PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 [50] 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

mohammad99
13-07-2007, 21:17
ســرو را باجمله زيبايـــــي که هست پيش اندام تو هيـــــــچ اندام نيست

مستي ازمن پرس و شورعاشقـــــي و آن کجـــا داند که دردآشام نيست

خب چرا شما نوم موقع نمیاید دور هم باشیم@.@

sise
13-07-2007, 21:19
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه

پرکن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه

mohammad99
13-07-2007, 21:26
همه رفتند کسي دور و برم نيست
چنين بيکس شدن در باورم نيست

نگار من رفتي تو از کنار من
واي از من و اين دل بيقرار من
رحمي کن اي خدا به روزگار من
دل ناگرونم که ز يادت برم
نميره اين غصه ديگه از سرم
يادم بمون اي مهربون
يه وقت نشي نامهربون


دیروز نخوابیدم بلکه یکی بیاد هیچکی نیومد

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 21:27
نیست در آن نه گیاه و نه درخت
غیر آوای غرابان دیگر
بسته هر بانگی از این وادی درخت
در پس پرنده ای از گرد و غبار
نقطه ای لرزد از دور سیاه
چشم اگر پیش رود می بیند
آدمی هست که می پوید راه
تنش از خستگی افتاده ز کار
بر سر و رویش بنشسته غبار
شده از تشنگی اش خشک گلو
پای عریانش مجروح ز خار
هر قدم پیش رود پای افق
چشم او بیند دریایی آب
اندکی راه چو می پیماید
می کند فکر که می بیند خواب

sise
13-07-2007, 21:36
برخيزم و بگشايم بند از دل پر آتش
وين سيل گدازان را از سينه فرو ريزم

چون گريه گلو گيرد از ابر فرو بارم
چون خشم رخ افروزد در صاعقه آويزم

ای سايه سحرخيزان دل واپس خورشيدند
زندان شب يلدا بگشایم و بگريزم

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 21:38
من از شادابی باغ زمرد کودکی به راه افتاده بودم
ایینه ها انتظار تصوریم را می کشیدند
درها عبور غمنک مرا می جستند
و من می رفتم می رفتم تا درپایان خودم فرو افتم
ناگهان تو از بیراهه لحظه ها میان دو تاریکی به من پیوستی
صدای نفس هایم با طرح دوزخی اندامت درآمیخت
همه تپشهایم از آن تو باد چهره به شب پیوسته همه تپشهایم
من از برگریز سرد ستاره ها گذشته ام
تا در خط های عصیانی پیکرت شعله گمشده را بربایم
دستم را به سراسر شب کشیدم
زمزمه نیایش دربیداری انگشتانم تراوید
خوشه قضا رافشردم
قطرههای ستاره در تاریکی درونم درخشید
و سرانجام در آهنگ مه آلود نیایش ترا گم کردم
میان ما سرگردانی بیابان هاست
بی چراغی شب ها بستر خکی غربت ها فراموشی آتش هاست
میان ما هزار و یک شب جست و جو هاست

sise
13-07-2007, 21:43
تو مسافری روان کن سفری بر آسمان کن
تو بجنب پاره پاره که خدا دهد رهایی

بنگر به قطره خون که دلش لقب نهادی
که بگشت گرد عالم نه ز راه پر و پایی

Payan
13-07-2007, 21:46
يار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
يار تويي غار تويي خواجه نگه دار مرا
مولانا


اگه درست نوشته باشم خيلي اين شعرو دوست دارم
سلام عزيزان

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 21:47
اینجایم؛
بر تلی از خاکستر
پا بر تیغ میکشم
و به فریب هر صدای دور
دستمال سرخ دلم را تکان میدهم

sise
13-07-2007, 21:49
من گدا هوس سروقامتی دارم
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود

تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت به درنرود


سلام
شعر از مولویه. شهرام ناظری هم خیلی قشنگ خوندتش

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 21:50
درختی میان دو لحظه می پژمرد
تاقی به آستانه خود می رسید
مرغی بیراهه فضا را می پیمود
و پنجره ای در مرز شب و روز گم شده بود

Payan
13-07-2007, 21:51
در جهان بال و پر خويش گشودن آموز
كه پريدن نتوان با پر و بال دگرا
اقبال لاهوري


حال شما آقا جلال؟خوب هستيد؟
آره شنيدم قشنگه اما يكي دو مصرعشو با هم قاطي ميكنم گفتم شايد شعرو اشتباه نوشته باشم

sise
13-07-2007, 21:55
آه من بی اثره
دو تا چشمام به دره
که تو پیدا بشی
دل میگه باز گریه کنم
ز غمت شکوه کنم
که تو رسوا بشی ...

من که در این شهر غریب عاشقی بی کَسَم
دونه خون اشک روون شد خدا مونسم

نمیدونم دقیق باید چک کنم

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 21:59
من ناگاه آمده بودم
خستگی در من نبود
راهی پیموده نشد
ایا پیش از این زندگی ام فضایی دیگر داشت ؟

sise
13-07-2007, 22:02
تا که خرابم نکند کی دهد آن گنج به من
تا که به سیلم ندهد کی کشدم بحر عطا

مرد سخن را چه خبر از خمشی همچو شکر
خشک چه داند چه بود ترلللا ترلللا

Payan
13-07-2007, 22:03
اول اندر كوي او جز نقش پاي ما نبود
آخر آنجا از هجوم خلق جاي ما نبود
وصال شيرازي


آقا جلال من چظوري ازتون تشكر كنم؟ منو شرمنده كرديد

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 22:03
اصلاح شد
.................................................. ....

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 22:05
دشت هایی چه فراخ
کوه هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می آمد؟

sise
13-07-2007, 22:06
درو که صاحب دولتی جان حیات و عشرتی
رضوان و حور و جنتی زیرا گرفتی دامنم
هم کوه و هم عنقا تویی هم عروه الوثقی تویی
هم آب و هم سقا تویی هم باغ و سرو و سوسنم


ای بابا این حرفا چیه

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 22:11
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر بدر می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی
خانه دوست کجاست؟

sise
13-07-2007, 22:14
تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنم
هر جا نشینم خرمم هر جا روم در گلشنم

هر جا خیال شه بود باغ و تماشاگه بود
در هر مقامی که روم بر عشرتی بر می تنم

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 22:16
من دراین آبادی پی چیزی می گشتم
پی خوابی شاید
پی نوری ‚ ریگی ‚ لبخندی
پشت تبریزی ها
غفلت پکی بود که صدایم می زد
پای نی زاری ماندم باد می آمد گوش دادم

sise
13-07-2007, 22:21
من از اقلیم بالایم سر عالم نمی‌دارم
نه از آبم نه از خاکم سر عالم نمی‌دارم

اگر بالاست پراختر وگر دریاست پرگوهر
وگر صحراست پرعبهر سر آن هم نمی‌دارم

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 22:25
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است

magmagf
13-07-2007, 22:28
تازه لادن ها پيدا شده اند.
من اناري را، مي كنم دانه، به دل مي گويم:
خوب بود اين مردم، دانه هاي دلشان پيدا بود
مي پرد در چشمم آب انار: اشك مي ريزم
مادرم مي خندد.
رعنا هم.

sise
13-07-2007, 22:28
مست گشتم ز ذوق دشنامش
یا رب آن می بهست یا جامش

طرب افزاترست از باده آن سقط‌های تلخ آشامش
بهر دانه نمی‌روم سوی دام بلک از عشق محنت دامش

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 22:29
شب‌پره‌ی ساحل نزدیک
دمبدم می‌کوبدم بر پشت شیشه.

شب‌پره‌ی ساحل نزدیک!
در تلاش تو چه مقصودی است؟
از اطاق من چه می‌خواهی؟

شب‌پره‌ی ساحل نزدیک با من (روی حرفش گنگ) می‌گوید:
"چه فراوان روشنایی در اطاق توست!
باز کن در بر من
خستگی آورده شب در من."

magmagf
13-07-2007, 22:32
ناگهانی تر از آمدنت، می روی
بی بهانه
من می مانم و باران های بی اجازه
و
قلب عاشقی که سپاسگزارت می ماند تا ابد:
متشکرم که به من فهماندی که:
چه قدر می توانم دوست بدارم
و
عاشق باشم بی توقع!
باور کن، بی توقع!

این شعر رو خیلی دوست دارم

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 22:33
عکس آن میخک قرمز در آب
که اگر باد می آمد دل او پشت چین های تغافل می زد
چشم ما بود
روزنی بود به اقرار بهشت
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی همت کن
و بگو ماهی ها حوضشان بی آب است
باد می رفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا می رفتم

sise
13-07-2007, 22:35
من به دست تو
آب می دهم
تو به چشم من
آبرو بده !

من به چشمهای بی قرار تو
قول می دهم :
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد

ما دوباره سبز می شویم !
قشنگه

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 22:37
ماهیان می گفتند
هیچ تقصیر درختان نیست
ظهر دم کرده تابستان بود
پسر روشن آب لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید آمد او را به هوا برد که برد

sise
13-07-2007, 22:39
در کدام باغچه
عاشقانه کاشتی ؟

این قرار داد
تا ابد میان ما
برقرار باد :
چشمهای من به جای دستهای تو !

