PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 [109] 110

t.s.m.t
08-01-2009, 22:50
مزن به بی کسی ام طعنه زانکه در ره عشق
به در دوست گریبان به غم هم آغوشم

صرّاف

ghazal_ak
08-01-2009, 23:08
مجمع خوبی و لطف است عذر چو مهش
لینکش مهر و وفا نیست خدا یا بدهش

Leyth
09-01-2009, 00:52
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان

مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان

تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده ی من شو و بر خور ز همه سیم تنان

کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان

ghazal_ak
09-01-2009, 16:56
نمی دانم چه افسونی گریبان گیر مجنون است
كه وحشی می كند چشمانش آهوان صحرا را
چه خواهد كرد با ما عشق پرسیدیم و خندیدی
فقط با پاسخت پیچیده‌تر كردی معما را

E_Safjou
09-01-2009, 18:19
آن خبیث ،از شیخ میلایید ژاژ
گژنگر باشد همیشه عقل کاژ

sise
09-01-2009, 22:39
ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد
وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد

چشم مست او که مژگان را به قتلم تیز کرد
خنجر زهرآب داده در کف قصاب داد

دوش بوی گل مرا از آشنایی یاد داد
جان گریبان پاره کرد وخویش را برباد داد

ترسم از پرده برون افتم چو گل کاین باد صبح
زان گلستانها که روزی با تو بودم یاد داد

دل تنگم
10-01-2009, 09:07
دلِ من زير پاي تو به جرم عاشقي له شد
ولي جرم ِ من اي ظالم سزايِ ديگري دارد

تو گفتي دوستت دارم، ببين، از من مشو دلگير
دروغ از تو شنيدن هم صفايِ ديگري دارد

خدايا! گر چه كفر است اين، ولي باور كن اين شب ها
دلم كافر شده، زيرا خداي ديگري دارد

fandak
10-01-2009, 15:59
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس


کجاست دير مغان و شراب ناب کجا





چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را


سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا





ز روی دوست دل دشمنان چه دريابد


چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا





چو کحل بينش ما خاک آستان شماست


کجا رويم بفرما از اين جناب کجا





مبين به سيب زنخدان که چاه در راه است


کجا همی‌روی ای دل بدين شتاب کجا





بشد که ياد خوشش باد روزگار وصال


خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا





قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست


قرار چيست صبوری کدام و خواب کجا

t.s.m.t
10-01-2009, 19:56
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ایها النّاس بیاید و گردش دوران را بنگرید
قدرت مطلقه ی خالق سبحان را نگرید

دل مبندید بر این قیل و قال و دستگاه چند روزه
با چشم عبرت آیید و عالم امکان را بنگرید

زرق و برقی که در این دنیا ی فانی میبینید
هنگام وزش باد بیایید و شمع شبستان را بنگرید

چون پلی شکسته است جهان بر روی آب
در آنجا منزل نکنید و فرزانه بنگرید

حسین منزوی زنجانی

ن

Leyth
11-01-2009, 00:16
دلق ملمع زنار راه است
صوفی نداند این رسم و این راه

magmagf
12-01-2009, 06:05
هرچه کردم نشوم از تو جدا بدتر شد
نرود از دل ما مهر و وفا، بدتر شد
مثلا خواستم این بار موقّر باشم
و به جای «تو» بگویم که: «شما» بدتر شد

دل تنگم
13-01-2009, 01:41
در بهار هم ديگر،‌قاصدك نمي رقصد
در هوا نمي ماند، نم نمك نمي رقصد

بر سكوت ماهي ها، يك نفر تلنگر زد
ماهي بلور اما، كم كمك نمي رقصد

kar1591
13-01-2009, 10:16
دیگر نه آرزوی نجیبی،نه اتنتظار
کابوس بی کسی،ته دل انزوا گرفت

t.s.m.t
13-01-2009, 17:52
تا نیفتد به دو چشم تو مرا چشم،دگر
چه خیال است مرا خواب به مژگان آید؟

sise
14-01-2009, 22:29
درخت بود و تو بودی و باد، سرگردان
میان دفتر باران، مداد سرگردان

تو را كشید و مرا آفتابگردانت
میان حوصله گیج باد سرگردان

همیشه اول هر قصه آن یكی كه نبود
نه باد بود و نه تا بامداد سرگردان

و آن یكی همه ی بود قصه بود و در او
هزار و یك شب و صد شهرزاد سرگردان

دل تنگم
15-01-2009, 01:48
نِي بزن مردِ شبان، شب پره ها بيدارند
و من ِ بي كَس و تنها كه خودت مي داني

من به نمناكي ِ چشمانِ خود عادت دارم
تو چرا خيس تر از مرحمتِ باراني؟

sise
16-01-2009, 01:21
یکی ز بند سر زلف او اسیر کمند
یکی ز کنج زنخدان او فتاده به چاه

یکی خراب لب لعل او نخورده شراب
یکی قتیل دم تیغ او نکرده گناه

یکی ز غمزه‌ی خونخواره‌اش تپیده به خون
یکی ز حسرت نظاره‌اش نشسته به راه

یکی ز جنبش مژگان او به چنگ اجل
یکی ز گردش چشمان او به حال تباه

یکی به خاک در او فشانده گوهر اشک
یکی به رهگذر او کشیده لشکر آه

ghazal_ak
16-01-2009, 01:49
هزار جان و دل نازنین مشتاقان

فدای لعل گهر بار خوشتر از قندت


چه خوش دمی، که نهادیم بوسه بر پایت


کدام دولت از این به، که پای بوسندت

sise
16-01-2009, 01:56
" ز" که حرف آخر امضا هست!

توی آخرین وداع
وقتی دورم از همه
چه صبورم ای خدا
دیگه وقت رفتنه ...
... تو رو دوست دارم
مثل حس دوبارهء تولدت
تو رو دوست دارم
وقتی میگذری همیشه از خودت
تو رو دوست دارم
مثل خواب خوب بچگی
بَغَلت میگیرم و میمیرم به سادگی ...

ghazal_ak
16-01-2009, 02:04
"زار" نه "هزار" :دی

======================
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد ؟

دوستی کی آخر آمد ؟ دوستاران را چه شد ؟

آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست ؟

خون چکید از شاخ گل ابر بهاران را چه شد ؟

دل تنگم
16-01-2009, 18:32
" ز" که حرف آخر امضا هست!

توی آخرین وداع
وقتی دورم از همه
چه صبورم ای خدا
دیگه وقت رفتنه ...
... تو رو دوست دارم
مثل حس دوبارهء تولدت
تو رو دوست دارم
وقتی میگذری همیشه از خودت
تو رو دوست دارم
مثل خواب خوب بچگی
بَغَلت میگیرم و میمیرم به سادگی ...


يك نفر آمد ، صدايم، كرد و رفت
در قفس بودم، رهايم، كرد و رفت

يك نفر آمد كه با چشمان خود
سوز و فرياد عذايم كرد و رفت

بي دليل از قلب من رنجيده بود
او مرا از خود، جدايم كرد و رفت

يك نفر آمد كه با سجاده اش
تا سحر تنها، دعايم، كرد و رفت

Leyth
17-01-2009, 03:47
تو مشت درشت روزگاری
از گردش قرنها پس افکند

ای مشت زمین بر آسمان شو
بر وی بنواز ضربتی چند

دل تنگم
17-01-2009, 04:05
دریغا، هم به تماشای مُردنِ من رازی ست

که بی دیده، هیچ توفانیش نخواهد گریست

magmagf
17-01-2009, 06:05
اگر چه نيستي و من هنوز پشت پنجره
به غصه خيره مي شوم به روز پشت پنجره

تو ابتداي رفتني به فصلهاي بعد از اين
و فکر هم نمي کني به سوز پشت پنجره

به چشمهاي من که شب تو را بهانه مي کند
و ياد مي کند ز نيمروز پشت پنجره

دل تنگم
17-01-2009, 15:36
هر پگاهان كه بر اين دامنه مي ‎روييدي
آفرين بود كه بر قدِّ تو افرا مي‎ كرد

حيف! در كوچه‎ ي آغوش ِ تو گُم مي كردم
آن چه را دل به‎ رهِ عشق ِ تو پيدا مي‎ كرد

t.s.m.t
18-01-2009, 13:39
دل ربودن از کف دل دادگان سهل است سهل
دل ربائی بین که دل از دست عاقل میبرد

صرّاف

دل تنگم
19-01-2009, 00:13
در کلامم نقشی از یک عشق جا مانده است
که دوچشمم بهر آن با اشک تاوان می دهد

نور عشق از عمق جانم برخاسته
که وجودش مرده را هم جان می دهد

MOHAMMAD2010
19-01-2009, 00:32
در این زمانه بی هیاهوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم، لحظه لحظه خود را
برای این همه ناباور خیال پرست

دل تنگم
19-01-2009, 04:11
تا واژه واژه حنجره آکنده از شب است
شعرم به لحظه های چراغان نمی رسد

یک سمت عشق، سمت دگر تشنگی، فراق
یعنی به هم رسیدن عریان نمی رسد

Leyth
19-01-2009, 06:07
دل تنگم ز روی یار مست است
ز روی آن شه دلدار مست است

دلم بی تاب از آن بوی مسیحاست
نشد روزی که دل رویم نیاراست

مکن ای دل! مکن با من چنین جنگ
مباش از روی هر یاری تو دلتنگ

بیا ساقی شبی با ما سحر کن
دل تنگم تو با می بی خبر کن

ز احوال دل تنگم مکن یاد
که دل از دست تو بر خاک افتاد

لگد کن این دل پر حسرت من
که دیگر دل نبندد او به دشمن


Leyth علیه الرحمه!

دل تنگم
19-01-2009, 21:57
نگاه بود، نگاهی شبيهِ درد دلی
نگاهِ مرثيه واری که عين ِ ماتم بود

در اين هوای غم آلوده، اين هوای کثيف
چه خوب بود اگر وقتِ زندگی کم بود

چه خوب بود اگر روی اين زمين ِ بزرگ
به قدر ِ باغچه ای، جا، برای ما هم بود

t.s.m.t
21-01-2009, 00:14
دلم به پاکی دامان غنچه می لرزد
که بلبلان همه مستند و باغبان تنها

دل تنگم
21-01-2009, 01:01
از كفر ِ من تا دين ِ تو راهي به جز ترديد نيست
دل خوش به فانوسم نكن! اين جا مگر خورشيد نيست

با حس ِ ويراني بيا، تا بشكند ديوار ِ من
چيزي نگفتن بهتر از تكرار ِ طوطي وار ِ من

Leyth
21-01-2009, 02:19
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش

دل تنگم
21-01-2009, 02:31
شام هاي تيره را با چشم ِتو
روشن هم چون ماه و اختر مي کنم

با من از رفتن مگو، اي مهربان
رفتنت را روز ِ محشر مي کنم

اي بهانه هاي من در بي کَسي
با تو تنهايي رو پر پر مي کنم

Leyth
21-01-2009, 04:33
من به کدام دلخوشی می خورم و طرب کنم
کز پس و پیش ِ خاطرم لشگر غم کشیده صف

چند به ناز پرورم مهر بتان سنگدل
یاد پدر نمی کنند این پسران نا خلف

t.s.m.t
21-01-2009, 11:11
فی-فنا دارینده هر کیم بولماز اولورسا نجات
فیکری فاسد دیر کیم،عؤمرونو قیلدی هبا

عمادالدین نسیمی

دل تنگم
21-01-2009, 13:59
از كج سليقگي است نشستن كنار رود
تا مي توان نشست لبِ چشم هاي تو

من لا ابالي ام، ز چه رو هم سخن شوم،
با مردمانِ با ادبِ چشم هاي تو؟

Leyth
21-01-2009, 15:31
.... ولی چه زود گذشتند لحظه های قشنگ
و روزهای پر از بوی خوب سوسن و یاس

.آن نگاه که سرشار مهربانی بود
چقدر ساده چنین گشت خالی از احساس

دل تنگم
21-01-2009, 15:49
سَر ِ آن ندارد امشب که بَرآید آفتابی؟
تو خود آفتابِ خود باش و طلسم ِ کار بشکن

بسُرای تا که هستی که سُرودن است بودن
به ترنُّمی دژ ِ وحشتِ این دیار بشکن

Leyth
21-01-2009, 16:58
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری

ghazal_ak
22-01-2009, 22:04
یغمای عقل و دین را بیرون خرام سر مست
در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان

t.s.m.t
22-01-2009, 22:42
نوره نور اول نارینه نار اول یئتر
ادمه اولدور سزاوار اول یئتر

نسیمی

Leyth
22-01-2009, 23:04
رسم عاشق کشی و شیوه ی شهر آشوبی
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود

جان عشاق سپند رخ خود می دانست
و آتش چهره بدین کار ب افروخته بود

کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل
در رهش مشعلی از چهره بر افوخته بود

t.s.m.t
23-01-2009, 13:12
دیری کن دیندیره نی اولمادی ایللر بویوجا
ائله کی حقه قو ووشدو آدی هر آی گلیری

مجید صباغ ایرانی

(تا زنده بود نامی از او حتی یکبار هم به زبان ها نیامد
وقتی مرد هر ماه اسم او جاری بر زبان هاست)

ی

Leyth
23-01-2009, 13:50
یارب بگیرش ار چه دل چون کبوترم
افکند و کشت و حرمت صید حرم نداشت

t.s.m.t
24-01-2009, 00:31
تزویر ایله بیر عدّه چاتار کامه،غم ائتمه
خوش کامه چاتا چاتمایا ناکام دا قالماز

مجید صبّاغ ایرانی

(بعضی با تزویر به کام خود میرسند ،غم مخور
اگر به کام خوش رسد یا نرسد،ناکام نیز نخواهد ماند)

Leyth
24-01-2009, 00:55
زاد ِ راه ِ حرم وصل نداریم مگر

به گدایی ز در ِ میکده زادی طلبیم

t.s.m.t
24-01-2009, 02:28
من ازلدن عشقیله پیر اولموشام
گاه ایکی اونونلا گاه بیر اولموشام
احسن صورتده تخمیر اولموشام
قادرم هر امره تقدیر اولموشام

عمادالدین نسیمی

دل تنگم
24-01-2009, 03:06
من که شاعر شدم تا دو چشمم
خیس ِ اندوهِ انسان ببارد

شانه ای کو... که غم را بفهمد
تا دلم چند دامان ببارد

چترها داغدار ِ گناهند
کاش یک ریز باران ببارد

Leyth
24-01-2009, 15:26
در میخانه ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود
گرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیم

من از چشم تو ای ساقی خراب افتاده ام لیکن
بلایی کز حبیب آمد هزارش مرحبا گفتیم

t.s.m.t
24-01-2009, 16:34
من ملک جهان،جهان منم من
من حقّه مکان،مکان منم من

من عرشیله فرش و کاف و نونم
من شرح و بیان،بیان منم من

عمادالدین نسیمی

Leyth
24-01-2009, 16:56
نکته ها رفت و شکایت کس نکرد
جانب حرمت فرو نگذاشتیم

دل تنگم
24-01-2009, 22:19
مثل همین تفاله ی برفِ پیاده رو
دارم تمام می شوم، امّا بدون تو

مثل همین سپیدِ لگدکوب، در سرم
می پیچد آی، آیِ هزاران پیاده رو

Doyenfery
24-01-2009, 22:40
و آنگاه خاموش می ماند یا آه می زد .
با جرعه و جام های پیاپی
من سایه ام را چون خود مست کرده ام ;
همراه آن لحظه های گریزان
از کوچه پس کوچه ها باز گشتم
با سایه خسته و مستم ، افتان و خیزان .

<<مهدی اخوان ثالث >>

دل تنگم
24-01-2009, 23:47
نوشت مرد که منظور ِ آفرینش بود
و زن که وصله ی ناجور ِ آفرینش بود

گره گشود همیشه، ز روح ِ درهم ِ مَرد
اگر چه خود گرهِ کور ِ آفرینش بود

t.s.m.t
24-01-2009, 23:58
دونیاده ییغیشسا جنّ و انسان
بو یوادا دا قویسالار بوتون جان

بیر آیه سینی گئتیرمک اولماز
بیر جمله سینی یئتیرمک اولماز

مجید صبّاغ ایرانی

(اگر کل جن و انسان جمع شوند
در این راه جان خود را بگذارند

آیه ای از آن نتوانند آورد
جمله ای از آن را نتوان ساخت)

دل تنگم
25-01-2009, 03:53
ز هجر ِ قاصدک های خیالش
دمادم بی قراری دارد امشب

به توصیفش همین یک جمله کافی ست
که شیدا انتظاری دارد امشب

Leyth
25-01-2009, 06:08
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت یکسر به حوض کوثر اندازیم

دل تنگم
25-01-2009, 12:41
من شــــــروع ِ دردِ پنهـــــانِ خـــــودم
من خـــــودم هم خطِّ پــــايان مـــی شوم

مثـــل ِ پيــــله ی پوکِ پوکـــــم پوکِ پوک
از درونِ خويش داغــــــــان مــــی شوم

Leyth
25-01-2009, 19:57
ما بیغمان مست دل از دست داده ایم
همراز عشق و همنفس جام باده ایم

دل تنگم
25-01-2009, 21:43
می خواست از او بگذرم، امّا به او گفتم
يک روز اگر شد از نگاهش بگذرم... باشد

می خواست از من پس بگيرد نامه هايش را
اصرار کردم لااقل انگشترم باشد!!!

t.s.m.t
26-01-2009, 00:00
دیوانه لرین زنجیری بوینوندان آچاردیم
عشق اهلیله مجنون اولانی عنوان ائدردیم

مجید صبّاغ ایرانی

دل تنگم
26-01-2009, 01:59
می گفت شعری هم نگو، ديگر نمی خواهم
حرفی، حديثی، بعد از اين پشتِ سرم باشد

يک روز آمد چشم هايم را به من پس داد
تا آتشی رویِ تن ِ خاکسترم باشد...

Leyth
26-01-2009, 03:49
در بیابان فنا گم شدم آخر تا چند
ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم

حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز
حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم

دل تنگم
27-01-2009, 00:55
من و هميشه ي فصلي كه سرد مي گذرد،
من و هميشه ي اشكي كه گرم مي ريزم

به نام روشن ِ فانوس هاي چشم به راه،
مباد با شبح ِ سايه ها بياميزم

اگر چه مبهم و بي آفتاب مي گذرم،
اگر چه چلچله اي در نگاهِ پاييزم

DreaMaryam
27-01-2009, 01:12
من و هميشه ي فصلي كه سرد مي گذرد،
من و هميشه ي اشكي كه گرم مي ريزم

به نام روشن ِ فانوس هاي چشم به راه،
مباد با شبح ِ سايه ها بياميزم

اگر چه مبهم و بي آفتاب مي گذرم،
اگر چه چلچله اي در نگاهِ پاييزم



مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها

دل تنگم
27-01-2009, 01:33
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز

کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

DreaMaryam
27-01-2009, 01:45
دیدن روی ترا دیده ی جان بین باید

دین کجا مرتبه ی چشم جهان بین منست

دل تنگم
27-01-2009, 03:11
تا که هر فصلت نصيب من شود
روزگار غصه را سر مي کنم

شام هاي تيره را با چشم تو
روشن همچون ماه و اختر مي کنم

Leyth
27-01-2009, 05:24
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این بیت خراب آبادم

DreaMaryam
27-01-2009, 13:05
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی درافتی به پایش چو مور

aftabkhanom
27-01-2009, 17:24
روم به خواب كه شايد تو را به خواب ببينم
كجاست خواب مگر خواب را به خواب ببينم

دل تنگم
27-01-2009, 18:40
من دست هايم لحظه لحظه سرد خواهد شد
مي خواهم امشب دست ها انگشت هاي تو...

با چتر يادت با قدم هايي كه از من نيست
امشب تماما شعر مي خوانم براي تو

DreaMaryam
27-01-2009, 20:53
وه چه شیرینست
از تو بگسستن و با غیر تو پیوستن
در بروی غم دل بستن
که بهشت اینجاست
بخدا سایه ی ابر و لب کشت اینجاست

دل تنگم
27-01-2009, 23:58
تو از شکوفه پُری، از بهار لبریزی
تو سرو ِ سبز تنی با خزان نمی ریزی

تو آفتابِ بلندی، ز عشق سر شاری
و در حوالی ِ این شب، ستاره می ریزی

DreaMaryam
28-01-2009, 00:30
یار مرا، غار مرا، عشق جگرخوار مرا
یار تویی، غار تویی، خواجه نگه دار مرا

دل تنگم
28-01-2009, 00:57
احساس ِ پوچي مي کني، حتما تو هم همراهِ من
محصولِ عمري زحمتت وقتي ببيني سوخته

هر روز بايد بشنوي از جمع ِ اين دل مُردگان
يا عاشقي کم مي شود يا همنشيني سوخته

Leyth
28-01-2009, 05:58
همه مفتون اعنقاد خودیم
با غرور و تعصب و اصرار

نیست این اعتقاد ها اغلب
جز خیال و توهم و پندار

aftabkhanom
28-01-2009, 09:28
روزگاري يك تبسم يك نگاه
بهتر از گرماي صد آغوش بود
اين زمان بر هر كه دل بستم وليك
آتش آغوش او خاموش بود

DreaMaryam
28-01-2009, 13:05
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت بی صدای من پرنده پر نمی زند

t.s.m.t
28-01-2009, 16:01
دولانیب عالمی لقمان کیمی معنا گزیرم
چون کی معنالی گئچن گونلریمین حرمتی وار

نسیمی

Leyth
28-01-2009, 21:31
روز اول رفت دینم در سر زلفین تو
تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز

از خطا گفتم شبی زلف تو را مشک ختن
میزند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز

پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب
میرود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز

t.s.m.t
28-01-2009, 22:14
زبان مار جای خار دارد زیر پیراهن
نهان در زیر لب هر کس که راز گفتنی دارد

صائب تبریزی

دل تنگم
28-01-2009, 22:33
دلي كه ”شب‌شدنش“ را نمي‌شود برداشت
سپرده گوش ِ چپش را به صحبتِ خنجر

دلي شبيهِ كبوتر سپيد -ها- مردم
به آن طرف‌تر از اين شعر مي‌شود پَرپَر

DreaMaryam
28-01-2009, 23:04
روز اول پیش خود گفتم
دیگرش هرگز نخواهم دید
روز دوم باز می گفتم
لیک با اندوه و با تردید

Doyenfery
28-01-2009, 23:32
در نی راه عمرم و یاران نیمه راه
چون دزد ِ کام دیده پراکنده از برم
غم ناک و بی امید و کم آمیز و دیر جوش
در انتظار ضربات یاران دیگرم

MOHAMMAD2010
28-01-2009, 23:44
من از شهر تو چون نالان مي گذرم
تنها سايه من باشد همسفرم
اين عشق تو مرا بنگر تا كجا كشانده
دست از دلم بدار كه دگر طاقتم نمانده

Payan
29-01-2009, 00:01
هر دل سوزان هزاران راه دارد سوی تو
این همه ره را تو پایانی، ندانم کیستی

دل تنگم
29-01-2009, 00:05
یکی با فرق زخمی توی محراب
یکی غرق به خون لب تشنه ی آب

یکی پاهاشو رو مین جا گذاشته
یکی پاشیده خونش روی مهتاب

DreaMaryam
29-01-2009, 00:09
نغمه هایی را که ما هرگز نمی خوانیم
نغمه هایی را که ما با خشم
در سکوت سینه می رانیم
زیر لب با شوق می خوانند


شرمنده این دیر پست شد/ نادیده بگیرید

DreaMaryam
29-01-2009, 00:12
برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
آفتاب دیدگانم سرد می شد

Payan
29-01-2009, 00:12
در غم ما روزها بیگاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو رو باک نیست
تو بمان ای آن که جز تو پاک نیست


سلام بر دوستان
خصوصا دل تنگم عزیز

دل تنگم
29-01-2009, 00:16
سلام بر دوستان
خصوصا دل تنگم عزیز

سلام دوست گرامی
شرمنده می کنید


تيرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند زمن آدمها
سايه ای از سر ديوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
فکر تاريکی و اين ويرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی

DreaMaryam
29-01-2009, 00:25
یادم آمد که چو طفلی شیطان
مادر خسته ی خود را آزرد
دیو شب از دل تاریکی ها
بی خبر آمد و طفلک را برد
:41:

Payan
29-01-2009, 00:27
در خاک بیلقان برسیدم به زاهدی
گفتم مرا به تربیت از جهل پا کن
گفتا برو چو خاک تحمل کن ای فقیه
یا هر چه خوانده‌ای همه در زیر خاک کن


شب همه دوستان خوش

sise
29-01-2009, 00:28
از واقعه ای تو را خبر خواهم كرد
وان را به دو حرف مختصر خواهم كرد

با عشق تو در خاك نهان خواهم شد
با مهر تو سر ز خاك بر خواهم كرد

دل تنگم
29-01-2009, 00:31
دنیا رو بـا همـه ی خوب و بــدش
با همــــــه زنـدونیـــای ابــدش

پشت سـر گذاشتن و رها شــدن
رفتن و سـَری تــوی سـَرها شــدن

DreaMaryam
29-01-2009, 00:34
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

دل تنگم
29-01-2009, 00:37
درون سینه ام دردی ست خونبار
که هم چون گریه می گیرد گلویم

غمی آشفته، دردی گریه آلود
نمی دانم، چه می خواهم بگویم

t.s.m.t
29-01-2009, 00:51
میتواند قدمی چید گل از نشتر خار
که زهر آبله اش دیده ی بینایی هست

صائب تبریزی

دل تنگم
29-01-2009, 01:25
تشویش وقت پیر مُغان می‌دهند باز
این سالکان نگر که چه با پیر می‌کنند

صد ملک دل به نیم نظر می‌توان خرید
خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند

قومی به جِد و جهد نهادند وصل ِ دوست
قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند

فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دَهر
کاین کارخانه‌ای ست که تغییر می‌کنند

مِی خور که شیخ و حافظ و مُفتی و مُحتَسَب
چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند

DreaMaryam
29-01-2009, 01:28
در ره خود بس گل پژمرده را دیدم
چشمهاشان چشمه ی خشک کویر غم
تشنه ی یک قطره ی شبنم
من به آنها سخت خندیدم

دل تنگم
29-01-2009, 01:37
مي خواستم که سِقط کنم هر چه شعر را
نوزاد های زنده بدنيا نياورم

امّا نشد عفونت اين چند ساله را
در خود فرو بريزم و بالا نياورم

DreaMaryam
30-01-2009, 01:50
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

دل تنگم
30-01-2009, 02:53
من و هميشه فصلي كه سرد مي گذرد
من و هميشه اشكي كه گرم مي ريزم

به نام ِ روشن ِ فانوس هاي چشم به راه
مباد با شبح ِ سايه ها بياميزم

اگر چه مبهم و بي آفتاب مي گذرم
اگر چه چلچله اي در نگاه پاييزم...

Leyth
30-01-2009, 06:39
مرا امید وصال تو زنده می دارد
وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک

رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات
بود صبور دل اندر فراق تو؟ حاشاک

نفس نفس اگر از باد نشنوم بویت
زمان زمان چوگل از غم کنم گریبان چاک

asman616
30-01-2009, 22:01
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت یاراب
از مادر گیتی به چه طالع زادم

t.s.m.t
31-01-2009, 02:19
من روزی-ازل ده سئومیشم بیر شاهی
آللاه دئیر اونا علی آللاهی
هر کیم اونا آللاه دئسه،کافردیر
شککاک دیر اول نباتی تک واللاهی

حکیم نباتی

معنی:(من روز ازل عاشق یک شاه شده ام
الله خود ،او را علی اللهی خواند
هر که او را خدا داند کافر است
به خدا قسم که او نیز همچون نباتی شکّاک است )

به خاطر پیچیده بودن شعر مجبور شدم تفسیر آن را نیز بیاورم.

تفسیر:(نباتی عشق خود و هر عاشق اهل بیت را به آنان ازلی میداند
علی اللهی ها ،حضرت علی را خدا میخوانند از این رو برای خدا شریک قائلند و کافرند
خداوند خود نیز در معرفت علی(ع) او را فراتر از انسان میداند
اما هر که او را خدا خواند کافر است
در این که علی اللاهی ها همچون نباتی در این موضوع شک دارند،شکّی نیست.
نه این که نباتی نیز علی(ع) را خدا می داند بلکه در درک عظمت علی(ع) درمانده شده است و از این رو در شعر به این اندازه اغراق کرده است.و البته کوته نظران به خاطر عدم درک این شعر، او را علی اللهی خوانده اند که باعث تأسف است.)

ی

دل تنگم
31-01-2009, 22:33
یک لحظه بی اشاره و یک لحظه بی سخن
با هم گریستیم

یک لحظه در کنار هم و بی خبر ز هم
ماندیم و زیستیم

DreaMaryam
31-01-2009, 22:57
می شتابند از پی هم بی شکیب
روزها و هفته ها و ماهها
چشم تو در انتظار نامه ای
خیره می ماند بچشم راه ها

MOHAMMAD2010
31-01-2009, 23:10
ای گل تازه که بویی ز وفا نیست ترا
خبر از سرزنش خار جفا نیست ترا
ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست ترا
با اسیرغم خود رحم چرا نیست ترا

دل تنگم
31-01-2009, 23:23
ای کولی ِ کبود نگاهِ ستاره چشم
ای با غم ِ غریبی ِ من آشنا هنوز

ای نغمه ی ساز ِ عشق که با پنجه ی امید
بر می کشی ز چنگِ دلم ناله ها هنوز

sise
03-02-2009, 14:09
زمانه قرعه نو می زند به نام شما
خوشا شما که جهان می رود به کام شما

درین هوا چه نفسها پر آتشست و خوشست
که بوی عود دل ماست در مشام شما

تنور سینه سوزان ما به یاد آرید
کز آتش دل ما پخته گشت خام شما

فروغ گوهری از گنجخانه شب ماست
چراغ صبح که بر می دمد زبام شما

amir 69
03-02-2009, 14:36
اگه با بودن من غم تو دلت جون می گیره
می میرم که تا ابد قلب تو آروم بگیره


اگه با موندن من باغ تو ویرونه می شه
میرم اما می دونم دل بی تو دیوونه می شه

فک نکن که بی کسم خدا به دادم می رسه
کوه به کوه نمی رسه آدم به آدم می رسه

مرهمی از شب چشمات واسه دردم نداری
خورشیدی اما خبر از تنه سردم نداری

دل تنگم
03-02-2009, 19:59
يک عمر در اين آينه از شکل ِ مسيحا
پرسيدم و ديدم به جواب تو رسيدم

تو سهم ِ سرآسيمه‏ ترين مستِ خودت باش
من هم که به يک نيمه ‏ي خواب تو رسيدم

پاداش ِ مرا حالتِ شايسته ‏تري نيست؟
چون هيچ ‏ثوابان به عذابِ تو رسيدم

پرميوه ‏ترين فصل ِ پريشان‏ شدني تو
تابيدي و با رنگ و لعابِ تو رسيدم...

بوسيدمت و در بغل آرام گرفتم
خنديدي و گفتي به حسابِ تو رسيدم

sise
03-02-2009, 22:53
من ندیدم سخنی خوشتر از افسانه تو
عاقلان بیهده خندند بدیوانه تو

نقد جان گرچه بود قیمت پیمانه تو
آه از آندل که نشد مست ز میخانه تو

کاش دائم دل ما از تو بلرزد ای عشق
آندلی کز تو نلرزد بچه ارزد ای عشق

دل تنگم
03-02-2009, 23:11
قد می کشد از بین ِ بیداری و خوابم
تصویر ِ نعشی، شکل ِ من در جادّه ای سرد

چیزی به پایانِ دلم باقی نمانده
پایانِ تلخ ِ عابری تنها و ولگرد

یک عمر داغ ِ عاشقی مان کُشت، امّا
می سوزد عشق از حسرتِ تکرار ِ یک درد

sise
03-02-2009, 23:25
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار
طالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد

t.s.m.t
03-02-2009, 23:51
دیوانه کؤنول بسدی،فغان ایلمه چوخ
راز ِ دلیمی خلقه عیان ایلمه چوخ
خاموش اوتور فیض ازل تاپ ئوزونو
ابنای زمانه همزبان ایلمه چوخ

həkim nəbati

دل تنگم
04-02-2009, 00:27
خونِ من در پنجه هایم پیر شد، تبخیر شد
تا خداوندانه از مَرمَر تراشیدم ترا

آسمان، کوچک شد و اُفتاد پایین و شکست
آسمان، اندوهِ من می شد، که باریدم ترا

sise
04-02-2009, 19:20
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم

شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطرگردان را شکر در مجمر اندازیم

چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم

Mahdi Hero
04-02-2009, 22:16
می روم با خاطری از یاد تو لبریز
چشمهایم غرق بارانند
دستهایم قدر دستت را
از همینجا خوب می دانند

sepand_salehi
04-02-2009, 23:56
دوباره کنار آب زیر ستاره هاییم
خوشحال از اینکه تو بهترین سه ماه سالییم

تنها مشکل اینه که تحت فشار خوابیم
همه چی عالیه ولی اکه بزاره پاییز

دل تنگم
05-02-2009, 02:15
ز گــردِ راه فــرود آی، غبار را بشكــن
ملالِ سينه ببـر، انتظار را بشكــن

صفاي صحبت خود را ز من دريغ مـدار
تو جاودانه بهاري، بهار را بشكن

بيا كه بين مــن و تــو، فراق حائل شــد
به اقتــدار محبت حصار را بشكــن

كنون كه خار غمت نيش مي زند بر دل
بيا به باغ دل آزار، خار را بشكن

شبِ فــراقِ تو خــواب سپيــده مي بينـد
چــو آفتاب بيا، شام ِ تــار را بشكــــن

Leyth
05-02-2009, 10:32
نخست موعظه ی پیر می فروش این است
که از معاشر نا جنس احتراز کنید

هر آنکسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید

sise
05-02-2009, 11:28
دریا ، - صبور و سنگین –
می خواند و می نوشت :
« ... من خواب نیستم !
خاموش اگر نشستم ،
مرداب نیستم !
روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم ؛
روشن شود که آتشم و آب نیستم ! »

دل تنگم
05-02-2009, 12:48
مى خريدي اگر دل ما را
اى توانگر،ثواب مى كردى

عمر من با شتاب مى گذرد
كاش يعنى شتاب مى كردى

كاش در شام تار من اى‌ ماه
جلوه چون آفتاب مى‌كردى

اى كه از نيمه راه برگشتى
بى سبب انقلاب مى‌كردى

در ره عشق آرزو مهران
ترك آرام و خواب مى كردي

amir 69
05-02-2009, 14:12
يك فرصت چشم‌هاي شما سهم من شد
يا بهشت شگفت خدا سهم من شد؟


من كه تاريك تاريك تاريك بودم
اين همه روشني از كجا سهم من شد؟


دور افتاده بودم از آن آبي محض
ناگهان اين دو بال رها سهم من شد


در دلم شور دريا و باران در آميخت
رنگ لبخندهاي تو تا سهم من شد


گفته بودم از اول كه طاقت ندارم
داغت اي عشق آخر چرا سهم من شد؟

Leyth
05-02-2009, 21:59
دو مشت خاک و کمی ابر و باد قسمت من
زن و بهشت، کران تا کران، به نام شما.

دوبال کوچک من، پیشکش، مبارکتان
کمی عروج کنید، آسمان به نام شما

دل تنگم
05-02-2009, 23:14
از كفر ِ من تا دين ِ تو راهي به جز ترديد نيست
دل خوش به فانوسم نكن! اين جا مگر خورشيد نيست؟

با حس ويراني بيا تا بشكند ديوار من
چيزي نگفتن بهتر از تكرار طوطي وار ِ من

بي جستجو ايمان ما از جنس ِ عادت مي شود
حتي عبادت بي عمل وَهم ِ سعادت مي شود

Mahdi Hero
06-02-2009, 01:50
در پي زمزمه عشق ....
كجا خواهم يافت؟

دست افسونگر تقدير مبادا سر جنگي دارد...

دل تنگم
06-02-2009, 02:03
در گیر و دار ِ گریه و سنگینی ِ لحَد
لبخند می زنم به تو، در جلدِ یک جسد

تصویر ِ محو ِ چشم ِ تو ! سهم من است از
تعقیب لحظه لحظه ی این فیلم مستند

Mahdi Hero
06-02-2009, 03:00
تا شمع تو افرخت پروانه شدم
با صبر ز دیدن تو بیگانه شدم
در روی تو بیقرار شد مردم چشم
یعنی که پری دیدم و دیوانه شدم

دل تنگم
06-02-2009, 03:20
ميانِ دشتِ آرزو به انتظار مانده است
نگاهِ سردِ شاخه اي که بي بهار مانده است

و پا نمي نهد کسي به کلبه‌يِ صداقتم
دلم غريب و بي نشان در اين ديار مانده است

Leyth
06-02-2009, 17:48
تو ساکت و غریب شبیه فرشته ها
من بی تکان و یخ زده چون آدم آهنی

این سو خیال دست من دست های تو
آن سو برادران مسلمان نا تنی...

Masоud
06-02-2009, 17:52
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد ؟
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد ؟

Leyth
06-02-2009, 18:52
درویش دوره گردم و در کوچه های شهر
با یاد گریه های تو گیتار می زنم

تو پشت میله های اتاقت اسیر و من
شبها برای بی کسی ام زار می زنم...

دل تنگم
06-02-2009, 23:37
مردي كنار ِ پنجره تنها نشسته است
مردي كه بخش ِ اعظم قلبش شكسته است

مردي كه روح ِ زخمي او درد مي كند
مردي كه تار و پودِ وي از هم گسسته است

چيزي درونِ سينه ی او مي خورد تَرَک
سنگي ميانِ تُنگِ بلورش نشسته است

ghazal_ak
07-02-2009, 14:38
تب بیش از این كه هست میسر نمی شود
عاشق،جهنمی است و كیفر نمی شود
شیرازه بندها همه در باد می دوند
در چالشی عقیم كه دفتر نمی شود

دل تنگم
07-02-2009, 20:34
دنيا به روي سينه ی من دست رد گذاشت
برهرچه آرزو به دلم بود سد گذاشت

مادر دو سيب چيد به من داد و گفت: عشق
اين را به پاي هر كه فرا مي رسد گذاشت

Masоud
07-02-2009, 21:43
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب
در میخانه بسته اند دگر
افتتح یا مفتح الابواب

دل تنگم
07-02-2009, 22:19
با عشق آن سوي خطر جايي براي ترس نيست
در انتهاي موعظه ديگر مجال درس نيست

كافر اگر عاشق شود، بي پرده مؤمن مي شود
چيزي شبيه معجزه با عشق ممكن مي شود!

amir 69
07-02-2009, 22:32
دلتنگ دلتنگم
و راه فراری نیست از این دلتنگی
بار زندگی بر دوشم سنگین
و آوای نا امیدیم بلند
پنجره ای گشوده نیست به باغ مهتاب
اینجا تاریک تاریک است
شمع امیدم از اشکهایم خیس
و به هیچ حیله ای دیگر روشن نمی گردد
اینجا تاریک تاریک است

Leyth
07-02-2009, 22:35
تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت

وگر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
برافشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت

دل تنگم
07-02-2009, 22:41
ترس می بُرد مرا سمتِ خودش، داد زدم
ای خدا! دادرسی پشتِ سرم می آید

باز گشتم که ببینم که مرا می پاید؟
یا فقط همنفسی پشت سرم می آید

amir 69
07-02-2009, 23:01
در ذهن نيافرينمت مي ميرم

از شاخه اگر نچينمت مي ميريم

اي عادت چشم هاي بي حوصله ام

يك روز اگر نبينمت مي ميرم

MOHAMMAD2010
07-02-2009, 23:01
من از خودم چرا بگم باید از اون چشا بگم
خیره تو چشم مست تو دست می دم به دست تو
دل از زمونه می کنم حرف دلم رو می زنم
چه حالتی داره چشات نرگس بیماره چشات
چشم تو خوابم می کنه مست و خرابم می کنه
وقتی نشستی رو به من از عاشقی بگو به من
بزار چشات دل ببره اینطوری باشه بهتره

دل تنگم
08-02-2009, 00:14
هفت فرشته در يمين، هفت فرشته در يسار
پيش رو علي و جبرئيل؛ پشت سر سه طفل بيقرار

هفت صف فرشته سوگوار، ضجه مي زنند عشق را ...
مي برند روي دست خويش، آيه كبود و داغدار،

آيه كدام سوره است، روي دست اين فرشتگان،
اين بزرگ آسمان و عرش، اين غريب و راه در ديار،

باورم نمي شود خدا، پاره تن محمد است؟!!!
اين كه روي دوش مي برند،‌ اين فرشتگان سوگوار؛

آسمان تكيده مي شود، خاك غرق گريه مي شود،
باد شرحه شرحه مي شود، بغض كرده است ذوالفقار

شعله شعله اشك و آه، خون مي دود ز چشم ها برون،
هفت فرشنه در يمين، هفت فرشته در يسار ...

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:15
هر آنكه جانب اهل وفا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حديث دوست نگويم مگر به حضرت دوست
كه آشنا سخن آشنا نگه دارد
دلا معاش چنان كن كه گر بلغزد پاي
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد....

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:15
در جان عاشق من ميل جدا شدن نيست
خو كرده قفس را ميل رها شدن نيست...

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:16
تار و پود هستي را سوختيم و خرسنديم
رند عاقبت سوزي همچو ما كجا بيني

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:17
يار دستمبو به دستم داد و دستم بو گرفت
ني ز دستمبو كه دستم بو ز دست او گرفت

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:17
یاد شما
در شب ذهن من
می درخشد
مثل مهتاب
و مثل مرغکی بیتاب
از حق می خواند
تا صبح از راه
بیاید
و کوچه ها را بیاراید!

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:18
دل گرمي و دم سردي ما بود كه گاهي
مرداد مه و گاه دي اش نام نهادند

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:18
دلا غافل ز سبحاني چه حاصل؟
مطيع نفس شيطاني چه حاصل؟
بود قدر تو افزون از ملائك
تو قدر خود نمي داني چه حاصل؟

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:19
لذت دلتنگی باد بر آن غنچه حرام
که به امداد صبا میل شکفتن دارد

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:20
من طاقت هجران تو مهپاره ندارم
جز اینکه بمیرم به برت چاره ندارم

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:21
من از روييدن خار سر ديوار دانستم
كه ناكس كس نمي گردد بدين بالانشيني ها

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:21
اینجا
ابرهای خاکستری
بر آسمان دلم
هزاران نقش بسته اند
بی تو تنها
نقشی از بودن را در نبودنت
تکرار می کند

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:22
ديريست كه دلدار پيامي نفرستاد
ننوشت سلامي و كلامي نفرستاد

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:23
دردم از یارست و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:23
می انگاشتم که مرا
سپیده دمی بیدار خواهد کرد
کنون اما
بیداری صبح
به دستان من و توست
و سحرگاهان
تو خواهی گفت: اینت حاصل عمر
که بیگانه به هر جای از این خاک...

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:24
یاد یاران قدیمم نرود از دل تنگ
چون هوای چمن از یاد اسیران قفس

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:24
ساقي اي كاش قاسدكي بودم
تا كه ارمغاني بودم

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:25
سمن بويان غبار غم چو بنشينند، بنشانند
پري رويان قرار از دل چو بستيزند، بستانند
به فتراك جفا دلها چو بربندند، بر بندند
به اوج عنبرين جانها چو بگشايند، بفشانند

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:26
دوش از بی مهری آن ماه سیما سوختم
با کمال تشنه کامی پیش دریا سوختم

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:26
مكن كاري كه بر پا سنگت آيو
جهان با اين فراخي تنگت آيو
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند
تو رت از نامه خواندن ننگت آيو

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:27
وصالم هست، اما زهره بوس و کناری نیست
گلم در خوابگاه و خار در پیراهن است امشب

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:27
بس که بی رنگم چو آب از هر چه می بینم رنگ می گیرم
بی صدایم همچو کوه از هر ندا آهنگ می گیرم...
... خار پر، خورشید سوزان، خستگی، شنزار بی پایان
پای اگر فراتر می نهم فرسنگ می گیرم

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:28
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:29
تا دست بر اتفاق بر هم نزنيم
پايي ز نشاط بر سر غم نزنيم
خيزيم و دمي زنيم پيش از دم صبح
كاين صبح بسي دمد كه ما دم نزنيم

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:29
من آن ابرم كه مي خواهد ببارد
دل تنگم هواي گريه دارد
دل تنگم غريب اين در و دشت
نمي داند كجا سر مي گذارد

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:30
مشکل عشق بفکرت نشود طی، ورنه
رخنه در سنگ کند ناخن اندیشه ما

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:30
الهی باشی و بسیار باشی
بشرط آنکه با ما یار باشی

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:31
دست طمع چو پیش کسان می کنی دراز
پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:32
اگر این کهکشان از هم نمی پاشد؛
وگر این آسمان در هم نمی ریزد؛
بیا تا ما فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
به شادی: "گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم!"

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:32
از خون دل نوشتم نزديك دوست نامه
اني رايت دهرا من هجرك القيامه

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:33
هم ز دل دزدید صبر و هم دل دیوانه را
دزد ما با خانه می دزدد متاع خانه را

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:34
آمدم از ره به رویم در چو کس نگشود رفتم
گرم پیکر آمدم، افسرده تار و پود رفتم
جای آسودن چون نبود رهروان، رنج سفر به
آمدم از ره، نشسته رو، غبار آلود رفتم...
... بی نشان از زین ره نشاید رفت، از این منزل شتابان
تا غبار کاروان در راه پیدا بود رفتم

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:34
ماه من گر پیشتر از صبح برخیزد زخواب
تا به شب بیرون نیاید از خجالت آفتاب

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:35
به روز نبرد آن يل ارجمند
به شمشير و تيغ و به گرز و كمند
بريد و دريد و شكست و ببست
يلان را سر و سينه و پا و دست

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:36
تو نيز از آن شبي: -
بيارام، رها کن خود را،
تو سپيدي و تنفسي
ضرباني، ستاره يي جدا افتاده اي
جرعه و جامي
ناني که کف هي ترازو را به سوي سپده دمان فرو مي آورد
درنگ خوني
تو
ميان اکنون و زمان بي کرانه

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:36
هر يار اهل نيرنگ هر دوست اهل حيله
با پشت خورده خنجر موندم تو اين قبيله

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:37
تو وچشمی که ز دل ها گذرد مژگانش
من و دزدیده نگاهی که به مژگان نرسد

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:37
هر خم زلف تو یک جمع پریشان دارد
وه که این سلسله صد سلسله جنبان دارد

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:38
در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:39
در جوی زمان در آب تماشای تو می رویم.
سیمای روان با شبنم افشان تو می شویم.
پر هایم؟ پرپر شده ام. چشم نویدم. به نگاهی تر شده ام.
این سو نه، آن سویم
و در آن سوی نگاه چیزی را می بینم، چیزی را می جویم
سنگی می شکنم رازی با نقش تو می گویم
برگ افتاد، نوشم باد: من زنده به اندوهم. ابری رفت،
می کوهم: می پایم. من بادم: می پویم
در باغ گل افسوسی چو بروید، می آیم می بویم

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:40
دزدیه فکندی بمن از ناز نگاهی
قربان نگاه تو شوم باز نگاهی

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:40
یارب چه چشمه ایست محبت
که من از آن یک قطره آب خوردم و دریا گریستم

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:41
ياران موافق همه از دست شدند
در پاي اجل يكان يكان پست شدند
خورديم ز يك شراب در مجلس عمر
دوري دو سه پيشتر زما مست شدند

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:42
دود مي خيزد ز خلوتگاه من.
كس خبر كي يابد از ويرانه ام؟
با درون سوخته دارم سخن.
كي به پايان مي رسد افسانه ام؟

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:42
سرکشی از بسکه زین وحشی نگاهان دیده ام
باورم ناید که آهو رام با مجنون شده

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:43
هر يك چندي يكي برايد كه منم
با نعمت و با سيم و زر آيد كه منم
چون كارك او نظام گيرد روزي
ناگه اجل از كمين برآيد كه منم

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:44
مبتلا گشتم در اين بند و بلا
سوزش آن حق گزاران ياد باد

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:45
داری هوس که غیر برای تو جان دهد؟
آه این چه آرزوست، مگر مرده ایم ما؟!

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:45
ای پادشه خوبان، داد از غم تنهای
دل بی تو به جان آمد، وقت است که بازآیی

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:46
یک عمر اسیر پنجه شب بی تو
یک عمر غروب دلهره تب بی تو
بد جور دلم هوات را کرده عزیز
بد جور دلم گرفته امشب بی تو

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:46
وطنم كه شعر حافظ شده وصله ي تن تو
كه شكفته شعر سعدي به بهار دامن تو

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:47
وطنم درودي از من به تو و به عاشقانت
كه شكفته ام به شعرت به نسيم بوستانت

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:48
تاب زلفی بده امشب که سراپا مستم
از در عشق در آ چشم به راهت هستم

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:48
معشوقه به سامان شد، تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد، تا باد چنین بادا

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:49
تو از طلوع روشنی پری
و صبح فرصت دوباره ای
برای در نگاه تو سرودن است
من از نگاه آسمان
من از ترنم لطیف عشق تو سروده ام
من آن شکسته قایقم
که هیچگاه
اینچنین غریب
غرق در نگاه تو نبوده ام!

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:49
مائيم كه اصل شادي و كان غميم
سرمايه ي داديم و نهاد ستميم
پستيم و بلنديم و كماليم و كميم
آئينه ي زنگ خورده ي جام جميم

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:50
ماري تو كه هر كه را ببيني بزني
يا بوم كه هر كجا نشيني بكني

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:50
یاس
مرا دید و
از دل غمزده ام
هیچ سراغی نگرفت
متحیر ماندم
که چرا
گره از بقچه درد دل من باز نشد
بوی غربت آمد
دانستم که تو
از حسرت رویش یک شاخه زرد بی خبری
می دانی
چندی پیش
از خزانی که به باغ دل من سر زد
فهمیدم
هجرتم نزدیک است

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:51
در فراقت می نویسم نامه و از دست من
خامه خون می گرید و خط، خاک بر سر می کند

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:51
دل بريدم از تمام زندگي
در تو گم گشتم به نام زندگي
با تو بودن شد برايم هر نفس
معني ناب كلام زندگي

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:52
یکی درد و یکی درمون پسندد
یکی وصل و یکی هجرون پسندد
مو از درمون و درد و وصل هجرون
پسندم آن چه را جانان پسندد

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:53
دامن حسن تو از دیده ما پاک تر است
گل شبنم زده در عرصه گلزار تو نیست

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:53
تا چند زنم به روي درياها خشت
بيزار شدم ز بت پرستان كنشت
خيام كه گفت دوزخي خواهد بود
كه رفت به دوزخ و كه آمد ز بهشت

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:54
تمنای وصالم نیست، عشق من مگیر از من
به دردت خو گرفتم، نیستم در بند درمانت

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:54
ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
وين راز سر به مهر به عالم ثمر شود
گويند سنگ لعل شود در مقام صبر
آري شود وليك به خون جگر شود

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:55
در بزم تو اي شمع منم زار و اسير
در كشتن من هيچ نداري تقصير
با غير سخن كني كه از رشك بسوز
سويم نكني نگه كه از غصه بسوز

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:55
زمان با نام تو پیوند خورده است
زمین بی روی تو سرد است مرده است
بتاب ای آفتاب از مشرق زمین
خدا ما را به دست تو سپرده است

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:56
زاهدان كين جلوه بر محراب و منبر مي كنند
چون به خلوت مي روند آن كار ديگر مي كنند
مشكلي دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر مي كنند

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:56
دانستي اگر سوز شبانروز مرا
دامن نزدي آتش جانسوز مرا
از خنده ديروز حكايت چه كني؟
باز آي و ببين گريه امروز مرا

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:57
انتهای پائیز را که ورق میزنم
تازه دفترم
پر می شود از گلهای بابونه
خورشید روی سرم
زمستان را به آتش می کشد
و من
مثل چشمه ای زیر پایت روان می شوم
و تو
سبز تر از همیشه بهار می شوی
که تابستان نمی داند چقدر باران در آستین دارد

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:58
مادرم می گفت:
عاشقی یک روز است و
پشیمانی هزار روز
حالا
هزار روز پشیمانم
که چرا
یک روز عاشق نبودم

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:58
یاد آن شبها که در چشمان ما خوابی نبود.
غیر تاب عشق در جانها تب و تابی نبود
دست تو در دست من گردش کنان با شو و شوق
جز فروغ چهره ات در باغ مهتابی نبود
یاد آن شبها که در میخانه عشق و امید
جز لبان بوسه خواهت بادهء نابی نبود

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:59
وفا تو را نازم اي اشك غم
كه در ديده عمري تو را ديده ام

Mahdi Hero
08-02-2009, 02:59
وفا نكردي و كردم، جفا نديدي و ديدم
ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:00
من دوست ندارم که ترا دوست ندارم
تو شرم نداری که زمن شرم نداری

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:01
یار از غم من خبر ندارد گویی
یاخوب بمن گذر ندارد گویی
تاریک تر است هر زمانی شب من
یارب شب من سحر ندارد گویی

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:01
يك چند به كودكي به استاد شديم
يك چند به استادي خود شاد شديم
پايان سخن شنو كه ما را چه رسيد
از خاك درامديم و بر باد شديم

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:02
مرغ صیاد توام، افتاده ام در دام عشق
ا بکش، یا دانه در یا از قفس آزاد کن

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:03
دلم می خواست: دنیا خانه مهر و محبت بود
دلم می خواست: مردم در همه احوال با هم آشتی بودند...
مراد خویش را در نامرادی های یکدیگر نمی جستند...
...چه شیرین است وقتی سینه ها از مهر آکنده است...
چه شیرین است وقتی زندگی خالی ز نیرنگ است...
مگو "این آرزو خام است!"
مگو "روح بشر همواره سرگردان و ناکام است"
اگر این کهکشان از هم نمی پاشد؛
وگر این آسمان در هم نمی ریزد؛
بیا تا ما فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
به شادی: "گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:04
مرغ صیاد توام، افتاده ام در دام عشق
یا بکش، یا دانه در یا از قفس آزاد کن

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:04
نشنو از ني ني حصير بورياست
بشنو از دل دل حريم كبرياست

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:05
تا توانی دلی بدست آور
دل شکستن هنر نمی باشد

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:06
در شعله آن شمع که افروخته بودم
ای کاش که پروانه صفت سوخته بودم
آئین وفا نیست در این جامعه یا رب
من درس وفا را ز که آموخته بودم

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:07
من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:07
من در این دنیای دون از مرغ شب تنها ترم
شوق پروازم تبه شد چونکه بی بال و پرم
جغد نومیدیست مهمان خراب آباد دل
مونسم اندوه و حسرت همدم چشم ترم

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:08
مرو راهی که با ریگی بلغزی
مشو بیدی که از باذی بلرزی
تو را قدر و تو را قیمت گران است
مکن کاری که یک ارزن نیارزی

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:09
یا روی به کنج خلوت آور شب و روز
یا آتش عشق برکن و خانه بسوز
مستوری و عاشقی بهم ناید راست
گر پرده نخواهی که در دیده بدوز

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:09
زدودیده خون فشانم زغمت شب جدایی
چه کنم که هست اینها گل با غ آشنایی

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:12
یک پرنده این سو
یک پرنده آن سو
قلب پنجره
در سکوت نابهنگام ثانیه ها
جان گرفت
پرنده ی ساعت مرده بود
من
تنها وارث نگاههای یخزده بودم

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:13
مراد خویش را در نامرادی های یکدیگر نمی جستند...
...چه شیرین است وقتی سینه ها از مهر آکنده است...
چه شیرین است وقتی زندگی خالی ز نیرنگ است...
مگو "این آرزو خام است!"
مگو "روح بشر همواره سرگردان و ناکام است"
اگر این کهکشان از هم نمی پاشد

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:14
دي كوزه گري بديدم اندر بازار
بر پاره گلي لگد همي زد بسيار
وآن گل به زبان حال با او ميگفت
من همچو تو بوده ام مرا نيكو دار

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:17
روی در روی و نگه بر نگه و چشم به چشم
حرف ما و تو چه محتاج طبانست امروز

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:17
زندگی صحنه ی زیبای نظر کرده ی ماست
زندگی عاقبت عمر سفر کرده ی ماست

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:18
تا شمع تو افرخت پروانه شدم
با صبر ز دیدن تو بیگانه شدم
در روی تو بیقرار شد مردم چشم
یعنی که پری دیدم و دیوانه شدم

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:19
مي شد از بودن تو تا لبي ترانه ساخت
كهنه ها رو تازه كرد از تو يك بهانه ساخت

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:19
تنگ شد از غم دل جای به من-
یکدل و اینهمه غم؟ وای به من

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:22
نه سرو سامان توان گفت نه خورشید نه ماه
آه از تو که در وصف نمی آیی آه
هر کس بر هن میرود اندر طلبت
گر ره بتو بودی نبدی اینهمه راه

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:41
هواي گريه دارم
تو اين شب بي پناه
دنبال تو ميگردم
دنبال يه تكيه گاه
دنبال اون دلي كه
تنهايي رو ميشناسه
دستاي عاشق من
لبريز التماسه
هزار و يك شب من
پر از صداي تو بود

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:42
در یک غروب سرد
بیرنگ و پر ز درد
در یک غروبی که سیمای زندگی
تب دار و خسته بود
من آمدم به سوی تو
اما دریغ و درد
آنجا میان در
طفلی نشسته بود
با چشمهای تو!

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:43
وقتی ديدم تو چشمات يه دنيا غم نشسته

بغض سياه حسرت راه گلو تو بسته

برای آخرين بار دست منو گرفتی

وقتی که گفتی نرو

گريه امونم نداد

وقتی می خواستم بگم

می خوام بمونم باهات

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:43
تاکی بتمنای وصال تو یگانه
اشکم بود از هر مژده چون سیل روانه
گه معتکف دیرم و گر ساکن مسجد
یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه

Mahdi Hero
08-02-2009, 03:44
همه شب تا سحر مي دوختم با تارهاي نرم ابريشم
هزاران نقش رويايي بر آنها در خيال خويش
و چون خاموش مي افتاد بر هم پلكهاي داغ و سنگينم
گياهي سبز ميروييد در مرداب روياهاي شيرينم
ز دشت آسمان گويي غبار نور بر مي خاست
گل خورشيد مي آويخت بر گيسوي مشكينم
نسيم گرم دستي حلقه اي را نرم مي لغزاند
در انگشت سيمينم