مشاهده نسخه کامل
: مشاعره
mohammad99
02-07-2007, 00:10
می درخشد شعله خورشيد
بر فراز تاج زيبايش
تار و پود جامه اش از زر
سينه اش پنهان به زير رشته هائی از در و گوهر
بماند الان خوبم
چرا تو سنتی پست نمیدی
رونوشت روزها را روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من، صفحه باز حوادث
در ستون تسلیت ها، نامی از ما یادگاری ...
برا اینکه ویندوزمو عوض کردم هار خالی بود نمیتونستم آپ کنم.
حالا میخوام شروع کنم. اونایی هم که من میخوام بزارم جای دیگه ندیدم که لینکشو بدم. باید خودم آپلود کنم.
mohammad99
02-07-2007, 00:17
يكي ز شب گرفتگان، چراغ برنمي كند
كسي به كوچه سار شب، در سحر نمي زند
منم adsl جور شه اپ رو شروع میکنم
دلم براي كسي تنگ است
كه آفتاب صداقت را
به ميهماني گلهاي باغ مي آورد
و گيسوان بلندش را به بادها مي داد
و دستهاي سپيدش را به آب مي بخشيد
mohammad99
02-07-2007, 00:31
در مکتب عشاق گر اينه جوابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
اي شناگره قابل تو آب نميديدي
بازيچهء شب گردان مهتاب نميديدي
اينک تو و اين مرداب
اينک تو واين مهتاب
بيداري اگر اين است
رفتيم دگر درخواب
شب خوش جلال جون
بوي هميشه مي دهد هر روزمان ولي
يك شب به ميهماني شب بو نمي رويم
چله نشين عشق مجازي شديم و بس
گامي فرا تر از خم ابرو نمي رويم
لحظه به لحظه آهوي دل گرگ مي شود
حتي بسوي ضامن آهو نمي رويم
صد بار شد كه عشق به ما پشت كردو رفت
با اين همه هنوز هم از رو نمي رويم
شبت خوش
مي دانم كه تنهايي ،
پر از حس خالي شدن ،
مي دانم كه چقدر با هواي تازه فاصله داري ،
مي دانم كه دلت گرفته ،
سرت را روي شانه هاي شمعداني بگذار و اشك چشمانت را به گلدان بسپار ،
نياز من و تو يكي است .
پس دستانت را به من بسپار تا باهم معنا شويم
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های سادهء سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خستهء غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
تو من را وقتی که هنوز بذری بودم
در آتش سوزاندی
وقتی هنوز جوانهای نبودم
از ریشه کندی
من در آتش زاده شدم و در آتش مردم
من در عشق زاده شدم و در عشق مردم
و هنوز
رو به وسعت آسمان
رو به بی کرانگی دشت
رو به راهی که ممکن است هیچ وقت از آن نگذری
پشت پنجرههای باز
انتظار می کشم.
برگرد
دوستت دارم
شعر قشنگی بود اقا جلال
مدد کنید که دورست آب و ما تشنه
حرامی از عقب و روز گرم و ره در پیش
توانگران چو علم برکنار دجله زنند
مگر دریغ ندارند آبی از درویش
اگر تو زهر دهی همچو شهد نوش کنم
به حکم آنکه ز دست تو نوش باشد نیش
به نوک ناوک چشم تو هر که قربان شد
ازو چه چشم توان داشتن رعایت کیش
مرسی عزیز
شاید من و تو
من
و
تو باشیم
یا نباشیم
چه فرقی می کند
وقتی با هم بال می گیریم
ما با لبهامان
برای هم فال می گیریم
بی بی دل
سرباز من
حکم کن به بستن راه نامحرمان
ناچار چون نهد سر بر دامن گلم خار
چاکم بود گریبان گر در کفن نباشم
عهدی که رشتهی آن با اشک تاب دادی
زلف تو خود بگوید من دل شکن نباشم
اکنون که شمع جمعی دودم به سر رود به
تا چشم رشک و غیرت در انجمن نباشم
من اگه هنوز می خونم واسه خاطر دل توست
شعر من صدای غم نیست هم صدای حسرت توست
چون زر همه در حسرت مس گشتنم امروز
تا باز تو دستي به سر من مي كشي اي عشق
دين و دل و حسن و هنر و دولت و دانش
چندان كه نگه مي كنمت هر ششي اي عشق
رخساره ي مردان نگر آراسته ي خون
هنگامه ي حسن است چرا خامشي اي عشق
آواز خوشت بوي دل سوخته دارد
پيداست كه مرغ چمن آتش اي عشق
بگذار كه چون سايه هنوزت بگدازند
از بوته ي ايام چه غم ؟ بي غشي اي عشق
شب خوش
قانع ز خیالی ز تو بودیم چو حافظ
یارب چه گدا همت و بیگانه نهایم
شب خوش
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد
همای گو مفکن سایه شرف هرگز
در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد
بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دل
توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد
دلا عاشق نباید پیشه کردن
که چون عاشق شوی ، آخر جدائی
مرا تا کوی لیلی راه بسیار
اگر عاشق نبودم هر دو بسیار
خداوندا من ار لیلی ندیدم
ولی لیلای خود را خوب دیدم
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا بخشا خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن
نمی دانم چه بیماری
به جان دلبرش افتاده بود- اما
طبیبان گفته بودندش
اگر یک شاخه گل آرد
ازآن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را و
بسوزانند
شود مرهم
برای دلبرش آندم
شفا یابد
فریبا شش بلوکی
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
غمم اینست که چون ماه نو انگشت نمایی
ورنه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم
hamid_hitman47
02-07-2007, 09:59
مگه میشه ماهی ها رو بگیریم از آب چشمه
یا گلای باغ عشقو بزاریم یه عمری تشنه...
هان!
اي عقاب عشق!
از اوج قله هاي مه آلوده دور دست،
پرواز كن،
به دشت غم انگيز عمر من،
آنجا ببر مرا كه شرابم نمي برد
آن بي ستاره ام كه عقابم نمي برد
در راه زندگي،
با اين همه تلاش و تقلا و تشنگي،
با اين كه ناله مي كشم از دل،
كه آب،
آب،
ديگر فريب هم به سرابم نمي برد
پر كن پياله را، پر كن پياله را!
ای چشم خیس و پاک تو شالوده دلم!
ای غمزه نگاه تو صد رمز مشکلم!
امشب دوباره از ته دل شعر گفته ام
بی شعر/ در تجسم رویای خود ولم
mohammad99
02-07-2007, 10:07
مـن بودم و چشمان تـو نه آتشي و نـه گلـي
چيزي نـمي دانـم از اين ديوانگي و عاقلي...
سلام دوستان گل
باز این فرانک جلو زد!!!
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ
یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود
داشت یادم میرفت سلام کنم!
mohammad99
02-07-2007, 10:30
در آينه ات بنگر حيوان صفتي بيني
حاشا مکن اين باور اين دست تو نيست ايني
اين دست تو نيست ايني
اين است ترازوي عدالت تو پادشه مکر و رذالت
ارزانيه آن تازه رس خوش قد و قامت
تو پيشکشو قصهء ما هم به سلامت
گفتم که گلي افسوس پا تا به سرت خاره
اين مستي و پيروزي چند است و نه بسياره
چند است و نه بسياره
سقاي هزار تشنهء آواره
سيراب شدند جملگي از آب سرابت
لعنت به تو و ذات خرابت
در مکتب عشاق گر اينه جوابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
سلام داش جلال.چطوری؟
تو پرده پيش گرفتی و ز اشتياق جمالت
ز پرده ها بدر افتاد رازهای نهانی
مرا مپرس که چونی , به هر صفت که تو خواهی
مرا مگو که چه نامی , به هر لقب که تو خوانی
بر آتش تو نشستيم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتش بنشانی
ممنون خوبم
mohammad99
02-07-2007, 10:38
يا بخت من طريق مروت فروگراشت
يا او به شاهراه طريقت گرر نكرد
گفتم مگر به گريه دلش مهربان كنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نكرد
جلال پ خ رو ببین
دل می رود زدستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد اشکارا
کشتی نشستگانیم ای باد شرطه بر خیز
شاید که باز بینیم دیدار اشنا را
چی؟!
mohammad99
02-07-2007, 10:53
آزادي و قلبتو بر رفتن ما خنديد
آن تازه رسه نو بر گر حالم و پرسيد
گو شکر خدا گفتم و راضي ز صوابت
لعنت به تو و ذات خرابت
در مکتب عشاق گر اينه جوابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
تا این رو کامل نزارم ول نمیکنم!!!
فارسیش رو گفتم پیغام خصوصی!!
تو دیگه دوسم نداشتی خستگی بهونته
طفلکی دلم که هر چی می رونیش دیوونته
یادته نوشته بودم تو تموم نامه ها
خوش به حال بند اون کیفی که روی شونته
سلام همگی
mohammad99
02-07-2007, 11:18
هر كس كه ديد روي تو بوسيد چشم من
كاري كه كرد ديده من بي نظر نكرد
من ايستاده تا كنمش جان فدا چو شمع
او خود گرر به ما چو نسيم سحر نكرد
سللام
چططوری؟
دل تو از بس که سفیده و لطیفه مث برف
از خجالت تو برفی تو زمستون نمی یاد
مرسی
تو خوبی محمد جان ؟
mohammad99
02-07-2007, 11:52
دِيــن ديـوانـه به ديــن عشق تو شد
جادهي شک به يقين عشق تو شد
مستم از جام تهي حيراني
(بـاده نوشيده شـده پنهاني
خوبیم - خوبیم -خیلی خوبیم
صبح چایی دارچین زدیم شاد و شنگول
یقیناً پاسخش منفی است
که سهم کوچکی از حس من نسبت به تو در « دوست دارم » بود
و « خواهم داشت » شاید بیشتر ... شاید ! »
که تا امروز
کلامی نیست کز تندیس این حس پرده بردارد
و شاید... « بی تو نتوان بود » ... شاید ... بهترین باشد.
mohammad99
02-07-2007, 12:14
در هوس خيال او همچو خيال گشته ام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
منم كه شهره ي شهرم به عشق ورزيدن
منم كه ديده نيالودم به بد ديدن
حافظ
سلام به همه عزيزان
persian365
02-07-2007, 12:31
نفسي با من از آينده بگو
از نگاهي كه سراسرآبي ست
و تماشاي مرا
پر از اميد وغزل مي سازد
mehraria
02-07-2007, 12:39
دلا خوبان دل خونين پسندند
دلا خون شو که خوبان اين پسندند
متاع کفر و دين بي مشتري نيست
گروهي آن گروهي اين پسندند
بابا طاهر
persian365
02-07-2007, 12:44
دفتری نيست در سجع معما
شعری ست مردمی و بی ردا
نمازی ست خاکستری و خاموش
خدای ست قادر و شمع ندا
گوشه نشينی ست و بی سايگی عشق
شهادت دل و شربت نور شفا
دستانی ست آلوده به گناه
مانده در فراق و عذاب و عزا
mehraria
02-07-2007, 12:46
اي کلاغک! برسر ديوار ما
آمدي دادي خبر از يار ما
خوش خبر باشي کلاغک شادزي!