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 22:44
و شبی از شب ها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور چند ساعت راه است ؟
باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست
رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند
یک نفر باز صدا زد : سهراب
کفش هایم کو؟

sise
13-07-2007, 22:46
وا فریادا ز عشق وا فریادا
کارم بیکی طرفه نگار افتادا

گر داد من شکسته دادا دادا
ور نه من و عشق هر چه بادا بادا

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 22:48
آسمان هجرت خواهد کرد
باید امشب بروم
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت

magmagf
13-07-2007, 22:49
ترسم از روز سياهي ست
بيايي و چه سود
رفته باشم و بداني
كه چه دير آمده اي

sise
13-07-2007, 22:53
یا رب ز کرم دری برویم بگشا
راهی که درو نجات باشد بنما

مستغنیم از هر دو جهان کن به کرم
جز یاد تو هر چه هست بر از دل ما

شعر قبلی خیلی زیبا بود. دوباره بدین("ی" را برای انتقام دادین؟!)

mohammad99
13-07-2007, 22:58
اينک تو و اين مرداب، اينک تو و اين مهتاب

بيداري اگر اين است، رفتيم دگر در خواب

اي کرم بدن شب تاب

به به چه قشنگي تو در اين نقش بر آبت

لعنت به تو و ذات خرابت

رفتيم و از اين رفتن ، بسيار تو را بخشيد

آزادي و قلب تو، بر رفتن من خنديد

آن تازه رس نوبر، گر حال مرا پرسيد

گو شکر خدا گفتم و راضي به ثوابت

لعنت به تو و ذات خرابت


دیگه فکر کنم از الان تا صبح باشم

سلام

sise
13-07-2007, 23:05
ته که ناخوانده‌ای علم سماوات
ته که نابرده‌ای ره در خرابات

ته که سود و زیان خود ندانی
بیاران کی رسی هیهات هیهات

سلام محمد. خوبی؟ هنوز گیر ذات خرابی؟

rsz1368
13-07-2007, 23:10
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری ست
چگونه عکس و در برق شیشه ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است

mohammad99
13-07-2007, 23:13
تو رو بگو تو رو بگو چه بي وفا

انگار نه انگار با مني

نشستي بار قيب من حرف از محبت ميزني

مرحبا چه قلب سنگي داشتي تو

چه دل شهر فرنگي داشتي تو

مرحبا به اين همه عشق و وفا

چه دل زبر و زرنگي داشتي تو



Hey Hey Jalal Joon Chi Begam
Shaiad Alan Bearm Ajare Neshina Bebinam

sise
13-07-2007, 23:18
وقت است اگر به لطف دمی دست گیریم
کاندر چه فراق نگونسار مانده‌ام

ور در خور وصال نیم مرهمی فرست
از درد خویشتن، که دل‌افگار مانده‌ام

دردت چو می‌دهد دل بیمار را شفا
من بر امید درد تو بیمار مانده‌ام

Payan
13-07-2007, 23:20
مرد بايد كه گيرد اندر گوش
ور بنشسته است پند بر ديوار
سعدي



سلام.............سلام..............سلا

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 23:22
راه برو تا صفای باغ اساطیر
در لبه فرصت تلالو انگور
حرف بزن حوری تکلم بدوی
حزن مرا در مصب دور عبارت
صاف کن
در همه ماسه های شور کسالت
حنجره آب را رواج بده

sise
13-07-2007, 23:25
هر صدا جز تو نیست ، جمله تویی
هر چه او بود نیست ، جمله تویی

ای تو تسلیم و ای تو هشیارم
ای تو خواب من و تو بیدارم

ای تو شعر من و سرودن من
علت بودن و نبودن من

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 23:28
نامه ی تو چقدر زیبا بود
نامه ی تو چقدر زیبا بود
هر خطش را سه مرطبه خواندم
بعد آنرا به روی یک دفتر
تا نخورده قشنگ چسباندم
نامه ی تو چقدرخوشبو بود
بوی گلهای رازقی می داد
حرفهایت هنوزهم طعم عطر پاییز عاشقی میداد

mohammad99
13-07-2007, 23:28
در امتداد حادثه خسته به بن بست رسيدم

بزار جونم برات بگه که چي ديدم چي نديدم

اينکه ميگم ترانه نيست

کابوس کودکانه نيست

رنگ و رياي آدما

حقيقته افسانه نيست

پوشاليه وجودشون

حقيقته دروغشون

حتي خدا گول ميخوره

از ظاهر سجودشون

واژه عشق و عاطفه نقش تو قصه ها شده

شکستن دل رفيق دفع قضا بلا شده

دروغ ديگه يه عادته

برادري حکايته

افتاده رو لگد زدن

اينم يه جور شهامته



بچه ها یه سوال.یعنی انقدر تابلو هست؟!

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 23:31
هواي رفتن كه كني واسه تو فرقي نداره
اما به جون اون چشات مرگ گلاي مريمه
آخرشم دق مي كنم تا من و دوست داشته باشي
مردن كه از عاشقيه يك دفه نيست كه كم كمه
من نمي دونم تو چرا اينجور نگاهم مي كني
زير نگاه نافذت نگاه عاشقم خمه
مي پرسم از چشماي تو ممكنه اينجا بموني ؟
مي خندي و جواب مي دي رفتن من مسلمه

rsz1368
13-07-2007, 23:32
نقش پایی مانده بود از من به ساحل چند جا
نگهان شد محو
با فریاد موجی سینه ها

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 23:33
اسم قشنگ تو ولي هميشه هرجا يادمه
چشماي روشنت يه كم كاشكه هواي من رو داشت
تنها توقعم فقط يه بار جواب ناممه

mohammad99
13-07-2007, 23:35
همه رفتند کسي با ما نموندش
کسي خط دل ما را نخوندش
همه رفتند ولي اين دل مارا
همون که فکر نميکرديم سوزوندش
همون که فکر نميکرديم نموندش ...
ديدي رفت و دل مارو سوزوندش
....ديدي عشقي نبود در تار و پودش .
.. ديدي گفت عاشقه .عاشق نبودش

rsz1368
13-07-2007, 23:42
شب های تاریک
شب های دلتنگ
شب های خاموش
شب های زیر چتر غم

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 23:43
من میگم بهم نگاه کن
تو میگی که جون فدا کن

من میگم چشات قشنگه
تو میگی دنیا دو رنگه

من میگم دلم اسیره
تو میگی که خیلی دیره

sise
13-07-2007, 23:45
همه تو از شکفتگی گلشن
همه دلتنگی خزان ها ، من

مژده ای سوی من فرست مرا
بالی از خواستن فرست مرا

تا به سوی تو پرکشان آیم
گم کنم خویش و بی نشان آیم

خویش را گم کنم ، تو را جویم
بی زبان گردم و تو را گویم

گر بپرسی نام ؟ گویم : تو !
کیستم وز کجام ؟ گویم : تو !

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 23:47
وقتي كه اينجا بموني بارون قشنگ و نم نمه
هواي رفتن كه كني مرگ گلهاي مريمه

rsz1368
13-07-2007, 23:47
همین نه جان به ره دوست می فشانم شاد
به جان دوست که غمخوار دشمن با عشق

Payan
13-07-2007, 23:48
قدحي دركش و سرخوش بتماشا بخرام
تا ببيني كه نگارت به چه آيين آمد
حافظ


شب خوش

•*´• pegah •´*•
13-07-2007, 23:52
دويديم و دويديم
هيچ جا رامون ندادن
گفتن که توی جاده
دونده ها زیادن
دويديم و دويديم
فايده نداشت دويدن
به همه چی رسيديم‏
به جز خود رسيدن

دويديم و دويديم
اسپند و دود نکردن
گفتن فقط زير لب ‏
کاش برنو بر نگردن

sise
14-07-2007, 00:03
نوعش از خواب مهربان حریر
جنسش از آب و گلشن تحریر

ای دو چشم سیاهت از الماس
خط کشیده مرا به هر احساس

روی هر کس تویی که می بینم
بوی هر گل تویی که می چینم

شب خوش پایان
شعر جالبی بود pegah

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 00:12
مرا رازی است اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی بینم
قناعت می کنم با درد چون درمان نمی یابم
تحمل می کنم با زخم چون مرهم نمی یابم

magmagf
14-07-2007, 00:13
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمانست این و دیگرگون نخواهد شد

sise
14-07-2007, 00:13
درست اول اين نوبهار عاشق شد

دلم ميان همين گيرو دار عاشق شد

زني که صاعقه وار آمد و ببادم داد

به يک اشاره دلش بيقرار عاشق شد

به شوق لحظه ديدار اشک مي ريزم

دوباره ساعت شماته دار عاشق شد

ببين هماره دو چشمش ز اشک لبريز است

ستار و تار و ترانه و يار عاشق شد

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 00:15
دويديم و دويديم
سيبا رسيده بودن
سه فصل آزگار بود
همه دويده بودن
دويديم و دويديم
تا رسيديم به ديوار
اون ور ديوارم باز
خورديم به خط تکرار
دويديم و دويديم
‏ قصه زندگی بود‏
که واسه اون دويدن
فقط ديوونگی بود

sise
14-07-2007, 00:18
در این زمانه که خود را شناختن سخت است

قبول کن دل بیچاره ام ، که می گوید

که پشت پا به زمین و زمان زدن سخت است

برای پیچک احساس بی خزان سهیل

همیشه گشتن و هرگز نیافتن سخت است

عزیز من« همه جا آسمان همین رنگ است»

بیا اگر چه برای تو آمدن سخت است

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 00:24
تا كه ز رنگ رخت يافت دل من نشان
روي من از خون دل رنگ و نشان در گرفت

sise
14-07-2007, 00:28
تو ای کسی که هيچگاه
نيامدی به وعده گاه
هنوز هم سه شنبه ها
به وقت مرگ آفتاب
کنار نرده های باغ
من انتظار می کشم ...

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 00:32
من با سمند سركش و جادويي شراب
تا بيكران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره انديشه هاي ژرف
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگي
تا كوچه باغ خاطره هاي گريز پا
تا شهر يادها
ديگر شرابم جز تا كنار بستر خوابم نمي برد

sise
14-07-2007, 00:34
دوست گر با ما بسازد دولتی باشد عظیم
ور نسازد می‌بباید ساختن با خوی دوست

گر قبولم می‌کند مملوک خود می‌پرورد
ور براند پنجه نتوان کرد با بازوی دوست

mohammad99
14-07-2007, 00:36
توي دستات دستاي منو مي گيري

به خيالم که در اين عهد جواني

لحظه اي رو بي وجودم نمي موني

چه خيال پوچ و فکر محالي

همه قصه همه رويا همه واهي

دنبال يه روزنه يه روشنايي

گشتم ونديدم اما جز سياهي

چه دل شهر فرنگي داشتي تو

مرحبا به اين همه عشق و وفا

چه دل زبر و زرنگي داشتي تو


من میریم میایم

sise
14-07-2007, 00:40
وقتی نيستی
می‌خواهم بدانم چی پوشيده‌ای
و هزار چيز ديگر

تو بگو
چطور به خودم و خدا
کلافه بپیچم
تا بيایی؟

خنده‌های تو
کودکی‌ام را به من می‌بخشد
و آغوش تو
آرامشی بهشتی
و دست‌های تو
اعتمادی که به انسان دارم
...
چقدر از نداشتنت می‌ترسم ...

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 00:41
مشت میکوبم بردر پنجه میسایم بر پنجره ها

من دچار خفقانم خفقان من به تنگ آمده ام ازهمه چیز

بگذاریدهواری بزنم هان با شما هستم این درهارابازکنید

من به دنبال فضائی میگردم لب بامی سرکوهی

که درآنجا نفسی تازه کنم

sise
14-07-2007, 00:47
مرا نبرده پریدی ، شکسته باد آن دست
که سنگ زد به پر و بال مرغکان اسیر

الامعبر بیدار خوابی دل من !
منم پس از تو و این خواب های بی تعبیر

من و تو هر دو به زندان خویش و ، تا هستیم
خمیده گردن مان زیر بار این زنجیر

به فرض اگر که کنم چاره مرگ را ، دانم
که نیست تا به قیامت غم تو چاره پذیر

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 00:50
روزای خیلی طلایی یادته؟

روزای خیلی طلایی یادته؟ روز ترس از جدایی، یادته؟

روز تمرین اشاره یادته؟ شب چیدن ستاره یادته؟

شعرای کتاب درسی یادته؟ یادته گفتی می ترسی ،یادته؟

عکسمون تو قاب عکس و ، یادته؟ بله بدون مکث و یادته؟

sise
14-07-2007, 00:51
همین نه دیر رسیدم به تو که صدها بار
ز ره رسیده ام اما همیشه با تاخیر

پس از تو شاعر تو ، دیگر آن توانش نیست
که باز با غم عشقی دگر شود درگیر

mohammad99
14-07-2007, 00:51
رنگ و رياي آدما

حقيقته افسانه نيست

پوشاليه وجودشون

حقيقته دروغشون

حتي خدا گول ميخوره

از ظاهر سجودشون

واژه عشق و عاطفه نقش تو قصه ها شده

شکستن دل رفيق دفع قضا بلا شده

دروغ ديگه يه عادته

برادري حکايته

افتاده رو لگد زدن

اينم يه جور شهامته


ماشالله پگاه

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 00:53
هیچکس روزگار و اقبالش مثل ما بی نشان و مبهم نیست
فکرت اینجا میان گلدان است
جلوی چشم آرزوهایم
تو خودت را به جای من بگذار
تو خودت را به جای من بگذار
تو دلت سوخت من چه تنهایم
سالها میشود که با عکست توی این شهر زندگی کردم
با یکی دو تماس کوتاهت ماهها رفع تشنگی کردم ولی آخر چقدر بنشینم
نامه ای حرف روشنی چیزی
گل خشکی میان این کاغذ که به آن وعده ای بیاویزی
بنویس از خودت از این نامه
دو سه خط مختصر فقط فهرست
فقط اینبار خواهشی دارم
عکس تازه برای من بفرست

sise
14-07-2007, 00:55
تا خدا هست ، خیالی نیست ...
تا خدا هست ، خیالی نیست ...
تا خدا هست ، خیالی نیست ...
...

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 00:56
تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی

نمیدانم کجا، تا کی،برای چه؟

ولی رفتی و بعد از رفتنت

باران چه معصومانه می بارید

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره

با مهربانی دانه بر می داشت

تمام بالهایش غرق دراندوه غربت شد

sise
14-07-2007, 00:59
دلا خوبان دل خونین پسندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند

متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست
گروهی آن گروهی این پسندند

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 01:00
در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم

و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید

کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست

ومن در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل

میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

نمی دانم چرا؟ شاید به رسم عادت پروانگی مان باز

برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت

دعا کردم.

mohammad99
14-07-2007, 01:00
محو نگاه اون ستاره هائي
يادت باشه که يارت
يه گوشه اي نشسته تو تنهائي
حرفات همش حرف از دوستت دارم بود
چشات ميگفت دلت گرفتارم بود
چشات ميگفت دلت گرفتارم بود

يادم بمون يه وقت نرم ز يادت
يادت باشه يادت باشه
کي بود که هي عشقو نشون ميدادت
شبا که تنها توي راهي
محو نگاه اون ستاره هائي
يادت باشه که يارت
يه گوشه اي نشسته تو تنهائي
دل ناگرونم که ز يادت برم
نميره اين غصه ديگه از سرم
يادم بمون اي مهربون
يه وقت نشي نامهربون

sise
14-07-2007, 01:03
ندا رسید به عاشق ز عالم رازش
که عشق هست براق خدای می‌تازش

تبارک الله در خاکیان چه باد افتاد
چو آب لطف بجوشید ز آتش نازش

شب خوش

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 01:04
شب مهتاب و چشما بازم از ياد تو خيسه
ديگه عادت شده با بغض باسه تو مينويسه
کاش ميفهميدی که قلبم خونه آرزوهات بود
يه نفس تنها نبودی هميشه دلم باهات بود
آسمونو ماه نقرش با يه عالمه ستاره
شاهدم که اين بريدن ديگه برگشتی نداره

mohammad99
14-07-2007, 01:07
همه رفتند کسي با ما نموندش
کسي خط دل ما را نخوندش
همه رفتند ولي اين دل مارا
همون که فکر نميکرديم سوزوندش
همون که فکر نميکرديم نموندش ...
ديدي رفت و دل مارو سوزوندش
....ديدي عشقي نبود در تار و پودش .
.. ديدي گفت عاشقه .عاشق نبودش

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 01:12
شیشه عمر یخـو پر کن از آب چشمه
برس به داد دنـیا فقط با یه کرشمه

دوباره با ستاره خوابو چراغونی کن
خوشی اگه گرونه بخند ... بخند ... بخند ...
بخند و ارزونی کن

mohammad99
14-07-2007, 01:17
ناظر روي تو صاحب نظرانند آري
سر گيسوي تو در هيچ سري نيست که نيست

اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب
خجل از کردهي خود پرده دري نيست که نيست

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 01:30
تو دلم فقط يه بار مهموني بود تو اومدي
درا رو بستم از اون وقت ديگه مهمون نمياد
صدايه بارون قشنگه به شيشه که ميخوره
اما با غم نجيب روي ناودون نمياد
دو سه بار واسط نوشتم مثه آيينه ميموني
تو يه بار جواب ندادي چرا شمعدون نمياد

mohammad99
14-07-2007, 01:36
دلي ديرم كه بهبودش نمي بو
نصيحت مي كرم سودش نمي بو
به بادش مي نهم نش مي بره باد
بر آتش مي نهم دودش نمي بو


پگاه تا کی هستی؟

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 01:47
دلي ديرم كه بهبودش نمي بو
نصيحت مي كرم سودش نمي بو
به بادش مي نهم نش مي بره باد
بر آتش مي نهم دودش نمي بو


پگاه تا کی هستی؟
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم

تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

همین بود آخرین حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشمهایم را به روی اشکی ازجنس غروبِ

ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
الان دارم ميرم ديگه ببخشيد يه چند دقيقه نبودم دير شد:13:
شبتو ن خوش :20:
فعلا

P8NREh
14-07-2007, 01:51
به شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسانید کار


که تــــــــخت کیانی کنـــــد آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو

تقدیم به شاعران گل

مهدی هستم 24 ساله

اگه خواستید ADD کنید

mohammad99
14-07-2007, 01:59
تقدیم به دوست عزیزم Mmohammd99

فدات شم الهی چرا همیشه ما رو شرمنده میکنی


ساکت و نارنجی خورشید وا کردم



مو آن آزرده بي خانمونم
مو آن محنت نصيب سخت جونم
مو آن سرگشته خارم در بيابون
كه هر بادي وزه پيشش دونم


شب خوش

mehrdad21
14-07-2007, 02:07
من زنگي را دوست دارم
ولي از زندگي دوباره مي ترسم!
دين را دوست دارم
ولي از كشيش ها مي ترسم!
قانون را دوست دارم
ولي از پاسبان ها مي ترسم!
عشق را دوست دارم
ولي از زن ها مي ترسم!
كودكان را دوست دارم
ولي از آينه مي ترسم!
سلام را دوست دارم
ولي از زبانم مي ترسم!
من مي ترسم ، پس هستم
اين چنين مي گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولي از روزگار مي ترسم!

پاکر
14-07-2007, 02:09
کمی فکر که انتقاد بشه هضم
کمی پول که مشکلات بشه حل
تقصیر من نیست که نوشتم کشید به بی وزنی
وقتی تو رو میبینم چیزی میکنه رو قلبم سنگینی

اولش ماله یکی دیگس:31:

شبت بخیر محمد جان:40: :11:

Asalbanoo
14-07-2007, 02:25
یادمان باشد:
آسمان شاهد عهدیست که با هم بستیم
ابرها در سفرند
آسمان
اما
هست

hamid_hitman47
14-07-2007, 02:30
توی تنگنای نفسهام
زخم دردی ریشه داره
كه تو هق هق غریبی
منو راحت نمیزاره...

Asalbanoo
14-07-2007, 02:31
هيچ وقت
هيچ وقت نقاش خوبي نخواهم شد
امشب دلي کشيدم
شبيه نيمه سيبي
که به خاطر لرزش دستانم
در زير آواري از رنگ ها
ناپديد ماند

mohammad99
14-07-2007, 02:35
دامن كشان ساقي مي خواران، از كنار ياران، مست و گيسو افشان مي گريزد
در جام مي، از شرنگ دوري، از غم مهجوري، چون شرابي جوشان، مي بريزد
دارم قلبي لرزان به رهش، ديده شد نگران
ساقي مي خواران، از كنار ياران، مست و گيسو افشان مي گريزد
دارم چشمي گريان به رهش، روزو شب بشمارم تا بيايد
آزرده دل از جفاي ياري، بي وفا دلداري، ماه افسونكاري، شب نخفتم
با يادش تا دامن از كف دادم، شد جهان از يادم، راز عشقش را در دل نهفتم
از چشمانش ربزد به دلم، شور عشق و اميد
دامن از كف دادم، شد جهان از يادم، راز عشقش در دل تا نهفتم
دارم چشمي گريان به رهش، روزو شب بشمارم تا بيايد


سلام حمید.پاکر

سلام ابجی بزرگه .کجایی؟مثل اینکه ما سعادت دیدار نداریم؟

Asalbanoo
14-07-2007, 02:36
در كلاس روزگار
درس هاي گونه گونه هست :
درس دست يافتن به آب ونان
درس زيستن كنار اين و آن.
درس مهر
درس قهر
درس آشنا شدن.
درس با سرشك غم زهم جدا شدن!
--

سلام.. همینجام.. تو نیستی هی می ری گردش

mohammad99
14-07-2007, 02:41
نه ديگه اين واسه ما دل نميشه
نه ديگه اين واسه ما دل نميشه
هر چي من بهش نصيحت مي کنم
که بابا آدم عاقل ديگه عاشق نمي شه
ميگه يا اسم آدم دل نمي شه
يا اگه شد ديگه عاقل نمي شه
بهش ميگم جون دلم اين همه دل توي دنيا
چرا يک کدوم مثل دل خراب و صاحب مرده ي من
پا پي تنهاي خوشگل نمي شه
چرا از اين همه دل
يک کدوم مثل تو ديوونه ي زنجيري نيست
يک کدوم صبح تا غروب تو کوچه ول نمي شه
ميگه يک دل مگه از فولاده
که تو اين دور و زمونه چشش و هم بذاره
هيچ چيزي نبينه يا اگه چيزي ديد
خم به ابروش نياره
ميگم آخه بابا جونم اون دل فولادي
دست کم دنبال کيس خودشه
ميگه از اشک چشش زير پاش گل نميشه
ميگه هر صيد که مي شه قلب باشه
ميگه هر صيد که مي شه قلب باشه
اما هر چي قلب شد دل نمي شه
نه ديگه نه ديگه
نه ديگه اين واسه ما دل نمي شه
نه ديگه اين واسه ما دل نمي شه


دیشب که اینجا از تنهایی تا صبح دق کردم.شما کجا بودید؟

mehrdad21
14-07-2007, 02:44
هرگز دوست نداشته ام
نقش فرهاد را
بازی کنم
در این زمانه که بمب ها
به راحتی بیستون را
جابجا میکنند

hamid_hitman47
14-07-2007, 02:44
دلم میخواد خودت بیای ببینی
نبض منو قلب تو باهم زده
عشقت گذشته از پل دشت پر از گلایول
گمشده ی دو حرفی خسته ی روز برفی...

با سلام خدمت همه ی دوستان...خیلی شب قشنگیه...این طور نیست؟

Asalbanoo
14-07-2007, 02:45
هيچ وقت
هيچ وقت نقاش خوبي نخواهم شد
امشب دلي کشيدم
شبيه نيمه سيبي
که به خاطر لرزش دستانم
در زير آواري از رنگ ها
ناپديد ماند
__________________

سلام من خوابیده بودم

پاکر
14-07-2007, 02:45
تحت تاثیر حرفهایت
زندگی را تا میکنم و در پاکتی میگذارم
شاید روزی او را برای تو بفرستم
اما اینک خیره ام به چشمانت
اه قاطی شد اشکال نداره جاش رو عوض کنین!
محمد جان میخوای بترکونی دیگه(ببخشید ادبیش چی میشه؟)

hamid_hitman47
14-07-2007, 02:48
تو اتاقم دارم از تنهايي آتيش مي گيرم
عشق شكوفه توي زمونه كرده
چي بخونم جوونيم رفته صدام رفته ديگه
گل يخ توي دلم جوونه كرده ...

S.A.R.A
14-07-2007, 02:52
هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست
که من به زندگی نشستم!

Asalbanoo
14-07-2007, 02:56
مي روم
نگو چه زود
مي روم
نگواحساس نداشت
مي روم
نگو حيف, جايش خاليست...

hamid_hitman47
14-07-2007, 02:57
توی آسمون دنیا
هر کسی ستاره داره
چرا وقتی نوبت ماست
آسمون جایی نداره

magmagf
14-07-2007, 03:00
همچو بارانی كه شوید جسم خاك
هستی ام ز آلودگی ها کرده پاک
ای طپش های تن سوزان من
آتشی در سایه مژگان من
ای مرا با شور شعر آمیخته
این همه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به آتش سوختی

S.A.R.A
14-07-2007, 03:01
یاد می اید مرکز کودکی
همره من بوده همواره یکی
قصه ای دارم از این همراه خود
همره خوش ظاهر بدخواه خود
او مرا همراه بودی هر دمی
سیرها می کردم اندر عالمی...

Asalbanoo
14-07-2007, 03:03
يک روز مي رسد که در آغوش گيرمت
هرگز بعيد نيست خدارا چه ديده اي

magmagf
14-07-2007, 03:03
یه نفر خوابش میاد و واسه ی خواب جا نداره
یه نفر یه لقمه نون برای فردا نداره
یه نفر می شینه و اسکناساشو می شمره
می خواد امتحان کنه که تا داره یا نداره

S.A.R.A
14-07-2007, 03:04
هر چه کنی بکن ولی
از بر من سفر مکن
یا که چو می روی مرا
وقت سفر خبر مکن...

Asalbanoo
14-07-2007, 03:05
نگو دوست داشتن بلد نبود
نگو احساسش را گم كرد
بگو در احساس ها گم شد
مي روم
حتي بغض نكن
مي روم
اشك هايت را براي ديدار بگذار
مي روم
تو اخرين ديدار را به ياد دار............
وبدان در قلبم جاوداني


شرمنده ی شد اخرش

پاکر
14-07-2007, 03:06
هر چه انتظار طولانی
دل بی تاب تر
هر چه وقت دیدار نزدیک
من مشتاق تر

سلام فرانک خانوم

S.A.R.A
14-07-2007, 03:09
رویی شکست چون گل رویا و دیده گفت
این است آن پری که ز من می نهفت رو
خوش یافتم که خوش تر ازین چهره ای نتافت
در خواب آرزو
هر سو مرا کشید پی خویش دربدر
این خوشپسند دیده زیباپرست من
شد رهنمای این دل مشتاق بی قرار
بگرفت دست من ...

mohammad99
14-07-2007, 03:11
پرنده

نمي دانست

كه پرنده زنداني

راز ترانه را

از ياد خواهد برد

و ترانه مرگش را

باد خواهد برد

پرنده خواهد مرد


مژگان مبارکه.شیرنیش کو؟

magmagf
14-07-2007, 03:13
در پایان
همه با هم برابرند
مو رنگ دیگری نمی شناسد
به جز سپیدی
گرچه سیاه بود
یا سرخ و بور
پایان که نه
همیشه دری باز می شود
حالا به هر کجا

سلام پاکر جان

Asalbanoo
14-07-2007, 03:16
آرزو مي كنم اي كاش

امتداد جاده ها را مي شد

از پر پيچ و خمشان بازداشت

كه ديگر

اينهمه سفرهاي قشنگت را

به روي خودم بالا نياورم

مي شود نگهداريد آقا

همين بغل

زير دلمان را زده است اين خانوم

-----------
مرسی.. نصفه بی همه جا بسته است
فردا می خرم

hamid_hitman47
14-07-2007, 03:16
اگه احساسم و کشتی
اگه از یاد منو بردی
اگه رفتی بی تفاوت
به غریبی سر سپردی...

S.A.R.A
14-07-2007, 03:17
يادم بمون يه وقت نرم ز يادت
يادت باشه يادت باشه
کي بود که هي عشقو نشون ميدادت
شبا که تنها توي راهي
محو نگاه اون ستاره هائي
يادت باشه که يارت
يه گوشه اي نشسته تو تنهائي
دل ناگرونم که ز يادت برم
نميره اين غصه ديگه از سرم
يادم بمون اي مهربون
يه وقت نشي نامهربون

magmagf
14-07-2007, 03:27
در كلاس روزگار
درس هاي گونه گونه هست :
درس دست يافتن به آب ونان
درس زيستن كنار اين و آن.
درس مهر
درس قهر
درس آشنا شدن.
درس با سرشك غم زهم جدا شدن!

در كنار اين معلمان .درسها ,
در كنار نمره هاي صفر و نمره هاي بيست!
يك معلم بزرگ نيز
در تمام لحظه ها ,تمام عمر!

نام اوست :
مرگ !
وآنچه را که درس می دهد,
(( زندگی) است!

پاکر
14-07-2007, 03:28
چهره ای زیبا مردی ایستاده
مردی نقاب بر چهره
دختری زانو به بغل گرفته
پسری نگاه می کند
منتظرست...

hamid_hitman47
14-07-2007, 03:29
تو كدوم كوهي كه خورشيد از تو دست تو میتابه
چشمه چشمه ابر ايثار روي سينه تو خوابه
تو كدوم خليج سبزي كه عميق اما زلاله

magmagf
14-07-2007, 03:33
همه دنيا ...ديوار بود
ديوارهای سنگی
ديوارهای بلند دلتنگی
و تو را ...ديدم
و هزار پنجره بر روی من گشوده شد

S.A.R.A
14-07-2007, 03:34
دور دست امیدی نمی آموخت
دانستم که بشارتی نیست:
این بی کرانه
زندانی چندان عظیم بود
که روح
از شرم ناتوانی
دراشک
پنهان می شد ...

magmagf
14-07-2007, 03:35
داستانها دارم
از دياران كه سفر كردم و رفتم بي تو
از دياران كه گذر كردم و رفتم بي تو
بي تو مي رفتم، تنها ،‌ تنها
و صبوري مرا
كوه تحسين مي كرد

hamid_hitman47
14-07-2007, 03:35
دارم از تو برای تو میخونم
سکوت لحظه های تلخو بشکن
نذار اینجا تکو تنها بمونم
نذار اینجا تکو تنها بمونم

magmagf
14-07-2007, 03:37
من منتظرت شدم ولی در نزدی
بر زخم دلم گل معطر نزدی
گفتی که اگر شود می ایم اما
مرد این دل و آخرش به او سر نزدی

S.A.R.A
14-07-2007, 03:38
یک چند در آن خواب خوش بی خبری ماند
زان پیش که پرسیدند : (( از آنجا چه خبر ؟ )) رفت .
خواندند رفیقان قدیمی که (( کجایی؟ ))
تا دید که پایش بگشودند ، به سر رفت ...

hamid_hitman47
14-07-2007, 03:50
تن این مزرعه خشک
تشنه ي بزره دوبارست
شب پر از حظور تلخ
جای خالی ستارست
مزرعه دزدیدنی نیست
فردا میلاد بهاره
دیگه اين مزرعه هرگز
ترسی از خزون نداره


شب خوش دوستان

S.A.R.A
14-07-2007, 03:54
هيچ چيز تكرار نمي شود
و عمر به پايان مي رسد:
پروانه
بر شكوفه يي نشست
و رود به دريا پيوست ...

پاکر
14-07-2007, 03:55
دریا را می شکافد
کوه ها را می درد
مردی که می آید برای تو
به خاطر تو
زمین را در می نوردد
اما عشق او را کشته است
تو دیگر بر او خنجر نزن

فرانک خانوم نوشته ای از من خوندی؟

mohammad99
14-07-2007, 04:01
نه ديگه زنها ظريفن نه تو مردامون غروره

نه ديگه دلي صبوره تو شباي بي ستاره
حالا اينجا ته بن بست
همه چي رنگ سرابه

حرف عاشقانه گفتن توي دفتر وکتابه

آره توي دفتر و کتابه

پاکر
14-07-2007, 04:15
گویی سر جدا کنم
خون خود بریزم بر زمین
این جان چه ارزشی دارد پیش تو
ای آرام من

تقدیم به آقا محمد که امیدوارم ناراحت نشده باشه!

saye
14-07-2007, 04:29
نه ديگه زنها ظريفن نه تو مردامون غروره

نه ديگه دلي صبوره تو شباي بي ستاره
حالا اينجا ته بن بست
همه چي رنگ سرابه

حرف عاشقانه گفتن توي دفتر وکتابه

آره توي دفتر و کتابه

هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
پای از اين دايره بيرون ننهد تا باشد
من چو از خاک لحد لاله صفت برخيزم
داغ سودای توام سر سويدا باشد

پاکر
14-07-2007, 04:34
تصویری خشن
عشق را می خشکاند
خنجرت بدتر از این نمیزند

سلام صاحب باغ معرفت saye عزیز

saye
14-07-2007, 04:40
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
....
عذر میخوام که اینو میگم
ولی شما فکر کنم این جارو با یه تاپیک دیگه اشتباه گرفتین
اگه اسم تاپیک رو نگاه کنین نوشته مشاعره !
ممنون میشم اگه رعایت کنین

saye
14-07-2007, 04:41
هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
پای از اين دايره بيرون ننهد تا باشد
من چو از خاک لحد لاله صفت برخيزم
داغ سودای توام سر سويدا باشد

در می زنند
کسی
کسانی
که تنهایی شان بر دوش و
فراخ حوصله شان تنگ
من خسته ام
لبالب از میل عمیق فروشدن در خویش
در می زنند
کسی
کسانی
کلید قفلهای جهان را
به آب های رفته سپردم
من خسته ام از گشودن درهای بی دلیل
از دیدن و
شنیدن و
گفتن
...

پاکر
14-07-2007, 04:43
فکر کنم دارم همین کار رو میکنم
به هر حال معذرت میخوام!

saye
14-07-2007, 04:51
فکر کنم دارم همین کار رو میکنم
به هر حال معذرت میخوام!

عجیبه !
من که پستای شما رو دیدم
شعر دیدم ولی مشاعره نبود
به هر حال موفق باشید

پاکر
14-07-2007, 05:00
عجیبه !
من که پستای شما رو دیدم
شعر دیدم ولی مشاعره نبود
به هر حال موفق باشید


دعوتتون میکنم یه بار دیگه هم بخونید!!!

mohammad99
14-07-2007, 05:13
من خسته ام از گشودن درهای بی دلیلاز دیدن وشنیدن وگفتن


نشستن در سياهي ها گناهه

تفنگم را بده تا ره بجويم

که هر که عاشقه پايش به راهه

برادر بي قراره.برادر شعله واره.برادر دشت سينه اش لاله زاره

شب و درياي خوف انگيز و طوفان

من و انديشه هاي پاک پويان

برايم خلعت و خنجر بياور

که خون ميبارد از دلهاي سوزان

برادر نوجونه.برادر غرق خونه.برادر کاکلش آتش فشونه

تو که با عاشقان درد آشنايي تو که هم رزم و هم زنجييرمايي

ببين خون عزيزان را به ديوار بزن شيپور صبح روشنايي

برادر بي قراره.برادر نوجونه،برادر شعله واره.برادر غرق خونه.برادر کاکلش آتش فشونه



ولی پی سی این طوری بد نیستا

saye
14-07-2007, 05:20
دعوتتون میکنم یه بار دیگه هم بخونید!!!
فکر کنم ایراد از چشمای منه !
چون همنوزم که هنوزه ........
بگذریم
...
.....................

نشستن در سياهي ها گناهه

تفنگم را بده تا ره بجويم

که هر که عاشقه پايش به راهه

برادر بي قراره.برادر شعله واره.برادر دشت سينه اش لاله زاره

شب و درياي خوف انگيز و طوفان

من و انديشه هاي پاک پويان

برايم خلعت و خنجر بياور

که خون ميبارد از دلهاي سوزان

برادر نوجونه.برادر غرق خونه.برادر کاکلش آتش فشونه

تو که با عاشقان درد آشنايي تو که هم رزم و هم زنجييرمايي

ببين خون عزيزان را به ديوار بزن شيپور صبح روشنايي

برادر بي قراره.برادر نوجونه،برادر شعله واره.برادر غرق خونه.برادر کاکلش آتش فشونه

هر کو عمل نکرد و عنایت امید داشت
دانه نکشت ابله و دخل انتظار کرد
...

mohammad99
14-07-2007, 05:27
در امتداد حادثه خسته به بن بست رسيدم

بزار جونم برات بگه که چي ديدم چي نديدم

اينکه ميگم ترانه نيست

کابوس کودکانه نيست

رنگ و رياي آدما

حقيقته افسانه نيست

پوشاليه وجودشون

حقيقته دروغشون

حتي خدا گول ميخوره

از ظاهر سجودشون

واژه عشق و عاطفه نقش تو قصه ها شده

شکستن دل رفيق دفع قضا بلا شده

دروغ ديگه يه عادته

برادري حکايته

افتاده رو لگد زدن

اينم يه جور شهامته


ولی جدا مثل اینکه پی سیم هک شد

magmagf
14-07-2007, 06:56
هیچکس نفهمید تو دلم چه دردیه..زیاد یا کم
غصه های این دل چه جوریه.. درده یا غم
هیچ کس نفهمید واسه چی پرپر میزنم
چه جوری از غریبی من تو خودم زار میزنم

saye
14-07-2007, 07:04
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به ذکاتم دادند
همت حافظ و انفاس سحر خیزان است
که ز بند غم ایام نجاتم دادند
...

magmagf
14-07-2007, 07:21
داديم به يک جلوه ی رويت دل و دين را
تسليم تو کرديم هم آن را و هم اين را
می ديد اگر لعل تو را چشم سليمان
می داد در اول نظر از دست نگين را

saye
14-07-2007, 07:28
از دل خاک سرد آیینه
ناگهان پیکرش چو گل رویید
موج زد دیدگان مخملیش
آه در وهم هم مرا دید
...

magmagf
14-07-2007, 09:28
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه رو با دشمن جانم شده ام دوست ندانم

sise
14-07-2007, 09:47
مست گشتم ز ذوق دشنامش
یا رب آن می بهست یا جامش

طرب افزاترست از باده
آن سقط‌های تلخ آشامش

بهر دانه نمی‌روم سوی دام
بلک از عشق محنت دامش

آن مهی که نه شرقی و غربیست
نور بخشد شبش چو ایامش

magmagf
14-07-2007, 09:55
شوید غبار نیل ز بال و پر سپید
لبهای جویبار
لبریز موج زمزمه در بستر سپید
در هم دویده سایه و روشن
لغزان میان خرمن دوده
شبتاب می فروزد در آذر سپید
همپای رقص نازک نی زار
مرداب می گشاید چشم تر سپید

sise
14-07-2007, 10:10
دعوی چه کنی؟ داعیه‌داران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند

آن گرد شتابنده که در دامن صحراست
گوید : « چه نشینی؟ که سواران همه رفتند»

Doyenfery
14-07-2007, 10:10
در شب جاوید ,
زی شبستان ِ غریب ِ من
__نقبی از زندان به کشتنگاه__
برگ زردی هم نیارد باد ِ ولگردی,
از خزان جاودانِ بیشه خورشید.

magmagf
14-07-2007, 10:20
بر نمی گردد این رود
به مخفی خواب خویش
بر نمی گردد این قافله این بدقول این دقیقه ها
برنمی گردد این
از هر چه رفته که رفته است
کبوتر کلمه سکوت ثانیه ها
دختر هی دختر
تا مرگ سرگرم سراغ تو از گرفتن پروانه و گندم است
همین سطر مانده به لااقل را لا اقل

Doyenfery
14-07-2007, 11:00
(بر) لبش می گذرد :
((وه چه نزدیک و چه دوری از من !))
مرد, تنها در خویش,
بیصدا می گرید;
خیره در چشم خیالی که به او می خندد
می کشد آهی و لب می بندد
و چه دوری و چه نزدیک به من

پرده نازک اشک
جلو پنجره ی چشم زن آویخته است.


خداحافظ پی سی ورلد (تا یکی دو هفته دیگه ;) (

sise
14-07-2007, 11:39
تا بود نسخه عطري دل سودازده را
از خط غاليه ساي تو سوادي طلبيم

چون غمت را نتوان يافت مگر در دل شاد
ما به اميد غمت خاطر شادي طلبيم

بر در مدرسه تا چند نشيني حافظ
خيز تا از در ميخانه گشادي طلبيم

Asalbanoo
14-07-2007, 12:15
منم آن جغد شوم
من آن جغدم که شب و روز چشم
در راهم
چشم در راه توم
از دوری تو کنم ناله هرشب
ناله هایم از دل شکسته ام است
یه یاد روزگارانی که منوتو................
به یاد روگار معصومیت............
روزگارانی که من وتو شاد وشادباهم بودیم
ای کاش..............
جزتو آرزویی ندارم در این تاریکی شبم
بی تو این زندگی را نخواهم
یا بمیرانم ویا جانی تازه ده مرا.


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

Payan
14-07-2007, 12:27
اي عشق از ماندن بگو
اقرار كن اقرار كن
يا مرگ خود را در دلم انكار كن
انكار كن

سلام سلام

sise
14-07-2007, 12:30
نوای ناله غم اندوته ذونه
عیار قلب و خالص بوته ذونه

بیا سوته دلان با هم بنالیم
که قدر سوته دل دل سوته ذونه

سلام پایان
تبریک مژگان خانم

Payan
14-07-2007, 12:35
هر كه شدت حلقه ي در زود برد حقه ي زر
خاصه كه در باز كني محرم دروازه شود
مولانا


خوبيد دوستان ؟
آقا جلال شما چطوري؟

magmagf
14-07-2007, 12:40
دلم از زمین گرفت
دلم از خزان گرفت
دلم از نبودنت گرفت
دل من ــ دل نبود
واژه خواستنی بود محال
جام عشقی بود تهی!

Payan
14-07-2007, 12:57
يا رب تو آن جوان دلاور نگاه دار
كز تير آه گوشه نشينان حذر نكرد
حافظ

magmagf
14-07-2007, 13:42
دانه
طی راهش
گل می شود
هر بودنی
در مسیر خود
دگرگون می شود
کرم ابریشم
پروانه صفت درک جهان خواهد کرد
پروازی تا ته بودن خود خواهد کرد
عشق و شوری از مرگ می شکفد
چون شراره های آتش از باد
آنجا که می تپد دل عاشق
در خوف از دست دادن یار

sise
14-07-2007, 13:47
روز وصلم به تن آرام نباشد جان را
که دمادم کند اندیشه شب هجران را

آه اگر عشوه گری‌ها زلیخا سازد
غافل از حسرت یعقوب مه کنعان را

Asalbanoo
14-07-2007, 14:40
آن چه بيرق بود باد بي مروت برد

در ميان آذرخش و تندرو توفان

كه همه سيماچه ها راشست

از تبار استقامت قامت مردي

مانده بر جا در دل ميدان

زير اين باران رگباران

آه! اي تنهاترين تن ها!

كه همه ياران تو را بدرود كردند و

به راه خويشتن رفتند

عقده هاشان را عقيده نام دادند و

ز ((ما))ها سوي ((من)) رفتند


-----
مرسی جلال جان

خوشحال شدم

sise
14-07-2007, 14:41
بگذار دنيا
در هوس‌های تند نفرت و کام
بميرد
من با نفس‌های تو
بيدار می‌شوم ...
از صدف درآمدی ديروز
و حالا بر کف دست من
پرواز را دل دل می‌کنی!
گفتم؟
پيش از تو
هيچ مرواريدی پروانه نشد ...

mohammad99
14-07-2007, 15:15
دين و دل به يکديگر باختيم و خرسنديم
در قمار عشق اي دل کِي بُوَد پشيماني



سلام
صبح بخیر

Payan
14-07-2007, 15:36
يارب آن شاه وش ماه رخ زهره جبين
در يكتاي كه و گوهر يكدانه كيست؟
حافظ



سلام محمد
صبح بخير (البته به وقت نيويورك:46: )
مصرع اول شعرت هم فكر كنم درستش اين باشه:
دين ودل به يك ديدن باختيم وخرسنديم

mohammad99
14-07-2007, 15:44
تو اين شب گريه مي توني
پناه هق هقم باشي
تو اي همزاد همخونه
چي ميشه عاشقم باشي؟


خب چون تازه از خواب بیدار شدم.صبح محسوب میشه دیگه!!! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

sise
14-07-2007, 16:34
یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران
تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند

خون بار، بهار! از مژه در فرقت احباب
کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند

محمد دوباره شروع کردی "ی" دادنو؟

mohammad99
14-07-2007, 16:39
در مصطبه عشق تنعم نتوان کرد
چون بالش زر نيست بسازيم به خشتی

مفروش به باغ ارم و نخوت شداد
يک شيشه می و نوش لبی و لب کشتی


تازه صندلی هم تموم شده با خیالی اسوده ی میدم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

sise
14-07-2007, 16:51
یا مگر دریاست با آب مدادت تعبیه
کاین چین گفتار نغزت آبدار است؟ ای حکیم!

حکمت ار می‌کرد فخر از روزگار بوعلی
اینک آثار تو فخر روزگار است، ای حکیم!

برا من مشکلی نیست. لااقل رعایت بقیه رو بکن [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
14-07-2007, 17:15
من با تو ام ای رفیق ! با تو
همراه تو پیش می نهم گام
در شادی تو شریک هستم
بر جام می تو می زنم جام

من با تو ام ای رفیق ! با تو
دیری ست که با تو عهد بستم
همگام تو ام ،‌ بکش به راهم
همپای تو ام ، بگیر دستم

sise
14-07-2007, 17:37
من خود به چه ارزم که تمنای تو ورزم
در حضرت سلطان که برد نام گدایی

صاحب نظران لاف محبت نپسندند
وان گه سپر انداختن از تیر بلایی

جز عهد و وفای تو که محلول نگردد
هر عهد که بستم هوسی بود و هوایی

magmagf
14-07-2007, 17:49
یکی جای خاله بازی کلاس شنا می ره
یکی چیزی واسه نقاشی ابرا نداره
یکی پول نداره تا دو روز به شهرشون بره
یکی طاقت واسه ی صدور ویزا نداره

mohammad99
14-07-2007, 18:18
هرچه كني بكن ، مكن
ترك من اي نگار من
هرچه بري ، ببر ، مبر
سنگدلي به كار من
هرچه بري ، ببر، مبر
رشته الفت مرا
هرچه كني ، بكن ، مكن
خانه اختيار من
هرچه روي برو ، مرو
راه خلاف دوستي
هرچه زني ، بزن ، مزن
طعنه به روزگار من


من همتون رو دوست دارم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

persian365
14-07-2007, 19:15
. نظاره کن دل مرا
. ميان خارهای باغ
. که پاره پاره گشته است
. و شوق بودنت مرا
. به آشيانه برده است
. خداي من ، خداي من
. نظاره كن هواي من

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 19:51
نرو , نــرو
تو كه ميدونى من بى تو , تو بى من يعني حسرت
تو كه ميدونى بى جواب ميمونه عشق و عادت
تو كه ميدونى كم ميشم
تو كه ميدونى كم ميشى
تو كه ميدونى هم اَغوش غم ميشي , نـرو

sise
14-07-2007, 20:02
وای آن کس کو در این ره بی‌نشان تو رود
چو نشان من تویی ای بی‌نشان بی‌من مرو

وای آن کو اندر این ره می‌رود بی‌دانشی
دانش راهم تویی ای راه دان بی‌من مرو

دیگرانت عشق می‌خوانند و من سلطان عشق
ای تو بالاتر ز وهم این و آن بی‌من مرو

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 20:04
واسه ما همیشه زود دیر میشه لحظه
بودن و نبودنی که کاش بیرزه
همتی کن پای این سقف شکسته
نگو این سقوط آخر راتو بسه

mohammad99
14-07-2007, 20:05
هر چه ما را لقب دهند آنيم
گر برانند و گر ببخشايند
ره به جاي دگر نميدانيم
چون دلارام ميزند شمشير

sise
14-07-2007, 20:12
رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب
قرین آتش هجران و هم قران فراق

چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شده‌ست
تنم وکیل قضا و دلم ضمان فراق

محمد میخوای تاپیکو بدم قفلش کنن خیالت راحت شه؟

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 20:14
قصه شمع سحری
گفتی و رخ همچو پری
زما نهفتی
قصد سفر کردی اگر
بار سفر بستی اگر
قصه این خون جگر
بما نگفتی
چرا نگفتی

sise
14-07-2007, 20:30
یکی را دست حسرت بر بناگوش
یکی با آن که می‌خواهد در آغوش

نداند دوش بر دوش حریفان
که تنها مانده چون خفت از غمش دوش

نکوگویان نصیحت می‌کنندم
ز من فریاد می‌آید که خاموش

mohammad99
14-07-2007, 20:32
شراب خورده ي ساقي ز جام صافي وصل

ضرورت است که دردسر خمار کشد

گلي چو روي تو گر در کمند بدست آيد

کمين ديده ي سعديش پيش خار کشد

sise
14-07-2007, 20:32
در انتظار تو بنشستم و سرآمد عمر
دگر چه داری از این بیش انتظار از من

به اختیار نمی‌باختم به خالش دل
که برده بود حریف اول اختیار از من

گذشت کار من و یار، شهریارا لیک
در این میان غزلی ماند شاهکار از من

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 20:35
نمی شه که زندگی بکنی بی دردسر
تو هم باید بجنگی با هوای سرد شب
همه آدم نما ان و انسان نیستن
دست تقدیر نی انگار زیستن
پشت صداقت همه پنهان میشن
سوختم چه فایده التیام دیگر

mohammad99
14-07-2007, 20:37
نگار من رفتي تو از کنار من
واي از من و اين دل بيقرار من
رحمي کن اي خدا به روزگار من
دل ناگرونم که ز يادت برم
نميره اين غصه ديگه از سرم
يادم بمون اي مهربون
يه وقت نشي نامهربون

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 20:54
نوشدارویی نوشدارویی نوشدارویی و
بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل سنگدل سنگدل این
زودتر میخواستی حالا چرا
عمر مارا مهلت امروز و فردای تو نیست
من كه يك امروز مهمان توام فردا چرا

sise
14-07-2007, 21:00
اگر چه نيت خوبي است زيستن اما
خوشا كه دست به تصميم بهتري بزنيم

به اشك خويش بشوييم آسمان ها را
ز خون به روي زمين رنگ ديگري بزنيم

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 21:08
من ازت میخووام که هیچ وقت منو تنها نذاری

ساحل و دریا رو با تو دوست دارم
صدای موجها رو با تو دوست دارم
بی تو دنیا رو برام ارزش نداره
آخه من دنیا رو با تو دوست دارم

دیگه از شیرین و لیلا نمی گم
جز تو به هیچکسی زیبا نمی گم
دوست دارم قصه چشماتو بگم
دیگه از آبی دریا نمی گم
دیگه با تو بهترینها رو دارم
قصرهای قشنگ رویا رو دارم
چیزی کم نداره با تو زندگیم
تو رو دارم همه دنیا رو دارم

hamid_hitman47
14-07-2007, 21:17
من چه کردم با دل تو
کاشکی تو لحظه ي آخر
عشقو تو نگام میخوندی
قلب تو صدامو نشنید
نشنید
نشنید
رفتی با غریبه موندی...

با سلام خدمت همه دوستان....

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 21:37
یادت باشه که یاده تو
همیشه همراه منه
یاذت باشه که خواستنت
مثله نفس کشیدنه

یادت نره دوست دارم
خیلی دلم تنگه برات
بیا که این ترانرو
هدیه بدم به اون چشات

sise
14-07-2007, 21:50
تمام حجم قفس را شناختيم، بس است
بيا به تجربه در آسمان پري بزنيم

يك بنفشه صميمانه تسليت گوييم
سري به مجلس سوگ كبوتري بزنيم

شبي به حلقه درگاه دوست دل بنديم
اگر چه وا نكند، دست كم دري بزنيم

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 22:02
من فقط خونه به دوشم زنديگم روي قماره
يه شب اينجام يه شب اونجا روزه من بازم فراره
هر چي من ميگم دروغه به من عادت نكن اي يار
متنفر ميشي از من ميشي از زندگي بيزار
عاشق من نشو دختر من پر از دردسرم
اگه عاقل باشي هيچوقت نمياي دور و ورم
دل به من نبندي دختر من پر از جعل و دروغم
پره از سفسطه بازي آب زيره كاه و شلوغم

sise
14-07-2007, 22:05
منعم مکن از صحبت احباب که بلبل
تا جان بودش باز نیاید ز بهاران

گر صید بتان شد دل من عیب مگیرید
آهو چه کند در نظر شیر شکاران

در بحر غم از سیل سرشکم نبود غم
کانرا که بود خرقه چه اندیشه ز باران

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 22:12
نفسم تويي هوا رو نمي خوام

چشم شرقي سياهو نمي خوام

صورتاي مثل ماهو نمي خوام

آخه وقتي تو تو فكر من باشي

حق دارم بگم گناهو نمي خوام

sise
14-07-2007, 22:24
محبوبم !
اگر برای آن به سوی تو می آیم
که مرا از شعله های دوزخ نجات بخشی ،
بگذار که در آنجا بسوزم .
و اگر برای آن به سوی تو می آیم
که لذت بهشت را به من بخشی ،
بگذار که درهای بهشت به رویم بسته شود .
اما اگر برای خاطر تو به سویت می آیم ،
محبوبم ! مرا از خویش مران !
متبرکم کن .
تا در کنار زیبایی جاودانه ات
تا ابد لانه کنم ...

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 22:27
ماهه تو ايونت شدم
خراب و ويرونت شدم
گله گلستونت شدم
اما بازم نيومدي
سه ماه تابستونت شدم
الوند و کارونت شدم
دشتاي ايرونت شدم
اما بازم نيومدي
دنا و هامونت شدم
نزديکتر از جونت شدم
رگت شدم خونت شدم
اما بازم نيومدي
خادم و دربونت شدم
اسيره زندونت شدم
گلابه کاشونت شدم
اما بازم نيومدي

magmagf
14-07-2007, 22:29
یعنی حق با شعر یه شاعر اون روزاش که گفت ؟
برو مجنون واسه تو هیچ کسی لیلا نمی شه
خوابتو دیدم و پرسیدم ازت کجا بودی ؟
گفتی طولانیه قصه ، توی رؤیا نمی شه

sise
14-07-2007, 22:30
هر که رفت
پاره ای از دل ما را
با خود برد ...

اما
او که با ماست
او که نرفته است
از او بپرسید
که چه می کند با دل ما !؟ ...

magmagf
14-07-2007, 22:34
اسکله ناز چشات حریم امن قایقم
تو ساعت یک ربع به عشق عقربه دقایقم
گرمی دستای تو رو به صدتا دنیا نمی دم
هر وقت که یارم تو بودی بیکسی رو نفهمیدم
تو بند دل سلول عشق حبس نگاتو می کشم
اما بازم رو میله هاش عکس چشاتو می کشم
ای قصه بی سر و ته شعر بدون قافیه
برای مرگ این صدا نبودن تو کافیه

خیلی این اهنگ رو دوست دارم اخه

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 22:34
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که شدم پرتو کاشانه تویی تو
در کعبه و در دیر چو جانانه تویی تو
منظور من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی ...کعبه و بتخانه بهانه

magmagf
14-07-2007, 22:40
هنوز هم سرحال که باشم،
کسی را پیدا می کنم
و از آن روزهای بی برگشت برایش می گویم!
نمی دانی مرور دیدادهای پشتِ سر چه کیفی دارد!
به خاطر آوردن ِ خوابهای هر دم ِ رؤیا...

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 22:41
ای تیره غمت را دل عشاق نشانه
خواهد به سرآیدشب هجران تو یا نه
جمعی به تو مشغول و تو فارغ ز میانه

magmagf
14-07-2007, 22:45
همه شبها به خود مي گويم
كه فردا صبح مي آيي
و پايان مي دهي
غمهاي سخت انتظارم را
و بعدش مي شمارم من
تمام ياسهايي را كه روزانه برايت هديه مي كردم
و باغي مي شود قد
تمام آرزوهايم.

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 22:48
من آن دير آشنا را ميشناسم

من آن شيرين ادا را ميشناسم

محبت بين ما كار خدا بود

از اينجا من خدا را مي شناسم

magmagf
14-07-2007, 22:49
می دونم چرا من شدم به عشق تو اسیر
چرا عشق من چشات رو مبتلا نمی کنه
دل و پیچیدم لای یه برگ ناز گل سرخ
چشات اما به دلم هم اعتنا نمی کنه

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 22:50
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
آنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو

sise
14-07-2007, 22:52
وای آن کس کو در این ره بی‌نشان تو رود
چو نشان من تویی ای بی‌نشان بی‌من مرو

وای آن کو اندر این ره می‌رود بی‌دانشی
دانش راهم تویی ای راه دان بی‌من مرو

دیگرانت عشق می‌خوانند و من سلطان عشق
ای تو بالاتر ز وهم این و آن بی‌من مرو

Payan
14-07-2007, 22:55
وفا از خواجگان شهر با من
كمال دولت و دين بوالوفا كرد
حافظ



سلام و درود بر دوستان گلم
چه خبره امشب فقط محمد و مژگان خانوم نيستند

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 22:57
دلی پر از عشق تو و ياد تو چشم من و حسرت خواب
دلم براش پر می زنه وای اگه خوابش ببره
بازم بمونه دل من تا به سحر در تب و تاب

sise
14-07-2007, 23:06
به کجايي غمگسار من ، فغان زار من بشنو باز آ ، باز آ
از صبا حکايتي ز روزگار من بشنو باز آ
باز آ سوي رهي
چون روشني از ديده ما رفتي
با قافله باد صبا رفتي
تنها ماندم ...
تنها رفتی ...

سلام پایان.

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 23:07
يا نامه نمی خوانی يا راه نمی دانی

گر نامه نمی خوانی خود نامه تو را خواند
گر راه نمی دانی در پنجه ره دانی

باز آ که در آن مجلس قدر تو نداند کس
با سنگدلان منشين خود گوهر اين کانی

باز آ

sise
14-07-2007, 23:14
یار بی‌غیر که می در قدحش خون گردد
خون من گر همه ریزد به قدح نوشش باد

سرو اگر جلوه کند با تن عریان به چمن
شرمی از جلوه‌ی آن سرو قبا پوشش باد

Payan
14-07-2007, 23:26
دل داده ام بياري شوخي كشي نگاري
مرضيه السجايا محموده الخصائل
حافظ


خوبي آقا جلال؟
تاپيكو چشم زديم همه رفتن:13:
خوب كسي هم نيست ما رفتيم بخوابيم
شب بخير

sise
14-07-2007, 23:42
لطیفه‌ای به میان آر و خوش بخندانش
به نکته‌ای که دلش را بدان رضا باشد

پس آنگهش ز کرم این قدر به لطف بپرس
که گر وظیفه تقاضا کنم روا باشد

شب خوش

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 23:43
دلا گر طالب یاری برآ از خویش و بیگانه
وفای جسم و جان باشد برای شمع و پروانه

بقا خواهی فنایی شو ز خود بگذر خدایی شو
غلام بی نوایی شو در این دریا چو دٌردانه

چه توحید است یکتایی در این عالم چه می پایی
اگر هم مذهب مایی درآ در کنج میخانه

قلندر وار می نوشی ز جام وصل آن دلبر
به نقش کفر و دین منگر مجو تقلید و افسانه

magmagf
14-07-2007, 23:45
هوا خواه آزادگي ،
پس چرا بي صداست
چرا خامش و غم پرستيد، هاي
کمر را به همت نبستيد، هاي
چرا اينچنين زار و گريان شديد
سر سفره خويش مهمان شديد
چه شد عِرق ميهن پرستيتان
چه شد غيرت و شور و مستيتان

sise
14-07-2007, 23:47
حالا نه گريه های من دينی به گردن تو دارند ؛
نه تو چيزی بدهکار دلتنگی اين همه ترانه ای !
خودم خواستم که مثل زنبوری زرد ؛
بالهايم در کشاکش شهد ها خسته شوند
و عسلهايم
صبحانه ی کسانی باشند ؛
که هرگز نديدمشان !
تنها آرزوی ساده من اين بود ؛
که در سفره ی صبحانه ی تو هم عسل باشد !

•*´• pegah •´*•
14-07-2007, 23:49
داغ نه که باغ تو ام لاله زخمگاه من
مست منم که می چکم از سر آبشار ت

sise
14-07-2007, 23:55
تا معتکف راه خرابات نگردی
شایسته‌ی ارباب کرامات نگردی

از بند علایق نشود نفس تو آزاد
تا بنده‌ی رندان خرابات نگردی

در راه حقیقت نشوی قبله‌ی احرار
تا قدوه‌ی اصحاب لباسات نگردی

•*´• pegah •´*•
15-07-2007, 00:00
یار منم که می برم حافظه دیار را
دوست منم قدم قدم دور اما کنار تو

sise
15-07-2007, 00:08
تنها آرزوی ساده من اين بود ؛
که در سفره ی صبحانه ی تو هم عسل باشد !
که هراز گاهی کنار برگهای نوشته هايم بنشينی
و بعد از قرائت بارانها ؛
زير لب بگويی :
يادت بخير ! نگهبان گريان خاطره های خاموش !
همين جمله ؛
برای بند زدن شيشه ی شکسته ی اين دل بی درمان ؛
کافی بود !

•*´• pegah •´*•
15-07-2007, 00:10
در این دیار خسته کش در این دیار خسته کش
دیگر بریده نفسم هرچه تلاش می کنم
به آرامش نمی رسم به آرامش نمی رسم
در این دیار خسته کش وجود من بیهوده شد
ارثیه های عاطفی
اینجا از من ربوده شد اینجا از من ربوده شد

magmagf
15-07-2007, 00:16
صدای خرد شدن خود را
در زير آوارهای زمان می شنوم
در زير اين آوار ها جان خواهم سپرد
اما لبهايم را برای گفتن آهی باز نخواهم کرد
سکوت، بلند ترين فرياد من است

چه شعر غمگینی

sise
15-07-2007, 00:20
آخه تو هول و ولای پریشونی تو رو نداشتن
تو گیر و دار - ای بابا دل تو هیچ ، حال او خوش
ای بی مروت ...

دیگه دلی می مونه که جور دل کبوتر بطپه ...
که با شما از جوون زندگیش بگه ...
بگه که هنوز زندست ...
هنوز زندست ...

کدومو گفتی؟

Asalbanoo
15-07-2007, 00:31
--------------------------------------------------------------------------------

تاریک بود
اما هول آور نبود
دریا بود
اما غرق نمیکرد
من ذات جهان را
در چشم های تو دیدم
و گرنه می ترسیدم
از ماندن و
زیستن

در این سیاره تاریک
نور معنی نجات است
و تو نور بودی
برای تو دعا خواهم کرد.

•*´• pegah •´*•
15-07-2007, 00:39
دستم نميرسد كه در آغوش گيرمت

اي ماه با كه دست در آغوش مي كني؟

در ساغر تو چيست كه با جرعه نخست

هشيار و مست را همه مدهوش ميكني

گر گوش ميكني سخني خوش بگويمت

بهتر ز گوهري كه تو در گوش ميكني

sise
15-07-2007, 00:40
یار را ز افسون به کوی هاتف آوردن به صلح
غیر را با یار از نیرنگ افکندن به جنگ

صد ره آسانتر بود بر من که در بزم لام
باده نوشم سرخ و زرد و جامه پوشم رنگ رنگ

•*´• pegah •´*•
15-07-2007, 00:46
گشتم تو شهر عاشقا تا تو رو پيدا کردم
کمکم کن که مي دوني بي تو من غم دارم
براي بودن و موندن تو رو من کم دارم
من بهار و با تو هر شب
توي زندگيم آوردم
روزاي غمگينو با تو
من بدست غم سپردم
بذار که دل تو سينه
با تو آروم بگيره
بازي نکن با اين دل
نکنه يک وقت بميره

sise
15-07-2007, 01:07
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد

•*´• pegah •´*•
15-07-2007, 01:09
در ركاب دوستي با همسفر پرواز كن

در ميان راه اگر هر مانعي ره بر تو بست

عاقلانه با صبوري راه بسته باز كن

sise
15-07-2007, 01:11
نتوان وصف تو گفتن كه تو در فهم نگنجي
نتوان شبه تو جستن كه تو در وهم نيائي

همه عزّي و جلاللي همه علمي و يقيني
همه نوري و سروري همه جودي و سخائي

لب و دندان سنائي همه توحيد تو گويد
مگر از آتش دوزخ بودش روي رهايي

mohammad99
15-07-2007, 01:25
يادم بمون يه وقت نرم ز يادت
يادت باشه يادت باشه
کي بود که هي عشقو نشون ميدادت
شبا که تنها توي راهي
محو نگاه اون ستاره هائي
يادت باشه که يارت
يه گوشه اي نشسته تو تنهائي
دل ناگرونم که ز يادت برم
نميره اين غصه ديگه از سرم
يادم بمون اي مهربون
يه وقت نشي نامهربون


.دعا کنید

شب خوش

saye
15-07-2007, 01:47
سلام
........
نسيم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی
تو پيک خلوت رازی و ديده بر سر راهت
به مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانی
...

hamid_hitman47
15-07-2007, 02:20
يه لنگه كفش پيرو دربوداغون

افتاده بود يه گوشه ي خيابون

هيشكي اونو يه لحظه پاش نميكرد

هيشكي يه لحظه هم نگاش نميكرد...

سلام..

S.A.R.A
15-07-2007, 02:24
دادم در این هوس دل دیوانه را به باد
این جست و جو نبود
هر سو شتافتم پی آن یار ناشناس
گاهی ز شوق خنده زدم گه گریستم
بی آنکه خود بدانم ازین گونه بی قرار
مشتاق کیستم ...

آخرین پست ... بهار باشید و پر امید ... خدانگهدار ...

hamid_hitman47
15-07-2007, 02:29
من برای تو میخونم
هنوز از اینور دیوار
هرجای گریه که هستی
خاطره هاتو نگهدار
تو نمیدونی عزیزم
حال روزگار ما رو
توی ذهن آینه بشمار
تک تک حادثه ها رو...


امشب چقدر این تاپیک خلوته...

saye
15-07-2007, 02:55
چقدامشب کاربر مهمان داریم !
....................
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
...

Asalbanoo
15-07-2007, 02:58
نه آن دريا، كه شعرش جاودانه است،
نه آن دريا، كه لبريز از ترانه ست
به چشمانت بگو بسپار ما را،
به آن دريا كه ناپيدا كرانه ست

hamid_hitman47
15-07-2007, 02:59
تنهاتر از سکوتم
روشنتر از ستاره
عاشقتر از همیشه
با من بخون دوباره


آره واسه من زده الان 9 کاربر مهمان...

Asalbanoo
15-07-2007, 03:01
همه عالم پر از کرد چه سازم ......... چو مو دلها پر از درد چه سازم
بکشتم سنبلی دامان الوند ....... همواز طالعم زرد چه سازم

saye
15-07-2007, 03:03
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به ذکاتم دادند
همت حافظ و انفاس سحر خیزان است
که ز بند غم ایام نجاتم دادند
...

Asalbanoo
15-07-2007, 03:03
دل مو بی‌تو زار و بی قراره ....... بجز آزار مو کاری نداره
زند دستان بسر چون طفل بدخو ...... بدرد هجرت اینش روزگاره

saye
15-07-2007, 03:04
هر کو عمل نکرد و عنایت امید داشت
دانه نکشت ابله و دخل انتظار کرد
...

Asalbanoo
15-07-2007, 03:05
دلی دیرم ولی دیوانه و دنگ ........ ز دستم شیشه‌ی ناموس بر سنگ
ازین دیوانگی روزی برآیم .... که در دامان دلبر برزنم چنگ
-----------

سایه جان رسیدن به خیر

جات خالی بود

saye
15-07-2007, 03:18
مرسی عزیزم
لطف داری شما
..............


امانم ده نازنینم
تا دیگر بار
نفسی از عشق کشم
در آغوشت.
گرچه نمی دانم
از چه دلگیری،
از من یا از زندگی،
اما بگذار امشب را
- وتنها امشب را -
در آغوشت بیارامم،
تا بند زنم
شکسته چینی دلت را.
و پس از آن
آنجا روم که دیگر هرگز
باز نبینی ام
- اگر تو بخواهی -
و اگر روزی به یادم افتادی
در تاریک ترین گوشه ی دلت
و در پنهان ترین کنج افکارت
باز خواهی یافت مرا
اگر روزی به یادم افتادی.
...

magmagf
15-07-2007, 03:42
یکی دفترش پر از نقاشی و خط خطیه
اون یکی مداد برای آب و بابا نداره
یکی ویلای کنار دریاشون قصره ولی
اون یکی حتی تو فکرش آب دریا نداره

saye
15-07-2007, 04:05
همه شب بر ماه وپروین نگرم
مگر آید رخسارت در نظرم
چه بگویم ؟ چه بگویم ؟
به که گویم این راز ؟
غمم این بس که مرا کس نبود دمساز
...