مشاهده نسخه کامل
: مشاعره
Alipacino
19-12-2005, 06:21
دی کوزه گری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی لگد همی زد بسیار
وآن گل به زبان حال با او میگفت
من همچو تو بوده ام مرا نیکو دار
ناگهان پـــــرده بر انداخته اي ، يعني چه؟
مست از خانه برون تاخته اي ، يعني چه؟
"حافظ"
ناگهان پـــــرده بر انداخته...." اي ، يعني چه؟"(!)
مست از خانه برون تاخته..." اي ، يعني چه؟"(!)
عشق شون پت ، وَزده چنبـــــــره بر زندگيـم
سهم دل ، خشکه نپرداخته!..."اي يعني چه؟!"
اي کَيانـــــــــوش که با مـــــا وَزده شطرنجي
شـده چُلمنگ و فقط باخته!..."اي يعني چه؟!"
نَوَديدي کــــه "سحـــــــرناز" به روي "ليلــون"
باز هم خنجـــــر خود آخته؟!..."اي يعني چه؟!"
وا وَکن چشم و وَبين گرد نخــود چي فوکولَه!
کــار ِ اي "دو برره" ساخته!..."اي يعني چه؟!"
"بوالفضول الشعـــرا" حافظ طنز است و "بگور"
پيش او لُنـــگ وَ يَنــــداخته!..."اي يعني چه؟!"
**
هر که پنداشت تــو تعريف ز طنـــــزت فوکولي!
فعل معکــــوس تو نشناخته!..."اي يعني چه؟!"
*******************************
دوبيتي هاي برره اي...اين بار از خودمان(!)...
زنخدون تــو چال اسکندرون بيد!
دل مو کلّـه پا گشته در اون بيد!
دو من گرد نخـودمصرف وَِکردم
فراق شون پتت نئشه پرون بيد!
***
ز عشقولي منـــو ويلون وَکردي!
ز غم عيـــــن ني قليون وَکردي!
همه وزن دوبيتي هامو، چُلمنگ!
"مفا ليلـون مفا ليلـون" وَکردي(!)
بوالفضول الشعرا
----------------------
منبع:ايرانٍ ما
Alipacino
21-12-2005, 06:41
اینها کدومش با "ر" شروع شده؟ :blink:
از آخر کدوم شروع کنیم؟
ياران چه غريبانه
رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع دل
هم سوخته پروانه
...
lahij_web
21-12-2005, 15:03
دی کوزه گری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی لگد همی زد بسیار
وآن گل به زبان حال با او میگفت
من همچو تو بوده ام مرا نیکو دار
اينو من گفته بودم ! قبول ني !! :happy:
=======
با ه بيام ؟ :
هييييييييي ... من فردا صبح ساعت 5 صبح حركت ميكنم به طرف پادگان . ديگه جدي جدي پست آخرمه !
به اميد ديدار
عجب ه اومدم ! :happy:
اميدوارم كه موفق باشيد ....
..........
همین جا خوب است
روی این ایوان کاهگلی و
حصیر مُندرس
تا بوی نفسهایش
به جانم بپیچد.
...
دیگر نخواهم چیزی خدایا ، غیر از دلی پاک ، آیینه آسا
غیر از دلی ساده چون آسمانها، چون ساحل افتاده در پای دریا
...
رويا خانوم
25-12-2005, 13:03
اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویم
جواب تلخ می زیبد لب لعل شکر خا را
NINTENDO_DS
25-12-2005, 19:08
اگر هامر بودي و ميشناختمت
اينگونه مودب نمي ساختمت
حال كنين تو 1 دقيقه درباره خودم شعر در وكردم خوب بيد؟؟؟؟
:laughing: :laughing:
عاليه
ادامه بدين فكر كنم در اينده نه چندان نزديك شاعر خوبي بشيد
........
تمام بودنم میان نگاه ها به دنبال
لحظه های با تو بودن می رود
من بی حضور تو رنگ عشق را
در وادی چهره ها به انتظار لحظه ها می برم
رويا خانوم
26-12-2005, 08:38
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست
خوب بييييييييييييييد :biggrin:
NINTENDO_DS
26-12-2005, 17:55
سايه خانم حيف كه وقت ندارم وگرنه يك مثنوي سرودم ميزاشتم اينجا بعد همتون كم مياوردين
بله مشتاقانه منتظر شعر هاي بعدي شما هستيم
بابا حد اقل يه شعري مينوشتيد شما كه هنرمنديد
...............
شعر شما هم عالي بود رويا خانوم
...
تمام طول شب در فكر او رفت
تنم جا ماند و جان تا منزلش رفت
رويا خانوم
27-12-2005, 08:13
تمام طول شب در فكر او رفت
تنم جا ماند و جان تا منزلش رفت
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا
زلف سنبل به نسیم سحری می آشفت
سلام بچه ها
من یه چیزی از خودم دروکردم نمیدونم چیه ولی فک کنم شعر باشه......!
حالا جدا از شوخی بگم که این اولین باره که شعر گفتم راستش از قواعد شعر گفتنم اطلاعی ندارم اگه جاییش ایراد داره خودتون ببخشید دیگه......اگه بهم بگید کجاش ایراد داره خوشحالترم میشم!!!!!!!
راستی ببخشید که با((ت))شروع نکردم....
((بارون))
وقتی که بوی خاک, حس میکنم دوباره
میفهمم اسمونم هوای گریه داره
حال و هواش قشنگه, پر (pore)عطره, بهاره
در حسرته یه بوسه, اسیره روزگاره
تو این هوای ابری
دلم چه سرد و غمگین
لب تشنه ی محبت
ارومو بی قراره
دلش میخواد بخونه,اما افتاب نمیذاره
این قصه ی همیشگی, انگار تمومی نداره
دله من بس کن دیگه,سکوت چاره ی کاره
به این کویره نکبت
بارونه عاشق شدن
خدا کنه بباره
.............
سلام بچه ها
من یه چیزی از خودم دروکردم نمیدونم چیه ولی فک کنم شعر باشه......!
حالا جدا از شوخی بگم که این اولین باره که شعر گفتم راستش از قواعد شعر گفتنم اطلاعی ندارم اگه جاییش ایراد داره خودتون ببخشید دیگه......اگه بهم بگید کجاش ایراد داره خوشحالترم میشم!!!!!!!
راستی ببخشید که با((ت))شروع نکردم....
((بارون))
وقتی که بوی خاک, حس میکنم دوباره
میفهمم اسمونم هوای گریه داره
حال و هواش قشنگه, پر (pore)عطره, بهاره
در حسرته یه بوسه, اسیره روزگاره
تو این هوای ابری
دلم چه سرد و غمگین
لب تشنه ی محبت
ارومو بی قراره
دلش میخواد بخونه,اما افتاب نمیذاره
این قصه ی همیشگی, انگار تمومی نداره
دله من بس کن دیگه,سکوت چاره ی کاره
به این کویره نکبت
بارونه عاشق شدن
خدا کنه بباره
.............
سلام
شعر قشنگيه
فقط اونجايي كه ميگيد
حال و هواش قشنگه, پر (pore)عطره, بهاره
به نظر من بايد بيشتر روش كار كنيد
البته اين نظر منه منم زياد چيزي سرم نميشه :biggrin:
موفق باشيد ...
...................
هر روز در سکوت خیابان دوردست
روی ردیف نازکی از سیم می نشست
وقتی کبوتران حرم چرخ می زدند
یک بغض کهنه توی گلو داشت...می شکست
ابری سپید از سر گلدسته می پرید:
-جمع کبوتران خوش آواز خود پرست!
آنها که فکر دانه و آبند و این حرم
جایی که هرچقدر بخواهند دانه هست
آنها برای حاجتشان بال می زنند
اصلا یکی به عشق تو آقا پریده است؟
رعدی زد آسمان و ترک خورد ناگهان
از غصهء کلاغ، کلاغی که عاشقست*
ابر سپید چرخ زد و تکه پاره شد
هرجا کبوتری به زمین رفت و بال بست
باران گرفت - بغض خدا هم شکسته بود
اما کلاغ روی همان ارتفاع پست...
آهسته گفت: من که کبوتر نمی شوم
اما دلم به دیدن گلدسته ات خوشست!
سلام
شعر قشنگيه
فقط اونجايي كه ميگيد
حال و هواش قشنگه, پر (pore)عطره, بهاره
به نظر من بايد بيشتر روش كار كنيد
البته اين نظر منه منم زياد چيزي سرم نميشه :biggrin:
موفق باشيد ...
سلام
مرسی از توجهتون......راستش باید اعتراف کنم که به نکته ی خوبی اشاره کردید البته من نمیدونم که منظوره شما دقیقا همینه یا نه ولی خوب که دقت میکنم میبینم که فضاش با بقیه شعر زیاد متناسب نیست...از لحاظه غمگین یا شاد بودن و از لحاظه معنایی منظورمه .......به هر حال ای ول.......هر چی باشه از من بیشتر سرتون میشه.....بازم ممنون( بین خودمون بمونه...میخواستم برای دوستام بخونمش ولی با این حرفه شما منصرف شدم...اره باید بیشتر روش فکر کنم :laughing: )
.......................
میخوام بگم یه کلمه
حرفی که توی دلمه
هم سختمه نگفتنش
هم گفتنش مشکلمه
میخوام بگم که تیره غم
سوی دلم کمونه زد
واژه ی عین و شین و قاف
روی لبام جوونه زد
...............
البته سوء تفاهم نشه این دیگه ماله من نیست!!!!!!!!:laughing:
سلام
ببخشید که رعایت نمیکنم...ولی ((د)) هم توشه!!!
بد نیست اگر کمی به هم فکر کنیم
در بحبوحه ی خنده, به غم فکر کنیم
بد نیست اگر خانه ی ما سیمانیست
به خشت و گل, و نفوذ نم فکر کنیم
هر وقت زیادمان دلی میشکند
بد نیست که یک لحظه به کم فکر کنیم
من عاشق و تو هر که در این عصر غریب
بد نیست اگر کمی به هم فکر کنیم
....
سلام
راستي شعرتون رو كامل كردين ؟
...........
من مست و خراباتي
تو رند قدح نوشي
من ريگ ته جويم
تو رود خروشاني
مستم به نگاه تو
هستم به خيال تو
يارب همه فريادم
يارب همه فريادم
فردا كه غمش دارم
يارب كه غمم دارد؟
هر سايه كه بنشانم
دل را به تو بسپارم
راهي به سفر گشتم
همسايه ي غم گشتم
يارب مددم كن تو
يارب مددم كن تو
هر سوز دل عاشق
ورقي است به كتاب عشق
من مست و خراباتي
تو رند قدح نوشي
فردا كه غمش دارم
يارب كه غمم دارد؟
هر سايه كه بنشانم
دل را به تو بسپارم
...
رويا خانوم
31-12-2005, 09:10
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
قصه ماست که در هر سر بازار بماند
هر می لعل کزان دست بلورین ستدیم
آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند
جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در آن کار بماند
دریا کنار از صدف های تهی پوشیده است،
جویندگان مروارید، به کرانه های دیگر رفته اند.
پوچی جست و جو بر ماسه ها نقش است.
صدا نیست. دریا-پریان مدهوشند. آب از نفس افتاده است.
لحظه من در راه است!!!...
بايد قدم بزنم...
گاهي اوقات چيزي درون من مي رقصد و پاي کوبي مي کند
من روحم را حبس نکرده ام.
به اينکه انسان عجيبي هستم اعتراف مي کنم !
من خدا را در آغوش کشيده ام.
خدا زياد هم بزرگ نيست.
خدا در آغوش من جا مي شود،
شايد هم آغوش من خيلي بزرگ است.
خدا را که در آغوش مي کشم دچار لرز هاي مقطعي مي شوم .
تب مي کنم و هذيان مي گويم.
خدا پيشاني مرا مي بوسد و من از لذت اين بوسه دچار مستي مي شوم.
خدا يکبار به من گفت تو گناهکار مهرباني هستي.
و من خوب مي دانم که گناهان من چقدر غير قابل بخششند.
مي دانم زياد مهمان نخوام بود.
اين را نه از خود که پدر آسماني به من گفته است.
زمان مي گذرد.
هميشه سعي مي کنم خوب باشم و هميشه بد مي مانم.
بايد کمي قدم بزنم تا فکر کنم.
من براي اينکه براي کسي که دوستش دارم شعر بگويم هم بايد قدم بزنم .
مدتي هست که خيلي افسرده ام.
از اينکه چيزي مي نويسم احساس بدي به من دست مي دهد.
من روح خودم را معتاد به زنده بودن کرده ام.
و از اين متاسفم.
و بيشتر از اين تاسف مي خورم که روزهايي که سعي مي کردم مورچه هاي سياه را لگد نکنم
ناخواسته غنچه هاي بوته گلي را لگد مال کردم.
من اين روزها مدام هذيان مي گويم
آسمان براي من بنفش است .
بايد کمي قدم بزنم ......
من به آوار مي انديشم
و به تاراج وزش هاي سياه
و به نوري مشكوك
كه شبانگاهان در پنجره مي كاود
...
به نام خداي من
...
در دلم گل دادنت را هي نكن روياي خود
ريشه ات را توي قلبم كنده ام از جاي خود
بي خودي آن خاطراتي را كه خاكش كرده ام
نبش قبرش ميكني ، با زير چشمي هاي خود
با صداي پاي تو ديگر نميلرزد دلم ،
پنبه كردم توي گوش ساده لوحيهاي خود
تازه برگشته ، نخواه از من كه بيرونش كنم
بعد چندي كه نشسته عقل من در جاي خود
روزهاي برده داري ات سرآمد ، من يكي ...
دوست دارم نوكر خود باشم و آقاي خود،
طاقت مهمان ندارم ، بيخودي جا خوش نكن
تا تو را بيرون نكردم ، خود برو با پاي خود ...
سلام. فقط همین!
باز دیشب دل دیوانه ی من داشت با من سر جنگی که مپرس
گفتم ای دل به خدا می دهمت گوشمالی قشنگی که مپرس
اهل ده گر که بفهمند بد است می خورد نام به ننگی که مپرس
شهد عیش من و تو خواهد شد بعد از آن زهر و شرنگی که مپرس
دل من حرف به خرجش نرود شده دیوانه ی منگی که مپرس
می کشد آه به قسمی که مگو می کند گریه به رنگی که مپرس. :sad:
__________________________________________________ ____
انم برای ادامه مشاعره :
هر که بر ما می رسد گوید که یارت یار نیست
بار عشقش را مکش چون بار عشقش بار نیست. :blush:
گرچه گلچین نگذارد که گلی باز شود
تو بخوان مرغ چمن بلکه دلی باز شود!
__________________________________
ببخشید که مشاعره ای نمی شه من بیشتر شعر نوشتن رو دوست دارم! :tongue:
موفق باشید. :)
ای مرغ آفتاب!
زندانی دیار شب جاودانی ام
یک روز از دریچه ی زندان من بتاب!
می خواستم به دامن این دشت چون درخت
بی وحست از تبر!
در دامن نسیم سحر غنچه وا کنم!
با دست های پر شده تا آسمان پاک
خورشید و خاک و آب و هوا را دعا کنم!
گنجشک ها به شاخه س من نغمه سر دهند
سر سبز و استوار
گل افشان و سر بلند
ای مرغ آفتاب!
زندانی دیار شب جاودانی ام
یک روز از دریچه ی زندان من بتاب!
می خواستم به دامن این دشت چون درخت
بی وحست از تبر!
در دامن نسیم سحر غنچه وا کنم!
با دست های پر شده تا آسمان پاک
خورشید و خاک و آب و هوا را دعا کنم!
گنجشک ها به شاخه س من نغمه سر دهند
سر سبز و استوار
گل افشان و سر بلند
این دشت خشک غمزده را با صفا کنم
ای مرغ آفتاب!
از صد هزار غنچه یکی نیز وا نشد
دست نسیم با تن من آشنا نشد
گنجشک ها دگر نگذشتند از این دیار
آن برگ های رنگین
افسرده در غبار
وین دشت خشک غمگین افسرده بی بهار
گنجشک پر شکسته ی باغ محبتم!
تا کی در این بیابان
سر زیر پر نهم
با خود مرا ببر به چمن زار های دور
شاید به یک درخت رسم
نغمه سر دهم
من بی قرار و تشنه ی پروازم
تا خود
کجا رسم به هم آوازم ...
اما...بگو کجاست
آن جا که زیر بال تتو در عالم وجود
یک دم به کام دل
بالی توان گشود
شعری توان سرود؟ای مرغ آفتاب!
از صد هزار غنچه یکی نیز وا نشد
دست نسیم با تن من آشنا نشد
گنجشک ها دگر نگذشتند از این دیار
آن برگ های رنگین
افسرده در غبار
وین دشت خشک غمگین افسرده بی بهار
گنجشک پر شکسته ی باغ محبتم!
تا کی در این بیابان
سر زیر پر نهم
با خود مرا ببر به چمن زار های دور
شاید به یک درخت رسم
نغمه سر دهم
من بی قرار و تشنه ی پروازم
تا خود
کجا رسم به هم آوازم ...
اما...بگو کجاست
آن جا که زیر بال تتو در عالم وجود
یک دم به کام دل
بالی توان گشود
شعری توان سرود؟! :sad:
دوست عزيز سلام
بهتره رعايت كنيد
واگر هم خواستيد كه شعر كامل بنويسيد
سعي كنيد كه حرف اولش با حرف اخر شعر قبلي بخونه ( مشاعره )
موفق باشيد ...
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــ
دل بی طاقت من دیگه آروم نداره
عاشق رسیدنه باز منو جا می ذاره
می ره تا نگاه تو دل به دریا می زنه
می گه از فاصله ها بغض عشقو می شکنه
می گه دریا هر چی هست بی تو دلگیره برام
کاش می شد هر جا می ری پا به پای تو بیام
میگه دریا هر چی هست بی تو دلگیره برام
کاش می شد هرجا می ری پا به پای تو بیام
دل من می گه هنوز می شه باورم کنی
می تونی مثل غزل منو ازبرم کنی
می گه تنهایی من پره از صدای تو
با یه دنیا دل خوشی زنده ام برای تو
دل بی طاقت من دیگه آروم نداره
عاشق رسیدنه باز منو جا می ذاره
می ره تا نگاه تو دل به دریا می زنه
می گه از فاصله ها بغض عشقو می شکنه
می گه دریا هر چی هست بی تو دلگیره برام
کاش می شد هر جا میری پا به پای تو بیام
می گه دریا هر چی هست بی تو دلگیره برام
کاش می شد هر جا می ری پا به پای تو بیام
دل من می گه هنوز میشه باورم کنی
می تونی مثل غزل منو از برم کنی
می گه تنهایی من پره از صدای تو
با یه دنیا دل خوشی زنده ام برای تو
...
NINTENDO_DS
06-01-2006, 21:42
سايه عزيز اگر ممكن چندتا شعر براي من از شعراي خارجي بگذاريد ممنون
سلام
و حدس میزنم شبی مرا جواب میکنی
و قصر کوچک دل مرا خراب میکنی
سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای
ولی برای رفتنت عجب شتاب میکنی
من از کنار پنجره تو را نگاه میکنم
و تو به نام دیگری مرا خطاب میکنی
چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی
هزار مرتبه مرا زه خجالت اب میکنی
به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام
تو کمتر از غریبه ای مرا حساب میکنی
...
هزار بار نوشتی بیا بیا دیر است
هزار بار نوشتم که پای دل گیر است
هزار بار برایت سروده ام اما
غزل برای تو تنگ است دست و پا گیر است
غروب فرصت خوبی برای دیدن بود
دریغ چشم تو از این کرانه ها سیر است
تو با دعای توسل گذشتی از پاییز
به استخاره نشستیم ما دگر دیر است
نه من نه تو نه غزل هیچ کس مقصر نیست
گناه زردی ما روی دوش تقدیر است.
تا می آیم ستاره هایم را آسمان باشم
ناگاه طوفانی تاریک
چشم هایم را با خود می برد
و تابستانی تشته
آوازهایم را
در عطش گام هایش ذوب می کند
و درد
این همه درد...
چیزی نمی گویم
تنها در اندوهم مچاله می شوم
با جهانی از سکوت پرپر شده. :sad:
سايه عزيز اگر ممكن چندتا شعر براي من از شعراي خارجي بگذاريد ممنون
منظورتون چه جور شعريه ؟؟
ببينيد اين خوبه ؟
عشق... Love is…
بخشیدن است هنگامی که فراموش کردن سخت می نماید forgiving even though it''shard to forget;
دستگیری است و رها نکردن holding hands and never wanting to let go;
امیدوار که فردا چون امروز پر شکوه خواهد بود hoping that tomorrow will be as wonderful as today;
بازگویی رازها و نجواها sharing secrets and whispers
و لذت بردن از شبهای غرق در ستاره and star-spangled nights.
و از همه مهم تر، and most importantly,
عشق Love is…
آن است که بدانی که دیگرتنها نخواهی ماند. Knowing that you''ll never be lonely again
.......................
اينم براي ادامه مشاعره
همه مهتاب همه بارون‚همه عطرای گلابدون
همه زیبایی دنیا‚کمه پیش ابرواتون
.......
نه تنها بعد از اين شعري نگويند
كسي هم پيش ازين شعري نگفته است
رويا خانوم
09-01-2006, 08:33
نه تنها بعد از اين شعري نگويند
كسي هم پيش ازين شعري نگفته است
تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا می فرستمت
ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد ، صبر کن که دوا می فرستمت
NINTENDO_DS
09-01-2006, 18:50
منظورم انگليسي نبود متن فارسي از شعراي خارجي تازه تبريك ميگم به شما و رويا خانوم مسابقه گذاشتين با هم؟
منظورم انگليسي نبود متن فارسي از شعراي خارجي تازه تبريك ميگم به شما و رويا خانوم مسابقه گذاشتين با هم؟
خوب اونم يه شعر خارجي بود كه متن فارسيش هم كنارش بود
البته بازم براتون ميزارم
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ
تو كه دريائي و من مث حـبابم مگه نه
تـو شـــرابي و منــم تنگ شرابم مگـه نه
تو همون زمزمه چك چك بارون بهار
من همون تشنه چوخاك اون ربابم مگه نه
تو همون شادي غمهاي شبابي مگه نه
بي تو من زندونيه اون غم نــابم مگــه نه
عجـي نيست ندارم پـرو بالي ز گـريز
من اسيـر پنجـه سخت عقـــابم مگـه نه
توكه درياي سرچشمه اون آب حيات
من همون ناظر مبهـوت ســرابم مگـه نه
تو همون شبنم روي غنچه هائي مگه نه
من همون غنچه گلي كه مست خوابم مگه نه
هستي من ز تو و آمدنم ســـوي تو بود
تو كـه ابري ومنم قطـره آبـم مگــــه نه
تو همون شعري كه عاشق به لبش زمزمه بود
من همــون شـــاعر بي نام و نشانم مگه نه
تو كه دنياي اميدي توي اين ملك جـهان
منكه درويش هميـن ملك جهانم مگــه نه
تو همون اذان صبحي كه دهد مژده نماز
من مــؤذن كه توئــي ورد زبـانم مگـه نه
من همون آب روان درره توگشته سكون
من همـون گـم ره طــاق آسمونم مگـه نه
تو همون چشمك افسون ستاره تو هــوا
من همـون گـم ره طــاق آسمونـم مگه نه
بوسه ئي گر ز سر شـوق زدم بر لب تـو
گـر خطـائي شــره داني كه جوانم مگه نه
....
سلام
از شعرای قشنگی که میذارید خیلی ممنونم
مرسی.....
هیچ کس اب بر زمین نریخت
هیچ کس برای ما دعا نکرد
در تمام راه یک پرنده از وسیع اسمان رد نشد
غنچه ای در مسیرمان نبود
یا اگر بود
لب به خنده وا نکرد
در کناره ی کویر
زیر اسمان صاف و پر ستاره ی کویر
هیچ کس منو تو را صدا نکرد
هیچ کس دلش برای ما نسوخت
در تمام راه یک مسافر از کنارمان گذر نکرد
هیچ کس این چنین غریب منو تو را رها نکرد
...
دیشب خدا پنجره ی اتاق مرا شکست
و آسمان ریخت بر بوم نقاشی
جهان تصاویر
پرواز
خلا بوم های خالی را
با چشم هایم پر کن
من زندان آزادگی خویشم
وپیشانی ام را می کشم
آیینه ها دلقک بازی ام را بخندند
بغض بازیچه ی غرور من است
به اعتبار کدام دریچه
باید گریست؟!
رويا خانوم
10-01-2006, 10:01
تا در اين دهر ديده كردم باز
گل غم در دلم شكفت به ناز
بر لبم تا كه خنده پيدا شد
گل او هم به خنده اي وا شد
هر چه بر من زمانه مي افزود
گل غم را از
آن نصيبي بود
همچو جان در ميان سينه نشست
رشته عمر ما به هم پيوست
چون بهار جوانيم پژمرد
گفتم اين گل ز غصه خواهد مرد
يا دلم را چو روزگار شكستي هست
مي كنم چون درون سينه نگاه
آه از اين بخت بد چه بينم آه
گل غم مست جلوه خويش است
هر نفس تازه رو تر از پيش است
زندگي تنگناي ماتم بود
گل گلزار او همين غم بود
او گلي را به سينه من كاشت
كه بهارش خزان نخواهد داشت
این برای مشاعره:
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
_____________________________
اینم برای دل گرفته ی خودم:
این جا شگون زمین و شیدایی دل ها را
تاب آورده ام از هیچ
دقیقه ها سراشیبی را تند می روند
و
ثانیه ها سقوط را به رخم می کشند
آب ریخته را جمع می کنم
لیوانی پر از سنگ ریزه های مرطوب
بفرما!
ــ نوش :sad:
رويا خانوم
10-01-2006, 14:19
این برای مشاعره:
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
_____________________________
:sad:
لب چو آب حیات تو هست قوت جان
وجود خاکی ما را ازوست ذکر رواح
بداد لعل لبت بوسه ای به صد زاری
گرفت کام دلم زو به صد هزار الحاح
دعای جان تو ورد زبان مشتاقان
همیشه تا که بود متصل مسا و صباح
حل كن اين جدول مجهول معمّايي را
هان!در اين قحطي لبخند و صميميّت و گل
با كه تقسيم كنم ،اينهمه تنهايي را ؟؟؟........
سلام
اگه کوچه ی صدام, یه کوچه ی باریکه
اگه خونم بی چراغه,چشم تو تاریکه
میدونم اخر قصه میرسی به داد من
لحظه ی یکی شدن تو اینه ها نزدیکه
نزدیکه........
Alipacino
11-01-2006, 07:23
هر آنکه جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه احوال از بلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
lahij_web
11-01-2006, 09:23
در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم ....
==== سلام دوستاي خوبم ... ببخشين كه 1 بيتي جوابتونو دادم ! فقط دنبال بهانه اي ميگشتم كه باهاتون حال و احوال كنم .
صبح ساعت 4 صبح رسيدم . مرخصي دارم .همش 3 روز . جمعه بايد دوباره برگردم يزد . پادگان .
همه كسايي كه نياز نيست اسمشونو بيارم چون تو فكرشون هستم .
قربان همه !
سلام خدمت اقاي lahij_web خوش كه ميگذره
خسته نباشيد ....
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــ
منگر که گوينده کيست
بنگر که گفتارش چيست
محمد جاوید
12-01-2006, 00:43
تـــاچــنــد بــه دل نـشانده اي تخم هوس/ تـــا چــنـــد كــنــي جهد به آزردن كَس
تــا چـــشم بـــه هــم زنـي مَلَك مي گويد: / آرام بــخــواب ، زنـــدگانــــي تـــو بـَس
سفید تعطیل
سفید یعنی ضربه خوردن
سفید به سختی کشیدن می ماند
سفید یعنی لکه ای بر دامان سیاهی
من خواهم کشت این سفیدی را
من سیاه خواهم شد
و زهر آلود
زهر آلودتر از عقرب
من آینه را میشکنم
تا این تصویر را نبینم
من را از بین خواهم برد
ابلیس را درس خواهم داد
...
محمد جاوید
13-01-2006, 00:08
دنيا دنيا چه عشوه گر باشد او/ از حيله ومكر باخبر باشد او
نامرد تر از او نتوان يافت يقين/ بي رحم و دَني و بي پدر باشد او
سلام
----------------
ورقهای جدا را بعد از انکه دفترش کردم
میان شعله ای سوزاندمو خاکسترش کردم
تمام خاطراتم محو گردیدند در اتش
به جز این شعر,از بس حیفم امد از برش کردم
خزان خود شدم تا اینکه ایمن باشم از پاییز
گل احساس خود را با قساوت پرپرش کردم
مردد بود جانم از گلو بیرون رود یا نه!
طناب دار را با دست خود محکمترش کردم
...
سلام
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر
:sad:
راز دار پروانه و ارغوان بوده ای درست
اما از من و این اندوه پر سینه بی خبر چرا
...
به نام خداي من
...
اتل متل يه بابا
دلير و زار و بيمار
اتل متل يه مادر
يه مادر فداكار
اتل متل بچهها
كه اونارو دوست دارن
آخه غير اون دوتا
هيچ كسي رو ندارن
مامان بابا رو ميخواد
بابا عاشق اونه
به غير بعضي وقتا
بابا چه مهربونه
وقتي كه از درد سر
دست ميذاره رو گيجگاش
اون باباي مهربون
فحش ميده به بچههاش
همون وقتي كه هرچي
جلوش باشه ميشكنه
همون وقتي كه هرچي
پيشش باشه ميزنه
غير خدا و مادر
هيچكسي رو نداره
اون وقتي كه باباجون
موجي ميشه دوباره
دويدم و دويدم
سر كوچه رسيدم
بند دلم پاره شد
از اون چيزي كه ديدم
بابام ميون كوچه
افتاده بود رو زمين
مامان هوار ميزد
شوهرمو بگيرين
مامان با شيون و داد
ميزد توي صورتش
قسم ميداد بابارو
به فاطمه ، به جدش
تو رو خدا مرتضي
زشته ميون كوچه
بچه داره ميبينه
تو رو به جون بچه
بابا رو كردن دوره
بچههاي محله
بابا يه هو دويد و
زد تو ديوار با كله
هي تند و تند سرش رو
بابا ميزد تو ديوار
قسم ميداد حاجي رو
حاجي گوشي رو بردار
نعرههاي بابا جون
پيچيد يه هو تو گوشم
الو الو كربلا
جواب بده به گوشم
مامان دويد و از پشت
گرفت سر بابا رو
بابا با گريه ميگفت
كشتند بچههارو
بعد مامانو هلش داد
خودش خوابيد رو زمين
گفت كه مواظب باشين
خمپاره زد، بخوابين
الو الو كربلا
پس نخودا چي شدن؟
كمك ميخوايم حاجي جون
بچهها قيچي شدن
تو سينه و سرش زد
هي سرشو تكون داد
رو به تماشاچيا
چشاشو بست و جون داد
بعضي تماشا كردن
بعضي فقط خنديدن
اونايي كه از بابام
فقط امروزو ديدن
سوي بابا دويدم
بالا سرش رسيدم
از درد غربت اون
هي به خودم پيچيدم
درد غربت بابا
غنيمت نبرده
شرافت و خون دل
نشونههاي مرده
اي اونايي كه امروز
دارين بهش ميخندين
براي خندههاتون
دردشو ميپسندين
امروزشو نبينين
بابام يه قهرمونه
يهروز به هم ميرسيم
بازي داره زمونه
موج بابام كليده
قفل در بهشته
درو كنه هر كسي
هر چيزي رو كه كشته
يه روز پشيمون ميشين
كه ديگه خيلي ديره
گريههاي مادرم
يقه تونو ميگيره
بالا رفتيم ماسته
پايين اومديم دروغه
مرگ و معاد و عقبي
كي ميگه كه دروغه؟
...
سروده ابولفضل سپهر
جلال فاطمي از سهراب سپهري مي گويد
دايي جون سهراب
لذت بخش ترين دوران زندگي ام وقتي بود كه با خانواده مادري خاله ها و دايي سهراب به قريه اي به اسم چنار مي رفتيم. شوهرخاله ام آن جا ويلا داشت. دايي جون سهراب صدايش مي كرديم. آن روزها با او به كوهنوردي و بيابانگردي مي رفتيم. سهراب، مرغ مهاجر را مادرم نوشت.
پريدخت با سهراب فاصلة سني كمي داشتند. هميشه با هم بودند. با هم شب شعر مي رفتند. آن ديالوگ هاي چرا گرفته دلت، مثل اين كه تنهايي... براساس چيزي بود كه بين مادرم و دايي جون سهراب رد و بدل شده بود. در خانة بابل مان اتاقي داشتيم به اسم اتاق سهراب . وقتي دايي نبود، مادرم در اتاق را قفل مي كرد تا بچه ها به وسايل دايي دست نزنند. دايي سهراب، مسافر را در همان اتاق خانة ما گفت. آخرين باري كه ديدمش، قبل از انقلاب بود. شاه در رفته بود. آخرين سفري بود كه با سهراب به قرية چنار رفته بوديم. راه ها را بسته بودند. نا آرامي بود. سهراب هم ناآرام بود. نمي توانست لندرورش را بردارد و راحت به اين طرف و آن طرف برود و شعر بگويد و نقاشي بكشد. نمي دانم چرا خانوادة ما فكر مي كنند هر چيز را هر چه ديرتر بگويند، فرق مي كند. سال سوم دانشگاه بودم، در آمريكا پسرخاله ام نزديك لس آنجلس زندگي مي كرد. اول به او كه بزرگ تر بود، گفته بودند. او هم به من زنگ زد و خبر را داد. خبر مرگ دايي جون سهراب را. ضربه اوليه راخوردم. به من دلداري مي دادند: جلال خوشحال باش، دايي راحت شد. اين آخري ها خيلي زجر مي كشيد. ياد وقتي هايي مي افتادم كه از قريه ها رد مي شديم. همان قرية گلستانه . دايي سهراب مي آمد. سراغم مي گفت: جلال. توجيغ اين شاخه رو شنيدي و پايت را گذاشتي رويش؟ ما بچه ها عاشق سهراب بوديم. خوشي مان دايي بود كه از شعر و نقاشي فاصله مي گرفت و با ما بازي مي كرد و مي شد دايي سهراب .
امیدوارم براتون مفید بوده باشه , من عاشق سهرابم فقط میتونم بگم عاشقش , وقتی اسمشو بزبونم میآرم گریه ام میگیره , کاش سهراب بودم .
سهراب همش احساس بود و احساس , از ایندسته آدما کمند , کجایی سهراب ؟ دلم هوای احساستو کرده سهراب
یادت در دلها گرامی سهراب
قربانتان leuven
سلام
leuven جان واقعا دمت گرم....... مرسی به شما و عشقتون نسبت به سهراب سپهری.......
خداییش سهراب اخرشه!
-------------------------------------
من با اخرین حرف شعر saye خانم شروع میکنم.......
براي چشمانت
هوا ترست به رنگ هواي چشمانت
دوباره فال گرفتم براي چشمانت
اگر چه كوچك و تنگ است حجم اين دنيا
قبول كن كه بريزم به پاي چشمانت
بگو چه وقت دلم را ز ياد خواهي برد
اگر چه خوانده ام از جاي جاي چشمانت
دلم مسافر تنهاي شهر شب بو هاست
كه مانده در عطش كوچه هاي چشمانت
تمام آينه ها نذر ياس لبخندت
جنون آبي در يا فداي چشمانت
چه مي شود تو صدايم كني به لهجه موج
به لحن نقره اي و بي صداي چشمانت
تو هيچ وقت پس از صبر من نمي آيي
در انتظار چه خاليست جاي چشمانت
به انتهاي جنونم رسيده ام اكنون
به انتهاي خود و ابتداي چشمانت
من و غروب و سكوت و شكستن و پاييز
تو و نيامدن و عشوه هاي چشمانت
خدا كند كه بداني چه قدر محتاج ست
نگاه خسته من به دعاي چشمانت
از مریم حیدر زاده
تمام سينه ها عريان
تمام چهره ها خونين
تمام دست ها خالي
تمام چشم ها غمگين
به خاك مسلخ افتادند
در اين صحراي خونباران
برادرها جدا از هم
پدرها بی پسرهاشان
تو ای تن خفتهء گمنام
بخواب اكنون كه بسياري
لا لا لا لا ، لا لا لا لا
بخواب آري كه بيداري
در اين ويرانه خاك تو
كه شد يك باره چون صحرا
به يادت باغ مي سازند
برادرهای فرداها
به سوگ تو در اين مقتل
كدامين مويه و شيون
سكوت خشم در خانه
هجوم مرگ در برزن
...
نقس نفس تنگی دارم
یه حس دلتنگی دارم
پرنده باز کوچه ام
معشوقه ی سنگی دارم
دلش شبیه آهنه
کبوترا رو می زنه
اسیر سنگ دستشه
هر کی پرنده ی منه
خون ستاره می چکه
از شب سقف آسمون
پرنده گریه می کنه
تو باغ خشک خونمون
پرنده های بی زبون
ستاره های بی نشون
چه قسمت شومی داره
پرنده باز مهربون
پرنده ها رو دست نزن
بیا بزن این همه من
این همه من که عاشقم
جای کبوترا بزن
نبض نفس نمی زنه
صدای دست دشمنه
نشسته روی بوم شب
ستاره ها رو می شکنه
عروسک سنگیه من
درد نفس تنگی من
بسه دیگه آتیش نزن
به حس دلتنگی من!
Farid007
23-01-2006, 20:55
نپيچون مارو ديگه ما كه ختم روزگاريم
نسوزون ما رو ديگه ما با تو كاري نداريم
چشاتو خمار نكن ميدونم بازم فريبه
باز منو دور ميزني واي دلم چقدر غريبه
اسممو صدا نكن كه صدات يه عزابه
هي به من نگاه نكن موج اين دريا سرابه
...
همه دشمنند و بد سر، كه زنند حلقه بر در
به رخ حسود مگْشا، در اين سرا و بنشين
چو حيا كنم حذر كن، به ملامتم نظر كن
كه ز سبز جامه چون گل، به صفا درآ و بنشين
شنوند اگر خروشم، تو به بوسه كن خموشم
نفسي مكن لب خود ز لبم جدا و بنشين
چو ز دست رفته باشم، ببر تو خفته باشم
تو به خنده گو كه كامم ز تو شد روا و بنشين
نه، من اين نمي توانم، كه به شرم بسته جانم
تو به خانه ام گر آيي، به حيا گرا و بنشين.
...
Farid007
24-01-2006, 11:20
نكنه يادت رفته باشه يه روز و روزگاري بود
واسه شباي بي كسيت عاشق بيقراري بود
نكنه كه وقتي نبودم دل به كسي باخته باشي
دلي كه بهت هديه دادم نكنه دور انداخته باشيش
شد آغاز سخن از دفتر دل
ز دل افتاده ام در كار مشكل
...
سلام
لبخند زدي و آسمان آبي شد
شبهاي قشنگ مهر مهتابي شد
پروانه پس از تولد زيبايت
تا آخر عمر غرق بي تابي شد
سلام
ـــ
در ميان من تو فاصله هاست.
گاه مي انديشم،
ـ مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري!
...
Farid007
24-01-2006, 23:47
يه روز سراغ تو ميام
با خنجري تشنه واسه سينه داغ تو ميام
مي ميرم و مي سوزم از اين حيله و نيرنگ تو
مگه چه كردم با دلت ؟
عمري بودم تو چنگ تو ...
قصه ي يه جاي نقشه
يه جاي نقشه ي بزرگ دنيا
يه كشور پر از بهشت و دريا
يه سرزمين ، پر از رز و شقايق
مهد يه عالم ، آدماي عاشق
يه جا كه خشكي و بلندي داره
تو قدمتش حافظ و سعدي داره
يه عالمه معدن احساس داره
كوچه هاش عطر زنبق و ياس داره
به قهرماناش هميشه مي باله
دل كندن از خاك زرش محاله
هر گوشه از او پر افتخاره
چهار تا فصل عاشق ، بهاره
خزر ، دنا ، زاگرس و اترك داره
كلي چيزاي تازه و تك داره
تو عاشقاش ليلي و مجنون داره
كوير و درياچه و هامون داره
كشور ما خونه ي ابن سيناس
سال يه قهرماني مثل نيماس
توي جنوب نخلاي خرما داره
تو سنتاشم ، شب يلدا داره
يه پهلووني مث رستم داره
چشمه هايي به رنگ زمزم داره
مردمي داره مث عطر شمالي
فرقي نداره شرقي يا شمالي
اونا براش با افتخار جون مي دن
براي زنده موندنش ، خون مي دن
مراقبن حتي يه ذره از خاك
نيفته دست دشمناي ناپاك
اين سرزمين هميشه پاك و زندس
تو بازياي دنيامون ، برندس
الهي كه تا زنده ايم و آباد
زنده بمونه سرزمين فرهاد
اسم قشنگش هميشه تو نقشه
به هر غريبه ، حس خوش مي بخشه
ما به تموم داشته هاش مي نازيم
هر چي نداره كم كمك مي سازيم
تا كه يه روز كسايي كه تو دنيان
بگن كه بهترين جا ، يعني ايران
Farid007
25-01-2006, 13:45
نمك خوردي نمكدون رو شكستي
چشاتو روي دنياي عشق بستي
حرومت شه دل ديوونه من
تو كه عاشق كش و مرده پرستي
...
سلام
ببخشید من و اقا فرید مثل اینکه با هم دیگه فرستادیم شعرامونو که با حرف (ی) شروع میشد(البته فرید جان یکم زودتر)
خلاصه ببخشید.......
سلام
یه منرسکم تو دست تو اسیر
ظاهرا جوونم اما پیر پیر
ریشه می کنه غمت توی دلم
لااقل غصه ها توازم نگیر
خم می شم تو دستای وحشی باد
پرم از غربت و دردای زیاد
لحظه لحظه با غمت سر می کنم
آخ چه فایده که یادت نمی یاد
غربتم قد چشات گنگه عزیز
ای عزیزترینم از من مگریز
توی تنگ تنگ چشمای دلم
هرچی که می خوای بریز غصه نریز
با کلاغای سیاه هم نفسم
توی دشتم انگاری تو قفسم
بین این همه زمین و آسمون
نیستی و نمی بینی چه بی کسم
به چشای آسمون قسم بخور
به تن داغ جنون قسم بخور
اگه می خوای عشقو باور بکنم
به نمک به آب و نون قسم بخور
سخته می دونم ولی چا ره چیه
توی دشت عشق نه و آره چیه
توی غربت می مونم فقط بگو
که گناه من بی چاره چیه :sad:
بوی جوی مولیان آید همی :blink: یاد یار مهربان آید همی
:biggrin: :biggrin: :biggrin: :biggrin: :biggrin: :biggrin: :biggrin:
درسته که هیچ ربطی نداره ولی برای خالی نموندن عریضه گفتم این شعر قشنگه اگه کسی هم کاملش رو داره بزاره
حالا من طبع شعر ندارم چيكار كنم ؟ :blink:
Farid007
26-01-2006, 12:31
سلام . مخلص آقا علي هم هستيم
با شعر آقا يا خانم " كوير " ادامه ميديم
هركس و بيشتر دوست داري
زودتر دلت و ميشكنه
اوني كه فكر نمي كني
آتيش به قلبت مي زنه
...
رويا خانوم
26-01-2006, 12:55
هركس و بيشتر دوست داري
زودتر دلت و ميشكنه
اوني كه فكر نمي كني
آتيش به قلبت مي زنه
...
هر کس که گفت خاک در دوست توتیاست
گو این سخن معاینه در چشم ما بگو
آنکس که منع ما زخرابات می کند
گو در حضور پیر من این ماجرا بگو
گر دیگرت بر آن در دولت گذر بود
بعد از ادای خدمت و عرض دعا بگو
هر چند ما بدیم تو ما را بدان مگیر
شاهانه ماجرای گناه گدا بگو
بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان
با این گدا حکایت آن پادشا بگو
جانها ز دام زلف چو بر خاک می فشاند
برآن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو
جان پرورست قصه ارباب معرفت
رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو
neyrizboys
26-01-2006, 16:51
منم مشاعره رو ادامه ميدم :
و ميازار موري كه دانه كش است !!!!!!!!!!!!!!!!!
تا خون در رگ ماست خميني رهبر ماست
:happy: :happy: :happy: :happy:
M E H D I
26-01-2006, 18:45
نفس خروس بگرفت كه نوبتي بخواند
همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابي
نفحات صبح داني ز چه روي دوست دارم؟
كه به روي دوست ماند كه بر افكند نقابي;)
Farid007
26-01-2006, 18:54
سلام
دوستان گرامي رعايت كنيد خوب اين چه وضع مشاعر ه است ؟
با شعر " رويا خانوم " ادامه ميديم ...
وقتي دستات تو دستمه
يه بوسه از تو بسمه
بلايي نبينه چشماي تو
چشات چراغ قصرمه
مردم هرچي مي خوان بگن
من عاشقم ... دوست دارمت
ميون خونه ي دلم فقط تو رو ميذارمت
M E H D I
26-01-2006, 19:09
تا دست بر اتفاق بر هم نزنيم
پايي زنشاط بر سر غم نزنيم
خيزيم و دمي زنيم پيش از دم صبح
كاين صبح بسي دمد كه ما دم نزنيم
خيام
Farid007
26-01-2006, 20:00
سلام
ما كه يك عمره همش در به در معرفتيم
تو به ما محل نذاشتي ولي باز تو كفتيم
ما هنوز تو كفتيم ولي تو بيخيال شدي
واسه ي اين دل من آرزويي محال شدي
...
M E H D I
26-01-2006, 20:06
يار دستمبو به دستم داد و دستم بو گرفت
ني ز دستمبو، كه دستم بو ز دست او گرفت
پيوست: دستمبو= دستمال
ميبينم كه همتون ماشا ا... شاعر هستيد
خدا حفظتون كنه
نگاهم با نگاهت كرد برخورد
نميدانم چرا حالم به هم خورد
:biggrin: :biggrin: :biggrin: :biggrin:
Farid007
27-01-2006, 23:11
سلام برهمه
رامبد جان ميينم كه كمال هم نشين هم در تو اثر كرد !! قوانين مشاعره رو رعايت كن جون من !
يار دستمبو به دستم داد و دستم بو گرفت
ني ز دستمبو، كه دستم بو ز دست او گرفت
توي ساحل روي شن ها قايقي به گل نشسته
يكي با چشمون گريون گوشه اي تنها نشسته
نگاه پر اضطرابش به افق به بينهايت
ساكته اما تو قلبش داره يك دنيا شكايت
...
خوب چيكار كنم بيت ديگه اي به ذهنم نرسيد
توي ساحل روي شن ها قايقي به گل نشسته
يكي با چشمون گريون گوشه اي تنها نشسته
نگاه پر اضطرابش به افق به بينهايت
ساكته اما تو قلبش داره يك دنيا شكايت
...
تو ماه آسموني در شب تارم
وقتي كه شب سياهه من تورو دارم :biggrin: (خوب بيد؟)
M E H D I
28-01-2006, 00:40
سلام
من بي دل و دستارم در خانه خمارم يك سينه سخن دارم آن شرح دهم يا نه؟
Farid007
28-01-2006, 18:43
سلام
هرچي كه ما گفتيم بهت حرف دل ما رو بدون
اين دل پاره پاره رو ديگه به آتيش نكشون
...
M E H D I
28-01-2006, 19:04
سلام
-------------------
نماز بي ولاي او عبادتي است بي وضو
به منكر علي بگو نماز خود قضا كند
Farid007
28-01-2006, 19:40
سلام
دلم تنگه واسه چشمات
دلم تنگه واسه حرفات
كجايي
بي خبر رفتي از پيشم
به راهت منتظر ميشم
بيايي
...
M E H D I
28-01-2006, 19:47
يادم ز وفاي اشجع ناس آيد
وز چشم ترم سوده الماس آيد
آيد به جهان اگر حسين دگري
هيهات برادري چو عباس آيد
abtin is the sun
28-01-2006, 22:12
به قبرستان گذر كردم كم و بيش
بديدم قبر دولتمند و درويش
نه درويش بي كفن در خاك رفته
نه دولتمند برده يك كفن بيش
abtin is the sun
28-01-2006, 22:13
يا علي گفتيمو دل را باختيم
چون كه با نام علي دل ساختيم
Farid007
29-01-2006, 12:33
سلام
دمت گرم abtin is the sun جان با اين وضع مشاعره ؟؟ لطفا مشاعره
يا علي گفتيمو دل را باختيم
چون كه با نام علي دل ساختيم
مي كشمت ...
اگه يه روز با غريبه ببينمت
گل مني نميذارم دست ديگه بچيندت
M E H D I
29-01-2006, 13:26
تا تو را جاي شد اي سرو روان در دل من
هيچ كس مي نپسندم كه به جاي تو بود
رويا خانوم
29-01-2006, 13:51
تا تو را جاي شد اي سرو روان در دل من
هيچ كس مي نپسندم كه به جاي تو بود
در سر خلقان می روی , در راه پنهان می روی
بستان به بستان می روی, آنجا که خیزد نقشها
ای گل تو مرغ نادری , برعکس مرغان می پری
کامد پیامت زان سری, پرها بنه بی پر بیا
ای گل تو اینها دیده ای ,زان بر جهان خندیده ای
زان جامه ها بدریده ای, ای کربز لعلین قبا
از گلشکر مقصود ما, لطف حقست و بود ما
ای بود ما آهن صفت, وی لطف حق آهن ربا
آهن خرد آیینه گر, بر وی نهد زخم شرر
ما را نمی خواهد مگر, خواهم شما را بی شما
هان ای دل مشکین سخن, پایان ندارد این سخن
با کس نیارم گفت من, آنها که می گویی مرا
Farid007
29-01-2006, 17:35
...........
هان ای دل مشکین سخن, پایان ندارد این سخن
با کس نیارم گفت من, آنها که می گویی مرا
آخ كه عجب رويي داري
بازم ميگي دوسم داري
خودم ديدم بابا خودم ديدم
لب روي لبهاش ميذاري
چرا نمي گي راستشو
كه غير من ياري داري
من ميدونم من ميدونم
تو ديگه دوسم نداري
...
Lovelyman
29-01-2006, 17:50
يعني ديگر مرا دوست نداري كه اين قدر با ما بي قراري؟
يه روز يه باغبونی ، يه مرد آسمونی
نهالی كاشت ميون باغچه مهربونی
می گفت سفر كه رفتم يه روز و روزگاری
اين بوته ياس من می مونه يادگاری
هر روز غروب عطر ياس تو كوچهها میپيچيد
ميون كوچه باغا ، بوی خدا می پيچيد
اونايی كه نداشتن از خوبیا نشونه
ديدن كه خوبی ياس ، باعث زشتيشونه
عابرای بیاحساس پا گذاشتن روی ياس
ساقههاشو شكستن آدمای ناسپاس
ياس جوون برگرفت ، تكيه زدش به ديوار
خواست بزنه جوونه ، اما سر اومد بهار
يه باغبون ديگه شبونه ياس رو برداشت
پنهون ز نامحرما تو باغ ديگهای كاشت
هزار ساله كوچهها پر ميشه از عطر ياس
اما مكان اون گل مونده هنوز ناشناس
M E H D I
29-01-2006, 23:34
سر آن ندارد امشب كه برآيد آفتابي
چه خيالها گذر كرد و گذر نكرد خوابي
به چه دير ماندي اي صبح كه جان من برآمد
بزه كردي و نكردند موذنان ثوابي
نفس خروس بگرفت كه نوبتي بخواند
همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابي
سلام
ـــــــــ
ياد روزاي قشنگمون بخير ، ترس و تيله بازي يواشکي
روزاي شيشه شکستن و فرار، روزاي هميشه خوبِ کودکي
وسطي کنج حياطِ مدرسه ، سر تراشيدنا با نمره ي دو (۲)
هَوَسِ مشق ننوشتن سرِ شب، شوقِ تعطيلي و،پِيکِ سالِ نو
اين همه خاطره تو ذهن و به دوش ،يه بغل شکستگي ميون ساک
راهي ام ، راهي خونه م! تو سرم :بوي نون تنوري، بوي نمِ خاک
يادِ خونه ست بوي نون و بوي خاک
عاشقونه ست بوي نون و بوي خاک
...
سلام
ـــــــــ
ياد روزاي قشنگمون بخير ، ترس و تيله بازي يواشکي
روزاي شيشه شکستن و فرار، روزاي هميشه خوبِ کودکي
وسطي کنج حياطِ مدرسه ، سر تراشيدنا با نمره ي دو (۲)
هَوَسِ مشق ننوشتن سرِ شب، شوقِ تعطيلي و،پِيکِ سالِ نو
اين همه خاطره تو ذهن و به دوش ،يه بغل شکستگي ميون ساک
راهي ام ، راهي خونه م! تو سرم :بوي نون تنوري، بوي نمِ خاک
يادِ خونه ست بوي نون و بوي خاک
عاشقونه ست بوي نون و بوي خاک
...
كجاي اين جنگل شب پنهون ميشي خورشيدكم
پشت كدوم سد سكوت پر ميزني چكاوكم
:happy:
من نيستم چون ديگران بازيچه بازيگران
اول گرفتارت كنم وانگه گرفتارت شوم
Farid007
30-01-2006, 13:41
من نيستم چون ديگران بازيچه بازيگران
اول گرفتارت كنم وانگه گرفتارت شوم
من همونم كه شعرهاشو فقط به تو هديه مي داد
همون كه ساخت آهنگ برات با ريتم بارون ، رقص باد
اما حالا قهري با ما ، ناز مي كني يه آسمون
يه روزي باز تنها ميشي ، ميگي بازم واسم بخون
نازنین یار من ، غافل از کار من ، تا به کی ؟
از غم روی تو ، ناله زار من ، تا به کی ؟
دشمنی کار تو ، دشمنان یار تو ، تا به جند ؟
عاشقی کار من ، اشک و غم یار من ، تا به کی ؟
سوز پنهانم می دانی ، اشک خونینم می بینی
آتش دل را ننشانی ، تا به دامانم ننشینی
دل سیهی ، که مرادِ رهی ندهی
بی تو باشد ای ماه ، یار من هر شب آه
از تو سنگین دل وای ، وز تو نوشین لب آه
فتنه ی رویت دل من ، صید گیسویت دل من
ای بلای جان تا کی ؟ سوزد و نالد همچو نی ؟
ز آتشین خویت دل من ؟
M E H D I
30-01-2006, 21:50
نيمه شب بود و غمي تازه نفس
ره خوابم زد و ماندم بيدار
ريخت از پرتوي لرزنده شمع
سايه دسته گلي بر ديوار
××××××××
همه گل بود ولي روح نداشت
سايه اي مضطرب و لرزان بود
چهره اي سرد و غم انگيز و سياه
گويــــــــــيا مرده سرگردان بود
××××××××
شمع خاموش شد از تندي باد
اثر از سايه به ديوار نماند
كس نپرسيد كجا رفت كه بود؟
كه دمي چند در اينجا گذراند
××××××××
اين منم خسته در اين كلبه تنگ
جسم درمانده ام از روح جداست
من اگر سايه خويشم يارب
روح آواره من كيست كجاست؟
فريدون مشيري
تيره گون شد كوكب بخت همايون فال من
واژگون گشت از سپهر واژگون اقبال من
خنده ي بيگانگان ديدم نگفتم درد دل
آشنايا يا تو گويم گريه دارد حال من
با تو بودم اي پري روزي كه عقل از من گريخت
گر تو هم از من گريزي واي بر احوال من
....
نه ديگه پا ميشم اين بار
خالي از هرشك و ترديد
ميرم اون بالاها مغرور
تا بشينم جاي خورشيد
Farid007
31-01-2006, 14:43
داد كه دلم داره ديگه دق ميكنه ، پر ميزنه
شب خوشيت تموم ميشه ، صبح منم سر ميزنه
...
M E H D I
31-01-2006, 14:46
هوا هواي بهار است و باده باده ناب
به خنده خنده بنوشيم جرعه جرعه شراب
neyrizboys
31-01-2006, 15:13
برو اي گداي مسكين در خانه علي زن
كه نگين پادشاهي دهد از كرم گدا را
M E H D I
31-01-2006, 15:27
از خون دل نوشتم نزديك دوست نامه
اني رايت دهراً من هجرك القيامه
دارم من از فراقش در ديده صد علامت
ليست دموع عيني هذا لنا العلامه
هر چند كازمودم از وي نبود سودم
من جرَب المجرب حلت به الندامه
گفتم ملامت آيد گر گرد دوست گردم
والله ما راينا حباً بلا ملامه
پرسيدم از طبيبي احوال دوست گفتا
في بعدها عذابّ في قربها السلامه
حافظ
سلام
هواخواه توام جانا و می دانم که می دانی
که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی
M E H D I
31-01-2006, 20:32
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد؟
دوستي كي آخر آمد دوستارانرا چه شد؟
دوباره دلم واسه غربت چشمات :blink: تنگه
دوباره اين دل ديوونه :puke: واست دل تنگه
سلام
ــــــــ
هنوز آغوش من بوی تو دارد
هنوز این دل هیاهوی تو دارد
...
دشنه شدی به جون من
گفتی نمیشناسمت
آه چه بهونه گیر شدی
من که نمیشه باورم
گفتی هوای عشق تو
دیگه پریده از سرم
مگه نخواستی جون بدم؟
این دل و این دشنه تو
تموم کن این وصیٌتو
بزار بشم خراب تو
....وای از آن دمی که بی خبر ز من
بر کشی تو رخت خویش از این دیار
سایه ی توام بهر کجا روی
سر نهاده ام به زیر پای تو
چون تو در جهان نجسته ام هنوز
تا که بر گزینمش به جای تو....
Farid007
01-02-2006, 20:43
وقتي فرقي نداره بود و نبودن من
پس چرا غرق اشكي موقع رفتن من
...
اين از سياوشه:
اي ميثم جان گريه نكن
ما هممون مثل هميم
صب(ح)ا كه از خواب پا مي شيم
يه سر به پي 30 مي زنيم....
خوب بيد.
من حاصل عمر خود ندارم جز غم
در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم با وفا ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم
ما را مطلب که نقش آبیم
افسانه به ما مخوان که خوابیم
ما شاخه خشک باغ حسرت
دل بسته نقش هر سرابیم
Farid007
02-02-2006, 14:02
سلام
ما كه گفتيم مال ياريم
غير دل هيچي نداريم
بي شما خزون و سرديم
با شما End بهاريم
...
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
neyrizboys
02-02-2006, 14:27
يه روز يه باغبوني يه مرد آسموني
نهالي كاشت ميون باغچه مهربوني
يار مرا ، غار مرا ، عشق جگر خوار مرا
يار تويي ، غار تويي ، خواجه نگه دار مرا
نوح تويي ، روح تويي ، فاتح و مفتوح تويي
سينه مشروح تويي ، بر در اسرار مرا
نور تويي ، سور تويي ، دولت منصور تويي
مرغ که طور تويي ، خسته به منقار مرا
قطره تويي ، بحر تويي ، لطف تويي ، قهر تويي
قند تويي ، زهر تويي ، بيش ميازار مرا
Lovelyman
02-02-2006, 17:46
اگر روم ز پيش فتنه ها برانگيزد
ور از طلب بنشينم بكينه برخيزد
و گر برهگذري يكدم از وفا داري
چو گرد در پيش افتم چو باد بگريزد
Farid007
02-02-2006, 18:13
سلام
دفتر خاطره هام تا بخواي خط خطيه
يادگار سرخ يار بوسه كاغذيه
همينم قيمتيه
...
سلام
ــــــــ
هر عهد كه با چشم دل انگيز تو بستم
امشب همه را چون سر زلف تو ، شكستم
فرياد زنان ، ناله كنان عربده جويان
زنجير ز پاي دل ديوانه گسستم
جز دل سيهي فتنه گري ، هيچ نديدم
چندان كه به چشمان سياهت نگرستم
دوشيزه ي سرزنده ي عشق و هوسم را
در گور نهفتم به عزايش بنشستم
مي خوردم و مستي ز حد افزودم و ، آنگاه
پيمان تو ببريدم و پيمانه شكستم
عشقت ز دل خون شده ام دست نمي شست
من كشتمش امروز بدين عذر كه مستم
در پاي كشم از سر آشفتگي وخشم
روزي اگر افتد دل سخت تو به دستم
...
سلام:
ما فقط مشق نوشتیم از عشق
ما فقط رنج کشیدیم آروم
و به آیین کبوترهامون باز گشتیم دوباره بر بوم
باز از وسعت درد رنگ مهتاب گرفت
باز این ماه نجیب داغ بر سینه گرفت
عشق با ما ننشست بی صدا پر زد و رفت
بر پریشونی ما رنگ ماتم زد و رفت
ما فقط مشق نوشتیم از عشق
ما فقط رنج کشیدیم آروم
و به آیین کبوترهامون باز گشتیم دوباره بر بوم
من سايه وار از هستي خود مي گريزم
شايد كه بر بگذشته ها اشكي بريزم
...
Lovelyman
03-02-2006, 10:18
من و هم صحبتي اهل ريا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما رابس
قصر فردوس ب پاداش عمل مي بخشند
ما رنديم و گدا دير دير مغان ما را بس
مرحوم حافظ شيرازي!!!
ساغر مستيه من , همه هستيه من
مثل يک کبوتر عشقی نشستي دل من
همه بود و نبود , بهترين شعر و سرود
تو عزيزي واسه کوير قلبم مثل رود
دل من سياست ولي آبي رو خيلي دوست دارم
روزاي روشن آفتابي رو خيلي دوست دارم
(سرقت ادبي) :biggrin:
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است :)
neyrizboys
03-02-2006, 19:07
تو ميازار موري كه دانه كش است كه جان دارد و جان شيرين خوش است!!!!!!!!!!
Farid007
03-02-2006, 20:21
توي مستي زد يه دستي
كي رو جز من ميپرستي
من خراب چشم مستم
تو بگو مال كي هستي
تو ميازار موري كه دانه كش است كه جان دارد و جان شيرين خوش است!!!!!!!!!!
این تو که اولش اضافه کردین از کجا اوردین!!!!
ما که تاحالا این مدلش را نخونده بودیم!!!
توي مستي زد يه دستي
كي رو جز من ميپرستي
من خراب چشم مستم
تو بگو مال كي هستي
یه روز مثل کبوترا تو اوج آسمون بودیم
تو اون روزا یادم میاد یه جفت مهربون بودیم
حالا سرود عشق ما رو بوم ما نمی خونه
پروانه های دل ما کنار هم نمی مونه
هنوز صدای خنده هات ضمیر روح و تن شده
چشات مثل ستاره ها خورشید عمر من شده
احساس پاک قلب من پر از عطر طراوته
هنوز وجود تو برام پر از عشق و صداقته
باش تا گلای یاس عشق تو باغ قلبم نمی ره
سایه بی تو بودنم فروغ امید بگیره
پرنده های خونه مون با اینکه بی صدا شدن
اما تو باغ دل من نگو که بی وفا شدن
شبای تاریک دلم ظلمت و خاموشه برام
بیا که نور من باشی تو بغض خلوت شبام
neyrizboys
04-02-2006, 12:29
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است!!!
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
ashena55
04-02-2006, 16:37
تو را گر آب و رنگ از خاک و سنگ است
مرا از پرتــــو جان آب و رنـــگ اســـــت
neyrizboys
04-02-2006, 18:21
تو ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است!!!!
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
Farid007
04-02-2006, 19:09
تو ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است!!!!
ببخشيد ولي جدي باشيد
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
توي يك ديدار تازه در يه صبح صميمي
اشك نيلوفري تو خاك خشك بدن من
نرو تو هم مثل من نميتوني دوم بياري
نرررررررررررررررررررررررر رررررررررررررررو
نرو تو هم مثل من نميتوني دوم بياري
نرررررررررررررررررررررررر رررررررررررررررو
اينو تو مشاعره بگين قبول نيستااااااااا
مگر اين كه با اواز بخونين :biggrin:
ــــــــــــــــــ
وقتشه از عشق تو دل بکنم
مثه تو که رو دلت پا می ذاری
می خوام اين روزا مال خودم باشم
اين مهم نيست که من و دوست نداری
ديگه فرقی واسه من نمی کنی
انگاری بود و نبودت يکيه
تا ميام دوباره عاشقت بشم
می بينم پشت سرم تاريکيه
خوش به حال دل ديوونه من
تو رو نشناخته عبادت می کنه
داره ذره ذره می ميره ولی
به نبودن تو عادت می کنه
خوش به حال تو که عاشق نشدی
من و بی بهونه تنها می ذاری
وقتشه دل رو به دريا بزنم
اين مهم نيست که من و دوست نداری
خواب چشمام و حروم کردی رفيق
گل می خواستم تو خار بودی رفيق
من ساده تو رو ناجی می ديدم
تو واسم طناب دار بودی رفيق
....
می دونم اما دلم اینو باور نداره
بس که ساده است دت من پشت هم بد می آره
اشتباه شد ببخشید
یکی دیگه می نویسم
قول دادی در شب میلاد من مهمان من باشی
قول دادی بت تراش معبد ایمان من باشی
ای دریغا کز شتاب گردش ایام
چون زمین و آسمان از هم جدا گشتیم
neyrizboys
05-02-2006, 17:58
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است
(از امضا neyrizboys كش رفتم :biggrin: )
تو مستي و بي خبري اسير ميخونه بشم
امشب از اون شبهاست که من، دلم مي خواد داد بزنم
سلام
ــــــــ
من که تا عشق تو با قيست ، زمين گير تو ام
لا اقـل لطف کن ،از روي زميــن بـر دارم !
neyrizboys
06-02-2006, 15:19
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است!!!
(neyrizboys عزيز با اجازه)
تو زندگيم چقدر غمه، دلم گرفته از همه
اي روزگار لعنتي، تلخه بهت هر چي بگم
من به زمين و آسمون دست رفاقت نمي دم
neyrizboys
06-02-2006, 15:27
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است!!!
تو مستي و بي خبري اسير ميخونه بشم
امشب از اون شبهاست که من، دلم مي خواد داد بزنم
تو شهر اين غريبه ها دردم رو فرياد بزنم
:biggrin: :biggrin: :biggrin:
neyrizboys
06-02-2006, 15:30
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است!!!
تو منو دوسم نداشتي
حتي قد نوك گندم :biggrin:
neyrizboys
06-02-2006, 15:37
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است!!!
تو كه نيستي تا ببيني گريه هاي هر شبم
neyrizboys
06-02-2006, 15:46
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است!!!
تو ميگي خدا بزرگه
ماه رو ميده به شبم
neyrizboys
06-02-2006, 16:10
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است!!!
neyrizboys
06-02-2006, 19:20
تا تواني دلي به دست آور
كه دل شكستن هنر نمي باشد
Farid007
06-02-2006, 19:57
دلم گرفت از آسمون، هم از زمين هم از زمون
تو زندگيم چقدر غمه، دلم گرفته از همه
اي روزگار لعنتي، تلخه بهت هر چي بگم
من به زمين و آسمون دست رفاقت نمي دم
امشب از اون شبهاست که من، دوباره ديوونه بشم
تو مستي و بي خبري اسير ميخونه بشم
امشب از اون شبهاست که من، دلم مي خواد داد بزنم
تو شهر اين غريبه ها دردم رو فرياد بزنم
از اين همه دربه دري تو قلب من قيامته
چه فايده داره زندگي اين انتهاي طاقته
از اين همه در به دري به لب رسيده جون من
به داد من نميرسه خداي آسمون من
نوازشم كن و ببين عشق ميريزه از صدام
صدام كن و ببين كه باز اون چه ميگن ترانه هام
سلام
لطفا سعي كنيد كه از شعر هاي تكراري استفاده نكنيد
ـــــــــــــــــــــ
ميان ديدن و بودن
سواد وحشت و كشتارگاه و سايه تيغ
و بيم رستن فواره هاي خون
نگاه را بردار
سوي دريچه بگردان
ولي چرا ؟
چراي ، بره نوباوه را نظاره كنيم
به واهمه هاي علف
چرا ؟
عزيزمن آرام
به پشت سكه نگاهي كن
به پاسخ عطش ساطور
جواب بايد داد
در اين سترگ بيابان
عجيب گيتي هموار است
كوچك و خوشبخت
ميان ديدن و بودن هزار فرسنگ است
...
lahij_web
07-02-2006, 05:37
تا ما اهل انتظاريم ... جمعمون سرد و كسل نيست .
جمعه روز خوب عشقه ... روز تعطيليه دل نيست .
============
سلامي گرم به همه پي سي ورلدي هاي خوب خودم . خوشحالم كه دوستان جديدي رو هم اينجا ميبينم .
خوش اومدين . :)
Alipacino
07-02-2006, 06:54
سلام لاهیج جان خوشحالم دوباره تو فرو میبینمت.
----------------------
اینم شعر امروز:(فقط به خاطر برگشتن لاهیج دوباره اینجا شعر مینویسم)
ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند----بر سر کار خرابات کنند ایمان را
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی----دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
سلام
لطفا سعي كنيد كه از شعر هاي تكراري استفاده نكنيد
...
اگه شعر هاي من تكراري بوده نميدونستم :sad:
neyrizboys
07-02-2006, 10:49
تا ما اهل انتظاريم ... جمعمون سرد و كسل نيست .
جمعه روز خوب عشقه ... روز تعطيليه دل نيست .
============
سلامي گرم به همه پي سي ورلدي هاي خوب خودم . خوشحالم كه دوستان جديدي رو هم اينجا ميبينم .
خوش اومدين . :)
تو ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است!!!
تويي تاكه قد كشيده پا گرفتي رو يسنم
واسه پا گرفتن تو عمريه كه من زمينم !
(مخصوص neyrizboys)
neyrizboys
07-02-2006, 16:57
تويي تاكه قد كشيده پا گرفتي رو يسنم
واسه پا گرفتن تو عمريه كه من زمينم !
(مخصوص neyrizboys)
نيش نيش جان تو همش داري منو شرمنده مي كني...
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است!!!
(دشمنت شرمنده :biggrin: )
تو زندگيم چقدر غمه، دلم گرفته از همه
اي روزگار لعنتي، تلخه بهت هر چي بگم
من به زمين و آسمون دست رفاقت نمي دم
neyrizboys
07-02-2006, 17:36
جيگر شما از مصراع دوم شروع مي كني قبول نيستاااااااااااا !!!
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است!!!
سلام
من فكر ميكنم كه يه بار تذكر دادن بايد كافي بوده باشه
من دليل شما رو براي تكرار اين شعر نميدونم
و فكر ميكنم كه تا حالا 5 و يا 6 بار اين شعر رو تكرار كرديد
فكر ميكنم كه همين تعداد كافي بوده باشه
لطفا رعايت كنيد كاربر neyrizboys
ــــــــــــ
توی دوستی شاپرک ذره ای کم نميزاشت
تا يه روز يه باد سرد ميونه قفس وزيد
آسمون سرخابی شد سوز برف از راه رسيد
شاپرک يخ زد و يخ
مرد و موندگار نشد
چشاشو رو هم گذاشت، ديگه اون بيدار نشد
مرغ عشق شاپرکو به دست خدا سپرد
نگاهش به آسون تا که دق کردشو مرد...!
...
* SadeGh *
07-02-2006, 22:26
از چهره طبيعت افسونكار
بر بسته ام دو چشم پر از غم را
تا ننگرد نگاه تب آلودم
اين جلوه هاي حسرت و ماتم را
* SadeGh *
07-02-2006, 22:31
نه راحت از فلك جويم نه دولت از خدا خواهم
و گر پرسي چه مي خواهي ؟ ترا خواهم ترا خواهم
نمي خواهم كه با سردي چو گل خندم ز بي دردي
دلي چون لاله با داغ محبت آشنا خواهم
* SadeGh *
07-02-2006, 22:40
در دو چشمش گناه مي خنديد
بر رخش نور ماه مي خنديد
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله يي بي پناه مي خنديد
شرمناك و پر از نيازي گنگ
با نگاهي كه رنگ مستي داشت
در دو چشمش نگاه كردم و گفت
بايد از عشق حاصلي برداشت
سايه يي روي سايه يي خم شد
در نهانگاه رازپرور شب
نفسي روي گونه يي لغزيد
بوسه يي شعله زد ميان دو لب
سلام
اقايBamshad ممنون از شعرهايي كه گفتين
ولي اينو به ياد داشته باشيد كه اينجا تاپیک مشاعره هستش
ممنون میشم اگه رعایت کنید ...
ــــــــــــ
میرفت خیال تو ز چشم من و میگفت هیهات از این گوشه که معمور نماندست
وصل تو اجل را ز سرم دور همیداشت از دولت هجر تو کنون دور نماندست
نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید دور از رخت این خسته رنجور نماندست
تو کدام زاویه از دانایی هلالِ نازک ماه را رویت کرده ای
که حالا هی با کنایه به خواب باغچه و سکوت کوچه می گویی :
ترس از صدایِ رعد و برق ، پشت کردن به نگاه خیس باران است .
که دل گرفته گی از غروب خورشيد ، غفلت از آینده یِ طلوع صبحِ فرداست .
بگویم : من یکی مردودِ امتحان ِ دشوار ِ ابر ِ دل گرفته و
سوادِ آسمان ِ بی ستاره ام .
من کودن ِ شمارش ِ یک تا هزارِ از بی خوابی برای ِ عبورِ ترانه ام .
که من فقط رازِ گشودن پیراهن ِ علاقه را به یاد دارم ، همین .
....
نسازم خنجري نيشش ز فولاد
نزنم بر ديده تا دل گرده آزاد
lahij_web
08-02-2006, 09:41
سلام لاهیج جان خوشحالم دوباره تو فرو میبینمت.
----------------------
اینم شعر امروز:(فقط به خاطر برگشتن لاهیج دوباره اینجا شعر مینویسم)
ترسم این قوم که بر درد کشان می خندند----بر سر کار خرابات کنند ایمان را
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی----دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
سلام ال پاچينو عزيز .. خوشحالم دوبا ميبينمتون . 7 روز ديگه آموزشي من تموم ميشه . احتمالا اونوقت ديگه بيشتر ميتونم بيام .
=========
دلا خو كن به تنهايي كه از تن ها بلا خيزد
سعادت آن كسي دارد كه از تن ها بپرهيزد
=========
نينيش جون شما بن كل ! شعر ها رو عوض ميكني ؟!ّ
يه پي سي ورلد دارم شاه نداره
فرومي داره ماه نداره
* SadeGh *
08-02-2006, 15:12
دوش از زلف سيه يار گره وا مي كرد
رنگ انگشت خود از خون دل ما مي كرد
چون برخ آن بت طناز فكندي گيسو
روز عشاق سيه چون شب يلدا مي كرد
* SadeGh *
08-02-2006, 15:56
دل از يوسف بري مجنون فريبي كوهكن سوزي
زليخا طلعتي ليلي وشي شيرين سخن گويي
* SadeGh *
09-02-2006, 01:51
ياد ايامي كه در گلشن فغاني داشتم
در ميان لاله و گل آشياني داشتم
گرد آن شمع طرب مي سوختم پروانه وار
پاي آن سرو روان اشك رواني داشتم
سلام
ــــــــــــــــــ
محاسنم به كف دست بود و اشك به چشمم
گهي به خاك فتادم گهي زجاي پريدم
دلم به پيش تو, جان در قفات, ديده به قامت
خداي داند ودل شاهد است من چه كشيدم
دو چشم خود بگشاو سوال كن كه بگويم
زخيمه تا سر نعش تو چگونه رسيدم
ز اشك ديده لبم تر شد آن زمان كه به خيمه
زبان خشك تو را در دهان خويش مكيدم
نه تيغ شمر مرا مي كشت نه نيزه خولي
زمانه كشت مرا لحظه اي كه داغ تو ديدم
هنوز العطشت مي زد آتشم كه ز ميدان
صداي يا ابتاي تورا دوباره شنيدم
سزد به غربت من هرجوان وپير بگريد
كه شد به خون جوانم خضاب موي سفيدم
كنار كشته تو با خدا معامله كردم
نجات خلق جهان را به خونبهات خريدم
بگو به نظم جهان سوز ميثم اين سخن از من
كه دست از همه شستم رضاي دوست خريدم
...
* SadeGh *
09-02-2006, 11:08
سلام
.................
مردم از درد و نمي آيي به بالينم هنوز
مرگ خود مي بينم و رويت نمي بينم هنوز
بر لب امد جان و رفتند آشنايان از سرم
شمع را نازم كه مي گريد به بالينم هنوز
آرزو مرد و جواني رفت و عشق از دل گريخت
غم نمي گردد جدا از جان مسكينم هنوز
روزگاري پا كشيد آن تازه گل از دامنم
گل به دامن مي فشاند اشك خونينم هنوز
گر چه سر تا پاي من مشت غباري بيش نيست
در هوايش چون نسيم از پاي ننشينم هنوز
سيمگون شد موي و غفلت همچنان بر جاي ماند
صبحدم خنديد و من در خواب نو شينم هنوز
خصم را از ساده لوحي دوست پندارم رهي
طفلم و نگشوده چشم مصلحت بينم هنوز
.................
رهي معيري
Lovelyman
09-02-2006, 11:54
ز خوف هجرم ايمن كن اگر اميد آن داري ** كه از چشم بد انديشان خدايت در امان دارد
به فتراك ارهمي بندي خدا را زود صيدم كن ** كه آفتهاست در تاخير و طالب رازيان دارد
ز سر و قد دلجويت مكن محروم چشمم را ** بدين سر چشمه اش بنشان كه خوش آبي روان دارد
ز چشمت جان نشايد برد كز هر سو كه مي بينيم ** كمين از گوشه يي كردست و تير اندر كمان دارد
سلام
ـــــــــــ
در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نميآيد
اندوهگين و غمزده مي گويم
شايد ز روي ناز نمي آيد
چون سايه گشته خواب و نمي افتد
در دامهاي روشن چشمانم
مي خواند آن نهفته نامعلوم
در ضربه هاي نبض پريشانم
مغروق اين جواني معصوم
مغروق لحظه هاي فراموشي
مغروق اين سلام نوازشبار
در بوسه و نگاه و همآغوشي
مي خواهمش در اين شب تنهايي
با ديدگان گمشده در ديدار
با درد ‚ درد ساكت زيبايي
سرشار ‚ از تمامي خود سرشار
مي خواهمش كه بفشردم بر خويش
بر خويش بفشرد من شيدا را
بر هستيم به پيچد ‚ پيچد سخت
آن بازوان گرم و توانا را
در لا بلاي گردن و موهايم
گردش كند نسيم نفسهايش
نوشد بنوشد كه بپيوندم
با رود تلخ خويش به دريايش
وحشي و داغ و پر عطش و لرزان
چون شعله هاي سركش بازيگر
در گيردم ‚ به همهمه ي در گيرد
خاكسترم بماند در بستر
در آسمان روشن چشمانش
بينم ستاره هاي تمنا را
در بوسه هاي پر شررش جويم
لذات آتشين هوسها را
مي خواهمش دريغا ‚ مي خواهم
مي خواهمش به تيره به تنهايي
مي خوانمش به گريه به بي تابي
مي خوانمش به صبر ‚ شكيبايي
لب تشنه مي دود نگهم هر دم
در حفره هاي شب ‚ شب بي پايان
او آن پرنده شايد مي گريد
بر بام يك ستاره سرگردان
...
شما چرا همش به هم سلام ميكنيد ؟
از نظر شما ايرادي داره !!!!!!
خوب يكي از دلايلش ميتونه اين باشه كه دوست دارم اين كارو بكنم
ودلايل ديگه .....
راستي اينم بگم كه پست زدن تو انجمن متفرقه هیچ امتیازی نداره
یعنی به تعداد پستهای شما اضافه نخواهد شد :happy:
ـــــــــــــــــــــــ
نفس نفس اگرازباده نشنوم بويش
زمان زمان چوگل ازغم کنم گريبان چاک
یعنی به تعداد پستهای شما اضافه نخواهد شد
خوبه اين رو ميدوني و اين كارا رو ميكني !
* SadeGh *
10-02-2006, 01:47
شما چرا همش به هم سلام ميكنيد ؟
سلام
دوست عزيز سلام سلامتي مي ياره
اينم بدون اگه دو نفر دارن با هم راه ميرن فرض كن مثلا به يه درخت مي رسن اگه يكي شون از يه طرف درخت و ديگري هم از طرف ديگر رد بشن اون ور درخت كه بهم برسن بايد به هم سلام كنن.
موفق و موئد باشيد
* SadeGh *
10-02-2006, 02:04
سلام بر دوستان
............................
ندانم رسم ياري بي وفا ياري كه من دارم
دلم كوشد دلازاري كه من دارم
وگر دل را به خداي رهانم از گرفتاري
دلازاري دگر جويد دل زاري كه من دارم
...........................
رهي معيري
مغزتان را شور شهوت غالب است
نفستان، جاه و رياست طالب است
اي اسيران قضا، در اين سفر
غير تسليم و رضا، اين المفر؟
...
ره كجا منزل كجا مقصود چيست ؟
بوسه مي بخشم ولي خود غافلم
كاين دل ديوانه را معبود كيست .....
فروغ
تا حرف من پذيرد آخر كه: زندگي
رنگ خيال بر رخ تصوير خواب بود.
Farid007
10-02-2006, 12:29
درياي خاكستري و ساحل ممتد سياه رنگ ،
شب هنگام با ماهنقره فام ديدار مي كند و
جاده هموار ، برايم زرين مي شود
روبرت براني
در اين شكست رنگ
از هم گسسته رشتة هر آهنگ.
تنها صداي مرغك بي باك
گوش سكوت ساده مي آرايد
با گوشوار پژواك.
(سپهري)
* SadeGh *
10-02-2006, 13:02
سلام
كردم از عقل سوالي كه بگو ايمان چيست
عقل در گوش دلم گفت كه ايمان ادب است
دفتر خاطرات خدمت
تو ابالفضلي و ايثار برازنده توست
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داري :blush:
neyrizboys
10-02-2006, 14:44
یه روز یه باغبونی یه مرد آسمونی
نهالی کاشت میون باغچه مهربونی
يكي بود يكي نبود
غير از خدا هيچ كي نبود
يكي بود يكي نبود
غير از خدا هيچ كي نبود
آخر شعر بود! :biggrin:
دل گمراه من چه خواهد کرد
با بهاری که می رسد از راه
با نیازی که رنگ می گیرد
دل گمراه من چه خواهد کرد
با نسیمی که می تراود از آن
بوی عشق کبوتر وحشی
نفس عطرهای سرگردان
لب من از ترانه می سوزد
سینه ام عاشقانه می سوزد
پوستم می شکافد از هیجان
پیکرم از جوانه می سوزد
هر زمان موج می زنم در خویش
می روم می روم به جایی دور
بوته گر گرفته خورشید
سر راهم نشسته در تب نور
من زشرم شکوفه لبریزم
یار من کیست ای بهار سپید؟
گر نبوسد در این بهار مرا
یار من نیست ای بهار سپید
دشت بی تاب شبنم آلوده
چه کسی را به خویش می خواند
سبزه ها لحظه ای خموش خموش
آه گویی که اینهمه آبی
در دل آسمان نمی گنجد..........
فروغ
.................................................. ...
) شعر دراز بود بقیه شو نتونستم تایپ کنم
دوست آن است كه گيرد دست دوست
در پريشان حالي و درماندگي
شعر دراز بود بقیه شو نتونستم تایپ کنم
بابا مشاعره هستش نه مسابقه كل كل انداختن واسه بلندترين شعر :biggrin:
* SadeGh *
10-02-2006, 17:47
يكي بود يكي نبود زيز گنبد كبود
يه جون خسته بود كه دلش شكسته بود
بابا مشاعره هستش نه مسابقه كل كل انداختن واسه بلندترين شعر :biggrin:
من نگفتم که کل کله! گفتم شعرت با حال بود!
دل می رود زدستم صاحبدلان خدارا
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
آي نسيم سحري صبر كن
مارا با خود ببر از اين كوچه ها
Farid007
10-02-2006, 19:43
آي نسيم سحري صبر كن
مارا با خود ببر از اين كوچه ها
اين ديگه شعر آخره ميخواي بخون ميخواي نخون
اين التماس آخره ميخواي بمون ميخواي ... نمون
از حادثه ترسند همه كاخ نشينان
ما خانه به دوشان غم سيلاب نداريم ........
منو تنها نزار
رو قلبم پا نزار
سلام
ـــــــــــ
روي سيم هاي خاردار
دو تا گنجشک کوچولو
نشسته رو به روي هم
يکيش تو!يکيش من!
اولي گفت
کاشکي اينجا يه درخت بود
که روي شاخه ش بشينيم
بالامونو به برگ هاي سبز و قشنگش بماليم
وقتي که بارون مي مياد
زير شاخه هاش قايم بشيم
تا که بارون نتونه بالاي ما رو تر کنه
دومي گفت
منم مي گم کاشکي!
...
يكي مارو ببخشه
........
اقا مارو ببخشيد كه يك مرتبه سرنمونو انداختيم و اومديم تو
باور كنين دست خودم نبود
منو حول دادن افتادم تو اين تايپيك
حالا كه افتاديم گفتم يه يادگاري بزارم و بد برم
ببخشي كه مشاعره و جمع گرمتونو بهم زدم بازم ببخشيد
اين اولين و آخرين نوشته ي من تو اين تايپيكه
+++++++++++++++++++++++++
=========================
+++++++++++++++++++++++++
نيمه شب پريشب گشتم دچار كابوس
ديدم به خواب حافظ توي صف اتوبوس
گفتم: سلام حافظ گفتا: عليك جانم
گفتم: كجا روي؟ گفت: والله خود ندانم
گفتم: بگير فالي گفتا: نمانده حالي
گفتم: چگونه اي؟ گفت: در بند بي خيالي
گفتم كه تازه تازه شعر و غزل چه داري؟
گفتا ميسرايم شعر سپيد باري
گفتم: ز دولت عشق گفتا: كودتا شد
گفتم: رقيب گفتا: كله پا شد
گفتم: كجاست ليلي؟ مشغول دلبرايي؟
گفتا: شده ستاره در فيلم سينمايي
گفتم: بگو ز خالش. آن حال آتش افروز؟
گفتا: عمل نموده. ديروز يا پريروز
گفتم: بگو. ز مويش گفتا كه مش نموده
گفتم: بگو. ز يارش گفتا ولش نموده
گفتم: چرا؟ چگونه؟ عاقل شده است مجنون؟
گفتا: شديد گشته معتاد گرد و افيون
گفتم: كجاست جمشيد؟ جام جهان نمايش؟
گفتا: خريده قسطي تلويزيون به جايش
گفتم: بگو. ز ساقي حالا شده چه كاره؟
گفتا: شدست منشي در دفتر اداره
گفتم: بگو ز زاهد آن رهنماي منزل
گفتا كه دست خود را بر دار از سر دل
گفتم: ز ساربان گو با كاروان غم ها
گفتا: آژانس دارد با تور دور دنيا
گفتم: بگو ز محمل يا از كجاوه يادي
گفتا پژو، دوو، بنز يا گلف نوك مدادي
گفتم قاصدت كو آن باد صبح شرقي
گفتا كه جاي خود را داده به فاكس برقي
گفتم: بيا ز هدهد جوييم راه چاره
گفتا: به جاي هدهد ديش است و ماهواره
گفتم: سلام ما را باد صبا كجا برد؟
گفتا: به پست داده. آورد يا نياورد؟
گفتم: بگو ز مشك آهوي دشت زنگي
گفتا كه ادكلن شد در شيشه هاي رنگي
گفتم: سراغ داري ميخانه اي حسابي؟
گفتا آنچه بود از دم گشت چلو كبابي
گفتم بيا دوتايي لب تر كنيم پنهان
گفتا: نمي هراسي از چوب پاسبانان؟
گفتم: شراب نابي تو دست و پا نداري؟
گفتا دارم جايش وافور با نگاري
گفتم: بلند بوده موي تو آن زمان ها
گفتا: به حبس بودم از ته زدند آنها
گفتم: شما و زندان؟ حافظ ما رو گرفتي؟
گفتا نديده بودم هالو به اين خرفتي!!!
كبريت جان مشاعره هست نه تاپيك شعر
با ي بايد مي گفتي !
neyrizboys
11-02-2006, 12:22
يهويي ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است!!!!!
ashena55
11-02-2006, 14:09
تو را ز کنگره عرش می زنند صفیــــــــر
ندانمت که در این دامگه چه افتاده ست
* SadeGh *
11-02-2006, 14:22
سلام
تنها در بي چراغي شب ها مي رفتم
دست هايم از ياد مشعل ها تهي شده بود
همه ستاره هايم به تاريكي رفته بود
مشت من ساقه خشك تپش ها را مي فشرد
سهراب سپهري
neyrizboys
11-02-2006, 14:56
د ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است !!!
تو شهر اين غريبه ها دردم رو فرياد بزنم
از اين همه دربه دري تو قلب من قيامته
neyrizboys
11-02-2006, 17:00
تو شهر اين غريبه ها دردم رو فرياد بزنم
از اين همه دربه دري تو قلب من قيامته
مي بينم كه از مصرع دوم شروع مي كني!!!!!!!!!!!!
×××
هي ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است!!!
* SadeGh *
11-02-2006, 21:22
د ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است !!!
سلام
خيلي با حالي بابا
مردم از خنده
نه! ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است
موفق و موئد باشيد
سلام
تنها در بي چراغي شب ها مي رفتم
دست هايم از ياد مشعل ها تهي شده بود
همه ستاره هايم به تاريكي رفته بود
مشت من ساقه خشك تپش ها را مي فشرد
سهراب سپهري
سلام
ــــــــــــــــ
دروغ گفتیم
راست انگاشتیم
راست را بر پرده ابهام گذاشتیم
خسته ام از جور دوستان
پرده از چهره کلمات برداشتیم ابله گفتند
کلمات را به دروغ آراستیم دوست گفتند
دوست ودشمن بر خود لباس دیگری دوختند
داشته هایشان را برون انداختند
مارا سرگردان کوچه وخیابان کردند
خود بر حال مجنونان خندیدند
گفتند دوست
خنجر از پشت زدند
باورکردیم بر گفته هایشان
خنده بر باورمان کردند
ما رند وخراباتی ودیوانه ومستیم
بیهوده چه گوئیم همینیم که هستیم
...
من هنوز انگشت به دهن موندم صيغه سلام كردن بعضي از بچه ها قبل از مشاعره چيه !!!
نكنه واجبه شرعيه كه قبل از مشاعره سلام كنيم ؟؟؟؟؟
Farid007
12-02-2006, 11:49
سلام
من هنوز انگشت به دهن موندم صيغه سلام كردن بعضي از بچه ها قبل از مشاعره چيه !!!
نكنه واجبه شرعيه كه قبل از مشاعره سلام كنيم ؟؟؟؟؟
رامبد جان ما هميشه در اين تاپيك آن نيستيم مثل شما
من خودم 2 روز يك بار سر ميزنم و لازم ميدومنم سلام كنم
سلام
ــــــــــــــــ
دروغ گفتیم
راست انگاشتیم
........
ما رند وخراباتی ودیوانه ومستیم
بیهوده چه گوئیم همینیم که هستیم
من كه گفتم توي دنياي من جايي نداري
اگه بياي ميشه قلب تو غرق بيقراري
حالا كه اومدي تاوان قلبمو ميگيرم
ميكشم دلتو ...
فكر نكني برات ميميرم....
رويا خانوم
12-02-2006, 13:25
من كه گفتم توي دنياي من جايي نداري
اگه بياي ميشه قلب تو غرق بيقراري
حالا كه اومدي تاوان قلبمو ميگيرم
ميكشم دلتو ...
فكر نكني برات ميميرم....
ما شبی دست بر آریم و دعایی بکنیم
غم هجران ترا چاره ز جایی بکنیم
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سرآریم و دوایی بکنیم
آنکه بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت
بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم
مي بينم كه از مصرع دوم شروع مي كني!!!!!!!!!!!!
×××
هي ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است!!!
دوست خوبم مگه تاپيك طنز هست اينجا !
لطف كن دقت بيشتري داشته باش!
يهويي ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است!!!!!
هي ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است!!!
د ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است !!!
يه شعر رو شما هي داري دست مي بري توش و اينجا قرار مي دي!
neyrizboys
12-02-2006, 17:13
به مشاعره علاقه دارم ولي حيف كه شعر ديگه اي بلد نيستم !!!!!! شما به خوبي خودتون ببخشيد !!!
* SadeGh *
12-02-2006, 19:08
ما شبی دست بر آریم و دعایی بکنیم
غم هجران ترا چاره ز جایی بکنیم
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سرآریم و دوایی بکنیم
آنکه بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت
بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم
سلام
من به مرگم رازيم اما نمي آيد عجل
بخت بد از عجل هم ناز مي بايد كشيد
farhad resalati
12-02-2006, 19:28
اين هم متناسب با اين ايام :"
داني كه چرا خانه حق گشته سيه پوش يعني كه خداي تو عزادار حسين است
به مشاعره علاقه دارم ولي حيف كه شعر ديگه اي بلد نيستم !!!!!! شما به خوبي خودتون ببخشيد !!!
خودت رو ناراحت نكن
يه E-book از كتاب شعر سهراب سپهري دارم :biggrin:
ميتوني اشعار كتاب رو كپي كني :blink:
آپلود ميكنم لينك دانلودش رو فقط واسه تو ميزارم ! ;)
تا ديگه كسي بهت تذكر نده :angry:
من هنوز انگشت به دهن موندم صيغه سلام كردن بعضي از بچه ها قبل از مشاعره چيه !!!
نكنه واجبه شرعيه كه قبل از مشاعره سلام كنيم ؟؟؟؟؟
سلام
اگه منظورتون من هستم بايد بگم كه
خوب من هرروزي كه براي اولين بار واردسايت ميشم سلام ميكنم
ولي اين منم كه هنوز متوجه نشدم كه چرا سلام دادن ديگران اين همه براي شما تعجب اوره
............
در اين فكرم كه دستي پيش آيد
و من ناگه گشايم پر به سويت
در اين فكرم كه در يك لحظه غفلت
از اين زندان خاموش پر بگيرم
به چشم مرد زندانبان بخندم
كنارت زندگي از سر بگيرم
در اين فكرم من و دانم كه هرگز
مرا ياراي رفتن زين قفس نيست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نيست
...
آخ ببين چند نفر اين كار ميكنن
سلام كردن خوبه اما نه هر دقييه !
مثلا هركي يه پست زد كه يه سوالي ازت پرسيده بهش سلام كن و بعد جوابش رو بده !
نه اينكه هر شعري كه زدي سلام كني
(البته هرجور ميلته روزي 100 بار سلام كن تا من چشام دراد !)
سلام ...
جناب آقای nishnish لطفا بخاطر هر مسئله کوچیکی اینقدر موضوع تاپیک رو منحرف نکنید ...
هر کدام از دوستان علاقه داره که پستش رو با یه چیزی شروع کنه و با یه چیزی تموم کنه
شما باید به همشون گیر بدی؟
مثلا من عادت دارم آخر پست بنویسم !
ممـنــون :)
مـیـثــم
سلام
اگه منظورتون من هستم بايد بگم كه
خوب من هرروزي كه براي اولين بار واردسايت ميشم سلام ميكنم
ولي اين منم كه هنوز متوجه نشدم كه چرا سلام دادن ديگران اين همه براي شما تعجب اوره
............
در اين فكرم كه دستي پيش آيد
و من ناگه گشايم پر به سويت
در اين فكرم كه در يك لحظه غفلت
از اين زندان خاموش پر بگيرم
به چشم مرد زندانبان بخندم
كنارت زندگي از سر بگيرم
در اين فكرم من و دانم كه هرگز
مرا ياراي رفتن زين قفس نيست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نيست
...
تا به گيسوي تو دست ناسزايان كم رسد
هر دلي از حلقه اي در ذكر يارب يارب است
Marichka
13-02-2006, 03:28
تمناييست جاويدان به دل ديدار روي تو
كه من از كوي عشاقت گذر كردم به كوي تو
سلام ...
جناب آقای nishnish لطفا بخاطر هر مسئله کوچیکی اینقدر موضوع تاپیک رو منحرف نکنید ...
هر کدام از دوستان علاقه داره که پستش رو با یه چیزی شروع کنه و با یه چیزی تموم کنه
شما باید به همشون گیر بدی؟
مثلا من عادت دارم آخر پست بنویسم !
ممـنــون :)
مـیـثــم
آخه زياد جالب نبود
واي باشه هرچي شما بگي ;)
تابع امر يم ! :blink:
Farid007
13-02-2006, 19:42
هر کی بخواد با نیش نیش بحث کنه با من طرفه هااااااااااااااا...
neyrizboys و nishnish ديگه بحث نكنيد مشاعره رو ادامه بديم :happy:
تمناييست جاويدان به دل ديدار روي تو
كه من از كوي عشاقت گذر كردم به كوي تو
وقت تموم كردن كار شهامت دل بريدن
خط كشيدن دور همه به حس پرواز رسيدن
حالا بايد چي كار كنم خاطره ها رو خط زدم
كاري كه اينجا ندارم گذشتن و خوب بلدم
....
مرغي بنشسته كو به رنگ معماست.
نيست هم آهنگ او صدايي، رنگي.
چون من در اين ديار، تنها، تنهاست
* SadeGh *
13-02-2006, 23:21
سلام
تا بد فروغ مهر و مه از قطره هاي اشك
باران صبحگاه ندارد صفاي اشك
گوهر به تابناكي و پاكي چو اشك نيست
روشندلي كجاست كه داند بهاي اشك؟
سهراب سپهري
سلام
......
كه چي ؟
كه چي ؟ كه بمانم دويست سال
به ظلم و تباهي نظر كنم
كه هي همه روزم به شب رسد
كه هي همه شب را سحر كنم
كه هي سحر از پشت شيشه ها
دهن كجي ي آفتاب را
ببينم و با نفرتي غليظ
نگاه به روزي دگر كنم
نبرده به لب چاي تلخ را
دوباره كلنجار پيچ و موج
كه قصه ي ديوان بلخ را
دوباره مرور از خبر كنم
قفس ، همه دنيا قفس ، قفس
هواي گريزم به سر زند
دوباره قبا را به تن كشم
دوباره لچك را به سر كنم
كجا ؟ به خيابان ناكجا
ميان فساد و جمود و دود
كه در غم هر بود يا نبود
ز دست ستم شكوه سر كنم
اگر چه مرا خوانده ايد باز
ولي همه ياران به محنتند
گذارمشان در بلاي سخت
كه چي ؟ كه نشاطي دگر كنم
كه چي ؟ كه پزشكان خوبتان
دوباره مرا چاره يي كنند
خطر كنم و جامه دان به دست
دوباره هواي سفر كنم
بيايم و اين قلب نو شود
بيايم و اين چشم بي غبار
بيايم و در جمعتان ز شعر
دوباره به پا شور و شركنم
ولي نه چنان در غبار برف
فرو شده ام تا برون شوم
گمان نكنم زين بلاي ژرف
سري به سلامت به در كنم
رفيق قديمم ، عزيز من
به خواب زمستان رهام كن
مگر به مداراي غفلتي
روان و تن آسوده تر كنم
اگر به عصب هاي خشك من
نسيم بهاري گذر كند
به رويش سبز جوانه ها
بود كه تني بارور كنم
...
* SadeGh *
13-02-2006, 23:58
مانده ام سر در گريبان بي تو در شب هاي غمگين
بي تو باشد همدم من ياد پيمان هاي ديرين
آن گل سرخي كه دادي در سكوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت در خزن سينه افسرد
ديرگاهي است كه چون من همه را
رنگ خاموشي در طرح لب است.
جنبشي نيست در اين خاموشي:
دست ها، پاها در قير شب است.
تو چشم من نگاه كن ، منو به گريه نسپار
حالا كه با تو هستم ، براي اولين بار
...
Marichka
14-02-2006, 02:14
راستي را تو اعتدالي دان
كه از او شاخ خشك گيرد برگ
گاه گاه قفسي مي سازم با رنگ مفروشم به شما
تا به آواز شقايق كه در آن زنداني است
دل تنهايي تان تازه شود
در تپش هايت فرو ريزد.
نقش هاي رفته را باز آورد با خود غبار آلود.
(سرقت ادبي)
در صفحه شطرنج دلت شاه عشق بودم و
با كيش رخت مات شدم
من پري كوچك غمگيني را مي شناسم
كه در اقيانوس مسكن دارد
و دلش را در يك ني لبك چوبين مي نوازد
آرام آرام
پري كوچك و غمگيني كه شب
از يك بوسه مي ميرد
وسحرگاه از يك بوسه بدنيا خواهد آمد :)
دوست دارم ودانم كه تويي دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شدهام دوست ندانم
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.