PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 [70] 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

diana_1989
10-10-2007, 23:09
تو اگر باشى،سرشار بهارم همه عمر
چه غم از فتنه ى پاييز و زمستان دارم

كفش ها راوى وامانده ى بن بست منند
آه...زجري كه من از بهت خيابان دارم

نعره ها،حنجره ها،زل زدن پنجره ها
خاطراتي چه از اين دست فراوان دارم

sise
10-10-2007, 23:16
... باید امشب بروم
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت

من به اندازه یک ابر دلم میگیرد
وقتی از پنجره می بینم حوری
دختر بالغ همسایه
پای کمیابترین نارون روی زمین
فقه می خواند

چیزهایی هم هست لحظه هایی پر اوج
مثلا شاعره ای را دیدم
آنچنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش
آسمان تخم گذاشت

و شبی از شب ها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور چند ساعت راه است ؟

باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست ...


سلام. خوبید شما؟

diana_1989
10-10-2007, 23:36
تو را دوست دارم
در این باران
می خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته
باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران
می خواستم
می خواهم
تمام لغاتی را که می دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در اینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماتده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم


سلام ممنون چه عجب چشم ما به جمال شما روشن شد آقا جلال !

sise
10-10-2007, 23:43
من گل پژمرده ای هستم
چشمهایم چشمه خشک کویر غم
تشنه یک بوسه خورشید
تشنه یک قطره شبنم

مشکلاتی هست. کم میتونم بیام نت

diana_1989
11-10-2007, 00:21
مردي براي بدرقه ات گريه مي کند
با يک عصا و عينک و باراني و کلاه
بعد از تو لحظه هاي من از جنس گريه اند
از جنس ياس هاي سپيد و رز سياه
عکسي به يادگار ببر از جواني ام
از يک بهار پرپر و از شاعري تباه
لب هاي من و جسم تو چيزي عجيب نيست
پروانه اي نشسته بر اندام يک گياه

sise
11-10-2007, 00:26
هر جاي قصه كه هستي اين حقيقت رو بدون
يه نفر تا ته دنيا نامه مي فرسته برات
حالا كه نامه ها رو گم مي كنه نامه رسون
نازنينم !‌ به خودت سلام ما رو برسون

diana_1989
11-10-2007, 00:32
نهانی با خیالت بزم ما آیینه بندان بود
به هم زد دودِ آهِ دل صفای خلوتِ مارا

بهاران خود نمی آید به سوی ما مگر روزی
خزان گلچین کند این باغ های حسرتِ مارا

sise
11-10-2007, 00:36
این شعرها به قیمت جانم تمام شد
مانند این غزل که به پایان رسیده بود


غزلشو بعدا میگم: دی

magmagf
11-10-2007, 00:36
در قید غمم خاطر آزاد کجایی؟
تنگ است دلم قوت فریاد کجایی؟
کو همنفسی تا نفسی شاد برارم؟
مجنون تو کجا رفتی و فرهاد کجایی؟


سلام

sise
11-10-2007, 00:38
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد

سلام. خوبید؟

magmagf
11-10-2007, 00:42
در آنجا ، بر فراز قله كوه، دو پايم خسته از رنج دويدن
به خود گفتم كه در اين اوج ديگر، صدايم را خدا خواهد شنيدن

به سوي ابرهاي تيره پر زد، نگاه روشن اميدوارم
ز دل فرياد كردم كه اي خداوند: من او را دوست دارم؛ دوست دارم

صدايم رفت تا اعماق ظلمت، به هم زد خواب شوم اختران را
غبار آلود و بيتاب كوبيد، درِ زرين قصر آسمان را

مرسی
شعرهای قشنگ میذاری اقا جلال ( بقیه اش هم می ذاشتی :دی )

Sharim
11-10-2007, 00:43
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی

magmagf
11-10-2007, 00:51
در آنجا ، بر فراز قله كوه، دو پايم خسته از رنج دويدن
به خود گفتم كه در اين اوج ديگر، صدايم را خدا خواهد شنيدن

به سوي ابرهاي تيره پر زد، نگاه روشن اميدوارم
ز دل فرياد كردم كه اي خداوند: من او را دوست دارم؛ دوست دارم

صدايم رفت تا اعماق ظلمت، به هم زد خواب شوم اختران را
غبار آلود و بيتاب كوبيد، درِ زرين قصر آسمان را

مرسی
شعرهای قشنگ میذاری اقا جلال ( بقیه اش هم می ذاشتی :دی )

ای اجرام آسمانی
با من از تجربه‌هایتان سخن بگویید
دوباره دوره‌ی درمانش آغاز می‌شود
ای اجرام آسمانی
گیج است
نام کوچکم را فراموش کرده
بالا می‌آورد در آغوشم
می‌لرزد
به من متلاشی نشدن را
شناور بودن در مدار خود را
تحمل سنگینی را
ای اجرام آسمانی
با جدیت بیاموزید
من دو زانو و دست به سینه این جا نشسته‌ام

sise
11-10-2007, 00:54
مستان به خواب ناز رفته اند و من
بيدارم از شراره ي ميناي آرزو
شبها به ياد روي تو صد بوسه مي زنم
بر روي ماهتاب شب آراي آرزو

دیدی که قسمت نبود:دی

Sharim
11-10-2007, 00:55
..................ویرایش

magmagf
11-10-2007, 00:56
و تنها نقطه ی عطف من دیوانه در این است:
یکی را با نباید های بسیاری که دارد دوست می دارم
یکی را با دل نرم بی آزاری که دارد دوست می دارم

عیب نداره فرصت پیش می یاد
قسمت عوض می شود دی :

sise
11-10-2007, 00:59
من كيستم ؟ ترانه لبهاي آرزو
همچون صدف ، نشسته به درياي آرزو
تلخ آب مرگ مي خورم و دم نمي زنم
اندر هواي جرعه ي صهباي آرزو

امشب که گذشت....:دی

magmagf
11-10-2007, 01:02
و آن وقت
حكايت كن از بمبهايي كه من خواب بودم و افتاد
حكايت كن از گونه هايي كه من خواب بودم و تر شد
بگو چند مرغابي از روي دريا پريدند
در آن گير و داري كه چرخ زره پوش از روي روياي كودك گذر داشت
قناري نخ زرد آواز خود را به پاي چه احساس آسايشي بست
بگو در بنادر چه اجناس معصومي از راه وارد شد
چه علمي به موسيقي مثبت بوي باروت پي برد
چه ادراكي از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراويد
و آن وقت من مثل ايماني از تابش استوا گرم
ترا در سر آغاز يك باغ خواهم نشانيد


فرصت زیاده :دی

diana_1989
11-10-2007, 01:02
من این دلق مرقع را بخواهم سوختن روزی
که پیر می فروشانش به جامی بر نمی گیرد

diana_1989
11-10-2007, 01:04
همش تقصیر جلال بود من حوصله ندارم ویرایش کنم
سخته سرعت نت پاییییییییییییییییینه

magmagf
11-10-2007, 10:06
و آن وقت
حكايت كن از بمبهايي كه من خواب بودم و افتاد
حكايت كن از گونه هايي كه من خواب بودم و تر شد
بگو چند مرغابي از روي دريا پريدند
در آن گير و داري كه چرخ زره پوش از روي روياي كودك گذر داشت
قناري نخ زرد آواز خود را به پاي چه احساس آسايشي بست
بگو در بنادر چه اجناس معصومي از راه وارد شد
چه علمي به موسيقي مثبت بوي باروت پي برد
چه ادراكي از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراويد
و آن وقت من مثل ايماني از تابش استوا گرم
ترا در سر آغاز يك باغ خواهم نشانيد


فرصت زیاده :دی


دیوار از سنگ سیاهه
سنگ سرد و سخت خارا
زده قفل بی صدایی
به لبای خسته ی ما

kar1591
11-10-2007, 10:25
انکار عشق را
چنين که به سرسختي پا سفت کرده‌ای
دشنه‌يي مگر
به آستين‌اندر
نهان کرده باشي
که عاشق
اعتراف را چنان به فرياد آمد
که وجودش همه
بانگي شد.........

magmagf
11-10-2007, 10:29
ديشب وقتي دعايت مي كردم
از خدا برايت طلب خير وبركت كردم
تا وقتي در راهي قدم مي گذاري
هميشه يار و ياور تو باشد
لطف او همواره با توست
وعده هايش حقيقي اند
و هنگامي كه تمام توجه مان را به او جلب مي كنيم
مي داني كه او كاملا مارا مي بيند
پس اگر پيمودن مسيري كه در آن هستي
سخت و دشوار به نظر آمد
فقط به ياد بياور كه من
اينجا دعايت مي كنم
وديگر همه چيز دست خداست

sise
11-10-2007, 10:43
تنم چون چنبری گشته بدان امید تا روزی
ز زلفت برفتد ناگه یکی حلقه به چنبر بر

ستمگر گشته معشوقم همه غم زین قبو ل دارم
که هر گز سود نکند کس بمعشوق ستمگر بر

اگر خواهی که خوبانرا بروری خود به عجز آری
یکی رخسار خوبت را بدان خوبان برابر بر

ایا موذ ن بکار و حا ل عا شق گر خبر داری
سحر گاها ن نگاه کن تو بدان الله اکبر بر

مشاعره با خود هم عالمی داره

Ahmad
11-10-2007, 11:09
روي بنما و مرا گو كـــــــه ز جان دل برگير
پيش شمع آتش پــــــروانه بجان گو درگير

در لب تشنه ما بيـــــــــن و مدار آب دريغ
بر سر كشته خويش آي و ز خاكش برگير

--------
سلام
ميگم اين تاپيك بره تو قسمت ادبيات بهتر نيست ؟
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

kar1591
11-10-2007, 11:11
رایگان می بخشد نارون شاخه خود را به کلاغ
هر کجا برگی هست شور من می شکفد ........

magmagf
11-10-2007, 13:13
در پی آب به سراب قدم نهادم
سختی دوری راه را
به جان خریده ام
بی خبر از پوچی آن
خار بیابان گشته ام
اکنون تشنه ی بادم
تا با وزیدنش
مرا برهاند .


گمونم دلیل اصلی جلوگیری از پستهایی به قصد بالا رفتن تعداد پستهاست
اما می تونید پیشنهادتون را با مدیر انجمن علمی دیانلای عزیز در میون بذارید

TEC
11-10-2007, 16:56
در دل من چیزی ست
مثل یک بیشه ی نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم،
که دلم میخواهد، بروم تا ته دشت
بروم تا سر کوه...

Braveheart
11-10-2007, 17:04
هيشكي به من ميوه نمي ده،
هيشكي دلش برام تنگ نمي شه،
حالا اگه از من بپرسي بهترين دوستت كيه
فورا مي گم هيشكي.
اما ديشب حسابي ترسيدم
بيدار شدم ديدم هيشكي دور و برم نيس...

TEC
11-10-2007, 17:11
سهم من اینست
سهم من اینست
سهم من،
آسمانیست که آویخت پرده ای آن را از من میگیرد...

Braveheart
11-10-2007, 17:14
دیدید که موجی به پر قو بزند
بردارد و با خود به هر سو بزند
سخت است ولی باور این حادثه که
یک ببر به یک غزال زانو بزند ...

(ببخشيد فرانک خانوم اگه امضاتون رو برداشتم ... ولي جالب بود ... )

TEC
11-10-2007, 17:20
...................

TEC
11-10-2007, 17:20
در این دنیا که مردانش عصا از کور میدزندن
من از خوش باوری آنجا محبت جستجو کردم...

sise
11-10-2007, 17:27
مثل يک بغض که نارس باشد
آسمان ابري و بي باران است
آه اگر وا نشود ...

Asalbanoo
11-10-2007, 17:39
دلم می خواد که روزی صد هزار بار
بهت بگم دوستت دارم عزیزم
دلم می خواد که عمر و زندگیمو
به پای عشق خوب تو بریزم

sise
11-10-2007, 17:44
مقدور هستم درد و دلی با شما کنم
یا گاه ، نام کوچکتان را صدا کنم

اصلا امید هست که با دستهایتان
این دستهای غمزده را آشنا کنم

ساکت نشسته اید مرا سرزنش
ساکت نشسته اید لب گریه وا کنم

Asalbanoo
11-10-2007, 17:46
خرامان
سبکبال
به نجابت آهوان خوش خرام دشت ها
می روی
آرام
با دردی هزار ساله
بر دل
و صلیبی از رنج ها
بر دوش
می روی
نگران
صبورانه نگرانمان
این گونه افتان و خیزان
و تو ای سر به زیر
گاه گاه سر به آسمان
طلب آمرزش داری
بر ایمان
و ما بی خبران
هلهله زنان
شادی کنان
می شتابیم
به تماشای مراسم اعدام
ای آهوی خوش خرام

--------------
سلام العلیکم

sise
11-10-2007, 17:49
ما تماشاچیانی هستیم ،
که پشت درهای بسته مانده‌ایم !
دیر آمده‌ایم !
خیلی دیر ...
پس به ناچار
حدس می‌زنیم ،
شرط می‌بندیم ،
شک می‌کنیم ...
و آن سوتر
در صحنه
بازی به گونه‌یی دیگر در جریان است ...

سبحان ربی العظیم و بحمده: دی

Asalbanoo
11-10-2007, 17:52
تا کجا رفت کجا ؟
او که غدارترین شاهان را
همه تخت نشینان و ستمکاران را
پیش پای مردم
سکه پولی می کرد
تا کجا رفت کجا ؟
او که در هر نقشی خنده زنان
گریه رنج و غم مردم بود
به خصوص
پاوهای بازار
او که دلپکی و یکرنگی مردم را داشت
و مانند کلم
گنگ و پیچیده نبود
به همان سادگی صحنه حوض
آن گل خندان لب
لاله سرخ و سیاه
آن که می آوردم
عطر تلخی از دور
عطر شادی و سرور
و چراغان های
لاله زار تهران
و چه فصلی رویید
فصل نادانی و مسخ و خفقان
سالهای قربان
یوسف مصری ‚ مهدی سیاه
حکم شهر چراغان ها بود
مرغ خوش الحان صحنه حوض
خسته و پر بسته
با دلی بشکسته
سرد و خاموش
کناری تنها
و فقط خاطره ها ‚ خاطره ها
او که افسرده ترین مردم را می خنداند
آن سیاه تنها
تا کجا رفت کجا ؟
----------------------
قد قامت صلوت

خوبی؟
تیکه را داشتی

sise
11-10-2007, 17:59
از بس كه غصه تو قصه در گوشم كرد
غمهاي زمانه را فراموشم كرد
يك سينه سخن به درگهت آوردم
چشمان سخنگوي تو خاموشم كرد

سلام. خوبم ممنون.

آره. همینو بلدی فقط؟:دی

Asalbanoo
11-10-2007, 18:02
دردای پنهون دلو
یواشکی کشیدنا
پیش بابا و ننه جون
از الکی خندیدنا
وقتی تنهایی یواش
به گوشه ای خزیدنا
اشکای چشم از گونه ها
آروم اروم غلتیدنا
-
سلام
نه اینجا
یه جای دیگه

sise
11-10-2007, 18:07
او هم عاقبت
چون غبار مي شود
مثل عکس کهنه اي
تار تار تار مي شود
چشمهاي او هم عاقبت
براي يک نفر دگر
مي گسار ميشود
او هم عاقبت
براي يک نفر دگر
يار مي شود

آه

من هم عاقبت ...

همونو میگم.
حالا خوبه یا بد؟

Asalbanoo
11-10-2007, 18:09
توتو خانم قشنگم
مرغک شوخ و شنگم
چرا یه گوشه مشستی ؟
خود تو به لونه بستی ؟
آقا خروسه حیوونی
واسه تو شد قربونی
این آدمای بی خبر
با چاقو بریدنش سر
از لونه می جست رو دیوار
از دیوار روبید مجنون

-----------------

کودومو؟
فکر کن قاطی اندر پاتی شده

sise
11-10-2007, 18:12
نه از حلاوت حلوای بی‌حد لب توست
که چون کلیچه فتاده کنون در افواهم

ز هر دو عالم پهلوی خود تهی کردم
چو هی نشسته به پهلوی لام اللهم

ز جاه و سلطنت و سروری نیندیشم
بس است دولت عشق تو منصب و جاهم


همون آخری. خصلت خوبیه یا نه؟

Asalbanoo
11-10-2007, 18:16
ماریا
بنواز آهنگهای خفته را
بنواز
آنان چگونه فرشتگان زمینی را
انکار می کنند
ماریا
آنگاه که تو
با پنجه های نوازشگرت
آهنگهای خفته را
به پرواز می خوانی
و
مرا به بهشتی برتر از بهشت او
---------
سلام
خیر منظورم اون نبود
تو سایت و یه جایی بهت تیکه انداختم:دی

و راستی اون اخرین خصلت را درست گفتم؟
اگه درست باشه به نظرم خوبه

sise
11-10-2007, 18:19
وه! که ناگه بسر برآید باز
دیگ سودای ما بر آذر عشق

نامه‌ی دوست زیر پر دارد
در هوای دلم کبوتر عشق

حسن روی تو می‌رباید دل
ورنه دل را نبود خود سر عشق

گر عراقی بدی خریدارت
لایق وصل بود و در خور عشق

ای بابا. خب همون اول میگفتی

جای بحث داره:دی

Asalbanoo
11-10-2007, 18:25
قول دادم که بمانم با تو
تویی که ماه تمامی بر من
قول دادم که بگویم با تو
همه راز نهان دلم من
---------
قشنگه این 4 تا خط به نظرت؟

boy iran
11-10-2007, 18:29
نه حرف تیر تو قلب یه دیوونه ی در به دره
نه صحت پرسیدن لحظه و روز و حالته
نه قصه ی عاشقیه ، نه پاسخ سوالته
نه اشکی ریختم لا به لاش ، نه پر شده از عطر یاس
نه توش غرور پدیاا می شه ، نه اعتماد ، نه التماس

چاکر آقا جلال هم هستیم

Asalbanoo
11-10-2007, 18:31
سرو آزاده من در باغم
رفت ز دست
جسدش در کفن یاس سپید
به امید باران
همچنان پابرجسات
از میان قفس سینه او
یک قناری غمین
گشت رها
لاله ها را برچید
و به دامان سپید کفن سرو سپرد
برف می بارد و شهر
رفته در خوابی سرد
سرو آزاده من در باغم
رفت ز دست
برف ها خسته و سرد
نقش ها ی داغ را می گیرند
و در آن می میرند
سرو من تنها بود
سرو من تنها رفت
-
سلام
محمد جان
یعنی من جوابتو تو مشاعره ندم
فقط آقا جلال بده؟:دی

sise
11-10-2007, 18:32
تا كور سوي اختركان بشكند همه
از نام تو به بام افق ها ،‌ علم زدم

با وامي از نگاه تو خورشيد هاي شب
نظم قديم شام و سحر را به هم زدم


الان دیدمش تاپیکو. حیف که قفل شد:دی
اره قشنگه. خطاشو بیشتر کن: دی

سلام محمد. ما بیشتر

Asalbanoo
11-10-2007, 18:42
محروم کسی کز تو جدا بود و ندانست
در گوش دلش از تو صدا بود و ندانست
آثار تو در ارض و سما بود و ندانست
عالم همه ایات خدا بود و ندانست
ای وای اگر نفس شود راهبر من
هر پل که مرا از تو جدا کرد شکستم
------------
چیزی دیگه به ذهنم نیومد
که خطهاشو بیشتر کنم

sise
11-10-2007, 18:45
مي گن اَسبت رفيق روز جنگِ
مو مي گويم از او بهتر تفنگِ

سوار بي تفنگ قدرت نداره
سوار وقتي تفنگ داره سوارِ

تفنگ دست نقره ام را فروختم
براي دل قباي ترمه دوختم

فرستادم برايم پس فرستاد
تفنگ دست نقره ام داد و بيداد ...


اره. همه چی در اونا جمع هست.

این شعرو ناظری میخونه در آلبوم "کنسرت اساتید". بسیار زیباست.

Asalbanoo
11-10-2007, 18:46
در برگ درختان سر گیسوی تو دیدم
هر منظره را منظری از روی تو دیدم
چشم همه ی عالمیان سوی تو دیدم
با یاد تو شادست دل در به در من
-
به به به به
این ناظری به به
میگم افطار نمی کنی؟

sise
11-10-2007, 18:52
نام من عشق است آیا می‌‏شناسیدم؟
زخمی ام - زخمی سراپا می‌‏شناسیدم؟

با شما طی‌‏کرده‌‏ام راه درازی را
خسته هستم- خسته آیا می‌‏شناسیدم؟

راه ششصد ساله‌‏ای از دفتر(حافظ)
تا غزل‌‏های شماها، می‌‏شناسیدم؟

این زمانم گرچه ابر تیره پوشیده است
من همان خورشیدم اما، می‌‏شناسیدم

یک دست موس و یک دست قاشق!

فعلا بدرود

AaVaA
11-10-2007, 18:58
من از تو میمردم
اما تو زندگانی من بودی
تو با من میرفتی
تو در من میخواندی
وقتی که من خیابانها را بی هیچ مقصدی میپیمودم
تو با من میرفتی
تو در من میخواندی

kar1591
11-10-2007, 20:36
یه شب مهتاب ماه میاد تو خواب
منو میبره کوچه به کوچه
باغ انگوری باغ الوچه
دره به دره صحرا به صحرا
...
یه شب مهتاب
ماه میاد تو خواب
منو میبره از توی زندون
مثل شبپره با خودش بیرون
میبره اونجا که شب سیاه تا دم سحر
شهیدای شهر با فانوس خون جار میکشن
تو خیابونا
سر میدونا
عمو یادگار
مرد کینه دار
مستی یا هشیار
خوابی یا بیدار
مستیم و هشیار شهیدای شهر
خوابیم و بیدار شهیدای شهر
یه شب ماه میاد
یه شب ماه میاد

sise
11-10-2007, 20:37
دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم
نقشی به یاد خط تو بر آب می‌زدم

ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یاد گوشه محراب می‌زدم

هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب می‌زدم

روی نگار در نظرم جلوه می‌نمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب می‌زد

Mostafa_Amol
11-10-2007, 20:42
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید ........ قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

ghazal_ak
11-10-2007, 20:47
دنیا رو با همه خوب و بدش
با همه زندونی های عبدش
پشت سر گذاشتن و رها شدن
رفتن و سری توی سرا شدن

AaVaA
11-10-2007, 21:07
نگو خیسی چشاتو
به کسی نشون نمیدی
حیف عمری که تلف شد
پای عشقی که ندیدی
تو یه گوشه ی اتاقم یه سبد گل شکسته
عطر دستهای لطیفت یه روزی روشون نشسته

boy iran
11-10-2007, 21:14
همه رفتند کسي با ما نموندش
کسي خط دل ما را نخوندش
همه رفتند ولي اين دل مارا
همون که فکر نميکرديم سوزوندش
همون که فکر نميکرديم نموندش ...
ديدي رفت و دل مارو سوزوندش

diana_1989
11-10-2007, 21:37
شبی که آوای نی تو شنیدم
چو اهوی خسته پی تو دویدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم
نشانه ای از می و نغمه ندیدم
تو ای پری کجایی
که رخ نمینمایی

Pejmanpaxx
11-10-2007, 21:41
آفاق را گرديده ام
مهر بتان ورزي ده ام
بسيار خوبا ن ديده ام
اما تو چيز ديگري...

mohammad99
11-10-2007, 21:49
شبی که آوای نی تو شنیدم
چو اهوی خسته پی تو دویدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم
نشانه ای از می و نغمه ندیدم
تو ای پری کجایی
که رخ نمینمایی



یک قدم آن دورتر آفتابی بی داغ تر پر نورتر

مردمانی مهربان مردمانی که پر از عشق است در لبخندشون در جانشون

مردمانی که شکوهی جاودان دارند در ایمانشان

دستهاشان را برای دوستی آورده اند

من چه نقشی دارم اینجا نقشه هست نقاش کو

diana_1989
11-10-2007, 22:04
وقتی گریبان عدم با دست خلقت میمید
وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید
وقتی زمین چشم تو را پیش از ازل می آفرید
من عاشق چشمت شدم
در عقل بود و در دلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی یا عاقلی

mohammad99
11-10-2007, 22:30
وقتی گریبان عدم با دست خلقت مي دريد
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید


وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید


من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی


یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود


وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شدوعالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو نه عاشقی و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

جدا خیلی شعر قشنگی بود.مرسی



یک روز

در آسمان تو پرواز میکنم
عصری غمگین و غروبی غمگینتر
در پیش
من بیزار از خود و از کرده ی خویش
دل نامهربانم را به دوش میکشم
تا آن سوی مرزهای انزوا پنهانش کنم

sise
11-10-2007, 22:56
محبوبم !
اگر برای آن به سوی تو می آیم
که مرا از شعله های دوزخ نجات بخشی ،
بگذار که در آنجا بسوزم .
و اگر برای آن به سوی تو می آیم
که لذت بهشت را به من بخشی ،
بگذار که درهای بهشت به رویم بسته شود .
اما اگر برای خاطر تو به سویت می آیم ،
محبوبم ! مرا از خویش مران !
متبرکم کن .
تا در کنار زیبایی جاودانه ات
تا ابد لانه کنم ...

Asalbanoo
11-10-2007, 22:58
من از نگاه تو مستم بگو که ساقی بزم
چه باده بود که در چشم نازداران کرد
به گیسوان بلندت طلای صبح چکید
ببین که زلف تو هم کار آبشاران کرد

mohammad99
11-10-2007, 22:59
در اوج نیزارهای پشیمانی
قبرهای سیاه و سرگردان
که با من از یک طایفه اند سلام میگویم
تو باور نکن اما من عاشقم
رفتن دلیل نبودن نیست
در غروب اسمان تو شاید
در شب خویشتن چگونه بی تو گم شوم
تو را تا فردا تا سپیده خواهم برد
و با یاد تو و با عشق تو خواهم مرد
تو باور نکن اما من عاشقم(به خدا)

sise
12-10-2007, 00:05
من از نگاه تو مستم بگو که ساقی بزم
چه باده بود که در چشم نازداران کرد
به گیسوان بلندت طلای صبح چکید
ببین که زلف تو هم کار آبشاران کرد

فکر کنم تکراریه:دی

diana_1989
12-10-2007, 00:24
دوباره این دل من می کند بهانه تو

من آن درخت نحيفم درون سينه ي غم

چگونه زنده بمانم بدون سایه ی تو

بهار کم کمک از راه می رسد اما

چگونه راه بیابم درون خانه ی تو

AaVaA
12-10-2007, 05:53
و این منم زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد

در ابتدای درک هستی الوده ی زمین
و یاس ساده و غمناک آسمان

و نا توانی این دستهای سیمانی...

magmagf
12-10-2007, 09:19
چيزي نمانده است به پايان راه ها
كم كم به يك طرف برويد اي نگاه ها

آن سو تر از نگاه شما در ميان باغ
يك سيب كال مانده در اين اشتباه ها

يك صخره هم دريغ كه پيدا نمي شود
اينجا به پشت گرمي اين بي پناه ها

boy iran
12-10-2007, 09:25
ای گلبن جوان بر دولت بخور که من
در سايه تو بلبل باغ جهان شدم

magmagf
12-10-2007, 09:26
من و تو با همیم اما دلامون خیلی دوره
همیشه بین ما دیوار صد رنگ غروره

نداریم هیچ کدوم حرفی که باز هم تازه باشه
چراغ خنده هامون خیلی وقته سوت و کوره

boy iran
12-10-2007, 09:29
همین نه دیر رسیدم به تو که صدها بار
ز ره رسیده ام اما همیشه با تاخیر

پس از تو شاعر تو ، دیگر آن توانش نیست
که باز با غم عشقی دگر شود درگیر

magmagf
12-10-2007, 09:32
رویای شیرینم
آغوشم را برایت گشوده ام
ز چه رو از من می گریزی؟
چشمان خسته ات را بر هم بگذار،
تا نوازش های دست عاشقم
غبار از قلب شکسته ات بزداید
و شوق بوسه های صادقانه ام
رد پای رگبار حوادث را از پیشانی ات برگیرد

Braveheart
12-10-2007, 11:53
در آسمان تو پرواز میکنم
عصری غمگین و غروبی غمگینتر
در پیش
من بیزار از خود و از کرده ی خویش
دل نامهربانم را به دوش میکشم
تا آن سوی مرزهای انزوا پنهانش کنم ...

mohammad99
12-10-2007, 11:57
من كه بي تو سوختم
من كه با تو ساختم
در غماري باختم
من تو را نشناختم
من كه با تو معني عشق و شناختم
رفتي با اين دل ديونه ساختم
من گذشتم از تو اما اين سزاي من نبود
اين سزاي عشق پاك و بي رياي من نبود
رفتم هرگز نگفتي
او چه شد آيا كجا رفت
از دلت پرسيدي آيا
من چه كردم او چرا رفت
تا نيازارم دلت را
ناله ها در سينه كشتم
لحظه اي با خود نگفتي
پس چه شد او بي صدا رفت

Braveheart
12-10-2007, 12:10
ترسيده بودم از عشق ، عاشق تر از هميشه

هر چي محال ميشد ، با عشق نا نميشه ...

mohammad99
12-10-2007, 12:13
گفتم تو چرا دورتر از خواب وسرابی * گفتی که منم با تو ولیکن تو نقابـــــــــــــی

فریاد کشیدم تو کجایی ،تو کجایــــی؟* گفتی که طلب کن تو مرا ،تا که بیابــــــی

چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش* هم منتظر حادثه هم فکر خطـــــر بـاش

هر منزل این راه بیابان هلاک اســــت * هر چشمه سرابی که بر سینه خاک است

درسایه هر سنگ اگر زلف زمین است *نقش تن ماری است که درخواب کمین است

در هر قدمت خار،هر شاخه ســــــــــر دار * در هر نفس آزار،هـــر ثانیه صــــــــد بار

گفتمکه عطش می کشدم در تب صحرا * گفتی که مجو ی آب وعطش باش ســراپا

گفتمکه نشان مبدا گرچشمه ی آنجاس* گفتی چو شدیم تشنه ترین،قلب تو دریاست

گفتم که در ایــــن راه،کو نقطه ای آغـاز * گفتـــی که تویی ،تو ،خود پاســـــخ این راز

چون همسفرعشق شدی مرد سفرباش * هم منتظر حادثه هم فکر خطر بــــــــــاش

Braveheart
12-10-2007, 12:22
شاعري ديدم هنگام خطاب ، به گل سوسن ميگفت : "شما"

من کتابي ديدم ، واژه هايش همه از جنس بلور
کاغذي ديدم ، از جنس بهار
موزه اي ديدم دور از سبزه

من قطاري ديدم روشنايي ميبرد
من قطاري ديدم ، فقه ميبرد و چه سنگين ميرفت ...


.

mohammad99
12-10-2007, 12:27
ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق،

که نامی خوشتر از اینت ندانم

وگر ـ هر لحظه ـرنگی تازه گیری،

به غیر از ((زهر شیرینت)) نخوانم

Braveheart
12-10-2007, 12:32
ميروم ز ديده ها نهان شوم
ميروم که گريه در نهان کنم
يا مرا جداي تو ميکشد
يا ترا دوباره مهربان کنم ...


.

mohammad99
12-10-2007, 12:33
می‌دمد صبح و کله بست سحاب
الصبوح الصبوح يا اصحاب

می‌چکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام يا احباب

می‌وزد از چمن نسيم بهشت
هان بنوشيد دم به دم می ناب

تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشين درياب

در ميخانه بسته‌اند دگر
افتتح يا مفتح الابواب

لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سينه‌های کباب

اين چنين موسمی عجب باشد
که ببندند ميکده به شتاب

بر رخ ساقی پری پيکر
همچو حافظ بنوش باده ناب
-*-*-(عید مبروک)

Braveheart
12-10-2007, 12:48
به سراغ من اگه مي آييد
پشت هيچستانم
پشت هيچستان جايي است
پشت هيچستان رگ هاي هوا ، پر قاصدکهايي است
که خبر مي آرند ، از گل وا شده ي دورترين بوته خاک

زنگ باران به صدا مي آيد
آدم اينجا تنهاست
و در اين تنهايي ، سايه ناروني تا ابديت جاري است ...


.

ghazal_ak
12-10-2007, 13:45
تو یه رازی
تو سرآغازی
تو سرآغاز یه پروازی
تو یه راز سر به مهری
که نمیشه از تو گفتن و شنفتن
...

sise
12-10-2007, 14:49
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
به یاد دار محبان بادپیما را

جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب
که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را

در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را

mohammad99
12-10-2007, 15:29
آن که می گفت دلم آبی و تنهاست کجاست؟

شاه بیته غزلم زیر قدمهاست کجاست؟

آن که می گفت در این قحطی یک ذره صفا

دل من کعبه ترین کعبه دلهاست کجاست؟

آنکه می گفت در این ظاهر آرام دلم

قیل و قالی است که در عاطفه برپاست کجاست؟

آنکه می گفت وفا عشق محبت نیکی

زشتی از دامن چرکین جدلهاست کجاست؟

آنکه در جمع همه پوچ گرایان می گفت

آشنا عمق نگاهت پر معناست کجاست؟

Braveheart
12-10-2007, 16:08
تو اگر در تپش باغ خدا رو ديدي ، همت کن
و بگو ماهي ها ، حوضشان بي آب است ...



محمد جان شعر پست 17331 ات فوق العاده بود ...
.

mohammad99
12-10-2007, 16:15
دوستت که مي دارم/ مرگ هم زيبا مي شود/ چندان که مي توانم بر سينه ي برهنه ات/ سر بگذارم و بميرم/ در قفس را بگشايم / پرنده پر سايد به بال روشن باد/ و من در آغوشت به خواب روم ...

Braveheart
12-10-2007, 16:33
مي روييد . در جنگل ، خاموشي رويا بود
شبنم ها بر جا بود

خورشيدي در هر مشت : بام نگه بالا بود
مي بوييد . گل وابود ؟ بوييدن بي ما بود : زيبا بود
تنهايي ، تنها بود
ناپيدا ، پيدا بود

"او " آنجا ، آنجا بود ...


.

mohammad99
12-10-2007, 16:36
دريغا دره سر سبز و گردوي پير،
و سرود سر خوش رود
به هنگا مي كه ده
در دو جانب آب خنياگر
به خواب شبانه فرو مي شد
و خواهش گرم تن ها
گوش ها را به صدا هاي درون هر كلبه
نا محرم مي كرد،
وغيرت مردي و شرم زنانه
گفت گوهاي شبانه را
به نجوا هاي آرام
بدل مي كرد

وپرندگان شب
به انعكاس چهچه خويش
جواب
مي گفتند.-

دريغا مهتاب و
دريغا مه
كه در چشم اندازما
كهسار جنگلپوش سر بلند را
در پرده شكي
ميان بود و نبود
نهان مي كرد.-

دريغا باران
كه به شیطنت گوئي
دره را
ريز و تند
در نظر گاه ما
هاشور مي زد.-
دريغا خلوت شب هاي به بيداري گذشته،
تا نزول سپيده دمان را
بر بستر دره به تماشا بنشينيم،
ومخمل شاليزار
چون خاطره ئي فراموش
كه اندك اندك فرياد آند
رنگ هايش را به قهر و به آشتي
از شب بي حوصله
بازستاند.-

و دريغا بامداد
كه چنين به حسرت
دره سبزرا وانهاد و
به شهر باز آمد؛

چرا كه به عصري چنين بزرگ
سفر را
در سفره نان نيز، هم بدان دشواري بخ پيش مي بايد برد
كه در قلمرو نام
*-*-*


امیر جون[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] شعرت آخريت جالب بود

ARYAN-44
12-10-2007, 16:56
من شکایت تو رو به کی کنم ؟ برم کجا ؟
به جون خودت قسم نه ،‌ به خدات خسته شدم
چه قدر ببخشمت من دیگه چیزی ندارم
به خدا از دس این همه خطات خسته شدم

mohammad99
12-10-2007, 17:13
من که از سپیده ها جاری شدم
ته این ظلمت چاه چه می کنم
من که از قید تنم رها بودم
توی این شکنجه گاه چه می کنم
میدونم که این همه شکستگی
کیفر شکستن تو هست و بس
من بدی کرده ام اما تو ببخش
راحتم کن از عذاب این قفس
راحتم کن از عذاب این قفس

AaVaA
12-10-2007, 17:34
سکوت چیست چیست چیست چیست ای یگانه ترین یار؟

سکوت چیست به جز حرفهای نا گفته؟

من از گفتن میمانم اما زبان گنجشکان

زبان زندگی جمله های جاری جشن طبیعت است

mohammad99
12-10-2007, 17:45
تو شيطاني وشعر شر خواستي

خريداري و چشم تر خواستي

مرا از پريدن پراندي و بعد

براي خودت بال و پر خواستي

به هر در زدم تا بماني ولي

مرا بيشتر در به در خواستي

كنار درختان تو هرزه ام

كه چوب تنم را تبر خواستي

نه می خواستي با تو باشم نه هيچ

برايم بليط سفر خواستي

تو حوا كه نه، سيب نه، گندمی !

من آدم شدم ، خوب ، اگر خواستي

شبي كه سه تار و لب و خنده بود

تو من را فقط رهگذر خواستي

تمام غزل از تو بود و چه سود

تو شيطاني و شعر شر خواستي


تقدیم به الیاس

AaVaA
12-10-2007, 18:28
یاد می آرم که در دستان من

روزگاری شعله میزد خون شعر

mohammad99
12-10-2007, 18:30
اید آن روز که من هجرت از این خانه کنم

از جهان پر زده بر شاخ عدم لانه کنم

رسد آن حال که در شمع وجود دلدار

بال وپر سوخته کار شب پروانه کنم

روی از خانقه و صومعه برگردانم

سجده بر خاک در ساقی میخانه کنم

حال حاصل نشد از موظه ی صوفی وشیخ

رو به کوی صنم واله دیوانه کنم

گیسو و خال لبت دانه و دامند

چسان مرغ دل فارغ از این دام از این دانه کنم

شود آیا از این بتکده بر بندم رخت

پر زنان پشت بر این خانه ی بیگانه کنم
***

AaVaA
12-10-2007, 19:24
من در این آیه تو را آه کشیدم آه
من در این آیه تو را
به درخت و آب و آتش پیوند زدم

™Enter_The_Love
12-10-2007, 19:41
میتوان هر لحظه هر جا عاشقو دل داده بودن
پر غرور چون آبشاران بودن اما ساده بودن

mohammad99
12-10-2007, 20:02
نمکی دوست دارم من نمکی
نمکی میون دخترا تکی
نمکی یادت میاد از پنجره
توی کوچه میکشیدی سرکی
نمکی دوست دارم من نمکی نمکی دوست دارم من نمکی

نمکی تو دستی دستی
زدیو دلمو شکستی
نمکی هفت درو بستی
نمکی یه درو نبستی

نمکی یادت میاد گوشه بالا خونه رو
نمکی یادت میاد حرفای عاشقونه رو
شبا من وقتیکه از تو کوچتون رد میشدم
نمکی یادت میاد آوازای شبونه رو
نمکی یادش بخیر چشم سیاهت
نمکی یادش بخیر شور نگاهت
نمکی یادش بخیر چشم سیاهت نمکی یادش بخیر شور نگاهت

نمکی یادش بخیر وقتیکه از مدرسه بر میگشتی
سر راه مدرسه سر بسرم میذاشتی
سر بسرم میذاشتی
نمکی تو دستی دستی
زدیو دلمو شکستی
نمکی هفت درو بستی
نمکی یه درو نبستی
نمکی تو دستی دستی
زدیو دلمو شکستی
نمکی هفت درو بستی
نمکی یه درو نبستی

ali saadat
12-10-2007, 20:54
سلام به همه بروبچ
شما که اینقدر خوب شعر بلدی طبع لطیفی هم که داری:11: پس چرا عکس وحشتناک روی عنوان

کاربریته.:18:

لااقل اون آمپولو از زبونت دربیار حالمون بد شد سایه:2:

بیا با هم دوست باشیم:10:

Utorrent
12-10-2007, 22:42
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از دست حسود چمنش

boy iran
12-10-2007, 23:07
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نهی شمع مزار خویش شد

mohammad99
12-10-2007, 23:43
دختر نایاب دستش را بگیر

پاک تر از آب دستش را بگیر!



بی تو از بیداری اش چیزی نخواست

لا اقل در خواب، دستش را بگیر!



بی تو می میرد کسی که سالهاست

مانده در مرداب،دستش را بگیر!



مانده در مرداب ،در دستان مرگ

خسته و بی تاب دستش را بگیر!



دختر خورشید فروردین ،بمان!

چشمه مهتاب ،دستش را بگیر!



حرف آخر اینکه، قبل از مردنم....

در همین مرداب، دستم را بگیر!

TEC
13-10-2007, 00:00
روزی روبهی بی دست و پای
فرو ماند در لطف و صنع خدای

mohammad99
13-10-2007, 00:02
یک شب عاشق تر شد و راهی می خونه شد

باده خورد و گریه کرد عاقبت دیوونه شد

ساده دل

پشت خونت اومدش سر به دیوارا زدش

عاشق عشق تو بود با همون خوب و بدش

این منم اون ساده دل که به عشقت داده دل

آی نگاه کن زیر پات زیر پات افتاده دل

ساده دل

اون یه رنگ نابلد خسته از دنیای بد

دل به عشقت داد و رفت سر به کوه دره زد

این منم اون ساده دل که به عشقت داده دل

آی نگاه کن زیر پات زیر پات افتاده دل

TEC
13-10-2007, 01:20
لواشکم خوشمزه ست..یه گاز بزن بامزه ست [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

mohammad99
13-10-2007, 01:23
رو در و دیوار این شهر
همش از تو یادگاره
توی این کوچه تاریک
منو تنها نمیذاره

یاد حرفهای قشنگت
که تو قلبم لونه می کرد
یاد دلتنگی چشمات
که منو بهونه میکرد

میزنه آتیش به جونم
پس کجایی مهربونم
آخه من ترانه هامو
واسه کی پس بخونم؟

دل من هواتو کرده
آخ کجایی نازنینم
کاشکی بودی و می دیدی
بی تو من تنها ترینم

توی این بازی که ساختی
من همه هستیمو باختم
زیر پات گذاشتی آخر
عشقی که من از تو ساختم

اگه تو دوستم نداشتی
از دلم خبر نداشتی
دلت از سنگ شده انگار
که منو تنها گذاشتی

میزنه آتیش به جونم
پس کجایی مهربونم
آخه من ترانه هامو
واسه کی پس بخونم؟

دل من هواتو کرده
آخ کجایی نازنینم
کاشکی بودی و می دیدی
بی تو من تنها ترینم

می شینم منتظر اینجا
تا تو برگردی دوباره
تا بشینی پای حرفهام
بریم تا ماه و ستاره

می دونم میای یه روزی
یه روزی که خیلی دیره
یه روزی دل شکسته ام
سر ابن کوچه می میره

میزنه آتیش به جونم
پس کجایی مهربونم
آخه من ترانه هامو
واسه کی پس بخونم؟

دل من هواتو کرده
آخ کجایی نازنینم
کاشکی بودی و می دیدی
بی تو من تنها ترینم

*-*-
لواشک من فافاست ماله بچه باباست!!!

Braveheart
13-10-2007, 01:30
مانده ام تا برف زمين آب شود
مانده ام تا بسته شود اين همه نيلوفر وارنه چتر
ناتمام است درخت
زير برف است تمناي شنا کردن کاغذ در آب

مانده ام تا مرغ سر چينه هذياني اسفند صدا بر دارد
پس چه بايد بکنم
من که در لخت ترين موسم بي چهچه سال
تشنه زمزمه ام

بهتر آن است که بر خيزم
رنگ را بردارم
روي تنهايي خود نقش مرغي بکشم ...



.

mohammad99
13-10-2007, 01:35
هرگز نمي شد باورم اين برف پيري بر سرم سنگين نشيند چنين

من بودم و مي بود و ني آواز من آواز ني در گوش من ضرب زني

اکنون منم حيران ز عمر رفته سرگردان ، اي خداي من

با اين تن خسته هزارون ناله بشکسته در صداي من

اي عشق نافرجام من رفتي کجا ، اي آرزوي خام من رفتي کجا

آن دوره آشفتگي هاي تو کو ، اي عمر ناآرام من رفتي کجا

تو بخوان شب همه شب برايم اي مرغ سحر

که دل خسته من درامد از سينه به در

تو سبک بالي و من اسير بشکسته پرم

تو پر از شوري و من ز عالمي خسته ترم

تو بخوان به گوش اهل جهان ، که خبر شود از شتاب اين کاروان

boy iran
13-10-2007, 08:42
نگو دوست داشتن بلد نبود
نگو احساسش را گم كرد
بگو در احساس ها گم شد
مي روم
حتي بغض نكن
مي روم
اشك هايت را براي ديدار بگذار
مي روم
تو اخرين ديدار را به ياد دار............
وبدان در قلبم جاوداني

mohammad99
13-10-2007, 14:38
بی منطق و بی حسّ و حسودی دختر

عاشق که نه ٬عاشق تو نبودی دختر



زیبا ، نه ... ببخشید تو پنهان شده ای

در رژ ٬ خط لب ٬ عینک ِ دودی دختر



پروانه شبیه تو دلم می خواهد

(( پروانه )) ! ولی زاغ ِ کبودی دختر



ترشیده شدی قبول کن ٬ تبعیدی !

جا مانده ای از قوم ِ ثمودی دختر



یک آدم ِ دیوانه ی دریا دل ٬ نه ...

دریا نشدی شبیه رودی دختر



آدم ٬ شبح ِ بی سر و پا یا گرگی؟

دنیا که نفهمید چه بودی دختر



حیف از قلم و کاغذ و شعرم وقتی ...

بی منطق و بی حسّ و حسودی دختر !
*-*-

Torment
13-10-2007, 15:14
روح بزگوار من دلگیرم از حجاب تو
شکل کدوم حقیقته چهره ی بی نقاب تو

وقتی تن حقیرمو به مسلخ تو می برن
مقلوب قلب من نشو ستیزه کن با پیکرم
اسم منو از من بگیر تشنه ی معنی منم
سنگینه بار تن برام
ببین چه خسته می شکنم ؛ می شکنم

به انتظار فصل تو تمام فصل ها گزشت
چه یاس بی نهایتی ندیم من بود

فصل بد خاکستری تسلیم و بی صدا گزشت
چه قلب بی سخاوتی حر یــــــم من بود
دژخیم بی رحم تنم به فکر تاج من ِ

فکر نجات من نباش
مرگ منو ترانه کن
هر شعر مو به پیکرم رشته ی تازیانه کن

Mahdi_Shadi
13-10-2007, 16:06
نرگس طلبد شيوه‌ي چشم تو زهي چشم
مسكين خبرش از سر و در ديده حيا نيست

mohammad99
13-10-2007, 16:40
تو آسمون بی ستاره
حتی نیست یه تک ستاره
حتی رفته از تو شبهام
همون تنها ستاره

شب ها تاریکه و سرده
آسمون دلش گرفته
نمیتونه که بشینه
توی تاریکی خونه

مثل قبل مثل گذشته
میشینم تنهای تنها
میشینم کنار دیوار
صورتم به آسمونها

خیره میشم به ماه تنها
به همون همیشه بی کس
به همون که از تو شبهام
خاطراتم و رقم زد

آسمون تاریک و تنها
تو دلش غم یه دنیا
میدونم تنها میمونه
تا ابد تا ته دنیا

میشینم هر شب و هر شب
با یه آسمون تمنا
میشینم کنار اون ماه
تا نباشه دیگه تنها

gazall
13-10-2007, 17:59
از آن اميد بدرمان دردها دارم
كه چرخ پر بود از واي واي صاحب درد

آقا محمد سلام.عيدتون مبارك

mohammad99
13-10-2007, 18:09
*-*-
داغ یک عشق قدیمو اومدی تازه کردی
شهر خاموش دلم رو تو پرآوازه کردی
آتش این عشق کهنه دیگه خاکستری بود
اومدی وقتی تو سینه نفس آخری بود
به عشق تو زنده بودم
منو کشتی
دوباره زنده کردی
دوستت داشتم
دوستم داشتی
منو کشتی
دوباره زنده کردی
تا تویی تنها بهانه واسه زنده بودنم
من به غیر از خوبی تو مگه حرفی میزنم؟
عشقت به من داد عمر دوباره
معجزه با تو فرقی نداره
تو خالق من بعد از خدایی
در خلوت من تنها صدایی
به عشق تو زنده بودم
منو کشتی
دوباره زنده کردی
دوستت داشتم
دوستم داشتی
منو کشتی
دوباره زنده کردی
رفته بودیم هر چی که داشتیم دیگه از خاطر من
کهنه شد اسم قشنگت میون دفتر من
من فراموش کرده بودم همه روزای خوبو
اومدی آفتابی کردی تن سرد غروبو
عشقت به من داد عمر دوباره
معجزه با تو فرقی نداره
تو خالق من بعد از خدایی
در خلوت من تنها صدایی
به عشق تو زنده بودم
منو کشتی
دوباره زنده کردی
دوستت داشتم
دوستم داشتی
منو کشتی
دوباره زنده کردی
*-*-

سلام غزل بانو.عید شما هم مبارک

TEC
13-10-2007, 18:21
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش

sise
13-10-2007, 18:23
شب که می رسد از کناره ها
گریه می کنم با ستاره ها

وای اگر شبی ز آستین جان
بر نیاورم دست چاره ها

همچو خامشان بسته ام زبان
حرف من بخوان از اشاره ها

ما ز اسب و اصل افتاده ایم
ما پیاده ایم ای سواره ها

ای لهیب غم آتشم مزن
خرمنم مسوز از شراره ها

mohammad99
13-10-2007, 18:34
از شانه تخته سنگ بر میگردد
با خشم به قصد جنگ بر میگردد

امشب که گذشت و رفت اما ای ماه
یکبار دگر پلنگ بر میگردد

فعلا

sise
13-10-2007, 18:36
ديروز بود يا فردا ؟
شعري كه مي نوشتم يا مي خواستم بنويسم
ديروز بود يا فردا
درحنجره هنوز
نبض آن بغضي وانشده مانده
در حنجره هنوز
پژواك اعتراف ناشده
گلي ميان حنجره مانده است
گلي بي تاريخ بي مخاطب مثل غروب گريه ي من ...

Asalbanoo
13-10-2007, 19:14
نگو تموم عمر آشنایی
نگو رسیده لحظه جدایی
قسم به اون خدایی که می پرستی
دار و ندار و این زن فقط تو هستی

gazall
13-10-2007, 21:05
يا سخن با من بگو ، تا خوش كنم دل را بحرفي
يا نوازش كن دلم را با نگاه گاه گاهي

mohammad99
13-10-2007, 21:08
یاد حرفهای قشنگت
که تو قلبم لونه می کرد
یاد دلتنگی چشمات
که منو بهونه میکرد

میزنه آتیش به جونم
پس کجایی مهربونم
آخه من ترانه هامو
واسه کی پس بخونم؟

دل من هواتو کرده
آخ کجایی نازنینم
کاشکی بودی و می دیدی
بی تو من تنها ترینم

gazall
13-10-2007, 21:10
مرا ديوانه بايد گفت ،با اين گريه سنگين
بحالم شمع ميخندد ،بحال سوختن امشب
ردايم عشق وكفشم صبر و راهم بي سرانجامي
ندانم چون بيارامم درون پيرهن امشب

mohammad99
13-10-2007, 21:24
بر روی سنگ قبرم ننویسید که عاشق بود بنویسید اخلاقش بچه گانه بود

بر روی سنگ قبرم ننویسید که چه رنجهایی را تحمل کرد بنویسید دروغگو بود

بر روی سنگ قبرم ننویسید در جوانی مرد بنویسید پیر شده بود پیر جوانی

بر روی سنگ قبرم ننویسید تنها بود بنویسید بهترین دوستش تنهایی بود

بر روی سنگ قبرم ننویسید عشق در وجود او نبود بنویسید وجود او عشق بود

بر روی سنگ قبرم ننویسید عاشق باران بود بنویسید باران موثر ترین داروی او بود

بر روی سنگ قبرم ننویسید که کم تحمل بود بنویسید مشکلاتش بیش از اندازه بود

بر روی سنگ قبرم ننویسید روزای آخر غمگین بود بنویسید شاد بود مرگش فرا رسیده بود

بر روی سنگ قبرم ننویسید از دوری یار مرد بنویسید از عشق یار مرد

بر روی سنگ قبرم ننویسید نامش محمد بود بنویسید نامش دیوانه بود

sise
13-10-2007, 23:30
دل ما اونقده پاره است
موندنش مرگ دوباره است
آسمون سینه ما خیلی وقته بی ستاره است
همینی که باقی مونده
واسه دلخوشی تو بشکن
تیکه تیکه هامو بردند
آخرینشم تو بکن

mohammad99
13-10-2007, 23:38
آب می گوید حسین مهتاب می گوید حسین
منبر وسجاده و محراب می گوید حسین
آب می گوید حسین مهتاب می گوید حسین
منبر وسجاده و محراب می گوید حسین
خاک می گوید حسین افلاک می گوید حسین
هرکسی که خورده شیر پاک می گوید حسین
هرکسی که خورده شیر پاک می گوید حسین
صبر می گوید حسین بی صبر می گوید حسین
پیکر من در میان قبر می گوید حسین
پیکر من در میان قبر می گوید حسین
بیشه می گوید حسین اندیشه می گوید حسین
بیشه می گوید حسین اندیشه می گوید حسین
غنچه وباغ و گیاه و ریشه می گوید حسین
غنچه وباغ و گیاه و ریشه می گوید حسین
دار می گوید حسین دلدار می گوید حسین
دار می گوید حسین دلدار می گوید حسین
در مدینه احمد مختار می گوید حسین
در مدینه احمد مختار می گوید حسین
شور می گوید حسین منشور می گوید حسین
شور می گوید حسین منشور می گوید حسین
یار می گوید حسین عیار می گوید حسین
یار می گوید حسین عیار می گوید حسین
فاطمه بین در و دیوار می گوید حسین
فاطمه بین در و دیوار می گوید حسین
یاس می گوید حسین احساس می گوید حسین
یاس می گوید حسین احساس می گوید حسین
در کنار علقمه عباس مس گوید حسین
در کنار علقمه عباس مس گوید حسین
نار می گوید حسین ذنار می گوید حسین
گاه می گوید حسین ناگاه می گوید حسین
شمس و نجم و کهکشان و ماه می گوید حسین
شمس و نجم و کهکشان و ماه می گوید حسین
بین میدان حیدر کرار می گوید حسین
بین میدان حیدر کرار می گوید حسین
خاک می گوید حسین افلاک می گوید حسین
خاک می گوید حسین افلاک می گوید حسین
مجتبی با سینه صدچاک می گوید حسین
مجتبی با سینه صدچاک می گوید حسین
لاله می گوید حسین آلاله می گوید حسین
لاله می گوید حسین آلاله می گوید حسین
در خرابه دختری با ناله می گوید حسین
در خرابه دختری با ناله می گوید حسین
تار می گوید حسین دستار می گوید حسین
تار می گوید حسین دستار می گوید حسین
شام و کوفه, کوچه و بازار می گوید حسین
شام و کوفه, کوچه و بازار می گوید حسین
آه می گوید حسین دلخواه می گوید حسین
آه می گوید حسین دلخواه می گوید حسین
آیه آیه از لب الله می گوید حسین
آیه آیه از بل الله می گوید حسین
دانه می گوید حسین دردانه می گوید حسین
دانه می گوید حسین دردانه می گوید حسین
تا به محشر این دل دیوانه می گوید حسین
تا به محشر این دل دیوانه می گوید حسین
عود می گوید حسین معبود می گوید حسین
عود می گوید حسین معبود می گوید حسین
تا ظهورش مهدی معود می گوید حسین
تا ظهورش مهدی معود می گوید حسین
روح می گوید حسین مشروح می گوید حسین
ساقی امشب پا به پا مجروح می گوید حسین
ساقی امشب پا به پا مجروح می گوید حسین
خوف می گوید حسین با ذوق می گوید حسین
زنده باشد هرکسی با شوق می گوید حسین
زنده باشد هرکسی با شوق می گوید حسین
بال می گوید حسین اقبال می گوید حسین
بال می گوید حسین اقبال می گوید حسین
این دل سرگشته در هر حال می گوید حسین
دیده می گوید حسین شوریده می گوید حسین
مقتل در خاک و خون غلطیده می گوید حسین

sise
13-10-2007, 23:48
نمی خوام بگذره عمری
خسته شی واسه فریبم
یقه ات و نمی گیره هیچکس
آخه من اینجا غریبم
بزن و برو عزیزم
مثل هر کس که زد و برد
طفلی این دل که همیشه
به گناه دیگرون مرد ...

mohammad99
13-10-2007, 23:52
درخت بید بودم
در کنج بیشه دلبر
تراشیدن موره (من را)
با ضرب تیشه دلبر
تراشیدن موره
قلیون بسازن دلبر
که آتیش بر سرم
باشه همیشه دلبر
ای دل بلایی دلبر
بالا بلایی دلبر
در انتظارم کی
از در درآیی دلبر

Payan
14-10-2007, 08:40
روزگار است اينكه گه عزت دهد گه خوار دارد
چرخ بازيگر از اين بازيچه ‌ها بسيار دارد

قائم مقام فراهاني

mohammad99
14-10-2007, 09:55
دریای غمو تو چشام نگاه کن
با صدای لبهات اسممو صدا کن

نگو که رفتی از روزگارم
نگو که نمیخوای باشی کنارم

خط بکش روی تاریکی من
بگو میشکنی شیشه ی غم من

موهاتو تو باد دوباره رها کن
دوباره تو خواب عشقو صدا کن

چه قدر بشینم خیره به قاب عکست
چه قدر بمونم در انتظار دستت

نمیتونم با نبودنت بسازم
کاش که بودی تا قصر عشقو بسازم

کنار ساحل رد پاتو آب برد
تو رو با خودش پیش خدا برد

میدونم باید بدون تو بمونم
تو غم دوریت اسمتو بخونم

ولی باز بیا واسه بردن من
بگو که میای واسه بودن من

چه خوبه بودن باز در نگاهت
منو پس ببر تا باشم کنارت

sise
14-10-2007, 13:50
تفاوتی نکند قدر پادشایی را
که التفات کند کمترین گدایی را

به جان دوست که دشمن بدین رضا ندهد
که در به روی ببندند آشنایی را

مگر حلال نباشد که بندگان ملوک
ز خیل خانه برانند بی‌نوایی را

و گر تو جور کنی رای ما دگر نشود
هزار شکر بگوییم هر جفایی را

همه سلامت نفس آرزو کند مردم
خلاف من که به جان می‌خرم بلایی را

magmagf
14-10-2007, 16:02
از لبانش كي نشان دارم به جان
جز شرار بوسه هايي دلنشين
بر تنم كي مانده از او يادگار
جز فشار بازوان آهنين

mohammad99
14-10-2007, 17:04
ناگهان توفان خشمي با شكوه و سرخگون برخاست
من سپردم زورق خود را به آن توفان و گفتم هر چه بادا باد
تا گشودم چشم ، ديدم تشنه لب بر ساحل خشك كشفرودم
پوستين كهنه ي ديرينه ام با من
اندرون ، ناچار ، مالامال نور معرفت شد باز
هم بدان سان كز ازل بودم
باز او ماند و سه پستان و گل زوفا
باز او ماند و سكنگور و سيه دانه
و آن بآيين حجره زاراني
كانچه بيني در كتاب تحفه ي هندي
هر يكي خوابيده او را در يكي خانه
روز رحل پوستينش را به ما بخشيد
ما پس از او پنج تن بوديم
من بسان كاروانسالارشان بودم
كاروانسالار ره نشناس
اوفتان و خيزان
تا بدين غايت كه بيني ، راه پيموديم
سالها زين پيشتر من نيز
خواستم كاين پوستيم را نو كنم بنياد
با هزاران آستين چركين ديگر بركشيدم از جگر فرياد
اين مباد ! آن باد
ناگهان توفان بيرحمي سيه برخاست
پوستيني كهنه دارم ن
يادگار از روزگاراني غبار آلود
مانده ميراث از نياكانم مرا ، اين روزگار آلود
هاي ، فرزندم
بشنو و هشدار
بعد من اين سلخورد جاودان مانند
با بر و دوش تو دارد كار
ليك هيچت غم مباد از اين
كو ،كدامين جبه ي زربفت رنگين ميشناسي تو
كز مرقع پوستين كهنه ي من پاكتر باشد ؟
با كدامين خلعتش آيا بدل سازم
كه من نه در سودا ضرر باشد ؟
اي دختر جان
همچنانش پاك و دور از رقعه ي آلودگان مي دار

magmagf
14-10-2007, 18:31
رگ هايم از تپش افتاد .
همه رشته هايي كه مرا به من نشان مي داد
در شعله فانوسش سوخت:
زمان در من نمي گذشت .
شور برهنه اي بودم .

mohammad99
14-10-2007, 18:34
بوشو بوشو تو رو نخوام
سیاهی تو رو نخوام
سیه چومه سیه چومه
تی قشنگی والا جای حرف نره
چیشا گفتن چیشا گفتن
وقتی از خلق نیگا تعریفره
سیه چومه سیه چومه
شب دوست دارم که تی چونمنه
تا دیله گل تی اودی
من فوتخونه هی خورتون جوجون بله
سیه چومه سیه چومه سیه چومه
سیه چومه سیه چومه سیه چومه
من سرنبادا بنل گونا داره
عاشقر کی بی به خوره خدا داره
پس کی من تی عاشقم تو بالاخری
سیه چوم چرا منه هی تی تی داری
سیه چومه سیه چومه سیه چومه
سیه چومه سیه چومه سیه چومه

sise
14-10-2007, 19:00
هان! تا ننهی پای درین راه ببازی
زیرا که درین راه بسی شیب و فراز است

از میکده‌ها ناله‌ی دلسوز برآمد
در زمزمه‌ی عشق ندانم که چه ساز است؟

در زلف بتان تا چه فریب است؟که پیوست
محمود پریشان سر زلف ایاز است

زان شعله که از روی بتان حسن تو افروخت
جان همه مشتاقان در سوز و گداز است

چون بر در میخانه مرا بار ندادند
رفتم به در صومعه، دیدم که فراز است

آواز ز میخانه برآمد که: عراقی
در باز تو خود را که در میکده باز است

magmagf
14-10-2007, 19:27
تا نهان سازم از تو بار دگر راز اين خاطر پريشان را
مي كشم بر نگاه نازآلود نرم و سنگين حجاب مژگان را

دل گرفتار خواهشي جانسوز، از خدا راه چاره مي جويم
پارسا وار در برابر تو سخن از زهد و توبه مي گويم

آه...هرگز گمان مبر كه دلم با زبانم رفيق و همراهست
هر چه گفتم دروغ بود دروغ، كي ترا گفتم آنچه دلخواهست

gazall
14-10-2007, 21:01
تو چون كركس، به مشتي استخوان دلبستگي داري
بنازم همت والاي باز و، بي نيازيها
به ميداني كه مي بندد پاي شهسواران را
تو طفل هرزه پو، بايد كني اين تركتازيها
تو ظاهرساز و من حقگو، ندارد غير از اين حاصل
من و از كس بريدنها، تو و ناكس نوازيها

Payan
14-10-2007, 21:16
امشب تو را به خوبي نسبت به ماه كردم
تو خوبتر ز ماهي من اشتباه كردم
فروغي بسطامي


سلام دوستان.........مدتي است زيارتتون نمي‌كنيم

gazall
14-10-2007, 21:20
مي كشم آخر به صحرا ، خانقاه خويش را
تا به ابر و باد بخشم ،اشك و آه خويش را
با كدامين سر اميد سايبان بايد مرا
پيش خود گاهي كنم، قاضي كلاه خويش را
خورده ام از بسكه چوب ساده لوحيهاي خويش
ميگزم هر لحظه دست اشتباه خويش را
قسمتم بين در قيامت هم عذابم اندك است
با چه رويي رو كنم نقش گناه خويش را

سلام پايان جان.خب مهر وشروع درس ومشق موجب كم پيداييه

magmagf
14-10-2007, 21:23
از میان جمع شاگردان یکی برخاست
--- همیشه یک نفر باید به پا خیزد ---
به آرامی سخن سر داد
تساوی اشتباهی فاحش و محض است.
نگاه بچه‌ها ناگه به یک سو خیره گشت
معلم مات بر جا ماند.
و او پرسید:
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آیا باز یک با یک برابر بود؟
سکوت مدهشی بود و سوالی سخت
معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود !


سلام

gazall
14-10-2007, 21:29
در باد بهاري ز بس آشوب خزان است
گل وحشتي از غارت پاييز ندارد
آنكس كه ندارد هنر عشق و محبت
زو رحم مجوييد كه اين نيز ندارد

Payan
14-10-2007, 21:34
دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شيوه‌ي راه رفتن آموخت
ايرج ميرزا


خوب هستيد؟
خوب ان شا ا... همه موفق باشن

magmagf
14-10-2007, 21:35
تو برايم ترانه مي خواني، سخنت جذبه اي نهان دارد
گوئيا خوابم و ترانه تو از جهاني دگر نشان دارد

شايد اين را شنيده اي كه زنان در دل «آري » و «نه» به لب دارند
ضعف خود را عيان نمي سازند، رازدار و خموش و مكارند

آه من هم زنم ، زني كه دلش در هواي تو مي زند پر و بال
دوستت دارم اي خيال لطيف، دوستت دارم اي اميد محال

ممنون
شما خوبید؟

Payan
14-10-2007, 21:38
لازمه عاشقيست رفتن و ديدن ز دور
ور نه ز نزديك هم رخصت ديدار هست


شكر خدا ممنون

magmagf
14-10-2007, 21:44
تویی پر پرواز من
هم نفس و هم راز من
تویی حدیث زندگی
مطرب قلب عاشقا
معنی واقعی دل دادگی
تویی همون مرغک عشق
تویی پرنده ی امید
من هم یه جفت گم شده
مثل کبوتری سپید

mohammad99
14-10-2007, 23:39
من از اونام که عشقمه تو راه عشق فدا بشم



دستی بکش روی سرم که عاشق نوازشم



من از اونام که با کسی اگه که همنفس بشم



فرقی برام نمیکنه زندونی قفس بشم



دل که بهت سپردم برات قسم که خوردم



دیدی که راست میگفتم وقتی که رفتی مردم



وقتی که رفتی مردم



با یه قسم پوچ میکنم مال و منا ل دنیا رو



امروز و با تو دوست دارم بی تو نمی خوام فردا رو



یه روز نیای که دیر بشه عشق تو پیر پیر بشه



یا بمیره تو شهر عشق



یا اونورا اسیر بشه

~~RoCk~~
14-10-2007, 23:44
مرگ بيا كه زندگي ما را كشت!!

sise
15-10-2007, 13:28
یه روز نیای که دیر بشه عشق تو پیر پیر بشه



یا بمیره تو شهر عشق



یا اونورا اسیر بشه
هم بسوزی هم بسازی هم بتابی در جهان
آفتابی ماهتابی آتشی مومی بگو

گر کسی گوید که آتش سرد شد باور مکن
تو چه دودی و چه عودی حی قیومی بگو

ای دل پران من تا کی از این ویران تن
گر تو بازی برپر آن جا ور تو خود بومی بگو

magmagf
15-10-2007, 16:06
و من از حادثه ي يك شب سرد آمده ام
و به كابوس كسي ريخته ام
من كه از رفتن اين ثانيه ها پوچ ترم
بر ساحل افكار بلند،
از حس غم آگين صدفي بي در پوچ ترم
من درين خاموشي،
پي خود مي گردم
و چرا اي آه
كوچ من بازنگشته است مدد
شب من تاريك است
شب من تاريك است
شب من تاريك است

sise
15-10-2007, 16:13
تا که ما از نظر و خوبی تو باخبریم
از بد و نیک جهان همچو جهان بی‌خبریم

نظری کرد سوی خوبی تو دیده ما
از پیروی تو تا حشر غلام نظریم

دین ما مهر تو و مذهب ما خدمت تو
تا نگویی که در این عشق تو ما مختصریم

magmagf
15-10-2007, 16:23
پنهان نمی کنم
خانم ها
آقایان
من نیز می دانم که میوه
در سوگواری طعم ندارد
حرف اگر بزنیم
حرف آوازهایی ست
که زیر باران هم
می توان خواند

sise
15-10-2007, 16:25
ديگر هيچ فرقي نمي كند
آسمان قد پياله باشد يا دريا
حتي اگر پشت در خانه ات يك جفت كفش زنانه هم ببينم
نمي پرسم دستان چه كسي برايت
ياس و انار و كبوتر آورده بود
مي روم حوالي علاقه ي خلوت آن سال ها
مي روم دنبال كسي كه با من تا نور مي آيد
با من تا ستاره
با من تا دربند ، تا دريا
مي روم و ديگر نمي پرسم
سهم من از اين همه سبز كه سرودم چيست
حالا مي توانم لباس هاي سبزم رابيرون بياورم
و سياه بپوشم
مي توانم تمام ستاره هاي سبز را با تفنگ ساچمه اي هدف بگيرم
ديگر نه رد پاي پروانه را دنبال مي كنم
نه رنگين كمان را
همه چيز مال خودت

malakeyetanhaye
15-10-2007, 16:50
و
دل تمنایی می خواهد
تمنایی به گستره ی دشت ها و افق ها
تمنای درك شدن ها
تمنای پذیرش ها
و
فهم ها
و تمنای یكی شدن ها
و
چه قدر تنهاست این دل
تنها و بی كس
نه بود حادثه ای،
از تصادم لحظه های درك شدگی
نه وجود گوش شنوایی،
در انحنای واشده ی زمان
زمان درد و دل های نهان
و
چه قدر دردناك است
فهم پذیرش سكوت
سكوت متجلی كننده ی حقایق
حقایق یكی نشدن ها
حقایق هجرها و گدازها
و
چه قدر تنهاست رها شدن ها
تنها گذاشته شدن ها
و
پس زده شدن ها
و
چه قدر تنهاتر
مواجه با دورویی ها

ای دل خاموش گیر!
و در خویش بگداز!
كه ترا جایی در این میانه نیست
دست از تقلای یافت حقایق بركش!
كه حقایق همه لكه دار شده اند
ترا در سرزمین ریاهای واضح
و حقایق كاذب جایی نیست!

mohammad99
15-10-2007, 17:50
تو شيطاني وشعر شر خواستي

خريداري و چشم تر خواستي

مرا از پريدن پراندي و بعد

براي خودت بال و پر خواستي

به هر در زدم تا بماني ولي

مرا بيشتر در به در خواستي

كنار درختان تو هرزه ام

كه چوب تنم را تبر خواستي

نه می خواستي با تو باشم نه هيچ

برايم بليط سفر خواستي

تو حوا كه نه، سيب نه، گندمی !

من آدم شدم ، خوب ، اگر خواستي

شبي كه سه تار و لب و خنده بود

تو من را فقط رهگذر خواستي

تمام غزل از تو بود و چه سود

تو شيطاني و شعر شر خواستي

kar1591
15-10-2007, 17:55
.......

یه شب مهتاب ماه میاد تو خواب
منو میبره کوچه به کوچه
باغ انگوری باغ الوچه
دره به دره صحرا به صحرا
...
یه شب مهتاب
ماه میاد تو خواب
منو میبره از توی زندون
مثل شبپره با خودش بیرون
میبره اونجا که شب سیاه تا دم سحر
شهیدای شهر با فانوس خون جار میکشن
تو خیابونا
سر میدونا
عمو یادگار
مرد کینه دار
مستی یا هشیار
خوابی یا بیدار
مستیم و هشیار شهیدای شهر
خوابیم و بیدار شهیدای شهر
یه شب ماه میاد
یه شب ماه میاد

mohammad99
15-10-2007, 18:00
درخت بید بودم
در کنج بیشه دلبر
تراشیدن موره
با ضرب تیشه دلبر
تراشیدن موره
قلیون بسازن دلبر
که آتیش بر سرم
باشه همیشه دلبر
ای دل بلایی دلبر
بالا بلایی دلبر
در انتظارم کی
از در درآیی دلبر

kar1591
15-10-2007, 18:04
رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
پوست بود پوست بود در خور مغز شعرا

malakeyetanhaye
15-10-2007, 18:29
تا ماه
این ماه ولرم دوگانه
دیوانه ی من است
ترسی ندارم
که رخساره در لمس قرینه ی لغزانش نهان کنم
اما وای که اگر باد
از این راز سربسته
بویی برده باشد
پرندگان حکایت عام الفیل
سنگسارمان خواهند کرد
هی تراشیده ی باد و بلور لیموی گس
مگر منت به ترانه تمام کنم
ورنه کو بر گزیده ای
ه شاعر تر از این تشنه ی خلاص
از قاف و غین این همه غدقن بگذرد
خودت بگو
زنجیر اگر برای گسستن نبود
پس این دست های بسته را
برای کدام روز خسته آفریده اند

mohammad99
15-10-2007, 18:34
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه‌ی ما را عطشی دست داد
نام تو بردم، لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه‌ جان من است
نامه‌ تو خطّ امان من است
ای نگهت خواستگه آفتاب
بر من ظلمت‌زده یک شب بتاب
پرده برانداز ز چشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یار و مددکار ما
کی و کجا وعده‌ی دیدار ما ...

gazall
15-10-2007, 18:59
اين قلم در حسب حالم ، سخت سنگين جوهر است
اي سرشك خوش سكوتم ،قصه اي ابراز كن
اشك من گل كرده ، اي طاووس خوشرفتار غم
چتر صد رنگت مبارك ، هرچه خواهي ناز كن

magmagf
15-10-2007, 20:39
نامی نداشتم – لقبی که بخوانی ام...
نام مرا غزل – لقب ام شعروند کرد
نزدیک صبح بود و...دنیا ادامه داشت
خود را صدا زدم-و خدا سر بلند کرد

mohammad99
15-10-2007, 21:13
دنياي ما قصه نبود
پيغوم سر بسته نبود.

دنياي ما عيونه
هر كي مي خواد بدونه:

دنياي ما خار داره
بيابوناش مار داره
هر كي باهاش كار داره
دلش خبردار داره!

دنياي ما بزرگه
پر از شغال و گرگه!

دنياي ما - هي هي هي !
عقب آتيش - لي لي لي !
آتيش مي خواي بالا ترك
تا كف پات ترك ترك ...

دنياي ما همينه
بخواي نخواهي اينه!

magmagf
15-10-2007, 21:16
وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود
با سار ِ پشت پنجره جایم عوض شود

هی کار دست من بدهد چشم های تو
هی توبه بشکنم و خدایم عوض شود

با بیت های سر زده از سمت ِ ناگهان
حس می کنم که قافیه هایم عوض شود

جای تمام گریه ، غزل های ناگزیر
با قاه قاه ِ خنده ی بی غم عوض شود

سهراب ِ شعرهای من از دست می رود
حتی اگر عقیده ی رستم عوض شود

قدری کلافه ام و هوس کرده ام که باز
در بیت های بعد ، ردیفم عوض شود

حوّای جا گرفته در این فکر رنج ِ تلخ
انگار هیچ وقت به آدم نمی رسد

mohammad99
15-10-2007, 21:35
داره از کنار این ثانیه ها
از تمام بودنم با تو و ما
داره از اون روزهای کاغذی
از تمام شور و حال عشق ما
سایه های بی صدا رد میشه باز

میشنوی و میشنوم صدای پاش
میشنوی و میشنوم همون صدای خنده هاش
داره میگه بسه هر چی خنده بود گذشت
داره میگه بسه هر چی گریه بود گذشت
آره این حرف و صدای سایه هاست

شب که میشه به یاد تو لالایی از سر میگیرم
بدون هیچ شکایتی دست شب رو میگیرم
قدم زدن کنار من برای اون یه عادته
اون نمیگه که من بدم اینم خودش شکایته
آره این حرف و صدای سایه هاست

روز و شبم یه رنگ شده رنگ سیاه جاده ها
زندگی بی معنا شده روی غبار لحظه ها
به من میگه صدای تو تاریکه مثل شب من
به من میگه نگاه تو سرده مثل دست های من
آره این حرف و صدای سایه هاست

شب ها رو با گریه هام روز میکنم
روزها رو با هق هق آهنگ میکنم
میخواد بگه نرو ولی صداش دیگه در نمیاد
میخواد بگه بشین ولی اون دیگه من رو نمیخواد
آره این حرف و صدای سایه هاست

قصه ی همیشگی داره به آخر میرسه
دست من به دست تو دیگه هرگز نمیرسه
پیش خودش میگه دیگه تموم شده
پیش خودش میگه دیگه زندگی هم حروم شده
آره این حرف و صدای سایه هاست

سایه ها اشکشون و پاک میکنن
توی دل یه نوحه آغاز میکنن
میگن دیگه تموم شده بودن ما کنار تو
میگن دیگه حروم شده بودن اون کنار تو
آره این حرف و صدای سایه هاست

Payan
15-10-2007, 21:47
تو باز از دور مي‌خواني برايم شعر لالايي
بخوان آري بخوان اما نه اين مقدار آهسته


سلام خوبيد دوستان؟

magmagf
15-10-2007, 21:57
هوار مى كشم، هوار
من در همان لحضه هاى وحدت و بوسه سال ها بود كه مرده بودم
اين ها عجيب نيست
اگر سجاده بيندازد بر آسمان-«رابعه»،حتي
عجيب منم
كه از زير خاكستر سينه ات برخاستم عاقبت
و قلب ثانيه را بشكافتم
قلب ديگرى داشت
آن را هم شكافتم قلب ديگرى
و در تمام لحظه هاى‌بى تو هوار كشيدم
چشم هاي كُردى ات نبود...

ممنون شما خوبی؟

mohammad99
15-10-2007, 21:58
درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذر گهی ست پر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت ازین خراب تر نمی زند
چه چشم پاسخ است ازین دریچه های بسته ات ؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر ، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند



.قربونت


جدا شعری داری که به د ختم نشه!!!

magmagf
15-10-2007, 22:04
در سینه ی سردم ، این شهر سکوت
دیوار سکوت به صدای تو شکست
شد شهر هیاهو ، این سینه ی من
فریاد دلم به لبانم بنشست

خورشید منی ،‌ منم آن بوته ی دشت
من زنده ام از نور تو ای چشمه ی نور
دریای منی ، منم آن قایق خرد
با خود تو مرا می بری تا ساحل دور


اینم به خاطر محمد

Payan
15-10-2007, 22:06
رفيقي بايدم همدم به شادي يار و در غم هم
وزين خويشان نامحرم مرا بيگانگي بايد
اقبال

شكر خدا........
(اين چون محمد رفت........"د")
شب خوش

magmagf
15-10-2007, 22:13
در نور لرزان فانوس شرمنده مى پرسم از خويش
مردان خورشيد رفتند،مي سوزد اما چراغم!
امشب پر از حس شعرم، امشب پر از حس داغم
آهسته آهسته دردي،دارد مى آيد سراغم


شب خوش

mohammad99
15-10-2007, 22:37
مهی که مزد وفای مرا جفا دانست
دلم هر آنچه جفا دید ازو وفا دانست
روان شو از دل خونینم ای سرشک نهان
چرا که آن گل خندان چنین روا دانست
صفای خاطر ایینه دار ما را باش
که هر چه دید غبار غمش صفا دانست
گرم وصال نبخشند خوشدلم به خیال
که دل به درد تو خو کرد و این دوا دانست
تو غنچه بودی و بلبل خموش غیرت عشق
به حیرتم که صبا قصه از کجا دانست
ز چشم سایه خدا را قدم دریغ مدار
که خاک راه تو را عین توتیا دانست

*-*-*

محمد برگشتواز همکاریتون هم سپاس گظاریم

magmagf
15-10-2007, 22:40
تو از راه می رسی ،‌ پر از گرد و غبار
تمومه انتظار ، می اید همرات بهار

چه خوبه دیدنت ، چه خوبه موندنت
چه خوبه پاک کنم ، غبار رو از تنت

غریب آشنا ، دوست دارم بیا
منو همرات ببر ، به شهر قصه ها

mohammad99
15-10-2007, 22:47
ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست
آن بانگ بلند صبحگاهی
وین زمزمه ی شبانه از توست
من انده خویش را ندانم
این گریه ی بی بهانه از توست
ای آتش جان پکبازان
در خرمن من زبانه از توست
افسون شده ی تو را زبان نیست
ور هست همه فسانه از توست
کشتی مرا چه بیم دریا ؟
توفان ز تو و کرانه از توست
گر باده دهی و گرنه ، غم نیست
مست از تو ، شرابخانه از توست
می را چه اثر به پیش چشمت ؟
کاین مستی شادمانه از توست
پیش تو چه توسنی کند عقل ؟
رام است که تازیانه از توست
من می گذرم خموش و گمنام
آوازه ی جاودانه از توست
چون سایه مرا ز خک برگیر
کاینجا سر و آستانه از توست

*-*

دوستان یکی فرق این ز را با این ذ میگه!!!

magmagf
15-10-2007, 22:50
توی یک دیوار سنگی
دو تا پنجره اسیرن
دو تا خسته دو تا تنها
یکیشون تو یکیشون من

mohammad99
15-10-2007, 23:08
ای دل ، به کوی او ز که پرسم که یار کو
در باغ پر شکوفه ، که پرسد بهار کو
نقش و نگار کعبه نه مقصود شوق ماست
نقشی بلند تر زده ایم ، آن نگار کو
جانا ، نوای عشق خموشانه خوش تر است
آن آشنای ره که بود پرده دار کو
ماندم درین نشیب و شب آمد ، خدای را
آن راهبر کجا شد و آن راهوار کو
ای بس بسنم که بر سر ما رفت و کس نگفت
آن پیک ره شناس حکایت گزار کو
چنگی به دل نمی زند امشب سرود ما
آن خوش ترانه چنگی شب زنده دار کو
ذوق نشاط را می و ساقی بهانه بود
افسوس ، آن جوانی شادی گسار کو
یک شب چراغ روی تو روشن شود ، ولی
چشمی کنار پنجره ی انتظار کو
خون هزار سرو دلاور به خک ریخت
ای سایه ! های های لب جویبار کن

magmagf
16-10-2007, 05:29
نه
شلیک کن آقای صلح
اسلحه
یا هرنام بر عکسی که داری
این همه راه را نیامده ای
که به نگاه زلال من زل بزنی
آمده ای
تا خون به خانه هایمان بپاشی
تا خنده های خمیده ی ما را
سانسور کنی و
خواب دنیا را خراب کنی....

soleares
16-10-2007, 10:48
یا رب سببی یاز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت ..

خاک ره آن یا سفر کرده بیارید
تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت ..

فریاد که از شش جهتم راه ببستند
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت ..

با تشکر "سولئاریس"

kar1591
16-10-2007, 10:53
تا نهان سازم از تو بار دگر
راز این خاطر پریشان را
میکشم بر نگاه ناز الود
نرم و سنگین حجاب مزگان را

soleares
16-10-2007, 10:58
ای نگه با نظرت هم می و هم میخانه
گردش چشم تو هم ساقی و هم پیمانه ..

هم مسلمان ز تو حاجت طلبت هم کافر
طاق ابروی تو مسجد و هم بتخانه ..

نرگست با همه در آشتی و هم در جنگ
نگهت با همه هم محرم و هم بیگانه ..

با تشکر "سولئاریس"

kar1591
16-10-2007, 11:07
یه شب مهتاب ماه میاد تو خواب
منو میبره کوچه به کوچه
باغ انگوری باغ الوچه
دره به دره صحرا به صحرا
...
یه شب مهتاب
ماه میاد تو خواب
منو میبره از توی زندون
مثل شبپره با خودش بیرون
میبره اونجا که شب سیاه تا دم سحر
شهیدای شهر با فانوس خون جار میکشن
تو خیابونا
سر میدونا
عمو یادگار
مرد کینه دار
مستی یا هشیار
خوابی یا بیدار
مستیم و هشیار شهیدای شهر
خوابیم و بیدار شهیدای شهر
یه شب ماه میاد
یه شب ماه میاد

blackfox
16-10-2007, 11:41
در این بود آن مرد شوریده رنگ/ ز بهر کمک پیش رفت چون فشنگ
بدو گفت ای بی دس و پا و پی/ چه گشتت که شد کار تو آه و وِی

sise
16-10-2007, 11:58
یارب که داد آینه آن بت پرست را
کو دید حسن خویش و زما برد دست را

دیوانه‌ی بتان کند رو به کعبه زانک
تعظیم کعبه کفر بود بت پرست را

چندین چه غمزه می‌زنی از بهر کشتنم
صید توزنده نیست مکن رنجه شست را

diana_1989
16-10-2007, 16:05
آسیمه سر رسیدی از غربت بیابان
دلخسته دیدمت در آوار خیس باران
وامانده در تبی گنگ ناگه به من رسیدی
من خود نشسته از خود در فصل نا امیدی
در برکه ی دو چشمت نه گریه و نه خنده
گم کرده راه شب را سر گشته چون پرنده
من ره به خلوت عشق هرگز نبرده بودم
پیدا نمی شدی تو شاید که مرده بودم ...
من با تو خو گرفتم از خنده ات شگفتم
چشم تو شاعرم بود تا این ترانه گفتم
از خلوت سرایم یکباره پر کشیدی
آنگاه ای پرنــــده بار دگر پریدی

malakeyetanhaye
16-10-2007, 16:35
از انتهای خواب می ایم
و یک تیمارستان مجنون
دست در دست
یک عالمه جنون.
در کوله بارِ پارهِ عقلم
می رقصند.
ای خفته بر بالهای بیداری
در کو چه باغهای خوابهای دیوانهُِ من
قدم مزن.
مباد اینکه
رقاصگانِ کولی عقلم
فرشهای فلسفه ات را
با کفشهای بی قرار و خکی خود
پاره تر کنند.

magmagf
16-10-2007, 16:39
دليرى كز ميان قصه هاى شرق بر مى خاست
چنان ققنوس در خاكستر خود آتشين افتاد
الا اى‌سندباد،اي موج بى‌برگشت،اميدم
ميان پنجه ى سيمرغ يأسى سهمگين افتاد

malakeyetanhaye
16-10-2007, 17:19
یک عاشقانهِ بی عشق
یک ماهِ بی فروغ
دیوانِ بی غزلی
غرقِ واژه های دروغ
یک برگِ گیج
واله و حیران
گمگشته در توهمِ این جنگلِ شلوغ
با غنچه ای که سرد و سراسیبمه غرق شد
در رودخانه خونرنگ کوهسارِ بلوغ.

یک نازِ بی نیاز
به هنگامِ رقصِ تیغ
آرا مشی سترگ
پر از دردِ بی دریغ
یک آسمان ستارهِ خاموش
زیر میغ.

magmagf
16-10-2007, 17:50
غم آمد و گشت كار اين دل
پائيز دل و بهار اين دل

آن كودك غم ميان سينه
شد گوشه نشين آبگينه

چندي چو گذشت ميْ شد آن غم
هرگز نه شراره اش چنان كم

آهسته چو قطره هاي باران
جولانگه او شد اين تن و جان

gazall
16-10-2007, 19:51
نام من در زمره ي اين نامداران گو مباش
بر سر امواج سرگردان ، چه تصويري مرا
نش‍‍‍‍‍ئه جاويد من از باده ي شوريدگيست
بهتر از اين مست خواهي ، با چه تخديري مرا
من بدين ويراني دل بسته ام اميد ها
عشق آباد ابد بادا ، چه تعميري مرا

magmagf
16-10-2007, 20:08
آسمان دل امشب
ساکت است و ظلمانی
ای امید نافرجام
تا به کی تو پنهانی؟

mohammad99
16-10-2007, 20:50
(آذری)
یازونا والیند گلد جولونده
یازونا والیند گلد جولونده
چوخوگور گیندر گوزلالرلر گوز لالرلر
یاغش دان اسلانان یار پاق لارنه
سوریبل درنیه گوزلالرلر گوزلالرلر
لالرلر لالرلر لالرلر لالرلر
لالرلر لالرلر لالرلر لالرلر
تگلیم دنّلر گلیم نگجهر
تگلیم دنّلر گلیم نگجهر
داتسگلر الّره گورنال آکوچه گورنال آکوچه
گولاخلار سماور آتش لشدکه
منزری چمنده گوزلالرلر گوزلالرلر
لالرلر لالرلر لالرلر لالرلر
لالرلر لالرلر لالرلر لالرلر

magmagf
16-10-2007, 20:54
راه دوری بین ما نیست
اما باز اینم زیاده
تنها پیوند من و تو
دست مهربون باده

gazall
16-10-2007, 20:59
هر چه غم رنجم دهد در سينه جايش گرمتر
واي من كازرده سازم ميهمان خويش را
هر گلي افتد ز شاخي من بخاك افتم ز رنج
با نسيمي ميدهم از كف توان خويش را
چون شدم بي بال و پر خورشيد سوزانتر دميد
با پر خود هم نبستم سايبان خويش را

mohammad99
16-10-2007, 21:01
ای دل ، به کوی او ز که پرسم که یار کو
در باغ پر شکوفه ، که پرسد بهار کو
نقش و نگار کعبه نه مقصود شوق ماست
نقشی بلند تر زده ایم ، آن نگار کو
جانا ، نوای عشق خموشانه خوش تر است
آن آشنای ره که بود پرده دار کو
ماندم درین نشیب و شب آمد ، خدای را
آن راهبر کجا شد و آن راهوار کو
ای بس بسنم که بر سر ما رفت و کس نگفت
آن پیک ره شناس حکایت گزار کو
چنگی به دل نمی زند امشب سرود ما
آن خوش ترانه چنگی شب زنده دار کو
ذوق نشاط را می و ساقی بهانه بود
افسوس ، آن جوانی شادی گسار کو
یک شب چراغ روی تو روشن شود ، ولی
چشمی کنار پنجره ی انتظار کو
خون هزار سرو دلاور به خک ریخت
ای سایه ! های های لب جویبار کن
*-*

سلام.خوبید؟

Payan
16-10-2007, 21:04
نازار دلي را كه تو جانش باشي
معشوقه‌ي پيدا و نهانش باشي
زان مي‌ترسم كه از دل‌ازدن تو
دل خون شود و تو در ميانش باشي


سلام دوستان
حال شما؟

magmagf
16-10-2007, 21:06
یک اگر با یک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس میکرد؟
معلم ناله آسا گفت:
بچه‌ها در جزوه‌های خویش بنویسید:
«یک با یک برابر نیست »


سلام به همه
شب همه خوش

mohammad99
16-10-2007, 21:07
یک ابر مي گريد
باد مي گردد
و به خود اين گونه نجوا مي كند عابر:
- با چنين هر در زدن، هر گوشه گرديدن،
در شبي كه وهم از پستان چونان قير نوشد زهر
رهگذار مقصد فرداي خويشم من...
ورنه در اين گونه شب اين گونه باران اينچنين توفان
كه تواند داشت منظوري كه سودي در نظر با آن نبندد نقش؟
مرغ مسكين! زندگي زيباست
خورد و خفتي نيست بي مقصود.
مي توان هر گونه كشتي راند بر دريا:
مي توان مستانه در مهتاب با ياري بلم بر خلوت آرام دريا راند
مي توان زير نگاه ماه، با آواز قايقران سه تاري زد لبي بوسيد.
ليكن آن شبخيز تن پولاد ماهيگير
كه به زير چشم توفان بر مي افرازد شراع كشتي خود را
در نشيب پرتگاه مظلم خيزاب هاي هايل دريا
تا بگيرد زاد و رود زندگي را از دهان مرگ،
مانده با دندانش آيا طعم ديگر سان
از تلاش بوسه ئي خونين
كه به گرما گرم وصلي كوته و پر درد
بر لبان زندگي داده ست؟

magmagf
17-10-2007, 06:17
تو از شهر غریب بی نشونی اومدی
تو با اسب سفید مهربونی اومدی
تو از دشت های دور و جاده های پر غبار
برای هم صدایی هم زبونی اومدی

malakeyetanhaye
17-10-2007, 12:29
ایستاده ام
تنها
پشت میله های خاطرات دیروز
این جا
انگشت هایم را می شمارم
یک
دو
سه......
ودست های تو در هم فرو رفته اند
تو
غزل را مشت مشت به حراج گذاشتی
که مهربا نی ات را ثابت کنی
ولی...
ولی نفهمیدی که من
آن سوی خیابان
انتظارت را می کشم
تو بی وقفه فریاد کشیدی...
ومن
دیگر آزارت نمی دهم
زین پس
قصه هایم را برای هیچ کس تعریف نمی کنم
مطمئن باش...
هنوز هم قافیه را به چشمان تو
می بازم
مطمئن باش!

sise
17-10-2007, 13:35
شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید
من شبم تو ماه من بر آسمان بی‌من مرو

خار ایمن گشت ز آتش در پناه لطف گل
تو گلی من خار تو در گلستان بی‌من مرو

در خم چوگانت می‌تازم چو چشمت با من است
همچنین در من نگر بی‌من مران بی‌من مرو

magmagf
17-10-2007, 13:46
وقتي يادت همه جا خاطره سازي مي کنه
چشم من به ياد تو ستاره بازي مي کنه
آسمون اگه شبي ستاره اي کم بياره
برگي از دفتر خاطرات من بر مي داره

cityslicker
17-10-2007, 14:23
وقتي يادت همه جا خاطره سازي مي کنه
چشم من به ياد تو ستاره بازي مي کنه
آسمون اگه شبي ستاره اي کم بياره
برگي از دفتر خاطرات من بر مي داره




هم صدا با دل من باش نذار تو قفس بيافتم


منو باور کـن که قلبم بي تو تاريکه وسرده





اواتار قبلی خیلی بهتر بود

magmagf
17-10-2007, 14:28
هله نوميد مباشي چو ترا يار براند
گرت امروز براند نه كه فردات نخواند

در اگر بر تو ببندد مرو و صبر كن آنجا
كه پس از صبر تو را او به سر صدر نشاند

و گر او بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره ديگر بگشايد كه كس آن راه نداند


من از تنوع خوشم می یاد اون اواتار هم امروز تاریخ برکناریش بود
این یکی هم تا یک ماه دیگه می ره:46:

cityslicker
17-10-2007, 14:32
دانسته‌ام غرور خريدار خويش را


خود همچو زلف مي‌شکنم کار خويش را

magmagf
17-10-2007, 14:37
اینجا هزار وسیصد و کالسکه - عهد بوق
زن های عصر ویدئو نقاب می زنن

روزی به نام فاجعه اصلا دروغ نیست
خفاش ها برای چه انکار می کنن

سنگی درون مشت فشردند واسه چی
زن ها به سنگسار شدن عادتی شدن

cityslicker
17-10-2007, 14:41
عجب جای وحشت ناکیه ایران که نیست؟


نه دل ز عالم پر وحشت آرميده مرا



که پيچ و تاب به زنجيرها کشيده مرا

magmagf
17-10-2007, 14:48
امواج ‚ بی امان
از راه می رسند
لبریز از غرور تهاجم
موجی پر از نهیب
ره می کشد به ساحل و می بلعد
یک سایه را که برده شب از پیکرش شکیب

امیدوارم بهتر بشه

Payan
17-10-2007, 16:25
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست


اواتار و امضا نو مبارك

Ahmad
17-10-2007, 16:40
ترك ما كردي برو همصــــــــــــــــحبت اغيار باش
يار ما چون نيستي با هـــــــر كه خواهي يار باش

گرچه ميدانم كه دشوار است صبر از روي دوست
چند روزي صبر خواهم كـــــــــــرد گو دشوار باش

=========
من هم تبريك ميگم. [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ميگم چطوره هر كي mouse اش رو ببره رو علامت كنار اين تاپيك و عددي كه مشخصه تعداد پستتون تو اين تاپيك هست رو + 1 كنه و بنويسه. اگه گفتين چرا + 1 ؟

مال من ميشه : 12
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Payan
17-10-2007, 16:57
شخصي همه شب بر سر بيمار گريست
چون روز بشد او بمرد و بيمار بزيست

سلام ماريو جان خوبي؟نبودي عزيز؟
در مورد پيشنهادت نظر خاصي ندارم.......
+1 بشه براي اينكه اخرين پست هم شمرده بشه
خيلي باهوشم نه؟

cityslicker
17-10-2007, 17:00
تو اي وحشي غزال و هر قدم از من رميدن‌ها

من و اين دشت بي‌پايان و بي‌حاصل دويدن‌ها

Asalbanoo
17-10-2007, 17:00
اگر که گل رود از باغ باغبانان چه کند ؟
چو بی بهار شود با غم خزان چه کند ؟
کسی که مهر گل از دل نمیتواند کند
به باغ خشک در ایام مهرگان چه کند

magmagf
17-10-2007, 17:03
دلخسته و دست خالي ام بعد از تو
يك كوزه ي غم سفالي ام بعد از تو
من مرگ كبود يك گلم بي گلبرگ
بر حلقه ي دار قالي ام بعد ازتو


مرسی از همگی

Ahmad
17-10-2007, 17:08
تا نگردي آشنا زين پـــــــــرده رمزي نشنوي
گوش نامحرم نباشـــــــد جاي پيغام سروش

بر بساط نكته‌دانان خودفروشي شرط نيست
يا سخن دانسته گـو اي مرد عاقل يا خموش

----------
سلام پايان عزيز [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هستيم در خدمتتان. [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ممنون از نظرت [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
باهوش كه شكي توش نيست.
من هم به خيال خودم معما طرح كردم. [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

پ.ن. : :19: باز سي چهل تا پست عقب ماندم. [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ميبينم خيلي پيشنهادم مورد استقبال قرار گرفته. يادم باشه از اين پيشنهادها زياد بدم. [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

cityslicker
17-10-2007, 17:10
شب وصل است و با دلبر مرا لب بر لب است امشب



شبي کز روز خوشتر باشد آن شب امشب است امشب

Asalbanoo
17-10-2007, 17:27
به فطرت چو دیدار زیبا نبود
به عهدش نپایید و پیمان شکست
فریبنده بود و فریبا نبود
گمان برده بودم پری زاده است
چو دیدم ز خیل پری ها نبود
دریغا که رسوا شد آن بدسرشت
همی گویم ای کاش رسوا نبود
شگفتا پس از سال ها فاش شد
که آن اهرمن سا پری سا نبود

cityslicker
17-10-2007, 17:29
دل به پيغام وفا هر کس که مي‌آرد ز يار

مي‌دهم تسکين و مي‌دانم که حرف يار نيست

Asalbanoo
17-10-2007, 17:30
تنها با گلها،گویم غمها را
چه کسی داند ز غم هستی
چه به دل دارم

cityslicker
17-10-2007, 17:32
مهي کز دوريش در خاک خواهم کرد جا امشب


به خاکم گو ميا فردا، به بالينم بيا امشب

Asalbanoo
17-10-2007, 17:36
بگو ای یار بگو،ای وفادار بگو
از سر بلند عشق،بر سر دار بگو

malakeyetanhaye
17-10-2007, 17:41
جهنم بیداری ام ای کاش
خوابی بود

و تو آرام آرام
بیدارم می کردی و می گفتی
رؤیا رؤیا
تمام آبهای روان
ارزانی آتشت
قطره ای بنوش
بیدارم نمی کنی ؟
آب
دیگر هزار پا گذشته از سر خوابم

cityslicker
17-10-2007, 17:42
مي مکن چندين قياس اي حق شناس

زانک نايد کار بي چون در
قياس

malakeyetanhaye
17-10-2007, 17:55
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرود از یادت
در شگفتم که در این مدت ایام فراق
برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت
برسان بندگی دختر رز گو به درآی
که دم و همت ما کرد ز بند آزادت
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت
شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت
چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد
طالع نامور و دولت مادرزادت
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

cityslicker
17-10-2007, 17:57
تو اي وحشي غزال و هر قدم از من رميدن‌ها

من و اين دشت بي‌پايان و بي‌حاصل دويدن‌ها

malakeyetanhaye
17-10-2007, 17:59
امشب اندوه تو بیش از همه شب شد یارم
وای از این حال پریشان که من امشب دارم

Asalbanoo
17-10-2007, 18:00
ما نظر از تو گرفتیم چه رفته است تو را
که به ناز از بر صاحبنظران می گذری
بگذر از من که ندارم سر دیدار تو را
چه غمی دارم اگر با دگران می گذری
ای بسا ماهرخان را که در آغوش گرفت
خک راهی که عروسانه بر آن میگذری
ناز مفروش و از این کوچه خرامان مگذر
که به خواری ز جهان گذران می گذری
تو هم ای یار چو آن قوم که در خک شدند
روزی از کارگه کوزه گران می گذری

malakeyetanhaye
17-10-2007, 18:01
یک بارگی ز خاطر صیاد رفته ام
سر زیر پر کشم که دلم از قفس گرفت

diana_1989
17-10-2007, 18:40
تنها یکی از نامه‌هایم بوی غریب و مبهمی می‌داد
انگاراز لابه‌لای کاغذ تا خورده ي نامه
بوی تمام یاس‌های آسمانی احساس میشد .
دیشب دوباره بی‌تاب
در بین درختان تاب خوردم
از نردبان ابرها تا آسمان رفتم
در آسمان گشتم
و جیب‌هایم رااز پاره‌های ابر پر کردم
جای شما خالی!!!
یک لقمه از حجم سفید ابرهای ترد

malakeyetanhaye
17-10-2007, 18:44
دل عاشق ز گلگشت چمن آزرده‌تر گردد

که هر شاخ گلی دامی است مرغ رشته برپا را

Mahdi_Shadi
17-10-2007, 19:00
از بار گنه شد تن مسكينم پست
يا رب چه شود اگر مرا گيري دست
گر در عملم آن‌چه تو را شايد نيست
اندر كرمت آن‌چه مرا بايد هست

gazall
17-10-2007, 19:06
تا گلي از روزن طاق قفس بويم ز باغ
پله پله رنج ومحنت نردباني شد مرا
در صف اين گله بودم از تواضع بره اي
هر كه در دست آمدش چوبي شباني شد مرا

diana_1989
17-10-2007, 19:07
تنها- حدود هفت فرسخ- در اتاقم راه رفتم
با کفش‌هایم گفتگو کردم
و بعد از آن هم رفتم تمام نامه‌ها را زیر و رو کردم
و سطرسطر نامه‌ها رادنبال آن افسانه موهوم
دنبال آن مجهول گشتم
چیزی ندیدم

gazall
17-10-2007, 19:15
من بآب آبرو سبزم، بباران گو مبار
هر سراي دوستانم ، بوستاني شد مرا
ايكه خود غرق سلاح جوري و ما بي سلاح
هر دعاي نيمه شب تير وكماني شد مرا
در من از خورشيد سوزان قيامت باك نيست
بال عنقاي كرامت سايباني شد مرا

malakeyetanhaye
17-10-2007, 19:35
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
ازو پرسم که این چون است و آن چون
یکی را داده ای صد ناز و نعمت
یکی را قرص جو آغشته بر خون

javadshahvand
17-10-2007, 19:58
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم همه تن شده خيره به دنبالتو گشتم شوق ديدار تولبريزشد از جام وجود م شدم آن عاشق ديوانه كه بودم



در نهان خانه جانم گل ياد تو درخشيد باغ صد خاطر خنديد عطر صد خاطر پيچيد



يادم آمد شبي با هم از آن كوچه گذشتيم پرگشوديم ودرآن خلوت دل خواسته گشتيم



ساعتي بر لب آن جوي نشستيم تو همه راز جهان ريخته بر چشم سياهت



من همه محوتماشاي نگاهت آسمان صاف شب آرام



بخت خندان وزمان رام خانه ماه فرو ريخته در آب شاخه ها دست بر آورده به مهتاب



شب وصحرا و گل وسنگ همه دل داده بر آواز شب آهنگ



يادم آمدتوبه من گفتي از اين عشق حذر كن لحظه اي بر اين آب نظر كن



آب آيينه ي عشق گذران است تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است



باش فرداكه دلت با دگران است تا فراموش كني چيزي از اين شهر سفر كن



به توگفتم حذر از عشق حذر از عشق ندانم سفر از پيش تو هرگز نتوانم



روز اول دل من به تمنارتو پرزد چون كبوترلب بام تو نشستم



تو به من سنگ زدي باز گفتم كه تو صيادي و من آهوي دشتم



تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم سفر ازپيش تو هرگز نتوانم



اشك در چشم تو لرزيد يادم آمد كه دگر از تو جوابي نشنيدم وماه بر عشق تو خنديد


يادم آمد كه دگر تو را نديدم

cityslicker
17-10-2007, 20:01
دل ز هر نقش گشته ساده مرا



دو جهان از نظر فتاده مرا

Payan
17-10-2007, 20:06
اي ريسمان حلاج را از دار بالاتر بكش
بر سر در خورشيد زن تنديسه‌ي تكبير را

Asalbanoo
17-10-2007, 20:22
از این سرا چو روی جاودانه خواهی ماند
که نیست هستی مارا نشانی از عدمی
به خارزار جهان در صفا چنان گل باش
به بوی آنکه به گلزار آخرت بچمی
--------------
سلام
پایان جان
خوب اسکورسیسی را تشخیص دادی ها:دی

eMerald1
17-10-2007, 20:27
يادگار از تو همين سوخته جاني است مرا
شعله از توست ، اگر گرم زباني است مرا

Payan
17-10-2007, 20:39
آشفته بازاري مكن اي دزد مادرزاد دل
صد حلقه مي‌پيچي به هم تا يك گره وا مي‌كني


سلام حال شما مژگان خانوم؟
بابا ما دير ميرسيم در واقع شانس نداريم (يعني آب نيست) وگرنه شناگر ماهري هستيم :دي دي

diana_1989
17-10-2007, 21:21
یعنی خيلی غريب ..انعكاس سرخ گيلاس و سبزي سايه بود
انعكاس هفت سنگ و تب بعد از ظهر
به كنار هر گلي كه مي رسيدم
مي خواستم تمام پروانه هاي جهان را خبر كنم
بر شاخه ها که مي نشستم
سرود سبز سوت و سكوت را
براي جوجه هاي كوچك گنجشك مي خواندم
تا مادر بزرگ بيايد
و از بيم سقوط و سستي شاخه بگويد
تابستان كودكي ام تنها
با گيلاس سرخ باغ و مهر مادربزرگ
معنا مي گرفت
حالا ، از انعكاس سرخ گيلاس ها خبري نيست
شاخه ها توان وزن مرا ندارند
و گنجشك هاي شوخ شاخه نشين
به زباني غريب سخن مي گويند
خيلی غريب ..



ببخشید دی یعنی چی ؟

magmagf
17-10-2007, 21:49
بس کن ای دل نابسامانی بس است
کافرم دیگر مسلمانی بس است

در میان خلق سردرگم شدم
عاقبت آلوده ی مردم شدم

بعد از این با بی کسی خو می کنم
آنچه در دل داشتم رو می کنم

diana_1989
17-10-2007, 21:57
من نهايت همه چيز را ميخواهم

حد و انتهای بودن ها را دوست دارم.

من ميخواهم آنقدر عاقل شوم که ديوانه ام بخوانند.

مگر نه اينکه جنون نها يت عقل است.

ميخواهم آنقدر خوش باشم که گريان شوم.

مگر نه اينکه گريه عصاره خنده هاست.

ميخواهم آنقدر دوست بدارم که عاشق شوم.

مگر نه اينکه عشق هم انتهای دوستی هاست.

خلا صه اگرهمه خواسته ها را از لغت زندگی خلاصه کنم

ميخواهم آنقدر احساس زنده بودن نمايم که آرزوی مرگ کنم

مگر نه اينکه مرگ سر حد زندگيست.....

magmagf
17-10-2007, 22:01
تنها تو را ستودمت كه بدانند مردمان
محبوب من به سان خدايان ستودني ست
من پاكباز عاشقم
از عاشقان تو
با مرگم آزماي
با مرگ اگر كه شيوه تو آزمودني ست

mohammad99
17-10-2007, 22:03
تو شيطاني وشعر شر خواستي

خريداري و چشم تر خواستي

مرا از پريدن پراندي و بعد

براي خودت بال و پر خواستي


سسلام

magmagf
17-10-2007, 22:04
یادش بخیر دیروز
آنروزهای رفته که از یادمان نرفته
آنروزها که دیده غافل به زیر پا بود
در جان و باور ما شوری دگر بپا بود
شور جوانیه ما آن روزها دگر بود
فکر رسیدن اما ، از شام تا سحر بود
آن روزهای آبی ، آن شوکت جوانی
آن عشق و آن حرارت، تازگی و طراوت
جزء خاطرات دیروز
چیزی نمانده امروز
از من چه مانده باقی ، عزلت به کنج غربت
از تو چه مانده بر جای ، افسوس و آه و حسرت.


سلام
بذار برسی بعد "ی" بده