ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 [33] 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

magmagf
21-04-2007, 21:52
تاریخ مصرف عمری که عاشقانه گذشت!
ببین چگونه آرامم نمی کند این چتر؟
کجا نمی روی؟
چتر را که از تو می خریدم
می دانستم همیشه هوایش هوایت را خواهد داشت
تنها هوایت
هوای مرا نداشت
- مرا که همیشه در هوای تو بودم

Iron
22-04-2007, 05:17
مورچگان را چو بود اتفاق..............شیر ژیان را بدرانند پوست

magmagf
22-04-2007, 07:04
تو درياي من هستي
و من چون ماهي ام
دور از تو مي ميرم
اگر رفتي سراغت را همه جا از خداي عشق ميگيرم
....مرو اي بهترين حرف و کلام مهرباني ها

شوشتر
22-04-2007, 08:57
سنگم
سنگ سنگ
بي كم و كاست
و چنان در آغوش فشرده ام خود را
كه رهايي را
گريزي جز شكافتن نيست
سنگ سنگ
با اين همه اي رود سبز
تابستاني
از فرازم بگذر
ساقه هاي سست آبزي
و خزه هاي بلند را
بگريزان از من
و درنگ قزل آلا را
بر گرده هايم جاوداني كن

شوشتر
22-04-2007, 08:58
سلام اي بي وفا ،‌ اي بي ترحم
سلام اي خنجر حرفاي مردم
سلام اي آشنا با رنگ خونم
سلام اي دشمن زيباي جونم
بازم نامه مي دم با سطر
قرمز
آخه اين بار شده من با تو هرگز
نمي خوام حالتو حتي بدونم
تعجب مي كني آره همونم

شوشتر
22-04-2007, 09:00
در سكوت مدهش جنگل
در غروي ابري ساحل
موج دريا همچنان ديوانه يي مصروع
مي كشد فرياد و سر را ميزند بر سنگ
مرد تنها مرد غمگين مرد ديوانه
با دو چشم ماتت و اشك آلود
مي كشد از قعر دل فرياد
هاي فرزندم
نازنين فرزند دلبندم
اي اميد رفته در گرداب
بار ديگر آمدم بر ساحل دريا

Iron
22-04-2007, 14:45
تو درياي من هستي
و من چون ماهي ام
دور از تو مي ميرم
اگر رفتي سراغت را همه جا از خداي عشق ميگيرم
....مرو اي بهترين حرف و کلام مهرباني ها

ای قناعت توانگرم گردان................که ورای تو هیچ نعمت نیست
گنج صبر اختیار لقمان است...............هر که را صبر نیست حکمت نیست

magmagf
22-04-2007, 14:47
تکرار می کنیم ترانه های غربت و دل تنگی را،
چنان که مادران دل تسلیم سرنوشت
لالایی های آمیخته به غم تنهایی خود را
در سرگیجه ی گهواره های خستگی می تنند.
در این جهان رفت و آمدهای آشوب،
کودکی است بیدار که آوارگی را
چون خوابی پر هول و تکان از کابوس هر شب
چشم بسته می پاید.

Iron
22-04-2007, 14:58
دو صاحبدل نگه دارند مویی..............همیدون سرکشی و آزرم جویی
و گر بر هر دو جانب جاهلانند...............اگر زنجیر باشد بگسلانند

sada
22-04-2007, 15:54
دوش مرغی به صبح مینالید عقلو صبرم ببرد و طاقت و هوش

magmagf
22-04-2007, 17:37
شعر من از شب مهتابی بود
دفترم عطر گل مریم داشت
برگ های گل مریم هم ریخت
در دلم حسرت یک مرهم کاشت

Safajou
22-04-2007, 18:57
ترا پرواز بس زودست و دشوار ............... ز نو کاران که خواهد کار بسیار
شعر: پروین اعتصامی

magmagf
22-04-2007, 20:32
راستی آنچه به یادت دادیم
پر زدن نیست که درجاست ، بخند
آدمک نغمه ی آغاز نخوان
به خدا آخر دنیاست ، بخند

sada
22-04-2007, 21:36
دوست آن است که گیرد دست دوست -----------در پشیمان حالی و درماندگی

mohammad99
22-04-2007, 21:46
ياد ايامي که در گلشن فغاني داشتم
در ميان لاله و گل ، آشياني داشتم
گرد آن شمع طرب مي سوختم پروانه وار
پاي آن سرو روان ، اشک رواني داشتم
آتشم برجان ولي از شکوه لب خاموش بود
عشق را از اشک حسرت ، ترجماني داشتم
چون سرشک از شوق بودم خاک بوس در گهي
چون غبار از شکر ، سر بر آستا ني داشتم
در خزان با سرو و نسرينم ، بهاري تازه بود
در زمين با ماه و پروين ، آسماني دا شتم
درد بي عشقي زجانم برده طاقت، ورنه من
داشتم آرام ، تا آرام جا ني دا شتم
بلبل طبعم « رهي» باشد زتنهايي خموش
نغمه ها بودي مرا ، تا همزباني داشت

شعر:رهي معيري


سلام

تو این چند وقته جام خالی بود.نه!!؟!؟؟!؟

magmagf
22-04-2007, 22:35
تو استدلال لفظ آبی آب
به سبزه زار چشمت پونه خواب
شب دلتنگی و طولانیت را
بنوشد جرعه جرعه نور مهتاب

سلام
اره خیلی خالی بود . خوبی ؟ مامان خوبه ؟

mohammad99
22-04-2007, 22:40
به مژگان سيه کردي هزاران رخنه در دينم بيا کز چشم بيمارت هزاران درد برچينم
الا اي همنشين دل که يارانت برفت از ياد مرا روزي مباد آن دم که بي ياد تو بنشينم

قربونت
الحمدالله بهتره
میبینم
یه سری مشاعره گر جدید اومدن
داره دوباره به اوج بر میگرده

Iron
23-04-2007, 02:27
ماری تو هر که را بینی بزنی؟............یا بوم که هر کجا بشینی بکنی؟
زورت ار پیش میرود با ما.............با خداوند غیب دان نرود
زورمندی مکن بر اهل زمین.............تا دعایی بر آسمان نرود

محمد جان! خوشحالم که حال مادرت بهتر شده

magmagf
23-04-2007, 07:27
دیشب به خواب دیدمت ای آشنای رود
سنگین و پر سکوت
با نغمه های غریبانه باز خواندمت
اما دگر چه سود ؟
کز این حدیث هزارباره جان بی نفس
رنجور و خسته ام

خیلی خوشحال شدم محمد جان که حال مامان بهتر شده . چه خبر خوبی

kaveh_1363
23-04-2007, 08:15
ميگذرد كودكي و جواني و كهنسالي ............
افسوس كه نداريم با اين زندگي هيچ تباني..........
بس كه غصه زندگي و زنده بودن خورديم ...........
زمان از دستمون در رفت ديدي بي يار مرديم..............
چقد براي غصه خوردن مگه جا داره اين دل.............
كه بايد گم بگرديم وحس جوون بودنمون از دستمون بشه ول.........

شوشتر
23-04-2007, 11:12
سود گرت هست گراني مكن
خيره سري با دل و جاني مكن
آن گل صحرا به غمزه شكفت
صورت خود در بن خاري نهفت
صبح همي باخت به مهرش نظر
ابر همي ريخت به پايش گهر
باد ندانسته همي با شتاب
ناله زدي تا كه برآيد ز خواب
شيفته پروانه بر او مي پريد
دوستيش ز دل و جان مي خريد

شوشتر
23-04-2007, 11:16
اگر ايران به جز ويران‌سرا نيست؛

من اين ويران‌سرا را دوست دارم

اگر تاريخ ِ ما افسانه‌رنگ است؛

من اين افسانه‌ها را دوست دارم

نواي ِ ناي ِ ما گر جان‌گداز است؛

من اين ناي و نوا را دوست دارم

اگر آب و هواي‌َش دل‌نشين نيست؛

من اين آب و هوا را دوست دارم

به شوق ِ خار ِ صحراهاي ِ خشک‌َش،

من اين فرسوده‌پا را دوست دارم

من اين دل‌کش زمين را خواهم از جان

من اين روشن‌سما را دوست دارم

اگر بر من ز ايراني رود زور،

من اين زورآزما را دوست دارم

اگر آلوده‌دامانيد، اگر پاک!

من اي مردم، شما را دوست دارم

magmagf
23-04-2007, 17:27
ميگذرد كودكي و جواني و كهنسالي ............
افسوس كه نداريم با اين زندگي هيچ تباني..........
بس كه غصه زندگي و زنده بودن خورديم ...........
زمان از دستمون در رفت ديدي بي يار مرديم..............
چقد براي غصه خوردن مگه جا داره اين دل.............
كه بايد گم بگرديم وحس جوون بودنمون از دستمون بشه ول.........


لال شدم ولی دريغ
سکوت حاصلی نداشت . . .
کنار من نمان . . . برو
تو اينچنين خطر نکن
حال منِ خراب را
از اين خراب تر نکن . . .

به شانه ام تکيه نکن
که طاقتم نيست دگر
سکوت کن که خسته ام
خسته از اما و اگر . . .
فکرِ حراجِ من نباش
به نرخِ روز نيستم
ترّحمی نکن اگر
به پايِ تو گريستم . . .

Hazy
23-04-2007, 18:55
مژده اي دل كه مسيحا نفسي مي‏آيد
كه ز انفاس خوشش بوي كسي مي‏آيد
اي پادشه خوبان، داد از غم تنهايي
دل بي تو به جان آمد وقت است كه بازآيي
يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
رسيد مژده كه ايام غم نخواهد ماند
چنين نماند و چنين نيز هم نخواهد ماند
من باز ميام مشاعره!!!

magmagf
23-04-2007, 21:22
دشوار بتوان حتي يك دقيقه ديگرش را پيش بيني كرد
همچون توفاني مدام گرم و سرد مي شود
گاهي مواهب الهي و گاهي عذاب جهنمي است
او عشق من است
مي تواند در يك دم هر چهار فصل باشد

به به خوش اومدی اقا یزدان

mohammad99
23-04-2007, 21:34
دل بسي خون به کف آورد ولي ديده بريخت الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود

سلام

قربان همتان برم
تک تک

magmagf
23-04-2007, 21:39
در عکس چشمان تو
خواب های من پیداست
در شبیه پوست من
شب ها
چیزی شبیه خوابهای تو می چرخد
هر شب به خواب هایم بیا
تا عکسمان باز هم
به هم شبیه تر شود.
سلام اقا محمد
حال شما؟

mohammad99
23-04-2007, 21:50
در كار گلاب و گل حكم ازلي اين بود
كين شاهد بازاري وان پرده نشين باشد

سلام
فرانک خانومی

باز زدی تو کانال <<د>>

magmagf
23-04-2007, 22:25
در این ایوان
که کنون ایستاده ام
سال تحویل می شود
در آن غروب ماه اسفند
از همه ی یاران شاعرم
در این ایوان یاد کرده ام
مادرم
در این ایوان
در روزی بارانی
سفره را پهن کرده بود
برای فهرست عمر من
ناتمام گریه کرده بود

