مشاهده نسخه کامل
: مشاعره سنتی
صفحه ها :
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
[
17]
18
19
20
white_rose
23-04-2010, 18:28
تو غره بدان مشو که می مینخوری
صد لقمه خوری که می غلامست آنرا
خيام
.::SMS::.
23-04-2010, 19:08
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد
شاید دعای مادرت زهرا بگیرد
آقا بیا تا با ظهور چشمهایت
این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد
پایین بیا خورشید پشت ابر غیبت
تا قبل از آنکه کار ما بالا بگیرد
آقا خلاصه یک نفر باید بیاید
تا انتقام دست زهرا را بگیرد
Dew Drop
23-04-2010, 19:13
در این کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
فردوسي
white_rose
23-04-2010, 19:43
روی تو خوش مینماید آینه ما
کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا
هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت
از تو نباشد به هیچ روی شکیبا
صید بیابان سر از کمند بپیچد
ما همه پیچیده در کمند تو عمدا
طایر مسکین که مهر بست به جایی
گر بکشندش نمیرود به دگر جا
غیرتم آید شکایت از تو به هر کس
درد احبا نمیبرم به اطبا
گر تو شکرخنده آستین نفشانی
هر مگسی طوطیی شوند شکرخا
لعبت شیرین اگر ترش ننشیند
مدعیانش طمع کنند به حلوا
سعدي
.::SMS::.
23-04-2010, 21:21
ای کاش فدک اینهمه اسرار نداشت
ای کاش مدینه در و دیوار نداشت
فریاد دل محسن زهرا این است
ای کاش در سوخته مسمار نداشت
white_rose
23-04-2010, 22:11
تو آری روز روشن را شب از پی
شده کون و مکان از قدرتت حی
حقیقت بشنو از طاهر که گردید
بیک کن خلقت هر دو جهان طی
باباطاهر
SevenART
23-04-2010, 22:24
يا رب مگيرش ار چه دل چون کبوترم
افکند و کشت و عزت صيد حرم نداشت
بر من جفا ز بخت من آمد وگرنه يار
حاشا که رسم لطف و طريق کرم نداشت
حافظ....
white_rose
23-04-2010, 22:29
تو را در ره خراباتی خراب است
گر آنجا خانهای گیری صواب است
بگیر آن خانه تا ظاهر ببینی
که خلق عالم و عالم سراب است
در آن خانه تو را یکسان نماید
جهانی گر پر آتش گر پر آب است
خراباتی است بیرون از دو عالم
دو عالم در بر آن همچو خواب است
عطار
Dew Drop
23-04-2010, 23:20
تويي كه در جواب من هميشه آه ميكشي
تن خميده مرا ,شبيه ماه ميكشي
تو بهترين ترانه اي كه از دلم نمي روي
تو شعر صادقانه اي كه جاودانه مي شوي
SevenART
24-04-2010, 00:35
يکي بندهي خويش پنداشتش
زبون ديد و در کار گل داشتش
جفا ديد و با جور و قهرش بساخت
به سالي سرايي ز بهرش بساخت
سعدی ...
تو را نفس رعنا چو سرکش ستور
دوان ميبرد تا سر شيب گور
اجل ناگهت بگسلاند رکيب
عنان باز نتوان گرفت از نشيب
سعدی
haj mohammade
24-04-2010, 09:26
به جان خواجه و حق قديم و عهد درست
که مونس دم صبحم دعاي دولت توست
سرشک من که ز طوفان نوح دست برد
ز لوح سينه نيارست نقش مهر تو شست
حافظ
تو غافل در انديشهي سود مال
که سرمايهي عمر شد پايمال
غبار هوي چشم عقلت بدوخت
سموم هوس کشت عمرت بسوخت
سعدی
Turok-71
24-04-2010, 09:34
با بالهای سرخ
با یال شعلهگون
با گام باد و برق،
بر راه کهکشانی اندیشه، رهسپر.
آمد شبانه مردی
گهواره بسته بر قلل مه نشان دور
تابیده با ارس
خو کرده با امید
با رنج برده سر
آمد شبانه مردی با مشعلش به کف
شب را شیاری افکند
سیاوش کسرایی به یاد دکتر ارانی
haj mohammade
24-04-2010, 09:38
در جواب مريم كريمي
تا سر زلف تو در دست نسيم افتادست
دل سودازده از غصه دو نيم افتادست
چشم جادوي تو خود عين سواد سحر است
يکن اين هست که اين نسخه سقيم افتادست
حافظ
تو پيش از عقوبت در عفو کوب
که سودي ندارد فغان زير چوب
برآر از گريبان غفلت سرت
که فردا نماند خجل در برت
سعدی
seied-taher
24-04-2010, 09:44
شیعه ی مرتضی علی عمر هدر نمی کند
از لحظات فــرصتش صــرف نــظر نـمی کند
راه امــیرمـومنان راه خــداسـت بی گــمان
شـــیعه ز راه دیـــگران هیچ گـذر نمی کند
تا نرسیده مرگ تو، توبه کن از خطای خویش
چونکه اجل فرا رسـد تــوبـه اثـر نــــمی کند
وقــت سـفر بـرای مــا توشه راه لازم است
بار سفر چه بسته ای؟ مرگ خبر نمی کند
تا بـــه دلـــت کـند اثــر بـار دگـر بگو حسان
شیعه مرتضی علی عـمر هدر نـــمی کند
استاد چایچیان (حسان)
haj mohammade
24-04-2010, 09:45
دارم اميد عاطفتي از جانب دوست
كردم جنايتي و اميدم به عفو اوست
دانم که بگذرد ز سر جرم من که او
گر چه پريوش است وليکن فرشته خوست
حافظ
تو گوهر بين و از خر مهره بگذر
ز طرزي کن نگردد شهره بگذر
چو من ماهي کلک آرم به تحرير
تو از نون والقلم ميپرس تفسير
haj mohammade
24-04-2010, 09:49
روزگاريست که سوداي بتان دين من است
غم اين کار نشاط دل غمگين من است
ديدن روي تو را ديده جان بين بايد
وين کجا مرتبه چشم جهان بين من است
حافظ
تنها نه من به قيد تو درماندهام اسير
کز هر طرف شکستهدلي مبتلاي تست
قومي هواي نعمت دنيا همي پزند
قومي هواي عقي و، ما را هواي تست
سعدی
haj mohammade
24-04-2010, 09:54
تا مرا عشق تو تعليم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسين من است
دولت فقر خدايا به من ارزاني دار
کاين کرامت سبب حشمت و تمکين من است
تن تنها ز نزديک غلامان
سوي آن مرغزار آمد خرامان
طوافي زد در آن فيروزه گلشن
ميان گلشن آبي ديد روشن
نظامی
haj mohammade
24-04-2010, 09:59
نيست در شهر نگاري که دل ما ببرد
بختم ار يار شود رختم از اين جا ببرد
کو حريفي کش سرمست که پيش کرمش
عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد
حافظ
درختي که بيخش بود برقرار
بپرور، که روزي دهد ميوهبار
گرت بيخ اخلاص در بوم نيست
از اين بر کسي چون تو محروم نيست
سعدی
haj mohammade
24-04-2010, 10:06
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هيچ عارضه شخص تو دردمند مباد
حافظ
دليري سيه نامهاي سخت دل
ز ناپاکي ابليس در وي خجل
بسر برده ايام، بي حاصلي
نياسوده تا بوده از وي دلي
سعدی
haj mohammade
24-04-2010, 10:10
يه توپ دارم قلقليه
سرخ و سفيد و آبيه
ميزنم زمين هوا ميره
نميدوني تا كجا ميره
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وانگه بیا با عاشقان هم خانه شو،هم خانه شو
رو سینه را چون سینه ها هفت آب شو از کینه ها
وانگه شراب عشق را پیمانه شو ، پیمانه شو
مهرباني، به دل بسته ما مرغيست
كز قفس در نگشاديمش
و به عذري كه فضايي نيست
وندرين باغ خزان خورده
جز سموم ستم آورده هوايي نيست
ره پرواز نداديمش
هوشنگ ابتهاج
MJNeghabi
24-04-2010, 10:38
شکست عهد مودٌت نگار دلبندم
برید مهر و وفا یار سست پیوندم
به خاکپای عزیزان که از محبت دوست
دل از محبت دنیــــــا و آخــــــرت کندم
تطاولی که تو کردی به دوســــــــــتی با من
من آن به دشمن خونخوار خویش نپسندم!
اگر چه مهر بریدی و عهد بشکستی
هنوز بر سر پیمان و عهد و سوگندم!
به خاکپای تو سوگند و جان زنده دلان
که من به پای تــــو در مردن آرزومندم!
بیا بیا صنما کز سر پریشـــــــانی
نماند جز سر زلف تو هیچ پابندم!
به خنده گفت که "سعدی" از این خطر بگریز
کجا روم!؟ که به زندان عشـــــــــق دربندم!!
گلهای تازه شماره 147 – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!
SevenART
24-04-2010, 10:44
ملک را هر زمان در کار شيرين
چو جان شيرين شدي بازار شيرين
نظامی گنجوی
نظر پاک تواند رخ جانان دیدن
که در آئینه نظر جز به صفا نتوان کرد
MJNeghabi
24-04-2010, 10:55
درون خلـــــــــــوت ما غــــــــــير درنمي گنجد
برو كه هر كه نه يار من است، بار من است!
سعدي
haj mohammade
24-04-2010, 11:09
تويي که بر سر خوبان کشوري چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج
دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش
به چين زلف تو ماچين و هند داده خراج
حافظ
MJNeghabi
24-04-2010, 11:12
جانا ز فراق تو
این محنت جان تا کی؟
دل در غم عشق تو
رسوای جهان تا کی!؟
چون جان و دلم خون شد
در درد فراق تو
بر بوی وصال تو
دل بر سر جان تا کی؟
نامد گه آن آخر
کز پرده برون آیی!؟
آن روی بدان خوبی
در پرده نهان تا کی!؟
بشکن به سر زلفت
این بند گران از دل
بر پای دل مسکین
این بند گران تا کی؟
دل بردن مشتاقان
از غیرت خود تا چند؟
خون خوردن و خاموشی
زین دلشدگان تا کی؟
گر عاشق دلداری
ور سوختهی یاری
بی نام و نشان میرو
زین نام و نشان تا کی!؟
آسمان عشق – شعر از عطار – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!
یکدم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کزآب هفت بحر بیک موی تر شوی
...
haj mohammade
24-04-2010, 11:16
.........................
SevenART
24-04-2010, 11:36
يا رب سببي ساز که يارم به سلامت
بازآيد و برهاندم از بند ملامت
خاک ره آن يار سفرکرده بياريد
تا چشم جهان بين کنمش جاي اقامت
حافظ
عزیزم من اینو تو چند صفحه قبلی گفتم ... :دی
يکي از طوق خود مه را شکسته
يکي مه را ز غبغب طوق بسته
نظر بر يکديگر چندان نهادند
که آب از چشم يکديگر گشادند
نظامی گنجوی ....
haj mohammade
24-04-2010, 13:07
من عذر خواهي مي كنم.
---------- Post added at 02:07 PM ---------- Previous post was at 02:06 PM ----------
درد ما را نيست درمان الغياث
هجر ما را نيست پايان الغياث
دين و دل بردند و قصد جان کنند
الغياث از جور خوبان الغياث
حافظ
haj mohammade
24-04-2010, 14:00
ولي عجب حرفي در اومد "ث":27:
ثنا به حضرت دادار کارهرکس نیست
چه احتیاج به تو بر خدای حی و ودود
...
ولي عجب حرفي در اومد "ث"[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](33).gif
حرف بدیه؟؟؟؟:21:
haj mohammade
24-04-2010, 14:23
ثنا به حضرت دادار کارهرکس نیست
چه احتیاج به تو بر خدای حی و ودود
...
حرف بدیه؟؟؟؟:21:
بابا ايول داري.
---------- Post added at 03:23 PM ---------- Previous post was at 03:21 PM ----------
دو قبيله کاوس و خزرج نام داشت
يک ز ديگر جان خونآشام داشت
کينههاي کهنهشان از مصطفي
محو شد در نور اسلام و صفا
Big-Boss
24-04-2010, 15:26
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یاییدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بی هوده پندارید
که گرفت استید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید.
آن زمانی که تنگ می بندید
بر کمر هاتان کمر بند
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می کند بی هوده جان، قربان!
نمیا یوشیج
SevenART
24-04-2010, 15:42
نزد تو چون سرد شود؟ آتش است
از تو چرا درگذرد؟ اژدهاست
وقت گرانمايه و عمر عزيز
طعمهي سال و مه و صبح و مساست
از چه همي کاهدمان روز و شب
پروین اعتصامی ......
haj mohammade
24-04-2010, 15:56
بده اي يار به من بوسه شيرين لبت
تا به كي خواهش كنم از براي ديدنت
من براي ديدنت لحظه شماري مي كنم
تا ببينم روي چون قرص مهت
sasan816
24-04-2010, 16:45
تا به مستي نرسد بر لب ساقي لب ما
بر نيايد ز خرابات مغان مطلب ما
عشق پيري است که ساغر زدهايم از کف او
عقل طفلي است که دانا شده در مکتب ما
فروغي بسطامي
SevenART
24-04-2010, 16:55
تا به مستي نرسد بر لب ساقي لب ما
بر نيايد ز خرابات مغان مطلب ما
عشق پيري است که ساغر زدهايم از کف او
عقل طفلي است که دانا شده در مکتب ما
عزیزکم این شعر شما رو حاج محمد گفتند تو چند صفحه قبل : دی
تو خونريزي مبين کو شير گيرد
که خونش گيرد ارچه دير گيرد
از اين ابلق سوار نيم زنگي
که در زير ابلقي دارد دو رنگي
نظامی گنجوی ....
.::SMS::.
24-04-2010, 16:58
ياس يعني بوي دل بوي بهشت
ياس يعني فاطمه حيدر سرشت
ياس يعني كمترين عمرِ جهان
ياس يعني مادرِ صاحب زمان
ياس يعني كوچه و آه و شرر
يك گل و يك غنچه با هم پشتِ در
ياس يعني قوتِ دستِ علي
همدم رازِ دل و هستِ علي
یکی چو باده پرستان صراحی اندر دست
یکی چو ساقی مستان بکف گرفته ایاغ
نشاط و عیش وجوانی چو گل غنیمت دان
که حافظا نبود بر رسول غیر بلاغ
...
Big-Boss
24-04-2010, 17:09
غروبه راه دور وقت تنگه
زمین و آسمان خونابه رنگه
بیابان مست زنگ کاروانهاست
عزیزانم چه هنگام درنگه
سیاوش کسرایی
SevenART
24-04-2010, 17:14
هر آنکو کشت تخمي کشته بر داد
نه من گفتم که دانه زو خبر داد
نه هر تخمي درختي راست رويد
نه هر رودي سرودي راست گويد
نظامی گنجوی
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدائی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
...
Big-Boss
24-04-2010, 17:20
من شکستم در خود
من نشستم در خویش
لیک هرگز نگذشتم از
پل
که ز رگ های رنگین بسته ست کنون
بر دو سوی رود آسودن
باور کن نگذشتم از پل
غرق یکباره شدم
من فرو رفتم
در حرکت دستان تو
من فرو رفتم
در هر قدمت ، در میدان
من نگفتم به ذوالکتاف سلام
شانه ات بوسیدم
تا تو از این همه ناهمواری
به دیار پاکی راه بری
که در آن یکسانی پیروزست
من شکستم در خود
من نشستم در خویش
شهید خلق خسرو گلسرخی
seied-taher
24-04-2010, 17:21
شهيدی كه بر خاك میخفت
چنين در دلش گفت:
«اگر فتح اين است
كه دشمن شكست،
چرا همچنان دشمنی هست؟»
طرحی برای صلح (3)
شهیدی كه بر خاك میخفت
سرانگشت در خون خود میزد و مینوشت
دو سه حرف بر سنگ:
«به امید پیروزی واقعی
نه در جنگ،
كه بر جنگ!»
SevenART
24-04-2010, 17:24
هش دار که با درفش نازت نکنند
توليدگر برق سه فازت نکنند
اوضاع جهان ديمي و هرکي، هرکي است
کوتاه بيا تا که درازت نکنند
عزیز شوما از مرحله پرتی ...:دی
شنيدستم که در زنجير عامان
یکي بود است ازين آشفته نامان
چو با او سختي نابالغي جنگ
به بالغتر کسي برداشتي سنگ
نظامی گنجوی ....
haj mohammade
24-04-2010, 17:27
عزیزکم این شعر شما رو حاج محمد گفتند تو چند صفحه قبل : دی
تو خونريزي مبين کو شير گيرد
که خونش گيرد ارچه دير گيرد
از اين ابلق سوار نيم زنگي
که در زير ابلقي دارد دو رنگي
نظامی گنجوی ....
بابا دمت گرم من خودم يادم نبود.
---------- Post added at 06:27 PM ---------- Previous post was at 06:25 PM ----------
گر ز دست زلف مشکينت خطايي رفت رفت
ور ز هندوي شما بر ما جفايي رفت رفت
برق عشق ار خرمن پشمينه پوشي سوخت سوخت
جور شاه کامران گر بر گدايي رفت رفت
حافظ
seied-taher
24-04-2010, 17:27
عزیز شوما از مرحله پرتی ...[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](4).gif
شنيدستم که در زنجير عامان
یکي بود است ازين آشفته نامان
چو با او سختي نابالغي جنگ
به بالغتر کسي برداشتي سنگ
نظامی گنجوی ....
خدا رو شکر سرعتتون بالاست....
ما داشتیم ش رو جواب میدادیم...
SevenART
24-04-2010, 17:30
خدا رو شکر سرعتتون بالاست....
ما داشتیم ش رو جواب میدادیم...
خوب خدا را شکر ..
تکيه زد گرد باغ مينگريست
ناگه از دور تافت شمعي بيست
نو عروسان گرفته شمع به دست
شاه نو تخت شد عروس پرست
نظامی گنجوی
haj mohammade
24-04-2010, 17:38
تو همچو صبحي و من شمع خلوت سحرم
تبسمي کن و جان بين که چون هميسپرم
چنين که در دل من داغ زلف سرکش توست
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
tirdad_60
24-04-2010, 18:08
مروت گر چه نامي بينشان است * نيازي عرضه کن بر نازنيني
..........................
نميبينم نشاط عيش در کس * نه درمان دلي نه درد ديني
حافظ
SevenART
24-04-2010, 18:16
يکي بچهي گرگ ميپروريد
چو پروده شد خواجه برهم دريد
چو بر پهلوي جان سپردن بخفت
زبان آوري در سرش رفت و گفت
تو دشمن چنين نازنين پروري
نداني که ناچار زخمش خوري؟
سعدی
يار آن بود که مال و تن و جان فدا کند
تا در سبيل دوست به پايان برد وفا
ديگر عمر که لايق پيغمبري بدي
گر خواجهي رسل نبدي ختم انبيا
سالار خيل خانهي دين صاحب رسول
سردفتر خداي پرستان بيريا
سعدی
MJNeghabi
24-04-2010, 19:06
آنکه هلاک من همی...
خواهد و من سلامتش
هر چه کند به شاهدی
کس نکند ملامتش!
باغ تفرٌج است و بس
میوه نمی دهد به کس
جز به نظر نمی رسد
سیب درخت قامتش!
کاش که در قیامتش
بار دگر بدیدمی
کانچه گناه او بُود
من بکشم غرامتش!
هر که هوا گرفت و رفت
از پی آرزوی دل
گوش مدار "سعدیا"
بر خبر سلامتش!
بیداد – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاين سر پرهوس شود خاک در سراي تو
شاهنشين چشم من تکيه گه خيال توست
جاي دعاست شاه من بي تو مباد جاي تو
خوش چمنيست عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوش کلام شد مرغ سخنسراي تو
MJNeghabi
24-04-2010, 19:17
وقتی می آی صدای پات
از همه جاده ها می آد!
انگار نه از یه شهر دور
که از همه دنیا می آد!
تا وقتی که در وا می شه
لحظه ی دیدن می رسه
هر چی که جاده س رو زمین
به سینه ی من می رسه!
آه...
سوغاتی - شعر از ؟ - با صدای هایده بشنوید!
tirdad_60
24-04-2010, 19:53
هنگام صبوح آمد اي مرغ سحرخوانش * با زهره درآ گويان در حلقه مستانش
..........................
هر جان كه بود محرم بيدار كنش آن دم * وانكو نبود محرم تا حشر بخسبانش
..........................
مولانا
MJNeghabi
24-04-2010, 20:05
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
مـــــــــــاه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم!
دیدی آن ترک ختا دشمن جــــان بود هنوز!؟
گر چه عمری به خطا دوست خطابش کردم!
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آنقدر گریــــــه نمودم که خرابش کردم!
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم!
غرق خون بود و نمی مرد ز حسـرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و به خوابش کردم!
دل که خونابه غم بود و جگر گوشه درد
بر سر آتش جــــــــــور تو کبابش کردم!
زندگی کردن من مردن تدریجـــــی بود!
آنچه جان کَند تنم عمر حسابش کردم!
افسانه ی شیرین – شعر از فرخی یزدی – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!
SevenART
24-04-2010, 22:06
يار آن بود که مال و تن و جان فدا کند
تا در سبيل دوست به پايان برد وفا
ديگر عمر که لايق پيغمبري بدي
گر خواجهي رسل نبدي ختم انبيا
سالار خيل خانهي دين صاحب رسول
سردفتر خداي پرستان بيريا
اینو من یه جا دیگه گفته بودم ولی خو حالا ایندفعه چووون شمایین طوری نی ..:دی
مايهي هستي تمامي سوختم بر ياد وصل
مفلسم وحشي به فکر کيميا افتاده م
وحشی بافقی
Big-Boss
24-04-2010, 22:53
من می شنیدم از لب برگ
این زبان سبز
در خواب نیم شب که سرودش را
در آب جویبار
بدین گونه شسته بود
در سکوت ای درخت تناور
ای ایت خجسته ی در خویش زیستن
ما را
حتی امان گریه ندادند
من اولین سپیده بیدار باغ را
آمیخته به خون طراوت
در خواب برگ های تو دیدم
شفیعی کدکنی
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بی صورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
....
Big-Boss
24-04-2010, 23:11
دلا دیدی که خورشید ازشب سرد
چو آتش سر ز خاکستر بر آورد
زمین و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان دشت شقایق گشت ازین خون
نگر تا این شب خونین سحر کرد
چه خنجر ها که از دل ها گذر کرد
زهر خون دلی سروی قد افراشت
ز هر سروی تذروی نغمه برداشت
صدای خون در آواز تذرو است
دلا این یادگار خون سرو است
هوشنگ ابتهاج
white_rose
24-04-2010, 23:28
تابه فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت
تا شدم از کار واقف، وقت کار از دست رفت
تا کمر بستم، غبار از کاروان بر جا نبود
از کمین تا سر برآوردم، شکار از دست رفت
داغهای ناامیدی یادگار از خود گذاشت
خردهٔ عمرم که چون نقد شرار از دست رفت
تا نفس را راست کردم، ریخت اوراق حواس
دست تا بر دست سودم، نوبهار از دست رفت
پی به عیب خود نبردم تا بصیرت داشتم
خویش را نشناختم، آیینهدار از دست رفت
عشق را گفتم به دست آرم عنان اختیار
تا عنان آمد به دستم، اختیار از دست رفت
عمر باقی مانده را صائب به غفلت مگذران
تا به کی گویی که روز و روزگار از دست رفت؟
صائب تبريزي
haj mohammade
25-04-2010, 07:04
تو را که هر چه مراد است در جهان داري
چه غم ز حال ضعيفان ناتوان داري
بخواه جان و دل از بنده و روان بستان
که حکم بر سر آزادگان روان داري
حافظ
Dew Drop
25-04-2010, 08:58
اين كوزه چو من عاشق زاري بوده است.......در بند سر زلف نگاري بوده است
اين دست كه بر گردن او مي بيني.......دستي است كه بر گردن ياري بوده است
sasan816
25-04-2010, 09:23
تو دستم گرفتی قدم به قدم
رفیقم تو هستی به شادی و غم
ز جان محو شوق بهار توییم
که تا پای جان بر کنار توییم
محمد سعید میرزایی
MJNeghabi
25-04-2010, 10:31
مكن به چشم حقارت نگاه در من ِ مست
كه آبروی شــــــــــريعت بدين قَـــــــدَر نرود!
حافظ
haj mohammade
25-04-2010, 11:11
دي پير مي فروش که ذکرش به خير باد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز ياد
گفتم به باد ميدهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد باد
حافظ
Big-Boss
25-04-2010, 12:13
دستی به سپیدی روز
پنجره را گشود
سرما و سوز
دار
بر پلک های من نشست
کنون
خاکستر شب را
باد
در کوچه می برد
شهید خلق خسرو گلسرخی
haj mohammade
25-04-2010, 13:04
دارم از زلف سياهش گله چندان که مپرس
که چنان ز او شدهام بي سر و سامان که مپرس
کس به اميد وفا ترک دل و دين مکناد
که چنانم من از اين کرده پشيمان که مپرس
حافظ
Dew Drop
25-04-2010, 13:18
سر كش مشو كه چون شمع از غيرتت بسوزد
دلبر كه در كف او موم است سنگ خارا
ايينه سكندر جام مي است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملك دارا
خوبان پارسي گوي بخشندگان عمرند
ساقي بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشيد اين خرقه مي الود
اي شيخ پاكدامن معذور دار مارا
SevenART
25-04-2010, 13:23
اجل ناگهي در کمينم کشد
همان به که آن نازنينم کشد
چو بي شک نبشتهست بر سر هلاک
به دست دلارام خوشتر هلاک
سعدی
کدام گل بود اندر چمن به زيباييت؟
کدام سرو به بالاي تست در بستان؟
چه گويم آن خط سبز و دهان شيرين را
بجز خضر نتوان گفت و چشمهي حيوان
سعدی
SevenART
25-04-2010, 14:30
نون ابرو صاد چشم و جيم گوش
بر نوشتي فتنهي صد عقل و هوش
زان حروفت شد خرد باريکريس
نسخ ميکن اي اديب خوشنويس
رومی
Big-Boss
25-04-2010, 14:31
سبز
سپید
سرخ
و سرانجام.
سبز :
زارعانی سبز پرور
شاعرانی سبز اندیش
عارفانی سبز باور
در زمینی که زمانی
بوده شاید سبز !
امیر آروین
.::SMS::.
25-04-2010, 14:53
زخم شیعه را نمک زدند
قفل بر در فدک زدند
تاب دیدنت نداشتند
داغ بر دلت گذاشتند
SevenART
25-04-2010, 15:06
دولت آن شد که دل فروزي
وز ترک امل کلاه دوزي
در دامن نيستي زني دست
تا هست شوي به عالم هست
داني که بخاطر هوسناک
هر کس نرسد به عالم پاک
با اين همه هم ز جست و جويي
کاهل مشوي به هيچ سويي
امیر خسرو دهلوی
haj mohammade
25-04-2010, 15:47
يا باش دشمن من، يا دوست باش ويحک
نه دوستي نه دشمن، اينت سياهکاري
آنکس که شاعرست او، او شاعران بداند
خود باز باز داند از مرغک شکاري
منوچهري
یارب این آتش که بر جان منست
سرد کن زان سان که کردی بر خلیل
من نمییابم مجال ای دوستان
گرچه دارد او جمال بس جمیل
...
Dew Drop
25-04-2010, 19:42
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ایینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
SevenART
25-04-2010, 19:48
تک از باد صبا پيشي گرفته
به جنبش با فلک خويشي گرفته
پري را ميگرفت از گرم خيزي
به چشم ديو در ميشد ز تيزي
پس از يک لحضه خسرو باز پس ديد
به جز خود ناکسم گر هيچکس ديد
نظامی گنجوی
در بیابان فنا گم شدن آخر تا چند
ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم
حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز
حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم
...
SevenART
25-04-2010, 21:01
مايهي هستي تمامي سوختم بر ياد وصل
مفلسم وحشي به فکر کيميا افتاده م
وحشی بافقی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگرزیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همی میدهدت پند ولی
وعظت آنگاه کند سود که قابل باشی
....
SevenART
25-04-2010, 21:59
يارب به نسل طاهر اولاد فاطمه
يارب به خون پاک شهيدان کربلا
يارب به صدق سينهي پيران راستگوي
یارب به آب ديدهي مردان آشنا
دلهاي خسته را به کرم مرهمي فرست
اي نام اعظمت در گنجينهي شفا
گر خلق تکيه بر عمل خويش کردهاند
ما را بسست رحمت وفضل تو متکا
سعدی
Turok-71
25-04-2010, 22:34
ای کاش می توانستم
یک لحظه می توانستم ای کاش
بر شانه های خود بنشانم این خلق بی شما را
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند
که خورشیدشان کجاست
و باورم کنند
SevenART
25-04-2010, 22:51
داني که در بيان اذاالشمس کورت
معني چه گفتهاند بزرگان پارسا؟
يعني وجود خواجه سر از خاک برکند
خورشيد و ماه را نبود آن زمان ضيا
سعدی
vahidgame
25-04-2010, 22:52
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم
آمدهام چو عقل و جان از همه دیدهها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم
آمده که رهزنم بر سر گنج شه زنم
آمدهام که زر برم زر نبرم خبر برم
گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن
گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند
پیش گشادتیر او وای اگر سپر برم
گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود
تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم
آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد
و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم
در هوس خیال او همچو خیال گشتهام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
گفت بخور نمیخوری پیش کسی دگر برم
مولانا
Dew Drop
25-04-2010, 23:10
ما بدهكاريم
به كساني كه صميمانه ز ما پرسيدند
معذرت مي خواهم چندم مرداد است ؟
و نگفتيم
چونكه مرداد
گور عشق گل خونرنگ دل ما بوده است
تا بداند خواجه کش دشمن کدام و دوست کيست
در سراي اين و آن نيکوتر استقصا کند
با چنين کم دشمنان کي خواجه آغازد
به جنگ اژدها را حرب ننگ آيد که با حربا کند
منوچهری
.::SMS::.
26-04-2010, 11:02
داستان گذشتگان پند است
هر که بگذشت داستانی داشت
رازهای زمانه را میگفت
در و دیوار گر زبانی داشت
اشکها انجم سپهر دلند
این زمین نیز آسمانی داشت
پروین اعتصامی
تو کان نباتي و دلها چو طوطي
تو صحراي سبزي و جانها چرايي
از اينها گذشتم مبر سايه از ما
که در باغ دولت گل و سرو مايي
مولوی
یار بیگانه نشو تا نبری از یادم ... غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم..
alireza fatemi
26-04-2010, 13:13
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلـک فریادم
حافظ
mohsen_gh1991
26-04-2010, 13:18
من که می میرم، می میرم..... ****چــرا با عشــق و با ایــمان نــمیرم؟!
alireza fatemi
26-04-2010, 13:46
من که می میرم، می میرم..... ****چــرا با عشــق و با ایــمان نــمیرم؟!
ایول خوشم اومد :دی :دی
ما دلشدگان خسرو شيرين پناهيم
ما کشته آن مه رخ خورشيد کلاهيم
ما از دو جهان غير تو اي عشق نخواهيم
صد شور نهان با ما تاب و تن جان با ما
در اين سر بي سامان، غمهاي جهان با ما
با ساز و ني، با جام مي، با ياد وی
SevenART
26-04-2010, 16:38
يا رب آن زاهد خودبين که بجز عيب نديد
دود آهيش در آيينه ادراک انداز
چون گل از نکهت او جامه قبا کن حافظ
وين قبا در ره آن قامت چالاک انداز
حافظ
Dew Drop
26-04-2010, 16:52
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
SevenART
26-04-2010, 17:16
تو زرين بهره باش از تخت زرين
که چوبين بهره شد بهرام چوبين
نشاط از خانه چوبين برون تاخت
که چوبين خانه از دشمن به پرداخت
نظامی گنجوی
white_rose
26-04-2010, 22:38
ترکیب طبایع چو به کام تو دمی است
رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است
با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی است
خيام
تاریخ را تغییر خواهد داد آن ماه .:.:.:. با شوق آن آدینه در راهیم، در راه
فاطمه راکعی
Big-Boss
27-04-2010, 00:30
هان ! مردمی كه گوش شما باز است
تا بشنود ترانه پیروزی
بندی زنید شعر مرا بر دست
تا بر كنید ریشه ی كین توزی .
فرخ تمیمی
SevenART
27-04-2010, 00:37
يار ثابت قدم اينک ز سفر باز آمد
وگر از پاي درافتاد بسر باز آمد
ظاهر آنست کزين پس گهر ارزان گردد
که چو دريا شد و چون کان گهر باز آمد
آنکه در رستهي بازار وفا زر ميزد
در رخ خويش نظر کرد و ز زر باز آمد
خواجوی کرمانی
sepid12ir
27-04-2010, 01:24
دوش در خواب من آن لاله عذار آمده بود
شاهد عشق و شبابم به کنار آمده بود
در کهن گلشن طوفانزده خاطر من
چمن پرسمن تازه بهار آمده بود
شهریار
SevenART
27-04-2010, 03:26
دستهاي ده کاغذم فرمودهاي زان روزها
در تقاضا گرچه زان پس نوک کلکم تر نشد
خواستم تا قطعهاي پردازم امروز اندر آن
زين مطولتر وليکن زين مطولتر نشد
انوری
دیـــده دریـــا کنم و صـــبر به صــحرا فکنم
واندر ایـــن کــار دل خویش به دریـــــا فکنم
از دل تـــنــگ گــنـه کـــار بــــرآرم آهــــی
کاتـــش انــــدر گــنه آدم و حــــوا فکـــنم
مایه خوشدلی آنجاست که دلدار آنجاست
می کنم جـــهد که خود را مـگر آنجا فکنم
.
.
.
حافظ
sasan816
27-04-2010, 09:59
مردان خدا پرده ی پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند
هر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند
فروغی بسطامی
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش بتزویر کنم
نیست امید صلاحی ز فساد ای حافظ
چون که تقدیر چنین است چه تدبیر کنم
...
Ship Storm
27-04-2010, 12:15
مرا به گوش تو باید حکایت از لب خویش
دریغ باشد پیغام ما به دست رسول
سعدی
alireza fatemi
27-04-2010, 12:25
لیلی به من آورید حالی
ور نه منو تیغ لا ابالی
نظامی
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
گرچه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش
...
halflife g
27-04-2010, 12:49
شکنجه می دی گندمُ با سایه ی داس غضب!
حراج می کنی تن مزرعه رُ وجب، وجب!
لاله به حبس می بری، شب پره پَرپَر می کُنی،
خورشید رُ می دزدیُ شب رُ مکرر می کُنی
رگبار می بندی به ماه، فانوس گردن می زنی
ستاره پایین می کِشی، آیینه ها رُ می شکنی
با سردخونه های پُر، با خشمِ ما چه می کنی؟
با بغض زندونی شده تو این صدا چه می کنی؟
یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم
وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم
...
halflife g
27-04-2010, 13:28
مرا در اوج ميخواهي تماشا كن، تماشا كن
دروغين بودم از ديروز مرا امروز حاشا كن
در اين دنيا كه حتي ابر نميگريد به حال ما
همه از من گريزانند تو هم بگذر از اين تنها
فقط اسمي به جا مانده از آنچه بودم و هستم
دلم چون دفترم خالي قلم خشكيده در دستم
Big-Boss
27-04-2010, 13:28
مرا مستی و سکر زندگانی است
چه غم گر در بهشتی ره ندارم
که در قلبم بهشتی جاودانی است
فروغ فرخزاد
تنها شدم راکد شدم بفسردم و جامد شدم .:.:. تــــــا زیر دندان بلا چون برف و یخ می خاییم
چون آب باش و بیگره از زخم دندانها بجــه .:.:. من تا گره دارم یقین می کوبی و می ساییم
برف آب را بگذار هین فقاعهای خاص بیــــن .:.:. می جوشد و بر می جهد که تیزم و غوغاییم
هر لحظه بخروشانترم برجسته و جوشانترم .:.:. چون عقل بیپر می پرم زیـرا چو جان بالاییم
مولوی
MJNeghabi
27-04-2010, 13:43
من آن نیَم که دل از مهـــر دوست بردارم
و گر ز کینه ي دشمن به جان رسد کارم!
نه روی رفتنم از خاک آستانه دوســـــــت
نه اعتنای نشستن، نه پای رفتــــــــارم!!
کجا روم که دلم پایبند مهر کسی ست!؟
سفر کنید رفیقان که من گرفــــــــــــتارم!
مرا به منظــــــــــــر خوبان اگر نباشد میل
درست بُوَد به حقیقت که نقــــش دیوارم!
به عشـق روی تو اقرار می کند "سعدی"
همه جهان به در آیند، گو به انکــــــــــارم!
کجا توانمت انکـــــــــــار دوســتی کردن!؟
که آب دیده گواهـــــــــــی دهد به اقرارم!
؟ - با صدای محمد رضا شجريان بشنويد!
Dew Drop
27-04-2010, 13:46
مـیــی بــس فــروزانـتـــر از شـمـع روز *** مـیــی سـاقــی و بـاده و جــامســوز
مـیــی صـــاف ز آلایـــش مـــاســـوا *** ازو یـــک نــفــس تـــا بهعــرش عــلا
مـیـــی کـــو مــرا وارهـــانــــد ز مــن *** از ایــــن و ازآن و ز مـــا و ز مـــــن
از آن مــی حـلال اسـت در کـیـش مــا *** کــههستــی و بــال است در پیـش مــا
از آن مــی حـرام اسـت بــر غـیــر مــا *** کـــه خــارج مـقــامـسـت در سیـــر مـــا
مـیـــی کــه بـاشــد در اوایــن صـفــت *** نبـــاشــد بـــه غیــــر از مــی معــرفت
تـو در حـلقـــهمـی پـرسـتــان در آی *** کـــه چـیـزی نبینـی به غیـــر از خــدای
يار اگر رفت و حق صحبت ديرين نشناخت
حاش لله که روم من ز پي يار دگر
گر مساعد شودم دايره چرخ کبود
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
عافيت ميطلبد خاطرم ار بگذارند
غمزه شوخش و آن طرهي طرار دگر
راز سربسته ما بين که به دستان گفتند
هر زمان با دف و ني بر سر بازار دگر
حافظ
روزگاریست که دل چهره ی مقصود ندید
ساقیا آن قدح آینه کردار بیار
...
روح طبيعيم گشت پاکتر از روح قدس
تا جگر من گرفت پرورش از نان او
پير خرد طفلوار ميمزد انگشت من
تا سر انگشت من يافت نمکدان او
خاقانی
white_rose
27-04-2010, 18:50
وفا کنيم و ملامت کشيم و خوش باشيم
که در طريقت ما کافريست رنجيدن
MJNeghabi
27-04-2010, 19:22
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد!
بختــم ار یار شود رختم از اینجا ببرد!
کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش
عاشـــــــــق ســـــــــوخته دل نام تمنا ببرد
باغبانا ز خزان بی خبرت می بینم
آه از آن روز که بادت گل رعـنا ببرد!
رهزن دهر نخفته ست مشو ایمن از او
اگر امروز نبرده ست که فــــــــــردا ببرد!
در خیال این همه لعبت به هوس می بازم
بو که صاحب نظری نام تماشــــــــــــا ببرد!
جام مینایی می سد ره تنگدلی ست
منه از دست که سیل غمت از جا ببرد
راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است
هر که دانســـــــــته رود صرفه ز اعداء ببرد
"حافظ" ار جان طلبد غمزه مستانه یار
خانه از غیــــــــــــــر بپرداز و بده تا ببرد
اجرای خصوصی - با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!
rosenegarin13
27-04-2010, 19:29
دریغا که بی ما بسی روزگار
بروید گل و بشکفد نو بهار
بسی تیر و دی ماه و اردیبهشت
برآید که ما خاک باشیم و خشت
سعدی
MJNeghabi
27-04-2010, 19:34
تا نپنداری که با دیگر کَسَم خاطر خوش است؛
ظاهرم با جمع و خاطــــر جای دیگر می شود!!
سعدی
Big-Boss
27-04-2010, 20:09
دوش شنیدم این سخن : ” در دل دوستان من
جای گزین به هر رهی ، تا بنمایمت نظر “
فصل بهار چون شود جلوه به بوستان دهد
گلبن عشق بر زند باز شکوفهای به سر
فربود شکوهی
MJNeghabi
27-04-2010, 20:17
رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن!
ترکِ من ِخرابِ شبگردِ مبتــــــــلا کن!
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنهـــــــا!
خواهی بیا ببخشای! خواهی برو جفا کن!!
از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی!
بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن!
قاصدک – شعر از مولانا – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!
zahra.1363
27-04-2010, 21:56
نظری فکن به حالم که ز دست رفت کارم
بکسم مکن حواله که بجز تو کس ندارم
تو چو صاحب عطایی طلب منست از تو
چو تو غالبی بهر کس بتو خویش میسپارم
ابوسعید ابوالخیر
alireza fatemi
27-04-2010, 22:12
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
tirdad_60
27-04-2010, 22:38
در وصل هم ز عشق تو اي گل در آتشم
عاشق نميشوي که ببيني چه ميکشم
با عقل آب عشق به يک جو نميرود
بيچاره من که ساخته از آب و آتشم
شهريار
مغنی بزن چنگ در ارغنون// ببر از دلم فکر دنیای دون
مگر خاطرم یابد آسایشی// چو نبود ز غم با وی آلایشی
حضرت حافظ
Dew Drop
28-04-2010, 00:24
يا رب در خلق تكيه گاهم نكني
محتاج گدا و پادشاهم نكني
موي سيهم سفيد كردي به كرم
با موي سفيد رو سياهم نكني
یک زخم غمت هزار مرهم ارزد .:.:.:. خاک قدمت تاج سر جم ارزد
سلمان ساوجی
MJNeghabi
28-04-2010, 08:40
دلا بســــــــوز که سوز تو کارها بکند
نیـــــــــاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پریچهره عاشــــــــــــــــــــقا نه بکش
که یک کرشـــــــــــــــمه تلافی صد جفا بکند!
ز ملك تا ملكوتش حجـــــاب بردارند
هر آنكه خدمت جام جهان نما بكند
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق، لیک
چو درد در تـــــــــــو نبیند کـــــــــــه را دوا بکند!؟
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی، خــــــــدا بکند!
بسوخت "حافظ" و بویی به زلف يار نبرد
مگر دلالت اين دولتش صــــــــــــــبا بكند
فرياد - با صدای محمد رضا شجريان بشنويد!
در شان من به دردکشی ظن بد مبر.......کالوده گشت جامه ولی پاک دامنم
.....
من اگر باده خورم ور نه چه کارم با کس .:.:. حافـــــظ راز خود و عارف وقت خویشم
حافظ
sasan816
28-04-2010, 13:25
مهربان همسايگانم ازپي امداد
سوزدم اين آتش بيداد گر بنياد
مي کنم فرياد، اي فريــــــــــــــاد، فريــــــــــــــاد
مهدی اخوان ثالث
Ship Storm
28-04-2010, 13:37
دو عالم را به یک بار از دل سنگ
برون کردیم تا جای تو باشد
سعدی
.::SMS::.
28-04-2010, 14:39
در هر نفست ، شهادتی دیگر بود
هر لحظه ، ترا ولادتی دیگر ، بود
یاران شهید ، با خدایند ، ولی
بودن با تو ، سعادتی دیگر بود
Big-Boss
28-04-2010, 14:48
دیدگانم همچو دالانهای تار
گونه هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
فروغ فرخزاد
.::SMS::.
28-04-2010, 15:16
دید شرح حال او ناگفتنی است
ای زبانم لال، زهرا رفتنی است
چشم بر رخ، اشک نم نم می فروخت
نرگسش بر لاله شبنم می فروخت
آتشی در دل، ولی بی دود داشت
بر لب لرزان خود بدرود داشت
گفت روز وصل را شام آمده ست
آفتابم بر لب بام آمدست
این خبر را میدهد بستان به گل
یک سحر شبنم بود مهمان به گل
یافت پایان، داستان سوز و ساز
بسته گردد چشم های نیم باز
دیده ام را بر گشودن نیست تاب
فصل آخر را بخوان از این کتاب
نیست برجا از وجودم جز نفس
مانده از این کاروان، تنها جرس
ای مرا آیینه، تصویرم ببین
آخرین دیدار شد، سیرم بببین
MJNeghabi
28-04-2010, 19:19
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
که به دوستان یکدل، سر دست برفشانی!
دلم از تو چون نرنجد، که به وهم درنگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکر دهانی!
نفسی بیا و بنشین! سخنی بگو و بشنو!
که به تشـــــــنگی بمردم بر ِِ آبِ زندگانی!!
غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم!
تو به صورتـــــم نگه کن که سرایرم بدانی!
عجبت نیاید از من سخنان ســـــــــــــــوزناکم؛
عجب است اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی!؟
دل عارفـــــــــــان ببردند و قـــــــــــــــرار پارسایان
همه شاهدان به صورت، تو به صورت و معانی!!
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم؛
همه بر سر زبانند و تو در میان جانـــــــی!
اگرت به هر که دنیا بدهند، حیف باشد!
وگرت به هر چه عقبی بخرند، رایگانـی!
تو نظیر مــــــــن ببینی و بدیل من بگیری!؟
عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی!
مده ای رفیق پندم که نظــــر بر او فکندم!
تو میان ما ندانی که چه می رود نهانی!!
مزن ای عدو به تیرم که بدین قَـــــدَر نمیرم!
خبرش بگو که جانت(م) بدهم به مژدگانی!
دل دردمند "سعدی" ز محبت تو خــــــــون شد!
نه به وصل می رسانی نه به قتل می رهانی!!
سرو چمان – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!
SevenART
29-04-2010, 04:07
يک حرف صوفيانه بگويم اجازت است
اي نور ديده صلح به از جنگ و داوري
نيل مراد بر حسب فکر و همت است
از شاه نذر خير و ز توفيق ياوري
حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوي
کاين خاک بهتر از عمل کيمياگري
حافظ
يک حرف صوفيانه بگويم اجازت است
اي نور ديده صلح به از جنگ و داوري
نيل مراد بر حسب فکر و همت است
از شاه نذر خير و ز توفيق ياوري
حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوي
کاين خاک بهتر از عمل کيمياگري
شما هم بالاخره شعر تکراری گذاشتی.....!!!
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایان عار داشت
....
sasan816
29-04-2010, 10:31
تا بر قرار حسني دل بيقرار باشد
تا روي تو نبينم جان سوکوار باشد
تا پيش تو نميرد جانم نگيرد آرام
تا بوي تو نيابد دل بيقرار باشد
فخرالدين عراقي
mamadclub
29-04-2010, 13:43
برف سنگینی نشست
درختی زیبا شد
درختی شکست :20:
تا لبم بر لب آن نوش لب است .:.:. یــــــک دمم را به دو عالم ندهم
فروغی بسطامی
Ship Storm
29-04-2010, 13:52
ما و شراب و نای و دف صوفی و کنج صومعه
شغل جهان کجا و ما ما ز کجا و مشغله
عبید زاکانی
SevenART
29-04-2010, 13:54
شما هم بالاخره شعر تکراری گذاشتی.....!!!
...
نخیر کی گفته ؟؟!!
هرکرا عشقت به هم برميزند
عاقبت چون حلقه بر در ميزند
طالعي داري که از دست غمت
هرکرا دستيست بر سر ميزند
انوری
Dew Drop
29-04-2010, 15:08
درمسلخ عشق جز نكو را نكشند***** روبه صفتان زشت خو را نكشند
گرعاشق صادقي ز مردن مهراس***** مردار بود هر آنكه او را نكشند
Mr.Lover
29-04-2010, 17:12
دارم گله از درد نه چندان چندان
با گریه توان گفت نه خندان خندان
دُر و گهرم جمله به تاراج رفت
آن دُر و گهر چه بود دندان دندان
ابوسعید ابوالخیر
Big-Boss
30-04-2010, 15:39
نيکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بيچاره تر است
عمرخیام
''EHSAN''
30-04-2010, 21:48
تغزل کردنم با تو بهانست
شروع قصه های عاشقانست
برای زندگی باید غزل گفت
تنفس بی تغزل احمقانست
خودم
alireza fatemi
01-05-2010, 00:51
تغزل کردنم با تو بهانست
شروع قصه های عاشقانست
برای زندگی باید غزل گفت
تنفس بی تغزل احمقانست
خودم
تغزل تا به کی؟! وقتِ سحر؟
پس غلامت هست تا تابِ کمر
می سراییم تا به لب آید جان
بلکه نردیک شود اندکی وقتِ سحر
خودم
.::SMS::.
01-05-2010, 01:37
روز و شب گويم به صد شور و نوا
تا رسد اين گفته بر عرش خدا
«كاش از قلبم به قلبش راه داشت»
كاش زهرا هم زيارتگاه داشت
كاش از شوقم چنان مرغ سحر
ميزدم گرد مزارش بال و پر
ميپريدم تا كنار تربتش
ميشنيدم نالههاي غربتش
سید جواد میری
mahdishata
01-05-2010, 02:09
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند
گرد در و بام دوست پرواز کنند
هر جا که دری بود به شب دربندند
الا در دوست که شب باز کنند
فکر کنم شیخ ابو سعید ابوالخیر
دل که دارد تا بگردد گرد اين دريا که من
هر نفس در وي هزار و صد دلاور يافتم
گر درين دريا کسي کشتي اميد افکند
باد سردش بادبان و صبر لنگر يافتم
عطار
MJNeghabi
01-05-2010, 11:02
من دست نخواهم برد الا به سر زلفت
گر دسترسی باشد يك روز به يغمایی!
سعدی
Dew Drop
01-05-2010, 11:02
يار با ما بي وفايي مي كند
بي گناه از من جدايي مي كند
شمع جانم را بكشت ان بي وفا
جاي ديگر روشنايي مي كند
دريا و کوه در ره و من خسته و ضعيف
اي خضر پي خجسته مدد کن به همتم
دورم به صورت از در دولتسراي تو
ليکن به جان و دل ز مقيمان حضرتم
حافظ به پيش چشم تو خواهد سپرد جان
در اين خيالم ار بدهد عمر مهلتم
MJNeghabi
01-05-2010, 11:15
ما را سری ست با تــــو كه گر خلق روزگار
دشمن شوند و سر برود هم بر آن سر ايم
سعدی
Dew Drop
01-05-2010, 11:55
ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس چه سفرها کرده ایم
ما براي بوسیدن خاک سر قله هاچه خطرها کرده ایم
ما براي آنکه ایران گوهری تابان شود خون دلها خورده ایم
ما براي آنکه ایران خانه خوبان شود رنج دوران برده ایم
ما براي بوييدن گل نسترن چه سفرها كرده ايم
ما براي نوشیدن شورابه های کویر چه خطرها کرده ایم
ما براي خواندن اين قصه عشق به خاك خون دلها خورده ايم
ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک رنج دوران برده ایم
halflife g
01-05-2010, 12:26
مرا به جرم خستگی به جرم پر شکستگی
مرا به جرم اعتراض برون ز لانه کرده اند
جوان ما بزرگ بود به هر نقاب و معجری
تدبر نبرد را چه ناشیانه کرده اند
خیالشان فرو کشد ز خشمشان نبرد ما
مگر ز یاد برده ایم چه با ترانه کرده اند
مگر ندای ما نبود که در گلو شکسته شد
خیالشان تمام شد که جاودانه کرده اند
چقدر در زمان من اسیر پر ابهت است
قفس پر از کبوتران چه احمقانه کرده اند
نه نازنین مخور تو غم نگشته از تو هیچ کم
تو خوب من بهانه ای مرا نشانه کرده اند
SevenART
01-05-2010, 12:30
دنيا که درو مرد خدا گل نسرشتست
نامرد که ماييم چرا چرا دل بسرشتيم
ايشان چو ملخ در پس زانوي رياضت
ما مور ميان بسته دوان بر در و دشتيم
پيري و جواني پي هم چون شب و روزند
ما شب شد و روز آمد و بيدار نگشتيم
واماندگي اندر پس ديوار طبيعت
حيفست دريغا که در صلح بهشتيم
چون مرغ برين کنگره تا کي بتوان خواند
يک روز نگه کن که برين کنگره خشتيم
ما را عجب ار پشت و پناهي بود آن روز
کامروز کسي را نه پناهيم و نه پشتيم
کر خواجه شفاعت نکند روز قيامت
شايد که ز مشاطه نرنجيم که زشتيم
باشد که عنايت برسد ورنه مپندار
با اين عمل دوزخيان کاهل بهشتيم
سعدي مگر از خرمن اقبال بزرگان
يک خوشه ببخشند که ما تخم نکشتيم
سعدي
zahra.1363
01-05-2010, 15:10
ما را بجز این جهان جهانی دگر است
جز دوزخ و فردوس مکانی دگر است
قلاشی و عاشقیش سرمایه ماست
قوالی و زاهدی از آنی دگر است
تمام آرزوها را فنا کــــــــــــــــــــــــ رد .:.:. دو دست دوســــــتی امان را جدا کرد
تو جام شوكران را سر كشــــــــــیدی .:.:. به ناگه از كنارم پر كـــــــــــــــــشیدی
به دانه دانه اشك مادرانـــــــــــــــــــ ه .:.:. به آن انــــــــــــــــدیشه های جاودانه
به قطره قطره خون عشق سوگنــــــد.:.:. به سوز سینه های مانـــــــــده در بند
دلم صد پاره شد بر خاك افتــــــــــــاد .:.:. به قلبم از غمت صد چـــــــــــاك افتاد
بگو، بگو آنجا كه رفتی شاد هستی ؟ .:.:. در آن سوی حیات آزاد هستــــــــی ؟
هوای نوجوانی خاطرت هســـــــت ؟ .:.:. هنوزم عشق میهن در سرت هست ؟
بگو آنجا كه رفتی هرزه ای نیــــست؟.:.:. تبر، تقدیر سرو و سبزه ای نیـــست ؟
كسی دزد شعورت نیست آنجــــــا ؟ .:.:. تجاوز به غرورت نیست آنجــــــــــــــا ؟
خبر از گورهای بی نشان هـــست ؟ .:.:. صدای ضجه های مادران هـــــــست ؟
.::SMS::.
01-05-2010, 15:31
تا به کی دیدہ بسته ای، ای جان
تا به کی پردہ در میان باقی
تا به کی مژدۀ وصال ای دوست
تا به کی رنج عاشقان باقی
تا به کی جان رفتگان دلتنگ
تا به کی عمر رایگان باقی
تا به کی انتظار مان ای گل
تا به کی امتحان مان باقی
نقی عباس (شاعر هندوستانی)
ياسمن خندان و خوش زان است کز من غافل است
ياس من گرديده بودي ياسمن، بگريستي
تنگدل مرغم گرم بر بابزن کردي فلک
بر من آتش رحم کردي، باب زن بگريستي
خاقانی
Dew Drop
01-05-2010, 16:37
يارب تو زمانه را دليلي بفرست
نمرودانرا پشه چو پيلي بفرست
فرعون صفتان همه زبر دست شدند
موسي وعصا و رود نيلي بفرست
MJNeghabi
01-05-2010, 18:09
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف تو
زان سفر دراز خود، عزم وطن نمی کند!
سعدی
.::SMS::.
01-05-2010, 22:07
در هوایت بی قرارم، بی قرارم روز و شب
سر زکویت برندارم، برندارم روز و شب
جان روز و جان شب ای جان تو
انتظارم انتظارم روز و شب
زان شبی که وعده کردی روز وصل
روز و شب را می شمارم روز و شب
ای مهار عاشقان در دست تو
در میان این قطارم روز شب
halflife g
01-05-2010, 22:12
با هر سپیده بانگ گلوله! در هر گلوله مرگ کبوتر!
با هر کبوتر گُلی از خون! در هر گُلی، ستاره پرپر!
تا کی ستیز داسُ شقایق؟ اعدام برگُ قتل صنوبر؟
تا کی مصاف سربُ شقیقه؟ تا کی ستیز سینه وُ خنجر؟
ای جوخه جوخه های جنایت! ای چکمه های به خون شناور!
با طبل گام شب شکنانُ با ضجه های این همه مادر،
تصنیف ناب مرگ هیولا، آواز سرخ خشم برادر!
هر مشتِ بسته غنچه ی کینه، تا خون بهای لاله ی بی سر!
تا فصل فسخ حصارُ زنجیر! تا قوم هم صدا وُ برابر!
با پرچمی به رنگ ترانه! بر شانه ی شهامت خواهر!
با من بیا به فتح رهایی! تا مرگ سایه، تا شب آخر!
فردای ما شکستن هر مرز! فردای ما تبلور باور
SevenART
01-05-2010, 22:28
روز در کسب هنر کوش که مي خوردن روز
دل چون آينه در زنگ ظلام اندازد
آن زمان وقت مي صبح فروغ است که شب
گرد خرگاه افق پرده شام اندازد
باده با محتسب شهر ننوشي زنهار
بخورد بادهات و سنگ به جام اندازد
حافظا سر ز کله گوشه خورشيد برآر
بختت ار قرعه بدان ماه تمام اندازد
MJNeghabi
02-05-2010, 07:11
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی!
خرقه جایی گـــــــرو باده و دفتر جایــــــی!!
دل که آیینه ی صافی ست غبــــاری دارد
از خدا می طلبـــم صحبت روشــن رایی!
شرح این قصّه مگر شمع بر آرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخـــــــن پروایی!
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوســــــــت
گشته هر گوشه ی چشم از غم دل دریایی
زین دایره ی مینا خونین جگـرم، مِی ده!
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی!
آستان جانان – شعر از حافظ – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!
Madame Tussaud
02-05-2010, 11:03
يارب چه مهر خوبان حسن از جهان برافتد
گيرد بلا کناري عشق از ميان برافتد
دهر آتشي فروزد کابي بر آن توان زد
داغ درون نماند سوز نهان برافتد
عشق از تنزل حسن گردد به خاک يکسان
نام و نشان عاشق زين خاکدان برافتد
رخسار عافيت را که ايام کرده پنهان
باد امان بجنبد برقع از آن برافتد
محتشم كاشاني
MJNeghabi
02-05-2010, 14:18
دل ديوانه از آن شد كه نصيحت شنود
مگرش هم ز سر زلـــف تو زنجير كنم!
حافظ
من یـک نفر نـی ام، ما جنگلیم و ســـــبـز .:.:. هیزم به جان شمـا نه، قــــلم کــه میشویم
در بنــد میشویم و به خـون غسـل میکنیم .:.:. مـا روبروی تفنگ شـما سنگ میشــــــویم
این حرف در به در ترین شاعر رهایی است .:.:. ما در مقابل خشم شما لبخند میشویم
MJNeghabi
02-05-2010, 14:43
من بی مِی ِ ناب زیســــــتن نتوانم
بی باده کشــــید بار ِ تن نتوانـــــــم
من بنده ی آن دمم که سـاقی گوید
یک جـــــــــام دگر بگیر و من نتوانم!
خیام
SevenART
02-05-2010, 14:55
مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد
قضاي آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد
رقيب آزارها فرمود و جاي آشتي نگذاشت
مگر آه سحرخيزان سوي گردون نخواهد شد
مرا روز ازل کاري بجز رندي نفرمودند
هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد
حافظ
دريا به جوش از تو که بيمثل گوهري
کهسار در خروش که اي يار غار ما
در روز بزم ساقي درياعطاي ما
در روز رزم شير نر و ذوالفقار ما
مولوی
Mr.Lover
02-05-2010, 17:00
ای به ازل بوده و نابوده ما
وی به ابد زنده و فرسوده ما
دور جنیبت کش فرمان تست
سفت فلک غاشیه گردان تست
مخزن الاسرار - نظامی گنجوی
دفتر افلاک شناسان بسوز
دیده خورشید پرستان بدوز
صفر کن این برج ز طوق هلال
باز کن این پرده ز مشتی خیال
مخزن الاسرار - نظامی گنجوی
باید با آ میگفتی
Mr.Lover
02-05-2010, 17:05
باید با آ میگفتی
دیر جنبیدم ...
شما زودتر گفتید.
با این حال عوضش کردم.
xeNociDe
02-05-2010, 17:11
تورا چگونه بخوانم...؟ ندانم؟
از دفتر معرفت روزگار از تو چگونه بدانم...؟ ندانم؟
گاهی به گل می نگرم شاید...
انچه را در تو میبینم از نگاه گل بخوانم.
فلبداهه _ خودم!
مرا گريه آمد ز تيمار جفت
بر آن گريه قهقه بخنديد و گفت
مخور غم براي من اي پر خرد
مرا آن کس آرد که کشتي برد
سعدی
Mr.Lover
02-05-2010, 17:14
دزدتر هستی تو از من، ای دنی
رهزن صد ساله را، ره ميزنی
بسکه گفتی، خرقه کو و فرش کو
آبرويم بردی، ای بی آبرو
پروين اعتصامی
xeNociDe
02-05-2010, 17:16
دل رو به دریا بزنید بگید بهار داره میاد!
بهار نگو یک عالمه درس و قرار داره میاد!
بگو بینیم چند سالته!
اگر که خر خون نباشی همراش فرار داره میاد!:31:
فلبداهه _ خودم!
Mr.Lover
02-05-2010, 17:18
ای چشم تو چشم چشمه هر چشم همه
بی چشم تو نور نيست بر چشم همه
چشم همه را نظر بسوی تو بود
از چشم تو چشمه هاست در چشم همه
ابوسعید ابوالخیر
xeNociDe
02-05-2010, 17:21
هرچی زغم دنیا دیدم بس!
هرچی ز سخن از تو شنیدم بس!
فقط عزیزان من اینو بدونید!
شامپوی خوب فقط شامپو بچه ی بس!
فلبداهه _ خودم!
Mr.Lover
02-05-2010, 17:22
سودا به سرم همچو پلنگ اندر کوه
غم بر سر غم بسان سنگ اندر کوه
دور از وطن خويش و به غربت مانده
چون شير به دريا و نهنگ اندر کوه
ابوسعید ابوالخیر
.::SMS::.
02-05-2010, 17:24
طولانیه ولی جالبه
همين ها مانده در يادم
كه من آزادِ آزادم
چه بنگاهي!
چه درباري!
چه كاخي و چه درگاهي!
رياست مي كنم بر آن
همانطوري كه مي خواهم
سياست مي كنم او را
كه سر مي پيچد از فرمان
همين ها مانده در يادم
كه من آزادِ آزادم
چه بنگاهي!
چه درباري!
چه كاخي و چه درگاهي!
رئيسش بنده مي باشم
خيالت تخت دانشجو
رئيسي دائم العمرم
به ضرب و زور قانون هم
ز جا هرگز نمي جنبم
منم قانون
نگاهم كن
نمي بيني؟
چه قطري گردنم دارد!
نمي داني مگر اي جان
كه پشتم كوه قاف است اين
به مشتم كيسه هاي زر
و آقازاده اي سرور
به دورش در طواف است اين
همين ها مانده در يادم
همين كاخي كه مي بيني
همين زرهاي خوش سيما
و آن زوري كه در بازوي آقازاده ها دارم
سياسي نيستم اصلاً!
سياست پيف مي باشد
سياست اَخ اَخ و اَه اَه
مگر يك نوع نايابش
سياست، مالي اَش نيكوترين باشد
به دنيائي كه من مي خواهمش
اين بهترين باشد
همين ها مانده در يادم
كه من آزادِ آزادم
چه بنگاهي!
چه درباري!
چه كاخي و چه درگاهي!
علی میرازئی
xeNociDe
02-05-2010, 17:25
هی دارم شعر میگم از حرف ه!
میگن بداهه میگی هه هه!
دارم دیونه میشم ایوای!
Mr.Lover بس بکنه ؟؟؟ وهه!
ياد دارم که روزگاري بود
که مرا پيش غمگساري بود
با لب يار و در بر دلدار
هر زمانيم کار و باري بود
جام عيش مرا نه دردي بود
گل وصل مرا نه خاري بود
ز اهوي شيرگير روبهباز
دل بيچاره را شکاري بود
سعدی
xeNociDe
02-05-2010, 17:33
درود...درود!
درود به وجدان پاک شهدا!
درود به خون ریخته ی مردان راه خدا!
شعر انقلابی!
آب در زير سروهاي جوان
سبزه در گرد آبهاي روان
مرغ در مرغ برکشيده نوا
ارغنون بسته در ميان هوا
نظامی
xeNociDe
02-05-2010, 17:38
ای دلم بسته مرغان هوا!
ای سرم درد میکنه دادم رسیده به هوا!
ای کسی که قرص میدی به من!
بدو بیا دردم رو کن زودی دوا!
Mr.Lover
02-05-2010, 17:40
آنم که توام ز خاک برداشته ای
نقشم به مراد خويش بنگاشته ای
کارم چو بدست خويش بگذاشته ای
می رويم از آنسان که توام کاشته ای
ابوسعید ابوالخیر
يوسف ياوه گشته را جستند
چون زليخا ز دامنش رستند
باز جستندش از حقيقت کار
داد شرحي که گريه آرد بار
نظامی
Mr.Lover
02-05-2010, 17:47
رودها از خود نه طغيان ميکنند
آنچه ميگوئيم ما، آن ميکنند
ما، بدريا حکم طوفان ميدهيم
ما، بسيل و موج فرمان میدهيم
پروين اعتصامی
مرد هر هفتهاي ز راه فراغ
به تماشا شدي به ديدن باغ
سرو پيراستي سمن کشتي
مشک سودي و عنبر آغشتي
تازه کردي به دست نرگس جام
سبزه را دادي از بنفشه پيام
نظامی
Mr.Lover
02-05-2010, 17:51
ما بسی گم گشته، باز آورده ايم
ما، بسی بی توشه را پرورده ايم
ميهمان ماست، هر کس بينواست
آشنا با ماست، چون بی آشناست
پروين اعتصامی
تيز خاري که در گلستان بود
از پي چشم زخم بستان بود
نظامی
Mr.Lover
02-05-2010, 17:54
در کوی خودم مسکن و ماوا دادی
در بزم وصال خود مرا جادادی
القصه به صد کرشمه و ناز مرا
عاشق کردی و سر به صحرا دادی
ابوسعید ابوالخیر
يک روز تو گر خواري يک روز تو مرداري
از ما چه خبر داري اي دوست مخسب امشب
..
از هجر تو پرهيزم در عشق تو برخيزم
شمس الحق تبريزم اي دوست مخسب امشب
مولانا
.::SMS::.
02-05-2010, 19:07
به هوش باش كه بوی نفاق می آید
به دست مردم نااهل، برگ قرآن است
مبادمان که به تکرار کوفه بنشینیم
کنون که خانه ی ما در مسیر توفان است
برای حلقه ی دل دست مهر می خواهیم
علم، به دوش کسی از تبار باران است
مباد غفلت از این روزهای پر آشوب
که کوفه تا ابد از کرده اش پشیمان است
پروانه نجاتی
تيره بختم آنقدر کز طالع من ميشود
نور ظلمت روز شب، گوهر حجر دريا سراب
چون گرفتم دامنش مردم ز ناکامي که بود
دست لرزان دل طپان من منفعل او در حجاب
کاشانی
SevenART
02-05-2010, 19:17
اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقي مي باقي که در جنت نخواهي يافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
فغان کاين لوليان شوخ شيرين کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان يغما را
حافظ
.::SMS::.
02-05-2010, 19:30
از غم دوست در اين ميکده فرياد کشم
دادرسی نيست که در هجر رخش دادکشم
داد و بيداد که در محفل ما رندي نيست
که برش شکوه برم داد ز بيداد کشم
شاديم داد غمم داد جفا داد و وفا
با صفا منت ان راکه به من داد کشم
عاشقم عاشق روي تو نه چيز دگري
بار هجران و وصالت به دل شاد کشم
درغمت اي گل وحشي من اي خسرو من
جور مجنون ببرم تيشه ي فرهاد کشم
مردم از زندگي بي تو که با من هستي
طرفه سري است که بايد بر استاد کشم
سالها مي گذرد حادثه ها مي آيد
انتظار فرج از نيمه ي خرداد کشم
روح خدا
مژدگاني بده اي دل که دگر مطرب عشق
راه مستانه زد و چاره مخموري کرد
نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود
آن چه با خرقه زاهد مي انگوري کرد
حافظ
tirdad_60
02-05-2010, 19:39
دیرگاهی ست از این کوچه ی تنگ
نفس سرد نسیمی نگذشته ست
و تمام خنده ها ، پیچیده بر چهره های پلید و دو رنگ ،
شکست
شکست
شکست ...
تنها " دلی " مصلوب ماند
خالی از هرگونه تاب
گرداگردش چشمانی مشتاق
به نظاره ی " حق " بر سر دار .....
ah-eli-95
02-05-2010, 19:42
تن ز جان وجان زتن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هرکه این آتش ندارد نیست باد
مولوی
SevenART
02-05-2010, 19:46
دوستداران دوستکامند و حريفان باادب
پيشکاران نيکنام و صفنشينان نيکخواه
ساز چنگ آهنگ عشرت صحن مجلس جاي رقص
خال جانان دانهي دل زلف ساقي دام راه
دور از اين بهتر نباشد ساقيا عشرت گزين
حال از اين خوشتر نباشد حافظا ساغر بخواه
حافظ
هوا مسيح نفس گشت و باد نافه گشاي
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
حافظ
SevenART
02-05-2010, 20:23
دو يار از عشق خود مخمور مانده
به عشق اندرز ياران دور مانده
يکي را دست شاهي تاج داده
يکي صد تاج را تاراج داده
يکي را گرد گل سنبل دميده
يکي را سنبل از گل بر کشيده
يکي مشگين کمند افکنده بر دوش
يکي مرغول عنبر بسته بر گوش
يکي مه را ز غبغب طوق بسته
يکي از طوق خود مه را شکسته
که آب از چشم يکديگر گشادند
نظر بر يکديگر چندان نهادند
نه از گلگون گذر ميکرد شبديز
نه از شيرين جدا ميگشت پرويز
نظامي گنجوي
white_rose
02-05-2010, 20:52
زان می که در سر داشتم من ساغری برداشتم
در پیش او میداشتم گفتم که ای شاه الصلا
گفتا چیست این ای فلان گفتم که خون عاشقان
جوشیده و صافی چو جان بر آتش عشق و ولا
گفتا چو تو نوشیدهای در دیگ جان جوشیدهای
از جان و دل نوشش کنم ای باغ اسرار خدا
آن دلبر سرمست من بستد قدح از دست من
اندرکشیدش همچو جان کان بود جان را جان فزا
از جان گذشته صد درج هم در طرب هم در فرج
میکرد اشارت آسمان کای چشم بد دور از شما
مولانا
ah-eli-95
02-05-2010, 21:16
از در به در آمدی ومن از خود به در شدم
گویی که از این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر میدهد زدوست
صاحب خبر بیامد ومن بی خبر شدم
...
...
...
گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد؟
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
Dew Drop
02-05-2010, 22:22
ما كشته عشقيم وجهان مسلخ ماست
ما بيخور وخوابيم وجهان مطبخ ماست
ما را نبود هواي فردوس از انك
صد مرتبه بالاتر از ان دوزخ ماست
تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت .:.:. حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی
حافظ
یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوری ها را به پیش داور اندازیم
...
مستست بتا چشم تو و تیر به دست .:.:. بس کس که به تیر چشم مست تو بخست
گر پوشد عارضت زره عذرش هســت .:.:. از تیر بترسد همه کس خاصـــــــه ز مست
سنائی
SevenART
02-05-2010, 23:02
تو خونريزي مبين کو شير گيرد
که خونش گيرد ارچه دير گيرد
از اين ابلق سوار نيم زنگي
که در زير ابلقي دارد دو رنگي
مباش ايمن که باخوي پلنگ است
کجا يکدل شود آخر دو رنگ است
نظامي گنجوي
نوری که همی جمع نیابی در مشـت .:.:. ناری که به تو در نـــتوان زد انگشت
دهری که شوی بر من بیچاره درشت .:.:. بختی که چو بینمت بگردانی پشت
سنائی
MJNeghabi
03-05-2010, 07:31
تا کی در انتــــــــــــظار گذاری به زاری ام!؟
باز آی بعد از این همه چشــم انتظاری ام!
دیشب به یاد زلـف تو در پرده های ساز
جانســــــوز بود شرح سیه روزگاری ام!
بس شکــــــــوه کردم از دل ناسازگار خود
دیشب چه ساز داشت سر سازگاری ام!
شمعم تمام گشت و چراغ ســــــتاره مرد
چشمی نماند شاهد شب زنده داری ام!
شـرمم کُشد که بی تو نفس می کشم هنوز
تا زنده ام بس است همین شرمســـــاری ام!
گلهای تازه شماره ی 54 – شعر از شهریار – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!
terminator 2007
03-05-2010, 08:40
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
.
.
.
SevenART
03-05-2010, 09:46
در او فضل ديدند و فقر و تميز
نهادند رختش به جايي عزيز
مه عابدان گفت روزي به مرد
که خاشاک مسجد بيفشان و گرد
همان کاين سخن مرد رهرو شنيد
برون رفت و بازش نشان کس نديد
سعدي
دو پستان که امروز دلخواه اوست
دو چشمه هم از پرورشگاه اوست
کنار و بر مادر دلپذير
بهشتست و پستان در او جوي شير
سعدی
رسم بد عهدی ایام چو دید ابربهار
گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد
...
در دام تو هر کس که گرفتارترســت .:.:. در چشم تو ای جان جهان خوارترست
وان دل که ترا به جان خریدار ترست .:.:. ای دوست به اتفاق غمخـــوار ترست
سنائی
SevenART
03-05-2010, 15:01
تو چه داري و چه حاصل کردهاي
از تک دريا چه در آوردهاي
روز مرگ اين حس تو باطل شود
نور جان داري که يار دل شود
در لحد کين چشم را خاک آگند
هست آنچ گور را روشن کند
آن زمان که دست و پايت بر درد
پر و بالت هست تا جان بر پرد
رومي
دانهي خالي، که بر رخسار تست
پاي ما را بستهي اين دام کرد
قامت من چون الف بود از نشاط
آن الف را دام زلفت لام کرد
نازنينا، صبح ما را همچو شام
فتنهيآن لعل خون آشام کرد
اوحدی مراغه ای
MJNeghabi
03-05-2010, 17:59
در نظـــــــــــربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند!
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولـــــــــی(!)
عشق داند که در این دایره سرگردانند!
جلوه گاه رخ او دیده ی من تنها نیست؛
ماه و خورشــید همین آینه میگردانند!
عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنــــــــده و این قوم خداوندانند!
مفلسانیم و هوای می و مطــرب داریم
آه اگر خرقه ی پشمین به گرو نستانند!
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ!!
عشــــــقبازان چنین مستحق هجرانند!
مگرم چشــــــــــم ســـــــــیاه تو بیاموزد کار
ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند!
عشق داند – شعر از حافظ – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!
ديدم و آن چشم دل سيه که تو داري
جانب هيچ آشنا نگاه ندارد
رطل گرانم ده اي مريد خرابات
شادي شيخي که خانقاه ندارد
حافظ
SevenART
03-05-2010, 21:33
دريغ صحبت ديرين و حق ديد و شناخت
که سنگ تفرقه ايام در ميان انداخت
دو دوست يکنفس از عمر برنياسودند
که آسمان به سروقتشان دو اسبه نتاخت
چو دل به قهر ببايد گسست و مهر بريد
خنک تني که دل اول نبست و مهر نباخت
سعدی
Dew Drop
04-05-2010, 08:28
تا تواني در جهان همراه اهل درد باش
يا مبر نامي ز مردي يا حقيقت مرد باش
MJNeghabi
04-05-2010, 08:44
شد ز غمت خانه ی سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلـــــم
در طلب گوهر پویای عشق
موج زند موج چو دریا دلــم!
فرش غمش گشتم و آخر ز بخت
رفت بر این سقف مصفا دلـــــم!
در طلب زهره رخ ماهرو
می نگرد جانب والا دلم
روز شد و چادر شب می درد
در پی آن عیش و تماشا دلم
آه! که امروز دلــــــــــــــم را چه شد!؟
دوش چه گفته است کسی با دلم!؟
از دل تو... در دل من... نکته هاست
آه! چه ره است... از دل تــو تا دلم!!
گر نکنی بر دل من رحمتی
وای دلم! وای دلم! وا دلم!!
نسیم وصل – شعر از مولانا – با صدای همایون شجریان بشنوید!
مرا امید وصال تو زنده می دارد
و گر نه هر دمم از بهر هجر توست بیم هلاک
نفس نفس اگر از باد نشنوم بویش
زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک
حافظ
MJNeghabi
04-05-2010, 09:38
كجا روم كه دلم پايبند مهر كسی ست!؟
ســـــفر كنيد رفيقان كه من گرفـــــــتارم!
سعدی
tirdad_60
04-05-2010, 14:29
مائيم و مي و مطرب و اين کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز اميد رحمت و بيم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
خیام
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست
هنگام وداع تو ز بس که گریه کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست
حا فط
MJNeghabi
04-05-2010, 16:01
تشریف داد و رفـــــت، ندانــــــم ز بیخودی
کاین دوست بود در نظرم یا خیال دوست!
سعدی
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.