PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 [36] 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

sise
28-05-2007, 09:06
ای که در کشتن ما هیچ مدارا نکنی
سود و سرمایه بسوزی و محابا نکنی

دیده ما چو به امید تو دریاست چرا
به تفرج گذری بر لب دریا نکنی

Hazy
28-05-2007, 12:05
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست

خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد

sise
28-05-2007, 13:23
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش

ای که از کوچه معشوقه ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش

Mostafa_Amol
28-05-2007, 13:45
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل تنگ من اما ....
چه کسی نقش تو را خواهد شست

sise
28-05-2007, 13:51
تمام قصه همين بود
و مي گفتم
حكايت من و تو ؟
هيچ كس نمي خواند
چه بر من و توگذشته است ؟
كس نمي داند
چرا ؟
كه اين سكوت سكوت من و تو بي ترديد
حصار كاغذي ذهن را ز هم نشكافت
و خواهش من و تو نيم گامي از تب تن نيز دورتر نگذشت
كه در حصار تمناي تن فرومانديم
و در كوير نفس سوز من فرومانديم
نه از حصار تن خويشتن برون گامي
نه بر گسستن اين پاي بندها دستي
هميشه مي گفتم
من و سكوت ؟
محال است
سكوت عين زوال است
سكوت يعني مرگ
سكوت نفس رضايت
عين قبول است
سكوت كه در زمينه اشراق اتصال به حق
در اين زمانه نزول است
سكوت يعني مرگ
كجايي اي انسان ؟
عصاره عصيان
چگونه مسخ شدي
با سكوت خو كردي
تو اي فريده هر آفريده
بر تو چه رفت ؟
كز آفريده خود
از خداي بي همتا
به لابه مرگ مفاجاه آرزو كردي ...

Asalbanoo
28-05-2007, 14:39
یخ بسته ز اندوه تو دست و دل این خسته وگرنه
بر حال دل بی کس من گریه گیتار قشنگ است

magmagf
28-05-2007, 17:42
تو چون کبوتر به روی بام دلم نشستی
چو قطره‌ای آب به تشنگی لبم نشستی
نگاه خیسم در آن شب پر ستاره می‌دید
که چون ستاره بر آسمان شبم نشستی

raheman
28-05-2007, 23:06
يک قطره عشق کنج دلم را گرفته است

اين قطره هم به شوق نگاهت چکيدنی ست

خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی

بار غمت ـ عزيز تر از جان ـ کشيدنی ست

magmagf
28-05-2007, 23:10
تو آن بودی که مستوری
ز روی مهرو ماهی ها
من آن شاخک که پیچیدم
به روی ماه رویاها
من آن عطر م که بوئیدی
در این کوی رسیدن ها
من آن آتش که خاموشم
پس از دیدار معشوقم
من آن آهم که میخوانم
ز راز وصل خواهی ها
ولی ای داد از رویا
که هرگز پایان ندارد آن
منم هر روز زیر این درخت رویا ها می نشینم که دلم را پر دهم
بر بال رویاها.

raheman
28-05-2007, 23:16
از تو گلدون ، گلاي کاغذي چيدن نداره

بذا باد بياد ، تموم دنيا زير و رو بشه

قلباي آهني که ، ديگه تپيدن نداره

خيلي وقته ، قصه ی اسب سفيد ، کهنه شده

وقتي که آخره جاده‌ها رسيدن نداره

sise
28-05-2007, 23:26
هر کاه کودکی مي‌ميرد
چشم‌اش در خانه مي‌ماند
بر حلوايی
که مادر مي‌پزد

۲

کودکی فقير را که مي‌بينم
لرزان از سرما
دلم مي‌خواهد دست‌کم
يک پل بودم

۳

هر روز عصر
مرد اسباب بازی فروش
رد دستان کودکانه را
از شيشه ويترين
پاک مي‌کند ...

سلام به همگی

raheman
28-05-2007, 23:37
هر کاه کودکی مي‌ميرد
چشم‌اش در خانه مي‌ماند
بر حلوايی
که مادر مي‌پزد

۲

کودکی فقير را که مي‌بينم
لرزان از سرما
دلم مي‌خواهد دست‌کم
يک پل بودم

۳

هر روز عصر
مرد اسباب بازی فروش
رد دستان کودکانه را
از شيشه ويترين
پاک مي‌کند ...

سلام به همگی

(یکیشم کافی بود.:5: )
دستان خسته ام به شقایق نمی رسد

فریاد من به گوش خلایق نمی رسد

این دست ها همیشه پر از بوی یاس نیست

یا مثل چشم های شما با کلاس نیست

sise
28-05-2007, 23:51
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر بمهر به عالم ثمر شود

گویند که سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک بخون جگر شود

raheman
28-05-2007, 23:58
دیروز در کنار تو احساس عشق بود

دستان کوچکت که پر از یاس عشق بود

دستان کوچکت که جنون مرا نوشت

این واژه های غرق به خون مرا نوشت

sise
29-05-2007, 00:15
تا بو که یابم آگهی از سایه سرو سهی
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوشخرامی میزنم

هرچند کان آرام دل دانم نبخشد کام دل
نقش خیالی میکشم فال دوامی میزنم

raheman
29-05-2007, 00:24
من و تو روز شبی با دل هم تا کردیم

چون نبودیم , یاد هم در دل هم جا کردیم

sise
29-05-2007, 00:33
می‌نوشتم عشق دستم بوی شبنم می‌گرفت
آهِ حوای درون دامان آدم می‌گرفت

می‌نوشتم شعر یک توده شقایق بود و آه
آشنا دستی ز دست باد مریم می‌گرفت

می‌نوشتم شاعری سر در گریبان غروب
یادگاری می‌نویسد، عشق ماتم می‌گرفت

Actros
29-05-2007, 01:13
تلخی نکند شرین ضغنم ................. خالی نکند از می دهنم
مولوی

Iron
29-05-2007, 03:04
مها زور مندی مکن با کهان...............که بر یک نمط نمی ماند جهان
سر پنجه ناتوان برمپیچ...............که گر دست یابد برآیی بهیچ
عدو را بکوچک نباید شمرد...........که کوه کلان دیدم از سنگ خرد

magmagf
29-05-2007, 06:17
در شب کوچک من ، افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلھرهء ویرانیست
گوش کن
وزش ظلمت را می شنوی ؟

hamid_hitman47
29-05-2007, 11:43
یکی یکدونه ی من ...حتی از خیال تلخ من نرو...اگه بری میمیرم
از عشقه که جون می گیرم...

Doyenfery
29-05-2007, 12:47
مرغ آمین درد آلودی است کاواره بمانده
رفته تا آنسوی این بیداد خانه
بازگشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه .
نوبت روز گشایش را
در پی چاره بمانده.

hamid_hitman47
29-05-2007, 12:57
هزار تا وعده دادي نيومدي مارو كاشتي
اين دل مهربونو چشم‌انتظار گذاشتي
براي بي‌وفايي هزار بهونه داري
هزار و يك شكايت از اين زمونه داري...

sise
29-05-2007, 13:07
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

از در خویش خدا را به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس

حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست
طبع چون آب و غزل‌های روان ما را بس

magmagf
29-05-2007, 13:21
ستاره اش هر لحظه دور تر مي شد
نه من نخواهم مرد
زن دنبال چه مي گردي؟لباس عزا
عيسي پسرم كجاست؟
صليب مي خواهم
پير مرد ساك به دست را خبر نكنيد!
جواز فوت گران است!
صليبم كجاست؟

sise
29-05-2007, 13:26
تو بانوي تمام غزلها بودي
و من تنها شاعر ِ شادِ اين حوالي ِ اندوه!
هميشه مي گفتم،
كسي كه براي اولين بار گفت:
«سنگ مُفت و گنجشك مفت»
حتماَ جيك جيك ِ هيچ گنجشكِ كوچكي را نشنيده بود!
حالا،
سنگ ِ تمام ترانه هاي من مُفت و
گنجشك ِ شاد و شكار ناشدني ِ چشمهاي تو,
آنسوي هزار فاصله سنگ انداز و دست و قلم ...

magmagf
29-05-2007, 13:28
به خاك بسپاريد مرا
زيربيد كهنسال
و بپوشانيدم با خاك خشك
آنگاه سنگ مزار را بنهيد
من تنها مي مانم
خويشاوندان در گذشته
پس از اين باز مي گردند.
بر مزارم،گلي قرمز خواهيد يافت
مرا بچينيد
و به خانه بريد
بگذاريد براي چند روز ي كوتاه
دوباره با شما باشم
ودورم اندازيد
آنگاه كه ساقه وگلبرگهايم
پژمرده شوند

sise
29-05-2007, 13:37
ديگر بهار هم سـر حالم نمي كند
چيزي شبـيه گريه زلالم نمي كند

پاييز زرد هم كه خجالت نمي كشد‎
رحمي به باغ رو به زوالم نمي كند

آه اي خدا مرا به كبوتر شدن چه كار؟!
وقتي كه سنگ ،رحم به بالم نمي كند

magmagf
29-05-2007, 13:38
دست‌ات را به من بده
دست‌های تو با من آشناست
ای ديريافته با تو سخن‌می‌گويم
به‌سان ابر که با توفان
به‌سان علف که با صحرا
به‌سان باران که با دريا
به‌سان پرنده که با بهار
به‌سان درخت که با جنگل سخن‌می‌گويد
زيرا که من
ريشه‌های تو را دريافته‌ام
زيرا که صدای من
با صدای تو آشناست

فعلا خداحافظ:46:

sise
29-05-2007, 13:42
تو که مرا به پرده ها کشیده ای
چگونه ره نبرده ای به راز من
گذشتم از تن تو زآنکه در جهان
تنی نبود مقصد نیاز من

اگر به سویت اینچنین دویده ام
به عشق عاشق م نه بر وصال تو
به ظلمت شبان بی فروغ من
خیال عشق ، خوش تر از خیال تو
بدرود!

