ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 [86] 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

eMerald1
08-03-2008, 00:49
چیزی یادم نیومد:دی


آبــــروي عشقـــو بـردي



ديگـــه عاشقي کدومـه



ديگه عاشقت نمـي شم



آخــه قلــب تــو سياهــه
:دی

دل تنگم
08-03-2008, 00:52
هدهد گرفت رشته‌ی صحبت به دلکشی
بازش سخن ز زلف تو و شانه‌ی تو بود

برخاست مرغ همتم از تنگنای خاک
کو را هوای دام تو و دانه‌ی تو بود

eMerald1
08-03-2008, 00:55
در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن



من در کنار توست اگر چشم وا کنی

دل تنگم
08-03-2008, 01:04
یک مدتی ارکان بُدی، یک مدتی حیوان بُدی
یک مدتی چون جان شدی، جانانه شو، جانانه شو
ای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پر
نطق زبان را ترک کن، بی​چانه شو، بی​چانه شو

eMerald1
08-03-2008, 01:09
وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود
با سار ِ پشت پنجره جایم عوض شود
هی کار دست من بدهد چشم های تو
هی توبه بشکنم و خدایم عوض شود

دل تنگم
08-03-2008, 01:13
دلتنگ شامگاه و به چشم ستاره بار
گویی چراغ کوکبه بامدادیم

چون لاله‌ام ز شعله‌ی عشق تو یادگار
داغ ندامتی است که بر دل نهادیم

eMerald1
08-03-2008, 01:18
ميان ِ چشم ها مانده ست سرگردان ، هزاران سال

خمار ِ خواب های خيس وبی تعبير در باران

دل تنگم
08-03-2008, 01:33
ندیده خیر جوانی غم تو کرد مرا پیر
برو که پیر شوی ای جوان خیر ندیده

به اشک شوق رساندم ترا به این قد و اکنون
به دیگران رسدت میوه ای نهال رسیده

Reza goli
08-03-2008, 09:06
بسم رب شهدا!

هم دم من تو بودی و بس
به هر کس که گفتم ندیده تو مس
مرا آیینه ی عشق می بود
کزین می خانه ره شد به دیار بس
بس است این کنون دیده من به تو
که جز ما دوتا کس ندیده الس

boy iran
08-03-2008, 13:44
دست به گیسوی شب بردم
ترسید
هراسان خودش را پس کشید
گفتم نترس دختر !
من آفتاب نیستم
سایه ای جامانده از عصرم
کودکان پاپتی هم رهایم کرده اند
ایجا کسی مرا راه نمی دهد درون خانه اش
تو دیگر نرو !

دل تنگم
08-03-2008, 13:58
وای ای مه دو هفته چه جای محاق بود
آخر محاق نیست که ماه دو هفته را

برخیز لاله بند گلوبند خود بتاب
آورده‌ام به دیده گهرهای سفته را

mohammad99
08-03-2008, 23:59
آزاد آزادم ببین چون عشق درگیر من است
دیگر گذشت آن دوره که تقدیر زنجیر من است

شاید نمی دانی ولی از خود خلاصم کرده ای
آیینه خالی فقط امروز تصویر من است

با عشق تو بر باد رفت آن آبروی مختصر
من روح بارانم ببین ، چون عشق تقدیر من است

دل تنگم
09-03-2008, 00:03
تا یکی قطره چشیدم منش از چشمه‌ی قاف
کوه در چشمه و دریا به سبو می‌بینم

زشتی نیست به عالم که من از دیده‌ی او
چون نکو مینگرم جمله نکو می‌بینم

mohammad99
09-03-2008, 00:06
مده چـون زلفت بـر بـادم
بـه هواي تو چون فرهادم

شب همه شب شد نغمه گري
كـار ِ مـن و مرغ سحري
*-*
سلام سلام

دل تنگم
09-03-2008, 00:14
یک پاره اخضر می​شود یک پاره عبهر می​شود
یک پاره گوهر می​شود یک پاره لعل و کهربا

ای طالب دیدار او بنگر در این کُهسار او
ای که چه باد خورده​ای ما مست گشتیم از صدا

mohammad99
09-03-2008, 00:18
انتظار خبری نيست مرا
نه زياری ، نه ز ديار و دياری ، باری
برو آنجا که ترا منتظرند
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
قاصدک در دل من ، همه کورند و کرند

دل تنگم
09-03-2008, 00:22
دردل و جان خانه کردی عاقبت
هردو را دیوانه کردی عاقبت

آمدی کآتش در این عالم زنی
وانگشتی تا نکردی عاقبت

mohammad99
09-03-2008, 00:30
تو میگفتی وفادارم محـــبــت را خریدارم
ولی دیدم نبودی

تو گفتی آن حبیبم من که بر دردت طبیب من
ولی دردم فزودی

تو میگفتی که روز و شب بود نام تو ام بر لب
ز عشقت بی شکیبم

دلم دیگر نمیجویی به لــــــب هرگز نمیگویی
بجز نام رقیبم


***
MP3 exclusive MAMAD NAZARY

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

دل تنگم
09-03-2008, 00:32
متن خبر که یک قلم بی‌تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست

چون تو نه در مقابلی عکس تو پیش رونهیم
اینهم از آب و آینه خواهش ماه کردنست

mohammad99
09-03-2008, 00:37
تنها دليل زندگي با يه غمي دوست دارم
داغ دلم تازه ميشه اسمت و وقتي مي آرم

وقتي تو نيستي چه كنم با اين دل بهونه گير
مگه نگفتم چشمات رو از چشم من هيچ وقت نگير

حرف منو به دل نگير همش مال غريبيه
تو رفتي و من غريب شدم چه دنياي عجيبيه

دل تنگم
09-03-2008, 00:39
هر آنکو سرکشی داند مبادش سروری ای گل
که سرو راستین دیدم سزاوار سرافرازی

گر از من زشتی بینی به زیبائی خود بگذر
تو زلف از هم گشائی به که ابرو در هم اندازی

mohammad99
09-03-2008, 00:48
یادش بخیر
ننمون جورابمونو وصله می زد ،ما رو نفرین می کرد
بابامون خدا بیامرز سرمون داد می کشید ،بهمون فحش می داد
با کمربند زمون اجباریش پامونو محکم می بست ،ترکه های آلبالو رو کف پا مون میشکست

حالیته؟

یاد اون روزا بخیر ،چون بازم هر چی که بود ، سرو سامونی بود

حالیته؟

ننه ای بود که نفرین بکنه ، بعد نصف شب پاشه لحاف رو آدم بکشه ، که مبادا پسرش خدا نکرده بچاد

که مبادا نور چشمش سینه پهلو بکنه

حالیته؟ هی...ی

بابایی بود که گاه و بی گاه ،سرمون داد بزنه ، باهامون دعوا کنه ، پامونو فلک کنه ، بعد صبح زود پاشه ما رو بغل کنه

اشکای شب قبلو که رو صورتمون ماسیده بود ، کم کمک با دستای زبر خودش پاک بکنه

*-*
به این میگن تنوع شعری :31:

دل تنگم
09-03-2008, 00:54
همه غواص ادب بودم و هر جا صدفیست
همه بازش دهن از حیرت دردانه‌ی تست

زهره گو تا دم صبح ابد افسون بدمد
چشمک نرگس مخمور به افسانه‌ی تست

mohammad99
09-03-2008, 01:00
تا از خیال گنگ رهایی رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت

شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت

تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت

دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت
*-*
شب خوش

دل تنگم
09-03-2008, 01:03
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه‌ی معشوقه‌ی خود می‌گذرم

تو از آن دگری رو که مرا یاد توبس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
________

شب عالی هم خوش
یا علی...

leira
09-03-2008, 09:20
مرا نديده بگيريد وبگذريد از من
كه جز ملال نصيبي نميبريد از من
زمين سوخته ام نااميد و بي بركت
كه جز مراتع نفرت نمي چريد از من
عجب كه راه نفس بسته ايد بر من و باز
در انتظار نفس هاي ديگريد از من

دل تنگم
09-03-2008, 14:58
نو گل نازنین من تا تو نگاه می‌کنی
لطف بهار عارفان در تو نگاه کردنست

ماه عباد تست و من با لب روزه دار ازین
قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردنست

diana_1989
09-03-2008, 18:52
تو حرف بزن
با کلماتی از جنس باورهای من
حرف بزن
نگذار نهال تنهایی من بزرگ شود
آن قدر بزرگ که تمام شاخه هایش را کبوتر و کلمه بگیرد
کجا رفت آن میم که به پرنده ی نام من می چسباندی
و پرنده ی مال آسمان تو می شد ؟
اگر می توانستم در این دقیقه ی شب گریه کنم
سکوت همرنگ چشم هایت را می شکستم
و تن سکوت ماندگار سیاه می کردم
کاش جای دوستت دارم ها اسیر گورکن ها می شدم
ولی نه
تو باور نکن ، من و پنجره و شب و سکوت
تب سبزی داریم
تو باور نکن

دل تنگم
09-03-2008, 18:58
نسخه‌ی شعر تَر آرم به شفاخانه‌ی لعلت
که به یک خنده دوای دل بیمار من آئی

روز روشن به خود از عشق تو کردم چو شب تار
به امیدی که تو هم شمع شب تار من آئی

mohammad99
10-03-2008, 00:32
یک نفر سبز چنان سبز که از سر سبزیش
می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویش

یک نفر ساده چنان ساده که از ساده گی اش
می توان یک شبه پی برد به دلداگی اش

leira
10-03-2008, 10:23
شب، شبی بود غم‌انگیز که آزارم داد
خلوتی بود غم‌آمیز که آزارم داد
کاسه‌ای دست تو و باقی این ظرف تهی
دلم از صبر تو لبریز که آزارم داد
فصلها یک غم مبهم شد ومن؛
خسته از حسرت پاییز که آزارم داد
آخرین عابر این کوچه منم
سایه‌ی پشت سرم نیز که آزارم داد

دل تنگم
10-03-2008, 17:53
دگر به حجره نگنجد دماغ سودائی
که با نسیم سحر بوی زلف یار آمد

بزن صبوحی و برگیر زیر خرقه سه تار
غزل بیار که بلبل به شاخسار آمد

cityslicker
10-03-2008, 17:56
در خواب ِ گریه های خودم غرق می شوم
این رعد و برق هرشب و باران ِ عاشقی


ای کاش بعد ِ مـُردن ِ من ، دوستان ِمن
دفنم کنند در غزلستان ِ عاشقی

دل تنگم
10-03-2008, 18:00
یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

می​گوید آن رباب که مردم ز انتظار
دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست

cityslicker
10-03-2008, 18:05
تو قرص ماهی و من کودکی که می خواهم
به قدر کاسه ای از حوض ِ ماه بردارم


بیا که چشم ِ جهانی هنوز منتظر است
بیا که دست از این اشک و آه بردارم

دل تنگم
10-03-2008, 18:08
می​آیدم به چشم همین لحظه نقش تو
والله خجسته آمد و حقا مبارکست

نقشی که رنگ بست از این خاک بی​وفا
نقشی که رنگ بست ز بالا مبارکست

cityslicker
10-03-2008, 18:18
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من
سالها شد كه منم بر در ميخانه مقيم

مگرش خدمت ديرين من از ياد برفت
اي نسيم سحري ياد دهش عهد قديم

دل تنگم
10-03-2008, 18:22
ماز بالاییم و بالا می رویمم
ماز دریاییم و دریا می رویم

ما از آن جا و از این جا نیستیم
ما ز بی​جاییم و بی​جا می رویم

cityslicker
10-03-2008, 18:25
ماشالله::46:
آن جام جان افزاي را برريز بر جان ساقيا

من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقيا

دل تنگم
10-03-2008, 18:31
امروز روز شادی و امسال سال گل
نیکوست حال ما که نکو باد حال گل

گل را مدد رسید ز گلزار روی دوست
تا چشم ما نبیند دیگر زوال گل

:20:و به شما

mohammad99
10-03-2008, 19:51
لبخند آخرین من، دروغ معصومانه بود
برای پنهان کردن داغ دل ویرانه بود
من مات مات، از بازی شطرنج عشق می‌آمدم
شاه‌مهره‌ی دل رفته بود، من لاف بردن می‌زدم

diana_1989
10-03-2008, 23:58
من شعله نیستم
من دود نیستم
من کوه نیستم
من رود نیستم
محدود نیستم
محدود نیستم به همین نقشه تنم
بیرون ز تخته بند تنم باز این منم
تا دوردست تا همه تا تو
ای آخرین ستاره بیرون ز کهکشان
آری منم زمان
آری منم مکان
نامم بلند در همه محدوده خدا
مرزم کشیده تا پس دیوار این جهان

دل تنگم
11-03-2008, 00:03
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی‌اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

sise
11-03-2008, 09:24
اگر قصد سفر داری نمی گویم نرو اما ...
جهان را بی نگاه تو نمی خواهم نمی خواهم

تو می دانی که چشمانت تمام هستی من بود
گرفتی هستیم را پس نگو از رنجت آگاهم

تویی آماده رفتن و من تنهاتر از هر شب
برو ای مهربان اما ... " تو را من چشم در راهم "

leira
11-03-2008, 12:24
مثل عكس رخ مهتاب كه افتاده در آب
در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقي دارد
"بال " وقتي قفس پر زدن چلچله هاست
بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است
مثل شهري كه به روي گسل زلزله هاست

sise
11-03-2008, 13:12
تو را به روی زمین دیدم و شکفتم و گفتم
که این فرشته برای من از بهشت رسیده

بیا که چشم و چراغم تو بودی از همه عالم
خدای را به کجا رفتی ای فروغ دو دیده

هزار بار گذشتی به ناز و هیچ نگفتی
که چونی ای به سر راه انتظار کشیده

چه خواهی از سر من ای سیاهی شب هجران
سپید کردی چشمم در انتظار سپیده

به دست کوته من دامن تو کی رسد ای گل
که پای خسته ی من عمری از پی تو دویده

ترانه ی غزل دلکشم مگر نشنفتی
که رام من نشدی آخر ای غزال رمیده

خموش سایه که شعر تو را دگر نپسندم
که دوش گوش دلم شعر شهریار شنیده

دل تنگم
11-03-2008, 13:57
همچو عمرم بی وفا بگذشت ما هم سال ها
عمر گو برچین بساط ماه و سال خویشتن

شاعران مدحت سرای شهریارانند لیک
شهریار ما غزل‌خوان غزال خویشتن

sise
11-03-2008, 16:13
نگر که نقش سپید و سیه رهت نزند
که این دو اسبه ی ایام سخت چالک است

قصور عقل کجا و قیاس قامت عشق
تو هرقبا که بدوزی به قدر ادرک است

سحر به باغ درآ کز زبان بلبل مست
بگویمت که گریبان گل چراچک است

رواست گر بگشاید هزار چشمه ی اشک
چنین که داس تو بر شاخه های این تک است

Asalbanoo
11-03-2008, 20:17
تا داغ و پر تپش نشود قلبم
از شعله نگاه پریشانش
می بندم این دو چشم پر آتش را
تا بگذرم ز وادی رسوایی

دل تنگم
11-03-2008, 23:25
یاری که دلم خستی، در بر رخ ما بستی
غمخواره یِ یاران شد، تا باد چنین بادا

هم باده جدا خوردی، هم عیش جدا کردی
نَک سرزده مهمان شد، تا باد چنین بادا

sise
11-03-2008, 23:31
الا ای ساحل امید سعی عاشقان دریاب
که ما کشتی درین توفان به سودای تو می رانیم

دلا در یال آن گلگون گردن تاز چنگ انداز
مبادا کز نشیب این شب سنگین فرومانیم

شقایق خوش رهی در پرده ی خون می زند ، سایه
چه بی راهیم اگر همخوانی این نغمه نتوانیم

دل تنگم
11-03-2008, 23:35
مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کن
که هنوز وصله‌ی دل دو سه بخیه کار دارد

دل چون شکسته سازم ز گذشته‌های شیرین
چه ترانه‌های‌ محزون که به یادگار دارد

sise
11-03-2008, 23:44
دریچه ای به تماشای باغ وا می شد
دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد

تمام شب به خیال تو رفت و ، می دیدم
که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد

دل تنگم
11-03-2008, 23:49
دردانه‌ام به دامن غلطید و اشکم از شوق
لرزید چون ستاره کز باد صبحگاهی

چون شهد شرم و شوقش میخواستم مکیدن
مهر عقیق لب داد بر عصمتش گواهی

sise
12-03-2008, 00:01
یارا حقوق صحبت یاران نگاه دار
باهمرهان وفا کن و پیمان نگاه دار

در راه عشق گر برود جان ما چه بک
ای دل تو آن عزیز تر از جان نگاه دار

محتاج یک کرشمه ام ای مایه ی امید
این عشق را ز آفتت حرمان نگاه دار

ما با امید صبح وصال تو زنده ایم
ما را ز هول این شب هجران نگاه دار

دل تنگم
12-03-2008, 00:06
رود از دیده چو با یاد منش اشک ندامت
لاله از خاکم و از کالبدم ناله برآید

شهریارا گله از گیسوی یار این همه بگذار
کاخر آن قصه به پایان رسد این غصه سرآید

sise
12-03-2008, 00:24
درین هوا چه نفس ها پر آتش است و خوش است
که بوی خود دل ماست در مشام شما

تنور سینه ی سوزان ما به یاد آرید
کز آتش دل ما پخته گشت خام شما

فروغ گوهری از گنج خانه ی دل ماست
چراغ صبح که بر می دمد ز بام شما

Asalbanoo
12-03-2008, 00:26
ای قلب فتنه جوی گنه کرده
شاید دمی ز فتنه بیارامی
می بندمت به بند گران غم
تا سوی او دگر نکنی پرواز
ای مرغ دل که خسته و بی تابی
دمساز باش با غم او ‚ دمساز

دل تنگم
12-03-2008, 00:28
ز زلف زرکش خورشید بند سیم سه تار
که پرده‌های شب تیره تار و مار آمد

به شهر چند نشینی شکسته دل برخیز
که باغ و بیشه‌ی شمران شکوفه زار آمد

Asalbanoo
12-03-2008, 00:36
امشب از آسمان دیده تو
روی شعرم ستاره میبارد
در سکوت سپید کاغذها
پنجه هایم جرقه میکارد
شعر دیوانه تب آلودم
شرمگین از شیار خواهشها
پیکرش را دوباره می سوزد
عطش جاودان آتشها

sise
12-03-2008, 00:41
آه که می زند برون ، از سر و سینه موج خون
من چه کنم که از درون دست تو می کشد کمان

پیش وجودت از عدم زنده و مرده را چه غم ؟
کز نفس تو دم به دم می شنویم بوی جان

پیش تو ، جامه در برم نعره زند که بر درم
آمدمت که بنگرم گریه نمی دهد امان

دل تنگم
12-03-2008, 00:43
ناگه جمال توحید! وانگه چراغ توفیق
الواح دیده شستند اشباح اشتباهی

افسون عشق باد و انفاس عشقبازان
باقی هر آنچه دیدیم افسانه بود و واهی

Asalbanoo
12-03-2008, 00:44
ویرایش...نصفه شبی حال ندارم ی بجورم

sise
12-03-2008, 00:47
یک شب چراغ روی تو روشن شود ، ولی
چشمی کنار پنجره ی انتظار کو

خون هزار سرو دلاور به خاک ریخت
ای سایه ! های های لب جویبار کن

دل تنگم
12-03-2008, 00:52
نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی
گر چه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکردی

شرمسار توام ای دیده ازین گریه‌ی خونین
که شدی کور و تماشای رخش سیر نکردی

sise
12-03-2008, 00:55
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند

نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند

گذر گهی ست پر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند

شب خوش

Asalbanoo
12-03-2008, 00:57
دانی از زندگی چه میخواهم
من تو باشم ‚ تو ‚ پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو بار دیگر تو

دل تنگم
12-03-2008, 01:07
وای از دست تو ای شیوه‌ی عاشق‌کش جانان
که تو فرمان قضا بودی و تغییر نکردی

مشکل از گیر تو جان در برم ای ناصح عاقل
که تو در حلقه‌ی زنجیر جنون گیر نکردی

ghazal_ak
12-03-2008, 10:41
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند

دل تنگم
12-03-2008, 11:45
دم ِ خورشید و نم ِ ابری و با قوس قزح
شهسواری و به رنگینه کمانی، گل من

گَه همه آشتی و گه همه جنگی شهِ من
گه به خونم خط و گه خط امانی، گل من

farshidshd
12-03-2008, 12:07
کسي که دوسش داري...


کسي که براي اينکه مال تو باشه واسش دويدي...


کسي که بودي تا باشه...


کسي که با اون نگاه اولش عشقو، عشق پاکو تو وجودت احيا کرد...


کسي که دونه دونه نفسات به عشق وجود پاکش بالا مياد...


کسي که بهش عادت کردي...


کسي که با صداقت بود باهات...


کسي که تازه احساس کردي بهش رسيدي و ...


کسي که...


... و حالا لحظه ها، ثانيه ها تهديدت مي کنن... داري مي بيني که سرنوشت با همه بي عدالتيش مي خواد اونو ازت بگيره ... و


از اين هم دور تر ببره... جايي که ديگه دستت بهش نميرسه

دل تنگم
12-03-2008, 12:17
کسي که دوسش داري...


کسي که براي اينکه مال تو باشه واسش دويدي...


کسي که بودي تا باشه...


کسي که با اون نگاه اولش عشقو، عشق پاکو تو وجودت احيا کرد...


کسي که دونه دونه نفسات به عشق وجود پاکش بالا مياد...


کسي که بهش عادت کردي...


کسي که با صداقت بود باهات...


کسي که تازه احساس کردي بهش رسيدي و ...


کسي که...


... و حالا لحظه ها، ثانيه ها تهديدت مي کنن... داري مي بيني که سرنوشت با همه بي عدالتيش مي خواد اونو ازت بگيره ... و


از اين هم دور تر ببره... جايي که ديگه دستت بهش نميرسه


___________________________________

سلام...

قانونِ مشاعره این است که با آخرین حرف از شعر آخرین فرد... شعر دیگری بیاوری...

لطفاً رعایت کنید...

__________________________________

هر چند که در کوی تو مسکین و فقیرم
رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم

خاریم و طربنک تر از باده بهاریم
خکیم و دلاویز تر از بوی عبیریم

mohammad99
12-03-2008, 23:08
من بی تو هیچم ، تو باورم نکن
خیسم ز گریه ، تنها ترم نکن
عاشق نبودم تا با تو سر کنم
آتش نبودم ، خاکسترم نکن

دل تنگم
13-03-2008, 01:00
نه به خود گرفته خسرو پی آهوان ار من
که کمند زلف شیرین هوس شکار دارد

مژه سوزن رفو کن نخ او ز تار مو کن
که هنوز وصله‌ی دل دو سه بخیه کار دارد

Ervin Romel
13-03-2008, 01:41
می خوام یه شعر بگم بترکون
از نوع اسیدیش
شاعرش هم عمو میتی



می خوام برم به کافی مورفی
در اونجا بوخورم یک چای مفتی


:8:

Gune Baxan
13-03-2008, 13:37
می خوام یه شعر بگم بترکون
از نوع اسیدیش
شاعرش هم عمو میتی



می خوام برم به کافی مورفی
در اونجا بوخورم یک چای مفتی


:8:

دوست عزیز اینجا جایی برای مشاعره است نه برای...

---------------------------------------------------------------------------

داد به من چون غم و زحمت زیاد
قسمت او جز غم و زحمت مباد

تا بود افسرده و ناکام باد
عشق خوش آغاز و بد انجام باد

دل تنگم
13-03-2008, 13:53
دور سر هلهله و هاله‌ی شاهین اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه

کشتی‌ای را که پی غرق شدن ساخته‌اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه
_______________________________

ممنون از تذکر ِ شما...:20:

diana_1989
13-03-2008, 14:25
هر آنکو سرکشی داند مبادش سروری ای گل
که سرو راستین دیدم سزاوار سرافرازی

sise
13-03-2008, 14:49
یاران به میان من و آن مست مییید
گر می‌کشد آن عربده کیشم بگذارید

روزی که برید از ره این کشته عشقش
آنچه از دو سه روز از همه پیشم بگذارید

وحشی صفتم جامه‌ی سد پاره بدوزند
چسبیده به زخم دل ریشم بگذارید

saye
13-03-2008, 15:04
در سکوتی سرشار از دروغ
در سینه‌هایی بی‌فروغ
همچو دزدی می‌برد نور ستاره
می‌کشد هر چه خوبی‌ست در بن چاه گناه
می‌زند سیلی خشم تعصب بر دهان
می‌نشاند دانه‌های باطل بر ایمان!
...

دل تنگم
13-03-2008, 17:05
نداد بوسه و این با که می توان گفتن؟
که تلخ کامی ما ز آن دهان شیرین است

به روشنان چه بری شکوه از سیاهی بخت
که اختر فلکی نیز چون تو مسکین است

sise
13-03-2008, 17:52
تا آستین به قصد تو بالا زدیم ، شد
شمشیرهای تشنه به خون از کمر برون

باید امید هرچه فرج را به گوربرد
بیهوده می بری دل ما را ستون...ستون

این شعر ، هم ردیف غزل های چشم توست
زخمی نزن که قافیه افتد به خاک و خون

دل تنگم
13-03-2008, 19:00
نمی خواهم که با سردی چو گل خندم ز بی دردی
دلی چون لاله با داغ محبت آشنا خواهم

چه غم کان نوش لب در ساغرم خونابه می ریزد
من از ساقی ستم جویم من از شاهد جفا خواهم

mohammad99
13-03-2008, 23:47
مده چـون زلفت بـر بـادم
بـه هواي تو چون فرهادم

شب همه شب شد نغمه گري
كـار ِ مـن و مرغ سحري

دل تنگم
14-03-2008, 00:25
یک سرم این سوست یک سر سوی تو
دوسرم چون شانه کردی عاقبت

دانه ای بیچاره بودم زیر خاک
دانه را دردانه کردی عاقبت

sise
14-03-2008, 00:30
تو كه نباشي زندگي پوچ است ! پوچ است !
و تا هميشه داغدارم ، داغدارم !

تو كه نباشي مثل برگي مرده در خويش
خود را به دست باد و باران مي سپارم

در بين اين ديوارهاي سرد و بي رحم
بي تو اسير يك سكوت مرگبارم

باور بكن تنها تويي بود و نبودم
باور بكن تنها تويي دار و ندارم

ديگر مبادا دوري از تو آه ….بانو !
مي ميرم از اينكه نباشي در كنارم

دل تنگم
14-03-2008, 00:35
مرا تا پای می​پوید طریق وصل می​جوید
بهل تا عقل می​گوید زهی سودای بی حاصل

عجایب نقش​هابینی خلاف رومی و چینی
اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل

sise
14-03-2008, 00:44
لالهء سرخ دشتهاي غمم
سوختم،باغبان،گلابم كو؟
كاشكي آينه زباني داشت
تا بگويد به من شبابم كو

مانده ام خسته در خجالت باغ
برف مي باردآفتابم كو؟

باز شب آمد و پريشانم
دخترم! قرصهاي خوابم كو؟

روزي از سهره اي غريب بپرس
كه درآتش، دلِ كبابم كو؟

دل تنگم
14-03-2008, 00:51
وقتی دل سودایی می​رفت به بستان​ها
بیخویشتنم کردی بوی گل و ریحان​ها

گه نعره زدی بلبل، گه جامه دریدی گل
با یاد تو افتادم از یاد برفت آن​ها

sise
14-03-2008, 00:58
اگر چه بين من و تو هنوز ديوار است
ولى براي رسيدن، بهانه بسيار است

بر آن سريم كزين قصه دست برداريم
مگر عزيز من! اين عشق دست بردار است

كسى به جز خودم اى خوب من چه مى داند
كه از تو - از تو بريدن چه قدر دشوار است

مخواه مصلحت انديش و منطقى باشم
نمي شود به خدا، پاى عشق در كار است

دل تنگم
14-03-2008, 01:04
تا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم گاه تارم روز و شب

می​زنی تو زخمه و بر می​رود
تا به گردون زیر و زارم روز و شب

mohammad99
14-03-2008, 02:05
باورم نمیشه که دستات تویه دست من نباشن
رو در و دیوار خونه گرد تنهایی بپاشن

تو همونی که میگفتی تو دنیا هیچکس مثل من پیدا نمیشه
تو همونی که میگفتی قلبم ماله تو باشه واسه همیشه

باورم نمیشه که چشمات بره ماله دیگرون شه
با غریبه آشنا شه با غریبه مهربون شه

تو همونی که میگفتی تو دنیا هیچکس مثل من پیدا نمیشه
تو همونی که میگفتی قلبم ماله تو باشه واسه همیشه

sise
14-03-2008, 11:05
هميشه همين طور است کمی به سحر مانده که دلهره می ريزد در اين دل درمانده
چگونه؟ چه می دانم! يکی مثلاً اينکه از آنچه که بايد کرد هزاره دگر مانده

يکی مثلاً اينکه چگونه نگه دارم امانت ياران را به چنگ خطر مانده
يکی مثلاً اينکه به خاک فرو خفتند و خون قلم هاشان به کوی و گذر مانده

چه سرخ و چه عطر آگين، شکفته ولی خونين، گلی که جدا از بن کنار تبر مانده
خشونت اين آزار، اگر کم اگر بسيار، چو خنجرتان سوزند ميان جگر مانده

Mahdi_Shadi
14-03-2008, 19:29
همه چيز مرا به سوي تو مي‌آورد
گويي هر آنچه كه هست
رايحه روشني رنگ
قايق‌هاي خردي‌اند
راهي جزيره‌ي تو كه چشم به راه منند.

sise
14-03-2008, 22:32
دوست،اي دوست! مرا شب- همه شب-دست بگير
بس كه فانوس غزل هاي درخشان دارم
نيست در كوچه ى آيينه، غباري در كار
روز و شب، در گذر عاطفه باران دارم

Asalbanoo
14-03-2008, 22:40
ما گذشتیم از چمن چون صبح و ماند
در دِماغ غنچه بوی گام ما
آنچه در کار دو عالم کرده اند
می توان خواند از سواد جام ما
منزلت بین صبح دولت می برد
کاسه ی در یوزه پیش شام ما
حاصلی غیر از پریشانی نداشت
سبزه ای رویید گر از بام ما

sise
14-03-2008, 22:59
از اين همه ادعا بدم آمده است
از گيتي بي وفا بدم آمده است

از آنچه به خاطرش دلي تنها را
بايد بکنم فدا بدم آمده است

از گفتن يک دروغ بي ريشه و گنگ
آن هم به خودم-خدا-بدم آمده است

هي مي شکند سکوت بغضم هرجا
از گريه بي حيا بدم آمده است

سخت است ولي مي گذرم از همه چيز
از لحظه انتها بدم آمده است

بايد بروم سفر خداحافظ-من!
از سفسطه و ريا بدم آمده است

از قصه تکراري خود دل سيرم
ازپرسش اين چرا؟ بدم آمده است

Asalbanoo
14-03-2008, 23:03
تنگ چشمی پرده ي خواب فراغت می شود
آسمان تیغ ادب در چشم سوزن می کند
درد هجران را معلم چاره ای جز گریه نیست
جام چون افتد تهی از باده شیون می کند

دل تنگم
15-03-2008, 00:04
در بهاران سری از خاک برون آوردن
خنده‌ای کردن و از باد خزان افسردن

همه این است نصیبی که حیاتش نامی
پس دریغ ای گل رعنا غم دنیا خوردن

anish
15-03-2008, 10:21
نه شرقيم نه غربي شمالي شماليم
غرق در بزم و عاشق درخت و شاليم
چشمه و رود و عاشق در دريايم
كجايم اهل اين ديار و اشنايم

تقديم به همه شمالي هاي عزيز ساري تا كردكوي
م.ط

tekno2006
15-03-2008, 12:03
شما ساروی هستید

میازار موری که دانه کش است...

tekno2006
15-03-2008, 12:14
شما ساروی هستید؟
میازار موری که دانه کش است ...

sise
15-03-2008, 15:35
نه شرقيم نه غربي شمالي شماليم
غرق در بزم و عاشق درخت و شاليم
چشمه و رود و عاشق در دريايم
كجايم اهل اين ديار و اشنايم


من اتفاقي ديگرم دردي عجيبم
با معني دنيايتان خيلي غريبم

بيزارم از دلخوشكنك هايي كه داريد
از اين تب و تاب شماها بي نصيبم

شايد حسادت مي كنم با دلخوشي تان
شايد خودم را گاهگاهي مي فريبم

حتي به خود شك مي كنم شايد نباشم
يعني منم از ريشه تكرار سيبم

آن گاه چشمي سرد مي آيد كنارم
دستي به پشتم مي زند من روي شيبم

نه نه نمي خواهم كه دستم را بگيريد
وقتي كه با تنهايي خود هم غربيبم

anish
15-03-2008, 20:45
من جوانو اين دنياخزان
تو بگو از درد دنيا به كه بنالم
كه هر چه درد هست از من هست
تو هم مثل من منال كه بي مال است عاقبت


ارامش
لحظه اي درنگ كنيد
همراه من بگويد
ارامش
دوباره بگويد
ارامش
ارامش
به بي كران فكر كنيد
فقط سفيد سفيد
.
.
.
حالا موسقيش را گوش كنيد
چه مي نوازد
ارامش
حالا با هم بگويم
زيباي
دنيا زيباست
و اين بار به اطراف نگاه كنيد
درست بنگريد
سايه ها را ببينيد
حالا به ارامش رسيديد
و اين بار گوش فرا دهيد
به جريان هاي تپنده وجودتان ضربان قلبتان
توپ توپ توپ
حالا به چه فكر مي كنيد
قطعه دوم رو خوب بخون شايد كمكي بهت كرد

عزيزجلو محل سكونت نوشته بندرگز من از مازني هاي استان گلستانم

sise
15-03-2008, 21:35
در غريب شب اين سوخته دشت
من و غم ، آه . . چه بر من بگذشت

كاروان گم شد و خاكستر ماند
كركس پير دل من مي خواند :

گره كور غمم ، بازم كن
قصّه پايان ده و آغازم كن

دست پيش آر كه رفتم از دست
دامنم گير كه هيچم در هست

بكشان بر سر بازار مرا
جان فداي تو بيازار مرا

زندگي چيست ، سراب است سراب
نقش پاشيده بر آب است برآب

آرزو گوركن دشت جنون
نانش از عشق و شرابش از خون

جغد پيريست سعادت در قاف
نغمه اش لاف و همه لاف گزاف

زندگي چيست مرا ياد بده
آنچه مي دانم بر باد بده

باد آواره به كوهستانم
بذر پاشيده به سنگستانم

دل تنگم
16-03-2008, 01:01
می روم تا که به صاحب نظری بازرسم
محرم ما نبود دیده‌ی کوته نظران

دل چون آینه‌ی اهل صفا می‌شکنند
که ز خود بی‌خبرند این ز خدا بی خبران

hatam
16-03-2008, 16:48
شیعه خاموشو سامرا خاموش
خون پاکانت آمده بر جوش
تسلیت بر تو مهدی ای مولا
شام هجران شد آه و واویلا

sise
16-03-2008, 18:06
از نیمه های شب می گذرم
و تو را
- در هیکلی مه آلود -
چسبیده بر سینهء دیوار
جا می گذارم.
با ارواح مردگانم وداع می کنم
پیش از آن که
با سیلی تو به یادشان آورم.
پرندگان و مردان دائم الخمر
شب را می شکافند.
بی پا پوش
به خیابان می روم
در گردش شبانهء خرگوشان گم می شوم
- خرگوشان
که در کار تصرف خواب زن همسایه اند
که برای باغچه اش حصار می بافد ـ
درختان و حشرات چسبناک
همه جا را پر کرده اند.
جایی برای تنفس نیست
باز می گردم
و تو را
همچون هوا
می بلعم!

Mahdi Hero
16-03-2008, 18:35
مبتلا گشتم در اين بند و بلا
سوزش آن حق گزاران ياد باد

sise
16-03-2008, 18:43
دوباره يک نفر از چشم سايه اش افتاد
کسی که آخر اين شعر خسته شد ،جان داد

سکوت چيز بدی نيست . ما فقط بايد
بدون درد بميريم،گنگ وبی فرياد

دوباره بايد از اينجا ...برو خداحافظ
قفس برای دل من : غريبه ی آزاد!

Mahdi Hero
16-03-2008, 19:51
داری هوس که غیر برای تو جان دهد؟
آه این چه آرزوست، مگر مرده ایم ما؟!
:di

sise
16-03-2008, 20:58
این شب مهتابی ام را با تو قسمت می کنم
تا سحر بی خوابی ام را با تو قسمت می کنم

تا تب و تاب مرا وقت سرودن حس کنی
یک غزل بی تابی ام را با تو قسمت می کنم

از دو نیمه، نیمه ی دلمردگی سهم خودم
نیمه ی شادابی ام را با تو قسمت می کنم

تو اگر یک جرعه توفانم دهی، من موج موج
مستی گردابی ام را با تو روشن می کنم

بعد عمری حاصلم این است و من امشب همین
خلوت سهرابی ام را با تو قسمت می کنم

صبح فردا هم- اگر پیشم بمانی امشبی
آسمان آبیم را با تو قسمت می کنم

Asalbanoo
16-03-2008, 21:02
ن هنوزم یه صبور بی صدام
من هنوزم یه غریب بی پنام
من هنوزم پر خواهش دلم
من هنوزم یه کویر کهنه پام
برام از غصه نگو ، قصه نگو
برام از عاشق دلخسته نگو
برام از درد نگو ، سرد نگو
برام از عاشق بی درد بگو
حرفی از باد بزن ، داد بزن
حرفی از اسیر دلشاد بزن
از غم راه نگو ، آه نگو
از شب دلگیر بی ماه نگو
من هنوزم یه صبور بی صدام
من هنوزم یه غریب بی سرام
من هنوزم پر خواهش دلم
من هنوزم یه کویر پام

sise
16-03-2008, 22:15
مى‌برم منزل به منزل چوب دار خويش را
تا كجا پايان دهم آغاز كار خويش را

در طريق عاشقى مردن نخستين منزل است
مى‌برد بر دوش خود منصور دار خويش را

بر نمى دارد نگاه ازمن جنون سينه سوز
مى شناسد چشم صيادم شكار خويش را

رونق روشن دلان با منت خورشيد نيست
مى كند روشن چراغم، شام تار خويش را

در دل طوفانى‌ام از موج خونين باك نيست
مى فشارد در بغل دريا كنار خويش را

موج پر جوشم من از دريا نمى‌گيرم كنار
مى‌نهم بر دوش طوفان كوله بار خويش را

بس كه مى پيچد به خود امواج اين گرداب سخت
ساحل از كف مى دهد اينجا قرار خويش را

دل تنگم
16-03-2008, 23:23
الا ای نوگل رعنا که رشک شاخ شمشادی
نگارین نخل موزونی همایون سرو آزادی

به صید خاطرم هر لحظه صیادی کمین گیرد
کمان ابرو ترا صیدم که در صیادی استادی

sise
17-03-2008, 12:26
يك نفر آمد ، صدايم ، كرد و رفت
در قفس بودم ، رهايم ، كرد و رفت

يك نفر آمد كه با چشمان خود
سوز و فرياد عذايم كرد و رفت

بي دليل از قلب من رنجيده بود
او مرا از خود، جدايم كرد و رفت

يك نفر آمد كه با سجاده اش
تا سحر تنها ، دعايم، كرد و رفت

Mahdi Hero
17-03-2008, 13:06
تاب زلفی بده امشب که سراپا مستم
از در عشق در آ چشم به راهت هستم

sise
17-03-2008, 13:15
مگر نه اينكه تو خورشيد آسمان مني
چگونه شبم بي تو شد سحر؟ زبانم لال

هنوز مانده بفهمم تو شاعرم كردي
نگفتم از تو، از اين بيشتر؟ زبانم لال

بگو كه دل بكنم از تمام آدم ها
نگو فقط ز تو، تو يك نفر، زبانم لال

زده ست چوب حراج اين غزل به احساسم
تو را اگر كه نبينم؟ اگر...؟ زبانم لال

Asalbanoo
17-03-2008, 13:19
شعر بالایی بی نهایت زیباست

Asalbanoo
17-03-2008, 13:20
شعر بالایی بی نهایت زیباست

saye
17-03-2008, 19:21
مگر نه اينكه تو خورشيد آسمان مني
چگونه شبم بي تو شد سحر؟ زبانم لال

هنوز مانده بفهمم تو شاعرم كردي
نگفتم از تو، از اين بيشتر؟ زبانم لال

بگو كه دل بكنم از تمام آدم ها
نگو فقط ز تو، تو يك نفر، زبانم لال

زده ست چوب حراج اين غزل به احساسم
تو را اگر كه نبينم؟ اگر...؟ زبانم لال

لبخند عاشقانه ای به دلم بریز
دیگر نمانده آتش عشقی ز قلب ما
شوری بزن ، زبانه ای به دلم بریز
سازم شکست و ترانه ام فرو نشست
...

shalineh
17-03-2008, 19:44
تا تو مراد من دهي ، كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي، من به خدا رسيده ام

Mahdi_Shadi
17-03-2008, 22:54
من به سوي تو بازگشته‌ام
از ترديدهاي خارآگين
تو را راست و برّنده مي‌خواهم
چون جاده و شمشير

sise
17-03-2008, 23:38
رنگی به رنگ چشم سیاهت نمی رسد
شب می دود، به مرز شباهت نمی رسد

من اشتباه کردم اگر ماه گفتمت
خورشید هم به صورت ماهت نمی رسد

هردفعه کودک غزلم می پرد هوا
دستش به میوه های نگاهت نمی رسد

هر وقت می زند به سرم فکر عاشقی
جایی به جز کنار و پناهت نمی رسد

یا تو نخوانده ای که بیایی به دیدنم
یا نامه های چشم به راهت نمی رسد

Mahdi Hero
18-03-2008, 00:05
در فراقت می نویسم نامه و از دست من
خامه خون می گرید و خط، خاک بر سر می کند

sise
18-03-2008, 00:28
در سکوت سپید کاغذ ها

در هجوم بی امان فریاد ها

من از تو می نویسم و من امشب از تو می گویم

من فریاد زنان و ناله کنان به گذشته ها می روم

از روزگار نه چندان دور

آری در دل سپید کاغذ ها

غم نامه ی سیاهی سر داده ام

در هجوم بی امان فریاد ها

از سکوت لحضه های بی تو بودن می گویم

دل تنگم
18-03-2008, 01:11
مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه

شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه

Mahdi_Shadi
18-03-2008, 14:00
هر زمان مي‌دود در خيالم
نقشي از بستري خالي و سرد
نقش دستي كه كاويده نوميد
پيكري را در آن با غم و درد

sise
18-03-2008, 15:21
در زندگی هم می توان با مرگ نسبت داشت

ساید نه، بی شک، دشمنی با خویشتن دارد

وقتی گره روی گره در کار او افتاد

حس کرد نیمی از خودش را در لجن دارد

هی اعتماد و خنجرِ از پشت، هی تکرار

دیگر به چشم خویشتن هم سوء ظن دارد

باران گرفته عکس چشمان سیاهش را

و این بلاها بر سر او آمدن دارد

Asalbanoo
18-03-2008, 15:23
دلم همین نزدیکیا
مثل پری تو قصه ها
به دست تقدیر افتاده
بهش می گم عزیزکم
قشنگتر از شاپرکم
بنای این حرفا دیگه
تو این زمون برافتاده
حکایت این دل ما
حکایت دیوونه هاست

befermatooo
18-03-2008, 15:45
در خواب ناز بودم شبی

دیدم کسی در میزند

در را گشودم روی او

دیدم غم است در میزند

ای دوستان بی وفا

از غم بیاموزید وفا.....

غم با همه بیگانگی

هر شب به من سر میزند

زن نیستم اما احساس آنها را درک میکنم

befermatooo
18-03-2008, 15:46
به شيشه گفتم دوستت دارم ، شيشه شکست ..

به گل گفتم دوستت دارم ، گل پژمرد ..

به دريا گفتم دوستت دارم ، دريا خشکيد ...

حالا به تو ميگم دوستت دارم
(هواي خودتو داشته باش)!!!!

ما نمی تونیم به دلمون یاد بدیم که نشکنه،

اما می تونیم بهش یاد بدیم که

لبه های تیزش دست اونی رو که دلمون رو شکسته، نبره!

هر وقت دل کسی رو شکستی یه میخ به دیوار بکوب

اگه دلش رو بدست آوردی میخ رو از دیوار بردار

اما چه فایده جای میخ رو دیوار مونده!

يكي دسته گل براش دل خوشيه

يكي عادتش برادر كشيه

يكي زاغ مردمو چوب مي زنه

يكي از داغ دلش جون مي كنه

يه نفر خوابه رو تخت نقره كوب

يكي حيرون روي درياي جنوب

يكي زندگي رو زيبا مي بينه

يكي اما خودشو تنهاي تنها مي بينه

شکسپیر می گه: ((کسی را که دوست داری،

ازش بگذر،

اگه قسمت تو باشه بر می گرده،

اگر هم برنگشت حتما از اول مال تو نبوده،پس همون بهتر که رفت.))

سعی کن به کسی که تشنه ی عشق است دل نبندی،

سعی کن به کسی که لایق عشق است دل ببندی،

چون تشنه ی عشق روزی سیراب خواهد شد!

befermatooo
18-03-2008, 15:48
بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود
اهل زمين نبود نمازش شكسته بود
برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود
تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود
چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت
عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر
پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود

befermatooo
18-03-2008, 15:49
باز شب شد چقدر تنهايم گفته بودي كه شبي مي آيم باز شب شد و از پنجره ام همچنان راه تو را مي پايم كنج اين پنجره ها شب همه شب منم و گريه و هاي و هايم پشت اين پنجره ها تا به سحر پنجه بر پيكر شب مي سايم نكند بيهوده عمر خود را پشت اين پنجره مي فرسايم نكند بيهوده تكرار شود قصه ي چشم به راهي هايم باز چون ديشب و شب هاي دگر مي روم پنجره را بگشايم باز شب شد شب و از پنجره ام همچنان راه تو را مي پايم...

befermatooo
18-03-2008, 15:53
اگه قرار باشه ظرف 24 ساعت دنیا به پایان برسه تموم خطهای تلفن و تالارهای گفتگو و ایمیل ها اشغال میشه...پر میشه از(:از اینکه رنجوندمت پشیمونم من رو ببخش)(تو را عاشقانه می پرستم)(مراقب خودت باش) اما بین این همه پیام یکی از همه تکون دهنده تره (همیشه عاشقت بودم ولی هیچ وقت بهت نگفتم) پس عشق و محبت را تقدیم انکه دوستش داریم کنیم شاید فردایی نباشد

Asalbanoo
18-03-2008, 15:55
اقای بفرماتو
اینجا مشاعره است نا واریته
باید طبق قوانین مشاعره
یک شعر فقط یک شعر
با اخرین حرف شعر قبلی بذارید
لطفا توجه بفرمایید.

befermatooo
18-03-2008, 15:56
هرگز فراموش نمی کنم سخنانی را که از چشمان تو شنیدم

می گویند چشمها هرگز دروغ نمی گویند

اما من شیرین ترین دروغ ها را از چشمان تو شنیدم

آن هنگام که می گفتند:دوستت دارم...............

================

غروب عاشقان رنگش طلاییست

اگرچه اخرش مرگ و جداییست

مگر جان بر لب آمد ز جدایی

بسوی من نمی آیی کجایی

بکن با نامه ات گاهی مرا شاد

بکن با خطت دلم را از غم آزاد

==============
داداشی باور کن که خیلی دوست دارم

خواهر کوچکم از من پرسید من به او خندیدم کمی آزرده و حیرت زده گفت روی دیوار درختان دیدم باز هم خندیدم.

گفت:دیروز خودم دیدم مهران پسر همسایه پنج وارونه به مینو داد.

انقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید بغلش کردم و بوسیدم با خود گفتم: بعدها وقتی باریدن بی وقفه درد سقف کوتاه دلت را خم کرد بی گمان می فهمی پنج وارونه چه معنی دارد.

===============

5 ساله بودم!

چوب کوچکی برداشتم وبه اندازه همه 5سالگی دایره ای کشیدم به دور خود ودر آن دایره کوچک زندانی شدم!

حالا 17ساله ام و هنوززندانی آن دایره!

Mahdi_Shadi
18-03-2008, 17:34
من كه گيج شدم....الان بايد با چي شعر بدم...؟!

befermatooo
18-03-2008, 17:44
من كه گيج شدم....الان بايد با چي شعر بدم...؟!

با این شعر شروع کن :

تا کدوم ستاره دنبال تو باشم
تا کجا بی خبر از حال تو باشم
مگه میشه از تو دل برید و دل کند
بگو می خوام تا ابد مال تو باشم
از کسی نیس که نشونی تو نگیرم
به تو روزی میرسم من که بمیرم
هنوزم جای دو دستات خالی مونده
تا قیامت توی دستای حقیرم
خاک هر جاده نشسته روی دوشم
کی میاد روزی که با تو روبرو شم
من که از اول قصه گفته بودم
غیر تو با سایه م نمی جوشم

sise
18-03-2008, 18:58
دلم همین نزدیکیا
مثل پری تو قصه ها
به دست تقدیر افتاده
بهش می گم عزیزکم
قشنگتر از شاپرکم
بنای این حرفا دیگه
تو این زمون برافتاده
حکایت این دل ما
حکایت دیوونه هاست

تا آستین به قصد تو بالا زدیم ، شد
شمشیرهای تشنه به خون از کمر برون

باید امید هرچه فرج را به گوربرد
بیهوده می بری دل ما را ستون...ستون

این شعر ، هم ردیف غزل های چشم توست
زخمی نزن که قافیه افتد به خاک و خون

Asalbanoo
18-03-2008, 19:17
نمی دونم که چی بگم
نمی دونم به کی بگم
اما دیگه تو رو خدا
تو رو به هر چی قسم
هیچ کسی رو بازی نده
فکر نکن آدم کم

sise
18-03-2008, 19:20
مرا ببر به رسيدن ،بکش مرا به صليب
تو ای تمامی بودن،مسيح روز غريب

مرا بران زبهشت و دوباره حوا کن
فقط بخاطر چشمت ،فقط بخاطر سيب

مرا ببر به زمين و دوباره جانی کن
تو ای بها نه ی چيدن،جنو ن عشق و فريب

مرا بمير به جرم دوباره زنده شدن
از التهاب لبانی که بوسه های مهيب

ببين دوباره دو چشمم به درد الودست
بخوان دوباره برايم دعای امّن يجيب

بيا و قصه ی مارا دوباره حادثه کن
مرا بران ز بهشت و مرا بکش به صليب

Asalbanoo
18-03-2008, 19:25
بیا وُ مرحمتی کن و راه، بگشا
دلِ بی قرارِ منِ روسیاه، بگشا
بیا وُ رحمت ِخود، نزد ِمن فراخ کُن
گره از رازِ خلقت ِمن و ماه، بگشا

befermatooo
18-03-2008, 19:27
بیا وُ مرحمتی کن و راه، بگشا
دلِ بی قرارِ منِ روسیاه، بگشا
بیا وُ رحمت ِخود، نزد ِمن فراخ کُن
گره از رازِ خلقت ِمن و ماه، بگشا

اهل كاشانم
پيشه ام نقاشي است:
گاه گاهي قفسي مي سازم با رنگ ، مي فروشم به شما
تا به آواز شقايق كه در آن زنداني است
دل تنهايي تان تازه شود .
چه خيالي ، چه خيالي ، ... مي دانم
پرده ام بي جان است .
خوب مي دانم ، حوض نقاشي من بي ماهي است .

sise
18-03-2008, 19:28
تو پنجره ی وا شده بر هر جنگل
تو قطره ی از شوق شده درياتر

خوبان جهان آنچه تو داري دارند
در عشق تو از يک يکشان بالاتر.

befermatooo
18-03-2008, 19:30
روشني را بچشيم .
شب يك دهكده را وزن كنيم ، خواب يك آهو را .
گرمي لانه لك لك را ادراك كنيم .
روي قانون چمن پا نگذاريم
در موستان گره ذايقه را باز كنيم .
و دهان را بگشاييم اگر ماه درآمد .
و نگوييم كه شب چيز بدي است .
و نگوييم كه شب تاب ندارد خبر از بينش باغ .

sise
18-03-2008, 20:03
غم به دل،شور به سر،سلسله برپا دارم
به تماشاي من آييد!تماشا دارم

دل بي‌درد ندارد خبراز درد دلم
ناله‌ام،در دل دل‌سوختگان جا دارم

هركسي چنگ به دامان نگاري زد ومن
به كف از شور جنون دامن صحرا دارم

befermatooo
18-03-2008, 20:08
مادرم گندم درون آب ميريزد
پنجره بر آ‏فتاب گرمي آور ميگشايد
خانه ميروبد غبار چهره ي آيينه ها را ميزدايد
تا شب نوروز
خرمي در خانه ي ما پا گذارد
زندگي بركت پذيرد با شگون خويش
بشكفد در ما و سرسبزي برآرد

sise
18-03-2008, 20:41
در انتهاي هر سفر
در آيينه
دار و ندار خويش را مرور مي كنم
اين خاك تيره اين زمين
پايوش پاي خسته ام
اين سقف كوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خداي دل
در آخرين سفر
در آيينه به حز دو بيكرانه كران
به جز زمين و آسمان
چيزي نمانده است
گم گشته ام، كجا
نديده اي مرا ؟"

befermatooo
18-03-2008, 20:46
اي بهار اي ميهمان دير آينده
كم كمك اين خانه آماده است
تكدرخت خانه ي همسايه ي ما هم
برگهاي تازه اي داده است
گاهگاهي هم
همره پرواز ابري در گذار باد
بوي عطر نارس گلهاي كوهي را
در نفس پيچيده ام آزاد
اينهمه ميگويدم هر شب
اينهمه ميگويدم هر روز
باز ميآيد بهار رفته از خانه
باز ميآيد بهار زندگي افروز

sise
18-03-2008, 22:04
ز چای که می ريزم نصيب نمی يابم، خيال پريشانم به جای دگر مانده
پر از شکرش کردم، حواس کجا دارم، دقايق معدودی به وقت خبر مانده

خبر همه وحشت بود، سياهی مواجش فشرده چو کابوسی به پيش نظر مانده
هجوم خبر در سر، هراس خطر در دل، چنان که به فنجانم رسوب شکر مانده

befermatooo
18-03-2008, 22:17
هر دو نشسته بودند زير درخت سيب
دو كاشف بزرگ
دو مرد بي رقيب
آن ، بيخبر از اين،
اين، بيخبر از آن!
درياي مانش بود
اندر ميانشان.
آنگه،
سه قرن پيش،
آن،
كشف كرد:
نيروي گيرائي زمين.
وآنگه،
سه قرن بعد،
اين،
كشف كرد:
نيروي گيرائي فريب!
هر دو نشسته بودند زير درخت سيب

sise
19-03-2008, 00:20
به روي جاده ي كاغذ دل غزل تنگ است
كه پاي هرچه قلم تا رسيدنت لنگ است

هزار مرتبه تا تو دويده ايم اما
ميان ما و رسيدن ، هزار فرسنگ است

چه دلخوشم كه تو از راه مي رسي و ... نه
چه جاي وحدت خورشيد با شباهنگ است

پرنده مي شوم اما بدون تو ... آري
به هر كجا بپرم آسمان همين رنگ است

دل تنگم
19-03-2008, 02:35
تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم

ازین پس شهریارا، ما و از مردم رمیدن ها
که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم

Asalbanoo
19-03-2008, 11:12
من در انتظار تو ام، اما
در باغ زیر گیلاس، تنها!

پشت به تنه سرد استوانه‌اش
در دست لاله و سوسن و گل سرخ
بر لب نام جادو و سکرآورت!
در قلب طپش عشق بی‌قرار.

دخیل بر این مجموعه روا
با زوج طوق بازو و پا.

الوان نامرتب شلیته بر چمن
کفش بلند پاشنه کرم کنار گل.
شلوارک و شلوار در نسیم
باغ در دوار رایحه تداوم حیات.

Behroooz
19-03-2008, 11:22
تا توانی دلی به دست اور

دل شکستن هنر نمی باشد .

دل تنگم
19-03-2008, 12:44
درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه

خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه

amirtoty
19-03-2008, 14:33
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر دم تو به دام دگران پایبستی
گفتا شیخا ! هر آنچه گویی هستم
اما تو هرآنچه می نمایی هستی؟

befermatooo
19-03-2008, 15:26
ياران من به بند
در دخمه هاي تيره و نمناك باغشاه
در عزلت تب آور تبعيدگاه خارك
در هر كنار و گوشه اين دوزخ سياه

sise
19-03-2008, 17:00
هميشه همين طور است کمی به سحر مانده که دلهره می ريزد در اين دل درمانده
چگونه؟ چه می دانم! يکی مثلاً اينکه از آنچه که بايد کرد هزاره دگر مانده

يکی مثلاً اينکه چگونه نگه دارم امانت ياران را به چنگ خطر مانده
يکی مثلاً اينکه به خاک فرو خفتند و خون قلم هاشان به کوی و گذر مانده

چه سرخ و چه عطر آگين، شکفته ولی خونين، گلی که جدا از بن کنار تبر مانده
خشونت اين آزار، اگر کم اگر بسيار، چو خنجرتان سوزند ميان جگر مانده

بود که برآرد سر قيامت از اين مجمر، که در دل خاکستر هنوز شرر مانده
دريچه که روشن شد اميد کرم دارم، ز کتری جوشانی که زمزمه گر مانده

ز چای که می ريزم نصيب نمی يابم، خيال پريشانم به جای دگر مانده
پر از شکرش کردم، حواس کجا دارم، دقايق معدودی به وقت خبر مانده

befermatooo
19-03-2008, 17:11
همه ي روي زمين پيدا بود:
نظم در كوچه ي يونان مي رفت.
جغد در « باغ معلق » مي خواند.
باد در گردنه ي خيبر ، بافه اي از خس تاريخ به خاور مي راند.
روي درياچه ي آرام « نگين » ، قايقي گل مي برد.
در بنارس سر هر كوچه چراغي ابدي روشن بود.

Mahdi_Shadi
19-03-2008, 19:14
ديدمت واي چه ديداري واي
اين چه ديدار دل آزاري بود
بي گمان برده‌اي از ياد آن عهد
كه مرا با تو سر و كاري بود

befermatooo
19-03-2008, 19:27
در شهر بند مهر و وفا دلبري نماند
زير كلاه عشق و حقيقت ، سري نماند
اي باغبان بسوز كه در باغ خرمي
زين خشكسال حادثه برگ تري نماند
آن آتشي كه خاك وطن گرم بود از آن
آنسان بباد رفت ، كزان اخگري نماند
زين تازه دولتان دني ، خواجه اي نخاست
وز خانواده هاي كهن ، مهتري نماند
زين ناكسان كه مرتبت تازه يافتند
ديگر به هيچ مرتبه جاه و فري نماند
زين جنگهاي داخلي و اين نظام زور
بي درد و داغ ، خانه و بوم و بري نماند
جز گونه هاي زرد و لبان سپيدرنگ
ديگر به شهر و دهكده سيم و زري نماند
ياران ،‌ قسم به ساغر مي كاندرين بساط
پر ناشده ز خون جگر ، ساغري نماند
نه بخشي از تمدن و ني بهره اي ز دين
اينجا بجز شغالي و خوك و خري نماند
روز ائمه طي شد و در پيشگاه شرع
جز احمقي و مرتدي و كافري نماند

Mahdi_Shadi
19-03-2008, 19:42
دل نيست اين دلي كه به من دادي
در خون تپيده آه رهايش كن
يا خالي از هوي و هوس دارش
يا پايبند مهر و وفايش كن

sise
19-03-2008, 20:12
نشست و دفتر دل را به نامتان وا کرد
برای از تو سرودن بهانه پیدا کرد

قلم به دست گرفت و تمام دردش را
به روی صفحه ی کاغذ هجا هجا جا کرد

گناه رانده شدن را به پای سیب نوشت
و هر چه وسوسه را نیز نذر حوا کرد

کمی به حال خودش گریه اش گرفت و بعد،
دو دست تب زده اش را به سمت دریا کرد

دوباره یوسف زیبای داستان ترنج
میان دخترکان قبیله غوغا کرد

تو از کدام در ناگشوده می آیی
کجای کوچه تو را می شود تماشا کرد؟

بپیچ در من و من را دوباره آتش زن
که چشم های تو شوری عجیب بر پا کرد

befermatooo
19-03-2008, 20:17
درين سراي بيكسي ، كسي بدر نميزند
به دشت پرملال ما پرنده پر نميزند
يكي ز شب گرفتگان چراغ بر نميكند
كسي به كوچه سار شب در سحر نميزند
نشسته ام در انتظار اين غبار بي سوار
دريغ كز شبي چنين سپيده سر نميزند
دل خراب من دگر خراب تر نميشود
كه خنجر غمت ازين خراب تر نميزند
گذرگهي است پر ستم كه اندرو بغير غم
يكي صلاي آشنا به رهگذر نميزند
چه چشم پاسخ است ازين دريچه هاي بسته ات؟
برو كه هيچكس ندا به گوش كر نميزند
نه سايه دارم و نه بر ، بيفكنندم و سزاست
اگر نه ، بر درخت تر كسي تبر نميزند

sise
19-03-2008, 20:56
دو جاي پاي نرفته، دو سايه، يك ديوار
مرا به دغدغه هاي شبانه ام بسپار
به تار هاي ظريفي كه عشق مي بافد
به زخم هاي عميقي كه خورده ام بسيار

به ناتمامي اين روزهاي باراني
به اين گلايه كه هرروز مي شود تكرار

رسيده ايم به مرز ستاره ها امشب
رسيده ايم، ولي روز مي شود هربار،

و من براي خودم از تو شعر مي خوانم
و من به جاي خودم از تو مي شوم سرشار

befermatooo
19-03-2008, 22:53
روح من در جهت تازه ي اشيا جاري است .
روح من كم سال است .
روح من گاهي از شوق ، سرفه اش ميگيرد .
روح من بيكار است :
قطره هاي باران را ، درز آجرها را ، مي شمارد .
روح من گاهي ، مثل يك سنگ سر راه حقيقت دارد.

sise
19-03-2008, 23:38
دراين تقدير بي رنگي ، حرير روح رؤيايي
طلوع آبي يادي ، نگاه سبز دريايي

تو خون پاك خورشيدي شكوه شعر پروازي
غرور بال انديشه خيال روح صحرايي

چه پيونديست با چشمت زلال آب و آيينه
كه تير ديده ي دل را تو آماج تماشايي

befermatooo
19-03-2008, 23:50
ياران من به بند
در دخمه هاي تيره و نمناك باغشاه
در عزلت تب آور تبعيدگاه خارك
در هر كنار و گوشه اين دوزخ سياه

دل تنگم
20-03-2008, 00:44
همنشین جان من مهر جهان افروز توست
گر ز جان مهر تو برخیزد جهانی گو مباش

یک دم وصلت ز عمر جاودانم خوش تر است
بر وصال دوست عمر جاودانی گو مباش

magmagf
20-03-2008, 20:52
شيدا از آن شدم كه نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گري كرد و رو ببست

دل تنگم
20-03-2008, 20:54
تو بهار دلکشی و من چو باغ
شور و شوق صد جوانه با من است

یاد دلنشینت ای امید جان
هر کجا روم روانه با من است

sise
20-03-2008, 22:23
ته این راه روشن نیست منم مثل تو می دونم
نگو باید برید از عشق نه می تونی نه می تونم

نه می تونیم برگردیم نه رد شیم از تو این بن بست
منم می دونم این احساس نباید باشه اما هست !!!

befermatooo
20-03-2008, 22:27
تو اين شبای خط خطی ستاره های پاپتی

گم شدن و نيست توی راه فانوسک رفاقتی

به هر کی می خوای دل بدی دل می کنه به راحتی

دنيا چه آلوده شده به سم بی صداقتی

sise
20-03-2008, 22:47
يک ابديت تولد و تاويل
واژه هاي وحشي را
تزريق مي کند به مويرگهايم
خط هاي موازي کوچه آب مي شود
در تو
و غاز وحشي آتش ديده اي
از دامن شب غلت مي زند در من
...
اما چشمي که لرزه هاي گل ـ ابريشم
تشويش بي قرار جهنم را مي نوشد
اندام هيچ آهوي افتاده اي را در گمان
تناسل و آب غوطه نخواهد داد...
....
هنوز سپيده مي لرزد
اين سايه
که تبخير خنده هاي زلال است
از کجاي درياها تبخير مي شوي
که من
درهجوم آفتاب هاي غلتيده
آب مي شوم
وقتي که هر دهان
از باغهاي معلق آدم
دستان آفريقايي اسرافيل مي بوسد
باشد که چشم هايم
از ميان سيب و گدازه
برداشتي از قنات باکره اندامت داشته باشد
....
هنوز آبي مي سوزد
دنداني که روزهاي کبوتري را
تزريق مي کند
به مويرگهايم
.....
تا در قرائت قرآن بنشيند
به جايمان سنگ
رد پايي گداخته پستان آسمان را خشک
مي کند
تا يادت از من ....

magmagf
20-03-2008, 23:49
نه من ديگر به روي ناكسان هرگز نمي خندم
دگر پيمان عشق جاوداني
با شما معروفه هاي پست هر جايي نمي بندم
شما كاينسان در اين پهناي محنت گستر ظلمت
ز قلب آسمان جهل و ناداني
به دريا و به صحراي اميد و عشق بي پايان اين ملت
تگرگ ذلت و فقر و پريشاني و موهومات مي باريد
شما ،‌كاندر چمن زار بدون آب اين دوران توفاني
به فرمان خدايان طلا ،‌ تخم فساد و يأس مي كاريد ؟

befermatooo
21-03-2008, 00:02
در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند

گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را

دل تنگم
21-03-2008, 00:44
اگر نسیم امیدی نبود و شبنم شوقی
گلی نداشت خزان دیده باغ طبع حزینم

به ناز سر مکش از من که سایه ی توام ای سرو
چو شاخ گل بنشین تا به سایه ی تو نشینم

sise
21-03-2008, 10:41
من اتفاقي ديگرم دردي عجيبم

با معني دنيايتان خيلي غريبم

بيزارم از دلخوشكنك هايي كه داريد

از اين تب و تاب شماها بي نصيبم

شايد حسادت مي كنم با دلخوشي تان

شايد خودم را گاهگاهي مي فريبم

حتي به خود شك مي كنم شايد نباشم

يعني منم از ريشه تكرار سيبم

آن گاه چشمي سرد مي آيد كنارم

دستي به پشتم مي زند من روي شيبم

نه نه نمي خواهم كه دستم را بگيريد

وقتي كه با تنهايي خود هم غربيبم

Mahdi_Shadi
21-03-2008, 12:53
مي‌سوزم از اين دورويي و نيرنگ
يكرنگي كودكانه مي‌خواهم
اي مرگ از آن لبان خاموشت
يك بوسه‌ي جاودانه مي‌خواهم

amirtoty
21-03-2008, 18:27
پشه از شب زنده دازی خون مردم می مکد
زینهار از عابد شب زنده دار اندیشه کن

sise
21-03-2008, 20:05
مي‌سوزم از اين دورويي و نيرنگ
يكرنگي كودكانه مي‌خواهم
اي مرگ از آن لبان خاموشت
يك بوسه‌ي جاودانه مي‌خواهم

منيره اي که درخشنده بود يادت هست !؟
به جمع شب زده گان شکسته دل پيوست

دلش که سنگ صبور غم بزرگش بود
شبي ز غربت اين قصه گوي غصه شکست

منيره ماند و گذشته که خاطراتش بود
و حال ، آينده ، آرزوي رفته ز دست

پريد شاپرک خنده از کنار لبش
چکيد شبنم چشمش به روي گونه نشست

ز سرنوشت خودش قهر کرد و خسته ز صبر
اميد بر دگر و شايد زمانه نبست

غريب چله نشين در انزوا مانده
منيره بود وليکن از آفتاب گسست

ز راه مانده و ناچار پيش . پس رفتن
به جمع شب زده گان شکسته دل پيوست

دل تنگم
21-03-2008, 20:15
تو کز چشم و دل مردم گریزانی چه میدانی
حدیث اشک و آه من برو از باد و باران پرس

عروس بخت یکشب تا سحر با کس نخوابیده
عروسی در جهان افسانه بود از سوگواران پرس

sise
21-03-2008, 20:26
سرش به نیزه به گل های چیده می ماند
به فجر از افق خون دمیده می ماند

یگانه بانوی پرچم به دوش عاشورا
به نخل سبز ز ماتم تکیده می ماند

میان خیمه ی آتش گرفته، طفل دلم
به آهویی که ز مردم رمیده می ماند

شب است گوش یتیمان ز ضربت سیلی
به لاله های ز حنجر دریده می ماند

رقیه طفل سه ساله که حوری حرم است
به آن که رنج نود ساله دیده می ماند

دل تنگم
21-03-2008, 20:29
در ِدکانِ همه باده فروشان تخته است
آن که باز است همیشه، در ِ میخانه‌ی تست

دستِ مشاطه‌ی طبع ِ تو بنازم که هنوز
زیور ِ زلفِ عروسان سخن ِ شانه‌ی تست

sise
21-03-2008, 20:37
تو با بوي بابونه جاري شدي در مسيرم
كبوتر تكاندي كه در بام باور اسيرم

سر راه شعرت پريشانيم شعله ور شد
و پيچيد احساس باراني ات در حريرم

هميشه كنار تماشاي من مي نشستي
و مي خواندي اي شاعر سبز روشن ضميرم!

دل تنگم
21-03-2008, 20:41
می روم تا که به صاحبنظری بازرسم
محرم ما نبود دیده‌ی کوته نظران

دل چون آینه‌ی اهل صفا می‌شکنند
که ز خود بی‌خبرند این ز خدا بیخبران

diana_1989
21-03-2008, 20:44
نخفته ام ز خیالی که میزد دل من
خمار صد شبه دارم شرابخانه کجاست
///
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شماست

sise
21-03-2008, 20:45
تاريک و تاريکتر
نگاهها
دوخته شده به اين آينده لعنتي
که يک عرق سرد ناگهان تمام بدنم را به رعشه مي اندازد
تو
با خاطراتي که کثافت از سر و رويشان ميبارد
با زيبايي.که ديگر از ان هم خبري نيست
با عشق.که انگار يادت رفته
...
چه سلامهاي شيريني بود
چه هراسهاي لذت بخشي
چه دستهاي گرمي بود.
...
سلامتي هميشگي
دروغهاي هميشگي
دروغ
دروغ
دروغ
دروغ
...
عشق و نفرت...

دل تنگم
21-03-2008, 20:52
تیر از غمزه‌ی ساقی سپر از جام شراب
با کماندار فلک جنگ وجدالی کردیم

غم به روئین‌تنی جام می انداخت سپر
غم مگو عربده با رستم زالی کردیم

magmagf
21-03-2008, 22:26
من شکسته تو شکسته
از گذشت عمر و خسته
جای پای روزگار
روی گونه هام نشسته
تو نگاه تو
تو نگاه من
رنگ باوری نمونده
دست زندگی گرد حسرتی
روی چهرمون
نشونده

دل تنگم
22-03-2008, 02:50
هم رهِ همهمه‌ی گَلّه و هم پای سکوت
هم دم ِ زمزمه‌ی نایِ شبانی، گل ِ من

دم ِ خورشیدو نم ِ ابری و با قوس قزح
شهسواری و به رنگینه کمانی، گل ِ من

sise
22-03-2008, 11:19
نگاه کن شاعر ! به اندازه ي مشت هاي تو
ماه به افق هاي فردا پاشيده اند
آنقدر که در وسعت آسمان
پرواز ممکن است
و در تپش نگاهت
عبور کبوتر در چشم هاي تفنگ گم نمي شود
و من هنوز پس مانده ي پر ها را بر رد پاي پرواز نديده ام
نگاه کن شاعر ! وقتي عطش در دستهاي خالي تو تکثير مي شود
ريشه هاي گندم به فاجعه مي خندند
و تمام ابرها کرت کرت مي بارند
نگاه کن که در تلاقي سبز حوصله ي تو
رويش گناه آدم را چقدر آشنا معنا مي کند
آن قدر که براي دوباره روييدن
خلاصه چشمهاي تو........

دل تنگم
22-03-2008, 13:29
وای از این افسرده گان فریاد اهل درد کو؟
ناله مستانه دل های غم پرورد کو؟

ماه مهر آیین که میزد باده با رندان کجاست
باد مشکین دم که بوی عشق می آورد کو؟

Mahdi_Shadi
22-03-2008, 13:48
و حوض خانه‌ي ما خالي است
ستاره‌هاي كوچك بي تجربه
از ارتفاع درختان به خاك مي‌افتند
و از ميان پنجره‌هاي پريده رنگ خانه‌ي ماهي‌ها
ضب‌ها صداي سرفه‌ مي‌آيد
حياط خانه‌ي ما تنهاست
...

دل تنگم
22-03-2008, 13:52
تو به صد نغمه، زبان بودی و دلها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی

خلق را گر چه وفا نیست و لیکن گل من
نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی

sise
22-03-2008, 22:29
يك نفر آمد ، صدايم ، كرد و رفت
در قفس بودم ، رهايم ، كرد و رفت
يك نفر آمد كه با چشمان خود
سوز و فرياد عذايم كرد و رفت
بي دليل از قلب من رنجيده بود
او مرا از خود، جدايم كرد و رفت
يك نفر آمد كه با سجاده اش
تا سحر تنها ، دعايم، كرد و رفت

دل تنگم
22-03-2008, 22:50
تو اهل درد نهای ور نه آتشی جانسوز
زبانه می کشد از سینه ای که من دارم

رهی ز چشمه خورشید تابنک تر است
به روشنی دل بی کینه ای که من دارم

sise
22-03-2008, 23:03
من کوزه ی دل نازک تنهایی خویشم
در من عطش آبرگی ملتمس افتاد

ها...از سر این طاقچه، این کوزه ی مغموم
در فکر سقوط است به دادش برس ...افتاد

دل تنگم
22-03-2008, 23:06
در دام تو یک شب دلم از ناله نیاسود
آسودگی از مرغ گرفتار گریزد

از دشمن و از دوست گریزیم و عجب نیست
سرگشته نسیم از گل و از خار گریزد

sise
22-03-2008, 23:20
در شبی پر ستاره و آرام دختری در عذاب می میرد
دختری در عذاب تنهایی غرق در التهاب می میرد

در نگاه دو چشم خسته ی او زندگی موج می زد و عشق
غافل از اینکه این همه رؤیاست، عاقبت در سراب می میرد

چشم هایش پر ست از حسرت، حسرت لحضه های رؤیایی
چشم هایی که پر ز رؤیا بود آن زمان چون شهاب می میرد

دل تنگم
22-03-2008, 23:22
در کنار من ز گرمی بر کناری ای دریغ
وصل و هجران غم و شادی به هم باشد مرا

در خروشم چو بینم کج نهادیهای خلق
جویبارم ناله از هر پیچ و خم باشد مرا

sise
22-03-2008, 23:28
اينكه ما با موهاي تراشيده كجا ميرويم بماند
كلافه مي شوم
از بس كه اين خيابانها
سر از جيب هاي من در مي آورند.
تو هم با اين ناخن هاي بلند
از همان اول انگشت نما بودي.
دست از سر عزرائيل برداريد.
ما تازه عاشق شده ايم.
با گم شدن اين پلاك
نه!
له شدن اين خيابان لعنتي
شبيه قاب خالي روبرو
ديگر كسي از ما سراغي نمي گيرد.
سيگاري نيم سوخته بر ميز
و ساعتي كه عقربه هايش
در لحظه اي مقرر با هم گلاويز مي شوند
تو من و چند نقطه چين
با تبسمي تاريك
به هم زل مي زنيم
آنقدر كه عقربه هاي مجروح
ميان سنگيني سكوتمان
سرفه مي كنند.
بگذار همه فكر كنند
پيش از اين اتفاقي نيافتاده است
قرار نيست
با عاشق شدني ساده
تيتر اول روزنامه ها شويم.

دل تنگم
22-03-2008, 23:29
مبین به چشم حقارت به خون دیده ما
که آبروی صراحی به اشک خونین است

ز آشنایی ما عمرها گذشت و هنوز
به دیده منت آن جلوه نخستین است

sise
22-03-2008, 23:38
تمام قلبمان فرياد مي‌كرد
تو را تا بيكران ها ياد مي‌كرد

درون سينه ام غوغاي غم بود
نبايد كس دل من شاد مي‌كرد؟

دل تنگم
22-03-2008, 23:44
درنهادم سیاه کاری نیست
پرتو افشان سپیده را مانم

گفتمش ای پری که را مانی؟
گفت: بخت رمیده را مانم

magmagf
23-03-2008, 08:10
من، سر از کدام سردابه در بياورم بيرون ؟
من، از کدام در، دَهَن در بياورم بيرون؛
من سال ِ هفتِ کبيسه ؟
[ سال ِ هفتِ کبيسه] اگر شد
کبوتر بگذاريد و اگر شد
زن ها بر دو سوی صحنه اگر شد
بنشينند و پروانه اگر شد
پيله بترکاند روی شکم هاشان.

دل تنگم
23-03-2008, 11:51
نوش داروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگ دل این زودتر می‌خواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توأم فردا چرا

magmagf
23-03-2008, 13:35
آنقدر در گفتن يک حرف حاشيه رفتم
و به جاي نوشتن تنها يک کلمه گوشه ي دفتر خاطراتت
شعر هاي حاشيه اي نوشتم !!!!
تا عاقبت در حاشيه چشم هايت افتادم
حالا که حاشيه نشيني را تجربه مي کنم
بگذار فقط يک حرف حاشيه اي ديگر بزنم
دوستت دارم

دل تنگم
23-03-2008, 14:58
مشو از باغ شبابت به شکفتن مغرور
کز پیش آفت پیری بود و پژمردن

فکر آن باش که تو جانی وتن مرکب تو
جان دریغست فدا کردن و تن پروردن

sise
23-03-2008, 15:44
نوشيده اند امشب برادرهايتان مردم!
اين زهرراازکاسه ي سرهايتان مردم!

اين غيرت پوسيده اتش مي زندشب را
دررقص نافرجام خنجرهايتان مردم!

درخانه کز کرديدومشغول دعامانديد
نفرين به راه و رسم و باورهايتان مردم!

دل تنگم
23-03-2008, 15:53
ماهتاب ست و سکوت و ابدیت یا نیز
سر سپاریم به مرغ حق و هوئی بزنیم

خرقه از پیر فلک دارم و کشکول از ماه
تا به دریوزه شبی پرسه به کوئی بزنیم

sise
23-03-2008, 16:28
مرديدخيلي وقت پيش اما هنوز انگار
درگورمي رقصندپيکرهايتان مردم!
*‌‌**
اين زندگي بي فايده ست اي کاش بنشينند
درسوگتان يک روز مادرهايتان مردم!

دل تنگم
23-03-2008, 17:03
ما که در خانه‌ی ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه

مرگ یکبار مثل دیدم و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه

sise
23-03-2008, 20:11
همین جور هاست که گُر می گیرم
گوش ها می شوم
حالم ها از سر جایش می رود زیر شن های عمیق
انگار هزار ولت زیر گوش هام وصل می شود
زیر قلب هام
مغز هام
و من هام
که گیر لا به لای خواب
خیال می کنم
بیدارم.
چند روز پیش یکی از روان پزشکان بزرگ به این حال گفت:
خریت
اما به شکل موجودات مستثنای وقیح دو سر.
کاری ندارم به این کارها
همین جورهاست که گر می گیرم گوشه ای
و دلیل شرعی ندارد که مثلا آقای« هتفیلد»
توی گوشم« اینترسندمن» نکوبد
دارد؟

magmagf
23-03-2008, 23:57
دریا به دشواری گل آلود میشود
جویبار ها
به هر بهانه ای..
دریا بودمی،
جویباری، اکنون، بیش نیستم.
مبادا که..

sise
24-03-2008, 00:05
هرچه کردم نشوم از تو جدا بدتر شد
نرود از دل ما مهر و وفا، بدتر شد
مثلا خواستم این بار موقّر باشم
و به جای «تو» بگویم که: «شما» بدتر شد
این متانت به دل سنگ تو تاثیر نکرد
بلکه برعکس، همه رابطه ها بدتر شد
آسمان وقت قرار من و تو ابری بود
تازه با رفتن تو وضع هوا بدتر شد
روی فغرش دل من جوهری از عشق تو ریخت
آمدم پاک کنم عشق تو را بدتر شد

دل تنگم
24-03-2008, 01:25
در دیر و حرم زخمه‌ی سنتور عبادت
حاجی به حجازت زد و راهب به رهابت

ای آه پر افشان به سوی عرش الهی
خواهم که به گردی نرسد تیر شهابت

sise
24-03-2008, 16:45
تو را براي ابد ترك مي‌كنم مريم
چه حُسن مطلع تلخي براي غم، مريم!
براي من كه تو را از تو بيشتر مي‌خواست
چه سرنوشت بدي را زدي رقم، مريم!
پكي عميق به سيگار مي زنم، هرچند
تو نيستي كه ببيني چه مي‌كشم! مريم!
همه مرا به خودم واگذاشتند... همه...
همه...
همه...
همه...
حتّي تو هم...
تو هم...
مريم!


اگر به وزن شعر اسیب جدی(!) وارد نشه ، دوستان میتونن اسمو مطابق میل خویش عوض نمایند:دی

دل تنگم
24-03-2008, 19:10
می‌نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق
اما که در این میکده غم نوش تر از من

افتاده جهانی همه مدهوش تو لیکن
افتاده‌تر از من نه و مدهوش تر از من

Mahdi_Shadi
24-03-2008, 19:41
نه گرما،
گرم شدن را چشم به راه خورشيد مي‌ماند
و نه باد،
سرد شدن را چشم به راه مي‌ماند

دل تنگم
24-03-2008, 20:08
در عاشقی رسید به جائی که هرچه من
چون باد تاختم نرسیدم به گرد او

از جان گذشت عشقی و اجرت چه یافت مرگ
این کارمزد کشور و آن کارکرد او

sise
24-03-2008, 20:44
وقتی قفس با آسمان فرقی ندارد
امروز و فردا، بی گمان فرقی ندارد

وقتی غروری نیست تا آتش بگیرد
خاموش یا آتشفشان فرقی ندارد

اینجا و آنجا، هرکجا باشی همین است
هر جا که باشی آسمان فرقی ندارد

دل تنگم
24-03-2008, 20:56
دریچه‌های شبستان به مهر و مه بستم
بدان امید که از چشم بد نهان مانم

به امن خلوت من تاخت شهرت و نگذاشت
که از رفیق زیانکار در امان مانم

sise
24-03-2008, 21:08
من با تو حـرف مـی زنـم امـا تو زیر لـب
می خوانی و هزار و یک آهنگ می زنی؟
هی پایه های صندلی ات را عقب نکش
با ساعـتـت نگــو که فقـط فکر رفتـنـی
این سایه ی مچاله که اینجا نشسته است
یک مرد عاشق است نه یک آدم آهنی!
آخـر کـدام گوشه ی دنـیا شنـیـده ای
مردی چنین کشاله شود در پی زنی؟
::
کافه شلوغ شد...چه بگویم؟..بلند شو...

دل تنگم
24-03-2008, 21:18
وای از دست تو ای شیوه‌ی عاشق‌کش جانان
که تو فرمان قضا بودی و تغییر نکردی

مشکل از گیر تو جان در برم ای ناصح عاقل
که تو در حلقه‌ی زنجیر جنون گیر نکردی

sise
24-03-2008, 23:14
يك بامداد
-يك صبح راستين-
خورشيد اگر به كام تو برمي امد
...
يك قاب،كوه و دامنه
يك پنجره،پرنده اگر با تو مي رسيد
...
يك دشت پهن،لاله ي تر؟
نه! يك كاسبرگ
يك آه از فراغ و دل آسودگي
-اي خسته ي ملول و سمج!
اي سنگ زنده،صبر مجسم! -
يك زندگي شكست، گوارايت مي بود

دل تنگم
25-03-2008, 00:19
دیدی که چه غافل گذرد قافله عمر
بگذاشت به شب خوابت و بگذشت شبابت

آهسته که اشکی به وداعت بفشانیم
ای عمر که سیلت ببرد چیست شتابت

magmagf
25-03-2008, 02:34
تمام حرف دلم این است:
من عشق را با نام تو آغاز کردم
در هر کجای عشق که هستی
آغاز کن مرا

دل تنگم
25-03-2008, 05:32
آری این نعره‌ی مستانه که امشب ما راست
به سر کوی بت عربده جوئی بزنیم

خیمه زد ابر بهاران به سر سبزه که باز
خیمه چون سرو روان بر لب جوئی بزنیم

~mohammad~
25-03-2008, 07:02
ما زبان را ننگریم و قال را

ما درون را بنگریم و حال را

Mahdi Hero
25-03-2008, 12:59
ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد، وقت است که بازآیی

دل تنگم
25-03-2008, 15:25
یارب سببی ساز که یارم به سلامت
باز اید و برهاندم از بند ملامت

خاک ره آن یار سفر کرده بیارید
تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت

seastar
25-03-2008, 15:47
هر روز
شيطان لعنتي
خط هاي ذهن مرا
اشغال مي كند
هي با شماره هاي غلط ، زنگ مي زند،‏ آن وقت
من اشتباه مي كنم و او
با اشتباه هاي دلم
حال مي كند.
ديروز يك فرشته به من مي گفت:
تو گوشي دل خود را
بد گذاشتي
آن وقت ها كه خدا به تو مي زد زنگ
آخر چرا جواب ندادي
چرا بر نداشتي؟!
يادش به خير
آن روزها
مكالمه با خورشيد
دفترچه هاي ذهن كوچك من را
سرشار خاطره مي كرد
امروز پاره است
آن سيم ها
كه دلم را
تا آسمان مخابره مي كرد.
×××
با من تماس بگير ، خدايا
حتي هزار بار
وقتي كه نيستم
لطفا پيام خودت را
روي پيام گير دلم بگذار.
×××

H M R 0 0 7
25-03-2008, 16:24
روزي تو خواهي آمد از كوچه هاي باران
تا از دلم بشويي غم هاي روزگاران

دل تنگم
25-03-2008, 16:48
ناز می‌کرد به پیراهن نازک تن تو
نازنینا چه خبر شد که کفن پوش شدی

چنگی معبد گردون شوی ای رشگ ملک
که به ناهید فلک همسر و همدوش شدی

____________________________________

دوست عزیز seastar سلام

لطفا دقت کنید اینجا برای مشاعره انتخاب شده... و قانون آن این است که هرکس یک پست (شعر) با حرف آخر نفر آخر باید بگذارد...

سپاس از توجه شما...

diana_1989
25-03-2008, 22:38
يك لحظه تمام آسمان را
در هاله اي از بلور ديدم
خود را و ترا و زندگي را
در دايره هاي نور ديدم

گويي كه نسيم داغ دوزخ
پيچيده ميان گيسوانم
چون قطره اي از طلاي سوزان
عشق تو چكيد بر لبانم

دل تنگم
25-03-2008, 22:57
ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه

گر رهایی است برای همه خواهید از غرق
ورنه تنها خودی از لجن رهانیم که چه

magmagf
25-03-2008, 23:58
هميشه تاريک مي آيي
تکه اي از خوابم مي ربايي ،
و آشفته ترين شب جهان را
در جانم مي ريزي !
اينگونه بي قرارم مکن !

دل تنگم
26-03-2008, 00:10
ناله‌ی نای دلم گوش سیه چشمان نوازد
کاین پریشان مو غزالان را بسی کردم شبانی

گوش بر زنگ صدای کودکانم تا چه باشد
کاروان گم کرده را بانگ درای کاروانی

sise
26-03-2008, 11:49
يک ابديت تولد و تاويل
واژه هاي وحشي را
تزريق مي کند به مويرگهايم
خط هاي موازي کوچه آب مي شود
در تو
و غاز وحشي آتش ديده اي
از دامن شب غلت مي زند در من
...
اما چشمي که لرزه هاي گل ـ ابريشم
تشويش بي قرار جهنم را مي نوشد
اندام هيچ آهوي افتاده اي را در گمان
تناسل و آب غوطه نخواهد داد...
....

دل تنگم
26-03-2008, 12:44
در پیچ و خم و تابم از آن زلف خدا را
ای زلف که داد اینهمه پیچ و خم و تابت

عکسی به خلایق فکن ای نقش حقایق
تا چند بخوانیم به اوراق کتابت

saye
26-03-2008, 14:40
سلام
...

تبسمی بر لب
و نیمه دلی آفتابی
اما
در دوردست های روح
بارانی
بی امان می بارد
و هراسی
به اندازه ی ابدیت
فاصله ی این دوگانگی را
رنگ خاکستر می زند
...

sise
26-03-2008, 14:57
دل مويه هاي شاعري ات را به من بده
آن يك دو بيت آخري ات رابه من بده
محض رضاي اين دل ايلاتي غريب
آن حالت عشايري ات را به من بده
اين گريه هاي باطني من براي توست
آن خنده هاي ظاهري ات را به من بده
دلگيري از مرام و مسلماني ام ، اگر
پندارهاي كافري ات را به من بده

دل تنگم
26-03-2008, 15:21
هركسي ز اندازهء روشن دلي
غيب را بيند به قدر صيقلي

هر كه صيقل بيش كرد او بيش ديد
بيشتر آمد بر او صورت پديد

sise
26-03-2008, 19:11
دختران بندر ، تا آبي چشمهاي شما بارها رفته ام ؛
با لنجهاي بي لنگر ، بارها رقصيده ام ،
با پاهاي سوخته ، در زير پلكهاي شما …
بارها خوابيده ام .
و صبحگاهان با همه شما ؛
از خواب برخاسته ام .
دختران بندر،
تا گرداب چشمهاي شما ،
بارها رفته ام .

saye
26-03-2008, 19:45
شب، شبی بود غم‌انگیز که آزارم داد
خلوتی بود غم‌آمیز که آزارم داد

کاسه‌ای دست تو و باقی این ظرف تهی
دلم از صبر تو لبریز که آزارم داد

فصلها یک غم مبهم شد ومن؛
خسته از حسرت پاییز که آزارم داد

« آخرین عابر این کوچه منم »
سایه‌ی پشت سرم نیز که آزارم داد

دردهای دلِ تنهای من از شعر بپرس
ـ از غزل حس گلاویز که آزارم داد ـ

ماه هم دید که خاتون غزلهای شبم
نیمه شب بر در دهلیز که آزارم داد

لحظه‌ی شرجی دیدار تو آمیخته بود ؛
با سکوت شب شالیز که آزارم داد

« بعد از آن آه خودت می دانی »
این همه غصه‌ی یکریز که آزارم داد
?
خاطراتم به فراموشی مطلق پیوست
غیر یک حرف و یک چیز که آزارم داد ؛

چایی سرد شده یک غم مبهم و دگر
ـ آه از آن حرف سرِمیز که آزارم داد !
...

M A R S H A L L
26-03-2008, 19:48
در گذشت پر شتاب لجظه هاي سرد
چشمهاي وحشي تو در سكوت خويش
گرد من ديوار مي سازد
مي گريزم از تو در بيراهه هاي راه


...

saye
26-03-2008, 19:58
میان ساحل و دریا سراب را دیدم
سراب ـ این شبه آفتاب ـ را دیدم !

وباز با همه‌ی وسعت دلی دریا
در التهابِ عطش شوق آب را دیدم

نشد که هیچ بیابم دلیل تشنه‌گی‌ام
اسیر حس عطش، التهاب را دیدم

کبوترانه در این آبی هزار کلاغ
بدون پر زدن از خود عقاب را دیدم

چه قدر فاصله با خود ،چه قدر دور از خود
شگفت ؛ در دلِ شب، خوابِ خواب را دیدم

همیشه فرصت یک تک سوال باقی بود
هنوز گفته ـ نگفته جواب را دیدم !

دلم گرفته از این مردم همیشه دروغ
به چهره چهره‌ی ایشان نقاب را دیدم
?
تمام حادثه از آنِ‌شان همین کافیست
که از نگاه غزل ، شعر ناب را دیدم
...