PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره سنتی



صفحه ها : 1 [2] 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20

ask_bl
19-08-2009, 10:34
در هوس خیال او همچو خیال گشــــــته​ام***وز سر رشــــــــــک نام او نام رخ قمر برم
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من***گفت بخور نمی​خوری پیش کسی دگر برم

مولوی

a m i rh o s e i n
19-08-2009, 10:41
من دمی چند است که اینجا مانده ام*****دیگران رفتند و تنها مانده ام
بیم آن دارم که از این جور و عناد*****بر من افتد آنچه بر آنان فتاد
اعتصامی

ask_bl
19-08-2009, 10:57
دلم بی وصل شادی مبیناد***ز درد و محنت آزادی مبیناد
خراب آباد دل بی مقــدم تو***الهــــی هرگز آبادی مبیناد

بابا طاهر

micropersian
19-08-2009, 11:02
دیدگانم همچو دالانهای تار
گونه هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد

فروغ فرخزاد

a m i rh o s e i n
19-08-2009, 11:11
در آن هم نکته ای جز نام حق نیست

مقدس همتى كاين بارگه ساخت

مبارك نيتى كاين كار پرداخت

درين درگاه هر سنگ و گل و كاه

اعتصامی

micropersian
19-08-2009, 11:17
هنگام جوانی به خدا پیر شدیم
از گردش آسمان زمین گیر شدیم
ای عمر برو که خسته کردی ما را
وی مرگ بیا ز زندگی سیر شدیم

فرخی یزدی

a m i rh o s e i n
19-08-2009, 11:20
مرا نقاد گردون قيمتى داد

كه بستندم چنين با قفل پولاد

بدو الماس گفت اى يار خود خواه

نه تنهايى رفيقى هست در راه
اعتصامی

ask_bl
19-08-2009, 11:27
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا***چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طرب خانــه خاک***نقاش ازل بهــــــــر چه آراست مرا

خیام

a m i rh o s e i n
19-08-2009, 11:39
اندرين خانه بيم رهزن نيست
هر چه هست ايمنى و صلح و صفاست
نشنيدم بنا چنين محكم
گر چه در دهر صد هزار بناست
اعتصامی

ask_bl
19-08-2009, 11:46
تب کرد اثر در رخ و در غبغـــــــــــب تو***مه زرد شد اندر شکن عقرب تو
چون هست فسون عیسی اندر لب تو***افسون لبت چون نجهاند تب تو

خاقانی شیروانی

>سلام بچه ها،یه لطفی بکنین پست اول رو مطالعه کنین<

a m i rh o s e i n
19-08-2009, 12:00
وقت اين گل مى‏رود حالى ز دست
ديگران را تا شبانگه وقت هست
من ببوئيدنش زان كردم هوس
كاين چنين گل را نبويد هيچكس
اعتصامی






>سلام بچه ها،یه لطفی بکنین پست اول رو مطالعه کنین<


سلام مگه مشکلی پیش اومده؟

micropersian
19-08-2009, 12:09
ای دیده دو چشم فتنه را خیره ببین
بر مملکت انقلاب را چیره ببین
در آتیه رنگ افق ایران را
چون روی خطا کنندگان تیره ببین

فرخی یزدی

t.s.m.t
19-08-2009, 12:15
وقت اين گل مى‏رود حالى ز دست
ديگران را تا شبانگه وقت هست
من ببوئيدنش زان كردم هوس
كاين چنين گل را نبويد هيچكس


سجاده نشینان نه ایوان فلک را
حکم تو فروزنده قنادیل زوایا
هم رازق بی ریبی و هم خالق بی عیب
هم ظاهر پنهانی و هم باطن پیدا

خواجوی کرمانی

ask_bl
19-08-2009, 12:20
سلام مگه مشکلی پیش اومده؟
سلام ،نه مشکلی پیش نیومده !گفتم شاید اطلاع نداشته باشید که یه نوع نظر سنجی هم تو این تاپیک هست(منظورم تشکر بود).

از آتش عشق آب دهانم همه سال***در آب چو آتــش به فغانم همه سال
بر خاک چو باد بی‌نشانم همه سال***بر باد چو خاک جان‌فشانم همه سال



خاقانی شیروانی

t.s.m.t
19-08-2009, 12:47
لاله ی تربتش آتش به ته پا دارد
در دل هر که طلب شمع سراغ افروزد
انفعالی که ز داغ دل من لاله کشید
شرم بادش که دگر چهره ی باغ افروزد

صائب

a m i rh o s e i n
19-08-2009, 12:54
دهم آزردگان را موميايى
شوم در تيرگيها روشنايى
دلى را شاد دارم با پيامى
نشانم پرتوى را با ظلامى
اعتصامی

t.s.m.t
19-08-2009, 13:05
یک روز به اتفاق صحرا من و تو
از شهر برون شویم تنها من و تو
دانی که من و تو کی به هم خوش باشیم؟
آنوقت که کس نباشد الا من و تو

سعدی

a m i rh o s e i n
19-08-2009, 13:17
وقت آن آمد که تدبیری کنی ***** در سرای عمر تعمیری کنی
ما بساط از فتنه ایمن کرده ایم*****صد هزاران شمع روشن کرده ایم
اعتصامی

ask_bl
19-08-2009, 13:31
من میوه‌ی خام سایه پرورد، نیـــــــــم***جز چشمه‌ی خورشید جهان‌گرد نیم
گر بر سر خصمان که نه مردند و نه زن***سرپـــــــــوش زنان نیفکنم مرد نیم

خاقانی شیروانی

محمد88
19-08-2009, 14:18
میرود عمر عزیز ما دریـــغا چـــاره نیســت
دی برفت و میرود امروز و فردا چاره نیست
.
عشق زلفش در سر ما دیگ ســودا میپزد
هر که دارد این چنین عشقی ، ز سودا چاره نیست
.
شاه نعمت الله ولی کرمانی

ask_bl
19-08-2009, 14:46
تو آری روز و شب را شب از پی***شــــده کون و مکان ازقدرتت حی
حقیقت بشنو از طاهر که گردید***به یک کن خلقت هر دو جهان طی

بابا طاهر

a m i rh o s e i n
19-08-2009, 15:07
یک شبی آن سفله بی ننگ و نام*****جست ناگاه از یکی کوتاه بام
باز در آن راه کج بنهاد پای ***** رفت با اهریمن ناخوب رای
اعتصامی

t.s.m.t
19-08-2009, 15:08
یاتارسان مست،لاکین یاتمامیش سن ازدئیین مظلوم
پیله قوردو کیمی سازلار سنه تور چشمه گیریانی

ائدیبسن ایت کیمی پیسلیک،پشیمان اول،العفو سؤیله
کی ایت ده ائیله یر اف افو،نئیین اولسا پشیمانی

خاقانی شروانی

a m i rh o s e i n
19-08-2009, 15:17
یاد باد آن دمی که می شستم*****چهره گل به دامن گلزار
یاد باد آنکه مرغزار،زمن*****لاله اش پود و سبزه بودش تار
اعتصامی

t.s.m.t
19-08-2009, 15:21
روان ز دیده‌ی افلاکیان شود جیحون
نصال تیرت اگر قبضه‌ی کمان لیسد
به خاک خفته‌ی تیغ تو از حلاوت زخم
زبان برآورد و زخم را دهان لیسد
رودکی

a m i rh o s e i n
19-08-2009, 15:33
در اينجا بس شهان افسر نهادند
بسى گردن فرازان سر نهادند
بسى گوهر ز بام آويختندم
بسى گنجينه در پا ريختندم
اعتصامی

t.s.m.t
19-08-2009, 15:42
مائیم که اصل شادی و کان غمیم
سرمایه‌ی دادیم و نهاد ستمیم
پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم
آئینه‌ی زنگ خورده و جام جمیم

خیام

a m i rh o s e i n
19-08-2009, 18:34
مرا دست خليل الله بر افراشت
خداوندم عزيز و نامور داشت
نباشد هيچ اندر خطه خاك
مكانى همچو من فرخنده و پاك
اعتصامی

t.s.m.t
19-08-2009, 21:24
کؤنؤل هشیار ایمیش مندن،دئدی:باد صبادان سور!
سراسیمه قالیب حیران،چئکر آه،الامان،آغلار
صبادان سوردوم احوالی کی،ای حؤر حالدان آگاه
نه واقع دیر،سنی تاری،اولوب دل ناتوان آغلار

بانو ناتوان

a m i rh o s e i n
19-08-2009, 21:35
رسم آزادگان چه مى‏داند
تيره بختى كه پاى بند هواست
خويش را دردمند آز مكن
كه نه هر درد را اميد دواست

اعتصامی

ask_bl
19-08-2009, 21:39
تا لعل تو دلفروز خواهــــــد بودن***کارم همه آه و سوز خواهد بودن
گفتی که به خانه ی تو آیم روزی***آن روز کــــــدام روز خواهد بودن

ابو السعید ابوالخیر

t.s.m.t
19-08-2009, 21:49
نه روادیر اغنیالر باخا آج قالانا یارب
بو نه سؤز کی ،آج قالانا اولونا اعانه یارب!

چیخا جانی آج قالانین گؤزؤنؤن ببکلریندن
گئدیب ایشلسین،قازانسین الینین امکلریندن
نئدیر اغنیایا خیری اولارین یئمکلریندن؟
یئمئییب آجیندان ئولسه داخی خوش بهانه،یارب!

میرزا علی اکبر طاهر زاده(صابر)

چه رواست که اغنیا به فقیران نیز نگاهی بکنند!
این چه حرفیست که به گرسنگان اعانه شود!

جان گرسنه دربیاید
خود برود کار کند،به اغنیا چه
اصلا منفعت فقیران برای اغنیا چیست؟
اگر قرار باشد که فقیران را زمین ببلعد بهانه ای خوش تر از این مگر می توان یافت که از گرسنگی بمیرند!

ب

ask_bl
19-08-2009, 21:56
چه رواست که اغنیا به فقیران نیز نگاهی بکنند!
این چه حرفیست که به گرسنگان اعانه شود!

جان گرسنه دربیاید
خود برود کار کند،به اغنیا چه
اصلا منفعت فقیران برای اغنیا چیست؟
اگر قرار باشد که فقیران را زمین ببلعد بهانه ای خوش تر از این مگر می توان یافت که از گرسنگی بمیرند!

سلام، این شعر بود!

بنگر ز جهان چه طرف بر بستم ،هیچ***و ز حاصل عمر چیست در دستم ،هیچ
شمع طربم ولی چو بنشستم،هیـچ***من جام جمم ولی چو بشکستم ،هیچ

خیام

a m i rh o s e i n
19-08-2009, 22:12
چراغ اين همه پروانه ماييم
خداوند جهان را خانه ماييم
پرستشگاه ماه و اختر اينجاست
حقيقت را كتاب و دفتر اينجاست
اعتصامی



چه رواست که اغنیا به فقیران نیز نگاهی بکنند!
این چه حرفیست که به گرسنگان اعانه شود!

جان گرسنه دربیاید
خود برود کار کند،به اغنیا چه
اصلا منفعت فقیران برای اغنیا چیست؟
اگر قرار باشد که فقیران را زمین ببلعد بهانه ای خوش تر از این مگر می توان یافت که از گرسنگی بمیرند!

ب
این چی بود؟

ask_bl
19-08-2009, 22:33
تب کرد اثر در گل عنبــــــــــر بارت***اینک خوی تب نشسته بر گل‌زارت
بیمار بس است نرگس خون‌خوارت***بیمـــــــــــ ــــاری را چکار با گلنارت

خاقانی شیروانی

a m i rh o s e i n
19-08-2009, 22:48
تو را چيزى برون از آب و گل نيست
مبارك كعبه‏اى مانند دل نيست
تو را گر گوهر و گنجينه دادند
مرا آرامگاه از سينه دادند
اعتصامی

t.s.m.t
19-08-2009, 22:49
سلام، این شعر بود!
این چی بود؟


مگه نگفتین ترجمه هم بنویس!شعر اصلی که بلود مشخصه،کم رنگه هم ترجمه شه،مگه دفعه ی اول بود!

دلت آیینه‌ی خدای‌نماست
روی آیینه‌ی تو تیره چراست؟
صیقلی‌وار صیقلی می‌زن!
باشد آیینه‌ات شود روشن


جامی

ask_bl
19-08-2009, 22:53
مگه نگفتین ترجمه هم بنویس!شعر اصلی که بلود مشخصه،کم رنگه هم ترجمه شه،مگه دفعه ی اول بود!


منظورم این بود که : چرا شعر تبدیل به جمله شد!قبلا به صورت موزون ترجمه میکردی.

نور رخ تو طلسم خورشید شکـــــــست***خورشید ز شرم سایه از خلق گسست
رخ زرد و خجل گشت و به مغرب پیوست***پیرایه ســــــیه کرد و به ماتم بنشست

خاقانی

t.s.m.t
19-08-2009, 22:58
منظورم این بود که : چرا شعر تبدیل به جمله شد!قبلا به صورت موزون ترجمه میکردی.



ای بابا!به این آسونیا که نیس،اونا هم به ظاهر موزون بودن وگرنه صد تا اشکال داره...

تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند؟
شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا
خانه‌آرایی نمی‌آید ز من همچون حباب
موج بی‌پروای دریای حقیقت کن مرا

صائب

a m i rh o s e i n
19-08-2009, 23:01
از آن دراز نكردم سخن درين معنى
كه كار زندگى لاله كار مختصريست
خوش آن كه نام نكويى به يادگار گذاشت
كه عمر بى ثمر نيك عمرِ بى ثمريست

اعتصامی

ask_bl
19-08-2009, 23:06
تا کی در انتظار گذاری به زاریــــــــــم***باز آی بعد این همه چشم انتظاریم
دیشب به یاد زلف تو در پرده های ساز***جان ســوز بود شرح سیاه روزگاریم

شهریار

t.s.m.t
19-08-2009, 23:06
مصیقل شد آیینه‌سان سینه‌ام
دو عالم مصور در آیینه‌ام
زبان سوده شد زین سخن، خامه را
ورق شد سیه زین رقم، نامه را
جامی

ask_bl
19-08-2009, 23:10
حذف شود لطفا ...

a m i rh o s e i n
19-08-2009, 23:10
از آن زمانه به ما ايستادگى آموخت
كه تا ز پاى نيفتيم تا كه پا و سريست
يكى نظر به گل افكند و ديگرى به گياه
ز خوب و زشت چه منظور هر كه را نظريست
اعتصامی

t.s.m.t
19-08-2009, 23:16
تو دادی دگر باره این آبروی
کشیدی به جولانگه گفت و گوی
که این مال و جاه ارچه جان‌پرورست،
کمال سخن از همه بهترست
جامی

a m i rh o s e i n
19-08-2009, 23:20
تو را پرواز بس زودست و دشوار
ز نوكاران كه خواهد كار بسيار
بياموزندت اين جرأت مه و سال
همت نيرو فزايد هم پر و بال
اعتصامی

t.s.m.t
19-08-2009, 23:23
لباس بقا بر تنش چاک کرد
ز ظلمات ظلمش جهان پاک کرد
وز آن پس به تایید عز و جلال
سراپرده زد بر بلاد شمال

جامی

محمد88
20-08-2009, 00:06
لرزه بر جانم فتاد از چشم سحر آمیز او
وزنگاه گرم و لبخــــند فریـــب انگیــز او
.
وادی عشق از گل شادی تهی باشد ولی
خار محنت روید از صحرای محنت خیز او

رهی معیری

t.s.m.t
20-08-2009, 10:16
وا فریادا ز عشق وا فریادا
کارم بیکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا دادا
ور نه من و عشق هر چه بادا بادا


ابو سعید ابوالخیر

a m i rh o s e i n
20-08-2009, 10:48
ابلهى كردم كه گفتم اى خداى
گر توانى اين گره را بر گشاى
آن گره را چون نيارستى گشود
اين گره بگشودنت ديگر چه بود
اعتصامی

t.s.m.t
20-08-2009, 11:00
دلم درجی ست اسرار سخن درهای غلطانش
فضای علم دریا فیض حق باران نیسانش

نه من تنها شدم بانی این خانه کز اول بود
اساس از کاملان هند و شروان و خراسانش

سه رکن از خانه بود از خسرو و خاقانی و جامی
من از بغداد کردم سعی در تکمیل ارکانش

زهر علمی دلم بهره ده یارب چو می دانی
دل من پیر تعلیم است و من طفل سبق خوانش

مولانا حکیم محمد فضولی بغدادی

ask_bl
20-08-2009, 11:31
شبها ز فراق تو دلم پر خون ست***و ز بی خوابی دو دیده بر گردون ست
چون روز آید زبان حالم گـــــــــوید***کای در بر بامــداد حالست چون ست

سنایی غزنوی

a m i rh o s e i n
20-08-2009, 11:35
تا تو آبى به تكلف بخورى
نه سبويى و نه آبى به سبوست
غافل از خويش مشو يك سر موى
عمر آويخته از يك سر موست

اعتصامی

t.s.m.t
20-08-2009, 12:02
تا شوم فاش بدیوانگی و سرمستی
مست وآشفته برآرید ببازار مرا
چند پندم دهی ای زاهد و وعظم گوئی
دلق و تسبیح ترا خرقه و زنار مرا

خواجوی کرمانی

ask_bl
20-08-2009, 12:18
ای کاش که جای آرمیـــــــــدن بودی***يا اين ره دور را رسيــــدن بودی
کاش از پی صد هزار سال از دل خاک***چون سبزه اميد بر دمیدن بودی

خیام

t.s.m.t
20-08-2009, 12:27
یکی دیوانه‌ای را گفت: بشمار
برای من، همه دیوانگان را
جوابش داد: کاین کاریست مشکل
شمارم، خواهی ار فرزانگان را

بهائی

a m i rh o s e i n
20-08-2009, 12:31
اى دريغ آن خرقه خز و سمور
كه ز من فرسنگها گرديد دور
اى دريغا آن كلاه و پوستين
اى دريغا آن كمربند و نگين
اعتصامی

محمد88
20-08-2009, 13:11
نفسم جنب غرامت است ای دلجوی
کو تیـغ کـــه غســلها توان کرد بدوی
.
جلاد منا بـــه آب آن تیـــغ دو روی
یک راه ز من جنابت نفس بشوی
.
خاقانی

a m i rh o s e i n
20-08-2009, 13:24
يكى مرغ زيرك ز كوتاه بامى
نظر كرد روزى به گسترده دامى
بسان ره اهرمن پيچ پيچى
به كردار نطعى ز خون سرخ فامى
اعتصامی

محمد88
20-08-2009, 14:05
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمیکند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمیزند
.
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمیزند
.
هوشنگ ابتهاج

eblis_boy1386
20-08-2009, 14:11
دل بدو دادند ترسايان تمام**خود چه باش‌د قوت تقليد عام
در درون سينه مهرش کاشتند**نايب عيسيش مي‌پنداشتند

مولوی

a m i rh o s e i n
20-08-2009, 14:34
دام محكم ضعف در حد كمال
ايستادن سخت و برگشتن محال
از براى پايدارى پاى نه
بهرِ صبر و بردبارى جاى نه
اعتصامی

ask_bl
20-08-2009, 14:40
هیچ است وجود و زندگانی هم هیچ***وین خانه و فرش باستانی هم هیـــــچ
از نسیه و نقد زندگانی همـــــــــه را***سرمایه جوانی است، جوانی هم هیچ

خاقانی شیروانی

a m i rh o s e i n
20-08-2009, 14:51
چه شب و روزى مرا چون روز و شب
صحبت من با نخ و با سوزنست
من به هر جايى كه مسكن مى‏كنم
با من آنجا بخت بد هم مسكنست
اعتصامی

ask_bl
20-08-2009, 14:54
تا در لب تو شهد سخنور باشـــد***نشگفت اگر شهد تب آور باشد
شاید که تب تو حسن پرور باشد***خورشید به تب لرزه نکوتر باشد

خاقانی

a m i rh o s e i n
20-08-2009, 14:57
در چشمه به شوق جست ماهى
شبنم بنشست بر رياحين
شد وقت رحيل و مرد راهى
بنهاد بر اسب خويشتن زين
اعتصامی

ask_bl
20-08-2009, 15:10
نور بصرم خاک قدم هـــــای تو باد***آرام دلم زلف به خمــــهای تو باد
در عشق داد من ستم های تو باد***جانی دارم فدای غم های توباد

سنایی

a m i rh o s e i n
20-08-2009, 15:14
در دامن روزگار سنگست
بسيار مكن بلند خيزى
كافتادن نيك نام ننگست
گر صلح كنى و گر ستيزى
اعتصامی

محمد88
20-08-2009, 16:55
یاری که دلش ز حال ما با خبر است
او را با ما همیشه حالی دگر است
.
ما تشنه لبیم بر لب بحر محیط
وین طرفه لب بحر ز ما تشنه تر است
.
شاه نعمت الله ولی

a m i rh o s e i n
20-08-2009, 17:05
تو را بر اوج بلندى مرا سوى پستى
مباشران قضا مى‏زنند و مى‏رانند
حديث خويش چه گوييم چون نمى‏پرسند
حساب خود چه نويسيم چون نمى‏خوانند
اعتصامی

ask_bl
20-08-2009, 22:22
در دام تو هر کس که گرفتــار تر است***در چشم تو ای جان جهان خوارتر است
وان دل که تو را به جان خریدارتر است***ای دوســــت به اتفاق غمخوارتر است

سنایی

t.s.m.t
20-08-2009, 22:33
تا پرده ز رخسار چو ماه تو بر افتاد
از پرده بسی راز نهانی به در افتاد
بود آتش رخسار تو چون میوه ی توحید
از بهر کلیم آتش از آن در شجر افتاد

عمادالدین نسیمی

محمد88
20-08-2009, 22:49
دانستی اگر سوز شبانروز مرا
دامن نزدی ، آتش جانسوز مرا
.
از خنده ی دیروز حکایت چه کنی ؟
باز آی و ببین گریه ی امروز مرا
.
رهی

ask_bl
20-08-2009, 23:14
از زندگانیم گله دارد جوانــــــیم***شرمنده جوانی از این زندگانیــــــــم
دارم هوای صحبت یاران رفته را***یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم

شهریار

t.s.m.t
20-08-2009, 23:39
مشتاق گل از سرزنش خار نترسد
جویان رخ یار ز اغیار نترسد
عیار دلاور که کند ترک سر خویش
از خنجر خونریز و سر دار نترسد

عمادالدین نسیمی

ask_bl
20-08-2009, 23:49
دست ساقی ز دست حاتم خوشتر***جامی که دهد ز ساغر جم خوشتر
آن دم که دمد ز گوشه لب نایــــــی***در نی ،زدم عیســی مریم خوشتر

هاتف اصفهانی

t.s.m.t
20-08-2009, 23:55
رنج مردم ز پیشی و از بیشیست
امن و راحت به ذلت و درویشیست
بگزین تنگ دستی از این عالم
گر با خرد و بدانشت هم خویشیست

ابو سعید ابوالخیر

a m i rh o s e i n
20-08-2009, 23:58
تو پريشان ما و ما ايمن
تو گرفتار ما و ما آزاد
همگى كودكان مهد منند
تير و اسفند و بهمن و مرداد
اعتصامی

t.s.m.t
21-08-2009, 00:00
دیروز که چشم تو بمن در نگریست
خلقی بهزار دیده بر من بگریست
هر روز هزار بار در عشق تو ام
میباید مرد و باز میباید زیست


ابو سعید ابوالخیر

a m i rh o s e i n
21-08-2009, 00:11
تو را توش هنر مى‏بايد اندوخت
حديث زندگى مى‏بايد آموخت
ببايد هر دو پا محكم نهادن
از آن پس فكر بر پاى ايستادن
اعتصامی

محمد88
21-08-2009, 00:21
نهادنــــــد آوردگاهـــی چنـــان
که کم دیده باشد زمین و زمان
.
زبس گرد از آن رزمگه بر دمید
تن هر دو شد از نظر ناپدید
.
فردوسی

a m i rh o s e i n
21-08-2009, 09:57
در اينجا عرشيان تسبيح خوانند
سخن گويان معنى بى زبانند
بلندى را كمال از درگه ماست
پر روح الامين فرش ره ماست
اعتصامی

t.s.m.t
21-08-2009, 15:04
تا بود در عشق آن دلبر گرفتاری مرا
کی بود ممکن که باشد خویشتن‌داری مرا
سود کی دارد به طراری نمودن زاهدی
چون ز من بربود آن دلبر به طراری مرا
انوری

ask_bl
21-08-2009, 15:10
ای جان عزیز تن بباید پرداخــــــــــت***گر با غم عشق و عاشقی خواهی ساخت
اندر دل کن ز عشق خواری و نواخت***با روی نکو چو عاشـــــــــقی خواهی باخت

سنایی

t.s.m.t
21-08-2009, 15:28
توحید تو خواند بسحر مرغ سحر خوان
تسبیح تو گوید بچمن بلبل گویا
برقله‌ی کهسار زنی بیرق خورشید
برپرده‌ی زنگار کشی پیکر جوزا


خواجوی کرمانی

a m i rh o s e i n
21-08-2009, 15:33
اگر سنگى زِ كوى دلبر آمد
تو را بر پاى و ما را بر سر آمد
بتى گر تير ز ابروى كمان زد
تو را بر جامه و ما را به جان زد
اعتصامی

t.s.m.t
21-08-2009, 15:37
دل مسکین مرا نیست در اینجا قدری
زانک صد دل چو دل خسته من هست اینجا
دوش کز ساغر دل خون جگر میخوردم
شیشه نا گه بشد از دستم و بشکست اینجا

خواجوی کرمانی

a m i rh o s e i n
21-08-2009, 15:39
اگر ماهيم و گر روشن سهيليم
تمام اين شمع هستى را طفيليم
اگر گل رست و گر ياقوت شد سنگ
يكى رونق گرفت از خور يكى رنگ
اعتصامی

ask_bl
21-08-2009, 15:43
گویند کسان بهشت با حور خوش است***من میگـویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیــه بردار***کاواز دهل شنیدن از دور خوش است

خیام

t.s.m.t
21-08-2009, 15:44
تا چه دیدست ز من دیده که هردم گوید
کاین همه آب رخ از رهگذر ماست ترا
ایکه بر گوشه‌ی چشمم زده‌ئی خیمه ز موج
مشو ایمن که وطن بر لب دریاست ترا


خواجوی کرمانی

a m i rh o s e i n
21-08-2009, 15:47
اگر به عقل و هنر همسر فلاطونى
وگر به دانش و فضل اوستاد لقمانى
به آسمان حقيقت به هيچ پر نپرى
به خلوت احديت رسيد نتوانى
اعتصامی

t.s.m.t
21-08-2009, 15:49
یاران برون رفتند و من در بحرخون افتاده‌ام
طرفی علی هجرانهم تبکی و ما تغنی البکا
بار سفر بستند و من چون صید وحشی پای بند
ساروا و من آماقنا اجروا ینا بیع الدما

خواجوی کرمانی

a m i rh o s e i n
21-08-2009, 15:51
از آن روزم كه موش كور شد نام
سيه روزيم روزى كرد ايام
تو را آنان كه نزد خويش خواندند
مرا بستند چشم آنگاه راندند
اعتصامی

t.s.m.t
21-08-2009, 15:54
دلق از رق به می لعل گرو خواهم کرد
که می لعل برون آورد از رنگ مرا
من که بر سنگ زدم شیشه‌ی تقوی و ورع
محتسب بهر چه بر شیشه زند سنگ مرا

خواجوی کرمانی

a m i rh o s e i n
21-08-2009, 15:57
اى كه عمريست راه پيمايى
به سوى ديده هم ز دل راهيست
ليك آن گونه ره كه قافله‏اش
ساعتى اشكى و دمى آهيست
اعتصامی

t.s.m.t
21-08-2009, 16:03
تبارک‌الله از آن روی دلستان که توراست
ز حسن و لطف کسی را نباشد آن که توراست
گمان مبر که شود منقطع به دادن جان
تعلق دل از آن روی دلستان که توراست

سیف فرغانی

a m i rh o s e i n
21-08-2009, 16:05
تو را آنان كه نزد خويش خواندند
مرا بستند چشم آنگاه راندند
تو از افلاك مى‏گويى من از خاك
مرا آلوده كردند و تو را پاك
اعتصامی

t.s.m.t
21-08-2009, 16:08
کنون انفاس ما آب حیات است
که از غمهای خود نان کرد ما را
بسان ذره‌ی بی‌تاب بودیم
کنون خورشید تابان کرد ما را


سیف فرغانی

a m i rh o s e i n
21-08-2009, 16:12
از آن رو تيرگى را دوستارم
كه چشم روشنى ديدن ندارم
خيال من بود خوردى و خوابى
چه غم گر نيست يا هست آفتابى
اعتصامی

t.s.m.t
21-08-2009, 16:15
یار من خسرو خوبان و لبش شیرین است
خبرش نیست که فرهاد وی این مسکین است
نکنم رو ترش ار تیز شود کز لب او
سخن تلخ چو جان در دل من شیرین است

سیف فرغانی

a m i rh o s e i n
21-08-2009, 16:18
تو را افروزد آن چهرِ فروزان
مرا هر دم زند بر ديده پيكان
چو خور شد دشمن آزادى من
رخ دشمن چه تاريك و چه روشن
اعتصامی

t.s.m.t
21-08-2009, 16:24
نگریزد از کمند تو وحشی که گاه صید
راحت رسد ز بند تو سر در کمند را
برکشته زندگی دگر از سر شود پدید
گر بر قتیل عشق برانی سمند را


خواجوی کرمانی

a m i rh o s e i n
21-08-2009, 16:28
از چه شد اين نور به ظلمت نهان
از چه برنجيد ز ما ناگهان
از چه بر اين جمع در خير بست
اين همه افتاده بديد و نشست
اعتصامی

محمد88
21-08-2009, 16:30
تو ستم کش نئی ، ستم کیشی
تو ستم گستری ، نه رنج گسار
.

چه ستم دیدی ای ستم گستر ؟
چه جفا بردی ای جفا کردار ؟
.
رهی

t.s.m.t
21-08-2009, 16:31
تا نپنداری که گویم لاله چون رخسار تست
کی به گل نسبت کند رامین جمال ویس را
خواجو ار در بزم خوبان از می یاقوت رنگ
کاس را خواهی که پر باشد تهی کن کیس را

خواجوی کرمانی

a m i rh o s e i n
21-08-2009, 16:33
از چه دلش ميل مدارا نداشت
از چه سرِ همسرى ما نداشت
اى پدرِ پير ز چين آمدم
از بلد شك به يقين آمدم
اعتصامی

محمد88
21-08-2009, 16:39
مسعود که یافت عزّ و جاه از لاهور
تابید چو نور صبحــــگــاه از لاهـــور
.
سالار سخنوران بتازیّ و دری است
خواه از همدان باشد و خواه از لاهور
.
رهی

t.s.m.t
21-08-2009, 16:41
رام را گر برگ گل باشد نبیند ویس را
ور سلیمان ملک خواهد ننگرد بلقیس را
زنده‌ی جاوید گردد کشته شمشیر عشق
زانکه از کشتن بقا حاصل شود جرجیس را

خواجوی کرمانی

a m i rh o s e i n
21-08-2009, 16:42
روز به چشم همه كس روشنست
ليك شب تيره به چشم منست
گر ز ره لطف نگاهم كنى
فارغ ازين حال تباهم كنى
اعتصامی

t.s.m.t
21-08-2009, 16:44
یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا
رخ و زلفت عوض شام و سحر بود مرا
یاد باد آنکه ز نظاره‌ی رویت همه شب
در مه چارده تا روز نظر بود مرا

خواجوی کرمانی

a m i rh o s e i n
21-08-2009, 16:47
آن كه درش روز كرم بسته بود
قفل در حق نتواند گشود
نفس تو چون خود سر و محتاله شد
زهد تو چون كفر دو صد ساله شد
اعتصامی

محمد88
21-08-2009, 18:51
دو چشم از غیر خود ، کور گردان
مرا از شرّ شـیطان دور گـــــردان
.
اسیری را از بند آزاد فـــــرمـــــا
پریشان خاطری را شاد گــردان
.
حسین انصاریان

a m i rh o s e i n
21-08-2009, 19:31
نه دم و دودى نه سود و مايه‏اى
خانه درويش از دزد ايمنست
برگشاى اوراق دل را و بخوان
قصه‏هاى دل فزون از گفتنست
اعتصامی

t.s.m.t
21-08-2009, 21:21
ته که ناخوانده‌ای علم سماوات
ته که نابرده‌ای ره در خرابات
ته که سود و زیان خود ندانی
بیاران کی رسی هیهات هیهات

بابا طاهر عریان

a m i rh o s e i n
21-08-2009, 21:25
تو جسم تيره‏اى ما تابناكيم
تو از خاكى و ما از جان پاكيم
تو را گر مروه‏اى هست و صفايى
مرا هم هست تدبيرى و رايى
اعتصامی

t.s.m.t
21-08-2009, 21:39
یاد باد آنکه ز رخسار تو هر صبحدمی
افق دیده پر از شعله‌ی خور بود مرا
یاد باد آنکه ز چشم خوش و لعل لب تو
نقل مجلس همه بادام و شکر بود مرا

خواجوی کرمانی

halflife g
21-08-2009, 22:33
از رفته قلم هيچ دگرگون نشود
و زخوردن غم بجز جگر خون نشود

گر در همه عمر خويش خونابه خوري
يك قطره ار آن كه هست افزون نشود

a m i rh o s e i n
21-08-2009, 23:25
درينجا نيست شمعى جز رخ دوست
وگر هست انعكاس چهره اوست
تو را گر دوستدارند اختر و ماه
مرا يارند عشق و حسرت و آه
اعتصامی

t.s.m.t
21-08-2009, 23:32
هر آن زمین که تو یک ره برو قدم بنهی
هزار سجده برم خاک آن زمین ترا
هزار بوسه دهم بر سخای نامه‌ی تو
اگر ببینم بر مهر او نگین ترا

ابوسعید ابوالخیر

محمد88
21-08-2009, 23:43
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی​نوا را
.
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
.
حافظ

t.s.m.t
21-08-2009, 23:48
ای خوش اول مست، کی بیلمز غمی-عالَم نه ایمیش،
نه چکر عالم اوچون غم، نه بیلر غم نه ایمیش
بیر پری سیلسیله‌یی-عشقینه دوشدوم ناگه،
شیمدی بیلدیم سببی-خیلقت-آدم نه ایمیش.


مولانا حکیم محمد فضولی بغدادی


ترجمه از گمنام


خرم آن‌کس که نداند غم عالم چه بوَد


غم دنیا نشناسد، نه که خود غم چهبوَد

ناگهان بندی زنجیر نگاری شده‌ام



حال دانم سبب خلقت آدم چه بود




ش

a m i rh o s e i n
22-08-2009, 10:40
شبان را ديو خواب افكنده در دام
به دام افتند مستان كام ناكام
ز آغل گله را تا دشت بردى
به چنگ حيله گرگش سپردى
اعتصامی

halflife g
22-08-2009, 11:04
ياد باد انكه ز ما وقت سفر ياد نكرد
به وداعي دل غمديده ما شاد نكرد

آن جوابخت كه مي زد رقم خير و قبول
بنده پير ندانم ز چه آزاد نكرد

t.s.m.t
22-08-2009, 11:33
درد دل با سایه می‌گویم نمی‌یابم جواب
غالبا او را بخواب انداخته افسانه‌ام
متصل از درد عشق و طعنهٔ عقلم ملول
می‌رسد هر دم جفا از خویش و ازبیگانه‌ام


مولانا حکیم محمد فضولی بغدادی

a m i rh o s e i n
22-08-2009, 12:32
موشكى را به مهر مادر گفت
كه بسى گير و دار در ره ماست
سوى انبار چشم بسته مرو
كه نهان فتنه‏ها به پيش و قفاست
اعتصامی

محمد88
22-08-2009, 14:46
ترحم کن که مسکین دل فکار است
خطاکار و گنه کار است و خوار است
.
قـــســـم بـــر ســـــوز آه بــینوایـــان
کز این درگـــه مران خیــل گدایـــــان
.
حسین انصاری

a m i rh o s e i n
22-08-2009, 14:51
نه باك سلسله دارم نه بيم آفت سيل
نه سير مهر زبونم كند نه گردش ماه
به نزد اهل خرد سستى و سبكساريست
در اوفتادن بيجا و جستن بيگاه
اعتصامی

محمد88
22-08-2009, 15:24
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
بـــه پیـــــام آشــــنایی بنـــــوازد آشنـــــا را
.
چه قیامتســـت جانا که به عاشقان نمودی
دل و جــــان فدای رویـــــت بنما عذار ما را

حافظ

a m i rh o s e i n
22-08-2009, 15:27
اين عسل مى‏خواست آن يك شوربا
اين لحافش پاره بود آن يك قبا
روزها مى‏رفت بر بازار و كوى
نان طلب مى‏كرد و مى‏برد آبروى
اعتصامی

halflife g
22-08-2009, 15:44
هر سوي سرگردان و حيران در هوايت
نيلوفرانه پيچكي بي تاب نورم

خط مي خورد در دفتر ايام نامم
فرقي ندارد بي تو غيبت يا حضورم

a m i rh o s e i n
22-08-2009, 16:55
من تو را كى گفتم اى يار عزيز
كاين گره بگشاى و گندم را بريز
ابلهى كردم كه گفتم اى خداى
گر توانى اين گره را بر گشاى
اعتصامی

t.s.m.t
22-08-2009, 18:28
یاد باد آنکه ز روی تو و عکس می ناب
دیده پر شعشعه‌ی شمس و قمر بود مرا
یاد باد آنکه گرم زهره‌ی گفتار نبود
آخر از حال تو هر روز خبر بود مرا

خواجوی کرمانی

ask_bl
22-08-2009, 18:36
اکنون که گل سعادتــــــت پر بار است***دست تو ز جام می چرا بیکار است
می خور که زمانه دشمنی غدار است***دریافــــــتن روز چنین دشوار است

خیام

t.s.m.t
22-08-2009, 18:45
تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند؟
شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا
خانه‌آرایی نمی‌آید ز من همچون حباب
موج بی‌پروای دریای حقیقت کن مرا

صائب تبریزی

a m i rh o s e i n
22-08-2009, 18:47
اگر چه گلشن ما دشت و صحراست
ز هر جا رسته‏ايم آنجا مصفاست
ز من زين بيش كس خوبى نخواهد
گل خودرو ز قدر گل نكاهد
اعتصامی

t.s.m.t
22-08-2009, 18:58
درواز و دریواز فرو گشت و بر آمد
بیمست که: یک بار فرود آید دیوار
دیوار کهن گشته بپرداز بادیز
یک روز همه پست شود، رنجش بگذار


رودکی

a m i rh o s e i n
22-08-2009, 19:22
ره و رسم گردون دل آزردنست
شكفته شدن بهر پژمردنست
چو باز آمد آن ابر گوهر فشان
ازان گمشده جست نام و نشان
اعتصامی

ask_bl
22-08-2009, 19:50
نونو غم آن راحـت جان من دارم***جوجو جانی در این جهان من دارم
نازی که جهان بسوزد آن او دارد***آهی که فــــلک بدرد آن من دارم


خاقانی

a m i rh o s e i n
22-08-2009, 20:46
من آگه بودم از پايان اين كار
تو را آگاه كردن بود دشوار
ندانستى كه در مهد گلستان
سحر خنديد گل شب گشت پژمان
اعتصامی

foboki
22-08-2009, 22:25
نفس برآمد و کام از تو بر نمی آید
فغان که بخت من از خواب بر نمی آید
صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش
که آّب زندگیم در نظر نمی آید
شادروان حافظ

محمد88
22-08-2009, 22:48
در این زمانه ی بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرسـت
.
چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را
برای این همه ناباور خیال پرست

t.s.m.t
22-08-2009, 22:58
تو حجابی، ولی حجاب خودی
پرده‌ی نور آفتاب خودی
گر زمانی ز خود خلاص شوی،
مهبط فیض نور خاص شوی

جامی

halflife g
23-08-2009, 10:02
ياري اندر كسي نمي بينم ياران را چه شد
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد

آب حيوان تيره گون شد خضر فرخ پي كجاست
خون چكيد از شاخ گل باد بهاران را چه شد

a m i rh o s e i n
23-08-2009, 10:40
در اينجا رخصت تيغ آختن نيست
كسى را دست بر كس تاختن نيست
نه دامست اندرين جانب نه صياد
شكار آسوده است و طاير آزاد
اعتصامی

saeid127
23-08-2009, 11:02
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدنند
ساکنان حرم سر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند

حضرت حافظ

foboki
23-08-2009, 11:07
DoDo می نویسد:
دو دهان داریم گویا همچو نی/ یک دهان پنهانست در لبهای وی
یک دهان نالان شده سوی شما / های و هوئی در فکنده در هوا
مرحوم مولوی

t.s.m.t
23-08-2009, 12:36
ای دوست، تا که دسترسی داری
حاجت بر آر اهل تمنا را
زیراک جستن دل مسکینان
شایان سعادتی است توانا را

پروین

a m i rh o s e i n
23-08-2009, 12:40
اساس كشور ارشاد از ماست
بناى شوق را بنياد از ماست
چراغ اين همه پروانه ماييم
خداوند جهان را خانه ماييم
اعتصامی

t.s.m.t
23-08-2009, 12:44
می‌گفتم یار و می‌ندانستم کیست
می‌گفتم عشق و می‌ندانستم چیست
گر یار اینست چون توان بی او بود
ور عشق اینست چون توان بی او زیست

ابوسعید ابوالخیر

a m i rh o s e i n
23-08-2009, 15:00
تو را تاج اَر ز چين و كشمر آرند
مرا تفسيرى از هر دفتر آرند
ز ديبا گر تو را نقش و نگاريست
مرا در هر رگ از خون جويباريست
اعتصامی

Rude Boy
23-08-2009, 15:17
تویی تنها که می خوانی
رثای قتل عام و خون پا مال تبار آن شهیدان را
تویی تنها که می فهمی
زبان و رمز آواز چگور نا امیدان را .

محمدرضا شفیعی کدکنی

t.s.m.t
23-08-2009, 15:19
ای باد ! به خاک مصطفایت سوگند
باران ! به علی مرتضایت سوگند
افتاده به گریه خلق، بس کن بس کن
دریا ! به شهید کربلایت سوگند

ابوسعید ابوالخیر

a m i rh o s e i n
23-08-2009, 15:48
درين عزلتگه شوق آشناهاست
درين گمگشته كشتى ناخداهاست
به ظاهر ملك تن را پادشاييم
به معنى خانه خاص خداييم
اعتصامی

t.s.m.t
23-08-2009, 16:00
من ملک جهان،جهان منم من
من حقه مکان،مکان منم من
من عرشیله فرش و کاف و نونم
من شرح و بیان،بیان منم من

عمادالدین نسیمی

Rude Boy
23-08-2009, 16:42
نفسم گرفت از این شب ، درِ این حصار بشکن
درِ این حصارِ جادوییِ روزگار بشکن
چو شقایق از دل سنگ بر آر رایتِ خون
به جنون ، صلابت صخره ی کوهسار بشکن

محمدرضا شفیعی کدکنی

t.s.m.t
23-08-2009, 16:49
نه صبر به گوشه‌ای نشاند ما را
نه عقل به کام دل رساند ما را
چون یار ز پیش می‌براند ما را
کو مرگ که زین باز رهاند ما را


انوری

foboki
23-08-2009, 17:11
از منزل کفر تا به دین یک نفس است / واز عالم شک تا به یقین یک نفس است
این یک نفسِ عزیز را خوش میدار / کز حاصل عمر ما همین یک نفس است
مرحوم خیام

t.s.m.t
23-08-2009, 17:16
تا چو مجنون شدم بیابانگرد
می‌گزد همچو مار، جاده مرا
صبر در مهد خاک چون طفلان
دست بر روی هم نهاده مرا


صائب تبریزی

a m i rh o s e i n
23-08-2009, 20:08
انا الحق مى‏زنند اينجا در و بام
ستايش مى‏كنند اجسام و اجرام
در اينجا عرشيان تسبيح خوانند
سخن گويان معنى بى زبانند
اعتصامی

t.s.m.t
23-08-2009, 20:53
دور از حرم و کعبه و خلدند همه عمر
در وادی جهل از پی پندار دویدند
دیوان رجیمند به سیرت نه به صورت
هر چند که از روی صفت شیخ رشیدند

نسیمی

Rude Boy
23-08-2009, 22:45
در مزار آباد شهر بی تپش
وای جغدی هم نمی اید به گوش
دردمندان بی خروش و بی فغان
خشمناکان بی فغان و بی خروش
آهها در سینه ها گم کرده راه
مرغکان سرشان به زیر بالها
در سکوت جاودان مدفون شده ست
هر چه غوغا بود و قیل و قال ها

م-امید (اخوان)

t.s.m.t
23-08-2009, 23:50
السلام ای شاه مردان السلام
السلام ای شیر یزدان السلام
السلام ای کاشف سرّ ازل
السلام ای جمله برهان السلام

نسیمی

ask_bl
24-08-2009, 00:59
هفته دوم از پست 205 آغاز و تا پست 395 بوده :



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


طبق قوانین موجود در پست 1 :


کاربر فعال : a m i rh o s e i n
کاربــر برتر : a m i rh o s e i n


هفته سوم از پست 396 آغاز شده است .

ask_bl
24-08-2009, 01:04
مالی که ز تو کس نستاند علم است***حرزی که تو را به حق رساند علم است
جز علم طلب نکن تو انـــــــــدر عالم***چیزی که تو را ز غــــم رهاند علم است

شیخ بهایی

محمد88
24-08-2009, 01:25
تسکین ندهد شاهد و ساقی دل ما را
مشکل که قدح چاره کند ، مشکل ما را
.
خیال روی تو را میبرم به خانه ی خویش
چو بلبلی که برد گل به آشیانه ی خویش
رهی

foboki
24-08-2009, 05:01
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی / هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم / آیا تو چنان که می نمایی هستی؟
مرحوم خیام

ask_bl
24-08-2009, 09:36
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی / هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم / آیا تو چنان که می نمایی هستی؟
مرحوم خیام
تکراری بود!:46:
یا رب تو مرا مژده وصلی برسان***برهانم از این نوع و به اصلی برسان
تا چند از این فصل مکــــرر دیدن***بیرون ز چهار فصل ،فصلـــی برسان

شیخ بهایی

t.s.m.t
24-08-2009, 11:04
نه زورستم که با دشمن ستیزم
نه بهر دوستان سیم و زرستم
ز دوران گرچه پر بی جام عیشم
ولی بی دوست خونین ساغرستم

بابا طاهر عریان

foboki
24-08-2009, 12:17
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهد شد
جناب حافظ
امیدوارم این تکراری نباشه

t.s.m.t
24-08-2009, 12:44
در همه شغل باش واقف دل!
تا نگردی ز شغل دل غافل!
دل تو بیضه‌ای‌ست ناسوتی
حامل شاهباز لاهوتی
جامی

halflife g
24-08-2009, 13:22
يار ديرينه مرا گو به زبان توبه مده
كه مرا توبه به شمشير نخواهد بودن

رشكم آيد كه كسي سير نگه در تو كند
باز گويم كه كسي سير نخواهد بودن

ask_bl
24-08-2009, 13:37
نی من منم و نی تو توئی نی تو منی***هم من منم ،هم تو توئی ،هم تو منی
من بـــــــــــــا تو چنانم ای نگار ختنی***کاندر غلطتم که من توام یــــــا تو منی

مولوی

t.s.m.t
24-08-2009, 13:38
یار چون دید حال او ز کنار
بانگ برداشت کای گرامی یار!
گر گران است پوست، بگذارش!
هم بدان موج آب بسپارش!

جامی

ask_bl
24-08-2009, 13:48
شاگرد توست دل که عشـــــق آموز است***مانــنده شب گرفته پای روز است
هر جا که روم صورت عشق است به پیش***زیرا روغن در پی روغن سوز است

مولوی

t.s.m.t
24-08-2009, 13:59
تا به دور چشم مست یار بفروشد به می
بر در میخانه مولانا کتاب آورده است
ای بسا خلوت نشینان را بر سر بازار عشق
موکشان آن طره ی پرپیچ و تاب آورده است

نسیمی

ask_bl
24-08-2009, 14:04
تا عرش ز سودای رخش ولوله هاست***در سیــنه ز بازار رخش غلغله هاست
از باده او بر کف جان بلبـــــــله هاست***در گردن دل ز زلف او سلسله هاست

مولوی

t.s.m.t
24-08-2009, 14:09
تا عارف ذات لامکانی نشوی
هستی تو فنا و جاودانی نشوی
تا ره به معلم حقیقی نبری
بینا به کلام آسمانی نشوی

نسیمی

ask_bl
24-08-2009, 14:38
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] تا اطلاع ثانوی ،اطلاعات مربوط به این تاپیک در پست 3 قرار خواهد گرفت .

یا دلبر من بایـــــــــد یا دل بر من***نی دل بر من باشد و نی دلبر من
ای دل بر من مباش بی دلبر من***یک دلبر من به از دو صد دل بر من

مولوی

t.s.m.t
24-08-2009, 14:42
نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن
پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن
سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن
تن بیاد روی جانان اندر آذر داشتن

پروین

ask_bl
24-08-2009, 14:46
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] تا اطلاع ثانوی ،اطلاعات مربوط به این تاپیک در پست 3 قرار خواهد گرفت .


ناخوانده به هر جا که روی غم باشی***ور خوانده روی تو محرم آن دم باشی
تا کافر را خدا نخــــــــــــــــــواند نرود***شرمـــــــــت بادا ز کافری کم باشی

مولوی

t.s.m.t
24-08-2009, 14:49
یاد باد آنکه چو من عزم سفر میکردم
بر میان دست تو هر لحظه کمر بود مرا
یاد باد آنکه برون آمده بودی بوداع
وز سر کوی تو آهنگ سفر بود مرا

خواجوی کرمانی

foboki
24-08-2009, 14:52
این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغ دان و عالم فانوس
ما چون صوریم کاندر او حیرانیم
خیام

t.s.m.t
24-08-2009, 14:53
من ببوی دانه‌ی خالش بدام افتاده‌ام
گر چه صید نیکوان دولت شمارد دام را
هر که او را ذره‌ئی با ماهرویان مهر نیست
بر چنین عامی فضیلت می‌نهند انعام را

خواجوی کرمانی

foboki
24-08-2009, 15:00
از رنج کشیدن آدمی حر گردد
قطره چون کشد حبس صدف در گردد
گر مال نماند سر بماناد بجای
پیمانه چو شد تهی دگر پر گردد
خیام

t.s.m.t
24-08-2009, 15:02
در حلقه‌ی دردی کشان بخرام و گیسو برفشان
در حلقه‌ی زنجیر بین شیران خون‌آشام را
چون من برندی زین صفت بدنام شهری گشته‌ام
آن جام صافی در دهید این صوفی بدنام را

خواجوی کرمانی

foboki
24-08-2009, 15:06
ای مونس و غمگسار عاشق
وی چشم و چراغ و یار عاشق
ای داروی فربهی و صحت
از بهر تن نزار عاشق
حضرت شمس

t.s.m.t
24-08-2009, 15:11
قربانیان نگاه پریشان نمی کنند
محو تو را همیشه تماشا برابر است
در چشم عارفی که به مغز جهان رسید
صبح نشاط با کف دریا برابر است

صائب تبریزی

foboki
24-08-2009, 15:15
تو خون کشتگان دل ندیدی
از این دریا به جز ساحل ندیدی
کسی کاو کعبه ی دل پاک دارد
کجا ز آلودگی ها باک دارد
اعتصامی

t.s.m.t
24-08-2009, 15:19
در بحر یقین که در تحقیق بسیست
گرداب درو چو دام و کشتی نفسیست
هر گوش صدف حلقه‌ی چشمیست پر آب
هر موج اشاره‌ای ز ابروی کسیست

ابو سعید ابوالخیر

foboki
24-08-2009, 15:23
تو بنشین در دلی کز غم بود پاک
خوشند آری مرا دلهای غمناک
چو گوی از دست ما بردند فرجام
چه فرق ار اسب توسن بود یا رام
اعتصامی

ask_bl
24-08-2009, 15:29
مایه ی حسن نـدارم که به بازار من آئی***جان فروش سر راهم که خریدار من آئی
ای غزالی که گرفتار کمند تو شدم باش***تا به دام غـــــزل افتی و گرفتار من آئی

شهریار

foboki
24-08-2009, 15:39
یار آن صورت غیبند که جان طالب اوست
همچو چشم خوش او خیره کش و بیمارند
صورتی اند ولی دشمن صورتها اند
در جهانند ولی از دو جهان بیزارند
مولوی

t.s.m.t
24-08-2009, 17:23
دوش از درم آمد آن مه لاله نقاب
سیرش نه بدیدیم و روان شد به شتاب
گفتم که : دگر کیت بخواهم دیدن؟
گفتا که: به وقت سحر، اما در خواب
شیخ بهائی

Rude Boy
24-08-2009, 17:38
- « به کجا چنین شتابان ؟»
گون از نسیم پرسید .
- « دل من گرفته زینجا ،
هوسِ سفر نداری
ز غبار این بیابان ؟ »
- « همه آرزویم ، اما
چه کنم که بسته پایم ... »

محمدرضا شفیعی کدکنی

eblis_boy1386
24-08-2009, 20:34
مستغنيم از هر دو جهان کن به کرم مستغنيم **جز ياد تو هر چه هست بر از دل ما
يا رب مکن از لطف پريشان ما را***هر چند که هست جرم و عصيان ما را
ابوسعيد ابوالخير

t.s.m.t
24-08-2009, 20:50
المنه لله که زحق حاجب رندان
بی توبه سالوسی و طامات برآمد
مقصود نسیمی ز دو عالم همه حق بود
مقصود میسر شد و حاجات برآمد

شهید سید علی عمادالدین نسیمی شاماخی

محمد88
24-08-2009, 20:54
wow...بابا آرومتر:دی
///
در عالم حسن بر همه شاه تویی
خوبان همه چون ستاره و ماه تویی
ای نور دو چشم و ای خلیل الله من
سجلده نشین نعمت الله تویی

شاه نعمت الله ولی

t.s.m.t
24-08-2009, 21:00
یئردن چیقا گلدی دابة الارض
اوش وصفینی ائیله دیم سنه عرض
هم خاتم و اوش الیمده فرمان
یعنی که،منم بو گؤن سلیمان

شهید سید علی عمادالدین نسیمی شاماخی

foboki
25-08-2009, 08:22
نومید مشو جانا کامید پدید آمد
امید همه جانها از غیب رسید آمد
نومید مشو مریم گر چه بشد از دستت
کان نور که عیسی را بر چرخ کشید آمد
مولانا

ask_bl
25-08-2009, 09:18
دل می‌رود ز دستــــــــــم صاحب دلان خدا را***دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکســـــتگانیم ای باد شرطه برخیز***باشد که بازبینـــــــــیم دیدار آشنا را
ده روزه مهــــر گردون افسانه است و افسون***نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل خوش خوانــــــد دوش بلبل***هات الصبوح هبوا یا ایــــــها السکارا
ای صاحب کرامـــــــــــــــت شکرانه سلامت***روزی تفقدی کن درویش بــــی‌نوا را
آسایش دو گیتی تفســـیر این دو حرف است*** با دوستان مروت با دشمـــنان مدارا
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادنــــــــــــــــد***گ تو نمی‌پسندی تغییر کن قـــضا را
آن تلخ وش که صوفی ام الخباـــــئثش خواند***اشهی لنا و احلی من قبله الــــعذارا
هنگام تنگدستی در عیــــش کوش و مستی***کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد***دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سکنـــــــــــــــــــدر جام می است بنگر***تا بر تو عرضه دارد احوال مــــلک دارا
خوبان پارسی گو بخشـــــــــــــــندگان عمرند***ساقی بده بشارت رندان پارســـــا را
حافظ به خود نپوشید این خرقـــــــــه می آلود***ای شیخ پاکدامن مـــــعذور دار ما را


حافظ

t.s.m.t
25-08-2009, 11:20
آییردی کؤنلؤمؤ بیر خوش قمر یؤز،جانفزا دلبر
نه دلبر؟دلبر-شاهد.نه شاهد؟شاهد_سرور
باشیمدان گئتمدی هرگز سنین له ایچدئییم باده
نه باده؟باده_مستی.نه مستی؟مستی ساغر

عزالدین حسن اوغلو(قرن 8 میلادی)

foboki
25-08-2009, 12:53
روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان
مهر بفزای ای نگار مهر جوی مهربان
مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر
مهربانی به، به روز مهر و جشن مهرگان
مسعود سعد سلمان(سرودهای مهرگانی)

Rude Boy
25-08-2009, 13:38
نور دل ما ، روی خوش تو
بال و پر ما ، خوی خوش تو
عید و عرفه ، خندیدن تو
مُشک و گُل ما ، بوی خوش تو

حضرت مولانا

t.s.m.t
25-08-2009, 14:05
وفا هر کیمسه دن کیم ایسته دیم،آندان جفا گؤردؤم
کیمی کیم بی وفا دؤنیاده گؤردؤم بیوفا گؤردؤم
مؤکددر خاطیریمدن قیلمادی بیر کیسمه غم دفعین
صفا دان دم اوران هم دملری اهل ریا گؤردؤم

مولانا حکیم محمد فضولی بغدادی

foboki
25-08-2009, 16:54
وفا هر کیمسه دن کیم ایسته دیم،آندان جفا گؤردؤم
کیمی کیم بی وفا دؤنیاده گؤردؤم بیوفا گؤردؤم
مؤکددر خاطیریمدن قیلمادی بیر کیسمه غم دفعین
صفا دان دم اوران هم دملری اهل ریا گؤردؤم

مولانا حکیم محمد فضولی بغدادی

شعرهایی که می نویسید خیلی جالب اند. من تا حالا نشنیده یا نخونده بودم

مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چگویم چون نخواهد شد
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
حافظ

ask_bl
25-08-2009, 18:00
دو زلفانت گرم تار ربابــــــم***چه می خواهی از این حال خرابم
ته که با مو سر یاری نداری***چرا هر نیمه شــــو آئی به خوابم

بابا طاهر

t.s.m.t
25-08-2009, 18:14
شعرهایی که می نویسید خیلی جالب اند. من تا حالا نشنیده یا نخونده بودم

مگه شما ترکی بلدی!
اولش شعر غیر فارسی ممنوع بود،بسی پافشاری کردیم...


منی چرخ فلک آواره قیلدی خانمانیمدن
کنار ائتدی کنار خسرو شیرین زبانیمدن
الیم چیخدی گؤلؤمدن گؤلشنیمدن،گؤل ستانیمدن
طریق عشقیده من چئکمیشم ال باش و جانیمدن
اولان مجنون کیمی زنجیر عشقه بسته جانیم وای
وطن آواره سی غربت اسیری خسته جانیم وای

صراف تبریزی

ask_bl
25-08-2009, 18:26
یک دم سر زلف خویش پر خم نکند***تا کار مرا چو زلــــف در هم نکند
خارم نهد و عشق مرا کــــــم نکند***خاری که چنو گل سپر غم نکند

سنائی

t.s.m.t
25-08-2009, 18:33
دؤشمنین دفعینه چاره جنگ اولور
غیر اولان ارلیک یولوندا لنگ اولور
یار ایلن گئرچک اولان همرنگ اولور
جاهیلین عقلی بو فهمه دنگ اولور

میرزا جهانشاه حقیقی

ask_bl
25-08-2009, 18:37
رفتم ز درت ،ز جور بیش از پیـشت***از طعن رقیب گبر کافر کیــــــــشت
پیش تو سپردم این دل غم زده ام***کی باشدم آنکه جان سپارم پیشت

شیخ بهائی

t.s.m.t
25-08-2009, 18:44
تا آیاقدان سالمامیش ساقی کیمی سهبا منی
ساقینین یادیله،ای مینا،دولانیم باشینا

شمع تک گر تر ؤ پودوم یاندیریرسان راضیم
بیر زامان پروانه تک آمما دولانیم باشینا

قوسی تبریزی

foboki
25-08-2009, 21:59
مگه شما ترکی بلدی!
اولش شعر غیر فارسی ممنوع بود،بسی پافشاری کردیم...
نه بلد نیستم قارداش... از آهنگ کلمات خوشم اومد ... حق داشتی پافشاری کنی

ابر اگر آب زندگی بارد
هرگز از شاخ بید بر نخوری
با فرومایه روزگار مبر
کز نی بوریا شکر نخوری
جناب سعدی

ask_bl
25-08-2009, 22:12
یک چند در این مدرسه ها گردیـــــــدم***از اهل کمــــال نکته ها پرسیدم
یک مسئله ای که بوی عشق آید از آن***در عمر خود از مدرسی نشنیدم

شیخ بهایی

foboki
25-08-2009, 22:29
مرا زین حال بس نام آوریهاست
به گردون بلندم برتری هاست
بدو خندید دل آهسته کای دوست
ز نیکان خود پسندیدن نه نیکوست
چنان رانی سخن زین تودۀ گل
که گویی فارغی از کعبه ی دل
ترا چیزی برون از آب و گل نیست
مبارک کعبه ای مانند دل نیست
اعتصامی
کعبه ی دل شعر مورد علاقه ی منه واقعا پُر معناست

Rude Boy
26-08-2009, 12:07
تا دیده ی دل جانب او دوخته ام
از خلق جهان دیده فرو دوخته ام
زین باده کشان امید احسانم نیست
چشمی چو پیاله بر سبو دوخته ام

رهی معیری

t.s.m.t
26-08-2009, 12:31
من آتش سوز نور حقم
موسی یه زبان،زبان منم من

من آیت مصحف و کتابم
من نکته دهان،دهان منم من

من قوسیله هم کمان و تیرم
ای تیر کمان،کمان منم من

جمشید زمان عالمم من
جمشید زمان،زمان منم من

نسیمی

Rude Boy
26-08-2009, 13:36
نفس کز گرمگاه سینه می آید برون،ابری شود تاریک...
چو دیوار ایستد درپیش چشمانت!
نفس کاین است،پس دگر چه داری چشم؟...
ز چشم دوستان دور یا نزدیک!...

م-امید (اخوان)

t.s.m.t
26-08-2009, 18:04
کی باشد و کی لباس هستی شده شق
تابان گشته جمال وجه مطلق
دل در سطوات نور او مستهلک
جان در غلبات شوق او مستغرق

ابوسعید ابوالخیر

دل تنگم
27-08-2009, 01:22
قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی
و آب شیرین چو تو در خنده و گفتار آیی
این همه جلوه طاووس و خرامیدن او
بار دیگر نکند گر تو به رفتار آیی

شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی

t.s.m.t
27-08-2009, 04:31
یاد کن ای سنایی از اول
گر چه بر بد ترا نهاد مزاج
آخر تست جیفه‌ی مطروح
اول تست نطفه‌ی امشاج


سنایی

foboki
27-08-2009, 05:34
جان بی تو قرار نتوانم کرد
احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
(نمی دونم شاعرش کیه)

t.s.m.t
27-08-2009, 11:43
دل شادی روز وصلت ای شمع طراز
با صد شب هجر بیش گفتست به راز
تا خود پس از این زان همه شبهای دراز
با روز وصال بی‌غمی گوید باز

انوری

eblis_boy1386
27-08-2009, 14:29
ز خورشيد پنهان شود موش کور**که جهل است با آهنين پنجه روز
کسي را که داني که خصم تو اوست**نه از عقل باشد گرفتن به دوست

سعدی:40:

t.s.m.t
27-08-2009, 14:33
تربیت چیست؟ آنکه بی گه و گاه
داری‌اش از نظر به غیر نگاه
بگسلی خویش از هوا و هوس
روی او در خدای داری و بس!

جامی

iman_abi
27-08-2009, 14:46
سالها دل طلب جا جم از ما میکرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
حافظ

foboki
27-08-2009, 15:44
دلی دیرم دلی دیوانه و دنگ
ز دستم شیشه ی ناموس بر سنگ
از ین دیوانگی روزی برآیم
که در دامان دلبر بر زنم چنگ
باباطاهر

t.s.m.t
27-08-2009, 16:00
گر هیچ سعادتم رساند بر تو
جان پیش کشم مباش گو در خور تو
گاهی چو زمین بوسه دهم بر پایت
گاهی چو فلک گردم گرد سر تو

انوری

دل تنگم
27-08-2009, 17:01
والله که این دم صوفیان بستند از شادی میان
در غیب پیش غیب دان از شوق استسقای ما
قومی چو دریا کف زنان چون موج ها سجده کنان
قومی مبارز چون سنان خون خوار چون اجزای ما

دیوان شمس تبریزی

t.s.m.t
27-08-2009, 17:56
از عکس رخ لاله عذران سپهری
چون منظر مینو کنی این چنبر مینا
بید طبری را کند از امر تو بلبل
وصف الف قامت ممدوده‌ی حمرا

خواجوی کرمانی

iman_abi
27-08-2009, 18:19
از کوی تو ره گم نکنم خانه خود را
دیوانه شناسد ره ویرانه خود را
مستیم و ره کوی تو نادیده سپاریم
با آنکه ندانیم ره میخانه خود را
مجمر اصفهانی

t.s.m.t
27-08-2009, 18:31
آن تن که حساب وصل می‌راند نماند
و آن جان که کتاب صبر می‌خواند نماند
گر بوی بری که غم ز دل رفت، نرفت
ور وهم کنی که جان بجا ماند، نماند

افضل الدین خاقانی شروانی

Rude Boy
27-08-2009, 19:57
در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند

يكي زشب گرفتگان چراغ بر نمي كند
كسي به كوچه سار شب در سحر نمي زند

ه-الف سایه (هوشنگ ابتهاج)

t.s.m.t
27-08-2009, 20:34
در ره ویران دل، اقلیم دانش ساختن
در ره سیل قضا، بنیاد و بنیان داشتن
دیده را دریا نمودن، مردمک را غوصگر
اشک را مانند مروارید غلطان داشتن

پروین

دل تنگم
28-08-2009, 00:43
ناز بر من کُن که نازت می کِشم تا زنده ام
نیم جانی هست و می آید نیاز از من هنوز
آن چنان جانبازیی کردم به راه او که خَلق
سال ها بگذشت و می گویند باز از من هنوز

وحشی بافقی

iman_abi
28-08-2009, 00:50
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت

حافظ

دل تنگم
28-08-2009, 01:36
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد

حافظ

iman_abi
28-08-2009, 01:39
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث

حافظ

دل تنگم
28-08-2009, 01:47
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد
مقام اصلی ما گوشه خرابات است
خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد


حافظ

t.s.m.t
28-08-2009, 01:47
درد زده است جان من میوه‌ی جان من کجا
درد مرا نشانه کرد درد نشان من کجا
دوش ز چشم مردمان اشک به وام خواستم
این همه اشک عاریه است اشک روان من کجا

خاقانی

iman_abi
28-08-2009, 01:50
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و جان را
نشان مردی آن باشد زمال خویش بخشیدن
نه چون حافظ که می بخشد ثمرقند و بخارا را

؟؟؟

دل تنگم
28-08-2009, 01:54
ای شیر سرافراز زبردست خدا
ای تیر شهاب ثاقب شست خدا
آزادم کن ز دست این بی‌دستان
دست من و دامن تو ای دست خدا


ابوسعید ابوالخیر

t.s.m.t
28-08-2009, 01:56
او ز من خراب دل کرد چو گنج پی نهان
من که خرابه اندرم گنج نهان من کجا
یار ز من گسست و من بهر موافقت کنون
بند روان گسسته‌ام انس روان من کجا

خاقانی

دل تنگم
28-08-2009, 01:58
آن رشته که قوت روانست مرا
آرامش جان ناتوانست مرا
بر لب چو کشی جان کشدم از پی آن
پیوند چو با رشته‌ی جانست مرا


ابوسعید ابوالخیر

t.s.m.t
28-08-2009, 01:59
ای دل خاقانی مجروح خیز
اهل به دست آور و درمان طلب
زهر سفر نوش کن اول چو خضر
پس برو و چشمه‌ی حیوان طلب

خاقانی

دل تنگم
28-08-2009, 02:02
به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت؟
که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت


فخر الدین عراقی

t.s.m.t
28-08-2009, 02:03
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست
بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب

خاقانی

دل تنگم
28-08-2009, 02:05
باز مرا در غمت واقعه جانی است
در دل زارم نگر، تا به چه حیرانی است
دل که ز جان سیر گشت خون جگر می‌خورد
بر سر خوان غمت باز به مهمانی است


فخر الدین عراقی

t.s.m.t
28-08-2009, 02:06
ترک خواهش کن و با راحت و آرام بخسب
خاطر آسوده ازین گردش ایام بخسب
به ریا خواب چو زاهد نبود بیداری
چند جامی بکش از باده‌ی گلفام بخسب

خاقانی

دل تنگم
28-08-2009, 02:09
باز هجر یار دامانم گرفت
باز دست غم گریبانم گرفت
چنگ در دامان وصلش می‌زدم
هجرش اندر تاخت، دامانم گرفت


فخر الدین عراقی

t.s.m.t
28-08-2009, 02:09
تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند؟
شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا
خانه‌آرایی نمی‌آید ز من همچون حباب
موج بی‌پروای دریای حقیقت کن مرا

صائب