بردي از دل غصه هاي بسيار ما !
persian365
02-07-2007, 12:51
ای گوشه نشين برخيز ز باد سحر
ببين که آفتاب
توشهء گل دارد
به دست
hamid_hitman47
02-07-2007, 13:10
تو که رفتی...بعد تو همه چی رنگشو باخته
تو که رفتی...دل من تابوت مرگشو ساخته...
همچو سکندر مجوی آب خضر در سواد
عارف دل زنده را آن ز سویدا طلب
رتبهی عرفان شود شام فنا روشنت
قیمت انوار شمع در شب یلدا طلب
شانه به درد آورد تارک شاهدوشان
طاقت زخم اره از زکریا طلب ...
بي تو مهتاب شبي از كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
حافظ
سلام به آقا جلال گل
حال شما؟
من تذروی خوش سرودم از دیار نغمه خوانی
رشته بند گردن من این سرود اسمانی
بال من بگشا و از بندم رها کن
پایم از این رشته های بسته وا کن
تا فضای اسمان بیکرانه
پر کنم با نغمه های جاودانه
بال من بگشا و از بندم رها کن
پایم از این رشته های بسته وا کن
سلام. تشکر خوبم
ناگهان در خانه می پيچد صدای در
سوی در گوئی ز شادی می گشايم پر
اوست . . . آري . . . اوست
«آه، ای شهزاده، ای محبوب رؤيائی
نيمه شب ها خواب می ديدم كه می آئی.»
یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده
آن لعل دلکشش بین وان خنده دل آشوب
وان رفتن خوشش بین وان گام آرمیده
آن آهوی سیه چشم از دام ما برون شد
یاران چه چاره سازم با این دل رمیده
زنهار تا توانی اهل نظر میازار
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده
همه بازیچه پول و هوس بودم در این دنیا
به فرمان سکوت کاروان تیره بختی ها
سراپا نغمه عصیان جرس بودم دراین دنیا
پرو پا بسته مرغی در قفس بودم دراین دنیا
به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر با شادی
که تا بیرون کشم از قعر ظلمت نعش آزادی
دیگر صداقتی نیست تا بهانه سرودن باشد
منتظر مانده ام تا مرگ
می خواهم وجودم را ببلعد
تا روزی در زیر خروارها خاک
به خود بخندم ...
سلام دوستان منم دلم گرفته بود گفتم يه چند تا شعري بگم و همدردي كنم.
کسی گفت شرط دوست داشتن و عشق حفظ آن هست
راستی نهايت عشق را می توانی در چشمهای مضطربم بخوانی؟
اگر می توانی پس تو هم مانند من عاشقی!!!
گفتم اضطراب؟ از کجا فهميدی ؟از رنگ زرد رخسارم؟؟؟
يادم نيست از که شنيدم اما خوب گفت که:
عشق رنگ زرد خورشيد مهربان است....
راستی عشق را از رنگ پريده ام می خوانی؟؟؟ می خوانی مگر نه؟؟؟
پس تو هم مانند من عاشقی...
نازنينم قسم به لحظاتی که ياد تو دنيا را برايم بارانی می کند!!!!!!!
آها!!!! راستی کجا می روم؟؟؟؟ عشق سوگند خوردن دارد؟.......
نه.........مگر نه؟؟؟
ديدی پس تو هم عاشقی مانند من.......
مثل خيلی ها که کسی را دوست دارند و هرشب قصه ی وصال را زمزمه می کنند
ميدانی نازنينم .......می دانی مگر نه؟ ؟ ؟ بگويم؟ ؟ ؟ بازهم؟
آخر عهد کرديم که راز دل با کس نگوييم ؟ ؟ ؟
پيمان شکنی بکنم؟ ؟ ؟
دوست داشتنت را فرياد بزنم؟ ؟ ؟ می خواهی؟ ؟ ؟
نه ؟ ؟ ؟[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]آخر چرا؟ ؟ ؟
آهان پس خودت می دانی ؟مگر نه؟؟؟[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دوستی گفت: با دل شوريده ام آرام تر
آرام در گوش تو می خوانم !!!!فقط در گوش تو می خوانم
نازنينم با دل شوريده ام آرام تر !!!
وقتي من عاشق ميشم همه چيز فرق ميكنه. وقتي كه من عاشق ميشم نگاه آسمون مهربونتر ميشه. وقتي من عاشق ميشم خورشيد زيباتر لبخند ميزنه. وقتي من عاشق ميشم گلها از هميشه خوشبوترن. وقتي من عاشق ميشم رنگينكمون تو آسمون پيداش ميشه. وقتي من عاشق ميشم چكاوك نغمه مستي سر ميده. وقتي من عاشق ميشم دريا پرتلاطم و ساحل آرومتره. وقتي من عاشق ميشم رودخونه پرخروشتره. وقتي من عاشق ميشم زندگي پر از زيباييه. وقتي من عاشق ميشم به تو فكر ميكنم و وقتي به تو فكر ميكنم، عاشقتر از قبل ميشم. اما
وقتي من عاشق ميشم همه چيز فرق ميكنه. وقتي كه من عاشق ميشم نگاه آسمون مهربونتر ميشه. وقتي من عاشق ميشم خورشيد زيباتر لبخند ميزنه. وقتي من عاشق ميشم گلها از هميشه خوشبوترن. وقتي من عاشق ميشم رنگينكمون تو آسمون پيداش ميشه. وقتي من عاشق ميشم چكاوك نغمه مستي سر ميده. وقتي من عاشق ميشم دريا پرتلاطم و ساحل آرومتره. وقتي من عاشق ميشم رودخونه پرخروشتره. وقتي من عاشق ميشم زندگي پر از زيباييه. وقتي من عاشق ميشم به تو فكر ميكنم و وقتي به تو فكر ميكنم، عاشقتر از قبل ميشم. اما ...
وقتي من عاشق ميشم تو بهم ميخندي. وقتي من عاشق ميشم بهم زنگ نميزني. وقتي من عاشق ميشم نمياي به ديدنم. وقتي من عاشق ميشم دلم رو ميسوزوني. وقتي من عاشق ميشم تلفنم رو قطع ميكني. وقتي من عاشق ميشم بهم ميگي خري كه دوستم داري. وقتي من عاشق ميشم همهش حرف از آخرش ميزني. وقتي من عاشق ميشم ضدحال ميزني. وقتي من عاشق ميشم حسرت بوسه رو رو لبام ميذاري. وقتي من عاشق ميشم اشكم رو درمياري. وقتي من عاشق ميشم من رو تو بيخبري ميذاري. وقتي من عاشق ميشم تو بداخلاقي ميكني. وقتي من عاشق ميشم تو ازم دوري ميكني. وقتي من عاشق ميشم تو باهام قهر ميكني. اما ...
اما من عاشقتم، و عاشقت ميمونم. من عاشق ضدحال زدنهاتم. من عاشق حالگيري كردنتم. من عاشق تلفن قطع كردنتم. من عاشق اخمتم. من عاشق خنديدنتم. من عاشق حرفهاتم. من عاشق گلم گفتنتم. من عاشق مهربونياتم. من عاشق اسمتم. من عاشق اون صداي دلنشينتم. من عاشق اون دو تا چشم زيباتم. من عاشق تو و عاشق همه وجودتم. من عاشق فصل بهارم
از صمیم قلب دوستت دارم
.... هرگز تو را فراموش نخواهم کرد
حتی اگر مرا از یاد ببری
و هرگز از تو رنجور نخواهم شد
چرا که دوستت دارم
دیوانه وار عاشقت شدم...
چرا که مهربانی را در تو دیدم
با چشمانت وجودم را دگرگون ساختی..
و اگر تو نبودی هرگز عاشق نمی شدم.....
نه تو از عشق من دست می کشی
و نه قلب من از عشقت روی گردان می شود..
سوگند که وجود تو در سرنوشت من نوشته شده است...
و اگر با مژگانت اشاره ای کنی....
فرسنگها...را خواهم پیمود....
چرا که شب عشق بسیار طولانی ست...
و قلبم در آرزوی تو می سوزد....
آنگاه که از برابر دیدگانم دور شوی.....
خورشید وجودم پنهان می گردد.....
ابر های غم و اندوه مرا در بر می گیرد....
و به دنیای غریبی می برند....
همیشه در قلبم حضور داری....
عشقت زندگیم را گلباران کرده است..
تمامی این دنیا را با قلبی پر از رمز و راز در کنارت طی کرده ام
تمامی این دنیا را با قلبی پر از رمز و راز در کنارت طی کرده ام
عشق
زچشمت اگرچه که دورم هنوز *** پر از اوج و عشق و غرورم هنوز
اگــر غصه باريد از مـاه و سال *** به ياد گذشته صبورم هنوز
شـکستند اگر قاب یــاد مــرا *** دل شيشه دارم بلورم هنوز
ســفر چاره دردهايم نـشد *** پر از فکر راه عبورم هنوز
سـتاره شدن کار سختی نبود *** گذشتم لی غرق نورم هنوز
پــر از خاطرات قشنگ توام *** پر از ياد و شوق و مرورم هنوز
اگر کوک ماهور با ما نســاخت *** پر از نغمه پاک شورم هنوز
«قبول است عمر خوشی ها کم است ٫ ولی با توام پس صبورم هنوز»
دوريت را چه کنم؟
دوريت را چه کنم٬ ای سراپا همه ناز
ای سراپا همه عشق٬ ای سراپا همه راز
به که گويم که ترا
در سرا پرده وجود
ميپرستم چو خدا با سراپای وجود
دوريت را چه کنم؟
دوريت را چه کنم٬ ای سراپا همه شور؟
ای سراپا همه لطف٬ ای سراپا همه نور
به که گويم غم خويش؟ به سکوت شب سرد
به گل پرپر ياس يا شکوفا گل درد
دوريت را چه کنم؟
تو شدی خدای کوچک قلب من و من شدم بازيگر نقش ليلی... ولی اينبار ليلی بدون مجنون و شيرينی بدون فرهاد، چون تو خدا بودی و نه مجنون و نه فرهاد.
شايد در ابتدا فقط بازی ميکردم بازی بدون فکر و شايد حتی بدون احساس زيرا از اول به من ياد داده شده بود که فقط در صحنه زندگی بايد بازی کرد و بازی داد.
لحظه ايی به خود آمدم و ديدم اين نقش در خون من حل شده و با زندگيم عجين گشته و حال جدا نمودن اين دو از هم يعنی ...
زندگی من برهوت بود برهوتی خشک و بی پايان با خداهايی کوچک و از بين رفتنی مثل بتهای گلی شکننده تا اينکه تو آمدی برق آمدن تو محوطه محدود و کوچک دنيای من را روشن کرد هرچند از درخشندگی اين نور تا مدتها گيج و منگ بودم و قادر به تشخيص هيچ چيز ديگری نبودم حتی خود تو، تو که خود مولد آن نور بودی و منِ گمراه دنبال مولّد آن می گشتم چقدر خام و احمق بودم.
تو دنيا ی من بودی و من بدنبال دنيا می گشتم چون کبوتری سرگشته و بی آشيان هر آشيانی را مأمن خود تصور می کردم و تو چه صبورانه نظاره گر اين سرگشته گی ها بودی.
من درياچه ايی از محبت را در کنار داشتم و خود تشنه، تشنهء جرعه ای از آن .
تو آهسته و آرام فقط نور را به من شناساندی
و من را از درياچه محبتت لبريز نمودی.
