ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 [97] 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

cityslicker
24-06-2008, 16:29
گلعذاري ز گلستان جهان ما را بس

/ زين چمن سايه آن سرو روان ما را بس

Mahdi Hero
24-06-2008, 16:38
سفر به درون آرزوها
با صدای یک تار
تنها، بی هیچکس، بی هیچ غش
نیش خندی
لغزش شورآبی روی لبهایم
کودکی بی گناه من
جوانی سیاه من

cityslicker
24-06-2008, 16:45
نیست کسی
خاطرت جمع
بیازندگی را بدزدیم
انوقت میان دو دیدار تقسیم کنیم

بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیز ها را ببینیم

Mahdi Hero
24-06-2008, 18:19
من مست مي عشقم هوشيار نخواهم شد
از خواب خوش مستي بيدار نخواهم شد

cityslicker
24-06-2008, 18:31
در آستانه طواف
در هزار حلقه سرگیجه دوار
در پیچ و خم دستانت
پیچ و خم افکارت گم است انگار
در میان این رامشگریها
تویی که دیگران در کنارت تن هایی هستند تنها
با سیمایی که زیبایی کهن دارد زیبایی شرقی
چشمان سیاهی که می کشاند
هزار شعاع چشم را به درون خود
و طلسم جادویی یک رقص
و آنچه تو میدانی و گفتنی نیست
...همه گم میشوند

Mahdi Hero
24-06-2008, 18:38
در بزم تو اي شمع منم زار و اسير
در كشتن من هيچ نداري تقصير
با غير سخن كني كه از رشك بسوز
سويم نكني نگه كه از غصه بسوز

sise
24-06-2008, 19:40
زندگي بر سر جنگ است بيا و برگرد
لحضه ها تير خدنگ است بيا و برگرد

اي زلال نگهت جاري يك رنگي ها
آسمان رنگ به رنگ است بيا و برگرد

اي سفر كرده مرا نيز به خاطر آور
روز و شب تلخ شرنگ است بيا و برگرد

diana_1989
24-06-2008, 20:27
دیریست پشت پنجره ماندم که رد شوی
اما تو مدتی ست اجابت نمی کنی
قولی که داده ای به من از یاد برده ای
گفتی ز باغ پنجره هجرت نمی کنی
بیمار عشق توست پرستوی روح من
از این مریض خسته عیادت نمی کنی
باشد برو ولی همه جا غرق عطر توست
گرچه تو هیچ خرج صداقت نمی کنی
یکبار از مسیر نگاهم عبور کن
آنقدر دور گشته که فرصت نمیکنی
گل های باغ خاطره در حال مردنند
به یاس های تشنه محبت نمی کنی
رفتی بدون آنکه خداحافظی کنی
دیگر به قاب پنجره دقت نمی کنی

Mahdi Hero
24-06-2008, 21:01
یاس
مرا دید و
از دل غمزده ام
هیچ سراغی نگرفت
متحیر ماندم
که چرا
گره از بقچه درد دل من باز نشد
بوی غربت آمد
دانستم که تو
از حسرت رویش یک شاخه زرد بی خبری
می دانی
چندی پیش
از خزانی که به باغ دل من سر زد
فهمیدم
هجرتم نزدیک است

magmagf
24-06-2008, 21:22
بگذار تا به سبزي سرخ تو رو كنيم
آوازهاي گمشده را جستجو كنيم

تنهايي و قرابت ما حكم مي كند
تنها تو را ـ حضور تو را ـ آرزو كنيم

من فكر مي كنم كه غزل يك بهانه است
تا از تو و شقايقي ات گفتگو كنيم

بردارو تا پريدگي خواب ها بيا
تا خنجري درون دل خود فرو كنيم

sise
24-06-2008, 21:30
می خواستم که حادثه باشم برای او
شيرين و تلخ قصه ی راهش شوم، نشد

می خواستم به شيوه ی ايثار و معجزه
قبله برای قلب و نگاهش شوم، نشد

گفتم به خود هميشه ی او می شوم ولی
حتی نشد که گاه به گاهش شوم، نشد

seied-taher
24-06-2008, 21:33
دیو هستند ولی مثل پری می پوشند
گرگ هایی که لباس پدری می پوشند
آنچه دیدید به مقیاس نظر می سنجد
عشق ها را همه با دور کمر می سنجد
خوب طبیعی است که یکروزه به پایان می رسد
عشق هایی که در پیچ خیابان برسد

Mahdi Hero
24-06-2008, 21:35
دوش ديدم كه ملايك در ميخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند

seied-taher
24-06-2008, 21:40
دلم برای جنگ‌های لوله خودکاری
دلم برای شیطنت‌های کودکی
و ایستادن‌های مکرر
پشت در دفتر
دلم برای معلم‌هایی که عاشقانه
آزردنم
وعشق‌هایی که بی‌بهانه آزردم‌شان
و از همه بیشتر
دلم برای خدا تنگ شده است.

من هر روز در تلاشم تا
خاطرم بماند،
و تو هر شب دعا می‌کنی
که فراموش کنی!
خاطرات‌مان، چه بلاتکلیف‌اند!!!

برای اثبات بهترین بودنت،
چند رای باید خرید
تا انتخابات قلب تو
عادلانه برگزار شود؟!!

دیر زمانی است که سکوت کرده‌ای!
عاشق توفان پس از این آرامشم.
چیزی بنویس!
حرفی بزن!
این بار نپرس،
تو بگو «چه خبر؟!»

برگرفته از نوشته های گیلاس آبی

Mahdi Hero
24-06-2008, 21:43
روز وصل از غمزه‌ی او جان سر گردان من
چون تحمل کرد چندان ناوک دلدوز را؟

sise
24-06-2008, 21:45
اي چشم هاي تو ديواني از غزل
تقديم چشم تو داماني از غزل

با هر نگاه تو در خانه ي دلم
ناخوانده مي رسد مهماني از غزل

لبريزمي شوم ازعاشقانه ها
وقتي كه بي زبان مي خواني از غزل

ديوانه مي كند شعر نگاه تو
زيباي من چه ها مي داني از غزل؟

درشوره زارغم مي مرد شعر من
چشم تو آمد و باراني از غزل

seied-taher
24-06-2008, 21:46
آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سردو سنگین ، اسمانهای اجاری

با نگاهی سر شکسته ، چشمهایی پینه بسته

خسته از درهای بسته ، خسته از چشم انتظاری

Mahdi Hero
24-06-2008, 21:47
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع جان هم سوخته پروانه

seied-taher
24-06-2008, 21:51
هرکه به دیدار تو نائل شود یکشبه حلال مسایل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد سینه ما را عطشی دست داد

Mahdi Hero
24-06-2008, 21:52
درديست غير مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گويم کين درد را دوا کن

seied-taher
24-06-2008, 22:01
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را
بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت
که ز کوي او غباري به من آر توتيا را

diana_1989
24-06-2008, 23:20
ای صمیمی ای دوسـت ، گاه بیگاه لبه پنجره خاطره ام می آیی
ای قدیمی ای خوب ، تو مرا یاد کنی یا نکنی من به یادت هستم
آرزویم همه سرسبزی توست

Mahdi Hero
24-06-2008, 23:24
ترسم كه صرفه اي نبرد روز باز خواست
نان حلال شيخ ز آب حرام ما

diana_1989
24-06-2008, 23:26
ای ندانم چون و چند ! ای دور
تو بسا کاراسته باشی به ایینی که دلخواه ست
دانم این که بایدم سوی تو آمد ، لیک
کاش این را نیز می دانستم ، ای نشناخته منزل
که از این بیغوله تا آنجا کدامین راه
یا کدام است آن که بیراه ست
ای برایم ، نه برایم ساخته منزل
نیز می دانستم این را ، کاش
که به سوی تو چها می بایدم آورد
دانم ای دور عزیز !‌ این نیک می دانی
من پیاده ی ناتوان تو دور و دیگر وقت بیگاه ست
کاش می دانستم این را نیز
که برای من تو در آنجا چها داری
گاه کز شور و طرب خاطر شود سرشار
می توانم دید
از حریفان نازنینی که تواند جام زد بر جام
تا از آن شادی به او سهمی توان بخشید ؟
شب که می اید چراغی هست ؟
من نمی گویم بهاران ، شاخه ای گل در یکی گلدان
یا چو ابر اندهان بارید ، دل شد تیره و لبریز
ز آشنایی غمگسار آنجا سراغی هست ؟

bidastar
24-06-2008, 23:45
تو گلبرگی بباغ یاس بودی
و عطری از گل احساس بودی
تو رنجیدی از این بی مهری من
ندانستم که تو حساس بودی

magmagf
25-06-2008, 00:13
يك استكان بريز از آن چاي . . واي نه . .
امروز با هميم يكي نه . . دو استكان
از آن هميشه ها كه نمي ديدمت بگو
از آن عبور تيره و تكراري زمان

bidastar
25-06-2008, 00:49
نمی دونم که تو رو نفرین کنم یا این دلم ،
نمی دونم که تو حل مشکلی یا مشکلم ،
با تو عاشقانه بودم پس چرا
حسرت یه روز عشق مونده دلم ،
با تو شاهنامه بودم نه یک غزل ،
با تو رودخونه بودم نه یک قنات ،
یه روزی من و تو بودیم و حالا ،
منو تنهایی و یک عمر خاطرات ،
توی این غربت پر گرگ و حراس ،
دارم عین ماهیها جون می کنم
خستم از تظاهر ایستادگی ،
جای دندون هزار گرگ به تنم

Mahdi Hero
25-06-2008, 01:51
مادرم می گفت:
عاشقی یک روز است و
پشیمانی هزار روز
حالا
هزار روز پشیمانم
که چرا
یک روز عاشق نبودم

negar00
25-06-2008, 01:58
مرا ديوانه كن ديوانه كردن عالمي دارد
به مستي عقل را ويرانه كردن عالمي دارد

magmagf
25-06-2008, 04:52
در اين غم سرا تا که سر زنده ام
من اين تار غمخوار لرزانده ام
کسي گر بر آرد ز دردي خروش
ز من بر نيايد که باشم خموش

diana_1989
25-06-2008, 07:35
شدستم غرق دريايي كه هرگز
غريقش را اميد ساحلي نيست

sise
25-06-2008, 08:52
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش

seied-taher
25-06-2008, 09:49
شاید شبی بر زانوانت تکیه کردم
شاید شبی بر دردهایت گریه کردم

leira
25-06-2008, 11:59
می خواهم تو را بکشم
اما
چاقو را در سینه ی خود فرو می کنم
نمی دانم
تو کشته خواهی شد
یامن ؟

Mahdi Hero
25-06-2008, 12:13
نمیدونست چیزی از عشق
تیکه ابر عشق ندیده
به کسی که عاشقش کرد
مخمل دستاشو میده

seied-taher
25-06-2008, 12:33
هرگز نمیشود ز سر خود خبر مرا
تا در میان میکده سر بر نمیکنم
ناصح به طعن گفت رو ترک عشق کن
محتاج جنگ نیست،برادر نمیکنم

Mahdi Hero
25-06-2008, 12:46
ميان ماندن و رفتن حكايتي كرديم
كه آشكارا در پرده ي كنايت رفت.
مجال ما همه اين تنگمايه بود و دريغ
كه مايه خود در وجه اين حكايت رفت

Rainy eye
25-06-2008, 12:58
تو را صباومرا آب دیده شد غماز
وگرنه عاشق و معشوق راز دارانند

Mahdi Hero
25-06-2008, 13:08
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن
شرط اول آن است كه مجنون باشي

leira
25-06-2008, 13:42
یادها آتشی و
فریاد ها خواهشی
برنمی انگیزند
دیروز چقدر دور
فردا چقدر دیر است ...

seied-taher
25-06-2008, 13:53
تو را میشناسم ای شبگرد عاشق
تو با اسم شب من آشنایی
از اندوه تو و چشم تو پیداست
که از ایل و تبار عاشقایی

Mahdi Hero
25-06-2008, 14:32
يادمان باشد از امروز خطايي نکنيم
گر چه در خويش شکستيم صدايي نکنيم
يادمان باشد اگر خاطر مان تنها ماند
طلب عشق ز هر بي سرپايي نکنيم

noia
25-06-2008, 15:14
...من از تبار دریا از نسل چشمه سارم
رها تر از رهایی حصار بی حصارم
ساحل حصار من نیست
پایان کار من نیست...

Mahdi Hero
25-06-2008, 15:21
تن رود همهمه آب
من پر از وسوسه خواب
واسه روياي رسيدن
من بي حوصله بي تاب
ميون باور و ترديد
ميون عشق و معما
با تو هر نفس غنيمت
با تو هر لحظه يه دنيا...

negar00
25-06-2008, 15:47
ای درد ویران ســـاز عشــق , آبــاد میسازی مـرا

تنها سکوت خسته ام , فــــریاد مــی ســازی مــرا

Doyenfery
25-06-2008, 16:40
روح باغ شاد همسایه ،
مست و شیرین می خرامید و سخن می گفت ،
و حدیث مهربانش روی با من داشت
من نهادم یسر به نرده آهن باغش
که مرا از او جدا می کرد ،
و نگاهم مثل پروانه در فضای باغ او می گشت
گشتن غمگین پری در باغ افسانه .
او به چشم من نگاه کرد ،
دیدم اشکم را ،
گفت :
(( ها ! چه خوب آمد به یادم - گریه هم کاری هست .
گاه این پیوند با اشک است ، یا نفرین،
گاه با شوق است یا لبخند ،
یا اسف یا کین .
و آنچه زینسان باید باشد این پیوند.))

seied-taher
25-06-2008, 17:11
در کعبه اگر دل سوی غیرست ترا
طاعت همه فسق و کعبه دیرست ترا ور دل به خدا و ساکن میکده‌ای
می نوش که عاقبت بخیرست ترا

Mahdi Hero
25-06-2008, 18:19
آن كس كه تو را شناخت جان را چه كند
فرزند و عيال و خانمان را چه كند
ديوانه كني هر دو جهانش بخشي
ديوانه تو هر دو جهان را چه كند؟

magmagf
25-06-2008, 18:34
باز يك غزل ، حكايت كسي كه عاشق است
باز ما و كشف خلوت كسي كه عاشق است.

در سكوت، چشم دوختن به جاده هاي دور
باز انتظار عادت كسي كه عاشق است .

دستهاي التماس ما گشوده پس كجاست
دستهاي با محبت كسي كه عاشق است.

باز هم سخن بگو سخن بگو شنيدني ست
از زبان تو حكايت كسي كه عاشق است.

sise
25-06-2008, 18:41
اين اواخر خيال مي كردم زندگي ماجرا ي خوبي نيست
جيغ زد يك نفر سرم خانم! اين خدا هم خداي خوبي نيست

توي دفترچه ي غزل هايم حس و حالي غريب قِل مي خورد
تازه فهميده ام كه اي بابا، گريه هم آشناي خوبي نيست!

ساعت پنج و نيم تنهايي بال هاي مرا كه مي بردند
ساده بودم كه باورم مي شد آسمان ابتداي خوبي نيست

ماندم اينجا كنار دلشوره، پيش مرداب سرد عادت ها
هيچ كس هم نگفت بيچاره! اين حوالي كه جاي خوبي نيست!

جاي خالي شعر هايت را چشم هاي كسي قرق مي كرد
مطمئن باش مي روم من هم، بي تو ماندن خطاي خوبي نيست

Mahdi Hero
25-06-2008, 18:50
تن ادمي شريف است به جان آدميت
نه همين لباس زيباست نشان آدميت

seied-taher
25-06-2008, 19:08
تا چند کشم غصه‌ی هر ناکس را
وز خست خود خاک شوم هر کس را کارم به دعا چو برنمی‌آید راست
دادم سه طلاق این فلک اطلس را

diana_1989
25-06-2008, 21:15
اي غنچه خندان چرا خون در دل ما مي کني... خاري به خود مي بندي و ما را زسر وا مي کني
از تير کجتابَي تو آخر کمان شد قامتم .... کاخت نگون باد اي فلک با ما چه بد تا مي کني
ديدم به آتشبازيت شوق تماشايي به سر .... آتش زدم در خود بيا گر خود تماشا مي کني

bidastar
25-06-2008, 23:39
یه روزی قدرمو می دونی که دیره
روزی که کسی سراغت نمی گیره
یه روزی می دونی من کیو چی بودم
روزی که از نبودنم غصه ات می گیره
باشه خوبم از کنارت ساده می رم
با وجود اینکه می دونم می میرم
به خدا قدرمو می دونی یه روزی
روزی که از تو جدا میشه مسیرم
قدرمو می دونی یه روز
یادم می افتی شب و روز
صدام تو گوشت می پیچه
مثل یه آه سینه سوز
حسرت یک لحظه نگام
دلتنگ می شی بدجور برام
اون روزا دور نیست به خدا
حتی به خوابت نمی یام

sise
25-06-2008, 23:44
مردي كنار پنجره تنها نشسته است
مردي كه بخش اعظم قلبش شكسته است

مردي كه روح زخمي او درد مي كند
مردي كه تار وپود وي از هم گسسته است

چيزي درون سينه او مي خورد ترك
سنگي ميان تنگ بلورش نشسته است

مردم در انتظار نواي ني اند و مرد
حتي نفس نمي كشد از بس كه خسته است

با احتياط مي كند از زندگي عبور
مردي كه مرگ بر سر او شرط بسته است

cityslicker
25-06-2008, 23:45
توانا بود هر که دانا بود
زدانش دل پیر برنا بود

آقا شرمنده دیگه خواستیم سه نشه به جای میم ت رو گفتیم توانا اومد:دی

magmagf
25-06-2008, 23:46
دستان سبزت را به روي خاك جاري كن
بشكن طلسم سوختن دراين جهنّم را
با سيب سرخ بوسه‎ هايت امتحانم كن
تكرار كن اسطوره‎ ي عصيان آدم را

bidastar
25-06-2008, 23:53
آدما با هم و تنهان
هر کدوم یه جور معمان
بعضی واژه ها یه رازن
بعضی واژه ها بی معنان
آدما نقشای رنگین
گاهی شادن گاهی غمگین
آخه زندگی بنا نیست
که سراسر باشه شیرین
زیر آسمون این شهر
چرا دشمنی چرا قهر
وقتی که می شه تهی کرد
جام زندگی رو از زهر

sise
25-06-2008, 23:58
رنگی به رنگ چشم سیاهت نمی رسد
شب می دود، به مرز شباهت نمی رسد

من اشتباه کردم اگر ماه گفتمت
خورشید هم به صورت ماهت نمی رسد

bidastar
26-06-2008, 00:01
دلا باغ تماشا را شکستی
بلور آرزو ها را شکستی
نگاه خویش را بیگانه دیدی
چرا آئینه ما را شکستی

magmagf
26-06-2008, 00:04
يادش به خير پنجره ام
اين آخريها بوي سيمان ميداد
من كور شدم يا او؟
به اتفاق تازه اي فكر مي كنم
به پرده هايي كه چهار سال بعد مُد مي شوند!
حس خيسي توي چشمم مي چرخد
پشت " يكي بود ، يكي نبود
غير از خدا هيچ كس نبود"
جا مانده ام
حالا كه كلاغهاش خلاصه شده
در يك حلقه ي زرد!
بايد فاتحه اي بخوانم:
« اَلحَمدُ ﷲ ربﱢ دلتنگي
......................................»
به حرمت چشمان سياه پوش من
يك دقيقه برف، ببار!

bidastar
26-06-2008, 00:06
ره آورد سفر را میفروشیم
نگاه دربدر را میفروشیم
دوچشم کور تو غرق تماشاست
که ما خون جگر را میفروشیم

sise
26-06-2008, 00:06
موجيم و جا گرفته در آغوش گور ها
ساكت ميان هلهله ى مرده شور ها!

صد ها افق پرنده و خورشيد گم شدند
در انجماد مضطربِ چشم كورها

طوفان كهنه يائسه اى پر ز فاجعه
لبريز بغض نوح،به قعر تنور ها

اورادهاى‌رفته ز ياديم،بى نشان
مصلوبكان خفته ميان زبور ها

ياد شكيب سوز تو در زخم خيزِ راه!
تنها اميد بودن و اوج غرور ها

cityslicker
26-06-2008, 00:07
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد

آقا ما هر وقت شعر گفتیم قاتی شد


علی یارتون
بای

bidastar
26-06-2008, 00:11
الا ای آهوی وحشی کجایی,
مرا با توست چندین آشنایی.
دو تنها و دو سرگردان دو بیکس,
دد و دامت کمین از پیش و از پس

magmagf
26-06-2008, 00:17
سر سپردم دلبری نا دیده را
دل نهادم یار دنیا دیده را

تا کنم تنها به روی او نظر
بستم از هر زشت و زیبا دیده را

وه چه شب ها با خیالش کرده ام
شب همه شب غرق رویا دیده را


سلام بر یزد :دی

negar00
26-06-2008, 00:20
اي خوشا مستانه سر در پاي دلبر داشتن
دل تهي از نيك و زشت چرخ اخضر داشتن

sise
26-06-2008, 00:21
نقشی از پیراهنی بر پلک یعقوبی زدم
خواب مصر آشفته شد،بازار چین آتش گرفت

دشت را دریوزه ی خاتون دریا کردمش
خاک آن در باد گم شد،آب این آتش گرفت

سلام بر...
همه ایران سرای منست:دی

magmagf
26-06-2008, 00:29
دراين تقدير بي رنگي ، حرير روح رؤيايي
طلوع آبي يادي ، نگاه سبز دريايي

تو خون پاك خورشيدي شكوه شعر پروازي
غرور بال انديشه خيال روح صحرايي

چه پيونديست با چشمت زلال آب و آيينه
كه تير ديده ي دل را تو آماج تماشايي

negar00
26-06-2008, 00:36
یک شب بیا و ضامن من باش نازنین !

وقتی دخیـل بستـه به تو آهوان من

دل بــرکن و به شهـرِ دل من بیا عزیز!

زخـم زبان مردمِ چشـمت به جان ِ من

magmagf
26-06-2008, 00:48
نمي دانم چه بايد كرد
بمانم يا كه بگريزم
اگر خواهم بمانم با تو كارم روز و شب جنگست
وگر بگريزم از تو پيش ايم كوهي از سنگست
نخواندي نغمه با ساز من و بي پرده مي گويم
صداي ضربه ي قلب من و تو ناهماهنگست
نمي دانم چه بايد كرد
نمي دانم چه بايد كرد

negar00
26-06-2008, 01:23
در ازاي بوسه اي جاني طلب
مي كنند اين دلستانان الغياث

magmagf
26-06-2008, 05:00
ثریا زلف خود را شانه می کرد
دل عشاق را دیوانه می کرد

seied-taher
26-06-2008, 09:49
دی شانه زد آن ماه خم گیسو را
بر چهره نهاد زلف عنبر بو را
پوشید بدین حیله رخ نیکو را
تا هر که نه محرم نشناسد او را

Mahdi Hero
26-06-2008, 11:30
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا

negar00
26-06-2008, 11:47
این چه عمریست فلک در پی آزار من است
ریختن خون جگــــر ازستمشکارمناست

leira
26-06-2008, 12:14
توی کتابم هر چه بابا آب می داد
مادر نشانم عکس توی قاب می داد
ای دست هایت ، آرزوی دست هایم
ناز و ادایم مانده روی دست هایم
امشب عروسی می کنم جای تو خالی
پای قباله جای امضای تو خالی

Mahdi Hero
26-06-2008, 12:33
یک جام نوش کردی و مشتاق دیدمت
جامی دگر بنوش که شیدا ببینمت

magmagf
26-06-2008, 20:11
من از بن بست متروك خيالي كهنه مي آيم
تو از زيباترين حسّ نگاه تازه مي آيي

تو مثل خنده ي خورشيد بر سرد تن پاييز
دل خون شقايق را سرودي گرم و زيبايي

به نبض خواب پروانه طنين خستگي جاريست
درنگي اي گل وحشي ، تو راز شعر رؤيايي

seied-taher
26-06-2008, 20:14
یا رب ز کرم دری برویم بگشا


راهی که درو نجات باشد بنما


مستغنیم از هر دو جهان کن به کرم


جز یاد تو هر چه هست بر از دل ما

Mahdi Hero
26-06-2008, 20:49
آه ار نرسد بماهم امشب
بی ماه رخش نخته چشمم
ای ماه توئی گواهم امشب

cityslicker
26-06-2008, 21:52
بی همگان به سر شود بی​تو به سر نمی​شود . .

. داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی​شود

دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو . .

. گوش طرب به دست تو بی​تو به سر نمی​شود

جان ز تو جوش می​کند دل ز تو نوش می​کند . .

. عقل خروش می​کند بی​تو به سر نمی​شود

خمر من و خمار من باغ من و بهار من . .

. خواب من و قرار من بی​تو به سر نمی​شود

جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی . .

. آب زلال من تویی بی​تو به سر نمی​شود


گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی . . .

آن منی کجا روی بی​تو به سر نمی​شود


دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی . .

. این همه خود تو می​کنی بی​تو به سر نمی​شود


بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی . .

. باغ ارم سقر شدی بی​تو به سر نمی​شود

گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم . .

. ور بروی عدم شوم بی​تو به سر نمی​شود

خواب مرا ببسته​ای نقش مرا بشسته​ای . .

. وز همه​ام گسسته​ای بی​تو به سر نمی​شود

گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من . .

. مونس و غمگسار من بی​تو به سر نمی​شود

بی تو نه زندگی خوشم بی​تو نه مردگی خوشم . .

. سر ز غم تو چون کشم بی​تو به سر نمی​شود

هر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بد . .

. هم تو بگو به لطف خود بی​تو به سر نمی​شود

noia
26-06-2008, 22:30
...دسـت کدوم غزل بـدم
نـبــض دل عـاشـقـمـو
پشت کدوم بهانه باز
پنهون کنم هق هقـمو...

negar00
26-06-2008, 22:43
ور بروی عدم شوم بی​تو به سر نمی​شود

خواب مرا ببسته​ای نقش مرا بشسته​ای

وز همه​ام گسسته​ای بی​تو به سر نمی​شود ...

Mahdi Hero
26-06-2008, 23:07
درختي پير
شكسته خشك تنها گم
نشسته در سكوت وهمناك دشت
نگاهش دور
فسرده در غروب مرده دلگير
و هنگامي كه بر مي گشت
كلاغي خسته سوي آشيان خويش
غم آور بر سر آن شاخه هاي خشك
فروغ واپسين خنده خورشيد
شد خاموش

negar00
26-06-2008, 23:17
شکر کند چرخ فلک ، از ملک و ملک و ملک
کز کرم و بخشش او روشن و بخشنده شدم

شکر کند عارف حق کز همه برديم سبق
بر زبر هفت طبق ، اختر رخشنده شدم

cityslicker
26-06-2008, 23:23
ماهی زنجیره ی آب است
باد میگذرد چلچله میخندد و نگاه من کم میشود

نگاهت خاک شدنی
لبخندت پلاسیدنیست

negar00
26-06-2008, 23:30
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست

آتشست این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد

آتش عشقست کاندر نی فتاد
جوشش عشقست کاندر می فتاد

cityslicker
26-06-2008, 23:35
دریا همه صدا

شب گیج در تلاطم امواج

باد هراس پیکر

رو میکند به ساحل و در چشم های مرد

نقش خطر را پر رنگ میکند

انگار

هی میزند!که مرد کجا میروی کجا؟

seied-taher
26-06-2008, 23:35
از ما همه عجز و نیستی مطلوبست
هستی و توابعش زما منکوبست
این اوست پدید گشته در صورت ما
این قدرت و فعل از آن بمامنسو بست

cityslicker
26-06-2008, 23:39
اگر که ماهی کوچک دو چار آبی دریای بی کران باشد


و چه فکر نازک غمناکی

و غم تبسم پوشیده ی نگاه

گیاه است
وغم نشانه محوی به رد وحدت اشیاست

seied-taher
26-06-2008, 23:39
بابا هی ویرایش نکن ....
منو کشتی

seied-taher
26-06-2008, 23:40
تیری ز کمانخانه ابروی تو جست
دل پرتو وصل را خیالی بر بست
خوشخوش زدلم گذشت و میگفت بناز
ما پهلوی چون تویی نخواهیم نشست

cityslicker
26-06-2008, 23:41
:دی همینه دیگه وقتی نصفه شب بیام آخرش همین میشه:دی
==================================

تپش دریا و دل من تو را چه حاصل

که چنین در بند زلفی زنجیر وار دیوانه شدی

seied-taher
26-06-2008, 23:45
یا رب مکن از لطف پریشان ما را
هر چند که هست جرم و عصیان ما ر
ا ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم
محتاج بغیر خود مگردان ما را

negar00
26-06-2008, 23:46
آب زلال من تویی بی​تو به سر نمی​شود

گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی

آن منی کجا روی بی​تو به سر نمی​شود

seied-taher
26-06-2008, 23:51
دیشب که دلم ز تاب هجران میسوخت
اشکم همه در دیده‌ی گریان میسوخت
میسوختم آنچنانکه غیر از دل تو
بر من دل کافر و مسلمان میسوخت

negar00
26-06-2008, 23:58
توبرای وصل كردن آمدی
نی برای فصل كردن آمدی

درحق اومدح ودرحق تو ذم
درحق اوشهد ودرحق تو سم

seied-taher
27-06-2008, 00:19
منصور حلاج آن نهنگ دریا
کز پنبه‌ی تن دانه‌ی جان کرد جدا
روزیکه انا الحق به زبان می‌آورد
منصور کجا بود؟ خدا بود خدا

negar00
27-06-2008, 00:24
آشفته سريم نشانه دوست كجاست ديوان پر از ترانه دوست كجاست
اي كاش كه شاعري در شهر غريب مي گفت به ما كه خانه دوست كجاست

seied-taher
27-06-2008, 00:31
تسبیح ملک را و صفا رضوان را
دوزخ بد را بهشت مر نیکان را
دیبا جم را و قیصر و خاقان را
جانان ما را و جان ما جانان را

Mahdi Hero
27-06-2008, 01:19
اشک می بارم، بیا این ابر و باران را ببین
دشت تر را دیده ای، دریای دامان را ببین
تار و پود گلشن از آهنگ من آتش گرفت
سوز بنگر ساز بنگر، پرده ی جان را ببین...
... رو صفای خویش را ایدل ز آب دیده جوی
ابر می گرید بیا صحرای خندان را ببین

negar00
27-06-2008, 01:30
نگارا صحبت از اغیار بگسل, گل خندان من ازخار بگسل.
ندانم تا که گفت آن بیوفا را, که مهر از دوستان یک بار بگسل

seied-taher
27-06-2008, 03:18
لطف تو از حد برون حسن تویی منتهاست پیش تو نوش روان درد تو درمان ماست
عشق تو بر تخت دل حاکم کشور گشای مهر تو بر ملک جان والی فرمانرواست
پرتو رخسار تو مایه‌ی مهر منیر چهره‌ی پرچین تو جادوی معجز نماست
نرگس فتان تو لعبت مردم فریب غمزه‌ی غماز تو جادوی معجز نماست
از تو همه سرکشی وز طرف ما هنوز روی امل بر زمین دست طمع بر دعاست
گر کشدت ای عبید سر بنه و دم مزن عادت خوبان ستم چاره‌ی عاشق رضاست

magmagf
27-06-2008, 06:34
تمام شب را در فكر من قدم مي زد
زني كه رقصان رقصان تو را رقم مي زد

و با گذشته ي من-باتو-مهربان مي شد
و باز، حالِ غرور مرا به هم مي زد

زني كه پنجره در پنجره تغزل بود
و برگ،برگ مي آمد و از تو دم مي زد،

به مرگ،اطمينان مي دهم نمي دانست
اگر به اسم تو خود را به خواب هم مي زد

نمي توانست آنقدر واقعي باشد
كه باور تو،در فكر من قدم مي زد

seied-taher
27-06-2008, 09:23
دانی که را سزد صفت پاکی:
آنکو وجود پاک نیالاید
در تنگنای پست تن مسکین
جان بلند خویش نفرساید

magmagf
27-06-2008, 10:21
دیگر از سقف بلند آسمان
کور سویی هم نمی آید به چشم
من تمام آسمان را دیده ام
شایدم این راه را پیموده ام
سرد و سنگین رفته ام تا بامداد
خواب یک اسطوره را هم دیده ام
چشم من خالی است
آسمان گم گشته است
شکل اهرام است در چشمان من
چشم هایم مومیایی گشته است؟

seied-taher
27-06-2008, 11:07
تو فقیری تو فقیری تو فقیر ابن فقیری
تو کبیری تو کبیری تو کبیر ابن کبیری
تو اصولی تو اصولی تو اصول ابن اصولی
تو خبیری تو خبیری تو خبیر ابن خبیری
تو لطیفی تو لطیفی تو لطیف ابن لطیفی
تو جهانی دو جهان را به یکی کاه نگیری
هله ای روح مصور هله ای بخت مکرر
نه ز خاکی نه ز آبی نه از این چرخ اثیری
تو از آن شهر نهانی که بدان شهر کشانی
نشوی غره به چیزی نه ز کس عذر پذیری
همگی آب حیاتی همگی قند و نباتی
همگی شکر و نجاتی نه خماری نه خمیری
به یکی کرم منکس بدهی دیبه و اطلس
نکند بر تو زیان کس که شکوری و شکیری
به عدم درنگریدم عدد ذره بدیدم
به پر عشق تو پران برهیده ز زحیری
اگرت بیند آتش همگی آب شود خوش
اگرت بیند منکر برهد او ز نکیری

Mahdi Hero
27-06-2008, 12:08
یارب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید
دود آهیش در آئینه ادراک انداز

seied-taher
27-06-2008, 12:14
زاهدان منع ز دیر و می نابم مکنید
کوثر و خلد من این است عذابم مکنید
چشم افسونگرش از کشتن من کی گذرد
بر من افسانه مخوانید و بخوابم مکنید

sise
27-06-2008, 12:34
دو تا چشم سیاه داری
دو تا موی رها داری
تو اون چشات چیا داری
بلا داری بلا داری
توی سینت صفا داری
توی قلبت وفا داری
صف عشاق بدبختو
از اینجا تا کجا داری
به یک دم می کشی ما را
به یک دم زنده می سازی
رقابت با خدا داری
نظر داری نظر داری

seied-taher
27-06-2008, 12:41
یار ما دلدار ما عالم اسرار ما
یوسف دیدار ما رونق بازار ما
بر دم امسال ما عاشق آمد پار ما
مفلسانیم و تویی گنج ما دینار
ما کاهلانیم و تویی حج ما پیکار ما
خفتگانیم و تویی دولت بیدار ما

Mahdi Hero
27-06-2008, 13:29
ابر این صحرا مگر آهنگ باریدن ندارد
یک نفس سرمست بودن را نمی خواهم که این گل
زیر رنگ آلوده ی زهر است و بوییدن ندارد...
...چند زیر آسمان آواز تنخایی برآری
در دل گنبد صدا جز نقش پیچیدن ندارد
در جهان نقش تماشا را ز دل شستم که دیدم
پرده در این نگارستان غم دیدن ندارد

sise
27-06-2008, 16:24
در پای عشقم جان بده، جان چیست، بیش از آن بده
گر بنده ی فرمانبری، از جان پی فرمان برو

امشب چو شمع روشنم، سر می کشد جان از تنم
جان ِبرون از تن منم، خامُش بیا سوزان برو

امشب سراپا مستیم، جام شراب هستیم
سرکش مرا وَزْکوی من افتان برو؟ خیزان برو

بنگر که نور حق شدم، زیبایی ی مطلق شدم
در چهره ی سیمین نگر، با جلوه ی جانان برو

magmagf
27-06-2008, 17:14
وقتی موضوع انشايم می شوی
حتی يک غلط املايی
مرتکب نمی شوم
بين « من » و « تو » اما
هميشه يک خط فاصله
- ناخودآگاه -
روزگار صفحه ام عرق می کند
مچاله
مچاله می شوم من
و موضوع تو باقی می ماند
حتی ورق اگر برگردد
و رقم بخورد
انشايی ديگر
ورقی ديگر
عرقی ديگر

sise
27-06-2008, 17:50
راهيست راه عشق که هيچش کناره نيست
آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نيست

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خير حاجت هيچ استخاره نيست

ما را ز منع عقل مترسان و می بيار
کان شحنه در ولايت ما هيچ کاره نيست

از چشم خود بپرس که ما را که می‌کشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نيست

او را به چشم پاک توان ديد چون هلال
هر ديده جای جلوه آن ماه پاره نيست

فرصت شمر طريقه رندی که اين نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نيست

cityslicker
27-06-2008, 17:53
تو را با اشك خون از ديده بيرون راندم آخر هم

كه تا در جام قلب ديگري ريزي شراب آرزوها را

به زلف ديگري آويزي آن گل هاي صحرا را

مگو با من ، مگو ديگر ، مگو از هستي و مستي

seied-taher
27-06-2008, 19:02
یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد

magmagf
27-06-2008, 19:48
در آن آني که از خود بگذري و از تنگ خودخواهي برايي
در فراخ روشن فرداي انساني،
در آن آني که دل برهانده از وسوسه شيطاني،
روانت شعله اي گردد،
فرو سوزد پليدي را
بدرد موج دود آلود شک و نا اميدي را

seied-taher
27-06-2008, 19:56
ای شه امیر غصه و غم
بی لشکر زدی به قلب دشمن
از روزی که روی نیزه رفتی
من روزو شبم شده محرم

magmagf
27-06-2008, 20:21
براي بال گرفتن اگر چه حالي نيست
ولي به خاطر تو مي پرم خيالي نيست

ميان خيل پرنده نبودنت بغضي‌ست
چو حس كنم كه بجز من شكسته بالي نيست

زمان هجرت رنگين كمان پرواز است
بدون تو غم هجرت غم حلالي نيست

چگونه بي تو بكوچم كه عشق اينجايي‌ست
تو گرنباشي و حافظ، كه هيچ فالي نيست

در انتظار تو، من در جنوب مي مانم
به اين اميد كه تلقين كنم شمالي نيست

sise
27-06-2008, 20:38
تو گفتي دوستت دارم ببين از من مشو دلگير
دروغ از تو شنيدن هم صفاي ديگري دارد

خدايا گر چه كفر است اين ولي باور كن اين شب ها
دلم كافر شده زيرا خداي ديگري دارد.

magmagf
27-06-2008, 20:41
دیگر به دعا هم نبرم راه به جایی
دیگر نتوان گفت که ای کاش بیایی

دیشب به دلم آینه ی چشم تو می گفت
ای عاشق بیچاره به این درد سزایی

فریاد من خسته در این همهمه گم شد
دیگر نرسد حیف صدایی به صدایی

Mahdi Hero
27-06-2008, 21:05
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد؟
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد؟

seied-taher
27-06-2008, 21:08
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند در رضای یار
گر بر وجود عاشق صادق نهند تیغ
بیند خطای خویش و نبیند خطای یار

Mahdi Hero
27-06-2008, 21:31
رنجها برده، فراوان هنر آموخته ام
وز همه، عشق تو را خوبتر آموخته ام
نظری دوست به حالم ز عنایت فرمود
آنچه آموخته ام، زان نظر آموخته ام

magmagf
27-06-2008, 23:04
من اگر بخواهمت نخواهمت تو خوب باش!
مثل حسن بي نهايت كسي كه عاشق است.
بغضهاي شب ، هميشه سهم نا اميدهاست
خنده هاي صبح ، قسمت كسي كه عاشق است.

Mahdi Hero
27-06-2008, 23:36
تا گرفتم خلوتي تاريك روشن تر شدم
قطره اي بودم چو رفتم در صدف گوهر شدم
هيچ گل چون من در اين گلزار بيطاقت نبود
خواب ديدم چون نسيم صبح را، پرپر شدم
خشكسالي ديده اي در اين چمن چون من نبود
ابر را ديدم چون در آهنگ باران، تر شدم

magmagf
28-06-2008, 00:03
ما
برجي بلند را سوخته بوديم و
شگفتا
مردي
صليب مونثِ خود را
در خود كشيده بود به بالا.
يك لحضه
در خويش نظر كرديم
شكلي ميانِ من
آينه
ديوار.

Mahdi Hero
28-06-2008, 01:05
رها ز شاخه بر امواج بادها مي رفت
به رودها پيوست
و روي رود روان رفت برگ
مرگ انديش
به رود زمزمه گر گوش كن كه مي خواند
سرود رفتن و رفتن و برنگشتنها

negar00
28-06-2008, 01:14
از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟

به کجا می روم آخر ننمایی وطنم؟

Mahdi Hero
28-06-2008, 01:25
مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي
ز بامي كه برخاسته مشكل نشيند

negar00
28-06-2008, 01:39
دانه تـوئی , دام تـوی , باده تـوئی , جام تـوئی

پخته تـوئی, خام تـوئی, خام بمـگذار مـرا

این تن اگر کم تندی , راه دلم کم زنـدی

راه شـدی تا نبـدی, این همه گفتار مـرا

Mahdi Hero
28-06-2008, 01:57
اینجا
ابرهای خاکستری
بر آسمان دلم
هزاران نقش بسته اند
بی تو تنها
نقشی از بودن را در نبودنت
تکرار می کند

negar00
28-06-2008, 02:03
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو

گوش طرب به دست تو بی​تو به سر نمی​شود

جان ز تو جوش می​کند دل ز تو نوش می​کند

عقل خروش می​کند بی​تو به سر نمی​شود

magmagf
28-06-2008, 04:58
در دایره ی قسمت ما وضع چنین شد
شادی به تو دادند و به من درد جدایی
بر رهگذر خسته و آواره مخور غم
او منزل شب دارد و یک سقف خدایی

sise
28-06-2008, 09:25
یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا
رخ و زلفت عوض شام و سحر بود مرا

یاد باد آنکه ز نظاره‌ی رویت همه شب
در مه چارده تا روز نظر بود مرا

یاد باد آنکه ز رخسار تو هر صبحدمی
افق دیده پر از شعله‌ی خور بود مرا

mhaf
28-06-2008, 10:51
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

seied-taher
28-06-2008, 11:10
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
یاد باد آن که چو چشمت به عتابم می‌کشت
معجز عیسویت در لب شکرخا بود

Mahdi Hero
28-06-2008, 11:13
يادها انبوه شد
در سر پر سرگذشت
جز طنين خسته افسوس نیست
رفته ها را بازگشت

seied-taher
28-06-2008, 11:20
تو نقشی نقش بندان را چه دانی
تو شکلی پیکری جان را چه دانی
تو خود می‌نشنوی بانگ دهل را
رموز سر پنهان را چه دانی
هنوز از کات کفرت خود خبر نیست
حقایق‌های ایمان را چه دانی
هنوزت خار در پای است بنشین
تو سرسبزی بستان را چه دانی

Mahdi Hero
28-06-2008, 11:26
يار دستمبو به دستم داد و دستم بو گرفت
ني ز دستمبو كه دستم بو ز دست او گرفت

seied-taher
28-06-2008, 11:32
تا به مهر تو تولا کرده‌ام
از همه خوبان تبرا کرده‌ام
هر غمی کاید به روی من ز تو
جای آن در سینه پیدا کرده‌ام
کی فرود آید غمت جای دگر
چون من اسبابی مهیا کرده‌ام
در بهای هر غمی خواهی دلی
وانگهی گویی محابا کرده‌ام
بس که در امید فردا در غمت
با دل مسکین مدارا کرده‌ام

Mahdi Hero
28-06-2008, 11:43
مقام امن و مي بي غش و رفيق شفيق
گرت مدام ميسر شود زهي توفيق

sise
28-06-2008, 11:47
قمار خانه‌ی دل را همیشه در بازست
نکرد هیچ کس این در به روی خلق فراز

به برده شاد مباش وز مانده طیره مشو
برو بباز بیار و همی به یار بباز

seied-taher
28-06-2008, 11:49
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت
کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد
هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است
این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد

Mahdi Hero
28-06-2008, 11:50
دل من دیرزمانی است که می پندارد دوستی نیز گلی است، مثل نیلوفر و یاس، ساقه ترد ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد
تن این ساقه را بیازارد

seied-taher
28-06-2008, 11:53
دل در اندیشه‌ی آن زلف گره گیر افتاد
عاقلان مژده که دیوانه به زنجیر افتاد
خواجه هی منع من از باده‌پرستی تا کی
چه کند بنده که در پنجه‌ی تقدیر افتاد
دامنش را ز پی شکوه گرفتم روزی
که زبان از سخن و نطق ز تقریر افتاد
گفتم از مساله‌ی عشق نویسم شرحی
هم ز کف‌نامه و هم خامه ز تحریر افتاد

Mahdi Hero
28-06-2008, 11:56
دلبرا بنده نوازيت كه آموخت بگو
كه من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرم

eshghe eskate
28-06-2008, 11:58
دست گذاشتم رو یکی که یک فشون خاطر خواشن
همشون هنر دارن ، یا شاعرن یا نقاشن
یا که پشت پنجرش با گریه گیتار می زنن
یا که مجنون می شنو تو کوچه ها جار می زنن
دست گذاشتم رو کسی که عاشقم نمی دونست
سر بودم از خیلیا و لایقم نمی دونست
دست گذاشتم رو کسی که مجنونا دیوونشن
همه شاهزاده ها ، دربون دور خونشن
دست گذاشتم رو کسی که رنگ چشماش روشنه
شمشاد همسایمون پیش قدش یه سوزنه
دست گذاشتم رو کسی که طعم چشماش عسله
کمترین شعری که تو می شنوی از اون غزله
دست گذلشتم رو کسی که ماه ازش طلب داره
خورشید از شعله ی چشمای اونه که تب داره
دست گذاشتم رو یکی که همه دور و برشن
مردشن ، دیوونشن ، مجنونشن ، پرپرشن
دست گذاشتم رو یکی که عاشقاش زیادین
همه جورشو داره ، هم عجیبن ، هم عادین
دست گذاشتم رو یکی که نه سفیده نه سیاه
ظاهرش گندمیه ، به چشمم اما کیمیا
دست گذاشتم رو یکی که داشتنش خوابه هنوز
کمترین شاگرد چشماش خود مهتابه هنوز
دست گذاشتم رو یکی که عادتش نساختنه
سرنوشت هر کسی که می خواد اونو ، باختنه
دست گذاشتم رو یکی که اون منو دوست نداره
من تو پاییزم و اون اهل یه جا ، تو بهاره
دست گذاشتم رو یکی که شعرمو گوش می کنه
آخرین بیت و می خونه و فراموش می کنه
دست گذاشتم رو یکی که کهکشون ، قایقشه
انقدر دوسش دارن ، هر کی خوبه ، عاشقشه
دست گذاشتن رو یکی که خندشم نفس داره
تو تمام نقشه های خوب دنیا دس داره
دست گذاشتم رو یکی که دست گذاشته رو همه
ولی هر کسی رو که تو نشون بدی ، می گه کمه
دست گذاشتم رو یکی ، ما رو چه به فرشته ها
برو شاعر ، تو بمونو ، عشقو ، دست نوشته ها
دست گذاشتی رو کسی که از تو خندش می گیره
اینا رو دلم می گه ، می گه و بعدش می میره
دست گذاشتن رو کسی آسونه اما ساده نیست
توی اینجور بازیا ، خوب همیشه اراده نیست
می نویسم که دیگه رو هیچکی دست نمی ذارم
ولی نه دروغه من هنوز اونو دوستش دارم
دست گذاشتم حالا رو قلبمو ، چشامو ، سرم
تا مث تو قصه ها ، از یادم اونو ببرم
ولی دست ، عاقلتر مونده روی همین یکی
چرا من بذارمش رو سر و چشام ، الکی

magmagf
28-06-2008, 11:58
من دراین خلوت دلگیر
جان می سپارم امشب
تقسیم می کنم سکوت را
با سکوت...
وتو درآنسوی این شب
با غم ها بیگانه
می گریزی از یاد من
شاید اما در خیالت
یاد من می شکفد
من ولی در این خیالم
که در چشمهای خسته ات
امروز شادی کجا بود...؟

seied-taher
28-06-2008, 12:02
دی دلبر من که سر فرازی می‌کرد
ما را به کرشمه جان گدازی می کرد
آئینه بدست کرده خندان خندان
با صورت خویش عشق بازی می کرد

eshghe eskate
28-06-2008, 12:16
در دل و جان خانه کردی عاقبت
هر دو را دیوانه کردی عاقبت
امدی کاتش در این عالم زنی
وانگشتی تا نکردی عاقبت
ای ز عشقت عالمی ویران شده
قصد این ویرانه کردی عاقبت

Mahdi Hero
28-06-2008, 12:23
تار و پود هستي را سوختيم و خرسنديم
رند عاقبت سوزي همچو ما كجا بيني

eshghe eskate
28-06-2008, 12:27
یک سرم این سوست یک سر سوی تو
دو سرم چون شانه کردی عاقبت
دانه ای بیچاره بودم زیر خاک
دانه را در دانه کردی عاقبت
دانه را باغ و بستان ساختی
خاک را کاشانه کردی عاقبت

seied-taher
28-06-2008, 12:30
تا دل ما با تو کرد روی ارادت
هیچ نیاید ز ما مخالف عادت
گر چه کم ما گرفته‌ای تو ز شوخی
عشق تو افزون شدست و مهر زیادت

eshghe eskate
28-06-2008, 12:35
تو را که صورت جسم تو را هیولایی است
چو جوهر ملکی در لباس انسانی کدام پایه‌ی تعظیم نصب شاید کرد
که در مسالک فکرت نه برتر از آنی درون خلوت کروبیان عالم قدس
صریر کلک تو باشد سماع روحانی تو را رسد شکر آویز خواجگی گه جود
که آستین به کریمان عالم افشانی صواعق سخطت را چگونه شرح دهم
نعوذ بالله از آن فتنه‌های طوفانی

magmagf
28-06-2008, 12:43
يكي را كرم بود و قوت نبود
كفافش به قدر مروت نبود

hamidghoty
28-06-2008, 12:53
یک زبان، یک صدا
دین و دل، جان و روح
یک فروغ، یک سحر، یک غروب
آه من، ناله ها
شور تو، باله ها
رقص و مرگ یک هوار:
های و های
های و های
مرده ها، روزه ها، یک اتم، یک فضا
سایه ها، سایه ها
پس ز پیش، پیش جدا
من ز تو، تو جدا
من اسیر، تو رها
واژه ها بی صفا
واژه ها بی دوا
دل غریب
دل نهیف
نبض ها بی صدا
قلب ها بی صدا
زندگی بی صدا...

eshghe eskate
28-06-2008, 12:54
دل میرود ز دستمصاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد اشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه بر خیز
باشد که باز بینیم دیدار اشنا را

Mahdi Hero
28-06-2008, 13:13
اینجا
ابرهای خاکستری
بر آسمان دلم
هزاران نقش بسته اند
بی تو تنها
نقشی از بودن را در نبودنت
تکرار می کند

eshghe eskate
28-06-2008, 13:15
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

Mahdi Hero
28-06-2008, 13:26
از خون دل نوشتم نزديك دوست نامه
اني رايت دهرا من هجرك القيامه

seied-taher
28-06-2008, 14:29
هر موی من از عشقت بیت و غزلی گشته
هر عضو من از ذوقت خم عسلی گشته
خورشید حمل رویت دریای عسل خویت
هر ذره ز خورشیدت صاحب عملی گشته
این دل ز هوای تو دل را به هوا داده
وین جان ز لقای تو برج حملی گشته

Mahdi Hero
28-06-2008, 14:39
هم ز دل دزدید صبر و هم دل دیوانه را
دزد ما با خانه می دزدد متاع خانه را

magmagf
28-06-2008, 15:43
از كفر من تا دينِ تو راهي به جز ترديد نيست
دلخوش به فانوسم نكن! اينجا مگر خورشيد نيست

با حس ويراني بيا تا بشكند ديوار من
چيزي نگفتن بهتر از تكرار طوطي وارِ من

بي جستجو ايمان ما از جنس عادت مي شود
حتي عبادت بي عمل وهم سعادت مي شود

با عشق آنسوي خطر جايي براي ترس نيست
در انتهاي موعظه ديگر مجال درس نيست

كافر اگر عاشق شود، بي پرده مؤمن مي شود
چيزي شبيه معجزه با عشق ممكن مي شود!

Mahdi Hero
28-06-2008, 15:50
دلم از نام خزان مي لرزد
زان كه من زاده تابستانم
شعر من آتش پنهان من است
روز و شب شعله كشد در جانم

seied-taher
28-06-2008, 15:54
مبارکست نظر بر تو بامداد پگاه
چه نیکبخت کسی کش به روی تست نگاه
زهی طراوت رخ چشم بد ز روی تو دور
زهی حلاوت لب لااله الالله

Mahdi Hero
28-06-2008, 16:01
هر يار اهل نيرنگ هر دوست اهل حيله
با پشت خورده خنجر موندم تو اين قبيله

magmagf
28-06-2008, 16:31
هر شب صدای در، و کسی پشت در نبود
امشب نشسته ام پس این در، بگیرمت

از کودکی دویده ام و گرگِ بازی ام
آنقدر می دوم که در آخر بگیرمت

عمری ست می روی و به گردت نمیرسم
عمری ست گفته ام به خودم گر بگیرمت....!

دنیا قفط میان من و تو زیادی است
چیزی نمانده است که دیگر بگیرمت

Mahdi Hero
28-06-2008, 16:53
تا دست بر اتفاق بر هم نزنيم
پايي ز نشاط بر سر غم نزنيم
خيزيم و دمي زنيم پيش از دم صبح
كاين صبح بسي دمد كه ما دم نزنيم

Rainy eye
28-06-2008, 17:08
من موی خویش را نه از آن میکنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه

Mahdi Hero
28-06-2008, 17:15
هم ز دل دزدید صبر و هم دل دیوانه را
دزد ما با خانه می دزدد متاع خانه را

magmagf
28-06-2008, 17:28
از چشم‎هايم پاك كن اندوه عالم را
بشكن طنين بغض‎ هاي گنگ ومبهم را
امشب كه رود واژه ‎ها رنگ تورا دارد
از دفتر من پاك كن شب‎هاي ماتم را

Rainy eye
28-06-2008, 17:34
آنقدر با آتش دل ساختم تا سوختم
بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم
سرد مهری بین که کس بر آتشم آبی نزد
گرچه همچون برق از گرمی سرا پا سوختم

Mahdi Hero
28-06-2008, 18:58
مكن كاري كه بر پا سنگت آيو
جهان با اين فراخي تنگت آيو
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند
تو رت از نامه خواندن ننگت آيو

magmagf
28-06-2008, 19:38
و لعن الله امتآ سمعت بذالک فرضية به
صامت،
ايستاده درپاي پيکري
اويخته از دو سو
خاموش،
همچون نگاه ساکت ميخ
راحت،
اسوده خاطر،
زيرا که زخم گردنش، از دست کارد بود.

diana_1989
28-06-2008, 19:41
ويرايش ..........

Mahdi Hero
28-06-2008, 20:11
دوش از بی مهری آن ماه سیما سوختم
با کمال تشنه کامی پیش دریا سوختم

seied-taher
28-06-2008, 20:16
مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند
گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد
عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند

mhaf
28-06-2008, 20:23
دلم تا چند یا رب خسته باشد
در لطف تو تا کی بسته باشد

seied-taher
28-06-2008, 20:32
در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد
آن دلبر عیار مرا دید نشان کرد
من در پی آن دلبر عیار برفتم
او روی خود آن لحظه ز من باز نهان کرد
من در عجب افتادم از آن قطب یگانه
کز یک نظرش جمله وجودم همه جان کرد
ناگاه یک آهو به دو صد رنگ عیان شد
کز تابش حسنش مه و خورشید فغان کرد

Mahdi Hero
28-06-2008, 20:48
دست طمع چو پیش کسان می کنی دراز
پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش

magmagf
28-06-2008, 21:51
شب های من هميشه پر از خواهش تو باد
حتی اگر به جای شرابم دهی شرنگ
ای صخره ی غرور تو آماج عشق و مرگ
بر صخره ی غرور تو می ماند اين پلنگ

sise
28-06-2008, 22:17
گر نگویم دوستی از دوستانت بوده‌ام
سالها آخر نه مرغ بوستانت بوده‌ام

گر چه فارغ بوده‌ام چون نسر طایر ز آشیان
تا نپنداری که دور از آشیانت بوده‌ام

هر کجا محمل بعزم ره برون آورده‌ئی
چون جرس دستانسرای کاروانت بوده‌ام

Mahdi Hero
28-06-2008, 22:33
ماه من گر پیشتر از صبح برخیزد زخواب
تا به شب بیرون نیاید از خجالت آفتاب

magmagf
28-06-2008, 22:56
چون سیه روی به خک ره او کرد سجود
گفت مرشد که چنین باد همی حرمت یاد

باید این فاصله ها در ره افسانه نهاد
همچو آن ایت ره مادر هستی چو بزاد

ما که در دلشدگی ره به ثریا بردیم
اینچنین است گریز از حسد و بخل و فساد

Mahdi Hero
28-06-2008, 22:58
در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند

magmagf
29-06-2008, 04:57
دخترک،
رنگ نگاهت آبی،
صورتت مهتابی،
گل لبخند تو یاس،
طرح اندام تو همچون پیچک،
پیچ و تابش به تن تاک جوانی مانند،
نبض بی‏رنگ زمان در دستت،
ساک تو لب به لب از پنجره‏ها،
کیف دستت، پراز اندیشۀ ناب،
پاک و مغرور و پر از رویایی.
از کجا آمده‏ای؟!

sise
29-06-2008, 10:17
یاد باد آنکه چو من عزم سفر میکردم
بر میان دست تو هر لحظه کمر بود مرا

یاد باد آنکه برون آمده بودی بوداع
وز سر کوی تو آهنگ سفر بود مرا

یاد باد آنکه چو خواجو ز لب و دندانت
در دهان شکر و در دیده گهر بود مرا

aRThaS_08
29-06-2008, 11:07
ای ایران ای مرز پر گهر
ای خاکت سرچشمه هنر

دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی و جاودان :31:

seied-taher
29-06-2008, 12:35
نی ز خلوت کام بردم، نی ز سیر
نی ز مسجد طرف بستم، نی ز دیر
عالمی خواهم از این عالم به در
تا به کام دل کنم خاکی به سر

Mahdi Hero
29-06-2008, 14:17
روز وصل از غمزه‌ی او جان سر گردان من
چون تحمل کرد چندان ناوک دلدوز را؟

seied-taher
29-06-2008, 14:41
ابر است و اعتدال هوای خزانی است
ساقی بیا که وقت می ارغوانی است
در زیر ابر ساغر خورشید شد نهان
روز قدح کشیدن و عیش نهانی است

Mahdi Hero
29-06-2008, 14:46
تو وچشمی که ز دل ها گذرد مژگانش
من و دزدیده نگاهی که به مژگان نرسد

seied-taher
29-06-2008, 14:50
درد دل را به درد بنشانم
درد بهتر که درد برجانم
اقتضای زمان ما اینست
چه توان کرد ؟ از آن ما اینست

Mahdi Hero
29-06-2008, 14:53
تاب زلفی بده امشب که سراپا مستم
از در عشق در آ چشم به راهت هستم

seied-taher
29-06-2008, 15:10
مبین به چشم کم ای شوخ نازنین ما را
گدای کوی توام همچنین مبین ما را
هنوز سجده‌ی آدم نکرده بود ملک
که بود گرد سجود تو بر جبین ما را
گذر به تربت ما یار کمتر از همه کرد
گمان بیاری او بود بیش ازین ما را
به دستیاری ما ناید آن مسیح نفس
اگر بود ید بیضا در آستین ما را

magmagf
29-06-2008, 16:37
اين خانه بي تو بوي بد مرگ مي دهد
با هيچ چيز پر نشده غيبت شما

انگار قرن هاست که کوچيده اي و ما
بر دوش مي کشيم غم غربت شما

ما درد خويش را به خدا هم نگفته ايم
تا نشکنيم پيش کسي حرمت شما

Mahdi Hero
29-06-2008, 16:56
از خون دل نوشتم نزديك دوست نامه
اني رايت دهرا من هجرك القيامه

seied-taher
29-06-2008, 17:01
هر کس بتو ره یافت ز خود گم گردید
آنکس که ترا شناخت خود را نشناخت

Mahdi Hero
29-06-2008, 17:05
تو از طلوع روشنی پری
و صبح فرصت دوباره ای
برای در نگاه تو سرودن است
من از نگاه آسمان
من از ترنم لطیف عشق تو سروده ام
من آن شکسته قایقم
که هیچگاه
اینچنین غریب
غرق در نگاه تو نبوده ام

diana_1989
29-06-2008, 17:46
ما صداي گريه مان به آسمان رسيد
از خدا چرا صدا نمی رسد
بگذريم ازين ترانه هاي درد
بگذريم ازين فسانه هاي تلخ
بگذر از من اي ستاره شب گذشت
قصه سياه مردم زمين
بسته راه خواب ناز تو
ميگريزد از فغان سرد من
گوش از ترانه بي نياز تو

Mahdi Hero
29-06-2008, 20:11
وطنم كه شعر حافظ شده وصله ي تن تو
كه شكفته شعر سعدي به بهار دامن تو

seied-taher
29-06-2008, 20:23
وا فریادا ز عشق وا فریادا
کارم بیکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا
ور نه من و عشق هر چه بادا بادا

bidastar
29-06-2008, 20:37
ای دل نکند بـــــهانه جویی بکنــی
بین من و زنـــــدگی دو رویی بکنی
یادت نرود همــــــیشه هنگام جنون
در مصرف عشق صرفه جویی بکنی

magmagf
29-06-2008, 21:23
طرائف فرو خوانده اي بارها
بخوان طرفه اي نيز از تارها

اگر بر صدا سنج بندي دو سيم
که باشند اندر شرايط سهيم

به جاشان بدان سان کني استوار
که يک صوتي اصلي دهند انتشار

يکي را چو در ارتعاش آوري
شود مرتعش خود به خود ديگري

هماهنگ همسايه دردمند
بر آرد ز دل ناله هاي بلند

seied-taher
29-06-2008, 21:25
دل کرد بسی نگاه در دفتر عشق
جز دوست ندید هیچ رو در خور عشق
چندانکه رخت حسن نهد بر سر حسن
شوریده دلم عشق نهد بر سر عشق

bidastar
29-06-2008, 21:26
درو دیوار فریادم بهاری است
دوباره رودبار دیده جاری است
پریرویان آمل- مُل بنوشید
زخون این دل عاشق ساری است

seied-taher
29-06-2008, 21:29
تا ولوله‌ی عشق تو در گوشم شد
عقل و خرد و هوش فراموشم شد
تا یک ورق از عشق تو از بر کردم
سیصد ورق از علم فراموشم شد

eshghe eskate
29-06-2008, 21:56
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما

cityslicker
29-06-2008, 21:58
اینجا که من هستم آسمان خوشه ی گندم کی آویزد

کو چشمی
آرزومند؟

با ترس و شیفتگی در برکه فیروزه گون گلهای سفید میکنی

eshghe eskate
29-06-2008, 22:01
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح توییی
سینه ی مشروح تویی بر در اسرار مرا

cityslicker
29-06-2008, 22:02
شرمنده من با دال گفته بودم بعد شما با الف تمام کرده بودی بعد من درستش کردم با (ی) تموم شد

لطفا درستش کنید تا شعر بعدی

:دی

bidastar
29-06-2008, 22:04
از حادثه ی جهان زاینده مترس
از هرچه رسد چونیست پاینده مترس
این یکدم عمر را غنیمت می دان
بر رفته میندیش و ز آینده مترس

Mahdi Hero
29-06-2008, 22:06
الهی باشی و بسیار باشی
بشرط آنکه با ما یار باشی

eshghe eskate
29-06-2008, 22:06
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و خمخانه بسوخت ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت

cityslicker
29-06-2008, 22:14
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گرشنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جامبگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، برآسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلیسرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نهتوی مرگ اندود ، پنهان است

Mahdi Hero
29-06-2008, 22:16
تا چند زنم به روي درياها خشت
بيزار شدم ز بت پرستان كنشت
خيام كه گفت دوزخي خواهد بود
كه رفت به دوزخ و كه آمد ز بهشت

cityslicker
29-06-2008, 22:17
تا گل از فصل خزان بیزار است
تا که نو زاده نگاهش اشک است
کودک بی بازی ؛ سایه ای بیمار است

eshghe eskate
29-06-2008, 22:17
ترا آن به که راه خویش گیری
شکیبائی در این ره پیش گیری روی چون عاقلان در خانه زین پس
نگردی این چنین دیوانه‌ی کس مکن با چشم سرمستم دلیری
که از روبه نیاید شیر گیری مکن با زلف شستم عشقبازی
که این کاری است با لختی درازی هر آنکس کو نداند پایه‌ی خویش
ببازد ناگهان سرمایه‌ی خویش

cityslicker
29-06-2008, 22:22
شرح این هجران و این خون جگر

این زمان بگذار تا وقتی دگر

magmagf
29-06-2008, 22:36
روزي كه مرد ، روزي يكسال خود نداشت
اما قطارهاي پر از زاد آخرت
وز پي هنوز قافله هاي دعاي خير
اين مادر از چنان پدري يادگار بود
تنها نه مادر من و درماندگان خيل
او يك چراغ روشن ايل و قبيله بود

cityslicker
29-06-2008, 22:50
ديگرم گرمی نمی بخشی
عشق، ای خورشيد يخ بسته
سينه ام صحرای نومیديست
خسته ام، از عشق هم خسته
ای خدا ... بر روی من بگشای
لحظه ای درهای دوزخ را
تا به كی در دل نهان سازم
حسرت گرمای دوزخ را؟


دوستان ما رفتیم پای فوتبال
:دی
خوش باشید

sise
29-06-2008, 23:20
اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

diana_1989
29-06-2008, 23:23
در گلستان چشمم ز چه رو هميشه باز است؟
به اميد آنكه شايد تو به چشم من درآيي
سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
كه شنيده ام ز گلها همه بوي بيوفايي

دل تنگم
29-06-2008, 23:37
یک ذره‌ی حیران شده را عقل چو داند
کز جمله‌ی خورشید فلک چند نشان است

چو عقل یقین است که در عشق عقیله است
بی شک به تو دانست تو را هر که بدان است

sise
29-06-2008, 23:43
تمام شد به خدا خسته ام ببين بس كن
براي مردن من ساعتي مشخص كن

تمام شد به دلت بد نيار من مُردَم
و بعد اين همه سال انتظار من مُردَم

ببين بگو به جهنم كه مرده است اصلن
ببين بگو به جهنم بقيه اش با من

ببين درست همين جا به خانه خواهد برد
كلاغ خسته ی غمنامه ی مرا يك زن

بخند هرچه دلت خواست من نمي فهمم
كه عمق فاجعه اين جاست من نمي فهمم

كه من به چشم تو مربوط نيستم شايد...
تو را به جان عزيزت ببين ببين بايد

مرا بميري بِشمار سه همين حالا
نترس ترس ندارد كه بچه اي بابا

فقط غروب همين پنجشنبه شاهد باش
من آدم بدِ اين قصه نيستم آقا

bidastar
29-06-2008, 23:51
اگر شيرى اگر ميرى اگر مور
گذر بايد كنى آخر لب گور
دلا رحمى بجان خويشتن كن
كه مورانت نهند خوان و كنند سور

sise
30-06-2008, 00:06
رونق عهد شباب است دگر بستان را
می‌رسد مژده گل بلبل خوش الحان را

ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را

bidastar
30-06-2008, 00:10
اگر دل دلبرى دلبر كدامى
وگر دلبر دلى دل را چه نامى
دل و دلبر بهم آميته وينم
ندانم دل كه و دلبر كدامى

دل تنگم
30-06-2008, 00:14
یاد کن از کسی که در همه عمر
نکند لحظه‌ای فراموشت

مست از آنم چنین که در بر خویش
مست در خواب دیده‌ام دوشت

bidastar
30-06-2008, 00:18
تو آنی آنکه بی تابی همیشه
منم تشنه و تو آبی همیشه
برای مستی روح دل من
مثال ساغر نابی همیشه

Mahdi Hero
30-06-2008, 00:20
همچو فرهاد از غمش روزی به صحراها روم
تا ببینند این جوانان عشق پیرآموز را

magmagf
30-06-2008, 00:22
اما عبور مي كند از كوچه يك نفر
فردا شبيه آينه ها و پگاه ها
امروز هم اگر همه طاقت بياورند
چيزي نمانده است به پايان راه ها

bidastar
30-06-2008, 00:32
آهای ای عکس روی بوم.. قیصر!
نگاهِ خسته ی مغموم.. قیصر !
کنارِ نام تو هر وصفِ زیبا
سزاوار است، جز "مرحوم قیصر

دل تنگم
30-06-2008, 00:42
ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است

نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام است

negar00
30-06-2008, 00:44
تو ليله القبري برو تا ليله القدري شوي
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو


قفلي بود ميل و هوا بنهاده بر دل هاي ما
مفتاح شو، مفتاح را دندانه شو دندانه شو

bidastar
30-06-2008, 00:45
ولیّ کبریا را سر بریدند
امام اولیا را سر بریدند
گواهی می دهم با کشتن تو
تمام انبیا را سر بریدند

دل تنگم
30-06-2008, 00:49
درد زخم او کشیدن خوش بود
گر پس از صد زخم او یک مرهم است

گر بسی عمرم بود تا جان بود
آن من گر هست عمری یک دم است

bidastar
30-06-2008, 00:51
تاریک شد از مهر دل افروزم روز
شد تیره شب، از آه جگر سوزم روز
شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم
اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز

دل تنگم
30-06-2008, 00:58
زهر خواهد شد ز عیش تلخ من
صد شکر گر در دهان خواهم نهاد

آستین پر خون به امید وصال
سر بسی بر آستان خواهم نهاد

negar00
30-06-2008, 01:00
دو سه روز شاهیت را چو شدم غلام و چاکر
به جهان نماند شاهی که چو چاکرم نیامد

خردم گفت برپر ز مسافران گردون
چه شکسته پا نشستی که مسافرم نیامد

bidastar
30-06-2008, 01:01
در بندم از آن دو زلف بند اندر بند
نالانم از آن عقیق قند اندر قند
ای وعده‌ی فردای تو پیچ اندر پیچ
آخر غم هجران تو چند اندر چند

دل تنگم
30-06-2008, 01:03
دلم قوت کار می‌برنتابد
تنم این همه بار می‌برنتابد

دل من ز انبارها غم چنان شد
که این بار آن بار می‌برنتابد

چگونه کشد نفس کافر غم تو
چو دانم که دین‌دار می‌برنتابد

پس پرده‌ی پندار می‌سوزم اکنون
که این پرده پندار می‌برنتابد

bidastar
30-06-2008, 01:09
دلم میل گل باغ ته دیره
درون سینه‌ام داغ ته دیره
بشم آلاله زاران لاله چینم
وینم آلاله هم داغ ته دیره

دل تنگم
30-06-2008, 01:11
هر آن دردی که دلدارم فرستد
شفای جان بیمارم فرستد

چو درمان است درد او دلم را
سزد گر درد بسیارم فرستد

bidastar
30-06-2008, 01:13
دلا خوبان دل خونین پسندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفر و دین بی‌مشتری نیست
گروهی آن گروهی این پسندند

دل تنگم
30-06-2008, 01:19
درآمد دوش ترکم مست و هشیار
ز سر تا پای او اقرار و انکار

ز هشیاری نه دیوانه نه عاقل
ز سرمستی نه در خواب و نه بیدار

به یک دم از هزاران سوی می‌گشت
فلک از گشت او می‌گشت دوار

به هر سوئی که می‌گشت او همی ریخت
ز هر جزویش صورت‌های بسیار

چو باران از سر هر موی زلفش
ز بهر عاشقان می‌ریخت پندار

bidastar
30-06-2008, 01:30
ره اندیشه ی بازت بلند است
چکاچک های پروازت بلند است
دگر در انجمن هر گز نگنجی
بهر جا موج آوازت بلند است