ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 [87] 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

magmagf
26-03-2008, 20:54
ميل هزار سال تو را دوست داشتن
در من نهفته بود
من از تب طلايي چشمانت
آهنگ تند نبض تو را مي شناختم
قلب شتابناك جهان در تو مي تپيد
من ، طعم تشنگي را در بوسه هاي تو
هر بار مي چشيدم و سيراب مي شدم

sise
26-03-2008, 20:55
موجيم و جا گرفته در آغوش گور ها
ساكت ميان هلهله ى مرده شور ها!

صد ها افق پرنده و خورشيد گم شدند
در انجماد مضطربِ چشم كورها

طوفان كهنه يائسه اى پر ز فاجعه
لبريز بغض نوح،به قعر تنور ها

اورادهاى‌رفته ز ياديم،بى نشان
مصلوبكان خفته ميان زبور ها

ياد شكيب سوز تو در زخم خيزِ راه!
تنها اميد بودن و اوج غرور ها

تا باز ايستيم مجالي نمانده است
بى حاصل است بى تو حضور و عبور ها

شمعيم پاك سوخته و در چاله هاى حزن
چون دلوهاى تشنه به دهليز شورها

گفتي صداست،همهمه،فرياد...نه فقط
تنها صداي هلهله ي مرده شور ها

دل تنگم
26-03-2008, 22:09
اشک من نامه نویس است وبجز قاصد راه
نیست در کوی توام نامه رسانی گل من

گاه به مهر عروسان بهاری مه من
گاه با قهر عبوسان خزانی گل من

sise
26-03-2008, 22:44
می رسد تا حوالی چشمت ، امتداد نگاه من بانو!
چه جناسی میان چشم تو و روزگار سیاه من بانو !

هان ببخشا اگر که آمده ام ، در حریم خدای چشمانت
سوختن در لهیب آتش عشق ، کیفر این گناه من بانو !

خیرگی می کنند چشمانم ، با دلم در تبانی اند انگار
بی خیال گذشت ایامند ، چشمهای به راه من بانو !

چشمه رمز و راز و افسون است ، زیر پرچین ابرویت پنهان
و گمان بر گذر از این پرچین ، بدترین اشتباه من بانو !

خلوتت را به هم زدم انگار ، عاشقم ، حاجت ملامت نیست
تب و هذیان و این پریشانی ، عادت گاه گاه من بانو !

دل تنگم
26-03-2008, 22:55
وای از دست تو ای شیوه‌ی عاشق‌کش جانان
که تو فرمان قضا بودی و تغییر نکردی

مشکل از گیر تو جان در برم ای ناصح عاقل
که تو در حلقه‌ی زنجیر جنون گیر نکردی

sise
26-03-2008, 22:57
يا حق

بپاش رنگ بر نوك خارو

بر بوم باغچه

بكش

تصوير گل

شاعر!

الهامي از شاعر

اگر راست مى گوييد

اگر فكر ماييد

به جاى اموال ما

در غم هاى ما

دستتان كج باشد

دل تنگم
26-03-2008, 23:04
دفتر عشق که سر خط همه شوق است وامید
آیتی خواندمش از یاس به پایان که مپرس

شهریارا دل از این سلسله مویان برگیر
که چنانچم من از این جمع پریشان که مپرس

sise
26-03-2008, 23:16
سلام کن که دهانت پر از بهـــــــار شود
سلام کن که جهانت شـــــکوفه زار شود

زبان دریچه ِ صبح ِ تفــــاهم است چـرا
تمام ِ صبح ِ تو یک تکه شام تار شـود؟

دل تنگم
26-03-2008, 23:22
در آشیانه‌ی طوبی نماندم از سر ناز
نه خاکیم که به زندان خاک‌دان مانم

ز جویبار محبت چشیدم آب حیات
که چون همیشه بهار ایمن از خزان مانم

magmagf
27-03-2008, 12:17
مائیم و جواب خوبی ات...می آییم
تا غمکده ی جنوبی ات می آییم
ای مدفن التهاب و ایمان و عطش
روزی به غبار روبی ات می آییم

sise
27-03-2008, 13:39
می رسی و من با شوق، حین گریه می رقصم
با صدای هر قدمت، با طنین در زدنت

در کنار می آید، با عبور کردن تو
لالِ لال می مانم، محو عشوه ریختنت

آمدی که پاره کنم، خرقه های پشمین را
لختِ لخت، عریانم در کمین اهرمنت

farshidshd
27-03-2008, 15:12
تبسم را ز گل در نوبهار آموختیم
گرم و سرد زندگی از روزگار آموختیم

Mahdi_Shadi
27-03-2008, 16:04
مار خزيد و رفت
امّا چشماني كه در من خيره شده بود
در علف باقي ماند

( ببخشيد...دست خودم نيست...گير دادم به هايكو...بعيدم هست حالاحالاها بي خيالش شم...!شرمنده!)

farshidshd
27-03-2008, 16:09
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

دعای نیمه شبی دفع صد بلا بکند

M A R S H A L L
27-03-2008, 16:11
در مني و اينهمه ز من جدا
با مني و ديده ات بسوي غير
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوي غير

...

farshidshd
27-03-2008, 16:19
رخ متاب از وحدت و همبستگی

میوه ی شیرین دهد همبستگی

M A R S H A L L
27-03-2008, 17:01
ياد آمد هان،
داشتم مي گفتم:آنشب نيز
سورت سرماي دي بيدادها مي كرد.
و چه سرمائي،چه سرمائي!
باد برف و سوز وحشتناك.
ليك خوشبختانه آخر،سرپناهي يافتم جائي.
گرچه بيرون تيره بود و سرد،همچون ترس؛
قهوه خانه گرم و روشن بود،همچون شرم
گرم،
از نفسها،دودها،دمها
از سماور،از چراغ،از كپه ي آتش؛
از دم انبوه آدمها
و فزونتر زآن دگرها،مثل نقطه ي مركز جنجال،
از دم نقال.

...

sise
27-03-2008, 20:15
لم داده يک کفتار در پايان اين شعر
با احتياط آقا! نيا! ميدان مين! - شعر-

تو لذت آن ميوه‌ی ممنوعه بودی
من شاعرِ بی واژه‌يِ بی سرزمين، شعر!

يا روی پاکت‌ها خودم را می‌نويسم
يا می‌کشم دور خودم ديوار چين - شعر-

تقدير من يک عمر پرسه در خيابان
با آدمک‌های غليظ و ته‌نشين، شعر!

حالا بيا نزديک، فالت را بگيرم
حافظ که نه! با خون شاعر بر زمين - شعر-

بغض تمام ابرها را من سرودم
باران نمی‌بارد بيايی زير اين شعر!

zauos
27-03-2008, 20:57
vaghean ke JUSTMP3 aaaaaaaaaali boOOd eyvaal

دل تنگم
27-03-2008, 21:54
لم داده يک کفتار در پايان اين شعر
با احتياط آقا! نيا! ميدان مين! - شعر-

تو لذت آن ميوه‌ی ممنوعه بودی
من شاعرِ بی واژه‌يِ بی سرزمين، شعر!

يا روی پاکت‌ها خودم را می‌نويسم
يا می‌کشم دور خودم ديوار چين - شعر-

تقدير من يک عمر پرسه در خيابان
با آدمک‌های غليظ و ته‌نشين، شعر!

حالا بيا نزديک، فالت را بگيرم
حافظ که نه! با خون شاعر بر زمين - شعر-

بغض تمام ابرها را من سرودم
باران نمی‌بارد بيايی زير اين شعر!



رفتیم رو به کاخ آمال و آرزوها
آنجا که چرخ بوسد ایوان بارگاهی

دالانی از بهشتم بخشید و دلبخواهم
آری بهشت دیدم دالان دلبخواهی

Asalbanoo
27-03-2008, 22:02
یاد نداری تو مگر
شب بارانی چشمان خمارم ازعشق
و زمین لرزه آن عصر دل انگیز بهار
و دریغی
که در آن اوج تماشا کردی
و خرامان رفتن
و ...
رفتن
همیشه رفتن .

دل تنگم
27-03-2008, 22:03
نشناختی فغان دل رهگذر که دوش
ای ماه قصر بر لب ایوان نیامدی

گیتی متاع چون منش آید گران به دست
اما تو هم به دست من ارزان نیامدی

sise
27-03-2008, 22:04
يك بامداد
-يك صبح راستين-
خورشيد اگر به كام تو برمي امد
...
يك قاب،كوه و دامنه
يك پنجره،پرنده اگر با تو مي رسيد
...
يك دشت پهن،لاله ي تر؟
نه! يك كاسبرگ
يك آه از فراغ و دل آسودگي
-اي خسته ي ملول و سمج!
اي سنگ زنده،صبر مجسم! -
يك زندگي شكست، گوارايت مي بود

دل تنگم
27-03-2008, 22:08
دل چون آینه‌ی اهل صفا می‌شکنند
که ز خود بی‌خبرند این ز خدا بیخبران

دل من دار که در زلف شکن در شکنت
یادگاریست ز سر حلقه‌ی شوریده سران

sise
27-03-2008, 22:12
نمي شود به اينطرف بيايي آه نه به من نگو
دو نقطه بسته راه جمله را علامت سئوال

نخواستند آه من و تو به هم ….ولي براي چه
براي چه نخواستند مادو تا.. علامت سئوال

تو رفته اي و…ردپاي تو كه مانده است
به روي صحنه، بعد واژه ی كجا…علامت سئوال

دوباره شاعري كه داخل گيومه بود مي گريست
و بين هق هق شكسته شش هجا علامت سئوال

دل تنگم
27-03-2008, 22:15
لابه‌ها کردمش از دور و ثمر هیچ نداشت
آهوی وحشی من پا به فرار آمده بود

چشم بگشودم و دیدم ز پس صبح شباب
روز پیری به لباس شب تار آمده بود

Asalbanoo
27-03-2008, 22:17
رفتم به قمارگاه دیروز
خلوتکده غروب هر روز
عاشق شدم و هزار امید
بردم به امید بخت دلسوز


