مشاهده نسخه کامل
: مشاعره
در هوای گلشن او پر گشا ای مرغ جان
طایر خلد آشیانی خاکدانی گو مباش
در خراب آباد دنیا نامه ای بی ننگ نیست
از من خلوت نشین نام و نشانی گو مباش
amir_crash
05-04-2008, 22:58
شمس تبریز اگر روی به من ننمایی
بالله این قالب مردار به هم در فکنم
مرو به ناز جوانی گره فکنده بر ابرو
که پیر عشقم و زلف تو داده چین به جبینم
ز جان نداشت دلم طاقت جدایی و از اشک
کشید پرده به چشمم که رفتن تو نبینم
amir_crash
05-04-2008, 23:06
می روم و نمی رد از سر من هوای تو
داده فلک سزای من تا چه بود سزای تو
وامدار است شاخ آتش جو
وام خورشيد مي گزارد او
شاخه در كار خرقه دوختن است
در خيالش سماع سوختن است
آن قاصدك كه برايت فوت كردم
جايي بين ما
سرش به هوا شد و
انگار به تو نرسيد
تمام زندگي ام را نذر ميكنم
به نيت سر به راهي قاصدك
كه بيايد
نام مرا توي گوش تو زمزمه كند
دل گرفته ی من کی چو غنچه باز شود
مگر صبا برساند به من هوای تو را
چنان تو در دل من جا گرفته ای ای جان
که هیچ کس نتواند گرفت جای تو را
از موج خيز حادثه ها مأمني نماند
كشتي كجا برم به اميد كناره اي
ديدار دلفروز تو عمر دوباره بود
اينك شب جدايي و مرگ دوباره اي
از چين ابروي تو دلم شور مي زند
كاين تيغ كج به خون كه دارد اشاره اي
گر نيست تاب سوختنت گرد ما مگرد
كآتش زند به خرمن هستي شراره اي
cityslicker
05-04-2008, 23:46
یادم آمد
روزی در این راه
ناشکیبا مرا در پی خویش
میکشیدی
میکشیدی
آخرین بار
آخرین بار
در پی لحظه ی دیدار
سر به سر پوچ دیدم جهان را
ای برادر عزیز چون تو بسی ست
در جهان هر کسی عزیز کسی ست
هوس روزگار خوارم کرد
روزگارست و هر دَمش هوسی ست
cityslicker
05-04-2008, 23:56
تنهایم زجهانی که در آن تنهایم
نه خودم تنهایم
همه اینجا هستند
لیکن من
پر آواز سکوتم
شب معصوم جنونم
ما از مرگ عبور کرديم
و به زندگي پيوستيم ...
اکنون شما مي ميريد
تباه مي شويد
و ما زنده مي مانيم.
چرا که شما انکار کرديد ما را
ولي ما خود به حضور خود شهادت داديم
ما خود سر از اين خاکِ خون آلود برکرديم ...
من نه خود می روم، او مرا می کشد
کاو سرگشته را کهربا می کشد
چون گریبان ز چنگش رها می کنم
دامنم را به قهر از قفا می کشد
cityslicker
06-04-2008, 00:02
در یک گل است لذت معنای زندگی
یک جرعه عشق
با کمی از شهد عاطفه
هرچیز را که یک سر سوزن شبیه توست
خوب آفریده است، اگر آفریده است
تا چشم شور بر تو نیفتد هر آینه
آیینه را بدون نظر آفریده است
چون قید و ریشه مانع پرواز می شود
پروانه را بدون پدر آفریده است
ترانه ی غزل دلکشم مگر نشنفتی
که رام من نشدی آخر ای غزال رمیده
خموش سایه که شعر تو را دگر نپسندم
که دوش گوش دلم شعر شهریار شنیده
cityslicker
06-04-2008, 00:07
هر چند ره به ساحل لطفش نبر ده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم
مناز این همه ای مدعی به صحبت یار
که پیش آن گل نورسته خار را مانی
امان نمی دهی ای سوز غم به ساز دلم
بیا که گریه ی بی اختیار را مانی
يك شب اگر گفتي برو ديگر ز دستت خسته ام
آن شب براي خلوتت يك فكر ديگر ميكنم
صحن نگاهت را به روي اشتياقم باز كن
من هم ضريح عشق را غرق كبوتر ميكنم
شعريست باغ چشم تو غرق سكوت و آرزو
يك روز من اين شعر را تا آخر از بر ميكنم
گر چه شكستي عهد را مثل غرور ترد من
اما چنان ديوانه ام كه با غمت سر ميكنم
زيبا خدا پشت و پناه چشمهاي عاشقت
با اشك و تكرار و دعا راه تو را تر ميكنم
cityslicker
06-04-2008, 00:12
مسلمان میکشند هر روز یارب
تو گویی دوره ی آخر زمان است
به کوچه کوچه و کوی و خیابان
صدای وا نفسای آن زنان است
تا کی چو شمع گریم ای درین شب تار
چون صبح نوشخندی تا جان دهم به بویت
از حسرتم بموید چنگ شکسته ی دل
چون باد نو بهاری چنگی زند به مویت
cityslicker
06-04-2008, 00:20
تکرار بود و او به سبک برگ
میان عافیت نور منتشر میشد
همیشه کودکی باد را صدا می زد
همیشه رشته ی صحبت را
به چفت آب گره می زد
در گلو می شکند ناله ام از رقت دل
قصه ها هست ولی طاقت ابرازم نیست
ساز هم با نفس گرم تو آوازی داشت
بی تو دیگر سر ساز و دل آوازم نیست
cityslicker
06-04-2008, 00:23
تکان لطیف غریزه
ارث باریک اشکال
از بالهای تو می ریزد
عصمت گیج پرواز مثل یک خط مغلق
در شیار فضا رمز می پاشد
آیا حسش میکنی؟
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
cityslicker
06-04-2008, 00:31
دیریست که دل دار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
در همان گرگ و ميش دستانت
پر از عطر ياسها بودند
سايه هاي جنون ولي بيدار
خيره بر سايه هاي ما بودند
سايه دستهاي عاشق تو
دست سرد مرا به مهر فشرد
در نگاهم نگاهت آراميد
خستگي هرچه بود با خود برد
cityslicker
06-04-2008, 00:34
در شط خویش رفتی و رفتی از این دیار
ای شاخه ی شکسته ز طوفان عشق من
نوای نی او بود که سوط غزلم داد
غزل باز مخوانید که نی سوخت ، نوا رفت
ازین چشمه منوشید که پر خون جگر گشت
بدین تشنه بگویید که آن آب بقا رفت
cityslicker
06-04-2008, 00:39
تا می روی چمن تاریک می شود
جوشش چشمه می افتد
چشمانت را که میبندی
ابهام به علف می پیچد
سیمای تو می وزد
آب زنده می شود
دگر شمع میارید که این جمع پرکند
دگر عود مسوزید کزین بزم صفا رفت
لب جام مبوسید که آن ساقی ما خفت
رگ چنگ ببرید که آن نغمه سرا رفت
cityslicker
06-04-2008, 00:45
تنفس هوای مانده!
ملولم نکنید
پرنده ای که مرده بود به من پند داد
پرواز را به خاطر بسپارم
نهایت تمامی نیروها
پیوستن است
پیوستن
نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
cityslicker
06-04-2008, 00:56
دیدگان گمشده در دیدار
درد ،درد ساکت زیبایی
سر شار از تمامی خود سرشار
می خواهمش که بفشردم در خویش
در خویش بفشرد من شیدا را
شب خوش
آتش رخساره روشن کن شبی، ای برق عشق
تا چراغی بر کنم در خانه ی خاموش چشم
مژده ی دیدار می آرند؟ یا پیغام دوست؟
اشک شوق امشب چه می گوید نهان در گوش چشم؟
________________________
ممنون. شب شما هم خوش
Mahdi Hero
06-04-2008, 02:35
مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي
ز بامي كه برخاسته مشكل نشيند
دولت وصل تو ای ماه نصیب که شود
تا از آن چشم خورد باده و زان لب گل قند
خوش تر از نقش توام نیست در ایینه ی چشم
چشم بد دور، زهی نقش و زهی نقش پسند
amir_crash
06-04-2008, 08:41
دوش مرا گفت یار چونی از این روزگار؟
چون بود آن کس که دید دولت خندان خویش؟
شمع ما خود به شبستان وفا سوخت که داد
یاد پروانه ی پَر سوخته بی پروائی
لعل شاهد نشیندیم بدین شیرینی
زلفِ معشوقه ندیدیم بدین زیبائی
amir_crash
06-04-2008, 12:39
یکی تیشه بگیرید پی حفره ی زندان
چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید!
دل با امیدِ وصل ِ به جان خواست دردِ عشق
آن روز دردِ عشق چنین بیدوا نبود
تا آشنایِ ما سر ِ بیگانگان نداشت
غم با دلِ رمیدهیِ ما آشنا نبود
amir_crash
06-04-2008, 12:53
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا جان رسد به جانان یا جان ز تن درآید
Even Star
06-04-2008, 13:05
در این دنیا که حتی ابر نم یگرید به حال ما
همه از من گرزانند تو هم بگذر از این تنها
آویخت چراغ فلک از طارم نیلی
قندیل مهآویزهی محراب برآمد
دریای فلک دیدم و بس گوهر انجم
یاد از توام ای گوهر نایاب برآمد
K A R I M I
06-04-2008, 15:07
دعایـــی گر نمــــی گویـــی به دشنـــــــامی عزیزم کن
که گر تلخ است شیرین است از آن لب هر چه فرمایـــی
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت
پس کوچه های قـلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت
sadeghi_sv
06-04-2008, 15:24
راز دل با رود گفتم تا نگوید با کسی
عاقبت ورد زبان ماهی دریا شدم
Mahdi Hero
06-04-2008, 15:25
من ملك بودم و فردوس برين جايم بود
آدم آورد در اين دير خراب آبادم
sadeghi_sv
06-04-2008, 15:27
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باقی و دلم شاد کنیذ
Mahdi Hero
06-04-2008, 15:29
دلبرا بنده نوازيت كه آموخت بگو
كه من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرم
sadeghi_sv
06-04-2008, 15:34
من آنم که در پای خوکان مریزم
برین قیمتی در لفظ دری را
از خانه بيرون مي زنم اما كجا امشب
شايد تو مي خواهي مرا در كوچه ها امشب
پشت ستون سايه ها روي درخت شب
مي جويم اما نیستي در هيچ جا امشب
مي دانم اري نيستي، اما نمي دانم
بيهوده مي گردم بدنبالت چرا امشب ؟
sadeghi_sv
06-04-2008, 15:42
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
یارب آن یوسف گمگشته به من بازرسان
تا طربخانه کنی بیت حزن بازرسان
ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف
این زمان یوسف من نیز به من بازرسان
نكنه جمله هاش و پاي محبت بذاري
بهتره حرفاش رو به حساب عادت بذاري
از خودش نمي شنوي اگه يه روز بخواد بره
وقتي مي پرسي ازش مي گه آره مسافره
ولي تو شب مي شيني كه باز اون رو دعا كني
يا واسه سلامت اون نذرها تو ادا كني
چه قدر بين دلا وحرفاي ما فاصله س
چشماتون مي خنده اما دلامون بي حوصله س
ساز در دستِ توسوز ِ دلِ من میگوید
من هم از دستِ تو دارم گِله چون ساز امشب
مرغ ِ دل در قفس ِ سینهیِ من مینالد
بلبل ِ ساز ِ ترا دیده همآواز امشب
amir_crash
06-04-2008, 17:56
به خدا کز غم عشقت نگریزم نگریزم
و گر از من طلبی جان نستیزم نستیزم
mohammad99
06-04-2008, 17:59
معاشران ز حريف شبانه ياد آريد
حقوق بندگي مخلصانه ياد آريد
چو در ميان مراد آوريد دست اميد
ز عهد صحبت ما در ميانه ياد آريد
نمي خوريد زماني غم وفاداران
ز بي وفايي دور زمانه ياد آريد
به وجه مرحمت اي ساكنان صدر جلال
ز روي حافظ و اين آستانه ياد آريد
دوش در خواب من آن لاله عذار آمده بود
شاهد عشق و شبابم به کنار آمده بود
در کهن گلشن طوفانزدهی خاطر من
چمن پرسمن تازه بهار آمده بود
mohammad99
06-04-2008, 18:09
دلي دارم شكسته
به دست غم نشسته
كسي دستم نمي گيرد
منم تنهاي خسته
كسي دستم نمي گيرد
منم تنهاي خسته
گل مولا گل مولا گل مولا گل مولا
از سر ِ هر مژهام خونِ دل آویخته چون لعل
خواهم ای باد خدا را که به گوشش برسانی
گر چه جز زهر، من از جام ِ محبت نچشیدم
ای فلک زهر ِ عقوبت به حبیبم نچشانی
amir_crash
06-04-2008, 18:15
یک پند ز من بشنو خواهی نشوی رسوا
من خمره ی افیونم زنهار سرم مگشا
اختر بخفت و شمع فرومرد و همچنان
بیدار بود دیدهی شبزندهدار من
من شاهباز عرشم و مسکین تذرو خاک
بختش بلند نیست که باشد شکار من
amir_crash
06-04-2008, 18:22
نوحه کنی نوحه کنی مرده ی دل زنده شود
کار کنی کار کنی جان تو این کاره شود
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
هر کس آزار من زار پسندید ولی
نپسندید دل زار من آزار کسی
amir_crash
06-04-2008, 18:41
یارم اگر رنجی دهد گنجی بود گنجی بود
خوارم اگر گنجی دهد رنجی بود رنجی بود
دردناک است که در دام ِ شغال اُفتد شیر
یا که محتاج ِ فرومایه شود مردِ کریم
هم از اَلطافِ همایونِ تو خواهم یا رب
در بلایایِ تو توفیق ِ رضا و تسلیم
amir_crash
06-04-2008, 19:45
مشو تو منکر پاکان بترس از زخم بی باکان
که صبر جان غم ناکان تو را فانی کند فانی
یک عمر در شرار محبت گداختم
تا صیرفی عشق چه سنجد عیار من
من شهریار ملک سخن بودم و نبود
جز گوهر سرشک در این شهریار من
نگاهم به تارو پود شكننده ساقه چسبيده بود
تنها به ساقه اش مي شد بياويزد ،
چگونه مي شد چيد
گلي را كه خيالي مي پژمراند ؟
دست سايه ام بالا خيزد
قلب آبي كاشي ها تپيد
باران نور ايستاد
رويايم پرپر شد ........
amir_crash
06-04-2008, 20:14
در سر زلف سعادت که شکن در شکن است
واجب آید که نگونتر ز سر شانه شویم
مسند مصر ترا ای مه کنعان که مرا
نالههائی است در این کلبهی احزان که مپرس
سرونازا گرم اینگونه کشی پای از سر
منت آنگونه شوم دست به دامان که مپرس
amir_crash
06-04-2008, 20:24
سحرم روی چو ماهت شب من زلف سیاهت
به خدا بی رخ و زلفت نه بخسبم نه بخیزم
مهمان عزیزی که پی دیدن رویش
همسایه همه سرکشد از بام و در اینجاست
ساز خوش و آواز خوش و بادهی دلکش
آی بیخبر آخر چه نشستی، خبر اینجاست
amir_crash
06-04-2008, 20:31
تو نه چنانی که منم من نه چنانم که تویی
تو نه بر آنی که منم من نه بر آنم که تویی
یاد آن که جز به روی منش دیده وانبود
وان سست عهد جز سری از ماسوا نبود
امروز در میانه کدورت نهاده پای
آن روز در میان من و دوست جانبود
dear.afghan
06-04-2008, 20:41
يار ب دل پاك و جان آگاهم ده آه شب گريه سحرگاهم ده
در راه خود اول زخودم بيخود كن بيخود چو شدم زخود به خود راهم ده
هيچ باراني بر ما نباريد
هيچ آفتابي بر ما نتابيد
نسيم هرگز براي ما ترانه اي زمزمه نکرد
ما خود سر از اين خاک خون آلود برکرديم ...
eMerald1
06-04-2008, 20:48
منزل گه اندوه درد و بد گمانی
کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز بودم
من از آن سیاه دارم به غم تو روز روشن
که تو ماهی و تعلق به شب سیاه داری
تو اگر به هر نگاهی ببری هزارها دل
نرسد بدان نگارا که دلی نگاهداری
خستهام
خیلی خسته
به من جایی بدهید
میخواهم بخوابم
من مریض شدهام
یک تخت خالی به من بدهید
یک دنیای خالی
یک قلب خالی
من مریض شدهام
eMerald1
06-04-2008, 20:54
دریاب شور مرا نورسته زود آشنا
درود ای لحظه ی شفاف در بیکران تو زنبوری پر می زند
amir_crash
06-04-2008, 20:57
دیده ی عقل مست تو چرخه ی چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بی تو به سر نمی شود
دریایی از رویاها در افکارم مرا به خود می خواند
و من
غریقی در انتهای خشک ترین سرزمین
بر لبهایم تاول و خشکی
در دلم دنیایی تاریک
و در چشمانت
امیدی به روشنایی بزرگترین خورشیدها
مرا به آشناترین نگاه چشمانت
مهمان کن....
eMerald1
06-04-2008, 21:01
نروم یا بروم
آنچه من می خواهم لذت پرواز است
amir_crash
06-04-2008, 21:03
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
amirtoty
06-04-2008, 21:03
دو لب بر لب نهاده ناف بر ناف
الف را میفرستم خانه ی کاف
dear.afghan
06-04-2008, 21:14
در اين دنيا كسي بي غم نباشد اگر باشد بني آدم نباشد
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
شمعی که به سویش من جان سوخته از شوق
پروانه صفت باز کنم بال و پر اینجاست
تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
یک دسته چو من عاشق بیپا و سر اینجاست
amir_crash
06-04-2008, 21:52
تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
یک دسته چو من عاشق بیپا و سر اینجاست
تو چون خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم نیک اختری را
Mahdi Hero
06-04-2008, 21:56
من اگر نظر حرام است، بسی گناه دارم
چه کنم؟ نمی توانم که نطر نگاه دارم
.......................................
Mahdi Hero
06-04-2008, 21:58
اشک می بارم، بیا این ابر و باران را ببین
دشت تر را دیده ای، دریای دامان را ببین
Mahdi Hero
06-04-2008, 21:59
تا گرفتم خلوتي تاريك روشن تر شدم
قطره اي بودم چو رفتم در صدف گوهر شدم
تا به كنار من بدي بود بجا قرار دل
رفتي و رفت راحت از خاطر آرميده ام
اگه تكراري بود ببخشيد
amir_crash
06-04-2008, 22:05
اشک می بارم، بیا این ابر و باران را ببین
دشت تر را دیده ای، دریای دامان را ببین
نام تو از شبی که به رگهای من دوید
یک در میان برای خودم می زند دلم
(استاد حسن دلبری- شاعر معاصر )
منش آموختم آئین محبت، لیکن
او شد استاد دلآزاری و بیدادگری
سرو آزادم و سر بر فلک افراشتهام
بی ثمر بین که ثمردارد از این بی ثمری
Mahdi Hero
06-04-2008, 22:08
من آن ابرم كه مي خواهد ببارد
دل تنگم هواي گريه دارد
دل تنگم غريب اين در و دشت
نمي داند كجا سر مي گذارد
Mahdi Hero
06-04-2008, 22:09
منش آموختم آئین محبت، لیکن
او شد استاد دلآزاری و بیدادگری
سرو آزادم و سر بر فلک افراشتهام
بی ثمر بین که ثمردارد از این بی ثمری
ماه من گر پیشتر از صبح برخیزد زخواب
تا به شب بیرون نیاید از خجالت آفتاب
amir_crash
06-04-2008, 22:14
بسوزند چوب درختان بی بر
سزا خود همین است مر بی بری را
Mahdi Hero
06-04-2008, 22:19
آقا من اشتباه کردم الان از آ ميدم تا درست بشه
الهی باشی و بسیار باشی
بشرط آنکه با ما یار باشی
یارب چها به سینهی این خاکدان در است
کَس نیست واقف اینهمه راز نهفته را
راه عدم نرفت کَس از رهروان خاک
چون رفت خواهی این همه راه نرفته را
ای برادر عزیز چون تو بسی ست
در جهان هر کسی عزیز کسی ست
هوس روزگار خوارم کرد
روز گارست و هر دمش هوسی ست
تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
یک دسته چو من عاشق بیپا و سر اینجاست
هر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا
جائی که کند نالهی عاشق اثر اینجاست
amir_crash
06-04-2008, 22:35
تا مرا عشق تو تعليم سخن گفتن كرد
خلق را ورد زبان ، مدحت تحسين من است
تقدیر الهی چو پی سوختن ماست
ما نیز بسازیم به تقدیر الهی
تا خواب عدم کی رسد ای عمر شنیدیم