raheman
29-05-2007, 15:13
در این کوی رسیدن ها
من آن آتش که خاموشم
پس از دیدار معشوقم
من آن آهم که میخوانم

magmagf
29-05-2007, 17:09
من امشب کهکشانها را سفر خواهم نمود
در ره دلدار شیرینم خطر خواهم نمود
با قلم شعری برایش می‌سرایم، شعر ناب
در فراقش بارش خون از بصر خواهم نمود

Behroooz
29-05-2007, 18:01
دلم میخاد به اصفهان برگردم
باز هم به اون نصف جهان برگردم

برم اونجا بشینم در کنار زاینده رود
بخونم از ته دل ترانه و شعر و سرود .....

magmagf
29-05-2007, 18:50
دستھایت را چون خاطره ای سوزان، در
دستان عاشق من
[بگذار
و لبانت را چون حسی گرم از ھستی
به نوازش لبھای عاشق من بسپار
باد ما با خود خواھد برد
باد ما با خود خواھد برد

ایول اقا بهروز با این شعرتون
هیچ کجا اصفهان نمی شه که

Doyenfery
29-05-2007, 19:42
در چمن تو می چرد آهوی دشت ِآسمان
گرد ِ سر ِ تو می پرد باز سپید ِ کهکشان
هرچه به گرد ِ خویشتن می نگرم درین چمن
اینه ضمیر ِ من جز تو نمی دهد نشان

magmagf
29-05-2007, 19:59
نگارا، بر سر کویت دلم را هیچ اگر بینی
ز من دلخسته یاد آور، شبت خوش باد من رفتم
ز من چون مهر بگسستی ، خوشی در خانه بنشستی
مرا بگذاشتی بر در، شبت خوش باد من رفتم

Doyenfery
29-05-2007, 20:28
مرغ شادی به دام آمد
به زمانی که بر گسیخته دام !
ره به هموار جای دشت افتاد
ای دریغا که بر نیاید گام !

carnation
29-05-2007, 21:02
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد
و خاصیت عشق اینست

Doyenfery
29-05-2007, 21:06
تو خطوط شباهت را تصویر کن:
آه و آهن و آهک زنده
دود و دروغ و درد را.__
که خاموشی تقوای ما نیست .

magmagf
29-05-2007, 21:44
تن تو آهنگی ست
و تن من کلمه ئی ست که در آن می نشیند
تا نغمه ئی در وجود اید :
سرودی که تداوم را می تپد

sise
29-05-2007, 23:06
دلا اگر چه که تلخست بیخ صبر ولی
چو بر امید وصالست خوشگوار آید

پس از تحمل سختی امید وصل مراست
که صبح از شب و تریاک هم ز مار آید

ز چرخ عربده جو بس خدنگ تیر جفا
بجست و در دل مردان هوشیار آید

چو عمر خوش نفسی گر گذر کنی بر من
مرا همان نفس از عمر در شمار آید

magmagf
29-05-2007, 23:10
در نگاهت همه مهربانی هاست :
قاصدی که زندگی را خبر می دهد
و در سکوتت همه صداها :
فریادی که بودن را تجربه می کند

sise
29-05-2007, 23:12
در طریق عاشقان خون ریختن
با حیات جاودان یکسان بود

سایه از کل دان که پیش آفتاب
آشکارا و نهان یکسان بود

کی بود دلدار چون دل ای فرید
باز کی با آشیان یکسان بود

magmagf
29-05-2007, 23:16
درخت
تنها به يك چيز فكر مي كند
خورشيدي
كه به او چشم بدوزد
اشك هايي كه به پاي من ريختي
درختم كرد
اما
من فكرهاي زيادي در سر دارم
از آشيان پرندگان
تا ريشه هايم

sise
29-05-2007, 23:18
من آن ابرم كه مي خواهد ببارد
دل تنگم هواي گريه دارد
دل تنگم غريب اين در و دشت
نمي داند كجا سر مي گذارد ...

mohammad99
29-05-2007, 23:19
سلام دوستان


در پيش بيدردان چرا فرياد بي حاصل كنم
گرشكوه اي دارم زدل با يار صاحبدل كنم

sise
29-05-2007, 23:30
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب
فرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند

قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست
بوسه‌ای چند برآمیز به دشنامی چند

سلام محمد عزیز. حالا این یار صاحبدل کی هست [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

raheman
29-05-2007, 23:40
دلم از حادثه خونه ، چشام از خاطره خیس

دوس داری برو ولی نامه برامون بنویس

sise
29-05-2007, 23:45
سر قرار نبودي خمار برگشتم
قرار بود كه چشم انتظار من باشي

تو دست هاي خودت را به دست هاي كسي...
بدون اينكه كمي شرمسار من باشي

چرا مرا به امان خدا رها كردي؟
به جاي اينكه خداوندگار من باشي ...

mohammad99
29-05-2007, 23:47
ياد ايامي که در گلشن فغاني داشتم
در ميان لاله و گل ، آشياني داشتم


***
جلال جون پیداش کرده بودم که دیگه غمی نبود!!

raheman
29-05-2007, 23:53
می تونی دل بـکــنـــی تا ته دنیا برسی

امروز رها کنی تا خود فردا برسی

می تونی همسفر خاطره های بد باشی

می تونی راه رسیدن به شب بلد باشی

magmagf
29-05-2007, 23:53
یه کپه هیزم تو اتاق خوابم می یارم می سوزونم
اما بازم هوا سرده
هوا سرده مادر
این تازه تابستونه
امروزم یه روزه آفتابیه
همه مردم با یه تی شرت تو خیابون سر میکنند
حتی بعضی ها لخت
حموم آفتاب می گیرند
اما برا من هوا سرده
هوا سرده مادر

sise
29-05-2007, 23:55
جواب کی را بدم؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

raheman
29-05-2007, 23:58
رنگ يال تو زخون ...گشته همرنگ حنا

جاي زخم نيزه ها بر گردنت واي اي خدا

sise
29-05-2007, 23:58
روحم به گِل نشسته ، برایم دعا کنید
آیینه ای برای دلم دست و پا کنید

احساس می کنم که به دریا نمی رسم
ای رودهای تشنه مرا هم صدا کنید

ای زخمهای کهنه که سرباز کرده اید
با شانه های خستهء من خوب تا کنید

دارم به ابتدای خودم می رسم - به عشق -
راه مرا از این همه آتش جدا کنید

حالا که خویش را به تماشا نشسته ام
با آخرین غریبه مرا آشنا کنید

raheman
30-05-2007, 00:00
(کاش یه refresh میکردی)

دل تو هم سنگي بشه.. يه روز ازم جدا بشي

پا رو دلم گذاشتي فکر کردي که کي هستي

sise
30-05-2007, 00:00
رنگ يال تو زخون ...گشته همرنگ حنا

جاي زخم نيزه ها بر گردنت واي اي خدا


اسب در میدان رسوایی جهانم مردوار
بیش ازین در خانه نتوان گوی و چوگان باختن

پاکبازان طریقت را صفت دانی که چیست
بر بساط نرد درد اول ندب جان باختن

sise
30-05-2007, 00:02
(کاش یه refresh میکردی)

دل تو هم سنگي بشه.. يه روز ازم جدا بشي

پا رو دلم گذاشتي فکر کردي که کي هستي


یا بخت من طریق مروت فروگذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد

گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد

کار از refreshگذشته!

raheman
30-05-2007, 00:02
دلم تو سينه ميميره... يه مرغ پر بسته ميشه

اينجوري هام نيست بخدا بهت نميگم که بمون

فقط اينو يادت باشه... که من بودم يه مهربون

magmagf
30-05-2007, 00:05
نخند! عابر عاشق! ميان اين كوچه،
كه صد نفر به سرت نانجيب مي ريزد
در اين برودت مطلق كسي چه مي فهمد
بهارِ آدم و حوّا ز سيب مي ريزد؟!
به ختم غائله گيرم مسيح هم آمد
دوباره گرد و غبار از صليب مي ريزد

اگه شعرا تکراری بود بهتره صبر کنیم تا اخرین نفر شعرشو اصلاح کنه

raheman
30-05-2007, 00:12
به روی چشم. البته شعرش تکراری نبود پستها همزمان شده بود.

دو چشم عاشقم را دوخته بر آسمان
من امشب انتظار بودنت را مي كشم
كاش من عطر قدومت را ميان اين نسيم مملو از گريه
ميان ابر هاي مملو از فرياد رعد و برق يا باران
كاش من عطر قدومت را دوباره مي چشيدم

magmagf
30-05-2007, 00:15
مادر منم كه بر سر آرامگاه تو
باز آمدم كه شرح غمت باز گويم
باز آمدم كه با سر مژگان اشكبار
خاك مزار پاك تو را شستشو كنم

چشمتون بی بلا

sise
30-05-2007, 00:16
تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد

من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد

عجب گر در چمن برپای خیزی
که سرو راست پیشت خم نباشد

sise
30-05-2007, 00:18
دیگه پست نمیدم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

raheman
30-05-2007, 00:21
لطف کن شعرو با م شروع کن.(چجوری با ت شروع کردی ؟!!)

sise
30-05-2007, 00:26
مبادا در جهان دلتنگ رویی
که رویت بیند و خرم نباشد

من اول روز دانستم که این عهد
که با من میکنی محکم نباشد

که دانستم که هرگز سازگاری
پری را با بنی آدم نباشد

اشتپ شد عزیز [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
30-05-2007, 00:28
در دل خود دارم
حس زیبای طراوت،شادی
حس عشقی زیبا
که تو باران تو به من می دادی
قصه کوته کردم
باز باران آمد
از هوا یا ز دو چشم خیسم؟
نیک بنگر!
چه تفاوت دارد

شب به خیر همگی

raheman
30-05-2007, 00:29
داد میزنم این عشق که دارم ای دوست

رفتی و جدا شده روح ز تن , جز این پوست



درد دل میکنم از دوری تو با هر دوست

دوست ندارم که نباشی , بگویم عشق اوست



ای یار کجایی که تمام بدنم تاول زد

این پرده مخفی شب و روزم شب زد

sise
30-05-2007, 00:34
دم که می زد ز نیستان می زد
ناله می کرد گره رازی داشت

شاخه در شاخه هم آغوش نسیم
چون شباویز شب آوازی داشت

غصه با جام جهان بین می گفت
قصه با مست سراندازی داشت

شب بخیر magmagf

raheman
30-05-2007, 00:37
تو چشاي من نگاه کـن من که از تو سير نمي شم

قول بده پيشم مي موني من که با تو پير نمي شم

sise
30-05-2007, 00:39
می بویم گیسوانت را
تا فرشته ها حسودی کنند به عطر تو.
شانه می زنم موهایت را
تا حوری ها سرک بکشند از بهشت برای تماشا.
شعر می گویم برای تو
تا کلمات کیف کنند
مست شوند
بمیرند ...

raheman
30-05-2007, 00:43
ديدن صورت ماهت....... ...يه خيال عاشقانه اس

بي تو من هيچي ندارم.. پيش چشمات کم مي يارم

اگه تو بخواي مي ميرم جون به دستات مي سپارم

sise
30-05-2007, 00:44
مي رسد تا كه پس از اين همه دلتنگي ها
گره ازبغض غزل هاي ترم بگشايد

اين همه شور كه در ذهن غزل هاي من است
بوي ياسي ست كه از هرم تنش مي آيد

raheman
30-05-2007, 00:48
دوست داشتم زير بارون قدم بزنم تا بوي خدا رو حس کنم

اشک خدا را تو يه کاسه جمع کنم تا هر وقت دلم گرفت

کمي بنوشم تا پاک و آسماني شوم!

sise
30-05-2007, 00:50
مي شناسمت
چشمهاي تو
ميزبان آفتاب صبح سبز باغهاست
مي شناسمت
واژه هاي تو
كليد قفل هاي ماست
مي شناسمت
آفريدگار و يار روشني
دستهاي تو
پلي به رويت خداست ...

mohammadkangarani
30-05-2007, 00:52
اين را نوشتم يادگاري تا بماند روزگاري

من نمانم روزگاري اين بماند يادگاري


تقديم به اميد رضائي

sise
30-05-2007, 00:57
دوست عزیز عضویتتان را تبریک میگم.
شما باید شعرتان را با آخرین حرف شعر قبلی اغاز کنید.
تشکر

raheman
30-05-2007, 00:58
دوسی عزیز عضویتتونو تبریک می گم ولی کاش با ت شروع می کردی(آخه نا سلامتی مشاعرست)
sise جان باز هم پستمون هم زمان شد

sise
30-05-2007, 01:01
تا تو مراد من رهي كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي من به خدا رسيده ام

چون به بهار سر كند لاله ز خاك من برون
اي گل تازه ياد كن از دل داغ ديده ام

شب بخیر. من رفتم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

raheman
30-05-2007, 01:14
مي نويسم روي عکست مي ذارم تو قــاب لحظه



چشمـــاي تــو دستاي تو به يه دنيايــي مي ارزه



تو که نيستي کم مي يارم با تو مـن گــل بهــارم

شب بخیر.

magmagf
30-05-2007, 06:14
مي گذرد بر تن ديوار ، بي شتاب
در خط زنجير ، يكي كاروان مور
نامتوجه به بسي يادگارها
مي شود آهسته ز مد نظاره دور

گويي بر پيرهن مورثي به عمد
دوخته كس حاشيه واري نخش سياه
يا وسط صفحه اي از كاغذ سپيد
با خط مشكين قلمي رفته است راه

raheman
30-05-2007, 12:14
هر بار گفته ام که : تو را دوست دارمت

پـُر می شود از آتش ِعشقت دهان من

این جمله که برای بیانش به چشم تو

افتـاده است باز به لکنـت ، زبان من

Doyenfery
30-05-2007, 13:43
ناشتا افروخته سیگار,
غرق در شیرین ترین لذات از دیدار این پرواز

carnation
30-05-2007, 13:58
زندگی جذبهی دستی است که می چیند
زندگی نوبر انجیر در دهان گس تابستان است
زدگیحس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد

m-ram
30-05-2007, 15:31
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تر دامن سجاده شراب آلوده
آشنایان ره عشق در این بهر عمیق
غرقه گشتند ونگشتند به آب آلوده
دوش می آمدورخساره برافروخته بود
تاکجا باز دل غمزده ای سوخته بود

magmagf
30-05-2007, 16:07
درنيست ........
راه نيست ...........
شب نيست..............
ماه نيست ............
نه روز و نه آفتاب ،
ما بيرون زمان
ايستاده ايم
با دشنه ی تلخی
در گرده هامان .

raheman
30-05-2007, 17:16
نقض قانون آدم‌بزرگا جـرمه ، عزيزم

چشاتو وا نکن ، اينجا هيچ چي ديدن نداره

Asalbanoo
30-05-2007, 17:20
همیشه برد خواه تو، همیشه مات خواه من
بچین ، دوباره می زنیم سفید تو سیاه من
پیاده را دو خانه تو ، وَ من یکی نه بیشتر
همیشه کل راه تو ، همیشه نصف راه من
دوباره شاد لذت نبرد تن به تن تو و
دوباره شرمسار ارتکاب این گناه من

Doyenfery
30-05-2007, 17:23
نقض قانون آدم‌بزرگا جـرمه ، عزيزم

چشاتو وا نکن ، اينجا هيچ چي ديدن نداره


هر کاو از در درآمد حرفی بگفت **** عاقبت ما همه به او خندیدم

Doyenfery
30-05-2007, 17:25
همیشه برد خواه تو، همیشه مات خواه من
بچین ، دوباره می زنیم سفید تو سیاه من
پیاده را دو خانه تو ، وَ من یکی نه بیشتر
همیشه کل راه تو ، همیشه نصف راه من
دوباره شاد لذت نبرد تن به تن تو و
دوباره شرمسار ارتکاب این گناه من

نیست رنگی که بگوید با من ****اندکی صبر سحر نزدیک است

Asalbanoo
30-05-2007, 18:05
تنها با گلها گویم غمها را
چه کسی داند.. زغم هستی
چه به دل دارم

magmagf
30-05-2007, 19:11
من در خلوت تنهایی خود
به این باور رسیده ام
که اینجا راینجا برای زنده ماندن باید مرد...

hamid_hitman47
30-05-2007, 19:54
ديوونه، ديوونه، که دلش هرجا ميره
مي مونه، مي مونه، تا که از جا در ميره
کي جواب درد بي درمون من پيدا ميشه
کي ميشه کجا ميشه که من آروم بگيرم...

magmagf
30-05-2007, 20:01
من وتنهایی و شب خواب پریشان توایم
چو سه لشکر به شکست آمده از جنگ دلت
گر می تپد دلم بهر عشق تو خوارش مشمار
گوش دادم به خدا گوش به آهنگ دلت

Asalbanoo
30-05-2007, 20:41
تو بی تحمل ، من بی‌قرارم ، كاری به جز عشق ، با تو ندارم
من از عشق تو ، لبريز لبريز ، آشفته‌ی توست ، اين قلب ناچيز
دستمو بگير ، ترسی نداره ، يه بارِ ديگه ، بازم دوباره
دستمو بگير ، چشم انتظارم ، من كه کسی رو ، جز تو ندارم
دستمو بگير ...
منِ عاشق بدون تو ، ديگه طاقت نميارم
بگير دستامو كه قدر همه دنيا دوستت دارم

sise
30-05-2007, 22:19
مي بندم اين دو چشم پر آتش را
تا ننگرد درون دو چشمانش
تا داغ و پر تپش نشود قلبم
از شعله نگاه پريشانش
مي بندم اين دو چشم پر آتش را
تا بگذرم ز وادي رسوايي
تا قلب خامشم نكشد فرياد
رو مي كنم به خلوت و تنهاي
اي رهروان خسته چه مي جوييد

Asalbanoo
30-05-2007, 22:21
دلم برات تنگ شده جونم
می خوام ببینمت نمی تونم
بین ما دیوارهای سنگی
فاصله یک عمر می دونم
بغض ترانمو شکستم
می خوام بگم عاشقت هستم

sise
30-05-2007, 22:26
منم دایم تو را خواهان، تو و خواهان خود دایم
مرا آن بخت کی باشد که تو خواهان من باشی؟

همه زان خودی، جانا، از آن با کس نپردازی
چه باشد، ای ز جان خوشتر ، که یک دم آن من باشی؟

اگر تو آن من باشی، ازین و آن نیندیشم
ز کفر آخر چرا ترسم، چو تو ایمان من باشی؟

magmagf
30-05-2007, 22:38
يك روز دبستان بي تركه و ستاره بي هراس مي شودّ
كبوترها و كركس ها،
در لوله هاي خاليِ توپ تخم مي گذارند
و جهان از صداي ترقه خالي مي شود!
يك روز خورشيد پايين مي آيد،
گونه زمين را مي بوسد
و آسمان ِ آرزوهاي من،
آبي مي شود!
باور نمي كني؟
اين خط!
اين نشان! ?

Asalbanoo
30-05-2007, 22:41
نمی خوهی یادت بیاری
ماله هم بودیم با چه حالی
حالا می خواهی تنهام بذاری
می گی سرنوشت از سرنوشت

magmagf
30-05-2007, 22:44
تقويم desktop سياه دلم پر است
از كفتران زخمي و كاريز هاي خشك
خانم چقدر طعم شما nice بود
thanks
برعكس من كه طعم گسِ گريه مي‎ دهم
let me cry پشت همين ميزهاي خشك
آدامس ميل داشته باشيد حاضرم

sise
30-05-2007, 23:13
مي بندمت به بند گران غم
تا سوي او دگر نكني پرواز
اي مرغ دل كه خسته و بي تابي
دمساز باش با غم او ‚ دمساز ...

این شعر آخری را از کجا پیدا کردی؟!

magmagf
30-05-2007, 23:18
زندگي يعني تکاپو
زندگي يعني هياهو
زندگي يعني شب نو، روز نو ، انديشه ي نو
زندگي يعني غم نو، حسرت نو، پيشه ي نو
زندگي بايست سرشار از تکان و تازگي باشد
زندگي بايست در پيچ و خم راهش ز الوان حوادث رنگ بپذيرد
زندگي بايست يک دم ، يک نفس حتي
ز جنبش وا نماند
گر چه اين جنبش براي مقصدي بيهوده باشد...

دیروز اتفاقی تو نت دیدمش گفتم تنوعه دیگه

sise
30-05-2007, 23:29
چون دل تنگم نشد شاد به تو یک زمان
باز گذارش به غم، کوبه غم ارزانی است

تا سر زلفین تو کرد پریشان دلم
هیچ نگویی بدو کین چه پریشانی است؟

از دل من خون چکید بر جگرم نم نماند
تا ز غمت دیده‌ام درگهر افشانی است

آره تنوع خوبی بود

magmagf
30-05-2007, 23:34
تنها نه در تمامی این شهر
در جای جای گیتی
مردم برای کودک تو دست میزنند
گل می پراکنند
گلبانگ زنده باد به افلاک رفته است
تالار پر شده ست ز فریاد آفرین
مادر!
بیا ببین!

sise
30-05-2007, 23:49
نگه دگر به سوی من چه می کنی
چو در بر رقیب من نشسته ای
به حیرتم که بعد از آن فریب ها
تو هم پی فریب من نشسته ای

به چشم خویش دیدم آنشب ای خدا
که جام خود به جام دیگری زدی
چو فال حافظ زان میانه باز شد
تو فال خود به نام دیگری زدی

magmagf
30-05-2007, 23:53
یارب به خدایی خدایی
وانگه به جمال کبریایی
از عمر من آنچه هست برجای
بستان و به عمر لیلی افزا

اینم تقلب از شعرای خودتون

sise
31-05-2007, 00:00
اين اولين شب است كه بوي خيال تو
درگـير فكـرهاي محـالم نمي كند

حالا كه روزگار قشنـگ و مدرنتـان
جز انفـعال شـامل حالـم نمي كند ،

بايد به دستـهاي مسلّح نشان دهم
حتي سكـوت آيـنـه لالـم نمي كند

کجا پیداش کردی؟!

magmagf
31-05-2007, 00:04
دلگيرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
دل خسته سوي خانه تن خسته مي کشم
ديگر از اين حصار دل آزار خسته ام
از آنکه گفت يار تو هستم ولي نبود
از خود که بي شکيبم و بي يار خسته ام
تنها و دلگرفته بي يار و بي اميد
از حال من مپرس که بسيار خسته ام

توی تاپیک دو بیتی ها
من انجمن ادبیات را به طور مستمر دنبال می کنم اخه :31:

sise
31-05-2007, 00:10
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب
فرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند

قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست
بوسه‌ای چند برآمیز به دشنامی چند

آره! دوستش دارم چون با یکی از گوشه های آواز همایون زیاد خونده میشه.
در فعال بودن شما مگه کسی شک داره؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
31-05-2007, 00:17
در مرده گان خويش
نظر می بنديم
با طرح خنده ای ،
ونوبت خود را انتظار می کشيم
بی هيچ
خنده ای !!!!

لطف دارین شما بسیار زیاد

sise
31-05-2007, 00:31
يا ز ره بي وفا بيا ، يا ز دل رهي برو
سوخت در انتظار تو جان به لب رسيده ام

تا تو مراد من رهي كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي من به خدا رسيده ام

magmagf
31-05-2007, 00:34
من همیشه تو رؤیاهام سوالی از شما دارم
چرا می خواین دسای من از دساتون جدا باشه ؟
راستش می ترسم ولیکن ، شما کسی رو دوس دارین ؟
الهی که تصورم واسه آره ، خطا باشه
الهی که یه روز بگید دوسم دارید حتی یه کم
تنها تقاضام از خدا ،‌شاید همین دعا باشه

sise
31-05-2007, 00:48
هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی
مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم

گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت
مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم

گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد
گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم

الهی آمین!

magmagf
31-05-2007, 00:50
من می نویسم
قلمم از تعلق آزاد است
و دلم مانند پرستویی مهاجر است
اگر همه بامن بیگانه باشند
من با دلم آشنایم
و با قلم و شعر هایم هم پیمان

فعلا شب به خیر
اما شاید باز برگشتم

sise
31-05-2007, 00:56
نتوان وصف تو گفتن كه تو در فهم نگنجي
نتوان شبه تو جستن كه تو در وهم نيائي

همه عزّي و جلاللي همه علمي و يقيني
همه نوري و سروري همه جودي و سخائي

لب و دندان سنائي همه توحيد تو گويد
مگر از آتش دوزخ بودش روي رهايي

بدرود

magmagf
31-05-2007, 02:32
يک نفر در دل شب ،
يک نفر در دل خاک
يک نفر همدم خوشبختي هاست ،
يک نفر همسفر سختي هاست ،
چشم تا باز کنيم عمرمان مي گذرد...
ما همه همسفريم...

Doyenfery
31-05-2007, 03:12
مردی با گردش آب
مردی مختصر
که خلاصه خود بود
خرخاکی ها در جنازه ات به سوء ظن می نگرند

Iron
31-05-2007, 03:22
دارم ز جان ای مه‌لقا مهر تو پنهان در بغل
دارم ز جان ای مه‌لقا مهر تو پنهان در بغل
باشد مرا از فرغتت داغ فراوان در بغل
باشد مرا از فرغتت داغ فراوان در بغل
در كنج عزلت سربرم دور از رقيبان دغل
دور از رقيبان دغل
در كنج عزلت سربرم دور از رقيبان دغل
دور از رقيبان دغل
هر شب خيالت را كِشم ای ماه تابان در بغل
هر شب خيالت را كِشم ای ماه تابان در بغل
دارم ز جان ای مه‌لقا مهر تو پنهان در بغل
جانا ز دست عشق تو يك دم نباشد راحتم
يك دم نباشد راحتم
جانا ز دست عشق تو يك دم نباشد راحتم
يك دم نباشد راحتم
بی ‌تو به دنيا سرورم با آه و افغان در بغل
بی تو به دنيا سرورم با آه و افغان در بغل
دارم ز جان اي مه‌لقا مهر تو پنهان در بغل

Doyenfery
31-05-2007, 03:35
لنگ لنگان قدمي بر مي داشت ****هر قدم دانه شکري مي کاشت

Iron
31-05-2007, 03:37
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد...............بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غم عشق..............اما نه چنین زار که این بار افتاد

Doyenfery
31-05-2007, 03:52
دریغ آن گرانمایه سرو جوان******** گه ناگاه فرو ریخت چون ارغوان
شبتون خوش

Iron
31-05-2007, 04:00
نکو سیرتی بی تکلف برون.............به از نیکنامی خراب اندرون
بنزدیک من شبرو راهزن.............به از فاسق پارسا پیرهن

___________________________

شب شما هم خوش.

Asalbanoo
31-05-2007, 04:01
نیمه شب از خوابم پا می شم
نیستی پیشم.. باز دویوونه می شم
دوری تو.. تیشه زد به ریشه ام
نیستی پیشم....

Iron
31-05-2007, 04:27
مکن خواجه بر خویشتن کار سخت............که بدخوی باشد نگونسار بخت
گرفتم که سیم و زرت چیز نیست............چو سعدی زبان خوشت نیز نیست؟

magmagf
31-05-2007, 08:19
تا اذانی دیگر
باید از این همه سبز
باید از این همه نور
یاد گاری ببرم
باغ پیوسته مرا می خواند
من به آرامش این باغ بزرگ
خاطراتی روشن
به تو و دست تو می آویزم
و خداحافظی گرم مرا
باد تا باغ بزرگ
می برد
خواهد برد

hamid_hitman47
31-05-2007, 13:34
دل افسرده من
پشت پا خورده من
شب بي مهتابم
روز بي آفتابم
اي در بسته شده
از همه خسته شده...

sise
31-05-2007, 13:40
همچو خامشان بسته ام زبان
حرف من بخوان از اشاره ها

شب که می رسد از کناره ها
گریه می کنم با ستاره ها

وای اگر شبی ز آستین جان
بر نیاورم دست چاره ها

hamid_hitman47
31-05-2007, 14:12
اگه یک شبه دیگه زیر بارونا قدم زدی
بدون که تموم فکر من پیش تو بود
مثل تو تو زندگیم هیشکی نبود...

raheman
31-05-2007, 14:15
در حسرت ِ زلالی ِ بارانم

این قطره های تیره و سنگین

تنها

گرد و غبار را

از آسمان ، می بارند

آری ، مجال ِ سرودن نیست

اینک ، دوات ِ حوصله خالی ست .

hamid_hitman47
31-05-2007, 14:19
تو که منو نمی خواستی چرا پا روی قلبم گذاشتی... ظالم

تو که دوستم نداشتی چرا پا روی قلبم گذاشتی... ظالم...

Doyenfery
31-05-2007, 15:15
مرا تاریک کن ای روشنایی گنگ
مرا _ چون آفتاب از ابر __
که تا یاس ِ شکفتن های ِ پنهان را
_وَز ِش های بلند گیسوی خورشید را بر کوه _
چو دستانی بر آورده به سوی اهتزازی نو , بر انگیزیم.

Mohsen6558
31-05-2007, 15:53
مگذار که یاد مارا طعم تلخ این حقیقت ببرد
این حقیقت است که از دل برود هر که از دیده برفت
:41:

Mohsen6558
31-05-2007, 15:53
تا کی به تمنای تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغولو تو غایب ز میانه

magmagf
31-05-2007, 16:35
هنگام رفتن است!
چشمانم را بستم و برگشتم
نمي خواستم رفتنت را ببينم
باور نمي كنم
هرگز...آري هرگز
كه روزي چنين مرا ترك كني
اما افسوس كه صداي قدمهايت
با تپش هاي قلبم يكي است
پس همچنان مي خوانمت
هرچند رفتي اما هنوز هم
صادقانه مي سرايمت...

Mohsen6558
31-05-2007, 18:08
تو به من گفتی از این عشق حزر کن
لحظه ای چند براین آب نظر کن آب آیینه ی عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش که فردا دلت با دگران است
تا فراموش کنی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حزر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز ندانم نتوانم
(شعر کوچه) زنده یاد مشیری
-----------------
دوستان چه خوبه اگه شاعر شعر رو می دونن یا کسی که اونو خونده رو می دونن بگن

hamid_hitman47
31-05-2007, 20:51
مثل يه حقيقت رفته به باد منو با خود ميبره مثل يه رويا توي خواب
شهر من من به تو مي انديشم نه به تنهايي خويش
از پس شيشه تو را مي بينم که گرفتي مرا در بر خويش...

شاعرشو که نمیدونم ولی آهنگو سیاوش قمیشی می خونه دیگه....

sise
31-05-2007, 20:56
شوخی مکن که مرغ دل بی‌قرار من
سودای دام عاشقی از سر به درنکرد

هر کس که دید روی تو بوسید چشم من
کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد

من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد
(حافظ)


دوستان چه خوبه اگه شاعر شعر رو می دونن یا کسی که اونو خونده رو می دونن بگن
موافقم

Hazy
31-05-2007, 20:57
دل مي رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا

شاعرم اينم بلد نيستيد!!!

sise
31-05-2007, 21:05
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود

از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک زر شود

در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود

همون شاعر بالایی!

hamid_hitman47
31-05-2007, 21:07
دارم مثل یه قصه میشم
غمگینترینه قصه هاست
دردام همیشه بی صداس
یه مرد بی ستاره
كه دلخوشی نداره...

اینم شاعرشو نمیدونم....ولی آهنگشو سیاوش قمیشی خونده...

sise
31-05-2007, 21:14
هنوز نرفته ای
هزارمین سالمرگم را
نزدیک می بینم
و چنین کز رفتنت می ترسم
پیداست
سال ها عاشق بودم و نمی دانستم
چه قدر با هوش !

پای فرو رفته و
باله های شکسته ام را می بینی و
با همان نگاه صمیمی می گویی
در آسمان می بینمت ...
محمد رضا رستم پور

Hazy
31-05-2007, 21:51
تاب بنفشه می​دهد طره مشک سای تو

پرده غنچه می​درد خنده دلگشای تو

من فقط حافظ بلدم!!

magmagf
31-05-2007, 22:40
وخدا از گل مو جودی ساخت.
از روح خود در ان دمید و زنده اش کرد.
انسانش نامید.
رسم عاشق شدنش اموخت.
و ای کاش نمی ساخت... نمی دمید... و نمی اموخت.

sise
31-05-2007, 23:23
تشنه‌ی آغوش دریا را تن‌آسانی بلاست
چون صدف هر کس که در دامان ساحل ماند، ماند

نیست ممکن، نقش پا را از زمین برخاستن
هر گرانجانی که در دنبال محمل ماند، ماند

mohammad99
31-05-2007, 23:32
دو چشم مست ميگونت ببرد آرام هوشياران
دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بيداران
الا اي باد شبگيري بگوي آن ماه مجلس را
تو آزادي و خلقي در غم رويت گرفتار
گر آن عيار شهر اشوب روزي حال من پرسد
بگو خوابش نمي گيرد به شب از دست عياران

magmagf
31-05-2007, 23:34
نمي نويسم .....
چون مي دانم هيچ گاه نوشته هايم را نمي خواني!
حرف نمي زنم ....
چون مي دانم هيچ گاه حرف هايم را نمي فهمي!
نگاهت نمي کنم ......
چون تو اصلاً نگاهم را نمي بيني!
صدايت نمي زنم .....
زيرا اشک هاي من براي تو بي فايده است!
فقط مي خندم ......
چون تو در هر صورت مي گويي من ديوانه ام

sise
31-05-2007, 23:47
منتظر نباش كه شبي بشنوي
از اين دلبستگي هاي ساده دل بريده ام
كه روسري تو را
در آن جامه دان ِ قديمي جا گذاشته ام
يا در آسمان
به ستاره ي ديگري سلام كرده ام
توقعي از تو ندارم
اگر دوست نداري
در همان دامنه دور ِ دريا بمان
هر جور تو راحتي! بي بي باران

raheman
31-05-2007, 23:51
نه ، شاهنامه نیست که تو پهلوان شوی
این یک تراژدی ست ـ غم ِداستان من
یک شب بیا و ضامن ِ من باش نازنین !
وقتی دخیـل ، بستـه به تو آهوان ِ من
شرمند به خاطر اینترنت dial up که سرعتش ...

sise
31-05-2007, 23:54
"ن" بده بیا دوست عزیز

magmagf
31-05-2007, 23:57
نهنگی بچه خود را چه خوش گفت
به دین ما حرام امد کرانه
به موج اویز و از ساحل بپرهیز
همه دریاست و ما را اشیانه

sise
01-06-2007, 00:03
هی فلانی زندگی شاید همین باشد؟
یک فریب ساده و کوچک.
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمی خواهی.
من گمانم زندگی باید همین باشد ...
زخم خوردن
آن هم از دست عزیزی که برایت هیچ کس چون او گرامی نیست
بی گمان باید همین باشد ...

تکراری که نیست؟
سلام به همه

raheman
01-06-2007, 00:05
دل ويك گوشوار ِ كاغذی ، انگيزه ی بودن

ومن ، باران نديده ، دختری دلگير د ر باران

صدای خيس ِ مردی درگلوی تار می روئيد

كسی مثل خودم، مثل خودش درگير در باران

sise
01-06-2007, 00:14
نه چنگ شور و جنونى ، نه پنجهءگرمى
اسير غربت بى انتهاى خويشتنم


و در ميان كويرى كه باغ نامش بود
به زخم زخم تبر شاخه شاخه مى‏شكنم


دوباره مينگرم نقش خويش را بر آب
چنان غريبه كه باور نمى كنم كه منم

دشمنت شرمنده. چند برابر تو برا خودم پیش اومده [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
01-06-2007, 00:16
مادرم آغوش گرمت را به رویم باز کن
هرچه غم در سینه ات داری برایم ساز کن
این من و این قلب رنجور از ستم
می کنم تقدیم تو جانم که ارزانیست کم!

sise
01-06-2007, 00:23
مبادا در جهان دلتنگ رویی
که رویت بیند و خرم نباشد

من اول روز دانستم که این عهد
که با من میکنی محکم نباشد

که دانستم که هرگز سازگاری
پری را با بنی آدم نباشد

magmagf
01-06-2007, 00:55
دو تاسپيد دگر مانده اند مي دانم
دو تا که ... نه نه ...به وزن دلم نمي گنجد
دو تا برادر همنام سوگ رفتنشان
به هيچ مر ثيه اي ...هيچ غم نمي گنجد

شهاب قرمز تنها سوار طوفان شد
زمين توقف کرد آسمان شتابان شد
شهاب قرمز تنها به آسمان بر گشت
و چشم شوق خدا از ستاره گريان شد

sise
01-06-2007, 01:06
دارم به ابتدای خودم می رسم - به عشق -
راه مرا از این همه آتش جدا کنید

حالا که خویش را به تماشا نشسته ام
با آخرین غریبه مرا آشنا کنید

magmagf
01-06-2007, 01:09
دلش گرفت ...و جام شراب را برداشت
و مست شد ، عاشق شد ، طناب را برداشت؟
و مُرد مثل كسي كه سؤال كرد : چرا؟
و بعد گوركن آمد جواب را برداشت
و قرص ماه تو و قرصهاي زردي كه ...
فقط گريست ... و ليوان آب را برداشت
همينكه خواست كه شك بين ِ ... خواست شك بين ِ...
خدا همان لحظه ، انتخاب را برداشت

sise
01-06-2007, 01:20
تا به كنارمن بودي ، بود به جا قرار دل
رفتي و رفت راحت از خاطر آرميده ام

تا تو مراد من رهي كشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسي من به خدا رسيده ام

چون به بهار سر كند لاله ز خاك من برون
اي گل تازه ياد كن از دل داغ ديده ام

يا ز ره بي وفا بيا ، يا ز دل رهي برو
سوخت در انتظار تو جان به لب رسيده ام

magmagf
01-06-2007, 01:22
مثلا خواستم اين بار موقر باشم و به جای تو بگويم که شما بدتر شد
اين متانت به دل سنگ تو تاثير نکرد بلکه بر عکس فقط رابطه ها بدتر شد
آسمان وقت قرار من و تو ابری بود تازه با رفتن تو وضع هوا بدتر شد
چاره دارو و دوا نيست به حال بد من بی تو با خوردن دارو و دوا بدتر شد
روی فرش دل من جوهری از عشق تو ريخت آمدم پاک کنم عشق تو را بدتر شد

sise
01-06-2007, 01:32
ديشب در انتظار تو جانم به لب رسيد
امشب بيا كه نيست به فردا تقبلي

گلچين گشوده دست تطاول خداي را
اي گل بهر نسيم نشايد تمايلي

گردون ز جمع ما همه تفريق مي‌كند
با اين حساب باز نماند تفاضلي

magmagf
01-06-2007, 01:41
يک نفر مي پرسد...
چرا شيشه شکست؟
مادري مي گويد...
شايد اين رفع بلاست
يک نفر زمزمه کرد...
باد سرد وحشي مثل يک کودک شيطان آمد،
شيشه ي پنجره را زود شکست.
کاش امشب که دلم مثل آن شيشه ي مغرور
شکست،
عابري خنده کنان مي آمد...
تکه اي از آن را بر مي داشت...
مرحمي
بر دل تنگم مي شد...

sise
01-06-2007, 01:46
در این دوره
دیگه تابستون رو دوست ندارم
نه اینکه دوستش ندارم ، نه
نمی بینمش !
من فقط پاییز رو می بینم ...
توی این روزا دیگه آرزو نمی کنم ...
دیگه به تولد آرزوهام فکر نمی کنم
با گذشت هر دقیقه
هر ساعت
هر هفته
هر ماه و هر سال
فقط به چال کردن آرزوهام فکر می کنم ...
آرزو ... آرزو ... آرزو ...

magmagf
01-06-2007, 01:53
وقتي سرم براي خطر درد مي‌کند
حتی غزل مرا زخودش طرد مي‌کند

من نيز آتش دلم اي مهربان من
دم‌سردي تو گاه مرا سرد مي‌کند

حواي من ! بخند که لبخند با دلم
کاري که سيب با پدرم کرد مي‌کند

گفتي که مرد باش! رهاکن مرا! برو !
اين کار را نه‌مرد که نامرد مي‌کند

باورکن اي ستاره‌ي من رفتنت مرا
در کوچه‌هاي خاطره شب‌گرد مي‌کند

تنها نه تيشه با سر فرهاد آشناست
من هم سرم براي خطر درد مي‌کند

sise
01-06-2007, 01:59
من در آن لحظه كه چشم تو به من مي نگرد
برگ خشكيده ايمان را
در پنجه باد
رقص شيطان خواهش را
در آتش سبز
نور پنهاني بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابديت را مي بينم
بيش از اين سوي نگاهت نتوانم نگريست
اهتزاز ابديت را ياراي تماشايم نيست
كاش مي گفتي چيست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاري است ...

magmagf
01-06-2007, 02:02
تو گفتی: زمان ِ آمدنم،
از حساب ِ ساعت و تقویم خارج است!
دلم اما آسوده بود!
می دانستم هر بار که از کنار ِ چهارچوب ِ چمنها بگذری،
صدای مرا خواهی شنید:
« - سلام! خورشیدک ِ من! »
حالا هم دلم آسوده است!

sise
01-06-2007, 02:07
تا كي بگويم برگرد
و تو بادبادكي را كه ته دريا به جلبك ها گير كرده
بهانه بياوري براي نيامدنت
اصلا بگذار طعم خاكستري شب رابچشم
بگذار آن قدر شبيه دريا شوم
كه تو ديگر به چشم نيايي
بگذار بميرم ...

magmagf
01-06-2007, 02:11
مال هیچ کسی نشو چون اینجاها فرشته نیس
عشقا و عاشقیا تلخه مث گذشته نیس
گفتی فاصله س میون فکرمو ، حقیقت
کاشکه داشتم یه ذره فقط یه کم لیاقت

sise
01-06-2007, 02:17
تمام زمين
دو راهي پيچيده اي ست
پر از علامت ممنوع
و هيچ نقشه اي مرا به راه نبرده است
هميشه اشتباه مي كنم
و آن سوي هر دو راهي ساده
تكه هاي سرنوشت مرا
باد مي برد ...

magmagf
01-06-2007, 02:19
دیشب از خواب پریدم خوب شد ، آخه دیدم یکی
داره به ماشین تو ، هی گل میخک می زنه
تو که تنها نبودی ،‌یکی پیشت نشسته بود
بگذریم این دل من همیشه با شک می زنه

sise
01-06-2007, 02:23
همان سودایی و دیوانه می‌باش
چرا عاقل شدی هشیار گشتی

تفکر از برای برد باشد
تو سرتاسر همه ایثار گشتی

همان ترتیب مجنون را نگه دار
که از ترتیب‌ها بیزار گشتی

چو تو مستور و عاقل خواستی شد
چرا سرمست در بازار گشتی

نشستن گوشه ای سودت ندارد
چو با رندان این ره یار گشتی

به صحرا رو بدان صحرا که بودی
در این ویرانه‌ها بسیار گشتی

خراباتی است در همسایه تو
که از بوهای می خمار گشتی

magmagf
01-06-2007, 02:26
يك روز دري به تخته مي خورد!
باد قاصدكي مي آورد،
كه عطر ِ آفتاب و آرزوهاي مرا مي دهد!
اين خط ! اين نشان!
يك روز همه دهاتي مي شويم،
سقفهاي سيمان و سنگ را رها مي كنيم
و كنار ِ سادگي چادر مي زنيم!
اين خط ّ اين نشانّ

sise
01-06-2007, 02:35
نشود فاش كسي آنچه ميان من و تست
تا اشارات نظر نامه‌رسان من و تست

گوش كن با لب خاموش سخن مي‌گويم
پاسخم گو به نگاهي كه زبان من و تست

روزگاري شد و كس مرد ره عشق نديد
حاليا چشم جهاني نگران من و تست

گرچه در خلوت راز دل ما كس نرسيد
همه جا زمزمه‌ي عشق نهان من و تست

magmagf
01-06-2007, 02:38
تو که رفتی پريشان شد خيالم
همه گفتند که من ديوانه حالم
نميداند که اين ديوانه در فکرِ شفا نيست
که هر چه باشد اما بی وفا نيست

sise
01-06-2007, 02:51
توقعي از تو ندارم
اگر دوست نداري
در همان دامنه دور ِ دريا بمان
هر جور تو راحتي! بي بي باران
همين سوسوي تو
از آنسوي پرده دوري
براي روشن كردن ِ اتاق تنهائيم كافي ست
من كه اينجا كاري نمي كنم
فقط, گهگاه
گمان آمدن ِ تو را در دفترم ثبت مي كنم
همين !

magmagf
01-06-2007, 02:59
نگارا چشم تو ختم زمان است
که روح زندگی در آن نهان است
هر آنکس با نگاهت آشنا گشت
یقین تا روز محشر درامان است

sise
01-06-2007, 03:05
تا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم گاه عودم روز و شب

ای مهار عاشقان در دست تو
در میان این مهارم روز وشب

magmagf
01-06-2007, 03:09
به دنبال دلي ميگردم
اسمان تاريک است
چشمانم مهرباني نمي بيند
اي کاش کبوتر ميشدم
پر مي کشيدم
مي رفتم....

raheman
01-06-2007, 03:11
می تونی تو چار دیوار ِ غربت ِ دنیا بری
می تونی هر جا بمونی ، می تونی هرجا بری
امّا هرگـــز نمی تونی غمُ تنها بذاری
تو مســــافری نمی شه غربتُ جا بذاری

sise
01-06-2007, 03:12
یک لیوان آب
نه
یک لیوان قندآب - اهدایی مادرم –
که لبهای مرا هم شیرین نمی کند
چه رسد به لبخندهایم .
شاید فردا که تنور آفتاب را روشن می کنند
رفتن تو
مرا کمی پخته تر کند
تا تمام دارم را برای هیچ کس ندار نکنم ...

من رفتم لالا [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شب خوش

magmagf
01-06-2007, 03:32
من بگم دوست دارم با چه رقم یا عددی
تو که بینهایتو قشنگ تر از من بلدی
مژه هات شعر بلند ناتمومه به خدا
عاشق کسی شدن جز تو حرومه به خدا
با غمت هزار تا خنجر تو دلم فرو می ره
ماه اگه برق چشاتو ببینه از رو می ره
زیبا چشم تو اگه با رؤیاهام قهر کنه
آسمون دلش می خواد شهر و پر از ابر کنه
چه قدر اسمتو نوشتم روی هر صخره و سنگ
چه قدر کشته منو اون دو تا چشمای قشنگ
گفتی فاصلس میون من و رؤیاهام با تو
باشه اما نمی دم هرگز به هیچکسی جاتو


شب به خیر

raheman
01-06-2007, 03:40
ومی روييد از ژرفای آن تصوير در باران
..................................................

ميان ِ چشم ها مانده ست سرگردان ، هزاران سال

خمار ِ خواب های خيس وبی تعبير در باران

دل ويك گوشوار ِ كاغذی ، انگيزه ی بودن

ومن ، باران نديده ، دختری دلگير د ر باران

منم رفتم ، شب بخیر

magmagf
01-06-2007, 03:46
نزديك شد و عينك خود را برداشت
در چشم به جز طعم عسل هيچ نداشت
بعد از دو نگاه آرزويم اين بود
ای كاش كه عشق راه حلی می داشت

Iron
01-06-2007, 04:56
ترا خامشی ای خداوند هوش.............وقارست و نا اهل را پرده پوش
اگر عالمی هیبت خود مبر.............و گر جاهلی پرده خود مدر
ضمیر دل خویش ننمای زود.............که هر گه که خواهی توانی نمود
ولیکن چو پیدا شود راز مرد.............بکوشش نشاید نهان باز کرد

magmagf
01-06-2007, 11:30
دلم می خواد بدونی دلم مث یه دریاس
به وسعت نگاهت ، عمیق و خیس و ژرفه
می خوام برات بمیرم شاید که باور کنی
شاید با برق چشمات مرگو آسونتر کنی
من نمی خوام بگم که چشات خود ستارس
چشات اگه نباشه ستاره بی اشارس
من نمی خوام رو کاغذ فقط نوشته باشم
دیدن روی ماهت تولد دوبارس

Mohsen6558
01-06-2007, 11:44
سلامت را نخواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
اگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است
زمستان است
(زمستان - اخوان ثالث)

magmagf
01-06-2007, 12:20
تیرگی می اید
دشت می گیرد آرام
قصه رنگی روز
می رود رو به تمام
شاخه ها پژمرده است
سنگها افسرده است
رود می نالد
جغد می خواند
غم بیامیخته با رنگ غروب
می ترواد ز لبم قصه سرد
دلم افسرده در این تنگ غروب

Hazy
01-06-2007, 12:40
برو به کار خود ای واعظ این چه فریادست

مرا فتاد دل از ره تو را چه افتادست

میان او که خدا آفریده است از هیچ

دقیقه​ایست که هیچ آفریده نگشادست

magmagf
01-06-2007, 12:47
تو اگر می دانی
به سپاس همه دل های غريب
به تمنای گل سرخ نجيب
که گذشته ز همه مکر و فريب
به من آن راز بگو
تو همان نقطه ی پرواز بگو
که من اندر خم اين کوچه ی تنگ
دل سپردم به همه بازی و رنگ

Hazy
01-06-2007, 12:54
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است

سلطان جهانم به چنین روز غلام است

گو شمع میارید در این جمع که امشب

در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است

magmagf
01-06-2007, 12:55
تنش گر چه از خاك گاهى گِلى است‏
جوانمرد نگريزد از كار سخت‏
كه اين خصلت و خوى مولا على است‏
به اين پير دهقان نگر گاه كار
نه دهقان كه او پورياى ولى است‏
نشد خسته دستِ من از رنج بيل‏
كه تن پرورى حاصلِ كاهلى است

اواتار جدید مبارک

Hazy
01-06-2007, 13:03
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او

زان سفر دراز خود عزم وطن نمی​کند

پیش کمان ابرویش لابه همی​کنم ولي

گوش کشیده است از آن گوش به من نمی​کند
اون موقع در مرحله تست بود اينه!!!

Behroooz
01-06-2007, 13:05
در این دنیای بی فرجام من از فردا گریزانم

کجا گم کرده ام خود را نمی دانم نمی دانم .....

Hazy
01-06-2007, 13:11
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است
شعر رو حال كرديد!!!!

magmagf
01-06-2007, 13:20
ترا آن به که راه خویش گیری
شکیبایی در این ره پیش گیری
روی چون عاقلان در خانه زین پس
نگردی این چنین دیوانه کس
مکن با چشم سر مستم دلیری
که از روبه نیاید شیر گیری

Hazy
01-06-2007, 13:26
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست

جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست

حالیا خانه برانداز دل و دین من است

تا در آغوش که می​خسبد و همخانه کیست

Asalbanoo
01-06-2007, 14:07
تو بودی تموم هستی و مستی راستی تمام قصه من
تو بودی سنگ صبورم نگاه دورم و لباهای بسته من

sise
01-06-2007, 14:11
نقش پايي مانده بود از من، به ساحل، چند جا

ناگهان، شد محو،

با فرياد موجي سينه سا!

آنكه يكدم، بر وجود من، گواهي داده بود؛

از سر انكار، مي پرسيد: كو؟ كي؟

كِي؟ كجا؟

ساعتي بر موج و بر آن جاي پا حيران شدم

از زبان بي زبانان مي شنيدم نكته ها:



اين جهان: دريا،

زمان: چون موج،

ما: مانند نقش،

لحظه اي مهمان اين هستي ده هستي ربا!

Hazy
01-06-2007, 14:19
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي
دل بي تو به جان آمد وقت است كه باز آي

Asalbanoo
01-06-2007, 14:23
------------------

sise
01-06-2007, 14:27
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي
دل بي تو به جان آمد وقت است كه باز آي

یارب این نودولتان را بر خر خودشان نشان
کین همه ناز از غلام ترک و استر میکنن

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنن.

Hazy
01-06-2007, 14:28
باز قاطي شد!!!

Hazy
01-06-2007, 14:34
نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد
عالم پير دگر باره جوان خواهد شد

sise
01-06-2007, 14:38
در آنجا بر فراز قله ي كوه
دو پايم خسته از رنج دويدن
به خود گفتم كه در اين اوج ديگر
صدايم را خدا خواهد شنيدن
به سوي ابرهاي تيره پر زد
نگاه روشن اميدوارم
ز دل فرياد كردم :كاي خداوند
من او را دوست دارم , دوست دارم

Hazy
01-06-2007, 14:48
خراب شد!!!!!!!!!

sise
01-06-2007, 14:56
خراب شد!!!!!!!!!
دوباره تلاش کن. تو میتونی! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Hazy
01-06-2007, 14:58
مرو اي دوست مرو اي دوست. به گل روي تو.
مرو از دست من اي يار که منم زنده به بوي تو

hamid_hitman47
01-06-2007, 14:58
وقتي كه دلتنگ ميشم و
همراهه تنهايي ميرم
داغ دلم تازه ميشه
زمزمه هاي خوندنم
وسوسه هاي موندنم
با تو هم اندازه ميشه...

Hazy
01-06-2007, 15:01
دوباره تلاش کن. تو میتونی!
توانستم!!!!!!!

sise
01-06-2007, 15:02
مرو اي دوست مرو اي دوست. به گل روي تو.
مرو از دست من اي يار که منم زنده به بوي تو


وقتي،
عقيده عقده خوانده مي شود
و نور چراغ در آب، مهتاب
تلقي
و متانت زمين
زير برف يخ مي زند
نان از يتيم خانه مي دزديم
و مي فهميم
دزد اشتباه چاپي
درد است
دیدی گفتم مبتونی!

magmagf
01-06-2007, 20:55
تمام روز گريستيم‏
بر سنگ فرش قلب‏هامان‏
با قطره‏هاى باران‏
بر سنگ فرش شهر
بيهوده نامتغير
شب‏
خونين در رسيد
از درز شكاف غروب‏
و از ميان دو دست شكسته ماه‏
با اشك كهربائى خويش‏
گريست‏
بر سنگ فرش قلب‏هامان‏
با قطره‏هاى باران‏
بر سنگ فرش شهر
بيهوده نامتغير

sise
01-06-2007, 21:03
رنگي كنار شب
بي حرف مرده است
مرغي سياه آمده از راههاي دور
مي خواند از بلنداي بام شب شكست
سر مست فتح آمده از راه
اين مرغ غم پرست
در اين شكست رنگ
از هم گسسته رشته هر رنگ
تنها صداي مرغك بي باك
گوش سكوت ساده مي آرايد

magmagf
01-06-2007, 21:08
در عبور نرم رود
قيل و قال خنده‏مان‏
سنگريزه‏هاى عمق آب بود
با نواى آب نغمه مى‏سرود
ناگهان به گل نشست‏
در رگم دقيقه‏هاى ديرياب‏
عشق و درد و اضطراب‏
خنده از لبم پريد
سنگريزه‏ها شكست‏
رود همچنان روان‏
رود سنگدل، زمان‏

sise
01-06-2007, 21:12
نگار دل ربا دل باز دادش
ز گيسو عود براتش نهادش
چو ديد ان سرو سيمين راكه چون باد
برفت از دست و در پاي گل افتاد
ز خاكش بر گرفت و در وي اويخت
چو شير و انگبين با او در اميخت
شرابي دادش از لب تا بنوشد
ز" شعر" مشك ريزش حله پوشد
فعلا...

magmagf
01-06-2007, 21:15
دل ز من تو برده‏اى بيدلى نشانه‏ام‏
با تو بودن آرزو زندگى بهانه‏ام‏
سوى من چو ديده‏اى با نگاه آشنا
در ميانِ همرهان كرده‏اى نشانه‏ام‏
روشناسِ انجمن از ترانه منى‏
اى شكفته همچو گل از دلِ ترانه‏ام‏

Hazy
01-06-2007, 21:45
آبجي فرانك باختيد كه(دقت كنيد فقط با فرانك خانومم)
مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق گزاران یاد باد
گر چه صد رود است در چشمم مدام
زنده رود باغ کاران یاد باد

magmagf
01-06-2007, 23:05
در طول قرنها
فریاد دردنک اسیران خسته جان
بر میشد از زمین
شاید که از دریچه زرین آفتاب
یا از میان غرفه سیمین ماهتاب
اید بروی سری
اما
هرگز نشد گشوده از این آسمان دری
در پیش چشم خسته زندانیان خاک
غیر از غبار آبی این آسمان نبود
در پشت این غبار
جز ظلمت و سکوت فضا و زمان نبود
زندان زندگانی اسنان دری نداشت
هر در که ره به سوی خدا داشت بسته بود
تنها دری که راه به دهلیز مرگ داشت
همواره باز بود

تا همین جاشا که نرسیدین شما اخه

Mostafa_Amol
01-06-2007, 23:13
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم .........سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

magmagf
01-06-2007, 23:16
روزی که تو بیایی و بیایی
و زیبایی از رنگ بهشت زیباتر باشد
و روزی که واژه ها در دل نقش ببندند
نه در محبس فکر
روزی که
گنجشکها در سرمای سخت زمستان
سینه گرم شکارچی را مهمان باشند
و تو
نقشهای باورت را
در دل همه دنیا و جهان منعکس بینی
روزی که واژه های فرد
در هیچ لغت نامه ای نباشد
و پیشگوها از کسادی بازار
شغل دیگر برگزینند
آن روز را سلام

Mostafa_Amol
01-06-2007, 23:23
مگر خضر مبارک پی در آید.........ز یمن همتش کاری گشاید.

sise
01-06-2007, 23:38
ديروز بود يا فردا ؟
شعري كه مي نوشتم يا مي خواستم بنويسم
ديروز بود يا فردا
درحنجره هنوز
نبض آن بغضي وانشده مانده
در حنجره هنوز
پژواك اعتراف ناشده
گلي ميان حنجره مانده است
گلي بي تاريخ بي مخاطب مثل غروب گريه ي من ...

magmagf
01-06-2007, 23:42
نام‌ات را به من بگو
دست‌ات را به من بده
حرف‌ات را به من بگو
قلب‌ات را به من بده
من ريشه‌های تو را دريافته‌ام
با لبان‌ات برای همه لب‌ها سخن گفته‌ام
و دست‌های‌ات با دستان من آشناست.

sise
01-06-2007, 23:46
تو هم، اي خوب من! اين نكته به تكرار بگو
اين دلاويزترين شعر جهان را ،همه وقت،
نه به يك بار و به ده بار، كه صد بار بگو!
"دوستم داري؟" را از من بسيار بپرس!
"دوستت دارم" را با من بسيار بگو!

magmagf
01-06-2007, 23:49
واژه ها خسته اند از غلتیدن قلم بر کاغذ
و قلب من خسته تر از واژه ها... می شکند
چه ناگاه ستاره ها کم سو شدند
کاش دلتنگی ام را واژهای بود...کاش بود تا بخواند لحظه هایم را
کدامین سجده اجابت می کند مرا...؟

sise
01-06-2007, 23:54
ابري نيست.
بادي نيست.
مي‌نشينم لب حوض:
گردش ماهي‌ها، روشني، من، گل ، آب.
پاكي خوشه زيست.
مادرم ريحان مي‌چيند.
نان و ريحان و پنير، آسماني بي ابر، اطلسي‌هايي تـَر.
رستگاري نزديك: لاي گل‌هاي حياط.
نور در كاسه ي مس، چه نوازش‌ها مي‌ريزد!...

magmagf
01-06-2007, 23:55
دنیا را صرفا برای تو گفتم که از نو آغاز بشود
یا که نه آن را فقط برای تو با پاکت سیمانی تعمیر کنیم
با سه چار کارگر افغانی
آن طرف اما جسدی تازه روی دست کلاغی مانده
که قارقار هم هنوز بلد نیست

sise
02-06-2007, 00:02
تا سر زلفین تو کرد پریشان دلم
هیچ نگویی بدو کین چه پریشانی است؟

از دل من خون چکید بر جگرم نم نماند
تا ز غمت دیده‌ام در گهر افشانی است

آه! که در طالعم باز پراکندگی است
بخت بد آخر بگو کین چه پریشانی است

رفت که بودی مرا کار به سامان، دریغ!
نوبت کارم کنون بی سر و سامانی است

magmagf
02-06-2007, 00:05
تو در اندیشه ی من ، چشمه ی جوشان بودی
زیر آن قبه که همچون سر سبز
رسته بود از وسط گرده ی کوه
که مدام از تب خورشید کویری می سوخت
آبی ز کوزه ،‌تو گویی ،‌ به زمین ریخته بود
زیر آن لکه ی نمنک ،‌ تو پنهان بودی
و به گمنامی گل های بیابان بودی
آه ، سهراب ! در آغاز برومندی تو
چه کسی می دانست
که جهان را نفسی چند پس از جشن بهار
ا لب بسته ،‌ وداعی ابدی خواهی گفت
چه کسی می دانست
که پس از آن همه بیداردلی
در شب تیره ی نیسان زمین ،‌ خواهی خفت

شب خوش

sise
02-06-2007, 00:14
تو دست هاي خودت را به دست هاي كسي...
بدون اينكه كمي شرمسار من باشي

چرا مرا به امان خدا رها كردي؟
به جاي اينكه خداوندگار من باشي ...

شب شما هم

FX64 Dual Core
02-06-2007, 01:26
با سلام

گجه لر فیکرونن یاتا بیلمیرم
بو فیکری باشیم نان آتا بیلمیرم

گجه لر عیشقونن یاتا بیلمیرم
بو عیشقی باشیم نان آتا بیلمیرم

نی نیم کی سنه چاتا بیلمیرم
نی نیم کی سنه چاتا بیلمیرم
آیریلیق آیریلیق آمان آیریلیق
هر بیر درد دن اولار یامان آیریلیق

اوزون دور هیجرونن قارا گجه لر
بیلمیرم من گدیم هارا گجه لر

ووروپدور قلبیمه یارا گجه لر
ووروپدور قلبیمه یارا گجه لر
آیریلیق آیریلیق آمان آیریلیق
هر بیر دردن اولار یامان آیریلیق

برای تاپیک شعر های آذری ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) بود ولی جناب Bayzaee ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) زحمتش رو کشیدن
-----------------------------
عذرخواهی از اهالی مشاعره
بی خوابی و ... باعث شد تا نظم تاپیک رو به هم بزنم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Iron
02-06-2007, 01:42
تو دست هاي خودت را به دست هاي كسي...
بدون اينكه كمي شرمسار من باشي

چرا مرا به امان خدا رها كردي؟
به جاي اينكه خداوندگار من باشي ...

شب شما هم

یکی کرده بی آبرویی بسی............چه غم دارد از آبروی کسی
مریدی بشیخ این سخن نقل کرد.............گر انصاف پرسی نه از عقل کرد
بدی در قفا عیب من کرد و گفت.............بدی زو قرینی که آورد و گفت
یکی تیری افکند و در ره فتاد..............وجودم نیازرد و رنجم نداد
تو برداشتی و آمدی سوی من..............همی درسپوزی به پهلوی من

Doyenfery
02-06-2007, 04:14
ندانستیم
ندائی بود در رویای خوف و خستگیهامان,
و یا آوائی از جایی,...کجا؟ هرگز نپرسیدیم
چنین می گفت:
((فتاده تخته سنگی آن سوی ,وز پیشینیان پیری
بر او رازی نوشته است ,هرکس طاق ..هر کس جفت...))
چنین می گفت چندین بار
صدا,و آنگاه چون موجی گه بگریزد ز خود, در خاموشی می خفت.

magmagf
02-06-2007, 08:03
تو از آن سوی گندم ها
برایم سیب می چینی
صدایم را تو می فهمی
نگاهم را تو می بینی

hamid_hitman47
02-06-2007, 08:10
يه لنگه كفش پيرو دربوداغون
افتاده بود يه گوشه ي خيابون
هيشكي اونو يه لحظه پاش نميكرد
هيشكي يه لحظه هم نگاش نميكرد
ميگفت كه تنهايي و بي پناهي
يه روز به آخر برسه الهي...

magmagf
02-06-2007, 08:24
یادته مشروط دوست داشتن تو شدم یه عمر ؟
هنوزم کامپیوتر داره برام تک می زنه
حالا که گذشت و رفتی و منم تموم شدم
مث تو کی آدمو جای عروسک می زنه ؟

hamid_hitman47
02-06-2007, 08:27
همیشه خسته از روزای برفی
عشق پریشون شده ی دو حرفی
گفته بودم اگه دلت گرفته است
کنج دلم جا واسه ی دلت هست...

sise
02-06-2007, 10:57
تاسلسله ی ایوان بگسست مداین را
درسلسله شد دجله ،چون سلسله شدپیچان

مابارگه دادیم ،این رفت ستم برما
برقصرستمکاران گویی چه رسدخذلان

بردیده ی من خندی کاینجازچه می گرید
گویندبرآن دیده کاینجانشودگریان

این هست همان ایوان کزنقش رخ مردم
خاک دراوبودی دیوارنگارستان ...

magmagf
02-06-2007, 12:40
نه جودی نه جزایی
بر من همه شب ناله و آه است و فغان است
دریاب مرا خسته ی دردم ، همه آهم
ویران نکن این خانه ی ویران شده ی من
بشتاب بسویم که من اندر طلب تو
سرگشته و ویران و دل آزرده ی دردم

Doyenfery
02-06-2007, 13:17
من پشیمان نیستم
قلب من گوئی در آن زمان جاریست ؟
زندگی قلب مرا تکرار خواهد کرد
و گل قاصد که بر دریاچه های باد میراند
او مرا تکرار خواهد کرد

magmagf
02-06-2007, 13:20
دوباره زاده شد یک شعر دیگر
خدایا دردهایم بی شمار است
تو انسان آفریدی از گل و خاک
ولی مخلوق تو بس نابکار است

Doyenfery
02-06-2007, 13:29
تو را چه سود
فخر به فلک بر فروختن
هنگامب که هر غبار راه نفرین شده نفرینت می کند
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاس ها
به داس سخن گفته ای.

magmagf
02-06-2007, 13:33
يك حلقه ي بي تعهد را جا گذاشته
در پيش بند ظرف شويي
وسوسه مي شود
اما به ياد نمي آورد
قاعده اي هم ندارد يافتن ها ، نهفتن ها
كبوتري ابلق ب تخته هاي مطبخ نوك مي كوبد

sise
02-06-2007, 13:55
دانه تویی ،باده تویی،جام تویی
پخته تویی ،خام تویی ،خام بمگذارمرا

این تن اگرکم تندی ،راه دلم کم زندی
راه شدی ،تانبدی این همه گفتارمرا

hamid_hitman47
02-06-2007, 16:34
آره دوست دارم سادست ولی چرا

چشاتو دیدمو شکستم بی صدا....

magmagf
02-06-2007, 18:03
آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود
چشم خواب آلوده اش را مستي رويا نبود
نقش عشق و آرزو از چهره دل شسته بود
عكش شيدايي در آن آيينه شيدا نبود
لب همان لب بود ، اما بوسه اش گرمي نداشت
دل همان دل بود اما مست و بي پروا نبود

sise
02-06-2007, 18:55
در نگاه سرد او آواز دل خاموش بود
آخر آن تنها امید جان من تنها نبود

درست نوشتم؟

Mostafa_Amol
02-06-2007, 21:34
در چشم پر خمار تو پنهان فسون سحر .......... در زلف بی قرار تو پیدا قرار حسن

magmagf
02-06-2007, 22:52
در نگاه سرد او آواز دل خاموش بود
آخر آن تنها امید جان من تنها نبود

درست نوشتم؟


گمونم درستش هست :
بر لب لرزان من فریاد دل خاموش بود

آخر آن تنها امید جان من تنها نبود




ندانستم چو دیگر عاشقت بودم
چو دیگر عاشقت هستم
و خواهم ماند عاشق
تا فراسوی تمام قصه ها ی تلخ و شیرینم
تمام لحظه های درد و اندوهم
تمام خاطرات دور و نزدیکم ...
سرانجام من و عشق تو ...
کاش می دانستم چه خواهد شد

mohammad99
02-06-2007, 23:09
سلام



در بوستانِ شادي هركس به چيدن گُل

آن گُل كه نشكنندش در بوستان من كو