ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 [78] 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

RohAm Ram2
21-11-2007, 21:30
توان از پاهای من بردی
تمام عمر از خون دلم خوردی

به آرزوی مرگت نشستم
دریغ از اشکم در آن هنگامی که مردی

Kurosh
21-11-2007, 21:33
يه روزي زير گنبد نيلي بود يه گلدون تنهاي تنها

خالي بود جاي گل توي قلبش لونه داشت تو سينش غم دنيا

حالا غصه و غم ديگه رفته بازم اومده عطر بهارون

چونکه غنچه پاکي نشسته ميون دل تنهاي گلدون

diana_1989
21-11-2007, 22:00
نمی گیرد کسی از ما سراغی
نمانده در چمن، جز بانگ زاغی
نه پایی، تا ز تاریکی گریزم
نه دستی، تا بر افروزم چراغی

anish
21-11-2007, 22:04
به نام خداي من
....

قاصدک هان چه خبر آوردی ؟

از کجا و از که خبر آوردی؟

خوش خبر باشی اما

گرد بام و در من

بی ثمر می گردی



انتظار خبری نيست مرا

نه زياری ، نه ز ديار و دياری ، باری

برو آنجا که ترا منتظرند

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس

قاصدک در دل من ، همه کورند و کرند



دست بردار از اين در وطن خويش غريب

قاصدک تجربه های همه تلخ ،

با دلم می گويند ،

که دروغی تو دروغ

که فريبی تو فريب



قاصدک هان ، ولی آخر ايوای

راستی آيا رفتی با باد ؟

با توام ، آيا کجا رفتی آی ،

راستی آيا جايی خبری هست هنوز ؟

مانده خاکستر گرمی جايی ، در اجاقی ؟

طمع شعله نمی بندم

خردک شوری هست هنوز ؟



قاصدک

ابرهای همه عالم شب و روز

در دلم می گريند .

................


قاصدكي بر بال فرشته
عازم شهر فرشتهتو رويا
هزار تا ارزو غصه
از دوري /فاصله
در كوي اول در شهر خراب
نا اميد و بازمانده و خراب
اميد وصال رخنه بود
در راه دگر
كوي دوم قاصدك هاي برهنه مانده
عجب از روزگار بر جاي مانده
قاصدك ها با لباس برهنه
ماندند عجب از قاصدك در برهنگي
قاصدك ره به جاي نبرد
بار عزم در شهر فرشته
هر ان كوي و همان
بدتر از ان كوي و همان
روشني در خود ديد
فرشته همچو خود ديد
مانده در باده خود
ان همه باده خود
بي بال و پرواز از اسمان
همه خود در ان اسمان ديد

RohAm Ram2
21-11-2007, 22:09
در این راهی که بی من پیشه کردی
به بدرغه ات خواهم آمد اما به سردی

diana_1989
21-11-2007, 22:21
قاصدكي بر بال فرشته
عازم شهر فرشتهتو رويا
هزار تا ارزو غصه
از دوري /فاصله
در كوي اول در شهر خراب
نا اميد و بازمانده و خراب
اميد وصال رخنه بود
در راه دگر
كوي دوم قاصدك هاي برهنه مانده
عجب از روزگار بر جاي مانده
قاصدك ها با لباس برهنه
ماندند عجب از قاصدك در برهنگي
قاصدك ره به جاي نبرد
بار عزم در شهر فرشته
هر ان كوي و همان
بدتر از ان كوي و همان
روشني در خود ديد
فرشته همچو خود ديد
مانده در باده خود
ان همه باده خود
بي بال و پرواز از اسمان
همه خود در ان اسمان ديد



عزیز شما چرا از شعر اول تاپیک شروع کردین:18: ! ؟
باید از رو حرف آخر آخرین پست بگین:27: ، ممنون !

diana_1989
21-11-2007, 22:22
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست

خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد

anish
21-11-2007, 22:41
عزيز جان در ادامه و در تكميل شعر اول من شعرمو نوشتم عزيز جان

anish
21-11-2007, 22:43
حالا كه گفتي باشهقبول دلتو نمي شكنم

Asalbanoo
21-11-2007, 22:55
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست

خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد

در کوچه باد می اید
در کوچه باد می اید
و من به جفت گیری گلها می اندیشم
به غنچه هایی با ساق های لاغر کم خون
و این زمان خسته ی مسلول
و مردی از کنار درختان خیس میگذرد
مردی که رشته های آبی رگهایش
مانند مارهای مرده از دو سوی گلوگاهش
بالا خزیده اند
و در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را
تکرار می کنند

magmagf
21-11-2007, 23:02
پس از مناجاتهاي مشابه هر شبم
كه بيشتر حول و حوش تو مي چرخد
دلم نمي آيد بگويم شب بخير
ساعتي منتظر مي مانم
و از همان راه دور مي گويم صبح بخير
و تو بيدار مي شوي آنجا
بي آنكه شنيده باشي

cityslicker
21-11-2007, 23:07
یادمان باشد خاطرمان اگر تنها ماند
خاطره هامان ارزان نفروشيم
كه به طمع تجربه اي نو
بر باد خواهد رفت همه خاطره هاي خوب

magmagf
21-11-2007, 23:15
بزن نی زن دلم دریای خونه
همه دنیا به چشمم واژگونه
رها کن در رگانم شور هستی
که در سینه غمم از حد فزونه

Mahdi Hero
21-11-2007, 23:26
هر كه با من همره و پيمانه شد
عاقبت شيدا دل و ديوانه شد

magmagf
21-11-2007, 23:27
در شيلي ديگر دير است!
فرهنگ ِ ردّ وُ پي ي خط ِ آهن ! ؛
فرشتگان اند كه كه به شيپورها ـ غرقه ي غروب ـ
ديگر دير است را ميان ِ
تونلي كبود
مي نوازند .
تكه زمين ميان ِ دو تخاصم
كه اخر ، كار ِ خودش را كرد.

Mahdi Hero
21-11-2007, 23:28
در آرزويت گشته دلم زار وناتوان
آوخ كهآرزوي من آسان نميرسد

magmagf
21-11-2007, 23:30
کاش گفته بودم...

کاش گفته بودم تو روزی بتی بودی

که قلبم ستایشت می کرد

دریغ از گوشه چشمی

که همان، بت شکنم کرد

وامروز...

بخشایش عذرم

مفهومی بی رنگ است

گمشده در اعماق تاریک قلبم...

Kurosh
21-11-2007, 23:38
مسیح صبح به عطر نفس ز راه رسید
به مژده گفت که: مرگ شب سیاه رسید
صفیر مرغ برآمد، ملک ندا در داد
که: لحظه لحظه ی آمرزش گناه رسید

cityslicker
21-11-2007, 23:42
دریاي تپش آهنگ نور
سايه ميزد خنده تاريك او

خیلی دوست دارم پا به پا مشاعره کنم..حیف که یه کم سرم شلوغه

diana_1989
21-11-2007, 23:43
دیوونه خرابم می کنی چرا مثل قدیما خون نمیشی

سر به صحرا میزاری منو تنها میزاری


لاله ی باغ کدوم کوچه ای چرا بین گلها پنهون نمیشی


چرا بین گلها پنهون نمیشی ......

cityslicker
21-11-2007, 23:47
یلدا ترين شباي سالم آسمون
با يه اشاره ي نگات خواب مي شن
شب نتونست مثل تو روشن باشه
خشم و غضب كرد و يهو سيا شد
روزم پيش چشاي تو كم آورد

magmagf
21-11-2007, 23:49
زن جام را به دست گرفت
ـ لب جام در برابر لبانش ـ
حركاتش سرشار از آرامش و یقین،
حتي قطره اي از جام بيرون نريخت.
دستان مرد لطیف و استوار بودند:
سوار بر اسبي جوان...
و با اشاره اي آرام
اسب را كه مي لرزيد، به ايستادن واداشت.
اما هنگامي كه مي خواست
جام سبك را از دست زن بگيرد،
براي هر دو بسيار سنگین شده بود:
هر دو مي لرزيدند،
به شدت
آن گونه که هيچ يك نمي توانست دست ديگري را بگيرد.
و سرانجام شراب تيره بر زمين جاري شد.

cityslicker
22-11-2007, 00:00
دیشب لب رود شيطان زمزمه داشت
شب بود و چراغك بود
شيطان تنها تك بود
باد آمده بود باران زدهبود شب تر گلهاي پرپر
بويي نه براه

magmagf
22-11-2007, 00:32
همین چند سطر...
دنیا به همین چند سطر رسیده است
به این که انسان
کوچک بماند بهتر است
به دنیا نیاید بهتر است

Mahdi Hero
22-11-2007, 00:40
تكيه بر جاي بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگي همه آماده كني

magmagf
22-11-2007, 01:43
يک ابديت تولد و تاويل
واژه هاي وحشي را
تزريق مي کند به مويرگهايم
خط هاي موازي کوچه آب مي شود
در تو
و غاز وحشي آتش ديده اي
از دامن شب غلت مي زند در من

saye
22-11-2007, 02:05
ناشادمان به‌شادی محکوم‌اند.
بیزار و بی‌اراده و رُخ‌درهم
یک‌ریز می‌کشند ز دل فریاد
یک‌ریز می‌زنند دو کف بر هم:

لیکن ز چشم، نفرت ِشان پیداست
از نغمه‌های ِشان غم و کین ریزد
رقص و نشاط ِشان همه در خاطر
جای طرب عذاب برانگیزد.

با چهره‌های گریان می‌خندند،
وین خنده‌های شکلک نابینا
بر چهره‌های ماتم ِشان نقش است
چون چهره‌ی جذامی، وحشت‌زا.
...

A_M_IT2005
22-11-2007, 02:18
اگر این آسمان به هم ریزد
که نروید ستاره بر بامش
ندرخشد به شام او ماهی
نفتد آفتاب در دامش
می شوم قدرت خداوندی
از نگاه تو ماه می سازم
با پر جغدهای سرگردان
آفتاب سیاه می سازم

محمد نوعی

RohAm Ram2
22-11-2007, 02:32
مردی آرام می گذرد از بر تو
خواست روزی باشد همسر تو

ولی افسوس ندانستی قدرش
اینک برو و یادش از سر قبرش جو

saye
22-11-2007, 02:49
و دلت
کبوتر آشتی ست،
در خون تپیده
به بام تلخ.
با این همه
چه بالا
چه بلند
پرواز می کنی!
...

A_M_IT2005
22-11-2007, 02:51
یار من همسر گرفت و عشق من بر باد رفت
یاد من از یاد برد و با رقیبم شاد رفت
آنهمه عشق و امید و عهدها بر باد شد
آنهمه سوز و گداز و اشکها از یاد رفت
...

saye
22-11-2007, 03:04
تنها با خود
تنها با ديگران
يگانه در عشق
يگانه در سرود
سرشار از حيات
سرشار از مرگ.
ما نيز گذشته‌ايم
چون تو بر اين سياره بر اين خاک
در مجال ف تنگ ف سالي چند
هم از اين‌جا که تو ايستاده‌اي اکنون
فروتن يا فرومايه
خندان يا غمين
سبک‌پاي يا گران‌بار
آزاد يا گرفتار.
ما نيز
روزگاري
آري.
آري
ما نيز
روزگاري
...

A_M_IT2005
22-11-2007, 03:10
یاد آر آن روزگارانی
که من بودم و تو بودی
ولی حالا که رفتی تو
دگر یادم کند سودی؟

magmagf
22-11-2007, 06:14
آیا فرزندانم را

به اندازه برگهایی كه فرو می‌‌افتند

دوست ندارم

یا لازمه پیر شدن

ابله شدن است؟
گویی در اندوه غرق شده‌ام.

راستی چه می‌‌خواستم به آن زن بگویم

هنگامی كه باید آن اتفاق رخ می‌‌داد

همانطور كه اكنون

رخ داده است.

Asalbanoo
22-11-2007, 07:09
تمام روز
از پشت در صدای تکه تکه شدن می اید
و منفجر شدن
همسایه های ما همه در خک باغچه هاشان به جای گل
خمپاره و مسلسل می کارند
همسایه های ما همه بر روی حوض های کاشیشان
سر پوش می گذارند
و حوضهای کاشی
بی آنکه خود بخواهند
انبارهای مخفی باروتند
و بچه های کوچه ی ما کیف های مدرسه شان را
از بمبهای کوچک
پر کرده اند
حیاط خانه ما گیج است
من از زمانی
که قلب خود را گم کرده است می ترسم
من از تصور بیهودگی این همه دست
و از تجسم بیگانگی این همه صورت می ترسم
من مثل دانش آموزی
که درس هندسه اش را
دیوانه وار دوست میدارد تنها هستم
و فکر میکنم که باغچه را میشود به بیمارستان برد
من فکر میکنم ...
من فکر میکنم ...
من فکر میکنم ...
و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
و ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی میشود

Mahdi Hero
22-11-2007, 08:33
دل سر حيات اگر کماهی دانست
در مرگ هم اسرار الهی دانست

diana_1989
22-11-2007, 08:45
تنهاترین شمعم، آشفته وشیدا.

تنهاترین شعرم، ننوشته وزیبا.

تنهاترین حرفم، بر روی لبهایت.

تنهاترین رازم ،ناگفته وناخوانا .

تنهاترین نورم ،در صبح چشمانت.

تنهاترین فریادم ،کم حرف و پر معنا.

تنهاترین امید ،بر یک دل خسته.

تنهاترین آواز، تنهاترین نجوا.

تنهاترین شعرم ،در دفتر ایام .تنهاترین شاعر ، تنهای، تنها

Asalbanoo
22-11-2007, 09:19
آخ ...
چه قدر روشنی خوبست
چه قدر روشنی خوبست
و من چه قدر دلم می خواهد
که یحیی
یک چارچرخه داشته باشد
و یک چراغ زنبوری
و من چه قدر دلم میخواهد
که روی چارچرخه ی یحیی میان هندوانه ها و خربزه ها بنشینم
و دور میدان محمدیه بچرخم
آخ ...
چه قدر دور میدان چرخیدن خوبست
چه قدر روی پشت بام خوابیدن خوبست
چه قدر باغ ملی رفتن خوبست
چه قدر مزه ی پپسی خوبست
چه قدر سینمای فردین خوبست
و من چه قدر از همه ی چیزهای خوب خوشم می اید
و من چه قدر دلم میخواهد
که گیس دختر سید جواد را بکشم
چرا من این همه کوچک هستم
که در خیابانها گم میشوم
چرا پدر که این همه کوچک نیست
و در خیابانها هم گم نمی شود
کاری نمی کند که آن کسی که بخواب من آمده ست روز آمدنش را جلو بیاندازد
و مردم محله کشتارگاه که خک باغچه هاشان هم خونیست
و آب حوض هاشان هم خونیست
و تخت کفش هاشان هم خونیست
چرا کاری نمی کنند
چرا کاری نمی کنند
چه قدر آفتاب زمستان تنبل است
من پله های پشت بام را جارو کرده ام
و شیشه های پنجره را هم شسته ام
چرا پدر فقط باید
در خواب خواب ببیند
من پله های پشت بام را جارو کرده ام
و شیشه های پنجره را هم شسته ام
کسی می اید
کسی می اید
کسی که در دلش با ماست در نفسش با ماست در صدایش با ماست
کسی که آمدنش را نمی شود
گرفت
و دستبند زد و به زندان انداخت

diana_1989
22-11-2007, 09:23
تو همچو صبحي و من شمع خلوت سحرم
تبسمي كن و جان بين كه چون همي سپرم
چنين كه در دل من داغ زلف سركش توست
بنفشه زار شود تربتم چو در گذرم


......
چرا همش به من ت میرسه


صبح به خیر مژگان جون !

A_M_IT2005
22-11-2007, 09:24
مرا در آتش عشقت بسوزان
مکن زین شعله ی سر کش رهایم


درستش کردم diana_1989
چون تقریبا همزمان فرستادیم من پست شما رو ندیدم

diana_1989
22-11-2007, 09:30
آهوی چشمان او در سبزه زار چشم من میگشت
سبزه زاری بود و رازی داشت
تا دیاری دور، چشم انداز بازی داشت
برگ برگش قصه عشق و نیازی داشت

    ***

تاک خشک تشنه بودم _ سر نهاده روی خاک
جان گرفتم زیر باران نوازش های او
خوشه های بو سه اشدر من شکفت
شاخه گستردم هم آفاق را


شما باید با م شروع میکردی رفیق !

Mahdi Hero
22-11-2007, 10:12
مي اي در كاسه ي چشمست ساقي را بنا ميزد
كه مستي مي كند با عقل و مي بخشد خماري خوش

anish
22-11-2007, 10:29
مست مستم روزگار در دستم
راه روم جاده ها را مي روم لحظه ها را ميخوانم
وجودم ياد تو دارد تنهايم تنها

diana_1989
22-11-2007, 10:32
شب است و یاد تو مرا پر از بهانه میکند
فضای سرد خانه را پر از ترانه میکند
سحر سد و نیامدی کلافه ام ز دوریت
ولی دو چشم خیس من به ره نشانه میکند
به سر رسید شعر و شب ولی هنوز مانده ام
چه کرده ای که دل تو را چنین بهانه میکند............

anish
22-11-2007, 10:43
شب وروز در چشمم پلكيست
مست مستم /روزگار در دستم
راه ميروم جاده ها رو ميرم
لحظه ها رو مي خونم
وجودم ياد تو داره
خواب به چشام به شبا نمي ره
اما لحظه ها رو خوابم/نمي بينم
توي پرواز من/تنهايم تنهاي

anish
22-11-2007, 10:54
اسبان تازان در دشت ها مي تازند
اب و هوا مي چرخد
اسمان گاهي مي گريد
جواني تباهي مي رود
اما ياد تو دارم داري

Mahdi Hero
22-11-2007, 11:01
يار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سيه کاسه در آخر بکشد مهمان را

Asalbanoo
22-11-2007, 11:42
چرا توقف کنم چرا ؟
پرنده ها به جستجوی جانب آبی رفته اند
افق عمودی است
افق عمودی است و حرکت : فواره وار
و در حدود بینش
سیاره های نورانی می چرخند
زمین در ارتفاع به تکرار می رسد
و چاههای هوایی
به نقب های رابطه تبدیل می شوند
و روز وسعتی است
که در مخیله ای تنگ کرم روزنامه نمی گنجد
چرا توقف کنم ؟
راه از میان مویرگهای حیات می گذرد
کیفیت محیط کشتی زهدان ماه
سلولهای فاسد را خواهد کشت
و در فضای شیمیایی بعد از طلوع
تنها صداست
صدا که جذب ذره های زمان خواهد شد

SR72
22-11-2007, 12:35
دفتر عشق را میگشایم
.............نام اول نام خدا .....
..........نام دوم نام تو را میبینم
...پس چرا اینگونه نفس هایم سرد است و نمیبینم تو را ؟

A_M_IT2005
22-11-2007, 14:40
این سایه های مبهم و در هم به چشم من
اشباح عشقهای گذشته است در ملال
شب چیرگی دهد به سرانگشتهای غم
تا بردرند دفـــــتــــــر افسانه خــــــیال

magmagf
22-11-2007, 16:02
لب دریا توی ساحل ،
دوتا قلب نیمه کاره ...
موجای سفید و وحشی ،
رو تن آبی دریا
می گن انگار که تو نیستی
منم اینجا تک و تنها

Asalbanoo
22-11-2007, 16:03
آن روزها رفتند
آن روزهای خوب
آن روزهای سالم سرشار
آن آسمان های پر از پولک
آن شاخساران پر از گیلاس
آن خانه های تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها به یکدیگر
آن بام های باد بادکهای بازیگوش
آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها
آن روزها رفتند

magmagf
22-11-2007, 16:09
در بلور ظریف آوایم
لذتی ناشناس و رویا رنگ
می دود همچو خون به رگهایم
آه ... گویی ز دخمه دل من
روح شبگرد مه گذر کرده
یا نسیمی در این ره متروک
دامن از عطر یاس تر کرده
بر لبم شعله های بوسه تو