یک عالمه می گردم تا مخصوص شما "د" پیدا کنم محمد جان

mohammad99
23-04-2007, 22:32
درد بي عشقي زجانم برده طاقت، ورنه من
داشتم آرام ، تا آرام جا ني دا شتم

من هم یک عالم میگردم تا د جواب بدم

بگرد تا بگردیم

magmagf
23-04-2007, 22:35
دیگه اگه خورجین تو پر از گل و نامه باشه
اگه تو فکرت واسه بعد ،‌ هزارتا برنامه باشه
اگه مث اون اولا خوب بشی و با حوصله
نمی شنوی که من دیگه به پرسشت بگم بله


اینم واسه تنوع

mohammad99
23-04-2007, 22:44
هنگام مي و فصل گل گشته
جانم گشت خدا گشت و چمن شد
دربار بهاري تهي از زاغ و جانم زاغ و خدا زاغ و زغن شد
از ابر کرم خطه ري رشک ختن شد
دل تنگ و چون من مرغ قفس بهر وطن شد

تنوع زیادش خوب نیست!!!

magmagf
23-04-2007, 22:55
در اين ارديبهشت سوزان
كه سدر و گز از حرارت خورشيد
پژمرده مي شود
بزاز هاي دوره گرد غريب
با بقچه هاي ململ رنگين چيت گلي
و شيشه هاي گلاب
از دره اي به دره ديگر مي چرخند
زنهاي روستاهاي كوهستاني را
به جامه ها و ارحلق تازه وسوسه كنند

خودت طالب تنوع نبودی . گله نکنی دیگه ها!!!!!!!!

mohammad99
23-04-2007, 23:05
در خزان با سرو و نسرينم ، بهاري تازه بود
در زمين با ماه و پروين ، آسماني دا شتم

magmagf
23-04-2007, 23:06
من یاد گرفتم
چه جوری شبا
از رویاهام یک خدا بسازم و...
دعاش کنم که
عظمتتو جلال
امشب هم گذشت و کسی ما رو نکشت
بعدش هم چشمامو میبندم و دلو میسپرم
به صدای فلوت یدی کوره
که هفتاد سال تمومه عاشق یه دخترچارده ساله بوره
منم عشق سیاهمو سوت میزنم تا خوابم ببره
تو ته تهای خواب یه صدای آشنایی چه خوش میخونه
بشنو.....

mohammad99
23-04-2007, 23:21
بالاخره پیدا شد

وگر مراد تو اينست بيمراديه من
تفاوتي نکند چون مراد يار منست

xl
24-04-2007, 06:38
دوستان اهل ادب و شعر، خيلي من رو ببخشيد
راهنمايي مي خوام
براي يادواره ويليام چند تا شعر مناسب مي خواستم (تايپيكي كه در امضام بهش لينك دادم )

Iron
24-04-2007, 06:44
تا بدکان و خانه درگردی..............هرگز ای خام آدمی نشوی
برو اندر جهان تفرج کن................پیش از آن روز کز جهان بروی

-------------------------------------------
عزیزجان. ویلیام کیه یا چیه؟ بنظر میاد این لینکی که گذاشتی هم هیچ ربطی به عنوانش نداره:31:

xl
24-04-2007, 07:27
-------------
ويليام كاربر فعال از انجمن موسيقي بود كه بچّه هاي تايپيك موسيقيهاي آروم و نيز تايپيك موسيقيهاي بي كلام، او رو خوب مي شناسند، پسري با كمالات كه خلاصه اي از اونها در تايپيك يادواره اومده، كسي كه با قرار دادن موسيقيهايي زيبا و عميق، دريچه ديگري براي نگاهامون باز كرد
ويليام به يكباره ناپديد شد و ديگه هيچ كس ازش خبر نداره

magmagf
24-04-2007, 07:40
یادت هست ؟
شعرهای قدیم را
که بی ریا می سرودم برایت
از ابر و خیال وخوابی که آرام رفته بودی ؟
...
...
...
باز خواهمت گفت
ترانه های شبانگاهی انتظار را
انتظار
انتظار
انتظار...

چشم دوست عزیز سعی می کنیم چیز مناسبی پیدا کنیم و بهت خبر بدهیم

sada
24-04-2007, 10:06
روز و شب تنهاست
باغ بی برگ
با سکوت پاک غمناکش
ساز او باران و سرودش باد
جامه اش شولای عریانی ست
ور جز اینش باید
بافته بس شعله ی زر تار پودش باد

saye
24-04-2007, 12:14
دلم همراه شمع نيمه جان مي سوخت
غمي در سينه ام فرياد برمي داشت
طنين آتشينش در دلم مي ريخت
هزاران نيش سوزن در تنم مي كاشت

magmagf
24-04-2007, 15:17
تنها چند سايه ي سر براه،
همسايه ي صداي من بودند!
گفتم: دوستي و دشمني را با يك دال ننويسيد!
گفتم: كتاب ِ تربيت ِ سگ و تربيت ِ كودك را
در يك قفسه نگذاريد!
گفتم: دهاتي حرف ِ بدي نيست!
گفتم : تمام اين سالها
صادق و سهراب برادر بودند
مي شود صداي پاي آب را،
از پس ِ پرچين ِ نيلوفر پوش بوف كور شنيد!
هرگز حرفهاي قشنگ نگفتم!

Iron
24-04-2007, 16:51
مسکین خر اگرچه بی تمیز است................چون بار همی برد عزیز است
گاوان و خران باربردار...................به ز آدمیان مردم آزار

magmagf
24-04-2007, 16:55
روي تو را بوسه داده ايم، چه بسيار
خاك تو را بوسه مي دهيم، دگر بار
ما همگي " سوي سرنوشت" روانيم
زود رسيدي! برو، "خدا نگهدار"

mohammad99
24-04-2007, 22:07
ولی من میگم سلام


روز و شب خواب نمي آيد بچشم غم پرست
بسکه در بيماري هجر تو گريانم چو شمع

hamidreza_buddy
24-04-2007, 22:26
تو نیز خواهی آمد
ای ماهی تپنده تاراب خون هنوز
و باغهای دنیا را خواهی دید
پشت حصار های بلند دنیا
دریاهای دنیا
کشتی نشستگان و کشتی شکستگان دنیا
و تشنگان ساحل دریا را
خواهی دید
اما
هشدار ای نیامده
که سیب را نچینی
از باغهای دنیا
که ماهیان رنگی چالاک
چشم ترا به دام نیندازند
هشدار
زیرا تو نیز چون ما از روزنه
باید به یک تماشا دلخوش کنی
و یک سبوی نیمه پر از دریا

منوچهر آتشی

sada
24-04-2007, 22:53
آمد موج الست کشتی قالب ببست-------باز چو کشتی شکست نوبت وصل و لقاست

magmagf
24-04-2007, 22:55
توي صحنه غريب زندگي
هممون در نقش يك بازيگريم
با هميم تو بازياي روزگار
از درون هم ولي بي خبريـم
زندگي تولد يه خاطره س
انگاري شروع يك نمايشه
كاشكي از دنيا و اين خاطره ها
سهم ما تموم خوبيها بشه

mohammad99
24-04-2007, 23:04
همه شهر ز تشویش دلم آگاهند تو هنوزم که هنوزست ز من بی خبریولی ایدوست به چشمان قشنگت سو گند بعد تو دل نسپارم به نگاه دگری

magmagf
24-04-2007, 23:23
یا اگر در کنج تنهایی مرا
مرغک شب ناله ای بردارد از اقصای شب
اندهی واهی مرا
می کشد در بر چنان پیراهنم .

عجب شعر قشنگی بود ها ؟( همه شهر .....)

mohammad99
24-04-2007, 23:29
مريزيد بر گور من جز شراب

مياريد در ماتمم جز رباب

مبادا عزيزان که در مرگ من

بنالد به جز مطرب و چنگ زن

اره خیلی شعر قشنگی بود
خودم سروده بودم!!!!

magmagf
24-04-2007, 23:39
نسكافه را تايپ كن
خانم منشي
با سينه هايي نه چندان برجسته
شهوت كلمه ها را در چاك پيراهنش پنهان مي كند
موتور سوارها بار كلمات را در خورجين هاي رنگ و رو رفته شان
و سينه هاي خس گرفته
عكس هاي ميدان آزادي را به پياده رو ها تف مي كنن

پس شاعر بودی رو نمی کردی ؟

mohammad99
24-04-2007, 23:54
نواي عشق بر افروختي چنان در دل

که در زمان علم صبر سر نگون کردي

قابلیت های دیگه ای هم دارم
نون میگیرم
ظرف میشورم و ...

kafbin
25-04-2007, 00:02
تا توانی دلی بدست آور دل شکستن هنر نمی باشد

magmagf
25-04-2007, 00:03
یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند

mohammad99
25-04-2007, 00:09
دلا ديدي که خورشيد از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر برآورد
زمين و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان دشت شقايق گشت ازين خون
نگر تا اين شب خونين سحر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد

magmagf
25-04-2007, 00:14
ديگر زبان باران بند آمد
و سياهي از نفس افتاد
باران حضورت را مي‌نوشت
و صورت رفتن
نهايت هيچ آمدني از خودم نبود
در سکوتي کاغذي
نفس‌ام خشکيد
تا ضربان
به زانو درآيد و لحظه‌ي آخر
در قلبم مچاله شود
باران که ايستاد
صورتم از صراحت رفتن ريخت
تلخي از زبانم بند نيامد
و سياهي از چشم تو نرفت

Iron
25-04-2007, 07:16
تا ندانی که سخن عین صوابست مگوی.........آنچه دانی که نه نیکوش جوابست مگوی

شوشتر
25-04-2007, 12:39
شده عاشق , دل هر جایی من باز ... خدایا !


نرود حرف به خرج دل مستم , سر مویی
دست من گیرد و سویی کشدم دل , که : چه مانی ؟


عقل بر دامنم اویزد و غرد که (( چه پویی ))
گویدم دل که : چو بینش بگویی غم ما را


تا که بینم بر آشوبد آن یک که (( نگویی ))!

شوشتر
25-04-2007, 12:40
عهد بستم با خدا که گر یارم بوسه دهد توبه کنم

بوسه ای داد چو برداشت لب از روی لبم

توبه کردم که دگر توبه ی بیجا نکنم

شوشتر
25-04-2007, 12:41
دیگری جز تو مرا این همه ازار نکرد
جز تو کس در نظر خلق مرا خار نکرد
آنچه کردی تو زمن هیچ ستمکار نکرد
هیچ سنگین دل بیدادگر این کار نکرد
این ستم ها دگری با من بیمار نکرد
هیچ کس آنهمه آزار من زار نکرد

شوشتر
25-04-2007, 12:41
كلام سرود را
همانند يك سلاح
بينديش و آنگه بكاربر
كه با حرف سربي
بر اندام كاغذ
تواني نوشت گل
و با سرب آتشين
بر اندام آدمي
تواني زدن شرر

شوشتر
25-04-2007, 12:42
نمي دانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمي خواهم بدانم كوزه گر از خاك اندامم چه خواهد ساخت

ولي بسيار مشتاقم كه از خاك گلويم سوتكي سازد
گلويم سوتكي باشد به دست كودكي گستاخ و بازيگوش
و او يك ريز و پي درپي دم گرم خودش را در گلويم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته و آشفته تر سازد
بدين سان بشكند در من سكوت مرگبارم را.....

شوشتر
25-04-2007, 12:43
در كنج دلم عشق كسي خانه ندارد


كس جاي در اين منزل ويرانه ندارد
دل را به كف هر كه دهم باز پس آرد

كس تاب نگهداري ديوانه ندارد

شوشتر
25-04-2007, 12:43
نمي دانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمي خواهم بدانم كوزه گر از خاك اندامم چه خواهد ساخت

ولي بسيار مشتاقم كه از خاك گلويم سوتكي سازد

گلويم سوتكي باشد به دست كودكي گستاخ و بازيگوش

و او يك ريز و پي درپي دم گرم خودش را در گلويم سخت بفشارد

و خواب خفتگان خفته را آشفته و آشفته تر سازد

بدين سان بشكند در من سكوت مرگبارم را.....

شوشتر
25-04-2007, 12:44
هرگز این قصه ندانست کسی

آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست

سر فرو داشت نمی گفت سخن

نگهش از نگهم داشت گریز

مدتی بود که دیگر با من بر سر مهر نبود

او به دل عشق د گر می ورزید

آه این درد مرا می فرسود

گریه سر دادم در دامن او

های هایی که هنوز تنم از خاطره اش می لرزد

بر سرم دست کشید در کنارم بنشست

بوسه بخشید به من

لیک می دانستم

که دلش با دل من سرد شد است.

شوشتر
25-04-2007, 12:45
وقتي فهميد مي خوامش خنديد و رفت



التماس و توي چشمام ديد و رفت



با همه خوبي هام آخه بي وفا



رنگ غم تو زندگيم پاشيدو رفت



ديگه دل از همه دنيا سرده



كي ميگه گريه دواي درده[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



بعد از او چشم من



ديگه خواب نداره



بس كه گريه كردم



چشام آب نداره



هر چي من بگم باز



تمومي نداره



از غم و غصه هام



كه حساب نداره



ديگه دل از همه دنيا سرده



كي ميگه گريه دواي درده



چه كنم اي خدا



با دل شكسته



چه كنم با دلي



كه به خون نشسته



مي دونست مهر شو



با جونم خريدم



اما از عشق او
جز ریا ندیدم

magmagf
25-04-2007, 13:51
تا ندانی که سخن عین صوابست مگوی.........آنچه دانی که نه نیکوش جوابست مگوی

یکی قطره باران زابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم
گر او هست حقا که من نیستم

mohammad99
25-04-2007, 22:53
خواستم بگم از این ها هم بلدم



من خواب دیده ام که کسی میآید
من خواب یک ستاره ی قرمز دیدهام
و پلک چشمم هی میپرد
و کفشهایم هی جفت میشوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستاره ی قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده ام
کسی میآید
کسی میآید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچکس نیست، مثل پدر نیست ، مثل انسی
نیست ، مثل یحیی نیست ، مثل مادر نیست
و مثل آن کسی است که باید باشد
و قدش از درختهای خانه ی معمار هم بلندتر است
و صورتش
از صورت امام زمان هم روشنتر
و از برادر سیدجواد هم
که رفته است
و رخت پاسبانی پوشیده است نمیترسد
و از خود سیدجواد هم که تمام اتاقهای منزل ما
مال اوست نمیترسد
و اسمش آنچنانکه مادر
در اول نماز و در آخر نمازصدایش میکند
یا قاضی القضات است
یا حاجت الحاجات است
و میتواند
تمام حرفهای سخت کتاب کلاس سوم را
با چشمهای بسته بخواند
و میتواند حتی هزار را
بی آنکه کم بیآورد از روی بیست میلیون بردارد
و میتواند از مغازه ی سیدجواد ، هرچه که لازم دارد ،
جنس نسیه بگیرد
و میتواند کاری کند که لامپ "الله "
که سبز بود : مثل صبح سحر سبز بود .
دوباره روی آسمان مسجد مفتاحیان
روشن شود
آخ ....
چقدر روشنی خوبست
چقدر روشنی خوبست
و من چقدر دلم میخواهد
که یحیی
یک چارچرخه داشته باشد
و یک چراغ زنبوری
و من چقدر دلم میخواهد
که روی چارچرخه ی یحیی میان هندوانه ها و خربزه ها
بنشینم
و دور میدان محمدیه بچرخم
آخ .....
چقدر دور میدان چرخیدن خوبست
چقدر روی پشت بام خوابیدن خوبست
چقدر باغ ملی رفتن خوبست
چقدر سینمای فردین خوبست
و من چقدر از همه ی چیزهای خوب خوشم میآید
و من چقدر دلم میخواهد
که گیس دختر سید جواد را بکشم

Iron
26-04-2007, 02:36
مجال سخن تا نبینی به پیش...........به بیهوده گفتن مبر قدر خویش

magmagf
26-04-2007, 06:08
شايد دوباره پر شدم از جنس درد ها
کوه تمام خاطره ها مثل مرد ها
بعد از تو تا تمام زمين راه مي روم
شايد تصادفيست غم دورگرد ها
در لا بلاي ثانيه هاي پريده رنگ
گم مي شوم ميان شما بين زرد ها

شوشتر
26-04-2007, 10:49
کاش آن روز که تقديم تو شد همه ي هستي من

مي سپردم که مواظب باشي جنس اين جام بلور است

شوشتر
26-04-2007, 10:50
رسم اين شهر عجيب است بيا برگرديم

قصد اين قوم فريب است بيا برگرديم

عشق بازيچه ي شهر است ولي در ده ما

دختر عشق نجيب است بيا برگرديم

كرمها در دل هر كوچه اقامت دارند
روستا مامن سيب است بيا برگرديم

چه حسابيست در اين شهر كه در مبحث جبر
جاي بعلاوه صليب است بيا برگرديم

شوشتر
26-04-2007, 12:39
شاعر هنوز از درد غربت مي نويسد
از لحظه هاي تلخ هجرت مي نويسد
در خانه اما دست خون آلود جلاد
برچهره ي خورشيد طلمت مي نويسد
روي دخيل
بسته بر بازوي گل ها
اوراد جادوي جهالت مي نويسد
آن لكه را خوشباورانه ، قطره ديديم
گفتيم دريا را به جرأت مي نويسد

Hazy
26-04-2007, 19:24
شايد دوباره پر شدم از جنس درد ها
کوه تمام خاطره ها مثل مرد ها
بعد از تو تا تمام زمين راه مي روم
شايد تصادفيست غم دورگرد ها
در لا بلاي ثانيه هاي پريده رنگ
گم مي شوم ميان شما بين زرد ها
آنانكه خاك را به نظر كيميا كنند--------آيا شدو كه گوشه چشمي به ما كنند؟

magmagf
26-04-2007, 19:47
دریچه احساس
از نور خالی؟
عادت معمول؟
برای خوندن غزل
اونم از چشم
اونم چندین بار
نباید به عادت تکیه کرد
غزل چشم را باید با دل
و جان خوندش
پس از روی عادت نیست
دل عاشق بی پرواست
پس چه خوب است که
عاشق ،حرف دل و روحش را
بازگو میکند
با شعرش
با حسش
با قلبش
با دلش.

hamidreza_buddy
26-04-2007, 20:08
شب همه شب شکسته خواب به چشمم
گوش بر زنگ کاروانستم
با صداهای نیم زنده ز دور
هم عنان گشته هم زبان هستم.
*
جاده اما ز همه کس خالی است
ریخته بر سر آوار آوار
این منم مانده به زندان شب تیره که باز
شب همه شب
گوش بر زنگ کاروانستم.

از نیما

magmagf
26-04-2007, 20:23
مدتي است ديگر صدايم را نمي شنوي
صدايت را نمي شنوم
درست از همان روز كه گفتي تنهايت نمي گذارم
مي نويسم شايد بخواني
اما حالا ديگر خواندنت هم دردي را از من دوا نمي كند
مي داني
روزها مي گذرد
ماه ها مي گذرد
و سالها نيز خواهند گذشت
اما چيزي در من تغيير نمي كند
هيچ چيز
انگار كه چيزي را گم كرده باشم
هر روز به دنبال اش مي گردم
نمي دانم گم كرده ام
يا جايي جا مانده است
يا شايد تو آن را با خود برده اي
جايش خالي است
مي سوزد
...
و هيچ چيز ديگري جايش را پر نخواهد كرد

mohammad99
26-04-2007, 20:43
سلام باز من خوردم به پست اخر!!!
خوبید؟

دلبر عزيز، شوخ با تميز، برخيز و بريز زان مي که جوان سازد، عشقم به تو پردازد
تو اگر عشوه بر خسرو پرويز کني همچو فرهاد روم از عقب کوه کني
تو مگر، تو مگر، ماه نکو روياني
تو مگر، تو مگر، شاه پري روياني

magmagf
26-04-2007, 20:53
یاس بوی حوض کوثر می دهد
عطر اخلاق پیمبر می دهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانه های اشکش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
می چکانید اشک حیدر را به چاه
عشق محزون علی یاس است و بس
چشم او یک چشمه الماس است و بس

سلام. خوبی اقا محمد ؟

hamidreza_buddy
26-04-2007, 21:04
ستاره ای آنجاست
ستاره ای تاریک
من از ستاره ی تاریک مرده می ایم
من از هجوم آتش تردید می سوزم
تمام استخوان من از شعله های شک گدازان است
و آرزو دارم
یقین کنم کنون

شاعر: سیما یاری

magmagf
26-04-2007, 21:09
نشسته ماه بر گردونه عاج .
به گردون می رود فریاد امواج .
چراغی داشتم، کردند خاموش،
خروشی داشتم، کردند تاراج ...

hamidreza_buddy
26-04-2007, 21:36
جز برای یکی
حتی
اگر
تمام وجودت
چو تکه های ابر
ذره ذره آب شود
و چون کوه فرو ریزد
خود را
به اندازه ی سر سوزنی
برای کسی
حقیر مکن

پروانه فتاحی طاری

magmagf
26-04-2007, 21:39
نمی دانم دلم از چی گرفته؟
برای ریزش باران چه دیر است
کسی پروانه ها را برده با خود
به آن جایی که شب هایش اسیر است؟

به آوازی که حسرت را صدا زد
شبی آن مرد چوپان در دلم مرد
تو می دانی چرا تنها شدم من؟!!
صدای نی مرا با خود کجا برد؟!

