مشاهده نسخه کامل
: مشاعره
تا سحر جل مي زنم خواب به سراغم نمياد
هي دلم مثل بچه بهنه بي جا مي گيره
موگومش هرچي كه مرگت چيه كوفتي! نمگه
عوضش نق مزنه ذكر خدايا مي گيره
پيري و معركه گيري كه مگن كار مويه
دفتر عمر داره صفحه پينجا مي گيره
محلی مشهدیه.
Asalbanoo
19-06-2007, 17:25
هر مژه از غمزهی خون ریز تو ناوک زنی است .. کاندرون هر جگر زان زخم ناوک روزنی است
چشمت آفت، غمزه فتنه، خط قیامت، رخ بلاست .. آشنایی با چنین خصمان نه حد چون منی است
جان که زارم میکشد از یاد چون تو دوستی .. جان من از تو چه پنهان آشکارا دشمنی است
جالب بود
ممنون
تـــــو كه رفتي همه ثانيه هـــا سايه شدنـــد
سايه در سايه آن ثانيه ها خـــواهم مــــــرد
شعله هــا بي تو زبـــي رنگي دريــــا گفـتند
موج در موج در اين خاطره ها خواهم مرد
گـــــم شدم در قـــدم دوري چشمان بهــــــار
بي تو يك روز در اين فاصله ها خواهم مرد!
در دل و جان خانه کردی عاقبت
هر دو را دیوانه کردی عاقبت
آمدی کآتش در این عالم زنی
وانگشتی تا نکردی عاقبت
mohammad99
19-06-2007, 19:13
تن صدها ترانه می رقصد
در بلور ظريف آوايم
لذتی ناشناس و رؤيا رنگ
می دود همچو خون به رگ هايم
بقیه اش هم که شنیدی
من تو را مشغول میکردم دلا
یاد آن افسانه کردی عاقبت
عشق را بیخویش بردی در حرم
عقل را بیگانه کردی عاقبت
mohammad99
19-06-2007, 19:22
ترا از دور ميبينم که ميآيي
ترا از دور ميبينم که ميخندي
ترا از دور ميبينم که ميخندي و ميآيي
ترا در بازوان خويش خواهم ديد
سرشک اشتياقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد
سلام
در هوس خیال او همچو خیال گشتهام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
سلام محمد عزیز
mohammad99
19-06-2007, 19:33
من از دست غمت مشکل برم جان
ولي دل را تو اسان بردي از من
جلال با این پستای تکت تو سنتی کم کم دارم احساس میکنم باید برم
نومید مشو جانا کاومید پدید آمد
اومید همه جانها از غیب رسید آمد
نومید مشو گر چه مریم بشد از دستت
کان نور که عیسی را بر چرخ کشید آمد
داری بهونه میاری؟ کجا؟
boy iran
19-06-2007, 19:42
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن
شرط اول آن است كه مجنون باشي
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
mohammad99
19-06-2007, 19:48
از من گريز تا تو هم در بلا نيفتي
بگزين ره سلامت ترك ره بلا كن
ماييم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهي بيا ببخشا خواهي برو جفا كنم
خب من منتظر بودم یکی بیاد تاپیک خاک نخره که الحکدالله شما پیدا شدی
Ahmet Kaya_Baglama
19-06-2007, 20:09
türk halk müziğinin ana sazi
bağlama
ahmetin sazı
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هشيار است
نكند اندوهي برسد از سر كوه
هر غروب ــ عزيزم ــ ، گاه ِ اتّحاد امتداد شعاع نگاه ِ عاشقان است
سمتِ محور خورشيد .
و در اين وحدت ، چه تنهام من .
به فرموده ی نگاهت ، افسانه يا غزلی ام من .
که چه چشمان عجيب و بی رحمت ، چه سخت در اشتباهند .
mohammad99
19-06-2007, 21:02
دختران سر می كشند از پشت روزن ها
گونه هاشان آتشين از شرم اين ديدار
سينه ها لرزان و پرغوغا
در طپش از شوق يك پندار
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود بوسه است
و هر انسان برای هر انسان برادری است
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ای است
و قلب برای زندگی بس است
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف زندگی است
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم
روزی که هرلب ترانه ایست
تا کمترین سرود بوسه باشد
روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم....
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که
دیگر
نباشم....
از شاملو
Asalbanoo
19-06-2007, 21:15
من به هوس همی خورم ناوک سینه دوز را / تا نکنی ملامتی غمزهی کینه توز را
دین هزار پارسا در سر گیسوی تو شد / چند به ناکسان دهی سلسلهی رموز را
قصه عشق خود رود پیش فسردگان ولی / سنگ تراش کی خرد گوهر شب فروز را
ساقی نیم مست من جام لبالب آر تا / نقل معاشران کنم این دل خام سوز را
انگار کسي
يا چيزي گلويم را مي فشارد
صداي قلبم را کسي نمي شنود
حرفم را نمي فهمد
انتظارم را پاياني نيست
پس باز کن پنجره ها را
بگذار باران را بهتر ببينم
مي خواستم
روي اين شيشه باران خورده
با دستم
نقش تو را رقم بزنم
اسم تو را بنويسم
Asalbanoo
19-06-2007, 22:09
منصور حلاج آن نهنگ دریا / کز پنبهی تن دانهی جان کرد جدا
روزیکه انا الحق به زبان میآورد / منصور کجا بود؟ خدا بود خدا
از سر خاک تو بر می گشتم
خاک پاکی که تو را در بر داشت
آسمان ، مرثیه ای نیلی بود
دشت ، رنگ غم و خکستر داشت
لحظه ای چند ، در آفاق خیال
من تو را دیدم و گریان گشتم
تو مرا دیدی و خندان بودی
Asalbanoo
19-06-2007, 22:13
یا رب ز کرم دری برویم بگشا / راهی که درو نجات باشد بنما
مستغنیم از هر دو جهان کن به کرم / جز یاد تو هر چه هست بر از دل ما
ای خوش آن عاشق صادق که به میدان محبت
غرق خون گردد و در دامن جانانه دهد جان
درگه دوست بود خانه آزادی و امید
زنده آن است که در خدمت این خانه دهد جان
گر خزان حمله کند بنده آن بلبل مستم
که جدایی نکند از گل و در لانه دهد جان
نظر گویند سعدی با که داری
که غم با یار گفتن غم نباشد
حدیث دوست با دشمن نگویم
که هرگز مدعی محرم نباشد
boy iran
19-06-2007, 22:40
ديوانه چون طغيان كند زنجير و زندان بشكند
از زلف ليلي حلقه اي در گردن مجنون كنيد
دلم گرفته¬،
دلم عجيب گرفته است.
و هيچ چيز ،
نه اين دقايق خوشبو، كه روي شاخه نارنج مي¬شود خاموش،
نه اين صداقت حرفي، كه در سكوت ميان دو برگ اين گل شب بوست،
نه هيچ چيز مرا از هجوم خالي اطراف نمي¬رهاند.
و فكر مي¬كنم
كه اين ترنم موزون حزن تا به ابد
شنيده خواهد شد
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمهی بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو ای گدای مسکین در خانهی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
آدم ها می چرخند
دور خودشان
لاشخورها می چرخند
دور آدم ها
این همه چرخ،
مرا می اندازد
به یاد اتوبوسی که
مسافرهایش را
در درّه ای ریخته بود
و هنوز می چرخیدند
چرخ هایش
و دستِ زنی
که لباس ها را عروس کرده است
با نخی سفید
از موهایش
شبوسكوتوسهتارىكه لال مانده،منم
بيا كمى بنوازم ، بيا كمى بزنم!
نه چنگ شور و جنونى ، نه پنجهءگرمى
اسير غربت بى انتهاى خويشتنم
و در ميان كويرى كه باغ نامش بود
به زخم زخم تبر شاخه شاخه مىشكنم
دوباره مينگرم نقش خويش را بر آب
چنان غريبه كه باور نمى كنم كه منم
می پرسم از اندوه نایابی که او را برد
از هاله ی نه توی مهتابی که او را برد
این بیت ، بند دوم یک آه-سایشگاه
او مثل ماهی های تنگابی که او را برد
می پرسمش از دور، ازدیروز، از دریا
از موج خیز سرد سیلابی که او را برد
اول نگاهم می کند-گفتم، روانی نیست
می گوید از شبهای شادابی که او را برد
در اتاق من باران باريد!
از ياد نبر كه - با تمام اين احوال-
هميشه اشتياق تكرار ترانه ها با من بودى
هميشه اين من بودم
كه براي پرسشي ساده پا پيش مي گذاشتم!
هميشه حنجره من
هواخواه ِ خواندن آواز آرزوها بود!
هميشه اين چشم بي قرار...
- يك نفر صداي آن ضبط لاكردار را كم كند!
