PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 [19] 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

magmagf
01-10-2006, 19:46
دلم مي خواد يه چيزي رو بدوني
ديگه نه عاشقي نه مهربوني
منم ديگه تصميمم رو گرفتم
اصلا نمي خوام كه پيشم بموني
ديشب كه داشتم فكرام و مي كردم
ديدم با تو تلف شده جووني

Monica
01-10-2006, 19:54
این آخرین شعر تقدیم به کی بود آیا ؟ :دی راستی فرانک بلاخره کپی رایته آیا چی شد :غش و ریسه:
------------------------
رفتم ز پي ات درهمه دنيا تو نبودي
از شهر گرفتم ره صحرا تو نبودي
دنبال تو گشتم چه بسا باغ جهان را
گل بود ولي در بر گل ها تو نبودي
يك شب همه شب ديده ي من سوي فلك بود
من بودم و مه بود و ثريا تو نبودي
با عشق تو پروانه شم بر سر گل ها
ماهي شدم و در دل دريا تو نبودي
در شهر خيالم چه بسا گشتم و گشتم
خوبان همه بودند در آنجا تو نبودي
يك شب اگرم بود سري بر سر بالين
در آينه ي روشن رويا تو نبودي
چون دور جوانيت گذشت آمدي از در
اي واي تو بودي برم اما تو نبودي

magmagf
01-10-2006, 19:57
كپي راييتش واسه من و مونيكاي گلم بود ايا ؟ ولي تقديمي نبود اون
ـــــــــــــــــــــــــ ــــ
يك شعر تازه دارم ، شعري براي ديوار
شعري براي بختك ، شعري براي آوار
تا اين غبار مي مرد ، يك بار تا هميشه
بايد كه مي نوشتم ، شعري براي رگبار
اين شهر واره زنده است ،‌اما بر آن مسلط
روحي شبيه چيزي ،‌ چيزي شبيه مردار
چيزي شبيه لعنت ،‌ چيزي شبيه نفرين
چيزي شبيه نكبت ،‌ چيزي شبيه ادبار

Asalbanoo
01-10-2006, 19:59
روزی که با دوشاخه گل آمد سراغ من**در چشم او امید و به قلبش نوید بود
گفتم به او سلام، بفرما ،خوش آمدی**در دست او دوشاخۀ یاس سپید بود

magmagf
01-10-2006, 20:04
دل سفيد مو سياه
مو سياه رو سفيد
رو سفيد آسمان و آينه
گفتي ناقدان نادان اين كرانه
در علت اعتمادت به دريا خيالبافي خواهند كرد
حق با تو بود پيشگوي شريف گريه ها
بسياري در جواب به دريا زدنت جفنگ مي بافند

Monica
01-10-2006, 20:36
دگر نامه ي تو باز شد
مستي ام از نامه ات آغاز شد
نام خدا زيور آن نامه بود
من چه بگويم كه چه هنگامه بود
بوسه زدم سطر به سطر تو را
تا كه ببويم همه عطر تو را
سطر به سطرش همه دلدادگيست
عطر جوانمردي وو آزادگيست
عطر تو در نامه چها ميكند
غارت جان ودل ما ميكند
از غم خود جان مرا كاستي
بار دگر حال مرا خواستي
بي تو چه گويم كه مرا حال نيست
مرغ دلم بي تو سبكبال نيست

Wisdom
01-10-2006, 21:24
تا خاک مرا به قالب آميخته‌اند
بس فتنه که از خاک برانگيخته‌اند
من بهتر ازين نمی‌توانم بودن
کز بوته مرا چنين برون ريخته‌اند

Monica
01-10-2006, 22:14
در راه رسيدن به تو گيرم که بميرم
اصلا به تو برخورد مسيرم که بميرم

يک قطره ی آبم که در انديشه ي‌ دريا
افتادم و بايد بپذيرم که بميرم

يا چشم بپوش از من و از خويش برانم
يا تنگ در آغوش بگيرم که بميرم

از زندگی بی تو گريزانم و بيزار
آنقدر که بگذار بميرم که بميرم

mohammad99
01-10-2006, 22:26
مو احوالم خرابه گر تو جويى
جگر بندم کبابه گر تو جويى
ته که رفتى و يار نو گرفتى
قيامت هم حسابه گر تو جويى

saye
02-10-2006, 02:07
غروب چه تماشائيست
و صدايي که نهانيست
اين جا همه چيز هست
حرف هاي خودماني ست
*
يک پرنده در قفس هست
بغض و فريادو نفس هست
خواهشي در قعر زندان
آرزوهايي عبث هست
*
بوي باران، بوي باران
نقطه هاي سرد پايان
يک نگاه عاشقانه
در وداع سخت ياران
*
يک اميد سردو خاموش
ساعت بي حسّ و بي هوش
انتظار و سنگ و ديوار
رفته ام از خود فراموش
*
گريه و تنهايي و خواب
عکس تو در حجم يک قاب
ضربه هاي قلب بي تاب
باز هم آئينه و آب
*
خاطرات رو سپيدت
عطر دستان نجيبت
يک سبد بر روي ميزم
از شکوفه هاي سيبت
*
باز هم تکرارو تکرار
زندگي مرغي گرفتار
پنجره همپاي مهتاب
نور مي پاشد به ديوار
*
شمع مي سوزد ز هجرت
دل اسير فکرو ذکرت
گل به گلدان سر فرو برد
خم شده از بار عشقت
*
تو پرنده اي غريبي
تو سکوتي آهنيني
جاي تو اما چه خالي
در غروبي اينچنيني

FX64 Dual Core
02-10-2006, 02:41
با سلام


یــارم چو قدح به دســت گــیرد ******* بازار بــتــان شکســــت گــیرد
هر کـس که بدید چشـــم او گفت ******* کو محتسـبی که مســـت گــیرد
در بحــر فـتـــاده​ام چــو مــاهــی ******* تــا یــار مــرا به شســـت گــیرد
در پــــاش فـتـــاده​ام بــه زاری ******* آیـا بـود آن کـه دســــت گــیرد
خــرم دل آن کـه همـچو حافـظ ******* جـــامی ز مـی الســت گــیرد

saye
02-10-2006, 02:51
سلام
....
بذار یواش شروع کنم ، سلام گلم ، هم نفسم
آرزوهام راضی شدن ، دیگه بهت نمی رسم
گفتم چیا گفتی بهم ، گفتی که آینده داری
دنیا همش عاشقی نیست ، گریه داری ، خنده داری
گفتم که گفتی من باشم به لحظه هات نمی رسی
به قول دل شاید دلت گرو باشه پیش کسی
خلاصه گفتم که چشات ، قصد رسیدن نداره
رویاها کاله و دسات خیال چیدن نداره
گفتم که گفتی زندگی ت غصه داره ، سفر داره
هم واسه من هم واسه تو با هم بودن خطر داره
گفتم توگفتی رویاها مال شبای شاعراس
شهامتو کسی داره که شاعر مسافراس
مسافرا اون آدمان که با حقیقت می مونن
تلخیاشو خوب می چشن ، غصه هاشو خوب می دونن
گفتم فقط می خوای واست یه حس محترم باشم
عاشقیمو قایم کنم ، تو طالع تو کم باشم
گفتم که گفتی ما دوتا به درد هم نمی خوریم
ولی یه جا مثل همیم ، هر دومون از قصه پوریم
گفتم تو گفتی می تونیم یادی کنیم از همدیگه
اما کسی به اون یکی لیلی و مجنون نمی گه
گفتم تو گفتی سهممون از زندگی جدا جداس
حرف تو رو چشم منه ، اما اینام دست خداس
هر چی که تو گفته بودی ، گفتم به دل بی کم و بیش
حال خودم؟ نه راه پس مونده برام نه راه پیش
این حرفای خودت بوده ، از من دیوونه تر دیدی؟
اصلاً نگفتم اینارو ، خودت دیدی یا شنیدی
دلم که حرفاتو شنید ، اول که باورش نشد
ولی نه ، بهتره بگم ، نفهمیدش ، سرش نشد
یه جوری مات و غمزده ، فقط به دورا خیره شد
رنگ از رخش نه ، نپرید ، شکست و مرد و تیره شد
بلور رویاهام ولی ، چکید مث خواب تگرگ
آرزوهام از هم پاشید ، رسید ته کوچه ی مرگ
راستش ازم چیزی نموند ، به جز همین جسم ظریف
خوب می دونی چی می کشه غریب تو خونه ی حریف
نگی چرا نوشته هام لطیف و عاشقونه نیست
رویا و آرزوم که هیچ ، حتی دل دیوونه نیست
زیبا باید تنهایی من ، این نامه رو سیا کنم
رسم گذشته ها می گه باید به تو نگا کنم
حرفاتو گفتم به خودت ، ببینی راستی تو زدی
اصلاً توی ذات تو هست ، یه همچی چیزی بلدی؟
اگر توبودی ، بشین میادش خبرم
اگر نگفتی بنویس ، من می خوام از خواب بپرم
دوست دارم چه توی خواب ، چه توی مرگ و بیداری
فدای یک تار موهات ، که تو من و دوس نداری
مواظب آدما باش ، زندگی گرگه
خدای رویای منم ، هنوز بزرگه
با اون چشای روشنت ، چه کاری دست من دادی

فکر کنم تکراری زدم :blush:

Bedahe
03-10-2006, 05:00
یادم نرفت آن التماس مهربانیت
آن جمله ی کوتاه هیچ نمیخواهمت یادت هست ؟ !
یادم نرفت تشویش هر بار دیدنت
آن سایه ی کوتاه چشم و نگاه یادت هست ؟
یادم نرفت یاد یادبود زخمهایت را
آن بوسه های نابکار دادنت یادت هست ؟!

Marichka
03-10-2006, 16:58
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من
سالها شد كه منم بر در ميخانه مقيم

مگرش خدمت ديرين من از ياد برفت
اي نسيم سحري ياد دهش عهد قديم

Wisdom
03-10-2006, 17:15
می‌ پرسيدی که چيست اين نقش مجاز
گر برگويم حقيقتش هست دراز
نقشی است پديد آمده از دريايی
وآنگاه شده به قعر آن دريا باز

Monica
03-10-2006, 20:11
سلام [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو مرا
باور کن
من که در
حس نيازم
سفر دلشدگي را
ز تو کردم
آغاز
تو مرا
ياري کن
تا پر و بال
گشايم
به بلنداي سپهر
تو مرا
جاري کن
همچو يک رود
به دور از
خطر فاصله ها
تو که
درياي مني
باز مرا
باور کن

saye
03-10-2006, 20:57
سلام
مونیکا جان این چادرت منو کشته منم میخوام [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

............

نه
جار نزنيد
درها را باز كنيد
پنجه ها را فراختر بگشاييد
كوچه بدهيد
كوچه بدهيد
اوست كه مي آيد
من با هزار نشان مي شناسمش
مادربزرگ گفت
خروسخوان مي آيد
مي دانم
هم اوست كه مي آيد
نه پري بر كلاه
نه پيرايه اي بر تن
اين يل
پهلوان ماست
نامش !؟
هرچه بناميدش
چيزي با صفت كار مداوم
از دستانش مي شناسمش
هزاردستان است
ببينيد
چه خوب راهش را مي گشايد
چه استوار
گام برميدارد
بله خيلي ها مي شناسندش
بوسه ها
گل و گلاب
و چراغاني براي اوست
دور بوده اما
دير نكرده
خشن است اما روراست
نه نترسيد نه
هيچكس را
ياراي گستاخي با او
نيست
پيغامش را مي آورد
جواب همه را مي دهد
و كارش را
تمام و كمال مي كند
پس
راه را باز كنيد كوچه بدهيد
و آماده باشيد
اين اوست كه مي رسد
...

mohammad99
03-10-2006, 20:59
دلم ميل گل باغ ته ديره
درون سينه ام داغ ته ديره
بشم آلاله زاران لاله چينم
وينم آلاله هم داغ ته ديره

saye
03-10-2006, 21:17
برف مي بارد
برف مي بارد به روي خار و خاراسنگ
كوهها خاموش
دره ها دلتنگ
راه ها چشم انتظار كارواني با صداي زنگ
بر نمي شد گر ز بام كلبه هاي دودي
يا كه سوسوي چراغي گر پيامي مان نمي آورد
رد پا ها گر نمي افتاد روي جاده هاي لغزان
ما چه مي كرديم در كولاك دل آشفته دمسرد ؟
آنك آنك كلبه اي روشن
روي تپه روبروي من
در گشودندم
مهرباني ها نمودندم
زود دانستم كه دور از داستان خشم برف و سوز
در كنار شعله آتش
قصه مي گويد براي بچه هاي خود عمو نوروز
گفته بودم زندگي زيباست
گفته و ناگفته اي بس نكته ها كاينجاست
آسمان باز
آفتاب زر
باغهاي گل
دشت هاي بي در و پيكر
سر برون آوردن گل از درون برف
تاب نرم رقص ماهي در بلور آب
بوي خاك عطر باران خورده در كهسار
خواب گندمزارها در چشمه مهتاب
آمدن رفتن دويدن
عشق ورزيدن
غم انسان نشستن
پا به پاي شادماني هاي مردم پاي كوبيدن
كار كردن كار كردن
آرميدن
چشم انداز بيابانهاي خشك و تشنه را ديدن
جرعه هايي از سبوي تازه آب پاك نوشيدن
گوسفندان را سحرگاهان به سوي كوه راندن
همنفس با بلبلان كوهي آواره خواندن
در تله افتاده آهوبچگان را شير دادن
نيمروز خستگي را در پناه دره ماندن
گاه گاهي
زير سقف اين سفالين بامهاي مه گرفته
قصه هاي در هم غم را ز نم نم هاي باران شنيدن
بي تكان گهواره رنگين كمان را
در كنار بان ددين
يا شب برفي
پيش آتش ها نشستن
دل به روياهاي دامنگير و گرم شعله بستن
آري آري زندگي زيباست
زندگي آتشگهي ديرنده پا برجاست
گر بيفروزيش رقص شعله اش در هر كران پيداست
ورنه خاموش است و خاموشي گناه ماست
پير مرد آرام و با لبخند
كنده اي در كوره افسرده جان افكند
چشم هايش در سياهي هاي كومه جست و جو مي كرد
زير لب آهسته با خود گفتگو مي كرد
زندگي را شعله بايد برفروزنده
شعله ها را هيمه سوزنده
جنگلي هستي تو اي انسان
جنگل اي روييده آزاده
بي دريغ افكنده روي كوهها دامن
آشيان ها بر سر انگشتان تو جاويد
چشمهها در سايبان هاي تو جوشنده
آفتاب و باد و باران بر سرت افشان
جان تو خدمتگر آتش
سر بلند و سبز باش اي جنگل انسان
زندگاني شعله مي خواهد صدا سر داد عمو نوروز
شعله ها را هيمه بايد روشني افروز
كودكانم داستان ما ز آرش بود
او به جان خدمتگزار باغ آتش بود
روزگاري بود
روزگار تلخ و تاري بود
بخت ما چون روي بدخواهان ما تيره
دشمنان بر جان ما چيره
شهر سيلي خورده هذيان داشت
بر زبان بس داستانهاي پريشان داشت
زندگي سرد و سيه چون سنگ
روز بدنامي
روزگار ننگ
غيرت اندر بندهاي بندگي پيچان
عشق در بيماري دلمردگي بيجان
فصل ها فصل زمستان شد
صحنه گلگشت ها گم شد نشستن در شبستان شد
در شبستان هاي خاموشي
مي تراويد از گل انديشه ها عطر فراموشي
ترس بود و بالهاي مرگ
كس نمي جنبيد چون بر شاخه برگ از برگ
سنگر آزادگان خاموش
خيمه گاه دشمنان پر جوش
مرزهاي ملك
همچو سر حدات دامنگستر انديشه بي سامان
برجهاي شهر
همچو باروهاي دل بشكسته و ويران
دشمنان بگذشته از سر حد و از بارو
هيچ سينه كينهاي در بر نمي اندوخت
هيچ دل مهري نمي ورزيد
هيچ كس دستي به سوي كس نمي آورد
هيچ كس در روي ديگر كس نمي خنديد
باغهاي آرزو بي برگ
آسمان اشك ها پر بار
گر مرو آزادگان دربند
روسپي نامردان در كار
انجمن ها كرد دشمن
رايزن ها گرد هم آورد دشمن
تا به تدبيري كه در ناپاك دل دارند
هم به دست ما شكست ما بر انديشند
نازك انديشانشان بي شرم
كه مباداشان دگر روزبهي در چشم
يافتند آخر فسوني را كه مي جستند
چشم ها با وحشتي در چشمخانه هر طرف را جست و جو مي كرد
وين خبر را هر دهاني زير گوشي بازگو مي كرد
آخرين فرمان آخرين تحقير
مرز را پرواز تيري مي دهد سامان
گر به نزديكي فرود آيد
خانه هامان تنگ
آرزومان كور
ور بپرد دور
تا كجا ؟ تا چند ؟
آه كو بازوي پولادين و كو سر پنجه ايمان ؟
هر دهاني اين خبر را بازگو مي كرد
چشم ها بي گفت و گويي هر طرف را جست و جو مي كرد
پير مرد اندوهگين دستي به ديگر دست مي ساييد
از ميان دره هاي دور گرگي خسته مي ناليد
برف روي برف مي باريد
باد بالش را به پشت شيشه مي ماليد
صبح مي آمد پير مرد آرام كرد آغاز
پيش روي لشكر دشمن سپاه دوست دشت نه دريايي از سرباز
آسمان الماس اخترهاي خود را داده بود از دست
بي نفس مي شد سياهي دردهان صبح
باد پر مي ريخت روي دشت باز دامن البرز
لشكر ايرانيان در اضطرابي سخت درد آور
دو دو و سه سه به پچ پچ گرد يكديگر
كودكان بر بام
دختران بنشسته بر روزن
مادران غمگين كنار در
كم كمك در اوج آمد پچ پچ خفته
خلق چون بحري بر آشفته
به جوش آمد
خروشان شد
به موج افتاد
برش بگرفت وم ردي چون صدف
از سينه بيرون داد
منم آرش
چنين آغاز كرد آن مرد با دشمن
منم آرش سپاهي مردي آزاده
به تنها تير تركش آزمون تلختان را
اينك آماده
مجوييدم نسب
فرزند رنج و كار
گريزان چون شهاب از شب
چو صبح آماده ديدار
مبارك باد آن جامه كه اندر رزم پوشندش
گوارا باد آن باده كه اندر فتح نوشندش
شما را باده و جامه
گوارا و مبارك باد
دلم را در ميان دست مي گيرم
و مي افشارمش در چنگ
دل اين جام پر از كين پر از خون را
دل اين بي تاب خشم آهنگ
كه تا نوشم به نام فتحتان در بزم
كه تا بكوبم به جام قلبتان در رزم
كه جام كينه از سنگ است
به بزم ما و رزم ما سبو و سنگ را جنگ است
در اين پيكار
در اين كار
دل خلقي است در مشتم
اميد مردمي خاموش هم پشتم
كمان كهكشان در دست
كمانداري كمانگيرم
شهاب تيزرو تيرم
ستيغ سر بلند كوه ماوايم
به چشم آفتاب تازه رس جايم
مرا نير است آتش پر
مرا باد است فرمانبر
و ليكن چاره را امروز زور و پهلواني نيست
رهايي با تن پولاد و نيروي جواني نيست
در اين ميدان
بر اين پيكان هستي سوز سامان ساز
پري از جان ببايد تا فرو ننشيند از پرواز
پس آنگه سر به سوي آفمان بر كرد
به آهنگي دگر گفتار ديگر كرد
درود اي واپسين صبح اي سحر بدرود
كه با آرش ترا اين آخرين ديداد خواهد بود
به صبح راستين سوگند
بهپنهان آفتاب مهربار پاك بين سوگند
كه آرش جان خود در تير خواهد كرد
پس آنگه بي درنگي خواهدش افكند
زمين مي داند اين را آسمان ها نيز
كه تن بي عيب و جان پاك است
نه نيرنگي به كار من نه افسوني
نه ترسي در سرم نه در دلم باك است
درنگ آورد و يك دم شد به لب خاموش
نفس در سينه هاي بي تاب مي زد جوش
ز پيشم مرگ
نقابي سهمگين بر چهره مي آيد
به هر گام هراس افكن
مرا با ديده خونبار مي پايد
به بال كركسان گرد سرم پرواز مي گيرد
به راهم مي نشيند راه مي بندد
به رويم سرد مي خندد
به كوه و دره مي ريزد طنين زهرخندش را
و بازش باز ميگيرد
دلم از مرگ بيزار است
كه مرگ اهرمن خو آدمي خوار است
ولي آن دم كه ز اندوهان روان زندگي تار است
ولي آن دم كه نيكي و بدي را گاه پيكاراست
فرو رفتن به كام مرگ شيرين است
همان بايسته آزادگي اين است
هزاران چشم گويا و لب خاموش
مرا پيك اميد خويش مي داند
هزاران دست لرزان و دل پر جوش
گهي مي گيردم گه پيش مي راند
پيش مي آيم
دل و جان را به زيور هاي انساني مي آرايم
به نيرويي كه دارد زندگي در چشم و در لبخند
نقاب از چهره ترس آفرين مرگ خواهم كند
نيايش را دو زانو بر زمين بنهاد
به سوي قله ها دستان ز هم بگشاد
برآ اي آفتاب اي توشه اميد
برآ اي خوشه خورشيد
تو جوشان چشمه اي من تشنه اي بي تاب
برآ سر ريز كن تا جان شود سيراب
چو پا در كام مرگي تند خو دارم
چو در دل جنگ با اهريمني پرخاش جو دارم
به موج روشنايي شست و شو خواهم
ز گلبرگ تو اي زرينه گل من رنگ و بو خواهم
شما اي قله هاي سركش خاموش
كه پيشاني به تندرهاي سهم انگيز مي ساييد
كه بر ايوان شب داريد چشم انداز رويايي
كه سيمين پايه هاي روز زرين را به روي شانه مي كوبيد
كه ابر ‌آتشين را در پناه خويش مي گيريد
غرور و سربلندي هم شما را باد
امديم را برافرازيد
چو پرچم ها كه از باد سحرگاهان به سر داريد
غرورم را نگه داريد
به سان آن پلنگاني كه در كوه و كمر داريد
زمين خاموش بود و آسمان خاموش
تو گويي اين جهان را بود با گفتار آرش گوش
به يال كوه ها لغزيد كم كم پنجه خورشيد
هزاران نيزه زرين به چشم آسمان پاشيد
نظر افكند آرش سوي شهر آرام
كودكان بر بام
دختران بنشسته بر روزن
مادران غمگين كنار در
مردها در راه
سرود بي كلامي با غمي جانكاه
ز چشمان برهمي شد با نسيم صبحدم همراه
كدامين نغمه مي ريزد
كدام آهنگ آيا مي تواند ساخت
طنين گام هاي استواري را كه سوي نيستي مردانه مي رفتند ؟
طنين گامهايي را كه آگاهانه مي رفتند ؟
دشمنانش در سكوتي ريشخند آميز
راه وا كردند
كودكان از بامها او را صدا كردند
مادران او را دعا كردند
پير مردان چشم گرداندند
دختران بفشرده گردن بندها در مشت
همره او قدرت عشق و وفا كردند
آرش اما همچنان خاموش
از شكاف دامن البرز بالا رفت
وز پي او
پرده هاي اشك پي در پي فرود آمد
بست يك دم چشم هايش را عمو نوروز
خنده بر لب غرقه در رويا
كودكان با ديدگان خسته وپي جو
در شگفت از پهلواني ها
شعله هاي كوره در پرواز
باد غوغا
شامگاهان
راه جوياني كه مي جستند آرش را به روي قله ها پي گير
باز گرديدند
بي نشان از پيكر آرش
با كمان و تركشي بي تير
آري آري جان خود در تير كرد آرش
كار صد ها صد هزاران تيغه شمشير كرد آرش
تير آرش را سواراني كه مي راندند بر جيحون
به ديگر نيمروزي از پي آن روز
نشسته بر تناور ساق گردويي فرو ديدند
و آنجا را از آن پس
مرز ايرانشهر و توران بازناميدند
آفتاب
درگريز بي شتاب خويش
سالها بر بام دنيا پاكشان سر زد
ماهتاب
بي نصيب از شبروي هايش همه خاموش
در دل هر كوي و هر برزن
سر به هر ايوان و هر در زد
آفتاب و ماه را در گشت
سالها بگذشت
سالها و باز
در تمام پهنه البرز
وين سراسر قله مغموم و خاموشي كه مي بينيد
وندرون دره هاي برف آلودي كه مي دانيد
رهگذرهايي كه شب در راه مي مانند
نام آرش را پياپي در دل كهسار مي خوانند
و نياز خويش مي خواهند
با دهان سنگهاي كوه آرش مي دهد پاسخ
مي كندشان از فراز و از نشيب جادهها آگاه
مي دهد اميد
مي نمايد راه
در برون كلبه مي بارد
برف مي بارد به روي خار و خارا سنگ
كوه ها خاموش
دره ها دلتنگ
راهها چشم انتظاري كارواني با صداي زنگ
كودكان ديري است در خوابند
در خوابست عمو نوروز
مي گذارم كنده اي هيزم در آتشدان
شعله بالا مي رود پر سوز

Monica
03-10-2006, 21:23
خانومی کدومشو دوست داری؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] قراره همین روزا ورژنه چادر گل گلیش هم اماده بشه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


زمين روی خودش اگر مي چرخيد

ديگر کدام گاو ميان افسانه تکرار می شد؟

ای انسان به گوش باش نیمه شب ژرف چه می گوید

لـچه می گوید یالا بگو میخام بدونم یالا ل

اماهیچ نمی گوید این نیمه شب

آنگاه که چکا چاک شمشیرها بلند شد که بود؟؟؟؟

آنکه می جنگید

که نبود؟؟

آنکه می اندیشید

آنگاه که به اشتباه سیب به جاذبه زمین دل سپرد

آنگاه که به کشف قانون دافعه ی زمین جذب شدم

من اما نیاندیشیدم تا بیاندیشم........ ل

در پایان باید بگویم حضار محترم من این انسان معاصر

کی بودم

آنگاه که نبودم

آنگاه که.....

Wisdom
03-10-2006, 22:26
هر چي آرزوي خوبـــــــه مـــــــــال تو
هر چي که خاطره داريم مــــــــــال من

saye
03-10-2006, 22:44
خانومی کدومشو دوست داری؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] قراره همین روزا ورژنه چادر گل گلیش هم اماده بشه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




من ورژن جدیدشو میخوام [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

.........

نه با اندوه باید ماند
نه غم را باید از خود راند
بیا تا ما شریک شادی و اندوه هم باشیم...
چقدر این زندگی زیباست
که من بعد از چه طولانی زمانی ،
يافتم عشق و تو را با هم.
تو را من دوست میدارم
اگرچه خوب میدانی
وگرچه در غزلهایم
به تأکید فراوان گفته ام این را
تو را من دوست میدارم
و با تو زندگی زیباست
و بی تو زندگانی ....
بگذریم از این سخن ...
بیجاست !
برای با تو بودن این شروع بی نظیری بود،
اگر بهارمی دانست،
برایم غنچه سرخ گلي را میشکوفانید
که با آن خیر مقدم گویمت
اما نمیدانست



گمان می کرد ، روز آخر دیدار ما آن روز بهاری است
و شاید من خودم هم اين چنین بودم ! –
پذيرایت شدم ، با بوسه و لبخند
تنت چون ديدگانت سرد
و احساس گریزی بی امان در چشم تو پيدا.
غروری سهمگین و وحشت آور بود،
که از چشم تو می بارید
و من با خويشتن گفتم:
« چگونه این غرور شرمگین‌ را بوسه باید داد؟! »
که سیمای غرورم سهمگین تر از غرورت بود
« تو را من دوست می دارم ! »
و با این جمله دیوار غرورم را شكستم من.
تمام داستان اين بود.
« تو را من دوست می دارم))
توهم … آیا … مرا … »
اما …
سؤالم چشم در راه جوابت ماند
و تنها پاسخ محسوس تو آندم سكوتت بود ؛
سكوتی سخت وحشت زا،
که من خود را در آن بازیچه دست تو می دیدم
ولی جرأت به خود دادم


و یکبار دگر – آرامتر اما -
زمام سرنوشتم را به دست جمله ای دادم
و با شرم از غرور خويشتن گفتم:
« تو را من دوست می دارم،
تو هم ... آيا ... ؟!»


ولی اینبار
تنت با حالتی مبهم ، به جای تو سخن می گفت
و استنباط من از گردش خون در رگت این بود
« تو را من دوست می دارم! »
به دستت دست لرزانم گره میخورد
خدا ، خندان ، به بند سرنوشتم ، سرنوشتت را گره میزد
و او سرهای ما را سوی هم می برد
و لبهای ترک دار مرا در حوض لبهای تو می انداخت
صدای عقل میگفت: « ايندو را از هم جدا سازید ! »
صدای تن ولی می گفت: « لبها را به هم دوزید »
و ما عمداً صدای عقل را از گوش می راندیم
و بعد از آن هم آغوشی
خدا ما را اسير خواب شیرین جوانی کرد
و من سهم بزرگی از تو را در سینه میدادم - نفسهایت
همان سهمی که بی او زندگی هیچ است
همان سهمی که بی او جسممان مرده است
- و دیگر سرنوشت روح نا معلوم
که از دنیای بعد از مرگ ما چیزی نمی دانیم
همان سهمی که بی او
عشق آيا سرد می گردد ؟
– و من انديشه کردم
عشق بی او گرمتر از هر زمانی بود
و من … آری
نفسهای تو را در سینه میدادم
و این سهم بزرگی بود
ولی با آن اميدی که مرا با تو نگه میداشت
نفسهای تو جزء کوچکی بود از تمام تو
و خوابی بود
و من باور نمیکردم
بدین حد خوب و شیرین باشد این رؤیا
و آیا … هیچ … رؤیا بود؟
و یا عین حقيقت بود و من رؤياش می دیدم؟
به هر تقدیر شیرین بود
به هرصورت گوارا بود
شرابی که من از لبهای تو چیدم
تمام خوشه هایش را
و با انگشتهایم خوب افشردم
تمام دانه هایش را
و در چشم تو نوشیدم
تمام جرعه هایش را
و در آغوش معصوم تو سر کردم
تمام نشئه هایش را
و زيبا بود ؛
نه با اندوه باید ماند
نه غم را باید از خود راند
بیا تا ما شریک شادی و اندوه هم باشیم



چقدر این زندگی زیباست
که من بعد از چه طولانی زمانی
يافتم عشق و تو را با هم
تو را من دوست میدارم
- اگرچه خوب میدانی
تو را من دوست میدارم
و با تو زندگی زیباست
و بی تو زندگانی
بگذریم از این سخن
بیجاست
برای با تو بودن این شروع بی نظیری بود
اگر بهار می دانست
برایم عنچه سرخ گلي را میشکوفانید
که با آن خیر مقدم گویمت
اما نمیدانست
گمان می کرد ، روز آخر دیدار ما آن روزبهار است
- و شاید من خودم هم اين چنین بودم



پذيرایت شدم ، با بوسه و لبخند
تنت چون ديدگانت پراحساس
و احساس گریزی بی امان در چشم تو پيدا
غروری سهمگین و وحشت آور بود
که از چشم تو می بارید
و من با خويشتن گفتم:
« چگونه این غرور شرمگین‌ را بوسه باید داد؟! »
که سیمای غرورم سهمگین تر از غرورت بود
« تو را من دوست می دارم ! »
و با این جمله دیوار غرورم را شكستم من
تمام داستان اين بود.
« تو را من دوست می دارم))
توهم آیا مرا »
اما
سؤالم چشم در راه جوابت ماند
و تنها پاسخ محسوس تو آندم سكوتت بود ؛
سكوتی سخت وحشت زا
که من خود را در آن بازیچه دست تو می دیدم
ولی جرأت به خود دادم
و یکبار دگر آرامتر اما
زمام سرنوشتم را به دست جمله ای دادم
و با شرم از غرور خويشتن گفتم
« تو را من دوست می دارم
تو هم ... آيا ... ؟!»
ولی اینبار