sada
26-04-2007, 21:43
دوش مرغی به صبح مینالید عقلو صبرم ببرد و طاقت و هوش

mohammad99
26-04-2007, 22:06
شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعين اگر در وقت جان دادن تو باشي شمع بالينم
حديث آرزومندي که در اين نامه ثبت افتاد همانا بي‌غلط باشد که حافظ داد تلقينم

sada
26-04-2007, 22:18
مردی نبود فتاده را پای زدن---------------گر دست فتاده ای بگیری مردی

mohammad99
26-04-2007, 22:28
ياد ايامي که در گلشن فغاني داشتم
در ميان لاله و گل ، آشياني داشتم
گرد آن شمع طرب مي سوختم پروانه وار
پاي آن سرو روان ، اشک رواني داشتم

Hazy
26-04-2007, 23:43
مژده وصل تو كو كز سر جان برخيزم
طاير قدسم و از دام جهان برخيزم

magmagf
26-04-2007, 23:48
میزان همین مجسمه ی سنگی ست
منقار در سوال
خامشی عمر
ارواح بی درخت
دخیل راه ست
پروانه ای که فرش کرده اند و
باورم این هنگام
در خاطرات کهنه شناور نیست .

mohammad99
26-04-2007, 23:58
تا به دامن ننشيند زنسيمش گردي
سيل خيز ازنظرم رهگذري نيست که نيست

تا دم از شام سر زلف سياهت نزنند
با صبا گفت و شنيدم سحري نيست که نيست

Hazy
27-04-2007, 00:00
تا آسمان ز حلقه بگوشان ما شود -------- كو عشوه اي ز ابروي همچون هلال تو

mohammad99
27-04-2007, 00:03
وای بر من، كه ديوانه بودم
من به خاك سياهش نشاندم
وای بر من، كه من كشتم او را
من به آغوش گورش كشاندم

magmagf
27-04-2007, 00:06
من تا سحر ماندم ولی گویا که در یادت نبود
گفتی که راهت دور بود دل جای دیگر رفته بود
زیبای من؛ من بارها لیلا و مجنون خوانده ام
لیلای تو اینک منم مجنون عشقت مانده ام

Hazy
27-04-2007, 00:08
مگر زنجير موئي گيرم به دست ------وگرنه سر به شيدائي برآرم

magmagf
27-04-2007, 00:09
مراقب باش
انگشتهایت
میان چشمهای انتظاری که به در دوخته ام نرود
مراقب باش اگر رسیدی
پا برهنه بیایی
دکتر گفت صدای هیچ کفشی را نباید بشنوم
اما.....
اصلا چشم دلم کور
گوش دلم کر
که دشمن مسافری بشود
تو بیا

mohammad99
27-04-2007, 00:13
آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوييم که ني ني شکنم شکر برم
آمده ام چو عقل و جان کز همه ديده ها نهان
تا سوي جان و ديدگان مشعله نظر برم
آنکه ز زخم تير او کوه شکاف مي کند
پيش گشاد تي ر او واي اگر سپر برم
در هوس خيال او همچو خيال گشته ام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم

ابجی امضا خوبه؟؟؟
اینم تنوع

Hazy
27-04-2007, 00:18
مست است يار و ياد حريفان نمي كند-----------------ذكرش بخير ساقي مسكين نواز من

mohammad99
27-04-2007, 00:21
ناظر روي تو صاحب نظرانند آري
سر گيسوي تو در هيچ سري نيست که نيست

Hazy
27-04-2007, 00:29
تا بود نسخه عطري دي سود از ده را -----از خط غاليه ساي تو سوادي طلبيم

magmagf
27-04-2007, 00:36
ماه سرخست و مشوش
و بر این بام که ھر لحظه در او بیم فرو ریختن
است
ابرھا، ھمچون انبوه عزاداران
لحظهء باریدن را گوئی منتظرند
لحظه ای
و پس از آن، ھیچ.
پشت این پنجره شب دارد می لرزد
و زمین دارد
باز می ماند از چرخش
پشت این پنجره یک نامعلوم
نگران من و تست

اره خیلی خوبه
چه انعطاف پذیری شما

Hazy
27-04-2007, 09:12
صبا به تهنیت پیر می فروش آمد

که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد

هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای

درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد

تنور لاله چنان بر افروخت باد بهار

که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد

به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش

که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد

ز فکر تفرقه باز آی تا شوی مجموع

به حکم آن که چو شد اهرمن سروش آمد

ز مرغ صبح ندانم که سوسن آزاد

چه گوش کرد که با ده زبان خموش آمد

چه جای صحبت نا محرم است مجلس انس

سر پیاله بپوشان که خرقه پوش آمد

ز خانقاه به میخانه می رود حافظ

مگر ز مستی زهد ریا به هوش آمد

magmagf
27-04-2007, 10:39
دلتنگي من را رنج مي دهد و باعث خستگي من شده است
تنها هنگاميکه در کنار تو هستم احساس آرامش مي کنم
من عاشق تو هستم
و در عشق تو مي سوزم
و زندگي من به خاطر وجود توست اي هستي من

Hazy
27-04-2007, 11:01
نقطه عشق به تو نمودم سهو مكن--------------ورنه چون بنگري از دايره بيرون باشي
سلام
صبح بخير
ديشب يه مشكل پيش اومد مجبور شدم سريع برم

magmagf
27-04-2007, 11:21
یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست
بعد روی صبح پرپر می شود
راهی شبهای دیگر می شود

سلام
حالا خوبی؟

Hazy
27-04-2007, 11:26
دارم امي بر اين شك چو باران دگر ---------برق دولت كه برفت از نظرم باز آيد
نه بابا خودت كه بهتر مي دوني

magmagf
27-04-2007, 11:31
دلم از صحبت این چرب زبانان بگرفت
بعد از این-دست من و دامن لب دوختگان
عاقبت-بر سر بازار فریبم بفروخت
نا جوانمردی این عاقبت اندوختگان

امیدوارم اتفاقات خوب هم به زودی شروع بشن تا تلخی این اتفاقات بد کم رنگ تر بشه

Hazy
27-04-2007, 11:35
خدا از دهنت بشنوه من يه مشكل واسم پيش اومد مخم قفل كرده نمي تونم شعر به ياد بيارم!!

Hazy
27-04-2007, 12:14
نقطه خال تو بر لوح بصر نتوان زد-------مگر از مردمك ديده مدادي طلبيم

mehrdad21
27-04-2007, 12:42
ما چهار ديوانه بوديم


در كابوس هايي مربعي شكل


و آرزويمان


برآمدن آفتاب در نيمه شب بود…


خورشيد خون آلود را


از گلوي خروس ها


بيرون كشيديم و


به خيابان ها زديم


در خيابانها


گلهاي پلاستيكي به ما دادند


ما احمقانه عاشق شديم و


صادقانه خيانت كرديم


و اين گونه شد
كه قصه ما سر زبان ها افتاد

Asalbanoo
27-04-2007, 12:51
دوش در خیل غلامان درش می رفتم
گفت ای عاشق بیچاره تو باری چه کسی

Hazy
27-04-2007, 12:53
يك دو جامم دي سحرگه اتفاق افتاده بود

وزلب ساقي شرابم در مذاق افتاده بود

از سر مستي دگر با شاهد عهد شباب

رجعتي ميخواستم ليكن طلاق افتاده بود

در مقامات طريقت هر كجاكرديم سير

عافيت را با نظر بازي فراق افتاده بود

ساقيا جام دمادم ده كه درسيرطريق

هركه عاشق وش نيامد درنفاق افتاده بود

اي معبرمژده فرماكه دوشم آفتاب

درشكرخواب صبوحي هم وثاق افتاده بود

نقش مي بستم كه گيرم گوشه زان چشم مست

طاقت و صبر ازخم ابروش طاق افتاده بود

گرنكردي نصرت دين شاه يحيي از كرم

كار ملك و دين زنظم و اتساق افتاده بود

حافظ آنساعت كه اين نظم پريشان مينوشت

طاير فكرش به دام اشتياق افتاده بود

okay300
27-04-2007, 12:54
به نام خدا
سلام
دوستان اگه دوست دارید که برای رضای خدا به کسانی که دچار بدترین اعتیاد دنیا ( نه اعتیاد به مواد مخدر ! ) شدند کمک کنید این وبلاگ رو تبلیغ کنید
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Hazy
27-04-2007, 13:25
چه ربطي داشت به مشاعره كردن اين پست آخري!!!

mehrdad21
27-04-2007, 14:32
در چشمهاي من آجر ميچينند
ديوار خانه تو
هر روز بالاتر ميرود
خداحافظ محبوب من!
تو را دوباره نخواهم ديد
حالا كه اين شعر را مينويسم
كارگرها
آنجا مشغول كارند.

amintnt
27-04-2007, 15:06
در چشمهاي من آجر ميچينند
ديوار خانه تو
هر روز بالاتر ميرود
خداحافظ محبوب من!
تو را دوباره نخواهم ديد
حالا كه اين شعر را مينويسم
كارگرها
آنجا مشغول كارند.
بسیار زیبا.......... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Old Owl
27-04-2007, 15:11
دوري كه در او امدن و رفتن ماست
آن را نه نهايت نه بدايت پيداست
كس هيچ نگفته اند زين معني راست
كاين آمدن از كجا و رفتن به كجاست

mehrdad21
27-04-2007, 16:55
امین جان لطف داری
مرسی
==========
تصويرش را بركاغذ كشيدم
دختري كه
در خيابان گدايي ميكرد
و كاسه اش را پر از پول كشيدم
خواستم خجالت نكشد.

magmagf
27-04-2007, 17:19
در خواب نبینیم پریشانی آن شب
کاشفتهء گیسوی تو دردانه نباشیم
نامیم ترا شمع مراد خود و ننگست
گر زآنکه به شیدایی پروانه نباشیم

mehrdad21
27-04-2007, 18:06
من به آرزوهايم دل باختم


نه به تو


تو اصلا وجود نداري


كه چشمهاي آبي هم داشته باشي


و يا در زنبيلت


آفتاب حمل كني


اگر ملكه اي از تو ساختم


به خاطر اين بود


كه فكر ميكردم


تو ميتواني


مرا به آرزوهايم برساني همين!

magmagf
27-04-2007, 18:12
نه اختیار منست این معاملت لیکن
رضای دوست مقدم بر اختیار منست
اگر هزار غمست از جفای او بر دل
هنوز بنده اویم که غمگسار منست


چه خوبه که این تاپیک هیچ وقت خالی نمی مونه

mohammad99
27-04-2007, 19:22
- تو که نازنده بالا دلربايي
تو که بي سرمه چشمون سرمه سايي
تو که مشکين دو گيسو در قفايي
به مو گويي که سرگردون چرايي

Hazy
27-04-2007, 19:25
يك دو جامم دي سحرگه اتفاق افتاده بود

وزلب ساقي شرابم در مذاق افتاده بود

از سر مستي دگر با شاهد عهد شباب

رجعتي ميخواستم ليكن طلاق افتاده بود

در مقامات طريقت هر كجاكرديم سير

عافيت را با نظر بازي فراق افتاده بود

ساقيا جام دمادم ده كه درسيرطريق

هركه عاشق وش نيامد درنفاق افتاده بود

اي معبرمژده فرماكه دوشم آفتاب

درشكرخواب صبوحي هم وثاق افتاده بود

نقش مي بستم كه گيرم گوشه زان چشم مست

طاقت و صبر ازخم ابروش طاق افتاده بود

گرنكردي نصرت دين شاه يحيي از كرم

كار ملك و دين زنظم و اتساق افتاده بود

حافظ آنساعت كه اين نظم پريشان مينوشت

طاير فكرش به دام اشتياق افتاده بود

magmagf
27-04-2007, 21:05
دلا منال ز ناسازگاری ایام
چه سازگار،چه ناسازگار،می گذرد...

mehrdad21
27-04-2007, 21:12
دیرآمدی موسی!
دوره ی اعجازها گذشته است
عصایت را به چارلی چاپلین هدیه کن
که کمی بخندیم.