حال من عابد درگاه نورم نوری که روشن کننده زندگی من است و لحظه لحظه تشنه، تشنه محبت تو، ای معبودم.
چون شدی افسونگر شبهای من
غم و غصه تو دلم کاری نيست
دوستت دارم را با کدامين واژه بيان کنم؟
واژها برای بيان احساس همانند مترسکهايی هستند در مزارع برای ترسانيدن پرندگان، وقتی نگاه خود گويای همه چيز است کلام چه معنايی می تواند داشته باشد؟
در تئاتر زندگانی با تو آشنا شدم بدون آنکه بدانم بازيگر چه نقشی هستم با سناريويی از قبل تنظيم شده و تو هنرپيشه مهمان قلبم. تو را گرامی داشتم با آنچه که بودی و می پرستمت با آنچه که تمامی این دنیا را با قلبی پر از رمز و راز در کنارت طی کرده ام
نه افسانه عطش مرا فر می نشاند نه تصویر
hamishebahar عزيز! اين چه بساطيه كه علم كردى؟! :happy: اينجا تاپيك مشاعرهست!
دیگر صداقتی نیست تا بهانه سرودن باشد
منتظر مانده ام تا مرگ
می خواهم وجودم را ببلعد
تا روزی در زیر خروارها خاک
به خود بخندم ...
مكه را گرياند و اركان حرم را در وداع / كعبه بر گردش طوافى كرد در شان حسين
در ميان راه تلاقى كرد با حر رشيد / تا ابد شرمنده شد دشمن ز احسان حسين
persian365
02-07-2007, 16:01
. نمیدونی چی کشیدم
. واسه تو و نگاهت
. از همه جا دل بریدم
. من اسیر سادگی تم
. توی این غربت دنیا
. توی این شهر شلوغی
. که میمونم تک و تنها
hamid_hitman47
02-07-2007, 16:08
آی نمی دونی دل آدما رو چه میشکونی
خودت بهتر از هر کی میدونی
که بارون پاییز می سوزونه دل آدما رو...
واکنون
فاصله ی من و تو
تنها
به اندازه ی يک تار موی زیبا
به اندازه ی یک قطره اشک
از چشمای توست
نازم.
persian365
02-07-2007, 16:44
من _ زندونی چشمات
نمیدونی چی کشیدم
واسه تو و نگاهت
از همه جا دل بریدم
من اسیر سادگی تم
توی این غربت دنیا
توی این شهر شلوغی
که میمونم تک و تنها
وقتی نیستی اوج ترانه
به حصاری نمی ارزه
تموم عشق های عالم
به نگاهی نمی ارزه
تموم زندگی من
پر از شوق رسیدن
پر از آرزوهای محال و
چشمی که مونده به در
تو سکوتم دیگه نیستی
چرا تو اینقدر غریبی
من به عکست خیره موندم
چون واسم عزیزترینی
وقتی نیستی اوج ترانه
به حصاری نمی ارزه
تموم عشق های عالم
به نگاهی نمی ارزه
همه شهر ايران سراي من است
كه نيك و بدش از براي من است
فردوسي
ما مصرع اول رو خوب بلديم اما مصرع دوم رو معمولا زير سيبيلي رد مي كنيم
mohammad99
02-07-2007, 18:03
تن صدها ترانه می رقصد
در بلور ظريف آوايم
لذتی ناشناس و رؤيا رنگ
می دود همچو خون به رگ هايم
سلام پایان خان
من یه سوال داشتم
چرا اشعار فروغ غرق هوس است؟
مرا چشميست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد ديد از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارين گلشنش روی است و مشکين سايبان ابرو
هلالی شد تنم زين غم که با طغرای ابرويش
که باشد مه که بنمايد ز طاق آسمان ابرو
رقيبان غافل و ما را از آن چشم و جبين هر دم
هزاران گونه پيغام است و حاجب در ميان ابرو
روان گوشه گيران را جبينش طرفه گلزاريست ک
ه بر طرف سمن زارش همیگردد چمان ابرو
دگر حور و پری را کس نگويد با چنين حسنی
که اين را اين چنين چشم است و آن را آن چنان ابرو
تو کافردل نمیبندی نقاب زلف و میترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
اگر چه مرغ زيرک بود حافظ در هواداری
به تير غمزه صيدش کرد چشم آن کمان ابرو
چقدر من اين غزل رو دوست دارم خصوصا بيت آخر
سلام محمد عزيز خوبي؟
نمي دونم با فروغ آشنايي ندارم
نظرت راجع به شعراش چيه؟
راستي تاپيك نقد اشعار هم راه افتادها خوشحال ميشيم سر بزني
mohammad99
02-07-2007, 18:41
وقتي گريبان عدم با دست خلقت مي دريد
وقتي ابد چشم تورا پيش از ازل مي آفريد
وقتي زمين ناز تو را در آسمانها مي کشيد
وقتي عطش طعم تورا با اشکهايم مي چشيد
من عاشق چشمت شدم نه عقل بو د و نه دلي
چـيزي نمـي دانـم از اين ديوانـگي و عـاقـلي
يک آن شد اين عاشق شدن دنيا همان يک لحظه بود
آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتي که من عاشق شدم شيطان به نامم سجده کرد
آدم زميني تر شد و عالم به آدم سجده کرد
مـن بودم و چشمان تـو نه آتشي و نـه گلـي
چيزي نـمي دانـم از اين ديوانگي و عاقلي
ازرباعیات حافظ عریان
دکتر افشین یداللهی
اره شعر قشنگیه.یه اواز استاد شجریان همینه
به نظر من شعر فروغ پر از هوسه
راستش من زیاد از مقوله شعر شناسی سر در نمیارم ولی مزاحم میشم
يكي چو باده پرستان صراحي اندر دست
يكي چو ساقي مستان بكف گرفته اياغ
چه عجب يه شعر متقاوت؟(از خود متشكري:31: )
محمد توي كدوم كاسته؟نشنيدم
ولي افتخاري يه تصنيف داره همينو ميخونه خيلي قشنگه !!!:8: شنيدي؟
غم نخور كه اهل اينجا واسه ي تو كم گذاشتن
اونا ارزش نگاه نازنينت رو نداشتن
غم نخور كه دور اين عشق پر قلعه وحصاره
نگو هر كاري كه كرديم واسه هم فايده نداره
mohammad99
02-07-2007, 19:07
همين فرداي افسون ريز رويايي
همين فردا که راه خواب من بسته است
اي دل
همين فردا که ما را روز ديدار است
همين فردا که ما را روز آغوش و نوازشهاست
سلام خانم magmagf
تو فیلم دلشدگان
من از افتخاری فقط نیلوفرانه رو گوش دادم و میدم
بقیش رو بیخیال
تو مي آيي ، مي دانم كه مي آيي ...
تو را ديشب من از لحن عجيب بغض هايم ، خوب فهميدم...
تو را بي وقفه از باران پاك چشم هايم ، سير نوشيدم .
تو مي آيي ، مي دانم كه مي آيي ...
و بر ابهام يك بودن ، نگين آبي احساس مي بندي ،
و از تكرار پوچ لحظه هاي سرد تنهايي ،
مرا بر نبض پر كار شكفتن مي نشاني ...
چه قدر رسمی حرف می زنی محمد
خوبی ؟
mohammad99
02-07-2007, 19:12
ياد آن بوسه كه هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
ياد آن خنده بيرنگ و خموش
كه سراپای وجودم را سوخت
خودت همیشه میگفتی تنوع رو دوست داری.ابجی خانوم؟!؟نه؟
اینم یه تنوع بود
تن تو ظهر تابستونو به يادم مياره
رنگ چشماي تو بارونو به يادم مياره
وقتي نيستي زندگي فرقي با زندون نداره
قهر تو تلخي زندونو به يادم مي ياره
ماشا ا... به این زبون و حاضر جوابی
چرا نرفتی تاپیک نقد شعر پس ؟
mohammad99
02-07-2007, 19:26
هاي هاي هاي هاي دل تنگ من
پيش دوست پيش دوست شده ننگ من
ره كجاست
جانم ره كجاست
پاي لنگ من
ره كجاست
جانم ره كجاست
پاي لنگ من
لطف شما همیشه شامل حال بنده حقیر بوده!!
سعی میکنم تو کاری که تخصص ندارم زیاد وارد نشم-یه جیزی بگم-اطلاعاتم کافی نباشه-اون وقت یکی ناراحت بشه-خیلی بده-شرمنده میشم)
نوشته عاشق همیشه ، توی بهرغم می مونه!
دل عاشقم نمی شه ، آواز شادی بخونه!
آخه اونکه جون و قلبش توی زندونی اسیره
توی این زندون نباشه طفلکی دلش میگیره
این دل عاشق همیشه واسه یارش بی قراره
واسه برگشتن یارش همیشه چشم انتظار
mohammad99
02-07-2007, 19:29
رفتيم و از اين رفتن بسيار تو را بخشيد
آزادي و قلبتو بر رفتن ما خنديد
آن تازه رسه نو بر گر حالم و پرسيد
گو شکر خدا گفتم و راضي ز صوابت
لعنت به تو و ذات خرابت
در مکتب عشاق گر اينه جوابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
فرانک جون ممد بزار من پست بدم-بعد تو بیا!!!
تو روزنهء نوری درخانهء ظلمت پوش
ديباچهء آوازی برمتن شبِ خاموش
چيزی به من از باران چيزی به من از پرواز
چيزی به من از گريه چيزی به من از آواز
می بخشی و می خوابی بر بستری از اعجاز
می مانم و می رويم درسنگرِ يک آغوش
بر متن شب خاموش.
عجب اینه دیگه
اما الان مادر محترم دارن صدام می کنن باید برم
بر می گردم ولی
mohammad99
02-07-2007, 19:33
بگذار سر به سينه من تا که بشنوي
آهنگ اشتياق دلي دردمند را
شايد که بيش از اين نپسندي به کارعشق
آزار اين رميده سردر کمند را
بگذار سر به سينه من تا بگويمت
اندوه چيست عشق کدام است غم کجاست
بگذار تا بگويمت اين مرغ خسته جان
عمريست در هواي تو از آشيان جداست
بگذار تا ببوسمت اي نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت اي چشمه شراب
بيمار خنده هاي توام بيشتر بخند
خورشيد آرزوي مني گرمتر بتاب
دلتنگم آنچنانکه اگر بينمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شايد که جاودانه بماني کنار من
اي نازنين که هيچ وفا نيست با منت
شعر قبلی هرو خیلی دوست دارم(فردمنش خونده)الهی شکر یعتی 2 دقیقه timeout
تا صبح محشر از شرم چون شب برون نيايد
خورشيد اگر ببيند يك روز ماه من را
واله اصفهاني
محمد ولي افتخاري تا كاست شبان عاشق قشنگ مي خونه هاااااااااااا(از اون به بعد رو قبول دارم با سبك خودش فاصله گرفت)
mohammad99
02-07-2007, 19:47
اي عاشق پوشالي بر اصل و نسب بالي
اي کاش نبيني تو آنروز که پامالي
آنروز که پامالي
در مکتب عشاق گر اينه جوابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
اي شناگره قابل تو آب نميديدي
بازيچهء شب گردان مهتاب نميديدي
اينک تو و اين مرداب
اينک تو واين مهتاب
بيداري اگر اين است
رفتيم دگر درخواب
frانک پی سی رو مشاعره باز گزاشته رفته!!!
نمیدونم شاید ولی من خوشم نیومد(حالا یکی نیست بگه مگه تو کی هستی؟)
milad_888
02-07-2007, 19:55
اقا من فقط خواستم بگم کولاک کردید واقعآ تاپیک باهالیه
بشر از مرزهاي لامکان رد مي شود، اما
دلش در عصر سنگ و آتش و ماموت مي ماند
و اين تنها دليل زندگي (توي پرانتز عشق)
کماکان در هجوم خنجر و باروت مي ماند
فرانک اومد
mohammad99
02-07-2007, 20:09
ديروز هاي کسي را دوست داشتيم
اين روزها دلتنگيم...
اين روزها تنهاييم
تنها
تمام عمر ما به همين سادگي گذشت
خوشحال می شویم(دست دست دست)
تبر را در دست هایت دیده بودم آن روز
که به سنگی صیقلش می دادی
به قصد برکندن ریشه هایم
از باغچه ات
از دلت
از خودت.
عرق ریزان و پر تلاش
چه شعر قشنگی
mohammad99
02-07-2007, 20:14
شب چو تنهايي مي نشينم با خيالت گرم راز
هر ندا آيد بگوشم ، گويم اين آواي توست
روز ها چون بگزرم از کوچه هاي آشنا
هر کجا پا مي نهم گويم که جاي پاي توست
واسه وقتی که ممد شاعر می شود!!!
تا بدین منزل پا نهادم پای را
از درای کاروان بگسسته ام
گر چه می سوزم از این آتش به جان
لیک بر این سوختن دل بسته ام
تیرگی پا می کشد از بام ها
صبح می خندد به راه شهرمن
دود می خیزد هنوز از خلوتم
با درون سوخته دارم سخن
mohammad99
02-07-2007, 20:25
نرمه بادي و ريزريز باران
زمين خيس و نمناک
آميخته به عطر باران
و من بابايي هستم
که مي نويسم و مي گويم
قرار نيست که بمانم
پس در باران بابا مي شوم
قرار ماندن ندارم
موسمي که ابر خاکستري دل بارانيست
نه... نخواه از من
اگر مي خواهي باشم ... بايد بروم
اما نه بي تو
بلکه با تو
با هم? آنچه تو را دخترم ناميدم
ساده... متين... قشنگ...
و تو مرا بابايي صدا کردي
يادت نره / يادت نره
يادت نره كه عاشقت از همه ديوونه تر
ناز تورو خوب ميخره
يادت نره / يادت نره
mohammad99
02-07-2007, 20:29
فرانک قبول نیست تکراریه!!!
هرگز كسي اين گونه فجيع به كشتن خود برنخاست
كه من به زندگي نشستم!
و چشانت راز آتش است
و عشقت پيروزي آدمي ست
هنگامي كه به جنگ تقدير مي شتابد
و آغوشت
اندك جائي براي زيستن
اندك جائي براي مردن
و گريز از شهر
كه به هزار انگشت
به وقاحت
پاكي آسمان را متهم مي كند
كوه با نخستين سنگ ها آغاز مي شود
و انسان با نخستين درد
در من زنداني ستمگري بود
كه به آواز زنجيرش خو نمي كرد -
من با نخستين نگاه تو آغاز شدم
سلام جمیعا
محمد حکمو اعلام کن!
mohammad99
02-07-2007, 20:33
من عاشق چشمت شدم نه عقل بو د و نه دلي
چـيزي نمـي دانـم از اين ديوانـگي و عـاقـلي
سلام جالال جون
ولی شعر فرانک تکراری بودا
یارب که بقای جاودانی بادا
کامت بادا و کامرانی بادا
هر اشربهای کز پی درمان نوشی
خاصیت آب زندگانی بادا
ممد جان تو هم صد بار تکراری بده ولی "ی" نده
اي كاش خورشيد بودم
كه تو چون ماه از من نور مي گرفتي
اي كاش ماه بودم
كه از تو نور مي گرفتم
اي كاش نور بودم
تا از لابه لاي ابرهاي فراموشي مرا مي ديدي
اي كاش ابر بودم
تا نمي توانستي غروب خورشيد را در آسمان ببيني
اي كاش اسمان بودم
تا بتواني ستاره هاي دنباله دار را در من ببيني و براي خود ارزو كني
نه تکراری نیست الان سرچ کردم نبود
یوسفا در چاه شاهی تو ولیک
بی لوایی بیلوایی بیلوا
چاه را چون قصر قیصر کردهای
کیمیایی کیمیایی کیمیا
یک ولی کی خوانمت که صد هزار
اولیایی اولیایی اولیا
Thanke you for your attention!!
اي واي بر اسيري كز ياد رفته باشد
در دام مانده باشد، صيّاد رفته باشد
آه از دمي كه تنها با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
خونش به تيغ حسرت يارب حلال بادا
صيدي كه از كمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناكي سازم خبر دلت را
روزي كه كوه صبرم بر باد رفته باشد
پر شور از حزين است امروز كوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد
حزين لاهيجي
سلام به همه ي عزيزان:11:
در میدان وسیع کارزار جهان
در حراست از جان
همچون گله رمیده گیج و درمانده مباش
چون قهرمان در این میدان ایستادگی کن!
به آینده، هر چند شیرین و دلپسند، اعتماد مکن
بگذار گذشته از دست رفته به خاک سپرده شود
عمل کن - عمل در زمان زنده حال
قلب در درون و خدا بالای سر توست!
سلام پایان جان
persian365
02-07-2007, 21:54
توی یک باغ رنگ و وارنگ
با گلهای زیباو قشنگ
دوتا سرو نازدرکنار هم
دویار دلداده و مهربون
با ندای باد
سر به بالین هم میگذارند
و عاشقانه نجوا میکنند
عقربه های زمان
عشق پر شورشان را
لحظه به لحظه رنگین تر مینوازد
نوای انها
نوای عاشقانه وهمگام است
عشق به ازادی
عشق به همبستگی
و این پیام طبیعت است بتو ای انسان
و این کلام طبیعت است بتو ای انسان
نه مرا بر لب ، بانگ شادي
نه خروش
بي تو ديو وحشت
هر زمان مي دردم
بي تو احساس من از زندگي بي بنياد
و اندر اين دوره بيدادگريها هر دم
كاستن
كاهيدن
كاهش جانم
كم
كم
مرا بكشتي باده در افكن اي ساقي
كه گفته اند نكويي كن و در آب انداز
حافظ
mohammad99
02-07-2007, 22:27
ز هجرانت هزار انديشه ديرم
هميشه زهر غم در شيشه ديرم
ز ناسازي بخت و گردش چرخ
فغان و آه و زاري پيشه ديرم
کشم آهي که گردون را بسوجم
ز آهش سوته ديلان کارگر شي
ما Came Back میشویم!!
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
هر کس که بدید چشم او گفت
کو محتسبی که مست گیرد
در بحر فتادهام چو ماهی
تا یار مرا به شست گیرد
در پاش فتادهام به زاری
آیا بود آن که دست گیرد
خرم دل آن که همچو حافظ
جامی ز می الست گیرد
مثل روح سرگردان میری و برمیگردی!
persian365
02-07-2007, 22:31
زندگی شاید
گل سرخی باشد
در تابلوی ترکیه ای
آخر قشنگی ٍعشق
زندگی شاید خانه و اجاره و رهن
پدری زندانی باشد
زندگی باید صنعت توریسم باشد
بابت هتل داران
کمی هم از پولداران
زندگی شاید ریم دارام دارام باشد
تانک های رقاصه
قصرهایی که رقصیدند
آه مادری باشد زندگي هم شايد ( خیلی وقته که طومور گرفته و زندگی پدر را به آتش بیماری سوزانده )
روغن نباتی- بدجنس
قند و چربي و هپاتيت
شاید هم در ویزیت بیماری
دکتر و دوا باشد ( بیمه هم نمی پذیرد چون دکترش خیلی حاذق است و دارویش خارجی )
شاید هم صف دراز و پَخ ِ
لا مكان درمانگاه درمان گاه
بستر فنا باشد
زندگی شاید يا
مرگ قاصدک باشد
اشک شاپرک باشد
رنگ ناخنک باشد
فقر روشنک باشد ( دختری که پدرش نبود مادرش هم نیست شد )
وزوز مگس باشد
خــٍرخـٍر گلو باشد
شاید قالب عسل باشد
در ترازوی کهنه
رخت سالیان دراز
دلمه ی کلک باشد
دمبه ی کْپک باشد
آن ترازوی ارزان
زندگی شاید شک مادری در
جیب بچه اش باشد
زندگی شاید قطع واژه ای در
فک مهربان باشد
زندگی شاید
ز هجرانت هزار انديشه ديرم
هميشه زهر غم در شيشه ديرم
ز ناسازي بخت و گردش چرخ
فغان و آه و زاري پيشه ديرم
کشم آهي که گردون را بسوجم
ز آهش سوته ديلان کارگر شي
آدمو ياد همنوا با بم مي اندازه...........
دلا دائم گداي كوي او باش
بحكم آنكه دولت جاودان به
حافظ
persian جان سلام حال شما ؟ اسمتون چيه؟
هر کرا در دل بود بازار یار
عمر و جان و دل کند در کار یار
خاصه آن بی دل که چون من یک زمان
بر زمین نشکیبد از دیدار یار
کبک را بین تا چگونه شد خجل
زان کرشمه کردن و رفتار یار
سنایی
رازشبگريه هاي ....
كودك تنها...
تكه ناني نيست .
حتي بر لب اخرين زباله هاي كوچه هاي سرد وتاريك ...
جنوبي ترين نقطه از جغرافياي...
پ!!!!....پايتخت....
شايد امشب كودكي گرسنه نخوابد..
در دلم آرزوي آمدنت مي ميرد
رفته اي اينك ، اما آيا
باز برمي گردي ؟
چه تمناي محالي دارم
خنده ام مي گيرد
چه شبي بود و چه روزي افسوس
persian365
02-07-2007, 23:00
سکوتمو فریاد زدم
نام تورا داد زدم
زیر بارون چشات
شدم خاک زیر پات
خسته بودم داد زدم
عشقتو فریاد زدم
نگی که من دیونم
ببین که من ویرونه ام
برای داشتن عشقت
به لبت ذل زدم
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو شکیب داری ، طاقت نماند ما را
باری به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
الا اي همنشين دل كه يارانت برفت از ياد
مرا روزي مباد آندم كه بي ياد تو بنشينم
حافظ
ضايع مي شوييييييييييييييييييم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
persian365
02-07-2007, 23:07
منو ببخش عزيزم اگر دلي شكستم
اگر كه مثل شبنم رو گونههات نشستم
منو ببخش عزيزم براي عاشقيهام
اگر اسير عشقم يا تو رو ميپرستم
ديشب هراس خوابم اي نازنين تو بودي
از شرم ديدن تو چشمان خود نبستم
سزاي جرم من نيست جز شرم بينهايت
در پيش قلب پاكت اي بهترين كه هستم؟
جان و دلم ستاندي در شوق و شرم رويا
يك ماه پاك و زيبا، من هم گلي به دستم
گفتار حق چنين بود وقتي كه از تو گفتم
ترسم كه پيش چشمش حاشا كني كه هستم
ماحصل عمري به دمي بفروشيم
صد خرمن شادي به غمي بفروشم
در يكدم اگر هزار جان دست دهد
در حال به خاك قدمي بفروشيم
چرا اون وقت ؟
persian365
02-07-2007, 23:14
من همه سوزم
تو همه آهی
ای نگاه شادت
در دلم روشن
من چون کویری
تو چون اثیری
یادم می آید
بچه قمری ها تازه از تخم بیرون آمده اند
مبادا کلاغ سراغشان بیاید…
زانو هایم کبود شده اند
باد کرده اند
بر می خیزم
درد مچاله ام می کند
بغضم می ترکد
باز هوا توفانی است
باران سنگسارم می کند
و باد تازیانه ام می زند
می شکنم
و تنفر در قلبم فرو می رود
در آینده تاریک ام قدم می گذارم
و جای پاهایم
درد می کند
persian365
02-07-2007, 23:27
دروغ را با چشمهای باز می خواهم ببینم
با چشمهای باز....
می خواهم باور کنم که خوب می شناسمش
در پشت احساس های ناب
می خواهم طلوع کنم
در صبحی که دروغ هنوز به دنیا نیامده است
بارش نور را ببینم که بی ریا ....
به غنچه های عطش آب می دهد
در ذهن من ستایشی است که تقدیم میکنم به یـاد
او توان انکه حرفهارا درو کند
علف های هرز را بشناسد
داس را خبر کند
داراست
تو مثل هيچ كس بودي كه مثل تو فراوان است
سري بودي كه روزي از گريبان سردرآوردي
تو مي شد جنگلي انبوه باشي از خودت اما
قناعت كردي و از خاك گلدان سردر آوردي
دراين پس كوچه هاي پرسه ماندي تا مگر شايد
دري بر تخته خورد و از خيابان سردر آوردي
توكل شرط كامل نيست اين را مولوي گفته است
بخوان آن را دوباره شايد از آن سردر آوري
"مسيحاي من اي ترساي پير پيرهن چركين"
چه پيش آمد كه از شعر زمستان سر در آوردي
یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه
و من بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب
می گفت :
شنیدم سخت شیدا بود
فریبا شش بلوکی
درحســـــرت ديـدار تو آواره ترینم
هرچند كـه تــا خانه تو فاصله ای نيست
بگذشته ام از خويش ولي از توگذشتن
مرزی است که مشکل تر از آن مرحله ای نیست
سرگشته ترين كشتـي درياي زمانم
مي کوچم و در رهگذرم اسكله ای نیست
من سلسله جنبان دل عاشق خويشم
بر زندگيم سايه ای از سلسله ای نیست
تو سر سبزترين بهار مني
مهر بانوي ِمن ، نگار مني
همه اش من "ی" بدم
چرا اون وقت ؟
چون كلي با persian حال و احوال كردم اسمشو پرسيدم اما ...... ضايع شديم ديگه
يارب چه چشمه ايست محبت كه من از ان
يك قطره آب خوردم ودريا گريستم
واقف هندي
منشين با بدان كه صحبت بد
گر چه پاكي تو را پليد كند
آفتابي به اين بزرگي را
پاره اي ابر ناپديد كند
دست كوتاه مرا از دهن موج بگير
همنفس!سينه به دريا ده كمك مي خواهم
عاشقي معترفم جرم بزرگيست ولي
اتفاقيست كه افتاده كمك ميخواهم
ما ز اقلیمی پاک که بهشتش نامند
به چنین رهگذری آمده ایم
گذری دنیا نام
که ز نامش پیداست
مایه ی پستی هاست
ما ز اقلیم ازل ناشناسانه بدین دیر خراب آمده ایم
چو یکی تشنه به دیدار سراب آمده ایم !
شعری که نوشتید را خیلی دوست دارم
منم آن شاعر ساحر كه بافسون سخن
از ني كلك همه قند و شكر مي بارم
من اينجا اشاره به كيست؟:20:
مانده ام در شب اين جاده كمك مي خواهم
كوله از شانه ام افتاده كمك مي خواهم
روزگاريست كه آنسوي دعايم خاليست
محض روي گل سجاده كمك ميخواهم
چشم پروانهءقلبم به گل روي شماست
آي اي مردم آزاده كمك مي خواهم
اینم بقیه اش فرانک
از حافظ هست پایان جون؟
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
???????
مرسی خیلی دوست داشتم این شعر رو:46:
mohammad99
02-07-2007, 23:55
مرا چشميست خون افشان زدست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد ديد از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستي
نگارين گلشنش رويست و مشکين سايه بان ابرو
تو کافر دل نمي بندي نقاب زلف و مي ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
اگرچه مرغ زيرک بود حافظ در هواداري
به تير غمزه صيدش کرد چشم آن کمان ابرو
ما امدیم
به افتخارم
دست دست دست
شاد میشویم
و تنش لغزان و خواهش بار مي جويد
چون مه پيچان به روي دره هاي خواب آلود سپيده دم
بسترم را
تا بلغزد از طلب سرشار
همچو موج بوسه مهتاب
روي گندم زار
تا بنوشد در نوازشهاي گرم دستهاي من
شبنم يك عشق وحشي را
اي كدامين شب
بك نفس بگشاي سياهت را
خوش اومدی
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی
چون آرزوی تنگدلان دیر رسیدی
چون دوستی سنگدلان زود برفتی
" لانگ فلو "
اینم دست ممد[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مرا چشميست خون افشان زدست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد ديد از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستي
نگارين گلشنش رويست و مشکين سايه بان ابرو
تو کافر دل نمي بندي نقاب زلف و مي ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
اگرچه مرغ زيرک بود حافظ در هواداري
به تير غمزه صيدش کرد چشم آن کمان ابرو
ما امدیم
به افتخارم
دست دست دست
شاد میشویم
سلام عرض ميكنيم و خوشحال مي شويم و دست هم مي زنيم
ولي محمد اينو من چند صفحه پيش گذاشتم كه گفتم افتخاري خونده بيت آخرشم خيلي دوست دارم
كلك شعرا رو نمي خوني؟
بله اقا جلال احسنت حضرت حافظ هستند
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی
چون آرزوی تنگدلان دیر رسیدی
چون دوستی سنگدلان زود برفتی
اینم دست ممد[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يادت نره كه ياد تو هميشه همراه منه
يادت نره كه خواستنت مثل نفس كشيدنه
يادت نره كه آيينه از تپش تو روشنه
يادت نره نبودنت جونمو آتيش ميزنه
چند بار "ی" دادی اقا جلال
mohammad99
03-07-2007, 00:09
هش دار که گر وسوسه عقل کنی گوش
آدم صفت از روضه رضوان به درآيی
شايد که به آبی فلکت دست نگيرد
گر تشنه لب از چشمه حيوان به درآيی
مشعوف بودیم فراموشمان شد
یادت نیست من گفتم ماله دلشدگان هست
تاب نيلوفران آبي رنگ
در خم زلف تو تماشائي
خواب اركيده هاي سرخابي
بر زلال لبت چه رويائي
ياد وصال مي كنم ديده پر آب مي شود
شرح فراق مي دهم سينه كباب مي شود
شعف شما آرزوي ماست
پايان
دلگيرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر كه و هر كار خسته ام
دل خسته سوي خانه تن خسته مي كشم
آوخ ... كزين حصار دل آزار خسته ام
بيزارم از خموشي تقويم روي ميز
وز دنگ دنگ ساعت ديوار خسته ام
از او كه گفت يار تو هستم ولي نبود
از خود كه بي شكيبم و بي يار خسته ام
تنها و دل گرفته و بيزار و بي اميد
از حال من مپرس كه بسيار خسته ام
چند بار "ی" دادی اقا جلال
خداوکیلی من "ی" بیشتر میدم یا شما؟
من تو نگاه تو رويامو ميبينم...فرداي شيرينم ..نازنين من
چشماي تو افسانه نيست ..که تموم خواب و خيالم بود
تقدير من عشق تو شد..که هميشه فکر محالم بود
اخه "ی" شما همه اش به تور من می خوره
"ی" من هر دفعه به یکی می خوره
شب خوش
mohammad99
03-07-2007, 00:16
در تيره شب هجر تو جانم به لب آمد
وقت است که همچون مه تابان به درآيی
بر رهگذرت بستهام از ديده دو صد جوی
تا بو که تو چون سرو خرامان به درآيی
دوستی دوستی
دست دست
متاسفانه فرانك خانوم هم خوابشون ميومد(خداحافظي كردند) و "مشعوف بودیم فراموشمان شد
یادت باشه من گفتم ماله دلشدگان هست" رو جزو شعر حساب كردند و چون ديگه تشريف بردند مجبوريم ادامه بديم:
يك جمع نكوشيده رسيدند به مقصد
يك قوم دويدند و به مقصد نرسيدند
فروغي بسطامي
اديت براي سومين بار كه ترتيب حفظ بشه
alireza999
03-07-2007, 00:18
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم نقشی به یاد روی تو بر آب می زدم
mohammad99
03-07-2007, 00:24
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پاياب شکيبايی
يا رب به که شايد گفت اين نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجايی
پایان جان منظورم یادت هست بود نه یادت باشه!
ببخشید
یارب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زانکه چو گردی زمیان برخیزم
بر سر تربت من بی می و مطرب منشین
تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم
من از تبار غربتم
از آرزوهاي محال
قصه ما تموم شده
با يه علامت سوال
بذار که کوله بارمو
رو شونه شب بذارم
بايد که از اينجا برم
فرصت موندن ندارم
سلام دوستان
من حدس مي زدم شبي مرا جواب مي كني
وقصر كوچك دل مرا خراب مي كني
سر قرار عاشق هميشه ديركرده اي
ولي براي رفتنت عجب شتاب مي كني
من از كنار پنجره تورا نگاه ميكنم
و تو به نام ديگري مرا خطاب مي كني
چه ساده در ازاي يك نگاه پاك وماندني
هزار مرتبه مرا ز خجالت اب مي كني
وكاش گفته بودي از همان نگاه اولت
كه بعد من دوباره دوست انتخاب مي كني
یک دم به مراعات دلم گرم نداری
یک ذره مرا حرمت و آزرم نداری
من دوست ندارم که ترا دوست ندارم
تو شرم نداری که ز من شرم نداری
این مرکب بیداد تو توسن چو دل تست
وانرا چو بر خویش چرا نرم نداری
در دفتر تندی و درشتی که همانا
یک سوره برآید که تو آن برم نداری
سلام دوست عزیز. خوش امدید.
شما باید شعرتان را با آخرین حرف شعر قبلی(م) آغاز کنید. منتظر ویرایشتون هستم.
دوست عزيز ممنونم از كمكت.
ويرايش شد.
با تشكر هميشه بهار.
یک چند میان خلق کردیم درنگ
زایشان به وفا نه بوی دیدیم نه رنگ
آن به که نهان شویم از دیده خلق
چون آب در آهن و چو آتش در سنگ
گفتمش دل می خری پرسید چند؟
گفتمش دل مال تو تنها بخند..
خنده کرد ودل ز دستانم ربود
تا به خود باز اومدم او رفته بود
دل ز دستش روی خاک افتاده بود
جای پایش روی دل مانده بود
در غم ما روزها بی گاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت , گو رو , باک نیست
تو بمان , ای آنکه چون تو , پاک نیست
توي چارديوار گريه تو رو فرياد مي زنم
پشت اين پنجره ام منتظر عبور تو
حرفاي روشن تو حرف حساب بود شاپرك
چشماي عاشق من اون روزا خواب بود ‚ شاپرك
سلام. یهو یه کار فوری پیش اومد مجبور شدم که برم. پست هم اصلاح شد
كاش مي شد بارديگر سرنوشت از سر نوشت
كاش مي شد هر چه هست بر دفتر خوبي نوشت
كاش مي شد از قلمهايي كه بر عالم رواست با محبت, با وفا, با مهربانيها نوشت
كاش مي شد اشتباه هرگز نبودش در جهان داستان زندگاني بي غلط حتي نوشت
كاش دلها از ازل مهمور حسرتها نبود كاين همه اي كاشها بر دفتر دلها نوشت.
تا شیفته طلعت نیکوی تو گشتم
از خاک نشینان سر کوی تو گشتم
صد گونه سخن گفت به من با لب خاموش
تا همسخن چشم سخنگوی تو گشتم
persian365
03-07-2007, 11:09
مرثيه ای
برای آينده
رونوشتی از حضور
از عطش عشق
شعله ور
خسته از نياز
از اجتماع غصه
از غم بريده
قصه ای
تو انسانی
بدينسان آشنا
آشنای تيشه ها
تو را صلابت دادند
با تمام انديشه ها
و بی هنگام
از بودن
خط خوردي
یه روزی زیر هجوم وحشی بارون و باد
از افق کبوتری تا برج کهنه پرگشود
برج کهنه سرپناه خستگیش شد
مهربونیش مرحم شکستگیش شد
اما این قصه برج و کبوتر سرآغاز یک دلبستگی شد
ديوارهای خالی اتاقم را
از تصويرهای خيالی او پر مي كنم
خدای من زيباست...
خدای من رنگين كمان خوشبختی ست
كه پشت
هر گريه
انعكاسش را
روی سقف اتاق می بينم
من هيچ
با زبان كهنه صدايش نكرده ام
و نه
لاي بقچه پيچ سجاده
رهايش...
او در نهايت اشتياق به من عاشق شد و
من در نهايت حيرت
حالا...
گاه گاهی كه به هم خيره می شويم
تشخيص خدا و بنده
چه سخت است!!!
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است؛
باش فردا، كه دلت بادگران است!
تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!
چه شعر قشنگی بود ممنون
نجوایی از سوی تو
نگاهی کوتاه از تو
لبخندی بر لبان زیبایت
و من خود را غرق در عشق یافتم
من كه اسراري ندارم ؛ خوشحالم يكي باهاته
اخه همدمم تا امروز ؛ يه دونه شاخه نباته
ببينم عكسام و داري ؟ اوني كه توي غروبه؟
يادمه وقتي كه ديديش ؛ گفتي واي اين يكي خوبه
هميشه از نگاه تو با تو عبور مي كنم از اين كه عاشق توام حس غرور مي كنم دوباره با سلام تو تازه تازه مي شوم با نفس ساده تو غرق ترانه مي شوم با تو ستاره ميشوم ......... از سايه هاي ملتهب هميشه مي گريختم با رفتن تو هر نفس بغض دوباره ميشوم ناجي شام شوكران; با دل عاشقم بمان به حرمت حضور تو چون تو يگانه ميشوم خانه به خانه ديدمت همچو فسانه ديدمت با تو ستاره ميشوم
مشکلی حل نشد از مدرسه و صحبت شیخ
غمزه ای تا گره از مشکل ما بگشائی
این همه ماه و منی صوفی درویش نمود
جلوه ای تا من و ما را ز دلم بزدائی
persian365
03-07-2007, 11:51
يادم نرفته هنوز...
توهم سياه سايه ات بر ديده ام.
اى بيخود از ماهيت آزادكى!
بى تو به خود ميرسم و
به اندازهء اشتياق كودكى معصوم و زيبا خوشبختم.
ميشه از چشم تو پرسيد، راه کهکشون ِ نورُ
ميشه با دشت تو فهميد، معنی پل عبورُ
اگه دوری، اگه نيستی، نفس فرياد من باش
تا ابد، تا تهِ دنيا، تا هميشه ياد من باش
شمع داني به دم مرگ به پروانه چه گفت؟ گفت اي عاشق بيچاره فراموش شوي... سوخت پروانه ولي خوب جوابش را داد گفت طولي نكشد تو نيز خاموش شوي
salutedoky
03-07-2007, 11:54
شعرهای همیشه بهار قشنگه (البته به نظر من) .
همیشه بهار جان چه جوری میشه شعرهای کاملتو دریافت کرد؟ به خصوص شعری که توی پست11173 نوشته بودی.
فکر کنم یه تاپیکم با عنوان شعرهای درخواستی باید زد،البته اگه نباشه...
ماشالله چه سریع به هم دیگه جواب میدید ... و شعری که توی پست 11181 گذاشتی و...
persian365
03-07-2007, 11:55
شب دل شکسته وتنهای
یکمی خستگی ودستپاچگی
خانه ساکت چراغ خاموش
صدای بارونو بادروی پشته بوم
نیست نگاهی حداقل یک صدائی
نیست وفائی حداقل یکذره صفائی
عکس تو غربت چشمات
سیاهی شبو موهات
دل توهو کوچکی دنیام
فکر منو بزرگی رویات
شعرهای همیشه بهار قشنگه (البته به نظر من) .
همیشه بهار جان چه جوری میشه شعرهای کاملتو دریافت کرد؟ به خصوص شعری که توی پست11173 نوشته بودی.
فکر کنم یه تاپیکم با عنوان شعرهای درخواستی باید زد،البته اگه نباشه...
سلام دوست عزيز ممنونم از نظرت ولي من هنوز شعر هاي كاملشو پيدا نكردم.پيدا كه كردم برات ميزارم.
با تشكر
تنهايي را دوست دارم زيرا بي وفا نيست ... تنهايي را دوست دارم زيرا عشق دروغي در آن نيست ... تنهايي را دوست دام زيرا تجربه كردم ... تنهايي را دوست دارم زيرا خداوند هم تنهاست.... تنهايي را دوست دارم زيرا.... در كلبه تنهايي هايم در انتظار خواهم گريست و انتظار كشيدنم را پنهان خواهم كرد
persian365
03-07-2007, 12:12
تنهايي را دوست دارم زيرا بي وفا نيست ... تنهايي را دوست دارم زيرا عشق دروغي در آن نيست ... تنهايي را دوست دام زيرا تجربه كردم ... تنهايي را دوست دارم زيرا خداوند هم تنهاست.... تنهايي را دوست دارم زيرا.... در كلبه تنهايي هايم در انتظار خواهم گريست و انتظار كشيدنم را پنهان خواهم كرد
دووم بيار
دلم گرفته،تو شهر خودم غريبم
ايكاش نميومدم،نمي دونم چه مرگم شده
سرما استخوانم را نوازش مي كند
قهقة مردي كه در كنارم ايستاده
اعصابم رو داغون كرده،دلم مي خواد خفش كنم
تاريكي و سرما هم بهم پوزخند مي زنن
خدايا اينا يعني چي؟
صدايي نجوا كنان گفت :
تاريك ترين زمان شب
قبل از طلوع آفتاب
دووم بيار،دم صبحه
دلم مي خواد بخوابم
نبايد بخوابم،يخ مي زنم
نبا يد بخو ابم
مثل اينكه مي دونستي ؛ عشقمون رو به غروبه
رفتي و غروب تموم شد ؛ حالا چشمام بي فروغه
راستي شعرام و مي خوني ؟ يا كه وقتش و نداري؟
يادمه بهم مي گفتي ؛ واسه من شعري نداري؟
بيا قابلي نداره ؛ اخرين هديه ياره
من و بايد تو ببخشي ؛ اين يكي اسمي نداره
هرگز نديدم بر لبي لبخند زيباى تورا / هرگز نمى گيرد كسى در قلب من جاى تورا
اي كاش اسطوره بودم
تا باران سرد پاييز بر سر جويهايم شبنم حسرت ببارد
اي كاش شبنم بودم
تا گلهاي خواب آلوده عشق را براي ديدن تو بيدار مي كردم
اي كاش بيدار نبودم
تا مرگ عزيزان از دست رفته را تا قيامت نمي ديدم
اي كاش قيامت بودم
تا تمام كساني را كه در دنيا ازهم دور بودند را به هم مي رساندم
فعلا خداحافظ
persian365
03-07-2007, 12:21
منو ببخش عزيزم اگر دلي شكستم
اگر كه مثل شبنم رو گونههات نشستم
منو ببخش عزيزم براي عاشقيهام
اگر اسير عشقم يا تو رو ميپرستم
ديشب هراس خوابم اي نازنين تو بودي
از شرم ديدن تو چشمان خود نبستم
سزاي جرم من نيست جز شرم بينهايت
در پيش قلب پاكت اي بهترين كه هستم؟
جان و دلم ستاندي در شوق و شرم رويا
يك ماه پاك و زيبا، من هم گلي به دستم
گفتار حق چنين بود وقتي كه از تو گفتم
ترسم كه پيش چشمش حاشا كني كه هستم
شاعر مهرآذين
آدمك آخر دنياست بخند آدمك مرگ همين جاست بخند آن خدايي كه بزرگش خواندي به خدا مثل تو تنهاست بخند دست خطي كه تو را عاشق كرد شوخي كاغذي ماست بخند.
خداحافظ تا فردا.
در اين عالم از هر چه بايستني است
نكوتر ز فرزند شايسته نيست
تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است
یک منزل از آن بادیهی عشق مجاز است
در عشق اگر بادیهای چند کنی طی
بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است
سد بلعجبی هست همه لازمه عشق
از جمله یکی قصهی محمود و ایاز است
وحشی بافقی
تو برایم ترانه میخوانی سخنت جذبه ای نهان دارد
گوئیا خوابم و ترانه تو از جهانی دگر نشان دارد
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
در راه طلب عاقل و ديوانه يكيست
در شيوه عشق خويش و بيگانه يكيست
آن را كه شراب وصل جانان دادند
در مذهب او كعبه و بتخانه يكيست
تو نازنین من بودی مثل حالا تا همیشه
کاشکه به جز من هیچ کسی این قدر زیاد دوست نداشت
یا که دلت عشق منو اول عشقاش می گذاشت
کاش به پرنده بودی و من واسه تودونه بودم
شک ندارم اون موقع هم این جوری دیوونه بودم
کاش تو ضریح عشق تو یه روز کبوتر می شدم
یه بار نگاه می کردی و اون موقع پر پر می شدم
مقصدت هر جا که باشه
هر جای دنیا که باشی
اونور مرز شقایق
پشت لحظه ها که باشی
خاطرت باشه که قلبت
سپر بلای من بود
تنها دست تو رفیق
دست بی ریای من بود
دل به یار بی وفای خویشتن
دادم و دیدم سزای خویشتن
زخم فرهاد و من از یک تیشه بود
او به سر زد، من به پای خویشتن
persian365
03-07-2007, 22:17
نگاهم کن حتی کوتاه
صدایم کن حتی به نام
که تشنه که من خسته
حتی مرده یاکه زنده
مهم توی از نفس کشیدن
یابا بانگاهت مردن
یادر انتظار نازنینی زیستن
در امید بی امیدی
در حسرت نگاهی ماندن یامردن
ناقه بیرون رفت و اکنون کوس رحلت میزنند
خیمه بر صحرا زد اینک ساربان بدرود باش
ای که از هجر تو در دریای خون افتادهام
از سرشک دیدهی گوهر فشان بدرود باش
گر ز ما بر خاطرت زین پیش گردی مینشست
میرویم از پیشت اینک در زمان بدرود باش
همچو خواجو در رهت جان و جهان در باختیم
وز جهان رفتیم ای جان جهان بدرود باش
شكر خوشست وليكن حلاوتش تو نداني
من اين معامله دانم كه طعم صبر چشيدم
سعدي
سلام دوستان خصوصا آقا جلال آنلاين
persian365
03-07-2007, 22:36
من از تنهایی خواهم رفت.
قبل از آن که،
جشن شعر و
شبهای ماه،
از دست رود.
و بلوغ دریاچه را،
برای بچّه ماهی ها،
شرح خواهم داد:
دور جنیبت کش فرمان تست
سفت فلک غاشیه گردان تست
حلقه زن خانه به دوش توایم
چون در تو حلقه به گوش توایم
داغ تو داریم و سگ داغدار
مینپذیرند شهان در شکار
سلام پایان جان
persian365
03-07-2007, 23:09
رقص ، یه نگاه
عشق ، یه صدا
بی تابی پروانه
بی خوابی مستانه
کندوی عسل می خوام
سرمستی مستانه
بی خود شده ام از خود
سرمست نگاه تو
عاشق تر از آئینه
سرگرم نگاه تو
رویای خراباتی ،می هستی و میخانه
من مست شراب تو ، کی هستی تو در خانه؟
بی تاب چو پروانه می رقصم و می سازم
آهنگ صدای تو کنج در بتخانه
می رقصم و می بویم عطر تو به میخانه
می خوانم و می جویم مهر تو به دلخانه
چون ماه به جام تو می ریزم و می پاشم
جادوی شفاخانه
کندوی عسل ، عشقم
ای هم نفسم ، عشقم
خامش منشین اکنون، بازا به میخانه
شاعر زهرا رشن
همان سودایی و دیوانه میباش
چرا عاقل شدی هشیار گشتی
تفکر از برای برد باشد
تو سرتاسر همه ایثار گشتی
همان ترتیب مجنون را نگه دار
که از ترتیبها بیزار گشتی
چو تو مستور و عاقل خواستی شد
چرا سرمست در بازار گشتی
mohammad99
03-07-2007, 23:48
يا بخت من طريق مروت فروگراشت
يا او به شاهراه طريقت گرر نكرد
گفتم مگر به گريه دلش مهربان كنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نكرد
سلام دوستان گل-اگه بدی خوبی تومشاعره از ما دیدید حلال کنید-
فعلا تا چند وقت برا جلوگیری از قاطی شدن کمتر مزاحم میشم
Bo0o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0o0S
شتر از بار ميناله ما از دل/بناليم هر دو مان منزل به منزل
شتر ناله که بارم گرونه/ما ميدونم که چوب ساربونه
در غربت كدام بيابان
از سينه هاي خسته برآريم ؟
اي كودك نيامده ! اي آرزوي دور
كي چهره مي نمايي؟
اي نور مبهمي كه نمي بينمت درست
كي پرده مي گشايي ؟
امروز دست گير كه فردا
از دست رفته است
انسان خسته اي كه نجاتش به دست تست ...
از اون حرفا بود محمد. یه ساعته کسی پست نداده اونوقت میری که قاطی نشه؟!
تن آدمي شريف است به جان آدميت
نه همين لباس زيباست نشان آدميت
نه :40: محمد:40: نرو:28: تايك بي تو صفا نداره:41:
تا به ديروز، تو بودی پری و من پر ِ تو:
حاليا قصّه ی ما قصّه ی ديو است و پری.
تو شدی باد و گذشتی به سبکْ ساری و من
لاله ام، داغ به دل، مانده به خونين جگری.
بر زبان جانِ مرا نيست به جز نامت و تو
گوش ِ دل داری ازسنگ گران تر به کری
ياد آن شب كه ترا ديدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من ديد در آن چشم سياه
نگهي تشنه و ديوانه عشق
"ی"
salutedoky
04-07-2007, 09:18
قیامت قامت و قامت قیامت
قیامت میکند این قد وقامت
مؤذن گر ببیند قامتت را
به قد قامت بماند تا قیامت
تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو
پاک از همه آلایشی عشق من و دامان تو
زینسان متاز ای سنگدل ترسم بلغزد توسنت
کز خون ناحق کشتگان گل شد سر میدان تو
ممد تريپ چيه واسه آزاد داري مي خوني اونم كه صبح تموم ميشه !!@
و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمانی روی کلوخی بنشیند با تو
و خرامیده شب اندام ترا
مثل یک قطره آواز به خود جذب کند
پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت
«بهترین چیز رسیدن به نگاهی ست که از حادثه ی عشق تر ست»
68vahid68
04-07-2007, 11:37
ترکیب پیاله ای که در هم پیوست
بشکستن آن روا نمی دارد مست
چندین سر و پای نازنین از سر و دست
بر مهر که پیوست و بکین که شکست
تا کی این پرده جان سوز پس پرده زنم
تا کی این ناوک دلدوز نهان اندازم
دردنوشان غمت را چو شود مجلس گرم
خویشتن را به طفیلی به میان اندازم
تا نه هر بیخبری وصف جمالت گوید
سنگ تعظیم تو در راه بیان اندازم
گر به میدان محاکای تو جولان یابم
گوی دل در خم چوگان زبان اندازم
من آن ابرم که می خواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد
دل تنگم غریب این در و دشت
نمی داند کجا سر می گذارد
hamid_hitman47
04-07-2007, 12:21
دیگه نای موندم نیست
نفسای خوندم نیست
دوس دارم امشب بمیرم
تا که باز آرووم بگیرم...
محراب ابرويت بنما تا سحر گهي
دست دعا برآرم و در گردن آرمت
حافظ
68vahid68
04-07-2007, 12:28
تو آنی که از یک مگس رنجه ای
که امروز سالار پنجه ای
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
فرانک نوبتت شد. "ی" اومد!
ياد روزي كه به عشق تو گرفتار شدم
از سر خويش گذر كرده سوي يار شدم
امام خميني(ره)
فداكاري:5:
سلام دوستان
من خواستار جام می از دست دلبرم
این راز با که گویم و این غم کجا برم
جان باختم به حسرت دیدار روی دوست
پروانه دور شمعم و اسپند آذرم
این خرقه ملوث و سجاده ریا
آیا شود که بر در میخانه بر درم
گر از سبوی عشق دهد یار جرعه ای
مستانه جان زخرقه هستی درآورم
پیرم ولی به گوشه چشمی جوان شوم
لطفی که از سراچه آفاق بگذرم
به این می گن امداد غیبی
منم و شمع دل سوخته ، یارب مددی
که دگرباره شب آشفته شد و باد گرفت
شعرم از ناله ی عشاق غم انگیزتر است
داد از آن زخمه که دیگر ره بیداد گرفت
سایه ! مکشته ی عشقیم ، که این شیرین کار
مصلحت را ، مدد از تیشه ی فرهاد گرفت
چرا بی نوبتی میکنید آخه؟!
68vahid68
04-07-2007, 12:47
تویی آن جوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
حافظ
کان چه بود؟....انسان؟
خواب بودم یا.....نمیدانم......بیدار آیا؟
آه...چه کابوسی - انسان.
پست ذات مبهم هستی
آن دروغ بی نهایت زشت
پشت تن پوش حصار دورها محصور
آن زمخت اندام
آن گدا - افریته منحوس
گم به کابووس طبیعت راه
آه انسان...آه
زندگی شاید همین باشد
آری ...انسان و دگر هم هیچ.
زندگی شاید همین باشد
بی نوبت چیه
اینا همه اش معجزه است دقت کن
در اين دنيا اگر سوديست با درويش خرسند است
خدايا منعمم گردان به درويشي و خرسندي
حافظ
چقدر منتظر ك بودم ولي......
براي شما معجزه ميشه براي من ع...
یارب این نو دولتان را بر سر خودشان نشان
کین همه قلب و دغل در کار دولت میکنند
کپی رایتو حال کردین!!
فعلا..
همه مثل خودم تو كف "ك" بودند سه تا پست همزمان داده شد
آقا جلال اصلاح كن
مثل اينكه معجزه ها در انحصار فرانك خانومه:13:
68vahid68
04-07-2007, 12:54
یا رب این نو دولتان را بر سر خودشان نشان
کین همه قلب و دغل در کار دولت میکنند
حافظ
به خاطر تغیر شعر قبلی عوضش کردم
68vahid68
04-07-2007, 13:04
برام جالبه که این تایپیک چرا تو بخش ادبی نیست!!
aftabkhanom
04-07-2007, 13:11
در کنار حسرت پروانه ها
شعر یعنی آه سرخ لاله ها
شعر یعنی حرف پنهان در نگاه
شعر یعنی ترجمان یک نفس
عمق سایه روشن دشت پگاه
شعر یعنی یک زلال بی دریغ
شعر یعنی راز قلب یک صدف
سلام بر همگي
68vahid68
04-07-2007, 13:16
فریاد که از شش جهتم راه ببستند
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض وقامت
امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شدم خاک چه سود اشک ندامت
حافظ
payan جان متاسفانه دیگه شعرهام با ک تموم نمیشه
تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت
دلواپس ما بود وليكن به سفر رفت
بنفشه نيك گو
سلام آفتاب خانوم حال شما؟ كم پيدايد
آقا وحيد اشكال نداره پايان رو هم ميتوني فارسي بنويسي
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
سلام همه
سلام دوستان(با اجازه)
دير گاهيست كه تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها شده ام دگر آيينه ز من بي خبر است كه اسير شب يلدا شده ام من كه بي تاب شقايق بودم همدم سردي يخ ها شده ام كاش چشمان مرا خاك كنيد تا نبينم كه چه تنها شده ام....
منم یا رب در این دولت که روی یار میبینم
فراز سرو سیمینش گلی بر بار میبینم
مگر طوبی برآمد در سرابستان جان من
که بر هر شعبهای مرغی شکرگفتار میبینم
مگر دنیا سر آمد کاین چنین آزاد در جنت
می بی درد مینوشم گل بی خار میبینم
عجب دارم ز بخت خویش و هر دم در گمان افتم
که مستم یا به خوابم یا جمال یار میبینم
سلام دوست عزیز
من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است می روم شاید فراموشت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم می روم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزادباش گر چه تو تنها تر از ما می روی آرزو دارم ولی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی بر خوردهای سرد را...
68vahid68
04-07-2007, 14:40
آنان که ز پیش رفته اند ای ساقی
در خاک غرور خفته اند ای ساقی
رو باده خور و حقیقت از من بشنو
باد است هر آنچه گفته اند ای ساقی
خیام
بلای عشق تو نگذاشت پارسا در پارس
یکی منم که ندانم نماز چون بستم
نماز کردم و از بیخودی ندانستم
که در خیال تو عقد نماز چون بستم
نماز مست شریعت روا نمیدارد
نماز من که پذیرد که روز و شب مستم
چنین که دست خیالت گرفت دامن من
چه بودی ار برسیدی به دامنت دستم
من مي خوام كبوتر دل تو رو اسير كنم/ اين دل تشنه رو از چشمه عشقت سير كنم/ بزنم به موج درياي خيال عشق تو/ باقي عمرم و عاشقونه با تو پيركنم!
منم این بی تو که پروای تماشا دارم
کافرم گر دل باغ و سر صحرا دارم
بر گلستان گذرم بی تو و شرمم ناید
در ریاحین نگرم بی تو و یارا دارم
که نه بر ناله مرغان چمن شیفتهام
که نه سودای رخ لاله حمرا دارم
بر گل روی تو چون بلبل مستم واله
به رخ لاله و نسرین چه تمنا دارم
گر چه لایق نبود دست من و دامن تو
هر کجا پای نهی فرق سر آن جا دارم
aftabkhanom
04-07-2007, 14:58
من صفای ترا می شناسم
قلب تو از پیوند دل هاست
من صفای ترا می شناسم
قلب تو پایتخت شکفتن
دفترت وسعت آسمان هاست
جوهر آبی خط پکت
عاشقانه ترین رنگ دریاست
مثل دست صدف پاک و آبی ست
شهر رویا یی چشم هایت
کاش قلب پر از اشتیاقم
می شد از عشق رزوی فدایت
روح خود را سپردی به گل ها
معنی پک ایثار کردن
رمز آرامش من درین ست
قلب را از تو سرشار کردن
سلام پايان جان آخه سرما منو خورده بخاطر همين فعلا كمرنگم
آقا جلال حال شما خوبه ؟
هميشه بهار عزيز شعرها رو اگه خطهاشو جدا كني بهتر نيست ؟
من صفای ترا می شناسم
قلب تو از پیوند دل هاست
من صفای ترا می شناسم
قلب تو پایتخت شکفتن
دفترت وسعت آسمان هاست
جوهر آبی خط پکت
عاشقانه ترین رنگ دریاست
مثل دست صدف پاک و آبی ست
شهر رویا یی چشم هایت
کاش قلب پر از اشتیاقم
می شد از عشق رزوی فدایت
روح خود را سپردی به گل ها
معنی پک ایثار کردن
رمز آرامش من درین ست
قلب را از تو سرشار کردن
سلام پايان جان آخه سرما منو خورده بخاطر همين فعلا كمرنگم
آقا جلال حال شما خوبه ؟
هميشه بهار عزيز شعرها رو اگه خطهاشو جدا كني بهتر نيست ؟
سلام.
ببخشيد سريع تر اقدام ميكنم.
نگو بار گران بوديم و رفتيم.
نگو نامهربان بوديم و رفتيم .
آخه اينا دليل محكمي نيست.
بگو با ديگران بوديم و رفتيم.
javadshahvand
04-07-2007, 15:10
سلام اي بي وفا اي بي ترحم سلام اي خنجر حرفاي مردم سلام اي اشنا بارنگ خونم سلام اي دشمن زيباي جونم
مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست
که راحت دل رنجور بیقرار منست
به خواب درنرود چشم بخت من همه عمر
گرش به خواب ببینم که در کنار منست
اگر معاینه بینم که قصد جان دارد
به جان مضایقه با دوستان نه کار منست
حقیقت آن که نه درخورد اوست جان عزیز
ولیک درخور امکان و اقتدار منست
سلام افتاب خانوم
مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست
که راحت دل رنجور بیقرار منست
به خواب درنرود چشم بخت من همه عمر
گرش به خواب ببینم که در کنار منست
اگر معاینه بینم که قصد جان دارد
به جان مضایقه با دوستان نه کار منست
حقیقت آن که نه درخورد اوست جان عزیز
ولیک درخور امکان و اقتدار منست
سلام افتاب خانوم
من سكوت را دوست دارم بخاطرابهت بي پايانش...
فرياد را ميپرستم بخاطر انتقام گمگشته در عصيانش ...
فردا را دوست دارم بخاطر غلبه اش بر فلك كجمدار...
پاييز را مي پرستم بخاطر عدم احتياج عدم اعتنايش به بهار.....
آفتاب را دوست دارم بخاطروسعت روحش..
كه شب ناپديد مي شود تا ماه فراموش كند حقيقت تلخي را كه از او نور ميگيرد زندگي:ايده ال من است ومن آن را تقديس ميكنم به خاطر اينكه روزي هزار بار نابودش مي كنند اما هرگز نمي ميرد............
68vahid68
04-07-2007, 15:20
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
گویا شعر من دچار همزمانی شد
تا دستها کمر نکنی بر میان دوست
بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست
دانی حیات کشته شمشیر عشق چیست
سیبی گزیدن از رخ چون بوستان دوست
بر ماجرای خسرو و شیرین قلم کشید
شوری که در میان منست و میان دوست
68vahid68
04-07-2007, 15:26
فکر کنم جواب سلام شما هم جزو شعر محسوب کرده!
چرا با "م" همیشه بهار. ادیت میکنید؟
اتفاقي افتاده؟
منظورتونو نگرفتم.
دوستان چرا شعر ها هماهنگي نداره؟:19:.
شما لطفاً سلام رو اول بدين بهتره آخه من اول داشتم ت رو مي گشتم ولي وقتي يه بار ديگه نگاه كردم.
با م شروع كردم ببخشيد.
خداحافظ دوستان تا انشاالله فردا.
با تشكر.
تو نباشي چه كسي منو نوازش ميكنه
با صبوري با من دل خسته سازش مي كنه
هر لحظه در سکوت خیالت دویده ام
در اوج این سکوت تو... مفعول و فاعلم
انگار شب دوباره به من رنگ داده است
بر عمق رنگ شام تو بی پرده سائلم
آن دورها... غروب به شب رنگ میدهد
ای سرخی غروب لبت آب و هم گلم
من قدم بیرون نمییارم نهاد از کوی دوست
دوستان معذور داریدم که پایم در گلست
باش تا دیوانه گویندم همه فرزانگان
ترک جان نتوان گرفتن تا تو گویی عاقلست
آن که میگوید نظر در صورت خوبان خطاست
او همین صورت همیبیند ز معنی غافلست
javadshahvand
04-07-2007, 18:09
چشم مخصوص تماشاست. اگر بگذارند
و تماشای تو زیباست . اگر بگذارند
سند عقل مشاعیست .همه می دانند
عشق اما فقط از ماست .اگر بگذارند
من از اظهار نظر های دلم فهمیدم
عشق هم صاحب فتواست .اگذر بگذارند
mohammad99
04-07-2007, 18:29
در سرزمین قد کوتاهان
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کردهاند
چرا توقف کنم؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت میکنم
و کار تدوین نظامنامه نیست
سلام
دیدم خوابیده-گفتم یه پست بدم
hamid_hitman47
04-07-2007, 18:33
تموم...دیگه عاشقی تموم
1_2_3 دیگه عاشقی تمومه
دیگه بریدم از همه ...تموم...
مرا صد بار از خود براني دوستت دارم
به زندان خيانت هم کشاني دوستت دارم
چه سود از مهر ورزيدن چه حاصل از وفا کردن
مرا لايق بداني يا نداني دوستت دارم
hishki69
04-07-2007, 18:43
میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای خاک
این بود زندگی؟
يكي ديوانه اي آتش بر افروخت
در آن هنگامه جان خويش را سوخت
همه خاكسترش را باد مي برد
وجودش را جهان از ياد مي برد
تو همچون آتشي اي عشق جانسوز
من آن ديوانه مرد آتش افروز
mohammad99
04-07-2007, 18:52
زخماي رو دلم يکي دوتا نيست
واسه زخم تازه ديگه جايي نيست
داشتم فراموش مي کردم ديگه تورو
تور خدا برو
فرانک شعرا پیدا شد
hishki69
04-07-2007, 19:20
وا فریادا ز عشق وا فریادا
کارم به یکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا
ور نه منو عشق هرچه بادا بادا
68vahid68
04-07-2007, 19:33
اي دل اگر ازآن چاه زنخدان بدر آيي
هر جا كه روي زود پشيمان بدر آيي
حافظ
يقه لباسم هم حتي خيسه
چقدر باريدم
سرم رو مي گيرم بين دستام
تا جايي كه مي شه فشار مي دم
رو تخت ولو مي شم
پرم از درد
پرم از درد
پرم از درد ...
ا کاملشو پس واسه منم بفرست بخونم
mohammad99
04-07-2007, 19:59
دوباره من دوباره تو
دوباره عشق . دوباره ما
دو هم نفس . دو هم زبون
دو همسفر . دو همصدا
تو اي پايان تنهايي
پناه آخر من باش
تو اين شب مرگي پاييز .
بهار باور من باش
فرانک جمله سوالی بود
68vahid68
04-07-2007, 20:04
شب ز اسرار علي آگاه است
دل شب محرم سر الله است
aftabkhanom
04-07-2007, 20:19
تو یک جرعه از ژاله چشم یک گل
تو تعبیری از وسعت انتهایی
تو گیسوی زرین یک بید مجنون
تو با راز قلب صدف آشنایی
سلام
68vahid68
04-07-2007, 20:25
ياد باد آنكه زما وقت سحر ياد نكرد
به وداعي دل غم ديده ما شاد نكرد
سلام آفتاب خانوم
دل اون خیلی شبا مونس غصه و درده ِ
تنور شادی قلبش عمری خاموش سرده ِ
می شه خوند از تو نگاهش همۀ درد ها رو با هم
چشماشم همیشه داره راز غصه ها روبا هم
تو کتاب عشق نوشته ،عاشقا ساده و پاکن
توی راه عشق همیشه،ساده ساده مثل خاکن
سلام
اهان ببخشید محمد جان اشتباه فهمیدم
نه هنوز
aftabkhanom
04-07-2007, 20:32
نگاهم مثل یک مرغ مهاجر
به دنبال حضورت کوچ می کرد
به غیر از انتظارت قلب من را
این گونه بی طاقت نمی کرد
تو می ماندی کنار لحظه هایم
ولی این شادمانی زود می رفت
و تا می خواست دل چیزی بگوید
تو می رفتی و او فرصت نمی کرد
68vahid68
04-07-2007, 20:33
دل از من برد و روي از من نهان كرد
خدارا با كه اين بازي توان كرد
حافظ
aftabkhanom
04-07-2007, 20:34
دلم از پشت یک تنهایی زرد
نگاهش را به چشمان تو می دوخت
ولی قلب تو قدر یک گل سرخ
مرا به کلبه اش دعوت نمی کرد
در خرابات مغان نور خدا می بینم
این عجب بین که چه نوری، ز کجا می بینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه می بینی و من خانه خدا می بینم
mohammad99
04-07-2007, 21:18
منم بي نام بي بام . مرا درياب تا خواب
مرا درياب مستانه . مرا درياب تا خانه
مراقب باش تا بوسه . مرا درياب بر شانه
فرانک اگه میتونی ش -ی -ا بده
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.