تنت با حالتی مبهم ، به جای تو سخن می گفت
و استنباط من از گردش خون در رگت این بود
« تو را من دوست می دارم! »
به دستت دست لرزانم گره میخورد
خدا ، خندان ، به بند سرنوشتم ، سرنوشتت را گره میزد
و او سرهای ما را سوی هم می برد
و لبهای ترک دار مرا در حوض لبهای تو می انداخت
صدای عقل میگفت: « ايندو را از هم جدا سازید ! »
صدای تن ولی می گفت: « لبها را به هم دوزید »
و ما عمداً صدای عقل را از گوش می راندیم
و بعد از آن هم آغوشی
خدا ما را اسير خواب شیرین جوانی کرد
و من سهم بزرگی از تو را در سینه میدادم - نفسهایت
همان سهمی که بی او زندگی هیچ است
همان سهمی که بی او جسممان مرده است
- و دیگر سرنوشت روح نا معلوم!
که از دنیای بعد از مرگ ما چیزی نمی دانیم
همان سهمی که بی او
عشق آيا سرد می گردد ؟



– و من انديشه کردم
عشق بی او گرمتر از هر زمانی بود
و من … آری
نفسهای تو را در سینه میدادم
و این سهم بزرگی بود
ولی با آن اميدی که مرا با تو نگه میداشت
نفسهای تو جزء کوچکی بود از تمام تو
و خوابی بود
و من باور نمیکردم
بدین حد خوب و شیرین باشد این رؤیا
و آیا … هیچ … رؤیا بود؟!!
و یا عین حقيقت بود و من رؤياش می دیدم؟
به هر تقدیر شیرین بود
به هرصورت گوارا بود
شرابی که من از لبهای تو چیدم
تمام خوشه هایش را
و با انگشتهایم خوب افشردم
تمام دانه هایش را
و در چشم تو نوشیدم
تمام جرعه هایش را
و در آغوش معصوم تو سر کردم
تمام نشئه هایش را
و زيبا بود ؛
و بی اندازه زيبا بود



خواب روح ف بيدارم
و احساس جدیدی بود
این در خواب بیداری!
و این آغاز خوب داستان شادمانی بود
و این سرفصل شیرین جوانی بود
چه فصل بی نظیری بود
نفسها اظطراب انگيز
بدنها سرد و شهوتناک
هوای بوسه ها شرجی
زمین بوسه ها سوزان
و ما – از يكدگر سرشار
چه بی پروا جواب بوسه را با بوسه می دادیم
که لذت ترس را می کشت



و بوسه سا تو بر صدها جهنّم باز می ارزید
و وقتی رنگ زيبای گناهان را به تن دادیم
چه دلمرده است رنگ عصمت دلها
زمان کم بود و ذره ذره دست آوردنت دشوار
تو را من ناگهان باید درون خویش می دیدم
و هرگز هم نفهمیدم
کدامین ورد باعث شد



تو را در صبح آن روز طلایی رنگ پاییزی
برای خویش بردارم؟!
کدامین نیمه شب دست دعایم را
خدا پراستجابت بر زمین آورد؟!
کدامین روز ایمان نگاهم بر تو کامل شد؟!
ولی امروز میدانم
که من تا آخرین مقدار ممکن با تو می باشم
که من تا یکقدم بعد از خدا هم باتو می باشم
و تو تا آخرین مقدار ممکن با منی امروز
و تو تا یکقدم بعد از خدا هم با منی هر روز
و لبریز از تو بودم وقتی از خود باز پرسیدم
« تو را من دوست میدارم ؟! »



و در پاسخ به این تردید
و در حالی که لبها بی صدا بودند
تنم با حالتی واضحتر از هر جمله پاسخ داد
« آری ... دوستت می دارم! »
و من جنبش شهوانی خون در رگم ، آنروز
پیام بوسه ها را درک میکردم
و آیا « دوست میدارم »
همین احساس را در خویش میگنجاند؟!
- یقیناً پاسخش منفی است
که سهم کوچکی از حس من نسبت به تو در « دوست دارم » بود
و « خواهم داشت » شاید بیشتر ... شاید ! »
که تا امروز
کلامی نیست کز تندیس این حس پرده بردارد



و شاید... « بی تو نتوان بود » ... شاید ... بهترین باشد
و اینک در فرود شعر « دلتنگم برایت » جمله ای زیباست
هنوز از گرمی آغوش تو سرشار سرشارم
وگرچه بوی تو روی تنم مانده است
و گرچه در سکوت کوچه میبینم تو را ، آرام در رفتن
دلم اما برای دیدنت تنگ است
و بعد از تو سکوت خانه سنگین است
و پیش از تو
سکوت خانه سنگین بود
کدامین شعر من گویاترین شعر است



برای بی صدا بودن ؟
کدامین شعر من وقتی
سکوت و انزوایم را بیاغازم
تو را آرام خواهد کرد؟!
و آیا هیچ شعری می تواند جای خالی مرا
هرگز!!
و بی تو بودن اینک نیک دشوار است
و گاهی از خودم پرسیده ام: « آیا
تو را هم مرگ خواهد برد؟!
و بعد از تو مرا دست که خواهد داد؟! »
و اما خوب می دانم
که بی پاسخ ترین پرسش
و بی پرسش ترین پاسخ
برای آدمی مرگ است!!!



و روزی می رسد آن لحظه آخر
- یکی از ما دو خواهد مرد
و ما بی هم ... چگونه می شود
هرگز
و اینگونه
به جبر عشق
من بر آخرت مؤمن ترین گشتم
و رستاخیز بعد از مرگ روز دیگری در هستی عشق است
و این فرصت که بعد از مرگ
شاید ما دوباره پیش هم باشیم
به آن ایمان و این اقرار می ارزید



و با این دید ، محشر ، روز زیباییست
و با این وعده دوزخ ، بهترین مأواست
و تصنیف بلند عشق تو امروز
در اوج خویش می رقصید
و من – تصنیف ساز عشق تو – امروز
تو را در اوج ف تو دیدم
و پرسیدم که: « شادی چیست غیر از این
که تصنیف بلند عشق را در اوج خود بینی؟! »
و از اعماق قلبم شادمان بودم
و قانون بزرگ زندگی را خوب فهمیدم
نه با اندوه باید ماند
نه غم را باید ازخود راند
...

ALI_PERS!@N
04-10-2006, 03:45
دنيا ديگه مثل تو نداره

magmagf
04-10-2006, 06:42
همين جوان كه لبخند مي زند
شبيه ساقي شماست
كه شعر مي نوشت و باياتي مي خواند
كه سالها پيش جا گذاشت
در جيب پيش بند ظرف شويي اش
انگشتر « شرف شمس » را

Bedahe
04-10-2006, 12:12
این ساقی ی دور از تحجر ما نیست
که تو
در دست چپش حلقه ی شاید شرف شمس ! !
به ارزانی دادی
آن انگشتر زرین مراد است
که در خیل مریدان
در ترکش شاید کمتر از یک نظرش
همه را گرد هم آورد ! !

saye
04-10-2006, 17:43
دوستان عزیز لطفا رعایت کنید
............

درخت تنم را بسوزان
کمی از صدای مرا در دل بیستون دفن کن
کنار صداهایی از جنس فریاد.
خدایا
مرا مثل هندو
مرا مثل بودا
غریبانه
در غربت رنگ ها و صداها بسوزان
و خاکستر آخرین نغمه های مرا
بر سر خاک مرده بپاش
به آقای شب هم بگو که خطر رفع شد
من مرده ام !
...

magmagf
04-10-2006, 21:13
من خودم يه پا سوارم اين رو صد بار بنويس
دل دل يه انفجارم اين رو صد بار بنويس
رنگ روزگار نباش !‌ يه دس صدا داره هنوز
بودنت تو دايره نقطه ي پرگار هنوز
وقتي دريا مي گه نه تو قطره باش بگوو : بله
دسته ي تيغ تبر‚ چوب درخت جنگله
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــ
سايه جون منظورتون چي بود ؟

mohammad99
04-10-2006, 22:08
همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهی
به پيام آشنايان بنوازد آشنا را
____________________
سايه خانم منم منظور شما رو نفهميدم

saye
04-10-2006, 22:11
سايه جون منظورتون چي بود ؟

دوست ندارم اسم کسی رو ببرم
هر کسی که این تاپیک رو شوخی گرفته
و به نظر خودشون کاراشون جالبه
خودشون منظور منو متوجه میشن
امیدوارم دست از این کاراشون بردارن
................
آنان که سنگ آئینه بر سینه میزنند
اینگونه سنگ در دل آئینه می زنند
امروز می کشند کسی را که آشناست
فردا برای مردن او سینه می زنند
خواهند فتاد آخر مستان به زیر بام
جامی که زیر خرقه پشمینه میزنند

mohammad99
04-10-2006, 22:15
دلم ميل گل باغ ته ديره
درون سينه ام داغ ته ديره
بشم آلاله زاران لاله چينم
وينم آلاله هم داغ ته ديره
__________________________
با منم بودي؟ :blink:

saye
04-10-2006, 22:26
با منم بودي؟
یعنی شما به خودتون مطمئن نیستید !!!
نه منظورم شما نبودید ...
....................
هنگام ناشناس دلي
دارم بگو ، بگو چه کنم ؟
پرهيز عاشقي نکند
پرواي آبرو چه کنم ؟
اين ساز پر شکايت من
يک لحظه بي زبان نشود
اي خفتگان ، درين دل شب ، با ناله هاي او چه کنم ؟
گويد که وقت ديدن او دست تو باد و دامن او
گويم که مي کشد ز کفم
با آن ستيزه جو چه کنم ؟
گريد چنين خموش ممان
از عمق جان برآر فغان
گويم که گوش کرده گران
بيهوده هاي و هو چه کنم ؟
جوشيده و گذشته ز سر
صهباي اين سبو ، چه کنم ؟
معشوق کور باطن من
پرواي رنجشم نکند
من نرم تر ز برگ گلم
با اين درشت خو چه کنم ؟
اي عشق ، دير آمده اي
از فقر خويشتن خجلم
در خانه نيست ما حضري
بيهوده جست و جو چه کنم ؟
...

magmagf
04-10-2006, 22:45
من كه در اين حلقه بودم بيقرار
عاقبت كردم نگاري اختيار
مهر او به سرشت با بنياد من
كودكي شد محو ، بگذشت آن ز من
رفت از من طاقت و صبر و قرار
باز مي جستم هميشه وصل يار
هر كجا بودم ، به هر جا مي شدم
بود آن همراه ديرين در پيم
من نمي دانستم اين همراه كيست
قصدش از همراهي در كار چيست ؟

saye
04-10-2006, 22:49
چه مي بينم ؟ خدايا ! باورم نيست
تويي : همرزم من ! هم سنگر من
چه مي بينم پس از يک چند دوري
که مي لرزد ز شادي پيکر من
تو را مي بينم و مي دانم امروز
همان هستي که بودي سال ها پيش
درين چشم و درين چهر و درين لب
نشاني نيست از ترديد و تشويش
تو رامي بينم و مي لرزم از شوق
که دامان ت را ننگي نيالود
پرندي پرتو خورشيد ، آري
نکو دانم که با رنگي نيالود
تو را مي دانم اي همگام ديرين
که چون کوه گران و استواري
نه از توفان غم ها مي هراسي
نه از سيل حوادث بيم داري
غروري در جبينت مي درخشد
نگاهت را فروغي از امديست
تو مي داني ، به هر جاي و به هر حال
شب تاريک را صبحي سپيدست
ز شادي مي تپد دل در بر من
به چشمم برق اشکي مي نشيند
بلي ، اشکي که چشمانم به صد رنج
فرو مي بلعدش تا کس نبيند
...

magmagf
04-10-2006, 23:00
دفتر تازه بيار مشقاي من جريمه نيس
مشق شب رو پاره كن مشق طلوع رو بنويس
رنگ روزگار نباش !‌ يه دس صدا داره هنوز
بودنت تو دايره نقطه ي پرگار هنوز
وقتي دريا ميگه نه تو قطره باش بگو بله
دسته ي تيغ تبر ‚ چوب درخت جنگله

Bedahe
05-10-2006, 01:05
هامون به سخره گرفت آواز چکاوک را
نوید زندگی اینجا بیجان است
چکاوک میخواند !
زندگی جاریست ، حتی در تو !
تشنگی غالب شد
اینجا زندگی معنایش مرگ است !
چکاوک هنوز میخواند !
تو خود نیز جاری از آنی
آفتاب داغ تر شد
بهار تو هم اینجا کار ساز نیست !
و باز هم چکاوک میخواند
اما . . .
اکنون دیگر صدای چکاوک نیست
صدای مرگ است که او را میخواند !
و چکاوک مرد ! !
و هامون انگار تا ابد بیجان است ! ! !

sali
05-10-2006, 01:39
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت .تا باز چه اندیشه کند رای صوابت

Marichka
05-10-2006, 02:34
تا بگويم كه چه كشفم شد از اين سير و سلوك
به در صومعه با بربط و پيمانه روم

آشنايان ره عشق گرم خون بخورند
نا كسم گر به شكايت سوي بيگانه روم

بعد از اين دست من و زلف چو زنجير نگار
چند و چند از پي كام دل ديوانه روم

Bedahe
05-10-2006, 03:46
میروم آنجا که هنوز
مستی و ذائقه ی خوش
دگر کفرم نیست
رایحه ، رایحه ی جان است
جانان خود گفت
تو اگر جانت هست
همه را از کرم من داری !
ز چه رو میگویند
ساده اندیشان ساروج سفت
که دگر مستی و پیمانه کشی کفر است !
خود جانان میگفت
رو به هر جا که روی
سو به هر انجمنی
سایه ی انکار تو رفت
ار توانی داری ، که تو خود میدانی
همه ی آن از فضل منست
باش تا آن دم
که تو را
دگر ، بار دگر هم
خود من باز آرم
رو به راه گم کرده ی خویش !

magmagf
05-10-2006, 06:54
شاعري غرق بحر انديشه
كاغذ و دفتري پراكنده
رفته روحش به عالم ملكوت
دل از اين تيره خاكدان كنده
خلوت عشق عالمي دارد
نقش روي پريرخي زيبا
نقشبندان صفحه دل اوست
پرتوي از تبسمي مرموز
روشني بخش و شمع محفل اوست

Monica
05-10-2006, 15:47
سلام ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


شبی از پشت یک تنهایی نمناک وبارانیتو را با لحجه گلهای نیلوفر صدا کردمتمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم..

پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس..

تو را از بین گلهایی که در تنهاییم روییدند با حسرت جدا کردم..

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:

دلم حیران و سرگردان چشما نیست رویایی و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم..

و این بود آخرین حرفت و رفتی....!

WooKMaN
05-10-2006, 16:25
ای مگس حضرت سيمرغ نه جولانگه توست
عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری

تو به تقصير خود افتادی از اين در محروم
از که می‌نالی و فرياد چرا می‌داری

----------------------------

نيودم واسه كل كل ها ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
05-10-2006, 16:31
نمی تونی کل کل کنی پیره مرد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
------------
یارانمان را خود به جوخه ها سپردیم
شب هنگام که در خواب خوش بودیم
یاران و زنجیر های شب اما ..بیدار.
به بند کشیدند مان شب و یارانش
تیرگی و دیو سانانش...!
هزار افسوس که میدانیم و ناتوان اینگونه میگوئیم:
چه باید کرد...