افسانهی این بی سر و ته قصهی واهی
یارا حقوق صحبت یاران نگاه دار
باهمرهان وفا کن و پیمان نگاه دار
در راه عشق گر برود جان ما چه بک
ای دل تو آن عزیز تر از جان نگاه دار
محتاج یک کرشمه ام ای مایه ی امید
این عشق را ز آفتت حرمان نگاه دار
ما با امید صبح وصال تو زنده ایم
ما را ز هول این شب هجران نگاه دار
ره ماتمسرای ما ندانم از که میپرسد
زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را
به دوش از برف بالاپوش خز ارباب میآید
که لرزاند تن عریان بی برگ و نوایان را
amir_crash
06-04-2008, 23:20
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
منم آن مرغ گرفتار که در کنج قفس
سوخت در فصل گلم حسرت بی بال و پری
خبر از حاصل عمرم نشد آوخ که گذشت
اینهمه عمر به بیحاصلی و بیخبری
یک شب چراغ روی تو روشن شود ، ولی
چشمی کنار پنجره ی انتظار کو
خون هزار سرو دلاور به خک ریخت
ای سایه ! های های لب جویبار کن
Mahdi Hero
07-04-2008, 00:00
نه سرو سامان توان گفت نه خورشید نه ماه
آه از تو که در وصف نمی آیی آه
هم از الطاف همایون تو خواهم یارب
در بلایای تو توفیق رضا و تسلیم
نقص در معرفت ماست نگارا، ور نه
نیست بی مصلحتی حکم خداوند حکیم
Mahdi Hero
07-04-2008, 02:15
مسلمانان مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید
که کفر از شرم یار من مسلمان وار میآید
دارم از زلف تو اسبابِ پریشانی ِ جمع
ای سر ِ زلفِ تو مجموع ِ پریشانی ها
رام ِ دیوانه شدن آمده در شأن پری
تو به جز رَم نشناسی ز پریشانی ها
Mahdi Hero
07-04-2008, 11:52
ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد، وقت است که بازآیی
یاد بُگذشته چو آن دورنمایِ وطن است
که شود بر اُفق ِشام ِ غریبان ترسیم
سیم و زر شد محکِ تجربهیِ گوهر ِ مَرد
که سیه باد بدین تجربه رویِ زر و سیم
Mahdi Hero
07-04-2008, 13:18
مادر موسی چو موسی را به نیل
در فکند از گفته ی رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت که ای فرزند خرد بی گناه
گر فراموشت کند لطف خدا
چون رهی زین کشتی بی نا خدا
آسمان همرهِ سنتور، سکوتِ ابدی
با مَنَش خندهیِ خورشید نثار آمده بود
تیشهیِ کوه کَن افسانهیِ شیرین می خواند
هم در آن دامنه خسرو به شکار آمده بود
Mahdi Hero
07-04-2008, 14:05
دلبرا بنده نوازيت كه آموخت بگو
كه من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرم
مکتب عشق بماناد و سیه حجرهی غم
که در او بود اگر کسب کمالی کردیم
چشم بودیم چو مه شب همه شب تا چون صبح
سینه آئینهی خورشید جمالی کردیم
Mahdi Hero
07-04-2008, 17:04
دلا منال ز بیداد و جور یار که یار
تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست
برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ
کز این فسانه و افسون مرا بسی یادست
تا که نامی شدم از نام نبردم سودی
گر نمردم من و این گوشهی ناکامی ها
نشود رام سر زلف دلآرامم دل
ای دل از کف ندهی دامن آرامی ها
K A R I M I
07-04-2008, 17:10
تو از هر در که باز آیــی بدین خوبی و زیبایـــی
دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
===========
کاربر بالایی زودتر پست دادند
Mahdi Hero
07-04-2008, 17:11
اگر دشنام فرمايي وگر نفرين دعا گويم
جواب تلخ مي زيبد لب لعل شكر خا را
نصيحت گو شكن جانا كه از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پير دانا را
حديث از مطرب و مي گو و راز دهر كمتر جو
كه كس نگشود و نگشايد به حكمت اين معما را
غزل گفتي و در سفتي بيا و خوش بخوان حافظ
كه بر نظم تو افشاند فلك عقد ثريا را
Mahdi Hero
07-04-2008, 17:12
تو از هر در که باز آیــی بدین خوبی و زیبایـــی
دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
===========
کاربر بالایی زودتر پست دادند
يار من باش كه زيب فلك و زينت دهر
از مه روي و تو و اشك چو پروين من است
تا مرا عشق تو تعليم سخن گفتن كرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسين من است
sourena_8888
07-04-2008, 17:18
يار من باش كه زيب فلك و زينت دهر
از مه روي و تو و اشك چو پروين من است
تا مرا عشق تو تعليم سخن گفتن كرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسين من است
تو خفته ای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله از این ره که نیست پایانش
اگر دشنام فرمايي وگر نفرين دعا گويم
جواب تلخ مي زيبد لب لعل شكر خا را
نصيحت گو شكن جانا كه از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پير دانا را
حديث از مطرب و مي گو و راز دهر كمتر جو
كه كس نگشود و نگشايد به حكمت اين معما را
غزل گفتي و در سفتي بيا و خوش بخوان حافظ
كه بر نظم تو افشاند فلك عقد ثريا را
ای عشق مشو در خط خلق ندانندت
تو حرف معمایی خواندن نتوانندت
بیگانه گرت خواند چون خویشتنت داند
خوش باش و کرامت دان کز خویش برانندت
Mahdi Hero
07-04-2008, 17:24
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
sourena_8888
07-04-2008, 17:27
یکی چوباده پرستان صراحی اندر دست
یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ
==================
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
یکی چوباده پرستان صراحی اندر دست
بکی ساقی مستان به کف گرفته ایاغ
سلام دوستان
اصلا توجه به پست های قبل نمی کنید... مشاعره نباید این قدر سکته دار باشد...
این یکی را می گذارم....
تو آب گوارایی جوشیده ز خارایی
ای چشمه مکن تلخی ور زهر چشانندت
یک عمر غمت خوردم تا در برت آوردم
گر جان بدهند ای غم از من نستانندت
sourena_8888
07-04-2008, 17:46
تقصیر ما نیست ...الان این تاپیک ص 2191 رو ثبت کرده ولی با کلیک همین ص2189 میاد
جل الخالق
حالا اشکال نداره از این ادامه بدین ...اگه راست میگین
:21:
یکی چوباده پرستان صراحی اندر دست
یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ
غنچه گو تنگدل از کار فرو بسته مباش
کز دم صبح مدد یابی و انفاس نسیم
Mahdi Hero
07-04-2008, 21:06
ما جفا از تو نديديم و تو خود مپسندي
آنچه در مذهب ارباب طريقت نبود
خيره آن ديده كه آبش نبرد گريه ي عشق
تيره آن دل كه در او شمع محبت نبود
دولت از مرغ همايون طلب و سايه ي او
زان كه با زاغ و زغن شهپر دولت نبود
دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند
سایه ی سوخته دل این طمع خام مبند
دولت وصل تو ای ماه نصیب که شود
تا از آن چشم خورد باده و زان لب گل قند
Mahdi Hero
07-04-2008, 22:05
دیگر بس است تجربه کردن سراب را
دریا کجاست تا که بفهمیم آب را
من تشنه ام به جان غزل سخت تشنه ام
با چه فرو نشانمش این التهاب را؟
این روزنه برای امروز من کوچک است
باید که خوب لمس کنم آفتاب را
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا؟
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
Mahdi Hero
07-04-2008, 22:13
تقدیر من از عشق همین است که بود
یک قلب شکسته است و لبهای کبود
دل چون توان بریدن ازو مشکل است این
آهن که نیست جان من آخر دل است این
من می شناسم این دل مجنون خویش را
پندش مگوی که بی حاصل است این
نوشتن هم دلی دیوانه می خواهد
که آن هم در این زمان نهان باشد
چرا ؟
تاکی؟
چنین باشد؟
نوشتن هم دلی دیوانه می خواهد.......
در انتظار سحر چون من ای فلک همه چشم
بمان که مردم چشم انتظار را مانی
سری به سخره ی زانوی غم بزن ای اشک
که در سکوت شبم آبشار را مانی
Mahdi Hero
08-04-2008, 00:50
يادمان باشد از امروز خطايي نكنيم
گرچه در عشق شكستيم صدايي نكنيم
يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنيم
من می شناسم این دل مجنون خویش را
پندش مگوی که بی حاصل است این
جز بند نیست چاره ی دیوانه و حکیم
پندش دهد هنوز، عجب عاقل است این
______________________________________
avatar ِ جدید مبارک( هم ژان رنو < هم فیلم هر دو عالیند..)
Mahdi Hero
08-04-2008, 01:24
نشنو از ني ني حصير بورياست
بشنو از دل دل حريم كبرياست
ممنون جزوه فيلم هايه خيلی محبوبه منه اينم يه ديالوگ از فيلم که خيلی زيباست باسه شما
همين الان اومد تو ذهنم
لئون به ماتیلدا می گوید که تو هنوز برای این کار کوچکی ، اما ماتیلدا در جواب می گوید : من بزرگ شدم ، فقط باید کمی سنم بیشتر بشه . و لئون می خندد و می گوید : من سنم به اندازه کافی بزرگه ، اما باید بزرگ بشم !!!
تا شدم خوار تو رشگم به عزیزان آید
بارالها که عزیزی نشود خوار کسی
آن که خاطر هوس عشق و وفا دارد از او
به هوس هر دو سه روزیست هوادار کسی
__________________________________
سپاسگزارم
يك عمر با تو بودم! هر لحظه عاشقانه!
من عاشق تو بودم!پيدا و محرمانه!
يك عمر عاشقانه ، از تو ترانه خواندم!
حالا تو خالي از من! من بي ترانه ماندم!
اين قصه بد شروع شد! ما مال هم نبوديم
از هم هميشه دور و از عشق مي سروديم!
من غرق برق چشمات، با تو ستاره درمن!
حالا تو رفتي و من در حال بي تو مردن!
Mahdi Hero
08-04-2008, 09:40
نبود از تو گريزي چنين كه بار غم دل
ز دست شكوه گرفتم، بدوش ناله كشيدم
جواني ام به سمند شتاب مي شد و از پي
چو گرد در قدم او، دويدم و نرسيدم
به روي بخت ز ديده، ز چهر عمر به گردون
گهي چو اشك نشستم، گهي چو رنگ پريدم
وفا نكردي و كردم، بسر نبردي و بردم
ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم؟
مباد روزی چشم من، ای چراغ امید،
که خالی از تو ببینم، شبی سرایِ تو را
دلِ گرفته یِ من کِی چو غنچه باز شود؟
مگر صبا برساند به من هوایِ تو را
sourena_8888
08-04-2008, 11:55
ابروی دوست کی شود دست کش خیال من
کس نزده است از این کمان تیر مراد برهدف
فرو گذاشت دل، آن بادبان که می افراشت
خیالِ بحر کجا، این به گِل نشسته کجا
چنین که هر قدمی همرهی فروافتاد
به منزلی رسد این کاروان خسته کجا
الا یا ایهاالساقی ادرکعصن و ناولها . . . که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی..............صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
صورت زیرین اگر بر نردبان معرفت...............بر رود بالا همی با اصل خود یکتاستی
این سخن را درنیابد هیچ فهم ظاهری.................گر ابونصرستی و گر بوعلی سیناستی
یکی ساقی مست است پس پرده نشسته ست
قدح پیش فرستاد که مستانه بگردید
یکی لذت مستی ست، نهان زیر لب کیست؟
ازین دست بدان دست چو پیمانه بگردید
خسته از هرچه خستگيست سحر
به نگاهت پناه بردم باز
آخرين نامه جنونم را
به هواي گناه بردم باز
در هوايي که بي تو مي لرزيد
روي ديوار طرحي از تو نشست
شيشه هاي عطش تکاني خورد
به سراب نگاه تو بشکست
malakeyetanhaye
08-04-2008, 17:29
تا تو مراد من دهي كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي من به خدا رسيده ام
Mahdi Hero
08-04-2008, 18:22
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
در دستش قليوني گذاشتند
كه دودش همچون نفسها داغ و لرزان است
بزرگسالان را غافلگير كردند
و برايش كلاهي گرانبها و نقابي
مهيا كردند.
شب هنگام
او را تنها گذاشتند
زيرا كه كودكاني اينچنين رنگارنگ
طاقت خوابيدن در سپيدي دشوار را ندارند.
Mahdi Hero
08-04-2008, 21:01
دست از مس وجود چو مردان ره بشوي
تا كيمياي عشق بيابي و زر شوي
ياد آن شام غريبان هستم
ياد آن لحظه ي آخر با تو
لحظه ي تلخي بود
لحظه ي رفتن تو
توي ايوان بودم خفته و بي خبر از هر چه كه بود
شايد اما آن دم
خواب تو مي ديدم
گاهگاهي با خود زير لب مي گويم
كه هنوزم خوابم
كه تو هستي هنوزم با من
Mahdi Hero
08-04-2008, 22:25
نذر کردم گر از اين غم به درآيم روزی
تا در ميکده شادان و غزل خوان بروم
نشنو از ني ني حصير بورياست
بشنو از دل دل حريم كبرياست
ممنون جزوه فيلم هايه خيلی محبوبه منه اينم يه ديالوگ از فيلم که خيلی زيباست باسه شما
همين الان اومد تو ذهنم
لئون به ماتیلدا می گوید که تو هنوز برای این کار کوچکی ، اما ماتیلدا در جواب می گوید : من بزرگ شدم ، فقط باید کمی سنم بیشتر بشه . و لئون می خندد و می گوید : من سنم به اندازه کافی بزرگه ، اما باید بزرگ بشم !!!
مرسي
فيلم فراموش ناشدني
پس بذار من هم تيكه آخرش رو بگم. جايي كه ماتيلدا به اون گياه از گلدان بيرون آمده و در زمين كاشته شده ( نمادي از خود ----. چيزي كه هرگز ---- از خودش جدا نميكرد) نگاه ميكنه و انگار كه داره با خود ---- صحبت ميكنه و ميگه :
I think we'll be ok here , Leon
و از اينجا به بعد Sting وارد ميشه.
---------------------------------------------
نكند اندوهي
سررسد از پس كوهها
(با صداي شهرام ناظري. همينش يادم بود)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شرمنده. داشتم به پست فرانك خانم پاسخ ميدادم، پست آقا مهدي رو نديدم.
نذر کردم گر از اين غم به درآيم روزی
تا در ميکده شادان و غزل خوان بروم
ما همچنان مست خواهیم ماند در این مستی .................... هرجا که مائده ای بر پاست مارا انجا دریاب
به يادت داغ بردل مينشانم
ز ديده خون به دامن ميفشانم
چوني گر نالم از سوز جدايي
نيستان را به آتش ميكشانم
.
.
.
مرحوم قيصرامينپور
به يادت داغ بردل مينشانم
ز ديده خون به دامن ميفشانم
چوني گر نالم از سوز جدايي
نيستان را به آتش ميكشانم
.
.
.
مرحوم قيصرامينپور
موی سپید را فلکم رایگان نداد...........این رشته را به نقد جوانی خریده ام
Mahdi Hero
08-04-2008, 23:52
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
دستي كه از جيبم برداشتي قمار كن
تمام سرباز ها را براي تو صف كشيده ام
چشمم را جوري شمردم كه اصلاً پيدايت نمي كنم
ساعت روي صبح بخير هاي تو كوكش به خواب رفت
براي روزهاي بعد از اينم
مي روم
خروس بخرم
مثل كوه
پا توي كفش زمين گيرم گذاشتي
پا هم گذاشتي
اين شانه هاي سوخته كسي را
به آسمان نمي برد...
در کنج خلوت زندان تنیده ات بنشین
و دریای مواج را بنگر
او فردا نخواهد بود
و تو در حسرت گفتن دوستت دارم
غرق می شوی!!:d
Mahdi Hero
09-04-2008, 13:10
یک رنگی و بوی تازه از عشق بگیر
پر سوز ترین گدازه از عشق بگیر
در هر نفسی که می تپی ای دل من
یادت نرود اجازه از عشق بگیر
malakeyetanhaye
09-04-2008, 14:52
روزگاري يك تبسم يك نگاه
هتر از گرماي صد آغوش بود
اين زمان بر هر كه دل بستم وليك
آتش آغوش او خاموش بود
Mahdi Hero
09-04-2008, 16:34
دیده را کردی سفید از انتظار ما مپرس
صبح ما را دیدی از شبهای تار ما مپرس
سخت است از چشمان من چیزی بفهمی
چیزی از این باران پاییزی بفهمی
من دوستت دارم ولی یادت بماند
دیگر نباید بیش از این چیزی بفهمی
Mahdi Hero
09-04-2008, 17:17
يار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سيه کاسه در آخر بکشد مهمان را
از پنجره هاي آهني مي ترسم
ريل هايي كه مسافران را به كدام مقصد؟
با چمدان هايِ خاك گرفته
دارم خواب هايي كه خدا از يادشان افتاده
(مي بيني؟)
پايم از گليم كهنه يِ اين پر گلايه دراز تر نمي شود
باد هميشه دنبال آغوش باز است كه بگذرد
من چرا دنبال كسي بگردم
با لكنت چكاره يِ اين سطرها
Mahdi Hero
09-04-2008, 18:25
از حادثه ترسند همه كاخ نشينان
ما خانه به دوشان غم سيلاب نداريم
مرو اي گل مرو مشو از من جدا
شب غربت كجا مه تابان كجا؟
ایام شباب است شراب اولیتر
با سبز خطان بادهی ناب اولیتر
عالم همه سر به سر رباطیست خراب
در جای خراب هم خراب اولیتر
رو سر بنه به بالين تنها مرا رها كن
ترك من خراب شبگرد مبتلا كن...
سلام فرانك خانوم خوبيد؟سال نو مبارك
نـامه را با آب انگوری طهارت می دهـم من
نسـخـه ی مشکل کشای رد هـجران مینویسم
عاقـبت یک روزنه یک روزبا تومی نشینم
روز را تا شـب بـرایت شعـر باران مینویسم
خوشه ی گـندم می آرم پیش رویت میگذارم
روبـرویــت مینشینم بـاتـو پـیـمان مـیـنـویسم
سلام پایان جان
ممنون عید شما هم مبارک باشه
کم پیدایی!!!!
Mahdi Hero
09-04-2008, 21:36
مبتلا گشتم در اين بند و بلا
سوزش آن حق گزاران ياد باد
در حیرتم از مرام این مردم پست
این طایفه زنده کش مرده پرست
تا هست به ذلت بکشندش ز جفا
تا مرد به عزت ببرندش سر دست
تو با رفتنت با رخي گلگون
من و تا قيامت دلي پر خون
مران كاروان
يك قدم بمانديگر مزن زنگ عزا را
كه گم كرده ام
در دشت غم
آيينه ي خون خدا را
مرحوم امين پور
ديگه....
چي بگم؟؟؟
سعادت نداريم خدمت شما باشيم:دي
Mahdi Hero
09-04-2008, 21:48
الا اي طوطي گوياي اسرار
مبادا خاليت شكر ز منقار
سرت سبز و دلت خوش باد جاويد
كه خوش نقشي نمودي از خط يار
روز تولدم!؟....همه ی روزهای پوچ
ممنون ولی محل تولد؟ همين مزار
در متن استوای سماوی هوا پس است
سياره ای در آينه خارج شد از مدار
دکتر دوای اين همه دردم چه می شود؟
آقا دوای درد شما قرص ِ ....انتحار
رواست گر بگشاید هزار چشمه ی اشک
چنین که داس تو بر شاخه های این تک است
ز دوست آنچه کشیدم سزای دشمن بود
فغان ز دوست که در دشمنی چه بی بک است
تو نوري در شبستان سياهم
تو رودي در كويرستان آهم
دل من تنگ و تاريك است بي تو
شبيه كوچه هاي زادگاهم!
K A R I M I
11-04-2008, 16:58
!مستم، ولی از روی او، غرقم، ولی در جوی او
از قنـــــــــــد و از گلزار او چون گلشکر پرورده ام
.................................................
تکراری
من , با یه دنیا خاطره تو
تو به من گفتی برو , من
چجوری جدا شم از تو
من , میخوام از دنیا برم , تو
میگی تنهایی برو , من
میمیرم جدا شم از تو
Mahdi Hero
11-04-2008, 18:23
وفا به قیمت جان هم نمی شود پیدا
فغان که هیچ متاعی به این گرانی نیست
تو که نیستی تا ببینی , گریه های هر شب من
بی حضوره عاشق تو , چه عجیبه گریه کردن
تو که نیستی تا ببینی , دل آسمون شکسته
جاده تا صبح قیامت , من و این پاهای خسته ...
Mahdi Hero
11-04-2008, 22:34
هر آنكه جانب اهل وفا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست
كه آشنا سخن آشنا نگه دارد
دلا معاش چنان كن كه گر بلغزد پاي
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
دلم گرفت از این روزا
از این روزای بی نشون
از این همه در به دری
از چرخشه چرخ زمون
دلم گرفت از آدما
از آدمای مهربون
از این مترسکای پست
از همدلای همزبون
Mahdi Hero
11-04-2008, 22:53
نيست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار يار شود رختم از اين جا ببرد
...............................................
غلط
دار و ندارم ماله تو
هر چی که دارم ماله تو
صدای سازم ماله تو
هرچی میسازم ماله تو
Mahdi Hero
11-04-2008, 23:06
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب، محرم و حرمان نصیب من باشد
Mahdi Hero
11-04-2008, 23:07
در اين دنياي بي حاصل چرا مغرور ميگردي ؟
سليمان گر شوي آخر خوراك مور ميگردي
یه روزی , یکی , یه جایی
یه دلی , دادم بهش برد
رفت و گفت پشت سر من
خیلی ساده بود کلک خورد
Mahdi Hero
11-04-2008, 23:18
دوش ديدم كه ملايك در ميخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
دل دیوونه عاشق , دیگه طاقتی نداره
نگو تا آخره قصه , قسمته من انتظاره
بی تو و بدون یادت , لحظه ها پر از سکوته
بیا بشکن این سکوتو , که این عاشق رو به روته
Mahdi Hero
11-04-2008, 23:30
هواخواه توام جانا و می دانم که می دانی
که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی
یه روزمیای میگم نمی خوام ونمیشه
خیال نکن همیشه دلم برات می میره
یه روزی برمیگردی که دیگه خیلی دیره
یه روزمیای سراغم که خیلی وقت رفتم
هزارهزار بهونه ازاون نگاهت گرفتم
این روزهارو یادت باشه یه وقت نگی نگفتی
اون روزها دورنیست که به یاد من نیفتی
یه وقتی برمیگردی که فردایی نداره
هرچی سرم اوردی دنیا سرت میارم
یه روز یه باغبونی , یه رد آسمونی
نهالی کاشت میونه بغچه مهربونی
میگفت سفر که رفتم , یه روز و روزگاری
این بوته یاسه من , میمونه یادگاری
Mahdi Hero
11-04-2008, 23:39
من آن نیم که حلال از حرام نشناسم
شراب باتو حلال است و آب بی تو حرام
میخوام با تو باشم , تا همیشه
بدونه تو بودن , مگه میشه
دوری نکن از من , دیگه بسه
چرا دلت واسه من , تنگ نمیشه
Mahdi Hero
11-04-2008, 23:52
هوا هواي بهار است و باده باده ناب
به خنده خنده بنوشيم جرعه جرعه شراب
در اين پياله چه ريختي پيداست
كه خوش به جان هم افتده اند آتش و آب
به دلم موند یه بار , یه روز , یه جایی , بگی میخوامت
بگی فقط واسه من عزیزی و بس , چشام به نامت
Mahdi Hero
11-04-2008, 23:59
تا کی ز چراغ مسجد و دود کنشت
تا کی ز زيان دوزخ و سود بهشت ؟
تو روزنهء نوری درخانهء ظلمت پوش
ديباچهء آوازی برمتن شبِ خاموش
چيزی به من از باران چيزی به من از پرواز
چيزی به من از گريه چيزی به من از آواز
می بخشی و می خوابی بر بستری ازاعجاز
می مانم و می رويم درسنگرِ يک آغوش
بر متن شب خاموش.
شب آشیان شب زده چکاوک شکسته پر.
رسیده ام به ناکجا، مرا به خانه ام ببر.
کسی به یاد عشق نیست، کسی به فکر ما شدن.
از آن تبار خود شکن، تو مانده ای و بغض من
نیستم از مردم خنجر به دست
بت پرستم بت پرستم بت پرست
بت پرستم ، بت پرستی کار ماست
چشم مستی تحفه ی بازار ماست
Mahdi Hero
12-04-2008, 19:01
تو كيستي كه من اين گونه بي تو بي تابم
شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم
مرز
چنبره ي رويامي فشاردم
رهايم مي كند
پاره، پاره مي شوم
تا پرواز...
ميان ديدن و ناديدن حيرانم
در جلگه ي سبز ماه.
در بند جادويم
يا پري زده...
سرم بر بالش باد
خسته خسته مي پيچد
و روحم
در روشناي پريانه ي سبزه زاران ماه...
Mahdi Hero
12-04-2008, 21:33
هر كه چون من از ديار و يار خود ماند جدا
آن نشد عاقبت و من شدم از يارم جدا
اگر خوب نی یم خوب پرستم باری
گر باده نی یم زیاد مستم باری
گر نیستم از اهل مناجات رواست
از اهل خرابات تو هستم باری
Mahdi Hero
13-04-2008, 00:33
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع جان هم سوخته پروانه
همه ذرات جسم خاکی من
از تو ای شعر گرم در سوزند
اسمانهای صاف را مانند
که لبالب ز باده روزند
Mahdi Hero
13-04-2008, 15:04
در دو چشمش گناه مي خنديد
بر رخش نور ماه مي خنديد
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله يي بي پناه مي خنديد
شرمناك و پر از نيازي گنگ
با نگاهي كه رنگ مستي داشت
در دو چشمش نگاه كردم و گفت
بايد از عشق حاصلي برداشت
سايه يي روي سايه يي خم شد
در نهانگاه رازپرور شب
نفسي روي گونه يي لغزيد
بوسه يي شعله زد ميان دو لب
با يك دل غمگين به جهان شادي نيست
تا يك ده ويران بـــــــــــــود آبادي نيست
تا در همه جهـــــــان يكي زندان هست
در هيچ كجاي عالـــــــــم آزادي نيست
Mahdi Hero
13-04-2008, 23:30
تا گرفتم خلوتي تاريك روشن تر شدم
قطره اي بودم چو رفتم در صدف گوهر شدم
هيچ گل چون من در اين گلزار بيطاقت نبود
خواب ديدم چون نسيم صبح را، پرپر شدم
خشكسالي ديده اي در اين چمن چون من نبود
ابر را ديدم چون در آهنگ باران، تر شدم
مي ترسم
قبل از سلام
سال تحويلِ حَوِل حالِ توست
خوابي را در مچاله يِ يك بوسه دزديدم…
- مواظب اين سطر باش
فكرهاي ناجوري به سرش زده
رويايِ كوچه را آهسته قدم بر مي دارم
خواب هايِ موازيِ ما
آخر اين كوچه
بهم دست مي كشند.
نقطه پرگار وجــــــــــودند عاقلان ولی
عشق داند که دراین دایره سرگردانند
پ.ن. : به علت اينكه شعر قبلي با نقطه تمام شده است، بنا بر ضرورت شعري جاي "عاقلان" و "نقطه" عوض گرديده شده است.
:27:
"د" لطفا
:31:
درسـماع ِعـاشـقـی غـرق تـلاوت بـانـگاهـت
باتـو پـیـونـد عـمـیق رشـتـه ی جان مینویسم
لحظه ی کوتـاه دستـت را به دستم می گـذارم
ازخطوط دسـت هـایـت شـعـرایمان مینویسم
نیست پـروایـم بـه دل از طعنه بـیجـای مردم
آنچه دردیـدار بینم پـیـش یـاران می نـویسم
عـطرآغـوشـت نبویم چـاره وصلت نـجـویـم
لـیک چـشـمـان ِتـورا تـاسـطـرپایان مینویسم
سلام
چه سرزنده :دی
Mahdi Hero
14-04-2008, 12:07
مرا یک شب دل از خوبان جدا نیست
ولی صد حیف در خوبان وفا نیست
به خوبان دل سپردن کار سهل است
زخوبان دل گرفتن کار ما نیست
تو کیستی ، که من این گونه ، بی تو بی تابم ؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم .
تو چیستی ، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته ، روی گردابم !
Mahdi Hero
15-04-2008, 00:13
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است که بدرود کنی زندان را
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزوير مکن چون دگران قرآن را
این پرنده دل من . نمیتونه پر بگیره
تو رو میخواد در کنارش . بال و پر از سر بگیره
آخه حیفه پر نگیره . پشت ابرا رو نبینه
حیفه اینجا تک و تنها . تو قفس بی کس بشینه
Mahdi Hero
15-04-2008, 12:05
هنگام صبوح ای صنم فرخ پی
بر ساز ترانه ای و پیش آور می
یادته قرار گذاشتی واسشون غذا بیاری؟
دلت اومد جوجه گنجشکا رو چشم برا بزاری؟!
یادته دفعۀ آخر تو چشام نگا نکردی؟
یادته وقت خداحافظی گفتی هرجا رفتی برمی گردی؟
Mahdi Hero
15-04-2008, 14:31
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع جان هم سوخته پروانه
هنوزم
میشه قربانی این وحشت منحوس نشد
هنوزم
میشه تسلم شب و اسیر کابوس نشد
میشه باز
سنگر از ترانه ساخت و به قرق سر نسپرد
هنوزم
میشه عاشق شد و از ستاره مایوس نشد
farshidshd
15-04-2008, 14:43
در بحر فتاده ام چو ماهی
تا یار مرا به دست گیرد
در پاش فتاده ام به زاری
آیا بود آنکه دست گیرد
ghazal_ak
15-04-2008, 17:02
دلا دیشب چه میکردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من
diana_1989
15-04-2008, 17:47
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست
بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
تو ديگه مردي و اين حرف آخره
بذار عشق تو از خاطرم بره
فكر مي كردم قلبت مال منه
اما انگار صد شاخه مي پره
اسمت و پاك كردم از تو دفترام
بيخودي قسم نخور ديگه سخت برام
تو رو باور داشتم و مي خواستمت
چرا آتيش كشيدي همه ي باورام
مشاعره باید از بیت اول یا قسمت معنا دار شعر شروع بشه نه مصرع دوم
ممنون از توجهتون
Even Star
15-04-2008, 19:35
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و این ها به زکاتم دادند
در این جا همه چیز وارونه است
آسمان سقف است
زمین گرد است
همه چیز به شکل دایره است
حصارهایی به دور اینجا کشیده اند
حیوانها حرف می زنند
آدمیان با چهارپا ایستاده اند
هر روز می میرند
و هر شب باز می میرند
Even Star
15-04-2008, 19:51
در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما
همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها
Mahdi Hero
15-04-2008, 20:56
اي دوست بيا تا غم فردا نخوريم
وين يك دم عمر را غنيمت شمريم
فردا كه از اين دير فنا در گذريم
با هفت هزار سالگان سر به سريم
منظور من که منظره افروز عالمی ست
چون برق خنده ای زد و از منظرم گذشت
آخر به عزم پرسش پروانه شمع بزم
آمد ولی چو باد به خاکسترم گذشت
Mahdi Hero
15-04-2008, 22:40
تن ادمي شريف است به جان آدميت
نه همين لباس زيباست نشان آدميت
تو چو پروانه ام آتش بزن ای شمع و بسوزان
من بی دل نتوانم که به گرد تو نگردم
می برندت دگران دست به دست ای گل رعنا
حیف من بلبل خوش خوان که همه خار تو خوردم
Mahdi Hero
15-04-2008, 23:53
مائيم كه اصل شادي و كان غميم
سرمايه ي داديم و نهاد ستميم
پستيم و بلنديم و كماليم و كميم
آئينه ي زنگ خورده ي جام جميم
می سوزم و می خندم، خشنودم و خرسندم
تا سوختم چون شمع می خواهی و می کوشی
تو آبی و من آتش وصل تو نمی خواهم
این سوختنم خوش تر از سردی و خاموشی
Mahdi Hero
16-04-2008, 01:10
یکی درد و یکی درمون پسندد
یکی وصل و یکی هجرون پسندد
مو از درمون و درد و وصل هجرون
دم آن چه را جانان پسندد
دلم از مهر تو درتاب شد ای ماه ولی
چه کنم شیوه ی ایینه ی غمازم نیست
به گره بندی آن ابروی باریک اندیش
که به جز روی تو در چشم نظر بازم نیست
درسـماع ِعـاشـقـی غـرق تـلاوت بـانـگاهـت
باتـو پـیـونـد عـمـیق رشـتـه ی جان مینویسم
لحظه ی کوتـاه دستـت را به دستم می گـذارم
ازخطوط دسـت هـایـت شـعـرایمان مینویسم
نیست پـروایـم بـه دل از طعنه بـیجـای مردم
آنچه دردیـدار بینم پـیـش یـاران می نـویسم
عـطرآغـوشـت نبویم چـاره وصلت نـجـویـم
لـیک چـشـمـان ِتـورا تـاسـطـرپایان مینویسم
سلام
چه سرزنده :دی
سلام
ممنون
حالا اين سرزنده بيان واقعيت بود يا كنايه يا استهزاء [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مسخره ميكني ؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
---------
تا چه كند با رخ تو دود دل من
آينه داني كـــــه تاب آه ندارد
Mahdi Hero
16-04-2008, 12:04
دلا ديدي كه خورشيد ازشب سرد
چو آتش سر ز خاكستر بر آورد
زمين و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان دشت شقايق گشت ازين خون
نگر تا اين شب خونين سحر كرد
چه خنجر ها كه از دل ها گذر كرد
زهر خون دلي سروي قد افراشت
ز هر سروي تذروي نغمه برداشت
صداي خون در آوز تذرو است
دلا اين يادگار خون سرو است
تا نگرید کودک حلوا فروش، دیگ بخشش نمی آید به جوش
مولانا
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.