PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 [5] 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

k@vir
29-04-2006, 20:28
لحظه لحظه با غمت سر مي كنم
آخ چه فايده كه يادت نمي ياد
غربتم قد چشات گنگه عزيز
اي عزيزترينم از من مگريز
توي تنگ تنگ چشماي دلم
هرچي كه مي خواي بريز غصه نريز
-----------------------------------------------
اگه خوب نبود ببخشيد!آخه منم از ((ل)) بلد نبودم گفتم اين از هيچي بهتره كه!!
موفق باشيد.

FX64 Dual Core
29-04-2006, 21:33
با سلام

اين هم با ز

ز دست ديده ُ دل هر دو فريــــــاد

كه هر چه ديده بيند , دل كند يــاد

بسازم خنجري نيشش ز فولــــاد

زنم بر ديـده تــا دل گــــردد آ ز ا د
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] . [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

WooKMaN
29-04-2006, 22:13
(از اين به بعد منم ميشم هم كيشتون)

دل ما را که ز مار سر زلف تو بخست
از لب خود به شفاخانه ترياک انداز

ملک اين مزرعه دانی که ثباتی ندهد
آتشی از جگر جام در املاک انداز

Marichka
30-04-2006, 00:56
زين همرهان سست عناصر دلم گرفت
شير خدا و رستم دستانم آرزوست
=====================
واعظان كين جلوه بر محراب و منبر مي كنند
چون به خلوت مي روند آن كار ديگر مي كنند

مشكلي دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر مي كنند؟
(حافظ)

M E H D I
30-04-2006, 00:59
ديوانه چون طغيان كند زنجير و زندان بشكند
از زلف ليلي حلقه اي در گردن مجنون كنيد

FX64 Dual Core
30-04-2006, 12:14
با سلام

دلي دارم چو مرغ پر شكسته
چو كشتي بر لب دريا نشسته

ENTEZAR
30-04-2006, 15:42
هرکس به تمناي کسي غرق نياز است
هر کس به سوي قبله خود رو به نماز است

saye
30-04-2006, 17:42
سلام

...
تنهاييم به عيش جهاني برابر است
من در ميان تيرگي تنگناي خويش
پر مي زنم ز شوق كه اينجا چه دلگشاست
سر خوش ، از اين سياهي و شادان از اين مغاك
فرياد مي كشم كه از اين خوبتر كجاست ؟
خفاش خو گرفته به تاريكي ي غمم
پرواز من به جز به شبانگاه تار نيست
بر من متاب ، آه ، تو اي مهر دلفروز
نور و نشاط با دل من سازگار نيست
...

WooKMaN
30-04-2006, 19:08
ترسم کز اين چمن نبری آستين گل
کز گلشنش تحمل خاری نمی‌کنی

در آستين جان تو صد نافه مدرج است
وان را فدای طره ياری نمی‌کنی

(حافظ خدابيامرز)

k@vir
30-04-2006, 20:35
یاد باد یاده گذشته شاد باد این دل زرد و تهی در حسرت دیدار باد
یاد روزایی که کوچه زیر سایه ی تنم بود
مهربون درخت عاشق مست عطر نفسم بود
سهم من از بوسه ی باد چی بگم ای داد و بیداد
همه زردی و تباهی مردن و رفتن از یاد.

Farid007
30-04-2006, 21:08
...
دوباره دلم گرفته
صداي گريه بارون
تو خيابون دم گرفته

با نگاهت قلبمو ازم گرفتي
اينم بمونه
با غرورت منو دست كم گرفيتي
اينم بمونه
...

k@vir
30-04-2006, 21:10
هلال ماه
نيم رخ توست
تقويم تاريك آيينه
مكمل من
به چهارده كه مي رسي
تمام شب باراني ام
لبخند آيينه
چوب خطش را
سلام مي گويد.

Black Hawk
30-04-2006, 21:14
دام ها بينم به راه تو نهان××××رفتنت باشد همان, مردن همان

bb
30-04-2006, 21:22
نتوان دل شاد را به غم فرسودن / وقت خوش خود بسنگ محنت سودن
کس غيب چه داند که چه خواهد بودن / می بايد و معشوق و به کام آسودن

saye
30-04-2006, 22:19
نشسته ماه بر گردونه عاج .

به گردون مي رود فرياد امواج .

چراغي داشتم، كردند خاموش،

خروشي داشتم، كردند تاراج ...
....

Farid007
01-05-2006, 18:49
جول و پلاستو ببر بيرون ز خونه دلم / اين همه خوبي به تو و ببين چي اومد به سرم

k@vir
01-05-2006, 18:55
من تنهايي را
در التهاب لحظه ها
از پس ديوار شب
و در آيينه ي باور خود
احساس مي كنم
قسم به زمان اشك
تنها گواه
اين حضور تلخ بود....
------------------------------------
for you!!!1

Marichka
01-05-2006, 20:51
دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين
به علي شناختم من به خدا قسم خدا را

Oxizhen
01-05-2006, 22:34
از رفتن تو گفتم
ستاره در به در شد
شبنم به گریه افتاد
پروانه شعله ور شد

Farid007
01-05-2006, 23:51
...
ديونه نكن دلمو ، آهم ميگيره دامنتو
نگو بي خبري
نگو نميدوني وقتي كه نيستي
گريه شده كار اين دل عاشق شب روز
...

Marichka
02-05-2006, 02:22
زان يار دلنوازم شكريست با شكايت
گر نكته دان عشقي بشنو تو اين حكايت

Wisdom
02-05-2006, 02:32
تا چند زنم به روی درياها خشت / بيزار شدم ز بت‌پرستان و کنشت

Marichka
02-05-2006, 02:35
تا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه

Wisdom
02-05-2006, 02:39
هر چند که رنگ و بوی زيباست مرا / چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا

saye
02-05-2006, 02:52
ای خالق هر قصه من این منو این تو
بر ساز دلم زخمه بزن این منو این تو
هر لحظه جدا از تو برام ماهی و سالی
با هر نفسم داد میزنم جای تو خالی
منم عاشق ناز تو كشیدن
بخاطر تو از همه بریدن تنها تو رو دیدن
منم عاشق انتظار كشیدن
صدای پا تو از كوچه شنیدن تنها تو رو دیدن

تو اون ابر بلندی كه دستات شفای شوره زاره
تو اون ساحل نوری كه هر موج به تو سجده میاره
تو فصل سبز عشقی كه هرگل بهارو از تو داره
اگه نوازش تو نباشه گل گلخونه خاره

تو آخرین كلامی كه شاعر تو هر غزل میاره
بدون تو خدا هم تو شعراش دیگه غزل نداره
بمون كه شوكت عشق بمونه كه قصه گوی عشقی
نگو كه حرمت عشق شكسته تو آبروی عشقی
...

Wisdom
02-05-2006, 02:56
يک چند به کودکی به استاد شديم / يک چند ز استادی خود شاد شديم
پايان سخن شنو که ما را چه رسيد / چون آب برآمديم و چون باد شديم

saye
02-05-2006, 03:02
معاشري خوش و رودي بساز ميخواهم
كه درد خويش بگويم به ناله بم و زير

بر آن سرم كه ننوشم مي و گنه نكنم
اگر موافق تدبير من شود تقدير
...

Wisdom
02-05-2006, 03:08
روزيست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد / ابر از رخ گلزار همی شويد گرد
بلبل به زبان پهلوی با گل زرد / فرياد همي کند که می‌ بايد خورد

saye
02-05-2006, 03:17
در ذهن پرستوها تو دورتر از دوري
دانم كه به خوش نامي پاينده و مشهوري
در حسرت ديدارت تا كي بنشينم من
تو مثل شب يلدا طولاني ومغروري......
...

Wisdom
02-05-2006, 03:20
ياران موافق همه از دست شدند / در پای اجل يکان يکان پست شدند
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

saye
02-05-2006, 03:26
دیار یار ما نیست در سرای ما
کنار یار ما نیست این هوای ما
...

Wisdom
02-05-2006, 03:28
افسوس که نامه جوانی طی شد / و آن تازه بهار زندگانی دی شد

saye
02-05-2006, 03:30
دوای درد هجران من در دل توست
مگر ندیدی این دلم عاشق توست
...

Wisdom
02-05-2006, 03:35
تا چند زنم به روی درياها خشت / بيزار شدم ز بت‌پرستان و کنشت

saye
02-05-2006, 03:39
تو کیستی که من اینگونه بی تو بیتابم
شب از هجـوم خیـالت نمی برد خوابـم
...

k@vir
02-05-2006, 06:50
من اسير غم چشمان كبوتر بودم
بام چشمان تو پروازم بود
و
نمي دانستم گاهي بام هم دام شود
دل كه بيچاره ي پرواز بود
يادگاري شد ودر دام افتاد

FX64 Dual Core
02-05-2006, 13:49
با سلام

دل از سنگ بايد كه از درد عشق
ننالد خدايا دلم سنگ نيست
مرا عشق او چنگ اندوه ساخت
كه جز غم در اين چنگ آهنگ نيست
به لب جز سرود اميدم نبود
مرا بانگ اين چنگ خاموش كرد
چنان دل به آهنگ او خو گرفت
كه آهنگ خود را فراموش كرد
نمي دانم اين چنگي سرونوشت
چه مي خواهد از جان فرسوده ام
كجا مي كشانندم اين نغمه ها
كه يكدم نخواهند آسوده ام
دل از اين جهان بر گرفتم دريغ
هنوزم به جان آتش عشق اوست
در اين واپسين لحظه زندگي
هنوزم در اين سينه يك آرزوست
دلم كرده امشب هواي شراب
شرابي كه از جان برآرد خروش
شرابي كه بينم در آن رقص مرگ
شرابي كه هرگز نيابم بهوش
مگر وارهم از غم عشق او
مگر نشنوم بانگ اين چنگ را
همه زندگي نغمه ماتم است
نمي خواهم اين ناخوش آهنگ را

نغمه ها از فريدون مشيري

k@vir
02-05-2006, 17:11
آتش زبان آب را نمي فهمد
و آب زبان آتش را
آه از زبانه هاي آتشين زبان تو
كه
قطره
قطره
وجودم را
آب مي كند!

Wisdom
02-05-2006, 17:33
دوش مي آمد و رخساره بر افروخته بود / تا كجا دل غمزه اي سوخته بود

WooKMaN
02-05-2006, 21:14
دلم رفت و نديدم روی دلدار××××فغان از اين تطاول آه از اين زجر
وفا خواهی جفاکش باش حافظ××××فان الربح و الخسران فی التجر

Behroooz
02-05-2006, 22:26
روز وصل دوستداران يادباد
يادباد ان روزگاران يادباد

saye
03-05-2006, 00:05
در نهان گاه فـــرامـوشـــــــي هــــا
از پـس پـــرده بــيــرنـــگ ســــكوت
ياد تـو در دل مــن مــــــيرويــــــــد
ياد دســــتان نــــــوازش بـــــــــارت
ياد چشمان خيال انـــــــگـــــيــــزت
و يـــاد آن روز زمــسـتانـــي خـــوب
كه دو دسـتـت بــــــا مـــــــــــن
قصه از گرمي قـلبـت مــي گــفــت
تا يك شب كه زمين تشنه باران بود
يك شـب تاريـك و سردو عـــبـــوس
تو بـه ميـهمــاني تــاريـكـــي هــــا
تو به مـيهـمانـــي بـــاران رفــتــــي
وزمين قلب گرمت را در سينه نهفت
و من اكنون بي تـو
تنهاي تنهاي تنهام

hoseinquest
03-05-2006, 00:13
مرا بر ململ چشمت بیاویز
که من قندیل معبدهای دردم
از این راه پر از هجر و مصیبت
قسم خورم که دیگر بر نگردم

saye
03-05-2006, 00:26
من بيمار مداوا نكند خشنودم
غم طبيبم شده و مرگ بود بهبودم
هيچكس نيست كه باري ز دلم بردارد
عاقبت داغ و غم و درد كند نابودم
ا بس که اشک ريخته ام هر كه ببيند گويد
سرو بشكسته و خم گشته كنار رودم
گه ز حق مرگ طلب مي كنم و گه گويم
كاش مي ماندي و غمخوار دلت من بودم
من نگفتم به كسي واقعه درد دلم
با خبر گشت زمان از رخ درد آلودم
اي اجل پا به بر من ز محبت بگذار
جز تو كس نيست كه از لطف كند خشنودم
...

Wisdom
03-05-2006, 02:19
می خوردن و شاد بودن آيين منست / فارغ بودن ز کفر و دين , دين منست

Marichka
03-05-2006, 02:42
تو را من چشم در راهم
شباهنگام آن نوبت كه بندد دست نيلوفر به پاي سرو كوهي دام
وزآن دلخستگانت راست اندوهي فراهم
تو را من چشم در راهم

(اميدوارم درست نوشته باشم)

Wisdom
03-05-2006, 02:44
مرغی ديدم نشسته بر باره توس / در چنگ گرفته کله ‌ی کيکاووس

saye
03-05-2006, 03:28
(اميدوارم درست نوشته باشم)
فکر کنم یه تیکش اشتباه باشه
ولی متاسفانه منم دقیق یادم نیست

...
سر خود را مزن اينگـونـه به سنگ
دل ديـوانـه تنـها دل تنگ
منشيـن در پس ايـن بهت گـران
مدران جامه جان را مدران
مکن ای خسته در اين بغض درنگ
دل ديـوانـه تنـها دل تنگ
پيش اين سنگدلان قدر دل و سنگ يکی است
قيل و قال زغن و بانگ شباهنگ يکی است
ديدی آن را که تو خواندی به جهان يار ترين
چه دل آزار ترين شد چه دل آزار ترين ؟
نه همين سردی و بيگانگی از حد گذراند
نه همين در غمت اينگونه نشاند
بـا تـو چـون دشمـن دارد سـر جنـگ
دل ديـوانـه تـنــها دل تنـگ
نـالـه از درد مکن
آتشی را کـه در آن زيسته ای سـرد مکن
با غمش باز بمان
سرخ رو باش از اين عشق و سر افراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون رنگ
دل ديوانه تنها دل تنگ . . .
...

Wisdom
03-05-2006, 03:38
گر من ز می مغانه مستم‌ هستم / گر کافر و گبر و بت ‌پرستم هستم

saye
03-05-2006, 03:42
من از دردی انچنانکهنه برايت حرف می زنم ؛
که حتی خودم را هم پشت ان فراموش کرده ام .
من ازانچنان دردی قديمی برايت می گويم ؛
که حتی چگونه زيستن را هم از ياد من برده است .
دردی کهنه .
که هيچ وقت حتی عادت روزمرگی هم ان را از من نگرفت .
دردیکه هيچ وقت در پستوی من پنهان نشد .
دردی هميشه برای همه وقت .
برای همه جا .
برای تمام لحظه ها .
تنها ان بود که هيچ وقت فراموش نشد ؛
و فراموش نکردمرا .
تنها همراه من .
تنها چيزی که برايم مانده ؛ تا نگويم هيچم .
من نهاز اينجا می گويم ؛ نه از انجا ؛
و نه از قيد مکان .
من نه از حال می گويم ؛نه از گذشته ها ؛
و نه از قيد زمان .
من از قيد زيستن می گويم .
قيدی برایهمه جمله ها .
قيدی شايد برای تمام مکان ها و زمان ها قيدی که تمام مکان ها وزمان هايم را معنا داده و بی معنا کرده .
قيد اجبار بودن .
بودنی که زيستن رااز من گرفته

Wisdom
03-05-2006, 03:58
هنگام صبوح ای صنم فرخ پی / برساز ترانه‌ای و پيش‌آور می

Marichka
03-05-2006, 04:05
يكي قطره باران ز ابري چكيد
خجل شد چو پهناي دريا بديد

كه جايي كه درياست من كيستم
گر او هست حقا كه من نيستم

Wisdom
03-05-2006, 04:08
من ظاهر نيستی و هستی دانم / من باطن هر فراز و پستی دانم
با اين همه از دانش خود شرمم باد / گر مرتبه‌ای ورای مستی دانم

-----
شب همه گي خوش
مشاعره ديگه بسته , من برم لالا كه فردا صبح خواب نمونم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Mehrshad-msv
03-05-2006, 04:14
اينجا همه شاعرن بابا دستخوش [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ادامه بدين واقعا قشنگن ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ولي ببينم ازخودتون مي گيد يا ازجايي كش مي ريد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] كلكا هان؟

Marichka
03-05-2006, 04:25
اينجا همه شاعرن بابا دستخوش [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ادامه بدين واقعا قشنگن ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ولي ببينم ازخودتون مي گيد يا ازجايي كش مي ريد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] كلكا هان؟

من كه همه رو از خودم ميگم!!!‌به خصوص بعضي شعراي حافظ رو [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ولي جدا از شوخي موافقم تاپيك خوبي شده [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شما هم مي تونيد شركت كنيد. خوشحال مي شيم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

موفق باشي

Mehrshad-msv
03-05-2006, 04:43
لحظه ي گمشده
مرداب اتاقم كدر شده بود
ومن زمزمه ي خون رادررگهايم مي شنيدم
زندگي ام درتاريكيه ژرفي مي گذشت
اين تاريكي حراج وجودم را روشن مي كرد

k@vir
03-05-2006, 07:11
تو را من چشم در راهم
شباهنگام آن نوبت كه بندد دست نيلوفر به پاي سرو كوهي دام
وزآن دلخستگانت راست اندوهي فراهم
تو را من چشم در راهم

(اميدوارم درست نوشته باشم)

سلام
آره يه جورايي درست بود وليييييييييييييي :blush: تكراري بودااااااااااا :tongue:
:blush:
خب و اما ((ر)):
روزها طی شد از تنهایی شب ها
همه در تاریکی و غربت و غم بود و خیال
تو گذشتی و شب و روز گذشت
آن زمان ها به امیدی که تو
بر خواهی گشت
پای هر پنجره مات!
می نشستم به تماشا تنها
گاه بر پرده ی ابر
گاه بر پرده ی ماه
دورتادورترین جا ها می رفت نگاه
باز می گشتم تنها
چشم ها دوخته ام بر درو دیوار هنوز
شوق دیدار توام باز هنوز
از همین شاخه ی لرزان حیات پر کان سوی تو می آیم باز
دوستت دارم بسیار هنوز

FX64 Dual Core
03-05-2006, 14:59
با سلام

تو را من چشم در راهم
شباهنگام آن نوبت كه بندد دست نيلوفر به پاي سرو كوهي دام
وزآن دلخستگانت راست اندوهي فراهم
تو را من چشم در راهم

(اميدوارم درست نوشته باشم)

متن کامل شعری که فرمودید اينجاست : [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
و این هم برای جواب مشاعره :

ز چشم انداز بي پايان گردون
در آويزم به دنيايي طربناك
پرستو باشم و از بام هستي
بخوانم نغمه هاي شوق و مستي
سرودي سر كنم با خاطري شاد
سرود عشق و ‌آزادي پرستي
پرستو باشم از بامي به بامي
صفاي صبح را گويم سلامي
بهاران را برم هر جا نويدي
جوانان را دهم هر سو پيامي
تو هم روزي اگر پرسي ز حالم
لب بامت ز حال دل بنالم
وگر پروا كنم بر من نگيري
كه مي ترسم زني سنگي به بالم

فریدون مشیری ( گناه دریا )

Marichka
03-05-2006, 15:25
با سلام


متن کامل شعری که فرمودید اينجاست : [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
و این هم برای جواب مشاعره :

ز چشم انداز بي پايان گردون
در آويزم به دنيايي طربناك
پرستو باشم و از بام هستي
بخوانم نغمه هاي شوق و مستي
سرودي سر كنم با خاطري شاد
سرود عشق و ‌آزادي پرستي
پرستو باشم از بامي به بامي
صفاي صبح را گويم سلامي
بهاران را برم هر جا نويدي
جوانان را دهم هر سو پيامي
تو هم روزي اگر پرسي ز حالم
لب بامت ز حال دل بنالم
وگر پروا كنم بر من نگيري
كه مي ترسم زني سنگي به بالم

فریدون مشیری ( گناه دریا )

سلام و ممنون
خوب ظاهرا هم تكراري بودش هم اشتباه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ولي ممنون كه متن كاملش رو گذاشتين خودم دنبالش مي گشتم. شعر با مفهوم و بسيار زيبايي هستش [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اينم براي ادامه مشاعره:
من و همصحبتي اهل ريا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس

k@vir
03-05-2006, 20:26
ساده دل نازنین گلی به خونه داشتم
بوته گل نازی به آشیونه داشتم
وقتی دور از او بودم دل بی تاب او بود
شب ها گونه ام روشن از مهتاب او بود
همه هستی من عشق ناب او بود
او همه دنیای من بود آرزو های من بود
توی دنیا پناه این دل تنهای من بود
اگه درد دلی داشتم نگاش دوای من
ساده دل نازنین گلی به خونه داشتم
بوته گل نازی به آشیونه داشتم
نه کسی به ما نظر زد نه گناه از کسی سر زد
گل من پرنده ای بود اومد و دوباره پر زد
نه حسادت آتیش به پا کرد نه کسی جادو به ما کرد
چراغ آشیونم رو سفر از من جدا کرد
کجا رفت اون مرغ مهاجر کجا رفت اون عشق مسافر
کجا رفت اون شادی جونم که با اون رفت تاب و توونم
او همه دنیای من بود آرزو های من بود
توی دنیا پناه این دل تنهای من بود
اگه درد دلی داشتم نگاش دوای من
ساده دل نازنین گلی به خونه داشتم
بوته گل نازی به آشیونه داشتم

Mehrshad-msv
04-05-2006, 01:00
خوب اينم ازما:

بنام آنكس كه عشق را آفريد وعاشقي رادرميان گذاشت

نظربه راست مرا بپذيرودرجاراحت باش بده اگرقدرت داشتم قدم آهسته به سويت آمده ودريچه قلبم را

دربرابرفرماندهي مژگانت مي گشودم وترا بحالت سينه خيزدرآورده وكاليبربازوانم رابه دوركمرت حلقه زده

ونوك مگسك لبانم را زير خال سياه لبانت نشانه رفته وبا فرمان آتش چنان بوسه هاي داغ ودلنشين را

رها مي كردم تا جايش بسوزدوابدي گردد.

آري محبوبم من نيز در هنگام شب در موقع پاسداري دردل شب هاي سياه تورا بجاي اسلحه خود درآغوش مي فشارم وهرگز از

ازخوددورنمي كنم واميدوارم كه هرگز مرا ازيادنبري وفراموش نكني. آري عزيزم دنيابه كام من وتوست...تو.

saye
04-05-2006, 01:27
سلام
............
وقتی دستام خالی باشه
وقتی باشم عاشق تو
غیر دل چیزی ندارم
که بدونم لایق تو

دلم و از مال دنیا
به تو هدیه داده بودم
با تموم بی پناهیم
به تو تکیه داده بودم

هر بلایی سرم اومد
همه زجری که کشیدم
همه رو به جون خریدم
ولی از تو نبریدم
هرجا بودم با تو بودم
هرجا رفتم تو رو دیدم
تو سبک شدن تو رویا
همه جا به تو رسیدم

اگه احساسم و کشتی
اگه از یاد منو بردی
اگه رفتی بی تفاوت
به غریبی سر سپردی

بدون اینو که دل من
شده جادو به طلسمت
یکی هست اینور دنیا
که تو یادش مونده اسمت

هر بلایی سرم اومد
همه زجری که کشیدم
همه رو به جون خریدم
ولی از تو نبریدم
هرجا بودم با تو بودم
هرجا رفتم تو رو دیدم
تو سبک شدن تو رویا
همه جا به تو رسیدم

اگه احساسم و کشتی
اگه از یاد منو بردی
اگه رفتی بی تفاوت
به غریبی سر سپردی
بدون اینو که دل من
شده جادو به طلسمت
یکی هست اینور دنیا
که تو یادش مونده اسمت

یکی هست اینور دنیا
که تو یادش مونده اسمت

Mehrshad-msv
04-05-2006, 01:34
تومعصومي مثل تنهايي من

شريك غصه هاي شبنم ونور

توتنهايي مثل معصومي من

رفيق قله هاي پاك ومغرور...

Marichka
04-05-2006, 13:43
كوه اندوه فراقت به چه حالت بكشد
حافظ خسته كه از ناله تنش چون ناييست

Wisdom
04-05-2006, 16:08
تا دست به اتفاق برهم نزنيم / پايی زنشاط بر سر غم نزنيم

Mehrshad-msv
04-05-2006, 19:27
توخاموشي خونه خاموشه شب آشفته گل فراموشه

بخواب امشب پشت اين روزن شب كمين كرده روبروي من

تب آلوده تلخ بي كوكب شب شب غربت شب همين امشب

لا لايي من به جاي توشكستم تو نبودي ومن به سوگت نشستم

ازستاره تا ستاره گريه كردم ازهميشه تا دوباره گريه كردم

لالالالاآخرين كوكب لباس رويا بپوش امشب

لالالالااي تن تبدار اشكامو ازروگونه هام بردار

لالالالاسايه بيدار دست مهتاب ودست من بسپار

لالايي من به جاي توشكستم تونبودي من به سوگت نشستم

ازستاره تاستاره گريه كردم از هميشه تادوباره گريه كردم

تو خاموشي خونه خاموشه شب آشفته گل فراموشه

بخواب امشب پشت اين روزن شب كمين كرده روبه روي من

تب آلوده تلخ ربي كوكب شب شب غربت شب همين امشب

WooKMaN
04-05-2006, 20:57
به خرمن دو جهان سر فرو نمی‌آرند
دماغ و کبر گدايان و خوشه چينان بين

بهای نيم کرشمه هزار جان طلبند
نياز اهل دل و ناز نازنينان بين

(شعر ميگم هلو . با لبات بازي كنه :biggrin: )

Marichka
04-05-2006, 21:02
نگار من كه به كتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساله آموز صد مدرس شد

Mehrshad-msv
04-05-2006, 21:08
به خرمن دو جهان سر فرو نمی‌آرند
دماغ و کبر گدايان و خوشه چينان بين

بهای نيم کرشمه هزار جان طلبند
نياز اهل دل و ناز نازنينان بين

(شعر ميگم هلو . با لبات بازي كنه :biggrin: )

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
((ر)) بده داداش رامبد

WooKMaN
04-05-2006, 21:16
nfs جان به خاطر شعر خانم Dianella "د" بايد بدم نه "ر" ;)

در اين چمن گل بی خار کس نچيد آری
چراغ مصطفوی با شرار بولهبيست

سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد
که کام بخشی او را بهانه بی سببيست

Marichka
04-05-2006, 22:27
تا تو نگاه مي كني كار من آه كردن است
اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است

(تكراري نيستش كه!!؟)

Mehrshad-msv
04-05-2006, 22:37
تا تو نگاه مي كني كار من آه كردن است
اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است

(تكراري نيستش كه!!؟)

نه تكراري نبيد...قشنگ بيده

Mehrshad-msv
04-05-2006, 22:44
بلبلي خون دلي خوردو گلي حاصل كرد / باد غيرت به صدش خارپريشان كرد
طوطيي رابه خيال شكري دلخوش بود/ ناگهش سيل فنانقش امل باطل كرد

saye
05-05-2006, 00:17
برين كنار كه شاعر دربند [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] آمده:

بلبلي [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] خون دلي خوردو گلي حاصل كرد / باد غيرت به صدش خارپريشان كرد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
طوطيي [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] رابه خيال شكري دلخوش بود/ ناگهش سيل فنانقش امل باطل كرد

خوب بيد 50 تومن وشد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


من خودم به شخصه 100 تومن میدم که دیگه
پستی که به موضوع تاپیک ارتباطی نداره نزنید
لطفا ...
.....
ديگه هرگز نميدونم که چرا
تو شبا ستاره پيدا نميشه؟
ديگه هيچ گلي تو سينه ام
مثل اون روزا که بودي
شاد و شاداب نميشه
تو دلم وا نميشه!
ديگه اين دل واسه من دل نميشه
ديگه فرياد رس و فرياد نميشه!
خيلي وقته، نميدونم چي شده؟
نميدوني تو دلم چه آشوبي برپا شده؟
...

Farid007
05-05-2006, 00:28
هر كس و بيشتر دوست داري
زودتر دلتو ميشكنه
اوني كه فك نميكني
آتيش به قلبت ميزنه
...

saye
05-05-2006, 00:30
همه جور...كوچه بازاري
سر كوچه بالا ميرم پايين مي يام به چپ و راست
خبر رسيده كه يكي چشاش پي نگار ماست
كم مونده ديوونه بشم چي كار كنم عاشقشم
خبرشو دارم زكي دورو ورش مي پلكي
همه جا چشم چشم چشم ميكنم
با دلم دل و دل و دل و دل ميكنم
كمين گرفتم كه بياد تو نخشم ببينمش
خدا به دادش برسه واي اگه بگيرمش
عاشقم عاشق زري كشته و مرده ي پري
فاتحتو خوندي اگه بازم بياي از اين وري
عاشقم عاشق زري كشته و مرده ي پري
فاتحتو خوندي اگه بازم بياي از اين وري

Marichka
05-05-2006, 02:45
يا رب كجاست محرم رازي كه يك زمان
دل شرح دهد كه چه گفت و چه ها شنيد
ما باده زير خرقه نه امروز مي خوريم
صد بار پير ميكده اين ماجرا شنيد

saye
05-05-2006, 04:08
دل بريدم از تمام زندگي
در تو گم گشتم به نام زندگي
با تو بودن شد برايم هر نفس
معني ناب كلام زندگي
موج خواهش هاي تو اما كشيد
عاقبت ما را به كام زندگي
به نام زندگاني حرامم شد جواني
به نام زندگاني حرامم شد جواني
نوشدارويم بمال ، تلخي نكن
تا ننوشم زهر جام زندگي
معني هر دل بريدن مرگ بود
تو نبودي التيام زندگي
با تلود رنج ما آغاز شد
رنج افتادن به دام زندگي
با تو بودن شد برايم هر نفس
معني ناب كلام زندگي
موج خواهش هاي تو اما كشيد
عاقبت ما را به كام زندگي
كند شد شمشير جانم كهنه شد
بس كه ماندم در نيام زندگي
...

Marichka
05-05-2006, 14:54
ياران همنشين همه از هم جدا شدند
ماييم و آستانه ي دولت پناه تو
حافظ طمع مبر ز عنايت كه عاقبت
آتش زند به خرمن غم دود آه تو

Wisdom
05-05-2006, 15:12
وز هيچ کسی نيز دو گوشم نشنود / کاين آمدن و رفتنم از بهر چه بود

saye
05-05-2006, 15:15
دستم بگیر دستم را تو بگیر

التهاب گریه ام را تو بگیر
...

Wisdom
05-05-2006, 15:20
رندی ديدم نشسته بر خنگ زمين / نه کفر و نه اسلام و نه دنيا و نه دين

saye
05-05-2006, 15:26
ننگرم کس را وگر هم بنگرم
او بهانه باشد و تو منظرم
حرص اندر عشق تو فخرست و جاه
حرص اندر غیر تو ننگ و تباه
...

Wisdom
05-05-2006, 15:27
هر چند که رنگ و بوی زيباست مرا / چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه ‌ی‌ خاک / نقاش ازل بهر چه آراست مرا

Marichka
05-05-2006, 15:33
نبيني باغبان چون گل بكارد
چه مايه غم خورد تا گل برآرد
گهي از بهر او خوابش رميده
گهي از خار او دستش خليده

Wisdom
05-05-2006, 15:40
Dianella عزيز
من با " الف " تموم كردم ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Marichka
05-05-2006, 15:49
Dianella عزيز
من با " الف " تموم كردم ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

سلام
والا اون موقع كه من داشتم مي نوشتم هنوز اون پست شما بود كه آخرش "ن" داشت. مثل اين كه refresh بايد ميكردم :blush:
ماشالا سرعت مشاعره بالاست!!! :laughing: :biggrin:

حالا اينم از "الف"
از چشم شوخش اي دل ايمان خود نگه دار
كان جادوي كمانكش بر عزم غارت آمد

Wisdom
05-05-2006, 15:58
زياد مهم نيست
بالاخره پيش مياد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من الان حس مشاعره كردن دارم

حريف ميطلبم !!! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هرچند من ديگه شعر بلد نيستم
بيشتر اون هايي كه بلد بودم رو نوشتم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بيشتر از جامي بلد بودم

Wisdom
05-05-2006, 16:01
دل سر حيات اگر کماهی دانست در مرگ هم اسرار الهی دانست

saye
05-05-2006, 16:24
تير مژگانش دلم را ريش كرد
شاه شطرنج دلم را كيش كرد
غافل از كيش و چو در تحسين عشق
مات گرديدم من از فرزين عشق
...

k@vir
05-05-2006, 19:06
قطره را تا که به دریا جایی ست
پیش صاحب نظران دریایی ست
وز دریا به کنار آید زود
شود آن قطره ناچیز که بود
قطره دریاست اگر با دریاست
ورنه او قطره و دریا دریاست

Mehrshad-msv
05-05-2006, 19:19
قصه . قصه ي ديروز من وتوست.هم وطن!

قصه.قصه ي آنروزي است كه آسمان شهرهامان ابري بودوتيره وتار.

آري گويي هواي گريستن داشت...

Mehrshad-msv
05-05-2006, 19:25
راستي ببخشيد من رفرش نكرده بودم نفهميدم كوير جان هم شعر گفتن...شرمنده

اينم براي كوير:

تا جام وصال دركفم نهاده است

سرباختنم خداي. فرمان داده است

سخت است تحمل فراق. اي شمشير

بشتاب وبيا. گلوي من آماده است

k@vir
05-05-2006, 19:41
تا زنده ام هستي.
كجا؟
در آبادي بعد از توهميشه خراب دل!
در خاطر و در ياد بعد از تو هميشه تنهاي دل
مهم نيست كه اكنون دلت به هواي كسي ديگر مي تپد
مهم آن است كه من براي هميشه تنهايم
آن هم فقط به خاطر تو!
اي كاش مي فهميدي!!!

morteza karimi
05-05-2006, 22:42
هيچکس نميتونه به دلش ياد بده که نشکنه ولی من تونستم حداقل يادش بدم که وقتی شکست لبه تيزش دست اونی رو که شکسته نبره

morteza karimi
05-05-2006, 22:43
لحظه های انتظارو يک بغل دلواپسی
قصه شبهای تار و يک بغل دلواپسی
لحظه هايی سردوسنگين خانه ای غرق سکوت
ساعتی شماطه دار و يک بغل دلواپسی
رقص گندمزار و طرح زيبای غروب
جاده های بی سوار و يک بغل دلواپسی
پرسه زن درکوچه های ابی چشمان تو
بانگاهی شرمسار و يک بغل دلواپسی
ايستگاه اخر و يک کوپه ترس واضطراب
سوت لرزان قطارو يک بغل دلواپسی
هديه اوردم برايت ازدل شهری غريب
کوله باری انتظار و يک بغل دلواپسی

saye
05-05-2006, 22:44
یاری به من بده که در او ببینم

یک گوشه از صفای سرشت تو

یک شب از لوح خاطر من بزدای

تصویر عشق و نقش فربش را

خواهم که به انتقام جفا کاری

در عشق تازه فتح رقیبش را

آه ای خدا که دست توانایت

بنیان نهاده عالم هستی را

بنمای روی و از دل من بستان

شوق گناه و نقش پرستی را

راضی مشو که بنده ناچیزی

عاصی شود و به غیر تو دوی آرد

راضی مشو که سیل سرشکش را

در پای جام باده فرو بازد
...

morteza karimi
05-05-2006, 22:45
لحظه های انتظارو يک بغل دلواپسی
قصه شبهای تار و يک بغل دلواپسی
لحظه هايی سردوسنگين خانه ای غرق سکوت
ساعتی شماطه دار و يک بغل دلواپسی
رقص گندمزار و طرح زيبای غروب
جاده های بی سوار و يک بغل دلواپسی
پرسه زن درکوچه های ابی چشمان تو
بانگاهی شرمسار و يک بغل دلواپسی
ايستگاه اخر و يک کوپه ترس واضطراب
سوت لرزان قطارو يک بغل دلواپسی
هديه اوردم برايت ازدل شهری غريب
کوله باری انتظار و يک بغل دلواپسی

saye
05-05-2006, 22:53
لحظه های انتظارو يک بغل دلواپسی
قصه شبهای تار و يک بغل دلواپسی
لحظه هايی سردوسنگين خانه ای غرق سکوت
ساعتی شماطه دار و يک بغل دلواپسی
رقص گندمزار و طرح زيبای غروب
جاده های بی سوار و يک بغل دلواپسی
پرسه زن درکوچه های ابی چشمان تو
بانگاهی شرمسار و يک بغل دلواپسی
ايستگاه اخر و يک کوپه ترس واضطراب
سوت لرزان قطارو يک بغل دلواپسی
هديه اوردم برايت ازدل شهری غريب
کوله باری انتظار و يک بغل دلواپسی

دوست عزیز اگه توجه کنید متوجه میشید که تاپیک مشاعره هستش
موفق باشید ...

Marichka
06-05-2006, 00:37
من با "د" ادامه ميدم:

دور گردون گر دو روزي بر مراد ما نرفت
دائما يكسان نباشد حال دوران غم مخور

Wisdom
06-05-2006, 00:43
رفتيم به اکراه و ندانيم چه بود / زين آمدن و بودن و رفتن مقصود

saye
06-05-2006, 01:06
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد

گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
...

saviss
06-05-2006, 01:10
دوش ديدم كه ملائك درميخانه زدند
گل ادم بسرشتند وبه پيمانه زدند

تكراري كه نبود؟......بود؟
اهه همش شد دال :tongue:

saye
06-05-2006, 01:15
دشنه که پوستین پاره کرد و به رگ رسید
بیدار شد آن خفته در خود اسیر
لین چه بیداریست و از چه روی
بر فریاد خود ای فر رفته در چاه میزنی فریاد..؟
یاران زرد روی سپید پوش دیروز
یا این سیه روی مردمکان دیروز و
سپید پوش امروز.....!
کنون تو بگوی این چه برابریست؟
نیست آیا اشتباهی محض و نا ممکن....؟
سبزم ای دوست این گونه می گفتی...!
..............................
پس دست تو کو ای عدالت گوی دیروز و.....غارتگر امروز
...

hoseinquest
06-05-2006, 01:17
دریارو ببینو بیاد من باش
دل از تو برید و بوسه زد به خشخاش

hoseinquest
06-05-2006, 01:20
زان یار که یغما بردست دل مارا
زان عیش که نابود کردست این جهان را

-----
دیدم یه پستم قبل از من داده گفتم کم نیارم!!

Wisdom
06-05-2006, 01:24
ميبينم كه نصف شبي همه شاعر شدن [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فقط تن اون بنده خدا ها رو توي گور نلرزونين [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Wisdom
06-05-2006, 01:25
آنان که اسير عقل و تمييز شدند / در حسرت هست و نيست ناچيز شدند

saye
06-05-2006, 01:35
در این غمخانه فقط دستم تو گرفتی
دیوانگی را زه چشم مستم تو گرفتی

saviss
06-05-2006, 01:37
درهمه گنبد دوار ندیدم یادگاری
کزعشق بماند خوشتر
هان درست بید؟
ضمنا به علت کمبود دال یه چیز دیگه نمیشه بیایید؟
(جای محمد جاوید خالی) اهه اینم که اخر اسمش دال داره :blush:
تا ما گرفتار دال بودیم شد ی
یاردرخانه وماگرد جهان میگردیم
اب درکوزه وماتشنه لبان میگردیم
ضمنا خواهشا تقلب نشه کتاب متاب در کار نباشه که من بنده خدا نصف شبی باید به مغزم فشار بیارم واز حافظه کمک بگیرم :puke:

Wisdom
06-05-2006, 01:41
دل سر حيات اگر کماهی دانست / در مرگ هم اسرار الهی دانست

" ت " فقط به خاطر تو ساويس

saviss
06-05-2006, 01:43
دل سر حيات اگر کماهی دانست / در مرگ هم اسرار الهی دانست

" ت " فقط به خاطر تو ساويس
دست گلت درد نکنه
متشکر :biggrin:

saye
06-05-2006, 01:47
من منتظر بودم تا شما بگین
پس کووووووووووو!
خودم میگم
...........

تقدیر من از عشق همین است که بود

یک قلب شکسته است و لبهای کبود

Wisdom
06-05-2006, 01:52
باز هم " د "

من " د " ديگه بلد نيستم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] , يك چيز ديگه بگين لطفاَ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دوری که درآن آمد و رفتن ماست / او را نه نهايت، نه بدايت پيداست

Marichka
06-05-2006, 01:52
درهمه گنبد دوار ندیدم یادگاری کزعشق بماند خوشترهان درست بید؟

از صداي سخن عشق نديدم خوشتر
يادگاري كه در اين گنبد دوار بماند
====================
اينم ادامه:
دلا رفيق سفر بخت نيكخواهت بس
نسيم روضه ي شيراز پيك راهت بس
====================

ديگه شب همگي خوش تا بعدا!!!
(مشاعره ي نصف شبي هم عالمي داره!! :) :blink: )

ويرايش: باز دوباره آقا محمود گوي سبقت رو ربود و بنده رفرش نكردم!!!

اينم با "ت"

تكيه بر جاي بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگي همه آماده كني

ديگه واقعا شب خوش!!! :blink:

saviss
06-05-2006, 01:58
از صداي سخن عشق نديدم خوشتر
يادگاري كه در اين گنبد دوار بماند
====================
اينم ادامه:
دلا رفيق سفر بخت نيكخواهت بس
نسيم روضه ي شيراز پيك راهت بس
====================

ديگه شب همگي خوش تا بعدا!!!
(مشاعره ي نصف شبي هم عالمي داره!! :) :blink: )
راس ميگه منكه قاط زدم وپس وپيش ميگم(اخه امروز دريا متلاطم بود ونرفتم ماهي گيري(تفريح جمعه ها)واز ساعت 10ديشب تاحالا يه بند اينجام :blink:
بايد يرم كلينيك ترك اعتياد وبگردي :tongue:
پس تا فردا شب ومطلب جديد خداحافظ همه گي
نگيد كم اورد ودر رفت ها :tongue:
بعداتحرير:سين پيداكردم
سعديا مرد نكونام نميرد هرگز
مرده انست كه نامش به نكويي نبرند
ااخ بازم دال :puke:
قبوله بسه
فرداشب يكي شروع كنه ماهم بيايم
فقط دال نباشه :tongue:

Wisdom
06-05-2006, 02:00
ساقی گل و سبزه بس طربناک شده ا‌ست / درياب که هفته‌ی دگر خاک شده ا‌ست

-----------------------------------------
حالا كه همه رفتين من هم برم
شب خــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــوش

saye
06-05-2006, 02:08
شبتون خوش باشه
..........

تا که روز سرنوشت ایستادگی خواهیم کرد..؟
وه؟ چه ننگین جامهء فاخری از جنس دین و گناه..

k@vir
06-05-2006, 18:49
هيچوفت برام مهم نبود چهره و زيبايي تو
اما اسير دلتم اون دل دريايي تو
هيچوقت برام مهم نبود چشماي تو چه رنگيه
اما نگاتو دوست دارم نگات پر از قشنگيه
با اين كه زيبايي تو از روي گل تازه تره
احساس پاك تو ولي از همه دنيا بهتره
مي خوام كنار تو باشم حتي اگه فقير باشي
حتي اگه به چشم شهر از زشتي بي نظير باشي
با تو قشنگه زندگي تويي كه خوب و ساده اي
كي بهتر از تو واسه من وقتي به من دل داده اي
زيبايي هر چهره اي دنياييه تموم مي شه
يه روز پاييز مي رسه خزونه و تموم مي شه
اما دلي كه عاشقه تا زندگي موندنيه
مثل ترانه هاي ناب در هر زمان خوندنيه

saye
06-05-2006, 19:25
همچو دودي كز آتشي خيزد
از تن خويشتن جدا گشتم
سر خوش و شادمان از اين سودا
كه ز بندي گران رها گشتم
نگهي سوي پيكر افكندم
سرد و آرام ، روي بستر بود
از غم چند لحظه پيش هنوز
چهره اش خسته ، ديده اش تر بود
نرم و آرام از شكاف دري
چنگ انداختم به پيكر شب
جان پر موج و نرم من لرزيد
در سكوت خيال پرور شب
پر كشيدم و ميان تاريكي
سر خوش و بي شكيب و بي آرام
گه در آميختم به ناله ي جغد
گه به بانگ خروس بي هنگام
همره كاروانيان نسيم
از دل شهر شب گذر كردم
گوشه ي خوابگاه عاشق خود
جا گرفتم بر او نظر كردم
عاشق شوخ چشم خود سر من
روي بستر غنوده بود بهناز
فتنه ي چشم او نهان شده بود
زير مژگان دلفريب دراز
بانگ بر او زدم كه : سنگين دل
خفته يي ؟ گور خوابگاه تو باد
ديده بر هم نهاده يي آرام ؟
خاك در ديده ي سياه تو باد
چون سپند از ميان بستر جست
از سر او پريد خواب گران
ديدگان دريده از بيمش
در پيم شد به هر طرف نگران
گفتمش از پي چه مي گردي ؟
اين منم ! انتقام خونينم
آمدم تا به سان سايه ي مرگ
دست در گردن تو بنشينم
پنجه هاي اثيري ي سردم
مي دود در دو زلف چون شب تو
وين لب مرگزاي ناپيدا
مي زند داغ مرگ ، بر لب تو
بانگ زد : اي خيال ، اي كابوس
رحم كن ، پوزش مرا بپذير
گفتمش : رحم براي تو اي بي رحم ؟
هيچ گه ، هيچ گه ، بمير ،‌ بمير
دست ا. شمعدان مرمر را
كرد پرتاب سوي گفته ي من
تا مگر بگسلد ز هم بدرد
پيكر از نظر نهفته من
خنده كردم ، چنان هراس انگيز
كه ز رخ رنگ زندگيش پريد
ناله ي دلخراش جانكاهش
موج زد ،‌ بر جگر خراش كشيد
پيكرش خسته بر زمين افتاد
در ميان خموشي ي شب تار
گوش كردم ، نمي كشيد نفس
دل او باز مانده بود از كار
نرم و آرام از شكاف دري
چنگ انداختم به پيكر شب
جان پر موج و نرم من لرزيد
در سكوت خيال پرور شب
بازگشتم ،‌ به سوي كلبه ي خويش
كلبه تاريك بود و ماه نبود
خواستم در شوم به پيكر باز
هر چه كردم تلاش ، راه نبود
...

hamidreza_buddy
06-05-2006, 20:25
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند / از گوشۀ بامی که پریدیم ، پریدیم

saye
06-05-2006, 22:31
مراعاشق چنان باید که هر باری که برخیزد
قیامتهای پر آتش ز هر سویی برانگیزد
دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فرو سوزد
دو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزد
...

Marichka
06-05-2006, 22:51
دلا معاش چنان كن كه گر بلغزد پاي
فرشته ات به دو دوست دعا نگه دارد

Wisdom
06-05-2006, 23:23
سلام بر همه گي عزيزانم

باز هم اول شبي " د " به من افتاد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
همتون دست به يكي كردين من رو بسوزونين [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

-----------------------------------------
دارنده چو ترکيب طبايع آراست / از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست

Marichka
06-05-2006, 23:42
سلام به محمود عزيز [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اينم ادامه:

تا سحر چشم يار چه بازي كند كه باز
بنياد بر كرشمه ي جادو نهاده ايم

(در ضمن مشكلي نيست يه ديواني چيزي بزار دم دستت ما كه نمي بينيم!!! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

موفق باشي

Wisdom
06-05-2006, 23:47
من اشعار جامي رو حفظ هستم
يك مقدار هم ديوان حافظ بلد هستم

ولي ديگه يواش يواش بايد براي بقا به كارهاي غير متعارف رو بيارم !!!! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

می ‌پرسيدی که چيست اين نقش مجاز / گر برگويم حقيقتش هست دراز

M E H D I
07-05-2006, 00:45
زرد و نيلي و بنفش
سبز و آبي و كبود
با بنفشه ها نشسته ام
سالهاي سال
صبحهاي زود

بقيه ش يادم نيست متاسفانه. شعر از فريدون مشيري

k@vir
07-05-2006, 18:42
در هجوم وحشي باد كوير
نفس شعله افروخته اي مي گيرد
ساقه اي مي شكند
غنچه سرخ دلش مي گيرد
و صدايي است كه در زمزمه ي باد
مرا مي گويد:
خشت در خانه ي آب مي ميرد
دلم از غربت خود مي گيرد.

Wisdom
07-05-2006, 18:47
ديدم به سر عمارتی مردی فرد / کو گل به لگد می‌زد و خوارش می‌کرد
وان گل به زبان حال با او می‌گفت / ساکن، که چو من بسی لگد خواهی خورد

saviss
07-05-2006, 21:14
ای با با اینا که همشون دال دارن ........نمیشه عوضشون کنیم؟ :tongue:
مثلا بی تو مهتاب شبی ازان کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره بدنبال تو گشتم

Marichka
07-05-2006, 22:33
دست از مس وجود چو مردان ره بشوي
تا كيمياي عشق بيابي و زر شوي

WooKMaN
07-05-2006, 22:37
يار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سيه کاسه در آخر بکشد مهمان را

Marichka
07-05-2006, 23:07
از خم ابروي تو ام هيچ گشايشي نشد
وه كه در اين خيال كج عمر عزيز شد تلف

john_mcdollar
08-05-2006, 18:57
فتنه چشم تو چندان پي بيداد گرفت
كه شكيب دل من دامن فرياد گرفت...

منم و شمع دل سوخته، يارب مددي
كه دگر باره شب آشفته شد و باد گرفت

شعرم از ناله عشاق غم انگيزتر است
داد از آن نغمه كه ديگر ره بيداد گرفت...

WooKMaN
08-05-2006, 23:11
تازيان را غم احوال گران باران نيست
پارسايان مددی تا خوش و آسان بروم

ور چو حافظ ز بيابان نبرم ره بيرون
همره کوکبه آصف دوران بروم

k@vir
09-05-2006, 19:24
مدت ها ست
كه چشمان پر از التماست را
به من دوخته اي
و من
تا آخرين نفس
فرياد خواهم زد
((كه دستان خالي ام پر از اندوه است.))

john_mcdollar
09-05-2006, 19:56
تنهايي مرتب به دلم مي كوبد
كه
تا وبراني اش ثانيه اي فاصله نيست.

ببخشيد دزدي کردم.

______________
يا
تا چه رخ بازي نمايد بيدقي خواهيم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نيست

Marichka
09-05-2006, 21:06
تو به تقصير خود افتادي از اين در محروم
از كه مي نالي و فرياد چرا مي داري
حافظ ار پادشهان پايه به خدمت طلبند
سعي نابرده چه اميد عطا مي داري
=====================
اينم خارج از چارچوب:
سحر با باد مي گفتم حديث آرزومندي
خطاب آمد كه واثق شو به الطاف خداوندي
=====================
اينم قبلا نوشته بودم:
تمنايت وجودم را به آتش مي كشد هر دم
نگاهي مي كنم بر ماه و نو تر مي شود دردم
مرا در جرگه ي خوبان عالم با تو راهي نيست
بگو تا چند آيم عاشق و بيمار برگردم

از آخر هر كدوم خواستين ادامه بدين

john_mcdollar
09-05-2006, 22:03
با ميم:

مي دانستند دندان براي تبسم نيز هست و
تنها
بردريدند.

چند دريا اشک مي بايد
تا در عزاي اردو اردو مرده بگرييم؟

چه مايه نفرت لازم است
تا بر اين دوزخ دوزخ نابکاري بشوريم؟
"احمد شاملو"

Marichka
10-05-2006, 00:08
مي اي در كاسه ي چشمست ساقي را بنا ميزد
كه مستي مي كند با عقل و مي بخشد خماري خوش

k@vir
10-05-2006, 07:39
شاخه با ريشه خود حس غريبي دارد
برگ امسال چه پاييز عجيبي دارد
غنچه شوقي به شكوفا شدنش نيست دگر
با خبر گشته كه دنياي غريبي دارد
خاك كم آب شد و مثل كويري تشنه است
شايد از جاي دگر مزرعه شيبي دارد
سيب هر سال در اين فصل شكوفا مي شد
باغبان كرده فراموش كه سيبي دارد
در دل باغ چه رازي است كه در فصل بهار
باز از زردي پاييز نصبي دارد

MaFia
10-05-2006, 07:48
دوش باد از سر کویش به گلستان بگذشت
ای گل این چاک گریبان تو بی چیزی نیست
درد عشق ار چه دل از خلق نهان می​دارد
حافظ این دیده گریان تو بی چیزی نیست

رويا خانوم
10-05-2006, 08:05
تو راگم کرده ام امروز
و حالا لحظه های من
گرفتار سکوتی سردو سنگینند..
وچشمانم
که تا دیروز به عشقت می درخشیدند
نمیدانی چه غمگینند..
چراغ روشن شب بود
برایم چشم های تو
نمی دانم چه خواهد شد!
پراز دلشوره ام،بی تاب و دلگیرم
کجا ماندی که من بی تو
هزاران بار،در هر لحظه میمیرم...

k@vir
10-05-2006, 08:14
مجالي نيست
تا از آستين روز
بالا روم
و گپي با ستاره ها بزنم
دل تنگ آدم ها
شمعي بود
كه هر شب
نور مي گريست.
----------------------------------------
راستي من براي اولين باره مي بينم آقاي مافيا اين جا شعر نوشته :) يا قبلا نوشتن من نديدم :blush:
حالا نمي دونم چرا انقدر واسم جالب بود اين موضوع؟!!!! :blink: :biggrin:
موفق باشيد

Wisdom
10-05-2006, 18:43
يك اتفاق جالب
شاهد حضور مافيا در تايپك مشاعره بوديم !
عزيز دل
ميگفتي يك اسفندي , چيزي به خاطر قدوم مباركت دود مي كرديم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

مزاح بود , به دل نگير
----------------------
تا زهره و مه در آسمان گشته پديد / بهتر ز می ناب کسی هيچ نديد

WooKMaN
10-05-2006, 22:32
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بين که چون همی‌سپرم

چنين که در دل من داغ زلف سرکش توست
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم

(كليه شعر هايي كه نطق فرمودم و خواهم فرمود از مرحوم حافظ هستش)

Marichka
10-05-2006, 23:48
ما مرد زهد و توبه و طامات نيستيم
با ما به جام باده ي صافي خطاب كن
كار صواب باده پرستي است حافظا
برخيز و عزم جزم به كار صواب كن
===================
و يا:
ما محرمان خلوت انسيم غم مخور
با يار آشنا سخن آشنا بگو
بر هم چو ميزد آن سر زلفين مشكبار
با ما سر چه داشت ز بهر خدا بگو

رويا خانوم
11-05-2006, 09:05
ما محرمان خلوت انسيم غم مخور
با يار آشنا سخن آشنا بگو
بر هم چو ميزد آن سر زلفين مشكبار
با ما سر چه داشت ز بهر خدا بگو

وقتي به دنيا آمدم سياه بودم
وقتي بزرگتر شدم بازهم سياه بودم
وقتي جلو آفتاب ميرم همچنان سياهم
وقتي ميترسم هم سياهم
وقتي سردمه سياهم
وقتي مريضم باز هم سياهم
وقتي هم كه بميرم باز سياه خواهم بود....
تو اي دوست سفيدمن وقتي به دنيا آمدي صورتي بودي
وقتي بزرگتر شدي سفيد شدي
وقتي جلو آفتاب ميري قرمز ميشي
وقتي ميترسي زرد ميشي
وقتي مريضي سبز ميشي
وقتي هم كه بميري خاكستري ميشي و ....
تو به من ميگي رنگين پوست؟؟؟
كانديداي شعر سال 2005 اثر يك پسر سياه پوست

Marichka
11-05-2006, 10:27
تو را مي بينم و هردم زيادت مي شود دردم
مرا مي بيني و ميلم زيادت مي كني هر هردم

k@vir
11-05-2006, 11:49
ماه به مظلوميتم نور مي پاشد
و من افتادگي اش را
در كاسه اي آب
نقاشي مي كنم
بلوغ بر كاسه ي ترك خورده ي مغزم
فرياد مي زند
و شعورم عريان مي شود
به خزان پيچك ها ايمان ندارم
اما افسانه ي غريب عشق مرا به اهتزاز وا مي دارد
من كه بي گناهي ام
آفتاب را مي گرياند.

Mehrshad-msv
11-05-2006, 17:08
درچشم آبگير شگفتيم

زيبا ودلپذيرشگفتيم

درباغراه خلوت ييلاق

مانندگل. خجيرشگفتيم

باجاري صداي خروسان

درصبح يك مسيرشگفتيم

مابابهار دوست نبوديم

ديدي دلا! چه دير شگفتيم!

در خلوت كوير شگفتيم

همزادمان نبود به جز عشق

درعشق ناگزير شگفتيم!

MaFia
11-05-2006, 17:14
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد
مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد


حافظ

WooKMaN
11-05-2006, 22:52
در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن
کس عيار زر خالص نشناسد چو محک

گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم
وعده از حد بشد و ما نه دو ديديم و نه يک

saye
11-05-2006, 23:58
کس نمی داند کدامین روز می آید
کس نمی داند کدامین روز می میرد

چیست این افسانه هستی خدایا چیست
پس چرا آگاهی از این قصه ما را نیست
کس نمیداند کدامین روز می آید
کس نمیداند کدامین روز می میرد

کس نمیداند کدامین روز می آید
کس نمی داند کدامین روز می میرد

صحبت از مهر و محبت چیست
جای آن در قلب ما خالیست
روزی انسان بنده عشق و محبت بود
جز ره مهرو وفا راهی نمی پیمود
کس نمی داند کدامین روز می آید
کس نمی داند کدامین روز میمیرد
چیست این افسانه هستی خدایا چیست
پس چرا آگاهی از این قصه ما را نیست
کس نمی داند کدامین روز می آید
کس نمی داند کدامین روز می میرد
....

M E H D I
12-05-2006, 00:50
دستم نداد فرصت رفتن به پيش دوست/ چندي به پاي رفتم و چندي به سر شدم

اگه تكراري بود:
دستها را باز در شبهاي سرد
ها كنيد اي كودكان دوره گرد
مژدگاني اي خيابان خوابها
مي رسد ته مانده بشقابها
در صفوف ايستاده بر نماز
ابن ملجم ها فراوانند باز
سر به لاك خويش برديد اي دريغ
نان به نرخ روز خورديد اي دريغ
گير خواهد كرد روزي روزي ات
در گلوي مال مردم خوارها
من به در گفتم وليكن بشنوند
گفته ها را مو به مو ديوارها

saye
12-05-2006, 00:53
امشب درسر شوری دارم
امشب در دل نوری دارم
باز امشب در اوج اسمانم
رازی باشد با ستارگانم
امشب یک سر شوق و شورم
از این عالم گویی دورم
از شادی پرگیرم
................ برسم به فلک
سرود هستی خوانم
................. در بر حور ملک
در اسمانها غوغا فکنم
....................سبو بریزم ساغر شکنم
امشب یکسر شوق و شورم
از این عالم گویی دورم
با ماه و پروین سخنی گویم
بر روی مه خود اثری جویم
جان یابم زین شبها
ماه و زهره را به طرب ارم
از خود بیخبرم
زشعف دارم ...
نغمه ای بر لبها

M E H D I
12-05-2006, 01:06
از همان روزي كه دست حضرت قابيل
گشت آلوده
به خون حضرت هابيل
از همان دوران كه فرزندان آدم
-صدر پيغام آوران حضرت باري تعالي-
زهر تلخ دشمني در خونشان جوشيد
آدميت مرد
گرچه آدم زنده بود
*****
از همان روزي كه يوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزي كه با شلاق و خون ديوار چين را ساختند
آدميت مرده بود
******
بعد دنيا هي پر از آدم شد و اين آسياب
گشت و گشت
قرنها از مرگ آدم هم گذشت
اي دريغ
آدميت برنگشت
******
قرن ما
روزگار مرگ انسانيت است
سينه دنيا ز خوبيها تهي ست
صحبت از آزادگي، پاكي، مروت؛ ابلهي ست
صحبت از عيسي و موسي و محمد نابجاست
قرن موسي چنبه هاست
******
روزگار مرگ انسانيت است
من كه از پژمردن يك شاخه گل
از نگاه ساكت يك كودك بيمار
از فغان يك قناري در قفس
از غم يك مرد در زنجير،حتي قاتلي بر دار
اشك در چشمان و بغضم در گلوست
واندر اين ايام زهرم در پياله، زهر مارم در سبوست
مرگ او را از كجا باور كنم؟
******
صحبت از پژمردن يك برگ نيست
واي جنگل را بيابان مي كنند
دست خون آلود را در پيش چشم خلق پنهان مي كنند
هيچ حيواني به حيواني نمي دارد روا
آنچه اين نامردمان با جان انسان مي كنند
*****
صحبت از پژمردن يك برگ نيست
فرض كن مرگ قناري در قفس هم مرگ نيست
فرض كن يك شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض كن جنگل بيابان بود از روز نخست
در كويري سوت و كور
در ميان مردمي با اين مصيبتها صبور
صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانيت است.

زنده ياد فريدون مشيري
كسي باور ميكنه من اين شعر رو حفظم؟ :blink:

saye
12-05-2006, 02:15
شاید احتمالا
میشه
مگه نمیشه !!؟
...........

تو پر از شور و نشاطي, واسه من نبض حياتي
توي اين غروب حسرت, آخرين راه نجاتي
توي روياهاي دورت, خواب آهو رو مي بيني
شاپرك تو باغ رويا, گل آرزو مي چيني
اما روياي جووني, ميره از ياد تو روزي
مثل امروز من اونروز, تو خودت بايد بسوزي
تو ببين نياز قلبم, به تو و طراوت توست
لمس شيطون نگاهت, به تو و لطافت توست
دل خستمو مي توني, جون تازه اي ببخشي
تو شب قطبي ستاره, تو مي توني بدرخشي
تو بلنداي نگاهت , وا مي شه پراي بستم
اون عقابم كه تو پرواز , مرز ترديدو شكستم
نگير اين حس قشنگو , تو بذار تا جون بگيرم
پر بگيرم از زمينو , راه آسمون بگيرم
گل من يه عمري گل باش , به صفا و لطف و پاكي
خوبي تو سربلنديست, واسه اين غريب خاكي
فرصت پريدنم رو , نگير از اين مرد عاشق
بي تو مي ميره دل من , توي زندون دقايق
تو شباي بي پناهي , عاشقت رو تنها نگذار
بيا و ستاره اي شو , واسه اين چشماي بيدار
با نگاه آبي تو , غرق مهربوني مي شم
راهي قصر محبت , شهر همزبوني ميشم
يه عقاب سركشم من , توي آسمون اميد
كه از اون بالاها تنها, خونه عشق تو رو ديد
....

k@vir
12-05-2006, 10:41
در ذهن بيابان
درخت ر
ا وانهاديم
بي نهر و بي لبخند
و نمي دانستيم
ديگر بال سپيد هيچ پرنده اي
از باممان
نخواهد گذشت
نگاه كرديم و رود را وانهاديم
در دت هاي فرسوده ي دشت
و نمي دانستيم
اگر خاك نباشد
ديگر قاصدك ها به ديوار باغ
نمي چسبند.

FX64 Dual Core
12-05-2006, 13:25
با سلام

در كــوره راه گـمــشـــده ســـــنـگـلاخ عـمــر
مردي نفـس زنــان تـن خود ميـكشــــد به راه
خورشـــيـد و مـــاه روز و شـــب از چهره زمان
همچــون دو ديـــده خـيره به اين مرد بي پنـاه
اي بـس به ســــنـگ آمـده آن پــاي پــر ز داغ
اي بـس به ســر فتـاده در آغوش ســـنـگ ها
چــاه گـذشــتـه بســته بـر او راه بـازگـشـــت
خـو كـرده بـا ســــكـــوت ســــيـاه درنــگ هـا
حيــران نشـسـته در دل شـبهاي بي ســـحر
گـــريـان دويــده در پـي فــرداي بـي امـــــيـد
كـام از عطـش گداختـه آبش ز سـر گذشــت
عمـرش به سـر نيامده جانـش به لب رســـيد
سـو سـو زنان ســتـاره كـوري ز بام عـشـــق
در آسـمـان بخـت ســيـاهـش دمــيــد و مـرد
ويـن خســتـه را به ظلمـت آن راه نـاشــنـاس
تنــهــا بـه دســت تـيـرگـي جـــاودان ســـپرد
ايـن رهـگــذر مـنـم كه همه عـمــر با امــيــد
رفـتــم به بـام دهـر بـرآيـــم به صـــد غــــرور
اما چه سود زين همه كوشش كه دست مرگ
خوش مي كشـد مرا به سراشــيب تنگ گــور
اي رهــنورد خســـته چه نالـي ز ســرنوشـت
ديـگر تــرا به مـنـزل راحـت رســانــده اســـت
----- دروازه طــلايـــي آن را نـــگـاه كــن -----
---- تا شــهر مرگ راه درازي نمانده است ----

دروازه ي طلايي از فريدون مشيري( گناه دريا )

k@vir
12-05-2006, 13:47
تو از پیش من ساده نباید بروی
دردمندی به تو دل داده نباید بروی
شعر و شاعر شده اند عاشق زیبایی تو
اتفاقی است که افتاده نباید بروی
زندگی راه درازی است پر از وسوسه ها
بی من از وحشت این جاده نباید بروی
زخمی ام خسته ام آشفته و بی سامانم
نیستم جان تو آماده نباید بروی
از شب بی تپش پنجره ام ای مهتاب
ای گل روشن شب زاده نباید بروی

M E H D I
12-05-2006, 15:47
يادم آيد
تو به من گفتي
از اين عشق حذر كن
لحظه اي چند بر اين آب نظر كن
آب آيينه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا كه دلت با دگران است
تا فراموش كني
چندي از اين شهر سفر كن
.....

شعر "كوچه" از فريدون مشيري

saye
12-05-2006, 17:07
این یکی فکر کنم تکراری باشه
........
نشانده اي مرا کنون به ذورقي
ز عاجها ز ابرها بلورها
مرا ببر اميد دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها

k@vir
12-05-2006, 17:56
اشک هایم دریایی می شود
بین ما
و ما از هم جدا می شویم
قایقی خواهم ساخت
و به تو خواهم رسید
ای کاش
طوفان نگاهت
قایقم را در هم نکوبد.

saye
12-05-2006, 22:40
در كوير گذشته هاي سراب
چهره ام با اشاره شب گيج
روي لب بست خنده هاي خراب
ايستادم تنم كه با من بود
زير پرهاي واژه رويا شد
در رگم آشيانه زد ترديد
پرسشي ز آن ميانه نجوا شد
شايد اين لحظه لحظه آخر ؟
....

k@vir
13-05-2006, 11:21
راري كه به غير نگفتيم و نگوييم
با دوست بگوييم كه او محرم راز است

o0.maya.0o
13-05-2006, 13:42
تا چند اسير رنگ و بو خواهي شد چند از پي هر زشت و نكو خواهي شد
گر چشمه ي زمزمي و گر آب فرات آخر به دل خاك فرو خواهي شد .......

saye
13-05-2006, 14:00
دل تنگی ام را از غزل این یار دیرینم بپرسید
از هم سپار لحظه های تلخ و شیرینم بپرسید
...

Marichka
13-05-2006, 14:03
در شب قدر ار صبوحي كرده ام عيبم مكن
سرخوش آمد يار و جامي بر كنار طاق بود

Wisdom
13-05-2006, 14:25
در زيرزمين نهفتگان می‌بينم / چندانکه به صحرای عدم می ‌نگرم

Marichka
13-05-2006, 14:38
مي خور كه عاشقي نه به كسب است و اختيار
اين موهبت رسيد ز ميراث فطرتم

saye
13-05-2006, 14:45
من اگر اشک به دادم نرسد می شکنم؛
اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم؛
بر لب کلبه ی محصور وجود،
من در این خلوت خاموش سکوت،
اگر از یاد تو یادی نکنم، می شکنم
اگر از هجر تو آهی نکشم،
تک و تنها ...
به خدا می شکنم... می شکنم !!!!
...

Marichka
13-05-2006, 15:04
مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي
ز بامي كه برخاست مشكل نشيند
===================
و يا:
منم كه بي تو نفس مي كشم زهي خجلت
مگر تو عفو كني ورنه چيست عذر گناه
ز دوستان تو آموخت در طريقت مهر
سپيده دم كه صبا چاك زد شعار سياه

Wisdom
13-05-2006, 15:08
Dianella
ماشاالله دو تا دوتا شعر ميگي ؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ولي خوب شد
چون من ديگه د چيزي بلد نيستم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

هنگام سپيده‌دم خروس سحری / دانی که چرا همی‌ کند نوحه ‌گری

Marichka
13-05-2006, 15:19
Dianella
ماشاالله دو تا دوتا شعر ميگي ؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ولي خوب شد
چون من ديگه د چيزي بلد نيستم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

هنگام سپيده‌دم خروس سحری / دانی که چرا همی‌ کند نوحه ‌گری

سلام
گفتم شايد اوليه تكراري باشه :cool: :happy:
اينم ادامه:
ياد باد آن كو به قصد خون ما
عهد را بشكست و پيمان نيز هم
دوستان در پرده مي گويم سخن
گفته خواهد شد به دستان نيز هم
چون سر آمد دولت شبهاي وصل
بگذرد ايام هجران نيز هم
هر دو عالم يك فروغ روي اوست
گفتمت پيدا و پنهان نيز هم
...

vahide
13-05-2006, 15:31
لال شوم کور شوم کر شوم
لیک محال است که من خر شوم :puke:

Wisdom
13-05-2006, 16:10
دو تا تاپيك موازي ؟؟؟؟؟
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

مافيا جان كجاي ؟؟؟
مدير متفرقه , بيا اينجا مديريت بكن ديگه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

k@vir
13-05-2006, 18:38
من
پنجره.......
و ردپاي هميشگي يك نگاه
و ابري كه هميشه بي موقع گريه اش مي گيرد.

Marichka
13-05-2006, 20:22
دي در گذار بود و نظر سوي ما نكرد
بيچاره دل كه هيچ نديد از گذار عمر
انديشه از محيط فنا نيست هر كه را
بر نقطه ي دهان تو باشد مدار عمر

WooKMaN
13-05-2006, 23:13
راز سربسته ما بين که به دستان گفتند
هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر

هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
کندم قصد دل ريش به آزار دگر

saye
14-05-2006, 00:41
راهي بسختي ساخته ام

سوي برتر از آنها

كه خود داشته ام

خانه ام خرابست و با وهممم من
چادري افراشته ام
...

saye
14-05-2006, 01:00
مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي
ز بامي كه برخاست مشكل نشيند
===================
و يا:
منم كه بي تو نفس مي كشم زهي خجلت
مگر تو عفو كني ورنه چيست عذر گناه
ز دوستان تو آموخت در طريقت مهر
سپيده دم كه صبا چاك زد شعار سياه

سلام

ببخشید که اینو میگم ولی
تا حالا جایی دیدین که تو مشاعره
دوتا شعر بخونن و بگن هرکدومو که دوست داشتین ادامه بدین !!!!؟

k@vir
14-05-2006, 06:49
سلام

ببخشید که اینو میگم ولی
تا حالا جایی دیدین که تو مشاعره
دوتا شعر بخونن و بگن هرکدومو که دوست داشتین ادامه بدین !!!!؟
سلام
آره !خيلي جالب نيست ولي خب بعضي وقت ها كمك دوستان بوده! :happy:
و اما ((م)):
مرا رها کن
به دشت سرخی
که نیست در او
نشان پایان
به صبح داغی
که های و هوی حریص باد
به هم نریزد سکوت یاران
مرا رها کن
به بال گستر ده ی بهاران
به خلوت آن پرنده ای که
ابا ندارد ز باد و طوفان
مرا رها کن
مرا رها کن

zaraoustra
14-05-2006, 08:02
نظري به دوستان كن كه هزار بار از آن به
كه تحيتي نويسي وهديتي فرستي

Marichka
14-05-2006, 21:20
سلام

ببخشید که اینو میگم ولی
تا حالا جایی دیدین که تو مشاعره
دوتا شعر بخونن و بگن هرکدومو که دوست داشتین ادامه بدین !!!!؟

سلام
اگه نظم تاپيك رو بهم زدم معذرت مي خوام.
ولي فكر مي كردم اين مشاعره حداقل فرقش با بقيه اينه كه يه مقدار قوانينش آزاد تره و اجازه ميده گاهي يه شعر كامل رو بنويسي يا گاهي چند تا بيتي رو كه در لحظه به ذهنت مياد و به نظرت زيبا هست رو بنويسي.
به هر حال اين نظر من بود اگه نظر بقيه بر خلاف اينه من همون روال معمول (و بدون انعطاف) رو ادامه ميدم.
موفق باشين و شاد :happy: :)

اينم ادامه مشاعره:
يك حرف صوفيانه بگويم اجازت است
اي نور ديده صلح به از جنگ و داوري
نيل مراد بر حسب فكر و همت است
از شاه نذر خير و ز توفيق ياوري
(حافظ)

WooKMaN
14-05-2006, 23:00
يا رب اندر دل آن خسرو شيرين انداز
که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند

شاه را به بود از طاعت صدساله و زهد
قدر يک ساعته عمری که در او داد کند

(آدم وقتي شعر ميخونه يه جورايي احساس آرامش ميكنه)

Marichka
14-05-2006, 23:27
در شاهراه جاه و بزرگي خطر بسي است
آن به كزين گريوه سبكبار بگذري
سلطان و فكر لشكر و سوداي تاج و گنج
درويش و امن خاطر و كنج قلندري

saye
15-05-2006, 00:08
سلام
اگه نظم تاپيك رو بهم زدم معذرت مي خوام.
ولي فكر مي كردم اين مشاعره حداقل فرقش با بقيه اينه كه يه مقدار قوانينش آزاد تره و اجازه ميده گاهي يه شعر كامل رو بنويسي يا گاهي چند تا بيتي رو كه در لحظه به ذهنت مياد و به نظرت زيبا هست رو بنويسي.
به هر حال اين نظر من بود اگه نظر بقيه بر خلاف اينه من همون روال معمول (و بدون انعطاف) رو ادامه ميدم.
موفق باشين و شاد :happy: :)




سلام

امیدوارم که از دست من ناراحت نباشید
من با اون قسمت حرفتون کاملا موافقم و اصلا برای همین
این تاپیک رو ایجاد کردم وگرنه همون تاپیک قبلی که بود
اینی که یه شعر رو کامل بنویسیم
و یا اینکه شعری که به نظرمون زیبا میاد و بنویسیم
این خودش زیبایی این تاپیک رو زیاد میکنه
ولی این که برای مشاعره دوتا شعر گفته بشه
به نظر من زیاد جالب نیست
البته من هم قصدی نداشتم
و میدونم که این کار رو به خاطر بچه ها و
یا اینکه تکراری نباشه میکنید
اگه دوست داشته باشید میتونید به این کار ادامه بدید
شما ازاد هستید
من هم فقط نظر شخصی خودمو گفتم
موفق باشید

... اینم برای ادامه مشاعره

ياري كن ، و گره زن نگه ما و خودت با هم
باشد كه تراود در ما ، همه تو.
ما چنگيم: هر تار از ما دردي ، سودايي.
زخمه كن از آرامش ناميرا ، ما را بنواز
باشد كه تهي گرديم ، آكنده شويم از والا "نت"
خاموشي.
آيينه شديم ، ترسيديم از هر نقش.
خود را در ما بفكن.
باشد كه فرا گيرد هستي ما را ، و دگر نقشي
ننشيند در ما.
هر سو مرز، هر سو نام.
رشته كن از بي شكلي ، گذران از مرواريد زمان و مكان
باشد كه بهم پيوندد همه چيز ، باشد كه نماند
مرز، كه نماند نام.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Marichka
15-05-2006, 11:49
ما را گذاشتي و برفتي از اين ديار
اكنون چگونه مهر تو از دل برون رود؟

zaraoustra
15-05-2006, 12:03
دلايل قوي بايد ومعنوي
نه رگ هاي گردن به حجت قوي

Marichka
15-05-2006, 12:08
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود

saye
15-05-2006, 14:59
دل گفت كه فروكش كنم اين شهر به بويش
بيچاره ندانست كه يارش سفري بود
منظور خردمند من آن ماه كه او را
با حسن ادب شيوه صاحب نظري بود
...

MaFia
15-05-2006, 15:04
دلا منال ز بیداد و جور یار که یار
تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست
برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ
کز این فسانه و افسون مرا بسی یادست

Meisam
15-05-2006, 15:37
تشویش وقت پیر مغان می‌دهند باز
این سالکان نگر که چه با پیر می‌کنند

صد ملک دل به نیم نظر می‌توان خرید
خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند

قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست
قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند

فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر
کاین کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند




ممـنــون :)
مـیـثــم

saye
15-05-2006, 17:11
دستي افشان ، تا ز سر انگشتانت صد قطره چكد ، هر قطره شود خورشيدي

دستي افشان ، تا ز سر انگشتانت صد قطره چكد ، هر
قطره شود خورشيدي
باشد كه به صد سوزن نور ، شب ما را بكند
روزن روزن.
ما بي تاب ، و نيايش بي رنگ .
از مهرت لبخندي كن ، بنشان بر لب ما
باشد كه سرودي خيزد در خورد نيوشيدن تو.
ما هسته پنهان تماشاييم.
ز تجلي ابري كن ، بفرست ، كه ببارد بر سر ما
باشد كه به شوري بشكافيم ، باشد كه بباليم و
به خورشيد تو پيونديم.
ما جنگل انبوه دگرگوني.
از آتش همرنگي صد اخگر برگير ، برهم تاب ، برهم پيچ :
شلاقي كن ، و بزن بر تن ما
باشد كه ز خاكستر ما ، در ما، جنگل يكرنگي بدر
آرد سر.
چشمان بسپرديم ، خوابي لانه گرفت.
نم زن بر چهره ما
باشد كه شكوفا گردد زنبق چشم ، و شود سيراب
از تابش تو ، و فرو افتد.
بينايي ره گم كرد.
ياري كن ، و گره زن نگه ما و خودت با هم
باشد كه تراود در ما ، همه تو.
ما چنگيم: هر تار از ما دردي ، سودايي.
زخمه كن از آرامش ناميرا ، ما را بنواز
باشد كه تهي گرديم ، آكنده شويم از والا "نت"
خاموشي.
آيينه شديم ، ترسيديم از هر نقش.
خود را در ما بفكن.
باشد كه فرا گيرد هستي ما را ، و دگر نقشي
ننشيند در ما.
هر سو مرز، هر سو نام.
رشته كن از بي شكلي ، گذران از مرواريد زمان و مكان
باشد كه بهم پيوندد همه چيز ، باشد كه نماند
مرز، كه نماند نام.

اي دور از دست ! پر تنهايي خسته است.
گه گاه ، شوري بوزان
باشد كه شيار پريدين در تو شود خاموش.
باشد كه شيار پريدين در تو شود خاموش

k@vir
15-05-2006, 19:29
شدم چون قصه فراموش ترين
اي دل از وسوسه ي زلف تو مغشوش ترين

k@vir
15-05-2006, 19:32
شدم چون قصه فراموش ترين
اي دل از وسوسه ي زلف تو مغشوش تري

Marichka
15-05-2006, 21:50
نيازمند بلا گو رخ از غبار مشوي
كه كيمياي مراد است خاك كوي نياز
ز مشكلات طريقت عنان متاب اي دل
كه مرد راه نينديشد از نشيب و فراز

Farid007
15-05-2006, 22:10
زدم به سيم آخر و گفتم ولش كن بيخيال
اون واسه من يار نميشه
بيخيال اين عشق محال
...

saye
15-05-2006, 23:36
لاله ها از من پرسیدند: بگو چرا تنهایی
بیش تر که فکر کردم، تنها یی و دل سوخته گی ام به یاد ام آمد.
محبوب نازنین من تو به یاد من آمدی.

چشم ها یم در راه اند و گوش هایم تشنه ی شنیدن صدای تو هستند.
من تو را حتی با آخرین نفس ها ی ام هم فراموش نخواهم کرد.
نگاه ات مثل نگاه آهو ست. و قدِ رعنا داری
ای گل تر و تازه ام تو به یاد من آمدی
محبوب نازنین من تو به یاد من آمدی

WooKMaN
15-05-2006, 23:38
يار اگر رفت و حق صحبت ديرين نشناخت
حاش لله که روم من ز پی يار دگر

گر مساعد شودم دايره چرخ کبود
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر

saye
16-05-2006, 00:02
روبروی آئينه می روم
شبيه تو هستم
به خدا می خواستم
می خواستم خودم باشم
اما همين که به تو فکر می کردم
تو می شدم
چه کسی قرار است باور کند؟
غروبها نارنجی غليظی را به افاده چنان بر می آورد
و سايه ها چنان دراز می شوند
که برای نمردن ديگر دليلی نمی يابم
بر خط خونين زمان
چراغهای سبز را نشانمان می دهند
غروب است
غروبها سرخ است
و من سرخ می شوم در هر واپسين روز

Marichka
16-05-2006, 00:32
زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت
كانكه شد كشته ي او نيك سرانجام افتاد

zaraoustra
16-05-2006, 07:32
در سيه خانه ي افلاك دل روشن نيست
اخگري در ته خاكستر اين گلخن نيست
دل چو بينا ست چه غم ديده اگر نابيناست
خانه ي آينه را روشني از روزن نيست

divoonejoon
16-05-2006, 11:07
تو چه داني كه پس هر نگه ساده من
چه جنوني چه نيازي جه غميست
يا نگاه تو كه پر عصمت و ناز
بر من افتد چه عذاب و ستميست

k@vir
16-05-2006, 13:16
تو از فصل غربت آمده اي
ومن از فصل تنهايي
چه صادفانه باور كردي
و با نگاهت چشيدي طعم حسرتم را
چقدر ساده قسم مي خوري كه مي ماني
هستي!
نگاهم را مي شكني وقتي بودنت رانمي بينم
مي فهمم قسمتم را
تنهايي من پنجره ي حسرت

saye
16-05-2006, 15:04
تو آخرین كلامی كه شاعر تو هر غزل میاره
بدون تو خدا هم تو شعراش دیگه غزل نداره
بمون كه شوكت عشق بمونه كه قصه گوی عشقی
نگو كه حرمت عشق شكسته تو آبروی عشقی

Wisdom
16-05-2006, 15:10
يک چند به کودکی به استاد شديم / يک چند ز استادی خود شاد شديم

Wisdom
16-05-2006, 23:49
مهتاب بنور دامن شب بشکافت / می نوش دمی خوشتر از اين نتوان يافت

Marichka
17-05-2006, 00:01
تو گر خواهي كه جاويدان جهان يكسر بيارايي
صبا را گو كه بردارد زماني برقع از رويت

MaFia
17-05-2006, 00:04
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقه​ای در ذکر یارب یارب است
کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است


حضرت شمس الدين حافظ شيرازي

Marichka
17-05-2006, 00:32
تو را چنان كه تويي هر نظر كجا بيند
بقدر دانش خود هر كسي كند ادراك
بچشم خلق عزيز جهان شود حافظ
كه بر در تو نهد روي مسكنت بر خاك

saye
17-05-2006, 02:42
کاش ای کاش ها، در وجودم می سوخت
کاش تمام این دردها مرا ارزان می فروخت

کاش بشود گوشه اي دنج و خلوت يافت
کاش لباسي از حرير آرامش در آن بافت

کاش میشد دلها همه سبک دوران قديم بود
کاش خدا مثل آن زمانها رحمان و رحيم بود

کاش با صدای بالها سکوت صبح شکسته میشد
کاش با بوی یاس دفتر هر روز بسته می شد

کاش پاییز وقت رفتن نقاشی اش را نمی برد
کاش بهار وقت گریه حرفهایش را نمی خورد

کاش خستگي بقچه ای خاکی در ذهن خاطره بود
کاش لبخند کنار خستگي شعری تازه مي سرود

کاش بغض ابر خاکستري اين غروب پاره ميشد
کاش فکری براي دل درمانده و بيچاره ميشد

کاش همه ی دستها گرماي خورشيد داشت
کاش آن دستها بر قلب من داغی مي گذاشت

کاش من هم دست و پاي خسته ام بسته بود
کاش بهانه اي براي آن دو بال شکسته بود

کاش پرنده در سياهي جان نمي داد و نمي مرد
کاش مرا در پرواز آخر با خود به آسمان مي برد

کاش زمين آغوش درياهايش رو مي گشود
کاش من را در آن عمق تاريکي مي ربود

کاش قاصدک همیشه نامه شادي باز مي کرد
کاش سنجاقک هم با پروانه پرواز مي کرد

کاش هیچ گلی خاری در سینه نداشت
کاش اصلا باغبان گلی با خار نمی کاشت

کاش کرم ابريشم طعمه هوسهای پرنده نميشد
کاش در رقابت نان، عقاب از مار برنده نمي شد

کاش من کوهي از کوهستان سنگي بودم
کاش همه دردهاي عالم را یکباره مي ربودم

کاش هوای عشق داشت این کوچه پس کوچه ها
کاش عابری مثل هیچ کس داشت کوچه ها

کاش یتیمی ناظر دستان پر از عطر نانی نبود
کاش به هوای دلش از نان هیچ نشانی نبود

کاش حسرت و طمع به گور و خاطره مي رفت
کاش دنيا سفيد بود و پاک، فرشي از رنگ برف

کاش گاهی شیشه در دل من آیینه میشد
کاش در شهر آیینه دل خالی از کینه میشد

کاش سنگ و آهن هم قیمت شیشه بود
کاش انصاف گاهی هم در ذات و ریشه بود

کاش زمان در جایی نای رفتن نداشت
کاش مرا در کودکی ام جای می گذاشت

کاش تپشهای من لحظه ای آرام می گرفت
کاش نفس های من عطر باران می گرفت

کاش لحظه ای خدا قلب مرا در هم می فشرد
کاش مرا سبکبال در آغوش باد می سپرد

کاش کسی به ناحق سيلی نمی خورد
کاش سه ساله در کنج خرابه نمی مرد

کاش همیشه سکوت می فشرد نای مرا
کاش سیاهی نمی شنید صدای مرا

کاش خدا مشق دل من را کتاب می کرد
کاش همه ی خیالهای بد را حباب می کرد

کاش نام و سلامی از دلی بر نمی خاست
کاش وداعی داغ کهنه بر خاطره نمی گذاشت

کاش می شد بی تو شبی از آن کوچه گذر کرد
کاش می شد بر جای خالیت حتی یک نظر کرد

کاش دلی در این دنیا دلتنگ ماهی نبود
کاش هیچکس در دنیا مسافر و راهی نبود

کاش روزی همه بدی ها می شد فراموش
کاش آتش تیکه سنگ، همان دم شود خاموش
....

zaraoustra
17-05-2006, 08:47
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشي در دلش افكندم و آبش كردم
غرق خون بود و نميمرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه ي شيرين و به خوابش كردم

Marichka
17-05-2006, 13:15
من از آن حسن روز افزون كه يوسف داشت دانستم
كه عشق از پرده ي عصمت برون آرد زليخا را
اگر دشنام فرمايي وگر نفرين دعا گويم
جواب تلخ مي زيبد لب لعل شكر خا را
نصيحت گو شكن جانا كه از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پير دانا را
حديث از مطرب و مي گو و راز دهر كمتر جو
كه كس نگشود و نگشايد به حكمت اين معما را
غزل گفتي و در سفتي بيا و خوش بخوان حافظ
كه بر نظم تو افشاند فلك عقد ثريا را

Farid007
17-05-2006, 13:21
امون از اين عشقي كه عاشقم نيست
امون از اين گل كه شقايقم نيست
امون از اين يار نفس بريده
امون از اين بغضي كه هق هقم نيست
...

Marichka
17-05-2006, 14:36
تنت را ديد گل گويي كه در باغ
چو مستان جامه را بدريد بر تن
من از دست غمت مشكل برم جان
ولي دل را تو آسان بردي از من

saye
18-05-2006, 00:32
نبــــــــودش شکــــــوه ازبی همزبانی
خداراشکر،دیشب همـــــدمی داشت

صفــــــــــــــــای این غـــم دیرین بنازم
که بادل رشته های محکمـــی داشت

سحرچشم ((هما))چون غنچــــه گل
هنوز از شبنــــم اشکی نمی داشت
...

zaraoustra
18-05-2006, 08:20
تو نه مثل آفتابي كه حضور و غيبت افتد
دگران روند وآيند وتو هم چنان كه هستي
چه شكايت از فراغت كه نداشتم وليكن
تو چو روي باز كردي در ماجرا ببستي

Marichka
18-05-2006, 11:52
يار من باش كه زيب فلك و زينت دهر
از مه روي و تو و اشك چو پروين من است
تا مرا عشق تو تعليم سخن گفتن كرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسين من است

HEGOR
18-05-2006, 12:09
توکز مهنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی

Marichka
18-05-2006, 18:15
يار اگر ننشست با ما نيست جاي اعتراض
پادشاهي كامران بود از گدايي عار داشت
در نمي گيرد نياز و ناز ما با حسن دوست
خرم آن كز نازنينان بخت برخوردار داشت

HEGOR
18-05-2006, 21:47
تركان پارسي گو بخشندگان عمرند
ساقي بشارتي ده پيران پارسا را

WooKMaN
18-05-2006, 21:51
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگيخت
آه از آن مست که با مردم هشيار چه کرد

اشک من رنگ شفق يافت ز بی‌مهری يار
طالع بی‌شفقت بين که در اين کار چه کرد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

WooKMaN
18-05-2006, 21:54
با عرض شرمندگی این پست از دستم در رفت و ایجاد شد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Behroooz
18-05-2006, 21:58
دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد
سعادت ان کسی دارد که از تن ها بپرهیزد

Marichka
19-05-2006, 01:35
دوش رفتم به در ميكده خواب آلوده
خرقه تر دامن و سجاده شراب آلوده
آمد افسوس كنان مغبچه ي باده فروش
گفت بيدار شو اي رهرو خواب آلوده
شستشويي كن و آنگه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو اين دير خراب آلوده

Wisdom
19-05-2006, 02:29
سلام و شب بحير
به نظر ميرسه كه من امشب تا صبح بيدار هستم
30 - 40 مگ بايد آپلود كنم

دوستان
حريف ميطلبم


هزار جهد بكردم كه يار من باشي / مرا بخش دل بي قرار من باشي

saye
19-05-2006, 03:56
يافتم روشندلي از گريه هاي نيمشب
خاطري چون صبح دارم از صفاي نيمشب
شاهد معني كه دل سر گشته از سوداي اوست
جلوه بر من كرد در خلوت سراي نيمشب
در دل شب دامن دولت به دست آمد مرا
گنج گوهر يافتم از گريه هاي نيمشب
ديگرم الفت به خورشيد جهان افروز نيست
تا دل درد آشنا شد آشناي نيمشب
نيمشب با شاهد گلبن درآميزد نسيم
بوي آغوش تو آيد از هواي نيمشب
نيست حالي در دل شاعر خيال انگيز تر
از سكوت خلوت انديشه زاي نيمشب
با اميد وصل از درد جدايي باك نيست
كاروان صبح آيد از قفاي نيمشب
همچو گل امشب از پاي تا سر گوش باش
تا سرايم قصه اي از ماجراي نيمشب
...

zaraoustra
19-05-2006, 07:53
برخيز و مخور غم جهان گذران
بنشين و دمي به شادماني گذران
در طبع جهان اگر وفايي بودي
نوبت به تو خود نيامدي از دگران

Marichka
19-05-2006, 11:44
نازها زان نرگس مستانه اش بايد كشيد
اين دل شوريده تا آن جعد كاكل بايدش
ساقيا در گردش ساغر تعلل تا به چند
دور چون با عاشقان افتد تسلسل بايدش

saye
19-05-2006, 23:10
شبي امد ؛ وليكن دير وقت امد
نه فانوسي ؛ نه مهتابي
هوا بس تيره بود و دامن درياچه پر توفان
سوار قايقي گشتيم و بر خيزابها رفتيم تا ديري
ولي دردا!!!
چه تقديري
من او را باز هم نشناختم ؛ زيرا
كه شب تاريك بود و موج نيرومند
از ان سو قصه تلخي است؛
اي افسوس
او را موجها بردند...

Marichka
20-05-2006, 00:53
دل عالمي بسوزي چو عذار بر فروزي
تو از اين چه سود داري كه نمي كني مدارا
همه شب در اين اميدم كه نسيم صبحگاهي
به پيام آشنايان بنوازد آشنا را
چه قيامتست جانا كه به عاشقان نمودي
دل و جان فداي رويت بنما عذار مارا
به خدا كه جرعه اي ده تو به حافظ سحرخيز
كه دعاي صبحگاهي اثري كند شما را

M E H D I
20-05-2006, 01:15
آهي كشيد غمزده پيري سپيدموي
افكند صبحگاه در آيينه چون نگاه
در لابلاي موي چو كافور خويش ديد
يك تا مو سياه
×××
در ديدگان مظطربش اشك حلقه زد
در خاطرات تيره و تاريك خود دويد
سي سال پيش نيز در آيينه ديده بود
يك تار مو سپيد
×××
در هم شكست چهره محنت كشيده اش
دستي به موي خويش فرو برد و گفت واي
اشكي به روي آينه افتاد و ناگهان
بگريست هاي هاي
×××
درياي خاطرات زمان گذشته بود
هر قطره اي كه بر رخ آيينه مي چكيد
در كام موج ضجه مرگ غريق را
از دور مي شنيد
×××
طوفان فرو نشست ولي ديدگان پير
مي رفت باز در دل دريا به جستجو
در آبهاي تيره اعماق خفته بود
يك مشت آرزو

فريدون مشيري

saye
20-05-2006, 01:20
یا رب بر تو روی آورده ام روی مگردان
کرده مخلوق مرا زار و پریشان یارب

کاش یارب نفتد درمان من دست کسی

که دهد با منت و کبر فراوان یارب

سایه کس نفتد بر سر من جز کس تو

که بیفکنند و گیرند گریبان یارب

تو بده هر چه دهی که می دهی بی منت

غیر تو خواهد زمن هزاران برهان یارب
...

Marichka
20-05-2006, 02:04
بر جهان تكيه مكن گر قدحي مي داري
شادي زهره جبينان خور و نازك بدنان
پير پيمانه كش من كه روانش خوش باد
گفت پرهيز كن از صحبت پيمان شكنان

saye
20-05-2006, 02:45
نه سیاهی شب و نه صبح پر نور
نه شکوه خلقت و نه سردی گور
نه ابهت جهان آفرینش
ای زمان شمار تو را نکرده مغرور
یادته تو اون شب سرد زمستون
که گلا خشکیده بودن توی گلدون
برای پریدن مرغ گرفتار چقدر هراس کردم
وقت خاموشی دنیا تو یه لحظه به تو التماس کرد
........

Sepideh_UK
20-05-2006, 02:48
ايول خيلي افرين داره. :biggrin:

MaFia
20-05-2006, 02:53
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه غزل است
جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است
پیاله گیر که عمر عزیز بی​بدل است
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است

saye
20-05-2006, 03:32
تا جان ندهم بر سر من باز نیاید
در خانه ام آن خانه برانداز نیاید
دل را پی آن ماه فرستم به صد امید
ای وای به من گر رود و باز نیاید

k@vir
20-05-2006, 11:19
در غروب رفتن تو لحظه هايم را شكستم
زيد بارون جدايي با خيال تو نشستم
تو شباي بي ستاره انتظارت كشيدم
تا كه برگري دوباره
پشت شيشه روز و شب ها دل به بارون مي سپارم
من براي گريه هايت چشمه ها رو كم ميارم
انتظار با تو بودن منو از پا در مي ياره
ترس ار اين دارم كه بي تو تا ابد چشام بباره

Behroooz
20-05-2006, 11:52
هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من

Marichka
20-05-2006, 11:56
نظر پاك تواند رخ جانان ديدن
كه در آيينه نظر جز به صفا نتوان كرد
مشكل عشق نه در حوصله ي دانش ماست
حل اين نكته بدين فكر خطا نتوان كرد

Behroooz
20-05-2006, 11:58
هرگز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جريده ي عالم دوام ما
ما در پياله عكس رخ يار ديده ايم
اي بي خبر ز لذت شرب مدام ما

ه بده عزیز جان

saye
20-05-2006, 18:31
نظر پاك تواند رخ جانان ديدن
كه در آيينه نظر جز به صفا نتوان كرد
مشكل عشق نه در حوصله ي دانش ماست
حل اين نكته بدين فكر خطا نتوان كرد

دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دلم
بی ارزو عاشق شدم
با ان همه ازادگی
بر زلف او عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من
غافل شود از یاد من
قدرم نداند
فریاد اگر از کوی خود
وز رشته ی گیسوی خود بازم رهاند
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
در پیش بی دردان چرا
فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل
بایار صاحب دل کنم
وای ز دردی که در مان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
از گل شنیدم بوی او
مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کند
وای ز دردی که در مان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
...

Oxizhen
20-05-2006, 19:22
من از نهايت شب حرف ميزنم
من از نهايت تاريكي
و از نهايت شب حرف ميزنم
اگر به خانه ي من امدي اي مهربان چراغ بياور
و يك دريچه كه از اّن
به ازدحام كوچه خوشبخت بنگرم
(فروغ فرخزاد)

Marichka
20-05-2006, 21:28
ما جفا از تو نديديم و تو خود مپسندي
آنچه در مذهب ارباب طريقت نبود
خيره آن ديده كه آبش نبرد گريه ي عشق
تيره آن دل كه در او شمع محبت نبود
دولت از مرغ همايون طلب و سايه ي او
زان كه با زاغ و زغن شهپر دولت نبود

sina1100
20-05-2006, 21:56
ما جفا از تو نديديم و تو خود مپسندي
آنچه در مذهب ارباب طريقت نبود
خيره آن ديده كه آبش نبرد گريه ي عشق
تيره آن دل كه در او شمع محبت نبود
دولت از مرغ همايون طلب و سايه ي او
زان كه با زاغ و زغن شهپر دولت نبود
ديشب گذشت از کوچه‌ها يک مرد در باران
خسته... شکسته... خسته... يک شبگرد در باران

بر صورت تب‌کرده‌اش خط می‌کشيد آرام
شلاق خون‌آلود سوزی سرد در باران

او می‌گذشت و روی خواب کوچه می‌رقصيد
روح غرييش مثل برگی زرد در باران

Marichka
21-05-2006, 00:15
ندانم از چه سبب رنگ آشنايي نيست
سهي قدان سيه چشم ماه سيما را
چو با حبيب نشيني و باده پيمايي
بياد دار محبان باده پيما را

zaraoustra
21-05-2006, 07:52
تن ما نيز گردان چون جهان است
كه گاهي كودك و گاهي جوان است
گهي بيمار وگاهي تندرست است
چو گاهي زور مند و گاه سست است