ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 [51] 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

Payan
15-07-2007, 05:13
ز فراق چون ننالم من دل شكسته چون ني؟
كه بسوخت بند بندم ز حرارت جدايي
عراقي

saye
15-07-2007, 05:35
كاشكی تاريكی می رفت فردا می شد
صبح مي شد چشمون تو پيدا می شد
لب های ناز تو با قصهء عشق
مثل گلهای بهاری وا می شد
تا دلم شكوه رو آغاز مي كنه
ديگه اشكم واسه من ناز می كنه

يادته قول دادی پيشم می مونی
قصه ي عشق زير گوشم مي خوني
نمی دونست دل واموندهء من
كه تو رسم بي وفايي مي دوني
تا دلم شكوه رو آغاز مي كنه
ديگه اشكم واسه من ناز مي كنه
هنوز از عشق تو لبريزه تنم
عاشق چشمون ناز تو منم
نمي دونم چرا من هم مثل تو
نمي تونم زير قولم بزنم
تا دلم شكوه رو آغاز مي كنه
ديگه اشكم واسه من ناز مي كنه
...

magmagf
15-07-2007, 06:51
هیچ چیز نمی دانستم
و نمی دانستم که نمی دانم
اما تو میدانستی
و می توانستی
و همین بس بود که دست هایم را بگیری
و در کلاس مهربانی ات بنشانی
و نخستین حرف ها را برایم هجی کنی

sise
15-07-2007, 09:50
یک لحظه به پنهانی گر وصل تو دریابم
گر وصل تو دریابم یک لحظه به پنهانی

صد بوسه به آسانی از لعل تو بربایم
از لعل تو بربایم صد بوسه به آسانی

•*´• pegah •´*•
15-07-2007, 10:00
ياد حرفاي اون روزت مي افتم
كه تا گفتي به جون و دل شنفتم
عجب غافل بودم من
اسير دل بودم من
اسير دل نبودم
اگه عاقل بودم من

sise
15-07-2007, 10:13
ناگاه هوش و صبر من آن دلربا ببرد
چشمش به یک کرشمه دل از دست ما ببرد

بنمود روی خوب و خجل کرد ماه را
بگشاد زلف و رونق مشگ ختا ببرد

magmagf
15-07-2007, 10:45
دلم تنگ است
دلم اندازه ي حجم قفس تنگ است
سكوت از كوچه لبريز است
صدايم خيس و با راني ست
نمي دانم چرا در قلب من پاييز طولاني ست

sise
15-07-2007, 11:45
تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند

ز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر
که از یمین و یسارت چه سوگوارانند

گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین
که از تطاول زلفت چه بی‌قرارانند

چقدر زیبایند این بیتها

magmagf
15-07-2007, 12:45
درگذشت ...
حال دیگر حالش کاملا خوب است
دنیا را دنیاتر میبیند
زیبا را زیباتر
و گلها را گلهاتر.....
من امروز با تخت خالی ملاقات کردم...
به بالین او قطره های سرم اشک می ریخت

اره قشنگن

sise
15-07-2007, 21:36
تشويش هزار «آيا»، وسواس هزار «اما»،
کوريم و نمي‌بينيم، ورنه همه بيماريم

دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته‌ست
امروز که صف در صف خشکيده و بي‌باريم

دردا که هدر داديم آن ذات گرامي را
تيغيم و نمي‌بريم، ابريم و نمي‌باريم

ما خويش ندانستيم بيداريمان از خواب
گفتند که بيداريد؟ گفتيم که بيداريم

Asalbanoo
15-07-2007, 21:49
--------------------------------------------------------------------------------

من از اينجا خواهم رفت

و فرقی هم نميکند

که فانوسی داشته باشم يا نه

کسی که ميگريزد

از گم شدن نميترسد
----------

خوب سراغی از من نمی گیرید...ای داد رفتم از یاد

sise
15-07-2007, 22:43
دل ما اونقده پاره است
موندنش مرگ دوباره است
آسمون سینه ما خیلی وقته بی ستاره است
همینی که باقی مونده
واسه دلخوشی تو بشکن
تیکه تیکه هامو بردند
آخرینشم تو بکن

سلام ای نرفته از یاد!
به نظر میرسه همه یه کمی بی حوصله شده اند.نه؟

Asalbanoo
15-07-2007, 22:45
ته که هرگز دلت از غم نسوخه .......... کجا از سوته دیلانت خبر بی

-----------
سلام..والا من که خوبم

sise
15-07-2007, 22:50
ياد تو مي‌رفت‌ و ما عاشق‌ و بي‌دل‌ بديم‌
پرده‌ برانداختي‌ كار به‌ اتمام‌ رفت

ماه‌ نتابد به‌ روز چيست‌ كه‌ در خانه‌ تافت‌
سرو نرويد به‌ بام‌ كيست‌ كه‌ بر بام‌ رفت

مشعله‌اي‌ بر فروخت‌ پرتو خورشيد عشق‌
خرمن‌ خاصان‌ بسوخت‌ خانه‌گه‌ عام‌ رفت

خب دیگه! اینطوریه. برا بعضی ها دنیا بیشتر میسازه!

Payan
15-07-2007, 23:25
تا بتواني حذر كن از منت
كاين منت خلق كاهش جان است
انوري


سلام بر عزيزان اهل شعر و مشاعره

•*´• pegah •´*•
15-07-2007, 23:31
تو خواب سر سبز همیشه رودی بهار فردای بیشه بودی
در ابتدای همیشه دوری ولی به پایان رسیدی آخر

sise
15-07-2007, 23:46
روحم به گِل نشسته ، برایم دعا کنید
آیینه ای برای دلم دست و پا کنید

احساس می کنم که به دریا نمی رسم
ای رودهای تشنه مرا هم صدا کنید

ای زخمهای کهنه که سرباز کرده اید
با شانه های خستهء من خوب تا کنید

دارم به ابتدای خودم می رسم - به عشق -
راه مرا از این همه آتش جدا کنید

حالا که خویش را به تماشا نشسته ام
با آخرین غریبه مرا آشنا کنید

سلام همه

Payan
15-07-2007, 23:51
در مذهب عاشق اثر كينه حرام است حرام
در كيش صفا لكه به آيينه حرام است حرام


سلام آقا جلال
حال شما؟

sise
16-07-2007, 01:01
مشعله‌اي‌ بر فروخت‌ پرتو خورشيد عشق‌
خرمن‌ خاصان‌ بسوخت‌ خانه‌گه‌ عام‌ رفت

عارف‌ مجموع‌ را در پس‌ ديوار صبر
طاقت‌ صبرش‌ نبود ننگ‌ شد و نام‌ رفت

magmagf
16-07-2007, 02:00
تا زنده ای و محتاجی
محبت همه کمه
همچین که یکی می میره
عزیز میشه واسه همه

اگه بمیری این روزا
همون که خیلی عزیزه
خیلی دوست داشته باشه
یکی دو روز اشک میریزه

اون که دیگه عاشقته
یه هفته مشکی می پوشه
بعدم تو رو یادش میره
با یکی دیگه می جوشه

saye
16-07-2007, 02:32
سلام
..............
هم او نغمه, هم او نای, هم او نی
هم او ساغر, هم او ساقی, هم او می
هو الاول, هو الآخر, هو الحّق
هو الظاهر, هوالباطن, هوالحّی

magmagf
16-07-2007, 03:10
یه جور تو قلبم اومدید که راه برگشت ندارید
فکر می کنم این اومدن فقط کار خدا باشه
یه عصر پاییز بذارید سر بذارم رو شونتون
بذارید این دیوونتون مثل پرنده ها باشه
دیگه گذشته از جنون ، رد شدم از دیوونگی
یقین دارم که جام باید توی بیابونا باشه

سلام

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 07:50
همیشه از نگاه تو با تو عبور می کنم
از اینکه عاشق توام حس غرور می کنم
دوباره با سلام تو تازه تازه می شوم
با نفس ساده تو غرق ترانه می شوم
با تو ستاره می شوم, با تو ستاره می شوم

FGi
16-07-2007, 08:43
مي رفتيم، و درختان چه بلند، و تماشا چه سياه!
راهي بود از ما تا گل هيچ.
مرگي در دامنه ها، ابري سر كوه، مرغان لب زيست.
مي خوانديم: "بي تو دري بودم به برون، و نگاهي به كران، و صدايي به كوير."
مي رفتيم، خاك از ما مي ترسيد، و زمان بر سر ما مي باريد.
خنديديم: ورطه پريد از خواب، و نهان ها آوايي افشاندند.
ما خاموش، و بيابان نگران، و افق يك رشته نگاه.
بنشستيم، تو چشمت پر دور، من دستم پر تنهايي، و زمين ها پر خواب.
خوابيديم. مي گويند:دستي در خواب گل مي چيد.

magmagf
16-07-2007, 08:54
دوستش مي‌داشتم و او نيز هَر ازگاهي دوستم مي‌داشت!
به شب‌هايي از اين دست در کنارم بود
و من در زير سقف بي‌مرز آسمان مي‌بوسيدمش!
دوستش مي‌داشتم و هَر ازگاهي نيز او دوستم مي‌داشت!
مگر مي‌شود چشمان درشت و آبي او را دوست نداشت!
با اين خيال که او ديگر نيست،
با حس ِ از دست دادنش، مي‌توانم غم‌ناک‌ترين ترانه‌ها را بنويسم!

sise
16-07-2007, 09:11
میوه بر شاخه را نمی گویم
از خاک تلخ
سخن میگویم.
بر شاخه های هیچ
چه فرق میکند این یا آن.
اشتباهمان
همیشه همین بوده است
همین گمان
که آن گلابی دور از دست
چقدر شیرین است.