Asalbanoo
22-11-2007, 16:13
حجم سفید لیز
با خش خش چادر مادربزرگ آغاز میشد
و با ظهور سایه مغشوش او در چارچوب در
که ناگهان خود را رها می کرد در احساس سرد نور
و طرح سرگردان پرواز کبوترها
در جامهای رنگی شیشه
فردا ...
گرمای کرسی خواب آور بود
من تند و بی پروا
دور از نگاه مادرم خطهای باطل را
از مشق های کهنه خود پک می کردم
چون برف می خوابید
در باغچه می گشتم افسرده
در پای گلدانهای خشک یاس
گنجشک های مرده ام را خک میکردم

magmagf
22-11-2007, 16:34
ماه! امشب بر دل و جانم بتاب
آسمان! امشب کنار من بخواب

زیر چتر قیرگون آسمان
مرغ شب! امشب دمی با من بخوان

در خیالستان من حالی بریز
در تب احساس من بالی بریز

امشب ای دریا مرا آواز ده
یک پریدن قدرت پرواز ده

کولی بادِ پریشان دل ، ببین
گر گرفته امشب این منزل ، ببین

Mahdi Hero
22-11-2007, 16:55
نگاهي مي كنم بر ماه و نو تر مي شود دردم
مرا در جرگه ي خوبان عالم با تو راهي نيست

diana_1989
22-11-2007, 17:23
تو همچو صبحي و من شمع خلوت سحرم
تبسمي كن و جان بين كه چون همي سپرم
چنين كه در دل من داغ زلف سركش توست
بنفشه زار شود تربتم چو در گذرم

magmagf
22-11-2007, 19:30
من
سالهای سال مردم
تا اینکه یک دم زندگی کردم
تو می توانی
یک ذره
یک مثقال
مثل من بمیری؟

Mahdi Hero
22-11-2007, 19:45
يكشب لبان تشنه من با شوق
در آتش لبان تو ميسوزد
چشمان من اميد نگاهش را
بر گردش نگاه تو ميدوزد

magmagf
22-11-2007, 19:53
در سرزمين شلاق و اشک و فراق
اندام زيبايش
زندان روح بزرگ او شد
تا زير رگبار حسد و حماقت
پاسخگوي جرمي باشد
که گناه او نيست.

Mahdi Hero
22-11-2007, 20:47
تو را صبا و مرا آب ديده شد غماز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند

sise
22-11-2007, 21:27
دلم اندازه ي اين ابرا پره
بس که بدبختي تو تورم مي خوره
بيگناه توي جهنم افتاديم
ديگه از چشم خدا هم افتاديم
آقا جون ميگن که رخصت نميدي
به کسي برگ ضمانت نميدي
ميگن از اين آدما دلت پره
ميگن از برو بيا دلت پره

diana_1989
22-11-2007, 21:30
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشيد آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها

Asalbanoo
22-11-2007, 21:31
ای سراپایت سبز
دستهایت را چون خاطره ای سوزان در دستان عاشق من بگذار
و لبانت را چون حسی گرم از هستی
به نوازش های لبهای عاشق من بسپار
باد ما را خواهد برد
باد ما را خواهد برد
-----------
سلام جلال جان
شب بخیر

زهرا جان سلام

diana_1989
22-11-2007, 21:43
دیدمت میان رشته های آهنین
دست بسته
در میان شحنه ها
در نگاه خویشتن
شطی از نجابت و پیام داشتی
آه
وقتی از بلند اضطراب
تیشه را به ریشه می زدی
قلب تو چگونه می تپید ؟


سلام مژگان جونی ! سلام آق جلال !
شب شمام به خیر !

Asalbanoo
22-11-2007, 21:48
در شب کوچک من افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهره ویرانیست
گوش کن
وزش ظلمت را میشنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی می نگرم
من به نومیدی خود معتادم
گوش کن
وزش ظلمت را میشنوی ؟
--------
زهرا جون شبت بخیر؟خوش می گذره

این جلال جان هم که هنوز در کمرنگی به سر می بره....:دی

sise
22-11-2007, 21:51
يادمون نميره رحمت شما
سر سال ميايم زيارت شما
قهوه اي رو رد مي کنيم
جوجه ها رو نذر گنبد مي کنيم
آقا جون حالا ديگه وقت دعاس
نوبتي هم باشه ، نوبت شماس
دعا مستجاب ميشه وقت اذون
اين شما ... اينم خداي مهربون ...

salam mojgan khanoom.
zahra khanoom khoobid?

Asalbanoo
22-11-2007, 21:59
ترا صدا کردم
ترا صدا کردم
تمام هستی من
چو یک پیاله ی شیر
میان دستم بود
نگاه آبی ماه
به شیشه ها می خورد
ترانه ای غمنک
چو دود بر می خاست
ز شهر زنجره ها
چون دود می لغزید
به روی پنجره ها
تمام شب آنجا
میان سینه من
کسی ز نومیدی
نفس نفس می زد
کسی به پا می خاست
کسی ترا می خواست
----------
مرسی
جلال جان

we miss you

sise
22-11-2007, 22:08
تو عاشقم بودي ...

تو عاشقم بودي و من تنها دوستت داشتم
من چون عاشقم بودي دوستت داشتم
تنها بهانه ي دوست داشتنم همين بود و بس ...

امشب قلم چه خودخواه – زشت - روي كاغذ مي رقصد

تو حريمي و من حرمت

تو حريم و حصار بين دوست داشتنم و عاشق گشتنم هستي
بگذار
بگذار تا بشكنمت ، بگذار اين حريم زشت را بشكنم تا عاشق گردم
بگذار تا بشكنمت ...

و من حرمتم
من حرمتِ عشقِ بي همتايتم
نگذار تا بشكنم
من را نشكن
من، اين حرمت عشقت، اين باكره ي بي رقيب را ...
نگذار تا دريده شود
نگذار تا خرد و خميده شوم

آري؛ امشب قلم چه خودخواه روي كاغذ مي رقصد
خودخواه همچون من ...

... دوستت دارم حرمت بي حریم

for you!!

Asalbanoo
22-11-2007, 22:15
معشوق من
همچون خداوندی ‚ در معبد نپال
گویی از ابتدای وجودش
بیگانه بوده است
او
مردیست از قرون گذشته
یاد آور اصالت زیبایی
او در فضای خود
چون بوی کودکی
پیوسته خاطرات معصومی را
بیدار میکند
او مثل یک سرود خوش عامیانه است
سرشار از خشونت و عریانی
او با خلوص دوست می دارد
ذرات زندگی را
ذرات خک را
غمهای آدمی را
غمهای پک را
او با خلوص دوست می دارد
یک کوچه باغ دهکده را
یک درخت را
یک ظرف بستنی را
یک بند رخت را
معشوق من
انسان ساده ایست
انسان ساده ای که من او را
در سرزمین شوم عجایب
چون آخرین نشانه ی یک مذهب شگفت
در لابلای بوته ی ****************
پنهان نموده ام

TEC
22-11-2007, 22:15
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
...

sise
22-11-2007, 22:17
دلتون ميداد بگين حقتونه؟
ما نيومديم پي آب و دونه
اومديم به ما عنايت بکني
جوجه هامونو ضمانت بکني
اومديم پر بزنيمبه راه راست
گوش به زنگيم ... بقيش دست شماس

salam Tec

Asalbanoo
22-11-2007, 22:21
سلام من به تو یار قدیمی
منم همون هوادار قدیمی
هنوز همون خراباتی و مستم
ولی بی تو سبوی می شکستم

sise
22-11-2007, 22:30
مرحم زخماي باورم ميشي؟
آقا جون ضامن کفترم ميشي؟
جوجه هام گشنه خوابيدن دوباره
نون بدبختي که خوردن نداره
بوي خاک ميدن گلاي نسترن
خروسا هي دم به دم اذون ميگن

Asalbanoo
22-11-2007, 22:46
نسیم وار وزیدی به روح خسته من
ز دشت سوخته ام گل به بار آوردی
به پای تو گل سوسن ز بام و در می ریخت
چو عطر خویش به هر رهگذار آوردی
تو آمدی و به نیروی چشم شیر افکن
نگاه نافذ آهو شکار آوردی
پرند زلف فرو ریختی به شانه ی من
برای جلگه ی تن آبشار آوردی
دلم ز نرمی گلهای بوسه صید تو شد
لب حریری پروانه وار آوردی
چو زلف تو دل سرگشته را قرار نبود
ز بوسه ها به دل من قرار آوردی
به انتظار نشستم کزان گلی بدمد
تو در زدی و گل انتظار آوردی

Mahdi Hero
22-11-2007, 23:21
یکی چو باده پرستان طراحی اندر دست
یکی چو ساقی مستان بکف گرفته ایاغ

magmagf
22-11-2007, 23:52
غصه اگر هست بگو تا باشد
معني خوشبختي، بودن اندوه است
اين همه غصه و غم اين همه شادي و شور
چه بخواهي و چه نه! ميوه يک باغند
همه را با هم و با عشق بچين...

diana_1989
23-11-2007, 00:13
وقتي تو نيستي
نه هست هاي ما
چونان که بايدند
نه بايد ها…
مثل هميشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض مي خورم
عمري است
لبخند هاي لاغر خود را
در دل ذخيره مي کنم:
باشد براي روز مبادا!
اما
در صفحه‌هاي تقويم
روزي به نام روز مبادا نيست
آن روز هر چه باشد
روزي شبيه ديروز
روزي شبيه فردا
روزي درست مثل همين روزهاي ماست
اما کسي چه مي‌داند؟
شايد
امروز نيز روز مبادا باشد!


---

خوش باشین دوستان !

برا منم دعا کنین !

magmagf
23-11-2007, 00:15
دو زلفونت شب و روي تو ماهه
از اين شب روزگار مو سياه
دلم شد راهي درياي چشمت
از اين پس كار چشمم رو براهه

diana_1989
23-11-2007, 00:17
همیشه از همه نزدیکتر به ما سنگ است
نگاه کن
چشم ها همه سنگ است و قلبها همه سنگ
چه سنگبارانی....!!
گیرم گریختی همه عمر
کجا پناه بری؟
خانه خدا هم از سنگ است!!!!!!!!!!

magmagf
23-11-2007, 01:20
تو باور نکن
اما من از نزدیک ترین جاده ها
دورترین مسیر را به تو
و برای رسیدن به تو پیموده ام.

mohammad99
23-11-2007, 01:23
منو میبینی و حیرون نمیشی .....



چی بگم ابری و بارون نمیشی درد و میفهمی و درمون نمیشی



چی بگم ، با کی بگم ، راز تو رو داری آتیش میگیری ، خون نمیشی



من که هر شب تا سحر قصه ی عشقو تو گوشت میخونم



بازم افسانه ای ، افسون نمیشی .....



تو بزرگی مثل دنیای خیال آدما دل زخمی ، لاله ی دشت بلا



نکنه غصه ی لیلی رو داری واسه این قصه ها مجنون نمیشی





سلام ای دوستان بی وفا.از غم بیاموزید.غم با همه بی وفایی هر شب به ما سر میزندها!!!1

Mahdi Hero
23-11-2007, 02:18
يار بيگانه مشو تا نبري از خويشم
غم اغيار مخور تا نكني ناشادم

magmagf
23-11-2007, 08:03
می سوزم از تب عشق تو
چه زیباست وقتی به آغوش می کشم
تن گرم خیالی تو را
و می بوسم لبانت را
و در خیال خود تو را تمنّا می کنم
بر صخره ای نشسته ام
و از روزنه ی افق
تو را تماشا می کنم
اما فقط در عالم خیال...

ASALASTER
23-11-2007, 08:03
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگی ام

magmagf
23-11-2007, 09:50
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگی ام


باید با "ل" شروع می کردید

sise
23-11-2007, 10:01
لطف نمای ساقیا دست بگیر مست را
جانب بزم خویش کش شاه طریق جاده‌ای


سلام:
بنده خدا اول کار از کجا "ل" گیر بیاره؟:دی

magmagf
23-11-2007, 10:03
يك روز سرد روي زمين را نگاه كرد
با يك (نگاه گرم) ولي اشتباه كرد

هي مرد، زن دوباره زن ومرد آفريد
تا خلون مقدس خود را تباه كرد

كم كم براي خستگي اش شب كشيدو بعد
از روز نصف كامل آنرا سياه كرد

خورشيد را به عقد شب شوم خود كشيد
با يك غروب خون به دل روي ماه كرد


به حمایت از ایشون "ی" دادید؟:دی

sise
23-11-2007, 10:10
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور

هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور

ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور

همین که "ل" پیدا کردم جای شکرش باقیه:دی

magmagf
23-11-2007, 10:16
رفتي
رفتي
به آخرين جاده رسيدي
به آخرين پرچين
آن سو كسي منتظر نبود
نه حتا ساقه ي لوبيا كه تو را به قصر بالاي ابرها ببرد
خط را بگير و بيا
اين جا هنوز بستري است بي پرچين
و زني در باد
سرگرمِ كشتِ قاصدك
بگذار در فاصلهُ پوست تو و غربتِ من
يك بار كلاغ به خانه اش برسد
پيش از آن كه قصه به سر شود

عوضش تنوع ایجاد کردم

diana_1989
23-11-2007, 12:17
دو چشمم را دریا درافشان گوهرزا تو کردی
روان از چشم ما گهر ها دریاها تو کردی

نه یکدم از جورت فغان کردم
نه دستی سوی آسمان کردم

منم اکنون چون خاک راهی
غباری در شام سیاهی

sise
23-11-2007, 12:18
یار ما دلدار ما عالم اسرار ما
یوسف دیدار ما رونق بازار ما

بر دم امسال ما عاشق آمد پار ما
مفلسانیم و تویی گنج ما دینار ما

کاهلانیم و تویی حج ما پیکار ما
خفتگانیم و تویی دولت بیدار ما

خستگانیم و تویی مرهم بیمار ما
ما خرابیم و تویی از کرم معمار ما

diana_1989
23-11-2007, 12:25
رفتار من عادی است
اما نمی‌دانم چرااین روزها
از دوستان و آشنایان
هرکس مرا می‌بیند از دور می‌گوید:
این روزها انگارحال و هوای دیگری داری!
امامن مثل هرروزم...
با آن نشانی‌های ساده و با همان امضا،
همان نام و با همان رفتار معمولی
مثل همیشه ساکت و آرام.
این روزها تنهاحس می‌کنم گاهی
کمی گنگم
گاهی کمی گیجم
حس می‌کنم از روزهای پیش
قدری بیشتراین روزها را دوست دارم
گاهی-از تو چه پنهان-
با سنگ‌ها آواز می‌خوانم
و قدر بعضی لحظه‌ها را خوب می‌دانم
این روزها گاهی
از روز و ماه و سال،
از تقویم ,از روزنامه بی‌خبر هستم
حس می‌کنم گاهی
کمی کمتر
گاهی شدیداً بیشتر هستم
حتی اگر می‌شد بگویم
این روزها گاهی خدا را هم یک جور دیگر می‌پرستم
از جمله دیشب هم دیگرتر از شب‌های بی‌رحمانه دیگر بود:
من کاملاً تعطیل بودم!
اول نشستم خوب جوراب‌هایم را اتو کردم
تنها- حدود هفت فرسخ- در اتاقم راه رفتم
با کفش‌هایم گفتگو کردم
و بعد از آن هم رفتم تمام نامه‌ها را زیر و رو کردم
و سطرسطر نامه‌ها رادنبال آن افسانه موهوم
دنبال آن مجهول گشتم
چیزی ندیدم
تنها یکی از نامه‌هایم بوی غریب و مبهمی می‌داد
انگاراز لابه‌لای کاغذ تا خورده ي نامه
بوی تمام یاس‌های آسمانی احساس میشد .
دیشب دوباره بی‌تاب
در بین درختان تاب خوردم
از نردبان ابرها تا آسمان رفتم
در آسمان گشتم
و جیب‌هایم رااز پاره‌های ابر پر کردم
جای شما خالی!!!
یک لقمه از حجم سفید ابرهای ترد
یک پاره از مهتاب خوردم !
دیشب فهمیدم
که رنگ چشمانم کمی میشی است
و بر خلاف سال‌های پیش
رنگ بنفش و ارغوانی را
از رنگ آبی دوست‌تر دارم!
دیشب برای اولین بار
دیدم که نام کوچکم
دیگر چندان بزرگ و هیبت‌آور نیست!
گاهی برای یادبود لحظه‌ای کوچک
یک روز کامل جشن می‌گیرم
گاهی صد بار در یک روز می‌میرم
حتی یک شاخه از محبوبه‌های شب
یک غنچه مریم هم برای مردنم کافیست
گاهی نگاهم در تمام روز
با عابران ناشناس شهر
احساس گنگ آشنائی می‌کند
گاهی دل بی‌دست و پا و سربزیرم را
آهنگ یک موسیقی غمگین هوایی می‌کند
اما
غیر از همین حس‌ها که گفتم
غیر از این رفتار معمولی و
غیر از این حال و هوای ساده و عادی
حال و هوای دیگری در دل ندارم
رفتار من عادی است...... !!!

sise
23-11-2007, 12:26
تا عشق چون نسيم به خاكسترم وزد
شك از تو وام كردم و در باورم زدم

از شادي ام مپرس كه من نيز در ازل
همراه خواجه قرعه ي قسمت به غم زدم

diana_1989
23-11-2007, 12:27
من جسمم تو روح من
من کشتی تو نوح من من زخمم تو مرحمم
من ظلمت تو روشنی من واهی تو ماندنی
من تنها تو همدمی
تو اولین و آخرین برای من چو عاشقم
عزیرترین همسفری در همه ی دقایقم
درگاهت سجده گاه من بگذر از گناه من ، من خلقم تو خالقی

sise
23-11-2007, 12:32
پاییز آن شب یادت هست ؟
یادت هست با هم باریدیم ؟
یادت هست تو بر من فریاد میزدی و من ...
فقط می باریدم ...
پاییز
تو رفتی
ولی من به پاس آن شب
هنوز میبارم ..

mohammad99
23-11-2007, 14:20
من اما
برای تو
کلمه کم می‌آورم
بانوی من!
شعر بلد نيستم
وقتی آمدی
با چشم‌هام می‌گویم

sise
23-11-2007, 14:28
من و تو هر دو به زندان خویش و ، تا هستیم
خمیده گردن مان زیر بار این زنجیر

به فرض اگر که کنم چاره مرگ را ، دانم
که نیست تا به قیامت غم تو چاره پذیر

Mahdi Hero
23-11-2007, 15:03
در شبان غم تنهايي خويش،
عابد چشم سخنگوي توام .
من در اين تاريكي،
من در اين تيره شب جانفرسا،
زائر ظلمت گيسوي توام .
شكن گيسوي تو،
موج درياي خيال

Mahdi Hero
23-11-2007, 15:04
من آنم كه پاي خوكان نريزم
مر اين قيمتي در لفظ دري را

Mahdi Hero
23-11-2007, 15:05
از خم ابروي تو ام هيچ گشايشي نشد
وه كه در اين خيال كج عمر عزيز شد تلف

ghazal_ak
23-11-2007, 16:26
فرياد من از داغ توست
بيهوده خاموشم مکن
حالا که يادت ميکنم
ديگر فراموشم مکن
همرنگ دريا کن مرا .
يکبار معنا کن مرا

RohAm Ram2
23-11-2007, 16:30
فلک بر غم دادن من کمر ببسته است
ولی نمداند که اشکان من خسته است

بخواستم از او که دریابد چشمان افسرده ام
بگفت زیبایی ات را در مژگان خیست دریافته ام

این پثت با پست بالا در یک زمان فرستاده شده به همین دلیل به پست ذیل رجوع شود !

RohAm Ram2
23-11-2007, 16:37
ای کاش تو از برای من بودی
غزاله ای زیبا بر کنار آبرودی

تا بسرایم از برایت غزل صیادان
و از ندایت ببارم اشک چون باران

magmagf
23-11-2007, 17:46
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان به بیکران به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیر پا

Mahdi Hero
23-11-2007, 17:47
اي بـس به ســــنـگ آمـده آن پــاي پــر ز داغ
اي بـس به ســر فتـاده در آغوش ســـنـگ ها

RohAm Ram2
23-11-2007, 17:58
الا ای صبحگاهان تیره

پسر بیدار شو که دیره

بخیز که سرویس داره میره

اگر امروز دیر به مدرسه برسی

بدون که تا آخر هفته دپرسی

magmagf
23-11-2007, 18:01
ای درخت آشنا
شاخه های خویش را
ناگهان کجا
جا گذاشتی؟

یا به قول خواهرم فروغ:
دستهای خویش را
در کدام باغچه
عاشقانه کاشتی؟

Mahdi Hero
23-11-2007, 18:05
ياد باد آن كو به قصد خون ما
عهد را بشكست و پيمان نيز هم
دوستان در پرده مي گويم سخن
گفته خواهد شد به دستان نيز هم
چون سر آمد دولت شبهاي وصل
بگذرد ايام هجران نيز هم
هر دو عالم يك فروغ روي اوست
گفتمت پيدا و پنهان نيز هم

RohAm Ram2
23-11-2007, 18:13
یگانه آرزویـم پیر شد به پـای تـو
از آن رو که لبیک دادم بر ندای تو

صدایم خاموش گشت در هوای تو
از آن رو که آرزویم شد گیسوی تو

magmagf
23-11-2007, 18:16
ما عشق را به مدرسه بردیم
در امتداد راهرویی کوتاه
در آن کتابخانه ی کوچک
تا باز آن کتاب قدیمی را
که از کتاب خانه امانت گرفته ایم
-یعنی همین کتاب اشارات را-
با هم یکی دو لحظه بخوانیم

Mahdi Hero
23-11-2007, 18:22
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد
مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد

RohAm Ram2
23-11-2007, 18:22
من در طلب یک گیسوی تو
آواره شدم بر هر سو

ساقی بنما به من یک زلفت
بنما رها از زندان شب سیاهت

Mahdi Hero
23-11-2007, 18:23
تو پر از شور و نشاطي, واسه من نبض حياتي
توي اين غروب حسرت, آخرين راه نجاتي

RohAm Ram2
23-11-2007, 18:26
دیر آمدی به دیدارم ای نازنین
که گشتم آزرده و دل غمین

رهایم نما زین اسارت گیسوی خود
آواره ننما به هر کویت ای نازنین

Mahdi Hero
23-11-2007, 18:37
تا چند اسير رنگ و بو خواهي شد چند از پي هر زشت و نكو خواهي شد
گر چشمه ي زمزمي و گر آب فرات آخر به دل خاك فرو خواهي شد

soheilsmart
23-11-2007, 18:40
آن که مرا آرزوست دیر میسر شود وین چه مرا در سر است عمر به آن سر شود
ابلهی اشتری دید به چرا گفت همه نقشت کژ است چرا

ghazal_ak
23-11-2007, 18:58
امشب از آسمان دیده تو روی شعرم ستاره میبارد
درسکوت سپید کاغذهاپنجه هایم جرقه می کارد
شعردیوانه تب آلودم شرمگین ازشیار خواهش ها
پیکرش را دوباره می سوزد عطش جاودان آتش ها
آری آغازدوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگرنیندیشم که همین دوست داشتن زیباست

magmagf
23-11-2007, 19:04
تو، سکوتت خنجریست
بر قلب من
و حضورت، مرهمی
بر زخم من
پس، باش
تا همیشه با من باش
حتی اگر خاموشی...

ghazal_ak
23-11-2007, 19:15
یافت تاج شرف سجده، سرت
زیور گوهر خدمت، کمرت
بر تو ابواب مطالب بگشاد
صید مقصود به دست تو نهاد
به همین گونه قوی دار امید
که چو افتی به جهان جاوید

Mahdi Hero
23-11-2007, 19:26
دوستان در پرده مي گويم سخن
گفته خواهد شد به دستان نيز هم
چون سر آمد دولت شبهاي وصل
بگذرد ايام هجران نيز هم
هر دو عالم يك فروغ روي اوست
گفتمت پيدا و پنهان نيز هم

ghazal_ak
23-11-2007, 19:36
من مسلمان
قبله ام يك گل سرخ
جانمازم چشمه ، مهرم نور
دشت سجاده ي من
من وضو با تپش پنجره ها مي گيرم
در نمازم جريان دارد ماه ، جريان دارد
طيف سنگ از پشت نمازم پيداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است

Mahdi Hero
23-11-2007, 19:40
تو گر خواهي كه جاويدان جهان يكسر بيارايي
صبا را گو كه بردارد زماني برقع از رويت

sise
23-11-2007, 20:20
تو را که دیده ز خواب خمار باز نباشد
حکایت من شب تا سحر نخفته چه دانی

Mahdi Hero
23-11-2007, 20:43
يك حرف صوفيانه بگويم اجازت است
اي نور ديده صلح به از جنگ و داوري
نيل مراد بر حسب فكر و همت است
از شاه نذر خير و ز توفيق ياوري

magmagf
23-11-2007, 21:01
يک حضوري . يک حضور ديدني
رد شدي از خود عبور ديدني

يک خيالي . يک خيال رهگذر
با خودت دل را به روياها ببر

مي روي تا انزواي ساده ات
سخت بود اين انتهاي ساده ات

diana_1989
23-11-2007, 21:09
تو را آن قدر دوست دارم ، که خودم را نه ! . . .
تو را آن قدر دوست دارم ، که خدا را . نه ! نه ! . . .
تو را آن قدر دوست دارم ، که تو را .
و تو بی معيار ترين « آفريده » ای

magmagf
23-11-2007, 21:16
یک ساعت تمام ، بدون آنکه یک کلام حرف بزنم به رویش نگاه کردم
فریاد کشید : آخر خفه شدم ! چرا حرف نمی زنی ؟
گفتم : نشنیدی ؟ .... برو

ghazal_ak
23-11-2007, 21:21
ياد باد آنكه ز ما وقت سفر ياد نكرد
به وداعي دل غمديده ي ما شاد نكرد
آن جوانمرد كه ميزد رقم خير و قبول
بنده ي پير ندانم ز چه آزاد نكرد

Mahdi Hero
23-11-2007, 21:22
دلا منال ز بیداد و جور یار که یار
تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست
برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ
کز این فسانه و افسون مرا بسی یادست

diana_1989
23-11-2007, 22:55
تكيه بر جاي بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگي همه آماده كني

Mahdi Hero
23-11-2007, 23:03
ياد باد آن كو به قصد خون ما
عهد را بشكست و پيمان نيز هم
دوستان در پرده مي گويم سخن
گفته خواهد شد به دستان نيز هم
چون سر آمد دولت شبهاي وصل
بگذرد ايام هجران نيز هم
هر دو عالم يك فروغ روي اوست
گفتمت پيدا و پنهان نيز هم

ghazal_ak
23-11-2007, 23:06
من كه از بازترين پنجره با مردم اين ناحيه صحبت كردم

حرفي از جنس زمان نشنيدم

هيچ چشمي عاشقانه به زمين خيره نبود

كسي از ديدن يك باغچه مجذوب نشد

هيچ كس زاغچه اي را سر يك مزرعه جدي نگرفت

Mahdi Hero
23-11-2007, 23:23
تو از پیش من ساده نباید بروی
دردمندی به تو دل داده نباید بروی
شعر و شاعر شده اند عاشق زیبایی تو
اتفاقی است که افتاده نباید بروی
زندگی راه درازی است پر از وسوسه ها
بی من از وحشت این جاده نباید بروی
زخمی ام خسته ام آشفته و بی سامانم
نیستم جان تو آماده نباید بروی
از شب بی تپش پنجره ام ای مهتاب
ای گل روشن شب زاده نباید بروی

ghazal_ak
23-11-2007, 23:27
یارب ! زکرم دری برویم بگشا
راهی که درو نجات باشد بنما
مستغنیم از هردوجهان کن به کرم
جز یادتو هرچه هست ، بَر از دل ما

Mahdi Hero
23-11-2007, 23:29
يا رب اندر دل آن خسرو شيرين انداز
که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند
شاه را به بود از طاعت صدساله و زهد
قدر يک ساعته عمری که در او داد کند

mohammad99
24-11-2007, 00:00
اما ساقی اما ساقی اما ساقی برس به دادم

اوونی که دلو دینم و برده خیلی وقته نکرده یادم

اما ساقی ببین چگونه سیل اشکم شده روونه

درد جونسوزم و بجز تو به خدا هیشکی نمی دوونه

اما ساقی اما ساقی اما ساقی برو طبیب

دل بیمارم و بیار

بهش بگو عاشقش غریبه

مرده از رنج و انتظار

اما ساقی اما ساقی اما ساقی برس به دادم

اوونی که دلو دینم و رو برده خیلی وقته نکرده یادم ...نکرده یادم ....نکرده یادم .....

*-*

سلام

magmagf
24-11-2007, 00:55
من نمک پرورده ی داغم ، بلی
هم غزل خوان همین باغم ، بلی
امشب از یک آسمان ابری ترم
روی مین ِ خاطراتم بی سرم
بین دریا و آسمان ، پل می زنم
دفترم را تاجی از گل می زنم
موج غم در من تلاطم می کند
غم به اشعارم تبسم می کند

mohammad99
24-11-2007, 01:02
دلم آشفته آن مايه‌ی نازست هنوز
مرغ پر سوخته در پنجه‌ی بازست هنوز

جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسيد
دل به جان آمد و او بر سر نازست هنوز


همه خفتند به غير از من و پروانه و شمع
قصه ما دو سه ديوانه دراز است هنوز


*-*


خانوم همکار محترم با عرض سلام و وقت بخیر

عرضم به حضورت که خبری نشد دی:

diana_1989
24-11-2007, 02:54
زنجیرِ طلایی تو، ای گنجِ مراد
امشب زفروتنی به ما درسی داد

بر گردنِ نازنین، چو آویختیش
شرمنده شد و از ان به پایت افتاد.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
24-11-2007, 06:22
برگ‌ها، پژمرده مي‌رقصند در آغوش باد
امشب آيا چيست در انديشه مغشوش باد؟

دست‌هاي باغ از انديشه رويش تهي است
باز هم پيچيده بر عرياني‌اش تن‌پوش باد

ساقه تزوير، تنها، مي‌شكوفد بي‌هراس
شعله‌ها سر مي‌زند از خنده خاموش باد


ممنون محمد جان

Asalbanoo
24-11-2007, 07:28
دیدنی ها کم نیست

من و تو کم دیدیم

بی سبب از پاییز

جای میلاد اقاقی ها را پرسیدیم

چیدنی ها کم نیست

من و تو کم چیدیم

وقت گل دادن عشق روی دار قالی

بی سبب حتی پرتاب گل سرخی را ترسیدیم

خواندنی ها کم نیست

من و تو کم خواندیم من



من و تو ساده ترین شکل سرودن را

در معبر باد

با دهانی بسته واماندیم

من و تو کم خواندیم

من و تو واماندیم

من و تو کم دیدیم

من و تو کم چیدیم

من و تو کم گفتیم

وقت بیداری ی فریاد

چه سنگین خفتیم !



من و تو کم بودیم

من و تو اما

در میدان ها

آنک اندازه ما می خواندیم



ما به اندازه ما می بینیم

ما به اندازه ما می چینیم

ما به اندازه ما می گوییم

ما به اندازه ما می روییم



من و تو

خم نه و

درهم نه و

کم هم نه

که می باید با هم باشیم



من و تو حق داریم

در شب این جنبش

نبض آدم باشیم

من و تو حق داریم

که به اندازه ما هم شده

با هم باشیم

گفتنی ها کم نیست ...

RohAm Ram2
24-11-2007, 10:04
توان بر پاهایم نیست
روبرویم جاده ای طولانیست
و لغزنده جاده از هوا بورانیست
و عشق را به من گویا چیست

sise
24-11-2007, 10:33
تو هستي من شدي، ‌از آني همه من
من نيست شدم در تو، از آنم همه تو

Mahdi Hero
24-11-2007, 12:04
وفا و عهد نكو باشد ار بياموزي
وگرنه هر كه تو بيني ستمگري داند
بباختم دل ديوانه و ندانستم
كه آدمي بچه اي شيوه ي پري داند

Asalbanoo
24-11-2007, 12:48
داغ فراق بین که طربنامه‌ی وصال .......... ای لاله رخ به خون جگر می‌نگارمت
چند است نرخ بوسه به شهر شما که من ......... عمری است کز دو دیده گهر می‌شمارمت
دستی که در فراق تو میکوفتم به سر .......... باور نداشتم که به گردن درآرمت
ای غم که حق صحبت دیرینه داشتی ........... باری چو می‌روی به خدا می‌سپارمت

Mahdi Hero
24-11-2007, 13:36
تشویش وقت پیر مغان می‌دهند باز
این سالکان نگر که چه با پیر می‌کنند
صد ملک دل به نیم نظر می‌توان خرید
خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند

Asalbanoo
24-11-2007, 13:43
دور از لب شیرین تو چون شمع سیه روز ............ خوش آتش و آبی به هم آمیخته بودیم
با گریه‌ی خونین من و خنده‌ی مهتاب ............... آب رخی از شبنم و گل ریخته بودیم
از چشم تو سرمست و به بالای توهمدست ............. صد فتنه ز هر گوشه برانگیخته بودیم
زان پیش که در زلف تو بندیم دل خویش .............. ما رشته‌ی مهر از همه بگسیخته بودیم

Mahdi Hero
24-11-2007, 14:19
منم كه بي تو نفس مي كشم زهي خجلت
مگر تو عفو كني ورنه چيست عذر گناه
ز دوستان تو آموخت در طريقت مهر
سپيده دم كه صبا چاك زد شعار سياه

ghazal_ak
24-11-2007, 14:37
هرکس بد ما به خلق گوید ما چهره به غم نمی خراشیم
ما خوبی او به خلق گوییم تا هر دو دروغ گفته باشیم

magmagf
24-11-2007, 16:20
من به دست تو
آب میدهم
تو به چشم من آبرو بده!
من به چشمهای بی قرار تو
قول میدهم:
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب میرسد
ما دوباره سبز میشویم.

Mahdi Hero
24-11-2007, 16:25
مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي
ز بامي كه برخاست مشكل نشيند

magmagf
24-11-2007, 16:58
دلم گلدان شب بو های رویا ست
پر است از اطلسی های نگاهت
تو مثل یک گل سرخ وفادار
کنار خانه روییدی و رفتی

Doyenfery
24-11-2007, 17:56
یه روز سرد و سنگی پیمونمو شکستی
مثل گل زینتی تو گلخونه نشستی
بهار میاد دوباره بویه تورو میاره

ghazal_ak
24-11-2007, 17:59
هم ترانه یاد من باش!بی بهانه یاد من باش!
وقت بیداری مهتاب. عاشقانه یاد من باش
اگه باشی با نگاهت.میشه از حادثه رد شد!
میشه تو آتیش عشقت.گر گرفتن بلد شد!
اگه دوری.اگه نیستی.نفس فریاد من باش!
تا ابد تا ته دنیا.تا همیشه یاد من باش..

magmagf
24-11-2007, 20:16
شبي در دامني افتاد و ناليد،
مرو! بگذار در اين واپسين دم
ز ديدارت دلم سيراب گردد،
شبح پنهان شد و در خورد بر هم

Mahdi Hero
24-11-2007, 20:28
ما را گذاشتي و برفتي از اين ديار
اكنون چگونه مهر تو از دل برون رود؟

magmagf
24-11-2007, 20:31
در دود عود و اسفند
همراه واژه های رها در هوا
رقص نگاه ما چه تماشایی است!
این حلقۀ سماع من و توست!

nightmare
24-11-2007, 21:00
تتها به نوک بام حیاط میروم
نظاره گر رقص باد ٬ ساکت و آرام می نشینم
پس کجاست قاصدک گم شده ام در رقص باد
تا خبری از " تو "
برایم هدیه کند ...

دلتنگی عظیمی وجودم را فرا گرفته
و همچنان منتظرت آمدنت ٬ در کنارم ...

ghazal_ak
24-11-2007, 21:20
مي نويسم...
به همه مي گويم...
دوستت دارم
اما در مقابل ديدگانت
صدايي از من بر نمي آيد
مي خواهم فرياد بزنم
در آغوش بر گيرمت
اما ترديدي مبهم
توانش را از من مي گيرد
حال تو مي روي
نمي خواهم بروي بمان...
اما تمناي محاليست
که بمان و منتظر باش
دورتر مي شوي.
و من دريغ از يک کلمه
بمان...

Mahdi Hero
24-11-2007, 21:51
نظري به دوستان كن كه هزار بار از آن به
كه تحيتي نويسي وهديتي فرستي

mohammad99
24-11-2007, 22:01
آن خطاط سه گونه خط نوشتی:
يکي او خـــوانـــــدی لاغـــيــــر
يکي را هم او خواندي هم غير
يکي نه او خوانــدي نه غـــيـــر او


ان خط سوم منم

*-*

سلام به تمام دوستان

Asalbanoo
24-11-2007, 22:04
وه که به عهد میان و دور دهانت .......... جمع به هم کرده‌ای وجود و عدم را
دوش گشودی به چهره زلف شب آسا ......... شرح نمودی حدیث نور و ظلم را
گر گل روی تو از نقاب برآید .......... کس نستاند به هیچ باغ ارم را
گر مددی از مداد زلف تو باشد ............ نطق فروغی دهد زبان قلم را
----------
سلام
ممد جان خوبی؟
مهدی جان خوبی شما؟

magmagf
24-11-2007, 22:18
آه….وزش باد چه خوف انگیز است
چه کسی باور کرد
اشک جاری شده از دیده من
چشمه اش آن نفس گرم تو بود
طپش تند دلم
حاصل لمس تن نرم تو بود
چه کسی باور کرد
که من از عشق تو سرشار شدم
مانده بودم همه خواب
تا که با لمس تن گرم تو بیدار شدم

mohammad99
24-11-2007, 23:46
من از سبزه سبزم ولی خسته خسته

من از شهر عشقم ولی دل ش ک س ت ه

میگفتم یه ابری

یه هم رنگه بارون

یه بارون رحمت واسه سبزه زارون

میخوام با تو باشم میخوام با تو باشم هنوز عاشقونه ولی نازنینم چگونه؟ چگونه؟؟ چگونه؟؟؟ چگونه؟؟؟؟
*-

دیر اومدم مثل اینکه!!!دی:

ولی در هر صورت ممنون مرسی دی:

diana_1989
25-11-2007, 00:29
هان ، كجاست
پايتخت قرن ؟
ما براي فتح مي آييم
تا كه هيچستانش بگشاييم
اين شكسته چنگ دلتنگ محال انديش
نغمه پرداز حريم خلوت پندار
جاودان پوشيده از اسرار
چه حكايتها كه دارد روز و شب با خويش
اي پريشانگوي مسكين ! پرده ديگر كن
پوردستان جان ز چاه نابرادر نخواهد برد
مرد ، مرد ، او مرد
داستان پور فرخزاد را سر كن
آن كه گويي ناله اش از قعر چاهي ژرف مي آيد
نالد و مويد
مويد و گويد
آه

.......
سلام دوستای گلم ! چطورین ؟

mohammad99
25-11-2007, 00:43
همه خفتند به غير از من و پروانه و شمع
قصه ما دو سه ديوانه دراز است هنوز
گرچه رفتى ز دلم حسرت روى تو نرفت
در اين خانه به اميد تو بازست هنوز

*-*

سلام بر شما نیز

magmagf
25-11-2007, 06:12
ز طبع زهره شادی آفرینی
ز پروین شیوه بالا نشینی
ز آتش گرمی و دم سردی از آب
خیال انگیزی از شبهای مهتاب
گرانسنگی ز لعل کوهساری
سبکروحی ز مرغان بهاری
فریب مار و دوراندیشی از مور
طراوت از بهشت و جلوه از حور

sise
25-11-2007, 13:15
ببین چگونه من
ز ترس روزهای بعدتر
روزهای رو به رو
روزهای سردتر
روزهای حال را
ز یاد برده ام
ببین چگونه پیش تر ز مرگ

مرده ام !

ghazal_ak
25-11-2007, 13:40
من خوب می دانم دلم بی تو زمستانیست

تنها پناهم اشک های سرد و بارانی ست

من خوب می دانم تنفس بی تو دشوار است

غم با وجود تو سرش بر دار است

با من بمان ای خوب من ای ماه شب هایم

من با حضور سبز تو از عشق سرشارم...

sise
25-11-2007, 13:43
من ره نمی‌برم مگر آن جا که کوی دوست
من سر نمی‌نهم مگر آن جا که پای یار

گفتی هوای باغ در ایام گل خوشست
ما را به در نمی‌رود از سر هوای یار

بستان بی مشاهده دیدن مجاهدست
ور صد درخت گل بنشانی به جای یار

ای باد اگر به گلشن روحانیان روی
یار قدیم را برسانی دعای یار

ghazal_ak
25-11-2007, 14:22
ره كجا ... ؟ منزل كجا ... ؟ مقصود چيست؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم
كاين دل ديوانه را معبود كيست

Mahdi Hero
25-11-2007, 14:56
تشویش وقت پیر مغان می‌دهند باز
این سالکان نگر که چه با پیر می‌کنند
صد ملک دل به نیم نظر می‌توان خرید
خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند
قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست
قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند
فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر
کاین کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند

magmagf
25-11-2007, 17:23
در خطوط چهره اش نا گه خزید
سایه های حسرت پنهان او
چنگ زد خورشید بر گیسوی من
آسمان لغزید در چشمان او

آه ... کاش آن لحظه پایانی نداشت
در غم هم محو و رسوا میشدیم
کاش با خورشید می آمیختیم
کاش همرنگ افقها می شدیم

Mahdi Hero
25-11-2007, 17:53
مهتاب بنور دامن شب بشکافت
می نوش دمی خوشتر از اين نتوان يافت

magmagf
25-11-2007, 19:28
تو قله ي خیالی و تسخیر تو محال
بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال

ای همچو شعر حافظ و تفسیر مثنوی
شرح تو غیر ممکن و تفسیر تو محال

عنقای بی نشانی و سیمرغ کوه قاف
تفسیر رمز و راز اساطیر تو محال

mohammad99
26-11-2007, 00:49
لذت ببر ای غم تو هم از این همه آزار من
در لحظه بیداد غم کی میشود غمخوار من
ای لحظه پایان این امشب و فردا نکن
درد بزرگ بودنم را ای زمان حاشا نکن

Mahdi Hero
26-11-2007, 02:12
نيازمند بلا گو رخ از غبار مشوي
كه كيمياي مراد است خاك كوي نياز
ز مشكلات طريقت عنان متاب اي دل
كه مرد راه نينديشد از نشيب و فراز

magmagf
26-11-2007, 06:32
زندگی خالی نيست :
مهربانی هست، سيب هست ، ايمان هست.
آری
تا شقايق هست ، زندگی بايد کرد

Mahdi Hero
26-11-2007, 11:16
دل گفت كه فروكش كنم اين شهر به بويش
بيچاره ندانست كه يارش سفري بود
منظور خردمند من آن ماه كه او را
با حسن ادب شيوه صاحب نظري بود

ghazal_ak
26-11-2007, 14:30
دل همان بسته زنجير وفا هست که بود
ديده مخمور همان برق نگاه است که بود
شمع دل در طلب ديدن تو مى سوزد
ورنه پروانه بدان قدر و مقام است که بود

Mahdi Hero
26-11-2007, 14:39
در سيه خانه ي افلاك دل روشن نيست
اخگري در ته خاكستر اين گلخن نيست
دل چو بينا ست چه غم ديده اگر نابيناست
خانه ي آينه را روشني از روزن نيست

SEPIDEH JAN
26-11-2007, 15:06
تا نپیمایی ره سعی و عمل
این معما را نخواهی کرد حل
هرکجا راهیست ما پیموده ایم
هرکجا توشیست آنجا بوده ایم

Mahdi Hero
26-11-2007, 15:46
من از آن حسن روز افزون كه يوسف داشت دانستم
كه عشق از پرده ي عصمت برون آرد زليخا را
اگر دشنام فرمايي وگر نفرين دعا گويم
جواب تلخ مي زيبد لب لعل شكر خا را
نصيحت گو شكن جانا كه از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پير دانا را
حديث از مطرب و مي گو و راز دهر كمتر جو
كه كس نگشود و نگشايد به حكمت اين معما را
غزل گفتي و در سفتي بيا و خوش بخوان حافظ
كه بر نظم تو افشاند فلك عقد ثريا را

ghazal_ak
26-11-2007, 17:23
از رنگ و بوی دل انگیز برگ و گل
من در دلم نشسته نشاطی
کز آفتاب سیراب نمی شود.

بیهوده نیست همه غوغای عمر
بیهوده نیست همه آمد شد جهان
بیهوده نیست آوای خوش الحان زندگی.

بیهوده آنکه مانده به راهی ست
یا دل سپرده به افسوس و آهی ست.
یا آنکه در خیال،
افسون یک خدا،
از ذهن او تهی نموده شعور زندگی.

magmagf
26-11-2007, 17:30
يک نفر در دل شب
يک نفر در دل خاک
يک نفر همدم خوشبختي هاست
يک نفر همسفر سختي هاست
چشم تا باز کنيم عمرمان مي گذرد
ما همه همسفريم ...............

FX64 Dual Core
26-11-2007, 18:26
با سلام

مـثـل بــاد سـرد پـایــیـز
غــم لعـنـتـی بـه مـن زد

حـتـی بـاغـبـون نـفـهـمـیـد
کـه چـه آفــتـــی بـه مـن زد

رگ و ریـشــه هـام سـیــاه شـد
تـو تـنــم جــوونــه خـشـــکـیــــد
اولین پست مشاعره من ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) ، اولین پست من در این انجمن نبود[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ولی آخرین پست مشاعره من ، آخرین پست من شد[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از همه دوستانی که در این مدت من رو تحمل کردند و با لحن ، پست ها ، بحث و جدل ها و قول هایی که دادم و عملی نشد و ناراحتشون کردم عذرخواهی میکنم و حلالیت می طلبم.
بدون مشکلی از طرف انجمن و اعضا و به دلایل شخصی برای همیشه از انجمن خداحافظی میکنم ( اگه زنده بمونم پیغام های خصوصی رو چک میکنم )

این هم آخرین شعر :

بوسه بر عكست زنم ترسم كه قابش بشكند.
قاب عكس توست اما شيشه ي عمرمن است
بوسه بر مويت زنم ترسم كه تارش بشكند.
تارموي توست اما ريشه ي عمر من است

Mahdi Hero
26-11-2007, 19:09
به اميده ديداره دوباره دوسته عزيزه من


تركان پارسي گو بخشندگان عمرند
ساقي بشارتي ده پيران پارسا را

E_Safjou
26-11-2007, 20:26
اگر نیک خواهی به هر دو سرای.......................................... .....به نزد نبی و وصی گیر جای

hiworld
26-11-2007, 20:34
یکی روبهی دید بی دست و پای ...................فرو مانده از لطف و صنع خدای

E_Safjou
26-11-2007, 20:44
یکی قطره باران ز ابری چکید.......................................... .خجل شد چو پهنای دریا بدید.
که جایی که دریاست من کیستم ...............................................گ او هست حقا که من نیستم

hiworld
26-11-2007, 20:48
می روم من یک دو روز اینجا بمان..................همچو من دانستنی ها را بدان

hiworld
26-11-2007, 20:50
تک بیت نویس

E_Safjou
26-11-2007, 20:51
نکو یی به هر جا چو آید به کار............................................ .......نکویی گزین وز بدی شرمدار

hiworld
26-11-2007, 20:55
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست................بهر طلب طوئمه پر و بال بیاراست

E_Safjou
26-11-2007, 20:59
تا خلق ازو رسند به آسایش........................................ .............هرگز به عمر خویش نیاساید
تا دیگران گرسنه و مسکین اند............................................ .......بر مال و جاه خویش نیفزاید.

hiworld
26-11-2007, 21:01
دانی که را سزد صفت پاکی................آن کاو وجود پاک نیالاید

E_Safjou
26-11-2007, 21:12
احمد شعر صفت آزادگانت تکراری بود.

در ظلام شب خروش بام ها
لرزه می افکند بر اندام ها
نغمه ی الله اکبر می ربود
خواب نوشین از سر خودکام ها

ghazal_ak
26-11-2007, 21:18
اي كه كرده اي اسيرم به اسير كن مدارا
كه جز اين روا نباشد دل بي زبان ما را
كه دو چشم فسونگر تو بربوده قلب ما را
كه قلبم توان ندارد غم عشق ماه رو را
كه تويي فسونگر او و همه عشق پاك ما را

hiworld
26-11-2007, 21:21
از مس دل ساختن با دست دانش زر ناب...................علمو جان را کیمیا و کیمیا گر داشتن

magmagf
26-11-2007, 21:27
نسیمی خیالی و دل انگیز می وزد
و رقص گیسوانت
وای دل انگیز عشق خیالی را به یاد می آورم
من با تو
تو با من
هر دو با همیم
همه فقط در عالم خیال

E_Safjou
26-11-2007, 21:29
احمد اگر قصد داری از چند پست قبل بنویسی نقل قول کن.

احمد ایسته کن ببینم چرا بچه های دیگه نمیزنن نمیشه فقط من و تو.این شعرم من نمیگم تا بقیه هم فعالیت کنن.

hiworld
26-11-2007, 21:32
این جا کلا سه نفر هست

E_Safjou
26-11-2007, 21:32
ایول بچه ها اومدن تو کار .پس منم مینویسم:
نگردد شاخک بیبن برومند .................................................. ز تو سعی و عمل باید زمن پند

E_Safjou
26-11-2007, 21:34
این جا کلا سه نفر هست
خوب منظورم اینه که ایسته کنیم تا بقیه هم وارد تاپیک شن.

hiworld
26-11-2007, 21:36
لاشه خورانند و به آلودگی
پنجه ی آلوده ی ایشان گواست

hiworld
26-11-2007, 21:37
باید لام می دادی

magmagf
26-11-2007, 21:49
لاشه خورانند و به آلودگی
پنجه ی آلوده ی ایشان گواست

تو باور نکن
اما ابرهای آسمان دلم
همیشه در فرجام با تو بودن
طوفان کرده اند
و برای شادی دل تفدیده ام عبث کوشیده اند.
عبور می کنم از تو
برای بودنم
و می مانم دور از تو
برای ماندنت

Mahdi Hero
26-11-2007, 21:52
تا جان ندهم بر سر من باز نیاید
در خانه ام آن خانه برانداز نیاید
دل را پی آن ماه فرستم به صد امید
ای وای به من گر رود و باز نیاید

magmagf
26-11-2007, 22:34
دلم پرسید از پروانه یک شب
چرا عاشق شدی درد عجیبی ست
و یادم هست تو یک بار این را
ز یک دیوانه پرسیدی و رفتی

boy iran
26-11-2007, 22:45
یا هرچه تو می خواهی
من در پی حل این معما
من عاشق و درگیر سرنوشت
من با نگاه ساخته درشعر بی کران

mohammad99
26-11-2007, 23:28
نگاهم باز حیران تو خواهد ماند

سراپا چشم خواهم شد

برایت شعر خواهم خواند

برایم شعر خواهی خواند


سلام

amin_metal1370
26-11-2007, 23:45
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بی خود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند

Mahdi Hero
27-11-2007, 01:43
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشين کوی سربازان و رندانم چو شمع

magmagf
27-11-2007, 06:18
عجیب نیست که هیزم شکن بیاشوبد
درخت اگر تو باشی دل از تبر ببری

saye
27-11-2007, 07:22
يك‌ بعدازظ‌هر شيرين‌ زمستان‌، شيرين‌
براي‌ اين‌ كه‌ نور تنها چيزي‌ بود
كه‌ تغيير نمي‌يافت‌، نه‌ سپيده‌دم‌ بود نه‌ غروب‌، ناپديد شدند افكارم‌ مثل‌ پروانه‌هاي‌
بسياري‌ كه‌ ناپديد شدند، پروانه‌هاي‌ كه‌
در باغهاي‌ سرشار از گل‌ سرخ‌
زندگي‌ مي‌كنند آنجا، خارج‌ از دنيا.

مثل‌ پروانه‌هاي‌ بينوا هستند، مثل‌ آن‌
بي‌شمار پروانه‌هاي‌ ساده‌ بهار
كه‌ بر روي‌ كرتها پرواز مي‌كنند زرد و سفيد،
سبك‌ و زيبا رفتند،
چشمان‌ متفكرم‌ را دنبال‌ مي‌كردند،
هرچه‌ بيشتر اوج‌ مي‌گرفتند بدون‌ خستگي‌.

تمام‌ شكلها همزمان‌ پروانه‌
مي‌شدند، در اط‌راف‌ من‌
ديگر هيچ‌ چيز متوقف‌ نبود، نور مرتعش‌
دگر دنيايي‌ لبريز كرده‌ بود وادي‌ را
كه‌ من‌ از آن‌ مي‌گريختم‌، و فرشته‌اي‌
با صداي‌ جاوداني‌اش‌ آواز مي‌خواند
و مرا به‌ درگاه‌ تو مي‌برد خدا
...

Mahdi Hero
27-11-2007, 12:01
آنچه در مذهب ارباب طريقت نبود
خيره آن ديده كه آبش نبرد گريه ي عشق
تيره آن دل كه در او شمع محبت نبود
دولت از مرغ همايون طلب و سايه ي او
زان كه با زاغ و زغن شهپر دولت نبود

boy iran
27-11-2007, 12:06
داد و بی داد کردی ای دل داد مکن

تا صدای کس شنیدی داد مکن

diana_1989
27-11-2007, 12:13
نگاهم باز حیران تو خواهد ماند

سراپا چشم خواهم شد

برایت شعر خواهم خواند

برایم شعر خواهی خواند

Mahdi Hero
27-11-2007, 14:39
در راه عشق وسوسه ي اهرمن بسي است
پيش آي و گوش دل به پيام سروش كن
برگ نواتبه شد و ساز طرب نماند
اي چنگ ناله بر كش و اي دف خروش كن

ashna86
27-11-2007, 15:17
ناودان چشم رنجوران عشق
گر فرو ریزند خون آید به جوی
گر بداغت میکند فرمان ببر
ور بدردت میکشد درمان مجوی.

Mahdi Hero
27-11-2007, 15:49
يكشب لبان تشنه من با شوق
در آتش لبان تو ميسوزد
چشمان من اميد نگاهش را
بر گردش نگاه تو ميدوزد

ashna86
27-11-2007, 15:59
در سفر شد سرنوشتم مثل یک موج
در شبی سرد گریه کردم تا شقایق
مونده تنها دست سرد مرد عاشق

magmagf
27-11-2007, 16:27
قطره های ستاره ها در تاریکی درونم درخشید
میان ما , سر گردانی بیابان هاست .
بی چراغی شب ها , بستر خاکی غربت ها , فراموشی آتش ها
میان ما هزار و یک شب جستجو هاست ...

mohammad99
27-11-2007, 16:38
تو می باری چون گل باران


به جان نیلوفر مرداب


سیاه شب لاله افشان شد


کویر تشنه گلستان شد

Mahdi Hero
27-11-2007, 17:05
دود گر بالا نشيند كسر شان شعله نيست
جاي چشم ابرو نگيرد گر چه او بالاتر است

hiworld
27-11-2007, 18:05
تو نیز از نیاکان بیاموز کار
اگر در سرت شور سر زنگی است

Mahdi Hero
27-11-2007, 18:10
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من
سالها شد كه منم بر در ميخانه مقيم

mohammad99
27-11-2007, 18:21
من نگویم که به درد دل من گوش کنید

بهتر آن است که این قصه فراموش کنید

عاشقان را بگذارید بنالند همه

مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید

Mahdi Hero
27-11-2007, 19:19
در سخن مخفی شدم مانند بو در برگ گل
هر که خواهد دیدنم گو در سخن بیند مرا

diana_1989
27-11-2007, 19:40
آنانکه حسین را خدا میپنداشتند
کفرش به کنار عجب خدایی داشتند

mohammad99
27-11-2007, 19:45
در چمن تو می چرد آهوی دشت آسمان
گرد سر تو می پرد باز سپید کهکشان
هر چه به گرد خویشتن می نگرم درین چمن
اینه ی ضمیر من جز تو نمی دهد نشان

Mahdi Hero
27-11-2007, 20:51
نگوبامن حكايت گل وسبزه ديروز
نگوبامن شكايت دل ازقصه امروز

Marichka
27-11-2007, 20:55
زبور عشق نوازی نه کار هر مرغیست
بیا و نوگل این بلبل غزلخوان باش

طریق خدمت و آیین بندگی کردن
خدای را که رها کن به ما و سلطان باش

mohammad99
27-11-2007, 22:31
*-*عاقبت یک روز مغرب محومشرق می شود

عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود

شرط می بندم که فردایی – نه خیلی دیرودور-

مهربانی، حاکم کل مناطق می شود

هم، زمان سهمیه دلهای دل تنگ وصبور،

هم، زمین ارثیه جانهای لایق می شود

Mahdi Hero
27-11-2007, 22:34
دست در حلقه آن دو تا نتوان كرد تكبه بر عهد تو و باد صبا نتوان كرد
آنچه سعي است من اندر طلبت بنمايم اين قدر هست كه تغيير قضا نتوان كرد

mohammad99
27-11-2007, 22:44
دست در دامان مولا زد در

که علی بگذر و از ما مگذر

magmagf
27-11-2007, 23:28
قطره قطره پاک خواهد شد
همنشینِ خاک خواهد شد

روزگاری در همه محفل ها
برایش سینه ها چاک خواهد شد

هر کس یادی از او بشنود
نم نمک مستِ میِ تاک خواهد شد

diana_1989
27-11-2007, 23:40
در همه جای این زمین هم نفسم کسی نبود
زمین دیار غربت است از این دیار خسته ام

salma_ar
28-11-2007, 00:30
من تمام دنیا را
به خاطر او به فراموشی سپردم
به خاطر آن لحظات جاودان در یاد
اما امروز
تهی دست و بی کس تنها پرسه می زنم
همچون بیگانه ایی در جمع آشناییان

Mahdi Hero
28-11-2007, 00:40
نفس نفس اگر از باد نشنوم بويش
زمان زمان چو گل از غم کنم گريبان چاک

magmagf
28-11-2007, 06:19
کیست ؟ بگویید ! از شما چه کسی هست
تا ز خراباتیان مرا برهاند ؟
زندگیم را ز نو دهد سر و سامان
دست مرا گیرد و به راه کشاند ؟

گفته ی دختر ، میان مجمع مستان
بهت و سکوتی عجیب و گنگ پرکند
پاسخ او زان گروه می زده این بود
از پی لختی سکوت .... قهقهه یی چند

68vahid68
28-11-2007, 10:34
در هوایت بیقرارم روز و شب
سر ز کویت بر ندارم روز و شب
زان شبی که وعده کردی روز فصل
روز وشب رامیشمارم روز و شب

anish
28-11-2007, 11:16
پيكره روح بر ان استوار است
جاي زيباي توست
چشم و گوش وزبان و نفس
همگي يك جمله اند
كه من عاشق و دل داده ام
روياي تو در سر دارم
امروز من در دنياي خود
تو به ياد خود
دل دارم دل تو دارم
در اين دنياي خود
چشمانت را نظري ده
كه جان را روا ده
مثل ان چشمه سهراب
كسي در ان گل نيندازد
تو چاره امروز و ديروز
كه پس ان فردايست
اميد دل دادن در تمام عمر
ماندن پاي راز عشق
جوار نشين عمر سايه دار
در پناه تو ارام مي نشيند
بر سر منزلگاه ابدي رسد

Mahdi Hero
28-11-2007, 14:48
دست در حلقه آن دو تا نتوان كرد تكبه بر عهد تو و باد صبا نتوان كرد
آنچه سعي است من اندر طلبت بنمايم اين قدر هست كه تغيير قضا نتوان كرد

sise
28-11-2007, 15:03
در طریق عشق بازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرحمی

anish
28-11-2007, 16:17
خواب از چشمان تو بيند
شايد در راه تو همسفر تو باشم
پس دست گير
از ان روز كه درياي شدم
تنها با تو بودم
شايد روزي روزگاري گم كردم
براي به تو رسيدن
اما ان چه دارم اين است هنوز تو دارم
از خداخواهم هر چند شرمنده لطف اويم
بنده گنه كار اويم
دل دلدادگان عالم را بي وصال يار زندگي نباشد
كه غم دنيا گيرمي شود
دلي بي دل نماند
همگان را يار باشد
تا زير سقف خدا با لطف ايزد
كسي بي تو نماند

magmagf
28-11-2007, 17:44
دستانت را مي گشايي.گره تاريكي مي گشايد.
لبخند مي زني رشته رمز مي لرزد
مي نگري. رسايي چهره ات حيران مي كند.
بيا باجاده پيوستگي برويم.
خزندگان درخوابند.دروازه ابديت بازاست.آفتابي شويم.
چشمان رابسپاريم.كه مهتاب آشنايي فرودآمد.
لبان راگم كنيم.كه صداي نابهنگام است.

Mahdi Hero
28-11-2007, 18:08
تو نيز باده به چنگ آر و راه صحرا گير
که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد

diana_1989
28-11-2007, 18:12
دلتنگی من تمام نمی‌شود
همين که فکر کنم
من و تو
دو نفريم
دلتنگ‌تر می‌شوم برای تو

سلام خوبین ؟