ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 [98] 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

دل تنگم
30-06-2008, 01:35
تا خطت آمد به شبرنگی پدید
فتنه شد از چند فرسنگی پدید

چون ز تنگت نیست رایج یک شکر
جان کجا آید ز دلتنگی پدید

پیش خورشید رخت چون ذره‌ای
عقل ناید از سبک سنگی پدید

sise
30-06-2008, 08:48
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما

ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما

leira
30-06-2008, 09:55
اگر بر من ببارد هر سه یک بار
اسیری و غریبی و غم یار
اسیری و غریبی چاره داره
غم یار و غم یار و غم یار

sise
30-06-2008, 11:12
ره عشاق بی ما و من آمد
ورای عالم جان و تن آمد

درین ره چون روی کژ چون روی راست
که اینجا غیر ره بین رهزن آمد

رهی پیش من آمد بی نهایت
که بیش از وسع هر مرد و زن آمد

هزارن قرن گامی می‌توان رفت
چه راه راست این که در پیش من آمد

Mahdi Hero
30-06-2008, 11:15
روز نبرد آن يل ارجمند
به شمشير و تيغ و به گرز و كمند
بريد و دريد و شكست و ببست
يلان را سر و سينه و پا و دست

Mahdi Hero
30-06-2008, 11:16
ره عشاق بی ما و من آمد
ورای عالم جان و تن آمد

درین ره چون روی کژ چون روی راست
که اینجا غیر ره بین رهزن آمد

رهی پیش من آمد بی نهایت
که بیش از وسع هر مرد و زن آمد

هزارن قرن گامی می‌توان رفت
چه راه راست این که در پیش من آمد

دست طمع چو پیش کسان می کنی دراز
پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش

sise
30-06-2008, 16:34
شراب و عیش نهان چیست کار بی‌بنیاد
زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد

گره ز دل بگشا و از سپهر یاد مکن
که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد

ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ
از این فسانه هزاران هزار دارد یاد

Mahdi Hero
30-06-2008, 17:11
دي كوزه گري بديدم اندر بازار
بر پاره گلي لگد همي زد بسيار
وآن گل به زبان حال با او ميگفت
من همچو تو بوده ام مرا نيكو دار

seied-taher
30-06-2008, 17:19
روزی بینی مرا شده کشته‌ی بخت
حلقم شده در حلقه‌ی سیمین تو سخت

Mahdi Hero
30-06-2008, 17:21
تا شمع تو افرخت پروانه شدم
با صبر ز دیدن تو بیگانه شدم
در روی تو بیقرار شد مردم چشم
یعنی که پری دیدم و دیوانه شدم

seied-taher
30-06-2008, 17:26
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت
دیوانه‌ی عشق تو سر از پا نشناخت
هر کس بتو ره یافت ز خود گم گردید
آنکس که ترا شناخت خود را نشناخت

Mahdi Hero
30-06-2008, 17:32
تنگ شد از غم دل جای به من
یکدل و اینهمه غم؟ وای به من

seied-taher
30-06-2008, 17:47
ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت
فتنه پاکوبان شود هنگام ابرش جستنت
لاله آتشناک رویاند ز آب و خاک دشت
ز آب خوی رخساره از گرد سواری شستنت
پیش دست و قبضه‌ات میرم که خوش مردم کش است
در کمان ناز تیر دلبری پیوستنت
تا چه آتشها کند بر هر سر کویی بلند
شوخی طبع تو و یک جا دمی نشستنت
وحشیم من جای من میدانگه نخجیر تست
نیستم صیدی که باید کشت و باید خستنت

Mahdi Hero
30-06-2008, 17:52
تنگ شد از غم دل جای به من
یکدل و اینهمه غم؟ وای به من

magmagf
30-06-2008, 18:22
ناگه چنین بزرگ، من از خواب جسته ام
در این زمان آدم بزرگ ها
من سخت گشته ام
گویی کسی ، شبانه کودکی ام را ربوده است
از آن همه امید و خنده و احساس پاک و ناب
از لذت نشستن در حوض لحظه ها
چیزی نمانده است

aRThaS_08
30-06-2008, 18:28
تیر که در قلب سیاوش برفت
رستم دستان بخدای خود گفت

کای خداوند مرا خود ببخش
من که شدم پرتگه این نگونبخت :31:

Mahdi Hero
30-06-2008, 18:43
تاب زلفی بده امشب که سراپا مستم
از در عشق در آ چشم به راهت هستم

seied-taher
30-06-2008, 18:56
مو که افسرده حالم چون ننالم
شکسته پروبالم چون ننالم

Mahdi Hero
30-06-2008, 19:23
مي شد از بودن تو تا لبي ترانه ساخت
كهنه ها رو تازه كرد از تو يك بهانه ساخت

sise
30-06-2008, 19:41
تا رخت دل اندر سر زلف تو نهادیم
بر رخ ز غم عشق تو خونابه گشادیم

در کار تو جان را به جفا نیست گرفتیم
در راه تو رخ را به وفاراست نهادیم

در آرزوی روی تو از دست برفتیم
واندر طلب وصل تو از پای فتادیم

چون فتنه‌ی دیدار تو گشتیم به ناکام
در بندگی روی تو اقرار بدادیم

seied-taher
30-06-2008, 19:55
مقصود و مراد کون دیدیم
میدان هوس، به پی دویدیم
هر پایه کزان بلندتر بود
از بخشش حق، بدان رسیدیم
چون بوقلمون، به صد طریقت
بر اوج هوای دل، تپیدیم
رخ بر رخ دلبران نهادیم
لحن خوش مطربان شنیدیم

magmagf
30-06-2008, 19:55
من غنچه ی پژمرده ی افتاده به خاکم
ای گل تو چنین خسته و افسرده چرایی
با بال و پری خسته و با قلب شکسته
پر می کشم از کوی تو با شوق رهایی

Mahdi Hero
30-06-2008, 20:12
یاد تو
ای بهترین ستاره
در تاریکترین شب
هر چونان شهابی
از خاطرم می گذری
و ناگهان ذهنم را روشن می کند
وقتی تو آمدی
شب شکست
و تکه های سیاه آن
در رود نور ته نشین شد

magmagf
30-06-2008, 21:17
دیریست که می رویم و نا پیداییم
درمانده که چیست چاره از عشق بگو

تا یاد تو را به لحظه ها نسپارند
هر دم همه جا هماره از عشق بگو

گاهی سخن سکوت را می فهمند
لب دوخته با اشاره از عشق بگو

وقتی ز قصیده ها غزل می سازند
بنشین و به استعاره از عشق بگو

تنهای من ای با من تنها ، تنها
از عشق دوباره از عشق بگو

Mahdi Hero
30-06-2008, 22:25
واعظ شهر که از طول قیامت می گفت
غافل از قامت آن سرو سهی بالا بود

دل تنگم
30-06-2008, 23:34
درج لعلت دلگشای مردم است
عکس ماهت رهنمای انجم است

مردم چشم تو با من کژ چو باخت
راستی نه مردمی نه مردم است

magmagf
30-06-2008, 23:42
تکانده است جهان سفره ی قضا در من
گلايه ای که نبايد به روزگار کنم

به پيش دستی ام آورده قرص ماه و هنوز
به پيش خوانی او بايد استتار کنم

گرفته چشم مرا تترونی سفيد - مگر
به ويترين جهان مرگ را شکار کنم

!چه قدر خسته ام از آمپول /قبض/مرض
بگير دست مرا ! حاضرم بهار کنم

دوباره ساعت نه می شود که بسته شود
دری که بايد بازش سرچهار کنم

Mahdi Hero
30-06-2008, 23:49
می خواهم برای آرزوها خانه ای از جنس شبنم و خواهش بسازم .
می خواهم پیله ی آرزو را از ابریشم روح ابدیت ببافم تا حقیقت یابد

دل تنگم
01-07-2008, 00:38
در پرده‌ی پندار چو بازی و خیال است
جز عشق تو هر چیز که در هر دو جهان است

گر عقل نشان است ز خورشید جمالت
یک ذره ز خورشید، فلک مژده‌رسان است

Mahdi Hero
01-07-2008, 08:48
تا نهان سازم از تو بار دگر
راز اين خاطر پريشان را
ميكشم بر نگاه ناز آلود
نرم و سنگين حجاب مژگان را

sise
01-07-2008, 10:04
ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است
چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم

گل به جوش آمد و از می نزدیمش آبی
لاجرم ز آتش حرمان و هوس می‌جوشیم

می‌کشیم از قدح لاله شرابی موهوم
چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشیم

حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم

Mahdi Hero
01-07-2008, 10:23
مي كشندم چو در آغوش به مهر
پرسم از خود كه چه شد آغوشش
چه شد آن آتش سوزنده كه بود
شعله ور در نفس خاموشش

sise
01-07-2008, 10:39
شراب خانگیم بس می مغانه بیار
حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع

خدای را به می‌ام شست و شوی خرقه کنید
که من نمی‌شنوم بوی خیر از این اوضا

Ceramic
01-07-2008, 11:46
عقل گوید پا مَنِه ، کاندر فنا جز خار نیست

عشق گوید عقل را ، کاندر تو است آن خارها

هین خمش کن ، خار هستی را ز پای دل بکن

تا ببینی در درون خویشتن ، گلزارها

eshghe eskate
01-07-2008, 12:12
اگر یک سو کنی زان رخ سر زلف چو سنبل را
ز روی لاله رنگ خود خجالت‌ها دهی گل را مرا پیش لب لعل تو سربازیست در خاطر
اگر چه پیش روی تو سربازیست کاکل را رخ و زلف تو بس باشد ز بهر حجت و برهان
اگر دعوی کند وقتی کسی دور تسلسل را تجمل روی خوبان را بیاراید ولیکن تو
رخی داری که از خوبی بیاراید تجمل را

Ceramic
01-07-2008, 12:17
ای نوبهار خندان ، از لامکان رسیدی

چیزی به یار مانی ، از یار ما چه دیدی ؟

خندان و تازه رویی ، سرسبز و مشک بویی

همرنگ یار مایی ؟ یا رنگ از او خریدی؟

ای باغ ، خوش بپرور ، این نورسیدگان را

کاحوال آمدنشان ، از رعد می​شنیدی

Mahdi Hero
01-07-2008, 12:36
یاد تو
ای بهترین ستاره
در تاریکترین شب
هر چونان شهابی
از خاطرم می گذری
و ناگهان ذهنم را روشن می کند
وقتی تو آمدی
شب شکست
و تکه های سیاه آن
در رود نور ته نشین شد

Ceramic
01-07-2008, 13:16
دوش من پیغام کردم سوی تو استاره را

گفتمش خدمت رسان از من تو آن مه پاره را

شهر وصلت بوده است آخر ز اول جای دل

چند داری در غریبی این دل آواره را ؟

سو به سو گشتم که تا طفل دلم خامش شود

طفل خسپد چون بجنباند کسی گهواره را

طفل دل را شیر ده ، ما را ز گردِش وارهان

ای تو چاره کرده هر دم ، صد چو من بیچاره را

eshghe eskate
01-07-2008, 13:45
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

seied-taher
01-07-2008, 14:31
ای چشم تو چشم چشمه هر چشم همه
بی چشم تو نور نیست بر چشم همه
چشم همه را نظر بسوی تو بود
از چشم تو چشمه‌هاست در چشم همه

eshghe eskate
01-07-2008, 14:45
هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد دهان تنگ شیرینش مگر ملک سلیمان است
که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش هست
بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد

Ceramic
01-07-2008, 15:43
دلبر چون ماه را ، هر چه کند می​رسد

عاشق درگاه را ، خلق حسن واجبست

طره خویش ای نگار ، خوش به کف من سپار

هر که در این چه فتاد ، داد رسن واجبست

Mahdi Hero
01-07-2008, 18:01
تو مثله درياي آبي که هميشه پر زماهي
تو مثله جنگله سروي که هميشه استواري
تو مثله کوههاي دنيا که بزرگ و پر غروري
تو مثله شب پر ستاره تو مثله روز پر زنوري

Rainy eye
01-07-2008, 18:05
یار با ما بی وفایی می کند
بی سبب از ما جدایی می کند
شمع جانم را بکشت آن بی وفا
جای دیگر روشنایی می کند

eshghe eskate
01-07-2008, 18:09
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست در نعل سمند او شکل مه نو پیدا
وز قد بلند او بالای صنوبر پست آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست
وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست
و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست گر غالیه خوش بو شد در گیسوی او پیچید
ور وسمه کمانکش گشت در ابروی او پیوست بازآی که بازآید عمر شده حافظ
هر چند که ناید باز تیری که بشد از شست

seied-taher
01-07-2008, 18:09
هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد دهان تنگ شیرینش مگر ملک سلیمان است
که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش هست
بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این داردلطفا در کپی و پیست دقت کنید ، .....

:31:

Mahdi Hero
01-07-2008, 18:11
تا چند اسير عقل هر روزه شويم
در دهر چه صد روزه چه صد ساله شويم
درده تو به كاسه مي از آن پيش كه ما
در كارگه كوزه گران كوزه شويم

seied-taher
01-07-2008, 18:31
مرده به مرگ پار من زنده شده ز یار من
چند خزیده در کفن زنده از آن مسیح خو
منکر حشر روز دین ژاژ مخا بیا ببین
رسته چو سبزه از زمین سروقدان باغ هو

Rainy eye
01-07-2008, 18:49
وفا نکردی وکردم خطا ندیدی ودیدم
شکستی ونشکستم بریدی ونبریدم
اگر زخلق ملامت وگر زکرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم شنیدم از تو شنیدم

Mahdi Hero
01-07-2008, 19:59
میخوانم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرت
زیر لب اهسته می گویم خدایا بی اثر باشد

eshghe eskate
01-07-2008, 20:15
در کنج دماغم مطلب جای نصیحت
کاین گوشه پر از زمزمه چنگ و رباب است حافظ
چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز
بس طور عجب لازم ایام شباب است

Mahdi Hero
01-07-2008, 22:36
تا چند اسير عقل هر روزه شويم
در دهر چه صد روزه چه صد ساله شويم
درده تو به كاسه مي از آن پيش كه ما
در كارگه كوزه گران كوزه شويم

magmagf
01-07-2008, 22:56
من
می نویسمت
به بضاعت
به حد من
.
.
این حد بضاعت این مرد و واژه هاست
تکرار نام تو
و
دوست دارمت

Mahdi Hero
01-07-2008, 23:04
ترک شراب کردم و ساقی به عشوه گفت
پیمان ز یک طرف ره و بتخانه یک طرف
ایمان و کفر زلف و رخش دل چو دید گفت
زد کعبه یک طرف ره و بتخانه یک طرف
در حیرتم که دل ز چه روی برند و دین
جانان ز یک طرف دل دیوانه یک طرف

magmagf
01-07-2008, 23:27
فرانک بدو گفت کای پاک دین
منم سوگواری ز ایران زمین

بدان کاین گرانمایه فرزند من
همی بود خواهد سرانجمن

ترا بود باید نگهبان او
پدروار لرزنده بر جان او

پذیرفت فرزند او نیک مرد
نیاورد هرگز بدو باد سرد

خبر شد به ضحاک بدروزگار
از آن گاو برمایه و مرغزار

بیامد ازان کینه چون پیل مست
مران گاو برمایه را کرد پست

همه هر چه دید اندرو چارپای
بیفگند و زیشان بپرداخت جای

سبک سوی خان فریدون شتافت
فراوان پژوهید و کس را نیافت

به ایوان او آتش اندر فگند
ز پای اندر آورد کاخ بلند

Mahdi Hero
01-07-2008, 23:32
در اين دنياي بي حاصل چرا مغرور ميگردي ؟
سليمان گر شوي آخر خوراك مور ميگردي

diana_1989
01-07-2008, 23:44
یک آرزو تو قلبمه می خوام که اینو بدونی
مثل دل عاشقه من قلب کسی رو نشکونی
وقتی نمونده برا ما حتی برا خداحافظی
برو منو تنها بذار با این گلای کاغذی

bidastar
01-07-2008, 23:58
یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد

Mahdi Hero
02-07-2008, 00:03
داری هوس که غیر برای تو جان دهد؟
آه این چه آرزوست، مگر مرده ایم ما

bidastar
02-07-2008, 00:07
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده ی ارغوان نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست

Mahdi Hero
02-07-2008, 00:12
ترک شراب کردم و ساقی به عشوه گفت
پیمان ز یک طرف ره و بتخانه یک طرف
ایمان و کفر زلف و رخش دل چو دید گفت
زد کعبه یک طرف ره و بتخانه یک طرف
در حیرتم که دل ز چه روی برند و دین
جانان ز یک طرف دل دیوانه یک طرف

bidastar
02-07-2008, 00:20
فتادم در ميان دام دلبر
شدم از جملۀ خدّام دلبر
شود آيا که من سيراب گردم
زجام مي به دست و جام دلبر ؟

دل تنگم
02-07-2008, 00:22
راه عشق او که اکسیر بلاست
محو در محو و فنا اندر فناست

فانی مطلق شود از خویشتن
هر دلی که کو طالب این کیمیاست

Mahdi Hero
02-07-2008, 00:24
روز نبرد آن يل ارجمند
به شمشير و تيغ و به گرز و كمند
بريد و دريد و شكست و ببست
يلان را سر و سينه و پا و دست

bidastar
02-07-2008, 00:26
ترکیب پیاله‌ای که درهم پیوست
بشکستن آن روا نمیدارد مست
چندین سر و پای نازنین از سر و دست
از مهر که پیوست و به کین که شکست

Mahdi Hero
02-07-2008, 00:28
تا دور گشتي اي گل خندان ز پيش من
ابر آمد و گريست به حال پريش من
اي گل بهار آمد و بلبل ترانه ساخت
ديگر بيا كه جاي تو خالي ست پيش من

دل تنگم
02-07-2008, 00:28
ناگاه آفتاب رخت تیغ برکشید
پس تیغ تیز در تتق مشک ناب بست
گر چهره‌ی تو در نگشادی فتوح را
می‌خواست طره‌ی تو ره فتح باب بست

Mahdi Hero
02-07-2008, 00:29
تار و پود هستي را سوختيم و خرسنديم
رند عاقبت سوزي همچو ما كجا بيني

دل تنگم
02-07-2008, 00:30
یک شعله آتش از رخ تو بر جهان فتاد
سیلاب عشق در دل مشتی خراب بست

بس در شگفت آمده‌ام تا مرا به حکم
چشمت چگونه جست به یک غمزه خواب بست

bidastar
02-07-2008, 00:31
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمه زمزمی و گر آب حیات
آخر به دل خاک فرو خواهی شد

Mahdi Hero
02-07-2008, 00:31
تا بفردای جزا زهر ندامت می خورد
هر که امروز انتظار عیش فردا می کشد

bidastar
02-07-2008, 00:34
در دهر چو آواز گل تازه دهند
فرمای بتا که می به اندازه دهند
از حور و قصور و ز بهشت و دوزخ
فارغ بنشین که آن هر آوازه دهند

دل تنگم
02-07-2008, 00:35
دوش جان دزدیده از دل راه جانان برگرفت
دل خبر یافت و به تک خاست و دل از جان برگرفت

جان چو شد نزدیک جانان دید دل را نزد او
غصه‌ها کردش ز پشت دست دندان برگرفت

Mahdi Hero
02-07-2008, 00:35
در دايره اي كه آمد و رفتن ماست
او را نه بدايت نه نهايت پيداست
كس مي نزند دمي در اين معني راست
كين آمدن از كجا و رفتن به كجاست

bidastar
02-07-2008, 00:37
تلاش ناله ها بیر نگ و بو نیست
نماز ما نماز بی وضونیست
شبی در بزم دل مست عرق شو
مپنداری که چیزی در سبو نیست

Mahdi Hero
02-07-2008, 00:39
ترنم نگاه دوست به هر طرف كه ميرود
دل منم چو سايه اي به يك طرب ميرود

دل تنگم
02-07-2008, 00:40
دل فتنه‌ی طره‌ی سیاهت
جان تشنه‌ی چشمه‌ی زلالت

از عالم حسن دایه لطف
آورده به صد هزار سالت

bidastar
02-07-2008, 00:40
تا چند اسیر عقل هر روزه شویم
در دهر چه صد ساله چه یکروزه شویم
در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما
در کارگه کوزه‌گران کوزه شویم

دل تنگم
02-07-2008, 00:42
مطربا قولی بگو از راهوی
راه راه راهوی است اندر صبوح
دل ز مستی قول کس می‌نشنود
زانکه بشنوده است قول بوالفتوح

diana_1989
02-07-2008, 00:44
حديث دوست با دشمن نگويم
كه هرگز مدعي محرم نباشد

bidastar
02-07-2008, 00:44
دود حیران را بهرسو گشت هوشم
تعجب میوزد از دشت هوشم
شود ایا نگاه غنچه ی او
نهد پا برسر گلگشت هوشم

دل تنگم
02-07-2008, 00:47
موی همرنگ کفک دریا شد
وز دهان در شاهوار افتاد

روز عمری که بیخ بر باد است
با سر شاخ روزگار افتاد

سر به ره در نهاد سیل اجل
شورشی سخت در حصار افتاد

Mahdi Hero
02-07-2008, 00:47
مو از درمون و درد و وصل هجرون
پسندم آن چه را جانان پسندد

bidastar
02-07-2008, 00:50
در کارگه کوزه‌گری کردم رای
در پایه چرخ دیدم استاد بپای
میکرد دلیر کوزه را دسته و سر
از کله پادشاه و از دست گدای

Mahdi Hero
02-07-2008, 00:52
یاد آن شبها که در چشمان ما خوابی نبود.
غیر تاب عشق در جانها تب و تابی نبود
دست تو در دست من گردش کنان با شو و شوق
جز فروغ چهره ات در باغ مهتابی نبود
یاد آن شبها که در میخانه عشق و امید
جز لبان بوسه خواهت بادهء نابی نبود

دل تنگم
02-07-2008, 00:55
داد ره عشق تو چنان کرزویم هست
عمرم شد و یک لحظه چنان می‌نتوان داد

جانا چو بلای تو به‌ارزد به جهانی
خود را ز بلای تو امان می‌نتوان داد

گفتم که ز من جان بستان یک شکرم ده
گفتی شکر من به زبان می‌نتوان داد

چون نیست دهانم که شکر زو به در آید
کس را به شکر هیچ دهان می‌نتوان داد

Mahdi Hero
02-07-2008, 00:57
دلم گر قصه گويد ، اينك آن گوش
لبم گر بوسه خواهد ، اين لب نوش
اگر شب زنده دارم ، اين سر زلف
چو خوابم در ربايد ، اينك آغوش

bidastar
02-07-2008, 00:57
شده ورد زبان من فقط تو
صدای ساز جان من فقط تو
بیا با هم بخوانیم از شقایق
تویی روح و روان من فقط تو

Mahdi Hero
02-07-2008, 00:59
یک عمر اسیر پنجه شب بی تو
یک عمر غروب دلهره تب بی تو
بد جور دلم هوات را کرده عزیز
بد جور دلم گرفته امشب بی تو

دل تنگم
02-07-2008, 01:00
وگر در عشق او از جان برآیم
هزاران جان به ایثارم فرستد

وگر در جویم از دریای وصلش
به دریا در نگونسارم فرستد

وگر از راز او رمزی بگویم
ز غیرت بر سر دارم فرستد

چو در دیرم دمی حاضر نبیند
ز مسجد سوی خمارم فرستد

چو دام زرق بیند در برم دلق
بسوزد دلق و زنارم فرستد

چو گبر نفس بیند در نهادم
به آتشگاه کفارم فرستد

به دیرم درکشد تا مست گردم
به صد عبرت به بازارم فرستد

چو بی کارم کند از کار عالم
پس آنگه از پی کارم فرستد

چو در خدمت چنان گردم که باید
به خلوت پیش عطارم فرستد

Mahdi Hero
02-07-2008, 01:02
تو سراپا بی خیالی،
من همه تحمل درد
تو نفهمیدی چه دردی،
زانوی خستمو تا کرد

sise
02-07-2008, 01:03
ديگر از فاصله ها فاصله دارم با تو
دلخوشم ، تازه ز غمها گله دارم با تو

با تو از قافله ي درد ، دلم غافل نيست
دل به تاراج همين قافله دارم با تو

جنگ سردي است ميان من و دل ، مهرت کو
چشم بر سر شدن غائله دارم با تو

شرح تکراري غم ، گوش دلم را آزرد
شرح اين عشق تو گو ، حوصله دارم با تو

قصه ي عشق مرا صفحه ي دل حک دارد
عشق نو خواندن اين باطله دارم با تو

لرزه اي تازه بيفکن به دلم با چشمت
دل به آبادي اين زلزله دارم با تو

جشن ديدار تو هر ثانيه اش خود عمري است
عمر من ! تا به ابد هلهله دارم با تو

Mahdi Hero
02-07-2008, 01:05
وفا تو را نازم اي اشك غم
كه در ديده عمري تو را ديده ام

دل تنگم
02-07-2008, 01:05
ممکن نبود که هیچ مخلوقی
گردید خدای یا خدا گردد
اما سخن درست آن باشد
کز ذات و صفات خود فنا گردد

Mahdi Hero
02-07-2008, 01:05
آئین وفا نیست در این جامعه یا رب
من درس وفا را ز که آموخته بودم

bidastar
02-07-2008, 01:05
آقای Mahdi Hero

مثل اینکه داری کانال عوض میکنی

فکر کنم واسه امشب کافیه.

Mahdi Hero
02-07-2008, 01:07
آقای Mahdi Hero

مثل اینکه داری کانال عوض میکنی

فکر کنم واسه امشب کافیه.

چه کانالی عوض کردم؟!!!!!!!!!! خوابم نمياد چه کنم خوب

bidastar
02-07-2008, 01:09
چه کانالی عوض کردم؟!!!!!!!!!!

اولین حرف بیشتر شعرهات ، بی ربط با شعر قبلیه

Mahdi Hero
02-07-2008, 01:12
اولین حرف بیشتر شعرهات ، بی ربط با شعر قبلیه


عجب !!!!!!!!!!!!!!!
شرمنده يکم اينجا اسپمی شد يکی يه شعر بگه تا دنبالشو بريم

دل تنگم
02-07-2008, 01:13
دوستان... "د" لطفا

Mahdi Hero
02-07-2008, 01:14
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
بخود از شعشعه ي پرتو ذاتم كردند
باده از جام تجلي صفاتم دادند
چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند

bidastar
02-07-2008, 01:14
دگر از خندۀ دلها خبر نیست
لبی از چشمه ای احساس تر نیست
مگر جز کوچۀ بُن بست این شهر
بسوی زندگی راه دگر نیست

Mahdi Hero
02-07-2008, 01:15
تا تواني دلي به دست آور
دل شكستن هنر نمي باشد

bidastar
02-07-2008, 01:16
دل باغ تماشا را شکستی
بلور آرزو ها را شکستی
نگاه خویش را بیگانه دیدی
چرا آئینه ما را شکستی

دل تنگم
02-07-2008, 01:18
یک شمه ز روح بارگاه تو
اندر سه صف زمان نمی‌گنجد

یک دانه ز دام عالم عشقت
در حوصله جای جان نمی‌گنجد

چون آه برآورم ز عشق تو
کان آه درین دهان نمی‌گنجد

رفتم ز جهان برون در اندوهت
کاندوه تو در جهان نمی‌گنجد

آن دم که ز تو بر آسمان بردم
در قبه‌ی آسمان نمی‌گنجد

Mahdi Hero
02-07-2008, 01:18
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد؟
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد؟

negar00
02-07-2008, 01:41
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد

روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست

دل تنگم
02-07-2008, 01:59
تو هم‌نفس صبحی زیرا که خدا داند
تا حقه‌ی پر درت هرگز به دهن خندد

من هم‌نفس شمعم زیرا که لب و چشمم
بر فرقت جان گرید بر گریه‌ی تن خندد

عطار چو در چیند از حقه‌ی پر دُرّت
در جنب چنان دری بر در سخن خندد

seied-taher
02-07-2008, 08:30
کوله پشتی Lyrics
دوباره روی شونه ام
دستهای تو دمیده
خورشید با تو بودن
بیداره تا سپیده
ستاره رو نشون کن
عقل رو بگیر تو دستهات
رنگین کمونو بردار
وصله بزن به رویا

من با تو ام تو با من
کاری نداره پرواز
این کوله پشتی ماست
فصلی برای آغاز

یه دشت انتظاره
اوج غریب فردا
دل دل نکن عزیزم
دل رو بزن به دریا
پرواز رسم مابود
در بارش گلوله
وقتی که لاله روئید
در سینه یه کوله

من با تو ام تو با من
کاری نداره پرواز
این کوله پشتی ماست
فصلی برای آغاز

خواننده:
رضا صادقی ....

bidastar
02-07-2008, 09:41
ز بي سيم دعا ما در تماسيم
هميشه هر کجا ما در تماسيم
زپشت خارهاي راه دلدار
به شوق دلربا ما در تماسيم


خواننده:
رضا صادقی ....


بهتر بود میگفتی :

شاعر: مهرداد نصرتی

seied-taher
02-07-2008, 09:49
هتر بود میگفتی :

شاعر: مهرداد نصرتیآخه نمیشناختمش ....:31:

ما آب دریم ما چه دانیم
چه شور و شریم ما چه دانیم
هر دم ز شراب بی‌نشانی
خود مستتریم ما چه دانیم
تا گوهر حسن تو بدیدیم
رخ همچو زریم ما چه دانیم
تا عشق تو پای ما گرفته‌ست
بی‌پا و سریم ما چه دانیم

bidastar
02-07-2008, 09:52
میان شاخه های جنگل عشق
گذر کردی وگشتی مشعل عشق
چه خوش بر قد نازت مینشیند
لباس دلفروزی مخمل عشق

Rainy eye
02-07-2008, 09:53
قربان سرت بگذر وبگذار بمیرم
گفتی به تو گر بگذرم از شوق بمیری
دیوار ودر کوی تو باشد بنظر کاش
بی روی تو چون روی به دیوار بمیرم

sise
02-07-2008, 11:05
من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک
مغبچه‌ای ز هر طرف می‌زندم به چنگ و دف

بی خبرند زاهدان نقش بخوان و لا تقل
مست ریاست محتسب باده بده و لا تخف

صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه می‌خورد
پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف

Ceramic
02-07-2008, 12:32
فاش مي گويم و از گفته ی خود دلشادم

بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم

طاير گلشن قدسم ، چه دهم شرح فراغ

که در این دامگه حادثه چون افتادم

من ملك بودم و فردوس برين جايم بود

آدم آورد در اين دير خراب آبادم

سايه طوبي و دلجويي حورا لب حوض

به هواي سر كوي تو برفت از يادم

نيست بر لوح دلم جزء الف قامت دوست

چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم

eshghe eskate
02-07-2008, 12:34
میکشم خود را، در این دنیا ، ولی زار و تباه



گرچه هر دم شعله ای دیگر زنم بر شمع دل



گر به نزد هر کسی از اشک ء دل گشتم خجل



گر ندیدم بعد تو .... شادی دنیا را دمّی



بازهم وامانده پایم ... مانده اندر لای و گِل



بازهم درمانده ماندم ، بی تو با خود چُون کنم



با چه تدبیری ز دل ... عشق ترا بیرون کنم



لیکن این دل، در میانء آتشی، آخر مرا پرهیز داد



گفته میمرد اگر ، اندوه ء او افزون کنم



زین سبب پا میکشم افسرده دل در روزگار



میشوم در عشق تو...عاشق دلی مجنون و خوار

seied-taher
02-07-2008, 12:38
ماها چو به چرخ دل برآیی
چون جان به تن جهان درآیی
ماها چه لطیف و خوش لقایی
ای ماه بگو که از کجایی
داریم ز عشق تو براتی
وز قند لطیف تو نباتی
از لعل لبت بده زکاتی
ای ماه بگو که از کجایی
ای یوسف جان که در نخاسی
در حسن و جمال بی‌قیاسی
در ما بنگر چو می‌شناسی
ای ماه بگو که از کجایی

Mahdi Hero
02-07-2008, 12:38
روز وصل از غمزه‌ی او جان سر گردان من
چون تحمل کرد چندان ناوک دلدوز را؟

mehran_khatibi3222327
02-07-2008, 15:16
از زندگانیم گله دارد جوانیم

شرمنده جوانی از این زندگانیم:40::40::11::11::11::5:

Mahdi Hero
02-07-2008, 15:51
من امشب تا سحر بيدار خواهم ماند
وبال خواب را ازگردن خود باز خواهم كرد

sise
02-07-2008, 17:28
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع

روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع

Ceramic
02-07-2008, 17:50
عاقبت الامر رست ، مرغ فلک از قفس

عاقبت الامر جست ، تیر مراد از کمان

چند زنیم ای کریم ، طبل تو زیر گلیم

چند کنیم ای ندیم ، مستی خود را نهان

بازرسید از الست ، کار برون شد ز دست

فاش بود فاش مست ، خاصه ز بوی دهان

sise
02-07-2008, 17:53
ناوک چشم تو در هر گوشه‌ای
همچو من افتاده دارد صد قتیل

یا رب این آتش که در جان من است
سرد کن زان سان که کردی بر خلیل

Mahdi Hero
02-07-2008, 19:25
لبم گر بوسه خواهد ، اين لب نوش
اگر شب زنده دارم ، اين سر زلف
چو خوابم در ربايد ، اينك آغوش

eshghe eskate
02-07-2008, 20:19
شد از نیل غم و ماتم دلم خون
بچهره خوشتر از نیلوفرستم
درین آلاله در کویش چو گلخن
بداغ دل چو سوزان اخگرستم
نه زورستم که با دشمن ستیزم
نه بهر دوستان سیم و زرستم
ز دوران گرچه پر بی جام عیشم
ولی بی دوست خونین ساغرستم
چرم دایم درین مرز و درین کشت
که مرغ خوگر باغ و برستم
منم طاهر که از عشق نکویان
دلی لبریز خون اندر برستم

seied-taher
02-07-2008, 20:25
منم طاهر که از عشق نکویان میان ما درآ ما عاشقانیم
که تا در باغ عشقت درکشانیم
مقیم خانه ما شو چو سایه
که ما خورشید را همسایگانیم

eshghe eskate
02-07-2008, 20:34
مکن کاری که پا بر سنگت آیو
جهان با این فراخی تنگت آیو
چو فردا نامه خوانان نامه خونند
تو وینی نامه‌ی خود ننگت آیو

seied-taher
02-07-2008, 20:51
وا فریادا ز عشق وا فریادا
کارم بیکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا
ور نه من و عشق هر چه بادا بادا

bidastar
02-07-2008, 20:52
وه وه که قیامتست این قامت راست
با سرو نباشد این لطافت که تراست
شاید که تو دیگر به زیارت نروی
تا مرده نگوید که قیامت برخاست

eshghe eskate
02-07-2008, 21:56
ته که خورشید اوج دلربایی
چنین بیرحم و سنگین دل چرایی
به اول آنهمه مهر و محبت
به آخر راه و رسم بی وفایی

magmagf
02-07-2008, 22:00
از دست‎ هرچه ‎بود ازدست‎ هرچه هست
از دست ‎پينه ‎دار از دسـت بي نمك

يكهو به گلّه زد ، يك بره ی عجيب
يك ميش ‎نانجيب ، يك‎ گرگ تيزتك

زد، برد ،كشت، [خورد]چوپان ولي دريغ
هي ‎گفت«به درك»هي ‎گفت« به ‎درك»

چوپان بي چماق ، چوپان باتلاق
نه«ياعلي مدد!» نه «اي‎ خداكمك!»

bidastar
02-07-2008, 22:02
که می گوید که رنج دی سر آمد
که می گوید بهاری از در آمد
لباس لرزه بر اندام دلهاست
که دیوی رفت و دیوی دیگر آمد

دل تنگم
02-07-2008, 22:05
دل از ما می‌کند دعوی سر زلفت به صد معنی
چو دل‌ها در شکن دارد چه محتاج است دعوی را

به یک دم زهد سی ساله به یک دم باده بفروشم
اگر در باده اندازد رخت عکس تجلی را

eshghe eskate
02-07-2008, 22:08
الهی دل بلا بی دل بلا بی
گنه چشمان کره دل مبتلا بی
اگر چشمان نکردی دیده بانی
چه داند دل که خوبان در کجابی

دل تنگم
02-07-2008, 22:12
یا در غم ما تمام پیوند
یا رشته‌ی عشق بگسل از ما

مگریز ز ما اگرچه نامد
جز رنج و بلات حاصل از ما

eshghe eskate
02-07-2008, 22:17
اگر شاهین بچرخ هشتمینه
کند فریاد مرگ اندر کمینه
اگر صد سال در دنیا بمانی
در آخر منزلت زیر زمینه □

magmagf
02-07-2008, 22:17
همسايه ها دوباره مرا با تو ديده اند
حالا كه ديده اند كمي بيشتر بمان
وا مي كنيم سفره ي دل را براي هم
با سبزي و صداقت و با چند تكه نان

bidastar
02-07-2008, 22:21
نگاهی کن دل رنجور خود را
زدی تا پای آخر زور خود را
نفسها را رساندی گرچه بر لب
به دستت کندی آخر گور خود را

eshghe eskate
02-07-2008, 22:22
بچه ها اشتباه پست دادین.مهم نیس.ادامه بدین.

sise
02-07-2008, 22:23
اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به باد
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم

چو ذره گر چه حقیرم ببین به دولت عشق
که در هوای رخت چون به مهر پیوستم

eshghe eskate
02-07-2008, 22:23
مو که یارم سر یاری ندیره
مو که دردم سبکباری ندیره
همه واجن که یارت خواب نازه
چه خوابست اینکه بیداری ندیره

bidastar
02-07-2008, 22:25
هراسان سایۀ سرو خرام است
چمن در دست باد بی لجام است
به چنگ هر خسی آلالۀ چند
که اینجا موج بازار سهام است

sise
02-07-2008, 22:39
تو ترحم نکنی بر من مخلص گفتم
ذاک دعوای و ها انت و تلک الایام

حافظ ار میل به ابروی تو دارد شاید
جای در گوشه محراب کنند اهل کلام

eshghe eskate
02-07-2008, 22:44
مو که آشفته حالم چون ننالم
شکسته پر و بالم چون ننالم
همه گویند فلانی چند نالی
تو آیی در خیالم چون ننالم

seied-taher
02-07-2008, 22:47
ما قلمهاییم در دست ولی
کز لب ما میچکد حرف ولی

negar00
02-07-2008, 22:47
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت ترک ره بلا کن

bidastar
02-07-2008, 22:49
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

eshghe eskate
02-07-2008, 22:50
دل شاد از دل زارش خبر نی
تن سالم زبیمارش خبر نی
نه تقصیره که این رسم قدیمه
که آزاد از گرفتارش خبر نی

Mahdi Hero
02-07-2008, 22:54
یارم گذشت بی غم و بی یاورم گذاشت
ای غم تو یار باش اگر یاورم گذشت

eshghe eskate
02-07-2008, 22:57
تا ببازار جهان سوداگریم
گاه سود و گه زیان میوریم
گر نکو بازارگانیم از چه روی
هرگز این سود و زیانرا نشمریم
جان زبون گشته است و در بند تنیم
عقل فرسوده است و در فکر سریم
روح را از ناشتائی میکشیم
سفره‌ها از بهر تن میگستریم

bidastar
02-07-2008, 23:00
مائیم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب

negar00
02-07-2008, 23:00
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

به به لذت بردیم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

مونس و غمگسار من بی​تو به سر نمی​شود

بی تو نه زندگی خوشم بی​تو نه مردگی خوشم

سر ز غم تو چون کشم بی​تو به سر نمی​شود

هر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بد

هم تو بگو به لطف خود بی​تو به سر نمی​شود

Mahdi Hero
02-07-2008, 23:15
دل من نه مرد آن است كه با غمش برآيد
مگسي كجا تواند كه بر افكند عقابي

bidastar
02-07-2008, 23:27
یا روی به کنج خلوت آور شب و روز
یا آتش عشق بر کن و خانه بسوز
مستوری و عاشقی به هم ناید راست
گر پرده نخواهی که درد، دیده بدوز

دل تنگم
03-07-2008, 00:50
زان بمیرانند ما را تا کنند
خاک ما در چشم انجم توتیا

روز روز ماست می در جام ریز
می می‌جان جام جام‌اولیا

negar00
03-07-2008, 00:58
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را

دل تنگم
03-07-2008, 01:00
ای عجب دردی است دل را بس عجب
مانده در اندیشه‌ی آن روز و شب

اوفتاده در رهی بی پای و سر
همچو مرغی نیم بسمل زین سبب

چند باشم آخر اندر راه عشق
در میان خاک و خون در تاب و تب

پرده برگیرند از پیشان کار
هر که دارند از نسیم او نسب

negar00
03-07-2008, 01:12
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارت ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا

دل تنگم
03-07-2008, 02:56
اي خــــــدا! از آدمـــــــيزاد زميـــــــــني در گــــــذر
آن كه از باغ بهشتت سيــب سرخــــي چـــيد و رفت

غـــرق در رويــــــاي تو بــــودم كه پــــلكم بسته شد
يـــك فرشــــته آمــــد و روي مــرا بــــوسيد و رفت

MAX X
03-07-2008, 03:19
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی كن و جان بین كه چون همی سپرم

چنین كه بر دل من داغ ذلف سركش توست
بنفشه زار شود تربتم چودر گذرم

دل تنگم
03-07-2008, 03:43
ماهــــي در تنــگ زنــــداني شده، حــــــرفي بــــزن
از همــان تـــوري كه از دريــــا تو را دزديد و رفت

"شـــعله ي ايـــن شمــــع آتش مــي زنـد بر جان تو"
عاقبــــت پــــروانه اي ايـــــن جمله را نشنيد و رفت

magmagf
03-07-2008, 06:07
تو پیاده رو نشستن دلای ساده و یکرنگ
غصه ها رو خالی کردن با یه خنده از دل تنگ

چه شکوهی تو شب ماس گرچه تاریکی نمرده
آدما رو تلخ و خسته سر شب خونه نبرده

میشه زیر نور مهتاب بشینیم شونه به شونه
تا لب غزلخون شهر واسمون آواز بخونه .

bidastar
03-07-2008, 10:16
هلا شرزه پلنگان ! وقت جنگ است
در اين برهه ، نشستن ، ننگ ننگ است
اگر خواهي کنون تاج کرامت
کرامت زير رگبار تفنگ است

Mahdi Hero
03-07-2008, 12:14
تيتر همه دروس ما يك جمله است
در عشق , فقط نگاه مهدي ( عج ) درس است

magmagf
03-07-2008, 16:01
غم باز كار قلب مرا شاق مي كند
قليان خاطرات تو را چاق مي كند !

پك مي زنم…و حلقه دودي شبيه قلب
دارد دوباره طاقت من طاق مي كند!

تنديس پر غبار تو را با نوازشي
دستان سبز عاطفه براق مي كند

اين گونه دل دوباره به درياي يادها
غواص خويش راهي اعماق مي كند…

پرونده هاي عشق تو را مي زند ورق
يك بوسه روي عكس تو الصاق مي كند!

از برف گير گونه تو ، بوسه هاي من
بر سرخي لبان تو قشلاق مي كند!

حاتم كه بود پيش نگاهت كه مي دهد
هم خمس و هم زكات و هم انفاق مي كند!

seied-taher
03-07-2008, 16:15
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
از این ره بگذشت و سلامی نفرستاد

Mahdi Hero
03-07-2008, 17:25
در همه عالم وفاداري كجاست
غم به خروارست غمخواري كجاست

eshghe eskate
03-07-2008, 18:36
تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست
تا بنده‌ی تو شده‌ست تابنده شده‌ست
زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شده‌ست

Mahdi Hero
03-07-2008, 20:44
تو ستاره غريبي تو شكوه باور من
شب عاشقيست يارا بنشين برابر من

diana_1989
03-07-2008, 21:00
نيازمند بلا گو رخ از غبار مشوي
كه كيمياي مراد است خاك كوي نياز
ز مشكلات طريقت عنان متاب اي دل
كه مرد راه نينديشد از نشيب و فراز

magmagf
04-07-2008, 00:02
زمانی که
در دریای نگاه تو
زلال شدم
رسم باران را
آموختم
که به چه سان عاشقانه
در فرش گستر آسمان
در مأوای زمین و زمان
می رقصد
و با هر نوای دلت
بر پیکر او که معنای عشق می داند
کوبنده می بارد

دل تنگم
04-07-2008, 01:12
دلم فرياد مي خواهد ولي در انزواي خويش
چه بي آزار با ديوار نجوا مي كنم هر شب

كجا دنبال مفهومي براي عشق مي گردي ؟
كه من اين واژه را تا صبح معنا مي كنم هر شب

magmagf
04-07-2008, 01:16
هر چه بر آن بسته در کوفته شد سر به در
زآن بت بت بشکنان هيچ نيامد خبر

بس که پي منزلش گشتم و گرديده ام
پا ز کفم رفت و باز هيچ ندادم ثمر

خسته ز امواج سخت , لنگر سکني به دست
صخره ي اميد ما , هيچ نيامد به بر

Mahdi Hero
04-07-2008, 01:38
رها ز شاخه بر امواج بادها مي رفت
به رودها پيوست
و روي رود روان رفت برگ
مرگ انديش
به رود زمزمه گر گوش كن كه مي خواند
سرود رفتن و رفتن و برنگشتنها

magmagf
04-07-2008, 01:41
عزیزم
ما آخر قصه مان را به کلاغها دادیم
بی آنکه در قصه مان
خانه ای باشد
تا رسیدن
مفهومی برای گریز از سیگار های تنهایی کشیدن باشد
این روزها
دیوانه ات
ته جویها دنبال جریانی تازه میگردد
این جریان بر نمی گردد به روزهای گذشته
تا در دست تو
دست داشته باشم
در صدات آرامش

Mahdi Hero
04-07-2008, 01:49
شهد عیش من و تو خواهد شد بعد از آن زهر و شرنگی که مپرس
دل من حرف به خرجش نرود شده دیوانه ی منگی که مپرس

magmagf
04-07-2008, 02:00
سر در ميان دست ، شكستن … و رعد و برق
پايان خيس و فاجعه بار ( مرا ببوس )!
: گيرم ( گذشته است گذشته !) ، بهار من !
( لب بر لبم گذار ) دوباره مرا ببوس !…

Mahdi Hero
04-07-2008, 11:32
ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن
یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر

bidastar
04-07-2008, 11:50
روزی گفتی شبی کنم دلشادت
وز بند غمان خود کنم آزادت
دیدی که از آن روز چه شبها بگذشت
وز گفته‌ی خود هیچ نیامد یادت؟

Mahdi Hero
04-07-2008, 12:21
تا شود روشن به مردم آنکه نور دیده ای
جان من امشب لباس سرمه ای پوشیده ای

دل تنگم
04-07-2008, 12:40
یک شرر از عین عشق دوش پدیدار شد
طای طریقت بتافت عقل نگونسار شد

مرغ دلم همچو باد گرد دو عالم بگشت
هرچه نه از عشق بود از همه بیزار شد

bidastar
04-07-2008, 14:06
دلي دارم اسيرِ هجرِ دلدار
به دام زلف او گشته گرفتار
شب و روزم مثال تارِ او تار
خبر ده ! کي رسد هنگام ديدار ؟

Mahdi Hero
04-07-2008, 14:34
راز دار پروانه و ارغوان بوده ای درست
اما از من و این اندوه پر سینه بی خبر چرا

cityslicker
04-07-2008, 14:46
از کوزه‌گری کوزه خریدم باری

آن کوزه سخن گفت ز هر اسراری

شاهی بودم که جام زرینم بود

اکنون شده‌ام کوزه هر خماری

alizshah
04-07-2008, 14:51
يک دم غريق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به يک موی تر شوی
از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

hossein500300
04-07-2008, 15:43
يادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سر و پايی نکنيم.

Mahdi Hero
04-07-2008, 17:49
منکران را هم از این می دو سه ساغر بچشان
وگر ایشن نستانند روانی به من آر

soheilsmart
04-07-2008, 18:29
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود!

دل تنگم
04-07-2008, 19:08
دانه از مرغ دلم باز مگیر
که شد از بانگ تو دمساز امشب

دل عطار نگر شیشه صفت
سنگ بر شیشه مینداز امشب

soheilsmart
04-07-2008, 19:11
برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را!

magmagf
04-07-2008, 19:33
آدماي اجق وجق!
عاشقياي تق و لق !
بدون قصه و غزل
افاده ها طبق طبق !

قصه دلبستگيا
قصه خون و خاطره
پشت دو تا جمله عشق
يه ديو غم منتظره!

soheilsmart
04-07-2008, 19:34
هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان!
ایوان مدائن رو ایینه ی عبرت دان!

aydin_eb7777
04-07-2008, 19:45
نصيب ماست بهشت اي خداشناس برو
که مستحق کرامت گناهکارانند

نه من بر آن گل عارض غزل سرايم و بس
که عندليب تو از هر طرف هزارانند

soheilsmart
04-07-2008, 20:02
دلی کز معرفت نور و صفا دید
به هر چیزی که دید اول خدا دید!

دل تنگم
04-07-2008, 20:34
دیده بر راه نهادم همه روز
تا درآیی تو به اعزاز امشب

من و تو هر دو تمامیم بهم
هیچکس را مده آواز امشب

bidastar
04-07-2008, 20:59
بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سخت بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

Mahdi Hero
04-07-2008, 22:08
مدتي شد كز حديث اهل دل گوشم تهي است
چون صدف زين گوهر شهوار آغوشم تهي است

soheilsmart
04-07-2008, 22:30
تا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمیباشد!

magmagf
04-07-2008, 23:39
-در شعر سور رئال آوانگارد پيش رو…؟! )
( تكنيك موج پنجي اشعار آركائيك…؟! )

استاد يكشبه به خودش باد مي كند
آسي كه دل نبود شده مثل آس پيك!!

…( من با خود خود نرودا شام مي خورم
با بورخس عزيز ، همان يار فابريك !! )

بعدش دوباره به به و چه چه …وكف زدن
ده تا فلاش و صورت شاعر :كليك ! كليك !!

bidastar
04-07-2008, 23:40
درد زده است جان من میوه‌ی جان من کجا
درد مرا نشانه کرد درد نشان من کجا
دوش ز چشم مردمان اشک به وام خواستم
این همه اشک عاریه است اشک روان من کجا

دل تنگم
05-07-2008, 00:02
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ريخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

peyman_nn
05-07-2008, 00:03
شقایق گل همیشه عاشق


شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم
اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی
یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه
ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب می گفت
شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری
به جان دلبرش افتاده بود، اما
طبیبان گفته بودندش
اگر یک شاخه گل آرد
ازآن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را و بسوزانند
شود مرهم برای دلبرش آندم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده که افتاد چشم او ناگه
به روی من
بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و به ره افتاد
و او می رفت و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را
رو به بالاها
تشکر از خدا می کرد
پس از چندی
هوا چون کورۀ آتش زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست
به جانم هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم هرگز دوایی نیست
واز این گل که جایی نیست خودش هم تشنه بود اما
نمی فهمید حالش را چنان می رفت و
من در دست اوبودم
وحالامن تمام هست او بودم
دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب،نسیمی در بیابان کو ؟
و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر اوکم شد
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد آنگه
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت
اما ! آه
صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
بمان ای گل
که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی
بمان ای گل
ومن ماندم
نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق ش

bidastar
05-07-2008, 00:14
قطره های اشکم وافتاده ام ازدیدگان
بـهـر یاری خـود فـکنـدم پای ان نـامـهـربـان
بی تفاوت ازبرم بگذشت باکبروغرور
پایـمـال خـاک کـردم همچو قلب دیـگـران

دل تنگم
05-07-2008, 00:29
ناله ی جانسوز مرغ ِ بیدلِ صبح ِ تمنا
مانده صیاد بی غم تشنه ی آهنگ فرمان

تک درخت دشت غربت با دلی آکنده از غم
جان تهی از شوق و شادی شرمسار از مهر یزدان

vive
05-07-2008, 00:50
دوش در حلقه ما قصه گيسوي تو بود
يا علي 110

دل تنگم
05-07-2008, 01:10
دوش در حلقه ما قصه گيسوي تو بود
يا علي 110

سلام گرامی

در قواعد مشاعره آمده است که حتما شعر باید :

دو مصرع داشته باشد و شروع شعر حتما از آخرین حرف از مصرع آخر شعر قبلی باشد... اگر چه در این جا برخی دوستان قواعد را مراعات نکرده و از اشعار نو و بعضا ترجمه شده استفاده می کنند... که البته ان هم صحیح نمی باشد

بنابراین شعر شما باید با حرف "ن" آغاز شود

از توجه شما و سایر دوستان سپاسگزارم

برقرار باشید

magmagf
05-07-2008, 04:53
البته فکر کنم دوستان اگه زحمت بکشن و یک نگاهی به تاپیک بکنن متوجه می شن سایه عزیز گفته مشاعره این تاپیک قراره به این صورت باشه که اشعار تا حد امکان کامل باشن نه یک یا 2 بیت ( هر چند اشکال نداره ) و یکی از اهداف اصلیمون از این مشاعره استفاده از اشعار نو و سپید هست . و تاپیک های مشاعره ساده هم قبلا وجود داشته . این یکی با این اهداف تشکیل شده و مهم شده .


ناگزيرم از نوشتن اين همه نامه هاي سربسته اي كه
امروز اواخر اردي بهشت سالي از اين همه سالهاي صبوري ست
تا چند ساعت آينده
چه نازادگاني كه منتظرند
تا ريه از هواي خرداد پر كنند
تا چند ساعت آينده
چه نوزادگاني كه رها مي شوند
بر بستر سنگلاخ رودخانه هاي فصلي بي فرجام
چشم هاي من كه آب نمي خورند
نه عزيزم
اين راه پيچ پيچ
به تركستان هيچ ضرب المثلي هم نمي رسد
به قول خواهرم
بايد براي روزنامه تسليتي بفرستم

maryamjan
05-07-2008, 05:18
مي پوسه تو دستاي من
دوباره يك شاخه رز
انگاري كه اين دل من
باز دوباره آورده بز!!

bidastar
05-07-2008, 12:51
یکی از اهداف اصلیمون از این مشاعره استفاده از اشعار نو و سپید هست

!!!

ز بي رنگي کنون پر رنگ هستيم
ز سوهانت کنون بي زنگ هستيم
براي کاروان خواب رفت
ببين ما را مثال زنگ هستيم

sise
05-07-2008, 13:01
مي گويند
با جثه اي كه دارم
مي گويند
زن هاي اين محله به من .
لولوي كودكان شده ام مي گويند
دقِ مادران
و پدرها كه سر از كار در نمي آورند
از من به شوهران خود پناه مي برند
از من به والدين
و نزديكانم
از من به اطرافيانم
اين اسم را
هر بار دوره ام كرده اند
در آورده اند
باز تنم كرده اند
باز
پشت دري كه ايستاده ام
ناخن مي جوند
فوت مي كنند و دود مي كنند
از سوراخ كليد ديده ام
با جثه اي كه دارم
مي گويند
به كار دنيا نمي خورم
مي شنوم
ناجورَم مي گويند
و هرگز نمي گويند

Mahdi Hero
05-07-2008, 14:41
دانی که چیست حاصل ایام عاشقی؟
معشوقه را ببینی و جان را فدا کنی

magmagf
05-07-2008, 15:32
يلدا ! يلدا !
تو مي ماني و آنها مي ميرند
فقط ده روز تحمل كن!
يلدا شمرد ، ده روز تمام !
ولي جير جيركها نرفتند
يلدا گريست ، ده روز تمام !
اما جيرجيركها نمردند
فصلها گذشت و يلدا شمرد
پاييز ماه ،
در اولين توقف جيرجيركها
يلدا مرد !
حالا ده سال است كه جيرجيركها نمي خوانند .

Mahdi Hero
05-07-2008, 19:57
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند

magmagf
05-07-2008, 20:02
در عصر خوشه هاي گندم مسلح
پرندگان مسلح
طبيعت مسلح
مذهب مسلح
نمي تواني نان بخري
بدون تفنگي در كنارش
نمي تواني گل سرخي بچيني
بي آنكه خار هايش در صورتت فرو برود !
نمي تواني كتابي بخري
كه دردستانت منفجر نشود!

cityslicker
05-07-2008, 20:08
دوباره می سوزد عطش
جاودان آتشها

آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیاندیشم
که همین دوست داشتن زیباست

Mahdi Hero
05-07-2008, 21:54
تارهای سر زلف تو چو پیوست بهم
داد اسباب پریشانی ما دست بهم

bidastar
05-07-2008, 21:57
میان انجمن هرگز نگنجم
به گلگشت وچمن هرگز نگنجم
بیاد او چنان سر مست عشقم
که من در بیرهن هرگز نگنجم

magmagf
05-07-2008, 22:37
خانمان زیبا نیست

پنجره اش رو به هیچ درختی گشوده نمی شود

تنها گاهی گنجشکی خودش را محکم به شیشه پرتاب می کند

من تمام امروز را تاریخ مغول خوانده ام

به آشپزخانه می روم و به اخبار ساعت ده گوش می دهم

_ نسل گنجشکها در حال انقراض است...

soheilsmart
06-07-2008, 09:24
تا توانی دلی به دست اور
دل شکستن هنر نمی باشد!

sise
06-07-2008, 09:37
در زوایای طربخانه جمشید فلک
ارغنون ساز کند زهره به آهنگ سماع

چنگ در غلغله آید که کجا شد منکر
جام در قهقهه آید که کجا شد مناع

وضع دوران بنگر ساغر عشرت برگیر
که به هر حالتی این است بهین اوضاع

magmagf
06-07-2008, 11:13
علي آن شير خدا شاه عرب
الفتي داشته با اين دل شب

شب ز اسرار علي آگاه است
دل شب محرم سرا... است

eshghe eskate
06-07-2008, 13:16
تو را من چشم در راهم
شبا هنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم

Mahdi Hero
06-07-2008, 14:18
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر درد شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب

magmagf
06-07-2008, 16:33
بلوطها، بلوطها
ايا شما بهار سرزمين مرا
هيچ ديديد؟
وقتي نسيم مسافر
بر دوش خود
بوي عبور هفت ستاره ي روشن را
تا صبح ميکشيد،
در جاي جاي اين جنگل،
بهار
پا جاي پاي نسيم مسافر،
فرداي مارا نقش ميزد.

cityslicker
06-07-2008, 18:11
در دور دست خودم تنها نشسته ام

نوسان خاک ها شد
و خاک ها از میان انگشتانم لغزید و فرو ریخت


شبیه هیچ شده ای چهره ات به سردی میزند

magmagf
06-07-2008, 19:39
دوباره پلك دلم مي پرد‌ ، نشانه چيست ؟! )
تو آمدي به غزل ... هاي ! نيم بهتر من !!
به رقص واژه برقص آنچنان كه پروانه
به بال شعر ببال اينچنين ، كبوتر من!

bidastar
06-07-2008, 21:02
نـشـسـتـم بـه کـنـجـی و اشـک ریـخـتـم
زغـربــال چــشــم خــون دل بــیــخــتــم
گـــهـــر هــای اتـــش فــزا ی دلـــم
پـــی زیـــنــــت دامــن ا ویــــخـــتــم

seied-taher
06-07-2008, 21:07
مرو ای دوست
مرو از دست من ای دوست
بنشین با من و دل
....................

eshghe eskate
06-07-2008, 21:09
لاله کاران دگر لاله مکارید
باغبانان دو دست از گل بدارید
اگر عهد گلان این بو که دیدم
بیخ گل بر کنید و خار بکارید

bidastar
06-07-2008, 21:32
دلي دارم اسيرِ هجرِ دلدار
به دام زلف او گشته گرفتار
شب و روزم مثال تارِ او تار
خبر ده ! کي رسد هنگام ديدار

magmagf
06-07-2008, 22:31
خيلي مشكوكه تو سنگا
يه نفر آينه پوشه !
هموني كه توي كوچه
غزلاشو مي فروشه !

رفقا ! دروغ محضه !
داره بازي در مياره
اشكو از دستاي خيسش
توي چشمونش مي ذاره !

لرزش شونه شو ول كن !
كلك هميشگي شه !
خيلي وقته ديگه هق هق
واسش آب و نون نمي شه !

عمريه كه توي شعرش
داد عشق و دل كشيده
من نه ! از خودش بپرسين
تا حالا عشقو چشيده ؟!

bidastar
06-07-2008, 22:38
هواي گريه دارم تو اين شب بي پناه
دنبال تو مي گردم دنبال يک تکيه گاه
دنبال اون دلي که تنهايي رو ميشناسه
دستاي عاشق من لبريز التماسه
هزار و يک شب من پر از صدای تو بود
گریه ی هر شب من فقط برای تو بود

Mahdi Hero
06-07-2008, 22:42
دادار آسمان غیب دان و نگهدار آسمان
رزاق بنده پرور و خلاق رهنما

bidastar
06-07-2008, 22:44
اگر بازِ طمع بالش گشايد
به زير بال او خيري نيايد
ز تقدير ازل ناگه که تيري
زند بر او و پروازش نپايد

دل تنگم
06-07-2008, 23:45
دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه
دوباره اين دل ديوونه واست دل تنگه

وقت از تو خوندنه ستاره ی ترانه هام
اسم تو برای من قشنگترين آهنگه

bidastar
06-07-2008, 23:53
هست آن نيست که هر لحظه کنارت باشد
هست آنست که هر لحظه به يادت باشد

دل تنگم
07-07-2008, 00:00
در همه جاي اين زمين همنفسم كسي نبود
زمين ديار غربت است از اين ديار خسته‌ام

كشيده سرنوشت من به دفترم خط عزا
از آن خطي كه او نوشت به يادگار خسته‌ام

bidastar
07-07-2008, 00:08
مـیـخـواره به جـز خانه خــمـار نـدانــد
زاهــد بــه جـز از مـنـبـر و دســتـار نـدا نــد
درد دل ا فسرده ی خود را به که گویـم
درد دل بــیــمــار پــرســـتــار نــدانــد

دل تنگم
07-07-2008, 00:10
در به در هميشگي
كولي صد ساله منم

خاك تمام جاده هاست
جامه ی كهنه ی تنم

bidastar
07-07-2008, 00:15
من بی تو هیچم تو باورم نکن
خیسم ز گریه تنهاترم نکن
عاشق نبودم تا با تو سر کنم
آتش نبودم خاکسترم نکن

دل تنگم
07-07-2008, 00:21
نه ديداري نه بيداري
نه دستي از سر ياري

مرا آشفته مي دارد
چنين آشفته بازاري

bidastar
07-07-2008, 00:28
یکباره مرا بلایت از پای نشاند
بر یک یک مویم آب رنجوری ماند
چون سیم و زرم بر آتش تیز گداخت
وان سیم و زری که بود بر خاک فشاند

دل تنگم
07-07-2008, 00:31
دنیای ما درد است و این دنیای بی درد
غم های کوچک را مصیبت می نویسد

بر شیشه های شب زده باران غربت
اندوه ما را بی نهایت می نویسد

bidastar
07-07-2008, 00:34
دل درخور صحبت دل‌افروز نبود
زان بر من مستمند دلسوز نبود
زان شب که برفت و گفت خوش‌باد شبت
هرگز شب محنت مرا روز نبود

دل تنگم
07-07-2008, 00:39
دوش از همه شب ها شب جانکاه تری بود
فریاد از این شب چه شب بی سحری بود

دور از تو من سوخته تب داشتم ای گل
وز شور تو در سینه شرار دگری بود

bidastar
07-07-2008, 00:40
دستت به سخا چون ید بیضا بنمود
از جود تو در جهان جهانی بفزود
کس چون تو سخی نه هست نه خواهد بود
گو قافیه دال شو زهی عالم جود

دل تنگم
07-07-2008, 00:48
دروازه های شب را
رو بر سپیده وا کن

بانگ خروس گوید
فریاد شوق بفکن

زندان واژه ها را
دیوار و باره بشکن

و آواز عاشقان را
مهمان کوچه ها کن

bidastar
07-07-2008, 00:51
نگاه من چراگاه بهار است
مسیر آرزو ها را گذار است
چرا از ---- سبزش نیابی
که مهماندار فصل انتظار است

((شب خوش))

دل تنگم
07-07-2008, 00:56
تو بخوان شب همه شب برايم اي مرغ سحر
كه دل خسته ي من درآمد از سينه به در


تو سبكبالي و من اسير بشكسته پرم
تو پر از شوري و من ز عالمي خسته تنم


تو بخوان تو بمان به گوش اهل جهان
كه خبر شود از شتاب اين كاروان


((شب خوش گرامی))

magmagf
07-07-2008, 04:51
نمي دانم چه بايد كرد
بمانم يا كه بگريزم
اگر خواهم بمانم با تو مي بازم جواني را
وگر خواهم بگريزم چه سازم زندگاني را
گرزيان بودن از يكسو غم فرزند از يك سو
كجا بايد كنم فرياد اين درد نهاني را