Safajou
27-04-2007, 21:15
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند قرعه به نام من دیوانه زدند

magmagf
27-04-2007, 21:15
دیرآمدی موسی!
دوره ی اعجازها گذشته است
عصایت را به چارلی چاپلین هدیه کن
که کمی بخندیم.


من چنان آیینه وار
در نظر گاه تو استادم پاک
که چو رفتی ز برم
چیزی از ما حصل عشق تو بر جای نماند
غیر اندوهی در دل غیر نامی به زبان
در رسوب غم روزان و شبان

mohammad99
27-04-2007, 21:47
نبسته ام به کس دل
نبسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها رها من

magmagf
27-04-2007, 21:54
نسیم دلکش کویت
مرا از عشق می راند

ولی تنها ترین شبنم
سرود عشق می خواند

من اما چشم هایم را
برای عشق می شویم

و با هر قطره ی اشکم
تو را در عشق می جویم

ولی افسوس که باور
نداری هر چه می گویم

mohammad99
27-04-2007, 22:11
ابجی خانوم دیگه اگه جسارتی - بدی از ما دیدی حلال کن



مبادا عزيزان که در مرگ من

بنالد به جز مطرب و چنگ زن

magmagf
27-04-2007, 23:11
نشد که هیچ بیابم دلیل تشنه‌گی‌ام
اسیر حس عطش، التهاب را دیدم
کبوترانه در این آبی هزار کلاغ
بدون پر زدن از خود عقاب را دیدم
چه قدر فاصله با خود ،چه قدر دور از خود
شگفت ؛ در دلِ شب، خوابِ خواب را دیدم

سلام این چه حرفیه اختیار دارید

mehrdad21
28-04-2007, 00:42
معبدي بودم هزار ساله

در دل نا کجاي کويري بي رد پا

من نمي دانستم تنهايي چيست

تا زائري راه گم کرده

يک بار

بر آستانم نماز گزاشت!

magmagf
28-04-2007, 06:14
تو که گفتی فکرت ناراحت است
پس چرا فکرهايت
روياهای سفيد و سرخت
که از سرت پريده بودند روی کف خيابان
اين قدر قشنگ بودند
لباس عروسی من بود
پسرها روی تخت دامادی نشسته بودند
خانه مان بزرگ بود
و بچه هايمان
پشت درخت های شرمنده و گريان پياده رو
قايم باشک بازی می کردند
و ..........

شوشتر
28-04-2007, 08:47
بيابان تا بيابان در غبار است
چراغ چشم ها در انتظار است
بار هر بيابان را سواري است
غبار اين بيابان بي سوار است

شوشتر
28-04-2007, 08:48
چه حكايت است
وحشت از باد مخالف ؟
وقتي شرطه قصه ها
شمايلي آشنا ندارد
در اين غرقاب ؟
در اين پيجاب ها
كه باد هيولا
از
شش سو مي وزد و باد زار
از هزار جاي زمهرير درون
چه هراس
آن را
كه به زورق گردباد
به جانب جزيره توفان
لنگر گرفته است ؟
رهايم كن

شوشتر
28-04-2007, 08:49
مي توانم عبور كنم از تو
همچو ردپايي كه در برف
مي توانم ذوب شوم در تو
تمام زمين
دو راهي پيچيده اي ست
پر از علامت ممنوع
و هيچ نقشه اي مرا به راه نبرده است
هميشه اشتباه مي كنم
و آن سوي هر دو راهي ساده
تكه هاي سرنوشت مرا
باد مي برد

شوشتر
28-04-2007, 08:50
به اين ديار عرق جبين به انحصار نيست
گل لاله ونسترن به اين بهار نيست
چون بنگري به جانب خويش در فراغ بهار
اشك چشم آشيانه ها روان ، و ديده خمار نيست
به اين ديار غم انگيز وغبار آلود
ديده ها به در ، در انتظار يار نيست
يا رب چه كرده ام من اسير
گناه ناكرده به جهنم و راه فرار

شوشتر
28-04-2007, 08:52
طفلي كه گاهگاه
آيينه در مقابل خورشيد مي گرفت
تا ديدگان پير و جوان را
از بازتاب نور بيازارد
اكنون كه آفتابش رو مي نهد به بام
آيا چگونه نور جواني را
در چشم پير خويش ، فرود آرد ؟
اين طفل سالخورده
طرفي ازين خيال نخواهد بست
زيرا كه آفتاب كهنسالي
ديگر نه آن فروغ سحرگاه نیست

hamidreza_buddy
28-04-2007, 16:06
طفلي كه گاهگاه
آيينه در مقابل خورشيد مي گرفت
تا ديدگان پير و جوان را
از بازتاب نور بيازارد
اكنون كه آفتابش رو مي نهد به بام
آيا چگونه نور جواني را
در چشم پير خويش ، فرود آرد ؟
اين طفل سالخورده
طرفي ازين خيال نخواهد بست
زيرا كه آفتاب كهنسالي
ديگر نه آن فروغ سحرگاه نیست

خسته نباشی دوست عزیز.
ممنون از شعرای قشنگی که میزاری
فک نمی کنی بهتر باشه که فقط یک پست بدی و منتظر بشی تا بقیه جواب اون پست رو بدن؟
معمولاً هم شعر بعدی باید با حرف آخر شعر قبلی شروع بشه.
با تشکر

magmagf
28-04-2007, 21:35
تو که گفتی فکرت ناراحت است
پس چرا فکرهايت
روياهای سفيد و سرخت
که از سرت پريده بودند روی کف خيابان
اين قدر قشنگ بودند
لباس عروسی من بود
پسرها روی تخت دامادی نشسته بودند
خانه مان بزرگ بود
و بچه هايمان
پشت درخت های شرمنده و گريان پياده رو
قايم باشک بازی می کردند
و ..........

وقتی گورکن
آخرین بیلِ خاک ُ رو سَرَمْ‌ خالی کنه،
زیر ِ اون کرباس ِ سفیدْ
یه نَفَس ِ راحت می کشمُ
به کرمای گـُشنه بفرما می زنمُ
واسه یه خوابِ بی دغدغه
آماده می شم

mehrdad21
29-04-2007, 00:32
مادربزرگ
گم كرده ام در هياهوي شهر
آن نظر بند سبز را
كه در كودكي بسته بودي به بازوي من
در اولين حمله ناگهاني تاتار عشق
خمره دلم
بر ايوان سنگ و سنگ شكست
دستم به دست دوست ماند
پايم به پاي راه رفت
من چشم خورده ام
من چشم خورده ام
من تكه تكه از دست رفته ام

Asalbanoo
29-04-2007, 00:45
من ترک عشق شاهد و ساغر نمی کنم
صد بار توبه کردم و دگر نمی کنم
باغ بهشت و سایه طوبی و قصر حور
با خاک کوی دوست برابر نمی کنم

magmagf
29-04-2007, 01:04
مـو فالـگیرم... اومدم فالت بگــیرم.... هـا
فهــمـید دارم اضـطرابی ، ماتـمـی فهــمید
دستــم به دستـش دادم و از تب ،تب سردم
بی آنکـه هـذیان بشـنود از مـن کمی فهمید
بخـتت بلـنده... ها گلو! چشمون دشمن کور
راز تــونـه گـفــتـم پریـنــو آدمــی فـهـمید

hamidreza_buddy
29-04-2007, 04:54
دلامون شکسته یا علی
زبونامون بسته یا علی
چشامون همه به راه تو
مردای خسته یا علی

بس که بلنده دستامون
سوی خدای آسمون
نقش خدا رو دستامون
حالا نشسته یا علی

در زور خونه بسته
قد مردا شکسته
دیگه هو نکشد مرد
کشد آه پر از درد درد

دلامون شکسته یا علی
زبونامون بسته یا علی
چشامون همه به راه تو
مردای خسته یا علی یا علی

****
بروبچز خفاش ما که رفتیم بخوابیم. کم کم خورشید داره میاد بالا!

magmagf
29-04-2007, 06:33
يكي درد و يكي درمان پسندد
يكي وصل و يكي هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد

mehrdad21
29-04-2007, 06:58
درخت
برگ
دستاويزي
بين دو برگ كتاب
شعر
غم
دستاويزي
بين دو روز زندگي
من
تو بازيچه اي
بين خدا و شيطان

magmagf
29-04-2007, 07:01
نمي دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمي خواهم بدانم كوزه گر از خاك اندامم چه خواهد ساخت
ولي بسيار مشتاقم كه از خاك گلويم سوتكي سازد
گلويم سوتكي باشد به دست كودكي گستاخ و بازيگوش
و او يك ريز و پي درپي دم گرم خودش را در گلويم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته و آشفته تر سازد
بدين سان بشكند در من سكوت مرگبارم را

magmagf
29-04-2007, 07:02
ببخشید باز اشتباه شد

magmagf
29-04-2007, 07:02
اشتباه شد ببخشید

mehrdad21
29-04-2007, 11:55
نمي دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمي خواهم بدانم كوزه گر از خاك اندامم چه خواهد ساخت
ولي بسيار مشتاقم كه از خاك گلويم سوتكي سازد
گلويم سوتكي باشد به دست كودكي گستاخ و بازيگوش
و او يك ريز و پي درپي دم گرم خودش را در گلويم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته و آشفته تر سازد
بدين سان بشكند در من سكوت مرگبارم را



آسمان خراش ها



تماشاي آسمان را



از ما گرفته بودند



بمبهاي عمل نكرده



گشت و گذار در صحرا را



دريا نيز



استخر خصوصي ديكتاتورها بود



اين دنيا به درد ما نخورد



ما در روياهايمان زندگي كرديم.

magmagf
29-04-2007, 12:38
من غروب عشق خود را در نگاهت ديده ام
من بناي ارزو ها را زهم پاشيده ام
آنچه بايد من بفهمم اين زمان فهميده ام
در دل خود من به عشق پوچ تو خنديده ام

شوشتر
29-04-2007, 13:15
جوانی شمع راه کردم که جویم زندگانی را



بجوستم زندگانی را٬ تباه کردم جوانی را

شوشتر
29-04-2007, 13:18
چشم سعی میکنیم زیاد پست ندیم و مانند مشاعره عمل کنیم



آن تیر که آن کمان چشم تو رها کرد ؟؟؟

دیدی که چه ها کرد؟؟

دیدی که سراسیمه دل از سینه جدا کرد ؟؟

با خود دو هزار غصه و درد تازه آورد

دیدی که فقط آمد و یک درد دوا کرد ؟؟؟

mehrdad21
29-04-2007, 13:19
جوانی شمع راه کردم که جویم زندگانی را
بجوستم زندگانی را٬ تباه کردم جوانی را



دوست عزیز لطفا به قوانین این تاپیک احترام بگذارید و تاپیگ را از مسیرش منحرف نکنید
شما اگر شعری میخواهید در تاپیک قرار دهید باید به حرف آخر شعر قبلی نگاه کنید و شعرتان با آن کلمه شروع شود
قبلا هم یکی از دوستان تذکر دادند .

hamidreza_buddy
29-04-2007, 22:17
من غروب عشق خود را در نگاهت ديده ام
من بناي ارزو ها را زهم پاشيده ام
آنچه بايد من بفهمم اين زمان فهميده ام
در دل خود من به عشق پوچ تو خنديده ام

مثل ابرای سیا
پیچیده بغض تو گلوم
حالا دارم می بینم
دیو مرگو روبروم
آخه فتنه چکمه پوش
اسیر بخت بده
رو پیشونیش سرنوشت
مهر بدبختی زده

ترانۀ فتنه چکمه پوش از فریدون فروغی
ترانه سرا: مسعود هوشمند

magmagf
29-04-2007, 23:32
هاتفی از گوشه می خانه دوش
گفت ببخشند گنه می فروش
عفو الهی بکند کار خویش
مژده رحمت برساند سروش

mehrdad21
29-04-2007, 23:45
شمردن بلد نيستم


دوست داشتن بلدم


وگاهي شده


يكي را دوبار دوست داشته باشم


دو نفر را يك جا


چه كار ميشود كرد؟


دوست داشتن بلدم


شمردن بلد نيستم.

Asalbanoo
29-04-2007, 23:54
من اون قدر پر عشقم، من اونقدر پر دردم
که عاشقهای دنیا ، نمی رسن به گردم
آخ دیگه خواب تو چشام نیست
امیدی تو نگام نیست
پر دردم و ای وای..دیگه درمون سر رام نیست..

magmagf
30-04-2007, 00:10
تا تويي
ـ که خنده اش را چند سال پيش جا گذاشته بود ،
اتفاقاً همان جايي که همين چند سال پيش ، برايم چند پايي
قرض گرفته بودي تا بروم ـ
که ميان اين همه دندان ،
داري گير مي کني به پوسيده اش و
پايت را بسته به اتاق تنم ـ بدون حل هيچ جاذبه اي ـ
مي افتي از پايي که خودت قرض گرفته بودي /
تا عصايي .... تق ....... تق ....... ئاخ ..... چقدر دوستت دارم !

Asalbanoo
30-04-2007, 00:23
مثل بارون اگه نباری.. خبر از حال من نداری
بی تو پرپر می شم دو روزه... دل سنگت برام می سوزه
گل سنگم گل سنگم
چی بگم از دل تنگم

magmagf
30-04-2007, 01:03
من همچون کولی آواره ای در روزگار سرگردانی ها پرسه می زدم
و بعد از تو تنها چیزی که در حال به دست آورن آن هستم رنج و غم جدایی ناشی از دوری توست
خیلی دوستت دارم
و به خاطر عشقت
آنچنان شکیبایی از خود نشان می دهم که غیر قابل بیان است

mehrdad21
30-04-2007, 09:54
تقصير من نبود

تقصير ماري بود که مهره اش را

توي چشمهايت جا گذاشت

و دريايي که عطر شرجيش را در دهانت

و بهاري که نسيمش را در دستهايت

و فرشته اي که شعرهايش را بر لبهايت

اين طور شد

که ناگهان دلم بزرگ شد

سرکش

و به دريا زد

تا رام سرانگشت هاي تو شود

که خستگي هاي تنم را مي شستند

اين طور شد

که گل هاي پيراهنم لرزيدند

و دلتنگ هم آغوشي عطر پيراهنت شدند

که عطر وحشي کوهستان بود

حالا چه فايده دارد

هي بنشينم بر سجاده ام و بگويم

ببخشيد

تقصير من نبود

هي تسبيح بگردانم که

العفو

مگر اين گل هاي خيره مي گذارند

با کدام حرز بايد جادوي تو را باطل کنم

نه تقصير من نيست

تقصير دلي است که باز

برايت تنگ شده

اصلا تقصير اين نماز بي حضور است

آقا راه جهنم از کدام طرف است ؟

سر راه يادم باشد

کنار خانه شما بايستم .

magmagf
30-04-2007, 12:50
من به جنگ ِ سياهي مي روم.
گهواره‌هاي ِ خسته‌گي
از کشاکش ِ رفت‌وآمدها
بازايستاده‌اند،
و خورشيدي از اعماق
کهکشان‌هاي ِ خاکسترشده را روشن مي‌کند.
فريادهاي ِ عاصي‌ي ِ آذرخش
هنگامي که تگرگ
در بطن ِ بيقرار ِ ابر
نطفه مي‌بندد.
و درد ِ خاموش‌وار ِ تاک
هنگامي که غوره‌ي ِ خُرد
در انتهاي ِ شاخ‌سار ِ طولاني‌ي ِ پيچ ‌پيچ جوانه مي‌زند.
فرياد ِ من همه گريز ِ از درد بود
چرا که من در وحشت‌انگيزترين ِ شب‌ها آفتاب را به دعائي
نوميدوار
طلب مي‌کرده‌ام

mehrdad21
30-04-2007, 13:41
من همان انگشت بودم ،
تو همان دست ،
که بين من و بازوي زندگي بود ،
و مرا به باقي بودنم مي بست.

وقتي رفتي از خودم پرسيدم ،
زور بازو بود که دست را شکست ؟
يا حسادت يک انگشت کوچک ،
که من چه بند بند بودم

و تو چقدر يکدست ...

magmagf
30-04-2007, 14:10
تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
باشد که یکی هم به نشانی بنشیند
بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از آن روست که خونابه فشان است

hamidreza_buddy
02-05-2007, 00:20
تن تو نازک و نرمه مثه برگ
تن من جون میده پرپر بزنه زیر تگرگ
دست باد پر میده برگو رو هوا
اما من موندنیم تا برسه درستای مرگ

نفسم این خاکه
خون گرمم پاکه

ترانۀ خاک از فریدون فروغی

magmagf
02-05-2007, 00:29
همیشه فرصت یک تک سوال باقی بود
هنوز گفته ـ نگفته جواب را دیدم !
دلم گرفته از این مردم همیشه دروغ
به چهره چهره‌ی ایشان نقاب را دیدم
تمام حادثه از آنِ‌شان همین کافیست
که از نگاه غزل ، شعر ناب را دیدم

hamidreza_buddy
02-05-2007, 01:17
من از تبار پاک آریایی
قشنگ ترین قصیده رهایی

هوای عشق تازه نیست تو رگهام
تن نمیدم به رنگ کهربایی

magmagf
02-05-2007, 01:23
يه علامت تعجب
دنبالم مي آد و ميره
پرسش ساده ترديد
منو به بازي مي گيره

واژه هاي بي تفاوت
همشون بدون معنا
حرف عين و شين و قافه
كه ميمونه تك و تنها

hamidreza_buddy
02-05-2007, 01:38
ای پناه هوس مردای شب
همیشه گریه به دل خنده به لب
غمگینم از غم و غصه های تو
همدل آدمای بدون دل
نفسم گرم تو از شعله دل
غمگینم از غم و غصه های تو
وای اگه قلبت تو سینه بمیره
تموم شهر منو شب میگیره

ترانۀ روسپی فریدون فروغی
**قبلاً گذاشته بودمش ولی چون خیلی شعر قشنگیه دوباره می ذارمش

magmagf
02-05-2007, 07:25
هرگز فراموشت نخواهم کرد زیبا
حالا که دیگر بی تو سودن کار من نیست
با واژه هایم راحتم بگذار و بُگذر
شاعر شدن از تو سرودن کار من نیست

mehrdad21
02-05-2007, 12:39
تکه اي که از تو

در من جا مانده


سرت را که بر گرداني


پيرزني را مي بيني

حجمي

که در تو

چرخيد

اتفاقي

که مرا

تقسيم کرد

* * *

آيا


کنده کاري ها را


هنوز يادت هست


روي استخوانم


درختهاي کوچه

کسي

کنار تو


پارس مي کرد


سايه اي...


اصلا گناه از من بود

که دست بي انگشت را
نشانت دادم


ترسيدي

لابه لاي موهايم

پنهان شدي

تو ماندي

وتکه اي از من.

magmagf
02-05-2007, 12:51
نخ هاي رابطه هاي عميق تنفس مان
در آسمانهاي دور
يکديگر را ملاقات مي کنند.
کاش در اين روزنامه هاي مچاله
کاش در اين همه تقلا
تو شعر مرا مي چشيدي
اما
روزنامه ها روي دست باد باد کرده اند.

mehrdad21
02-05-2007, 13:39
ده دقيقه سكوت به احترام دوستان و نياكانم
غژ و غژ گهواره هاي كهنه و جرينگ جرينگ زنگوله ها
دوست خوب من
وقتي مادري بميرد قسمتي از فرزندانش را با خود زير گل خواهد برد
ما بايد مادرانمان را دوست بداريم
وقتي اخم مي كنند و بي دليل وسايل خانه را به هم مي ريزند
ما بايد بدويم دستشان را بگيريم
تا مبادا كه خداي نكرده تب كرده باشند
مابايد پدرانمان را دوست بداريم
برايشان دمپايي مرغوب بخريم
و وقتي ديديم به نقطه اي خيره مانده اند برايشان يك استكان چاي بريزيم
پدران
پدران
پدرانمان را
ما بايد دوست بداريم

magmagf
02-05-2007, 13:48
می گفت یک جــایی دلم دنبال آهویی است
فــال مــرا فــهمی نفــهمی مبهــمی فـهـمید
این کـولی زیبــا دو مــاه از ســـال می آمد
وقـتی کــه می آمد تمــام کــوچه می فهمید
اوداشـت هفـــده سـال- یا کمــتر- نمی دانم
مـی شد از آن رخسـار زرد گنــدمی فهمید
امسـال هــم وقتـی که آمد شهــر غـوغا شد
امسـال هــم وقتـی کــه آمـد عالــمی فهمید

شعر خیلی قشنگیه کاملش را می تونید توی این ادرس بخونید
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Arashdata
03-05-2007, 01:09
دانی که چرا پرده اسرار با تو نگفتم
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

magmagf
03-05-2007, 02:03
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی
مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی
روضه اومید تویی راه ده ای یار مرا
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی
آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی
پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی
راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا

Iron
03-05-2007, 02:21
آتش سوزان نکند با سپند.............آنچه کند دود دل دردمند

magmagf
03-05-2007, 02:25
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات
در یکی نامه محال است که تحریر کنم
با سر زلف تو مجموع پریشانی خود
کو مجا لی که سراسر همه تقریر کنم

mehrdad21
03-05-2007, 02:29
مرده را که ديگر از مرگ هراسي نيست

اگر خواستي

هزار بار ديگر هم

مرا بکش

مرده که از تو چرا نمي پرسد

که حتي پاسخ زندگانش نيز

نمي دانمي به

آزردگي است

مرده شايد

گور و تابوت و کفن بخواهد

نه اطاق و تخت و رخت

اين مرده اما

ديگر هيچ نمي خواهد

هيچ

هيچ

هيچ

Iron
03-05-2007, 02:40
چو از قومی یکی بیدانشی کرد.................نه که را منزلت ماند نه مه را
شنیدستی که گاوی در علفخوار.................بیالاید همه گاوان ده را؟

magmagf
03-05-2007, 07:46
از بیم و امید و عشق رنجورم
آرامش جاودانه می خواهم
بر حسرت دل دگر نیفزایم
آسایش بیکرانه می خواهم

Arashdata
03-05-2007, 14:11
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده که مشتاق لقائیم

magmagf
03-05-2007, 15:59
من نباشم کی واسه خوابت لالایی می خونه؟
تو تو هر هوایی باشی بازتو دنیات می مونه؟
من نباشم کی بهت میگه بازم عاشقتم؟
اگه حتی دلمو بشکنه و برنجونه

Iron
03-05-2007, 16:06
هزار خویش که بیگانه از خدا باشد............فدای تکین بیگانه که آشنا باشد

Arashdata
03-05-2007, 16:30
دیدار یار غائب دانی چه ذوق دارد......................ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد

magmagf
03-05-2007, 19:34
دست من گیرد و سویی کشدم دل , که : چه مانی ؟
عقل بر دامنم اویزد و غرد که (( چه پویی ))
گویدم دل که : چو بینش بگویی غم ما را
تا که بینم بر آشوبد آن یک که (( نگویی ))!

Arashdata
03-05-2007, 19:59
یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان
بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود

magmagf
03-05-2007, 20:03
در آن خلوتگه تاريک و خاموش
پريشان در کنار او نشستم
لبش بر روی لبهايم هوس ريخت
ز اندوه دل ديوانه رستم

فروخواندم به گوشش قصه عشق :
ترا می خواهم ای جانانه ی من
ترا می خواهم ای آغوش جان بخش
ترا ،‌ ای عاشق ديوانه ی من.

Arashdata
03-05-2007, 20:22
نشنو از نی نی نوای بی نواست
بشنو از دل دل حریم کبریاست

magmagf
03-05-2007, 21:08
تو همینو دلت می خواس ، حالا دیدی شکستنو ؟
چرا می خواستی بشکنی رؤیاهای ترد منو ؟
درسته دنیا بی وفاس ، اما بدون خدا داره
کلی مجازات واسه ی آدم بی وفا داره
اگر که راست گفته باشن آدمای دور و برم
دلم می خواد برم یه جا ، لحظه ی مرگو بخرم

khorshid khanoom
03-05-2007, 22:01
ماهم اين هفته برون رفت و به چشمم سالي است
حال هجران تو چه داني كه چه مشكل حالي است...

magmagf
03-05-2007, 22:48
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بين که از پای تا سر بسوخت

Arashdata
04-05-2007, 00:05
تو را طاقت نباشد از شنیدن
شنیدن کی بود مانند دیدن

magmagf
04-05-2007, 06:12
نامه رو میسپرم به شط
به شط داغ مهربون
اگه هنوز دوسم داری
بگیرش از آب و بخون

هزار هزار تا منظره
هزار هزار تا خاطره
حال منو اگه بخوای
مثل نفس ، بی پنجره

nightmare
04-05-2007, 06:52
هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی
از این زمانه دلم سیر می شود گاهی
عقاب تیز پر دشتهای استغنا
اسیر پنجه ی تقدیر می شود گاهی
صدای زمزمه ی عاشقانه آزادی
فغان و ناله ی شبگیر می شود گاهی
نگاه مردم بیگانه در دل غربت
به چشم خسته ی من تیر می شود گاهی
مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز
جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی
بگو اگرچه به جایی نمی رسد فریاد
کلام حق دم شمشیر می شود گاهی
بگیر دست مرا آشنای درد بگیر
مگو چنین و چنان، دیر می شود گاهی
به سوی خویش مرا می کشد چه خون و چه خاک
محبت است که زنجیر می شود گاهی
... ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

magmagf
04-05-2007, 07:29
يك چشم من اندر غم دلدار گريست
چشم دگرم حسود بود و نگريست
چـون روز وصـال امـد او را بستـم
گفتـم نگريستـي نبايد نگريـست

khorshid khanoom
04-05-2007, 08:22
تو را مشكل به پاي خان خود بينم كه مي دانم
تو شاهي كلبه ي درويش و مسكين مشكل آرايي

magmagf
04-05-2007, 08:31
یارب این نو دولتان را با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند .

Arashdata
04-05-2007, 10:38
دلم را زیر پایت فرش کردم
بلند بالا نگاهی زیر پا کن

magmagf
04-05-2007, 11:16
نهال شوقم و ذوق بهار می خواهم
شمیم عطر و گل این دیار می خواهم
دل دهاتیم از بغض ابرها گریه
و لاله لاله همه کوهسار می خواهم

Arashdata
04-05-2007, 16:04
مرا صد بار هم از خود برانی دوستت دارم
به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم

magmagf
04-05-2007, 17:22
مرا کشتی و مجرم نام کردی
گناه ناکرده ام اعدام کردی
تو بودی مست و مغرورجوانی
نسنجيدی و کار خام کردی
فرستادی بسوی غير مکتوب
نميدانم چها ارقام کردی

sensil
04-05-2007, 17:23
ميازار موري ................................
.................................خوش است

mohammad99
04-05-2007, 19:20
تا دم از شام سر زلف سياهت نزنند
با صبا گفت و شنيدم سحري نيست که نيست


خدافظ

magmagf
04-05-2007, 22:40
تو کجايی و من ساده ی درويش کجا؟
تو کجايی و من بی خبر از خويش کجا؟
دل خزانسوز بهاری است بهاری است که نيست
روز و شب منتظر اسب و سواری است که نيست
در دلم اين عطش کيست خدا می داند
عاشقم دست خودم نيست خدا می داند
عاشق چشم تو هستيم و ز ما بی خبری
خوش به حالت که هنوز از همه جا بی خبری

em_golkar
05-05-2007, 07:10
یارب این شهر چه شهریست که صدیوسف دل******* به کلافی بفروشم وخریداری نیست

magmagf
05-05-2007, 12:53
تا ز وصف رخ زیبای تو ما دم زده ایم
ورق گل خجل است از ورق دفتر ما
زود باشد که بیاید به سلامت یارم
ای خوش آن روز که آید به سلامت بـر ما
هر که گوید که کجا رفت خدا را حافظ
گو بزاری سفری کرد و برفت از بـر ما

Arashdata
05-05-2007, 13:48
آید آن روز که من هجرت از این خانه کنم
پر زده بر شاخ عدم لانه کنم

magmagf
05-05-2007, 19:43
مستان سلامت ميکنند جان را غلامت ميکنند
مستی ز جامت ميکنند مستان سلامت ميکنند
غوغای روحانی نگر سيلاب طوفانی نگر
خورشيد ربانی نگر ، مستان سلامت ميکنند
آن مير غوغا را بگو آن شور و سودا را بگو
آن سرو خضرا را بگو ، مستان سلامت ميکنند

Iron
06-05-2007, 00:17
درشتی و نرمی بهم در به است...........چو رگزن که جراح و مرهم نه است
درشتی نگیرد خردمند پیش............نه سستی که نازل کند قدر خویش
نه مر خویشتن را فزونی دهد...........نه یکباره تن بر مذلت دهد
شبانی با پدر گفت ای خردمند...........مرا تعلیم ده پیرانه یک پند
بگفتا نیکمردی کن نه چندان............که گردد خیره گرگ تیز دندان

magmagf
06-05-2007, 07:03
ناگه ز کمینگاه یکی سخت کمانی
تیری زقضا و قدر انداخت بر او راست
بر بال عقاب آمد ان تیر جگرسوز
از عالم علویش به سفیلش فرو کاست
بیچاره در افتاد و تپان گشت چو ماهی
وانگه نظر خویش گشود از چپ و از راست
اینش عجب آمد که زچوبی و ز آهن
این تندی و تیزی و پریدن ز کجا خاست
چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید
گفتا: ز که نالیم که از ماست که بر ماست

sensil
06-05-2007, 16:37
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن شاخه ها رنگ سیاهی
تو را من چشم در راهم......

magmagf
06-05-2007, 20:12
میان کوچه باغ سبز یادت
ترنم های سرخ آرزو بود
و در ایوان چشمت یک پرستو
همیشه با دلم در گفتگو بود
قسم به آه نرم و خیس ساحل
قسم به آرزوی پاک دریا
قسم به ابتدای شعر پرواز
قسم به انتهای باغ دنیا
تو چون واژه نیلوفری رنگ
میان دفتر دل ماندگاری
اگر شهر نگاهت فرصتی داشت
به یادم باش در هر روزگاری

hamidreza_buddy
06-05-2007, 23:20
يه شب مهتاب
ماه می‌آد تو خواب
منو می‌بره
از توی زندون
مث شب‌پره
با خودش بيرون،
می‌بره اون‌جا
که شب سيا
تا دم سحر
شهيدای شهر
با فانوس خون
جار می‌کشن
تو خيابونا
سر ميدونا:
عمو يادگار!
مرد کينه‌دار!
مستی يا هش‌يار
خوابی يا بيدار؟

شاعر: احمد شاملو

magmagf
06-05-2007, 23:50
راز چشمان سیاهت باید
برود از بر من ، دور شود
یا که افسانه عاشق شدنم
خفته در دامن این گور شود
می روم سوی دیاری دیگر
یاد تو در دل من می ماند
تا سحرگاه فراموشی عشق
هر دو چشمم ز غمت می نالد

khorshid khanoom
07-05-2007, 11:45
در دلم اين عطش کيست خدا می داند
عاشقم دست خودم نيست خدا می داند
عاشق چشم تو هستيم و ز ما بی خبری
خوش به حالت که هنوز از همه جا بی خبری

magmagf
07-05-2007, 17:00
يک چای ديگر بريزم برايت
يا اين قوری چايی را
بياورم قطعه ۲۰۷
من که هرروز ترک برمی دارم
و پنج شنبه ها
می شکنم
حالا تو فکر می کنی
اين قوری چينی
تاب بياورد تا آنجا
تو فکر نمی کنی بشکند ؟

