مشاهده نسخه کامل
: مشاعره
em_golkar
03-04-2007, 07:49
سلام دوستان
دیده ای نیست نبیند رخ زیبای تو را
نیست گوشی که همی نشنود آوای تو را
em_golkar
03-04-2007, 07:52
ببخشید اشتباه شد
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد جان شیرین خوش است
تو گوش می دادی
به خون من که ناله کنان می رفت
و عشق من که گریه کنان می مرد
تو گوش می دادی
اما مرا نمی دیدی.
اما مرا نمی دیدی.
اما مرا نمی دیدی.
behzad1280
03-04-2007, 08:06
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند
Alire7_a
03-04-2007, 08:58
داني چرا در سير خود بر خويش مي لرزد قلم؟
ترسد كه ظلمي را كند در حق مظلومي رقم
منم حسین فاطمه منم عزیزِ مادرم
منم که آزاده ترین محمدی پرپرم
من پسر شیر خدا مظلوم کربلا منم
پرچم پیروزی من سرخی رنگ پیرهنم
منم حریص عاشقی منم بلد ترین بلد
اون موقع ها پدربزرگ بوسه به دندونام می زد
می گن جگر گوشةی یاس! این نوةی پیمبره
که جای رد بوسه هاش حالا نشون خنجره
behzad1280
03-04-2007, 11:53
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
:thumbsdow :thumbsdow :thumbsdow :47: :thumbsdow :thumbsdow :thumbsdow
behzad1280
03-04-2007, 15:36
:thumbsdow :thumbsdow :thumbsdow :47: :thumbsdow :thumbsdow :thumbsdow
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
منم حسین فاطمه منم عزیزِ مادرم
منم که آزاده ترین محمدی پرپرم
من پسر شیر خدا مظلوم کربلا منم
پرچم پیروزی من سرخی رنگ پیرهنم
منم حریص عاشقی منم بلد ترین بلد
اون موقع ها پدربزرگ بوسه به دندونام می زد
می گن جگر گوشةی یاس! این نوةی پیمبره
که جای رد بوسه هاش حالا نشون خنجره
هستی زندگی ام به چه کار آید؟
یا به چه دردم خورد؟
روزها طی شد از تنهایی شب ها
همه در تاریکی و غربت و غم بود و خیال
تو گذشتی و شب و روز گذشت
آن زمان ها به امیدی که تو
بر خواهی گشت
پای هر پنجره مات!
می نشستم به تماشا تنها
گاه بر پرده ی ابر
گاه بر پرده ی ماه
دورتادورترین جا ها می رفت نگاه
باز می گشتم تنها
چشم ها دوخته ام بر درو دیوار هنوز
شوق دیدار توام باز هنوز
از همین شاخه ی لرزان حیات پر کان سوی تو می آیم باز
دوستت دارم بسیار هنوز!
منم حسین فاطمه منم عزیزِ مادرم
منم که آزاده ترین محمدی پرپرم
من پسر شیر خدا مظلوم کربلا منم
پرچم پیروزی من سرخی رنگ پیرهنم
منم حریص عاشقی منم بلد ترین بلد
اون موقع ها پدربزرگ بوسه به دندونام می زد
می گن جگر گوشةی یاس! این نوةی پیمبره
که جای رد بوسه هاش حالا نشون خنجره
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
هر که اینکار ندانست در انکار بماند
اگر ازپرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
هستی زندگی ام به چه کار آید؟
یا به چه دردم خورد؟
روزها طی شد از تنهایی شب ها
همه در تاریکی و غربت و غم بود و خیال
تو گذشتی و شب و روز گذشت
آن زمان ها به امیدی که تو
بر خواهی گشت
پای هر پنجره مات!
می نشستم به تماشا تنها
گاه بر پرده ی ابر
گاه بر پرده ی ماه
دورتادورترین جا ها می رفت نگاه
باز می گشتم تنها
چشم ها دوخته ام بر درو دیوار هنوز
شوق دیدار توام باز هنوز
از همین شاخه ی لرزان حیات پر کان سوی تو می آیم باز
دوستت دارم بسیار هنوز!
زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بر افروزی
يادم بده چگونه بخوانم تا عشق در تمامي دلها معنا شود
آنگونه عاشقم كه حرمت مجنون را احساس ميكنم .
آنگونه عاشقم كه نيستان را يكجا هواي زمزمه دارم .
آنگونه عاشقم كه هر نفسم شعر است
چشم تو شعر ، چشم تو شاعر است
من دزد شعرهاي چشم تو هستم
ما در غم عشق تو اسیران بلاییم
کس نیست چنین عاشق دیوانه که ماییم
نه اهل صلاحیم و نه مستان خرابیم
اینجا نه و آنجا نه ندانیم کجاییم
می شه با اسمتون عزیز نفس کشید و تازه شد
دلم دیگه با عشقتون چه ساده هم اندازه شد
منو ببخشید عزیزم که عاشق شما شدم
غصه هاتونو بسپرید به قلب عاشق خودم
ماه در انتهای مدار سردش میگذرد
ما مانده ایم و
روز نمی آید
در عشق توام نصیحت و پند چه سود
زهراب چشیده ام مرا قند چه سود
گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دل است بند بر پای چه سود؟!!!
در این رواق نیاز
پرنده ساکت و غمگین
ستاره بیمار است
دو چشم خسته من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
تو نیستی که ببینی
يک قطرهی آب بود با دريا شد،
يک ذرهی خاک با زمين يکتا شد،
آمد شدن تو اندرين عالم چيست؟
آمد مگسی پديد و ناپيدا شد.
lahij_web
03-04-2007, 22:11
در دايره اي كامدن و رفتن ماست
آن را نه بدايت نه نهايت پيداست
كس مي نزد دمي در اين معني راست
كين آمدن از كجا و رفتن به كجاست ؟
تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم
شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم
تو کیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته روی گردابم
mohammad99
03-04-2007, 23:44
دل دردمند سعدي ز محبت تو خون شد
نه به وصل مي رساني نه به قتل مي رهاني
***
این دو بیت شعر هم شما جدی تلقی کنید
حرفهاي من هنوز ناتمام
تا نگاه ميکنم وقت رفتن است
باز هم همون حکايت هميشگي
پيش از ان که باخبر بشم لحظه عزيمت من ناگزير ميشود
دو تنها و دو سرگردان، دو بی کس
ز خود بیگانه، از هستی رمیده
از این بی درد مردم، رو نهفته
شرنگ ناامیدی ها چشیده
دل از بی همزبانی ها فسرده
تن از نامهربانی ها فسرده
ز حسرت پای در دامن کشیده
به خلوت، سر به زیر بال برده
دو تنها و دو سرگردان، دو بی کس
به خلوتگاه جان، با هم نشستند
زبان بی زبانی را گشودند
سکوت جاودانی را شکستند
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
دادگاه و دادیار و دادرس
پله های چرک و باریک و بلند
راه روهای پر از افکار زشت
تبصره های قوانین ، بند بند
عشق در وجدان خود قاضی نبود
یک زن و یک پوشه و پرونده اش...
ماده ی هفتم به یادش مانده بود
مُهر "توقیف است " بر لبخنده اش
شیرینی لبان تو فرهادی آورد
دلخواهی آنقدر که غمت شادی آورد
مقبول باد عذر کمند افکنان عشق
چشمان آهوی تو صیادی آورد
در جستجوی عشق بودم
در روزهای خسته از غم
در هر نگاهی راز دیدم
اما همه مغشوش و مبهم
چه قدر "د " می دی !!!!!!!!!!
ما همه از یک قبیله ی بی چتریم
فقط لهجه هایمان ، ما را به غربت جاده ها برده است
تو را صدا می زنم که نمی دانم
مرا صدا می زنم که کجایم
فکر میکنی "م" خیلی بهتره!
مثلا هزار سال بعد
روی تپه هايی که باستان شناسی پير
شکسته های آينه ای را که سرخی لبهات
می چکد از لابلای دستهاش...
بانو !
بر تپه ای سوخته شيراز را می جويند
ونسيمی که از لابلای موهات
از لابلای برگهای مو
تا مو کز سوته دلانم چون سرک کشیده اند
فلاش بک-سکانس بعد
فردا باید برم سر کار
فعلا شب به خیر حالا دال بده تا ببینی چه طوره!!!!!!
Lonely Raven
04-04-2007, 00:29
دخترک خنده کنان گفت که چیست
راز این حلقه ی زر
راز این حلقه که انگشت مرا
این چنین تنگ گرفته است به بر
راز این حلقه که در چهره ی او
اینهمه تابش و رخشندگی ست
مرد حیران شد و گفت :
حلقه ی خوشبختی ست، حلقه زندگی ست
همه گفتند : مبارک باشد
دخترک گفت : دریغا که مرا
باز در معنی آن شک باشد
سال ها رفت و شبی
زنی افسرده نظر کرد بر آن حلقه ی زر
دید در نقش فروزنده ی او
روزهایی که به امید وفای شوهر
به هدر رفته، هدر
زن پریشان شد و نالید که وای
وای، این حلقه که در چهره ی او
باز هم تابش و رخشندگی ست
حلقه ی بردگی و بندگی ست
تاب می خورم
تاب می خورم
می روم به سویِ مهر
می روم به سویِ ماه
در کجا ، به دستِ کیست
بندِ گاهواره ام ؟
برگهایِ زرد
برگهایِ زرد
رویِ راهی از ازل کشیده تا ابد
- مثلِ چشم هایِ منتظرِ - نگاه می کنند
در نگاهِ شان چگونه بنگرم
چگونه ننگرم ؟
از میانِ شان چگونه بگذرم
چگونه نگذرم ؟
بسته راهِ چاره ام .
فردا باید برم سر کار
فعلا شب به خیر حالا دال بده تا ببینی چه طوره!!!!!!
دیدی چطور امداد غیبی رسید!!!
halizadeh
04-04-2007, 01:06
ياد روزي كه به عشق تو گرفتار شدم *** از سر خويش گذركرده ، سوي يار شدم
آرزوي خم گيسوي تو خم كرد قدم *** باز انگشت نماي سر بازار شدم
طرفه روزي كه شبش با تو به پايان بردم*** از پي حسرت آن مونس خمار شدم
با كه گويم كه دل از دوري جانان چه كشيد*** طاقت ازدست بردن شد كه چنين زار شدم
يار در ميكده ، بايد سخن دوست شنيد *** طوطي باغ چه داند ،بردلدار شدم
آن طرب را كه ز بيماري چشمت ديدم *** فارغ از كون و مكان گشتم و بيمار شدم
ياد روزي كه به عشق تو گرفتار شدم *** از سر خويش گذركرده ، سوي يار شدم
آرزوي خم گيسوي تو خم كرد قدم *** باز انگشت نماي سر بازار شدم
طرفه روزي كه شبش با تو به پايان بردم*** از پي حسرت آن مونس خمار شدم
با كه گويم كه دل از دوري جانان چه كشيد*** طاقت ازدست بردن شد كه چنين زار شدم
يار در ميكده ، بايد سخن دوست شنيد *** طوطي باغ چه داند ،بردلدار شدم
آن طرب را كه ز بيماري چشمت ديدم *** فارغ از كون و مكان گشتم و بيمار شدم
شعرتان را باید با "م" شروع میکردید. اما من ادامه میدم!
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من
از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
منم اون همسایه ی دیوار به دیوار* منم اون مرغک عشقت روی دیوار* منم اون ساده دله عاشقه بی باک!*
منم اون برگ گل تازه و نمناک*
جوونیه و سادگی و خوشکلی* عاشقی و زندگیو ودل دادگی..
يکي را دوست مي دارم
ولي افسوس او هرگز نمي داند
نگاهش مي کنم شايد بخواند در نگاه من
ولي افسوس ... او هرگز نگاهم را نمي خواند
Only 50#3!14
04-04-2007, 04:50
دوش در ميكده افسانه جم مي گفتند
جام شیون زد و با دیده ي پر خون بگذشت
بنده همت آن خسرو مردم دارم
که كُله گوشه اش از گوشه گردون بگذشت
تو با من می رفتی
تو در من می خواندی
تو از میان نارون ها ،گنجشک ها ی عاشق را
به صبح پنجره دعوت می کردی
وقتی که شب مکرر می شد
وقتی که شب تمام نمی شد
تو از میان نارون ها ،گنجشک های عاشق را
به صبح پنجره دعوت می کردی
mohammad99
04-04-2007, 22:29
دل من غمگين است غصه ام سنگين است گرچه بي همنفسم زندگي شيرين است ميل گل در من نيست بال من خونين است اشك غم بايد ريخت رسم عشق اين است
اقا محمد چرا همین جوری شعر می نویسی
مشاعره باید جواب شعر قبل را داد
تو با من می رفتی
تو در من می خواندی
تو از میان نارون ها ،گنجشک ها ی عاشق را
به صبح پنجره دعوت می کردی
وقتی که شب مکرر می شد
وقتی که شب تمام نمی شد
تو از میان نارون ها ،گنجشک های عاشق را
به صبح پنجره دعوت می کردی
یه دوره ایی از زندگی
خاطرم نیست
کودکی بود !
نوجوانی بود !
کارم شده بود راه رفتن
و آرزو آفریدن ...
آروزهای رنگی
آرزوهای بلند
آرزوهای کوتاه
آرزوهای دو نفره ...
آرزو ... آرزو ... آرزو ...
وخداوند یک نفر را آفرید ، به نام تو
و تو آمدی به دنیایی که همچون تو نداشت و هرگز هم نخواهد داشت
و خدا خواست که برای من کسی مثل تو نشد
و تو مثل هیچ کس باشی
و خدا خواست که با یاد تو همیشه تنهاترین باشم
و هر شب و هر روز و هر وقت که فکرش را بکنی با خاطره هایت خلوت کنم
و بیا بخواب در رویاهای من و در آرزوهایم بیدار شو
که من خیابان ساکتی هستم و پیوسته خواب قدم های تو را می بینم
و بیش از این پنجره را چشم انتظار نگذار چرا که این پنجره مال من است
و من در این پنجره می خواهم تو را بیابم
به جان تو ای جان من
خدا خواست
.......و خدا خواست که من دوستت بدارم و چقدر زیباست که خدا بخواهد
سلام دیشب که در رفتی " داال " بده ببینم امشب !!!!!!!!
در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی؟
ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم
حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز
حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم
مگه فردا سر کار نمیری که هنوز بیداری؟!!!!
من در سکوت دیوانه وار مردکی از یاد رفته تنها با رفتن بودن زنده بودم ،
من در غروب غمناک مرگی آسوده از حیات نخستین در شوق بودم که،
نگاهم در سویی حرفی را سوزاند به آغازی که پایانی نداشت،
من در عبور از خواب بی چون این قصه از دیروزها آرامتر بی هیچ برفی در سال سردی خاک شده بودم،
من در نگاهی مات یاد شکستن را یاد گرفته بودم،
من آرام در لحظه ای بی روشن در سال آخرین سرزمین باورهای هیچ خفته بودم .
چرا دارم میرم بخوابم موندم واسه سهم مشاعره امشب
شب به خیر
ما همه از یک گلوی پر از ترانه رها شده ایم
فقط سکوت هایمان ، ما را به غربت چشم ها برده است
کسی باید امشب
نخستین ترانه را به یاد آورد ...
شب بخیر اما هنوز سهمت را ادا نکردی!!
sise شما خودتم كم تكراري نميگي ها
ولي واقعا اگه شما دو نفر از اين قسمت برين بايد درشو تخته كرد من شوخي كردم
گفتم يعني همه ي شعرارو ميخونم نه فقط آخريشو
ياري كن و گره زن نگاه ما خودت با هم
باشد كه تراود در ما همه تو
ما چنگيم هر تار از ما دردي و سودايي
زخمه كن از آرامش ناميرا ما را بنواز
باشد كه تهي گرديم از والا نت خاموشي
یک سینه پر از قصهی هجر است ولیکن
از تنگدلی طاقت گفتار ندارم
چون راز برون نفتدم از پرده که هر چند
گویند مرا گر به نگهدار ندارم
جانا چودل خسته به سودای تو دارم
او داند و سودای تو من کار ندارم
البته تکراری هم هست ولی نه خیلی.
sooshiyanet
05-04-2007, 03:06
مي در پياله بود و من = بسي نوشيدم
هوش از سرم رفت و باز هم ناليدم
آنقدر من گفتم از روي خوش يار
كان شب همه از يار من مست گشتند
شبي دگر شد و من هوشيار بودم
در ميكده همه مست آمده ، مست رفتند
=======
دوستان اين تاپيك رو به جنجال نكشيد خواهشا
Magmagf خودت بيا يه چيزي بگو ;)
دوباره از دور سوت كشيد
ابرها سنگين تر
كودكان رويا گريان
سگان ولگرد پرسه زن
بدنبال هيچ
و تو
در كوچه های بن بست
در راهی تا ستاره.
دوستان اين تاپيك رو به جنجال نكشيد خواهشا
Magmagf خودت بيا يه چيزي بگو
به سلام . کم پیدا هستین
خوب به نظر من که شنیدن مشاعره دوستان تو اسن تاپیک بهتر از به قول شما به حاشیه کشیدن
بی خیال سخت نگیر
اصلا خوبی ؟
هر شب فزايد تاب وتب من
واي از شب من واي از شب من
یا من رسانم لب بر لب او
يا او رساند جان بر لب من
استاد عشقم بنشين و بر خوان
درس محبت در مكتب من
رسم دورنگي آيين مانيست
يكرنگ باشد روز و شب من
دوستان اين تاپيك رو به جنجال نكشيد خواهشا
Magmagf خودت بيا يه چيزي بگو ;)
جنجال؟ چه جنجالی؟ بقول Magmagf خوبی؟!
نمی دانم چه می گویم ؟!
به جای آب خونش را
به من می داد و
بر لب های او فریاد
بمان ای گل
که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی
بمان ای گل
و من ماندم
نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد
بقول Magmagf خوبی؟!
البته باید بگم حرف من طعنه نبود
من چون با ایشون دورادور اشنا هستم و چند وقت نبودن واقعا حالشون را پرسیدم بد برداشت نشه
mohammad99
05-04-2007, 20:53
درون خلوت ما غير در نميگنجد
برو که هرکه نه يار منست بار منست
اقا محمد چرا همین جوری شعر می نویسی
مشاعره باید جواب شعر قبل را داد
شرمنده به خدا نمیدونم چی شد
تازه الان فهمیدم:18:
انقدر شما <<د>> میدید من خود به خود د تو ذهنم میاد
تازه دیگه د هم بلد نیستم!!!
تو را سپيد و هر چه جز تو را سياه می کشم
به چشم تو که می رسم سه بار آه می کشم
گلی؟ ستاره ای؟ پرنده ای؟ فرشته ای؟ چه ای؟
تو کاملی... تو را شبيه قرص ماه می کشم
انقدر شما <<د>> میدید من خود به خود د تو ذهنم میاد
تازه دیگه د هم بلد نیستم!!!
من خودم هم خسته شدم بس که دال بهم افتاد این دال تمومی نداره
Asalbanoo
05-04-2007, 22:45
مدد از خاطر رندان طلب ای دل ور نه
کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم
سایه طایر کم حوصله کاری نکند
طلب سایه میمون همایی بکنیم
منتظر نباش كه شبي بشنوي
از اين دلبستگي هاي ساده دل بريده ام
كه روسري تو را
در آن جامه دان ِ قديمي جا گذاشته ام
يا در آسمان
به ستاره ي ديگري سلام كرده ام
توقعي از تو ندارم
اگر دوست نداري
در همان دامنه دور ِ دريا بمان
هر جور تو راحتي! بي بي باران
همين سوسوي تو
از آنسوي پرده دوري
براي روشن كردن ِ اتاق تنهائيم كافي ست
من كه اينجا كاري نمي كنم
فقط, گهگاه
گمان آمدن ِ تو را در دفترم ثبت مي كنم
همين !
البته باید بگم حرف من طعنه نبود
من چون با ایشون دورادور اشنا هستم و چند وقت نبودن واقعا حالشون را پرسیدم بد برداشت نشه
من هم میدانم که طعنه نبود! بلکه من عمدا بصورت طعنه بیان کردم. منتها نباید میگفتم "بقول Magmagf"
Asalbanoo
05-04-2007, 23:41
نگاه چشم مستش با دلم گفت
خوشا آن می که در ساغر نباشد
بزن اتش بر آن افسرده کو را
هوای عاشقی در سر نباشد
در ره عشاق نام و ننگ نیست
عاشقان را آشتی و جنگ نیست
عاشقی تردامنی گر تا ابد
دامن معشوقت اندر چنگ نیست
ننگ بادت هر دو عالم جاودان
گر دو عالم بر تو بیاو تنگ نیست
Asalbanoo
05-04-2007, 23:58
تا از نتیجه فلک و طور دور اوست
تبدیل سال و ماه و خزان و بهار هم
خالی مباد کاخ جلالش ز سروران
وز ساقیان سروقد گلعذار
روزهايی که حرفی بود برای زدن،
روزهايی که سکوتی بود برای شنيدن.
شايد که نشانی از هستی است،
يا که نماد عشق است.
شايد که خود زندگی است با تمام تنهايی اش.
هر چه هست،
ماه من بوده هميشه،
ماه من است.
نگاهش کنيد، شايد شما هم ماهی داريد آن بالا.
نگران نيست، نگاه می کند.
وامدار نيست، گوش می کند.
ره میخانه و مسجد کدامست
که هردو بر من مسکین حرامست
نه در مسجد گذارندم که رندست
نه در میخانه کین خمار خام است
روزهايی که حرفی بود برای زدن،
روزهايی که سکوتی بود برای شنيدن.
شايد که نشانی از هستی است،
يا که نماد عشق است.
شايد که خود زندگی است با تمام تنهايی اش.
هر چه هست،
ماه من بوده هميشه،
ماه من است.
نگاهش کنيد، شايد شما هم ماهی داريد آن بالا.
نگران نيست، نگاه می کند.
وامدار نيست، گوش می کند.
در هوای عاشقان پر می کشد با بی قراری
آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید
آن که در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
حال بگو من فقط "د" میدم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
درديست غير مردن کانرا دوا نباشد
پس من چگونه گويم کاين درد را دوا کن
حیف سرعت اینترنتم خیلی کند
وگرنه امشب می تونستی هر چی دلت می خواد دال بدی تا منم هر چی دلم می خواد میم بدم
نه تومي ماني
نه اندوه
ونه هيچ يك از مردم اين آبادي
به حباب نگران لب يك رود قسم
وبه كوتاهي آن لحظه شادي كه گذشت
غصه هم خواهد رفت
آن چناني كه فقط خاطره اي خواهد ماند
در بازارها بر دف مي کوبند
بر مسند تو خوکي خره کشان
بر گيسوان بريده خفته است!
و گاو چران اجنبي وسگان بومي اش
ملتي در اشک شسته شده را
در خون مي چرانند.
به نهايت،
شايد،
دجله تو را بشويد
و فرات تطهيرت کند!
به نهايت
شايد
غبارهاي زمان
و شنهاي فراموشي!
که با ديهيمي پولادين
و مشتي آهنين
و دلي از خارا
اگر چه نه بر قلبها!
بر نخل و رود و کوهسار و آدميان
و علفزارها و گاوميشان و پرندگان فرمان راندي،
نخل و رود و کوهسار و آدميان
و علفزارها و گاوميشان و پرندگاني که فراتر از هر شهرياري
شهرياران جاودانه ي شعرند!
دي کوزهگري بديدم اندر بازار بر پاره گلي لگد همي زد بسيار
و آن گل بزبان حال با او ميگفت من همچو تو بودهام مرا نيکودار
روزاي خيلي طلائي يادته ؟
روز ترس از جدائي يادته ؟
موهاي شونه نكرده يادته ؟
چشمك از پشتِ يه پرده يادته ؟
هر که خوبي کرد زجرش ميدهند
هر که زشتي کرد اجرش ميدهند
باستان کاران تباني کرده اند
عشق را هم باستاني کرده اند
هرچه انسانها طلايي تر شدند
عشق ها هم موميايي تر شدند
اندک اندک عشق بازان کم شدند
نسلي از بوزينگان آدم شدند
در يا
با موجهاي ديوانه وارش
شعر هاي عاشقانه مي خواند
بي گمان
شاعري غرق شده است
با بالهاي مقوايي
به اوج گرفتنم مي بالم
اما اين نخ......
آه اين نخ.....
روياي پرنده شدنم را
به زمين گره زده است.
چرا هر کی با من مشاعره می کنه گیر می ده به "د "
تو شدي مال ديگري
چه جور دلت اومد بري
قفلا که بي کليد شدن
چشا به در سفيد شدن
چه امتحان خوبيه
دوريت عجب غروبيه
بارون شديده نازنين
از تو بعيده نازنين
خاطره رو جا نذاري
باز من و تنها نذاري
.......................
د که خوبه من دوسش دارم تا بشه نمیدم
یاد افتاد،
مرگ افتاد،
و دیگر صدایی از بغض پرپر کوچه مه گرفته نبود که بشتابد و ما را نجات دهد،
در کلبه سنگین و سرخ وار ما جز مات ،جز یاد خوردن،جز نفس کشتن،چیزی نبود،
من همه در یادی گم بودم،
و او یاد نداشت
نه همه چیز خوبه ولی من یک عمری می شه فقط دارم د می دم
البته بهتر از "ی" می باشد
راحت باش هر چی خواستی بده
تو در شب تولدت ، به شعله فوت ميکني / به چشم من که ميرسي ، فقط سکوت ميکني
اگر کسي در دل توست ، بگو کنار ميروم / گناه کن ، بجاي تو بر سر دار ميروم
Asalbanoo
06-04-2007, 02:45
من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب
مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم
خدای را مددی ای رفیق ره تا من
به کوی میکده دیگر علم برافرازم
-----
چه می کنه امضای میثم
مایيم كه پا جاي پاي خود مي نهيم و غروب مي كنيم
هر پسين
اين روشناي خاطر آشوب در افق هاي تاريك دوردست
نگاه ساده فريب كيست كه همراه با زمين
مرا به طلوعي دوباره مي كشاند ؟
اي راز
اي رمز
اي همه روزهاي عمر مرا اولين و آخرين
نا اميدم مكن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه داني كه خوب است كه زشت
نه من از پرده تقوا به در افتادم وبس
پدرم نيز بهشت ابد از دست بهشت
تا غربت اومدم واست
ولی تو چی گربه صفت
نیومده گفتی برو
حالا چی شد چی موند واست
به جز اینکه شدی بده
گرچه خیالی نیست واست
حالا دیگه نگو چرا
بهت میگم گربه صفت
تو را از بین صدها گل جدا کردم
تو سینه جشن عشقت رو به پا کردم
برای لحظه پایان تنهایی
تو تنها اسمی بودی که صدا کردم
ما بانگ بر این گنبد ارزق بزنیم
چون مرغ حق از عشق تو حق حق بزنیم
بنمای جمال خود که ما ذره صفت
در پرتو روی تو معلق بزنیم
مرا گوئي که چوني چونم اي دوست
جگر پردرد و دل پر خونم اي دوست
حديث عاشقي بر ما روا کن
تو ليلي شو که من مجنونم اي دوست
تبعیدگاه من
شهریست بر کرانه ی دریای باختر
با کاج های کهنه و با کاخ های نو
کز قامت خیالی غولان رساترند
این شهر در نگاه حریص زمینیان
جای فرشته هاست
اما جهنمی است به زیبایی بهشت
کز ابتدای خلقت موهوم کائنات
ابلیس را به خلوت خود راه داده است
وین آدمی وشان که در آن خانه کرده اند
غافل ز سرنوشت نیکان خویشتن
در آرزوی میوه ی ممنوع دیگرند
در گريز ، از اين زمان بي گذشت
در فغان ، از اين ملال بي زوال
رانده از بهشت و عشق و آرزو
مانده ام همه غم و همه خيال
لحظه ها می گذرند
پر شتاب و بی درنگ
روز دیدار کجاست؟
کهنه هرگز نشود داغ دلم
به کجا بگریزم؟
که نباشد غم او
سر هر دارو درخت
دل هر جنگل و کوه
ردّ پایی است از او
خالی از او نشود عمق دلم
مـا زیـاران چـشـم یـاری داشـتــیم .............. خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
گـفـتگــو آیــیــن درویــشی نــبــود .............. ور نه با تـو مـاجـراهــا داشــتیـم
شيوه چشم ات فريب جنگ داشت .............. ما غلط کرديم و صلح انگاشــتيم
من ندانم که کيم
من فقط می دانم
که تويی...
شاه بيت غزل زندگيم
می بری غربت امروز مرا
سمت فردایی از آیینه وعشق
قربان وفاتم به وفاتم گذری کن
تا بوت مگر بشنوم از رخنه تابوت
توبا خداي خود اندازكارو دل خوش دار
كه رحم اگر نكند مدعي ، خدا بكند
ز بخت خفته ملولم ، بود كه بيداري
به وقت فاتحه صبح يك دعا بكند
دست هایش را به هم مالید و گفت:
زندگی یک کوزه است
عشق هم آب خنک
بعد رو به کوزه ای
عشق را اندازه کرد
باز هم آهی کشید
کوزه ها را می شمرد
در کنار کوزه ای
سفره اش را باز کرد
گفت : بفرما زندگی!
نان ،پنیرش تازه است
چای هم آماده است
دیگه خوابم گرفته
مرسی خیلی خوش گذشت
تو بیا که اگر آمدنت دیر شود
یا اگر آمدنت قصه پوچی بشود
من تو را ای همه خوب تا دم مرگ نخواهم بخشید
.....................
شب خوش به منم خیلی خوش گذشت ممنون
Sam Fisher 11
06-04-2007, 04:35
با اجازه...
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
Asalbanoo
06-04-2007, 04:53
دلم ز نرگس ساقی امان نخواست به جان
چرا که شیوه ان ترک سیه دل دانست
توان کرد با ناکسان بدرگی...................ولیکن نیاید ز مردان سگی
__________________________________________________ ________
یه سوال داشتم. چجوری میشه فهمید که یه شعر قبلا تو این تاپیک استفاده شده یا نه؟
Asalbanoo
06-04-2007, 05:21
یارب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که ازو خصم به دام امد و معشوق به کام
مبر حاجت بنزدیک ترشروی..............که از خوی بدش فرسوده گردی
اگر گویی غم دل با کسی گوی...............که از رویش بنقد آسوده گردی
Asalbanoo
06-04-2007, 05:49
یارب این نو دولتان را با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کشند
دانی چه گفت مر آن بلبل سحری.................تو خود چه آدمیی کز عشق بیخبری
اشتر بشعر عرب در حالت است و طرب................گر ذوق نیست تو را کژطبع جانوری
یا مفت بگی و یا مفت بشنفی و
آخر سر اینقدر سر بسرت بذارن که
سر بذاری به خیابونا
هی هی
دل بده تا پته دلمو واست رو کنم
میدونی؟
همیشه این دلم به اون دلم میگه
دکی
تو این دنیای هیشکی به هیشکی
این یکی دستت باید اون یکی دستتو بگیره
ورنه خلاصی
خلاص!
mohammad99
06-04-2007, 19:41
سلام
خوبه دوباره داره مشاعره جون میگیره
صبحدم بلبل
بر درخت گل خدا
به خنده مي گفت
نازنينان را
مه جبينان را خدا
وفا نباشد
اگر چه با اين دل حزين
تو عهدو بستي حبيب من آخ
با رقيب من چرا نشستي
چرا دلم را عزيزمن از کينه خستي
اگر که با اين دل حزين تو عهدو بستي
حبيب من آخ با رقيب من چرا نشستي
چرا دلم را عزيز من از کينه خستي
بيا در بر من وفا يک شب
اي مه شب
تازه کن عهدي
که بر شکستي
یا من زنده نیستم یا زندگی نه اینست بر مرگ افرین باد گر زندگی چنین است
mohammad99
06-04-2007, 21:24
***
- تو که نازنده بالا دلربايي
تو که بي سرمه چشمون سرمه سايي
تو که مشکين دو گيسو در قفايي
به مو گويي که سرگردون چرايي
سلام
يك لحظه نشد خيالم آزاد از تو
يك روز نگشت خاطرم شاد از تو
داني كه ز عشق تو چه شد حاصل من
يك جان و هزار گونه فرياد از تو
ور چه کس بی اجل نخواهد مرد..............تو مرو در دهان اژدرها
mohammad99
06-04-2007, 23:08
اهل كام و ناز را در كوي رندي راه نيست
رهروي بايد جهان سوزي نه خامي بي غمي
یکی را زشتخویی داد دشنام...............تحمل کرد و گفت ای خوب فرجام
بتر زانم که خواهی گفت آنی................که دانم عیب من چون من ندانی
mohammad99
06-04-2007, 23:19
يا بخت من طريق مروت فروگراشت
يا او به شاهراه طريقت گرر نكرد
Asalbanoo
06-04-2007, 23:31
درویش رو هر گلیم پاره
شب رو سر میاره
قطره با یه دریا واسش
فرقی نداره
mohammad99
06-04-2007, 23:37
هر كس كه ديد روي تو بوسيد چشم من
كاري كه كرد ديده من بي نظر نكرد
دلا در عاشقی ثابت قدم باش.............که در این ره نباشد کار بی اجر
Asalbanoo
06-04-2007, 23:47
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب محرم و حرمان نصیب من شود
در دايرهی سپهر ناپيدا غور
می نوش به خوشدلی دور است به جور
نوبت چو به دور تو رسد آه مکن
جامی است که جمله را چشانند به دور
Asalbanoo
06-04-2007, 23:52
روی خوبست و کمالهنر و دامن پاک
لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست
تا چند زنم به روی درياها خشت
بيزار شدم ز بتپرستان و کنشت
خيام که گفت دوزخی خواهد بود ؟
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت ؟
تا ترا حالی نباشد همچو ما............حال ما باشد ترا افسانه بیش
سوز من با دیگری نسبت مکن.............او نمک بر دست و من بر عضو ریش
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش/ابر با پوستین سرد نمناکش/باغ بی برگی/روز و شب تنهاست/با سکوت پاک غمناکش
Lonely Raven
07-04-2007, 00:45
شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت------------------- گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی
سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد------------------- گفت طولی نکشد تو نیز خاموش شوی
یک عمر شهان تربیت عیش کنند
تا نیم نفس عیش به صد طیش کنند
نازم به جهان همت درویشان را
کایشان به یکی لقمه دو صد عیش کنند
دو عاقل را نباشد کین و پیکار..................نه دانایی ستیزد با سبکبار
اگر نادان بوحشت سخت گوید...................خردمندش بنرمی دل بجوید
em_golkar
07-04-2007, 01:44
در دل من چیزی هست
مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم، که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه، دورها آوایی است که مرا می خواند
دیده بر تارک سنان دیدن..............خوشتر از روی دشمنان دیدن
واجبست از هزار دوست برید..............تا یکی دشمنت نباید دید
Lonely Raven
07-04-2007, 02:28
دوست نزدیک تر از من به من است ------------------- وین عجب بین که من از وی دورم
چه کنم، با که توان گفت که دوست ------------------ در کنار من و من مهجورم
______________
شب همگی خوش
______________
متاب ای پارسا روی از گنهکار...................ببخشایندگ در وی نظر کن
اگر من ناجوانمردم بکردار.................تو بر من چون جوانمردان گذر کن
نمی دونی مگه اینجا دلم تنگه
نمی دونی مگه با غصه دمسازم
هوای گریه داره این دل سردم
چشام گریون دلم لرزون تویی دردم
شبا تو کوچه ی پر ماتم پاییز
به دنبال چراغ خونه می گردم
برات گفتم حدیث برگ خشک و باد
لالایی قصه ی پروانه و شمشاد
سراغ از من نمی گیری نگیر اما
فراموشم مکن پروانه زیبای من روزی
شده قلبی اسیر خونه غمها
Lonely Raven
07-04-2007, 10:49
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید-------------معشوق همینجاست بیایید بیایید
گر صورت بی صورت معشوق ببینید--------------هم حاجی و هم کعبه و هم خانه شمایید
___________
بازم د :2:
دانی که چه گفت زال با رستم گرد...............دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
دیدیم بسی که آب سرچشمه خرد...............چون پیشتر آمد شتر و بار ببرد
دلم از تو تهی گشته
نفس در سینه ام مانده
کسی از دفتر شعرم
خطوط خستگی خوانده؟....
هر دو عالم را و صد چندان که هست.............گر بسایی و ببیزی زانچه هست
چون سرای پیچ پیچ آید تو را...............بر سر غربال هیچ آید تو را
mohammad99
07-04-2007, 21:19
اهل كام و ناز را در كوي رندي راه نيست
رهروي بايد جهان سوزي نه خامي بي غمي
***
اینم برا دلم
مو آن آزرده بي خانمونم
مو آن محنت نصيب سخت جونم
مو آن سرگشته خارم در بيابون
كه هر بادي وزه پيشش دونم
اهل كام و ناز را در كوي رندي راه نيست
رهروي بايد جهان سوزي نه خامي بي غمي
***
اینم برا دلم
مو آن آزرده بي خانمونم
مو آن محنت نصيب سخت جونم
مو آن سرگشته خارم در بيابون
كه هر بادي وزه پيشش دونم
عزیز جون اینو که چند پست قبل گفتی. :31:
یکی جهود و مسلمان نزاع می کردند................چنانکه خنده گرفت از حدیث ایشانم
بطیره گفت مسلمان گر این قباله من.................درست نیست خدایا جهود میرانم
جهود گفت بتوریة می خورم سوگند................وگر خلاف کنم همچو تو مسلمانم
گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد................بخود گمان نبرد هیچکس که نادانم
مرا همچون پرنده اي به پرواز در آسمان صاف خرداد وا مي دارد
و بعد همين كه مي بيند او را يافته ام
با نگاه سرد زمستاني اش مرا به زمين مي كشاند
او عشق من است
مي تواند در يك دم هر چهار فصل باشد
Sam Fisher 11
08-04-2007, 09:22
درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد...........نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
Asalbanoo
08-04-2007, 09:34
در رسوم شرع و حکمت با هزاران اختلاف
نکته ای هرگز نشد فوت از دل دانای تو
آب حیوان ز منقار بلاغت می چگد
طوطی خوش لهجه یعنی کلک شکر خای تو
و آنگه ز برای خشت گور دگران
در کالبدی کشند خاک من و تو
hamidreza_buddy
08-04-2007, 10:54
ویرانگری ، اساس نبرد است
ویرانگری
نوید آبادی
هر آنچه ساختند
از خشت خشت
ویران باد
ای لاله های میهن من
گلگونه های فسرده
گو بی شما
تاریخ را هر آنچه بسازند
ویران باد
آبادی ضحاک ویران باد
از خسرو گلسرخی
دست تضرع چسود، بنده محتاج را.................وقت دعا بر خدای، وقت کرم در بغل
لرزیده صخره در غم شط ها و رودها
آزرده از فریب زمین گم شدم ز خویش
در من شکفت شوق وصال کبودها
ای مژده اطاعت دستان و زانوان
ای انتظارهای دراز غریزه ها
با زیور رضایت آرایشم دهید
ای برکشیده در تن من التهاب ها
با کام دختران کف آرامشم دهید
ای جام های پر گل و مست جزیره ها
آن دورها چه می گذرد
در ذهن روشن کف ها
آه کردم چون رسن شد آه من............... گشت آویزان رسن در چاه من
آن رسن بگرفتم و بیرون شدم...............شاد و زفت و فربه و گلگون شدم
در بن چاهی همی بودم نگون...............در دو عالم هم نمی گنجم کنون
آفرین ها بر تو بادا ای خدا...............ناگهان کردی مرا از غم جدا
گر سر هر موی من گردد زبان...............شکرهای تو نیاید در بیان
نمی دونم چرا بابام رو دشت کربلا نشست
انگاری کوه غصه ها کمر بابامو شکست
بابام داره داد می زنه آخ یوسف ام البنین
یار و علمدار داداش معشوق خوب و مه جبین
آتیش گرفته خیمه ها یکی بگه چه خبره ؟
نکنه این عموم باشه این پهلوون که پرپره!
شما رو به خدا قسم این قد حرفای بد نگید
این قد به جای دلبرم این آقا رو نشون ندید
عموی من که این نبود رفته برام آب بیاره
دستاش نجیب و خوشگله این آقاهه دست نداره
mohammad99
08-04-2007, 22:09
سلام
فرانک خانوم این شعر اخر برا کی هست؟
هرچه كني بكن ، مكن
ترك من اي نگار من
هرچه بري ، ببر ، مبر
سنگدلي به كار من
هرچه بري ، ببر، مبر
رشته الفت مرا
هرچه كني ، بكن ، مكن
خانه اختيار من
هرچه روي برو ، مرو
راه خلاف دوستي
هرچه زني ، بزن ، مزن
طعنه به روزگار من
سلام برای واقعه کربلا ( حضرت عباس و امام حسین )
نكند اندوهي ‚ سر رسد از پس كوه
چه كسي پشت درختان است ؟
هيچ مي چرد گاوي در كرد
ظهر تابستان است
سايه ها مي دانند كه چه تابستاني است
سايه هايي بي لك
گوشه اي روشن و پاك
كودكان احساس! جاي بازي اينجاست
mohammad99
08-04-2007, 22:37
احسنت
ترا از دور ميبينم که ميآيي
ترا از دور ميبينم که ميخندي
ترا از دور ميبينم که ميخندي و ميآيي
ترا در بازوان خويش خواهم ديد
سرشک اشتياقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد
***
راستی به نظر شما این شعر قشنگ نیست
خواستی دانلود کن
دانلود (کلیلک کنید) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
چه بد كردم؟ چه شد؟ از من چه ديدي؟
كه ناگه دامن از من دركشيدي
چه افتادت كه از من برشكستي؟
چرا يكبارگي از من رميدي؟
در آن شب برهنه
تو، تو بودی
من، من.
تمام شب را روشن کردیم
با بوسه هایمان.
وقتی آفتاب دمید
نمی دانم چه اتفاقی افتاد
سردمان شد
و این سرما
سبب شد که
از خورشید برف ببارد!!!
و همه این ماجرا را یا ترس درونی من رقم زد
یا تو، تو نبودی.
چرا خیلی قشنگ بود
ممنون
ياران موافق همه از دست شدند
در پای اجل يکان يکان پست شدند
بوديم به يک شراب در مجلس عمر
يک دور ز ما پيشترک مست شدند
دردا که بهار عیش ما آخر شد
دوران گل از باد فنا آخر شد
شب طی شد و رفت صبحی از محفل ما
افسانهء افسانه سرا آخر شد
در بیابان خشک و ریگ روان.............تشنه را در دهان چه در چه صدف
مرد بی توشه کاوفتاد از پای.............بر کمر بند او چه زر چه خَزَف
فصل حالا فصل گوجه و سيب و خيار بستنيس
چن روز ديگه تو تكيه سينه زنيس
اي علي اي علي ديوونه
تخت فنري بهتره يا تخته مرده شور خونه ؟
گيرم تو هم خود تو به آب شور زدي
رفتي و اون كولي خانومو به تور زدي
ماهي چيه ؟ ماهي كه ايمون نميشه نون نميشه
اون يه وجب پوست تنش واسه فاطي تنبون نميشه
دس كه به ماهي بزني از سرتا پات بو ميگريه
بوت تو دماغا مي پيچه
دنيا ازت رو ميگيره
بگير بخواب بگير بخواب
كه كار باطل نكني
با فكراي صد تا يه غاز
حل مسائل نكني
فروغ فرخ زاد
یا وفا خود نبود در عالم..............یا مگر کس در این زمانه نکرد
کس نباموخت علم تیر از من.............که مرا عاقبت نشانه نکرد
hamidreza_buddy
09-04-2007, 00:52
در این شبگیر
کدامین جام و پیغام صبوحی مستتان کرده ست ؟ ای مرغان
که چونین بر برهنه شاخه های این درخت برده خوابش دور
غریب افتاده از اقران بستانش در این بیغوله ی مهجور
قرار از دست داده ، شاد می شنگید و می خوانید ؟
خوشا ، دیگر خوشا حال شما ، اما
سپهر پیر بد عهد است و بی مهر است ، می دانید ؟
از اخوان
دلقت به چکار آید و مسحی و مرقع................خود را ز عملهای نکوهیده بری دار
حاجت بکلاه برکی داشتنت نیست..............درویش صفت باش و کلاه تتری دار
مسحی : تسبیح
مرقع : سجاده
تتری : تاتاری
em_golkar
09-04-2007, 01:39
روزی به سر سنگ عقابی به هوا خواست بهر طلب طعمه پر و بال بیاراست
توان بحلق فرو بردن استخوان درشت.............ولی شکم بدرد چون بگیرد اندر ناف
فرانک بدو گفت کای نامجوی
بگویم ترا هر چه گفتی بگوی
تو بشناس کز مرز ایران زمین
یکی مرد بد نام او آبتین
ز تخم کیان بود و بیدار بود
خردمند و گرد و بیآزار بود
ز طهمورث گرد بودش نژاد
پدر بر پدر بر همی داشت یاد
پدر بد ترا و مرا نیک شوی
نبد روز روشن مرا جز بدوی
یکی درد و یکی درمون پسنده..............یکی وصل و یکی هجرون پسنده
مو از درمون و درد و وصل و هجرون............. پسندم آنچه را جانون پسنده
هی به خود بسپار بسیار گفته : شب نمی پاید
آرزو گم کرده ای بس مانده حیران : از چه جویی
با که پویی راه
با سر سودایی خود در کلاف دیگران گم
روزگاری تاج خونین کرده از منقار دوست
پا کوبیده به بام روشن همسایه : کان گم کرده اوست
اینک از این اینه در این خلیج سکن و آرام
با کدامین دختر تصویر رویا گرم می داری ؟
خشکسار اشتیاقت را نهال وعده می کاری ؟
mohammad99
09-04-2007, 22:37
يا بخت من طريق مروت فروگراشت
يا او به شاهراه طريقت گرر نكرد
**
سلام
اواتور جدید مبارک
دو ماشین امروز
با هم تصادف کردند!
لب های یک نه به هنگام دیگری را
بوسید!
و اسمان به زمین امد!
ایستادند تا کسی
این جنایت را
با کروکی ثبت کند!
اخر به چه حقی
این اهن ها همدیگر را
خراشیدند!
ان سو تر
بی هیچ ترمزی!
گربه ای زیر چرخ های یک ماشین
مرد!
نه کسی اه کشید!
و نه کروکی!
سلام مرسی ممنون همین الان یکی بهم گفت خیلی زشته!
mohammad99
09-04-2007, 22:53
يک شب آتش در نيستاني فتاد
سوخت چون اشکي که بر جاني فتاد
+++
ولش کن مهم دل خودته
انقدر تا حالا به من از این حرفا زدن!!!
ولی به نظر من خوشگله
دردا که بهار عیش ما آخر شد
دوران گل از باد فنا آخر شد
شب طی شد و رفت صبحی از محفل ما
افسانهء افسانه سرا آخر شد
نمی دونم حالا اینم تنوع واسه چند روز بد نیست
mohammad99
09-04-2007, 23:00
دل كه آيينه صافي است غباري دارد
از خدا مي طلبم صحبت روشن رايي
***
من همیشه با تنوع موافق بودم
خیلی خوبه
منم خیلی وقته دنبال یه اواتور جدیدم
چیز خوبی هنوز پیدا نکردم
یک باره رفت آن همه سرمستی
یک باره مرد ان همه شادابی
می سوزم _ ای کجایی کز بوسه
بر کام تشنه بزنم آبی؟
منم با تنوع موافقم 100 درصد
يه شعر مي خوام واسه سنگ قبرم.
اگه ميشه لطف كنيد
يه شعر مي خوام واسه سنگ قبرم.
اگه ميشه لطف كنيد
امیدوارم که 1000 سال زنده باشی یک تاپیک با این موضوع داشتیم اما اگه احتیاج شدید داری
بر سنگ قبرم بنويسيد خسته بود
اهل زمين نبود نمازش شكسته بود
بر سنگ قبرم بنويسيد شيشه بود
تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود
چشمان او كه دائما از اشك شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت
عمري براي هر تبر و تيشه دسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر
پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود
مرسي فرانك خانوم هزار سال چي مي خوام امشب خودكشي كنم
اين شعري هم كه گفتي هيچيش به من نمي خورد!!!
mohammad99
09-04-2007, 23:19
يكي ز شب گرفتگان، چراغ برنمي كند
كسي به كوچه سار شب، در سحر نمي زند
***
فرانک خانوم اواتور خوب پیدا کردی امارشو به هم پی ام بده
***
یزدان جون ادمی که خودکشی میکنه اصولا براش ختم نمیگیرن تو اخر غربت خاکش میکنن
در ضمن یه کنکور و گوشی و ... ارزش فنا شدن رو نداره
ولی خب کلن من این شعر رو دوست دارم این رو تو وصیت نامت بنویس
به آیین مستان بریدم به خاک
به آب خرابات غسلم دهید
پس آنگاه بر دوش مستم نهید
به تابوتی از چوب تاکم کنید
به راه خرابات خاکم کنید
مریزید بر گور من جز شراب
میارید در ماتمم جز رباب
مبادا عزیزان که در مرگ من
بنالد به جز مطرب و چنگ زن
تو خود حافظا سر ز مستی متاب
که سلطان نخواهد خراج از خراب
اینم برا سنگ
چرا از مرگ می ترسید؟چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید؟در این دوران که هرکه رازَر در ترازو زور در بازوست.جهان را دست این نا مردم صد رنگ بسپارید که کام از یکدگر گیرندو خون یکدگر ریزند.در این غوغا فرو ماننذوغوغاها برنگیزند.چرا از مرگ میترسید؟
دستم نه،
اما دلم به هنگام نوشتن ِ نام ِ تو مي لرزد!
نمي دانم چرا
وقتي به عكس ِ سياه و سفيد اين قاب ِ طاقچه نشين
نگاه مي كنم،
پرده ي لرزاني از باران و نمك
چهره ي تو را هاشور مي زند!
چشم حتما
مرسي محمد جان
تنها كنكور نيست.مشكل من زندگي منه توهم اگه زندگي نداشتي مثل من مي شدي
mohammad99
09-04-2007, 23:28
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دير مغان و شراب ناب کجا
***
باز رفتی تو کانال د
افتادن واژه های نورانی
در بستر شب جواب مثبت بودند
گیسویش شریک با باران
از شانه آسمانخراش ها می ریخت
بر لنبر آفتابگیرها می بارید
بی شائبه از جنس رطوبت بودند
همبستر آب، محرم گرداب
جایی که نشان نداشت دعوت بودند
دیگه با اجازتون دارم می رم
این دال اخری هم واسه حسن ختام
mohammad99
09-04-2007, 23:39
دلا امشب سفر دارم ....چه سودائي به سر دارم
اینم دال اخر من شبت بخیر
من آن مورم که در پایم بمالند............نه زنبورم که از دستم بنالند
کجا خود شکر این نعمت گزارم.............که زور مردم آزاری ندارم
يه شعر مي خوام واسه سنگ قبرم.
اگه ميشه لطف كنيد
اگه هنوز تصمیمتو عملی نکردی، این شعر هم بخصوص برای سنگ قبر یه آدم نا امید بدنیست:
آدم آخر کو و ذریات او.................نام جرویات و کلیات او
کو زمین کو کوه و دریا کو فلک.................کو پری کو دیو و مردم کو ملک
کو کنون آن صد هزاران تن بخاک.................کو کنون آن صد هزاران جان پاک
کو بوقت جان بدادن پیچ پیچ.................کو کسی کو جان و تن کو هیچ هیچ
هر دو عالم را و صد چندان که هست.................گر بسایی و ببیزی زانچه هست
چون سرای پیچ پیچ آید تو را .................بر سر غربال هیچ آید تو را
از شوخی گذشته زیادی بخاطر مشکلات خودتو ناراحت نکن. بقول شاعر:
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب.................باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
می ری
ومن
فقط نگاهت می کنم
تعجب نکن که چرا گریه نمی کنم
بی تو
یک عمر فرصت برای گریستن دارم
اما
برای تماشای تو
همین یک لحظه باقیست.
تا نیک ندانی که سخن عین صواب است...................باید که به گفتن دهن از هم نگشایی
گر راست سخن گویی و در بند بمانی...................به که دروغت دهد از بند رهایی
يك بحر ... سرشك بودم و عمري سوز
افسرده و پير مي شدم روز به روز
با خيل گرسنگان چو همرزم شدم
سوزم : همه ساز گشت و شامم همه روز
زاهدی در میان رندان بود..............زان میان گفت شاهدی بلخی
گر ملولی زما ترش منشین.............که نو هم در میان ما تلخی
جمعی چو گل و لاله بهم پیوسته............تو هیزم خشک در میانی رسته
چون باد مخالف و چو سرما ناخوش...........چون برف نشسته اى و چون یخ بسته
هنوز و همیشه
من با غروب به خون می نشینم
و در دمیدن لبخند غنچه یاس
طلوع میکنم
تو باور کن!
زندگی را با طلوع عطر گل یاس
در بلندترین شعشعه سپیده صبح
سلام خواهم گفت
تو باور کن!
نگویند از سر بازیچه حرفی..............کز آن پندی نگیرد صاحب هوش
و گر صد باب حکمت پیش نادان..............بخوانند آیدش بازیچه در گوش
hamidreza_buddy
10-04-2007, 20:35
شدن تندیس جهان است
و بودن واژه ایست بسنده برای زیستن
شدن آغاز گرانسریست
مرزی میان خاک و دوزخ
به شدن بر می خیزیم
پیش از آنکه خواب را به انتها برده باشیم
تا کورسوی چراغی
از نو ما را به سرایی دیگر بفریبد
یک نگاه..... در خماری می مانیم
شاعر: پیمان آزاد
من جنینی به شکم
چشم ها را بستم
و در این باغ بزرگ
دست را چرخاندم
که به یک کرم سلامی بکنم
و به یک میوه نورسته بی تاب و حریص
باز از گوشه لب
خنده کامل و نابی بکنم
mohammad99
10-04-2007, 23:01
مگر نسيم سحر بوي زلف يار منست
که راحت دل رنجور بي قرار من است
سلام
تا بلرزد در تنم
در تنانانا تنم
تناناناتنم
تاتنم
تابلرزد در تکمه های پيراهنت
در تکانه های صدايت
گم مي شوم در هياهوی بادها
در نارنجی پيراهنت
در هوهو همه دم هوهوی صدا
در کلمه کلمه کلمه ی کلامت
در کلماتت
در تکانه های صدايت
در تکمه های پيراهنت
hamidreza_buddy
11-04-2007, 12:21
تنها تر از یک برگ
با بار شادیهای مهجورم
در آبهای سبز تابستان
آرام میرانم
تا سرزمین مرگ
تا ساحل غمهای پاییزی
در سایه ای خود را رها کردم
در سایه بی اعتبار عشق
در سایه فرار خوشبختی
در سایه ناپایداریها
فروغ فرخزاد
او عشق من است
مي تواند در يك دم هر چهار فصل باشد
ديدن اخبار آب و هوا فايده اي ندارد
زمستان و بهار و تابستان در محاصره پاييزم
پيش بيني بلند مدت براي محبوب من فايده اي ندارد
او مي توند در يك دم چهار فصل باشد
hamidreza_buddy
12-04-2007, 20:15
در یکی فریاد
زیستن -
[ پرواز ِ عصبانی ِ فـّواره ئی
که خلاصیش از خاک
نیست
و رهائی را
تجربه ئی می کند.]
و شکوهِ مردن
در فواره فریادی -
[زمینت
دیوانه آسا
با خویش می کشد
تا باروری را
دستمایه ئی کند؛
که شهیدان و عاصیان
یارانند
بار آورانند.]
ورنه خاک
از تو
باتلاقی خواهد شد
چون به گونه جوباران ِ حقیر
مرده باشی.
***
فریادی شو تا باران
وگرنه
مرداران!
از شاملو
mohammad99
12-04-2007, 20:22
نواي عشق بر افروختي چنان در دل
که در زمان علم صبر سر نگون کردي
سلام
يادته من و تو داشتيم ساده زندگی می کرديم
از همين چشمه ی شفاف رفع تشنگی می کرديم
يه دفعه يه مهمون اومد، دلمو يه جوری دزديد
دل تو به روش نياورد از همون دقيقه فهميد
اولش فکر نمی کردم که دلم رو برده باشه
يا دلم گول چشای روشنش رو خورده باشه
اما نه...گذشت و ديدم دل من ديونه تر شد
به تو گفتم و دلت از قصه ی من با خبر شد
hamidreza_buddy
12-04-2007, 21:17
در صبح سبز
می خواستم دلی باشم.
يک دل.
در غروب زرد
می خواستم بلبلی باشم
بلبل.
(روح من ؛
به سرخی گرای چون نارنج.
روح من؛
به سرخی گرای چونان عشق.)
در فراخ صبح
می خواستم خودم باشم.
يک دل.
درتنگ غروب
می خواستم صدايم باشم.
بلبل.
( روح من ؛
به سرخی گرای چون نارنج.
روح من؛
به سرخی گرای چونان عشق.)
فدریکو گارسیا لورکا
برگردان: دکتر رويايی
حالا من با لام بگم يا با قاف؟
قلبم امشب
از دردِ غمی
به خودش می پیچد
من به دنبال کلامی درذهن
که بگویم
چیست این غم
و نمی یابم کلامی
بارها پرسیدم از خود
شعر گفتن ها را چه سود
نه کسی می خواند
نه کسی می شنود
واگرهم که شنید
تو بدان
عمق کلامت را
نمی فهمد...
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد يزدانشو و فارغ گذر از اهرمنان
hamidreza_buddy
12-04-2007, 21:47
نه شهرهای ویران نه باغهای سبز
دنیای پیش رومان برهوتیست
تا آنسوی نهایت.... تا هیچ
دیگر در ما
شور گلایه هم نیست
شور گلایه از بد دشنام با بدی
دیگر در ما شور مردن هم نیست
رود شقاوت ما جاریست...
تا چشمه سار خشک شکایت... تا هیچ
از زنده یاد منوچهر آتشی
شعر خیلی قشنگیه از این شاعر با نام «از هیچ ... تا ...». کاملشو از اینجا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) بخونید.
mohammad99
12-04-2007, 22:56
چه بد كردم؟ چه شد؟ از من چه ديدي؟
كه ناگه دامن از من دركشيدي
چه افتادت كه از من برشكستي؟
چرا يكبارگي از من رميدي؟
یوسف گم گسته باز آید به کنعان غم مخور.
رفته ای اینک اما
باز برمی گردی؟
چه تمنای محالی دارم
خنده ام می گیرد...
Mahdi Hero
13-04-2007, 00:27
دنيا به خدا ارزش كاه ندارد×××عشق بستان به خدا كار بيايد...
درون خلوت ما غیر در نمی گنجد
برو که هر که نه یار منست بار منست
به لاله زار و گلستان نمیرود دل من
که یاد دوست گلستان و لاله زار منست
و گر مراد تو اینست بی مرادی من
تفاوتی نکند چون مراد یار منست
Mahdi Hero
13-04-2007, 14:01
تهمتن بر اشفت و با توس گفت
كه رهام را جام بادهست جفت
يه شعر مي خوام واسه سنگ قبرم.
اگه ميشه لطف كنيد
الا ای رهگذر منگر چنان بیگانه بر گورم
جه می خواهی چه می جویی در این کاشانه ی عورم
تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورم
نمیدانی , چه می دانی که آخر چیست منظورم
کجا می خواستم مردن حقیقت کرد مجبورم:41:
mohammad99
13-04-2007, 14:56
ترا از دور ميبينم که ميآيي
ترا از دور ميبينم که ميخندي
ترا از دور ميبينم که ميخندي و ميآيي
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
درویش و غنی بنده ی این خاک درند
آنان که غنی ترند محتاج ترند
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل , تو هم گشتی رقیب من
نیکی و بدی که در نهاد بشر است شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
( some body stop meeeeeeeeeeeee)
تو گراميتر تعلق ، زمردين زنجير زهر مهربان من
پا به پاي تو
تا تجرد تا رها رفتم
غرفه هاي خاطرم پر چشمك نور و نوازشها
موجساران زير پايم رامتر پل بود
من همون somebody هستم
mohammad99
13-04-2007, 17:15
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمي بينم
دلي بي غم کجا جويم که در عالم نمي بينم
سلام some body!!!!
دوستان البوم جدید استاد شجریان رو برا دانولد گزاشتم شعر بالا از این مجموعه هست
دانلود دو البوم جدید استاد شجریان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
سلام . حال شما ؟
دست گلتون درد نکنه
مردم همه غرق خواب سنگينند
جز من كه هنوز با تو بيدارم
گه قصه خويش از تو مي پرسم
گه غصه خويش بر تو مي دارم
تا كس نبرد گمان كه اينجايي
دير است و دگر چراغ روشن نيست
ليكن به حقيقت ار كسي كاود
بيند كه منيژه هست و بيژن نيست
mohammad99
13-04-2007, 20:04
مرسی ممنون.
شما لطف دارید.
ای بد نیستیم-روزگار به سختی داره میگزره
تو به تقصير خود افتادي از اين در محروم
از که مي نالي و فرياد چرا مي داري
hamidreza_buddy
13-04-2007, 20:17
یاران ناموافق
در چار راه خستگی از هم جدا شدند
این یک درون معبد پندار ماند
آن یک به کنج صومعه اعتکاف
و هیچیک
با آنکه هیچیک
سیمرغ را دروغ نمی انگاشت
بالا نکرد سر سوی منشور قاف
از منوچهر آتشی
mohammad99
13-04-2007, 20:26
فلك كي بشنوه آه و فغونم
به هر گردش زنه آتش به جونم
يك عمري بگذرونم با غم ودرد
به كام دل نگرده آسمونم
hamidreza_buddy
13-04-2007, 21:32
من از جنوب چشمۀ عطش
من از جنوب ماسۀ مار
من از جنوب جنگل دکل
من از جنوب باغ ساکت خلیج
من از جنوب جنگل بزرگ آفتاب آمدم
من از جنوب تشنه زای شمال آب آمدم
کنون بیا مرا ببین پدر
بیا مرا ببین کنار جنگل بلند آب
چگونه تشنه مانده ام
چگونه رخ فشرده ام به ساقه های دیرتاب نور
در اشتیاق ذره ای عطش
پدر بیا! ببین
چگونه من سوی سراب آمدم
شاعر: منوچهر آتشی
mohammad99
13-04-2007, 21:46
مده اي رفيق! پندم که نظر بر او فکندم
تو ميان ما نداني که چه مي رود نهاني
mohammad99
13-04-2007, 21:53
مده اي رفيق! پندم که نظر بر او فکندم
تو ميان ما نداني که چه مي رود نهاني
یه کم برس باز به خودت
می خوام بیام تولدت
اونوقتا اینجوری نبود
راهت به این دوری نبود
حالا که عاشقت شدم
نیستی دیگه مال خودم
پاییز چه فصل زردیه
عاشقیم چه دردیه
گم شده باز بادبادکم
تو نمی یای به کمکم ؟
hamidreza_buddy
14-04-2007, 10:52
محبس خويشتن منم از اين حصار خستهام
من همه تن انالحقم كجاست دار خستهام
در همه جاي اين زمين همنفسم كسي نبود
زمين ديار غربت است از اين ديار خستهام
ترانه سرا: اردلان سرافراز
salam
..............
ماندهام سخت عجب كز چه سبب ساخت مرا
يا چه بوده است مراد وي از اين ساختنم
جان كه از عالم علوي ست يقين ميدانم
رخت خود باز برانم كه همانجا فكنم
.
hamidreza_buddy
14-04-2007, 20:55
ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود
رنج دوران برده ایم
ما برای آنکه ایران گوهر تابان شود
خون دلها خورده ایم
ما برای بوییدن بوی گل نسترن
چه سفرها کرده ایم
ما برای نوشیدن شورابه های کویر
چه خطرها کرده ایم
mohammad99
14-04-2007, 22:30
این شعر را خیلی دوست دارم
مانده ام در کوچه های بی کسی
سنگ قبرم را نمی سازد کسی
مردم و خاکسترم را باد برد
بهترین یارم مرا از یاد برد!!!!
دین ورز و معرفت که سخندان سجع گوی.............بر در سلاح دارد و کس در حصار نیست
تو بزرگترین ستون استوار مفهومات روح منی
من بی تو با هیچ ثانیه ای از زندگی همراه نخواهم شد
و تا طلوع مهتاب دلم چشم به راه آمدنت خواهم ماند
حتی اگر چشمم رنگ خاک گیرد
و جسمم در گذشت زمان خاک گردد
من دست از این عهد نمی شویم.
مهتاب من طلوع کن!
نه هر سخن که برآید بگوید اهل شناخت..............بسرّ شاه سر خویشتن نشاید باخت
hamidreza_buddy
15-04-2007, 21:29
تنها تر از یک برگ
با بار شادیهای مهجورم
در آبهای سبز تابستان
آرام میرانم
تا سرزمین مرگ
تا ساحل غمهای پاییزی
در سایه ای خود را رها کردم
در سایه بی اعتبار عشق
در سایه فرار خوشبختی
در سایه ناپایداریها
شاعر فروغ فرخزاد
mohammad99
15-04-2007, 21:32
تو را گفتم كه: مشنو گفت بد گوي
عليرغم من مسكين شنيدي
مرا گفتي: رسم روزيت فرياد
عفا الله نيك فريادم رسيدي!
یا مرو با یار ازرق پیرهن............یا بکش بر خان و مان انگشت نیل
دو ستی با پیلبانان یا مکن...........یا طلب کن خانه در خورد پیل
لحظهی شرجی دیدار تو آمیخته بود ؛
با سکوت شب شالیز که آزارم داد
« بعد از آن آه خودت می دانی »
این همه غصهی یکریز که آزارم داد
خاطراتم به فراموشی مطلق پیوست
غیر یک حرف و یک چیز که آزارم داد ؛
چایی سرد شده یک غم مبهم و دگر
ـ آه از آن حرف سرِمیز که آزارم داد !
دوست مشمار آنکه در نعمت زند..............لاف یاری و برادر خواندگی
دوست آن دانم که گیرد دست دوست.............در پریشانحالی و درماندگی
mohammad99
16-04-2007, 21:36
يا بخت من طريق مروت فروگراشت
يا او به شاهراه طريقت گرر نكرد
hamidreza_buddy
16-04-2007, 22:29
در ازدحام نئون ها و نورافکن ها
مژدگانی سپیده دم می خواهد از ما این خروس خسته ی ناپیدا ؟
شب از روز روشن تر است
با این همه چراغ
و برج های شعله ور
که نو به نو گذاشته می شوند
در جابه جای شهر با خرتوم جراثقال ها
شب از روز روشن تر ست
شاعر: منوچهر آتشی
تو هر غروب ، نظر مي كني
به خانه ي من
دريغ ! پنجره خاموش و خانه تاريك است
هنوز ياد مرا پشت شيشه مي بيني
كه از تو دور ، ولي با دل تو
نزديك است
هنوز ، پرده تكان مي خورد ز بازي باد
ولي دريغ كه در پشت پرده نيست كسي
در آن اجاق كهن ، آتش نمي سوزد
در آن اتاق تهي ، پر نمي زند مگسي
hamidreza_buddy
17-04-2007, 13:22
یک شیهه کشیده از دوردست
از انتهای جاده
آن سوی اغتشاش نیزار
در انحنای بستر شنریز خشکرود
اسب هزار خاطره را
از مرتع خیال من آسیمه می کند
مرد هزار وسوسه را در من
بر پشت اسب خاطره
سوی هزار بکره پرواز می دهد
یک شیهه کشیده مرا
ز آنسوی نخل های توارث
آواز می دهد
شاعر: منوچهر آتشی
دژخیم مرگزای زمستان جاودان
بر بوستان خاطره ها سایه گستر است
گل های آرزو همه افسرده و کبود
شاخ امید ها همه بی برگ و بی بر است
برگرد از این دیار که هنگام بازگشت
وقتی به سرزمین دگر رو نهی خموش
غیر از سرشک درد نبینی به ارمغان
در کوله بار ابر که افکنده ای به دوش
hamidreza_buddy
17-04-2007, 15:44
شب است،
شبی بس تیرگی دمساز با آن.
به روی شاخ انجیر کهن « وگ دار» می خواند، به هر دم
خبر می آورد طوفان و باران را... و من اندیشناکم.
شب است،
جهان با آن، چنان چون مرده ای در گور.
و من اندیشناکم باز:
ـــ اگر باران کند سرریز از هر جای؟
ـــ اگر چون زورقی در آب اندازد جهان را؟...
در این تاریکی آور شب
چه اندیشه ولیکن، که چه خواهد بود با ما صبح؟
چو صبح از کوه سر بر کرد، می پوشد ازین طوفان رخ آیا صبح؟
شاعر: نیما یوشیج
حریف سفله در پایان مستی..............نیندیشد ز روز تنگدستی
درخت اندر بهاران بر فشاند...............زمستان لاجرم بی برگ ماند
BaBa-Ali
19-04-2007, 00:35
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا آمده ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
تا توانی درون کس مخراش..............کاندراین راه خارها باشد
کار درویش مستمند برآر...............که ترا نیز کارها باشد
دیگر نبود که بگوید ماییم ،
دیگر نشد که خواندنش راهی را نشان از بی نشانی ها دهد،
سکوت،
من،
او را ندیدم که بخوانم از نگاه فرشته وار بی زمینش،
من در سرد ،در گرم،در هیچ، بی قصه گو آواره شدم،
نخواند مرا که بگوید منم اینک که میخوانم از حرف آغاز دفتری واژگون،
نشد،
نیست،
مرگ بی ستاره آمد،
نورم را برد
hamidreza_buddy
19-04-2007, 17:38
در گهواره از گریه تاسه می رود
کودک کر و لالی که منم
هراسان از حقایقی که چون باریکه ای از نور
از سطح پهن پیشانیم می گذرد
خواهران و برادران
نعمت اندوه و رنج را شکر گذار باشید
همیشه فاصله تان را با خوشبختی حفظ کنید
پنج یا شش ماه
خوشبختی جز رضایت نیست
شاعر: حسین پناهی
دل بدنیا مبند اگرمردی زآنکه دنیاست شیشۀلاشی
online_amin
19-04-2007, 19:17
يك توپ دارم قل قليه سرخ و سفيد و آبيه ميزنم زمين هوا ميره نميدوني تا كجا ميره
FX64 Dual Core
19-04-2007, 20:32
با سلام
در گهواره از گریه تاسه می رود
کودک کر و لالی که منم
هراسان از حقایقی که چون باریکه ای از نور
از سطح پهن پیشانیم می گذرد
خواهران و برادران
نعمت اندوه و رنج را شکر گذار باشید
همیشه فاصله تان را با خوشبختی حفظ کنید
پنج یا شش ماه
خوشبختی جز رضایت نیست
شاعر: حسین پناهی
اميدوارم از اين شعر تكراري ناراحت نشيد ، چون اولين پست مشاعره من ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) بوده و البته اولين بار كه اين شعر توسط خودم وارد تاپيك شده (قانون كپي رايت!) و به مرور چند بار هم تكرار شده ( به ترتيب اولويت از اول به آخر ) :
1 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) و 2 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) و 3 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) و 4 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) و 5 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) و 6 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) و 7 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) و 8 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) و 9 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) و 10 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) و 11 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) و 12 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
تو را من چشم در راهم
تو را من چشم در راهم شباهنگام
كه مي گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهي
وزان دلخستگانت راست اندهي فراهم
تو را من چشم در راهم .
شباهنگام ، در آن دم كه بر جا دره ها چون مرده ماران
خفتگانند
در آن نوبت كه بندد دست نيلوفر به پاي سرو كوهي دام
گرم يادآوري يا نه ، من از يادت نمي كاهم
تو را من چشم در راهم
-------------------------------
اميدوارم كه باز هم معجزه كنه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
FX64 Dual Core
19-04-2007, 20:33
با سلام
تكرار شد.
محو بود ، نه ،نگاه هم نبود،
تنها پنجره ای ،
دود سیگاری از دورهای قصه من،
انگار خواب بود،نه ،سایه هم نبود،
فقط دلی بود از بودن نبودنهای شکسته ما،
دل هم نشد،نه ،نبود،
تنها هوایی بود که بودن را فعلا میخواست ..
نه،نبود،آن هم نبود
دوران بقا چو باد صحرا بگذشت..............تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت
پنداشت ستمگر که جفا بر ما کرد...............بر گردن او بماند و بر ما بگذشت
تا که بودیم نبود کسی
کشت ما را غم بی همنفسی
تا که رفتیم همه یار شدند
خفته ایم و همه بیدار شدند
قدر آیینه بدانیم چو هست
نه در آن وقت که اقبال شکست
تو به سخن تکیه کنی، من به کار ما هنر اندوخته ایم و تو عار
رو مسخره گی پیشه کن و مطربی آموز
صد سال اگر درس بخوانی همه هیچ است
تو بیخود و ایام در تکاپو است .............. توخفته و ره پر ز پیچ وتاب است
آبی بکش از چاه زندگانی .............. همواره نه این دلو را طنابست
تو وقتي كه دور از منستي
خيال تو از خلوت من
ازين شامگاه زمستاني غربت من
مرا مي برد تا دياري
كه در آن طلوعي طلايي است آري
طنين
قدم هاي تو در دل شب
تپش هاي قلبي است در آستان تولد
عبور درختي ز مرز شكفتن
تو چون در شب تيره ، رخ مي نمايي
دري بر من از روشني مي گشايي
باز احرام طواف كعبه دل بسته ام
در بيابان جنون بر شوق محمل بسته ام
مي فشارم در ميان سينه دل را بي كشيب
در تپيدن راه بر اين مرغ بسمل بسته ام
مي كنم انديشه ي ايام عمر رفته را
بي سبب شيرازه بر اوراق باطل بسته ام
دير شد باز آ كه ترسم ناگهان پرپر شود
با گلرخي به بستان گفتم پس از چميدن
هنگام چيست گفتا با بوسه غنچه چيدن
گفتم كه در لب تو جان منست گفتا
شيرين رسي به كامي با جان به لب
رسيدن
گفتم كه چيست رويت در شام زلف گفتا
مهتاب پشت ابرست در حالت دميدن
گفتم ستاره ها چيست بر سقف آسمان گفت
اشكي بود به مژگان در لحظه ي چكيدن
تو وقتي كه دور از منستي
خيال تو از خلوت من
ازين شامگاه زمستاني غربت من
مرا مي برد تا دياري
كه در آن طلوعي طلايي است آري
طنين
قدم هاي تو در دل شب
تپش هاي قلبي است در آستان تولد
عبور درختي ز مرز شكفتن
تو چون در شب تيره ، رخ مي نمايي
دري بر من از روشني مي گشايي
یکی بود که خواست زمان برفی دور رویای ما را بدزدد...
اما دزد ،سپید بود همچون زمستانی دور از خیال باورها....
من در عمق قصه سرد و زرد خاطره گره خورده از بوی نمناک مرگ ،بی هیچ سبزی شاید مرده بودم...
مرا در بارگاه عدل،خوان هاست .......... به هر خوان سعادت،میهمان هاست
شعر:پروین اعتصامی
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.