FGi
16-07-2007, 09:53
تبر بر جان من ميتازد انگار

از آن روزي كه آسوده گذشتي

نماندي و نديدي حال زارم

به جز يادت همه احساس تو رفته است انگار

sise
16-07-2007, 10:06
رای مرا به یک زمان جمله برای خود مران
چون ز برای خود کنم چند کشم بلای تو

نی ز برای تو به جان بار بلای تو کشم
عشق تو و بلای جان، جان من و وفای تو

باد جهان بی وفا دشمن من ز جان و دل
گر نکنم ز دوستی از دل و جان هوای تو

boy iran
16-07-2007, 10:09
وفای شمع را نازم که بعد از مرگ پروانه........به هر خاکستری در ماتم پروانه میسوزد


++++++++++++++


بعد از یک مدت دوباره اومدیم مشاعره :20:

persian365
16-07-2007, 10:18
داشتم می رسیدم
. به تمام ان رویاها
. ابر
. اسمان
. ستاره
. دستانم به ابر نمیرسد چرا؟

Blue Ray
16-07-2007, 10:35
آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگو ایم که نی ،نی شکنم شـــکر برم

مولانا

persian365
16-07-2007, 10:40
.من براي ديدن يك نگاهت هفته ها و ماه ها روز شمار كرده ام
. من براي با تو بودن شب زنده داري كرده ام
. چه شبها كه از داغ فراقت گريه كردم
. چه روزها كه برا�

aftabkhanom
16-07-2007, 11:53
از این پنجره به بعد
من از دنیا می ترسم
تو می گویی تاریک می بینم
ولی جهان به روشنی حرف های ما نیست

sise
16-07-2007, 13:34
تا بود نسخه عطري دل سودازده را
از خط غاليه ساي تو سوادي طلبيم

چون غمت را نتوان يافت مگر در دل شاد
ما به اميد غمت خاطر شادي طلبيم

بر در مدرسه تا چند نشيني حافظ
خيز تا از در ميخانه گشادي طلبيم

aftabkhanom
16-07-2007, 13:45
من از روشنی روزها نمی گویم
از اینکه چیزی برای خنده ندارم
همیشه که نباید چراغ چهار راه
پیش پایمان سبز شود
گاهی خوب است دیر به خانه برسیم
دیر از خانه دراییم
از این چراغ به بعد می بینی
کسی برای مردن به خیابان نمی اید
و انگار قرار این مدار بود
که زود به خانه برسیم
زود از خانه دراییم
و زندگی را به خانه ببریم
ولی تو همان منی
که هر روز برای مردن به خیابان می ایم
هر روز برای مردن به خانه می روم ؟
ولی من همان توام که ته سال
تنگ کوچکی از عید به خانه می بری
وقتی ماهی هست
کسی برای زندگی به خانه می اید
وقتی ماهی نیست
کسی برای مردن به خانه می اید

sise
16-07-2007, 14:04
در امتداد جنونم بیا و رو در رو
به خنده‫های عجیبم بخند حرفی نیست

از آخرین نفس کوچه هم پرم دادند
به این غروب غریبم بخند حرفی نیست

طلسم اشک مرا با فریب دزدیدند
تو هم برای فریبم بخند حرفی نیست

سلام آفتاب خانوم

aftabkhanom
16-07-2007, 14:21
تو خود با خبر ز حال منی
چو جان ،‌نهان شده در جسم پر ملال منی
جنین که می گذری تلخ بر من ، از سر قهر
گمان برم که غم انگیز ماه وسال منی


سلام آقا جلال
خوبيد؟

persian365
16-07-2007, 14:34
.ياوه گوي و ديو سيرت گشته ام
. چون عموي خنگ و پيرت گشته ام
. ژاژ خاييدن بگشت امري خفن
. ميكنم آخر خودم را من كفن
. ناسزا گويي ديگه تو خونمه

اميرحسين توكلي

sise
16-07-2007, 14:46
از ياد نبر كه ساده نويسي،
هميشه نشان ساده دلي نيست!
پس اگر هنوز
بعد از گواهي گريه ها در دفترم مي نويسم:
« باز مي گردي»
به ساده دل بودنم نخند!
اشتباه ِ مشترك ِ تمام شاعران ِ اين است،
كه پيشگويان خوبي نيستند ...

مرسی ممنون

aftabkhanom
16-07-2007, 15:29
دلم فتاده به دام و ره فرار ندارد
ره فرار نه و طاقت قرار ندارد
به تنگدستی ی من طعنه می زند ز چشم دشمن ؟
غنی تر از من وارسته روزگار ندارد

sise
16-07-2007, 15:37
دیگر بنای هیچ پلی بر خیال نیست
کوته شده ست فاصلهء دست و آرزو
حتی نجیب بودن و ماندن ، محال نیست
بیدار راستین شده خواب فسانه ها
مرغ سعادتی که در افسانه می پرید
هر سو زند صلا
کای هر کئی ! بیا
زنبیل خویش پر کن ، از آنچت آرزوست

کم پیدا بودین مدتی؟

sise
16-07-2007, 15:38
پست اشتباه!

persian365
16-07-2007, 15:47
ترانه هایم را ببخش !

کودک صدا

هنوز آواره است !!!

sise
16-07-2007, 15:52
تا مستی رندان خرابات بدیدم
دیدم به حقیقت که جزین کار مجاز است

خواهی که درون حرم عشق خرامی؟
در میکده بنشین که ره کعبه دراز است

هان! تا ننهی پای درین راه ببازی
زیرا که درین راه بسی شیب و فراز است

Asalbanoo
16-07-2007, 16:40
تا گیسی گردنم در زیر قرضس طلب كار از پیم آن بی تبارس
دیگه نسیه نمیدد مشدی اسمال زبس بدخلق و كوفت و زهر مارس
سر و سوری همه رندون سیبیلس ولی كاری من افسرده زارس
مسی مور و ملخ دورم طلب كار صف اندر صف قطار اندر قطارس

sise
16-07-2007, 17:19
ساده‌لوحی‌ام را باش؛ هر کسی که می‌آيد
با خودم می‌انديشم: اين يکی تويی شايد!

کوچه‌ای که يادت هست، بی‌عبور دلگير است
خواب ديده‌ام يک‌شب می‌رسی ولی دير است ...

mohammad99
16-07-2007, 18:09
تو به سيماي شخص مينگري
ما در آثار صنع حيرانيم
هر چه گفتيم جز حکايت دوست
در همه عمر از آن پشيمانيم
سعديا بي وجود صحبت يار
همه عالم به هيچ نستانيم
***

سلام

aftabkhanom
16-07-2007, 18:34
من عاشق چشم تو ام تو مبتلای دیگری
دارم به تقدیر خودم چندیست عادت میکنم
تو التماسم می کنی جوری فراموشت کنم
با التماس ولی تو را به خانه دعوت میکنم
گفتی محبت کن برو باشد خداحافظ ولی
رفتم که تو باور کنی دارم محبت میکنم

سلام

sise
16-07-2007, 19:25
تاب می خورم
تاب می خورم
می روم به سویِ مهر
می روم به سویِ ماه
در کجا ، به دستِ کیست
بندِ گاهواره ام ؟

mohammad99
16-07-2007, 19:35
ميان رنگ سرخ و شط عرفان گم کرده ام راه

نمي دانم مي کشاند مرا دل، سوي کدام ترديد

هم سرخ است نهايت را، خداي لايزال

و هم عرفان سرانجام دارد، عزيزم خدا را

و وادارم مي کند به باريدن، آن گمراهي


در آن دم که مي ماند برايم هيچ هيچ و هيچ

و برجاست زردي و رو سياهي از اين همه غرور


و آن سان چه کس خواهد توانست درک کردن اين همه عشق را

آري ديده هايم بباريد از اين ترس هولناک بباريد

و من چه کس را گويم که عاشقم، مي خواهم خدا را

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 20:17
آندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو

هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
آنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو

رو سینه را چون سینه ها هفت آب شو از کینه ها
آنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر تو سوی مستان شوی مستانه شو مستانه شو

mohammad99
16-07-2007, 20:23
پرنده


وقتي به وطن رسيد

ديگر پرنده اي نديد

هواي وطن را

غرق غربت ديد

صداي آوازي بر خواست

آواز هزار نبود

هزاره خسته بود

هزاره تنها بود

زاغ،

حكمفرما بود

جغد

وزير و بالا دست

*********************

چلچله

مست مست

مي گفت:

اميدي هست

*********************

پرنده

آشنا نبود

با برف و بوران و دود

بهار بود و درختان

همه برف اندود

*********************

پرنده

نمي دانست

كه پرنده زنداني

راز ترانه را

از ياد خواهد برد

و ترانه مرگش را

باد خواهد برد

پرنده خواهد مرد

*********************

پشت ميله قفس

عشق بي معناست

پرنده بي فرداست

ستاره بي نور است

پرنده چون كور است

*********************

پرنده

دلش مي گيرد

بي عشق

وطن مي ميرد.

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 20:25
دیوانه منم ..من که روم خانه به خانه
ای تیره غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو فارغ ز میانه

sise
16-07-2007, 20:27
هر دم که شب آهنگ کند ز آتش مهرت
دود دل من راه شباهنگ بگیرد

چون پرتو خورشید رخت بر قمر افتد
از عکس رخت لاله و گل رنگ بگیرد

خون شد دلم از دست سر زلفت و کس نیست
کانصافم از آن هندوی شبرنگ بگیرد ...

mohammad99
16-07-2007, 20:29
دامن از كف دادم، شد جهان از يادم، راز عشقش در دل تا نهفتم
دارم چشمي گريان به رهش، روزو شب بشمارم تا بيايد

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 20:31
دل خوابه و چشماي من بيداره
از ناله هاي من خبر نداره
ميترسم اين خونه خراب عاشق
دسته گلي به آب بده دوباره
چي ميشه گفت به اين دل ديونه
هر چي ميگم باز ميگيره بهونه
چي ميشه گفت به اين دل ديونه
هر چي ميگم باز ميگيره بهونه

mohammad99
16-07-2007, 20:34
هنوزم شعر مي ريسم . هنوزم باد مي روبم
مرا درياب در سرما . مرا درياب تا فردا
مرا درياب تا رفتن . مرا درياب تا اينجا
مرا درياب تا باور . مرا درياب تا آخر
مرا درياب تا پارو . مرا درياب تا بندر


سلام جلال-چه خبر

hamid_hitman47
16-07-2007, 20:37
روشنتر از ستاره
عاشقتر از همیشه
با من بخون دوباره...

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 20:39
هم چو مرغ سحری
نغمه سر کن
ای عشق
ای عشق
تو نور امیدی
شوری حالی
تو صبح سفیدی
میراد دهی ما را
مستانه به جمع ما

hamid_hitman47
16-07-2007, 20:45
اگه یک روز بگم از این حکایت
که به تو کردم عادت
دلم پیش دلت مونده تو زندون رفاقت
رفاقت
///

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 20:47
تو نور امیدی
شوری حالی
تو صبح سفیدی
آمد بخت رمیده
دل آرمیده
در دامن افق نشسته سپیده
ای زهره نوایی
از آن چنگ فریبا
صد راز بیان کن
تو از عالم بالا
امشب تو ای زهره بیا
از رخت شام مرا
چون سر کن
یک دم به افسانه گری

sise
16-07-2007, 20:57
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان در عرش دست افشان کنند

aftabkhanom
16-07-2007, 21:02
در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم
ای رفته ز دل ، راست بگو !‌ بهر چه امشب
با خاطره ها آمدهای باز به سویم؟
گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه
من او نیم او مرده و من سایه ی اویم
من او نیم آخر دل من سرد و سیاه است
او در دل سودازده از عشق شرر داشت
او در همه جا با همه کس در همه احوال
سودای تو را ای بت بی مهر !‌ به سر داشت
من او نیم این دیده ی من گنگ و خموش است
در دیده ی او آن همه گفتار ، نهان بود
وان عشق غم آلوده در آن نرگس شبرنگ
مرموزتر از تیرگی ی شامگهان بود
من او نیم آری ، لب من این لب بی رنگ
دیری ست که با خنده یی از عشق تو نشکفت
اما به لب او همه دم خنده ی جان بخش
مهتاب صفت بر گل شبنم زده می خفت
بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم
آن کس که تو می خواهیش از من به خدا مرد
او در تن من بود و ، ندانم که به ناگاه
چون دید و چها کرد و کجا رفت و چرا مرد
من گور ویم ، گور ویم ، بر تن گرمش
افسردگی و سردی ی کافور نهادم
او مرده و در سینه ی من ،‌ این دل بی مهر
سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 21:08
میگن مخور غصه و غم
بساز با این زیاد و کم
اینم همون خاک خداست
خونه ی ما بی وطنهاست

وای خدا چی می شنوم
کعبه ی امید من اونجاست
قبله ام اونجاست
خاک وطن سرمه ی چشمهامه که اونجاست

تیشه به ریشه مان زدیم
آتش به خونمون زدیم
یک شبه باختیم هرچه بود
قمار ناجوری زدیم

sise
16-07-2007, 21:10
مکن از برم جدایی، مرو از کنارم امشب
که نمی‌شکیبد از تو دل بی‌قرارم امشب

ز طرب نماند باقی، که مرا تو هم وثاقی
چو لب تو گشت ساقی نکند خمارم امشب

چه زنی صلای رفتن؟چو نماند پای رفتن
چه کنی هوای رفتن؟ که نمیگذارم امشب

aftabkhanom
16-07-2007, 21:13
بر خاطر خسته ام ببخشای
بگذار مرا به خویش ، بگذار
هر جا نگرم ، به پیش چشمم
آن چشم چو شب سیاه اید

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 21:16
در به رویم بسته ام از این و از آن خسته ام
من به جمع آشیان پاشیدگان پیوسته ام
ای خدای آسمان بهتر تو میدانی که من
بارها در راه او تا پای جان بنشسته ام
در بهار زندگی احساس پیری می کنم
با همه آزادگی فکر اسیری می کنم

شمع بودن ذره ذره آب گشتن تا به کی
راه پر خاشاک را آرام رفتن تا به کی

aftabkhanom
16-07-2007, 21:23
یک روز دل من آن چنان بود
یعنی که هزار نغمه می زد
یک شب ،‌ بر جمع نکته سنجان
جانم به نگاهی آشنا شد
غم آمد و در دلم درآویخت
شادی ز روان من جدا شد
یکباره چه شد ؟ دلم فرو ریخت
از دیدن آن دو نرگس مست
گفتی که سه تار نغمه پرداز
بر خاک ره اوفتاد و بشکست

mohammad99
16-07-2007, 21:23
تا چه کند با رخ تو دود دل من
آينه دانی که تاب آه ندارد

شوخی نرگس نگر که پيش تو بشکفت
چشم دريده ادب نگاه ندارد


(اصلاح کردیم)

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 21:27
دارم آب میشم آسون
توی دستای گرمت
منم برف زمستون
به من نخند عزیزم
پریشونم پریشون
وقتی که از تو دورم
آب واسه من میمیره
دلم میون سینه
پرنده ای اسیره
هزار و یک حرف تو دلم
برات نگفته دارم
وقتی نگام بهت میفته
زبونم میگیره

Payan
16-07-2007, 21:33
هر نفس آهي است كز دل خوني
لحظه هاي عمر بي سامان مي رود سنگين
اشك خون آلود هم گامان مي كند رنگين


سلام به همه
محمد چه مي كني بعد از صندلي؟ جا براي نشستن پيدا كردي؟:31:
آفتاب خانوم شما كنكورتون چطور شد؟

aftabkhanom
16-07-2007, 21:37
نازک تنم، ولی نه چو گل های بامداد
گرد غمم، به چهره ی یاری نشسته ام
گر خوب و گر نه خوب؟ نوازشگرم تویی
چون نغمه ی نهفته به تاری نشسته ام


سلام پایان خوبی؟
در مورد امتحان با من حرف نزنید
دپرس شدم رفت

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 21:41
منم مي شم مثل خودت
يه نارفيق وبي وفا


براي من
رفتن تو
مرگ دل و ترانه نيست
نگام پر از بهانه و حسرت عاشقانه نيست

aftabkhanom
16-07-2007, 21:46
تا شهسوار من رسد و خیزم از پِیش
در پیش راه او چو غباری نشسته ام

mohammad99
16-07-2007, 21:52
مرد را دردي اگر باشد خوش است


درد بي دردي علاجش آتش است



نگران نباش افتاب جون
منم 1 هفته دیگه دپرس میشم

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 21:56
تو ای تنها کس من یاور من یاور من
تو ای تنها دلیل باور من
تو خود عشقی و میدانی به جز عشق
نبوده باورم ای یاور من
ای جان جهان ای عشق
ای روح زمان ای عشق
تو ایزد و یزدانم
تو اهور مزدایم
من ذره ای از ذاتت
تو مکتب و آرمانم

aftabkhanom
16-07-2007, 21:58
مرا از هر دو عالم بی خبر کن.
بیا! دنیا دو روزی بیشتر نیست؛
پی ِ فرداش فردای دگر نیست.
بیا... اما نه، خوبان خود پرستند:
به بندِ مهر، کمتر پای بستند.
اگر یک دم شرابی می چشانند،
خمارآلوده عمری می نشانند.
درین شهر آزمودم من بسی را:
ندیدم باوفا زانان کسی را.


سلام محمد خوبی؟
من برات دعا می کنم شریف قبول شی
تو هم دعا کن من هنرهای زیبا قبول شم
فقط جرزنی نکنی ها

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 22:00
این شوق نهان از توست
ای عشق اهورایی
اواز و فغان از توست
در هر دل زیبایی
اثار و نشان از توستای جان جهان ای عشق

mohammad99
16-07-2007, 22:02
ق ندارم شرمنده [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ایشالله جفتومن قبول شیم

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 22:04
الهی برافتد نشان جدایی
جوانی بگذرد تو قدرش ندانی

aftabkhanom
16-07-2007, 22:05
یک شامگه ز گوشه ی بامم پرید و رفت.
او رفت و دل به دلبرکان ِ ‌دگر سپرد،
تنها منم که دل به دگر کس نبسته ام.
گشت زمان از آن همه بی تابیم نکاست،
گویی هنوز بر سر آتش نشسته ام.
یک دم نشد که یاد وی از سر به در کنم؛


Whooooooops

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 22:10
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
زبامی که برخاست مشکل نشیند

mohammad99
16-07-2007, 22:16
در آن دم که مي ماند برايم هيچ هيچ و هيچ

و برجاست زردي و رو سياهي از اين همه غرور

sise
16-07-2007, 22:20
رحمتي كن كز غمت جان مي سپارم
بيش از اين من طاقت هجران ندارم
كي نهي بر سرم پاي اي پري از وفاداري
شد تمام اشك من بس در غمت كرده ام زاري
نو گلي زيبا بود حسن و جواني
عطر آن گل رحمت است و مهرباني
ناپسنديده بود دل شكستن،رشته الفت و ياري گسستن
كي كني اي پري ، ترك ستمگري ، مي فكني نظري آخر به چشم ژاله بارم
گرچه ناز دلبران دل تازه دارد
ناز هم بر دل من اندازه دارد

محمد از کی تا حالا اینقد کپی رایت دوست شدی؟

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 22:24
دلا گر طالب یاری برآ از خویش و بیگانه
وفای جسم و جان باشد برای شمع و پروانه

mohammad99
16-07-2007, 22:24
هر کس به طريقي دل ما ميشکند


بيگانه جدا ، دوست جدا ميشکند



بيگانه اگر مي شکند حرفي نيست


من در عجبم دوست چرا ميشکند

سلام جلال
از وقتی سایه عزرائیل رو بالا سرم حس کردم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

sise
16-07-2007, 22:35
دیــوانـــه محبت جـــانـــانه ام هنـــوز
دست از دلم بـــدار کــه دیوانه ام هنوز

عمـــری بگرد شمع جمال تــو گشته ام
و آتش نخورده بــر پر پـروانه ام هنوز

سلام برسون بگو یه سری هم به ما بزنه

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 22:38
زبان خاک و خاکستر زبان غنچه پرپر
نمی خواهم نمی خواهم نمی دانم نمی دانم

حصار جان من بشکن مرا با خود ببر از من
که من دلتنگ پرواز و قفس افتاده بر جانم

mohammad99
16-07-2007, 22:38
من و تو
خودمان را به زندگي بگوييم
گفتم
مي گوئيم دخترم
امان بده
گفتي
چه روزها و چه شبهايي که از شما مي خواستم
التماس مي کردم
بابايي
به زندگي فکر کن
به آنچه که در کمين ما نشسته است
تند و جاري و سر کش
هي مي گفتم بابايي
براي يکي و يگانه شدن
بايستي که ما
آبروي عشق را نگه بداريم

چه روزهايي و چه شبهايي که از دست شد


مومن خدا مگه سرت واسه دردسر میجوشه؟

sise
16-07-2007, 22:58
در خانه ای کـــه دولت وصل تو یافتـــم
چون حلقه بسته بر در خانه ام هنـــوز

زین خــانه رم مکن ز آهو شان شهــر
کز جـــز تو ره نجسته بکاشانه ام هنوز

میخوام لطفشو زودتر به من ارزونی داره

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 23:11
زمين تاره آسمون تاره
دل خيال شکستن داره

کاش مرغي بودم تو هوات
يا به جاي اشک چشمات

sise
16-07-2007, 23:18
تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست

از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
که در این وصف زبان دگری گویا نیست

بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما
غزل توست که در قولی از آن ما نیست

aftabkhanom
16-07-2007, 23:27
تکیه کردم بر محبت، همچو نیلوفر بر آب
اعتبار از پایه ی بی اعتباری داشتم
پای بند کس نبودم، پای بندم کس نبود
چون نسیم از گلشن گیتی گذاری داشتم
آه، سیمین! حاصلم زین سوختن افسرده است
همچو اخگر دولت ناپایداری داشتم!...


منم می خوام بیدار بمونم و مشاعره کنم
ولی دیگه این موقع که میشه مست خواب می شم
به امید روزی که منم بتونم شب زنده دار باشم

mohammad99
16-07-2007, 23:44
مرا چشميست خون افشان زدست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد ديد از آن چشم و از آن ابرو


غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستي
نگارين گلشنش رويست و مشکين سايه بان ابرو



نگران نباش عادت میکنی

من شده شب تا صبح خودم اینجا تنها بودم

sise
16-07-2007, 23:52
ساختم ،
تا تو را داشته باشم
و ويران ، تا خودم را
پی می گيرم از هر سو
صدای ساختن و آوازِ فروريختنی
که به ترنمی از لحظه ها بدل می شود .
و می رسم تا تو،
که می سازی تا داشته باشی ام
و ويران تا خود را ...

آره. گفتگوی جالبی بود!

•*´• pegah •´*•
16-07-2007, 23:55
ای عشق منم از تو سرگشته و سودایی
من در همه ی عالم مشهور به شیدایی


در نامه ی مجنونم از نامه من اغازم
زان پیش اگر بودم سر دفتر دانایی

ای باده فروش من سرمایه ی جوش من
ای از تو خروش من , من نایم و نایی

mohammad99
16-07-2007, 23:56
يه عمر حال و روز من همينه
کسي به پايه گريه ها نمي شينه

بازم دلم گرفته گريه کردم دارم به گريه هام مي خندم

بازم صداي گريمــو شنيدن همـــه به گــريهام مي خـــندن

دوباره يه گوشه مي شنيدم و واسه دلم مي خونم

هنوز تو حسرت يه هم زبونم ولي نميشه خوب اينو مي دونم

دوباره نــمي خـوام چشـــاي خيسمو کـــــسي ببينه

يه عمره حال و روز من همينه کسي به پاي گريه هام نميشينه


بازم دوباره دلم گرفته ؛ دوباره شعرام بوي غم گرفته
کسي نفهميد غمم چي بوده دليل يک عمر ماتمم چي بوده
بازم دوباره دلم گرفته ؛ دوباره شعرام بوي غم گرفته
کسي نفهميد غمم چي بوده دليل يک عمر ماتمم چي بوده
*

باشه جلال جون.تو هم ما رو مسخره کن[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][]

sise
17-07-2007, 00:01
کی زمان آن فرا می رسد که همهء روزم
همان دمی باشد که
در سراپردهء تو بیارامم
بر بستری از عطر گل ها .
تو غنوده باشی و من بانگ برآورم :
ای نازنینِ ماه سیما
ای ابروکمانِ نیک خو !
مهربان باش با من !
آه ! کی می رسد آن زمان ؟ ...

کی من مسخره کردم آقا محمد؟ تازه یه همدرد پیدا کردم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 00:03
کی زمان آن فرا می رسد که همهء روزم
همان دمی باشد که
در سراپردهء تو بیارامم
بر بستری از عطر گل ها .
تو غنوده باشی و من بانگ برآورم :
ای نازنینِ ماه سیما
ای ابروکمانِ نیک خو !
مهربان باش با من !
آه ! کی می رسد آن زمان ؟ ...


خيلی قشنگ بود اين شعره به دلم نشست


نگو تو شهر حقیقت واسه ما جایی نمونده
نگو دیره واسه گفتن سهمم از دنیا همینه
که تو تنهایی شبهام کسی اشکامو نبینه
از کجا باید شروع کرد قصه ی عشقو دوباره
تا همه بغضهای عالم سر عاشقی نباره

sise
17-07-2007, 00:07
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو هنوز هستی

خوشحالم که خوشتون اومد

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 00:10
یه آشنا سنگ صبور یه کس می خوام
دیگه دارم خفه می شم نفس می خوام
آخه تنهام آخه تنهام

sise
17-07-2007, 00:12
مینشینی چند تمرین ریاضی حل کنی
خط کش و نقاله و پرگار شاعر میشود

تا چه حد این حرف ها را میتوانی حس کنی
حس کنی دارد دلم بسیار شاعر میشود

باز میپرسی چطور اینگونه شاعر شد دلت
تو دلت را جای من بگذار شاعر میشود

تا زمانی با تو-ام انگار شاعر نیستم
از تو تا دورم دلم انگار شاعر میشود

گرچه میدانم نمیدانی چه دارم میکشم
از تو میگوید دلم هر بار شاعر میشود

mohammad99
17-07-2007, 00:13
دوباره نــمي خـوام چشـــاي خيسمو کـــــسي ببينه

يه عمره حال و روز من همينه کسي به پاي گريه هام نميشينه


بازم دوباره دلم گرفته ؛ دوباره شعرام بوي غم گرفته
کسي نفهميد غمم چي بوده دليل يک عمر ماتمم چي بوده


پس امشب هم برنامه میگیرم

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 00:18
هزار و يك رنگي بدون
دروغ و نيرنگي بدون
واسه دل عاشق من
بد نامي و ننگي بدون

راهمو كج كردي عزيز
عشقمو رد كردي عزيز
خودت ندونستي چي كردي
با ما بد كردي عزيز

sise
17-07-2007, 00:20
زخمی، که بر دل آید ، مرهم نباشد او را
خامی که دل ندارد این غم نباشد او را

گفتی که: دل بدوده، من جان همی فرستم
زیرا که با چنان رخ دل کم نباشد او را

عیسی مریم از تو گر باز گردد این دم
این مرده زنده کردن دردم نباشد او را

گویند: ازو طلب دار آیین مهربانی
نه نه، طلب ندارم، دانم نباشد او را

آره برنامه بزار ولی من بعدا میام میبینم!

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 00:22
از ته قلبت نمیاد دوستت دارم گفتنت
برات حقیر و پوچ شده
این تن بی ارزش من
اشکی که تو چشمات نمیاد
با هقفه اُ بارش من
برات نگین الماس ارگ سیاه باغیرمن
حرف همه مقدس
هر کی باشه اما نه من

sise
17-07-2007, 00:25
بسکه پیدا بودی
هیچکس با خبر از نام و نشان تو نبود
چشمه ای صاف
نهان در دل کوه
غنچه ای سرخ
نهان در دل مه
هیچکس
در پی روح جوان تو نبود
نگران همه بودی اما
هیچکس
نگران تو نبود ...

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 00:27
دلم از عاشقی سیره نگو نه
باغچه ی سبز دل عاشق من
دیگه همرنگ کویر نگو نه
اون زمون عاشق تو جوونی کرد
اما حالا دیگه پیره نگو نه
همیشه دروغ می گی وقتی میشم
توی چشمای تو خیره نگو نه
می دونی حسی که محتاج تو بود
داره کم کمک میمیره نگو نه

sise
17-07-2007, 00:33
هر لحظه می میرم هزاران بار
مرگی که یکبارم رهاند ،
آه ،
اینهم امیدیست ...

mohammad99
17-07-2007, 00:47
توي آسمـون دنيــا ، هـر کسي ستاره داره

چرا وقتي نوبت ماست ، آسمون جايي نداره

واسه من نتهايي درده ، درد هيچ کس و نداشتن

هر گــل پژمرده اي رو ، تو کوير سينه کاشتن

ديگه باور کــردم اين رو ، که بايد تنهــا بمونــم

تا دم لـــحضه مـردن ، شعـر تنهــايي بخونــم

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 00:50
مي دهد اي جان جان مژده كه عيد آمده
شب من امشب شده نور افشان
زان كه دلآرام من از ره دور آمده

Payan
17-07-2007, 00:55
هين سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان بي حد و اندازه شود

mohammad99
17-07-2007, 00:59
بر دست من نه جام جان اي دستگير عاشقان
دور از لب بيگانگان پيش آر پنهان ساقيا

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 01:02
اینقدر دوست دارم بشنوی خندت می گیره
تو نگاه میکنی و دلم تو چشمات میمیره
اینقدر دوست دارم دیوونه بازی می کنم
کلکم شاکی نشو من تو رو راضی می کنم

mohammad99
17-07-2007, 01:07
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقيا
آن جام جان افزاي را برريز بر جان ساقيا

sise
17-07-2007, 01:10
آه ! با من ِبی‌تو کوچه‌ها همه سردند
نيستی چه می‌دانی؛ با دلم چه‌ها کردند؟

ساده‌لوحی‌ام را باش؛ هر کسی که می‌آيد
با خودم می‌انديشم: اين يکی تويی شايد!

کوچه‌ای که يادت هست، بی‌عبور دلگير است
خواب ديده‌ام يک‌شب می‌رسی ولی دير است ...

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 01:12
تو اي بسته پرو بال . تو پرواز ما باش
همه قيل و همه قال . همه گنگ و همه لال

Payan
17-07-2007, 01:14
لب لعل اي نگار دريغ از ما مدار
كه مهمان توام امشب به يك ساغر شراب

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 01:16
با ماه و پـرويـن سخني گويم
وز روي مه خـود اثـري جويـم

sise
17-07-2007, 01:22
مگذار که رخسار تو کائینه حسنست
از آه جگر سوختگان زنگ بگیرد

بی نرگس مخمور تو در مجلس مستان
هر دم دلم از باده‌ی چون زنگ بگیرد
پایان جان چطوری؟

mohammad99
17-07-2007, 01:25
ديروز هاي کسي را دوست داشتيم
اين روزها دلتنگيم...
اين روزها تنهاييم
تنها

تمام عمر ما به همين سادگي گذشت

sise
17-07-2007, 01:26
تا درون سنگ و آهن تابش و شادی رسید
گر تو را باور نیاید سنگ بر آهن بزن

بنگر اندر میزبان و در رخش شادی ببین
بر سر این خوان نشین و کاسه در روغن بزن

عقل زیرک را برآر و پهلوی شادی نشان
جان روشن را سبک بر باده روشن بزن

خب دوستان از من شب خوش

Payan
17-07-2007, 01:26
نگهدار فرصت كه عالمي دمي است
دمي پيش دانا به از عالمي است
سعدي

سلام آقا جلال حال شما؟ ما خيلي مخلصيم
شب خوش از ما نيز

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 01:36
تو که اسیر هوسی
ترسم به دادم نرسی

mohammad99
17-07-2007, 01:39
ياد اور اين خسته را کاين مرغ پر بسته را ياد بهاران خوش است
مرغي که زد ناله ها هر نفس در قفس
عمري زد از خون دل نقش گل در قفس ياد باد
داد داد عارف با داغ دل زاد
داد اي دل عارف با داغ دل زاد

magmagf
17-07-2007, 02:00
ديروز بود شايد هم امروز
مي گذشتم از گذر زمان, از كنار خيال,از كنار درياي محال
پرواز مي كردم مي گذشتم از آرامش
به سياهي مي رسيدم و دوباره مي گذشتم و هم چنان در پي محبت بودم
در پي فرداي بهتر
و اي كاش.................
نمي گذشتم.

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 02:02
من از این دل به عذابم دل ز من پر از شکایت
گریه هام خیلی زیاده می تونه باشه حکایت

پاکر
17-07-2007, 02:05
کاش دست سردم را لمس کند تا جانی گیرم
هر چند خسته از شب تارم
کاش دست سردم را بگیرد...

هرچند به ما میگن گم شو!
سلام فرانک خانوم شبت بخیر

mohammad99
17-07-2007, 02:11
وقتي که ديگر نبود

،

من به بودنش نيازمند شدم ،

وقتي که ديگر رفت ،

به انتظار آمدنش نشستم ،

وقتي که ديگر نمي توانست مرا دوست بدارد ،

من او را دوست داشتم ،

وقتي که او تمام کرد ،

من شروع کردم ...

وقتي او تمام شد... من آغاز شدم ،

و چه سخت است تنها متولد شدن ،

مثل تنها زندگي کردن است ...

مثل تنها مردن !!



شما سروری کجا؟کجا

magmagf
17-07-2007, 02:13
نقش ماه
که پیچ و تاب می خورد
بر پهنه ی دریا
چرخه ی سیال خیال را
به نسیم می سپارم
و ترانه ی خزه آلودم را
با ته نشین یادی
برای خواب مرغان دریایی
زمزمه می کنم

سلام پاکر جان
خوبی ؟

mohammad99
17-07-2007, 02:17
ما گدايان خيل سلطانيم
شهربند هواي جانانيم
بنده را نام خويشتن نبود
هر چه ما را لقب دهند آنيم
گر برانند و گر ببخشايند
ره به جاي دگر نميدانيم
چون دلارام ميزند شمشير
سر ببازيم و رخ نگردانيم
دوستان در هواي صحبت يار
زر فشانند و ما سر افشانيم
مر خداوند عقل و دانش را
عيب ما گو مکن که نادانيم
هر گلي نو که در جهان آيد
ما به عشقش هزاردستانيم
تنگ چشمان نظر به ميوه کنند
ما تماشاکنان بستانيم
تو به سيماي شخص مينگري
ما در آثار صنع حيرانيم
هر چه گفتيم جز حکايت دوست
در همه عمر از آن پشيمانيم
سعديا بي وجود صحبت يار
همه عالم به هيچ نستانيم


سلام فرانک خانوم

hamid_hitman47
17-07-2007, 02:17
می دونی یاری ندارم
چی بگم که غیر غصه
دیگه دلداری ندارم
دیگه دلداری ندارم..

سلام بچه ها...منم اومدم...

پاکر
17-07-2007, 02:17
شاید این غم را مدتیست دارم
می شمارم دقایق را تا شاید
برسد به پایان این شکنجه گاه لحظه ها
چه خوش است درد را با دوستی درمان کردن
هر چند شاید این درد چندی بعد پایان یابد

آقا محمد و فرانک خانوم ممنون

magmagf
17-07-2007, 02:18
می دونی یاری ندارم
چی بگم که غیر غصه
دیگه دلداری ندارم
دیگه دلداری ندارم..




مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه ی حافظ
که زخم تیغ دلدارست و رنگ خون نخواهد شد

سلام اقا محمد گل
خوبی؟

سلام اقا حمید

hamid_hitman47
17-07-2007, 02:19
دو تا چشمون سياهت مثل شب هاي منه
سياهي هاي دو چشمت مثل لبهاي من
وقتي باغ زرد ميشه پلييز مياد
بارون ميشه
سيل غم آباديم رو ويرونه كرده

mohammad99
17-07-2007, 02:21
هواخواه توام جانا و مي‌دانم که مي‌داني
که هم ناديده مي‌بيني و هم ننوشته مي‌خواني


قربانت.زیاد خوب نیستم

magmagf
17-07-2007, 02:22
یه نفر از بس بزرگه خونشون گم می شه توش
اون یکی اتاقشون واسه همه جا نداره
بابا می خواد واسه دخترش عروسک بخره
انتخابم می کنه ، پولشو اما نداره

خدا نکنه . چرا؟

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 02:23
هنوزم در پي اونم
كه ميشه عاشقش باشم
مث درياي من باشه
منم چون قايقش باشم

magmagf
17-07-2007, 02:25
من بيشمار مرغ گرفتار ديده ام
اما يکی چنان تو اسير قفس نبود
من سرگذشت تلخ فراوان شنيده ام
اما به تلخکامی تو هيچکس نبود

پاکر
17-07-2007, 02:25
سرک می کشم هر روز در خانه ات
اما هنوز دری نمی گشایی
جز تو کسی را ندارم
لطفی نمی کنی؟!

آقا محمد خدا بد نده بروز نمیدی؟!

hamid_hitman47
17-07-2007, 02:26
داریم از تو به زمان ِ گذشته حرف می زنیم
و قلب مان از این خطا به درد می اید

و چهره ی تو را در آینه می جوییم.

mohammad99
17-07-2007, 02:26
من واقعا شکسته ام...


بيشتر از آنکه تصور کني خيانت ديده ام

وبيشتر از انکه باور کني قلبم را شکسته اند

اما تو نه خيانت کرده اي نه قلبم را شکستي

تو جگرم را آتش زدي

زبانم ميگويد به اميد روزي که روزگارت سياه تر از پر کلاغ

تيره تر از غروب

و غمگين تر از دم جدايي باشد.

اما دلم مي گويد ! اما دلم ميگويد ! به اميد روزي که

ديدگانت زيبا تر از بهشت

بر لبانت لبخنده

و صد هزار پري کنيزت باشد.



چیزی نیست.ولی دعا کنید

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 02:28
دیدم اهریمن شب در شب کشتن خویش
آنقدر می زده بود تا اهورا شده بود
رفته بودم به برش پیرهن پاره کنم
یوسف از فرط جنون چون زلیخا شده بود
معذرت ميخوام

hamid_hitman47
17-07-2007, 02:36
در دل ات ترانه ای خواهی شنید

که با هم در میدان می خواندیم...

mohammad99
17-07-2007, 02:37
ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق
نبيند چشم نابينا خصوص اسرار پنهاني


فرانک چشم بندی میکنند!!!

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 02:37
یک روز از هم می درم این پرده تزویر را
یک روز می پیچم به هم سررشته تقدیر را
آیینه دل بشکنم تا وقت دیدار رخش
صد بار حک سازم به دل تکرار این تصویر را
در حلقه دیوانگان تیرخرد بهر نشان
پیچید دور گردنم این حلقه زنجیر را

magmagf
17-07-2007, 02:41
او گفت خاطرت هست به تو نگاه کردم
آن شب به خاطر تو کلی گناه کردم
گفتم چطور زیبا چیزی شده مگر ؟ گفت
قدری شبیه اویی من اشتباه کردم

hamid_hitman47
17-07-2007, 02:42
ماژیک در دست.

چشمان ِ سنگ نگاه می کنند
اما بیهوده.

هنوز هم میان نام های ناپدید شد گان
واژه ی عشق را می نویسی

magmagf
17-07-2007, 02:45
یکی بعد مدرسه توپ چهل تیکه می خواد
مامانش میگه اینا گرونه اینجا نداره
یه نفر تولدش مهمونیه ،‌همه میان
یکی تقویم واسه خط زدن رو روزا نداره

hamid_hitman47
17-07-2007, 02:47
همیشه از ساعت ها و قطار ها می گفتی

و از ایستگاه های کوچک زیر باران

ناگاه خواستی جهان را به شگفتی واداری

با شاعری جوان بگریزی، خدا می داند به کجا

پاکر
17-07-2007, 02:48
دل ضعیفم هر چند در مقابل تو ارزشی ندارد
اما با جسارت تمام به تو هدیه اش می کنم
شاید ذره ای از وجودت آرام گیرد

تقدیم به آقا محمد گل

magmagf
17-07-2007, 02:49
اينجا که رسيدی مکن احساس غريبی
اين کلبه ناچيز تعلق به تو دارد

hamid_hitman47
17-07-2007, 02:51
داریم از تو به زمان ِ گذشته حرف می زنیم
و قلب مان از این خطا به درد می اید

magmagf
17-07-2007, 02:53
دیشب شب رویای تو بود و تو نبودی
در گوش من آوای تو بود و تو نبودی
دل زیر لب آهسته تمنای تو می کرد
در حسرت ایمای تو بود و تو نبودی

vive
17-07-2007, 02:55
سلام
طفيل هستي عشقند ادمي پري ارادتي بنما تا سعادتي ببري

mohammad99
17-07-2007, 02:56
يادت هست بابايي
از سپيدارهاي کنار راه که با باد مي رقصيدند گفتيم...
از کاج هاي کوچک خشک شده کنار نارون پير، از ارديبهشت عشق و از سهراب
از سهراب که گفتم، گفتي ميخواهي دلم را بشکني و به گريه ام بندازي؟!
گفتم بخدا نه
گفتي در اين صبح قشنگ نمي تواني از زخم ها نگويي بابايي من
از غزل بگو نکند از ياد برده اي آن همه قول و غزل را؟!
گفتم اين خورشيد عالم تاب خيلي خوب مي داند که عشق با کوله باري از غزل به خانه دل من مي آيد
گفتي تو ماه را دوست نداري بابايي؟!
گفتم خيلي دوستش دارم
گفتي از ماه آسمان دلت بگو
گفتم براي اينکه از ماه تمام دلم بگويم بگذار دمي و درنگي ببينمت
پرده توري را کناره اي زد و من ديدمش
همان ماه من بود که مي خنديد
خنديدم و قلم برداشتم و به يادگار بر روي ستون سنگي نوشتم
موسم اندوه که مي رسد ماه را نگاه کنيد...
و همان جا نشستم و يک دل سير ديدمش
ديدمش...
ديدم..


دوستان دارید وارد بازی پیچیده ی میشید ها

vive
17-07-2007, 02:58
ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست
تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز

hamid_hitman47
17-07-2007, 02:58
از ( ز) چیزی ندارم...

magmagf
17-07-2007, 02:58
زانجا که بوسه های تو آن شب شکفت و ریخت
امروز ، شاخه های کهن سر کشیده اند
نقش ترا که پرتو ماه آفریده بود
خورشید ها ربوده و در برکشیده اند

پس من نوشتم اقا حمید با اجازه

mohammad99
17-07-2007, 02:59
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دير مغان و شراب ناب کجا

چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

پاکر
17-07-2007, 03:00
از امید گفتی که چه زیباست
از تو می گویم که زیباتری
از عشق می سرایی
من نام تو را می گویم که نامت چه زیباست

بازی پیچیده؟؟؟؟؟؟!!!

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 03:02
چی شد ميشه ادامه داد يا نه؟

پاکر
17-07-2007, 03:09
سر کاریه؟؟

vive
17-07-2007, 03:13
اي جان جان بي تن مرو ------------گر ميروي بي من مرو
از چشم من بيرون مشو-------------اي روشن بستان من

hamid_hitman47
17-07-2007, 03:17
نه خون، نه فریاد، آرام، یا که راستش
مثل دست های خودش اندکی آماس،
آماسی با هوای ملایم ِ صبری کهن.
آن جا، میان ِ انگشت های لمس،
این انگشت های پشمین،
گاهی خرده نانی می گذاریم، گاه گلی
یا جامی شراب، با خیال ِ آسوده
زیرا که می دانیم کسی
به این دست کش ها دست بند نخواهد زد ...

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 03:21
درها رو روی دشمنا بستیم
دریا به دریا نفت داریم
اینهمه تاج و تخت داریم
خاکی پر از لطف خدا
روزهای خوبو سخت داریم

mohammad99
17-07-2007, 03:22
مگذران روز سلامت به ملامت حافظ
چه توقع ز جهان گذران می‌داری

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 03:25
يا تو ، يا هيچكس ديگه به خدا

خدا هم خودش مي دونه ،‌نمي خوام

خرداد و اردي بهشت و نمي خوام

بي تو من اين سرنوشتو نمي خوام

hamid_hitman47
17-07-2007, 03:27
من با نفسهایم نام تورا خواندم


کاش ای هوس بازم با تو نمی ماندم


روزی که میگفتی من با تو میمانم


روزی که دانستی من بی تو میمیرم


روزی که با عشقت بستی به زنجیرم


بازنده من بودم این بوده تقدیرم


محمد جان اون قضیه بازی پیچیده چی بود؟؟

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 03:27
من و کشتي تو با اين خنجر دوريت عجبه
چرا از اين دله ديونه يه کم خون نمياد!؟
مگه تو بيخبري موم رو پريشون ميکنم
دل تو واسه مويه پريشون نمياد

hamid_hitman47
17-07-2007, 03:29
در به در غزل فروش منم که گیتار میزنم

با هر نگاه به عکست انگار من خودمو دار میزنم

نفرین به عشق و عاشقی نفرین به بخت و سر نوشت

به اون نگاه که عشقتو تو سر نوشت من نوشت

نفرین به من نفرین به تو نفرین به عشق من و تو

به ساده بودن منو به اون دل سیاه تو...

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 03:30
وصال تو خياليه
واي كه دلم چه حاليه
بازياي عروسكي
آخ كه چه حيف شد كودكي
يه كم برس باز به خودت
مي خوام بيام تولدت
اونوقتا اينجوري نبود
راهت به اين دوري نبود
حالا كه عاشقت شدم
نيستي ديگه مال خودم

hamid_hitman47
17-07-2007, 03:34
من واسه جدایی حاضرم
که من تنها تو بی دردی
چرا خون به دلم کردی
یه زندگی فدای تو شد
فدای لحظه های تو شد
بذار برم فراموشت کنم عزیزم
میخوام برم شاید بتونم تو خاطرت زنده بمونم ...

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 03:36
من و باش شعر و نوشتم واسه كي

تويي كه گفتي شما رو نمي خوام

hamid_hitman47
17-07-2007, 03:38
مهم نیست کجا باشی

فقط بمان تا بمانم

بتاب بر

ظلمت آسمانم

لحظه نگاهت

در چشمانت ذوب می شوم زیبا

mohammad99
17-07-2007, 03:38
اگر دلم نشدی پايبند طره او
کی اش قرار در اين تيره خاکدان بودی

به رخ چو مهر فلک بی‌نظير آفاق است
به دل دريغ که يک ذره مهربان بودی


شب خوش.یا حق با حق تا حق

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 03:42
یادته فال های حافظ تو حیاط ؟ یادته قسم جون شاخه نبات؟

گل سرخا رو نچیدیم یادته؟ یه روزی هم و ندیدیم ؛ یادته؟

حرفامون سر صداقت یادته؟ تو ، تو مجازات خیانت ، یادته؟

پنهونی سر قرارا ، یادته؟ تأخیرات توی بهارا یادته؟

mohammad99
17-07-2007, 03:45
هر پاره از دل من و از غصه قصه‌ای
هر سطری از خصال تو و از رحمت آيتی

کی عطرسای مجلس روحانيان شدی
گل را اگر نه بوی تو کردی رعايتی

hamid_hitman47
17-07-2007, 03:45
یادمون دادن که اینجا زندگی رو سخت نگیریم
از غم ویروونی تو روزی صد دفعه نمیریم...

منم دارم میرم...شب خوش دوستان

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 03:50
من هنوز چيزي نگفتم كه تو طاقتت تموم شد
باقيش و بگم مي بيني گريه هات كلي حروم شد
حال من خيلي عجيبه دوست دارم پيشم بشيني
من نگاهت بكنم تو تو چشام عشق رو ببيني

magmagf
17-07-2007, 05:08
یاد و خاطرات با تو بودن را آب می دهم
باور تلخ نبودنت تاوان کدامین گناه بود که من باید پس بدهم؟
آخر به من هم بگو ...!!!
طاقتم زرد شد ، پس چرا گیاه آمدنت نمی روید؟
دلم می خواهد بدانم کدام خیال تلخ جاده های آفتابی دلم را بی رهگذر گذاشت
و مرا در انتظار بهار و پاییز نشانده...!!!

saye
17-07-2007, 05:08
سلام
................
هر كه در سينه دلي داشت به دلداري داد
دل نفرين شده‌ي ماست كه تنهاست هنوز
...

magmagf
17-07-2007, 05:20
زیر لب زمزمه گر
اگر او بود سفر
تا چه حد زیبا بود
بار دیگر تنها
راه می پیمایم
کوله ای بر پشتم
قطرهای اشک به چشم
با خودم می گویم
شاید یک روز دگر
در گذرگاه سفر
خانه ای گشت پدید


سلام

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 06:33
در درون سینه ی من آتش عشق تو سوزان
در کویر پاره تن مثل دریای خروشان

توشدی نور امیدم من به خوشبختی رسیدم
با تمام خسته گی هام من به آرامش رسیدم

magmagf
17-07-2007, 08:08
می آمدی
گاهی با خنده های شمعدانی
گاهی با نجوای تازه می آمدی
گاهی با دستان پر از هديه
حالا با جويبار نگاه نمناکت آمدی
تا هميشه

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 08:59
[هيچکسي سراغ اين کلبه ويرون نمياد
زندگي بزيه شطرنج و من منتظرم
طرف مقابلم ولي به ميدون نمياد
گاهي وقتها اينقدر آب و هوام ابري ميشه
که قد اشکاي من از رود کارون نمياد
گاهي وقتا با خودم ميگم شاي ميخواد ذوق بکنم
اما معلومه نخواد بياد که پنهون نمياد
اونکه براي ديدنش ستاره ميچيني اهل نازه
پس با يه خواهش آسون نمياد

Payan
17-07-2007, 08:59
درد محرومي ديدار مرا كشت افسوس
يار حال من بيمار ندانست دريغ

سلام صباح الخير
اين "غ" خيلي غنيمته ها

sise
17-07-2007, 09:06
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم

سعدی

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 09:12
منم همسقف ديروزی که عطر خانگی دارد
که دستان تو را بايد به شام سفره بسپارد

sise
17-07-2007, 09:14
دل ديوونه داشتن که خطا نيست
ميگن دست از سرش بردار نميشه
آخه عاشق شدن که دست ما نيست
لا لا لا لا نخواب تنها ميمونم
کاش اون قدر چشماتو بدونم
چرا چشمات پر خشم عزيزم
مگه من مثل اون نامهربونم

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 09:15
من اسفند رو ميارم تو دعا کن

بگو برگرده پيش ما بمونه کتاب حافظ رو بردار و وا کن

لا لا لا لا نخواب سرما تو راهه هميشه عمر خوشبختی کوتاهه

ميگن با يه فرشته اونو ديدن دروغه جون دريا اشتباهه

sise
17-07-2007, 09:17
هر زمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما
حال تنها گرد، تنها گرد، می‌داند که چیست

رنج آنهایی که تخم آرزویی کشته‌اند
آنکه نخل حسرتی پرورد می‌داند که چیست

آتش سردی که بگدازد درون سنگ را
هرکرا بودست آه سرد، می‌داندکه چیست

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 09:17
توی خلوت ميگم اينجا کسی نيست خداييش که دلم خيلی صبوره

لا لا لا لا نخواب تيره است چراغم مثل اتشقشان ميمونه داغم

به جون گلدونا کم غصه ای نيست

هزار شب شد هزار شب شد نيومد باز سراغم

لا لا لا لا نخواب خواب که دوا نيست

دل ديوونه داشتن که خطا نيست

sise
17-07-2007, 09:20
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود

Payan
17-07-2007, 10:06
دل عارفان ربودند و قرار پارسايان
همه شاهدان به صورت تو به صورت و معاني


چقدر من اين شعر رو دوست دارم

sise
17-07-2007, 10:14
یار با ما بی‌وفایی می‌کند
بی‌گناه از من جدایی می‌کند

شمع جانم را بکشت آن بی‌وفا
جای دیگر روشنایی می‌کند

می‌کند با خویش خود بیگانگی
با غریبان آشنایی می‌کند

آره قشنگه. این بیتشم قشنگه:
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم بر آب زندگانی

mehrdadtest1
17-07-2007, 17:57
با سلام به همه
دست از طلب ندارم تا کام بر نیاید
یا جان رسد به جانان یا جان ز تن برآید

sise
17-07-2007, 19:03
در ما به ناز می‌نگرد دلربای ما
بیگانه‌وار میگذرد آشنای ما

بی‌جرم دوست پای ز ما درکشیده باز
تا خود چه گفت دشمن ما در قفای ما

با هیچکس شکایت جورش نمیکنم
ترسم به گفتگو کشد این ماجرای ما

ما دل به درد هجر ضروری نهاده‌ایم
زیرا که فارغست طبیب از دوای ما

عبید زاکانی

mohammad99
17-07-2007, 19:24
ارغنون ما نوازد نغمه عشق و جنون

ايکه دل داري بيا بشنو نواي ارغنون

عقل اگر جويي مبوي اين گل که مجنون ميشوي

اين گل عشق است و برگش ميدهد بوي جنون


سلام ملت

sise
17-07-2007, 19:28
نه به ز شیوه‌ی مستان طریق ورائی هست
نه به ز کوی مغان گوشه‌ای و جائی هست

دلم به میکده زان میکشد که رندان را
کدورتی نه و با یکدیگر صفائی هست

سلام. البوم قشنگیه

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 19:41
تو هیچوقت واسه من مثل یه شاخه گل نبودی
آخه گل که می دونی افسونگر و زیباست

هزار اسیر و دلداه و عاشق داره امّا
از تیغ غرورش چه زخمها که رو دلهاست

Payan
17-07-2007, 19:42
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده
ضميري

سلام سلام

sise
17-07-2007, 19:45
هرگز کسی به خوبی چون یار ما نباشد
مه را نظیر رویش گفتن روا نباشد

موئی چنان خمیده چشمی چنان کشیده
در چین به دست ناید و اندر ختا نباشد

زاکانی
سلام

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 19:52
ديگه پيداست از اين
چشماي رسوا
كه چه رازي پنهون
تو سينه دارم
آروم آروم

aftabkhanom
17-07-2007, 19:55
می میرم و ناله بر نمی آرم
لب دوخته ام چه چاره جز این است ؟
این کینه که خوانده یی ز چشمانم
بر گیر و به قلب خویش بسپارش
از بود و نبود دهر این میراث
از من به تو می رسد .... نگهدارش


سلام پگاه خانوم
سلام آقا جلال

sise
17-07-2007, 19:57
شرم دار ایدل از این دهر رهائی تا چند
بیخودی تا به کی و بیهده رائی تا چند

نیست کار تو به سامان و کیائی به نوا
غره گشتن به چنین کار و کیائی تا چند

با چنین مال و بقائی و متاعی که تراست
لاف قارونی و دعوی خدائی تا چند

سلام آفتاب خانوم. خوبید؟

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 19:58
دوباره عطر یاس می پیچه هر کجا
چشمای منتظر میشن از دام شب دیگه رها

سلام

sise
17-07-2007, 20:03
اینجا آسمان ابریست

آنجا را نمی دانم

اینجا شده پاییز


آنجا را نمی دانم


اینجا فقط رنگ است


آنجا را نمی دانم

اینجا دلی تنگ است

آنجا را نمی دانم

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 20:05
مگه میشه تو
نباشی و من از عشق بخونم

مگه میشه بی قرار
به انتظارت بمونم

sise
17-07-2007, 20:08
مي روي با موج خاموشي كجا ؟
در شب ترديد من، برگ نگاه !
ريشه ام از هوشياري خورده آب:
من كجا، خاك فراموشي كجا .

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 20:10
اگه میگم برات از دل خستم
بهونست که بگم ...

sise
17-07-2007, 20:13
من این دلکش زمین را مىپرستم
من این روشن سما را دوست دارم


اگر بر من ز ایرانى رود زور
من این زور آزما را دوست دارم


اگر آلوده دامانید اگر پاک
من اى مردم شما را دوست دارم

این بالایی شعر بود؟

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 20:18
تا خدا هست ، خیالی نیست ...
تا خدا هست ، خیالی نیست ...
تا خدا هست ، خیالی نیست ...
...
بله اگه اين شعر هست اونی که من نوشتم هم شعره:31::5:
میخواستم از گل یاس برات قصّه بخونم
بخونم تو بمون تا که بمونم

بگم تو فصل سرما گل همیشه بهاری
تو مهتاب توی شبهای تاری

mohammad99
17-07-2007, 20:23
يه زموني واسه من خدا بودي

ا ز بديها اون زمون جدا بودي

يه زمون براي افسانه ي دل

واسه من اول و انتها بودي

يه زمون دستاي توپل رسيدنو مي ساخت

ذره ذره ي دلم معني عشقو مي شناخت

يه زمون دار و ندارم تو بودي

از تو تنها انتظارم تو بودي.....

ديگه نيستي اوني كه واسش مي مردم يه روزي

پشيمونم كه چرا دل به تو دادم يه روزي

تو مثل يه موج ساحل , من تو رو دريا مي ديدم

تو يه كلبه ي محقر , من تو رو خدا مي ديدم

با نگاهي توي چشمات, دنيا از چشمم ميفتاد

شايد اين گناه من بود تو رو اشتباه مي ديدم

اگه اون روز توي چشمات رقص نيرنگ رو مي ديدم

اگه آواي دروغو توي حرفات مي شنيدم

شايد هرگز تو خيالم بتي از تو نمي ساختم

شايد هرگز من ساده دلو آسون نمي باختم

ديگه نيستي اوني كه واسش مي مردم يه روزي

پشيمونم كه چرا دل به تو دادم يه روزي



سلام ملت

sise
17-07-2007, 20:25
یار پیمان شکنم با سر پیمان آمد
دل پر درد مرا نوبت درمان آمد

این چه ماهیست که کاشانه‌ی ما روشن کرد
وین چه شمعیست که بازم به شبستان آمد

علیک را گفتیم قبلا!

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 20:28
دونه هاي برف روي گونه هات خونه ميکنن دوباره

باز زمستونه و دل نگرونه طاقت دوريتو نداره

ابراي سياه بين خونه ها ديوار سفيد ميذارن

از دل تنگم و گل قشنگم انگاري خبر ندارن

sise
17-07-2007, 20:30
ناگاه هوش و صبر من آن دلربا ببرد
چشمش به یک کرشمه دل از دست ما ببرد

بنمود روی خوب و خجل کرد ماه را
بگشاد زلف و رونق مشگ ختا ببرد

mohammad99
17-07-2007, 20:31
در آن دم که مي ماند برايم هيچ هيچ و هيچ

و برجاست زردي و رو سياهي از اين همه غرور



مرسی جلال جان

sise
17-07-2007, 20:35
رمید صبر و دل از من چو دلنواز برفت
چه چاره سازم از این پس چو چاره‌ساز برفت

سوار گشته و عمدا گرفته باز به دست
نموده روی به بیچارگان و باز برفت

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 20:37
تو باور دل تو جدايي جايي نداشت

چي شد دل عاشقت رو قلب من پا گذاشت

sise
17-07-2007, 20:41
ترک سر مستم که ساغر میگرفت
عالمی در شور و در شر میگرفت

عکس خورشید جمالش در جهان
شعله میزد هفت کشور میگرفت

mohammad99
17-07-2007, 20:41
تا کی غم دنيای دنی ای دل دانا
حيف است ز خوبی که شود عاشق زشتی

آلودگی خرقه خرابی جهان است
کو راهروی اهل دلی پاک سرشتی

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 20:42
يه روزي زندون شعرو ميشکنم

از حصار قصه ها رها ميشم

تا تو آخرين ترانه ام بشي

اسمتو صدا کنم بياي پيشم

sise
17-07-2007, 20:48
محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است

جام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آن جا چه حاجت است

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 20:58
تلقين و درس اهل نظر يک اشارت است
گفتم کنايتی و مکرر نمی‌کنم

sise
17-07-2007, 21:01
مي روم و ديگر نمي پرسم
سهم من از اين همه سبز كه سرودم چيست
حالا مي توانم لباس هاي سبزم رابيرون بياورم
و سياه بپوشم
مي توانم تمام ستاره هاي سبز را با تفنگ ساچمه اي هدف بگيرم
ديگر نه رد پاي پروانه را دنبال مي كنم
نه رنگين كمان را
همه چيز مال خودت

aftabkhanom
17-07-2007, 21:04
تا از غم عشق تو دگربار بمیرم
تا بوده ام، ای دوست، وفادار تو بودم
بگذار بدانگونه وفاداربمیرم.

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 21:06
من اگه از چشمای تو می گم
من اگه در پی نام و نشون تو هستم
من اگه از رفاقت تو با تیغ نارفیق به گلو نشسته ات...
من اگه از زخم کاری دل می گم
مکدر نشو... جون پناه من

sise
17-07-2007, 21:13
نمي رود ز دل من صفاي صورت عشق
و گر بر آينه باران گرد مي آيد

به شاهراه طلب نيست بيم گمراهي
كه راه با قدم رهنورد مي آيد

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 21:15
دلم تنگه برا آسمونی که دیگه آبی نیست
دلم تنگه و دل فولادم تا شده ، خم شده ، شکستس
دلم تنگه برا ابری که دلش پر گریه است
دلم تنگه برا آب ، بارون
تو رو خدا بذارین بارون بیاد
بذارین این چشما خیس از دعای مادر بشه

sise
17-07-2007, 21:18
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید

وگر طلب کند انعامی از شما حافظ
حوالتش به لب یار دلنواز کنید

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 21:26
دو تنها و دو سرگردان دو بي کس
دد و دامت کمين از پيش و از پس

چه خواهد شد بگوييد اي رفيقان
رفـيــق بــي کـســان يـار غريبان

sise
17-07-2007, 21:28
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 21:30
از شـادي پـر گـيرم کـه رسـم بـه فلک
سرود هستي خوانم در بر حور و ملک

در آسمان ها غوغا فکنم
سبو بريزم ساغر شکنم

sise
17-07-2007, 21:37
منی که مونس رنج دقایقت بودم
سکوت کردم و ماندم ... که عاشقت بودم!!»

نگاه کردم و دیدم پدر سرش خم بود
نه! غم نداشت ، پدر واقعاً خود غم بود!!

پدر شکستن ابری میان هق هق بود
پدر اگرچه غریبه ، هنوز عاشـق بود ...

Payan
17-07-2007, 21:40
دائم گل اين بستان شاداب نمي ماند
درياب ضعيفان را در وقت توانايي
حافظ


سلام

sise
17-07-2007, 21:43
یا من رسانم لب بر لب او
يا او رساند جان بر لب من

استاد عشقم بنشين و بر خوان
درس محبت در مكتب من

رسم دورنگي آيين مانيست
يكرنگ باشد روز و شب من

گفتم رهي را كامشب چه خواهي ؟
گفت آنچه خواهد نوشين لب من

سلام پایان. خوبی؟

mohammad99
17-07-2007, 21:47
نه ديگه زنها ظريفن نه تو مردامون غروره

نه ديگه دلي صبوره تو شباي بي ستاره
حالا اينجا ته بن بست
همه چي رنگ سرابه

حرف عاشقانه گفتن توي دفتر وکتابه

آره توي دفتر و کتابه


سلام پایان جان

Payan
17-07-2007, 21:54
هزار كعبه خليل ار كند بنا نرسد
به آن كه يك دل ويرانه را عمارت كرد


سلام آقا جلال حال شما؟ خوبيد؟
سلام محمد عزيز شما چطوري؟

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 21:56
دلم تنگه منو ببر
منو ببربه اونجا که
واسه صبح دل انگیزش شب از عشق لبریزش
تابستون تب آلودش پاییز غم انگیزش
دلم تنگه دلم تنگه
واسه گلهای صحراییش طبیعت تماشاییش
واسه اشکا و لبخنداش واسه زشتی و زیباییش
دلم نتگه دلم تنگه

sise
17-07-2007, 22:25
هر شب فزايد تاب وتب من
واي از شب من واي از شب من

یا من رسانم لب بر لب او
يا او رساند جان بر لب من

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 22:27
نشد یه قصری بسازم پنجرهاش ابی باشه
من باشم و اون باشه و یک شب مهتابی باشه
نشد یه جا بمونه و آخر بشه ماله خودم
حتی یه بار یادش نموند ماه و روز تولدم

sise
17-07-2007, 22:28
مرا ببخش ! بدی کرده ام به تو، گاهی
کمال عشق ، جنون است ودیگرآزاری است

مرا ببخش اگر لحظه هایم آبی نیست
ببخش اگر نفسم ، سرد و زرد و زنگاری است

بهشت من ! به نسیم تبسمی دریاب
جهان- جهنم ما را- ، که غرق بیزاری است

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 22:29
تو مي ري و اسم من و از رو دلت خط مي زني
اسم قشنگ تو ولي هميشه هرجا يادمه
چشماي روشنت يه كم كاشكه هواي من رو داشت
تنها توقعم فقط يه بار جواب ناممه

sise
17-07-2007, 22:31
هنوز هم که هنوز است عاشق ماهم
ولی بدون تو مهتاب را نمی‫خواهم

برای آمدنت گرچه راه کوتاه است
هنوز هم که هنوز است چشم در راهم

سلام... روز قشنگی است... دوستت دارم ...
چقدر عاشق این جمله‫های کوتاهم

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 22:34
من كه خودم مي دونم كه تو چقدر صبوري
غصه نخور مسافر بازم مي آي به زودي
ما رو بگو چه كرديم از وقتي تو نبودي
غصه نخور مسافر غصه اثر نداره
ز دل تو مي دونم هيچ كس خبر نداره
غصه نخور مسافر رفتيم تو ماه اسفند
بهار تو بر مي گردي چيزي نمنونده بخند

sise
17-07-2007, 22:46
دست بلند عشق ، همين روزهاي گرم
نام مرا به نام تو پيوند مي‌زند

تا عزم مي‌كنم كه بگويم عزيزمي
اين اضطراب لعنتی ام گند مي‌زند

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 22:49
در درون سینه ی من آتش عشق تو سوزان
در کویر پاره تن مثل دریای خروشان

توشدی نور امیدم من به خوشبختی رسیدم
با تمام خسته گی هام من به آرامش رسیدم

sise
17-07-2007, 22:55
ميان اين همه آدم، ميان اين همه اسم
هميشه نام مرا اشتباه مي گويي

به اعتبار چه آيينه اي، عزيز دلم
به هركه مي رسي از اشك و آه مي گويي

•*´• pegah •´*•
17-07-2007, 22:58
یک شب دلم خواهد که مهمانت کنم
از دیده بیگانه پنهانت کنم
نازت گشم
مستت کنم
مست و غزل خوانت کنم
همراز دل
دمساز دل همصحبت جانم کنم