مشاهده نسخه کامل
: مشاعره
!
من فکر نکنم تاحالا از نصفه یک مصراع شعری رو خونده باشم !
..........
یادت هست؟!
آنهمه آرزوی صبح بلوغ،
در دل شبها را؟!
هیچ کس با تو نگفت
که بزرگی این است
که بزرگی یعنی:
رنگ پروانه تمام!
طرح رویا تعطیل!
عشق ممنوع
پرنده ممنوع
کودکی،
ای تب ابهام و ترس،
از دل فرداها،
یادت هست؟!
آنهمه دلهره را
از خیال شبح سرد و غریب
در دل تاریکی؟!
هیچکس با تو نگفت
که بزرگی این است
که بزرگی یعنی:
ترس از سایۀ یک دوست
درون شب تار
ترس تنها شدن و رسوایی
ترس
حتی از من
من که فردای تو ام
کودکی آخ کجایی که ببینی اینجا،
از همه رویاها،
آرزوهای بزرگ
یک شبح جا مانده
که دلش سخت گرفتست از این
عادت شب زدگی.
کودکی آخ کجایی که بدانی اینجا،
همه تنها هستند
همۀ مردم این شهر
به هم مزنونند.
همه بر لب لبخند
لیک
در دل تردید
کودکی یادت هست؟!
تو و من مست بزرگی بودیم
و نمی دانستیم
بعد از این رویاها،
یادمان خواهد رفت.
بعد ازاین،
عشق،
امید،
یادمان خواهد رفت
بعد از این ما خودمان را حتی
یادمان خواهد رفت.
کاشکی اینهمه اسرار نمی کردی تو،
پای فهمیدن این حس بزرگی
که منم پایانش.
کودکی رفتی و من جا ماندم...
...
cityslicker
12-08-2008, 14:04
مشاعره یعنی شعری پیدا کنم که اول حرف به آخر حرف شعر قبلی بخوره
درسته؟;)
.......................
دلم از ديده ميگريد
تو اي همزاد مهتابي
از اين شبهاي شيدايي
كجا بردي همه نورم
كه امشب تار و شبكورم
نسيم خفته غمگين
دلم پژمرده و سنگن
چگونه بگذرو بي تو
كه تنهايم
كه تنهايي
یک روز چشم من هم در خواب می شود
زین خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست
اما درون باغ
همواره عطر باور من، در هوا پر است ...
حرف من اینه که شما مصراع اول رو نصف فرمودین !
..........
تا پیش از این خیال میکردم:
عشق را خدای،
به انسان هدیه کرد،
شاید نگاه،
رنگی دوباره به خلقت،
قلم زند.
شاید که دستهای بزرگی،
به قلب او
اکسیر جاودان محبت کند نثار.
شاید که هیچ انتظار را،
در بند خود کند.
شاید دوباره زاده شود،
در طنین شب،
دستی که بخشش او جاودانه است.
امروز لیک،
در اندیشه ام چرا؟
وقت تولدم
اینگونه مهربان نبودم؟!!
یا اینکه در طلب لطف ایزدم،
در پای عشق خویش،
هماندم نمره ام؟!!
امروز لیک،
در اندیشه ام چرا؟
دستم تولد بخشندگی نبود؟!!
در انتظارهای پر عطشم،
برق آسمان،
چتری بر آنچه که هستم گشوده بود؟!!
امروز که گیسوان سپیدم درآینه،
احساس خوب مرگ بر اندام سردم است،
امروز که مرگ من،
مهری بر اینهمه فریاد بی صداست،
امروز که اشکهای کودکیم،
حتی،
یاد آور رسیدن دستم به انتهاست،
اندیشه میکنم:
آن ایزدی که مرا عاشق آفرید،
آیا غریبتر از این،
آفریده بود؟!!
...
Mahdi Hero
12-08-2008, 15:30
در حيرتم از باده فروشان كايشان
زين به كه فروشند چه خواهند خريد
دلبستگیی با لب پر خنده ندارم
ترسم نگذارند به من چشم ترم را
میرزا محمد علی صائب تبریزی
a-r-i-y-a-n-a
12-08-2008, 16:58
از کجا آمده بودی.
این چنین آرام آرام
از کنار آخرین پنجره که از آن می گذشتم.
خسته خسته راه رفته بودم.
تنهایی ام در امتداد دستهایت بزرگتر خواهد شد.
من اینجا
تا تلاقی تمام خطوط موازی.
تا پر شدن صدای قلبم
به انتظارت خواهم ایستاد
ghazal_ak
12-08-2008, 17:10
در این توهمات پیچ در پیچ خاکستری
شاید که دستی سرخ
کبودی گونه های تاریخ را مرهم می نهد
در همین نزدیکی
زیر بار تکرار ثانیه هایی که مدام
چنگ در گریبان هم می زنند
دستی سبز از طراوت گونه ها ی فقر
تیله های بلورین دلی شکسته را
سوال می کند!
شاید که این هجوم کهنه می خواهد
از حلقوم نقره ای آلونک های سر به فلک کشیده
سهم عریان و لخت اندیشه هایی که در باد
بر خود می لرزند را
بستاند
شاید که آن پر نور ترین ستاره
و تمامی ستارگان دیگر
که در قلبشان ذره ای عدالت موج نمی زند
توهمات نورانی ای هستند
که در درون با سیاهی آمیخته اند
شاید که اوج لذت این ستاره ها
به تولد سیاه چاله ها ختم خواهد شد
کاش سیاه چاله ها هم به صداقت قاصدک ایمان می آوردند
کاش قاصدک ها هم می توانستند معجزه کنند
آن وقت شاید آن پرنورترین ستاره
می توانست
عدالت را استنشاق کند
وشاید که عدالت از شیقه های زمان بالا می رفت
و دیگر ثانیه ها دست در گریبان هم نمی کردند.
a-r-i-y-a-n-a
12-08-2008, 17:17
در این غروب سخت پر از درد
محبوب من به بدرقه من
برگرد
هرگز دوباره بازنخواهی گشت
و من تمام شب
این کوچه باغ دهکده را
با گامهای خسته طوافی دوباره خواهم کرد
دارم از پاس وفا سلسله بر پا،ور نه
من نه آنم که به زنجیر توان بست مرا
صائب
Mahdi Hero
12-08-2008, 17:46
از دل برود ....
هر آنکه از دیده رود !
دارم از پاس وفا سلسله بر پا،ور نه
من نه آنم که به زنجیر توان بست مرا
صائب
اومـدم تـا مـهـــربون تـو بـاشــــم
همــدم شـــیرین زبون تو باشــــم
اومــدم تا دلـت آروم بـگــــیــــره
دوباره ترانههات جون بگـیــــره
اومــدم که همســـفر بشــم باهات
بـگـیـرم خســتگــیا رو از پاهات
خواســتم عاشــقـت کـنـم اما نشـد
عشــق مـن تـوی دل تو جـا نشــد
نشــد از خودم بگــم یکــم بـرات
تا شـــاید بفـــهـمی لایـقـم بــرات
نشــــد از نـگـام بخــونی حـرفمو
نگــرفـتی دوتا دســت ســـردمــو
تو خواستی که من عاشقت باشـم
چطوری میشـــد شــقایقت باشــم؟
حالا روز و شب برام فرق نداره
مثل اون وقتا چشــام بآآرق نداره
حالا خیلی وقـتـه که جـات خـالیه
تــو نــمــیـدونی دلــم چـه حــالیه
کی دیگه میشـناسه خنده هامونو؟
کی میفهمه حرف گریه ها مونو؟
کی میدونه تو کجایی، من کجـام؟
کی ستاره می شماره توی شـبام؟
کی برامون خبر از هـــم میاره ؟
کی میدونه دلامون چی کم داره؟
کی میدونه ما چه حرفایی زدیـم؟
کی میفهمه ما خوبیم یا مهه بدیم؟
کی میتونه بگه تقصــیر کی بود؟
این جــدایی تو بگو کار کی بود؟
هیچ کــی ما رو یه جا باهم ندیده
آخه کی احســاس ما رو فهمیده ؟
دیگه شـــعرامون ترانه نمیشــن
قصه هامون عاشـقانه نمیشــــن
دیـــگه دنیا هـــم با ما را نیمیاد
دیـــگه رفتنم بهونه نــمی خواد
دیگه وقتشه بریم یه جـــای دور
ماکه نیستیم واسههم سنگصبور
دیــگه وقتشــه خداحافظی کـنیم
جــــدا از هــمدیگه زندگی کنیم.
...
دیشب از شدت غم نعره ی مستانه زدم
تا نهم بار غم از دل دو - سه پیمانه زدم
دل که از جور بتان سخت به جان آمده بود
قید دیر و حرم و کعبه و بتخانه زدم
مجید صباغ ایرانی
محرمان ما را هزار بار دیده اند
دیده ی نامحرمان ما را ندید(د)
مجید صباغ ایرانی
محرمان ما را هزار بار دیده اند
دیده ی نامحرمان ما را ندید(د)
دست من حس تو را مینوشد
آنچنان محو فروریختنی،
که تن واژه به من می خندد.
که سپید کاغذ،
پر از خط خطی حس من است.
اندکی تاب بیار،
تا تو را رسم کنم.
تا تو را نه
بودن پیش تو را وصف کنم.
وحشی کوچک من تاب بیار،
تا من عاشق بشوم
...
می شوم آن گه به چشم خلق عیان
ابرهای جهل خیزد از میان(ن)
مجید صباغ ایرانی
yalqiz
Mahdi Hero
12-08-2008, 19:26
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
cityslicker
12-08-2008, 19:29
اين روزا عادت همه رفتن ودل شكستنه
درد تموم عاشقا پاي كسي نشستنه
اين روزا مشق بچه ها يه صفحه آشفتگيه
گرداي رو آينه ها فقط غم زندگيه
اين روزا درد عاشقا فقط غم نديدنه
مشكل بي ستاره ها يه كم ستاره چيدنه
اين روزا كار گلدونا از شبنمي تر شدنه
آرزوي شقايقا يه شب كبوتر شدنه
اين روا آسمونمون پر از شكسته باليه
a-r-i-y-a-n-a
12-08-2008, 20:53
همچو موجهای تشنه خو که می دوند
رو به سوی آفتاب پای در نشیب
در غروبهای سرخ و خالی و خفته
دل به گرمی نوازش نگاههای خسته تو می دهم
سر به ساحل تو می نهم
ای کرانه عظیم دوست داشتن
ای زمین گرمسیر
eshghe eskate
12-08-2008, 20:55
رفتی و نفهمیدم
مرز دل و چشم تو
از شهر افق پیداست
من سرخی گل ها را
در خنده تو دیدم
در شهر اقاقی ها
تو پک ترین عشقی
من راز شکفتن را
از باغ دلت چیدم
لبخند زدی آرام
بر گونه غمنکم
من با گل لبخندت
بر حادثه خندیدم
bidastar
12-08-2008, 22:30
من آن دیوانه ی خیره به راهم
نشسته عشق در سمت نگاهم
چنان عاشق شدم بر روی ماهت
که گم کردم زمان و سال و ماهم
Mahdi Hero
13-08-2008, 00:27
من با سمند سركش و جادويي شراب
تا بيكران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره انديشه هاي گرم
تا مرز نا شناخته مرگ و زندگي
تا كوچه باغ خاطره هاي گريزپا
تا شهر يادها...
ديگر شراب هم جز تا كنار بستر خوابم نمي برد!
دل من زير پاي تو به جرم ِ عاشقي لِه شد
ولي جرم ِ من اي ظالم، سزايِ ديگري دارد
تو گفتي دوستت دارم، ببين از من مشو دلگير
دروغ از تو شنيدن هم صفايِ ديگري دارد
در درون مایه عشقت ز جفا دوری کن
آشکارا زین سخن هیچ کجا یاد مکن
اگر از بهر کسی در عشق مردی. مردی
ورنه از جورو جفا عشق فریاد مکن
eshghe eskate
13-08-2008, 09:18
نگو دیگر تو یی مجرم که خود از من خطا سر زد
سزا وارم که جای سرمه در این دیده نم گیرم
خودم رسوا و بد نامم چرا طامات میبافی
بجرم قتل خود من نه عرب را نی عجم گیرم
ما ، خاطره باران هايی هستيم كه از ذهن آسمان پاک شده است ...
ازاين پس دعای باران را به نام
من و به نام تو خواهند خواند
دل من به دریا نزدیک است
چشم از راه برداشته ام و افق را نظاره میکنم
پر پروازم را گسترده ام
تا بی نهایت خواهم رفت
مرغان دریایی مرا می خوانند
دردم را به سیمرغ هم نخواهم گفت
یاریش را هم نخواهم خواست
تنها نسیم است که منتظرش مانده ام
برای پروازم امیدی لازم است
:1::1::1:
Mahdi Hero
13-08-2008, 12:16
تو هم در آینه حیران حسن خویشی
زمانه ایست که هر کس بخود گرفتار است
ghazal_ak
13-08-2008, 15:03
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
در من چه وعده هاست
در من چه هجرهاست
در من چه دستها به دعا مانده روز و شب
اینها چه می شود ؟
آخر چگونه این همه عشاق بی شمار
آواره از دیار
یک روز بی صدا
در کوره راه ها همه خاموش می شوند ؟
باور کنم که دخترکان سفید بخت
بی وصل و نامراد
بالای بامها و کنار دریاچه ها
چشم انتظار یار، سیه پوش می شوند ؟
bidastar
13-08-2008, 17:19
در آرزوي ديد نت اي نور ديده ام
شب تاپگاه گوشه ي خلوت گزيده ام
شايد ببينمت وبه اميد ديد نت
بحر ستاره هاي فلك را شمرده ام .
می خواهم همرنگ روزهای بی ترسی شوم که منتظر آمدنشان هستم ...
می خواهم رنگ روح باشم ، هنگامی که جان می گیرد .
هنگامی که می داند حالا حالا ها کار دارد و می خواهد بماند و
نفس بکشد .
رویمان را آن طرف می کنیم که اخم این روزها خاکستری مان نکند .
سبزم می کنی ؟
یاره=به یار* اولسون=باشد* یارسیز=بی یار
یاره هر ساعت سلام اولسون ،سلام
عشرت و عیشی مدام اولسون،مدام
یار سیز صحبت حرام اولسون،حرام
یاره بو معنی تمام اولسون،تمام
نسیمی
Mahdi Hero
13-08-2008, 19:08
من از خار سر ديوار فهميدم كه ناكس كس نمي گردد بدين بالا نشستن ها
من از افتادن سوسن به روي خاك دانستم كه كس نا كس نمي گردد از اين افتان و خيزها
Mahdi Hero
13-08-2008, 19:09
اي خانه خراب اينجا آماده زلت شو
خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو
جائيكه همه دزدند تو دزد چپوگر باش
بزمي كه همه مستند تو مست و مخمر باش
شهري كه همه كورند تو كور شو و كر باش
ديدي كه همه لالند تو لال ز صحبت شو
خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو
Mahdi Hero
13-08-2008, 19:12
وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
Mahdi Hero
13-08-2008, 19:14
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا
Mahdi Hero
13-08-2008, 19:15
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
Mahdi Hero
13-08-2008, 19:17
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا
آدمی، فضلی خدا بیل آدمی
کائناته کتخدا بیل آدمی
سن درخت منتها بیل آدمی
صاحب ارض و سما بیل آدمی
نسیمی
بیگانه ترینم دلا آشفته ترینم
در خانه گلها مگو پﮋمرده ترینم
از همهمه باد خزان ساقه شکستم
از سوز نی و غربت می مست تو هستم
در خوان گلستان نظری بر دل ما شد
هر گل که به جان آمده بود مونس ماشد
دیریست که بر سایه مهر نور امید نیست
شاید که بر این ظلمت ما پیک نوید نیست
روز از دل شب بر رخ ما چهره گشاده
خورشید به خیانت همه خوان بر شب نهاده
یاران به شهادت شکر وفا فروختند
از سنگ جفا بر تن ما صد جامه دوختند
از زمزمه خار طلب طعنه شنیدم
از هر چه دعا در طلبست من دل بریدم
هجرت به سلامت بنشست بر گل شب بو
چون غنچه شکست در تن گل مرهم گل کو؟!
از آمدن چلچله ها خبر ندارم
شاید که در این بازی عمر بهار ندارم
عشق همه گلها شده اشک بر رخ باران
از ابر وفا نیست خبری وای از کویران
در بازار هوس قیمت دل بالاترین بود
هر عشق که به حراج شده بود نه مشتری بود
گفتم که دلم در طلبت خانه گزدیده
گفتا که در این خانه گل دلی ندیده
...
هم صدفم ،هم لعلم،زجر کشیده ی راه صراطم/لال شو و در حضورم ساکت باش،که در هیچ بیانی گنجانده نمیشوم
هم صدفم هم اینجئیم،حشر و صیراط اسینجئیم
کس سؤزونو وو عبسم اول،شرح بیانه سیغمازام
شهید نسیمی
Mahdi Hero
13-08-2008, 21:08
مردم دانا اندوه نخورند بهر دوكار
آنچه خواهد شدنا و آنچه نخواهد شدنا
آوای سوگی میرسد از عرش انگار!
با من بگو اين گريههای مادرت نيست؟
پيچيده گويی العطش در پهنهی دشت
عباس! آيا اين صدای لشکرت نيست؟
((تا که رندی شد بنای دوستی
آشنا ها بیگانه گشتند و بیگانه ها آشنا))
تا کی ریندلیق سایه سی اولدور بینا
آشینالر یاد اولدو ، یاد آشینا(الف)
SAHİBİ TƏBRİZİ TAHİR
PƏKƏR
bidastar
13-08-2008, 23:27
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
تو از میان نارون ها ،گنجشک ها ی عاشق را
به صبح پنجره دعوت می کردی
وقتی که شب مکرر می شد
وقتی که شب تمام نمی شد
تو از میان نارون ها ،گنجشک های عاشق را
به صبح پنجره دعوت می کردی
یک نفر فانوس چشمان مر ا پایین کشید
باورت می شد که خوابم برد و نشنیدم ترا
باد بر شن ها زد و گنجشک ها ویران شدند
باد جور ترسناکی بود ترسیدم ترا
Mahdi Hero
14-08-2008, 00:18
از عشق سخن رفت در اين وادي بي مهر
مهرم به تو ليكن به خدا از دل و جان بود
دلخسته ام از این تفکر های بی درد
ای زخم خوب خانگی برگرد برگرد!
یادش به خیر آن روزهای دل تپیدن
وقتی کبوتر در نگاهم لانه می کرد
eshghe eskate
14-08-2008, 08:09
دل را به رسم عاطفه نمنک کرده است
یادش به خیر دسته گلی از صداقتش
در لابلای شهر وجودم نشسته بود
Mahdi Hero
14-08-2008, 10:12
در جاده فراموشی
کنار بوته گل سرخ
در انتظار آمدن توام
تو که تمام کودکی هایم
با تو سپری شد
Mahdi Hero
14-08-2008, 10:13
تلاش بوسه نداریم چون هوسناکان
نگاه ما به نگاهی ز دور خرسندست
Mahdi Hero
14-08-2008, 10:13
تا كي غم آن خورم كه دارم يا نه ؟
وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه
پر كن قدح باده كه معلومم نيست
كين دم كه فرو برم ... بر آرم يا نه ؟
Mahdi Hero
14-08-2008, 10:14
هرکه را بیماری چشم تو در بستر فکند
هر پرستاری که آمد بر سرش، بیمار شد
Mahdi Hero
14-08-2008, 10:15
دوست , من دست تو را مي جويم
و تو را مي خوانم
هق هق ٍقلب من از دوري نيست
درد من , از دل ٍبي هق هق ٍتوست
Mahdi Hero
14-08-2008, 10:16
تو مثله درياي آبي که هميشه پر زماهي
تو مثله جنگله سروي که هميشه استواري
تو مثله کوههاي دنيا که بزرگ و پر غروري
تو مثله شب پر ستاره تو مثله روز پر زنوري
Mahdi Hero
14-08-2008, 10:17
يكشب چو نام من به زبان آري
مي خوانمت به عالم رويايي
بر موجهاي ياد تو مي رقصم
چون دختران وحشي دريايي
Mahdi Hero
14-08-2008, 10:18
يك روز ز بند عالم آزاد نيم
يك دم زدن از وجود خود شاد نيم
شاگردي روزگار كردم بسيار
در كار جهان هنوز استاد نيم
Mahdi Hero
14-08-2008, 10:20
مرگ من روزي فرا خواهد رسيد
در بهاري روشن از امواج نور
در زمستاني غبار آلود و دور
يا خزاني خالي از فرياد و شور
مرگ من روزي فرا خواهد رسيد
روزي از اين تلخ و شيرين روزها
روز پوچي همچو روزان دگر
سايه اي ز امروز ها ‚ ديروزها
خاك ميخواند مرا هر دم به خويش
مي رسند از ره كه در خاكم نهند
آه شايد عاشقانم نيمه شب
گل به روي گور غمناكم نهند...
Mahdi Hero
14-08-2008, 10:21
دل نيست کبوتر که چو برخواست نشيند
از گوشه بامي که پريديم پريديم
Mahdi Hero
14-08-2008, 10:22
مردم دانا اندوه نخورند بهر دوكار
آنچه خواهد شدنا و آنچه نخواهد شدنا
Mahdi Hero
14-08-2008, 10:23
آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست ...
Mahdi Hero
14-08-2008, 10:24
تو مرا در دل دار...
تو مرا دوست , مرا دوست , مرا دوست بدار
طلب اين دل بيمار و فقير
ز تو اي دوست , همين است , مرا دوست بدار
هر چه با خود سخن پند , وليكن هيهات
دل من خيره سر و مست , مرا دوست بدار
Mahdi Hero
14-08-2008, 10:25
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب، محرم و حرمان نصیب من باشد
Mahdi Hero
14-08-2008, 10:27
دلم به عشق یارم گرفته حال و هوایی
نوشته روی قلبم به خط کرب وبلایی
همه هستیم حسینه
می و مستی ام حسینه
Mahdi Hero
14-08-2008, 10:28
هنوزم من تو را در دل
هنوزم من تو را در ياد
هنوزم در پي افسون گرمي بخش چشمانت
هنوزم دست گرمت را تمناگر
هنوزم در دلم يادت
Mahdi Hero
14-08-2008, 10:29
تا چند اسير عقل هر روزه شويم
در دهر چه صد روزه چه صد ساله شويم
درده تو به كاسه مي از آن پيش كه ما
در كارگه كوزه گران كوزه شويم
Mahdi Hero
14-08-2008, 10:29
واعظ شهر که از طول قیامت می گفت
غافل از قامت آن سرو سهی بالا بود
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
ای منعم آخر بر خوان جودت
تا چند باشیم از بی نصیبان
حافظ نگشتی شیدای گیتی
گر میشنیدی پند ادیبان
vahid_vaezinia
14-08-2008, 14:34
نقد دل خود بهائی آخر سره کرد
در مجلس عشق، عقل را مسخره کرد
اوراق کتابهای علم رسمی
از هم بدرید و کاغذ پنجره کرد
Mahdi Hero
14-08-2008, 15:00
ديشب كبوتر غم
توي دلم ميناليد
شايد براي گلها
ٍآواي غم ميخوانيد
ghazal_ak
14-08-2008, 15:18
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد
Mahdi Hero
14-08-2008, 17:28
در بزم تو اي شمع منم زار و اسير
در كشتن من هيچ نداري تقصير
با غير سخن كني كه از رشك بسوز
سويم نكني نگه كه از غصه بسوز
ز چين و جعد گيسويت مرنج اردم زند نافه
چه آيد از سيه رويي كه در اصلش خطا باشد
نسيمي
در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد -
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم
توفان ها
در رقص عظیم تو
به شکوهمندی
نی لبکی می نوازند،
و ترانه رگ هایت
آفتاب همیشه را طالع می کند
بگذار چنان از خواب بر ایم
که کوچه های شهر
حضور مرا دریابند
دستانت آشتی است
ودوستانی که یاری می دهند
تا دشمنی
از یاد برده شود
پیشانیت ایینه ای بلند است
تابنک و بلند،
که خواهران هفتگانه در آن می نگرند
تا به زیبایی خویش دست یابند
cityslicker
14-08-2008, 21:41
دلم آشفته آن مايه ناز است هنوز
مرغ پرسوخته در پنجه باز است هنوز
جان به لب آمد و لب برلب جانان نرسيد
دل به جان آمد و او برسر ناز است هنوز
گرچه بيگانه زخود گشتم و ديوانه زعشق
يار عاشق كش و بيگانه نواز است هنوز
Mahdi Hero
14-08-2008, 21:51
دوش . زير بار حمالان كشيدن سخت نيست
زير بار منت نامرد رفتن مشكل است
Mahdi Hero
14-08-2008, 21:51
تن ادمي شريف است به جان آدميت
نه همين لباس زيباست نشان آدميت
ghazal_ak
14-08-2008, 21:59
تو گوهر بین و از خر مهره بگذر
ز طرزی کن نگردد شهره بگذر
چو من ماهی کلک آرم به تحریر
تو از نون والقلم میپرس تفسیر
روان را با خرد درهم سرشتم
وز آن تخمی که حاصل بود کشتم
Rainy eye
14-08-2008, 22:31
ما چون زدری پای کشیدیم کشیدیم
امید زهرکس که بریدیم بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم پریدیم
MJNeghabi
14-08-2008, 23:12
مرا عقده ای ست اندر دل اگر گویم دلت سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که نوک بینی ات سوزد!!!
Mahdi Hero
14-08-2008, 23:52
داني كه را سزد صفت پاكي
آن كه او وجود پاك نيالايد
............................................
دلخور مباش مَردِ مسافر، کمی بخند
دردت به جانم، این دم ِ آخر کمی بخند
از یک، دو بیت آخر ِ شعرم شروع کن
بر دردهای این زنِ شاعر کمی بخند
اندوه درد باطنیت را به من ببخش
محض رضای عشق به ظاهر کمی بخند
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:31
در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن
شرط اول آن است كه مجنون باشي
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:32
يك روز بي ترديد خواهم مرد
يك روز مي فهميد خواهم مرد
امروز يا فردا نمي دانم
يك روز بي ترديد خواهم مرد
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:33
دهانت را مي بويند
مبادا كه گفته باشي دوستت مي دارم
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:33
در خانه خود نشسته ام ناگاه
مرگ آيد و گويدم ز جا برخيز
اين جامه عاريت به دور افكن
وين باده جانگزا به كامت ريز
خواهم كه مگر ز مرگ بگريزم
مي خندد و مي كشد در آغوشم
پيمانه ز دست مرگ مي گيريم
مي لرزم و با هراس مي نوشم....
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:34
ميان ماندن و رفتن حكايتي كرديم
كه آشكارا در پرده ي كنايت رفت.
مجال ما همه اين تنگمايه بود و دريغ
كه مايه خود در وجه اين حكايت رفت.
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:35
تنها کاسه ای از آسمان به من ده.
چشمهايم پر آسمان که شوند
آدمها را هم آسمانی می بينم
نمی خواهم آدمها کثيف و کدر و کور باشند.
اگر خواستی کاسه ای بياوری
شب هنگام بگذار کنار غار
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:36
روز وصل دوستداران ياد باد
ياد باد آن روزگاران ياد باد
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:37
تو مپندار كه من شعر به خود مي گويم
تا كه هشيارم و بيدار يكي دم نزنم
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:37
دزدان دغل پيشه گرگان دغا دارد
اي خانه خراب اينجا آماده زلت شو
خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو
جائيكه همه دزدند تو دزد چپوگر باش
بزمي كه همه مستند تو مست و مخمر باش
شهري كه همه كورند تو كور شو و كر باش
ديدي كه همه لالند تو لال ز صحبت شو
خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:38
و حدس مي زنم شبي مرا جواب ميكني
و قصر كوچك دل مرا خراب ميكني
سر قرار عاشقي هميشه دير كرده اي
ولي براي رفتنت عجب شتاب ميكني
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:39
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع جان هم سوخته پروانه
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:41
هرصبح که از خواب برمی خيزم
بر شيشه ی يخ گرفته
با سر انگشتان گرمم
نام تو را می نويسم
و از لابلای آن به بيرون می نگرم
که کی بهار می آيد؟
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:42
ديوانه چون طغيان كند زنجير و زندان بشكند
از زلف ليلي حلقه اي در گردن مجنون كنيد
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:42
دلم از تو چون نرنجد كه به وهم در نگنجد
كه جواب تلخ گويي تو به اين شكر زباني
Rainy eye
15-08-2008, 10:47
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله وگل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب میسوختم پروانه وار
پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:49
من با سمند سركش و جادويي شراب
تا بيكران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره انديشه هاي گرم
تا مرز نا شناخته مرگ و زندگي
تا كوچه باغ خاطره هاي گريزپا
تا شهر يادها...
ديگر شراب هم جز تا كنار بستر خوابم نمي برد!
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:50
در پیش بی دردان چرا
فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل
بایار صاحب دل کنم
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:51
مادر موسی چو موسی را به نیل
در فکند از گفته ی رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت که ای فرزند خرد بی گناه
گر فراموشت کند لطف خدا
چون رهی زین کشتی بی نا خدا
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:52
از دل برود ....
هر آنکه از دیده رود !
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:53
در راه زندگي
با اين همه تلاش و تمنا و تشنگي
به اين كه ناله مي كشم از دل كه: آب......آب....
ديگر فريب هم به سرابم نمي برد!
پر كن پياله را....
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:53
اي آفتاب حسن برون آ دمي ز ابر
كان چهره مشعشع تابانم آرزوست
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:55
تن رود همهمه آب
من پر از وسوسه خواب
واسه روياي رسيدن
من بي حوصله بي تاب
ميون باور و ترديد
ميون عشق و معما
با تو هر نفس غنيمت
با تو هر لحظه يه دنيا....
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:55
اي چرخ فلك هر آنچه كردي كردي
محتاج مكن مرا به هر نامردي
موي سيه ام سفيد كردن هيچ است
روي سيه ام سفيد كردي مردي
Mahdi Hero
15-08-2008, 10:56
لبانش چون شكر لبخند او قند
شود جانم فداي يك شكر خند
بهاي خنده ات چون جان ما شد
بهاي بوسه ات جانا بگو چند؟
Rainy eye
15-08-2008, 11:03
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای دراین خانه ویرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگه داری دیوانه ندارد
Mahdi Hero
15-08-2008, 11:08
در ميخانه ببستند خدايا مپسند
كه در خانه تزوير و ريا بگشايند
ghazal_ak
15-08-2008, 13:11
در ميان هر سيب
دانه ها محدود است
در دل هر دانه
سيب ها نا محدود است،
چيستانيست عجيب ،
دانه باشيم نه سيب . .
Mahdi Hero
15-08-2008, 14:48
باز کی بینم رخ آن ماه مهر افروز را؟
گل رخ سیمین بر دل دزد عاشق سوز را؟
Rainy eye
15-08-2008, 15:51
ای سفر کرده دلم بی تو بفرسود بیا
غمت از خاک درت بیشترم سود بیا
سود من جمله ز هجر تو زیان خواهد شد
گر زیانست درین آمدن از سود بیا
اين زن كه بي نهايتي از عشق است، در لحظه هاي روشن رويايي
وقتي نگاه مي كني و چشمش از چشم بي رياي تو تو لبريز است
وقتي نگاه مي كني و هرجا، رد شعاع چشم تو مي ماند
گلدان پشت پنجره مي خندد، آيينه از صفاي تو لبريز است
ghazal_ak
15-08-2008, 18:03
تـوي خلوت مي گم اينجا كـسي نيست
خداييــش كـــــه دلــــم خيـــلي صــــــبوره
لالالالا نـــــخواب تـيـره ست چراغـم
مـثـله آتــــش فــــشون ميــمونه داغـــــــــم
به جونه گــــلدونا كم غصه اي نيسـت
هـــزار شـــب شــد نيومد بــــاز ســراغــم
Mahdi Hero
15-08-2008, 21:06
من درد تو را ز دست اسان ندهم
که ان درد به صد هزار درمان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
که ان درد به هزاران درمان ندهم
Mahdi Hero
15-08-2008, 21:07
من کجا هجر کجا ای فلک بی انصاف؟
به همین داغ بسوزی، که مرا سوخته ای
Mahdi Hero
15-08-2008, 21:07
يك قطره آب بود با دريا شد
يك ذره خاك با زمين يكتا شد
آمد شدن تو اندر اين عالم چيست ؟
آمد مگسي پديد و ناپيدا شد
ghazal_ak
15-08-2008, 22:38
در اوج یقین اگر چه تردیدی هست
در هر قفسی کلید امیدی هست
چشمک زدن ستاره در شب، یعنی
توی چمدان ماه خورشیدی هست
تا کنم قربان پایت هر دم از جان جهان
هر نفس جانی و هر دم عالمی می بایدم
نسیمی
Mahdi Hero
15-08-2008, 23:03
من آن نيم كه حلال و حرام نشناسم
شراب با تو حلال است و آب بي تو حرام
می کشد چشم تو از گوشه به میخانه مرا
می کند زلف چو زنجیر تو دیوانه مرا
نسیمی
Mahdi Hero
15-08-2008, 23:26
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت می روند آن کار دی گر می کنند
دست هاي التماس ِ ما گشوده، پس كجاست
دست هاي با محبتِ كَسي كه عاشق است؟
باز هم سخن بگو، سخن بگو، شنيدني ست
از زبانِ تو حكايتِ كَسي كه عاشق است
تو نیستی
اما من برایت چای می ریزم
دیروز هم
نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم
دوست داری بخند
دوست داری گریه کن
و یا دوست داری
مثل آینه مبهوت باش
مبهوت من و دنیای کوچکم
دیگر چه فرق می کند
باشی یا نباشی
من با تو زندگی می کنم.
مرا نماز کِی بود؟
بدونِ رنگ و بویِ تو
بهشتِ من تو بوده ای
چو بنگرم به رویِ تو
وه!وه! گل است این یا لاله/روی گل نشسته ژاله/ساقی بده یک پیاله/برای فرهاده دیوانه،دیوانه
وه!وه!گولدور بو،یا لاله
گول أوزونه قونوب ژاله
ساقی،دور،وئر بیر پیاله
دلی فرهاده،فرهاده(ه)
حکیم نباتی
Mahdi Hero
16-08-2008, 09:33
در اين دنياي بي حاصل چرا مغرور ميگردي ؟
سليمان گر شوي آخر خوراك مور ميگردي .
یاد گاریهای من
همه
از گذشته هنوز
دست نخورده مانده اند.
انگار زمان هم آنهارا دوست دارد.
در دنیا زندگی کن
بی آنکهجزئی از آن باشی
همچون نیلوفری باش در آب
زندگی در آب بدون تماس با آب
به اتاق که مي رسم
ميدانم لباسم را
به جا لباسي خواهم آويخت
کفشهايم را در جا کفشي
خواهم گذاشت
دلم را
اي پيک عاشــقان گذري کن به بام دوســت
بر گــرد بنــدهوار بـه گـرد مقـــام دوســت
گــرد ســـراي دوسـت طــوافي کـن و ببين
آن بـار و بـارنـــامه و آن احتشـــام دوسـت
Mahdi Hero
16-08-2008, 14:23
تن تو ... نازك و نرمه مثل برگ ...
تن من ... جون ميده پر پر بزنه مثل تگرگ ...
دست باد ... پر ميده برگ و تو هوا
اما من ... موندنيم تا برسه دست هاي مرگ
a-r-i-y-a-n-a
16-08-2008, 14:47
گنجشک های تا همین دیروز در آواز
امروز روی شاخه ها یک حرف نا چیزند
از هرم تابستان نگاه کوچه ها پر نیست
از بسکه با شهریور اینجا گلا ویزند
خورشید کم رنگیست سهم روزها کم کم
این آخرین لحظه ها از بغض لبریزند
ghazal_ak
16-08-2008, 15:54
دوست دارم تو سخن گویی و من گوش کنم
غم دل را به کلام تو فراموش کنم
ماه آبستن
چهارده شب منتظرم
ابر زاییده ای ؟
Mahdi Hero
16-08-2008, 16:51
دوستي با هر كه كردم خصم مادرزاد شد
اشيان هر جا نهادم لانه صياد شد
آن عزيزي را كه با خون جگر پروردمش
وقت مردن بر سر دار آمد و جلاد شد
Mahdi Hero
16-08-2008, 16:52
دل خون شد از امید و نشد یار، یار من
ای وای بر من و دل امیدوار من
يکی روبهی دید بی دست و پای
فرو ماند در لطف و صنع خدای
که چون زندگانی به سر میبرد؟
بدین دست و پای از کجا میخورد؟
در این بود درویش شوریده رنگ
که شیری برآمد شغالی به چنگ
شغال نگون بخت را شیر خورد
بماند آنچه روباه از آن سیر خورد
دگر روز باز اتفاقی فتاد
که روزی رسان قوت روزش بداد
یقین، مرد را دیده بیننده کرد
شد و تکیه بر آفریننده کرد
کز این پس به کنجی نشینم چو مور
که روزی نخوردند پیلان به زور
زنخدان فرو برد چندی به جیب
که بخشنده روزی فرستد ز غیب
نه بیگانه تیمار خوردش نه دوست
چو چنگش رگ و استخوان ماند و پوست
چو صبرش نماند از ضعیفی و هوش
ز دیوار محرابش آمد به گوش
برو شیر درنده باش، ای دغل
مینداز خود را چو روباه شل
چنان سعی کن کز تو ماند چو شیر
چه باشی چو روبه به وامانده سیر؟
چو شیر آن که را گردنی فربه است
گر افتد چو روبه، سگ از وی به است
بچنگ آر و با دیگران نوش کن
نه بر فضلهی دیگران گوش کن
بخور تا توانی به بازوی خویش
که سعیت بود در ترازوی خویش
چو مردان ببر رنج و راحت رسان
مخنث خورد دسترنج کسان
بگیر ای جوان دست درویش پیر
نه خود را بيفكن که دستم بگیر
خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است
کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست
که دونهمتانند بی مغز و پوست
کسی نیک بیند به هر دو سرای
که نیکی رساند به خلق خدای
بوستان سعدي
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] از دست اين مهدي هيرو [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
a-r-i-y-a-n-a
16-08-2008, 19:19
یاد ما از یادگاران هم گذشت
اشکمان از قطره ی باران هم گذشت
یادی از بستان نمانده در دلم
نوبت سبز بهاران هم گذشت
Mahdi Hero
16-08-2008, 19:29
تن تو ... نازك و نرمه مثل برگ ...
تن من ... جون ميده پر پر بزنه مثل تگرگ ...
دست باد ... پر ميده برگ و تو هوا
اما من ... موندنيم تا برسه دست هاي مرگ
Mahdi Hero
16-08-2008, 19:29
گفتند خلایق ه تویی یوسف ثانی
چون نیک بدبدم به حقایق به از آنی
شیرن تر از آنی به شکر خنده که گوییم
ای خسرو خوبان که تو شیرین زمانی
Mahdi Hero
16-08-2008, 19:31
یارم گذشت بی غم و بی یاورم گذاشت
ای غم تو یار باش اگر یاورم گذشت
a-r-i-y-a-n-a
16-08-2008, 19:43
تو را تا دل به چشمش دید ای عشق
چو بیدی بر خودش لرزید ای عشق
از آن دم تا به اکنون هم برایش
تو هر سازی زدی رقصید ای عشق
Mahdi Hero
16-08-2008, 19:57
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
Mahdi Hero
16-08-2008, 19:58
وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
Mahdi Hero
16-08-2008, 19:58
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
cityslicker
16-08-2008, 20:10
از نظر رهروی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بی خبر آید
cityslicker
16-08-2008, 20:17
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] از دست اين مهدي هيرو [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
وقتی دل میخنده فایدش چیه حرص خوردن
زندگی همینه ازدست هم لج خوردن:دی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
a-r-i-y-a-n-a
16-08-2008, 21:30
از نظر رهروی که در گذر آید
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بی خبر آید
در امتداد آفتاب
با بالهایی که ندارم
اما
سرخ می روم به شط و آبی زیبایش را می آلایم
به شط خواهم زد
به حرمت آفتاب
...وقتی که عشق ، دیگر جانی ندارد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
وقتی دل میخنده فایدش چیه حرص خوردن
زندگی همینه ازدست هم لج خوردن:دی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سيتي جان تا اين هيرو باز پيداش نشده من با اين آخري يه شعر سريع بگم.
