مشاهده نسخه کامل
: مشاعره
دم مزن گر همدمی میبایدت
خسته شو گر مرهمی میبایدت
تا در اثباتی تو بس نامحرمی
محو شو گر محرمی میبایدت
همچو غواصان دم اندر سینه کش
گر چو دریا همدمی میبایدت
تو گوش می دادی
به خون من که ناله کنان می رفت
و عشق من که گریه کنان می مرد
تو گوش می دادی
اما مرا نمی دیدی.
اما مرا نمی دیدی.
اما مرا نمی دیدی.
surena_iran2564
01-09-2008, 17:53
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
MOHAMMAD2010
01-09-2008, 20:14
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
surena_iran2564
01-09-2008, 20:27
درون خلوت ما غیر در نمی گنجد
برو که هرگه نه یار من است بار من است
.::. RoNikA .::.
01-09-2008, 20:56
تالاپ.
ماه بر بام خانه ام می افتد.
ادامه باران ها همیشه زیبا نیست
همین طور ادامه رویاها...
نیستی
و این شب سرد و غمگین
ادامه سرمه ای است
که تو به چشمانت کشیده ای...
MOHAMMAD2010
01-09-2008, 21:09
یار دبستانی من ، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما
دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش
خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد ، مرده دلای آدماش
surena_iran2564
01-09-2008, 22:42
شد خزان گلشن آشنايی
بازم آتش به جان زد جدايی
عمر من ای گل طی شد بهر تو
وز تو نديدم جز بد عهدی و بی وفايی
Mahdi Hero
02-09-2008, 00:45
یار از غم من خبر ندارد گویی
یاخوب بمن گذر ندارد گویی
surena_iran2564
02-09-2008, 03:56
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
میخانه ده می عجب بها تاپدی یئنه
هر ریند و گدا بوگون نوا تاپدی یئنه
آئینه ی دل کی زنگ غم توتموش ایدی
بیر جام ایله گؤر نئجه صفا تاپدی یئنه
نباتی
هم نکتهی وحدت را با شاهد یکتاگو
هم بانگ اناالحق را بر دار معظم زن
هم چشم تماشا را بر روی نکو بگشا
هم دست تمنا را بر گیسوی پر خم زن
نه هر نسیم که اینجاست بر تو میگذرد
صبا صباست، بهر سبزه و گلشن گذریست
میان لاله و نرگس چه فرق، هر دو خوشند
که گل بطرف چمن هر چه هست عشوهگریست
تو غرق سیم و زر و من ز خون دل رنگین
بفقر خلق چه خندی، تو را که سیم و زریست
ز آب چشمه و باران نمیشود خاموش
که آتشی که در اینجاست آتش جگریست
Mahdi Hero
02-09-2008, 22:58
تورا از بین صد ها گل جدا کردم
تو سینه جشن عشقت رو به پا کردم
برای نقطه پایان تنهایی
تو تنها اسمی بودی که صدا کردم
من ئولنده،منی قویمون مزاره
اودون ییغین وورون اونا شراره
منی آتین،سیز چئکیلین کناره
قویون شعله لنسین چئکسین زبانه
نباتی
هر روز دلم در غم تو زارترست
وز من دل بی رحم تو بی زارترست
بگذاشتی ام غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است
sina1415
03-09-2008, 13:21
تا تو نگاه مي كني كار من اه كردن است
اي به فداي چشم اين چه نگاه كردن است
Mahdi Hero
03-09-2008, 13:22
تا به گيسوي تو دست ناسزايان كم رسد
هر دلي از حلقه اي در ذكر يارب يارب است
sina1415
03-09-2008, 13:24
تو را خواهم و دانم كه هرگز به كام دل در اغوشت نگيرم
تويي ان اسمان صاف و روشن من اين كنج قفس مرغي اسيرم
Mahdi Hero
03-09-2008, 14:18
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست
پیش رفتار تو پا بر نگرفت از خجلت
سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست
تومثه قلبی تو سینه
مثه خونی توی رگهام
نمیشه بی تو بمونم
"گرچه عاشقونه تنهام"
تا کجای این جدائی
دله من طاقت میاره
دیده ء منتظره من
تا ابد چشم انتظاره
Mahdi Hero
03-09-2008, 18:25
هر دم اين بانگ برآرم از دل:
واي، اين شب چقدر تاريك است!
تو که اینجا باشی دنیا سهم من می شه همیشه
روزای آفتابی من با تو که ابری نمی شه
بی خیال از اینجا رفتی پشت سر نگاه نکردی
تو دلت نگفتی پس اون همه خاطره چی می شه
Mahdi Hero
03-09-2008, 22:48
همچو فرهاد از غمش روزی به صحراها روم
تا ببینند این جوانان عشق پیرآموز را
کاش مـــيشد بــهم مـــيگفتی:
ما رو تنــها نـــميـــــزاری
يــا مــيگفتی توی قــلـبـت
واســـه ما هــم جـائـی داری
امـا مــن بپـــای عشــقـت
دلــمـــو وســط مـــيـزارم
ثـــروتم عـــشقه و جــز دل
تــحفه ای ديــگه نــــدارم
sina1415
03-09-2008, 23:56
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است
Mahdi Hero
04-09-2008, 01:07
تو از پیش من ساده نباید بروی
دردمندی به تو دل داده نباید بروی
شعر و شاعر شده اند عاشق زیبایی تو
اتفاقی است که افتاده نباید بروی
زندگی راه درازی است پر از وسوسه ها
بی من از وحشت این جاده نباید بروی
زخمی ام خسته ام آشفته و بی سامانم
نیستم جان تو آماده نباید بروی
از شب بی تپش پنجره ام ای مهتاب
ای گل روشن شب زاده نباید بروی
یوخدو قاصیدیم،ائیله ییم روان
یارا دردیمی ائیله ییم عیان
دوغروسون دئسین،ائتمه سین نهان
بؤیله خان چوبان ایستر ایستمز؟
نباتی
زین پس
بهدنبال آروزهای محال
نخواهم رفت
منتظرم مباش
شیشه پنجره را باران شست
از دل من چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟؟؟
Mahdi Hero
04-09-2008, 12:28
تو را صبا و مرا اب دیده شد غماز وگرنه عاشق و معشوق رازدارانند
ghazal_ak
04-09-2008, 12:40
در من پی بهار و گل و عاشقی نگرد !
من گور دسته جمعی گل های مریمم
منکه تا تهش میام تا ته راه عاشقی
انتخاب رفتن تا ته راشم مال تو
واسه من عشق تو هم با تو وبی تو نداره
حالا تا آخر بودن همه دنيام مال تو
Mahdi Hero
04-09-2008, 13:27
واعظ شهر که از طول قیامت می گفت
غافل از قامت آن سرو سهی بالا بود
ghazal_ak
04-09-2008, 13:42
دل من را بسوزان بیش از اینها
به غم چشمم بدوزان بیش از اینها
منم پروانه ات ای شمع خاموش
دلم را برفروزان بیش از اینها
Mahdi Hero
04-09-2008, 14:30
آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست ...
تو پنجره ی وا شده بر هر جنگل
تو قطره ی از شوق شده درياتر
خوبان جهان آن چه تو داري دارند
در عشق، تو از يک، يکشان بالاتر
Mahdi Hero
04-09-2008, 17:27
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب، محرم و حرمان نصیب من باشد
دریا که از یاحل به ساحل می رود آبی
شرمنده ی یک جرعه جیحون تو خواهد شد
در باغ اگر باران چشمانت فرو ریزد
گل پیرهن وا کرده گلگون تو خواهد شد
Mahdi Hero
04-09-2008, 18:14
در شعله آن شمع که افروخته بودم
ای کاش که پروانه صفت سوخته بودم
می بینم ای شرقی ترین لبخند بغض آلود
شب را که حیران از شبیخون تو خواهد شد
می سازد از دستان آتش رد پایت را
خاکستر خاکی که در خون تو خواهد شد
Mahdi Hero
04-09-2008, 20:46
دلي دادم به رسم يادبودي
كه تنها لايق ان دل تو بودي
هزاران امدند اين دل بگيرند
ندادم چون كه دلدارش تو بودي
بنام خداوندی که مارافرید /------\ به لطف رحمتش جان آفرید
Gahir معاصر
Mahdi Hero
04-09-2008, 21:16
دوش میآمد سوار از دور و من نزدیک بود
کز سرشادی ببوسم پای اسب بوز را
دلي دادم به رسم يادبودي
كه تنها لايق ان دل تو بودي
هزاران امدند اين دل بگيرند
ندادم چون كه دلدارش تو بودي
یک عمر زیر سقف نگاه تو بوده ایم
امشب خبر رسید که باران گرفته است
باور مکن اگرچه ببینی به چشم خویش
دل - دوره گرد چشم تو - سامان گرفته است
Mahdi Hero
04-09-2008, 22:55
تا توانی دلی بدست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
در پای قدح بنشین زیبا صنمی بگزین
اسباب ریا برچین، کمتر ز دعا دم زن
گر تکیه دهی وقتی، بر تخت سلیمان ده
ور پنجه زنی روزی، در پنجه رستم زن
گر دردی از او بردی صد خنده به درمان کن
ور زخمی از او خوردی صد طعنه به مرهم زن
نامی نداشتم – لقبی که بخوانی ام...
نام مرا غزل – لقب ام شعروند کرد
نزدیک صبح بود و...دنیا ادامه داشت
خود را صدا زدم-و خدا سر بلند کرد
Mahdi Hero
04-09-2008, 23:35
دلبرا بنده نوازيت كه آموخت بگو
كه من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرم
مىبرم منزل به منزل چوب دار خويش را
تا كجا پايان دهم آغاز كار خويش را
در طريق عاشقى مردن نخستين منزل است
مىبرد بر دوش خود منصور دار خويش را
بر نمى دارد نگاه ازمن جنون سينه سوز
مى شناسد چشم صيادم شكار خويش را
starpars
04-09-2008, 23:41
اگر آن ترك شيرازي بدست آرد دل ما را به خال هندويش بخشم سمرقند بخارا را
از باغ ِ چشمانت مرا یکباره راندی
با صد غزل شعر ِ مرا افسانه خواندی
احساس می کردم شبی با من بمانی
در حجم ِ تنهایی کنارم غم نشاندی
با کوله باری خسته بر دوش ِ نگاهم
تا انتهایِ شهر ِ چشمت می کشاندی
با من بمان در لحظه هایِ بی قراری
با اشکِ اندوهی که هر شب می تکاندی
یا پای شقاوت را بر تارک شیطان نه
یا کوس سعادت را بر عرش مکرم زن
یا کحل ثوابت را در چشم ملائک کش
یا برق گناهت را بر خرمن آدم زن
نخلی تکیده ام که ز تاج نگون بخت
در سایه ام گمان درنگ عابری نبست
مرغی به شاخه ام نتکانیده پُر ز خواب
برگی به باورم ز شبیخون غم نرست
Mahdi Hero
05-09-2008, 01:27
تجربه بايد گرفت از سرگذشت
ليك ني وقتي كه اب از سر گذشت
عاشق صادق بخوان پروانه را
انكه از بال و پر و از سر گذشت
توي تنهائي کوچه
راهيم مثه يه عابر
يه غريبه پره غمها
مثه غربت مهاجر
پابپاي غربت شب
يه دل همراهم نمونده
اين غريبي «منو ازمن»
باز به تنهائي رسونده
Mahdi Hero
05-09-2008, 22:05
همراه من مباش، که حسرت برند خلق
در دست مفلسی چو بینند گوهری
یک نفس زد و هدر شد
روزگار من به سر شد
چنگی عشقم راه جنون زد
مردم چشمم جامه به خون زد
دنگ ائتدی منی ناله ی چنگ،ای ساقی(ناله ی چنگ مرا دنگ کرد ای ساقی)
دور جام یئریت،قیلما درنگ ای ساقی(برخیز و جام را بگردان و درنگ مکن ای ساقی)
بد مستلیک ائتمه،قویما جامی الدن(بد مستی نکن و جام را زمین مگذار)
ائت دوری تمام لنگ - لنگ ،ای ساقی!(دور را تمام کن لنگ لنگان ای ساقی)
نباتی
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت
پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت
یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت
Mahdi Hero
06-09-2008, 12:02
تو از پیش من ساده نباید بروی
دردمندی به تو دل داده نباید بروی
شعر و شاعر شده اند عاشق زیبایی تو
اتفاقی است که افتاده نباید بروی
ghazal_ak
06-09-2008, 12:17
یاد داری که زمن خنده کنان پرسیدی
چه رهآورد سفر دارم از این راه دراز ؟
چهره ام را بنگر تا بتو پاسخ گوید
اشک شوقی که فروخفته به چشمان نیاز
چه رهآورد سفر دارم ای مایه عمر؟
سینه ای سوخته در حسرت یک عشق محال
نگهی گمشده در پرده رویایی دور
پیکری ملتهب از خواهش سوزان وصال
لطفاً دور مرا خط بکش
این درست
که شعرهایم
را با اسم تو می شنایند
و تو شکل دیگر عشقی
و عشق شکل دیگر تو
که شاعرم کردی!
اما
( لطفا دور مرا خط بکش)
Mahdi Hero
06-09-2008, 18:23
آسمان بار امانت نتوانست كشيد
قرعه كار به نام من ديوانه زدند
عجب شعری بود این [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] تا این[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
که دردی رسد از این[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] تا این[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دوباره معجزه کن تا جهان به پا خیزد
زمین به سجده رود آسمان به پا خیزد
پس از گذشتن یک قرن غیر ممکن نیست
که در مقابل آرش کمان به پا خیزد
کمی مقابله کن با پدیده ها نگذار
که موج با کمک ماهیان به پا خیزد
بخواه هر چه دلت خواست از خدا اما
نخواه غیرت آتشفشان به پا خیزد
bidastar
06-09-2008, 21:05
دلا باغ تماشا را شکستی
بلور آرزو ها را شکستی
نگاه خویش را بیگانه دیدی
چرا آئینه ی ما را شکستی
Mahdi Hero
06-09-2008, 21:23
ياد باد آن كو به قصد خون ما
زلف را بشكست پيمان نيز هم
اعتماد نيست بركارجهان
بلكه بر گردون گردان نيز هم
چون سرآمد دولت شبهاي وصل
بگذرد ايام هجران نيز هم
من پری زاده ی خورشید که فاتح شده ام
تکه ای شیشه ای از قلب تو را توی خیال
تو ولی سنگ شدی قصد شکستن کردی
من تو را خواستم اما تو فقط فکر جدال
ghazal_ak
06-09-2008, 22:40
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
بازا كه در هوایت خاموشی جنونم
من زندهام هنوز از مردگي فقط
تزئين ِ نموده يك گل مرقدِ مرا
يك تكه ابر در هفت آسمانِ خشك
يك پوچي ِ جديد! اشك آمده مرا
bidastar
06-09-2008, 23:38
ای دوسـتـان بـه حـالـت زا رم نـظـر کنـیـد
بـایـد بـدیـن طـریـق شـمـا هـم سـفـر کنیـد
دیشب سرم ز بستر ا مـشـب به زیـر خاک
بـا خـویـش ایـن مـعـا مـلـه را دم بدم کنـیـد
MOHAMMAD2010
07-09-2008, 00:52
دارم می میرم برات نذار بیفتم به پات
مگه گناهم چی بود که سرد شده اون نگات
به من یه فرصت بده تا دستاتو بگیرم
یا اینکه مال من شی یا پای تو بمیرم
Mahdi Hero
07-09-2008, 01:00
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جانه شيرين خوش است
bidastar
07-09-2008, 01:02
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جانه شيرين خوش است
تو کز مهنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی !!
يك شب نشان خانه ي ما را به ياد آر
شيرين ترين ترانه ي ما را به ياد آر
محنت كش زمانه شدم آشناي عشق
فرياد عاشقانه ي ما را به ياد آر
bidastar
07-09-2008, 01:12
ره اندیشه ی بازت بلند است
چکاچک های پروازت بلند است
دگر در انجمن هر گز نگنجی
بهر جا موج آوازت بلند است
Mahdi Hero
07-09-2008, 01:14
روی بیگانه ترین صورت خاک
شاید اگر چند قدمی می رفتم
چشت آن صخره ی آلوده به درد
زیر آوار کبود
لای امواج فرو ریحته ی طاق سکوت
رویش چشم تو را می دیدم
من اگر می رفتم........
مثل ابري گريه آلود و سياه
تا بيايم... تا ببارم... دير شد
گفتي از شوق تو سهم من چه بود
گفتمت سر مي سپارم ... دير شد
bidastar
07-09-2008, 01:26
دلي دارم اسيرِ هجرِ دلدار
به دام زلف او گشته گرفتار
شب و روزم مثال تارِ او تار
خبر ده ! کي رسد هنگام ديدار ؟
رفيق راهي و از نيمه راه مي گويي
وداع با من بي تكيه گاه مي گويي
ميان اين همه آدم، ميان اين همه اسم
هميشه نام مرا اشتباه مي گويي
Mahdi Hero
07-09-2008, 01:44
روز وصل از غمزهی او جان سر گردان من
چون تحمل کرد چندان ناوک دلدوز را؟
با وصال او دلم را نیست پروای بهشت
در چنان عیدی کسی یاد آورد نوروز را؟
دوش میآمد سوار از دور و من نزدیک بود
کز سرشادی ببوسم پای اسب بوز را
مدعی را دل ببرد از چشم مست شیرگیر
هر که باشد شیرگیر آسان بگیرد یوز را
اوحدی، گر قبلهی اقبال خواهی سجده کن
آفتاب روی آن شمع جهانافروز را
امشـب از هـــر شـبی بیشتــر
دل مــــن اسیــــــر درده
بــا خــیـا لت گـرچه هر شـب
چــشمای مــن گـریـه کـرده!!!
در کـــنار قــاب عـــکســت
قـــطره اشـکاس که چــکیده
دیـــگه طاقتـــم نــــمونـده
جـــون مــن بلــب رســیــده
همره يك دگر و تشنه ي يك حرف، بگو
من به مانند توام يا تو به من مي ماني؟
غزلي خواندم و تا بانگِ اذان مي خوانم
حُرمت چشم نجيبي كه نمي خواباني
یارب اندر دل آن خسرو شیرین انداز
که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند
شاه را به بود از طاعت صد ساله و زهد
قدر یکساعته عمری که در او داد کند
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمیشوی که ببینی چه میکشم
با عقل آب عشق به یک جو نمیرود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
ghazal_ak
07-09-2008, 16:05
من از تشنگی های خود با تو گفتم
واز مخزن بغض ها در گلویم
جواب تو تکرار تلخ عطش بود
و سنگی که لغزید سوی سبویم
ميدونم با همه قلبم,ترو تنها مي پرستم
حتي توي بي کسي هام, تا هميشه با تو هستم
چه تو باشي چه نباشي
عکس توست تو قاب سينه
هر جا باشم دله عاشق
چهره ء ترو مي بينه
ghazal_ak
07-09-2008, 17:21
همیشه صدای دیوارها مرا خسته کرده است
همیشه آوازی شنیده ام که می خواند:
زندگی دشتی است پر از آلاله های سرخ
و سبزینه های تر....
اما چه وسعتی دارد با تو بودنم
که دشت شرمنده در مقابلش
به زانو نشسته است
مرا در لحظه های آینه ات مکرر کن
مراکه خواب پاییز می بینم
و چهره ام پر ازترک های بی آبی است
به فصل سوزناک عاشقانه زیستن
مهمان کن!
نه! آب، رفع عطش را نمي كند از من
به جاي تكه ي نان لطفاً آسمان بدهيد
و وقت مي گذرد زود دار زنيد
به قدر صحبت آخر ولي امان بدهيد:
ghazal_ak
07-09-2008, 17:49
دیدم که دلم فتاده در چاه
بر یوسف خود جفا گرفتم
ای رفته ز کوی آشنائی
با رفتن تو ، بلا گرفتم
آدینه شود ، ترا بجویم
نادیده رخت صفا گرفتم
سیمای ترا اگر ندیدم
یاد تو من از کجا گرفتم
MOHAMMAD2010
07-09-2008, 18:01
مرا به خانه ام ببر که شهر . شهر یار نیست
مرا به خانه ام ببر . ستاره دلنواز نیست
سکوت نعره میزند . که شب ترانه ساز نیست
مرا به خانه ام ببر که عشق در میان نیست
مرا به خانه ام ببر اگر چه خانه . خانه نیست
ghazal_ak
07-09-2008, 18:15
تا تو با منی زمانه با من است
بخت و کام جاودانه با من است
تو بهار دلکشی و من چو باغ
شور و شوق صد جوانه با من است
تو که اینجا باشی دنیا سهم من می شه همیشه
روزای آفتابی من با تو که ابری نمی شه
بی خیال از اینجا رفتی پشت سر نگاه نکردی
تو دلت نگفتی پس اون همه خاطره چی می شه
هركسي چنگ به دامان نگاري زد ومن
به كف از شور جنون دامن صحرا دارم
سر ديوانهي ما را به كلوخي ننواخت
گله از طفل تهيكيسهي دنيا دارم
ghazal_ak
07-09-2008, 20:13
می خواستم خراب نگاهش شوم، نشد
بیچاره ی دو چشم سیاهش شوم، نشد
می خواستم که در دل شبها ستاره ای
چرخان به گرد صورت ماهش شوم، نشد
می خواستم که وقت هماغوش او شدن
حتی فدای حس گناهش شوم، نشد
می خواستم دریچه ی پژواک خنده اش
یا آینه مقابل آهش شوم، نشد
گفتم به خود که همدم تنهایی اش شوم
بی چشمداشت پشت و پناهش شوم، نشد
می خواستم که حادثه باشم برای او
شیرین و تلخ قصه ی راهش شوم، نشد
می خواستم به شیوه ی ایثار و معجزه
قبله برای قلب و نگاهش شوم، نشد
گفتم به خود همیشه ی او می شوم ولی
حتی نشد که گاه به گاهش شوم، نشد
در سر كوچهي زلف تو اگر دست دهد
شكوهها از دل شوريدهي شيدا دارم
شستشو ميكنم از اشك به ميخانه پناه
شيشهها در بغل از گريهي مينا دارم
ghazal_ak
07-09-2008, 21:12
مرا در غربت فردا رها کرد
دلم در حسرت دیدار او ماند
مرا چشم انتظار کوچه ها کرد
به من می گفت تنهایی غریب است
ببین با غربتش با من چه ها کرد
دل ميخواد که تا هميشه
فقط عاشق تو باشه
دله من هرجا که باشه
عشق تو فقط باهاشه
هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پریوشم
لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی
تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم
ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار
این کار تست من همه جور تو میکشم
می دونم یه جای دنیا دختری تو ساحله
که همیشه چشم به راه سر رسیدنه دِله!
می دونم یه روز میاد که تویِ ساحل پیدا شه
در بطری بی هوا با دستِ عاشقش واشه!
MOHAMMAD2010
08-09-2008, 00:28
حالی واسم نمونده، دنیا برام سرابه
داد می زنم که ساقی، می خونه بی شرابه
هر چی تو زندگی دارم میزارم به پای تو
زندگیمو نفسو شبهام و روزام مال تو
ghazal_ak
08-09-2008, 09:56
و هـر چـه تمـــنا کنــــد دلم جـز تـو
بـه پـاس نگاهت ز آن بپــــرهیــــزم
و گـر ز فـراقت شبی «رهــا» گـردم
بـه دامـن لطفت دگــــر بیـــــــاویـزم
Mahdi Hero
08-09-2008, 12:34
میان هزاران گل رازقی
درخت نماز
دعا می کند خاک بی اب را
دعا می کند چشمه خواب را
دعا می کند روز تاریک را
ghazal_ak
08-09-2008, 12:48
آنکه چشمان تو را این همه زیبا می کرد
کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد
یا نمیداد به تواین همه زیبایی را
یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد
Mahdi Hero
08-09-2008, 14:11
دلم از نيش جفا خانه زنبور شدست
بسكه از ناوك مژگانش در او جا ميكرد
ghazal_ak
08-09-2008, 14:38
دانی كه چیست دولت ؟
دیدار یار دیدن
در كوی او گدایی
بر خسروی گزیدن
MaaRyaaMi
08-09-2008, 14:56
نگر به دیده ی حق بین جمال ایزدی اش
که هست از رخ او جلوه ی خدای پدید
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم
پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم
ghazal_ak
08-09-2008, 15:49
مرا گفتی که: فردا روز وصل است
امید زیستن چندان که دارد؟
دلم در بند زلف توست ور نه
سر سودای بیپایان که دارد؟
Mahdi Hero
08-09-2008, 15:51
دل و ديـنم شدو دلبـــر بملامــت برخـاســـــــت
گفت با ما منشيــن كز تو سلامت برخـاســـــت
vahid_vaezinia
08-09-2008, 16:01
تو واقف اسرار من آنگاه شوی
کز دیده و دل بندهی آن ماه شوی
روزیت اگر به روز من بنشاند
از حالت شبهای من آگاه شوی
ghazal_ak
08-09-2008, 16:28
یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست
خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست
چون نفس امشب فرو بردم جدا از صبح وصل
کز سر بالین من آن سست پیمان زود خاست
Mahdi Hero
08-09-2008, 18:35
تو را من چشم در راهم شباهنگام
كه مي گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهي
وزان دلخستگانت راست اندهي فراهم
تو را من چشم در راهم
MaaRyaaMi
08-09-2008, 18:45
ملتی را رفت چون آیین ز دست
مثل خاک اجزای او از هم شکست
تو دیگه مال مني فقط براي دل من
همهء لذت بودن با صفاشم مال تو
پای عاشقی نشستن همه شب به انتظار
دل من شکوه نکن رنج ُو غماش مال تو
اون تو رویا توی خوابه تو بیاد اون بشین
نقش رویا رو کشیدن توی رویاش مال تو
Mahdi Hero
08-09-2008, 19:48
و در این برج خیال
لنگ لنگان
آه و افسوس به جان
کند و خزان
سوی متروکه ترین طاق سکوت
شاید اگر می رفتم
تو نصیبم بودی
تو که من می دانستم
که غریبانه ترین خواب منی
جای پایت روی شن ها مثل یک معجزه بود
مثل یک آیت سرخ
روی بیگانه ترین صورت خاک
شاید اگر چند قدمی می رفتم
چشت آن صخره ی آلوده به درد
زیر آوار کبود
لای امواج فرو ریحته ی طاق سکوت
رویش چشم تو را می دیدم
من اگر می رفتم........
sina1415
08-09-2008, 20:10
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر نکش تا نکشد سر به فلک فریادم
Mahdi Hero
08-09-2008, 20:13
من بجا ماندم در این سو, شسته دیگر دست از کارم
نه مرا حسرت به رگها می دوانید آرزویی خوش
نه خیال رفته ها می داد آزارم
sina1415
08-09-2008, 20:16
من نگویم که مرا از قفس ازاد کنید
قفسم برده به باغی و دلمو شاد کنید
امیدم باش
امیدم آخرینم باش
و نوشدارو برایم باش
برای این دل ریشم تو مرحم باش
تو با مهرت عزیزم باش
تو عشقم باش
تو تنها در کنارم باش
ولیکن تا دم آخر
کنارم باش
کنارم باش
sina1415
08-09-2008, 22:43
امیدم باش
امیدم آخرینم باش
و نوشدارو برایم باش
برای این دل ریشم تو مرحم باش
تو با مهرت عزیزم باش
تو عشقم باش
تو تنها در کنارم باش
ولیکن تا دم آخر
کنارم باش
کنارم باش
مشاعره بلد نیستی با د نا با الف
MOHAMMAD2010
09-09-2008, 00:42
ای بابا ریختین به هم تاپیکو
به هر حال
شبم از هر چي شبه سياه تره
زندگي زندون سرد كينه هاست
Mahdi Hero
09-09-2008, 00:43
دل و ديـنم شدو دلبـــر بملامــت برخـاســـــــت
گفت با ما منشيــن كز تو سلامت برخـاســـــت
كه شنيدي كه در ين بزم و مي خوش بنشست
كه نه در آخــر صحـبـت به ندامــت برخـاســـــت
تاب دوری رو ندارم دل میگه غصه نخور
اون صدا و خنده هاش با رنگ چشماش مال تو
انقدر دوست دارم که سينه فرياد مي کشه
اين دلو عشق و محبت با خداشم مال تو
وئریب سر بست لیک فرمانی کلا اختیار ائتدیم
او گوندن کیم کؤنول زنجیر عشقه پای بست اولدی
صراف تبریزی
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
نزد آن شمع طرب میسوختم پروانه وار
گرد آن شمع روان، اشک روانی داشتم
ماه عبادتست و من با لب روزه دار از این
قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردنست
Şəhriyar
ghazal_ak
09-09-2008, 09:45
تو هم درد مرا درمان نخواهی داد ،می دانم
فقط آرامشم را می دهی بر باد ، میدانم
علی رغم تمام لحظه های آشنایی مان
تو هم روزی نخواهی كرد از من یاد می دانم
مبادا آسمان بیبال و پر بار
مبادا در زمین دیوار بیدر
مبادا هیچ سقفی بیپرستو
مبادا هیچ بامی بیکبوتر
Mahdi Hero
09-09-2008, 12:16
رونق ساز و سر آواز و سرودی دگری
آفرین بر تو که مجموعه چندیدن هنری
MaaRyaaMi
09-09-2008, 15:56
یا رب من اگر گناه بی حد کردم
دانم به یقین که بر تن خود کردم
از هر چه مخالف رضای تو بود
برگشتم و توبه کردم و بد کردم
Mahdi Hero
09-09-2008, 16:21
من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است
راه دل خود را نتوانم که نپویم
هر صبح در آیینه جادویی خورشید
چون می نگرم, او همه من من همه اویم
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی می ای هست در این میکده مستیم
Mahdi Hero
09-09-2008, 18:08
من از پشت شب های بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزوهای دور و دراز
من از خواب چشمان غم آمدم
تو تعبیر رویای نادیده ای
تو نوری که بر سایه تابیده ای
تو یک آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاک تردید باریده ای
تو یک خاک در کوچه ی زندگی
تو یک کوچه در شهر آزادگی
تو یک شهر در سرزمین حضور
تویی راز بودن به این سادگی
مرا با نگاهت به رویا ببر
مرا تا تماشای دریا ببر
دلم قطره ای بی تپش در سراب
مرا تا تماشای دریا ببر.
روزگار را ببین پشت می کند به من
فصل گرم زندگی، سرد سرد سرد شد
ازدحام کوچه ها گول من نمی زند
چشم های منتظر، تا ز کوچه طرد شد
ghazal_ak
09-09-2008, 20:47
داره کلافه ام می کنه این شب بی نام و نشون
دودی چشمای منو به اوج دیدن برسون
این طرفا پرنده هاش ساکت و بی بال و پرن
دیوا گلای مریمو هی به اسارت می برن
نه... گيس هـاي غـزل را نمي كشد ديـگر
كجاست خواهر تنـهايي غـزل، مـادر!
كجاست آن كه مرا مثل آب مي پاشيد
به روي بـاور گل هـاي تـشنـه ي دفتـر
روز و شب غصه و خون ميخورم و، چون نخورم؟
چون ز ديدار تو دورم به چه باشم دلشاد؟
تا تو از چشم من سوخته دل دور شدي
اي بسا چشمة خونين كه دل از ديده گشاد!
حافظ دلشده مستغرق يادت شب و روز،
تو از اين بندة دلخسته به كلي آزاد....
در نم نم دوباره ي باران رسيده است
حسي که سال هاست به پايان رسيده است
حسي که در رطوبت اردي بهشت ماه
از يک نسيم ساده به طوفان رسيده است
نشد نان هم نشد آب از به نان
نشد از بنان بی بنان آب و نان
گر می خوری با نان هم بجو
که جوینده شد پیروزی هم بجو
نشد نان هم نشد آب از به نان
نشد از بنان بی بنان آب و نان
سلام دوست گرامی
مشاعره یعنی این که با حرف آخر شعر قبلی شعرت آغاز می شود... شعر شما باید با حرف "ت" شروع شود
موفق باشید
می دونم دوستم ولی فک کردم به ایناش دیگه اهمیت نمیدید !
گر می خوری با نان هم بجو
که جوینده شد پیروزی هم بجو
سلام دوست گرامی
مشاعره یعنی این که با حرف آخر شعر قبلی شعرت آغاز می شود... شعر شما باید با حرف "ت" شروع شود
موفق باشید
می دونم دوستم ولی فک کردم به ایناش دیگه اهمیت نمیدید !
ای بابا! چرا تاپیک رو تبدیل به گفتگو کردید؟
اصلا ولش کن . . . ادامه میدیم
وه چه شيرينست
از تو بگسستن و با غير تو پيوستن
در بروي غم دل بستن
كه بهشت اينجاست
بخدا سايه ابر و لب كشت اينجاست
تو همان به كه نينديشي
بمن و درد روانسوزم
كه من از درد نياسايم
كه من از شعله نيفروزم
MOHAMMAD2010
09-09-2008, 23:45
من از خدامه بمونی کنارم
من که بجز تو کسی و ندارم
من از خدامه که نباشه دوری
فقط دلم میخواد بگی چجوری
من از خدامه که یه روز دعامون
بره تو آسمون پیش خدامون
به عشق اونکه بعد اونهمه درد
خدا یه بار نگاهیم به ما کرد
در سنبـلش آویختم از روی نیاز
گفتم من سودازده را کار بساز
گفتا که لـبــم بگیـــر و زلفـم بگــذار
در عیش خوش آویز نه در عمر دراز
MOHAMMAD2010
10-09-2008, 01:19
زندگی، یعنی چکیدن همچو شمع از گرمی عشق
زندگی، یعنی لطافت گم شدن در نرمی عشق
زندگی، یعنی دویدن بی امان در وادی عشق
رفتن و آخر رسیدن بر در آبادی عشق
قاف-قوسین اولدو قاشین عاشیقه محرابیلر(ق- قوسین شد ابرویت بر عاشقان)
سجدگاه اولدو آنینچون شاهی-جومله انبیا(زین سبب محرابها سجده گاه شاه انبیا(محمد(ص))شد) و یا محمد (ص) سجده گاه انبیا گشت.الف
عمادالدین نسیمی
اگر پروانه ای بر گل نشیند ---------- گل از پروانه آسیبی نبیند
دريچه اى شعله ور گشودى، به عشق و آتش جگر گشودى
ز بستر سينه پر گشودى، به زير دندان رسيدى آخر
شگفت در شعله هاى خونت، گدازه هاى تب و جنونت
هزار ابر از دلت بر آمد، به گل، به باران رسيدى آخر
رنگ و بوي عاريت پا در ركاب رحلت است
خار خاري در دل از گلراز ميماند به جا
جسم خاكي مانع عمر سبك رفتار نيست
پيش اين سيلاب كي ديوار ميماند به جا
این دل به کدام واژه گویم چون شد
کز پرده برون و پرده دیگرگون شد
بگذار بگویمت که از ناگفتن
این قافیه در دل رباعی خون شد
دیده گـــــر دام قضا را می دید*---------------*هرگز این دام گرفــتار نداشت
زینهمه گوهر تابنده که هست*---------------*اشک بود آنکه خریدار نداشت
م.ق
87.6.20
ساعت 9:26 دقیقه
تویی آماده رفتن و من تنهاتر از هر شب
برو ای مهربان اما ... " تو را من چشم در راهم "
من به راه خـــــود ندیدم چــــــاه را*---------------* تـو بـدیدی ؛ کــج نکــردی راه را
می زدی خود ، پشت پا بر راستی*---------------*راستی از دیگران می خواستی
م.ق
87.6.20
ساعت 12:39 دقیقه
یک جرعۀ می ز ملک کاوس به است
از تخت قباد و ملک طوس به است
هر ناله که رندی به سحرگاه زند
از طاعت زاهدان سالوس به است
Mahdi Hero
10-09-2008, 12:23
تو رفته اي بي من تنها سفر كني
من مانده ام بي تو شبها سحر كنم
تو رفته اي عشق من از سر بدر كني
من مانده ام عشق تو را تاج سر كنم
روزي كه پيك مرگ مرا مي بردبه گور
من شب چراغ عشق تو را نيز مي برم
عشق تو نور عشق تو عشق بزرگ توست
خورشيد جاوداني دنياي ديگرم
من شمعم شمع شبانه
در عالم گشته فسانه
همه جا خود را ميسوزم
كه شب ياران افروزم
مي سوزم تا به سحرگه
از رازم كس نشد آگه
خوش و بي پروا مي سوزم
كه ز سر تا پا مي سوزم
دلم تنگ است
دلم تنگ است
دلم اندازه ی حجم قفس تنگ است
سکوت از کوچه لبریز است
صدایم خیس و بارانی است
نمی دانم چرا در قلب من پاییز طوفانی است ؟!
تو فقط براي من باش تا ابد اسير تم
زندگيم حتی نفس , روز و شبهاشم مال تو
خودتو ازم نگير من ديگه طاقت ندارم
اين دل و هر طپش وُ حتي صداشم مال تو
ميدونم دل کندن از تو کار من نيست ميدونم
انتخاب رفتن تا به کجاشم مال تو
Mahdi Hero
10-09-2008, 18:34
و بر اين بام كه هر لحظه درو بيم فروريختن است
ابرها، همچون انبوه عزاداران
لحظه ي باريدن را گويي منتظرند...
MaaRyaaMi
10-09-2008, 18:39
در بسته به روی خود ز مردم
تا عیب نگسترند ما را
در بسته چه سود و عالم الغیب
دانای نهان و آشکارا
Mahdi Hero
10-09-2008, 21:52
آخر الامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
MOHAMMAD2010
10-09-2008, 23:26
یکی چشم انتظار یارش یکی اینجا دل شکسته
اون یکی به فکر نونه با دستای پینه بسته
Mahdi Hero
11-09-2008, 00:02
همچو صبحم يك نفس باقيست با ديدار تو.
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع
عشقم دادی ز اهل دردم کردی
از دانش و عقل و هوش خردم کردی
Mahdi Hero
11-09-2008, 02:56
یاد تو در خواب هم مرا نکرده رها
می کند یادت در دلم غوغا و صفا
Mahdi Hero
11-09-2008, 03:00
آخر الامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
Mahdi Hero
11-09-2008, 03:00
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
Mahdi Hero
11-09-2008, 03:01
روی كاشی های ايوان دست نور
سايه هامان را شتابان می كشيد
موج رنگين افق پايان نداشت
آسمان از عطر روز آكنده بود
گرد ما گوئی حرير ابرها
پرده ای نيلوفری افكنده بود
Mahdi Hero
11-09-2008, 03:03
در شب اكنون چيزي مي گذرد
ماه سرخ است و مشوش
و بر اين بام كه هر لحظه درو بيم فروريختن است
ابرها، همچون انبوه عزاداران
لحظه ي باريدن را گويي منتظرند...
Mahdi Hero
11-09-2008, 03:04
در سلسله ی عشق تو مغموم و صبورم
نازم بکش ای دوست که مظلوم و صبورم
رندان همگی فرصت دیدار تو دارند
غیر از من دل ساده که محروم و صبورم
Mahdi Hero
11-09-2008, 03:05
من.(خط فاصله)تو.....
نه...
شايد علامت تفريق است
بين ما
حالا كه هرچه بيشتر مي رويم
به صفر
نزديك تر مي شويم.
Mahdi Hero
11-09-2008, 03:05
منم اون تقويم پر از زمستون
چله نشين دلي دربو داغون
سال كبيسمو شگون ندارم
از هيچ كسي خاطره اي ندارم
جز يه نفر كه دربو داغونم كرد
بره بودم گرگ بيابونم كرد
Mahdi Hero
11-09-2008, 03:06
دو خط مواري
حتي با فاصله هايي اندك
كه ميانشان باشد
هرگز بهم نمي رستد
من و تو
حكايت همين دو خطيم
دو خط موازي.......
Mahdi Hero
11-09-2008, 03:08
يك جفت جوراب آبي دارم
دريا را دوست دارم
كار نمي كند
سه دقيقه مانده به چهار را
نشان مي دهد
اگر آينه را بشكند
اگر گل نيلوفر دهد
اگر ميوه دهد
اگر حرمت مادرم را
با چادر سياه بداند
اگر شمعداني در آينه
كوچك تر شود
من كوچك مي شدم
Mahdi Hero
11-09-2008, 03:09
ميان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمين تا آسمان است
تو میشی سنگ صبورم، توی غم تو ناامیدی
پاک میشه از دل و جونم، همه نفرت و پلیدی
آخه تو هستی همیشه، مرهم غم ها و دردام
با خیال تو می شینه هر چی عشقه توی چشمام
Mahdi Hero
11-09-2008, 03:26
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یارب توان دیدن
که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت
سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
که جان را نسخه ای باشد ز لوح خال هندویت
تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت
وگر رسم فنا خواهی که از عالم بر اندازی
بر افشان تا فرو ریزد هزاران هزاران جان ز هر مویت
من و باد صبا مسکین و سرگردان و بی حاصل
من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
زهی همت که حافظ راست از دنیی و از عقبی
نیاید هیچ در چشمش بجز خاک سر کویت
تا توانی رفع غم از خاطر غمناک کن
در جهان گریاندن آسان است، اشکی پاک کن
ناگهان کؤنلومه دوشدو شورش غوغای عشق
عاقیلی دیوانه قیلدی عاقیبت سئودای عشق
سید علی سید عمادالدین نسیمی(ره)
قصه يک دل تنهاست , قصه هاي منو بارون
هر دو دلگرفته از غم , با چشائي زارو گريون
هردو سينه اي پراز حرف ,هردو در سکوت شبها
هر دو بيدارِ شبونه , توي کوچه هاي تنها
اشکاي من روي گونه , هق هق تلخ خيابون
آخر عاشقی اینه , گريه کردن زير بارون
ghazal_ak
11-09-2008, 10:50
نگـار خــوش سخن ما ترانه هـا دارد
بـرای نـاز و عتـابـش بهـانه هـا دارد
نگین پاد شــهی را به هیــچ نستــاند
از آن دو نرگس مستی كه فتنه ها دارد
هــزار یـوسـف كـنعانیش بـه نیم نـگاه
اسـیر بــرق نگاهـی كـه كینه هـا دارد
بـه غمزه داغ نهادی ز روزگار نخست
دل رمیــده ی مــا را كه رخنه ها دارد
رواج شـب شكـند زلف كفر آلـودش
نـه یك عسس كه به هر طره شحنه ها دارد
ز عقل و هوش نـبینی دگر اثـر جـایی
كـه دل ز داغ فراقـش فسانه ها دارد
كجـا بـرد این دل حدیث نـالۀ نـی
ز سـوز و داغ نهـانی كه سینه هـا دارد
دل شکسته اگر باز هم دلی باشد
بگو چگونه نگهبان قابلی باشد
چگونه در خودش این راز را نگه دارد؟
چگونه باز درین خانه گلی باشد؟
چگونه؟آه! چقدر...آه منفجر نشود؟
درین صبوری و دوری چه حاصلی باشد؟
هنوز در بدرم مثل سنگ پشتی که
درون خانه به دنبال منزلی باشد!
ghazal_ak
11-09-2008, 11:14
دردی است درد عشق که درمان پذیر نیست
از جان گزیر هست و ز جانان گزیر نیست
شب نیست تا ز جنبش زنجیر مهر او
حلقهی دلم به حلقهی زلفش اسیر نیست
Mahdi Hero
11-09-2008, 12:47
ترانه را در سكوتم بشنو
نور را در سياهيم ببين
فانوس را در گرماي حضورم لمس كن
رود را بر خشكي رود تجسم كن
اغاز را در ختم روانم جستجو كن
و رويا را در بيداريم بيفشان
نه هر نسیم که اینجاست بر تو میگذرد
صبا صباست، بهر سبزه و گلشن گذریست
میان لاله و نرگس چه فرق، هر دو خوشند
که گل بطرف چمن هر چه هست عشوهگریست
تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی
تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی
توکه فارغ شده بودی زهمه کون و مکان
دار منصور بریدی همه تن دار شدی
Mahdi Hero
11-09-2008, 16:03
يادم آمد تو به من گفتي از اين عشق حذر كن
اندكي چند بر اين آب نظر كن
آب آيينه ي عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا كه دلت با دگران است
ghazal_ak
11-09-2008, 16:59
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست
بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خود پرستی
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
Mahdi Hero
11-09-2008, 17:04
بهر حفظ گله شبان چون بخواب رفت
سگ بايد اي فقيه, نه آهوي خوشخرام
ghazal_ak
11-09-2008, 17:11
من فقط برگ درختم
رگ و ریشه م از نگاته
چسبیدم به ساقه ای که
تو زمستونم باهاته
توی برف و بارونا حیف
خیلیا ازت بریدن
خیلیا رفتن از این جا
که دیگه مارو ندیدن
منو تو موندیم و دنیا.........
از لحظه جدا شدن , يه روزه شادي نديدم
توُِ هجرت و تنهائيام ,چه رنج و دردي کشيدم
بدل ميگفتم شب و روز, گريه نکن گناه داره
چشات اگه پي اش باشه, تو زندگي کم مياره
هم بسوزی هم بسازی هم بتابی در جهان
آفتابی ماهتابی آتشی مومی بگو
گر کسی گوید که آتش سرد شد باور مکن
تو چه دودی و چه عودی حی قیومی بگو
ای دل پران من تا کی از این ویران تن
گر تو بازی برپر آن جا ور تو خود بومی بگو
Mahdi Hero
11-09-2008, 21:44
و در اعماق خاطر ياد آور آن شميم روح افزا را
ز "من" بگذر و بر طاق جهان بنگار شور واژه ي "ما" را
اگه آسمون عشقي
مثه پرواز توي اوجي
اگه ساحله دل, من
تو براش دريا و موجي
توي تاريکي شبهام
مثه ماهي که مي تابي
مثه خورشيدي به روزام
مثه رويا توي خوابي
یا امیرالمومنین روحی فداک
آسمان را دفن کردی زیر خاک
آه را در دل نهان کردی چرا؟
ماه را در گل نهان کردی چرا؟
یا علی(ع) جان تربت زهرا کجاست؟
یادگار غربت زهرا(س) کجاست؟
تو بارون که رفتی، شبم زیرُ رو شُد!
یه بغضِ شکسته رفیقِ گَلو شد!
تو بارون که رفتی، دلِ باغچه پژمرد!
تمامِ وجودم تو آیینه خط خورد!
Mahdi Hero
12-09-2008, 03:27
دل و ديـنم شدو دلبـــر بملامــت برخـاســـــــت
گفت با ما منشيــن كز تو سلامت برخـاســـــت
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق گشت و گل به جوش آمد
دیوانه کؤنول بسدی فغان ایلمه چوخ
راز دلیمی خلقه عیان ایلمه چوخ
خاموش اوتور فیضی ازل تاپ ئوزونو
ابنایی زمانه هم زبان ایلمه چوخ
سید ابولقاسم نباتی
خدای آشنا با عشق و مستی
خدای خالق یکتای هستی
بده به عاشقان عمری دوباره
که آن هم بگذرد در عشق و مستی
یارب چه ها به سینه ی این خاک دان در است
کس نیست واقف این همه راه نرفته را
بهجت تبریزی
ای خرم از فروق رخت لاله زار عمر
بازا که ریخت بی گل رویت بهار عمر
بی عمر زنده ام من و زین بس عجب مدار
روز فراق را که نهد در شمار عمر
بدنامی حیات دو روزی نبود بیش
آن هم کلیم با تو بگویم چسان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به کندن دل زین و آن گذشت
ghazal_ak
12-09-2008, 14:38
تا جمال تو بدیدم مست و مدهوش آمدم
عاشق لعل شکربارش گهر پوش آمدم
نامهی عشقت بخواندم عاشق دردت شدم
حلقهی زلفت بدیدم حلقه در گوش آمدم
من كه مشغولم به كار دل چه تدبيري مرا
من كه بيزارم ز كار گل چه تزويري مرا
من كه سيرابم چنين از چشمه جوشان عشق
خلق اگر با من نمي جوشد چه تاثيري مرا
اي خانه روشن؛ شب ويران تو پيداست
آوار ستون هاي هراسان تو پيداست
بر چهره ي بي رنگ بهاري که نداري
حتي ترک خنده ي گلدان تو پيداست
Mahdi Hero
12-09-2008, 16:16
تارهای سر زلف تو چو پیوست بهم
داد اسباب پریشانی ما دست بهم
مرا اینگونه گر خواهی دلت را آشیانم کن
من آن نشکستنی هستم بیا و امتحانم کن !
نمانده فاصله از چشم هاي تو تا من
ببين تو خيره در آيينه ام شدي يا من
به لطف چشم تو فصل پرنده نزديک است
به چشم شاعر چشم انتظار،حتا من
ghazal_ak
12-09-2008, 16:59
ناتوان موری به پابوس سلیمان آمدست
ذرهای در سایهی خورشید تابان آمدست
قطرهای ناچیز کو را برد ابر تفرقه
رفته از عمان و دیگر سوی عمان آمدست
ترسیده بودم از عشق،
عاشقتر از همیشه
هر چی محال می شد،
با عشق داره می شه
انگار داره می شه...
عاشق نباشه آدم،
حتی خدا غریبهس
از لحظههای حوا،
هوا میمونه و بس
Mahdi Hero
12-09-2008, 21:29
سرشار ميكند
و ميشود از آنجا
خورشيد را به غربت گلهاي شمعداني مهمان كرد
يك پنجره براي من كافيست
وقتي كه اعتماد من از ريسمان سست عدالت آويزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغ هاي مرا تكه تكه مي كردند
وقتي كه چشم هاي كودكانه عشق مرا
با دستمال تيره قانون مي بستند
و از شقيقه هاي مضطرب آرزوي من
فواره هاي خون به بيرون مي پاشيد
وقتي كه زندگي من ديگر
چيزي نبود هيچ چيز بجز تيك تاك ساعت ديواري
دريافتم بايد بايد بايد
ديوانه وار دوست بدارم
يك پنجره براي من كافيست..
تو چلچراغ ِ سعادت فروز ِ بخت منی
به جای ماه، تو پرتو فشان به خانه ی من
به شوق ِ رویِ تو من زنده ام، خدا داند
برای زیستن، اینک تو، ای بهانه ی من
نيکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بيچاره تر است
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
Mahdi Hero
13-09-2008, 02:35
من اينجا چون نگهبانم تو چون گنج
تو را اسودگي بايد مرا رنج
جام جهان ز خون دل عاشقان پُر است
حرمت نگاه دار اگر نوش مي کني
"سايه" چو شمع، شعله در افکنده اي به جمع
زين داستان که با لب خاموش مي کني
یاری اغیار بیلیبدیر کی بنا یار اولماز(یار را اغیار دانستند که مرا یار نبود)
بن دخی آنی کی اغیار بیلیبدیر،بیلیرم(آنچه اغیار بگفتند و من آن دانستم)م
حکیم مولانا محمد فضولی بغدادی
bidastar
13-09-2008, 09:42
مرا هجر تو مي سوزد دمادم
زدودش تيره گشته کل عالم
اگر عالم زحُسنت با خبر بود
جهان مي شد سراسر غرق ماتم
ghazal_ak
13-09-2008, 10:40
مشنو ای دوست
که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز فکر توام
کاری هست
گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست
در و دیوار گواهی بدهد
کاری هست
هرکه عیبم کند از عشق و ملامت گوید
تا ندیده است تو را
بر منش انکاری هست
صبر بر جور رقیبت
چکنم گر نکنم
همه دانند
که در صحبت گل خاری هست
MaaRyaaMi
13-09-2008, 14:40
تا که چشمم اینچنین نقاش رویت بوده است
بر دلم نقشی ز زیبایی رویت بوده است
فالبی باشد برای شکل زیبایت تنم
بهترین کار هنر ترسیم رویت بوده است
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بوده ست ناشکیبا را!
بیا که وقت بهار ست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحــــــــــــرا را!
ghazal_ak
13-09-2008, 14:58
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
بازا كه در هوایت خاموشی جنونم
فریاد ها برانگیخت از سنگ كوه ساران
ای جویبار جاری ، زین سایه برگ مگریز
كاین گونه فرصت از كف دادند بی شماران
گفتی : به روزگاران مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان كرد حتی به روزگاران
bidastar
13-09-2008, 15:03
نگاه من چراگاه بهار است
مسیر آرزو ها را گذار است
چرا از ژنده ی سبزش نیابی
که مهماندار فصل انتظار است
Mahdi Hero
13-09-2008, 15:09
تا خاک مرا به قالب آميختهاند
بس فتنه که از خاک برانگيختهاند
bidastar
13-09-2008, 15:17
دلي دارم اسيرِ هجرِ دلدار
به دام زلف او گشته گرفتار
شب و روزم مثال تارِ او تار
خبر ده ! کي رسد هنگام ديدار ؟
MaaRyaaMi
13-09-2008, 15:24
رسد روزی اگر در دیده ات قدری ندارم
و با چشم حقارت بنگری بر هر چه دارم
برای سود تو بر جنگ با خود می شتابم
که گرچه بی وفایی من تو را برتر شمارم
Mahdi Hero
13-09-2008, 15:41
مرا مي بيني و هر دم زيادت مي كني دردم
تورا مي بينم و ميلم زيادت مي شود هر دم
من
سالهای سال مُردم
تا اینکه یک دم زندگی کردم ...
تو می توانی
یک ذره
یک مثقال
مثل من بمیری ؟
Mahdi Hero
13-09-2008, 17:52
يكي درد و يكي درمان پسنده
يكي وصل و يكي هجران پسنده
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسنده
"هاله" ي مهر است اين ترانه، بدانيد
بانگ اراده ست اين ترانه، بخوانيد
بوسه ي او را به چهره ها بنشانيد
آتش او را به قله ها برسانيد
دوستت دارم
اما نمي توانم بيانش کنم
تو مثل سرابي
يا نه ...
بهتر بگويم مثل آب دريايي .
تشنگي را رفع نمي کني
وقتي مي بينمت
بيشتر دلم تنگت مي شود ...
از ديدنت سيرنمي شوم
MOHAMMAD2010
13-09-2008, 20:45
من و یک جاده چشم به راه
جاده ای از شب تا خلوت ماه
آخرین حادثه جاده تویی
اتفاقی که نیفتاده تویی
Mahdi Hero
13-09-2008, 21:26
يكي درد و يكي درمان پسنده
يكي وصل و يكي هجران پسنده
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسنده
همزبون تنهائيام, غم بود و دردبي کسيم
دلم همش بهم ميگفت, که ما بهم نميرسيم
هر روز و شب پيش خدا, دعا بدنبال دعا
اما بدل افتاده بود ,رفتن تو! دروغ چرا
گاهي نگاه ناز تو,توُ چشم من خيره مي شد
چي بود درون قلب تو که قلب من تيره مي شد
دست عشق از دامن دل دور باد!
میتوان آیا به دل دستور داد؟
میتوان آیا به دریا حكم كرد
كه دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنكه دستور زبان عشق را
بیگزاره در نهاد ما نهاد
خوب میدانست تیغ تیز را
در كف مستی نمیبایست داد
دل میـــــرود ز دستم کــنکوری ها خدا را
دردا که سوتی هایم خواهد شد آشکارا
:31:
(البته این شعری که گفتم، یه حرف دل بود هاااا. چون منتظر نتایج کاردانی به کارشناسی هستم و همین روزهاست که نتایج رو بدند)
ghazal_ak
14-09-2008, 12:11
امروز لیک،
در اندیشه ام چرا؟
وقت تولدم
اینگونه مهربان نبودم؟!!
یا اینکه در طلب لطف ایزدم،
در پای عشق خویش،
هماندم نمره ام؟!!
امروز لیک،
در اندیشه ام چرا؟
دستم تولد بخشندگی نبود؟!!
در انتظارهای پر عطشم،
برق آسمان،
چتری بر آنچه که هستم گشوده بود؟!!
امروز که گیسوان سپیدم درآینه،
احساس خوب مرگ بر اندام سردم است،
امروز که مرگ من،
مهری بر اینهمه فریاد بی صداست،
امروز که اشکهای کودکیم،
حتی،
یاد آور رسیدن دستم به انتهاست،
اندیشه میکنم:
آن ایزدی که مرا عاشق آفرید،
آیا غریبتر از این،
آفریده بود؟!!
Mahdi Hero
14-09-2008, 12:16
دیگر اختیارم نیست
توانم نیست
تابم نیست
به خود می پیچم از این رشک
اما خنده بر لب با تو گویم
اضطرابم نیست
ghazal_ak
14-09-2008, 12:40
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
Mahdi Hero
14-09-2008, 15:08
هر سو كه نگاه مي كنم آوخ
غرق است در اشك و خون نگاه من
هر گام كه پيش مي روم برپاست
سر نيزه خون فشان به راه من
MOHAMMAD2010
14-09-2008, 16:35
نزاریم همین دو روزم تو آتیش غم بسوزه
پیرمردی کنج نشسته با دلی غمین و خسته
یاد ایامی که رفته خاطرات اون گذشته
یکی چشم انتظار یارش یکی اینجا دل شکسته
اون یکی به فکر نونه با دستای پینه بسته
Mahdi Hero
14-09-2008, 17:26
هر دم به گوشم میرسد آوای زنگ قافله
این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله
هزار مرتبه تا تو دويده ايم اما
ميان ما و رسيدن ، هزار فرسنگ است
چه دلخوشم كه تو از راه مي رسي و ... نه
چه جاي وحدت خورشيد با شباهنگ است
پرنده مي شوم اما بدون تو ... آري
به هر كجا بپرم آسمان همين رنگ است
تو يه شعري يه کلامي
تو همون صوت صدامي
تو يه عشقي توي سينه
که مثه قلبم باهامي
MaaRyaaMi
14-09-2008, 20:08
یک عمر نشستیم کجایی ای دوست؟
در خویش شکستیم کجایی ای دوست؟
برگرد که از شکسته دل تا شنوی
ما دل به تو بستیم کجایی ای دوست؟
vBulletin , Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.