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید
Asalbanoo
19-06-2007, 23:01
در دیده بجای خواب آبست مرا / زیرا که بدیدنت شتابست مرا
گویند بخواب تا به خوابش بینی / ای بیخبران چه جای خوابست مرا
mohammad99
19-06-2007, 23:07
اهل كام و ناز را در كوي رندي راه نيست
رهروي بايد جهان سوزي نه خامي بي غمي
در طريق عشقبازي امن و آسايش بلاست
ريش باد آن دل كه با درد تو خواهد مرهمي
گريه حافظ چه سنجد پيش استغناي عشق
كاندر اين طوفان نمايد هفت دريا شبنمي
ماشالله امشب چه خبره
جا من خالی بود که اومدم
یار مرا مینهلد تا که بخارم سر خود
هیکل یارم که مرا میفشرد در بر خود
گاه چو قطار شتر میکشدم از پی خود
گاه مرا پیش کند شاه چو سرلشکر خود
دلم برایت تنگ می شود
باز هم گاه گاهی خواب تو را می بینم
بازهم قلبم برای تو می زند
و تو ای کاش همه این هارا می دانستی...
mohammad99
19-06-2007, 23:18
ياد ايامي که در گلشن فغاني داشتم
در ميان لاله و گل ، آشياني داشتم
مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی
سلام اقا محمد کنکوری
چه طوری؟
یار باید که هر چه یار کند
بر مراد خود اختیار کند
زینهار از کسی که در غم دوست
پیش بیگانه زینهار کند
mohammad99
19-06-2007, 23:25
در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین
و یأس ساده و غمناک اسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی .
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
ساعت چهار بار نواخت
امروز روز اول دی ماه است
من راز فصلها را میدانم
و حرف لحظه ها را میفهمم
نجات دهنده در گور خفته است
و خاک ، خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش
سلام
تمامبروبکس مثل ابجی فرانک و مژگان داداشی جلال
خوبیم
میگزرونیم
شکوه جام جهان بین شکست ای ساقی
نماند جز من و چشم تو مست ای ساقی
من شکسته سبو چاره از کجا جویم
که سنگ فتنه سر خم شکست ای ساقی
گیر دادم به "ی" امشب
نمیشد به یه چیز دیگه گیر بدی؟
من که جواب نمیدم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Asalbanoo
19-06-2007, 23:32
یا رب به محمد و علی و زهرا / یا رب به حسین و حسن و آلعبا
کز لطف برآر حاجتم در دو سرا / بیمنت خلق یا علی الاعلا
mohammad99
19-06-2007, 23:34
او مرد ودر کنار پدر زیر خاک رفت
اقوامش امدند پی سر سلامتی
یک ختم هم گرفته شد پر بدک نبود
بسیار تسلیت که به من عرضه داشتند
لطف شما زیاد
اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت:
این حرف ها برای تو مادر نمی شود.
بپرخ تا بچرخیم
در خود گُمم،بی تو و در تو ، همیشه من
اسیرِ حقیرترین، مرداب می شوم، بانو
این چه فریبی است، در چشمهات موج می زند
با هر نگاه هرزه ای،من،خراب می شوم بانو
الان به شدت با اواتارم درگیرم
سایزشو چی کار کنم ؟ خوبه الان ؟
در فهم هر باران ساده نيست
در فهم هر آسمان صاف علاقه هم نيست
مثل كوچه هايي كه هميشه كوچك مي مانند
مثل شكارچي دريا
كه شبي در ساحل نشسته بود
و آبي هذيان مي گفت
مثل يخچال كه هميشه
بوي گل يخ مي دهد
باورت مي كنم
آيينه از سرم گذشته است
گمان مي كني بيهوده
اين همه كلمه به هم مي بافم ؟
خب با یه برنامه ای resize کن.
مثل غریبه ها
نمی توانم
که رد شوم از رفتنت
هزار پاییز کوشیدم و نتوانستم .
دارم مرتب همین کار را می کنم
Asalbanoo
19-06-2007, 23:42
مهمان تو خواهم آمدن جانانا / متواریک و ز حاسدان پنهانا
خالی کن این خانه، پس مهمان آ / با ما کس را به خانه در منشانا
ای گدایان خرابات خدا یار شماست
چشم انعام مدارید ز انعامی چند
پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش
که مگو حال دل سوخته با خامی چند
حافظ از شوق رخ مهر فروغ تو بسوخت
کامگارا نظری کن سوی ناکامی چند
بهتر شد.
اواتور جدید asalbanoo هم مبارک
mohammad99
19-06-2007, 23:45
آنها ساده لوحی یک قلب را
با خود به قصر قصه ها بردند
و اکنون دیگر
دیگر چگونه یک نفر به رقص بر خواهد خاست
و گیسوان کودکیش را
در آبهای جاری خواهد رخت
و سیب را که سرانجام چیده است و بوییده است
در زیر پالگد خواهدکرد؟
فرانک ولش کن بابا
چقدر به اواتور حساسی
دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد :
یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو
ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم
رخصت بده نفس بکشم در هوای تو
مرسی
خوب نمی دونم اما اواتور عوض کردن را دوست دارم
و خواهش من و تو نيم گامي از تب تن نيز دورتر نگذشت
كه در حصار تمناي تن فرومانديم
و در كوير نفس سوز من فرومانديم
نه از حصار تن خويشتن برون گامي
نه بر گسستن اين پاي بندها دستي
هميشه مي گفتم
من و سكوت ؟
محال است
میدونستی محمد از آواتور دختر بدش میاد؟!
(شرمنده محمد جان. من زبونم لقه) [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو را كم مي آورم
حافظ به دادم می رسد
شمال همان جنوب است
جز اینکه تو دستهایت
چند ثانیه
فقط چند ثانیه
از دستهایم
دورند
و این یعنی دنیا کاملا اشکال دارد
محمد را هم می یاریمش تو راه
اتفاقا من اواتار دختر دوست دارم
پسر به من چه اخه
mohammad99
19-06-2007, 23:52
دل من، ای دل ديوانه من
كه می سوزی ازين بيگانگی ها
مكن ديگر ز دست غير فرياد
خدارا، بس كن اين ديوانگی ها
من کلا با دخترا رابطه خوبی ندارم!!!
البته منظورم خواهرام نیستا!بحث اونا جداس
Asalbanoo
19-06-2007, 23:53
رخسارهات تازه گل گلشن روح / نازک بود آن قدر که هر شام و صبوح
نزدیک به دیده گر خیالش گذرد / از سایهی خار دیده گردد مجروح
---------
ممنون
حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب
فرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند
قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست
بوسهای چند برآمیز به دشنامی چند
بزارید بنه خدا قبل از کنکور روانش راحت باشه. بعدش تو دانشگاه هر چه میخواد بیاد تو راه!
Asalbanoo
19-06-2007, 23:56
در سلسلهی عشق تو جان خواهم داد / در عشق تو ترک خانمان خواهم داد
روزی که ترا ببینم ای عمر عزیز / آن روز یقین بدان که جان خواهم داد
mohammad99
19-06-2007, 23:58
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانيم ای باد شرطه برخيز
باشد که بازبينيم ديدار آشنا را
نظر خود را قبل در مورد جنس مخالف اعلام کردهام:46: !!:46:
از نظر من دخترا 2 دسته ان
یا مثل خواهرامن خوب و قابل اعتماد1%
یا پست و رذل و غیر قابل اعتماد99%:27:
اي غريبان سفر كرده ! كدامين غربت
بدتر از غربت مردان وطن دروطن است ؟
چاه ديگر نه همان محرم اسرار علي
چاه مرگي است كهپنهان به ره تهمتن است
در مورد 1درصد اغراق نکردی [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
محمد جان، میندازنمون بیرون ها. تعدادشون خیلی بیشتره ها. من گفته باشم!
mohammad99
20-06-2007, 00:03
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشين درياب
بر در شاهم گدایی نکته ای در کار کرد
گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود
mohammad99
20-06-2007, 00:13
در کوچه باد میاید
کلاغهای منفرد انزوا
در باغهای پیر کسالت میچرخند
و نردبام
چه ارتفاع حقیری دارد .
نگران نباش
اینا همون 1 %
جیگرتو شب خوش
Asalbanoo
20-06-2007, 00:14
دل از نظر تو جاودانی گردد / غم با الم تو شادمانی گردد
گر باد به دوزخ برد از کوی تو خاک / آتش همه آب زندگانی گردد
دوید مادر و در چشمهای او نگریست
- «سلام...» بعد در آن بازوان خسته گریست
که تشنه است کویری که در تنش دارد
که هفت سال و دو ماهست که عطش دارد
- « کدام سِحر کدامین خزان اسیرت کرد
کدام برف به مویت نشست و پیرت کرد
که هفت سال غم انگیز بی صدا بودی
چقدر خواندمت امّا... بگو کجا بودی؟!
منم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
mohammad99
20-06-2007, 00:17
ياد بگذشته به دل ماند و دريغ
نيست ياری كه مرا ياد كند
ديده ام خيره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد كند
ابجی مژگان چرا این خانومه یخ زده!!!!
جون من بیاید این اواتور شمایل رو بیخیال شید
Asalbanoo
20-06-2007, 00:21
در وصل زاندیشهی دوری فریاد ......... در هجر زدرد ناصبوری فریاد
افسوس ز محرومی دوری افسوس ......... فریاد زدرد ناصبوری فریاد
--------
سلام محمد جان
دادا یخ نزده که اینا مثلا تلالو صورتشه
mohammad99
20-06-2007, 00:23
دارای جهان نصرت دين خسرو کامل
يحيی بن مظفر ملک عالم عادل
عجب
ولی من از تلالو مصنوعی خوشم نمیاد
شب خوش
لالي نجوا وار فواره ئي خرد
که بر وقفه خواب آلوده اطلسي ها
مي گذشت
تا سال ها بعد
آبی را مفهومی ناگاه از وطن می دهد
امير زاده اي تنها
با تکرار چشم هاي بادام تلخش
در هزار آينه شش گوشي کاشي .
محمد جان فکر نکنی راحت می ذاشتمش در بری ها
چون شلوغ بود دیگه نیومدم
وگرنه باید تا اخر شب اواتارت دختر می شد ( شوخی)
Asalbanoo
20-06-2007, 01:00
یا من بک حاجتی و روحی بیدیک / عن غیرک اعرضت و اقبلت علیک
مالی عمل صالح استظهر به / الجات علیک واثقا خذ بیدیک
کنون که اسمان من
سیاه چون شبی غریب
به دور از دروغ ها
و دور از دم فریب
طلوع تازه کرده است
تو هم بیا ستاره ام
که هرچه داشته دلم
برای بازگشت تو
دریده پاره کرده است....
Asalbanoo
20-06-2007, 01:16
تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا / کی بود ممکن که باشد خویشتنداری مرا
سود کی دارد به طراری نمودن زاهدی / چون ز من بربود آن دلبر به طراری مرا
ساقی عشق بتم در جام امید وصال / می گران دادست کارد آن سبکساری مرا
آفریدگار این جهان زرد خط خطی ولی
هیچ گاه توی بهت دفترش خدا نمی کشید
یا خدا نبود یا خدا پرنده بود سیب و بود
هرچه بود بی نشانه بود و بی نشانه می کشید
Asalbanoo
20-06-2007, 01:22
دلداران بیش از این ندارند .... با درد قرین چو من قرین را
هم یاد کنند گه گه آخر ...... خدمتگاران اولین را
ای گم شده مه ز عکس رویت .... در کوی تو لعبتان چین را
این از تو مرا بدیع ننمود ....... من روز همی شمردم این را
سیری نکند مرا ز جورت ..... چونان که ز جود مجد دین را
----------------
فرانک خانوم
اواتارت خیلی قشنگه
قشنگترین اواتاریه که داشتی
الا اي آهوي وحشي كجايي === مرا با توست چندين آشنايي
دو تنها و دو سرگردان دو بي كس=== دد و دامت كمين از پيش و از پس
سبزه بی طاقت از سرمای بعد از بهمنم
دشت پر خار ترا گل نه ولی آویشنم
از هجوم باد و طوفان نیست باکم ذره ای
وحشت فرداست امروزم که میلرزد تنم
اینقدرها هم برایم زندگی مشکل نداشت
دل اگر می شد ز خود از طاق سینه بر کنم
حس دریا می برد تا اوج طوفانها مرا
عادت گندم کشاند پا به پا تا خرمنم
بغضم اشکم گریه ام دردم سرا پا آتشم
گرچه هرگز کس ندیده با دو چشمم شیونم
مرسی مژگان جون
چشمات قشنگ می بینه
Asalbanoo
20-06-2007, 08:16
مگذار مرا به ناز اگر چند ........ خوب آید ناز نازنین را
منمای همه جفا گه مهر .......... چیزی بگذار روز کین را
این روشنای خاطر آشوب در افق های تاریک دوردست
نگاه ساده فریب کیست که همراه با زمین
مرا به طلوعی دوباره می کشاند ؟
ای راز
ای رمز
ای همه روزهای عمر مرا اولین و آخرین
Asalbanoo
20-06-2007, 08:39
نه دل کم عشق یار میگیرد ....... نه با دگری قرار میگیرد
از دست تو آن سرشک میبارم...... کانگشت ازو نگار میگیرد
سرمایهی صدهزار غم بیش است........ آنرا که به غمگسار میگیرد
دور تا دور مقابل من
اول از احوال عده ای آشنا پرسیدند
بعد یکیشان که از نور خالص ماه برهنه بود
به ماه برهنه اشاره کرد
گفت
آمده ایم تا تو را از شهری که در آن دریا نیست
به سرچشمه های بی پایان زن و پروانه و بوی خوش ببریم
آن جا جوباره های نور و شبنم و نی زار مثنوی بسیار است
صبح و ستاره و دریاهای بی شمارش بسیار است
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
شاهنشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
و کاملا منم
که رو برده ام از بیداری آسمان
خدایا
پشت پرده هایی که تو از گفت و گوی ما
خبر به عبرت ملائک برده ای بگو
کو آسمان که از وحی واژه نبارد
کو شب که نه فانوسش این همه بلند
کو شکسته که نه کلامش به خواب
پس من
برآورده ی کدام دیوار کوتاه تر از رسیدنم
که بالای هر پرده که رفت
ماه با دف دریاش به رقص و
شب از موج شکسته اش ... بیدار
پس کی به نگفتن از این همه حیف ناتمام
فراموش بالین بوسه می میرم
من ترا در تو جستجو کردم
نه در آن خوابهای رویایی
در دو دست تو سخت کاویدم
پر شدم پر شدم ز زیبایی
پر شدم از ترانه های سیاه
پر شدم از ترانه های سپید
از هزاران شراره های نیاز
از هزاران جرقه های امید
دو دستم برون آمد از سنگ قبر
همان لحظه که سخت باران گرفت
چه غمگین شبی بود و آخر گذشت
چه کابوس تلخی که پایان گرفت
aftabkhanom
20-06-2007, 10:41
تکیه گاهم اگر امشب لرزید
بایدم دست به دیوار گرفت
با نفس های شبم پیوندی است
قصه ام دیگر زنگار گرفت
تو را سریست که با ما فرو نمیآید
مرا دلی که صبوری از او نمیآید
کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر
که آب دیده به رویش فرو نمیآید
چه عاشقست که فریاد دردناکش نیست
چه مجلسست کز او های و هو نمیآید
جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب
که مهربانی از آن طبع و خو نمیآید
aftabkhanom
20-06-2007, 10:57
دگرم آرزوی عشقی نیست
بیدلان را چه آرزو باشد
دل اگر بود باز می نالید
که هنوزم نظر باو باشد
درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند
حریف مجلس ما خود همیشه دل میبرد
علی الخصوص که پیرایهای بر او بستند
دستی دراز کرد
و چید غنچه را
هم ارز توده های گل کارخانه ای
و بته های مرده ی خالی
در بطن لاستیک
جا داد ساقه را
aftabkhanom
20-06-2007, 11:11
ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز
دیگر سراغ شعله آتش زمن مگیر
می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم
مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر
رنجور و خسته گفتی : اگر تو
بینی به گرد خویش بسی را
من نیز دیده ام چه بسا لیک
غیر از تو دل نخواست کسی را
جانم کشید نعره که : ای کاش
این گفته از زبان دلت بود
ای کاش عشق تند حسودم
یک عمر پاسبان دلت بود
aftabkhanom
20-06-2007, 11:16
در منی و این همه ز من جدا
با منی ور دیده ات بسوی غیر
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غیر
غرق غم دلم به سینه می تپد
با تو بی قرار و بی تو بی قرار
وای از آن دمی که بیخبر زمن
بر کشی تو رخت خویش از این دیار
روز فراق رفت و برآمد شب وصال
ای روز منقطع شو و ای شب علی الدوام
ای دوست تا تو باشی اندوه کی بود
تا جان بود به تن تو خداوند و من غلام
هر گه که خدمت آیم ای دوست پیش تو
شادی حلال گردد اندوه و غم حرام
aftabkhanom
20-06-2007, 11:18
میگریزم از فسون دیده تردید
می تروام همچو عطری از گل رنگین رویا ها
می خزم در موج گیسوی نسیم شب
می روم تا ساحل خورشید
در جهانی خفته در آرامشی جاوید
نرم میلغزم درون بستر ابری طلایی رنگ
پنجه های نور میریزد بروی آسمان شاد
طرح بس آهنگ
من از آنجا سر خوش و آزاد
دیده می دوزم به دنیایی که چشم پر فسون تو
راههایش را به چشم تار میسازد
دیده میدوزم به دنیایی که چشم پر فسون تو
همچنان در ظلمت رازش
گرد آن دیوار میسازد
ببخشيد پست من و sise همزمان شد
دیدم همان فسونگر مژگان سیاه بود
بازش هزار راز نهان در نگاه بود
عشق قدیم و خاطره ی نیمه جان او
در دیده اش چو روشنی ی شامگاه بود
آن سایه ی ملال به مهتاب گون رخش
گفتی حریر ابر به رخسار ماه بود
پرسیدم از گذشته و ، یک دم سکوت کرد
حزنش به مرگ عشق عزیزی گواه بود
دست بلند عشق ، همين روزهاي گرم
نام مرا به نام تو پيوند ميزند
تا عزم ميكنم كه بگويم عزيزمي
اين اضطراب لعنتی ام گند ميزند
در کوه نشستیم که با لاله نشینیم
با داغْ دلان الفت خونین جگران بود
سیمین دگر امروز ندارد خبر از خویش
با آنکه خود آرام ِ دل بیخبران بود!
