PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 [95] 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

magmagf
05-06-2008, 23:45
نه! آن طرف نه، بچه های کوچه می بینند-
لب بازی ما را، بیا این سوی من بنشین

زیر لباست گنج قایم کرده ای انگار!
آن دکمه ها را باز کن، پهلوی من بنشین

یک خواهش کوچک- بیا و "نه" نگو، باشد؟
یک نیم ساعت بر سر زانوی من بنشین

دل تنگم
05-06-2008, 23:57
نه پای آنکه ز پیش زمانه بگریزد
نه روی آنکه ز دست بلا شود بیرون

کنون چه چاره؟ که کار دلم ز چاره گذشت
گذشت آب چو از سر، چه سود چاره کنون؟

طبیب دست کشید از علاج درد دلم
چه سود درد دلم را علاج با معجون؟

علاج درد عراقی بجز تو کس نکند
تویی که زنده کنی مرده را به کن فیکون

magmagf
06-06-2008, 00:18
نمی شود به شما فکر کرد پس تا بعد!
دوباره نامه ی بعدی دوباره پشت رُل

که صاف خيره شوی توی آينه با درد
که هی مرا بجوی آن عقب نگاهت زُل

زده به مغز من و منفجر شدم در خود
و می دهد هيجانت مرا به بالا هُل

دوباره تف شده ميز توالتم خيس است
«فنی توئین»وسط «ياردلي»٬«جئو»٬«کارول»!

دل تنگم
06-06-2008, 00:24
لب او چو شکر آمد، غم عشق او شرنگی
بخورم به بوی لعلش، چو شکر شرنگ او من

به عتاب گفت: عراقی، سر صلح تو ندارم
همه عمر صلح کردم به عتاب و جنگ او من

magmagf
06-06-2008, 00:29
نشاط و شور جوانی، ز کف به عشق تو دادم
ز کوی خویش مرانم، به اعتبار گذشته

به بی قراری من دل بسوزدت ز محبت
بیاد خویشتن آری، اگر قرار گذشته

امید زندگیم بودی و، ز دست برفتی
کنون ترانه سرایم به یاد یار گذشته

دل تنگم
06-06-2008, 00:39
هر چند نه‌ایم در خور تو
لیکن چه کنیم؟ مبتلاییم

چون بی‌تو نه‌ایم زنده یک دم
پیوسته چرا ز تو جداییم؟

چون عکس جمال تو ندیدیم
بر روی تو شیفته چراییم؟

magmagf
06-06-2008, 01:11
مُشتهایش را باز نمود
کف دستش
قطره های اشکم بود
که روزی به او بخشیدم
به چشمهایم دست کشیدم
خشک بودند

دل تنگم
06-06-2008, 01:21
دل دهیم، از سر زلف تو چو بویی یابیم
جان فشانیم، اگر آن رخ زیبا بینیم

روی خوب تو که هر دم دگران می‌بینند
چه شود گر بگذاری تو دمی ما بینیم؟

magmagf
06-06-2008, 01:23
مرا به صلیب خواهند کشید
صلیب سوال
و بر فراز سرم کرکس ها به پرواز درخواهند آمد
کرکس های ترس
و من خواهم مرد
به حقیقت
اگر هم آغوش شبهای تنهاییم
تو نباشی.

دل تنگم
06-06-2008, 01:31
یاد ناورد ز من هیچ و نپرسید مرا
باز یک بارگیم پست نسازد چه کنم؟

چند گویند مرا: صبر کن از لشکر غم؟
بر من از گوشه‌ی ناگاه بتازد چه کنم؟

magmagf
06-06-2008, 07:07
من كه هزار دفعه نوشتم كه عاشقم
شايد هزار دفعه اگر نه ، كه چند بار

وقتي به خانه آمدي اي مهربانترين!
با من چراغ هست برايم غزل بيار

چايي كه يخ شد از دهن افتاد…پنجره
هي مي شود از اين همه ناباوري بُخار

Enter_The_Love
06-06-2008, 10:16
روز وصل دوستداران ياد باد
ياد باد آن روزگاران ياد باد

magmagf
06-06-2008, 11:00
در اين هوای غم آلوده ، اين هوای کثيف
چه خوب بود اگر وقت زندگی کم بود
چه خوب بود اگر روی اين زمين بزرگ
به قدر باغچه ای ، جا ، برای ما هم بود

دل تنگم
06-06-2008, 12:43
در دلم بنشسته‌ای بیرون میا
نی برون آی از دلم در خون میا

چون ز دل بیرون نمی‌آیی دمی
هر زمان در دیده دیگرگون میا

چون کَسَت یک ذره هرگز پی نبرد
تو به یک یک ذره بوقلمون میا

غصه‌ای باشد که چون تو گوهری
آید از دریا برون بیرون میا

magmagf
06-06-2008, 15:46
گرچه مجوز تا تب عاشق شدن دارد
اینقدر پاپیچش نشو این مرد زن دارد

او زندگی را باخته یا مردگی کردست
حتی لباس حجله اش بوی کفن دارد

با زخم های کاری اش کاری نباید داشت
او با خودش هر شب نبرد تن به تن دارد

seied-taher
06-06-2008, 17:32
دیشب زنی در قسمت مردانه مرده ست
معشوق هامان پشت هم از دست رفتند:
فرزانه شوهر کرده و افسانه مرده ست
مجنون! برو دنبال کارت، چون که لیلا
حین نخستین عادت ماهانه مرده ست
گل را بکن از شاخه اش، بلبل سقط شد
آن شمع را خاموش کن، پروانه مرده ست.


شعر کامل:
راحت بخواب ای شهر، آن دیوانه مرده ست
از گشنگی در گوشه پایانه مرده ست
از مرگ او کمتر پلیسی باخبر شد
مرده ست، اما اندکی دزدانه مرده ست
جنب مبال پارک غوغا بود، گفتند:
دیشب زنی در قسمت مردانه مرده ست
معشوق هامان پشت هم از دست رفتند:
فرزانه شوهر کرده و افسانه مرده ست
مجنون! برو دنبال کارت، چون که لیلا
حین نخستین عادت ماهانه مرده ست
گل را بکن از شاخه اش، بلبل سقط شد
آن شمع را خاموش کن، پروانه مرده ست.

hiworld
06-06-2008, 18:30
تا توانی دلی به دست آور
که دل شکستن هنر نمی باشد

Mahdi_Shadi
06-06-2008, 20:27
دارکوب
در جست و جوی درختی خشک شده
میان شکوفه های درخت گیلاس

sise
06-06-2008, 21:34
سيب و به نيست ميوه ي اين دار
ميوه اش آتش است آخر كار

خشك و تر هر چه در جهان باشد
مايه ي سوختن در آن باشد

magmagf
07-06-2008, 00:08
دلم خواهد بسوزم تا به عالم روشني بخشم
تو اي مهر آفرين در برج هستي آفتابم كن
پس از مرگم تو اي افسانه گو سوز نهانم را
ببر در قصه ها افسانه ي صدها كتابم كن

دل تنگم
07-06-2008, 03:23
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
به یاد دار محبان بادپیما را

magmagf
07-06-2008, 07:12
ای کاش ما را با تو پیمانی دگر بود
ای کاش ما را لحظه هایی خوبتر بود

ای کاش فرجامی دگر رؤیای ما داشت
ایام ما با حسن رویت در گذر بود

ای کاش در قلبم در این زندان دنیا
امید خوش بودن به فردایی دگر بود

hiworld
07-06-2008, 09:42
دوش مرغی به صبح می نالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

magmagf
07-06-2008, 10:54
شروع مي شود و باز هم « الف » تا « ي »
شبيه يك غزل تازه ايد آقاي ...
دوباره حال مرا با شماره مي گيريد
حدود ساعت شش مي بريد تا پاي ...

Enter_The_Love
07-06-2008, 17:49
يك نفر هست كه از پنجره‌ها
نرم و آهسته مرامي‌خواند
گرمي لهجه باراني او
تا ابد توي دلم مي‌ماند

يك نفر هست كه درپرده شب
طرح لبخند سپيدش پيداست‌
مثل لحظات خوش كودكي‌ام‌
پر ز عطر نفسشب‌بوهاست‌

يك نفر هست كه چون چلچله‌ها
روز و شب شيفته پرواز است
تويچشمش چمني از احساس
توي دستش سبد آواز است

يك نفر هست كه يادش هر روز
چون گلي توي دلم مي‌رويد
آسمان، باد، كبوتر، باران‌
قصه‌اش را به زمين مي‌گويد

دل تنگم
07-06-2008, 18:24
در جهان هرجا که هست آرایشی
پرتو از روی جهان‌آرای توست

تا رُخت شد ملک‌بخش هر دو کُون
مالک الملک جهان مولای توست

خون اگر در آهوی چین مشک شد
هم ز چین زلف عنبرسای توست

seied-taher
07-06-2008, 18:55
توانا بود هرکه دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود

magmagf
07-06-2008, 20:47
در روشنی آمدن روزگار وصل
من حرمت گل را به جهان هدیه کرده ام

در لحظه های زندگیم زین طلسم عشق
من خاطره آن مه خود زنده کرده ام

شبها که بی نصیب گل و غافلم ز خود
در آرزوی آمدنش گریه کرده ام

مست از می وجود گل و عاشق از امید
جان را فدای حس چنان غمزه کرده ام

پایان شام هجر شد آخر نصیب من
خود را نثار لطف همان لحظه کرده ام

دل تنگم
07-06-2008, 21:22
مرا در عشق او کاری فتادست
که هر مویی به تیماری فتادست

اگر گویم که می‌داند که در عشق
چگونه مشکلم کاری فتادست

مرا گوید اگر دانی وگرنه
چنین در عشق بسیاری فتادست

Mahdi_Shadi
07-06-2008, 21:50
تندباد زمستانی
خورشید را می اندازد
به دریا

Mahdi_Shadi
07-06-2008, 21:52
تندباد زمستانی
خورشید را می اندازد
به دریا

magmagf
07-06-2008, 23:20
ای کاش زین رؤیای هستی بر کن عشق
آن مهرخ دنیای خوبی باخبر بود

ای کاش در عمق نگاه با تو بودم
معنای خوش بودن به رخسار قمر بود

ای کاش با آن ساغر نام آور علم
همره شدن پایان این شوریده سر بود

Mahdi Hero
08-06-2008, 00:39
دیشب خدا پنجره ی اتاق مرا شکست
و آسمان ریخت بر بوم نقاشی
جهان تصاویر
پرواز
خلا بوم های خالی را
با چشم هایم پر کن
من زندان آزادگی خویشم
وپیشانی ام را می کشم
آیینه ها دلقک بازی ام را بخندند
بغض بازیچه ی غرور من است
به اعتبار کدام دریچه
باید گریست؟!

seied-taher
08-06-2008, 00:58
تا سحر بیدار میمانم
به عشق تو در این تباهی زمان
تا سحر بیدار میمانم
برای خواهشی از ته جان
برای گوشه ای دل تنگی
برای قطره ای از مل
تا سحر بیدار میمانم
کمی نظری انداز به ما
ای که از تظرت زنده دلم
برای دیدن رویت
تا سحر بیدار میمانم....

Mahdi Hero
08-06-2008, 01:17
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر

دل تنگم
08-06-2008, 02:09
روز دیگر پرده‌ی دیگر برون آمد ز غیب
پرده‌ی دیگر به یارب‌های دیگرشب بسوخت

هر که او خام است گو در مذهب ما نه قدم
زانکه دعوی خام شد هر کو درین مذهب بسوخت

باز عشقش چون دل عطار در مخلب گرفت
از دل گرمش عجب نبود اگر مخلب بسوخت

Mahdi Hero
08-06-2008, 02:31
تو ميگي خدا بزرگه
ماه رو ميده به شبم

magmagf
08-06-2008, 04:55
من در این کنه صداقت درد عبرت دیده ام
در طلسم زندگی غرقاب محنت دیده ام

خنده در ایینه فردای خود دیدم که باز
سینه را اندر مرام ملک فطرت دیده ام

غایت ما را بگفت آن مرشد فرزانه چون
جان خود قربانی دنیای غفلت دیده ام

leira
08-06-2008, 09:56
من پذيرفتم شکست خويش را
پندهای عقل دور اندیش را
من پذيرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است

Enter_The_Love
08-06-2008, 15:18
تو با یک جرعه از دریای یادت
میان باغ قلبم جا گرفتی...

تو چون یک هدیه فیروزه ای رنگ مرا
بر قایق رویا نشاندی

با یک لطف و یک لبخند ساده مرا
به سرزمین عشق خواندی

تو دیوار میان قلبها را
به رسم آشناییها شکستی ...

توچون حس غریب و واژه ای سرخ
میان دفتر روحم نشستی

تو دریایی ترین ترسیم یک موج
تو تنها جاده دل تا خدایی

تو مثل نغمه موزون باران
به روی اطلسی ها نازنینی

تا وقتی که روحم مال اینجاست
به روی صفحه دل می نشینی

magmagf
08-06-2008, 19:12
یک جعبه آبرنگ
وانگه مداد رنگی و نقاشی حیات
اینک منم خطاط لحظه ها
نقاش عمر خود
ساعت نماند و رفت
در این دو روز عمر
پیروز آن کسی
که در دفتر حیات
تکلیف هرچه بود
این مشق زندگی
زیبا نوشت و رفت

Mahdi Hero
08-06-2008, 20:02
تـــاچــنــد بــه دل نـشانده اي تخم هوس
تـــا چــنـــد كــنــي جهد به آزردن كَس

دل تنگم
08-06-2008, 20:47
سوختی جانم چه می‌سازی مرا
بر سر افتادم چه می‌تازی مرا

در رهت افتاده‌ام بر بوی آنک
بوک بر گیری و بنوازی مرا

magmagf
08-06-2008, 21:09
ای کاش زین رؤیای هستی بر کن عشق
آن مهرخ دنیای خوبی باخبر بود

ای کاش در عمق نگاه با تو بودم
معنای خوش بودن به رخسار قمر بود

ای کاش با آن ساغر نام آور علم
همره شدن پایان این شوریده سر بود

Enter_The_Love
08-06-2008, 21:17
در اين هستي غم انگيز

وقتي حتي روشن كردن يك چراغ ساده ي « دوستت دارم»

كام زندگي را تلخ مي كند

وقتي شنيدن دقيقه اي صداي بهشتي ات

زندگي را

تا مرزهاي دوزخ

مي لغزاند

ديگر – نازنين من –

چه جاي اندوه

چه جاي اگر...

چه جاي كاش...

و من

– اين حرف آخر نيست –

به ارتفاع ابديت دوستت دارم

حتي اگر به رسم پرهيزکاري هاي صوفيانه

از لذت گفتنش امتناع كنم.

Mahdi Hero
08-06-2008, 21:28
مائيم كه اصل شادي و كان غميم
سرمايه ي داديم و نهاد ستميم
پستيم و بلنديم و كماليم و كميم
آئينه ي زنگ خورده ي جام جميم

magmagf
08-06-2008, 21:30
من به لطف کبریا دیدم نمایان عشق خویش
در نسیم بندگی معنای هجرت دیده ام
همت رویای شیرین تا ابد با من بمان
چون در این پیمانه من دریای رحمت دیده ام

Mahdi Hero
08-06-2008, 22:18
من با سمند سركش و جادويي شراب
تا بيكران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره انديشه هاي گرم
تا مرز نا شناخته مرگ و زندگي
تا كوچه باغ خاطره هاي گريزپا
تا شهر يادها...
ديگر شراب هم جز تا كنار بستر خوابم نمي برد!

بردیا
08-06-2008, 22:25
درخت ترنج از بر و برگ رنگین
حکایت کند کله ی قیصری را
سپیدار مانده است بی هیچ چیزی
ازیرا که بگزید او کم بری را

Mahdi Hero
09-06-2008, 00:14
آنکس که منع ما زخرابات می کند
گو در حضور پیر من این ماجرا بگو

دل تنگم
09-06-2008, 00:26
ور به دست تو آمده است اجلم
قد رَضَیتُ بِما جری قلما

گشت فانی ز خویش چون عطار
گفت غیر از وجود حق عدما

Mahdi Hero
09-06-2008, 00:57
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم
شاها به فقیران درت روی مگردان
بر درگهت افتاده به صد گونه امیدیم

دل تنگم
09-06-2008, 01:17
می‌نبینی دهانش اگر بینی
کاشکار است آنکه بنهفته است

تا درافشان شد از دهانش فرید
بر سر طاق عالمش جفته است

Mahdi Hero
09-06-2008, 01:20
ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
وين راز سر به مهر به عالم ثمر شود
گويند سنگ لعل شود در مقام صبر
آري شود وليك به خون جگر شود
__________________

دل تنگم
09-06-2008, 01:24
دُر ز چشمم طلب که هر اشکی
به حقیقت دُری ثمین افتاد

دست شست از وجود هر که دمی
در غم چون تو نازنین افتاد

eMer@lD
09-06-2008, 01:26
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد

طراوت آن کسی داند که او گل های تر دارد

Mahdi Hero
09-06-2008, 01:27
در بزم تو اي شمع منم زار و اسير
در كشتن من هيچ نداري تقصير
با غير سخن كني كه از رشك بسوز
سويم نكني نگه كه از غصه بسوز

دل تنگم
09-06-2008, 01:30
زلف مگشای و کفر برمفشان
که خروشی در اهل دین افتاد

مشک از چین طلب که نیم شبی
چینی از زلف تو به چین افتاد

Rainy eye
09-06-2008, 01:33
زلف او دام است وخالش دانه ی آن دام ومن
بر امید دانه ای افتاده ام بر دام دوست

eMer@lD
09-06-2008, 01:40
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد


وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست

به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد

دل تنگم
09-06-2008, 01:42
دوستان دقت کنید... باید با "د" شروع کنید...

eMer@lD
09-06-2008, 01:46
زلف مگشای و کفر برمفشان
که خروشی در اهل دین افتاد

مشک از چین طلب که نیم شبی
چینی از زلف تو به چین افتاد


در سكوت ساحل مهتاب روئيده«
باز كن در ... اوست»
آسمان ها را به دنبال تو گرديده
در ره خود خسته و بی تابي
اسمان ها را به بوی عشق بوئيده
بال های خسته اش را در تلاشی گرم
هر نسيم رهگذر با مهر بوسيده
«باز كن در ... اوست
باز كن در ... اوست»:20:

دل تنگم
09-06-2008, 01:50
تو هر دم در خروش آیی که احسنت
زهی یار و زهی کار و زهی بار

چو در وادی عشقت راه دادند
در آن وادی به سر می‌رو قلم‌وار

eMer@lD
09-06-2008, 01:57
راد مهرا وا فريادا ز عشق ، وا فريادا


كارم به يكي طرفه نگار افتادا
گر داد من شكسته دادا دادا


ورنه من و عشق هرچه بادا بادا

magmagf
09-06-2008, 04:50
ای کاش می شد آگهش زین راز دل کرد
ای کاش ما را در جوانی این هنر بود

ای کاش می شد عاقبت از خود رهیدن
ای کاش پایان شب ظلمت سحر بود

ای کاش در امواج آبی رنگ دریا
مرغ مهاجر را فرودی بی خطر بود

Mahdi Hero
09-06-2008, 09:09
دانستي اگر سوز شبانروز مرا
دامن نزدي آتش جانسوز مرا
از خنده ديروز حكايت چه كني؟
باز آي و ببين گريه امروز مرا

magmagf
09-06-2008, 14:06
اگر قصه هايت پر از ماتم و غم

تو تنها نه اي ، نيست چون تو كم

به اطراف خود بنگر تا ديده باشي

تو مردي و بايد كه چون مرد باشي

تو خواهي كه روزي حمايت كني از زنت

همان كس كه روزي شود مونس و همدمت

تو اي مرد شبگرد و تنها

بگو از چه كس مي گريزي تو آيا؟

sise
09-06-2008, 14:19
الهی آتش عشقم به جان زن
شرر زان شعله ام بر استخوان زن

چو شممعم بر فروز از آتش عشق
بر آن آتش دلم پروانه سان زن

Mahdi Hero
09-06-2008, 15:00
نكنه يادت رفته باشه يه روز و روزگاري بود
واسه شباي بي كسيت عاشق بيقراري بود

magmagf
09-06-2008, 15:58
داروخانه ها از دادن قرص های شادی آور معذورند
دیازپام را از غزلیات مولوی می خرم
آنقدر خر هستم
که بی عشق هم زنده
بنشینم
توی اتوبوسی که ترا از من دور می کند
وصندلی ها از دوست داشتن
لبریز میشوند
خودکارها خالی

Mahdi Hero
09-06-2008, 16:07
يار دستمبو به دستم داد و دستم بو گرفت
ني ز دستمبو، كه دستم بو ز دست او گرفت

sise
09-06-2008, 16:32
تا زهره و مه در آسمان گـشت پدید
بـهتر ز می ناب کـسی هـیچ ندید

من در عجبم ز می فروشان کایشان
زين به که فروشند چه خواهند خرید

Mahdi Hero
09-06-2008, 19:46
در سر خلقان می روی , در راه پنهان می روی
بستان به بستان می روی, آنجا که خیزد نقشها

seied-taher
09-06-2008, 20:02
اگر چه شهره هستم به درد بی نوایی
به قالی سلیمان ندارم اعتنایی

magmagf
09-06-2008, 21:18
یک شب از دنیای دیگر آمدن این آوا بگوش
کای در این غفلت شده لختی در این حسرت بمان

کاین قد رعنای دلبر در ورای چشم توست
تا توانی در طلسم یار با عزت بمان

مام میهن پر گشود این جلوه گاه زندگی
در بر این آسمان آبی غیرت بمان

Mahdi Hero
09-06-2008, 21:38
نفس خروس بگرفت كه نوبتي بخواند
همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابي
نفحات صبح داني ز چه روي دوست دارم؟
كه به روي دوست ماند كه بر افكند نقابي

seied-taher
09-06-2008, 21:52
یه روز آفتابی
بابا تنها گذاشتش
عازم جبهه­ها شد
دخترو جا گذاشتش

sise
09-06-2008, 21:54
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره ز خاک کیقبادی و جمی است

احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است

seied-taher
09-06-2008, 21:58
ببخشید اشتباه شد

saye
09-06-2008, 22:00
امشب از دولت مي دفع ملالي كرديم
اين هم از عُمر شبي بود كه حالي كرديم
ما كجا و شب ميخانه خدايا چه عجب
كز گرفتاري ايام مجالي كرديم
تير از غمزة ساقي، سپر از جام شراب
با كماندار فلك جنگ و جدالي كرديم
غم به روئين تني جام مي انداخت سپر
غم مگو عربده با رستم زالي كرديم
باري از تلخي ايام به شور و مستي
شكوه با شاهد شيرين خط و خالي كرديم
نيمي از رخ بنمود و خمي از ابرويي
وسط ماه تماشاي هلالي كرديم
روزة هجر شكستيم و هلال ابرويي
منظر افروز شب عيد وصالي كرديم
بر گل عارض از آن زلف طلايي فامش
ياد پروانة زرين پر و بالي كرديم
مكتب عشق بماناد و سيه حجره غم
كه در او بود اگر كسب كمالي كرديم
چشم بوديم چومه شب همه شب تا چون صبح
سينه آئينة خورشيد جمالي كرديم
عشق اگر عمر نه پيوست بزلف ساقي
غالب آنست كه خوابي و خيالي كرديم
شهريار غزلم خوانده غزالي وحشي
بد نشد با غزلي سيد غزالي كردیم
...

دل تنگم
09-06-2008, 23:50
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره ز خاک کیقبادی و جمی است

احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است

تو اصل طلب ز فرع بگذر
کین یک گذرنده و آن مدام است

چون او همه را ندید می‌گفت
اکنون جز ازین همه کدام است

هر مرد که مرد هیچ آمد
او را همه چیز یک مقام است

sise
09-06-2008, 23:53
تا دست به اتفاق بر هم نزنیم
پایی ز نشاط بر سر هم نزنیم

خيزيم و دمی زنیم پيش از دم صبح
کاين صبح بسی دمد که ما دم نزنیم

saye
10-06-2008, 00:05
من که با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانی است به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم
عشق و آزادگی و حُسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزد که بی سیم و زرم
هنرم کاش گرهبند زر و سیم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم بدر امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه ی معشوقه خود می گذرم
تو از آن دگری ، رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آنجوم
...

sise
10-06-2008, 00:08
می خور که فلک بهر هلاک من و تو
قصدی دارد به جان پاک من و تو

در سبزه نشین و مــی روشن می خور
کاين سبزه بسی دمد ز خاک من و ت

دل تنگم
10-06-2008, 00:18
ور کند حبس ساحلش محبوس
در مضیق مشاغل افتادست

هست در معرض بسی گرداب
هر که را این مسایل افتادست

خاک آنم که او درین دریا
ترک جان گفته کامل افتادست

Mahdi Hero
10-06-2008, 01:07
تا تو را جاي شد اي سرو روان در دل من
هيچ كس مي نپسندم كه به جاي تو بود

دل تنگم
10-06-2008, 01:18
دل مستم چو مرغ نیم بسمل
به دام چون تو دلداری فتادست

از آن دل دست باید شست دایم
که در دست چو تو یاری فتادست

کجا یابد گل وصل تو عطار
که هر دم در رهش خاری فتادست

Mahdi Hero
10-06-2008, 01:26
تيره گون شد كوكب بخت همايون فال من
واژگون گشت از سپهر واژگون اقبال من

دل تنگم
10-06-2008, 01:41
نه در کفر می‌آید و نه در ایمان
که اقرار و انکار می‌برنتابد

دلم مست اسرار عشقت چنان شد
که بویی ز اسرار می‌برنتابد

MILIN3M
10-06-2008, 01:51
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع......... شب نشین کوی سر بازان و رندانم چو شمع
کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غم.........تا در اب و اتش عشقت گدازانم چو شمع

دل تنگم
10-06-2008, 02:05
عکس روی تو بر نگین افتاد
حلقه بشکست و بر زمین افتاد

شد جهان هم چو حلقه‌ای بر من
تا که چشمم بر آن نگین افتاد

Mahdi Hero
10-06-2008, 02:10
در سر خلقان می روی , در راه پنهان می روی
بستان به بستان می روی, آنجا که خیزد نقشها

MILIN3M
10-06-2008, 02:11
ان سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست

sourena_8888
10-06-2008, 02:15
ن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست
تا نگردی بی خبر از جسم و جانان ....کی خبر یابی زجانان یک زمان

دل تنگم
10-06-2008, 02:16
نه کفرم ماند در عشقت نه ایمان
که اینجا کفر و ایمان درنگنجد

چنان عشق تو در دل معتکف شد
که گر مویی شود جان درنگنجد

MILIN3M
10-06-2008, 02:19
در عاشقی گریز نباشد زساز و سوز
استاده ام چو شمع مترسان ز اتشم

من ادم بهشتی ام اما دراین سفر
حالی اسیر عشق جوانان مهوشم

دل تنگم
10-06-2008, 02:24
من گرفتم که این همه پرده
شود از مرکز معانی باز

چون تو بیگانه وار زیسته‌ای
چون ببینی کجاش دانی باز

پس رونده که کرد دعوی آنک
رسته‌ام از جهان فانی باز

خود چو در ره فتوح دید بسی
ماند از اندک از معانی باز

گرچه کردند از یقین دعوی
همه گشتند بر گمانی باز

MILIN3M
10-06-2008, 02:29
ز شوق نرگس مست بلند بالایی..چولاله با قدح افتاده بر لب جویم
شدم فسانه به سر گشتگی و ابروی دوست.....کشید در خم چو گان خویش چون گویم

sourena_8888
10-06-2008, 02:33
ز شوق نرگس مست بلند بالایی..چولاله با قدح افتاده بر لب جویم
شدم فسانه به سر گشتگی و ابروی دوست.....کشید در خم چو گان خویش چون گویم
ملت عشق از همه دین ها جداست .....عاشقان را ملت و مذهب خداست

Mahdi Hero
10-06-2008, 02:36
ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
وين راز سر به مهر به عالم ثمر شود
گويند سنگ لعل شود در مقام صبر
آري شود وليك به خون جگر شود

دل تنگم
10-06-2008, 02:37
در دریای عشق آن کس یافت
که به خون گشت سالهای دراز
تو طمع می‌کنی که بعد از مرگ
برخوری از وصال شمع طراز

sourena_8888
10-06-2008, 02:44
زی تیر نگه کرد و پر خویش بر او دید ....گفتا زکه نالیم از ماست که بر ماست

magmagf
10-06-2008, 04:51
ترسم آن گه دهند پيرهنم
كه نشاني و نامي از من نيست

كودكي گفت: مسكن تو كجاست؟
گفتم آن جا كه هيچ مسكن نيست

رقع8 دانم زدن به جامه ي خويش
چه كنم؟ نخ كم است و سوزن نيست

leira
10-06-2008, 07:44
تویی آماده رفتن و من تنهاتر از هر شب
برو ای مهربان اما ... " تو را من چشم در راهم "

magmagf
10-06-2008, 08:06
ما همه از یک قبیله ی بی چتریم
فقط لهجه هایمان ، ما را به غربت جاده ها برده است
تو را صدا می زنم که نمی دانم
مرا صدا می زنم که کجایم
ای ساده روسری که در ایستگاه و پچ پچه ها
ای ساده چتر رها که در بغض ها و چشم ها

Mahdi Hero
10-06-2008, 19:12
از خون دل نوشتم نزديك دوست نامه
اني رايت دهراً من هجرك القيامه
دارم من از فراقش در ديده صد علامت
ليست دموع عيني هذا لنا العلامه
هر چند كازمودم از وي نبود سودم
من جرَب المجرب حلت به الندامه
گفتم ملامت آيد گر گرد دوست گردم
والله ما راينا حباً بلا ملامه
پرسيدم از طبيبي احوال دوست گفتا
في بعدها عذابّ في قربها السلامه

magmagf
10-06-2008, 19:29
هميشه مقصد راهی شدم که نبود
اسير چشم سياهی شدم که نبود
هميشه از علی از عشق دم زدم اما
دخيل غربت چاهی شدم که نبود

sise
10-06-2008, 19:41
دنیا بـمراد رانـده گیر آخــر چه
وین نامه عمر خوانده گیر آخر چه

گیرم که بکام دل بماندی صد سال
صد سال دگر بمانده گیر آخر چه

magmagf
10-06-2008, 20:07
هنوز می جوشم در درون خود:قُل قُل
...نه!خواب؟نه! هيجان؟نه!نوار؟نه!الکل؟...

نشسته ای لب ميز آن طرفتر از تقويم
ميان بغض خودت :نامه٬شاخه ای از گُل

که بعد اين همه مدت رسيده و حالا
به اين نتيجه ی مضحک رسيده ام در کُل

که عشق چيز کثيفيست آنهم از اين نوع
که عشق چيز کثيفيست ٬پشت اين پاترول

bidastar
10-06-2008, 22:21
به نام خدا

لگام دل اگر مولا بگيرد
دلم از بوي او معنا بگيرد
سليمان مي شود بر ملک عالم
جهان و طاق مينا را بگيرد

seied-taher
10-06-2008, 22:29
دل من در هوای روی فرخ
بود آشفته همچون موی فرخ
بجز هندوی زلفش کس نیست
که برخوردار شد از روی فرخ

bidastar
10-06-2008, 22:40
خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
ز غم های دگر غیر از غم عشقت رها کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن

Mahdi Hero
11-06-2008, 01:15
نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار
چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم

دل تنگم
11-06-2008, 01:47
می‌تپم چون ماهیی دانی چرا
زانکه از دریا به شست افتاده‌ام

بی خودم کن ساقیا بگشای دست
زانکه در خود پای بست افتاده‌ام

Mahdi Hero
11-06-2008, 02:02
من حاصل عمر خود ندارم جز غم
در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم با وفا ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم

حمید جان
11-06-2008, 02:09
سلام

مرد را یک چار دیواری بس است
بیش ازآن خارو خسس است

دل تنگم
11-06-2008, 02:10
توبه من چون بود هرگز درست
کز ملامت در شکست افتاده‌ام

نیستی من ز هستی من است
نیستم زیرا که هست افتاده‌ام

magmagf
11-06-2008, 04:54
مي گويند
با جثه اي كه دارم
مي گويند
زن هاي اين محله به من .
لولوي كودكان شده ام مي گويند
دقِ مادران
و پدرها كه سر از كار در نمي آورند
از من به شوهران خود پناه مي برند
از من به والدين
و نزديكانم
از من به اطرافيانم

leira
11-06-2008, 09:06
من که تسبیح نبودم، تو مرا چرخاندی
مشت بر مهره تنهایی من پیچاندی

مهر دستان تو دنبال دعایی میگشت
بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی

ذکرها گفتی و بر گفته خود خندیدی
از همین نغمه تاریک مرا ترساندی

بر لبت نام خدا بود ، خدامیداند
بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی

دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی

قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود
تو ولی گشتی و این قاصدک را لرزاندی

جمع کن رشته ایمان دلم پاره شده است
من که تسبیح نبودم تو چرا چرخاندی؟

sourena_8888
11-06-2008, 11:32
یک رنگی و بوی تاز از عشق بگیر
پرسوز ترین گدازه از عشق بگیر

در هر نفسی که می تپی ای دل من
یادت نرود اجازه از عشق بگیر

saye
11-06-2008, 12:14
روز آزادی دل رسیده و
می خواد قفس رو بشکنه
سینه رو پاره کنه
مثل لک لک سفید
بره اون دورای دور
شاخه های خشک باد شکسته رو
پشت بوم خونه ای
یا روی دودکش قدیم
یه جای نا آشنا
بذاره
لونه کنه
بگه
اینجا وطنه
دل دیگه دوست نداره
توی قفس خون بخوره
دل دیگه دوست نداره
با تن رنجور خودش خون بخوره
داره خود رو می زنه
به آب وآتیش
که، بیرون از این قفس
بگیره یه هم نفس
خونه جدیده شو
رو پشت بومی
یا رو دودکش قدیم
یه جایی که، آشنایه
...

Mahdi Hero
11-06-2008, 12:37
هر عهد كه با چشم دل انگيز تو بستم
امشب همه را چون سر زلف تو ، شكستم

saye
11-06-2008, 12:41
مست هستی بوده ام من تابناک
مستی ام از خاک بوده نی ز تاک
...

Mahdi_Shadi
11-06-2008, 13:25
کی میمیرند
معلوم نیست
زنجره های پر سر و صدا

saye
11-06-2008, 13:27
افق مرا می خواند
من می خواندم
هیبت هستی را
اگر چه شعرم کلمه ای بیش نبود
زندگی را
عبور از وهم وحیرت می خواستم
به سادگی
نه
نمی توانستم بیان کنم
یقینا ، ساده نبود عبور من
...

Mahdi_Shadi
11-06-2008, 13:31
نسیم بعد از ظهر
چین می اندازد
پاهای مرغ ماهی خوار را

saye
11-06-2008, 13:38
او را همیشه نیش زبان بود
اورا همیشه با من شیدا
آتش زدن به بیشه ی جان بود؛
دل را اگر چه جای نمانده
بی زخم دشنه زان گل زیبا
اما هنوز این دل محزون
امیدوار وصل بهار است
...

mohammad99
11-06-2008, 14:20
تا صورت و پیونـــــد جهـــان بود علی بود

تا نقش زمیـــن بود و زمان بود علی بود



شاهی که ولی بود و وصی بود علــــی بود

سلطان سخـــا و کرم و جـــود علی بود

saye
11-06-2008, 14:21
در انتهای هجرت ماه و ستاره دل تنگم
وآسمان من
با شبنم رهائی
در پشت این حصار سیه خفته است
یارب؛ بیاد دشت بهار آگین
سبزینه های چشم دلم را
لبریز از ترنم باران ساز
تا از فراغ خورشید؛ بی جان و دل نمانم
در گوشه ی خراب کبودم
تخم تحمل امیدی است
تا در سراپرده ی فرداها
از پشت پنجره
خورشید را دوباره گوشه ی چشمی
بر روی فرش ساده بهار آرد
...

mohammad99
11-06-2008, 14:41
در کعبه و بتخانه بگشتیم بسی ما

دیدیم که در کعبه و بتخانه تویی تو

بسیار بگوییم و چه بسیار بگفتیم

کس نیست به غیرازتودراین خانه تویی تو
*-*
سلام

sise
11-06-2008, 14:47
وقـت سحر است خیز ای مایـه ناز
نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز

کانها کـه بجـایند نــپایند کسی
و آن ها که شدند کس نمیآيد باز

به به محمد عزیز
کجایی مرد حسابی؟

saye
11-06-2008, 14:51
اگر سکوت ِ این گستره ی بی ستاره مجالی دهد، می خواهم بگویم : سلام!
...........................................
زندگی راننده ای است که بر جاده ی دقت بسرعت پیش میرود
زندگی ترانه ایست که شنزار کبوتر در خلوت خویش می خواند
زندگی در آغوش باد سوزان زمستانی می درخشد
شاید دو بچه ی واکسی در جلو دانشگاه تهران
یا کامیو نها و انتهای در راه
زندگی غربت آسمان در چشمان پرنده است
...

sise
11-06-2008, 15:06
تا زهره و مه در آسمان گـشت پدید
بـهتر ز می ناب کـسی هـیچ ندید

من در عجبم ز می فروشان کایشان
زين به که فروشند چه خواهند خرید

و اگه به من هم اجازه بدن
علیک سلام

saye
11-06-2008, 15:10
دشمن وقتی برایم اسم ناگوار می تراشد
دوستان چرا باور می کنند ؟
تا من بخوانم
در جاده جنگلی باران
امیدی برای رهائی وجود داشت
می درخشم
مانند باران ستارگان
تو دوست من باش در اقا لیم ظاهر و با طن
چون هوائی که تنفس می کنیم
دشمن وقتی برایم اسم ناگوار می تراشد
دو ستان چرا باور می کنند ؟
همه ی کوهستان را در آغوش می گیرم
و تمام خیابان را زیر و رو می کنم
اما برای نگاه زیبای تو نگاه مستمر می روید
در یا را زیر پا می نهم
و شعله های سرکش امواج را به شهادت می گیرم
تا تو با منی
ترسی غریب درقلبم نطفه نمی بندد
من ترا دوست دارم
چون گذرگاه باد در عبور از زمستان عاشق
چون رویش گندم از دل دانه ی گندم
چون استقلال سنگ در کناره های رودخانه
تو دوستم باش
به حرف و سخن دیگران گوش مکن
پاهای من برای قلب تو در خیابان صیقل می خورند
در اداره زندگی هم تو تنها با منی
که زندگی با من است
که نقش چشمان آسمان با من است
که گوهر بی فریب نگاه تو با من است
دشمن وقتی برایم اسم ناگوار می گذارد
دو ستان چرا باور می کنند ؟
...

sise
11-06-2008, 18:28
در دایـره ســپـهر نــاپیدا غــور
می نوش به خوشدلی که دوراست بجور

نوبت چـــو بدور تو رسد آه مکن
جامی است که جمله را چشانند به دور

Mahdi_Shadi
11-06-2008, 19:29
راه میروم
سایه ام در کنارم
به تماشای ماه

magmagf
11-06-2008, 19:41
ای عشق کذایی ! آه ای خار ره عرفان
ای آمده از شهوت ، ای اهرمن انسان

ای درد همه چشمان ای آمده از غفلت
ای ساحره جانها ، ای قاصدک طوفان

قصدت ستم و غارت زین سینه انسانها
باشی توشه قلب هر آدم بی ایمان

هستی دگر یاران با دیو دو چشمت رفت
بر ما نشدی غالب ای همنفس دیوان!

bidastar
11-06-2008, 20:51
نشااط سرو وشور یاسمن شو
سرود نرگس و یاس و سمن شو
دمی از درۀ دی سر بر آور
صدای سبز احساس وطن شو

magmagf
11-06-2008, 20:57
وقتی که ماه
از پشت ابرهای سپید
مهتاب را
به مهمانی فرشته های زمین می خواند
تو آن طرف تر
سرد و بی روح
دایره سفید سرنوشت را
نظاره می کنی
و برای آنکه سوالهای بی جواب را
دریابی
گونه های خیست را
بر پهنای خاک باغچه می نهی
و
این گونه
بی خبر ازآنسوی دیوارهای باغ خدا
به باغبان گلایه می کنی
که چرا
داغ ننگ طاغی را
بر تن زخمی تو نهاد
و تو
باز درنمی یابی
باغبان از سرعشق
طرح سیب را
بر درخت ممنوعه
نقش زد

bidastar
11-06-2008, 20:59
در آرزوي ديدنت اي نور ديده ام
شب تا پگاه گوشه ي خلوت گزيده ام
شايد ببينمت وبه اميد ديدنت
بحر ستاره هاي فلك را شمرده ام

Mahdi Hero
11-06-2008, 21:22
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است

sise
11-06-2008, 21:26
تا دست به اتفاق بر هم نزنیم
پایی ز نشاط بر سر هم نزنیم

خيزيم و دمی زنیم پيش از دم صبح
کاين صبح بسی دمد که ما دم نزنیم

bidastar
11-06-2008, 22:05
تا بر آمده پيري پايم از رفتار ماند
كيست تا برگيرد و در سايه تاكم برد
ذره ام سوداي وصل آفتابم در سر است
بال همت مي گشايم تا بر افلاكم برد

sise
11-06-2008, 22:25
در پای اجل چو من سرافکنده شوم
وز بیخ امید عمر بـرکنده شوم

زینهار گلم بجز صراحی نـکنید
باشد که ز بوی می دمی زنده شوم

magmagf
11-06-2008, 22:30
مگر من چقدر دستم
كه بگويم شاعرِ اين شعرم
و واژه‌هاي او را به نامِ خود مصادره كنم
دستم از نامم زد بيرون
گفت : تو قاعدتن آن طرفي هستي
اما من براي امتحان زدم بيرون
كه بگويم من هستم
خيلي هم هستم
و شخصيت حقوقي دارم

sise
11-06-2008, 23:00
من ظاهر نیستی و هستی دانم
من باطن هر فراز و پستی دانم

با این هـمه از دانش خود شرمم باد
گـر مرتبه ای ورای مستی دانم

magmagf
11-06-2008, 23:18
میدانم
رفتن سخت نبود
آغشته از نبود تو
خانه دهان دره ی سقوط شد
خانه ایمان به فصل سرد
قرنطینه از شیوع غم
دلبستگی هایم کجا خالی کنم
محبوب من
به هم نمیرسیم
حتی اگراز یکی شدن شروع شویم

Mahdi Hero
12-06-2008, 00:15
مردم از درد و نمي آيي به بالينم هنوز
مرگ خود مي بينم و رويت نمي بينم هنوز

Mojtaba N87
12-06-2008, 00:19
زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست / راه هزار چاره گر از چار سو ببست

Mahdi Hero
12-06-2008, 00:34
تا شود روشن به مردم آنکه نور دیده ای
جان من امشب لباس سرمه ای پوشیده ای

eMer@lD
12-06-2008, 00:35
یک سینه غرق مستی دارد هوای باران

از این خراب رسوا امشب دلم گرفته




ای دل بیا و امشب تا صبح ناله سر کن

شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته

Mojtaba N87
12-06-2008, 00:36
یا رب این شمع دل افروز کاشانه کیست / جان ما سوخت ، بپرسید که جانانه کیست.

Mahdi Hero
12-06-2008, 00:50
تو کیستی که من این گونه بی تو بی تابم
شب ازهجوم خیا لت نمی برد خوابم
توچیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته روی گردابم

magmagf
12-06-2008, 06:09
ماهی چشمه نورم همه تو
همه شوقم همه شورم همه تو
وقتی دنیا گله دارم
میدونم سنگ صبورم همه تو
رویای شیرین خوابم همه تو
حرف اول کتابم همه تو
واسه هر سوال مبهم
شده آخرین جوابم همه تو
اونی که چو شمع می سوزه همه من
چشم به آسمون می دوزه همه من
اونی که دلش اسیره همه من
اونی که برات می میره همه من

Mahdi Hero
12-06-2008, 12:13
نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش
که من این مسئله همچون و چرا می بینم

magmagf
12-06-2008, 12:23
من در هیبت, ساده اطلسی ها
راز, پُرمایهء هستی می خوانم
و زبان, شیرین شان می دانم.

Mahdi Hero
12-06-2008, 12:37
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد

magmagf
12-06-2008, 12:42
دهان گشاده اٌسمان
ساقه بلند کوه
و غنچه ي پلنگ، چون نوعروسي
بوسه اي را پرواز ميکند.
دهان باز اٌسمان
منتظر
و نوعروس ناکام
افتاده در پاي ساقه ي اٌرزوهاي دور،
گل خوني
چون انعکاس اٌرزويي
نقش بر زمين.
پلنگ من!
اٌرزوي تورا هر شب
پرواز ميکنم
تا کوهي باقيست،
تا ماهي.

saye
12-06-2008, 15:21
هرگز صلیب قلب بزرگت را
در سینه ی بلورین ،
تنها نیافتی .
اما
یک دم در آبگینه ی دستت نگاه من
پیداست ،
تصویر یک صلیب
در پشت یک حصار بلورین .
بنگر ،
مسیح - فرزند نا امید خدا - را
مصلوب یک امید دروغین :
- جاوید زیستن -

اما
یک دم در آبگینه ی دنیا نگاه کن
پیداست ،
اندام زرد آدمیان ، بر صلیب ها
آنان صلیب های امید دروغ را
با میخ آرزوی خود ، بر پای داشتند .

اما
در شانه های خویشتن ، احساس می کنند ،
رود خروشناک تپش های مرگ را .

اما
یک دم در آبگینه ی دستت نگاه کن
پیداست ،
تصویر یک صلیب
در پشت یک حصار بلورین ،
شاید
مصیح - فرزند نا امید خدا - را
مصلوب یک امید دروغین نیافتی .

اما
مسیح - سرگشته ی امید دروغین -
از آسمان به سوی زمین باز گشته است !


اما در باغ جتسه مانی
در پهنه ی زمین
مردم
درنگ تلخ شب انتظار را
در نبض خواب خویش فراموش کرده اند ،

دیگر امید معجزه یی نیست .

اما
صلیب قلب بزرگ ما
با زخم میخ ها
در پشت یک حصار بلورین ،
در انتظار ...
...

sourena_8888
12-06-2008, 15:46
راز نهان دار و خمش ور خمشی تلخ بود ... انچه جگر سوزه بود باز جگر سازه شود

saye
12-06-2008, 15:55
در را به روی غیر فرو بستیم
مهتاب را به خلوت خود خواندیم
یک سینه حرف بود به لبهامان
از هر دری هزار سخن راندیم .

می رفت ، تا حکایت دلهامان
افسون دست و خواهش تن هامان
ره گم کند به سینه و بر تابد
نور سحر ز روزن فردامان .

تن را به کار خویش رها کردیم
خورشید را ز خلوت خود راندیم
یک سینه حرف بود بهر عضوی
از هر دری هزار سخن راندیم .
...

sourena_8888
12-06-2008, 16:01
مرا تا عشق صبر از دل براندست...بدین امید جان من بماندست

saye
12-06-2008, 16:12
تشنه ام چون کویر تبداری
که زبان می کشد به سینه ی آب .
نه امیدی که چشمه ای یابم
نه فریبی که ره برم به سراب .

در دلم سنگ تیره گون خطا .
در گلو عقده های پوزش لال .
در سرم خاطرات بی سامان .
بر لبم قصه های عشقی کال

دست یک زن که صورتش محو است
در بخور کبود اوهامم،
فلس خورشید های سوزان را
می فشاند به دوزخ کامم

چشم من بسته با طلسم شکیب
زانکه شبکور شهر خورشیدم .
دیگرم دخمه ایست بستر خواب
چون شبی پیش یار خوابیدم .

زیر آن دخمه پشت یک در کور
دیر گاهیست کز نهیب هراس
می شکم ناله باز کن در را
با توام ای که می سپاری پاس .
لیکن از گوشه های دخمه ی ژرف
خسته آهنگ و آشنا به هراس ،
پاسخ اید که - : باز کن در را
با تو ام ای که می سپاری پاس
...

sourena_8888
12-06-2008, 16:30
ساقیا بده جامی زان شراب روحانی ...تا دمی برآسایم زین حجاب ظلمانی

saye
12-06-2008, 16:33
به نظرم قرار بود تا جایی که امکان داره اشعار به صورت کامل اینجا قرار بگیره !!!
.................
خندید و روی سینه ی سوزان من فشرد
آن غنچه های سر زده از شاخه ی بلور .
غرق غرور گشتم و گفتی نشسته ام
بر بال های موج خروشنده ی سرور .

ما هر دو از نیاز جوانی در التهاب
درمان خود نهفته به پازهر بوسه ها .
سوزانده در شرار عطش توبه ی کهن
افشانده در کویر هوس دانه ی حیا .

- مه خفته روی بام شب و تا سپیده دم
بسیار مانده ، خسته شدی . لحظه ای بخواب .
- بیدار مانده ام که بر این غنچه های سنگ
امواج بوسه هدیه کنی چون کف شراب .

چون کودکی که طاقت او را ربوده تب
پیچنده بود و از بدنش شعله می جهید
اما ز سکر بوسه و تخدیر چشم و دست
کم کم به خواب رفت و در آغوشم آرمید .

وقتی که روز تشنه درون اتاق ما
اشباح تیره را به فروغ سحر شکست
او دیدگان سرزنش آمیز خود گشود
شرمنده وار و غمزده پهلوی من نشست .

یک لحظه در خموشی خود بود و ناگهان
ایینه ای برابر چهرم گرفت و گفت :
حک است بر کتیبه ی پیشانی تو : ننگ
خود را بکش که ننگی و نتوانیش نهفت.

گویی که بیم سرزنشت نیست . ای عجب
شستی به آب خیره سری آبروی خویش .
سرخاب هرزگی زده ای روی گونه ام
اینست هنر که شهره ی رذلی به کوی خویش.

ایینه را گرفتم و افکندم و شکست
گفتم که بگذر از سر جادوی ننگ و نام
کاین داستان کهنه که رنگ فنا گرفت
دامی است در گذرگه مستی و عشق و کام .

پرهیز اگر به دیده ی شوخ تو جلوه داشت
دیشب اسیر دام هوس ها نمی شدی .
وز گیر و دار وسوسه نفس طعمه جوی
راه گریز جسته و رسوا نمی شدی
...

sourena_8888
12-06-2008, 16:37
به نظرم قرار بود تا جایی که امکان داره اشعار به صورت کامل اینجا قرار بگیره !!!
به این نمیگن مشاعره...به این میگن کپی پیست

saye
12-06-2008, 16:43
اگه چند پست اول رو مطالعه میکردین هدف این تاپیک رو متوجه میشدین
در همون ابتداها هم عرض کردیم که این یک مشاعره معمولی نیست
و سعی کنید
1: اشعار تکراری ننویسید
2: تا جایی که امکان داره اشعار رو کامل بنویسید
3: تا جایی که امکان داره نام شاعر هم قید بشه
4: زدن پستی عاری از شعر در تاپیک ممنون میباشد
ممنون میشم رعایت کنید
موفق باشید

sourena_8888
12-06-2008, 16:51
واقعا ببخشید ...اصلا مطالعه نکردم
ولی الان تاپیک صفحه 2367 را پر کرده ...من باید تمام این صفحات را چرخ بزنم که شعرم تکراری نباشه ؟؟!
مورد 3 که ندیدم رعایت بشه ....
چه قوانین جالبی بود...من باید برم 4 تا نرم افزار نصب کنم و بیام مشاعره ...
چه جالب!!

magmagf
12-06-2008, 17:11
يك شب به چشمهاي تو ايمان مي آورم
در راه سبز آمدنت جان مي آورم

در امتداد غربت اين جاده ها عزيز
ايمان به بي پناهي انسان مي آورم

گفتي كه قلب هاي پريشان بياوريد
باشد ، بروي چشم!پريشان مي آورم

عمري شبيه عابر اين كوچه هاي خيس
هر شب براي پنجره باران مي آورم

وقتي كه چشمهاي تو لبخند مي زند
از من تو جان بخواه ، به قرآن مي آورم

Mahdi Hero
12-06-2008, 18:41
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر

magmagf
12-06-2008, 23:13
رکب مرکب عشقم ، غم دورانم نیست
عاشق آن نگه لعبت مخمور شدم

ساحل عیش و طرب همره دریای منست
من که سرگشته این محنت پرشور شدم

ساقیا ! دوره هجرت به سر آمد که کنون
راغب مژده وصل رخ پرنور شدم

بین مقصود و دلم نیست دگر راهی چون
من در این معجزه میکده منظور شدم

eMer@lD
12-06-2008, 23:23
مرده را بهر چه مي‌پوشند چشم؟ آگاه باش
خاك، خلوتگاه اسرار است و ما نامحرميم

seied-taher
12-06-2008, 23:27
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا ین قدرم عقل و کفایت باشد
تا له غایت ره میخانه نمیدانستم
ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد

بردیا
12-06-2008, 23:32
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

seied-taher
12-06-2008, 23:35
آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست
گر چه شیرین دهنان پادشاهانند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست

بردیا
12-06-2008, 23:36
ترسم به کعبه نرسی ای اعرابی
این ره که میروی به ترکستان است

seied-taher
12-06-2008, 23:39
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد

eMer@lD
12-06-2008, 23:41
در دلم بود که آدم شوم اما نشدم


بی خبر از همه عالم شوم اما نشدم

magmagf
12-06-2008, 23:42
مي آيم اما نيستي امشب صداي تو
من را كشانده زير باران در هواي تو

من دستهايم لحظه لحظه سرد خواهد شد
مي خواهم امشب دستها انگشتهاي تو...

با چتر يادت با قدمهايي كه از من نيست
امشب تماما شعر مي خوانم براي تو

seied-taher
12-06-2008, 23:44
در دلم بود که آدم شوم اما نشدم


بی خبر از همه عالم شوم اما نشدم

من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم
صد بار توبه کردم و دیگر نمیکنم
باغ بهشت و سایه طوبی و قصر حور
با خاک کوی دوست برابر نمیکنم

seied-taher
12-06-2008, 23:48
مي آيم اما نيستي امشب صداي تو
من را كشانده زير باران در هواي تو

من دستهايم لحظه لحظه سرد خواهد شد
مي خواهم امشب دستها انگشتهاي تو...

با چتر يادت با قدمهايي كه از من نيست
امشب تماما شعر مي خوانم براي تو
وعده دیدار ما باشد جنت الحسین
دنیا برای سینه زدن جایمان کم است

Mahdi Hero
13-06-2008, 00:43
تا حرف من پذيرد آخر كه: زندگي
رنگ خيال بر رخ تصوير خواب بود.

Mojtaba N87
13-06-2008, 00:44
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم

که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق!

magmagf
13-06-2008, 00:53
ما را چشم زده بودند

دستی برایمان اسپندی دود نکرد

قانون اول نیوتن سیب را ترکاند در من

پاهایم را روی خاطرات مانده دراز می کنم

این جاده ی بی سر و ته از بازوی کدام آفتاب بیرون پرید؟

که سنت ها در دست های من افتاد

Mojtaba N87
13-06-2008, 00:56
در ورای شب بی پروا ، روز خوش دیروز را به فردا یاد می دهم... (این شعر حساب می شه؟! )

Mahdi Hero
13-06-2008, 01:10
من آن ابرم كه مي خواهد ببارد
دل تنگم هواي گريه دارد
دل تنگم غريب اين در و دشت
نمي داند كجا سر مي گذارد

magmagf
13-06-2008, 09:02
دوباره معجزه کن تا جهان به پا خیزد
زمین به سجده رود آسمان به پا خیزد

پس از گذشتن یک قرن غیر ممکن نیست
که در مقابل آرش کمان به پا خیزد

کمی مقابله کن با پدیده ها نگذار
که موج با کمک ماهیان به پا خیزد

بخواه هر چه دلت خواست از خدا اما
نخواه غیرت آتشفشان به پا خیزد

غزل بخوان به همان لهجه ی شمالی خود
توقعی که ندارم زبان به پا خیزد

بچین شبیه غزلواره استکان ها را
که بوی چای یکی در میان به پا خیزد

خدا کند برسد روزگار شیرینی
که تو الهه شوی و بنان به پا خیزد

seied-taher
13-06-2008, 09:23
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل ةآدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند........به به.....

magmagf
13-06-2008, 11:36
هواي عاشقي تارا هواي ديگري دارد
سكوت چشم هاي تو صداي ديگري دارد

چرا يك شب فقط يك شب نمي آيي به خواب من
خيالت شايد اين شب ها سراي ديگري دارد

دل من زير پاي تو به جرم عاشقي له شد
ولي جرم من اي ظالم سزاي ديگري دارد

seied-taher
13-06-2008, 11:59
درون سینه ام دردیست خون بار
که همچون گریه می گیرد گلویم
غمی آشفته، دردی گریه آلود
نمی دانم چه می خواهم بگویم!...

Mahdi Hero
13-06-2008, 12:07
ما شبی دست بر آریم و دعایی بکنیم
غم هجران ترا چاره ز جایی بکنیم

magmagf
13-06-2008, 19:47
چشمي به گلّه و دستي به ني ‎لبك
هي ساخت‎ هي‎ نواخت‎ چوپان بانمك

مجنون تمام كرد ، مجنون حرام شد
ليلي تورو خّدا ! ليـلي كمـك كـمك

هي‎ ساخت‎ هي ‎نواخت‎ هي‎ سوخت ‎هي ‎گداخت
‍« فرياد كـن مرا اي درد مشترك»

گرد سرش نگو ، گرد سرش نپرس
هي‎ دور زد زمين ، هي چرخ زد فلك

seied-taher
13-06-2008, 20:30
کربلا میخونمه
کربلا ایمونمه
کربلا یه جا برا
این دل دیوونمه .....
به من از بهشت نگو
کربلا بهشتمه
تربت کربلا
تو گل و سرشتمه

magmagf
13-06-2008, 20:40
هي مي شکند سکوت بغضم هرجا
از گريه بي حيا بدم آمده است
سخت است ولي مي گذرم از همه چيز
از لحظه انتها بدم آمده است

seied-taher
13-06-2008, 20:54
تا سر ذلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودا زده از غصه دو نیم افتادست
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست

magmagf
13-06-2008, 23:37
تمام روزهاي تار شدن چشمهايم
که آب ميخورد از چشمهايت
...خشکيد
بوي
دود
ميايد
بوي
اجاقهاي کور
... که نيستي
... ببيني
خاکستري هاي کتت هم
نشان خوبي بود
...................................
...گمش کردم...

bidastar
13-06-2008, 23:49
!!!

من از اين بس به همه عشق جهان مي خندم
به هوسبازي اين بي خبران مي خندم
من از ان روزي كه دلدارم رفت
به غم و شادي اين بي خبران مي خندم

Mahdi Hero
14-06-2008, 00:27
مغزتان را شور شهوت غالب است
نفستان، جاه و رياست طالب است
اي اسيران قضا، در اين سفر
غير تسليم و رضا، اين المفر؟

magmagf
14-06-2008, 04:51
کاری برايش ندارد يک بسته قرص و کمی بعد
خوابی که می آيد آرام در تار و پودش کمی بعد

اين روزهايی که گه گاه او از خودش خسته می شد
آمد به فکرش بميرد از غصه و ماتمی بعد ــــــــــ

رفت و خودش را کلک زد هی قرص خورد و سرانجام
چشمان محکوم مرگش شد عهده دار غمی بعد ــــ

آشوب و شيون به پا خواست ناباورانه کسی مرد
می آمد از دور و نزديک فرياد زير و بمی بعد ــــــــ

کم کم فراموش شد باز مثل هميشه ز خاطر
چون گريه از چشمشان ريخت آن مرد تنها کمی بعد.

حالا به جا مانده سنگی مانده کنارش کمی قرص
او بود و انبوه حسرت تا سرنوشت دمی بعد...........

leira
14-06-2008, 08:29
دوش سودای رخش گفتم زسر بیرون کنم
گفت : کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم ؟
قامتش را سرو گفتم سر کشید از من بخشم
دوستان از راست می رنجد نگارم چون کنم ؟

bidastar
14-06-2008, 08:46
مرا آوای غمها زیر کرده
زمین گیر غم بی پیر کرده
هم آوای دلم آیا کسی هست
که یاد قلۀ پامیر کرده

Mahdi Hero
14-06-2008, 11:00
هر زمان موج می زنم در خویش
می روم می روم به جایی دور
بوته گر گرفته خورشید
سر راهم نشسته در تب نور

Mahdi_Shadi
14-06-2008, 14:48
روی ناقوس بزرگ
پروانه ای مینشند
و میخوابد

leira
14-06-2008, 15:06
دیدی ای دل که غم یار دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

Mahdi_Shadi
14-06-2008, 15:20
در همان منزلی که دهقان ها خوابیده اند
گل ها و نور ماه.

mohammad99
14-06-2008, 15:33
همچنان مي سوزد اين آتش
نقش هايي را که من
بستم به خون دل
بر سر و چشم درو ديوار
در شب رسواي بي ساحل
*-*

قضیه بن شدن سایه خانوم چیه؟!؟!!

Mahdi Hero
14-06-2008, 15:33
هرکس به تمناي کسي غرق نياز است
هر کس به سوي قبله خود رو به نماز است

magmagf
14-06-2008, 15:57
تنها در خلوت رؤيايي
يك غروب پاييزي
زندگي هامان را هريك به تنهايي
مي گذاريم در ميان دستهايمان
دستاني كه به هم گره مي خورند در هم
و گم مي شوند در طرح
اندام هاي مستقلمان
كه يكي مي شوند
در سايه ي عشق مشتركمان

mohammad99
14-06-2008, 16:11
*-*
نه دیگه این واسه ما دل نمیشه
هر چی من بهش نصیحت می کنم
که بابا آدم عاقل اخه عاشق نمی شه
میگه یا اسم آدم دل نمی شه
:-?? یا اگه شد دیگه عاقل نمی شه

Mahdi Hero
14-06-2008, 16:18
هر زمان موج می زنم در خویش
می روم می روم به جایی دور
بوته گر گرفته خورشید
سر راهم نشسته در تب نور

magmagf
14-06-2008, 18:56
چه آغازی چه آغازی که رازی داشتم با تو
در این دنیای سرگردان منم گم در گمان یا تو

رها در باغ رویاها در آدم آمدم دیدم
دلم در مشت مشتاقان در آغوش معما تو

لب از لب وانکرده آتشی افروختی در شب
شکفتی چون گل آیینه در باغ تماشا تو

ندیدم آبشاری در جهان از گریه زیباتر
که پنهان بود ماهی در من و آیینه اما تو

seied-taher
14-06-2008, 19:46
واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند

Mahdi Hero
14-06-2008, 21:31
دوست دارم ودانم كه تويي دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شدهام دوست ندانم

seied-taher
14-06-2008, 21:59
مشک آن است که خود ببوید
نه آن که عطار بگوید

magmagf
14-06-2008, 22:14
دار یک قالی
قیچی
پشم های رنگ وارنگی است
و گره خورده بر هم
شانه می گردند
اما
کس نمی داند چه طرحی
روی این قالی است.
و خدا در آسمانش نقش می بندد
خانه ها چوبی
درختی، کوچه ای، پایِ آبادی
چه زیبائی یی، چه عطری
عطر گل ها بوی این قالی است.

sise
14-06-2008, 22:14
تو چه ‌مظهري‌كه ز جلوه‌ي تو صداي سبحه‌ي صوفيان
گذرد ز ذروه‌ي لامكان، كه ‌خوشا‌ جمال‌ ازل ‌خوشا

همه ‌اهل ‌مسجد‌ و صومعه، پي ورد صبح و دعاي شب
من و ذكر طره و طلعت تو، من الغداه ‌الي ‌العشا

چه جفا كه «جامي» خسته دل ز جدايي تو نمي‌كشد
قدم ‌از طريق وفا مكش، سوي عاشقان بلا كشا

seied-taher
14-06-2008, 22:22
این دل تنگم عقده ها دارد
گوییا میل کربلا دارد
میروم بینم در کجا زینب
شکوه از شمر بی حیادارد
ای خدا ما را
کربلایی کن
امت ما را نینوایی کن

magmagf
14-06-2008, 22:44
نگاهم را به زير می کشم
لبانم را به هم خواهم دوخت
اشک هایم را مجازات می کنم
و دستانم را به صلیب می کشم
اما با درونم چه کنم؟
به کدامین صلیب روزگار می توان آن را کشید؟
با درد هایم چه کنم؟
با نگاهی که بی تقصیر است چه کنم؟
با کدامین نفرین میتوان آن را فرو خورد؟
با گلایه اشک هایم چه کنم؟
با کدامین اشک پاسخش دهم؟
بی پروا میگویم
بی رحمانه دلم گرفته

Mojtaba N87
14-06-2008, 22:56
هوای دیدنت آمد ...
همیشه روی تاریکی ؛ به زیر ابر پاییزی ؛ می بارم.

seied-taher
14-06-2008, 22:58
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو

Mahdi Hero
15-06-2008, 00:10
و حدس مي زنم شبي مرا جواب ميكني
و قصر كوچك دل مرا خراب ميكني
سر قرار عاشقي هميشه دير كرده اي
ولي براي رفتنت عجب شتاب ميكني
من از كنار پنجره تو را نگاه ميكنم
و تو به نامديگري مرا خطاب مي كني
چه ساده در ازاي يك نگاه پاك و ماندني
هزار مرتبه مرا ز خجلت آب ميكني
به خاطر تو من هميشه با همه غريبه ام
تو كمتر از غريبه اي مرا حساب ميكني

magmagf
15-06-2008, 04:50
ياد دارم يك غروب سرد سرد ...
ميگذشت از توي كوچه دوره گرد:

دوره گردم ، كهنه قالي ميخرم
دست دوم جنس عالي ميخرم

گرنداري كوزه خالي ميخرم ...
كاسه و ظرف سفالي ميخرم

اشك در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهي زد وبغضش شكست

Mahdi Hero
15-06-2008, 11:23
تا به گيسوي تو دست ناسزايان كم رسد
هر دلي از حلقه اي در ذكر يارب يارب است

diana_1989
15-06-2008, 11:25
ترا دانش و دين رهاند درست
ره رستگاري ببايدت جست

Mahdi Hero
15-06-2008, 12:43
تو کیستی که من این گونه بی تو بی تابم
شب ازهجوم خیا لت نمی برد خوابم
توچیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته روی گردابم

Mahdi_Shadi
15-06-2008, 13:28
مرا با خودت ببر
حال که از بند رها میشوی
ای بادبادک

seied-taher
15-06-2008, 14:19
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک بالان عاشق
پرنده تر ز مرغان هوایی
-------

Mahdi Hero
15-06-2008, 16:55
ياران چه غريبانه
رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع دل
هم سوخته پروانه
...

seied-taher
15-06-2008, 17:02
ای پادشه خوبان
داد از غم تنهایی
دل بی تو جان آمد
وقت است که باز آیی

vahid_vaezinia
15-06-2008, 17:24
یا رب من اگر گناه بی حد کردم
دانم به یقین که بر تن خود کردم

از هرچه مخالف رضای تو بود
برگشتم و توبه کردم و بد کردم

seied-taher
15-06-2008, 17:39
مدامم مست میدارد
نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب رویت

Mahdi Hero
15-06-2008, 17:56
تمناييست جاويدان به دل ديدار روي تو
كه من از كوي عشاقت گذر كردم به كوي تو

seied-taher
15-06-2008, 18:18
وقتی که جهان تورا پس می زند

یک دوست هیچگاه نه نخواهد گفت

این توانایی است که همه ی ما داریم

اما این آن توانایی نیست که نشان می دهیم

vahid_vaezinia
15-06-2008, 18:19
من از تو جدا نبوده‌ام تا بودم
اینست دلیل طالع مسعودم

در ذات تو ناپدیدم ار معدومم
وز نور تو ظاهرم اگر موجودم

Mahdi Hero
15-06-2008, 18:21
من پري كوچك غمگيني را مي شناسم
كه در اقيانوس مسكن دارد
و دلش را در يك ني لبك چوبين مي نوازد
آرام آرام
پري كوچك و غمگيني كه شب
از يك بوسه مي ميرد
وسحرگاه از يك بوسه بدنيا خواهد آمد

magmagf
15-06-2008, 18:28
دود اين عينک دودي
که برايت فرستاده ام
به چشمهاي خودم ميايد
... نکند
که تو سيگار کشيده باشي
تار هائي را که از کاسه سرم
اويزان دست هاي توست
مضراب زده باشي
...گوشي
لطفا وصل شود به انگشتهاي تو

seied-taher
15-06-2008, 18:34
وعواعظ شهر چو مهر ملک و شهن گل گزید
من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود؟

sise
15-06-2008, 18:34
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خاموشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت می روی تنها چرا؟

mhaf
15-06-2008, 19:14
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
آن را که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد

magmagf
15-06-2008, 19:16
کاغذ نوشته مي شود و پاره مي شود
بي تو براي شعر سرودن بهانه نيست

دلخوش مشو دوباره به آهنگ اين کلام
« اين مهملات يک غزل عاشقانه نيست »

امشب سقوط کشور من انقلاب تو
آشوب از سکوت غزل داد مي زند

ويرانه مي شود همه ي جاودانه ها
مردي ميان حادثه فرياد مي زند

امشب براي فلسفه خواندن قشنگ نيست
من کيستم ... ؟ خدا و جهان چيست ... ؟

حرف مفت !
اصلا به من چه سارتر و يا کانت يا هگل
درباره ي خدا و من و جامعه چه گفت !

seied-taher
15-06-2008, 19:18
ویرایش ............

Mahdi Hero
15-06-2008, 19:43
مانده ام سر در گريبان بي تو در شب هاي غمگين
بي تو باشد همدم من ياد پيمان هاي ديرين
آن گل سرخي كه دادي در سكوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت در خزن سينه افسرد

lord40
15-06-2008, 20:38
گر دیگران به منظر زیبا نظر کنند
ما را نظر به قدرت پروردگار اوست

باور مکن که صورت او عقل من ببرد
عقل من آن ببرد که صورتنگار اوست

Mahdi Hero
15-06-2008, 20:53
ترسم بروم عالم جان ناديده
بيرون روم از جهان جهان ناديده
در عالم جان چون روم از عالم تن
در عالم تن عالم جان ناديده

seied-taher
15-06-2008, 20:55
هرکس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا
دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند حرفی نیست
از دوست بپرسید چرا میشکند.

Mahdi Hero
15-06-2008, 21:02
دوست دارم ودانم كه تويي دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شدهام دوست ندانم

seied-taher
15-06-2008, 21:09
من چو مجنونم که در لیلای خود

نیستم در هستی مولای خود

ذکر حق دل را تسلا می دهد

آه مجنون بوی لیلا می دهد

جان مجنون قصد لیلایی مکن

جان یوسف را زلیخایی مکن

magmagf
15-06-2008, 21:23
نام این معبود را یاران مزین کرده اند
در صفای کعبه ی خوش صورت و سیرت بمان

در کجا خواهی تو پیدا کردن این عشق عظیم ؟
تا ابد در سوز این نامی پر شوکت بمان

گر شوی در آسمان اعتلایش اختری
همچو اشک اندر دل دریای بی قیمت بمان

Mahdi Hero
15-06-2008, 21:30
نه رسم ماست بریدن ز دوستان قدیمی
دین دیار ندانم که رسم چیست شما را

sise
15-06-2008, 21:34
اشکش چکید و دیگرش آن آبرو نبود
از آب رفته هیچ نشانی به جو نبود

مژگان کشید رشته به سوزن ولی چه سود
دیگر به چاک سینه مجال رفو نبود

دیگر شکسته بود دل و در میان ما
صحبت بجز حکایت سنگ و سبو نبود

او بود در مقابل چشم ترم ولی
آوخ که پیش چشم دلم دیگر او نبود