مشاهده نسخه کامل
: مشاعره
Mahdi Hero
26-07-2008, 13:29
كاووس كياني كه كي اش نام نهادند
كي بود؟ كجا بود؟ كي اش نام نهادند؟
خاكي ست كه رنگين شده از خون ضعيفان
اين ملك كه بغداد و ري اش نام نهادند
با خاك عجين آمد و از تاك عيان شد
خون دل شاهان كه مي اش نام نهادند
صد تيغ جفا بر سر و تن ديد يكي چوب
تا شد تهي از خويش و ني اش نام نهادند
دل گرمي و دم سردي ما بود كه گاهي
مرداد مه و گاه دي اش نام نهادند
آيين، طريق از نفس پير مغان يافت
آن خضر كه فرخنده پي اش نام نهادند
Doyenfery
26-07-2008, 14:40
دیدی دلا که یار نیامد
گرد آمد و سوار نیامد
بگداخت شمع و سوخت سراپای
و آن صبح زرنگار نیامد
seied-taher
26-07-2008, 14:51
دریا شده بی غواص
کو جرات اهل خاص
مانده علی تنها
با عالمی عمر عاص
صورتگر نقاشم هر لحظه بتي سازم
وانگه همه بت ها را در پيش تو اندازم
صد نقش برانگيزم با روح در آميزم
چون نقش تو را بينم در آتشش اندازم
eshghe eskate
26-07-2008, 17:55
من دارم تو آدمک ها میمیرم تو برام از پریا قصه میگی
من توی پیله ی وحشت می پوسم برام از خنده چرا قصه می گی
کوچه پس کوچه ی خاکی، در و دیوار شکسته
آدمای روستایی با پاهای پینه بسته
پیش تو یه عکس تازست واسه آلبوم قدیمی
یا شنیدن یه قصه است از یه عاشق قدیمی
Mahdi Hero
26-07-2008, 20:10
يك نظر بر ابر كردم ابر باريدن گرفت
يك نظر بر يار كردم يار ناليدن گرفت
تكيه بر ديوار كردم خاك بر فرقم نشست
خاك بر فرقش نشيند آن كه يار از من گرفت
boy iran
26-07-2008, 20:31
تو آن سخاوت سبزي كه انتظارت را
هميشه پنجره در پنجره پريشانم
به چشم مؤمن مردم گناه من اين است
كه با تمام وجودم تو را مسلمانم
چگونه بي تو دل من نجات خواهد يافت؟
مني كه بينفس تو غريق طوفانم
من آن مرغ سخندانم که گر صورت رود در خاک
هنوز آواز می آید به معنی از گلستانم
eshghe eskate
26-07-2008, 21:02
من میگم بهم نگاه کن
تو میگی که جون فدا کن
من میگم چشماتقشنگه
تو میگی دنیا دو رنگه
من میگم دلم اسیره
تو میگی که خیلی دیره
من میگم چشمات و واکن
نامش را پرسيدم
نامي نداشت!
اسمش را گذاشتم يلدا !
شبي گفتم : يلدا ! بعد از طهرها مي خوابي؟!
خنديد ، گفت :
با چشمهاي آبي ، مگر مي توان خوابهاي سبز ديد
با اين همه جيرجيرك كه به آنتن خانه ها چسبيده است !
seied-taher
26-07-2008, 21:35
تویی اعتبار هستی
رونق بتان شکستی ....
يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
Mahdi Hero
26-07-2008, 22:54
روز و شبها رفت
من بجا ماندم در این سو, شسته دیگر دست از کارم
نه مرا حسرت به رگها می دوانید آرزویی خوش
نه خیال رفته ها می داد آزارم
من تمام راه می چرخم به سمتی که سمتی نیست...
شاید تو اینگونه نباشی...
همه ی گلها را رنگ می کنم
جای قناری می فروشم
شاید تو اینگونه نباشی...
نانها دیگر برکت سفره هامان نیستند،
عطر و بو هم ندارند
و من تمام راه شرم دارم به روی هیچ کس،
حتی خودم،
که در آینه نیستم آنچه هستم،
نگاه کنم؛
شاید تو اینگونه نباشی...
Mahdi Hero
26-07-2008, 23:23
یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز که برحمت گذری بر سر فرهاد کند
شاه را به بود از طاعت صد ساله ذرهد قدر یک ساعته عمری درد دادکند
دشنه حتی توی دست سایه هاست
فرصت جدایی من از شماست
آسمون می خواد که فریاد بکشه
بگه دیگه وقت زجر آدمهاست
Mahdi Hero
27-07-2008, 00:05
تا به گيسوي تو دست ناسزايان كم رسد
هر دلي از حلقه اي در ذكر يارب يارب است
تماشايي ام در حضور نگاهت
به من يك نگاه تماشا بينداز
زمستاني ام بي تو، خورشيد من: تو
نگاهي به من گرم و گيرا بينداز
Mahdi Hero
27-07-2008, 00:21
زانکه شبها از خدا میخواستم این روز را
همچو فرهاد از غمش روزی به صحراها روم
مي خواستم که سِقط کنم هر چه شعر را
نوزاد های زنده بدنيا نياورم
امّا نشد عفونت اين چند ساله را
در خود فرو بريزم و بالا نياورم
Mahdi Hero
27-07-2008, 00:34
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست
تا نگویی اشک هایِ شمع از کم طاقتی ست
در خودم آتش به پا کردم ولی نَگِریستم
چون شکست آیینه، حیرت صد برابر می شود
بی سبب در خود شکستم تا ببینم کیستم
زندگی در برزخ ِ وصل و جدایی، ساده نیست
کاش قدری پیش از این، یا بعد از آن، می زیستم
Mahdi Hero
27-07-2008, 00:48
مرا يك دم دل از خوبان جدا نيست
ولي صد حيف در خوبان وفا نيست
به خوبان دل سپردن كار سهل است
زخوبان دل بريدن كار ما نيست
تو بی دلیل عاشق ِ یک پنجره شدی
در یک کدام کوچه یِ بدونِ چرا و چون
آن جا کمی شکستی و آن وقت بود که تو
مبتلا شدی به فراوانی جنون
MOHAMMAD2010
27-07-2008, 00:58
نفهمید اون که باید می دونست
بیشتر از جون هنوز عزیزه برام
با جدایی هیچی تموم نمی شه
عاشق از عاشقی سیر نمی شه
بگو تو اگه عاشق نبودی
عاشقت از تو دلگیر نمی شه
Mahdi Hero
27-07-2008, 00:59
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
Mahdi Hero
27-07-2008, 01:01
نفهمید اون که باید می دونست
بیشتر از جون هنوز عزیزه برام
با جدایی هیچی تموم نمی شه
عاشق از عاشقی سیر نمی شه
بگو تو اگه عاشق نبودی
عاشقت از تو دلگیر نمی شه
همچو فرهاد از غمش روزی به صحراها روم
تا ببینند این جوانان عشق پیرآموز را
آخر تو خودت خواسته بودی که بمانم
در تاب و تب اين غم زيبا، گِلهای نيست
صد بار گِله کردم و گفتی که همينی
باشد، تو خودت باش من اما... گِلهای نيست
Mahdi Hero
27-07-2008, 01:06
تو با من كاري كردي دشمنم با من نكرد
تو من را با خودم بيگانه كردي
...
یک لحظه فکری سرد از ذهنش گذر کرد
حالا فقط پُک می زند محکم به سیگار
در یک غروبِ تلخ از روزی مه آلود
مَردی برای عشق، خود را می زند دار
حالا در این دنیا چه چیزی مانده باقی
از او، به جز صد پاکتِ خالی ِ سیگار
Mahdi Hero
27-07-2008, 01:17
روز وصل از غمزهی او جان سر گردان من
چون تحمل کرد چندان ناوک دلدوز را؟
از خود شروع کن، وسطِ بازوانِ من
تا انفجار ِ لحظه یِ بیخود شدن، برقص
حالا بیا و این همه عشق ِ سپید را
حالا سیاه مست بشو، در لجن برقص
بر روی ریل هایِ غم انگیز ِخودکشی
با سوت هایِ پر هیجانِ ترن برقص!
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم
تا بکی در غم تو ناله شبگیر کنم
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم زسر زلف تو زنجیر کنم
Doyenfery
27-07-2008, 06:08
من نگاهم مثل نو پرواز گنجشک ِ سحر خیزی
پله پله رفته بی پروا با جی دور و ف زین پرواز ،
لذتم چون لذت مرد کبوتر باز .
Mahdi Hero
27-07-2008, 06:51
...................
زن روي جيبِ شوهر تصوير ِ بوسه مي دوخت
مردي سبيل ِ خود را عطر ِ زنانه مي زد
تقصير ِ رويِ زيباست، يا کوچه ها که مسجد
سيلي به گوش سُلماز يا که سَمانه مي زد
بابا ميانِ بازار، ارزان خريده مي شد
تقصير ِ مادرم بود، از بس که چانه مي زد
در ميان پرده خون عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق بي چون كارها
عقل گويد شش جهت حدست و بيرون راه نيست
عشق گويد راه هست و رفته ام من بارها
Mahdi Hero
27-07-2008, 13:20
این جا شگون زمین و شیدایی دل ها را
تاب آورده ام از هیچ
دقیقه ها سراشیبی را تند می روند
و
ثانیه ها سقوط را به رخم می کشند
آب ریخته را جمع می کنم
لیوانی پر از سنگ ریزه های مرطوب
بفرما!
ــ نوش
شام هاي تيره را با چشم تو
روشن همچون ماه و اختر مي کنم
با من از رفتن مگو اي مهربان
رفتنت را روز محشر مي کنم
اي بهانه هاي من در بيکسي
با تو تنهايي رو پر پر مي کنم
Mahdi Hero
27-07-2008, 16:04
مرا که روی تو بینم به جاه و مال چه حاجت؟
کسی که روی تو بیند به از خزینهی دارا
seied-taher
27-07-2008, 16:12
امیر من دلم هواتو کرده
دوستت دارم
به جون هرچی مرده
به والله کرب و بلات بهشته
خواب میدیدم رو گنبدت نوشته
اینجا حرم عشقه حسین است و بیایید
بر قبله عشاق جهان سجده نمایید
Mahdi Hero
27-07-2008, 16:20
مدعی را دل ببرد از چشم مست شیرگیر
هر که باشد شیرگیر آسان بگیرد یوز را
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
ghazal_ak
27-07-2008, 16:30
در سرم عشق تو سودایی خوش است
در دلم شوقت تمنایی خوش است
ناله و فریاد من هر نیمشب
بر در وصلت تقاضایی خوش است
تا نپنداری که بیروی خوشت
در همه عالم مرا جایی خوش است
Mahdi Hero
27-07-2008, 17:18
تو از پیش من ساده نباید بروی
دردمندی به تو دل داده نباید بروی
شعر و شاعر شده اند عاشق زیبایی تو
اتفاقی است که افتاده نباید بروی
زندگی راه درازی است پر از وسوسه ها
بی من از وحشت این جاده نباید بروی
زخمی ام خسته ام آشفته و بی سامانم
نیستم جان تو آماده نباید بروی
از شب بی تپش پنجره ام ای مهتاب
ای گل روشن شب زاده نباید بروی
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست براورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
گنجشکها آمده اند
منظره در قلب گوشهایم آواز گنجشکها را می خواند
پرده از روی چشمان پنجره بر می دارم
تا انتظار لخت آبی ؛ سیب شیرین نگاهم گردد
لحظه هایم لبریز از انتظاری آفتابی است
اتاق مرکز نگاه من است
تودر چشم انداز یقینم قرار خواهی گرفت
...
Mahdi Hero
27-07-2008, 20:01
ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
وين راز سر به مهر به عالم ثمر شود
گويند سنگ لعل شود در مقام صبر
آري شود وليك به خون جگر شود
دنیا سر شار از ایثار است
به خورشید و ابر وباران و درخت نگاه کن
دلها یشان پر از شکوفه های ایثار است
به تشکر مهر آمیزتان لبخند می زنم
و پرنده را بر لبخندم می نشانم
تا روح مرا از هر گونه آلایش مبرا سازد
برصندلی روابط دوستانه می نشینم
و نگاههای گرم باران و پرنده را
در هوای نگاههای دوستان بپرواز در می آورم
ماه در شب؛ دشت خیابان را عارفانه می پیمای
...
Mahdi Hero
27-07-2008, 20:19
يك نفر مياد كه من منتظر ديدنشم .. يك نفر مياد كه من تشنه بوئيدنشم ...
مثل يك معجزه اسمش تو كتابها اومده ... تن اون شعرهاي عاشقونه گفتن بلده ...
هیچ پرنده ای در این اطاق كه جهان من است
مرا به پرواز دعوت نمی كند
فرصت طلا ئی در عقیده آ مو ختن سبز می شود
آ نرا با طلا تعویض نمی كنم
...
Mahdi Hero
27-07-2008, 21:21
ميازار موري كه ذانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است
تاکنون دیده ای ار دیدن گلبرگ گل قرمز ناز صورتم می خندد؟
عاشق پرپر هر گل هستم که به رنگ سرخ است
وقت روئیدن یک دانه ز خاک قلب من را دیدی؟
زندگی می بخشد رویش دانه ز خاک به صدای قلبم
مي خواستم ناگفته هايم را بگويم
يا بغض مي آمد سراغم يا نمي شد!
گفتي که تا فردا خداحافظ ، ولي آه
آن شب نمي دانم چرا فردا نمي شد ...
در انتظار ِ ديدنِ تو مانده ام هنوز
انگار با تو وقتِ قرارم نمي رسد
من لحظه لحظه بي تو در اين شعر مُرده ام
از تو صدايِ پا به مَزارم نمي رسد
دیشب برای اخرین بار
دیشب برای اخرین دیدار
چشمانم را روبه تو باز کردم
و به چشمان تو خیره شدم
و از ته دل برایت حرف زدم
و تو با ارامش تمام به حرف هایم گوش دادی
کاش میشد دستانت را در دستانم بگیرم
کاش میشد تو را در باغچهء کوچک دلم می کاشتم
تا تمامه تاریکی های دلم را روشن کنی
کاش میشد که مال من باشی
.....کاش
میدانم , میدانم
باز زمان رفتن است
منتظرت میمانم ای پرستوی تنهایی من
نقش دراماتيك من شايد عوض مي شد
تو مي شدي در نقش من، من هم به جاي تو
(تا مي دويدم تو به دنبال من، اما من
گم مي شدم در كوچه هاي چشم هاي تو)
مي آيم اما چادرت در باد مي رقصد
مانده است بر سطح خيابان رد پاي تو
seied-taher
28-07-2008, 08:12
صل تو کجا و من مهجور کجا
دردانه کجا حوصله مور کجا
هر چند ز سوختن ندارم باکی
پروانه کجا و آتش طور کجا
Mahdi Hero
28-07-2008, 10:33
آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوييم که ني ني شکنم شکر برم
آمده ام چو عقل و جان کز همه ديده ها نهان
تا سوي جان و ديدگان مشعله نظر برم
آنکه ز زخم تير او کوه شکاف مي کند
پيش گشاد تي ر او واي اگر سپر برم
در هوس خيال او همچو خيال گشته ام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
ghazal_ak
28-07-2008, 12:50
مرا هر چند می خواهی ولی در بند می خواهی
رها كن گیسوانت را، بگیر آزادی ما را
تو از لیلی نسب داری من از نسل جنون هستم
از این بهتر چه خواهی نسبت اجدادی ما را
اگر با قیس می سنجی،جنونم را تماشا كن
هوای بیستون داری، ببین فرهادی ما را
هوای مشك گیسویی، خیال چشم آهویی
ببین بر باد داد آخر سر صیادی ما را
Mahdi Hero
28-07-2008, 14:42
آسمان بار امانت نتوانست كشيد
قرعه كار به نام من ديوانه زدند
دلتنگ بودمت
دل ،
تنگ بودنت
زمان ميان ما مي ايستد
تا واژه ها نفس بكشند
Mahdi Hero
28-07-2008, 20:33
دوست دارم و دانم كه نداري دوستم
تو بگو من چكنم تا تو بداري دوستم
من بودم وقتی که دیدم آن کودک را
و هیچ نگفتم و نکردم در آن شب که تنها بود
و به ناحق گرفته شد حقش؛
اصلا شاید تو اینگونه باشی!
از کجا معلوم؟!
شاید تو آن قناری که من فروختم،
سالها پیش رنگ کرده باشی...
شاید صدای آن شب که من هیچ نکردم
و نگفتم و کودک به ناحق گرفته شد حقش،
صدای سکوت تو بود!...
Mojtaba N87
29-07-2008, 00:05
در نا امیدی بسی امید است / پایان شب سیه سپید است...
تا آفتاب را به غنیمت بیاوریم
یک ذره راه مانده به تسخیر پنجره
جز کلید ناخن ما وا نمیشود
قفل بزرگ بسته به زنجیر پنجره
هر لحظه اشک از دیده ها مان می شود جاری
انگار بر حس یتیمان عادتی داریم
با لهجه صدق و صداقت حرف دل گوییم
در انجمن تا با تفاهم شرکتی داریم
مرا شبیهِ خودم مثل ِ یک ستاره بکش!
شبیهِ من که نشد، خط بزن، دوباره بکش
مرا شبیهِ خودم، در میانِ آتش و دود
شبیهِ چشم و دلم، غرقِ صد شراره بکش
و بعد دست بکش بر شراره ام یک شب
بسوز و قلبِ مرا پاره پاره پاره بکِش
و زخم هایِ دلم را ببین و بعد از آن
لباس بر تن ِ این قلبِ بی قواره بکِش
بخند! خنده یِ تو شعله می زند بَر من
بخند و شعله یِ من را به یک اشاره بکِش
برای بودن من عشق را نشانه بگیر
و خط رد به تن هرچه استخاره بکِش
ببین ستاره شدم با تو ای بهانه یِ من
مرا شبیهِ خودم! مثل یک ستاره بکِش!
شمع عالم بود لطف چاره گر
شمع را پروانه كردي عاقبت
يك سرم اين سوست يك سر سوي تو
دو سرم چون شانه كردي عاقبت
دانه اي بيچاره بودم زير خاك
دانه را دردانه كردي عاقبت
Mahdi Hero
29-07-2008, 16:12
توانا بود هر كه دانا بود ز دانش دل پير برنا بود
seied-taher
29-07-2008, 16:24
دوستت دارم ...
تو را ، که همیشه به یادم هستی ...
در کدامین گذر منتظر بنشستی؟
دوستت دارم ...
ای بیبان یا یار ما مدارا کن
او در سینه ی من جای داشت
یار من بود با دلم دورا نداشت
ای بیبان !
دوستت دارم
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال نصیبی نمی برید از من
زمین سوخته ام ناامید و بی حرکت
که جز مراتع نفرت نمی چرید از من
عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز
در انتظار نفس های دیگرید از من
seied-taher
29-07-2008, 17:06
نمیشود تو بیایی گل زهرا؟
نمیتوان که تو را دید گل زهرا؟
چراغ خانه ی بی نور من تویی
نمیشود که بمانی گلی زهرا؟
Mahdi Hero
29-07-2008, 17:15
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
seied-taher
29-07-2008, 17:38
درین دور احسان نخواهیم یافت
شکر در نمکدان نخواهیم یافت
جهان سر به سر ظلم و عدوان گرفت
درو عدل و احسان نخواهیم یافت
سگ آدمی رو ولایت پرست
کسی آدمی سان نخواهیم یافت
به دوری که مردم سگی میکنند
درو گرگ چوپان نخواهیم یافت
توقع درین دور درد دل است
درو راحت جان نخواهیم یافت
به یوسفدلان خوی لطف و کرم
ازین گرگ طبعان نخواهیم یافت
ازین سان که دین روی دارد به ضعف
درو یک مسلمان نخواهیم یافت
مسلمان همه طبع کافر گرفت
دگر اهل ایمان نخواهیم یافت
شیاطین گرفتند روی زمین
کنون در وی انسان نخواهیم یافت
بزرگان دولت کرامند لیک
کرم زین کریمان نخواهیم یافت
سخاوت نشان بزرگی بود
ولی زین بزرگان نخواهیم یافت
سخا و کرم دوستی علی است
که در آل مروان نخواهیم یافت
وگر ز آنکه مطلوب ما راحت است
در ایام ایشان نخواهیم یافت
درین شوربختی به جز عیش تلخ
ازین ترش رویان نخواهیم یافت
درین مردگان جان نخواهیم دید
و زین ممسکان نان نخواهیم یافت
توانگر دلی کن، قناعت گزین
که نان زین گدایان نخواهیم یافت
ازین قوم نیکی توقع مدار
کزین ابر باران نخواهیم یافت
درین چهارسو آنچه مردم خرند
به غیر از غم ارزان نخواهیم یافت
مکن رو ترش ز آنکه بیتلخ و شور
ابایی برین خوان نخواهیم یافت
چو یعقوب و یوسف درین کهنه حبس
مقام عزیزان نخواهیم یافت
Mahdi Hero
29-07-2008, 19:04
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
eshghe eskate
29-07-2008, 20:43
لالالالا گل مریم شکسته حرمت آدم
شدیم آواره ی عالم چرا تشنه به خون هم
Mahdi Hero
29-07-2008, 21:01
مادرم می گفت:
عاشقی یک روز است و
پشیمانی هزار روز
حالا
هزار روز پشیمانم
که چرا
یک روز عاشق نبودم
مير داماد ، شنيدستم من،
كه چو بگزيد بن خاك وطن
بر سرش آمد واز وي پرسيد
ملك قبر كه : (( من رب، من ؟ ))
Mahdi Hero
29-07-2008, 22:39
نه رسم ماست بریدن ز دوستان قدیمی
دین دیار ندانم که رسم چیست شما را
آوای سوگی میرسد از عرش انگار!
با من بگو اين گريههای مادرت نيست؟
پيچيده گويی العطش در پهنهی دشت
عباس! آيا اين صدای لشکرت نيست؟
Mahdi Hero
30-07-2008, 01:45
تو مو مي بيني و من پيچش مو
تو ابرو من اشارت هاي ابرو
وقتي نگاه ميكند از پشتِ ابر، ماه
سر مينهم به بالش ِ مهتابرنگِ آه
گُل ميكند ميانِ لبم نام ِ پاكِ عشق
رو ميكند دوباره به من، فرصتِ گناه!
يا مريم مقدس! از اين تهمتِ بزرگ
امشب به چشم مشرقيات ميبرم پناه
هر شب که میخواهم بخوابم
میگویم
صبح که آمدیبا شاخه ای گل سرخ
وانمود میکنم
هیچ دلتنگ نبوده ام
مادرم هي نصيحتم مي كرد، بروم طور ديگري باشم
گفت بايد كمي عوض بشوم، يا كمي پر غرور تر باشم
من، ولي فكر ديگري دارم، ديگر از اين حساب ها سيرم
به كسي چه؟ دلم نمي خواهد، دختري با شعورتر باشم!
خسته ام خسته... شعر هم كافي ست، دست بردار از سرم تا من
بروم گم شوم براي خودم، بروم از تو دورتر باشم
كاش اما به ياد من باشي، روزهايي كه سرد و باراني است
ياد اين دخترك كه هي مي گفت: دوست دارم خودِ خودم باشم!
Doyenfery
30-07-2008, 06:56
من فسانه ، دل عاشقانم
گر بود جسم و جانی منم من
من گل عشقم و زاده اشک !
شکوه ها را بنه ، خیزو و بنگر
که چگونه زمستان سر آمد.
جنگل و کوه در رستخیز است ،
عالم از تیره رویی در آمد چهره بگشاد و چون برق خندید.
Mahdi Hero
30-07-2008, 10:30
در دل ما آرزوي دوولت بيدار نيست
چشم ما بسيار از اين خواب پريشان ديده است
تا چه حد این حرفها را می توانی حس کنی ؟
حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می شود
تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم
از تو تا دورم دلم انگار شاعر می شود
Mahdi Hero
30-07-2008, 12:59
دوش میآمد سوار از دور و من نزدیک بود
کز سرشادی ببوسم پای اسب بوز را
Doyenfery
30-07-2008, 13:11
رعد می غرد و چون آه تو ، با ریزش اشک
باد و باران بهم افتاده دران شام ِ پلید
کودکان ، خفته و گیسوی ِ تو در پر تو شمع
سایه افکنده بر آن بستر بی جفت و امید
Mahdi Hero
30-07-2008, 13:40
درد از طبيب خويش نهفتي از آن سبب
اين زخم كهنه دير پذيرفت التيام
از بهر حفظ گله شبان چون بخواب رفت
سگ بايد اي فقيه, نه آهوي خوشخرام
من و همصحبتي اهل ريا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
قصر فردوس به پاداش عمل ميبخشند
ما که رنديم و گدا دير مغان ما را بس
سلام ای غروب غریبانه دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
Mahdi Hero
30-07-2008, 16:04
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
Doyenfery
30-07-2008, 16:53
ای همه گلهای از سرما کبود ،
خنده هاتان را که از لبها ربود ؟
مهر ، هرگز اینچنین غمگین نتافت
باغ ، هرگز اینچنین تنها نبود
Mahdi Hero
30-07-2008, 18:32
دلا ديدي كه خورشيد ازشب سرد
چو آتش سر ز خاكستر بر آورد
زمين و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان دشت شقايق گشت ازين خون
نگر تا اين شب خونين سحر كرد
چه خنجر ها كه از دل ها گذر كرد
زهر خون دلي سروي قد افراشت
ز هر سروي تذروي نغمه برداشت
صداي خون در آوز تذرو است
دلا اين يادگار خون سرو است
تنهایی یک طبقه بالاتر از دنیاست
وقتی آدم تنها می شود
می نشیند آن بالا
آدم ها را زیر نظر می گیرد
و این قشنگ ترین فیلمی است که تو می توانی ببینی
تنهایی یک طبقه بالاتر از دنیاست
Mahdi Hero
31-07-2008, 00:20
تا تو نگاه مي كني كار من آه كردن است
اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است
تو لاله ها می چیدی
و گیسوانم را می پوشاندی
وقتی که گیسوان من از عریانی می لرزید
تو لاله ها را می چیدی
Mahdi Hero
31-07-2008, 09:23
یک رنگی و بوی تازه از عشق بگیر
پر سوز ترین گدازه از عشق بگیر
در هر نفسی که می تپی ای دل من
یادت نرود اجازه از عشق بگیر.
رو به هر سو که می کنم هستی
بین ِ هر ازدحام، تنها تو
هر چه بیراهه رفته، برگشتم
از "همیشه خودم" به "حالا تو"
وقتي نماز خواند ، صدايي بلند شد
يك پرسش و جواب : (ببخشيد مي شود -
بر آب سجده كرد؟!) … (عزيزم! چرا كه نه ؟!
وقتي كه عشق مرجع تقليد مي شود!)…
Mahdi Hero
31-07-2008, 17:07
دگر زمنزل جانان سفر مکن درویش
که سیر معنوی و گنج خانقاهت بس
سياوش ،بستر سودابه ،آتش ... سوختن اين بار
فرنگيسي برهنه ،گرم و شورانگيز مي رقصد!
چه ديدم ! رستمي در پاي منقل! نشئه افيون
و لامباداي تهمينه كه با چنگيز مي رقصد!
Mahdi Hero
31-07-2008, 23:03
دو همجنس ديرينه را همقلم
نبايد فرستاد يكجا به هم
می روم شبی از این سرای کاغذی
می پرم بدون بال های کاغذی
می روم شبی ولی نَهَم به یادگار
توی کوچه چند ردّ پای کاغذی
دور مانده ام از ارتفاع آسمان
بین طول و عرض این فضای کاغذی
جای پهلوانِ شهر را گرفته اند
مردهای آهنین نمای کاغذی
با حضور ِقلب سجده می بریم بر-
پول های کاغذی- خدای کاغذی
بیت های تازه بس کنید، خسته ام
دیگر از مرور ماجرای کاغذی
خسته ام و روی کاغذی نوشته ام:
می روم شبی از این سرای کاغذی
Mahdi Hero
01-08-2008, 01:35
یک رنگی و بوی تازه از عشق بگیر
پر سوز ترین گدازه از عشق بگیر
در هر نفسی که می تپی ای دل من
یادت نرود اجازه از عشق بگیر.
رفتي و جنوب ماند و دل تنگي ها
يك شاعر دل شمالي ام بعد از تو
پيوند من و تو را غزل بخشيده ست
آن دلخوشي خيالي ام بعد از تو
Kianoosh
01-08-2008, 02:32
وانگهم در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوش
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
شکست زاویه های مثلث چشمم
همان مهندس پر ادعای پیشینه
سفید پوشیده ام از بس سیاه می ریزد
کنار این کفن هفت پوش پر پینه
چه زود تشنگی ات را تمام تر کردی
از این پیاله چشمم، از این سفالینه
دلم کباب کبوتر، صدای تو آتش
چقدر خسته ام از مرد، شعله و کینه
Kianoosh
01-08-2008, 03:42
...............
Kianoosh
01-08-2008, 03:50
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ایدل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون ترا نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
cityslicker
01-08-2008, 04:05
رفتي و روز مرا تيره تر از شب كردي
بي تو در ظلمتم اي ديده نوراني من
نگاه مرگ گویی عشق را از دور می پایید
دلم می گفت: عشق و مرگ، وهم و درد، این ها چیست؟
شبح می گفت: پوچی؟ زخم خوردی؟ یا دلت تنگ است؟
تو را تا مرگ خواهم برد، آنجا آسمان آبی ست
میان خانه های مرگ دنبال خودم بودم
رسیدم آخر خط، قطعه ی سوم، ردیف بیست
cityslicker
01-08-2008, 04:08
تو اگر در طپش باغ خدا را دیدی
همت کن و بگو ماهی ها حوضشان بی آب است
باد می رفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا می رفتم
می خواهی از خودت برَهی آسمان شوی
اما دو پای رفتن ِ تو لنگ می شود
با خود به بُعد فاصله ها فکر می کنی
دنیا به پیش ِ چشم ِ تو بی رنگ می شود
اینجا که سهم ِ عشق به هر کس نمی دهند
با نام ِ مستعار خدا ننگ می شود
اینجا بمان و فاصله ها را به هم بزن
هرچند با صداقتِ تو جَنگ می شود
Kianoosh
01-08-2008, 04:47
در آرزوی خاک در یار سوختیم
یادآور ای باد صبا که نکردی حمایتی
ایدل بهر زه دانش و عمرت بباد رفت
صد مایه داشتی و نکردی کفایتی
یک غزل پیش تر از مرگ مرا دار بزن
شرح این واقعه را در همه جا جار بزن
مرگ تن صبح خوشایند شب زندگی است
روز خاکم دف و نی در ره دلدار بزن
آری ای عشق برو بر سر بازار غزل
هر شبِ جمعه به خیراتِ دلم تار بزن
جای این قاب پر اندوه و آن خط سیاه
بعد من شاخه ی انگور به دیوار بزن
Kianoosh
01-08-2008, 05:40
نامم ز کارخانه عشاق محو باد
گر جز محبت تو بود شغل دگرم
ای عاشقان روی تو از ذره بیشتر
من کی رسم به وصل تو کز ذره کمترم
دوست عزیز(دل تنگم) شما کی می خوابی؟؟:13:
ماه
رنگ تفسير مس بود
مثل اندوه تفهيم بالا مي آمد .
سرو
شيهه بارز خاك بود .
كاج نزديك
مثل انبوه فهم
صفحه ساده فصل را سايه مي زد.
كوفي خشك تيغال ها خوانده مي شد .
از زمين هاي تاريك
بوي تشكيل ادراك مي آمد .
در درون ذهن من هرگز نمی میرد کسی
مرگ احساس مرا ماتم نمی گیرد کسی
رفته ام من سالها از خاطرات این و آن
یک سراغ ساده هم از من نمی گیرد کسی
غرقه گشتم در درون موج های حادثه
از برای یاری من برنمی خیزد کسی
شانه های عاشقان گر تکیه گاه اشکهاست
پس چرا بر شانه ام اشکی نمی ریزد کسی ؟
يه روز ابري و سرد رفتي تو از زندگيم
به تو گفتم بعد از اين واسه هم غريبه ايم
از حقيقت تا دروغ فاصله خيلي كمه
نه دلم تنگ نشده تنها دروغمه
Mahdi Hero
01-08-2008, 12:06
همچو فرهاد از غمش روزی به صحراها روم
تا ببینند این جوانان عشق پیرآموز را
Kianoosh
01-08-2008, 15:22
این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است
دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر
تا کی می صبوح و شکر خواب بامداد
هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر
راستی .... گفته بودم عاشق بارانم؟
وقت باران زدن و گریه ابر ، ابر من نیز مثال دلبر گمشدهای می نالد
راستی .... گفته بودم عاشق دریایم؟
عاشق دریایم و دلم را یک روز به نگاه تشنه دریایت خواهم داد
Kianoosh
01-08-2008, 16:00
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
راستی .... ماهی تنگ بلورم دیدی؟
روز و شب چشمش را به دو دستم خیره و دلش دریا را می خواند
گاه می اندیشم چه سیاه است دلم که دلش را به اسیری بردم
گاه می اندیشم چه سپید است دلت که دلم را به اسیری بردی
Kianoosh
01-08-2008, 20:32
یا رب این نو گل خندان که سپردی به منش
می سپارم بتو از چشم حسود چمنش
گرچه از کوی وفاگشت بصد مرحله دور
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش
Mahdi Hero
01-08-2008, 21:23
شبی به روز بگیرم کمند زلفت و گویم:
بیار بوسه، که امروز نیست روز مدارا
اصلا ولش كن اين همه را ! بي خيال من !
با دخترت بگو چه كنم ؟! … طفلكم : نگار !
بابام كو ؟ كه گفت بگويم كه از پدر
يك تل خاك سرد ، همين ، مانده يادگار ؟!
Kianoosh
01-08-2008, 23:08
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ می زیبد لب لعل شکر خارا
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید بحکمت این معما را
Kianoosh
01-08-2008, 23:11
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
با دل سنگینت آیا هیچ در گیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه ی شبگیر ما
از تمام خشت های خانه پرسیدم ترا
پرسش پنهان من اما نفهمیدم ترا
باد بر شن های بعد از ظهر می کوبید ومن
بر دهان دوره گرد باد کوبیدم ترا
خون من در پنجه هایم پیر شد تبخیر شد
تا خداوندانه از مرمر تراشیدم ترا
Mahdi Hero
01-08-2008, 23:33
آخر الامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
Mahdi Hero
01-08-2008, 23:42
یک رنگی و بوی تازه از عشق بگیر
پر سوز ترین گدازه از عشق بگیر
در هر نفسی که می تپی ای دل من
یادت نرود اجازه از عشق بگیر.
Kianoosh
02-08-2008, 00:11
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
آخر الامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
يک روسريِ سپيد بازاري داشت
قلبش دوسه زخم ِ کهنه ی کاري داشت
از تک تک کوچه هاي دِه رد مي شد
با پنجره ها قرار اجباري داشت
Kianoosh
02-08-2008, 01:32
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت بدر نرود
سیاه نامه تر از خود کسی نمی بینم
چگونه چون قلم دود دل بسر نرود
Kianoosh
02-08-2008, 01:33
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت بدر نرود
سیاه نامه تر از خود کسی نمی بینم
چگونه چون قلمم دود دل بسر نرود
در اکثر قصه هايِ بي بي، نرگس
يک چهره یِ بي گناهِ تکراري داشت
بعدا که ميانِ شهر گُم شد گفتند:
يک سابقه ی کلاهبرداري داشت
Mahdi Hero
02-08-2008, 03:33
تنها نه حسرتم غم هجران يار بود
از روزگار سفله دو چندان كشيده ام
بس در خيال هديه فرستاده ام بتو
بي خوان و خانه حسرت مهمان كشيده ام
من كه هزار دفعه نوشتم كه عاشقم
شايد هزار دفعه اگر نه، كه چند بار
وقتي به خانه آمدي، اي مهربان ترين!
با من چراغ هست، برايم غزل بيار
راز چشمان سیاهت باید
برود از بر من ، دور شود
یا که افسانه عاشق شدنم
خفته در دامن این گور شود
در نمیگیرد نیاز و ناز ِ ما با حُسن ِ دوست
خرّم آن کز نازنینان بختِ برخوردار داشت
خیز تا بر کِلکِ آن نقاش، جان افشان کنیم
کاین همه نقش ِ عجب در گردش ِ پرگار داشت
Mahdi Hero
02-08-2008, 11:57
دارم من از فراقش در ديده صد علامت
ليست دموع عيني هذا لنا العلامه
هر شب از پشت نگاهی عاشق
دل به چشمان سیاهت بستم
ولی امشب که نگاهت پژمرد
زندگی گشت خزان در دستم
Mahdi Hero
02-08-2008, 17:13
ميتوان هر لحظه هر جا عاشق دلداده بودن
پر غرور چون آبشاران بودن اما ساده بودن
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
cityslicker
02-08-2008, 17:39
مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
لیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش
Mahdi Hero
02-08-2008, 21:01
شهریارا بیجیب خود نمیکردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
آدماي آپارتمان!
عروسكاي مثل هم
عاطفه آسانسوري
مشتري سوناي غم!
آدماي چك و دلار!
(بوسه ها مو چند ميخري؟!)
آدماي( دوست دارم
قد شيش هف تا هزاري!!)
Mahdi Hero
02-08-2008, 23:17
یاد تو در خواب هم مرا نکرده رها
می کند یادت در دلم غوغا و صفا
بالماسكه هاي كاغذ و خودكارهاي بيك !
با واژه هاي خالي پر زرق و برق شيك !
آقا كه پشت هاله اي از دود و ريش ، گم
خانم كه پشت ريمل و پودر و كرم ، ماتيك !
Mahdi Hero
02-08-2008, 23:49
کاش می شد
از خاطره ها جدا شد
آنوقت دیگر
چیزی آزارت نمی دهد ...
:d
bidastar
03-08-2008, 00:09
جای بسی تاسف و تالم داره که بعضی از کاربران محترم این تاپیک هنوز معنی شعر و مشاعره را نمیدانند.....
ادامه میدهیم...
================================================== ==============
دوستان را ياد كردن عار نيست
قيمت كاغذ كه صد دينار نيست
دوستان را ياد كن تا زنده اي
بعد مردن دوستي در كار نيست
Mahdi Hero
03-08-2008, 02:20
ترسم مرا رسوا کند راز مرا افشا کند
خوارم در این دنیا کند با ما جفا ورزیدنت
تنها فرشته ای كه تنت شعر است، گيسوی گرم و چشم زلالت باز
بر دفتر سياهِ غزل هايم، باران شعر و خاطره باريدند
آغوش ِ تو پناهِ پريشاني ست، لبريزی از نوازش ِ بي پايان
دستانِ مهربان و پر از زخمت، همواره آشيانه ی اميدند
MJNeghabi
03-08-2008, 04:26
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند!
دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد!
دستِ خودم که نیست شما آرزو شُدید
این شاعر ِ تکیده یِ بی اختیار را
کم کم غروب می کنم و خسته می شوم
با خود به گور می برم این انتظار را
از پنجره ی خیس چشمانم ،
به جاده های دور غربت نظر می کنم
و تو را می نگرم با کوله باری از سالهای سوگناک تنهایی ، با
حرف های نگفته ی بسیار ونگاهی به کنج تاریک قفس که در
روشنایی صمیمی آن حک شده بود:
" تو "
Kianoosh
03-08-2008, 09:04
وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند
هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
Mahdi Hero
03-08-2008, 11:45
دو خط مواري
حتي با فاصله هايي اندك
كه ميانشان باشد
هرگز بهم نمي رستد
من و تو
حكايت همين دو خطيم
دو خط موازي.......
یارب آن نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از دست حسود چمنش
Kianoosh
03-08-2008, 15:24
کلا ویرایشید!
Kianoosh
03-08-2008, 15:25
یارب آن نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از دست حسود چمنش
شعر شما تکراری بود پس باختید!:27::31:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید پست :24880
شوخی کردم خوش اومدی:40:
Kianoosh
03-08-2008, 15:32
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بر بست و بگردش نرسیدیم و برفت
a-r-i-y-a-n-a
03-08-2008, 18:01
تا میکشم خطوطِ تو را پاک میشوی
داری کمی فراتر از ادراک میشوی
هرلحظه از نگاهِ دلم میچکی ولی
با دستمالِ کاغذیام پاک میشوم
این عابران که میگذرند از خیال من
مشکوک نیستند تو شکاک میشوی
Mahdi Hero
03-08-2008, 19:04
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد؟
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد؟
a-r-i-y-a-n-a
03-08-2008, 19:14
دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر
Mahdi Hero
03-08-2008, 20:44
رور و شب خوابم نمي آيد به چشم غم پرست
بس كه در بيماري هجر تو گريانم چو شمع
"عمان" "مجرد" "محتشم" شعر این رقم بس
سوزان سرودن از غزالان حرم بس
با کاروان تا کوفه و تا شام باشید
با زینب از آغاز تا انجام باشید
این گونه بنویسید پایان غزل را
فریاد بگذارید عنوان غزل را
آوای زینب می شود پژواک فردا
از خشت کاخ ظلا تا افلاک فردا
انسان غمي به عينه شريف است، اين درست
اما درست نيست به اندوه خو كنيم
پاييز عاشقانه ترين فصل هاست؛ يارا
بگذار در هواي خوشت هاي هو كنيم
bidastar
03-08-2008, 22:38
مرجان لب لعل تو مَر جانِ مرا قوت
ياقوت نهم نام لب لعل تو يا قوت ؟
قـربـان وفـــاتم به وفاتم گـذري كـن
تا بوت مگر بشنوم از رخنه ي تابوت
cityslicker
03-08-2008, 22:40
و سر تا پا وفا بودي
ولي اي مهربان من ،
بگو آخر ، كه از اول كجا بودي
كنون كز من بجا ، مشت پري در آشيان مانده
آهي زير سقف آسمان مانده
بيا آتش بزن اين آشيان ، اين بال و پرها را ،
رها كن اين دل غمگين و تنها را
تورا راندم
كه دست ديگري بنيان كند روزي بناي عشق و اميــــدت
شود امـــيد جاويدت
Mahdi Hero
03-08-2008, 22:44
تو رفته اي بي من تنها سفر كني
من مانده ام بي تو شبها سحر كنم
تو رفته اي عشق من از سر بدر كني
من مانده ام عشق تو را تاج سر كنم
روزي كه پيك مرگ مرا مي بردبه گور
من شب چراغ عشق تو را نيز مي برم
عشق تو نور عشق تو عشق بزرگ توست
خورشيد جاوداني دنياي ديگرم
من که تنهایی و دیوار و سکوت محضَم
هر چه از عشق بگویم، تو نخواهی فهمید
ای ستاره تو به این کوچه، چه دیشب گفتی؟
که به من گفت برو، چشم ِتو بَد خواهد دید
bidastar
03-08-2008, 23:44
دنیا که از او دل اسیران ریش است
پامال غمش، توانگر و درویش است
نیشش، همه جانگزاتر از شربت مرگ
نوشش، چو نکو نگه کنی، هم نیش است
Mahdi Hero
03-08-2008, 23:55
ترسم كه صرفه اي نبرد روز باز خواست
نان حلال شيخ ز آب حرام ما
از حدّ و مرز ِ شيشه کمی بيشتر شدم
حجمی شدم که در بدنش دانه ای نِشست
هِی جان گرفت در من و از من مرا گرفت
تا شد گياه در دل اين خاک ريشه بست
تو هنوز ناپديدي ز جمال خود چه ديدي
سحري چو آفتابي ز درون خود برآيي
تو چنين نهان دريغي كه مهي به زير ميغي
بدران تو ميغ تن را كه مهي و خوش لقايي
چو تو لعل كان ندارد چو تو جان جهان ندارد
كه جهان كاهش است اين و تو جان جانفزايي
MJNeghabi
04-08-2008, 01:25
تو را سری ست که با ما فرو نمی آید!
مرا دلی که صبـــــــوری از او نمی آید!
کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر!؟
که آب دیده به رویش فرو نمی آید!؟
جز این قدر نتوان گفت در جمال توام
که مهربانی از آن طبع و خو نمی آید!
Mahdi Hero
04-08-2008, 01:58
دنيا ديدی و هرچه ديدی هيچ است
و آن نيز که گفتی و شنيدی هيچ است
سرتاسر آفاق دويدی هيچ است
و آن نيز که در خانه خزيدی هيچ است
تا عيد من ز بامِ دو چشمِ تو كي دمد
پيوسته ابروان تو را ميكنم نگاه
خورشيد، در حصار نظرهاي تنگ عصر
فرياد زخم كيست، فرو ميرود به چاه؟
گفتند اشتباه بزرگي است عاشقي
بگذار تا هميشه بمانم در اشتباه
هنگام باهار و فصل گولزار اولدو
ریندان خراباتا بوگون جار اولدو
مئیخانه قاپیسین آچدیلار،ای ساقی!
گل باد ایچک کی باختیمیز یار اولدو/(و)
نباتی
Mahdi Hero
04-08-2008, 12:34
و در اعماق خاطر ياد آور آن شميم روح افزا را
ز "من" بگذر و بر طاق جهان بنگار شور واژه ي "ما" را
اگر از كرانه فلسطين غمگين
براي ما
ستاره اي يا پرتقالي مي آوردند
اگر از كرانه غزه
سنگريزه اي يا صدفي
اگر در بيست و پنج سال
زيتون بني را آزاد كرده بودند
يا ليمويي را باز گردانده بودند
و رسوايي تاريخ را مي زدودند
من قاتلان تورا سپاس مي گفتم!
اما آنان
فلسطين را رها كردند
و آهويي را از پا در آوردند!
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند
دل وقتي مهربونه
شادي مياد ميمونه
خوشبختي از رو ديوار
سرميكشه تو خونه
خونه مادربزرگه
هزار تا قصه داره
خونه مادربزرگه
گياه و سبزه داره
...
كنار خونه ما
هميشه سبزه زاره
اينجا همش بوي گل
اينجا همش بهاره
[حالا همه با هم ]
خونه مادريزرگه
...
هزار حرف درآورده اند پشت سرم
«مترسکِ دِهِمون عاشق ِ پریچهره
همون پری که شبیه کبوترایِ حرم _
همیشه توی نگاهِش محبت و مِهره»
Mahdi Hero
04-08-2008, 17:02
همچون فريادي كه از ژرفاي آسمان بر آيد
با تو خداحافظي مي كنم
و به آرامي باران بهاري
خواهم گريست
تو را به خورشيد مي سپارم
و تمامي ستارگان را به نگهباني از چشمانت
سفارش مي كنم
ماه را مونس تنهايي ات خطاب مي كنم
و كلام انتظار را
در تمام رويا ها از ياد خواهم برد.
دلم آشفته ی فرداست، تو هم می دانی
و غزل خوان گذرهاست، تو هم می دانی
چشم، افسون نظر هاست، از این می ترسم
مست یک لحظه تماشاست، تو هم می دانی
گر چه خاکستری از خاطره ها بر باد است
بغض ِ یک آینه گویاست، تو هم می دانی
یا خط عنبر فشان،یا زلف مشکین می شود
پای رفتن نیست دود آتش رخسار را(الف)
صائب
Mahdi Hero
04-08-2008, 18:45
اري اري زندگي زيباست
زندگي اتشگاهي ديرنده پا برجاست
گر بيفروزيش شعله اش در هر كران پيداست
ور نه خاموشست
و خاموشي گناه ماست
تا به سرّ سی و دو خط رخت ره برده ا م
شش جهت چندانکه می بینم همه روی خداست(ت)
عماد الدین نسیمی
Kianoosh
04-08-2008, 19:17
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
a-r-i-y-a-n-a
04-08-2008, 19:32
تمام عمر من انگار در غم و درد است
مرا غروب تو صد سال پیرتر کرده است
تمام خاطرهها پیش روی چشم منند
زبان گشوده به تکرار: او چه نامرد است
تا رنج بران خاطر عاطر نکند راه
از درد دل خویش به دلدار ننالم(م)
پدیده ی تبریزی
a-r-i-y-a-n-a
04-08-2008, 19:45
من خستهام، تو خستهای آیا شبیه من؟
یک شاعر شکستهی تنها شبیه من
حتی خودم شنیدهام از این کلاغها
در شهر یک نفر شده پیدا شبیه من
امروز دل نبند به مردم که میشود
اینگونه روزگار تو ـ فردا ـ شبیه من
ناله و سوز دل از آتش عشق است مرا
مکن اندیشه که از باد هوا یافته ام(م)
نسیمی
a-r-i-y-a-n-a
04-08-2008, 20:40
مي کنم الفبا را، روي لوحه ي سنگي
واو مثل ويراني، دال مثل دلتنگي
بعد از اين اگر باشم در نبود خواهم بود
مثل تاب بيتابي مثل رنگ بيرنگي
bidastar
04-08-2008, 20:51
یاران به جهان چشم چو گل بگشادند
هر یک دو سه روز رنگ و بویی دادند
چون راست که بر بهار دل بنهادند
ازبار یگان یگان فرو افتادند
a-r-i-y-a-n-a
04-08-2008, 21:08
دیدمت چشم تو جا در چشمهای من گرفت
آتشی یک لحظه آمد در دلم دامن گرفت
آنقَدَر بیاختیار این اتفاق افتاده که
این گناه تازهی من را خدا گردن گرفت
تنهایی ها عمیق اند
عمیق
مثل صورت مردگان.
حلزون ها چقدر تنهایند
به جز آشیانه ی خود همراهی ندارند.
تنهایی ها عمیق اند، آشیانه ی کوچکم!
و تو در خاموشی هایم می درخشی
در آتش و روشنی می درخشی
و من آن قدر دوستت دارم
که فراموش می کنم
زندگی
با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد.
دردمندان تو هر لحظه دلی می طلبند
تا به درد و غم عشق تو گرفتار کنند(د)
نسیمی
bidastar
04-08-2008, 22:07
در بغض غريب آسمان ياد تو بود
درد دل غنچه مثل فرياد تو بود
در جشن شكوفه هاي گيلاس نياز
حرف از گل بي خزان ميلاد تو بود
در همه عالم كسي به ياد ندارد
نغمه سرايي كه يك ترانه بخواند
تنها با يك ترانه در همه ي عمر
نامش اينگونه جاودانه بماند
bidastar
04-08-2008, 22:16
دیشب من ودل بخت و وفا ناله و اه
این شـش بـشـدم بـه عـزم گـردش در راه
بـخـتـم بـه چـه ی فتاد و هم مرد وفا
من مـانـدم و نـالـه مـانـد و دل مـانـدش و اه
Mahdi Hero
04-08-2008, 22:36
هنگام صبوح ای صنم فرخ پی
برساز ترانهای و پيشآور می
bidastar
04-08-2008, 22:38
یک نیم دمم از جهان به دست آمده بود
وصلش به بهای جان به دست آمده بود
ارزانش ز دست من برون کرد فلک
افسوس که بس گران به دست آمده بود
در خمارم ساقیا جام جمی می بایدم
محرم همدم ندارم،همدمی می بایدم
نسیمی
Mahdi Hero
04-08-2008, 22:49
من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد
قفسم برده به باغي و دلم شاد كنيد
دانه ی خال تو آن روز که دیدم گفتم
دام زلف تو کند صید بدین دانه مرا
نسیمی
Mahdi Hero
04-08-2008, 22:59
الا اي طوطي گوياي اسرار
مبادا خاليت شكر ز منقار
سرت سبز و دلت خوش باد جاويد
كه خوش نقشي نمودي از خط يار
رفتن به طواف کعبه کی کند سود
بی دین درست و صدق و بی سعی و صفا
نسیمی
Mahdi Hero
04-08-2008, 23:09
آه از ايام جانكاه فراق
غوطه ي دل در سراب اشتياق
bidastar
04-08-2008, 23:09
قسم بر ریشه ی ایمانت ای عشق
شدم هر بار من حیرانت ای عشق
کدامین چشم زیبایی گرفته
نگاه عاشقی از جانت ای عشق
Mahdi Hero
04-08-2008, 23:21
قصه تو قصه من قصه تگرگ و شبنم
قصه برف و شراره قصه دشنه ومرحم
قصه من قصه تو قصه تلخ دوباره
قصه پلنگ عاشق قصه صید ستاره
هر آن نقشی که می بندی نگارا ناقش آنم
به هر اشیا که پیوندی درون جان او جانم
نسیمی
MJNeghabi
05-08-2008, 01:20
مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی
به زیر پای هجرانش لگدکوب ســــــــــــــتم کردی
قلم بر بیـــدلان گفتی نخواهم راند و هم راندی!
جفا بر عاشقان گفتی نخواهم کرد و هم کردی!
عنایت با من اولاتر که تا دیدم جفــــــــــــــا دیدم
گل افشان بر سر من کن که خارم در قدم کردی!
غنیمت دان اگر روزی به شادی در رسی ای دل
پس از چندین تحمــــــل ها که زیر بار غم کردی!
یک لحظه خواست رویِ زمین خم شود، نشد
می خواست مثل ِ حضرتِ آدم شود، نشد
کوشید خواب های قشنگی که دیده بود
در خاطرش دوباره نمایان شود، نشد
بارید تا شکستن ِ این بغض های شور
بر زخم ِ شانه های تو مرهَم شود، نشد
انواع ِ سیب هایِ زمین را گناه کرد
تا بلکه مستحق ِ جهنم شود، نشد
او چند هفته پیش خودش را به دار زد
می خواست از میانِ شما کم شود، نشد
این روزها برای مسیحی که مُرده است
هرکس که خواست حضرتِ مریم شود، نشد
MJNeghabi
05-08-2008, 02:40
دلا بســــــــوز که سوز تو کارها بکند
نیـــــــــاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پریچهره عاشــــــــــــــــــــقا نه بکش
که یک کرشــــــــــــــمه تلافی صد جفا بکند!
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک
چو درد در تـــــــــو نبیند کـــــــــه را دوا بکند!؟
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی، خـــــــدا بکند!
دنيايِ ما خراب شد و آفتاب سوخت
تاريک شد قشنگ ترين روزهايمان
ازمن نماند هيچ، به جز يک سکوتِ سرد
از تو، کمي نگاه، کمي روح مهربان
حالا بَعدِ هزاران غروب، مَرد!
برگشته اي، بگيري از آن روزها نشان؟
حالا که روزهايِ من آتش گرفته اند
با دست هايِ لاغر و کم خونِ يک خزان
ديگر اميدِ معجزه از ما نمانده است
بايد چکار کرد در اين گوشه يِ جهان!؟
مَردي کنار ِ پنجره پير مي شود
يک زن در آسمانِ همان عشق، هم چنان!
نور از چهره ی فانوس پرید
رعد فریاد کنان، نعره زنان
تکه ای ابر برید
عارفی در به در، از غرقه ی شوق
عطش لاله ی سرخ
خشم و بی رحمی شلاق سکوت
و سرانجام دلی خسته ز گفتار کهن
MJNeghabi
05-08-2008, 04:45
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد!
بختــم ار یار شود رختم از اینجا ببرد!
کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش
عاشـــــــــق ســـــــــوخته دل نام تمنا ببرد
باغبانا ز خزان بی خبرت می بینم
آه از آن روز که بادت گل رعـنا ببرد!
رهزن دهر نخفته ست مشو ایمن از او
اگر امروز نبرده ست که فــــــــردا ببرد!!!
در خیال این همه لعبت به هوس می بازم
بو که صاحب نظری نام تماشــــــــــــا ببرد!
جام مینایی می سد ره تنگدلی ست
منه از دست که سیل غمت از جا ببرد
راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است
هر که دانســـــــــته رود صرفه ز اعداء ببرد
حافظ ار جان طلبد غمزه مستانه یار
خانه از غیــــــــــر بپرداز و بده تا ببرد
در وسعتِ سردِ كويري خشك و بي باران
پرواز كرد و حسّ ِ آرام و تَرَم را بُرد
اين جا ميانِ فرصتِ ترديدها ماندم
وقتي تمام ِ لحظه هايِ باورم را بُرد
جايي كه حتي خوشه اي گندم نمي روئيد
آن دست هايِ خسته يِ نان آورم را بُرد
آمد ميانِ دفتر ِ شعرم، شبي آرام
اي واي، دستي پاره هايِ پيكرم را بُرد
a-r-i-y-a-n-a
05-08-2008, 09:33
دريا پرنده اي ست كه مي خواند، من صخره اي كريه و تنومند م
دريا پلي ست بين من و فردا، اما من آن هميشه ي در بندم
اينك تويي كه حادثه اي سبزي، چون پيچكي بر آمده از امواج
اينك منم كه خسته در اين ساحل، به بندري غريب همانندم
منیم کؤنلوم معلیم دیر،دیزیم اوستو دبیستانی
او شاگیردم کی اویرندیم سکوت ایله الفبانی(ی)
افضل الدین خاقانی شیروانی
Mahdi Hero
05-08-2008, 10:16
يک چند به کودکی به استاد شديم
يک چند ز استادی خود شاد شديم
Mahdi Hero
05-08-2008, 10:18
من اينجا چون نگهبانم تو چون گنج
تو را اسودگي بايد مرا رنج
جوانی
برای من یک شب بلند بود
در جمع قماربازان
سرگرم بازی شدم
تو از من جلو زدی
دنیا از من جلو زد
حالا من مانده ام
مثل آخرین سرباز گروهان
خسته و کوفته می آیم
میخواهم به جایی برسم اما نمی رسم
Mahdi Hero
05-08-2008, 15:00
مرا مي بيني و هر دم زيادت مي كني دردم
تورا مي بينم و ميلم زيادت مي شود هر دم
a-r-i-y-a-n-a
05-08-2008, 15:14
مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد
دوست
توري هوش را روي اشيا
لمس مي كرد .
جمله جاري جوي را مي شنيد،
با خود انگار مي گفت :
هيچ حرفي به اين روشني نيست .
من كنار زهاب
فكر مي كردم :
امشب
راه معراج اشيا چه صاف است !
تا می صاف است و وصل یار و کنج میکده
بی نیاز از خانقاه و کعبه و بتخانه ایم
عماد الدین نسیمی
a-r-i-y-a-n-a
05-08-2008, 18:00
من از تعهد شمشیر وقلب بیزارم.
نه از وقاحت تیغ برهنهی تهمت .
نه از شماتت نفرت.
که گاهوارهی من تلخ تلخ می نالید:
ـ بخواب فرزندم،
به پشت پلک تو دشنام قرن لالایی ست .
بهانه در رگ من شیهه می کشید :
ـ نخواب .
زمان بیداری ست.
هنوز بیدارم
ملک را نیست آن صورت که نسبت کرده ام با او
کمال حسن و زیبایی بدینسان هم تو را باشد
نسیمی
دیر می رسیم
زود می رویم
سالها چه پرشتاب
به یاد می آیند
چه دیر از یاد می روند
رفته اند ؟
Mahdi Hero
05-08-2008, 18:24
دوش ديدم كه ملايك در ميخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
دست بیداد سیه مستان بلند افتاده است
ورنه آن سیب زنخدان را مکیدن زود بود
صائب تبریزی
abbasazarpikan
05-08-2008, 19:25
دلم گرفته آسمون نمی تونم گریه کنم ...................... شکنجه می شم از خودم نمی تونم شکوه کنم
انگاری کوه غصه ها رو سینه من اومده ...................... آخ داره باورم میشه خنده به ما نیومده
Mahdi Hero
05-08-2008, 19:30
همچو فرهاد از غمش روزی به صحراها روم
تا ببینند این جوانان عشق پیرآموز را
الهی تا بنای دهر باقی دیر،مخلّد قیل
بو سلطان جوانبختی،بو سردار جهانبانی!(ی)
مولانا حکیم محمد فضولی بغدادی
Mahdi Hero
05-08-2008, 20:17
ياری اندر کس نمیبينيم ياران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حيوان تيره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکيد از شاخ گل باد بهاران را چه شد
a-r-i-y-a-n-a
05-08-2008, 20:19
دنیای مرموزیست ما باید بدانیم
که هیچکس اینجا برای هیچکس نیست
باید خدا هم با خودش روراست باشد
وقتی که میداند خدای هیچکس نیست
تیر دلدوز تو نازم که بدان سخت دلی
مانده در سینه تنگ از پی دلداری دل
صراف تبریزی
Mahdi Hero
05-08-2008, 20:38
لیل و نهار را به سودای داوری
فریاد میکنند در روز دیگری
یارب نه سبب دن دیر اولور طاقتیمیز طاق
چوخدان بریدیر چشمیمیز اول چشمینه مشتاق
عماد الدین نسیمی
قسم به دوزخ قسم به چنگيز
قسم به حال و هواي پاييز
قسم به تهمت قسم به مريم
قسم به گندم گناه آدم
نه باغ ليمو نه باغ سيبي
نه دلربا و نه دلفريبي
نه مثل شعري که ناگهان است
نه مثل گريه که بي امان است
نه مثل شاهان هميشه مستي
نه چون خدايان هميشه هستي
تمام سعي ات شکست من بود
اگر چه مهرم وراي تن بود
دوش دل از خم چوگان تو خوش بربودم
غمزه ات آمده اینک به طلبکاری دل
صراف تبریزی
bidastar
05-08-2008, 23:08
لبان عشق را نوشیده بودی
حریر عاطفه پوشیده بودی
کویر از من پریشانی نمی ساخت
اگر چون چشمه ای جوشیده بودی
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.