مشاهده نسخه کامل
: مشاعره
من ؟
نمک پرورده ی همین زخم های از آشنا خورده
آنقدر با خرابی این گریه ساخته ام
که هر کنج این خانه از دست دیده ام دریاست
حالا که چه یعنی کلمه ؟
شما هم خودتان را معرفی کنید
این سایه های مبهم خاموش
همراه شما چه می خواهند ؟
این سنجاق های منتظر
این کوچه های کنجکاو بی رهگذر
این کلمات کتک خورده ی خراب ؟
حالا که چه یعنی شفا ؟
mohammad99
21-07-2007, 03:09
ارغنون ما نوازد نغمه عشق و جنون
ايکه دل داري بيا بشنو نواي ارغنون
عقل اگر جويي مبوي اين گل که مجنون ميشوي
اين گل عشق است و برگش ميدهد بوي جنون
***
------------------
سلام بچه ها سر اذان هست دعا فراموش نشه
نوشين لبی که جان به تنم می دمد تويی
عمر منی که تاب و توان داده يی به من
با من بمان که روشنی بخت من ز توست
آری تويی که بخت جوان داده يی به من
حتما
نوشتن بر خاک آسانتر و بر سنگ سخت تر است
با انگشت بر خاک مي نويسي و با تيشه بر سنگ
نوشته هاي خاکي مهمان اولين نسيم است
و نوشتن سنگي مهمان تمام تاريخ
زندگي را بر خاک مي نويسي يا بر سنگ ؟
...
mohammad99
21-07-2007, 03:24
گر به تو افتدم نظر
چهره به چهره روبه رو
شرح دهم غم تو را
نكته به نكته مو به مو
بچه ها سعی کنین شعر های تکراری ننویسید
موفق باشید
...............
وقتی دستانم از اعتماد تهی است
چه فرقی می کند
که بگویم
اینجا زمستان است یا بهار .
اینجا سرد است
از تکرار ف نبودن اعتماد .
وقتی گوشهایم ایمان نمی اورند به کلام
بیهوده ، برایم واژه های دلفریب میچینی
من از گور بی اعتمادی برخاسته ام
دشتهای اعتماد در سیلاب دروغ و خیانت
مرده اند .
وقتی نگاهم لبریز ف وحشت می شود
از نگاهت ، می دزدمشان ...
نگاهم که می کنی ،
فرهنگ لغات میشود یک کلمه "عبث " .
اینجا تداوم خالی بودن از اعتماد است .
سرد است .
باور کن،
بر هیچ از واژه ها جمله می بافی .
چرخهای اعتماد
دیر زمانیست که دیگر نمی چرخند .
...
mohammad99
21-07-2007, 03:32
ديگه نيستي اوني كه واسش مي مردم يه روزي
پشيمونم كه چرا دل به تو دادم يه روزي
تو مثل يه موج ساحل , من تو رو دريا مي ديدم
تو يه كلبه ي محقر , من تو رو خدا مي ديدم
با نگاهي توي چشمات, دنيا از چشمم ميفتاد
شايد اين گناه من بود تو رو اشتباه مي ديدم
اگه اون روز توي چشمات رقص نيرنگ رو مي ديدم
اگه آواي دروغو توي حرفات مي شنيدم
شايد هرگز تو خيالم بتي از تو نمي ساختم
شايد هرگز من ساده دلو آسون نمي باختم
ديگه نيستي اوني كه واسش مي مردم يه روزي
پشيمونم كه چرا دل به تو دادم يه روزي.
----------
سایه خانوم میخوای با هم بشمریم چند تا شعر تکرای تو این تاپیک هست!!
قربانتان
محمد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یکی هر هفته یه روز پزشکشون میاد خونش
یکی داره می میره ، خرج مداوا نداره
یکی انشاشو می ده توی خونه صحیح کنن
یکی از بر شده درد و ، دیگه انشا نداره
همیشه برای عاشق شدن
به دنبال باران و بهار و بابونه نباش
گاهی
در انتهای خارهای یک کاکتوس
به غنچه ای میرسی
که ماه را بر لبانت مینشاند.
به پيش روي من، تا چشم ياري مي كند، درياست !
چراغ ساحل آسودگي ها در افق پيداست !
درين ساحل كه من افتاده ام خاموش،
غمم دريا، دلم تنهاست .
وجودم بسته در زنجير خونين تعلق ها ست !
خروش موج، با من مي كند نجوا،
كه هر كس دل به دريا زد رهائي يافت
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
به چشم خلق عزیز جهان شود حافظ
که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک
mohammad99
21-07-2007, 21:33
كاش از اول ميدونستم كه تو صندوقچه قلبت
كليدي داري براي درهاي هميشه بسته
كاش از اول ميدونستم كه تو دستاي نجيبت
مرهمي داري براي زخم اين هميشه خسته
سلام دوستان
چه خبر
تمام قصه همين بود
و مي گفتم
حكايت من و تو ؟
هيچ كس نمي خواند
چه بر من و توگذشته است ؟
كس نمي داند
چرا ؟
كه اين سكوت سكوت من و تو بي ترديد
حصار كاغذي ذهن را ز هم نشكافت
و خواهش من و تو نيم گامي از تب تن نيز دورتر نگذشت
كه در حصار تمناي تن فرومانديم
و در كوير نفس سوز من فرومانديم
هیچی بابا. صبح تا حالا هیچکی نیومده مشاعره!
mohammad99
21-07-2007, 21:56
من که تو لاکه خودم بودم
يه عمريه که من مُردم
نمي ديدي مگه هرروز سر خاک خودم بودم
mohammad99
21-07-2007, 21:56
من که تو لاکه خودم بودم
يه عمريه که من مُردم
نمي ديدي مگه هرروز سر خاک خودم بودم
چه بد!!
مگر خدا ز رقیبان تو را جدا بکند
عجب خیال خوشی کردهام، خدا بکند
سزای مردم بیگانه را دهم روزی
که روزگار تو را با من آشنا بکند
خبر نمیشوی از سوز ما مگر وقتی
که آه سوختگان در دل تو جا بکند
آره خیلی بد! شاید اصلا من هم از این فرم بروم که بروم.
aftabkhanom
21-07-2007, 22:03
در فردای دیروز باشیم و فارغ
و شاید نگاه ها وزن نداشته باشند
و شاید در زمانی
...
تو آن روز اینجا باشی
س س لام
mohammad99
21-07-2007, 22:05
ديگه نيستي اوني كه واسش مي مردم يه روزي
پشيمونم كه چرا دل به تو دادم يه روزي
تو مثل يه موج ساحل , من تو رو دريا مي ديدم
تو يه كلبه ي محقر , من تو رو خدا مي ديدم
با نگاهي توي چشمات, دنيا از چشمم ميفتاد
شايد اين گناه من بود تو رو اشتباه مي ديدم
اگه اون روز توي چشمات رقص نيرنگ رو مي ديدم
اگه آواي دروغو توي حرفات مي شنيدم
شايد هرگز تو خيالم بتي از تو نمي ساختم
شايد هرگز من ساده دلو آسون نمي باختم
ديگه نيستي اوني كه واسش مي مردم يه روزي
پشيمونم كه چرا دل به تو دادم يه روزي........
اخه چرا
سلام افتاب
انگار کسي
يا چيزي گلويم را مي فشارد
صداي قلبم را کسي نمي شنود
حرفم را نمي فهمد
انتظارم را پاياني نيست
پس باز کن پنجره ها را
بگذار باران را بهتر ببينم
وقت تلف کردنه!
سلام
mohammad99
21-07-2007, 22:11
من از صداي گريه تو
به غربت بارون رسيدم
تو چشات باغ بارون زده ديدم...
چشم تو همرنگ يه باغه
تو غربت غروب پاييز
مثل من از يه درد کهنه لبريز...
با تو بوي کاهگل و خاک
عطر کوچه باغ نمناک
زنده ميشه...
خب همه فروم ها همینه دیگه.ما هم برا همین میایم دیگه.وسطاش برا وقت اضافی 4 تا سوال علمی هم یاد میگیریم
هر گاه مرا به خاک سپرديد
در تاريکي گور
جايي را هم
براي آرزو هايم
بگذاريد ...
آفتاب خانوم. شما شعر نمیزارید؟
اگه کسی نیست من برم
aftabkhanom
21-07-2007, 22:39
دستانت تا اعماق فکر فرو رفته بودند
و بر جرقه ای انتظار می کشیدند
رعدها از پی هم آمدند و گذشتند
و تو هنوز
انتظاری را قدم می زدی
پایان که رفته تو بوته نقد کاربرا
محمد هم صندلی نشین شد و کلاس می ذاره و ...
فرانک هم که همکاره و ...
آقا جلال هم که می خواد بره و ...
آفتاب خانوم تهنای تهنای تهنا شدی...
ياران ره عشق منزل ندارد
كين بحر مواج ساحل ندارد
سلام دوستان:11:
آفتاب خانوم چرا شايعه ساري ميكنيد؟:19::31:
من هر دفعه بيام فروم حتما مشاعره ميام:27:
در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز
استادهام چو شمع مترسان ز آتشم
شیراز معدن لب لعل است و کان حسن
من جوهری مفلسم ایرا مشوشم
از بس که چشم مست در این شهر دیدهام
حقا که می نمیخورم اکنون و سرخوشم
آره پایان خان دیگه با ما نمی پلکه
محمد که خیلی وقته از صندلی انداختنش پایین
فرانک هم احتمالا یه فیلم دیده دپرسه!!
من هم نمیخوام برم.گرچه تهنام!
aftabkhanom
21-07-2007, 22:48
آرزوهایت را به من بسپار
به ماهی ها خواهم گفت
تا دل کوسه با خبر شود
و او به نهنگ
نهنگ آرزویت را به ابر خواهد گفت
او با بذر در میان خواهد گذاشت
آنگاه آرزویت سبز خواهد شد
حتما باید یه دل بشکنه تا همه بیان سر پستاشون !!!
در انتظار تو بنشستم و سرآمد عمر
دگر چه داری از این بیش انتظار از من
به اختیار نمیباختم به خالش دل
که برده بود حریف اول اختیار از من
aftabkhanom
21-07-2007, 22:57
نسترن های بیدار شده در شکوفه های گیلاس
در بلوغ مرده اند
در ركاب تو كه مي رفتي
هم عنان با نور
در مجلل هودج سر و سرود و هوش و حيراني
سوي اقصامرزهاي دور
- تو قصيل اسب بي آرام من ، تو چتر طاووس نر مستم
تو گراميتر تعلق ، زمردين زنجير زهر مهربان من -
پا به پاي تو
تا تجرد ، تا رها رفتم
مي توانستم چو لبخند
بر لبانت جان بگيرم
يا بلغزم همچو اشكي
كنج لبهايت بميرم
ولي آفتاب خانوم درست ميگه
فرانك خانوم و مژگان خانوم كه تقريبا نيستن
بقيه هم كمتر سر ميزنن
راستي من يك مشكلي با تاپيك پيدا كردم من الان تاپيك رو با 1306 صفحه ميبينم در حالي كه وقتي روي اون كليك ميكني مياد صفحه 1303 يعني همين جا شما هم اين مشكل رو داريد؟
(به اين ميگن حاشيه پر رنگ تر از اصل)
aftabkhanom
21-07-2007, 23:09
مرا می خواند
غصه پرواز شاهپرکها از باغ آرزو
و روییدن علفهای هرز پای پونه های باغ امیر
قصه شبهای دراز
و تنها بودن ، با یک چمدان خاطره
اره پایان منم این مشکل رو دارم
تازه دلم هم برای فرانک تنگ شده
همین نه من به پناه شبانه در زده ام
که وقت حادثه ، شب نیز در پناه من است !
نه بیم سنگ فنایش به دل ، نه تیر بلا
پرنده ای که قُرق را شکسته ، آه من است
مژگان خانوم هست بصورت اینویزیبل مثل روح سرگردان تو فروم میچرخه و لی سری نمیزنه اینجا(از وقتی همکار شده)
آره بقیه هم کمتر سر میزنن
(حالا بقیه کیا هستن؟)
تب عشقت جانم را همه شب مي سوزاند
چه كسي در اين عالم غم من را مي داند
عشق تو زده آتش بر دلم
لحظه اي بنشين در محملم
اي شكفته در آوايم
صبح روشن فردايم
خواب خوب من
رؤياهايم
من از جهان بي تفاوتي فكرها و حرفها و صدا ها مي آيم
و اين جهان به لانه ي ماران مانند است
و اين جهان پر از صداي حركت پاهاي مردميست
كه همچنان كه ترا مي بوسند
در ذهن خود طناب دار ترا مي بافند
سلام اي شب معصوم
ميان پنجره و ديدن
هميشه فاصله ايست ...
فروع فرخزاد
تو که مستانه زدي باده ز پيمانه من
چشم افسون تو شد شهرت افسانه من
شب خوش دوستان
aftabkhanom
21-07-2007, 23:48
ناله ی ماهیها از لای ترانه ها پیدا بود
آهشان تر
دهاشنان خشک
خشک و تر با هم می سوخت
شب خوش
تو را به جانِ مستان مده شرابم امشب
که یاد چشم مستش کند خرابم امشب
همین دو جرعه می زد به جان زارم آتش
مده ، کز آتش غم کنی کبابم امشب
از من نیز شب خوش
aftabkhanom
21-07-2007, 23:55
به من گفت
نمازت همان هفت خط پیش تمام شده
التماس دعا
mohammad99
22-07-2007, 01:07
از پي ديدن رخت
همچو صبا فتادهام
خانه به خانه در به در
كوچه به كوچه كوبه كو
ممد فعلا یه خورده قاطیه فقط شما براش دعا کنید
hamid_hitman47
22-07-2007, 02:04
سلام...ببخشید:
اینجا 1307 صفحه داره...من چرا فقط میتونم صفحه 1305 رو ببینم...واسه شما دوستان هم همینطوریه؟؟؟
mohammad99
22-07-2007, 02:32
اره به خاطر ارتقا هست.درست مبشه حالا شما >>و<< بده من باشم این پست رو هم بعدا ادیت میکنم
وقتی نگاه می کنم
وقتی دوباره در سفرم
کنار همین قدم های بعد از سی سالگی
کودکی قدم می زند
که همیشه از تماشای دشت ها و
کوه های در غربت زمین می اید
صورتم را می شویم تا که دوستان سیرتم بینند
ای دریغا که من چه خوش خیال بودم...
سلام آقا محمد (الکی!) سلام فرانک خانوم
hamid_hitman47
22-07-2007, 02:38
دستای کی رو گرفتی زیر بارونای پاییز
میخوام اینجا با تو باشم زیر بارونا دوباره
ولی افسوس نه تو هستی نه دیگه بارون میباره...
هشدار زانکه در پس این پرده نیاز
آن بت تراش بوالهوس چشم بسته ام
یک شب که خشم عشق تو دیوانه ام کند
بینند سایه ها که تو را هم شکسته ام
سلام پاکر جان
hamid_hitman47
22-07-2007, 02:43
مگه میشه مگه میشه
مگه میشه ترک وطن کرد
توی غربت عمری رو سر کرد...
mohammad99
22-07-2007, 02:44
دل و جان بردي اما نشدي يارم
با ما بودي بي ما رفتي
چون بوي گل به كجا رفتي
تنها ماندم تنها رفتي
سلام
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شکست قلبم را و وفا نکرد
ای دریغا که در خواب خوشی بودم
اما بیدارم می شوم تا بازجویم آواها را
یه نفر می ارزه امضاش به هزار تا عالمی
یکی بعد عمری رنج و زحمت امضا نداره
تو کلاس صحبت چیزی می شه که همه دارن
یکی می پرسه آخه چرا مال ما نداره
hamid_hitman47
22-07-2007, 02:50
هنوزم زير رگبار ترانه
کنار خاطرات تو ميشينم
عسل بانو عسل گيسو عسل چشم
منو ياد خودم بنداز دوباره...
هزاران دم که میتوانستیم بیداری کنیم...!!
در کنار نقاب و دشنه ای زنگ زده در خواب بودیم
در رویای بیداری....
تا که روز سرنوشت ایستادگی خواهیم کرد..؟
وه؟ چه ننگین جامهء فاخری از جنس دین و گناه..
mohammad99
22-07-2007, 02:53
همه شب نالم چون ني كه غمي دارم
دل و جان بردي اما نشدي يارم
با ما بودي بي ما رفتي
چون بوي گل به كجا رفتي
تنها ماندم تنها رفتي
بازم سلام
دستهایم را با دست هایت گره میزنم
چشم در چشمانت
عطر زیبایت سراسر وجودم را می گیرد
می خواهم با تو باشم... دیییییییینگ دییینگ
ساعت لعنتی الانم وقته که آدمو از خواب بیدار کنی؟!
mohammad99
22-07-2007, 03:09
سلام محمد.کسی که بهمون سلام نکرد
يه دل دارم کارش شکستن شده
کاره ديگش تنها نشستن شده
يه دل دارم کارش شکستن شده
کاره ديگش تنها نشستن شده
دلم ميخواد زار بزنم
سرمو به ديوار بزنم
زمين و زمونو بدوزم
گُر بگيرم تا بسوزم
سر اذان دعا فراموش نشه
.شب برهمگی خوش
قربانتان
محمد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
hamid_hitman47
22-07-2007, 03:12
مگه میشه که ستاره
توی آسمون نباشه
یا گلی به خاطراتم
عطر یاد تو نپاشه
شب خوش محمد جان
هیچ زن هرزه ایی
در خانه ات پیر نمی شود .
گناه را به خانه نیاورده ایم
زیستن را از یاد برده ام.
و گمشده ایی اینچنین تنها را رها می کنی
شب خوش
Beep,Beep,beeeeeeeeeeeeep
دیگه تمام شد....
بای بای خوب بخوابین
hamid_hitman47
22-07-2007, 03:18
یکی نیست بگه آخر من و تو کجای کاریم...
توی یک جاده روشن یا هنوزم توی غاریم...
من كيستم ؟ ترانه لبهاي آرزو
همچون صدف ، نشسته به درياي آرزو
تلخ آب مرگ مي خورم و دم نمي زنم
اندر هواي جرعه ي صهباي آرزو
hamid_hitman47
22-07-2007, 03:22
واي كه دلم طاقت دوري تو نداره
بغض نبودن تو اشكامو در مياره
اي كه بي تو اين كوير، خواب بارون مي بينه
وقتي نيستي، غم دنيا توي قلبم مي شينه...
همیشه به چهار راه
دیر می رسم.
و زمین خسته
که دیگر توان مرا ندارد.
باید بنشینیم
و فاصله های کش دار را شماره کنم
کمی انتظار برای من
و گویش تو با زمین
او را صبور تر خواهد کرد.
بمان بر سر خیابان
کمی انتظار برای من
mohammad99
22-07-2007, 03:29
نه حريفي تا با او غم دل گويم
نه اميدي در خاطر كه تو را جوبم
***
گفتم این شعر اخر هم بزاریم بهد شرمون رو کم کنیم
هنوز از سقفه دلم، داره بارون مي چکه
هنوز از سقفه دلم، داره بارون مي چکه
واثه درياي غمم خيلي، قلبم کوچيکه
واثه درياي غمم خيلي، قلبم کوچيکه
همجا سبزو من، چرا خاکستريم
تو کتابم ولي حيف، صفحهٌ آخريم
کفترا رفتنو من، کفتر يريريم
به همين دلم خوشه، که تو ناباوريم
همه جا سبزو من، چرا خاکستريم
تو کتابم ولي حيف، صفحهٌ آخريم
کفترا رفتنو من، کفتر يريريم
به همين دلم خوشه، که تو ناباوريم
همه جا بهاريه، چرا من خزونيم
همه با قصه ها قهرن چرا من جون جونيم
هنوز از زخمه دلم، داره بارون مي چکه
هنوز از سقفه دلم، داره بارون مي چکه
واثه درياي غمم خيلي، قلبم کوچيکه
واثه درياي غمم خيلي، قلبم کوچيکه
مرا به خانه صدا كن
در ماه برف مي بارد
و از روي تمام پل ها
از روي تمام جاده ها و ريل ها
هراسي تازه مي گذرد
مرا به خانه صدا كن
سراسر اين همه شب زمين
خود را از دور تماشا كردن
كه در شيب پل ها و پيچ كوچه ها
دور مي شود
وقتي از پنجره ها
حتي چراغها مي ترسد
ميان باد مي گريد
كنار راه مي ميرد
این چه حرفیه محمد جان
دل خلوت خاص دلبر آمد
دلبر ز کرم ز دل بر آمد
جان آینه ی جمال جانان
تن خاک دیار دلبر آمد
شد محفل دل ز غیر خالی
یار از در دلبری در آمد
ذاتی به ظهور خویش دم زد
صد گونه صفات مظهر آمد
دیــوانـــه محبت جـــانـــانه ام هنـــوز
دست از دلم بـــدار کــه دیوانه ام هنوز
عمـــری بگرد شمع جمال تــو گشته ام
و آتش نخورده بــر پر پـروانه ام هنوز
Shazde Koochooloo
22-07-2007, 11:36
زين آتش نهفته که در سينه من است
خورشيد شعلهايست که در آسمان گرفت
ميخواست گل که دم زند از رنگ و بوي دوست
از غيرت صبا نفسش در دهان گرفت
آسوده بر کنار چو پرگار ميشدم
دوران چو نقطه عاقبتم در ميان گرفت
آن روز شوق ساغر مي خرمنم بسوخت
کتش ز عکس عارض ساقي در آن گرفت
خواهم شدن به کوي مغان آستين فشان
نه من بر آن گل عارض غزل سرایم و بس
که عندلیب تو از هر طرف هزارانند
تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من
پیاده میروم و همرهان سوارانند
بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کان جا سیاه کارانند
mohammad99
22-07-2007, 17:04
افسوس، افسوس براي مردمي که نمي يابند چشمانش را
دمي که برايم تشخيصي نمي ماند که آسمان است يا دريا
عميق، زيبا، خيره کننده
سپاس آن ايزد مهربان را
که نهاد برايم نمادي از خود در اين سرزمين
مريم پاک را
sghl
aftabkhanom
22-07-2007, 21:02
از طوطی خواهم پرسید
جای اندیشیدن کجاست ؟
رستن را خواهم جست
و از اونشانی حیات را خواهم پرسید
در نارنجستانها.
خنیل و دارو
برجهای کوچک و
مردهگانی
بر پهنهی آبگیرها.
دریغا عشق
که بر باد شد!
که خواهد گفت که آب
میبرد تالابتشی از فریادها را؟
دریغا عشق
که شد و باز نیامد!
بهار نارنج را و زیتون را
آندلس، به دریاهایت ببر!
دریغا عشق
که بر باد شد!
لورکا
mohammad99
22-07-2007, 23:12
همه شب نالم چون ني كه غمي دارم
دل و جان بردي اما نشدي يارم
با ما بودي بي ما رفتي
چون بوي گل به كجا رفتي
تنها ماندم تنها رفتي
سلام
به یاد دارم
شبهایی را که تا سحر
در خیابان های این شهر پاییزی
در زیر بغض ابرهایت قدم بر میداشتم
و خاطرات شیرین درد را با تو تکرار می کردم
و سحرگاه
رفتگر
خاطرات را جارو می کرد و به جوی می سپارد ...
سلام محمد
mohammad99
22-07-2007, 23:19
دلم ميل گل باغ ته ديره درون سينهام داغ ته ديره
بشم آلاله زاران لاله چينم وينم آلاله هم داغ ته ديره
فعلا شب خوش
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
شبت خوش
aftabkhanom
22-07-2007, 23:41
تلاقی دو نگاه
و امتدادی تا چشم لبریز و جود
سلام شقایق است
نگاهی نگران
سایه ای خفته بر تن
در زیراستواری بید
سلام حدود عاطفه هاست
سلام
تو رفتی
ولی من به پاس آن شب
هنوز میبارم ..
پاییز
بهانه شب های دلتنگی
پاییز
پر احساس ترین معشوقه
پاییز
آغوش دلهای عاشق
خدانگهدار ...
سلام. صد رحمت به دیشب آفتاب خانوم!
رهزن دهر نخفته است مشو ايمن از او
اگر امروز نبرده است كه فردا ببرد
سلام عزيزان!!!!!!!!خوب هستيد؟
دیگر شعرم نمی آید
دیگر شاعران را زبان سخن نیست
حتی کاغذها از سفیدیشان دلتنگند
حتی جمله " دوستت دارم " عذاب وجدان دارد
سلام پایان
شعر قشنگی گفتی از حافظ. همه غزلو خیلی دوست دارم.
نیست در شهر نگاری...
aftabkhanom
22-07-2007, 23:53
در وسط حیاطم بید مجنونی خواهم کاشت
تا لیلی در زیر آن آهسته و نرم بخوابد
و با شربتی شیرین ، شیرین تر از شیرین ، فرهاد را پذیرایی خواهم کرد
صد رحمت؟؟؟؟
عزیزان !!!!!!!
؟؟؟؟؟؟؟؟
دیگر صداقتی نیست تا بهانه سرودن باشد
منتظر مانده ام تا مرگ
می خواهم وجودم را ببلعد
تا روزی در زیر خروارها خاک
به خود بخندم ...
منظورم وضعیت مشاعره بود. حالا بهتر شد!
aftabkhanom
23-07-2007, 00:01
کاش چیزهای بهتری می نوشتم
حیف دیر است
دیگر ایوانم آبی ست
ok
تا ز ميخانه و مي نام و نشان خواهد بود
سر ما خاك ره پير مغان خواهد بود
خوشحالم كه خوشتون اومد اقا جلال
به نظرتون تاپيك يه جورايي نشون دهنده وضعيت جامعه و مردم نيست؟
در دل ما انسانها
جایی برای سکوت عاشقانه نیست
جایی برای بغض های شبانه نیست
جایی برای درد ...
در دل ما انسانها
چرخ دنده ها حرف اول را می زنند
در دل ما انسانها
مدتی برای ایستادن
و به دوستی ها فکر کردن نیست ...
وضعیت تاپیک منظورتونه؟
aftabkhanom
23-07-2007, 00:11
تا در گذار صدف های موج دیده
تو را به اوج فراموشی ببرد
تا دریا را به خواب دعوت کنند
تو آتش را به میهمانی می خوانی تا
در چشمانش خیره بمانی
در گذار صدف ها
با موجی ، در اوج یاد
گ
ا
ه
ی
موج تا نگاه ات می رسد
دلم را لرزاندي و رفتي
چو مرغ شب خواندي و رفتي
تو اشك سرد زمستان را
چو باران افشاندي و رفتي
سياه شب لاله افشان شد
كوير تشنه گلستان شد
تو مي آيي
تو مي آيي
تو مي آيي
ز باغ قصه به دشت خواب
ز راه شيرين پر مهتاب
تو مي باري چون گل باران
به جام نيلوفر مرداب
سياه شب لاله افشان شد
كوير تشنه گلستان شد
تو مي آيي
تو مي آيي
تو مي آيي
آره كلا انجمن به نظرم اون شور و نشاط قبل درش نيست
كسي درست و حسابي سر نميزنه و......
يك لحظه نشد خيالم آزاد از تو
يك روز نگشت خاطرم شاد از تو
داني كه ز عشق تو چه شد حاصل من
يك جان و هزار گونه فرياد از تو
آره یهو خلوت شده!!
واي مرا ساده سپردي به باد
حيف كه نشناخته بردي ز ياد
همسفر بادم از آن پس مدام
مي گذرم بي خبر از بام و شام
مي رسم اما به تو روزي دگر
پنجره را باز گذاري اگر
پنجره را باز گذاري اگر ...
شب خوش:11:
Asalbanoo
23-07-2007, 01:11
راه عشق، بی ثمر
دیده ها بی فروغ
سینه ها بی صفا
آب و غم، نان و سنگ
یک زبان، یک صدا
دین و دل، جان و روح
یک فروغ، یک سحر، یک غروب
آه من، ناله ها
شور تو، باله ها
رقص و مرگ یک هوار:
های و های
های و های
مرده ها، روزه ها، یک اتم، یک فضا
سایه ها، سایه ها
پس ز پیش، پیش جدا
من ز تو، تو جدا
من اسیر، تو رها
واژه ها بی صفا
واژه ها بی دوا
دل غریب
دل نحیف
نبض ها بی صدا
قلب ها بی صدا
زندگی بی صدا...
------------
سلام
mohammad99
23-07-2007, 02:10
اسير عشقم چنان كه داني
رهائي از غم نمي توانم
تو چاره اي كن كه ميتواني
گر ز دل برآرم آهي
آتش از دلم خيزد
چون ستاره از مژگانم
اشك آتشين ريزد
***
سلام مژگان
چه قیافه اشنایی داره این اواتورت؟؟
Asalbanoo
23-07-2007, 02:18
در ده پسرا می مروق را
یاران موافق موفق را
زان می که چو آه عاشقان از تف
انگشت کند بر آب زورق را
زان می که کند ز شعله پر آتش
این گنبد خانهی معلق را
هین خیز و ز عکس باده گلگون کن
این اسب سوار خوار ابلق را
در زیر لگد بکوب چون مردان
این طارم زرق پوش ازرق را
گه ساقی باش و گه حریفی کن
ترتیب فروگذار و رونق را
--------
سلام ممد جان
نمی دونم والا لابد شبیه دختر رویاهات هست دادا
mohammad99
23-07-2007, 02:25
اي شادي جان سرو روان
كز بر ما رفتي
از محفل ما چون دل ما
سوي كجا رفتي؟
***
این شاید دومین قیافه دختری باشه که دیدم ازش خوشم اومد!!!!
هنوز در بند الف هستی که!!!
یکی جای خاله بازی کلاس شنا می ره
یکی چیزی واسه نقاشی ابرا نداره
یکی پول نداره تا دو روز به شهرشون بره
یکی طاقت واسه ی صدور ویزا نداره
چه اواتاره قشنگی
اوه اوه چه خوشکله
mohammad99
23-07-2007, 02:36
همه جا بهاريه، چرا من خزونيم
همه با قصه ها قهرن چرا من جون جونيم
هنوز از زخمه دلم، داره بارون مي چکه
هنوز از سقفه دلم، داره بارون مي چکه
واثه درياي غمم خيلي، قلبم کوچيکه
واثه درياي غمم خيلي، قلبم کوچيکه
***
سلام فرانک تو هم میگی خیلی خوشگله.نه؟به نظرت اشنا نیست؟
Asalbanoo
23-07-2007, 02:36
هیچ گاه آرزوی مزاری نکردم
تا محل دسته گل های عزاداری باشد که
برای گریه خویش محلی می جوید و بهانه ای
بی مزاریم مزاری خواهد بود
برای برگ های خزان پاییزی
چرا که من نه در رویش و زایش بهاری
بل در خزان پاییزی به سراغتان خواهم آمد
در غروب غم انگیز روزی
از پنجره ای باز بر شما لبخند خواهم زد
و
تو که همیشه قلبم مخاطبت بوده
در خزانی دیگر
به من خواهی پیوست
زمانی که زوزه ی بادها
صدای مرا به تو خواهد رساند
---------
ممد جان اولیش کی بوده ایا؟
فرانک خانوم خواهش می کنم..اما خودم که بهترم
دل بد مكن انديشه پرواز ندارم
حاجت به قفس نيست كه مصدوم و صبورم
هرگز نكنم عشق تو را پيش كسي فاش
در پرده اسرار تو مكتوم و صبورم
دنياي عجيبيست ز آلودگي خلق
گريانم از اين درد كه معصوم و صبورم
شما که حرف نداری خانمی
Asalbanoo
23-07-2007, 02:40
مرگ اشارتی ست بر حیاتی دیگر
رهایی از چهار دیوار جسم
و
پرواز در بیکران ابدیت
رهایی از محدویت ماده
و
انحلال در اصالت روح
آری مرگ را زایشی دگر است
اشارتی به جاودانگی روح
-
خواهش می کنم فرانک خانوم
mohammad99
23-07-2007, 02:40
حتمي زمينت ميزنن
اميدتم خياليه
وقتي که پشتت خاليه
يا تکيه گات پوشاليه
حتمي زمينت ميزنن
اميدتم خياليه
با اين چيزائي که ديدم
ترسم گرفته ترسيدم
دلم ميخواد زار بزنم
سرمو به ديوار بزنم
زمين و زمونو بدوزم
گُر بگيرم تا بسوزم
دلم ميخواد زار بزنم
سرمو به ديوار بزنم
زمين و زمونو بدوزم
گُر بگيرم تا بسوزم
***
اولیش میشه بماند ایا؟
Asalbanoo
23-07-2007, 02:54
محمد جان یاده عکس اولی افتادی بادت رفت ویرایش کنی دادا ایا؟
mohammad99
23-07-2007, 02:57
مژگان ادیت برا چی؟ایا؟
ما که اين همه براي عشق
آه و ناله ي دروغ مي کنيم
راستي چرا
در رثاي بي شمار عاشقان
-که بي دريغ-
خون خويش را نثار عشق مي کنند
از نثار يک دريغ هم
دريغ مي کنيم؟
Asalbanoo
23-07-2007, 03:04
مادران و پدرانی از قبل تعیین شده
شناسنامه هایی از قبل آماده شده
زندگی دیکته واری که از قبل به خوبی دیکته شده
چه کسی جرات عصیان دارد
mohammad99
23-07-2007, 03:07
در مذهب ما باده حلال است وليکن
بي روي تو اي سرو گل اندام حرام است
ميخواره و سرگشته و رنديم و نظرباز
وان کس که چو ما نيست در اين شهر کدام است
***
مژگان نگفتی چیرو ادیت کنم چرا؟
تنها به اندازه ی نمباره یی کنارم باش
تمام جاده های جهان را
به جستجوی نگاه تو آمده ام
پیاده
باور نمی کنی ؟
پس این تو و این پینه های پای پیاده ی من
حالا بگو
در این تراکم تنهایی
مهمان بی چراغ نمی خواهی ?
ببخشید به "ی" تموم شد اما خیلی دوسش دارم
mohammad99
23-07-2007, 03:12
يه زموني واسه من خدا بودي
ا ز بديها اون زمون جدا بودي
يه زمون براي افسانه ي دل
واسه من اول و انتها بودي
يه زمون دستاي توپل رسيدنو مي ساخت
ذره ذره ي دلم معني عشقو مي شناخت
يه زمون دار و ندارم تو بودي
از تو تنها انتظارم تو بودي.....
ديگه نيستي اوني كه واسش مي مردم يه روزي
پشيمونم كه چرا دل به تو دادم يه روزي
تو مثل يه موج ساحل , من تو رو دريا مي ديدم
تو يه كلبه ي محقر , من تو رو خدا مي ديدم
با نگاهي توي چشمات, دنيا از چشمم ميفتاد
شايد اين گناه من بود تو رو اشتباه مي ديدم
اگه اون روز توي چشمات رقص نيرنگ رو مي ديدم
اگه آواي دروغو توي حرفات مي شنيدم
شايد هرگز تو خيالم بتي از تو نمي ساختم
شايد هرگز من ساده دلو آسون نمي باختم
ديگه نيستي اوني كه واسش مي مردم يه روزي
پشيمونم كه چرا دل به تو دادم يه روزي........
یادت می آید فراموشی دیروز را
وقتی که از کوچه های نا هوشیاری رد می شدیم
من یک آفتابگردان کوچک را بغل گرفته بودم
و داشتم تمرین روشنایی می کردم
تو بدون اینکه زنگ بزنی وارد آیینه شدی کنار من نشستی
ویک بسته تیر به تنهایی من شلیک کردی؟
Asalbanoo
23-07-2007, 03:17
یا اویی که هنوز به دنیا نیامده؟
اصلا" عصیان چه معنایی می دهد،
وقتی عصیان هم به تو دیکته شده باشد؟
-
درست شد محمد جان
دل من میگه ازعمرم
یه روزم باقی بمونه
میاد اون عشق و امیدم
اون که تنها آرزومه
من امیدم به همینه
من امیدم به همینه
mohammad99
23-07-2007, 03:27
***
هر کس به طريقي دل ما ميشکند
بيگانه جدا ، دوست جدا ميشکند
بيگانه اگر مي شکند حرفي نيست
من در عجبم دوست چرا ميشکند
---------------------------
شب بر همگی خوش
قربانتان
محمد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دست تو سرده تو دستم دیگه از زندگی خستم
اگه عاشقی همینه دل از اول نمی بستم
دیگه رد پایی از عشق توی چشمات نمی بینم
اما من مثل قدیما هنوزم عاشقترینم
شب خوش
mohammad99
23-07-2007, 05:01
ملک در سجده آدم زمين بوس تو نيت کرد
که در حسن تو لطفي ديد بيش از حد انساني
چراغ افروز چشم ما نسيم زلف جانان است
مباد اين جمع را يا رب غم از باد پريشاني
----
خوابم نبرد
يارب اين نو دولتان را با خر خودشان نشان
كاين همه ناز از غلام ترك و استر ميكنند
حافظ
سلام صبح بخير:11:
mohammad99
23-07-2007, 06:01
بگذار سر به سينه من تا که بشنوي
آهنگ اشتياق دلي دردمند را
شايد که بيش از اين نپسندي به کارعشق
آزار اين رميده سردر کمند را
بگذار سر به سينه من تا بگويمت
اندوه چيست عشق کدام است غم کجاست
بگذار تا بگويمت اين مرغ خسته جان
عمريست در هواي تو از آشيان جداست
بگذار تا ببوسمت اي نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت اي چشمه شراب
بيمار خنده هاي توام بيشتر بخند
خورشيد آرزوي مني گرمتر بتاب
دلتنگم آنچنانکه اگر بينمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شايد که جاودانه بماني کنار من
اي نازنين که هيچ وفا نيست با منت
صبح شما هم بخیر
هرچه شكفتم تو نديدي مرا
رفتي و افسوس نچيدي مرا
ماندم و پژمرده شدم ريختم
تا كه به دامان تو آويختم
دامن خود را متكان اي عزيز
اين منم اي دوست به خاكم مريز
خوبي محمد جان؟
اين شعري كه گذاشتي از كي بود؟
mohammad99
23-07-2007, 06:34
زير چه ابر تيره اي باز کرده بودم پر و بال
تو رو بگو تو رو بگو چه بي وفا
انگار نه انگار با مني
نشستي بار قيب من حرف از محبت ميزني
مرحبا چه قلب سنگي داشتي تو
چه دل شهر فرنگي داشتي تو
مرحبا به اين همه عشق و وفا
چه دل زبر و زرنگي داشتي تو
وای از دست تو ای شیوهی عاشقکش جانان
که تو فرمان قضا بودی و تغییر نکردی
مشکل از گیر تو جان در برم ای ناصح عاقل
که تو در حلقهی زنجیر جنون گیر نکردی
عشق همدست به تقدیر شد و کار مرا ساخت
برو ای عقل که کاری تو به تدبیر نکردی
Asalbanoo
23-07-2007, 13:17
یک زبان، یک صدا
دین و دل، جان و روح
یک فروغ، یک سحر، یک غروب
آه من، ناله ها
شور تو، باله ها
رقص و مرگ یک هوار:
های و های
های و های
مرده ها، روزه ها، یک اتم، یک فضا
سایه ها، سایه ها
پس ز پیش، پیش جدا
من ز تو، تو جدا
من اسیر، تو رها
واژه ها بی صفا
واژه ها بی دوا
دل غریب
دل نحیف
نبض ها بی صدا
قلب ها بی صدا
زندگی بی صدا...
--
سلام
جلال جان
اون به کارتون اومد؟
امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را
سلام مژگان خانوم.
فعلا که شکسته. وقتی بلندتر شد امتحانش میکنم.
آواتار نو هم مبارک
Asalbanoo
23-07-2007, 13:37
ایا من خود شبحی بوده ام همه عمر،
یا خواب می دیدم همه ی آن روزان و شبان را؟
دیری است که درگذشته ام و درگذاشته ام همه ی رویاها را.
شهر من منزلگاه اشباح است،
می روند و می ایند و خاکستر به جای می گذارند،
شهر من دل من بود.
--------
مرسی ممنون
دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
شب همه شب انتظار صبح رویی میرود
کان صباحت نیست این صبح جهان افروز را
سنگ ناله ميكند: رود، رود بيقرا
ركوه گريه ميكند: آبشار، آبشار!
آه سرد ميكشد باد، باد داغدار
خاك ميزند به سر، آسمان سوگوار
سرو از كمرخميد، لاله واژگون دميد
برگ و بار باغ ريخت، سبز سبز در بهار
ذره ذرهآب شد، التهاب آفتاب
غرق پيچوتاب شد، جستوجوي جويبار
در لبش ترانهآب، از گدازههاي درد
در دلش غمي مذاب، صخره صخره كوهوار
از سلالهيسحاب، از تبار آفتاب
آتش زبان او، ذوالفقار آبدار
باورم نميشود! كيكسي شنيده است
زير خاك گم شوند، قلههاي استوار؟
بيتو گر دمي زنم، هردمي هزار غم
روي شانهي دلم، هر غمي هزاربار
هر چه شعر گل كنم، گوشهيجمال تو!
هر چه نثر بشكفم، پيش پاي تو نثار!
سلام دوستان حال شما؟
مژگان خانوم كم پيدا؟
روی تو خوش مینماید آینه ما
کینه پاکیزه است و روی تو زیبا
چون می روشن در آبگینه صافی
خوی جمیل از جمال روی تو پیدا
هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت
از تو نباشد به هیچ روی شکیبا
سلام پایان
Asalbanoo
23-07-2007, 14:14
آن بالا، ابرها چون کوه ها می ماندند:
دیواری در افق برکشیده، سیاه در دل کویر.
می دانی کویر چیست؟
در راه بازگشت،
در تمام راه،
آفتابی در کویری غروب می کرد.
می دانی دل چیست؟
-
سلام پایان جان
هستیم در خدمت دوستان
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا
شربتی تلختر از زهر فراقت باید
تا کند لذت وصل تو فراموش مرا
هر شبم با غم هجران تو سر بر بالین
روزی ار با تو نشد دست در آغوش مرا
ای نفس سازِ همیشه
با تو بی قفس ترینم
بی تو حبسیِ سکوتم
زیر خط نقطه چینم
ما به اندازه هم سهم ز دريا برديم
هيچكس مثل تو ومن به تفاهم نرسيد
خواستي شعر بخوانم دهنم شيرين شد
ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشيد
من كه حتي پي پژواك خودم مي گردم
آخرين زمزمه ام را همه شهر شنيد
دل ز تن بردي و در جاني هنوز
دردها دادي و درماني هنوز
امير خسرو دهلوي
ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیراب کن وان گه بده اصحاب را
من نیز چشم از خواب خوش بر مینکردم پیش از این
روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را
سعدی
اگه بری شعرای من دیگه مخاطب ندارن
می خوای بری نگاه بکن ببین گلا تب ندارن
ببین خدا رو خوش می یاد دنیا رو از هم بپاشی
خدا رو خوش میاد که تو دیگه پیش من نباشی
ببین خدا رو خوش میاد که عشق من بی خونه شه
دیوونته دلم می خوای بیشتر از این دیوونه شه
ببین خدا رو خوش میاد من بمونم بدون تو
می خوام تمومش بکنم زندگی رو به جون تو
ببین خدا رو خوش میاد اما گناه تو چیه
چرا توی عاشقیا یکی همش ناراضیه
بازم باید آب بریزم پشت تو چون مسافری
اما بدون منتظره اینجا همیشه شاعری
يك روز از هم ميدرم اين پرده ي تزوير را
يك روز مي پيچم بهم سر رشته ي تقدير را
سلام
اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
حریف خانه و گرمابه و گلستان باش
شکنج زلف پریشان به دست باد مده
مگو که خاطر عشاق گو پریشان باش
شهریست در خموشی پرهای یک کلاغ
بر پشت بام کلبه ی متروک ریخته
یخ بسته است ، گربه سر ناودان کج
مردی به راه مرده و مردی گریخته
هر که ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال
سر ما و قدمش یا لب ما و دهنش
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
سلام فرانک خانوم. کم پیدا؟
mohammad99
23-07-2007, 19:44
شنيدم خال لبهات مي فروشي
خريدارم به سودات اومدم مو
شيرين قهر کرده يارم ، شيرين کردي کبابم
شيرين نمي دي جوابم ، شيرين قهر کرده يارم
سلام امت
محل نور تجلیست رای انور شاه
چو قرب او طلبی در صفای نیت کوش
بجز ثنای جلالش مساز ورد ضمیر
که هست گوش دلش محرم پیام سروش
سلام ملت!
شب در رسید و ، شعله ی گوگردی شفق
بر گور بوسه ها ی تو افروخت آتشی
خورشید تشنه خواست که نو شد به یاد روز
آن بوسه را که ریخته از کام مهوشی
سلام
خوب هستین؟
یار دلدار من ار قلب بدین سان شکند
ببرد زود به جانداری خود پادشهش
جان به شکرانه کنم صرف گر آن دانه در
صدف سینه حافظ بود آرامگهش
ممنون
mohammad99
23-07-2007, 20:11
شد رهزن سلامت زلف تو وين عجب نيست
گر راهزن تو باشي صد كاروان توان زد
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندي بر آسمان توان زد
منم خوبم
در کلاس تو
_که به اندازه ی همه ی خوبی ها وسعت داشت_
می نشستم
و از پنجره ی نگاهت
آسمانی را می دیدم
که آرزوهایم را
چون خورشیدی روشن
در بر گرفته بود.
چه خوب بودی تو
چه ساده چه قدر مهربان !
و من در چشم هایت مهری را میدیدم
که بوی دامن مادر را میداد
وقتی که ریحان می چید
و بوی دست های پدر را
وقتی که خسته از کار بر می گشت
وضو می گرفت و در گوشه ی ایوان نماز میخواند
آن قمری قشنگ که همیشه پشت پنجره می نشست
و خبر های خوب کلاس را برای مادر ها می برد
هنوز هست!
و آن کلاغ پیر
که خبر چین بدی ها بود!
mohammad99
23-07-2007, 20:16
دير آمدي اي نگار سرمست
زودت ندهيم دامن از دست
بر آتش عشقت آب تدبير
چندان که زديم باز ننشست
از راي تو سر نمي توان تافت
وز روي تو در نمي توان بست
چطوری فرانک خانم؟خوبی
اقا جلال شما چطوری عزیز دل؟
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
به چشم خلق عزیز جهان شود حافظ
که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک
ممنون
mohammad99
23-07-2007, 20:37
كفر زلفش ره دين مي زد و آن سنگين دل
در پي اش مشعلي از چهره برافروخته بود
دارد دهان زخم دلم بسته می شود
بازش به میهمانی آن نیشتر ببر
خود را غزل! به بال تو دیگر سپرده ام
هر جا که دوست داری ام امشب ببر ببر!
رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات
بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک
اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهم
و گر تو زهر دهی به که دیگری تریاک
mohammad99
23-07-2007, 20:42
کام هر جويندهاي را آخـــــــــري است عارفـــان را منتهـــــــاي کـام نيست
از هزاران در يکــي گيرد سمـــــــــــاع زان که هرکس محرم پيغــام نيست
فعلا تا بریم شب بیایم
تاريخ يا جغرافي ؟
مي داني ؟
من دلم براي تاريخ مي سوزد
براي نسل ببرهايش كه منقرض گشته اند
براي خمره هاي عسلش كه در رف ها شكسته اند
گوش كن
به جاي عشق و جستجوي جوهر نيلي مي شود چيزهاي ديگری نوشت
حق با تو بود
در خيال روزهاي روشنم كز دست رفتندم
من به روي آفتابم
مي برم در ساحت دريا نظاره
و همه دنيا خراب و خرد از باد است
و به ره ، ني زن كه دايم مي نوازد ني ، در اين دنياي ابراندود
راه خود را دارد اندر پيش .
شعر از حسین پناهی نیست؟
شهریست در خموشی و دیوارهای شهر
گشتند تکیه گاه من هرزه گرد مست
با خویشتن به زمزمه ام این حدیث را
یا هست آنچه نیست و یا نیست آنچه هست
راستش نمی دونم اما گمون نکنم
aftabkhanom
23-07-2007, 23:23
تو مانده و بغض من
از این چراغ مردگی
از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و
از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم
که یار غمگسار نیست
مرا به خانه ام ببر
که شهر ، شهر یار نیست
سلام فرانک کم پیدایی چرااااا ؟؟؟
تيره بختي نفسي از طلبم غافل نيست
سايه دايم ز پي شخص روان ميباشد
سلام دوستان
به نظر مياد دعاي آفتاب خانوم داره مستجاب ميشه
در آينه از سر گرفته ايم
حمام خون
شماي تو در اغماء ست
فرصت نمي تراشدم
دستي كه تا گلوي تو
حمام ديگري
سيبي نچيده ام
ما پيش از آن كه رود
ماهي صحرا باشد
از رو به روي جهان سايه كنده ايم
پس مي تواني : از نگاه خويش فروكاهي
لختي شلال خيابان
آن چكمه هاي تيره بياويزي
گرد سرم
سلام افتاب جان
خوبی؟
یک کم سرم شلوغ بود همین
aftabkhanom
23-07-2007, 23:42
من مغرور
دشمن شاد
برای فتح شهر خون
تو را کم دارم
ای فریاد
فرانک جون مرسی خوبم
سلام پایان خوبی؟
دزد آنچه برده باز نياورده هيچ گاه
هرگز به اهرمن مده ايمان خويش وام
پروين اعتصامي
(چقدر قشنگه اين شعر ، به نظرم كار پروين اعتصامي خيلي درسته)
ممنون شما خوبي آفتاب خانوم؟
سلام فرانك خانوم حال شما؟
آقا جلال نيستيد؟
aftabkhanom
24-07-2007, 00:03
ماه پیشونی مال قصه ست
مرد من منو صدا کن
پایان من خیلی خوبم
آقا جلال هم رفته گل بچینه
نان فرو زن به خون ديده ي خويش
وز در هيچ سفله سركه مخواه
خوب ما هم بريم.......
شب خوش
همبازيان خوب تو
بي دانه ماندند
وان پير سائل از دم در
نااميد رفت
امروز
در خشت و سنگ خانه غربت غمناكي بود
و با تمام اشيا
ديگ و اجاق و پنجره و پرده اندوه پاكي بود
ظاهرا که دارین می رین اما سلام اقا پایان
ممنونم شما خوبید؟
mohammad99
24-07-2007, 00:33
ديگه نيستي اوني كه واسش مي مردم يه روزي
پشيمونم كه چرا دل به تو دادم يه روزي
تو مثل يه موج ساحل , من تو رو دريا مي ديدم
تو يه كلبه ي محقر , من تو رو خدا مي ديدم
با نگاهي توي چشمات, دنيا از چشمم ميفتاد
شايد اين گناه من بود تو رو اشتباه مي ديدم
اگه اون روز توي چشمات رقص نيرنگ رو مي ديدم
اگه آواي دروغو توي حرفات مي شنيدم
شايد هرگز تو خيالم بتي از تو نمي ساختم
شايد هرگز من ساده دلو آسون نمي باختم
ديگه نيستي اوني كه واسش مي مردم يه روزي
پشيمونم كه چرا دل به تو دادم يه روزي........
سلام
(جان من نگاه کن ما یه سال هم نمیایم هیشکی نمیگه ممد مرد زندس[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]عوضش این خانوما چه نوشابه ای برا هم باز میکنن)[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][]
یادت هست نوشتی :ابر
باران بارید!
نوشتی: آب
سیراب شدم!
نوشتی :بهار
درخت ها بر خاستند!
نوشتی:رود
دریاها موج برداشتند !
و من فهمیدم که دانستن
آغاز توانستن است
خوبی محمد؟
mohammad99
24-07-2007, 01:13
تنها ماندم ، تنها رفتي
چو ن بوي گل به كجا رفتي؟
به كجائي غمگسار من
فغان زار من بشنو بازآ
راستش نه!!
Asalbanoo
24-07-2007, 01:25
آن بالا، ابرها چون کوه ها می ماندند:
دیواری در افق برکشیده، سیاه در دل کویر.
می دانی کویر چیست؟
در راه بازگشت،
در تمام راه،
آفتابی در کویری غروب می کرد.
می دانی دل چیست؟
----------
سلام ممد جان
چرا خوب نیستی برادر
mohammad99
24-07-2007, 01:28
تا از خيال گنگ رهايي رها شوم
بانگي به گوش خواب سکونم کشيد و رفت
شايد به پاس حرمت ويرانه هاي عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشيد و رفت
تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجي به قدر کوچ کنونم کشيد و رفت
ديگر اسير آن من بيگانه نيستم
از خود چه عاشقانه برونم کشيد و رفت.
---
سلام مژگان خانومی
یه خورده خستم+یه خورده کلافم+یه خورده حالم میزون نیست.فقط برا همی[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][]ن
Asalbanoo
24-07-2007, 01:31
تو که دستت به نوشتن آشناست..دلت از جنس دله خسته ماست
دل دریا نوشتی..همه دنیا رو نوشتی..دل مارو بنویس
-------------
امیدوارم خستگی جسمی باشه چون با یه استراحت تموم می شه
mohammad99
24-07-2007, 01:37
سخن عشق تو بي آن که بر آيد به زبانم
رنگ رخساره خبر مي دهد از حال نهانم
گاه گويم که بنالم ز پريشاني حالم
گاه گويم که عيان است چه حاجت به بيانم
گر چنانست که روزي من مسکين گدا را
به در غير ببيني ز در خويش برانم
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
انشالله.
چه میکنی با پرده نقره ای؟
مي مخور با همه كس تا نخورم خون جگر
سر مكش تا نكشد سر به فلك فريادم
حافظ
سلام مژگان خانوم حال شما؟
از وقتي همكار شديد ديگه تاپيكاي ديگه رو تحويل نمي گيريدا..........
اگه محمد بزاره بخوابيم :
شب خوش
Asalbanoo
24-07-2007, 01:43
مُشتهایش را باز نمود
کف دستش
قطره های اشکم بود
که روزی به او بخشیدم
به چشمهایم دست کشیدم
خشک بودند
-----------
کار بخصوصی نمی کنم
با کاسه تخمه نشستم پاش
سلام پایان جان
نه برادر مدتی نت درست حسابی نداشتم و کمی سرم شلوغ بود
خوبی خودت؟
mohammad99
24-07-2007, 01:47
رفتي حالا به کي بگم خيلي دلم تنگه برات؟؟؟؟
مي خوام يه بار ببينمت سر بذارم رو شونه هات
دوست داشتم با گلاي سرخ مي اومدم به ديدنت
نه اينکه با رخت سياه ،چشماي سرخ ببينمت
گل و پرپر مي کنم سر مزارت
تا ابد بارونيه چشماي يارت
رفتي و افسوس و نموند تو در دل خاک
از تو يادگاريه چشماي نمناک
پاييز غريب و بي رحم اون همه برگ مگه کم بود؟؟؟
گل من رو چرا چيدي؟؟؟ گل من دنياي من بود
گلمو ازم گرفتي تک و تنهام زير بارون
حالا که نيستي کنارم مي ذارم سر به بيابون
هنوزم بارون مي باره تو مياي انگار که من
خودتم بهتر مي دوني مثل بارونم مي بارم
پاييز غريب و بي رحم اون همه برگ مگه کم بود؟؟؟
گل من رو چرا چيدي؟؟؟ گل من دنياي من بود
یه دو تا فیلم جدید بگو ببینم.بلکه از این حال درام.دق کردیم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] م
Asalbanoo
24-07-2007, 01:54
دل را به تعطیلات برم
به زیر خورشید تابان
بگذارم فریاد زند، بِدَوَد
بدور از قانون و مجازات زمان
روح را رها کنم تا چرخی زند
چه باک
اگر نگاه نامحرمی
هوس بر اندامش زند!
------
تازگی یه فیلم دیدم مرد سیندرلایی..جدید نیست اما خیلی قشنگه
ببینش
mohammad99
24-07-2007, 02:46
دلم از تو چون نرنجد که به وهم در نگنجد
که جواب تلخ گويي تو بدين شکر دهاني
*-*-*-*-*-*
مژگان جان شرمنده یه شمکل سخت افزاری پیدا شد تا حلش کردم طول شکید
دلم را همچون پرنده ای آزاد رها می کنم
شاید که به لانه ی عاشقی رسد
کلام مرا باز گوید
تا مترجم ضربان قلبم آن را برگرداند
سلام به همه دوستان به خصوص آقا محمد گل
شب خوش
سلام
...................
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت
...
زشیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیدست کار
.... ....
الان من باز سلام کنم Saye میگه چی شد این دیگه چیه؟!!:11:
سلام
...................
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت
...
تمنا
و
دل تمنايي مي خواهد
تمنايي به گستره ي دشت ها و افق ها
تمناي درك شدن ها
تمناي پذيرش ها
و
فهم ها
و تمناي يكي شدن ها
و
چه قدر تنهاست اين دل
تنها و بي كس
نه بود حادثه اي،
از تصادم لحظه هاي درك شدگي
نه وجود گوش شنوايي،
در انحناي واشده ي زمان
نور پنهاني بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابديت را مي بينم
بيش از اين سوي نگاهت نتوانم نگريست
اهتزاز ابديت را ياراي تماشايم نيست
كاش مي گفتي چيست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاري است ...
باز دل نامهربانی می کند
یاد ایام جوانی می کند
تا که شیدایم نماید ، دزدکی
با دو چشمانم تبانی می کند
گوییا باور ندارد پیری ام
کین چنین جفتک پرانی می کند
باز می لرزد ز تیر یک نگاه
می کشد در کوچه های سینه آه
بی اراده می روم دنبال او
گرچه می دانم که باشد کوره راه
هیچ کس در کوچۀ بن بست نیست
جز من و دل با دو تا چشم سیاه
سلام
هيچ لازم نيست دلهره ي آيينه
از روييدن باد را به رخم بكشي
من آن قدر طعم گس آيينه را چشيده ام
كه محرم ترين آشناي باران شده ام
آه ، عزيزم ، رايحه ات پيچيده
سلام. خوبید؟
هنگام بهار
گلی همچون آن که از ساقه بریدیم
خواهد رویید
پس به نام زندگی
هرگز مگو هرگز
زان بيشتر كه مرگ بگيرد سراغ من
گفتم مگر صفاي نخستين نگاه را
در ديدگان غمزده اش جستجو كنم
وين نيمه جان سوخته از اشتياق را
خاكستر از حرارت آغوش او كنم
چشمان من به ديده او خيره مانده بود
رخشيد ياد عشق كهن در نگاه ما
آهي از آن صفاي خدايي زبان دل
اشكي از آن نگاه نخستين گواه ما
ناگاه عشق مرده سر از سينه بركشيد
آويخت همچو طفل يتيمي به دامنم
آنگاه سر به دامن آن سنگدل گذاشت
آهي كشيد از سر حسرت كه : اين منم
باز آن لهيب شوق و همان شور و التهاب
باز آن سرود مهر و محبت ولي چه سود
ما هر كدام رفته به دنبال سرنوشت
من ديگر آن نبوده ام و او ديگر او نبود
Asalbanoo
24-07-2007, 10:22
دلم همین نزدیکیا
مثل ماهی تو برکه ها
چند سالیه گیر افتاده
دلم همین نزدیکیا
مثل پری تو قصه ها
به دست تقدیر افتاده
بهش می گم عزیزکم
قشنگتر از شاپرکم
ما هردو ، در اين صبح طربناك بهاري
از خلوت و خاموشي شب ، پا به فراريم
ما هر دو ، در آغوش پر از مهر طبيعت
با ديده جان ، محو تماشاي بهاريم
ما ، آتش افتاده به نيزار ملاليم ،
ما عاشق نوريم و سروريم و صفاييم ،
بگذار كه – سرمست و غزل خوان – من و خورشيد
بالي بگشاييم و به سوي تو بياييم
سلام
Asalbanoo
24-07-2007, 10:33
مثل یه تنهای غریب
یه گوشه تکی افتاده
کاش اونکه این نزدیکیا
بی خبر از احوال ما
میاد ، میره ، بی اعتنا
خبر می شد چی می گذره
تو این دل عاشق ما
کاشکی یکی پیدا می شد
---------
سلام جلال جان
روز بخیر
دل پیشواز ناله رود ارغنون نواز
نازم غمی که ساز و نوا میدهد به دل
این غم غبار یار و خود از ابر این غبار
سر میکشد چو ماه و صلا میدهد به دل
ای اشک شوق آینهام پاک کن ولی
زنگ غمم مبر که صفا میدهد به دل
کی میتونه "ل" بده؟
Asalbanoo
24-07-2007, 10:39
لحظه هر لحظه عذابه
لحظه های من بی تو
تجربه کردن مرگه
زندگی کردن بی تو
وَ چشم هام، که چشم انتظار تو هستند!
( اگر چه منجمدند و نمی کنند نگاه)
وَ بغض می کُند آن جا جنازه ی من که
« تو »را همیشه « نَفَس »می کشید و« خود »را« آه » !
چقدر شب که تو را من مرور کرده ام وُ
رسیده ام به غزل، گُل، شکوفه، دریا، ماه !
بدون تو، همه ی عمر من دو قسمت شد :
« دقیقه های تکیده» ، « دقیقه های تباه»
با آن که آفریده شدست از جنون سرم
تندیسی از سکوت و صبوریست پیکرم
دارند سادگی مرا داد می زنند
تصویر تار آینه های برابرم
هرگز مرا شبیه به یک دخترک نبین
تا پرده ها کنار رود من کبوترم
پس از کدام سمت به من می رسد بهار
من که شبیه باد به هر سو شناورم
من باز سردم است مرا هم ببر فروغ
دارم به فصل سرد تو ایمان می آورم
ممنون اقا جلال
شما خوبید؟
می آمدم و کله ی من گیج و منگ بود
انگار جیوه در دل من آب می کنند
پیچیده صحنه های زمین و زمان به هم
خاموش و خوفناک همه می گریختند
می گشت آسمان که بکوبد به مغز من
دنیا به پیش چشم گنهکار من سیاه
وز هر شکاف و رخنه ی ماشین غریو باد
یک ناله ی ضعیف هم از پی دوان دوان
می آمد و به مغز من آهسته می خلید:
تنها شدی پسر.
ممنون فرانک
Asalbanoo
24-07-2007, 13:09
رؤیای آتشِ زرتشت
در طپشِ
فواره های دود
خکسترِ وجود
در هوسِ
موجِ گنگ رود.
یک مستِ هوشیار
و یک
جامِ بی شراب
مخمورِ هفت سالهِ این کوزهِ تهی
گمگشته در خرابی میخانه ای خراب
افسونِ چشمهِ می
در نگاهِ دشت
با دستهای سربی افسانهِ سراب
چون نقشه های زندگی
آب
شد بر آب.
باز آمدم به خانه، چه حالی! نگفتنی
دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
پیراهن پلید مرا باز شسته بود
انگار خنده کرد ولی دل شکسته بود:
بردی مرا به خاک سپردی و آمدی؟
تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر
می خواستم به خنده درآیم به اشتباه
اما خیال بود
در دو طاقچه رو به رويم شش دسته خوشه زرد گندم چيده ام
با آن گيس هاي سياه و روز پريشانشان
كاش تنها نبودم
فكر مي كني ستاره ها از خوشه ها خوششان نمي آيد ؟
كاش تنها نبودي
آن وقت كه مي تواستيم به اين موضوع و موضوعات ديگر اينقدر بلند بلند
بخنديم تا همسايه هامان از خواب بيدار شوند
...كاش تنها نبودم ...
...كاش تنها نبودي...
قشنگه
درست روبه روی نیمکت آن روز
اینبار من تنها
خسته
با چشمانی که اشک مهمان این روزهایشان است
به فواره ها می نگرم
فواره هایی که حدیث عاشقیم را با من واگو می کنند ...
به اوج می روند
و درست در لحظه رسیدن
میهمان نامهربانی زمین می شوند
mohammad99
24-07-2007, 15:45
دور فلکی يک سره بر منهج عدل است
خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل
حافظ قلم شاه جهان مقسم رزق است
از بهر معيشت مکن انديشه باطل
*-*-*-*-*-*
سلام ملت
این هم ل جلال جان
لولی که زرش نبود مال پدرش نبود
دزدی نکند گوید پس ما چه خوریم آخر
ما لولی و شنگولی بیمکسب و مشغولی
جز مال مسلمانان مال کی بریم آخر
سلام
mohammad99
24-07-2007, 16:06
رفتي حالا به کي بگم خيلي دلم تنگه برات؟؟؟؟
مي خوام يه بار ببينمت سر بذارم رو شونه هات
دوست داشتم با گلاي سرخ مي اومدم به ديدنت
نه اينکه با رخت سياه ،چشماي سرخ ببينمت
گل و پرپر مي کنم سر مزارت
تا ابد بارونيه چشماي يارت
رفتي و افسوس و نموند تو در دل خاک
از تو يادگاريه چشماي نمناک
پاييز غريب و بي رحم اون همه برگ مگه کم بود؟؟؟
گل من رو چرا چيدي؟؟؟ گل من دنياي من بود
گلمو ازم گرفتي تک و تنهام زير بارون
حالا که نيستي کنارم مي ذارم سر به بيابون
هنوزم بارون مي باره تو مياي انگار که من
خودتم بهتر مي دوني مثل بارونم مي بارم
پاييز غريب و بي رحم اون همه برگ مگه کم بود؟؟؟
گل من رو چرا چيدي؟؟؟ گل من دنياي من بود
*-*-*-*-*-*-*
جلال چهارمیش هم مبارک
ایشالله 6 تاییاش
در من که توم بنگر خودبین شو و همچین شو
ای نور ز سر تا پا از پای مگو وز سر
چون در بصر خلقی گویی تو پر از زرقی
ای آنک تو هم غرقی در خون دل من تر
ار زانک گهر داری دریای دو چشمم بین
ور سنگ محک داری اندر رخ من بین زر
آن شیر خدایی را شمس الحق تبریزی
صیدی که نه روبه شد او را به سگی مشمر
نه بابا. 2 روزه که مواظب بودم 999 تا بمونه نشد!!
از عنوانش خوشم نمیاد.
mohammad99
24-07-2007, 16:47
رسم عاشق كشي و شيوه شهر آشوبي
جامه اي بود كه بر قامت او دوخته بود
جان عشاق سپند رخ خود مي دانست
وآتش چهره بدين كار برافروخته بود
گرچه مي گفت كه زارت بكشم مي ديدم
كه نهانش نظري با من دلسوخته بود
كفر زلفش ره دين مي زد و آن سنگين دل
در پي اش مشعلي از چهره برافروخته بود
/\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\
میخوای بیا یوزرامون عوض؟[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در بسته به روی من یعنی که برو واپس
بر بام شده در پی یعنی نمطی دیگر
سر را تو چنان کرده رو رو که رقیب آمد
من سجده کنان گشته یعنی که از این بگذر
نه بابا. من لایق "فعال" بودن نیستم که [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
mohammad99
24-07-2007, 17:30
رشك برم كاش قبا بودمى
چون كه در آغوش قبا بودهاى
زَهره ندارم كه بگويم تو را
بى من بيچاره كجا بودهاى
\//\\//\\//\\//\\//\\//\\/
جلال جون این حرفا چیه شما سروری[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یک دل بنما که در ره او
بر چهره نه خال حیرت آمد
نه وصل بماند و نه واصل
آن جا که خیال حیرت آمد
ممنون محمد جان
mohammad99
24-07-2007, 17:47
دجله به دجله يم به يم
چشمه به چشمه جو به جو
از پي ديدن رخت
همچو صبا فتادهام
خانه به خانه در به در
كوچه به كوچه كوبه كو[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
وای از دست تو ای شیوهی عاشقکش جانان
که تو فرمان قضا بودی و تغییر نکردی
مشکل از گیر تو جان در برم ای ناصح عاقل
که تو در حلقهی زنجیر جنون گیر نکردی
عشق همدست به تقدیر شد و کار مرا ساخت
برو ای عقل که کاری تو به تدبیر نکردی
Asalbanoo
24-07-2007, 21:45
یک مستِ هوشیار
و یک
جامِ بی شراب
مخمورِ هفت سالهِ این کوزهِ تهی
گمگشته در خرابی میخانه ای خراب
افسونِ چشمهِ می
در نگاهِ دشت
با دستهای سربی افسانهِ سراب
چون نقشه های زندگی
آب
شد بر آب.
mohammad99
24-07-2007, 21:55
به سوگ من نشسته اي
ولي نمرده ام هنوز
به آن ديار گمشده
تو را نبرده ام هنوز
اگر نبود ترس تو
از اين مسير بي بلد
خرابتم نمي شدم
چه از ازل چه تا ابد
به خواب من نيامدي
که بي اراده بگذري
تو را نميدهم به تو
به هر کجا که ميروي
تو اتفاق ساده اي
براي خود نبوده اي
تو آخرين دل مرا
به دست من ربوده اي
سپرده ام به چشم تو
تمام آنچه ديده ام
هنوز هم نگفته اي
ولي بدان شنيده ام
***
سلام بر مهربانان
Asalbanoo
24-07-2007, 21:57
میانِ واحه سرسبزی از نگاهِ کویر
من و سکوت و مرگ
وشاخه ای ازسدر
سه روز رقصیدیم.
سکوت می خندید
و مرگ
درطپشِ بی قرار و تند نفس
سه بار بوسه به لبهای خنده او زد.
و من سه بار تمام
سوار گیسوی سیالِ سکرِ عطرِ سدر
به نکجا رفتم.
---------
من چون مهربانم می گویم
علیک سلام
mohammad99
24-07-2007, 22:05
ميگن دسـت از سرش بـردار، نـميشه آخــه عــاشق شــدن كه دست ما نـيـســــت
لالالالا نخـــواب تـنـها مـــيمـــونـــــم كـمـك كــــن قـــدر چــــشمـات رو بــدونـم
چـــــرا چـــشمات پـر خـشم عــزيزم؟ مـــگه مـــن مـــثل اون نـــــــامـــهربـونـم؟
***
بابا مهربون[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Asalbanoo
24-07-2007, 22:24
من و سکوت
سه سال است
درخیالِ کویر
تمام شنها را
به جانِ خار قسم می دهیم ، ردی از
نگاهِ مرگ
و عطرِ غریبِ شاخه سدر
نشانمان بدهند.
در خم چوگانت میتازم چو چشمت با من است
همچنین در من نگر بیمن مران بیمن مرو
چون حریف شاه باشی ای طرب بیمن منوش
چون به بام شه روی ای پاسبان بیمن مرو
وای آن کس کو در این ره بینشان تو رود
چو نشان من تویی ای بینشان بیمن مرو
سلام و علیک بر همه
Asalbanoo
24-07-2007, 22:50
و مرگ
درطپشِ بی قرار و تند نفس
سه بار بوسه به لبهای خنده او زد.
و من سه بار تمام
سوار گیسوی سیالِ سکرِ عطرِ سدر
به نکجا رفتم.
------------
سلام و دو صد سلا
من دل به سادگي كسي دادم
از تاج وتخت نقره گريزانم
بانوي خانه هاي گلي بودم
در چارسوي قصر نچرخانم
پيراهن حرير، تنم را كشت
حس ميكنم عروسك عريانم
نزديك سفرهات چه نشينم تلخ؟!
يخ بست بين شير و عسل نانم
ديدي كه حال و روز دلم خوش نيست
تصويري از پرنده و بارانم
خون من است در همه سو جاري
هر شام روي شيشه نرقصانم
Asalbanoo
24-07-2007, 23:09
می روم
نرم و سبک
تا شهرِ حریرِ موی شبرنگ او
ناگاه درونِ چینِ زلفِ سیهش
گم می شوم وبجای روزِ چشمش
در درهِ یک شبِ سیه می افتم.
باروحِ مسافرِ پرستوی بهار
از کوچه مشتاقِ سفرمی گذرم.
از پنجه بازِ پر طلایی خزان
با عشقِ بهار
می گریزم
ميان مهربانان کی توان گفت
که يار ما چنين گفت و چنان کرد
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تير چشم آن ابروکمان کرد
کی مهربان بود؟!
Asalbanoo
24-07-2007, 23:16
در حملهِ تند بادِ وحشی کویر
از خاطره واحه سپر می سازم.
با سحرِ نگاهِ مارهای تشنه
می پوسم و
در قمار
با خارِ بزرگ
آن خاطره های سبز را می بازم.
بر سینه دخترِ شفق روی افق
پستانِ سپیدِ ابر را می بویم.
------------
مهربانم
ماهم به انتقام ظلمی که کرده با من
ترسم به درد عشق و هجران من بیفتد
از گوهر مرادم چشم امید بسته است
این اشک نیست کاندر دامان من بیفتد
من خود به سر ندارم دیگر هوای سامان
گردون کجا به فکر سامان من بیفتد
خواهد شد از ندامت دیوانه شهریارا
گر آن پری به دستش دیوان من بیفتد
Asalbanoo
24-07-2007, 23:39
در نیمهِ مستورهِ ماهِ عریان
بر مرگِ شهاب های شب
می گریم.
با ساقه سبزِ سبزهِ های بی دشت
از رنگِ نگاهِ روزها
می گویم.
موقع خداحافظی
دوش به دوش
چشم به زیر ...
دل بهونه نگیر
فردا می بینیمش
نه ...
آره ، آره فردا می بینیمش ...
خداحافظ ...
خداحافظ ...
چند قدم جلوتر ...
سیگار ...
سکوت ... سکوت ... سکوت ...
Asalbanoo
24-07-2007, 23:49
تمامِ چشمه های تشنة این دشتِ بی رؤیا
بسان ِچشمِ خونینم
ز قبرِ خک می جوشند.
شبی خفاشهای شب
به قعرِ غارهای خود
ز بیمِ روز می پوسند.
شبی شب
کوچه هایش را
به پیشِ پای روزی نو
با چشمِ هزار اختر
چراغان می کند , اما
کدامین شب؟
mohammad99
24-07-2007, 23:50
بازآ ببين در حيرتم
بشکن سکوت خلوتم
چون لالهء تنها ببين
بر چهره داغ حسرتم
اي روي تو آيينه ام
عشقت غم ديرينه ام
بازآ کنون در اين بهار
سر را بنه بر سينه ام
123456789123456789123456789
سلام دوستان.فکر کنم پایان دیگه نیاد[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Asalbanoo
24-07-2007, 23:54
امروز سه شنبه است
سه شنبه ها شبیه برف اند
حتی اگر نبارد مخمل چشمهایت
برفها را پس می زنم
: وای ! پنجره ای ست آنجا
قبری ست که نام شاعره ای بر آن حک شده است
------------
چرا نیاد؟
کام سنگینی از سیگار نیمه سوختش می گیره ...
صدای گیتاری که از اسپیکرش به گوش میرسه ...
ترانه ایی که زمزه میکنه ...
" ... خودش می گفت یه روز میزاره میره ... "
اتاق نیمه روشنی که دود غلیظی از اون می گذره ...
سلام. آره سی چه؟
Asalbanoo
25-07-2007, 00:03
پس چمدانت را بردار
هنوز به نیمه ی راه هم نرسیده ایم
هر چند به کیسه ی بی زر می زنند از این پس
این دزدان گدا صفت حریص .
mohammad99
25-07-2007, 00:08
صبا حكايتي ز روزگار من بشنو
بازآ بازآ سوي رهي
چون روشني از ديده ما رفتي
با قافله باد صبا رفتي
رفت برا کاراموزی دانشگاهش [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][]
پایان گفت:[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چشمان نیمه بازش ...
یادآوری خاطره ایی ...
شاید نگاهی ...
و باز پُکی از سیگار تموم شده ...
و باز تکرار ... تکرار ... تکرار ...
کارآموزی دانشگاهی دیگه چیه؟
mohammad99
25-07-2007, 00:13
راز ترانه را
از ياد خواهد برد
و ترانه مرگش را
باد خواهد برد
پرنده خواهد مرد
*-*-*-*-*
برا دوسالش دیگه
دل و دین و عقل و هوشم همه را به باد دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی
دل عالمی زجا شد چو نقاب بر گشودی
دو جهان به هم بر آمد چو به زلف تاب دادی
همه کس نصیب دارد زنشاط و شادی اما
به من غریب و مسکین غم بی حساب دادی
mohammad99
25-07-2007, 00:22
يه دل دارم کارش شکستن شده
کاره ديگش تنها نشستن شده
دلم ميخواد زار بزنم/سرمو به ديوار بزنم
زمين و زمونو بدوزم/گُر بگيرم تا بسوزم
بارون بهار و بیشتر دوست داری یا بارون پاییز رو ؟
من همه بارونام پاییزیه ...
اما الان بهاره ...
بهار !!!
آره ...
اما من چند سالی هست همه فصلام پاییزه ...
چرا دیگه دست نمیزنی ؟
دلم گرفت ...
دست بزن دلت باز میشه ، بزن ...
دست ... دست ... دست ...
تو از بارون چی می خوای ؟
آرامش ...
چرا آرامش رو از خودت نمی خوای ؟
آخه خودم از خودم سهمی ندارم ...
من چی ؟
تو وجدانمی ، هر چی دارم و ندارم از توِ ...
دست ... دست .. دست ...
mohammad99
25-07-2007, 00:32
تو اتفاق ساده اي
--------- براي خود نبوده اي
---------------تو آخرين دل مرا
------------------------به دست من ربوده اي
فعلا جلال جون
Asalbanoo
25-07-2007, 00:37
یاد باد آن که به اصلاح شما میشد راست
نظم هر گوهر ناسفته که حافظ را بود
hamid_hitman47
25-07-2007, 01:15
دل به این خسته ی خاموش بده
ببین از چی میخونم برای تو
ای همه هستی من فدای تو...
سلام بچه ها...شب بخیر..
Asalbanoo
25-07-2007, 01:29
دل شیر می خواهد هر چند
مدارا کردن با این بانو
بانوی ناز غلتیده و
لغزیده
به هر سو
وآن گل که داشت بوی خوش آرزو٬ تويی
ديگر شبان تيره نپويم در آسمان
تو٬ آن ستاره يی که نشستی به دامنم
همراه موج٬ در دل دريا نميروم
تک گوهرم تويی که شدی زيب گردنم
Asalbanoo
25-07-2007, 02:12
می خندم !
در آبی سیاه
تمساح بی رحم لبخند تو هم
دوست داشتنی ست .
تا چه خواهد كرد با ما آب و رنگ عارضت
حاليا نيرنگ نقش خود بر آب انداختي
اعضاي محترم، آسوده بخوابيد كه فرانك خانم و مژگان خانم بيدارند :38:
ارادت :11:
Asalbanoo
25-07-2007, 02:16
یک نازِ بی نیاز
به هنگامِ رقصِ تیغ
آرا مشی سترگ
پر از دردِ بی دریغ
یک آسمان ستارهِ خاموش
زیر میغ.
اقا امیر شما که خودتم از شب زنده داران هستی
حاتلتون چه طوره
روز مرد مبارک
غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نكرد
ياد حريف شهر و رفيق سفر نكرد
گفتم مگر به گريه دلـــــش مهربان كنم
چون سخت بود، در دل سنگش اثر نكرد
سلام عليكم،
دختر دايي محترم كه ماشاالله امان نميدن.
روز مرد به شما هم مبارك باشه!! به پدر سلام بنده رو برسونيد و روي ماهشون رو بوسيد و روز پدر رو تبريك بگيد.
مخلصيم
در ضميرت اگر اين گل ندميده است هنوز ،
عطر جانپرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزيده است هنوز
دانه ها را بايد از نو كاشت .
آب و خورشيد و نسيمش را از مايه جان
خرج می بايد كرد .
رنج می بايد برد .
دوست می بايد داشت !
امیر جان بگم کی سلام رسوند ؟!!!!!!
mohammad99
25-07-2007, 10:56
تو به من خندیدی و ندانستی من با چه دلهره ای سیب را از باغچه همسایه دزدیدم.
باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید. سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک.
باغبان غضب آلود به من کرد نگاه.تو رفتی و خش خش گام تو تکرار کنان می دهد
آزارم و من اندیشه کنان فکر این پندارم:
-------------------- (( که چرا خانه کوچک ما سیب نداشت ))
***
سلام بر پری رویان
Asalbanoo
25-07-2007, 13:30
ترانه بخوان
غریبه را بخوان
تا ببینم چگونه در آغوشش رها می شوی
دعایت می کنم
با چشمانی خونین مجمر .
گذر می کنم بی تو
در انزوای شهرم
در سیاهی پایتخت
در فرار طبرستان
در زخم های جنوب
در بی قراری کردستان
در سوگ ارگ .
-------
سلام بر تو ای جوان مرد راد
گر زکوی او خبر دانی بگو
گر نشانی مختصر دانی بگو
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست
راه اگر نزدیکتر داری بگو
و من امروز دگر باره در نظرم گفته استاد
نقش مي بندد و باور دارم:
عشق دروغ است
دروغ.....
Asalbanoo
25-07-2007, 16:09
غریبه را بخوان
تا ببینم چگونه در آغوشش رها می شوی
دعایت می کنم
با چشمانی خونین مجمر .
mohammad99
25-07-2007, 18:22
****
گشته خزان نوبهار من, بهار من
رفت و نيامد نگار من , نگار من
سپري شد شب جدايي , به اميدي که تو بيايي
آخر اي اميد قلبم , با من از چه بي وفايي
سلام.روزه تون بامزه-احولاتون شیرین-زندگیتون عسلی باشه
hishki69
25-07-2007, 19:26
یکی را چون ببینی کشته ی دوست
به دیگر دوستان ده بشارت
عجب دارم درون عاشقان را
که پیراهن نمی سوزد حرارت
تو روز را كجا
خورشيد را كجا
در دشت ديده غرق تماشايي اي درخت
چون با هزار رشته تو با جان خاكيان
پيوند مي كني
پروا مكن ز رعد
پروا مكن ز برق كه بر جايي اي درخت
سر بركش اي رميده كه همچون اميد ما
با مايي اي يگانه و تنها يي اي درخت
تنها نه من به قید تو درمانده ام اسیر
کز هر طرف شکسته دلی مبتلای توست
قومی هوای نعمت دنیا همی پزند
قومی هوای عقبی و ما را هوای توست
گر ما مقصریم تو بسیار رحمتی
عذری که می رود به امید وفای توست
شاید که در حساب نیاید گناه ما
آن جا که فضل و رحمت بی منتهای توست
سعدی ثنای تو نتواند به شرح گفت
خاموشی از ثنای تو حدّ ثنای توست
تمام شب به زمين ماندم و به ره نگران
و از فراز پريشيده موي من در باد
شب شتابگري همچو اسب مست گريخت
شكافت پهلوي ديوار قرن و قلعه قرن
چو موم در بر آتش به خاك راه چكيد
ميان پنجه غولي كه سر كشيد از خاك
قد بلند عروس زمان عروسك شد
همه مشايعت مرده را پذيرفتند
كه بود در دل تابوت رازي از همگان
نفسهايت را
پُک می زنم ؛
ريه هايم
غرق بوسه می شوند...
آواتار جدید مبارک
ایول عینک!
در اين وادي كه چشمانم حضورت را طلب ميكرد
چرا دلگير كردي چشم پاك و نازنينم را
مرا تنها رها كردي خدا پشت و پناهت باد
كه سرسختانه بشكستي دل با خون عجينم را
ممنون اقا جلال
اخه خیلی بهم گفتن اواتار و امضای قبلی غمگینه
گفتم عوض کنم
ای یار ناگزیر که دل در هوای توست
جان نیز اگر قبول کنی هم برای توست
غوغای عارفان و تمنّّای عاشقان
حرص بهشت نیست که شوق لقای توست
گر تاج می دهی غرض ما قبول تو
ور تیغ می زنی طلب ما رضای توست
نظرت در مورد آواتار و امضام چیه!
تا گيرو دار خون
در پيشوازت آمدم و هر بار
تو عشوه دادي و پرهيز داشتي
گاهي رخي نمودي و دستي به در زدي
اما نيامدي
نه اي گريز پا
حتي نگاه نكردي به زير پا
بر فرش سرخ رنگ رواني كه سالها ست
جان و جواني ما با هزار اميد
گسترده بر زمين
مختصر و مفید
چرا چیزی نمی ذارید؟
mohammad99
25-07-2007, 23:36
من که ميدانم شبي عمرم به پايان مي رسد
نوبت خاموشي من سهل و آسان مي رسد
من که ميدانم مرگ ويرانگرچه بي رحم و شتابان مي رسد
پس چرا عاشق نباشم پس چرا عاشق نباشم
من که ميدانم به دنيا اعتباري نيست اعتباري نيست!...
بين مرگ وآدمي قول و قراري نيست
من که ميدانم اجل ناخوانده وبيدادگر
سرزده مي آيد و راه گريزي نيست
پس چرا؟پس...پس چرا عاشق نباشم؟
------------------
سلام دعا فراموش نشه.سفری سخت در راه است
---
من نمیدونم چرا هر عکس میبینم یاده یه قیافه میفتم(جدید تبریک اواتور)[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مي دانم عطر ايل گرفته است
از چادري به چادر ديگر
روياي او
ولي
هر چيز در خيال سفر تنهاست
پيراهني كه با حضور ماه و راهبه
گم مي كند تو را
درياي زورقم
اما دوباره باد
سرگرم جمع كردن اشباح ست
حتما
همه چیز خوب پیش می ره مطمئن باش
مرسی اخه هر دو خوشگلن
Asalbanoo
25-07-2007, 23:49
دایره حلقه ای ست
گم گشته در حلقه های دیگر
تو در تو
وقتی دست فرو می بری
به هم می خورد
زنجیره از هم می پاشد
ماهی سرخ می گریزد
و نصیبت تنها
سنگریزه های پکیزه است
بی بو ، بی طعم
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.