مشاهده نسخه کامل
: مشاعره
Mahdi Hero
08-02-2009, 03:45
می خواهم برای آرزوها خانه ای از جنس شبنم و خواهش بسازم .
می خواهم پیله ی آرزو را از ابریشم روح ابدیت ببافم تا حقیقت یابد.
می خواهم فریاد بزنم , شعر بخوانم و لحظه لحظه ی حضور را آرزو کنم.
می خواهم زیر باران برای خوش خبری قاصدک دعا کنم.
می خواهم بمانم تا بدانم که در سراب محبت احساس گل سرخ یعنی چه؟
می خواهم بمانم تا بدانم که در جمعیت گلزار امید شقایق یعنی چه؟
می مانم تا بدانم و همچنان تشنه آبی صمیمیتم.
دورها آوایی ست که مرا می خواند باید رفت تا در زمزمه ی الهه ی آبها محو شد و آنوقت بودن را فهمید
Mahdi Hero
08-02-2009, 03:46
در سر من چيزي نيست به جز چرخش ذرات غليظ سرخ
و نگاهم
مسل يک حرف دروغ
شرمگين است و فرو افتاده
ـ من به يک ماه مي انديشم
ـ من به حرفي در شعر
من به يک چشمه مي انديشم
ـ من به وهمي در خاک
ـ من به بوي غني گندمزار
ـمن به افسانه نان
ـمن به معصوميت بازيها
و به آن کوچه باريک دراز
که پر از عطر درختان اقاقي بود
Mahdi Hero
08-02-2009, 03:46
دوش می گفت که فردا بدهم کام دلت
سببی ساز خدایا که پشیمان نشود
Mahdi Hero
08-02-2009, 03:47
در هر دشتي كه لاله زاري بوده ست
از سرخي خون شهرياري بوده ست
هر شاخ بنفشه كز زمين ميرويد
خالي ست كه بر رخ نگاري بوده ست
Mahdi Hero
08-02-2009, 03:48
تو هم در آینه حیران حسن خویشی
زمانه ایست که هر کس بخود گرفتار است
Mahdi Hero
08-02-2009, 03:48
تورا از بین صد ها گل جدا کردم
تو سینه جشن عشقت رو به پا کردم
برای نقطه پایان تنهایی
تو تنها اسمی بودی که صدا کردم
عشق من ، عشق من
عشق من ، عشق من
بگو از پاکی چشمت منو لبریزخواستن کن
بادستات حلقه ای از گل بسازو گردن من کن
اگه از مرگ باورها از ادمها دلم سرده
نوازش کن دو دستامو که خیلی وقته یخ کرده
که خیلی وقته یخ کرده
عشق من ، عشق من
عشق من ، عشق من
دیگه دل واپس بودن واسم بسه
دیگه بیهوده پیمودن واسم بسه
زیادیم کرده پژمردن
زیادیم کرده غم خوردن
توی بیداد تنهایی
در هین زندگی، مردن
عشق من ، عشق من
Mahdi Hero
08-02-2009, 03:49
نواي عاشقان شوري عجب گيرد ز دل
تا نبيد ناكسان گيرم در آن اينك ز گل
Mahdi Hero
08-02-2009, 03:50
لب تو قیمت یک بوسه را دوصد جان گفت
اگر به دیده انصاف بینی ارزان گفت
Mahdi Hero
08-02-2009, 03:52
تا كي به تمناي وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چون سيل روانه
Mahdi Hero
08-02-2009, 03:52
همچون هلال بهر تو آغوش ما تهی است
ای کوکب امید! در آغوش کیستی
Mahdi Hero
08-02-2009, 03:53
یاد تو
ای بهترین ستاره
در تاریکترین شب
هر چونان شهابی
از خاطرم می گذری
و ناگهان ذهنم را روشن می کند
وقتی تو آمدی
شب شکست
و تکه های سیاه آن
در رود نور ته نشین شد
Mahdi Hero
08-02-2009, 03:54
در جاده فراموشی
کنار بوته گل سرخ
در انتظار آمدن توام
تو که تمام کودکی هایم
با تو سپری شد
می ترسم
ترسی فراتر از همه ی ترسها
می ترسم که ابرهائی بین ما
دیوار غروب را بنشاند
Mahdi Hero
08-02-2009, 03:55
از تن چو برفت جان پاك من و تو
خشتي دو نهند بر مغاك من و تو
وانگاه براي خشت گور دگران
در كالبي كشند خاك من و تو
Mahdi Hero
08-02-2009, 03:55
آمدم تا بتو آويزم
ليك ديدم كه تو آن شاخه بي برگي
ليك ديدم كه تو بر چهره اميدم
خنده مرگي
وه چه شيرينست
بر سر گور تو اي عشق نياز آلود
پاي كوبيدن !
وه چه شيرينست
از تو اي بوسه سوزنده مرگ آور
چشم پوشيدن !
وه چه شيرينست
از تو بگسستن و با غير تو پيوستن.
Mahdi Hero
08-02-2009, 03:56
از كوي تو بي ناله و فرياد گذشتم
چون قافله عمر نواي جرسم نيست
افسرده ترم از نفس باد خزاني
كآن تو گل خندان نفسي هم نفسم نيست
Mahdi Hero
08-02-2009, 03:57
ياد بگذشته به دل ماند و دريغ
نيست ياري كه مرا ياد كند
ديده ام خيره به ره ماند و نداد
نامه اي تا دل من شاد كند
Mahdi Hero
08-02-2009, 03:58
تا چند اسير رنگ و بو خواهي شد ؟
چند از پي هر زشت و نكو خواهي شد ؟
گر چشمه ي زمزمي و گر آب حيات
آخر به دل خاك فرو خواهي شد
Mahdi Hero
08-02-2009, 03:59
تلاش بوسه نداریم چون هوسناکان
نگاه ما به نگاهی ز دور خرسندست
Mahdi Hero
08-02-2009, 03:59
تا كي غم آن خورم كه دارم يا نه ؟
وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه
پر كن قدح باده كه معلومم نيست
كين دم كه فرو برم ... بر آرم يا نه ؟
Mahdi Hero
08-02-2009, 04:00
هرکه را بیماری چشم تو در بستر فکند
هر پرستاری که آمد بر سرش، بیمار شد
Mahdi Hero
08-02-2009, 04:01
دوست , من دست تو را مي جويم
و تو را مي خوانم
هق هق ٍ قلب من از دوري نيست
درد من , از دل ٍ بي هق هق ٍ توست
Mahdi Hero
08-02-2009, 04:02
تو مثله درياي آبي که هميشه پر زماهي
تو مثله جنگله سروي که هميشه استواري
تو مثله کوههاي دنيا که بزرگ و پر غروري
تو مثله شب پر ستاره تو مثله روز پر زنوري
Mahdi Hero
08-02-2009, 04:03
يكشب چو نام من به زبان آري
مي خوانمت به عالم رويايي
بر موجهاي ياد تو مي رقصم
چون دختران وحشي دريايي..
يكشب لبان تشنه من باشوق
در آتش لبان تو مي سوزد
چشمان من اميد نگاهش را
بر گردش نگاه تو مي دوزد ...
Mahdi Hero
08-02-2009, 04:04
يك روز ز بند عالم آزاد نيم
يك دم زدن از وجود خود شاد نيم
شاگردي روزگار كردم بسيار
در كار جهان هنوز استاد نيم
Mahdi Hero
08-02-2009, 04:04
مرگ من روزي فرا خواهد رسيد
در بهاري روشن از امواج نور
در زمستاني غبار آلود و دور
يا خزاني خالي از فرياد و شور
مرگ من روزي فرا خواهد رسيد
روزي از اين تلخ و شيرين روزها
روز پوچي همچو روزان دگر
سايه اي ز امروز ها ‚ ديروزها
خاك ميخواند مرا هر دم به خويش
مي رسند از ره كه در خاكم نهند
آه شايد عاشقانم نيمه شب
گل به روي گور غمناكم نهند...
Mahdi Hero
08-02-2009, 04:06
دوش با دل سخن عشق تو جان بود
كار دل و ديده همگي رو به زيان بود
عاشق كشي دوست همه شهره ي آفاق
دلدادگي من همه جا روي زبان بود
از عشق سخن رفت در اين وادي بي مهر
مهرم به تو ليكن به خدا از دل و جان بود
باري تو نديدي كه ز عشقش چه كشيدم
دل در تب و او بي غم و ديده نگران بود
حال دل خود با تو نگويم كه نداني
بسيار اسير گره ي آن دو كمان بود
Mahdi Hero
08-02-2009, 04:07
دل نيست کبوتر که چو برخواست نشيند
از گوشه بامي که پريديم پريديم
Mahdi Hero
08-02-2009, 04:08
مردم دانا اندوه نخورند بهر دوكار
آنچه خواهد شدنا و آنچه نخواهد شدنا
Mahdi Hero
08-02-2009, 04:09
آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست ...
تنهاترینم، پیکرم یخ بسته، امّا کاش
می شد تنم را باز، خطِّ استوا باشی
امّا نه! باید دل بُرید از با تو بودن ها
دیگر امیدی نیست خاطر خواهِ ما باشی!
ghazal_ak
08-02-2009, 11:03
یک جرعه می ز ملک کاووس به است
از تخت قباد و ملکت طوس به است
Mahdi Hero
08-02-2009, 13:16
تا چند اسير رنگ و بو خواهي شد ؟
چند از پي هر زشت و نكو خواهي شد ؟
گر چشمه ي زمزمي و گر آب حيات
آخر به دل خاك فرو خواهي شد ...
در باغ چو شد باد صبا دایه گل
بر بست مشاطه وار پیرایه گل
از سایه به خورشید اگرت هست امان
خورشید رخی طلب کن و سایه گل
لبم در حسرت فریاد مرده ست
شقایق در هجوم باد مرده ست
پریدن از قفس دیگر محال است
زبان مادرم از ترس لال است
بیا تا بگذریم اینجا تگرگ است
درخت خانه مان بی شاخ و برگست ...
تکرار لحظه ها به جنونم کشانده است
دیگر بهانه ای که بمانم، نمانده است
وقتی هوای دهکده آلوده می شود
یعنی که حرص در چمن دل چرانده است
کو چوب دستی و نی و کو هی هی شبان
دیری ست گرگِ گله خودش را رسانده است
طفل و جوان و پیر در این عصر ِ ادعا
یک واژه از کتابِ صداقت نخوانده است
در شطِّ گرد و کینه و در قحطی ِ وفا
صد آفرین به آن که دلش را تکانده است
تصویر کینه را که در دل دشمن دیده ای
عکس العمل بود ز کردار زشت تو
من کشته ام تمام بدی های جسم خود
ای جان من بگو که تو بهتر چه دیده ای
یک قطره- و گاه چنان موج می زنم-
درخود، که ناگزیری، دریا ببینی اَم
شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا به بینی اَم
seied-taher
10-02-2009, 14:49
من باده می برم تا کوی شهنشه دل
در راه نوشم از می تا بوسم آن مه دل
از درد بی نصیبی جانم به لب رسیده
یارا بیا که بوسم یکدم لب از ته دل
دیوانه مست باشد زنجیر نیست چاره
چون بود اسیر عشقی رسواست در ره دل
لكنتي كه ريشه ميزند در تمام آرزوهايم
با يك سلام حرف من تمام ميشود، به آساني
ناگهان لبخند ميزني... و بوي تلخي بادام
انصاف نيست اين حكم براي جرم اين ساني
یک سبد ستاره چیده ام برای تو
یک سبد ستاره
کوزه ای پُر آب
دسته ای گل از نگاه ِ آفتاب
یک رَدا برای شانه های مهربان تو!
در شبان ِ سرد
دنیا نشین نبودم، و نیستم
فقط از سر کنجکاوی
پا به روزگار این دنیا نهادم
و زمین گیر شدم ! ...
سر به سر دیوانگی
در من
متلاطم است
و من هنوز
پُر از سکوت
ایستاده ام ...
مرا ز هر چه که نيکوست در جهان پي آن
به طيب خاطر روشن مدام کوشيدن
خوش است مثل بهائم گريز از ره شهر
چو رود از پي کهسارها خروشيدن
شب دراز نشستن به صحبت ياران
به ياد رفته و ذکر گذشته جوشيدن
ناز نوشخند صبح اگر توراست
شور گریه ی شبانه با من است
برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست
رقص و مستی و ترانه با من است
گفتمش مراد من به خنده گفت
لابه از تو و بهانه با من است
Majid393
11-02-2009, 14:30
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هِی اعتماد و خنجر ِ از پشت، هِی تکرار
دیگر به چشم ِ خویشتن هم سوءظن دارد
باران گرفته عکس ِ چشمانِ سیاهش را
و این بلاها بر سر ِ او آمدن دارد
از بس که باران، باز باران، باز باران، باز...
هر شب لباسی از تب و باران به تن دارد
این مرد دیوانه ست، آه ولله دیوانه ست
در شعرهایش عقده ی آدم شدن دارد
Majid393
12-02-2009, 00:20
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
در زندگی هم می توان با مرگ نسبت داشت
شاید نه، بی شک، دشمنی با خویشتن دارد
وقتی گره روی گره در کار او اُفتاد
حس کرد نیمی از خودش را در لجن دارد
در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگست
ز ابرو و غمزه ی او تیر و کمانی به من آر
روی بوم طرحی از اُفُق کشید
طرحی از پرنده ای که می پرید
طرحی از کبوتری که لانه داشت
شب درونِ آشیانه می خزید
در جهان چون حُسن یوسف کس ندید # حُسن آن دید که یوســـــف افرید
در ساغر تو چيست که با جرعه ی نخست
هشيار و مست را همه مدهوش مي کني
مِي جوش مي زند به دلِ خُم بيا ببين
يادي اگر ز خونِ سياووش مي کني
ید بیضای جمالش چو بیند زاهد
ترک سجاده و تسبیح و عصا چون نکند
نسیمی
دريا منم، اگر تو دلی، پس شتاب کن
آماده شو برای خطرها، بزن به من
حالا که سرنوشتِ درختی به دست توست
محکم تر از تمام تبرها بزن به من
نه من برآن گل عارض غزل سرایم و بس
که عندلیب تو از هر طرف هزارانند
در انتظار ديدنِ تو مانده ام هنوز
انگار با تو وقتِ قرارم نمي رسد
من لحظه لحظه بي تو در اين شعر مُرده ام
از تو صداي پا به مزارم نمي رسد
در دبستان اذل ، حُسن تو ارشادم کرد # بهر صیدم ز کرم ، لطف تو امدادم کرد
نفس بد سیرت من ، مایل باطل بود # فیض بخشی تو از دست وی ازادم کرد
دوباره به اين خيمه تک مي زني
به زخم دل من نمک مي زني
کبوتر شدم سنگ انداختي
بلور دلم را ترک مي زني
کسی میتون کامل این شعر رو به من بگه
نام نیک دگران زنده نگه دار تا نامت به نیکی بماند
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد ؟
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد ؟
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست ؟
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد ؟
کس نمی گوید که یاری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد ؟
دور ای دعوالر اصلانی
ابوالفضلیم،علمداریم
آخان سو تک قیزیل قانی
ابوالفضلیم,علمداریم
دئیم دوتمیر دیلیم قارداش
دور ای آرخام،ائلیم قارداش
سینیب سنسیز بئلیم قارداش
ابوالفضلیم،علمداریم
...
قالیب صرّاف بیچاره
محیط غمده آواره
ئوزین قیل دردینه چاره
ابوالفضلیم،علمداریم
صرّاف تبریزی
من ندانم كه چه سري است كه در خانه اوست
داستان تو و غم، صحبت سنگ است و سبوست
اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه اوست
اين چه شمعي است كه جانها همه پروانه اوست
كشته ی عشق حسين از همه كس زندهتر است
جان حسرتكش ما تشنه ی پيمانه ی اوست
اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه اوست
اين چه شمعي است كه جانها همه پروانه اوست
هر كجا مينگرم نور رُخَش جلوهگر است
هر كجا ميگذرم جلوه ی مستانه ی اوست
اين حسين كيست كه عالم همه ديوانه اوست
اين چه شمعي است كه جانها همه پروانه اوست
کسی میتون کامل این شعر رو به من بگه
نام نیک دگران زنده نگه دار تا نامت به نیکی بماند
سلام...
شما درخواست خودتان را در آدرس زیر ارائه دهید... دوستان حتما کمکتان خواهند کرد
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
ترسم که طرفه ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
آخر یه شب این گریه ها سوی چشامُ می بره
عطرت داره از پیرهنی که جا گذاشتی می پره
باید تو رو پیدا کنم هر روز تنهاتر نشی
راضی به با من بودنت، حتّی از این کمتر نشی
پیدات کنم حتّی اگه پروازمُ پرپر کنی
محکم بگیرم دستتُ، احساسمُ باور کنی
یارم به یک لا پیرهن
خوابیده زیر نسترن
ترسم که بوی نسترن
مست است و هشیارش کند
پروانه امشب پر مزن
اندر حریم یار من
ترسم صدای پرپرت
از خواب بیدارش کند
پیراهنی از برگ گل
بهر نگارم دوختم
بس که لطیف است آن بدن
ترسم که آزارش کند
ای آفتاب آهسته نِه
پا درحریم یار من
ترسم صدای پای تو
از خواب بیدارش کند
دعايت مي كنم خوشبخت باشي
تو هم تنها
براي خود دعا كن
الهي گل كند در آسمانها
..
seied-taher
17-02-2009, 21:57
از آب هم مزایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا ..
اي چشم ِ تو از هر چه غزل گيراتر
لبخندِ تو از خنده ی گُل زيباتر
در برکه ی آرام ِ تو حتّي مهتاب
صد بار ز خورشيد شده والاتر
- رنگ کَفَنِت رو انتخاب کردی ؟
نه !
اما دوست دارم
پایین سنگ قبرم
تمام خروجی و ورودی های
پشت یک کیس باشه
به ترتیب و منظم
خوشگل میشه !
- خنده
- هارد اضافه نمی خوای ؟
نه !
موریانه ها هارد دوست ندارند
دیر بازیافت میشه
- خنده
اما موریانه ها
واسه دیدن من اون پایین
لحظه شماری می کنند !
- خنده ...
همچو ني مينالم از سوداي دل
آتشي در سينه دارم جاي دل
من كه با هر داغ پيدا ساختم
سوختم از داغ ناپيداي دل
Professor Massoud
18-02-2009, 20:29
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینه های کباب
بر رخ ساقی پری پیکر
همچو حافظ بنوش باده ناب
بگردید، بگردید، در این خانه بگردید
در این خانه غریبند، غریبانه بگردید
یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود
جهان لانه ی او نیست، پی لانه بگردید
نسیم نفس دوست به من خورد، چه خوشبوست
همین جاست، همین جاست، همه خانه بگردید
چه شیرین و چه خوشبوست، کجا خوابگه اوست؟
پی آن گل خوشبو، چو پروانه بگردید
دور گئل ای عشق کؤنول مولکونو بر باد قیلاق
عقلی یغمایه وئره ک،شهری نو آباد قیلاق
گئل گیلن سؤز بیر ائد ه ک غیری آرادان گؤتوره ک
جانی جانانه وئره ک ،دهریده بیر آد قیلاق
نباتی
قرار من و تو خدايا همين بود؟
که با سر بيفتم به دام بلايا، همين بود؟
خودم را که دادم به دستت خدايا،
شده کار ما قول فردا، همين بود؟
ببين خورده ام پشتِ دست از زمانه
و تعبير ِ رويای زيبا همين بود...
sepand_salehi
19-02-2009, 12:02
دوباره کنار آب زیر ستاره هاییم
خوشحال از اینکه تو بهترین سه ماه سالیم
تنها مشکل اینه که تحت فشار خوابیم
همه چی عالیه ولی اگه بزاره پاییز
پرا می ره جلو عقربه هی
متنفرم از ته دل من از اول مهر
رفت و مرا گذاشت که تنها شوم، چه بد!
تنها دچار ِ غربتِ اينجا شوم، چه بد!
تقديرمان نبود که با هم سفر کنيم
دنيا چه زود خواست که تنها شوم، چه بد!
MaaRyaaMi
19-02-2009, 17:14
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
Professor Massoud
19-02-2009, 18:09
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
اسیر نفس شیطانی چه حاصل ؟
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمی دانی چه حاصل ؟
لبخندِ تلخی می نشیند بر لبانش
از این که عشقی کرده قلبش را گرفتار
یک لحظه فکری سرد از ذهنش گذر کرد
حالا فقط پُک می زند محکم به سیگار
Professor Massoud
20-02-2009, 15:24
ره این است ، روی از طریقت متاب
بنه گام و کامی که داری بیاب
نصیحت کسی سودمند آیدش
که گفتار سعدی پسند آیدش
شانه ای کو که غم را بفهمد
تا دلم چند دامان ببارد
چتر ها داغدار گناهند
کاش یک ریز باران ببارد
دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد
ز هر در میدهم پندش ولیکن در نمیگیرد
خدا را ای نصیحتگو حدیث ساغر و می گو
که نقشی در خیال ما از این خوشتر نمیگیرد
در انتظار ديدنِ تو مانده ام هنوز
انگار با تو وقتِ قرارم نمي رسد
من لحظه لحظه بي تو در اين شعر مُرده ام
از تو صداي پا به مزارم نمي رسد
دست بردار که گر خاموشم
با لبم هرنفسی فریاد است
به نظر هر شب و روزم سالی است
گر چه خود عمر به چشمم باد است
ramyar.v
20-01-2021, 17:51
۱۲ سال گذشت
vBulletin , Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.