در امتداد آفتاب
با بالهایی که ندارم
اما
سرخ می روم به شط و آبی زیبایش را می آلایم
به شط خواهم زد
به حرمت آفتاب
...وقتی که عشق ، دیگر جانی ندارد
چي بگم حالا ؟؟؟!!
يادم نمياد ...
آهان
دوانا بود هر كه تانا بود
زدانش دل پير برنا بود
بعدي دوباره د لطفا
الان كه پستو بفرستم ميبينم پست هيرو قبلشه. [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ويراايش سريع : خوشبختانه نبود.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
a-r-i-y-a-n-a
16-08-2008, 22:35
دستهایم را در باغچه می کارم
سبز خواهد شد می دانم می دانم می دانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت
و به ناخن هایم برگ گل کوکب می چسبانم...
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:41
من هنـوزم ، مـی نویـسم ،نامه بـر بـاد و بـر آب
نـفـس مـن ، بسـته با این ، نامه های بی جواب
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:41
يـک بــوســه بـراي قلبم يـک بـوســه بـراي تـو
يک گلبرگ با عطر شعرم هـمـراه نامه هاي تـو
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:43
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت می روند آن کار دی گر می کنند
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:44
دل من بازم گرفته
ابری اما نمیباره
توی غربت خونه کرده
آسمون بی ستاره
خسته از پاییز سردم
خسته ازسکوت خونه
با من بی کس و تنها
گل من نامهربونه
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:45
هنگام صبوح ای صنم فرخ پی
بر ساز ترانه ای و پیش آور می
کافکند به خاک صد هزاران جم و کی
این آمدن تیر _ مه و رفتن دی
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:45
يك نان به دو روز اگر بود حاصل مرد
از كوزه شكسته اي دمي آبي شرد
مامور كم از خودي چرا بايد بود ؟
يا خدمت چون خودي چرا بايد كرد ؟
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:46
یارب آیا تا کدامین لحظه باید سوخت
تا به کی چون شمع لرزان شعله ها افروخت
این پل بشکسته کی آخر می ریزد
در دل بی باورم باور می ریزد
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:47
دل شود از صحبت دیروز تنگ
به که از امروز و فردا دم زنیم
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:47
میفشان جعد عنبر فام را
ببین دلهای بی آرام خود را
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:48
اجاره کرده ای ای غم مگر کاشانه ما را
که از شادی کنی پنهان کلید خانه ما را
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:49
الهی جغد گردد همدمت تا رستخیز ای غم
که بی مقدار پنداری دل دیوانه ما را
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:50
بهشت از کف بهشت آدم همی از روی دانایی
که صد کوثر نیابد ارزش پیمانه ما را
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:51
کند گم نام یوسف را زلیخا تا صف محشر
اگر اندر نظر آرد رخ جانانه ما را
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:51
دو چشم نیمه مستش را بخواب ار بنگرد زاهد
بجای کعبه بگزیند بجان بتخانه ما را
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:52
قلم فرسود در دست و "بشیری" کس نمیداند
چه تعبیری و تفسیری بود افسانه ما را
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:53
اي دوست بيا تا غم فردا نخوريم
وين يك دم عمر را غنيمت شمريم
فردا كه از اين دير فنا در گذريم
با هفت هزار سالگان سر به سريم
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:53
مرده بدم زنده شدم ,گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
گفت که تو مست نه ای, رو که از این دست نه ای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:54
مهتاب به نور دامن شب بشكافت
مي نوش ... دمي بهتر از اين نتوان يافت
خوش باش و بينديش كه مهتاب بسي
اندر سر خاك يك به يك خواهد تافت
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:55
ترسم مرا رسوا کند راز مرا افشا کند
خوارم در این دنیا کند با ما جفا ورزیدنت
ای دلبر دیر آشنا ترسم نگردی یار ما
عمرم شود آخر فنا در وعده های دیدنت
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:55
تا تواني دلي به دست آور
دل شكستن هنر نميباشد
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:56
در همه عالم وفاداري كجاست
غم به خروارست غمخواري كجاست
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:57
تنها تفاوت ما
همين بيقراري به هر كس مگوي ماست
ورنه چرا پروانه كه رفت
تنها بنفشه ماند و
همان پنج گلبرگ بيتكانش در باد؟؟
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:58
هفت شب و هفت روز تمام باران آمد
بعد هم پروانهها آمدند
به جاي رفتن به جانب نور
كلمات مرا چيدند بردند براي ماه
ماه ديگر دختر نبود
Mahdi Hero
17-08-2008, 00:59
در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگ است
زابرو و غمزه او تیر و کمانی به من آر
Mahdi Hero
17-08-2008, 01:00
تيتر همه دروس ما يك جمله است
در عشق , فقط نگاه مهدي ( عج ) درس است ...
من هنـوزم ، مـی نویـسم ،نامه بـر بـاد و بـر آب
نـفـس مـن ، بسـته با این ، نامه های بی جواب
با عشق آنسوي خطر جايي براي ترس نيست
در انتهاي موعظه ديگر مجالِ درس نيست
كافر اگر عاشق شود، بي پرده مؤمن مي شود
چيزي شبيه معجزه با عشق ممكن مي شود
_______________________________
سلام دوستان
میلاد مهدی موعود (عج) بر همه ی دوستان مبارک باد
موفق و برقرار باشید
Mahdi Hero
17-08-2008, 01:23
در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم
ساغر می ز کف تازه جوانی به من آر
منم اين عيدو به شما و تمامه دوستان عزيز تبريک ميگم
راستی روز و روزگاری بود
عاشقی، آرمان بعضی ها...
می گدازم، ولی نمی سايم
گونه بر آستان بعضی ها
___________________
سپاسگزارم:11:
___________________
(گرفت از دستم یارم را/افزود آه و زارم را/هر سال بر داغم افزوده میشود/این چه قانونی ست!چه قانونی!)
آلدی الیمدن یاریمی
آرتیردی آه و زاریمی
هر ایلده بیر داغ آرتیرار
قانونا باخ،قانونا باخ(خ)
نباتی
خاتون، بلند شو و بیا پشتِ پنجره
مردم برای دیدنِ تو صف کشیده اند
نقاش ها ندید بدیدند، از این جهت!-
صدها هزار چشم ِ مضاعف کشیده اند
MJNeghabi
17-08-2008, 06:15
دِلَنگون می شُدُم از شاخ پسته
بدیدُم دختـــــری رو خر نِشِسته!
به او گُفتُم به مُو بوسی نمی دی!؟
بگفتا می دُم این خـر وِِی نِمِسته!!!
چند توضیح!:
دلنگون: آویزون
مو: من
وی نمسته: بازنمی ایستد!
Mahdi Hero
17-08-2008, 10:07
هفت شب و هفت روز تمام باران آمد
بعد هم پروانهها آمدند
به جاي رفتن به جانب نور
كلمات مرا چيدند بردند براي ماه
ماه ديگر دختر نبود
Mahdi Hero
17-08-2008, 10:08
در اين طلوع بي حيا زوال سايه را ببين
اين چه شريك سفره اي كه نان نداده دست تو
براي كوچ آخرت اسب تو را نكرده زين
همسفر تازه تو هرزه كوچه هاي شب
منتظر خسته تو بي خبر خانه نشين
اي تو تمام من من با تو خودي تر از توام
Mahdi Hero
17-08-2008, 10:10
مي خور كه فلك بهر هلاك من و تو
قصدي دارد به جان پاك من و تو
در سبزه نشين و مي روشن ميخور
كاين سبزه بسي وندر خاك من و تو
Mahdi Hero
17-08-2008, 10:10
وقت است كه بنشيني و گيسو بگشايي
تا با تو بگويم غم شب هاي جدايي
ادامه بده هيرو جان . تازه الان 3 تا شد. آفرين. خودت پاسخ مشاعره خودت رو بده. [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Mahdi Hero
17-08-2008, 13:29
سلام عزيز عيدتم مبارک من بعضی وقتا همينطوری باسه دله خودم مشاعره ميکنم
يكي شد صاحب اسب دليجان
يكي شد حجت الاسلام زنجان
يكي شب ميخورد مرغ و فسنجان
يكي از بهر ناني مي دهد جان
سلام عزيز عيدتم مبارک من بعضی وقتا همينطوری باسه دله خودم مشاعره ميکنم
يكي شد صاحب اسب دليجان
يكي شد حجت الاسلام زنجان
يكي شب ميخورد مرغ و فسنجان
يكي از بهر ناني مي دهد جان
سلام قهرمان مهدي عزيز.
ممنون. عيد شما هم مبارك.
شوخي بودا. ناراحت نشي ازم. :46: :10:
نشود فاش کسی، آنچه ميان من و توست
تا اشارات نظر، نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گويم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس، مرد ره عشق نديد
حاليا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما، کس نرسيد
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
اين همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گوئی و خيالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به ديباچه ی عقل
هرکجا نامه ی عشق است، نشان من و توست
سايه زاتشکده ی ماست، فروغ مه و مهر
وه از اين آتش روشن که به جان من و توست
ابتهاج
تا دوست داری ام
تا دوست دارمت
تا اشک ما به گونه هم می چکد ز مهر
تا هست در زمانه یکی، جان دوستدار
کی مرگ می تواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار ؟
بسیار گل که از کف من برده است باد
اما من غمین
گلهای یاد کس را پرپر نمی کنم
من مرگ هیچ عزیزی را
باور نمی کنم
ghazal_ak
17-08-2008, 15:28
من به آمار زمین مشكوكم اگر این سطح
پر از آدم هاست پس چرا این همه دل ها تن هاست ؟!
a-r-i-y-a-n-a
17-08-2008, 17:09
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه
Mahdi Hero
17-08-2008, 21:15
هر سو مه و خورشيد و ثرياست خدايا
چو سيليم و چو جوييم همه سوي تو پوييم
كه منزلگه هر سيل به درياست خدايا
a-r-i-y-a-n-a
17-08-2008, 22:05
از آغاز کودکی
تشهد در گوشمان خواندند
تا بزرگ شدیم و جنگ آمد
و ما ندانستیم
هر تشهد نام شهیدی بود
که لاله ی سرخی به دست داشت
Mahdi Hero
17-08-2008, 23:57
تا شود روشن به مردم آنکه نور دیده ای
جان من امشب لباس سرمه ای پوشیده ای
Mahdi Hero
18-08-2008, 00:13
هر سو مه و خورشيد و ثرياست خدايا
چو سيليم و چو جوييم همه سوي تو پوييم
كه منزلگه هر سيل به درياست خدايا
تا شود روشن به مردم آنکه نور دیده ای
جان من امشب لباس سرمه ای پوشیده ای
يك صخره هم دريغ كه پيدا نمي شود
اينجا به پشتگرمي اين بي پناه ها
اما عبور مي كند از كوچه يك نفر
فردا شبيه آينه ها و پگاه ها
امروز هم اگر همه طاقت بياورند
چيزي نمانده است به پايان راه ها
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:17
اوج مي گيريم اوج
ميشوم دور از اين مرحله دور
ميروم سوي جهاني كه در آن
همه موسيقي جان است و گل افشاني نور
همه گلبانگ سرور
تا كجاها برد آن موج طربناك مرا
نرده بال و پري بر لب آن بم بلند
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:17
دیده را کردی سفید از انتظار ما مپرس
صبح ما را دیدی از شبهای تار ما مپرس
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:18
سمند خستهپاي خاطراتم باز مي گرديد
مي ديدم در آن رويا و بيداري
هنوز آرام
كنار بستر من مام
مگر چشم خرد بگشايد و چشم سرم بندد
برايم داستان مي گفت
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:19
تو به من خنديدي و نميدانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه ... سيب را دزديده ام
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:20
تا توانی درون کس مخراش
کاندرین راه خارها باشد
کار درویش مستمند برآر
که ترا نیز کارها باشد
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:21
دوست آن است كه عيب را ... مثل ايينه رو به رو گويد
نه كه چون شانه پشت سر رفته ... در هزار جاي مو به مو گويد
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:22
تو پنداري كه افتاده به عقل من خلل هي هي
تو پنداري كه ميترسم ز دزدان دغل هي هي
من اين تصوير دنيا را بگيرم در بغل هي هي
نه از عكس و نه از صورت نه از تصوير مي ترسم
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:23
مدتي شد كز حديث اهل دل گوشم تهي است
چون صدف زين گوهر شهوار آغوشم تهي است
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:24
تن نمي كوفت به موجي ديگر،
چشم ماهي گيران ديد
قايقي را به ره آب كه داشت
بر لب از حادثة تلخ شب پيش خبر.
پس كشاندند سوي ساحل خواب آلودش
به همان جاي كه هست
در همين لحظة غمناك بجا
و به نزديكي او
مي خروشد دريا
وز ره دور فرا مي رسد آن موج كه مي گويد باز
از شبي طوفاني
داستاني نه دراز.
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:25
ز عكس رخ آن يار در اين گلشن و گلزار
به هر سو مه و خورشيد و ثرياست خدايا
چو سيليم و چو جوييم همه سوي تو پوييم
كه منزلگه هر سيل به درياست خدايا
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:26
آنکه نمی گوید قیامت برنمی خیزد کجاست؟
تا در آن مژگان تماشای صف محشر کند؟
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:27
دریغ و درد که در جستجوی گنج حضور
بسی شدم بگدائی برکرام و نشد
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:27
دانی که چیست حاصل ایام عاشقی؟
معشوقه را ببینی و جان را فدا کنی
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:28
یی روزی رد میشدم اسر مرر دوگوله
پام آمد توکه سرم رفت میان چاله چوله
گرماگرمی ندانستم که پوتم تمیده بود
تا بدم کبری باجی بندازه چند وار قوزوله
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:29
هردم از آيينه ميپرسم ملول
چيستم ديگر به چشمت چيستم
ليك در آيينه ميبينم كه واي
سايهاي هم زانچه بودم نيستم
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:30
....................
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:31
معني دل را بفهم و ترك دينداري مكن
مي بخور منبر بسوزان مردم آزاري مكن
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:32
نه به شاخ گل نه به سرو چمن پيچيدهام
شاخ تاكم بگرد خويشتن پيچيدهام
گرچه خاموشم ولي آهم به گردون ميرود
دود شمع كشتهام در انجمن پيچيدهام
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:33
مهتاب که از رنگ تنت مایه گرفته است
این سینه و بازوی ندارد که تو داری
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:34
يكي شد صاحب اسب دليجان
يكي شد حجت الاسلام زنجان
يكي شب ميخورد مرغ و فسنجان
يكي از بهر ناني مي دهد جان
همه اينها علامات ظهور است
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:35
تارهای سر زلف تو چو پیوست بهم
داد اسباب پریشانی ما دست بهم
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:36
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر درد شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:37
برايم داستان مي گفت
برايم داستان از روزگار باستان مي گفت
و من خاموش
سراپا گوش
و با چشمان خواب آلود در پيكار
نگه بيدار و گوش جان بر آن گفتار
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:38
روزي كه ديگر درهاي خانه شان را نمي بندند
قفل
افسانه ايست
و قلب
براي زندگي بس است...
و من آن روز را انتظار مي كشم
حتي روزي
كه ديگر نباشم
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:39
مژده وصل تو کو کز سرجان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:40
مردي چنگ در آسمان افكند
هنگامي كه خونش فرياد و
دهانش بسته بود.
خنجي خونين
بر چهره ي ياباور آبي!
عاشقان چنين اند.
كنار شب
خيمه برافراز،
اما چون ماه برآمد
شمشير از نيام برآر
و در كنارت
بگذار.
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:42
رنج را گفتم که صبرش اندک است
اشک را گفتم مکاهش کودک ست
گرگ را گفتم تن خردش مدر
دزد را گفتم گلوبندش مبر
بخت را گفتم جهانداریش ده
هوش را گفتم که هشیاریش ده
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:44
هر جا گل هاي نشايش رست، من چيدم. دسته گلي دارم،
محراب تو دور از دست: او بالا من در پست
Mahdi Hero
18-08-2008, 09:45
تو پنداری نمیخواهد ببیند روی ما را نیز کو را دوست میداریم
نگفتی کیست باری سرگذشتش چیست؟
پریشانی غریب و خسته ره گم کرده را ماند
شبانی گله اش را گرگها خورده
وگرنه تاجری کالاش را دریا فرو برده
و شاید عاشقی سرگشته کوه و بیابانها
اوج مي گيريم اوج
ميشوم دور از اين مرحله دور
ميروم سوي جهاني كه در آن
همه موسيقي جان است و گل افشاني نور
همه گلبانگ سرور
تا كجاها برد آن موج طربناك مرا
نرده بال و پري بر لب آن بام بلند
دیده گریان، روح لرزان، عقل مجروح، ای عزیز
عمر کوتاه، درد و غم ها بَعدِ منزل بوده است
غافلیم و غفلت و اندوه چون کوهِ سیاه
بار ِ سنگینی که از غم بَر سَر ِ دل بوده است
شَهدِ این دوری ز دلبر، عاقبت مرگ است، مرگ
مرگ خود شُربِ دوایِ هرچه کاهِل بوده است
کِی به دیدارت رسم، ای دلبرا! در واپسین
واپیسن ِ عمر، باری جهدِ جاهل بوده است
آه! جوانی را به غفلت ما بیاوردیم سَر
پیری آمد، پیر شد دل، پیر ِدل ول بوده است
Mahdi Hero
18-08-2008, 12:21
تا بدين منزل نهادم پاي را
از در اي كاروان بگسسته ام.
گر چه مي سوزم از اين آتش به جان،
ليك بر اين سوختن دل بسته ام.
من ندانستم که عشق این رنگ داشت
وز جهان با جان من آهنگ داشت
دستهی گل بود کز دورم نمود
چون بدیدم آتش اندر چنگ داشت
Doyenfery
18-08-2008, 13:42
An Attemp To Communicate to you that which can not be comunicated to you by anyone other than him who shares all that is within you . if therefore , i have fathomed a secret with which you yourself are not unacquainted, then i am one of those to whom life has granted her gifts and permmited to stand before the white throne; but if i have fathomed that which is pecliar to me and in myself alone , then let the fire consume this letter .
...تلاش کردم به تو آنچه را اتقال دهم که نمی توان انتقال داد ، فقط کسی می تواند ، که با تو در درونت سهیم باشد .بنابراین اگر به رازی پی برده باشم که تو با ان آشنا نباشی ، آنگاه از کسانی خواهم بود که زندگی مواهب ِ خود را به آنها عطا کرده است و به آنها اجازه حضور در عرش ِ سپید را داده است ; اما اگر به رازی پی برده باشم که ویژه من و تنها درون من باشد ،
آنگاه این نامه را به آتش بسپار
دل را براي لحظه بي تو گريستم
بعد از غروب فرصت ماتم نميشود
بايد تمام وسعت دل را به خون نشاند
با يك دو قطره اشك محرم نميشود
دروغ دیواری است
که هر صبح آجرهایش رامی چینی
بنای بی حواس من
در را فراموش کرده ای
آب تا گردنم بالا آمده
آجرها تا گردنم بالا آمده
آب تا لب هایم بالا آمده
آب بالا آمده .....
من اما نمی میرم
من ماهی می شوم
مژگانِ تَرَم ستاره جارو مي زد
در بحر ِ دلم، غم ِ تو پارو مي زد
آن لحظه كه پيغام ِ تو را مي خواندم
دل در تب و تاب عشق وارو مي زد
a-r-i-y-a-n-a
18-08-2008, 16:34
دل داده ام بر باد بر هر چه بادا باد
مجنون تر از لیلی شیرین تر از فرهاد
ای عشق از آتش اصل و نسب داری
از تیره ی دودی از دودمان باد
دنياي آفتابي ِ ما را گرفته اند
اين ابرهاي آمده از سمتِ ناگهان
اين ابرها كه باعثِ دلتنگي تو اند
با باد مي روند ار اين شهر بي گمان
چايي دوباره سرد شد و چشم هاي من
غرقند در نگاه قشنگ تو هم چنان
a-r-i-y-a-n-a
18-08-2008, 16:55
نشستم و به چاله ی همیشه سرد زل زدم
به تکه نان خشک و بی پیاز مرد زل زدم
دلم ز بس که داغ پشتِ داغ دیده پاره کرد
ردای صبر و من فقط به هر چه کرد زل زدم
Rainy eye
18-08-2008, 17:08
مرا تا نقره باشد میفشانم
تراتا بوسه باشد میستانم
سخن ها دارم از دست تو در دل
ولیکن در حضورت بی زبانم
مجدّداً تو براي غزل بهانه شدي
بله، بهانه ي خوبي ست رفت و آمدِ تو
همين كه مي رسي از بيتِ قبل تا اين بيت
همين كه مي اُفتد چشم هام بر قدِ تو
Doyenfery
18-08-2008, 17:35
دل را براي لحظه بي تو گريستم
بعد از غروب فرصت ماتم نميشود
بايد تمام وسعت دل را به خون نشاند
با يك دو قطره اشك محرم نميشود
"ر" افتاده بود حرف ِ آخر ! دل تنگم جان ! نه "د"
مجدّداً تو براي غزل بهانه شدي
بله، بهانه ي خوبي ست رفت و آمدِ تو
همين كه مي رسي از بيتِ قبل تا اين بيت
همين كه مي اُفتد چشم هام بر قدِ تو
و نگاهم رفته تا بس دور ،
شبنم آجین سبز ِ فرش باغ هم گسترده سجاده.
قبله ، گوهر سو که خواهی باش
با تو دارد گفت و گو شوریده مستی :
__ مستم و دانم که هستم من ;
ای همه هستی ز تو ، آیا تو هم هستی؟
"ر" افتاده بود حرف ِ آخر ! دل تنگم جان ! نه "د"
حق با شماست، دوست گرامی ...
اما وقتی حروف پررنگ و کمرنگ می شوند..کمی گیج کننده است...
______________________________________________
يك بغل شكوفه هاي نارس انار داشت
دامني پر از گل و ستاره و بهار داشت
از تنش نسيم سيب سرخ تازه مي وزيد
بر لبش ترانه هاي ناب ماندگار داشت
cityslicker
18-08-2008, 17:44
تنها انسان گريان نيست
من ديده ام پرندگان را
من برگ و باد و باران را
گريان ديده ام
تنها انسان گريان نيست
تنها انسان نيست كه مي سرايد
من سرودها از سنگ
نغمه ها از گياهان شنيده ام
مگر می شود با فریبایی ِ تو
اسیر و اَجیر ِ خلایق نباشم
تَرَک می خورد ذهن ِ آیینه پوشم
اگر با غمت صاف و صادق نباشم
cityslicker
18-08-2008, 17:52
مهربان من
هم پای باد تا سرای تو می آیم
بر شانه های باران می نشینم
بر گلبرگ های قلبت فرود می آیم
و چون نسیمی سرگشته
به دور گلبرگهای وجودت طواف می کنم
تو را از جام عشق خود مست می کنم
در عمق وجودت میروم
تا چون جوانه ای
در کنار شاخسارمهربانی تو بنشینم
و دنیا را تجسمی از شعری خواهم کرد
که تصویر مهربان تو باشد
Doyenfery
18-08-2008, 18:37
در کنار آن آغل خالی ،
تکیه داده مرد بر دیوار ،
ناشتا افروخته سیگار
،
غرقه در شیرینترین لذات از یدار این پرواز .
ای خوش آن پرواز و این دیدار .
((گرد بام دوست )) می گردند ،
نرم نرمک اوج می گیرند افسونگر پریزادان .
وه ف که من هم دیگر لذتم کمتر از آن مرد نیست .
Mahdi Hero
18-08-2008, 18:39
تا به دعای او بود همراه من
چونکه نومیدم من از دلخواه من
رفت پیش شیخ با چشم پر آب
شک میباریبد مانند صحاب
a-r-i-y-a-n-a
18-08-2008, 20:17
با شمع دگر مگویی از پروانه
یا اینکه به جان ز عشوه ی جانانه
لطفی کن و کمتر سخن از عشق بگو
بس کن که دلم گرفت زین افسانه
Mahdi Hero
18-08-2008, 21:32
همین جا خوب است
روی این ایوان کاهگلی و
حصیر مُندرس
تا بوی نفسهایش
به جانم بپیچد.
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.