دیدم که جماعتی نشسته
در پای قمار نیم بسته
مست از خبر برگ برنده
شاد از ورق رو نگشته


نومید شدم از آنچه دیدم
رفتم وهزار بد شنیدم
اما ته دل چه شاد گشتم
آن لحظه که ارتفاع دیدم


بالاتر از آن ستاره رفتم
رفتم و هزار باره رفتم
آنقدر که شط مرا صدا زد :


یاد آر ز شمع مرده یاد آر

sise
27-03-2008, 22:20
رحمي به عشق پاك برادر نمي كنند
رؤيايشان هميشه همين بوده مرگ ما
يك شاخه گل اگر چه كه پر پر نمي كنند
اما هميشه ظاهرشان عكس باطن است
از بس كه شعر آينه از بر نمي كنند
بيگانه اند با غزل و ياد اندكي
از عاشقانه هاي تو قيصر نمي كنند
*
چشمي براي عشق شما تر نمي كنند
آنانكه فكر بال كبوتر نمي كنند

Asalbanoo
27-03-2008, 22:23
دلم چه تنگه واسه تو
کاشکی می دیدمت عزیز
وقتی شنیدی خبرو
به یاد من اشکی نریز

چشمات رو مثل همیشه
مست و خمار و ناز می خوام
کنج اتاق تنها نشین
پنجره ها رو باز می خوام

نامه داره تموم میشه
مثل تموم نامه ها
می گم شبا ببوسنت
به جای من فرشته ها

وقتی شبا دلت گرفت
بشین کنار پنجره
ببین که حامدت هنوز
کنار شط منتظره

ترانه می خونه برات
غم ، آهنگ صداشه
غصه نخور خونه اون
تو کوچه خداشه


با تو ،
حکایتی دگر ...

دل تنگم
27-03-2008, 22:24
رفت و به اختران سرشکم سپرد جای
ماهی که آسمان بربود از کنار من

آخر قرار زلف تو با ما چنین نبود
ای مایه‌ی قرار دل بیقرار من

Asalbanoo
27-03-2008, 22:29
امشب ،
نه کلامم وزنی
نه نگاهم نوری
نه لبانم عطشی
و نه این دل سر سودایی رفتن دارد.
در کلامم ،
هرچه بر صفحه ی این خاطره ها می آید ،
طعم تلخ و گس نفرت
بوی گندیدن مردار
و فرورفتن اندیشه به مرداب تباهی دارد.
در نگاهم ،
جای آن نور امید ،
کورسویی از عشق
شبنمی از اشک
و
بغض سنگین فروخورده ای از داغ جدایی مانده است.
بر لبانم ،
مهر سنگین سکوت
طرح غم
شهوتی از جنس عدم
و ...
آه ، امشب چه سرم سنگین است...
...

sise
27-03-2008, 22:30
توی گلویش سیب نارسی ست

میراث گذشته ی زنی سر در گم کابوس های کال

و ما که از پس قرن ها

هنوز برهنه ی جاده ای در رَد هفته ای هستیم

که یکشنبه ندارد

با مادری که

حالا ناخن هاش را می جود

و بغضی که سر باز نمی کند در انتظار جاده ای که

هزاران سال است از خلقت خدا می گذرد و...

سبز نمی شود

که نمی شود.

دل تنگم
27-03-2008, 22:32
دل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست
امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت

به شعرت شهریارا بیدلان تا عشق میورزند
نسیم وصل را ماند نوید طبع دیوانت

sise
27-03-2008, 22:36
تبر
تبر
تو را می بينم و
تق می شکنم
تق می شکنم
دلم را بقچه بسته بودم با خر مهره ای به اندازه ی مهره های گردنت
چشمت درآمده بود که بقچه را ديدی و بعد ...
تکه
تکه
مرا می بينی که هی
ميسوزم و
باز می سوزم
اينقدر به آن بقچه نگاه که نه
نخندی هم می فهمم
دل مترسک چوبيست

دل تنگم
27-03-2008, 22:37
تحمل گفتیو من هم که کردم سال‌ها اما
چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت

چو بلبل نغمه‌خوانم تا تو چون گل پاکدامانی
حذر از خار دامنگیر کن دستم به دامانت

sise
27-03-2008, 22:40
تمام آن روز ها
من به عشق نينديشيدم،
من،عشق را روبه رويم نگذاشتم،
ننگريستم،نگريستم،ننخنديم به آن.
آه!
چه فراموش كار بى رحمى هستم!...

دل تنگم
27-03-2008, 22:42
ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی
نه مرغ شب از ناله‌ی من خفت و نه ماهی

شد آه منت بدرقه‌ی راه و خطا شد
کز بعد مسافر نفرستند سیاهی

sise
27-03-2008, 22:51
یا نه تویی که سرخ شدی در لبان خود
تصویر شاعرانه ی لم داده روی میز

یک استکان لبا لب از آن لب به من بده
لب سوز باش ساکت و آماده روی میز

این دفتر گشاده مرا حرف می زند
گویی لبِ شما غزلی زاده روی میز

دل تنگم
27-03-2008, 22:58
زندگانی گر کسی بی عشق خواهد من نخواهم
راستی بی عشق زندان است بر من زندگانی

گر حیات جاودان بی عشق باشد مرگ باشد
لیک مرگ عاشقان باشد حیات جاودانی

sise
27-03-2008, 23:06
مي خواهي از اين کلبه تارم بروي
اين گونه غريب از کنارم بردي

يک لقمه نان هست که با هم بخوريم
امشب به خدا نمي گذارم بروي

شما کاربر فعال انجمن شدین و نمیدونین که نباید خیلی "ی" بدهین:دی

دل تنگم
27-03-2008, 23:14
یارب سببی ساز که یارم به سلامت
باز اید و برهاندم از بند ملامت

خاک ره آن یار سفر کرده بیارید
تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت

-----------------------------------

نه مهربان نمی دانستم... ممنون از تذکرتون... سعی میکنم... تکرار نشه...
اما چه ربطی به کاربر فعال بودن داره:دی

Asalbanoo
27-03-2008, 23:16
اما چه ربطی به کابر فعال بودن داره:دی

اخه همکار انجمنتون
که فامیل بنده هم هست
خیلی بدش میاد از ای نکه کسی ی بده:دی

sise
27-03-2008, 23:20
تصميم دارم بال در بالت بيايم حيف
گم مي شود اين فرصت پرواز بي چشمت

كاري كه از دست غزل هم بر نمي آيد
حتي غزل هم جان نگيرد باز بي چشمت

حتي همين شعري كه خواندم راز خواهد شد
اصلاً ندارد جرات ابراز بي چشمت



نه بابا شوخی بود. تذکر چیه؟ ولی سعی بکنید:دی
چه ربطی داره؟ خیلی ربط داره. اگه قبول ندارید از همکار بخشتون بپرسید:دی

دل تنگم
27-03-2008, 23:21
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم

در آستان مرگ که زندان زندگیست
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم



اخه همکار انجمنتون
که فامیل بنده هم هست
خیلی بدش میاد از ای نکه کسی ی بده:دی

مژگان جان مهم نیست که خوششون میاد یا نه... از مشاعره چون خودم لذت می برم... دوست دارم باقی هم لذت ببرن...

sise
27-03-2008, 23:28
من از مکاشفات زنی می آیم

هراسان کابوس هایی که در ازای چند لوبیای ناچیز...

یا هذیان هایی که گاهی جیغ می شد

در التماسی که

ما...در.. من گاو خوبی بودم

بعد ها

انبساط دردهام

سمت مردی می وزید

که توی جیب هایش نقشه ی هیچ گنجی نیست

و دارو ندارش باغچه ای ست که قرار است از لوبیای سحرآمیزش

دست مادر به خدا برسد

آخه مسئله اینه که همین همکار یه کاربر فعالو به خاطر اینکه زیاد "ی " میداد ، غیر فعالش کردن.

Asalbanoo
27-03-2008, 23:30
سلام
دوست عزیز"دل تنگم"

هم بنده و هم جلال جان
شوخی می کنیم که این نصفه شبی دور هم بخندیم..
-------------
درست اول اين نوبهار عاشق شد

دلم ميان همين گيرو دار عاشق شد
زني که صاعقه وار آمد و ببادم داد
به يک اشاره دلش بيقرار عاشق شد
به شوق لحظه ديدار اشک مي ريزم
دوباره ساعت شماته دار عاشق شد
ببين هماره دو چشمش ز اشک لبريز است
ستار و تار و ترانه و يار عاشق شد

دل تنگم
27-03-2008, 23:35
دریاب دست من که به پیری رسی جوان
آخر به پیش پای توگم شد جوانیم

گرنیستم خزانه‌ی خزف هم نیم حبیب
باری مده ز دست به این رایگانیم

----------------------------------------------

مهربان مژگان عزیز...

من هم با هم خندیدن رو بیش از به هم خندیدن دوست دارم... و ممنون از توجه شما...

و جلال جان...

من به میل خودم کاربر فعال نشدم...هرچیزی را که باقی می دهند...روزی هم پس می گیرند...خیلی وابسته نیستم...

magmagf
28-03-2008, 08:43
می خواست کوره در دل انسان بنا کند
مقدور چون نبود جگر آفریده است
غیر از تحمل سر پر شور دوست نیست
باری که روی شانه ی هر آفریده است

خوب خوب می بینم در نبود من کلی پشت سرم حرف زدید


صبر کنید یک کاری می کنم فیلم و موسیقی ادغام بشه بعدشم بشه زیر مجموعه ادبیات بعدش هم هردوتونو می کنم اخر اسپمر :دی

sise
28-03-2008, 13:18
تو از سلاله ى‌سوداگران كشميرى
كه شال ناز تو را شاعرى خريدار است

در آستانه ى رفتن، در امتداد غروب
دعاى من به تو تنها،خدا نگهدار است

كسى پس از تو خودش را به دار خواهد زد
كه در گزينش اين انتخاب ناچار است


صبر کنید یک کاری می کنم فیلم و موسیقی ادغام بشه بعدشم بشه زیر مجموعه ادبیات بعدش هم هردوتونو می کنم اخر اسپمر :دی

این حرف خیلی مشکل داره:دی

دل تنگم
28-03-2008, 13:39
تا گوشوار ناز گران کرد گوش تو
لب وا نشد به شکوه ز بی‌همزبانیم

با صد هزار زخم زبان زنده‌ام هنوز
گردون گمان نداشت به این سخت جانیم

sise
28-03-2008, 14:02
من فکر مي کنم که چه از مولوي پرم !
مثل هميشه گم شده ام در خيال تو ...

يک شعر در تمام تنم وُول مي خورد
يک واژه مثل «مست» نه مثل «تلو تلو»

دارد تمام ذهن مرا مسخ مي کند
دارد تمام ذهن مرا اين ضمير «تو»...

اين که هنوز تازه تر از هر جوانه اي ست
تکرار مي شود ... نه که هر لحظه نو به نو

دل تنگم
28-03-2008, 14:09
وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست

در دست هر کسی ز خوبی قراضه​هاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست

sise
28-03-2008, 14:42
تو آسماني ومن ريشه در زمين دارم
هميشه فاصله اي هست-داد ازاين دارم

قبول کن که گذشته ست کار من از اشک
که سال هاست به تنهايي ام يقين دارم

تو نيز دغدغه ات از دقايقت پيداست
مرا ببخش اگر چشم نکته بين دارم

بخوان و پاک کن واسم خويش را بنويس
به دفتر غزلم هرچه نقطه چين دارم

کسي هنوز عيار ترا نفهميده ست
منم که از تو به اشعار خود نگين دارم

دل تنگم
28-03-2008, 15:01
ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم

آن ‌که می‌خواست برویم در دولت بگشاید
با که گویم که در خانه به رویش نگشودم

magmagf
28-03-2008, 16:44
با یاد شانه های تو سر آفریده است
ایزد چقدر شانه به سر آفریده است

معجون سرنوشت مرا با سرشت تو
بی شک به شکل شیرو شکر آفریده است

پای مرا برای دویدن به سمت تو
پای ترا برای سفر آفریده است

لبخند رابه روی لبانت چه پایدار
اخم ترا چه زود گذر آفریده است

sise
28-03-2008, 19:41
تنها به اينجا بودنت اصرار دارم
يک استکان هم صحبتی ، يک چای الفت
قند و مربّا هم تويی اقرار دارم !
حتی اگر ديرت شده تنها به قدر ـ
يک نلبکی با من بمان ! انگار دارم ـ
بيهوده صحبت می کنم ، اين چای يخ کرد

magmagf
28-03-2008, 23:23
در نبود بال و پرهایی که در حال پروازند سقوط تکراری ست
آیء پرنده مهربان
برای حرمت پرواز
حتی اگر می توانی
آسمانت را عوض کن

sise
28-03-2008, 23:28
می خواهم از امروز دنبالت بگردم
توی خیابان های ذهنم راه بیفتم

حالا تو را تا بی نهایت دوست دارم
حتی اگر از چشم خیلی ها بیفتم

یعنی دلت را فتح خواهم کرد ... یعنی
دیگر نمی ترسم از این بالا بیفتم

magmagf
28-03-2008, 23:34
من ماندم و درماندگی ! ساکن در این آوارگی...
هستم . نمی داند کسی ... از گوشه‏ی ِ چشمت... ببین ...
باید تو بگریزانیم ، از هیچ‏بازار ِ جهان
یکباره سازی کار من...یا همچنان یا همچنین.

sise
28-03-2008, 23:49
نه ذوق نغمه، نه آزادی فغان دارم
چه سود از آنکه به شاخ گل آشیان دارم

نه زیب محفل انسم، نه زینت جمعم
من آن گلم که نه گلچین، نه باغبان دارم

زماجرای دل آتشین خود چون شمع
بسی حکالیت ناگفته بر زبان دارم

ز دور عشق، که چون ابر نوبهار گذشت
به یادگار همین چشم خون فشان دارم

هنوز یاد تورا، ای چراغ روشن عشق
چون شمع مرده به خلوت سرای جان دارم

Mahdi Hero
29-03-2008, 00:27
معشوقه به سامان شد، تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد، تا باد چنین بادا

دل تنگم
29-03-2008, 00:53
از صلای ازلی تا به سکوت ابدی
یک دهن وصف تو هر دل به زبانی گل من

اشک من نامه نویس است وبجز قاصد راه
نیست در کوی توام نامه رسانی گل من

Mahdi Hero
29-03-2008, 01:56
نشنو از ني ني حصير بورياست
بشنو از دل دل حريم كبرياست

دل تنگم
29-03-2008, 02:35
تو به دِل هستی و این قوم به گِل می‌جویند
تو به جانَستی و این جمع جهان گردانند

عاشقانراست قضا هر چه جهانراست بلا
نازم این قوم بلاکش که بلاگردانند

magmagf
29-03-2008, 05:29
دلم گرفت از این روزا
از این روزای بی نشون
از اینهمه دربدری
از گردش چرخ زمون

دلم گرفت از آدما
از آدمای مهربون
از این مترسکای پست
از هم دلهای هم زبون

sise
29-03-2008, 10:06
نه زير بار منفي حرف تو مي روم
نه بار مثبت پروتن هاي مختلف

حالا دوباره ذهن مرا مي زند به هم
زنگ در و… تو و… تلفن هاي مختلف

farshidshd
29-03-2008, 12:52
فکر بلبل همه آنست که گل شد یارش

گل در اندیشه که چون عشوه کند در کنارش

دل تنگم
29-03-2008, 13:00
شمعی فروخت چهره که پروانه‌ی تو بود
عقلی درید پرده که دیوانه‌ی تو بود

خم فلک که چون مه و مهرش پیاله‌هاست
خود جرعه نوش گردش پیمانه‌ی تو بود

sise
29-03-2008, 13:13
در اين زمانه ی مرسوم انجماد نجابت
در اين زمانه ی تنگ برو بيای هميشه ؛

منم که بی خبر از ازدحام سرد تمدن
خدا نشانده دلم را در استوای هميشه

دل تنگم
29-03-2008, 13:18
هوای پیرهن چاک آن پری است که ما را
کشد به حلقه‌ی دیوانگان جامه دریده

فلک به موی سپید و تن تکیده مرا خواست
که دوک و پنبه برازد به زال پشت خمیده

sise
29-03-2008, 13:27
هر چند چشمانم عطشناک اند و بی تو
بر شانه هايم غصه را آوار دارم ؛

امّا برو ! ديرت شده ... يادت بماند :
من هم به قدر ذره ای ايثار دارم !

وقتی که برگردی دوبره روزی از نو !
در گفتن از تو حوصله بسيار دارم !

دل تنگم
29-03-2008, 13:38
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران

رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجویند کران تا به کران

farshidshd
29-03-2008, 13:59
نشد گر ره چند روزی بر مراد

رهرو از پا کی توان گفت فتاد

befermatooo
29-03-2008, 14:10
ديگه هيچي نمي مونه براي گفتن ما

گلاي سرخمون پوسيده موندن توي باغچه

ديگه افتاده از پا ساعت پير رو طاقچه

گلاي قالي رنگ زرد پاييزي گرفتن

sise
29-03-2008, 14:42
نشد که با خبر از حس و حال هم بشویم
نشد عزیز من آری که مال هم بشویم

نشد که فرصت پرواز را به هم بدهیم
نشد برای پریدن مجال هم بشویم

برای اینکه من و تو به هم ...فقط باید
پیام تسلیت ارتحال هم بشویم

نمی رسند بهم دستهای ما هرگز
بیا برای ابد بی خیال هم بشویم

magmagf
29-03-2008, 15:41
معلومی چون ریگ
مجهولی چون راز
معلوم دلی و مجهول چشم
من رنگ پیراهن دخترم را به گلهای یاد تو سپرده ام
و کفشهای زنم را در راه تو از یاد برده ام
ای همه من
ککل زرتشت
سایه بان مسیح
به سردترین ها
مرا به سردترین ها برسان

Mahdi_Shadi
29-03-2008, 15:45
نم سپيده دمان بر آن
گويي از درياي پيرامون من
سر بر كرده است

sise
29-03-2008, 16:09
تو نيستي و دور خودم چرخ مي زنم
از ابتداي هرچه شده...تا به انتها

ابري تر از هميشه ام و...باد مي وزد
امروز چه دوشنبه ي سردي ست و هوا...

فردا به احتمال قوي روز بارش است
فردا سه شنبه است، و در جمع بچه ها

يك صندليّ خالي بي شعر هاي تو
توي رديف چندم اين جمع با صفا

دق كرده است توي شلوغي جمعيت
شاعر شدست صندلي خالي شما

تو نيستي و حال غزل هيچ خوب نيست
آن صندلي...منم...و نشستن در انزوا

اما هنوز منتظرم كه تو مي رسي
من تا هميشه منتظرم بودن تو را...

amintnt
29-03-2008, 18:22
از تن چو برفت جان پاک من و تو/خشتی دو نهد بر مغاک من و تو
و آنگاه برای خشت گور دگران/در کالبدی کشند خاک من و تو

sise
29-03-2008, 19:18
وصل و هجرم شده آسان همه از دولت هجرت
چه بخندم، جه بگریم، چه بسازم، چه بسوزم

گفتنی نیست که گویی، ز فراقت به چه حالم
حیف و صد حیف که دور از تو ندانی به چه روزم

دست و پایم تپش دل همه از کار فکنده
چشم بر جلوه ی دیدار نیفتاده هنوزم

amintnt
29-03-2008, 20:15
من مست و تو دیوانه/ما را که برد خانه؟
صد بار به تو گفتم/ کم خور دو سه پیمانه

sise
29-03-2008, 23:00
هرجا سخن از جلوه ی آن ماه پری بود
کار من سودا زده دیوانه گری بود

پرواز به مرغان چمن خوش، که در این دام
فریاد من از حسرت بی بال و پری بود

گر این همه وارسته و آزاد نبودم
جون سرو، چرا بهره ی من بی ثمری بود

دل تنگم
30-03-2008, 00:17
دود آهم شد اشک غمم ای چشم و چراغ
شمع عشقی که به امید تو روشن کردم

تا چو مهتاب به زندان غمم بنوازی
تن همه چشم به هم چشمی روزن کردم

Mahdi Hero
30-03-2008, 00:20
مبتلا گشتم در اين بند و بلا
سوزش آن حق گزاران ياد باد

دل تنگم
30-03-2008, 00:24
در رخ من مکن ای غنچه ز لبخند دریغ
که من از اشک ترا شاهد گلشن کردم

شبنم از گونه‌ی گلبرگ نگون بود که من
گله‌ی زلف تو با سنبل و سوسن کردم

Mahdi Hero
30-03-2008, 00:46
ميان ماندن و رفتن حكايتي كرديم
كه آشكارا در پرده ي كنايت رفت.
مجال ما همه اين تنگمايه بود و دريغ
كه مايه خود در وجه اين حكايت رفت.

دل تنگم
30-03-2008, 00:49
تو که آتشکده‌ی عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی

به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را
که خود از رقت آن بیخود و بی‌هوش شدی

amintnt
30-03-2008, 01:21
یک قطره آب بود با دریا شد/یک ذره خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندر این عالم چیست؟/ آمد مگسی پدید و ناپیدا شد

حکیم خیام

دل تنگم
30-03-2008, 01:39
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم

پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم

amintnt
30-03-2008, 02:16
میرفت آفتاب و به دنبال میکشید
دامن به دست کشته ی خود روز نیمه جان

خندید آفتاب که:" این اشک و آه چیست؟
خوش باش روز غمزده! هنگام رفتن است.
چون من بخند و خرم و خوش، این چه شیون است؟
ما هر دو میرویم، دگر جای شکوه نیست"

نالید روز خسته که:" ای پادشاه نور
شادی از آن توست، نه از آن من، بلی
ما هر دو میرویم از این رهگذر، ولی
تو میروی به حجله و من میروم به گور..."

هوشنگ ابتهاج

دل تنگم
30-03-2008, 02:30
راه عدم نرفت کس از رهروان خاک
چون رفت خواهی اینهمه راه نرفته را

لب دوخت هر کرا که بدو راز گفت دهر
تا باز نشنود ز کس این راز گفته را

amintnt
30-03-2008, 02:43
این کوزه چو من عاشق زاری بودست/ در بند سر زلف نگاری بودست
این دسته که بر گردن او میبینی/ دستیست که بر گردن یاری بودست

حکیم خیام

دل تنگم
30-03-2008, 03:14
تو اگر به هر نگاهی ببری هزارها دل
نرسد بدان نگارا که دلی نگاهداری

دگران روند تنها به مثل به قاضی اما
تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری

magmagf
30-03-2008, 05:23
در حلقه مرغان چمن ولوله انداخت
هر ناله كه در صحن گلستان تو كردم

يعقوب نكرد از غم ناديدن يوسف
اين گريه كه دور از لب خندان تو کردم

دل تنگم
30-03-2008, 09:47
ما که در خانه‌ی ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه

مرگ یکبار مثل دیدم و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه

amintnt
30-03-2008, 10:50
هر سو شتافتم پی آن یار ناشناس
گاهی ز شوق، خنده زدم، گه گریستم.
بی آنکه خود بدانم ازین گونه بی قرار
مشتاق کیستم!

مختصری از سراب... هوشنگ ابتهاج

sise
30-03-2008, 11:30
من در آن روز، زدم خنده به میخانه چو جام
که دل از باده ی دیدار تو، سرشارم کرد

دیده از خواب عدم باز نمی گشت مرا
بلبل عشق صفیری زد و بیدارم کرد

دل تنگم
30-03-2008, 12:34
دل من دار که در زلف شکن در شکنت
یادگاریست ز سر حلقه‌ی شوریده سران

گل این باغ بجز حسرت و داغم نفزود
لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران

Mahdi Hero
30-03-2008, 13:23
نبود از تو گريزي چنين كه بار غم دل
ز دست شكوه گرفتم، بدوش ناله كشيدم

sise
30-03-2008, 13:30
ما بدان قامت و بالا، نگرانیم هنوز
وز غمت خون دل از دیده روانیم هنوز

جز تو یاری نگرفتیم و، نخواهیم گرفت
بر همان عهد که بودیم، برآنیم هنوز

magmagf
30-03-2008, 16:42
ز فراق چون ننالم من دلشکسته چون نی
که بسوخت بند بندم زحرارت جدایی

سر برگ گل ندارم ز چه رو روم به گلشن؟
که شنیده ام زگل ها همه بوی بی وفایی

به کدام مذهب است این، به کدام ملت است این
که کشند عاشقی را که تو عاشقم چرایی

Mahdi_Shadi
30-03-2008, 16:55
يورش مي‌برد بر پهناي سنگ
سايه‌ي درختِ افتادهِ

دل تنگم
30-03-2008, 17:06
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
عشقی نمُرد و مُرد حریف نبرد او

در عاشقی رسید به جائی که هرچه من
چون باد تاختم نرسیدم به گرد او

Mahdi Hero
30-03-2008, 18:10
وز همه، عشق تو را خوبتر آموخته ام
نظری دوست به حالم ز عنایت فرمود
آنچه آموخته ام، زان نظر آموخته ام

دل تنگم
30-03-2008, 18:14
من سراپا همه شرمم تو سراپا همه عفت
عاشق پا به فرارم تو که این درد ندانی

چشم خود در شکن خط بنهفتم که بدزدی
یک نظر در تو ببینم چو تو این نامه بخوانی

Mahdi Hero
30-03-2008, 19:57
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد؟
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد؟

دل تنگم
30-03-2008, 20:08
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

شهریارا بی‌جیب خود نمی‌کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا

Mahdi_Shadi
30-03-2008, 21:49
ايستاده در دشت
مشت‌هاي گره كرده
آسمان ابري بود

sise
30-03-2008, 22:54
دوباره شب شکستگي...درد...دود...خستگي...خد ا نه...يا ديازپام لعنتي!
رسوب...التهاب...پشت پلک بي دريچه...روبه کو...چه...کوچه بچه هاي پا پتي:

تفنگ هاي الکلي...گزمه هاي داس پشت...مجرمان:ستون صفت...افق تبار...
سرود مرز پر.....خزان.....سرخ پاره هاي محض در شلوغ رنگ هاي صنعتي...

صبور باش!بي خيال خواب هاي خيس!عمر ما نمي رسد که زندگي کنيم...
قبول کن!روح هاي خسته پاره پاره اند و بي نصيب...زخم خورده...خط خطي...

پياده رو چه خانومانه خلسه گاه دختران گيج انتظار........

namx
30-03-2008, 23:01
پوتین برای سربازان جدید , دستبند ۱۰ عدد , پول برق را باید بدهیم , پول آب جدا , بازداشتگاه نم کشیده است, پول گاز را باید بدهیم و دیگر هیچ

Mahdi Hero
30-03-2008, 23:32
روی در روی و نگه بر نگه و چشم به چشم
حرف ما و تو چه محتاج طبانست امروز

sise
30-03-2008, 23:47
زکوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بر افروزی

Mahdi Hero
31-03-2008, 00:03
يادمان باشد از امروز خطايي نکنيم
گر چه در خويش شکستيم صدايي نکنيم
يادمان باشد اگر خاطر مان تنها ماند
طلب عشق ز هر بي سرپايي نکنيم

دل تنگم
31-03-2008, 00:23
مُرده بودم من و این خاطره‌ی عشق و شباب
روح من بود و پریشان به مزار آمده بود

آوخ این عمر فسون کار به جز حسرت نیست
کس ندانست در این جا به چه کار آمده بود

magmagf
31-03-2008, 00:33
دروازه باز کنيد
(بسته باشد اگرشد)
و ميخ کُنيدَم برلوح ِ ورودی ش
(نيمی ازتو وُ
نيمی از من اگرشد)
حالا می توانی ستاره وسوزن بريزی و
جنازه جار بزنی هی مثل ِ مادرْ مرده ها.

دل تنگم
31-03-2008, 00:35
اشکت آهسته به پیراهن نرگس بنشیند
ترسم این آتش سوز از سخن من بنشانی

تشنه دیدی به سرش کوزه‌ی تهمت بشکانند؟
شهریارا تو بدان تشنه‌ی جان سوخته مانی

Mahdi Hero
31-03-2008, 01:42
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد؟
دوستي كي آخر آمد دوستارانرا چه شد؟

magmagf
31-03-2008, 01:48
دیدی دلم شکست.........
دیدی که این بلور درخشان عمر من بازیچه بود.....!
دیدی چه بی صدا دل پر آرزوی من،
از دست کودکی که ندانست قدر آن،
افتاد بر زمین،
دیدی دلم شکست.

Mahdi Hero
31-03-2008, 02:03
تا بدين منزل نهادم پاي را
از در اي كاروان بگسسته ام.
گر چه مي سوزم از اين آتش به جان،
ليك بر اين سوختن دل بسته ام.

دل تنگم
31-03-2008, 02:12
من آن پیرم که شیران را به بازی برنمی گیرم
تو آهووش چنان شوخی که با من میکنی بازی

بیا این نرد عشق آخری را با خدا بازیم
که حسن جاودان بردست عشق جاودان بازی

magmagf
31-03-2008, 03:43
يه چيزي فقط بذار واسه روز تولدت
هديه م رو بيارم و بازم بدم دست خودت

آدما فكر مي كنن شاعرا خيلي غم دارن
كاش فقط اين بود اونا خيلي كسا رو كم دارن

عاشق كسي مي شن كه عاشقاش فراوونه
بين انتخاب عشقش عمريه كه حيرونه

sise
31-03-2008, 10:30
هزار و چند نامه از بهشت هم اگر به دست من رسد
دلم به وعده های آبدارشان که خام ... نه نمی شود

رهای آسمان صاف چشم های آسمانی شماست
نگاه من دگر اسير رنگ و بوی دام نه نمی شود

نوشته ام برای من يکی دو خط نگاه تازه پست کن
نوشته ای و پست کرده ای به من سلام نه نمی شود

دخيل بسته ام دلی شکسته بر ضريح گيسوان تو
رها کنم بدون استجابت دعام ؟؟نه نمی شود

Mahdi Hero
31-03-2008, 10:42
در سر خلقان می روی , در راه پنهان می روی
بستان به بستان می روی, آنجا که خیزد نقشها

دل تنگم
31-03-2008, 11:35
از همه سوی جهان جلوه‌ی او می‌بینم
جلوه‌ی اوست جهان کز همه سو می‌بینم

چشم از او جلوه از او ما چه حریفیم ای دل
چهره‌ی اوست که با دیده‌ی او می‌بینم

farshidshd
31-03-2008, 12:32
من راه تورا بسته****************تو راه مرا بسته

امید رهایی نیست***************وقتی دل شکسته

farshidshd
31-03-2008, 12:39
من راه تورا بسته****************تو راه مرا بسته

امید رهایی نیست***************وقتی دل شکسته

magmagf
31-03-2008, 13:21
هیچ کس چشم بسوی من بیمار نکرد
که به جان دادن من گریه ی بسیار نکرد
که مرا در نظر آورد که از غایت ناز
چین بر ابرو نزد و روی به دیوار نکرد

Mahdi Hero
31-03-2008, 14:35
دوش از بی مهری آن ماه سیما سوختم
با کمال تشنه کامی پیش دریا سوختم

دل تنگم
31-03-2008, 14:38
می از جام مودت نوش و در کار محبت کوش
به مستی، بی خمارست این می نوشین اگر نوشی

سخن ها داشتم دور از فریب چشم غمازت
چو زلفت گر مرا بودی مجال حرف در گوشی

Mahdi Hero
31-03-2008, 17:04
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع جان هم سوخته پروانه

تاتوره خانوم
31-03-2008, 17:10
ميخوام برم صفحه آخر!!
همه اش تو صفحه ي2164 مونده!
چرا؟

gazall
31-03-2008, 21:29
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع جان هم سوخته پروانه

هر چه گفتيم جز حكايت دوست
در همه عمر از آن پشيمانيم

sise
31-03-2008, 21:32
ميخوام برم صفحه آخر!!
همه اش تو صفحه ي2164 مونده!
چرا؟

سر کاریه. جدی نگیر!

مانده ام با آب چشم و آتش دل ، ساقيا
چارهء کار مرا در آب آتشگون ببين

رشکت آمد ناز و نوش گل در آغوش بهار
اي گشوده دست يغماي خزان ، اکنون ببين

سايه ! ديگر کار چشم و دل گذشت از اشک و آه
تيغ هجران است اينجا ، موج موج خون ببين

Mahdi Hero
31-03-2008, 22:51
ديوانه چون طغيان كند زنجير و زندان بشكند
از زلف ليلي حلقه اي در گردن مجنون كنيد

sise
31-03-2008, 22:59
ديدم به خواب نيمه شب
خورشيد و مه را لب به لب

تعبيرِ اين خواب عجيب
اي صبح خيزان،چون كنيد؟

Mahdi Hero
31-03-2008, 23:40
ديوانه كني هر دو جهانش بخشي
ديوانه تو هر دو جهان را چه كند؟

sise
31-03-2008, 23:45
درِتنگ قفس باز است و افسوس
كه بال مرغ آوازم شكسته است

نمي دانم چه مي خواهم بگويم
غمي در استخوانم مي گدازد

خيال آشنا سي آشنا رفت
گهي مي سوزدم گه مي نوازد

فغاني گرم و خون آلود و پر درد
فرو مي پيچدم در سينه تنگ

دل تنگم
01-04-2008, 01:30
گاهی گر از ملال محبت برانمت
دوری چنان مکن که به شیون برانمت

چون آه من به راه کدورت مرو که اشک
پیک شفاعتی است که از پی دوانمت

Mahdi Hero
01-04-2008, 01:49
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
در حریم عشق نتوان دم زد از گفت و شنید
گرچه آنجا جمله اعضا چشم باید یود و گوش

دل تنگم
01-04-2008, 02:21
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست
روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست

متن خبر که یک قلم بی‌تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست

magmagf
01-04-2008, 06:18
تمام پيكرم از سردي شبهاي غربت سخت مي لرزد
حصار ذهن من آشفته و تب دار
درونم از حباب لحظه ها سرشار
كه همچون ضربه ساعت هميشه با قدم هاي زمان
از دور مي آيد
و غم چون زخمه يي بر تار
تمام پيكرم را مي خراشد از جدايي ها
و ذهنم در حصار تنگ انديشه
صبورم از باور بودن
غمين از حيرت ماندن

sise
01-04-2008, 10:34
نرم نرمک ميرسد اينک بهار

خوش بحال روزگار
خوش بحال چشمه‌ها و دشتها
خوش بحال دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش بحال غنچه‌هاي نيمه‌باز
خوش بحال دختر ميخک که ميخندد به ناز
خوش بحال جام لبريز از شراب
خوش بحال آفتاب

Mahdi Hero
01-04-2008, 13:08
با اين همه تلاش و تمنا و تشنگي
به اين كه ناله مي كشم از دل كه: آب......آب....
ديگر فريب هم به سرابم نمي برد!

sise
01-04-2008, 14:06
چيزي به من بگو ،
دستي به من بده ،
راهي به من ببخش
و آفتاب کن
که مي خواهم
در چشم هاي تو
شب را زبون تر از هميشه به بينم !

دل تنگم
01-04-2008, 19:41
من شاه باز ِ عرشم و مسکین تذرو خاک
بختش بلند نیست که باشد شکار من

یک عمر در شرار محبت گداختم
تا صیرفی عشق چه سنجد عیار من

sise
01-04-2008, 22:16
نه ذوق نغمه، نه آزادی فغان دارم
چه سود از آنکه به شاخ گل آشیان دارم

نه زیب محفل انسم، نه زینت جمعم
من آن گلم که نه گلچین، نه باغبان دارم

زماجرای دل آتشین خود چون شمع
بسی حکالیت ناگفته بر زبان دارم

ز دور عشق، که چون ابر نوبهار گذشت
به یادگار همین چشم خون فشان دارم

دل تنگم
01-04-2008, 22:39
می‌طپد دل به برم با همه‌ی شیر دلی
که چو آهوی حرم شیر نگاه آمده‌ای

آسمان را ز سر افتاد کلاه خورشید
به سلام تو که خورشید کلاه آمده‌ای

sise
01-04-2008, 23:09
يك شب به نگاهي پر ماهم كردي
خنديدي و يك نفس تباهم كردي

انگار مشيت خدا بود كه تو
با قدرت عشق سر به راهم كردي

دل تنگم
01-04-2008, 23:34
یک شب به رغم صبح به زندان من بتاب
تا من به رغم شمع سر و جان فشانمت

چوپان دشت عشقم و نای غزل به لب
دارم غزال چشم سیه می‌چرانمت

sise
01-04-2008, 23:49
تمام زندگي ام عکس درد در رنجيست
که ناشيانه سفيد و سياه افتاده

مرا به جاي خودم اشتباه مي گيرند
چقدر آينه در اشتباه افتاده

دل تنگم
02-04-2008, 00:03
هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

sise
02-04-2008, 00:11
من که همسايه نزديک شقايق بود م
پا شدم آمد م اينجا چه کنم ياد م نيست

من چرا از تو بريد م وچرا برگشتم
وبنا شد که دلم را چه کنم يا د م نيست

شب خوش

دل تنگم
02-04-2008, 00:31
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم

از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم

_____________________________

ممنون، شب شما هم خوش

Mahdi Hero
02-04-2008, 01:43
مرو راهي كه پايت را ببندند
مكن كاري كه هوشياران بخندند

دل تنگم
02-04-2008, 02:00
در هوای گلشن او پَر گُشا ای مرغ ِ جان
طایر خِلد آشیانی، خاکدانی گو مباش

در خراب آبادِ دنیا نامه ای بیننگ نیست
از من ِ خلوت نشین، نام و نشانی گو مباش

magmagf
02-04-2008, 05:24
شهر ياران بود و جاي مهربانان اين ديار
مهرباني کي سرآمد شهريارانرا چه شد

کس نمي گويد که ياري داشت حق دوستي
حق شناسانرا چه حال افتاد و يارانرا چه شد

صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغي بر نخاست
عندليبانرا چه پيش آمد هزارانرا چه شد

alex_pk
02-04-2008, 06:32
دل مي رود ز دستم،صاحبدلان خدا را
دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا

Mahdi Hero
02-04-2008, 12:37
الهی باشی و بسیار باشی
بشرط آنکه با ما یار باشی

saye
02-04-2008, 12:57
یافته ام
من تورا
میان تمامی ابهای خروشان
که در صدایشان گم می شدم
دیده ام
من تورا درون لبخند کودکی
که از لبخند مادرش قهقهه می شد
باور کردم
وقتی که ابرها خاک را شستند
وعطر تورا احساس کردم
و ان زمان که علف گل کرد
به تو ایمان اوردم
...

ghazal_ak
02-04-2008, 13:01
مرا اينگونه باور کن …
کمي تنها ، کمي بي کس ، کمي از يادها رفته …
خدا هم ترک ما کرده ، خدا ديگر کجا رفته …؟!
نمي دانم مرا آيا گناهي هست ..؟
که شايد هم به جرم آن ،
غريبي و جدايي هست ؟؟؟

saye
02-04-2008, 13:29
مث همیشه این دلم فراغتو چله نشست
امشب دیگه به خاطرت بغض هزار ساله شکست
امشب صدای شیهه‌ی یه اسب بی سوار می یاد
به جای روی ماه تو از جاده ها غبار می یاد
وقتی نباشی اون بالا ستاره گوشه گیر شده
این جا برای عاشقی همیشه دیرِ دیر شده
بی تو توی نقاشی ها هیچ کسی خورشید نکشید
هیچ عاشقی تو رویا هم به وصل یارش نرسید
بی تو تموم عاشقات خیره شدن به آسمون
روی درختامون پر از کلاغ سیاه بی شگون
این جا گلا سر به سر پروانه هامون می زارن
شاعرانون حوصله‌ی قافیه بازی ندارن
از این حضور غایبت اینه شکایت می کنه
تیک تیک ساعت داره باز ما رو شماتت می کنه
من می دونم یه روز می یای تو ای عزیز بی بدل
با کوله بار عاطفه با مُشتی از شور و غزل
اون موقع از چشمه‌ی عشق به اوج دریا می رسیم
روزای خط خورده‌ی من پس کی به فردا می رسیم؟
من می دونم که فرداها طلوع خورشید روشنه
بتاب که این طلوع تو ظلمت و از شب می کنه
امیر عصر فاجعه! آخر کار ظلمتی
قله نشین من تویی همیشه در نهایتی
تو از تبار نرگسی از نسل یاس و حیدری
تویی که از دل دل این ثانیه ها قشنگتری
یه روز می یای که مرهم زمای شاپرک ها شی
رو جا نماز آدما گلای شب بومی پاشی
خوبِ سفر کرده‌ی من! تو ای همیشه دل پذیر
حیثیت مسافرا تو ای عزیز بی نظیر
تو نبض تقویم و بگیر که از تو عاشقونه شه
شعله بزن به شعر من بذار برات دیوونه شه
یه عمریه با واژه هام به سوی تو پر می کشم
به پای انتظار تو چله نشین ترین منم
خسته از این حال و هوام یه عاشق سر پاپتی
واس وجود خواب زدهَ‌م شبیه کوک ساعتی
دلم از این فاصله ها بد جوری ترسیده عزیز
این آسمون واس سفر تو رو پسندیده عزیز
امیر عصر فاجعه! آخر کار ظلمتی
قله نشین من تویی همیشه در نهایتی
...

ghazal_ak
02-04-2008, 17:08
یکی صیاد مرغی بسته پر داشت
به بستان و بردو بند از پاش برداشت

saye
02-04-2008, 17:35
تمام كه شدم
تازه فهمیدم
تمام طول تباهیم را به تماشا نشسته بودم.
راهی به رهایی می‌جستم.
كدام راه؟
نمی‌دانستم.
ستم
بر سرزمین سرنوشتم
پایدار ماند.
از بند نرستم.
اینك
از اندكی بودن آمده‌ام،
از روزهای گرفته بارانی
و رطوبت مهلك تنی
در پیچ و تاب،
از شب بلند التهاب
كه روز ناغافل
به رویمان افتاد.
حال
سفری به انتهای شب
به غروبی ممتد
به روزی بی‌رمق و آفتابی
كه بوی خاطرات كهنه می‌دهد.
سفری به یادبود بودن‌ها
به سرزمین آرزوهای محال.
بدرود،
آغوش باز نیاز!
بدرود،
تندیس باران خورده انتظار
در پیچ خیابان!
بدرود،
مسیر خیس كوهستانی!
بدرود،
احساس خوش سرگردانی
در پس كوچه‌های پرسه‌ای ناگهانی!

روبرو
لحظه‌های كشدار دلمردگی
در چین و چروك این به اصطلاح زندگی.


...

magmagf
02-04-2008, 20:05
يك من كه هي شكستُ اين ما چه كم ورق خورد!
باشد قرار آخر! نزديك بهت گريه!
يك ماي نيمه كاره! از تو براي هديه!
از تو هميشه گفتم اين بار آخرينه
تلخه وداع با تو حادثه در كمينه

دل تنگم
02-04-2008, 23:55
هر کس به خیالیست هم‌آغوش و کسی نیست
ای گل به خیال تو هم آغوش تر از من

می‌نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق
اما که در این میکده غم نوش تر از من

alex_pk
03-04-2008, 00:05
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحيرم چه نامم شه ملک لا فتي را

magmagf
03-04-2008, 00:06
آنکه میگوید دوستت دارم
خنیاگر غمگینی است که
آوازش را از دست داده است
ای کاش عشق را زبان سخن بود

دل تنگم
03-04-2008, 00:12
در پیچ و خم و تابم از آن زلف خدا را
ای زلف که داد اینهمه پیچ و خم و تابت

عکسی به خلایق فکن ای نقش حقایق
تا چند بخوانیم به اوراق کتابت

magmagf
03-04-2008, 00:32
تو مي گريزي چونان كه آب از سر سنگ
ز سنگ لال نخيزد نه شكوه نه فرياد
تو مي گريزي چونان كه از درخت نسيم
درخت بسته نداند گريختن با باد

تو مي گريزي و با من نمي گريزي ليك
غم گريز تو بال شكيب مي شكند
چو از نيامدنت بيم مي كنم با مكن
نگاه سبز تو نقش فريب مي شكند

alex_pk
03-04-2008, 00:36
در ميكده ام؛ چومن بسي اينجا هست

مي حاضر و من نبرده ام سويش دست

بايد امشب ببوسم اين ساقي را

اكنون گويم كه نيستم بيخود و مست



در ميكده ام؛ دگر كسي اينجا نيست

واندر جامم دگر نمي صهبا نيست

مجروحم و مستم و عسس ميبردم

مردي, مددي, اهل دلي, آيا نيست؟

magmagf
03-04-2008, 00:42
تازه گرم وجود هم بوديم
که تلنگر به شيشه زد خورشيد
صبح اين جاده جداييها
معني عشق را نمي فهميد

به نخستين نگاهي از خورشيد
روي ديوار محو گشتي زود
تو نبودي ولي فضاي اتاق
پر از عطر ياس وحشي بود...

alex_pk
03-04-2008, 00:48
هر در كه زنم،صاحب آن خانه تويي تو
هر جا كه روم،پرتو كاشانه تويي تو
در ميكده و دير كه جانانه تويي تو
مقصود تويي، كعبه و بتخانه بهانه

****************
نميدونم درست نوشتم يا نه!

magmagf
03-04-2008, 00:55
گمونم باشه

هر در كه زنم،صاحب آن خانه تويي تو
هر جا كه روم،پرتو كاشانه تويي تو
در ميكده و دير كه جانانه تويي تو
مقصود من از کعبه و بتخانه توی تو
مقصود تويي، كعبه و بتخانه بهانه




هر روز
خاطره ها را ورق بزن
یادی زمن بکن
من ، سطر آخرم
یک نقطه
یک سکوت

دل تنگم
03-04-2008, 00:57
تا تو با منی زمانه با من است
بخت و کام جاودانه با من است

تو بهار دلکشی و من چو باغ
شور و شوق صد جوانه با من است

magmagf
03-04-2008, 01:16
تو مي گريزي اما دريغ ! مي ماند
خيال خسته ي شبها و ميوه هاي ملال
اگر درست بگويم نمي توانم باز
به دست حوصله بسپارم آرزوي وصال

دل تنگم
03-04-2008, 01:25
لعل شاهد نشیندیم بدین شیرینی
زلف معشوقه ندیدیم بدین زیبائی

کاش یک روز سر زلف تو در دست افتد
تا ستانم من از او داد شب تنهائی

magmagf
03-04-2008, 01:35
يک- دو- جنون ثانيه ها عقربِ چهار
ساعت درست چند دقيقه به انفجار

آرام در جنون خودش پرسه می زند
يک مرد -من- پرس شده از شدت فشار

احساس درد در چمدان جا نمی شود
کوپه به کوپه فاجعه ها پشت هم قطار

دل تنگم
03-04-2008, 01:43
ره بیداد گران بخت من آموخت ترا
ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران

سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاین بود عاقبت کار جهان گذران

magmagf
03-04-2008, 01:55
نسيمم كن كه در عطر دوستي را
بپاشم در فضاي زندگاني
بدل سازم خزان زندگي را
به باغ عشق ها جاوداني
بزرگا زندگي بخشا برانگيز
نواي عشق را ز بند بندم
مرا رسم جوانمردي بياموز
كه بر اشك تهيدستان نخندم
به راهي رهسپارم كن كه گويند
چو او كس عاشق مردم نبوده ست
چنانم كن كه بر گور نويسنده
در اينجا عاشق مردم غنوده ست

دل تنگم
03-04-2008, 02:02
تو به مردی پایداری آری آری مرد باشد
بر سر عهدی که بندد تا به پای دار باقی

می‌طپد دل ها به سودای طوافت ای خراسان
باز باری تو بمان ای کعبه‌ی احرار باقی

magmagf
03-04-2008, 02:08
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود ان عاشق هر جایی

دل تنگم
03-04-2008, 02:18
یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفس
بانگی بر آورم ز دل خسته ی یک نفس

تنگ غروب و هول بیابان و راه دور
نه پرتو ستاره و نه ناله ی جرس

magmagf
03-04-2008, 08:35
سراپا اگر زرد و پژمرده‌ايم
ولي دل به پائيز نسپرده‌ايم
چو گلدان خالي لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده‌ايم

دل تنگم
03-04-2008, 10:48
ما کجا و شب میخانه خدایا چه عجب
کز گرفتاری ایام مجالی کردیم

تیر از غمزه‌ی ساقی سپر از جام شراب
با کماندار فلک جنگ وجدالی کردیم

Mahdi Hero
03-04-2008, 11:43
من آن ابرم كه مي خواهد ببارد
دل تنگم هواي گريه دارد
دل تنگم غريب اين در و دشت
نمي داند كجا سر مي گذارد

sise
03-04-2008, 12:50
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم

leira
03-04-2008, 13:35
مراجاگذاشته اي؛رفته اي.

روبه رويم درياست پشت سرم مرداب
وآسمان هم آنقدر دور است كه
دستم به بال مرغابي ها نمي رسد.

حالامي گويي چه كنم
منتظرت بمانم
يابرگردم به آينه؟!

leira
03-04-2008, 13:35
مراجاگذاشته اي؛رفته اي.

روبه رويم درياست پشت سرم مرداب
و آسمان هم آنقدر دور است كه
دستم به بال مرغابي ها نمي رسد.