Iron
08-05-2007, 00:53
دریغا گردن طاعت نهادن............گرش همراه بودی دست دادن
بدیناری چو خر در گل بمانند...........ور الحمدی بخواهی صد بخوانند

magmagf
08-05-2007, 06:16
دیگری جز تو مرا این همه آزار نکرد
جز تو کس در نظر خلق مرا خار نکرد
آنچه کردی تو زمن هیچ ستمکار نکرد
هیچ سنگین دل بیدادگر این کار نکرد
این ستم ها دگری با من بیمار نکرد
هیچ کس آنهمه آزار من زار نکرد

khorshid khanoom
08-05-2007, 09:33
در نظربازي ما بي خبران حيرانند
من چنينم كه نمودم دگر ايشان دانند
عاقلان نقطه ي پرگار وجودند ولي
عشق داند كه در اين دايره سرگردانند

magmagf
08-05-2007, 11:52
در مجالی که برایم باقی است
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که در آن همواره اول صبح
به زبانی ساده
مهر تدریس کنند
و بگویند خدا
خالق زیبایی ...
و سراینده ی عشق ...
آفریننده ی ماست

hamid_hitman47
08-05-2007, 12:38
تا دری بگشایم...
بر عبث می پایم...
که به در کس آید...
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند.

magmagf
08-05-2007, 18:30
ديد كه از اشك رخش تر شده
لاله ي رويش ورق زرد شده
حوله فرستاده به دست صبا
گفت رخش پاك كن اي مرحبا

mohammad99
08-05-2007, 23:45
اي دريغ از تو اگر چون گل نرقصي با نسيم
اي دريغ از من اگر مستم مسازد آفتاب
اي دريغ از ما دريغ از ما اگر کامي نگيريم از بهار
گر نکوبي شيشه ي غم را به سنگ
هفت رنگش ميشود هفتاد رنگ
هفت رنگش ميشود هفتاد رنگ

***

سلام ابجی چطوری
خدایی شدم عین لوک سرمست

میریم و میام

3-4 شب یه بار نیام
خمار میشم!!!!

magmagf
09-05-2007, 00:42
گل من ، پرنده اي باش و به باغ باد بگذر.
مه من ، شكوفه اي باش و به دشت آب بنشين.
گل باغ آشنايي ، گل من ، كجا شكفتي
كه نه سرو مي شناسد
نه چمن سراغ دارد؟
نه كبوتري كه پيغام تو آورد به بامي
نه به دست مست بادي خط آبي پيامي.
نه بنفشه يي،
نه جويي
نه نسيم گفت و گويي
نه كبوتران پيغام
نه باغ هاي روشن!
گل من ، ميان گلهاي كدام دشت خفتي؟
به كدام راه خواندي
به كدام راه رفتي؟

سلام

خوش اومدی :46:

hamid_hitman47
09-05-2007, 08:51
یکی هم جنس فرشته...که تنش پناه من بود
لحظه های بودن اون...فرصت گناه من بود
منو دزدید از خود من ...منو عاشق خودش کرد
واسه ی عبور از پل ...منو قایق خودش کرد
من که آسمونی بودم...حالا جام نقش زمین شد
کاش تموم قصه این بود ...زندگیم بدتر از این شد...

magmagf
09-05-2007, 13:19
دل را و جان را مهر زدم و کردم به نام تو
دل بردی و خانه خرابم کردی
عقل و دین بهر تو وانهادم و دیوانه کویت گشتم
عقل از کفم ربودی و بیچاره کوی یارم کردی
آی نام تو سرنوشت
بیچاره تر از من چه کسی؟
آی روی تو سرخ از کشتار زمان
آواره تر از من چه کسی؟
آی نام تو هر کس به طریقی گفته
دلدار ریاکار تر از تو چه کسی؟

hishki69
10-05-2007, 20:28
یاد ان روز که در صفحه ی شطرنج دلت
شاه عشق بودم و با کیش رخت مات شدم

hishki69
10-05-2007, 20:29
اوا...........مگه مشاعره با 1 یا 2 بیت شعر نیست ؟؟؟؟؟؟؟؟

magmagf
10-05-2007, 20:47
می دونم گاهی بلور قلبتو می شکنه حرفام
صبر تو به سر رسيده از من و سرگشتگی هام
با گذشت به من نگاه کن تو که می بينی چه تنهام
رو نگردون از من ای خوب اگه بدترين دنيام


نه دوست خوبم اینجا بچه ها حتی یک شعر کامل را هم می ذارن
شما هم شعرتا تا جایی بذار که دوست داری

em_golkar
11-05-2007, 06:25
یکی هم جنس فرشته...که تنش پناه من بود
لحظه های بودن اون...فرصت گناه من بود
منو دزدید از خود من ...منو عاشق خودش کرد
واسه ی عبور از پل ...منو قایق خودش کرد
من که آسمونی بودم...حالا جام نقش زمین شد
کاش تموم قصه این بود ...زندگیم بدتر از این شد.
دلم تاب دل تنگی نداره***********شب وروزم هماهنگی نداره
نکن امیدوارم ای زمونه **********خیانت پیش من رنگی نداره
بچه ها برام دعا کنید........

vahide
11-05-2007, 17:15
دلم تاب دل تنگی نداره***********شب وروزم هماهنگی نداره
نکن امیدوارم ای زمونه **********خیانت پیش من رنگی نداره
بچه ها برام دعا کنید........

هر چه زيبا بود بی رحمانه بخشيديش
شعر شد، فرياد شد، عشق و جوانی شد
عطر گل ها شد به روی دشت ها پاشيد
رنگ دنيا شد فريب زندگانی شد

موج شد بر دامن مواج رقاصان
آتش می شد درون خم به جوش آمد
آن چنان در جان می خواران خروش افکند
تا ز هر ويرانه بانگ نوش نوش آمد
=======
خدا بد نده دوست عزیز...

hamid_hitman47
11-05-2007, 21:40
دیگه اسم تو رو هی زمزمه کردن
واسه من نه تو می شه نه فرقی داره
بارونه از سر شب همش میباره
تو گوشم داد میزنه همش میناله
دیگه هیچکی مثل من
غربت اینجارو نداره
زندگی ارزش این همه اشکا رو نداره...

magmagf
11-05-2007, 22:27
هوا آفتابي ست

مرا زير چتر خود ببر

فقط زير چتر تو

باران مي بارد !

mohammad99
11-05-2007, 22:28
سلام
باز این ابجی از ما جلو زد




دلم را لرزاندي و رفتي
چو مرغ شب خواندي و رفتي
تو اشک سرد زمستان را
چو باران افشاندي و رفتي

magmagf
11-05-2007, 22:33
یکی روبهی دید بی دست و پای
فرو ماند در لطف و صنع خدای
که چون زندگانی به سر میبرد؟
بدین دست و پای از کجا میخورد؟
درین بود درویش شوریده رنگ
که شیری بر آمد شغالی به چنگ
شغال نگونبخت را شیر خورد
بماند آنچه روباه از آن سیر خورد

سلام
به من حسودیت نشه ها این قدر دلم گرفته بذار بجاش تو مشاعره جلو بزنم

mohammad99
11-05-2007, 22:37
اینم برا دله گرفتت

لینک دانلود ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])



در ديده به جاي خواب آب است مرا
يامولا دلم تنگ اومده شيشهء دلم آي خدا زير سنگ اومده

زيرا که به ديدنت شتاب است مرا
يامولا دلم تنگ اومده شيشهء دلم آي خدا زير سنگ اومده

گويند و بخواب تا به خوابش بيني
يامولا دلم تنگ اومده شيشهء دلم آي خدا زير سنگ اومده

اي بي خبران چه وقت خوابست مرا
يامولا دلم تنگ اومده شيشهء دلم آي خدا زير سنگ اومده
يامولا دلم تنگ اومده شيشهء دلم آي خدا زير سنگ اومده

اي لاله تو چون رنگ رخ يار مني
يامولا دلم تنگ اومده شيشهء دلم آي خدا زير سنگ اومده

اي غنچه تو چون دهان دلدار مني
يامولا دلم تنگ اومده شيشهء دلم آي خدا زير سنگ اومده

اي ماه و اگر فکر شکرخنده کني
يامولا دلم تنگ اومده شيشهء دلم آي خدا زير سنگ اومده

گويند که نگار شهر گلزار مني
يامولا دلم تنگ اومده شيشهء دلم آي خدا زير سنگ اومده
يامولا دلم تنگ اومده شيشهء دلم آي خدا زير سنگ اومده

بلبل به سر چشمه چکار آمده اي؟
يامولا دلم تنگ اومده شيشهء دلم آي خدا زير سنگ اومده

يا تشنه شدي يا به شکار آمده اي
يامولا دلم تنگ اومده شيشهء دلم آي خدا زير سنگ اومده

ني تشنه شده ني به شکار آمده اي
يامولا دلم تنگ اومده شيشهء دلم آي خدا زير سنگ اومده

ديوانه شدي ديدن يار آمده اي
يامولا دلم تنگ اومده شيشهء دلم آي خدا زير سنگ اومده

magmagf
11-05-2007, 23:07
هر شب از پشت نگاهی عاشق
دل به چشمان سیاهت بستم

ولی امشب که نگاهت پژمرد
زندگی گشت خزان در دستم

گفته بودم که پس از رفتن تو
دل به آواز قناری بندم

ولی افسوس قناری هم مرد
و من از زندگیم می خندم

مرسی محمد جان
خیلی مرسی

mohammad99
11-05-2007, 23:13
مجنون نبودم مجنونم کردي
از شهر خودم بيرون کردي يار

magmagf
11-05-2007, 23:18
راه پنهانی میخانه نداند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر
دل "فرهنگ" ز غم های جهان خون شده بود
غم عشق آمد و افزود به غم های دگر

برم فعلا حوصله مشاعره هم ندارم
مرسی بازم محمد جان

mohammad99
11-05-2007, 23:25
رو سر بنه به بالين تنها مرا رها کن
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن

شب خوش
تا جمعه هفته دیگه

magmagf
12-05-2007, 06:03
نذر مرا با کاسه ای گندم ادا کن
تا پر بگیرم در حریم پاپری هات
امروز یادم کن که فردا دیگر از من
گردی نخواهد خاست با یادآوری هات

شوشتر
12-05-2007, 10:16
تقدیم به آنکه دارمش دوست

تقدیم به آنکه قلبم از اوست
اگر مهتاب از تن بر کند پوست
جدا هرگز نگردد یادم از دوست

شوشتر
12-05-2007, 10:17
تقدیم به آنکه دارمش دوست

تقدیم به آنکه قلبم از اوست
اگر مهتاب از تن بر کند پوست
جدا هرگز نگردد یادم از دوست

شوشتر
12-05-2007, 10:19
تنگ غروب بود
و آفتاب روز
با آخرين ذخيره ي خود
نور مي دميد
نوري كه رفته رفته
سرخي خود را
از دست مي داد
انگار پيه سوزي بدون پيه مي سوخت
و دود مي كرد
و لايه ي كبود از دوده هاي آن
بر شيشه مي چسبيد
مي خورد نور را
اين طور خورشيد
آهسته آهسته عقب مي رفت

saye
12-05-2007, 11:43
ترسم کز اين چمن نبری آستين گل
کز گلشنش تحمل خاری نمی‌کنی

در آستين جان تو صد نافه مدرج است
وان را فدای طره ياری نمی‌کنی

magmagf
12-05-2007, 16:54
اشتباه شد تکراری

هیچ
12-05-2007, 16:58
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور