PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 [20] 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

mohammad99
16-10-2006, 20:15
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دير مغان و شراب ناب کجا

Marichka
16-10-2006, 21:56
اي آفتاب خوبان مي جوشد اندرونم
يك ساعتم بگنجان در سايه عنايت

اين راه را نهايت صورت كجا توان بست
كش صد هزار منزل بيش است در بدايت

هر چند بردي آبم روي از درت نتابم
جور از حبيب خوشتر كز مدعي رعايت

عشقت رسد به فرياد گر خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخواني در چهارده روايت

magmagf
17-10-2006, 05:27
تو كي هستي كه خيال داشتنت
يه دم از خاطر من دور نميشه ؟
رو به روي آينه چشمات رو نبند
خورشيد از نور خودش كور نميشه

Monica
17-10-2006, 07:52
بر آستان تو دل پايمال صد دردست
ببين كه دست غمت بر سرم چه آوردست
هواي باغ گل سرخ داشتيم و دريغ
كه بلبلان همه زارند و برگ ها زردست
شب است و آينه خواب سپيده مي بيند
بيا كه روز خوش ما خيال پروردست

Hazy
17-10-2006, 11:27
تندي مكن كه رشته چل ساله دوستي--------------- در حال بگسلد چو شود تند آدمي

FX64 Dual Core
17-10-2006, 14:25
با سلام


یـا رب آن شاهـوش مـــاه رخ زهــره جبیـن ******* در یکـتــــای کـه و گـوهــــر یــک دانـه کیـســت

گـفتـــم آه از دل دیـــوانـه حــافـــظ بی تـــو ******* زیر لــب خنـده زنان گـفــت که دیــوانه کیـســت


======================


یــا رب سـببی ســاز که یـــارم به ســـلامـــت*******بــاز آیــــد و بــرهــــانـــدم از بــنــد مــــلامـــت

خــــاک ره آن یـــــار ســـفـر کــرده بـیــــاریـــد*******تــا چــشم جهــان بیــن کنمش جـای اقـــامـــت

فـــریــــاد که از شــش جـهتـم راه بـبـســـــتـنـد*******آن خـال و خط و زلــف و رخ و عـارض و قــامـــت

امـــروز کـه در دســــت تـوام مـرحمـــتی کـــن*******فـردا که شوم خــاک چه ســود اشـک نـدامــــت

ای آن که به تقـریر و بیـان دم زنی از عـشـــق*******مـا بـا تو نـداریــــم ســـخن خـــیـر و ســـلامـــت

درویـــش مـکــن نـــالـه ز شــمشــیــر احــبــــا*******کاین طـایـفـه از کـشـــتـه ســــتـانـنـد غــرامـــت

در خــرقه زن آتش که خــم ابــروی ســـاقـــی*******بـــر میــشــکـنـد گــوشــــه مــحــراب امــامـــت

حــاشــا که مــن از جــور و جـفــای تـو بـنــالـم*******بـیداد لـطیــفـان هـمـه لـطــف اسـت و کـرامـــت

کوته نـکـنـد بـحــث ســــر زلـــف تــو حـــافـــظ*******پیـوســته شـد ایـن ســلـســلـه تا روز قـیــامـــت
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
17-10-2006, 16:21
تک قطره نگاهِ يخزدهء ماه

در چهاردهمين روز گشودن پلکهايش

نگاهي که شيشه مي کُنَدَم

لُخت

دلهره هر ماه

زير اين تک نگاهِ مردمکِ سفيدِ چشمِ بزرگِ شب

mohammad99
17-10-2006, 20:29
بر نردبام کهنه ء چوبی
بر رشته ء سست طناب رخت
بر گیسوان کاجهای پیر
وو فکر می کردم به فردا ، آه
فردا –
حجم سفید لیز .
با خش خش چادر مادر بزرگ آغاز میشدئ
و با ظهور سایه مغشوش او، در چارچوب در
- که ناگهان خود را رها میکرد در احساس سرد نور –

وطرح سرگردان پرواز کبوترها
. در جامهای رنگی شیشه
… فردا

Monica
17-10-2006, 21:38
از سراب پرده ها گذشته ام !
آنسو آتشي است
كه پيري در صفحه جادو
به انكار خويش بر آمده است
به فرمان شلاقي !!
ودهان هايي ،
گر گرفته از كف دروغ
بر شانه هاي فخيم قدرت
مدال هاي افتخار مي نشانند .


زهي سعادت !؟
درعصري به تجربت دانايي امده ام
كه بر تووابي خرد فرمان مي رانند
واز چنبر هزارلاي تاريخ
باز تجسم گاليله هايند به محكمه
وانگار هنوزهم پاپ اعظم درنيافته است
زمين زير پايش را زلزله هايند درراه !!


آه خورشيد بي دريغ
بر انجماد اين غافلان شب پرست
شرري ، شعله اي ،
شورشي باش .
از سراب پرده ها گذشته ايم
اينسو آتشي است
كه پاي تاسر نفس هاي مفلوك قدرتي را
نشانه رفته است .!

Mehrshad-msv
18-10-2006, 06:14
توي راه عاشقي فرصت ترديدي نيست
مي دوني توقلب من نقطه تزويري نيست
گريه شبونه روجزتوكه تسكيني نيست
مثل اين شكسته دل هيچ دل غمگيني نيست

توچه ديدي كه بردي توزهم پاشيدي!
توچه بيهوده زمن رنجيدي !
به چه جرمي چه گناهي تو منو سوزوندي!
غم عالم به دلم كوبندي

به تونفرين دل عاشق دل زار
تومنوغرق خجالت كردي
من آزاده مغروروببين
توچطوربنده عادت كردي!

Monica
18-10-2006, 06:19
بر سر رؤيايي معوق چه مي آيد ؟

خشكيده مي شود

چونان دانه اي انگور به زير آ‏فتاب ؟

يا چون زخمي چرك مي كند

و برجاي مي ماند ؟

آيا چون گوشتي فاسد مي گندد ؟

يا كبره مي بندد و قندك مي زند

چونان تكه شيريني اي شهد دار ؟

شايد تنها از وسط خم مي شود

چونان باري سنگين.

يا اينكه مي تركد ؟

Mehrshad-msv
18-10-2006, 06:57
دستامون اگركه دورن دلامون كه دورنمي شن
دل من جزبادل تو بادلي كه جورنمي شه
تومي خواي مرمر قلبت
آب شه وگرماي عشقم
دلت ازسنگه عزيزم
سنگي كه صبورنمي شه...

Monica
18-10-2006, 14:42
زير بام اين شهر عروسکها درخوابند

گويي همه خسته اند

خسته از امروز

بي خبر از فردايي دور

صدايي از کوچه ها نمي آيد

رهگذري نيست تا بگذرد از کوچه ها

همه با هم قهرند

فقط با لبخندي تلخ در کنار هم

Mehrshad-msv
18-10-2006, 23:56
مثل زلال آب من باورت كردم
ميناي يك رنگي درساقرت كردم
سلطان قلب خود تاج سرت كردم
درچشم دل پاكان پيغمبرت كردم

آن شب كه گفتي باورم كن،باتومي مانم
دلواپسي هاي من ازصبح فردابود
آن شب كه گفتي باتوهستم،تاكه دنياهست
باورنكردم،گرچه،اين جمله زيبابود...

Marichka
19-10-2006, 06:04
در هر طرف ز خيل حوادث كمين گهيست
زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر

بي عمر زنده ام من و اين بس عجب مدار
روز فراق را كه نهد در شمار عمر

FX64 Dual Core
19-10-2006, 07:45
با سلام


روز وصــل دوســـتـداران یـــاد بــاد *******یـاد باد آن روزگــــاران یــاد بــاد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت*******بـانگ نـوش شـادخواران یاد باد

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] یاد باد آن روزگاران یاد باد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

به خاطر اینکه تاپیک مشاعره و دلم گرفته را با هم ادغام می کنم، شرمنده ام :sad:

Mehrshad-msv
19-10-2006, 15:52
سلام


به خاطر اینکه تاپیک مشاعره و دلم گرفته را با هم ادغام می کنم، شرمنده ام

هرجورحال مي كني....به كسي چه ربطي داره...انشالله مشكل شماهم حل مي شه.دلت باخداباشه عزيز.


========================================

حلقه بي نگين شدي،بااوناهمنشين شدي

ماروديگه مي خواي چي كار،توخوبابهترين شدي

آرزو قاب نمي كني،شهروخراب نمي كني

ديگه واسه خاطرمن،كسي روخواب نمي كني

هرچي مي گم مال مني ،هرچي مي گم مال مني

سازمخالف مي زني،سازمخالف مي زني
.
.
.
.
.
عشق وگرفته تفرقه،عشق وگرفته تفرقه

سفرمي ري بي بدرغه

تكليف روياهام چي شد،دست توبودبي دغدغه

عاشقي امانداره،

جنون كه حاشانداره،ازهمشون عاشقترم

اين،اين ديگه دعوانداره

ساده نمي شه توروداشت

بايد پيشت ستاره كاشت

ماه و بايدازآسمون،

روطاق چشم توگذاشت

من ازتودل نمي كنم،

من ازتو،دل نمي كنم

عاشق ترينشون منم!
َُِْْ
سازمخالف وبزن من،ولي دم نمي زنم

Hazy
19-10-2006, 18:40
میخورد صوفی غم فردا و ما می میخوریم--------------- مرد امروزیـم، ما را با غم فردا چه کار

mohammad99
19-10-2006, 19:32
روزيست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد ابر از رخ گلزار همی شويد گرد
بلبل به زبان پهلوي با گل زرد فرياد همی کند که می بايد خورد

magmagf
20-10-2006, 02:26
دارم آرزو مي كنم
مي خواهم از همين بين راه
از همين جايي كه هيچ كس نيست
كمي از كناره ي دنيا راه بروم
از جاده هاي تنها
كه مردان بسياري را گم كرد
مرداني كه در محرم ترين ساعات عشق گريستند
و صدايشان در هيچ قلبي نپيچيد

mastaneeh
20-10-2006, 05:58
دل را به كف هر كه دهم باز پس آرد........كس تاب نگهداري دل ديوانه ندارد

Marichka
20-10-2006, 07:27
در وفاي عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشين كوي سربازان و رندانم چو شمع

روز و شب خوابم نمي آيد به چشم غم پرست
بس كه در بيماري هجر تو گريانم چو شمع

رشته صبرم به مقراض غمت ببريده شد
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع

گر كميت اشك گلگونم نبودي گرم رو
كي شدي روشن به گيتي راز پنهانم چو شمع

در ميان آب و آتش همچنان سرگرم تست
اين دل زار و نزار اشكبارانم چو شمع...

vahide
20-10-2006, 07:57
عاقبت يك لحظه هم با دل مدارا ميكنم
لحظه ها را با حضور عشق زيبا ميكنم

بال پروازم نماند اما كنار دست گل
مينشينم شاپرك ها را تماشا ميكنم

Monica
20-10-2006, 15:55
عبور من
از معبر نقطه چین
مثل قاصدک شوقی میخواست
که در جانم تلاطم داشت
نه به شوق امضای دخترکان بازیگوش
که به شوق خواندن سطری از ان
برای تو بود

نه به شوق گریستن بعضی از خواندنش
که به شوق دیدن مرواریدی که
با چشم سر نمی توان دید

نه به شوق خندیدن دیگری از
خواندن سطری از ان
که به شوق به یاد آوردن
خنده سرخ نگاهت

وقتی شعرهایم

ترانه حنجره فروشان شد
وقتی زمزمه زیر لب دلداده و دلدار شد

وقتی شعرهایم پوستر نویس
شهر شد

وقتی از من شعر نویی
طلب کردند
پشیمان گشتم از این کار!

که چرا شعر من
باقی نماند در سینه ام
باشد محرم دلم
تنها، باشد ترانه لب خودم
تنها، باشد زمزمه دل خودم
تنها، باشد پوستری برای
نگین دنیای تنهایی خودم

که چرا طالب شعر من
جز قاصدک کسی دیگر باشد؟

وقتی پلکهایم را بر روی هم گذاشتم
قاصدکی را دیدم
که ان طرف تر از پنجره ای بسته
به پرواز مشغول است
با دلی محبوس در جانی نحیف
اما عاشق
صدایش کردم
جوابم داد

Wisdom
20-10-2006, 16:01
در گوش دلم گفت فلک پنهانی
حکمی که قضا بود ز من ميدانی ؟

Monica
20-10-2006, 16:14
آمد با باد کنارم
خواستم بگیرمش
نشد
گفت
من قاصدکم
تنها و بی کس
ترانه ای که برایم نوشت
ترانه قلبم شد

خواست با باد برود
گفتم
قاصدک
یادگاری از تو مرا!
گفت ترانه ام پیشکش

وقتی چشمهایم را باز کردم
قاصدک را دیدم
با ردی که با
خواندن شعرهایش
روی گونه هایم
باقی مانده بود
--------------
چه قدر شعرت خشنگ خشنگ بود نوه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] چه هوایه چرتی شده واقعا [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
21-10-2006, 06:06
دارد از وقت هايي كه نداريد
صداي دورترين سرودهاي جهان مي آيد
من از مرزهايي كه هنوز ، مي آيم
دارم اينجا خانه اي مي سازم
همين جاي وقت هايي كه نداريد
دارم به شهر شما نگاه مي كنم
دارد از تمام كوچه هاي مرده
صداي كودكان و سرودمي آيد

S A M
21-10-2006, 21:23
اي معلم درد مند باوفا ××× منبع انوار علم اي با صفا
دست خالي در لباس افتخار ××× گچ و تخته مشق و درس اي هوشيار
مي كني اگاه نسل نوجوان ××× دكتر ماهر اديب نكته دان
بر امرار معاش در زندگي ××× با تورم جنگ با ورزيدگي
با شرف با افتخار پاينده اي ××× مشعل علم و هنر افروخته اي
نور علم هرگز نميگردد خموش ××× نوجوان با ذوق ميدادند گوش
مي كني تاريخ را تو سر بلند ××× در ميان خلق هستي ارجمند
بابازاده شرح حال عاشقان ××× عشق ميهن نور علم انوار جان

FX64 Dual Core
22-10-2006, 04:12
با سلام


ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم ، خاکسترم آتش گرفت

چشم واکردم، سکوتم آب شد
چشم بستم ، بسترم آتش گرفت

در زدم ، کس این قفس را وا نکرد
پر زدم ، بال و پرم آتش گرفت

از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم ترم آتش گرفت

حرفی از نام تو آمد بر زبان
دستهایم ، دفترم آتش گرفت

قیصر امین پور

Mehrshad-msv
22-10-2006, 05:51
به نام خداي من


تنهايي شايد يه راهه

راهيه تابي نهايت

قصه هميشه تكرار

هجرت وهجرت وهجرت

------------------------------------

تواين روزاي بي كسي
اگه به دادم نرسي
يه روز مي ياي كه ديرشده
نمونده ازمن نفسي

خواستن توبراي من
فراتراز روح وتنه
رازهميشگي شدن
هميشه ازتو گفتنه

اگرتومهلتم بدي
مهلت مرگونمي خوام
باتو به قصه مي رسم
همراه لحظه ها مي يام

هميشه عاجز كلام
ازگفتن معني ناب
هيچ عاشقي عاشقي رو
يادنگرفته از كتاب

magmagf
22-10-2006, 05:58
با رنگ سرخ مي افكنم طرحي از آبي را
از رنگ زرد براي قلبم بستري مي سازم
و خواهم پوشانيد رنگ سبز را در پيراهني سياه
تا به سوگواري هر چيز سبز ،‌ تا به سوگواري هر خواب سبز بنشيند

N.P.L
22-10-2006, 09:52
ديرگاهي ست كاين ابر انبوه
ازكران تا كران تار بسته
آسمان زلال از دم او
همچو آيينه زنگار بسته
عنكبوتي ست كز تار ظلمت
ّّپيش خورشيد ديواربسته
صبح پژمرده تر ازغروب است.

Monica
22-10-2006, 14:52
ديرگاهي ست كاين ابر انبوه
ازكران تا كران تار بسته
آسمان زلال از دم او
همچو آيينه زنگار بسته
عنكبوتي ست كز تار ظلمت
ّّپيش خورشيد ديواربسته
صبح پژمرده تر ازغروب است.

در ابتداي آن ناگهان
كه كودك شدم
در ابتداي اين ناگهان
كه حالا مردي براي خودم
هميشه گفته ام
چيزي به انتهاي اين همه ناگهان نمانده است
كاشي هاي آن همه آبي
كنار دستشويي هميشه
آسمان كودكي را به ياد مي آورند
و آيينه ي شكسته هر بار
گوشه اي از دنيا را از ياد مي برد
ابتداي آن ناگهان كه كودك شدم
هميشه گوشه اي از دنيا به دست مي آيد و از دست مي رود
ولي هميشه ي هر ناگهان گفته ام
نگفته ام ؟
گفته ام شبي ماه مي آيد
و ما ، پشت بام هاي از دست رفته را به ياد مي آوريم
و زندگي را به دست مي گيريم
در ابتداي آن ناگهان
كه از پشت بام هاي رو به ماه
و بعد زير چتري كه با خودم
هميشه گوشه اي از ماه پريده است
در انتهاي اين ناگهان
كه باز هم زير چتر
گوشه اي از زندگي پريده است
و آسمان كودكي
هميشه از كاشي هاي كنار دستشويي آغاز شده است
آيينه هم حالا
از تمام دنيا
فقط دو چشم خيس
دو چشم خسته ي زير چتر را به ياد مي آورد
و حالا باز ناگهان در سفرم
در تماشاي باغ زير شب
چه غربني ميان سايه هاي اين باغ انگار آشنا پيداست
گاه كسي با دوچرخه از وهم راه مي گذرد
گاه وانتي سبز از باغ سيب مي آيد
و امتداد وهم راه و غربت سايه ها را
به ابتداي آن ناهان عروسي زير ماه مي برد
گفته ام ، نگفته ام؟
گفته ام كه در اين ساعت ناگهان
شبي براي آسمان كودكي ترانه اي مي خوانم
تا تمام باران ها
بر كاشي ها و بام هاي از دست رفته ببارند
تا كاشي هاي آن همه آبي
آسمان كودكي و
بام هاي خفته
ماه را به ياد آورند
مثل همين ماه ناگهان
كه تمام كودكي هاي دنيا را به ياد مي آورد
و از پشت بام هاي رو به آسمان
به هر چه ناگهان تا دو چشم زير چتر
خيره مي شود
تا ساعتي ديگر
كه ترانه اي براي آسمان و ترانه اي براي ماه
تمام پشت بام هاي از دست رفته برق مي زنند
و گام هاي بي راه
به شب ناگهان باران و ماه مي آيند
و زندگي را به دست مي گيرند

Braveheart
22-10-2006, 15:23
در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
عطر صد خاطره پیچید باغ صد خاطره خندید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشوديم از ان خلوت دلخواسته گشتيم
ساعتي بر لب اب جو نشستيم
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
من همه محو تماشاي نگاهت
اسمان صاف وشب ارام بخت خندان و زمين رام
شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به اواز شباهنگ يادم امد تو

MaFia
22-10-2006, 15:36
مونیکا جان مشاعره است اینجا
شما شعرت چرا پس با حرف آخر نیست!
فقط اون قسمت ضخیم شده

Monica
22-10-2006, 21:44
ببخشید اما اون قسمتی که بولد شده قسمتیه که از اونجا مربوط به شعره قبلی می شه ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] بعضی از شعرا قشنگن و در ضمن اگه نصفه بزاریشون معنیه واضح نمی دن ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ضمنا تو این تاپیک از این شعرا خیلی زیاده ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]و ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) ... ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) نمی دونم چرا این یکی نظرتونو جلب کرد .... در هر صورت از این به بعد بیشتر دقت می کنم جنابه مافیا [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
----------------

در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید عطر صد خاطره پیچید باغ صد خاطره خندید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشوديم از ان خلوت دلخواسته گشتيم ساعتي بر لب اب جو نشستيم تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت من همه محو تماشاي نگاهت اسمان صاف وشب ارام بخت خندان و زمين رام شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به اواز شباهنگ يادم امد تو
وعده ديدار در اولين پرتو مهر او
من و ماه و ستاره ها
مانده ام چه بپوشم
لباسم كهنست
و دلم ميگيرد
كه در مهماني او
من لباسي ديبا
در برم نيست
.... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
23-10-2006, 05:54
تو بدان این را ، تنها تو بدان !
تو بیا
تو بمان با من ، تنها تو بمان !
جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
من فدای تو ، به جای همه گلها تو بخند .
اینک این من که به پای تو در افتادم باز
ریسمانی کن از آن موی دراز

Marichka
23-10-2006, 07:04
زان يار دلنوازم شكريست با شكايت
گر نكته دان عشقي بشنو تو اين حكايت

بي مزد بود و منت هر خدمتي كه كردم
يا رب مباد كس را مخدوم بي عنايت

magmagf
23-10-2006, 07:20
تو را و مرا
به قضاوت آسمان مي گذارم
و چترم را به قضاوت برف
سكوتي اگر بود
در راه ، تمام حرف هاي با خودم را
افشا مي كنم
ابتدا سكوت شد
به حرف هايم نگاه كن

Braveheart
23-10-2006, 10:49
نوبت صد رنگی است و صد دلی
عالم یک رنگ کی گردد جلی
نوبت زنگیست رومی شدن نهان
این شبست و آفتاب اندر رهان
نوبت گرگست و یوسف زیر چاه
نوبت قبطست و فرعونست شاه
تا ز زرق و بی دریغ خیره خند
این سگانرا حصه باشد روز چند
در درون بیشه شیران منتظر
تا شود امر تعالی منتشر
پس برون آیند آن شیران زمرج
بی حجابی حق نماید دخل و خرج
جوهر انسان بگیرد بر و بحر
پیسه گاوان بسملان روز نحر
روز نحر رستخیز سهمناک
مومنانرا عید و گاوان را هلاک
جمله مرغان آب آن روز نحر
همنچو کشتیها روان بر روی بحر

Hazy
23-10-2006, 19:39
اي دختر صحرا نيلوفر... آي نيلوفر آي نيلوفر ...در خلوتم بازا نيلوفر ...آي نيلوفر... آي نيلوفر ...حالا تو عاشقي يا من؟ نكن جور و جفا با من... روم در كوه و صحرا بلكه بين سبزه ها اي نو گل دير آشنا يابم تو را... يابم تورا... تويي نا مهربان يا من؟ مكن جور و جفا با من روم در كوه و صحرا بلكه بين سبزه ها اي نو گل دير آشنا يابم تو را يابم تورا ...آسمان اي دلبر من عشق من نيلوفر من ...

mohammad99
23-10-2006, 19:44
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سروم که اين قدم دارد

magmagf
23-10-2006, 23:38
دير آمدم و دامنم از كف رفت
دير آمدي و غرق گنه گشتم
از تند باد ذلت و بدنامي
افسردم و چو شمع تبه گشتم

Hazy
24-10-2006, 00:00
شنيدم که چون قوی زيبا بميرد - فريبنده زاد و فريبا بميرد
شب مرگ تنها نشيند به موجی - رود گوشه های دور و تنها بميرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب که خود در ميان غزل ها بميرد
شب مرگ از بيم آنجا شتابد کز مرگ غافل شود تا بميرد
من اين نکته گيرم که باور نکردم نديدم که قويی به صحرا بميرد
چو روزی ز آغوش دريا بر آمد شبی هم در آغوش دريا بميرد
تو دريای من بودی آغوش وا کن که ميخواهد اين قوی زيبا در آغوش تو بميرد

saye
24-10-2006, 00:08
سلام
.........
نمي گنجم در اين ديوارهاي سرد و سيماني
خلاصم كن از اين غمها خلاص اي زخم پنهاني
نمي دانستم از اول كه شرط عشق بي باكيست
وگرنه بيمه ميكردم دلم را با سرافشاني
اگر چه مبتلاي پيچ و تاب دست گردابم
نمي مانم در اين محدوده همواره طوفاني
به ساحلهاي دور از خاك مي راند مرا موجي
كه سر شار از اشارات است لبريز از غزل خواني
دلي دارم كه نذر آسمانها كرده ام آنرا
خيال اوج دارد روز وشب اين مرغ زنداني
برايت سفره اي از گريه ها گسترده ام مولا
به اميدي كه ميگويند مي آيي به مهماني

ozgor
24-10-2006, 00:15
یادمان باشد خطایی نکنیم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گر شکستیم صدایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد

طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Hazy
24-10-2006, 00:17
يكي خويشتن را بياراستي ---------- دگر مرگ خويش از خدا خواستي
ي بده!!!!

saye
24-10-2006, 00:21
یادمان باشد خطایی نکنیم
گر شکستیم صدایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد

طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم


فکر کنم این درست تر باشه :

يادمان باشد از امروز خطايي نکنيم
گر چه در خويش شکستيم صدايي نکنيم
يادمان باشد اگر خاطر مان تنها ماند
طلب عشق ز هر بي سرپايي نکنيم

saye
24-10-2006, 00:22
يكي خويشتن را بياراستي ---------- دگر مرگ خويش از خدا خواستي
ي بده!!!!
يك چشمه در حوالي اين خاك تشنه نيست
جاريست اين حقيقت تلخ و زلال نيست
آدم دچار غفلت مطلق گراييست
يعني هواي آينه در اعتدال نيست
عمريست بر مدار خطر ميرود زمين
ديگر ظهور حضرت حق را مجال نيست
شمشير جلوه گاه تمام قبيله هاست
وقتي كه در سرشت بشر جز جدال نيست
امروز پهلوان مصافيم و روز حشر
در بارگاه خوف كسي را مجال نيست
مرغيم ودر هواي پريدن نشسته ايم
خاكستر است چاره پرواز... بال نيست
اينگونه كآفتاب حقيقت نهان شده ست
اي سايه هاي سرد شما را زوال نيست
با اين شكسته بالي ودرماندگي چرا
دنيا در انتظار ظهور و وصال نيست

Hazy
24-10-2006, 00:40
تمام مهربانانرا بخود نامهربان کردم--------------- باميدی يه سازم مهربان نامهرباني را

magmagf
24-10-2006, 00:43
اتفاقي دوباره!
انگار تقدير در اين است
با خاطراتم لحظه به لحظه پيوند خورده ام
زندگي مي كنم
نفس؛ هوا ؛گريه..
مي نويسم لحظه هاي زندگي را
شادي
غم
عشق كه نر م نر مك مهمان دل مي شود
شاد و پر غرور
و چقدر نبض عشق پر صدا مي زند!...
تنهايي زندگي پر مي شود از شور عشق.
عشق كه در زندگي پيدامي شود؛
هوا گاه نم دار گاه بهاري گاه غمبار مي شود

Marichka
24-10-2006, 07:50
دست از طلب ندارم تا كام من برآيد
يا تن رسد به جانان يا جان ز تن درآيد

Hazy
24-10-2006, 09:25
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند---------------واندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند

Braveheart
24-10-2006, 11:26
دزدکی از مار گیری مار برد ************* زابلهی آنرا غنیمت می شمرد
وارهید آن مارگیر از زخم مار ************ مار کشت آن دزد خود را زار زار
مارگیرش دید و پس بشناختش ********** گفت از جان مار من پرداختش
در دعا میخواستی جانم از او *********** کش بیایم مار بستانم از او
شکر حق را کان دعا مردود شد ********** من زیان پنداشتم آن دعا سود شد

magmagf
24-10-2006, 11:27
دوباره در سفرم
مي خواهم نگاه كنم
به تمام دشت هايي كه نديدم
به تمام كوههايي كه از من گذشتند
تا پشت اين همه دور
براي اهل آبادي جايي
رو به ماه بدرخشند
و پشت به هراس شب و
راه كسي نيامدن
سكوت كنند

Hazy
24-10-2006, 11:34
اين يكي زيادي بود

Hazy
24-10-2006, 12:05
درد ما را نيست درمان الغياث----------------هجر ما را نيست پايان الغياث
حالا يكي بياد ث بده!!!!!!!!!

magmagf
24-10-2006, 12:50
ثريا زلف خود را شانه مي كرد
دل عشاق را ديوانه مي كرد

Monica
24-10-2006, 13:10
ديده بر بند كه اين ديو سياه
خون به كف ‚ خنده به لب آمده است

Hazy
24-10-2006, 13:32
تا تواني دلي به دست آر ----------------دل شكستن هنر نمي باشد

magmagf
24-10-2006, 13:47
در چشم هاي تو
اين مشت هاي بسته
اين شعله هاي بسته
اين شعله هاي پاك بلند
آخر به انزواي سرد و قفس ها
و فواره هاي منجمد روز
راه خواهد يافت
و طرح منفجر كننده ي آن
بر گوش هاي محتضر
مثل دو گوشواره زرين
آويزه مي كند

soleares
24-10-2006, 13:49
خب دوستان من هم مدتي بساير طولاني در اين تاپيك نيومدم حالا دوباره برگشتم سر كارم ...

--------------

درو بخشش و داد آمد پديد

ببشيد داننده را چون سزيد

magmagf
24-10-2006, 13:51
خوش اومدي
ـــــــــــــــــ
دست ماگیر ای سبک جولان، که چون نقش قدم
خاک بر سر، دست بر دل، خار در پا مانده‌ایم
زین بیابان گرمتر از ما کسی نگذشته است
ما ز نقش پا چراغ مردم آینده‌ایم

soleares
24-10-2006, 13:55
مگر مردمي خيره داني همي

جز اين را نداني نشاني همي

__

فرانك خانم متشكرم از خوشامد گويي [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

lovergod14paramourand
24-10-2006, 14:04
ياس را احساس معنا ميكند...عاشقي را ياس پيدا ميكند...

soleares
24-10-2006, 14:07
دل روشن من چو برگشت ازوي

سوي تخت شاه جهان كرد روي ...

lovergod14paramourand
24-10-2006, 14:09
یا مرا بشکن بگو عاشق نیم...یا دلم را تا ابد کن آشنا...

magmagf
24-10-2006, 14:16
آه!
زندگي را مي شود بو كشيد
مي شود نبض عاشقانه اش را ديد
مي شود در يك نگاه مهربان آن را جست
مي شود تنها برايش حرف زد!...
زندگي يعني ترانه..ترانه ...و ترانه
هر كسي سازي در دست مي نوازد نغمه اي
ساز دل
ساز تنهايي...
زندگي...................................

soleares
24-10-2006, 14:20
يكي اتشي بر شده تابناك

ميان باد و اب از بر تيره خاك..... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

lovergod14paramourand
24-10-2006, 14:31
کجا رفته ام در پناه تو نیست؟...مرا لحضه ای بی درنگ تو نیست...

Hazy
24-10-2006, 14:42
بازم كه ت افتاد به ما

همه ي هستي من آيه ي تاريكيستكه
تو را در خود تكراركنان
به سحرگاه شكفتن ها و رستن هاي ابدي خواهد برد
من در اين آيه تو را آه كشيدم،آه
من در اين آيه تو را
به درخت و آب و آتش پيوند زدم

lovergod14paramourand
24-10-2006, 14:45
مارا ببخش ای خداوند عظیم...جانم که شدم دلی خطا پذیر...
---------------------------------------------------------------------
یا الله ببخشا مرا...

Hazy
24-10-2006, 15:03
تا چند اسير عقل هر روزه شويم ---------- در دهر چه صد ساله چه كي روزه شويم

lovergod14paramourand
24-10-2006, 15:06
ما که هر جا میرویم دلداده نیست...ای خدا مارا ببر بهر دلی...

soleares
24-10-2006, 15:31
يكي پهلوان بود دهقان نژاد

دلير و بزرگ و خردمند و راد ..

lovergod14paramourand
24-10-2006, 15:36
دستم بگیرو از دلم راز بشنو ای گل...مرا به امید دل بی کس یاس مانده دان ای گل...

magmagf
24-10-2006, 21:47
نردبان اين جهان ما و منيست
عاقبت اين نردبان بشكستنيست
لاجرم هركس كه بالاتر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شكست

Braveheart
24-10-2006, 23:10
تو همه کار جهان را همچین ********** کن قیاس و چشم بگشاد و ببین
از که بگریزیم از خود این محال ******** از که برتابیم از حق این و بال

magmagf
24-10-2006, 23:26
لحظه و ساعت عمر من تويي
تو كه نيستي من زمانو نمي خوام
من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام
نفسم تويي هوا رو نمي خوام
فالاي جور واجور رو نمي خوام
نامه هاي راه دور و نمي خوام
واسه چي برم ستاره بچينم
ماه من تويي كه نور و نمي خوام
من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام
نفسم تويي هوا رو نمي خوام
آذر و خرداد و تير نمي خوام
آدماي سر به زير نمي خوام
من خودم تو چشم تو زندونيم
حق دارم بگم ، اسيرو نمي خوام
من تو رو مي خوام اونا رو نمي خوام
نفسم تويي هوا رو نمي خوام

lovergod14paramourand
24-10-2006, 23:47
من مانده ام تنهاي تنها...من مانده ام تنها ميان سيل غم ها...

magmagf
24-10-2006, 23:52
آبها از اسيا افتاده ليك
باز ما مانديم و خون اين و آن
ميهمان باده و افيون بنگ
از عطاي دشمنان و دوستان
آبها از اسيا افتاد ليك
باز ما مانديم و عدل ايزدي
وانچه گويي گويدم هر شب زنم:
باز هم مست و تهي دست آمدي ؟

Braveheart
25-10-2006, 00:11
یار کرد او عشق درد اندیش را *********** کلب لیسد خویش ریش خویش را
عشق را در پیچش خود یار نیست ******** محرمش در ده یکی دیار نیست
نیست از عاشق کسی دیوانه تر ********* عقل از سودای او کورست و کر

magmagf
25-10-2006, 00:17
رو به روي آينه مي ايستم!
مي گويم: زنبور ِ گزنده ي اين همه انتظار،
كلاغ ِ سق سياه اين همه غصه!
و كسي در جواب ِ گفته هاي من «پر!» نمي گويد!
تكرار ِ آن بازي،
بدون ِ دست و صداي تو ممكن نيست!
پس به پيوست تمام ِ ترانه هاي قديمي،
باز هم مي نويسم:
برگرد!?

lovergod14paramourand
25-10-2006, 00:31
دل را میشکنی بگذار بروم اما نگو که مردی تا بروم...

magmagf
25-10-2006, 01:05
مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش
بگویی تو چنین دردی دوا کردن توان؟ نتوان
دریغا! رفت عمر من، ندیدم یک نفس رویت
کنون عمری که فایت شد قضا کردن توان؟ نتوان
رسید از غم به لب جانم، رخت بنما و جان بستان
که پیش آن رخت جان را فدا کردن توان؟ نتوان
چه گویم با تو حال خود؟ که لطفت با تو خود گوید
که: با کمتر سگ کویت جفا کردن توان؟ نتوان
عراقی گر به درگاهت طفیل عاشقان آید
در خود را به روی او فرا کردن توان؟ نتوان

saye
25-10-2006, 01:55
نامم زكارخانه عشاق محو باد
گر جز محبت تو بود شغل ديگرم
...

magmagf
25-10-2006, 02:04
مي شنوم آِشناست
موسيقي چشم تو در گوش من
موج نگاه تو هم آواز ناز
ريخت چو مهتاب در آغوش من
مي شنوم در نگه گرم توست
گم شده گلبانگ بهشت اميد
اين همه گشتم من و دلخواه من
در نگه گرم تو مي آرميد

one_alone
25-10-2006, 02:16
دخترك! جُز تو كه دستات واسه من مثل ِ وطن بود،
كي مي دون كه ترانه، زنده گي نامه ي من بود؟
كي مي دونه؟ كي مي خونه؟ چه كسي دل مي سوزونه؟
واسه اين شب پره يي كه، فكر ِ پروانه شدن بود!

من مث ِ دفتر ِ شعري كه نخونده بسته مي شه،
مونده بودم توي سايه، پشت ِ اين سدِ هميشه!
تو به من گفتي كه «-هستم!» من حصارم رُ شكستم.
اين نهال ِ پير در اومد، از تو گــُـلخونه ي شيشه!

معني ِ معجزه بودي، توي كــُـفران ِ علاقه!
هر نگاه ِ ساده ي تو واسه من يه اتّفاقه!

حالا دفترم رُ پر كن، از غزل هاي نگفته!
بذار از برق نگاهت، خورشيد از سكّه بيفته!
شبِ من ر ُ زير ُ رو كن، به آتيش بازيا خو كن،
كاري كن كه يخ نبندم تو ترانه هاي خفته!

روشنم كن تا بتابم رو به اين شباي تيره!
بذار از حناي چشمات، لحظه هام رنگي بگيره!
نقطه چينا ر ُ رها كن، چشماي بسته م ُ واكن،
بي تو يه بغض ِ قديمي توي حنجره ام اسيره!

معني ِ معجزه بودي، توي كــُـفران ِ علاقه!
هر نگاه ساده ي تو واسه من يه اتفاقه!
____________________
یغما گبرویی

saye
25-10-2006, 02:20
هر چی باشه بازم همبازی کوچکت منم
باز من و تو و حالا دیگه عروسکت منم
با یه لبخند منو تا ستاره ها بردی و آه
توی تنهایی گذاشتی منو قلبم بی پناه
اما این سادگی قلبمو باور میکنم
مثل بچه ها تو رویا امشبو سر میکنم
...

magmagf
25-10-2006, 02:35
مهم ولي تويي كه اسم نازت
با من يه جايي پشت آسمونه
اونا نمي دونن ستاره هامون
دوتاس ولي توي يه كهكشونه
اينو بخون تا دوباره بدوني
ديوونتم ، ديوونتم ، ديوونه

N.P.L
25-10-2006, 02:38
مرغان خيال وحشي من
تنها كه شدم برون بريزند

در باغچه ي شكفته ي شعر
با شوق و شعف به جست و خيزند

تا ميشنوند صوتي از دور
برگشته چو باد ميگريزند

magmagf
25-10-2006, 02:42
بايد با ه مي داديد نه م
ـــــــــــــــــــــــ
دو پرنده بي طاقت در سينه ات آوازمي خوانند
تابستان از كدامين راه فرا خواهد رسيد
تا عطش
آب ها را گوارا تر كند؟

soleares
25-10-2006, 09:15
فرانك خانم شعرتون كامله ؟

-------

محمد بدو اندرون با علي
هموان اهل بيت نبي و وصي

lovergod14paramourand
25-10-2006, 11:53
يه غزل شعر واسه تو من دارم آقا خوب ميدوني...جمعه ها منتظر ديدين روي ماهتم خوب ميدوني...

magmagf
25-10-2006, 13:11
يادت مياد منتم رو كشيدي ؟
تا كه فقط بهت بدم نشوني ؟
يادت مي اد روي درخت نوشتي
تا عمر داري براي من مي خوني ؟
يادت مياد حتي سلام من رو
گفتي به هيچ كس نمي رسوني
حالا بيار عكسامو تا تموم شه
اگر كه وقت داري اگه مي توني
ـــــــــــــــــــــ
سامان منظورت چيه ؟
چرا با د شعر ندادي
يك قسمت معني دار شعرا توي مشاعره مي نويسن نه همه اش را اين شعر از شاملو بود طولاني هم هست اون كه من نوشتم يك كميش بود

M E H D I
25-10-2006, 14:35
ياد باد آن كه چو ياقوت قدح خنده زدي
در ميان من و لعل تو حكايتها بود
ياد باد آن كه خرابات نشين بودم و مست
وان كه در مجلسم امروز كم است آنجا بود

lovergod14paramourand
25-10-2006, 14:54
دردم تمام نشد آمدي عمو...چونكه دردي دگر به جانم زدي عمو...

Monica
25-10-2006, 20:40
و من
به دیدن تو
چنان در باد می نگرم
که باد از کنارم
می گذرد
بی آنکه من ببینم
در فصلهای خونین هم
می توان عاشق بود.

Monica
25-10-2006, 20:53
و من
به دیدن تو
چنان در باد می نگرم
که باد از کنارم
می گذرد
بی آنکه من ببینم
در فصلهای خونین هم
می توان عاشق بود.

Monica
25-10-2006, 20:56
تکراری ......

saye
25-10-2006, 21:04
!!!
........
در دلم بود كه جان بر تو فشانم روزي
باز در خاطرم آمد كه متاعيست حقير

Monica
25-10-2006, 21:21
روح بزرگت را
نوازش
آمده ام
تا آنچه در دل دارم
با تو بگویم
آمده ام
تا دستت را بر روی قلبم نهی
و رایحه درد را
بشنوی
تا دیگر از پیشم
نروی

آمده ام
با یک سبد گل سرخ
و

یک قاصدک تنها
در مسیر باد.

magmagf
26-10-2006, 02:23
دست گذاشتم رو يكي كه يك فشون خاطر خواشن
همشون هنر دارن ، يا شاعرن يا نقاشن
يا كه پشت پنجرش با گريه گيتار مي زنن
يا كه مجنون مي شنو تو كوچه ها جار مي زنن
دست گذاشتم رو كسي كه عاشقم نمي دونست
سر بودم از خيليا و لايقم نمي دونست

Marichka
26-10-2006, 08:40
تو خوش مي باش با حافظ برو گو خصم جان ميده
چو گرمي از تو مي بينم چه باك از خصم دم سردم

Wisdom
26-10-2006, 08:44
مهتاب بنور دامن شب بشکافت
می نوش، دمی خوش‌تر از اين نتوان يافت

Monica
26-10-2006, 09:19
تو هنوز آن غزل اول من مي خواني

حال آنكه به ورق واژه خود عشقي دگر است

Wisdom
26-10-2006, 09:26
تا خاک مرا به قالب آميخته‌اند
بس فتنه که از خاک بر انگيخته‌اند

Monica
26-10-2006, 10:05
ديدم آن قهرمان كه چندين بار
زير بار شكنجه رفت از هوش
ليك آرام و شادمان ، جان داد
مهر نگشوده از لب خاموش

magmagf
26-10-2006, 10:18
شب به بيابون مي زنم فقط به خاطر تو
رو دست مجنون مي زنم فقط به خاطر تو
عشقتا پنهون مي كني فقثط به خاطر من
من دلما خون مي كنم فقط به خاطر تو

Monica
26-10-2006, 10:28
و آنكه‌ گفت‌ زندگي‌ يكنواخت‌ نيست‌
كشته‌ جنون‌ شد!
پس‌ چگونه‌ مي‌توان‌ گفت‌:
زندگي‌ يكنواخت‌ است‌
وقتي‌ كه‌ اين‌ همه‌ تنوع‌
در شيوه‌هاي‌ مردن‌ هست‌!

magmagf
26-10-2006, 10:40
سلام
ــــــــ
تا رساند لاشه ي مسلول بيكس را به منزل
آخرين فرياد او از دامن دل مي كشد پر
اين منم ، فرزند مسلول تو ، مادر ،‌باز كن در
باز كن، ازپا ستادم ... آخ ... مادر
م... ا...د...ر

lovergod14paramourand
26-10-2006, 11:03
روزي كه من عاشق بر عشق تو باشم...اين دلم ميبرد از همه دل پر باشم...

Marichka
26-10-2006, 11:25
من كه ره بردم به گنج حسن بي پايان دوست
صد گداي همچو خود را بعد از اين قارون كنم

اي مه صاحبقران از بنده حافظ ياد كن
تا دعاي دولت آن حسن روزافزون كنم

magmagf
26-10-2006, 11:26
ماه روي خويش را در آب مي بيند
شهر در خواب است
گويي خواب مي بيند
رود
اما هيچ تابش نيست
رود همچون شهر خفته قصد خوابش نيست
رود پيچان است
رود مي پيچد بروي بستري از ريگ
شهر بي جان است
سايه اي لرزان
مست آن جامي كه نوشيده است
ياد آن لبها كه در روياي مستي بخش بوسيده است
در كنار رود
مي سپارد گام
مي رود آرام

Monica
26-10-2006, 11:30
مــی خـــوانــد از آیـیـــنه راز مــاه را امـا

یک عمـــر من آواره اش بودم، نمی فهمید

vahide
26-10-2006, 11:51
در تنگناي حيرتم از نخوت رقيب
يارب مباد انكه گدا معتبر شود

magmagf
26-10-2006, 11:51
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن مي بيند
مهر صبحدمان داس به دست
خرمن خواب مرا مي چيند
آسمانها آبي
پر مرغان صداقت آبي ست
ديده در آينه ي صبح تو را مي بيند
از گريبان تو صبح صادق
مي گشايد پر و بال

Wisdom
26-10-2006, 11:52
بيت زيبايي بود مونيكا [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

با يار چو آرميده باشی همه عمر،
لذات جهان چشيده باشی همه عمر،
هم آخر کار رحلتت خواهد بود،
خوابی باشد که ديده باشی همه عمر!

vahide
26-10-2006, 12:00
رندان تشنه لب را آبي نميدهد كس
گويي ولي شناسان رفتند ازين ولايت

magmagf
26-10-2006, 12:00
چرا با مصرع دوم شروع مي كنيد جناب ويزدم


تو مي گي من چيكار كنم ، عجيب توي دوراهي ام
نه توي خشكي ام نه آب ، درست مث يه ماهي ام
يه ماهي خيلي كوچيك ، ميون آزادي و تور
كه دلخوشيش بيخوديه ، مث يه آرزوي دور

Monica
26-10-2006, 12:01
روی ساحل گشته ام موجی و از خود رفته ام

مثل دریا موج موجم روی خود افتاده ام!
-----------
اگه خواستی تو پی ام بگو تا برات کاملشو بفرستم ...

lovergod14paramourand
26-10-2006, 12:12
سلام یه پست بدم شاید واقعا لازم باشه...میبینم که مشاعره داره بازم مثل گذشته جون میگیره و باعث خوشحالی بنده شده...خب فرانک خانم مونیکا خانم سایه محترم و ... دیگه مثل گذشته باید جواب همه رو بدم...دیگه کسی جلو دار من نیست...مشاعره رو من میبرم... :happy:

Hazy
26-10-2006, 13:22
مگر به ساحت گيتي نماند بوی وفا؟
که هيچ انس نيامد ز هيچ انس مرا
----------------------------------------
فكر كردي من انداختي روي دور!!!!!!

lovergod14paramourand
26-10-2006, 17:56
آن دم که من از ناقه فتادم پسرم...دیگر نتوانستم و عشقم ببرم...

Braveheart
26-10-2006, 19:18
من دلش جسته بصد ناز و دلال ************* او بهانه کرده با من از ملال
گفتم آخر غرق تست این عقل و جان ******** گفت رو رو بر من این افسون مخوان

lovergod14paramourand
26-10-2006, 20:01
نماز عشق را خواندم به پشت اين در...رفتم ازين پشت به جهاني كه ظلم شد به در...

Hazy
26-10-2006, 21:24
رو به جای ار اندرين كار احتياط***ز انكه جز بر تو ندارم اعتماد

lovergod14paramourand
26-10-2006, 21:28
دلم شد فدايت اي رهگذر...مرا هم ره خودت هم ببر...

Hazy
26-10-2006, 21:53
اه چرا هي ر اخرشه!!!
راه عشق از روی عقل از بهر آن بس مشكلست --------------- كان نه راه صورت و پايست كان راه دلست

lovergod14paramourand
26-10-2006, 21:56
ترسم كه به كعبه نرسي اعرابي...كين ره كه تو ميروي به تركستان است...

cmorgh
26-10-2006, 22:07
:rolleye: آن به كه در اين زمانه كم گيري دوست
با اهل زمانه صحبت از دور نكوست
آنكس كه تو را به زندگي تكيه بر اوست
چون چشم خرد باز كني دشمنت اوست

Hazy
26-10-2006, 22:14
هيچ وقت الف يا چيز خوب به ما نميفته!!!!!!
توانگرا دل درويش خود به دست آور---------------كه مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

Marichka
27-10-2006, 07:34
دلي كه غيب نمايست و جام جم دارد
ز خاتمي كه دمي كم شود چه غم دارد

به خط و خال گدايان مده خزينه ي دل
به دست شاه وشي ده كه محترم دارد

magmagf
27-10-2006, 08:10
درسته كه عاشقتم ، اما مگه من ديوونم
خنده رو از تو بگيرم ، كه بي چشات نمي تونم
خلاصه كه شاكي ماه ، صاحب پرونده ي من
خاطره ي گذشته هام ، مالك آينده ي من
متهمت قصدي نداشت ، عاشقيشو به دل نگير
فقط اونو قبول بكن ، به چشم مجرمي اسير

lovergod14paramourand
27-10-2006, 08:32
راهي كه رفتم اشتباه بود يا نبود برا همه...مهم اينه كه اون آقا قبول داره كار منه...

magmagf
27-10-2006, 09:02
هم زباني نيست تا گويم به زاري , اي دريغ !
ديگر مستي نمي بخشد شراب
جام من خالي شدست از شعر ناب
ساز من فريادهاي بي جواب !

lovergod14paramourand
27-10-2006, 09:16
برگي از دفتر عشقم... رفت ومعشوق نيامد...حالا كه ديگه عشقم نيومد... من ميخوام برم كنارش...

Hazy
27-10-2006, 09:26
شب خامش است و در بر من نالد
او خسته جان ز شدت بيماري
بر اضطراب و وحت من خندد
تك ضربه هاي ساعت ديواري
>>فروغ فرخزاد<<

lovergod14paramourand
27-10-2006, 09:32
یاد باد آن روزگاران یاد باد....روز وصل دوستداران یاد باد...

Hazy
27-10-2006, 10:00
ديدمت واي چه ديداري واي
اين چه ديدار دلا زاري بود

lovergod14paramourand
27-10-2006, 10:03
دستم اگر رسد به دل یار پرسمش...این کار چه بود که کرده ای با دلم....

Hazy
27-10-2006, 10:38
من نگويم نه مرا از قفس آزاد كنيد-------------------قفسم را برده به باغي و دلم شاد كنيد

Monica
27-10-2006, 10:45
دردا كه اين جهان فريباي نقشباز
با جلوه و جلاي خود آخر مرا ربود
اكنون منم كه خسته ز دام فريب و مكر
بار دگر به كنج قفس رو نموده ام
بگشاي در كه در همه دوران عمر خويش
جز پشت ميله هاي قفس خوش نبوده ام

Hazy
27-10-2006, 10:49
ما را به چوب و رخت شباني فريفت--------------اين گرگ سال هاست كه با گله آشناست

magmagf
27-10-2006, 11:22
تو به آيينه

نه

آيينه به تو خيره شدست

تو اگر خنده كني او به تو خواهد خنديد

و اگر بغض كني

آه از آيينه دنيا كه چه ها خواهد كرد

گنجه ديروزت پر شد از حسرت و اندوه وچه حيف

بسته هاي فردا همه ايكاش اي كاش

ظرف اين لحظه وليكن خالي ست

ساحت سينه پذيراي چه كس خواهد بود

غم كه از راه رسيد در اين سينه بر او باز مكن

تا خدا يك رگ گردن باقيست

تا خدا مانده به غم وعده اين خانه مده

Hazy
27-10-2006, 11:54
همه مي دانند
همه مي دانند
كه من و تو از آن روزنه سرد و عبوس
باغ را ديديم
و از آن شاخه بازيگر دور از دست
سيب را چيديم
همه مي ترسند
همه مي ترسند ، اما من وتو
به چراغ و آب و‌آينه پيوستيم
و نترسيديم

magmagf
27-10-2006, 12:30
من هنوز از اثر عطر نفسهاي تو سرشار سرور
گيسوان تو در انديشه ي من
گرم رقصي موزون
كاشكي پنجه ي من
در شب گيسوي پر پيچ تو راهي مي جست
چشم من چشمه ي زاينده ي اشك
گونه ام بستر رود
كاشكي همچو حبابي بر آب
در نگاه تو رها مي شدم از بود و نبود

Hazy
27-10-2006, 12:36
داني كه را سزد صفت پاكي-----------------آن پاك وجود خود نيالايد

Braveheart
27-10-2006, 13:00
درون بغچه عطرش نشد كه دختر باد

سپيده دم گل زخم تو را خريد كند

Hazy
27-10-2006, 13:12
دلم گرفته است
دلم گرفته است

به ايوان مي روم و انگشتانم را
بر پوست كشيده ي شب مي كشم
چراغ هاي رابطه تاريكند
چراغ هاي رابطه تاريكند

كسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد كرد
كسي مرا به ميهماني گنجشك ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردني ست .

Monica
27-10-2006, 13:24
شعرتون تکراری بود ...
------------
ترانه هايم را
پرواز مي کنم
در سکوت روبه زوال پگاه
با بالهايي که قدرتشان
با تزايد نور
رو به فزوني است.

magmagf
27-10-2006, 18:53
تحملم حدي داره ، اونم ديگه تموم شده
عمرمو زندگيم چي حيف ، چه قدر برات حروم شده
ديشب نشستم تا سحر ، ديدم اونا بد نمي گن
به جاي صبر و طاقتم ، چه كار كردي واسه من ؟
نه رفتي و نه اومدي ، نه عشقي و نه ديدني
نه حتي از جانب تو ، حرف به هم رسيدني
اون دوره ها تموم شده ، دوره ي مثل گل ياس
خودت عجب قد كشيدي ، منو شكستي ناسپاس

lovergod14paramourand
28-10-2006, 09:45
جواب یزدان 2006

تا روز ابد نغمه دل ذکر تو هست...ربنا ای هستی عشق تو هست...

magmagf
28-10-2006, 10:01
تا درد مشترك
زبان مشتركمان باشد
حرف مرا بفهم و مرابشنو
اين من نه ،‌ آن من ديگر
آنكس كه پنجره ي چشم هاي من او را
كهنه ترين قاب است

lovergod14paramourand
28-10-2006, 10:04
دنيا به خدا ارزش كاهي ندارد...عاشق آن شو كه همه عشق بدارد...

Braveheart
28-10-2006, 10:45
دیده عمری تو داد و داوری ********** وآنگه از نادیدگان ناشی تری
هرکه شاگردیش کرد استاد شد ****** تو سپستر رفته ای ای کور لد
خود نبود از والدینت اختیار ********** هم نبودت عبرت از لیل و نهار

behkarzad
28-10-2006, 11:18
روزها فكر من اينست و همه شب سخنم ........... كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم

magmagf
28-10-2006, 13:24
مادر! از عرش يقين آيت احسان داري
پرتويي در دل خود از ره خوبان داري
من در اين وادي مستي به جواني ماندم
تو در اين غفلت من عزت عرفان داري
من ز خود خواهي خود سخت نمودم راهت
تو مرا زين همه ايثار چه حيران داري
شامگه باز آمد ليك در اين افكارم
كه به هر درد و غمي يك مي درمان داري
خام در كودكي و تشنه ز اين دريايم
تو وراي سخنم قدرت و ايمان داري
ره ديگر چو روم حيف نمودم فكرت
تو مگر اي دل من فرصت جبران داري ؟

Hazy
28-10-2006, 14:41
يك پنجره براي ديدن
يك پنجره براي شنيدن
يك پنجره كه مثل حلقه ي چاهي
در انتهاي خود به زمين مي رسد
و باز مي شود به سوي وسعت اين مهرباني مكرر آبي رنگ
يك پنجره كه دست هاي كوچك تنهايي را
از بخشش شبانه ي عطر ستاره هاي كريم
سرشار مي كند .
و مي شود از آن جا
خورشيد را به غربت گل هاي شمعداني مهمان كرد
يك پنجره براي من كافيست.

magmagf
28-10-2006, 15:34
تحملم حدي داره ، اونم ديگه تموم شده
عمرمو زندگيم چي حيف ، چه قدر برات حروم شده
ديشب نشستم تا سحر ، ديدم اونا بد نمي گن
به جاي صبر و طاقتم ، چه كار كردي واسه من ؟
نه رفتي و نه اومدي ، نه عشقي و نه ديدني
نه حتي از جانب تو ، حرف به هم رسيدني
اون دوره ها تموم شده ، دوره ي مثل گل ياس
خودت عجب قد كشيدي ، منو شكستي ناسپاس

Hazy
28-10-2006, 15:45
سهم من اينست
سهم من اينست
سهم من ،
آسمانيست كه آويختن پرده اي آن را از من مي گيرد
سهم من پايين رفتن ا ز يك پله ي متروكست
و به چيزي در پوسيدگي و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودي در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدايي جان دادن كه به من مي گويد :
“دست هايت را
دوست مي دارم ”
دست هايم را در باغچه مي كارم
سبز خواهم شد ،مي دانم ،مي دانم،مي دانم
و پرستوها در گودي انگشتان جوهريم
تخم خواهند گذاشت

magmagf
28-10-2006, 16:02
تکرار می کنيم ترانه های غربت و دل تنگی را،
چنان که مادران دل تسليم سرنوشت
لالايی های آميخته به غم تنهايی خود را
در سرگيجه ی گهواره های خستگی می تنند.
در اين جهان رفت و آمدهای آشوب،
کودکی است بيدار که آوارگی را
چون خوابی پر هول و تکان از کابوس هر شب
چشم بسته می پايد.

Hazy
28-10-2006, 17:49
دل هر ذره را كه بشكافي---------------آفتابيش در ميان بيني

Geeksboy
28-10-2006, 18:44
شعر های فرمان فتحعلیان هم متن هاشو دارید؟

Geeksboy
28-10-2006, 18:45
ممنون میشم اگر بذارید

Hazy
28-10-2006, 19:50
شعر های فرمان فتحعلیان هم متن هاشو دارید؟
اينجا مشاعره است نه محل سفارش شعر باشه اگه پيدا كردم واست مي زارم

Monica
28-10-2006, 20:01
دل هر ذره را كه بشكافي---------------آفتابيش در ميان بيني

يادمان باشد اگر شاخه گلي را چيديم
وقت پرپر شدنش ساز و نوايي نکنيم

Hazy
28-10-2006, 20:17
ما درس سحر در سر میخانه نهاديم----------------محصول دعا در ره جانانه نهاديم.

Monica
28-10-2006, 20:23
مهر هرگز اين چنين غمگين نتافت
باغ هرگز اين چنين تنها نبود.

Hazy
28-10-2006, 20:26
دل به اميد روي او همدم جان نميشود.................جان به هواي كوي او خدمت تن نميكند

Wisdom
28-10-2006, 20:27
در گردش خود اگر مرا دست بدی
خود را برهاندمی ز سرگردانی

Hazy
28-10-2006, 20:39
دل به اميد روي او همدم جان نميشود.................جان به هواي كوي او خدمت تن نميكند

امگا
28-10-2006, 20:54
ياد من نبودي اما من به ياد تو شكستم ~~~ غير تو كه دوري از من دل به هيچ كسي نبستم

امگا
28-10-2006, 22:26
چي شد تا ما اومديم شعر و شاعري تعطيل شد.... اگه مي دونستم نمي يومدم...... ببخشيد.

magmagf
28-10-2006, 22:34
مرز را پرواز تيري مي دهد سامان
گر به نزديكي فرود آيد
خانه هامان تنگ
آرزومان كور
ور بپرد دور
تا كجا ؟ تا چند ؟
آه كو بازوي پولادين و كو سر پنجه ايمان ؟

saye
28-10-2006, 23:00
نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
گذر بکوی فلان کن در آن زمان که تو دانی

تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت
به مردمی نه بفرمان چنان بران که تو دانی .....

magmagf
28-10-2006, 23:12
يك زمان دختري بوده ام من
نازنين دلبري بوده ام من
چشم ها پر ز آشوب كرده
يكه افسونگري بوده ام من
آمدم بر مزاري نشسته
چنگ سازنده ي من به دستي
دست ديگر يكي جام باده
نغمه اي ساز ناكرده ، سرمست

one_alone
28-10-2006, 23:26
هر جا هستي، ياد ِ من باش ! ياد ِ اين نفس بريده!
كه يه عمره توي آينه، تنها عكس ِ تو ر ُ ديده!
هر جا هستي، ياد ِ من باش! من كه با ياد ِ تو موندم،
پا به پاي هر دقيقه، از تو خوندم! از تو خوندم!
از تو كه شرم ِ سلامت، لحظه هامُ زيرُ رو كرد!
با خداحافظ ِ سردت، چشم ِ من به گريه خو كرد!

همترانه! ياد ِ من باش!
بي بهانه ياد ِ من باش!
وقت ِ بيداري ِ مهتاب،
عاشقانه ياد ِ من باش!

هر جا هستي، ياد من باش! آخرين خاتون ِ آواز!
با تو خوش صداترينه، سيم ِ بي زخمه ي اين ساز!
ياد ِ من باش، وقتي بي من اين ترانه ر ُ شنيدي!
ياد ِ من باش، اگه من رُ ، حتا توي خواب نديدي!
بي تو تقويم ِ سكوتم، هفته ي آبي نداره!
اين ترانه اوج ِ من نيست، اين سقوط ِ انتحاره!

همترانه! ياد ِ من باش!
بي بهانه ياد ِ من باش!
وقت ِ بيداري ِ مهتاب،
عاشقانه ياد ِ من باش!
_________________
يفما گلروئي

one_alone
28-10-2006, 23:34
شعر های فرمان فتحعلیان هم متن هاشو دارید؟
تو اين سايت پيدا ميكني
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
28-10-2006, 23:41
هر جا هستي، ياد ِ من باش ! ياد ِ اين نفس بريده!
كه يه عمره توي آينه، تنها عكس ِ تو ر ُ ديده!
هر جا هستي، ياد ِ من باش! من كه با ياد ِ تو موندم،
پا به پاي هر دقيقه، از تو خوندم! از تو خوندم!
از تو كه شرم ِ سلامت، لحظه هامُ زيرُ رو كرد!
با خداحافظ ِ سردت، چشم ِ من به گريه خو كرد!

همترانه! ياد ِ من باش!
بي بهانه ياد ِ من باش!
وقت ِ بيداري ِ مهتاب،
عاشقانه ياد ِ من باش!

هر جا هستي، ياد من باش! آخرين خاتون ِ آواز!
با تو خوش صداترينه، سيم ِ بي زخمه ي اين ساز!
ياد ِ من باش، وقتي بي من اين ترانه ر ُ شنيدي!
ياد ِ من باش، اگه من رُ ، حتا توي خواب نديدي!
بي تو تقويم ِ سكوتم، هفته ي آبي نداره!
اين ترانه اوج ِ من نيست، اين سقوط ِ انتحاره!

همترانه! ياد ِ من باش!
بي بهانه ياد ِ من باش!
وقت ِ بيداري ِ مهتاب،
عاشقانه ياد ِ من باش!
_________________
يفما گلروئي


چه ربطي داشت
جواب كي بود ايا ؟

FX64 Dual Core
29-10-2006, 01:18
با سلام

يك زمان دختري بوده ام من
نازنين دلبري بوده ام من
چشم ها پر ز آشوب كرده
يكه افسونگري بوده ام من
آمدم بر مزاري نشسته
چنگ سازنده ي من به دستي
دست ديگر يكي جام باده
نغمه اي ساز ناكرده ، سرمست
ترا از دور مي بينم كه می آيی
ترا از دور مي بينم كه می خندی
ترا از دورمي بينم كه می خندی و می آيی
نگاهم باز حيران تو خواهد ماند
سراپا چشم خواهم شد
ترا در بازوان خويش خواهم ديد
سرشك اشتياقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد
تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت
برايت شعر خواهم خواند
برايم شعر خواهی خواند
تبسم های شيرين ترا با بوسه خواهم چيد
وگر بختم كند ياری
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
29-10-2006, 06:22
يه عطش مونده به دريا
يه قدم مونده به رويا
يه نفس مونده به آواز
يه غزل مونده به پرواز
يه ترانه مونده تا يار
يه طنين مونده به آوار
يه ستاره مونده تا روز
سه سفر مونده به ديروز

Hazy
29-10-2006, 13:08
من كه نبودم چي شده (من مدرسه بود)
----------------------------------------------------
بعد از تو ما به ميدان ها رفتيم
وداد كشيديم :
“ زنده باد
مرده باد”

و در هياهوي ميدان ، براي سكه هاي كوچك آوازه خوان
كه زيركانه
به ديدار شهر آمده بودند، دست زديم .
بعد از تو ما كه قاتل يكديگر بوديم
براي عشق قضاوت كرديم
و همچنان كه قلب هامان در جيب هايمان نگران بودند
براي سهم عشق قضاوت كرديم

بعد از تو ما به قبرستان ها رو آورديم

Jalal
29-10-2006, 14:57
با سلام ...
شعر های محمد صالح اعلا رو میخوام
ممنون با تشکر

lovergod14paramourand
29-10-2006, 18:37
مرديم ولي عاشق او باز شديم...گفتيم كه دلدداه عشقش شديم...

mohammad99
29-10-2006, 20:03
مبين به سيب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی‌روی ای دل بدين شتاب کجا
-------
جواب نده دیگه باشه

Monica
29-10-2006, 20:03
آمدي و من گم شده در ميان سايه هايت قدم مي زدم
سايه تو بود که در زندگيم افتاد.
سنگين بود
و در آن هواي شرجي
دستهايت که عرق کرد
ليز خوردم و
من از دستهايت افتادم.
بهانه ساده کودکي
روزي مرا دوباره خواهند خواست.
......
......
قش و قش گهواره در گور آزارم مي دهد
آزاد!

mohammad99
29-10-2006, 20:10
دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
_________
به نظر خودت یه ذره این اواتورت خشن نیست

Monica
29-10-2006, 20:16
شعر تکراری بود
-------------
اگرچه رفته اي ولي
دلم براي تو
هنوز
تنگ ميشود...
وبعد رفتنت
بدل به يخ شدم
عجيب نيست
بي تو
شيشه «سنگ»
ميشود.........

magmagf
29-10-2006, 20:18
در سحر گاه نجيب
مي روم، اما کجا؟
مي روم با فکر تو
*
باز در روياي من
لحظه زيباي ديدار شده ست

*
سايه آن سوي پرده مال تو
دست هاي مهربانت مال من
اي عبادتگاه من
...

Monica
29-10-2006, 20:21
نيست
جز تصوير بي رنگي از من در شيشه
که بي صدا
از نيستي ات
عالمي مي سازد ....

magmagf
29-10-2006, 20:26
دست به زير چانه ام
خيره شدم به رو به رو
بمان بمان کنار من
ميان دشت آرزو
*
خسته شدم، خسته شدم
از اين همه خيال تو
ببين که غوطه ور شدم
به عشق بي زوال تو
*
گذشته ها گذشته اند
تو فکر فردا را نکن
غروب رفتنم شده
دگر مرا صدا نکن
*
مرا ببر ، مرا ببر
از همه جهان جدا

Monica
29-10-2006, 20:59
از شب نميترسم

زتنهايي نمينالم

غصه من ز فردائيست

كه نيلوفران آبي با اب بيگانه مي شوند

و كبوترها با آسمان

كرمهاي خاكي از خاك گريزان

آري بيم من از آينده ايست

كه كلاغان بد صدا

بد يمن

در سو سوي خانه ها

بر تك تك گلبوته هاي انتظار

شعر فردا را مي كنند

تكرار..........

mohammad99
29-10-2006, 21:30
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک
بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود

Marichka
29-10-2006, 23:07
دور گردون گر دو روزي بر مراد ما نرفت
دائما يكسان نباشد حال دوران غم مخور

هان مشو نوميد چون واقف نئي از سر غيب
باشد اندر پرده بازيهاي پنهان غم مخور

اي دل ار سيل فنا بنياد هستي بر كند
چون تو را نوحست كشتيبان ز طوفان غم مخور

magmagf
30-10-2006, 00:05
راهي به كودكي هاي جهان مي رود
از درست به چشم هايم نگاه كن
راهي به سرودهاي فراموشي
مي خواهم چشمهايمان را به قضاوت جاده بگذارم
و شهر شما را به قضاوت آسمان
حرفي اگربود
تو از تمام وقت هاي با خودت
چيزي بگو
ابتدا سكوت است

Monica
30-10-2006, 06:37
تمام کهنه خطوط قدیمی را به احساس تازه ای رنگ کردم
خطو طم دیگر کهنه نبود
چونکه بوی هم اغوشی خاک و آب در مشامم پیچید
نفس کشیدم و مست از خیالش
در آغوشش کشیدم .
آنچه بود منی دیگر بود
من نبود تو نیز نبودی ...
عاشق بود.

mohammad99
30-10-2006, 19:01
دلا امشب سفر دارم ....چه سودائي به سر دارم
حكايتهاي پر شرر دارم....چه بزمي با تو تا سحر دارم
به پرواز آسمان عشق....چه خوش رنگين بال و پر دارم
به صحراي بيكران عشق....سفرهاي پر خطر دارم
نمي ترسم از فتنه طوفان....دلي چون درياي خزردارم
به بي تابي قلب عاشق را....پيامي از شمس و قمر دارم

magmagf
30-10-2006, 19:11
من آمدم به سوي تو سر تا به پا عروس
با تاجي از شكوفه ي بادام هاي باغ
آميخت پيكرم
با دانه هاي خاك
آميخت چشم من
با ذره هاي ساده ي مهتاب
با ذره هاي ساده ي آبي
بنفش
سرخ
اما صدا صداي تو گم بود

saye
30-10-2006, 19:37
دشمن دوست نما را نتوان كرد علاج
شاخه را مرغ چه داند كه قفس خواهد شد
...

Hazy
30-10-2006, 19:56
در اتاقي كه به اندازه ي يك تنهاييست
دل من
كه به اندازه ي يك عشقست
به بهانه هاي ساده ي خوشبختي خود مي نگرد
به زوال زيباي گل ها در گلدان
به نهالي كه تو در باغچه ي خانه مان كاشته اي
و به آواز قناري ها
كه به اندازه ي يك پنجره مي خوانند

magmagf
30-10-2006, 20:07
دل سپردن به عروسک
منو گم کرد تو خودم
تو رو خیلی دیر شناختم
وقتی که تمو شدم
نه یک دست رفیق دستام
نه شریک غم بودی
واسه حس کردن دردام
خیلی خیلی کم بودی
توی شهر بی کسی هام
تو رو از دور می دیدم
با رسیدن به تو افسوس
به تباهی رسیدم

mohammad99
30-10-2006, 20:20
می‌خور که فلک بهر هلاک من و تو قصدي دارد بجان پاک من و تو
در سبزه نشين و می روشن میخور کاين سبزه بسي دمد ز خاک من و تو

Hazy
30-10-2006, 20:25
وقتي كه اعتماد من از ريسمان سست عدالت آويزان بود
و درتمام شهر
قلب چراغ هاي مرا تكه تكه مي كردند،
وقتي كه چشم هاي كودكانه عشق مرا
با دستمال تيره ي قانون مي بستند
و از شقيقه هاي مضطرب آرزوي من
فواره هاي خون به بيرون مي پاشيد
وقتي كه زندگي من ديگر
چيزي نبود ،هيچ چيز بجز تيك تاك ساعت ديواري
دريافتم ،بايد .بايد.بايد
ديوانه وار دوست بدارم.

magmagf
30-10-2006, 20:44
من محو نگاه تو و خورشيد
گل بود و هوا بود و تب عشق
دستان من و تو گره مي خورد
بر گردن هم با طلب عشق

Hazy
30-10-2006, 20:51
سلطان قلبم تو هستي تو هستي

دروازه هاي دلم را شكستي

پيمان ياري به قلبم تو بستي

با من پيوستي

اكنون اگر از تو دورم به هر جا

بر يار ديگر نبندم دلم را

سرشارم از آرزو و تمنا

اي يار زيبا

magmagf
30-10-2006, 20:55
مشاعره را با اول بيت شروع مي كنند نه با اخر بيست اقا يزدان اين كه نشد اخ
اما مي گذريم اين دفعه را
ـــــــــــــــــــ
اما
در دوردست هاي روح
باراني
بي امان مي بارد
و هراسي
به اندازه ي ابديت
فاصله ي اين دوگانگي را
رنگ خاكستر مي زند

Hazy
30-10-2006, 21:00
خوب اخه من ق از كجا پيدا كنم اينم از فروغ
----------------------------------
در آن درياي مضطرب خونسرد
از صدف هاي پر از مرواريد
و در آن كوه غريب فاتح
از عقابان جوان پرسيديم
كه چه بايد كرد

همه مي دانند
همه مي دانند
ما به خواب سرد و ساكت سيمرغان ، ره يافته ايم
ما حقيقت را در باغچه پيدا كرديم
در نگاه شرم آگين گلي گمنام
و بقا را در يك لحظه نامحدود
كه دو خورشيد به هم خيره شدند

magmagf
30-10-2006, 21:32
ديو ديو ؟
آري ديو
اين تن افراخته چون كوه بلند
به چه فن آورم او را در بند ؟
من و اين تركش و اين تير و كمان ؟
من و اين بازي خرد
من و اين ديو گران؟
اگر اين تير رها گشت ز كف
اگر اين تير نيايد به هدف ؟
من و نابوديم آسان آسان
آخرين تير من از چله گذشت
تركش من دگر از تير تهي ست
ديو مي آيد ديو
ديگر اي بخت سياهم
به تو اميدي نيست

Hazy
30-10-2006, 21:41
تا بهار دلنشين آمده سوي چمن

اي بهار آرزو بر سرم سايه فكن

چون نسيم نوبهار بر سرم سايه فكن

چون نسيم نوبهار بر آشيانم كن گذر

تا كه گلباران شود اين كلبه ويران من

تا تا بهار زندگي آمد بيا آرام جان

تا نسيم از سوي گل آمد بيا دامن كشان

چون سپندم بر سر آتش ، نشان بنشين دمي

چون سرشكم در كنار ما بنشين ، نشان سوز نهان

بازآ ببين در حيرتم / بشكن سكوت خلوتم

چون لاله تنها ببين / بر چهره داغ حسرتم

اي روي تو آيينه ام/ عشقت غم ديرينه ام

بازآ چو گل در اين بهار / سر را بنه بر سينه ام

بازآ ببين در حيرتم / بشكن سكوت خلوتم

چون لاله صحرا ببين /بر چهره داغ حسرتم

اي روي تو آيينه ام / عشقت غم ديرينه ام

بازآ چو گل در اين بهار / سر را بنه بر سينه ام

magmagf
30-10-2006, 21:45
می شد از بودن تو
عالمی ترانه ساخت
کهنآها رو تازه کرد
از تو یک بهانه ساخت
با تو می شد که صدام
همه جا رو پر کنه
تا قیامت اسم ما
همه جا رو پر کنه
اما خیلی دیر دونستم
تو فقط عروسکی
کور و کر بازیچه ی باد
مثل یک بادبادکی

Hazy
30-10-2006, 21:54
وقتي كپي ميكنيد درست كپي كنيد من به خدا هنوز آخرش رو ك ميبينم ولي عيبي نداره
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
يك پنجره براي ديدن
يك پنجره براي شنيدن
يك پنجره كه مثل حلقه ي چاهي
در انتهاي خود به زمين مي رسد
و باز مي شود به سوي وسعت اين مهرباني مكرر آبي رنگ
يك پنجره كه دست هاي كوچك تنهايي را
از بخشش شبانه ي عطر ستاره هاي كريم
سرشار مي كند .
و مي شود از آن جا
خورشيد را به غربت گل هاي شمعداني مهمان كرد
يك پنجره براي من كافيست.

magmagf
30-10-2006, 22:06
اقا يزدان باز كه اشتباه دادي بايد با ي مي دادي نه ك
20 ثانيه ويرايش كن

Hazy
30-10-2006, 22:16
ويرايش كردم

magmagf
30-10-2006, 22:18
تا آ يينه پديدار آئي
عمري دراز در آن گريستم
من بركه ها ودريا ها را گريستم
اي پري وار درقالب آدمي
كه پيكرت جزدر خلواره ناراستي نمي سوزد!
حضور بهشتي است
كه گريز از جهنم را توجيه مي كند،
دريائي كه مرا در خود غرق مي كند
تا از همه گناهان ودروغ
شسته شوم
وسپيده دم با دستهايت بيدارمي شود
ــــــــــــــ
چه ربطي داره اقا يزدان فونت سايت به كپي چه اخه

Hazy
30-10-2006, 22:25
داره از ابر سياه خون مي چكه / جمعه ها خون جاي بارون مي چكه
نفسم در نمي آد جمعه ها سر نمي آد / كاش مي بستم چشامو اين ازم بر نمي آد

عمر جمعه به هزار سال مي رسه / جمعه ها غم ديگه بيداد مي كنه

آدم از دست خودش خسته مي شه / با لب هاي بسته فرياد مي كنه

جمعه وقت رفتنه موسم دل كندنه / خنجر از پشت مي زنه اون كه همراه منه
----------------------------------------------------------------------------------------

magmagf
30-10-2006, 22:28
هزار آينه جاري ست
هزار آينه
اينك
به همسرايي قلب تو مي تپد با شوق
زمين تهي دست ز رندان
همين تويي تنها
كه عاشقانه ترين نغمه را دوباره بخواني
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان
حديث عشق بيان كن بدان زبان كه تو داني

Hazy
30-10-2006, 22:31
ديگه كم كم داري اعصابمو خورد ميكني من فردا امتحان هندسه دارم
---------------------------------------------------------------------------------يه دل مي گه برم ، برم

يه دل مي گه نرم نرم

طاقت نداره دلم

بي تو چه كنم ؟

پيش عشقي زيبا زيبا

خيلي كوچيكه دنيا دنيا

با ياد توام هر جا هر جا

تركت نكنم
-----------------------
جهنم ميم بده!!!

Hazy
30-10-2006, 22:39
من رفتم درس بخونم حال ديگه ندارم!!!
اگه امتحانم خرابه شه......

Monica
31-10-2006, 18:38
يه دل مي گه نرم نرم

طاقت نداره دلم

بي تو چه كنم ؟

پيش عشقي زيبا زيبا

خيلي كوچيكه دنيا دنيا

با ياد توام هر جا هر جا

تركت نكنم

من در اين کوه درست است که پژواک ندارم
ولي از بخشش فرياد خود امساک ندارم

پيش من نقطه ي گنگيست سماوات که ديريست
در فراموش تر خاکم و افلاک ندارم

magmagf
31-10-2006, 19:18
من که هميشه بوده ام
فقط به آرزوي تو
چگونه بگذرم کنون؟
به راحتي ز کوي تو
***
خون درون هر رگم
چو باده در سبوي تو
در شب وصل واي من
تنم گرفته بوي تو
***
مپرس ز گريه هاي من
ترسم از آبروي تو

Monica
31-10-2006, 19:24
سلام کاربره فعاله انجمنه ادبیات :ماچ:
----------
وآمدن را تامرزگفتن تصوير مي كردند

وآنگاه به سكوت پناه مي بردند

حال ازاين ناگفته هاكه خموشانه درخاكستر مي سوختند تنها پوزخندحقيقت برجاست

اين همان رنگ پريده ي تجسمي است كه برلبانبسته من نقش بست

magmagf
31-10-2006, 19:36
سلام موني عزيزم
ــــــــــــــــــــ
توفان ها
در رقص عظيم تو
به شكوهمندي
ني لبكي مي نوازند،
و ترانه رگ هايت
آفتاب هميشه را طالع مي كند
بگذار چنان از خواب بر آيم
كه كوچه هاي شهر
حضور مرا دريابند
دستانت آشتي است
ودوستاني كه ياري مي دهند
تا دشمني
از ياد برده شود
پيشانيت آيينه اي بلند است
تابناك و بلند،
كه خواهران هفتگانه در آن مي نگرند
تا به زيبايي خويش دست يابند
ـــــــــــــــــــ
مشاعره با شعرهاي بامسما ( مي دوني كه :biggrin: )

soleares
31-10-2006, 19:40
دگر گفت خسرو به كاووس شاه
كه اي شهريار جهان ديده گاه

magmagf
31-10-2006, 19:58
هنوز راهي از چشم هاي خيسم
رو به خاك بازي در باغ و
پله هاي شكسته ي روز دبستان
مي رود
هنوز بغضي ساده
رو به دفتري از امضاي بزرگ و يك بيست
كه جهان را به دل خالي ام مي بخشيد
مي شكند

Monica
01-11-2006, 18:08
دريا
توي چشم هاي كسي به گل نشست
كه تمام شعر هاي مرا
بي رد پايي قدم زده بود

Wisdom
01-11-2006, 18:11
دست از امل دراز خود باز کشيم
در زلف دراز و دامن چنگ زنيم

Monica
01-11-2006, 18:18
ميكشم سر به فراز،
ميبرم تن به نشيب!
ميروم خسته و درمانده به آغوش شكست،
كو؟ چه شد سايه ي آن كهنه درخت؟

Behroooz
01-11-2006, 19:28
تو كز مخنت ديگران بي غمي
نشايد كه نامت نهند ادمي

Monica
01-11-2006, 20:43
حدوده ده بار خودتون این شعرو گفتید آقا بهروز [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
---------------
يادش بخير
اين داستان
يك روز مانده به « رفتن » شروع شد
توصيف لحظه ها
دشوار مي شود
بايد به متن حافظه بر گردم

FX64 Dual Core
02-11-2006, 01:39
با سلام

میان لحظه و خک ساقه گرانبار هراسی نیست
همراه ما ابدیت گلها پیوسته ایم
تابش چشمانت را به ریگ و ستاره سپار
تراوش رمزی در شیار تماشا نیست
نه در این خک رس نشانه ترس
و نه بر لاجورد بالا نقش شگفت
در صدای پرنده فرو شو
اضطراب بال و پری سیمای ترا سایه نمی کند
در پرواز عقاب
تصویر ورطه نمی افتد
سیاهی خاری میان چشم و تماشا نمی گذرد
و فراتر
میان خوشه و خورشید
نهیب داس از هم درید
میان لبخند و لب
خنجر زمان در هم شکست

دیاری دیگر از (مجموعه آوار آفتاب) سهراب سپهری
==============
این هم برای خودم!!
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بيا عزيز رفته
بي تو دلم گرفته
نذار بمونم تو اين
غروب غم گرفته
قصه دلتنگي
قصه بي تو بودن
فرقي نداره بي تو
موندن و رفتن من

magmagf
02-11-2006, 06:24
تو به جاي اعتماد ، حق مي دي به غريبه ها
نمي گي اونا كجا و عشق مريمت كجا
مي خواي از پيشت برم ، خيلي روون بهم بگو
مث سبزه هاي سيزده ، بسپرم به دست جو
اما تو خودت بگو ، حرف ميانتو نزن
حق ديوونگي رو تو محكمت بده به من

Hazy
02-11-2006, 17:28
من اومدم
----------------
نه از دور و نه از نزديك تو

از خواب آمدي اي عشق

خوشا خود سوزي عاشق

مرا آتش زدي اي عشق

خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن / خوشا مردن از عاشقي مردن

mohammad99
02-11-2006, 21:38
نبسته ام به کس دل
نبسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها رها من

Hazy
02-11-2006, 21:47
نور يادت همه شب در دل ما

چو كهكشان جاري

تو نسيم خوش نفسي / من كوير خاك و خسم

گر به فريادم نرسي / همچو مرغي در قفسم

تو با مني اما ...

من از خودم دورم

چو قطره از دريا / من از تو مهجورم

اي نامت از دل وزبان جاري

عطر پاك نفست سبز و رها از آسمان جاري
روح يادت همه شب در دل ما چو كهكشان جاري

با يادت اي بهشت من آتش

دوزخ كجاست

عشق تو در سرشت من با دل وجان آشناست

چگونه فريادت نزنم

چرا دم از يادت نزنم

در اوج تنهايي / اگر زمين

ويرانه شود

جهان همه بيگانه شود /تويي كه با مايي

mohammad99
02-11-2006, 22:40
يار مفروش به دنيا که بسی سود نکرد
آن که يوسف به زر ناسره بفروخته بود

saye
03-11-2006, 01:24
دمت گرم و سرت خوش باد !
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای !
...

saye
03-11-2006, 02:48
يا رب اين قافله را لطف ازل بدرقه باد
كه ازو خصم بدام آمد و معشوقه بكام
...

magmagf
03-11-2006, 03:41
مستان نیم شب را
رندان تشنه لب را
بار دگر به فریاد
در کوچه ها صدا کن
خواب دریچه ها را
با نعره ی سنگ بشکن
بار دگر به شادی
دروازه های شب را
رو بر سپیده
وا کن

saye
03-11-2006, 03:51
نفست شکفته بادا و
ترانه ات شنیدم
گل آفتابگردان !

نگهت خجسته بادا و
شکفتن تو دیدم
گل آفتابگردان !

به سحر که خفته در باغ ، صنوبر و ستاره ،
تو به آبها سپاری همه صبر و خواب خود را
و رصد کنی ز هر سو ، ره آفتاب خود را .
....

magmagf
03-11-2006, 03:58
اشتباه شد

nightmare
03-11-2006, 03:59
آینه ای بود و تنها او بود که من را به من خواست ...
نه آنطور که آنها میخواستند تا آن باشم....

Hazy
03-11-2006, 07:28
رد بود يك مرد

با دست هاي فقير ، با چشم

هاي محروم

با پاهاي خسته ، يك مرد

بود يك مرد

شب با تابوت سياه ،

نشست توي چشمهاش

خاموش شد ستاره ، افتاد

روي خاك

سايه اش هم نمي نونه ،

هرگز پشت سرش

غمگين بود و خسته ،

تنهاي تنها

با لبهاي تشنه ، به عكس

يك چشمه

نرسيد تا ببينه ، قطره قطره

قطره آب قطره آب

در شب بي طپش ، اين
طرف اون طرف

مي افتاد تا بشنوه صدا صدا

صداي پا صداي پا

Monica
03-11-2006, 07:32
از نگاهت امتداد خستگي پيداست
چشمهايت طعم ته سيگار مينا را
يا که بوي تلخ خاک و آب و خاکستر
پشت آن مخروبه هر روز بعد از درس
مي کند پچ پچ
مي دهد نجوا
بعد اينها خسته اي انگار!
بين درد روز و شبهايت
فرصت اشكي
گاه مي يابي؟
فرصتش همچون مجال عشق

magmagf
03-11-2006, 08:35
قربان وفاتم به وفاتم گذري كن
تا بوت مگر بشنوم از رخنه تابوت

cmorgh
03-11-2006, 09:12
يك چند به كودكي به استاد شديم
يك چند ز استادي خود شاد شديم
پايان سخن شنو كه ما را چه رسيد
ازخاك در امديم و بر باد شديم

magmagf
03-11-2006, 09:16
چه ربطي داشت بايد با ت شروع بشه شعرتون

Monica
03-11-2006, 09:27
تو تكرار موزون موسيقي بي كلامي
كه در بند بند خيالات پوچم
چو زنجير پوسيده اي تاب خوردي!
پر از بيم افتادن از بند در بند!

magmagf
03-11-2006, 09:36
در کلبهء دل،
سکوت دلنشین آزادی
در قصر بندگی،
ضرب و کوب رقصها همچون پُتک
کف دستی خاک،
امّا بارور
فرسخ ها کویر،
لیک تنها خار و مار
لحظه ای رؤیا در روح و ضمیر،
همچون بهشت
سالها روح و دلالت،
همچو دود اَندَر هوا
مُشتی آب از چشمه خوردن،
بَه زلال
تشنه لب،
دریا به دریا،
بی جواب

Monica
03-11-2006, 09:37
بگو هر چه مي خواهد آشوب در دل بكارد!
مرا ترسي از رسم ديوانگي نيست!