ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 [72] 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

cityslicker
23-10-2007, 16:50
نيازارم ز خود هرگز دلي را
كه مي ترسم در آن جاي تو باشد

sherlockholmz
23-10-2007, 16:55
نيست در شهر نگاري كه دل ما ببرد
بختم ار يار شود رختم از اينجا ببرد
كو حريفي كش سرمست كه پيش كرمش
عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد

cityslicker
23-10-2007, 16:57
در اخرين لحظه ديدار به
چشمانت نگاه كردم و
گفتم بدان اسمان قلبم
با تو يا بي تو بهاريست
همان لبخندي كه توان را
از من مي ربود بر لبانت
زينت بست.

magmagf
23-10-2007, 18:25
تا دو چشمش به رخم حیران نیست
به چکار ایدم این زیبایی
بشکن این اینه را ای مادر
حاصلم چیست ز خودآرایی

soleares
23-10-2007, 21:13
یک دل بسینه دارم و یک شهر دلستان
بازار من ز گرمی سودا شکسته است

هر چیز بشکند زبها اوفتد ولیک
دل را بها و قدر بود تا شکسته است ...

salma_ar
23-10-2007, 21:31
تنها زمانی کوتاه در کنار یکدیگر بودیم
و پنداشتیم که عشق
هزاران سال می پاید....

magmagf
23-10-2007, 22:11
دشمن ما از خود ما هر لحظه بین ما بود
از ما بود ،‌ با ما بود
تو منو به بازی تلخی کشوندی
که ندونسته به انتها رسوندی
من به خواب تو ، تو جادو شده ی خواب
دشمن ما رو سر سفره نشوندی

mohammad99
23-10-2007, 22:19
یادمان باشد اگر شاخه گلي را چيديم -*- وقت پرپر شدنش سوز و نوايي نکنيم -*- پر پروانه شکستن هنر انسان نيست -*- گر شکستيم ز غفلت ، من و مايي نکنيم -*- يادمان باشد سر سجاده عشق -*- جز براي دل محبوب دعايي نکنيم -*- يادمان باشيد اگر خاطرمان تنها ماند -*- طلب عشق ز هر بي سرو پايي نکنيم
**

salma_ar
23-10-2007, 22:52
من هماره
همانم که پیش از این بودم
و تا همیشه دلی سخت خواهم داشت
شبیه دل تو ....

saye
23-10-2007, 23:01
تو وقتی ناز می باری
من از آهنگ چشمانت
سماعی تا غزل دارم.
من از آهنگ دور آسمانت باز سرشارم
که شاعر میشوم وقتی
نگاهم میکنی و از نگاهت بر دلم آیینه می بارد.
ازآن آیینه در آیینه می بالم.
از آن آیینه در آیینه آغازم.
...

mohammad99
23-10-2007, 23:23
من هماره
همانم که پیش از این بودم
و تا همیشه دلی سخت خواهم داشت
شبیه دل تو ....
و چه به سادگي
از شب و ماه و ستاره گفتيم و از هم گذشتيم
ديدي هيچ کس از ما با ما نبود

گفتم آره
مي دانم خوب

گفتي
من از خوشيد و تو از ماه گفتي
همه هر چه داشتيم رو کرديم و به عشق باختيم روزگار را

magmagf
23-10-2007, 23:26
آن نقش ناشناس دگر ناشناس نیست
افشردمش به سینه و گفتم به خود که وای
دانستم ای خدای من آن ناشناس کیست
یک آشنا که بسته زنجیر دیگریست

mohammad99
23-10-2007, 23:30
تنها مي خواهم بنويسم که روزي روزگاري
پيش آنکه مرا عشق آموخت
پيش دلم
کم نياورم
مي خواستي بشنوي بشنو
اين دختر بابايي است
که مي خواهد بگويد
بخواند
بخوان بابايي
با تمام دل بخوان

magmagf
23-10-2007, 23:40
نرگسها اشكبار و زنبق در خود نمايي
سراب عشق بخشكيد و نيلوفران چشم به در
رازقي ها در ياس و غم از اين عشقبازي
گل مريم به خود عطر نمي گيرد دگر
سوسن و سنبل نغمه سازي نمي كند
بنفشه مرثيه مي خواند بر اين دل بار دگر

saye
23-10-2007, 23:53
!!!!!!!!!!!!!!!!
........
رفتند تا حوالي باران
مردان اين قبيله ي زخمي
در اين شبان سرد هراس انگيز
ياران گمشده در ميعاد
با شانه اي تكيده و عريان
رقص جنون و آتش و لبخند
تا گرگ و ميش صبح گلوله
رفتند از سپيده بگويند
...

magmagf
24-10-2007, 00:02
دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه
دوباره این دل دیوونه واسه ت دلتنگه
وقت از تو خوندن ستاره ی ترانه ها!
اسم تو برای من قشنگترین آهنگه

بی تو یک پرنده ی اسیر بی پروازم
با تو اما می رسم به قله ی آوازم
اگه تا آخر این ترانه با من باشی ،
واسه تو سقفی از آهنگ و صدا می سازم

با یه چشمک دوباره من رو زنده کن ستاره
نذار از نفس بیفتم ، تویی تنها راه چاره
ای ستاره ! ای ستاره ! بی تو شب نوری نداره
این ترانه تا همیشه تو رو یاد من میاره

RohAm Ram2
24-10-2007, 01:33
!!!!!!!!!!!!!!!!
........
رفتند تا حوالي باران
مردان اين قبيله ي زخمي
در اين شبان سرد هراس انگيز
ياران گمشده در ميعاد
با شانه اي تكيده و عريان
رقص جنون و آتش و لبخند
تا گرگ و ميش صبح گلوله
رفتند از سپيده بگويند
...



ببخشید saye عزیز ، قصد اسپم کردن ندارم ولی خیلی عرذ میخام ، ولی یه سووالی برام بوجوت اومته ، نیتونم بیخیوالش شم !
و اما سئوال :.....
اون امضای خوشگلت رو از کجا آفورتی ؟ فقط همین رو بگو دیگه کاری ندارم : دی

kar1591
24-10-2007, 10:11
هم قلب تو اگر عاشق نبوده ام
جز با تو این چنین
با قلب خویش هم ، صادق نبوده ام
من مثل یک درخت
گل پوش می شوم
در بطن هر بهار
تا یک درخت سبز
از تو به یادگار
باشد در این دیار
مولای سبز پوش ، یادت به خیر باد

cityslicker
24-10-2007, 13:07
دمی با غم بسر بردن جهان یکسر نمیارزد
به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمیارزد

salma_ar
24-10-2007, 14:40
دلتنگم و اندوهناک
و در این دقایق دشوار که درونم در تلاطم است
دیدار هیچکسی را نمی خواهم !
آرزو!
چه سود از آرزوهای بیهوده و جاودان
دوست بدارم؟
چه کسی را
در این کوتاه زمانی که پیش روی من است
بی تابی این رنج بزرگ را بر نمی تابم
و می دانم عشق جاودان نا ممکن است ...!

cityslicker
24-10-2007, 14:57
تدبير صدرنگ افکني بر روم و بر زنگ افکني


و اندر ميان جنگ افکني في اصطناع لا يري

magmagf
24-10-2007, 15:49
توی یه غروب دلگیر ، وسط یه جنگل پیر
لوله تفنگا غرید ، طرف یه گله ی شیر

یکی شون نعره زد افتاد ، بقیه رفتن کنارش
می لیسیدن جای تیرو ، بچه ش افتاد روی یالش

تو چشای شیر ذل زد ، از نگاه شیر خوندش که آدم دشمن شیره !
بچه شیر به گله گفتش ، می خواد انتقام بگیره !

نعره زد دوید و رفتش بیرون جنگل تاریک
می دونست آدما اونجان ، پشت اون بیشه ی باریک

اون رسید اول جنگل ، دید که آدما همونجان !
یادش اومد که پدر گفت : " آدما دشمن شیران "

توی یه غروب دلگیر ، بیرون یه جنگل پیر
لوله تفنگا غرید ، طرف بچه ی اون شیر !

salma_ar
24-10-2007, 15:49
یارب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
خاک ره آن یار سفر کرده بیارید
تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت

salma_ar
24-10-2007, 15:52
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگازان یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شاد خواران یاد باد

cityslicker
24-10-2007, 15:58
تو سکــــــوت شاپرکـــها، لحظه خــــواب قناري

هيچکسي صدامو نشنيد وقت عشق و بي قراري

من که پاک و ساده بودم، بي ريا دل داده بـــودم

تو چرا نگاهم نکردي؟!.... زير پات افتاده بــودم

تو هجوم قحطي عشق شــونه هـــات پناه مـن بود

لـمس دستـــاي نجيبت.... اولين گنـــاه مـــن بـــود

تــو شبـاي عاشقــي مـــون، يه بغل ستـاره داشتي

وقتي که منو مي ديدي سر روشونه هام مي ذاشتي

حالا باز منتظر هستم دوباره واســم بخوني

دستـــاي منو بگيري قــدر عشقمـــو بدوني

salma_ar
24-10-2007, 16:12
یادت هست ؟!
ما سال ها پیش همدیگر را وداع گفته بودیم
اینک بر من چه رفته است
برای او فرقی ندارد
تو ، توشه ای از عشق پنهان را
که تنها از نگاهت می خواندمش
همراه و همسفرم کردی

magmagf
24-10-2007, 16:13
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگازان یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شاد خواران یاد باد


ديدمت شبي به خواب و سرخوشم، وه.... مگر به خوابها ببينمت
غنچه نيستي كه مست اشتياق، خيزم و ز شاخه ها بچينمت
شعله مي كشد به ظلمت شبم، آتش كبود ديدگان تو
ره مبند... بلكه ره برم به شوق، در سراچه غم نهان تو

salma_ar
24-10-2007, 16:24
وای باران ! باران
شیشه پنجره راباران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست

pillx
24-10-2007, 16:25
ترسم این قوم که بر درد کشان میخندند *** در سر کار خرابات کنند ایمان را

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح *** هست خاکی که آبی نخرد طوفان را

salma_ar
24-10-2007, 16:39
ای ستاره که پیش روی منی
باورت نمی شود که در زمین
هرکجا به هر که می رسی
خنجری میان خود نهفته است
پشت هر شکوفه تبسمی
خارجنگزایی شکفته است
آن که با تو می زند صلای مهر
جز به فکر غارت دل تو نیست
گر چراغ روشنی به راه توست
چشم گرگان جاودان گرسنه است

magmagf
24-10-2007, 16:43
ترا افسون چشمانم ز ره برده ست و میدانم
چرا بیهوده می گویی دل چون آهنی دارم
نمیدانی نمیدانی که من جز چشم افسونگر
در این جام لبانم باده مرد افکنی دارم

چرا بیهوده میکوشی که بگریزی ز آغوشم
از این سوزنده تر هرگز نخواهی یافت آغوشی
نمیترسی نمیترسی نمیترسی که بنویسند نامت را
به سنگ تیره گوری شب غمنک خاموشی