حالامي گويي چه كنم
منتظرت بمانم
يا برگردم به آينه؟!

magmagf
03-04-2008, 14:36
هیچ سنگین دل بیرحم بغیر از تو نبود
که سرود غم من در دل او کار نکرد
روح آن کشته ی غم شاد که تا بود دمی
یار غم بود و شکایت ز غم یار نکرد

saye
03-04-2008, 15:21
در چهره ات ماه می تابد
عمق جنگل در چشمانت موج می زند
خم می شوم و هر سلول پوستم
-که تو را می چشد-
مست می شود
لبانم باز از بوسه ات
می شکفد.
و فکر میکنم
تمام طبیعت باغستانیست
که تو را برای من
و مرا برای تو
جفت کرده...
جفت؟ ... نه!...
ما یک نفریم.
...

sise
03-04-2008, 16:50
میکشیم از قدح لاله شرابی موهوم
چشم بد دور که بی مطرب ومی مدهوشیم

حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که درموسم گل خاموشیم

دل تنگم
03-04-2008, 17:47
من دیوانه که صد سلسله بگسیخته ام
تا سر زلف تو باشد نکشم سر ز کمند

قصه ی عشق من آوازه به افلاک رساند
همچو حسن تو که صد فتنه در آفاق افکند

magmagf
03-04-2008, 17:52
در حضورش ماه را بي‌چشم گريان راه نيست
قصّه‌اي تلخ است باري چشم گريان مرا
آشنايي نيست چشمان مرا جز اشك تلخ
بشنويد اين داستان حال گردان مرا

دل تنگم
03-04-2008, 17:56
آه اگر اشک منت باز نگوید غم دل
که درین پرده جزین همدم و همرازم نیست

دلم از مهر تو درتاب شد ای ماه ولی
چه کنم شیوه ی ایینه ی غمازم نیست

magmagf
03-04-2008, 18:20
آلويي را در خيابان
با ولع مي خورد کيسه ي کاغذي شان
در دستش
به دهنش خوشمزه اند
به دهنش
خوشمزه اند. به دهنش
خوشمزه اند
اين را
از طرز مکيدن
نيمه آلويي که در دست دارد
مي تواني بفهمي
آسوده
تسلي آلوهاي رسيده
گويي فضا را پر کرده اند
به دهنش خوشمزه اند

saye
03-04-2008, 18:49
دلم همین نزدیکیا
مثل ماهی تو برکه ها
چند سالیه گیر افتاده
دلم همین نزدیکیا
مثل پری تو قصه ها
به دست تقدیر افتاده
بهش می گم عزیزکم
قشنگتر از شاپرکم
بنای این حرفا دیگه
تو این زمون برافتاده
حکایت این دل ما
حکایت دیوونه هاست
مثل یه تنهای غریب
یه گوشه تکی افتاده
کاش اونکه این نزدیکیا
بی خبر از احوال ما
میاد ، میره ، بی اعتنا
خبر می شد چی می گذره
تو این دل عاشق ما
کاشکی یکی پیدا می شد
بهش می گفت این همسایش
که تنها مونده با سایش
دلش همین نزدیکیا
مثل یه برگ از تو هوا
پس افتاده پیش شما
...

دل تنگم
03-04-2008, 19:06
از پا فتادگان را دستی بگیر آخر
تا کی به سر بگردم در راه جست و جویت

تو ای خیال دلخواه زیباتری از آن ماه
کز اشک شوق دادم یک عمر شست و شویت

sise
03-04-2008, 20:19
تائبم از می به دور نرگس غماز او
تا نگویم در سر مستی به مردم راز او

می‌شوم غمگین اگر سوی خود آوازم کند
زان که می‌ترسم رقیبی بشنود آواز او

با وجود آن که یک نازش به صد جان می‌خرم
کرده استغنای عشقم بی‌نیاز از ناز او

دل تنگم
03-04-2008, 20:42
وفاداری طریق عشق مردان است و جانبازان
چه نامردم اگر زین راه خون آلود برگردم

در آن شب های توفانی که عالم زیر و رو می شد
نهانی شبچراغ عشق را در سینه پروردم

diana_1989
03-04-2008, 21:00
من با كه گويم اين غم بسيار كو مرا
در خيل كشتگان رخش دست كم گرفت
برگرد اي اميد ز كف رفته تا به كي
هر شب فغان كنم كه خدايا دلم گرفت

دل تنگم
03-04-2008, 21:12
تشنه ی خون زمین است فلک ، وین مه نو
کهنه داسی ست که بس کشته درود ای ساقی

منتی نیست اگر روز و شبی بیشم داد
چه ازو کاست و بر من چه فزود ای ساقی

Ahmad
03-04-2008, 21:22
دوش می‌آمد و رخســـــاره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمــــــــــزده‌ای سوخته بود

رسم عاشق کشی و شيوه شهرآشوبی
جامه‌ای بود که بر قامــــــــت او دوخته بود

...







[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

sise
03-04-2008, 22:53
حالا اشکال نداره:دی


دوش می‌آمد و رخســـــاره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمــــــــــزده‌ای سوخته بود

رسم عاشق کشی و شيوه شهرآشوبی
جامه‌ای بود که بر قامــــــــت او دوخته بود

Ahmad
03-04-2008, 23:08
دوش می‌آمد و رخســـــاره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمــــــــــزده‌ای سوخته بود

رسم عاشق کشی و شيوه شهرآشوبی
جامه‌ای بود که بر قامــــــــت او دوخته بود

جان عشاق سپــــند رخ خود می‌دانست
و آتش چهره بدين کـــــــار برافروخته بود

گر چه می‌گفت که زارت بکشم می‌ديدم
که نهانش نظری با مــــــن دلسوخته بود

کفر زلفش ره دين مـی‌زد و آن سنگين دل
در پی اش مشعلی از چهره برافروخته بود

دل بسی خون به کف آورد ولی ديده بريخت
الله الله که تلف کــــــــرد و که اندوخته بود

يار مفروش به دنيا کـــــه بسی سود نکرد
آن که يوسف به زر ناســــــره بفروخته بود

گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
يا رب اين قلب شناســـــی ز که آموخته بود







[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دل تنگم
03-04-2008, 23:27
ان قدرها هم سخت نیست یافتن "ی" کمی حوصله می خواهد... ولی لطفاً قانون مشاعره را به هم نزنید... شاید بعدی بداند...فرصت به او دهید اگر مدتش زیاد شد... آنکه شعر آخر را گفته با حرف جدید به گذارد یا متن خود را ویرایش کند...حیف است دوستان...پس من شعر جدید می گذارم...

__________________________________________________ _



تشنه ی خون زمین است فلک ، وین مه نو
کهنه داسی ست که بس کشته درود ای ساقی

منتی نیست اگر روز و شبی بیشم داد
چه ازو کاست و بر من چه فزود ای ساقی


یارا حقوق صحبت یاران نگاه دار
باهمرهان وفا کن و پیمان نگاه دار

در راه عشق گر برود جان ما چه بک
ای دل تو آن عزیز تر از جان نگاه دار

magmagf
04-04-2008, 00:31
رموز سر اناالحق چه داند آن غافل
که منجذب نشد و از جذبه‌های سبحانی

درون پرده گل غنچه بين که می‌سازد
ز بهر ديده خصم تو لعل پيکانی

طرب‌سرای وزير است ساقيا مگذار
که غير جام می آنجا کند گرانجانی

تو بودی آن دم صبح اميد کز سر مهر
برآمدی و سر آمد شبان ظلمانی

شنيده‌ام که ز من ياد می‌کنی گه گه
ولی به مجلس خاص خودم نمی‌خوانی

طلب نمی‌کنی از من سخن جفا اين است
وگرنه با تو چه بحث است در سخندانی

دل تنگم
04-04-2008, 00:38
یک دم وصلت ز عمر جاودانم خوش تر است
بر وصال دوست عمر جاودانی گو مباش


در هوای گلشن او پر گشا ای مرغ جان
طایر خلد آشیانی خاکدانی گو مباش

magmagf
04-04-2008, 00:41
شبي پرسيدمش با بي قراري
به غير از من كسي را دوست داري ؟
ز چشمش اشک شد از شرم جاری
ميان گریه هايش گفت آری

دل تنگم
04-04-2008, 00:44
یک شب چراغ روی تو روشن شود، ولی
چشمی کنار پنجره ی انتظار کو

خون هزار سرو دلاور به خاک ریخت
ای سایه! های های لب جویبار کن

magmagf
04-04-2008, 00:48
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
این قدر با بخت خواب آلود من لالا چرا؟

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا؟

دل تنگم
04-04-2008, 00:56
ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست

آن بانگ بلند صبحگاهی
وین زمزمه ی شبانه از توست

magmagf
04-04-2008, 00:57
تو مي گريزي و من در غبار روياها
هزار پنجره را بي شكوه مي بندم
به باغ سبز نويد تو مي سپارم خويش
هزار وسوسه را در ستوه مي بندم

تو مي گريزي و پيوند روزهاي دراز
مرا چو قافله ي سنگ و سرب مي گذرد
درنگ لحظه ي سنگين انتظار چو كوه
به چشم خسته ي من پاي درد مي فشرد

دل تنگم
04-04-2008, 01:01
در آن وری و بد حالی، نبودم از رخت خالی
به دل می دیدمت وز جان، سلامت می فرستادم
سزد کز خون من، نقشی بر آرد لعل پیروزت
که من بر درج دل، مهری به جز مهر تو ننهادم

magmagf
04-04-2008, 01:04
من سرم را گذاشتم آرام
روي پهناي دشت بازويت
باز هم مست از صدات شدم
باز خوردم فريب جادويت

در فضاي سکوت سرد اتاق
شعرهاي تو حرم آتش داشت
دستهايت چه عاشقانه و گرم
لرزش از دستهام برمي داشت

دل تنگم
04-04-2008, 01:06
تویی که خانه خدایی بیا و خود را باش
برون در منشین و بر آستانه مگرد

زمانه گشت و دگر بر مدار بی مهری ست
تو بر مدار دل از مهر و چون زمانه مگرد

magmagf
04-04-2008, 01:07
در شبي نيلوفري مهمان من بود آن پري
واي بر من ديو غفلت خورد مهمان مرا

عشق مي‌گويد كه سرباز و گريبان پاره كن
كودكي اِي سر كه مي‌گيري گريبان مرا

جويباران سرشكم رودي از من ساختند
با چنين آغاز بايد خواند پايان مرا

گريه كردم آن بهشتي روي را صدجويبار
انتظار اين است بشناسيد ريحان مرا

واژه‌ها را در غمش بر نيل و نيلوفر زدم
آسمان آئينه شد نيلوفرستان مرا

دل تنگم
04-04-2008, 01:09
از ساقیان بزم طربخانه ی صبوح
با خامشان غمزده ی انجمن بگو

زان مژده گو که صد گل سوری به سینه داشت
وین موج خون که می زندش در دهن بگو

magmagf
04-04-2008, 01:30
وجودم حرف بيجايي شد اندر مكتب هستي
شكست و خرد شد ، افسانه شد ، روز به صد پستي
كنون ... اي رهگذر ! در قلب اين سرماي سر گردان
به جاي گريه : بر قبرم ، بكش با خون دل دستي
كه تنها قسمتش زنجير بود ، از عالم هستي
نه غمخواري ، نه دلداري ، نه كس بودم در اين دنيا
در عمق سينه ي زحمت ، نفس بودم در اين دنيا

دل تنگم
04-04-2008, 01:36
آن چه بیگانگی و این چه غریبی ست که نیست
آشنایی که بپرسیم سرای تو کجاست

چه شد آن مهر و وفایی که من آموختمت
عهد ما با تو نه این بود، وفای تو کجاست

magmagf
04-04-2008, 01:42
تلفن را گذاشتم پشت آسمان
زنگ هاي نزده ات واگير دارد
آدم دچار دنگ دنگ اعصاب مي شود
يک اتفاق ساده که پايان پذير نيست
بنويس !
تهران بدون تو سرسام گرفته است

دل تنگم
04-04-2008, 01:45
تاریک و تهی پشت و پس آینه ماندیم
هر چند که همسایه ی آن چشمه ی نوریم

خورشید کجا تابد از این دامگه مرگ
باطل به امید سحری زین شب گوریم

magmagf
04-04-2008, 01:47
مهرباني، به دل بسته ما مرغي‌ست
كز قفس در نگشاديمش
و به عذري كه فضايي نيست
وندرين باغ خزان خورده
جز سموم ستم آورده هوايي نيست
ره پرواز نداديمش


شب خوش

دل تنگم
04-04-2008, 01:50
شکایت شب هجران که می تواند گفت
حکایت دل ما با نی کسایی کن


بگو به حضرت استاد ما به یاد توایم
تو نیز یادی از آن عهد آشنایی کن

magmagf
04-04-2008, 08:02
نگات قشنگه وليكن يه كم عجيب و مبهمه
من از كجا شروع كنم دوست دارم يه عالمه
من و گذاشتي و بازم يه بار ديگه رفتي سفر
نمي دونم شايد سفر براي دردات مرهمه

دل تنگم
04-04-2008, 12:59
هر نفسی عشق می کشد ما را
هم چنین عاشقیم تا نفسی ست

کاروان از روش نخواهد ماند
باز راه است و غل غل جرسی ست

dear.afghan
04-04-2008, 15:01
تو را با ديگران بينم دلم درياي خون گشته
الهي كاّّْْْسه مهر محبت سرنگون گشتهْْْ

saye
04-04-2008, 15:01
تو کجایی که ببینی زندگیم چه سوت و کوره
قربون چشای نازت"چشم تو از من چه دوره

نمی بخشم خودم و روزی که چشمات و بستی
اگه بودم پیش چشمات"من و تنها نمی زاشتی

کاش منم با تو می مردم"دیگه تنها نمی موندم
دستاتم از من گرفتی"مگه عاشقت نبودم

نمی دونی چه غریبم"میون این همه ادم
زنده موندن خیلی سخته"خودم و دارم می بازم

دیگه ارزشی نداره"عمر من رو به زواله
کاشکی بودی و می دیدی"کسی که به غم دچاره

حالا من تنها نشستم " ای برادر خیلی خستم
اسم تو برام عزیزه"هر جا هستی یادت هستم
...

Ahmad
04-04-2008, 15:15
ان قدرها هم سخت نیست یافتن "ی" کمی حوصله می خواهد... ولی لطفاً قانون مشاعره را به هم نزنید... شاید بعدی بداند...فرصت به او دهید اگر مدتش زیاد شد... آنکه شعر آخر را گفته با حرف جدید به گذارد یا متن خود را ویرایش کند...حیف است دوستان...پس من شعر جدید می گذارم...


جناب آقاي جلال سيسه يا سايس يا سيس ( تلفظش چيه sise ؟ :27: ) با شما هستند . :21:

ضمنا دل تنگم فكر ميكنم شما اولين كاربر فعال انجمن ادبيات و علوم انساني باشيد. تبريك مرا بپذيريد. [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

---------------------------------------------
ميازار مـــــــــــوري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است

"ت" پيليز :31:

TEC
04-04-2008, 16:29
تو و دوستی خدا را
چو از این غبار وحشت
به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را

(اصلا درست نوشتمش؟:دی)

magmagf
04-04-2008, 16:46
آب زنید راه را هین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
راه دهید یـــار را آن مــــه ده چهار را
کــز رخ نوربخش او نور نثار میرسد

M A R S H A L L
04-04-2008, 17:31
...

در پشت شيشه هاي اتاق تو
آنشب نگاه سرد سياهي داشت
دالان ديدگان تو در ظلمت
گوئي به عمق روح تو راهي داشت
لغزيده بود در مه آئينه
تصوير ما شكسته و بي آهنگ
موي تو رنگ ساقه ي گندم بود
موهاي من،خميده و قيري رنگ

...

_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

سلام


تو و دوستی خدا را
چو از این غبار وحشت
به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام ما را

(اصلا درست نوشتمش؟:دی)

خير اين گفتگو در كوير بين گون و نسيم رد و بدل ميشه
يعني درستش اينه:

((چو از اين كوير وحشت به سلامتي گذشتي.)) و...

دل تنگم
04-04-2008, 20:16
گاه به گاه پرسشی کن که زکوة زندگی
پرسش حال دوستان گاه به گاه کردنست

بوسه‌ی تو به کام من کوه نورد تشنه را
کوزه‌ی آب زندگی توشه راه کردنست

Mahdi Hero
04-04-2008, 22:26
تاب زلفی بده امشب که سراپا مستم
از در عشق در آ چشم به راهت هستم

ElmO
04-04-2008, 23:20
مرا می بینی و هردم زیادت میکند در دم
تو را میبینم و میلم زیادت می شود هر دم

به سامانم نمی پرسی ، نمی دانم چه سر داری
به درمانم نمی کوشی ، نمی دانی مگر دردم ؟!

TEC
04-04-2008, 23:31
میتوان در قاب خالی مانده یک روز
نقش یک محکوم
یا مغلوب
یا مصلوب را آویخت.
میتوان با صورتکها رخنه دیوار را پوشاند
میتوان با نقش های پوچ تر آمیخت
...



سلام



خير اين گفتگو در كوير بين گون و نسيم رد و بدل ميشه
يعني درستش اينه:

((چو از اين كوير وحشت به سلامتي گذشتي.)) و...
سلام..
خیلی متشکرم.:11:

magmagf
04-04-2008, 23:41
تن پوشی از ابر پوشيده ام
نه
اين باران سر ايستادن ندارد
هوهوی ناودان،
هوهوی ناودان
و اين بام
که باران بسيار ديده است....

دل تنگم
04-04-2008, 23:48
تا که در دیده‌ی من کُن و مکان آینه گشت
هم در آن آینه آن آینه رو می‌بینم

او صفیری که ز خاموشی شب می‌شنوم
و آن هیاهو که سحر بر سر کو می‌بینم

Mahdi Hero
05-04-2008, 12:14
من اگر نظر حرام است، بسی گناه دارم
چه کنم؟ نمی توانم که نطر نگاه دارم

amir_crash
05-04-2008, 15:16
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب؟
مستحق بودم و این ها به زکاتم دادند!

دل تنگم
05-04-2008, 17:57
دگران خوشگل یک عضو و تو سر تا پا خوب
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری

آیت رحمت روی تو به قرآن ماند
در شگفتم که چرا مذهب عیسی داری

ghazal_ak
05-04-2008, 18:25
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود

eMerald1
05-04-2008, 18:27
دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد

سعادت آن کسی دارد که از تن ها بپرهیزد

amir_crash
05-04-2008, 18:30
حقیقتا بیت زیبایی بود..

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند

K A R I M I
05-04-2008, 19:17
دعایـــی گر نمــــی گویـــی به دشنـــــــامی عزیزم کن

که گر تلخ است شیرین است از آن لب هر چه فرمایی

eMerald1
05-04-2008, 20:11
یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو
ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم
رخصت بده نفس بکشم در هوای تو


حقیقتا بیت زیبایی بود..

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند

دست شاعرش درد نکنه:46:

amir_crash
05-04-2008, 21:17
بابا من که دارم کم میارم به قول شصتچی ابیات عالی متعدد!

و گر او بر تو ببندد همه ره ها و گذر ها
ره دیگر بگشاید که کس آن راه نداند

(قربون خدا برم که از هزار راه مواظب ماست)

دل تنگم
05-04-2008, 21:38
در آستان مرگ که زندان زندگیست
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم

پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم

Mahdi Hero
05-04-2008, 21:59
مقام امن و مي بي غش و رفيق شفيق
گرت مدام ميسر شود زهي توفيق

دل تنگم
05-04-2008, 22:04
قصه ی عشق من آوازه به افلاک رساند
همچو حسن تو که صد فتنه در آفاق افکند

سایه از ناز و طرب سر به فلک خواهم سود
اگر افتد به سرم سایه ی آن سرو بلند

Mahdi Hero
05-04-2008, 22:11
دل من دیرزمانی است که می پندارد دوستی نیز گلی است، مثل نیلوفر و یاس، ساقه ترد ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد
تن این ساقه را بیازارد