مشاهده نسخه کامل
: مشاعره سنتی
صفحه ها :
[
1]
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
eblis_boy1386
07-08-2009, 20:31
با سلام
اهداف این تاپیک:
این تاپیک برای مشاعره کردن به سبک سنتی است و با حرف آخر بیت نفر قبل باید بیتی جدید گفته شود
قوانین
1-هرگز از بیت های تکراری استفاده نکنند
2- قبل از فرستادن بیت به اخرین حرف پست قبلی توجه کنید و با اخرین حرف ان بیت ارسال کنید
3- این تاپیک ازاد بوده از هر شاعر معاثر و قدیم میتوانید بیت ارسال کنید
4- دقت کنید حداقل 2بیت . حداکثر 4بیت ارسال نمایید
||**هر هفته به مشاعرانی که بیشترین تشکر از نظر کاربران را داشته باشند معرفی میشوند و در این پست معرفی میشوند||** لذا از همه عزیزان درخواست میشود که از بیتی که دوستان ارسال نمودند لذت برده بر دکمه تشکر کلیک نمایید||**
بهترین کاربر ها در پست 2 مشخص شده است
*******دقت کنید*****
برای انتخاب فعال ترین ها تعداد پست مد نظر میباشد ** برای انتخاب برترین کاربر تعداد تشکر شده ها مد نظر میباشد
امتیازات :
t.s.m.t : 3
2: دل تنگم
ask_bl : 1
a m i rh o s e i n 38 : 1
کاربران برتر:
هفته اول : ask_bl با 72 پست و 41 تشکر
هفته دوم : a m i rh o s e i n با 59 پست و 38 تشکر
هفته سوم : t.s.m.t با 56 پست و 41 تشکر
هفته چهارم : t.s.m.t با 122 پست و 226 تشکر
هفته پنجم : t.s.m.t با 76 پست و 107 تشکر
هفته ششم : دل تنگم با 55 پست و 81 تشکر
هفته هفتم : دل تنگم با 29 پست و 51 تشکر
بهترین پست : (5 تشکر)
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-------------------------------------------------
اطلاعات کامل هفته ها :
هفته دوم از پست 205 آغاز و تا پست 395 بوده
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
----------------------
هفته سوم از پست 393 شروع تا پست 536
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
----------------------
هفته چهارم از پست 537 شروع تا پست 877
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
----------------------
هفته پنجم از پست 878 شروع تا پست 1091
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
- بهترین پست ،پست iman_abi با 5 تشکر بوده است .( پست 901 )
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
----------------------
هفته ششم از پست 1094 شروع تا پست 1217
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
- بهترین پست ،پست های tirdad_60 با 4 تشکر بوده است .( پست های 1129 و 1118 )
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
----------------------
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] هفته هفتم از پست 1219 شروع تا پست 1291
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
طبق قوانین موجود در پست 1 :
کاربران فعال : دل تنگم
کاربـر برتر : دل تنگم
- بهترین پست نداشتیم .
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] هفته هشتم از پست 1292 شروع شده .
eblis_boy1386
08-08-2009, 23:06
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنیددوست گلم مشاعره سنتی با مشاعره عادی فرق داره
دو عاقل را نباشد كين و پيكار
نه دانايى ستيزد با سبكسار
shiraz13
09-08-2009, 00:03
روزی طلب را در خانه چه کسی رواست روز دگر را با چه بهری رواست
تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت به از ما کم نباشد
eblis_boy1386
10-08-2009, 17:34
در به روی من و غم میبندد
میکنم هر چه تلاش
او به من می خندد
alireza fatemi
10-08-2009, 19:00
در کارگه کوزه گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
eblis_boy1386
10-08-2009, 19:05
شناسائيش بر کس نيست دشوار
وليکن هم به حيرت ميکشد کار
alireza fatemi
10-08-2009, 20:34
رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بماند
آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند
شادروان قیصر امین پور
++++++++
اگه می شه از این به بعد اسم شاعر هم یاد بشه بد نیست
eblis_boy1386
10-08-2009, 21:25
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ايوان مي روم و انگشتانم را
بر پوست كشيده شب مي كشم
فروغ فرحزاد
من بی می ناب زیستن نتوانم *** بی باده کشید بار تن نتوانم
eblis_boy1386
10-08-2009, 22:56
من دوش دعا كردم و باد آميناتا به شود آن دو چشم بادامينا
از ديده بدخواه ترا چشم رسيد در ديده بدخواه تو بادامينا
ابوسعید ابوالخیر
alireza fatemi
10-08-2009, 23:05
آن عاشق دیوانه کـه این خمار مستـــی را سـاخت
معشــــوق و شـــراب و مــــی پرستـــی را سـاخت
بـــی شـــک قـــــدحــی شــــراب نوشیـــــد و از آن
سـر مـست شــد ایــن جهــان هستــی را سـاخت
نمی دونم از کیه :دی
تا کی غم آن خورم که دارم یا نـــه *** وین عمر به خوش دلی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست *** کین دم که فرو بــــــرم برارم یا نـه
eblis_boy1386
10-08-2009, 23:17
هم از الطاف همايون تو خواهم يارب ************ در بلاياي تو توفيقه رضا و تسليم
نقص در معرفت ماست نگارا، *****************ور نه نيست بي مصلحتي حکم خداوند حکيم
استاد شهریار
alireza fatemi
10-08-2009, 23:21
مي پرسیدي كه چیست این نقش مجاز
گر بر گویم حقیقتش ھست دراز
نقشي است پدید آمده از دریایی
وآنگاه شده بقعر آن دریا باز
خیام
eblis_boy1386
10-08-2009, 23:26
دوستان عزیز پست های خودرو ویرایش نکنید همه چیز بهم میریزه
ز علت مدار، اي خردمند، بيم ***چو داروي تلخت فرستد حکيم
بخور هرچه آيد ز دست حبيب*****نه بيمار داناترست از طبيب
سعدی
alireza fatemi
10-08-2009, 23:34
بسیار بگشتیم بگرد در و دشت
اندر ھمه آفاق بگشتیم بگشت
كس را نشنیدیم كه آمد زین راه
راھي كه برفت، راھرو باز نگشت
خیام
eblis_boy1386
10-08-2009, 23:36
ت علي ان يعلم الناس سحرا***عاذلي کف عن ملامي فيهن
لقد جت بالنصيحة نکرا****عاذلي کف عن ملامي فيهن
گلستان سعدی
نونو دلم از درد کهن ایمن نیـــست***و آن درد دلم که دیدهای ساکن نیست
میجویم بوی عافیت لیکن نیست***آسایشم آرزوست این ممــکن نیست
eblis_boy1386
10-08-2009, 23:44
تو ميخوري به مجلس بر خاک جرعه ريزي****من خاک خاک باشم کز جرعه يابم افسر
پيشت چو جرعه بوسم خاک و چو جرعه بينم****برچينمش به مژگان سازم سرشک احمر
رخسار تو را که ماه و گل بندهی اوست***لشکرگه آن زلف سر افکندهی اوست
زلفت به شکار دل پراکنـــــدهی اوست*** لشکر به شکارگه پراکندهی اوســـت
alireza fatemi
10-08-2009, 23:48
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو بر خور ز همه سیم تنان
کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
حافظ
نه خاک توام به آدمی کردهی عشق*** نه مرغ توام به دانـــه پروردهی عشق
پس بر چو منــی پرده دری را مگزین*** کهنگ شناس نیست در پردهی عشق
alireza fatemi
10-08-2009, 23:56
قیامت باشد آن قامت در آغوش
شراب سلسبیل از چشمه نوش
سعدی
eblis_boy1386
10-08-2009, 23:56
قاسم رحمت ابوالقاسم رسول الله که هست ***در ولاي او خديو عقل و جان مولاي من
از مصاف بولهب فعلان نپيچانم عنان***چون رکاب مصطفي شد ملجا و منجاي من
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی***هر لحظه به دام دیگری پا بســتی
گفتا شیخا هر آنچه گویی هســــتم***آیا تو چنان که می نمایی هستی؟
alireza fatemi
11-08-2009, 00:11
یاران بموافقت چو دیدار كنید،
باید كه ز دوست یاد بسیار كنید
چون باده خوشگوار نوشید بھم
.نوبت چو بما رسد نگونسار كنید
منسوب به خیام
++++++++++++++
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی***هر لحظه به دام دیگری پا بســتی
گفتا شیخا هر آنچه گویی هســــتم***آیا تو چنان که می نمایی هستی؟
خیلی با این رباعی حال می کنم
دوری که در او آمدن و رفتن ماســــــــت***اورا نه نهایت نه بدایت پیداســــــت
کس می نزند دمی در این معنی راست***کین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
alireza fatemi
11-08-2009, 00:17
توبه ها را بشکنید آمد بهاران
می خانه ها را وا کنید ای باده خواران
=====
همای
نتوان دل شاد را به غم فرســــــــودن***وقت خوش خود به سنگ محنت سودن
کس غیب چه داند که چه خواهد بودن***می باید و معشوق و به کام آســــودن
alireza fatemi
11-08-2009, 00:33
نکنــــد مــوســم سفـــر بــاشد ساربان خفته و بی خبر بــاشد
بـــوي بـــــاران تـــــازه مـي آيــد نکنــــد بـــوي چشم تــر بــاشد
سخني از وفــــــا شنيده نشــد نکنــــد گـوش خلق کـــر بــاشد
نکنــــد عشق در بــرابــر عقـــل دست از پـــــا درازتــــــر بـــاشد
مرتضی کیوان
در کارگه کوزه گری کــردم رای***دیدم دو هزار کوزه استاده به پای
میکرد دلیر کوزه را دسته وسر***از کله پادشــــاه و از دست گدای
eblis_boy1386
11-08-2009, 00:40
يکي طشت خاکسترش بيخبر **ز گرمابه آمد برون با يزيد
همي گفت شوليده دستار و موي****کف دست شکرانه مالان به روي
یکدم غم جان دار غم نان تا کی***وز پرورش این تــــــن نادان تا کی
اندر ره طبل اشکم و نای و گـلو***این رنج ز نخ به ضرب دندان تا کی
eblis_boy1386
11-08-2009, 01:06
يکي گفت از آن حلقهي اهل راي**عجب دارم اي مرد راه خداي
مگس را تو چون فهم کردي خروش***که مار را به دشواري آمد به گوش؟
alireza fatemi
11-08-2009, 01:07
یاد باد آن روزگاران یاد باد
مرز و بوم شهریاران یاد باد
خوش نشاطی داشت جمع دوستان
بزم عیش گل عُذاران یاد باد
زرّین تاج ثابت
+++ویرایش++++
دیر رسیدم ولی چون شعر قشنگی بود پاکش نکردم
شد خزان گلشن آشنایی
باز هم آتش به جان زد جدایی
رهی معیری
شوان استارگان یک یک شمارم***به راهت تا سـحر در انتظارم
پس از نیمه شبان که ته نیایــی***ز دیده اشک چون باران ببارم
eblis_boy1386
11-08-2009, 01:13
مرغ سحر ناله سر کن. داغ مرا تازه تر کن. ز آه شرر بار ، این قفس را. بر شکن و زیر زبر کن
نمیدانم که رازم با که واجــــــــم***غم و سوز و گدازم با که واجم
چه واجم هر که ذونه میکره فاش***دگر راز و نیــــــازم با که واجم
eblis_boy1386
11-08-2009, 01:20
منصور حلاج آن نهنگ دريا**کز پنبهي تن دانهي جان کرد جدا
روزيکه انا الحق به زبان ميآورد***منصور کجا بود؟ خدا بود خدا
alireza fatemi
11-08-2009, 01:22
امشب مي جام یكمني خواھم كرد
خود را به دو جام مي غني خواھم كرد
اول سه طلاق عقل و دین خواھم داد
پس دختر رز را بزني خواھم كرد
در آتش خویش چون دمی جوش کنم***خواهم که دمی تو را فراموش کنم
گیرم جانی که عقل بیهوش کـــــــند***در جام درآیی و تو را نوش کنــــــم
alireza fatemi
11-08-2009, 01:29
من بي مي ناب زیستن نتوانم
بي باده، كشید بار تن نتوانم
من بنده آن دمم كه ساقي گوید:
.یك جام دگر بگیر و من نتوانم
من بي مي ناب زیستن نتوانم
بي باده، كشید بار تن نتوانم
من بنده آن دمم كه ساقي گوید:
.یك جام دگر بگیر و من نتوانم
تکراری بود!
alireza fatemi
11-08-2009, 01:36
مي نوش كه عمر جاوداني اینست
خود حاصلت از دور جواني اینست
ھنگام گل و مل است و یاران سر مست
.خوش باش دمي، كه زندگاني اینست
تویی آن شکرین لب یاسمین بر***منم آن آتشین دل دیدگان تر
از آن ترسم که در آغوشم آیــی***گدازد آتـــــشت بر آب شکر
eblis_boy1386
11-08-2009, 01:46
رضا به داده بده وز جبين گره بگشاي***که بر من و تو در اختيار نگشادست
مجو درستي عهد از جهان سست نهاد***که اين عجوز عروس هزاردامادست
ته که نوشم نه ای نیشم چرایی***ته که یارم نه ای پیشم چرایی
ته که مرهم نه ای بر داغ ریـشم***نمک پاش دل ریشــــم چرایی
eblis_boy1386
11-08-2009, 01:56
يار آن بود که مال و تن و جان فدا کند***تا در سبيل دوست به پايان برد وفا
ديگر عمر که لايق پيغمبري بدي****گر خواجهي رسل نبدي ختم انبيا
از باده لعـــــــل نــاب شد گوهـــــــر ما***آمد به فغـــان زدست ما ســـــاغر ما
از بس که همی خوریم می بر سر می***ما در سر می شدیم و می در سر ما
alireza fatemi
11-08-2009, 09:09
اسب طلب کرد و تفنگ و فشنگ***تاخت به صحرا پی نخجیر و رنگ
رفت کند هرچه مرال است و میش***برخی بازوی توانای خویش
ایرج میرزا
شدستم پیرو برنایی نمانده***به تن توش و توانایی نمانده
بمو واجی برو آلاله ای چین***چرا چینم که بینــای نمانده
هم مظهر علم لایزالی ماییم
هم مظهر سرّ ذوالجلالی ماییم
هم آینه ی ذات کز او ظاهر شد
اوصاف جلالی و جمالی ماییم
alireza fatemi
11-08-2009, 12:24
من ھیچ ندانم كه مرا آنكه سرشت
از اھل بھشت كرد، یا دوزخ زشت
جامي و بتي و بربطي بر لب كشت
این ھر سه مرا نقد و ترا نسیه بھشت
تا می نشوی ز خویشتن واحد و فرد
تحصیل مراد خویش نتوانی کرد
alireza fatemi
11-08-2009, 12:46
دوران جھان بي مي و ساقي ھیچ است
بي زمزمة ناي عراقي ھیچ است
ھر چند در احوال جھان مينگرم
حاصل ھمه عشرت است و باقي ھیچ است
تا کی زنی لاف از عمل،بتخانه در زیر بغل
ای ساجد و عابد شده دائم،ولی اصنام را
بی آن قد همچون الف،لامی شد از غم قامتم
پیچیده کی بینم شبی با آن الف این لام را؟
نسیمی
این قافله عمــــر عجب میگــــــــذرد***دریاب دمی که با طــرب میگذرد
ساغی غم فردای حریفان چه خوری***پیش آر پیاله را که شب میگذرد
در خمارم ساقیا جام جمی می بایدم
محرم همدم ندارم،همدمی می بایدم
نفخه ی روح القدس دارد نسیمی در نفس
ای که میگویی مسیح مریمی می بایدم
نسیمی
من ظاهر نیستی و هستی دانــم***من باطن هر فراز وپستی دانـم
با این همه از دانش خود شرمم باد***گر مرتبه ای ورای مستی دانم
من مظهر نطق و نطق حق ذات من است
در هر دو جهان صدای اصوات من است
از صبح ازل هر آنچه تا شام ابد
آید به وجود و هست ذرات من است
نسیمی
تشویر بتان از رخ رخشان تو خاســت***تسکین روان از لب خندان تو خاست
هرچند دوای جان ز مرجان تو خاست***درد دل من ز درد دندان تو خاســـــت
ترکیب طبایع چون به کام تو دمی است
رو شاد بزی اگر چه بر تو ستمی است
با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی است
خیام
تا یار عنان به باد و کشتی داده است***چشمم ز غمش هـــزار دریا زاده است
او را و مرا چه طرفه حال افتاده است***من باد به دست و او به دست باد است
ترکیب پیاله ای که در هم پیوست
بشکستن آن روا نمیدارد مست
چندین سر و پای نازنین از سر و دست
از مهر که پیوست و به کین که شکست
خیام
تا در لب تو شهد سخنور باشـــد*** نشگفت اگر شهد تب آور باشد
شاید که تب تو حسن پرور باشد*** خورشید به تب لرزه نکوتر باشد
در کار غم عشق تو،دانی که کند سر؟
آن عاشق سرگشته که از کار نترسد
اندیشه ندارم ز رقیبان بد اندیش
پروانه ی دلسوخته از نار نترسد
نسیمی
دست و دل ما هر چه تهی تر خوش تر***و آزادی دل ز هر چه خوش تر خوش تر
عیش خوش مفلسانه یک چشـم زدن***از حشمـــــت صد هزار قیصر خوش تر
رخ مپوشان زمن ای سوخته صد بار چو شمع
شوق روی تو ،به یک شعله چو پروانه مرا
نسیمی
ای جان جهان جان و جهان باقی نیست***جز عشق قدیم شاهد و ساقی نیست
بر کعبه نیستـــــــــــی طوافـــــی دارد***عاشق چو ز کعبه است آفاقی نیســت
تو کز شراب حقیقت هزار خُم داری
به یک پیاله من خاکسار را دریاب
صائب
بسیار بگشتیم به گرد درو دشت***وندر همه آفاق بگشتیم به گشــت
کس را نشنیــدیم که آمد زین راه***یعنی همه رفتند و یکی باز نگشت
alireza fatemi
11-08-2009, 17:17
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
شش جهت را میکنی از روی خود آیینه زار
نیست از دیدار خود از بس شکیبایی تو را
صائب
ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغ ها***ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما
آیم از خاک به محشر چو سبو دست به دوش
گر چنین گردش چشم تو کند مست مرا
صائب
eblis_boy1386
11-08-2009, 22:57
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن ****وین سر شوریده باز اید بسامان غم مخور
گربهار عمر باشد با زبر تخت چمن ****** چتر گل درسرکشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
فکر کنم حافظ بود
رشته ی نسبت ما و تو رسا افتاده است
گرهی نیست در آن زلف که در کارم نیست
صائب
eblis_boy1386
11-08-2009, 23:30
تا دوستی مادر بر قابله دارم **** کو مستمعی طالب؟تا وقت سخن گفتن
اندر سر او سری زین مسعله اندازم *** چون او حدی از مستی سر برنکنی از من
اوحدی مراغه
alireza fatemi
11-08-2009, 23:36
نکنـــد پــــرده چـون فـــرو افتـــد داستــــان داستـــــان زر بــاشد
زير اين نيم کاسـه هاي قشنگ نکنـــد کاســه اي دگـــر بـــاشد
مرتضی کیوان
eblis_boy1386
11-08-2009, 23:43
دوست در جلوه ولی عاشق کجاست؟***از شراب شب دوشینه خماری دارم
ساقیا بهر خدا خانه خمار کجاست***چند گویی که مگو سر غم عشق حیسن
خود من سوخه را طاقت گفتار کجاست؟؟؟
تو با این حسن نتوانی که روی از خلق در پوشی | که همچون آفتاب از جام و حور از جامه پیدایی
eblis_boy1386
12-08-2009, 00:07
Leyth عزیز ورود شمارو به تاپیک خوش امد میگویم سعی کنید حداقل 2بیت بنویسید
یا قدم در عشق تو . سخت استوارم نیست . هست ....یا به جز بیدادی تو کارزارم هست. نیست
یا به بیداد تو باتو کارزارم نیست ..هست .....یا سپید و روشن از تو .کاروبارم هست ..نیست
تشنه ی تیغ شهادت را مذاق دیگر است
ورنه آب زندگی در پرده ی تبخال اوست
باشد از سرگشتگی دور نشاطش برقرار
چون فلک ها مرکز پرگار هر کس خال او ست
صائب
alireza fatemi
12-08-2009, 01:10
تن آدمی شریفست به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
تب کرد اثر در گل عنــــبر بــــــارت***اینک خوی تب نشسته بر گلزارت
بیمار بس است نرگس خونخوارت***بیماری را چکار با گلنـــــــــــــــارت
تلخ شد عشرتم آن لعل شکربار کجاست؟
دلم از کار شد آن غمزه ی پر کار کجاست؟
مزرع خانه ی تسبیح بود یک کف دست
زهد را دستگه رشته ی زنار کجاست؟
تا درد رسید چشم خونخـــــوار ترا***خواهم که کشد جان من آزار ترا
یا رب که ز چشم زخم دوران هرگز***دردی نرســــــد نرگس بیمار ترا
eblis_boy1386
12-08-2009, 15:20
اي کم شده وفاي تو اين نيز بگذرد***و ا فزون شده جفاي تو اين نيز بگذرد
زين بيش نيک بود به من بنده راي تو****گر بد شدست راي تو اين نيز بگذرد
سنایی غزنوی
در دست منت همیـشه دامن بادا***و آنجا که ترا پای ســــــــــر من بادا
برگم نبود که کس ترا دارد دوست***ای دوست همه جهانت دشمن بادا
eblis_boy1386
12-08-2009, 15:53
آتش عشق بتي برد آبروي دين ما***سجدهي سوداييان برداشت از آيين ما
لن تراني نقش کرد از نار بر اطراف روي***لاابالي داغ کرد از کبر بر تمکين ما
از آرزوی خیــــــــــــــــــــال تو روز دراز***در بند شبــم با دل پر درد و نیاز
وز بیخوابی همه شب ای شمع طراز***میگویم کی بود که روز آید باز
زار بیمارام اگر تشریف قیلسان بیر نظر
خاک پایین مقدمینه سؤره یم گؤزدن گؤل آب
صورتین آئینه ی عشق اولدو اهل وحدته
لوح محفوظوندا قرآن اولدو حکمتدن کیتاب
نسیمی
eblis_boy1386
12-08-2009, 18:03
کاربران عزیز که این تاپیک رو مشاهده میکنند |اگر از بیتی که کاربری گذاشته بود لذت بردید از دکمه تشکر استفاده کنید . تا هرهفته بهترین کاربر تاپیک معرفی شود
به نظم و نثر کسي را گر افتخار سزاست***مرا سزاست که امروز نظم و نثر مراست
به هيچ وقت مرا نظم و نثر کم نشود****که نظم و نثرم در است و طبع من درياست
تا چند اسیر عقل هر روزه شویم
در دهر چه صد ساله چه یکروزه شویم
در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما
در کارگه کوزهگران کوزه شویم
خیام
مائیم و می و مطرب و این کنج خراب***جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمــــــــــت و بیم عذاب***آزاد ز خاک و باد و از آتــــــــــــش و آب
با آن که دلم از غم هجرت خونست
شادی به غم توام ز غم افزونست
اندیشه کنم هر شب و گویم: یا رب
هجرانش چنینست، وصالش چونست؟
رودکی
ته دوری از برم دل در برم نیست***هوای دیگری اندر سرم نیست
به جان دلبرم کز هر دو عالــــــم***تمــــــنای دگر جز دلبرم نیست
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بندهی تو شدهست تابنده شدهست
زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شدهست
حافظ
تو آری روز روشن را شب از پی***شده کون و مکان از قدرتت حی
حقیقت بشنو از طاهر که گردید***بیک کن خلقت هر دو جهان طی
eblis_boy1386
12-08-2009, 19:10
يکي طشت خاکسترش بيخبر ***فرو ريختند از سرايي به سر
همي گفت شوليده دستار و موي***کف دست شکرانه مالان به روي
یک جهان شیرین شدند از عشق او فرهاد او
او ز ناگه شد ز بخت نیک ما شیرین ما
خط شبرنگش معطر کرد مغز عقل را
لعل خوش رنگش چو گوهر کرد حجلهی دین ما
سنایی
eblis_boy1386
12-08-2009, 19:19
آ سر که ديدي خاک گشت از آستان فرسائيش**وان آستان هم بازرست از زحمت فرسودگي
خوش رفتي آخر محتشم آسوده در خواب عدم***هرگز نکردي در جهان خوابي به اين آسودگي
محتشم کاشانی
یک بوسه ز تو خواستم و شش دادی***شاگرد که بودی که چنین استادی
خوبی و کرم را چـــــــــــه نکو بنیادی***ای دنیا را ز و هــــــــــــــزار آزادی
eblis_boy1386
12-08-2009, 19:24
ask_bl جان لطف کن از این پس شاعر هم نام ببرید
مدتي شد کز گلستاني جدا افتادهام***عندليبم سخت بي برگ و نوا افتادهام
نوبهاري ميدماند از خاک من گل وان گذشت***گشتهام پژمرده و ز نشو و نما افتادهام
وحشي بافقي
من کبوتر گؤرمدیم کیم باز اولا
حؤسن ایچینده،در جهان شهباز اولا
سن تکی کیمدیر جهاندا بیر داهی
گه کبوتر در جهان ،گه باز اولا
نسیمی
از جمله رفتـــــــــــگان این راه دراز***باز آمده ای کو که به ما گوید راز
هان بر سر این دو راهه از روی نیاز***چیزی نگذاریم که نمـی آیی باز
خیام
eblis_boy1386
12-08-2009, 20:54
ز مدهوشيم ديده آن شب نخفت****نگه بامدادان به من کرد و گفت
عجب ماندي اي يار فرخنده راي؟****تو را کشتي آورد و ما را خداي
سعدی
alireza fatemi
12-08-2009, 21:08
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود****رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
یاد باد آن که چو چشمت به عتابم میکشت****معجز عیسویت در لب شکرخا بود
حافظ
eblis_boy1386
12-08-2009, 21:11
در او کرد بايد پژوهندگي****که از ما ندارد شکوفندگي
ز سر تا قدم ديد در شهريار****زر پخته را بر محک زد عيار
نظامی
alireza fatemi
12-08-2009, 21:12
روز وصل دوستداران یاد باد****یاد باد آن روزگاران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت****بانگ نوش شادخواران یاد باد
حافظ
دلا خوبان دل خونین پســـــــــــندند***دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفر و دین بی مشتری نیست***گروهی آن گروهی این پســـندند
خیام
eblis_boy1386
12-08-2009, 21:19
دانسته شوي به کارداني****بر سر صحيفهي معاني
خواهي که دلت نماند از نور***اندرز مرا ز دل مکن دور
امیر خسرو دهلوی
alireza fatemi
12-08-2009, 21:19
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد*** حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار***کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
حافظ
===================
روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر*** خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا***گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر
حافظ
eblis_boy1386
12-08-2009, 21:23
در دامن نيستي زني دست***تا هست شوي به عالم هست
داني که بخاطر هوسناک***هر کس نرسد به عالم پاک
امیر خسرو دهلوی
کشم آهی که گردون پر شرر شی***دل دیـــوانه ام دیوانه تر شی
بترس از برق آه ســـــــــــوته دیلان***که آه سوته دیلان کارگر شی
بابا طاهر
eblis_boy1386
12-08-2009, 21:31
يکي گفت از آن حلقهي اهل راي *** عجب دارم اي مرد راه خداي
مگس را تو چون فهم کردي خروش*** که مار را به دشواري آمد به گوش؟
سعدی
شبی ناید ز اشکم دیده تر نی***سرشکم جاری از خون جگر نی
شو و روجم رود با نالـــــه ی زار***ته را از حـــــــال زار مو خبر نی
بابا طاهر
alireza fatemi
12-08-2009, 22:11
یاران موافق ھمه از دست شدند
در پاي اجل یكان یكان پست شدند
بودیم بیك شراب در مجلس عمر
یكدور ز ما پیشترك مست شدند
خیام
دلا رهت پر از خار و خسک بی***گذرگـــــــــــــاه تو بر ا.ج فلک بی
شب تار و بیابا دور منــــــــــزل***خوشا آنکس که بارش کمترک بی
بابا طاهر
یا رب ز کرم دری برویم بگشا
راهی که درو نجات باشد بنما
مستغنیم از هر دو جهان کن به کرم
جز یاد تو هر چه هست بر از دل ما
ابو سعید ابوالخیر
اگر دردم یکی بودی چه بودی***وگر غم اندکی بــودی چه بودی
به بالینم طبیبـــــی یا حبیبی***ازین هر دو یکی بودی چه بودی
بابا طاهر
یا صفوة الرحمن شافع خلقه
انی اتیتک عبدرق عانیا
قد کنت مرتد افادرکنی الهدی
فغدوت مرتدیا بدینک ثانیا
خاقانی شروانی
اگر مستان هستیم از ته ایمان***وگر بــــــی پا و دستیم از ته ایمان
اگر گبریم و ترس آور مســلمان***به هر ملت که هستیم از ته ایمان
بابا طاهر
alireza fatemi
13-08-2009, 00:33
نیكي و بدي كه در نھاد بشر است
شادي و غمي كه در قضا و قدر است
با چرخ مكن حواله كاندر ره عقل
چرخ از تو ھزار بار بیچاره تر است
خیام
نه بوی گل، نه رنگ لاله از جا میبرد ما را
به گلشن لذت ترک تماشا میبرد ما را
مکن تکلیف همراهی به ما ای سیل پا در گل
که دست از جان خود شستن به دریا میبرد ما را
صائب
alireza fatemi
13-08-2009, 01:04
اي آنكه نتیجه چھار و ھفتي
وز ھفت و چھار دایم اندر تفتي
مي خور كه ھزار باره بیشت گفتم:
باز آمدنت نیست، چو رفتي رفتي
خیام
اي آنكه نتیجه چھار و ھفتي
وز ھفت و چھار دایم اندر تفتي
مي خور كه ھزار باره بیشت گفتم:
باز آمدنت نیست، چو رفتي رفتي
خیام
یک دم بود گرفتگی ماه و آفتاب
روشن گهر به دل ندهد جای کینه را
دارد تو را همیشه معذب فشار قبر
از گرد کینه تا نکنی پاک سینه را
صائب تبریزی
eblis_boy1386
13-08-2009, 01:54
دوستان دقت کنید
این تاپیک کسی رو اجبار به همکاری نکرده و دوست داریم یک تاپیک ساده و محیط دوستانه باشد
و با توجه به صحبت های دوست عزیزمون
قانون 2 که کاربران رو منع به ارسال شعر غیر از زبان فارسی میکرد . یک جور اجبار بود
برداشته شد
دوستان Alireza_fatemi . t.s.m.t پست های خودرا ویرایش کرده تا
تاپیک روال عادی خودشو شروع کنه
alireza fatemi
13-08-2009, 07:30
ببخشید که این پست رو میزنم و نظم تاپیک بهم می خوره
با اجازه eblis_boy1386 (اسمتون رو نمی دونم ولی فکر کنم مسعود باشید) از دوستان خواهشی دارم
از اونجایی که هدف این تاپیک افزایش حداقل 2 بیت شعر به گجینه شعری هر فرد است(به نظر بنده)
از دوستانی که از شعر به زبان هایی غیر از پارسی استفاده می کنند خواهشمندم که ترجمه شعر هم در زیر شعر یاد بشه
(این کار رو حداقل در ویرایش های بعدی پست می تونید انجام بدید که وقتتون به خاطر ترجمه گرفته نشه)
اگر شاهین به چرخ هشتمینه***کند فریاد مرگ اندر کمینه
اگر صد سال در دنیا بمـــــانی***در آخر منــــزلت زیر زمینه
باباطاهر
alireza fatemi
13-08-2009, 11:57
ھان كوزهگرا بپاي اگر ھشیاري،
تا چند كني بر گل مردم خواري؟
انگشت فریدون و كف كیخسرو،
بر چرخ نھادهاي، چه ميپنداري؟
منسوب به خیام
یاد تو کنم میان یادم باشــــــــــی***لب بگشایم در این گشادم باشی
گر شاد شوم ضمیر شادم باشی***حیله طلبــــــم تو اوستادم باشی
مولوی
eblis_boy1386
13-08-2009, 13:38
یک بوسه زان دو لعل شکر بارم ارزوست***یک بوسه از لب تو که جان نظامی است
چون دست بوس شاه جهاندارم ارزوست***یاران همه به معنی عقرب صفت شدند
گنجوی
دارم ز غم فــراق یاری که مپرس***روز سیهی و شــــام تاری که مپرس
از دوری مهر دل فروزی است مرا***روزی که مگوی و روزگاری که مپرس
هاتف اصفهانی
eblis_boy1386
13-08-2009, 13:52
سایه ما بیش شد . چندان که بالاتر شدیم ***حسن بحر رحمت از روی سیاه ما فزود
حال روی این محیط صاف. چون عنبر شدیم***چشم ما افتاد بر رخسار شرم الود یار
صاعب تبریزی
alireza fatemi
13-08-2009, 14:06
رندي دیدم نشسته بر خنگ زمین،
نه كفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین،
ني حق، نھ حقیقت، نه شریعت نه یقین
اندر دو جھان كرا بود زھره این؟
خیام
نومید نیم گر چه ز من ببـــریدی***یا بر سر مــن یار دگر بگزیدی
تا جاندارم غم تو خواهم خوردن***بسیار امیدهاست در نومیدی
مولوی
alireza fatemi
13-08-2009, 15:03
یکی روبهی دید بی دست و پای***فرو ماند در لطف و صنع خدای
که چون زندگانی به سر میبرد؟***بدین دست و پای از کجا میخورد؟
سعدی
دلی دیرم خریدار محبـــــت***کز او گرم است بازار محبت
لباسی دوختم بر قامت دل***ز پود محنــــــت و تار محبت
بابا طاهر
alireza fatemi
13-08-2009, 22:16
تن زن چو بزیر فلك بي باكي
مي نوش چو در جھان آفت ناكي
چون اول و آخرت بجز خاكي نیست
.انگار كه بر خاك نه اي در خاكي
منسوب به خیام
eblis_boy1386
13-08-2009, 22:48
یک ذره نیست در دل مجروع او حدی....کز ضرب تیر عشق . براو صد شکست نیست
هرکس که نیست گشت.به هستی رسید زود....و ان کس که اوگمان برد..انجاکه هست نیست
اوحدی مراغه
alireza fatemi
13-08-2009, 22:54
تنت چون جامه غواص بر خاک***تو چون ماهی روش در آب داری
در این دریا بسی رگهاست صافی***بسی رگهاست کان تیره است و تاری
مولوی
یار ما صاحب حسن است جفا چون نکند
می کند خوب جفا دلبر ما چون نکند
خسرو کشور حسن است و ملاحت یارم
جور بر عاشق مسکین گدا چون نکند
عمادالدین نسیمی
دارم ز جدایی غزالی که مپــــــرس***در جان و دل انوه و مــــلالی که مپرس
گویی چه بود درد تو دردی که مگوی***پرسی چه بود حال تو حالی که مپرس
هاتف اصفهانی
ساقی سیمین برم جام شراب آورده است
آب گلگون چهره ی آتش نقاب آورده است
چشم خونبارم مدام از شوق یاقوت لبش
همچو ساغر در نظر لعل مذاب آورده است
نسیمی
تا در نرسد وعده هر کار که هست***سودی ندهد یاری هر یار که هست
تا زحمت سرمای زمستان نکشــد***پر گل نشود دامن هر خار که هست
ابوالسعید ابوالخیر
تا حدیث لب میگون تو در شهر افتاد
زاهد گوشه نشین با می ناب افتاده است
در دل افتاد مرا آتش عشقت چون شمع
رشته ی جانم از آن در تب و تاب آفتاده است
نسیمی
eblis_boy1386
14-08-2009, 01:16
تو ميخوري به مجلس بر خاک جرعه ريزي***من خاک خاک باشم کز جرعه يابم افسر
پيشت چو جرعه بوسم خاک و چو جرعه بينم***برچينمش به مژگان سازم سرشک احمر
خاقاني
alireza fatemi
14-08-2009, 01:50
راز چون با من نگوید یار من*** بند گردد پیش او گفتار من
عذر میگوید که یعنی خامشم***با تو میگوید دل هشیار من
جلال الدین محمد پارسی:دی(مولوی)
نه احتیاج کی ساقی وئره شراب سنه
کی ئوز پیاله سینی وئردی آفیتاب سنه
شراب لعلی ایچون تؤکمه آبرو زینهار
کی دم به دم لب لعلین وئریر شراب سنه
صائب تبریزی
هر سبزه که بر کنار جویی رسته است***گویـــی ز لب فرشته خویی رسته است
پا بر سر سبزه تا به خاری ننهـــــــــی***کآن سبزه ز خاک لالـه رویی رسته است
خیام
تا به خاک اندرت نگرداند
خاک و ماک از تو بر ندارد
کار رک، که با اندشار بنمایی
دل تو خوش کند به خوش گفتار
رودکی
روی بنمای و وجود خودم از یاد ببـر***خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا***گو بیا سیل غم و خــانه ز بنیاد ببر
حافظ
eblis_boy1386
14-08-2009, 14:48
رضا به داده بده وز جبين گره بگشاي***که بر من و تو در اختيار نگشادست
مجو درستي عهد از جهان سست نهاد***که اين عجوز عروس هزاردامادست
حافظ
تا می شنوی ز خویشتن واحد و فرد
تحصیل مراد خویش نتوانی کرد
آزاد شو از جهان و پاک از همه گرد
خود را زن ره مساز اگر هستی مرد
نسیمی
eblis_boy1386
14-08-2009, 16:16
در آن يکسال کو فرماندهي کرد***نه مرغي بلکه موري را نيازرد
دلش چون چشم شوخش خفتگي داشت***همه کارش چو زلف آشفتگي داشت
نظامی
توتدو گؤلزار جینانی ابر گؤهر بار،بار
بار دارد ابر نیسان،یؤز شقایق وار،وار
وار نظر قیل گؤر نه دیر از قدرت صبّاغ،باغ
باغ ایچینده یا ندیریر هر گوشه ده گلنار،نار
نسیمی
روزی که تو را ببینم آدینه ماســــت***هر روز به دولتـــــــت به از دینه ماست
گر چرخ و هزار چرخ در کینه ماست***غم نیست چو مهر یار در سینه ماست
مولانا
تاپیلماز کندیده آرپا،اونو دؤران یاندیرمیش
چؤره ک اولماز او تندیرده کی،باسمیش دیر سو طوفانی
قوشولسا جاهیله عاقیل،اثر قالماز کمالیندان
بیر اوغرو اولسا کارواندا،چالار اششکله پالانی
خاقانی شروانی
یک چند میان خلق کردیـــــم درنگ***ز ایشان به وفا نه بوی دیدیم نه رنگ
آن به که ز چشم خلق پنهان گردیم***چون آب در آبگینه آتش در ســـــنگ
شیخ بهایی
alireza fatemi
14-08-2009, 20:48
گویند که دوزخی بود عاشق و مست
قولی است خلاف،دل در آن نتوان بست
گر عاشق و می خواره به دوزخ باشند
فراداست که بینی بهشت همچون کف دست
خیام
گویند که دوزخی بود عاشق و مست
قولی است خلاف،دل در آن نتوان بست
گر عاشق و می خواره به دوزخ باشند
فراداست که بینی بهشت همچون کف دست
خیام
گویند که دوزخی بود عاشق و مسـت***قولی است خلاف،دل در آن نتوان بست
گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود***فردا باشد بهشـــت همچون کف دست
من این رو شنیده بودم ،به نظرم آهنگ بهتری داره.
تا منزل دین سرای دنیاســــــــــــــــت***ک رش همه جرم و کار حق لطف و عطاست
خوش باش که آن سرا چنین خواهد بود***سال که نکوســـــــــــت از بهارش پیداست
شیخ بهایی
توتاردین دوست منی اول،نئدن مهری اونوتدون
بو دؤشمنلیک نئدن دوغدو،کنار اولدون،نئدن دیر؟
شفا قیلدیم بؤتؤن ناچار أؤره کلر هاردا وارسا
نیظامیه چاتیب نؤبت،جفا قیلدین،نئدن دیر؟
الیاس نظامی گنجوی
alireza fatemi
15-08-2009, 01:04
راز را اندر میان نه وامگیر***بنده را هر لحظه از بالا مگیر
تو نکو دانی که هر چیز از کجاست***گر خطاها رفت آن از ما مگیر
مولوی
"ری"_رقیبین أؤزؤنه باخما،ائشیتمه سؤزؤنؤ
دیلبرا،چؤنکی آنین قؤولی دؤرؤر جؤمله فیشار
"زی"_زمانین نسینه شاد اولاییم، بیر لحظه
دیلی_غمگینیمه هیچ وئرمدی آرام ؤ قرار
نسیمی
روزی که مرا به نزد تو دوران است***ساقی و شـــراب و قدح و دورانست
وانگه که مرا تجلی احسان اسـت***جان در تن من چو موسی عمرانست
مولانا
توتوب الینده بیر اوخ،غمزه سینده وار بیر اوخ
الینده کی اوخ ایله غمزه اوخو بیر آتار
الییله غمزه سی اصلینده بیر هدف آلدی
نه او یانیلدی،نه بو،کؤنلؤمؤ ائده نده شیکار
قطران تبریزی
روز آمد و غوغـــــــــــــــــای در بر دارد***شب آمد و سودای تو در سر دارد
کار شب و روز نیست این کار من است***کی دو خر لنــــــــگ بار من بردارد
مولانا
دور گل ای عشق کؤنؤل مؤلکؤنؤ بر باد قیلاق
عقلی یغمایه وئره ک شهری نو اباد قیلاق
گل گیلن سؤز بیر ائده ک غیری آرادان گؤتؤره ک
جانی جانانه وئره ک دهریده بیر آد قیلاق
حکیم نباتی
قومی متفکرند اندر ره دیـــــن***قومی به گمـــــــــــــان فتاده در راه یقین
میترسم از آنکه بانگ آید روزی***که ای بی خبران راه نه آن است و نه این
خیام
نه موشکول حالی اولسا عاشیقین،معشوق ائدر چاره
گر اول بیدرد بیلمزسه بو حالی،حال مشکیلدیر
فراق ایامی سئیلاب سرشکیمدن خبر توتماز
قیامت ماجراسیندان گؤر اول ظالیم نه غافیلدیر
مولانا فضولی
روز شادیست غم چرا باید خـــورد***امروز می از جام وفا بایـد خورد
چند از کف خباز و سفا رزق خوریم***یکچند هم از کف خدا باید خورد
مولانا
دردینه عاشیقلرین درمانی یوخ
زرقی چوخ زاهیدلرین،ایمانی یوخ!
تن لری واردیر ولیکن جانی یوخ
عهدینه ثابیت دگیل ایقانی یوخ
نسیمی
"بر درد عاشقان درمانی نیست
زاهدان را زرق بسیار و ایمانی نیست
تن به ظاهر دارند و به باطن جانی نیست
ثابت اندر عهد خود نیستند و پیمانی نیست"
خ
خیام اگر ز باده مستــی خوش باش***با لاله رخی اگر نشستـــــی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است***انگار که نیستی! چو هستی خوش باش
خیام
شهداب_ لیبن ساغر_ پیمانه تک ،ای دوست!
دؤرجی_ دهنین حققه ی_ دؤردانه تک، ای دوست!
گؤلزار_بهشت تک آچیلیب رؤضه ی _حؤسنؤن
بیمار گؤزؤن نرگیسی_مستانه تک،ای دوست!
ویدادی
شهداب لبت،ساغر پیمانه شد ای دوست
درج دهنت حقه ی دردانه شد ای دوست
شد پیدا رخت ،همچو گلزار بهشتی
بیمار چشمت نرگس مستانه شد ای دوست
ت
تو خود گفتی که مو ملاح مانـــــم***به آب دیدکان کشــتی برانم
همی ترسم که کشتی غرق وابو***در این دریای بی پایان بمانم
بابا طاهر
منیم کؤنلؤم معلیم دیر،دیزیم أؤستؤ دبیستانی
او شاگیردم کی ئویرندیم سکوت ایله الیفبانی
نه هر دیزدن اولار مکتب نه ده هر شاگیرد ازبر خان
نه هرقطره اولار انسان،نه هر دریا صدف کانی
خاقانی شروانی
دلم دریا شد ،زانوانم دبستانش
من آن شاگرد ازبر خوان،آموختم الفبایش
نه هر زانو شود مکتب،نه هر شاگرد ازبر خان
نه هر قطره شود انسان،نه هر دریا صدف بارش
ی
یاران جهان را همه از که تا مه***دیدیم به تحقیق در این دیه از ده
با همدگر اختلاط چون بند قبـا***دارند ولــــــــــی نیند خال ز گره
خاقانی شیروانی
هم صدفم هم اینجییم،حشر و صراط اسینجئیم
بونجا قوماشو رخت ائله،من بو دؤکانه سیغمازام
ذره منم گؤنش منم،چار ایله پنج و شش منم
صورتی گؤر بیان ائله،چؤنکی بیانه سیغمازام
نسیمی
ما لعبتکانیم و فلک لعبــــــت باز***از روی حقیقـــــت نه از روی مجاز
یک چند در این بساط بازی کردیم***رفتیم به صندوق عدم یک یک باز
خیام
ز _ زاهید زؤهد ایله بئزتدی تاج ؤ خیرقه سین
باتینی اولدو ملووس،ذیکرینی قیلدی هبا
شین_شهید اولدو اولار کیم،حق یولوندا ئولدؤلر
غم یئمز اونلار کی،بیلدی حقدیر اونا قان بها
شهید عمادالدین نسیمی
ز _ زاهد آراست ز ریا خرقه و تاجش را
باتنش بود ملوّس،ذکر او بود عبث
شین _ شهید که داد خون در ره حق
غم نباشد وی را که بود حق،قیمت خون
الف
از جمله رفتگان ایــــــــــن راه دراز***باز آمده ای کو که به ما گوید راز
هان بر سر این دوراهه از روی نیاز***چیزی نگذاریم که نمــی آید باز
خیام
زهر قهرین ایچمه دن وار ایسه قصدین قتلیم ائت
آب حیوان ایچسم ئولدؤرمک اولور مشکیل بنی
عار قتلیمدن سنا،بن تشنه آب تیغینه
ئولدؤرؤر حسرت گر ئولدؤرمزسن ای قاتل بنی
مولانا فضولی
یک چند به کودکی به استاد شديم***یک چند ز استادی خود شاد شديم
پايان سخن شنو که ما را چه رســيد***چون آب بر آمدیـــم و چون باد شديم
خیام
من ترک شراب لب یار ائیله دیم اولدی
زهر غم هیجرایله مدار ائیله دیم اولدی
ای شیخ بهشتی،دئمه ترک ائیله ین اولماز
من ترک سر کوی نگار ائیله دیک اولدی
صراف تبریزی
من ترک لب یار نمودم،شد!
با زهر غم هجر مدار کردم،شد!
ای شیخ نگو،ترک نگار نتوان کرد
من ترک سر کوی نگار کردم،شد!
ی
یارت نکند به مهر تمکــین ای دل***او نیست حریف، مهره بر چین ای دل
از یار سخن مگوی چندین ای دل***خیز از سر او خموش بنشــین ای دل
خاقانی
لوح قسمتده یازیب کاتب دیوان قضا
صدر مجلسده سنی،قابل دهلیز منی
نرگس مستین اولان بزمده،پیمانه دیر
یاخشی مست ائیلر ایکی ساغر لب ریز منی
صراف تبریزی
بر لوح نوشت کاتب دیوان قضا
صدر مجلس تورا،بر در آستانه مرا
نرگس مست تو در بزم چو مستانه
میکند مست عجب ساغر پیمانه مرا
ی
یک نیمه ز عمر شد به هر تیماری***تا داد فلـــــک به آخرم دلداری
بر من فلـــــکا تو را چه منت؟ باری***تا عمر به نستدی ندادی یاری
خاقانی
یؤزؤن بو جهتدن اولدی بیضا
من فضل الهنا تعالی
فضل ایستر ایسن حقیقته وار
سعی ائیله بو ایشه،قالما زنهار
نسیمی
نور رخت از فضل خدا بود
زان چهره ات هست منور
گر طالب فضلی به حق باش
جهدی تو کن و مباد،زنهار!
ر
راهی که در او خنگ فلک لنگ شدی***از وسعت او دل جهان تنگ شدی
در خدمت وصل تو روا داشــــــــتمی***هر گامی مرا هزار فرسنگ شدی
خاقانی
یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح
یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را
وان گه که به تیرم زنی اول خبرم ده
تا پیشترت بوسه دهم دست و کمان را
سعدی
ای کاش که جای آرمیدن بــــــــــودی***یا این ره دور را رسیـــــدن بودی
کاش از پس صد هزار سال از دل خاک***چون سبزه امید بر دمیدن بودی
خیام
یوسف چسان دلیر تماشای خود کند؟
یعقوب در کمین و زلیخا برابر است
آییه تنگدل نشود از هجوم عکس
پیشانی گشاده به صحرا برابر است
صائب تبریزی
eblis_boy1386
16-08-2009, 11:13
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل *******باری به غلط صرف شد ایام شبابت
ای قصر دل افروز که منزلگه انسی ******** یا رب مکناد آفت ایام خرابت
حافظ
alireza fatemi
16-08-2009, 11:16
تو مرا چو خسته بینی نظر خجسته بینی***دل و جان به غم سپارم هله تا تو شاد باشی
ز غم دلم چه شادی به جفا چه اوستادی***دم شاد برنیارم هله تا تو شاد باشی
مولوی
eblis_boy1386
16-08-2009, 11:38
رونق عهد شباب است دگر بستان را:40: میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را
ای صبا گر به جوانان چمن بازرسی:40: خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
:40:حافظ:11:
alireza fatemi
16-08-2009, 12:16
آن کس که همیجستم دی من به چراغ او را***امروز چو تنگ گل بر ره گذرم آمد
دو دست کمر کرد او بگرفت مرا در بر***زان تاج نکورویان نادر کمرم آمد
مولوی
eblis_boy1386
16-08-2009, 15:06
در هر چه ترا شمار باشد:40:آن کن که صلاح کار باشد
ناخن که سر خراش دارد:40:برند سرش، چو سر برآرد
:11:امیر خسرو دهلوی:11:
دیوانه کؤنؤل بسدی فغان ائیلمه چوخ
راز دلیمی خلقه عیان ائیلمه چوخ
خاموش اوتور فیض ازل تاپ ئوزؤنؤ
ابنایی زمانی هم زبان ائیلمه چوخ
حکیم نباتی
eblis_boy1386
16-08-2009, 15:26
برترین کاربر هفته مشخص شد لطفا پست 1 رو بخوانید
خدايي که از خاک مردم کند:40:عجب باشد ار مردمي گم کند
ز نعمت نهادن بلندي مجوي:40:که ناخوش کند آب استاده بوي
سعدی
یانار نار غمیندن سینه لر،آتشکده آسا
عجب سودای عشقون کافرستان ائتدی ایرانی
ائدر شیرین کلامون هر نفس،مین مرده دل،زنده
لب لعلون آپارمیش آبروی آب حیوانی
صراف تبریزی
یک جرعه می ز ملک کاووس به است***از تخت قباد و ملکت توس به است
هر ناله که رندی به سحـــــــــرگاه زند***از طاعت زاهـدان سالوس به است
خیام
تیر دلدوز تو نازم که بدان سخت دلی
مانده در سینه تنگ از پی دلداری دل
زخم هر تیر که در سینه دهان بگشاید
زیر لب خنده نماید به گرفتاری دل
صراف تبریزی
لعلت چو شکوفه عقد پروین دارد***روی تو چو لاله خال مشکین دارد
من در غم تو چو غنچه بنــدم زنار***تا نرگـس تو چو خوشه زوبین دارد
خاقانی شیروانی
درد دل با کس نمی گویم به غیر از یار خویش
کُشته را بنگر شکایت پیش قاتل می برد
پا منه بر قُلزم وحدت کازینجا ناخدا
کشتی خود را زبیم جان به ساحل می برد
صراف تبریزی
در نمازم خم ابروی تو با یــــــــــــــاد آمد***حالتــــی رفت که محراب به فریاد آمد
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار***کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
حافظ
دیده پر موج است مردم تکیه بر ابرو مکن
آب این سرچشمه گر طغیان کند،پل می برد
یک به یک از باده ی وصلت رقیبان مست شد
آرزوی خویشتن صرّاف در دل می برد
صراف تبریزی
در هر دشتی که لاله زاری بوده است***از ســـرخی خون شهریاری بوده است
هر شاخ بنفشه کز زمین میــــــــروید***خالی است که بر رخ نگاری بوده است
خیام
تو را که راه به سنگ محک بود فردا
مکن ملاحظه از بوته ی گداز اینجا
نسیم رحمت حق گرچه عقده پرداز است
بکوش و غنچه ی دل ساز نیم باز اینجا
صائب تبریزی
eblis_boy1386
16-08-2009, 20:41
تو هم طفل راهي به سعي اي فقير:40:برو دامن راه دانان بگير
مکن با فرومايه مردم نشست:40:چو کردي، ز هيبت فرو شوي دست
:40:سعدی:40:
تا گرفتیم رخنه ی دل را،جهان تاریک شد
روشنی این خانه را از رخنه ی دل بوده است
تا دلم خون گشت،سیر چرخ بی پرگار شد
سیر این پرگارها بر نقطه ی دل بوده است
صائب تبریزی
تا دل هرزه گرد منرفت به چین زلـــف او***زان ســــــــــفر دراز خود عزم وطن نمیکند
پیش کمان ابرویش لابه همی کنم ولی***گوش کشیده استاز آن گوش به من نمیکند
حافظ
eblis_boy1386
16-08-2009, 20:49
دل آسوده شد مرد نيک اعتقاد:40:که سرگشتهاي را برآمد مراد
خبيثي که بر کس ترحم نکرد:40:ببخشود بر وي دل نيکمرد
:40:سعدی:40:
در باغچهی عمر من غم پرورد***نه سرو نه سبزه ماند، نه لاله، نه ورد
بر خرمن ایام من از غایـت درد***نه خوشــه نه دانه ماند، نه کاه نه گرد
خاقانی شیروانی
eblis_boy1386
16-08-2009, 21:00
دل آسوده شد مرد نيک اعتقاد:40:که سرگشتهاي را برآمد مراد
خبيثي که بر کس ترحم نکرد:40:ببخشود بر وي دل نيکمرد
:40:سعدی:40:
در باغ شعیب و خضر و موسی نگرید***تا چشمهی خضر و ماه و شعری نگرید
در زیر درخت شاخ طوبی نگــــــــــرید***بر آب روان ســــــــایهی موسی نگرید
خاقانی شیروانی
در دیدن این مدینهی زمزم آب
از مکه اگر سعی کنی هست صواب
زیرا که درو مقام دارد امروز
رکنی که ازو کعبهی دلهاست خراب
سیف فرغانی
برخیز بتا بیا ز بهــــــــــــــــــر دل ما***حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم***ز آن پیش که کوزه ها کنــند از گل ما
خیام
آئینه سئور جاندان رخساره ی جانانی
بیر غایته یئتمیش کیم،آیریلسا چیخار جانی
فریاد کیم عکس اولدو،اول کیم گؤره ییم دئردیم
آئینه ی رخسارین لوح دل حیرانی
مولانا حکیم محمد فضولی بغدادی
آئینه از دل رخسار جانان را دوست دارد(اشاره به نشان دادن عین رخ دلدار)
با رفتن جانان،آئینه نیز می میرد(عکس جانان به آئینه جان می دهد)
فریاد!که عکس رخ دلدار نمایان شد
حیران از لوح آئینه ی رخسارت
ی
eblis_boy1386
16-08-2009, 21:22
يکي بندهي خويش پنداشتش:40:زبون ديد و در کار گل داشتش
جفا ديد و با جور و قهرش بساخت:40:به سالي سرايي ز بهرش بساخت
سعدی
تا چشم رهی چشم تو را چشـــمک داد***از چشمهی چشم من دو صد چشمه گشاد
هرچشم که از چشم بدش چشم رسید***در چشمــــــــهی چشم تو چنان چشم مباد
خاقانی شیروانی
alireza fatemi
17-08-2009, 00:35
داد درویشی از سر تمحید
سر قلیان خویش را به مرید
گفت از دوزخ ای نکو کردار
قدری اتش به روی ان بگذار
صغیر اصفهانی
داد درویشی از سر تمحید
سر قلیان خویش را به مرید
گفت از دوزخ ای نکو کردار
قدری اتش به روی ان بگذار
بگرفت و ببرد و باز اورد
عقد گوهر زدرج راز اورد
گفت در دوزخ هرچه گردیدم
درکات حجیم را دیدم
هیزم و اتش و ذغال نبود
اخگری بهر اشتعال نبود
هیچ کس اتشی نمی افروخت
زاتش خویش هر کسی می سوخت
رخسار تو را که ماه و گل بندهی اوست***لشکرگه آن زلف سر افکندهی اوست
زلفت به شـــــکار دل پراکندهی اوست***لشــــکر به شکارگه پراکندهی اوست
خاقانی
alireza fatemi
17-08-2009, 17:11
تو از آن شهر نهانی که بدان شهر کشانی***نشوی غره به چیزی نه ز کس عذر پذیری
همگی آب حیاتی همگــــی قــند و نباتی***همگی شکر و نجاتی نه خماری نه خمیری
مولوی
یارت نکند به مهر تمکــین ای دل***او نیست حریف، مهره بر چین ای دل
از یار سخن مگوی چندین ای دل***خیز از ســر او خموش بنشین ای دل
خاقانی شیروانی
a m i rh o s e i n
18-08-2009, 10:07
لانه بسی تنگ و دلم تنگ نیست***** بس هنرم هست ولی ننگ نیست
کـار خود ، ای دوست نکو میکنـم ***** پارگــی وقت رفو میکنــــم
پرویـــــن اعتصامی
alireza fatemi
18-08-2009, 10:50
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو***پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو ***ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو
مولوی
والا ملکی که داد سلطانی داد***من دانم گفت کام خاقانــی داد
گفتم ملکا چه داد دل دانی داد***چون عمر گذشته باز نتوانی داد
خاقانی شیروانی
alireza fatemi
18-08-2009, 10:56
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت***آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم***گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
مولوی
وای آن روجی که در قبرم نهند تنگ***به بالینم نهند خشت و گل وسنگ
نه پای آن که بگریـــــــــــزم ز ماران***نه دسـت آن که با موران کنم جنگ
باباطاهر
گر نسیم صبحدم گل را گریبان چاک کرد
صبح را زخم نمایان بر دل از بازوی کیست؟
در خم ابروی پُر کار ِ که دارد ماه نو؟
آفتاب شوخ چشم آیینه دار روی کیست؟
صائب
a m i rh o s e i n
18-08-2009, 15:04
............ویرایش شد.........
تن به تسلیم و رضا ده که ازین خوش نفسان
خار در پیرهن من گل بی خار شده است
صائب از سنگ ملامت گله ای نیست مرا
کبک من مست از ین دامن کهسار شده است
a m i rh o s e i n
18-08-2009, 15:12
تو نیز از قصه های روزگار باستان گردی*****بخوان از بهر عبرت قصه های باستانی را
پرند عمر یک ابریشم و صد ریسمان دارد*****زانده تار باید کرد پود شادمانی را
اعتصامی
اوسسون وارسا ای غافل
آلدانما غيل زنهار سن مالا
شول نسنه يه که سن قويوب
گئدرسن اول گئرو قالا
مولوی
از شوق تو بیتاب تر از باد صبائیم
بی روی تو خاموشتر از مرغ اسیریم
آن کیست که مدهوش غزلهای رهی نیست؟
جز حاسد مسکین که بر اون خرده نگیریم !
رهی معیری
من محبت چؤلؤنؤن عاشق سرگشته سی یم
بؤلسه دیوانه نولور مردم تبریز منی!
جام وصلیندن اطبّا منه پرهیز وئریب
قوخارام ئؤلدؤره آخرده بو پرهیز منی
صراف تبریزی
a m i rh o s e i n
18-08-2009, 17:43
یک نفس بودن و نابود شدن******در خور این غم و این ماتم نیست
هرچه خواندیم نگشتیم آگه******درس تقدیر به جز مبهم نیست
اعتصامی
تا نقطهی خال مشک بر رخ زدهای
عشق همه نیکوان تو شهرخ زدهای
طغرای شهنشاه جهان منسوخست
تا خط نکو بر رخ فرخ زدهای
سنایی
یارت نکند به مهر تمکــین ای دل***او نیست حریف، مهره بر چین ای دل
از یار سخن مگوی چندین ای دل***خیز از ســر او خموش بنشین ای دل
خاقانی شیروانی
a m i rh o s e i n
18-08-2009, 21:04
لشگر عقل پی فتح تو میکوشد******چه همی کند کنی خنجر و پیکانش
خرد از دام تو بگریخته،بازارش******هنر از نزد تو برخاسته بنشانش
اعتصامی
شیر مردی بدم دلم چو دونست***اجل قصدم کره و شیر ژیونست
ز مو شیر ژیان پرهیز میــــــــکرد***تنم وا مرگ جنگـــیدن ندوست
بابا طاهر
a m i rh o s e i n
18-08-2009, 22:19
تو را بگشود پا و با همان دست*****پر و بال مرا پیچاند و بشکست
تو را هم نعمت و هـم ناز دادند*****مــــــرا سوی قـفـس پـرواز دادند
اعتصامی
در پرده اسرار کسی را ره نیســت***زاین تعبیه جان هیــــــچ کس آگه نیست
جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست***می خور که چنین فسانه ها کوته نیست
خیام
alireza fatemi
18-08-2009, 23:33
تا تو را جای شد ای سرو روان در دل من***هیچ کس مینپسندم که به جای تو بود
به وفای تو که گر خشـــت زنند از گل من***همچنان در دل من مهر و وفــــای تو بود
سعدی
دوش چه خورده ای دلا؟ راست بگو نهان مکن
چون خمشان بیگنه روی بر آســــــمان مکن
.
باده ی خاص خورده ای ، نقل خلاص خورده ای
بوی شراب میزند ، خلخله در دهان مکن
.
مولانا
a m i rh o s e i n
19-08-2009, 10:31
نه میپرسم از هجر و وصالی****نه آگه بودم از نقص و کمالی
تورا تا آسمان صاحب نظر کرد****مرا مفتون و مست وبی خبر کرد
اعتصامی
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.