مشاهده نسخه کامل
: مشاعره
mohammad99
26-07-2007, 00:34
من که ميدانم شبي عمرم به پايان مي رسد
نوبت خاموشي من سهل و آسان مي رسد
من که ميدانم مرگ ويرانگرچه بي رحم و شتابان مي رسد
پس چرا عاشق نباشم پس چرا عاشق نباشم
من که ميدانم به دنيا اعتباري نيست اعتباري نيست!...
بين مرگ وآدمي قول و قراري نيست
من که ميدانم اجل ناخوانده وبيدادگر
سرزده مي آيد و راه گريزي نيست
پس چرا؟پس...پس چرا عاشق نباشم؟
****
خب دوستان.کسی چیزی از ما دیده بگه عذر خواهی کنیم؟
مرا به خانه صدا كن
چگونه از تمام زمين گذشتي ؟
سراسر جاده ها
سراسر پل ها
تنها چراغي مي رفت
كه زمزمه هاي تلخش در يادمي ماند
چگونه از تمام حرفهاي كودكي
كه در كوچه ها دويدند
و از تمام روزنامه هاي دنيا
چيزي به يادت نمانده است
تا درجايي آرام بنويسي : خانه ؟
Asalbanoo
26-07-2007, 00:55
همیشه
همیشه همین را خواستن
و انسان آخ ! از آرزو لبریز
بی بال و پر .
----------
محمد چرا اینجوری حرف می زنی؟
mohammad99
26-07-2007, 00:55
روز نخست چون دم رندی زديم و عشق
شرط آن بود که جز ره آن شيوه نسپريم
***
میخوام با خیال راحت برم.جدی اگه کسی از دستم ناراحت شده بگه ازش بزرگ عذر خواهی کنم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Asalbanoo
26-07-2007, 00:58
من از آن که بودم ؟ !
سایه ای بی صاحب
مثل الحمرا
مثل تخت جمشید
مثل فریدام ایدول .
اما در کار نبود
اما باورم نمی شد .
روز رفته بود
نیمروز بزرگ رفته بود
و شب تاریک
تنها وارث دنیا بود
و سر نوشت من
بی کاغذ و مدرک
باطله ای بی ارزش
قطره ای ناچیز .
فراموش شده بودم من
مثل کوروش
مثل مازیار
shaere parsi
26-07-2007, 01:02
روز وشبامون میگذره بی خبر از دل پیر شدن
یادش بخیر جوونی رو وقتی که میگیم دیر شده
mohammad99
26-07-2007, 01:05
لالا نــــــخواب ســـــودي نـــــداره هـــــمون بــــهتر كه بـــــشماري ستـــــــاره
همون بهتر كه چـــــشمات وا بـــــمونه كه مــــــاه غـــــصه ش نشه تنها بيــــــداره
لالالالا نــــــخواب بازم ســـفر رفـــت نمــــــيدونم به كــــارون يا خزر رفـــــــت
فقــــط دردم ايـــــنه مثـــــــل هـــميشه بـــــدون اطــــلاع و بـــــي خـبر رفـــــــت
لالالالا نــــــخواب ميدونـــه جنگــــــه دست هر كـــــــي مــــي بيني يــه تفنگــــه
يـــــــه عــــمر دور چشماش گشتم اما نفهــــميـدم كه اون چشــــما چــــه رنـگـــه
لالالالا نــــــخواب زنـدونـــه دنــــيـــا ســـــر نــــاســـازگـــاري داره بــــا مــــــا
بشيـن بــازم دعــا كن واســه اون كــه مــــــا رو ايـــــنجا گــــذاشت تنهاي تــنــها
لالالالا نـــــخــــــــواب اون راه دوره خدا مــي دونه كــــه حـــالــش چــه جـوره
تـوي خلوت مي گم اينجا كـسي نيست خداييــش كـــــه دلــــم خيـــلي صــــــبوره
لالالالا نـــــخواب تـيـره ست چراغـم مـثـله آتــــش فــــشون ميــمونه داغـــــــــم
به جونه گــــلدونا كم غصه اي نيسـت هـــزار شـــب شــد نيومد بــــاز ســراغــم
لالالالا نخـــواب خواب كه دوا نيست دل ديــــونه داشتــن كـــه خـــطا نـيـســــت
ميگن دسـت از سرش بـردار، نـميشه آخــه عــاشق شــدن كه دست ما نـيـســــت
لالالالا نخـــواب تـنـها مـــيمـــونـــــم كـمـك كــــن قـــدر چــــشمـات رو بــدونـم
چـــــرا چـــشمات پـر خـشم عــزيزم؟ مـــگه مـــن مـــثل اون نـــــــامـــهربـونـم؟
لالالالا نــــخواب مــــاه و نــــگاه كن مــــن اسفند و مــــيارم تــــــو دعــــا كـــن
بـــــگو بــرگرده پــيـش مـــا بـمـونــه كـــتاب حـــافظ و بــــردار و وا كـــــــــــن
لالالالا نــــخواب ســـــرما تـــــو راهه هـمـيـشه عـــــــمر خــوشبختي كــــــــــوتاهه
مـــيگن بــــا يــــه فرشته اونو ديــدن دروغــــه جــــــون دريــــــا اشـتـبــــــــــاهه
لالالالا نــــخواب تلـــخه جــــدايــــي كمـــــر خـــــــم مــــيشه زيــــر بي وفــايي
تو بـيـدار بـاش هـــمه تو خواب نازن بـــراي كـــــــي بخونــم پــــس لالايــــــي؟
لالالالا نــــخواب تــــــنـهايـــي زرده اگـــــــه طـــــــولاني شـــــه مـثـله يه درده
اگـــــه چـشـم انـتـظار باشي كه هيچي دروغ مــــيگي بــــه دل كــــه بــر ميگرده
لالالالا نــــخواب اشــــكـــــــت زلاله مـثـله بـــــارون پـــــاي نـــــــــــخل وصاله
من وتو هم شب و هـم قلب وكـشـتـيم ولـي اون چـي؟ چـقـدر اون بــــــــــي خياله!
لالالالا نــــخواب دنـــــيـا خـسـيـســه واســـــــه كــــم آدمـي خــــوب مـــي نويسه
يكي لبهاش تو خوابم غرق خنده ست يكي پلكهاش تو خوابم خــيس خـــــــــيسه
لالالالا نــــخواب عــــــاشق يه سيبه هـمـيـشـه سـرخ و تـــــــب دار و غــــريبه
تا اون بالاست رسيده ست اماتنهاست پـايـيـن هـــم كــــه بـيـفـتـه بــــي نـصـيـبـه
لالالالا نــــخواب ايـــــنجا سيـــــاهي پــــــر امـــــــا تـــو تــــنگ قـصـه مـاهـي
اوني كه مـاهـا رو بيـدار نگـه داشت الهــــي خـواب بـــــــاشه حـــــالا الهـــــــي
لالالالا نــــخواب تا اون بـــــــخوابه بـشـيـن ايـنـقـدر كــــــه تـا خـورشيـد بـتابه
زمـونــي كـــه يـقـيـن كـردم بيدار شد بـــــخواب بـــا يـــــاد عـكـسي كه تو قابـه
لالالالا بــــخواب بـيـداره حــــــــــالا ديـــــگه بـــــايد بــــخــوابي پــــــس لالالا
بـــــخواب ديگه تو مي توني بخوابي بـبـيـن خــــــــورشيد اومــــد بـالاي بــــالا
لالالالا ايـــــنــــم بــــود ســــرنوشتم ايــــن از امـــــروزم و اين از گـــذشـته ام
نمي خوابم تا تو بـرگـردي يــك روز مـــنم خـواب رو واسـه اون روز گــذاشتم
***
به به دوست جدید.خوش اومدی
Asalbanoo
26-07-2007, 01:06
دست به گیسوی شب بردم
ترسید
هراسان خودش را پس کشید
گفتم نترس دختر !
من آفتاب نیستم
سایه ای جامانده از عصرم
کودکان پاپتی هم رهایم کرده اند
ایجا کسی مرا راه نمی دهد درون خانه اش
تو دیگر نرو !
سفر مکه می خواهی بری دادا؟
mohammad99
26-07-2007, 01:10
سر كلاس ادبيات معلم گفت
فعل رفتن رو صرف كن
گفتم : رفتم ...رفتي ...رفت
ساكت مي شوم ، مي خندم ،
ولي خنده ام تلخ مي شود
معلم داد مي زند : خوب بعد ؟ ادامه بده
و من مي گويم : رفت ...رفت ...رفت
رفت و دلم شكست ...غم رو دلم نشست
رفت و شاديم مُرد ...
شور و نشاط رو از دلم برد
رفت ...رفت ...رفت
و من مي خندم و مي گويم :
خنده تلخ من از گريه غم انگيز تر است
كارم از گريه گذشته كه به آن مي خندم
***
1-شعر رو داری.سروده خودمه ها:46:
2-نه بابا.سعادت مکه نداریم.ولی میزبان یکیه [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][]ه
Asalbanoo
26-07-2007, 01:19
شراب را زهرآگین میکنی
سکوت را ضرب میگیری!
نگاه را آتش میزنی!
من اما
شراب مینوشم
کر میشنوم!
کور میبینم!
خیلی قشنک بود
یاده یکی از شهر بهبهانی افتادم
کشتی مارو محمد
معلوم نیست مقصدت کوجاست ایا
mohammad99
26-07-2007, 01:21
من که ميدانم شبي عمرم به پايان مي رسد
نوبت خاموشي من سهل و آسان مي رسد
من که ميدانم مرگ ويرانگرچه بي رحم و شتابان مي رسد
پس چرا عاشق نباشم پس چرا عاشق نباشم
من که ميدانم به دنيا اعتباري نيست اعتباري نيست!...
بين مرگ وآدمي قول و قراري نيست
من که ميدانم اجل ناخوانده وبيدادگر
سرزده مي آيد و راه گريزي نيست
پس چرا؟پس...پس چرا عاشق نباشم؟
---------------
به قول اقاهه خیلی دور خیلی نزدیک شاید ایا
Asalbanoo
26-07-2007, 01:29
مانده در آستانهی بهت
خیره و مات
من هستم!
بر محیطِ حجمی
سرشارتر از تهی احساس، رقصیده
من هستم!
مرثیهای ناهمگون را میمانی
گاه ترک خورده
گاه شکسته
گاه ویرانه
آن ناگاهِ رویایی را چگونه است که نمیبینمات؟!
با دشنهای کینآلود بر قلب هستی خویش زخمه میزنی
که چه؟
دیوانهوار بر طبل بیعاری لحظههای خویش ضرب میگیری
که چه؟
-----------
ایول محمد این تصنیف گلپا بود؟
ایول ایول
mohammad99
26-07-2007, 01:33
هنوز از سقفه دلم، داره بارون مي چکه
واثه درياي غمم خيلي، قلبم کوچيکه
همجا سبزو من، چرا خاکستريم
تو کتابم ولي حيف، صفحهٌ آخريم
کفترا رفتنو من، کفتر يريريم
به همين دلم خوشه، که تو ناباوريم
همه جا سبزو من، چرا خاکستريم
تو کتابم ولي حيف، صفحهٌ آخريم
کفترا رفتنو من، کفتر يريريم
به همين دلم خوشه، که تو ناباوريم
همه جا بهاريه، چرا من خزونيم
همه با غصه ها قهرن چرا من جون جونيم
هنوز از زخمه دلم، داره بارون مي چکه
هنوز از سقفه دلم، داره بارون مي چکه
واثه درياي غمم خيلي، قلبم کوچيکه
واثه درياي غمم خيلي، قلبم کوچيکه
----
ایول ایول ابجی مژگان ایوا
علاوه بر فیلم دستی هم بر موسیقی داره
توجه توحه:انقدر ه نده
Asalbanoo
26-07-2007, 01:47
هیاهوی ذهنات بیصداست
نگاهات بیصدا
صدایات بیصداست.
آن که غریب و ناآشنا مینگرد
من هستم!
-ایول ایول چشم چشم
ندادم ندادم.. دیدی دیدی
mohammad99
26-07-2007, 01:53
باز آخوند، با عمامه،
با دروغ هاي فراوان،
مي خورد از مال مردم، مي پرد بر کول مردم،
کودکي تنبل به حوضه، همچو بلبل مدح و رو ضه،
يادم آيد از فلسطين، از بلندي هاي جولان، از دلار نفت ايران،
حرف هاي احمقانه، از رجايي زمانه،
دور مي گشتيم ز خانه، شرع چون شمشير بران، پاره مي کرد مغز ها را،
بشنو اينک کودک من، از زبان مام ميهن، مرزو بوم پاک ايران، اين رئيس جمهور نادان، کرد ويران کرد ويران
-*-*-*-
دست گلت درد نکنه
ایول ایول
Asalbanoo
26-07-2007, 01:55
نه می مونده نه مستی
شبامو غم گرفته..مثل اینه که ساقی واسم ماتم گرفته
-
این تصنیف از همون البوم هم خیلی قشنگه
mohammad99
26-07-2007, 01:57
هر آنکس مال و جاهش بيشتر بي دلش از درد دنيا ريشتر بي
اگر بر سر نهي چون خسروان تاج به شيرين جانت آخر نيشتر بي
*-*-*-*-*-*
ایول-ایول مثل این که زیاد گلپا دوست داریا
Asalbanoo
26-07-2007, 02:10
گیتارمن زیبا و خوش تراش.
یادآورنسلهای گمشده باستان
پر از رنگهای تند دلنشین کویر و کوهستان
پر از رنگهای آرام دریا و آسمان
پراز هوای تازه و نور
پر از هیجان و شور.
ذهن با وفای او پر از یادهای شیرین و دور.
ارواح رفتگان را حاضر کند در اتاق من:
-----
البوم قهر و نازش را خیلی دوست دارم
mohammad99
26-07-2007, 02:14
نکنه حوس گريبون دلت رو بگيره
نکنه تا جون گرفت دوباره اين دل بميره
نکنه اشک ما رو تو هم بخواي در بياري
نکنه حوصلمونو تو بخواي سر بياري
ما ديگه حوصله ي حرفاي پوچ رو نداريم
ما ديگه خسته شديم طاقت کوچ رو نداريم
دست به سرم بذار ولي سر به سر دلم نذار
يه باري از دوشم بگير مشکل رو مشکلم نذار
بيچاره خوش باور و ساده و پاک دل ما
واسه يه ذره و فا عمري هلاکه دل ما
دل ما رو تو ديگه در به در اين در و اون درش نکن
گل ما رو به خزونه تو با عشقت ديگه پرپرش نکن
عمريه که عاشق خداييه اين دل ما
آخر خطه و باز فدائيه اين دل ما
بيا با ما تو يکي از ته دل يار بشو
راستي راستي بيا با ما عمري گرفتار بشو
-----
کارش خیلی درست بود.ای از عشق پاک من ....[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
راستی یه سوال درباره شعرت چه جوری گیتار میتونه یاداور نسل گمشده باشه حداقل میزاشتی عود[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][e]
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده كه آن به
به شمشيرم زد و با كس نگفتم
كه راز دوست از دشمن نهان به
بچهها بريد بخوابيد، ديروقته، مردم چي ميگن؟! خجالت داره والا :38:
Asalbanoo
26-07-2007, 02:17
ادامه شعر اینه احتمالا واسه همینا که گفته گیتار را اورده.....
-------------
"مراببوس! مراببوس!
دخترزیبا امشب برتو مهمانم.
درپیش تو میمانم تا لب بگذاری برلب من.
دختر زیبا! از برق نگاه تو .."
گلنراقی: آخرین بوسه- طنین تاریخی در شاخه های تبریزی تابستان خشم.
دقایقی گذرد:
"مهتاب، ای مونس عاشقان، روشنایی آسمان.."
ویگن: مهتاب- تکرار خاطرات شبهای سور شهر.
زمانی دگر:
"تو دریای من بودی! آغوش وا کن!
که میخواهد این مرغ زیبا بمیرد."
مهرپویا: قوی زیبا- بازآوار یادهای تلخ اجتماع.
دمی بعد:
"وقتی چلچله ها میرن/ به سفر های دورادور
از تو میپرسم، چو هر یک/ میکنند از بامم عبور"
اصلانی: عبور - ترنم خفیف هجرت بافقهای دور.
گرمی موسیقی تنهایی را
در ضیافت خیال کند مسحور.
mohammad99
26-07-2007, 02:20
رفتيم و از اين رفتن بسيار تو را بخشيد
آزادي و قلبتو بر رفتن ما خنديد
آن تازه رسه نو بر گر حالم و پرسيد
گو شکر خدا گفتم و راضي ز صوابت
لعنت به تو و ذات خرابت
در مکتب عشاق گر اينه جوابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
در آينه ات بنگر حيوان صفتي بيني
حاشا مکن اين باور اين دست تو نيست ايني
اين دست تو نيست ايني
اين است ترازوي عدالت تو پادشه مکر و رذالت
ارزانيه آن تازه رس خوش قد و قامت
تو پيشکشو قصهء ما هم به سلامت
گفتم که گلي افسوس پا تا به سرت خاره
اين مستي و پيروزي چند است و نه بسياره
چند است و نه بسياره
سقاي هزار تشنهء آواره
سيراب شدند جملگي از آب سرابت
لعنت به تو و ذات خرابت
در مکتب عشاق گر اينه جوابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
اي عاشق پوشالي بر اصل و نسب بالي
اي کاش نبيني تو آنروز که پامالي
آنروز که پامالي
در مکتب عشاق گر اينه جوابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
لعنت به تو و عشق تو و ذات خرابت
اي شناگره قابل تو آب نميديدي
بازيچهء شب گردان مهتاب نميديدي
اينک تو و اين مرداب
اينک تو واين مهتاب
بيداري اگر اين است
رفتيم دگر درخواب
****
عجب یک کلمه هم نفهمیدم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][]
امیر خان نکه شما الان هفتا پادشاه رو خواب دیدی[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][]
Asalbanoo
26-07-2007, 02:23
با تو بخواب میروم. با تو بیدار میشوم.
این است رسم بیکران عشق، ای نازنین.
با من بخواب میروی. با من بیدار میشوی.
این است رسم بیکران عشق، ای نازنین.
روزها و هفته ها این بیتِ محبت رج میزنیم.
--------
امیر جان دادا
می بینم که همه جا فعالیت می کنی...
نوشیدنی انرژی زا خوردی یا همدم را جستی ناقلا
mohammad99
26-07-2007, 02:26
من از صداي گريه تو
به غربت بارون رسيدم
تو چشات باغ بارون زده ديدم...
چشم تو همرنگ يه باغه
تو غربت غروب پاييز
مثل من از يه درد کهنه لبريز...
با تو بوي کاهگل و خاک
عطر کوچه باغ نمناک
زنده ميشه...
با تو بوي خاک و بارون
عطر ترمه و گلابدون
زنده ميشه...
تو مثل شهر کوچيک من
هنوز برام خاطره سازي
هنوزم قبله معصوم نمازه...
تو مثل ياد بازي من
تو کوچه هاي پير و خاکي
هنوزم براي من عزيز و پاکي...
ترانه سرا : اردلان سرفراز
****
امیر یه دونه از این امیرا برا منم درست کن ولی خب بنویس ممد دیگه[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]ه
Asalbanoo
26-07-2007, 02:28
تو دله یه مزرعه
یه کلاغه رو سیاه
هوایی شده بره ..پابوس امام رضا
اما هی فکر می کنه..اونجا جای کفترهاست
اخه من کجا برم..یه کلاغ که رو سیاست
mohammad99
26-07-2007, 02:31
ترسم اين قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ايمان را
يار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
*-*-*-*
رفتی پیش امام رضا دعا فراموش نشه
Asalbanoo
26-07-2007, 02:33
الوان نامرتب شلیته بر چمن
کفش بلند پاشنه کرم کنار گل.
شلوارک و شلوار در نسیم
باغ در دوار رایحه تداوم حیات
---------
آخه من کجا برم یه کلاغ که روسیاه است
mohammad99
26-07-2007, 02:37
تا نهان سازم از تو بار دگر
راز اين خاطر پريشان را
می كشم بر نگاه ناز آلود
نرم و سنگين حجاب مژگان را
دل گرفتار خواهش جانسوز
از خدا راه چاره می جويم
پارساوار در برابر تو
سخن از زهد و توبه می گويم
*-*-*-*-
شما دعا کن حله
Asalbanoo
26-07-2007, 02:39
مادر برایم سرکتاب باز کند: خوب، بد، متوسط.
سپس تند نذری به امامزاده داوود برده؛
نظرقربانی بگردنم آویز کند.
در برگشت بره قربانی بر سفره امام اضافه کرده؛
میخواست آش اوماج نذری دهد که باران گرفت.
-------
چشم من دعا می کنم..
دعا می کنم هرکسی هر مشکلی داره مشکلش به خوبی و خوشی حل بشه
به حق حسین
(تریپ منبری شد)
mohammad99
26-07-2007, 02:42
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشين درياب
در ميخانه بستهاند دگر
افتتح يا مفتح الابواب
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سينههای کباب
*-*-*-*-*-
انشالله.مژگان فامیلتون جدیدا سر شب میخوابه[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Asalbanoo
26-07-2007, 02:45
با یک ناسزا آغاز؛
و دهها قربان صدقه ی بعدی
فضای زندگی را معطر دایم میکنی.
روزها میگذرد.
با سکوت خود مرا چیز خورد میکنی.
-----------
نمی دونم والا..احتمالا به خاطر کهولت سنه
mohammad99
26-07-2007, 02:50
يک کدوم صبح تا غروب تو کوچه ول نمي شه
ميگه يک دل مگه از فولاده
که تو اين دور و زمونه چشش و هم بذاره
هيچ چيزي نبينه يا اگه چيزي ديد
خم به ابروش نياره
ميگم آخه بابا جونم اون دل فولادي
دست کم دنبال کيس خودشه
ميگه از اشک چشش زير پاش گل نميشه
ميگه هر صيد که مي شه قلب باشه
ميگه هر صيد که مي شه قلب باشه
اما هر چي قلب شد دل نمي شه
نه ديگه نه ديگه
نه ديگه اين واسه ما دل نمي شه
نه ديگه اين واسه ما دل نمي شه
*-*-*
اگه بهش نگفتم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] این رو گفتی[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Asalbanoo
26-07-2007, 02:51
روی تخم سفید با خواندن نام
همه کسانیکه مظنون بودند.
حتی آنها که او ابا داشت و فشار بیشتر بر سکه میداد.
همه ی خویشان را نام برد و تخم نشکست.
دوباره رفت تو پستو؛ از صندوق چفت و رز دارش
کتاب ازمابهتران را درآورد.
با ورق زدن صفحات چاپ سنگی کاهیش
عکس خانوادگی آنها را
با انگشت مسن سبابه اش نشان داد.
رو بمن کرد؛ ملایم گوید:
"این از تخم و ترکه پریان است."
در این تصویر آل، دواله پا، جن، دیو، پری، غول
- نیم انسان نیم جانور: سمدار ،دمدار، ناخندار، پرمو ، بیمو، بیدم
شاخدار، بیشاخ، قوی، ظریف - ردیف ایستاده.
-
ممد تهدید م یکنی..باج می خواهی
دعا می کنم دندونات بریزه ها
mohammad99
26-07-2007, 02:54
خانه ام آتش گرفتست
آتشي جانسوز
هر طرف مي سوزد اين آتش
پرده ها و فرش ها را
تارشان با پود
من به هر سو مي دوم گريان
در لهيب آتش پر دود
وز ميان خنده هايم تلخ
و خروش گريه ام ناشاد
از درون خسته سوزان
مي کنم فرياد ، اي فرياد
خانه ام آتش گرفتست
آتشي بي رحم
همچنان مي سوزد اين آتش
نقش هايي را که من
بستم به خون دل
بر سر و چشم درو ديوار
در شب رسواي بي ساحل
واي بر من
واي بر من
سوزد و سوزد غنچه هايي را که پروردم
بدشواري در دهان گود گلدان ها
روز هاي سخت بيماري
از فراز بامهاشان شاد
دشمنانم موزيانه خنده هاي فتحشان بر لب
بر من آتش بجان ناظر
در پناه اين مشبک شب
من بهر سو مي دوم گريان
از اين بيداد مي کنم فرياد ، اي فرياد
واي بر من همچنان مي سوزد اين آتش
آنچه دارم يادگار و دفتر و ديوان
وانچه دارد منظر و ايوان
من بدستان پر از تاول
اين طرف را مي کنم خاموش
وز لهيب آن روم از هوش
زان دگر سو شعله برخيزد ، بگردش دود
تا سحرگاهان که ميداند
که بود من شود نابود
خفته اند اين مهربان همسايگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا : « مشت خاکستر »
واي آيا هيچ سر بر مي کنند از خواب
مهربان همسايگانم ازپي امداد
سوزدم اين آتش بيداد گر بنياد
مي کنم فرياد ، اي فريــــــــــــــاد ، فريــــــــــــــــــــاد
***
نه نه تو رو خدا نکن.اون وقت تنها لذتم یعنی خوردن رو از من میگیری[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Asalbanoo
26-07-2007, 02:56
دایی با داعیه خواندن کتاب سینوهه مصری در لندن،
سودازدگی و بی اشتهایی مرا به غلظت خون و صفرا ربط دادند.
دستور فرمودند مرا هجمه کرده؛
زالو گیر دوره گرد را امر کردند تا از کیسه خود ۶ زالو
گذاشت به سینه و بازو -
برای مکیدن لختگی خون.
نیم ساعت بعد این جوخه سیاه کرمان کلفت شده.
اینبار دایی دستور دادند برای من
عناب، برگ تربچه و لیوان آب انار؛
سپس جوشانده، گزنگبین و نبات.
برای ناهار هم آش گشنیز با قلم گوسفند و هویج.
ولی از آروغ عافیت و چورت قیلوله خبری نشد.
از پدر بزرگ پرسیدم؛
ازغزلیات حافظ با نیت من شاهد آورد:
"پیرهن چاک.."
پدر سطوری از شاهنامه، امیرارسلان و بینوایان خواند.
عمو روزنامه را ورق زده به قسمت
بروج فلکی حواله ام کند.
در همان صفحه سطری با ۳ واو رایانه یآبم.
در تارنما نشانی ترا خواستم.
صفحات متوالی نام، مشخصات، عکس و نشانی
در عدسی چشمانم ظاهر شدند.
---------
باشه دعا می کنم موهات بریزه
mohammad99
26-07-2007, 02:59
آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوييم که ني ني شکنم شکر برم
آمده ام چو عقل و جان کز همه ديده ها نهان
تا سوي جان و ديدگان مشعله نظر برم
آنکه ز زخم تير او کوه شکاف مي کند
پيش گشاد تي ر او واي اگر سپر برم
در هوس خيال او همچو خيال گشته ام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
*-*-*-*-
زشت میشما[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یادمه این اهنگ رو میخواستی نه؟پیدا شد؟
Asalbanoo
26-07-2007, 03:01
من دنبال او بودم؛
ولی طومار نامها و زبانها مرا دربر گرفت.
باز قطرات پیام و نامه از دور میچکد.
**
آه معشوق من پری ست؛
اوبا منست ۲۴×۷ ایام.
شب بر شاخه توت کهن مرا صدا میزند.
صبح سحر کنار چشمه
با ۲ کبوتر مغرور بر ۲ قایق خوشتراش و زانوی مخدرش
در استتار "پیرهن چاک " مرا اشاره میدهد.
در صلات ظهر، در هرم لغزان گرمای صحرا
زیر سایه درخت گردوی سر به فلک،
رقصی پرپیچوتاب میکند.
سپس از پاواز رود به کناره خاوری رفته
زیر سایه درختچه های آلبالو، موازی ماهی خزر،
روی چادر سفید گلریز پهن خود.
در تولد دوباره اش
خورشید کسوف میکند.
چشمان باز مرا خیره؛ سپس خواب میکند.
با تماس دست من با این برج عاج بپهلو فتاده
برق فشار قوی ز بازو گذشته مرا با صرع رعشه ای زمین میزند.
در قفل قامت افقی ۲ نخل شناور کارون
از گهواره پرفشار آبهای خلیج فارس
به اقیانوس آرام میبرد.
غروب بر شیب مطبوع اخرایی تپه
بر گیسو۱۰۰۰بار شانه میکشد.
از پشت پرده مشکی مویش
۲ چشم میشی مرا نظاره میکنند.
وشب، باز شب، در رویای خواب و بیدارمن
با کش وقوس مرا اسیر امواج هوس میکند.
در خیسی سرد سحر، قبل از خروس خوان؛
تحریک نیمرخ ماهرنگ او
با آبشار سیاه گیسو
پرده ی مهدار پنجره را پر وخالی میکند.
---------------
ایول نه نجستمش
اینقدر دوستش دارم
یاد در.وان طفولیتم می افتم
mohammad99
26-07-2007, 03:04
دلم گرفت اي هم نفس
پرم شکست تو اين قفس
تو اين غبار . تو اين سکوت
چه بي صدا . نفس نفس
از اين نامهربوني ها
دارم از غصه مي ميرم
رفيق روز تنهايي .
يه روز دستاتو مي گيرم
تو اين شب گريه مي توني
پناه هق هقم باشي
تو اي همزاد همخونه
چي ميشه عاشقم باشي؟
دوباره من دوباره تو
دوباره عشق . دوباره ما
دو هم نفس . دو هم زبون
دو همسفر . دو همصدا
تو اي پايان تنهايي
پناه آخر من باش
تو اين شب مرگي پاييز .
بهار باور من باش
بذار با مشرق چشمات .
شبم روشنترين باشه
ميخوام آيينه خونه
با چشمات همنشين باشه
l
دلم گرفت اي هم نفس
پرم شکست تو اين قفس
تو اين غبار . تو اين سکوت
چه بي صدا . نفس نفس
*-*-*
بیا این در خیال یادگاری من برا شما
.
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سحر با باد ميگفتم حديث آرزومندي
خطاب آمد كه واثق شو با لطف خداوندي
درين بازار اگر سوديست با درويش خرسند است
خدايا منعنم گردان به درويشي و خرسندي
راستی محمد گوش دادم خیلی قشنگ بود
mohammad99
26-07-2007, 06:33
يارم به يک لا پيرهن خوابيده زير نسترن
ترسم که بوي نسترن..مست است و هشيارش کن
ي آفتاب آهسته نه پا در حريم يار من
ترسم صداي پاي تو خوابست و بيدارش کند
-------
سلام
دارم میرم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اهنگ که قابل نداشت.فرانک دعا فراموش نشه.
خدافظ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
قربانتان
محمد [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در راه باریکی که از آن می گذشتیم
تاریکی بی دانشی بیداد می کرد
ایمان به انسان شبچراغ راه من بود
شمشیر دست اهرمن بود
تنها سلاح من در این میدان سخن بود!
این حرفا چیه محمد
سالم و سرحال بر می گردی
یارب غم آن سرو خرامان به که گویم ؟
دل نیست بدستم سخن جان به که گویم ؟
خونابهی پیدا همه بینند خود از چشم
احوال جگر خوردن پنهان به که گویم ؟
چه خداحافظی پرکش و قوسی!
حالا کجا رفت محمد؟
Asalbanoo
26-07-2007, 09:13
- ای صاحب دستان دوستی،
منشاء خانواده و خون!
خویش من از من در بیرون.
خوبیها جمع جهانی شده با طرد بد.
تو با منی، در منی، بهیاد منی!
من با تو، در تو، با یاد تو!
این بزم ماست، این رسم ماست، این جسم ماست:
در جذبهء لذت لحظه،
گرمی و شور فریاد میکشد در عطر دمهای گذران ...
--------------
سلام
ممد جان ممنون دادا کلی خوشحالم کردی
سلام جلال جان
نمی دونم کوجا رفته
نتوان وصف تو گفتن كه تو در فهم نگنجي
نتوان شبه تو جستن كه تو در وهم نيائي
همه عزّي و جلاللي همه علمي و يقيني
همه نوري و سروري همه جودي و سخائي
لب و دندان سنائي همه توحيد تو گويد
مگر از آتش دوزخ بودش روي رهايي
سلام مژگان خانوم.
از این حرفا زیاد میزنه! الآنه که سر و کله اش پیدا شه!
Asalbanoo
26-07-2007, 10:28
یک رقص طولانی تانگو
- بیان عمودی طلبی افقی -
در امتداد محور زمان آغاز کنیم.
موسیقیمان صدای موج دریا
با نرمای نسیم
و ضرب صدای دالفین های نزدیک و دور.
تو با پای برهنه در شلیته قاسم آبادی و بلوز سرخ
پای راست بجلو - آهسته آهسته تند تند آهسته
من با شلواری سیاه و پیرهنی سفید
پای چپ بجلو - آهسته آهسته تند تند آهسته
بسوی هم اییم.
ما دو پروانه سبک بال پایکوبیم بر آب.
شانه باد در شبق گیسویت فتاده
تا در تناوب باز و بسته آن قارمون نامریی
شور را شتابی منظم بخشد.
من با دستمال سبز بگردن
- برگ بزرگ حیات بوته موز -
بسیاق کولی کوچ گر کروآت در ساحل آدریاتیک
محو در رویت رویای روبرو؛
بهم نزدیک میشویم.
محبوبم !
اگر برای آن به سوی تو می آیم
که مرا از شعله های دوزخ نجات بخشی ،
بگذار که در آنجا بسوزم .
و اگر برای آن به سوی تو می آیم
که لذت بهشت را به من بخشی ،
بگذار که درهای بهشت به رویم بسته شود .
اما اگر برای خاطر تو به سویت می آیم ،
محبوبم ! مرا از خویش مران !
متبرکم کن .
تا در کنار زیبایی جاودانه ات
تا ابد لانه کنم ...
Rabia
من : مرگ را نه چاله پذيرفتم
تا ماهيان گردن فراكشند
تا آفتاب تر از تأخير
پيدا نمي كنم چگونه در آن باران
دريا
با خواب هاي تو درگير شد
لبريز هر چه بخواهي
هر چند هر چه بخواهي ستاره نيست
نخل ولي پر از جوانه مي گذرم
ماه
همواره سايه بان مرقد ما نيست
گمونم عمل داشت واسش دعا کنید
boy iran
26-07-2007, 15:04
تا چه باشد علم !
محک خویش بگو
که همان گونه سخن راندند تا امروز
که تو را و مرا
و هر انکس که ساده ، ساده
پی نادانی آدم باشد
به همان ره برسد
که خودش میخواهد
من که محمد رو خیلی دوست دارم :10:
دعا میکنیم
در زیر این نیلی سپهر بی کرانه
چندان که یارا داشتم در هر ترانه
نام بلند عشق را تکرار کردم
با این صدای خسته شاید خفته ای را
در چارسوی این جهان بیدار کردم
hamid_hitman47
26-07-2007, 16:26
مگه می شه یه پرنده
بمونه بی آب و دونه
مگه می شه که قناری
توی بغض آواز بخونه
اگه تو بری ز پیشم
من همون قناری می شم
که تو بغض و گریه هاشم
میگه می خوام با تو باشم...
سلام ...
Asalbanoo
26-07-2007, 16:52
ما دو پروانه سبک بال پایکوبیم بر آب.
شانه باد در شبق گیسویت فتاده
تا در تناوب باز و بسته آن قارمون نامریی
شور را شتابی منظم بخشد.
من با دستمال سبز بگردن
- برگ بزرگ حیات بوته موز -
بسیاق کولی کوچ گر کروآت در ساحل آدریاتیک
محو در رویت رویای روبرو؛
بهم نزدیک میشویم.
در چرخ سریع یک کورته ترا درآغوش میگیرم.
۴ عدسی مردمک های میشی رنگ
در تقابل هم، بیدرنگ
بی نهایت ابدیت را تکرار میکنند.
رایحه تو در مغز من داغی ابدی میگذارد.
**
سلام العلیکم
hamid_hitman47
26-07-2007, 17:05
دلی که صدای بودن نداره
واسه اون که شعر سرودن نداره
تو قمار عشق که بردن نداره
روزای رفته شمردن نداره...
Asalbanoo
26-07-2007, 17:09
هر از گاهی شاخه رز سرخ گذرد
از ردیف دندانهای سفید من
به ردیف مروارید در دهان تو
وبرعکس.
ریتم را با سالسای لاتینی تندتر کنیم؛
یا با میلونگا، آهسته.
در شب، لباسمان از دود:
لطیف، پیچنده و لغزنده.
بالای سرمان مشهود:
ستارگان آبی و ماه محجوب.
بزیر پایمان فرشهای لایتناهی آب بر آب.
دستی بزیر آب کرده - تونا گرفته
چون سر بریده پرسیوس آسمان شب بالا میبرم.
چکان باران از ماهی، مشت، مچ
و بازوهای برهنه ام فرو میریزد.
سوشی بهشتی با نمک و جلبگ دریایی
شربتی اعلا از صراحی حافظ
حیات را تداوم بخشد.
اگر دالفین و پلیکان نظری بما کنند؛
ما با بوسها پیام میدهیم.
مرد را دردی اگر باشد خوشست
درد بی دردی علاجش اتش است
زان که گفتی من نی ام با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
در کلاس روزگار
درس های گوناگون است: درس دست یافتن به آب و نان!
درس زیستن کنار این و آن
درس مهر،درس قهر،درس آشنا شدن.
درس با سرشک غم ز هم جدا شدن!
در کنار این معلمان و درس ها
در کنار نمره های صفر و نمره های بیست
یک معلم بزرگ نیز
در تمام لحظه ها ،تمام عمر!
در کلاس هست و در کلاس نیست!
نام اوست: مرگ!!
و آنچه را که به ما درس می دهد (( زندگی )) است..
boy iran
26-07-2007, 20:23
تو گر خشم بر وي نگيري رواست
كه خود خوي بد دشمن در قفاست
تازگی ها همه فهمیدن که عاشقم
اون که نفهمید فقط اون بود
چون خانه اش اون بالا بالا هاست
صدای ما نمی رسه
همینکه آدما فهمیدن من عاشقم
کافیه
آخه جرم من عاشقیه
هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز
روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز
زندگی
یافتن رابطه هاست
و رسیدن به شعوری یکدست
تا نیاز نارنج
سرخی سیب
تا بوییدن گل
خراش خار
تا که دستچین نشود فهمیدن
تا که زندان نشود باورها
آسمان روشني اش را همه بر چشم تو داد
مثل خورشيد كه خود را به دل من بخشيد
ما به اندازه هم سهم ز دريا برديم
هيچكس مثل تو ومن به تفاهم نرسيد
خواستي شعر بخوانم دهنم شيرين شد
ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشيد
من كه حتي پي پژواك خودم مي گردم
آخرين زمزمه ام را همه شهر شنيد
دلتنگی جرم است
دلتنیگی بدبختی است
دلتنگی رسوایی است
دلتنگی دردِ دل ما آدماست
روز اول که دیدمش فهمیدم که دوستش دارم
روز دوم که دیدمش فهمیدم که عاشقشم
روز سوم که دیدمش فهمیدم که می پرستمش
از همان روز جرم من شروع شد
دلم از مهر تو آكنده هنوز
دفتر عمر مرا
دست ايام ورقها زده است
زير بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشكست
در خيالم اما
همچنان روز نخست
تويي آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق
دل من بردي و با دست تهي
منم آن عاشق بازنده هنوز
ز دست تو رنجیدم و چیزی نگفتم
با دیگرانت دیدم و چیزی نگفتم
کلی سفارش کرده بودی من نفهمم
این نکته را فهمیدم و چیزی نگفتم
منتی بر من نهيد، بعد از رهايی از درخت
پا گذاريد بر مزارِ تُردِ اين شوريده برگ
چون صدای خشخشام آمد پديد
ياد آريد، برگهای خستهی مجنونِ بيد
دلها سنگی
همه با هم قهرند
دوستان، همه با فاصله اند
همه حدی دارند
همه مرزی دارند
عشق بی همتا را
دگر نمی ستایند
"پشتِ دیوارهای "حافظِ دل
همه پنهان شده اند
همه به هم بدبین
اعتماد دیگر نیست
سخن شیرین یار هم کلکیست
همه از نگاه هم بیزارند
هیچکس بهتر نیست
هیچکس فرق ندارد
دگر حتی
من و تو هم شده ایم
!مثلِ همه
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنائی بنوازد و آشنا را»
ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا
آمد ، به طعنه کرد سلامی و گفت : مرد
گفتم : که ؟ گفت : آنکه دلت را به من سپرد
وانگه گشود سینه و دیدم که اشک عجز
تابوت عشق من ، به کف نور ، می سپرد
دلت ایثار کن آنسان که حقی با حقدار
نه که کالاش کنی ، گویی طرارش برد
شوکتی بود در این شیوه شیرین روزی
عشق بازاری ما رونق بازارش برد
دل از من برد و رو از من نهان کرد
خدایا با که این بازی توان کرد
شب تنهائیم در قصد جان بود
خیالش لطفهای بیکران کرد.
دروغ ..! نه ! نه !
بس کن اين تيره کن دلها را .
اين چراغ تو بسی خاموش است .
ای دريغا ...
تو به من نور نمايان کردی ؟!!؟
خواهشی می دارم .........!
دست خود را به فراسوی عقب بر گردان .؟!
بوی بد ميايد ؟ !
بويی از جنس دروغين دگر ؟!
شب به خیر
روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز
غم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیب
که نیست سینه ارباب کینه محرم راز
اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنیست
من آن نیم که از این عشقبازی آیم باز
شبت خوش
Asalbanoo
27-07-2007, 01:14
اینجا بود وقتیکه زمین آغاز حسرت شد
زمان پردازش بی وقفه ی تکرار غم ها بود
صدا راه فراری بود خود تاریک و بی روزن
و عشق
آواره ای بی سرزمین در راه نفرت شد
تمام سهم رویا از ترانه
تلخی یک حادثه از لحظه ی برخورد سنگ و شیشه ی ما بود
میان ماندن و مردن
نمی دانم ولی ایا ندامت را ندیمی بود ؟
یا در پشت دیدار دو بیگانه
کسی از آشنایی ساز می زد ؟
صدایی آشنا می گفت :
دراین بیراهه راهی هست
ولی حتی در اینجا هم نمی مانم
سخن های حکیمانه
خیالی خام بیش من را نیست
که من حتی خودم را هم نمیدانم...
تو محکم کردی از جادوی چشمت
میان سینهء من پایهء عشق
بمان تا بودنت رونق ببخشد
به بزم گرم و بی پیرایهء عشق
تو پاکی بی ریایی مثل دریا
اهورا گونه ای همپایهء عشق
وساحل وارث عشق است پس تو
بمان ای آخرین سرمایهء عشق
hamid_hitman47
27-07-2007, 02:20
قصه ي بود و نبودت
واسه اين هميشه تنها
ميشه راهي واسه فردا
شب بخیر...
Asalbanoo
27-07-2007, 02:53
اما یکی آمد
و یک احساس از یاس تو پرپر شد
دلم انگار می فهمید در انبوه غریبی ها
رفاقت ها چو خنجر شد
و قصه در سکوت بی جوابی مرد
اینجا بود وقتیکه زمین آغاز حسرت شد
زمان پردازش بی وقفه ی تکرار غم ها بود
صدا راه فراری بود خود تاریک و بی روزن
و عشق
آواره ای بی سرزمین در راه نفرت شد
-
سلام شب بخیر
در دنیا بی قفس که مانده
در این زندان جز نفس چه مانده
درد روزگار کرده ما را اسیر
قلب روزگار کرده ما را اسیر
روز سیه در شب مهتابی نمایان شد
گاری زمستان در بهاران نمایان شد
ابر ها خاموشند از درد تو
آسمان خاموش است از بغض تو
آوایی به جز آوای غربت نگاههایت نیست
ناله ای به جز ناله ی سکوت نگاههایت نیست
سارا نوری
مگر ميشود نيامده باز
به جانبِ آن همه بينشانيِ دريا برگردي؟
پس تکليف طاقت اين همه علاقه چه ميشود؟!
تو که تا ساعت اين صحبتِ ناتمام
تمامم نميکني، ها!؟
باشد، گريه نميکنم
گاهي اوقات هر کسي حتي
از احتمالِ شوقي شبيهِ همين حالاي من هم به گريه ميافتد.
دوستی با دشمن دانا نکوست
دشمن دانا به از نادان دوست
دشمن دانا بلندت می کند
بر زمینت می زند نادان دوست
تابه فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت
تا شدم از کار واقف، وقت کار از دست رفت
تا کمر بستم، غبار از کاروان بر جا نبود
از کمین تا سر برآوردم، شکار از دست رفت
داغهای ناامیدی یادگار از خود گذاشت
خردهی عمرم که چون نقد شرار از دست رفت
تا نفس را راست کردم، ریخت اوراق حواس
دست تا ابر دست سودم، نوبهار از دست رفت
تو در من زنده اي من در تو ما هرگز نمي ميريم
من و تو با هزاران دگر
اين راه را دنبال مي گيريم
از آن ماست پيروزي
از آن ماست فردا با همه شادي و بهروزي
عزيزم
كار دنيا رو به آبادي ست
و هر لاله كه از خون شهيدان مي دمد امروز
نويد روز آزادي ست
تا رقتنش ببينم و گفتنش بشنوم
از پاي تا به سر همه سمع و بصر شدم
سلام دوستان........
حال شما؟
من كه مدتي كمتر ميام ...
و البته شما هم راحتتر....
خوش باشيد
پايان
persian365
27-07-2007, 18:07
مرا خزانی نيست
در زمستان بی حضورت
که نوری از بر بی ريشه ای
می تابد بر گيسوان يار
Payan سلام .. خوبي
روح گلرنگ شراب
در تنم ميگردد
دست ويرانگر شوق
پرپرم ميکند اي
غنچهي رنگين!
پرپر!
سلام پایان جان
ان شا ا... خیره اما دلمون تنگ می شه
hamid_hitman47
27-07-2007, 21:52
رفتی و به هرچه خواستی نرسیدی
متاسفم برات ای دل ساده
دل به هر کی دادی از سادگی دادی
زندگیت و پای دلدادگی دادی
یکی دوس داره که کارتون ببینه اما کجا
یکی انقد دیده که میل تماشا نداره
یکی از واحدای بالای برجشون می گه
یکی اما خونشون اتاق بالا نداره
زندگی پر ز درد و رنج و اضطراب است
آنگاه که تو از مرگ می گویی
آیا نوازنده ی قلبت بهتر از این نمی زند؟
سلام به همگی
Shazde Koochooloo
28-07-2007, 13:49
در اندوه پایانی عشق
توفان باش
و این گونه بمان.
مثل ذرات غبار در هوا پراکنده شو!
مرگ عیب جویی می کند
با این همه عاشق باش
شبانه...می گذرم...بی فانوس...
نقاب بر چهره می کشد ستاره
و ماه از پشت پرده سرک می کشد
قربانیش را می پاید
و من
در فصلی که بهار گره خورده است
گمشده ام را می جویم ...
Doyenfery
28-07-2007, 14:34
یک شب که آتش عشق تو دیوانه ام کند
بینند سایه ها که تو را هم شکسنه ام
Shazde Koochooloo
28-07-2007, 16:37
من در شهرچشمانت گم شدم
کوچه های شهر،بوی آسمان می داد
روی بام خانه ها،لانه کرده بود فریاد
بعد از اولین نگاهت
خاطره هایم جان تازه ای گرفتند
و من با لحظه هایم همدم ناقوس شب شدیم
خیـــــــــــــــــــــــ ــــلی دوست دارم… . خودم.
Doyenfery
28-07-2007, 16:51
من باد نیستم
اما همیشه تشنه فریاد بوده ام
دیوار نیستم
اما اسیر پنجه بیداد بوده ام
hamid_hitman47
28-07-2007, 17:09
میره یه دنیا خاطره پشت سرش جا می ذاره
همیشه یک دل غریب یه گوشه تنها می مونه
یکی مسافر و یکی این وره دنیا می مونه...
هرچه بنويسند حکام اندرين محضر، رواست
کس نخواهد خواستن زايشان حساب، ای رنجبر!
راه عشق ارچه کمین دار کمان داران است
هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار دهد رختم از اینجا ببرد
دست گنجینه مهر و هنر است:
خواه بر پرده ساز
خواه در گردن دوست
خواه بر چهره نقش
خواه بر دنده چرخ
خواه بر دسته داس
خواه در یاری بینایی
خواه در ساختن فردایی!
hamid_hitman47
29-07-2007, 03:00
یادم نمیاد روزگارو
اما یادم میاد تو رو
نفهمیدم چرا اما من
هنوز عاشفــــــــم...
من جويبار را
در لحظه هاي نيلي ديدم كه مي گريخت
از چشمه سار زمزمه گر تا رود
بيهودگيست خواندم
بيهودگيست خواندن
در لحظه ي شكفتن نيلابهاي جادويي از دشت نيلوفران به خوابند
بيهودگيست بودن و آسودن
و در بهار خفته ي برگاوران باغ
رازي نهفته بودن
بيهودگيست خواندم و خواندم
من آنم که در پای خوکان نريزم
مر اين قيمتی درّ لفظ دری را[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم
در آستانه پر نیلوفر،
که به آسمان بارانی می اندیشید
و آنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم
در آستانه پر نیلوفر باران،
که پیرهنش دستخوش بادی شوخ بود
و آنگاه بانوی پر غرور باران را
در آستانه نیلوفرها،
که از سفر دشوار آسمان باز می آمد.
درست اول اين نوبهار عاشق شد
دلم ميان همين گيرو دار عاشق شد
زني که صاعقه وار آمد و ببادم داد
به يک اشاره دلش بيقرار عاشق شد
به شوق لحظه ديدار اشک مي ريزم
دوباره ساعت شماته دار عاشق شد
ببين هماره دو چشمش ز اشک لبريز است
ستار و تار و ترانه و يار عاشق شد
بس است اين همه بيهودگي دلم خوش نيست
دوباره شاعر اين روزگار عاشق شد
دلم را برده آن چشم سیاهت
چه راهت می فتد بر من نگاهت
نشینم آنقدر من در کنارت
که آخر سر رود این انتظارت
سفر کردم که باز ایم به سویت
تا نمانم بیش از این در آرزویت
اگر حالا کسی دیگر نمرده است
فقط از درد دلهای تو بوده است
تا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن
چون نسیم نو بهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ویران من
نغمه ی موسیقی و به هم زدن جام
قهقهه و نعره در فضا به هم آمیخت
پیچ وخم آن تن لطیف پر از موج
آتش شوقی در آن گروه برانگیخت
لرزه ی شادی فکند بر تن مستان
جلوه ی آن سینه ی برهنه ی چون عاج
پولک زر بر پرند جامه ی او بود
پرتو خورشید صبح و برکه ی مواج
چرا كه سعادت را.
جز در قلمرو عشق باز نشناخته است
عشقي كه
به جز تفاهمي آشكار
نيست.
بر چهره زندگاني من
كه بر آن
هر شيار
از اندوهي جانكاه حكايتي مي كند
آيدا!
لبخند آمرزشي است.
نخست
دير زماني در او نگريستم
چندان كه،چون نظري از وي باز گرفتم
درپيرامون من
همه چيزي
به هيات او در آمده بود.
آنگاه دانستم كه مراديگر
از او گزير نيست.
سلام.
تشنه ي گفتنيم به وقت شنيدن
حقيقت گريز
چونان كه از خود
و زندگي ستيز همچون با ديگران
در حركت مداوم
و يا در سكون محض
بي آنكه جهان را بينديشيم
عروسكها را دل خوش كرده ايم
كلمه را
خواندن را
و باوراندن را
در دور دستها نه
كه در نظر گاهمان
سلام
نبسته ام به کس دل
نبسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها رها من
نور پنهاني بخشش را
در چشمهي مهر
اهتزاز ابديت را ميبينم.
بيش از اين سوي نگاهت نتوانم نگريست
اهتزاز ابديت را ياراي تماشايم نيست
کاش ميگفتي چيست؟
آنچه از چشم تو، تا عمق وجودم جارياست
ببخشید ویرایش کردم
تا به حال
هوا را پاره کردهای؟
تا به حال
آب را شکستهای؟
تا به حال
شيشه بودهای؟
...
نور میشوم
تا از ميانت عبور کنم
آب میشوم
قطره قطره بر کف دستهات
نفس میشوم
در سينهات
حبس میشوم
در آينه
مرا ببين
...
حالا تو نيستی
و تباهی من
از همين لحظه
آغاز میشود ...
Like Honey
29-07-2007, 22:34
من نیز روی قاب نامفهوم سکوت
تصویر یخ کشیده ام
تا به حرارت فریادم
سکوت قاب رابشکنم
" سهیل شب انگیز"
می فشارم پلكهای خسته را بر هم
لیك بر دیوار سخت سینه ام با خشم
ناشناسی مشت میكوبد
باز كن در ... اوست
باز كن در ... اوست
mohammad99
29-07-2007, 22:45
...
حالا تو نيستی
و تباهی من
از همين لحظه
آغاز میشود ...
دستخوش صیاد کرکسها ,کبوتر می کشی
با یکی می پروری با دست دیگر می کشی
تکه شمشی بودی اول بار که دیدم تو را
ای تبرزین مسی استاد مسگر می کشی
از کدام ایل و تباری که اینچنین یک مرغ را
با زبان تشنه اما دیده ای تر می کشی
سلام
آخ ... مهربون ...
فواره چشاش ، امانش را بریده ...
یه سکوت ممتد
یه نیاز ، خواهش ، تمنا
انتهای وجودش این حسرت عبور می کنه ...
کاش خدا به زبان مادریم
با من سخن می گفت ...
اشک ... اشک ... اشک ...
سلام محمد. خوشحالم که دوباره اومدی؟ خوبی؟
کاش می دانستم این را نیز
که برای من تو در آنجا چها داری
گاه کز شور و طرب خاطر شود سرشار
می توانم دید
از حریفان نازنینی که تواند جام زد بر جام
تا از آن شادی به او سهمی توان بخشید ؟
mohammad99
29-07-2007, 23:42
در آينه ات بنگر حيوان صفتي بيني
حاشا مکن اين باور اين دست تو نيست ايني
اين دست تو نيست ايني
اين است ترازوي عدالت تو پادشه مکر و رذالت
ارزانيه آن تازه رس خوش قد و قامت
تو پيشکشو قصهء ما هم به سلامت
*-*-*-*-*-*
سلام جلال جان قربانت .مرسی ممنون
Asalbanoo
29-07-2007, 23:45
تا چشم به هم زدیم دیدیم ، موهای سیه سپید گشته
این حنجره گشته بی صدا و دل از همه نا امید گشته
تا چشم به هم زدیم دیدیم ، از غصه و غم خیال پژمرد
و آن سینه ی محرم به هر راز از سردی این زمانه افسرد
mohammad99
29-07-2007, 23:50
دلتنگم آنچنانکه اگر بينمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شايد که جاودانه بماني کنار من
اي نازنين که هيچ وفا نيست با منت
boy iran
29-07-2007, 23:53
تيري كه زدي بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه انديشه كند راي صوابت
Asalbanoo
29-07-2007, 23:53
تا چشم به هم زدیم دیدیم ، بر لب به جز آه دل نمانده
بر مشت به غیر خک خشم و بر پای به غیر گل نمانده
تا چشم به هم زدیم دیدیم ، دنیا به سر آمده ست ما را
تزویر و ریا و کینه توزی تا پشت در آمده ست ما را
redprado
29-07-2007, 23:54
ای درس عشقت هر شبم
تا روز تکرار آمده
ای روز من بی روی تو
همچون شب تار آمده
mohammad99
30-07-2007, 00:19
همجا سبزو من، چرا خاکستريم
تو کتابم ولي حيف، صفحهٌ آخريم
کفترا رفتنو من، کفتر يريريم
به همين دلم خوشه، که تو ناباوريم
همه جا سبزو من، چرا خاکستريم
تو کتابم ولي حيف، صفحهٌ آخريم
کفترا رفتنو من، کفتر يريريم
به همين دلم خوشه، که تو ناباوريم
//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\///\\//\\//
فعلا شب بر همگی دسته گل
همه شب با دلم كسی می گفت
سخت آشفته ای ز دیدارش
صبحدم با ستارگان سپید
می رود، می رود، نگهدارش
همجا سبزو من، چرا خاکستريم
تو کتابم ولي حيف، صفحهٌ آخريم
کفترا رفتنو من، کفتر يريريم
به همين دلم خوشه، که تو ناباوريم
همه جا سبزو من، چرا خاکستريم
تو کتابم ولي حيف، صفحهٌ آخريم
کفترا رفتنو من، کفتر يريريم
به همين دلم خوشه، که تو ناباوريم
//\\//\\//\\//\\//\\//\\//\\///\\//\\//
فعلا شب بر همگی دسته گل
من از هياهوي مبهم اين جنگل تاريك و سرد ، سخت بيزارم
ز زهرچشم ازرق اين جنگليان ،زخم ها به تن دارم
به پچ پچ شان و وردهاي رنگارنگ ، به دوزخ بلا گرفتارم
به چشم گفته ام كه حق به دست شماست ، نميدهند و كشيده بردارم
زبان كه مي گشايند نيششان پيداست به تن گرفته ، چو نقش ديوارم
به نيش و به زهر روحم ماسيده ، ز درد و ورم تمام شب بيدارم
mohammad99
30-07-2007, 00:44
مثل باد سرد پاييز غم لعنتي به من زد
حتي باغبون نفهميد
که چه آفتي به من زد
آسمون تو مرگ عشقو توي ياخته هام نوشتي
اين يه غمنامه تلخه
که تو سر تا پام نوشتي
من به لحظه شکستم اگه نزديک اگه دورم
از ترحم تو بيزار
من خودم سنگ صبورم
!i!i!i!i!i!i
ایول عجب شعر قشنگی بود
mohammad99
30-07-2007, 02:58
می خواستمت تو رو تنهام گذاشتی برای اشکام وقتی نزاشتی
دل تو فروختی به یه کسه دیگه اره نگاهت اینو می گه
میخواستمت ولی تو نموندی ولی نموندی
عشقم بودی ولی تو نموندی دلمو سوزوندی
باید بمیرم این روز رو نبینم همون بهتر که بی تو بمیرم
چشمای نازت صدای نازت چقدر خوبه صورت ماهت
ای عشق نازم ....
ما که رازی شده ایم رزق مقرر شده را
نکشیم ناز گدایان توانگر شده را
مرسی
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبم دوا کنند
دلا ياران سه قسمند گر بداني
زباني اند و ناني اند و جاني
به ناني ، نان بده از در برانش
نوازش كن ز يار زباني
ولي كن يار جاني را نگه دار
به پايش جان بده تا مي تواني
یکی دختری داشت خاقان چو ماه
کجا ماه دارد دو چشم سیاه؟
به دنبال چشمش یکی خال بود
که چشم خودش هم بدان خال بود
از گوشه" رجز" با صدای شجریان!
در فروبسته ترین دشواری
درگران بارترین نومیدی
بارها بر سر خود بانگ زدم:
_ هیچت ار نیست مخور خون جگر
دست که هست!
بیستون را به یاد آر
دست هایت را بسپار به کار
کوه را چون پر کاه از سر راهت بردار!
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
به کجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر ، ننمایی وطنم
nkhdiscovery
30-07-2007, 11:48
رحم آر بر دل من کز مهر روی خوبت
شد شخص ناتوانم باریک چون هلالی
حافظ مکن شکایت ار وصل دوست خواهی
زین بیشتر بباید بر هجرت احتمالی
nkhdiscovery
30-07-2007, 11:51
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
به کجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود
به کجا می روم آخر ، ننمایی وطنم
من دیوانه چو زلف تو رها می کردم
هیچ لایق ترم از حلقه ی زنجیر نبود
یا رب این آینه ی حسن چه جوهر دارد
که در او آه مرا قدرت تاثیر نبود
دست در دست کسی
یعنی پیوند دو جان!
دست در دست کسی
یعنی پیمان دو عشق!
دست در دست کسی داری اگر دانی دست
چه سخن ها که بیان می کند از دوست به دوست!
nkhdiscovery
30-07-2007, 12:52
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن
کس عیار زر خالص نشناسد چو محک
حالا تو نیستی
کلاغ ها قار قار می کنند
و من به بخت سیاه خود
سنگ می زنم
درست روبه روی نیمکت آن روز
اینبار من تنها
خسته
با چشمانی که اشک مهمان این روزهایشان است
به فواره ها می نگرم
فواره هایی که حدیث عاشقیم را با من واگو می کنند ...
به اوج می روند
و درست در لحظه رسیدن
میهمان نامهربانی زمین می شوند
mohammad99
30-07-2007, 14:27
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
SALAM
گیرم که علیک! شعرت کو محمد جان
Asalbanoo
30-07-2007, 15:20
تلفن را بردار/ شماره اش را بگیر / و ماموریت کشف خود را / در شلوغ ترین ایستگاه شهر / به او واگذار کن / از هزاران زنی که فردا پیاده میشوند از قطار/یکی زیبا / و مابقی مسافرند.
-------
سلام جلال جان
شعر که گذاشته بنده خدا
دلم گرفته ای دوست، هوای گريه با من
گر از قفس گريزم، کجا روم، کجا من؟
کجا روم؟ که راهی به گلشنی ندارم
که ديده بر گشودم به کنج تنگنا من
نه بسته ام به کس دل، نه بسته دل به من کس
چو تخته پاره بر موج، رها... رها... رها... من
سلام مژگان خانوم.
من که چیزی ندیدم. شوخی میکنید نه؟
mohammad99
30-07-2007, 15:33
نوبهار است ، گل به بار است .......... ابر چشمم ، ژاله بار است
.................. اين قفس چون دلم تنگ و تار است ..................
شعله فكن در قفس اي آه آتشين ..... دست طبيعت گل عمر مرا مچين
جانب عاشق نگه اي تازه گل از اين ... بيشتر كن ، بيشتر كن ، بيشتر كن
مرغ بي دل ، شرح هجران ............... مختصر ، مختصر كن ، مختصر كن
***
جلال لحنت قشنگ نبود.شعر هم گزاشتم
اواتور هم مبارک.
از بس شما هی د میدید به کمبود خوردم
Asalbanoo
30-07-2007, 15:33
نازنین با من مگو دل بر کن از تکرار من
گرتو تکرار منی جویای تکرارم هنوز
گرچه تن زخمی و خکی در رهت افتاده است
نیست بر ایینه دل هیچ زنگارم هنوز
---------
جلال جان اواتار و امضای جدید مبارک
اواتارتون منو یاده کتابهای صادق هدایت می اندازه
محمد هم شعر را به صورت یه کارت پستال گذاشته
ز من هرآن که او دور، چو دل به سينه نزديک
به من هر آن که نزديک، از او جدا جدا من
نه چشم دل به سويی، نه باده در سبويی
که تر کنم گلويی، به ياد آشنا من
ز بودنم چه افزون؟ نبودنم چه کاهد؟
که گويدم به پاسخ که زنده ام چرا من؟
ستاره ها نهفتم، در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست ، هوای گريه با من ...
ممنون .
محمد لحنم بد بود؟ من فقط به دوستام میگم "علیک":46:
به خدا من چیزی نمیبینم. فکر کردم خالی گذاشتی.:41:
حالا چرا صادق هدایت مژگان خانوم؟
mohammad99
30-07-2007, 15:48
عمر حقيقت به سر شد ................. عهد و وفا بي اثر شد
ناله عاشق ، ناز معشوق ............... هر دو دروغ و بي ثمر شد
راسته و مهر و محبت فسانه شد ..... قول و شرافت همگي از ميانه شد
از پي دزدي ، وطن و دين بهانه شد .. ديده تر کن
O0O0O0O0O0O0O0O0O0O0O0O0O0O0O0O0O0O0O0O0O
شاید عکسش رو بد جایی اپلود کردم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]یه جا دیگه اپلود میکنم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Asalbanoo
30-07-2007, 15:51
نازنینم خداحافظ
تو خودت شاخه ای از فاصله را هدیه ام آوردی
تو خودت خواستی که دور از هم
شعله خاطره ها را به دست باد دهیم
و من میان بهت و غرور
حرف آخر را زدم ...
-
می دونید اولین کتابی که از هدایت خوندم که فکر کنم سایه های روشن یا همچین چیزی بود
جلدش قرمز و طرحی روش بود که رنگ امیزی با رنگ جلد
مثل اواتاره شما بود(شرمنده نکنه منتظر دلیل خیلی منطقی بودید..ببخشید)
محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست
گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست
گفت: میباید تو را تا خانهی قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمهشب بیدار نیست
گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانهی خمار نیست
گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست
گفت: از بهر غرامت، جامهات بیرون کنم
گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست
گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بخود شدی
گفت: ای بیهودهگو، حرف کم و بسیار نیست
گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را
گفت: هوشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
نه. دلیل ضعیفی هم نیست.
یه جورایی حس خودم هم همینه.
mohammad99
30-07-2007, 15:56
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دير مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
/-/-/-/-/-/-/-/-/-/-/-/-/
راستی جلال قضیه این اخطاره چیه؟[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][پ]
عکس هم عوض کردم
Asalbanoo
30-07-2007, 16:02
آن زمانی که بهانه تمام ماندن بود
من فقط جوشیدم
همه حرفی تازه بودند و
من فقط خندیدم
ببخش من را گر هرچه که می آمد با من ، گفتم ...
نازنینم خداحافظ
من تو را می بخشم
اگر باور نکردی آنچه با من بود
اگر حتی ندیدی قطره ای را که برای تو بروی گونه ی تنهایی ام خشکید
یا حتی نفهمیدی چگونه دوستت داشتم ...
mohammad99
30-07-2007, 16:06
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به جون خودم به کمبود شعر خوردم
شاعر كه شدم
مي آيم كنار كوچه ي كبوترها
تاريخ يادگاري ديوار را پررنگ مي كنم
و مي روم
شاعر كه شدم
مشق شبانه ي تمام كودكان جهان را مي نويسم
ديگر چه فرق مي كند
كه معلمان چوب به دست
به يكنواختي خطوط مشق هاي شبانه
شك ببرند يا نبرند ؟
خوبه قشنگن همشون
نمیدونی تو محمد؟
از مژگان خانم بپرس [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Asalbanoo
30-07-2007, 16:11
دوست دارم حرفهایم خیس باشد
بوی باران با ترانه ،
می روم آهسته آهسته
تماشا می کنم من آسمان را
مست مست از بارش بی وقفه رویا
تو چتری را برایم می گشایی
و می گویی به من قدم هایم کمی کند است
باید رفت تا خانه ، پشت شیشه لذت برد
جدایم می کنی از هرچه می بارد...
-
جلال جان
من از کوجا بدونم ایا؟
دردها
بغض ها
حسرت ها
اشک ها
همه را به یاد او سر می کنم
و به یاد تو
مهتاب شب های تارم
خدانگهدار ...
تو تاپیک تبریک به مافیا. یادتون نیست؟
Asalbanoo
30-07-2007, 16:17
وی اون نيمکت آبی گوشه پارک که میشينم
تو رو مثل اون قديما کنار خودم می بينم
تو کجایی که من تنهای تنهام
تو کجایی من اون روزا رو می خوام
با يه بارونی کهنه توی مه ميرم و ميرم
از همه مردم تهرون سراغ تو رو می گيرم
------
یادمه شوما پست داده بودی
اما ربطش را به اخطار نمی دونم
مخالف
سپيده سر زد و من خوابم نبرده باز
نه خوابم كه سير ستاره و مهتابم نبرده باز
چه آرزوها كه داشتيم و دگر نداريم
خبر نداريم
خوشا كزين بستر ديگر ، سر بر نداريم
برگشت
در اين غم ، چون شمع ماتم
عجب كه از گريه آبم نبرده باز
چها چها چها كه مي بينم و باور ندارم
چه آرزوها كه داشتم من و ديگر ندارم ...
خب همون پست گفتن توهینه.
Asalbanoo
30-07-2007, 16:29
من در آن
قرمز مستی
سینه جنگ سراب
سبزی خاطره عاطفه
را می بینم
زردی نفرت یک
قرن فراق
قصه ما و شما
ناگهان از گذر سرد زمان
در شب مستی این بی خبری
غم همدردی یاران
در دل برف سپید
رنگ خکستری فاصله را می گیرد
او که زد رنگ
به این بی رنگی
چونکه از جور خزان گذرش
این سپیدی
همه جا زرد نمود
-------
متاسفم
كس ز فرط هاي و هوي گرگ و ميش
دل به هي هي شبان نمي دهد
جز دلت كه قطره اي است بي كران
كس نشان ز بي كران نمي دهد
عشق نام بي نشانه است و كس
نام ديگري به آن نمي دهد
جز تو هيچ ميزبان مهربان
نان و گل به ميهمان نمي دهد
تشکر
Asalbanoo
30-07-2007, 16:42
در سرای عاطفه
می کند مرا صدا
یک جوان فراتر از
قصه های آشنا
گویدم تو ای سحر
از اسارتم نویس
زخم درد این دلم
زهر تلخ باطنم
گشته ام در این دیار
همنوای درد هجر
آشنای آفتاب
عاشقی ، نصیب من
mohammad99
30-07-2007, 16:51
تازه از راه رسيدي...
ناشناسي تو هنوز
... تو فقط خنده ما را ديدي
...گر که چون ما پي نابودي خود مي گردي
...گر پي سوختني
...عاشق چشم به در دوختني
...با ما بمان...با ما بسوز...
تازه از راه رسيدي...
ناشناسي تو هنوز...
بشنو از ما اين نصيحت...
شعر رفتن ساز کن...
تا پر و بالت نسوخته شاپرک پرواز کن...پرواز کن
*
چقدر این فیلم بر باد رفته زیاده.خسته شدم
نگاهم در تعقيبِ اوست،
قلبم از پياش اُفتان است و او اينجا نيست!
شب درختان را سفيد ميکند!
ما در زماني ديگر سرگردانيم!
بيشک از اين پَس دوستش نخواهم داشت،
اما از خويش ميپرسم:
چگونه دوستش داشتي؟
باد صداي مرا به گوشش خواهد رساند!
از آن ِ ديگريست!
از آن ِ ديگري خواهد بود، چون بوسههاي من!
صدايش، اندام ِ درخشانش و چشمان بيبدلش!
mohammad99
30-07-2007, 18:40
شير در باديه عشق تو روباه شود
آه از اين راه که در وي خطري نيست که نيست
آب چشمم که بر او منت خاک در توست
زير صد منت او خاک دري نيست که نيست
****
سلام
///
چرا این فیلمه تموم نمیشه.
تو را می خواهم و دانم كه هرگز
به كام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمالن صاف و روشن
من این كنج قفس مرغی اسیرم
.....
من به دست تو
آب می دهم
تو به چشم من
آبرو بده !
من به چشمهای بی قرار تو
قول می دهم :
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم !
mohammad99
30-07-2007, 21:45
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دوباره سلام
... دوست دارم به جاي سمفوني بتهون،
صداي ويولن نواز ِ كور خيابان ولي عصر را بشنوم!
دلم مي خواست كه حافظ
- اين همراه هميشه حافظه ام!-
يكبار به سمت ِ سواحل سادگي مي آمد!
مي خواستم كتابت او را
به زبان زلال نوزادان بي زنگار ببينم!
مي خواستم ببينم آن ساده دل،
با واژه هاي كوچه نشين چه مي كند!
هي! آرزوي محال!
آرزوي محال...
علیک دوباره!
mohammad99
30-07-2007, 22:04
لعلي از كان محبت برنيامد سالهاست
تابش خورشيد و سعي باد و باران را چه شد
شهر ياران بود و خاك مهربانان اين ديار
مهرباني كي سر آمد شهر ياران را چه شد
**-*-*-*-*-*
جلال تو هم کنکور دادی؟
دم که می زد ز نیستان می زد
ناله می کرد گره رازی داشت
شاخه در شاخه هم آغوش نسیم
چون شباویز شب آوازی داشت
غصه با جام جهان بین می گفت
قصه با مست سراندازی داشت
مرغک من شده خاموش ای کاش
این سرانجام سرآغازی داشت
هی کنکور!
آره عجب دورانی بود!!
تکه نانی دارم ، خرده هوشی ، سرسوزن ذوقی.
مادری دارم ، بهتر از برگ درخت.
دوستانی ، بهترازآب روان.[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
mohammad99
30-07-2007, 22:21
ناله عاشق ، ناز معشوق ............... هر دو دروغ و بي ثمر شد
راسته و مهر و محبت فسانه شد ..... قول و شرافت همگي از ميانه شد
از پي دزدي ، وطن و دين بهانه شد .. ديده تر كن!
جور مالك ، ظلم ارباب ................... زارع از غم گشته بي تاب
ساغر اغنيا پر مي ناب .................. جام ما پر ز خون جگر شد
اي دل تنگ ناله سر كن ................. از مساوات صرف نظر كن
نه چنگ شور و جنونى ، نه پنجهءگرمى
اسير غربت بى انتهاى خويشتنم
و در ميان كويرى كه باغ نامش بود
به زخم زخم تبر شاخه شاخه مىشكنم
دوباره مينگرم نقش خويش را بر آب
چنان غريبه كه باور نمى كنم كه منم
mohammad99
30-07-2007, 22:26
هميشه وقتي يکي ازم مي پرسيد چند تا دوسم داري يه عدد بزرگ ميگفتم...
ولي وقتي تو ازم پرسيدي چند تا دوسم داري گفتم : يکي !!!
ميدوني چرا ؟چون قوي ترين و بزرگترين عدديه که ميشناسم ...
دقت کردي که قشنگترين و عزيز ترين چيزاي دنيا هميشه يکين ؟
ماه يکيه ... خورشيد يکيه ... زمين يکيه ... خدا يکيه ... مادر يکيه ...
پدر يکيه ... تو هم يکي هستي ... وسعت عشق من به تو هم يکيه ...
پس اينو بدون از الان و تا هميشه : يکي دوست دارم
ما تماشاچیانی هستیم ،
که پشت درهای بسته ماندهایم !
دیر آمدهایم !
خیلی دیر ...
پس به ناچار
حدس میزنیم ،
شرط میبندیم ،
شک میکنیم ...
و آن سوتر
در صحنه
بازی به گونهیی دیگر در جریان است
جوابمونو ندادی محمد جان
تا زنی بر سنگ جام خود پرستی را
یك زمان با من نشینی ‚ با من خاكی
از لب شعر م بنوشی درد هستی را
سالها در خویش افسردم ولی امروز
شعله سان سر می كشم تا خرمنت سوزم
boy iran
30-07-2007, 23:03
من غرق تمام غرقابهاي تو
تو لحظه عزيز رسيدن به بندري
من چيره مي شوم به هراس غريق من
از تو مراست وعده ميلاد ديگري
از تو گر كه بگذرم از خود گذشته ام
هرگز گمان نمي برم از من تو بگذري
mohammad99
30-07-2007, 23:06
ياري اندر كس نمي بينيم ياران را چه شد
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حيوان تيره گون شد خضر فرخ پي كجاست
خون چكيد از شاخ گل ابر بهاران را چه شد
ج.اب دادم جلال جان
در زرد و سرخ شام و شفق بودهام کنون
تن را به عودی شب یلدا برآورم
چون شب مرا ز صادق و کاذب گزیر نیست
تا آفتابی از دل دروا برآورم ...
ممنون
مي دونم يه روز ازم جدا می شي
مني كه به عشق تو روز و به شب مي رسونم
اگه نامه هام جوابش هنوزم خط خطيه
من تموم خط ها شو با اشك چشمام مي خونم
مي دونم تو چشم تو من واسه تو خيلي كمم
تو گل ياسي و من خيلي باشم...يه گلدونم
معشوق من
با آن تن برهنه ی بی شرم
بر ساقهای نیرومندش
چون مرگ ایستاد
خط های بی قرار مورب
اندامهای عاصی او را
در طرح استوارش
دنبال میكنند
معشوق من
گویی ز نسل های فراموش گشته است
گویی كه تاتاری در انتهای چشمانش
پیوسته در كمین سواریست
گویی كه بربری
در برق پر طراوت دندانهایش
مجذوب خون گرم شكاریست
معشوق من
همچون طبیعت
مفهوم ناگزیر صریحی دارد
او با شكست من
قانون صادقانه ی قدرت را
تایید میكند
به یاد دارم
شبهایی را که تا سحر
در خیابان های این شهر پاییزی
در زیر بغض ابرهایت قدم بر میداشتم
و خاطرات شیرین درد را با تو تکرار می کردم
و سحرگاه
رفتگر
خاطرات را جارو می کرد و به جوی می سپارد ...
دوستت دارم اما
عطر گل شب بویت را حس می کنم
جای پایم را می گذارم تا گلت هم مرا ببوید
دوستت دارم اما
قلبم را زنده به گور میکنم
دلیلش؟
خب چون قطار زندگیم باید همچنان بتازد!
Asalbanoo
30-07-2007, 23:37
در اسارتی که شد
این حصار قامتم
قصه ام شبانه در
این کتاب خود نگار
از جفای این خزان
تا غبار حسرتم
ماند از تو یادگار
jackhammer
30-07-2007, 23:40
دیده دریا کنم و سر به صحرا فکنم...من در این کار من دل خویش به دریا فکنم
بقیشو بلد نیستم...شعر حافظه اینم بیت اولشه پس قافیه تا تهش م هست.
م بده.
یه کم سرعت بچه ها بالاست و ما عقب موندیم!
تا آخر عمرم
روی همین نیمکت توقف می کرد
دلم بهم پوزخند میزنه
و بغض گلوم رو ...
سکوت ... سکوت ... سکوت ...
موقع خداحافظی
دلم شور میزنه
نباید بغضم بشکنه
باید دلم رو راضی کنم ...
سکوت ... سکوت ... سکوت ...
موقع خداحافظی
دوش به دوش
چشم به زیر ...
دل بهونه نگیر
در سلسله عشق تو مغموم و صبورم
نازم بكش اي دوست كه مظلوم و صبورم
رندان همگي فرصت ديدار تو دارند
غير از من دل ساده كه محروم و صبورم
در شهر تو اي دوست چنان زار و غريبم
در دست تو اي دوست چنان موم و صبورم
Asalbanoo
30-07-2007, 23:54
من در این
آبی هجران زده ام
نغمه آزادی یک چلچله را
می شنوم
که در این بستر خونین افق
جز به ره عشق
ندارد پرواز
غم این مرغ مهاجر
به یقین
از دل تار من و توست
که بر این شام صدا
ضربه زند
پیک سحر
---------
فرانک برنامه را ندیدی؟
نيـمه شـب بـود و غمـي تـازه نفـس
ره خـوابــم زد و مـــانــدم بــيــدار
ريــخــت از پــرتـو لــرزنـده شـمــع
ســايـــه دسـتــه گلـي بـــر ديـوار
هـمـه گـل بود ولي روح نداشـت
سايـهاي مـضـطـرب و لــرزان بود
چهرهاي سرد و غم انگيز و سياه
گــويـيـا مــرده ء سـرگــردان بـــود
شمع خاموش شد از تـنـدي بـاد
اثــر از ســايــه بـــر ديــوار نـمــانـد
كس نپرسيد كجا رفت ؟ كه بود ؟
كــه دمـي چـنـد در ايـنـجا گذرانـد
ايــن منـم خستـه درين كلبه تنگ
جسم درماندهام از روح جـداست
مــن اگــر سايــه ء خـويـشم يـا رب
روح آواره مـن كـيـست ؟ كجاست ؟
سلام همگی
تو دریا را دوست داری
بی اندازه دوستش داری
آغوش باز می کنی و خود را در آن می اندازی
شناکنان جلو و جلوتر می روی
مثل همیشه من را و فریادهایم را نمی بینی
هرگز التماس هایم را برای نرفتن نمی شنوی
هرگز نمی بینی که من برای نجات تو خود را به آب می اندازم
سلام
این شعر قشنگ رو که یادتونه اقا جلال
Asalbanoo
31-07-2007, 00:02
مستی من
از نفس باور عشق
در نوازشگری خاطره ات
سهم من
آمدن حس نیاز
این اسارتگر بستان وجود
در پی جستن تصویر نهان
از گهر هم نفسی
سهم تو
حس تلاطم
غزل موج غرور
سفر ابر ملالت زده
در زمزمه بارش چشم
سهم من
رخوت هم فاز شدن
با تپش اینه ات
شعله لحظه دلباختنت
از نگه قاتل من
سهم تو
بو سه بر این
مخمل گیسوی بلند
رخ ز مستی زده
تا پیچ و گذار کمرم
سهم من
لمس نگاهت
گذر پیچک عشق
دور این قامت من
در پی تسخیر دلم
سهم تو
شعر تب غرق شدن
آمدن فصل نیاز
مردن از سوختن و
زنده شدن در شب راز
----------
سلام شب بخیر
اون فصل زندگیم گذشت
گفتم فصل ...
اون موقع تابستون رو بیشتر دوست داشتم
هوای گرم
روزهای تعطیل
روزهای بلند
توپ های دو لایه
کوچه های آسفالت و خاکی ...
زانوهای همیشه زخمی
شلوارهای همیشه پاره ...
اما باز آرزو می کردم
آرزوهایی که شده بود
دلخوشیِ لحظه هایِ سختِ زندگیم ...
آرزو ... آرزو ... آرزو ...
خوبید همه؟
آره یادمه فرانک. همون ادیتیه!
Asalbanoo
31-07-2007, 00:18
و محبت
گل سرخی ست
که درسینه خود
کاشته ام
نفس گرم تو
از کوره خاکم
عطش قلب مرا
دامن زد
و من انگار
که در سوختنم
مهمانم
مدتي است ديگر صدايم را نمي شنوي
صدايت را نمي شنوم
درست از همان روز كه گفتي تنهايت نمي گذارم
مي نويسم شايد بخواني
اما حالا ديگر خواندنت هم دردي را از من دوا نمي كند
مرسی شما خوبید؟
نه مژگان برنامه رو ندیدم جالب بود ؟
در این دوره
دیگه تابستون رو دوست ندارم
نه اینکه دوستش ندارم ، نه
نمی بینمش !
من فقط پاییز رو می بینم ...
توی این روزا دیگه آرزو نمی کنم ...
دیگه به تولد آرزوهام فکر نمی کنم
با گذشت هر دقیقه
هر ساعت
هر هفته
هر ماه و هر سال
فقط به چال کردن آرزوهام فکر می کنم ...
آرزو ... آرزو ... آرزو ...
وای از آن جبهه ابری که باران سموم
به چمنزار، نمک زار شدن آموزد
عاشقا! درد ز بی درد نهان باید داشت
او طبیعی است که بیمار شدن آموزد
آیینه گر شکند باز همان آیینه است
ننگ آن است که زنگار شدن آموزد
Asalbanoo
31-07-2007, 00:36
انگار که
درد غم تو
باید
تا من بدهم
روح
به این
کاغذ خالی
زنگار صدا
موج غرور
آمدن فصل گلایه
من
اینهمه را
مانع بازآمدن عرش خدا
دیدم
در نغمه بارانی این
شعر تبلور
-----------
رو هم رفته خوب بود
جلال جان خوبی شما؟
روح گلرنگ شراب
در تنم مي گردد
دست ويرانگر شوق
پرپرم مي كند اي غنچه رنگين پر پر
من در آن لحظه كه چشم تو به من مي نگرد
برگ خشكيده ايمان را
در پنجه باد
رقص شيطان خواهش را
در آتش سبز
نور پنهاني بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابديت را مي بينم
بيش از اين سوي نگاهت نتوانم نگريست
اهتزاز ابديت را ياراي تماشايم نيست
كاش مي گفتي چيست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاري است ...
ممنون مژگان خانوم.
فرانک چطوره؟!
Asalbanoo
31-07-2007, 00:44
که خدایی
شب هنگامه
تماشاگر این سوختن
است
کشتن و
کشته شدن
مردن و
یکبار دگر
از نفس عاشق خود
زنده شدن
نرو نذار که بعد از این
دنیا به عشق شک بکنه
هر کی دلش جای دیگه ست
عشقُ بخواد ترک بکنه
نفس زدم از ته دل
معصومه این قلب به خدا
نذار بشه محال واسش
باور عشقش، آدما
خوبه سلام می رسونه
آب و آتش نسبتي دارند جاويدان
مثل شب با روز ، اما از شگفتيها
ما مقدس آتشي بوديم و آب زندگي در ما
آتشي با شعله هاي آبي زيبا
آه
سوزدم تا زنده ام يادش كه ما بوديم
آتشي سوزان و سوزاننده و زنده
چشمه ي بس پاكي روشن
هم فروغ و فر ديرين را فروزنده
هم چراغ شب زداي معبر فردا
شب خوش
ای عشق که دستان آسمانیت
بر خواهش های من لگام زده
و گرسنگی و تشنگیم را تا عرشِ وقار و افتخار بالا برده،
مگذار توان و استقامتم
از نانی تناول کند و یا از شرابی بنوشد
که خویشتن حقیرم را وسوسه می کند
بگذار گرسنه ی گرسنه بمانم ،
بگذار از تشنگی بسوزم،
بگذار بمیرم و هلاک شوم،
پیش از آن که دستی بر آورم
و از پیاله ای بنوشم که تو آن را پر نکرده ای،
یا از ظرفی بخورم که تو آن را متبرک نساخته ای.
شب خوش
یادم آید که چو طفلی شیطان
مادر خسته خود را آزرد
دیو شب از دل تاریکی ها
بی خبر آمد و طفلک را برد
..............
سلام به همه
سلام
..........
دریغا عیش شبگیری که درخواب سحر بگذشت
ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی
هوا خواه توأم جانا و می دانم که می دانی
که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی
...
يادم هست يادت نيست
در پي فاصله ها نيست به يادت ماندن
اي ز بر باد نشستست و سفر يادت
عطش خشك تو بر ريگ بيابان ماسيد
كوزه اي دادمت اي تشنه مگر يادت نيست
يادم هست يادت نيست
تا طلوع انگور چند ساعت راه است؟
باید امشب بروم
باید امشب چمدانی را
که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست
رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند
یک نفر باز صدا زد:سهراب!
کفش هایم کو؟
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم و یکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دوصد پیرایه بستند
از مردم که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی زیبا شکفتند
ولی آندم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه ای بد نام گفتند
Asalbanoo
31-07-2007, 11:47
دستخوش صیاد کرکسها ,کبوتر می کشی
با یکی می پروری با دست دیگر می کشی
تکه شمشی بودی اول بار که دیدم تو را
ای تبرزین مسی استاد مسگر می کشی
از کدام ایل و تباری که اینچنین یک مرغ را
با زبان تشنه اما دیده ای تر می کشی
-----------
تا حالا اینو شنیدی فرانک؟
این شعری که گذاشتم
mohammad99
31-07-2007, 13:01
يـــــــه عــــمر دور چشماش گشتم اما نفهــــميـدم كه اون چشــــما چــــه رنـگـــه
لالالالا نــــــخواب زنـدونـــه دنــــيـــا ســـــر نــــاســـازگـــاري داره بــــا مــــــا
بشيـن بــازم دعــا كن واســه اون كــه مــــــا رو ايـــــنجا گــــذاشت تنهاي تــنــها
لالالالا نـــــخــــــــواب اون راه دوره خدا مــي دونه كــــه حـــالــش چــه جـوره
تـوي خلوت مي گم اينجا كـسي نيست خداييــش كـــــه دلــــم خيـــلي صــــــبوره
لالالالا نـــــخواب تـيـره ست چراغـم مـثـله آتــــش فــــشون ميــمونه داغـــــــــم
*-*-*-*-*
سلام مهربونا
معرفت در گرانی است به هر کس ندهند
پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهند
بسی اشناست مژگان خانمی
mohammad99
31-07-2007, 13:15
در مملکت چوغرش شيران گذشت و رفت
اين عوعو سگان شما نيز بگذرد
آن کس که اسب داشت، غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نيز بگذرد
زين کاروان سراي بسي کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نيز بگذرد
اين نوبت از کسان به شما ناکسان رسيد
نوبت ز ناکسان شما نيز بگذرد
دل ما اونقده پاره است
موندنش مرگ دوباره است
آسمون سینه ما خیلی وقته بی ستاره است
همینی که باقی مونده
واسه دلخوشی تو بشکن
تیکه تیکه هامو بردند
آخرینشم تو بکن
با من بودی محمد؟
mohammad99
31-07-2007, 13:40
من که ميدانم شبي عمرم به پايان مي رسد
نوبت خاموشي من سهل و آسان مي رسد
من که ميدانم مرگ ويرانگرچه بي رحم و شتابان مي رسد
پس چرا عاشق نباشم پس چرا عاشق نباشم
من که ميدانم به دنيا اعتباري نيست اعتباري نيست!...
بين مرگ وآدمي قول و قراري نيست
من که ميدانم اجل ناخوانده وبيدادگر
سرزده مي آيد و راه گريزي نيست
پس چرا؟پس...پس چرا عاشق نباشم؟
چیرو جلال؟
ما خويش ندانستيم بيداريمان از خواب
گفتند که بيداريد؟ گفتيم که بيداريم
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
اميد رهايي نيست وقتي همه ديواريم
مهربانان!
boy iran
31-07-2007, 13:52
ما هم به هر طریق رفتیم
تو از پیش ما بودی رفتیم
ما قدم از سر كنيم در طلب دوستان
راه به جايي نبرد هر كه به اقدام رفت
همت سعدي به عشق ميل نكردي ولي
مي چو فرو شد به كام عقل به ناكام رفت
تو همان به كه نیاندیشی
به من ودرد روانسوزم
كه من از درد نیاسایم
كه من از شعله نیفروزم...
ما به اندازه هم سهم ز دريا برديم
هيچكس مثل تو ومن به تفاهم نرسيد
خواستي شعر بخوانم دهنم شيرين شد
ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشيد
من كه حتي پي پژواك خودم مي گردم
آخرين زمزمه ام را همه شهر شنيد
Asalbanoo
31-07-2007, 15:01
در چمن خاطره ها
روییدن
پر زدن
تا قفس فاصله را
بشکستن
پیوستن
جنگ ما
عشق
خطر کردن و
یکجا
به اسارت رفتن
آن نبردی
که به یغما
دل ما
را برده
اثرش
سوخته گنجی ست
که سرباز گروگان شده
است
به بهایی
که همان
خواستن است
جبهه دلشدگی
چشمه جوشان
تن آتشکده
است
---------------
سلام
تقويم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهاي سبِِِِزِِِ سرآغاز سال کو؟
رفتيم و پرسش دل ما بي جواب ماند
حال سؤال و حوصله قيل و قال کو؟
علیک!
(شما که از لحن من بدتون نمیاد؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )
Shazde Koochooloo
31-07-2007, 15:51
و امروز نيز ساقي مه روي و جام مي
باد صبا ز عهد صبي ياد ميدهد
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت
عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت
...
فریاد زد برگرد،امشب وقت رفتن نیست
این منطق جمع است تنها حرفی از من نیست
تاریک روشن،بهتر از تاریک تاریک است
قدری فروتن باش ،این جاده فروتن نیست!
او گفت:حق دارید می دانم،ولی تا کی؟
مدت زمان این شب تاریک،روشن نیست
آن سوی این شب جور دیگر میشود بی شک،
جاده سفر را دوست دارد،جاده دشمن نیست!
ناچارم اینجا با تمام آنچه می گویی ،
جای تو شاید باشد اما جای چون من نیست!!
تو که تا ساعت اين صحبتِ ناتمام
تمامم نميکني، ها!؟
باشد، گريه نميکنم
گاهي اوقات هر کسي حتي
از احتمالِ شوقي شبيهِ همين حالاي من هم به گريه ميافتد.
دلم میخواد یه وقت بیای
بازم توی شبای من
تا دیگه خاموش نشه این
چراغ قصه های من
...
نی باد صبا بودی نی مرغ هوا بودی
از نور خدا بودی در نور خدا رفتی
ای خواجه این خانه چون شمع در این خانه
وز ننگ چنین خانه بر سقف سما رفتی
mohammad99
31-07-2007, 19:51
يا چشم نمي بيند يا راه نمي داند
هر کو به وجود خود دارد ز تو پروايي
-+-+-+-+--+--+--+--+
سلام
يکشب آمدی از راه، شب که نه، غروبی بود
ديدمت دلم لرزيد، اين شروع خوبی بود
چشمهايت انگاری چشمهی نجابت بود
- آمد او - به خود گفتم: آنکه توی خوابت بود
چشمهات میگفتند: عاشقی نخواهی کرد
دور میشدم گفتی: صبر کن! ببين! برگرد!
سلام محمد خان
آواتار نو مبارک
mohammad99
31-07-2007, 20:11
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
البته هنوز قطعی نیست هنوز دنبال اواتورم
ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
محمد اینو گوش دادی؟
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
mohammad99
31-07-2007, 20:38
يکي درد و يکي درمان پسندد يک وصل و يکي هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد
اره ولی اصلا یادم نیست کجا؟
دلم می خواست در عصر دیگری دوستت می داشتم
در عصری مهربان تر و شاعرانه تر
عصری که عطر کتاب ،
عطر یاس و عطر ازادی را بیشتر حس می کرد
دلم می خواست دل برم بودی ...
...
mohammad99
31-07-2007, 21:17
يكي لبهاش تو خوابم غرق خنده ست يكي پلكهاش تو خوابم خــيس خـــــــــيسه
لالالالا نــــخواب عــــــاشق يه سيبه هـمـيـشـه سـرخ و تـــــــب دار و غــــريبه
تا اون بالاست رسيده ست اماتنهاست پـايـيـن هـــم كــــه بـيـفـتـه بــــي نـصـيـبـه
لالالالا نــــخواب ايـــــنجا سيـــــاهي پــــــر امـــــــا تـــو تــــنگ قـصـه مـاهـي
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست
سرها بر آستانه او خاک در شود
حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست
دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود
هیچ جا نشنیدی! ردیف هست
mohammad99
31-07-2007, 21:25
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چرا شنیدم تو یکی از سی دی هام باید باشه
ماه من ، شاه من ، بیا دمی به برم ، بیا ای تاج سرم
دل به یار بی وفای خویشتن
دادم و دیدم سزای خویشتن
زخم فرهاد و من از یک تیشه بود
او به سر زد، من به پای خویشتن
هرکه ننشیند به جای خویشتن
افتد و بیند حبیبم سزای خویشتن
ناله ی تیشه به گوش دل شیرین میگفت
که گذر بر سر فرهاد نکردی و گذشت
...
mohammad99
31-07-2007, 22:29
تو بـيـدار بـاش هـــمه تو خواب نازن بـــراي كـــــــي بخونــم پــــس لالايــــــي؟
لالالالا نــــخواب تــــــنـهايـــي زرده اگـــــــه طـــــــولاني شـــــه مـثـله يه درده
اگـــــه چـشـم انـتـظار باشي كه هيچي دروغ مــــيگي بــــه دل كــــه بــر ميگرده
Asalbanoo
31-07-2007, 22:36
هیچ رنگی
هیچ ادرکی آشنا نبود
زمان فریاد می زد
در اتاق عمل، همگان در تلاش بودند
آنجا بیهوده ماندم
لحظه ای که نمیشد نداشت
مرگ بر چهره سفیدش سایه افکند،
بی هیچ ترحمی
لحظه ای با من بمان
برای حسرتی که تاثیری نکرد
------
سلام العلکیم
دستی که زخم می زند ٬ نا پيداست
اما زخم٬
عريان تر از طلوع آيينه در روز است
شايد که تن به تيغ دوست سپردن
راهی به سوی توست...
سلام
mohammad99
31-07-2007, 22:47
در مرگ ِ من نماز وحشت بخوان
- اگر خود دچار ِ اين مراسم ِ اجباري! -
كه مرگ ِ من پايان ِ جهان است!
عبور ِ پرستو از پهنه ي تقويم!
سقوط ِ واپسين ِ برگ از پيچك ِ دُگم ترين ديوار...
بر لبانم گل ِ سرخي بگذار
تا طعم بوسه هاي تو با من باشد،
آن دَم كه اُستوار
از جاده هاي تَقته ي دوزخ مي گذرم!
*-*--
سلام دیدید بر باد رفتم
من تمام پرنده های بی وطن را
به تو تشبیه کرده ام
و هیچ گاه پرنده ای را
که فرود آمد
دوست نمی دارم
کاش دستهای تو باشد
بر میدان این نگاه
و خلسه ناگزیر
من بیدار می شوم...
چرا؟
Asalbanoo
31-07-2007, 22:57
من تو را دوباره حس می کنم
در این غربت
به نیازی که درد عشق
مسمایش شد
در این گدوک ماز شب
در این سیاه جای پای سرنوشت
شکار تو
دوباره می کند مرا روانه
با وجود آنکه
از غرابت این راه
نبض تند این زمانه گفته بود
-----------
چرا رفتی به باد آیا؟
boy iran
31-07-2007, 22:58
در زخم مهتاب
دز آن جا که حرفی
کلامی
گلوی مرا چنگ می زد
برای تو شعری سرودم
به رنگ ستاره
به رنگ غزل
چه دیدیم از این عطش های جان سوز
از آن روز
تو رفتی
دلت مثل لبخند گل بیکران بود
مثل آسمان بود
همه حسرت یک نگاه تو در سینه دارند
تو شاید همانی که من....
mohammad99
31-07-2007, 22:58
بلبل به سر چشمه چکار آمده اي؟
يا تشنه شدي يا به شکار آمده اي
ني تشنه شده ني به شکار آمده اي
ديوانه شدي ديدن يار آمده اي
يامولا دلم تنگ اومده شيشهء دلم آي خدا زير سنگ اومده
کنکور شدم 8000[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
باید به امید ازاد باشم
Asalbanoo
31-07-2007, 22:59
تو مگر یاد نداری
شب بارانی چشمان خمارم ازعشق
و زمین لرزه آن عصر دل انگیز بهار
و دریغی
که در آن اوج تماشا کردی
و خرامان رفتن
و ...
رفتن
همیشه رفتن .
------------
جای امید هست هنوز دادا
hamid_hitman47
31-07-2007, 23:03
نمیگم خطا نکردم
من که ادعا نکردم
همه گفتن بی وفایی
ولی اعتنا نکردم...
mohammad99
31-07-2007, 23:08
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
امید بر باد رفت
دیدی!
دیدی شبی در حرف و حدیث مبهم بی فردا گمت کردم
دیدی در آن دقایق دیر باور پر گریه گمت کردم
دیدی آب آمد و از سر دریا گذشت و تو نیامدی ! ...
یکی فکر آخرین رژیمای غذاییه
یکی از بس که نخورده شب و روز نا نداره
یکی از بس شومینه گرمه می افته از نفس
یکی هم برای گرمای دساش ها نداره
اره محمد هنوز جای امید هست
به شبانه هم فکر کن خوبه تو مدرک هم نمی نویسن
همچو فرهاد بود کوهکنی پيشهی ما
کوه ما سينهی ما، ناخن ما تيشهی ما
بَهرِ يک جرعهی می ، منّت ساقی نکشيم
اشک ما بادهی ما ، ديدهی ما شيشهی ما
سلام
میگم این شعر یک اهنگ رپ نیست؟
اگر آنکه می رفت خاطره اش را می برد
فرهاد سنگ نمی سفت
مجنون آشفته نمی خفت
حافظ شعری نمی گفت
از مریم حیدرزاده است اصلا هم دوسش ندارم به علت کمبود "ی" گرفتارشم
شعر قشنگی بود از کیه ؟ می دونید؟
تو چه رازی که بهر شیوه تو را می جویم
تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست
شب که آرام تر از پلک تو را می بندم
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
این که پیوست به هر رود که دریا باشد
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست
من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم
این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست
راستش منم خوشم نیومد روم نشد بگم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شعر ترانه قدیمی هست. پریسا خیلی قشنگ خوندتش
تکرار کردم ترحم مال ما نیست
ترحم جرمِ سنگینیست
جرم ما دلتنگی است
چارهُ ما تنهاییست
گفتمش برو دل ما پرِ زخمِ
زخم تو هم دیدنیست
چاره ما دلشکسته گیست
vBulletin , Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.