دلم به نيم نگاهي خوش است، اما تو
به اين ملامت سنگين، نگاه مي گويي؟
رفيق راهي و از نيمه راه مي گويي
وداع با من بي تكيه گاه مي گويي
ميان اين همه آدم، ميان اين همه اسم
هميشه نام مرا اشتباه مي گويي
به اعتبار چه آيينه اي، عزيز دلم
به هركه مي رسي از اشك و آه مي گويي
شرمنده "ی" شد!!
aftabkhanom
20-06-2007, 11:41
یکی دیوانه ای آتش بر افروخت
در آن هنگامه جان خویش را سوخت
همه خکسترش را باد می برد
وجودش را جهان از یاد می برد
تو همچون آتشی ای عشق جانسوز
من آن دیوانه مرد آتش افروز
من آن دیوانه آتش پرستم
در این آتش خوشم تا زنده هستم
بزن آتش به عود استخوانم
که بوی عشق برخیزد ز جانم
خوشم با این چنین دیوانگی ها
که می خندم به آن فرزانگی
به غیر از مردن و از یاد رفتن
غباری گشتن و بر باد رفتن
در این عالم سرانجامی نداریم
چه فرجامی ؟ که فرجامی نداریم
لهیبی همچو آه تیره روزان
بساز ای عشق و جانم را بسوزان
بیا آتش بزن خکسترم کن
مسم در بوته هستیی زرم کن
ندانم این دل صدپاره را چه چاره کنم
خدا نکرده اگر تیر او خطا بکند
به یاد زلف و بناگوش او دلم تا چند
شب دراز بنالد، سحر دعا بکند
فروغی از پی آن نازنین غزال برو
که در قلمرو عشقت غزل سرا بکند
aftabkhanom
20-06-2007, 11:48
در شبی تاریک روییدم
تشنه لب بر ساحل کارون
برتنم تنها شراب شبنم خورشید می لغزید
یا لب سوزنده مردی که با چشمان خاموشش
سرزنش می کرد دستی را که از هر شاخه سر سبز
غنچه نشکفته ای می چید
boy iran
20-06-2007, 12:31
درشتی نگیرد خردمند پیش
نه سستی که ناقص کند قدر خویش
Asalbanoo
20-06-2007, 12:52
شبی با خیال تو همخونه شد دل
نبودی ندیدی چه ویرونه شد دل
نبودی ندیدی پریشونیامو
فقط باد و بارون شنیدن صدام
boy iran
20-06-2007, 13:03
من هم میرم تو بمونی و دلت
دلی سنگی زیاد نخور غصه دلت
Asalbanoo
20-06-2007, 13:07
تا پدید آمد شراب عشق تو ...... هیچ عاشق برگ هشیاری نداشت
دل ز بیصبری همی زد لاف عشق ........ گفت دارم صبر پنداری نداشت
بار وصلش در جهان نگشاد کس ......... کاندرو در هجر سرباری نداشت
درد چشم من فزون شد بهر آنک ....... توتیای از صبر پنداری نداشت
تمام سوکوارانت
که در تعبید تاریخ اند
دوباره باز هم آوای غمگین شان
طنین شوق خواهد داشت ؟
aftabkhanom
20-06-2007, 13:09
تنم با بوی عطرآگینش از تو
نگاهم با شررهای نهانش
دلم با ناله خونینش از تو
ولی ای مرد ای موجود خودخواه
مگو ننگ است این شعر تو ننگ است
بر آن شوریده حالان هیچ دانی
فضای این قفس تنگ است تنگ است
Asalbanoo
20-06-2007, 13:10
تا از چه گلی که از تو خالی / در عالم آب و گل دلی نیست
در دائرهی جهان محدث / چون حادثهی تو مشکلی نیست
در تو که رسد که در ره تو / جز منزل عجز منزلی نیست
در بحر تحیر تو پایاب / کی سود کند که ساحلی نیست
aftabkhanom
20-06-2007, 13:12
تا در این دهر دیده کردم باز
گل غم در دلم شکفت به ناز
بر لبم تا که خنده پیدا شد
گل او هم به خنده ای وا شد
هر چه بر من زمانه می ازود
گل غم را از آن نصیبی بود
همچو جان در میان سینه نشست
رشته عمر ما به هم پیوست
Asalbanoo
20-06-2007, 13:14
تا تو ز کوی تو برون رفتهای / کوی تو گویی که همان کوی نیست
گرچه غمت کرد چو مویی مرا / فارغم از عشق تو یک موی نیست
روی ترا ماه نگویم از آنک / ماه چو آن عارض دلجوی نیست
زلف ترا مشک نخوانم از آنک / مشک بدان رنگ و بدان بوی نیست
aftabkhanom
20-06-2007, 13:16
ترا می خواهم ای جانانه من
ترا می خواهم ای آغوش جانبخش
ترا ای عاشق دیوانه من
Asalbanoo
20-06-2007, 13:19
نگویی کاین چنین عید و عروسی / طرب در روزه عشرت در نمازست
حدیث عافیت یکبارگی خود / چنان پوشیده شد گویی که آزست
نیاز ای انوری بس عرضه کردن / که معشوق از دو گیتی بینیازست
فکر کردم باز ت می دی
ت اماده کرده بودم ها
aftabkhanom
20-06-2007, 13:24
تیرگیها را به دنبال چه میکاوم
پس چرا در انتظارش باز بیدارم؟
در دل مردان کدامین مهر جاوید است ؟
نه ... دگر هرگز نمی اید بدیدارم
ديگه ت ندارم :41:
Asalbanoo
20-06-2007, 13:26
مهرت به دل و به جان دریغست / عشق تو به این و آن دریغست
وصل تو بدان جهان توان یافت / کان ملک بدین جهان دریغست
کس را کمر وفا مفرمای / کان طرف بهر میان دریغست
با کس به مگوی نام تو چیست / کان نام به هر زبان دریغست
قدر چو تویی زمین چه داند / کان قدر به آسمان دریغست
در کوی وفای تو به انصاف / یک دل به هزار جان دریغست
ای ناقلا
حال که من ت جستم دیگه نداری؟
تا بیاید و در سرمای روحم
که قندیلهایش همه آهکی اند
آتش بزند
تمام سپیدهایی که تا کنون نگفته ام
و تمام نثرهایی که عمودی خواهم نوشتشان
Asalbanoo
20-06-2007, 13:31
نگویی کاین چنین عید و عروسی / طرب در روزه عشرت در نمازست
حدیث عافیت یکبارگی خود / چنان پوشیده شد گویی که آزست
نیاز ای انوری بس عرضه کردن / که معشوق از دو گیتی بینیازست
aftabkhanom
20-06-2007, 13:32
تو برایم ترانه میخوانی
سخنت جذبه ای نهان دارد
گویا خوابم و ترانه تو
از جهانی دگر نشان دارد
اگه دوباره ت بگيد باهاتون قهر مي كنم
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مپرس
سایه آمیخته با سایه
سنگ با سنگ گرفته پیوند
روز فرسوده به ره می گذرد
جلوه گر آمده در چشمانش
نقش اندوه پی یک لبخند
جغد بر کنگره ها می خواند
لاشخورها سنگین
از هوا تک تک ایند فرود
لاشه ای مانده به دشت
کنده منقار ز جا چشمانش
زیر پیشانی او
مانده دو گود کبود
دي مي شد گفتم صنما عهد بجاي آر
گفتا غلطي خواجه در اين عهد وفا نيست
magmagf عزيز شما امضاتونو تازه عوض نكرديد؟يا اينكه من تازه ديدم؟ مطمئنم قبلا خونده بودم به هر حال شعرش خيلي قشنگه
تو را گم کرده ام امروز و حالا لحظه های من گرفتار سکوتی سرد و سنگین اند
و چشمانم که تا دیروز به عشقت می درخشیدند
ببین چه ساکت و گریانند
چراغ روشن شب بود برایم چشمهای تو
نمیدانم چه خواهد شد فقط بیتاب و دلگیرم
کجا ماندی که من بی تو هزاران بار در هر لحظه میمیرم
مرسی از لطفت خیلی ممنون
چرا دیشب عوضش کردم
قبلا یک شعر دیگه بود
Asalbanoo
20-06-2007, 16:07
مرا با دلبری کاری بیفتاد .. دلم را روز بازاری بیفتاد
مسلمانان مرا معذور دارید .. دلم را ناگهان کاری بیفتاد
قبای عشق مجنون میبریدند ... دلم را زان کله واری بیفتاد
فرانک این امضات قشنگتر از قبلیه
اما به خوشگلی اون دوتا که می دونی نیست
اما اینم خیای خوب
در انتظار تا که بگیرم خبر ز تو ...
در آتش ِ گرفته سراپا... دلم گرفت !
متروکه نیست خلوتِ سرد دلم ولی
از ارتباطِ مردم ِدنیا دلم گرفت !!
مرسی باز خوبه پیشرفت کردم
شاید باز هی بهتر بشه تا دوباره از اونا بشه که دوست داری
اما ما این قضیه این اغوش تو را نفهمیدیم ها
Asalbanoo
20-06-2007, 16:24
تا کار مرا وصل تو تیمار ندارد ........ جز با غم هجر تو دلم کار ندارد
بیرونقی کار من اندر غم عشقت .......... کاریست که جز هجر تو بر بار ندارد
دارد سر خون ریختنم هجر تو دانی ...... هجر تو چنین کار به بیگار ندارد
گویی که ندارد به تو قصدی تو چه دانی ........... این هست غم هجر تو نهمار ندارد
فدا
این همون ترانه شهریار قنبری هست که خیلی دوست دارم
نمی دونم برات گذاشتمش
"بغلم کن....بغلم کن... به رسم مرغ تنهایی پر از پر تماشای...."
ahmet kaya
20-06-2007, 17:02
در طریق عشق بازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
Asalbanoo
20-06-2007, 17:09
یار ما را به هیچ برنگرفت ...... وانچه گفتیم هیچ درنگرفت
پردهی ما دریده گشت و هنوز ......... پرده از روی کار برنگرفت
درنیامد ز راه دیده به دل............ تا دل از راه سینه برنگرفت
mohammad99
20-06-2007, 17:50
تيرگی ها را بدنبال چه می كاوم؟
پس چرا در انتظارش باز بيدارم؟
در دل مردان كدامین مهر جاويد است؟
نه ... دگر هرگز نمی آيد بديدارم
سلام اواتور جدیدم اماده شد مونده resize
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Asalbanoo
20-06-2007, 17:58
مرا تا کی فلک رنجور دارد....... ز روی دلبرم مهجور دارد
به یک باده که با معشوق خوردم ......... همه عمرم در آن مخمور دارد
ندانم تا فلک را زین غرض چیست ........ که بیجرمی مرا رنجور دارد
دو دست خود به خون دل گشادست ......... مگر بر خون من منشور دارد
سلام
کی هست این محمد جان؟
mohammad99
20-06-2007, 18:08
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دير مغان و شراب ناب کجا
نمیدونم هر کی هست دختر نیست
Asalbanoo
20-06-2007, 18:18
آرزوی روی تو جانم ببرد ........ کافریهای تو ایمانم ببرد
از جهان ایمان و جانی داشتم .......... عشق تو هم این و هم آنم ببرد
غمزهات از بیخ وز بارم بکند ....... عشوهات از خان و از مانم ببرد
شحنهی عشقت دلم را چون بخواند ........ از حساب جعل خود جانم ببرد
چرا از اواتاره دختر بدت میاد دادا؟
ديگر مرا به معجزه دعوت نمي كني
با من ز درد حادثه صحبت نمي كني
ديريست پشت پنجره ماندم كه رد شوي
اما تو مدتي ست اجابت نمي كني
این چیه
یک دختر خوشگل پیدا کن محمد
Asalbanoo
20-06-2007, 18:23
یار با هرکسی سری دارد ......... سر به پیوند من فرو نارد
این چنین شرط دوستی باشد ........ که بخواند به لطف و بگذارد
دل و جانم به لابه بستاند ........ پس به دست فراق بسپارد
ناز بسیار میکند لیکن ....... نیک بنگر که جای آن دارد
جان همی خواهد و کرا نکند ......... که به جانی ز من بیازارد
راست می گه دادا
می خواهی واست سرچ کنم؟
دلم گرفته است
دلم گرفته است
چراغ رابطه ها تاریکست
چراغ رابطه ها تاریکست
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشکها معرفی نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست
چه فکر خوبی
ببین محمد چه دوستای خوبی داری
می خوان واست اواتار سرچ کنن
Asalbanoo
20-06-2007, 18:32
تو به زر مایلی و نیست عجب ..... میل خوبان همه به زر باشد
کار عاشق به سیم گردد راست ......... عشق بیسیم دردسر باشد
دایم از نیستی عشق توام ........ هر دو لب خشک و دیده تر باشد
در فراق تو عاشقان ترا ......... همه شبهای بیسحر باشد
عشق و افلاس در مسلمانی .......... صد ره از کافری بتر باشد
ramyar.v
20-06-2007, 18:53
دل میرود ز دستم
من عاشق تو هستم
______________
این تنها شعری بو که یادم میومد
Asalbanoo
20-06-2007, 19:16
مرا صوت نمیبندد که دل یاری دگر گیرد ......... مرا بیکار بگذارد سر کاری دگر گیرد
دل خود را دهم پندی اگرچه پند نپذیرد ............. که بگذارد هوای او هواداری دگر گیرد
mohammad99
20-06-2007, 19:18
بچه ها این خوبه
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ديدي چه آوردي اي دوسـت )?(از دسـت دل بر سـر من
ramyar.v
20-06-2007, 19:26
نه من خام طمع عشق تو میورزم و بس
که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست
mohammad99
20-06-2007, 19:31
تو دائم بخود در ستيزی
تو هرگز نداری سكونی
تو دائم ز خود می گريزی
تو آن ابر آشفته نيلگونی
يک جام شراب صد دل و دين ارزد
يک جرعـه مي مملکـت چين ارزد
جز باده لعـل نيسـت در روي زمين
تلـخي کـه هزار جان شيرين ارزد
دورترین مرغ جهان می خواند
گوش کن
جاده صدا می زند از دور قدمهای تو را
چشم تو زینت تاریکی نیست
پلکها را بتکان
کفش به پا کن
و بیا
و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند باتو
و مزامیر شب اندام تو را همچو یک قطعه آواز بخود جذب کند
اواتار جدید مبارک باشه
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
یا بخت من طریق مروت فروگذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد
ممنون
mohammad99
20-06-2007, 22:31
دختر كنار پنجره تنها نشست و گفت
ای دختر بهار حسد می برم به تو
عطر و گل و ترانه و سرمستی ترا
با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو
اخ جون جلال جون هم اواتورشو عوض کرد
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد
این بیت آخری را دوست دارم
ممنون محمد جان بخاطر ابراز شادمانی ات!
mohammad99
20-06-2007, 22:55
دامن کشان همیشد در شرب زرکشيده
صد ماه رو ز رشکش جيب قصب دريده
از تاب آتش می بر گرد عارضش خوی
چون قطرههای شبنم بر برگ گل چکيده
جلال جون به امید روزی که همه اواتور ها زیبا باشد
ماشالله جلال سنتی رو ترکندیا اون هم است ضربش استاد ملک است خواستی بزار
هان اي دل عبرت بين از ديده عبر كن هان
آيين مدائن را آيينه ي عبرت دان
mohammad99
20-06-2007, 23:03
نهان سازم از تو بار دگر
راز اين خاطر پريشان را
می كشم بر نگاه ناز آلود
نرم و سنگين حجاب مژگان را
دردم نه همين است كه بستند پرم را
ترسم نرسانند بگلشن خبرم را
از حسرت مرغي كه جدا مانده ز گلشن
آگه نشدم تا نشكنند پرم را
گرديست ز من باقي و ترسم كه تو از ناز
تا باز كني چشم نيابي اثرم را
بودند بهم روز و شب آيا كه جدا كرد
از روشني رور، شب بي سحرم را
چون لاله من ان روز كه سر برزدم از خاك
پيوست بداغ تو محبت جگرم را
"عاشق" منم آن نخل كه از سردي ايام
يكباره برافشاند قضا برگ و برم را
محمد جان شما اواتارتو عوض نمی کنی ؟
boy iran
20-06-2007, 23:08
در شعله آن شمع که افروخته بودم ------- ای کاش که پروانه صفت سوخته بودم
آئین وفا نیست در این جامعه یا رب -------- من درس وفا را ز که آموخته بودم
اقا محمد باید با الف شروع کنید
من با تو چنانم اي نگار يمني
خود در غلطم كه من توام يا تو مني
گر در يمني چو با مني پيش مني
گر پيش مني چو بي مني در يمني
mohammad99
20-06-2007, 23:16
مرد را دردي اگر باشد خوش است
درد بي دردي علاجش آتش است
جون ابجی تصمیم گرفتم با 11 دهمین فیلم لوک بسون عوضش کنم
تا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه
mohammad99
20-06-2007, 23:36
همچو گل هائی كه مستند از شراب شبنم دوشين
گوئی آنها در گريز تلخشان از ما
نغمه هائی را كه ما هرگز نمی خوانيم
نغمه هائی را كه ما با خشم
در سكوت سينه می رانيم
زير لب با شوق می خوانند
دل سعدي ز محبت تو خون شد
نه به وصل مي رساني نه به قتل مي رهاني
یارم چو قدح بدست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
در پاش فتاده ام به زاری
باید که مرا به شصت گیرد
پستای قبلی یه کمی به هم ریخته شد ولی خب..
ادامه میدیم.
mohammad99
20-06-2007, 23:45
دلت اى سنگدل بر ما نسوجه
عجب نبود اگر خارا نسوجه
بسوجم تا بسوجانم دلت را
در آذر چوب تر تنها نسوجه .
استاد پایان میشه اسم شما رو بدونیم
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است كه مجنون باشي
چرا؟ استاد؟ :18: خراب كاري چيزي كردم؟
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمیکند
به کوچه سار شب کسی در صلا نمیزند
mohammad99
20-06-2007, 23:57
دليل راه شو ای طاير خجسته لقا
که ديده آب شد از شوق خاک آن درگاه
نه عزیز فقط خواستیم اسم شریفت رو بدونیم
Asalbanoo
20-06-2007, 23:58
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی ........ کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد ........ دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سکندر جام می است بنگر ........ تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند ..... ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود ..... ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
سلام
من اومدم.. اجازه هست؟
از دوست به يادگار دردي دارم
كان درد به هزار درمان ندهم
mohammad99
21-06-2007, 00:02
ایول
همه چی درس شد
Asalbanoo
21-06-2007, 00:08
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت ........ ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی ........ تو از این چه سود داری که نمیکنی مدارا
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی ........ به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
چه قیامت است جانا که به عاشقان نمودی ........ دل و جان فدای رویت بنما عذار ما را
به خدا که جرعهای ده تو به حافظ سحرخیز ........ که دعای صبحگاهی اثری کند شما را
درستش کردم
mohammad99
21-06-2007, 00:10
آیا تو
هرگز آن چهار لاله ی آبی را
بوییده ای ؟
بچه ها شب خوش
پایان هم به جمع اواتور های غیر دختر اضافه شد
Asalbanoo
21-06-2007, 00:12
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح .... هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
برو از خانه گردون به در و نان مطلب ......... کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
ای نگاهت نخی از مخمل و ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به تو آری به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی به همان باغ بلور
به همان زل زدن از فاصله های دور به هم
یعنی آن شیوه ی فهماندن منظور به هم
mohammad99
21-06-2007, 00:15
مرا ديوانه و شيدا ته ديرى
مرا سرگشته و رسوا ته ديرى
نميدونم دلم دارد کجا جاى
هميدونم که دردى جا ته ديرى
به امید 11 همین فیلم شب بخیر
Asalbanoo
21-06-2007, 00:15
اسم اینجا باید گذاشت تاپیک ویرایش مشاعره
صبر میکنیم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حال كه در كف اصلاح پستها هستيم از فرصت استفاده كرده و :
magmagf عزيز شعرت خيلي زيبا بود (شما رو چي صدا كنم؟)
mohammad99 جان مي توني منو پايان صدا كني (كاش شب بخير نمي گفتي حداقل اسممو ياد مي گرفتي من شما رو چي صدا كنم؟)
مرسی
خوشحالم که به شعرهای بقیه هم توجه می کنی پایان جان
چه اسم جالبی
اسم من فرانک هست
با اجازه من ادامه می دم
یک عمر غمت خوردم تا در برت آوردم
گر جان بدهند ای غم از من نستانندت
گر دست بیفشانند بر سایه ، نمی دانند
جان تو که ارزانی گر جان بفشانندت
چون مشک پرکنده عالم ز تو کنده
گر نافه نهان داری از بوی بدانندت
تو کجايی ومن ساده ی درويش کجا؟
تو کجايی ومن بی خبر از خويش کجا؟
دل خزانسوز بهاری است بهاری است که نيست
روز وشب منتظر اسب و سواری است که نيست
در دلم اين عطش کيست خدا می داند
عاشقم دست خودم نيست خدا می داند
دیگر کسی به عشق نیندیشید
دیگر هیچکس به هیچ چیز نیندیشید
در غارهای تنهایی بیهودگی به دنیا آمد
و زنان باردار کودکان بی سر به دنیا آوردند
و گهواره ها از شرم به گورها پناه بردند
وپیغمبران گرسنه و مفلوک از وعده گاههای الهی گریختند
شعر از بهرامیان بود ؟
Asalbanoo
21-06-2007, 00:40
در چرخ کن چو عیسی زین جا رخ طلب را ......... و آنجا درست گردان پیوند ابن و اب را
گویا شود پیاپی با دل مسیح جانت ......... چون مریم ار ببندی روزی دو کام و لب را
با چشم تو چو گردی رطلاللسان به یادش ......... از چوب خشک برخود ریزان کنی رطب را
خواهی که جاودانت باشد تصرف اینجا ........... از خویشتن جدا دار این شهوت و غضب را
ای درخت آشنا
شاخه های خویش را
ناگهان کجا
جا گذاشتی ؟
یا به قول خواهرم فروغ :
دستهای خویش را
در کدام باغچه
عاشقانه کاشتی ؟
این قرار داد
تا ابد میان ما
برقرار باد :
چشمهای من به جای دستهای تو !
من به دست تو
آب می دهم
تو به چشم من
آبرو بده !
من به چشمهای بی قرار تو
قول می دهم :
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم !
آره درسته
Asalbanoo
21-06-2007, 00:44
مبارک روز بود امروز، یارا ....... که دیدار تو روزی گشت ما را
من آن دوزخ دلم، یارب، که دیدم ......... به چشم خود بهشت آشکارا
نه مهرست این، که داغ دولتست این ...... که بر دل بر ز دست این بینوا را
ز یک نا گه چه گنج دولتست این؟ ......... که در دست اوفتاد این بینوا را
درین حالت که من روی تو دیدم ...... عنایتهاست با حالم خدا را
از درونِ آینه
چهره ای شکسته ، خسته ،
بانگ می زند که :
" وقتِ رفتن است ! "
چهره ای شکسته ، خسته
از برون جواب می دهد :
" نوبت من است ؟
من در انتظارهِ یک اشاره ام ! "
شب خوش
مردان عشق را به هياهو چه حاجت است
رندان روزگار خموشي گزيده اند
ممنون فرانك خانم
دربدرتر از باد زیستم در سرزمینی که حتی گیاهی نمی روید
آی گیسو خرامان
لنگی پای من از ناهمواری راه شما بود
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنی
د شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی
* * *
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم ساکن کوی بت عربدهجویی بودیم
عقل و دین باخته، دیوانهی رویی بودیم بستهی سلسلهی سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
* * *
نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت
اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خریدار شدش من بودم باعث گرمی بازار شدش من بودم
* * *
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او داد رسوایی من شهرت زیبایی او
بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد کی سر برگ من بی سر و سامان دارد
* * *
چاره اینست و ندارم به از این رای دگر که دهم جای دگر دل به دلآرای دگر
چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر
بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود من بر این هستم و البته چنین خواهدبود
تايپش سخت بود از يه وبلاگ برداشتم
دویده ام به سوی تو
رسیده ام به کوی تو
تمام هستی ام کنون
بسته به تار موی تو
***
مرا نماز کی بود؟
بدون رنگ و بوی تو
بهشت من تو بوده ای
چو بنگرم به روی تو
***
من که همیشه بوده ام
فقط به آرزوی تو
چگونه بگذرم کنون؟
به راحتی ز کوی تو
***
خون درون هر رگم
چو باده در سبوی تو
در شب وصل وای من
تنم گرفته بوی تو
***
مپرس ز گریه های من
ترسم از آبروی تو
قشنگ بود مرسی
وقتي دل سودايي مي رفت به بستان ها
بي خويتم كردي بوي گل و ريحان ها
گه نعره زدي بلبل گه جامه دريدي گل
تا ياد تو افتادم از ياد برفتن ها
ممنون شاعر شعر آخريتون كيه؟ آخه خيلي قشنگ بود
اینجا تاریکست
و من از تاریکی می ترسم
چشم هایت زیباست
چشم هایت روشن
تو به جای فانوس
تو به جای هر شمع
چشم در اینه دار
بگذار
تا در این تاریکی
روشنی هم باشد
از فریبا شش بلوکی
منم شعرهاشو خیلی دوست دارم اکثرشون قشنگن
در آغاز محبت گر پشيماني بگو با من
كه من دل را ز مهرت بركنم تا فرصتي دارم
من بی می ناب زيستن نـتـوانم
بی باده کشید بار تن نـتـوانم
من بنده آن دمم که ســاقی گـوید
يک جام دگر بگیر و من نتوانم
مادر! حيات با تو بهشت است و خرم است
ور بي تو بود هر دو جهانش جهنم است
شب خوش
تو ترک بستر پر التهاب میکردی
و من همیشه نگاهم به در که برگردی
نبود کنجی از این قلب کوچک جایت
ز روی دام نگاهم کشیده ای پایت
شب خوش
بله دوست عزیز خوش اومدید شروع کنید اگه دوست دارید
Asalbanoo
21-06-2007, 02:15
تخت زمرد زده است گل به چمن ........ راح چون لعل آتشین دریاب
در میخانه بستهاند دگر ........ افتتح یا مفتح الابواب
لب و دندانت را حقوق نمک ....... هست بر جان و سینههای کباب
این چنین موسمی عجب باشد ......... که ببندند میکده به شتاب
بر رخ ساقی پری پیکر..... همچو حافظ بنوش باده ناب
بعد از تو من ماندم و خلوتي بيرنگ
و تصوير جسدي عمود و عبوس در اينه
و چند نخ سيگار كه دراز به دراز افتادند تا در غربت دستان لرزانم شريك شوند
Asalbanoo
21-06-2007, 03:06
درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد ........ اندیشه آمرزش و پروای ثوابت
راه دل عشاق زد آن چشم خماری ......... پیداست از این شیوه که مست است شرابت
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت .......... تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی .............. پیداست نگارا که بلند است جنابت
تو چه داني که پس هر نگه ساده ي من
چه جنوني٬چه نيازي٬چه غميست..
يا نگاه تو٬که پر عصمت و ناز٬بر من افتد
چه عذاب و ستمي ست
دردم اين نيست ولي
دردم اين است که من بي تو دگر
از جهان دورم و بي خويشتنم
تا جنون فاصله اي نيست از اينجا که منم...!
می ترسم از صدا که صدا عاشقت بشود
این سوت کوچه گرد رها عاشقت بشود
گفتم به باد بگویم تو را ...نه...ترسیدم
این گرد باد سر به هوا عاشقت بشود
پوشیده ای سفید،کجا سبز من؟ نکند
نار و ترنج باغ صفا عاشقت بشود
بگذار دل به دل غنچه ها ولی نگذار
پروانه های خانه ما عاشقت بشود
ديشب دوباره ديدمت اما خيال بود
تو در كنار من بشيني محال بود
هر چه نگاه عاشق من بي نصيب بود
چشمان مهربان تو پاك و زلال بود
پاييز بود و كوچه اي و تك مسافري
با تو چه قدر كوچه ما بي مثال بود
می بینم بدجور تو کار اقای بهرامیان هستید
به نظر من شعراشون فوق العاده است
mohammad99
21-06-2007, 09:36
در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نمی آيد
اندوهگين و غمزده می گويم
شايد ز روی ناز نمی آيد
فرانک از دیشب تا حالا بیداری
بی خیال !!!
در نگاه تو که پيوند زد اندوه مرا
چه کسی گل شد و لبخند زد اندوه مرا
ای دلت پولک گلنار؛ سپيدار قدت
چه کسی اشک مرا دوخته بر چارقدت؟
چند روزی شده ام محرمت ايلاتی من
آخرش سهم دلم شد غمت ايلاتی من
تو کجايی ومن ساده ی درويش کجا
تو کجايی و من بی خبر از خويش کجا؟
سلام:
بله، شعراشون قشنگ و خودمونی است.
روان است و زیبا
سلام محمد. چطوری؟
ای عجیب قشنگ
ای رفنه بالاتر از واقعیت
همهء لرزش دل و دستم از آن بود که عشق برایمان سرپناهی گردد
پناهگاهی
خنکای مرهمی بر شورشعله ای
نه شور شعله ای بر زخمهای درون
نه بابا کی گفته بیدارم
ناگهان پرده برانداختهای یعنی چه
مست از خانه برون تاختهای یعنی چه
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه درساختهای یعنی چه
اشتباه شد یهو
همه زندگی ام
در دو واژه خلاصه می شود
« عشق و نفرت »
می دانی
تمام زندگی ام را تو برايم معنا کردی!؟
يه عمــره که تو راهـــم تو جــــاده خيالت
تو چشم به راه من باش دارم مي آم کنارت
تو ابراي آسمـــون چشماي نازت پيداسـت
من عاشق چشاتم تـوي دلم چه حرفاست
من تـوي کولـــه بارم پر از گلهـاي ياسه
يک آينــــه صــداقـــت لبريز التمــــاسه
همه چيزم در ديار اجنبي است
ميوه هاي خونم و هر كه از ريشه ي من نوشيد
آتيه و رؤياهايم ، و حتي سايه ي عشقم
عاطفه هاي بي قرار
بخ ساحلهاي روسپيان بلند بالا و نخل هاي بهاري كوچيد
چرا با تو مي مانم اي مادر كهن
كه نمي دانم
چه وامي بر من داري ؟
سال هايم را هدر دادي
خونم را هبا كردي كه بنوشند اجاره داران
جوانيم را در سوداهايم خيالي به گرو نهادي
عوض را به من برات دوردستي دادي ، كه مبلغش آرمان بود
اكنون در پايان راه دستم مثل فكرم سپيد است
چه برايم ماند
جز غربت ناخواسته و دشنام از نورسيدگاني كه ندانم چه حقي بر من دارند ؟
دو چشمانم را مي بندم شايد عشق را باور کنم
دستانم را با زنجير مي بندم تا اسارت را ياد بگيرم
انقدر اسير باشم تا ديگر هرگز از عشق رهايي نيابم
دريچه قلبم را مي بندم تا غير تو در ان نبينم
من و نسپر به فصل رفته عشق
نذار کم شک من از اینده تو
به من فرصت بده گم شم دوباره
توی اغوش بخشاینده تو
به من فرصت بده برگردم از من
به تو برگردم و یار تو باشم
به من فرصت بده باز از سر لطف
دچار تو گرفتار تو باشم
مرا با الفت گلستان وجودت محرم نکردي چرا چرا؟؟؟!!
اي که تو دستت در جويباران عشق جاري بود
و گرماي نفسهايت حتي داغتر از لحظه پيوند دو عاشق بود
من که اسمت را مي گذارم ستاره خيالي مي پرسي چرا؟؟
چون هيچ لحظه کنارم نماندي فقط گذاشتي و رفتي
حالا باز هم من مي ميرم از نديدن سوسوي چشمانت
از جاري نشدن ذرات پاک نورانيت در وجودم
کاش باز هم طلوع کني در اين ستاره مردگي
يک اتـّـفاق خـوب بيفتـد که تـا بـه حال
خـواننـده فکـر کـرده، در عالـم خيـال
او قـهــرمــان واقـعـی قـصّـه منـست
خانم بخور!...که آخر اين قصّه روشن است
- نوشابه می خوری ؟ بدو دختر قبول کن
اين داستان خراب شده چونکه...چونکه...چون...
زن ... عـکـس محـو! پشتِ ... نـوشابه سـياه!
لبخنـد خيـس مـرد مـؤلـّف کـه گاه گاه...
کی زمان آن فرا می رسد که همهء روزم
همان دمی باشد که
در سراپردهء تو بیارامم
بر بستری از عطر گل ها .
تو غنوده باشی و من بانگ برآورم :
ای نازنینِ ماه سیما
ای ابروکمانِ نیک خو !
مهربان باش با من !
آه ! کی می رسد آن زمان ؟ ...
نمی دانم ...
آمدنت را خواب دیدم یا رفتنت را ؟
به گمانم هر دو !
چه شیرین بود آمدنت ،
مثل رویاهای کودکانه ، با تبسمی آسمانی همراه
کوتاه ...
کوتاه ...
کوتاه ...
و چه تلخ و آشفته بود رفتنت ،
مثل آمدنت بی خبر ، ناگهان
نفســــهــات بــوي بهشته!اي تو پاک وآسمونـــي
عطر گندمزارو داري به فرشتــــــه ها مي مونــــي
تو چشاي من نگاه کـن من که از تو سير نمي شم
قول بده پيشم مي موني من که با تو پير نمي شم
Asalbanoo
21-06-2007, 17:55
مسافری، که به شهر آمد و بدید او را ......... ندیدهایم کز آن آستان در بگذشت
چو دید آن سر زلف دراز در کمرش ......... سرشک دیدهی خونریزم از کمر بگذشت
ز من بپرس گزند جراحت دل ریش ............. که چند نوبتم این ناوک از جگر بگذشت
تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی
دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
ملامتگوی بیحاصل ترنج از دست نشناسد
در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی
Asalbanoo
21-06-2007, 18:10
یا که به راه آرم این صید دل رمیده را ........... یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را
یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن ......... یا به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را
کودک اشک من شود خاکنشین ز ناز تو........ خاکنشین چرا کنی کودک نازدیده را؟
چهره به زر کشیدهام، بهر تو زر خریدهام ............ خواجه! به هیچکس مده بندهی زر خریده را
آسمان که خاکستري مي شد دل منم ابري مي شد
حس ميکرم که آدما دل خدا رو شکستند و يا از ياد خدا غافل شدند
همه مي گفتند باران رحمت خداست ولي حس کودکانه من مي گفت
خدا دلش گرفته و از دست آدم بدا داره گريه ميکنه......
سلام. خوبید شما؟ عصر بخیر
Asalbanoo
21-06-2007, 18:19
هرکسی کام دلی آورده در کویت به دست ...... ما هم آخر در غمت خاکی به سر خواهیم کرد
تا که ننشیند به دامانت غبار از خاک ما ......... روی گیتی را ز آب دیده تر خواهیم کرد
یا ز آه نیمشب، یا از دعا، یا از نگاه ......... هرچه باشد در دل سختت اثر خواهیم کرد
لابهها خواهیم کردن تا به ما رحم آوری ......... ور به بیرحمی زدی، فکر دگر خواهیم کرد
------------
سلام روز شوما هم بخیر.. ممنون
شما خوبید؟
ديدن صورت ماهت....... ...يه خيال عاشقانه اس
بي تو من هيچي ندارم.. پيش چشمات کم مي يارم
اگه تو بخواي مي ميرم جون به دستات مي سپارم
لحظه ها مو با حضورت ..عاشق وترانه خون کن
مرسی تشکر
نه امیدی
نه دیداری
نه پروازی
نه حتی ، نغمه ای، سازی
چرا در من نمی میری؟
خیال خام بی پروا
کجا باید که بگریزم
من از تکرار این سودا
Asalbanoo
21-06-2007, 19:56
امروز ترا دسترس فردا نیست ............ و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست ........ کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
تو شكيبا بي شكيبم كردي
بنگر آنقدر غريبم كردي
كه شبي از شبها من غريبانه ترين شعر زمين را گفتم
باز هم مي گويم انتظارم روزي مي ستاند پايان
باز هم مي گويي ، جاي پاي اميد؟!
Asalbanoo
21-06-2007, 21:04
در پرده اسرار کسی را ره نیست........ زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست
جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست ......... می خور که چنین فسانهها کوته نیست
تا عشق چون نسيم به خاكسترم وزد
شك از تو وام كردم و در باورم زدم
از شادي ام مپرس كه من نيز در ازل
همراه خواجه قرعه ي قسمت به غم زدم
Asalbanoo
21-06-2007, 21:19
من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت ....... از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت ........ این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت
تو مثل لالهء پیش از طلوع دامنه ها
غریبی و پاکی
تو را ز وحشت تنهایی و طوفان به سینه می فشرم
عجب سعات پاکی
Asalbanoo
21-06-2007, 21:32
یاران موافق همه از دست شدند // در پای اجل یکان یکان پست شدند
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر // دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند
دنیا را چه دیدی
شاید اگر این بار در خوابم آید
باز با همین چشمان مغرور
غرق چشمان صمیمیش شدم
شاید در وسوسه هایش غرق شدم ...
شاید ... دیگر بیدار نشدم !
دنیا را چه دیدی !؟ ...
Asalbanoo
21-06-2007, 21:39
یک جام شراب صد دل و دین ارزد ...... یک جرعه می مملکت چین ارزد
جز باده لعل نیست در روی زمین ......... تلخی که هزار جان شیرین ارزد
---------------
ديدن صورت ماهت....... ...يه خيال عاشقانه اس
بي تو من هيچي ندارم.. پيش چشمات کم مي يارم
اگه تو بخواي مي ميرم جون به دستات مي سپارم
لحظه ها مو با حضورت ..عاشق وترانه خون کن
با نگاه پاک و معصوم........ دل سردمونشون کن
Asalbanoo
21-06-2007, 21:46
نوبت چو به دور تو رسد آه مکن ........... می نوش به خوشدلی که دور است نه جور
ببخشید
یک خطه
رشته ای در گردنم افکنده دوست
می برد هر جا که خاطر خواه اوست
تازگی ها
نقش دختری
در خوابهایم تکرار می شود ...
خوابهای بی حوصله
خوابهای دلشوره و اضطراب
خوابهای فرار ...
دختری که عجیب شکل توست
با همان چشمان وسوسه انگیز و صمیمی ...
و باز وسوسه ام می کند
وسوسه غرق شدن ...
نامه ات که رسيد
ديدم هنوز کال است
آن " دوستت دارمی"
که دوست داشتم برايم بنويسی
خیلی شعر قشنگی بود
Asalbanoo
21-06-2007, 21:53
یک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد ......... از کوزه شکستهای دمی آبی سرد
مامور کم از خودی چرا باید بود .............. یا خدمت چون خودی چرا باید کرد....
در هوايت پر گشودن
باور بال و پر من باد
شعله ور از آتش غم
خرمن خاکستر من باد
Asalbanoo
21-06-2007, 22:00
دشمن به غلط گفت من فلسفیم ......... ایزد داند که آنچه او گفت نیم
لیکن چو در این غم آشیان آمدهام ............ آخر کم از آنکه من بدانم که کیم
mohammad99
21-06-2007, 22:03
مو احوالم خرابه گر تو جويى
جگر بندم کبابه گر تو جويى
ته که رفتى و يار نو گرفتى
قيامت هم حسابه گر تو جويى
سلام دوستان
يه عمــره که تو راهـــم تو جــــاده خيالت
تو چشم به راه من باش دارم مي آم کنارت
تو ابراي آسمـــون چشماي نازت پيداسـت
من عاشق چشاتم تـوي دلم چه حرفاست
من دربدر تو راهــــم تو تـــوي آسمـــوني
خسته نمي شم هرگـز آخه! تو مهربوني
چه سلامی چه علیکی
هنوز نیومده "ی" میدی؟
Asalbanoo
21-06-2007, 22:07
یک چند بکودکی باستاد شدیم / یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید / از خاک در آمدیم و بر باد شدیم
اقا ی ندین
تو را خدا تموم شد
ذخیره ام
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب
فرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند
قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست
بوسهای چند برآمیز به دشنامی چند
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند
من "ی" دادم که حال آقا محمد بگیرم. نمیدونستم شما جواب میدین. شرمنده!
mohammad99
21-06-2007, 22:11
دلت اى سنگدل بر ما نسوجه
عجب نبود اگر خارا نسوجه
بسوجم تا بسوجانم دلت را
در آذر چوب تر تنها نسوجه
من میمیرم برا ی
امادگی برای جوابگویی به هر 32 حرف زبان فارسی
هرچه شکفتم تو ندیدی مرا
رفتی و افسوس نچیدی مرا
اوه چه تبلیغی می کنه محمد واسه خودش
mohammad99
21-06-2007, 22:20
آمده ام تا تو نگاهم کنی
عاشق آن لحظه طوفانیم
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی
محرف بزن حرف بزن سالهاست تشنه یک صحبت طولانیم
کار ما نشانه کیفیت ماست و بهترین تبلیغ برای ما!!!
مسافر میرود همراه غم ها
و تنها میرود آن سوی دنیا
به دل گوید که آنجا غم نباشد
چه فکری کرده اما ..فکر بیجا
چه زرنگه این محمد!!!!!
mohammad99
21-06-2007, 22:26
الهى دل بلا بى دل بلا بى
گنه چشمان کره دل مبتلا بى
اگر چشمان نکردى ديده بانى
چه داند دل که خوبان در کجابى
من مخلص تمام شماها هم هستم
انگار کسي
يا چيزي گلويم را مي فشارد
صداي قلبم را کسي نمي شنود
حرفم را نمي فهمد
انتظارم را پاياني نيست
پس باز کن پنجره ها را
بگذار باران را بهتر ببينم
مي خواستم
روي اين شيشه باران خورده
با دستم
نقش تو را رقم بزنم
اسم تو را بنويسم
اما...
زرنگتر از منه؟
آنقدر درد درون را در دل خود ريختم
تا كه خود با درد هستي سوز خود آميختم
تا جدا ماند-من در من ز هر بيگانه اي
از تو هم اي عشق بي فرجام من- بگريختم
برگ زردي بودم و در تند باد حادثات
بر تن هر شاخه بي ريشه اي آويختم
داشتم فکر می کردم که الان این کار را می کنی ها
Asalbanoo
21-06-2007, 22:35
من بی می ناب زیستن نتوانم////////////// بی باده کشید بارتن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید //////// یک جام دگر بگیر و من نتوانم
مژده پاياني نيك باشد شايد
باز هم مي گويي ،كه همين ها بايد
باز هم مي گويي كه نباشد حرف من از براي گفتن و نباشد هر جا از براي رفتن
انجمادم را باز متهم مي سازي
تکراری بود مژگان جون ها
حالا "ی" بدید باز
چه بدجنسم
Asalbanoo
21-06-2007, 22:38
یکی نامور فرخ اسفندیار .. شه کارزاری نبرده سوار
دگر فرش آورد شمشیر زن ... شه نامبردار لشکرشکن
چو گیتی بر آن شاه نو راست شد ... فریدون دیگر همی خواست شد
گزیتش بدادند شاهان همه ... ببستش دل نیکخواهان همه
باشه فرانک خانوم عیب نداره
من که میام پایین
هزار گفتگو دارم بدل من اي بابا
کسي کجاست بگويم وداع آخر من
باد صبا برسان تو سلام من به وطن
بر زينب زمانه بيچاره خواهر من
به خواهرم بگو خواهر به خون غلطانم
که پاره پاره شده پيکر مطهر من
از تهدیدت ترسیدم که دیگه "ی" ندادم ها
mohammad99
21-06-2007, 22:41
نميدونم دلم دارد کجا جاى
هميدونم که دردى جا ته ديرى
بچه ها خیلی ی دوست دارید نه؟؟
مژگان خانوم ی بده
Asalbanoo
21-06-2007, 22:43
شده زار و بیمار و بیهوش و توش / به نزدیک او زهر مانند نوش
سران و بزرگان و هر مهتران / پزشکان دانا و نامآوران
بر آن جادوی چارها ساختند / نه سود آمد از هرچ انداختند
پس این زردهشت پیمبرش گفت / کزو دین ایزد نشاید نهفت
که چون دین پذیرد ز روز نخست / شود رسته از درد و گردد درست
شهنشاه و زین پس زریر سوار / همه دین پذیرنده از شهریار
همه سوی شاه زمین آمدند ببستند کشتی به دین آمدند
نه عزیزم شوخی کردم
دوست دارم
vBulletin , Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.