PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 [22] 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

Monica
22-11-2006, 20:43
در روشناي پريانه ي سبزه زاران ماه...
تو را گم كرده ام
در مرز بود و نبود
ديدن و ناديدن
گم ات كرده ام
كجا پنهان شده اي كه
نمي يابمت
نمي بينمت...
نه در ماه
نه در مريخ
!و نه در ناهيد كه ستاره ي زنان عاشق است
با عشق هم مي شود بال بال زد و پريد
سر عتش از نور هم بيشتر است
بر بال هاي آن مي پروازم.
تو آن جايي
در آن باريكه
آن خط ناخوانده – ميان بود و نبود.
تو آن جايي مي دانم!...

FX64 Dual Core
22-11-2006, 20:55
با سلام

دلم گرفت ای هم نفس

پرم شکست تو این قفس

تو ای غبار ، تو این سکوت

چه بی صدا ، نفس نفس
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
---------------------------------
بعد از مشاهده پست خانم Monica :
از ساعت 20:27 در تلاش!! بودم برای ارسال این چند کلمه به انجمن:blush: که به لطف شبکه محترم سامان بعد از سعی فراوان ( چندین مرتبه DC شدن و دیدن جمله The page cannot be displayed) در 2 پست متوالی ظاهر شد.:angry:

magmagf
22-11-2006, 21:33
سرمه كو تا كه چو بر ديده كشم
راز و نازي به نگاهم بخشد
بايد اين شوق كه دردل دارم
جلوه بر چشم سياهم بخشد

Monica
22-11-2006, 22:06
دلقکانِ هزار اطوار را
وا داشتيد تا گمراهان کنند
و خدايانِ دروغين تان
به تهديد بر ما چشم دراندند.
ما به رقص زنگوله ها اعتنا نکرديم.
رشته هاي چرمين ما را هراسان نکرد

magmagf
22-11-2006, 22:40
دل فداي توچون تويي دلبر
جان نثارتوچون تويي جانان
دل رهاندن زدست تو مشكل
جان فشاندن به پاي توآسان
راه وصل توراه پرآشوب
درد عشق تودرد بيدرمان
گرسرصلح داري اينك دل
ورسرجنگ داري اينك جان
ـــــــــــ
پي سي من جون مي كنه تا بياد بالا
حالما گرفته

magmagf
22-11-2006, 22:47
دل فداي توچون تويي دلبر
جان نثارتوچون تويي جانان
دل رهاندن زدست تو مشكل
جان فشاندن به پاي توآسان
راه وصل توراه پرآشوب
درد عشق تودرد بيدرمان
گرسرصلح داري اينك دل
ورسرجنگ داري اينك جان

FX64 Dual Core
22-11-2006, 23:09
با سلام


نی قصه​ی آن شمع چوگل بتوان گفت*******نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست*******یک دوست که با او غم دل بتوان گفت

magmagf
23-11-2006, 00:00
تنها دل تو نيست كه چون ما شكسته است
اين كاسه كوزه بر سردنيا شكسته است
از من يكي مپرس كجاي دلم شكست
يكجا دو جا كه نيست صد جا شكسته است
از بس كه ذره ذره دلم را شكسته اند
حسرت برم به آنكه به يكجا شكسته است
هرگز كسي به بي كسي ما نميرسد
ما را كسي كه داده تسلي شكسته است
ديگر چگونه با دل خود درد دل كنيم
ظالم تمام آينه ها را شكسته است
غمها چه بيدريغ فراموش ميشوند
گويي تمام دست وقلمها شكسته است

Monica
23-11-2006, 00:20
تو به نام كوچكت
طوفاني شو
كه باد بگيرد
سرزمين هايت قيامت بپاشند روي زمين
قلم مو قلم مو
صورت ام به تو ختم مي شوند
دختري كه لبش
گرگ و ميش مي خواهد براي باز شدن
حالا مانتو ات را بپوش لدا
اسطوره ها اين طور عاشق مي شوند
بدون نقشه .

magmagf
23-11-2006, 01:02
همخانه ها مي پرسند:
اين عكس كوچك ِ كدام كبوتر است،
كه در بام تمام ترانه هاي تو
رد ِ پاي پريدنش پيداست؟
من نگاهشان مي كنم،
لبخند مي زنم
و مي بارم!
حالا از خودت مي پرسم! عسلبانو!
آيا به يادت مانده آنچه خاك ِ پُشت ِ پاي تو را
در درگاه ِ بازنگشتن گِل كرد،
آب ِ سرد ِ كاسه ي سفال بود،
يا شوآبه ي گرم ِ نگاهي نگران؟
پاسخ ِ اين سؤال ِ ساده،
بعد از عبور ِ اين همه حادثه در ياد مانده است؟
كبوتر ِ باز برده ي من

Man Hunter
23-11-2006, 03:03
من از سرودن یک شعر تازه می ایم
که ذره ذره وجودم در آن ترانه تلخ
به های های غریبانه اشک ریخته اند
کنار نسترن سرخ باغ همسایه
من از ستره شفاف صبح می پرسم
تو شعر میدانی
ستاره جای جواب
به بی تفاوتی آفتاب می نگرد
تو هیچ می بینی
دوباره می پرسم
ستاره اما از دشت بی کرانه صبح
به من چو گمشده ای در سراب می نگرد
نگاه کن
مرا مصاحب گنجشک های شاد مبین
مرا معاشر گلبرگهای یاس مدان
که من تمامی شب
در آن کرانه دور میان جنگل آتش
میان چشمه خون
به زیر بال هیولای مرگ زیسته ام
و تا سپیده صبح
به سرنوشت سیاه بشر گریسته ام
تو هیچ می گریی ؟
باز از ستاره می پرسم
ستاره اما با دیدگان اشک آلود
به پرسشی که ندارد جواب مینگرد
بگو
صدای من به کسی می رسد در آن سوی شب
بگو که نبض کسی می زند در آن بالا
ستاره می لرزد
بگو
مگر تو بگویی
در این رواق ملال
کسی چون من به نماز شکایت استاده است
ستاره می سوزد
ستاره می میرد
و من تکیده و غمگین به راه می افتم
آفتاب همان گونه سرکش و مغرور
به انهدام خراب می نگرد
يا حق..... ;)

Marichka
23-11-2006, 04:09
در آ كه در دل خسته توان در آيد باز
بيا كه بر تن مرده روان درآيد باز

بيا كه فرقت تو چشم من چنان دربست
كه فتح باب وصالت مگر گشايد باز

غمي كه چون سپه زنگ ملك دل بگرفت
ز خيل شادي روم رخت زدايد باز

به پيش آينه ي دل هر آنچه مي دارم
به جز خيال جمالت نمي نمايد باز

بيا كه بلبل مطبوع خاطر حافظ
به بوي گلبن وصل تو مي سرايد باز

Man Hunter
23-11-2006, 05:32
زير ظلم لشگر ضحاك,پشت من شكست...
كاوه لشگر شكن كو,شهسوارن را چه شد؟

لشگر توران به قلب سرزمين ما رسيد
رستم و گودرز كو اسفندرياران را چه شد؟

خشكسالي در زمين بيداد و غوغا ميكند
بخشش هفت آسمان كو باد و باران را چه شد...؟

يا حق.... ;)

magmagf
23-11-2006, 06:27
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این کلبه ویرانه ندارد
دل را به کف هر که نهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد

saye
23-11-2006, 08:46
او قول داده بود لیلا نمی رود
مال من است بی من از اینجا نمی رود
او گفته بود آدم و حواش می شویم
سوگند خورده بود که فرداش می شویم
او قول داده بود موسی رفیق ماست
عیسی شهود پاکی دامان ما دو تا ماست
ایوب را به خاطره ما آفریده است
کشتی نوح رو طرف ما کشیده است
ترسی نداشتیم که از بت پرست ها
مردی تبر به دست فرستاد پیش ما
او قول داده بود فقط عاشق منی
علم منی شعور منی منطق منی
آخر خداست هر چه بخواهد چه خوب چه بد
بی اذن او که برود به دریا ؟ نمی رود!
اما عجیب رود به دریا رسید و رفت
بر صورت زمخت زمین پاکشید و رفت
فردا رسیده است تو رفتی بدون من
حالا تویی که تشنه ترینی به خون من
فردا رسید و آدم و حوا تمام شد
لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد
دیگر تمام شد گل سر خم تمام شد
موسی عصاش را بر سرما ها شکست و رفت
با هر دو دست زد سرمان را شکست و رفت
وقتی که دید کار من و تو نمی شود
از روی عرش نوح خودش رو به آب زد و رفت
ایوب بر خلاف همیشه خودش رو بخواب زد
عیسی زبان گشود که لیلا دروغ بود
موسی عصای معجزه اش غلاف نمود
دیشب خدا به ضعف خود اعتراف نمود!!!
دیگر خودم بجای خدا خالق توام
از این به بعد مثل خدا عاشق توام
اقرا به نام هر چه نمی دانی از غزل
لیلای من نگو که پشیمانی از غزل
اقرا به نام لیلی و مجنون که قرن هاست
تمثیل های واقعی اشتیاق ماست
لیلا تو اولین زن مبعوث عالمی
چشم حسود کور تو ناموس عالمی
از ابرها بخواه که باران بیاورند
حالا بلند شو همه ایمان بیاورند
ازسرزمین ابرهه تا فیل می وزد
از روشنایی چشم تو انجیل می وزد
حالا حجاز دامنه ای روسری توست
این سرزمین بچگی و مادری توست
با پیروان واقعی ات خالصانه باش
تبلیغ عشق کن غزلی عاشقانه باش
بیت المقدس تو همین چشم های توست
عشق آفریدگار تو هست و خدای توست
دور خودت بچرخ و خودت را طواف کن
دور لبان صورتی ات اعتکاف کن
لبیک لا شریک بجز من و خودت

Monica
23-11-2006, 13:53
تنها ميان جاده نمناك مي روم
مثل شبي دراز
مثل شبي كه گمشده در او چراغ صبح
تا ساحل اذان خروسان
تا بوي ميش ها
تا سنگلاخ مشرق بي باك مي روم

Monica
23-11-2006, 13:53
تنها ميان جاده نمناك مي روم
مثل شبي دراز
مثل شبي كه گمشده در او چراغ صبح
تا ساحل اذان خروسان
تا بوي ميش ها
تا سنگلاخ مشرق بي باك مي روم

soleares
23-11-2006, 14:18
مير ما سير ست ازين گفت و ملول

در كشان اندر حديث ديگرش

كشته ي عشقم نترسم از امير

هر كي شد كشته چه خوف از خنجرش

Monica
23-11-2006, 14:21
شايد دوباره پر شدم از جنس درد ها

کوه تمام خاطره ها مثل مرد ها

بعد از تو تا تمام زمين راه مي روم

شايد تصادفيست غم دورگرد ها

در لا بلاي ثانيه هاي پريده رنگ

گم مي شوم ميان شما بين زرد ها

ماکه براي مسئله هامان نوشته ايم

ضرب تمام حادثه ها زوج و فرد ها

روياي خوب من تو از آغاز آمدي

مثل حضور آبي دريا نورد ها

اين آخرين ترانهء افسرده من است

شعرم شناسنامه آغاز درد ها

G A B R I E L
23-11-2006, 15:29
آری آغاز دوست داشتن است

گر چه پایان راه ناپیداست

من به آخر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست

Monica
23-11-2006, 15:43
تنها يک لبخند
چاره بود
بر زخم حشمهايمان
تيزي نشتري
بيرون کشيدن٫ حرکابه ي تاولي را.
خنديديم ؟

تنها يک بوسه چاره بود
يخ زار بيگانگي را
چون هرم عشقي
تفسيدن.
بوسيديم؟

يک نعره اما باعث بود
انديشه ي بکري را
آلودن
و نقش کاردي
بر درخت دلي کندن.
آه٫
چه فريادها کشيديم.

Man Hunter
23-11-2006, 18:34
من باهاتام..خاك پاتم تو صداتم..مثل ماتم تو نگاتم.

من رفيق گريه هاتم....

اي شكسته...تو شكستي...شكوه كردي...مويه كردي...غصه خوردي....

......

چه شعر آشنايي ...!!!

يا حق.... ;)

Monica
23-11-2006, 18:46
يار فروشد به جان گلشن فردوس را
بي خردان را بگو ذوق خريدن كجاست
ناله ي جانسو هست خلوت دلخواه نيست
لرزش اشك مرا جاي چكيدن كجاست
پير شدي شوق وصل از دل ساكن گريخت
اي دل بي انتظار حال تپيدن كجاست

saye
23-11-2006, 22:37
تنها اگر مي توانستي مرا ببيني
اينجا هستم
و با لبخند،،بيگانه
سعي دارم بر اشکهايم چيره شوم
تنها کسي نيستم که به تو خنديدم
در آن ديروز
هنگاميکه که خبر دادي از عشقت دست بر مدار
مي داني قلبت مي شکند
اگر مي توانستي صدايم را بشنوي
اگر يکبار صدايم را مي شنيدي
اميدوارم عشق، تو را باز گرداند

...

saye
23-11-2006, 22:47
تنها ميان جاده نمناك مي روم
مثل شبي دراز
مثل شبي كه گمشده در او چراغ صبح
تا ساحل اذان خروسان
تا بوي ميش ها
تا سنگلاخ مشرق بي باك مي روم

تكراري بود ! :whistle: :king:

FX64 Dual Core
23-11-2006, 23:11
با سلام


در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم*******کاین چنین رفته​ست در عهد ازل تقدیر ما

عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است*******عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

Marichka
24-11-2006, 03:43
اي دليل دل گمگشته خدا را مددي
كه غريب ار نبرد ره به دلالت برود

حكم مستوري و مستي همه بر خاتمت است
كس ندانست كه آخر به چه حالت برود

حافظ از چشمه حكمت به كف آور مددي
بو كه از لوح دلت نقش جهالت برود

magmagf
24-11-2006, 08:46
در دو چشم سیاه‌اش اشکی رها می‌لغزید
در نگاه بی‌نگاه‌اش گناهی سرد می‌خندید
وهمی آرام، سینه‌ای خالی، ذهنی ملول
در وجود بی‌وجودش شراره‌ی ابلیسی سرخ می‌رقصید.

soleares
24-11-2006, 09:13
در بزد از تشنگي و آب خواست

آمد از آن خانه يتيمي بدر

گفت كه هست آب ولي كوزه نيست

آب يتيمان بود از چشم تر !

magmagf
24-11-2006, 09:19
راستی
چگونه باید تمام این عقوبت را
به کسی دیگر نسبت داد
و خود آرام از این خانه به کوچه رفت
صدا کرد
گفت : ایا شما می دانستید
من اگر سکوت را بشکنم
جبران لحظه هایی را گفته ام
که هیچ یک از شما در آن حضور نداشتید
اگر همه ی شما حضور داشتید
تحمل من کم بود
مجبور بودم
همه ی شما را فقط با نام کوچکتان
صدا کنم

bakhishman
24-11-2006, 11:37
ما دل ز غم تو خسته داريم اي دوست
از غيره تو ديده بسته داريم اي دوست
گفتي كه به دل شكستگان نزديكيم
ما نيز دل شكسته داريم اي دوست

magmagf
24-11-2006, 11:41
تک و تنها ماندم
من با مردم شهر
من با مشد اسمال
قهوه چی گذر مدرسه مان
درد خود را زین پس
با چه کس گویم باز ؟
نان و انگورم را
با که تقسیم کنم ؟
دور از شانه دوست
در کجا افشانم
اشک چشمان پر آوزم را ؟

Monica
24-11-2006, 11:44
آخر چه بود اين لحظه هاي شاد و غمگين
در گوش جانم هاتفي گفت
اي مرد غافل
عمر تو بودم
با سرعت برق
بر باد رفتم

magmagf
24-11-2006, 11:53
مادرم غمگین بود
اشک در خانه ی ما تسکین بود
جغد شومی گویی پشت درساکن شد
عطر یاس و شبو در فضا قایم شد
چه سکوتِ تلخی
چه غروب سرخی
چو نسیمی رفتی
صورتت زیبا بود و دلت نورانی
دست هایت سخت دیده ات عرفانی
غنچه ی سیمایت باز می شد گه گاه ساکت و طوفانی کلبه ای تو ساختی بر فراز ایمان
در شگفتم حال
با غروب سرخت کلبه ام شد ویران
بلبلان می خوانند
بلبلان گریانند
گل زیبا پژمرد
بلبلان می دانند
بی تو دنیا خار است
فصل زرد سرماست
جایت اینجا خالی ست
مُرد اینجاگرما.

Monica
24-11-2006, 12:27
اي دلبر عيسي نفس ترسايي

خواهم به برم شبي تو بي ترسايي

گه پاک کني به آستين چشم ترم

گه بر لب خشک من لب ترسايي

تا در ميکده باز است نيازي بکنيم روي خاک به مي آلوده نمازي بکنيم

RooS
24-11-2006, 12:59
مرا زيبا پرستي داده عشقو زاده هستي
رنج هستي برده از يادم
ندارم ترسي از غم تا كه هر دم
ميرسد عشقت به فريادم

Man Hunter
24-11-2006, 16:07
ميتوني مشت منو وا بكني...

من و پيش همه رسوا بكني..

ميتوني همره اين قطره اشك..

دامانم رو مثل دريا بكني..

اما مشكل بتوني عشقم رو حاشا بكني...

ديگه مشكل مثل من ياري تو پيدا بكني...
ميتوني قهر بكني و ناز بكني...

از نو اون حرفها رو آغاز بكني..

ميتوني قلبم رو آتش بزني..

با دلم غمها رو دمساز بكني...

اما مشكل بتوني......

يا حق..... ;)

Monica
24-11-2006, 20:04
يادش به خير باد
يك روز آمدي در كوچه‌هاي دل
آن روز از نگاه تو بر لب رسيد جان
قلبم به دست تو هي ايستاد و زد
دل با خيال تو هر روز زنده بود
اما تو بي خيال
بيهوده پرسه زدي در نهان من
حالا تو رفته‌اي و در دل من رد پاي توست
باز است در به روي تو ، برگرد جان من

saye
25-11-2006, 08:35
نه تو می مانی,نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند.
...

Hazy
25-11-2006, 11:09
درنظر بازي ما بي خبران حيرانند ----------------- من چنينــم كه نمودم دگر ايشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولي ------------------ عشق داند كه در اين دايره سرگردانند

Monica
25-11-2006, 14:30
دريا دلي دارم ولي
کيست ناخداي کشتي تنهائيم

تا ز اقيانوس غم صيد محبتها کنم ؟

کيست ان ناجيم از گردباد حادثه

تا که از توفان او ريشه غم را ز جانها بر کنم ؟

کيست آخر آن معلم کز کتاب مهر و عشق

بر من امي کلامي چند آموزد

اندر اين گمنام ترين فصل زمان

سينه عاشق ترين مرد زمين

با بوسه بشکافد؟

کيست آن پروانه بر شبهاي تاريک دلم

تا که از سوز دلش شمعي بر افروخته کند

يا نگاهي بر تن شمعدان جانسوخته کند

کز غريبي و فراق

نقش دوران هاي عشق و عاشقي

بر تن گمنام خويش حک کرده است

روزگار آيا چنين قسمت کسي هم برده است

در چنين عهدي که عشق

در پس سوداها مرده است ؟!

magmagf
25-11-2006, 15:40
تصویر بادهای غبارین استوا
در انتظار مرد مسافر جوانه زد
و مرد مسافر
با تیغ بازوان بلندش
عرض هوای سکن سربی را
در امتداد محور « او ایکس » پاره کرد
و محور « او ایکس »
طول عزیمتی است برون از خویش
و ایکس
پایان روزهای مکرر .

Man Hunter
25-11-2006, 16:32
رهگذار عمر سيلي در دياري روشن و تاريك...

رهگذار آن عمري در فضايي دور يا نزديك...

كس نميداند كدامين روز ميايد...كس نميداند كدامين روز ميميريد.

چيست اين افسانه هستي خدايا چيست...پس چرا آگاهي از اين قصه مارا نيست...؟

صحبت از مهر و محبت چيست؟جاي آن در قلب ما خاليست...

روزي انسان برده عشق و محبت بود..چون ره مهر و وفا را نميپيمود!!!!!!!
كس نميداند كدامين روز.......

يا حق..... ;)

magmagf
25-11-2006, 16:47
زندگي هنگامه فريادهاست
سرگذشت درگذشت يادهاست

Man Hunter
25-11-2006, 16:48
زندگي هنگامه فريادهاست
سرگذشت درگذشت يادهاست

تو هم عاشق كشي الله اكبر..
با چشمات ميكش الله كبر..

تو با ناز و ادا و روي زيبا...
تو شيطون و بلا الله اكبر

(ببخشيد ديگه..چيزي به ذهنم نرسيد).!!

يا حق..... ;)

magmagf
25-11-2006, 16:55
رنگ شناختم
رنگ باختم
سفید شدم
خوابیدم
بیدارشدم
مادرم را صدا کردم
تو را صدا کردم
جواب دادم
خواب رفتم
عینک زدم
سفر رفتم
غم داشتم
ماندم
آمدم
در اینه نگاه کردم
سفر رفتم
گلدان را آب دادم
ماهی را نان دادم
می دانستم صورت من
صورت توست
سه دقیقه مانده به ساعت چهار
اینه کدر شد
هراس ندارم
آهسته در باز شد
زنی در آستانه ی در نشست
اینه کدورت داشت
به صورتم نگاه کرد
می خواست خودش را
در اینه ببیند
مرا باور کرد
مرا صدا کرد
...

Man Hunter
25-11-2006, 17:07
دل و دين و عقل و هوشم..
همه را به باد دادي..

ز كدام باده ساقي..
به من خراب دادي...؟؟؟

يا حق...... ;)

saye
25-11-2006, 19:14
يك ضربه و تلنگر و يك التهاب سرد!

روح مرا به ساحت تقدير مي كشد


جنگ و جدل نداشته ام من، غمت ولي

هردم مرا به ورطه تحقير مي كشد


باشد! بمان براي خودت اي اميد دل!

امّا دلم براي دلت ، تير مي كشد!!!
...

magmagf
25-11-2006, 19:59
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این کلبه ویرانه ندارد
دل را به کف هر که نهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد

Hazy
25-11-2006, 20:01
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع
گرچه درباني ميخانه فراوان كردم

اين كه پيرانه سرم صحبت يوسف بنواخت
اجر صبريست كه در كلبه ي احزان كردم

ميم بيا جانم ...

Behroooz
25-11-2006, 20:01
دلا خو كن به تنهايي كه از تنها بلا خيزد
سعادت ان كسي دارد كه از تنها بپرهيزد

ashkeshab
25-11-2006, 20:03
دل تنگ و قدم لنگ و ره باديه پر سنگ
در راه طلب كس به گرانجاني ما نيست

magmagf
25-11-2006, 20:21
ترانه ام را
به خاطر بسپار
كه ايهام خوشي است
از ايهام زمزمه هاي پاييزي
تا بعد از من
بخواني آن را
در راههايي كه
با هم از آنها عبور نخواهيم كرد

Monica
25-11-2006, 20:26
در ذهن کودک، اما
سرخي شعله هاي آتش
معناي زندگي و رهايي بود
وقتي که نفرين عشق
خداي را
شهيد کرد.

خالي مادرست، کنون
تهي مکرر بي پدري
وقتي که شادي يک کودکي
در شعله هاي ناگزير يک گريز
بر باد شد.
---------------
فرانک همین الان تو و مژگان تو تاییون با هم اون اس ام اس اداره برق رو واسم فرستادین :دی چه تفاهمی دارین شما دو تا :دی

ashkeshab
25-11-2006, 20:27
دوستت دارم و دانم كه تويي دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم

magmagf
25-11-2006, 20:42
من هستم وتو نمي داني.........
من بودم وتوندانستي............
من خواهم بود تو نخواهي دانست ......
بدان تا هستم از تو خواهم گفت!
كلامم عطر تو رادارد .....
تا بگويم!
جملاتم همرنگ تو ميشود.....
تا بنويسم!
هزاران جمله آتشين از ياد تو مي جوشد ...
هزاران واژه از درياي تو شنيده مي شود ...
اما تو چقدر غافلي از ماجرا ، در صحرائي از ندانستن ............
اما آمدي و باور بودن را در من زنده كردي ،
ودر گرمي آتش نگاهت شكوفه جانم جان گرفت.
ــــــــــــــــ
ژس چشات زيادي شاكي خصوصي داره

A I R O I
25-11-2006, 23:22
سيمای آن سرو قد ماهم آرزوست
وز رفتن پيش به خدا راهم آرزوست
دستم چو کوته و زلفان او بلند
بخت بلند و مرحمت شاهم آرزوست
از ديدگان او چو همی نور ميرود
برقی ز ديده اش به ته چاهم آرزوست
وز گوش چون هلال و سر زلف چون سحاب
ديدار بدر روي رخ ماهم آرزوست
آسان نميشود به قلم وصف آن ميان
من و ميان او به شبانگاهم آرزوست
آيا شود که من زنمی حلقه بر برش
رفتن ز کوی غصه جانکاهم آرزوست
وز درگه خزاين و آن مينوی برين
من يک نگه ز مينوی درگاهم آرزوست

magmagf
25-11-2006, 23:27
چه ربطي داشت بايد با ت مي دادي نه س

Man Hunter
26-11-2006, 02:34
چه ربطي داشت بايد با ت مي دادي نه س
اينو خوب اومدي...ولي صفحه قبل كه خودت سوتي دادي آبجي.... :blush:

بگذريم...

تو هم اي خوب من ا جمله به تكرار بگو..
اين دل آويزترين حرف جهان را بگو..

دوستم داري؟را از من صدبار بپرس..
دوستت دارم رو با من بسيار بگو...

magmagf
26-11-2006, 06:15
و در اتاق تاريك
او همان من است كه رو به ديوارهاي نبايد اينجا مي گريد
مي خواهم از چراغ هايي كه رؤياي ماه را
از خواب كودكان مي دزدند
مي خواهم از شهرهايي كه از هراس خدا هم بزرگترند
دور شوم - دور
ــــــــــــــــ
كجا سوتي دادم ايا؟
پيش مي ياد 2 نفر هم زمان شعر بدن مال يكي اشتباه شه اما نه با فاصله زماني

Man Hunter
26-11-2006, 14:15
و در اتاق تاريك
او همان من است كه رو به ديوارهاي نبايد اينجا مي گريد
مي خواهم از چراغ هايي كه رؤياي ماه را
از خواب كودكان مي دزدند
مي خواهم از شهرهايي كه از هراس خدا هم بزرگترند
دور شوم - دور
ــــــــــــــــ
كجا سوتي دادم ايا؟
پيش مي ياد 2 نفر هم زمان شعر بدن مال يكي اشتباه شه اما نه با فاصله زماني
حالا راست ميگي ها....اينم ميشه...شرمنده!

روز و روزگاي بود...زمستوني و بهاري بود
رفيقا تو شهر زياد بودن...همگي به فكر يار بودن.

يهويي بهار خزون شد..عاشقي ها تموم شد..
زندگي بي ثبات شد..آدم مثل رباط شد .....

يا حق....

saye
26-11-2006, 18:42
دل عاشق به پیغامی بسازد
خمار آلوده با جامی بسازد
مرا کیفیت چشم تو کافی است
ریاضت کش به بادامی بسازد
...

magmagf
26-11-2006, 18:53
در بزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست
آن شمع که می سوزد و پروانه ندارد
در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد
تا چند کنی قصه اسکندر و دارا
ده روزهء عمر اینهمه افسانه ندارد

nightmare
26-11-2006, 19:07
دل می رود ز دستم ، صاحب دلان خدا را...
دردا که راز پنهان ، خواهد شد آشکارا...

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را

magmagf
26-11-2006, 19:12
ای مرغ سحرعشق زپروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و اوازنیامد
این مدعیان درطلبش بی خبرانند
کانرا که خبرشدخبری باز نیامد

nightmare
26-11-2006, 19:14
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی​نوا را

magmagf
26-11-2006, 19:33
ای برتر ازخیال وقیاس و گمان و وهم
وزهرچه گفته اندوشنیدیم وخوانده ایم
مجلس تمام گشت به اخررسید عمر
ماهمچنان دراول وصف تو مانده ایم

nightmare
26-11-2006, 19:37
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم
فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم

به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل
چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم

magmagf
26-11-2006, 19:56
من درس خوانده‌ام، عشق ورزيده‌ام، زندگی کرده‌ام، حتی ايمان داشته‌ام،
و امروز به حال هر گدایی افسوس می‌خورم که چرا من او نیستم
به لباس‌های مندرس، زخم‌ها و دروغ‌های هر یک نگاه می‌کنم
و پيش خود فکر می‌کنم:
شايد هرگز درس، عشق، زندگی، هرگز ايمان نداشته‌ای ،
(چرا که می‌توان همه‌ی این کارها را کرد بی آنکه هیچ کدام به سرانجام برسد.)
شايد فقط بوده‌ای، چون دمِ ِ بريده‌ی مارمولكی كه پيچ و تاب می‌خورد

nightmare
26-11-2006, 20:43
دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید
افتاده در غرقابه​ای تا خود که داند آشنا

گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود
مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا

ما رخ ز شکر افروخته با موج و بحر آموخته
زان سان که ماهی را بود دریا و طوفان جان فزا

nightmare
26-11-2006, 21:18
ای nigtmare فکر نکن شاعر شدی...
سرعت فروم کم شده ، شاکی شدی؟

پیش میاد غصه نخور اندر دلت ،
مهربانان را بین و بیاموز و طلب..

من کجا شاعر شدم ، خود نیز نداننم اندر این ...
تو ببین و بر بخند ، در لحظه ای از این مبین....

( همین الان سرودم D: ، دیگه بخشید این طوری بود....)

تا بعد......

magmagf
26-11-2006, 23:45
نکته و پند من شنوچون که تو را شناختم
راه غلط نشان مده بس است هر چه باختم
دور شو از من تو برو برو از این دریای درد
تو بس برای عالمی نه مثل من برای فرد
بگذراز این مرد خموش پادشه مکر و ریا
تو دل سیاه عالمی قسم به خوبی خدا

ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــ
عالي بود
قريحه ات خيلي خوبه كه
افرينت

Marichka
27-11-2006, 01:49
اگر به دست من افتد فراق را بكشم
كه روز هجر سيه باد و خانمان فراق

رفيق خيل خياليم و همنشين شكيب
قرين آتش هجران و هم قران فراق

چگونه دعوي وصلت كنم به جان كه شده است
تنم وكيل قضا و دلم ضمان فراق

...

magmagf
27-11-2006, 06:10
قصد جان مي كند اين عيد و بهارم بي تو
اين چه عيدي و بهاري است كه دارم بي تو
گيرم اين باغ ، گلاگل بشكوفد رنگين
به چه كار آيدم اي گل ! به چه كارم بي تو ؟

Marichka
28-11-2006, 03:08
واعظ شحنه شناس اين عظمت گو مفروش
ز آنكه منزلگه سلطان دل مسكين منست

يا رب اين كعبه مقصود تماشاگه كيست
كه مغيلان طريقش گل و نسرين منست

حافظ از حشمت پرويز دگر قصه مخوان
كه لبش جرعه كش خسرو شيرين منست

Mehrshad-msv
28-11-2006, 03:47
توهمون حس غريبي كه هميشه بامني
توبهونه هرعاشق واسه زنده موندني

تواميدانتظاري تو دلاي نااميد
مثل ديدن ستاره تو شباي ناپديد

چه غريبونه گذشتن جمعه هاي سوت وكور
هنوزم مانرسيديم ،اي تجلي ظهور...

magmagf
28-11-2006, 06:34
رنگ ها در رنگ ها دويده،
اي مسيح مادر ، اي خورشيد!
از مهرباني بي دريغ جانت
با چنگ تمامي نا پذير تو سرودها مي توانم كرد
غم نان اگر بگذارد.

nightmare
28-11-2006, 06:40
دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من

چون می روی بی​من مرو ای جان جان بی​تن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من

هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من

تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من...

magmagf
28-11-2006, 06:50
نه اهل روزگارم نه همنشين سايه
بزن به سيم آواز تا آخر گلايه
رو سرزمين بي سر يه سرو سربلندم
به شاخ و برگ سبز خودم دخيل مي بندم
ستون تخت جمشيد برج غرور من نيست
من با تو بهترينم ثانيه گور من نيست

nightmare
28-11-2006, 06:59
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد

سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد

جمال صورت و معنی ز امن صحت توست
که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد

magmagf
28-11-2006, 07:03
دستخوش صیاد کرکسها ,کبوتر می کشی
با یکی می پروری بادست دیگر می کشی
تکه شمشی بودی اول بار که دیدم تورا
ای تبرزین مسی استاد مسگر می کشی
از کدام ایل وتباری که اینچنین یک مرغ را
با زبان تشنه اما دیده ای تر می کشی

nightmare
28-11-2006, 07:15
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست

حالیا خانه برانداز دل و دین من است
تا در آغوش که می​خسبد و همخانه کیست

باده لعل لبش کز لب من دور مباد
راح روح که و پیمان ده پیمانه کیست

magmagf
28-11-2006, 07:16
تو اگر بازكني پنجره را
من نشان خواهم داد
به تو زيبايي را
بگذر از از زيور و آراستگي
من تو را با خود تا خانه ي خود خواهم برد
كه در آن شكوت پيراستگي
چه صفايي دارد
آري از سادگيش
چون تراويدن مهتاب به شب
مهر از آن مي بارد

nightmare
28-11-2006, 07:24
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست

که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست
که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست

شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد
پیش عشاق تو شب​ها به غرامت برخاست

Wisdom
28-11-2006, 07:35
تا لبي بر لب من مي لغزد
مي كشم آه كه كاش اين او بود
كاش اين لب كه مرا مي بوسد
لب سوزنده آن بدخو بود

nightmare
28-11-2006, 07:39
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما

در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفته​ست در عهد ازل تقدیر ما

alimolavi
28-11-2006, 08:21
اي قوم به حج رفته كجايد كجايد - معبود همين جاست بياييد بياييد

nightmare
28-11-2006, 08:59
در دل و جان خانه کردی عاقبت
هر دو را دیوانه کردی عاقبت

آمدی کآتش در این عالم زنی
وانگشتی تا نکردی عاقبت

ای ز عشقت عالمی ویران شده
قصد این ویرانه کردی عاقبت

Wisdom
28-11-2006, 09:03
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی / گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

nightmare
28-11-2006, 09:14
شراب تلخ می​خواهم که مردافکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش
مذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ و از شورش

بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن
به لعب زهره چنگی و مریخ سلحشورش

FX64 Dual Core
28-11-2006, 11:42
با سلام


دوستان لطف بفرمایید شعر تکراری ارسال نکنید :blush:

در بالای تاپیک جستجو این تالار قسمتی از شعر مورد نظر را ( مصراع کامل بهتر است ;) ) تایپ کرده و جستجو نمایید و در صورت تکراری نبودن ارسال کنید.


شراب و عیش نهان چیست کار بی بنیاد*******زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

nightmare
28-11-2006, 11:51
معذرت می خوام که بدون سرچ انجام شد و از تذکرتون ممنونم.

تا بعد...

Monica
28-11-2006, 15:23
دستهاي مشبکت که ماه راه راه
براي روشن کردن رگهايش تاب نداشت
برقص وقتي گربه هاي طلايي شهر سينه ات راپاره پاره ميدرند

برقص وقتي مورچه ها پيکر اسطوره اي ات را ميجوند
و ميدوند
به سمت چشمهاي تاريخي ات
آن يکي که نبود
تو بودي حتما
و سالروز تولدت
هيچ يک از سال هاي زمين نبود

magmagf
28-11-2006, 19:55
در بگشاي و به درون آي
نزديکتر و نزديکتر
مرا خواهي يافت
روي بک موج بلند
روي يک قله کوه
روي يک شاخه تر
روي بغض يک شبنم
و لغزش يک طلوع
و صدايي که تا ابد خواهد ماند:
" دوستت دارم "

Man Hunter
28-11-2006, 23:56
در بگشاي و به درون آي
نزديکتر و نزديکتر
مرا خواهي يافت
روي بک موج بلند
روي يک قله کوه
روي يک شاخه تر
روي بغض يک شبنم
و لغزش يک طلوع
و صدايي که تا ابد خواهد ماند:
" دوستت دارم "

مهتاب خسته من تو خواب اين خزونه..
نديد كه چشماي من همش به آسمون..

نديد كه گريه كردم وقتي به ابرها خنديد
وقتي كه قلب شبنم از بغض ابرها لرزيد....

يا حق..... ;)

Mehrshad-msv
29-11-2006, 04:18
دنگ . . .، دنگ . . .

ساعت گيج زمان در شب عمر

مي زند پي در پي زنگ.

زهر اين فكر كه اين دم گذراست

مي شود نقش به ديوار رگ هستي من.

لحظه ام پر شده از لذت

يا به زنگار غمي آلوده است.

ليك چون بايد اين دم گذرد،

پس اگر مي گريم

گريه ام بي ثمر است.

و اگر مي خندم

خنده ام بيهوده است.



دنگ . . .، دنگ . . .

لحظه ها مي گذرد.

آنچه بگذشت، نمي آيد باز.

قصه اي هست كه هرگز ديگر

نتواند شد آغاز.

مثل اين است كه يك پرسش بي پاسخ

بر لب سرد زمان ماسيده است.

تند بر مي خيزم

تا به ديوار همين لحظه كه در آن همه چيز

رنگ لذت دارد، آويزم،

آنچه مي ماند از اين جهد به جاي:

خنده لحظه پنهان شده از چشمانم.

و آنچه بر پيكر اومي ماند:

نقش انگشتانم. :sad:

magmagf
29-11-2006, 06:12
مظهر تفصیلی قرآن ناطق مصطفی
معنی اجمالی یاسین و طه اشتیاق
شور ابراهیم را شمشیر معنی می کند
واژه ها لالند از تو صیف حتی اشتیاق

saye
29-11-2006, 08:40
قاصدی آمد اگر از ره دور
زود پرسيد که پيغام از کيست؟
گر از او نيست، بگوييد آن زن
ديرگاهيست در اين منزل نيست!
....

saye
29-11-2006, 09:00
تو سبز را به من آموختی
حالا از هردرختی سر بلند ترم
دیروز رکعت آخر باران دستم را بوسیدی
و من عجیب دلم می خواست عشقم را واژه واژه لمس کنی
نمی دانی چه قدر دلواپس پنجره ام
وقتی خورشید از پیله ی آسمان در می اید
پنجره ام باید یاد بگیرد
با چه کسانی به لهجه ی دیوار حرف بزند
و چه وقت خورشید عقیم را سرزنش کند
نمی دانم به کدام پرنده معتقدی
ولی تو را به جان هر چه چکاوک
پر آواز پروانه را نبند
هیچ کس آواز سبز پروانه ها را نمی فهمد
تو دیگر چرا؟
...

Man Hunter
29-11-2006, 16:07
تو سبز را به من آموختی
حالا از هردرختی سر بلند ترم
دیروز رکعت آخر باران دستم را بوسیدی
و من عجیب دلم می خواست عشقم را واژه واژه لمس کنی
نمی دانی چه قدر دلواپس پنجره ام
وقتی خورشید از پیله ی آسمان در می اید
پنجره ام باید یاد بگیرد
با چه کسانی به لهجه ی دیوار حرف بزند
و چه وقت خورشید عقیم را سرزنش کند
نمی دانم به کدام پرنده معتقدی
ولی تو را به جان هر چه چکاوک
پر آواز پروانه را نبند
هیچ کس آواز سبز پروانه ها را نمی فهمد
تو دیگر چرا؟
...
آنشب كه تو بي من..بودي گل ناز آن بزم طلايي بگو يار كه بودي.... :angry:

آنشب كه فكندي....جان من بي دل..در سوز جدايي گرفتار كه بودي.... :angry:

يا حق..... ;)

magmagf
29-11-2006, 18:18
یک اتاق می‌خواهم
بی تخت
با هزار پنجره رو به آسمان
طبقه‌ی آخر یک هتل بی‌ستاره
سهم من رویاست
برای صبحانه بیدارم نکنید
رزروش می‌کنم
با ده ترانه
به یاد کسی که هرگز نیامد

Marichka
30-11-2006, 03:04
دل عالمي بسوزي چو عذار بر فروزي
تو از اين چه سود داري كه نمي كني مدارا

همه شب در اين اميدم كه نسيم صبحگاهي
به پيام آشنايان بنوازد آشنا را

چه قيامتست جانا كه به عاشقان نمودي
دل و جان فداي رويت بنما عذار ما را

بخدا كه جرعه اي ده تو به حافظ سحر خيز
كه دعاي صبحگاهي اثري كند شما را

magmagf
30-11-2006, 06:15
آفريقاي موهايم را
به سپيدي کشيشهاي خوشبختي
بخشيده ام
اما آنان به نفرت
از سرزمين حاصلخيز عشق من
طلاونقره ميخواستند
وعاجهاي فيل

vahide
30-11-2006, 08:26
لاف زدم ز جام او گام زدم ز گام او
عشق چه گفت نام او من نه منم نه من منم

magmagf
30-11-2006, 14:05
من هیچ‌ام
هيچ وقت چيزی نخواهم شد
نمی‌توانم بخواهم چيزی باشم
با این‌همه، همه‌ی رویاهای جهان در من‌است.
پنجره‌های اتاق‌ام
اتاق ِ يکی از ميليون‌ها نفری‌است در جهان که هیچ کس چیزی از او نمی‌داند
(و اگر هم بدانند، چه چیزی را می‌دانند؟)

Man Hunter
30-11-2006, 16:05
در عمق دريا هرگز يك قطره پيدا نيست...

پايان عشق ما..پايان دنيا نيست....

مثل زلاا آب..من باورت كردم..

ميناي يكرنگي در ساغرت كردم.

سلطان قلب خود,تاج سرت كردم.

درچشم دل تا خود,پيغمبرت كردم... :blink:

(يكي از قشنگترين و پرمعني ترين شعرهايي كه توي عمرم شنيدم...از اسطوره صدا,معين)

يا حق..... ;)

magmagf
30-11-2006, 18:33
می دهد یا نه ، کمربندت ، جهان
در ته بارش کمر گم می کنی
رستم ! از راه سمنگان بازگرد
رخش می یابی ، پسر گم می کنی
ای پرستو ، جان فدایی چون تو نیست
با خیال لانه پر گم می کنی

saye
01-12-2006, 02:56
یاد سال های ناسروده که می افتم
هم بازی کودکی هایم تیله هایش را
کنار آواز پروانه ها می یند
و با کتشی هایش
ایوان شمعدانی ها را فرش می کند
حالا فکر می کنم
چند سال از تیله ها بزرگتر شده ام ؟
چند سال از کاشی ها ؟
سکوتی که از اردیبهشت کودکی ها
تا امروز صبوری کرده می شکند
سکوتی سبز ، همرنگ تیله ها
امروز دستم را گرفتی
و تمام دنیای من کف دستهای تو جا ماند
این بار که دیدمت همراه دست هایت
یک تیله ی کوچک سبز برایم بیاور
باور کن هنوز آن قدر کودکم
که تمام دنیایم در همان تیله ی سبز خلاصه می شود
آه ... ستاره ی سبز من
صدای ساز می اید
عنکبوتی دارم
که گاهی تار می زند
می خواهم او را نشانت دهم
هم اتاقی من عنکبوت سبزی است
که آواز پروانه ها و لبخند سنجاقک ها را شکار می کند
نمی دانی چه لذتی دارد
گهواره و گریه و خواب
آخر این فصل دوباره زاده می شوم
با یک ستاره ی سبز در قلبم
و تیله ای سبز در دستم
...

magmagf
01-12-2006, 03:17
موسیقی از ذهنم به سمت تو زمزمه می کند
قلبم به تمام وجودم رخنه کرده
از نوسان احساس درونم زلزله ای بپا خواسته
به من نزدیک شده ای
به مرز مرگ رسیده ام از تقلای درونم می گریزم
باز هم به تو حسودی می کنم

saye
01-12-2006, 03:20
به اشتباه پا به دنیا گذاشتیم
به اشتباه زیستیم
و
یقینا به اشتباه خواهیم مرد
کسی یافت می شود
این سیر را نه به اشتباه بل به حقیقت پیموده باشد؟

مادران و پدرانی از قبل تعیین شده
شناسنامه هایی از قبل آماده شده
زندگی دیکته واری که از قبل به خوبی دیکته شده
چه کسی جرات عصیان دارد؟
من؟
تو؟
و
یا اویی که هنوز به دنیا نیامده؟
اصلا" عصیان چه معنایی می دهد،
وقتی عصیان هم به تو دیکته شده باشد؟

این چرخ بنایش به اشتباه گذاشته شده
و
گرداننده
ایا او هم در تصادم اشتباهی " بود" شده؟
ایا کسی یافت می شود که به اشتباه هم شده،
سرنخ این کلاف سر در گم را به دست آورد؟
و از کجا معلوم معمایی در کار است؟
شاید اشتباه ما در اینجاست
شاید ما همه چیز را به اشتباه
اشتباه می بینیم
شاید حقیقت همزاد اشتباه است!
و یا چیزی نیست
جز سیل زنجیره وار اشتباهات تکرار شده!
ایا کسی یافت می شود عکس این را به اثبات رساند؟

آری
به اشتباه به دنیا خواهیم آمد
به اشتباه خواهیم زیست
و
به اشتباه این فانی را ترک خواهیم کرد
بی آن که کسی یافت شود
دست توقف بر این چرخ زند!...


...

magmagf
01-12-2006, 03:25
در هم شد
شرمنده

farid0485
01-12-2006, 03:36
دوست دارم از شما بگم ببخشدا جسارته
اگه بگم شما گلید که ماییه ی خجالته

یه بسته نا قابله پیش کش چشمای شما
می دو نم پس می فرستین دل مث کارت دعوته

منتظر یه فرصتم حضوری خدمت برسم
ولببخشیدا کی سر شما خلوته؟

از دل رسوام می دونم ایراد فراوون می گیرید
خاکش ولی تبرکه مال غمای غربته

اینجورنبودم بخدا وسه خودم کسی بودم
دورهی شوق هر کسی خوب می دونید یه مدته

راحت بگم اون دلی که خودش یه روز یه خونه بود
چشش به دنبال شماس منتظر مرممته

کاش بذارید دست منم به ضرحاتون برسه
چون واسه دیدن شما یه عمره که تونوبته

تو آرزوی کشف این یه راز زیبا می مونم
چرا همیشه بعد عاشقی دلا اسیر عا دته

شما با من موافقید؟عاشق اگرعاشق باشه
خوب میدونه که عاشقی قشنگ ترین اسراته

خلاصه منتظر یه فرصتم حضوری خدمت برسم
هر روزی که شما بگید هر زمونی که فرصته

امضا کنم یا نکنم واسه شما فرقی داره؟
به دیوونه که نه بگید فک می کنه قیامته

magmagf
01-12-2006, 03:48
هم چنان در ظلمت شب هاي بي مهتاب
هم چنان پژمرده در پهناي اين مرداب
هم چنان لبريز از اندوه مي پرسم :
" جام اگر بشكست ؟
ساز اگر بگسست ؟
شعر اگر ديگر به دل ننشت ؟"

Monica
01-12-2006, 07:42
تا رنگ و روي خويش نمايد بر اين قياس
بعضي از آن باده و بعضي از آن برف

magmagf
01-12-2006, 10:33
فرانك بدش نام و فرخنده بود
به مهر فريدون دل آكنده بود

Monica
01-12-2006, 10:39
شعرت منو مرده[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در اين شب بی ستاره

آواز مرغ حق نمی آيد

در هجوم پرسشهای بی جواب

و تپش های قلبی

که هر لحظه تندتر ميشود

تنهاييم را

در کوچه های تکراری

سوت ميزنم

nightmare
01-12-2006, 10:50
مرگ ، درون تاریکیه روشن....
سکوت با اوازی بلند....
آتشفشان های سکون...

چنگ میزنم بر شاخه ای از خار...
آزادی و عشق ، دو بال پرواز منند...

magmagf
01-12-2006, 11:11
در حیرت از این نباش که چرا سحر ها میل به بر خواستنت نیست و میل به راه رفتن
دویدن جهیدن و خندیدن
در حیرت از این همه دل مردگی بی حوصلگی دلتنگی خستگی و فرسودگی نباش...
در حیرت از این نباش که نمی توانی گریه کنی
فریاد های شادمانه بر کشی
به دختران و پسران جوان
به لبخند های شیرین
و اشک ریختن های پر معنا شان-نگاه کنی
عزیز من عشق را قبله نکردی
تا پرواز رایاد بگیری
شادمانه گریستن را
به تمامی دیدن بوییدن و لمس کردن را
به نیروی لا یزال تبدیل شدن را
نه فقط به فردا
به هزاران سال بعد اندیشیدن را
نه فقط به مردم یک محله یک شهر یک سرزمین
بل به انسان اندیشیدن را
عزیز من اخر عاشق نشدی
تا برای بودن رفتن ساختن خواندن
جنگیدن خندیدن رقصیدن و خوب
و پر شکوه مردن دلیلی داشته باشی
اخر عاشق نشدی عزیز من
چه کنم؟
چه کنم که نخواستی یا نتوانستی به سوی چیزی که اعتباری شکوهی ظرافتی
لطفی ملاحتی عطری و زیبایی یگانه ای دارد
پلی از ابریشم هزار رنگ عشق بسازی و
بند بازانه ان پل ابریشمین را بپیمایی.....
از عشق سخن باید گفت: اری از عشق همیشه سخن باید گفت

ــــــــــــــــــــ
پس شعر خوبي بود. آره؟ :rolleye:

Monica
01-12-2006, 12:52
آره خوشگلم شعر خوبی بود[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
---------------
تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو،
در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم،
و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید،
کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست،
ومن در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل،
میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر،
نمی دانم چرا؟
شاید به رسم عادت پروانگی مان باز،
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت،دعا کردم.....

magmagf
01-12-2006, 13:27
محيط صفحه ي ساعت ، مدار عقربه ها
جهان کوچک حرکت ، سوار عقربه ها
سه عاشق از پي هم عمري است بي تابند
دقيقه ، ثانيه ، ساعت ، سه تار عقربه ها
چهار قسمت ساعت ، چهار فصل زمين
سه ماه قسمت اول بـــــــــــهار عقربه ها
قطار ساعت من با دوازده واگن
سفر به عمق زمان از ديار عقربه ها
درون کوپه ي بيست و نهم زني تنهاست
زني چو آيينه در استتـــــــــــار عقربه ها
صداي گريه ي آن زن به گوش مي آيد
صداي هق هق و سوت از قطار عقربه ها

saye
02-12-2006, 02:07
حالا دیگر نه به سبز ایمان دارم
نه به صدا
نه به سکوت
صدایی که مرا با نام دیگری می خواند
و سکوتی سبز
که در آخرین شب پاییز
جا مانده است
آه ، دریچه ی آفتاب
کبوتران سوخته ات
بریده بریده
از آسمان می بارند
دلهره روی صورت من رنگ می بازد
دریا خکستر می شود
رؤیاهایم بوی دود می گیرد
به یاد بیاور
گفته بودم
خیلی صبورم که هنوز هم
می نشینم
و از ته ایینه برایت انار می چینم
اما دیگر نه انار و علاقه
نه علاقه و اقاقی
نه پنج شنبه قد کشیده به سمت چراغ
نه روز به خیر و خداحافظ
خاموشت کرده ام
نام من پرنده شد و پرید
و نام تو ، ستاره ی سبز من
با خکستر کبوتران سوخته
آهسته وزید
من آلوده بودم
آلوده ی جزر ومد صدایت
و تو برای دست کشیدن به پوست من
انگشت هایت را
گم کرده بودی
سه دقیقه از مرگ من گذشت
حالا اندامم را در ایینه غسل می دهم
و با هر چه بود و نبود این گنبد کبود ، بدرود
...

Marichka
02-12-2006, 02:30
در اين بازار اگر سوديست با درويش خرسند است
خدايا منعمم گردان به درويشي و خرسندي

به شعر حافظ شيراز مي رقصند و مي نازند
سيه چشمان كشميري و تركان سمرقندي

saye
02-12-2006, 02:53
شادم که در شرار تو میسوزم
شادم که در خیال تو میگریم
شادم که بعد وصل تو باز اینسان
در عشق بی زوال تو می گریم
پنداشتی که چون ز تو بگسستم
دیگر مرا خیال تو در سر نیست
اما چه گویمت که جز این آتش
بر جان من شراره دیگر نیست
شبها چو در کناره نخلستان
کارون ز رنج خود به خروش اید
فریادهای حسرت من گویی
از موجهای خسته به گوش اید
شب لحظه ای به ساحل او بنشین
تا رنج آشکار مرا بینی
شب لحظه ای به سایه خود بنگر
تا روح بی قرار مرا بینی
من با لبان سرد نسیم صبح
سر میکنم ترانه برای تو
من آن ستاره ام که درخشانم
هر شب در آسمان سرای تو
غم نیست گر کشیده حصاری سخت
بین من و تو پیکر صحراها
من آن کبوترم که به تنهایی
پر میکشم به پهنه دریاها
شادم که همچو شاخه خشکی باز
در شعله های قهر تو میسوزم
گویی هنوز آن تن تبدارم
کز آفتاب شهر تو میسوزم
در دل چگونه یاد تو میمیرد
یاد تو یاد عشق نخستین است
یاد تو آن خزان دل انگیز است
کو را هزار جلوه رنگین است
بگذار زاهدان سیه دامن
رسوای کوی و انجمنم خوانند
نام مرا به ننگ بیالایند
اینان که آفریده شیطانند
اما من آن شکوفه اندوهم
کز شاخه های یاد تو میرویم
شبها ترا بگوشه تنهایی
در یاد آشنای تو می جویم
...

magmagf
02-12-2006, 06:13
مرا بدل به هزاران حباب رنگی کن
میان حلقه ی پروانه ها بچرخانم
دو دست من را محکم بگیر و دور خودت
پدر:دو مرتبه چون بچه ها بچرخانم

Marichka
02-12-2006, 12:39
مگه بهت نگفته بودم
بي تو روزگار من تيره و تاره
حالا يادگار من بعد سفر كردن تو طناب داره
ديگه جون نداره دستام
آخر قصه رسيده
عطر تو مثل نفس بود واسه اين نفس بريده...

saye
02-12-2006, 21:06
هزار سال به سوی تو آمدم
افسوس
هنوز دوری دور از من ای امید محال
هنوز دوری آه از همیشه دورتری
همیشه اما در من کسی نوید دهد
که می رسم به تو
شاید هزارسال دگر
صدای قلب ترا
پشت آن حصار بلند
همیشه می شنوم
همیشه سوی تو می ایم
همیشه در راهم
همیشه می خواهم
همیشه با توام ای جان
همیشه با من باش
همیشه اما
هرگز مباش چشم به راه
همیشه پای بسی آرزو رسیده به سنگ
همیشه خون کسی ریخته است بر درگاه


...

magmagf
02-12-2006, 23:22
هر دهاني اين خبر را بازگو مي كرد
چشم ها بي گفت و گويي هر طرف را جست و جو مي كرد
پيرمرد اندوهگين دستي به ديگر دست مي ساييد
از ميان دره هاي دور گرگي خسته مي ناليد
برف روي برف مي باريد
باد بالش را به پشت شيشه مي ماليد

mohammad99
03-12-2006, 00:03
داد و بيداد از اين روزگار
ماه دادن به شبهاي تار
اي بارون
ماه دادن به شبهاي تار
اي بارون
اي بارون، اي بارون
بر کوه و دشت و هامون ببار اي بارون
ببار اي ابر بهار
ببار اي بارون ببار
با دلم گريه کن خون ببار
در شبهاي تيره چون زلف يار
بهر ليلي چو مجنون ببار
اي بارون
دلم خون شد خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
به سرخي لبهاي سرخ يار
به ياد عاشقاي اين ديار
به کام عاشقاي بي مزار
اي بارون

magmagf
03-12-2006, 06:14
نذار فراموش بكنم تلخي اين زمانه رو
نذار ببازم به دلم حيثيت ترانه رو
نذار كه جذبه ي چشات من رو بگيره از خودم
من كه از اولين نگاه ترانه ساز تو شدم
برو! برو كه بين ما فاصله معنا نداره
شايد كه رفتنت من رو براي من پس بياره

vahide
03-12-2006, 07:18
هنگام وداع تو ز بس گريه كه كردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نمانده ست

ميرفت خيال تو ز چشم من و ميگفت
هيهات ازين گوشه كه معمور نمانده ست

mir@
03-12-2006, 10:44
تو را من چشم در راهم شبا هنگام

که می گيرند در شاخ «تلاجن*» سايه ها رنگ سياهی

وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم؛

تو را من چشم در راهم.

شبا هنگام ، در آن دم که بر جا، درّه ها چون مرده ماران خفتگان اند؛

در آن نوبت که بندد دست نيلوفر به پای سر و کوهی دام.

گرم ياد آوری يا نه ، من از يادت نمی کاهم؛

تو را من چشم در راهم .

تلاجن = درختی جنگلی

Asalbanoo
03-12-2006, 11:37
من آن خنجر به پهلويم كه دردم را نمي گويم
به زير ضربه هاي غم نيفتد خم به ابرويم
مرا اينگونه گر خواهي تنت را آشيانم ساز
من آن نشكستني هستم بيا و امتحانم كن

magmagf
03-12-2006, 21:35
نشستم به بامي كه بامش نيست
شگفتا! دلم مي زندباز پر
نفس گير گرديده آرامشم
خوشا بار ديگر هواي خطر
برآن است شب تا به خوابم كشد
بزن باز بر زخم من نيشتر
دلم جرأت اش قطره اي بيش نيست
تو اي عشق! او را به دريا ببر

Asalbanoo
03-12-2006, 22:20
روزهاي روشن خداحافظ سرزمين من خداحافظ
روزاي خوبت بگو كجا رفت
تو قصه ها رفت يا از اينجا رفت
انگار كه اينجا هيچكي زنده نيست
گريه فراوون وقت خنده نيست
كوچه ها خيس دلا پاييزه
بارون قخطي از ابر مي ريزه
همه عذادار سر به گريبون
مردا سر دار زنها تو زندون
نگار كه شب هر روز هفته
از هر خونه اي عزيزي رفته
همه با هم قهر همه از هم دور
روزا مثل شب شبها سوت و كور
نه تو آسمون نه ور زمينيم
انگار كه خوابيم كابوس مي بينيم

Jalal
03-12-2006, 23:03
کسی شعر آرش کمانگیر رو نداره

magmagf
03-12-2006, 23:51
روزهاي روشن خداحافظ سرزمين من خداحافظ
روزاي خوبت بگو كجا رفت
تو قصه ها رفت يا از اينجا رفت
انگار كه اينجا هيچكي زنده نيست
گريه فراوون وقت خنده نيست
كوچه ها خيس دلا پاييزه
بارون قخطي از ابر مي ريزه
همه عذادار سر به گريبون
مردا سر دار زنها تو زندون
نگار كه شب هر روز هفته
از هر خونه اي عزيزي رفته
همه با هم قهر همه از هم دور
روزا مثل شب شبها سوت و كور
نه تو آسمون نه ور زمينيم
انگار كه خوابيم كابوس مي بينيم
می خواهم تا آخر عمر خانه نشین خیال تو باشم.
به یاد رفتنت مثل ابرها بغض کنم.
به نامه های ننوشته ات پاسخ بدهم
و
از پشت پنجره به آرزوهایت سلام کنم.
میخواهم تا انتهای این جاده همچنان بی قرار تو باشم
و تمام لحظه ها را به عشق دیدن توطی کنم.
میخواهم با تو از حادثه ها عبور کنم...

magmagf
04-12-2006, 00:12
کسی شعر آرش کمانگیر رو نداره
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اينم شعر

mohammad99
04-12-2006, 00:46
........
من امشب با خداي خود مناجاتي دگر دارم
نيايشها به درگاهش ازين شور و شرر دارم
ز لطف بيكران او تشكر ها كنم اما
شكايتها به درگاهش ز سوداي بشر دارم

Asalbanoo
04-12-2006, 04:10
مرا زيبا پرستي داده عشق و ذات مستي
رنج هستي برده از يادم
ندارم ترسي از غم تا كه هر دم مي رسد عشقش به فريادم

magmagf
04-12-2006, 06:17
من از اون آسمون آبی می خواهم
من از اون شبهای مهتابی می خواهم
دلم از خاطره های بد جدا
من از اون وقتهای بی تابی می خواهم
من می خواهم یه دسته گل به اون بدم
آرزوهامو به یک حباب بدم
سیبی از شاخه حست بچینم
بندازم تو آسمونو تاب بدم
گل ایوون بهار دل من
یک بیایبون لاله زار دل من

Asalbanoo
04-12-2006, 11:39
نيازو تو خودم كشتم كه هرگز تا نشه پشتم
زدم بر چهره ام سيلي كه هزگر وا نشه مشتم

magmagf
04-12-2006, 18:33
من از اين فاصله ها فاصله ها دلگيرم
بي تو اينجا چه غريبانه شبي ميميرم
دل من با همه آدمكاني كه به دنبال تو اند
قهر ميگردد و من با خود خود درگيرم

Asalbanoo
04-12-2006, 20:43
من يكي مجنون ديگر در پي ليلاي خويشم
عاشق اين شور و حال
عشق بي پرواي خويشم
تا به سويش رهسپارم ير ز مستي بر ندارم
من پريشان حالو دلخوش
با همين دنياي خويشم

magmagf
04-12-2006, 21:22
موهاي ات را باز كن
مي خواهم غريب شو م
سرزمين هاي كوچك بدون نقشه را
رودها به تو ختم مي شوند
تو به نام كوچكت
طوفاني شو
كه باد بگيرد
سرزمين هايت قيامت بپاشند روي زمين
قلم مو قلم مو
صورت ام به تو ختم مي شوند
دختري كه لبش
گرگ و ميش مي خواهد براي باز شدن
حالا مانتو ات را بپوش لدا
اسطوره ها اين طور عاشق مي شوند
بدون نقشه

Asalbanoo
05-12-2006, 08:49
هنوزم يار تنهايم به ديدار تو مي ايم
باز مي ايم
اگر كه فرصتي باشد مجال صحبتي باشد
حرف خواهم زد
براي ديدن تو از حادثه گذشتم
كفر اگر نباشد اين من از خدا گذشتم

Monica
05-12-2006, 15:33
میان خواب و بیداری
میان حجمی از پرسش
میان لحظه های تنهایی...
راستی
شاید قسمت من نیز این بود
که بی خبر از فرداها
دیوانه ی چشمانت باشم!
شاید هم آسمان چنین می خواست
نمی دانم اما
خوب می دانم فاصله ها
بهانه ی آسمان برای نرسیدن نیستند
بگذار برگردم...
- عهد من و تو این است:
در خیمه شب بازی ما
من ماهم و تو ، آبی دریا
گرچه ماه تا دریا فاصله بسیار است
اما
قلب ماه و دریا
جز برای هم هرگز نمی تپد...

Asalbanoo
05-12-2006, 18:08
ديدي كه رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
ديدي كه من با اين دله بي ارزو عاشق شدم
با ان همه ازادگي بر روي او عاشق شدم
اي واي اگر صياد من
غافل شود از ياد من قدرم نداند
فرياد اگر از كوي خود
وز رشته گيسوي خود بازم رهاند

magmagf
05-12-2006, 18:10
دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهد شد میدانم
و کبوتر در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهد گذاشت

Asalbanoo
05-12-2006, 19:13
تو كه گفتي اگر به اتش كشي
اگر ز غصه ام كشي تو را رها نمي كنم من
نكشته ام تو را ز غم
نه اتشت به جان زدم كه مي كشي
ز من تو دامن
اشك من هويدا شد
سينه ام چو دريا شد
در ميان اشك غم
سايه تو پيدا شد
كوه اتشي از غم زان ميانه بر پا شد

magmagf
05-12-2006, 21:40
دوباره کوچه ام امشب تو را قدم می زد
و فکر می کنم اين بار از تو دم می زد
و سنگفرش و شب و ماه و باد پاييزی
که استعاره شعر مرا رقم می زد
کنار خانه تکراری ات رسيدم باز
همان شبی که دلت تا دلم قدم می زد
رسيده ام به جوابم - تو راست می گفتی -
که منطق ديگری عشق را رقم می زد
چه نقشه ها نکشيدم برای ديدن تو
و نقشه های مرا آسمان به هم می زد
ميان دفتر تو می نوشتم اسمم را
و می رسيد کسی و مرا قلم می زد...

Asalbanoo
05-12-2006, 22:21
دردت به جونم اي يار عاشق شدم من انگار
فكر هوس ندارم هواي عشق در كار
دلم گير كرده پيشت
مي سوزم توآتيشت
( ته ابگوشتي بود اخه هيچي يادم نيومد)

magmagf
06-12-2006, 06:15
تو ای تنهای معصومم چه درداور سفر کردی
چنان در خودفرومردی که من دیدم خود دردی
درا ن سوی پل پیوند توئی باخنجری در مشت
دراین سو مانده پا در گل منم با خنجری در پشت

Asalbanoo
06-12-2006, 08:30
تو مقدسي مقل عبادتم
تو را دوست دارم مثل سعادتم

به تو محتاجم و احتياج من
عادت, نمي شه ترك عادتم

saye
06-12-2006, 17:46
من از طرز نگاه تو امید مبهمی دارم
مگیر از من نگاهت را که با آن عالمی دارم
...

magmagf
06-12-2006, 19:41
مي خواستم به دامن اين دشت، چون درخت
بي وحشت از تبر
در دامن نسيم سحر غنچه واكنم
با دست هاي بر شده تا آسمان پاك
خورشيد و خاك و آب و هوا را دعا كنم
گنجشك ها بر شانه ي من نغمه سر دهند
سرسبز و استوار، گل افشان و سربلند
اين دشت خشك غمزده را با صفا كنم

Asalbanoo
06-12-2006, 19:45
ميام از شهر عشقو كوله بار من غزل
پر از تكرار اسم خوب و دلچسب عسل

nightmare
06-12-2006, 19:51
توی پست ها نوشته آخرین نفر asalbanoo ، اما وقتی وارد میشیم صفحه ی بعدی دیده نمی شه . بارها این مشکل رو توی فروم دیدم ، در انتقال به صفحه ی بعد ، پست ها دیده نمیشه ....
می خواستم بیام شعر بگم ولی.....
بگذریم شاید یه نشونه بود برای سکوتم .


تا بعد...

Monica
06-12-2006, 20:02
لعل من چيست؟ عقده هاي دلم
عقد6 خونين به هيچ مخزن نيست

اشك من گوهر بنا گوشم
اگرم گوهري به گردن نيست
--------------
مژگان جونم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif

magmagf
06-12-2006, 20:17
تودشنه ملال غم به قلب این دقیقه ها
تمام لحظه ها دروغ به لطف تو برای ما
تو ازدرجفا بیا یا ز در وفا برو
نخواستم بگویمت: که از در وفا بیا یا ز در جفا برو

saye
07-12-2006, 01:53
توی پست ها نوشته آخرین نفر asalbanoo ، اما وقتی وارد میشیم صفحه ی بعدی دیده نمی شه . بارها این مشکل رو توی فروم دیدم ، در انتقال به صفحه ی بعد ، پست ها دیده نمیشه ....
می خواستم بیام شعر بگم ولی.....
بگذریم شاید یه نشونه بود برای سکوتم .


تا بعد...

برای من هم این مشکل چندین بار پیش امده !
.................


تودشنه ملال غم به قلب این دقیقه ها
تمام لحظه ها دروغ به لطف تو برای ما
تو ازدرجفا بیا یا ز در وفا برو
نخواستم بگویمت: که از در وفا بیا یا ز در جفا برو

واژه ها بی صفا
واژه ها بی دوا
دل غریب
دل نحیف
نبض ها بی صدا
قلب ها بی صدا
زندگی بی صدا...
...

Marichka
07-12-2006, 03:17
اگر چه حسن تو از عشق غير مستغني ست
من آن نيم كه از اين عشقبازي آيم باز

چه گويمت كه ز سوز درون چه مي بينم
ز اشك پرس حكايت كه من نيم غماز

magmagf
07-12-2006, 06:23
زن پريشان شد و ناليد كه واي
واي اين حلقه كه در چهره او
باز هم تابش و رخشندگي است
حلقه بردگي و بندگي است

Monica
07-12-2006, 07:48
تمام بالهایش غرق دراندوه غربت شد،
و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود،
و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو،
تمام هستی ام از دست خواهد رفت،
کسی حس کرد من بی تو،
هزاران باردر هر لحظه خواهم مرد
،و بعد از رفتنت دریاچه بغضی کرد،
کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد،
و من با آن که می دانم تو هرگز یاد من را،
با عبورخود نخواهی برد،
هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام....برگرد!!...

magmagf
08-12-2006, 21:32
دل گرفته را با چه می توان گشود
با کدام کلید؟
به کوچه بروم
و از کلید ساز سرکوچه
کلیدی بگیرم
تا همه درهای بسته
و دور از نور را
به میهمانی نور
و جذبه دست مهرت
دعوت کنم؟

saye
09-12-2006, 04:35
من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل برنكنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به يادگار دردي دارم
كان درد به صد هزار درمان ندهم
...

magmagf
09-12-2006, 06:14
مانده ام در شب این جاده کمک می خواهم
کوله از شانه ام افتاده کمک می خواهم
روزگاریست که آن سوی دعایم خالی است
محض روی گل سجاده کمک می خواهم
مانده ام با خود و این عشق زمینی که خدا
به من سر به هوا داده کمک می خواهم
رد پاهای مرا از ذهن این خاک بگیر
یـک نفس مانده به فریاد کمک می خواهم
عاشـقی معترفم جرم بزرگیست ولی
اتفاقیست که افتاده کمک می خواهم

saye
09-12-2006, 06:54
من اگر نخواهم با روزهای خدا صبوری کنم چه می شود ؟
نمی دانی چه قدر دلم گرفته
سه ساعت است عقربه ها اسیر یک اند
حالا من با این همه مرده ی سیاه چه کنم ؟
این جا همه چیز مرده
صندلی ، میز، اینه ، ستاره ، پنجره ، دیوار
حتی درای درون قاب و ماهی های درون آب
و من که از همه مرده ترم
اگر باور نمی کنی پاورچین و ساده کنارم بیا
و ببین که بوی کافور می دهم
...

Asalbanoo
09-12-2006, 08:24
مرا ببر به شهر عشق
گلايه هاتو خط بزن
تو آرزوي آخري
اگه پر از مصيبتي
غماتو هديه كن به من
تو آبرومو مي خري

magmagf
09-12-2006, 09:18
يه ترانه هس تو قلبم كه هنوز نخونده مونده
فكر خوندن يه حرفش همه عمرم رو سوزونده
تا حالا هر چي كه داشتم ، سر خوندنش گذاشتم
صد دفه شكستم اما رو ترانه پا نذاشتم
اگه اون ترانه باشه ، هيچ دلي تيره نمي شه
ديگه هيچ نگاه خيسي به افق خيره نمي شه
وقتي اون شعر رو بخونم پرده ها رو مي سوزونم
دستا رو به سيب سرخ باغ قصه مي رسونم

Asalbanoo
09-12-2006, 09:52
مگه بت نگفته بودم
بي تو روزگار من تيره و تار
حالا يادگار من بغد از سفر كردن تو
طناب دار
ديگه جون نداره دستام
آخر قصه رسيده
عطر تو مثل نفس بود
واسه اين نفس بريده

Monica
09-12-2006, 11:11
هیچ کس با من در این دنیا نبود

هیچکس مانند من تنها نبود

هیچ کس دردی ز دردم بر نداشت

بلکه دردی نیز بر دردم گذاشت

هیچ کس فکر مرا باور نکرد

خطی از شعر مرا از بر نکرد

هیچ کس معنای آزادی نگفت

در وجودم رد پایش را نجست

هیچ کس دمساز و همراهم نشد

هیچ کس جز من چنین مجنون نبود

در کلاس عاشقی دلخون نبود

هیچ کس دردی نکرد از من دوا

جز خدای من٬ خدای من٬ خدای من

magmagf
09-12-2006, 11:52
هیچ کس با من در این دنیا نبود

هیچکس مانند من تنها نبود

هیچ کس دردی ز دردم بر نداشت

بلکه دردی نیز بر دردم گذاشت

هیچ کس فکر مرا باور نکرد

خطی از شعر مرا از بر نکرد

هیچ کس معنای آزادی نگفت

در وجودم رد پایش را نجست

هیچ کس دمساز و همراهم نشد

هیچ کس جز من چنین مجنون نبود

در کلاس عاشقی دلخون نبود

هیچ کس دردی نکرد از من دوا

جز خدای من٬ خدای من٬ خدای من


نمی دانم که ما خوشبختیم یا بدبخت؟
خوشبخت، زیرا عصر ما، عصر تکنولوژی است، عصر همانند سازی، عصر آفریدن
و بدبخت، زیرا که روح ما، خم و ناتوان زیر بار اطلاعات به ذهن حمّالی می دهد

خوشبخت که می توان با جت سریع و سیر، دنیا را کمتر از یک روز دَرنَوردید
و بدبخت که در فشردگی زمان و در حسرت تعطیلات
تنها می توانیم قدم هایمان را از ماشین تا اطاقک کار بشماریم

خوشبخت که می توان کتاب را به صورت الکترونیک خواند و کاغذ مصرف نکرد
و بدبخت که دیگر مرگ درختان به قیمت یک جاده ما را سوگوار نمی سازد

خوشبخت که می توان کلاس عرفان در اینترنت داشت و پیر را پشت شیشه دید
و بدبخت که برای پرداختن کلاس روحمان را زیر منگنه میگذاریم و می فروشیم

خوشبخت، چون علم آنقدر رفته به پیش، که دنیا دگر دهکده ای است
و بدبخت که در این دهکده همه خسته، همه بیگانه، همه سرگردان

خوشبخت که انسانیم و فرشته ها به فرمان ما
و بدبخت که مختاریم
مختار که نابود سازیم مثلث روح و جان و تن
و برانیم گاری علم را در جادهء صاف بشریت

Asalbanoo
09-12-2006, 11:56
تو آني خدايا
كه داني خدايا
كسي كه در همه وجودم
بود ز نام او نشاني
نكرده يك دم از محبت
به من نگاه مهرباني

Monica
09-12-2006, 12:00
ياد ديدگان روشنم را به يادم آوري
دست دردست انتظار
به ايوان خاطرات شاد جوانيم آمده ام
چشم در راهت و گوش بر نسيم رويايت
به انتظارم
تا باز
با حرم گرم قدمانت
نفس سردم را
گرمي ديدار بخشي
من منتظرم
من همان منتظرسالهاي زندگي....
-------
سلام فرانم جونم :ماچه گنده:
مژی جونم :*

online-amir
09-12-2006, 12:00
ميخواهم بگويم... .
از هر چه دارم....
از تمام دلتنگي هايم
كه اول حق بود و بعد... .

سهراب سپهري

Asalbanoo
09-12-2006, 12:06
دلم مي خواد كه روزي صد هزار بار
بهت بگم دوست دارم عزيزم
دلم مي خواد كه عمر زندگيمو
به پاي عشق خوب تو
بريزم
------
سلام برگ گلم
هزار تا بوس

magmagf
09-12-2006, 12:10
سلام مونيكا و مژگان عزيز
ــــــــــــــــ
منشین به چاهسار فراموشی
بسپار گام خویش به ره
بسپار
تکرار کن حماسه خود تکرار
چندان سرود سوگ
چه می خوانی ؟
نتوان نشست در دل غم نتوان
از دیده سیل اشک چه می رانی ؟
سهرابمرده راست غمی سنگین
اما
غمی که افکند از پا نیست
برخیز
رخش سرکش خود زین کن
امید نوشداروی تو از کیست ؟
سهرابمردهای و غمت سنگین
بگذر ز نوشداروی نامردان
چشم وفا و مهر نباید داشت
ای گرد دردمند ز بی دردان
افراسیاب خون سیاوش ریخت
بیژن به دست خصم به چاه افتاد
کو گردی تو ای همه تن خاموش
کو مردی تو ای همه جان ناشاد
اسفندیار را چه کنی تمکین ؟
....

Asalbanoo
09-12-2006, 12:13
نگاه مي كنم
نمي بينم
چشم مرا هواي تو پر كرده
گوش مي كنم
نمي شنوم
گوش مرا صداي تو پر كرده

magmagf
09-12-2006, 16:50
نگاه مي كنم
نمي بينم
چشم مرا هواي تو پر كرده
گوش مي كنم
نمي شنوم
گوش مرا صداي تو پر كرده
هنگام خواب نسیت
دریانوردهامان
در خواب خفته اند
در خواب آبهای گران
آب خوابها
از سوی هرکرانه به پرواز در فراز
شط شهابها
و بر فراز کشتی گمکرده راه خویش
خیل عقابها
دریانوردهامان
مغروق خوابها
باری کدام مد
هنگامه نبرد
از خوابهای سنگین
دریانوردهامان را بیرون می آورند ؟

nightmare
09-12-2006, 17:20
؟

می آیم ....
می روم .....
می اندیشم که شاید خواب دیده ام .... خواب بوده ام....
اما همه چیز یکسان است و با این حال نیست.....

Asalbanoo
09-12-2006, 17:59
ترمه و اطلس بيارين
تا بپوشونم تنش
سينه ريزي از جواهر
بندازم به گردنش
نكنه دست زقيبون برسه به دامنش
نكنه خونم بيوفته عاثبت بر گردنش

magmagf
09-12-2006, 18:34
شروع می شود اين زندگی از آن مصرع

که قهر می کنی از من و می شوم تنها

و با دو شاخه ميخک دوباره مي آيی

به سمت مرد غزل گو سپيده ی فردا

Behroooz
09-12-2006, 19:56
اگر در خواب می دیدم غم جدایی را
هرگز به دل نمی کردم خیال اشنایی را

magmagf
09-12-2006, 20:17
آفتاب را به تو نمي دهم
تا خرده خرده بشكافي اش
و از آن هزار ستاره بسازي
ماه را به تو نمي دهم
تا به خاطر كوه نور
درياي مرواريد را انكار كني
ستاره ها را به تو نمي دهم
تا بگويي خوشا شب هاي بي مهتاب
آسمان را به تو مي دهم
تا نداني كه چه بايد كرد.

Monica
09-12-2006, 21:29
ديگر چگونه با دل خود درد دل كنيم
ظالم تمام آينه ها را شكسته است
عجب شعری تو امضاته فرانکم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
09-12-2006, 21:36
تو به کس مهر نبندی مگر آندم
که ز خود رفته در اغوش تو باشد
لیک چون حلقه بازو بگشایی
نیک دانم که فراموش تو باشد
ـــــــــــــــ
غم انگيز نه؟

Monica
09-12-2006, 21:42
این شعرو مامانم خیلی دوست داره
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی ارزد
به غم بفروش دلق ما کزین برتر نمی ارزد.....
--------------
فرانکم هنوز حل نشده آیا؟[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

MaFia
10-12-2006, 00:32
دوستانی که تازه در این تاپیک فعالیت می کنند ضمن خوش آمد گویی
لطفا قوانین نا نوشته تاپیک رو حفظ و موضوع تاپیک و نوع اشعار رو با دقت رعایت کنند
پیشاپیش تشکر می کنم

magmagf
10-12-2006, 06:07
این شعرو مامانم خیلی دوست داره
دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی ارزد
به غم بفروش دلق ما کزین برتر نمی ارزد.....
--------------
فرانکم هنوز حل نشده آیا؟[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در اين دنيا نكردم من گناهي
فقط بر روي تو كردم نگاهي
نگاه من اگر دارد گناهي
مجازاتم بكن با يك نگاهي

Asalbanoo
10-12-2006, 09:26
يه نفر مياد كه من منتظر ديدنشم
يه نفر مياد كه من تشنه بوييدنشم

Asalbanoo
10-12-2006, 14:57
دادا جون
چرا هي شعر ميذاري؟
ببين اخرين حرف شعر قبل چي چي بوده با همون شروع كن!!!!!!!!!!!
و يك عدد هم بذار و نه بيشتر ممنون

حالا اخرين حرف اخرين شعر شوما "د" است
من هم با اون شورع مي كنم

ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد
چون بشد دلبر و با ياد وفا دار چه كرد

Monica
12-12-2006, 15:27
ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد
چون بشد دلبر و با ياد وفا دار چه كرد

ديگر به اعتماد كه بايد بود ؟
ديوار اعتماد
فرو رخت
و كسوت بلند تمنا
بر قامت بلند تو كوتاهتر نمود
پايان آشنايي
آغاز رنج تفرقه اي سخت دردناك
هر سوي سيل
سنگين و سهمناك
من از كدام نقطه
آغاز مي كنم ؟
توفان و سيل و صاعقه
اينك دريچه را
من با كدام جرات
سوي ستاره سحري
باز مي كنم ؟

Asalbanoo
12-12-2006, 18:22
ديگر به اعتماد كه بايد بود ؟
ديوار اعتماد
فرو رخت
و كسوت بلند تمنا
بر قامت بلند تو كوتاهتر نمود
پايان آشنايي
آغاز رنج تفرقه اي سخت دردناك
هر سوي سيل
سنگين و سهمناك
من از كدام نقطه
آغاز مي كنم ؟
توفان و سيل و صاعقه
اينك دريچه را
من با كدام جرات
سوي ستاره سحري
باز مي كنم ؟


من شکسته بد حال زندگی یابم
در ان نفس که به تیغ غمت شوم مقتول
چه جرم کرده ام ای جان و دل به حضرت تو
که طاعت من بیدل نشود مقبول

MaFia
12-12-2006, 18:28
تاپیک اصلاح شد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][1].gif

magmagf
12-12-2006, 18:32
لب تشنه مي دود نگهم هر دم
در حفره هاي شب ‚ شب بي پايان
او آن پرنده شايد مي گريد
بر بام يك ستاره سرگردان

saye
12-12-2006, 20:18
ناله سرنا وتهدید دهل
چیزکی ماند به آن ناقور کل
پس حکیمان گفته اند این لحن ها
از دوار چرخ بگرفتیم ما
بانگ گردش های چرخ است اینکه خلق
می سرایندش به طنبور و به حلق
ما همه اجزای آدم بوده ایم
در بهشت این لحن را بشنوده ایم
ناله طنبور و بعضی ساز ها
اندکی ماند بدان آواز ها
...

magmagf
12-12-2006, 20:34
از بس که آسمان دلم ابريست
تمام خاطراتم نمناک شده است
نمي دانم چرا؟
دريا را هم که ديدم
به ياد تو افتادم
روي ماسه هاي ساحل نوشتم
اگر طاقت شنيدن داري
من شهامت گفتن دارم
دوباره به دريا نگاه کردم
باز برگشتم
اين بار روي ماسه ها نوشتم
دوستت دارم

Monica
12-12-2006, 21:44
محو پرواز شرارم که به یک چشم زدن
از عدم آمد و راه عدم آباد گرفت
شوق بسیار و سحر دور و شکیبایی کم
شمع ما را که تواند به ره باد گرفت
--------------------
اصلا حس خوبی ندارم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
12-12-2006, 22:24
اشتباه شد ببخشید تکراری

magmagf
12-12-2006, 22:26
تکراری ببخشید اشتباه شد باز

amintnt
13-12-2006, 00:23
عقابی بودم آزاد در چنگ باد
که ناگه خسرو بزد تیری بر بال
و او شد عالم و آدم بین
فسوس که بزرگی ما را کردند در بال
------
منم خوب نیستم. پرانتز بسته دونقطه

piishii
13-12-2006, 00:33
سلام.
----------
لحظه اي با من باش
تا از آن لحظه برويم تا گل
كه ببندم از نگاه تو به هر ستاره پل
----------------
كم پيدا امين جان ؟ من از همه بدترم توي اين فروم ! ( باز شب شد ! )

Asalbanoo
13-12-2006, 08:12
سلام.
----------
لحظه اي با من باش
تا از آن لحظه برويم تا گل
كه ببندم از نگاه تو به هر ستاره پل
----------------
كم پيدا امين جان ؟ من از همه بدترم توي اين فروم ! ( باز شب شد ! )

لحظه ای با من باش
ای برایم همه کس
زیر آوار هوس
مانده ام من ز نفس

MaFia
13-12-2006, 08:15
لحظه ای با من باش
ای برایم همه کس
زیر آوار هوس
مانده ام من ز نفس


ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
کار چراغ خلوتیان باز درگرفت
آن شمع سرگرفته دگر چهره برفروخت
وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت

رويا خانوم
13-12-2006, 08:46
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشینی
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی
به خدایی که تویی بنده بگزیده او
که بر این چاکر دیرینه کسی نگزینی
گر امانت به سلامت ببرم باکی نیست
بی دلی سهل بود گر نبود بی‌دینی
ادب و شرم تو را خسرو مه رویان کرد
آفرین بر تو که شایسته صد چندینی
عجب از لطف تو ای گل که نشستی با خار
ظاهرا مصلحت وقت در آن می‌بینی
صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
عاشقان را نبود چاره بجز مسکینی
باد صبحی به هوایت ز گلستان برخاست
که تو خوشتر ز گل و تازه‌تر از نسرینی
شیشه بازی سرشکم نگری از چپ و راست
گر بر این منظر بینش نفسی بنشینی
سخنی بی‌غرض از بنده مخلص بشنو
ای که منظور بزرگان حقیقت بینی
نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد
بهتر آن است که با مردم بد بنشینی

Asalbanoo
13-12-2006, 10:07
یار من باش که زیب فلک و رینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است

saye
13-12-2006, 18:01
من فکر میکردم اینجا تاپیک مشاعره است !!!


یار من باش که زیب فلک و رینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است

سال​ها پیروی مذهب رندان کردم
سال​ها پیروی مذهب رندان کردم
من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه
سایه​ای بر دل ریشم فکن ای گنج روان
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
در خلاف آمد عادت بطلب کام که من
نقش مستوری و مستی نه به دست من وتوست
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع
این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
گر به دیوان غزل صدرنشینم چه عجب
تا به فتوی خرد حرص به زندان کردم
قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم
که من این خانه به سودای تو ویران کردم
می​گزم لب که چرا گوش به نادان کردم
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم
آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم
گر چه دربانی میخانه فراوان کردم
اجر صبریست که در کلبه احزان کردم
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
سال​ها بندگی صاحب دیوان کردم

Asalbanoo
13-12-2006, 20:36
من که شبها ره تقوا زده ام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد
زاهد ار ره به رندی نبرد معذور است
عشث کاری است که موقوف هدایت باشد

magmagf
13-12-2006, 21:02
دل نگوید دیده خواهد گفت
چشم گریان لابه لای نامه ها خواهد گفت
اشک بر انگونه زیبای تو خواهد گفت
خود بگو یا که قلم خواهد گفت
زندگی سخت است باور می کنی ?!
سخت تر از آنچه هست
باز هم باید که رفت
تا دیار معرفت تا دیار معرفت

Asalbanoo
13-12-2006, 21:09
تو که مهتابی تو شب من
تو که اوازی رو لب من
اومدی موندی شکل دعا
توی هر یا رب یارب من

magmagf
13-12-2006, 21:29
نه از قبیله ابرم، نه از تبار کویرم
که بی بهانه بگریم،
و بی ترانه بمیرم
ستاره ای به درخشندگی ماه
که دیری است به دست توده ای از ابرهای تیره اسیرم
فرو نمی کشد این آب ، آتش عطشم را
خوشا که باز بیفتد به چشمه سار مسیرم
دلم گرفته برایت
ولی اجازه ندارم که از نسیم و پرنده، سراغی از تو بگیرم
________________
چه شعر قشنگی

MaFia
13-12-2006, 21:31
دوستان خوبم
مشاعره ضوابط داره
اینجا تاپیک شعر نیست
تاپیک مشاعره هست!!
تاپیک اصلاح شد
=-=

من حاصل عمر خود ندارم جز غم
در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم باوفا ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم

magmagf
13-12-2006, 22:16
مانده ام در شب این جاده کمک می خواهم
کوله از شانه ام افتاده کمک می خواهم
روزگاریست که آن سوی دعایم خالی است
محض روی گل سجاده کمک می خواهم
مانده ام با خود و این عشق زمینی که خدا
به من سر به هوا داده کمک می خواهم
رد پاهای مرا از ذهن این خاک بگیر
یـک نفس مانده به فریاد کمک می خواهم
عاشـقی معترفم جرم بزرگیست ولی
اتفاقیست که افتاده کمک می خواهم

nightmare
13-12-2006, 22:25
مجلس خوش کن از آن دو پاره چوب
عود را درسوز و بربط را بکوب

این ننالد تا نکوبی بر رگش
وان دگر در نفی و در سوزست خوب

مجلسی پرگرد بر خاشاک فکر
خیز ای فراش فرش جان بروب

Asalbanoo
14-12-2006, 00:54
بگو آخه جرمم چیه
که باید اینجور بسوزم
هیچی نگم داد نزم
لبامو رو هم بدوزم
دربدر غزل فروش
منم که گیتار می زنم
با هر نگاه به عکست انگار
من خودمو دار می زنم

nightmare
14-12-2006, 01:01
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو

گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو

گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو

magmagf
14-12-2006, 06:18
و گل همان گل است
كسي كه هديه فرستاد همان مسافر نيست
مسافري كه حوصله مي كردي از حديث سفرهايش
و با دهانش ، حلقه هاي نوازش
به انگشت التماس تو مي بخشيد

vahide
14-12-2006, 08:52
در طریق عشقبازی امن . آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

Asalbanoo
15-12-2006, 20:27
یکی از راه می رسه
اون که با عشق آشناست
برای خستگیهام
هدیه دست خداست

magmagf
16-12-2006, 06:21
تا روح بشر به چنگ زر زنداني ست
شاگردي مرگ پيشه ي انساني ست
جان از ته دل طالب مرگ است دريغ
هيچ کجا براي مردن جا نيست

Asalbanoo
16-12-2006, 09:46
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
چنین کهکه بر دل من داغ زلف سرکش تو است
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرد

kent
16-12-2006, 20:41
می بینی؟
چه ناپیدا
خاموش می شود
نبض عشق و خواستن و تمنا
در کالبد ِ روح ِ تکه پاره ام!

شرمنده ام خداوندا از خویشتن
که چشم و دل
به وفای بندگانت دوخته بودم.

بر خاکی که مادرانش
همسری ندارند،
کودکان معصوم
وفا را از چه کسی خواهند آموخت!؟

و بر خاکی که پدرانش
در هر آغوشی می آسایند
جز آغوش همسران خویش،
کودکان پاک
محبت را از چه کسی خواهند آموخت!؟

Asalbanoo
16-12-2006, 21:18
تو را می شناسم ای سر در گریبون
تو با اسم شب من آشنایی
از اندوه تو و قلب تو پیداست
که از ایل و تبار عاشقایی

soleares
16-12-2006, 21:25
یکی آتشی برشده تابناک
میان باد و آب از بر تیره خاک ...

Asalbanoo
16-12-2006, 23:14
کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش
عاشق سئخته دل نام تمنا ببرد

magmagf
17-12-2006, 06:07
در نظربازی ما بی‌خبران حيرانند
من چنينم که نمودم دگر ايشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در اين دايره سرگردانند

Asalbanoo
17-12-2006, 08:29
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا
زلف سنبل به نسیم سحری می اشفت

vahide
17-12-2006, 08:46
تمام روز
از پشت در صداي تكه تكه شدن مي آيد
و منفجر شدن
همسايه هاي ما همه در خاك باغچه هاشان بجاي گل
خمپاره و مسلسل مي كارند
همسايه هاي ما همه بر روي حوض هاي كاشيشان
سرپوش مي گذارند
و حوض هاي كاشي
بي آنكه خود بخواهند
انبارهاي مخفي باروتند

Asalbanoo
17-12-2006, 09:44
دیده نادیده به اقبال تو ایمان اورد
مرحبا ای به چنین اطف خدا ارزانی
ماه اگر بی تو براید به دو نیمش بزنند
دولت احمدی و معجزه سبحانی

magmagf
18-12-2006, 06:06
يه ترانه هس تو قلبم كه هنوز نخونده مونده
فكر خوندن يه حرفش همه عمرم رو سوزونده
تا حالا هر چي كه داشتم ، سر خوندنش گذاشتم
صد دفه شكستم اما رو ترانه پا نذاشتم
اگه اون ترانه باشه ، هيچ دلي تيره نمي شه
ديگه هيچ نگاه خيسي به افق خيره نمي شه
وقتي اون شعر رو بخونم پرده ها رو مي سوزونم
دستا رو به سيب سرخ باغ قصه مي رسونم

Asalbanoo
18-12-2006, 08:22
میرم و می میرم آسوده می شم از عشق
می رم و می میرم
جشن تولد مریم رو برای تو
زیر آب می گیرم

Monica
18-12-2006, 14:25
ماندم میان موج غریبی ز اشک و آه
کشتی صبرم از ستم ناخدا شکست
امشب ستاره ها پی دلداری آمدند
اما ز داغ من دلشان تا خدا شکست
باز به داد دلم رسی........ای کاش
امشب دوباره دلم بی صدا شکست

nazy14
18-12-2006, 14:38
هر کس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند حرفی نیست
ازدوست بپرسید چرا میشکند:sad:

Asalbanoo
18-12-2006, 15:57
دیشب تو کجا بودی
من تو خواب تو را دیدم
بین همه گلها
از شاخه تو را چیدم

vahide
18-12-2006, 18:19
من از پاییز می گویم
اگر ماهم ، اگر خورشید
اگر هم بغض باران
همه عشقم همه بخشش
از اینجا تا بهاران

Asalbanoo
18-12-2006, 19:39
ناز نکن که ناز تو دیگه خردار ندار
ایون همه اطوار و ادا گرمیه بازار نداره

mohammad99
18-12-2006, 21:06
اینم جوابت داده(ماله زبان خودمونه = خواهر)



هزاران غم بدل اندوته ديرم
هزار آتش بجان افروته ديرم
بيک آه سحر کز دل برآرم
هزاران مدعى را سوته ديرم

Asalbanoo
18-12-2006, 22:38
ماه در میاد که چی بشه
می خواد عزیزه کی بشه
ماه در میاد چیکار کنه
باز اسمونو تار کنه

FX64 Dual Core
19-12-2006, 00:30
با سلام

هنوز از سقف دلم داره بارون می چکه
واسه دریای دردم خیلی قلبم کوچیکه
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Asalbanoo
19-12-2006, 00:34
هنوزم یار تنهایم
به دیدار تو می ایم
باز می ایم
اگر که فرصتی باشد
مجال صحبتی باشد
حرف خواهم زد
برای دیدن تو از
حادثه ها گذشته ام
کفر اگر نباشد این
من از خدا گذشتم

magmagf
19-12-2006, 02:40
من زني را زاييده ام
به قامت زخمهايم!
نه!
اين جنين ناقص
هرگز لبخند من نبود!
گم شويد!
همسايه هاي مزاحم
گم شويد!
مي خواهم از رگهاي گردنم آويزان بمانم....

saye
19-12-2006, 03:08
سلاممممممممممممممممم
..............

من به دریا رفتم
خاک ساحل ها را بو کردم
سینه ام پر ز غبار آه است
چشم پر سو کردم
من به اندازه ی اشک خندیدم
قدر سر دفتر هر موجودی نالیدم
من به وزن ملکوت آبی را حس کردم
وز شدت خاموشی ریگی که ز خورشید بیابان داغ است،
به شگفت آمدم و صبر و ادراک شکیبایی را حس کردم
وز خمودی، سادگی بگذشتم.
ته حرفم این است:
من به اندازه ی زیبایی قرمز مستم!
ولی از محنت مرغان هوا غمگینم
دل من غم زده و رنجور است

من به دریا رفتم، آب را بشناسم
شن ساحل ها را لمس کنم
به خروش امواج سر تعظیم فرود آرم
به صدف جدول ضرب و هندسه یاد دهم!
خاطرات اسب آبس از زبان خویش را بنویسم
من به دیدار گل نیلوفر،
من به وقت چمن رفتم
من به دریا رفتم
من به دریا رفتم.
...

magmagf
19-12-2006, 03:09
سلام سایه خانم
ــــــــــــــــــــ
مطمئن باش و برو
ضربه ات كاري بود
دل من سخت شكست
وچه زشت، به من و سادگيم خنديدي
به من و عشقي پاك
كه پر از ياد تو بود
و به يك قلب يتيم كه خيالم مي گفت تا ابد مال توبود
تو برو برو تا راحت تر تكه هاي دل خود را آرام سرهم بندزنم

saye
19-12-2006, 03:22
تکراری !
...........
مرده شور آن چشمانت را ببرد
که از این همه آبی دریا
فقط لکه های نفتش را پذیرا شده است...
مرده شور آن نگاه هایت را ببرد
که از این همه شوری دریا
تنها نگاه معصومانه پرندگان را بر خویش گرفته است
مرده شور خودت را ببرد
با این که می دانی دوستت دارم...
...

magmagf
19-12-2006, 03:25
من شاید بتوانم باز هم سکوت کنم
اما مطمئنم روزگار و بازیهایش نه
نگرانم
نگرانم برای روزهایی که میایند تا از تو تاوان بگیرند
نگرانم برای پشیمانی ات زمانی که هیچ سودی ندارد
تو مرا فراموش خواهی کرد
من منتظر شکستنت نیستم
نفرین هم نمیکنم
اما میدانم که این برای فرار از سرنوشت کافی نیست
نمیدانم هنوز هم میتوانی مثل قدیم بخندی
اینجا همیشه سرد است
همیشه همیشه حالم خوب نیست
اما هرگز دیگر گرمایی از وجودت طلب نخواهم کرد
بی من بمان تجربه کن یاری دگر را گرمی دستی دیگر را
بخاطر هم نیاور مرا اگر اینگونه راحتی
ــــــــــــــــــ
خیلی اینا دوست دارم
قشنگه

saye
19-12-2006, 04:01
"یک عصر شنبه خسته و با یک غمِ بزرگ
از انقلاب یک تنه رفتم سرِ وصال"

از لحظه های فاجعه تا سالهای سال
حالا چه مانده غیر سکوتی پر از زوال

حالا چه مانده از شب و از گزمه های شب
غیر غبار ترس ویا بغضهای کال

دیگر نمانده فرصت آغاز تازه ای
حتی برای حرف زدن طرح یک سوال

پرواز را ندیده شکستند بال مان
فصل عبور بود و مرغی شکسته بال

?
در نا گزیرترین لحظه های مرگ
اسم تو می دوید در این واژه های لال

تنها پناهِ خستگی کوچه شعرها
هربار خستگی ز تنم میگرفت حال

اینک منم که فراسوی شهر شب
تکرار می شوم دوباره به احساسی از محال
??
از شهر چشمهای تو یک روز می روم
یک روز پا به پای تو تا آن سر خیال
...

magmagf
19-12-2006, 04:05
لبانت
به ظرافت شعر
شهواني ترين بوسه ها را به شرمي چنان مبدل مي كند
كه جاندار غار نشين از آن سود مي جويد
تا به صورت انسان درآيد
و گونه هايت
با دو شيار مّورب
كه غرور ترا هدايت مي كنند و
سرنوشت مرا
كه شب را تحمل كرده ام
بي آن كه به انتظار صبح
مسلح بوده باشم،
و بكارتي سر بلند را
از رو سبيخانه هاي داد و ستد
سر به مهر باز آورده م
هرگز كسي اين گونه فجيع به كشتن خود برنخواست
كه من به زندگي نشستم!

saye
19-12-2006, 04:07
میان ساحل و دریا سراب را دیدم
سراب ـ این شبه آفتاب ـ را دیدم !

وباز با همه‌ی وسعت دلی دریا
در التهابِ عطش شوق آب را دیدم

نشد که هیچ بیابم دلیل تشنه‌گی‌ام
اسیر حس عطش، التهاب را دیدم

کبوترانه در این آبی هزار کلاغ
بدون پر زدن از خود عقاب را دیدم

چه قدر فاصله با خود ،چه قدر دور از خود
شگفت ؛ در دلِ شب، خوابِ خواب را دیدم

همیشه فرصت یک تک سوال باقی بود
هنوز گفته ـ نگفته جواب را دیدم !

دلم گرفته از این مردم همیشه دروغ
به چهره چهره‌ی ایشان نقاب را دیدم
?
تمام حادثه از آنِ‌شان همین کافیست
که از نگاه غزل ، شعر ناب را دیدم
...

magmagf
19-12-2006, 04:12
من نمك سواحل جنوبي را
وقتي كه شهر ، در اندوه ديوانگي ي خودش مي بندد
مي مزمزم
من اين شهر را در جيب هاي خودم مي برم
خودي با گوشهاي پر خراش ، پر از انفجار
و در بخار نفس هايم ، پس مي دهم
اين هرم داغ را

saye
19-12-2006, 04:38
روزی اصالت در دو چشمت مردمک بود
در این حوالی رنگ چشمان تو تک بود

راز بقا را می شد از چشم تو فهمید
رازی که شب بر بالهای شاپرک بود

در جستجوی نا کجا آبادها من
چشمان تو تنها دلیل قاصدک بود!

سوزی وجودم سالهای سال سوزاند
ـ سوزی که تنها در نوای نی لبک بود ـ

از دستها ، از چشمها بیزار بودم؛
وقتی که دستان صداقت بی نمک بود

حالا هزاران سال بعد از چشمهایت؛
پی می‌برم در هر نگاهت صورتک بود!
...