PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 [94] 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

دل تنگم
31-05-2008, 01:07
برای بوی وصال تو بنده‌ی بادم
برای پاس خیال تو دشمن خوابم

اگر به جان کنیم حکم برنتابم سر
مکن جفا که جفای تو برنمی‌تابم

کجا توانم پیوست با تو کز همه روی
شکسته چون دل خاقانی است اسبابم

magmagf
31-05-2008, 05:07
مي‌روم ديگر نمي‌خواهم براي هيچ كس
حالت غمگين چشمانم ملال‌آور شود

بايد اين بازنده‌ي هر بار – جان عاشقم –
تا به كي بازيچه اين دست بازيگر شود

ماندنم بيهوده است امكان ندارد هيچ وقت
اين منِ ديرينِ من يك آدم ديگر شود.!..

bidastar
31-05-2008, 09:25
دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در اين ره نباشد کار بی اجر
من از رندی نخواهم کرد توبه
و لو آذيتنی بالهجر و الحجر

ghazal_ak
31-05-2008, 13:03
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست

دل تنگم
31-05-2008, 13:05
تیری ز کمانخانه ابروی تو جست
دل پرتو وصل را خیالی بر بست
خوشخوش زدلم گذشت و میگفت بناز
ما پهلوی چون تویی نخواهیم نشست

ghazal_ak
31-05-2008, 13:09
تن داده ام به این که بسوزم در آتشت
حالا بهشت هم به جهنم نمی رسد

دل تنگم
31-05-2008, 13:13
در دلم افتاد آتش ساقیا
ساقیا آخر کجائی هین بیا

هین بیا کز آرزوی روی تو
بر سر آتش بماندم ساقیا

Mahdi_Shadi
31-05-2008, 13:20
ای حلزون
از قلّه فوجی بالا برو
آرام، آرام

«ایسا»

حمید جان
31-05-2008, 14:06
سلام

مبر طاعت نفس شهوت پرست
که هر ساعتش قبله ی دیگر است

Mahdi_Shadi
31-05-2008, 14:18
تند باد زمستانی
خورشید را می اندازد
به دریا

magmagf
01-06-2008, 05:12
از اين همه ادعا بدم آمده است
از گيتي بي وفا بدم آمده است

از آنچه به خاطرش دلي تنها را
بايد بکنم فدا بدم آمده است

از گفتن يک دروغ بي ريشه و گنگ
آن هم به خودم-خدا-بدم آمده است

seied-taher
01-06-2008, 11:20
تو اي صفاي ضميرم
چرا نمي آيي؟
چرا بهانه نگيرم؟
چرا نمي آيي؟
آقا جانم!..........
اگر حجاب ظهورت
وجود تار من است
به حق زينب کبري
خدا کند که بميرم
به جان عمه سه ساله
دل مرا نشکن

sise
01-06-2008, 11:22
تو روزنه نوری...ای کودک دلبندم
در خانه ظلمت پوش
دیباچه آغازی...
بر متن شب خاموش


چیزی ده از باران
چیزی ده از پرواز
چیزی به از گریه
چیزی به از آواز
می بخشی و می خوابی
در بستری از اعجاز

می مانیم و می رویم
در سنگر یک آغوش
بر متن شب خاموش

seied-taher
01-06-2008, 12:16
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بر بست و به گردش نرسیدیم و برفت

magmagf
01-06-2008, 12:21
تنها ستارگان
از برجهای فاصله می بینند
که شب
چه قدر موقع منفوری است
اما اگر ستاره زبان می داشت
چه شعرها که از بد شب می گفت
گویاتر از زبان من گنگ
آری
شب موقع بدی است

bidastar
01-06-2008, 15:32
تصور کن اگه حتي تصور کردنش سخته
جهاني که هر انساني تو اون خوشبخت خوشبخته
جهاني که تو اون پول و نژاد و قدرت ارزش نيست
جواب هم صدايي ها، پليس ضد شورش نیست

seied-taher
01-06-2008, 15:59
تو ای عشق و ای تمام امیدم
تو صبح سپیدم
فدای رخ تو همه عالم
----------------------------------------------
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی
به خدایی که تویی بنده بگزیده او
که بر این چاکر دیرینه کسی نگزینی

bidastar
01-06-2008, 16:10
ياد باد آنكه ز ما وقت سفر ياد نكرد
به وداعي دل غمديده ي ما شاد نكرد

seied-taher
01-06-2008, 16:20
دیوانه شدن برای ساقی سخت است
هرکس که جنون ندارد او بدبخت است
فردای قیامت به یقین خواهی دید
دیوانه عباس خیالش تخت است....شاعر (در به در)

bidastar
01-06-2008, 16:27
تو را كامل همی دیدم به هر كار
ولیكن نیستی در عشق كامل
حكیمان زمانه راست گفتند
كه جاهل گردد اندر عشق, عاقل

((چقدر بدیع))

seied-taher
01-06-2008, 16:34
لب باز مگیر یک زمان از لب جام
تا بستانی کام جهان از لب جام
در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است
این از لب یار خواه و آن از لب جام

bidastar
01-06-2008, 16:37
ماهی که نه زیر و نی به بالاست کجاست
جانی که نه بی‌ما و نه با ماست کجاست
اینجا آنجا مگو بگو راست کجاست
عالم همه اوست آنکه بیناست کجاست

magmagf
01-06-2008, 17:00
تصوير مبهم زن و تصوير يك سوار
زخمي كه مي زني به غم كهنه سه تار

من در خيالِ سنگ تو آئينه را … شبي
تصوير مي شوم به تنِ مَرد بي قرار

نفرين به تو كه شعر مرا پاره مي كني
با اينكه دوست دارمت اينگونه بي شمار

با اين همه هنوز عزيزي براي من
سر را به روي خستگي شانه ام گذار

bidastar
01-06-2008, 17:06
روي بنما و مرا گو كه زجان دل بر گير
پيش شمع آتيش پروانه بجان گو در گير
در لب تشنه ما بين و مدار آب دريغ
بر سر گشته خويش آي و زخاكش بر گير

seied-taher
01-06-2008, 17:38
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شاد خواران یاد باد

Mahdi_Shadi
01-06-2008, 17:40
در امتداد جاده
چیزی به چشم نمی خورد
جز من
در این بعد از ظهر پاییزی

Ahmad
01-06-2008, 17:43
یارب چه شدی اگر به رحمت
باری سوی ما نظر فکندی؟

یکچند به خیره عمر بگذشت
من بعد بر آن سرم که چندی

بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله‌ی کار خویش گیرم

Mahdi_Shadi
01-06-2008, 17:45
میان علف های زمستانی
قبر زیباروی ساگا

seied-taher
01-06-2008, 17:53
المنه لله که در میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
خم ها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان که در آن جاست حقسقت نه که مجاز است

bidastar
01-06-2008, 18:16
تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
بنگر كه زخون تو به هر گام نشان است
آبی كه بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود كه پیوسته روان است

magmagf
01-06-2008, 22:44
چه خوب بود ، چه خو...ن می چکيد از دستم
تو هم عزيز دلم فکر کرده ای مستم ؟

تو هم که تهمت ِ اين قتل را به من زده ای !
نه آقا ... من ... به خدا ... باز عاشقت هستم

ميانِ لکنتِ اين لحظه ها بيا و ببيـن
چه قدر تلخ و غريبانه رفتی از دستم ...

bidastar
01-06-2008, 22:48
من کتابی دیدم واژه هایش همه از جنس بلور
کاغذی دیدم از جنس بهار
موزه ای دیدم دور از سبزه
مسجدی دور از آب
سر بالین فقیهی نومید، کوزه ای دیدم لبریز سوال

magmagf
01-06-2008, 23:38
لخت شدم تا در آن هوای دل انگیز
پیکر خود را به آب چشمه بشویم
وسوسه می ریخت بر دلم شب خاموش
تا غم دل را بگوش چشمه بگویم

آب خنک بود و موجهای درخشان
ناله کنان گرد من به شوق خزیدند
گویی با دست های نرم و بلورین
جان و تنم را بسو خویش کشیدند

بادی از آن دورها وزید و شتابان
دامنی از گل بروی گیسوی من ریخت
عطر دلاویز و تند پونه وحشی
از نفس باد در مشام من آویخت

چشم فروبستم و خموش و سبکروح
تا به علف های ترم و تازه فشردم
همچو زنی که غنوده در بر معشوق
یکسره خود را به دست چشمه سپردم

روی دو ساقم لبان مرتعش آب
بوسه زن و بی قرار تشنه و تب دار
ناگه در هم خزید ...
راضی و سرمست
جسم من و روح چشمه سار گنه کار

bidastar
01-06-2008, 23:43
رفته گير از برم و زآتش و آب دل و چشم
گونه‌ام زرد و لبم خشك و كنارم بر گير
حافظ آراسته كن بزم و بگو واعظ را
كه ببين مجلسم و ترك سر منبر گير

magmagf
02-06-2008, 05:11
رفت ايام خوشي ‎ها كه در آن كودك دل
توي گهواره‎ ي دستان تو لالا مي ‎كرد
نوترين شعر من از دفتر آغوش تو بود
رودكي را غزل چشم تو نيما مي‎ كرد

leira
02-06-2008, 08:05
درین سرای بی کسی،کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذر گهی ست پر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت ازین خراب تر نمی زند

magmagf
02-06-2008, 12:34
دلخواه و دلفریبی دلبند و دلبری
پرتاب و پر شکنجی پر مکر و پر فنی

دامی تو یا کمند ؟ ندانم براستی
دانم همی که آفت جان و دل منی

از فتنه ات سیاه بود صبح روشنم
ای تیره شب که فتنه بر آن ماه روشنی

همرنگ روزگار منی ای سیاه فام
مانند روزگار مرا نیز دشمنی

ای خرمن بنفشه و ای توده عبیر
ما را به جان گدازی چون برق خرمن ی

ابر سیه نه ای ز چه پوشی عذار ماه ؟
دست رهی نه ای ز چه او را بگردنی ؟

seied-taher
02-06-2008, 12:43
یک دو جامم دی سحر گه اتفاق افتاده بود
وز لب ساقی شرابم در مزاق افتاده بود

rezatalaz
02-06-2008, 12:50
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست
بازآی که باز آید عمر شده ی حافظ
هر چند که ناید باز تیری که بشد از شست

Enter_The_Love
02-06-2008, 13:04
توبه كردم كه دگر مي نخورم در همه ي عمر
به جز از امشب و فردا شب و شبهاي دگر

rezatalaz
02-06-2008, 13:18
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن

magmagf
02-06-2008, 13:49
نگاه آشنایی دخترک
مرا عذاب می دهد ...
می چکد عرق
و خیس می شود غرور من
دست او ،
پاک می کند تمام یاد تو ،
و باز ...
غرور من به باد می رود ...

ghazal_ak
02-06-2008, 13:51
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

عقل می خواست کز آن شعله چراغ افروزد
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد

دل تنگم
02-06-2008, 14:04
در دلم بنشسته‌ای بیرون میا
نی برون آی از دلم در خون میا

چون ز دل بیرون نمی‌آیی دمی
هر زمان در دیده دیگرگون میا

magmagf
02-06-2008, 14:04
ای غرقه در توهمِ کابوسِ ابرها
از من مخواه
که در خوابِ خیره پلک
به میهمانی رؤیای رنگها بروم.

از من بترس
چلچله مغموم
من برای د یوِ سکوت
بستری نرم دوخته ام
از بالهای صدا.

sepehr_x50
02-06-2008, 14:40
ای که درد مرا تو درمانی

نظری کن زعین انسانی

برقع از روی برکفن که شود

روشن این خاکدان ظلمانی

.

.

.

hiworld
02-06-2008, 14:43
یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا را بدید

دل تنگم
02-06-2008, 14:57
درمانش مخلصان را دردش شکستگان را
شادیش مصلحان را غم یادگار ما را

ای مدعی کجایی تا ملک ما ببینی
کز هرچه بود در ما برداشت یار ما را

rezatalaz
02-06-2008, 16:16
آن که می گفت ز یک گل نشود فصل بهار
چه خبر داشت که همچون تو گلی می روید

دل تنگم
02-06-2008, 17:21
دكمه پيراهن او، آفتاب
برق تيغ و خنجر او، ماهتاب

هيچ كس از جاي او آگاه نيست
هيچ كس را در حضورش راه نيست

پيش از اين ها خاطرم دلگير بود
از خدا، در ذهنم اين تصوير بود

hiworld
02-06-2008, 17:22
دانی که را سزد صفت پاکی؟
آن کاو وجود پاک نیالاید

sise
02-06-2008, 17:31
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم
نقشی به یادخط توبراب می زدم

ابروی یاردرنظروخرقه سوخته
جامی به یادگوشه محراب می زدم

روی نگاردرنظرم جلوه می نمود
وزدوربوسه بررخ مهتاب می زدم

چشمم به روی ساقی وگوشم به قول چنگ
فالی به چشم وگوش دراین باب میزدم

hiworld
02-06-2008, 17:36
من رمیده ز غیرت ز پا فتادم دوش
نگار خویش چو دیدم به دست بیگانه

seied-taher
02-06-2008, 18:31
همه رفتند کسی دورو برم نیست
چنان بیکس شدم در باورک نیست......

Enter_The_Love
02-06-2008, 18:45
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وين راز سر به مهر به عالم سمر شود

گويند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود وليک به خون جگر شود

خواهم شدن به ميکده گريان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود

از هر کرانه تير دعا کرده‌ام روان
باشد کز آن ميانه يکی کارگر شود

ای جان حديث ما بر دلدار بازگو
ليکن چنان مگو که صبا را خبر شود

از کيميای مهر تو زر گشت روی من
آری به يمن لطف شما خاک زر شود

در تنگنای حيرتم از نخوت رقيب
يا رب مباد آن که گدا معتبر شود

بس نکته غير حسن ببايد که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود

اين سرکشی که کنگره کاخ وصل راست
سرها بر آستانه او خاک در شود

حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست
دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود

seied-taher
02-06-2008, 19:03
دلا طمع مبر از لطف بی نهایت دوست
چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست
به صدق کوش که خورشید زاید از نفست
که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست

Enter_The_Love
02-06-2008, 19:13
تاب بنفشه می​دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می​درد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق می​کند شب همه شب دعای تو

دل تنگم
02-06-2008, 21:42
ور به دریاها درآشامی شراب
تا ابد از تشنگی رنجور باش

همچو آن حلاج بدمستی مکن
یا حسینی باش یا منصور باش

چون نفخت فیه من روحی توراست
روح پاکی فوق نفخ صور باش

کنج وحدت گیر چون عطار پیش
پس به کنجی درشو و مستور باش

E_Safjou
02-06-2008, 22:22
شکر فروش که عمرش دراز باد چرا

تفقدی نکند طوطی شکر خارا

حافظ

magmagf
02-06-2008, 23:03
از دختری که خیره شد از پشت شیشه ها
به چشم های آبی و روشن...یواشکی

از دختری که روی تنت راه می رود
و می مکد دوباره و عمداً...یواشکی

دست تو را گرفته به دستان کوچکش
در تو خلاصه می شود این زن...یواشکی

چیزی نما نده است به جز قلب خط خطی
اصلا بزن دوباره و بشکن...یواشکی

من را ببخش دست خودم نیست خوب من
سر می کشم به قلب تو گاهاَ...یواشکی!

bidastar
02-06-2008, 23:29
یه روز یه باغبونی
یه مرد آسمونی
نهالی کاشت میون
باغچه ی مهربونی
میگفت سفر که رفتم
یه روز و روزگاری
این بوته ی یاس من
میمونه یادگاری
...

magmagf
02-06-2008, 23:46
یک آرزو تو قلبمه می خوام که اینو بدونی
مثل دل عاشقه من قلب کسی رو نشکونی
وقتی نمونده برا ما حتی برا خداحافظی
برو منو تنها بذار با این گلای کاغذی

seied-taher
02-06-2008, 23:54
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
یاد باد آن که چو چشمت به عتابم میکشت
معجز عیسوت در لب شکرخا بود

bidastar
02-06-2008, 23:56
در ديده به جاي خواب آبست مرا
زيرا كه به ديدنت شتابست مرا
گويند بخواب تا كه به خوابش بيني
اي بي‌خبران چه جاي خوابست مرا

seied-taher
03-06-2008, 00:12
ای كه در قول و عمل شهره بازار شدی

مسجد و مدرسه را روح و روان بخشيدی

وه كه بر مسجديان نقطه پرگار شدی

خرقه پير خراباتی ما سيره توست

امت از گفته در بار تو هشيار شدی

واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی

دم عيسی مسيح از تو پديدار شدی

يادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم

ببريدی ز همه خلق و به حق يار شدی

bidastar
03-06-2008, 00:22
یادته تو اون روزای کودکی
نامه میدادیم به هم یواشکی
یادته خونه میساختیم روی آب
با یه کاغذ و یه سقف پولکی
همیشه میخندیدیم از ته دل
یادته گریه میکردیم الکی
تو میگفتی مثل باغ غزلی
من میگفتم مثل باغ میخکی
هیچکسی نمیتونست جدا کنه
ما رو از هم حالا با هر کلکی
آره بچه بودیم و مست خیال
ولی عشقمون نبود دروغکی
حالا اما دیگه ما بزرگ شدیم
میدونم بی دل شدی راست راسکی
تو میگی خشکیده باغ غزلت
ولی تو هنور یه باغ میخکی

seied-taher
03-06-2008, 00:37
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدن
خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند

bidastar
03-06-2008, 00:54
دیدی ‌آخرش من و گذاشت و رفت
از زمین قلبم رو بر نداشت و رفت
دیدی آخرش من و دیوونه کرد
واسه رفتن همینو بهونه کرد
دیدی اون وعده هایی که رنگی بود
تمومش فقط واسه قشنگی بود
دیدی اون که دلم و بهش دادم
رفت و از چشمای نازش افتادم
دیدی اونی که می گفت مال منه
دم آخر نیومد سر بزنه

seied-taher
03-06-2008, 01:07
هرکس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا ، دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند حرفی نیست
از دوست بپرسید چرا میشکند

bidastar
03-06-2008, 01:14
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا !

seied-taher
03-06-2008, 01:19
آن شب قآن پیک نامور که رسید از دیار دوست
آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست
خوش میدهد نشان جلال و جمال یار
خوش می کند حگایت عز و وقار دوست

دل تنگم
03-06-2008, 03:05
تو چو شمعی و جهان از تو چو روز
من چو پروانه‌یِ جانباز امشب

هم چو پروانه به پای اُفتادم
سَر ازین بیش مَیَفراز امشب

magmagf
03-06-2008, 06:02
بیا دوباره به آیین رود برگردیم
به آن نیازکه پرمی گشود برگردیم

پرنده ایم ومهاجر مهاجریم وغریب
به آسمان به بلند کبود برگردیم

شنیده ام صدایی که بازگشت ازکوه
دروغ بود به اصل سرود برگردیم

به گریه های نخستین به اشک های قدیم
به هرچه دیگر از این گونه بود برگردیم

دلم گرفت از این خشکسال قافیه ها
بیا دوباره به مصراع رود برگردیم

sise
03-06-2008, 09:15
مطرب مهتاب رو آنچ شنیدی بگو
ما همگان محرمیم آنچ بدیدی بگو

ای شه و سلطان ما ای طربستان ما
در حرم جان ما بر چه رسیدی بگو

نرگس خمار او ای كه خدا یار او
دوش ز گلزار او هر چه بچیدی بگو

magmagf
03-06-2008, 09:42
و نیز دیدیم با هم ، چگونه
جن از تن مرد آهسته بیرون می آمد
و آن رهروان را که یک لحظه می ایستادند
یا با نگاهی بر او می گذشتند
یا سکه ای بر زمین می نهادند
دیدیم و با هم شنیدیم
آن مرد کی را که می گفت و می رفت : این بازی اوست
و آن دیگیر را که می رفت و می گفت : این کار هر روزی اوست

Enter_The_Love
03-06-2008, 09:51
تو را من چشم در راهم شباهنگام
كه ميگيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهي
وزان دلخستگانت راست اندوهي فراهم
تو را من چشم در راهم شبانگاهم
در آن دم كه بر جا دره ها مرده ماران خفتگانند.
گرم ياد آوري يا نه، من از يادت نميكاهم.
تورا من چشم در راهم

seied-taher
03-06-2008, 11:17
مرده بودم که رسید عشق و مرا ناجی شد
رشته عمر مرا مهر تو حلاجی شد
رشته عمر مرا مهر تو حلاجی کرد
من فقیرم به ره کعبه نرفتم
اما
حجر الاسود خال تو مرا حاجی کرد

bidastar
03-06-2008, 11:23
دیشب کلام نقره ی نازت عجیب بود
با من که آشنای تو بودم ، غریب بود
بود و میهمان و تو و ماه و آسمان
زیبا خیال می کنم او یک رقیب بود

Enter_The_Love
03-06-2008, 11:26
در این معبد
در این تجلی گاه نیک و بد
در این صحرای آتشناک صدها عابد و موبد
در این غوغای بی اندازه و بی حد
بروی پوسته ای از استخوانها جار خواهم زد
دلم را دار خواهم زد........دلم را دار خواهم زد
درون من ولی از خشمِ بی اندازه می باشد
درون من ولی از زخم های تازه می باشد
درون من ولی از کفر
از یک کفر تاریک
ولی از آتش و خون و شرنگ و شورش و سرد است
ولی از زشتی و شوریدگی و هرزه پوئی هاست
دلم از جنس یک گرگ است....
یک گرگ پژوهنده....درنده....
سخت پوینده....
که می سازد برایت بمب آتش زا
که می گیرد به دستش شاخه ای از گل....گل مریم
و می کوبد به فرقت زندگانی را....!
به لبهایش بود لبخند....لبخند«ژکوند»ی وار
ولی از چشمش بود از کینه آکنده
دلم از جنس شیطان است
بلی شیطان!
همان که اولین خصم قدیم نسل انسان است
که اینک از وجودش تلخ می گرید
که ایمان از وجودش سخت گریان است
دلم را تیر خواهم زد....
دلم را سیر خواهم زد...

bidastar
03-06-2008, 12:03
در اشتباهی نازنین تو فکر کردی این چنین
من دارم از چشمان زیبایت شکایت می کنم
نه مهربان من بدان بی لطف چشم عاشقت
هر جای دنیا که روم احساس غربت می کنم

Enter_The_Love
03-06-2008, 12:12
من تمام هستيم را در نبرد با سرنوشت
در تهاجم با زمان آتش زدم کشتم
من بهار عشق را ديدم ولي باور نکردم
يک کلام در جزوهايم هيچ ننوشتم
تا تمام خوبها رفتند و خوبي ماند در يادم
من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت
بهارم رفت.عشقم مرد.يارم رفت

bidastar
03-06-2008, 12:56
تو را چه غم که سوی پایمال عشق تو گردد
که بر عزای عزیزان سمند شوق برانی
چگونه خوار گذاری مرا که جان عزیزی
چگونه پیر سندی مرا که بخت جوانی

sise
03-06-2008, 13:49
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت

پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت ...

magmagf
03-06-2008, 15:15
تقديرمان نبود که با هم سفر کنيم
دنيا چه زود خواست که تنها شوم! چه بد

از آن نگاه گرم نصيبي نداشتم!
بايد مسافر شب سرما شوم! چه بد!

گفتم:نرو! بدون تو ناچار مي شوم
هم صحبت اهالي دنيا شوم!چه بد ـ

دل تنگم
03-06-2008, 15:54
دل گشت چون دلداده‌ای جان شد ز کار افتاده‌ای
تا ریخت پر هر باده‌ای از جام دل در جام ما

جان را چون آن می نوش شد از بی‌خودی بیهوش شد
عقل از جهان خاموش شد و از دل برفت آرام ما

seyyedi
03-06-2008, 16:35
دوستان سلام
از هر دو سوی عالم جانا به تنگ آمده
این دل که نارد آشنا جانا به تنگ آمده
از پس پرده جانا چرا نایی برون
نی به دل رحم کن جانا به تنگ آمده

دل تنگم
03-06-2008, 16:45
هین بیا کز آرزوی روی تو
بر سر آتش بماندم ساقیا

بر گیاه نفس بند آب حیات
چند دارم نفس را همچون گیا
______________

سلام گرامی...

seyyedi
03-06-2008, 16:55
دوستان سلام
ای دل بنگر نامه اعمال را
هین بنگر گیتی بد کار را
بنگر بنگر تا چه شود رخدادها
از چه شود؟ از تو شود فرجام ها

bidastar
03-06-2008, 17:06
این روزا عادت همه رفتن ودل شکستنه
درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه
این روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگیه
گردای رو اینه ها فقط غم زندگیه
این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه
مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه

دل تنگم
03-06-2008, 17:08
هین شراب صرف درکش مردوار
پس دو عالم پر کن از شور و شعب

مست جاویدان شو و فانی بباش
تا شوی جاوید آزاد از تعب

magmagf
03-06-2008, 17:11
بايد بروم سفر خداحافظ-من!
از سفسطه و ريا بدم آمده است
از قصه تکراري خود دل سيرم
ازپرسش اين چرا؟ بدم آمده است

bidastar
03-06-2008, 17:19
تو از جنس احساس یک بوته نسرین
تو با چکه های شفق آشنایی
تو سر فصل لبخند هر برگ یاسی
تو پژوک سرخ صدایی
تو رنگین کمانی ز چشمان موجی
تو رمز رسیدن به اوج خدایی
تو در شهر رویاییم کلبه دل
تو یک قصه از واژه ابتدایی

دل تنگم
03-06-2008, 17:23
یک شعله آتش از رخ تو بر جهان فتاد
سیلاب عشق در دل مشتی خراب بست

بس در شگفت آمده‌ام تا مرا به حکم
چشمت چگونه جست به یک غمزه خواب بست

magmagf
03-06-2008, 17:24
تنها فرشته ای كه تنت شعر است، گيسوی گرم و چشم زلالت باز
بر دفتر سياه غزل هايم ، باران شعر و خاطره باريدند

آغوش تو پناه پريشانيست،لبريزی از نوازش بي پايان
دستان مهربان و پر از زخمت، همواره آشيانه ی اميدند

آن شب كنار كلبه ی تنهاييم ، يك تكه از نگاه شما افتاد
فردا هزار دسته ی نيلوفر، بر شانه هاي پنجره پيچيدند

اين واژه ها دوباره غزل گشتند، خود را درون آينه ها شستند
ابيات ناگهان غزل ها از آتشفشان چشم تو جوشيدند

bidastar
03-06-2008, 17:27
دوید از پیچ دره بچه آهو
میان بوته های سبز و خوشبو
فضای جنگل انبوه پر شد
پراز غوغای گنجشکان پرگو

دل تنگم
03-06-2008, 17:30
ور کند حبس ساحلش محبوس
در مضیق مشاغل افتادست

هست در معرض بسی گرداب
هر که را این مسایل افتادست

magmagf
03-06-2008, 17:31
تمام هستي خود را به موم انداييد
سقوط كرد به دريا شبيه ايكاروس

و بال بال زد از خويش و گشت خاكستر
و ذره ذره شد از انفجار، چون ققنوس

درست مثل شعله اي شد از خود و شد پهن
در امتداد خيابان به روي اقيانوس!

به اصل آبي خود، حجم آبي ‌اش برگشت
و بر نگشت به جز حجمِ خاليِ اتوبوس!

bidastar
03-06-2008, 17:32
سلام ای غروب غریبانه ی من.
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن.
سلام ای غم لحظه های جدایی.
خداحافظ شعر شب های روشن

magmagf
03-06-2008, 17:34
نمی پرسم دستان چه کسی برایت
یاس و انار و کبوتر آورده بود
می روم حوالی علاقه ی خلوت آن سال ها
می روم دنبال کسی که با من تا نور می اید
با من تا ستاره
با من تا دربند ، تا دریا
می روم و دیگر نمی پرسم
سهم من از این همه سبز که سرودم چیست

دل تنگم
03-06-2008, 17:35
تو را از کشتن و وز سوختن هم
چه غم چون آفتابت غمگسار است

کسی سازد رسن از نور خورشید
که اندر هستی خود ذره‌وار است

bidastar
03-06-2008, 17:36
تلاش ناله ها بیر نگ و بو نیست

نماز ما نماز بی وضونیست

شبی در بزم دل مست عرق شو

مپنداری که چیزی در سبو نیست

دل تنگم
03-06-2008, 17:38
تو هر وقتی که جانی برفشانی
هزاران جان نو بر تو نثار است

وگر در یک قدم صد جان دهندت
نثارش کن که جان‌ها بی‌شمار است

magmagf
03-06-2008, 17:38
تمام ثانيه هايي كه خارج از نوبت
بدون بنده دويدند سمت پس فردا
كسي نگفت دوساعت گذشته از دهِ مرگ
چه رفته بر سر تقسيم سيب ها آقا!

bidastar
03-06-2008, 17:39
اگر چه بی نشان بی نشانیم
نشان قلۀ آتش فشانیم
سری بر دیدۀ همسایه ها زن
که ما آئینۀ زخم زبانیم

دل تنگم
03-06-2008, 17:40
می‌نسازی تا نمی‌سوزی مرا
سوختن در عشق تو زان خوشتر است

چون وصالت هیچکس را روی نیست
روی در دیوار هجران خوشتر است

bidastar
03-06-2008, 17:42
تو فرصت ها غنيمت بشمر اي جان
اگر داري به دل بهره ز ايمان
که ساعت ها عجول و پر شتابند
چو ابر ِ پر شتاب اندر بهاران

دل تنگم
03-06-2008, 17:44
نه به کویم گذرت می‌افتد
نه به رویم نظرت می‌افتد

آفتابی که جهان روشن ازوست
ذره‌ی خاک درت می‌افتد

bidastar
03-06-2008, 17:47
در وصف جمال تو چه گويم كه چناني
من هرچه بگويم تويقين بهتر از آني
در خاطر دلخسته ي من خاطره اي كو ؟
تا وهم وخيالش دهدم قوت وجاني

دل تنگم
03-06-2008, 17:48
یک دانه ز دام عالم عشقت
در حوصله جای جان نمی‌گنجد

چون آه برآورم ز عشق تو
کان آه درین دهان نمی‌گنجد

bidastar
03-06-2008, 17:51
در آرزوي ديد نت اي نور ديده ام
شب تاپگاه گوشه ي خلوت گزيده ام
شايد ببينمت وبه اميد ديد نت
بحر ستاره هاي فلك را شمرده ام

دل تنگم
03-06-2008, 17:52
ممکن نبود که هیچ مخلوقی
گردید خدای یا خدا گردد

اما سخن درست آن باشد
کز ذات و صفات خود فنا گردد

bidastar
03-06-2008, 17:55
دل تو همنشین آفتاب است
نگاهت روشنای ما هتاب است
بمان و هم صدای باورم باش
که در نا باوری بودن عذاب است

دل تنگم
03-06-2008, 17:57
تو هم‌نفس صبحی زیرا که خدا داند
تا حقه‌ی پر درت هرگز به دهن خندد

من هم‌نفس شمعم زیرا که لب و چشمم
بر فرقت جان گرید بر گریه‌ی تن خندد

عطار چو در چیند از حقه‌ی پر درت
در جنب چنان دری بر در سخن خندد

Ahmad
03-06-2008, 18:01
دیدم که نه شرط مهربانیست
گر بانگ برآرم از جفا من

گر سر برود فدای پایت
دست از تو نمی‌کنم رها من

جز وصل توام حرام بادا
حاجت که بخواهم از خدا من

گویندم ازو نظر بپرهیز
پرهیز ندانم از قضا من

هرگز نشنیده‌ای که یاری
بی‌یار صبور بود تا من

بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله‌ی کار خویش گیرم

bidastar
03-06-2008, 18:02
من آن دیوانه ی خیره به راهم

نشسته عشق در سمت نگاهم

چنان عاشق شدم بر روی ماهت

که گم کردم زمان و سال و ماهم

دل تنگم
03-06-2008, 18:03
مداد آنجا که باشد لوح سیمینش
ز نقره خط چون جان می برآرد

کدامین خط خطا رفت آنچه گفتم
مگر خار از گلستان می برآرد

bidastar
03-06-2008, 18:04
دگر گوشی به آغوش درم نیست
صدای آشنای باورم نیست
بغیر از لاشه ی پوشیده دل
درین خانه کسی هم بسترم نیست

دل تنگم
03-06-2008, 18:06
تا خورد دلم شراب عشقت
سرگشتگی خمار دارد

مسکین دل من چو نزد تو نیست
در کوی تو خود چکار دارد

bidastar
03-06-2008, 19:05
دلم را با نگاهی آزمودی
بشوخی شوخی از دستم ربودی
ببستی چشم هوشم را بنازی
کجا رفتی که بودی وچه بودی

magmagf
03-06-2008, 19:14
یه نفر رو بوم تقدیر دو تا رهگذر کشیده
منو شب کشیده دستی که تو رو سحر کشیده!
می‌دونی همون خدایی به تو پر داده عزیزم
که منو اسیر چشمات ، منو پشت در کشیده!

bidastar
03-06-2008, 19:22
هوای گريه دارم تو اين شب بی پناه
دنبال تو می گردم دنبال يه تکيه گاه
دنبال اون دلی که تنهايی رو ميشناسه
دستای عاشق من لبريز التماسه
هزار و يک شب من پر از صدای تو بود
گريه هر شب من فقط برای تو بود

Mahdi_Shadi
03-06-2008, 19:23
دنیا پر از رنج است با این حال
درختان گیلاس شکوفه میدهند

دل تنگم
03-06-2008, 19:27
دل از ما می‌کند دعوی سر زلفت به صد معنی
چو دل‌ها در شکن دارد چه محتاج است دعوی را

به یک دم زهد سی ساله به یک دم باده بفروشم
اگر در باده اندازد رخت عکس تجلی را

bidastar
03-06-2008, 19:29
اگه دستم به جدایی برسه
اونو از خاطره ها خط میزنم
از دل تنگ تموم آدما
از شبو روز خدا خط میزنم
اگه دستم برسه به آسمون
با ستاره ها قیامت می کنم
نمیذارم کسی عاشق نباشه
ماهو بین همه قسمت می کنم

دل تنگم
03-06-2008, 19:32
مدتی خون خوردم و راهم نبود
نیست استعداد بیزاری مرا

نی غلط گفتم که دل خاکی شدی
گر نبودی از تو دلداری مرا

مانع خود هم منم در راه خویش
تا کی از عطار و عطاری مرا

bidastar
03-06-2008, 19:33
از ین بیغوله ها جز شب نرویید
حدیث روشنی بر لب نرویید
دل آئیه ها آتش گرفته
که اینجا غیر رنگ تب نرویید

hiworld
03-06-2008, 19:56
در ظلام شب خروش بام ها
لرزه می افکند بر اندام ها

دل تنگم
03-06-2008, 20:06
ای عجب دردی است دل را بس عجب
مانده در اندیشه‌ی آن روز و شب

اوفتاده در رهی بی پای و سر
همچو مرغی نیم بسمل زین سبب

چند باشم آخر اندر راه عشق
در میان خاک و خون در تاب و تب

پرده برگیرند از پیشان کار
هر که دارند از نسیم او نسب

magmagf
03-06-2008, 20:37
بیهوده واژه هارازحمت دادم
نه عشق نه طوفان نه خاکستر نه درد
هیچ کدام ترجمان تونبودند

E_Safjou
03-06-2008, 22:13
دوش مرغی به صبح می نالید عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

دل تنگم
03-06-2008, 22:25
شبی خوش است و ز اغیار نیست کس بر ما
غنیمت است ملاقات دوستان امشب

دمی خوش است مکن صبح دم دمی مردی
که همدم است مرا یار مهربان امشب

bidastar
03-06-2008, 22:48
بگو تا کی کباب دیگرانیم
صفای نان و آب دیگرانیم
من و تو گرچه دریانوش بودیم
کنون غرق سراب دیگرانیم

hiworld
03-06-2008, 22:49
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است

magmagf
03-06-2008, 23:29
تو نیامدی
و من حالا ۷۰ سالگی ام را
توی دبستان خوابهایم
می نشینم
و برای ندیدنت
بی حوصلگی چشمان بد عادتم را
ادب میکنم
او ن می آ ید ...!

bidastar
03-06-2008, 23:38
دل من قهر کرده با سپيده
درين دوران بسي سختي کشيده
اگر روزي دگر اين سان سر آيد
مرا باقي ، نه جان باشد نه ديده

magmagf
03-06-2008, 23:41
هیچ کس دست مرا وا کرد ؟ نه
فکر دست تنگ ما را کرد ؟ نه

هیچ کس از حال ما پرسید ؟ نه
هیچ کس اندوه ما را دید ؟ نه

هیچ کس اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود از ما می گریخت

چند روزی هست حالم دیدنی است
حال من از این و ان پرسیدنی است

گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفال می زنم

حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل امد که حالم را گرفت

" ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود انچه می پنداشتیم "

دل تنگم
03-06-2008, 23:43
مرا گفتا که ای مغرور غافل
رسد هرگز کسی هیهات هیهات

بسی بازی ببینی از پس و پیش
ولی آخر فرومانی به شهمات

bidastar
03-06-2008, 23:43
تو پاکی مثل دریایی تو ای مرد
همیشه در دل مایی تو ای مرد
اگر چه رفتی و از ما جدایی
برامان باز مولایی تو ای مرد

دل تنگم
03-06-2008, 23:45
در غم هر دم که نبود در حضور
تا قیامت ماتمی می‌بایدت

در حضورش عهد کردی ای فرید
عهد خود مستحکمی می‌بایدت

bidastar
03-06-2008, 23:46
تو استدلال لفظ آبی آب
به سبزه زار چشمت پونه خواب
شب دلتنگی و طولانیت را
بنوشد جرعه جرعه نور مهتاب

دل تنگم
03-06-2008, 23:51
بخشای بر غریبی کز عشق می‌نمیرد
وانگه در آشیانت خود یک زمان نگنجد

جان داد دل که روزی در کوت جای یابد
نشناخت او که آخر جای چنان نگنجد

آن دم که با خیالت دل را ز عشق گوید
عطار اگر شود جان اندر میان نگنجد

bidastar
03-06-2008, 23:52
در عـمر سه نـکـتـه را فراموش مـکـن
اول چــراغ خــلــق خــامــوش مــکـن
دوم غــم کــس مـکـن به هر جا ا فشا
سوم ســخــن بــی خــردان گــوش مــکــن

دل تنگم
03-06-2008, 23:55
نرسد آفتاب در گردت
گرچه صد قرن گرد در گردد

گر بیابد کمال تو جزوی
عقل کل مست و بیخبر گردد

صبح از شرم سر به جیب کشد
دامن آفتاب تر گردد

bidastar
03-06-2008, 23:57
در بغض غريب آسمان ياد تو بود
درد دل غنچه مثل فرياد تو بود
در جشن شكوفه هاي گيلاس نياز
حرف از گل بي خزان ميلاد تو بود

دل تنگم
04-06-2008, 00:00
دل اگر خون شد ز عشقش باک نیست
کین چنین کاری به جان خواهیم کرد

گر در اول روز خون کردیم دل
روز آخر جان فشان خواهیم کرد

ذره ذره در ره سودای تو
پایه های نردبان خواهیم کرد

چون به یک یک پایه بر خواهیم رفت
پایه‌ای زین دو جهان خواهیم کرد

magmagf
04-06-2008, 00:03
دلم به حس صميمانه ي دعا خوش بود
به لحضه هاي قشنگ خدا خدا خوش بود
كسي كه ماند براي هميشه كنج خودش
به درك مبهم مفهوم انزوا خوش بود

bidastar
04-06-2008, 00:03
دیشب من ودل بخت و وفا ناله و اه
این شـش بـشـدم بـه عـزم گـردش در راه
بـخـتـم بـه چـه ای فتاد و هم مرد وفا
من مـانـدم و نـالـه مـانـد و دل مـانـدش و اه

دل تنگم
04-06-2008, 00:04
همه اضدادش اندر یک مکان جمع
همه الوانش اندر یک زمان یار
زمانش دایما عین مکانش
ولی نه این و نه آنش پدیدار

bidastar
04-06-2008, 00:20
ره آورد سفر را میفروشیم
نگاه دربدر را میفروشیم
دوچشم کور تو غرق تماشاست
که ما خون جگر را میفروشیم

دل تنگم
04-06-2008, 00:23
من چو به ترک نام و ننگ، از دل جان بگفته‌ام
چند به زهد خوانیم، دست بدار ای پسر

چون به شمار کس نیم، سر به هوا برآورم
تا نکنندم از جهان، هیچ شمار ای پسر

bidastar
04-06-2008, 00:24
ره اندیشه ی بازت بلند است
چکاچک های پروازت بلند است
دگر در انجمن هر گز نگنجی
بهر جا موج آوازت بلند است

دل تنگم
04-06-2008, 00:27
تو اگر عاشقی به هر دو جهان
ننگری جز به سرگرانی باز

جان مده در طریق عشق چنان
که ستانی اگر توانی باز

خود ز جان دوستی تو هرگز جان
ندهی ور دهی ستانی باز

گر چو پروانه عاشقی که به صدق
پیش آید به جان فشانی باز

چه بود ای دل فرو رفته
خبری گر به من رسانی باز

bidastar
04-06-2008, 00:29
زبانش لهجه ی ناز دری داشت
نگاه او جهانی دلبری داشت
همی رقصید و بر دور سر او
چه رقص دلنشینی رو سری داشت

دل تنگم
04-06-2008, 00:31
تا کجایی چه می‌کنی چونی
این گره کن به مهربانی باز

گر ز عطار بشنوی تو سخن
راه یابد به خوش بیانی باز

bidastar
04-06-2008, 00:33
زخون دل به نعشت گل فشانم
کنار جسم مجروحت بمانم
زخون حنجرت گیرم وضویی
به زخم پیکرت قرآن بخوانم

دل تنگم
04-06-2008, 00:57
مرد باش و هر دو عالم ده طلاق
پای در نه زانکه داری دست رس

گر برآری یک نفس بی عشق او
از تو با حضرت بنالد آن نفس

bidastar
04-06-2008, 01:08
سحر رنگ صدای تو کجا شد
نشان جای پای توکجا شد
شدم غرق غروب دجلۀ شب
طلوع جانفزای تو کجا شد

دل تنگم
04-06-2008, 01:15
در عشق روی او ز حدوث و قدم مپرس
گر مرد عاشقی ز وجود و عدم مپرس

مردانه بگذر از ازل و از ابد تمام
کم گوی از ازل ز ابد نیز هم مپرس

bidastar
04-06-2008, 01:20
سرایم ظلمت یک کهکشان است
غبار چهره ام راز عیان است
ز یاران دو روی رنگ پرداز
جهان غصه ام یک آسمان است

دل تنگم
04-06-2008, 01:33
تا کی خفتی که کاروان رفت
در رسته‌ی کاروان ما باش

چون می‌دانی که جمله ماییم
با جمله مگو زبان ما باش

چون اعجمیند خلق جمله
تو با همه ترجمان ما باش

magmagf
04-06-2008, 08:18
شماي صبح و شب و هر دقيقه و هر جا
شماي پشت من افتاده مثل يك سايه
شما كه از خودتان حرف مي زني هر بار
من از اتاق خودم مي روم به دنياي ...

bidastar
04-06-2008, 14:32
شماي صبح و شب و هر دقيقه و هر جا
شماي پشت من افتاده مثل يك سايه
شما كه از خودتان حرف مي زني هر بار
من از اتاق خودم مي روم به دنياي ...


!!!

یقین دارم ز قرآن سر بریدند
هم از دین هم ز ایمان سر بریدند
اگر چه آب مهر مادرت بود
تورا با کام عطشان سر بریدند

دل تنگم
04-06-2008, 15:16
در خلافت ميل نيست اي بي‌خبر
ميل کي آيد ز بوبکر و عمر

ميل اگر بودي در آن دو مقتدا
هر دو کردندي پسر را پيشوا

bidastar
04-06-2008, 15:20
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم
شاها به فقیران درت روی مگردان
بر درگهت افتاده به صد گونه امیدیم

بردیا
04-06-2008, 15:22
ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی
بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی

(فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن)

دل تنگم
04-06-2008, 15:27
ما در پياله عکس رخ يار ديده‌ايم
اي بي‌خبر ز لذت شرب مدام ما

هرگز نميرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جريده عالم دوام ما

چندان بود کرشمه و ناز سهي قدان
کايد به جلوه سرو صنوبرخرام ما

Julian
04-06-2008, 15:30
اینجا صفحه اخرش کدومه؟

Julian
04-06-2008, 15:31
اسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار بنام من دیوانه زدند.

دل تنگم
04-06-2008, 15:35
دل از ما می‌کند دعوی سر زلفت به صد معنی
چو دل‌ها در شکن دارد چه محتاج است دعوی را
به یک دم زهد سی ساله به یک دم باده بفروشم
اگر در باده اندازد رخت عکس تجلی را

bidastar
04-06-2008, 15:37
فتادم در ميان دام دلبر
شدم از جملۀ خدّام دلبر
شود آيا که من سيراب گردم
زجام مي به دست و جام دلبر ؟

Julian
04-06-2008, 15:40
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
و اندر طلب طعمه پر و بال بیاراست

bidastar
04-06-2008, 15:42
تو نور آسمان و هم زمینی
به هر قلبی یقینا هم قرینی
پناه بی پناهان بارگاهت
به پهلوی فروتن ها نشینی

Julian
04-06-2008, 15:42
یا رب این نو گل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از دست حسود چمنش

دل تنگم
04-06-2008, 15:45
شیفته‌ی حلقه‌ی گوش توام
سوخته‌ی چشمه‌ی نوش توام

ماهرخ با خط و خال منی
دلشده‌ی بی تن و توش توام

Julian
04-06-2008, 15:46
من از روییدن خار بر سر دیوار
دانستم که ناکس کس نمی گردد بدین بالا نشینی ها.

bidastar
04-06-2008, 15:49
از آن روزی که در پیشم نشستی
مرا با بندهای عشق بستی
همیشه از خودم می پرسم ای یار
تو اصلا از کجایی و که هستی

Julian
04-06-2008, 15:50
یارا یارا گاهی دل مارا به چراغ نگاهی روشن کن
چشم تار دل را چو مسیحا به دمیدن اهی روشن کن

vahid_vaezinia
04-06-2008, 15:50
نی باغ به بستان نه چمن می‌خواهم
نی سرو و نه گل نه یاسمن می‌خواهم

خواهم زخدای خویش کنجی که در آن
من باشم و آن کسی که من می‌خواهم

Julian
04-06-2008, 15:51
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست

دل تنگم
04-06-2008, 15:53
تو بلندی عظیم و من پستم
چکنم تا به تو رسد دستم

تا که سر زیر پای تو ننهم
نرسم بر چنان که خود هستم

تا چنین هستیی حجابم بود
آن ز من بود رخت بربستم

Julian
04-06-2008, 15:56
ما را رها کنید از این رنج بی حساب
با قلب پاره پاره و با سینه ای کباب

دل تنگم
04-06-2008, 16:00
باور نکنند اگر به نطق آرم
امروز بدین صفت که من هستم

نه موجودم نه نیز معدومم
هیچم، همه‌ام، بلند و پستم

عطار درین چنین خطرگاهی
تو دانی و تو که من برون جستم

Julian
04-06-2008, 16:04
من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد
نوبت خاموشی من سهل و اسان میرسد
من که میدانم که تا سرگرم بزم هستی ام
مرگ ویرانگر چه بی رهم و شتابان میرسد
پس چرا عاشق نباشم پس چرا عاشق نباشم

دل تنگم
04-06-2008, 16:06
ملکی که هیچ سلطان حاصل ندید خود را
کردی به چشم زخمی تو دلفروز حاصل

وان راستی که کَس را هرگز نشد مسلم
زلف تو کرده آن را پیوسته کو ز حاصل

پرده دریدن تو پیوند کی پذیرد
عطار را گر آید صد پرده دوز حاصل

Julian
04-06-2008, 16:17
من که از ل شعر ندارم کسی داره؟

bidastar
04-06-2008, 16:22
لگام جان ودل گر او بگيرد
دلم با درد و رنجش خو بگيرد
اگر در نيم روز عمر دنيا
نشيني در برش ، دل بو بگيرد

دل تنگم
04-06-2008, 16:24
در عشق تو هر که نیست قلاش
دور است به صد هزار فرسنگ

قلاشان را درین ولایت
از دار همی کنند آونگ

عشقت به ترازوی قیامت
دو کون نسخت نیم جو سنگ

bidastar
04-06-2008, 16:28
گل علم وتعهّد را بجوئيم
همان گل را چو « جابر » ها ببوئيم
که عجز و ناتواني را ز الباب
به آبِ اتّکا بر خود بشوئيم

بردیا
04-06-2008, 16:29
بچه ها توی بعضی از پستا اشتباه دارید مثلا دل تنگم در جواب شعر من اشتباهی با یه حرف دیگه شعرو گفت و همچنین این اشتباهو بیداستار هم مرتکب شد.لطفا دقت کنید

ماه فروماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد

دل تنگم
04-06-2008, 16:31
دلا در سر عشق از سر میندیش
بده جان و ز جان دیگر میندیش
چو سر در کار و جان در یار بازی
خوشی خویش ازین خوشتر میندیش

بردیا
04-06-2008, 16:42
شیر حقم نیستم شیر هوا
فعل من بر دین من باشد گوا

دل تنگم
04-06-2008, 16:52
ای بیابانگرد بی کس ! گر زغربت، روزها
دربدر در کوه و در صحرا شدی، من با توام

در شب سرد زمستان، روح من در کومه هاست
چون اسیر لشکر سرما شدی، من با توام

bidastar
04-06-2008, 17:02
مرا آوای غمها زیر کرده
زمین گیر غم بی پیر کرده
هما وای دلم آیا کسی هست
که یاد قلۀ پامیر کرده؟

دل تنگم
04-06-2008, 17:08
هر که به دیدار تو نائل شود
یک شبه حلال مسائل شود


دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه ما را عطشی دست داد

magmagf
04-06-2008, 17:45
دلم به حس صميمانه ي دعا خوش بود
به لحظه هاي قشنگ خدا خدا خوش بود
كسي كه ماند براي هميشه كنج خودش
به درك مبهم مفهوم انزوا خوش بود

Julian
04-06-2008, 17:51
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت ز غمزه مارا خون خورد و می پسندید
جانا روا نباشد خونریز را حمایت.

magmagf
04-06-2008, 18:45
تو را با لهجه گل های نيلوفر صدا كردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم
پس از يك جست وجوی نقره ای در كوچه های آبی احساس تو را از بين گل هايی كه

در تنهاييم روييدند با حسرت جدا كردم
و تو در پاسخ آبی ترين موج تمنای دلم گفتی: دلم حيران و سرگردان چشمانيست رويايی!

و من تنها برای ديدن زيبايی آن چشم تو را در دشتی از تنهايی و حسرت رها كردم
اين بود آخرين حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگينت
چشم هايم را به روی اشكی از جنس غروبي ساكت و نارنجی خورشید وا کردم

Julian
04-06-2008, 18:49
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است.

magmagf
04-06-2008, 19:00
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

Enter_The_Love
04-06-2008, 20:29
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیسـت
حالیا خانـه برانداز دل و دین من اسـت
تا در آغوش که می‌خسبد و همخانه کیست

دل تنگم
04-06-2008, 20:33
تنگدل ماندی، که دل یک قطره خونست
عالمی در عالمی می‌بایدت

تا که این یک قطره صد دریا شود
صبر صد عالم همی می‌بایدت

Enter_The_Love
04-06-2008, 20:49
تو ضیافت سکوتم
تو اگه قدم بذاری
می بینی از تو شکستم
اما تو خبر نداری
بی تو از زمزمه دورم
بی تو از ترانه عاری
زخم تو : زخم همیشه
اینه تنها یادگاری
گوش بده !‌ ترانه هام ترجمه ی چشمای توست
تو تموم قصه هام همیشه جای پای توست

vahid_vaezinia
04-06-2008, 20:55
تب را شبخون زدم در آتش کشتم
یک چند به تعویذ کتابش کشتم

بازش یک بار در عرق کردم غرق
چون لشکر فرعون در آبش کشتم

Enter_The_Love
04-06-2008, 21:48
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
04-06-2008, 22:07
تو قبله گاه باور چندین طلوع سبز
معبود بی نیاز هزاران صنوبری
می خوانمت به نام غریبه به نام خویش
می خوانمت به نام سزاوار دیگر ی

دل تنگم
04-06-2008, 23:07
یارب از تاب زلف هندوی او
چه قیامت ز هندوان برخاست

مُشک از چین زلف می‌افشاند
آه از ناف آهوان برخاست

چشم جادوش آتشی در زد
دود از مغز جادوان برخاست

Julian
04-06-2008, 23:21
تا توانی دلی بدست اور
دل شکستن هنر نمی باشد

magmagf
04-06-2008, 23:51
در اين زمانه كه كس خواستن نمي فهمد
به عشق،‌اين لغت خورده پشت پا خوش بود

و يك نفر كه از اول كنار خود مي مرد
به مرده بودن خود پشت زنده ها خوش بود

چه چاره باز اگر هم دعا اثر نكند
كه قوم نوح به اميد ناخدا خوش بود

و من ز حسرت يك شعر خوب مي گويم
و شاعر يكه به اين شعر واژه ها خوش بود

دل تنگم
05-06-2008, 00:42
درمانش مخلصان را دردش شکستگان را
شادیش مصلحان را غم یادگار ما را

ای مدعی کجایی تا ملک ما ببینی
کز هرچه بود در ما برداشت یار ما را

magmagf
05-06-2008, 06:54
ارزانتر از کسي به کسي مي فروشيم
تشنه نگاه داشته اي تا بنوشيم
آه اي عميق باورم از چشمهاي تو
آخر چگونه بگذرم از چشمهاي تو

bidastar
05-06-2008, 09:28
ولیّ کبریا را سر بریدند
امام اولیا را سر بریدند
گواهی می دهم با کشتن تو
تمام انبیا را سر بریدند

Enter_The_Love
05-06-2008, 09:30
دیگر به زیر سایه این گنبد کبود

غیر از خودش! خودش و خدا هیچ کس نبود


دیگر کسی نبود کنارش ولی هنوز

این زن برای "هیچ کس"اش شعر می سرود!!


امروز روز هفتم مرداد سال قبل

تقویم هم کلافه شد از این همه رکود


کبریت می زند به دو تا چشم کاغذی ت

عکسی که دست های تو بر شانه هاش بود


تنهاست قلب خسته اش وُ " تیر" می کشد

دیگر اتاق پر شده از حلقه های دود


چیزی درون مردمک اش برق می زند

خواهد پرید سمت خودش زودِ زودِ زود...

□□

دست تو دور گردن او حلقه...نه نشد

حتی طناب معرفتش بیش از تو بود!!!

magmagf
05-06-2008, 10:13
در يک غزل تموج و در يک غزل درنگ
گاهی شبيه چشمه و گاهی شبيه سنگ

گاهی چنان وسيع که انگار آسمان
گاهی چنان گرفته که انگار ابر تنگ

تنها تويی مخاطب اين روح بی قرار
معشوق ناگزير غزل های رنگ رنگ

MILIN3M
05-06-2008, 10:22
گفته بودی چرا محو تماشای منی
انچنان که مژه برهم نزنی
مژهبرهم نزنم تا زدستم نرود
نازه چشم تو بقدر مژه بر هم زدنی

Enter_The_Love
05-06-2008, 12:10
یک سراغ ساده هم از من نمی گیرد کسی

غرقه گشتم در درون موج های حادثه

از برای یاری من بر نمی خیزد کسی

شانه های عاشقان گر تکیه گاه اشکهاست

پس چرا بر شانه ام اشکی نمی ریزد کسی

magmagf
05-06-2008, 12:52
یک نفر هست که در پرده شب
طرح لبخند سپیدش پیداست‌
مثل لحظات خوش کودکی‌ام‌
پر ز عطر نفس شب‌بوهاست‌

bidastar
05-06-2008, 13:23
تو گلبرگی بباغ یاس بودی
و عطری از گل احساس بودی
تو رنجیدی از این بی مهری من
ندانستم که تو حساس بودی

hayejan
05-06-2008, 13:26
یکی دید روبهی بی دست و پای
فرو ماند در لطف وصنع خدای
که چون زندگانی به سر می برد
بدین دست و پا از کجا می خورد

magmagf
05-06-2008, 16:06
در شاعری شروع نخستين من تويی
با هر غزل غزال تر، آوردمت به چنگ
می خواهمت عزيز تر از هر چه آرزوست
ای آرزوی گمشده ، ای حسرت قشنگ

bidastar
05-06-2008, 16:11
گویند که در خانه دل هست چراغی افروخته
کهاندر حرم افروختنی نیست

magmagf
05-06-2008, 16:35
تو را سریست که با ما فرو نمی آید
مرا دلی که صبوری از او نمی آید

کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر
که آب دیده به رویش فرو نمی آید

جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب
که مهربانی از آن طبع و خو نمی آید

چه جور کز خم چوگان زلف مشکینت
بر اوفتاده مسکین چو گو نمی آید

seyyedi
05-06-2008, 17:04
دوستان سلام
در دل من هر روز غمی تازه میروید
ز آنها هر روز دل ناله ای نو میگوید
این غم و دل مرهم ندارد جانا
بیا تو مرهم باش بر دل که غصه میروید

Enter_The_Love
05-06-2008, 17:16
دقیقه های بی تو پرنده های خستن
آیینه های خالی دروازه های بستم
نرفته بودی جاده پر از ترانه
کوچه پر از غزل بود به سوی تو روانه
اگه نرفته بودی گریه من رو نمی برد
پرنده پر نمی سوخت آینه چین نمی خورد
اگه نرفته بودی و اگه نرفته بودی

دل تنگم
05-06-2008, 20:27
یا در غم ما تمام پیوند
یا رشته‌ی عشق بگسل از ما

مگریز ز ما اگرچه نامد
جز رنج و بلات حاصل از ما

Mahdi_Shadi
05-06-2008, 20:43
ای برگ ها
از باد بپرسید
کدامتان اولین برگی خواهید بود که فرو خواهد افتاد

seied-taher
05-06-2008, 21:25
دختران را بی حجابی ننگ بود............ رنگ چادر بهتر از هر رنگ بود

د ختر حجب حیا غر تی نبود ...................... خانه فرهنگ کنسرتی نبود

مرجعیت مظهر تکریم بود .......................حکم او عالمی را تسلیم بود

یک سخن بود و هزاران مشتری............ ان هم از لوث قرائت ها بری

وای که در سالهای سیاه دوهزار................کار فرهنگی شده پخش نوار

ذهن صاف نوجوانان محل.............................پر شد از فیل های مبتذل

پشت پا بر دین زدن ازادگیست ........... حرف حق گفتن عقب افتادگیست

اخر ای پرده نشین فاطمه.......................... تو برس بر داد دین فاطمه


بی تو منکر ها همه معروف شد ..........کینه توزی با ولی مکشوف شد


در به روی رشوه گیران باز شد.................. دشمنی با نائبش اغاز شد

بی تو دلهامان به جان امد بیا.................... کاردها بر استخوان امد بیا

گوش کن اینک نوای جنگ را ........... قصه ای از شهر بعد از جنگ را
قصه ای پرسوز تاب و التهاب.............. قصه ای تلخ و سراسر اظطراب

قصه ای پرسوز تاب و التهاب.............. قصه ای تلخ و سراسر اظطراب

قصه شهری که غرق درد بود.................. اتش شهوت درونش سرد بود

شهر ما شب های خیبر یاد داشت............. رمز یا زهرا وحیدر یاد داشت

شهر ما همت درونه سینه داشت........... با شهادت انس از دیرینه داشت

شهر ما روح خدا در دست داشت...... صد هزاران عاشق سرمست داشت

ناگهلن این شهر ما بی درد شد ................. اتش غیرت درونش سرد شد


حال راز ها در شهر قصه چپ شد.......... .... پوشش خاکی لباس رپ شده

دیگر از جبه در ین جا رنگیست.......... دیگر ان حال و هوای جنگ نیست


یا خمینی ای خلیل بت شکن ...................خیز و بنگر فتنه های شهر من


جبهه و یاران من گم گشته اند............... غرق در نسیان مردم گشته اند


پس چه شد یاد پرستوهای جنگ؟................ یاد جبه یاد ان خونین تفنگ

شهر من حجب و حیایت پس چه شد ............ ناله مهدی بیایت پس چه شد


ای بسیجی کو صفای جبهه ها ؟................. کفر نگویم کو خدای جبهه ها ؟

ای جماعت ناله ام را بشنوید..................... درد چندین ساله ام را بشنوید

ای شما ان سوی اتش رفتگان................... ای شما اغئش لیلا خفته گان

بنگرید این لکه های ننگ را.................... فتنه های شهر بعد از جنگ را

عدهای با نامتان نان می خورن............. ای شهیدان خو نتان را می خورن

جنگ رفت و شهر ما تاریک شد.................. راه وصل عاشقان باریک شد

شما رفته مردم ریایی شدند.......................... و بر خی دگر شیمیایی شدند

نه ان شیمایی که در جنگ بود بود............. نه ان گاز سمی که بی رنگ بود


همانانی که رنگ ریا می زنن......................... و بر سینه سنگ خدا میزنند


همانانی که یادی زبن می کنن....................... فضا را پر از ادکلن می کنن

به یک چک رشوه خور میشوند.................. به یک حکم مسئول کل میشوند

همانانی که در بی حجابی تکند........................ سزاوار یک قبضه نارنجکند

به سنگ تحاجم محک می شوند..................... و مثل عروسک بزک میشوند

از اینها بپرسد که مهارن کجاست....... شلمچه حلبچه فاو و مریوان کجاست؟

از اینها بپرسید همت کیست ؟................ از ای ن ها بپرسید باکری که بود ؟

این از این ها بپرسید که بابایی که بود...... رجایی حسنپور اللهیاری که بود ؟

کسی فکر گلهای این باغ نیست................ کسی مثل ان روزهای داغ نیست

همه ناگهان عافیت خو شدند................. و یک شب از این ر به ان رو شدند

کسی بر شهیدان سلامی نگفت......................... رضای خدا را کلامی نگفت

بیایید که مردم بهتر شویم........................... در این ابشار خدا تر شویم


بیایید تجدید پیمان کنیم................................... نگاهی به قبر شهیدان کنیم

دل تنگم
05-06-2008, 21:26
مست جاویدان شو و فانی بباش
تا شوی جاوید آزاد از تعب

چون تو آزاد آیی از ننگ وجود
راستت آن وقت گیرد حکم چپ

bidastar
05-06-2008, 21:41
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش
من رسیدم رو به آخر تو بیا شروع من باش
شبو از قصه جدا کن چکه کن رو باور من
خط بکش رو جای پای گریه های آخر من

magmagf
05-06-2008, 21:44
ناله از درد مكن
اتشي راكه در آن زيسته اي سرد مكن
با غمش باز بمان
سرخ رو باش ازين عشقُ سرافراز بمان
راه عشق است كه هموار شود از خون رنگ
دل ديوانه تنها دل تنگ

bidastar
05-06-2008, 21:51
گلم خوبم تمام هرچی دارم
بذار سر روی شونه هات بذارم
تمام خواسته ی من از تو اینه
خودت میدونی خستم نا ندارم
چشام لبریز بارون راه ابره
ببین خونه بدونت عین قبره
نمی دونم چه جور بگم می خوامت
سکوتم نه شکایته نه صبره
یه لحظه با تو ، به دنیا نمیدم
با تو تا آخر رویا رسیدم
همه دنیا پی خودم می گشتم
خودی تر از تو عاشق تر ندیدم

magmagf
05-06-2008, 21:59
ماند زين غربت چندي به دغا ياوه ز من
بيل و داس و تبر و چارق و پاتاوه ز من
يله گاو و شخ و شخم و رمه از من، هيهات
من غريب از همه ماندم، همه از من هيهات

bidastar
05-06-2008, 22:02
تو زیبایی تو همرنگ بهاری
تو روح عاطفه در توشه داری
منم صیاد چشم آهوانه
تو آن زیباترین صید وشکاری

magmagf
05-06-2008, 22:04
مث آینه رو به رومی که چشات به من می‌خنده
ولی این‌طرف تو آینه دو تا چشم تر کشیده!

تو چشات عسل فروشه ولی می‌شنوی یه روزی
یه نفر به یاد چشمات شوکرانو سر کشیده!

يه پرنده کنج باغچه روی خاک افتاده اون روز
هيشکی باورش نميشه اون پرنده پر کشيده .. ...

bidastar
05-06-2008, 22:07
هزار جهد کردم که یار من باشی
مراد بخش دل بی قرار من باشی
چراغ دیده ی شب زنده دار من گردی
انیس خاطر امید وار من باشی

magmagf
05-06-2008, 22:08
یک نفر هست که از پنجره‌ها
نرم و آهسته مرا می‌خواند
گرمی لهجه بارانی او
تا ابد توی دلم می‌ماند

bidastar
05-06-2008, 22:16
دلی دارم، چه دل؟ محنت سرایی
که در وی خوشدلی را نیست جایی
دل مسکین چرا غمگین نباشد؟
که در عالم نیابد دلربایی

دل تنگم
05-06-2008, 22:45
یا غیاث المستغیث یا اله العالمین
جمله‌ی شب تا سحر بر درگهش افغان ماست

آن چنان خلوت که ما از جان و دل بودیم دوش
جبرئیل آید نگنجد در میان گر جان ماست

saman007spy
05-06-2008, 22:46
تو پاکی مثل دریایی تو ای مرد
همیشه در دل مایی تو ای مرد
اگر چه رفتی و از ما جدایی
برامان باز مولایی تو ای مرد

bidastar
05-06-2008, 22:52
تو پاکی مثل دریایی تو ای مرد
همیشه در دل مایی تو ای مرد
اگر چه رفتی و از ما جدایی
برامان باز مولایی تو ای مرد

جدی ؟
لا اقل میذاشتی چند صفحه بشه بعد این رو میگفتی.

دنیا که از او دل اسیران ریش است
پامال غمش، توانگر و درویش است
نیشش، همه جانگزاتر از شربت مرگ
نوشش، چو نکو نگه کنی، هم نیش است

دل تنگم
05-06-2008, 23:09
تا دلم را هوای باطل بود
جانم از ذوق عشق عاطل شد

چون ز سیمرغ دید شهپر عشق
همچو داود می‌زند در عشق

bidastar
05-06-2008, 23:22
قدیمی و طلا چاپی تو ای دل
میان عاشقان تاپی تو ای دل
صدایت رونق تالار عشق است
مگر موسیقی پاپی تو ای دل


به علت مسائل و دلایلی منطقی فعلا" در مشاعره شرکت نمیکنم ... موفق باشید

saman007spy
05-06-2008, 23:25
جدی ؟
لا اقل میذاشتی چند صفحه بشه بعد این رو میگفتی.

دنیا که از او دل اسیران ریش است
پامال غمش، توانگر و درویش است
نیشش، همه جانگزاتر از شربت مرگ
نوشش، چو نکو نگه کنی، هم نیش است


وای به خدا حواسم نبود ، تاپیک رو باز گذاشته بودم . این شعر رو یاد داشت کردم . یه هو دیدم رفته رو ت ! به کلی یادم نبود از همین تاپیک نوشتم !

اسمایل شرمساری :31:

saman007spy
05-06-2008, 23:26
لطیفه‌ای به میان آر و خوش بخندانش
به نکته‌ای که دلش را بدان رضا باشد

پس آنگهش ز کرم این قدر به لطف بپرس
که گر وظیفه تقاضا کنم روا باشد

دل تنگم
05-06-2008, 23:27
دریغا! روزگار نوش بگذشت
ندیمم بخت بود و یار ساقی
بلیت ان صبحی بالبلایا
الاق مرور ایام التلاقی

magmagf
05-06-2008, 23:30
يله گاو و شخ و شخم و رمه از من، هيهات
من غريب از همه ماندم، همه از من هيهات

آيش سالزد از غربت من باير ماند
چمن از گل، شجر از چلچله بي زاير ماند

سالها بي من مسكين به عزيزان بگذشت
به حمل بذر نيفشاندم و ميزان بگذشت...

دل تنگم
05-06-2008, 23:31
ترک من، ای من غلام روی تو
جمله ترکان جهان هندوی تو

لعل تو شیرین‌تر از آب حیات
زان بگو خوشتر چه باشد؟ روی تو

خرم آن عاشق، که بیند آشکار
بامدادان طلعت نیکوی تو

magmagf
05-06-2008, 23:35
...و امروزم
لا به لای قصه هایم،«بود» قرعه ای از نام یک قالی
که باید دار
که باید، زد
« و بر دار است این قالی »
و بر دار، باید زد
هرچه از «قالی» است.

دل تنگم
05-06-2008, 23:37
تو به جمال شادمان، بی‌خبر از غمم دریغ!
من شده پایمال غم، از غم گوشمال تو

ناز ز حد بدر مبر، باز نگر که: در خور است
ناز تو را نیاز من، چشم مرا جمال تو

بسکه کشید ناز تو، مرد عراقی، ای دریغ!
چند کشد، تو خود بگو، خسته دلی دلال تو؟

magmagf
05-06-2008, 23:38
غربت ترانه ها رو ديكته كن ، خورشيدو بذار به جاي نقطه چين
چشماتو ببند و تو پرسه ي شب ، جاي بارون خواب آفتابو ببين ؛

واسه من نقشه ي پروازو بكش ... تشنه ي به سمت تو پريدنم ...
توي كوچه هاي گريه دست توست ، آخرين راهِ به تو رسيدنم !

سايه ها رو خط بزن ، آفتابي شو ... با تو رو به مرگه انتظار من
ديگه پائيز اينجا جايي نداره ، تا توئي همسفر بهار من ...

چشماتو ببند ، منو تنها نذار ... من توي خواب تو آفتابي شدم
غربت منو پُر از ترانه كن ... من دوباره غرق بي تابي شدم ...

دل تنگم
05-06-2008, 23:41
میدان دل ما تنگ، قدر تو فراخ آهنگ
ای با دو جهان در جنگ، آخر چه محال است این؟

از عکس رخ روشن، آیینه کنی گلشن
ای مردم چشم من، آخر چه مثال است این؟

عقل ار همه بنگارد، نقشت به خیال آرد،
کی تاب رخت دارد؟ آخر چه خیال است این؟