ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 [27] 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

sasuke
07-02-2007, 14:37
یه توپ دارم قلقلیه سرخ و سفید آبیه
میزنم زمین هوا میره نمیدونی تا کجا میره




(ه) بده عزیزم

به این تاپیک پایینی هم اصلا توجه نکنید

D@MUN
07-02-2007, 15:10
دوست عزیز اگه فکرمیکنی خیلی بامزه ای باید بگم که سخت در اشتباهی

sasuke
07-02-2007, 15:13
کی از تو نظر خواست

من در جواب شعر قبلی گفتم

هر وقت گفتن ........... تو حرف بزن باشه

اصلا کی میگه وسط مشاعره ی ما مزاحم بشی

sara**
07-02-2007, 15:15
حالا من (ي) بدم يا (د) :rolleye: يكي تكليف مارو مشخص كنه:blush:

sasuke
07-02-2007, 15:19
شما ه بده عزیزم:) :cool:

D@MUN
07-02-2007, 15:37
یه توپ دارم قلقلیه سرخ و سفید آبیه
میزنم زمین هوا میره نمیدونی تا کجا میره




(ه) بده عزیزم

به این تاپیک پایینی هم اصلا توجه نکنید

به اون میگن پست نه تاپیک [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

sasuke
07-02-2007, 15:47
می خندی................باید بجویش

sara**
07-02-2007, 15:56
براي تموم كردن بجث بالايي ها

همه شب در آن اميدم كه ببينم از تو روييي
چه شود تو را كه من هم برسم به آرزوي

ي بده عزيز

sasuke
07-02-2007, 16:05
یا رب این بچه ترکان چه دلیرند بخون
که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند

د بده جیگر

magmagf
07-02-2007, 18:08
در زمين زبان حق بريده اند
حق زبان تازيانه است
وانكه با تو صادقانه درد دل كند
هاي هاي گريه ي شبانه است
اي ستاره! اي ستاره ي غريب!
ما اگر ز خاطر خدا نرفته ايم
پس چرا به داد ما نمي رسد؟!
ما صداي گريه مان به آسمان رسيد
از خدا چرا صدا نمي رسد؟!

amir.ara
07-02-2007, 19:41
دارم امید عاطفتی از جناب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست

دانم که بگذرد ز سر جرم من که او
گرچه پری وشست ولیکن فرشته خوست

چندان گریستیم که هر کس که بر گذشت
در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جوست

هیچست آن دهان که نیابیم ازو نشان
مویست ان میان و ندانم که آن چه موست

دارم عجب ز نقش خیالش که چون رفت
از دیده ام که دم به دمش کار شست و شوست

بی گفت و گوی زلف تو دل را همی کشد
با زلف دلکش تو کرا روی گفت و گوست

عمریست تا زلف تو بویی شنیده ام
زان بوی در مشام دل من هنوز بوست

حافظ بدست حال پریشان تو ولی
بر بوی زلف یار پریشانیت نکوست

WooKMaN
07-02-2007, 19:59
ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شيخ ز آب حرام ما

حافظ ز ديده دانه اشکی همی‌فشان
باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

amir.ara
07-02-2007, 20:22
ای که پس از هلاکِ من، پای نهی به خاک من

از دلِ خاک بشنوی، نالۀ دردناک من

magmagf
07-02-2007, 21:20
نمی دانم نهال نورس عشق
چه میزان از خون دل را
بهر میوه کال عشق
تباه خواهد کرد
تا مگر در شعری یا در گوشه ای دور افتاده
نغمه ای سوزناک از انعکاس واژه ها
در دل سوخته پدید آید
و زیب دفتر عشاق شکست خورده گردد.
نمی دانم!!!!
نمی دانم !!
نمی دانم!
ـــــــــــــــــ
اینویزبلی اقا امیر !!!!!!!!!!!!

amir.ara
07-02-2007, 21:25
میان خانۀ ویرانۀ جوانی من،
به هر طرف نگرم جای پای حرمان است
زبان گشوده شکاف شکنجه های فراق:
در آرزوی کسی سوختن نه آسان است!

---------
سلام
آره ؛ چطور مگه؟

magmagf
07-02-2007, 22:00
تو مادر بی خوابی من کودک بی آرام
لالایی خود سر کن از بهر خدا دریا
دور از خس و خاکم کن موجی زن و پاکم کن
وین قصه مگو با کس کی بود و کجا دریا

ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــ
خوب اخه هیچ وقت نبودی

amir.ara
07-02-2007, 22:07
ای دل، اینجا دگر جای ما نیست
با غمِ ما کسی آشنا نیست.
ای بلاکش، چه جویی چه خواهی؟
در دیاری که رسمِ وفا نیست،
مهربانی ندارد خریدار،
عشق و حسن و هنر را بها نیست
هر چه بینی فریب است و نیرنگ
روی دل ها به سوی خدا نیست
...
---------
یه هفته است

magmagf
07-02-2007, 22:19
تو كجايي ؟ من خوشم ؟ گفتم : خوشي
خوب صورت ، خوب سيرت ، دلكشي
به به از كردار و رفتار خوشت
به به از اين جلوه هاي دلكشت
بي تو يك لحظه نخواهم زندگي
خير بيني ، باش در پايندگي
باز آي و ره نما ، در پيش رو
كه منم آماده و مفتون تو
ـــــــــــــــــــ
چرا نکنه ما اذیتت کردیم !!!!!!!!!!!! ایا ؟

پسر ِ باران
07-02-2007, 22:28
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] khosh hal mishim shoma ro inja bebinim .. va be doostaton inja ro moarefi konid

amir.ara
07-02-2007, 22:29
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به

------
شما نه ولی تو سه تا پسر بی تربیت
هی مزاحمم میشن :biggrin:
نه همینجوری :)

magmagf
07-02-2007, 22:37
هيچ كس ويرانيم را حس نكرد
وسعت تنهائيم را حس نكرد
در میان خنده های تلخ من
گريه پنهانيم را حس نكرد
در هجوم لحظه های بی کسی
درد بي كس ماندنم را حس نكرد
آنکه با اغاز من مانوس بود
لحظه پايانيم را حس نكرد....

amir.ara
07-02-2007, 22:45
در جامِ فلک، بادۀ بی دردِ سری نیست
تا ما به تمنا، لبِ خاموش گشاییم

در دامنِ این بحرِ فروزان، گهری نیست
چون موج، به امیدِ که آغوش گشاییم؟

saye
08-02-2007, 05:44
می گفت : ای دوست ما را مترسان ز دشمن
ترسی ندارد سری که بریده ست
آخر مگر نه ، مگر نه
در کوچه ی عاشقان گشته ام من ؟
و آنگاه خاموش می ماند یا آه می زد
با جرعه و جامهای پیاپی
من سایه ام را چو خود مست کردم
همراه آن لحظه های گریزان
از کوچه پسکوچه ها بازگشتم
با سایه ی خسته و مستم ، افتان و خیزان
مستیم ، مسیتم ، مستیم
مستیم و دانیم هستیم
ای همچو من بر زمین اوفتاده
برخیز ، شب دیر گاهست ، برخیز
دیگر نه دست و نه دیوار
دیگر نه دیوار نه دست
دیگر نه پای و نه رفتار
تنها تویی با من ای خوبتر تکیه گاهم
چشمم ، چراغم ، پناهم
من بی تو از خود نشانی نبینم
تنهاتر از هر چه تنها
همداستانی نبینم
با من بمان ای تو خوب ، ای بیگانه
برخیز ، برخیز ، برخیز
با من بیا ای تو از خود گریزان
من بی تو گم می کنم راه خانه
با من سخن سر کن ای سکت پرفسانه
ایینه بی کرانه
می ترسم ای سایه می ترسم ای دوست
می پرسم آخر بگو تا بدانم
نفرین و خشم کدامین سگ صرعی مست
این ظلمت غرق خون و لجن را
چونین پر از هول و تشویش کرده ست ؟
ایکاش می شد بدانیم
ناگه غروب کدامین ستاره
ژرفای شب را چنین بیش کرده ست ؟
هشدار ای سایه ره تیره تر شد
دیگر نه دست و نه دیوار
دیگر نه دیوار نه دوست
دیگر به من تکیه کن ، ای من ، ای دوست ، اما
هشدار کاینسو کمینگاه وحشت
و آنسو هیولای هول است
وز هیچیک هیچ مهری نه بر ما
ای سایه ، ناگه دلم ریخت ، افسرد
ایکاش می شد بدانیم
نا گه کدامین ستاره فرومرد ؟

...

magmagf
08-02-2007, 06:12
دره ها دلتنگ
راه ها چشم انتظار كارواني با صداي زنگ
بر نمي شد گر ز بام كلبه هاي دودي
يا كه سوسوي چراغي گر پيامي مان نمي آورد
رد پا ها گر نمي افتاد روي جاده هاي لغزان
ما چه مي كرديم در كولاك دل آشفته دمسرد ؟
آنك آنك كلبه اي روشن
روي تپه روبروي من
در گشودندم
مهرباني ها نمودندم
زود دانستم كه دور از داستان خشم برف و سوز
در كنار شعله آتش
قصه مي گويد براي بچه هاي خود عمو نوروز

WooKMaN
08-02-2007, 18:53
زان طره پرپيچ و خم سهل است اگر بينم ستم
از بند و زنجيرش چه غم هر کس که عياری کند

شد لشکر غم بی عدد از بخت می‌خواهم مدد
تا فخر دين عبدالصمد باشد که غمخواری کند

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
08-02-2007, 19:16
به كجا چنين شتابان ؟
گون از نسيم پرسيد
دل من گرفته زينجا
هوس سفر نداري
ز غبار اين بيابان ؟
همه آرزويم اما
چه كنم كه بسته پايم
به كجا چنين شتابان ؟
به هر آن كجا كه باشد به جز اين سرا سرايم
سفرت به خير !‌ اما تو دوستي خدا را
چو ازين كوير وحشت به سلامتي گذشتي
به شكوفه ها به باران
برسان سلام ما را

mohammad99
08-02-2007, 19:23
سلام دوستان (مخصوصا این نفر اخری!!!)

ايران اي سراي اميد

بر بامت سپيده دميد
بنگر کزين ره پر خون

خورشيدي خجسته رسيد
اگر چه دلها پر خون است
شکوه شادي افزون است
سپيدهء ما گلگون است، واي گلگون است
که دست دشمن در خون است
اي ايران! غمت مرساد!
جاويدان شکوه تو باد!
راه ما، راه حق، راه بهروزي است
اتحاد، اتحاد، رمز پيروزي است
صلح و آزادي، جاودانه بر همه جهان خوش باد
يادگار خون عاشقان، اي بهار
اي بهار تازه جاودان در اين چمن شکفته باش

magmagf
08-02-2007, 19:34
سلام اقا محمد
حال شما ؟
ـــــــــــــــــــــــــ ـــ
شنيدم که چون قوي زيبا بميرد
فريبنده زاد و فريبا بميرد
شب مرگ تنها نشيند به موجي
رود گوشه اي دور و تنها بميرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در ميان غزلها بميرد
گروهي برآنند که اين مرغ شيدا
کجا عاشقي کرد، آنجا بميرد
من اين نکته گيرم که باور نکردم
نديدم که قويي به صحرا بميرد
چو روزي ز آغوش دريا برآمد
شبي هم در آغوش دريا بميرد
تو درياي من بودي آغوش وا کن
که مي خواهد اين قوي زيبا بميرد

mohammad99
08-02-2007, 19:47
مرسی ممنون
شما چطورید؟
مرگ قو با صدای حبیب (برای دانلود کلیک کنید) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
---


دلا ديدي که خورشيد از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر برآورد
زمين و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان دشت شقايق گشت ازين خون
نگر تا اين شب خونين سحر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد

magmagf
08-02-2007, 19:49
ممنون
بی خودی نیست که شدی کاربر فعال انجمن موسیقی
ایول بابا
ــــــــــــــــــ
در مرگ ِ من نماز وحشت بخوان
- اگر خود دچار ِ اين مراسم ِ اجباري! -
كه مرگ ِ من پايان ِ جهان است!
عبور ِ پرستو از پهنه ي تقويم!
سقوط ِ واپسين ِ برگ از پيچك ِ‌ دُگم ترين ديوار...
بر لبانم گل ِ سرخي بگذار
تا طعم بوسه هاي تو با من باشد،
آن دَم كه اُستوار
از جاده هاي تَقته ي دوزخ مي گذرم!

amir.ara
08-02-2007, 20:10
مرغِ خونینِ ترانه را مانم
صیدِ بی آب و دانه را مانم

آتشینم، ولیک بی اثرم
نالۀ عاشقانه را مانم

نه سرانجامی و نه آرامی
مرغِ بی آشیانه را مانم

هدفِ تیرِ فتنه ام همه عمر
پای بر جا، نشانه را مانم

با کَسم در زمانه الفت نیست
که نه اهل زمانه را مانم

خاکساری بلند قدرم کرد
خاکِ آن استانه را مانم

بگذرم زین کبود خیمه، رهی
تیرِ آه شبانه را مانم

Monica
08-02-2007, 20:17
منتظر ..روزی ..ساعتی ..دقیقه ای ..ثانیه ای ...

کسی بیاید و بگوید :

خانم ! شما را از تمام این حوالی سراغ گرفتم آیا این چشمان شما نیست که در نگاهم جا گذاشته اید ؟

اما نه ..نه ..نه .. نمی خواهم ..هیچ کس را نمی خواهم که جهان دروغی بیش نیست ...

انتظار را دوست ندارم ..

تلخ است

سخت است

کشنده است

حتی از مرگ هم طولانی تر ..

ولی ..

مرگ را دوست دارم ..

amir.ara
08-02-2007, 20:20
من آزرده دل را، کس گره از کار نگشاید
مگر ای اشک غم امشب تو از دل عقده بگشایی

magmagf
08-02-2007, 20:27
یاد از ان سگ که درون نگهش
یک جهان مهر و وفا پنهان داشت
در شب سرد زمستان در کنار کوچه
چه غمین ناله خود سر می داد
و چه غمگین روزی
کودکان سنگ به دست چوب به دست در پی او
او دوان ناله کنان زوزه کشان
و چه نفرت آور خنده ها بود که بر لبها بود

amir.ara
08-02-2007, 20:34
دل تو را دادم چو دیدم رویِ تو
کز همه خوبان پسندیدم تو را

دل فریبانِ جهان را یک یه یک
دیدم و از خمله بگزیدن تو را

گر جفا راندی نکردم شکوه ای
ور خطا کردی نپرسیدم تو را

خونِ من خوردی و بخشودم گنه
جان طلب کردی و بخشیدم تو را

رفتی و آخر شکستی عهد خویش
کاش از اول نمی دیدم تو را

Monica
08-02-2007, 20:39
او يك شب آنجا ديده خواهد شد/
من او را پيش از اين هرگز نديده و نام او را نيز نشنيده
ولي انگار با هم روزگاري اشنا بوديم/
نمي دانم كجا بوديم
كه من در نيلي چشمان او
او در كبود رود شعر من
زمانها در شنا بوديم/
شبي امد ؛ وليكن دير وقت امد
نه فانوسي ؛ نه مهتابي
هوا بس تيره بود و دامن درياچه پر توفان
سوار قايقي گشتيم و بر خيزابها رفتيم تا ديري
ولي دردا!!!
چه تقديري
من او را باز هم نشناختم ؛ زيرا
كه شب تاريك بود و موج نيرومند
از ان سو قصه تلخي است؛
اي افسوس
او را موجها بردند...

magmagf
08-02-2007, 20:40
دیروز به دنبال تو هر گوشه دویدم
تا بر سر ان کوچه پر درد رسیدم
بر کاهگل خانه غم تکیه کردم
از سوز جگر اه از اعماق کشیدم....

amir.ara
08-02-2007, 20:41
مزرع سبز فلک دیدم و داسِ مهِ نو
یادم از کشتۀ خویش آمد و هنگام درو

magmagf
08-02-2007, 20:49
واسه نقاشیه مجنون ، عاشقی به رنگ لیلاست
رنگ آرامش باقی ، حسی از رویا به رویاست
اگه مشکی رنگه عشقه ، چرا پس فقط یه رنگه
عاشقی رنگاوارنگه ، همه رنگاشم قشنگه
گاهی سرخ و گاهی سبزه ، گاهی ام رنگه سپیده
خدا حتی توی مهتاب ، صورت عشقُ کشیده

amir.ara
08-02-2007, 20:54
هایهایِ گریه در پایِ تو ام آمد بیاد
هرکجا شاخ گلی بر طرفِ جوئی یافتم

magmagf
08-02-2007, 20:57
مي گفتند
كنار آخرين مكث ماه
قدم هايم ناتمام مي ماند
در كجاي زمين
در كجاي چشم انتظاري رو به ماه
در كجاي دستهاي سرگردان مادرم
فراموش مي شوم ؟
در شب باران و عشق
در شب آخرين مكث ماه - مادر
انگشت را به سمت ماه بگير
من آنجا خواهم مرد

amir.ara
08-02-2007, 21:00
دورانِ روزگار دهد پند مرد را
لیکن دمی که تیره شود روزِگارِ او

دردا و حسرتا! که رسد مردمِ جوان
روزی به تجربت که نیاید به کارِ او

magmagf
08-02-2007, 21:10
وز نگاه سرد گستاخانه بي شرم اين و آن
آن و اين در ‌آتش عصيان و خشمي شعله ور بودند
ني اميدي بود
نه نويدي بود
نه به
سر شوري
نه در دل اشتياقي بود
و لبان رازداران
در خطر بودند
دلهره
اندوه
نشئه مرفين ذلت بار
وفساد و شهوت تند جواني
جلوه گر بودند

Monica
08-02-2007, 21:10
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی
به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود
وبه یک قلب يتيم که خیالم می گفت تا ابد مال تو بود
تو برو
برو تا راحت تر تکه های دل خود را
آرام سر هم بند زنم........

amir.ara
08-02-2007, 21:18
ماییم و دلی، نهفته غم ها در او
خون موج زند، چون دلِ مینا در او

یک دل دارم، هزار دلبر از پی
یک سر دارم، هزار سودا در او

Monica
08-02-2007, 21:43
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عريانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز

amir.ara
08-02-2007, 21:46
زنجیرِ طلایی تو، ای گنجِ مراد
امشب زفروتنی به ما درسی داد

بر گردنِ نازنین، چو آویختیش
شرمنده شد و از ان به پایت افتاد

Monica
08-02-2007, 21:51
در يا هرگز لب به خنده نمي گشايد,
اگر ابرها نباشند تا بر اشك هايش بوسه زنند,
و
بي يار در كنار,
دنيا جاي زيبايي براي ماندن نيست.

amir.ara
08-02-2007, 21:53
تا دیدۀ دل جانب او دوخته ام
از خلقِ جهان دیده فرو دوخته ام

زین باده کشان امید احسانم نیست
چشمی چو پیاله بر سبو دوخته ام

Monica
08-02-2007, 22:00
منم آن بر باد رفته، آن عزيز سبز ديروز.
قهر پاييزي افيون همچو دردي، درد جان سوز
شعله زد بر تار و پود من ساده.
كي رسد به گوش پاييز ناله برگ فتاده؟

amir.ara
08-02-2007, 22:02
هر گل که به طرف گلسِتان می خندد
بر وضعِ جهانِ گذران می خندد

این غمکده چون در خورِ غم خوردن نیست
با تنگ دلی، غنچه از آن می خندد

Monica
08-02-2007, 22:09
دل دیـــوانه دیشب عالمـــــــی داشت
جدا زان چشم غمگینت شبی داشت

شبی بود وشــــرابی بود وحالـــــــــی
بداغ سینـــــه سوزت مرهمی داشت

amir.ara
08-02-2007, 22:15
تا کی به اشکِ دیدۀ من خنده می زنی
مانند آفتاب به اشکِ روان برف

magmagf
08-02-2007, 22:26
فردا اگر ز راه نمي امد
من تا ابد كنار تو مي ماندم
من تا ابد ترانه عشقم را
در افتاب عشق تو مي خواندم

Monica
08-02-2007, 22:29
مي آيي؟

اگر آمدي، مي ماني؟
اگر ماندي، ديگر نميروي؟
اگر ديگر نرفتي، غير از من کسي هست؟
نيآمدي
و تمامي اگر هايم بر باد رفت.
--------------
چه سرعته باحالی ... 15 مین واسه یه صفحه

magmagf
08-02-2007, 22:51
تو صداتم تو صداتم من رفيق گريه هاتم
عشق در تو...
شور در تو..
بي تو من جايي ندارم...
بي تو فردايي ندارم من باهاتم ...
مثله بارون تو چشاتم
مثله غصه تو صداتم...
چون پرنده در هواتم
عشق در تو شور در تو
بي تو من هیچم
ــــــــــــــ
عوضش مشاعره باحاله
6 کاربر !!!!!!!!!!!!!!

Monica
08-02-2007, 23:01
من تمنا كردم كه توبا من باشي
وتوگفتي هرگز...هرگز
پاسخي سخت ودرشت
ومراغصه اين هرگزكشت
---------------------
6 نفر آدمه بی حال[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] وقتی من با این سرعتم یکی در میون پست بدم یعنی قاتحه[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
08-02-2007, 23:03
تو ای مجنون که عشق نام داری
شراب شوق من در جام داری
ترا آن به که با دردم نشینی
که جان در بازی از رویم ببینی
مگر نشنیده ای ای از خرد دور
که پروانه ندارد طاقت نور
برو می ساز با اندوه و خواری
که سازد عاشقان را بردباری
ــــــــــــــــــــ
عوضش خودم جوابتا می دم خانمی

Monica
08-02-2007, 23:14
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت ان مونس جان ما را بس
-------------
من با این سرعتم دارم از مشاعره کردن خجالت می کشم فرانک[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
08-02-2007, 23:17
سر مشقهاي آب ، بابا يادمان رفت
رسم نوشتن با قلمها يادمان رفت
گل كردن لبخندهاي همكلاسي
دريك نگاه ساده حتي يادمان رفت
ــــــــــــــــــ
بی خیال بابا

Monica
08-02-2007, 23:20
در محکمه ای که یار قاضی باشد!
محکوم طناب دار بودن عشق است!

magmagf
08-02-2007, 23:46
تکليفِ تمام ترانه‌های من
از همين اولِ بسم‌اللهِ بوسه معلوم است
سلام، يعنی خداحافظ!
خداحافظ جایِ خالیِ بعد از منِ غريب
خداحافظ سلامِ آبیِ امنِ آسوده
ستاره‌ی از شب گريخته‌ی همروزِ من،
عزيزِ هنوزِ من ... خداحافظ!

Monica
09-02-2007, 00:04
ظالمانه ظلمت چشمانم را دیدی
دم نزدم
خندیدی
بغض کردم
تلخ شدی و باز فریادی از خشم بر آوردی
ظالم! صدایت ظالمانه ترین یادگاریست
که با گذشت سالیان
در گوشم آهنگ تکرار می خواند

saye
09-02-2007, 03:46
در بطن قطره بود گل سرخ
دیوارها ادامه ی مرزند
و مرزها ادامه ی خط های بسته اند
بر صفحه ی کاغذ
از بارش باران
خطی نخواهد ماند
از بارش باران
باران قطره ها
با دیده بان بگو
در بطن قطره بود گل سرخ

....

magmagf
09-02-2007, 07:07
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم

Monica
09-02-2007, 10:20
من از دستی پر از دردم

که جای دست پر مهری

ترکهای غم و حسرت

به رویش کرده مستوری

من از آوار یک مرگم

به سختی میکشم جانم

که روزی قاصد مرگم

بگیرد هر چه دارم را

در این هستی ندارم حس بودن را

شکستم یا گذشتم هیچ یادم نیست

مهم آن ٬ لحظه ی من بود

که دیگر هیچ یادم نیست .........

magmagf
09-02-2007, 11:43
تو از مهرباني خسته ميشوي
و روزهاي تقويم را
براي من ميشمري
و اينگونه
براي نقاشيهايم رنگ ميسازم
و قلم مو
نرم و بي صدا
دلتنگي را
به خنکاي سايه روشنها مي برد.

Monica
09-02-2007, 12:01
در این تنهایی ممتد ٬ دلم آرام میسوزد

نگاهم در پی راهی ٬ به دنیا چشم می دوزد

دل من میکشد آهی ٬ میان خستگیهایش

به آتش میکشد جانم ٬ نوای پر غم نایش

magmagf
09-02-2007, 13:32
شب كه خورشيد جهان تاب نهان از نظر است
قطع اين مرحله با نور مهي بايد كـــرد
خوش همي ميـروي اي قافله سالار به راه
نظري جانب گم كـرده رهي بايدكـــرد

Monica
09-02-2007, 14:00
ديگر از هيچ درختی، سيب نمی چينم
من راز درختها را ميدانم
و به شعور گياهان آگاهم

من از مرگ نميگويم...
حرف من از تولد نطفه ای در رحم
از شکفتن شکوفه های صورتی گيلاس است
من از صدای شر شر چشمه
از صدای باد که در هلهله درختان بيد می پيچد
با تو ميگويم

ديگر از هيچ درختی، سيب نمی چينم......

magmagf
09-02-2007, 14:37
من به خود گفتم سگ ولگرد به خدا می برد یک روز پناه
و از او می پرسد: این همان اشرف مخلوقات است؟
و خدا چه جوابی دارد؟
این سوالی است که در این راه دراز
من زخود پرسیدم و زخود پرسیدم که خدا چه جوابی دارد
شاید او غمگین است
سگ ولگرد شبی رفت و نیامد هرگز
شاید او رفت به دیدار خدا

Monica
09-02-2007, 14:46
آسمان گريه کرد
گلبرگ گل سرخی پرپر شد
خورشيد بر زمين بوسه زد
قناری خواند
به گمانم ،
زير باران ،
کسی ،
عاشق شد...

magmagf
09-02-2007, 15:18
در آسمان ستاره خواب آلودی
از کهکشان سوخته ای پرسه می زند
در باغ کهکشانی از اعماق
گویا
توفان نهال ها را از ریشه می کند
از کهکشان سوخته گویا
خون می چکد به باغ سفید ستاره ها
گویا سوار یاغی ناکامی
روی زمین
با ترکه ، باغ خرم نرگس را آشفته می کند
روی زمین بر دشت های خالی
زیر ستاره های غبار آلود
مرد غریب غمگینی
در کوره راه های فراموشی می گردد
گویا صلای مبهمی او را ز آنسوی سدرهای وحشی
می خواند
باغ سفید نرگس رویایش را
شاید سوار وحشی کابوسی
با ترکه ریخته
در آسمان در کهکشان سوخته ای گویا
بر طبل واژگون عزا می کوبند
و شیون مداومی از خاک
در نیمروز تعزیه
به آسمان سوخته تبخیر می شود

Monica
09-02-2007, 15:22
دلم آرام میسوزد ٬ هنوز از درد تنهایی

دلی خسته دلی تنها ٬ دلی با غصه ی آبی ....

هیچ
09-02-2007, 15:28
یا رب این شمع دل افروز زکاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست

magmagf
09-02-2007, 15:52
تو را در خویش می‌جویم ودر بیگانه می‌یابم
چرا اینقدر من خود را ز تو بیگانه می‌یابم
تمام کوچه را گشتم سراغ ردِ پای تو
ولی من کفشهایت را درون خانه می‌یابم
کجا پا می‌گذارم نیستی ـ انگار هم هستی ـ
نمی دانم چه تعبیری است این افسانه می‌یابم؟

amir.ara
09-02-2007, 20:00
می خواهم و می خواستمت، تا نفسم بود
می سوختم از حسرت و عشق تو بَسَم بود.

عشق تو بسم بود، که این شعلۀ بیدار
روشنگرِ شب های بلند قفسم بود.

آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود.

دستِ من و آغوش تو، هیهات، که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود.

بالله، که بجز یاد تو، گر هیچ کسم هست
حاشا، که بجز عشقِ تو، گر هیچ کسم بود.

سیمای مسیحاییِ اندوهِ تو، ای عشق
در غربت این مهلکه فریاد رسم بود.

لب بسته و پر سوخته، از کوی تو رفتم
رفتم، به خدا گر هوسم بود، بسم بود.

magmagf
10-02-2007, 00:00
دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت
ای دختر بهار حسد می برم به تو
عطر و گل و ترانه و سر مستی ترا
با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو
بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای
با ناز میگشود دو چشمان بسته را
میشست کاکلی به لب آب نقره فام
آن بالهای نازک زیبای خسته را
خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش
بر چهر روز روشنی دلکشی دوید
موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او
رازی سرود و موج بنرمی از او رمید
خندید باغبان که سرانجام شد بهار
دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم
دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار
ای بس بهارها که بهاری نداشتم
خورشید تشنه کام در آن سوی آسمان
گویی میان مجمری از خون نشسته بود
می رفت روز و خیره در اندیشه ای غریب
دختر کنار پنجره محزون نشسته بود

FX64 Dual Core
10-02-2007, 00:27
با سلام


دنیا دیگه مث تو نداره

نداره نه می تونه بیاره

دلا همه بیقراره عشقن

اما عشقه که واسه بی قراره

هیشکی مثل تو نمیتونه

نمیتونه قلبمو بخونه

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

yalda_tanhayeshab
10-02-2007, 00:39
همیشه سبز می خشکد
همیشه ساده می بازد
همیشه لشگر اندوه به قب ساده می بازد
من ان سبزم که رستن را تو بردی از یادم
چه ساده همتی خود را به باد سادگی دادم

magmagf
10-02-2007, 20:14
مي از جام مودت نوش و در كار محبت كوش
به مستي ، بي خمارست اين مي نوشين اگر نوشي
سخن ها داشتم دور از فريب چشم غمازت
چو زلفت گر مرا بودي مجال حرف در گوشي
نمي سنجد و مي رنجند ازين زيبا سخن سايه
بيا تا گم كنم خود را به خلوت هاي خاموشي

amir.ara
10-02-2007, 20:59
یک روز
- چیزی پس از غروب تواند بود-
وقتی نسیم زرد،
خورشید سرد را
چون برگ خشکی از لب دیوار رانده است!
وقتی،
چشمان بی نگاه من، از رنگ ابرها
فرمان کوچ را
تا انزوای مرگ
نادیده خوانده است.
وقتی که قلب من
خرد و خراب و خسته،
از کار مانده است
چیزی پس از غروب تواند بود.

چیزی پس از غروب کجا می رودم ؟
-مپرس!
هرگز نخواستم که بدانم
هرگز نخواستم که بدانم چه می شوم
یک ذره،
یک غبار،
خاکستری رها شده در پهنه جهان
در سینه زمین
یا اوج کهکشان
یا هیچ !
هیچ مطلق !
هر گز نخواستم که بدانم چه می شوم...
اما چه می شوند
این صدهزار شعر تر دلنشین، که من
در پرده های حافظه ام گرد کرده ام
این صدهزارنغمه شیرین، که سال ها
پرورده ام به جان و به خاطر سپرده ام
این صدهزار خاطره
این صد هزار یاد
این نکته های رنگین
این قطعه های نغز
این بذله ها و نادره ها و لطیفه ها
این ها چه می شوند ؟

چیزی پس از غروب
چیزی پس از غروب من، آیا
بر باد می روند ؟
یا هر کجا که ذره ای از جان من به جاست،
در سنگ، در غبار،
در هیچ،
هیچ مطلق
همراه با من اند ؟

magmagf
10-02-2007, 23:15
در زیر پاشنه هر در
در پشت هر مغز
من له له سگان مفتش را
پی جوی و هرزه پوی
احساس می کنم
حتی
از هر بلور واژه که جان می دهد به خلق
نان و گل و سلامت و آزادی
می بینم آشکار
این پوزه های وحشت را
له له زنان و هار

amir.ara
10-02-2007, 23:27
روزی نمی رود که به یادِ گذشته ها
در ظلمت ملال نگریم به حالِ خویش
یک دم نمی شود که به یاد جوانی ام
از فرط رنج سر نبرم زیر بال خویش

رویای خاطراتِ غم انگیز زندگی
تا یم نفس به سینه بود همدمِ من
وین اشک ها که ریخته بر روی دفترم
آیینۀ تمام نمای غمِ من است

***
در کنج غم نشسته و یاد گذشته ها
در موج اشک می گذرند از برابرم
در شعله های حسرت و نومیدی و دریغ
دل را نگاه می کنم و رنج می برم!

magmagf
10-02-2007, 23:55
من شكستم در خود
من نشستم در خويش
ليك هرگز نگذشتم از
پل
كه ز رگ هاي رنگين بسته ست كنون
بر دو سوي رود آسودن
باورن كن نگذشتم از پل
غرق يكباره شدم
من فرو رفتم
در حركت دستان تو
من فرو رفتم
در هر قدمت ، در ميدان
من نگفتم به ذوالكتاف سلام
شانه ات بوسيدم
تا تو از اين همه ناهمواري
به ديار پاكي راه بري
كه در آن يكساني پيروزست
من شكستم در خود
من نشستم در خويش

amir.ara
11-02-2007, 00:12
شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن می کند که پیر کنعان گفت

حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتیست که از روزگار هجران گفت

yalda_tanhayeshab
11-02-2007, 02:11
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه داهره ازباغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از بی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب الود به من کرد نگاه
و تو رفتی وهنوز
سالهاست که در گوش من ارام ارام
خش خش گام تو تکرار کن
می دهد ازارم
ومن اندیشه کنان
غرق این بندارم
که چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت

magmagf
11-02-2007, 03:44
تو قامت بلند تمنایی ای درخت.
همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار
زیبایی ای درخت.
وقتی که بادها
در برگهای درهم تو لانه می کنند
وقتی که بادها
گیسوی سبزفام تو را شانه می کنند
غوغایی ای درخت.

amir.ara
11-02-2007, 03:54
تو را دارم ای گل، جهان با من است.
تو تا با منی، جانِ جان با من است.

چو می تابد از دور پیشانی ات
کران تا کران، اسمان با من است.

چو خندان به سوی من آیی به مهر
بهاری پر از ارغوان با من است!

کنارِ تو هر لحظه گویم به خویش
که خوشبختی بیکران با من است.

روانم بیاساید از هر غمی
چو بینم که مهرت روان با من است.

چه غم دارم از تلخی روزگار،
شکر خندۀ آن دهان با من است.

magmagf
11-02-2007, 04:05
تو می تونی دیگه با اسب آبی به دریاچه ی قو هم بروی
کنسرت های بدون من اگرچه برای تو طعم خزه های دریا را دارند
نقشه ای هم برای سالن رقصی کشیده ام که نپرس !
تا تو فقط روی صحنه برقصی
و من فقط - فقط برای تو کف بزنم
اما با فکر خرت و پرت های به جا مانده از آن دستفروش اول صبح چه کنم
که مرا میپیچاند در گردبادی که اسم روزمره اش
سه چار قطره اشک ناقابل است

amir.ara
11-02-2007, 04:20
تشنه کامانیم ! ای ابر سیاه!
بر لب ما قطره ای ایثار کن

خاک، له له می زند، خورشید تیغ
چشمه های خشک را سرشار کن

دشت ها خشکیده ست و دهقان نا امید،
رود های خفته را بیدار کن

باغ پژمرده ست و غمگین باغبان
این سراسر خاک را گلزار کن

روح باران را بگو ای تابناک
بحر را سر ریز کن، رگبار من

جان ما را زین پلیدی ها بشوی!
کار کن! ای ابر نسیان کار کن.

magmagf
11-02-2007, 04:24
نمی دانی چه دلتنگم
چه بی تابم
چه غمگینم چه تنهایم
تو را هر شب صدا کردم
نمی بینی نمی خوابم
بیا تا باورت گردد
که بی تو کمتر از خاکم
ولی با تو به افلاکم
بیا با آرزوهایم
بسازم خانه ای در دل
سراغم را نمی گیری
مگر بیگانه ای با دل؟

amir.ara
11-02-2007, 04:32
لب باز مگیر یک زمان از لب جام
تا بستانی کام جهان از لبِ جام

در جام جهان چو تلخ و شیرین به همست
این از لب یار خواه و آن از لب جام

magmagf
11-02-2007, 04:35
من گذشتم از تمام قیل و قال
از هیاهو ، از هجوم ایینه
این همه دیوار در اطراف من
این منم ، این آشنای ثانیه

این منم این آفتابگردان تو
تو به هر سویی که می خواهی بچرخ
من ستاره چیده ام در یک سبد
شد گلیم آرزویم نخ به نخ

amir.ara
11-02-2007, 04:38
خوبان جهان صید توان کرد به زر
خوش خوش بر ازیشان بتوان خورد به زر

نرگس که کله دار جهانست ببین
کو نیز چگونه سر درآورد به زر

--------
داری میری تو کار فونت و رنگ آیا؟

magmagf
11-02-2007, 04:40
روح کدامین شوربخت دردمند ایا
در آن حصار تنگ زندانیست ؟
با من بگو ؟ ای بینوا ی دوره گرد ، آخر
با ساز پیرت این چه آواز ، این چه ایین ست ؟

گوید چگوری : این نه آوازست نفرین ست
آواره ای آواز او چون نوح یا چون ناله ای از گور
گوری ازین عهد سیه دل دور


بی کاریه دیگه:rolleye:

amir.ara
11-02-2007, 04:45
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
-----------

یعنی من آخر بیکارم نه
سه ساعت بولد و سایز و رنگش تنظیم می کنم:biggrin:

magmagf
11-02-2007, 04:48
دود اگر بالا نشيند كسر شان شعله نيست
جاي چشم ابرو نگيرد گرچه او بالاتر است
گر ببيني ناكسان بالا نشينند عيب نيست
روي دريا كف نشيند قعر دريا گوهر است


نکنه می خوای بگی نیستی:laughing: ( شوخی )
این وقت صبح وقتی اومدیم مشاعره لابد خیلی بی کاریم دیگه
چند نفر دیگه جز ما توی سایتن اخه:laughing:

amir.ara
11-02-2007, 04:52
تار و پود هستیم بر باد رفت، اما نرفت
عاشقی ها از دلم، دیوانگی ها از سرم
---------
اخه من همیشه تو کار فونتو سایزم.

magmagf
11-02-2007, 04:54
ما همه از يك قبيله ي بي چتريم
فقط لهجه هايمان ، ما را به غربت جاده ها برده است
تو را صدا مي زنم كه نمي دانم
مرا صدا مي زنم كه كجايم
اي ساده روسري كه در ايستگاه و پچ پچه ها
اي ساده چتر رها كه در بغض ها و چشم ها
تو هر شب از روزهاي سكوت
رو به ديوار به خوابي مي روي
تو هر شب از نوارهاي خالي كه گوش مي دهي
باز مي گردي


پس مشکل تو ژنتیکیه در کل :laughing: ( شوخی )

amir.ara
11-02-2007, 04:57
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیدۀ ما شاد نکرد

آن جوانبخت که می زد رقم خیر و قبول
بندۀ پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
---------
راست می گی خودم حس کرده بودم یه چیزیم هست
منتها الان که گفتی گرفتم مشکل چیه :)

magmagf
11-02-2007, 04:59
دونه دونه توی ناودون
قطره های سرد بارون
بی تو اما يه کويرم
تو نباشی من می ميرم

قطره قطره٬ چکّه چکّه
اشک آسمون می باره
گِلِه دارم از خداوند
اگه باز تورو نياره

ای ول می بینم بسیار راحت با قضیه کنار اومدی
نترس سرطان که نیست درمان می شه:laughing:

amir.ara
11-02-2007, 05:03
هر انکه جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که اشنا سخن اشنا نگه دارد
-------------
نه فکر نکنم درمان بشه
جد و آبادم همین مشکل داشتن
باهاش کنار اومدن
منم باهاش می سازم

magmagf
11-02-2007, 05:06
دوباره اين دل
بوي ديدن تو دارد
و اين بستر آلوده
به گذر زمان
ياد تو
دوباره اين دل
لرزش سرماي عشق و
اين دست
هرم نفسهاي گرم سينه را
براي فرار از سرماي بي وفايي ها
مي طلبد
تا در گرماي كورهء عشق
سرخ گردد
و در زير
پتك امتحان زمان
آبديده


پس مریضیت بدون که واگیردار بوده
اخه من تا دیشب سالم بودم

amir.ara
11-02-2007, 05:10
هر کرا با خط سبزت سر سودا باشد
پای ازین دایره بیرون ننهد تا باشد

من چو از خاک لحد لاله صفت بر خیزم
داغ سودای توام سرّ سویدا باشد
---------
من نمی دونستم از طریق اینترنتم سرایت میکنه
بهرحال توام باید باهاش بسازی
فقط مواظب باش کس دیگه نگیره:biggrin:

magmagf
11-02-2007, 05:12
در ابتداي آن ناگهان
كه كودك شدم
در ابتداي اين ناگهان
كه حالا مردي براي خودم
هميشه گفته ام
چيزي به انتهاي اين همه ناگهان نمانده است
كاشي هاي آن همه آبي
كنار دستشويي هميشه
آسمان كودكي را به ياد مي آورند
و آيينه ي شكسته هر بار
گوشه اي از دنيا را از ياد مي برد

نه اگه من مریض بشم و درمان نداشته باشه امیدوارم همه مثل من بشن:laughing:
چه حرف بدجنسانه ای:rolleye:

amir.ara
11-02-2007, 05:16
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خم این طاق رنگین

به جای لوح سیمین در کنارش
فلک بر سر نهادش لوح سنگین
-------
اره خداکنه همه بگیرن
می بینی بدجنسیه توام واگیردار بود منم گرفتم :evil:

magmagf
11-02-2007, 05:18
نه پرنده شدی
که در آسمان پرواز کنی
نه رود که بخروشی
و نه کودک
که در کوچه ها بازی کنی
متولد شدی
قد کشیدی
اما زندگی نکردی هنوز ...


چه بگیر بگیریه امشب:laughing:

amir.ara
11-02-2007, 05:21
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد
از سر پیمان برفت با سر پیمانه شد

صوفی مجلس که دی جام و قدح می شکست
باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد
---------
آره فکر کنم تاپیک باید بره قرنطینه :)

پرنس
11-02-2007, 05:22
ز شعر آنچه شنيدم در اين زمانه به جز
فغان پيرزن و آه نوجواني نيست
تهي تر است ز دست گدا نگاه مرا
ديگر به صفرهء جانم ز عشق ناني نيست
زبان قلب مرا هيچ كس نميفهمد
چه رازها كه مرا هست و ترجماني نيست

magmagf
11-02-2007, 05:24
درون سينه ام دل ناله ميزد :
باز كن از پاي زنجيرم ، كه بگريزم
به دامانش بياويزم
به او با اشك خون گويم
مرو ، من بي تو مي ميرم ...
ولي من در ميان هاي هاي گريه خنديدم
كه تو هرگز نداني بي تو يك تك شاخه‌ي عريان پاييزم

چه سرنوشت شومی :rolleye:
البته وقتی ادم بیکاره چه تو فروم چه قرنطینه;)

amir.ara
11-02-2007, 05:26
ما آزموده ایم در این تاپیک بخت خویش
باید برون کشید از این ورطه رخت خویش

magmagf
11-02-2007, 05:28
شادم که در شرار تو می سوزم
شادم که در خیال تو می گریم
شادم که بعد وصل تو باز اینسان
در عشق بی زوال تو می گریم
پنداشتی که چون ز تو بگسستم
دیگر مرا خیال تو در سر نیست
اما چه گویمت که جز این آتش
بر جان من شراره دیگر نیست

amir.ara
11-02-2007, 05:32
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودا زده از غصه دو نیم افتادست

چشم جادوی تو خود عین سواد سِحرست
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست
--------
این شعرا که می گی برا خودت نیست که
آخه همیشه دم صبح تو حالت خواب و بیداری و بیکاری حسه مشاعره داری

magmagf
11-02-2007, 05:35
تابلوي روي ديوار
نشاني از فصلي سرد
و برفي سنگين
درآسماني آبي
وطلوعي
به پردازش باراني از پژواك نور
كه مي ربايد از راه رسيده كودكي پاك
براي ديدن قناري
در انبوه سرماي سپيد
و من تنها
صداي رقصيدن رنگها را
در بوم
به روياي غرورانگيز خود
شماره مي كردم

تکته فکر کردی می رم تو خلسه و شعر می گم :laughing: :laughing: :laughing:
نه بابا شعرای خودم نیست
همه اش مال این و اونه;)
شعرهای من به این خوبیا نیست( شکسته نفسی :rolleye: )

amir.ara
11-02-2007, 05:39
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه انجا به پناه آمده ایم

رهرو منزل عشقیم وز سر حدّ عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه امده ایم
------------
اخه من رفتم تو حالت خلسه دو سه تا شعر گفتم
فکر کردم مرض شاعری داشتی به منم سرایت کرده :biggrin:

magmagf
11-02-2007, 05:41
میوه های آبرو
آن طرف تر شسته بود
کوزه گر اما نشست
غرق شد در گفتگو
حرف هایش ساده بود
انتظارش هم به جا
گفت : هر کس کوزه اش
می تواند پر شود
با توکل بر خدا
ساکت و بی سر صدا


این مثلا یک قسمت از شعرهای خانم شش بلوکی است

ااا پس بفرست بیاد شعرات را
بعد هم من برم بخوابم دیگه
تو خوابت نمی یاد؟!!!!!!!!

amir.ara
11-02-2007, 05:47
آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشۀ چشمی به ما کنند

دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانۀ غیبم دوا کنند
-------
شعرم قشنگ بود
فقط اگه تکراریه بهم بگو :)
آره منم برم بخوابم تا بیشتر ازین جامعه شعرا رو گند نزدم
شب خوش;)

magmagf
11-02-2007, 05:49
دگر آن سينه‌ي پر مهر ، آن سد سكندر نيست كه سر بر روي آن بگذاري و درد درون گويي
دو دست كوچكش ، با پنجه هايي گرم و لغزنده
ميان زلف هاي نرم تو بازي نمي گيرد ، پريشانش نمي سازد
هزاران باره هستي را به پاي تو نمي بازد ...


قشنگ بود اما یک ذره اشنا بود شاید یکی ازت دزدیه باشه شعا مثلا حافظ:laughing:
شب خوش

amir.ara
11-02-2007, 05:52
دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند
پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
-------
آره این حافظ همه شعراشو از این و اون کش می رفته.
دیگه واقعا شب خوش
( خدافظیمون شده مثله خدافظیه خانوما پشته تلفن)

magmagf
11-02-2007, 09:48
دستانم می لرزد و پاهایم سست می شود چون تو را می بینم
یادت را عشق است
واین تنها چیزیست که برایم آرام بخش است
مونس شبهای تیره من
و تک ستاره آسمان تنهایی ام

Monica
11-02-2007, 10:26
معشوق تو همسايه ي ديوار به ديوار

در باديه سرگشته شما در چه هواييد

گر صورت بي صورت معشوق ببينيد

هم خواجه و هم خانه و هم كعبه شماييد

WooKMaN
11-02-2007, 11:38
در اين مقام مجازی بجز پياله مگير
در اين سراچه بازيچه غير عشق مباز

به نيم بوسه دعايی بخر ز اهل دلی
که کيد دشمنت از جان و جسم دارد باز

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Venus
11-02-2007, 12:56
زمين و آسمان را کفر مي گويي000 نمي گويي؟
خداوندا
اگر با مردم آميزي
شتابان در پي روزي
ز پيشاني عرق ريزي
شب آزرده ودل خسته
تهي دست و زبان بسته
به سوي خانه باز آيي
زمين آسمان را کفر مي گويي000 نمي گويي؟

-----------------------

ادامه این شعر که شعر بسیار زیبایی است از کارو به نام کفرنامه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Monica
11-02-2007, 15:23
اين روزا عادت همه رفتن ودل شكستنه
درد تموم عاشقا پاي كسي نشستنه
اين روزا مشق بچه ها يه صفحه آشفتگيه
گرداي رو آينه فقط غم زندگيه
اين روزا درد عاشقا فقط غم نديدنه
مشكل بي ساتاره ها يه كم ستاره چيدنه
اين زوطا كار گلدونا از شبنمي تر شدنه
آرزوي شقايقا يه شب كبوتر شدنه
اين روا آسمونمون پر از شكسته باليه
جاي نگاه عاشقت باز توي خونه خاليه
اين روزا كار آدما تو انتظار گذاشتنه
---------------------
رامبد این متنه تو امضات کلش همینه؟یا کامل تره؟

WooKMaN
11-02-2007, 15:53
هر که ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال
سر ما و قدمش يا لب ما و دهنش

شعر حافظ همه بيت الغزل معرفت است
آفرين بر نفس دلکش و لطف سخنش

--------------------------

یا کامل تره ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

هیچ
11-02-2007, 16:15
شدم فسانه به سر گشتگی و ابروی دوست
کشید در خم چوگان خویش چون گویم

بیار می که به فتوی حافظ از دل پاک
غبار زرق به فیض قدح فرو شویم

Venus
11-02-2007, 18:13
مائيم ... ما كه طعنه زاهد شنيده ايم
مائيم ... ما كه جامه تقوی دريده ايم
زيرا درون جامه بجز پيكر فريب
زين هاديان راه حقيقت نديده ايم!

magmagf
11-02-2007, 18:48
مرا به خانه ام ببر
كه شهر ، شهر يار نيست
مرا به خانه ام ببر
ستاره دلنواز نيست
سكوت نعره مي زند
كه شب ، ترانه ساز نيست
مرا به خانه ام ببر
كه عشق در ميانه نيست
مرا به خانه ام ببر
اگر چه خانه ، خانه نيست

Monica
11-02-2007, 19:02
یا کامل تره ...
می شه یا کامل ترشو واسم بفرستی؟
------------------
تو نمي فهمي اندوه مرا !
و اندوه تو تنها نگاه و صداي اوست ...
قلبم به پاي تو نشست ،
اما نمي دانست که اين چنين زود و بي محابا شکسته مي شود ؟
قلب بي گناهم چه مي دانست که تو هم اين گونه هستي ؟!!!
اين جهان براي تو پر است از او
و براي من خالي از تو ...
تنها مانده به تو بگويم :
مطمئن باش ، برو
ضربه ات کاري بود و
دل من سخت شکست ...
و تو به من و سادگيم خنديدي ... !
به من و حسي پاک که پر از ياد تو شد ؟!!

WooKMaN
11-02-2007, 19:05
در غريبی و فراق و غم دل پير شدم
ساغر می ز کف تازه جوانی به من آر

منکران را هم از اين می دو سه ساغر بچشان
وگر ايشان نستانند روانی به من آر
-------------------------
واسه شدن که میشه اما مشکل اینجاست که یادم رفته از کجا پیداش کردم ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تا اونجا که یادمه یه وبلاگ بید !!!! ... فقط همینو میدونم ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
11-02-2007, 19:14
رهايت می کنم
و تا ناکجای قصه ها در سرنوشت گم ميشوم،
امّا عشق تو را به دنبال خواهم داشت
و با خود به قصه ها خواهم برد.
و تو،
آن زمان که به ناکجای قصه زندگيت رسيدی،
فصل عشق مرا خواهی خواند،
و برايم خواهی گريست!!!
---------------
آها فراموشش کن مهم نیست ....

WooKMaN
11-02-2007, 19:16
تا معطر کنم از لطف نسيم تو مشام
شمه‌ای از نفحات نفس يار بيار

به وفای تو که خاک ره آن يار عزيز
بی غباری که پديد آيد از اغيار بيار

------------------------------------------
چه شانسی داشته بیدی [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ... همین الان یه نگاه به history مرورگرم انداختم ، وبلاگه بیدش ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

پی ام چک وکن .... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
11-02-2007, 19:19
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
-----------
تنکس .....

WooKMaN
11-02-2007, 19:23
ما چو داديم دل و ديده به طوفان بلا
گو بيا سيل غم و خانه ز بنياد ببر

زلف چون عنبر خامش که ببويد هيهات
ای دل خام طمع اين سخن از ياد ببر

خواهش [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

amir.ara
11-02-2007, 21:04
ریشه در اعماق اقیانوس دارد - شاید -
این گیسو پریشان کرده
بیدِ وحشیِ باران.
یا، نه، دریایی ست گویی، واژگونه، برفراز شهر،
شهرِ سوگواران.
هر زمانی که فرو می بارد از حد بیش
ریشه در من می دواند پرسشی پیگیر، با تشویش:
رنگ این شب های وحشت را
تواند شست آیا از دل یاران؟

چشم ها و چشمه ها خشک اند.
روشنی ها محو در تاریکی دلتنگ،
هم چنان که نام ها در ننگ!

هرچه پیرامون ما غرق تباهی شد.
آه، باران، ای امیدِ جانِ بیداران!
بر پلیدی ها - که ما عمری ست در گرداب آن غرقیم -
آیا، چیره خواهی شد؟

Monica
11-02-2007, 21:44
ديروز شيطان را ديدم.
در حوالي ميدان بساطش را پهن كرده بود؛
فريب مي‌فروخت .
مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌
هياهو مي‌كردند و هول مي‌زدند و بيشتر مي‌خواستند .
توي بساطش همه چيز بود.
غرور، حرص،‌دروغ و خيانت،‌ جاه‌طلبي و ....
هر كس چيزي مي‌خريد و در ازايش چيزي مي‌داد .
بعضي‌ها تكه‌اي از قلبشان را مي‌دادند و بعضي‌ پاره‌اي از روحشان را .
بعضي‌ها ايمانشان را مي‌دادند و بعضي آزادگيشان را .
شيطان مي‌خنديد و دهانش بوي گند جهنم مي‌داد .
حالم را به هم مي‌زد .
-------------
چه قدر حالم بدههههههههههههه[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

WooKMaN
11-02-2007, 21:59
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دير مغان و شراب ناب کجا

چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

خدا بد نده ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

amir.ara
11-02-2007, 21:59
از مردمی و سلیمی و مسکینی
وز منصب و از تکبر و خود بینی
بر اتش اگر نشانیم بنشینیم
بر دیده اگر نشانمت ننشینی

Monica
11-02-2007, 22:04
اما عشق

همان قصه ی تکراری

دوباره مرا به خاک انداخت



و اما درد

دوباره به دنبال عشق آمد

بر ویرانه ام چنبره زد



و اما غم

ویرانه ام را چراغان کرده است

با فانوس های اشک



و اما دوباره عشق

همین که به پا خیزم

به جستجویش خواهم رفت

همیشه و هنوز...

....

به تو گفته ام که من عاشق این حریف قدرم،

عاشق عشقم!؟
---------------
خدا که بد نمی ده .... بنده هاشن که ...

WooKMaN
11-02-2007, 22:06
مبين به سيب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی‌روی ای دل بدين شتاب کجا

بشد که ياد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

---------------------------------
هرچی بدبختیه زیر سر این بنده کم عقل بیده [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ... نرو تو فکرش وگرنه دپرس میشیا ...[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
11-02-2007, 22:14
آنچه در نبرد زندگی برنده را از بازنده جدا می کند ...
برنده يا بازنده بودن نيست ؛
بلکه چگونگی برخورد با مشکلات و مسائل زندگی است ؛
يک درخت هر چقدر هم که بزرگ باشد ؛
با يک دانه آغاز می شود ؛
طولانی ترين سفرها با اولين قدم .
-------------
آره می دونم ... باشه[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

amir.ara
11-02-2007, 22:27
من از زبان آب، پرنده، نسیم، ماه
بامردم زمانه سخن ها سروده ام

من، از زبانِ برگ
دردِ درخت را

در زیرِ تازیانۀ بیدادِ برق و باد
در پیش چشمِ مردمِ عالم گشوده ام

من از زبان باران،
غمنامۀ بلند،
بسیار خوانده ام

تا از زبان صبح
نور امید را به شما ارمغان کنم،
شب های بی ستاره
بیدار مانده ام!
...

mohammad99
11-02-2007, 22:31
مرا چشميست خون افشان زدست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد ديد از آن چشم و از آن ابرو


غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستي
نگارين گلشنش رويست و مشکين سايه بان ابرو


تو کافر دل نمي بندي نقاب زلف و مي ترسم
که محرابم بگرداند غم آن دلستان ابرو


اگرچه مرغ زيرک بود حافظ در هواداري
به تير غمزه صيدش کرد چشم آن کمان ابرو


غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستي
نگارين گلشنش رويست و مشکين سايه بان ابرو


دانلود آواز شعر بالا با صدای استاد شجریان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

***
راستش رو بخاید من فقط این شکلی بلدم همدردی کنم(زیاد حرف زدن بلد نیستم)

amir.ara
11-02-2007, 23:03
وای از این افسردگان، فریادِ اهلِ درد کو؟
نالۀ مستانۀ دلهای پرورد کو؟

ماه مهرآیین که میرد باده با رندان کجاست
بادِ مشکین دم که بوی عشق می آورد کو؟

در بیابان جنون سرگشته ام چون گردباد
همرهی باید مرا، مجنون صحرا گرد کو؟

بعد مرگم، می کشان گویند در میخانه ها:
آن سیه مستی که خم ها را تهی می کرد کو؟

پیش امواج حوادث، پایداری سهل نیست
مرد باید تا نیندیشد ز طوفان، مرد کو؟

دردمندان را دلی چون شمع می باید، رهی
گرنه ای بی درد، اشک گرم و آه سرد کو؟
---------
محمد آقا ممنون منم خیلی حالم گرفته بود.
کلی حال کردم.:)

هیچ
11-02-2007, 23:10
ور جادویی نماید بندد زبان مردم
تو چون عصای موسی بگشا برو زبان​ها

عاشق خموش خوشتر دریا به جوش خوشتر
چون آینه​ست خوشتر در خامشی بیان​ها


مولوی

amir.ara
11-02-2007, 23:26
آن لاله نامِ لاله فروش، از دو زلف خود
بر ماه و زهره غالیه پوشی کند همی

بی زر چو پا نهی به دکانش کند خروش
ور زر دهی چو غنچه خموشی کند همی

گر خویشتن به سیم فروشند عجب مدار
کان سیم چهره ( لاله) فروشی کند همی

mohammad99
12-02-2007, 00:00
يک شب آتش در نيستاني فتاد

سوخت چون اشکي که بر جاني فتاد


شعله تا سرگرم کار خويش شد

هر نيي شمع مزار خويش شد
شعله تا سرگرم کار خويش شد

هر نيي شمع مزار خويش شد
ني به آتش گفت:

کين آشوب چيست؟

مر تو را زين سوختن مطلوب چيست؟

گفت آتش بي سبب نفروختم

دعوي بي معنيت را سوختم


زانکه مي گفتي نيم با صد نمود

همچنان در بند خود بودي که بود



مرد را دردي اگر باشد خوش است


درد بي دردي علاجش آتش است


درد بي دردي علاجشآتش است

دانلود با صدای شهرام ناظری ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

magmagf
12-02-2007, 06:17
تنهایی و تاریکی آغاز کدورتهاست
خوش وقت سحر خیزان وان صبح و صفا دریا
بردار و ببر دریا این پیکر بی جان را
در سینه گردابی بسپار و بیا دریا

a_a
12-02-2007, 11:40
تورا صبا و مرا آب دیده شد غماز
وگرنه عاشق ومعشوق رازدارانند
-------------------------------------------

Monica
12-02-2007, 14:34
در گذرگاه زندگی
با قطاری از آرزوهای زيبا
به سوی ميعادگاه در حرکتم
و رويش جوانه ها
بذر اميد را در دلم می کارد
که با اشک الماس نمايم
آبياريش خواهم نمود
و شبنم نقره ای را صبحگاهان از روی گونه هايم
به کمک خورشيد فروزان جمع خواهم نمود .

saye
12-02-2007, 14:45
سلام
.........
دريا ، صبور وسنگين
مي خواند و مي نوشت
"... من خواب نيستم !
خاموش اگر نشستم ،
مرداب نيستم !
روزي كه برخروشم و زنجير بگسلم
روشن شود كه آتشم و آب نيستم !"
...

Monica
12-02-2007, 14:58
مردم ما به همديگه فقط زود عادت مي كنن
حقا كه بي وفايي رو خوبم رعايت ميكنن
درسته كه اينجا همه پاييزا رو دوست ندارن
پاييز كه از راه برسه پا روي برگاش مي ذارن
اما شايد تو زندگي يه
بغض خيس و كال دارن
چند تا غم و يه غصه و آرزوي محال دارن
--------------
سلام عزیزه دلم دلم واست یه کوچولو شده بود[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]قربونت بشم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

WooKMaN
12-02-2007, 16:46
نصيحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
جوانان سعادتمند پند پير دانا را

حديث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشايد به حکمت اين معما را

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

yalda_tanhayeshab
12-02-2007, 17:22
آدما از آدما زود سير ميشن
آدما از عشق هم دلگير ميشن
آدما رو عشقشون پا ميذارن
آدما آدمو تنها ميذارن

منو ديگه نميخواي خوب ميدونم
تو کتاب دلت اينو ميخونم
منو ديگه نميخواي خوب ميدونم
تو کتاب دلت اينو ميخونم

يادته اون عشق رسوا يادته
اون همه ديوونگي ها يادته
تو ميگفتي که گناه مقدسه
اول و آخر هر عشق هوسه

آدما آي آدماي روزگار
چي ميمونه از شماها يادگار
آدما آي آدماي روزگار
چي ميمونه از شماها يادگار

ديگه از بگو مگو خسته شدم
من از اون قلب دو رو خسته شدم
نميخواي بموني توي اين خونه
چشم تو دنبال چشماي اونه

همه حرفاي تو يک بهونه س
اون جهنمي که ميگن اين خونه س
همه حرفاي تو يک بهونه س
اون جهنمي که ميگن اين خونه س
__________________

نيلوفر1
12-02-2007, 17:22
اي كه از كوچه معشوقه ما ميگذري
بر حذر باش كه سر مي شكند ديوارش

نيلوفر1
12-02-2007, 17:23
مرا عهدي است با جانان كه تا جان در بدن دارم
هواداران كويش را چو جان خويشتن دارم

ayandeh
12-02-2007, 17:26
شهر من من به تو مي انديشم
نه به تنهايي خويش
از پس كوچه تو را مي بينم
كه گرفته اي مرا در بر خويش

magmagf
12-02-2007, 17:59
شب لحظه ای به ساحل او بنشین
تا رنج آشکار مرا بینی
شب لحظه ای به سایه خود بنگر
تا روح بیقرار مرا بینی
من با لبان سرد نسیم صبح
سر می کنم ترانه برای تو
من آن ستاره ام که درخشانم
هر شب در آسمان سرای تو

amir.ara
12-02-2007, 21:15
وقتی که شانه هایم
در زیرِ بارِ حادثه می خواست بشکند
یک لحظه
از خیالِ پریشانِ من گذشت:
"بر شانه های تو..."

بر شانه های تو
می شد اگر سری بگذارم.

وین بغض درد را
از تنگنای سینه بر آرم
به های های
آن جان پناه مهر
شاید که می توانست
از بارِ این مصیبتِ سنگین
آسوده ام کند.

magmagf
12-02-2007, 22:31
در دل او را لعنت می کردم
سایه ای از دور به سویم می آمد
آیا خودش بود؟
صورتش محو بود
بارانی بلند پوشیده بود
نزدیک تر آمد
یک قدم فاصله داشتیم
چشم به انتهای جاده دوخته بود
انگار مرا نمی دید
از کنارم گذشت
آنقدر گیج شدم که قدرت حرف زدن نداشتم
به دنبالش دویدم
بند بارانی اش را گرفتم
ولی او به راهش ادامه داد
صدای قدم هایش دور میشد
از او تنها یک بند بارانی در دستانم باقی ماند

amir.ara
12-02-2007, 22:40
دوست، آشفتگی خاطر ما می خواهد.
عشق بر ما هم باران بلا می خواهد.

آنچه از دوست رسد، جان ز خدا می طلبد،
و آنچه را عشق دهد، دل به دعا می خواهد!

پیر ما غسل به خوناب جگر می فرمود:
که دل آیینۀ عشق است، صفا می خواهد،

تو و تابیدنِ در کلبۀ درویشی ما؟
تو خود این گونه نخواهی ، که خدا می خواهد.

بوسه ای زان لب شیرین! که دلِ خستۀ من
پای تا سر همه درد است دوا می خواهد!

گوش جانم، سخن مهر تو را می طلبد
باغ شعرم نفس گرم تو را می خواهد.

همچو گیسوی بلند تو شبی می باید
تا بگویم که دلم از تو چه ها می خواهد.

تا گشاید دل تنگم به پیامی بفرست
انچه گل از نفس باد صبا می خواهد.

magmagf
12-02-2007, 23:03
در شهر محبت همه را دار کشيدند
بر دار سر کوچه و بازار کشيدند
افکنده بخاکند ولي بر سر افلاک
نقش همه را بر در و ديوار کشيدند

amir.ara
12-02-2007, 23:09
در این همه ابر، قطره ای باران نیست.
شب، غیر هلاکِ جانِ بیداران نیست.
وز هیچ طرف صدایی از یاران نیست.
گلبانگ سپیده بر سپیداران نیست!

magmagf
13-02-2007, 00:17
تمام شعرهای آن دفتر را برای او گفته ام
دفترم بوی مریم می دهد
او مرا مریم صدا می کرد
ولی من نازنین بودم
او عاشق مریم بود
ولی من عاشق او بودم
اکنون که بر سر قبرم مریم می آورد
آهسته می گوید
نازنین ... برایت مریم آوردم
هنوز هم عاشق اویم
و من درمیابم
چه بیهوده عاشقش بودم
و آن سنگ دل هنوز مریم را دوست می دارد

amir.ara
13-02-2007, 00:33
در کلاس روزگار،
درس های گونه گونه هست:
درسِ دست یافتن به آب و نان!
درسِ زیستن کنار این و آن.
درسِ مهر،
درسِ قهر،
درسِ اشنا شدن.درسِ با سرشکِ غم ز هم جدا شدن!

در کنار این معلمان و درس ها،
در کنار نمره های صفر و نمره های بیست؛
یک معلمِ بزرگ نیز
در تمام لحظه ها، تمامِ عمر!
در کلاس هست و در کلاس نیست!

نام اوست: مرگ!
و آنچه را که درس می دهد؛
" زندگی " ست!

magmagf
13-02-2007, 00:50
تو را هم با تو سوگند، آی
مکن ، مپسند این ، مگذار
مبادا راست باشد این خبر زنهار
تو آخر وحشت و اندوه را نشناختی هرگز
و نفشرده است هرگز پنجه بغضی گلویت را
نمی دانی چه چنگی در جگر می افکند این درد
خداوندا ، خداوندا
به هر چه نیک و نیکی ، هرچه اشک گرم و آه سرد
تو کاری کن نباشد راست

amir.ara
13-02-2007, 01:08
تو را می گویم ای چشمان دلبر،
که هستی بس دل افروز و دل آرا؛
چو راز عشق خوانم از جبینت
نبینم در جهان مثل تو زیبا؛
چو موج اشک بر رخسارت آید
شوی در دلربایی همچو دریا؛
مبادا بنگرم در رهگذاری
شوی سوی زنی محو تماشا
مبادا بشنوم دور از من ای شوخ
خیالی با تو خلوت کرده تنها
شود پژمرده رخسار من از درد
چو بینم گشته ای معبود دل ها
اگر روزی کنی جز یاد من یاد:
" بسازم خنجری نیشش ز پولاد. "

vahide
13-02-2007, 13:44
دام بشر لایق آن صید نیست
پس تو بگو تا به چه کا آمدیم

ای همه هستی مکن از ما کنار
زانکه ز هستی به کنار آمدیم

magmagf
13-02-2007, 18:09
من شبنم خواب آلود يك ستاره ام
كه روي علف هاي تاريك چكيده ام.
جايم اينجا نبود.
نجواي نمناك علف ها را مي شنوم
جايم اينجا نبود

amir.ara
13-02-2007, 22:30
دلم را چشم و ابرویی نبرده ست
حواسم را پری رویی نبرده ست
مرا افسونگری از من ربوده ست
که هیچ از دوستی بویی نبرده ست.

magmagf
13-02-2007, 22:43
تو غمت را به که خواهی گفت؟
به رفیقی که غمش از تو گرانبارتر است؟
به شب تیره؟
به دیوار؟
به دشت؟
یا به تنهایی
کز جان تو بیمار تر است؟
کوه، فریاد تن را
به تو پس خواهد داد
هرگز این درد گران را نتوان گفت به کوه
نتوان شست به آب
نتوان داد به باد

amir.ara
13-02-2007, 22:52
در پشت میله های قفس، از سرِ ملال
با خطِ خوش نوشتم
بیتی به حسب حال:
" اول بنا نبود بسوزند عاشقان
آتش به جانِ شمع فتد کاین بنا نهاد "
چشمم میان خط
بر روی لفظ " آتش " لرزید، ایستاد

دیدم: هزار شاخۀ گل را که بیگناه
در خط اتش اند.
بیداد مشعله افروز جنگ را
با خطّ خون خویش
بر خاک می کشند!

یک قطره اشک سوزان
بر آتش اوفتاد

magmagf
13-02-2007, 23:05
دور باطل زده ام قصه من
غم سرگشتگی و حیرانیست
بعد سر گشتگی وحیرانیم
باز هم حیرت وسرگردانیست

amir.ara
13-02-2007, 23:07
تنها تر از همیشه
جامی می ام تهی ست
جامِ غمم پر است.
وز جامِ دل مپرس،
کاین جام را به سنگ صبوری شکسته ام

magmagf
13-02-2007, 23:14
ما را ز تو، ای دوست! تمنّای وفا نیست
تا خلق بدانند که یاریم، جفا کن
هر شام به همراه دلارام به هر بام
در بستر مهتاب بیارام و صفا کن
چون باد صبا با تن هر غنچه بیامیز
چون غنچه بَرِ باد صبا جامه قبا کن
آمیختنت با من اگر هست خطایی
برخیز و مپرهیز و شبی نیز خطا کن

amir.ara
13-02-2007, 23:19
نه همین غمکده، ای مرغک تنها قفس است
گر تو آزاد نباشی همه دنیا قفس است

تا پر و بال تو و راه تماشا بسته ست
هر کجا هست، زمین تا به ثریا قفس است

تا که نادان به جهان حکمروایی دارد
همه جا در نظر مردم دانا قفس است.

magmagf
13-02-2007, 23:37
تردید سایه‌ها دوباره سرِ کوچه دیدنی است!
ـ این بار شب نگاه تو دزدید یا سحر؟
با واژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ های ممتد شب تا طلوع نور
هاشور می‌زند تمام نگاهِ مرا سحر
پا روی وسعتِ شب می‌نهم وباز
تکرار می‌شود حکایت یک پشت پا سحر
تکرار می‌کنم تو را و مرورم نمی‌کنی
انکار می‌شوم که دوباره... ؛ ـ چرا سحر!؟

amir.ara
13-02-2007, 23:42
روی تو را و یاس و سحر را
-کنار هم -
هر روز دیده ام.
با این سه تابناک، دلو جانِ خویش را
سویِ بهشت نور و طراوت، کشیده ام
ای خوش تر از سپیده دم،
ای خوب تر ز یاس
تا با منی، چه کار به یاس و سپیده ام!

magmagf
14-02-2007, 00:16
مرا عجز و تو را بيداد دادند
به هر كس هر چه بايد داد دادند
برهمن را وفا تعليم دادند
صنم را بي وفايي ياد دادند
گران كردند گوش گل پس آنگه
به بلبل فرصت فرياد دادند

amir.ara
14-02-2007, 00:18
در پهنۀ دشت رهنوردی پیداست
وندر پیِ ان قافله، گردی پیداست
فریاد زدم - " دوباره دیداری هست؟ "
در چشم ستاره اشک سردی پیداست.

magmagf
14-02-2007, 00:41
تا گردش جهان و دور آسمان بپاست‏
نور ايزدى هميشه رهنماى ماست‏
مهر تو چون شد پيشه‏ام‏
دور از تو نيست انديشه‏ام‏
در راه تو كى ارزشى دارد اين جان ما
پاينده باد خاك ايران ما

amir.ara
14-02-2007, 00:43
ای مرغ به سوی آشیانت برگرد!
ای دوست به سوی دوستانت برگرد
جان تو در آنجاست کجا می گردی
آه ای همه تن به سوی جانت برگرد!

magmagf
14-02-2007, 06:20
در این خلوت که نقش دلپذیرش نیست
و دیوارش فرو می خواندم در گوش:
میان این همه انگار
چه پنهان رنگ ها دارد فریب زیست!
شب از وحشت گرانبار است.
جهان ألوده ی خواب است و من در وهم خود بیدار:
چه دیگر طرح می ریزد فریب زیست
در این خلوت که حیرت نقش دیوار است؟

saye
14-02-2007, 14:38
سلام
.........


چشم مستش باز بازی با دل من می کند
گاه صیاد از شکار خویش دیدن می کند
غنچه می گردد پر و بال دلم کنج قفس
هر زمان یاد گرفتاران گلشن می کند
شوکت آزادگی می یابد از ما، دام ما
حلقه ی پای مرا قمری به گردن می کند
از خود آرایی گریزانند زیبا باطنان
لاله در گلشن قبای پاره بر تن می کند
تنگ چشمی پرده ي خواب فراغت می شود
آسمان تیغ ادب در چشم سوزن می کند
درد هجران را معلم چاره ای جز گریه نیست
جام چون افتد تهی از باده شیون می کن

...

magmagf
14-02-2007, 18:34
نجوایی از سوی تو
نگاهی کوتاه از تو
لبخندی بر لبان زیبایت
و من خود را غرق در عشق یافتم

amir 110
14-02-2007, 18:41
بعد از مدتها سر زدن به اين تاپيك واسم جالبه :

ما ، نان بهنرخ خون جگر خوردیم
زیرا که نرخ روز ندانستیم
شعر از شعور رو به شعار آورد
ما فهم این سخن نتوانستیم
ما خفتگان بی خبر دوشین
امروز را ندیده رها کردیم
در انتظار دیدن فرداییم

amir 110
14-02-2007, 18:41
ما ، جان و تن به خدمت شیطان گماشتیم
ما در بهشت آدمو حوا
ماه برهنه را که شکافی به سینه داشت
پیش از نزول باران ، در چشمه ی بلوغ
شلاق می زدیم
پروانگان شوخ جوان را
در دفتری سپید تر از بستر زفاف
سنجاق می زدیم
ما عطر عشق را
در لابلای حافظه و جامه داشتیم
قاب طریف عکس من و تو
ایینه های کیف زنان بود
اما هنوز ، اینه های بزرگ شهر
تصویر فقر و فاجعه را باز می نمود

amir 110
14-02-2007, 18:41
در روز جنگ ، دشمن او جز پدر نبود
هنگام مرگ ، نوجه بر او جز پدر نخواند
ما هم به سهم خویش
افسانه ای بر این همه افزدویم
ما ، بردگان فقر و اسیران آفتاب
از فخر شعر ، سر به فلک سویدم
ما ، بازماندگان مشاهیر باستان
از نسل ابلهان
از نسل شاعران
یا نسل عاشقان کهن بودیم
کنون چراغ عشق درین خانه مرده است

بابت خرابكاري من رو ببخشيد اين همون اصرات غيبتمه

Monica
14-02-2007, 19:28
تو بازنده ای زندگی!

و من آن فسیل هزار ساله که دیگر فریب نمی خورد!

نه به آسمانهای آبی ت

نه به هوای تازه ت

نه به صبح

و شادی های تو خالی ت

و غمهات

هه!

دیگر حنایشان رنگی ندارد

من آن فسیل هزار ساله ام که دیگر فریب نمی خورد

و تو!

بازنده ای زندگی

دیگر مرا به هر چه می خواهی بفریب

مرا به هر چه می خواهی بفریب

الا به عشق!

که برای چنین فریبی

هنوز با دست لرزان آغوش باز می کنم...

amir.ara
14-02-2007, 20:47
میان جان دو انسان، چنین به هم نزدیک
چقدر فاصله؟
آخر چقدر فاصله؟ آه
چقدر ماندن در هالۀ تبسم و شرم؟
چقدر بودن در پردۀ سکوت و نگاه؟
*
چقدر دوری از آفتاب آن لبخند
چقدر محروم از سایه سار آن گیسو
چقدر باید سر کرد بی نوازش او
چقدر؟
*
چقدر...؟چقدر؟
به اصطکاک دل و سنگ گوش دادن ها
به حکم مبهم تقدیر سر نهادن ها
*
بشر چقدر به درمان عشق درمانده ست؟
مگر چقدر ازین عمر بی ثمر مانده ست؟

مگر چه کاری خوش تر ز دوست داشتن است؟
مگر که عشق گناهی برای مرد و زن است؟

چقدر باید بر این گناه تاوان داد؟
چقدر باید خاوش ماند تا جان داد؟

چقدر پرسه زدن در خیال، با اندوه؟
چقدر صبر، چه صبری به سهمگینیِ کوه؟

چقدر سرخ شدن زیر تازیانۀ شوق؟
چقدر بی تو نشستن درین سکوت و ستوه؟
*
چقدر بی تو به دنبال خویش گردیدن؟
کویر حوصله را با تو در نوردیدن؟
*
میان جان دو عاشق چنین به هم نزدیک
چقدر باید مشتاق ماند و صبور
چقدر باید نزدیک بود و از هم دور
چقدر؟
چقدر؟

magmagf
15-02-2007, 06:24
روي علف ها چكيده ام.
من شبنم خواب آلود يك ستاره ام
كه روي علف هاي تاريك چكيده ام.
جايم اينجا نبود.
نجواي نمناك علف ها را مي شنوم
جايم اينجا نبود.

saye
15-02-2007, 07:04
دارم به شهر شما دست می کشم
دارد از وقت هایی که ندارید
صدای دورترین سرودهای جهان می اید
من از مرزهایی که هنوز ، می ایم
دارم اینجا خانه ای می سازم
همین جای وقت هایی که ندارید
دارم به شهر شمانگاه می کنم
دارد از تمام کوچه های مرده
صدای کودکان و سرودمی اید
و زنانی که به پنجره می ایند
و مردانی که به چشم انداز
دارم به شهر شما دست می کشم
قسم می خورم به چتر که باز می شود
قسم می خورم به تماشا که شهر
پر از حرف های تازه شود
برادران بارانی ام
خواهران برفی ام
از درست به حرف هایم نگاه کن
راهی به کودکی های جهان می رود
از درست به چشم هایم نگاه کن
راهی به سرودهای فراموشی
می خواهم چشمهایمان را به قضاوت جاده بگذارم
و شهر شما را به قضاوت آسمان
حرفی اگربود
تو از تمام وقت های با خودت
چیزی بگو
ابتدا سکوت است
...

amir 110
15-02-2007, 07:09
تا ناکجای آسمان ها بروم
نه... چشم بندم
تا انتهای زندگی را بدوم
تلخی این لحظه ها دیدنم را تاب نیست
بزرگ رنجیست زندگی
ماندنم را نای نیست
راه من بیراهه بود
اینک اینجاست
ژرفای تاریک زندگی
که مرگ، شیرین تر از زندگی
زندگی، تلخ تر از مرگ
وفقط تکرر
درد، درد، درد

magmagf
15-02-2007, 07:27
دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد
خرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟
چرا صدایتان نمی رسد کمی بلندتر
صدای من چطور؟ خوب و صاف و واضح و رساست؟
اگر اجازه می دهی برایت درد دل کنم
شنیده ام که گریه بر تمام دردها شفاست

amir 110
15-02-2007, 07:36
تنها کلام تو...
سکوت
سکوت
سکوت
تنها جواب من...
سالهاست
معنا می کنیم این سکوت را
آنچه می آزارد تو را و مرا
تا به چند
از پس اشعار بلند
ما به هم عشق بورزیم؟
ما زهم مهربخواهیم؟
آخراین دوکلام عاشقانه
تا چه حد دشواراست
که بجای گفتنش
فلسفه ها می با فیم

هیچ
15-02-2007, 12:18
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم ............. با ما به جام باده صافی خطاب کن
کار صواب باده پرستی است حافظا ............. برخیز و عزم جزم به کار صواب کن

Monica
15-02-2007, 19:31
نامت سپيده دمي ست كه
بر پيشاني آسمان مي گذرد
- متبرك باد نام تو! -
و ما همچنان
دوره مي كنيم
شب را و روز را
هنوز را ...
------------
دلتنگم.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]خیلی وقته با سایه هم پست نشدم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
15-02-2007, 23:41
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت
در خزان سینه افسرد
کنون نشسته در نگاهم
تصویر پر غرور چشمت
یک دم نمی رود از یادم
چشمه های پر نور چشمت
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد

؟ــــــــــــــــــــــــ ــــ
ببخشید که سایه نیستم

mohammad99
16-02-2007, 00:32
سلام دوستان

دلم گرفت اي هم نفس
پرم شکست تو اين قفس
تو اين غبار . تو اين سکوت
چه بي صدا . نفس نفس

از اين نامهربوني ها
دارم از غصه مي ميرم
رفيق روز تنهايي .
يه روز دستاتو مي گيرم

تو اين شب گريه مي توني
پناه هق هقم باشي
تو اي همزاد همخونه
چي ميشه عاشقم باشي؟

دوباره من دوباره تو
دوباره عشق . دوباره ما

دو هم نفس . دو هم زبون
دو همسفر . دو همصدا

تو اي پايان تنهايي
پناه آخر من باش
تو اين شب مرگي پاييز .
بهار باور من باش

بذار با مشرق چشمات .
شبم روشنترين باشه
ميخوام آيينه خونه
با چشمات همنشين باشه

دلم گرفت اي هم نفس
پرم شکست تو اين قفس
تو اين غبار . تو اين سکوت
چه بي صدا . نفس نفس

***
اینم برا فرانک خانوم
دانلود دلم گرفت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

magmagf
16-02-2007, 10:25
سیه چشمی به کار عشق استاد
درس محبت یاد می داد
مرا از یاد برد آخر ولی من
بجز او عالمی را بردم از یاد

ــــــــــــــــــــ
خیلی ممنون محمد جان
همیشه منا شرمنده می کنید
خیلی خیلی ممنون

Monica
16-02-2007, 11:33
دردت چه درد بود كه چون من تمام شب

سر را به سنگ مي زدي و ميگريستي؟

WooKMaN
16-02-2007, 11:36
ای دليل دل گمگشته خدا را مددی
که غريب ار نبرد ره به دلالت ببرد

حکم مستوری و مستی همه بر خاتم تست
کس ندانست که آخر به چه حالت برود

--------------------
رفتم ، زود برگشتم ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
16-02-2007, 12:03
دوستت دارم
و این دوست داشتن می سوزاند دلم را
دوست دارم این سوختن را
و لذتی که در پی این سوختن است
مرا بی تو باکی نیست ، مرا با تو باک است
زیرا که چشمانم تحمل عظمت نگاهت را ندارد
و زبانم قدرت تکلم را در مواجهه با تو از دست می دهد

Monica
16-02-2007, 12:04
پیچوندی؟[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
---------------
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن مي بيند
مهر صبحدمان داس به دست
خرمن خواب مرا مي چيند
آسمانها آبي
پر مرغان صداقت آبي ست
ديده در آينه ي صبح تو را مي بيند
از گريبان تو صبح صادق
مي گشايد پر و بال
تو گل سرخ مني
تو گل ياسمني
تو چنان شبنم پاك سحري ؟
نه
از آن پاكتري
تو بهاري ؟
نه
بهاران از توست

magmagf
16-02-2007, 12:07
تا مرواريدي آفريده شود
به خون دلي
سينه اي به شكيبايي صدف مي طلبد
جگر هزار توي سرخگل مي خواهد
كه خدنگ شبنمي به چله نشاند
و تا گلوي تفتيده آفتاب
پرتاب كند
هشدار
نطفه نهنگ است عشق نه كرمينه وزغي
و لمحه اي تلاطم طغيانش را
دلي به هيبت دريا مي طلبد
هشدار ! روزگار
آمده ايم عاشق شويم

WooKMaN
16-02-2007, 12:07
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که آبروی شريعت بدين قدر نرود

من گدا هوس سروقامتی دارم
که دست در کمرش جز به سيم و زر نرود

نه بابا ... رفتم ، زیاد اذیت کردم ... گفتن تو برو نمیخواد کار کنی ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
16-02-2007, 12:13
درياي خيال
پلك بگشا كه به چشمان تو دريابم باز
مزرع سبز تمنايم را
اي تو چشمانت سبز
در من اين سبزي هذيان از توست
زندگي از تو و
مرگم از توست
سيل سيال نگاه سبزت
همه بنيان وجودم را ويرانه كنان مي كاود
من به چشمان خيال انگيزت معتادم
و دراين راه تباه
عاقبت هستي خود را دادم
---
ایول :دی منم کلی حالم خوب شده الان احساسه پرواز می کنم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

WooKMaN
16-02-2007, 12:14
می ده که نوعروس چمن حد حسن يافت
کار اين زمان ز صنعت دلاله می‌رود

شکرشکن شوند همه طوطيان هند
زين قند پارسی که به بنگاله می‌رود
-----------------
از دست این سرور پی سی [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
16-02-2007, 12:25
دور از هياهو
در خود شدم گم
بيهوده تنگ است دنيای وحشت
چاره دگر نيست
مغلوب وهمم
آسان گسستم بر جان خستم
شايد که زين پس من مست هستم

هیچ
16-02-2007, 13:42
مرا از تو است هردم تازه عشقی ........... تو را هر ساعتی حسنی دگر باد
به جان مشتاق روی تواست حافظ .......... تو را در حال مشتاقان نظر باد

magmagf
16-02-2007, 16:40
در زمستانی که می اید ز راه
یک نفر از شهرتان خواهد گذشت
آسمان دیده اش ابری شده
خسته پا،دامن کشان ،خواهد گذشت

Behroooz
16-02-2007, 17:15
توانا بود هركه دانا بود
زدانش دل پير برنا بود

......................................

Behroooz
16-02-2007, 17:16
توانا بود هركه دانا بود
زدانش دل پير برنا بود

......................................

WooKMaN
16-02-2007, 17:45
ديده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسيمی ز عنايت که کند بيدارم

چون تو را در گذر ای يار نمی‌يارم ديد
با که گويم که بگويد سخنی با يارم

------------------------

بهروز این شعرات خداییش منو کشته ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
16-02-2007, 17:46
مرغ آبي اينجاست
در خود آن گمشده را دريابم
ر سحرگاه سر از بالش خواب بردار
كاروانهاي فرومانده ي خواب از چشمت بيرون كن
باز كن پنجره را
تو اگر بازكني پنجره را
من نشان خواهم داد
به تو زيبايي را

amir.ara
16-02-2007, 18:06
از پشت میله های قفس، امروز
با مرغکی به گفت و شنو بودم
من، یک غزل به زمزمه می خواندم
او یک غزل به چهچهه سر می داد
در اوج همدلی و هم آهنگی.

او گوشه ای ز پردۀ غم می خواند
من پرده ای ز گوشۀ دلتنگی.

Lonely Raven
17-02-2007, 02:29
یارب به کمند عشق پابستم کن
از دامن غیر خود تهی دستم کن

یکباره ز اندیشه ی عقلم برهان
وز باده ی صاف عشق سرمستم کن

magmagf
17-02-2007, 06:18
نميشه باور من، کنار من نشستي
کسي که مي پرستم، تو بودي و تو هستي
نميشه باور من، هنوز به پام نشستي
چشاتو رو بديهام، تو عاشقونه بستي

amir 110
17-02-2007, 07:54
یاد می کردم از آن تلخی گفتارش در صادق صبح
دل من پر خون بود
در من اینک کوهی
سر برافراشته از ایمان است
من به هنگام شکوفایی گلها در دشت
باز برمی گردم
و صدا می زنم :
” ای
باز کن پنجره را
باز کن پنجره را
در بگشا
که بهاران آمد
که شکفته گل سرخ
به گلستان آمد
باز کنپنجره را
که پرستو می شوید در چشمه ی نور
که قناری می خواند
می خواند آواز سرور
که : بهاران آمد
که شکفته گل سرخ به گلستان آمد “

saye
17-02-2007, 10:04
در گلستان سبز پر از عطر یاس عشق
اینه های عشق و صفا رو بروی ماست
مهر آمد و درین تپش قلب زندگی
پرواز تا شکفته شدن آرزوی ماست


...

هیچ
17-02-2007, 10:16
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه تدبیر کند رای صوابت
هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی
پیداست نگارا که بلند است جنابت

saye
17-02-2007, 10:21
امشب چو دود زلف تو در تاب رفته ام
بیدار و هوشیارم و در خواب رفته ام
جام لبالب و لب نوشین خوشگوار
بیرون ز آتش آمده در آب رفته ام
تا سر خط پیاله می ناب خورده ام
تا در حریم این غزل ناب رفته ام
شوخی ز چشم مست تو آموختم که مست
امشب به خواب گوشه ی محراب رفته ام
نور است هر چه در نظرم جلوه می کند
روشندلان به چشمه ی مهتاب رفته ام
در عالم مپرس و مگو راه برده ام
بیدار و هوشیارم و در خواب رفته ام

...

هیچ
17-02-2007, 10:26
مرا امید وصال تو زنده می دارد .............. و گرنه هر دمم از هجر تو است بیم هلاک
نفس نفس اگر از باد نشنوم بویت ........... زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک
رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات .... بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک
اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهم ......... وگر تو زهر دهی به که دیگری تریاک

amir 110
17-02-2007, 12:14
کسی به فکر گل ها نیست
کسی به فکر ماهی ها نیست
کسی نمی خواهد
باورکند که باغچه دارد می میرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود
و حس باغچه انگار
چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست
حیاط خانه ما تنهاست
حیاط خانه ی ما
در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه میکشد
و حوض خانه ی ما خالی است

hamidreza_buddy
17-02-2007, 13:12
تو رو اون لحظه که دیدم به بهانه هام رسیدم
از تو تصویری کشیدم که اونو هیچ جا ندیدم

hamidreza_buddy
17-02-2007, 13:22
تو رو اون لحظه که دیدم
به بهانه هام رسیدم
از تو تصویری کشیدم
که اون و هیچ جا ندیدم
تو رو از نگات شناختم
قصه از عشق تو ساختم
تو رو از خودت گرفتم
با تو یک خاطره ساختم

amir.ara
17-02-2007, 13:37
من می روم ز کوی تو و دل نمی رود
این زورقِ شکسته ز ساحل نمی رود

گویند دل ز عشقِ تو بر گیرم، ای دریغ
کاری که خود ز دستِ من و دل نمی رود!

گر بی تو سوی کعبه رود کاروانِ ما
پیداست ان که جز رهِ باطل نمی رود

در جست و جوی روی تو هرگز نگاهِ من
بی کاروانِ اشک ز منزل نمی رود.

خاموش نیستم که چو طوطی و آینه
آن روی روشنم ز مقابل نمی رود.

amir 110
17-02-2007, 13:49
در ازدحام این همه تصویر
یا در میان این همه تزویر
ایا مرا تو باز توانی دید ؟
یا من تو را دوباره توانم یافت ؟

amir.ara
17-02-2007, 19:18
تا در این دهر دیده کردم باز،
گلِ غم، در دلم شکفت به ناز
بر لبم تا که خنده پیدا شد
گل او هم به خنده ای وا شد

هر چه بر من زمانه می افزود
گلِ غم را از آن نصیبی بود
همچو جان در میان سینه نشست
رشتۀ عمر ما به هم پیوست

چون بهار جوانی ام پژمرد،
گفتم این گل ز غصه خواهد مرد!
یا دلم را چو روزگار شکست؛
گفتم اورا چو من شکستی هست

می کنم چون درون سینه نگاه
آه از این بختِ بد، چه بینم، آه ... :
گلِ غم مست جلوۀ خویش است
هر نفس تازه تر از پیش است!

زندگی تنگنای ماتم بود
گلِ گلزار او همین غم بود
او گلی را به سینۀ من کاشت
که بهارش خزان نخواهد داشت!

magmagf
17-02-2007, 19:34
تو چه میپرسی:
جان پاکی که مرا زاد و پرورد کجاست؟
دل و دستی که مرا زیستن آموخته کو؟
به گناه چه ز دست و دل فرزند جداست؟
تو چه می گویی:
بوسه و خنده آن چشمه زاینده مهر
از چه رو خاک شدو خاکش بر باد هواست؟

amir.ara
17-02-2007, 19:45
تنم از واسطۀ دوری دلبر بگداخت
جانم از آتشِ مهر رخِ جانانه بسوخت

سوزِ دل بین که ز بس آتشِ اشکم چون شمع
دوش بر من ز سرِ مهر چو پروانه بسوخت

magmagf
17-02-2007, 22:35
تو اون شام مهتاب کنارم نشستی
عجب شاخه گل وار به پایم شکستی
قلم زد نگاهت به نقش آفرینی
که صورتگری را نبود این چنینی
پریزاد عشقو مه آسا کشیدی
خدا را به شور تماشا کشیدی
تو دونسته بودی، چه خوش باورم من
شکفتی و گفتی، از عشق پرپرم من

amir.ara
18-02-2007, 00:01
نرسد دستِ تماشا چون به دامان شما
می توان چشمِ دلی دوخت به ایوانِ شما
از دلم تا لبی ایوان شما راهی نیست
نیمه جانی ست درین فاصله، قربانِ شما!

magmagf
18-02-2007, 00:05
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تو هم سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی كه شوید جسم خاك
هستی ام ز آلودگی ها کرده پاک
ای طپش های تن سوزان من
آتشی در سایه مژگان من
ای مرا با شور شعر آمیخته
این همه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به آتش سوختی
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
بیش از اینت گر كه در خود داشتم
هر كسی را تو نمی انگاشتم

amir.ara
18-02-2007, 00:09
من یقین دارم که برگ،
کاین چنین خود را رها کرده ست، در آغوش باد؛
فارغ است از یاد مرگ!

لاجرم چندان که در تشویش ازین بیداد نیست؛
پای تا سر،
زندگی ست!

magmagf
18-02-2007, 00:13
تا گفتم کی هستی، تو گفتی یه بی تاب
تا گفتم دلت کو، تو گفتی که دریاب
قسم خوردی بر ماه ، که عاشقترینی
تو یک جمع عاشق ، تو صادقترینی
همون لحظه ابری رخ ماهو آشفت
به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت
هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری
من اون ماهو دادم به تو یادگاری

amir.ara
18-02-2007, 00:24
یک آسمان پرنده، رها، روی شاخه ها،
در باغِ بامداد،
یک آسمان پرنده،
سرگرم شستشو،
در چشمه سارِ باد
یک آسمان پرنده،
در بستر چمن،
آزاد، مست، شاد؛
از پشتِ میله ها،
بغضی به های های شکستم:
قفس مباد!

magmagf
18-02-2007, 06:19
در زمستانی که می اید ز راه
یک نفر از شهرتان خواهد گذشت
آسمان دیده اش ابری شده
خسته پا،دامن کشان ،خواهد گذشت

saye
18-02-2007, 10:10
تو کجایی که ببینی زندگیم چه سوت و کوره
قربون چشای نازت"چشم تو از من چه دوره

نمی بخشم خودم و روزی که چشمات و بستی
اگه بودم پیش چشمات"من و تنها نمی زاشتی

کاش منم با تو می مردم"دیگه تنها نمی موندم
دستاتم از من گرفتی"مگه عاشقت نبودم

نمی دونی چه غریبم"میون این همه ادم
زنده موندن خیلی سخته"خودم و دارم می بازم
...

FX64 Dual Core
18-02-2007, 14:49
با سلام



میگن عالم مستی

همین عالم عشق ِ

چه خوشبخت دل ِ من

که دردش غم ِ عشق ِ

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

FX64 Dual Core
18-02-2007, 14:57
به دلیل تکرار ویرایش شد.

magmagf
18-02-2007, 18:05
قلمم بر پا شد
صفحه ی سفيد از جنس دل بی مايه !
روبرويم بنشين ..
نه ! نه ! دروغ نه!
اين صداها که برون می آيد .......
از دل سنگی ديوار....
رشته فکر مرا سخت به پژواک فنا می راند .
......آن طرف قهقهه خنده تو می آيد ؟

Mahdi Hero
18-02-2007, 18:14
دست در دست هم دهیم به مهر × تا بمانیم خرم و شاداب
یار و غمخوار یکدگر باشیم × تا بمانیم خرم و شاداب

amir.ara
18-02-2007, 18:45
باد، پیچید در ترانۀ برگ
برگ، لرزید از بهانۀ باد
هر کجا برگِ خشک بود، افتاد
باغ نالید و گفت:
- " باد، مباد! "
در شگفتم، گناهِ باد چه بود؟
برگ، خشکیده بود، باد ربود.
باد، هرگز نبود دشمنِ برگ
مردنِ برگ، دست باد نبود.

زندگی ذره ذره می کاهد
خشک و پژمرده می کند چون برگ
مرگ، ناگاه می برد چون باد،
زندگی کرده دشمنی، یا مرگ؟

برگِ خشکم به شاخسار وجود
تا کی آن بادِ سرد، سر برد
تو هم ای دوست، ذزه ذزه مکُش!
تا نخواهم که زودتر برسد.!

mohammad99
18-02-2007, 23:09
سلام خدمت تمامی دوستان
دانلود با صدای استاد شجریان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

در اين سراي بي كاسي ، كسي به در نمي زند
به دشت پر ملال ما، پرنده پر نمي زند
سلام خدمت تمامی دوستان
يكي ز شب گرفتگان، چراغ برنمي كند
كسي به كوچه سار شب، در سحر نمي زند

نشسته ام در انتظار اين غبار بي سوار
دريغ كز شبي چنين سپيده سر نمي زند

گذرگهيست پر ستم، كه اندرو به غير غم
يكي صلاي آشنا به رهگذر نمي زند

چه چشم پاسخ است از اين دريچه هاي بسته ات
برو كه هيچ كس ندا به گوش كر نمي زند

نه سايه دارم و نه بر، بيفكنندم ام سزاست
وگرنه بر درخت تر، كسي تبر نمي زند

Venus
19-02-2007, 01:03
در سكوت خانه می پيچد نفس هاشان
ناله های شوقشان لرزان و وهم انگيز

چشم ها در ظلمت شب خيره بر راهست
جوی می نالد كه «آيا كيست دلدارش؟»
شاخه ها نجوا كنان در گوش يكديگر
«ای دريغا ... در كنارش نيست دلدارش»

magmagf
19-02-2007, 06:07
شب نیست از اندوه چشمانت
پلکی به روی پلک بگذارم
ترسم فراموشت کنم ناگه
تا از خیالت چشم بردارم
من بودم وماه وشب وشعرم
شعری که سهم چشمهایت شد!
حرفِ دلت با ماه می گفتی
ماهی که هر شب داده آزارم

amir 110
19-02-2007, 07:49
من نمی رم ، یادت باشه تو اونی هستی که می ره
منم یه جور مزاحمم ، که کلی پیشت می میره
مزاحمی که ردشو ، تمام آدما دارن
نیازی نیس شمارشو به ذهن دستگا بسپارن
مزاحم خیلی روزا ، چه تو طلوع ، چه تو غروب
مزاحم روزای تلخ ، مزاحم روزای خوب
نه اینکه بار آخره ، مزاحمت طولانی شد
اخماتو وا کن تا برم ، باز که هوات طوفانی شد

magmagf
19-02-2007, 10:42
دلم روشن بود که یک روز،
از زوایای گریه هایم ظهور می کنی!
حالا هام،
از دیدن ِ این دو سه موی سفید اینه تعجب نمی کنم!
قفط کمی نگران می شوم!
می ترسم روزی در اینه،
تنها دو سه موی سیاه منتظرم باشند
و تو از غربت ِ بغض و بوسه برنگشته باشی!
تنها از همین می ترسم!?