مشاهده نسخه کامل
: مشاعره
Braveheart
17-09-2007, 16:40
من واسه تو ، تو واسه که ميميري
من با تو ئو، تو با کي جون ميگيري
من واسه تو يه عمريه ديوونم
فقط واسه چشاي تو ميخونم
-------------
حاجکي از تو بعيد بود درباره ماه رمضون اينو بگي ، اين ماه رمضون که برا من برکت داشته ، ساعات ادارات شده 8:15 تا 1 ...
™Enter_The_Love
17-09-2007, 16:49
من مرد تنهای شبم
مهر خموشی بر لبم
----------------------
آقا منم بازی
fery joon
17-09-2007, 16:54
من اگر عاشق نباشم از خودم سیرم
من اگر عاشق نباشم زود میمیرم :19:
Braveheart
17-09-2007, 16:59
ميخوام بگم جون مني
آتيش به جونم ميگيره
ميخوام بگم دوست دارم
اما زبونم ميگيره ...
نه من اگه تو تتتتتارو پود دوباره نننن ن نبينمت ....
----------------
مجيد فکر ميکنم اولين پستت تو اين تاپيک بود ، بهرحال بهت خوشامد ميگم ...
™Enter_The_Love
17-09-2007, 17:04
تو دیگه نفرست واسه ی من دست گل
آخه چشای من بروت بسته شد
چونکه خسته شد از دست تو
حالا دل میخواد ببینه اشک تو یاکه مرگ تو لعنت به تو
------
مرسی امیرجون
fery joon
17-09-2007, 17:04
تو مکه ی عشقی و من ......عاشق رو به قبلتم
من اولین قربونیه......پیدایه فقه کعبتم
میمیرم از عشق چشات....اگه ندی تو حاجتم :20:
مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان
که پیر داند مقدار روزگار جوانی
تو را که دیده ز خواب و خمار باز نباشد
ریاضت من شب تا سحر نشسته چه دانی
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو میروی به سلامت سلام من برسانی
یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان
دل آزرده ما را به نسیمی بنواز
یعنی آن جان ز تن رفته به تن بازرسان
ماه و خورشید به منزل چو به امر تو رسند
یار مه روی مرا نیز به من بازرسان
سلام:
بقول پرویز پرستویی در فیلم مارمولک:
میبینم که اوباش و ارازل هم اینجا جمعند:دی
نگهدار فرصت كه عالم دمي است
دمي پيش دانا به از عالمي است
سعدي
سلام آقا جلال
زدي درب و داغون كردي ما رو...........همه رفتن
توانگران که به جنب سرای درویشند
مروتست که هر وقت از او بیندیشند
تو ای توانگر حسن از غنای درویشان
خبر نداری اگر خستهاند و گر ریشند
تو را چه غم که یکی در غمت به جان آید
که دوستان تو چندان که میکشی بیشند
مرا به علت بیگانگی ز خویش مران
که دوستان وفادار بهتر از خویشند
سلام
نه بابا. میان دوباره
شما که جا خود داری:دی
در كوله بار خاطره چيزي از اين تنها ببر
در كوچه هاي واپسين يادي از ان جانا ببر
شايد مرا از خاطره در قاب قسمت بنگري
اما نگو ياران چه شد انجا فقط وفا ببر
در غربت تنهايي ام ديگر مجال وصل نيست
اي شمع رخسار دلم امشب بيا يار را ببر
شعرم ز جان سر مي رسد تا بنگرد رخسار تو
موسيقي ام رنگ شب است بهر خدا نوا ببر
روزگاري شد و كس مرد ره عشق نديد
حاليا چشم جهاني نگران من و تست
گرچه در خلوت راز دل ما كس نرسيد
همه جا زمزمهي عشق نهان من و تست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ار نه
اي بسا باغ و بهاران كه خزان من و تست
چقدر "ت"
يكي نيست "ب" يا "ش" بذاره؟
تو درياي من بودي آغوش واكن
كه ميخواهد اين قوي زيبا بميرد
حميدي شيرازي
در پشت غبار خون و خاکستر بود
آشوب گلو بریدن و خنجر بود
می سوخت ردیف خیمه ای در آتش
انگار پر عبای پیغمبر بود
شب خنجر آب دیده دارد در دست
خورشید به خون تپیده دارد در دست
از گودی قتلگاه بیرون آمد
ای وای سر بریده دارد در دست
بازم "ت"
خيالت خوش
تا بوي علف و عشق به پيراهنم پيداست
همواره و هنوز
همان روستائيم
تو
باور نمي كني از باران بپرس ...
سلام:
از روش من استفاده کنید!
"گیاه"
سلام
به پوست سبز آب ،
به پوست سبزه ی تو
که زیر پوست سفید روز می گردد
به دست تو ،
که از میان آن همه سبز
یمانند ساقه ی تر در می آید
و ساقه ی گل سرخی در شعر می گذارد
دایم میانهی دو بلا سیر میکند
هر کس شناخته است یمین و یسار خویش
صائب چه فارغ است ز بیبرگی خزان
مرغی که در قفس گذراند بهار خویش
سلام:
این سلام فقط برا شعره سارا خانوم؟:دی
ویرایش شد
یارب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه دید و چه ها شنید
boy iran
17-09-2007, 22:22
دکانی بود در این حوالی
بست رفت تا بشم هوائی
انگار کسي
يا چيزي گلويم را مي فشارد
صداي قلبم را کسي نمي شنود
حرفم را نمي فهمد
انتظارم را پاياني نيست
پس باز کن پنجره ها را
بگذار باران را بهتر ببينم
مي خواستم
روي اين شيشه باران خورده
با دستم
نقش تو را رقم بزنم
اسم تو را بنويسم
اما...
چشمانم باريد
دستانم لرزيد
باز با خود گفتم
هر گاه مرا به خاک سپرديد
در تاريکي گور
جايي را هم
براي آرزو هايم
بگذاريد ...
دیشب به یاد روی تو سر کردمآن شکوه ی نیافته پایان رادر دامن خیال تو بگشودماز چشم ، چشمه های خروشان را
اي دل بياموزي اگر راه درست عاشقي
با هرچه او قسمت كند صبر و مدارا ميكني
سلام .........................
خوبيد همگي؟
یار اگر سوزد وگر سازد رواست
عاشقان را این و آن یکسان بود
در طریق عاشقان خون ریختن
با حیات جاودان یکسان بود
سایه از کل دان که پیش آفتاب
آشکارا و نهان یکسان بود
کی بود دلدار چون دل ای فرید
باز کی با آشیان یکسان بود
سلام پایان.
من که خوبم
ديدهي اهل طمع به نعمت دنيا
پر نشود همچنانكه چاه به شبنم
سعدي
شب خوش
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب
فرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند
قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست
بوسهای چند برآمیز به دشنامی چند
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند
شبت خوش
hamid_hitman47
17-09-2007, 23:44
دل دیوارو بلرزون
تازه کن خلوت مارو
هم غصه بخون با من
تو این قفس بی مرز
لعنت به چراغ سرخ
لعنت به چراغ سبز...
ز چرخ عربده جو بس خدنگ تیر جفا
بجست و در دل مردان هوشیار آید
چو عمر خوش نفسی گر گذر کنی بر من
مرا همان نفس از عمر در شمار آید
بجز غلامی دلدار خویش سعدی را
ز کار و بار جهان گر شهیست عار آید
M A R S H A L L
18-09-2007, 00:49
...
درد تاريكي است درد خواستن
رفتن و بيهوده خود را كاستن
سرنهادن بر سيه دل سينه ها
سينه آلودن به چرك كينه ها
در نوازش نيش ماران يافتن
زهر در لبخند ياران يافتن
زر نهادن در كف طرارها
گمشدن در پهنه ي بازارها
...
mohammad99
18-09-2007, 01:02
اون چقدر سـاده ازم برید و رفت
وانمود کرد که منـو ندید و رفت
همه گفتن اون ازت بی خبـره
به خـدا گریه هامو شنید و رفت
کم کم حس کردم براش تکراریم
یـه عـروسک جدید خریـد و رفت
اونی که قسم می خورد عاشقمه
جام گذاشت تنها و نا امید ورفت
یادشم نموند یه روز یه عاشقی
سـر بـه دیـوار غمـا کوبیـد و رفت
***
؟!؟
تو ممكن است بينديشي كه او خوابيده
اما به چشمانش نگاهي بينداز
او مي خواهد كه عروسش شوي
شيطان كنار تو مي خوابد
داد زد ها سر ازین خاک کجا بردارد
کیست آیا قدمی سوی خدا بردارد
خیمه زد روی پدر، رو به جماعت پرسید
یکنفر نیست که بابای مرا بردارد
دیدید که موجی به پر قو بزند
بردارد و با خود به هر سو بزند
سخت است ولی باور این حادثه که
یک ببر به یک غزال زانو بزند
با اجازه فرانك عزيز!!!
دوست دارم خموش تو باشم
در غيبتي كه دور مي شنوي
صدايم را
اما به لمس ات در نمي آيم ...
چشمانت در پرواز,
و مهربوسه اي بر لبانت
اشباح از روح مني
درتكاملش صعود مي كني
شكلي ديگر مي گيري
مثل يك پروانه ي رويايي,
يك كلمه سودايي ...
دوست دارم خموش تو باشم
هرچند
سوگواريت, آن دور, به پروانه
ناله ي كبوتري بخشد ...
مرا مي شنوي
صدايم نزديك ات نيست ...
somaye1386
18-09-2007, 10:13
توبه بر لب, سبحه بر كف, دل پر از شوق گناه معصيت را خنده مي ايد زاستغفار ما
سبحه ( تسبيح )
این دهکده بیهوده زیباست
آسیاب ها
بیهوده می چرخند
شعر دست مرا گرفته
به دور دست ها می برد
بیچاره پدر
بیچاره مادر
بیچاره لیلا
من دیگر باز نمی گردم.
من یک پسر بد بودم
دوست دارم خموش تو باشم
در غيبتي كه دور مي شنوي
صدايم را
اما به لمس ات در نمي آيم ...
چشمانت در پرواز,
و مهربوسه اي بر لبانت
اشباح از روح مني
درتكاملش صعود مي كني
شكلي ديگر مي گيري
مثل يك پروانه ي رويايي,
يك كلمه سودايي ...
دوست دارم خموش تو باشم
هرچند
سوگواريت, آن دور, به پروانه
ناله ي كبوتري بخشد ...
مرا مي شنوي
صدايم نزديك ات نيست ...
چقدر قشنگه این شعر..
شاعرش کیه سیسه جان؟
مرا ببر امید دلنواز من، ببر به شهر شعر ها و شورها
به راه پر ستاره میکشنانی ام
فراتر از ستاره ها مینشانی ام
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
...
ننگ بادت هر دو عالم جاودان
گر دو عالم بر تو بیاو تنگ نیست
پیک راه عاشقان دوست را
در زمین و آسمان فرسنگ نیست
مرغ دل از آشیانی دیگر است
عقل و جان را سوی او آهنگ نیست
ساقیا خون جگر در جام ریز
تا شود پر خون دلی کز سنگ نیست
از "پابلو نرودا" هست شعر.
تورا از بین صدها گل جدا کردم
تو سینه جشن عشقت رو به پا کردم
برای نقطه ی پایان تنهایی
تو تنها اسمی بودی که صدا کردم.
ممنونم آقا جلال
مادر بزرگ
اردیبهشت ماه
در خیابان پهلوی
دورهی کشف حجاب
عاشق شد
دایی سیاوش
اردیبهشت ماه
در خیابان مصدق
وقت بگیر و ببند
عاشق شد
اردیبهشت آمده
دیر یا زود من هم
در خیابان ولیعصر
عاشق میشوم
ربطی به من نداره ها:دی
مادر موسيقي بهشت همانا صداي توست
گوش دلم به زمزمه لاي لاي توست
شهريار
باور كردم اقا جلال:دي
تا به تحقيق مرا منزل و ره ننمايي،
يک دم آرام نگيرم، نفسي دم نزنم
مي وصلم بچشان تا در زندان ابد
از سر عربده، مستانه به هم در شکنم
خواهش می کنم gazall جان
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی به پایش در افتی چو مور
نبخشود بر حال پروانه شمع
نگه کن که چون سوخت در پیش جمع
عذابم ده
خوش داری
مرا
دم اسب ستاره های دنباله دارت کن
شلاقم بزن
بغلتانم
بر تیغ تیز اختر هایت
پاره پاره ام کن
خوش تر داری راه شیریات را برخیزان
دار مجازاتش کن
جنایت کارم
روح مهاجرم را
روح ابرو گره کرده ی متفکرم را
بر دار کن
نصیحت شنو مردم دور بین
نپاشند در هیچ دل تخم کین
خداوند خرمن زیان می کند
که بر خوشه چین سرگران می کند
نترسد که نعمت به مسکین دهند
وزان بار غم بر دل این نهند؟
بسا زرومندا که افتاد سخت
بس افتاده را یاوری کرد بخت
دل زیر دستان نباید شکست
مبادا که روزی شوی زیر دست
سلام فرانك خانم .شب بخير
تو را دوست ندارم نه دوستت ندارم
اما هنگامی که نیستی
غمینم
و به آسمان آبی بالای سرت
و اخترانی که تو را میبینند
رشک می برم
سلام عزیزم
شبت به خیر
خوب هستی ؟
مسلم کسی را بود روزه داشت
که درمنده ای را دهد نان چاشت
وگرنه چه لازم که سعیی بری
ز خود بازگیری و هم خود خوری؟
ممنون از لطفتون
یاد دل عزیزت , آتش زده به جانم
من غرق در سکوتم , جانم!چه پر نوائی!
از وسعت خیالت , از قلب بی ریایت
از چشم پاک و مستت , من میکنم گدائی
ای بلبل چمنزار! , ای هجر تو دل آزار!
از بهر این غریبه , زیباترین سرائی
یک روز به اتفاق صحرا من و تو
از شهر برون شویم تنها من و تو
دانی که من و تو کی به هم خوش باشیم؟
آنوقت که کس نباشد الا من و تو
وای رسم شهرتان بیداد بود
شهرتان از خون ما اباد بود
از در و دیوارتان خون می چکد
خون من ، فرهاد ، مجنون می چکد
خسته ام از قصه های شومتان
خسته از همدردی مسمومتان
BKM_MAHDI
18-09-2007, 19:46
نميدانم چه ميخواهم بگويم
زبانم در دهان باز بستست
در كنج قفس باز است و افسوس
كه بال مرغ آوازم شكستست
-----------------------
سلام به دوستان انجمن زيرنويس
تقصير تو نبود !
خودم نخواستم چراغ قديمی خاطره ها ؛
خاموش شود !
خودم شعرهای شبانه ی اشک را ؛
فراموش نکردم !
خودم کنار آرزوی آمدنت اردو زدم !
حالا نه گريه های من دينی به گردن تو دارند ؛
نه تو چيزی بدهکار دلتنگی اين همه ترانه ای !
خودم خواستم که مثل زنبوری زرد ؛
بالهايم در کشاکش شهد ها خسته شوند
و عسلهايم
صبحانه ی کسانی باشند ؛
که هرگز نديدمشان !
تنها آرزوی ساده من اين بود ؛
که در سفره ی صبحانه ی تو هم عسل باشد !
که هراز گاهی کنار برگهای نوشته هايم بنشينی
و بعد از قرائت بارانها ؛
زير لب بگويی :
يادت بخير ! نگهبان گريان خاطره های خاموش !
شبانگه یکی بر درش لقمه جست
ز سختی کشیدن قدمهاش سست
بفرمود صاحب نظر بنده را
که خشنود کن مرد درمنده را
Behroooz
18-09-2007, 22:08
از امدنم نبود عالم را سود
وز رفتن من جاه و جلالش نفزود ......
در خشک و تر بگشتم، مثلت دگر ندیدم
مثل تو خوبرویی، در خشک و تر نباشد
دلت ایثار کن آنسان که حقی با حقدار
نه که کالاش کنی ، گویی طرارش برد
شوکتی بود در این شیوه شیرین روزی
عشق بازاری ما رونق بازارش برد
دوست بازآمد و دشمن برمید از پیشم
شکرنعمت که به تن جان گران باز آمد
مژدگانی بده ای دوست که محنت بگذشت
نعمت فتح و گشایش به زمان باز آمد
mohammad99
18-09-2007, 22:21
در دل من همه کورند و کرند.
دست بردار از این در وطن خویش غریب.
قاصدک تجربه های همه تلخ،
با دلم می گوید
که دروغی تو ، دروغ
که فریبی تو، فریب.
قاصدک ! هان، ولی...
راستی آیا رفتی با باد؟
سلام
ديگر سراغت را از نارنجِ رها شده در پيالهي آب نخواهم گرفت
ديگر سراغت را از ماه، ماهِ درشت و گلگون نخواهم گرفت
ديگر سراغت را از گلدانِ شکسته بر ايوانِ آذرماه نخواهم گرفت
ديگر نه خوابِ گريه تا سحر،
نه ترسِ گمشدن از نشانيِ ماه،
ديگر نه بُنبستِ باد و
نه بلنداي ديوارِ بيسوال ...!
من، همين منِ ساده ... باور کن
براي يکبار برخاستن
هزارهزار بار فروافتادهام.
سلام همه
mohammad99
18-09-2007, 22:44
********
من نثار دوست جان كردم شدم رسواي شهر
اي مسمانان از اين سودا پشيمان مي روم
*******
يك زمان فرزانه بودم دين و ايمان داشتم
حاليا ديوانه اي بي دين و ايمان مي روم
مرده اي كز پيكرش مي ريخت
عطر شور انگيز شب بوها
قلب من در سينه مي لرزيد
مثل قلب بچه آهو ها
فروغ فرخزاد
سلام
safoora55
18-09-2007, 22:52
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بد حالان و خوش حالان شدم
هرکسی از ظن خود شد یار من
وز درون من نجست اسرار من
سر من از ناله من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تا سر زلفین تو کرد پریشان دلم
هیچ نگویی بدو کین چه پریشانی است؟
از دل من خون چکید بر جگرم نم نماند
تا ز غمت دیدهام در گهر افشانی است
آه! که در طالعم باز پراکندگی است
بخت بد آخر بگو کین چه پریشانی است
تو پرده پیش گرفتی و ز اشتیاق
جمالت ز پردهها به درافتاد رازهای نهانی
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
چو پیش خاطرم آید خیال صورت خوبت
ندانمت که چه گویم ز اختلاف معانی
چه اواتار و رنگ امضای ملیحی
چه قدر خونه تکونی کردید
یک خرس قهوه ای مخملی خریده ام
برای دختری که
ندارم
و یک عینک
برای پدر
که چشم هایش دیگر نمی بیند
و حالا می روم
برای او که نیست
گل نسرین بچینم
شاد یا غمگین
زندگی، زندگی ست
و اگر فردا
برای شکار پلنگ
به دریا رفتم
تعجب نکنید.
این شعرو دوست دارم.
البته به ملاحت آواتار شما نمیرسه:دی
اره. دیگه از پا افتادم:دی
در شبي نيلوفري مهمان من بود آن پري
واي بر من ديو غفلت خورد مهمان مرا
عشق ميگويد كه سرباز و گريبان پاره كن
كودكي اِي سر كه ميگيري گريبان مرا
جويباران سرشكم رودي از من ساختند
با چنين آغاز بايد خواند پايان مرا
گريه كردم آن بهشتي روي را صد جويبار
انتظار اين است بشناسيد ريحان مرا
واژهها را در غمش بر نيل و نيلوفر زدم
آسمان آئينه شد نيلوفرستان مرا
منم خیلی خوشم می یاد ازش شعر قشنگیه
یکی دیگه هم دوسش داشت یعنی داره
اواتار من اون قدر هم ملاحت نداره ها
boy iran
18-09-2007, 23:57
انسانی بودی صاف و تازه
آرام و بی دردسر
ولی شروع شد در دسر
با آمدن یک پسر
روي عكسا گرد و خاكه
بيشتر دلا هلاكه
قحطي گلاي پونه ست
تقديرا دست زمونه ست
mohammad99
19-09-2007, 00:09
تو که تازه رسیدی از گرد راه
تو که تازه به دل ما رسیدی
تو چه جوری مارو دیوونه دیدی
تو چه جور نقشه برامون کشیدی
عمریه که عاشق خدایی این دل ما
آخر خط و باز فدایی این دل ما
تو یکی بیا و از پشت دیگه خنجرش نزن
ذولفقار عشقت و تو یکی بر سرش نزن
دل مارو تو دیگه در به در این در و اون درش نکن
گل ما رو به خزونه تو با عشقت دیگه پرپرش نکن
بیچاره خوش باور و ساده و پاک دل ما
واسه یه ذره وفا عمری هلاک دل ما
بیا با ما تو یکی از ته دل یار بشو
راستی راستی بیا با ما عمری گرفتار بشو
****
لعنت به تو ذات خرابت
وا فريادا ز عشق وا فريادا
كارم به يكي طرفه نگار افتادا
گر داد من شكسته دادا دادا
ورنه من و عشق هرچه بادا بادا
ابوسعيد ابوالخير
سلام همه
mohammad99
19-09-2007, 00:36
اونائی که تو غارن خبر این عشق و دارن
حتی پریه دریاها شاهزاده های رویاها
سنگ صبورم میدونه قلعهء نورم میدونه
پرنده های آسمون فرهاد کوه بیستون
واست پیغوم گذاشتم که هچکسو تو دنیا
قد تو دوست نداشتم نداشتم نداشتم
واست پیغوم گذاشتم که هچکسو تو دنیا
قد تو دوست نداشتم نداشتم نداشتم
مي نشستم خسته در بستر
خيره در چشمان روياها
زورق انديشه ام آرام
مي گذشت از مرز دنيا ها
باز تصويري غبار آلود
زان شب كوچك ‚ شب ميعاد
زان اطاق ساكت سرشار
از سعادت هاي بي بنياد
سلام
mohammad99
19-09-2007, 00:44
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](ramin-rock.blogsky.com).jpg
Hear the wind sing a sad old song
It knows I'm leaving you today
Please don't cry or my heart will break
When I go on my way
Goodbye my love, goodbye
Goodbye and aurevior (in french means goodbay)
As long as you'll remember me
I'll never be too far
Goodbye my love, goodbye
I always will be true
So hold me in your dreams
Till I come back to you
See the stars in the skies above
They'll shine wherever I may roam
I will pray ev'ry lonely night
That soon they'll guide me home
Goodbye my love, goodbye
Goodbye and aurevior
As long as you'll remember me
I'll never be too far
Goodbye my love, goodbye
I always will be true
So hold me in your dreams
Till I come back to you ....
Demis Roussos - Goodbye My Love Goodbye
(download: 1.9 mg) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
mohammad99
19-09-2007, 00:45
دنیا را ماتم میگرفت
از غصه گریم میگرفت
خوب که میدیدی داغونم
میگفتی پیشت میمونم
خوب که میدیدی داغونم
میگفتی پیشت میمونم
تنگ بلور آوردم
تو را به خونه بردم
دور سرت بگردم
همش نگات میکردم
تنگ بلور آوردم
تو را به خونه بردم
دور سرت بگردم
همش نگات میکردم
***
سلام مهندس_این خانومه جرا انقدر موهاش سیاهه؟!؟!؟دلم غم میگیره؟
مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی
مرا مگوی که چه نامی به هر لقب که تو خوانی
چنان به نظره اول ز شخص میببری دل
که باز مینتواند گرفت نظره ثانی
موهاش که خیلی قشنگه مشکی مشکی مدلش هم باحاله
يك گل خندان نديدم من كه بر گردش نبود
اشك شبنم ناله بلبل فغان باغبان
نظام وفا
سلام و....
شب خوش
mohammad99
19-09-2007, 01:02
نی تو حریف کی کنی؟ ای همه چشم روشنی!
خفیه روی چو ماهیان حوض به حوض جو به جو
راست بگو نهان مکن پشت به عاشقان مکن
چشمه کجاست تا که من آب کشم سبو سبو
کلا ترسناکه:19::18::19:
Braveheart
19-09-2007, 02:37
ون در آن اندرگه شب آب حياتم دادن
دوش وقت سحراز غصه نجاتم دادن ...
-------------
خب دوستان ببخشيد اگه يکم دير برگشتم ...
™Enter_The_Love
19-09-2007, 02:40
نه من توانم نه او
کی تواند جز او ؟
------
خوشحالم میبینمت...
Braveheart
19-09-2007, 03:04
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغان
با کافران چه کارت گر بت نميپرستي ...
-----------------
واقعا شب مشاعره خيلي لذت بخشه ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
™Enter_The_Love
19-09-2007, 03:14
یه حرفی بزنم چه حرفی دوس داری؟
کروات بزنم چه رنگی دوس داری؟
مگه مطمئنی که میاد کروات به من که اینقدر گیر دادی کروات بزن
منم کروات زدم تا خوشت بیاد
همه میگن کروات به من میاد
آره معذبم واسه کروات زدن
اما به خاطر تو من یه بار کروات زدم
---------
واقعا چه حال توپی دارم امیر جان
Braveheart
19-09-2007, 03:18
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
برو کار کن مگو چيست کار
----------------
کلا فضاي شب طوريه که مشاعره رو لذت بخش تر ميکنه ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
رخنه اي نيست دراين تاريكي
در و ديوار به هم پيوسته
سايه اي لغزد اگر روي زمين
نقش وهمي است ز بندي رسته
نفس آدم ها
سر به سر افسرده است
روزگاري است دراين گوشه پژمرده هوا
هر نشاطي مرده است
تو نیستی
اما من برایت چای می ریزم
دیروز هم
نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم
دوست داری بخند
دوست داری گریه کن
و یا دوست داری
مثل آینه مبهوت باش
مبهوت من و دنیای کوچکم
دیگر چه فرق می کند
باشی یا نباشی
من با تو زندگی می کنم.
heart land
19-09-2007, 11:28
امشب چادر شب تیره تر است
جغد شوم بر دل من خیره تر است
درس عشقی که تو یادم دادی
بر همه وسوسه ها چیره تر است
رضا مهاجری
M A R S H A L L
19-09-2007, 11:44
تو نیستی
اما من برایت چای می ریزم
دیروز هم
نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم
دوست داری بخند
دوست داری گریه کن
و یا دوست داری
مثل آینه مبهوت باش
مبهوت من و دنیای کوچکم
دیگر چه فرق می کند
باشی یا نباشی
من با تو زندگی می کنم.
ما تكيه داده نرم ببازوي يكديگر
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود
سرهايمان چو شاخه ي سنگين زبار و برگ
خامش بر آستانه ي محراب عشق بود
...
diana_1989
19-09-2007, 12:50
در این جهان که گرم ستیزند هست و نیست
پرسی اگر که زندگی ما از برای چیست ؟
گویم تو را که نیست از برای قلندری
هنگامه ی زمان گذراندن به بیخودی !
یوز پلنگی
میدود در من
فلج میکند
قطب شمال و جنوب مرا
بیدار که میشوم
بوی جنگل میدهم
جنگلی که خط استوا از میانهی آن گذشته
پرندگان عجیبی
از دهانم
پر میکشند به آسمان
حیواناتی وحشی
از چشمانم
پا به فرار میگذارند
نه کمین میکند
نه میایستد از دویدن
بیخیال شکار است
یوز پلنگ نادر ایرانی
یاد دارم که روزگاری بود
که مرا پیش غمگساری بود
با لب یار و در بر دلدار
هر زمانیم کار و باری بود
دلم
مرد میخواهد
نابینا
خط بریل بداند
فصل به فصل
تنم را بخواند
بازیهای ادبیام را کشف کند
دستش را بگیرم
بازو به بازو
دنیا را برایش تعریف کنم
چشمش شوم
عصایش
و تمام زشتیهای جهان را
برای او
از قلم بیاندازم
من آن حدیث که گفتم نگاه دار و ببر
هر آن جواب که گوید به یاد دار و بیار
Behroooz
19-09-2007, 13:55
ما ز ياران چشم ياري داشتيم
ليك غلط بود انچه مي پنداشتيم .
من آن حدیث که گفتم نگاه دار و ببر
هر آن جواب که گوید به یاد دار و بیار
رضا پلنگ
دیوانهی محلهی ما،
همیشه ایستاده
به ماشینهایی که میروند
میگوید
نروند
به او سلام میکنم
دور از امپراطوری خود
انگار ملکهای باشم
تا کمر خم میشود
بلند و بیخیال
جوانهای کوچه میخندند
طوری که خیال میکنم
باز شعری گفتهام
رفت تنها آشنای بخت من
رفت و با غم ها مرا تنها گذاشت
چون نسیم تندپو از من گریخت
آهوانه سر به صحراها گذاشت .
ماه را گفتم که : ماهِ من کجاست ؟
گفت : هر شب روی در روی منست .
در دل شب هرکجا مهتاب هست، ماهِ تو بازو به بازوی منست.
باغ را گفتم که : او را دیده ای ؟
گفت : آری عطر این گلها از اوست .
لحظه ای در دامن گلها نشست ،نغمه ی جانبخش بلبل ها از ائست .
چشمه را گفتم : ازو داری نشان ؟
گفت : او سرمایه ی نوش منست .
نیمه شبها با تنی مهتابرنگ
تا سحرگاهان در آغوش منست .
از نسیم فرودینش خواستم
گفت : هر شب می خزم در کوی او
این همه عطری که در چنگ منست
نیست جز عطر سر گیسوی او
ای دمیده ! ای گریزان عشق من !
چشمه ای ؟ نوری؟ نسیمی؟چیستی؟
دختر ماهی ، عروس گلشنی
با همه هستی و با من نیستی ... !
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را
از چشمهایش
میافتم درون تو
از درون تو
بیرون میآیم
روی یک میز
در چشمهای عسلی یک دختر ناشناس
اکتاویو
چشم هایت را باز کن
من گم شدهام
مرده اگر یاد او کند به دل خاک
بر سر خاکش بسی گیاه برآید
در زد کسي از سمت خيابان تو نبودي
برخاستم از خواب هراسان تو نبودي
پاشويه پر از برگ شد و ماه فرو رفت
درشاخه تاريک درختان تو نبودي
اي قصه شرقي ندميدي و شبم ماند
در اين شب تاريک و هراسان تو نبودي
اي رايحه سوره يوسف نوزيدي
اي عطر غزلهاي سليمان تو نبودي
یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند
بیوفا یاران که بربستند بار خویش را
این پیراهنِ بنفش مردانه را
یک روز خریدم
شاد شدم کمی
هر از چندی چرک میشود
در انزوای کمد
میشویم آن را
پهن میکنم
زیرِ آفتاب خیرهی جمعه
سلام:
نوبت فرانک هست که "ی" بدهند
هر دفعه دست رد زده اي خواهش مرا
اين دفعه پاسخي بده از جنس يك بلي
يك خانه ي بدون جواب و پر از جواب
انگار اين تويي كه معماي جدولي
فقط به خاطر شما اقا جلال
یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح
یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را
اينهمه ي از كجا خانم جان من آخر كن رحمي!!!!
diana_1989
19-09-2007, 14:36
آنانکه حسین را خدا میپنداشتند
کفرش به کنار عجب خدایی داشتند
در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت
حسن تو ز تحسین تو بستست زبان را
M A R S H A L L
19-09-2007, 14:41
...
اي نگاهت لاي لائي سحربار
گاهوار كودكان بيقرار
اي نفسهايت نسيم نيمخواب
شسته از من لرزه هاي اضطراب
خفته در لبخند فرداهاي من
رفته تا اعماق دنياهاي من
...
نان پاره ز من بستان
جان پاره نخواهد شد
وان را که منم مأوا
آواره نخواهد شد
وان را که منم خرقه
عریان نشود هرگز
وان را که منم چاره
بیچاره نخواهد شد
داور به نفع میگیرد
حریف دوپینگ کرده
دروغ هم که حناق نیست
زمین اما مال ماست
وطن را میشود فروخت
اما
نمیتوان خرید
ممنون. جای محمد خالیه!
در هوای زلف بستت در فریب چشم مستت
ساکن میخانه گردد زاهد صاحب ولایت
M A R S H A L L
19-09-2007, 14:46
...
تا ببينم دشتها را در غبار ماه
تا بشويم تن به آب چشمه هاي نور
در مه رنگين صبح گرم تابستان
پر كنم دامان ز سوسن هاي صحرائي
...
سلام
اينم از (ي) بنده.
نوبتي هم باشه نوبت منه.
ياد بگذشته به دل ماند و دريغ
نيست ياري كه مرا ياد كند
ديده ام خيره به ره ماند و نداد
نامه اي تا دل من شاد كند
خود ندانم چه خطايي كردم
كه ز من رشته الفت بگسست
در دلش جايي اگر بود مرا
پس چرا ديده ز ديدارم بست
اینم مجازاتم به جرم اون همه "ی"
diana_1989
19-09-2007, 14:53
راه است راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارندش چاره نیست
ته کافه نشسته بودی
روبرویت مردی
پشت به مرد روبرویِ من
چشمانت سنگین بود
باورت نمیشد
فنجانت را آوردی بالا
ته کافه
من را نگاه کردی
پریوار و سبک
همین طوریها بود انگار
حالا
همیشه میگویی
برویم ته کافه بنشینیم
diana_1989
19-09-2007, 14:55
ما پیش خاک راه تو صد رو نهاده ایم
روی و ریای خلق به یک سو نهاده ایم
آهان. حالا شد
ما میخندیدیم
آنها در سکوت به نقطهای دور خیره بودند
ما سرخوشانه میان دشت میخرامیدیم
آنها بهت زده اشک میریختند
ما عاشق شدیم
آنها میخندیدند
ما در سکوت به نقطهای دور خیره بودیم
.
من همان روز دل و صبر به یغما دادم
که مقید شدم آن دلبر یغمایی را
سرو بگذار که قدی و قیامی دارد
گو ببین آمدن و رفتن رعنایی را
این یک ماه عجیب بود،
تلفنها
برگهی احضار
کابوسها
طرز حرف زدن مرد همسایه
نه این یک ماه
این یک سال آخر شاید
نه
این دو سال
نمیدانم حواسم پرت است
یا دارم دروغ میگویم!
این یک عمر
خیلی عجیب بود
diana_1989
19-09-2007, 15:01
دلم گرفته است.دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم....
چراغهای رابطه تاریک اند.....چراغهای رابطه تاریک اند
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد
.کسی مرا به مهمانی گنجشک ها نخواهد برد؟
پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنیست
این یک ماه عجیب بود،
تلفنها
برگهی احضار
کابوسها
طرز حرف زدن مرد همسایه
نه این یک ماه
این یک سال آخر شاید
نه
این دو سال
نمیدانم حواسم پرت است
یا دارم دروغ میگویم!
این یک عمر
خیلی عجیب بود
دیده را فایده آنست که دلبر بیند
ور نبیند چه بود فایده بینایی را
عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوست
یا غم دوست خورد یا غم رسوایی را
diana_1989
19-09-2007, 15:06
اي که فقدان تو عصيان من است
غم تنهايي تو مرگ من است
حاصل عمر تو بر جان من است
نازنين عمر مرا باور کن
نوک میزند به پنجره
بیدار میشوم
صبحت به خیر شوالیه !
همه پنجرههایشان را پاک میکنند
آپارتمانها شیشهای میشوند
خانهی کوچک تو به من تعظیم میکند
سرم را دربالش فشار میدهم
شانههایت پنجره را تمام کرده
میتکانی ملحفهات را
عطر تن توست
نوک میزند به پنجره
Braveheart
19-09-2007, 15:49
هي حالا ديدي ميتونه ، توبري و تنها بمونه
تو ديگه برام بي ارزشي ميخوام همه اينو بدونند
همه لحظه ها مال تو فردا مال تو دنيا مال تو
برو برو برو از چشام ديگه افتادي دختر
-------------------
به به ميبينم که جلال شعر قشنگي گفته ، البته بگم که نميخوام سوسه بيام اما خب شعر من قشنگتره :دی
BKM_MAHDI
19-09-2007, 15:51
رفتي و بي تو دلم پردرده
پاييز قلبم ساكت و سرده
دل كه ميگفتي محرمه با من
كاش كه ميدي بي تو چه طرده
---------------------
سلام به بچه هاي انجمن زير نويس
M A R S H A L L
19-09-2007, 15:56
...
همچنان كاندر غبار اندوده ي انديشه هاي من ملال انگيز
طرح تصويري در آن هر چيز
داستاني حاصلش دردي
...
سلام
حاج مهدي ايني كه گذاشتيو مرجان مي خونه درسته؟
BKM_MAHDI
19-09-2007, 16:01
يادم آيد خوب وشيرين
گردش يك روز ديرين
شاد و خرم
كودكي سي ساله بودم
توي جنگل هاي گيلان
-------------------
سلام نميدونم من اهل موسيقي نيستم امير تو ميدوني ؟
Braveheart
19-09-2007, 16:04
نگو عاشق نبودم
نگو از تو نميخوندم
يک شب کنارم نبودي
همه نامه هاتو ميسوزوندم
-----------------------
حاجکي يو که به من ميگفتي موسيقي گوش نکنم ، حالا خودت آره ؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
BKM_MAHDI
19-09-2007, 16:28
مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی
مرا مگوی که چه نامی به هر لقب که تو خوانی
چنان به نظره اول ز شخص میببری دل
که باز مینتواند گرفت نظره ثانی
-------------------
سلام شرمنده نبودم خوب چه خبرها ؟
Braveheart
19-09-2007, 16:35
این پیراهنِ بنفش مردانه را
یک روز خریدم
شاد شدم کمی
هر از چندی چرک میشود
در انزوای کمد
میشویم آن را
پهن میکنم
-----------------
سلام ، خبر خاصي که نيست ، فقط اينکه من تصميم گرفتم کلا شعر هاي با کيفيت بالاتر بذارم که کم لطفي بعضي دوستان مانند همين جلال سيسه به نوعي جبران بشه :دی ...
Asalbanoo
19-09-2007, 16:37
من باز گشت ، بی تو نتوانم
در پیش چشم خسته ی من ، باز شد
بار دگر ادامه ی مأنوس جاده ها
توفان ضربه های سم و بوی خیس یال
ابعاد خیره ،فاصله های عبوس و لال
من با تولدم
در دور دست عمر
تبعید می شدم
همراه بی گناهی هایم
در آن سوی زمانه که دور از من
با سرنوشت های موعود جلوه داشت
جاوید می شدم
BKM_MAHDI
19-09-2007, 16:37
آه اي الهي ناز
بادل من بساز
كين غم جانگداز
برود ز پرم
---------------------------
خوب اگه واقعا تو فعالانه عمل كني من هم حاضرم بيام و تاپيكو گرم كنيم
Asalbanoo
19-09-2007, 16:39
ما همه از یک قبیله ی بی چتریم
فقط لهجه هایمان ، ما را به غربت جاده ها برده است
تو را صدا می زنم که نمی دانم
مرا صدا می زنم که کجایم
ای ساده روسری که در ایستگاه و پچ پچه ها
ای ساده چتر رها که در بغض ها و چشم ها
تو هر شب از روزهای سکوت
رو به دیوار به خوابی می روی
تو هر شب از نوارهای خالی که گوش می دهی
باز می گردی
BKM_MAHDI
19-09-2007, 16:41
يار خواستم مشكلات از در درامدند
به دروغ گفتم نمي خواهم . مشكلات رفتند . من ماندم و يار ......
-----------
سلام به ساير دوستان مشاعره
Braveheart
19-09-2007, 16:46
روز اول که دلم به تمناي تو پر زد
تو به من سنگ زدي نه گسستم نه رميدم
---------------
به به ميبينم که خانوم عسل بانو هم به جمع عارف مسلکا وارد شده ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
BKM_MAHDI
19-09-2007, 16:47
داد زد ها سر ازین خاک کجا بردارد
کیست آیا قدمی سوی خدا بردارد
خیمه زد روی پدر، رو به جماعت پرسید
یکنفر نیست که بابای مرا بردارد
-------------------------------
من هم سلام ميكنم وخوش آمد ميگم به خانوم عسل بانو
Braveheart
19-09-2007, 17:02
دلکم دلبرکم ، دلبري بانمکم
شکستي بال و پرم ...
-----------------
خب از قضايا معلومه که خانوم عسل بانو دي سي شد :دی ...
Asalbanoo
19-09-2007, 17:35
می خواهم نگاه کنم
به تمام دشت هایی که ندیدم
به تمام کوههایی که از من گذشتند
تا پشت این همه دور
برای اهل آبادی جایی
رو به ماه بدرخشند
و پشت به هراس شب و
راه کسی نیامدن
سکوت کنند
دوباره در سفری ؟
کجای این همچنان در سفر
از خوابهای تا سی سالگی بیدار می شوی؟
خیال می کنم نه خواب ها
که تمام بیداری ام حرام شده است
Braveheart
19-09-2007, 17:43
تو رو به آن نگاه آخرين
فراموشم نکن فراموشم نکن اي نازنين
------------
انگار دوباره خانوم عسل بانو برگشتن :دی
نه خود اندر زمین نظیر تو نیست
که قمر چون رخ منیر تو نیست
ندهم دل به قد و قامت سرو
که چو بالای دلپذیر تو نیست
در همه شهر ای کمان ابرو
کس ندانم که صید تیر تو نیست
دل مردم دگر کسی نبرد
که دلی نیست کان اسیر تو نیست
مگه تو دربونی که مراقبی کی رفت و کی اومد؟:دی
Braveheart
19-09-2007, 17:58
تا ز می خانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
حلقه ی پیر مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیادت گه رندان جهان خواهد بود ...
-----------
من اينجا مسئول بازرسيم :دی
در جهان هیچ سینه بیغم نیست
غمگساری ز کیمیا کم نیست
خستگیهای سینه را نونو
خاک پر کن که جای مرهم نیست
دم سرد از دهان بر آه جگر
بازگردان که یار همدم نیست
هیچ یک خوشهی وفا امروز
در همه کشتزار آدم نیست
diana_1989
19-09-2007, 18:40
تو بيا قاصدک بوته آرام خيال
در ميان غم وغوغاي وصال
مرگ مرداب مرا باور کن
نشان روی تو جستم به هر کجا که رسیدم
ز مهر در تو نشانی ندیدم و نشنیدم
چه رنجها که نیامد برویم از غم رویت
چه جورها که ز دست تو در جهان نکشیدم
هزار نیش جفا از تو نوش کردم و رفتم
هزار تیر بلا از تو خوردم و نرمیدم
کدام یار جفا کز تو احتمال نکردم
کدام شربت خونابه کز غمت نچشیدم
BKM_MAHDI
19-09-2007, 19:33
مرا ديوانه كن ديوانه كردن عالمي دارد
به مستي عقل را ويرانه كردن عالمي دارد
-------------------
سلام كي اومده كي رفته ؟
Asalbanoo
19-09-2007, 19:48
دو چشم از باران آورده ام
که همیشه از خواب های خیس می گذرد
می ایی و انگار پس از یک قرن آمده ای
باچتری خسته و
صدایی که منم
کنار آخرین پله و مکث ناگهان
سر بر شانه ام می گذاری و
گوش بر دهان زمزمه ام
تا صدایی بشنوی که منم
و می شنوی
آرام می شنوی
صبحگاهی از همین شهر بزرگ
از کنار همین پنجره های رو به هر کجا
از کنار همین کتاب بزرگ
که رو به خاموشی تو بسته است
که رو به بیداری من آغاز می شود
دانش چو گهري است كه عمرش بود بها
بايد گران خريد كه ارزان نمي شود
پروين اعتصامي
سلام همه
چقدر من اين شاعر رو دوست دارم
Asalbanoo
19-09-2007, 20:03
در روزهای کودکی ام باران می بارد
روی شیشه های امروز
لکه هایی تازه می بینم
که مثل خیال شب های رو به ستاره هی بزرگ می شوند
به راه های نیست می روند
به دنیا خیره می شوند
و مرا خیال می کنند
خیال می کنند
من از دریا می ایم
که لب هایم همیشه می خندند
من از برف می ایم که همیشه چتری با خودم
خیال می کنند او
من آن مسافری که از راه می رسم
از بزرگ شدن دنیا
حرفهای کسی نگفته می دانم
و مرگ برایم تعریف شده است
و می دانم که ماه
چند بار دنیا را به یاد آورده است
ترحم بر پلنگ تيز دندان
ستمكاري بود بر گوسفندان
سعدي
ندیدم هیچ گلزاری به عالم
که در چشمم نزد خاری دریغا
مرا یاری است کز من یاد نارد
که دارد این چنین یاری؟ دریغا
دل بیمار من بیند نپرسد
که چون شد حال بیماری؟ دریغا
حرفهای کسی نگفته می دانم
جمله جالبیه
سلام پایان؟ خوبی؟
Asalbanoo
19-09-2007, 20:14
من به شیوه پدر
با گام های مقدس به راه افتادم
و حالا چه قدر نزدیک زیارتم
و حالا چه قدربه سایه ی تنهاترین درخت شهید می رسم
که سکوت مادران زمین را تاب آورده است
من به سکوت تمام مادرانی می روم
که جاده های بی آمدن
تا چشم های خیسشان رفته است
من پسر تمام مادران زمینم
که در تکرار راه
دورترین جاده ها را بیدار می کنم
و حالای چشم انتظاری مادران نقاب و باد در پیراهن
کنار لمس جنوبی ترین لیموی تر
برای تمام آن سالها سکوت
حرف جاده های نرفته را آورده ام
و حالا چه قدر دلم پر از گرفتن است
برای تمام سکوت مادران
که پشت پرچین روسری های پرگره مردند
چه قدر دلم پر است
اینه ی روبروی من از یاد می رود ؟
دارم چه قدر افشا می شوم
سکوت مادران زمین
تقصیر نرفتن و تکرار اینه ای است
----------
سلام
اقا جلال
احوال شما؟
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بين كه از پاي تا سر بسوخت
سعدي
ممنون شما خوبيد؟
مژگان خانوم سلام عرض شد.....
اين بيت كه نوشتم كي خونده؟ يادم رفت قشنگ ميخوند
(ياد اومد شجريان بود)
تو و هر روز و بزم عشرت خویش
من و شبها و کنج محنت خویش
منم با محنت روی زمین خوش
نگه دار آسمان گو راحت خویش
ز هجران مردم و بر سر ندیدم
کسی را غیر سنگ تربت خویش
مکش زحمت برای راندن ما
که ما خواهیم بردن زحمت خویش
سلام مژگان خانوم.
خوبم ممنون.
اینو پایان جان شجریان خونده. حالا اگه کسی دیگه هم خونده خبر ندارم.
Asalbanoo
19-09-2007, 20:25
شده ام بت پرست تو
قسم به چشمون مست تو
به کنج میخونه روز و شب
شده ام جام دوست تو اه
شده ام جام دست تو
----------
سلام به شما دوست عزیز
وه چه شيرينست
از تو بگسستن و با غير تو پيوستن
در بروي غم دل بستن
كه بهشت اينجاست
بخدا سايه ابر و لب كشت اينجاست
تو همان به كه نينديشي
بمن و درد روانسوزم
كه من از درد نياسايم
كه من از شعله نيفروزم
--------------------------------------------------
بازم از رویای شب های تارم فروغ
مریم دل نشود حامل انوار مسیح
تا امانت ز نهانی به نهانی نرسد
حس چو بیدار بود خواب نبیند هرگز
از جهان تا نرود دل به جهانی نرسد
غفلت مرگ زد آن را که چنان خشک شدست
از غم آنک ورا تره به نانی نرسد
این زمان جهد بکن تا ز زمان بازرهی
پیش از آن دم که زمانی به زمانی نرسد
mohammad99
19-09-2007, 20:57
دل من هواتو کرده
آخ کجایی نازنینم
کاشکی بودی و می دیدی
بی تو من تنها ترینم
می شینم منتظر اینجا
تا تو برگردی دوباره
تا بشینی پای حرفهام
بریم تا ماه و ستاره
می دونم میای یه روزی
یه روزی که خیلی دیره
یه روزی دل شکسته ام
سر ابن کوچه می میره
****
سلام
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مپرس
diana_1989
19-09-2007, 21:07
سحر بر خیز کوه بیستون را آب و جارو کن
که شیرین بر سر جان کندن فرهاد میاید [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
mohammad99
19-09-2007, 21:14
در خواب ناز بودم شبي
ديديم کسي در مي زند
در را گشودم روي او
ديدم غم است در ميزند
ای دوستان بی وفا
از غم بياموزيد وفا
غم با آن همه بيگانگي
هر شب به من سر مي زند
diana_1989
19-09-2007, 21:27
در سرای مغان رفته بود و آب زده
نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده
mohammad99
19-09-2007, 21:28
هنگام مي و فصل گل گشته
جانم گشت خدا گشت و چمن شد
دربار بهاري تهي از زاغ و جانم زاغ و خدا زاغ و زغن شد
از ابر کرم خطه ري رشک ختن شد
دل تنگ و چون من مرغ قفس بهر وطن شد
چه کج رفتاري اي چرخ
چه بدکرداري اي چرخ
سرکين داري اي چرخ
نه دين داري نه آيين داري اي چرخ
خواري اي چرخ
خالي تر از هميشه و از رو نمي رويم
از تشنگي پريم و لب جو نمي رويم
بوي هميشه مي دهد هر روزمان ولي
يك شب به ميهماني شب بو نمي رويم
چله نشين عشق مجازي شديم و بس
گامي فرا تر از خم ابرو نمي رويم
لحظه به لحظه آهوي دل گرگ مي شود
حتي بسوي ضامن آهو نمي رويم
صد بار شد كه عشق به ما پشت كردو رفت
با اين همه هنوز هم از رو نمي رويم
diana_1989
19-09-2007, 21:32
دوشم ز بلبلی چه خوش امد که می سرود
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش !
Asalbanoo
19-09-2007, 21:34
در انتظار ادیت
mohammad99
19-09-2007, 21:35
همه با هم ادیت!!!!
diana_1989
19-09-2007, 21:36
دلم رمیده ی لولی و شیست شور انگییز
دروغ وعده ی وقتال وضع و رنگ امیز
ز بهر روشنی چشم کز رخش دورست
غبار ازان طرف و گرد از آن دیار بیار
رخشندهتر از مهر رخش ماه ندیدم
خوشتر ز ره عشق بتان راه ندیدم
عمریست که آن عمر عزیزم بشد از دست
ماهیست که آن طلعت چون ماه ندیدم
مظنون به قتل- نام:ربابه-محل قتل؟
قرچك و شايد آخر چشم تر شما
-شهرت؟- سياه، چ.ب دو سر خون، لجن نژاد
مثل همين اداره ي خر تو خر شما
-سركار حجتي...بله قربان- بيا ببين
سلول چندمين ِ سحرگاه خالي است؟
ضمنا به بچه ها بسپاريد متهم
يك مرد مست خورده و حالي به حالي است
گفتي ربابه نه؟بله قربان، خب بعد
-يك دست سرخ در بدنم وول مي خورد
ما داشتيم با تلفن حرف مي زديم
آدم فرشته نيست كه خب گول مي خورد
ما در امامزاده حسن پنج سال پيش
با او كه سبزه بود و آنجا اطاق داشت
يك راديوي آندريا با رساله اي
در مبطلات روزه و عشق و طلاق داشت...
او با كلاه پوست وَ يك مخمل سياه
در زير چلچراغ عماري سوخته
از پشت عود سوز مسيّ غلام بيگ
با گردن بريده و گاري سوخته
گفت آسمان غربه ي خوبي است ما هم از
گنجشك هاي مرده ي خود لانه ساختيم
چيزي نبود زير بغل هايمان ولي
از استخوان جمجمه ها شانه ساختيم
مژدگانی بده ای دوست که محنت بگذشت
نعمت فتح و گشایش به زمان باز آمد
دولت آمد به بر و بخت و سعادت برسید
مشتری از سر شادی به کمان باز آمد
مژده اي دل كه فرانك يك شعر بدون ي داد
دروازه باز کنيد
(بسته باشد اگرشد)
و ميخ کُنيدَم برلوح ِ ورودی ش
(نيمی ازتو وُ
نيمی از من اگرشد)
حالا می توانی ستاره و سوزن بريزی و
جنازه جار بزنی هی مثل ِ مادرْ مرده ها.
(به من می گويی)
و گلوم اگرشد
گنجشک و
اگرشد
گهواره باشد اگرشد.
(دارد خوابِ ديشبِ من شکل می گيرد)
نه دیگه شیطون از جلدم بیرون اومد بچه خوبی شدم "ی" نمی دهم
در کوره راه زندگیم جای پای تست
پایی که بی گمان نتوانم بدو رسید
پایی که نقش هر قدمش نقش آرزوست
کی می توانم اینکه به هر آرزو رسید
افسوس ! ای که عشق من از خاطرت گریخت
چون شد که یک نظر نفکندی به سوی من
می خواستم که دوست بدارم ترا هنوز
زیرا به غیر عشق نبود آرزوی من
نوميد و خسته بودم از آن جستجوي خويش
با ناز خنده كردم و گفتم بيا بيا
راهي دراز بود و شب عشرتي به پيش
ناليد عقل و گفت كجا مي روي كجا
سلام اقا جلال
ماه مهر مبارک باشه
ای آنکه از دیار من آخر گریختی
چون شد که از تو باز نیامد نشانه ای
از بعد رفتنت نشناسم جز این دو حال
رنج زمانه ای و گذشت زمانه ای
در کوره راه زندگیم جای پای تست
پایی که بی گمان نتوانم بدو رسید
پایی که نقش هر قدمش نقش آرزوست
کی می توانم اینکه به هر آرزو رسید
سلام. ممنون از یادآوری لذت بخشتون!
دولت آمد به بر و بخت و سعادت برسید
مشتری از سر شادی به کمان باز آمد
آفتاب کرم و ماه ضیا هم برسید
تاج اقبال و کرامت به عیان باز آمد
سعدیا تاج سعادت دگر از نو برسید
کان نگار شده چون آب روان باز آمد
ماه مهر بر تمام معلمان ودانش آموزان ومديران ومعاونان مبارك
diana_1989
19-09-2007, 23:24
داغ مرگي بيزبان بر دل بماند
داغ مردي كاو سخن گفتن برايش آرزو
اندر اين دلخسته جانم خود بماند!
صد هزاران نكته هر شب گفته بود
وقت مرگش يكسره افسرده بود!
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
یا بخت من طریق مروت فروگذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد
شوخی مکن که مرغ دل بیقرار من
سودای دام عاشقی از سر به درنکرد
هر کس که دید روی تو بوسید چشم من
کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد
من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد
ماه مهر بر تمام معلمان ودانش آموزان ومديران ومعاونان مبارك
اره. من هم داشت یادم میرفت تبریک بگم!!
دل منه بر وفای صحبت او
کانچنان را حریف چون تو بسیست
تا عشق نشانه مسيحا شدن است
گل در تب و تاب و گرم زيبا شدن است
روزبه فروتن پي
سلام همه
خوبيد؟
مگه معلم داريم تو جمع كه تبريك ميگيد؟
دفتر نقاشی ات را می بندم
می میرم
مدادهایت را بردار
و مرا دوباره به دنیا بیاور ...
سلام
خب یکی گفت ما هم ادامش دادیم!
انگار در هم شد
معلومه که داریم
پس فکر کردید چرا اقا جلال این قدر عاشق مهر ماه است ؟!
اديت.......
آقا جلال من اديت كردم كه ديگه شما اديت نكنيد......
آقا جلال نگفته بودي به شغل شريف انبيا مشغولي؟
دفتر نقاشی ات را می بندم
می میرم
مدادهایت را بردار
و مرا دوباره به دنیا بیاور ...
سلام
خب یکی گفت ما هم ادامش دادیم!
رشک آیدم ز مردمک دیده بارها
کاین شوخ دیده چند ببیند جمال دوست
تا هلاک عاشقان از طرهی شبرنگ تست
وای مسکین عاشقی کو را دل اندر چنگ تست
عاشق مسکین چه داند کرد با نیرنگ تو
جادوی بلبل اسیر چشم پر نیرنگ تست
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشانند
وگر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم
رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته ست دامن در مغیلانم
به دریایی در افتادم که پایابش نمی بینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمی دانم
فراقم سخت می آید ولیکن صبر می باید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم
اقا جلال حالا ما الکی الکی معلمت کردیم و خودمون را شاگرد نشد نخوای ادیت بکنی ها
یک شوخی کردیم باهات چه قدر رفتی تو حس:31:
mohammad99
19-09-2007, 23:51
مي چرد گاوي در کرد. ظهر تابستان است.
سايه هايي بي لک، گوشه اي روشن وپاک، کودکان احساس!جاي بازي اينجاست.
زندگي خالي نيست:
مهرباني هست، سيب هست، ايمان هست.
آري تا شقايق هست، زندگي بايد کرد
در دل من چيزي است،
مثل يک پيشه نور، مثل خواب دم صبح و چنان بي تابم،
که دلم مي خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
دورها آوايي است، که مرا مي خواند)).
***
بالاخره غزل خانوم 3 تا پست داد!!!
درد عشق از تندرسیت خوشترست
ملک درویشی ز هستی خوشترست
آقا محمد جون خودت گير نده
بيكاري نشستي پستاي منو ميشماري اخر شبي بشين ستاره هارو بشمار خوابت ببره :21:
تو ز عشق خود نپرسي كه چه خوب و دلربايي؟
دو جهان به هم برآيد چو جمال خود نمايي
مولانا
آغاز ميكنيم:"ي" را:دي
روزهاي آرماني گذشته داره تكرار ميشه .....انگاري!!!
یک دمی خوش چو گلستان کندم
یک دمی همچو زمستان کندم
یک دمم فاضل و استاد کند
یک دمی طفل دبستان کندم
یک دمی سنگ زند بشکندم
یک دمی شاه درستان کندم
یک دمم چشمه خورشید کند
یک دمی جمله شبستان کندم
ای بابا فرانک خانوم لا اقل میذاشتین چنتا پست بشه. تازه داشتم جا می افتادم تو نقش معلمی:دی
mohammad99
20-09-2007, 00:09
... ميدانم
حالا سالهاست که ديگر هيچ نامهاي به مقصد نميرسد
حالا همه ميدانند که همهي ما يکطوري غريب
يک طوري ساده و دور
وابستهي ديرسالِ بوسه و لبخند و علاقهايم.
آقا محمد جون خودت گير نده
بيكاري نشستي پستاي منو ميشماري اخر شبي بشين ستاره هارو بشمار خوابت ببره
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من شبا گوسفند میشمرم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مکن بد که بد بینی از یار نیک
نیاید ز تخم بدی بار نیک
کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد
ننشست با رقیبی و آزار من نکرد
یک شمه کار در فن ناز و کرشمه نیست
کز یک نگاه چشم تو در کار من نکرد
گفتم مرنج و گوش کن از من حکایتی
رنجش نمود و گوش به گفتار من نکرد
دل سائل از جور او خون گرفت
سر از غم برآورد و گفت ای شگفت
تا که دستم زیر سنگ آوردهای
راستی را روز من شب کردهای
از غم عشق تو دل خون میخورد
وای آن مسکین که با او خوردهای
یک به ریشم کم کن از آهنگ جور
گرنه با ایام در یک پردهای
دل همی دزدی و منکر میشوی
بازیی نیکو به کو آوردهای
mohammad99
20-09-2007, 00:30
یارا بر اصل و نسب بالی ای اصل و نسب عالی
ای زادهء هفت پشت اصالت
در مکتب عشاق اگر این بود جوابت
لعنت به تو و ذات خرابت
در مکتب عشاق گر اینه جوابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
رفتیم و از این رفتن بسیار تو را بخشید
آزادی و قلبتو بر رفتن ما خندید
آن تازه رسه نو بر گر حالم و پرسید
گو شکر خدا گفتم و راضی ز صوابت
لعنت به تو و ذات خرابت
در مکتب عشاق گر اینه جوابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
در آینه ات بنگر حیوان صفتی بینی
حاشا مکن این باور این دست تو نیست اینی
این دست تو نیست اینی
این است ترازوی عدالت تو پادشه مکر و رذالت
ارزانیه آن تازه رس خوش قد و قامت
تو پیشکشو قصهء ما هم به سلامت
گفتم که گلی افسوس پا تا به سرت خاره
این مستی و پیروزی چند است و نه بسیاره
چند است و نه بسیاره
سقای هزار تشنهء آواره
سیراب شدند جملگی از آب سرابت
لعنت به تو و ذات خرابت
در مکتب عشاق گر اینه جوابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
ای عاشق پوشالی بر اصل و نسب بالی
ای کاش نبینی تو آنروز که پامالی
آنروز که پامالی
در مکتب عشاق گر اینه جوابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
ای شناگره قابل تو آب نمیدیدی
بازیچهء شب گردان مهتاب نمیدیدی
اینک تو و این مرداب
اینک تو واین مهتاب
بیداری اگر این است
رفتیم دگر درخواب
لعنت به تو ذات خرابت
سوتی میدهیم!!
امضام قشنگه111
تا مست نباشی نبری بار غم یار
آری شتر مست کشد بار گران را
diana_1989
20-09-2007, 00:34
الا یا ایها الساقی ادر کاسا وناولها
که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
ای زلف تو بند و دام عاشق
ای روی تو ناز و کام عاشق
در جستن تو بسی جهانها
بگذشته به زیر گام عاشق
بنمای جمال خویش و بفزای
در منزلت و مقام عاشق
وز شربت لطف خویش تر کن
آخر یک روز کام عاشق
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به اب
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در ان هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند
در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت
حسن تو ز تحسین تو بستست زبان را
شب همگي خوش!!
diana_1989
20-09-2007, 00:45
اسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
ازو پرسم که این چونست و آن چون
یکی را داده صد گونه نعمت
یکی را قرص جو آلوده در خون
diana_1989
20-09-2007, 01:02
ناله می لرزد، می رقصد اشک
آه، بگذار که بگریزم من
از تو، ای چشمه جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
mohammad99
20-09-2007, 01:06
نکن خیال که بی خیال از تو و روزگارتم
به فکرتم به یادتم زنده به انتظارتم
اونجورا که تو فکرمی حس میکنم کنارتم
اونجورا که تو فکرمی حس میکنم کنارتم
اونوره دنیا که باشی خودم میام میارمت
غصهء تنهائی نخور تنها مگه میذارمت
تنها مگه میذارمت
اونوره دنیا که باشی خودم میام میارمت
غصهء تنهائی نخور تنها مگه میذارمت
diana_1989
20-09-2007, 01:17
تو همه بود و نبودی
تو همه شعر و سجودی
چه گریزی ز بر من
که ز کویت نگریزم !
ما نعره به شب زنیم و خاموش
تا درنرود درون هر گوش
تا بو نبرد دماغ هر خام
بر دیگ وفا نهیم سرپوش
بخلی نبود ولی نشاید
این شهره گلاب و خانه موش
شب آمد و جوش خلق بنشست
برخیز کز آن ماست سرجوش
diana_1989
20-09-2007, 01:42
شايد اين جمعه بيايد...شايد
پرده از چهره گشايد...شايد
دست افشان...پاي کوبان مي روم
بر در سلطان خوبان مي روم
مي روم بار دگر مستم کند
بي سر و بي پا و بي دستم کند
مي روم کز خويشتن بيرون شوم
در پي ليلا رخي مجنون شوم
Braveheart
20-09-2007, 01:49
شيشه پنچره را باران شست
اما نقش تو را از دل من چه کسي خواهد شست ...
----------
خب خوشحالم که مبينم عارف مسکلا هم هستن ... از همينا به خانوم ديانا سلام ميکنم :دی
kerolaine
20-09-2007, 02:08
تا سروری مسخر خیل خیال توست
در پهنه خیال خیالی نپروریم
من آنشب از عروج نخلهاي تشنه جا ماندم
كه بر دوش عطش مي برد ، هر كس پيكر خود را
قلم را گفته ام امشب سلاح و ياورم باشد
مبادا باز هم خالي گذارم سنگر خود را
چنان از واژه هاي سرخ لبريزم كه مي ترسم
به فريادي بسوزم شعرهاي ديگر خود را
تمام آشيانم را چو ققنوسي بسوزانم
به راه دوست بسپارم مگر خاكستر خود را
از نشستن ها چه سود ،
می توان شعری سرود
می توان نقشی كشید از ماهیان توی رود
می توان لبخند را معنا نمود
می توان غم را بدست باد پائیزی سپرد
می توان از غنچه گفت
می توان چون گل شكفت
می توان فعل قشنگ زندگی را صرف كرد
می توان با آفتاب مهر او ،
رخنه در اندیشه های برف كرد
می توان از برگ ، به جنگل رسید
می توان عشق خدا را اندرون دل به نیكی ظرف كرد
می توان بر روی قطره ، نقشی از دریا كشید
می توان غم را زدود
می توان بنهاد گام اندر وجود
می توان اندوه را فریاد كرد
می توان خارج شد از بود و نبود
می توان شد آنچه باید بود و بود
...
boy iran
20-09-2007, 08:48
در تيره شب هجر تو جانم به لب آمد
وقت است که همچون مه تابان به درآيی
بر رهگذرت بستهام از ديده دو صد جوی
تا بو که تو چون سرو خرامان به درآيی
یه پری بود
زیباترین
ماهترین
قشنگترین
صافترین
موهاش شبق
دلش حریر
نگاش آفتاب
حرفاش نبات
دستاش سحر
اما پریِِ آینهای
راه رفتن بلد نبود
هی راه رفت
خوردش زمین
هی راه رفت
خوردش زمین
یه روز پری
خوردش به سنگ
دلش شکست
افتاد مرد
ای روزگار
بالا رفتیم آسمون
پایین آمدیم
زمین بود
اگه پری دروغ بود
ماها همه دروغ تریم
قصهی ما دروغ بود
پریِ من ماه بود
diana_1989
20-09-2007, 12:00
در خیال کوچک خود فکر میکردم خدا / پیرمردی مهربان است و به دستش یک عصاست!
یک کت و شلوار می پوشد به رنگ قهوه ای / حال و روز جیب هایش هم ,همیشه رو به راست!
مثل آقا جان به چشمش عینکی دارد بزرگ / با کلاه و ساعتی کهنه که زنجیرش طلاست!
فکر می کردم که پیپش را مرتب می کشد / سرفه های او دلیل رعد و برق ابرهاست!
گاه گاهی نسخه می پیچد,طبابت می کند / مادرم می گفت او هر دردمندی را دواست!
فکر می کردم که شب ها روی یک تخت بزرگ / مثل ادم ها و من,در خواب های خوش رهاست!
چند سالی که گذشت از عمر من فهمیده ام / او حسابش از تمام عالم و آدم جداست!
مهربان تر از پدر,مادر,شما,آقا بزرگ / او شبیه هیچ فردی نیست,نه,چون او خداست...![ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تويي آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق
دل من بردي و با دست تهي
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتشي عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر كه گورم بشكافند عيان مي بينند
زير خاكستر جسمم باقي است
آتش سركش و سوزنده هنوز
زمان بدينسان درقلب ما پروازمي كند.
اما در شطرنج زندگي كسي نيست كه مات نشود.
هنوز در ميانه ي راه بودم
كه آنرا با چشمان كبوتر و كلاغ ديدم.
و يقين كردم كه دستان محبت را عزيز بدارم.
mohammad99
20-09-2007, 13:20
ميدانم
حالا سالهاست که ديگر هيچ نامهاي به مقصد نميرسد
حالا همه ميدانند که همهي ما يکطوري غريب
يک طوري ساده و دور
وابستهي ديرسالِ بوسه و لبخند و علاقهايم.
سلام
diana_1989
20-09-2007, 13:22
میخوام امشب با خدام شکوه کنم شکوه های دلمو تو میدونی
بگم ای خدا چرا بختم سیاست چرا بخت من سیاست تو میدونی
پنجره بسته میشه شب میرسه چشام اروم نداره تو میدونی
؟ اگه امشب بگذره فردا میشه مگه فردا چی میشه؟ تو میدونی
به دست هاي تو محتاجم اي هميشه ي من
به شعله اي كه بپيچد به خود شرارم را
مگر تو ذوب كني انجماد را در من
مگر قرار تو سامان دهد قرارم را
چقدر در بزنم، شرم مي كنم از خود
چقدر بشنوم از دوستان«ندارم» را؟
بيا مقابل چشمان خسته ام، اي چشم!
شبي مرور كنم نقشه ي فرارم را
بيا كه مرگ زماني ست مي كشد در خود
دقيقه هاي بدون تو انتظارم را
شتاب كن كه نمي بيني ام دگر اي دوست
شتاب كن كه بيابي مگر مزارم را
سلام
diana_1989
20-09-2007, 13:26
اگر ان ترک شیرازی بدست ارد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
mohammad99
20-09-2007, 13:27
ای دوست مبین خطا گناهم، این نیست نخست اشتباهم
هر روز ز مستی و خماری، زین سان کنم اشتباه کاری...
چه خبر!!
یک بستهی پستیام
آدرس فرستنده و گیرندهام پاک شدهاست
از این سو به آن سو
مردم کمی نگاهم میکنند
شانه بالا میاندازند
سپاس گزاری میکنم
آهسته برمیگردم
مادر همیشه میگوید
هنگام تولد
روی پیشانیی من نوشته بود :
با احتیاط !
شکستنیست
سلام
محمد عکس قبلی بهتر بود. چکارش کردی؟
diana_1989
20-09-2007, 13:36
تو و می چون ناله کشیدن ها منو چون گل جامه دریدن ها ز رقیبان خاری دیدنها
دلم از خون کردی ، چه بگویم چون کردی ، دردم افزون کردی ...
برو ای از مهر و وفا عاری برو عاری ز وفاداری که شکستی چون زلفت عهد مرا
دریغ و درد از عمرم که در وفایت شد طی ....
ستم به یاران تا چند جفا به عاشق تا کی ؟
نمیکنی ای گل یک دم یادم که همچو اشک از چشمت افتادم
mohammad99
20-09-2007, 13:37
من شعر ندارم.تا برم خونه
فروختم!!!
پشت کوه
وقت عشقبازی باران و آفتاب
میگیرم رنگین کمان را
میروم
بنفش
نیلی
آبی
سبز
زرد
نارنجی
قرمز
نردبان را هل میدهم
روی ابری میخوابم
فراموش میکنم
بنفش
نیلی
آبی
سبز
زرد
نارنجی
قرمز
و باران را
باران را که میخواستم...
حیف. چطور دلت اومد؟
ميدانم
حالا سالهاست که ديگر هيچ نامهاي به مقصد نميرسد
حالا همه ميدانند که همهي ما يکطوري غريب
يک طوري ساده و دور
وابستهي ديرسالِ بوسه و لبخند و علاقهايم.
ميشد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
من هميديدم و از کالبدم جان ميرفت
چون هميگفتمش اي مونس ديرينهي من
سخت ميگفت و دلآزرده و گريان ميرفت
گفتم اکنون سخن خوش که بگويد با من
کان شکر لهجهي خوشخوان خوش الحان ميرفت
شما هم غزل خانوم؟!
تا بدين منزل نهادم پاي را
از در اي كاروان بگسسته ام.
گر چه مي سوزم از اين آتش به جان،
ليك بر اين سوختن دل بسته ام.
مهـــر منيــر را نبـــود جامـــه سيـــاه
اي آفتاب حُسن! سيه پوش كيستي؟
امشب كمند زلف تو را تاب ديگري ست
اي فتنه! در كمين دل و هوش كيستي؟
ما لاله سان! زداغ تو نوشيم خون دل
تو همچو گل، حريف قدح نوش كيستي؟
اي عندليب گلشن شعر و ادب «رهي»
نالان به ياد غنچه خـامــوش كيستــي؟!
ياد با آن روزگاران ياد باد
روز وصل دوستداران ياد باد
دوران شکوه باغ از خاطرمان رفتهست
امروز که صف در صف خشکيده و بيباريم
دردا که هدر داديم آن ذات گرامي را
تيغيم و نميبريم، ابريم و نميباريم
ما خويش ندانستيم بيداريمان از خواب
گفتند که بيداريد؟ گفتيم که بيداريم
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
اميد رهايي نيست وقتي همه ديواريم
مي پري از روي چشم سبز يك مرداب
يا كه مي شويي كنار چشمة ادراك بال و پر؟
هر كجا هستي، بگو با من.
روي جاده نقش پايي نيست از دشمن.
آفتابي شو!
مي پري از روي چشم سبز يك مرداب
يا كه مي شويي كنار چشمة ادراك بال و پر؟
هر كجا هستي، بگو با من.
روي جاده نقش پايي نيست از دشمن.
آفتابي شو!
وه که در عشق چنان میسوزم
که به یک شعله جهان میسوزم
شمع وش پیش رخ شاهد یار
دم به دم شعله زنان میسوزم
سوختم گر چه نمییارم گفت
که من از عشق فلان میسوزم
رحمتی کن که به سر میگردم
شفقتی بر که به جان میسوزم
با تو یاران همه در ناز و نعیم
من گنه کارم از آن میسوزم
سعدیا ناله مکن گر نکنم
کس نداند که نهان میسوزم
مثل پيله پوک پوکم پوک پوک
از درون خويش داغان می شوم
من که از جمع شما ها خسته ام
همدم کوه و بيابان می شوم
آنچه از احوال مجنون گفته اند
صد بيابان برتر از آن می شوم
خوب می دانم که می آيد شبی
از وجود خود پشيمان می شوم
مست آن ترک به کاشانه من بود امروز
وه چه غوغا که نه در خانهی من بود امروز
وای بر غیر اگر یک دو سه روزی ماند
با من این نوع که جانانهی من بود امروز
بی لبت خون دلی بود که دورم میداد
می که در ساغر و پیمانهی من بود امروز
بسکه شب قصهی دیوانگی از من سر زد
بر زبان همه افسانهی من بود امروز
شرح ویرانگی جغد غم از وحشی پرس
زانکه یک لحظه به ویرانهی من بود امروز
زندگی رسم خوشایندیست
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لبه طاقچه عادت از یاد من و تو برود
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ماست
زندگی سوت قطاریست که در خواب پلی می پیچد
در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد
آغاز کردم اینچنین، انجام آن چون بگذرد
لیلی که شد مجنون ازو دور از خرد سد مرحله
کو تا ز عشق روی تو سد ره ز مجنون بگذرد
ای آنکه پرسی حال من وه چون بود حال کسی
کزدیده هر دم بر رخش سد جدول خون بگذرد
Braveheart
20-09-2007, 21:57
دیدید که موجی به پر قو بزند
بردارد و با خود به هر سو بزند
سخت است ولی باور این حادثه که
یک ببر به یک غزال زانو بزند
-----------------
به به ميبينم که تاپيک خوابيده ... نگران نباشيد ايشالا آخر شب با دوستان شاعر مسلک ميام و يه حالي به تاپيک ميدم :دی
دوستِ من:
برخيز، تا بشنوى صداى زوزه
سگِ آشورى را.
سه خوشه سرطان در رقصند،
پسرم.
چند كوه از لاكِ سرخ با خود آوردند
و چند شَمدِ زبر و زمخت كه سرطان در آن خفته بود.
اسب بر گردن چشمى داشت،
و الهه ماه در آسمانى چنان سرد ايستاده بود،
كه پشته شرمگاهش پار پار شد
و كهنه گورستان ها در خاكستر و خون فرو رفتند.
ای بابا. اینقدر خوابیده که تو هم بیای خوبه. لنگ کفشی...:دی
Braveheart
20-09-2007, 22:09
دل من دنيا رو شناختي دل من
مردو نامردا رو شناختي دل من
----------------
واقعا جلال از تو بعيده تو اين تاپيک به اين عارفانه اي از لنگه کفش صحبت کني :دی ، اينهمه مياي اينجا يکم هنوز اون خوي قزلباشي رو کنار نزاشتي :دی
نارنج
از اندوه پلید گلها سخنی میگوید،
طلا و آتشی است که در پاکی ِ سپید ِ خویش
جانشین یکدیگر میشوند.
تاک پرستش شهوات است
که به تابستان منجمد میشود
و کلیسایش تعمید میدهد
تا از آن شراب مقدس بسازد.
شابلوطها آرامش خانوادهاند.
به چیزهای گذشته میمانند.
هیمههای پیرند که ترک برمیدارند
و زائرانی را مانند
که راه گم کرده باشند.
خوش آمدی عزیز. آواتار تو که بیشتر شبیه به قزاقهاست. شاید مشاعره اثر کرد لطیفتر شدی:دی
ديري است مانده يك جسد سرد
در خلوت كبود اتاقم.
هر عضو آن ز عضو دگر دور مانده است،
گويي كه قطعه، قطعة ديگر را
از خويش رانده است.
تو ای شکوهمند من!
شکوه دلپسند من...
تو آن ستاره بوده ای
که مهر آسمان شدی
ز مهر برتر آمدی
فراز کهکشان شدی
به دره ها نگاه کن
به ژرف دره ها نگر
به تکه سنگهای سرد
به ذره ها نگاه کن
به من بتاب
که سنگ سرد دره ام
که کوچکم
که ذره ام
به من بتاب
مرا ز شرم مهر خویش آب کن
مرا هم آفتاب کن!
...
نازنين
من از اين نام كه ميآيد و
اين نام مرا ميشكند
دانستم
كه سرانجام
اسير غم عشقت شدهام
تا بدنبال اسارت
در زندان دلت باز شود
تا شايد
بتوانم جايي
در دلت باز كنم.
با تو بودن برايم كافيست
با تو پاييز برايم چو بهار
و بهارم بيتو
سرد و غمناكتر از پاييز است
من بدنبال بهاري گشتم
كه مرا سبز كند
و بدنبال خزان
تا در آن ريزش برگ
همدمي يابم من
و بريزم برگهاي زرد دلم را با او
تو بگو
به همين ابر دلت
كه ببارد باران
زيرا من
چو گلي تشنه باران محبت هستم
بچشان اي نازم
به من اين شيره عشقت كه بر آن باز كنم
در اين قفل دل سنگي خود را تا باز
اين دل سنگي خود را
به مثال دل تو نرم كنم
قسمت ميدهم اي از همه دنيا بهتر
كه مرا تا آخر
هرگز از خاطره ذهن خودت پاك مكن
و به چشمان مست تو قسم
تا توان در من هست
از تو
برنميدارم دست !!!!!
تنها، و روي ساحل،
مردي به راه مي گذرد.
نزديك پاي او
دريا، همه صدا.
شب، گيج در تلاطم امواج.
جور از قبلت مقام عدلست
نیش سخنت مقابل نوش
بیکار بود که در بهاران
گویند به عندلیب مخروش
دوش آن غم دل که مینهفتم
باد سحرش ببرد سرپوش
آن سیل که دوش تا کمر بود
امشب بگذشت خواهد از دوش
شايد
از هيچ سو جواب نيايد.
ديري است مانده يك جسد سرد
در خلوت كبود اتاقم.
دیگری این همه بیداد به عاشق نکند
قصد آزردن یاران موافق نکند
مدتی شد که در آزارم و می دانی تو
به کمند تو گرفتارم و می دانی تو
از غم عشق تو بیمارم ومی دانی تو
داغ عشق تو به جان دارم و می دانی تو
خون دل از مژه می بارم و می دانی تو
از برای تو چنین زارم و می دانی تو
از زبان تو حدیثی نشنودم هرگز
از تو شرمنده یک حرف نبودم هرگز
مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت
دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
گوشه ای گیرم و من بعد نیایم سویت
نکنم بار دگر یاد قد دلجویت
دیده پوشم زتماشای رخ نیکویت
سخنی گویم و شرمنده شوم از رویت
بشنو پند و مکن قصد دل آزرده خویش
گرنه بسیار پشیمان شوی از کرده خویش
...
شهری متحدثان حسنت
الا متحیران خاموش
بنشین که هزار فتنه برخاست
از حلقه عارفان مدهوش
آتش که تو میکنی محالست
کاین دیگ فرونشیند از جوش
بلبل که به دست شاهد افتاد
یاران چمن کند فراموش
شب ايستاده است.
خيره نگاه او
بر چارچوب پنجرة من.
با جنبش است پيكر او گرم يك جدال.
بسته است نقش بر تن لب هايش
تصوير يك سؤال.
لبش می بوسم و در می کشم می
به اب زندگانی برده ام پی
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.