ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 [71] 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

mohammad99
17-10-2007, 22:07
تو حوا كه نه، سيب نه، گندمی !

من آدم شدم ، خوب ، اگر خواستي

شبي كه سه تار و لب و خنده بود

تو من را فقط رهگذر خواستي


الان باید مشقام رو بنویسم.
بعدش میام تا صبح ی میدم .دی:(از اختراعات امیر شیر دله)دی:

magmagf
17-10-2007, 22:11
یک نفر عشق را گردن یک شاخه آویخته است
بی گمان هر شاخه ی گل
شادی آورده و باز
یک نفر خوشحال است.

مگه ازار داری

diana_1989
17-10-2007, 22:16
ترانه نو شد و صبح دگر دميد

ز غنچه اشك شوق شكفتن چكيد

سلام كرد بر درخت و سبزه و بهار

كه سال و ماه نو از ايران زمين دميد

Asalbanoo
17-10-2007, 23:31
چو ضحاک شد بر جهان شهریار // برو سالیان انجمن شد هزار
سراسر زمانه بدو گشت باز // برآمد برین روزگار دراز
نهان گشت کردار فرزانگان // پراگنده شد کام دیوانگان
هنر خوار شد جادویی ارجمند // نهان راستی آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز /// به نیکی نرفتی سخن جز به راز
دو پاکیزه از خانه‌ی جمشید // برون آوریدند لرزان چو بید
که جمشید را هر دو دختر بدند // سر بانوان را چو افسر بدند
ز پوشیده‌رویان یکی شهرناز // دگر پاکدامن به نام ارنواز
به ایوان ضحاک بردندشان // بران اژدهافشن سپردندشان
بپروردشان از ره جادویی // بیاموختشان کژی و بدخویی
ندانست جز کژی آموختن // جز از کشتن و غارت و سوختن

magmagf
18-10-2007, 01:39
بندش كه بازگشت و شد آزاد روسري،
و بي‌درنگ از سرت افتاد روسري،

ناگاه موج گيسوي بر چشم جاري‌ات
بر شانه ريخت... دست مريزاد روسري!!!

من دوست داشتم كه تو رودابه‌ام شوي
اين را ولي اجازه نمي‌داد روسري!

آرام و سرد روي سرت بود گوييا
به عطر گيسويت شده معتاد روسري

blackfox
18-10-2007, 02:06
بندش كه بازگشت و شد آزاد روسري،
و بي‌درنگ از سرت افتاد روسري،

ناگاه موج گيسوي بر چشم جاري‌ات
بر شانه ريخت... دست مريزاد روسري!!!

من دوست داشتم كه تو رودابه‌ام شوي
اين را ولي اجازه نمي‌داد روسري!

آرام و سرد روي سرت بود گوييا
به عطر گيسويت شده معتاد روسري


این شعر چنان مشعوف نمود فوکس را / که گذشت از آنکه بر تو زند تو سری
آخر تو را چه که او رودابه ات شود ؟ / دختر زیاد گشته کنون ، عشق روسری ؟
از خیر عشق چنین بگذر ای مگی / دنبال راه دِگر باش ، گَر نَری !!

از فی البداهه سرایی های خودم :31: :2:

Asalbanoo
18-10-2007, 09:49
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا ............ یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی .............. سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی ............... مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی ............... قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی ............ روضه اومید تویی راه ده ای یار مرا
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی .......... آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی .......... پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی ............... راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا

kar1591
18-10-2007, 09:50
ای چشم تو مست خواب و سرمست شراب
صاحبنظران تشنه و وصل تو سراب
مانند تو آدمی در آباد و خراب
باشد که در آیینه توان دید و در آب

malakeyetanhaye
18-10-2007, 09:54
برخیز و رختِ رخوتِ خوابِ خرابِ خویش برکن
که برهنه‌گی را شایسته‌تر
تا جامه‌ای تار و پودش نفرتی ناموزون
که چنین‌اش بافته‌ای
برخیز و کمرِ نگاهِ کورِ گور گسیخته‌ات بشکن
که سیاهی را بایسته‌تر
تا نمایی ذره ذره‌اش تاریِ ناهمگون
که چنین‌اش ساخته‌ای

malakeyetanhaye
18-10-2007, 09:56
برخیز و رختِ رخوتِ خوابِ خرابِ خویش برکن
که برهنه‌گی را شایسته‌تر
تا جامه‌ای تار و پودش نفرتی ناموزون
که چنین‌اش بافته‌ای
برخیز و کمرِ نگاهِ کورِ گور گسیخته‌ات بشکن
که سیاهی را بایسته‌تر
تا نمایی ذره ذره‌اش تاریِ ناهمگون

kar1591
18-10-2007, 09:58
یارب این مخلوق را از چوب بتراشیده اند
بر سر این خلق خاک مردگان پاشیده اند

malakeyetanhaye
18-10-2007, 10:06
من یه تیکه ابر تنهام توی آسمون آبی
یه اسیر بی زبونم توی اون چشمون آبی
باد سرد و وحشی شب مارو از همدیگه جدا کرد
برای به هم رسیدن خدارو باید صدا کرد
حالا اینجا تک و تنها دارم اشکامو می بارم
پر و خالی شدن از آب. همه ی این شده کارم
گرمای خورشید بی رحم تن خیسمو سوزونده
برای دریا و جنگل دیگه قطره ای نمونده
وجود سفید و نرمم شده تاریک مثل مردن
دیگه حتی جون ندارم برای لحظه شمردن
آخرقصه ی عمرم آخرین قطره ی آب
ته این جاده رسیدن واسه من مثل سراب
وقتی که به ابر سنگین رو وجودم خونه کردش
دیگه وقت مردن و حل شدنه تو تن سردش
همیشه ابرای کوچیک طعمه ی ابر بزرگن
دوتائی بازیگرای قصه ی بره و گرگن

kar1591
18-10-2007, 10:11
ني گفت كه پا من به گل بود بسي
ناگاه بريدند سرم در هوسي
نه زخم گران بخوردم از دست كسي
معذورم دار اگر بنالم نفسي

malakeyetanhaye
18-10-2007, 10:25
يک شب از ايـــن بلبشـــــوی ازدحــــام
مثل آيينه هـــــــراســـــان مـــــی شـــوم
آخـــــــرين مضـــــــراب خـــــود را می زنم
پشت هيچستـــــان غــــــزلخــــــوان می شوم

kar1591
18-10-2007, 10:27
ماييم و تويي و خانه خالي برخيز
هنگام ستيزه نيست اي جان مستيز
چون آب و شراب با حريفان آميز
چندانكه رسم بجاي كج دار و مريز

magmagf
18-10-2007, 10:32
زنان در مکر و حیلت گونه گونند
زیانند و فریبند و فسونند
چو زن یار کسان شد ما را زوبه
چون تر دامن بود گل و خار از او به
حذر کن ز آن بت نسرین بر و دوش
که هر دم با خسی گردد هم آغوش

البته به معنی شعر توجه نکنید

malakeyetanhaye
18-10-2007, 10:32
شعار ندهید که زندگی زیباست
عشق و امید وآرزو را غرولند نکنید
در می یابید مرگ را
خودکشی یعنی شهامت
خودکشی یعنی جسارت
خودکشی یعنی رهایی
خودکشی ... آه ... خودکشی


البته منم میگم گوش نکنید به این حرفا

kar1591
18-10-2007, 10:34
از کوچه های پرسه پس لیس
از کوچه های چولی
کولی و سک سک
از کوچه های نسق
حیدر حیدری
و قرق
از کوچه های هیئت ، کتل ، زنجیر
از کوچه های تاج ، پرسپولیس
بهمنش و قلیچ
از کوچه های نگاه های خواستار
و سلام های سرخ آبی
از کوچه های دیدار های پنهان
سایه های مشکوک
نفس بریدگی
از کوچه های مشیری ، فروغ
از کوچه های خاطرات مکتوب
و بلوغ
بر دوش خسته کشیدم ترانه هایم را
و عاشقانه گذر کردم...........

magmagf
18-10-2007, 10:39
شعار ندهید که زندگی زیباست
عشق و امید وآرزو را غرولند نکنید
در می یابید مرگ را
خودکشی یعنی شهامت
خودکشی یعنی جسارت
خودکشی یعنی رهایی
خودکشی ... آه ... خودکشی


البته منم میگم گوش نکنید به این حرفا



يک... نه! دو تا پرنده ی زيبا کنار هم
دو شيفته. دو عاشق. دو بی قرار هم

مثل دو تا ستاره ی دنباله دار -که
در هم شده رسيدن اشان در مدار هم

مثل دو تا فرشته ی از راه مانده-که
تا صبح مانده اند شبی در جوار هم

kar1591
18-10-2007, 10:40
من با سمند سرکش و جادویی شراب
تا بیکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره اندیشه های گرم
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریزپا
تا شهر یادها
دیگر شراب هم
جز تا کنار بستر خوابم نمیبرد ..........

malakeyetanhaye
18-10-2007, 10:44
در تو می توان مردن را احساس کرد
امتحان عشق را یکبار کرد
در تو می توان عشق را تجدید کرد
عشق گورستانی را تایید کرد !
در نفسهایت مردگی را فریاد کرد
با تو می توان احساس را بیدار کرد
مثل مردن در خواب خوابیدی
زندگی را خط خطی نامیدی
ای تو !‌ که مرده ترین صدای ذهن شبی
ای تو !‌ که دورترین نقطه آغاز شبی
در تو می توان لحظه ای را تثبیت کرد !
عشق گورستانی ...
فصل مشترک مرده های پنهانی
تمرین مردگی در گورستان
حس عاشقی در تابستان
با تو می توان حس را فریاد کرد
احساس مردن را یکبار کرد !
با تو رقصیدن
در تو روییدن
با تو فهمیدن
در تو بوسیدن
با تو می توان بوسه را تکرار کرد
حس شهوت را ارضاء کرد !
عشق گورستانی ...
مردن در ریتم پر درد شب
خوابیدن در نگاه مست یاس
عبور از گذرگاه پر سکوت
با تو می توان جاودانگی را تثبیت کرد !
با تو تنها مرده زندگیم
می توان همه کار کرد
اما نمی توان مردن و زنده شدن را تکرار کرد !

magmagf
18-10-2007, 10:44
در من هزار حرف نگفته
هزار درد نهفته
هزاران هزار دریا هر لحظه در طپیدن و طغیانند
در من هزار آهوی تشنه
در خشکسال دشت پریشانند
در من پرندگان مهاجر
ترانه های سفر را
در باغ های سوخته می خوانند

kar1591
18-10-2007, 10:45
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
جامی به یاد گوشه محراب میزدم

malakeyetanhaye
18-10-2007, 10:46
ما معنی زمانه ی بی عشق را
همراه عاشقان که گذشتند
با پرسشی جدید
تغییر می دهیم
مثل ظهور دخترک چارقد گلی
با روح ژاله وارش
با کفش های چرخدارش
آن سوی شاهراه
ته شمع نیمه جان
رؤیای بامداد زمستان
بیداری لطیف
آن سوی جاودانگی نیز
یک روز هست
یک روز شاد و کوتاه

magmagf
18-10-2007, 10:49
جاده هنوز یادم هست
پیچ و خم های زلالش
و آن خدای صاف و پاکش.
و در احوال همه ی نیک و بدان
یک سخن بیش نبوده است و نباشد.
همه را می گذریم
که چرا از شعر و چرا ز وعظ
رنگ پرواز پرستو ها را
من فقط از دل این جاده می دانستم
آه...
جاده هنوز یادم هست
و بدرود...

soleares
18-10-2007, 16:10
داستان دوستان رفته ام جانرا گداخت
آنچنان کز یاد بردم داستان خویشتن

موج سرگردان هستی داده ام بر باد و باز
در دل گرداب میجویم نشان خویشتن


--
مگ مگ

malakeyetanhaye
18-10-2007, 16:15
نمیدونم تو میخونیش، یا که نگاش نمیکنی
به خاطر تازگی اون وعده های معمولی
همونا که اوّل میگن به جز تو هیچ کس به خدا
یه حرف سادهء دروغ، یه به خدای معمولی

cityslicker
18-10-2007, 17:16
یکی درد و یکی درمان پسندد

یک وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد

magmagf
18-10-2007, 17:26
در خامشی حضورم مرا بفهم
یا برای عشق،زبانی تازه پیدا کن
تا درد مشترک،
زبان مشترکمان باشد

به سلام سامان گل

malakeyetanhaye
18-10-2007, 17:26
دوستان عاشقم و عاشق زارم چه كنم؟

چاره صبر است ولی صبر ندارم چه كنم؟

cityslicker
18-10-2007, 17:28
مرا درد آموه و درمان چه حاصل

مرا وصل آموه و هجران چه حاصل

بسوته بی گل و آلاله بی سر

سر سوته کله یاران چه حاصل

magmagf
18-10-2007, 17:35
لابه لای این همه خواب
رویای عشق تو هم رفت به خواب
و خودت نآمدی ای عشق
و خودت گپ نزدی ای عشق
و مرا سوزاندی
مرا بردی به خواب
خوابی از جنس ناب!
خواب....!
چه کسی مرا بیدار خواهد کرد؟!
با کدامین بانگ؟!
با کدامین داد!
با کدامین فریاد...

cityslicker
18-10-2007, 17:36
دل ارمهرت نورزه بر چه ارزه

گل است آندل که مهر تو نورزه

گریبانی که از عشقت شود چاک

بیک عالم گریبان وابیرزه

malakeyetanhaye
18-10-2007, 17:39
مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد
مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه ی حافظ
که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد

magmagf
18-10-2007, 17:41
درست روي خط زلزله
روايت مي‌شوم
كمي جهانت را بچرخان
روي همين موج
گوارا تر حوّا مي‌شوي …
بشمار سه … !

cityslicker
18-10-2007, 17:41
هر کس به طریقی دل ما می شکند
بی گانه جدا دوست جدا می شند


بیگانه اگر می شکند حرفی نیست
از دوست بپرسید چرا میشکند

malakeyetanhaye
18-10-2007, 17:42
هوای صید من ناتوان اگر داری
کمان ز دست بیفکن که یک نگاهم بس

malakeyetanhaye
18-10-2007, 17:47
یه پیشنهاد واسه در اومدن از این یکنواختی: یه نوع مشاعره حرفه ای!
یه شعری مینویسم و یکی از واژه هاشو Bold میکنیم و نفر بعدی باید شعری بنویسه که این واژه در اون هم باشه و یکی از واژه هارو هم Bold کنه و همینطور ادامه پیدا میکنه.
ضرافت و زیبایی کار در اینه که واژه های سخت انتخاب کنیم که دیگران برای مشاعره تلاش کنند یا خلاقیت به خرج بدهند و شعر بگن... البته توصیه میکنم زیاد زیاد هم سخت نباشه، چون خسته کننده میشه...نظرتون چیه؟

Payan
18-10-2007, 18:01
سعديا دي رفت و فردا همچنان معلوم نيست
در ميان اين و آن فرصت شمار امروز
(حرف امروز روانشناسا رو سعدي چند صد سال پيش زده؟)
سلام دوستان حال شما؟

دوست من به نظرم پيشنهاد جالبيه.... اگه دوستان موافق باشن ميشه آزمايشي شروع كرد

malakeyetanhaye
18-10-2007, 18:09
یه پیشنهاد واسه در اومدن از این یکنواختی: یه نوع مشاعره حرفه ای!
یه شعری مینویسم و یکی از واژه هاشو Bold میکنیم و نفر بعدی باید شعری بنویسه که این واژه در اون هم باشه و یکی از واژه هارو هم Bold کنه و همینطور ادامه پیدا میکنه.
ضرافت و زیبایی کار در اینه که واژه های سخت انتخاب کنیم که دیگران برای مشاعره تلاش کنند یا خلاقیت به خرج بدهند و شعر بگن... البته توصیه میکنم زیاد زیاد هم سخت نباشه، چون خسته کننده میشه...نظرتون چیه؟


سلام و ممنون از توجهتون مثال میزنم تا واضح تر باشه

به اینصورت که:

شخص الف:

ای یار ما، عیار ما، دام دل خمار ما
پا وا مکش از کار ما، بستان گرو دستار ما




شخص ب:
گر آن عیار شهر آشوب روزی حال من پرسد
بگو خوابش نمی گیرد به شب از دست عیاران

malakeyetanhaye
18-10-2007, 18:14
زآن چه حاصل ، جز دروغ و جز دروغ ؟
زین چه حاصل ، جز فریب و جز فریب ؟
باز می گویند : فردای دگر
صبر كن تا دیگری پیدا شود
كاوه ای پیدا نخواهد شد ، امید
كاشكی اسكندری پیدا شو د

magmagf
18-10-2007, 20:54
دلم گرفته از این روزگارِ دلتنگی، گرفته اند دلم را به کارِ دلتنگی.
دلم دوباره در انبوه خستگی ها ماند، گرفت آینه ام را غبارِ دلتنگی.
شکست پشتِ من از داغِ بی تو بودنها ؛ به روی شانه دل ماند بارِ دلتنگی.
درون هاله ای از اشک مانده سرگردان؛ نگاه خسته من در مدار دلتنگی.
از آن زمان که تو از پیش من رفتی ، نشسته ام من و دل کنارِ دلتنگی.
دیگر پرنده احساس من نمی خواند. مگر سرود غم از شاخسارِ دلتنگی.
بیا که ثانیه ها بی تو کُند می گذرد. بیا که بگذرد این روزگارِ دلتنگی.

Asalbanoo
18-10-2007, 21:11
یکی دم رام کن از بهر سلطان ........ چنین سگ را چنین اسب حرون را
تو دوزخ دان خودآگاهی عالم .......... فنا شو کم طلب این سرفزون را
چنان اندر صفات حق فرورو .......... که برنایی نبینی این برون را
چه جویی ذوق این آب سیه را .......... چه بویی سبزه این بام تون را
خمش کردم نیارم شرح کردن .......... ز رشک و غیرت هر خام دون را
نما ای شمس تبریزی کمالی .......... که تا نقصی نباشد کاف و نون را

----------
فرانک بذار خخستگیت در بره
بعد بیا ی بده

magmagf
18-10-2007, 21:19
امشب پر از حس شعرم ،امشب پر از حس داغم
آهسته آهسته دردى دارد مى‌آيد سراغم

اين درد را مى‌شناسم،ديروز در جانم افتاد
ديروز وقتي گذشتند،مرداني از كوچه باغم

مردان داغى كه ناگاه در خويش آتش گرفتند
مردان داغى كه امروز از داغشان بى دماغم


قهرمان شدم شام هم هنوز نخوردم

Asalbanoo
18-10-2007, 21:27
می رود در حجله بلبل غنچه گرم دلبری
از دو سویش لاله و مریم به سان ساقدوش
چشم را در کوچه ها وا کن گل نرگس نگر
مست تر از آن نگاه دختران گلفروش
گر سها بر من بتابد هره نور سهیل
گل برآرد از دلم لبخند سامان و سروش
-------
ایول رزگل

من به تو افتخار م یکنم

kar1591
18-10-2007, 21:31
شعر مرا حوصله كن ، درد مرا زمزمه كن
يا كه بر اين دهان من قفل گران‌تري بزن

زخم همه ستاره‌ها به شانه‌هاي خسته‌ات
به سينه مي‌فشارمت ، تورا چه مي‌شود وطن ؟ .........

Asalbanoo
18-10-2007, 21:37
ناز معشوق از نیاز عاشقان بالا گرفت
گل به کار دلبری بیچاره بلبل در خروش

diana_1989
18-10-2007, 21:39
نخفته ام ز خیالی که میزد دل من
خمار صد شبه دارم شرابخانه کجاست
///
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شماست

Asalbanoo
18-10-2007, 21:43
تو دست معجزه بنگر در آستین کلیم
که فتنه بر سر فرعون از عصا نرود
اگر ز خرمن همسایه شعله برخیزد
گمان مدار که دودش به چشم ما نرود

magmagf
18-10-2007, 22:07
چشمانت را برای زنده گی می خواهم
اسمت را برای دلخوشی می خوانم
دلت را برای عاشقی می خواهم
صدایت را برای شادابی می شنوم
دستت را برای نوازش و
پایت را برای همراهی می خواهم
عطرت را برای مستی می بویم
خیالت را برای پرواز می خواهم
و
خودت را نیز برای پرستش ...

Asalbanoo
18-10-2007, 22:10
شبها همش به میخونه می رم من
سراغه می پیمونه می رم من
تو این میخونه ها خسته دردم
به دنباله دله خوم می گردم
دلم گمش ده پیداش می کنم
اگه عاشقته وای به حالش
رسواش می کنم من

Payan
18-10-2007, 22:23
نخورد هيچ توانگر غم درويش و فقير
مگر آن روز كه خود مفلس و مضطر گردد


سلام دوستان شب خوش

kar1591
18-10-2007, 22:39
دریایم و نیست باکم ازطوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته ست .......

Dolphin 7
18-10-2007, 23:38
تا تو نگاه مي كني كار من آه كردن است [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است؟ :35:[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] :31:

magmagf
19-10-2007, 00:57
تو رنگ و سلسله ها را طعام و طعنه مکن
عسل ز کس نچشیدم بده به نام خدا
فلک چو همنفسی هات کهنه کهنه شده
تو روزگار جدیدم بده به نام خدا

Braveheart
19-10-2007, 02:13
ابري نيست
بادي نيست
مي نشينم لب حوض ؛
گردش ماهي ها ، روشني ، من ، گل ، آب
پاکي خوشه زيست

مادرم ريحان مي چيند
نان و ريحان پنير ، آسماني بي ابر ، اطلسي هايي تر
رستگاري نزديک : لاي گل هاي حياط ...

.

Payan
19-10-2007, 08:54
طائر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق؟
كه دراين دامگه حادثه چون افتادم؟
من ملك بودم و فردوس برين جايم بود
آدم آورد دراين دير خراب آبادم

حافظ
(از متفاوت‌ترين مشاعره ها بود........ممنون شيردل)

magmagf
19-10-2007, 09:17
من فکر می کنم
هرگز نبوده قلب من
این گونه
گرم و سرخ:

احساس می کنم
در بدترین دقایق این شام مرگزای
چندین هزار چشمه خورشید
در دلم
می جوشد از یقین؛

احساس می کنم
در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین.

mohammad99
19-10-2007, 12:16
نه لب گشایدم از گل ، نه دل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
بیا که خک رهت لاله زار خواهد شد
ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید
به یاد زلف نگونسار شاهدان چمن
ببین در اینه ی جویبار گریه ی بید


سلاام

magmagf
19-10-2007, 12:38
در نگاهت ردپایی از نفرت درک کردم
در گرمای تنت لذت هوس را لمس کردم
در حضور دردم حضورت را حس نکردم
همین لحظه بود که تو را از شعرم حذف کردم

Asalbanoo
19-10-2007, 12:48
من نگویم که به درد دل من گوش کنید


بهتر آن است که این قـــــصه فراموش کنید


عاشـــقان را بـــگـــذارید بـــنالـــند همه


مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید

mohammad99
19-10-2007, 13:00
پرکن پياله را
كه اين آب آتشين
ديري است ره به حال خرابم نمي برد
اين جامها
كه در پيم مي شود تهي
درياي آتش است كه ريزم به كام خويش
گرداب مي ربايد و آبم نمي برد
من با سمند سركش و جادويي شراب
تا بيكران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره انديشه هاي ژرف
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگي
تا كوچه باغ خاطره هاي گريز پا
تا شهر يادها
ديگر شرابم جز تا كنار بستر خوابم نمي برد
پر كن پياله را
هان
اي عقاب عشق
از اوج قله هاي مه آلوده دور دست
پرواز كن
به دشت غم انگيز عمر من
آنجا ببر مرا كه شرابم نمي برد
آن بي ستاره ام كه عقابم نمي برد
در راه زندگي
با اين همه تلاش و تقلا و تشنگي
با اين كه ناله ميكشم از دل
كه آب
آب
ديگر فريب هم به سرابم نمي برد
پر كن پياله را

*-*-

مژگان چه شعر قشنگی بود.اایول

magmagf
19-10-2007, 13:01
این واژه ها صراحت تنهایی من است
با این همه مخواه که تنها ببینیم
مبهوت می شوی اگر از روزن شبی
بی خویش - در سماع غزل ها ببینیم

mohammad99
19-10-2007, 13:06
مهی که مزد وفای مرا جفا دانست
دلم هر آنچه جفا دید ازو وفا دانست
روان شو از دل خونینم ای سرشک نهان
چرا که آن گل خندان چنین روا دانست
صفای خاطر ایینه دار ما را باش
که هر چه دید غبار غمش صفا دانست
گرم وصال نبخشند خوشدلم به خیال
که دل به درد تو خو کرد و این دوا دانست
تو غنچه بودی و بلبل خموش غیرت عشق
به حیرتم که صبا قصه از کجا دانست
ز چشم سایه خدا را قدم دریغ مدار
که خاک راه تو را عین توتیا دانست



سلام ادینه خوش

Payan
19-10-2007, 13:07
تو باز از دور مي‌خواني برايم شعر لالايي
بخوان آري بخوان اما نه اين مقدار آهسته


سلام وقت بخير

magmagf
19-10-2007, 13:14
هميشه عصر کنار درخت بيد بلند
نگاه کن به من و باز موزيانه بخند

موبايل داری و يک کيف و عينک دودی
قر زيادــ خلاصه هزار و يک ترفند

نگاه ميکنی اما هميشه آن طرفی
که ايستاده برايت... پرايد و بنز و سمند

سوار ميشوی و می روی ولی هر روز
تو ايستاده ای آنجا و می زنی لبخند



سلام به همه

mohammad99
19-10-2007, 13:29
می خواستمت تو رو تنهام گذاشتی برای اشکام وقتی نزاشتی

دل تو فروختی به یه کسه دیگه اره نگاهت اینو می گه

میخواستمت ولی تو نموندی ولی نموندی

عشقم بودی ولی تو نموندی دلمو سوزوندی

باید بمیرم این روز رو نبینم همون بهتر که بی تو بمیرم

چشمای نازت صدای نازت چقدر خوبه صورت ماهت

ای عشق نازم ....

توی خیابون یا توی میدون هر جا میشینم تو رو میبینم

میگم که ای کاش پیشم میموندی دستام تو دستت واست می خوندم

میخواستمت میخواستمت ولی تو نموندی ولی نموندی عشقم بودی عشقم بودی ولی تو نموندی

دلمو سوزوندی ... دستمو خوندی پیشم نموندی بدون دلم رو بد جور سوزوندی

میخوام بخوابم تا لحظه دیدار تا با صدای نازت شروع بشه رویام

با بی کسی ها من بودم که ساختم دل به بهت سپردم سر به زیر انداختم

این قمار عشقو من نشاختم- ساده بودم زندگیم رو باختم

عشقم بودی عشقم بودی ولی تو نموندی ولی نموندی دلم روبد جور سوزوندی.. ...

باز د!!!

magmagf
19-10-2007, 13:39
يک برگ پهن پوشش خوبی ست تا کمی
پنهان کنند هر دو نوک بوسه دار هم

پس درک کن که هر دو چه رنجی کشيده اند
اين سال های سخت که در انتظار هم...

خب ! فرض می کنيم کسی نيست- روی بوم:
من می کشم تو را و خودم را کنار هم!


بهتر از ی هست که!

Dolphin 7
19-10-2007, 16:01
مرا به هيچ بدادي و من هنوز بر آنم :41::37:
كه از وجود تو مويي به عالمي نفروشم :35:

mohammad99
19-10-2007, 16:30
مژده بده ، مژده بده ، یار پسندید مرا
سایه ی تو گشتم و او برد به خورشید مرا
جان دل و دیده منم ، گریه ی خندیده منم
یار پسندیده منم ، یار پسندید مرا
کعبه منم ، قبله منم ، سوی من آرید نماز
کان صنم قبله نما خم شد و بوسید مرا
پرتو دیدار خوشش تافته در دیده ی من
اینه در اینه شد ، دیدمش ودید مرا


نه ی میخوایم نه د !!!

magmagf
19-10-2007, 16:40
آيا هنوز عاشقم هستي
آنگاه كه سپيدي بر گيسوانم موج مي زند
...
آيا هنوز هم به ياد مي آوري
دختر جواني را
كه بردي
چون عروست
در يك روز باراني
در پاييز

mohammad99
19-10-2007, 16:52
ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی

چه کنم که هست این ها گل باغ آشنایی

همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت

که رقیب در نیاید به بهانه ی گدایی

مژه ها و چشم شوخش به نظر چنان نماید

که میان سنبلستان چرد آهوی خطایی

magmagf
19-10-2007, 16:58
یک سکوت پر صدا برای رفتن و شکستن از حریم تو
و پا به روی یک وجود می نهم شکسته تر و مانده تر
صدای من که بر کبود راه غصه ها نشسته در نگاه تو
و یک تنش،
دوباره تر شود تمام گونه های من
و قلب کوچکم پر از تمام آه های کهنه ی غریب کودکی
به انتظار یک افق چرا سحر نمی شود؟

diana_1989
19-10-2007, 17:00
در این دنیای عاشق کش تو هستی جان وجانانم

نهال خاطراتم را به دیده آب می دادم

گل یاد تو می روئید در رویای گلدانم

وگاهی بغض می کردم ز چشمم ژاله می بارید

زمان آبستن غم بود از پاییز چشمانم

mohammad99
19-10-2007, 17:02
مي توان در کوچه هاي زندگي پاسخ لبخند را با ياس داد مي توان جاي غروب عشق را با طلوع ساده ي احساس داد در نگاهت بوي باران مانده است خاطرات سبز ياران مانده است درميان جنگل سبز دلت رد پاي بي قراران مانده است

cityslicker
19-10-2007, 17:18
تا از خودي خود نبريدند عزيزان


چون ني به مقامي نرسيدند عزيزان

Dolphin 7
19-10-2007, 17:21
تو را چون آرزوهايم هميشه دوست خواهم داشت [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] :35:
به شرطي كه مرا در آرزوي خويش نگذاري [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

saye
19-10-2007, 17:28
تا از خودي خود نبريدند عزيزان


چون ني به مقامي نرسيدند عزيزان

ناشناسانه بدين دير خراب آمده ايم
چو يكي تشنه بديدار سراب آمده ايم
...

mohammad99
19-10-2007, 17:36
میشنوی و میشنوم صدای پاش
میشنوی و میشنوم همون صدای خنده هاش
داره میگه بسه هر چی خنده بود گذشت
داره میگه بسه هر چی گریه بود گذشت
آره این حرف و صدای سایه هاست

شب که میشه به یاد تو لالایی از سر میگیرم
بدون هیچ شکایتی دست شب رو میگیرم
قدم زدن کنار من برای اون یه عادته
اون نمیگه که من بدم اینم خودش شکایته
آره این حرف و صدای سایه هاست

روز و شبم یه رنگ شده رنگ سیاه جاده ها
زندگی بی معنا شده روی غبار لحظه ها
به من میگه صدای تو تاریکه مثل شب من
به من میگه نگاه تو سرده مثل دست های من
آره این حرف و صدای سایه هاست

Payan
19-10-2007, 17:38
تماشا كن كه سيرش را ببيني
گريز از چشم غيرش را ببيني

Dolphin 7
19-10-2007, 18:20
يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور :37:[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

mohammad99
19-10-2007, 18:26
رخ حسن مجویید که آن اینه بشکست
گل عشق مبویید که آن بوی وفا رفت
نوای نی او بود که سوط غزلم داد
غزل باز مخوانید که نی سوخت ، نوا رفت
ازین چشمه منوشید که پر خون جگر گشت
بدین تشنه بگویید که آن آب بقا رفت

diana_1989
19-10-2007, 19:44
تو همزاد نوری یه نور مقدس به تو دل سپردن چه آسون و سادس
کمک کن که از عشق ترانه بسازم هزار بار دیگه به تو دل ببازم
غمت رو به دست فراموشی بسپار بگو نازنینم که خوابی یا بیدار

magmagf
19-10-2007, 20:10
"رقصی چنین میانهء میدانش آرزوست
یک دست جام باده و یک دست..." ..زَروَرق!!

بی بی ِ چه؟! چه آس ِ دلی؟!... زلف یارِ چه؟!
قانون سرخِ دل شده عطفِ به ماسبق!

قانون سرخ دل شده عطفِ به ما! همین!
چشمان من فلق شده ، چشمان تو شفق

mohammad99
19-10-2007, 20:49
خیلی میخواستمت ولی گفتی میری با بهتری
حالا بهتره بری از دیگرون بی خبری
اونا خوبن که میدونن با تو باید چیکار کنن
قلب سیاه نازتو پیش چشات میسوزونن
هر چی سرت بیاد کمه عشقت برام یه ماتمه
حتا اگه بمیری هم عمرا ککم نمیگزه
اینو میدونم که یه روز عاشق میشی بد میبینی
این دل صاب مردۀ من چی میکشید تو ندیدیدی

magmagf
19-10-2007, 23:17
يكديگر را مي آزاريم
بي آنكه بخواهيم
شايد بهتر آن باشد
كه دست به دست يكديگر دهيم
بي سخني
دستي كه گشاده است
مي برد ، مي آورد
رهنمونت مي شود
به خانه اي كه
نور دلچسبش گرمي بخش است

mohammad99
19-10-2007, 23:55
تا خیال دلکشت گل ریخت در آغوش چشم
صد بهارم نقش زد بر پرده ی گل پوش چشم
مردم بیگانه را یارای دیدار تو نیست
خفته ای چون روشنایی گرچه در آغوش چشم
وقت آن آمد که ساغر پر کنیم از خون دل
کز می لعلت تهی شد جام حسرت نوش چشم

Payan
19-10-2007, 23:58
من نگویم که به درد دل من گوش کنید



بهتر آن است که این قـــــصه فراموش کنید


عاشـــقان را بـــگـــذارید بـــنالـــند همه



مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید

saye
20-10-2007, 00:00
دلتنگی هایم
بیش از ستاره ها یند

به عدد بزرگی تو
انگشتهایم
برای شمردن خوبی ها
کم می آیند
وقتی تو
سرآغاز شمردن باشی
نامت را نه بر دفتر
که بر دل نگاشته ام
تا مباد


بادی ، آبی ، آتشی
پاکش کند
بیش از آنی
که با مردن کاسته شوی
با رفتن فراموش....
سفارش می کنم
آنگاه که دستانم را
خاکها پاسبانی می کنند
دلتنگی هایم را
برایت پست کنند
به آدرسی که همه می دانند :
...

magmagf
20-10-2007, 00:01
دو چشم از باران آورده ام
که همیشه از خواب های خیس می گذرد
می آیی و انگار پس از یک قرن آمده ای
با چتری خسته و
صدایی که منم
کنار آخرین پله و مکث ناگهان
سر بر شانه ام می گذاری و
گوش بر دهان زمزمه ام
تا صدایی بشنوی که منم
و می شنوی
آرام می شنوی

mohammad99
20-10-2007, 00:03
یه روزی میاد که نمیدونیم کی هستیم
یار کی بودیم و عشق کی بودیم و چی هستیم


سلام دوستان

magmagf
20-10-2007, 00:10
من فکر می کنم
هرگز نبوده
دست من
این سان بزرگ و شاد:

احساس می کنم
در چشم من
به آبشار اشک سرخگون
خورشید بی غروب سرودی کشد نفس؛

احساس می کنم
در هر رگم
به تپش قلب من
کنون
بیدار باش قافله ئی می زند جرس.

سلام به اقا محمد گل و بقیه

mohammad99
20-10-2007, 00:13
سپيده دمي است كه بر پيشاني آفتاب مي گذرد
- متبرك باد نام تو -

و ما همچنان
دوره مي كنيم
شب را و روز را
هنوز را...

magmagf
20-10-2007, 00:15
بشمار يك … !
بشمار دو … !
از چار سوي احتياط
خم شده‌ام در خويش
و اين شب پهلو گرفته را غلط مي‌گيرم.
چندم شخص‌هاي اوليه
كفش به پا كرده‌اند
و روي قيمت چشمان بي مؤلّف
چانه مي‌زنند.

mohammad99
20-10-2007, 00:17
دل تنها چرا تو مثل گنجیشکها پریشون نمیشی
منو می بینی و حیرون نمیشی
چی بگم ابری و بارون نمیشی
درد و می فهمی و درمون نمیشی
چی بگم با کی بگم راز تو رو
داری آتیش میگیری خون نمیشی
من که هر شب تا سحر قصه ی عشقو تو گوشت می خونم
واسم افسانه یی و افسون نمیشی
تو بزرگی مثل دنیای خیال آدمها
دل زخمی لاله ی دشت بلا



فرانک امون بده.بزار من یه ریفرش بکنم!!!

magmagf
20-10-2007, 00:22
آسمان! گوش کن آماده ی آبی شدنم
تو در این حادثه مشتاق تری یا دریا
چشم تو آبی و من آبی و شعرم آبی
نسبتی داشته یکرنگی ما با دریا


دارم می رم بخوابم امون دادن باشه واسه فردا

mohammad99
20-10-2007, 00:26
از استاد شیمی برسیدم عشق چیست؟

گفت حلال است

از استاد زبان برسیدم عشق چیست؟

گفت:همبایه loveاست

از استاد ادبیات برسیدم عشق چیست؟

گفت:موهبتی الهی است

از استاد تاریخ برسیدم عشق چیست؟

گفت:سلطان سلسله قلب جوان است

از استاد هندسه برسیدم عشق چیست؟

گفت:نقطه ای است که به حول قلب جوان می چرخد

از استاد جبر برسیدم عشق چیست؟

گفت:مسئله ای است که ان را با اتحاد حل می کنند.


پس شبت خوش

saye
20-10-2007, 02:32
دانی از زندگی چه می خواهم
من تو باشم ... تو ... پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو ... بار دیگر تو

آنچه در من نهفته دریایی است
کی توان نهفتنم باشد
با تو زین سهمگین طوفان
کاش یارای گفتنم باشد

بس که لبریزم از تو می خواهم
بروم در میان صحراها
سر بسایم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها

آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست
...

diana_1989
20-10-2007, 10:21
تا آمدم که ببینم چگونه است مادر
انگار که صدها سال ازکنارم رفته بود
تا آمدم به دستش دهم گلی برسم یادبود
گلچین روزگار باغ را به دستش سپرده بود

hishki69
20-10-2007, 11:06
دست هایت دو جوجه گنجشکند بازوانت دو شاخه ی بی جان
ساق تو ساقه ی سفیدی که سر زده از سیاهی گلدان
میوه های رسیده ای داری پشت پیراهن پر از رنگت
مثل لیموی تازه ی شیراز روی یک تخته قالی کرمان

cityslicker
20-10-2007, 12:54
نصيحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند




جوانان سعادتمند پند پير دانا را

mohammad99
20-10-2007, 17:52
اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام

خارم ولی به سایه ی گل آرمیده ام

با یاد رنگ و بوی تو، ای نوبهار عشق

همچون بنفشه سر به گریبان کشیده ام

من جلوه ی شباب ندیدم به عمر خویش

از دیگران حدیث جوانی شنیده ام

از جام عافیت می نابی نخورده ام

وز شاخ آرزو گل عیشی نچیده ام

موی سپید را فلکم رایگان نداد

این رشته را به نقد جوانی خریده ام

ای سرو پای بسته! به آزادگی مناز

آزاده من که از همه عالم بریده ام

گر میگریزم از نظر مردمان"رهی"

عیبم نکن که آهوی مردم ندیده ام

cityslicker
20-10-2007, 18:03
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است



اي خواجه بازبين به ترحم غلام را

magmagf
20-10-2007, 18:26
از کنار همین پنجره های رو به هر کجا
از کنار همین کتاب بزرگ
که رو به خاموشی تو بسته است
که رو به بیداری من آغاز می شود
آمدم

Dolphin 7
20-10-2007, 19:29
مرا عهدي است با جانان كه تا جان در بدن دارم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هواداران كويش را چو جان خويشتن دارم [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

diana_1989
20-10-2007, 19:51
من نگویم که به درد دل من گوش کنید

بهتر آن است که این قـــــصه فراموش کنید


عاشـــقان را بـــگـــذارید بـــنالـــند همه

مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید

magmagf
20-10-2007, 20:02
دیگر «کبوتر باز برده» صدایت نمی زنم!
بر دیوار ِ بلند کوچه می نویسم,
«کبوتر با کبوتر، باز با باز»
باور میکنم که عاقبت ِ علاقه به خیر است!
کف ِ دست ِ راستم را نشان فالگیر ِ پیر پُل گیشا می دهم،
تا ببیند که خط ِ عمرم قد کشیده است
و دیگر مرا از نزدیکی نزول نفسهایم نترساند!
آنوقت، ما می مانیم و تعبیر ِ این همه رؤیا!
ما می مانیم و برآوردِ این همه آرزو!
ما می مانیم و آغوش ِ امن علاقه...
بیا و سرزده برگرد!
بی بی ِ بازیگوش ِ من!?

kar1591
20-10-2007, 20:57
نه از آشنايان وفا ديده ام نه در باده نوشان صفا ديده ام
ز نا مردمي ها نرنجد دلم که از چشم خود هم خطا ديده ام
به خاکستر دل نگيرد شراب من از برق چشمي بلا ديده ام
وفاي تو را نازم اي اشک غم که در ديده عمري تو را ديده ام

magmagf
20-10-2007, 21:48
ما باید اسیر بمونیم
زنده هستیم تا اسیریم
واسه ما رهایی مرگه
تا رها بشیم می میریم

کاشکی این دیوار خراب شه
من و تو با هم بمیریم
توی یک دنیای دیگه
دستای همو بگیریم

شاید اونجا توی دلها
درد بیزاری نباشه
میون پنجره هاشون
دیگه دیواری نباشه

Payan
20-10-2007, 22:12
همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويي
چه زيان تو را كه من هم برسم به آرزويي؟

سلام اوقات به كام

magmagf
20-10-2007, 22:36
یک قطره- وگاه چنان موج می زنم-
درخود، که ناگزیری، دریا ببینیم
شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا به ببینیم

سلام حال شما ؟

Payan
20-10-2007, 22:49
ما را رها كنيد در اين رنج بي حساب
با قلب پاره پاره و با سينه‌ايي كباب

ممنون شما خوبيد؟

mohammad99
20-10-2007, 23:12
با من بی کس تنها شده ، یارا تو بمان
همه رفتند ازین خانه ، خدا را تو بمان
من بی برگ خزان دیده ، دگر رفتنی ام
تو همه بار و بری ، تازه بهارا تو بمان
داغ و درد است همه نقش و نگار دل من
بنگر این نقش به خون شسته ، نگارا تو بمان




رفیق ما نخوایم رهات کنیم کی رو باید ببینیم!!!

Payan
20-10-2007, 23:25
ني به آتش گفت كين آشوب چيست؟
مر تو را زين سوختن مطلوب چيست؟


سلام محمد خوبي؟
اگه مخاطب من بودم.........كه
بابا ما چاكريم............
ما اون بچه كوچيكه ي امضاتيم
شب خوش من برم بخوابم

mohammad99
20-10-2007, 23:33
تو غنچه بودی و بلبل خموش غیرت عشق
به حیرتم که صبا قصه از کجا دانست
ز چشم سایه خدا را قدم دریغ مدار
که خاک راه تو را عین توتیا دانست+

*-*-

زیر پات رو دریاب اقا پایان

Asalbanoo
21-10-2007, 00:07
تو که قدر وفامو ندونستی..می شد یه رنگ بمونی نتونستی
خیال نکن تو دوستات یه اسیرم.....دیگه قبلمو از تو پس می گیرم

mohammad99
21-10-2007, 00:19
من از اونام که عشقمه تو راه عشق فدا بشم

دستی بکش روی سرم که عاشق نوازشم

من از اونام که با کسی اگه که همنفس بشم

فرقی برام نمیکنه زندونی قفس بشم

دل که بهت سپردم برات قسم که خوردم

دیدی که راست میگفتم وقتی که رفتی مردم


*-*

همکاره محترم قلب رو پس بگیری بهتره!!

malakeyetanhaye
21-10-2007, 00:29
در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی تو ام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جان فرسا
زائر ظلمت گیسوی تو ام
شکن گیسوی تو
موج دریای خیال
کاش با زورق اندیشه شبی
بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم
کاش بر این شط مواج سیاه
همه عمر سفر میکردم

mohammad99
21-10-2007, 00:39
میگن مستی گناهه به انگشت ملامت
باید مستها رو حد زد به شلاق ندامت
سبوی ما شکسته در میکده بسته
امید همه ما به همت تو بسته
به همت تو ساقی تو که گره گشایی
تو که ذات وفایی همیشه یار مایی
همه به جرم مستی سر دار ملامت
میمیریم و میخونیم سر ساقی سلامت
همه به جرم مستی سر دار ملامت
میمیریم و میخونیم سر ساقی سلامت
همه به جرم مستی سر دار ملامت
میمیریم و میخونیم سر ساقی سلامت
سر ساقی سلامت وای سر ساقی سلامت
سر ساقی سلامت وای سر ساقی سلامت

malakeyetanhaye
21-10-2007, 00:47
تو دوری از برم دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست

Asalbanoo
21-10-2007, 00:50
تو ای ساغر هستی
به کامم ننشستی
ندانم که چه بودی
ندادنم که چه هستی
----
کاربر محترم عزیز، ای فعال موسیقی
برای چه قلبم را پس بگیریم آیا؟

mohammad99
21-10-2007, 00:52
یه روزی گله کردم من از عالم مستی
تو هم به دل گرفتی دل ما رو شکستی
من از مستی نوشتم ولی قلب تو رنجید
تو قهر کردی و قهرت مصیبت شدو بارید
پشیمونم و خستم اگه عهدی شکستم
آخه مست تو هستم اگه مجرم و مستم
همه به جرم مستی سر دار ملامت
میمیریم و میخونیم سر ساقی سلامت



دیگه قبلمو از تو پس می گیرم

خب همکار انقدر اون صندلی همکاری بهت ساخته بی دقت شدی؟!!سوتی دادی D:

malakeyetanhaye
21-10-2007, 00:58
تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پک سحری ؟
نه
از آن پکتری
تو بهاری ؟
نه
بهاران از توست
از تو می گیرد وام
هر بهار اینهمه زیبایی را
هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ و بهارانم تو
سبزی چشم تو
دریای خیال
پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز
مزرع سبز تمنایم را
ای تو چشمانت سبز
در من این سبزی هذیان از توست
زندگی از تو و
مرگم از توست

mohammad99
21-10-2007, 01:04
* * * * * * * *
شبها همش به میخونه میرم من
سراغ می و پیمونه میرم من
تو این میخونه ها خسته دردم
به دنبال دل خودم میگردم
دلم گم شده پیداش میکنم من
اگه عاشقته وای به حالش
رسواش می کنم من

malakeyetanhaye
21-10-2007, 01:15
نتپد دیگر در سینه ی من ، دل با شوق
نه مرا بر لب ، بانگ شادی
نه خروش
بی تو دیو وحشت
هر زمان می دردم
بی تو احساس من از زندگی بی بنیاد
و اندر این دوره بیدادگریها هر دم
کاستن
کاهیدن
کاهش جانم
کم
کم
چه کسی خواهد دید
مردنم را بی تو ؟
بی تو مردم ، مردم
گاه می اندیشم
خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟
آن زمان که خبر مرگ مرا
از کسی می شنوی ، روی تو را
کاشکی می دیدم
شانه بالازدنت را
بی قید
و تکان دادن دستت که
مهم نیست زیاد
و تکان دادن سر را که
عجیب !‌عاقبت مرد ؟
افسوس
ککش می دیدم
من به خود می گویم:
” چه کسی باور کرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خکستر کرد ؟ “

mohammad99
21-10-2007, 01:17
ديدم کسي در ميزند . در را گشودم سوي او . ديدم غم است در ميزند غم با همه غم بودنش هر شب به من سر ميزند . اي دوستان بي وفا از غم بياموزيد وفا . غم با همه غم بودنش هر شب به من سر ميزند

malakeyetanhaye
21-10-2007, 01:20
دل من پر خون بود
در من اینک کوهی
سر برافراشته از ایمان است
من به هنگام شکوفایی گلها در دشت
باز برمی گردم
و صدا می زنم :
” ای
باز کن پنجره را
باز کن پنجره را
در بگشا
که بهاران آمد
که شکفته گل سرخ
به گلستان آمد
باز کنپنجره را
که پرستو می شوید در چشمه ی نور
که قناری می خواند
می خواند آواز سرور

mohammad99
21-10-2007, 01:25
رقص کنان پیکر اهریمنی
جست و برافشاند سر و پای و دست
خنده ی او تندر توفنده شد
در دل خاموشی و ظلمت شکست
نعره برآورد که دیدی چه خوب
خرمن پرهیز ترا سوختم؟
شعله ی شهوت شدم و بی دریغ
عشق دل انگیز ترا سوختم؟
دیده ی من باز شد و بازتر
دیدمت آنگاه که شیطان تویی!
در پس آن چهره ی اهریمنی
با رخ افروخته پنهان تویی!
ناله برآمد ز دلم کای دریغ
از تو چنین تر شده دامان من؟
وای خدایا ز پی سرزنش
رقص کنان آمده شیطان من...

malakeyetanhaye
21-10-2007, 01:30
پنداشتی
چونکوه کوه خاموش دمسردم ؟
بی درد سنگ ساکت بی دردم ؟
نی
قله ام
بلندترین قله غرور
اینک درون سینه من التهابهاست
هرگز گمان مبر
شد خاطرات تلخ فراموشم
هرچند
نستوه کوه ساکت و سردم لیک
آتشفشان مرده خاموشم

mohammad99
21-10-2007, 01:31
مژده بده ، مژده بده ، یار پسندید مرا
سایه ی تو گشتم و او برد به خورشید مرا
جان دل و دیده منم ، گریه ی خندیده منم
یار پسندیده منم ، یار پسندید مرا
کعبه منم ، قبله منم ، سوی من آرید نماز
کان صنم قبله نما خم شد و بوسید مرا
پرتو دیدار خوشش تافته در دیده ی من
اینه در اینه شد ، دیدمش ودید مرا
اینه خورشید شود پیش رخ روشن او
تاب نظر خواه و ببین کاینه تابید مرا
گوهر گم بوده نگر تافته بر فرق ملک
گوهری خوب نظر آمد و سنجید مرا
نور چو فواره زند بوسه بر این باره زند
رشک سلیمان نگر و غیرت جمشید مرا
هر سحر از کاخ کرم چون که فرو می نگرم
بانگ لک الحمد رسد از مه و ناهید مرا
چون سر زلفش نکشم سر ز هوای رخ او
باش که صد صبح دمد زین شب امید مرا
پرتو بی پیرهنم ، جان رها کرده تنم
تا نشوم سایه ی خود باز نبینید مرا

malakeyetanhaye
21-10-2007, 01:33
ای داد
تند باد
توفان و سیل و صاعقه هر سوی ره گشاد
دیگر به اعتماد که باید بود ؟
دیوار اعتماد فرو ریخت
و کسوت بلند تمنا
بر قامت بلند تو کوتاهتر نمود
پایان آشنایی
آغاز رنج تفرقه ای سخت دردناک
هر سوی سیل
سنگین و سهمناک
من از کدام نقطه
آغاز می کنم ؟
توفان و سیل و صاعقه
اینک دریچه را
من با کدام جرات
سوی ستاره سحری باز می کنم ؟

mohammad99
21-10-2007, 01:34
مرا روحي دگر دادي ، به باغ و سبزه و لاله
نظر بر جاي پاي تو، تو را مستانه مي جويم
تو چون عطر دل انگيزي ، تن من را تو خوشبو کن
تو ياس باغ دل هستي ، تويي رنگ و تويي بويم
تو چون الماس لبريزي ز نور و پرتوهاي عشق
بپاشان نور خود را نيک ، به تاريکيهاي در کويم

malakeyetanhaye
21-10-2007, 01:37
مبهوت
در این جهان چون برهوت
مبهوت
آه ای پدر مگر
گندم چقدر شیرین بود ؟
و سیب سرخ وسوسه حوا را
در دامن فریب چرا افکند ؟
نفرین به دیو وسوسه
نفرین به هوشیاری
آری عقاب شیطان را
من در بهشت دیدم
و نیز رنج آدم و حوا را
دراین زمین زندان
و رنج جاودانه انسان
دیدم مرا
این غرق در ملال
دیو محیط من این دوی اضطراب
می کاهد از درون چو چناران دیرسال
ناگه
مشام جان را
از باغ عشق رایح ای مست می کند
گفتی که باغ عشق بهشت است
در باغ عشق او
از پله های مرمر
با قامتی بلندتر از افرا
می آمد
و عطر روحپرور اندامش
ذرات نور را
در شور و شوق و وسوسه می آورد
دیدم که دستهای سپیدش
انبوه گیسوان سیاهش را
آشفته می کند
دیدم که انعطاف نگاهش
پرواز پک چلچله ها بود
ناگاه دیدگان چو گشودم
چه وحشتی
دیدم فریب بود فروپوش دهشتی
دیدم که با تمام ظرافت او
ازهم گسیخت
ریخت فروریخت
هیچ شد
چه خوابهای نغز طلایی را
پنداشتم
نقش حقیقتی ست
چه جامه های فاخر
بر قامت بلند تمنا
در هاله های رویا
بردوخته
چه شعله های سرکش
در باغهای پندار افروخته
چه صادقانه و معصوم
در شعله های سرکش آن عشق
سوخته بو دم

mohammad99
21-10-2007, 01:38
مي زني تو ، مي زني تو ،
زخمه ها ، بر مي رود ، بر مي رود
زخمه ها ، بر مي رود ، بر مي رود
تا به گردون زير و زارم
زيرو زارم روز وشب

در هوايت بي قرارم ، بي قرارم روز و شب
سر زکويت برندارم ، برندارم روز وشب
در هوايت بي قرارم ، بي قرارم روز و شب
سر زکويت برندارم ، برندارم روز و شب
جان روز و ، جان شب ، اي جان تو
انتظارم ، انتظارم روز و شب

malakeyetanhaye
21-10-2007, 01:41
سفر نخستین
با خود شبی به سیر و سفر رفتم
با سایه ام به گشت وگذر رفتم
با سایه گفتگوی من آن شب ادامه داشت

mohammad99
21-10-2007, 01:42
تو شادی گذشتمی، بخت سعید رفتمی
تو این هیاهوی غریب، بهونه قشنگمی
گفتی نگو دوست دارم، حرفتو باور ندارم
اشتباه می کنی باز هم اشتباه می کنی باز هم
دوسِت دارم من به خدا، قدر تمام قصه ها
تو رو قسم به عشقمون، یه شب دیگه پیشم بمون

malakeyetanhaye
21-10-2007, 01:43
خنده ؟
نه
که زهر خند خفته به لب بود
این بار
گویی طنین صوت می آمد
از ژرفنای چاه شگرفی مغموم
با واژههای درهم نامفهوم
گفتی نه گفتگوست
که نجوایی
می گفت
گفتی سکوت ؟
هرگز
گاهی سکوت واژه گویایی ست
یک اسب شیهه می کشد و سرنوشت ما
تغییر می کند
حاصل چه بوود آنهمه فریاد را که من ؟
گر شیهه بود شیوم من شاید
اما شیون به هیچ کار نیامد
و سوگواری
درماتم گلی که به گرداب برگذشت
بیهوده
آن شب که دست من
از دشت چید آن شقایق وحشی را
آنگاه
برگ درخت توت دم دستش را چید
با مت دشتی پر از شقایق
دشتی پر از شقایق وحشی بود
آنگاه برگ درخت توت رها بر آب می رفت
ما نیز بر ساحلی که خلوت و خاموشی
و پاسی از شبانه گذشته رفتیم
نه رفتنی مصمم
که گامهای تفرج بود
بی آنکه قصد گردش و تفریحی
با مرد کشت سوخته ای گرم گشت می رفتم
و انحنای گرده او
پنداشتی که بار مصیبت را
بر خویش می کشید
پرسیدمش که

mohammad99
21-10-2007, 01:49
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود

گاهی تمام حادثه از دست می رود


گاهی همان کسی که دم از عقل می زند

در راه هوشیاری خود مست می رود


گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست

وقتی که قلب خون شده بشکست می رود


اول اگرچه با سخن از عشق آمده

آخر خلاف آنچه که گفتست می رود


وای از غرور تازه به دوران رسیده ای

وقتی میان طایفه ای پست می رود


هر چند مضحک است و

هاه!! پراز خنده های تلخ

بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود


گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند

وقتی غبار معرکه بنشست می رود


این جا یکی برای خودش حکم می دهد

آن دیگری همیشه به پیوست می رود


این لحظه ها که قیمت قد کمان ماست

تیریست بی نشانه که از شست می رود


بیراهه ها به مقصد خود ساده می رسند

اما مسیر جاده به بن بست می رود


وای از غرور تازه به دوران رسیده ای

وقتی میان طایفه ای پست می رود


هر چند مضحک است و پر از خنده های تلخ

بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود

malakeyetanhaye
21-10-2007, 01:52
بیچاره من که خرمن عمرم را
با دست خویشتن
در شعله های آتش خشمم نشانده ام
بر کام ما نگشت و نکردیم
کاری که چرخ نگردد
این گرد گرد چرخ کهن گشت و کشت و گشت
ما روزهای معرکه در خواب بوده ایم
آنگاه می گریست
که من گفتم
این جای گریه نیست
آرام گریه کن
که هق هق گریستن تو سکوت را
ددیم صدای هق هق او اوج می گرفت
گفتم
بگذر ز گریه مرد
آنجا نگاه کن
آن پرخروش رود خروشنده
اینک این خاموش
در پاسخم سرود
آری شگفت رود
اما شگفت نیست ؟
آن پرخروش رود خروشنده ای
که در من بود ؟
اینک این در بطالت در یاس در کدورت خود تنها
تابنده آفتاب
از ما دریغ داشت طلوعش را
ایا
این خیل خواب در خور خرگوشان
از چشم خلق خیمه نخواهد کند ؟
آنگاه می فروش
ما را به یک پیاله محبت کرد
در امتداد رود ما گفتگوکنان رفتیم
گفتم
هنوز هم ؟
شاید که آب رفته به جوی ‌اید
خندید یعنی
گیرم که آب رفته به جوی اید
با آبروی رفته چه باید کرد ؟
می گفت
در سرزمین هرز
سرشاخه های سبز
نمی روید
دیدم
ایمان به ناامیدی بسیار خویش داشت که ترسیدم
از دور عابری
با سوزنک زمزمهای گرم ناله بود
هر کاو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید
در رهگذر باد نگهبان لاله بود
گفتم
شب دیرگاه شد
دستان سایه جانب من آمد
یعنی برو که رخصت رفتن داد
رفتم
درانتهای جاده نگاهم بر او فتاد
او بود از روی نرده خم شده
روی رود
دیدم سیماب صبحگاهی
از سر بلندترین کوهها فرو میریخت
گفتم
برخیز و خواب را
برخیز و باز روشنی آفتاب را

mohammad99
21-10-2007, 01:59
اگر دنياي ما دنياي سنگ است بدان سنگيني سنگ هم قشنگ است
اگر دنياي ما دنياي درد است بدان عاشق شدن از بحررنج است
اگر عاشق شدن پس يک گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است

malakeyetanhaye
21-10-2007, 02:02
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
تنها تویی
شاه بیت غزل زندگیم

mohammad99
21-10-2007, 02:03
مي توان در کوچه هاي زندگي پاسخ لبخند را با ياس داد
مي توان جاي غروب عشق را با طلوع ساده ي احساس داد
در نگاهت بوي باران مانده است
خاطرات سبز ياران مانده است
درميان جنگل سبز دلت رد پاي بي قراران مانده است
-+-+-+-+-+-+ -+-+-+-

malakeyetanhaye
21-10-2007, 02:09
تا شیشه دریچه این خانه بشکند
سنگی ز دست کودک کوچه رها شود
ای کاش
دست ستم کشیده به سنگ آشنا شود

mohammad99
21-10-2007, 02:13
پرکن پياله را
كه اين آب آتشين
ديري است ره به حال خرابم نمي برد
اين جامها
كه در پيم مي شود تهي
درياي آتش است كه ريزم به كام خويش
گرداب مي ربايد و آبم نمي برد
من با سمند سركش و جادويي شراب
تا بيكران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره انديشه هاي ژرف
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگي
تا كوچه باغ خاطره هاي گريز پا
تا شهر يادها
ديگر شرابم جز تا كنار بستر خوابم نمي برد
پر كن پياله را
هان
اي عقاب عشق
از اوج قله هاي مه آلوده دور دست
پرواز كن
به دشت غم انگيز عمر من
آنجا ببر مرا كه شرابم نمي برد
آن بي ستاره ام كه عقابم نمي برد
در راه زندگي
با اين همه تلاش و تقلا و تشنگي
با اين كه ناله ميكشم از دل
كه آب
آب
ديگر فريب هم به سرابم نمي برد
پر كن پياله را

magmagf
21-10-2007, 05:39
اگر تو مهلتم بدی
مهلت مرگو نمی خوام
با تو به قصه می رسم
همراه لحظه ها می آم

mohammad99
21-10-2007, 05:42
من که با دریا تطلاطم کرده ام

راه دریا را چرا گم کرده ام



قفل غم بر درب سلولم مزن

من خودم خوش باورم گولم مزن


سلام صبح بخیر

cityslicker
21-10-2007, 09:03
نصيحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند





جوانان سعادتمند پند پير دانا را

Arash_K7
21-10-2007, 09:17
نصيحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند





جوانان سعادتمند پند پير دانا را

اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را @@ به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را

بده ساقي مي باقي که در جنت نخواهي يافت @@ کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را

cityslicker
21-10-2007, 09:20
اي صاحب کرامت شکرانه سلامت



روزي تفقدي کن درويش بي‌نوا را

kar1591
21-10-2007, 09:57
اشاره کن که من به تو
به یک اشاره می رسم......

cityslicker
21-10-2007, 10:00
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است



اي خواجه بازبين به ترحم غلام را

kar1591
21-10-2007, 10:10
ای خنیاگر پارین و پیرارین
چه وحشتناک خواهد بود آوازی که از چنگ تو برخیزد
چه وحشتناک خواهد بود
آن آواز
که از حلقوم این صبر هزاران ساله برخیزد
نمی دانم در این چنگ غبار آگین
تمام سوکوارانت
که در تعبید تاریخ اند
دوباره باز هم آوای غمگین شان
طنین شوق خواهد داشت ؟
شنیدی یا نه آن آواز خونین را ؟
نه آواز پر جبریل
صدای بال ققنوسان صحراهای شبگیر است
که بال افشان مرگی دیگر
اندر آرزوی زادنی دیگر ..........

cityslicker
21-10-2007, 10:22
راز درون پرده ز رندان مست پرس


کاين حال نيست زاهد عالي مقام را

mohammad99
21-10-2007, 11:58
امشب به خاطر غزل آخرم بخند….
امشب که از هميشه شاعرترم بخند….
تا پر شود نگاه من از رنگ زندگي…
.تا حس بودنت بشود باورم بخند......

cityslicker
21-10-2007, 12:05
در بزم دور يک دو قدح درکش و برو


يعني طمع مدار وصال دوام را

mohammad99
21-10-2007, 12:22
ابر مي گريد
باد مي گردد
و به خود اين گونه نجوا مي كند عابر:
- با چنين هر در زدن، هر گوشه گرديدن،
در شبي كه وهم از پستان چونان قير نوشد زهر
رهگذار مقصد فرداي خويشم من...
ورنه در اين گونه شب اين گونه باران اينچنين توفان
كه تواند داشت منظوري كه سودي در نظر با آن نبندد نقش؟
مرغ مسكين! زندگي زيباست
خورد و خفتي نيست بي مقصود.
مي توان هر گونه كشتي راند بر دريا:
مي توان مستانه در مهتاب با ياري بلم بر خلوت آرام دريا راند
مي توان زير نگاه ماه، با آواز قايقران سه تاري زد لبي بوسيد.

cityslicker
21-10-2007, 12:27
در عيش نقد کوش که چون آبخور نماند



آدم بهشت روضه دارالسلام را

mohammad99
21-10-2007, 12:39
آدمي صندلي سالن مرگ خودشه
چشمهاشو مي بخشه تا بفهمه كه دريا آبي است
دلشو مي بخشه تا نگاه ساده آهو را درك بكنه
سردمه
مثل پايان زمين
نازي
نازي : نازي مرد
من : تا كجا من اومدم
چطوري برگردم ؟
چه درازه سايه ام
چه كبود پاهام
من كجا خوابم برد ؟
يه چيزي دستم بود كجا از دستم رفت ؟
من مي خواهم برگردم به كودكي
قول مي دهم كه از خونه پامو بيرون نذارم
سايه مو دنبال نكنم
تلخ تلخم
مثل يك خارك سبز
سردمه و مي دونم هيچ زماني ديگه خرما نمي شم
چه غريبم روي اين خوشه سرخ
من مي خوام برگردم به كودكي
نازي : نمي شه
كفش برگشت برامون كوچيكه

cityslicker
21-10-2007, 12:43
شعر فوق العاده زیبایی بود



هنگام تنگدستي در عيش کوش و مستي



کاين کيمياي هستي قارون کند گدا را

magmagf
21-10-2007, 15:54
پیاده راه می افتیم!
از دره گرگها،
تا کوچه دومین پرنده تنها
راه دوری نیست!
کنج دنج کوچه می نشینیم!
من برایت از ترکم تنهایی این سالها می گویم
و تو برایم از حضور ِ دوباره بوسه!

cityslicker
21-10-2007, 16:03
کلاه گذاشتی سرم((;



همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي



به پيام آشنايان بنوازد آشنا را

mohammad99
21-10-2007, 16:18
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوي تو، ليکن عقب سر نگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما کردي
تو بمان و دگران ، واي به حال دگران

cityslicker
21-10-2007, 16:24
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود



زمانه طرح محبت نه اين زمان انداخت

pillx
21-10-2007, 16:41
از حالا من هم هستم.
.........
تو و طوبی و ما و قامت یار *** فکر هر کس به قدر همت اوست

گر من آلوده دامنم چه عجب *** همه عالم گواه عصمت اوست

magmagf
21-10-2007, 16:56
تو به من چه بخشيده‌اي؟
سرزمين كوچكي كه تمام رودخانه‌ها
تمام كوهها
تمام جنگلها
جايي كه تمام پرندگان جهان
در آسمانش پرواز مي‌كنند
آواز مي‌خوانند
تخم مي‌گذارند


خوش اومدید

pillx
21-10-2007, 16:59
قربان شما فرانک خانم ( اگه اشتباه نگفتم )

....

دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را *** دردا که راز پنهان خوهد شد آشکارا

کشتی شکستگانیم ای باد شرطه بر خیز *** باشد که باز بینیم دیدار آشنا را

magmagf
21-10-2007, 18:09
از امشب
خوابهایم برای تو
از این پس
با چشم های باز می خوابم
از اینجا به بعد
چشم هایم از تا غروب نگاههای آشنا می آید
و می رود که بیاید از طلوع چشم هایی که ندیدم


بله درسته

salma_ar
21-10-2007, 19:04
مرا زمینی به فراخی یک خسبیدن بسنده است
با فرشی از سبزینه گیاه
و همانقدر آسمان
کز لابلای شاخسار بید بنی
قسمت مرا از خورشید و ستاره
در سفره چشمم غربال کند
روی و موی در جویبار همسایه ی درخت
خواهم شست
و بهاران که رعد
گرسنگی مرا می غرد
به غذاییم از قارچ های کوهی ، مهمان کن ......!

cityslicker
21-10-2007, 19:40
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود




زمانه طرح محبت نه اين زمان انداخت

magmagf
21-10-2007, 19:44
تو به من خیره شدی
تو به من مات دوختی
تو که با نگاهت در شعر من سوختی
از طپش تنهایی سکوتم بر تو خیره شدم
آن زمان که تو را از بر خواندم
در ذهنت تیره شدم
به شکل خاکستری شعرهایم در نگاهت پاک شدم
در نفسهایت حذف شدم

cityslicker
21-10-2007, 19:47
مي‌نمايد عکس مي در رنگ روي مه وشت




همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرين غريب

pillx
21-10-2007, 19:53
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت *** کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را

فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب *** چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

magmagf
21-10-2007, 19:55
اي همه گل هاي از سرما کبود
خنده هاتان را که از لب ها ربود ؟
مهر، هرگز اين چنين غمگين نيافت
باغ، هرگز اين چنين تنها نبود

cityslicker
21-10-2007, 20:28
دور است سر آب از اين باديه هش دار


تا غول بيابان نفريبد به سرابت

magmagf
21-10-2007, 20:35
تاج عشقم عاقبت بر سر شکست
خنده ام را اشکِ غم از لب ربود
زندگي در لاي رگ هايم فسرد
اي همه گل هاي از سرما کبود... !

cityslicker
21-10-2007, 20:37
درين غمخانه شد دلگير جانش


به عشرت‌خانه‌ي خلد برين رفت

magmagf
21-10-2007, 21:36
گاهی از میان باران و برگ ها
صدایی می شنوم
گاهی درست غروب یکشنبه ی خاموش
که پله های پشت در ناتمام می مانند
تو از مکث ناگهان من جدا می شوی
چتر می گشایی و
رو به باران و برگ ها می روی
کنار پله های ناتمام
پشت دری خسته که با نیم رخی خیس باز می شود
صدایی می شنوم که تویی

sise
21-10-2007, 22:01
یارب چه صورت است آن کز پرتو جمالش
هر دیده‌ای به رنگی بیند ازو خیالی

امروز پیشم آمد نالان و زار و گریان
حالی بسوخت جانم کردم ازو سالی

گفتم که ای نگارین این گریه بر چه داری
گفتا که بی‌جمالت روزی بود چو سالی

pillx
21-10-2007, 22:20
یا رب اندر دل خسرو شیرین انداز *** که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند

شاه را به بود از طاعت صد ساله و زهد *** قدر یک ساعته عمری که در او داد کند

...

کارتون حرف نداره دوستان

magmagf
21-10-2007, 22:39
در مني و اين همه ز من جدا
با مني و ديده ات به سوي غير
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوي غير

غرق غم دلم به سينه مي تپد
با تو بيقرار و بي تو بيقرار
واي از آن دمي كه بيخبر ز من
بركشي تو رخت خويش از اين ديار

pillx
21-10-2007, 22:59
روی تو مگر آینه لطف الهیست *** حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست

نرگس طلب شیوه چشم تو زهی چشم *** مسکین خبرش از سر و در دیده حیا نیست

magmagf
21-10-2007, 23:08
تاج هاي نازتان بر سر شکست
باد وحشي چنگ زد در سينه تان
صبح مي خندد خودآرايي کنيد!
اشک هاي يخ زده، آيينه تان

salma_ar
21-10-2007, 23:12
تا تو رفتی
همه گفتند "از دل برود هر آنکه از دیده رود"
و به نا باوری و گریه من خندیدند
و تو ای کاش بودی و می دیدی
که در آن تنگ بلور شفاف
ماهی سرخ تو زنده است هنوز
و در آن کلبه سرد ، یادگار تو بجاست
و تو ای کاش می دانستی

" از دل نرود هر آنکه از دیده رود "

pillx
21-10-2007, 23:15
دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس *** نسیم روضه شیراز پیک راهت بس

دگر ز منزل جانان سفر من درویش *** که سیر معنوی و کمج خانقاهت بس

salma_ar
21-10-2007, 23:16
نعره خسته و خونین بشریت را به کمک می طلبید
" آی آدم ها
" آی آدم ها
ما شنیدیم و به یاری نشتابیدیم !
به امیدی که قضا
به گمانی که قدر
بر سر آن خسته گذاری بکند
دستی از غیب بیاید و کاری بکند .....
آی آدم ها را می شنویم
نیک می دانیم
دستی از غیب نخواهد آمد
هیچ یک حتی یکبار نمی گوئیم
آستین ها را بالا بزنیم.....

salma_ar
21-10-2007, 23:19
سیمای تو می وزد
و آب بیدار می شود
می گذری و آیینه نفس می کشد
جاده تهی است
تو باز نخواهی گشت
و چشمم به راه تو نیست

mohammad99
21-10-2007, 23:52
تاج هاي نازتان بر سر شکست
باد وحشي چنگ زد در سينه تان
صبح مي خندد خودآرايي کنيد!
اشک هاي يخ زده، آيينه تان


نمکی یادش بخیر وقتیکه از مدرسه بر میگشتی
سر راه مدرسه سر بسرم میذاشتی
سر بسرم میذاشتی
نمکی تو دستی دستی
زدیو دلمو شکستی
نمکی هفت درو بستی
نمکی یه درو نبستی
نمکی تو دستی دستی
زدیو دلمو شکستی
نمکی هفت درو بستی
نمکی یه درو نبستی

Payan
22-10-2007, 00:31
يارب مباد انكه گدا معتبر شود
گر معتبر شود ز خدا بي خبر شود


سلام و شب بخير

mohammad99
22-10-2007, 00:33
در میان خلق سر درگم شدم

عاقبت آلوده مردم شدم



بعد از این با بی کسی خو می کنم

طالعم شوم است،باور می کنم


سلام

magmagf
22-10-2007, 05:31
معشوق سياسي
شده ايم چه بخواهيم يا نخواهند
شده ايم
معشوق سياسي من
پروردگار تن ام
با انگشت هاي خودم مي شمارت
يك به يك
يكان به يكان
رئيس جمهور گونه و گردن
يك در ميان توام
با گلي به يادگار
دلي به كارزار
اي رخت خواب پر غلت
اي چشمه سار كوهي
از دامنه ها گلي بچين
براي مادران ا‏‏‏‎سرا
خواهران زنداني

Payan
22-10-2007, 07:31
يا رب به سوز سينه‌ي پيران پاكدل
از ما هرآنچه بود و بود ناروا ببخش
مهدي بهاالدين


سلام فرانك خانوم زديد تو خط شعراي سياسي.......:دي

MV_GT500
22-10-2007, 09:05
شاکیم من به تو و برق نگاهت
روز من کردی سیه بهر پگاهت

kar1591
22-10-2007, 10:20
تا درد رسید چشم خونخوار ترا ................... خواهم که کشد جان من آزار ترا
یا رب که ز چشم زخم دوران هرگز ............... دردی نرسد نرگس بیمار ترا

sadedel
22-10-2007, 11:40
لنگ لنگان قدمي بر مي داشت
هر قدم دانه شكري مي كاشت

sadedel
22-10-2007, 11:42
ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
وين راز سر ه مهر به عالم ثمر شود

cityslicker
22-10-2007, 12:42
داغي که به به خون جگر کرده بود دل




از روي گرم لاله‌ي گلفام تازه شد

salma_ar
22-10-2007, 14:05
در د دست های من
شکلی است از جهان
و تو این جهان ویران را نمی خواهی

cityslicker
22-10-2007, 14:07
یادم آید روز باران
گردش یک روز دیرین

خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان

salma_ar
22-10-2007, 14:20
نفس برآمد و کام از تو بر نمی آید ****** فغان که بخت من از خواب در نمی آید

cityslicker
22-10-2007, 14:28
دردر عشقی کشیده ام که مپرس

زهر هجری کشیده ام که مپرس

گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس

sherlockholmz
22-10-2007, 14:37
ساقي گل و سبزه بس طربناك شده است
درياب كه هفته دگر خاك شده است
مي نوش و گلي بچين كه تا در نگري
گل خاك شده است و سبزه خاشاك شده است

salma_ar
22-10-2007, 14:55
طبیبان را ز بالینم برانید!
مرا از دست اینان وا رهانید
به گوشم جای این آیات افسوس
سرود زندگانی را بخوانید!

ghazal_ak
22-10-2007, 15:16
داستانهایی دارم
ازدیاران که سفرکردم ورفتم بی تو
ازدیاران که گذر کردم
بی تو میرفتم تنها تنها
وصبوری مرا
کوه تحسین می کرد

cityslicker
22-10-2007, 15:24
در حیرتم از َمرام این مردم پست ، این طایفه ی زنده کش مرده پرست
تا هست به ذلت به کشندش ز جفا ، چون ُمرد به عزت ببرندش سره دست

ghazal_ak
22-10-2007, 15:55
تو غصه دار من غصه دار؛ پس واسه چي بياد بهار

تو هم غريب منم غريب؛عشقا چي بود يعني فريب

تو باروني من باروني/ پس كجا رفت مهربوني

من انتظار تو انتظار/من باريد م تو هم ببا ر

تو عطر يا س من التما س/راسته كه دنيا مال ماست

من اولين تو آخرين/واسه تو بس نيست نازنين

من خاطره تو خاطره/بمون تا يادمون نره

salma_ar
22-10-2007, 16:11
هنگام آن است که تمات نفرتم را
به فریادی بی پایان تف کنم
اما ما شکیبا بودیم و
این است آن کلامی که ما را به تمامی وصف می توان کرد

malakeyetanhaye
22-10-2007, 16:13
در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام

salma_ar
22-10-2007, 16:16
من تمام دنیا را به خاطر او به فراموشی سپردم
بخاطر آن لحظات جاودان در یاد
اما امروز تهیدست و بی کس
تنها پرسه می زنم
همچون بیگانه ای در جمع آشنایان

pillx
22-10-2007, 16:49
نشان اهل خدا عاشقیست با خود دار *** که در مشایخ شهر این نشان نمیبینم

بدین دو دیده حیران من هزار افسوس *** که با دو آینه رویش عیان نمیبینم

salma_ar
22-10-2007, 16:57
می بینی؟!
کار من این شده است
که بیایم به اتاقم هر شام
و به خاموشی خورشید دگر
کلماتی تازه گریه کنم

pillx
22-10-2007, 17:11
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز *** چه شکر گویمت ای کار ساز بنده نواز

نیازمند بلا گو رخ از غبار مشوی *** که کیمیای مراد است خاک کوی نیاز

magmagf
22-10-2007, 17:50
زن بي‌اجازه آمده‌بود از كوه ،زن بي‌اجازه عاشق مردي بود
آن شب به كوه بازنياوردند مردان روستا كفنش را هم
آن رقص ايلياتي كولي‌وار ...آن دستمال‌هاي رها در باد...
ييلاق خالي‌است و ايل از ياد برده‌است عطر پيرهنش را هم

pillx
22-10-2007, 18:07
مرو چو بخت من ای چشم مست یار به خواب *** که در پی است ز هر سویت آه بیداری

نثار خاک رهت نقد جان من هر چند *** که نیست نقد روان را بر تو مقداری

دلا همیشه مزن لاف زلف دلبندان *** چو تیره رای شوی کی گشایدت کاری

malakeyetanhaye
22-10-2007, 18:09
یارب ز شراب عشق سرمستم کن
یکباره به بند عشق پا بستم کن
از هرچه جز عشق خود تهیدستم کن
در عشق خودت نیست کن و هستم کن

mohammad99
22-10-2007, 18:52
نه ستــاره‌ی سـرشـکـی، نه مـهـی، نه ماهتـابی
نه به دل قرار و صبری، نه به چشم خسته خوابی
شده دل ز غصه خونیـن، همه جا سکـوت سنگین
ز فــراق نـــالـــم امـــا نــدهــد کــســم جـــوابـــی


سلام دوستان

salma_ar
22-10-2007, 20:44
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
بوداعی دل غمدیده من شاد نکرد

magmagf
22-10-2007, 20:48
دل بریدم از تمام زندگی
در تو گم گشتم به نام زندگی
با تو بودن شد برایم هر نفس
معنی ناب کلام زندگی
موج خواهش های تو اما کشید
عاقبت ما را به کام زندگی

pillx
22-10-2007, 20:57
یا رب به وقت گل گنه بنده عفو کن *** وین ماجرا به سرو لب جویبار بخش

ای آن که ره به مشرب مقصود برده ای *** زین بحر قطره ای به من خاکسار بخش

salma_ar
22-10-2007, 21:00
یا رب آن آهوی مشکین ختن باز رسان
وان سهی سرو خرامان به چمن باز رسان
دل آزرده ما را به نیسمی بنواز
یعنی آن جان زتن رفته بتن باز رسان

salma_ar
22-10-2007, 21:03
شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

mohammad99
22-10-2007, 21:14
شوق تماشا قدغن

عشق دوماهی قدغن

با هم و تنها قدغن

برای عشق تازه اجازه بی اجازه

پچ پچ و نجوا قدغن

رقص سایه ها قدغن

کشف بوسه بی هوا به وقت رویا قدغن

برای خواب تازه اجازه بی اجازه

در این غربت خانگی بگو هر چی میخوای بگی

غزل بگو به سادگی

بگو زنده باد زندگی

برای شعر تازه اجازه بی اجازه

magmagf
22-10-2007, 21:25
همیشه از تو نوشتن برای من سخت است
که حس و حال صمیمانه داشتن سخت است

چگونه از تو بگویم برای این همه کور؟!
چقدر این همه دیدن برای من سخت است

خرابه ی دل من را کسی نخواهد ساخت
که بر خرابه ی دل خانه ساختن سخت است

به هیچ قانعم از مهر دوستان هرچند
به هیچ این همه سرمایه باختن سخت است

اواتارت مبارک

mohammad99
22-10-2007, 21:36
پيش از آن كه خشم صاعقه خاكسترش كند
تسمه از گرده گاو ِ توفان كشيده بود.
بر پرت افتاده ترين راه ها
پوزار كشيده بود
رهگذري نا منتظر
كه هر بيشه و هر پل آوازش را مي شناخت.

*-*-

نشناختید خودمم!!

magmagf
22-10-2007, 22:35
تنم از حس دستهاي تو داغ، گيسويم در تنفس تورها، مي شكفتم ز عشق و مي گفتم:
«هر كه دلداده شد به دلدارش، ننشيند به قصد آزارش
برود؛چشم من به دنبالش، برود؛عشق من نگهدارش»
آه اكنون تو رفته اي و غروب سايه مي گسترد به سينه راه
نرم نرمك خداي تيره غم مي نهد پا به معبد نگهم
مي نويسد به روي هر ديوار، آيه هاي همه سياه سياه

mohammad99
22-10-2007, 22:38
هیچ کس از حال ما پرسید ، نه !

هیچ کس اندوه ما را دید ، نه !



هیچ کس چشمی برایم تر نکرد

هیچ کس یک روز با ما سر نکرد



هیچ کس اشکی برای ما نریخت

هر که با ما بود از ما می گریخت


[راست گفتیم.نه؟

magmagf
22-10-2007, 22:44
تمام اهالی این حوالی گهگاه عاشق می شوند!
اما شمار ِ آنهایی که عاشق می مانند،
از انگشتان ِ دستم بیشتر نیست!
یکیشان همان شاعری که گمان می کرد،
در دوردست ِ دریا امیدی نیست!

اختیار دارید مگه می شه شما را نشناخت

mohammad99
22-10-2007, 22:49
تو بزرگی مثل دنیای خیال آدمها
دل زخمی لاله ی دشت بلا
نکنه غصه ی لیلی رو داری
واسه این قصه ها مجنون نمیشی
چی بگم ابری و بارون نمیشی
درد و می فهمی و درمون نمیشی
چی بگم ابری و بارون نمیشی
درد و می فهمی و درمون نمیشی


خوشحال میشیم

magmagf
22-10-2007, 22:57
یه بغض تلخ و سنگین ، یه قطره اشک تنها
رو تن سرد ساحل ، به انتظار دریا
یه ماهیگیر خسته ، یه تور نیمه پاره
رو بوم دور دریا ، خورشید نیمه کاره
رد سیاه چشمات ، رو تن خسته ی من
دیگه مجال نمی ده ، بغض شکسته ی من ...
...
- نیمه کاره موندن این ترانه تقصیر توئه !
و شایدم تقصیر بغض من !؟ اما مطمئن باش شکستن بغض من کار ساده ای نیست

mohammad99
22-10-2007, 23:09
تو شيطاني وشعر شر خواستي

خريداري و چشم تر خواستي

مرا از پريدن پراندي و بعد

براي خودت بال و پر خواستي

به هر در زدم تا بماني ولي

مرا بيشتر در به در خواستي

كنار درختان تو هرزه ام

كه چوب تنم را تبر خواستي

magmagf
22-10-2007, 23:31
یه نشونه ، یه چراغی ، در نقره کوب باغی
برای ساحل خلوت ، مث تابستون داغی
مثل دریا پر رازی ، از ترانه بی نیازی
تیله ی آخر عشقی ، برای نجات بازی

mohammad99
22-10-2007, 23:38
یک آدم ِ دیوانه ی دریا دل ٬ نه ...

دریا نشدی شبیه رودی دختر



آدم ٬ شبح ِ بی سر و پا یا گرگی؟

دنیا که نفهمید چه بودی دختر



حیف از قلم و کاغذ و شعرم وقتی ...

بی منطق و بی حسّ و حسودی دختر !

alireza999
23-10-2007, 02:20
با سبد رفتم به ميدان، صبح‌گاهي بود.
ميوه‌ها آواز مي‌خواندند.
ميوه‌ها در آفتاب آواز مي‌خواندند.
در طبق‌ها، زندگي روي كمال پوست‌ها خواب سطوح جاودان مي‌ديد.
اضطراب باغ‌ها در سايه هر ميوه روشن بود.
گاه مجهولي ميان تابش به‌ها شنا مي‌كرد.
هر اناري رنگ خود را تا زمين پارسايان گسترش مي‌داد.
بينش هم‌شهريان، افسوس،
بر محيط رونق نارنج‌ها خط مماسي بود.

من به خانه بازگشتم، مادرم پرسيد:
ميوه از ميدان خريدي هيچ؟
- ميوه‌هاي بي‌نهايت را كجا مي‌شد ميان اين سبد جا داد؟
- گفتم از ميدان بخر يك من انار خوب.
- امتحان كردم اناري را
انبساطش از كنار اين سبد سر رفت.
- به چه شد، آخر خوراك ظهر ...
- ...

ظهر از آيينه‌ها تصوير به تا دوردست زندگي مي‌رفت.

magmagf
23-10-2007, 05:38
یک آدم ِ دیوانه ی دریا دل ٬ نه ...

دریا نشدی شبیه رودی دختر



آدم ٬ شبح ِ بی سر و پا یا گرگی؟

دنیا که نفهمید چه بودی دختر



حیف از قلم و کاغذ و شعرم وقتی ...

بی منطق و بی حسّ و حسودی دختر !

رنگ عطر آويزتان بر باد رفت
عطر رنگ آميزتان نابود شد
زندگي در لاي رگ هاتان فسرد
آتش رخساره هاتان دود شد!

soleares
23-10-2007, 09:27
در دلم عشق تو چون شمع بخلوتگه راز
در سرم شور تو چون باده میناست هنوز ..

گر چه امروز من آیینه ی فردای منست
دل دیوانه در اندیشه ی فرداست هنوز ..

mohammad99
23-10-2007, 10:34
اي عقاب عشق
ز اوج قله هاي مه آلوده دور دست
پرواز كن
به دشت غم انگيز عمر من
آنجا ببر مرا كه شرابم نمي برد
آن بي ستاره ام كه عقابم نمي برد
در راه زندگي
با اين همه تلاش و تقلا و تشنگي
با اين كه ناله ميكشم از دل
كه آب
آب
ديگر فريب هم به سرابم نمي برد
پر كن پياله را



سلام

kar1591
23-10-2007, 10:43
ابرم , همه اما به چمن رو كرده. ...............شمعم , همه جان خویش اما خورده
از غیرم امید چه می باید داشت............... چون من همه از خویشتنم آزرده

cityslicker
23-10-2007, 12:08
همیشه اول فصل بهار می خندم

تو دیده ای چقدَر بی قرار می خندم

ولی نیامدی امسال ، حال من خوش نیست

عجیب نیست که بی اختیار می خندم

sherlockholmz
23-10-2007, 12:25
منم كه گوشه ميخانه خانقاه من است
دعاي پيرمغان ورد صبحگاه من است
گرم ترانه چنگ صبوح نيست چه باك
نواي من به سحر آه عذر خواه من است

cityslicker
23-10-2007, 12:26
توئی سرشار صاف باده علم و کمال خود
ندارد رطل فیضت هیچ پروائی گرانی را

تو یکتا پهلوان هفت شهر علم و فضل هستی
درین میدان توئی فاتح جدال هفت خوانی را

sherlockholmz
23-10-2007, 14:25
اي قصه بهشت ز كويت حكايتي
شرح جمال حور ز رويت روايتي
انفاس عيسي از لب لعلت لطيفه اي
آب خضر ز نوش لبانت كنايتي

diana_1989
23-10-2007, 15:23
یکی هم، زینهمه نازآفرینان

امیدم را به چشمانم نمی خواند

غریبی بودم و گم کرده راهی

مرا با خود به هر سویی کشاندند

شنیدم بارها از رهگذاران

که زیر لب مرا دیوانه خواندند

cityslicker
23-10-2007, 15:40
در سكوت خانه می پيچد نفس هاشان
ناله های شوقشان لرزان و وهم انگيز

چشم ها در ظلمت شب خيره بر راهست
جوی می نالد كه «آيا كيست دلدارش؟»
شاخه ها نجوا كنان در گوش يكديگر
«ای دريغا ... در كنارش نيست دلدارش»

magmagf
23-10-2007, 15:44
بانو! گل سري قشنگ تو از باد مي خري؟
ساعت حدود پنج تو از خواب مي پري

شايد بهار نيست، وليكن شكفته است
يك بوته ياس خشك به دامان روسري

خطي كشيده ميشود اين خط كسري است
خطي كه داد ميزند، بانو تو سرتري

cityslicker
23-10-2007, 15:47
یارب به کمند عشق پابستم کن
از دامن غیر خود تهی دستم کن

یکباره ز اندیشه ی عقلم برهان
وز باده ی صاف عشق سرمستم کن

salma_ar
23-10-2007, 16:01
نقش مستوری و مستی نه بدست من و توست
آنچه سلطان ازل گفت بکن آن کردم
این که پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت
اجر صبری است که در کلبه اخران کردم

cityslicker
23-10-2007, 16:06
مرغ سحر ناله سر كن

داغ مرا تازه تر كن

زاه شرر بار اين قفس را


برشكن و زير و زبر كن

magmagf
23-10-2007, 16:09
نگاه کن شاعر ! به اندازه ي مشت هاي تو
ماه به افق هاي فردا پاشيده اند
آنقدر که در وسعت آسمان
پرواز ممکن است
و در تپش نگاهت
عبور کبوتر در چشم هاي تفنگ گم نمي شود
و من هنوز پس مانده ي پرها را بر رد پاي پرواز نديده ام

cityslicker
23-10-2007, 16:13
مرا عهدیست بـــا جانان که تا جان در بدن دارم

هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

صفای خلوت و خاطر از آن شمع چـو گل جویم

فروق چشم و نـور دل از آن ماه خُتن دارم

magmagf
23-10-2007, 16:22
مرا تو دانهء عاری ز رنگ مکر بده
که من دریغ نچیدم بده به نام خدا
به من تو هیچ مده سکه را و کاغذ را
تو آن خـوشی بعیدم بده به نام خدا
تو تیر و تیغ نبخشم از آن دهان و لبت
غزل ز کس نشنیدم بده به نام خدا

cityslicker
23-10-2007, 16:25
وقتی کلاه سرم بذاری منم شوخیم میگیره:46:


از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوي تو، ليکن عقب سر نگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما کردي
تو بمان و دگران ، واي به حال دگران