ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 [105] 106 107 108 109 110

Mahdi Hero
14-09-2008, 20:10
تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت ساکت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آه

دل تنگم
14-09-2008, 20:34
هميشه تيره ي تيره هميشه ابري و سرد
هميشه دست كسي آشيانه ي سنگ است

مرا بخاطر من بودنم به آتش كش
ني ام كه سوختنم زخمه زخمه آهنگ است

مفاعلن فعلاتن ... تو را نمي گنجد
براي از تو نوشتن مجالمان تنگ است

MOHAMMAD2010
14-09-2008, 20:48
تب تند زندگی رو نمی شه تو چهره ها دید
نمی شه تلخی اونو از دل حادثه فهمید
زندگی شاید یه قصه است چه بد و چه خوب باید ساخت
توی شطرنج دقایق نباید با سادگی باخت

eshghe eskate
14-09-2008, 20:50
تو كيستي،كه اينگونه،بي تو بي تابم؟
شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم

MOHAMMAD2010
14-09-2008, 20:53
مرا تنها رها کردی و رفتی
مرا هم پاک با خود برده بودی
مرا تنها رها کردی و رفتی
مرا هم کاش با خود برده بودی

Mahdi Hero
14-09-2008, 20:54
يادم دادي در خيالم سياهي را پاك كنم
يادم دادي در آسمانم ابرها را پاك كنم
زيبايي زندگي را در چشمانت آموختم
حرفهايت را در سكوت لبانت آموختم

MOHAMMAD2010
14-09-2008, 21:05
من از تو می نویسم می نویسم
قلم یار تو هست و یار من نیست

دل تنگم
14-09-2008, 21:32
تا به كي شرح ستمكاري ظلمت بدهيم
از به يادآوري حادثه دلگير شديم

ما كه هرگز نسپرديم شرف را به شعار
همه آواره و محكوم به زنجير شديم

آسمان صحنه ی اين واقعه را شاهد باش
كه پريديم ولي زود زمين‌گير شديم

tohidkh
14-09-2008, 21:38
ما خمار آلودگان را یا علی جامی بده
بینوایان رهت را هم سر انجامی بده

دل تنگم
14-09-2008, 21:53
همواره در نمايش دلگير سرنوشت
بر پرده ي سياه بشر فكر مي كنم

با اين كه از وجود خودم دست شسته ام
اما به راه و چاه بشر فكر مي كنم

باور كنيد موي تنم راست مي شود
وقتي به اشتباه بشر فكر مي كنم

Mahdi Hero
14-09-2008, 21:55
مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم ازین دفتر نخواندی
گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرشکی هم فشاندی
گذشت از من، ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی؟

دل تنگم
14-09-2008, 22:03
يک عشق پاکِ مسخره [اين زندگی نيست...
يک انتخاب تازه را خُب کرده ديگر]

از خاطرش رفتی و از دنيا و از هر
عشق و خدا و مرگ و دستاوردِ ديگر...

MOHAMMAD2010
14-09-2008, 22:14
رفتی و چشمای خیسم یادگاری از تو مونده
بی وفاییات هنوزم تو رو از دلم نرونده
چشم به راه تو می مونم تا که برگردی دوباره
می ترسم وقتی که نیستی دل من طاقت نیاره

surena_iran2564
14-09-2008, 22:24
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود***وا رهد از حد جهان ,بی حد و اندازه شود
خاک سیه بر سر او کز دم تو تازه نشد***یا همگی رنگ شود یا همه آوازه شود

دل تنگم
14-09-2008, 22:27
درآخرين لحظات اعتراف خواهم‌كرد
در ازدحام سكوت اعتكاف خواهم‌كرد

بس‌است هرچه كه خنجر به پشت خود زده‌ام
حضور حنجره‌ام را غلاف خواهم‌كرد

شكسته‌بود از اول و فكركردم نيست
پري كه نذر بلنداي قاف خواهم‌كرد

به عمر دربدر من چقدر مديون است
حساب ثانيه‌هايي كه صاف خواهم‌كرد

كسي هنوز نمي‌داند اينكه من يك‌روز
دوباره با دل خود اعتراف خواهم‌كرد

دوباره يك‌نفر از بيت آخرم ردشد
كه عاقبت خود او را طواف خواهم‌كرد

Mahdi Hero
14-09-2008, 23:01
دلم رميده شد و غافلم من درويش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پيش
چو بيد بر سر ايمان خويش می‌لرزم
که دل به دست کمان ابروييست کافرکيش

دل تنگم
14-09-2008, 23:26
شمع بزم سخنم شعر تب آلوده ی من
شعله هاییست که از دل به زبان می اید

هوشیاران همه سرمست غزل های منند
مگر اینسان هنر از پیر مغان می آید

MOHAMMAD2010
14-09-2008, 23:34
در این زمانه بی هیاهوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم، لحظه لحظه خود را
برای این همه ناباور خیال پرست

دل تنگم
14-09-2008, 23:38
تا که فرزند سفر کرده ز راه اید باز
پدر منتظر از غصه به جان می آید

ای جوانان در بر پیران چو رسی طعنه مزن
هنر تیر زمانی ز کمان می آید

tohidkh
15-09-2008, 00:00
در دیده عشق می نگنجد شب و روز
این دیده عشق دیده دوز است عجب

Mahdi Hero
15-09-2008, 00:05
باري تو نديدي كه ز عشقش چه كشيدم
دل در تب و او بي غم و ديده نگران بود
حال دل خود با تو نگويم كه نداني
بسيار اسير گره ي آن دو كمان بود

دل تنگم
15-09-2008, 00:21
درخت شايد و اما عقيم مي ماند
دوباره روي دلم بذر كاش مي ريزم

تو را كه مي نگرم با عروج چشمانم
غزل به پنجه ي پيكر تراش مي ريزم

كنار پنجره ، از گَردِ عكس تو، هر صبح
شكر به چاي و عسل بر لواش مي ريزم

Mahdi Hero
15-09-2008, 00:28
می نوش و جهان بخش که از زلف کمندت
شد گردن بدخواه گرفتار سلاسل

دل تنگم
15-09-2008, 00:36
لب باز كن تا شعرهايم لب فرو بندند
چرخي بزن! آغاز كن شعر مجسّم را

گيسو رها كن بر كوير شانه‎ هايم
تا زخم هايش حس كند اعجاز مرهم را

Mahdi Hero
15-09-2008, 01:33
ای داد ، دوباره کار دل مشکل شد
نتوان نفسی ز حال دل غافل شد
عشقی که به چند خون دل حاصل شد
پامال سبک سرانِ سنگین دل شد

دل تنگم
15-09-2008, 02:02
دست تكون دادن آخر
توي اون كوچه ي خلوت

بغض بي وقفه ي آواز
گريه هاي بي نهايت

Mahdi Hero
15-09-2008, 02:05
تو که بالا بلند و نازنینی
تو که شیرین لب و عشق آفرینی
کنارم لحظه ای بنشین ، چه حاصل
که فردا بر سر خاکم نشینی.

surena_iran2564
15-09-2008, 02:16
یک دست جام باده و یک دست جعد یار****رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

دل تنگم
15-09-2008, 02:17
تاریخ ِ خونین ِ غزل، گذشته ی ترانه هاس!
طلوع ِ بی پرده ی تو، ختم ِ‌تموم ِ ماجراس!

به تاراجم بیا، خاتون! سکوت ِ ساز ُ غارت کن!
من ُ عریون کن از خوابم، گـُل ُ آواز ُ قسمت کن!

Mahdi Hero
15-09-2008, 02:24
نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان
هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود

t.s.m.t
15-09-2008, 02:25
دلم درجی ست اسرار سخن درهای غلطانش
فضای علم دریا فیض حق باران نیسانش


FÜZULİ

دل تنگم
15-09-2008, 02:43
شاعر از غروب دريا
بي نگاهت چي مي خونه

آينه از چشمه ي آهو
تو نبينيش چي مي دونه

ghazal_ak
15-09-2008, 14:16
هشیارترین خلوت احساس زمینم

بیدارتر از آن که تو را خواب ببینم

خاموش‌تر از خاکم و آواره‌تر از باد

باید که تو را از هوس شاخه بچینم

Mahdi Hero
15-09-2008, 15:13
ملال خاطرم از عقده ی جبین پیداست
شرار سینه ام از آه آتشین پیداست
صفای عشق درین برکه خزانی بین
اگرچه بر رخش از غم هزار چین پیداست
فروغ عشق ز من جو که همچو چشمه ی صبح
صفای خاطرم از پکی جبین پیداست
من آن شکوفه از بوستان جدا شده ام
شب خزان من از صبح فروردین پیداست
مرا چو جام شکستی به بزم غیر و هنوز
ز چشم مست تو آثار قهر و کین پیداست

magmagf
15-09-2008, 22:15
تو فقط براي من باش تا ابد اسير تم
زندگيم حتی نفس , روز و شبهاشم مال تو

خودتو ازم نگير من ديگه طاقت ندارم
اين دل و هر طپش وُ حتي صداشم مال تو

ميدونم دل کندن از تو کار من نيست ميدونم
انتخاب رفتن تا به کجاشم مال تو

Mahdi Hero
16-09-2008, 00:40
و در تشنج رویایی پاره پاره
از نگاه تو مژدگانی می طلبند؛
اما تحفت من بر ایشان غبار است
غباری که طی سفر در توشه ام،اندوخته ام،
من حامل هفده سال انباشتگی زمانم
ودر پی دستی که غبار دل را با مهر بزداید.

Doyenfery
16-09-2008, 01:09
در اجاق من آتشی
بچشمان من
زبانه دارد

بسته هر دری
خفته هر که خانه دارد

شب سمج مینماید و دل
بهانه دارد

Mahdi Hero
16-09-2008, 01:59
دلی به روشنی باغ ارغوان دارم
که با طلوع صدا می کند هزاران را
و چشم های من آن چشمه های تنهایی ست
به دست سوخته نیلوفران رود آرام
و پای بر فلقی سبز
وه چه بیدارم
شکوه قله چه بیهوده است
و این سلوک حقیر
برای رفتن باید همیشه جاری بود
و در تمامی ظلمت
شکوه سرخ گلی شد

magmagf
16-09-2008, 05:02
دیــگه امشــب گــریهء دل
ســــکوته دلــو شــکستـه
با همـــون بغضـــی که راه
نــفســای مـــنو بــــسته

مـــن مــیترسم مــوج اشـکام
سیــــلی شـه پـاتـــو بـگیـــره
تـــا که آخــــر زیـر پاهـــات
دلــــه داغـــــونم بــــــمیـره

MaaRyaaMi
16-09-2008, 07:32
همه ميدانند
همه ميدانند
که من و تو از آن روزنه ي سرد عبوس
باغ را ديديم
و از آن شاخه ي بازيگر دور از دست
سيب را چيديم
همه ميترسند
همه ميترسند ، اما من و تو
به چراغ و آب و آينه پيوستيم
و نترسيديم ...

Mahdi Hero
16-09-2008, 08:44
من و شمع صبحگاهي سزد ار به هم بگرييم
كه بسوختيم و از ما بت ما فراغ دارد

دل تنگم
16-09-2008, 09:02
در ساحل رخوت به امّيد سلامت
خود را وبال گردن تقدير کردند

وقتي که بعضي ها قلم را مي جويدند
ياران صفا با قبضه ي شمشير کردند

Mahdi Hero
16-09-2008, 09:15
در نگاه من ، بهارانی هنوز
پاک تر از چشمه سارانی هنوز
روشنایی بخشِ چشم آرزو
خندۀ صبح بهارانی هنوز
در مشام جان به دشت ِیاد ها
باد صبح و بوی بارانی هنوز
در تموز تشنه کامی های من
برف پاک کوه سارانی هنوز
در طلوع روشنِ صبحِ بهار
عطر پاکِ جو کنارانی هنوز
کشت زارِ آرزوهای مرا
برقِ سوزانی و بارانی هنوز

دل تنگم
16-09-2008, 09:20
ز غم ِ شرار ِ چشمت، همه شعله گشت چشمم
فوران ديده ات بين، همه دود و آه داري

خم چنگي وجودم به دو ديده رفت راهت
تو بدار گوشه چشمي كه به قُرب راه داري

magmagf
16-09-2008, 16:39
یا خازن جنت شو، گلهای بهشتی چین
یا مالک دوزخ شو، درهای جهنم زن
یا بنده‌ی عقبا شو، یا خواجه‌ی دنیا شو
یا ساز عروسی کن، یا حلقه‌ی ماتم زن

دل تنگم
16-09-2008, 16:46
نفسم گرفت ازین شب، در ِ این حصار بشکن
در ِ این حصار ِ جادویی ِ روزگار بشکن

چو شقایق از دلِ سنگ برآر رایتِ خون
به جنون، صلابتِ صخره ی کوهسار بشکن

ghazal_ak
16-09-2008, 17:18
نافه‌ی مشک تتاری که ز چین می‌خیزد
بویش از سلسله‌ی موی شما می‌شنوم
آن سوادی که بود نسخه‌ی آن در ظلمات
شرحش از سنبل هندوی شما می‌شنوم

Mahdi Hero
16-09-2008, 18:01
مادر موسی چو موسی را به نیل
در فکند از گفته ی رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت که ای فرزند خرد بی گناه
گر فراموشت کند لطف خدا
چون رهی زین کشتی بی نا خدا

magmagf
16-09-2008, 21:20
اين منم که زير بارون ,خاطراتو مينويسم
منکه با قطره اشکم , رهگذا ر شبِ خيسم

کاش دوباره زير بارون , تو ميومدي سراغم
تا ببيني مثه ديرو ز , من هنوز يکدل داغم

ولي تو يک شب آروم , زندگيمو ابري کردي
تو خودت گفتي که هرگز , بدلم برنميگردي

sise
16-09-2008, 21:56
یکی نظر به گل افکند و دیگری بگیاه
ز خوب و ز شب چه منظور، هر که را نظریست

نه هر نسیم که اینجاست بر تو میگذرد
صبا صباست، بهر سبزه و گلشن گذریست

Mahdi Hero
17-09-2008, 00:21
تو خورشــیدی و یـا زهـره و یـا ماهـی، نمی دانــم
وزین سرگشتۀ مجنون چه می خواهی، نمی دانم

magmagf
17-09-2008, 04:59
مــا تــو بــازی ز مـــو نــه
هــمه بــازيــــگر نقــــــشيم
گـاهــی با يــه قــلب عــاشـــق
تـــوی دنيـــا مــيدرخشيـم

Mahdi Hero
17-09-2008, 12:10
می گذرم از میان رهگذران ، مات
می نگرم در نگاه رهگذران ، کور
این همه اندوه در وجودم و من ، لال
این همه غوغاست در کنارم و من دور!

sise
17-09-2008, 13:49
روحم به گِل نشسته ، برایم دعا کنید
آیینه ای برای دلم دست و پا کنید

احساس می کنم که به دریا نمی رسم
ای رودهای تشنه مرا هم صدا کنید

ای زخمهای کهنه که سرباز کرده اید
با شانه های خستهء من خوب تا کنید

دارم به ابتدای خودم می رسم - به عشق -
راه مرا از این همه آتش جدا کنید

حالا که خویش را به تماشا نشسته ام
با آخرین غریبه مرا آشنا کنید

Mahdi Hero
17-09-2008, 14:00
ديوانه چون طغيان كند زنجير و زندان بشكند
از زلف ليلي حلقه اي در گردن مجنون كنيد

ghazal_ak
17-09-2008, 16:15
در کار تو ز دست زمانه غمی شدم
ای چون زمانه بد، نظری کن به کار ما
بر آسمان رسد ز فراق تو هر شبی
فریاد و ناله‌های دلزار زار ما
دردا و حسرتا که بجز بار غم نماند
با ما به یادگاری از آن روزگار ما

MOHAMMAD2010
17-09-2008, 16:42
ای خدا دلگیرم ازت
ای زندگی سیرم ازت
ای زندگی میمیرمو
عمرمو میگیرم ازت
چه اعتراف تلخیه
انگار رسیدم ته خط
وقت خلاصی از همست
ای دنیا بیزارم ازت

Mahdi Hero
17-09-2008, 17:24
تا کی به اشکِ دیدۀ من خنده می زنی
مانند آفتاب به اشکِ روان برف

دل تنگم
17-09-2008, 17:53
فرداي روزهاي پس از اين, زمانِ حال!
اي چشم هايِ سـبزِ تو همرنگ سيب كال!
بي تو... كويرِ قافيه ها مي شود غزل
پُر مي شود ترانه ام از واژه هاي لال

Mojtaba N87
17-09-2008, 19:43
لاله صحرا چو از داغ زمانه شعله ای افروخته شد...

دمادم جام می ، نوشید ، سراسر ناله شد...

دل تنگم
17-09-2008, 19:54
دلخسته ام از این تفکر های بی درد
ای زخم خوب خانگی برگرد برگرد!

یادش به خیر، آن روزهای دل تپیدن
وقتی کبوتر در نگاهم لانه می کرد

eshghe eskate
17-09-2008, 20:05
دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود *****************تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود

Rainy eye
17-09-2008, 20:14
در زلف خویش پیچ وازو حال ما بپرس
حال شکستگان کمند بلا بپرس
وقتی که پرسشی کنی اصحاب درد را
چون من شکسته دل ترم اول مرا بپرس

MOHAMMAD2010
17-09-2008, 20:28
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

دل تنگم
17-09-2008, 20:31
ترا به مزرع بي انتهاي زرد غروب،
انيس محرم هر روزه كوهساران اند

چراغ جادوي چشمان سبز او روشن!
كه نيك عهد وفا را نگاه دارانند

magmagf
18-09-2008, 06:49
دعا بدنبال دعا, براي خوشبختي تو
يوقت خدا راضي نشه, به غصه و سختي تو

باشه عزيز من برو, به شادي تو دلخوشم
منم تا وقتي جون دارم عشقتو با دل ميکشم

باشه برو عزيز من , دعاي من دنبال تو
گرچه تو بودي که يه روز, بهم ميگفتی که برو

باشه اميد من برو ,تو تا ابد عشق مني
توئي که توي قلب من به سينه ضربه ميزني

هم ضربه شکستنه, هم طپشي پر از غمه
عيبي نداره عزيزم بپاي تو اينم کمه

eshghe eskate
18-09-2008, 09:38
اما، از ياد نبر! بيبي باران!


در اين روزهاي ناشاد دوري و درد،


هيچ شانه اي، تكيه گاه ِ رگبار گريه هاي من نبود!


هيچ شانه اي!?

MOHAMMAD2010
18-09-2008, 14:52
....................................
یکی نیست که قدر دلم رو بدونه
گناهی ندارم ولی قسمت اینه
که چشمای کورم به راهت بشینه

amir 69
18-09-2008, 14:59
هي ميخورم به سنگ , هي ميروم در آب



چون تخته پاره ايي در اين كرانه ها



همبال خسته ام ديوانگي نكن

بال مرا ببين , بگذر ز دانه ها



اي درد رو به رشد آرام من كجاست



واي از سكوت محض , واي از ترانه ها

MOHAMMAD2010
18-09-2008, 17:10
آخه دل من دل ساده من
تا کی میخوای خیره بمونی به عکس روی دیوار
آخه دل من دل دیوونه من
دیدی اونم تنهات گذاشت بعد یه عمر آزگار

دل تنگم
19-09-2008, 00:52
رنگ چشم ِ روشنت، بوي وحشي ِ تنت
اي بهار قد بلند! رنگ و بوي کوچه بود

ناگهان دلت گرفت، رفتي و از آن به بعد
آن چه رفت و برنگشت، آبروي کوچه بود

magmagf
19-09-2008, 07:46
ديشب براي سومين بار مات شدم
تو خوب كيش مي دهي
همه مهره هايت درست و بجا جابه جا مي شوند
ملاحظه ات را كه مي كنم اينطور مي شود

Wisdom
19-09-2008, 08:26
دوران جهان بی می و ساقی هيچ است،
بی زمزمه‌ی نای عراقی هيچ است؛
هرچند در احوال جهان می‌نگرم،
حاصل همه عشرت است و باقی هيچ است

Mahdi Hero
19-09-2008, 11:29
تا ز ميخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پير مغان خواهد بود
حلقه پير مغان از ازلم در گوش است
بر همانيم که بوديم و همان خواهد بود

magmagf
20-09-2008, 23:17
برو که من عشق ترو به دست دنيا نميدم
قسم اگه قسم باشه ,توئي هميشه اميدم

دوست دارم يه عالمه, خدا ميدونه که چقد
عشق تو يه مُهري شده,که اون خدا به سينه زد

چه بي خبر بودي که تو خودت فقط باغ مني
امروز نگا کن و ببين تو حسرت و داغ مني

Mahdi Hero
20-09-2008, 23:26
يكشب چو نام من به زبان آري
مي خوانمت به عالم رويايي
بر موجهاي ياد تو مي رقصم
چون دختران وحشي دريايي..
يكشب لبان تشنه من باشوق
در آتش لبان تو مي سوزد
چشمان من اميد نگاهش را
بر گردش نگاه تو مي دوزد ...

MJNeghabi
21-09-2008, 09:38
در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است
این از لب یـــــــار خواه و آن از لب جـــــــــام!

حافظ

dr.stiv
21-09-2008, 09:59
مرغ سحر ناله سر كن داغ مرا تازه تر كن

ghazal_ak
21-09-2008, 11:52
نخستین باده کاندر جام کردند
ز چشم مست ساقی وام کردند
چو با خود یافتند اهل طرب را
شراب بیخودی در جام کردند

Mahdi Hero
21-09-2008, 13:22
در آمد از در ، خندان لب و گشاده جبین
کنار من بنشست و غبار غم بنشاند ،
فشرد حافظ محبوب را به سینۀ خویش
دلم به سینه فروریخت : " تا چه خواهد خواند ! "
به ناز ، چشم فروبست و صفحه ای بگشود
ز فرط شادی ، کوبید پای و دست افشاند
مرا فشرد در آغوش و خنده ای زد و گفت :
" رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند "
هزار بوسه زدم بر ترانۀ استاد
هزار بار بر آن روح پاک رحمت باد

leira
21-09-2008, 14:03
دیری‌است از خود، از خدا، از خلق دورم
با این‌همه در عین بی‌تابی صبورم

پیچیده در شاخ درختان، چون گوزنی
سرشاخه‌های پیچ‌درپیچ غرورم

هر سوی سرگردان و حیران در هوایت
نیلوفرانه پیچكی بی‌تاب نورم

.
.
.

bidastar
21-09-2008, 14:32
من از بیگانگان هرگز نلانم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد

ghazal_ak
21-09-2008, 14:37
دلا با کسان آشنایی مکن
اگر میکنی بی وفایی مکن

dr.stiv
21-09-2008, 15:20
نرگسم اي گل نازم نكنه به پات ببازم

amir 69
21-09-2008, 15:32
من گذشتم زخود وبی خود وتنها گشتم
درسراپرده ی شب محو تماشا گشتم
آدم ساده دلی بودم و حالم خوش بود
ناگهان دیدمت و عاشق لیلا گشتم

Mahdi Hero
21-09-2008, 15:57
من از خار سر ديوار فهميدم كه ناكس كس نمي گردد بدين بالا نشستن ها
من از افتادن سوسن به روي خاك دانستم كه كس نا كس نمي گردد از اين افتان و خيزها

magmagf
21-09-2008, 16:16
آخه دل کجارو داره ,وقتي يک دله اسيره
دله من اسير دامه , خودشم بخواد نميره

تو با عشقتم يه روزي هر دو پاي منو بستي
فردا با سنگ جدائي , پر و بالمو شکستي

آره باورم نداري , تو که ا شکامو نديدي
تو که با هرشب بارون, غم عشقو نکشيدي

bidastar
21-09-2008, 16:24
يکي روبهي ديد بي دست و پاي
تعجب نمود و پريدش ز جاي
که اي کلمن ، اي روبه پا ندار
تو را دست و پا بوده روزي چهار [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

dr.stiv
21-09-2008, 17:16
روزي كه تو رو ديدم دل من رو بردي با نگاه عاشقت دل من رو بردي

Gahir
21-09-2008, 17:43
یادم آید روز باران
گردش یه روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان
کودکی ده ساله بودم
نرم و نازک ، چست و چابک
با دوپای کودکانه
می دویدم همچو آهو
می پریدم از سر جو
دور میگشتم ز خانه
می شنیدم از پرنده
از لب باد وزنده
داستان های نهانی
رازهای زندگانی
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی ، خوا تیره خواه روشن
هست زیبا هست زیبا

Mahdi Hero
21-09-2008, 19:57
این رهگذر منم که همه عمر با امید
رفتم به بام دهر برایم به صد غرور
اما چه سود زین همه کوشش که دست مرگ
خوش می کشد مرا به سراشیب تنگ گور
ای رهنورد خسته چه نالی ز سرنوشت
دیگر ترا به منزل راحت رسانده است
دروازه طلایی آن را نگاه کن
تا شهر مرگ راه درازی نمانده است

magmagf
21-09-2008, 19:58
ای عجب گر من رسم در کام دل
کی رسم ؟ چون روزگار از دست رفت

بخت ورای وزور وزر بودم دریغ
کدرین غم هر چهار از دست رفت

عشق وسودا وهوس در سر بماند
صبر وآرام وقرار از دست رفت

گر من از پای اندر آیم گود رای
بهتر از من صد هزار ازدست رفت

بیم جان کین بار خونم میخورد
ورنه این دل چند بار از دست رفت

Wisdom
21-09-2008, 20:09
تا زهره و مه در آسمان گشته پديد،
بهتر ز می ناب کسی هيچ نديد؛
من در عجبم ز می‌فروشان کايشان،
زين به که فروشند چه خواهند خريد

MaaRyaaMi
21-09-2008, 21:10
حذف شد!!!!

Mahdi Hero
21-09-2008, 21:11
در خـم زلــف تـو آن خـال سـیه دانـی چـیــسـت
نـقـطـه دوده کــه در حــلـقـه جــیــم افــتـادسـت

MaaRyaaMi
21-09-2008, 21:13
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه

Gahir
21-09-2008, 21:16
همان دسته بشکست گرز گران
فروماند از کار دست سران

amir 69
21-09-2008, 23:36
ندارم دستت از دامن مگر در خاك آندم هم

چو بر خاك گذر كردي بگيرد دامنت گردم

MJNeghabi
22-09-2008, 00:13
مکن به چشم حقارت، نگاه در من مست!
که آبـــــــــــــــــروی شریعت بدین قَدَر نرود!!

حافظ

magmagf
22-09-2008, 01:21
در سوختنم شمع صفت عرض نيازي‏ست
مپسند كه در آتش خاموش خود افتم

در خاك ره افتاده‏ام اما چه خيال است
كز ياد شب وعده فراموش خود افتم

بهر دگران چند كنم وعظ طرازي
اي كاش شوم حرفي و در گوش خود افتم

MJNeghabi
22-09-2008, 02:10
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی!؟
یا چه کردم که نگه باز به من می نکنی!؟


دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا نگویند رقیبــــــــــــان که تــو منظـــــــور منی!


دیگران چون بروند از نظـــــــــر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

غوغای عشقبازان (دیدار) – شعر از سعدی – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

Mahdi Hero
22-09-2008, 03:40
ار در آمد ز باغ بیخود و سرمست ، دوش
توبه کنان ، توبه را سیل ببرده ست دوش
عاشق صد ساله ام ، توبه کجا من کجا!
توبۀ صد ساله را یار در اشکست دوش
بادۀ خلوت نشین در دلِ خُم مست شد
خلوت و توبه شکست ، مست برون جَست شد
ولوله در کو فتاد ، عقل در آمد که "داد!"
محتسبِ عقل را دست فروبست دوش

دل تنگم
22-09-2008, 04:01
شماطه توي خانه با صد بهانه مي زد
هرچند منزجر بود ليک عاشقانه مي زد

بابا ميان بازار ارزان خريده مي شد
تقصير مادرم بود از بس که چانه مي زد

از آب و نان و بابا ديگر نمانده درسي
بر تخته سياهي که موريانه مي زد

Mahdi Hero
22-09-2008, 08:27
دل مـن در هــوس روی تــو ای مــونـــس جـــان
خـاک راهیسـت کـه در دسـت نسـیـم افـتـادست

Gahir
22-09-2008, 09:54
ترا من چشم در راهم
شبا هنگام
که می گیرند ، سایه ها رنگ سیاهی
وز آن چشم خستگانت اندوهی فراوان
گرم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم

eshghe eskate
22-09-2008, 11:14
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم

leira
22-09-2008, 13:15
ما چون دو دریچه روبروی هم
آگاه زهر بگو مگوی هم

هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده

اکنون دل من شکسته و خسته است
زیرا یکی از دریچه ها بسته است

نه مهر فسون نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد

Mahdi Hero
22-09-2008, 14:15
در دایره ای کآمدن و رفتن ماست
آن را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست

eshghe eskate
22-09-2008, 14:18
تا شدم حلقه بگوش در میخانه ی عشق******************هر دم آید غمی از نو بمبارک بادم

bidastar
22-09-2008, 15:22
مرا هجر تو مي سوزد دمادم
زدودش تيره گشته کل عالم
اگر عالم زحُسنت با خبر بود
جهان مي شد سراسر غرق ماتم

Mahdi Hero
22-09-2008, 16:15
من پا به پای موکب خورشید
یک روز تا غروب سفر کردم
دنیا چه کوچک است
وین راه شرق و غرب ، چه کوتاه!
تنها دو روز راه ، میان زمین و ماه
اما ، من و تو دور ...
آن گونه دورِ دور ،
که اعجاز عشق نیز
ما را به یکدیگر نرساند
ز هیچ راه ،
آه!

جنگل
22-09-2008, 21:17
سلام به همه ی دوستان :
لطف خدا بیشتر از جرم ماست نکته سر بسته چه دانی خموش
این خرد خام به میخانه بر تا می لعل اوردش خون به جوش

جنگل
22-09-2008, 21:26
ببخشید این جا هرکسی هر شعری خواست میزنه یا باید مثل مشاعره باشه؟

دل تنگم
22-09-2008, 22:47
من پا به پای موکب خورشید
یک روز تا غروب سفر کردم
دنیا چه کوچک است
وین راه شرق و غرب ، چه کوتاه!
تنها دو روز راه ، میان زمین و ماه
اما ، من و تو دور ...
آن گونه دورِ دور ،
که اعجاز عشق نیز
ما را به یکدیگر نرساند
ز هیچ راه ،
آه!

هرچه من بود بدل شد به معاني به بديع
صنعت چشم تو را آه كه نشناخته است!

اين غزل وقف تو شد شعر ولي نه ! كه غزل
پيش شيوايي تو قافيه را باخته است

اسم آن شعر شود، شعر نباشد چه غمي است؟
دلنشين است همين كه به تو پرداخته است!



سلام به همه ی دوستان :
لطف خدا بیشتر از جرم ماست نکته سر بسته چه دانی خموش
این خرد خام به میخانه بر تا می لعل اوردش خون به جوش

ببخشید این جا هرکسی هر شعری خواست میزنه یا باید مثل مشاعره باشه؟

سلام دوست گرامی

این تاپیک مختص مشاعره است و قواعد مشاعره را مطمئنا بهتر از من هم می دانید

موفق و برقرار باشید

bidastar
22-09-2008, 23:08
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه
ای تیره غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه

دل تنگم
22-09-2008, 23:21
هستيَم، جُز، همين شعرها نيست
باز مي ريزم آن را به پايت


جاي صد زخم در سينه دارم
از تو اما ندارم شکايت

bidastar
22-09-2008, 23:44
ترکیب طبایع چون بکام تو دمی است
رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است
با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی است

دل تنگم
22-09-2008, 23:50
تااينکه تو نازل شدی بر من،شبانگاه
مبعوث شد چاهی به بيت الّه بودن

حتّی نفس های غبار آلوده ام را
بالا کشيدی تا مقام ِ آه بودن

bidastar
23-09-2008, 00:01
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره‌تر است

دل تنگم
23-09-2008, 00:13
تمام عمر قفس بود و روزني، حالا
قفس شكسته و مانده كبوتري بي‌سر

دلي شكسته و تنها، نگاه! سوتِ قطار
غريبه‌اي، چمداني، مسافري ‌ديگر

Mahdi Hero
23-09-2008, 01:35
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب، محرم و حرمان نصیب من باشد

دل تنگم
23-09-2008, 02:15
دیده گریان، روح لرزان، عقل مجروح، ای عزیز
عمر کو؟ تا درد و غم ها بعد منزل بوده است

غافلیم و غفلت و اندوه چون کوه سیاه
بار سنگینی که از غم بر سر ِ دل بوده است

ghazal_ak
23-09-2008, 08:40
تو چه ساده ای و من ، چه سخت
تو پرنده ای و من ، درخت.
آسمان همیشه مال توست
ابر، زیر بال توست
من ، ولی همیشه گیر کرده ام.
تو به موقع می رسی و من،
سال هاست دیر کرده ام

MJNeghabi
23-09-2008, 10:14
ماییم و موج ســـــودا
شب تا به روز تنهــــا!
خواهی بیا ببخشای!
خواهی برو جفـا کن!!

مولانا

sise
23-09-2008, 11:31
حال و هوای مهر در سر دارم ...
حال و هوای دفتر های نو ...
نیمکت های چوبیِ سه نفره ...
زنگ های املاء ...
زنگ های ورزش
با بازی دستمال پشت ...
مشق هایی که همیشه از خط خوردنشان دلم می گرفت ...
خط نقطه های بی انتها ...
خط نقطه هایی که قدرشان را ندانستم ...
خط ...
نقطه ...
خط ...
نقطه ...

دل تنگم
23-09-2008, 11:33
هر چه کند به شاهدی
کس نکند ملامتش!



باغ تفرٌج است و بس
میوه نمی دهد به کس

جز به نظر نمی رسد
سیب درخت قامتش

leira
23-09-2008, 12:18
شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده ست
آسمانا کاسه ی صبر درختان پر شده ست

چای می نوشم که با حسرت فراموشت کنم!
چای می نوشم؛ ولی از اشک فنجان پر شده ست

صفحه های خاطرات دفترم چندی ست از
تمبرهای نامه ی شیراز- تهران پر شده ست

دوک نخ ریسی بیاور،یوسف مصری ببر
شهر از بازار یوسف های ارزان پر شده ست

شهر گفتم!؟ شهر!...آری شهر...آری شهر
ازخیابان،از خیابان،ازخیابان پر شده ست

MOHAMMAD2010
23-09-2008, 13:47
تا کی بشینم منتظر تا خبری از تو بیاد
دل دیگه طاقت نداره این انتظارو نمیخواد
تا کی بگم بمون بمون توو این خیال ِ ناتموم
تا کی باید بهش بگم عمرشو پات کنه حروم
تا کی باید گل بچینم بعد اونارو پرپر کنم
تا کی توو این بهتِ غریب این انتظارو سر کنم
تا کی باید عاشق باشم, عاشق ِ اونکه دوره ازم
تا کی باید خواب ببینم اما به رویام نرسم

Mahdi Hero
23-09-2008, 17:38
میوه های فصل پاییز و بهار
سیب ها و دانه های یک انار
سفره های بی ریا از رنگ و رو
دست خواهش بر تن هم می زنند
بوی پاییز و نماز و سادگی
قاب های پر شده از عطر یاس
جا نمازی رنگ چشمان توسبز
خنده بر من می زنند

MOHAMMAD2010
23-09-2008, 23:46
دلم يه جايي انگار تو قفسي اسيره
وقتي تو رو شناختم كه فرصتي نمونده
ياد نگاه گرمت به حسرتم نشونده
تموم هست‌ام روبه غفلتي باختم
يه قفس طلايي براي دل ساختم
نميشه بي‌تفاوت بگذرم از نگاهت
جز تو نداره پناه بنده‌ي بي‌پناهت
اين آشناييت واسه من تولدي دوباره‌س
به خواهش دلم بگو مي‌گذرم از گناهت

sina1415
24-09-2008, 00:21
تا تو را دیدم دل ندادم به کس

عاشقم کردی به فریادم برس

MOHAMMAD2010
24-09-2008, 00:55
سيزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سيزدهم کز همه عالم بدرم

دل تنگم
24-09-2008, 01:08
می پرد خواب ز چشم همه کس تا دل شب
هر کجا قصه ی زلفت به میان می آید

به دعا میطلبم صبح درخشان تو را
هر سحرگاه که گلبانگ اذان می آید

sina1415
24-09-2008, 01:19
دیشب خیال رویت تشبیه به ماه کردم

تو ، به ز ماه بودی من اشتباه کردم

دل تنگم
24-09-2008, 01:26
من دختر مغرور پاییزم که امشب
تنها برای خاطر تو اشک می ریزم

هر قدر هم قلبت برایم سنگ باشد من
از خواب شیرینی که رفتم بر نمی خیزم

MJNeghabi
24-09-2008, 01:28
مگر نسیم سحر بوی زلـــف یار من است!؟
که راحت دل رنجـــور بی قــــــرار من است!


به خواب در نرود چشم بخـت من همه عمر
گرش به خواب ببینم که در کنار من است!!

...

سعدی

fuse
24-09-2008, 01:40
توانا بود هر که دانا بود . زدانش دل پیر برنا بود (نخندینا [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

دل تنگم
24-09-2008, 02:19
درخت شايد و اما عقيم مي ماند
دوباره روي دلم بذر كاش مي ريزم

تو را كه مي نگرم با عروج چشمانم
غزل به پنجه ي پيكر تراش مي ريزم

Mahdi Hero
24-09-2008, 03:38
من از ياد عزيزان يك نفس غافل نيم اما
نمي دانم كه بعد از من كسي يادم كند يا نه؟
«رهي» از ناله ام خون مي چكد اما نمي دانم
كه آن بيدادگر ، گوشي به فريادم كند يا نه؟

MJNeghabi
24-09-2008, 04:38
هوا بس ناجوانمردانه
گــــــــــــــــــرم است!
(تو عسلویه، صبح و ظهر و شب، فرقی نداره!)

دل تنگم
24-09-2008, 08:43
من از ياد عزيزان يك نفس غافل نيم اما
نمي دانم كه بعد از من كسي يادم كند يا نه؟
«رهي» از ناله ام خون مي چكد اما نمي دانم
كه آن بيدادگر ، گوشي به فريادم كند يا نه؟

هواي عاشقي تارا هواي ديگري دارد
سكوت چشم هاي تو صداي ديگري دارد

چرا يك شب فقط يك شب نمي آيي به خواب من
خيالت شايد اين شب ها سراي ديگري دارد



هوا بس ناجوانمردانه
گــــــــــــــــــرم است!
(تو عسلویه، صبح و ظهر و شب، فرقی نداره!)

دوست گرامی لااقل چند خطی از شعر زمستان را بگذار، نه یک خط!

ghazal_ak
24-09-2008, 10:06
در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست پرتو روی حبیب هست

دل تنگم
24-09-2008, 11:54
تو گفتي دوستت دارم، ببين، از من مشو دلگير
دروغ از تو شنيدن هم صفاي ديگري دارد

خدايا گر چه كفر است اين، ولي باور كن اين شب ها
دلم كافر شده زيرا خداي ديگري دارد

Mahdi Hero
24-09-2008, 11:59
اندر دل بي وفا غم و ماتم باد
آن را كه وفا نيست ز عالم كم باد
ديدي كه مرا هيچ كسي ياد نكرد؟
جز غم كه هزار آفرين بر غم باد

amir 69
24-09-2008, 12:04
ديگه دوست پيدا نکن يه وقت منو گم ميکني
بعدميگم شايد داري بهم ترحم ميکني
به کسي نگاه نکن آدما طاقت ندارن
عاشق چشات ميشن ولي محبت ندارن
وقتي مهموني ميري موتو پريشون نکني
بچه هاي مردم و يه وقتي مجنون نکني

MJNeghabi
24-09-2008, 13:26
یارا بهشت، صحبت یارانِ همدم است
دیدار یار نامتناسب، جهنــــــــم است!

هرگز حسـد نبرده و حســرت نخورده ام
جز بر دو روی یار موافق که درهم است!

دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف
لیکن، رفیـــــق(!؟) بر همه چیزی مقدم است!

سعدی

D3lphi
24-09-2008, 13:53
توان نان خورد اگر دندان نباشد
مصیبت آن بود که نان نباشد!!!

دل تنگم
24-09-2008, 14:01
دوباره معجزه کن تا جهان به پا خیزد
زمین به سجده رود آسمان به پا خیزد

پس از گذشتن یک قرن غیر ممکن نیست
که در مقابل آرش کمان به پا خیزد

pixy
24-09-2008, 14:11
دیگر در انتظار که باشم؟
زیرا مرا هوای کسی نیست
روزی گرم هزار هوس بود
امروز،‌ دیگرم هوسی نیست

نادر نادرپور

ghazal_ak
24-09-2008, 14:17
تو چه ساده ای و من ، چه سخت
تو پرنده ای و من ، درخت.
آسمان همیشه مال توست
ابر، زیر بال توست
من ، ولی همیشه گیر کرده ام.
تو به موقع می رسی و من،
سال هاست دیر کرده ام.

Mahdi Hero
24-09-2008, 14:22
مي شدم پروانه خوابم مي پريد
خوابهايم اتفاقي ساده بود
زندگي دستي پر از پوچي نبود
بازي ما جفت و طاقي ساده بود
قهر مي كردم به شوق آشتي
عشقهايم اشتياقي ساده بود
ساده بودن عادتي مشكل نبود
سختي نان بود و باقي ساده بود

ghazal_ak
24-09-2008, 14:52
دلت از جنس آب و آیینه ست


یعنی از دوستان خوب خداست


نام نورانی تو چون خورشید


بی شك از پشت ابرها پیداست

vahide
24-09-2008, 15:43
تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم

D3lphi
24-09-2008, 15:53
من بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ام
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ام

ghazal_ak
24-09-2008, 15:58
ما را ز جام باده لعلت گریز نیست
آری مراد مست نباشد مگر شراب
بر من بخاک پات که مانند آتشست
گر آب میخورم بهوایت وگر شراب

دل تنگم
24-09-2008, 16:12
بين ِ اين مردم ِ سـردرگُم ِ سرماخورده
دلم از سرديِ رفتار ِ خودم جا خورده

هُرم ِگرم ِ نفسم يخ زده است، از بس كه،
شانه ام خورده بر اين مردم ِ سرما خورده

D3lphi
24-09-2008, 16:13
هردم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چه ها می بینم

دل تنگم
24-09-2008, 16:21
من فكر مي كنم كه غزل يك بهانه است
تا از تو و شقايقي ات گفتگو كنيم

بردارو تا پريدگي خواب ها بيا
تا خنجري درون دل خود فرو كنيم

D3lphi
24-09-2008, 16:29
مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

دل تنگم
24-09-2008, 16:33
من اگر بخواهمت، نخواهمت، تو خوب باش!
مثل حُسن ِ بي نهايتِ كسي كه عاشق است

بغض هاي شب، هميشه سهم نا اميدهاست
خنده هاي صبح، قسمتِ كسي كه عاشق است

D3lphi
24-09-2008, 16:39
تا توانی درون کس نخراش ،کاندرین راه خارها باشد
کار درویش مستمند برآر ، که تو را نیز کارها باشد

دل تنگم
24-09-2008, 16:44
در اين غم سرا تا که سرزنده ام
من اين تار غمخوار لرزانده ام

کسي گر بر آرد ز دردي خروش
ز من بر نيايد که باشم خموش

D3lphi
24-09-2008, 16:47
شراب ناب می خواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

دل تنگم
24-09-2008, 16:51
شاخه ها – خداكند – به دست باد نشكند
عشق يعني استقامت كسي كه عاشق است

اي شما كه دل نمي دهيد و ايستاده ايد،
در خيال كشف خلوت كسي عاشق است،

منتظر نايستــيد، نوبت شما كه نيست
نوبت من است، نوبت كسي كه عاشق است

D3lphi
24-09-2008, 16:57
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل

دل تنگم
24-09-2008, 17:06
لبخند را به روی لبانت چه پایدار
اخم ترا چه زود گذر آفریده است

هر چیز را که یک سر سوزن شبیه توست
خوب آفریده است، اگر آفریده است

Mahdi Hero
24-09-2008, 17:34
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و داد خواه
کز دست غم خلاص من آنجا مگر شود

دل تنگم
24-09-2008, 17:35
در شبي نيلوفري مهمان من بود آن پري
واي بر من ديو غفلت، خورد مهمانِ مرا

عشق مي‌گويد كه سرباز و گريبان پاره كن
كودكي، اِي سر كه مي‌گيري گريبان مرا

D3lphi
24-09-2008, 17:52
اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

دل تنگم
24-09-2008, 17:58
در حضورش ماه را بي‌چشم گريان راه نيست
قصّه‌اي تلخ است باري چشم گريان مرا

آشنايي نيست چشمان مرا جز اشك تلخ
بشنويد اين داستان حال گردان مرا

D3lphi
24-09-2008, 18:16
از چرخ به هر گونه همی دار امید
وز گردش روزگار میلرز چو بید
گفتی که پس از سیاه رنگی نبود
پس موی سیاه من چرا گشت سپید

دل تنگم
24-09-2008, 18:20
ديگر برايم , آه جهان فرق مي كند
اين تيك تاك مرده - زمان - فرق مي كند

وقتي نشسته اي به دل واژه هاي من
آنوقت لهجه، گونه، زمان فرق مي كند

D3lphi
24-09-2008, 18:35
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد

دل تنگم
24-09-2008, 18:42
در چشمه هاي چشمم گل هاي اشك خشكيد
از بس كه گريه كردم دور از ديار ِ باران!

زين گريه هاي پيگير دردم دوا نگرديد
تأثير گريه بر درد باشد شعار ِ باران!

D3lphi
24-09-2008, 18:57
نه هر بیرون که بپسندی درونش همچنان باشد
بسا حلوای صابونی که زهرش در میــــان باشد

amir 69
24-09-2008, 18:59
دستهای سرد ونحيف، صورتک هايه کثيف
پرسه های الکی، حرفهای يواشکی
آلوچه، ساعت 6، سرقرار
سوز و سرما، تک و تنها، انتظار
La-Me-Re-Do-Fa-Me-Re
گل بيتا، شام مهتاب و تله
همشون با زمستون تورو يادم مياره!
..........................
کاش می شد بعد پائيز بهار بياد
خدايا تا کی دوباره دی مياد...؟!

D3lphi
24-09-2008, 19:03
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا کــه راز پنهان خواهد شد آشکارا

Mahdi Hero
24-09-2008, 19:40
ازم نخواه با تو بمونــــم
تو هيچي از من نمي دونـــي

اگه بگم راز دلم رو
تو هم كنارم نمي مونـــي

تو هم كنارم نمي مونــي...

MOHAMMAD2010
25-09-2008, 00:29
یه روز میخوام بیام فدات بشم ، فدای چشات شم... اما نمیشه...
توی جنگل سبز اون چشات ، گم تو هوات شم... اما نمیشه...
بخوابمو تو خواب عاشقونه دستاتو بگیرم ، سرمو رو شونت بذارم کمی آروم بگیرم
روی صورت چون ماهت بیام خال لبات شم... اما نمیشه...

tohidkh
25-09-2008, 00:37
هفت آســـــــمان مصیبت است آوار بر سرم
در حــــــــــیرتم که از چه رو غوغا نمــی کنی
از بس فضای سیــــنه ام تاریک گشته است
راهــــی به سوی روشنــــــی پیدا نمی کنی

MOHAMMAD2010
25-09-2008, 00:41
یک شب از خواب پریدم
خواب بد می دیدم
توی خواب گل یخ میچیدم

وقتی بیدار شدم
دیگه رفته بودی
روی میز نامه تو میدیدم

گفتی خسته شدی
و پر بسته شدی
گفته بودی که تمومه

رفتی و سالها گذشت
آب از این سر گذشت
نامه تو میبینی همونه ...

دل تنگم
25-09-2008, 00:47
هميشه كنار تماشاي من مي نشستي
و مي خواندي اي شاعر سبز روشن ضميرم!

ببين پنجره رو به هيچ است و پايم تكيده ست
در اين جاده ي بي علائم تو شو دستگيرم

MOHAMMAD2010
25-09-2008, 01:00
من تا آخر با تو بودم
تو از اولم نبودي
داشتم اشتباه ميکردم
که تموم زندگيمو
من به دستهاي تو دادم
حالا اينجا
تک و تنها
برگ بي خشک درختي غرق بادم

tohidkh
25-09-2008, 01:05
من به درماندگي صخره و سنگ
من به آوارگي ابر و نسيم
من به سرگشتگي آهوي دشت
من به تنهايي خود مي مانم
. . . . . . .

Mahdi Hero
25-09-2008, 01:09
مخمل لب برق دندان ناز لبخند تو كو
دلبري ها را چه كردي آن دلارايي چه شد
گيسوان بر شانه ها افشاندن و ناز نگاه
گردش مستانه ي چشمان مينايي چه شد

دل تنگم
25-09-2008, 01:11
دنیای فریب است به اقلیم دد و دیو
من در عجبم بی تو چسان جان به در آرم

مرغم که جدا از پر پروازم و زارم
لختی تو بمان تا که به جان بال و پر آرم

tohidkh
25-09-2008, 01:11
ویرایش شد:
من به آنان گفتم؛
آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد
و به آنان گفتم؛
سنگ آرایش کوهستان نیست
همچنانی که فلز، زیوری نیست به اندام کلنگ
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند
پی گوهر باشید
(سهراب سپهری)

دل تنگم
25-09-2008, 01:17
دوست،اي دوست! مرا شب- همه شب-دست بگير
بس كه فانوس غزل هاي درخشان دارم

نيست در كوچه ى آيينه، غباري در كار
روز و شب، در گذر عاطفه باران دارم

tohidkh
25-09-2008, 01:19
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش؛ تا نکشد سر به فلک فریادم

دل تنگم
25-09-2008, 01:23
مثل چوپان غريب وطن مادريم
پشت وزن غزلم ني زدنت را ديدم

بي تو اينجا همه ي آينه ها تب دارند
من خودم مُهر سكوت دهنت را ديدم

magmagf
25-09-2008, 01:27
منم هر شب زير بارون , خاطراتو مينويسم
منکه با قطره اشکم , رهگذا ر شبِ خيسم

واسه اين غريبه گشتن , ديگه چتري هم نميخوام
پا بپاي سرنوشتم , ديگه يکقدم نميام

آره باورم نداري , تو که ا شکامو نديدي
تو که با هرشب بارون, غم ِ عشقو نکشيدي

tohidkh
25-09-2008, 01:31
یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم

دل تنگم
25-09-2008, 01:41
مرگِ تن صبح ِ خوشایند شبِ زندگی است
روز ِ خاکم دف و نی در رهِ دلدار بزن

آری، ای عشق! برو بر سر ِ بازار ِ غزل
هر شبِ جمعه به خیراتِ دلم تار بزن

جای این قابِ پُر اندوه و آن خطِ سیاه
بَعدِ من شاخه ی انگور به دیوار بزن

Mahdi Hero
25-09-2008, 02:16
نتوان دل شاد را بخ غم فرسودن
وقت خوش خود به سنگ مخت سودن
كس غيب چه داند كه چه خواهد بودن
مي بايد و معشوق و به كام آسودن

دل تنگم
25-09-2008, 02:41
نگاه مرگ گویی عشق را از دور می پایید
دلم می گفت: عشق و مرگ، وهم و درد، این ها چیست؟

شبح می گفت: پوچی؟ زخم خوردی؟ یا دلت تنگ است؟
تو را تا مرگ خواهم برد، آنجا آسمان آبی ست

میانِ خانه های مرگ، دنبالِ خودم بودم
رسیدم آخر ِ خط، قطعه ی سوم، ردیفِ بیست

Mahdi Hero
25-09-2008, 10:08
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله شبگير نبود
آن کشيدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دست تو تدبير نبود

MaaRyaaMi
25-09-2008, 14:00
دل جدا , دیده جدا, سوی تو پرواز کند
گرچه من در قفسم بال و پرم بسیار است!

MOHAMMAD2010
25-09-2008, 14:18
اون که یه وقتی تنها کسم بود
تنها پناه دل بی کسم بود
تنهام گذاشت و رفت از کنارم
از درد دوریش من بیقرارم
خیال می کردم پیشم می مونه
ترانه عشق واسم می خونه
خیال می کردم یه همزبونه
نمی دونستم نامهربونه

Mahdi Hero
25-09-2008, 15:40
هر يار اهل نيرنگ هر دوست اهل حيله
با پشت خورده خنجر موندم تو اين قبيله

MOHAMMAD2010
25-09-2008, 16:02
هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی
از این زمانه دلم سیر می شود گاهی
عقاب تیز پر دشتهای استغنا
اسیر پنجهء تقدیر می شود گاهی
صدای زمزمهء عاشقانه آزادی
فغان و نالهء شبگیر می شود گاهی

Mahdi Hero
25-09-2008, 17:47
يار اگر رفت و حق صحبت ديرين نشناخت
حاش لله که روم من ز پی يار دگر
گر مساعد شودم دايره چرخ کبود
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر

D3lphi
25-09-2008, 18:09
راهیست راه عشق که هیچش کنـاره نیست
آنجا جـــز آنـــــکه جان بسپــارند چـاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کـــار خیـــر حاجت هیــــچ استخاره نیست

Mahdi Hero
25-09-2008, 22:07
تا معطر کنم از لطف نسيم تو مشام
شمه‌ای از نفحات نفس يار بيار
به وفای تو که خاک ره آن يار عزيز
بی غباری که پديد آيد از اغيار بيار

eshghe eskate
25-09-2008, 22:10
رفتن و بیهوده خود را کاستن

سر نهادن بر سیه دل سینه ها




سینه آلودن به چرک کینه ها




در نوازش ، نیش ماران یافتن

Mahdi Hero
25-09-2008, 23:19
نتوان دل شاد را بخ غم فرسودن
وقت خوش خود به سنگ مخت سودن
كس غيب چه داند كه چه خواهد بودن
مي بايد و معشوق و به كام آسودن

H_A_M_E_D
25-09-2008, 23:22
نیکی پیر مغان بین که چو ما بد مستان

هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود

از : حافظ

Mahdi Hero
25-09-2008, 23:40
درون سینه آهی سرد دارم
رخی پژمرده ، رنگی زرد دارم
ندانم ، عاشقم ، مستم ، چه هستم؟
همی دانم دلی پر درد دارم

MOHAMMAD2010
26-09-2008, 03:01
مي تواني تو به من زندگاني بخشي
يا بگيري از من آنچه را ميبخشي

bidastar
26-09-2008, 14:21
يكی را دوست دارم
ولی افسوس او هرگز نميداند
نگاهش ميكنم شايد
بخواند از نگاه من
كه او را دوست مي دارم

MOHAMMAD2010
26-09-2008, 16:06
مرا پس از من بنویس به هرکس از من بنویس
ای تو هوای هر نفس هر نفس از من بنویس
مرا به دنیا بنویس همیشه تنها بنویس
به آب وخاک، اتش و باد برای فردا بنویس

magmagf
26-09-2008, 16:41
سالها پيش از اين
در سرزميني پادشاهي از گستره دريا
دوشيزه اي زندگي مي كرد
كه شايد
با نام آنابل لي بشناسي اش ،
و او تنها با اين خيال مي زيست:
(‌دوستم بدارد
و دوستش داشته باشم!‌)

amir 69
26-09-2008, 16:46
ما را تو چنين ز دل بر آري نيكست
وانگه بدو زلف خود سپاري نيكست
زلفت كه به فتنه سر بر آورد چنان
او را تو چنين فرو گراري نيكست

Mahdi Hero
26-09-2008, 19:19
تـا رفـت مـرا از نـظـر آن چـشــم جـهـان بـیـن
کـس واقـف ما نیست که از دیـده چه​ها رفـت

tohidkh
26-09-2008, 19:22
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

گوش کن پند ای پسر و از بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش

magmagf
26-09-2008, 19:53
شبي حوا شدي ، سويم دويدي
و گفتي سيب را از شاخه چيدي !
دو دستم ، ملتمس ، قد مي كشيدند :
خداوندا ! شتر ديدي ، نديدي !!

amir 69
26-09-2008, 20:00
یه دل دارم وفا داره یه طاقی از طلا داره

تو بهترین جاش یه دونه قصر و یه پادشاه داره

یه دل دارم نگین داره هوا داره زمین داره

تو دریای پر از غمش قایق و سرنشین داره

Mahdi Hero
26-09-2008, 22:15
هزار شکر که ديدم به کام خويشت باز
ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز
روندگان طريقت ره بلا سپرند
رفيق عشق چه غم دارد از نشيب و فراز

Doyenfery
26-09-2008, 22:52
زندگی از آن ماست که بزییم آن را به راه خودمان
و تمام حرف هایی که باز گو نمی کنم
و دیگر هیچ چیز اهمیت ندارد

life is ours, we live it Our way
All these word I Don,t Just say
And Nothing E;se Matters

Mahdi Hero
27-09-2008, 00:18
در کمينگاه نظر با دل خويشم جنگ است
ز ابرو و غمزه او تير و کمانی به من آر
در غريبی و فراق و غم دل پير شدم
ساغر می ز کف تازه جوانی به من آر

دل تنگم
27-09-2008, 01:44
رفت و مرا گذاشت که تنها شوم،چه بد!
تنها دچار غربت اينجا شوم! چه بد!

تقديرمان نبود که با هم سفر کنيم
دنيا چه زود خواست که تنها شوم! چه بد

Mahdi Hero
27-09-2008, 09:14
دل گــفـت وصــالــش بـه دعــا بـاز تـوان یـافـت
عـمـریسـت که عمـرم همه در کـار دعــا رفـت

Gahir
27-09-2008, 15:24
تویی بهانه ی آن ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی

Gahir
27-09-2008, 15:28
یاد احد یاد بزرگی ها که کردیم
آن پهلوانی ها ، سترگی ها که کردیم

Mahdi Hero
27-09-2008, 16:00
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راهنمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی

MOHAMMAD2010
27-09-2008, 21:04
یه بار دیگه داد میزنم عشقت و فریاد میزنم
کاشکی بشه تا بدونی بسته به تو ست جون و تنم
باز دل من تنگه برات تو سینه
خوابم واز من می گیره اون دیگه آروم نمی شینه

Mahdi Hero
27-09-2008, 22:02
همچو حافظ به خرابات روم جامه قبا
بو که در بر کشد آن دلبر نو خاسته ام

magmagf
28-09-2008, 06:00
ميگن اين دوروز دنيا,جاي غم خوردن ندار
چه جوري آروم بگيره اون دلي که بيقراره

شايد اين تاوون عشقه, که کنار تو نموندم
رفتم و با نااميدي ,دلو دنبالم کشوندم

گرچه شايد ديگه امروز, توي خاطرت نباشم
رفتم ..اما نتونستم خودم از فکرت جدا شم

بعد تو دنيا با قلبم سرياري هم نداشته
هرکي از پيشم گذشته , پا روي دلم گذاشته

بسکه قلب من شکسته , ديگه خردو خاکشيره
توي دستاي زمونه , بي تو قلب من اسيره

از خدا خواستم که قلبم, يکمي آروم بگيره
آخه قلب من ميدونه, آخر از غمت ميميره

Mahdi Hero
28-09-2008, 10:26
ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
وين راز سر به مهر به عالم ثمر شود
گويند سنگ لعل شود در مقام صبر
آري شود وليك به خون جگر شود

Mahdi Hero
28-09-2008, 10:27
در بزم تو اي شمع منم زار و اسير
در كشتن من هيچ نداري تقصير
با غير سخن كني كه از رشك بسوز
سويم نكني نگه كه از غصه بسوز

ghazal_ak
28-09-2008, 14:37
زلف آشفته و خوی كرده و خندان لب و مست
پیرهن چاك و غزلخوان و صراحی در دست

Mahdi Hero
28-09-2008, 15:23
تو خواستي من نخواستم، با هم باشند دلهامون
نشستي من نشستم، به پاي لحظه هامون
تو بودي من نبودم، ديوونه مثل مجنون
تو موندي من نموندم، به پاي عهد و پيمون

Gahir
28-09-2008, 16:45
نادره کبکی به جمال تمام /شاهد آن روضه ی فیروزه فام

magmagf
28-09-2008, 17:46
من ازونروز تا بامروز, دلِِِيِ بارون زده هستم
تو منو تنها گذاشتي , من زدم دلو شکستم

حالا خاطرات بارون, شايد از يادِ تو رفته
دل منهم واسه هيچکس, راز اون شبو نگفته

تو ميدوني و دل من, که برات شعري رو خوندم
شعر «کوچه از مشيري» , تا بدوني چرا موندم

Mahdi Hero
28-09-2008, 19:57
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راهنمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی

دل تنگم
29-09-2008, 07:47
یک لحظه فکری سرد از ذهنش گذر کرد
حالا فقط پُک می زند محکم به سیگار

در یک غروب تلخ از روزی مه آلود
مردی برای عشق، خود را می زند دار

حالا در این دنیا چه چیزی مانده باقی
از او، به جز صد پاکت خالی سیگار

Mahdi Hero
29-09-2008, 14:16
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب، محرم و حرمان نصیب من باشد

MOHAMMAD2010
29-09-2008, 14:32
در آتش عشق تو سوختمو خاکستر شدم
ولی تو هیچگاه نفهمیدی که چه بودمو چه شدم

ghazal_ak
29-09-2008, 14:52
من زورقی شكسته م اما هنوز طلایی
توفان حریف من نیست وقتی تو ناخدایی
بالاتر از شفایی از هر چه بد رهایی
ای شكل تازه ی عشق تو هدیه ی خدایی

دل تنگم
29-09-2008, 16:20
یک سر قدم از حوصله ام بود و پس افتاد
مغرورترین مرد جهان در قفس افتاد

تا خواستم از پنجره اش بال بگیرم
در حوضچه ی چشمم عکس هوس افتاد

Gahir
29-09-2008, 16:33
دلا تا کی در این دنیا فریب این و آن بینی
یکی زین جهان ظلمانی برون شو تا جهان بینی

Mahdi Hero
29-09-2008, 19:09
یک جرعه می کهن ز ملکی نو به
وز هرچه نه می ، طریق بیرون شو به
دردست به از تخت فریدون صدبار
خشت سر خم ز ملک کیخسرو به

دل تنگم
29-09-2008, 20:21
هر روز بايد بشنوي از جمع اين دلمردگان
يا عاشقي کم ميشود يا همنشيني سوخته

من کودکي هايم شبي اتش گرفت از دفترم
تصميم کبري گم شد و سارا وسيني سوخته

اي مادر افسانه اي سيمرغ يادي کن مرا
زاييده مام ميهنم امشب جنيني سوخته

Mahdi Hero
29-09-2008, 22:25
همچو حافظ به خرابات روم جامه قبا
بو که در بر کشد آن دلبر نو خاسته ام

MOHAMMAD2010
30-09-2008, 00:08
مرا ببین که چگونه اسیر کرده ای
در این کویر بی آب مریض کرده ای

دل تنگم
30-09-2008, 00:10
يك شب به چشم هاي تو ايمان مي آورم
در راه سبز آمدنت جان مي آورم

در امتداد غربت اين جاده ها عزيز
ايمان به بي پناهي انسان مي آورم

Mahdi Hero
30-09-2008, 00:52
من که رفتم زین چمن باغ و بهاران گو مباش
بوسۀ باران و رقصِ شاخساران گو مباش

چون گلِ لبخندِ من پژمرد ، ابری گو مبار
چون خزان شد عمرِ من صبح بهاران گو مباش

من که سر بردم به زیرِ بال خاموشی ومرگ
نغمۀ شورافکنِ بانگِ هزاران گو مباش

تیشه را فرهاد از حسرت چو بر سر می زند
نقشِ شیرینی به طرفِ کوه ساران گو مباش

این درختِ تشنه کام اینجا چو در بیداد سوخت
کوه ساران را زلال جویباران گو مباش

گر نتابد اختری بر آسمانِ من چه غم
پرتوِ شمعی به شامِ سوگواران گو مباش

دل تنگم
30-09-2008, 01:25
شاید به موج این غزلم در بگیرَمَت
در این غزل نشسته ام از سر بگیرَمَت

نه تو شکار هستی و نه من شکارچی
بگذار کودکانه، کبوتر! بگیرَمَت

Mahdi Hero
30-09-2008, 01:32
تا چند حدیث پنج و چار ای ساقی
مشکل چه یکی چه هزار ای ساقی
خاکیم همه چنگ بساز ای ساقی
بادیم همه باده بیار ای ساقی

دل تنگم
30-09-2008, 02:38
يك جمله مي گويم كه استثنا ندارد
ديگر كسي در قلب سردم جا ندارد

بعد از رسيدن عاقبت فهميد مجنون
آنچه كه او ميخواسته ليلا ندارد

leira
30-09-2008, 08:31
دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق
وگرنه از تو نیاید که دلشکن باشی


وصال آن لب شیرین به خسروان دادند
تو را نصیب همین بس که کوهکن باشی