بیا دنیا نمی ارزد به این پرهیز و این دوری
فدای لحظه ای شادی کن این رویای هستی را
لبت را بر لبم بگذار کز این ساغر پر می
چنان مستت کنم تا خود بدانی قدر مستی را

ترا افسون چشمانم ز ره برده است و میدانم
که سر تا پا به سوز خواهشی بیمار میسوزی
دروغ است این اگر پس آن دو چشم راز گویت را
چرا هر لحظه بر چشم من دیوانه می دوزی

cityslicker
24-10-2007, 16:48
یادت جهان را پر غم مي كند و فراموشي كيمياست
در غم گداختم اي بزرگ اي تابان
سر بر زن شب زيست را در هم ريز ستاره ديگر خاك
جلوه اي اي برون از ديد

magmagf
24-10-2007, 16:53
دلسوخته تر از همه ی سوختگانم
از جمع پرکنده ی رندان جهانم

در صحنه ی بازیگری کهنه ی دنیا
عشق است قمار من و بازیگر آنم

با آنکه همه باخته در بازی عشقند
بازنده ترین است در این جمع نشانم

ای عشق از تو زهر است به جامم
دل سوخت ،‌ تن سوخت ، ماندم من و نامم

salma_ar
24-10-2007, 16:54
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هرچه کرد آشنا کرد

cityslicker
24-10-2007, 16:59
دلا شب ها نمي نالي به زاري
سر راحت به بالين مي گذاري
تو صاحب درد بودي ناله سر كن
خبر از درد بيدردي نداري
بنال اي دل كه رنجت شادماني است

salma_ar
24-10-2007, 17:04
تو می دانی که می ترسم زچشمت
و لذت می برم از تیر خشمت
نمی دانم که می دانی تو یا خیر
که محتاج دلت هستم و لا غیر

cityslicker
24-10-2007, 17:07
رود از پاي صنوبرها تا فراتر مي رفت
دره مهتاب اندود و چنان روشن كوه كه خدا پيدا بود
در بلندي ها ما
دورها گم سطح ها شسته و نگاه از
همه شب نازک تر

sise
24-10-2007, 17:09
روزگاریست که کس مرد ره عشق ندید
ساقیا آن قدح آیینه کردار کجاست

cityslicker
24-10-2007, 17:13
تو از راه آمدي با ناز و آن وقت تمناي مرا ديدي و رفتي
شبي از عشق تو با پونه گفتم
دل او هم براي قصه ام سوخت
غم انگيزست توشيداييم را
به چشم خويشفهمیدی و رفتی

salma_ar
24-10-2007, 17:14
راست می گفتی!!
نباید حرف های بیهوده ام
لحظات تو را به باد دهند
اگر در اسارت اینهمه اندوه نبودیم
همه چیز ، خنده بر لبهایمان می نشاند ...

salma_ar
24-10-2007, 17:17
یه روز دلم گرفته بود
مثل روزهای بارونی
از اون هواها که خودت
حال و هواش و می دونی ...

cityslicker
24-10-2007, 17:23
یارب ؟
درانجايي كه آن ققنوس آتش مي زند خود را
پس از آنجا
كجا ققنوس بال افشان كند
در آتشي ديگر ؟
خوشا مرگي ديگر
با آرزوي زايشي دیگر

salma_ar
24-10-2007, 17:27
رفتم در آفتاب کمی بگردم
دور شدم در اشاره های خوشایند
رفتم تا وعده گاه کودکی و شن
تا وسط اشتباه های مفرح
پای درخت شکوفه دار گلابی
با تنه ای از حضور

cityslicker
24-10-2007, 17:30
رفیقان را بز اين منزل خبر كن
ميان صفه ها گور هارست
فرامشخانه اي درلاله زار است
نواي مرغوايش با دل تنگ
بر آمد از دل خاك و دل سنگ
كه ما رفتيم وبس جانانه رفتیم

salma_ar
24-10-2007, 17:33
می خواهم زندگی کنم
در تمنای اندوه و
عشق و خوشبختیم
این عشق ها
این سعادتنمدی ها
اندیشه ام را عقیم خواسته اند
و نگاه عمیق و دور اندیشم را از من ستاندند

cityslicker
24-10-2007, 17:37
دیري است كه خويش را
رنجانده ايم وروشن آشتي بسته است
مرا بدان سو بر به صخره برتر من رسان كه جدا مانده ام
به سرچشمه ناب هايم بردي نگين آرا

salma_ar
24-10-2007, 17:40
او در برابر تمام دنیا ایستاد
تنها مثل همیشه .... و کشته شد
چه سود از گریستن؟
ار ستایش های بیهوده و توجیح های حقیرانه؟
حکم سرنوشت به اجرا درآمده!

cityslicker
24-10-2007, 18:00
هنگامه طلوع بهار است و ايمني
شب هر چه تيره تر شود آخر سحرشود
اينك شكوه نوروز
آن سان كه ياد دارمش از سالهاي دور
و انگار قرن هاست که در انتظارمش

magmagf
24-10-2007, 18:33
شیهه ی اسب کسی در نفس طوفان است
گوش کن می شنوی همهمه ی دریا را
سبز پوش است سواری گل و قرآن در دست
آب می پاشد یک مرقد ناپیدا را

sise
24-10-2007, 18:34
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوي تو، ليکن عقب سر نگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما کردي
تو بمان و دگران ، واي به حال دگران

اینم یه لوس بازی از طرف من

magmagf
24-10-2007, 18:39
قوت شاعره‌ي من سحر از فرط ملال
متنفر شده از بنده گريزان ميرفت

نقش خوارزم و خيال لب جيحون مي‌بست
با هزاران گله از ملک سليمان مي‌رفت

مي‌شد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
من همي‌ديدم و از کالبدم جان مي‌رفت

چون همي‌گفتمش اي مونس ديرينه‌ي من
سخت مي‌گفت و دل‌آزرده و گريان مي‌رفت

گفتم اکنون سخن خوش که بگويد با من
کان شکر لهجه‌ي خوشخوان خوش الحان مي‌رفت


چرا لوس بازی به نظرم نشون دهنده دقت هست
سلام :دی

sise
24-10-2007, 18:42
توانگرا دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج و ردم نخواهد ماند

سلام:
دقت چیه. بگو بی حوصلگی.

soleares
24-10-2007, 18:44
داریم داغ عشق تو ای مه بجان هنوز
خاکستری شراره زنده بر روان هنوز

cityslicker
24-10-2007, 18:48
هنگامه ي خزانست
هنگام انتحار گل سرخ
در كوچه هاي سنگي
هنگامه ي طلوع شب از شب
و رود را ببين كه چه هرزابي ست
عشقي تمانده است

salma_ar
24-10-2007, 18:52
تو یکی بیا و از پشت دیگه خنجر نزن
ذوالفقار عشقت و تو یکی بر سرش نزن
دل مارو تو دیگه در به در این درو اون درش نکن
گل ما رو به خزونه
تو با عشقت دیگه پرپرش نکن

magmagf
24-10-2007, 19:38
نه یک دل نه هزار دل
همه دل های عالم
همه دل ها رو می خوام
که عاشق تو باشم

تویی عاشق تر از عشق
تویی شعر مجسم
تو باغ قصه از تو
سحر گل کرده شبنم

Mahdi_Shadi
24-10-2007, 19:55
مرحبا طاير فرّخ پي فرخنده پيام
خير مقدم چه خبر دوست كجا راه كدام

cityslicker
24-10-2007, 19:56
مرا راهي از تو بدر نيست
زمين باران را صدا مي زند من ترا
پيكرت را زنجيري دستانم مي سازم تا زمان را زنداني كنم
باد مي دود و خاكسترش تلاشمرا می برد

magmagf
24-10-2007, 20:25
دیگه تکراری شدم
دیگه کس نیست ز برم
دیگه از سوی افق کس نیاید به برم
دیگه آن شادی ایام نگیرد خبرم
دیگه آن بلبل سر مست نخواند به چمن

Mahdi_Shadi
24-10-2007, 20:33
نواي ناله غم اندوته ذونه
عيار قلب و خاص بوته ذونه
بيا سوته دلان با هم بناليم
كه قدر سوته دل دل سوته ذونه
(باباطاهر)

magmagf
24-10-2007, 21:22
همه شب با دلم كسي مي گفت:«سخت آشفته اي ز ديدارش
صبحدم با ستارگان سپيد مي رود، مي رود نگهدارش»

من به بوي تو رفته از دنيا، بي خبر از فريب فرداها
روي مژگان نازكم مي ريخت، چشمان تو چون غبار طلا

mohammad99
24-10-2007, 21:27
هنوز عکس نگاه او با من است
هنوز آن ده از ماهی که اتو کشیده
کنج صفحه است
برای من ، یعنی تمنای او
حتی آن مهری که به کینام ریخته است
هنوز آن گوشه های نایاب دلم
سیر بودن با او بی قرار است
هنوز نامش عزیز ترین قشنگی هاست
در این اوقات ناخوش دلتنگی ها
هنوز ...

pillx
24-10-2007, 21:58
ز زهد خشک ملولم کجاست باده ناب *** که بوی باده مدامم دماغ تر دارد

ز باده هیچت اگر نیست این نه بس که تو را *** دمی ز وسوسه عقل بی خبر دارد

کسی که از ره تقوا قدم برون ننهاد *** به عزم میکده اکنون ره سفر دارد

mohammad99
24-10-2007, 22:13
ديدي چه ساده و چه به سادگي
از شب و ماه و ستاره گفتيم و از هم گذشتيم
ديدي هيچ کس از ما با ما نبود

گفتم آره
مي دانم خوب

گفتي
من از خوشيد و تو از ماه گفتي
همه هر چه داشتيم رو کرديم و به عشق باختيم روزگار را

ghazal_ak
24-10-2007, 23:10
از منزل كفر تا به دين يك نفس است



وز عالم شك تا به يقين يك نفس است



اين يك نفس عزيز را خوش مي دار



چون حاصل عمر ما همين يك نفس است

pillx
24-10-2007, 23:16
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون *** میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم

در خلاف آمد عادت بطلب کام که من *** کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

magmagf
24-10-2007, 23:17
مرا خودكار قرمز ضربدر زد
و خيلي وقت است
پاي حضرت مُرده شور را
در كفش‌هايم قايم كرده‌ام.

saye
24-10-2007, 23:24
من آخرین درختم از سلاله جنگل
آنان که بر بهار تبر انداختند تند
پنداشتند خام که با هر شکستنی
قانون رشد و رویش را از ریشه کنده اند
خون از شقیقه های کوچه روان است
در پنجه های باز خیابان
گل گل شکوفه شکوفه
قلب است انفجار آتشی قلب
بر گور ناشناخته اما
کس گل نمی نهد
لیکن
هر روزه دختران
با جامه ساده به بازار می روند
و شهر هر غروب
در دکه های همهمه گر مست میکند
و مست ها به کوچه ی مبهوت می زنند
و شعرهای مبتذل آواز می دهند
در زیر سقف ننگ
در پشت میز نو
سرخوردگی سلاحش را
تسلیم می کند
سرخوردگی نجابت قلبش را
که تیر می کشد و می تراشدش
تخدیر می کند
سرخوردگی به فلسفه ای تازه می رسد
آن گاه من به صورت من چنگ می زتند
در کوچه همچنان
جنگ عبور از زره واقعیت است
و عاشقان تیزتک ترس ناشناس
بنهاده کوله بار تن جست می زنند
پرواز می کنند
آری
این شبروان ستاره روزند
که مرگهایشان
در این ظلام روزنی به رهایی است
و خون پکشان
در این کنام کحل بصرهای کورزا است
اینان تبارشان
سر می کشد به قلعه ی دور فداییان
آری عقاب های سیاهکل
کوچیدگان قله الموتند و بی گمان
فردا قلاعشان
قلب و روان مردم از بند رسته است
پیوند جویبار نازک الماسهای سرخ
شطی است سیل ساز
کز آن تمام پست و بلند حیات ما
سیراب می شوند
و ریشه ای سرکش در خک خفته باز
بیدار می شوند
اینک که تیغههای تبرهای مست را
دارم به جان و تن
می بینم از فراز
بر سرزمین سوختگی یورش بهار


...

magmagf
24-10-2007, 23:31
روي بخار در شفق خيس خيزران
عبور عادتم اينك كوه
پيداست
سيب و ساعتي كه ر آن دانوش
قويي زبانه مي كشد از مد ماهتاب
يا قامتي كه سادگي ام درياب
اسبي گران تر از سپيده
با ناژادي فردا
پشت كرده به من
تاب مي خورد

pillx
24-10-2007, 23:32
دل چو از پیر خرد نقل معانی میکرد *** عشق میگفت به شرح آن چه بر او مشکل بود

آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است *** آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز *** چه توان کرد که سعی مو دل باطل بود

دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم *** خم میدیدم خون در دل و پا در گل بود

magmagf
24-10-2007, 23:39
دلسوخته تر از همه ی سوختگانم
از جمع پرکنده ی رندان جهانم
عمری ست که می بازم و یک برد ندارم
اما چه کنم عاشق این کهنه قمارم

ای دوست مزن زخم زبان جای نصیحت
بگذار ببارد به سرم سنگ مصیبت
من زنده از این جرمم و حاضر به مجازات
مرگ است مرا گر بزنم حرف ندامت

باید که ببازم با درد بسازم
در مذهب رندان این است نمازم
عمری ست که می بازم و یک برد ندارم
اما چه کنم ، عاشق این کهنه قمارم

mohammad99
25-10-2007, 00:15
من اولاد دوست می دارم
هنوز عکس نگاه او با من است
هنوز آن ده از ماهی که اتو کشیده
کنج صفحه است
برای من ، یعنی تمنای او
حتی آن مهری که به کینام ریخته است
هنوز آن گوشه های نایاب دلم
سیر بودن با او بی قرار است
هنوز نامش عزیز ترین قشنگی هاست
در این اوقات ناخوش دلتنگی ها
هنوز ...

saye
25-10-2007, 00:31
زان شکوه ها که در نگهش بود
گفتی به جان من شرر افتاد
آن گونه گشت حال که گفتم
کوبم به فرق مرد ، زرش را
کای اژدها ! بیا و زر خویش
بستان و باز ده گهرش را
دیو درون نهیب به من زد
کاین زر تو را وسیله ی نان است
بنهفتمش به کیسه و بستم
زیرا زر است و بسته به جان است
...

magmagf
25-10-2007, 07:16
ترس من ،
ترس کویری ست
که وحشت دارد
نکند با لب خشک و تن غرق عطشش
خواب شیرین پر از شبنم را
نیمه شب
برباید علف همسایه...

pillx
25-10-2007, 07:32
هر دو عالم یک فروغ روی اوست *** گفتمت پیدا و پنهان نیز هست

اعتمادی نیست بر کار جهان *** بلکه بر گردون گردان نیز هم

kar1591
25-10-2007, 08:44
منو ببخش عزیز من اگه می گم باهام نمون
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دستای خالیمو ببین آخر قصه رو بخون
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ترانه ای رو که برات گفته بودم فروختمش
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با پول اون نخ خریدم زخم دلم رو بستمش
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
همسفر شعر و جنون عاشق ترین عالمم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو عشقتو ازمن بگیر من واسه تو خیلی کمم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بین من و تو فاصله است یک در سرد آهنی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من که کلیدی ندارم تو واسه چی در می زنی
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این در سرد لعنتی شاید که نخواد وا بشه
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
قلبتو بردار و برو قطار داره سوت می کشه
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
همسفر شعر و جنون عاشق ترین عالمم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو عشقتو از من بگیر من واسه تو خیلی کمم

malakeyetanhaye
25-10-2007, 09:04
وقتی كه بامدادان
مهر سپهر جلوه گری را
آغاز می كند
وقتی كه مهر پلك گرانبار خواب را
با ناز و كرشمه ز هم باز می كند
آنگه ستاره سحری
در سپیده دم خاموش می شود
آری
من آن ستاره ام كه فراموش گشته ام
و بی طلوع گرم تو در زندگانیم
خاموش گشته ام

kar1591
25-10-2007, 09:10
ميخوام برم از پيش تو
صداي تو بازم مياد

چرا ولم نميكني
چرا نميزاري برم

برو كه من خسته شدم
ميبيني طاقت ندارم

يه روز تلافي ميكنم
هرچي بدي كردي به من

اين همه بي وفائيا
جواب خوبي بود به من

هرچي صبوري ميكنم
ميگم يه روز درست ميشه

چقدر بايد ببخشمت
اينكه زندگي نميشه

***
ميخوام تلافي بكنم
چشماي تو يادم مياد

ميخوام برم از پيش تو
صداي تو بازم مياد

چرا ولم نميكني
چرا نميزاري برم

برو كه من خسته شدم
ميبيني طاقت ندارم

يه روز تلافي ميكنم
هرچي بدي كردي به من

اين همه بي وفائيا
جواب خوبي بود به من

هرچي صبوري ميكنم
ميگم يه روز درست ميشه

چقدر بايد ببخشمت
اينكه زندگي نميشه

malakeyetanhaye
25-10-2007, 09:14
انسان به جای آب
هرم سراب سوخته می نوشد
گلهای نو شکفته
این لاله های سرخ
گل نیست
خون رسته ز خاک است
باور کن اعتماد
از قلبهای کال
بار رحیل بسته
و مهربانی ما را
خشم و تنفر افزون
از یاد برده است
باورنمی کنی ؟
که حس پک عاطفه در سینه مرده است؟

malakeyetanhaye
25-10-2007, 09:15
انسان به جای آب
هرم سراب سوخته می نوشد
گلهای نو شکفته
این لاله های سرخ
گل نیست
خون رسته ز خاک است
باور کن اعتماد
از قلبهای کال
بار رحیل بسته
و مهربانی ما را
خشم و تنفر افزون
از یاد برده است
باورنمی کنی
که حس پک عاطفه در سینه مرده است؟

kar1591
25-10-2007, 09:18
تكيه به شونه هام نكن من از تو افتاده ترم
ما كه به هم نمي رسيم بسه ديگه بزار برم

كي گفته بود به جرم عشق يه عمري پرپرت كنم
حيف تو نيست كنج قفس چادر غم سرت كنم
من نه قلندر شبم نه قهرمان قصه ها
نه برده ي حلقه به گوش نه ناجي فرشته ها
من عاشقم همينو بس غصه نداره بي كسيم
قشنگيه قسمت ماست كه ما به هم نميرسيم

malakeyetanhaye
25-10-2007, 09:23
مردی که رستگاری خود را
با روزه های صامت
در طول سالیان به ریاضت
می ساخت
با من یک پیاله می
هفتاد سال اطاعت خود را باخت
وقتی که سخت صخره گرفتند پیکبازان را
من مثل برکشیده حصاری

kar1591
25-10-2007, 09:27
يك دنيا غم و حسرت دل از آغوش تو كندم


ديگه حتي يه بارم من به عشقت دل نمي بندم


به آسونيه يك قصه تو از عشقم گذر كردي


دلم يك گوله آتيش بود تو اونو شعله ور كردي


ميون اين همه آدم شدم تنهاترين تنها

منو اينجا رها كردي تو در اين گوشه دنيا

malakeyetanhaye
25-10-2007, 09:33
در فصل برگ ریز
آمد
دلگیر
چونان غروب غمزده پاییز
و من ملال عظیمش را
در چشمهای سیاهش
خواندم
رفتیم بی هیچ پرسشی و جوابی
وقتی سکوت بود
بعد زمان چه فاصله ای داشت
دیدم که جام جان افق پر شراب بود
من در آن غروب سرد
مغموم و پر ز درد
با واژه سکوت
خواندم سرود زندگیم را
شب می رسید و ماه
زرد و پریده رنگ
می برد
ما را به سوی خلسه نامعلوم
آنگاه عمق وجود خسته ام از درد
با نگاه کاوید
در بند بند سیال سرخ جاری خون را دید
لرزید
بر روی چتر سیاه گیسوی خود را ریخت
آنگاه خیره خیره نگاهش
پرسنده در نگاه من آویخت
پرسید
بی من چگونه ای لول ؟
گفتم ملول
خندید

magmagf
25-10-2007, 11:10
رسم دنیا بهتر از این ها که نیست
در حصار زندگی ، مُهر و سند
پای ما زنجیر قانون زمین
استخاره می کنیم ، هی خوب و بد
...
دادگاه و دادیار و دادرس
پله های چرک و باریک و بلند
راه روهای پر از افکار زشت
تبصره های قوانین ، بند بند
...
عشق در وجدان خود قاضی نبود
یک زن و یک پوشه و پرونده اش...
ماده ی هفتم به یادش مانده بود
مُهر "توقیف است " بر لبخنده اش
...
می تپد قلبی برای حق خود
با صدای آن وکیل از پشت در
چشم هایی با نگاهی نقره ای
ماجرای خاطراتی پشت سر...
...
مبدا تاریکی میدان دید
در قوانین زمین پیدا نبود
فکر های کوته این ابلهان
نقطه ی پایان این غوغا نبود
...
بوی کاغذهای کهنه در فضا
موج خشم و نفرت از فریاد و داد
ذهن خواب آلوده ای می آورَد
لای لایی های مادر را به یاد...
...
لای لای ، ای دخترم حالا بخواب
چشم هایت بسته باید ،بیصدا
با سکوتی که حقارت می دهد
باقی این ماجرا دست خدا...
...

خسته ام ، می خوابم و این خستگی
رفته تا اعماق روح و جسم من
چند سالی همسرت بودم ولی
مُهر "باطل شد" بزن بر اسم من...

sise
25-10-2007, 11:49
نمی خوام بگذره عمری
خسته شی واسه فریبم
یقه ات و نمی گیره هیچکس
آخه من اینجا غریبم
بزن و برو عزیزم
مثل هر کس که زد و برد
طفلی این دل که همیشه
به گناه دیگرون مرد ..

Asalbanoo
25-10-2007, 11:51
دیر است ای امید
جای درنگ نیست
صبر تمام شد
عشق است و ننگ نیست
مردم در انتظار
من عاشق تو ام دل عاشق ز سنگ نیست
دریانورد شو
بر کوه ها بزن
از قله ها بیا
من مرغ خسته ام
بسیار تیره شب که به الماس اشک ها
در انتظار شیشه ی شب را شکسته ام
-------------
سلام جلال جان
کمرنگی؟کجایی نیستید؟

sise
25-10-2007, 12:19
من یه پرنده ام آرزو دارم تو یارم باشی
من یه خونه تنگ و تاریکم کاشکی تو بیای چراغم باشی

سلام مژگان خانوم. دیگه در غربت بودن بهتر از این نمیشه

Asalbanoo
25-10-2007, 12:25
یارب سببی ساز که یارم به سلامت
باز آید و برهاندم از بند ملامت
خاک ره آن یار سفرکرده بیارید
تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت

sise
25-10-2007, 12:34
باورت مي كنم
نه اين كه فكر كني تسليم شده ام ، نه
تنها نمي خواهم جاي مريم ، نم نم برايم
دستمال كاغذي و گل گاوزبان بياوري
نمي خواهم دقيقه اي حتي
سكوت همرنگ چشم هايت را زرد بنويسم
من فكر مي كنم
سبز و ستاره
در فهم هر باران ساده نيست
در فهم هر آسمان صاف علاقه هم نيست
مثل كوچه هايي كه هميشه كوچك مي مانند
مثل شكارچي دريا
كه شبي در ساحل نشسته بود
و آبي هذيان مي گفت
مثل يخچال كه هميشه
بوي گل يخ مي دهد
باورت مي كنم

Asalbanoo
25-10-2007, 12:37
من برات ترانه می گم..تا بدونی که باهاتم
تو خودت دلیل بودنم..بی تو شب سحر نمی شه
می میرم بی تو

sise
25-10-2007, 12:41
گمان مي كني بيهوده
اين همه كلمه به هم مي بافم ؟
و يا در چشم زمستان بيهوده
لنز سبز گذاشته ام ؟
باورت كرده ام
از همان ابتداي سلام
از همان ابتداي سكوت
حالا سايه در سايه
سطر به سطر
سال در سال
پشت پلك هر سه شنبه كه باشي
دوستم داري
من چيزي شبيه آب كم دارم
مرا به درياي سبز مي بري ؟
مرا به ساحل سيب ؟

Asalbanoo
25-10-2007, 12:47
به لطف طبع تو نازم که با عنایت دوست
ز واژه ی شعرت شعور می بارد
ظهور شعر تو بر ذهن نازک اندیشان
هزارها سخن ننو ظهور می بارد
------------
ممنون
شعر بالایی خیلی زیبابود

H M R 0 0 7
25-10-2007, 12:49
ديشب تو كجا بودي من خواب ترا ديدم
بين همه گلها از شاخه ترا چيدم

Asalbanoo
25-10-2007, 12:50
من و آوای گرمت را شنودن
بدین آوا غم دل را زدودن
از اول کار من دلدادگی بود
ولیکن شیوه ی تو دل ربودن
گرفت از من مجال دیده بستن
همه شب بر خیالت در گشودن
قرار عمر من بر کاستن بود
تو را بر لطف و زیبایی فزودن
غم شیرین دوری بر من آموخت
سخن گفتن غزل خواندن سرودن
من و شب های غرببت تا سحرگاه
چو شمعی گریه کردن نا غنودن
چه خوش باشد غم دل با تو گفتن
وزان خوشتر امید با تو بودن

sise
25-10-2007, 12:56
نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی
همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم

خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی
که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم
خوشحالم که خوشتون اومد.
به نظر خودم هم خیلی قشنگه

Asalbanoo
25-10-2007, 12:59
من عشقت را به همه دنیا نمی دم
حتی یادت را به کوه و صحرا نمی دم
با تو می مونم واسه همیشهه

sise
25-10-2007, 13:03
هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد
که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم

هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی
مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم

Asalbanoo
25-10-2007, 13:06
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

sise
25-10-2007, 13:12
مردمان عاشق گفتار من ای قبله خوبان
چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم

H M R 0 0 7
25-10-2007, 13:13
من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد
قفسم برده به باغي و دلم شاد كنيد

Asalbanoo
25-10-2007, 13:15
دوس دارم قایق سواری رو ، ولی
جز تو از هیچ کسی دریا نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوارو نمی خوام
موهای خیلی پریشون نمی خوام
آدم زیادی مجنون نمی خوام
می دونی چشم منو گرفتی و
جز تو هیچی از خدامون نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
چشم شرقی سیاهو نمی خوام
صورتای مثل ماهو نمی خوام
آخه وقتی تو تو فکر من باشی
حق دارم بگم گناهو نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام

sise
25-10-2007, 13:18
من آن گرگ عاشقم

گرفتار بوي پيراهن تو.


شبها همه شب

درين صحاري

به زوزه‫اي بلند

خواب شبانان را مي‫آشوبم

و روزها

ميشهاي معصوم در دلم

آب مي‫نوشند.


چشمان ميشي‫ات

به اندازه همه گرگهاي آفريقا

گرسنه‫ام كرده است.


اي ماه!

اي يوسف سربراه!

در نيل چشمانت

غرقه خواهم شد ...

Asalbanoo
25-10-2007, 13:20
دفترم عادتشه ، فقط تو روش خط بکشی
خودتم خوب می دونی بدون امضا نمی شه
تو رو باید تو تمام کتابا ، نه کمته
حرف تو خلاصه نیس ، پس توی انشا نمی شه
چشاتو نمی شه گفت چه رنگیه بس که گلی
هیچ چشی ، چش نزنم ، انقد زیبا نمی شه
راستی تو منو یادت رفته ،‌آره ؟
من همونم که بدون تو شباش به غیر یلدا نمی شه

H M R 0 0 7
25-10-2007, 13:23
هر كس بد ما به خلق گويد ما سينه او نمي خراشيم
ما خوبي او به خلق گوييم تا هر دو دروغ گفته باشيم

sise
25-10-2007, 13:25
من اما
برای تو
کلمه کم می‌آورم
بانوی من!
شعر بلد نيستم
وقتی آمدی
با چشم‌هام می‌گويم

Asalbanoo
25-10-2007, 13:27
ماه روزا میاد مکتب ،‌پیش مژه ی نازت
بارون شده شاگرد ،‌شب تا سحر سازت
پروانه میاد دورت ، تنها واسه ی مردن
مردن پیش چشم تو ، یعنی همیشه بردن
دریا شنیدم عصرا ،‌ موتو می زنه شونه
راستی دیگه فهمیدم محض چی پریشونه
پیش یه نگاه تو ، کوها همیشه موم ن
بیچاره گلا پیشت یه عمره که محکومن
کوها تو زمستونا از دوره که پر برفن
پیش تو میان هیچن ، در حد دو تا حرفن
رنگین کمونم سادس ، پهلوی تو بی رنگه
چشمای تو که باشه ، جای آسمون تنگه
با اسم تو سیمرغا ، پر می کشن و می رن
با برق نگاه تو می سوزن و می میرن

sise
25-10-2007, 13:29
نفسهايت را

پُک می زنم ؛

ريه هايم

غرق بوسه می شوند...

H M R 0 0 7
25-10-2007, 13:33
ديشب تو كجا بودي من خواب ترا ديدم
بين همه گلها از شاخه ترا چيدم

magmagf
25-10-2007, 13:41
کمي گذشت و فنجان قهوه خالي شد
که گفت: -فال بگيريم مرد رويايي....
- من اعتقاد به فا.......
- هي پسر تو معرکه اي.....
ببين چه فال تميزي! تو روح دريايي
زني که پا به دلت زد به فکر ساحل بود
به فکر لنگر يک کشتي مقوايي
که ناخداي هوس روي عرشه ي شهوت
سکان به دست بتازد به سوي رسوايي
براي کودکيش هيچ کس ترانه نخواند
براي کودک فردا نخواند لالايي

mohammad99
25-10-2007, 22:28
برای من
یعنی تمنای او
حتی آن مهری که به کینام ریخته است
هنوز آن گوشه های نایاب دلم
سیر بودن با او بی قرار است
هنوز نامش عزیز ترین قشنگی هاست
در این اوقات ناخوش دلتنگی ها
هنوز ...

magmagf
25-10-2007, 23:26
زود زودی ! دیر دیرم
من یه آواز اسیرم
تو مثه ماه هلالی ! نازنین ! جای تو خالی !
زیر ضربه های رگبار
تشنه ام ! تشنه ی دیدار
من رو به خاطره نسپار
نگو رویای محالی ! نازنین ! جای تو خالی !

sise
26-10-2007, 11:17
خانه ام ابري ست
يكسره روي زمين ابري ست با آن

از فراز گردنه خرد و خراب و مست
باد مي پيچد
يكسره دنيا خراب از اوست
و حواس من
آي ني زن كه تو را آواي ني برده ست دور از ره ،كجايي ؟

magmagf
26-10-2007, 11:21
یادش به خیر اون قدیمها زمون بچگی ما
بازی می کردیم تو گلها غصه میشد جدا ز ما

مادربزرگ مهربون مونسمون همدم مون
میون باغچه و گلها قصه می گفت برایمون

حالا دیگه تو این روزها دلها شده همه سیاه
گل وفا تو قلب ما با کینه ها شده فنا

تموم شد آب برکه ها گلها به شکل صخره ها
پرنده ها تو آسمون دونه دونه از هم جدا

حتی همون یه پنجره با صدهزار تا منظره
مثل دلها شکسته شد تو ذهن ما شد خاطره

خونه ما خرابه شد مادربزرگ آواره شد
زمون شادیها گذشت دلها پر از گلایه شد

Mahdi_Shadi
26-10-2007, 11:29
دل رفت بر كسيكه سيماش خوشست
غم خوش نبود وليك غم‌هاش خوش است
جان مي‌طلبد نمي‌دهم روزي چند
در جان سخني است،تقاضاش خوشست

sise
26-10-2007, 11:39
تا لب تو آنچه بهتر آن برد
کس ندانم کز لب تو جان برد

دل خرد لعل تو و ارزان خرد
جان برد جزع تو و آسان برد

کیست آن کو پیش تو سجده نبرد
بنده باری از بن دندان برد

زلف تو چوگان به دست آمد پدید
صبر کن تا گوی در میدان برد

مردن مردان کنون آمد پدید
باش تا شبرنگ در جولان برد

من کیم کز تو توانم برد ناز
ناز تو گر تو تویی سلطان برد

Asalbanoo
26-10-2007, 11:41
دست گذاشتم رو کسی که رنگ چشماش روشنه
شمشاد همسایمون پیش قدش یه سوزنه

دست گذاشتم رو کسی که طعم چشماش عسله
کمترین شعری که تو می شنوی از اون غزله

دست گذلشتم رو کسی که ماه ازش طلب داره
خورشید از شعله ی چشمای اونه که تب داره

دست گذاشتم رو یکی که همه دور و برشن
مردشن ، دیوونشن ، مجنونشن ، پرپرشن

magmagf
26-10-2007, 11:50
نان گرم آماده است
ولی
شما کنار بوته های زرد ذرت باشید
آب را در کوزه بریزید
کوزه را کنار تنها بوته ی گل سرخ
بگذارید
ما
شما را هنوز به خاطر آن گل سرخ
دوست داریم

mehrad3
26-10-2007, 12:04
مادر دلم گرفته
کو سرزمین رویام
کفشای قرمزم نیست
کو شهر بچگی هام
مادر بی تو غریبم
چشمای صادقت کو
نوازشت کجا رفت
اون قلب عاشقت کو
من موندم و غریبی
من موندم و شکستن
دنیا سرم خراب شد
وقتی چشماتو بستم

mohammad99
26-10-2007, 12:13
من دلم میخواهد

خانه ای داشته باشم پر دوست

کنج هر دیوارش

دوستهایم بنشینند آرام

گل بگو ُ گل بشنو

هر کسی میخواهد

وارد خانه پر عشق و صفای من گردد

یک سبد بوی گل سرخ

به من هدیه کند

شرط وارد گشتن

شست و شوی دلهاست

شرط آن داشتن

یک دل بی رنگ و ریاست

بر در ش برگ گلی می کوبم

روی آن با قلم سبز بهار

می نویسم : ای یار

خانه ما اینجاست

تا که سهراب نپرسد دیگر

خانه دوست کجاست......

magmagf
26-10-2007, 12:14
تمنای تپش گندمزار را
می توان شنید ،
آن هنگام
که از شوره زار ذهنم می گذری
تا مرتکب گناهی شویم
که عمری همدیگر ر ا مقصرش بدانیم ،
و فلاسفه
همچنان گیج آن باشند ،
که زن مرد رافریفت
یا مرد زن را .........

mohammad99
26-10-2007, 12:21
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوي تو، ليکن عقب سر نگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما کردي
تو بمان و دگران ، واي به حال دگران

mehrad3
26-10-2007, 12:27
نیستی شاعرکه تا معنای حافظ را بدانی
ور نه بیهوده نمی خواندی بسوی عاقلان آن را

mohammad99
26-10-2007, 12:33
امشب میخوام دعا کنم خدا تورا صدا کنم
گریه کنم داد بزنم
یه دم خدا خدا کنم
تو گریه هام یواش بگم
از غم دوریهاش بگم
میخوام بگم که باختمش
اما چقدر میخواستمش

magmagf
26-10-2007, 12:35
شاهدان بازيگر و يار ديرين در بهتي از انتظار
تا كه شايد بيابد مهربان يار خود ز بازاري ديگر
قحط محبت است در اين ديار ،خدايا رحمتي فرست
ايوب و نوح را به پا دار يا كه طوفاني ديگر
ميخانه ها ويران و ساغرها بشكسته است
تا كه مهربان آيد در بر و از نو جامي ديگر

mehrad3
26-10-2007, 12:40
شاید به زخم من که می پوشم به چشم شهر آن را
در چشمهای بی نهایت مهربانش مرهمی نیست
شاید ویا شاید ....هزارن شاید دیگر
اگرچه هم اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست

mehrad3
26-10-2007, 12:45
رنگ سال گذشته را دارد همه ی لحظه های امسالم
365 حسرت می کشم به دنبالم
قهوه ات را بنوش و باور کن
من به فنجان تو نمی گنجم
دیده ام در جهان نما چشمی
که به تکرار میکشد فالم

mohammad99
26-10-2007, 12:47
من از بی‏قدری خار سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمی‏گردد از این بالانشینیها

mehrad3
26-10-2007, 12:50
اشک مخصوص تماشاست اگر بگذارند
و تماشای تو زیباست اگر بگذارند

mohammad99
26-10-2007, 12:53
ديگر جايي براي گلايه نيست
تنها مي خواهم بنويسم که روزي روزگاري
پيش آنکه مرا عشق آموخت
پيش دلم
کم نياورم
مي خواستي بشنوي بشنو

mehrad3
26-10-2007, 12:57
و صدایم را نمی شنود در فریاد سکوتم
و نگاهم را نمی بیند در تلالو مردمک خاموشم
و لبخند بغض مرا نمی فهمد
آنگاه که دلم از غروب زخم می خورد

و فریاد یک پرستو از دور می آید
که به من می گوید هر گاه خواستی بروی
دلت را از هر چه نرفتن است خالی کن
و آنگاه که دلت از غروب زخم خورد
نئش ستاره ای طلایی را خواهی دید
و این ها آثار رفتن است
ولی من می دانم
رفتن هم چیزی شبیه اشتباه آمدن است

mohammad99
26-10-2007, 13:28
تمام عمر ما به همین سادگی گذشت

دیروز های کسی را دوست داشتیم
این روزها دلتنگیم...
این روزها تنهاییم
تنها


فعلا

mehrad3
26-10-2007, 13:36
از سینه تنگم دل دیوانه گریزد
دیوانه عجب نیست که از خانه گریزد
من از دل ودل از من دیوانه گریزان
دیوانه ندیدم که ز دیوانه گریزد

magmagf
26-10-2007, 13:37
کوچه های کودکی هایم دریغ
بوی باد و بوی طوفان می دهند
بوی حسرت، بوی حیرت، بوی حزن
بوی یک جمع پریشان می دهند

دوستان یک یک ازاینجا رفته اند
رو به سوی شهر رویاهای خود
می روم آهسته و حس می کنم
خاری از اندوه را در پای خود

mehrad3
26-10-2007, 13:43
درس تلخ ایام است بایدش بیاموزی
گرچه دیگری افروخت شعله را تومی سوزی

magmagf
26-10-2007, 13:54
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند

خود ندانم چه خطایی کردم
که ز من رشته الفت بگسست
در دلش جایی اگر بود مرا
پس چرا دیده ز دیدارم بست

mehrad3
26-10-2007, 14:00
تنهاییم را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست
غم انقدر دارم تمام فصل ها را بر سفره ی رنگین خود بنشانمت بنشینی
غمی نیست

mohammad99
26-10-2007, 14:02
تا در زمین مرده تو را جستجو کنم

تا از زمین مرده تنت را نفس کشم

من اعتراف می کنم عاشق نبوده ام

اینسان غریب کی زغمت زوزه کرده ام

Asalbanoo
26-10-2007, 14:06
من می خوام خودم پسرتشت کنم
نمی ذارم که کسی خدات بشه
نمی ذارم به بهونه ی کسی
عشق و دنیای منو یادت بره
تو یه عمره ، دیگه ، زیبای منی
با یه دنیا اعتماد و خاطره
نمی ذارم تو رو صیدت بکنن
نمی ذارم که تو از پیشم بری

mohammad99
26-10-2007, 14:11
يادت هست رفیق
گفتم
دل من
اجازه نمي دهد که رو در روي رفیق بگویم
از آنچه که نمي توانم
حال
حال دلم می گوید و دستم می نویسد

رفیق
به جان تو
که از هيچکس و ناکس گله اي ندارم
از عزيزانم حتي
عزيزاني که مرا به سادگي باد
آشفتند و پر پر کردند
نه نه
ديگر جايي براي گلايه نيست
تنها مي خواهم بنويسم که روزي روزگاري
پيش آنکه مرا عشق آموخت
پيش دلم
کم نياورم
مي خواستي بشنوي بشنو
اين من است
که مي خواهد بگويد
بخواند]



0000000000000000000000000000000
0000000777770000000777770000000
0000077777777700077777777700000
0000777777777770777777777770000
0000777777777777777777777770000
0000777777777777777777777770000
0000077777777777777777777700000
0000007777777777777777777000000
0000000077777777777777700000000
0000000000777777777770000000000
0000000000000777770000000000000
0000000000000007700000000000000

mehrad3
26-10-2007, 14:13
یک عمر دور و تنها
تنها به جرم اینکه
او سرسپرده می خواست
من دل سپرده بودم

sise
26-10-2007, 14:14
مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن
زبان کوته ما را به خود دراز مکن

مکن مباد که عادت کند طبیعت تو
بد است این همه عادت به خشم و ناز مکن

پر است شهر ز ناز بتان نیاز کم است
مکن چنانکه شوم از تو بی نیاز، مکن

من آن نیم که بدی سر زند ز یاری من
درآ خوش از در یاری و احتراز مکن

Asalbanoo
26-10-2007, 14:30
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می كنن
تو هیچ دلی جا نداره
دوره زمونه دوره ی حرفای عاشقانه نیست
صحبت پول و شهرته ، صحبتی از ترانه نیست
یه روز منو خواسته بودی ، یه روز خیلی خوب دور
امروز چه راحت نمی خوای ، من بد شدم بهانه نیست

mehrad3
26-10-2007, 14:34
تا تو با منی زمانه با منست
بخت و کام جاودانه با من است
تو بهار دلکشی و هم چو جان
شور و شوق صد ترانه با من است

mohammad99
26-10-2007, 14:45
تا جدا ماند من در من ز هر بیگانه ای

از تو هم ای عشق بی فرجام من بگریختم



برگ زردی بودم و در تند باد حادثات

بر تن هر شاخه ی بی ریشه ای اویختم

mehrad3
26-10-2007, 14:52
آن قفس را دوست می دارم

بگذار تا خود را نهان سازم
ای قصه گوی دل
ای آرزوی دل
با من مبادا بی وفاگردی
با دیگری پیمان ببندی
آشنا گردی
آه ای تمام هستیم از تو
از پای دل مگشای زنجیرم
من بی تو می میرم

mohammad99
26-10-2007, 14:56
من پاره پاره می نهم این زخم در دلم

من تکه تکه می نهم این خانه روی هم

می سازمت دوباره اگر باورم کنی

می سازیم دوباره اگر باورت کنم

mehrad3
26-10-2007, 14:59
من به دنبال دل گمشده ای می گردم
یک پریدن به من احساس کبوتر بدهید

TEC
26-10-2007, 15:01
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن...

Mahdi_Shadi
26-10-2007, 16:29
نرگس مست نوازش كن مردم دارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد

magmagf
26-10-2007, 17:44
دیگر نه بی قراری من و کلمه
و نه بی تفاوتی کسی که تویی
اهمیت دارد
نه لب بی تبسم دی ماه
نه سکوت بی روزن این جمعه
نمی دانی چه قدر آواز ، کف گلویم
و چه قدر قمری ، کف دستم

pillx
26-10-2007, 17:49
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد رفت *** قضای آسمان است این و دیگر گون نخواهد شد

رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت *** مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهد شد

cityslicker
26-10-2007, 18:01
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم

magmagf
26-10-2007, 19:26
مدتی بود که دست و دلم به تدارک ِ ترانه نمی رفت!
کم کم این حکایت ِ دیده و دل،
که ورد ِ زبان ِ کوچه نشینان است،
باورم شده بود!
باورم شده بود،
که دیگر صدای تو را در سکوت ِ تنهایی نخواهم شنید!
راستی در این هفته های بی ترانه کجا بودی؟
کجا بودی که صدای من و این دفتر ِ سفید،
به گوشت نمی رسید؟

mehrad3
26-10-2007, 20:33
درآن شهری که مردانش عصا از کور می دزدند
من از خوش باوری آنجا محبت جستجو کردم

magmagf
26-10-2007, 20:53
می دونم دلت گرفته ؛ من برات سنگه صبورم
چی شده تنها نشستی ؛ مثل تو از همه دورم
واسه من زندگی سرده ؛ نکنه تو هم غریبی
کاش می شد اشکهات و پاک کرد؛بمیرم تو هم بریدی؟

mehrad3
26-10-2007, 20:58
یارب اندر دل آن خسرو شیرین انداز
که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند

magmagf
26-10-2007, 21:04
دل ديونه ي عاشق ديگه طاقتي نداره
نگو تا اخر قصه قسمت من انتظاره

بي تو و بدون يادت لحظه هام پر از سكوته
بيا بشكن اين سكوت و ببين عاشق روبروته

شب من سياه و سرد ستاره چشماتو وا كن
نذار از نفس بي افتم من و از غصه رها كن

دل ديوانه تنها مثل دنيا بي وفا نيست
هر جاي دنيا كه باشي دل من از تو جدا نيست

salma_ar
26-10-2007, 21:23
تنها
اگر دمی
کوتاه آیم از تکرار این پیش افتاده ترین سخن که " دوستت می دارم "
چون تن دیسی بی ثبات بر پایه های ماسه
به خاک در می غلتی
پس از تو چه خواهد ماند
چون من بگذرم؟
با این همه
بغض ام اگر بترکد...
نه
پر کاهی حتی بر آب نخواهد رفت
می دانم !

pillx
26-10-2007, 21:46
مسلمانان مرا وقتی دلی بود *** که با وی گفتمی گر مشکلی بود

به گردابی چو می افتادم از غم *** به تدبیرش امید ساحلی بود

salma_ar
26-10-2007, 21:52
دردا
دردا که مرگ
نه مردن شمع و
نه بازماندن ساعت است
نه استراحت آغوش زنی
که در رجعت جاودانه
بازش یابی
تجربه ئی است
غم انگیز غم انگیز.....

magmagf
26-10-2007, 22:34
زخمی تر از همیشه
از درد دل سپردن
سر خورده بودم از عشق
در انتظار مردن
با قامتی شکسته
از کوله بار غربت
در جستجوی مرهم
راهی شدم زیارت
رفتم برای گریه
رفتم برای فریاد
مرهم مراد من بود
کعبه تو رو به من داد

salma_ar
26-10-2007, 22:43
در آوار مغرورانه شب آوازی برآمد
که نه از مرغ بود و نه از دریا
وبار خستگی تبار خود را همه
من
بر شانه های فرو افتاده خویش
احساس کردم

mehrad3
26-10-2007, 23:30
من از اظهار نظر های دلم فهمیدم
عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند

magmagf
26-10-2007, 23:33
دوم دی ماه ، پنجم پنجره ، هفتم آسمان ، نهم آبان
این روزها در تقویم هیچ خدایی ثبت نشده
فقط تو می دانی و من
لب هایم پر از ستاره و دوستت دارم است
لب هایم پر از حروف اشاره ، حروف نام تو
حالا مرا ورق بزن ... دختر صفحه ی بعد سطر اول می نشیند
آن قدر منتظر تا به سطر دوم بیایی بی بهانه ، بگویی دوستت دارم و نقطه
مرا ورق بزن

mehrad3
26-10-2007, 23:40
نمی رنجم اگر باور نداری عشق پاکم را
که عاشق از عیار افتاده دراین عصر عیاری

magmagf
27-10-2007, 00:05
يك نفرهست كه چون چلچله ها روز و شب شيفته پرواز است
توی چشمش چمنی ازاحساس توی دستش سبدی آواز است
يك نفر هست كه يادش هر روز چون گلی توی دلم می رويد
آسمان ، باد ، كبوتر ، باران قصه اش را به زمين می گويد
يك نفر هست كه از راه دراز باز پيوسته مرا می خواند
گاهگاهی به خودم می گوییم تا ابد توی دلم می ماند

mehrad3
27-10-2007, 00:16
در همین ویرانه خواهم ماندو از خاک سیاهش
شعرهایم را به ابی های دریا می رسانم
گر تو مجذوب کجا اباد دنیایی
من اما جذبه ای دارم که دنیا را به اینجا می کشانم

mohammad99
27-10-2007, 00:30
موج وحشي ام که بي خبر ز خويش

گشته ام اسير جذبه هاي ماه

گفتي از تو بگسلم....دريغ و درد

رشته ي وفا مگر گسستني است ؟

بگسلم ز خويش و از تو نگسلم

عهد عاشقان مگر شکستني است ؟

ديدمت شبي به خواب و سرخوشم

وه....مگر به خوابها ببينمت

mehrad3
27-10-2007, 00:36
تو ای صنم!که مرا دردلی چه سود از این
که میان من ودل هزار فرسنگ است

mohammad99
27-10-2007, 00:43
تحصيل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب اين فضايل

حلاج بر سر دار اين نکته خوش سرايد
از شافعی نپرسند امثال اين مسال

*-*

رفیق خسته نباشی

mehrad3
27-10-2007, 00:48
لحظه های تلخ غربت
هفته های بی مروت
تو نبودی که ببینی شب تار انتظارو




ممنون شماهم خسته نباشید

mohammad99
27-10-2007, 01:09
شبی با چشم خود دیدم

که خورشید...

به جای ماه می تابد

و باران از نگاه ماه

به جای ابر می بارد

و موشی گشته همبستر

به جای موش .... با گربه

و طاووسی حسادت میکند بر زاغ

شبی با چشم خود دیدم

که شیری ...تاج خود می بخشد از انصاف

و گرگی... مهر می ورزد به یک بره

و من آن شب

نگاهم...

آنطرف از زندگی را

سخت زیبا دید...
*-**

از صبح داری پیوسته مشاعره میکنی

mehrad3
27-10-2007, 01:13
در خواب عاطفه ام
ندانسته به رازی شبیه شدم
رازی که ستاره را در تصویر بزرک اسمان لو داد















از تنهایی و بیکاریه متاسفانه اما از فردا پسرم میاد سرم شلوغ میشه

mohammad99
27-10-2007, 01:16
دیشب اومدم خونتون نبودی
راستشو بگو کجا رفتی
یادته قول دادی قالم نظاری
هی واسم عذر و بهونه نیاری
راستشو بگو کجا رفته بودی
به خدا رفته بودم سقا خونه دعا کنم
شمعی که نذر کرده بودم واسه تو ادا کنم
دروغ نگو ، دروغ نگو ، دروغ نگو تو رو به خدا گولم نزن
بهم می گن پشت سرت از مرد و زن
تو رو با رقیب من دیده ان تو جاجرود که با او گرم سخن نشسته بودی لب رود
تو رو با رقیب من دیده ان تو جاجرود نشسته بودی لب رود
دروغ میگن دروغ میگن به خدا رفته بودم سقاخونه دعا کنم
شمعی که نذر کرده بودم واسه تو ادا کنم
چرا رفتی و قالم گزاشتی
مگه با دیگری وعده داشتی
چی می شد اگه پیشم می موندی منو انتظار نمی نشوندی

*-*-*

خب خدا رو شکر چشمتون روشن

منم شبای زیادی رو اینجا صبح کردم دی:

mehrad3
27-10-2007, 01:23
یه دست آشنایی نیست
تو خونه ردپایی نیست
حتی دریغ از یه صدا
گریه که هم صدایی نیست









ممنون از تو جهتون
فردا قول میدم دیگه نیام

mohammad99
27-10-2007, 01:30
تک و تنها به تو مي انديشم .

همه وقت ، همه جا

من به هر حال که باشم به تو مي انديشم .

تو بدان اين را ، تنها تو بدان !

تو بيا

تو بمان با من ، تنها تو بمان !

جاي مهتاب به تاريکي شب ها تو بتاب

من فداي تو به جاي همه گل ها تو بخند .
--***

نه منظور من رو بد متوجه شدید

گفتم خدا رو شکر که پسرتون تشریف میارن(منظورم این بود به خدا)

ما که خوشحال میشیم

mehrad3
27-10-2007, 01:34
دفتر شعر جنون بار مرا پاره کنید
یا به یک شاعر دیوانه دیگر بدهید





من هم همینطوری گفتم ار الطفات شما ممنون

mohammad99
27-10-2007, 01:45
دلم را لرزاندی و رفتی


چو مرغ شب خواندی و رفتی


تو اشک سرد زمستان را


چو باران افشاندی و رفتی



*-*


من بیشتر

mehrad3
27-10-2007, 01:49
یاد دارم آن روزی که دیدمت

جوان بودی و مست و تابناک
و هر چه با تو بود می درخشید
تو بی تاب به همه سو نگاه می کردی
گلبرگ های لبانت در صدف دندان هایت فشرده شد
و قلب من سخت تپید
من عشقم را بر تو نثار کردم و لبخندی مرموز بر چهره ات وزید




پس فردا بازم میام اگه شعرام تموم نشه

mohammad99
27-10-2007, 01:53
دوباره بارون به دلم سر ميزنه
دوباره اشک به اين خونه در ميزنه
دوباره من کنار تو ميشينم
دوباره من تو رو تو خواب ميبينم

دوباره باز کنار هم نشستيم
دوباره باز دل شبو شکستيم
دوباره با تو چشم تو چشم ميشينم
دوباره باز دست تو رو ميگيرم

دوباره قصه هاي شب سياهه
دوباره آرزوي من يه خونه روي آبه
دوباره عشق ما دو تا حرف محاله
دوباره روياي جنون با تو خياله

دوباره عشق ما دو تا پيش خداست
دوباره دست ما دو تا از هم جداست
دوباره من به عشق تو مهر نبايد ميزنم
دوباره من به ياد تو اسم تورو خط ميزنم

دوباره تو ميري به خاطرات دور
دوباره من ميشم يه مرد سوت و کور
دوباره من دوباره تو تنها ميشيم
دوباره ما ستاره اي تو قلب آسمون ميشيم

دوباره اين رويا به آخر ميرسه
دوباره ماه پلکاشو رو هم ميکشه
دوباره آسمون دلش ابري ميشه
دوباره اين شعر سپيد سياه ميشه



*-*

اقا بیا شعر خودش جور میشه.

mehrad3
27-10-2007, 02:02
هردم صدای پای تو می امد از هر سو
دیگر نمی اید صدایت با من بمان ای دوست




چشم حتما پس فردا میام ممنون

mohammad99
27-10-2007, 02:05
تو وجود خالی تو جز دروغ هیچی ندیدم



کاش می شد به این حقیقت پیش از اینها می رسیدم



سوختم و سوختم و ساختم ، هرچی داشتم به پات باختم



کاش تو رو از روز اول مثل امروز می شناختم



آخه عشق؛ یعنی شکستن ، عاشقانه سر سپردن



دل سپردن به سرابت ، در سکوت خویش مردن



یه روزی یه روزگاری ، حرف بین ما نگاه بود



عشق و نقاشی می کردیم ، نقش ما خورشید و ماه بود



بعد از اون واژه نوشتیم ، جمله مون ستاره چین بود



مثل دریا آبی بودیم ، معنی زندگی این بود



سوختم و سوختم و ساختم ، هرچی داشتم به پات باختم



کاش تو رو از روز اول مثل امروز می شناختم



آخه عشق؛ یعنی شکستن ، عاشقانه سر سپردن



دل سپردن به سرابی ، در سکوت خویش مردن
*-*


فردا منتظریما

mehrad3
27-10-2007, 02:09
نمی دونم کدوم دست کتاب غصه رو بست
نگاه من عاشق به چشمای تو دل بست





فردا صبح سر کار و بعد از ظهر مشغول پسرم هستم اما پس فردا صبح بیکارم

mohammad99
27-10-2007, 02:17
تو و من در میل چمن چون گل خندان از مستی در گریه من

با دگران دمخور شب نوشی می.. من ز فراقت ناله کنم تا کی؟

تو و می چون ناله کشیدن ها من وگل چون طعمه دریدن ها ز رقیبان خواری دیدن ها...

دلم از غم خون کردی چه بگویم چون کردی دردم افزون کردی

برو ای از مهر و وفا عاری برو ای عاری ز وفاداری بشکستی چون گلبرگ عهد مرا



*-*

هر وقت تشریف بیارید باعث خوشحالیه

mehrad3
27-10-2007, 02:22
ای کاش هرگز نمی دیدم ترا...
کاش ای تنها امید زندگی
می توانستم فراموشت کنم
یا شبی چون آتش سوزان دل
درنهیب سینه خاموشت کنم
ای کاش احساس نیاز دیدنت
از وجودم چون وجودت دور بود
در دل آتش نمی زد آن نگاه
ای کاش آن شب چشمهایم کور بود
ای کاش آن شب در گلستان خیال
ای گل وحشی نمی چیدم ترا
تا بسوزم در خزان آرزو
ای کاش هرگز نمی دیدم ترا
ای کاش هرگز نمی دیدم ترا



ممنون پاینده باشید

magmagf
27-10-2007, 05:33
از اینجا به بعد
که تو چترت را نو می کنی
من از راههای پراز چتر رفته برمی گردم
ولی تو آمدنم را خواب نخواهی دید

از اینجا به هر کجا
من بدون ساعت راه می روم
بدون هر روز که صبح را
از پنجره به عصر می برد
و پای سکوت ماه
به خاطره خیره می شود

Payan
27-10-2007, 06:54
دل را ببين دل را ببين
در كوي جانان آمده
ساقي بساطي نو فكن
مطرب بيا چنگي بزن

cityslicker
27-10-2007, 11:37
نیازار موری که دانه کش است

که جان دارد و جان شیرین خوش است

mohammad99
27-10-2007, 13:58
تورو فراموشت کردم گه گداری یادم میای
میخوام پیشم باشی گه گداری بازم
من خدایی باهاتم تو رو بخشیدم
ولی به من بگو یهو کی بود تو رو منفی کرد
دیوونت من بودم
میدونم من بودم تو رو آدمت کردم
برو آدم بدبخت
فکر نکن تو نیستی میشکنه بغض گلوم
نه خانومم ممد هنوز تخسه بدون

Asalbanoo
27-10-2007, 15:21
نی به آتش گفت...کین آشوب چیست
ور تو را زین سوختن مطلوب چیست
--------------
با صدای شهرام ناظری بخونید

ممد خط اخری شعرت
خصوصی بود؟

cityslicker
27-10-2007, 15:54
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت ، کافری ست

.
.

راهرو گر صد هنـــــر دارد ، توکــــــل بایدش

magmagf
27-10-2007, 16:11
شگفتا که هرگز صدایی به گوشم نرسید که مرا بیخود کند
شگفتا که مرگ رویایی شده و عشق خوابی با فرجامی بد
شگفتا که دوست داشتن بندهء حقیری شده و بر زبان هر دونی جاری است
شگفتا که پر از حرفم و بیان در خاموشی جان میدهد

cityslicker
27-10-2007, 16:15
دلا خوبـــان دل خونیــن پسنــدنــــد
.
.
دلا خون شو که خوبان این پسندند


متاع کفر و دین بی مشتری نیست
.
.
گروهی آن گروهی این پسنــدنــد !

magmagf
27-10-2007, 16:18
طعم گس چهارشنبه
بوی تمشک و خاکستر
عطر تنبور و فلوت
دیروز کبوتری از من سراغ تو را می گرفت
یادم افتاد از هفتم آسمان ندیدمت
و چه قدر دلم برایت تنگ شده
من اگر نخواهم با روزهای خدا صبوری کنم چه می شود ؟

cityslicker
27-10-2007, 16:25
دوستی گفت صبر کن
زیراک صبر کار تو خوب زود کند

آب رفته به جوی باز آرد

کارها به از آن چه بود کند

گفتم ار آب رفته باز آید

ماهی مرده را چه سود کند

sise
27-10-2007, 17:32
دمی تو شربت وصلم نداده‌ای جانا
همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو

اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا
دو پایم از دو جهان نیز درکشم بی تو

پیام دادم و گفتم بیا خوشم می‌دار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو

TEC
27-10-2007, 18:36
و عشق صدای فاصله هاست..
صدای فاصله هایی که غرق ابهامند.

سیسه امضات خیلی قشنگه.

magmagf
27-10-2007, 18:47
دوستت دارم
حتی اگر تمام قطره های باران بازم بدارند
می دانی
بعد از زمستان و قبل از بهار فصل دیگری هم هست
قول بده برای هیچ پروانه ای نگویی
فصلی که ایینه ها از کار می افتند
و آدم ها رو به روی دیوار می ایستند
موهایشان را شانه می کنند و آواز می خوانند
تو دست مرا می گیری
و در کوچه ها می دویم
دیگر هیچ کس نمی پرسد از ماضی آمده ایم یا مضارع

hellgirl
27-10-2007, 18:55
عيب رندان مكن اي زاهد پاكيزه سرشت
كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

Gita
27-10-2007, 20:17
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی، در ماجرا ببستی

magmagf
27-10-2007, 20:48
از چه رو خاک زمین
شده تقسیم چنین
یک جهان صدها دست
مرزها ،‌مرز شکست
تو جهان سوم
او جهانی دیگر
سهم او هر چه که هست
سهم تو خون جگر
سهم از ما بهتران
ثروت و امن و امان
سهم پا برهنه ها
فقر و زندان و بلا

Gita
27-10-2007, 21:01
کس ندانم در این شهر که گرفتار تو نیست
هیچ بازار چنین گرم که بازار تو نیست
خود که باشد که تو را بیند و عاشق نشود
مگرش هیچ نباشد که خریدار تو نیست
کس ندیدست تو را یک نظر اندر همه عمر
که همه عمر دعاگوی و هوادار تو نیست
آدمی نیست مگر کالبدی بی​جانست
آن که گوید که مرا میل به دیدار تو نیست
ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته​ای
صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست
جور تلخست ولیکن چه کنم گر نبرم
چون گریز از لب شیرین شکربار تو نیست
من سری دارم و در پای تو خواهم بازید
خجل از ننگ بضاعت که سزاوار تو نیست
به جمال تو که دیدار ز من باز مگیر
که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست

magmagf
27-10-2007, 21:02
تا لبی بر لب من می لغزد
می کشم آه که کاش این او بود
کاش این لب که مرا می بوسد
لب سوزنده آن بدخو بود

می کشندم چو در آغوش به مهر
پرسم از خود که چه شد آغوشش
چه شد آن آتش سوزنده که بود
شعله ور در نفس خاموشش

Gita
27-10-2007, 21:23
شب که تاریکی می افتد بیگاه به بام من و تو
خطر می برد رشته کلام من و تو
شب که در، سنگر خاموشی همرزمانیم
شب که بیدار به ناچار، به غمخواری هم می مانیم
به تو می اندیشم به خود می نگرم
راستی را چه جداییست میان من و تو
اندر آنجا که خطرهاست به جان من و تو

اندر آنجا که خطرهاست به جان من و تو

cityslicker
27-10-2007, 21:25
و لحظه های غم انگيز و باز دانشگاه

تو گرم درسی و من گرم کندن اسمت
به گوشه گوشه هر ميز و باز دانشگاه"

دم غروب و حضور خسته اشياء
هوای وسوسه آميز و باز دانشگاه

Gita
27-10-2007, 21:45
هان ای عقاب عشق
از اوج قله های مه آلود دور دست
پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من
آنجا ببر مرا که شرابم نمیبرد!

cityslicker
27-10-2007, 21:46
در این زمانه بی های و هوی لال پرست خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
.
.


هنوز زنده ام و زنده بودنم خاری است به تنگ چشمی نامردم زوال پرست

mohammad99
27-10-2007, 21:47
تو گیر و دار، ای بابا
دلتو هیچ
حالمون خوش
ای بی مروت
دیگه دلی میمونه که جور دل کبوتر بطپه که با شما از جون زندگیش بگه؟
بگه که هنوز زنده ست...
هنوز زنده ست...
هنوز زنده ست...
هنوز زنده ست...
هنوز زنده ست...

اگه صدا صدای منه
نفس اگه نفس تو
بذار که اون خوش غیرتاش بدونن
که دل
دل ممد دل نیست
دیگه دل نمیشه
نه دیگه این واسه ما دل نمیشه

cityslicker
27-10-2007, 21:56
همچنان روز نخست
تويي آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق
دل من بردي و با دست تهي
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتشي عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر كه گورم بشكافند عيان مي بينند
زير خاكستر جسمم باقي است
آتش سركش و سوزنده هنوز

mohammad99
27-10-2007, 22:17
زندگي زيباست اي زيبا پسند
زنده انديشان به زيبا مي رسند
آنقدر زيباست اين بي بازگشت
كز برايش مي توان از جان گذشت
مردن عاشق نمي ميراندش
در چراغي تازه مي گيراندش

ghazal_ak
27-10-2007, 22:49
شبم طی شد کسی بر در نکوبید


به بالینم چراغی کس نیفروخت


نیامد ماهتابم برلب بام


دلم از این همه بیگانگی سوخت

IcY
27-10-2007, 22:57
ترانه را در سکوتم بشنو
نور را در سیاهی ام ببین
فانوس را در سرمای حضورم لمس کن
رود را بر خشکی کویر تجسم کن
آغاز را در ختم روانم جستجو کن
و رویا را در بیداری ام بیفشان

magmagf
27-10-2007, 23:01
نوشدارویم بمال ، تلخی نکن
تا ننوشم زهر جام زندگی
معنی هر دل بریدن مرگ بود
تو نبودی التیام زندگی
با تولد رنج ما آغاز شد
رنج افتادن به دام زندگی
با تو بودن شد برایم هر نفس
معنی ناب کلام زندگی
موج خواهش های تو اما کشید
عاقبت ما را به کام زندگی
کند شد شمشیر جانم کهنه شد
بس که ماندم در نیام زندگی

Marichka
27-10-2007, 23:17
...

يار با ماست چه حاجت كه زيادت طلبيم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

....

mohammad99
27-10-2007, 23:23
سر کوی بلند فریاد کردم

علی شیر خدا ره یاد کردم

علی شیر خدا یا شاه مردان

دل ناشاد ماره شاد گردان



یه پا هست تاصبح باشیم

ghazal_ak
27-10-2007, 23:36
نه بلبل دارد از بستان جدايي

نه گل دارد خيال بي وفايي
وليكن گردش چرخ ستمگر
زند بر هم رسوم آشنايي

mohammad99
27-10-2007, 23:54
یعنی وفور گریه

از تو به آینه گفتم
از تو به شب رسیدم
نوشتمت رو گلبرگ
تو رو نفس کشیدم

از رفتن تو گفتم
ستاره دربدر شد
شبنم به گریه افتاد
پروانه شعله ور شد

Braveheart
27-10-2007, 23:57
دردادگاه عشق
قسمم قلبم بود
وكيلم دلم بود
و حضار جمعي از عاشقان و دلسوختگان
قاضي نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام كرد
پس محكوم شدم به تنهايي و مرگ
كنار چوبه ي دار از من خواستند تا آخرين خواسته ام را بگويم
و من گفتم به تو بگويند
دوست دارم ...


يکم زيادي عشقولانه بود :دی ، ولي خيلي جدي نگيريد ...

mohammad99
28-10-2007, 00:09
من امشب می میرم تادست کسی به من نرسد

دست تو كه نرسيد دست ستاره ها هم نرسد

Braveheart
28-10-2007, 01:17
در شب ترديد من ، برگ نگاه !
مي روي با موج خاموشي کجا ؟
ريشه ام از هوشياري خورده آب :
من کجا ،‌خاک فراموشي کجا ...


یه پا هست تاصبح باشیم
محمد ، خودت رفتي ها ... [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
28-10-2007, 05:31
آری بنوش و هیچ مگو کاندر این میان
در دل ز شور عشق تو سوزنده آذریست
ره بسته در قفای من اما دریغ و درد
پای تو نیز بسته زنجیر دیگریست

mohammad99
28-10-2007, 09:56
تو بال و پر گرفتی
به چیدن ستاره
دادی منو به خاک
این غربت دوباره

دقیقه های بی تو
پرنده های خسته ن
آیینه های خالی
دروازه های بسته ن

اگه نرفته بودی
جاده پر از ترانه
کوچه پر از غزل بود
به سوی تو روانه

اگه نرفته بودی
گریه منو نمیبرد
پرنده پر نمیسوخت
آینه چین نمیخورد

اگه نرفته بودی
و
اگه نرفته بودی


*-*

خب یه سوت میزدی میومدم

H M R 0 0 7
28-10-2007, 11:01
يارب سببي ساز كه يارم به سلامت
باز آيد و برهاندم از بند ملامت

ghazal_ak
28-10-2007, 11:14
تو آن زدست رفته ای که دستهای خسته ام
تمام التماسش از خدا رسیدن تو بود
من آن خزان کهنه ام که قلب بی تحملش
در التهاب لحظه های پرکشیدن تو بود
هنوزدرد رفتنت مرا رها نمی کند
چرا خدای مهربان به فکر دیدن تو بود؟؟؟؟؟

cityslicker
28-10-2007, 11:16
دلم ز وعده،بر آتش نهادي و رفتي......بيا كه سوختن اين كباب نزديك است!

mohammad99
28-10-2007, 11:24
من که بی تو سوختم , من که با تو ساختم
در قماری باختم , من تو را نشناختم
من که با تو معنی عشقو شناختم
رفتی و با این دل دیوونه ساختم
من گذشتم از تو , اما این سزای من نبود
این سزای عشق پاک و بی ریای من نبود
رفتم و با خود نگفتی او چه شد , آیا کجا رفت
از دلت پرسیدی آیا , من چه کردم او چرا رفت
تا نیازارم دلت را , ناله را در سینه کشتم
لحظه ای با خود نگفتی , از چه شد او بی صدا رفت

cityslicker
28-10-2007, 11:25
تو را من چشم در راهم شبا هنگام .

..که می گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهی

mohammad99
28-10-2007, 11:34
يك لحظه نشد خيالم آزاد از تو
يك روز نگشت خاطرم شاد از تو
داني كه ز عشق تو چه شد حاصل من
يك جان و هزار گونه فرياد از تو

cityslicker
28-10-2007, 11:41
وفا كنيم و ملامت كشیم و خوش باشيم ...

كه در طريقت ما كافريست رنجيدن

mohammad99
28-10-2007, 12:01
ابوالحسن ورزی



نه ذوق نغمه، نه آزادی فغان دارم

چه سود از آنکه به شاخ گل آشیان دارم

نه زیب محفل انسم، نه زینت جمعم

من آن گلم که نه گلچین، نه باغبان دارم

زماجرای دل آتشین خود چون شمع

بسی حکالیت ناگفته بر زبان دارم

ز دور عشق، که چون ابر نوبهار گذشت

به یادگار همین چشم خون فشان دارم

cityslicker
28-10-2007, 12:06
من از طرح نگاهتو امید مبهمی دارم
نگاهت را مگیر از من که با ان عالمی دارم

ghazal_ak
28-10-2007, 12:20
ما شا خه اي از ايل شقايق هستيم
ا دردسر عشق موافق هستيم
از پرده چرا سخن بگويم حاشا
بگذار بدانند که عاشق هستيم

mohammad99
28-10-2007, 12:22
من عاشقی دل خونم
شکسته ای محزونم

پناه این دل بی آشیون باش
دلم تنگه تو با من مهربون باش

گل نازم آسمونم بی ستارست
مثل ابرا دل من پاره پارست

دوباره عطر تو پیچیده در باد
نفس امشب برام عمر دوبارست

cityslicker
28-10-2007, 12:25
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش

mohammad99
28-10-2007, 12:35
شب چو تنها می نشینم با خیالت گرم راز
هر نوا آید به گوشم گویم این آوای اوست
روزها چون بگذرم از کوچه های آشنا
هر کجا پا می نهم گویم که جای پای اوست

cityslicker
28-10-2007, 12:36
تو نيكي ميكن و در دجله انداز
كه ايزد در بيابانت دهد باز

mohammad99
28-10-2007, 12:51
**
خداوندا ...

اگر روزي بشر گردي

ز حال ما خبر گردي

پشيمان مي شوي از قصه خلقت

از اين بودن از اين بدعت

خداوندا ...

نمي داني که انسان بودن و ماندن در اين دنيا

چه دشوار است

چه زجري مي کشد آنکس که انسان است

و از احساس سرشار است

salma_ar
28-10-2007, 13:04
تکیه بر تقوی و دانش در طریق کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

mohammad99
28-10-2007, 13:15
شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت

که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز باری چراست؟

بگفت ای هوادار مسکین من
برفت انگبین یار شیرین من

چو شیرینی از من بدر می‌رود
چو فرهادم آتش به سر می‌رود

همی گفت و هر لحظه سیلاب درد
فرو می‌دویدش به رخسار زرد

که ای مدعی عشق کار تو نیست
که نه صبر داری نه یارای ایست

تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من استاده‌ام تا بسوزم تمام

تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت

همه شب در این گفت و گو بود شمع
به دیدار او وقت اصحاب، جمع

نرفته ز شب همچنان بهره‌ای
که ناگه بکشتش پری چهره‌ای

همی گفت و می‌رفت دودش به سر
همین بود پایان عشق، ای پسر

ره این است اگر خواهی آموختن
به کشتن فرج یابی از سوختن

مکن گریه بر گور مقتول دوست
قل الحمدلله که مقبول اوست

اگر عاشقی سر مشوی از مرض
چو سعدی فرو شوی دست از غرض

فدائی ندارد ز مقصود چنگ
وگر بر سرش تیر بارند و سنگ

به دریا مرو گفتمت زینهار
وگر می‌روی تن به طوفان سپار

salma_ar
28-10-2007, 13:21
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملکست آنکه تدبیر و تامل بایدش

ghazal_ak
28-10-2007, 13:22
شب چو دربستم و مست از مي نابش کردم
ماه گرحلقه به در کوفت جوابش کردم

salma_ar
28-10-2007, 13:25
مرگ اگر اژدهای هفت سر است
پیش من جور دوست سخت تر است

ghazal_ak
28-10-2007, 13:52
تو در آيينه سرخ غزل ها هميشه ابتدا و انتهايي
كنار پنجره تنهاي تنها ميان هاله اي از غم نشستم
تو آرايشگر چشمان موجي و من زيباييت را مي پرستم
تو با باراني از جنس نيازم مرا به ساحل ادراك خواندي
و با زيباترين فانوس دريا مرا تا قعر دريا ها رساندي

mohammad99
28-10-2007, 14:21
یاران باران همه شب سرشك غم ريزان است
شب مضطرب از واي شباويزان است
چيزي به سحر نمانده برخيز كه صبح
در مطلع لبخند سحرخيزان است

ghazal_ak
28-10-2007, 15:54
تو مي داني صدف هاي دو چشمت
در اين درياي هستي بي نظيرند
دو افسونگر دو عاشق كش دو مجنون
دو تا صياد مست وشير گيرند

mohammad99
28-10-2007, 16:00
دنيا را بد ساخته اند... کسي را که دوست داري،
تو را دوست نمي دارد. کسي که تو رادوست دارد ،
تو دوستش نمي داري اما کسي که تو دوستش داري
و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئين هرگز به هم نمي رسند
زندگي يعني اين...

ghazal_ak
28-10-2007, 16:17
تقلب می نمایی:46:

نکو توی شهر حقیقت واسه ما جاییی نمونده
نگو دیره واسه گفتن سهمم از دنیا همینه
که تو تنهایی شبهام کسی اشکام و نبینه
از کجا باید شروع کرد قصه عشقو دوباره
تا همه بغض های عالم سر عاشقی نباره

kar1591
28-10-2007, 16:22
هم قلب تو اگر عاشق نبوده ام
جز با تو این چنین
با قلب خویش هم ، صادق نبوده ام
من مثل یک درخت
گل پوش می شوم
در بطن هر بهار
تا یک درخت سبز
از تو به یادگار
باشد در این دیار
مولای سبز پوش ، یادت به خیر باد

ghazal_ak
28-10-2007, 16:31
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد


صد نامه فرستادم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد