مشاهده نسخه کامل
: مشاعره سنتی
صفحه ها :
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
[
12]
13
14
15
16
17
18
19
20
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد .:.:. چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمه زمزمی و گر آب حیــات .:.:. آخر به دل خاک فرو خواهــــــــــی شد
خیام
Mr.Lover
06-02-2010, 17:44
دل گر چه درين باديه بسيار شتافت / يک موی ندانست و بسی موی شکافت
گرچه ز دلم هــــــزار خورشيد بتافت / آخــــر به کمـــال ذره ای راه نيــــــــــــافت
ابوسعید ابوالخیر
تا چند اسیر عقل هر روزه شویـــــم .:.:. در دهر چه صد ساله چه یکروزه شویم
در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما .:.:. در کارگـــــــــــــه کوزهگران کوزه شویم
خیام
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم
شاعر : سعدی شیرین سخن
sasan816
06-02-2010, 21:16
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است/خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است
گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست/هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است
افسوس که شد دلبر و در دیده گریان/تحریر خیال خط او نقش بر آب است
حافظ
ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود / وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر / آری شود ولیک به خون جگر شود
حافظ
◙
دوش آگهي ز يار سفر كرده داد باد
من نيز دل به باد دهم هر چه باد باد
كارم بدان رسيد كه همراز خود كنم
هر شام برق لامع و هر بامداد باد
==
حافظ
در دایره ای که آمد و رفتن ماست
او را نه بدائت و نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست
کاین آمدن از کجا و رفتن بکجاست
-------------------
شاعر : حکیم عمر خیام
Mr.Lover
07-02-2010, 19:06
تو چه دانـى قــدر آب ديده گان / عاشق نانى تو چون ناديدگان
گـر تو اين انبان ز نان خالی کنی / پر ز گوهرهاى اجلالى کنى
طفل جان از شير شيطان باز کن / بعد از آنش با ملك انباز کن
مولانـــا
نه جا هست ما را نه بوم و نه بر / نه سیم و سرای و نه گاو و نه خر
فردوسی
◙
Mr.Lover
07-02-2010, 20:03
روح را از ناشتائی ميکشيم / سفرهها از بهر تن ميگستريم
گر چه عقل آئينه کردار ماست / ما در آن آئينه هرگز ننگريم
پروین اعتصامی
با سلام ...
من می نه ز بهر تنگدستی نخورم
یا از غم رسوایی مستی نخورم
من می ز برای خوش دلی می خوردم
اکنون که تو بر دلم نشستی نخورم
=-=-=-=-=-=
شاعر : حکیم عمر خیام
Mr.Lover
07-02-2010, 20:49
ما دل به غم تو بسته داريم ای دوست / درد تو بجان خسته داريم ای دوست
گفتــی که بـه دل شکستــگان نــزديکم / ما نيز دل شکسته داريم ای دوست
ابوسعید ابوالخیر
vasvaseh
07-02-2010, 21:00
تیکیه بر دوست نکن محرم اسرار کسی نیست
ماتجربه کردیم کسی یار کسی نیست.
با سلام ...
تو عسس باش و دزد خود بشناس
که جهان هر طرف کمینگاهی است
ماکیان وجود را چه امان
تا که مانند چرخ ، روباهی است
__(_(_(_(_(_(_(_(_
شاعر : پروین اعتصامی
درود
----------
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت .:.:. تا باز چه اندیشه کند رای صـــوابت
هر ناله و فریاد که کردم نــــــــشنیدی .:.:. پیداست نگارا که بلند است جنابت
حافظ
Mr.Lover
08-02-2010, 16:06
تا مـــرا صحت رسيـد و عـــاقبت / از قدوم اين شه بی حاشيت
اى خجسته رنج و بيمارى و تب / اى مبـارك درد و بيدارى شب
مولانا
با دل گفتم که ای دل احوال تو چیست .:.:. دل دیده پر آب کرد و بسیار گریست
گفتا که چگونه باشد احوال کســــــی .:.:. کو را بمراد دیگـــــــــری باید زیست
ابوسعید ابوالخیر
Mr.Lover
09-02-2010, 16:26
تو خلافش کن که از پيغمبــران / اين چنين آمد وصيت در جهان
مشورت در کارها واجـــب شود / تــا پشيمـانى در آخـر کـم بود
گفت امت مشورت با کى کنيم / انـــبيا گفتنـــد بـا عقل اميــم
مولانا
با سلام . درود ....
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت مستی زان سبب افتان و خیزان می روی
گفت جرم راه رفتی نیست ره هموار نیست
Mr.Lover
09-02-2010, 19:37
تو آری روز روشن را شب از پی / شده کون و مکــــان از قدرتت حی
حقیقت بشنو از طاهر که گردید / بیک کن خلقتت هر دو جهان طی
بابا طاهر
tirdad_60
10-02-2010, 20:34
ياد باد آن که ز ما وقت سفر ياد نکرد * به وداعي دل غمديده ما شاد نکرد
..........................
آن جوان بخت که ميزد رقم خير و قبول * بنده پير ندانم ز چه آزاد نکرد
..........................
کاغذين جامه به خوناب بشويم که فلک * رهنمونيم به پاي علم داد نکرد
..........................
دل به اميد صدايي که مگر در تو رسد * نالهها کرد در اين کوه که فرهاد نکرد
حافظ
دوزخ از تیرگی بخت درون تو بود .:.:. گر درون تیره نباشد همه دنیاست بهشت
Mr.Lover
11-02-2010, 16:37
تو چراغی، ز چه رو همنفس بادی / تو اميدی، ز چه هم خانه ی حرمانی
تو درين بــزم، چو افروخته قنديلی / تو دريــن قصـــر، چـو آراستــه ايــوانی
پروین اعتصامی
یاری کن و یار باش ای یار مخسب .:.:. ای بلبل سرمســــــــت به گلزار مخسب
یاران غریب را نگهدار مخســــــب .:.:. امشب شب بخشش است زنهار مخسب
مولانا
Mr.Lover
12-02-2010, 17:22
بــر نـويس احـــوال خـود بـا آب زر / بـهر هـــر دريــا دلـى نيكـو گـــــهر
آب نيل است اين حديث جان فزا / يا ربش در چشم قبطى خون نما
مولانا
انکه این چشم سیه داد تو را تا بفریبی بی گمان نیک خبر داشت که دل ها بفریبی
دل که سر از تو بپیچد به چه کار ایدم ان دل دل به پای تو نهم تا ببری تا بفریبی
Ship Storm
12-02-2010, 20:11
یاری اندرکس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
حافظ
در خواب بودم مرا خردمندی گفت
کاز خواب کسی را گل شادی نشکفت
کاری چه کنی که با اجل باشد جفت
برخیز که زیر جاک می باید خفت
--=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
شاعر : حکیم خیام نیشابوری
---------- Post added at 10:32 AM ---------- Previous post was at 10:30 AM ----------
در خواب بودم مرا خردمندی گفت
کاز خواب کسی را گل شادی نشکفت
کاری چه کنی که با اجل باشد جفت
برخیز که زیر جاک می باید خفت
--=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
شاعر : حکیم خیام نیشابوری
تا به کی باید رفت / از دیاری به دیار دیگر/ نتوانم نتوانم جستن / هر زمان عشقی و یاری دیگر /کاش ما ان دو پرستو بودیم / که همه عمر سفر می کردیم / از بهاری به بهار دیگر
Ship Storm
13-02-2010, 22:47
رواق منظر چشم من آشيانه توست///کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
به لطف خال و خط از عارفان ربودي دل///لطيفههاي عجب زير دام و دانه توست
حافظ
Mr.Lover
14-02-2010, 14:51
تا ولوله ی عشق تو در گوشم شد / عقل و خرد و هوش فراموشم شد
تا يـک ورق از عشق تـو از بـر کردم / سيصــد ورق از علم فراموشم شد
ابوسعید ابوالخیر
Ship Storm
15-02-2010, 07:05
دشمن به غلط گفت من فلسفيم///ايزد داند که آنچه او گفت نيم
ليکن چو در اين غم آشيان آمدهام///آخر کم از آنکه من بدانم که کيم
خیام
mahpesar
15-02-2010, 07:15
مو آن محنت کش حسرت نصیبم //که در هر ملک و هر شهری غریبم
نه بـو روزی که آیـی بر سـر مـن // بـویـنـی مــرده از هــجر حـبـیبـم
باباطاهر
tirdad_60
15-02-2010, 14:36
مست و خراب اينچنين چرخ نداني از زمين * از پي آب پارگين آب فرات ريخته
..........................
همچو خران به كاه و جو نيست روا چنين مرو * بر فقرا تو درنگر زر صدقات ريخته
..........................
روح شو و جهت مجو ذات شو و صفت مگو * زان شه بي جهت نگر جمله جهات ريخته
مولانا
Mr.Lover
15-02-2010, 15:44
هر چند که جان عارف آگاه بود / کی در حرم قدس تواش راه بود
دست همه اهل کشف و ارباب شهود / از دامن ادراک تو کوتاه بود
ابوسعید ابوالخیر
''EHSAN''
15-02-2010, 21:49
دوستی ان است که بلبل با رخ گل می کند / صد جفا از خار می بیند تحمل می کند
.::SMS::.
16-02-2010, 09:51
ديروزتان حماسه و تكبير و طبل و تير
امروزتان تجمل و خاموشي و دريغ
ديروزتان گرسنگي و غيرت و غرور
امروزتان غارت و ساز و سرور و سور
ديروزتان صلابت كوه و خروش رود
ديروزتان فراز و امروزتان فرود
اي در حضور حادثه ايستاده ها
اينك ميان بستر غفلت فتاده ها
این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت .:.:.:. هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت
دوزخ از تیرگـــــــــی بـخت درون تو بـــــــــــود .:.:.:. گر درون تیره نباشد همه دنیاست بـــهشت
''EHSAN''
16-02-2010, 15:31
تو را نا دیدن ما غم نباشد ............... که در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی ......... ولیکن چون تو در عالم نباشد
Mr.Lover
16-02-2010, 16:54
دود آهست بنــائی که تو مي سازی / چــاه راهست کتـابـــی که تــو ميخوانی
ديده بگشای، نه اينست جهان بينی / کفر بس کن، نه چنين است مسلمانی
پروين اعتصامی
یک شعله عشق در شب چشمم نفس کشید
یک آیــــــه از نگـــــــاه تــــــو را مستجاب کرد
چشمت همیشــه منتظر چیــــــز تازه ایست
چیزی شبیه آنچـــــــــه دلم را مجاب کــــــرد
سید محمدرضا هاشمی زتده
دلي كه غيب نمايست و جام جم دارد
ز خاتمي كه دمي گم شود چه غم دارد
به خط و خال گدايان مده خزينه دل
به دست شاه وشي ده كه محترم دارد
==
حافظ
.::SMS::.
16-02-2010, 20:25
دگر زیر سر من بالشی از گریه بگذارید
چهل سال است راحت آرمیدن شد فراموشم
اگر گفتند نامت چیست در غوغای من ربک
بگو من هم ملک بودم، پریدن شد فراموشم
علیرضا قزوه
''EHSAN''
16-02-2010, 21:36
ما گشته ایم نیست ، تو هم جستجو مکن
ان روز ها گذشت دگر ارزو مکن
دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر
خاکستر گداخته را زیر و رو مکن
فاضل نظری
mahpesar
16-02-2010, 22:18
ناگشـوده گل نقاب آهنـگ رحـلت ســاز کرد
ناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش است
مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق
دوست را با ناله شبهای بیداران خوش است
نیست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هست
شیوه رندی و خوش باشی عیاران خوش است
از زبـان ســوســن آزادهام آمــد به گـوش
کاندر این دیر کهن کار سبکباران خوش است
حافظ
''EHSAN''
16-02-2010, 22:46
تا نگویی اشک های شمع از کم طاقتیست
در خودم اتش به پا کردم ولی نگریستم
فاضل نظری
tirdad_60
16-02-2010, 23:10
ميخور که فلک بهر هلاک من و تو
قصدي دارد بجان پاک من و تو
در سبزه نشين و مي روشن ميخور
کاين سبزه بسي دمد ز خاک من و تو
خیام
''EHSAN''
16-02-2010, 23:18
و من درباره ات از اب و باد و خاک پرسیدم
همه گفتند خوبی تو همه منهای بدگو ها
رضا جعفری
.::SMS::.
17-02-2010, 00:25
از شهیدان مانده تنها جامه ای
مانده تنها استخوانی و پلاك و نامه ای
گر وصیت نامه ها را خوانده ای
پس چرا بین دوراهی مانده ای
ياران همنشين همه از هم جدا شدند
ماييم و آستانه دولت پناه تو
حافظ طمع مبر ز عنايت كه عاقبت
آتش زند به خرمن غم دود آه تو
Mr.Lover
17-02-2010, 20:29
وقت سحر، به آينه ای گفت شانه ای / کاوخ! فلک چه کجرو و گيتی چه تند خوست
ما را زمانــه رنـــجکش و تيـــره روز کرد / خرم کسي که همچو تـواش طالعی نکوست
هـرگـز تو بــار زحمت مــردم نميکشی / مـا شانه می کشيم بهــر جا که تـــار موست
پروين اعتصامی
mahpesar
17-02-2010, 21:46
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود // وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گوینـد سـنـگ لعـل شـود در مقـام صـبـر// آری شـود ولیک به خون جـگـر شـود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه// کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
از هر کـرانه تــیر دعــا کردهام روان// باشـد کـز آن مـــیانه یـکـی کـارگــر شـود
ای جــان حدیـث مـا بر دلـدار بازگـو// لیـکن چنان مـگـو که صــبا را خبـر شــود
از کیمـیای مــهـر تو زر گشـت روی من // آری به یمن لطف شما خاک زر شـود
حافظ
''EHSAN''
17-02-2010, 22:23
دستشان کژ پایشان کژ چشمشان کژ
مهرشان کژ صلحشان کژ قهرشان کژ
Mr.Lover
18-02-2010, 15:43
ژاژ داری تو و هستند بسی ژاژخوران / وین عجب نیست که یازند سوی ژاژ خران
عسجدی
نومید نیم گرچه ز من ببـــــریدی .:.:.:. یا بر ســـر من یار دگر بگزیدی
تا جان دارم غم تو خواهم خوردن .:.:.:. بسیار امیدهاست در نومیدی
مولوی
tirdad_60
18-02-2010, 17:36
يک روز ز بند عالم آزاد نيم
يک دمزدن از وجود خود شاد نيم
شاگردي روزگار کردم بسيار
در کار جهان هنوز استاد نيم
خیام
mahpesar
18-02-2010, 20:58
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی ســوی خانه خـمـــار دارد پیر ما
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما
حافظ
این آتش عشق میپزاند ما را .:.:. هر شب به خرابات کشاند ما را
با اهل خرابات نشــــــاند ما را .:.:. تا غیر خــــــــــرابات نداند ما را
مولانا
tirdad_60
18-02-2010, 22:11
اي دل ار عشرت امروز به فردا فکني * مايه نقد بقا را که ضمان خواهد شد
مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود * چند گويي که چنين رفت و چنان خواهد شد
حافظ
mohsen_gh1991
18-02-2010, 22:18
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین به خدا شناختم من به خدا قسم خدا را
شهریار
Mr.Lover
18-02-2010, 22:19
آن رشتــه که قوت روانــست مـــــــرا / آرامش جــان نـــاتـــوانـست مرا
بر لب چو کشی جان کشدم از پی آن / پیوند چو با رشته ی جانست مرا
ابو سعید ابوالخیر
Ship Storm
19-02-2010, 10:17
اي در بر رقيب چو جان مانده تا به کي///جان هزار دل شده در يک بدن بود
من سينهچاک و پيش تو بي درد در حساب///آن چاک هاي سينه که در پيرهن بود
محتشم کاشانی
tirdad_60
19-02-2010, 14:54
داني كه درخت من در رقص چرا آيد * اي شاخ و درختم را پر برگ و ثمر كرده
..........................
از برگ نمي نازد وز ميوه نمي يازد * اي صبر درختم را تو زير و زبر كرده
مولانا
Mr.Lover
19-02-2010, 15:45
هر لقمه که بر خوان عوانست مخور / گر نفس ترا راحت جانست مخور
گــر نفس ترا عــسل نـمايـــد بمثـــل / آن خــون دل پيــــر زنانست مخور
ابوسعید ابوالخیر
mahpesar
20-02-2010, 01:36
روزکی چندی چو مردان صبر کن در رنـج و غم//تا که بعداز رنج گنج شایگانی باشدت
روی خود را زعـفرانی کـن به بیـداری شـب// تا به روز حـشـر روی ارغـوانـی باشدت
گـر به تــرک عـالـم فــانـی بـگویـی مـردوار// عـالـم بـاقـی و ذوق جـاودانـی باشدت
صبــحدم درهای دولتـخـانــهها بگشـادهاند// عرضه کن گر آن زمان راز نهانی باشدت
تا کـی از بی حـاصلی ای پیرمرد بچه طـبع// در هوای نفس مستی و گرانی باشدت
از تن تو کی شود این نفس سگ سیرت برون// تا به صورت خانهٔ تن استخوانی باشدت
گر توانی کشت این سگ را به شمشیر ادب //زان پس ار تو دولتی جویی نشانی باشدت
گر بـمــیری در میان زنــدگی عــطـــاروار// چون درآید مـرگ عین زنـدگانــی باشدت
عــطـــار
tirdad_60
20-02-2010, 17:32
تا چند حديث پنج و چار اي ساقي
مشکل چه يکي چه صد هزار اي ساقي
خاکيم همه چنگ بساز اي ساقي
باديم همه باده بيار اي ساقي
خیام
''EHSAN''
20-02-2010, 22:05
این دعاییست که رندی به من اموخته است
بار ما را نه بیافزا نه سبکتر گردان
فاضل نظری
با درود و سلام ....
نواساز فلک را دَف دریده
عطارد را ورق در کف دریده
-========-
شاعر : خواجوی کرمانی
''EHSAN''
20-02-2010, 22:52
هر که را اسرار حق اموختند
مهر کردند و دهانش دوختند
....؟ (شاید حافظ)
درویشی و عاشقی به هم سلطانیست .:.:. گنجست غم عشق ولی پنهانیست
ویران کردم بدست خود خـــــــــــــانهٔ دل .:.:. چون دانستم که گنج در ویرانیســـت
مولانا
''EHSAN''
20-02-2010, 23:13
تا بپیوندد به دریا کوه را تنها گذاشت
رود رفت اما مسیر رفتنش را جا گذاشت
هیچ وصلی بی جدایی نیست این را گفت و رود
دیده گلگون کرد و سر بر دامن صحرا گذاشت
فاضل نظری
vafa1353
20-02-2010, 23:52
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو (حافظ)
mahpesar
21-02-2010, 15:43
وای ازین دل که نی هرگز بکامم //
وای ازین دل که آزارد مدامم
وای ازین دل که چون مرغان وحـشی//
نچـیده دانـه انـدازد بـدامم
باباطاهر
Mr.Lover
21-02-2010, 17:30
من از تو جدا نبوده ام تا بودم / اينست دليل طالع مسعودم
در ذات تو ناپديدم ار معدومم / وز نـور تو ظاهرم اگر موجودم
ابوسعید ابوالخیر
mahpesar
21-02-2010, 17:45
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر درد شراب
فارغ ز امـیـد رحـمت و بـیــم عذاب
آزاد ز خـاک و باد و از آتـش و آب
خـیـــــام
tirdad_60
21-02-2010, 19:10
بيا اي زيرك و بر گول مي خند * بيا اي راه دان بر غول مي خند
..........................
چو در سلطان بي علت رسيدي * هلا بر علت و معلول مي خند
..........................
اگر بر نفس نحسي ديو شد چير * برو بر خاذل و مخذول مي خند
..........................
چو مرده مرده اي را كرد معزول * تو خوش بر عازل و معزول مي خند
مولانا
mahpesar
21-02-2010, 20:11
درد عشقی کشیدهام که مپرس// زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشـتهام در جـهــان و آخـــر کـار // دلـبــری بــرگزیــدهام که مـپرس
آن چــنان در هـوای خــاک درش //مــیرود آب دیـــدهام که مـپرس
حـافــظ
با درود فرآوان ..
ساقی گل و سبزه بس تربناک شده ست
دریاب که هفته دگر خاک شده ست
می نوش و گلی بچین که تا درنگری
گل خاک شده ست و سبزه خاشاک شده ست
alireza fatemi
21-02-2010, 22:56
اي همه گل هاي از سرما کبود
خنده هاتان را که از لبها ربود؟
مهر هرگز اينچنين غمگين نتافت
باغ هرگز اينچنين تنها نبود
تاج هاي نازتان بر سر شکست
باد وحشي چنگ زد در سينه تان
صبح مي خندد خود آرايي کنيد
اشکهاي يخ زده آيينه تان
رنگ عطر آويزتان بر باد رفت
عطر رنگ آميزتان نابود شد
زندگي در لاي رگ هاتان فسرد
آتش رخساره هاتان دود شد!
روزگاري شام غمگين خزان
خوشتر از صبح بهارم مي نمود
اين زمان حال شما حال من است
اي همه گلهاي از سرما کبود!
روزگاري چشم پوشيدم ز خواب
تا بخوانم قصه مهتاب را
اين زمان دور از ملامت هاي ماه
چشم مي بندم که جويم خواب را!
روزگاري يک تبسم يک نگاه
خوشتر از گرماي صد آغوش بود
اين زمان بر هر که دل بستم دريغ
آتش آغوش او خاموش بود
روزگاري هستيم را مي نواخت
آفتاب عشق شور انگيز من
اين زمان خاموش و خالي مانده است
سينه از آرزو لبريز من
تاج عشقم عاقبت بر سر شکست
خنده ام را اشک غم از لب ربود
زندگي در لاي رگهايم فسرد
اي همه گلهاي از سرما کبود...!
فريدون مشيري
Mr.Lover
22-02-2010, 15:29
دارم ز خــــــــــــــــدا خواهش جنات نعيم / زاهــــد به ثواب و من به اميد عظيم
من دست تهی ميروم او تحفه به دست / تا زين دو کدام خوش کند طبع کريم
ابوسعید ابوالخیر
tirdad_60
22-02-2010, 16:29
مرغ دل باز هوادار کمان ابرويست * اي کبوتر نگران باش که شاهين آمد
..........................
ساقيا مي بده و غم مخور از دشمن و دوست * که به کام دل ما آن بشد و اين آمد
..........................
رسم بدعهدي ايام چو ديد ابر بهار * گريهاش بر سمن و سنبل و نسرين آمد
حافظ
''EHSAN''
22-02-2010, 17:17
دل در خیال رفتن و من فکر ماندن
او پخته راه است ومن خام رسیدن
بر خامی ام نام تمامی می گذارم
بر رخوت در ماندگی نام رسیدن
قیصر امین پور
Mr.Lover
22-02-2010, 17:45
نام جوئی؟ چو ملک باش نکو کردار / قدر خواهی؟ چو فلک باش بلند ارکان
برو ای قطره در آغوش صدف بنشين / روی بنمای چو گشتی گهر رخشان
پروين اعتصامی
''EHSAN''
22-02-2010, 18:21
نه چون اهل خطا بودیم رسوا ساختی ما را
که از اول برای خاک دنیا ساختی مارا
فاضل نظری
mahpesar
22-02-2010, 19:01
ای موافق صورت و معنی که تا چشم منست
از تو زیباتر نـدیــدم روی و خوشــتـر خوی را
گر به سر میگردم از بیچارگی عیبم مکن
چون تو چوگان میزنی جرمی نباشد گوی را
هر که را وقتی دمی بودست و دردی سوختست
دوســـت دارد ناله مـسـتان و هایاهــوی را
ما ملامت را به جان جوییم در بازار عشق
کنــج خــلوت پارســایان ســلامت جوی را
بوستان را هیچ دیگر در نمیباید به حسن
بلکه سـروی چون تو میباید کنار جـوی را
ای گل خوش بوی اگر صد قرن بازآید بهار
مثل من دیگر نبـینی بلبــل خوشــگوی را
سعدیا گر بوسه بر دستش نمییاری نهاد
چاره آن دانـم که در پایـش بـمالـی روی را
سـعدی
''EHSAN''
22-02-2010, 23:54
اسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
حافظ (احتمالا)
alireza fatemi
23-02-2010, 00:35
دوباره می سازمت وطن!
اگر چه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو می زنم،
اگر چه با استخوان خویش
سیمین بهبهانی
شوخي مكن كه مرغ دل بي قرار من
سوداي دام عاشقي از سر به در نكرد
هر كس كه ديد روي تو بوسيد چشم من
كاري كه كرد ديده من بي نظر نكرد
==
حافظ
شوخي مكن كه مرغ دل بي قرار من
سوداي دام عاشقي از سر به در نكرد
هر كس كه ديد روي تو بوسيد چشم من
كاري كه كرد ديده من بي نظر نكرد
==
حافظ
mahpesar
23-02-2010, 14:34
شب تاریک و سنگستان و مومست // قدح از دست مو افتاد و نشکست
نگـهـدارندهاش نیـکو نگـهـداشت // وگـرنه صــد قـدح نفتـاده بشکست
باباطاهر
شب گشت ولیک پیش اغیــار .:.:.:. روزست شب مــن از رخ یار
گر عالم جمله خار گــــــــیـــرد .:.:.:. ماییم ز دوست غـرق گلزار
گر گشت جهان خراب و معمور .:.:.:. مستست دل و خراب دلدار
زیرا که خبر همه ملولیســــت .:.:.:. این بیخبریست اصل اخبار
مولانا
Mr.Lover
23-02-2010, 15:29
رفت مي بايد و زيــن آمدن و رفتن / نشد آگـه نه ارسطــو و نه افـلاطــــون
توشهای گير که بس دور بود منزل / شمعی افروز که بس تيره بود هامون
پروين اعتصامی
نوبهارا جان مایی جانها را تازه کن .:.:. باغها را بشکفان و کشتها را تازه کن
گل جمال افروختهست و مرغ قول آموختهست .:.:. بی صبا جنبش ندارند هین صبا را تازه کن
سرو سوسن را همیگوید زبان را برگشا .:.:. سنبله با لاله می گوید وفا را تازه کن
شد چناران دف زنان و شد صنوبر کف زنان .:.:. فاخته نعره زنان کوکو عطا را تازه کن
از گل سوری قیام و از بنفشه بین رکوع .:.:. برگ رز اندر سجود آمد صلا را تازه کن
جمله گلها صلح جو و خار بدخو جنگ جو .:.:. خیز ای وامق تو باری عهد عذرا تازه کن
رعد گوید ابر آمد مشکها بر خاک ریخت .:.:. ای گلستان رو بشو و دست و پا را تازه کن
نرگس آمد سوی بلبل خفته چشمک می زند .:.:. کاندرآ اندر نوا عشق و هوا را تازه کن
بلبل این بشنید از او و با گل صدبرگ گفت .:.:. گر سماعت میل شد این بینوا را تازه کن
سبزپوشان خضرکسوه همیگویند رو .:.:. چون شکوفه سر سر اولیا را تازه کن
وان سه برگ و آن سمن وان یاسمین گویند نی .:.:. در خموشی کیمیا بین کیمیا را تازه کن
مولانا
Mr.Lover
23-02-2010, 16:32
نرديست جهان که بردنش باختنست / نرادی او بنقش کم ساختنست
دنيــــا بمثـل چـو کعبتيـن نـــردســـت / برداشتنش بــــرای انداختنست
ابوسعید ابوالخیر
با سلام ....
تن که بر اسب هوی عمری تاخت
نشد آگاه که افسار نداشت
آن که جز بید و سپیدار نکشت
ز که پرسد که چرا بار نداشت؟
-===-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=
شاعر : پروین اعتصامی
mahpesar
23-02-2010, 21:43
تو از بهر گلی ده روز نالی // مو از بهر دلآرامم شو و روز
باباطاهر
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است .:.:. ببین که در طلبت حال مردمــــــان چون است
به یاد لعل تو و چشم مست میگونــــــــــت .:.:. ز جام غم می لعلی که میخورم خون است
ز مشرق سر کو آفتاب طـــــــــــــــــلعت تو .:.:. اگر طلوع کند طالعم همایــــــــــــــون است
حکایت لب شیرین کلـــــــــــام فرهاد است .:.:. شکنج طره لیلی مقام مجنون اســــــــــــت
حافظ
.::SMS::.
24-02-2010, 12:23
تا مهر توام در دل شوریده نشست
وافتاد مرا چشم بدان نرگس مست
این غم ز دلم نمینهد پای برون
وین اشک ز دامنم نمیدارد دست
عبید زاکانی
Mr.Lover
24-02-2010, 17:47
تا که غفارى او ظاهر شود / کله اش را مغفرى غافر شود
آب بهر اين بباريد از سماك / تا پليدان را کند از خبث پـــاك
مولانا
tirdad_60
24-02-2010, 17:54
کليد گنج سعادت قبول اهل دل است * مباد آن که در اين نکته شک و ريب کند
..........................
شبان وادي ايمن گهي رسد به مراد * که چند سال به جان خدمت شعيب کند
حافظ
mahpesar
24-02-2010, 19:17
دوش ناگه آمد و در جان نشست // خانه ویران کرد و در پیشان نشست
عــالــمـی بر منـظـر مــعــمــور بــود // او چــرا در خــانهٔ ویــران نشـست
گنج در جای خراب اولیتر اســت // گــنــج بــود او در خرابی زان نشست
هیچ یوسف دیدهای کز تخت و تاج // چون دلش بگرفت در زندان نشست
گرچه پــیـدا برد دل از دســت مــن // آمد و بر جــان مــن پنــهان نشست
چون مرا تنها بدید آن مـــاه روی // گفت تنـها بیــش ازین نتوان نشست
جــان بده وانگه نشــست ما طـلــب //که توان با جــان بر جانان نـشست
از سر جان چون تو برخـیزی تمام // من کنم آن ساعتت در جان نشست
چون ز جانان این سخن بشنید جان //خویش را درباخت و سرگردان نشست
خویشتن را خویشتن آن وقت دید //کو چو گویـی در خـم چوگان نشست
دایما در نیـستی سرگـشـته بود // زان چنین عطار زان حــیران نشست
عطار
این یکی از زیباترین شعرایی هست که خوندم....
روحش شاد عطار نیشابوری:11:
تو را كه هر چه مراد است در جهان داري
چه غم ز حال ضعيفان ناتوان داري
بخواه جان و دل بنده و روان بستان
كه حكم بر سر آزادگان روان داري
==
حافظ
vafa1353
25-02-2010, 15:56
يادم آيد كه به من گفتي از اين عشق حذر كن
لحظه اي چند بر اين آب نظر كن
آب آئينه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا كه دلت با دگران است
تا فراموش كني چندي از اين شهر سفر كن
به تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از كوي تو هرگز نتوانم نتوانم شاعر : فريدون مشيري
tirdad_60
25-02-2010, 16:26
مي خوردن و گرد نيکوان گرديدن
به زانکه بزرق زاهدي ورزيدن
گر عاشق و مست دوزخي خواهد بود
پس روي بهشت کس نخواهد ديدن
خیام
''EHSAN''
25-02-2010, 20:31
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
نمی دونم (شاید حافظ)
mahpesar
26-02-2010, 02:18
می نوش و گلی بچین که تا درنگری // گل خاک شده ست و سبزه خاشاک شدهست
خیام
Ship Storm
26-02-2010, 08:54
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه ///بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب
خاقانی
''EHSAN''
26-02-2010, 14:23
بگذار سر به سینه من تا که بشنوی
اهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که بیش از این مپسندی به کار عشق
ازار این رمیده سر در کمند را
نمیدونم!!
Mr.Lover
26-02-2010, 17:04
ای دوست ای دوست ای دوست ای دوست / جــور تـو از آنکشم که روی تو نکوست
مـــردم گـوينـد بـهشت خــواهـی يــا دوســت / ای بيخبران بهشت با دوست نکوست
ابوسعید ابوالخیر
Ship Storm
26-02-2010, 19:00
تا عاشقان به بوي نسيمش دهند جان//بگشود نافهاي و در ِ آرزو ببست
حافظ
''EHSAN''
26-02-2010, 19:26
تقدیر نه در رمل ، نه در کاسه چینی ست!؟
اینده ما دورتر از اینه بینی ست
ما هر چه دویدیم ، به جایی نرسیدیم
ای باد! سرانجام تو هم گوشه نشینی ست
فاضل نظری
تا کي به تمناي وصال تو يگانه
اشکم شود از هر مژه چون سيل روانه
خواهد که سرآيد غم هجران تو يا نه
اي تيره غمت را دل عشاق نشانه
شیخ بهائی
Mr.Lover
26-02-2010, 19:57
هر چه بود آئينه روی تو بود / نقش خود را ديدی و مفتون شدی
زورقی بـودی بــدريای وجود / کــــه ز طـوفــان قضــا وارون شدی
پروين اعتصامی
''EHSAN''
26-02-2010, 20:56
یا رب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان
کین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند
حافظ
majid_potter7
26-02-2010, 21:25
دوش مرغی به صبح مینالید...
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش...
گفتم این شرط آ آدمیت نیست..
مرغ تسبیح گوی و من خاموش...
''EHSAN''
26-02-2010, 22:33
شاه شمشاد قدان ، خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند ،قلب همه خط شکنان
شاد بگذشت و نظر بر دل زارم انداخت
که قربان نگاهش همه سیم تنان
حافظ ( بیت دومش را درست یادم نبود بافتم!)
شمع محفل شاهان شدن سودی ندارد .:.:.:. خوشا شمعی که روشن میکند ویرانه ای را
''EHSAN''
27-02-2010, 20:34
اسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
حافظ (فکر کنم)
امیدوارم درست نوشته باشم!
alireza fatemi
27-02-2010, 22:14
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست **** جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
صائب
/////////////////////////////////////////////////
اسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند
حافظ (فکر کنم)
امیدوارم درست نوشته باشم!
درسته ولی تکراری
دقیقا چند صفحه پیش همین بیت تکی رو گذاشته و جالب اینجاست که با شک در مورده شاعرش نظر دادن:دی
ابیات اول این غزل هم دوستان گذاشتن (دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند ...)
دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست **** جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
صائب
با اجازه
ته که نوشم نئی نیشم چرایی*****ته که یارم نئی پیشم چرایی
ته که مرهم نئی ریش دلم را******نمکپاش دل ریشم چرایی
باباطاهر
''EHSAN''
27-02-2010, 22:58
یعقوب صبر داشت و دوری کشیده بود
چون نیستم صبور چرا امتحان دهم
یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست
نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم
فاضل نظری
درسته ولی تکراری
دقیقا چند صفحه پیش همین بیت تکی رو گذاشته و جالب اینجاست که با شک در مورده شاعرش نظر دادن:دی
ببخشید ندیده بودم که تکراری گفتم :13:
می نوش که بعد از من و تو ماه بسی***از سلخ به غره اید و غره به سلخ
خیام
با درودهای بی کران ....
من مست مي عشقم هشيار نخواهم شد وز خواب خوش هستي بيدار نخواهم شد
امروز چنان مستم از باده ي دوشينه تا روز قيامت هم هشيار نخواهم شد
تا هست ز نيك و بد در كيسه ي من نقدي در كوي جوانمردي عيّار نخواهم شد
آن رفت كه مي رفتم در صومعه هر باري جز بر در ميخانه اين بار نخواهم شد
از توبه و قرّابي بيزار شدم، ليكن از رندي و قلاّشي بيزار نخواهم شد
چون يار من او باشد بي يار نخواهم ماند چون غمخورم او باشد غمخوار نخواهم شد
تا دلبرم او باشد دل بر دگري ننهم تا غمخورم او باشد غمخوار نخواهم داشت
چون ساخته ي دردم در حلقه نيارامم چون سوخته ي عشقم در ناز نخواهم شد
تا هست عراقي را در درگه او بازي بر درگه اين و آن بسيار نخواهم شد
-=-=-==-==-=-=-=-==-=
شاعر : عراقي همداني
با درودهای بی کران ....
من مست مي عشقم هشيار نخواهم شد وز خواب خوش هستي بيدار نخواهم شد
امروز چنان مستم از باده ي دوشينه تا روز قيامت هم هشيار نخواهم شد
تا هست ز نيك و بد در كيسه ي من نقدي در كوي جوانمردي عيّار نخواهم شد
آن رفت كه مي رفتم در صومعه هر باري جز بر در ميخانه اين بار نخواهم شد
از توبه و قرّابي بيزار شدم، ليكن از رندي و قلاّشي بيزار نخواهم شد
چون يار من او باشد بي يار نخواهم ماند چون غمخورم او باشد غمخوار نخواهم شد
تا دلبرم او باشد دل بر دگري ننهم تا غمخورم او باشد غمخوار نخواهم داشت
چون ساخته ي دردم در حلقه نيارامم چون سوخته ي عشقم در ناز نخواهم شد
تا هست عراقي را در درگه او بازي بر درگه اين و آن بسيار نخواهم شد
-=-=-==-==-=-=-=-==-=
شاعر : عراقي همداني
vafa1353
27-02-2010, 23:23
خيز تا خرقه صوفى بخرابات بريم
شطح و طامات ببازار خرافات بريم
مرا پرسی که چونی،چونم ای دوست***جگر پر دردو دل پر خونم ای دوست
حافظ
alireza fatemi
28-02-2010, 00:11
تا چند حدیث پنج و چار ای ساقی
مشکل چه یکی چه صدهزار ای ساقی
خاکیم همه چنگ بساز ای ساقی
بادیم همه باده بیار ای ساقی
خیام
ببخشید ندیده بودم که تکراری گفتم :13:
چرا ناراحت میشی ؟!
من که نگفتم عمدا این کار رو کردی
در کل ببخشید
یک نیمه ایران ز معارف همه دورند***نیمی شل و کورند
اندر کف کوران ستمدیده عصا کو ***گوش شنوا کو
اشرفالدین حسینی
Ship Storm
28-02-2010, 08:47
واقعهي عشق را نيست نشاني پديد///واقعهاي مشکل است، بسته دري، بي کليد
عطار نیشابوری
دلم از عشق خوبان گيجو ويجه***مژه بر هم زنم خوناوه ريجه
دل عاشق مثال چوب تر بي***سري سوجه سري خوناوه ريجه
باباطاهر
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نــــــــــــرود .:.:.:. هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
از دماغ من سرگشته خیـــــال دهــــــــــنت .:.:.:. به جفای فلک و غصه دوران نــــرود
در ازل بست دلم با ســـــــــر زلفت پیونـــــد .:.:.:. تا ابد سر نکشد و از سر پیمان نرود
هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است .:.:.:. برود از دل مــــن و از دل من آن نرود
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گـــرفت .:.:.:. که اگــر سر برود از دل و از جان نرود
گر رود از پی خوبان دل من معــــــذور است .:.:.:. درد دارد چه کند کز پــــی درمان نرود
هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان .:.:.:. دل به خوبان ندهد و از پی ایشان نرود
حافظ
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند***لاغر صفتان زشتخو را نکشند
گر عاشق صادقی، ز کشتن مگریز***مردار بود هر انکه اورا نکشند
سرمد کاشانی
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن .:.:. در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکـــن .:.:. از دوستان جانی مشکل تـوان بریدن
حافظ
نخل نو خیز گلستان جهان بسیار است***گل این باغ بسی،سرو روان بسیار است
جان من،همچو تو غارتگر جان بسیار است***ترک زرین کمر موی میان بسیار است
وحشی بافقی
ترکیب پیالهای که درهم پیوســـــــــت .:.:. بشکستن آن روا نمیدارد مســــــــــــت
چندین سر و پای نازنین از سر و دست .:.:. از مهر که پیوست و به کین که شکست
خیام
تو که شرح ورق گل همه خواندی دانی***که فغان دل بلبل به زبان من و تست
چشمه آب حیاتی که به دستان گویند***گوهر شعر تر و طبع روان من و توست
شهریار
tirdad_60
28-02-2010, 19:26
تو دريايي و من يك قطره اي جان * وليكن جزو را كل مي توان كرد
..........................
دلم صد پاره شد هر پاره نالان * كه از هر پاره بلبل مي توان كرد
مولانا
Mr.Lover
28-02-2010, 19:27
دبيری و دبير بی کتاب و خط و املائی / هـژبـــری و هـژبـــر بيـدل و چنــگال و دندانی
کجا با تنــــد باد زندگی دانی در افتادن / تو مسکين کاز نسيم اندکی چون بيد لرزانی
پروين اعتصامی
tirdad_60
28-02-2010, 19:41
يک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد
از کوزه شکستهاي دمي آبي سرد
مامور کم از خودي چرا بايد بود
يا خدمت چون خودي چرا بايد کرد
خیام
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد؟
شب تنهایی ام در قصد جان بود
خیالش لطفهای بی کران کرد ...
حافظ
داغم به دل از دو گوهر نایاب است***کزوی جگرم کباب و در دل تابست
میگویم اگر تاب شنیدن داری***فقدان شباب و فرقت احبابست
خاقانی
تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم
شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم ...
فریدون مشیری
می نوش ندانی از کجا آمده ایی***خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
خیام
Mr.Lover
28-02-2010, 20:05
تو هم روزی روی زين خانه بيرون / ببينی سحربازي های گردون
از ايــن آرامگــه وقتــــی کنی يــاد / که آبش برده خاک و باد بنياد
پروين اعتصامی
دل دهم و جان کنم و تن زنم***تا به چه تلبیس شکارت کنم
گر بپزیری ز ازل تا ابد***پیشکش خاک دیارت کنم
نظامی
tirdad_60
28-02-2010, 20:15
مگرم چشم سياه تو بياموزد کار * ور نه مستوري و مستي همه کس نتوانند
لاف عشق و گله از يار زهي لاف دروغ * عشقبازان چنين مستحق هجرانند
حافظ
Mr.Lover
28-02-2010, 20:18
دیشب که دلم ز تاب هجران می سوخت / اشکم همه در دیده ی گریان می سوخت
می سوختـــم آن چنــان که غیر از دل تو / بر من دل کافــر و مسلـــمان می سوخت
ابوسعید ابوالخیر
تا به هیچی من همه چیزت دهم***ور دگر خواهی بسی نیزت دهم
عطار
''EHSAN''
28-02-2010, 20:38
من نه ان رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
حافظ
Mr.Lover
28-02-2010, 21:00
مستغرق نيـل معصيت جامه ی ما / مجموعه ی فعل زشت هنگامه ی ما
گويند که روز حشر شب می نشود / آنجـا نگشـــــــاينـد مـگـــر نــامه ی ما
ابوسعید ابوالخیر
اگر آدمی به چشمست و دهان و گو شو بینی***چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
سعدی
Mr.Lover
28-02-2010, 21:11
تا پای تو رنجه گشت و با درد بساخت / مسکين دل رنجور من از درد گداخت
گويـــــا کــــــــه ز روز گــــــــار دردی دارد / اين درد که در پای تو خود را انداخت
ابوسعید ابوالخیر
''EHSAN''
28-02-2010, 22:16
تنها گناه ما طمع بخشش تو بود
ما را کرامت تو گنه کار کرده است
چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر
قربان ان گلی که مرا خوار کرده است!
فاضل نظری
تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید
من در عجبم ز می فروشان کایشان
به زان که فروشند چه خواهند خرید
00--00--00--00--00--00
شاعر : حکیم عمرخیام
''EHSAN''
28-02-2010, 22:31
در تنگ، دیگر شور دریا غوطه ور نیست
ان ماهی دلتنگ ،خوشبختانه مرده ست
یک عمر زیر پا لگد کردند او را
اکنون که می گیرند روی شانه مرده ست
فاضل نظری
توچه معنی لطیفی،که مجرد از دلیلی***تو چه آیت شریفی که منزه از بیانی
خواجوی کرمانی
''EHSAN''
28-02-2010, 23:12
یا رب این نو گل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
حافظ
شور شیرین ز بس آراست ره جلوه گری***همه فرهاد تراود ز رگو ریشه ما
بهر یک جره می منت ساقی نکشیم***اشک ما باده ما دیده ما شیشه ما
ادیب نیشابوری
''EHSAN''
01-03-2010, 14:51
از بهر بوسه ای ز لبش جان همی دهم
اینم همی ستاند و انم نمی دهد
حافظ
در دل تنگم ز داغ عشق،شمعی برفروز***خانه تن را چراغی از دل بیدار ده
شیوه ارباب همت نیستجود ناتمام***رخصت دیدار دادی،طاقت دیدار ده
صائب تبریزی
Mr.Lover
01-03-2010, 16:16
هر که سیمای راستان دارد / سر خدمت بر آستان دارد
سعدی
''EHSAN''
01-03-2010, 16:30
در ره منزل لیلی که خطرهاست در ان
شرط اول قدم این است که مجنون باشی
حافظ
Mr.Lover
01-03-2010, 17:25
يا رب غم آنچه غير تو در دل ماست / بردار که بي حاصلی از حاصل ماست
الحمـــد که چون تـو رهنـمايی داريم / کــز گمشدگانيم که غم منزل ماست
ابوسعید ابوالخیر
تواضع کند هوشمند گزین***نهد شاخ پر میوه سر بر زمین
سعدی
''EHSAN''
01-03-2010, 17:46
نقد بازار جهان بنگر و ازار جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
حافظ
سر تسلیم من و خشت در میکده ها***مدعی گر نکند فهم سخن ، گو سرو خشت
نا امیدم مکن از سابقه ی لطف ازل***تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
حافظ
mahpesar
01-03-2010, 22:44
تو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخر
کز غمت دیده مـردم همه دریا باشـد
از بن هر مـژهام آب روان اســت بیــا
گرت میل لب جـوی و تـمـاشـا باشـد
چون گل و می دمی از پرده برون آی و درآ
که دگـرباره مـلاقـات نـه پیـدا باشــد
حافظ
''EHSAN''
01-03-2010, 22:47
در وهم می نگنجد کاندر تصور عقل
اید به هیچ معنی زین خوبتر خیالی
بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی
خوش باش زانکه نبود این هر دو را زوالی
حافظ
یعقوب وار وا اسفاها همی زنم***دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
والله که شهر بی تو مرا حبس میشود***آوارگی کوه و بیابام آرزوست
مولوی
''EHSAN''
01-03-2010, 23:25
تو خود فرشته یی ، نه از این گل سرشته یی
گر خلق از اب و خاک، تو از مشک و عنبری
ما را شکایتی ز تو گر هست هم به توست
کز تو به دیگران نتوان برد داوری
سعدی
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
دلی دارم چو مرغ پا شکسته***چو کشتی بر لب دریا نشسته
همه گوین که طاهر تار بنواز***صدا چون میدهد تار شکسته
''EHSAN''
01-03-2010, 23:55
هر که را اسرار حق اموختند
مهر کردند و دهانش دوختند
نمیدونم
دگر شاعران را نیازارد او***همان حرمت خود نگه دارد او
که شاعر چو رنجد بگوید هجا***بماند هجا تا قیامت بجا
فردوسی
''EHSAN''
02-03-2010, 00:19
انکه دستور زبان عشق را بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می دانست تیغ تیز را در کف مستی نمی بایست داد
قیصر امین پور
دولت طلبی، سبب نگه دار***با خلق خدا ادب نگه دار
و آن شغل طلب ز روی حالت***کز کرده نباشدت خجالت
نظامی
sasan816
02-03-2010, 19:18
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود/وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر/آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه/کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کردهام روان/باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
حافظ
دوستان شرح پريشاني من گوش كنيد***داستان غم پنهاني من گوش كنيد
قصه بي سر و ساماني من گوش كنيد***گفت و گوي من و حيراني من گوش كنيد
شرح اين آتش جان سوز نگفتن تا كي؟***سوختم سوختم اين راز نهفتن تا كي؟
دوستان شرح پريشاني من گوش كنيد
داستان غم پنهاني من گوش كنيد
قصه بي سر و ساماني من گوش كنيد
گفت و گوي من و حيراني من گوش كنيد
شرح اين آتش جان سوز نگفتن تا كي؟
سوختم سوختم اين راز نهفتن تا كي؟
روزگاري من و او ساكن كويي بوديم
ساكن كوي بت عربده جويي بوديم
عقل و دين باخته ديوانه رويي بوديم
بسته سلسله سلسله مويي بوديم
كس در آن سلسله غير از من و دل بند نبود
يك گرفتار از اين جمله كه هستند نبود
نرگس غمزه زنش اينهمه بيمار نداشت
سنبل پر شكنش هيچ گرفتار نداشت
اينهمه مشتري و گرمي بازار نداشت
يوسفي بود ولي هيچ خريدار نداشت
اول آنكس كه خريدار شدش من بودم
باعث گرمي بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبي و رعنايي او
داد رسوايي من شهرت زيبايي او
بسكه دادم همه جا شرح دلارايي او
شهر پر گشت ز غوغاي تماشايي او
اين زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
كي سر برگ من بي سروسامان دارد
چاره اينست و ندارم به از اين راي دگر
كه دهم جاي دگر دل به دل آراي دگر
چشم خود فرش كنم زير كف پاي دگر
بر كف پاي دگر بوسه زنم جاي دگر
بعد از اين راي من اينست و همين خواهد بود
من بر اين هستم و البته چنين خواهد بود
پيش او يار نو و يار كهن هردو يكي ست
حرمت مدعي و حرمت من هردو يكي سي
قول زاغ و غزل مرغ چمن هردو يكي ست
نغمه بلبل و غوغاي زغن هر دو يكي ست
اين ندانسته كه قدر همه يكسان نبود
زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود
چون چنين است پي كار دگر باشم به
چند روزي پي دلدار دگر باشم به
عندليب گل رخسار دگر باشم به
مرغ خوش نغمه گلزار دگر باشم به
نوگلي كو كه شوم بلبل دستان سازش
سازم از تازه جوانان چمن ممتازش
آن كه بر جانم از او دم به دم آزاري هست
ميتوان يافت كه بر دل ز منش ياري هست
از من و بندگي من اگر اشعاري هست
بفروشد كه به هر گوشه خريداري هست
به وفاداري من نيست در اين شهر كسي
بنده اي همچو مرا هست خريدار بسي
مدتي در ره عشق تو دويديم بس است
راه صد باديه درد بريديم بس است
قدم از راه طلب باز كشيديم بس است
اول و آخر اين مرحله ديديم بس است
بعد از اين ما و سر كوي دل آراي دگر
با غزالي به غزلخواني و غوغاي دگر
تو مپندار كه مهر از دل محزون نرود
آتش عشق به جان افتد و بيرون نرود
وين محبت به صد افسانه و افسون نرود
چه گمان غلط است اين برود چون نرود
چند كس از تو و ياران تو آزرده شود
دوزخ از سردي اين طايفه افسرده شود
اي پسر چند به كام دگرانت بينم
سرخوش و مست ز جام دگرانت بينم
مايه عيش مدام دگرانت بينم
ساقي مجلس عام دگرانت بينم
تو چه داني كه شدي يار چه بي باكي چند
چه هوسها كه ندارند هوسناكي چند
يار اين طايفه خانه برانداز مباش
از تو حيف است به اين طايفه دمساز مباش
ميشوي شهره به اين فرقه هم آواز مباش
غافل از لعب حريفان دغل باز مباش
به كه مشغول به اين شغل نسازي خود را
اين نه كاري ست مبادا كه ببازي خود را
در كمين تو بسي عيب شماران هستند
سينه پر درد ز تو كينه گذاران هستند
داغ بر سينه ز تو سينه فكاران هستند
غرض اينست كه در قصد تو ياران هستند
باش مردانه كه ناگاه قفايي نخوري
واقف كشتي خود باش كه پايي نخوري
گرچه از خاطر وحشي هوس روي تو رفت
وز دلش آرزوي قامت دلجوي تو رفت
شد دل آزرده و آزرده دل از كوي تو رفت
با دل پر گله از ناخوشي خوي تو رفت
حاش لله كه وفاي تو فراموش كند
سخن مصلحت آميز كسان گوش كند
white_rose
02-03-2010, 23:14
يارب اين نوگل خندان که سپردي به منش×××مي سپارم به تو از چشم حسود چمنش
mahpesar
03-03-2010, 01:16
شـب تـار و بـیـابان پـرورک بی
در این ره روشنایی کمترک بی
گر از دستت برآید پوست از تن
بیـفکن تا که بارت کمـترک بی
باباطاهر
.::SMS::.
03-03-2010, 02:04
یافت پایان، داستان سوز و ساز
بسته گردد چشمهای نیم باز
دیده ام را بر گشودن نیست تاب
فصل آخر را بخوان از این کتاب
نیست برجا از وجودم جز نفس
مانده از این کاروان، تنها جرس
ای مرا آیینه، تصویرم ببین
آخرین دیدار شد، سیرم ببین
یادم نیست!
نعره ها خواهم زد و در بحر و بر خواهم فتاد***شعله ها خواهم شد و در خشک و تر خواهم گرفت
انتقامم را ز زلفش مو به مو خواهم کشید***آرزویم را ز لعلش سر به سر خواهم گرفت
یک شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت
داد خود را زان مه بیدادگر خواهم گرفت
چشم گریان را به توفان بلا خواهم سپرد
نوک مژگان را به خون آب جگر خواهم گرفت
نعرهها خواهم زد و در بحر و بر خواهم فتاد
شعلهها خواهم شد و در خشک و تر خواهم گرفت
انتقامم را ز زلفش مو به مو خواهم کشید
آرزویم را ز لعلش سر به سر خواهم گرفت
یا به زندان فراقش بی نشان خواهم شدن
یا گریبان وصالش بی خبر خواهم گرفت
یا بهار عمر من رو بر خزان خواهد نهاد
یا نهال قامت او را به بر خواهم گرفت
یا به پایش نقد جان بیگفتگو خواهم فشاند
یا ز دستش آستین بر چشم تر خواهم گرفت
یا به حاجت در برش دست طلب خواهم گشاد
یا به حجت از درش راه سفر خواهم گرفت
یا لبانش را ز لب همچون شکر خواهم مکید
یا میانش را به بر همچون کمر خواهم گرفت
گر نخواهد داد من امروز داد آن شاه حسن
دامنش فردا به نزد دادگر خواهم گرفت
بر سرم قاتل اگر بار دگر خواهد گذشت
زندگی را با دم تیغش ز سر خواهم گرفت
باز اگر بر منظرش روزی نظر خواهم فکند
کام چندین ساله را از یک نظر خواهم گرفت
با سر و پای مرا در خاک و خون خواهد کشید
یا به رو دوش ورا در سیم و زر خواهم گرفت
گر فروغی ماه من برقع ز رو خواهد فکند
صد هزاران عیب بر شمس و قمر خواهم گرفت
تو نيز باده به چنگ آر و راه صحرا گير
كه مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد
دلا چو غنچه شكايت ز كار بسته مكن
كه باد صبح نسيم گره گشا آورد
==
حافظ
seied-taher
03-03-2010, 21:21
در دلم دردیست بی آرام و هستی سوز
راز سرگردانی این روح عاصی را
با تو خواهم در میان بگذاردن امروز
گر چه از درگاه خود می رانیم اما
تا من اینجا بنده تو آنجا خدا باشی
سرگذشت تیره من سرگذشتی نیست
کز سرآغاز و سرانجامش جدا باشی
Ship Storm
03-03-2010, 22:48
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا///یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
مولانا
اگر دل دلبره دلبر کدومه***وگر دلبر دلو دل را چه نومه
دل و دلبر بهم آمیته وینم***ندونم دل که و دلبر کدومه
باباطاهر
mahpesar
04-03-2010, 01:55
هزاران لاله و گل در جهان بی
همه زیبا به چشم دیگران بی
آلالهٔ مـو به زیـبایـی دریـن باغ
سـرافـراز هـمـه آلالـیـان بــی
باباطاهر
Ship Storm
04-03-2010, 07:09
یــــــاد رخسار ترا در دل نـهــــــان داریـــــم ما
در دل دوزخ بهشت جــــــــــاودان داریــــــم ما
در چنین راهی که مردان توشه از دل کردهاند
ساده لوحی بین که فکر آب و نان داریــــم ما
صائب تبريزي
ای فدای تو هم دل و هم جان***وی نثار رهت هم این و هم آن
دل فدای تو چون تویی دلبر***جان نثار تو چون تویی جانان
هاتف اصفهانی
seied-taher
04-03-2010, 10:37
نشاني از الطاف پاك الهي
شفيع شمايان، به فردا، محمد (ص)
بهشتي شو از مهر با خاندانش
كه اين حكم را كرده امضا، محمد (ص)
رسولان پيشين، بدان سرفرازي
همه قطره بودند و دريا محمد (ص)
نه تنها به دل، بلكه دارد ز رحمت
فروغ الهي به سيما محمد (ص)
سلام خدا را بر او آرزو كن
چه خوب است نام خدا با محمد (ص)
درودي به اندازه آسمانها
نثار تو و آل تو، يا محمد (ص)
سلامي كه حق گويد آن را به نيكان
هزاران از آن بر تو يك جا محمد (ص)
چه سازم ندارم دهاني فلك گون
كه گويم ثناي تو شيوا، محمد (ص)
به جان آرزو دارم اين مختصر را
بود جان پاكت پذيرا محمد (ص)
اميد اين سلام و درود و تحيت
بگيرد پر از جان ما تا محمد (ص)
دلارومم در این کوچه گذر کرد***نسیم کاکلش ما را خبر کرد
نسیم کاکلش جونی به من داد***لب خندونش از دینم بدر کرد
Ship Storm
04-03-2010, 16:19
دلي داشتم وقتي، اکنون ندارم///چه پرسي ز من حالِ دل، چون ندارم
خاقانی
Mr.Lover
04-03-2010, 16:28
مردان رهش ميل به هستی نکنند / خودبينی و خويشتن پرستی نکنند
آنجا که مجـــــردان حق می نوشند / خم خانه تهی کنند و مستی نکنند
ابوسعید ابوالخیر
دگر شو شد که مو جانم بسوزد***گریبان تا بدامانم بسوزد
برای کفر زلفت ای پریرخ***همی ترسم که ایمانم بسوزد
باباطاهر
با سلام و دروووووود -----
دریاب که که از روح جدا خواهی رفت
در پرده ی اسرار فنا خواهی رفت
خوش باش ندانی از کجا آمده ای
می نوش ندانی به کجا خواهی رفت
-=-=-=--=-=-=-=-=-
شاعر : حکیم عمر خیام
Ship Storm
04-03-2010, 17:18
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود///وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر///آری شود ولیک به خون جگر شود
حافظ
در حیرتم که از چه بجویم نشان تو
نی سر نه پیرهن , ز چه پیدا کنم تو را؟
حسان
Ship Storm
04-03-2010, 17:30
اگر مهري رخشد تو آن مهري اگر ماهي تابد، تو آن ماهي
اگر هستي پايد تو هستي اگر بودي بايد تو بودي
بي لطف و صفا باشد به خدا بي تو هستي ها
از ديدارت از رخسارت اي جان بينم سرمستي ها
mahpesar
04-03-2010, 17:44
آسمان بار امانت نتوانســت کشــید
قــرعه کــار به نـام مــن دیــوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدنــد حقیــقت ره افسانه زدند
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
حافظ
با سلام مجدد ....
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن خواری
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
()()())()()()()()()()()()()()()()()()(
شاعر : سنایی
یافتم روشندلی از گریه های نیمه شب
خاطری چون صبح دارم از صفای نیمه شب
رهی معیری
به بوی گل ز خواب بیخودی بیدار شد بلبل***زهی خجلت که معشوقش کند بیدار عاشق را
صائب تبریزی
Ship Storm
04-03-2010, 22:42
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی///دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بستان شاداب نمیماند///دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
یاد باد آنکه بروی تو نظر بود مرا***رخ و زلفت عوض شام و سحر بود مرا
یاد باد آنکه ز نظارهٔ رویت همه شب***در مه چارده تا روز نظر بود مرا
یاد باد آنکه ز رخسار تو هر صبحدمی***افق دیده پر از شعلهٔ خور بود مرا
یاد باد آنکه ز چشم خوش و لعل لب تو***نقل مجلس همه بادام و شکر بود مرا
خواجوی کرمانی
Ship Storm
05-03-2010, 00:49
از تو ای دوست نگسلم پیوند///ور به تیغم برند بند از بند
الحق ارزان بود ز ما صد جان///وز دهان تو نیم شکرخند
هاتف اصفهانی
در این سرای بی کسی, کسی به در نمیزند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند ...
هوشنگ ابتهاج
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما***چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون***روی سوی خانه خمار دارد پیر ما
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم***کاین چنین رفتهست در عهد ازل تقدیر ما
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است***عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
حافظ
امشب به قصه ی دل من گوش میکنی
فردا مرا چو قصه فراموش میکنی ...
هوشنگ ابتهاج
رفقا یه کم شعر های باحال تر بذارید ...
نمیگم حافظ و سعدی و مولانا باحال نیست.
خیلی هم خوب هستند.
اما اکثر اشعاری که اینجاست بریده شده است!
منظورم اینه که مثلا از وسط یه داستان مولوی شعر گذاشتند چندان جالب نیست ...
سر و ته نداره یه جورایی چون کامل نیست.
حال خود دانید.
یا حق:40:
یا من الیک میلی قف ساعة قبیلی***بالدمع بل ذیلی هذا نصیب لیلی
هر شب که باده نوشم وز تاب سینه جوشم***تا صبحدم خروشم هذا نصیب لیلی
از اشگ دل گدازم پیدا شدست رازم***لیکن چه چاره سازم هذا نصیب لیلی
از بند باز کن خو وزو دوست کام دل جو***زلفش بگیر و میگو هذا نصیب لیلی
هر شب به جست و جویش گردم بگرد کویش***گریم در آرزویش هذا نصیب لیلی
بلبل ز شاخساران با نالهٔ هزاران***گوید بنوبهاران هذا نصیب لیلی
تا روز از دل و جان چون بلبل سحر خوان***گویم دعای سلطان هذا نصیب لیلی
خواجو مگو فسانه در کش می شبانه***بر گوی این ترانه هذا نصیب لیلی
خواجوی کرمانی
mahpesar
05-03-2010, 17:14
یاران قـدیــم ما در مــوســم گل رفتـند
خـون جــگر خود را از دــیده فـرو ریزیــد
عطار گریزان است از صـحبت نا اهـلان
گر عین عیان خواهید از خلق بپرهیزید
عطار
با سلام ...
دهقان قضا بسی چو ما کشت و درود
غم خوردن بیهوده نمی دارد سود
پر کن قدح می به کفم در نه زود
تا باز خورم که بودنی ها همه بود
=1=1=1=1=1=1=1==1=1=1=1=1=1
شاعر : خیام نیشابوری
دام تزویر که گستردیم بهر صید خلق
کرد ما را پایبند و خود شدیم آخر شکار!
پروین اعتصامی
Ship Storm
06-03-2010, 09:31
رسم تو رهنماي رسم ملوک///خوي تو دلگشاي خوي کرام
روز نوروز و روزگار بهار///فرخت باد و خرم و پدرام
فرخی سیستانی
babelirani
06-03-2010, 11:46
ميـــــــان بـــاغ حـــرامـــست بي تـــو گرديدن
كه خار با تو مرا به ، كه بيتــــو گل چيدن
سعدي
سلام
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا "اشارات نــظر" نامه رسان من و توست
هوشنگ ابتهاج
babelirani
06-03-2010, 12:14
تورا در آینه دیدند جمال طروت خویش
بیان کنند که چه بودست ناشکیبا را
شعر از سعدی
از غـم خبــری نبود , اگر عشـــق نبود
دل بود , ولی چه سود اگر عشق نبود؟
قیصر امین پور
Mr.Lover
06-03-2010, 17:51
دامن آلوده مکن، چونکه ز پاکانی / بنده ی نفس مشو، چونکه ز احراری
جان تو پـاک سپردست بتو ايـــزد / همچنـــان پــاک ببايدش که بسپاری
پروين اعتصامی
javad2157
06-03-2010, 18:13
يا رب اين نو گل خندان كه سپردي به منش / ميسپارم به تو از چشم حسود چمنش
حافظ
tirdad_60
06-03-2010, 20:49
شب صحبت غنيمت دان و داد خوشدلي بستان
كه مهتابي دل افروز است و طرفه لاله زاري خوش
ميي در كاسه چشم است ساقي را ينا ميزد
كه مستي ميكند با عقل و مي بخشد خماري خوش
حافظ
شب رفت کجا رفت همانجای که بود .:.:. تا خانه رود باز یقین هر مــــــوجود
ای شب چو روی بدان مقام موعـود .:.:. از من برسان که آن فلانی چون بود
مولانا
''EHSAN''
06-03-2010, 22:11
دین راه گشا بود و تو گمگشته دینی
تردید کن ای زاهد اگر اهل یقینی
اهو نگران است بزن تیر خطا را
صیاد دل از کف شده تا کی به کمینی
فاضل نظری
با درود ...
یک جرعه می ز ملک کاووس به است
از تخت قباد و ملکت طوس به است
هر ناله که رندی به سحرگاه زند
از طاعت زاهدان سالوس به است
0=0=0=0=0=0=0=0=0=0=
شاعر : حکیم عمر خیام
''EHSAN''
06-03-2010, 23:49
توان گفتن ان راز جاودانی نیست!
تصوری هم از ان باغ ارغوانی نیست!
پر از هراس و امیدم، که هیچ حادثه ای
شبیه امدن عشق ناگهانی نیست
فاضل نظری
Mr.Lover
07-03-2010, 18:00
تحقیق معانی ز عبارات مجوی / بی رفع قیود و اعتبارات مجوی
خواهی یابی ز علت جهل شفا / قانون نجــات از اشارات مجوی
ابوسعید ابوالخیر
سلام رفقا ...
یک ذره وفا را به عالم نفروشـیم
هر چند در این عهد خریدار نـدارد
...
صائب تبریزی
tirdad_60
07-03-2010, 19:37
دلا بسوز كه سوز تو كارها بكند
نياز نيم شبي دفع صد بلا بكند
عتاب يار پريچهر عاشقانه يكش
كه يك كرشمه تلافي صد جفا يكند
حافظ
با سلام و درود ....
در هجوم ترکتازان و کمانداران عشق
سینه ای آماده بهر تیرباران داشتن
روشنی دادن ، دل تاریک را با نور علم
در دل شب پرتو خورشید رخشان داشتن
12121221222121221212121212122
شاعر : پروین اعتصامی
Mr.Lover
08-03-2010, 16:17
نزدیکان را بیش بود حیرانی / کایشان دانـند سیاست سلطانی
ما را چه که وصف دستگاه تو کنیم / ماییم قرین حیرت و نادانی
ابوسعید ابوالخیر
يارب! تو آن جوان دلاور نگاه دار
كز تيرِ آه گوشهنشينان حذر نكرد
ماهي و مرغْ دوش ز افغان من نخفت
وان شوخْ ديده بين كه سر از خواب بر نكرد
==
حافظ
mahpesar
08-03-2010, 17:55
در هر دشــتی که لالـهزاری بودهست
از ســرخی خون شهـریاری بودهست
هـر شـاخ بنفــشه کـز زمـین مــیرویـد
خالی است که بر رخ نگاری بودهست
خیام
تا فضل و عقل بيني بي معرفت نشيني
يك نكتهات بگويم خود را مبين كه رستي
در آستان جانان از آسمان مينديش
كز اوج سربلندي افتي به خاك پستي
==
حافظ
mohsen_gh1991
08-03-2010, 21:01
یکی تو فکر عشقه یکی تو فکر یاره
یکی همیشه مست و یکی منم که بی تو بی قراره
دلم میخواد که امشب,امشب پر ستاره
بهت بگم عزیزم عاشقتم دوباره باز دوباره باز دوباره ...
شاعرشو نمیدونم ولی خوانندش حمیراس
tirdad_60
08-03-2010, 22:13
هزار نقش برآيد ز كلك صنع و يكي
به دلپذيري نقش نگار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده اند
كسي به حسن و ملاحت يار ما نرسد
حافظ
.::SMS::.
08-03-2010, 22:29
بیشتر از چهار بیته
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش
چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم
لب باز نکردم به خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم
از شوق شکر خنده لبش جان نسپردم
شرمنده جانان ز گرانجانی خویشم
بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هرچند «امین»، بسته دنیا نیم اما
دل بسته یاران خراسانی خویشم!
tirdad_60
08-03-2010, 22:53
مو سپيد آخر شدي اي برف
تا سر انجامم چنين ديدي
در دلم باريدي...اي افسوس
بر سر گورم نباريدي
فروغ فرخزاد
Ship Storm
08-03-2010, 22:54
یارم چو قدح به دست گیرد///بازار بتان شکست گیرد
هر کس که بدید چشم او گفت///کو محتسبی که مست گیرد
در بحر فتادهام چو ماهی///تا یار مرا به شست گیرد
در پاش فتادهام به زاری///آیا بود آن که دست گیرد
حافظ
دل زان بت پیمان گسلم میسوزد
بـــــــرق غم او متصلم میسوزد
از داغ فــراق اگـر بنـالم چه عجب
یـاران چه کنم، وای دلم میسوزد
وحشی بافقی
Mr.Lover
09-03-2010, 17:30
دریای عشق را به حقیقت کنار نیست / ور هست پیش اهل حقیقت کنار اوست
در عهد لیلی این همه مجنون نبوده اند / وین فتنه بر نخاست که در روزگار اوست
سعدی
Ship Storm
09-03-2010, 19:11
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست ///لیک کس را دید جان دستور نیست
آتش است این بانگ نای و نیست با/// هرکسی آتش ندارد،نیست باد.
مولانا
در خرابات مغان نور خدا ميبينم
اين عجب بين كه چه نوري ز كجا ميبينم
جلوه بر من مفروش اي ملك الحاج كه تو
خانه ميبيني و من خانه خدا ميبينم
==
حافظ
Mr.Lover
09-03-2010, 19:42
ما طی بساط ملک هستی کرديم / بـی نقض خودی خداپرستی کرديم
بــر ما مـی وصـل نيـک می پيوندد / تف بر رخ می که زود مستی کرديم
ابوسعید ابوالخیر
mahpesar
09-03-2010, 19:47
مشنو سخن از زمانه ساز آمدگان
مـی خـواه مــروق به طـراز آمدگان
رفـتـنـد یـکان یـکان فـــراز آمــدگان
کس می ندهد نشان ز بازآمدگان
خیام
ناگاه بروئید یکی شاخ نـــــــــبات .:.:. ناگاه بجوشید چنیــــن آب حیات
ناگاه روان شد ز شهنشه صدقات .:.:. شادی روان مصطفی را صلوات
مولانا
تا نگرید طفلك حلوا فروش
بحر رحمت در نمیآید به جوش
مایه در بازار دنیا این زر است
مایه آنجا، اشك دو چشم تر است
مولانا
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
==
حافظ
وصف تو کار واژه ی های لا من نیست
این شعر های عاشقانه مال من نیست
سهیل محمودی
white_rose
13-03-2010, 12:25
تا کجا راحت پذيرم يا کجا يابم قرار
برگ خشکم در کف باد صبا افتاده ام
seied-taher
13-03-2010, 12:41
ما،خانه به دوشان بیابان بلاییم
در موج بلا،مست ز صحبای ولاییم
دل سوختگان پسر فاطمه ماییم
حتی به سوی کعبه اگر روی نماییم
و الله قسم کعبه ی ما روی حسین است
در روز قیامت همه گریند و نگرید
آن چشم که بارنده به غم های حسین است
این دل شده از روز ازل خانه ی الله
پس تا ابدالدهر دلم جای حسین است
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.