PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره سنتی



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 [16] 17 18 19 20

SevenART
19-04-2010, 11:33
پستهای 3751 و 3750 پاک شود ...
يا رب اين شمع دل افروز ز کاشانه کيست
جان ما سوخت بپرسيد که جانانه کيست
حافظ عزیز....

Big-Boss
19-04-2010, 11:50
تلك العيناها .. أصفى من ماء الخلجان
تلك الشفتاها .. أشهى من زهر الرمان

نزار قباني

mohsen_gh1991
19-04-2010, 12:02
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
هر آنچه ناصح مشفق بگیدت بپذیر

SevenART
19-04-2010, 12:05
ره عقل جر پیچ بر پیچ نیست
بر عارفان جز خدا هيچ نيست
توان گفتن اين با حقايق شناس
ولي خرده گيرند اهل قياس

---------- Post added at 01:05 PM ---------- Previous post was at 01:05 PM ----------

سعدی..............

*IN*
19-04-2010, 12:09
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن***کاین بود عاقبت کار جهان گذران
شهریارا غم اوارگی و دربندی***شور ها در دلم انگیخته چون نو سفران
شهریار

Big-Boss
19-04-2010, 12:10
نوش بکن نوش
شهد سرور و شراب فتح به جامت
نغمه برآور
مرغ غزلخوان آرزوست به دامت


مهدی سهیلی

.::SMS::.
19-04-2010, 12:23
تحريفمان كردند تا آسان بميريم
تنها به اين علت كه با آنان نبوديم

مي خواستند افكار ما را گل بگيرند
ناپختكي كردند ما نادان نبوديم

شايد توان رفته بي برگشت باشد
ما را همين كافيست كه حيوان نبوديم

بگذار آن‌ها هرچه مي ‌خواهند باشند
ما را خيالي نيست چون شيطان نبوديم

م.نادری

Big-Boss
19-04-2010, 12:25
مفاعیلُ مفاعیلُ مفاعیل
معذورم ار که قافیه گشته است شایگان

پ.ن:
تو یه قسمت از مصاحبه ای با احمد شاملو در باره شعر نو شاملو اشاره میکنه به بعضی ها که خرده میگرفتند که شعر نو اصلا شعر نیست نثره!!!! تفاوت شعر رو با نثر/نظم بیان میکنه
ممکنه چیزی نظم باشه ولی شعر نباشه
و این مثال رو میاره از یه کنگره شعری و این شعر رو که شاعری سروده بود و اجبار منظوم بودن باعث چنین چیزی شده بود.

SevenART
19-04-2010, 12:34
ني‌ني چو به کديه دل نهاد است
گو خيزد و بيا که در گشاد است
آن کاوست نيازمند سودي
گر من بدمي چه چاره بودي
گنج دو جهان در آستينم
در دزدي مفلسي چه بينم
نظامی گنجوی

Big-Boss
19-04-2010, 12:36
مرو مرو که گل قامت تو سیر ببینم
بمان که شعر بجوشد ز من اگر تو بمانی
به عشق روی تو جان می دهم اگر بپذیری
به بوسه ها دل من باغ کن اگر بتوانی
مرو که بی تو دلم را امید عافیتی نیست
بمان که عاشق سرگشته ام قرار ندارم
بهار را ز تو جویم که چون نسیم گل افشان
به رنگ سوسن ده رنگ آمدی به کنارم

مهدی سهیلی

.::SMS::.
19-04-2010, 12:45
مهدي(عج)! نيا! غياب تو سنگين نمي‌شود
اينجا كسي براي تو غمگين نمي‌شود

با اين جسارتي كه از اين فرقه شاهديم
تضمين نميكنم به تو توهين نمي‌شود!

*IN*
19-04-2010, 12:47
------------------------------------------------

.::SMS::.
19-04-2010, 12:50
زان پس میا تو به دیدار یار خویش
آری به پیش گیر سر کار و بار خویش

کاین است رسم دوستی اندر جهان ما
ما را خزان بخواه و خود اندر بهار خویش

محمد حسن عبدی

Big-Boss
19-04-2010, 12:54
شادمانه درو کردید
بی وقفه
گرگان هرزه درا را
در چشم هایتان
ایا خفته بود اینه ی صبح
که دست حریفان
در آن رنگ خویش باخت ؟
و انگشت ها تفنگ رها کرد ... ؟
جنگل به یاد فتح شما
همیشه سرسبز است
بالام
بالام پاتاوانی
آنام
آنام آبکناری
در آن ستیز سرخ مکلوان
بر شما چگونه گذشت ؟
گلونده رود صدای گام شما را
هنوز
در تداوم جاری اش زمزمه دارد
در جنگل این صداست
از خون این سر بریده هراسانید؟


شهید خلق خسرو گلسرخی

SevenART
19-04-2010, 12:55
در دزدي من حلال بادش
بد گفتن من وبال باشد
بيند هنر و هنر نداند
بد مي‌کند اينقدر نداند
گر با بصر است بي‌بصر باد
وز کور شد است کورتر باد
نظامی گنجوی

Big-Boss
19-04-2010, 13:00
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن

رومی

haj mohammade
19-04-2010, 13:08
نوجوانان وطن بستر به خاک و خون گرفتند
تا که در بر شاهد آزادي و قانون گرفتند

لاله از خاک جوانان مي‌دمد بر دشت و هامون
يا درفش سرخ بر سر، انقلابيون گرفتند
شهريار

Big-Boss
19-04-2010, 13:10
در این غربت خانگی بگو هر چی باید بگی
غزل بگو بسادگی
بگو زنده باد زندگی

شهیار قنبری

SevenART
19-04-2010, 13:22
یادم هست
یادت نیست
اتش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید
کوزه ای دادمت ای چشمه مگر یادت نیست
تو که خودسوزی هر شب پره را می فهمی
باورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست
تو به دل ریختگان چشم نداری بین دل
آن چنان غرق غروبی که سحر یادت نیست
یادم هست
یادت نیست
شهیار قنبری

Big-Boss
19-04-2010, 13:25
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است

فریدون مشیری

SevenART
19-04-2010, 13:35
تو در عالم چنان گنجيده‌اي کز معجز انشا
همان خود معني صد فصل در يک سطر گنجاني
درند از رشگ بر تن شاهدان نظم پيراهن
تو چون بر شاهد معني لباس نثر پوشاني
محتشم کاشانی

Big-Boss
19-04-2010, 13:37
یه عطش مونده به دریا
یه قدم مونده به رویا
یه نفس مونده به آواز
یه غزل مونده به پرواز
یه ترانه مونده تا یار
یه طنین مونده به آوار
یه ستاره مونده تا روز
سه سفر مونده به دیروز
بگو تا حضور بوسه
چن تا لبریختگی مونده ؟
چن تا بغض تلخ نشکن ؟
چن تا آواز نخونده ؟
با تو ‚ تا تو می رسم من
بی حصار سرد پیرهن
می گذرم از این گذرگاه
واسه پیدا کردن ماه
واسه کشف آخرین زخم
تا پل معلق اخم
سر می رم تا لب بارون
تا شب خیس خیابون
بگو تاحضور بوسه
چن تالبریختگی مونده ؟
چن تا بغض تلخ نشکن ؟
چن تا آواز مونده ؟

یغما گلرویی

SevenART
19-04-2010, 13:46
هم فارغم از کشيدن رنج
هم ايمنم از بريدن گنج
گنجي که چنين حصار دارد
نقاب در او چکار دارد؟
نظامی گنجوی

Big-Boss
19-04-2010, 13:53
دست ها می سایم
تا دری بگشایم.
بر عبث می پایم
که به در کس آید.
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند.


نیما یوشیج

SevenART
19-04-2010, 14:02
دوش در میکده با آن صنم قافیه دان
خواندم اين مطلع شه را و زدم رطل گران
«برقع از روي برافکن که همه خلق جهان
به يکي روز ببينند دو خورشيد عيان»
فروغی بسطامی

Big-Boss
19-04-2010, 14:26
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

حافظ

haj mohammade
19-04-2010, 14:27
ماهم به انتقام ظلمي که کرده با من
ترسم به درد عشق و هجران من بيفتد

از گوهر مرادم چشم اميد بسته است
اين اشک نيست کاندر دامان من بيفتد
شهريار

Big-Boss
19-04-2010, 14:32
در من کسی پیوسته می گرید
این من که از گهواره با من بود
این من که با من
تا گور همراه است
دردی ست چون خنجر
یا خنجری چون درد
همزاد ِ خون در دل
ابری ست بارانی
ابری که گویی گریه های قرن ها را در گلو دارد
ابری که در من
یکریز می بارد
شب های بارانی


هوشنگ ابتهاج

SevenART
19-04-2010, 14:54
يار آن بود که مال و تن و جان فدا کند
یا در سبيل دوست به پايان برد وفا.
ديگر عمر که لايق پيغمبري بدي
گر خواجه‌ي رسل نبدي ختم انبيا
سالار خيل خانه‌ي دين صاحب رسول
سردفتر خداي پرستان بي‌ريا
سعدی

Big-Boss
19-04-2010, 14:55
آنان به مرگ وام ندارند
آنان که زندگی را لاجرعه سر کشیدند
آنان که ترس را
تا پشت مرزهای زمان راندند
آنان به مرگ وام ندارند
آنان فراز بام تهور
افراشتند نام
آنان
تا آخرین گلوله جنگیدند
آنان با آخرین گلوله خود مردند
آری به مرگ وام ندارند
آنان
عشاق عصر ما
پویندگان راه بلا راه بی امید
مادر ! بگو که در تک این خانه خراب
گل های آتشین
در باغ دامن تو چه سان رشد می کنند ؟
این خواهر و برادر من ایا
شیر از کدام ماده پلنگی گرفته اند ؟
پیش از طلوع طالع
امشب ستارگان به بستر خون خسته خفته اند
بیدار باش را
در کوچه های دور
در شاهراه خلق به او درآورید
دلخستگان به بستر خون تازه خفته اند


سیاوش کسرایی

SevenART
19-04-2010, 14:58
دادار غيب دان و نگهدار آسمان
رزاق بنده‌پرور و خلاق رهنما
اقرار مي‌کند دو جهان بر يگانگيش
يکتا و پشت عالميان بر درش دو تا
سعدی...

Big-Boss
19-04-2010, 15:02
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید

معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

گر صورت بی​صورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید

آن خانه لطیفست نشان​هاش بگفتید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید

یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید

با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید



رومی

.::SMS::.
19-04-2010, 15:10
جناب دارک آنجل لطفا بجای رومی بنویسید مولوی
------------------------------

دشمن دین خدایی و تقاضا داری
تشتت از بام نیفتد؟ نشوی رسوایی؟

عقده را باز مکن، چشم دلت را بگشا
ای که در جور و جفا یکسره پابرجایی

غم به جان دارم از این قوم زراندوز ولی
یادشان رفته که روزی برسد فردایی

جان ما جمله فدابی علی باد لذا
سرمان در ره یار و دلمان دریایی

علی میرازئی

SevenART
19-04-2010, 15:11
يا رب اين نودولتان را با خر خودشان نشان
کاين همه ناز از غلام ترک و استر مي‌کنند
حافظ

haj mohammade
19-04-2010, 15:20
در بهاران سري از خاک برون آوردن
خنده‌اي کردن و از باد خزان افسردن

همه اين است نصيبي که حياتش نامي
پس دريغ اي گل رعنا غم دنيا خوردن

شهريار

Big-Boss
19-04-2010, 15:21
ندانم از دور و دور دستان
نسیم لرزان بال مرغی ست
و یا پیام از ستاره ای دور
که می کشاند
بدان دیاران
تمام بود و نبود ما را

شفیعی کدکنی

SevenART
19-04-2010, 15:25
آ ی گلادیاتورها بتازید بر جلس
آ ی گلادیاتوئرها برینید بر علس
آی گلادیاتورها بخندید بر صبا
آی گلادیاتورها بگریید بر قفا
آی گلادیاتوئرها بیفتید روی زن
آی گلادیاتورها بپوشید موی زن
آی گلادیاتورها ببندید ارجمند
آی گلادیاتورها بغرید روی هم
آی گلادیاتورها بپیچید جلوی هم
آی گلادیاتورها فرعیه در برید
آی گلادیاتورها شرعیه در بیارید
آی گلادیاتورها سمی پخش کنید
آی گلادیاتورها هروئینه تخص کنید
معلومه دیگه : محسن نامجو////:27:

haj mohammade
19-04-2010, 15:33
دامن مکش به ناز که هجران کشيده‌ام
نازم بکش که ناز رقيبان کشيده‌ام

شايد چو يوسفم بنوازد عزيز مصر
پاداش ذلتي که به زندان کشيده‌ام

شهريار

SevenART
19-04-2010, 15:38
من از نام مردم به زشتی برم
نگويم بجز غيبت مادرم
که دانند پروردگان خرد
که طاعت همان به که مادر برد
سعدی. ..

haj mohammade
19-04-2010, 15:43
دور از تو ماه من همه غم‌ها به يکطرف
وين يکطرف که منت دونان کشيده‌ام

از سرکشي طبع بلند است شهريار
پاي قناعتي که به دامان کشيده‌ام

شهريار

.::SMS::.
19-04-2010, 15:46
مالک رسیده است به آن خیمه سیاه
تنها سه چار گام... نه ... این گام آخر است

اما صدای کیست که از دور می رسد؟
گویا صدای ناله « برگرد٬ اشتر! » است

این ناله ضعیف و گرفته از آن کیست؟
من باورم نمی شود از حلق حیدر است

مالک! رها کن آن سوی میدان و بازگرد
این سو پر از معاویه های مکرر است

این کوفیان فریب چه را خورده اند؟ هان!
از شام نیز روز تو کوفه سیه تر است

امروز پاره پاره قرآن به نیزه هاست
فردا سری که قاری آیات پرپر است ...

تاریخ! گوش دار به این هق هق بلیغ
این شقشقیه ای که دوباره به منبر است

حتی عقیل طاقت عدلم ندارد٬ آه
«من یوسفم٬ که است که با من برادر است؟»

من یوسفم٬ تو یوسف بی چاه دیده ای؟
این چاه های کوفه عجب گریه پرور است ...

tirdad_60
19-04-2010, 15:48
تو اي شكوهمند من

شكوه دلپسند من

تو آن ستاره بوده اي

كه مهر آسمان شدي

ز مهر برتر آمدي

فراز كهكشان شدي

SevenART
19-04-2010, 15:50
يکي حلقه‌ي کعبه دارد به دست
يکي در خراباتي افتاده مست
گر آن را بخواند، که نگذاردش؟
وراين را براند، که باز آردش؟
نه مستظهرست آن به اعمال خويش
نه اين را در توبه بسته‌ست پيش
سعدی
پایینی ویرایش کن .. پلیز...

Big-Boss
19-04-2010, 15:50
مر عاشقان را پند کس هرگز نباشد سودمند
نی آن چنان سیلیست این کش کس تواند کرد بند

ذوق سر سرمست را هرگز نداند عاقلی
حال دل بی​هوش را هرگز نداند هوشمند

رومی

tirdad_60
19-04-2010, 15:57
دوش در ميکده با جام سخنها گفتم
از جفاکاري ايّام سخنها گفتم


گفتمش دلزده از گردش ايّامم من
خسته و غمزده وسر به گريبانم من
شکوه دارم ز جفاکاري ياران دغل
غم بي مهري اشان بر دل من همچو دمل

Big-Boss
19-04-2010, 16:01
لب ناگشوده از تو طلب دارد
ایا تو ، راز او را نشنیدی ای نسیم
یا با سکوت ،‌ پاسخ او دادی ؟
یا با زبان برگ سخن گفتی ؟

نادر نادرپور

SevenART
19-04-2010, 16:02
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار نخور تا نکنی نا شادم
حافظ

Big-Boss
19-04-2010, 16:08
شب به روی جاده نمناک
سایه های ما ز ما گویی گریزانند
دور از ما در نشیب راه
در غبار شوم مهتابی که میلغزد
سرد و سنگین بر فراز شاخه های تاک
سوی یکدیگر به نرمی پیش می رانند
شب به روی جاده نمناک
در سکوت خاک عطر آگین
نا شکیبا گه به یکدیگر می آویزند
سایه های ما ...
همچو گلهایی که مستند از شراب شبنم دوشین
گویی آنها در گریز تلخشان از ما
نغمه هایی را که ما هرگز نمی خوانیم
نغمه هایی را که ما با خشم
در سکوت سینه میرانیم
زیر لب با شوق میخوانند
لیک دور از سایه ها
بی خبر از قصه دلبستگی هاشان
از جداییها و از پیوستگی هاشان
جسمهای خسته ما در رکود خویش
زندگی را شکل میبخشند
شب به روی جاده نمناک
ای بسا پرسیده ام از خود
زندگی آیا درون سایه هامان رنگ میگیرد ؟
یا که ما خود سایه های سایه های خویشتن هستیم؟
همچنان شب کور
میگریزم روز و شب از نور
تا نتابد سایه ام بر خاک
در اتاق تیره ام با پنجه لرزان
راه می بندم به روزنها
می خزم در گوشه ای تنها
ای هزاران روح سرگردان
گرد من لغزیده در امواج تاریکی
سایه من کو ؟
نور وحشت می درخشد در بلور بانگ خاموشم
سایه من کو ؟
سایه من کو ؟
او چو رویایی درون پیکرم آهسته می روید
من من گمگشته را در خویش می جوید
پنجه او چون مهی تاریک
میخزد در تار و پود سرد رگهایم
در سیاهی رنگ می گیرد
طرح آوایم
از تو می پرسم
ای خدا ... ای سایه ابهام
پس چرا بر من نمیخندد
آن شب تاریک وحشتبار بی فرجام
از چه در آیینه دریا
صبحدم تصویر خورشید تو می لغزد ؟
از چه شب بر شانه صحرا
باز هم گیسوی مهتاب تو می رقصد
از تو می پرسم
ای خدا ای ظلمت جاوید
در کدامین گور وحشتناک
عاقبت خاموش خواهد شد
خنده خورشید ؟
من نمیخواهم
سایه ام را لحظه ای از خود جدا سازم
من نمیخواهم
او بلغزد دور از من روی معبرها
یا بیفتد خسته و سنگین
زیر پاهای رهگذرها
او چرا باید به راه جستجوی خویش
روبرو گردد
با لبان بسته درها ؟
او چرا باید بساید تن
بر در و دیوار هر خانه ؟
او چرا باید ز نومیدی
پا نهد در سرزمینی سرد و بیگانه ؟
آه ...ای خورشید
لعنت جاوید من بر تو
شهد نورت پر نیمسازد دریغا جام جانم را
با که گویم قصه درد نهانم را
سایه ام را از چه از من دور میسازی ؟
از چه دور از او مرا در روشنایی ها
رهسپار گور می سازی ؟
گر ترا در سینه گنج نور پنهانست
بگسلان پیوند ظلمت را ز جان سایه های ما
آب کن زنجیرهای پیکر ما را بپای او
یا که او را محو کن در زیر پای ما
آه ... ای خورشید
لعنت جاوید من بر تو
هر زمان رو در تو آوردم
گر چه چشمان مرا در هفت رنگ خویش
خیره تر کردی
لیک در پایم
سایه ام را تیره تر کردی
از تو می پرسم
ای خدا ... ای راز بی پایان
سایه بر گور چیست ؟
عطری از گلبرگ وحشتها تراویده ؟
بوته ای کز دانه ای تاریک روییده ؟
اشک بی نوری که در زندان جسمی سخت
از نگاه خسته زندانی بی تاب ! لغزیده ؟
از تو می پرسم
تیرگی درد است یا شادی ؟
جسم زندانست یا صحرای آزادی ؟
ظلمت شب چیست ؟
شب خداوندا
سایه روح سیاه کیست ؟
وه که لبریزم
از هزاران پرسش خاموش
بانگ مرموزی نهان می پیچدم در گوش
این شب تاریک
سایه روح خداوند است
سایه روحی که آسان می کشد بر دوش
بار رنج بندگان تیره روزش را
آه ...
او چه میگوید ؟
او چه میگوید ؟
خسته و سرگشته و حیران
میدوم در راه پرسش های بی پایان


فروغ فرخزاد

Mr.Lover
19-04-2010, 16:09
‫نی باغ به بستان نه چمن میخواهم‬
‫نی سرو و نه گل نه ياسمن میخواهم‬
‫خواهم زخدای خويش کنجی که در آن‬
‫من باشم و آن کسی که من میخواهم‬


ابوسعید ابوالخیر

Big-Boss
19-04-2010, 16:12
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

رومی

haj mohammade
19-04-2010, 16:14
مسافري که به رخ اشک حسرتم بدواند
دلم تحمل بار فراق او نتواند

در آتشم بنشاند چو باکسان بنشيند
کنار من ننشيند که آتشم بنشاند
شهريار

Mr.Lover
19-04-2010, 16:15
‫درين بی رنگ و بوئی، رنگ و بوهاست‬
‫درين دفتر، ز خلقت گفتگوهاست‬
‫سزد گر سرو و گل، بر ما بخندند‬
‫که ما افتاده ايم، ايشان بلندند

‫پروين اعتصامی‬

haj mohammade
19-04-2010, 16:17
با عرض پوزش لطفا حداقل 2بيتي و حداكثر 4 بيتي

---------- Post added at 05:17 PM ---------- Previous post was at 05:15 PM ----------

دلم به سينه زند پر بدان هوا که نگارين
کتابتي بنوسيد کبوتري بپراند

من آفتاب ولا جز غمام هيچ ندانم
مهي که خود همه‌دان است بايد اين همه داند
شهريار

SevenART
19-04-2010, 16:17
دل بدو دادند ترسايان تمام
خود چه باش‌د قوت تقليد عام
در درون سينه مهرش کاشتند
نايب عيسيش مي‌پنداشتند

رومی

haj mohammade
19-04-2010, 16:20
در دياري که در او نيست کسي يار کسي
کاش يارب که نيفتد به کسي کار کسي

هر کس آزار من زار پسنديد ولي
نپسنديد دل زار من آزار کسي

شهريار

Mr.Lover
19-04-2010, 16:21
‫يکروز آرزو و هوس بيشمار بود‬
‫دردا، مرا زمانه نياورد در شمار‬

‫با آنکه هيچ کار نمیآيدم ز دست‬
‫بس روزها، که با منت افتاده است کار‬

‫پروين اعتصامی‬

haj mohammade
19-04-2010, 16:23
راه گم کرده و با رويي چو ماه آمده‌اي
مگر اي شاهد گمراه به راه آمده‌اي

باري اين موي سپيدم نگر اي چشم سياه
گر بپرسيدن اين بخت سياه آمده‌اي
شهريار

Mr.Lover
19-04-2010, 16:28
‫يار زيبا گر هزارت وحشت از وی در دلست‬
‫بامدادان روی او ديدن صباح مقبلست‬

‫آن که در چاه زنخدانش دل بيچارگان‬
‫چون ملک محبوس در زندان چاه بابلست‬

‫غزليات سعدی

Mr.Lover
19-04-2010, 16:45
‫تو را گر دوستی با ما همين بود‬
‫وفای ما و عهد ما همانست‬

‫بدار ای ساربان آخر زمانی‬
‫که عهد وصل را آخر زمانست‬

سعدی

haj mohammade
19-04-2010, 16:47
تا که از طارم ميخانه نشان خواهد بود
طاق ابروي توام قبله‌ي جان خواهد بود

سرکشان را چو به صاف سرخم دستي نيست
سر ما خاک در دردکشان خواهد بود
شهريار

.::SMS::.
19-04-2010, 17:11
دفتر دوباره تاب نیاورد روضه را
در خود خمید و چشم بر این شعر مثله بست

در خون خود... مداد هم از دست رفته بود
ناگاه ضجه ای زد و در مشت من شکست

من ماندم از نوشتنت ای حسین لیک
تا اشک بوده زخم تو مشروح بود و هست

دریا هم از دمی که تو را روی دست داشت
در چشم ها به سوگ محرم نشسته است

-----

هرچند من دوباره رسیدم به انتهای شعر
خون می چکد هنوز هم از زخم های شعر

haj mohammade
19-04-2010, 17:17
تا چراگاه فلک هست و غزالان نجوم
دختر ماه بر اين گله شبان خواهد بود

زنده، با ياد سر زلف تو جان خواهم کرد
تا نسيم سحري مشک فشان خواهد بود
شهريار

.::SMS::.
19-04-2010, 17:26
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند

آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

حافظ

haj mohammade
19-04-2010, 17:38
ديدمت دورنماي در و بام اي شيراز
سرم آمد به بر سينه، سلام اي شيراز

وامداريم سرافکنده ز خجلت در پيش
که پس انداخته‌ايم اينهمه وام اي شيراز
شهريار

جاسم کدخدایی بنت
19-04-2010, 17:47
دریاب که از روح جدا خواهی رفت در گرده ی اسرار پنا خواهی رفت

می نوش ندانی از کجا آمده ای خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت

haj mohammade
19-04-2010, 18:09
توسن بخت نه رام است خدا مي‌داند
ورنه داني که مرا چيست مرام اي شيراز

نکهت باغ گل و نزهت نارنجستان
از نسيمم بنوازند مشام اي شيراز
شهريار

Mr.Lover
19-04-2010, 18:18
‫زاهد خوشدل که ترک دنيا کرده‬
‫می خواره خجل که معصيتها کرده‬
‫ترسم که کند اميد و بيم و آخر کار‬
‫ناکرده چو کرده کرده چون ناکرده‬

ابوسعید ابوالخیر

haj mohammade
19-04-2010, 18:20
همي گوئي که بر معلول خود علت بود سابق
چنان چون بر عدد واحد، و يا بر کل خود اجزا

به معلولي چو يک حکم است و يک وصف آن دو عالم را
چرا چون علت سابق توانا باشد و دانا؟

ناصر خسرو

haj mohammade
19-04-2010, 18:49
كسي نيست الف بده.:41:

SevenART
19-04-2010, 18:53
آيينه درد پيش مي‌داشت
مونس ز خيال خويش مي‌داشت
پيدا شغبي چو باد مي‌کرد
پنهان جگري چو خاک مي‌خورد
نظامی

Big-Boss
19-04-2010, 19:05
دوش در عزلت جان فرسایی
داشتم همدم روشن زایی
شمع آن همدم دیرینه ی من
سوختن ها را ایینه ی من
همه شب مونس و دمسازم بود
همدم و همدل و همرازم بود

هوشنگ ابتهاج

haj mohammade
19-04-2010, 19:16
در پيش بيدلان جان، قدري چنان ندارد
آري کسي که دل داد پرواي جان ندارد

پرسي ز من که دارد؟ زان بي‌نشان نشاني
هر کس ازو نشاني دارد نشان ندارد
هاتف

4MaRyAm
19-04-2010, 19:31
در زير پاي او

قومي ستم‌كشيده، پريشان و تيره‌روز

در چنگ ناكسان تبهكار كينه‌توز

جان مي‌كند هنوز!


فریدون مشیری

Big-Boss
19-04-2010, 19:34
زنی سرگشته ی جزر و مد دریا
دستها را تا نیمه در انتظار فرو برده
و جهش را در شمارشی معکوس می بیند
انگار امواج با ساحل دعوا دارند

امیر بخشایی

4MaRyAm
19-04-2010, 19:35
در پيچ و تاب گردش ايام،

رنجيده از سپهر

برتافته نگاه خود از روي ماه و مهر

بر زير پاي خويش

مي‌افكند نگاه،

تا كي طلايه‌دار رهايي رسد ز راه؟

فریدون مشیری

Big-Boss
19-04-2010, 19:38
هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی
برسد وصال دولت بکند خدا خدایی *

ز کرم مزید آید دو هزار عید آید
دو جهان مرید آید تو هنوز خود کجایی


رومی
--------------
*
این مصرع به این صورت هم آورده شده:

برسد به یار دلدار بکند خدا خدایی

vahidgame
19-04-2010, 20:10
یاد باد آن صحبت شب‌ها که با نوشین لبان
بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود
حافظ

''EHSAN''
19-04-2010, 20:24
دلی سبز و تناور داشت گلدان
نگاهی خیره بر در داشت گلدان
دو رکعت ندبه خواند و منتظر شد
نباریدی ترک برداشت گلدان

نمی دونم

.::SMS::.
19-04-2010, 20:35
نيرنگ‌ها رو مي‌شود اينجا ولي كم‌كم
دارد مجسم مي‌شود حال علي(ع) كم‌كم

دارد ميان مكر اين امواج رنگارنگ
در شهر ما مُد مي‌شود دريا‌دلي كم‌كم

SevenART
19-04-2010, 20:40
محراب نماز بت‌پرستان
قنديل سراي و سرو بستان
هم خوابه عشق و هم سرناز
هم خازن و هم خزينه پرداز
نظامی گنجوی

.::SMS::.
19-04-2010, 20:48
زان پس میا تو به دیدار یار خویش
آری به پیش گیر سر کار و بار خویش
کاین است رسم دوستی اندر جهان ما
ما را خزان بخواه و خود اندر بهار خویش

محمد حسن عبدی

Big-Boss
19-04-2010, 20:49
شب است و ماه می رقصد ستاره نقره می پاشدنسیم پونه و عطر شقایق ها ز لبهای هوس الود زنبق های وحشی بوسه می چیند و من تنهای تنهایم در این تاریکی شب
خدایم آه خدایم صدایت میزنم بشنو صدایم
از زبان کارو فریادت دهم٬ اگرهستی برس به دادم!

کارو

SevenART
19-04-2010, 21:25
مجنون به ميان موج خونست
ليلي به حساب کار چونست
مجنون جگري همي‌خراشد
ليلي نمک از که مي‌تراشد
نظامی

Big-Boss
19-04-2010, 21:28
در دل و جان خانه کردی عاقبت
هر دو را دیوانه کردی عاقبت

آمدی کآتش در این عالم زنی
وانگشتی تا نکردی عاقبت


رومی

SevenART
19-04-2010, 21:39
تو خود دهان نداري چون بوسه خواهم از تو
هرگز برون نگنجد بوس از چنين دهاني
چون تو ميان نداري من با کنار رفتم
چون دست درکش آرد کس با چنان مياني
عطار.....

.::SMS::.
19-04-2010, 21:44
يك جوان جانباز خردل‌هاي عشق
تاول روي تنش امضاي عشق

ذره ذره آب مي‌شد زندگي
در عطش آورترين گرماي عشق

اين عطش "يعني شهادت" نم نمك
مي كشد از جسم او گرماي عشق

لحظه اي بر آسمان ذل مي زند
خاطرش دلواپس فرداي عشق

مي گذارد او امانت نزد ما
عزت و آزادي دنياي عشق

اشهدش را بي صدا سر مي‌دهد
بعد هم جان مي دهد در پاي عشق

Big-Boss
19-04-2010, 21:48
قاف...مانده از عشق هنوز

...

SevenART
19-04-2010, 21:55
زلف بر باد مده تا ندهي بر بادم
ناز بنياد مکن تا نکني بنيادم
مي مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فريادم
حافظ .... خوننده محسن نامجو...

tirdad_60
19-04-2010, 22:20
مبارک باد بر تو عید وبهر ما پریـشـانی
عزیزم غربتم آزرد دیری شد، که میدانی

بروز عید درعالم بسا مخلوق خرسند اند
ترا خوش باد مهرویم که دربین عزیزانی

ظریفی

SevenART
19-04-2010, 22:28
يکي خويش بودش دلير وجوان
پرستنده‌ي شاه نوشين‌روان
بهرجاي با شاه در کاخ بود
به گفتار با شاه گستاخ بود
فردوسی

alireza fatemi
19-04-2010, 22:52
دمي با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادي نمي خواهم كه با يوسف به زندانم

سعدی.

پ.ن : خواننده دیگه برای چی مینویسی:دی

SevenART
19-04-2010, 23:14
مرا اندرين دانش او داد راه
که بيند همي اين جهاندار شاه
بدو گفت رو پيش دانا بگوي
کزان نامور جاه و آن آبروي
نظامی......
_____________________
پ و ن : همینطوری الکی :دی

alireza fatemi
19-04-2010, 23:21
یک جرعه ز شرابِ وجودت نوشیدم
بی غم از این عالم فانی کوچــیدم
مســت گشتــم اینجا و هشــــیار
در بیکـــرانِ پنـــهانت جــوشــیدم

خودم
پ.ن : ایراد فنی داره ولی به بزرگی خودتون ببخشید:31::11:

Dew Drop
20-04-2010, 06:52
ما را به رندي افسانه كردند
پيران جاهل,شيخان گمراه

ازدست زاهد كرديم توبه
واز فعل عابد استغفرالله

haj mohammade
20-04-2010, 07:31
هر شبم ناله‌ي زاري است که گفتن نتوان
زاري از دوري ياري است که گفتن نتوان


بي مه روي تو اي کوکب تابنده مرا
روز روشن شب تاري است که گفتن نتوان

هاتف

haj mohammade
20-04-2010, 10:20
ديدم كسي جواب نميده خودم جواب مي دم.

ناقه‌ي آن محمل نشين چون راند از منزل مرا
جان قفاي ناقه رفت و دل پي محمل مرا

ز آتش رشکم کني تا داغ، هر شب مي‌شوي
شمع بزم غير و مي‌خواهي در آن محفل مرا

هاتف

maralz
20-04-2010, 11:20
اشکم احرام طواف حرمت می بندد
گرچه از خون دل ریش دمی طاهر نیست
بسته دام و قفس باد چو مرغ وحشی
طایر سدره اگر در طلبت طایر نیست
عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد نثار
مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست

haj mohammade
20-04-2010, 11:23
تو اي وحشي غزال و هر قدم از من رميدن‌ها
من و اين دشت بي‌پايان و بي‌حاصل دويدن‌ها

تو و يک وعده و فارغ ز من هر شب به خواب خوش
من و شب‌ها و درد انتظار و دل طپيدن‌ها

هاتف

.::SMS::.
20-04-2010, 11:41
آن‌ها كه يكسر ادعاشان دين احمد(ص) شد
بدگويي از اسلام در منشورشان رد شد

آنقدر بر جهل و جدل اسرار ورزيدند
فرجام آن توهين به آيين محمد(ص) شد

radium
20-04-2010, 12:03
دارم امید عاطفتی از جانب دوست//کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
دانم که بگذرد ز سر جرم من که او// گرچه پری وش است ولیکن فرشته خوست

.::SMS::.
20-04-2010, 12:45
تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم
شاید که خدا خواسته دل تنگ بمیریم

فرصت بده ای روح جنون تا غزل بعد
در غیرت ما نیست که از سنگ بمیریم

هرگز نکنم شکوه و ناله نه گلایه
الحق که در این دایره خونرنگ بمیریم

haj mohammade
20-04-2010, 13:20
مهي کز دوريش در خاک خواهم کرد جا امشب
به خاکم گو ميا فردا، به بالينم بيا امشب

مگو فردا برت آيم که من دور از تو تا فردا
نخواهم زيست خواهم مرد يا امروز يا امشب
هاتف

SevenART
20-04-2010, 13:39
بزي اي عشق بهر عاشقان را
ابد تا کارشان را مي‌گذاري

رومی :دی

tirdad_60
20-04-2010, 13:46
يکي از عقل مي‌لافد يکي طامات مي‌بافد * بيا کاين داوري‌ها را به پيش داور اندازيم
..........................
بهشت عدن اگر خواهي بيا با ما به ميخانه * که از پاي خمت روزي به حوض کوثر اندازيم

حافظ

maralz
20-04-2010, 13:53
مرغ کم حوصله را گو غم خود خور که بر او
رحم آنکس که نهد دام چه خواهد بودن

باده خور غم مخور و پند مقلد مینوش
اعتبار سخن عام چه خواهد بودن

mahdishata
20-04-2010, 13:53
نا شكيبايي مكن اندر طريق عاشقي
پستي و بالا نبيند آنكه يار صادق است

tirdad_60
20-04-2010, 14:00
تو را که هر چه مراد است در جهان داري * چه غم ز حال ضعيفان ناتوان داري
مکن عتاب از اين بيش و جور بر دل ما * مکن هر آن چه تواني که جاي آن داري

حافظ

SevenART
20-04-2010, 14:05
یک روز از خواب پا میشی میبینی رفتی به باد
هیچ کس دورو برت نیست همه رو بردی ز یاد
چند تا موی دیگت سفید شد ای مرد بی اساس
جشن تولد تو باز مجلس عزاست ، بریدی از اساس
محسن نامجو ... جبر جغرافیایی

haj mohammade
20-04-2010, 14:21
سوي خود خوان يک رهم تا تحفه جان آرم تو را
ان نثار افشان خاک آستان آرم تو را

از کدامين باغي اي مرغ سحر با من بگوي
تا پيام طاير هم آشيان آرم تو را
هاتف

SevenART
20-04-2010, 14:35
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي
دل بي تو به جان آمد وقت است که بازآيي
دايم گل اين بستان شاداب نمي‌ماند
درياب ضعيفان را در وقت توانايي
حافظ.....

haj mohammade
20-04-2010, 14:38
ياد باد آنکه بروي تو نظر بود مرا
رخ و زلفت عوض شام و سحر بود مرا

ياد باد آنکه ز نظاره‌ي رويت همه شب
در مه چارده تا روز نظر بود مرا

خواجوي كرماني

sepid12ir
20-04-2010, 14:50
اگر یار مرا دیدی به خلوت
بگو ای بی‌وفا ای بیمروت

گریبانم ز دستت چاک چاکو
نخواهم دوخت تا روز قیامت


بابا طاهر

mahdishata
20-04-2010, 14:53
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید شب هجران تو یا نه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

haj mohammade
20-04-2010, 14:59
هر زمان از عشق جانانم وفايي ديگرست
گر چه او را هر نفس بر من جفايي ديگرست

من برو ساعت به ساعت فتنه زانم کز جمال
هر زمان او را به من از نو عنايي ديگرست
سنايي غزنوي

.::SMS::.
20-04-2010, 15:01
تو ساده تر از سلام هستی ای مرد
افتادگی تمام هستی ای مرد

وقتی که شکوفه از لبت می بارد
پیغمبر صد پیام هستی ای مرد

mahdishata
20-04-2010, 15:06
دانی مرا چه گفت آن بلبل سحری؟
که تو خود چه آدمی ای کز عشق بی خبری
اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب
گر ذوق نیست تو را کژطبع جانوری

haj mohammade
20-04-2010, 15:06
ياد باد آنکه ز رخسار تو هر صبحدمي
افق ديده پر از شعله‌ي خور بود مرا

ياد باد آنکه ز چشم خوش و لعل لب تو
نقل مجلس همه بادام و شکر بود مرا

.::SMS::.
20-04-2010, 15:15
اگر فرمان دهد رهبر بتازیم
اگر او خواهد از ما، سر ببازیم

اگر صبر و قرار از ما بخواهد
بشینیم و بسوزیم و بسازیم

mahdishata
20-04-2010, 15:21
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما.

haj mohammade
20-04-2010, 15:34
اي پيک عاشقان گذري کن به بام دوست
بر گرد بنده‌وار به گرد مقام دوست

گرد سراي دوست طوافي کن و ببين
آن بار و بارنامه و آن احتشام دوست

سنايي

mahdishata
20-04-2010, 15:46
تو آن بلند ترين هرمي
كه فرعون تخيل ميتواند ساخت
و من آن كوچكترين مور
كه بلنداي تو را
در چشم
نميتواند داشت.
علي موسوي گرمارودي

haj mohammade
20-04-2010, 15:56
توبه‌ي من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست
دي که بودم روزه‌دار امروز هستم بت‌پرست.

از ترانه‌ي عشق تو نور نبي موقوف گشت
وز مغابه‌ي جام تو قنديلها بر هم شکست

سنايي

Miss Artemis
20-04-2010, 16:14
تا کوی دوست رفتم و جانم به لب رسید
از لطف کردگار سفر بی خطر گذشت
دریای موج خیز در آن عکس روی ماه
یا نقش روی اوست که در چشم تر گذشت

بهادر یگانه

haj mohammade
20-04-2010, 16:19
تا خيال آن بت قصاب در چشم منست
زين سبب چشمم هميشه همچو رويش روشن است

تا بديدم دامن پر خونش چشم من ز اشگ
بر گريبان دارم آنچ آن ماه را بر دامنست
سنايي

.::SMS::.
20-04-2010, 17:31
تا نايب روح خدا همراهمان باشد
هرگز نمي‌افتيم از تاب و تب موعود

Dew Drop
20-04-2010, 17:42
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
....
فردوسي

haj mohammade
20-04-2010, 17:49
اي کرده در جهان غم عشقت سمر مرا
وي کرده دست عشق تو زير و زبر مرا

از پاي تا به سر همه عشقت شدم چنانک
در زير پاي عشق تو گم گشت سر مرا
انوري

Big-Boss
20-04-2010, 17:49
ابر خاکستری بی باران پوشانده
آسمان را یکسر
ابر خاکستری بی باران دلگیر است
و سکوت تو پس پرده ی خاکستری سرد کدورت افسوس!
سخت دلگیرتر است
شوق بازآمدن سوی توام هست
اما
تلخی سرد کدورت در تو
پای پوینده ی راهم بسته
ابر خاکستری بی باران
راه بر مرغ نگاهم بسته


حمید مصدق

haj mohammade
20-04-2010, 17:53
هرکس که غم ترا فسانه‌ست
دستخوش آفت زمانه‌ست

هرکس که غم ترا ميان بست
از عيش زمانه بر کرانه‌ست

انوري

.::SMS::.
20-04-2010, 17:54
تحريفمان كردند تا آسان بميريم
تنها به اين علت كه با آنان نبوديم

مي خواستند افكار ما را گل بگيرند
ناپختكي كردند ما نادان نبوديم

haj mohammade
20-04-2010, 17:57
چي شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

Big-Boss
20-04-2010, 18:00
چي شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مسابقه نیست که اینجا !!! تاپیک مشاعره هستش چه عجله ای داری :دی
----------------

منتظر باش کبوتر بشوم
بپرم تا آشیان سبز تو
تو ندانی من که هستم من ولی
خیره باشم در دو چشم مست تو

فریبا شش بلوکی

haj mohammade
20-04-2010, 18:04
اولا منظور من از چي شد اين نبود كه چرا شعر ارسال نمي كني.
دوما مشاعره مسابقه است ديگه پس چيه.

Big-Boss
20-04-2010, 18:07
اولا منظور من از چي شد اين نبود كه چرا شعر ارسال نمي كني.
دوما مشاعره مسابقه است ديگه پس چيه.

پس برم جایزه ام رو بگیرم!!!! :10:
اوایل کار این تاپیک حالت مسابقه و قوانین و ... داشت الان قوانین مسابقه ایش رعایت نمیشه ( مثل دو تا چهار بیت که خود من هم از یه مصرعی میزارم تا یه شعر کامل و اشعار غیر تکراری همین شعر؟؟ آخر صفحه قبل رو من ده بار از خود کاربرش دیدم!!!! :دی) الان شبیه مشاعره انجمن متفرقه شده
دیدم شما چند جا عجله داشتی گفتی اگه کسی نمیزاره خودت میزاری و با خودت هم مشاعره کردی. :27:

haj mohammade
20-04-2010, 18:08
وصلت به آب ديده ميسر نمي‌شود
دستم به حيله‌هاي دگر درنمي‌شود

هرچند گرد پاي و سر دل برآمدم
هيچم حديث هجر تو در سر نمي‌شود

haj mohammade
20-04-2010, 18:14
آخه بايد مشاعره پشت سر هم باشه نه اينكه بياي يه شعر بگي بعد بري
تاپيك هاي ديگه گشت و گذار كني دوباره بعد از يك ساعت برگردي و يه شعر ديگه بگي
اگه به اون پستي كه من با خودم مشاعره كردم نگاه كني مي بيني كه من ساعت 8.21 دقيقه
پست فرستادم و تا ساعت 11.20 دقيقه هيچ خبري نشد دوست عزيز.

Big-Boss
20-04-2010, 18:16
آخه بايد مشاعره پشت سر هم باشه نه اينكه بياي يه شعر بگي بعد بري
تاپيك هاي ديگه گشت و گذار كني دوباره بعد از يك ساعت برگردي و يه شعر ديگه بگي
اگه به اون پستي كه من با خودم مشاعره كردم نگاه كني مي بيني كه من ساعت 8.21 دقيقه
پست فرستادم و تا ساعت 11.20 دقيقه هيچ خبري نشد دوست عزيز.

حالا مشکلی نیست بی خیال ادامه بده :8:
(اون ساعت هم تایم اداری هستش و یا سر کار هستند یا سر کلاس یا شب زنده داران خفته در خواب , کمتر کسی پای اینترنت هست )


دوش تا صبح در آن باغ بزرگ
همه دانند که مهمان بودی،
گاه، سرمست و صراحی در دست
پای کوبان و غزلخوان بودی،
گاه افتاده در آغوش نسیم
شرم ناکرده وعریان بودی.
تا سحر هیچ نیارامیدی.

سیمین بهبهانی

haj mohammade
20-04-2010, 18:22
يارم تويي به عالم يار دگر ندارم
تا در تنم بود جان دل از تو برندارم

دل برندارم از تو وز دل سخن نگويم
زان دل سخن چه گويم کز وي خبر ندارم

Big-Boss
20-04-2010, 18:23
من آن مفهوم مجــّرد را جسته ام.

پای در پای آفتابی بی مصرف
که پیمانه می کنم
با پیمانه روزهای خویش که به چوبین کاسه ی جذامیان ماننده است.
من آن مفهوم مجــّرد را می جویم.
پیمانه ها به چهل رسید و آن برگشت.
افسانه های سرگردانیت
ای قلب در به در!
به پایان خویش نزدیک میشود.



احمد شاملو

mahdishata
20-04-2010, 19:29
دیگران قرعه ی قسمت همه برعیش زدند
دل غم دیده ی ما بود که هم بر غم زد

Big-Boss
20-04-2010, 19:51
در یاد منی حاجت باغ و چمنم نیست
جایی که تو باشی خبر از خویشتنم نیست
اشکم که به دنبال تو آواره ی شوقم
یارای سفر با تو و رای وطنم نیست
این لحظه چو باران فرو ریخته از برگ
صد گونه سخن هست و مجال سخنم نیست
بدرود تو را انجمنی گرد تو جمع اند
بیرون ز خودم راه در آن انجمنم نیست
دل می تپدم باز درین لحظه ی دیدار
دیدار ‚ چه دیدار ؟ که جان در بدنم نیست
بدرود و سفر خوش به تو آنجا که رهایی ست
من بسته ی دامم ره بیرون شدنم نیست
در ساحل آن شهر تو خوش زی که من اینجا
راهی به جز از سوختن و ساختنم نیست
تا باز کجا موج به ساحل رسد آن روز
روزی که نشانی ز من الا سخنم نیست


شفیعی کدکنی

mahdishata
20-04-2010, 20:24
تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
بهتر ز می ناب كسی هیچ ندید
من در عجبم ز می فروشان كایشان
به زانكه فروشند چه خواهند خرید؟!

SevenART
20-04-2010, 21:33
دور است سر آب از اين باديه هش دار
تا غول بيابان نفريبد به سرابت
تا در ره پيري به چه آيين روي اي دل
باري به غلط صرف شد ايام شبابت
حافظ

tirdad_60
20-04-2010, 21:46
تا چند اسير عقل هر روزه شويم
در دهر چه صد ساله چه يکروزه شويم
در ده تو بکاسه مي از آن پيش که ما
در کارگه کوزه‌گران کوزه شويم

خیام

radium
20-04-2010, 21:56
مغنی چه باشد که لطفی کنی//ز نی آتشی بر دلم افکنی
برون آری از فکر خود یک دمم//بهم بر زنی خان و مان غمم
حضرت حافظ

tirdad_60
20-04-2010, 22:18
من مي نه ز بهر تنگدستي نخورم
يا از غم رسوايي و مستي نخورم
من مي ز براي خوشدلي ميخوردم
اکنون که تو بر دلم نشستي نخورم

SevenART
20-04-2010, 22:22
ممن آن باشد که اندر جزر و مد
کافر از ايمان او حسرت خورد

رومی
(دوستان یه ذره محفل و آتیششو زیاد کنین )

maralz
20-04-2010, 23:46
دام سخت است مگر یار شود لطف خدا....ورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رجیم

حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد شاکر باش
چه به از دولت لطف سخن و طبع سلیم

.::SMS::.
21-04-2010, 01:46
منم سرگشته حیرانت ای دوست
کنم یکباره جان قربانت ای دوست

ولی نا سازه شوق وصل کویت
زهر سر بر سر پیمانت ای دوست


دلی دارم در آتش خانه کرده
میان شعله ها کاشانه کرده


دلی دارم که از شوق وصالت
وجودم را زغم ویرانه کرده

SevenART
21-04-2010, 02:42
هاي و هوي و لشگر و خيل و سپه در کار نيست
عالمي را کان جهان سالار باشد پاسبان
از پي گنجايش برخاست ديوار حجاب
ز ميان چار ديوار مکان و لامکان
محتشم کاشانی

seied-taher
21-04-2010, 09:00
نگذاشت دست رد به هرکس نظر فکند
خون ریخت چشم مست تو بی دست رد گذشت
تعداد کشتگان تو نتوان همینقدر
اجساد بیشماره خون از جسد گذشت
قدم خمیده شد چو کمان تا که دیده دید
همچون مه چهارده آن سرو قد گذشت
با یار صحبت از گله های گذشته بود
آمد رغیب و دید، نماند از حس گذشت
نگذاشت دست رد به هرکس نظر فکند
خون ریخت چشم مست تو بی دست رد گذشت
تعداد کشتگان تو نتوان همینقدر
اجساد بیشماره خون از جسد گذشت
عارف قزوینی

mahdishata
21-04-2010, 09:01
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بی کسی "ها" می کنم هر شب

seied-taher
21-04-2010, 09:14
برخیز سحر، ناله و آهی می‌کن
استغفاری ز هر گناهی می‌کن
تا چند، به عیب دیگران درنگری
یکبار به عیب خود نگاهی می‌کن

haj mohammade
21-04-2010, 10:18
نه محقق بود نه دانشمند
چارپاي بر او كتابي چند

آن تهي مغز را چه علم و چه خبر
كه بر او هيزم است يا دفتر

mahdishata
21-04-2010, 10:42
روزهايی كه بی تو می‌گذرد
گرچه با ياد توست ثانيه‌هاش
آرزو باز می كشد فرياد :
در كنار تو می‌گذشت ، ايكاش !

فریدون مشیری

.::SMS::.
21-04-2010, 10:58
شادیم داد، غمم داد و جفا داد و وفا
با صفا منت آنرا که به من داد کشم

عاشقم، عاشق روی تو ,نه چیز دگری
بار هجران و وصالت به دل شاد کشم

در غمت ای گل وحشی من ای خسرو من
جور مجنون ببرم، تیشه فرهاد کشم

مُردم از زندگی بی تو که با من هستی
طرفه سری است که باید بر استاد کشم

سالها می گذرد حادثه ها می آید
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم

روح خدا

mahdishata
21-04-2010, 11:06
من مات قد وقامت موزون توام
مفتون جمال روی بی چون توام
حاشا که بگویمت تولیلای منی
اما من دلباخته مجنون توام

Big-Boss
21-04-2010, 11:29
مست به منبر اومد
شوکت به انتر اومد
باد به غبغب اومد و ماه برون نیومد

mahdishata
21-04-2010, 11:53
در كعبه اگر دل سوی غیر است ترا
طاعت همه فسق و كعبه دیر است ترا
ور دل به خدای و ساكن میكده ای
می نوش كه عاقبت به خیر است ترا

ابوسعید ابوالخیر

seied-taher
21-04-2010, 12:42
اين جا كه شعر در كف نامردمان رهاست
موعود من! صداي تو عاشقترين صداست
اين جغدهاي خفته كه آواز شومشان
در ژرفناي تيره و خاموش شب رهاست
باور نمي‌كنند كه چشمان روشنت
ديري است قبله‌گاه تمام ستاره‌هاست
من مي‌شناسمت، دل غمگين و خسته‌ات
با درد، با غرور ترك خورده آشناست
آري تو آن درخت كريمي كه دستهات
ديري است آشيانه گرم پرنده‌هاست
آخر چگونه در گذر بادهاي تند
اِستاده‌اي كه قامت سبز تو تا خداست؟
من از هجوم دشنه شب زخم خورده‌ام
پس مرهم نگاه اهورايي‌ات كجاست؟!

انسيه موسويان

mahdishata
21-04-2010, 12:52
تا هست غم خودت ، نبخشایندت
تا با تو ،تو هست ، هیچ ننمایندت
تا از خود و هر دو کون فارغ نشوی
این در مزن ای خواجه که نگشایندت

Big-Boss
21-04-2010, 12:57
تا خوری دانه نیفتی تو به دام
این کند علم و قناعت والسلام

نعمت از دنیا خورد عاقل نه غم
جاهلان محروم مانده در ندم


رومی

seied-taher
21-04-2010, 13:09
محتضر اتاق
واپسين كلماتش را
با كيسه ي اكسيژن
در ميان مي گذارد.
و شعري خاموش
بر صفحه مانيتور
احضار مي شود:
برايم كمي رنگ سبز »
كمي ماه بالاي درياچه
خندان بياوريد.
سنجاقك هايكو
سبكتر از من نيست
برايم كمي بال
«. بال بياوريد
داریوش مهبودی

Big-Boss
21-04-2010, 13:16
دوباره قد بکش تا اوج فواره
نگو این ابر بی بارون نمی ذاره
مث یار دلاور نشکن از دشمن
ببین سر می شکنه تا وقتی سر داره

شهیار قنبری

haj mohammade
21-04-2010, 13:21
هر غم که ز عشق يار مي‌بينم
از گردش روزگار مي‌بينم

بيداد فلک از آنکه دي بودست
امروز يکي هزار مي‌بينم

انوري

Big-Boss
21-04-2010, 13:25
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا

ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد
باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا


رومی

haj mohammade
21-04-2010, 13:38
اي بنده‌ي روي تو خداوندان
ديوانه‌ي زلف تو خردمندان

بازار جمال روي خوبت را
آراسته رسته رسته دلبندان

انوري

maralz
21-04-2010, 13:50
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملامت علما هم ز علم بی عملست
ز قسمت ازلی چهره سیه بختان
به شست و شوی نگردد سفید و این مثلست

haj mohammade
21-04-2010, 14:24
ترا من دوست مي‌دارم ندانم چيست درمانم
نه روي هجر مي‌بينم نه راه وصل مي‌دانم

نپرسي هرگز احوالم نسازي چاره‌ي کارم
نه بگذاري که با هرکس بگويم راز پنهانم

mahdishata
21-04-2010, 14:35
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نرويد به اعتدال محمد
قدر فلك را كمال و منزلتي نيست
در نظر قدر با كمال محمد

haj mohammade
21-04-2010, 14:44
دل را به غمت نياز مي‌بينم
کارت همه کبر و ناز مي‌بينم

وان جامه که دي وصل ما بودي
اکنون نه بر آن طراز مي‌بينم

صد گونه زيان همي پديد آيد
سرمايه‌ي دل چو باز مي‌بينم

آنرا که فلک همي کند نازش
او را به تو هم نياز مي‌بينم

Big-Boss
21-04-2010, 14:56
ما را
حتی امان گریه ندادند
من اولین سپیده بیدار باغ را
آمیخته به خون طراوت
در خواب برگ های تو دیدم
من اولین ترنم مرغان صبح را
بیدار روشنایی رویان رودبار
در گل افشانی تو شنیدم


شفیعی کدکنی

mahdishata
21-04-2010, 14:59
ما گوشه نشينان خرابات الستيم
تا بوي ميي هست در اين ميكده هستيم

haj mohammade
21-04-2010, 15:01
مرا وقتي خوشست امروز و حالي
قدحها پر کنيد و حجره خالي

که داند تا چه خواهد بود فردا
بزن رود و بياور باده حالي

Big-Boss
21-04-2010, 15:07
یک عاشقانهِ بی عشق
یک ماهِ بی فروغ
دیوانِ بی غزلی
غرقِ واژه های دروغ
یک برگِ گیج
واله و حیران
گمگشته در توهمِ این جنگلِ شلوغ
با غنچه ای که سرد و سراسیبمه غرق شد
در رودخانه خونرنگ کوهسارِ بلوغ.


اقبال ولی پور

mahdishata
21-04-2010, 15:08
غلام همت دردي كشان يكرنگم
نه آن گروه كه ازرق لباس و دل سيهند

haj mohammade
21-04-2010, 15:13
در نهانخانة جانم ، گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید :
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

mahdishata
21-04-2010, 15:16
مرا دردیست اندر دل اگر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد

haj mohammade
21-04-2010, 15:19
دلم بردي و برگشتي زهي دلدار بي‌معني
چه بود آخر ترا مقصود از اين آزار بي‌معني

نگار ازين جفا کردن بدان تا من بيازارم
روا داري که خوانندت جهاني يار بي‌معني
انوري

Miss Artemis
21-04-2010, 15:23
یک کرشمه کرد با خود آن چنانک
فتنه ای در پیر و در برنا نهاد
تا تماشای وصال خود کند
نور خود در دیده ی بینا نهاد

فخر الدین عراقی

haj mohammade
21-04-2010, 15:27
در دين چو اعتصام به حبل متين کنند
آن به که مطلع سخن از رکن دين کنند

دين‌پروري که داغ ستورش مقربان
از بهر کسب مرتبه نقش نگين کنند

انوري

mahdishata
21-04-2010, 15:28
دوست دارم كه يك شب جمعه
صبح گردد به رسم خوش عهدي
ناگهان بشنوم ز سمت حجاز
نغمه ي دلخوش انا المهدي

haj mohammade
21-04-2010, 15:30
يکي درياست هستي نطق ساحل
صدف حرف و جواهر دانش دل

به هر موجي هزاران در شهوار
رون ريزد ز نص و نقل و اخبار

شبستري

SevenART
21-04-2010, 15:40
روزها رفت که دست من مسکين نگرفت
زلف شمشادقدي ساعد سيم اندامي

روزه هر چند که مهمان عزيز است اي دل
صحبتش موهبتي دان و شدن انعامي

حافظ
(دوستان می گم چرا تو اون یکی تاپیک نیومدید !!! ، بیایید خوب میشه ها !!!)

haj mohammade
21-04-2010, 15:49
يار من خسرو خوبان و لبش شيرين است
خبرش نيست که فرهاد وي اين مسکين است

نکنم رو ترش ار تيز شود کز لب او
سخن تلخ چو جان در دل من شيرين است
سيف فرغاني

mahdishata
21-04-2010, 15:49
تا چند اسیر رنگ وبو خواهی شد
چند از پی هر زشت ونیکو خواهی شد
گر چشمه زمزمی وگر اب حیات
اخر بدل خاک فرو خواهی شد

خیام

haj mohammade
21-04-2010, 15:52
ديد خورشيد رخش وز سر انصاف به ماه
گفت من سايه‌ي او بودم و خورشيد اين است

با رخ او که در او صورت خود نتوان ديد
هر که در آينه‌اي مي‌نگرد خودبين است

سيف فرغاني

mahdishata
21-04-2010, 15:54
تن در غم روزگار بیداد مده
ما را زغم گذشتگان یاد مده
دل جز بسر زلف پری زاد مده
بی باده مباش و عمر بر باد مده

mahpesar
21-04-2010, 15:54
هر که او در عشق بی‌آرام نیست

کــی تواند یافت آرام ای غـلـام


گاه مـــرد مسجدی گه رنـد دیر

هر دو نبود کام و ناکام ای غلام


یا مــرو در مــسجـد و زنار بـنــد

یا مــده در دیــر ابــرام ای غــلام


عطار

mahdishata
21-04-2010, 15:57
مي بهشت ننوشم ز جام ساقي رضوان
مرا به باده چه حاجت كه مست بوي تو باشم

haj mohammade
21-04-2010, 16:18
مه نکويي ز روي او دارد
شب سياهي ز موي او دارد

خود بدين چشم چون توان ديدن
آنچه از حسن روي او دارد

mahdishata
21-04-2010, 16:36
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت کلامی و سلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و سواری نفرستا

haj mohammade
21-04-2010, 17:02
اي گرفته عالم از عدلت نظام
اي نظام ابن النظام ابن النظام

ملک اقبال تو ملک لايزال
بخت بيدار تو حي لاينام

SevenART
21-04-2010, 17:05
مرغ زيرک به در خانقه اکنون نپرد
که نهاده‌ست به هر مجلس وعظي دامي
گله از زاهد بدخو نکنم رسم اين است
که چو صبحي بدمد در پي اش افتد شامي
حافظ

maralz
21-04-2010, 17:59
یارب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که ازو خصم بدام آمد و معشوقه به کام
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
هرچه آغاز ندارد نپذیرد انجام

.::SMS::.
21-04-2010, 22:44
مرده اگر زنده شد در شب مهمانيت
ديده ي قلبش شود خاك سر كوي تو

از غم دوري تو، دست دعا مي شوم
كي رسد آن جمعه كه ديده شود روي تو

محمد شهادتی

mahdishata
21-04-2010, 22:46
واعظ شهر که از پند خودآزارم داد
از دم رند می آلوده مدد کارم شد
بگذارید که از بتکده یادی بکنم
من که با دست بت میکده بیدار شدم

روح خدا

SevenART
21-04-2010, 23:02
ماکو به همان طرف که انداخت
اي در کف صنع ما چو ماکو
هين مشک سخن بنه به جو رو
مي‌خواندت آب کان سقا کو

رومی

tirdad_60
21-04-2010, 23:05
وگر سرمست دل روزي زند بر سنگ آن شيشه * به ميخانه رويد آن دم از آن خمار جوييدش
بت بيدار پر فن را كه بيداري ز بخت اوست * چنين خفته نيابيدش مگر بيدار جوييدش

رومی

mahdishata
21-04-2010, 23:06
شیخی به زنی ف احشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پــا بستی
گفتا شیخا هر آن چه گویی هستم
آیا تو چنان که می نمایی هستی؟

SevenART
21-04-2010, 23:44
یا رب سببي ساز که يارم به سلامت
بازآيد و برهاندم از بند ملامت
خاک ره آن يار سفرکرده بياريد
تا چشم جهان بين کنمش جاي اقامت
حافظ

haj mohammade
22-04-2010, 07:08
تا به مستي نرسد بر لب ساقي لب ما
بر نيايد ز خرابات مغان مطلب ما

عشق پيري است که ساغر زده‌ايم از کف او
عقل طفلي است که دانا شده در مکتب ما

فروغي بسطامي

.::SMS::.
22-04-2010, 10:00
آبی تراز آنیم که بیرنگ بمیریم
از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم

ما آمده بودیم تا مرز رسیدن
همراه تو فرسنگ به فرسنگ بمیریم

ما را بکُش و مُثله کن و خوب بسوزان
لایق که نبودیم در این جنگ بمیریم

maralz
22-04-2010, 10:34
مستور و مست هر دو چو از یک قبیله اند
ما دل بعشوه ی که دهیم اختیار چیست

راز درون پرده چه داند فلک خموش
ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست


!!!

Dew Drop
22-04-2010, 10:52
تو شمع انجمني يك زبان و يك دل شو
خيال وكوشش پروانه بين وخندان باش

كمال دلبري وحسن در نظر بازيست
به شيوه نظر از نادران دوران باش

خموش حافظ و از جور يار ناله مكن
تو را كه گفت كه در روي خوب حيران باش

maralz
22-04-2010, 11:13
شرممان باد ز پشمینه ی آلوده ی خویش
گر بدین فضل و هنر نام کرامات بریم

قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند
بس خجالت که ازین حاصل اوقات بریم

فتنه میباردازین سقف مقرنس برخیز
تا به میخانه پناه از همه آفات بریم



...

mahdishata
22-04-2010, 11:28
مى خواستم به شور تو شيدا شوم نشد
در تا رو پود عشق تو معنا شوم نشد

SevenART
22-04-2010, 13:12
دور از هواي نفس، که ممکن نمي‌شود
در تنگناي صحبت دشمن، مجال دوست
گر دوست جان و سر طلبد ايستاده‌ايم
ياران بدين قدر بکنند احتمال دوست
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

MJNeghabi
22-04-2010, 13:19
تا کی کِشَم جفای تو؟ این نیز بگذرد!
بســـــیار شد بلای تو، این نیز بگذرد!


عمرم گذشت و یک نفسم بیشتر نماند
خوش باش! کز جفای تو، این نیز بگذرد!


آیی و بگــــذری به من و باز ننگری!؟
ای جان من فدای تو، این نیز بگذرد!


بگذشت آنکه دوست همی داشتی مرا
دیگر شده ست رای تو، این نیــز بگذرد!


عراقی

Dew Drop
22-04-2010, 13:52
دو نصيحت كنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عيش درآ و به در عيب مپوي

شكر آن را كه دگر بار رسيدي به بهار
بيخ نيكي بنشان و ره تحقيق بجوي

mahdishata
22-04-2010, 13:55
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

Big-Boss
22-04-2010, 14:19
سبز ماندم ،سبز خواهم ماند . تا زمان دارم. تا زمين پيداست
سرو آزادی زمستان بشکند دیده ‏ام من قامت این سبز را

جنگل
22-04-2010, 14:21
از این نامداران گردن کشان
کسی هم برد سوی رستم نشان
شاهنامه

Big-Boss
22-04-2010, 16:07
آب زنید راه را هین که نگار می رسد
مژده دهید باغ را بوی بهار می​رسد

راه دهید یار را آن مه ده چهار را
کز رخ نوربخش او نور نثار می​رسد



رومی

SevenART
22-04-2010, 16:19
درد پنهان به تو گويم که خداوند مني
يا نگويم که تو خود مطلعي بر اسرار
سعدی
(اخطار بی خود گرفتم .. ah...[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

sepehr_x50
22-04-2010, 16:48
روی کسی سرخ نشد، بی مدد لعل لبت*بی تو اگر سرخ بود از اثر غازه شود
ناقه ی صالح چو ز کهزاد یقین گشت مرا*کوه پی مژده ی تو اشتر جمازه شود
راز، نهان دار و خمش وز خمشی تلخ بود* آن چه جگر سوزه بود باز جگر سازه شود

مولانا

4MaRyAm
22-04-2010, 17:21
در هر قدم كه رفت، درختي سلام گفت
هر شاخه، دست خويش به سويش دراز كرد
او دستهاي يك يكشان را كنار زد
چون كوليان، نواي غريبانه ساز كرد

MJNeghabi
22-04-2010, 19:20
در جام جهان، چو تلخ و شیرین به هم است
این از لب یـــــــار خواه و آن از لب جـــــــــــام!

حافظ

sasan816
22-04-2010, 19:31
من برو ساعت به ساعت فتنه زانم کز جمال
هر زمان او را به من از نو عنايي ديگرست

سنايي غزنوي

ElmO
22-04-2010, 19:36
تــو اری روز روشـن را شـب از پی
شده کون و مکان از قـدرتت حـی

حقیقت بشنو از طاهر که گردـید
بيک کن خلقت هر دو جهان طی


.

بـابـا طـاهر

MJNeghabi
22-04-2010, 20:03
یاران موافــــق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند

بودیم به یک شراب در مجلس عمـر
یک دور ز ما پیشتَرَک مست شدند!

خیام

SevenART
22-04-2010, 20:19
دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذري
کاندر اين ره کشته بسيارند قربان شما
اي صبا با ساکنان شهر يزد از ما بگو
کاي سر حق ناشناسان گوي چوگان شما
حافظ...

maralz
22-04-2010, 20:48
ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه تست.....عرض خود میبری و زحمت ما میداری

تو بتقصیر خود افتادی ازین در محروم.....از که می نالی و فریاد چرا میداری



...
حضرت حافظ...

SevenART
22-04-2010, 22:42
(نفر قبلی اینو کی گفته ؟ برام سواله )
ياوه ميگوئي، چه ميگوئي سخن
کينه ميجوئي، چو مي‌بندي دهن
گر بخندي، ور بگريي زار زار
بر تو ميخندند اهل روزگار

پروین اعتصامی

*IN*
22-04-2010, 22:54
رخت بربست ز دل شادی و هنگام وداع***با غمت گفت که یا جای تو یا جای منست
جامه ای را که به خون رنگ نمودم امروز***برجفا کاری تو شاهد فردای منست
فرخی یزدی

.::SMS::.
22-04-2010, 23:47
تفنگت را زمين مگذار!
مبادا دشمنان دين و ميهن
- با سپاه واژه هاي پوچ-
ذهنت را بياشوبند
كه اينان «سحر» مي دانند
و با گوساله هاي خوش صداي سامري
دزدان ايمان اند
و اينك در پي تسخير ايران اند.
دلت را دست اين نامردمان فتنه گر
مسپار
تفنگت را زمين مگذار!

Big-Boss
22-04-2010, 23:52
روشنایی سرخ سپیده دم
خبر آمدن زندگی را می‌دهند
برپاخیز و مبارزه کن
مردم پیروز خواهند شد

برگردان فارسی ¡El pueblo unido, jamás será vencido!

.::SMS::.
23-04-2010, 00:17
در هندوستان جهان
که برخی گاوها را می‌پرستند
و برخی آلت دیگران را
همچون آدم در سراندیب
غریب!

ما غریبیم، غریب، برادرم قزوه!
غریب چون شمشیری در نیزار
چون سید حسن نصرالله در محاصره شیوخ عرب
چون شعر تو در تارهای عنکبوت وب
و در گوگل فارسی
که بیشترین جست‌وجویش س/ک.س است

ما غریبیم و از غریبان می‌ترسند
گفته بودم می‌ترسند

مودب

Big-Boss
23-04-2010, 00:19
در آنجا که جفا با مردمان شد
جفا با مردمان از سوی شیخان, به نام حضرت صاحب زمان شد!

هادی خرسندی

SevenART
23-04-2010, 00:19
ديده، زين ظلمت به نور انداختم
شمع گشتم، هيمه دور انداختم

پروین اعتصامی

.::SMS::.
23-04-2010, 00:25
ما از عاشورا تا به حال سبزیم
مادرم پیشانی غلامرضا را وقتی به جبهه می رفت
بی گریه می بوسید
که از حضرت زینب خجالت می کشید
بی بی زهرا بر جنازه باقر نوجوانش
گریه نمی کرد که از حضرت زینب خجالت می کشید
خاله ام بر جنازه حسن و حسینش گریه نمی کرد
که از حضرت زینب خجالت می کشید
شما چطور از مادرم، از خاله ام، از بی بی زهرا
از حضرت زینب خجالت نکشیدید؟

مودب

Big-Boss
23-04-2010, 00:29
باش تا نفرين دوزخ از تو چه سازد، که مادران سياهپوش
داغ داران زيبا ترين فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجاده ها سر بر نگرفته اند!

پ.ن:
بیت اولش رو برای حفظ زیبایی و رعایت امانت گذاشتم

SevenART
23-04-2010, 00:30
در آن يکسال کوه فرماندهي کرد
نه مرغي بلکه موري را نيازرد
دلش چون چشم شوخش خفتگي داشت
همه کارش چو زلف آشفتگي داشت
نظامی گنجوی

Big-Boss
23-04-2010, 00:35
تا از سپیده گفتگوی مشروط
برخیزد
من
تصویر هجرت از پل
بر می گیرم
تصویر هجرت از پل
از پله ی مناجاتم
تا سفره های شن
تا سفره های زخم
سفر می کند
بر سفره های شن کلماتی آبی مهمانند
مهمان هجرت
ای نفس رفته ی من ای پل متصاعد
که جثه ی زمین را
در آن هزار فرسخ نیلی
می غلتانی
چون است اینکه عشق
جز در هراس مرگ
ما را دگر به خویش نمی خواند
از ما جز استغاثه نمی ماند
از ما درو گران چراگاه های هوایی
اینجا ، میان گفتگوی مشروط
اینجا ، در انتحار اشباح
جز سطل های خالی در چاه های خالی
کی از مزارع نمک
ما را عبور داده ست ؟


یدالله رویایی

.::SMS::.
23-04-2010, 10:34
تحريفمان كردند تا آسان بميريم
تنها به اين علت كه با آنان نبوديم

مي خواستند افكار ما را گل بگيرند
ناپختكي كردند ما نادان نبوديم

شايد توان رفته بي برگشت باشد
ما را همين كافيست كه حيوان نبوديم

بگذار آن‌ها هرچه مي ‌خواهند باشند
ما را خيالي نيست چون شيطان نبوديم

فردا براي ماست و پرواز تازه
چون ما اسير حرص نام و نان نبوديم

م.نادری

Big-Boss
23-04-2010, 11:13
شما همین چارتا شعر؟؟ رو دارید؟
تو هر صفحه هر کدوم رو دوبار میزارید!! تقلب کار خوبی نیست . نمیبینی کسایی که تقلب میکنن چجور بی آبرو میشن؟
--------------------------------------
من با هزار زحمت میگردم و نهایت سعی ام رو میکنم که شعر تکراری قرار ندم هم برای احترام به حقوق دیگران هم برای علاقه خودم به ادبیات.

من تو این تاپیک با شعرهای زیادی از دوستان آشنا شدم و خیلی مواقع علاقه مند شدم به پیگیری و خوندن کاملش ,بار ادبی زیادی داشت
ولی الان وقتی میبینی یکی اینجوری میاد واسه اینکه نگن پست ندادی و خیال هم میکنه کسی متوجه تقلبش نیست, دلسرد میشم.

دوستان عزیز که اشعار زیبایی میزارن خواهش میکنم بیشتر فعالیت کنند که مجبور به دیدن بعضی اشعار تکراری از کاربر تکراری در هر صفحه نباشیم

4MaRyAm
23-04-2010, 11:35
من اضطراب را جستم
در آن خمار وحشت و خميازه
من اضطراب را ديدم
اي آخرين نسيم پر از شبنم
در حسرت نيامدن تو...

.::SMS::.
23-04-2010, 11:42
حق با شماس گاها بی دقتی بوده
و حداقلش اینه که میتونید ادعاتون رو ثابت کنید و فقط حرف نمیزنین
البته شما هم بی خطا نیستین

وقتی سران بتکده مداح می شوند
مست طلايه داری اصلاح می شوند
كافیست گرگ و اشک کمی جابه جا شود
از دم شکار توبه تمساح می‌شوند

Big-Boss
23-04-2010, 11:42
دل دریا رو نوشتی ، همه دنیا رو نوشتی ، دل ما رو بنویس
تو که دستت به نوشتن آشناست
دلت از جنس دل خسته ی ماست


اردلان سرافراز

4MaRyAm
23-04-2010, 11:53
تكرار كن حماسه رزم آهنگ

چندين نواي سوگ چه مي‌خواني

نتوان نشست در دل غم، نتوان

دزديده سيل اشك چه مي‌راني

seied-taher
23-04-2010, 11:58
من گريه مي ريزم به پاي جاده ات، تا
آئينه کاري کرده باشم مقدمت را

اوّل ضمير غائب مفرد کجائي؟
اي پاسخ آدينه هاي پر معمّا

بي تو سروديم آنچه بايد مي سروديم
يعني در آورديم باباي غزل را

حتمّي ِ بي چون و چرای سبز برگرد...
راحت شويم از دست اما و اگرها

آب و هواي خيمه ي سبزت چگونه است؟
اينجا گهي سرد است و گاهي نيست گرما

بهر ظهور امروز هم روز بدي نيست
اي تکسوار جاده هاي رو به فردا

آقا، صداي پاي سبز مرکب توست
تنها جواب اينهمه "مي آيد آيا؟"



يک جمعه مي بينيد نگاه شرقي ِ من
خورشيد پيدا مي شود از غروب دنيا

آقا نماز جمعه ي اين هفته با تو
پاي برهنه آمدن تا کوفه با ما

4MaRyAm
23-04-2010, 12:22
از تو مي‌پرسم، اي اهورا

مي‌توان در جهان جاودان زيست؟

(مي‌رسد پاسخ از آسمان‌ها)‌:

- هر كه را نام نيكو بماند،

جاوداني است

MJNeghabi
23-04-2010, 13:11
تا به تو افتدم نظر
چهره به چهره، رو به رو
شرح دهم غم تو را
نکته به نکته، مو به مو!

ساقی باقی از وفا
باده بده سبو صبوح!
مطرب خوش نوای های!
تازه به تازه گو بگو

از پی دیدن رخت
همچو صبا فتاده ام
خانه به خانه، در به در
کوچه به کوچه، کو به کو

دور دهان تنگ تو
عارض عنبرین خطت
غنچه به غنچه، گل به گل
لاله به لاله، بو به بو

مهر تو را دل حزین
بافته با قماش جان
رشته به رشته، نخ به نخ
تار به تار، پو به پو

می رود از فراغ تو
خون دل از دو دیده ام
دجله به دجله، یم به یم
چشمه به چشمه، جو به جو

در دل خویش "طاهره"
گشت و نجست جز تو را
صفحه به صفحه، لا به لا
پرده به پرده، تو به تو

چهره به چهره – شعر از طاهره قزوینی! – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

4MaRyAm
23-04-2010, 15:58
وين جمع بازمانده گم كرده اصل خويش

خو كرده با حقارت تسليم

نوميد و ناتوان

دربند آب و نان!

Dew Drop
23-04-2010, 16:09
نه تنها شد ايوان وقصرش به باد
كه كس دخمه نيزش ندارد به ياد

همان مرحله ست اين بيابان دور
كه گم شد در او لشكر سلم وتور

4MaRyAm
23-04-2010, 16:23
راه عشق از روي عقل از بهر آن بس مشکلست
کان نه راه صورت و پايست کان راه دلست

بر بساط عاشقي از روي اخلاص و يقين
چون ببازي جان و تن مقصود آنگه حاصلست

سنایی غزنوی

white_rose
23-04-2010, 16:45
تا تو با منی زمانه با من است
بخت و کام جاودانه با من است
تو بهار دلکشی و من چو باغ
شور و شوق صد جوانه با من است
یاد دلنشینت ای امید جان
هر کجا روم روانه با من است
ناز نوشخند صبح اگر توراست
شور گریه ی شبانه با من است
برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست
رقص و مستی و ترانه با من است
گفتمش مراد من به خنده گفت
لابه از تو و بهانه با من است
گفتمش من آن سمند سرکشم
خنده زد که تازیانه با من است
هر کَسَش گرفته دامن نیاز
ناز چشمش این میانه با من است
خواب نازت ای پری ز سر پرید
شب خوشت که شب فسانه با من است

هوشنگ ابتهاج (سايه)

4MaRyAm
23-04-2010, 16:50
ترا حرفي به صد تزوير در مشت
منه بر حرف کس بيهوده انگشت

به عيب خويش يک ديده نمائي؟
به عيب ديگران صد صد گشائي ؟

نظامی گنجوی

Big-Boss
23-04-2010, 16:58
یاران به شهادت شکر وفا فروختند
از سنگ جفا بر تن ما صد جامه دوختند

زیبا

SevenART
23-04-2010, 17:09
در آن صف کاتش از بيم آب گشتي
سخن گر زر بدي سيماب گشتي
نشسته خسرو پرويز بر تخت
جوان فرو جوان طبع و جوان بخت
نظامی گنجوی
...
من برا حاج آقا اس م اس یه پیشنهاد دارم .. برید کتاب شعر امام خمینی (ع) را بگیرید .... غزلهای خیلی خوبی دارند ... شما که اینقدر مذهبی می خواهید بنویسید ... هم مذهبیه هم عاشقانه .. بعضی جاها .....