ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 [103] 104 105 106 107 108 109 110

دل تنگم
19-08-2008, 02:31
در ذهن ِ مردم یاسمن بی شاخه زیباست
هیزم شکن با باغبان فرقی ندارد

وقتی برای مُرده بودن، زنده هستیم
گهواره با تابوتِمان فرقی ندارد

Mahdi Hero
19-08-2008, 11:47
دی کوزه گری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی لگد همی زد بسیار
وآن گل به زبان حال با او میگفت
من همچو تو بوده ام مرا نیکو دار

saye
19-08-2008, 14:09
یک عاشقانهِ بی عشق
یک ماهِ بی فروغ
دیوانِ بی غزلی
غرقِ واژه های دروغ
یک برگِ گیج
واله و حیران
گمگشته در توهمِ این جنگلِ شلوغ
با غنچه ای که سرد و سراسیبمه غرق شد
در رودخانه خونرنگ کوهسارِ بلوغ.

یک نازِ بی نیاز
به هنگامِ رقصِ تیغ
آرا مشی سترگ
پر از دردِ بی دریغ
یک آسمان ستارهِ خاموش
زیر میغ.

زندانِ نام نور
و اندیشه فرار
یک موج ِبی قرار
سیارکانِ گیج
معلق در این مدار.

یک فصل
بارشِ بارانِ آرزو
یک دشت
تشنه جادوی بوی خک
یک رعد
خفته در آن ابرِ سینه چک

یک تک
منتظرِ رویشی دگر
در قصه های بارشِ یک فصلِ بی فریب
جلادِ جام
در طلبِ
خونِ سرخِ تک.

یک چشمِ نیمه باز
خیره به تصویرِ یک نگاه
یک پلک
مظهرِ صد پردهِ سیاه
نقاشِ معبدِ دل
خسته و خموش
در جستجوی نقشِ گمشده ای
در غبار آه.

یک قرن
در تدارک هنگامهِ عبور
یک لحظه بر خلافِ زمان
رو به ابتدا
یک سالِ تازه
ویک
عیدِ بی سرور
یک مرد
منتظرِ
بازگشتِ قرنِ غرور.

فریادی از سکوت
در این دشتِ بی سرود
بودی پر از نبود
و اوجی که بوسه زد
بر جای پای فرود.

رؤیای آتشِ زرتشت
در طپشِ
فواره های دود
خاکسترِ وجود
در هوسِ
موجِ گنگ رود.

یک مستِ هوشیار
و یک
جامِ بی شراب
مخمورِ هفت سالهِ این کوزهِ تهی
گمگشته در خرابی میخانه ای خراب
افسونِ چشمهِ می
در نگاهِ دشت
با دستهای سربی افسانهِ سراب
چون نقشه های زندگی
آب
شد بر آب.

یک چهرهِ سیاه
نهان در نقابِ شرم
پیوندِ قطبِ یخِ و
سینه های گرم
یک سنگ
خفته در آغوشِ خک نرم.

یک جنبشِ اسیر
و یک پیله سکون
پروانه های عاقلِ شب
شعلهِ جنون
یک شمعِ غرقِ خون
با نوحه ای
که نیمه شب آمد
در قطره های خیرهِ اشکی
از چشمهای سردِ صدف بیرون.
یک مرد
یک شکیب
و نامی پر از فریب
این مرده های عجیب
صفهای سنگ
و زنبیلهای گورستان
یک قبرِ بی نصیب.

یک نفرتِ عظیم
و ایمانِ به کینه ها
یک قلبِ سنگ
در طپشِ
گیج ِسینه ها
یک گنج ِ خک گرفته از
خاطراتِ دوست
یک مار ِشرزه
خفته بروی دفینه ها.

یک پرده از سکوت
و این نغمه سازِ کر
تاری شکستهِ به هنگامهِ غمِ
همبستری خنجرِ غدارِ هرزه در
با دخترانِ دف
آوازِ نابِ هق هقِ چنگانِ چنگزن
در سوگ تارِ تار
رقصِ عجیب ِجغد
به آهنگ فاخته
در جشنواره مرگ چکاوکانِ صدا
یک عودِ سوخته و خاموش
در شعله های سرکشِ یک پرده از نوا
...

Mahdi Hero
19-08-2008, 14:24
اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویم
جواب تلخ می زیبد لب لعل شکر خا را

Rainy eye
19-08-2008, 14:29
اگر نه روی دل اندر برابرت دارم
من این نماز حساب نماز نشمارم
ز عشق روی تو من رو به قبله آوردم
وگرنه من ز نماز و ز قبله بیزارم

Mahdi Hero
19-08-2008, 15:05
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست

Rainy eye
19-08-2008, 15:36
تا چند زبون چرخ باشم
بی آتش دل زبانه ات کو؟
بی برگیها جوانه کرده است
ای مرغ قفس ترانه ات کو؟

MJNeghabi
19-08-2008, 17:34
وقتی می آی صدای پات از همه جاده ها می آد!
انگار نه از یه شهر دور که از همه دنیا می آد!
تا وقتی که در وا می شه لحظه دیدن می رسه
هر چی که جاده س رو زمین به سینه من می رسه!
...

سوغاتی - با صدای هایده بشنوید!

ghazal_ak
19-08-2008, 18:33
همه دلخوشند مطرب بزند به تار چنگی
من از آن خوشم كه چنگی بزنم به تار موئی

Mahdi Hero
19-08-2008, 18:34
هر يار اهل نيرنگ هر دوست اهل حيله
با پشت خورده خنجر موندم تو اين قبيله

MOHAMMAD2010
19-08-2008, 18:37
هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی
از این زمانه دلم سیر می شود گاهی
عقاب تیز پر دشتهای استغنا
اسیر پنجهء تقدیر می شود گاهی

Mahdi Hero
19-08-2008, 18:40
يك پنجره براي ديدن
يك پنجره براي شنيدن
يك پنجره كه مثل حلقه ي چاهي
در انتهاي خود به قلب زمين ميرسد
و باز ميشود به سوي وسعت اين مهرباني مكرر آبي رنگ
يك پنجره كه دست هاي كوچك تنهايي را
از بخشش شبانه ي عطر ستاره هاي كريم
سرشار ميكند
و ميشود از آنجا
خورشيد را به غربت گلهاي شمعداني مهمان كرد
يك پنجره براي من كافيست
وقتي كه اعتماد من از ريسمان سست عدالت آويزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغ هاي مرا تكه تكه مي كردند
وقتي كه چشم هاي كودكانه عشق مرا
با دستمال تيره قانون مي بستند
و از شقيقه هاي مضطرب آرزوي من
فواره هاي خون به بيرون مي پاشيد
وقتي كه زندگي من ديگر
چيزي نبود هيچ چيز بجز تيك تاك ساعت ديواري
دريافتم بايد بايد بايد
ديوانه وار دوست بدارم
يك پنجره براي من كافيست..

دل تنگم
19-08-2008, 19:30
تا کِی سکوت و خلوتِ این کوچه های سرد
بر چشم های پنجره تحمیل می شود

آیا دوباره مثل همان سال های پیش
امسال هم بدونِ تو تحویل می شود؟

بی شک شبی به پاس ِ غزل های چشم تو
بازار ِ وزن و قافیه تعطیل می شود

آن روز هفت سین ِ اهورایی بهار
موعود! با سلام ِ تو تکمیل می شود
______________________________

سلام دوست گرامی

تبریکات صمیمانه ی من رو بابت ارتقاء عنوان بپذیرید

موفق و برقرار

Rainy eye
19-08-2008, 19:56
در قید غمم خاطر آزاد کجایی؟
تنگ است دلم قوت فریاد کجایی ؟
کو همنفسی تا نفسی شاد برآرم؟
مجنون تو کجا رفتی وفرهاد کجایی؟

دل تنگم
19-08-2008, 21:16
يلدا که مي شود غزلم ضجّه مي زند
بر دفتري سياه قلم ضجه مي زند

يک دختر غريب غزل پوش مي رسد
تا صبحِ صبح در بغلم ضجه ميزند

يک دختر غريب نه! او که آشناست
در من، هميشه، از ازلم ضجه مي زند

cityslicker
19-08-2008, 22:32
دلت آبی به رنگ پاک دریاست
نشستن در کنارت مثل رویاست
شریکی تو همیشه در غم من
تو معنای شگفتی ، مادر من
مرا از شیره جانت خوراندی
مرا با مهر و عشقت پروراندی
گذشت و طی شد عمر تو به پایم
کسی را جز تو ، ای مادر ، ندارم

Mahdi Hero
19-08-2008, 22:38
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
قصه ماست که در هر سر بازار بماند

هر می لعل کزان دست بلورین ستدیم
آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند

جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در آن کار بماند

cityslicker
19-08-2008, 22:48
در همه عالمو گشتم ولي عاشقنشدم
تو چه بودي كه تورا ديدمو ديوانه شدم؟

Mahdi Hero
19-08-2008, 23:36
من دوست ندارم که ترا دوست ندارم
تو شرم نداری که زمن شرم نداری

دل تنگم
20-08-2008, 01:14
یک نفر فانوس ِ چشمانِ مرا پایین کشید
باورت می شد که خوابم بُرد و نشنیدم ترا

باد بر شن ها زد و گنجشک ها ویران شدند
باد جور ِ ترسناکی بود، ترسیدم ترا

MJNeghabi
20-08-2008, 04:16
این روزا که شهر عشق خالی ترین شهر خداست
خنجر نا مردمی حتی تو دست ســـــــایه هاست!

وقتی که عاطفه رو می شه به آسونی خرید
معنی کلام عشـــق خالی تر از باد هواست!

...

a-r-i-y-a-n-a
20-08-2008, 11:33
تاب بنفشه می دهد طرهّ ی مشک سای تو
پرده ی غنچه می دَرد خنده ی دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو

saye
20-08-2008, 11:46
اگه دست خود من بود
پا تو دنیا نمی ذاشتم
گل عشق و آرزو رو
توی قلبم نمی کاشتم
اگه چشمامو می خوندی
همیشه پیشم می موندی
رفتی اما ندونستی
منو از ریشه سوزوندی
اگه دست خود من بود
راه رفتنو می بستم
واسه خاطرت عزیزم
هر دلی رو می شکستم
هر کسی قسمتی داره
توی آلبوم زمونه
یکی دل میکنه میره
یکی تا ابد می مونه
حالا قسمت من این شد
تو گذشته جا بمونم
تو که پر کشیدی رفتی
من دیگه از کی بخونم
...

Mahdi Hero
20-08-2008, 12:51
ميان ماندن و رفتن حكايتي كرديم
كه آشكارا در پرده ي كنايت رفت.
مجال ما همه اين تنگمايه بود و دريغ
كه مايه خود در وجه اين حكايت رفت.

saye
20-08-2008, 13:14
ترسم كه زخيل حق كنارش بزنند

صد زخم به يازده تبارش بزنند

آن معجزه اي كه انتظارش جاري ست

ترسم كه بيايد به دارش بزنند
...

Mahdi Hero
20-08-2008, 14:31
در حيرتم از باده فروشان كايشان
زين به كه فروشند چه خواهند خريد

Rainy eye
20-08-2008, 15:34
دل بسودای توبستیم خدا میداند
وز مه ومهر گسستیم خدا میداند
ستم عشق تو هر چند کشیدیم به جان
زآرزویت نشستیم خدا میداند

Mahdi Hero
20-08-2008, 16:12
درديست غير مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گويم کين درد را دوا کن

Rainy eye
20-08-2008, 17:05
نگارا جسمت از جان آفریدند
ز کفر زلفت ایمان آفریدند
جمال یوسف مصری شنیدی ؟
تورا خوبی دو چندان آفریدند

ghazal_ak
20-08-2008, 17:17
در دست گلی دارم ، اینبار که می آیم
کانرا به تو بسپارم ، اینبار که می آیم

در بسته نخواهد ماند ، بگذار کلیدش را
در دست تو بسپارم ، اینبار که می آیم

Doyenfery
20-08-2008, 17:25
مادر ! در تلاشند تا مرا بشکنند
در راه خانه پنچره سوی نوری می سوزد
نوری گرمابخش ، مهم نیست کجا رفته اند

*
انان اهنگ یافتن قهرمان روز را کرده اند
هرچند که شاید ، با ترفند کسی از پای در افتند .

*
پنجره هنوز می سوزد
زمان به کندی می گذرد
و کسی آنجا آه می کشد ،

[metallica-hereo of the day]

ghazal_ak
20-08-2008, 20:01
دلی کز عشق جانان دردمند است
همو داند که قدر عشق چند است
دلا گر عاشقی از عشق بگذر
که تا مشغول عشقی عشق بند است

Mahdi Hero
20-08-2008, 21:12
پندار كه من شعر به خود مي گويم
تا كه هشيارم و بيدار يكي دم نزنم

a-r-i-y-a-n-a
20-08-2008, 22:11
ما که اين همه براي عشق
آه و ناله ي دروغ مي کنيم
راستي چرا
در رثاي بي شمار عاشقان -که بي دريغ-
خون خويش را نثار عشق مي کنند
از نثار يک دريغ هم
دريغ مي کنيم؟

MJNeghabi
20-08-2008, 22:18
من نیز چشم از خواب خوش بر می نکردم پیش از این
روز فــــــــــــــراق دوستان، شب خوش بگفتم خواب را!


هر پارسا را کان صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند، باطل کند محراب را !


"سعدی" چو جورش می بری، دیگر مرو نزدیک او !
ای بی بصــــر من می روم!؟ او می کشد قلاب را !

a-r-i-y-a-n-a
20-08-2008, 22:38
آسمان زیر بال اوج تو بود
چون شد ای دل که خاکسار شدی؟
سر به خورشید داشتی و ای دریغ
زیرِ پای ستم غبار شدی

MJNeghabi
20-08-2008, 23:25
...

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض

پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت!


در نمی‌گیرد نیاز و ناز ما با حُســـن دوست
خرم آن کز نازنینان بخـــت برخوردار داشت!

...

حافظ

Doyenfery
21-08-2008, 01:27
در چاه خواب های سیاه خود
من دیده ام :
تصویر آفتاب های شکسته
یک زن ،
یک سکه ، یک درخت ، یک آیینه

بیدار گشته ام :
در انتظار خواب پر آیینه اینچا نشسته ام .

Mahdi Hero
21-08-2008, 01:34
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر

MOHAMMAD2010
21-08-2008, 01:53
روشنی طلعت تو ماه ندارد
پیش تو گل رونق گیاه ندارد
گوشه ابروی توست منزل جانم
خوشتر از گوشه پادشاه ندارد

Doyenfery
21-08-2008, 04:29
در من امشب ترنم غزلی ست
دلم امشب ستاره باران است

واژه ها را خبر کنید
واژه ها را خبر کنید
تا که با کوزه های خالی خویش
بشتابند به سوی من ;
کامشب

[اسماعیل خویی ، غزل واره 5 ]
در من است آنچه در دف باران ،
و آنچه در نای چشمه ساران است .

عشق پیدا شده ست.
پرنیان وزیدنش در باد
گونه ام را نواخت .
عطر او بود در طراوت صبح .
عشق پیدا شده است می دانم ;
عشق پیدا شده است بار دگر.
آی دل !
آی خاکستر غریب!
وزش شعله را بنوش

بنوش .

ژده پاییز جان !
کان پرستوی رفته برگشته ست.
باز در دشت های خاکستر
جام آلاله شعله ور گشته است .
مژده ، شب جان !
بال بگشوده نور
((همه آفاق پرشرر )) گشت ست.

مزده خاموشی لطیف !
شعر سرشار !
در من امشب ترنم غزلی ست ;
دل من دل شده ست بار دیگر .

ازلی دیگر است ای پیوند .
پرتو حسن تست ;
و تجلی و نردبام سرور.
دیگر آن به که هیچ دم نرنم .

Mahdi Hero
21-08-2008, 09:32
مدتي شد كز حديث اهل دل گوشم تهي است
چون صدف زين گوهر شهوار آغوشم تهي است

saye
21-08-2008, 10:12
سنگین است و تلخ
سنگین تر از حاصلِ جمعِ وزنِ وزینِ مرده و تابوت.
تلخ تر از مویه های بی دریغِ واژه
در سوگِ شاعر و شعر.
تو هم به سرنوشتِ سرشت های پوینده پیوستی.
تو هم رفتی.
سفر به خیر و سلامت.
تمام حرفهای نگفته ، در سبدِ شعرهای نسروده -
توشه راهت.
به بدرقهِ میراثِ روحت نمی ایم.
پایی برای آمدنم نیست.
با ابرهای سیه پوش -
با گریه های بی قرار -
با نم نمِ نگاهِ اقاقی ها -
با خشک شبنمِ خونِ ارغوان -
با زلفهای تار وپریشانِ نوعروس های بی داماد -
با حجمِ اضطراب -
به دنبالِ خیلِ دخیلانِ پیکر و تابوت
قدم نخواهم زد.
فقط
در آسمانِ هشتم شعر
با رقصِ شعله ققنوس
در باغِ اینه های شکسته
به دیدارِ روحِ بی قرار و خسته ماهان
در ماورای خاطرة سرخِ خنجر و خک
می ایم.
می دانی ؟
نمی خواهم -
در گوشِ دخمه های کوچک این دوزخ
رفتنت را به نوحه بنشینم.
چرا که خود
پژوک نوحه قرنم
و نوحه سرایی
کار نوحه نیست.
می دانی ؟
نمی خواهم -
با خشت خشتِ دردهای رفتنت
مرثیه سازی کنم.
چرا که خود
عصارهِ مرثیه های جاویدِ اعصارم
و مرثیه پردازی
کار مرثیه نیست.
فقط و فقط
می خواهم
در فلق گاهِ غربتِ شفق
شعروارهِ خود را
میهمانِ سخاوتِ بامداد نمایم.
آنگاه
در سرزمینِ خوابِ گنگ های خواب ندیده
نعره برکشم :
الف . صبح زنده است
حتی اگر
الف . بامداد بمیرد.
...

a-r-i-y-a-n-a
21-08-2008, 11:10
در ازل پرتو حُسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

MJNeghabi
21-08-2008, 12:43
در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت!؟
حُســـــن تو ز تحسین تو بسته ست زبان را!


سعدی

Mahdi Hero
21-08-2008, 12:58
آنکس که منع ما زخرابات می کند
گو در حضور پیر من این ماجرا بگو

Doyenfery
21-08-2008, 14:38
فک کنم قشنگ ترین شعری باشه که شنیدم :


.. و گفتند ستاره را نمی توان چید ! و آنان که باور کردند ، به سوی ستاره ای حتی دستی دراز نکردند
ولی باور کن که من بسوی ِ دورترین و زیباترین ستاره دست یازیدم و اگرچه دستانم تهی ماند ولی چشمانم لبریز /ی ستاره شد

leira
21-08-2008, 16:04
دلم جز مهر مهروبان طریقی بر نمی گیرد
زهر در می دهم پندش ولیکن در نمی گیرد

MJNeghabi
21-08-2008, 16:20
دلم تا عشقباز آمد در او جز غـــــم نمی بینم!
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی بینم!


دمی با همدمــــــــــــی خرم ز جانم بر نمی آید
دمم با جان بر آید چونکه یک همدم نمی بینم!


خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه!
که من تا آشـــــــــــنا گشتم دل خرم نمی بینم!


مرا رازی است اندر دل به خــون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی بینم!


قناعت می کنم با درد چون درمـان نمی یابم!
تحمل می کنم با زخم چون مرهم نمی بینم!


کنون دم درکش ای "سعدی" که کار از دست بیرون شد
به امید دمی با دوســــــــــــــــت وان دم هم نمی بینم!


سرود مهر – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

leira
21-08-2008, 16:25
مرا مهر سیه چشمان زسر بیرون نخواهد شد
قضای آسمانست این و دیگرگون نخواهد شد

MJNeghabi
21-08-2008, 16:31
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا نگویند رقیبان که تو منظــــــــــــــــــور منی!!!

سعدی

a-r-i-y-a-n-a
21-08-2008, 16:43
یا رب امان ده تا باز بیند
چشم محبان روی حبیبان
دُرج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان

leira
21-08-2008, 16:52
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل ، این زودتر می خواستی حالا چرا؟

a-r-i-y-a-n-a
21-08-2008, 18:16
الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

Rainy eye
21-08-2008, 18:24
اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام
خارم ولی به سایه گل آرمیده ام
با یاد رنگ وبوی تو ای نو بهار عشق
همچون بنفشه سر به گریبان کشیده ام

MJNeghabi
21-08-2008, 18:29
متناسبند و موزون حرکات دلفریبــــــــت!
متوجه است با ما سخنان بی حسیبت!


عجب از کسی در این شهر که پارسا بماند
مگر او ندیده باشد رخ پارسا فریبـــــــــــــت!


تو درخت خوب منظــــــــــر، همه میوه ای ولیکن
چه کنم به دست کوته که نمی رسد به سیبت!


تو شبی در انتظاری ننشسته ای، چه دانی!
که چه شب گذشت بر منتظــــران ناشکیبت!


سعدی

Rainy eye
21-08-2008, 19:15
تنها ننالم از غم ایام وجور یار
باشد مرا ودلی صد جا شکسته است
از آنچه پیش ذوست بود در خور نثار
تنها مرا دلی بود که شکسته است

saye
21-08-2008, 19:50
ترانه ای زیبا
بانام توخواهم گفت

شبی سیه تا صبح
درکنج توخواهم خفت

ترانه ای رنگین
در گوش تو خواهم خواند

تا آخراین دنیا
درپیش تو خواهم ماند
...

MOHAMMAD2010
21-08-2008, 19:53
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد

saye
21-08-2008, 19:57
دلم را برده آن چشم سیاهت
چه راهت می فتد بر من نگاهت
نشینم آنقدر من در کنارت
که آخر سر رود این انتظارت
سفر کردم که باز ایم به سویت
تا نمانم بیش از این در آرزویت
اگر حالا کسی دیگر نمرده است
فقط از درد دلهای تو بوده است
...

Rainy eye
21-08-2008, 23:29
تو وبا لاله رویان گل زشاخ عیش چیدن ها
من وچون غنچه از دست تو پیراهن دریدن ها
تو وچون بخت سرکش از من مسکین رمیدن ها
من وچون اشک حسرت در پیت هر سو دویدن ها

MOHAMMAD2010
21-08-2008, 23:32
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

MJNeghabi
22-08-2008, 01:32
تو پرده پیش گرفتی و ز اشتیاق جمالت
ز پرده ها به در افتاد رازهای نهانـــــــی!

سعدی

دل تنگم
22-08-2008, 03:35
يک شاخه ي تکيده ی آن سايه ي تمنا
خواهم رَوَم من امشب درامتدادِ صحرا

بايد درايتي شد بر ضجه هاي بي خون
تفسير ِ يک غرور و شايد طلوع ِ فردا

a-r-i-y-a-n-a
22-08-2008, 11:17
اي من! زبان دلشكني از خدا بخواه
روح سوار بر بدني از خدا بخواه
هرگاه بغض آمد و چشمت جلا گرفت
دستي برآر و نم زدني از خدا بخواه
اي هرچه راه رفته و نارفته‌ات خراب!
عمر دوباره ساختني از خدا بخواه

Mahdi Hero
22-08-2008, 12:12
هر صبح كه روي لاله شبنم گيرد
بالاي بنفشه در چمن خم گيرد
انصاف مرا ز غنچه خوش مي آيد
كو دامن خويشتن فراهم گيرد

MJNeghabi
22-08-2008, 12:34
دیده دریا كنم و صبــــر به صحرا فكنم!
واندر این كار دل خویش به دریا فكنم!


از دل تنگ گنهكار برآرم آهــــــی
كاتش اندر گنه آدم و حوا فكنم!!


مایه خوش دلی آنجاست كه دلدار آنجا!
می كنم جهد كه خود را مگر آنجا فكنم!

حافظ

MOHAMMAD2010
22-08-2008, 13:49
منم که دیده به دیادار دوست کردم باز
چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز
نیازمند بلا گو رخ از غبار مشوی
که کیمیای مراد است خاک کوی نیاز

MJNeghabi
22-08-2008, 17:39
ما ز درمـان دلت ریش گذشتیم و گذشت!
وز سر زندگی خویش گذشتیم و گذشت!


ز کم و بیش جهان گوشه غـــــــم ما را بس!
که ز سـودای کم و بیش گذشتیم و گذشت!

دل تنگم
22-08-2008, 18:15
تو از شکوفه پُری، از بهار لبریزی
تو سرو ِ سبز تنی با خزان نمی ریزی

تو آفتابِ بلندی، ز عشق سر شاری
و در حوالی ِ این شب، ستاره می ریزی

MJNeghabi
22-08-2008, 19:56
..................
سوتی!

a-r-i-y-a-n-a
22-08-2008, 21:17
یار من چون بخرامد به تماشای چمن
برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی

Mahdi Hero
22-08-2008, 23:47
يار دستمبو به دستم داد و دستم بو گرفت
ني ز دستمبو، كه دستم بو ز دست او گرفت

دل تنگم
22-08-2008, 23:47
تو كه رفتي به خدا، داغ به قلبم دادي
آيه الكرسيِ روي كفنت را ديدم

مثل چوپان غريب وطن مادريم
پشت وزن غزلم ني زدنت را ديدم

Mahdi Hero
22-08-2008, 23:52
من بي دل و دستارم در خانه خمارم
يك سينه سخن دارم آن شرح دهم يا نه؟

دل تنگم
23-08-2008, 00:04
هر کسی یک سبدِ مهر به دامان دارد
شهره یِ شهر ِتمناست، تو هم می دانی

سال ها خانه به دوشان غریبستانیم
فصل، فصل ِ سفر ِ ماست، تو هم می دانی

غزلِ تازه ی اشکم خبر ِ رفتن داد
این خداحافظی ماست، تو هم می دانی

Mahdi Hero
23-08-2008, 00:07
یک جام نوش کردی و مشتاق دیدمت
جامی دگر بنوش که شیدا ببینمت

دل تنگم
23-08-2008, 00:21
تمام ِ روز جان مي داد، كَسي اما نمي دانست
صداي گريه اش در باد، كَسي اما نمي دانست

خيابان مملو از سنگِ اجل، يا نه...
كبوتر بر زمين اُفتاد، كسي اما نمي دانست

MOHAMMAD2010
23-08-2008, 02:15
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
که می گيرند در شاخ «تلاجن*» سايه ها رنگ سياسی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم؛
تو را من چشم در راهم.
شبا هنگام ، در آن دم که بر جا، درّه ها چون مرده ماران خفتگان اند؛
در آن نوبت که بندد دست نيلوفر به پای سر و کوهی دام.
گرم ياد آوری يا نه ، من از يادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم

دل تنگم
23-08-2008, 02:41
مي شد كه از دريچه ي چشمم ببينمش
اقبال و بختِ پنجره ها تا بلند بود

اما نه...! هيچ وقت نمي شد كه سير ديد
ديوارها براي تماشا بلند بود

MJNeghabi
23-08-2008, 10:21
درد بی عشــــــــــــــقی ز جانم برده طاقت
ور نه من داشتم آرام تا آرام جانی داشتم!

eshghe eskate
23-08-2008, 13:28
من آن مسکین تذروبی پرستم
من آن سوزنده شمع بی‌سرستم
نه کار آخرت کردم نه دنیا
یکی خشکیده نخل بی‌برستم

MJNeghabi
23-08-2008, 13:32
من دست نخواهم برد الا به سر زلــفت
گر دسترسی باشد یک روز به یغمائی!


سعدی

eshghe eskate
23-08-2008, 13:38
یکی برزیگرک نالان درین دشت
بخون دیدگان آلاله می‌کشت
همی کشت و همی گفت ای دریغا
بباید کشت و هشت و رفت ازین دشت

seied-taher
23-08-2008, 14:44
تو چیستی ای شب غم انگیز
در جست و جوی چه کاری آخر ؟
بس وقت گذشت و تو همانطور استاده به شکل خوف آور
تاریخچه ی گذشتگانی یا رازگشای مردگانی؟
تو آینه دار روزگاری یا در ره عشق پرده داری ؟
یا شدمن جان من شدستی ؟
ای شب بنه این شگفتکاری
بگذار مرا به حالت خویش
با جان فسرده و دل ریشبگذار
فرو بگیرد دم خواب کز هر طرفی همی وزد باد
----------------------------
همه رفقای عشق شعر خوبم،
خدا حافظ تا دیداری دیگر به درود :
سید طاهر
------------------------------------


خداحافظی گریه در یک غروبه

خداحافظی تنگ دشت جنوبه

خداحافظی غم توی کوله باره

خداحافظی ناله ی قطاره

یه خط یادگاری رو دیوار نوشتم

دل و جاگذاشتم،بریدم،گذشتم

دوتا قطره اشک روی شیشه حیرون

یکی گریه ی من یکی مال بارون

چه غمگین جاده چه بی رحم رفتن

جدا میشم از تو جدا میشی از من

یه قلب مسافر یه مرغ مهاجر

با یک دفتر از خاطرات قدیمی

جدا میشه از لحظه های صمیمی

خداحافظی گریه در یک غروبه...
شاعر : فرزاد حسنی .....

Mahdi Hero
23-08-2008, 17:17
در سر خلقان می روی , در راه پنهان می روی
بستان به بستان می روی, آنجا که خیزد نقشها

MOHAMMAD2010
23-08-2008, 17:38
ای خدا دلگیرم ازت
ای زندگی سیرم ازت
ای زندگی میمیرمو
عمرمو میگیرم ازت
چه اعتراف تلخیه
انگار رسیدم ته خط
وقت خلاصی از همست
ای دنیا بیزارم ازت

ghazal_ak
23-08-2008, 17:38
تا نگاه نوزادم در آغوش چشمان تو
قد بکشد
قد بکشد رو به جانب شمال
رو به علاقه ، به حوالی اقاقی
حتی برای شنیدن یک دوستت دارم ساده
گوش هایم نوزادند
که نمی گویی که نمی شنوم
بیدارم ، از هر پنجره ای بیدارتر
و نشانی برهنه ی کوچه ی نیامدنت را خوب می دانم
و حتی لب دریا را بارها بوسیده ام
و حتی میان گهواره هم عمری به عمد
همسن سیب وامانده ام
حالا ، ستاره ی سبز من ، بی تعصب بگو
بر می گردی با هم بزرگ شویم ؟

MJNeghabi
23-08-2008, 18:33
مِی نوش که عمر جاودانی این است!
خود حاصـلت از دور جوانی این است!


هنگام گل و مُل است و یاران سرمست!
خوش باش دمی که زندگانی این است!


خیام

cityslicker
23-08-2008, 18:56
تا تو رو حس میکنم

میکنم دیگه دوستم نداری
حس میکنم زیادی وجودم
چرا به این زودی ازم بریدی
من که گل سر سبد تو بودم
حس میکنم تو این روزا نمی خوای
یه لحظه هم حتی من و ببینی
کاش میدونستم عشق دیروز من
فردا که شد تو با کی هم نشینی
دوستم نداری میدونم دوستم نداری
اما تو چشمات مبینم که بیقراری
خدا کنه که برگردی تو پیشم
بدون تو من دیونه میشم

دوست ندارم حضور من کنارت
باعث دل خستگیه تو باشه
شاید سفر رفتن من یه فصل تازه ای از زندگی تو باشه
حس میکنم باید از اینجا برم
جایی که هیچکی راهشو بلد نیست
باید برم که قدرمو بدونی
یه مدتی تنها بمونی بد نیست
حس میکنم دیگه دوستم نداری
حس میکنم زیادی وجودم

---------------
شعر درپیتی بود

MJNeghabi
23-08-2008, 19:21
شنیدمت که نظر می کنی به حال ضعیفان
تبم گرفت و دلم خوش به انتظــــار عیادت!!


مرا هر آینه روزی تمــــــام، کشـــــته ببینی
گرفته دامـــــــن قاتل به هر دو دست ارادت!


سعدی

cityslicker
23-08-2008, 19:57
ترسم اين قوم که بر دردکشان مي‌خندند

در سر کار خرابات کنند ايمان را

Mahdi Hero
23-08-2008, 20:00
ای گل تو مرغ نادری , برعکس مرغان می پری
کامد پیامت زان سری, پرها بنه بی پر بیا

MOHAMMAD2010
23-08-2008, 20:15
اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
صلاح ما همه ان است کان توراست صلاح

cityslicker
23-08-2008, 20:39
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار

. تا بود وردت دعاو درس قرآن غم مخور

a-r-i-y-a-n-a
23-08-2008, 20:57
روزگار ، انديشه هاي تيره را مي پرورد
اي غريبه جانپناه با وفايم مي شوي؟
غصه هايم اي رها از بند سخت بي كسي است
انتهاي غصهء بي انتهايم مي شوي؟

Mahdi Hero
23-08-2008, 21:09
يا علي گفتيمو دل را باختيم
چون كه با نام علي دل ساختيم

eshghe eskate
23-08-2008, 21:30
مو از قالوا بلی تشویش دیرم
گنه از برگ و باران بیش دیرم
اگر لاتقنطوا دستم نگیرد
مو از یاویلنا اندیش دیرم

MJNeghabi
23-08-2008, 22:17
ما سرخوشان مست دل از دست داده ایم!
همراز عشـــــق و هم نفس جــام باده ایم!


بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند؛
تا کار خود به ابروی جانان نهاده ایم!!


چون لاله مِی مبین و قدح در میان کار؛
این داغ بین که بر دل خونین نهادهایم!


چشمه نوش – شعر از حافظ – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

MOHAMMAD2010
24-08-2008, 01:45
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون می خورمو خاموشم

دل تنگم
24-08-2008, 01:49
مي گيرم از هر كه سراغت را نمي داند
مي آمدي امشب، اگر هم پيش ِ پاي تو

نقش ِ دراماتيك من شايد عوض مي شد
تو مي شدي در نقش ِمن، من هم به جاي تو

MJNeghabi
24-08-2008, 01:57
ورای مســــجد و میخـــانه راهیست
بجوئید ای عزیزان کاین کدام است!؟
(؟)
عطار

دل تنگم
24-08-2008, 02:43
در دست باد يك چمدان شعر و دلخوشي
از سمت تو قشنك ترين خنده ي جهان

بعد از چقدر فاصله مثل گذشته ها
حالا رسيده است به هم باز دستمان

MOHAMMAD2010
24-08-2008, 02:57
نو مید نباید بود از روشنی بامی
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی

دل تنگم
24-08-2008, 03:36
يک تکه از خودم را در واژه دفن کردم
فردا بروي کاغذ مردي جوانه مي زد

آن مرد هم سرش را در زير بالشش کرد
شماطه هم پياپي با صد بهانه مي زد

sise
24-08-2008, 11:24
در رهش با نیک و بد در ساختیم
در غمش هم خشک و هم تر سوختیم

سوز ما با عشق او قوت نداشت
گرچه ما هر دم قوی‌تر سوختیم

چون بدو ره نی و بی او صبر نی
مضطرب گشتیم و مضطر سوختیم

Mahdi Hero
24-08-2008, 11:49
من نيستم چون ديگران بازيچه بازيگران
اول گرفتارت كنم وانگه گرفتارت شوم

eshghe eskate
24-08-2008, 11:54
مسلسل زلف بر رخ ریته دیری
گل و سنبل بهم آمیته دیری
پریشان چون کری زلف دو تا را
بهر تاری دلی آویته دیری

MJNeghabi
24-08-2008, 12:12
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می شنوم نامـــــــکرر است!


حافظ

eshghe eskate
24-08-2008, 12:14
ته که نوشم نه‌ای نیشم چرایی
ته که یارم نه‌ای پیشم چرایی
ته که مرهم نه‌ای بر داغ ریشم
نمک پاش دل ریشم چرایی

MJNeghabi
24-08-2008, 12:26
یک بار بی خــــبر به شبستان من در آ
چون بوی گل، نهفته به این انجمن در آ


دست و دلــم ز دیدنت از کار رفته است
بند قبا گشوده، به آغـــــــــوش من در آ

صائب

ghazal_ak
24-08-2008, 14:34
المنه لله که در میکـــــــــــــــــده بـــــــــازاست
زان رو که مرا بــــــــــــــــــر در او روینیاز است
خم‌ها همهدر جوش و خروشند زمستـــــــــی
وان می که در آن جاست حقیقتنه مجاز است
از وی همه مستی و غرور است وتکبــــــــــــــر
وز ما همه بیچــــــــــــــارگی و عجز ونیاز است
رازی که بر غیر نگفتیــــــــــــــــــــ ـــــم ونگوییم
با دوست بگوییم که او محـــــــــــــــرمراز است

bidastar
24-08-2008, 14:38
ترکیب طبایع چون بکام تو دمی است
رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است
با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی است

ghazal_ak
24-08-2008, 14:47
تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست
دی می‌شد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست

bidastar
24-08-2008, 14:51
تلاش ناله ها بیر نگ و بو نیست
نماز ما نماز بی وضونیست
شبی در بزم دل مست عرق شو
مپنداری که چیزی در سبو نیست

MJNeghabi
24-08-2008, 14:59
توبه کند مردم از گـــــــــــــــــناه به "شعبان"
در "رمضان" نیز چشمهای تو مست است!!


این یکی از دوستان، به تیغ تو کشته است
وان دگر از عاشقان، به تیر تو خست است!


دست طلــــــب داشتن از دامـــن معشـــوق
پیش کسی گو کش اختیار به دست است!


سعدی

ghazal_ak
24-08-2008, 15:03
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

MJNeghabi
24-08-2008, 18:33
تا نپنداری که با دیگر کسم خاطر خوش است؛
ظاهرم با جمع و خاطــــر جای دیگر می شود!!

سعدی

bidastar
24-08-2008, 19:42
دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را

MOHAMMAD2010
24-08-2008, 20:11
ای که با نامت جهان آغاز شد
دفتر من هم به نامت باز شد

MJNeghabi
24-08-2008, 21:46
نامه هایم را بده!

جای پای اشک هایم را بده!
نامه هایم، قصه های غصه هایم را بده!
آنچه باید من بفهمم این زمان فهمیده ام؛
در دل خود من به عشق پوچ تو خندیده ام!
من غروب عشق خود را در نگاهت دیده ام!
من بنای آرزو ها را ز هم پاشیده ام!
نامه هایم را بده!

- نمیتونم، خودت ببین!
- چـــــــــــــــــی میــــگی!؟ نامه ها مو چرکنویس کردی!؟ خیــــــــــــــــــلی نامردی!

Doyenfery
25-08-2008, 03:32
هر آنچه حس کردم ، هر آنچه شناختم
بیرون نتابید از آنچه که نشان دادم
تو مرا نشان کردی و من تو را
پس من تو را به نا بخشوده ملقب می کنم

[متالیکا - نابخشوده ]

Doyenfery
25-08-2008, 04:51
هر آنچه حس کردم ، هر آنچه شناختم
بیرون نتابید از آنچه که نشان دادم
تو مرا نشان کردی و من تو را
پس من تو را به نا بخشوده ملقب می کنم

[متالیکا - نابخشوده ]

leira
25-08-2008, 07:59
.
.
من از تو حرف می زنم
شب عاشقانه می شود
تو را ادامه می دهم
همین ترانه می شود

bidastar
25-08-2008, 10:12
دگر گوشی به آغوش درم نیست
صدای آشنای باورم نیست
بغیر از لاشه ی پوشیده دل
درین خانه کسی هم بسترم نیست

a-r-i-y-a-n-a
25-08-2008, 11:08
تو را چه می رسد ای آفتاب پاک اندیش
تو را چه وسوسه از عشق باز می دارد؟
کدام فتنه ی بی رحم
عمیقِ ذهن تو را تیره می کند از وَهم ؟

MOHAMMAD2010
25-08-2008, 12:07
مرا مهر سیه چشمان از سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگر گون نخواهد شد

eshghe eskate
25-08-2008, 12:11
درخت غم بجانم کرده ریشه
بدرگاه خدا نالم همیشه
رفیقان قدر یکدیگر بدانید
اجل سنگست و آدم مثل شیشه

MJNeghabi
25-08-2008, 12:55
باور از مات نباشد، تو در آیینه نظـــر کن
تا بدانی که چه بوده ست گرفتار بلا را!!


همه را دیده به سویت نگران است ولیکن
خودپرستان ز حقیقت نشناسند هوی را!


سعدی

bidastar
25-08-2008, 12:56
اگر چه بی نشان بی نشانیم
نشان قلۀ آتش فشانیم
سری بر دیدۀ همسایه ها زن
که ما آئینۀ زخم زبانیم

ghazal_ak
25-08-2008, 12:57
من و دل گر فدا شدیم چه باک
غرض اندر میان سلامت اوست

Mahdi Hero
25-08-2008, 12:57
یه روز مثل کبوترا تو اوج آسمون بودیم
تو اون روزا یادم میاد یه جفت مهربون بودیم

حالا سرود عشق ما رو بوم ما نمی خونه
پروانه های دل ما کنار هم نمی مونه

هنوز صدای خنده هات ضمیر روح و تن شده
چشات مثل ستاره ها خورشید عمر من شده

احساس پاک قلب من پر از عطر طراوته
هنوز وجود تو برام پر از عشق و صداقته

باش تا گلای یاس عشق تو باغ قلبم نمی ره
سایه بی تو بودنم فروغ امید بگیره

پرنده های خونه مون با اینکه بی صدا شدن
اما تو باغ دل من نگو که بی وفا شدن

شبای تاریک دلم ظلمت و خاموشه برام
بیا که نور من باشی تو بغض خلوت شبام

MJNeghabi
25-08-2008, 12:58
مقصود ما ز خوردن مِی، نیست بی غمی؛
از تشــــنگان گریه ی مســـــــــــتانه ایم ما!


صائب

ghazal_ak
25-08-2008, 13:12
او به من میگوید ای آغوش گرم
مست نازم کن که من دیوانه ام
من باو می گویم ای نا آشنا
بگذر از من ‚ من ترا بیگانه ام

آه از این دل آه از این جام امید
عاقبت بشکست و کس رازش نخواند

چنگ شد در دست هر بیگانه ای
ای دریغا کس به آوازش نخواند

MJNeghabi
25-08-2008, 13:14
درون خلوت ما غیــــــــــــــــر، در نمی گنجد!
برو که هر که نه یار من است بار من است!!


سعدی

eshghe eskate
25-08-2008, 13:22
تن محنت کشی دیرم خدایا
دل با غم خوشی دیرم خدایا
زشوق مسکن و داد غریبی
به سینه آتشی دیرم خدایا

MJNeghabi
25-08-2008, 13:24
‎امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیـــــــــت برون خواهم خفت

باور نکنی!؟ خیـــــــــال خود را بفرست!
تا در نگرد که بی ‌تو چون خواهم خفت!

حافظ

eshghe eskate
25-08-2008, 13:26
تویی آن شکرین لب یاسمین بر
منم آن آتشین دل دیدگان تر
از آن ترسم که در آغوشم آیی
گدازد آتشت بر آب شکر

MJNeghabi
25-08-2008, 13:28
روزگار عشـــق خوبان شهد فائق می نمود
باز دانستم که شهد آلوده زهر ناب داشت!!

سعدی

eshghe eskate
25-08-2008, 13:30
ته که دور از منی دل در برم نی
هوایی غیر وصلت در سرم نی
بجانت دلبرا کز هر دو عالم
تمنای دگر جز دلبرم نی

MJNeghabi
25-08-2008, 13:35
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود!
رقم مهـــــر تو بر چهره ما پیدا بود!

حافظ

ghazal_ak
25-08-2008, 13:36
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه غـــــــزل است
جـــــــریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است
پیالـــــــــه گیر که عمر عزیز بی بدل است
نه من در جهان ز بــــی عملی ملـــولم و بس
ملامت علما همه ز علم بــــــــی عمل است

eshghe eskate
25-08-2008, 13:42
تا ببازار جهان سوداگریم
گاه سود و گه زیان میوریم
گر نکو بازارگانیم از چه روی
هرگز این سود و زیانرا نشمریم
جان زبون گشته است و در بند تنیم
عقل فرسوده است و در فکر سریم

Doyenfery
25-08-2008, 14:15
من نوشتم : دریا دریا دریا
و در آن لحظه زنی
چشمهایش را به کبوتر ها
بخشید
[رضا براهنی-باغ و دریا]

leira
25-08-2008, 14:25
دشتها نام تو را می گویند
کوهها شعر مرا می خوانند
کوه باید شد و ماند
رود باید شد و رفت
دشت باید شد و خواند
در من این جلوه ی اندوه زچیست؟
در تو این قصه ی پرهیز که چه ؟
در من این شعله ی عصیان نیاز
در تو دمسردی پاییز که چه؟

MJNeghabi
25-08-2008, 14:53
هر گلــــــی نو که در "فروم" آید
ما به عشقش هزار دستانیم!!

Mahdi Hero
25-08-2008, 15:13
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است

sise
25-08-2008, 15:33
تو هم بازآمدی ناچار و ناکام
اگر بازآمدی بخت بلندم

گر آوازم دهی من خفته در گور
برآساید روان دردمندم

سری دارم فدای خاک پایت
گر آسایش رسانی ور گزندم

و گر در رنج سعدی راحت توست
من این بیداد بر خود می‌پسندم

MJNeghabi
25-08-2008, 16:16
ما را ز شب وصل چه حاصل که تو از ناز
تا بند قبا باز کنی صــــــبح دمیده ست!

صائب

Rainy eye
25-08-2008, 16:28
تو را ببینم وخواهم که خاک پای تو باشم
مرا ببینی وچون باد بگذری که ندیدم
میان خلق ندیدی که چون دویدمت از پی
زهی خجالت مردم چرا به سر ندویدم

Mahdi Hero
25-08-2008, 16:31
من طاقت هجران تو مهپاره ندارم
جز اینکه بمیرم به برت چاره ندارم

MJNeghabi
25-08-2008, 16:32
من ای صبا ره رفتن به کوی دوسـت ندانم!
تو می روی به سلامت! سلام ما برسانی!

سعدی

Mahdi Hero
25-08-2008, 16:44
یاد یاران قدیمم نرود از دل تنگ
چون هوای چمن از یاد اسیران قفس

surena_iran2564
25-08-2008, 19:07
سخن عشق تو بی آنکه براید به زبانم****رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم****باز گویم که عیان است,چه حاجت به بیان است

a-r-i-y-a-n-a
25-08-2008, 19:56
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست

Mahdi Hero
25-08-2008, 21:11
تاریک تر است هر زمانی شب من
یارب شب من سحر ندارد گویی

MJNeghabi
25-08-2008, 21:59
یا پرده ای به چشــم تامل فروگذار
یا دل بنه که پرده ز کارت برافکنند!

سعدی

دل تنگم
26-08-2008, 01:11
درویش فریدون شد، هم کیسه ی قارون شد
هم کاسه ی سلطان شد، تا باد چنین بادا

آن باد هوا را بین ز افسون لب شیرین
با نای در افغان شد، تا باد چنین بادا

MOHAMMAD2010
26-08-2008, 01:46
ای صبا امشبم مدد فرمای
که سحرگه شکفتنم هوس است

دل تنگم
26-08-2008, 03:00
تُرشی مکن چو سرکه، چون شهد باش شیرین
قند و نبات و شکر، دکّانِ ماست امشب

لعلی که در بدخشان هرگز نشد درفشان
بی رنج و غصّه آسان در کانِ ماست امشب

MJNeghabi
26-08-2008, 07:46
بر حدیـث مـن و حُسـن تــو نیفزاید کس
حد همین است سخندانی و زیبایی را!


سعدی

leira
26-08-2008, 08:04
اگر قصد سفر داری نمی گویم نرو اما ...
جهان را بی نگاه تو نمی خواهم نمی خواهم

تو می دانی که چشمانت تمام هستی من بود
گرفتی هستیم را پس نگو از رنجت آگاهم

تویی آماده رفتن و من تنهاتر از هر شب
برو ای مهربان اما ... تو را من چشم در راهم

eshghe eskate
26-08-2008, 09:50
من به هوس همی خورم ناوک سینه دوز را
تا نکنی ملامتی غمزه‌ی کینه توز را
دین هزار پارسا در سر گیسوی تو شد
چند به ناکسان دهی سلسله‌ی رموز را
قصه عشق خود رود پیش فسردگان ولی
سنگ تراش کی خرد گوهر شب فروز را
ساقی نیم مست من جام لبالب آر تا
نقل معاشران کنم این دل خام سوز را

MJNeghabi
26-08-2008, 12:31
افتـــــــخار همه آفاقی و منظــــــور منی!
شمع جمع همه عشاق به هر انجمنی!


به سر زلــف پریشـــــــــــــــان تو دلهای پریش
همه خو کرده چو "عارف" به پریشان سخنی!


ســــــــــیم اندام ولی سنگدلی!
سست پیمانی و پیمان شکنی!


با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

دل تنگم
26-08-2008, 12:37
يكهو به گلّه زد، يك بره ی عجيب
يك ميش ‎ِ نانجيب، يك‎ گرگِ تيزتك

زَد، بُرد ،كُشت، [خورد] چوپان ولي دريغ
هِي ‎گفت: «به درك»، هِي ‎گفت: « به ‎درك»

چوپانِ بي چماق، چوپانِ باتلاق
نه «يا علي مدد!»، نه «اي‎ خدا كمك!»

او را نزن كتك، اي «يا هُوَ الغَفور»
او را نكن فلك، اي «لا شريكَ لك»

او را نزن كه ما، ما نيز بي خيال
ما نيز به درك، ما نيـز بـه درك

Mahdi Hero
26-08-2008, 12:41
یارب چه چشمه ایست محبت
که من از آن یک قطره آب خوردم و دریا گریستم

MJNeghabi
26-08-2008, 12:41
کجا روم که دلم پایبند مهـــر کسی ست!؟
سفر کنید رفیقان که من گرفـــــــــــــــتارم!

سعدی

Mahdi Hero
26-08-2008, 12:49
معني دل را بفهم و ترك دينداري مكن
مي بخور منبر بسوزان مردم آزاري مكن
من دل تاريك را چون مهر رخشان ميكنم
قطره خون را چو خورشيد درخشان ميكنم
دل اگر سنگ است بر لعل درخشان ميكنم
اهل دل شاهدند و من خدمت به ايشان ميكنم
پيش من صحبت ز جنگ و قتل و خونخواري مكن
مي بخور منبر بسوزان مردم ازاري مكن

دل تنگم
26-08-2008, 14:19
نوبر است اين چشم ها حيف است خوابش می کنی
تا به کی قلب مرا هر شب جوابش می کنی

آن قدر سيب گناه از چشم هايت می کند
مطمئناً يک شبی آدم حسابش می کنی

Mahdi Hero
26-08-2008, 14:37
يك نفر مياد كه من منتظر ديدنشم ...
يك نفر مياد كه من تشنه بوئيدنشم ...
مثل يك معجزه اسمش تو كتاب ها اومده ...
تن اون شعرهاي عاشقانه گفتن بلده ...

دل تنگم
26-08-2008, 14:41
هفت فرشته در يمين، هفت فرشته در يسار
پيش رو علي و جبرئيل؛ پشت سر سه طفل بي قرار

هفت صف فرشته سوگوار، ضجه مي زنند عشق را
مي برند روي دست خويش، آيه ی كبود و داغدار

Mahdi Hero
26-08-2008, 14:43
روز وصل از غمزه‌ی او جان سر گردان من
چون تحمل کرد چندان ناوک دلدوز را؟

Doyenfery
26-08-2008, 14:44
نوبر است اين چشم ها حيف است خوابش می کنی
تا به کی قلب مرا هر شب جوابش می کنی

آن قدر سيب گناه از چشم هايت می کند
مطمئناً يک شبی آدم حسابش می کنی




یا پر کنی این سوراخ را در فرزند مادر را ؟
می توانی التیام دهی جهان ها یی در درون فرو ریخته را ؟
می توانی هه را بکنی تا شاید دوباره آغاز کنیم
به من بگو
می توانی التیام دهی کرده پدر ؟
یا ببری این طناب را و بگذراری آزاد شویم
درست آن دم که همه چیز خوب می نماید و فارغ از دردم ;
فرو می کنی سوزنی دیگر;
فرو می کنی سوزنی دیگر در من

دل تنگم
26-08-2008, 14:46
از تمام خشت های خانه پرسیدم ترا
پرسش پنهان من اما نفهمیدم ترا

باد بر شن های بعد از ظهر می کوبید ومن
بر دهان دوره گرد باد کوبیدم ترا

خون من در پنجه هایم پیر شد تبخیر شد
تا خداوندانه از مرمر تراشیدم ترا

eshghe eskate
26-08-2008, 14:47
این خانه‌ی پاک، پیش از این بود
آرامگه دو مرغ خرسند
کرده به گل آشیانه اندود
یکدل شده از دو عهد و پیوند
یکرنگ چه در زیان چه در سود
هم رنجبر و هم آرزومند
از گردش روزگار خشنود
آورده پدید بیضه‌ای چند
آن یک، پدر هزار مقصود
وین مادر بس نهفته فرزند
بس رنج کشید و خورد تیمار

Doyenfery
26-08-2008, 14:50
روز وصل از غمزه‌ی او جان سر گردان من
چون تحمل کرد چندان ناوک دلدوز را؟

ره به هموار جای دشت افتاد
ای دریغا که بر نیایاد گام !

تشنه آنجا به خاک مرگ نشست
کآتش از آب می کند پیغام !
کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع بر گرفتیم از کام ...
[احمد شاملو - برف]

دل تنگم
26-08-2008, 14:50
مثل خواب نازک گنجشک ها ویران شدم
خواب می دیدم که در باران پرستیدم ترا

باد چرخی زد، اتاقم پرت شد باران گرفت
چشم من روشن! ترادیدم ترا دیدم، تو را

Mahdi Hero
26-08-2008, 15:05
از چهره طبيعت افسونكار
بر بسته ام دو چشم پر از غم را
تا ننگرد نگاه تب آلودم
اين جلوه هاي حسرت و ماتم را

eshghe eskate
26-08-2008, 15:06
آن مژه کشت عالمی تا به کرشمه نصب شد
وای اگر عمل دهی چشم کرشمه ساز را
نیمکتش تغافلم کار تمام ناشده
نیم نظر اجازه ده نرگس نیم باز را
وعده‌ی جلوه چون دهی قدوه‌ی اهل صومعه
در ره انتظار تو فوت کند نماز را
وحشیم و جریده رو کعبه‌ی عشق مقصدم
بدرقه اشک و آه من قافله‌ی نیاز را

Mahdi Hero
26-08-2008, 15:08
آي نسيم سحري صبر كن
مارا با خود ببر از اين كوچه ها

دل تنگم
26-08-2008, 15:09
از آن هميشه ها كه نمي ديدمت بگو
از آن عبور تيره و تكراري زمان

دلگير مي رسد به نظر صبح چهره ات
اي اشك چشم هاي تو درياي بيكران

تكيه بزن به سينه ي من صبح خوب گريه كن
بگذار تا سبك شود اندوه آسمان

Mahdi Hero
26-08-2008, 15:44
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا

دل تنگم
26-08-2008, 16:23
آنچـــــه از احـــــوال مجنـــون گفتـــــه اند
صــــــد بيابان برتر از آن مــــی شــــوم

خوب مــــی دانم که مــــی آيد شبــــــی
از وجـــــــود خـــــود پشيمان مــــــی شوم

MJNeghabi
26-08-2008, 16:41
مرا به پاس وفـــــــــــــــــــا پایمال دشمن کرد
به دست اوست؛ به از این بهانه ای نرسید!!

دل تنگم
26-08-2008, 16:45
ديگر چه جاي شعر و شكايت كه باغبان
اين سيب را براي من از شاخه چيده بود

من هاج و واج وخيره به تكراريك گناه
انگار هرچه بود به پايان رسيده بود

MJNeghabi
26-08-2008, 17:01
دلم از تو چون نرنجد، که به وهم درنگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکر دهانی!

سعدی

Doyenfery
26-08-2008, 17:52
یک شعله را به پیش می نگرد
جایی که نه گیاه در آنجاست ، نه دمی
ترکیده آفتاب سمج روی سنگهاش
نه این زمین و زندگیش چیز دلکش است

a-r-i-y-a-n-a
26-08-2008, 19:04
تو از کدام هوایی تو از کدام تباری
که در نگاه قشنکت همیشه رمز بهاری
تو مثل حس بلوری شبیه بخشش عشقی
نسیم بکر درختی نشان سبز بهاری

Mahdi Hero
26-08-2008, 19:21
یک جام نوش کردی و مشتاق دیدمت
جامی دگر بنوش که شیدا ببینمت

MJNeghabi
26-08-2008, 20:02
یک جام نوش کردی و مشتاق دیدمت
جامی دگر بنوش که شیدا ببینمت

تو هم که همش همین بیتو میای!

توانا بود هر که دانا بود!
.................... بود!

eshghe eskate
26-08-2008, 20:06
درین دیرم چنان مظلوم و مغموم
چو طفل بی پدر بی مادرستم
نمی‌گیرد کسم هرگز به چیزی
درین عالم ز هر کس کمترستم
بیک ناله بسوجم هر دو عالم
که از سوز جگر خنیاگرستم

MJNeghabi
26-08-2008, 22:12
چنانت دوست می دارم که وصلت دل نمی خواهد!
کمــــــــال دوســـــتی باشد مراد از دوست نگرفتن!!


مراد خسرو از شیرین کنــاری بود و آغوشـــی!
محبت کار فرهاد است و کوه بیستون سُفتن!!


سعدی

Mahdi Hero
26-08-2008, 23:32
ندانم رسم ياري بي وفا ياري كه من دارم
دلم كوشد دلازاري كه من دارم
وگر دل را به خداي رهانم از گرفتاري
دلازاري دگر جويد دل زاري كه من دارم

MOHAMMAD2010
27-08-2008, 01:39
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشمو از آن ابرو

دل تنگم
27-08-2008, 11:29
و غرور شب اين شهر نخواهد فهميد،
تا ابد قرعـه به نام شب يلدا خورده

كوچه ها را همه گشتم پي تو نامعلوم!
كو؟ كدامين در لب تشنه شما را خورده؟!

بر تهي دستي بي حد و حسابم بنگر
دست كوتاه من از دست تو منها خورده

Mahdi Hero
27-08-2008, 12:35
هر كس بد ما به خلق گويد ...
ما چهره بد نميتراشيم ...
ما خوبي او به خلق گوئيم ...
تا هر دو دروغ گفته باشيم !

eshghe eskate
27-08-2008, 14:23
مرهم داغ جگر سوختگان
شادی جان غم اندوختگان
نقد کان از کمر کوه گشای
صبح عیش از شب اندوه نمای

MOHAMMAD2010
27-08-2008, 14:55
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

دل تنگم
27-08-2008, 16:56
دختر تمام ِ كوچه ي مان را قدم‌زنان
با چشم‌هاي خيس و نگاهي كه گاه‌گاه

با چشم‌هاي منتطرم مي نويسمت
چادر سياه روي سرت مثل اين كه آه…

MOHAMMAD2010
27-08-2008, 17:32
هر چند که رنگو بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا

دل تنگم
27-08-2008, 17:41
ای انیس خلوت شبهای من
می چکد نام تو از لب های من

محو کن در باده ات جام مرا
کربلایی کن سرانجام مرا

MOHAMMAD2010
27-08-2008, 19:21
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت

بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

#gharibe#
27-08-2008, 19:36
تو را می خواستم تا در جوانی
نمیرم از غم بی همزبانی
غم بی همزبانی سوخت جانم
چه می خواهم دگر زین زندگانی

Mahdi Hero
27-08-2008, 23:14
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد؟
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد؟

persian man
28-08-2008, 01:15
دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد جان نيز هم

MOHAMMAD2010
28-08-2008, 01:21
من از شهر تو چون نالان مي گذرم
تنها سايه من باشد همسفرم
اين عشق تو مرا بنگر تا كجا كشانده
دست از دلم بدار كه دگر طاقتم نمانده

leira
28-08-2008, 07:57
هر نتی که از عشق سخن بگوید زیباست
حالا سمفونی پنجم بتهون باشد
یا زنگ تلفنی
که در انتظار صدای توست

leira
28-08-2008, 08:05
---------
ویرایش شد

Mahdi Hero
28-08-2008, 10:09
تو ابالفضلي و ايثار برازنده توست
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داري

eshghe eskate
28-08-2008, 10:35
یار پیمان شکنم با سر پیمان آمد
دل پر درد مرا نوبت درمان آمد
این چه ماهیست که کاشانه‌ی ما روشن کرد
وین چه شمعیست که بازم به شبستان آمد
بخت باز آمد و طالع در دولت بگشاد
مدعی رفت و مرا کار به سامان آمد

دل تنگم
28-08-2008, 12:00
در تیرگی این شب ظلمانی هجران
با مطلع خورشید صدایت اثرم ده

من دختر شبدیده ی غمگین غروبم
در مشرق چشمان سیاهت سحرم ده

a-r-i-y-a-n-a
28-08-2008, 12:00
همه ذرات هستی محو در رویای بی رنگ فراموشیست
نه فریادی نه آهنگی نه آوایی
نه دیروزی نه امروزی نه فردایی
جهان آرام و جان آرام
زمان در خواب بی فرجام
خوش آن خوابی که بیداری نمی بیند!

MOHAMMAD2010
28-08-2008, 12:10
دلم گرفت از آسمون
هم از زمین هم از زمون
توو زندگی چقدر غمه
دلم گرفته از همه
ای روزگار لعنتی
تلخه بهت هر چی بگم
من به زمین و آسمون
دست رفاقت نمیدم

Rainy eye
28-08-2008, 13:33
مرا گفتی دم آخر ببینی دیر شد بازآ
که ترسم حسرت این دم برم بر عالم دیگر
زبی رحمی نماید تیر خود را هم دریغ از دل
که داند زخم او را نیست جز این مرهم دیگر

Mahdi Hero
28-08-2008, 14:57
روزي از اين تلخ و شيرين روزها
روز پوچي همچو روزان دگر
سايه اي ز امروز ها ‚ ديروزها

خاك ميخواند مرا هر دم به خويش
مي رسند از ره كه در خاكم نهند
آه شايد عاشقانم نيمه شب
گل به روي گور غمناكم نهند...

ghazal_ak
28-08-2008, 17:45
دلم ربودی و رفتی ولی نمی‌روی از دل
بیا که جان عزیزت فدای شکل و شمایل
گرم وصول میسر شود که منزل قربست
کنم مراد دل از خاک آستان تو حاصل

Mahdi Hero
28-08-2008, 18:20
لحظه ای چند بر این اب نظر کن
اب ایینه ی عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت باد گران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن

smh.ir
28-08-2008, 18:46
نه دیده‌ام به ره چهره‌ای شدی گریان
نه خاطرم ز غم طره‌ای پریشان بود
نبد مرا دل و دین کز دو چشم و زلف بتان
همه سرایم زین پیش، کافرستان بود

ghazal_ak
28-08-2008, 19:15
دل سرا پرده محبت اوست
دیده ایینه دار طلعت اوست
من که سر در نیارم به دو کون
گردنم زیر بار منت اوست

Mahdi Hero
28-08-2008, 19:48
تا به گيسوي تو دست ناسزايان كم رسد
هر دلي از حلقه اي در ذكر يارب يارب است

MOHAMMAD2010
29-08-2008, 00:49
تو را که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری

a-r-i-y-a-n-a
29-08-2008, 09:32
یکی دیوانه ای آتش بر افروخت
در آن هنگامه جان خویش را سوخت
همه خاکسترش را باد می برد
وجودش را جهان از یاد می برد

دل تنگم
29-08-2008, 11:02
دل من زير پاي تو به جرم عاشقي له شد
ولي جرم من اي ظالم سزاي ديگري دارد

تو گفتي دوستت دارم، ببين از من مشو دلگير
دروغ از تو شنيدن هم صفاي ديگري دارد

خدايا گر چه كفر است اين، ولي باور كن اين شب ها
دلم كافر شده زيرا خداي ديگري دارد

Payan
29-08-2008, 11:30
در مذهب عاشق اثر كينه حرام است
حرام است حرام
در كيش صفا لكه به آئينه حرام است
حرام است حرام
در مذهب ما گر همه انوار و علوم است
يك نكته بجر داغ تو در سينه حرام است
حرام است حرام

دل تنگم
29-08-2008, 11:46
مادر دو سيب چيد به من داد و گفت: عشق
اين را به پاي هركه فرا مي رسد گذاشت

من سيب زردِ خاطره را گاز مي زدم
او سيب سرخ ِ حادثه را در سبد گذاشت

قبل از تولدم به سه تا نقطه مي رسيد
اما به جاي روز تولد عدد گذاشت

دنيا شنيده بود كه من شعر مي شوم
ناچار روي سينه ی من دستِ رد گذاشت

Mahdi Hero
29-08-2008, 11:54
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست

Payan
29-08-2008, 13:28
تا زدم يك جرعه مي از چشم مستت
تا گرفتم جام مدهوشي زدستت
شد زمين مست
آسمان مست
بلبل نغمه خوان مست
باغ مست و باغبان مست

دل تنگم
29-08-2008, 13:38
تمام ِ قلبمان فرياد مي‌كرد
تو را تا بيكران ها ياد مي‌كرد

درونِ سينه ام غوغاي غم بود
نبايد كَس دل من شاد مي‌كرد؟

گلويم خشك بود و ساكت و سرد
سكوتم هر نفس بيداد مي‌كرد

چنان دل در شكايت بود از هجر
كه شب با مرگ هم ميعاد مي‌كرد

a-r-i-y-a-n-a
29-08-2008, 17:07
دیشب بود انگار
آن شب سرد خاطره ها
و تو
که بودی و نبودی
تاب خوردم مثل همیشه
آرام و بی صدا
با طعم حسرت و اشک
و این بار تنها

MOHAMMAD2010
29-08-2008, 17:12
ای خدا دلگیرم ازت
ای زندگی سیرم ازت
ای زندگی میمیرمو
عمرمو میگیرم ازت

چه اعتراف تلخیه
انگار رسیدم ته خط
...

Ghorbat22
29-08-2008, 17:15
ای خدا دلگیرم ازت
ای زندگی سیرم ازت
ای زندگی میمیرمو
عمرمو میگیرم ازت

چه اعتراف تلخیه
انگار رسیدم ته خط
...
خیلی مثل اینکه این شعر رو دوست دارید دوست عزیز؟؟؟!!!

دل تنگم
29-08-2008, 17:42
تماشايي ام در حضور نگاهت
به من يك نگاه تماشا بينداز

زمستاني ام بي تو، خورشيد من: تو
نگاهي به من گرم و گيرا بينداز

Rainy eye
29-08-2008, 19:03
زنهار ازآن تبسم شیرین که میکنی
کز خنده شکوفه ی سیراب خوشتر است
شمعی به پیش روی تو گفتم که بر کنم
حاجت به شمع نیست که مهتاب خوشترست

eshghe eskate
29-08-2008, 19:43
تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست
تا بنده‌ی تو شده‌ست تابنده شده‌ست
زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شده‌ست

ghazal_ak
29-08-2008, 20:51
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر داد توکل بایدش

MOHAMMAD2010
29-08-2008, 20:56
شقایق اینجا من خیلی غریبم
آخه اینجا کسی عاشق نمیشه
عزای عشق غصه اش جنس کوهه
دل ویرون من از جنس شیشه
شقایق آخرین عاشق تو بودی
تو مردی و پس از تو عاشقی مرد
تو رو آخر سراب و عشق و حسرت
ته گلخونه های بی کسی برد

Mahdi Hero
29-08-2008, 23:31
تمناييست جاويدان به دل ديدار روي تو
كه من از كوي عشاقت گذر كردم به كوي تو

دل تنگم
30-08-2008, 13:02
دستم به ماه می رسد امشب، اگر که عشق
دست مرا دوباره بگیرد، مگر که عشق

کاری کند که آینه ها منعکس کنند
تصویر شانه های من و صد تبر، که عشق

Mahdi Hero
30-08-2008, 13:26
چگونه دل نسپارم به صورت تو، نگارا؟
که در جمال تو دیدم کمال صنع خدا را

Rainy eye
30-08-2008, 15:26
از جفا تا او چهار فرسنگ بود
از وفا تا عهد صد فرسنگ داشت
دل بماند از کاروان وصل او
ز آنکه منزل دور ومرکب لنگ داشت

MOHAMMAD2010
30-08-2008, 16:32
تو رفيق شاپرك ها، من تو فكر گلمونم
تو پي عطر گل سرخ، من حريص بوي نونم
دنياي تو بي نهايت همه جاش مهموني نور
دنياي من يه كف دست روي سقف سرد يك گور

Mahdi Hero
30-08-2008, 19:45
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب، محرم و حرمان نصیب من باشد

MOHAMMAD2010
31-08-2008, 02:40
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پرده اسرار فنا خواهی رفت

می نوش ندانی از کجا آمده ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت

Mahdi Hero
31-08-2008, 12:57
ترسم بروم عالم جان ناديده
بيرون روم از جهان جهان ناديده
در عالم جان چون روم از عالم تن
در عالم تن عالم جان ناديده

saye
31-08-2008, 14:50
هی فکر میکنم که چرا فکر میکنم
شب با تمام خاطره هامان به سر شده؟
من ماندم و تو ماندی و افسوس ما شدن
حرفی که در تمام غزل هام تر شده
تو میروی و من از گوش خیره اشک
میریزم از دم چشمان کر شده
اول رسیدی و دوست داشتی و دریغ
آخر همیشه عشق کمی فتنه گر شده
آنقدر مانده ای به درازای این سفر
که پای تو- راه فراق را - بر شده
...

MOHAMMAD2010
31-08-2008, 19:43
همیشه قصه های آشنایی ناتمومه
تموم لحظه های با تو پیش رومه
چه سخته بی تو رفتن
چه سخته بی تو موندن
نمیشه این جدایی باور من

Mahdi Hero
31-08-2008, 20:08
نمیده ناز نگاهت
به من خسته مجالی
تا بشینم در کنارت
حتی در یه قاب خالی

magmagf
31-08-2008, 21:31
يادته هميشه بامن , نغمه عشقو ميخوندي
کاش توهم بپاي حرفات ,مثه قلب من ميموندي
من هميشه بيقرارم , خودتم اينو ميدوني
منو باش که فکر ميکردم تو پاي عشقت ميموني

t.s.m.t
01-09-2008, 06:33
یاندیراق رخت و پختی مستانه
سئیر ائدک کوچه لرده چون مجنون
گه ائدک رقص و گاه چرخ ووراق
گه چئکک ناله،مست و دیگرگون

نباتی

ghazal_ak
01-09-2008, 11:10
نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایهء سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد