ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 [23] 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110

Asalbanoo
19-12-2006, 06:36
در ازل است ما را ساقی لعل لبت
جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز
ای گفتی جن بده تا باشدت آرام دل
جان ب ه غم هایش سپردم آرامم نیست هنوز

magmagf
19-12-2006, 06:51
ز بزم دل سيه شان جام روشنايي نيست
كه آب روشن اينان عصارهء قير است
نشاط نغمه نباشد ز قلب مهدي ما !
سكوت مبهم دريا هواي تكفير است

Asalbanoo
19-12-2006, 07:00
تو یه تاک قد کشیده
پا گرفتی رو یه سینه ام
واسه قد کشیدن عمریه
که من زمینم

magmagf
19-12-2006, 07:07
من آن موجم که آرامش ندارم
به آسانی سر سازش ندارم
همیشه در گریز و در گزارم
نمیمانم به یکجا . بی قرارم
سفر یعنی من و گستاخی من
همیشه رفتن و هرگز نماندن
هزاران ساحل و نادیده دیدن
به پرسشهای بی پاسخ رسیدن

Asalbanoo
19-12-2006, 07:12
نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
صوفی ما که ز رود سحری مست شدی
شام گاهش نگران باش که سرخوش باشد

magmagf
19-12-2006, 07:23
در اين زمانه ي عسرت
به شاعران زمان برگ رخصتي دادند
كه از معاشقه ي سرو و قمري و لاله
سرودها بسرايند ژرف تر از خواب
زلال تر از آب
تو خامشي كه بخواند ؟
تو مي روي كه بماند ؟
كه بر نهالك بي برگ ما ترانه بخواند ؟

Asalbanoo
19-12-2006, 08:25
در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را
مهر لب او بر در این خانه نهادیم
در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم

nightmare
19-12-2006, 08:51
در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را
مهر لب او بر در این خانه نهادیم
در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم

من دراین عالم کوچک امروز ،
نتوانم خوابم ، بیداری باید جست...

انواری بودند..... در پس آن کابوس
تو در این غافله ی من پیدا ...

نتوانی بودن ، نتوانی سازش....
پس بیا و خود باش ، جرعه ای آرامش .

( شاعر : خودم )

تا بعد......

Asalbanoo
19-12-2006, 09:08
شبی با خیال تو همخونه شد دل
نبودی ندیدی چه ویرونه شد دل
نبودی ندیدی پریشونیامو
فقط باد و بارون شنیدم صدامو
غمت سرد و وجشی به ویروونه می زد
دلم با تو خش بود و پیمونه می زد

nazy14
19-12-2006, 09:20
چقدر ثانیه ها نامردند
گفته بودند که بر می گردند
رفتندوبعد از رفتنشان هی تند وتند چرخیدند

Asalbanoo
19-12-2006, 10:19
در بیابان هوا کم شدن اخر تا چند
ره بپرسیم مگر ره به مهمات بریم
حافظ اب رخ خود بر در هر سفله نریز
حاجت ان به که بر قاضی حاجات بریم

magmagf
20-12-2006, 06:06
مرا جز يادتان يادي نباشد
ولي تا پاي جان در ياد عشقم
مرا جز نامتان جامي نباشد
نيابم ساغري چون جام عشقم
نيابي همچو من بي تاب و عاشق
من آن عاشقترين مهران عشقم
نجويم من بجز قلب شقايق
خدا را هديه كن ايمان عشقم

Asalbanoo
20-12-2006, 06:22
مثل دریا آبی بودیم ، معنی زندگی این بود
زندگی این بود
سوختم و سوختم و ساختم هرچی داشتم به پات باختم
کاشک تو رو از روز اول مثل امروز می شناختم
آخه عشق یعنی شکستن ، عاشقانه سر سپردن
دل سپردن به سرابِ در سکوت خویش مردن

magmagf
20-12-2006, 06:37
نه وصلت ديده بودم كاشكي اي گل نه هجرانت
كه جانم در جواني سوخت اي جانم بقربانت
تحمل گفتي و من هم كه كردم سالها اما
چقدر آخر تحمل بلكه يادت رفته پيمانت

Asalbanoo
20-12-2006, 07:17
تو که رفتی وفا نکردی
نگهی سوی ما نکردی
به یاری شکستگان چرا نیایی
چه بی وفا چه بی وفا
چه بی وفایی

Asalbanoo
20-12-2006, 07:20
تو که رفتی وفا نکردی
نگهی سوی ما نکردی
به یاری شکستگان چرا نیایی
چه بی وفا چه بی وفا
چه بی وفایی

رويا خانوم
20-12-2006, 08:24
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند در رضای یار
گر بر وجود عاشق صادق نهند تیغ
بیند خطای خویش و نبیند خطای یار
یار از برای نفس گرفتن طریق نیست
ما نفس خویشتن بکشیم از برای یار
یاران شنیده‌ام که بیابان گرفته‌اند
بی‌طاقت از ملامت خلق و جفای یار
من ره نمی‌برم مگر آن جا که کوی دوست
من سر نمی‌نهم مگر آن جا که پای یار
گفتی هوای باغ در ایام گل خوشست
ما را به در نمی‌رود از سر هوای یار
بستان بی مشاهده دیدن مجاهدست
ور صد درخت گل بنشانی به جای یار
ای باد اگر به گلشن روحانیان روی
یار قدیم را برسانی دعای یار
ما را از درد عشق تو با کس حدیث نیست
هم پیش یار گفته شود ماجرای یار
هر کس میان جمعی و سعدی و گوشه‌ای
بیگانه باشد از همه خلق آشنای یار
((سعدي))

Asalbanoo
20-12-2006, 10:25
رهزن دهر نخفته است مشو ایمن از او
اگر امروز نبرده است که فردا ببرد
در خیال این همه لعبت به هوس می بازم
بو که صاحب نظری نام تماشا ببرد

soleares
20-12-2006, 17:00
درویش نمی پرسی و ترسم که نباشد

اندیشه آمرزش و پروای ثوابت

راه دل عشاق زد آن چشم خمارین

پیداست از این شیوه که مست است شرابت ...

Asalbanoo
20-12-2006, 17:17
تاب بنفشه می دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل حویش را مسوز
کزسر صدق می کند شب همه شب دعای تو

soleares
20-12-2006, 17:27
ور چنین چهره گشاید خط زنگاری دوست

من رخ زرد به خونابه منقش دارم

Asalbanoo
20-12-2006, 19:22
من چون خیال رویت جانانه خواب می بینم
کز خواب می نبینید چشم بجز خیالی
رحم آر بر دل من کز مهر روی خوبت
شد شخص ناتوانم باریک چون هلالی

mohammad99
20-12-2006, 21:46
يک شب آتش در نيستاني فتاد
سوخت چون اشکي که بر جاني فتاد
شعله تا سرگرم کار خويش شد
هر نيي شمع مزار خويش شد
ني به آتش گفت:
کين آشوب چيست؟
مر تو را زين سوختن مطلوب چيست؟
گفت آتش بي سبب نفروختم
دعوي بي معنيت را سوختم
زانکه مي گفتي نيم با صد نمود
همچنان در بند خود بودي که بود
مرد را دردي اگر باشد خوش است
درد بي دردي علاجش آتش است

Asalbanoo
20-12-2006, 22:07
تو نسیم خوش نفسی
من کویر خار و خسم
گر به فریادم نرسی
من چو مرغی در قفسم
تو با منی اما
من از خودم دورم
چو قطره از دریا
من از تو مهجورم

magmagf
21-12-2006, 06:18
می خواستم بگویمت آیا
شنیده ای
حرفی که از نگاه عاشق من
در تو جاری است؟
آیا شنیده ای که
هزاران نوشته ام
از ناشنیده های تو و
دردهای خود ؟
پاسخ به نامه های من آیا نمی دهی؟
نه ، نه
باور نمی کنم
که تو هم مثل دیگران
سبزی سبزه های دلم را لگد کنی

Asalbanoo
21-12-2006, 08:28
یوسف عزیزمرفت ای برادران رحمی
کز غمش عجب دیدم حال پیر کنعانی
محتسب نمی داند این قدر که صوفی را
جنس خانگی باشد هچو لعل رمانی

magmagf
22-12-2006, 02:40
یک ستاره زخمی
پشتِ گیسوی خوشهِ پروین
آخرین قطعه نفسها را
در همایونِ نور
می خواند.
باز امشب ستاره مغرور
در پی سکرِ عطرِ دخترِ مرگ
سر به پای نسیم می ساید.
باز بانوی موطلایی مرگ
بی خبر از ستارهِ زخمی
در وزشهای ناله یک جغد
روی بالِ نسیم می رقصد.
گوش کن-
از فضای گورستان
نغمه تار و عود
می اید.

Asalbanoo
22-12-2006, 08:35
دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید
تا بویی از نسیم می اش به مشام رفت
زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه
رند از سر نیاز به دارلسلام رفت

Monica
22-12-2006, 09:27
تا سحر سوختني چون من داشت
شب تاريك مرا روشن داشت
همه شب سوخت و آواز نكرد
به شكايت دهني باز نكرد
شمع از سوختنش پروا نيست
كه درين سوختن او تنها نيست

magmagf
22-12-2006, 09:30
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگان راست اندوهی فراهم،
تو را من چشم در راهم
شباهنگام در آن دم که بر جاده ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم.

Asalbanoo
22-12-2006, 10:59
مستی عشق نیست در سر تو
رو که تو مست اب انگوری
روی زرد است و اه درد الود
عاشقان را گواه رنجوری

soleares
22-12-2006, 19:57
یک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد

وز کوزه شکسته ای دمی آب سرد

damavan
23-12-2006, 00:25
دوش با يادت چنان بودم که در بزم طرب

شمع را در گريه آوردم ، زحال خويشتن


دوست عزيز سلام :

جسارتا اين طبع زيباي شما با ان عكس كه انتخاب نموده ايد اصلا همخواني ندارد . و به نوعي ادم را ازار مي دهد

در صورت امكان عوض كنيد . ممنون

magmagf
23-12-2006, 06:20
یک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد

وز کوزه شکسته ای دمی آب سرد

دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش
خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد، مرده دلهای آدماش
دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه
کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه ؟

Asalbanoo
23-12-2006, 12:51
همین که ساغر زرین خور نهان گردید
هلال عید به دور قدح اشاره کرد
خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد
به آب دیده و خون جگر طهارت کرد

soleares
23-12-2006, 16:15
در خلوص منت ارهست شکی تجربه کن

کس عبار زر خالص نشناسد چومحک

Asalbanoo
23-12-2006, 17:36
که شنیدی که در این بزم دمی حوش بنشست
که نه در اخر صحبت به ندامت برخاست
شمع اگر زآن لب خندان به زبان لافی زد
پیش عشاق تو به غرامت برخاست

magmagf
23-12-2006, 18:12
تويي كه در قلبت راهها جشن مي گيرند
وبر اندوه گسترده ات
شهرها به خواب مي روند
به ياد تو اكنون شراب مي نوشم
ومرگت را دم به دم به ياد مي اورم
زماني كه تنهاي تنها به اينجا امده اي
در جستجوي احتمالي براي دوستي.
در كتابهاي نفيس
قلب استغاثه گرت را مي جستي
وپناهگاهي براي شبهايت.
اكنون مرگت را در يخبندانهاي المان
وغروبهاي مدريد
به ياد مي اورم.

Behroooz
23-12-2006, 18:53
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی درافتی به پایش چو مور

magmagf
23-12-2006, 19:02
روزي دل من كه تهي بود و غريب
از شهر سكوت به ديار تو رسيد
در شهر صدا كه پر از زمزمه بود
تنها دل من قصه ي مهر تو شنيد
چشم تو مرا به شب خاطره برد
در سينه دلم از تو و ياد تو تپيد

hamidreza_buddy
23-12-2006, 21:50
دریا نشسته سرد.
یک شاخه
در سیاهی جنگل
به سوی نور
فریاد می کشد.

magmagf
23-12-2006, 22:21
دریچه ی احساس من امشب
از نور خالی ست!
با این حال
شاید این عادت معمول من است
که دلم هر شب
تا نخواند غزل چشم تو را چندین بار
آرام نخواهد گشت...
دل من را که دگر پروایی نیست
پس بگذار
بی خیال همه ی فاصله ها
به تو گویم حرفی :
کاش می دانستی که دلم را دیگر
طاقت حجم سکوتت هرگز نیست!
شاید این گونه بدانی که چرا
نا مهربان مردم این دشت
دیوانه ی باران زده ام می خوانند...!!!

Asalbanoo
25-12-2006, 14:57
ديگر چگونه با دل خود درد دل كنيم
ظالم تمام آينه ها را شكسته است
غمها چه بيدريغ فراموش ميشوند
گويي تمام دست وقلمها شكسته است

soleares
25-12-2006, 16:37
تو را ندیدن ما غم نباشد
که در خیلی به از ما کم نباشد

من از دست تو در عالم نهم روی
ولیکن چون تو در عالم نباشد

Asalbanoo
25-12-2006, 16:55
دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوه راه رفتنی آموخت
یک حرف ودو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت

soleares
25-12-2006, 17:06
تخت زمرد زده است گل به چمن

راح چون لعل آتشین دریاب

در میخوانه بسته اند دگر

افتتح یا مفتح الابواب !

Asalbanoo
25-12-2006, 17:15
به نوک خامه رقم کرده ای سلام ما را
که کارخانه دوران مباد بی رقمت

magmagf
25-12-2006, 20:36
تو اگر می دانستی
که چه زخمی دارد
که چه دردی دارد
خنجر از دست عزیزان خوردن
از من خسته نمی پرسیدی
آه ای مرد چرا تنهایی

Asalbanoo
25-12-2006, 21:15
یاران همنشین همه از هم جدا شدند
ماییم و آستانه دولت پناه تو

magmagf
25-12-2006, 21:17
و تو گريه هاي مكرر خود را ترانه مي نامي؟
اگر اينگونه بود،
هر كودكي شاعر و هر انشاي كودكانه
همنام ِ ترانه بود!
مي شناسم اين اهالي ِ همهمه را!
در عبور از معابر ِ باد،
شاعران ِ بسياري را ديده ام!
شاعراني كه به لطف ِ عينكهاشان شاعر شدند!
شاعراني كه مويشان را از وسط فرق مي گرفتند،
تا شاعر تر شوند!
شاعراني كه گفتند : « - ساده ايم! » و ساده نبودند!
گفتند : « - عاشقيم! » و عاشق نبودند!
گفتند : « - به رسم آينه رفتار مي كنيم! »
ولي آينه ها را شكستند
و تنها از طراوت ِ تن ها ترانه نوشتند!

Asalbanoo
25-12-2006, 21:28
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند

magmagf
25-12-2006, 21:46
دیشب به یاد تو تنها گریستم
مستانه گریه کردم، دریا گریستم
طوفان غم چو داد گلستان دل به باد
بر حال پر پر گلها گریستم
من بودم و خیال تو در نیمه های شب
بر بخت خویش و این دل شیدا گریستم
بیخود شدم ز گریه و رفتم به اشتیاق
معراج دل نمودم و آنجا گریستم

bollboll
25-12-2006, 21:54
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار

دشمن شوند و سر برود هم بر آن سريم

soleares
25-12-2006, 21:55
تو اگر می دانستی
که چه زخمی دارد
که چه دردی دارد
خنجر از دست عزیزان خوردن
از من خسته نمی پرسیدی
آه ای مرد چرا تنهایی

و تو گريه هاي مكرر خود را ترانه مي نامي؟
اگر اينگونه بود،
هر كودكي شاعر و هر انشاي كودكانه
همنام ِ ترانه بود!
مي شناسم اين اهالي ِ همهمه را!
در عبور از معابر ِ باد،
شاعران ِ بسياري را ديده ام!
شاعراني كه به لطف ِ عينكهاشان شاعر شدند!
شاعراني كه مويشان را از وسط فرق مي گرفتند،
تا شاعر تر شوند!
شاعراني كه گفتند : « - ساده ايم! » و ساده نبودند!
گفتند : « - عاشقيم! » و عاشق نبودند!
گفتند : « - به رسم آينه رفتار مي كنيم! »
ولي آينه ها را شكستند
و تنها از طراوت ِ تن ها ترانه نوشتند!

دیشب به یاد تو تنها گریستم
مستانه گریه کردم، دریا گریستم
طوفان غم چو داد گلستان دل به باد
بر حال پر پر گلها گریستم
من بودم و خیال تو در نیمه های شب
بر بخت خویش و این دل شیدا گریستم
بیخود شدم ز گریه و رفتم به اشتیاق
معراج دل نمودم و آنجا گریستم
بی نظیری به خدا :)

مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب

به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید !:sad:

ز میوه های بهشت چه ذوق دریابد

هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید:blink:

magmagf
25-12-2006, 22:23
دیدید که موجی به پر قو بزند
بردارد و با خود به هر سو بزند
سخت است ولی باور این حادثه که
یک ببر به یک غزال زانو بزند
-------------------------
مرسی سامان جان که این قدر لطف داری
و این قدر با توجهی به همه شعرها

Asalbanoo
25-12-2006, 22:34
دیده ما چو به امید تو دریاست چرا
به تفرج گذری بر لب دریا نکنی
نقل هر جور که از خلق کریمت کردند
قول صاحب غرضان است توانها نکنی

soleares
25-12-2006, 22:34
فرانک خانم اگر دو نفر رو تو این انجمن دوست داشته باشم :
شما و ووکمن هستید !

*****
دگر به صید حرم تیغ بر مکش زنهار

وز آنچه با دل ما کرده ای پشیمان باش

soleares
25-12-2006, 22:35
عسل جان ببخشید با هم پست دادیم در اداهم شعر شما :

یار با ماست چه حاجت که زیارت طلبیم

دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

Asalbanoo
25-12-2006, 22:36
شبی با خیال تو همخونه شد دل
نبودی ندیدی چه ویرونه شد دل
نبودی ندید پریشونیامو
فقط باد و بارون شنیدم صدامو

magmagf
25-12-2006, 23:05
و چه روياهايي
که تبه گشت و گذشت
و چه پيوند صميميت ها
که به آسانی يک رشته گسست
چه اميدي، چه اميد؟
چه نهالی که نشاندم من و بی بر گرديد
دل من ميسوزد
که قناری ها را پر بستند
که پر پاک پرستوها را بشکستند
و کبوترها را
آه کبوترها را...

------------------
منتظر موندم شعراتونا درست کنید که همزمان شده بود نکردید
واسه همین جواب اخری را دادم

soleares
25-12-2006, 23:10
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-----

امروز جای هر کس پیدا نشود ز خوبان

کان ماه مجلس افروز اندر صدارت امد

magmagf
25-12-2006, 23:12
در گير ودار حادثه تنها نمی شود
ديريست بغض سرد زمين وا نمی شود
اينجا هميشه عادت مردم به مردن است
اينجا شبيه من وتو پيدا نمی شود

soleares
25-12-2006, 23:16
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات

مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش !
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
قافیه رو داشتی ؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
25-12-2006, 23:31
شیراز « با تمام دل افروزیش
در چشم من ستاره خاموشی است .
بیگانه ام ز مردم و حیرانم ، کاین سر نوشت عشق و همآغوشی است
----------------------------
;)

Asalbanoo
25-12-2006, 23:44
تو فکر یک سقفم
یک سقف رویایی
سقفی برای ما حتی مقوایی
سقفی اندازه قلب منو تو
واسه لمس تپش دلواپسی

mir@
26-12-2006, 00:09
یکی قطره باران ز ابــــــــری چکید
خجل شد چو پهنای دریــــــــا بدید
که جایی که دریاست من کیستم؟
گر او هست حقا که من نیـــستم
(جسارتاً می خواستم عرض کنم چه نیکوست که از اشعار پر محتواتر در اینجا استفاده بشه)

Asalbanoo
26-12-2006, 00:19
مقیم بر سر راهشنشسته ام چو گرد
بدان هوس که بدین رهگذر باز اید

من منم
26-12-2006, 00:54
با سلام
یار ما چون گیرد اغاز سماع قدسیان در عرش دست افشان کنند

magmagf
26-12-2006, 06:43
مقیم بر سر راهشنشسته ام چو گرد
بدان هوس که بدین رهگذر باز اید

دیگر نمیگریم
باور کن!
این بار به رفتنت خواهم خندید
به تو دل نخواهم بست
این بار بعد رفتنت
تا انتهای دنیا
نخواهم به دنبالت دوید
این بار......
نه!
باد چشمهایم را سوزاند....

Asalbanoo
26-12-2006, 07:44
دلا چو پیر شدی حسن ونازکی مفروش
که این معامله در عالم شباب رود
سواد نامه موی سیاه چون طی شد
بیاض کم نشود ور صد انتخاب رود

رويا خانوم
26-12-2006, 08:21
دلم صحرای دلتنگی

شبم تاریک

سرم از قصه تو خالی

ولی از عشق پربارم

ببین انقدر پربارم

که در اوج نگاه تو

هنوزبال و پر دارم

ولی افسوس

شبم بی تو

شبی مرموز و غمگین است

شبی بی ماه

شبی خاموش

دلی صحرای دلتنگی

زمینی از بلا مفروش

در این تاریکی مطلق

چه بی مهتاب خواهم مرد !!!

کنار وحشت دریا

میان هاله ای از ترس

اگر بودی به دریا می زدی شاید !!!

ولی بی تو

چنان بی جرات و سستم

که بی دریا کنار ساحلی خاموش

خواهم مرد !!!

عجب حرفیست حرف عشق

چرا پایان نمی گیرد !

چرا مجنون تنهایش

شبی سامان نمی گیرد.

Asalbanoo
26-12-2006, 08:57
دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عیش درای و به ره عیب مپوی

mir@
26-12-2006, 11:49
یاد باد آن کـه نـهانـت نـظری با ما بود
رقـم مـهر تو بر چـهره ما پیدا بود
یاد باد آن که چو چشمت به عتابم می‌کشت
مـعـجز عیسویت در لـب شـکرخا بود
یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انـس
جز مـن و یار نـبودیم و خدا با ما بود
یاد باد آن که رخت شمع طرب می‌افروخـت
وین دل سوخـتـه پروانـه ناپروا بود
یاد باد آن که در آن بزمگـه خـلـق و ادب
آن کـه او خنده مستانه زدی صـهـبا بود
یاد باد آن کـه چو یاقوت قدح خـنده زدی
در میان مـن و لـعـل تو حـکایت‌ها بود
یاد باد آن که نگارم چو کـمر بربـسـتی
در رکابـش مـه نو پیک جـهان پیما بود
یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مسـت
وآنچه در مسجدم امروز کم است آن جا بود
یاد باد آن که به اصلاح شما می‌شد راست
نـظـم هر گوهر ناسفته که حافـظ را بود

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
26-12-2006, 15:22
دیشبم مثل همیشه شب دلشکستگی بود
همدم دل شکسته خاطرات بچکگی بود

یادمه رو پشت بوما بادبادک هوا می کردیم
اگه ابرا می رسیدن خورشید رو صدا می کردیم
نخای بادبادکامون تو هوا گره می خورن
ما رو از رو پشت بوما تا کنار هم می بردن
دلامون چه مهربون بود ، زیر پامون آسمون بود
قلک سفال خالی ، گنج پک قصه مون بود

من هنوزم یادمه ، اما تو یادت نمیاد
روزی که بادبادکا گم می شدن تو دست باد
من رو بادبادک نوشتم که همیشه با توام
تو نوشتی که دلم همیشه پرواز رو می خواد

دیدی سرنوشت بددل لبامون رو بی صدا کرد
دست بی ترحم باد ، بادبادک ها رو جدا کرد
روزا مثل باد گذشتن ، بادبادک ها برنگشتن
دنبال هم توی ابرا گشتن و گشتن و گشتن
اما افسوس و صد افسوس ، آسمون تموم نمی شه
بادبادک ها جا می مونم اونور ابرا همیشه

من هنوزم یادمه ، اما تو یادت نمیاد
روزث که بادبادکا گم می شدن تو دست باد
من رو بادبادک نوشتم که همیشه با توام
تو نوشتی که دلم همیشه پرواز رو می خواد

soleares
26-12-2006, 15:58
دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد

یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

*s*
26-12-2006, 16:14
ديدي كه اي دل كه غم عشق دگرباره چه كرد

چون بشد دلبرو با يار وفادار چه كرد

magmagf
26-12-2006, 16:20
در نمايي دور
از مكاني دور
قايقي مي ايد
پاروهايش خسته
بدن نقره ايش بشكسته...

مرد بر ميخيزد
باد موهايش را
مي رهاند ارام
و به او مي گويد:
بوسه ها اوردم.....

چشم هايش بي تاب
راه را مي پايد:
يك صدايي امد..
گوئيا مي ايد..

ان طرفدار گويا
سايه اي ميلغزد
نوري از تن پوشش
بر زمين مي ريزد..

واژه ها پايان يافت
كو توان توصيف؟!
اتفاقي ناياب..
نيست جاي تعريف.....

Asalbanoo
26-12-2006, 18:42
فدات بگردم من دلم گرفتاره
اگه می شی یارم
فقط بگو اره
تو یاره من باشی وای چه عالمی داره
تو یا رمن باشی وای چه عالمی داره

magmagf
26-12-2006, 18:46
همه از دستهای پینه بسته ی تو می گویند....
آری ،
پس از این همه سال
دستهایت امروز
دین و ایمان و زندگی را برایم معنا می کنند...
پس از این همه سال ،
موهای سپیدت امروز
نشان از رد پای شرافت و مردانگی دارد
و چروک مقدس چشمهایت ،
خستگی به دوش کشیدن بار زندگی را

ـــــــــــــــــــــــــ ــ
عجب شعری بود عسل جون
چه ریتمی:biggrin: :biggrin: :biggrin: :biggrin: :biggrin: :biggrin:

Asalbanoo
26-12-2006, 18:58
ای نور چشم مستان در عین انتظارم
چنگی حزین و جامی بنواز یا بگردان

magmagf
26-12-2006, 19:38
نشاط انگیز و ماتم زایی ای عشق
عجب رسوا کن و رسوایی ای عشق
ترا یک فن نباشد ذوفنونی
بلای عقل و مبنای جنونی

Asalbanoo
26-12-2006, 19:41
یار من چون بخرامد به تماشای چمن
برسانش زمن ای پیک صبا پیغامی

magmagf
26-12-2006, 20:15
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره عشق چه ها می خواهی؟
صبح تا نیمه شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی !
راستی گمشده ات کیست؟کجاست؟
صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست
یا خدایی است که از روز ازل پنهان است؟ ..

mir@
26-12-2006, 21:06
تن آدمی شریفست به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت

خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت

به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت

مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت

اگر این درنده‌خویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
بنگر که تا چه حدست مکان آدمیت

طیران مرغ دیدی تو ز پای‌بند شهوت
به در آی تا ببینی طیران آدمیت

نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت

magmagf
26-12-2006, 21:11
تو می توانی از آن چشم های خورشیدی
دریچه ای به شب سرد و تار من باشی
همیشه کوه بمان تا همیشه نام تو را
صدا کنم که مگر اعتبار من باشی

cmorgh
26-12-2006, 22:19
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم به روزه ی رضوان که مر غ آن چمنم

magmagf
26-12-2006, 22:52
دوست خوبم اینجا تاپیک مشاعره است نه شعر
شما باید الان با "ی " شروع کنی نه "چ " شعرت اشتباه بود
لطفا" ی"

mir@
27-12-2006, 11:52
اینم «ی»:

یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا

نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا

نور تویی سور تویی دولت منصور تویی
مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا

قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا

این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی
راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا

cmorgh
27-12-2006, 17:48
ببخشید اشتباه شد....
پس حالا با الف بگم...



از آن روزی که ما را آفریدی
به غیر از معصیت چیزی ندیدی
خداوندا به حق هشت و چارت
ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی

magmagf
27-12-2006, 18:08
یه افتاده از پا یه باطل شدم
دوباره یه بازیچهء دل شدم
یه رسوای به هر جمع و محفل شدم
من آخر دچار غم دل شدم
دوباره یه گم کرده منزل شدم
دوباره یه بازیچهءدل شدم
سر پیری و معرکه گیری
چرا دل تو عبرت نمی گیری
بنازم عجب حوصله داری
دلا من کجام تو کجا گیری
گمونم اسیری اسیری!
____________
حالا درست شد
چه شعر قشنگی هم نوشتی

saye
27-12-2006, 22:26
یک قطره از این ساغر کار تو کند چون زر
جانم به فدا بادا این ساغر زرین را
...

magmagf
27-12-2006, 22:30
ای که بوی باران شکفته درهوايت
ياد از ان بهاران که شدخزان به پايت
شد خزان به پایت بهارباورمن
سايبان مهرت نمانده برسرمن

saye
28-12-2006, 00:37
ناصحان را کی خبر باشد زعشق و عاشقی
بعد از این با کس نخواهم گفت راز خویش را

...

magmagf
28-12-2006, 00:44
امشب
دستهایم را بالا می برم
تمام ستاره ها را می چینم
و در باغچه کوچک حیاطمان می کارم .
امشب دو جفت چشم
از آسمان می آویزم
تا تمام دنیا را ستاره باران کنند .
امشب تمام راه را خواهم رفت
تا برای فردا
جاده ای ورق نخورد
امشب ... .

saye
28-12-2006, 00:52
با شاخه ی گل یخ
از مرز این زمستان خواهم گذشت
جایی کنار آتش گمنامی
آن وام کهنه را به تو پس می دهم
تا همسفر شوی
با عابران شیفته ی گم شدن
شاید حقیقتی یافتی
همرنگ آسمان دیار من
شهری که در ستایش زیبایی
دور از تو قهوه ای که مرا مهمان کردی
لب می زنم
و شاخه ی گل یخ را کنار فنجان جا می گذارم
چیزی که از تو وام گرفتم
مهر تو را به قلب تو پس می دهم
آری قسم به ساعت آتش
گم می کنم اگر تو پیدا کنی
این دستبند باز شد اینک
از دست تو که میوه ی سایش به واژه هاست



...

Lonely Raven
28-12-2006, 02:12
تا نهان سازم از تو بار دگر
راز این خاطر پریشان را

می کشم بر نگاه ناز آلود
نرم و سنگین حجاب مژگان را

...

(فروغ فرخ زاد)

magmagf
28-12-2006, 06:19
از يارانم، من خواستم
تا به خانه من بيايند
تا خاطراتشان
در زيرسيگاري و چوب ها جاودان شود.
گفتم
خانه با خاطرشان در سکوت آواز می خواند
من آوازم را در ضيافت شامی
برايشان خواندم.

Asalbanoo
28-12-2006, 14:05
مقام عیش میسر نمی شود بی رنج
بلی به حکم بلا بسته اند عهد الست

magmagf
28-12-2006, 15:17
تو مقام حیرتی با هفت وادی فاصله
من جنون یونسم با هفت دریا اشتیاق
تو هرات فطرتی من میبد شوریدگی
می نویسم شرح آیات تو را با اشتیاق

Monica
28-12-2006, 16:06
قدح پر كن كه من در دولت عشق

جوان‏بخت جهانم گرچه پيرم

قراري بسته‌ام با مي‏فروشان

كه روز غم به جز ساغر نگيرم

nightmare
28-12-2006, 16:22
می در طلبش ساغی بودیم ...
ما خسته دلان یاغی بودیم ...
از کار جهان دولت عشق آمد و رفت ....
از بهر جهان ما .... دل تاکی بودیم ....
باز شروع خواهد و بر باز شود عشق
ور ز پیمانه ی ما ، جاریست این عشق

" nightmare "

تا بعد....

Asalbanoo
28-12-2006, 17:11
قسم به تو که عشق یه عشق بی زبونه
به پایه تو چه اتیشه یه چشمه جنونه
چو عشقه ما بهم رسد طلوع یک ستاره است
تو زندگی برای ما تولدی دوباره است

magmagf
28-12-2006, 19:28
تو رفتي و در اين خرابچال زندگي
به بي کسي
جدا ز تو
جدا ز مهر هر شبت
و آن زلال خندگان چون مهت
همين کنار کلبه غمت
نشسته ام
سرم کنار ناز بالشت
دلم رها
به ناز آن
نگاه خامشت
غمم جدا
زهر شب سياه زندگي
و من
به بي کسي
کجا نرفته و نمانده ام
کجايي اي هماي من

hamidreza_buddy
28-12-2006, 20:50
نه شهرهای ویران نه باغهای سبز
دنیای پیش رومان برهوتیست
تا آنسوی نهایت... تاهیچ
دیگر در ما
شور گلایه هم نیست
شور گلایه از بد دشنام با بدی
دیگر در ما شور مردن هم نیست
رود شقاوت ما جاریست
تا چشمه سار خشک شکایت... تا هیچ
ما گله را سپردیم
به دره های پر گرگ

از «منوچهر آتشی»

mir@
28-12-2006, 22:00
گر نهی تو لب خود بر لب من مست شوی
امتحان کـــــــــن که نه کمتر ز می انگورم

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Asalbanoo
28-12-2006, 22:18
مردم از اشتیاق در این پرده راه نیست
یل هست و پرده دار نشانم نمی دهد

magmagf
28-12-2006, 22:57
داشت می رفت
گفتم بمان،
... نماند!
با خود عهد بستم که اگر هم آمد
به او حرفی نزنم
او که رفت و نماند
من ماندم و خو گرفتم
به ماندن بی من.....

mir@
28-12-2006, 23:48
نقاش وجود این همه صورت که بپرداخت
تا نقش ببینی و مصور بپرســــــــــــتی

Asalbanoo
29-12-2006, 00:23
یا بخت من طریق مروت فروگذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد

Lonely Raven
29-12-2006, 02:01
در جام فلک باده بی دردسری نیست تا ما به تمنا لب خاموش گشاییم

در دامن ابن بحر فروزان گهری نیست چون مشک به امید که آغوش گشاییم

magmagf
29-12-2006, 07:34
من گمان ميکردم
دوستی همچون فصلی سرسبز
چار فصلش همه آراستگی ست
من چه ميدانستم
هيبت باد زمستانی هست
من چه ميدانستم
سبزه ميپژمرد از بی آبی
سبزه يخ ميزند از سردی دی
من چه ميدانستم
دل هرکس دل نيست
قلب ها بی خبر از عاطفه اند

vahide
29-12-2006, 08:52
در کوچه ها باد میامد
این ابتدای ویرانیست آن روز هم که د ست های تو ویران شد
باد میآمد
ستاره های عزیز
ستاره های مقوایی عزیز
وقتی در آسمان ، دروغ وزیدن میگیرد
دیگر چگونه می شود به سوره های رسولان سر شکسته پناه
آورد ؟
ما مثل مرده های هزاران هزار ساله به هم میرسیم و آنگاه
خورشید بر تباهی اجاد ما قضاوت خواهد کرد .

magmagf
29-12-2006, 09:09
دریای غم دوباره مرا در تلاطمی
در کوچه های درد بگو دل کجا گمی
ای زمزم زلال اهورایی من عشق
مُردم بیا بیا دگر از بی ترنمی
ای وای من که می کشم از قرنها جلو
بر شانه های زخمی خود جُرم گندمی
حاصل مرا ز خرمن این خوشه خوشه ها
دارایی من است زبان زخم مردمی
تا می رسم به ساحل این بحر بیکران
دریا کویر می شود و سبزه هیزمی

Asalbanoo
29-12-2006, 10:12
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود ایا که فلک زاین دو سه کاری بکند

ALI_PERS!@N
29-12-2006, 11:51
dar rahe eshgh vaghte khata nist asheghe bi mashoogh ra hava nist - khodam dar 5 min soroodam bavaretoon mishe age khobe begin omidvar sham

magmagf
29-12-2006, 13:02
تو، تويی که تسلی می‌دهی، تويی که چون نيستی ‌می‌توانی تسلی‌دهی،
و يا تو، الهه‌ی يونانی که چون تندیسی زنده خیال می‌شوی
يا تو، بانوی اشراف‌زاده رومی، شریف و شوم که باورنکردنی‌است،
يا تو، شاهزاده بانوی آوازخوان‌های ِدوره ‌گرد قدیمی
يا تو، مارکيز ِقرن هیجده‌همی، دِکلولتهِ پوش و منزوی
يا تو، عشوه گر ِنسلِ ِپدران ِما،
يا چیزی مدرن که دقیق نمی‌دانم چیست-
همه‌ی این‌ها، هرچه هستید،اگرالهام می‌توانید
الهام دهید
قلبم خالی است چون سطلی واژگون
________________
شعرت قشنگ بود
فقط لطفا فارسی بنویس

mir@
29-12-2006, 14:38
نخست اندیشــــه کن آنگاه گفتار
که نامحکم بود بــــــی اصل دیوار
چو بد کردی مشو ایمن ز بد گوی
که بد را کس نخواهد گفت نیکوی

Asalbanoo
29-12-2006, 14:54
يه روز سياه..يه روز سپيد يه روز زرد
يه روز غروب غم گرفته سرد.
يه روز برای تو که شاعرانه است
يه روز برای من که بی ترانه است.
يه روز تويی که روزی که شب نميشه.
يه روز منم ابری تر از هميشه.
يه روز منم اسير خاک تبعيد.
يه روز تويی اونور خواب خورشيد.
تو چشم من تويی که آسموني.
تو خواب من تويی که مهربوني.

mir@
29-12-2006, 15:07
یار خود را خواب دیدم ای بـــــــــــرادر دوش من
برکنار چشمه خفته در میان نســـــــــــــــــترن

حلقه کرده، دست بســـــــته، حوریان بر گرد او
از یکی سو لاله زار و از یـــــــــکی سو یاسمن

باد می زد نرم نرمک بر کنار زلــــــــــــــــــف او
بوی مشک و بوی عنبر می رسید از هر شکن

مست شد باد و ربود آن زلف را از روی یــــــــار
چون چراغ روشنی کز وی تو برگیری لگــــــــن

ز اول این خواب گفتم من که هم آهسته باش
صبر کن تا با خود آیم یک زمان تو دم مــــــــزن

magmagf
29-12-2006, 15:13
نه آغاز ُ‌ نه انجام
مرگ من اتفاق ِ ساده اي ستْ
به مانند ِ عطسه ي اضطرابي در غروب ِ واپسين روز ِ زمستانْ
كه تبلور ِ سبز ِ بهار را خبر مي دهد!
تو جاودانگي ِ مني!
حرارت ِ دستانت،
بي نيازم مي كند از تمام هيمه هاي حَـلـَبْ نشين ِ كوچه هاي شهر!
به اشاره ات زمستان رنگي مي بازد
و رنگين كمان ِ بهاري
از پيراهنم سر مي زند!
آن سوي عشقي اين چنين،
مرگ
آغاز ِ بهار است

Faani
29-12-2006, 15:59
تنت به ناز طبيبان نياز مند مباد
وجود نازكت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت تست
بهيچ عارضه شخص تو دردمند مباد

Asalbanoo
29-12-2006, 16:23
دارم من از فراقش در دیده صد علامت
لیست دموع عینی هذا لنا العلامه

magmagf
29-12-2006, 18:37
هي مي گم كاشكه يه روز معجزه شه با همديگه
دو سه ساعتي بريم كنار دريا ، نمي شه
آسمون دلش گرفته ، مث اخماي تو ا...ـ
يه گره افتاده رو پيشونيشو ، وا نميشه
نامتم با هام لجه ، مي خوام بذارمش كنار
انقدر بد باهام ، هر چي كنم تا نمي شه

Asalbanoo
29-12-2006, 18:48
هزاران نقش و خط مانده در ياد صبا ، كلهر ، كمال الملك ، بهزاد
نكيسا ، باربد ، افسانه و چنگ سرود تيشه ي فرهاد در سنگ

magmagf
29-12-2006, 19:27
گفتم : كبوتر ِ بوسه!
گفتي : پَر!
گفتم ‍: گنجشك ِ آن همه آسودگي!
گفتي : پَر!
گفتم : پروانه پرسه هاي بي پايان!
گفتي : پَر!
گفتم : التماس ِ علاقه،
بيتابي ِ ترانه،
بيداري ِ بي حساب!
نگاهم كردي!
نه انگشتت از زمين ِ زندگي ام بلند شد،
نه واژه «پر» از بام ِ لبان ِ تو پر كشيد!
سكوت كردي كه چشمه ي شبنم،
از شنزار ِ انتظار من بجوشد!
عاشقم كردي! همبازي ِ ناماندگار ِ اين همه گريه!

Asalbanoo
29-12-2006, 23:46
همان مرحله ست این بیابان دور
که گم شد درو لشکر سلم و تور
بده ساقی آن می که عکسش ز جام
به کیخسرو دو جم فرستد پیام

mir@
29-12-2006, 23:48
می ترسم از خرابی ایمان که می برد
محراب ابــــــــــروی تو حضور نماز من

Asalbanoo
29-12-2006, 23:59
نفسم از این شهر در این حصار بشکن
در این حصار جادویی روزگار بشکن

magmagf
30-12-2006, 00:07
نگاه از صدای تو ایمن می شود.
چه مومنانه نام مرا اواز می کنی.
دلت کبوتر اشتی ست در خون تپیده به بام تلخ
با این همه چه بالاچه بلند پرواز میکنی.
_______________
این شعرا خیلی دوست دارم

mir@
30-12-2006, 00:13
یه تــوپ دارم قلقلیه
سرخ و سفید و آبیه

می زنم زمین هوا می ره
نمـی دونی تا کجا می ره

مـــن این توپو نداشتم
مشقامو خوب نوشتم

بابام بهم عیدی داد
یــه توپ قلقلی داد

Asalbanoo
30-12-2006, 00:16
یک روزی یک روزگاری حرف بین ما نگاه بود ، عشقا نقاشی می کردیم
نقش ما خورشید و ماه بود ، بعد از اون واژه نوشتیم جملمون ستاره چین بود
مثل دریا آبی بودیم ، معنی زندگی این بود

magmagf
30-12-2006, 00:33
دستهایم خالی است
پیش از این
دل من پر از شور
دل من از غم دور
قلب من خانه نور
لیک حالا
دل من پر درد است
رنگ رخسارم زرد است
قلب من بس سرد است
دستهایم خالی است...

Asalbanoo
30-12-2006, 00:39
تو را دیگر نمی خواهم نگو نگو دیوانه می باشم
که دیگر خانه ات همچون مسافرخانه می باشد

magmagf
30-12-2006, 06:09
دستانت را پر مهر كردي تا فراموش نشوي
قلبت را به ياران سپيد دادي تا فراموش نشوي
قضاوت سرنوشت را عدالت كردي
آخرين بار مرگ را زندگي كردي
هدايت را پناه بي پناهان كردي
عشق را راز نيت هر خانه كردي
چه درسها بر من آموختي هست در خاطرم
براي آخرين بار نفس مي ماند در خاطرم

Asalbanoo
30-12-2006, 11:43
منو بشناسو باورم کن که خستم خیلی خستم اما هستم
تو ایمان نشد الوده دستم
من به دنیا دل نبستم

mir@
30-12-2006, 12:06
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تــــنگ

من از او عمری ستانم جـــاودان
او زمن دلقی ستاند رنگ رنــــگ

Faani
30-12-2006, 12:23
گر مي فروش حاجت رندان روا كند
ايزد گنه ببخشد و دفع بلا كند
ساقي بجام عدل بده باده تا گدا
غيرت نياورد كه جهان پر بلا كند

Asalbanoo
30-12-2006, 14:36
دوستداران دوستکامند و حریفان با ادب
پیشکاران نیکنام و صف نشینان نیکخواه

magmagf
30-12-2006, 18:36
همه را خاموش كن . نلرز!
از پله ها پايين بلغز
از خنده هاي رنگ پريده كودكان همسايه بپر. نلرز!
از باريهاي كهنه نارنجي
از مادراني كه در كالسكه كودكانشان عصا حمل مي كنند بگذر. نلرز!
از نفسهاي هوا روي برگ درختان برگريز بي آنكه بگذري بگذر!
با سر بكوب به اين درخت تبريزي . نلرز!
از مكعبهاي مودب مرتب چيده در كناره ها
قهوه خانه ها قحبه خانه ها و هرچه خانه ها و خب !
پياده تا دريا
پاي پياده بكوب تا دريا و برنگرد! بلرز!

Monica
30-12-2006, 19:13
ز كوي ميكده برگشته‌ام ز راه خطا

مرا دگر ز كرم با ره صواب انداز

بيار زان مي گلرنگ مشك‌بو جامي

شرار رشك و حسد در دل گلاب انداز

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
30-12-2006, 19:28
زخم زبون آدما هر ثانيه زيادتره
همش مي گن كجاس ؟ چي شد ؟ تو رو نمي خواد ببره ؟
مادربزرگ مي گفت برو طالعتو يه جا ببين
منم آوردم عكستو ، گفتم تو فالم اينه ، اين
همه بهم مي خنديدن ، تو هم بودي مي خنديدي ؟
كاش خودتو به جاي من مي ذاشتي و مي فهميدي
____________
سلام خانمی
از این ورا

Monica
30-12-2006, 20:51
یک روز دیگر گذشت بی تو
و این ثانیه های گذران
بی تو از من گذشتند
یک زمان در هر قدم از فکرو سخن
با دلم تو بودی
و من نبودم بی تو
و این زمان
نه من ماندم و نه نشان از تو
-----------
قربونت عزیزم من که هستم منتها به چشم نمی آم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
30-12-2006, 21:02
و مرا در مه
کنار درختان تنومند باران خورده
در شمال
بی سنگ نشانه به خاک بسپاريد.
گلهای حسرت از خاک
شبانه
ناگاه
خواهند رست
در زمستان)).
__________
نه عزیزم کم پیدایی
قبلا بیشتر می دیدمت
دلمون مرد برات که
بیشتر بیا

Monica
30-12-2006, 21:15
نه عزیزم کم پیدایی
قبلا بیشتر می دیدمت
دلمون مرد برات که
بیشتر بیا
قربونه دلت[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پ.ن: مراجعه شود به اینباکسه گوشی
---------------
نام من رفته‌ست روزي بر لب جانان به سهو

اهل دل را بوي جان مي‌آيد از نامم هنوز

saviss
30-12-2006, 21:26
زین طرف ها؟این شعر نبودها [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-------------------------------------------
زینهار از دهان خندانش
و آتش لعل و آب دندانش
بقیه سان سوری!!! بید شرمنده [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
30-12-2006, 21:59
شرمنده ام قربان شما باران نداريد ؟
در خود پلايسدم شما گلدان نداريد؟
اين قدر بد اخميد پس لبخندتان كو؟
جز اين نگاه سرد يخبندان نداريد؟
گيرم كه ما زشتيم اين آغازمان نيست
باشد شما زيبا ولي پايان نداريد؟
قربان چرا وقتي كه مي بينيد ما را
در ذهنتان تصويري از انسان نداريد؟
البته مي بخشيد اما مطمئنيد
مخلوط با ايمانتان شيطان نداريد؟
__________
به باد امد و بوی عنبر اورد
چشممون به جمالتون روشن شد تو این تاپیک

mir@
30-12-2006, 23:16
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم

magmagf
31-12-2006, 00:13
من به چشمان خيال انگيزت معتادم
و در اين راه تباه
عاقبت هستی خود را دادم
باز کن پنجره را
من تو را خواهم برد
به شب جشن عروسی عروسکهای
کودک خواهر خويش
که در آن مجلس جشن
صحبتی نيست ز دارایي داماد و عروس
صحبت از سادگی و کودکی است
چهره ای نيست عبوس

Faani
31-12-2006, 10:11
ساقيا بده جامي زان شراب روحاني
تا دمي بياسايم زين حجاب نفساني
زاهدي به ميخانه سرخ رو ز مي, ديدم
گفتمش مبارك باد بر تو اين مسلماني
ما ز دوست غير از دوست مقصدي نمي خواهيم
حور و جنت اي زاهد بر تو باد ارزاني

magmagf
31-12-2006, 10:49
يخ زده آمده ام
من روي زمين شما مرده ام
استخوان هايم از دوست داشته شدن
مي تركد
دستانم از لمس ذوب مي شود
من, اما مرده ام
باور نمي كنيد!
از چشمانم بپرسيد
خاكستر بر صفحه سپيد
نشست
خاكستري ست
حتي چشمان تو
كه از شك به يقين تكرار رسيده است.

Monica
31-12-2006, 11:02
تا ابد بوي محبت به مشامش نرسد

هر كه خاك در ميخانه به رخساره نرُفت

----------
سلام[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
31-12-2006, 11:57
تافته ي بر چهره ي وي آفتاب
گونه ي مس يافته آن سيم ناب
سينه ي چون آينه تابان او
تافته از چاك گريبان او
------------
سلام به روی ماهت

Faani
31-12-2006, 12:05
تا به دامان تو ما دست تولا زده ايم
به تولاي تو بر هر دو جهان پا زده ايم
تا نهاديم به كوي تو صنم ,روي نياز
پشت پا بر حرم و دير و كليسا زده ايم
در خور مستي ما رطل و خم و ساغر نيست
ما از آن باده كشانيم كه دريا زده ايم

Monica
31-12-2006, 12:11
مي خور كه هر كه آخر كار جهان بديد

از غم سبك برآمد و رطل گران گرفت

-------------
چه قدر شما آشنا پست میدید!!!![ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
31-12-2006, 12:36
تو دنيا هزارون گل رنگارنگ باشه
گل من فقط تويي عشقت نشسته به جونم
اگه تنهايي بشه غم هزار ساله من
من هزار سال ديگه منتظر تو مي مونم
اگه رو لبهاي ما سكوت بخواد خونه كنه
من برات هر شعري رو با لب بسته مي خونم
اگه اين فاصله ها نخواد كه زود تموم بشه
دل من پيش توئه اين و ديگه خوب مي دونم
اگه عشق ادما تو اين روزا رفتنيه
من به عشق پاكمون رو عهد و قولم مي مونم

Asalbanoo
01-01-2007, 11:00
من،من یه دلداده خسته
تو کتابهای نبسته
تو یی عکس یه عروسک
که تو آیینه نشسته

mir@
01-01-2007, 16:04
هر چه که بیند دیده
خدایش آفریده

خورشید و ماه تابان
ستاره درخشان

درخت و سبزه و گل
سوسن و سرو و سنبل

جنگل و دشت و دریا
پرندگان زیبا

این همه را به قدرت
خدا نموده خلقت

(یادش به خیر)

Asalbanoo
01-01-2007, 16:18
تو را صبا مرا آب دیده شد غماز
وگرنه عاشق و معشوق رازدارانند

saye
01-01-2007, 17:40
ديده فرو بسته ام از خاکيان
تا نگرم جلوه ی افلاکيان

شايد از اين پرده ندايي دهند
يک نفسم راه به جايي دهند

اي که بر اين پرده ی خاطر فريب
دوخته اي ديده ي حسرت نصيب

آب بزن چشم هوسناک را
با نظر پاک ببين پاک را ...

magmagf
01-01-2007, 18:58
آن شب در گرما گرم
گرمای تابستان
خفاشان شب پرست
عاشقان را در چادر سياه
دور از چشم نور
به قربانگاه مي بردند
سربهای داغ
در سينه های كبوتران عاشق
ميخك سرخ می آفريد
عجبا !
كه قاصدان مرگ
با بانگ آزادی
آزاد مردمان را درو ميكردند

soleares
01-01-2007, 19:12
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد

زخاتمی که دمی گم شود چه غم دارد ؟

magmagf
01-01-2007, 19:40
ديدني‌‌ها کم نيست،
من و تو کم ديديم،
بي‌سبب از پاييز
جاي‌ ميلاد اقاقي‌ها را پرسيديم.
چيدني‌ها کم نيست،
من و تو کم چيديم،
وقت گل دادن عشق روي دار قالي‌،
بي‌سبب حتا پرتاب گل سرخي‌ را ترسيديم.
خواندني‌‌ها کم نيست،
من و تو کم خوانديم،
من و تو ساده‌ترين شکل سرودن را در معبر باد
با دهاني‌ بسته وا مانديم
من و تو کم بوديم،
من و تو اما در ميدان‌ها
اينک اندازه‌ي ما مي‌خوانيم!

Asalbanoo
01-01-2007, 20:09
من تو را همچون اهورا
من تو را همچون مسیحا
همچو عطر پاک گلها
دوست دارم

magmagf
01-01-2007, 20:39
من آخرين پرنده گم کرده لانه ام
در آسمان خويش هوايم نمی کنی
امشب ميان کوچه تو را جار می زنم
اما تو باز رو به صدايم نمی کنی

Asalbanoo
02-01-2007, 02:13
یه بار سلامت می کنم
دلمو به نامت می کنم
با این همه خاطرخواهات
می گیرمو رامت می کنم
-------
ببخشید شرمنده
ی نداشتم

Lonely Raven
02-01-2007, 02:59
من بودم و دوش آن بت بنده نواز - از من همه لابه بود و از او همه ناز

شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید - شب را چه گنه که قصه ما بود دراز

magmagf
02-01-2007, 06:19
ز زهرچشم ازرق اين جنگليان ،‌زخم ها به تن دارم
به پچ پچ شان و وردهاي رنگارنگ ، به دوزخ بلا گرفتارم
به چشم گفته ام كه حق به دست شماست ، نميدهند و كشيده بر دارم
زبان كه مي گشايند نيششان پيداست به تن گرفته ،‌ چونقش ديوارم

Asalbanoo
02-01-2007, 08:18
ماجرا کم کن و باز آ که مرا مرد چشم
خرقه از سر به در آورد و به شکرانه بسوخت

saye
02-01-2007, 18:01
تمام هستيم خــراب ميشـود
شراره اى مـرا به كام ميكـشد
مـرا به اوج ميبـرد
مـرا به دام ميكـشد
...

Monica
02-01-2007, 18:05
در اين زمانه رفيقي كه خالي از خلل است

صراحي مي ناب و سفينه‌ي غزل است


----------
سایه جونم دلم یه ذره شده بودم برات[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

saye
02-01-2007, 18:18
تا دل به مهرت داده ام در دام فکر افتاده ام
چون در نماز استاده ام گوئی به محراب اندری
............
منم همینطور خانومی
خوبی عزیزم ؟

soleares
02-01-2007, 18:31
سایه خانوم سلام انگار کم میاید !

---

یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد !

بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم !

saye
02-01-2007, 18:39
سلام
بله همینطوره

من و بیداری شب ها و شب تا روز یا رب ها
نبیند هیچ کس در خواب یا رب این چنین شب ها
...

soleares
02-01-2007, 18:45
الا ای دولتی طالع که قدر وقت می دانی

گوارا باد این عشرت که داری روزگاری خوش

هر ان کس را که بر خاطر ز عشق دلبری است

سپندی گو بر آتش نه که دارد کارو باری خوش !![ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

saye
02-01-2007, 19:13
شهامت مصلوب
برادر نان
در این کویر بسیط
نیازمندی های عمومی
در ناگزیری پی گیر این نیاز
شب را به قامت هر بامداد
آویختم
بر این دهانه سیراب ناپذیر
این نیاز
باید که کور باد این نیاز هرزه درایی
برخیز و همراه ما بخوان
چاوشی
بر افتخار تمامت ترسویان
دراین شبان سکت غم بار
باید سپیده
سلاح
شهامت ما باشد
....

magmagf
02-01-2007, 19:32
دلم گرفته برايت بهار زنداني
چرا براي دلم يك غزل نمي خواني
غزل بخوان كه بميرد ميان سينه من
غم سكوت خيابان غمي كه مي داني
و بغض پنجره بشكن ببين چه كرده غمت
به اين دو وادي وحشت دو چشم باراني
بيا غزل به فدايت درانتظار توام
بيا صفاي تبستان تب زمستاني
ببر مرا به نگاهي ببر مرا گم كن
نشان نمانده برايم خودت كه مي داني
بيا كه پر زند از دل به موج چشمانت
كلاغ شبزده يعني غم پريشاني
و باورت بكند بار ديگر اين دل من
دل شكسته ي ساده دل دبستاني

saye
02-01-2007, 22:08
یادت به خیر ، ای پدر ، ای رهبری که مرگ
کوتاه کرد پای ِ تو از کاروان ِ ما
کانون ِ عشق بودی و سر منزل ِ امید
درمان ِ درد و همدم ِ روز و شبان ما
چون آفتاب ِ زرد و غم انگیز ِ شامگاه
رفتی و چون شفق ، دل ِ یاران به خون نشست
غم ، سایه ریخت بر دل و از رفتنت به جان
گویی غبار ِ تیره و سرد ِ قرون نشست
پیوندها به مرگ ِ تو بگسست و نامراد
هر یار ِ دلشکسته ، فرا شد به گوشه ای
پاشید زار و گشت لگدکوب ِ روزگار
هر چا که بود از تو و مهر ِ تو خوشه ای
وایا به حال ِ زارِ تو ، وایا که همچو شمع
یک عمر سوختی و کست اعتنا نکرد
یک عمر سوختی که ننالد کسی ز رنج
یک عمر سوختی که نسوزد دلی ز درد
یک عمر سوختی و بیاموختی که جور
تقدیر ِ چرخ و مصلحت روزگار نیست !
وان بینوا که مرده به ویرانسرای ِ فقر
جز کشته ی شقاوت ِ سرمایه دار نیست !
یک عمر سوختی که به این خلق ِ بت پرست
روشن کنی که خدمت ِ بت از سیه دلیست
وین فتنه ها که می رود ز ناکسان به خلق
محصول بردباری و سستی و کاهلیست
دردا! که پند ِ گرم ِ تو در این گروه ِ سرد
با آن سخنوری ، سرمویی اثر نکرد
بت خانه ماند و بت شکن از جهل ِ بت پرست
در خواب ِ مرگ رفت و سر از خواب بر نکرد
هر شب ، به خلوت ِ دل ِ من - ای پدر چه زود
رفتی به خاک و سایه برافکندی از سرم -
یاد ِ تو ، یاد ِ مهر و صفای ِ تو ، نیمرنگ
چون ابر ، موج می زند از پیش ِ خاطرم
در شعله های ِ خاطره ، می بینمت که باز
باز آمدستی از در و بنشسته ای به تخت
پیرامن ِ تو حلقه زنان ، دوستان ز مهر
در آن حیاط ِ پر گل ِ خاموش ِ پر درخت
می پرسی از یکایک ِ آن جمع ِ پر امید
از روز ِ رفته ، با لب ِ خندان فسانه ای
وانگه به یاد ِ غمر ِ سفر کردع ، سوزناک
می خوانی از کتاب ِ جوانی ترانه ای
اشکت ، به چهره می دود آرام و آن سرود
دنبال می شود ز دل ِ کوچه ، در سه گاه
در ، سخت می خورد به هم آنگاه و مست ِ شوق
عباس ، شاد و خنده به لب می رسد ز راه
در بوی ِ مست ِ آن گل ِ محبوبه ، گاهگاه
می جویی از جهان ِ سیاست کناره ای
می پرسی از مهین ، به نوازش حکایتی
می بندی از امید ، به اختر نظاره ای
من همچنان به چهره ی گرم ِ تو بسته چشم
فرزند وار پیش ِ تو بنشسته ام خموش
آرنج ، تکیه داده سبک بر کنار ِ تخت
بر گفته های نغز ِ تو از جان سپرده گوش
لختی چنین ، به خواب دل انگیز ِ خاطرات
رؤیای گرم ِ یاد ِ تو ، می سوزدم دو چشم
بر می جهم ز شوق و دریغا که نامراد
دل می تپد ز وحشت و رگ می زند ز خشم
آه ، این کجاست ؟ کو ؟ چه شد ای پدر ؟ دریغ !
جز من کسی نمانده در آن کلبه ی خموش
سیگار ، دود کرده و انگشت سوخته
من همچنان بیاد ِ تو و نامه ی سروش!
...

mir@
02-01-2007, 22:17
سایه جان باید با «ی» شروع می کردی:

یاران صبوحیم کجایند؟
تا درد دل خمار گویـم؟

magmagf
02-01-2007, 23:23
می خواهم ماهی دریای خیال تو باشم
و تو شکارچی دل من
می خواهم بیمار لحظه های بی تو باشم
و تو طبیب دقیقه های بی کسیم
می خواهم هر روز از زخم دوریت زخم بر زخم جای گیرد
تا در بازار و در هر کوی برزن
زخمانم نشانی از رد عشق تو بر من باشد
تا بداند و ببیند
همه کس
کین بی نشان
نشان تو دارد
و از اندازه و عمق زخمت
انگ عشق تو بر من زنند
و زخمت را عمیق ترین زخم عشق نامند
تا تمام اطبای عالم جوابم گویند
و تنها چاره را
معجزه عشق تو بدانند.

Lonely Raven
03-01-2007, 01:38
در عشق غم اندوخته ای می باید - وز غیر نظر دوخته ای می باید

تا دل نشود داغ، نگیرد آرام - این سوخته را سوخته ای می باید

magmagf
03-01-2007, 06:13
در اون درگه عشق چه محتاج نشستم
تو هر شام مهتاب به پایت شکستم
تو از این شکستن خبرداری یا نه
هنوز شور عشقو به سر داری یا نه
تو دونسته بودی، چه خوش باورم من
شکفتی و گفتی، از عشق پرپرم من

saye
03-01-2007, 17:37
نک زد کلاغ چاق
بر پوست دانه
بلعید مغزش را
شکستش
در گوشه ی حیاط
با باد می چرخد
مشتی غلاف خشک
مشتی غلاف خرد
مرد آب می ریزد
پای نهال گردویش
در خاک باغچه
...

magmagf
03-01-2007, 18:17
همین امروز به بازار می روم
تمام جیبهایم را پر از سفر می کنم
و به خانه باز نمی گردم
تا تو سفر نکنی
تمام شهر را به سفر خواهم فرستاد
و خود مسافر چشمهایت خواهم شد

saye
03-01-2007, 18:30
درسهایم را دوباره خواهم خواند
و مشقهایم را ،‌ دوباره خواهم نوشت
شاید اشتباهی شده است
و من دوباره آغاز خواهم کرد
و از حالا تکنون
فاصله زیادی است
این مسافت را ، هرگز نتوانستم طی کنم
شبی سخت بود شب رفتن
و حبابی را می ماند زندگی
و خالی شدن از هیجان و نشاط
تجربه تلخی بود
و گلایه ای نیست
وقتی که انتظاری در میان نباشد
در ترانه و شعر
فریاد می زنم هر بار
احساس مشترکی ، ما را نجات خواهد داد
و این بیت را خوب فهمیدم
حقیقت تلخ این است
فاصله حرف اول را می زند
بازار چه شیرین بود ،‌ برای سوداگران
دوباره را ،‌ دوباره آغاز می کنم
در س هایم ، مشق هایم ، دردهایم
و رقابت درسی بود
با نمره ای به مفهوم فقر
و رقابت
پوسته زمین را مانند خوره ای ، خواهد برد
شاید روزی بیاید که خود را تحمل کنم
و آن روز تو را خواهم باخت
عشق نیز قیمتی دارد
خواهم پرداخت
خواهم باخت
خواهم ساخت
و خواهم نواخت
رفتنت ای گل ، نگاه تلخی را می ماند
نیامدنت راه حل قطعی برای دنیا بود
و باور نمی کنم
کسی صلاح را به طور قطع بداند
ما زندگی را به محصول باختیم
و راه انتخابی معقول بود
...

magmagf
03-01-2007, 18:57
دیری است که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست
در حسرت دیدار تو آواره ترینم
هر چند که تا خانهء تو فاصله ای نیست
بگذشته ام از خویش ولی از تو گذشتن
مرزی است که مشکل تر از آن مرحله ای نیست
سرگشته ترین کشتی دریای زمانم
می کوچم و در رهگذرم اسکله ای نیست

saye
03-01-2007, 21:04
تو گویی حرف ناگفته ای مانده
در گیر و دار بودن و نبودن
تو گویی گل نشکفته ای مانده
در هزاران شب تردید
تا ابد غم من در سینه به تکاپو مانده
...

mir@
03-01-2007, 21:41
هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشــــــترش می دهند

magmagf
03-01-2007, 21:51
دوباره با توام اي چشمهاي آبيت دريا
نمي بردي دلم مي خواست يك لحظه مرا از ياد
من اينجا بي گمان از بي تو بودن مي شوم آوار
خرابم از تو اي خوب همه سر تا به پا آباد
به دريا مي زنم دل عاقبت تا فرصتي دارم
به صحرا مي زنم فرياد از دست تو بادا باد

شوشتر
04-01-2007, 08:57
برو درويشي کن
که شاهي خطر دارد

soleares
04-01-2007, 14:05
در سینه​ها برخاسته اندیشه را آراسته

هم خویش حاجت خواسته هم خویشتن کرده روا

ای روح بخش بی​بدل وی لذت علم و عمل

باقی بهانه​ست و دغل کاین علت آمد وان دوا

magmagf
04-01-2007, 14:43
اي عاشقان عهد كهن نفرينتان به جان من
او را رها كنيد
نفرين اگر به دامن او گيرد
ترسم خدا نكرده بميرد
از ما دوتن به يكي اكتفا كنيد
او را رها كنيد

magmagf
04-01-2007, 14:44
اي عاشقان عهد كهن
نفرينتان به جان من
او را رها كنيد
نفرين اگر به دامن او گيرد
ترسم خدا نكرده بميرد
از ما دوتن به يكي اكتفا كنيد
او را رها كنيد

soleares
04-01-2007, 14:55
دلا گر طالب مایی بر آبر چرخ خضرایی

چنان قصریست حصن من امن الامنین دارم

Asalbanoo
04-01-2007, 15:05
منـم کـه شهره شهرم به عشق ورزیدن
مـنـم کـه دیده نیالودم بـه بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کـشیم و خوش باشیم
کـه در طریقـت ما کافریست رنـجیدن

soleares
04-01-2007, 15:06
نی​ها و خاصه نیشکر بر طمع این بسته کمر

رقصان شده در نیستان یعنی تعز من تشا

Asalbanoo
04-01-2007, 15:15
ای که بی تو خودمو تک تنها می بینم
هر جا که پا می ذارم تو را اونجا م بینم
یادمه چشمای تو پر درد و غصه بود
قصه غربت قده صد تا قصه بود
یاد تو هرجا که هستم با منه
داره عمر منو اتیش می زنه

soleares
04-01-2007, 15:20
هر کان می احمر خورد بابرگ گردد برخورد

از دل فراخی​ها برد دلتنگ ما دلتنگ ما

Asalbanoo
04-01-2007, 15:23
اگر چـه خرمن عمرم غم تو داد بـه باد
بـه خاک پای عزیزت که عهد نشکستم

soleares
04-01-2007, 15:25
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا

آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا

بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان

دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا

mir@
04-01-2007, 15:27
امشب مگر به وقت نمی خواند این خروس
عشاق بــــــــس نکرده هنوز از کنار و بوس

Asalbanoo
04-01-2007, 15:27
اگر چه موی میانت به چون مـنی نرسد
خوش است خاطرم از فکر این خیال دقیق
حـلاوتی کـه تو را در چه زنخدان است
بـه کـنـه آن نرسد صد هزار فکر عمیق

soleares
04-01-2007, 15:31
عسل جان باورت میشه با قاف شعر وجود نداره [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Asalbanoo
04-01-2007, 15:35
قلب من ماله تو این تنها یادگاره
این منم که بی تو هر لحظش انتظاره

soleares
04-01-2007, 15:37
خب ! شاید شعر کهن با ق وجود نداره [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

***

هر لحظه وحی آسمان آید به سر جان​ها

کاخر چو دردی بر زمین تا چند می​باشی برآ

mir@
04-01-2007, 15:37
امروز روز شادی و امسال سال گل
نیکوست حال ما که نکو باد حال گل

این هم شعر کهن با ق :
قند بگشا ای صنم تا عیش را شیرین کند
هین که آمد دود غم تا خلق را غمگین کند

پرده بردار ای قمر، پنهان مکن تنگ شکر
تا بر سیــــــــــمین تو ،احوال ما زرین کند

soleares
04-01-2007, 15:42
در سینه​ها برخاسته اندیشه را آراسته

هم خویش حاجت خواسته هم خویشتن کرده روا

ای روح بخش بی​بدل وی لذت علم و عمل

باقی بهانه​ست و دغل کاین علت آمد وان دوا

ما زان دغل کژبین شده با بی​گنه در کین شده

گه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا

این سکر بین هل عقل را وین نقل بین هل نقل را

کز بهر نان و بقل را چندین نشاید ماجرا

saye
04-01-2007, 17:20
این عینک سیاهت را بردار دلبرم
این جا کسی تو را نمی شناسد
هر شب شب تولد توست
و چشم روشنی هیجان است
در چشم های ما
از ژرفنای اینه ی روبه رو
خورشید کوچکی را انتخاب کن
و حلقه کن به انگشتت
یا نیمتاج روی موی سیاهت
فرقی نمی کند ، در هر حال
این جا تو را با نام مستعار شناسایی کردند
نامی شبیه معشوق
لطفا
آهوی خسته را که به این کافه سرکشید
و پوزه روی ساق تو می ساید
با پنجه ی لطیف نوازش کن
...

magmagf
04-01-2007, 20:27
نگاه كن
كه غم
درون ديده ام
چگونه
قطره قطره
آب مي شود
چگونه
سايه سياه سرکشم
اسير دست افتاب مي شود

soleares
04-01-2007, 20:53
در لا احب الافلین پاکی ز صورت​ها یقین

در دیده​های غیب بین هر دم ز تو تمثال​ها

افلاک از تو سرنگون خاک از تو چون دریای خون

ماهت نخوانم ای فزون از ماه​ها و سال​ها

با تشکر سولئاریس[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
04-01-2007, 20:57
او مظهر عشق بود و من مظهر ننگ
وقتي که فشردمش به اغوشم تنگ
لرزيد دلش شکست و ناليد که اخ...
اي شيشه چه مي کني تو در بستر سنگ؟!
________
با تشکر فرانک

soleares
04-01-2007, 21:22
او مظهر عشق بود و من مظهر ننگ
وقتي که فشردمش به اغوشم تنگ
لرزيد دلش شکست و ناليد که اخ...
اي شيشه چه مي کني تو در بستر سنگ؟!
________
با تشکر فرانک

چه کار درستی بابا ;)

---

گل به جوش آمد و از می نزدیمش آبی
لاجرم ز آتش حرمان و هوس می جوشیم

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

با تشکر سولئاريس[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
04-01-2007, 21:34
مگذار رنگ غم بر قفست بنشیند
هر زمانی که دلت تنگ من است
بهترین شعر مرا قاب کن
و پشت نگاهت بگذار
تا که تنهایِِیت از دیدن آن جا بخورد
و بداند که دل من با توست
در همین یک قدمی.
___________
ما اینیم دیگه
( چه شعر با احساسی !!!!!!!!!! )

soleares
04-01-2007, 21:38
یا باده ده حجت مجو یا خود تو برخیز و برو
یا بنده را با لطف تو شد صوفیانه ماجرا

magmagf
04-01-2007, 22:02
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوي تو، ليکن عقب سر نگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما کردي
تو بمان و دگران ، واي به حال دگران

soleares
04-01-2007, 22:04
نانم مده آبم مده آسایش و خوابم مده

ای تشنگی عشق تو صد همچو ما را خونبها

magmagf
04-01-2007, 23:56
آتش زرتشت و موسی در دو سو افروخته
یکسر از خوارزم تا صحرای سینا اشتیاق
بس که عشق آباد هستی را دویدم یک نفس
جای پایم می رمد صحرا به صحرا اشتیاق
فاصله زان سوی جوی مولیان روح من
تا سمرقند نگاهت صد بخارا اشتیاق
موج جیحون غزل تا ماوراءالنهر شعر
میبرد این شاعر دیوانه را با اشتیاق

Lonely Raven
05-01-2007, 01:23
قومی غم دین دارد و قومی غم دنیا - بعد از غم رویت غم بیهوده خورانند

وینان که به دیدار چنین میل ندارند - سوگند توان خورد که بی عقل و خسانند

magmagf
05-01-2007, 08:07
دست¬هايم پينه بسته¬اند
خستگی از جسمم عبور کرده است
من فرياد نمی¬زنم
فقط می¬گذارم اشک تمام صورتم را بپوشاند
و حماقت آدم¬ها تا ابد ادامه پيدا کند
پشيمان شدنشان را ديگر نمی¬شمارم
سجاده را ترک کرده¬ام
فقط به نشانه اعتراض
و پرستش را در قلب خود ادامه می¬دهم

Asalbanoo
05-01-2007, 11:09
مانده ام سر در گریبان
بی تو در شب های غمگین
بی تو باشد همدم من
یاد پیمان های دیرین
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت
در خزان سینه افسرد
کنون نشسته در نگاهم
تصویر پر غرور چشمت
یک دم نمی رود از یادم
چشمه های پر نور چشمت
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد

magmagf
05-01-2007, 11:19
دیشب دوباره دفترم آتش گرفته بود
فریاد میزدم دلم آتش گرفته بود
خاکستر مرا کلماتی عجیب برد
بی سر به رودخانه اسماء دل سپرد
خاکسترم به چشمه اسماء دل رسید
آواز عاشقی من به افلاک رسید

saye
05-01-2007, 15:02
دستم نه،
اما دلم به هنگام نوشتن ِ نام ِ تو می لرزد!

نمی دانم چرا
وقتی به عکس ِ سیاه و سفید این قاب ِ طاقچه نشین
نگاه می کنم،
پرده ی لرزانی از باران و نمک
چهره ی تو را هاشور می زند!
همخانه ها می پرسند:
این عکس کوچک ِ کدام کبوتر است،
که در بام تمام ترانه های تو
رد ِ پای پریدنش پیداست؟
من نگاهشان می کنم،
لبخند می زنم
و می بارم!

حالا از خودت می پرسم! عسلبانو!
ایا به یادت مانده آنچه خاک ِ پُشت ِ پای تو را
در درگاه ِ بازنگشتن گِل کرد،
آب ِ سرد ِ کاسه ی سفال بود،
یا شوآبه ی گرم ِ نگاهی نگران؟
پاسخ ِ این سؤال ِ ساده،
بعد از عبور ِ این همه حادثه در یاد مانده است؟
کبوتر ِ باز برده ی من!
...

magmagf
05-01-2007, 17:00
سلام
تکراری بود ها
___________
نمی گم عاشقتم به هيچکسی
توام پنهونش کن و به روت نيار
اون گلی رم که گذاشتم سر رات
تو اگه دوسش نداری بر ندار
بزا تو کنج دلم خاک بخوره
همه عشقه من و نگفته هام
نکنه يه وقت به گوشت برسه
صدای چکيدن اشکِ چشام

saye
05-01-2007, 17:48
سلام

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
.....
به خودم چرا،
اما به تو که نمی توانم دروغ بگویم!
می دانم بر نمی گردی!
می دانم که چشمم به راه خنده های تو خواهد خشکید!
می دانم که در تابوت ِ همین ترانه ها خواهم خوابید!
می دانم که خط پایان پرتگاه گریه ها مرگ است!
اما هنوز که زنده ام!
گیرم به زور ِ قرس و قطره و دارو،
ولی زنده ام هنوز!
پس چرا چراغه خوابهایم را خاموش کنم؟
چرا به خودم دروغ نگویم؟
من بودن ِ بی رؤیا را باور نمی کنم!
باید فاتحه کسی را که رؤیا ندارد خواند!
این کارگری،
که دیوارهای ساختمان نیمه کاره کوچه ما را بالا می برد،
سالها پیش مرده است!
نگو که این همه مرده را نمی بینی!
مرده هایی که راه می روند و نمی رسند،
حرف می زنند و نمی گویند،
می خوابند و خواب نمی بینند!
می خواهند مرا هم مرده بینند!
مرا که زنده ام هنوز!
(گیرم به زور قرص و قطره و دارو!)
ولی من تازه به سایه سار سوسن و صنوبر رسیده ام!
تازه فهمیده ام که رؤیا،
نام کوچک ترانه است!
تازه فهمیده ام،
که چقدر انتظار آن زن سرخپوش زیبا بود!
تازه فهمیده ام که سید خندان هم،
بارها در خفا گریه کرده بود!
تازه غربت صدای فروغ را حس کرده ام!
تازه دوزاری ِ کج و کوله آرزوهایم را
به خورد تلفن ترانه داده ام!
پس کنار خیال تو خواهم ماند!
مگر فاصله من و خک،
چیزی بیش از چهار انگشت ِ گلایه است،
بعد از سقوط ِ ستاره آنقدر می میرم،
که دل ِ تمام مردگان این کرانه خنک شود!
ولی هر بار که دستهای تو،
(یا دستهای دیگری، چه فرقی می کند؟)
ورق های کتاب مرا ورق بزنند،
زنده می شود
و شانه ام را تکیه گاه گریه می کنم!
اما، از یاد نبر! بیبی باران!
در این روزهای ناشاد دوری و درد،
هیچ شانه ای، تکیه گاه ِ رگبار گریه های من نبود!
هیچ شانه ای!?

...

magmagf
05-01-2007, 19:24
يكــــي را كه آشفتـــه باشـــد وطن
بــــود نام او زشت در انجـــــمن
كسي كز بدي دشمن ميهن است
به يزدان كه بدتر ز اهريمن است
وطـــن اي ترا خانه‏ي زنــــــدگي
كه اين خـــانه را باد پاينــــدگي
مــــــرا اوج عزت در افـــــلاك تست
بچشمان من كيميــــا خاك تست
ســــرشته ازين خــــاك گشته گلم
دريـــن خــــاك، آخـــــر بود منـزلم
رود ذره‏اي گــــــر ز خاكــــــت به باد
بخــــون من آن ذره آغشتـــه بـاد

soleares
05-01-2007, 19:28
دعوی خوبی کن بیا تا صد عدو و آشنا

با چهره​ای چون زعفران با چشم تر آید گوا

با تشکر سولئاریس [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

magmagf
05-01-2007, 19:32
از خدا میپرسم
که من کی او را میبینم
و آزاد میشوم؟
نه آزادی از زندان مرگ....
آزادی از زندان زندگی...
که مرا از عشق خود دور کرده است
فریاد می زنم و
می پرسم از خدا
که من کی رها خواهم شد
رهایی از فراق...
رهایی از دوری و سختی
و رهایی از دشواریهای زندگی
و فریاد می زنم و
از خدا می پرسم
که من کی به آرزوهایم می رسم؟
آرزوی او....
آروزی وجود او.

soleares
05-01-2007, 19:43
و یا آن روح بی​چونی کز این​ها جمله بیرونی


که در وی سرنگون آمد تامل​ها و فکرت​ها

amir.ara
05-01-2007, 20:28
آن کس که ترا دارد ، از عیش چه کم دارد؟
وان کس که ترا بیند ، ای ماه چه غم دارد؟

saye
05-01-2007, 20:45
دلم میخواد با همدگیه برگای باغ رو بشماریم
تو دل هر خط خبر چهل كلاغ رو بشماریم
دلم می خواد كه خطای صورت اینه كم بشه
سر زدن ترانه ها دوباره دم به دم بشه
...

amir.ara
05-01-2007, 20:57
همه را بیازمودم ، ز تو خوشترم نیامد
چو فرو شدم به دریا چو تو گوهرم نیامد

saye
05-01-2007, 21:18
دل من تنگه از این نق زدنای کاغذی
خروسا جای خدا بنده ی کدخدا شدن
مگه میشه گندم تو خاک خشک تشنه کاشت ؟
مگه میشه این کلاغ پر سیاه رو دوس نداشت ؟
ای کلاغ ! بخون تا ما هم با تو هم صدا بشیم
نمیشه به جای خورشید سه تا نقطه چین گذاشت
...

magmagf
05-01-2007, 21:54
تو را به خاطر تمام روزهايي که نزيسته ام
دوست دارم
به خاطر هستي بيکران ، به خاطر بوي ِ گرم ِ نان
به خاطر برفهايي که ذوب مي شوند براي گلهاي تازه سر برآورده
دوست دارم
تو را به جاي تمام حيواناتي که نمي هراسند از انسانها
تو را به خاطر دوست داشتن
دوستت دارم
تو را به جاي تمام زناني که دوست نداشته ام دوست دارم
چه کسي بازتاب من است ؛ جز تو ،
اگر نبودي من خود را بيش از اين خُرد مي شمردم
و بي تو
جز پهنه ا ي بيکران نمي ديدم
ميان گذشته و امروزم

Faani
05-01-2007, 23:22
مطرب مهتابرو آنچه شنيدي بگو
ما همگان محرميم,آنچه بديدي بگو
اي شه سلطان ما اي طبرستان ما
در حرم جان ما بر چه رسيدي؟ بگو
نرگس خمار او ,اي كه خدا يار او
دوش ز گلزار او هر چه بچيدي, بگو
اي شده از دست من چون دل سر مست من
اي همه را ديده تو ,آنچه گزيدي, بگو

magmagf
05-01-2007, 23:46
وقتی که بارون مياد
بدون که صدای گريه مياد
وقتی که من از تو دورم
غم اومده تو وجودم
به آسمون ميگم تا بباره
می دونم خسته شدی
تو هم مثل من يه بارونی
يه بارونی که با اومدنت تموم ميشه
ديگه همه غصه ها رويا ميشه

Hazy
06-01-2007, 09:02
هرگز كسي به بي كسي ما نميرسد
ما را كسي كه داده تسلي شكسته است
ديگر چگونه با دل خود درد دل كنيم
ظالم تمام آينه ها را شكسته است
غمها چه بيدريغ فراموش ميشوند
گويي تمام دست وقلمها شكسته است
==============================
:biggrin: :biggrin: :biggrin:
با اجازه امضاتون رو برداشتم!!!!:blush:

Asalbanoo
06-01-2007, 09:10
تو از شهر غریب بی نشونی اومدی
تو با اسب سفید مهربونی اومدی
تو از دشت های دور وجاده های پر غبار
برای هم صدایی هم زبونی اومدی
تو از راه می رسی ،‌ پر از گرد و غبار
تمومه انتظار ، می اید همرات بهار
چه خوبه دیدنت ، چه خوبه موندنت
چه خوبه پک کنم ، غبار رو از تنت
غریب آشنا ، دوست دارم بیا
منو همرات ببر ، به شهر قصه ها

Faani
06-01-2007, 16:46
آن كيست اي خداي درين بزم خامشان
مارا همي كشد بسوي خود كشان كشان
اي آنكه مي كشي تو گريبان جان ما
از جمع سركشان بسوي جمع سر خوشان
بگرفته گوش ما و بشوريده هوش ما
ساقي با هشاني و آرام بي هشان

magmagf
06-01-2007, 19:17
نا له ای از جان
که ای گم شده
ای غریبهء آشنا
تا کی به انتظارم خواهی
و تا کی از ترس گرد پیری
چشمانم را از دیدن تکرار تصویرم
باز میداری
آه زمان
ای جریان سریع لحظه ها
فقط دمی مرا با یار تنها بگذار
تا در سرآغاز دیدارش
لحظه ای هرچند کوتاه
دل را
و سینه تبدار را
به تسکین نگاهش
و سر پردردم را
به گرمای سینه اش مهمان کنم.

amir.ara
07-01-2007, 02:24
میان باغ گل سرخ های و هو دارد
که بو کنید دهان مرا ، چه بو دارد!
به باغ ، خود همه مستند ، لیک نی چون گل
که هریکی به قدح خورد و او سبو دارد

magmagf
07-01-2007, 06:15
دنیای ما داره از نگاه تو جون میگیره
بوسه از حرم نفسهای دل ما میگیره
آسمون بی تو شبش ماه نداره
تو باشی تاریکی و سیاهی معنا نداره
من ستارم تو ماهمی
من شب تاریکم و تو چراغمی
آسمون من بهار من
منتظرم
منتظر طلوع تو
منتظر نگاه گرم و دل دریایی تو
تو بیا تا بهار بیاد
گل عشق تو سینمون به بار بیاد
تو بیا تا سبزه ها مهمون بلبا بشن
گلای محمدی بانوی چشمه ها بشن

soleares
07-01-2007, 09:09
نانم مده آبم مده آسایش و خوابم مده

ای تشنگی عشق تو صد همچو ما را خونبها

امروز مهمان توام مست و پریشان توام

پر شد همه شهر این خبر کامروز عیش است الصلا

amir.ara
07-01-2007, 09:19
اگر دمی بنوازد مرا نگار ، چه باشد؟
گر این درخت بخندد از آن بهار ، چه باشد؟
و گر به پیش من آید خیال یار که چونی؟
حیات نو بپذیرد تن نزار ، چه باشد؟
شکار خسته اویم به تیر غمزه جادو
گرم به مهر بخواند که ای شکار ، چه باشد؟
چو کاسه بر سر آبم ز بیقراری عشقش
اگر رسم به لب دوست کوزه وار چه باشد؟
کنار خاک ، ز اشکم ، چو لعل و گوهر پر شد
اگر به وصل گشاید دمی کنار چه باشد؟
بگفت: چیست شکایت؟ هزاربار گشادم
ز بحر ماهی جان را هزاربار چه باشد؟

soleares
07-01-2007, 09:25
دیدم سحر آن شاه را بر شاهراه هل اتی

در خواب غفلت بی​خبر زو بوالعلی و بوالعلا

زان می که در سر داشتم من ساغری برداشتم

در پیش او می​داشتم گفتم که ای شاه الصلا

amir.ara
07-01-2007, 09:31
اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد
نشاط و عیش به باغ بقا توانی کرد
اگر به ریاضت بر آوری غسلی
همه کدورت دل را صفا توانی کرد

soleares
07-01-2007, 09:34
در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجا

ابروی او گره نشد گر چه که دید صد خطا

چشم گشا و رو نگر جرم بیار و خو نگر

خوی چو آب جو نگر جمله طراوت و صفا

من ز سلام گرم او آب شدم ز شرم او

وز سخنان نرم او آب شوند سنگ​ها

amir.ara
07-01-2007, 09:42
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت

soleares
07-01-2007, 09:45
تو بدنامی عاشق را منه با خواری دونان

که هست اندر قفای او ز شاه عشق رایت​ها

چو دیگ از زر بود او را سیه رویی چه غم آرد

که از جانش همی​تابد به هر زخمی حکایت​ها

تو شادی کن ز شمس الدین تبریزی و از عشقش

که از عشقش صفا یابی و از لطفش حمایت​ها

amir.ara
07-01-2007, 09:49
اول به وفا می وصالم در داد
چون مست شدم جام جفا را سرداد
پرآب دو دیده و پر از آتش دل
خاک ره او شدم به بادم بر داد

soleares
07-01-2007, 09:51
امیر جان مرسی که این قدر فعالی [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دی بنواخت یار من بنده غم رسیده را
داد ز خویش چاشنی جان ستم چشیده را
هوش فزود هوش را حلقه نمود گوش را
جوش نمود نوش را نور فزود دیده را ...

amir.ara
07-01-2007, 09:55
خواهش می کنم . حالا هی الف بده!

از چرخ به هر گونه همی دار امید
وز گردش روزگار می لرز چو بید
گفتی که پس از سیاه رنگی نبود
پس موی سیاه من چرا گشت سفید