WooKMaN
05-10-2006, 16:34
دلدار که گفتا به توام دل نگران است
گو می‌رسم اينک به سلامت نگران باش

خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش
ای درج محبت به همان مهر و نشان باش

----------------------

حالا فعلا هستم خدمتتون ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif

Monica
05-10-2006, 16:39
شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هايل

كجا دانند حال ما سبكباران ساحل‏ها

همه كارم ز خودكامي به بد نامي كشيد آخر

نهان‏ كي ماند آن رازي كز او سازند محفل‏ها

WooKMaN
05-10-2006, 16:40
اگر رفيق شفيقی درست پيمان باش
حريف خانه و گرمابه و گلستان باش

شکنج زلف پريشان به دست باد مده
مگو که خاطر عشاق گو پريشان باش

Monica
05-10-2006, 16:48
شكر فروش كه عمرش دراز باد چرا

تفقدي نكند طوطي شكرخا را

WooKMaN
05-10-2006, 17:00
ای دل اندربند زلفش از پريشانی منال
مرغ زيرک چون به دام افتد تحمل بايدش

رند عالم سوز را با مصلحت بينی چه کار
کار ملک است آن که تدبير و تامل بايدش

Monica
05-10-2006, 17:08
لحظه آمدنش را بخاطر دارم،
شبیه مهی غلیظ از دور پیدا شد
از دردهایش گفت و من شنیدم و گفتم.
وقتی از اندوه روزگار، اشک هایش سرازیر شد.
ماندم و با او گریستم و گفتم.
از شادی هایش گفت و من خندیدم و گفتم.
از رؤیاهای قشنگ فردایش گفت و من صادقانه باورش کردم.
می خواست که شک نکنم تردید را دور بریزم،
صداقت را در زنگ صدایش و در برق نگاهش ببینم.
و من چه صادقانه باورش کردم.
و خواستم تا تکیه گاه فرداهایم باشد.
و اشتباه کردم....
آرام آرام بدون این که ببینم،
بدون این که حس کنم.
غرقم کرد و غرقش شدم.
و تنها تر از همیشه ردپای او را فریاد کشیدم.
تا های نفس های او،
و فقط خدا بود که صدایم را شنید.
او رفت. ...
رفت و خنده های سرخوشیم را با خود برد.
و دیگر آسمان هم لبخند نزد.
رفت و خنده هایش را که تنفس زندگی بود،
به نشانی کوچه های متروک اندوه پُست نکرد.
من ماندم و جای خالی یک صدا، یک نگاه،
یک بودن و دیگر هیچ. ...
با کوله باری از حسرت ماندنش.
ماندم تنها،
با لاک پشت، کور زندگیم.
که شبانه با رؤیای زیبای آمدنش،
به درازای عمرش به خواب می رود.
لاک پشتی که جز رفتن هنری ندارد.
و همیشه در پی درازای باقی مانده عمرش،
لنگان لنگان ره می پیماید.
و چه آهسته می رود،
تا خود را با طناب اندوه بی او بودن، حلق آویز کند.
لاک پشتم که همیشه تنها می رود.
همیشه کُند می رود و عقب می ماند.
همیشه خسته از رفتن است.
همیشه زجه هایش ملال آور است.
کاش در آن غروب دل انگیز،
گذاشته بودم رؤیای همیشگی اش را تحقق بخشد.
اگر گذاشته بودم.
اکنون دیگر از رفتن رسته بود.
که اگر گذاشته بودم.
تهی از خستگی ها می شد.
او رفت. ...
بی نگاهی به گذشته.
گذشت و چقدر گذشته زیبا بود.
رفت و من در حسرت نگاهش چشم بر افق دوخته ام.
و دست به دعا برداشته ام که برگردد.
اما افسوس التماس دلم را نمی بیند.
هنوز یک دل سیر او را ندیده ام.

WooKMaN
05-10-2006, 17:09
من همان به که از او نيک نگه دارم دل
که بد و نيک نديده‌ست و ندارد نگهش

بوی شير از لب همچون شکرش می‌آيد
گر چه خون می‌چکد از شيوه چشم سيهش

Monica
05-10-2006, 18:26
شيوه‌ي حور و پري گرچه لطيف ا‏ست ولي

خوبي آن ا‏ست و لطافت كه فلاني دارد

چشمه‌ي چشم مرا اي گل خندان درياب

كه به اميد تو خوش آب رواني دارد

Bedahe
05-10-2006, 18:29
شاهد این همه افکار عجیب :
صندلی محکم بر زمین میچسبید
قوطی ی وا شده ی دهن چاک رب
جذب جذاب لاله ی زیر زمین ، خورشید را
و سکوت تکرار
از دهان مادر
همه انگار دوباره رفتند و کنون
منم و آینه و یک چمدان خالی
جفت کفشی دم در
که امان برده ز بر
همه را تکرار است .

Bedahe
05-10-2006, 18:43
این جبران قبلی !
--------------------------------
دوده ی بیچاره !
هی تکان میخورد
هی به هر سو که زمین هموار بود
یا به هر سو که هوا آرام بود
تک نگاهی میکرد
تا که یاید ترک کوچکی از روی زمین
جان بی جانش را زین همه درد
لحظه ای وا دارد
لیکن انگار باد آمده بود
که چنین خار و خفیف
از زمین پرواز کرد .

saye
05-10-2006, 22:21
مونیکا جان
عزیزم !!
معمولا اگه بخوان از یک شعر قسمتیشو برای مشاعره انتخاب کنن
از مصرع دوم شروع نمیکنن که !
............
شب شده است
هوایی سرد
نم نمی باران
اندکی رویا
ذره ای هم نور

جغد ها بر سر برج
دیده بان خواب آلود
مردم شهر محکوم به خوابند
خواب در چشمشان نیست
ولی خوابیده اند
گرگ را چه کسی خواهد دید؟

در شهر خبری از مرگ نیست
از تولد هم نیست
شاید آن نوزاد بی خواب باشد!

اندکی بیدارند
لالند
و همین کافیست
کوله باری دارند
می روند.

زمان را چه کسی میداند؟
در بازار ها ساعتی نیست
و کسی نپرسید: چرا؟

شاید کودکی می خواهیم
تا بگرید نیمه شب
شهر را بیدار کند
مردم را
شاید مادری دلسوز بی خواب شود!
...

Monica
05-10-2006, 22:31
سایه خانومی شعر نو که مصرع نداره غزلها رو والا هیچ کدومو نصفه نگفتم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] در هر صورت از اونجایی که شاحب مجلس بیدی احترامتون هم واجب من عرذ می خوام [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]^/b0/pray.gif
دوش از جناب آصف پيك بشارت آمد

كز حضرت سليمان عشرت اشارت آمد

saye
05-10-2006, 22:48
لطف داری عزیز
شما سروری
............
فعل مجهول

بچه ها –صبحتان به خیر سلام
درس امروز،فعل مجهول است
فعل مجهول چیست ؟می دانید؟
نسبت فعل ما به مفعول است.....
در دهانم زبان چو آویزی
در تهی گاه زنگ ،میلغزید
صوت ناسازم آنچنان که مگر
شیشه بر روی سنگ می لغزید
ساعتی داد آن سخن دادم
حق گفتار را ادا کردم
تا ز اعجاز خود شدم آگاه
ژاله را زان میان صدا کردم
ژاله از درس چه فهمیدی ؟
پاسخ من سکوت بود و سکوت.......
" د جوابم بده !کجا بودی ؟
رفته بودی به عالم هپروت ؟........."
خنده ی دختران و غرش من
ریخت بر فرق ژاله ،چون باران
لیک او بود غرق حیرت خویش
غافل از اوستاد و یاران
خشمگین و انتقام جو گفتم :
بچه ها گوش ژاله سنگین است !
دختری طعنه زد که نه خانم!
درس در گوش ژاله یاسین است
باز هم خنده ها و همهمه ها
تند و پیگیر میرسید به گوش
زیر آتشفشان دیده من
ژاله ارام بود و سرد و خموش
رفته تا عمق چشم حیرانم،
آن دومیخ نگاه خیره ی او
موج زن ،در دو چشم بیگنهش
رازی از روزگار تیره ی او
آنچه در آن نگاه میخواندم
قصه ی غصه بود و حرمان بود
ناله ای کرد و در سخن آمد
با صدایی که سخت لرزان بود:
فعل مجهول،فعل آن پدری است
که دلم را زدرد ،پر خون کرد
خواهرم را به مشت و سیلی کوفت
مادرم را ز خانه بیرون کرد
شب دوش از گرسنگی تا صبح
خواهر شیر خوار من نالید
سوخت در تاب تب برادر من
تا سحر در کنار من نالید
در غم آن دو تن ،دو دیده ی من
آن یکی اشک بود و آن خون بود
مادرم را دگر نمیدانم
که کجا رفت و حال او چون بود
گفت و نالید و آنچه باقی ماند
هق هق گریه بود ناله ی او
شسته میشد به قطره ها ی سرشک
چهره ی همچو برگ لاله ی او
ناله ی من به نا له اش آمیخت
که غلط بود آنچه من گفتم :
درس امروز ،قصه ی غم تو ست .
تو بگو با من چرا سخن گفتم
فعل مجهول فعل آن پدری است
که تو را بی گناه میسوزد
آن حریق هوس بود که در او
مادری بی پناه می سوزد

شعر ازسیمین بهبهانی
...

masoud-lat
05-10-2006, 22:53
امضامو نگاه كنيد حافظ گفته ها

saye
05-10-2006, 23:06
فکر کنم اینجا تاپیک مشاعره هست!! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Bedahe
06-10-2006, 01:50
دیشب انگار من مردم
مرده اي بي جانم
سالهاست که دگر
ساز تنم بي جان است !
من مرده ام
مرده اي بيجانم
و هنوز
خورشيد ميدرخشد
زمين گرد است
بهار نيک است
و خدا . . .
و خدا ابهام ! ! !

magmagf
06-10-2006, 03:16
مي خواهمت سرود بت بذله گوي من
روي لبش شكفت گل آرزوي من
خنديد آسمان و فروريخت آفتاب
در ديه اميدم باران روشني
جوشيد اشك شادي ازين پرتو افكني
بخشيد تازگي به گل گلشن شباب
مي خواهمت شنفتم و پنداشتم كه اوست
پنداشتم كه مژده آن صبح روشن است
پنداشتم كه نغمه گم گشته من است
پنداشتم كه شاهد گمنام آرزوست
خواب فريب باز ز لالايي اميد
در چشم آزمايش من آشيانه ساخت
ناي اميد باز نواي هوس نواخت
باز بز براي بوسه دل خواهشم تپيد
مي خواهمت شنفتم و دنبال اين سرود
رفتم به آسمان فروزنده خيال
ديدم چو بازگشتم ازين ره شكسته بال
اين نغمه آه نغمه ساز فريب بود
مي خواهمت بگو و دگرباره ام بسوز
در شعله فريب دم دلنشين خويش
تا نوكم اميد شكيب آفرين خويش
آري تو هم بگو كه درين حسرتم هنوز
پايان اين فسانه ناگفته تو را
نيرنگ اين شكوفه نشكفته تو را
مي دانم و هنوز ز افسون آرزو
در دامن سراب فريبننده اميد
در جست و جوي مستي اين جام ناپديد
مي خواهم از تو بشنوم اي دلربا بگو

Monica
06-10-2006, 09:06
فکر کنم اینجا تاپیک مشاعره هست!! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سایه جونم اسمایلت منو مرده [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] چه جذبه ای [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
می گم اینا هم هستنا : [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] و [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
------------------
تمام هستي ام بود وندانست
كه در قلبم چه آشوبي به پا كرد
و او هرگز شكستم را نفهميد
اگر چه تا ته دنيا صدا كرد

Wisdom
06-10-2006, 09:50
در شب هجران مرا پروانه وصلي فرست / ورنه از دردت جهاني را بسوزانم چو شمع
بي جمال عالم آراي تو روزم چون شب است / با كمال عشق تو در عين نقصانم چو شمع

metax
06-10-2006, 13:14
سلام به همه دوستان یک سوال راجع به این دو بیتی آخر دوستمون شهنی می خواستم بدون کدوم خواننده اونرو خونده چون خیلی از ترانش خوشم میاد ولی یادم نیست کی خونده؟ لطفا" راهنمایی کنید

sali
06-10-2006, 14:21
عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوشست عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

saye
06-10-2006, 22:36
سایه جونم اسمایلت منو مرده [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] چه جذبه ای [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
می گم اینا هم هستنا : [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] و [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
------------------



اخه فعلا تذکره [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هنوز به مرحله عمل نرسیده [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


....
ترانه يي تازه براي داستاني نه تازه
مزد كار سخت طاقت سوز را
از پي يك ماه، آوردم به چنگ
با دلي از آرزو سرشار و گرم
سوي منزل، روي كردم بي درنگ،
ليك - آوخ - كار مزد اندكم
جملگي، با دست بستانكار، رفت!
تا گشودم ديده را، ديدم كه آه
آنچه بود از درهم ودينار، رفت!
كودكم آمد به چشمم خيره ماند-
آن دو چشم چون دو الماس سياه.
شعله هاي سينه سوز آرزو
سر كشيد از آن نگاه بي گناه:
«- آه، مادر! گفته بودي ماه پيش
جامه يي بهرم فراهم آوري.
وعده را تمديد كردي، بي گمان
بايد اينك هر چه خواهم آوري
جامه هايم پاره شد، آخر كجاست
جامه هاي نغز و دلخواه دگر؟
شرمگين، آهسته، گفتم زير لب:
«صبركن فرزند من! ماه دگر...»

Marichka
07-10-2006, 01:39
رسيد مژده كه ايام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنين نيز هم نخواهد ماند

sali
07-10-2006, 02:36
دلا طمع مبر از لطف بی نهایت دوست
چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست

Bedahe
07-10-2006, 02:58
تیره شده و تار
اندام آرزو
هر لحظه در غمی
هر دم به آرزو
رفتی و من به داد
گفتم تو را بیا
یکدم کنار او !
بیچاره آرزو !
رفتی تو و دگر
انگار آرزو
راز دلش که مرد
تیره شده و تار
اندام آرزو !

magmagf
07-10-2006, 06:19
وقتي رفتم كسي قلبش نگرفت
بغض هيچ آدمي فرياد نشد
وقتي رفتم كسي گريش نگرفت
اشكشو كسي نريخت پشت سرم
راستي كه بي كسي درد بديه
منم انگار هميشه تو سفرم
وقتي رفتم كسي غصش نگرفت
وقتي رفتم كسي بدرقم نكرد
دل من مي خواس تلافي بكنه
پس چش هيچ كسي عاشقم نكرد

Bedahe
07-10-2006, 06:47
دیدی انگار رفتی
رفتی و تکرار کلام
تا هنوز من
ترس ناباوری عشقت بود !؟
ترس آن بود که شاید دگری جای من است
لیکن امروز سخن را
راندی
که تو هم تابع آنی که به چشمان من است !

magmagf
07-10-2006, 07:08
توي كوچه ي رفاقت يه سلام جواب ندادم
تو دلم تويي اون و با كسي آشنا نكردم
مي دونم دوسم نداري حتي قد يه قناري
اما عاشقم هنوزم بودن اشتباه نكردم
ما جايي قرار نذاشتيم جز تو كوچه هاي رويا
اين دفعه تو اومدي من به قرار وفا نكردم

Bedahe
07-10-2006, 07:40
منو اون غیره ی تنها
که همیشه مونده اینجا
آره اینجا تو دل من
تو دل مثل گل من
تن تنها و یه تنها
میشه دو تا دل تنها
تا کدومش رو بیاره
منو اون غیره ی تنها
یا غریبی تو همین جا !

magmagf
07-10-2006, 12:34
از پشت پنجره ي زندان
حرف مرا بفهم
كه فرياد تمامي زندانيان
در تمامي اعصار است
در گير و دار قتل عام كبوترها
در سوگ شاخه هاي تكه تكه ي زيتون

Bedahe
07-10-2006, 14:15
نازش به غمزه رفت
در چشم این خمار
یاری دهش که بود
آن یار کردگار
در صورتش دو چشم
چشمان انتظار
آخر تو را کجا
آورده روزگار !؟
روزش همه سیاه
آرامشش حزین
این یاوه گوی ما
این عاشق خمار !!

Monica
07-10-2006, 22:17
سلام [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
رو تنِ کويرِ خسته ، عکس جنگلُ کشيدم
آبُ ريختم پاي تصوير ، من به آرزوم رسيدم

بهترين لحظه ي عمرم ، فکر کنم همين سکانسه
با هجوم بدبياري ، اين ديگه آخر شانسه

saviss
07-10-2006, 22:20
هرکسی از ظن خود شد یارمن!!!!!!!!!
:دی

Monica
07-10-2006, 22:25
احوالاته شما چه طوری آقایه پدر؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چشمای من پر از غمه اما دلیلی نداره.......
هر کی که از راه برسه دادبزنه دوسم داره...
اگه می خوای بری برو از خواستن تو می گذرم....
نگاه به گریه هام نکن من از تو بی وفاترم........
درسته که چشمای من.. پر از غمای عالمه......
اما دلیلی نداره.. که عاشقم بشن همه.........
تو اشتباه عمرمی...
که دیگه تکرار نمیشه.......
حالا که میری برنگرد....
برو برای همیشه......
از توی قصه هام برو...
ديگه توفکر من نباش.....
تموم کن اين قائله رو....
نمک رو زخم من نپاش....
نگاه بی وفای تو ...
باز داره طعنه می زنه.....
هميشه بی گناه تويی...
هميشه تقصير منه.....
ايندفه هم می بخشمت....
اين اشتباه آخره.....
گذشتم از گناه تو....
اما خدا نمی گذره.....

saviss
07-10-2006, 22:39
چون ظاهرا بی ربط مده ......(داشتم باربطشو آماده میکردم دیدم بیربط آمد):دی
ما نیز برای بار آخرمان بی ربط می پرانیم..:
مبهوت
در اين جهان چون برهوت مبهوت
آه اي پدر مگر
گندم چه قدر شيرين بود ؟
و سيب سرخ وسوسه حوا را
در دامن فريب چرا افكند ؟
نفرين به ديو وسوسه
نفرين به هوشياري
آري عقاب شيطان را
من در بهشا ديدم
و نيز رنج آدم و حوا را
دراين زمين زندان
و رنج جاودانه انسان
ديدم مرا
اين غرق در ملال
ديو محيط من اين دوي اضطراب
مي كاهد از درون چو چناران ديرسال
ناگه
مشام جان را
از باغ عشق رايح اي مست مي كند
گفتي كه باغ عشق بهشت است
در باغ عشق او
از پله هاي مرمر
با قامتي بلندتر از افرا
مي آمد
و عطر روحپرور اندامش
ذرات نور را
در شور و شوق و وسوسه مي آورد
ديدم كه دستهاي سپيدش
انبوه گيسوان سياهش را
آشفته مي كند
ديدم كه انعطاف نگاهش
پرواز پاك چلچله ها بود
ناگاه ديدگان چو گشودم
چه وحشتي
ديدم فريب بود فروپوش دهشتي
ديدم كه با تمام ظرافت او
ازهم گسيخت
ريخت فروريخت
هيچ شد
چه خوابهاي نغز طلايي را
پنداشتم
نقش حقيقتي ست
چه جامه هاي فاخر
بر قامت بلند تمنا
در هاله هاي رويا
بردوخته
چه شعله هاي سركش
در باغهاي پندار افروخته
چه صادقانه و معصوم
در شعله هاي سركش آن عشق
سوخته بودم
حالا چه ربطی داشت........ خودمم نفهمیدم......
خودتون ادامه بدین بای بای تا ........با ربطش

Bedahe
08-10-2006, 00:11
می میخورم ز جام
آن جام باده که
نوشین تر است ز جان
باده خمار ما
ما مست روی تو
تو باده ای و ما
مستان سوی تو
خیزان به هر روش
افتان به هر دو سو
سوی لقای تو
روی شباب او !

saye
08-10-2006, 01:19
دختران شالیکار پنهان می کنند...دلهاشان رادر سبد چای
و ما همچنان ، از مردگان پیر...گورهای جوانی می سازیم
و گورهای جوان را...به قامت مردگان پیر...کوچک میکنیم
تا همسنگ کوه شود
...

magmagf
08-10-2006, 02:34
درخت ها و چمن ها و شمعداني ها
به آن ترنم شيرين به آن تبسم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب مي نگرند
تمام گنجشكان
كه درنبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته اند
ترا به نام صدا مي كنند
هنوز نقش ترا از قراز گنبد كاج
كنار باغچه
زير درخت ها لب حوض
درون آينه پاك آب مي نگرند

Master
08-10-2006, 05:52
در صورت آدمي به عالم آمد
ياري كه از او كار شود ياران را...

Master
08-10-2006, 05:54
ای که از یار نشان می طلبی یار کجاست
همه یارند ولی یار وفادار کجاست؟...

Bedahe
08-10-2006, 19:48
ترانه ی سبز بهار
سرود گرم تموز
نشان جاودانه ی تکرار
در امتداد هنوز
نشان جاودان آن بودن
نه از برای من وتو !
همان تکرار بیهوده
تلنگر روان من و تو
تلنگری شبیه یک دیوار
و شاید به مانند یک تسبیح
شبیه هر آنچه خودت خواهی
تلنگر آوای مرگ من و توست .

Monica
08-10-2006, 19:56
تو گر خواهي كه جاويدان جهان يكسر بيارايي

صبا را گو كه بردارد زماني بُرَقَع از رويت

WooKMaN
08-10-2006, 20:28
تو خانقاه و خرابات در ميانه مبين
خدا گواه که هر جا که هست با اويم

غبار راه طلب کيميای بهروزيست
غلام دولت آن خاک عنبرين بويم

---------------

ميگم بروبچ چه زود پسرخاله ميشن ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif
گرفتي ؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif

Monica
08-10-2006, 21:02
محراب ابرويت بنما تا سحرگهي

دست دعا بر آرم و در گردن آرمت
--------------
گرفتم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] واقعا مردم چه قدر چیزن [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] از هیکله گندشون هم خجالت نمی کشن [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] واقعا که [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

WooKMaN
08-10-2006, 23:55
محراب ابرويت بنما تا سحرگهي

دست دعا بر آرم و در گردن آرمت
--------------
گرفتم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] واقعا مردم چه قدر چیزن [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] از هیکله گندشون هم خجالت نمی کشن [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] واقعا که [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تيغی که آسمانش از فيض خود دهد آب
تنها جهان بگيرد بی منت سپاهی

کلک تو خوش نويسد در شان يار و اغيار
تعويذ جان فزايی افسون عمر کاهی

---------------------------

حالا گناه داره تو اين ماه رمضوني كم بزنش ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

sali
09-10-2006, 01:30
یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد . دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

MaFia
09-10-2006, 01:33
دلم ز نرگس ساقی امان نخواست به جان

چرا که شیوه آن ترک دل سیه دانست

ز جور کوکب طالع سحرگهان چشمم

چنان گریست که ناهید دید و مه دانست

sali
09-10-2006, 01:35
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش .رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما

MaFia
09-10-2006, 01:41
اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویم

جواب تلخ می زیبد لب لعل شکر خا را

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

sali
09-10-2006, 01:48
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگان .مضطرب حال مگردان من سرگردان را

ترسم این قوم که بر دردکشان می خندند .در سر کار خرابات کنند ایمان را

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح. هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

MaFia
09-10-2006, 01:54
از روان بخشی عیسی نزنم دم هرگز

زانکه در روح فزایی چو لبت ماهر نیست

من که درآتش سودای تو آهی نزنم

کی توان گفت که بر داغ دلم صابر نیست

sali
09-10-2006, 01:59
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل. باری به غلط صرف شد ایام شبابت

ای قصر دل افروز که منزلگه انسی. یا رب مکناد آفت ایام خرابت

k@vir
09-10-2006, 02:21
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Marichka
09-10-2006, 02:41
هر آن كسي كه در اين حلقه نيست زنده به عشق
بر او نمرده به فتواي من نماز كنيد

وگر طلب كند انعامي از شما حافظ
حوالتش به لب يار دلنواز كنيد

k@vir
09-10-2006, 02:46
دیشب جمال رویت تشبیه ماه کردم
تو به ز ماه بودی من اشتباه کردم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Marichka
09-10-2006, 03:12
مرا مي بيني و هردم زيادت مي كني دردم
تو را مي بينم و ميلم زيادت مي شود هر دم

Master
09-10-2006, 04:26
در جهان گریاندن اسان است قلبی شاد کن
تا توانی رفع غم از چهره غمناک کن...

Master
09-10-2006, 04:27
نازم به ناز آن کس که ننازد به ناز خويش ................... ما را به ناز فروشان نياز نيست...

WooKMaN
09-10-2006, 04:46
تا چه بازی رخ نمايد بيدقی خواهيم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نيست

چيست اين سقف بلند ساده بسيارنقش
زين معما هيچ دانا در جهان آگاه نيست

----------------

حسين جان با خودت مشاعره ميكني ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
09-10-2006, 04:52
تا سحر سوختني چون من داشت
شب تاريك مرا روشن داشت
همه شب سوخت و آواز نكرد
به شكايت دهني باز نكرد
شمع از سوختنش پروا نيست
كه درين سوختن او تنها نيست
مرگ اگر آخر اين ره چه اوست
نيز پروانه ي او همره اوست
به ازين چيست كه دو يار به هم
ره سپارند سوي ملك عدم

WooKMaN
09-10-2006, 04:55
من که در آتش سودای تو آهی نزنم
کی توان گفت که بر داغ دلم صابر نيست

روز اول که سر زلف تو ديدم گفتم
که پريشانی اين سلسله را آخر نيست

magmagf
09-10-2006, 04:58
تو در پس روزهاي ابري نهفته اي
و من بي قرار بارشم
اي ابرها در امتداد انتظارم با يكدگر بر خورد كنيد
تو در پشت برهنگي اندام بيد نشسته اي
و من بي تاب تنپوشي از سبزينه ها هستم
اي بيدها عرياني تان را با شكوفه هاي استقامت من بپوشانيد
تو دركنار كودكي غنچه آرميده اي
و من كهولت شاخه ها بسر مي برم
اي لحظه هاي ناب ، غنچه هاي گمگشته را
در شاخسار خميده ام پيدا كنيد

WooKMaN
09-10-2006, 05:04
در طريقت هر چه پيش سالک آيد خير اوست
در صراط مستقيم ای دل کسی گمراه نيست

تا چه بازی رخ نمايد بيدقی خواهيم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نيست

-----------------

من كم آوردم برم لا لا ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif

magmagf
09-10-2006, 05:18
تو من و گذشاتي رفتي خواستي من ديوونه تر شم
باورت نمي شه شايد آخه جون فدا نكردم
نامه هاي عاشقونه با نشونه بي نشونه
اما از كساي ديگه س پس اونا رو وا نكردم
يادته عكست و دادي بذارم تو قاب قلبم
بعد از اون روز ديگه هرگز به كسي نگا مكردم
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــ
خوبه رفتي اقا رامبد چه قدر ت بدم پشت سر هم
همه شعرهاي شما به ت ختم مي شه ايا ؟

WooKMaN
09-10-2006, 05:30
مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق
دوست را با ناله شب‌های بيداران خوش است

نيست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هست
شيوه رندی و خوش باشی عياران خوش است

--------------

نه بابا كجا برم ! ديدم به ت عنايت خاصي داري رفتم واست پيدا كردم ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
09-10-2006, 05:54
تا شدم حلقه به گوش در ميخانه‌ي عشق

هر دم آيد غمي از نو به مبارك بادم
----------------
شما دوت نصفه شبی خواب ندارین [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
09-10-2006, 07:07
می رود تا گم شود
تا به رنگِ تاریکی ِ تهِ آن کوچه شود
بی توجه به نگاه من وتو
به آن تابلوی برفی
سالهاست که می رود
و نمی رسد به مقصدی
او اسیر است
اسیر تابلویی برفی...
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــ
چي بگم والا

Bedahe
09-10-2006, 10:47
یک دوره ی دگر
تمرین انتظار
تدوین آنچه که
آورد روزگار
تدوین یک سکوت
مرگ دو تا نگاه
تنهایی من و
آغاز یادگار
یادت دگر شده
"گاری" که رفته است
گاری ی روزگار
گاری ی روزگار !

sali
09-10-2006, 12:05
رونق عهد شبابست دگر بستان را.می رسد مژده گل بلبل خوش الحان را

ای صبا گر به جوانان چمن باز رسی.خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را

گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش. خاکروب در میخانه کنم مژگان را

Wisdom
09-10-2006, 14:13
سلام

افلاک که جز غم نفزايند دگر
ننهند بجا تا نربايند دگر
ناآمدگان اگر بدانند که ما
از دهر چه می‌کشيم، نايند دگر

ALI_PERS!@N
09-10-2006, 14:14
age ye vaghr boghz mikonam gahi tabasom mikonam mikham begam dooset daram az to tarahom mikonam

ALI_PERS!@N
09-10-2006, 14:40
bebakhshid vaghr = vaght

saye
09-10-2006, 21:41
می خواهی برايت داستان غم انگيزی را بازگو کنم،
که هر روز و شب در صحنه ی قلبم تکرار می شود؟
تو از سکوت و راز مگوی من می رنجی
و نمی دانی
که اگر خدا مرا در معبود اندوهش نپذيرفته بود...
هرگز راز محبتش را در نمی يافتم...
و نه افسون عشق آدميان را به يکديگر...»
...

Bedahe
09-10-2006, 21:49
ریحانه ی حیاط
زردی شدش تمام
آندم تو امدی
رویای ناتمام
شهد تو کز وجود
برخاست
بر گرفت
فکر تو را به راه
انگار سر گرفت .

sali
10-10-2006, 00:45
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت. جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم چون شمع.دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت

آشنایی نه غریبست که دلسوز منست. چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت

vahide
10-10-2006, 00:55
تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي، همت كن
و بگو ماهي ها، حوضشان بي آب است

magmagf
10-10-2006, 02:03
تو مي آيي و در باران رگباران
صداي گام نرمانرم تو بر خاك
سپيداران عريان را
به اسفندارمذ تبريك خواهد گفت

Monica
10-10-2006, 14:37
سلام [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-----
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد

وجود نازكت آزرده‌ي گزند مباد

WooKMaN
10-10-2006, 14:42
سلام [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-----
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد

وجود نازكت آزرده‌ي گزند مباد
دلم را مشکن و در پا مينداز
که دارد در سر زلف تو مسکن

چو دل در زلف تو بسته‌ست حافظ
بدين سان کار او در پا ميفکن

-------------------

سلام عرض شد چادر نماز خوشگلي داريا ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
10-10-2006, 15:01
نرگس همه شيوه‏هاي مستي

از چشم خوشت به وام دارد

------------------
بابا بزرگم هیچی نگو که از خشتگی می خوام گریه کنم اگه الان ولم کنن 48 ساعت یه بند می خوابم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif

WooKMaN
10-10-2006, 15:03
دريغ و درد که تا اين زمان ندانستم
که کيميای سعادت رفيق بود رفيق

به ممنی رو و فرصت شمر غنيمت وقت
که در کمينگه عمرند قاطعان طريق

-----------------

آهان پس الان تو خواب نشستي پاي پي سي ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
10-10-2006, 15:12
قبول نیست من از کجا شعر بیارم که اولش "ق" باشه آیا [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif
دوم اینکه نه خیرم خواب نیستم چون ساعت سه نیم باید برم چیز نمی تونم بخوابم تنها راهی که به ذهنم رسید تا خوابم نبره همین بود [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif من لالا دارم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
--------------
قلندران حقيقت به نيم جو نخرند

قباي اطلس آن كس كه از هنر عاري است

WooKMaN
10-10-2006, 15:20
تويی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا
که نيستم ز تو در روی آفتاب خجل

حجاب ظلمت از آن بست آب خضر که گشت
ز شعر حافظ و آن طبع همچو آب خجل

-----------------------------

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

sali
10-10-2006, 18:06
لعل سیراب به خون تشنه لب یار منست.وز پی دیدن او دادن جان کار منست

شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز.هر که دل بردن او دید و در انکار منست

Monica
10-10-2006, 19:50
تيمار غريبان اثر ذكر جميل است

جانا مگر اين قاعده در شهر شما نيست

WooKMaN
10-10-2006, 19:53
تو را صبا و مرا آب ديده شد غماز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند

ز زير زلف دوتا چون گذر کنی بنگر
که از يمين و يسارت چه سوگوارانند

-------------

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
10-10-2006, 19:56
در صومعه‌ي زاهد و در خلوت صوفي

جز گوشه‌ي ابروي تو محراب دعا نيست

-------------
تو زندگی نداری 24 ساعته آنی؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] پ.خ چک شود پلیز [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

WooKMaN
10-10-2006, 20:05
تو دستگير شو ای خضر پی خجسته که من
پياده می‌روم و همرهان سوارانند

بيا به ميکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کان جا سياه کارانند

-------------------

نه بابا كجا 24 ساعت آنلاينم .... فيلمهاي تلويزيون تموم شد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] منم سيم ثانيه پريدم پشت پي سي ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پي خخخخخخخخخ چيه با اين سنو سال چه دل جوووني داريا ميخواي منو بترسوني ؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چك شده بيد ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
10-10-2006, 20:20
دل صنوبري‌ام همچو بيد لرزان است

ز حسرت قد و بالاي چون صنوبر دوست

---------------
من که سنی ندارم اوله جوونیمه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] تو برو یه فکری واسه خودت بکن باباب بزرگم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پ.خ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

WooKMaN
10-10-2006, 20:37
تشويش وقت پير مغان می‌دهند باز
اين سالکان نگر که چه با پير می‌کنند

صد ملک دل به نيم نظر می‌توان خريد
خوبان در اين معامله تقصير می‌کنند

------------------

حالا تو هي ت بده منم د !!!![ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
10-10-2006, 21:09
دولت آن است كه بي‏خون دل آيد به كنار

ورنه با سعي و عمل باغ جنان اين همه نيست

-------------
من که کم نمی آرم آخرش تو کم می آری [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] من الان احساس می کنم یه بار از رو دوشم برداشته شد

WooKMaN
10-10-2006, 21:22
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از ديده روان خواهد بود

چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد
تا دم صبح قيامت نگران خواهد بود

--------------------------

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
10-10-2006, 21:28
دردمندي من سوخته‌ي زار و نزار

ظاهراً حاجت تقرير و بيان اين همه نيست

WooKMaN
10-10-2006, 21:30
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله شبگير نبود

آن کشيدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دست تو تدبير نبود

Monica
10-10-2006, 21:32
دوش بـاد از سـر كويش بـه گلسـتان بگذشـت

اي گل اين چاك گريبان تو بي‏چيزي نيسـت

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

WooKMaN
10-10-2006, 21:35
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
تا بود فلک شيوه او پرده دری بود

منظور خردمند من آن ماه که او را
با حسن ادب شيوه صاحب نظری بود

--------------------

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
10-10-2006, 21:42
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا


زلف سنبل به نسيم سحري مي‌آشفت
--------------
زود باش کم بیار می خوام برم بخوابم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] این یه دستوره [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

WooKMaN
10-10-2006, 21:44
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت به درنرود

سياه نامه‌تر از خود کسی نمی‌بينم
چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود

----------------------

اتفاقا منم بايد برم درس بخونم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ... باشه اين آخريشه ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
10-10-2006, 21:46
دور از رخ تو دم به دم از گوشه‌ي چشمم

سيلاب سرشك آمد و طوفان بلا رفت

------------
بازم تو کم آوردی مثله همیشه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] من برم لالا کنم که خیلی لالا دارم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شبه همگی به خیر [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ( بابا بزرگم مگه تو درم می خونی [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )

WooKMaN
10-10-2006, 21:52
تو را که حسن خداداده هست و حجله بخت
چه حاجت است که مشاطه‌ات بيارايد

چمن خوش است و هوا دلکش است و می بی‌غش
کنون بجز دل خوش هيچ در نمی‌بايد

---------------------

ديدي نميزاري كم بيارم ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از تو كه بهتر بيدم بعد از نود و بوقي سال تازه رفتي كلاس نهضت سوادت آموزي ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

farnaz4173
10-10-2006, 21:54
سلام بچه هاااااااا منم بازي
باشه ه ه ه ه ؟
حالا من با د مي گم:

در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم
بدان اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم

WooKMaN
10-10-2006, 21:57
مانعش غلغل چنگ است و شکرخواب صبوح
ور نه گر بشنود آه سحرم بازآيد

آرزومند رخ شاه چو ماهم حافظ
همتی تا به سلامت ز درم بازآيد

----------------------
خوش آمدي شما ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خب منم برم ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

sali
11-10-2006, 00:48
دل صنوبریم همچو بید لرزانست. ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست

اگرچه دوست به چیزی نمی خرد ما را .به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست

Marichka
11-10-2006, 01:34
تا مرا عشق تو تعليم سخن گفتن كرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسين منست

دولت فقر خدايا به من ارزاني دار
كين كرامت سبب حشمت و تمكين منست

magmagf
11-10-2006, 06:04
تو مي خندي و
در شرم شميمت شب
بخور مجمري خواهد شدن
در مقدم خورشيد
نثاران رهت از باغ بيداران
شقايق ها و عاشق ها
چه غم كاين ارغوان تشنه را
در رهگذر خود
نخواهي ديد
ـــــــــــــــــــــــ
شانس منم اين روزا فقط ت بهم مي افته

vahide
11-10-2006, 07:21
درياب كه از روح جدا خواهي رفت
در پرده اسرار فنا خواهي رفت
مي نوش نداني ز كجا آمده اي
خوش باش نداني به كجا خواهي رفت
××××××××
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] بازم ت اومد.

Monica
11-10-2006, 16:12
ما همه از يك قبيله ي بي چتريم
فقط لهجه هايمان ، ما را به غربت جاده ها برده است
تو را صدا مي زنم كه نمي دانم
مرا صدا مي زنم كه كجايم
اي ساده روسري كه در ايستگاه و پچ پچه ها
اي ساده چتر رها كه در بغض ها و چشم ها
تو هر شب از روزهاي سكوت
رو به ديوار به خوابي مي روي
تو هر شب از نوارهاي خالي كه گوش مي دهي
باز مي گردي
ما همه از يك آواز
كلمات را به دهان و كتابخانه آورديم
شايد آوازهايمان ، ما را به غربت لهجه ها برده است
اي بغض پراكنده در غربت اين همه گلوي تر
اي تو را كه نمي دانم
اي مرا كه كجايم
كسي بايد از نوارهاي خالي به دنيا بيايد
كسي بايد امشب آواز بخواند
كسي بايد امشب
با غربت جاده ها و لهجه ها
به قبيله ي بي چتر برگردد
ما همه از يك گلوي پر از ترانه رها شده ايم
فقط سكوت هايمان ، ما را به غربت چشم ها برده است
كسي بايد امشب
نخستين ترانه را به ياد آورد

Marichka
11-10-2006, 17:37
دل ميرود زدستم صاحبدلان خدارا
دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا

Monica
11-10-2006, 18:04
سرم را كه روي شانه هاي خودم ديدم

بيرون آمدم از بچگي هاي يك خيابان

گير دادم به يك در

در حل يك دستگيره ماندم

فهميدم

پيچ هاي يك زندگي را

گاهي مي شود شل كرد

شدم

روزي در واقعيت دو انگشتم، شليك

شدم دنده ي كج اين جا ده

رسيدم از دستان خالي ام

به تن خالي ام

از تن خالي ام

به....



از اشاره اي كه نداشتم

دست هايت را بالا ببر

ايست!

در انگشت شصتم جمع شدم

خون چشمان اين جمع

عبرت اين تابلو

كه انگشت

روي معده ام گذاشت و گفت:

دوست بدار!



مي ايستم روبه روي اين ميله ها و

نگاه بخش شده ام را مي شمارم

تن بخش شده ام را

متهم رديف اول

گاهي به آخر خط مي رسد

اما زندگي!

از عمق جيب هايم بالا آورده ام

آورده ام

آغوشم را تكي ياد بگيري

شايد خياباني كه دامادهاي يك دست و پا مي خواست

به پيرمردهاي جوان هم عصا بدهد

با يك دست آغوشت مي شوم

با يك لنگه كفش خالي

به جفت پاهايم فكر مي كنم

فكر مي كنم

در لباس اين آدم ها

تو روزي

بچه ي خوبي بودي
--------------
این خیلی شعره قشنگیه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

WooKMaN
11-10-2006, 19:51
ای دل بشارتی دهمت محتسب نماند
و از می جهان پر است و بت ميگسار هم

خاطر به دست تفرقه دادن نه زيرکيست
مجموعه‌ای بخواه و صراحی بيار هم

-----------------------

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
11-10-2006, 19:57
ميان مهربانان كي توان گفت

كه يار ما چنين گفت و چنان كرد
------------
سلام [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif

WooKMaN
11-10-2006, 19:59
دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فدای او شد و جان نيز هم

اين که می‌گويند آن خوشتر ز حسن
يار ما اين دارد و آن نيز هم

-----------------
سلام ... چي شده بيد ؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ... چرا گريه ميكني ؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif

Monica
11-10-2006, 20:03
شهرت تکراریه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif پ.خ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif
----------------
مي‏خواستم كه ميرمش اندر قدم چو شمع

او خود گذر به ما چو نسيم سحر نكرد

WooKMaN
11-10-2006, 20:06
دمی با نيکخواهان متفق باش
غنيمت دان امور اتفاقی

بساز ای مطرب خوشخوان خوشگو
به شعر فارسی صوت عراقی

-------------------

عجججب نميدونستم تكراري بيد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] بايد برم سراغ گلستان سعدي حافظ رو ديگه بيخيال شم ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پ.خ خبري نبيد ... :blink:

Monica
11-10-2006, 20:11
يارب تو آن جوان دلاور نگاه دار

كز تير آه گوشه ‏نشينان حذر نكرد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif

WooKMaN
11-10-2006, 20:12
در وهم می‌نگنجد کاندر تصور عقل
آيد به هيچ معنی زين خوبتر مثالی

شد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما را
هرگز به عمر روزی روزی شود وصالی

--------------

مرا در غم خود شريك بدار [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif .... پ.خ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif

farnaz4173
11-10-2006, 20:20
دل مي رود ز دستم
صاحب دلان خدا را

دردا كه راز پنهان
خواهد شد آشكارا

Monica
11-10-2006, 20:36
در وهم می‌نگنجد کاندر تصور عقل
آيد به هيچ معنی زين خوبتر مثالی

شد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما را
هرگز به عمر روزی روزی شود وصالی
يا بخت من طريق مروّت فرو گذاشت

يا او به شاهراه طريقت گذر نكرد

WooKMaN
11-10-2006, 20:38
دلم گرفت ز سالوس و طبل زير گليم
به آن که بر در ميخانه برکشم علمی

بيا که وقت شناسان دو کون بفروشند
به يک پياله می صاف و صحبت صنمی

--------------

مراجعه به پ.خ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

k@vir
11-10-2006, 20:49
یه موقعی فکر نکنی دل من واست تنگ نمی شه
فکر نکنی اگه بری زندگی بیرنگ نمی شه
حتی اگه دلت نخواد اسم تو تو قلب منه
چهره تو یادم می یاد وقتی که بارون می زنه
امشب می خوام تا خود صبح برات دعا کنم
برای خوشبخت شدنت خدا خدا خدا کنم

Monica
11-10-2006, 21:41
آمد با باد کنارم
خواستم بگیرمش
نشد
گفت
من قاصدکم
تنها و بی کس
ترانه ای که برایم نوشت
ترانه قلبم شد

خواست با باد برود
گفتم
قاصدک
یادگاری از تو مرا!
گفت ترانه ام پیشکش

وقتی چشمهایم را باز کردم
قاصدک را دیدم
با ردی که با
خواندن شعرهایش
روی گونه هایم
باقی مانده بود

مثل قاصدک تنهای باد .
------------
البته فکر کنم شعره کویر جان تکراری بود [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

WooKMaN
11-10-2006, 21:47
در تيره شب هجر تو جانم به لب آمد
وقت است که همچون مه تابان به درآيی

بر رهگذرت بسته‌ام از ديده دو صد جوی
تا بو که تو چون سرو خرامان به درآيی

-----------------

حالا تو از كجا ميدوني تكراري بيد نكنه كل شعراي تاپيك رو حفظيدي ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

بري اونجا با اينا طرفي [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ... گرفتي ؟ :happy:

Monica
11-10-2006, 22:02
وقتی کنار پنجره خیس از باران می نشینم
چشم هایم به دورترین نقطه دنیا خیره می ماند
و خاطرات نداشته ام با تو
به کور سوی بی فروغ روحم می تابد
و من
یک شعر تازه برای تو می سرایم
وقتی دستانم را از لابلای موی سیاه پریشانم
سیاه چون شب های بی تو!
بیرون می کشم
وقتی دستانم بعد از پاک کردن رد اشکی افشاگر از روی گونه هایم
پایین می اید
با همان قلم فرسوده اشنا می شود
ومن
برای تو
یک شعر تازه می نویسم
وقتی لب هایم
از لرزش هق هقی نا بهنگام باز می ایستد
و برای صبر و سکوت
گزیده نمی شوند
اهسته باز می شوند
ومن
برای تو
یک شعر تازه می خوانم
وقتی روح پرده پوشم
از پله های معبد عشق بالا می رود
در مسلخگاه باور و بودن
با دستانی لرزان
برای تو
یک شعر تازه قربانی میکند....


این روزها می گذرند
بدون تو
بدون حضور ستاره بارانت
و تنها من مانده ام
من
و
هر روز یک شعر تازه.....
------------------
همه رو که حفظ نیستم اما بعضی از شعرا تو خاطره آدم می مونه... مثلا این که کویر جان گفتند من خودم قبلا گفته بودم واسه همین یادم بود ! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آره گرفتم ... منم باید این شکلی بشم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

WooKMaN
11-10-2006, 23:07
هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچيد
در رهگذار باد نگهبان لاله بود

بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح
آن دم که کار مرغ سحر آه و ناله بود

-----------

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

k@vir
12-10-2006, 00:04
دل من دیگه تو رو لایق عشق نمی دونه
دل من خسته شده نمی کشه نمی تونه
تو یه خوابی تمومش کن بزار باشه چشای من
از این راه پر از چاله دیگه بریده پای من

FX64 Dual Core
12-10-2006, 00:30
با سلام


نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد *** عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد

ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد *** چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

این تطاول که کشید از غم هجران بلبل *** تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد

k@vir
12-10-2006, 00:59
دیشب که تو دادی به من آن زهر نگاهت
امشب به مزارم سبب عذرو دعا چیست؟

Marichka
12-10-2006, 02:23
تا كي مي صبوح و شكر خواب بامداد
هشيار گرد هان كه گذشت اختيار عمر

دي در گذار بود ونظر سوي ما نكرد
بيچاره دل كه هيچ نديد از گذار عمر

nightmare
12-10-2006, 02:33
رنگی کنار شب
بی حرف مرده است .
مرغی سیاه ـمده از راه های دور
می خواند از بلندی بام شب شکست
سرمست فتح آمده از راه
این مرغ غم پرست .

FX64 Dual Core
12-10-2006, 03:44
با سلام


تو بدری و خورشید تو را بنده شده​ست *** تا بنده​ی تو شده​ست تابنده شده​ست

زان روی که از شعاع نور رخ تو *** خورشید منیر و ماه تابنده شده​ست

Marichka
12-10-2006, 03:50
تكيه بر تقوي و دانش در طريقت كافريست
راه رو گر صد هنر دارد توكل بايدش

با چنين زلف و رخش بادا نظربازي حرام
هر كه روي ياسمين و جعد سنبل بايدش

k@vir
12-10-2006, 04:05
شدم چون قصه فراموش ترین
ای دل از وسوسه زلف تو مغشوش ترین

Monica
12-10-2006, 05:22
وقتی که در ایوان دلتنگیهایت
می نشینی
وقتی که در پشت یک پنجره بارانی
بی هوا شاعر میشوی
کسی هست که میشود
به او پناه برد
کسی که در شب میتوان
دلتنگیها را با او قسمت کرد
نگاهت را
از سنگفرش خیس و سرد کوچه های باران زده
جدا کن
می توان
از تاریکیها گذشت
می توان
خود را در کوچه های سبز باور
دوباره یافت
یک نفر هست
شب دلتنگی ات را
با او قسمت کن
تنها با من .

magmagf
12-10-2006, 05:24
نه به ابر ،
نه به آب ،
نه به برگ ،
نه به این آبی آرام بلند ،
نه به این خلوت خاموش کبوتر ها ،
نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام ،
من به این جمله نمی اندیشم .
من ، مناجات درختان را ، هنگام سحر ،
رقص عطر گل یخ را با باد ،
نفس پاک شقایق را در سینه کوه ،
صحبت چلچله ها را با صبح ،
نبض پاینده هستی را در گندم زار ،
گردش رنگ و طراوت را در گونۀگل ،
همه را می شنوم ، می بینم .
من به این جمله نمی اندیشم !

Monica
12-10-2006, 05:33
ه جست و جوی تو بر درگاه بغضت میکوبم
در آستانه روانه شدن سیل اشکهایت
به جست و جوی تو در معبر باد می ایستم
که شاید رسد از من بویی برای تو
باشد همچو مرهم
به جست و جوی تو در چهار راه فصول
می ایستم
تابتوانم قبل از رسیدن تو به زمستان زندگی
در بهار دلت دستهایت را بگیرم و
گرما بخش دستانم دستان تو باشد
به جست و جوی تو و
به انتظار دیدن برق چشمانت
در چهار چوب چشمانت می ایستم
تا نورش برای من گم نشود
به جست و جوی تو
و حرفهای درونت
این دفتر خالی
تا چند
تا چند
ورق خواهد خورد؟؟
-------------
سلام خواهرم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif

magmagf
12-10-2006, 05:36
دوس دارم تو رو ببينم پاي سفره ي ستاره
سفره اي كه جز نگاهت هيچي تو خودش نداره
پاي اون سفره ي خالي با تو سير سير سيرم
مي تونم دست هزار تا مرد غمگين رو بگيرم
بگو اين خواب هميشه چرا تعبيري نداره ؟
بگو چشماي تو تا كي من رو منتظرمي ذاره ؟

ـــــــــــــــــــــــــ ــــــ
سلام خوشگل خانم
احوال مشا ؟

Monica
12-10-2006, 05:40
هنوز كه هنوز است دلم مي خواهد
سپيده دم از صداي گنجشكان برخيزم
و از فراز پرچين ترا ببينم در كوچه ي روستا
دامن كشان و نور افشان
پشت غبار نازك بزغاله ها
از پشت اين مشبك فلزي
هنوز كه هنوز است به خاطره ي دور گردان مي انديشم
و
پاي شمايل سدر سوگند مي خورم كه اسب
زيباتر است از لوكوموتيو
و يوزپلنگ همين دره هاي بيمار
هنوز تندتر مي دود از جاگوار
بيا به لحظه هاي وحشي خودمان برگرديم
به جرعه هاي گس گرم چاي
به بانگ بي امان گنجشكان
و ضيط صوت زنده ي قليان مادربزرگ
كه از تمام گيتارها و خواننده هاي فلزي زيباتر مي خواند

magmagf
12-10-2006, 05:42
دستامون تو دست هم گم مي شديم تو خواب شهر
دل ديوونه ي من هي قدماتا ميشمرد
كوچه ها رو رد مي كردم تا خيابون بزرگ
عطر ناب تو من رو تا آخر دنيا مي برد

Monica
12-10-2006, 05:45
از امشب
خوابهايم براي تو
از اين پس
باچشم هاي باز مي خوابم
از اينجا به بعد
چشم هايم از تا غروب نگاههاي آشنا مي آيد
و مي رود كه بيايد از طلوع چشم هايي كه نديدم
از اينجا به بعد
كه تو چترت را نو مي كني
من از راههاي پراز چتر رفته برمي گردم
ولي تو آمدنم را خواب نخواهي ديد
از اينجا به هر كجا
من بدون ساعت راه مي روم
بدوه هر روز كه صبح را
از پنجره به عصر مي برد
و پاي سكوت ماه
به خاطره خيره مي شود
از اينجا به بعد
دنيا زير قدم هايم تمام مي شود
و تو از دو چشم باز
كه رو به آخر دنيامي خوابد
رو به چترهاي رفته
تمام خوابهايم را خواهي ديد
---------
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif

magmagf
12-10-2006, 05:53
ديگه هيچ ستاره يي جرات چشمك نداره
حتي جاي تن تو رو تن اين ملافه نيست
چشمك ستاره ها رو مي شمرديم يادته ؟
واسه تنهايي شب غصه مي خورديم يادته ؟
من مثله سايه ي تو تو واسه من مثل نفس
هردومون براي همديگه مي مرديم يادته ؟
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــ
نياره اون روزا خدا كه موني گلم گريه كنه
چي شده خانمي ؟

Monica
12-10-2006, 05:57
هر وقت
دلت براي نگاهم تنگ شد
هر وقت
دلت براي صدايم تنگ شد
بيا با خيال پرندگان پرواز کنيم
تا
خاطرات زيبايمان را مرور کنيم.
-------------
اعصابم خیلی خورده فرانک جون ... یهنی خهلی خفن [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif مگه نمی بینی نصفه شبی اومدم اینجا؟ از بیخوابیه دیگه خواهرم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif امروز قراره یه اتفاقی بیفته که اصلا دلم نمی خواد بیفته .... تشییع جنازه یه یکی از بهترین دوستامه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
12-10-2006, 06:01
مبهوت و حيران نشستي
يا گر سرودي سرودي
از هيبت محتسب واژگان را
در دل به هفت آ ب شستي
صد كاروان شوق
صد دجله نفرت
در سينه ات بود اما نهفتي
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــ
الهي
اين قدر مصيبت بديه اصلا نمي دونم چي بايد بگم
اميدوارم اخرين غمت باشه عزيز دلم

Monica
12-10-2006, 06:08
یکی بر سر شاخ ، بن می برید
وحس کرده بود
که سیبی است سرخ و درشت
و باید بیفتد به دامان یار
---------------------
فدات بشم خانوم گلم ... من برم ... تا بعد

magmagf
12-10-2006, 06:14
رو به سوي آفتاب پاي در نشيب
در غروبهاي سرخ و خالي و خفته
دل به گرمي نوازش نگاههاي خسته تو مي دهم
سر به ساحل تو مي نهم
اي كرانه عظيم دوست داشتن
اي زمين گرمسير
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ
شبت خوش

Monica
12-10-2006, 17:11
عشق

بذر زخم است

و ما در جراحت گلوگاه تو

ريشه مي بنديم.

غرور

شکوفه ي تنهايي است

و ما در واپسين نفس شعله مي شکفيم.

غم

ميوه ي جهل ست و ما

ديري ست تا غمناکان باغ توايم

چه کسي آيا

مي چيندمان

به بهاي هبوط؟

WooKMaN
12-10-2006, 19:10
طمع خام بين که قصه فاش
از رقيبان نهفتنم هوس است

شب قدری چنين عزيز و شريف
با تو تا روز خفتنم هوس است

---------------

مگه ط پيدا ميشد !!! [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

piishii
12-10-2006, 22:14
سلام.
طعنه به من و عشق من
حاصل همه عمر عاشق بودن
ندیدن و ندونستن عشق
حاصل همه عمر عاشق بودن

magmagf
13-10-2006, 02:06
نهالي در ذهنم
داسي در دستم
شوري در سينه ام
سكوتي بر لبانم
نوري در يأسم
غمي بر چشمم
آفتابي در انديشه ام
رگباري بر زبانم
چگونه با درون همسفرت كنم

k@vir
13-10-2006, 03:21
من آن نیم که حلال از حرام نشناسم
شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام!

magmagf
13-10-2006, 03:28
ميعاد در سه راهي باريك ، مشكوك در هواي مه آلود ، تا دختري
از سفره خانه ي شيطان تو را دعوت كند به شام
تو هيچ چيز نداري كه پنهان كني ، حتي زيبايي فنا شده ي عكس هايت را
پس جاي هيچ پنهان كاري در هيكل تو نيست
جز كفش دخترانه كه پوشيدي
بر پنجه هاي آن دو ميخك بلند دميده
شكل دو پرچم سرخ

Marichka
13-10-2006, 03:35
خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش
اي درج محبت به همان مهر و نشان باش

تا بر دلش از غصه غباري ننشيند
اي سيل سرشك از عقب نامه روان باش

magmagf
13-10-2006, 03:43
شيشه ي پنجره را باران شست
از دل من اما
چه كسي نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربي رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
مي پرد مرغ نگاهم تا دور
واي ، باران
باران ؛
پر مرغان نگاهم را شست

k@vir
13-10-2006, 05:15
تمام زندگی ام در خیال می گذرد
جوانی ام به امیدی محال می گذرد
مسافری که ز سمت بهار می آید
به من که می رسد آرام و لال می گذرد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Mehrshad-msv
13-10-2006, 05:56
درباغي رهاشده بودم.
نوري بي رنگ وسبك برمن مي وزيد.
آيامن خود بدين باغ آمده بودم؟
و ياباغ اطراف مراپر كرده بود؟
هواي باغ ازمن مي گذشت
وشاخ وبرگش دروجودم مي لغزيد.
آيااين باغ
سايه روحي نبود
كه لحظه اي برمرداب زندگي خم شده بود؟

ناگهان صدايي باغ رادر خود جاداد،
صدايي كه به هيچ شباهت داشت.
گويي عطري خودش رادر آيينه تماشا مي كرد.
هميشه ازروزنه اي ناپيدا
اين صدادرتاريكي زندگي ام رهاشده بود.
سرچشمه صداگم بود:
من ناگاه آمده بودم.
خستگي درمن نبود:
راهي پيموده نشد.
آياپيش ازاين زندگي ام فضايي ديگرداشت؟!!!.....

magmagf
13-10-2006, 10:46
تو مي آيي و
باران در ركابت
مژده ي ديدار و بيداري
تو مي آيي و همراهت
شميم و شرم شبگيران
و لبخند جوانه ها
كه مي رويند از تنواره ي پيران

FX64 Dual Core
13-10-2006, 21:11
با سلام

اين چند بيت براي مشاعره :sad:

نفس برآمد و کام از تو بر نمی​آید ××× فغان که بخت من از خواب در نمی​آید

صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش ××× که آب زندگیم در نظر نمی​آید

قد بلند تو را تا به بر نمی​گیرم ××× درخت کام و مرادم به بر نمی​آید

مگر به روی دلارای یار ما ور نی ××× به هیچ وجه دگر کار بر نمی​آید

مقیم زلف تو شد دل که خوش سوادی دید ××× وز آن غریب بلاکش خبر نمی​آید

ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا ××× ولی چه سود یکی کارگر نمی​آید

بسم حکایت دل هست با نسیم سحر ××× ولی به بخت من امشب سحر نمی​آید

در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز ××× بلای زلف سیاهت به سر نمی​آید

ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس ××× کنون ز حلقه زلفت به در نمی​آید
-----------------------------------
و اين هم براي ...


من ترک عشق شاهد و ساغر نمی​کنم ××× صد بار توبه کردم و دیگر نمی​کنم

باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور ××× با خاک کوی دوست برابر نمی​کنم
:sad: :sad: :sad:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

piishii
13-10-2006, 22:15
در آنجا بر فراز قله ی کوه
دو پایم خسته از رنج دویدن
بخود گفتم : که در این اوج دیگر
صدایم را خدا خواهد شنیدن !

magmagf
13-10-2006, 23:37
نگاه كن ! كودك در خواب به رنگين كمان لبخند مي زند
طلوع پرچم بر چهره اش : سه رنگ قشنگ
شبيه « آب » گفتن ماهي طلايي در تنگ عيد
حواست كجاست ؟ زيبايي مي گويد آب
همين زمان ، در تقارني شگفت انگيز
كاغذ هاي پراكنده ي مشق به خورشيد لبخند مي زنند
در آفتاب پنجره ي تو كه مشرف به آسايشگاه است
حتي ديوانگان نيز دريافته اند
كه هر چه كمتر گفتيم بيشتر تفاهم داشتيم
نخستين عشق تو كجا رفت ؟

k@vir
14-10-2006, 00:35
تو تعبیر رویای نادیده ای
تو نوری که بر سایه تابیده ای
تو یک آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاک تردید باریده ای
تو یک خاک در کوچه ی زندگی
تو یک کوچه در شهر آزادگی
تو یک شهر در سرزمین حضور
تویی راز بودن به این سادگی
مرا با نگاهت به رویا ببر
مرا تا تماشای دریا ببر
دلم قطره ای بی تپش در سراب
مرا تا تماشای دریا ببر.

magmagf
14-10-2006, 00:39
روزگاري ، ته يك جام قديمي ، نقش بلبل را ديد
كه مي لغزيد تا دانش لب هايش
گرچه در ويرانه ،‌ بين خرده ريز زندگي شهري
تكه اي مخمل آبي
و در آن گرمي لمبرهاي مهمانان باقي
مخمل آبي نقش فرسوده ي بلبل دارد
طرحي از شاعر فرسوده كه مي كوشد ياد آرد
در كجاي تن او بلبل پنهان است

k@vir
14-10-2006, 00:46
تصویر آوارگی ام بر مردمک چشمانت
نمایان است
بر زیر لب هایت
نامم ماوا گرفته است
و همچنان
نسیم نفس های گرمت
گیسوانم را بهم می ریزد
و عطر بوسه ات را
از گونه ای به گونه ی دیگر می برد
.....

magmagf
14-10-2006, 00:50
در لحظه هايي كه ديدار
در كوچه ي پار و پيرار
از دور مي شد پديدار
ديگر تو آن شعله ي سبز
وان شور پارينه را كشته بودي
قلبت نمي زد كه آنك
آن خنده ي آشكارا
وان گريه هاي نهانك
آن لحظه ها
مثل انبوه مرغابيان
و صفير گلوله
از تو گريزان گذشتند
تا هيچ رفتند و درهيچ خفتند
شايد غباري
در آيينه ي يادهايت
نهفتند

k@vir
14-10-2006, 00:56
در برکران دست
در نیمه های شب
جز من که با خیال تو
جز من که در کنار تو می سوختم غریب
تنها ستاره بود که می سوخت
تنها نسیم بود که می گشت

Monica
14-10-2006, 04:41
سلام...[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-------------
به جست و جوی تو بر درگاه بغضت میکوبم
در آستانه روانه شدن سیل اشکهایت
به جست و جوی تو در معبر باد می ایستم
که شاید رسد از من بویی برای تو
باشد همچو مرهم
به جست و جوی تو در چهار راه فصول
می ایستم
تابتوانم قبل از رسیدن تو به زمستان زندگی
در بهار دلت دستهایت را بگیرم و
گرما بخش دستانم دستان تو باشد
به جست و جوی تو و
به انتظار دیدن برق چشمانت
در چهار چوب چشمانت می ایستم
تا نورش برای من گم نشود
به جست و جوی تو
و حرفهای درونت
این دفتر خالی
تا چند
تا چند
ورق خواهد خورد؟؟

magmagf
14-10-2006, 06:22
مونيكاي گلم تكراريه كه (خودت قبلا داده بودي اين شعرا )
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ
در كوچه همچنان
جنگ عبور از زره واقعيت است
و عاشقان تيزتك ترس ناشناس
بنهاده كوله بار تن جست مي زنند
پرواز مي كنند
آري
اين شبروان ستاره روزند
كه مرگهايشان
در اين ظلام روزني به رهايي است
و خون پاكشان
در اين كنام كحل بصرهاي كورزا است
اينان تبارشان
سر مي كشد به قلعه ي دور فداييان

Master
14-10-2006, 06:53
نگریم زین پس جز خون ز دیدگانم
زین پس افتاب فروغم را کجا دریابم ....

(هر کی تونست اسم این شاعرو بگه جایزه داره...)

magmagf
14-10-2006, 06:59
مادران و پدراني از قبل تعيين شده
شناسنامه هايي از قبل آماده شده
زندگي ديكته واري كه از قبل به خوبي ديكته شده
چه كسي جرات عصيان دارد؟
من؟
تو؟
و
يا اويي كه هنوز به دنيا نيامده؟
اصلا" عصيان چه معنايي مي دهد،
وقتي عصيان هم به تو ديكته شده باشد؟

Master
14-10-2006, 07:16
دگربار خواب تو دیدم و پنداشتم تویی
ناگهان نوایی پدیدارگشت پنداشتم که نه تویی ....

(نگفتید این شاعر کیست؟ فرانک تو هم بلد نیستی؟)

estessna boy
14-10-2006, 10:52
سلام دوستان شعر دوست و داراي احساسات لطيف شاعرانه

من شعرامو در اين وبلاگ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) ميريزم. خوشحال مي شم نظرتونو بدونم...


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]]
;)

vahide
14-10-2006, 13:32
يك لحظه
-حتي-
جاي حاشا نيست
آري
حرفي ندارم با تو-اي پيداي پنهان كار-
آن سوي تر از پرده هاي شك
نقش كسي غير از تو پيدا نيست.

با اين همه اما
در آسمان تو
وقتي به قدر لحظه اي لبخند هم جا نيست

اين پرده هاي ابر
تصوير هاي مه
آيينه ي باران
حرير باد
اينها... به چشم شوربختم هيچ زيبا نيست.

Monica
14-10-2006, 14:47
چون بوم بر خرابه دنيا نشسته ايم
اهل زمانه را به تماشا نشسته ايم
بر اين سراي ماتم و در اين ديار رنج
بيخود اميد بسته و بيجا نشسته ايم
ما را غم خزان و نشاط بهار نيست
آسوده همچو خار به صحرا نشسته ايم
گر دست ما ز دامن مقصد كوته است
از پا فتاده ايم نه از پا نشسته ايم
تا هيچ منتظر نگذاريم مرگ را
ما رخت خويش بسته مهيا نشسته ايم
يكدم ز موج حادثه ايمن نبوده ايم
چون ساحليم و بر لب دريا نشسته ايم
از عمر جز ملال نديدم و همچنان
چشم اميد بسته به فردا نشسته ايم
آتش به جان و خنده به لب در بساط دهر
چون شمع نيم مرده چه زيبا نشسته ايم
اي گل بر اين نواي غم انگيز ما ببخش
كز عالمي بريده و تنها نشسته ايم
تا همچو ماهتاب بيايي به بام قصر
مانند سايه در دل شب ها نشسته ايم
تا با هزار ناز كني يك نظر به ما
ما يكدل و هزار تمنا نشسته ايم
چون مرغ پر شكسته فريدون به كنج غم
سر زير پر كشيده و شكيبا نشسته ايم

WooKMaN
14-10-2006, 14:50
مگر به تيغ اجل خيمه برکنم ور نی
رميدن از در دولت نه رسم و راه من است

از آن زمان که بر اين آستان نهادم روی
فراز مسند خورشيد تکيه گاه من است

----------

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
14-10-2006, 14:56
در طلسم لحظه اي مبهم
قلبي و ديداري و عشقي
رازي سربسته تا ابد
تالاب واژه ام همه جا
از نگاه سبز تو پر
و اين تنها از عقار كهنه من مانده
زمانه راست مي گفت كه عشق
بي رحم تر از آن است كه به فرجام خود رسد
وگرنه تو را پيش از اين
از آن خود داشتم
سلام بابا بزرگم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

WooKMaN
14-10-2006, 14:58
من که باشم در آن حرم که صبا
پرده دار حريم حرمت اوست

بی خيالش مباد منظر چشم
زان که اين گوشه جای خلوت اوست

-----------

سلام عليكم گرند مادر [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ... خوبي الحمدالله [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ...

Monica
14-10-2006, 15:01
تيمار كن اين فلج موت تن شود
سستي فرونهد
كندي رها كند
خو گير راه رفتن و برخاستن شود
دست شكسته بار دگر پتك زن شود
آن گه به مرگ دارو و جان دارو
درمان غم كنيم
از جان علم كنيم

WooKMaN
14-10-2006, 15:04
ملکت عاشقی و گنج طرب
هر چه دارم ز يمن همت اوست

من و دل گر فدا شديم چه باک
غرض اندر ميان سلامت اوست

--------

حالا هي م بده ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif

Monica
14-10-2006, 15:10
تنگ غروب و هول بيابان و راه دور
نه پرتو ستاره و نه ناله ي جرس
خونابه گشت ديده ي كارون و زنده رود
اي پيك آشنا برس از ساحل ارس
----------
به خاطره تو عوضش کردم شد "س"

WooKMaN
14-10-2006, 15:12
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست

نظير دوست نديدم اگر چه از مه و مهر
نهادم آينه‌ها در مقابل رخ دوست

---------------

البته اگه همون م رو ادامه ميدادي بازم من كم بيار نبيدم ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
14-10-2006, 15:15
اگر عشق نيست
هرگز هيچ آدميزاده را
تاب سفري اينچن
نيست!
چنين گفتي
با لباني كه مدام
پنداري
نام گلي
تكرار مي كنند.
---------------
اما اگه تو یه ذره دیگه ت بدی من کم می آرم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] می گم رامبد پستات چه خشگل شده تعدادش بیا دیگه خارج از متفرقه پست نده [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

WooKMaN
14-10-2006, 15:22
دل صنوبريم همچو بيد لرزان است
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست

اگر چه دوست به چيزی نمی‌خرد ما را
به عالمی نفروشيم مويی از سر دوست

---------------------

حالا منم هرچي د دارم آخرش ت بيد ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ميگم بذار بشه 7.777 تا خوشگل تر شه ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif

Monica
14-10-2006, 15:27
در آشفتگي روز وشب
مرآ به آمدنت پرواز كن
آنگاه حضورم را فرياد بزن
تا در غروب
چشمانم را ببيني
وطلوع را نظاره شوي
صداي بودنت را ميشناسم
من هوشيارم ‚ به ريزش نور
يا غباري به تاريكي شب
وتو
در خواب ارام گير
چون نفسهايت را خواهم شمرد
و
به پرواز كبوتران سوگند
كه اشفتگي گيسوانت را در نظمي زيبا
تا اخرين لحظه
پاس مي دارم
تو باران را حوصله كن
شايد شمعدانيها
با عطر گل ياس سيراب شدند
وديگر غم انها (شمعداني) را آواز نكني
وخنده عطر بهار نارنج
با آهنگي
روح نواز
نسيم سحر را
در ساحل گيسوانت
به نغمه دراورد
--------------
من که مشکلی ندارم با 7777 اما می ترسم عمرت تا اون موقع کفاف نده [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

WooKMaN
14-10-2006, 15:30
در اين چمن گل بی خار کس نچيد آری
چراغ مصطفوی با شرار بولهبيست

سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد
که کام بخشی او را بهانه بی سببيست

-----------------

كفاف ميده تازه اول جوونيمه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ... شنيدم وصيت كردي اين يوزرت به نوت برسه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ... اسمش چي بود ؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
14-10-2006, 15:35
انگار كسي
درِ قوطيِ دنيا را گذاشته

آسمان پيدا نيست
تنها سياهيِ كلاغها
بر سپيديِ بالا سرمان
لكه هايي متحرك را مانند

قطعا كسي
درِ قوطي دنيا را گذاشته

گير افتاده ايم !
من که از خدامه بابا بزرگم یالهایه سال عمر کنه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

WooKMaN
14-10-2006, 15:47
ماييم و آستانه عشق و سر نياز
تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست

دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک
منت خدای را که نيم شرمسار دوست

--------------

اتفاقا من يه مامان بزرگ دارم كه ميخواد ركورد طول عمر رو بزنه .... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Monica
14-10-2006, 16:42
برف مي بارد:
سالهاي خشم از پس ساعاتي مي آيند
كه بيهوده رو به پايين شناورند . . .
كولاك
برف روي زمين را
تا سه روز عميقتر و عميقتر مي كند
يا شصت سال،‌هان ؟ بعد
خورشيد! مجموعه درهمي از
جرقه هاي زرد و آبي ...
درختان پر برگ
در كوچه هاي طويل
تنهايي را تاب مي آورند
بعد انسان رو برميگرداند و آنجا ...
رد پاي تنهايي اش امتداد يافته
به روي دنيا.
چه باحال :دی بهش بگو بیاد تو فروم باهاشون آشنا بشیم و از تجربه هاشون استفاده کنیم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] راستی جوابه پ.خ رو زود بده چون اگه چیز نشده برم پیگیری کنم ببینم داشتان چیه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

saye
14-10-2006, 17:27
من مرگ نور را

باور نمي كنم

و مرگ عشقهاي قديمي را

مرگ گل هميشه بهاري كه مي شكفت

در قلبهاي ملتهب ما

مانند ذره ذره مشتاق

پرواز را به جانب خورشيد

آغاز كرده بودم

با اين پرشكسته

تا آشيان نور

پرواز كرده بودم

من با چه شور و شوق

تصوير جاودانه آن عشق پاك را

در خويش داشتم

اينك منم نشسته به ويرانسراي غم

اينك منم گسسته ز خورشيد و نور و عشق

در قلب من نشسته زمستان در پا

من را نشانده اند

من را به قعر دره بي نام و بي نشان

با سر كشانده اند

بر دست و پاي من

زنجير و كند نيست

اما درون سينه من

زخمي ست در نهان

شعري ؟

نه

آتشي ست

اين ناسروده در دلم

اين موج اضطراب

ما مانده ام ز پا

ولي آن دورها هنوز

نوري ست شعله اي ست

خورشيد روشني ست

كه مي خواندم مدام

اينجا درون سينه من زخم كهنه اي ست

كه مي كاهد مدام

با رشك نوبهار بگوييد

زين قعر دره مانده خبر دارد

يا روز و روزگاري

بر عاشق شكسته گذر دارد ؟
...

magmagf
14-10-2006, 17:28
در اين شب تاريك
در آن سوي بهار و آن سوي پاييز
نه چندان دور
همين نزديك
بهار عشق سرخ است اين و عقل سبز

Monica
14-10-2006, 17:33
هنگامي كه مستقيم به چشمهايت مينگرم
و لحظه اي بعد
زير خنده بزنم
و گاهي كه بر زميني نشستم و تو از خنده من خشمگيني
صورت ام را بالا گيرم و قطره هاي اشك
-نه از آنها كه مزه شادي بدهند
آرام به ات چشمك بزنند
و چون تپه اي شني در كنار ساحل خروشان
لحظه لحظه بر زمين فرونشينم
و آنگاه شماها آرام آرام دور آن تپه شني نااينجا
-قصر كنار ساحل آرزوهايم
بگرديد
و ديگر كسي به روياي فردايتان لبخند نزند.

Marichka
15-10-2006, 02:24
دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم

اين كه مي گويند آن خوشتر ز حسن
يار ما ايندارد و آن نيز هم

k@vir
15-10-2006, 02:43
من ته چشمان تو را می خواهم
نا دوباره آغاز شوم
چشم تو دروازه ی دل دیوانه ی توست
اول راه کجاست
دل من بی تاب است
این چشم که تو داری می ناب است
من مست و غزل خوان چشم تو شدم....

magmagf
15-10-2006, 06:39
مي گذرم از اين گذرگاه
واسه پيدا كردن ماه
واسه كشف آخرين زخم
تا پل معلق اخم
سر مي رم تا لب بارون
تا شب خيس خيابون
بگو تاحضور بوسه
چن تالبريختگي مونده ؟
چن تا بغض تلخ نشكن ؟
چن تا آواز مونده ؟

Monica
15-10-2006, 12:11
بتاب ديوانه هي بتاب

خودم را برايت خواب ديده ام بخواب

چشمم را بگيري مي سوزانمت

نگاه كن ماده ترين زن ، دستش براي من

بالا رفته تا ماه دف مي زند :

ديوانه اي اي بي هدف يك حلق سرگردان به كف رفت اين طرف رفت آن طرف

هفتاد و هفت حفره ان ورتر از نفس

مي افتي

روي دستهايي كه گناه مي شود بر گردنت

نترس

بر مي گردانمت

شانه به شانه ام بزني به هيچ كجاي تو بر نمي خورم

درياچه از سرم گذشت خطر يا توهم فرقي ندارد

فقط

چشمهايت را ببند لطفا

مي خواهم سرت را زير آب كنم .

vahide
15-10-2006, 14:06
من به ويرانه تبسم كردم
با شب جغد تكلم كردم

سكه رايج خوشبختي را
در خم كوچه ي شب گم كردم.

mohammad99
15-10-2006, 19:00
مائيم و می و مطرب و اين کنج خراب جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمت و بيم عذاب آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب

k@vir
15-10-2006, 20:21
بي كس و
تنها
كنار پنجره
نشسته ام
و به جاي تو
زانوي غم
در بغل دارم...
قطار ثانيه ها
در گوشم سوت مي كشد
كه
" شب از نيمه گذشته و
تو هنوز بيداري؟!"
چشمانم
به
عكس قاب شده ات
در خيال
مي نگرد...
" پس چرا
به بالينم
نمي آيي؟!!"
ثانيه ها
غرق در تماشا
تنم
آهسته آهسته
خالي از سردي مي شود
انگشتان تو هست
كه اشكهايم را
مي ربايد...
گرمي بوسه هايت
بر موهايم
مرا مي سوزاند...

و اينبار
تپش قلب من
هست
كه
موهاي تو را
مي نوازد...!... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

محمد جاوید
15-10-2006, 23:04
درشادي وغم چيده شود شاخۀ گُل// نالد زفراق گل زیبا بلبل
درعيد وعزا فرق ندارد نوعش// گاهي گل سرخ ، گاهگاهي سُنبل

magmagf
16-10-2006, 02:27
لنگ لنگان قدمي بر مي داشت
هر قدم دانه شكري مي كاشت

Marichka
16-10-2006, 04:06
تسبيح و خرقه لذت مستي نبخشدت
همت در اين عمل طلب از ميفروش كن

پيران سخن ز تجربه گويند گفتمت
هان اي پسر كه پير شوي پند گوش كن

بر هوشمند سلسله ننهاد دست، عشق
خواهي كه زلف يار كشي ترك هوش كن

با دوستان مضايقه در عمر و مال نيست
صد جان فداي يار نصيحت نيوش كن

ساقي كه جامت از مي ساقي تهي مباد
چشم عنايتي به من درد نوش كن

سر مست در قباي زرافشان چو بگذري
يك بوسه نذر حافظ پشمينه پوش كن

vahide
16-10-2006, 06:27
نيمه شب بايد باشد .
دب اكبر آن است : دو وجب بالا تر از بام .
آسمان آبي نيست ، روز آبي بود .
ياد من باشد فردا، بروم باغ حسن گوجه و قيسي بخرم .
ياد من باشد فردان لب سلخ. طرحي ازبزها بردارم
طرحي از جاروها ، سايه هاشان درآب ،
ياد من باشد، هرچه پروانه كه مي افتد در آب،
زود از آب درآرم .
ياد من باشد كاري نكنم . كه به قانون زمين برخورد .
ياد من باشد فردا لب جوي ، حوله ام را هم با چوبه بشويم
ياد من باشد تنها هستم .

ماه بالاي سر تنهايي است .

magmagf
16-10-2006, 07:32
تو نغمه ي خويش را
در بيابان رها كن
گوش از كران تر كرانها
آن نغمه را مي ربايد
باران كه باريد هر جويباري
چندان كه گنجاي دارد
پر مي كند ذوق پيمانه اش را
و با سرود خوش آب ها مي سرايد

vahide
16-10-2006, 07:57
در گشودم: قسمتي از آسمان افتاد در ليوان آب من.
آب را با آسمان خوردم.
لحظه هاي كوچك من خواب هاي نقره مي ديدند.
من كتابم را گشودم زير ناپديد وقت.
***
نيمروز آمد.
بوي نان از آفتاب سفره تا ادراك جسم گل سفر مي كرد.
مرتع ادراك خرم بود.
***
دست من در رنگ هاي فطري بودن شناور شد:
پرتقالي پوست مي كندم.
شهر در آيينه پيدا بود.
دوستان من كجا هستند؟
روزهاشان پرتقالي باد!

magmagf
16-10-2006, 08:11
درانجايي كه آن ققنوس آتش مي زند خود را
پس از آنجا
كجا ققنوس بال افشان كند
در آتشي ديگر ؟
خوشا مرگي ديگر
با آرزوي زايشي ديگر

vahide
16-10-2006, 08:25
رخت مي شويد رعنا.
برگ ها مي ريزد.
مادرم صبحي مي گفت:موسم دلگيري است.
من به او گفتم: زندگاني سيبي است، گاز بايد زد با پوست
زن همسايه در پنجره اس، تور مي بافد، مي خواند.
من « ودا » مي خوانم، گاهي نيز
طرح مي ريزم سنگي، مرغي، ابري.
***
آفتابي يكدست.
سارها آمده اند.
تازه لادن ها پيدا شده اند.
من اناري را، مي كنم دانه، به دل مي گويم:
خوب بود اين مردم، دانه هاي دلشان پيدا بود
مي پرد در چشمم آب انار: اشك مي ريزم
مادرم مي خندد.
رعنا هم.
*****

emadi
16-10-2006, 16:34
من كه شب ها ره تقوا زده ام با دف وچنگ

اين زمان سر به ره ارم چه حكايت باشد

Monica
16-10-2006, 17:09
عشق برای من شانه هايی بود

که بران ايستادم

و

دختر همسا يه را بوسيدم


مادرم را ميگويم.

WooKMaN
16-10-2006, 19:51
من از چشم تو ای ساقی خراب افتاده‌ام ليکن
بلايی کز حبيب آيد هزارش مرحبا گفتيم

اگر بر من نبخشايی پشيمانی خوری آخر
به خاطر دار اين معنی که در خدمت کجا گفتيم

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif

Monica
16-10-2006, 20:00
زمين در درياچه
وارونه مي شود، مملو از گلابي هاي زرد
و رزهاي وحشي.
قوهاي دلفريب،
مست ازبوسه هايي هستند كه شما
وقتي سر در آبهاي مقدس و هوشيارفرو مي بريد
مي فرستيد
ولي وقتي زمستان بيايد،
گلها، تابش آفتاب،
سايه هاي زمين
را كجا خواهم يافت؟
ديوارها لال و سرد
مي ايستند،
بادنما ها
در باد تق تق مي كنند.

WooKMaN
16-10-2006, 20:14
در دل ندهم ره پس از اين مهر بتان را
مهر لب او بر در اين خانه نهاديم

در خرقه از اين بيش منافق نتوان بود
بنياد از اين شيوه رندانه نهاديم

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif