ورود

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : مشاعره سنتی



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 [15] 16 17 18 19 20

vorojax
15-04-2010, 16:04
در استین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی زمانه خون ریز است

ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه این جا به پناه آمده ایم
ره رو منزل عشقیم و ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه امده ایم
این برای اخوی مهدی شاتا بود که مثل اینکه یکم دیر ارسال شد...

mahdishata
15-04-2010, 16:05
ترا افسون چشمانم ز ره برده ست و ميدانم
چرا بيهوده مي گويي دل چون آهني دارم

vorojax
15-04-2010, 16:09
ماییم و نوای بی نوایی
بسم الله اگر حریف مایی

Big-Boss
15-04-2010, 16:13
یک روز دری به تخته می خورد!
باد قاصدکی می آورد،
که عطر ِ آفتاب و آرزوهای مرا می دهد!
این خط ! این نشان!

یغما گلرویی

mahdishata
15-04-2010, 16:19
نه سايه دارم و نه بر بيفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسي تبر نمي زند

Big-Boss
15-04-2010, 16:21
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن

رومی

vorojax
15-04-2010, 16:26
نرگس مست نوازش کن مردم دارش
خون عاشق گر به قدح گر بخورد نوشش باد


دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهر آشوبی
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
باز دیر ارسال شد!

mahdishata
15-04-2010, 16:41
دوش با يادت چنان بودم که در بزم طرب
شمع را در گريه آوردم ، زحال خويشتن

.::SMS::.
15-04-2010, 17:07
نام او ورد زبانم روز و شب
عشق او درد است ودرمان من است

آرزوی دیدنش دارم به دل
در فراقش شهر زندان من است

Big-Boss
15-04-2010, 17:20
تا کي به تمناي وصال تو يگانه
اشکم شود از هر مژه چون سيل روانه

خواهد که سرآيد غم هجران تو يا نه
اي تير غمت را دل عشاق نشانه

شیخ بهائی

vorojax
15-04-2010, 17:26
هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب می زدم
روی نگار در نظرم جلوه می نمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب می زدم

Big-Boss
15-04-2010, 17:31
ما
فاتحان قلعه های فخر تاریخیم
شاهدان شهرهای شوکت هر قرن
ما
یادگار عصمت غمگین اعصاریم
ما
راویان قصه های شاد و شیرینیم
قصه های آسمان پاک
نور جاری ، آب
سرد تاریک ،‌خاک
قصه های خوشترین پیغام
از زلال جویبار روشن ایام

م.امید

.::SMS::.
15-04-2010, 17:50
ما سبز بودیم
اما از هیچ چراغ قرمزی رد نشدیم

من سبز هستم
اما برای نوشتن کتاب جدیدم
سفر آمریکا نرفته‌ام
آمریکا خودش به کتاب من
به زندگی من آمده است
بیست و پنج سال است
که زانوهای برادرم را تحریم کرده است

اگر پول داشتم
به بی‌بی‌سی فارسی زنگ می‌زدم
و می‌گفتم این‌قدر سر و صدا نکنند
پدرم با لباس سبز کارگری
خسته خوابیده است

مودب

Big-Boss
15-04-2010, 17:51
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

سعدی

سیدعلی فلاح
15-04-2010, 17:51
یک لحظه پشیمان نشدم از غم آن دوست
عمری است که مشغول نگهبـانی خـویشم

tirdad_60
15-04-2010, 18:14
مي لعل مذابست و صراحي کان است
جسم است پياله و شرابش جان است
آن جام بلورين که ز مي خندان است
اشکي است که خون دل درو پنهان است

خیام

Turok-71
15-04-2010, 18:19
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته اند

ابن گرگ سال هاست با گله آشناست.

SevenART
15-04-2010, 18:26
آبی دریا قدغن
شوغ تماشا غدقن
اشغ دو ماهی غدقن
با هم و تنها قدغن
برای اشق طازه اجاضه بی اجاضه
برای اشق طازه اجاضه بی اجاضه
شهریار غنبری ...

.::SMS::.
15-04-2010, 18:33
هر کس که دم زد از ادب مرد، حرف بود
هر کس که فحش داد به فیض ادب رسید

با غرب و شرق مسخره بازان یکی شدند
نوبت به ریشخند سران عرب رسید

چیزی نبود حاصل شان از هجوم وهم
جز مشت ریسمان که به کام حطب رسید

خاموشی ام مبین که در این آتش نفاق
روحم به چشم آمد و جانم به لب رسید

قزوه

سیدعلی فلاح
15-04-2010, 18:42
دريا شدي، ستاره شدي، آسمان شدي
جان دادي اين پرنده كه تا « جمله جان شوي»

هشت بهشت
15-04-2010, 19:06
تسبيح و خرقه لذت مستي نبخشدت
همت در اين عمل طلب از مي فروش کن

پيران سخن ز تجربه گويند گفتمت
هان اي پسر که پير شوي پند گوش کن

بر هوشمند سلسله ننهاد دست عشق
خواهي که زلف يار کشي ترک هوش کن

mahdishata
15-04-2010, 19:26
نقاش را گفتم نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید

SevenART
15-04-2010, 20:35
آب دریا را گر نتوان کشید
هم بقدر تشنگی باید چشید

هشت بهشت
15-04-2010, 20:40
دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشين کز تو سلامت برخاست

که شنيدي که در اين بزم دمي خوش بنشست
که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست

شمع اگر زان لب خندان به زبان لافي زد
پيش عشاق تو شب‌ها به غرامت برخاست

mahdishata
15-04-2010, 20:58
نقاش را گفتم نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید


آب دریا را گر نتوان کشید
هم بقدر تشنگی باید چشید
حرف اخر با اول هماهنگی نداره
رعایت کنید
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
که می گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
شبا هنگام ، در آن دم که بر جا، درّه ها چون مرده ماران خفتگان اند
در آن نوبت که بندد دست نيلوفر به پای سر و کوهی دام
گرم ياد آوری يا نه ، من از يادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
.
.
.

هشت بهشت
15-04-2010, 21:09
مست بگذشتي و از خلوتيان ملکوت
به تماشاي تو آشوب قيامت برخاست

پيش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت
سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست

حافظ اين خرقه بينداز مگر جان ببري
کاتش از خرقه سالوس و کرامت برخاست

tirdad_60
15-04-2010, 21:34
تو مگو همه بجنگند وز صلح من چه آيد * تو يكي نه اي هزاري تو چراغ خود برافروز
..........................
كه يكي چراغ روشن ز هزار مرده بهتر * كه به است يك قد خوش ز هزار قامت كوز

مولانا

alireza fatemi
15-04-2010, 21:42
زاهدا خورده مگیر گر مستم
باده نوشیدم و با ساقی بنشسم
با همه حال خرابم ، اندر آنم
که چه جفا کردم و توبه بشکستم

خودم

vorojax
15-04-2010, 21:50
من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم ....لطفها ميكني اي خاك درت تاج سرم

دلبرا بنده نوازيت كه آموخت بگو ....كه من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرم

همتم بدرقه راه كن اي طاير قدس ...كه دراز است ره مقصد و من نوسفرم

اي نسيم سحري بندگي من برسان ....كه فراموش مكن وقت دعاي سحرم

راه خلوتگه خاصم بنما تا پس از اين .... مي خورم با تو ديگر غم دنيا نخورم

خرم آن روز كزين مرحله بربندم بار ...وز سر كوي تو پرسند رفيقان خبرم

حافظا شايد اگر در طلب گوهر وصل ....ديده دريا كنم از اشك در او غوطه خورم .

SevenART
15-04-2010, 22:04
حرف اخر

به خدا به ما گفتن کلمه ..

tirdad_60
15-04-2010, 22:12
مي خور که ز دل کثرت و قلت ببرد
و انديشه هفتاد و دو ملت ببرد
پرهيز مکن ز کيميايي که از او
يک جرعه خوري هزار علت ببرد

خیام

mohsen_gh1991
15-04-2010, 22:18
دل اگر خدا شناسی............. همه در رخ علی بین
به خدا شناختم من...............به خدا قسم خدا را
شهریار

SevenART
15-04-2010, 22:25
من مست و تو دیوانه
آخر حرفش باید با اول حرف شما یکی باشه./..
دلا دیدی که خورشید از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر بر آمد
زمین و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان دشت شقایق گشته زین خون
نگر تا این شب خونین سحر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد
ز هر خون دلی سروی بر افراشت
ز هر سروی تذروی نغمه برداشت
صدای خون در آواز تذروست
دلا این یادگار خون سرو است...
دلا این یادگار خون سرو است...
دلا این یادگار خون سرو است...
دلا این یادگار خون سرو است...
هوشنگ ابتهاج
محسن نامجو

هشت بهشت
15-04-2010, 22:29
درآ که در دل خسته توان درآيد باز
بيا که در تن مرده روان درآيد باز

بيا که فرقت تو چشم من چنان در بست
که فتح باب وصالت مگر گشايد باز

غمي که چون سپه زنگ ملک دل بگرفت
ز خيل شادي روم رخت زدايد باز

SevenART
15-04-2010, 22:37
زلف بر باد مده تا ندهــــــــــــــــی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکنــــــــــــــــی بنیادم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر سر مکش تا نکشد سربه فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بنــــــــــــدم طرّه را تاب مده تا ندهــــــــــی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبـــــــــــــری از خویشم غم اغیار مخور تا نکنــــــــــــی ناشادم
رخ بر افــــــــــروز که فارغ کنی از برگ گلم قد بر افـــــــــــــراز که ازسرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی مــــا را یاد هر قوم مکن تا نـــــــــــــروی از یادم
شهره ی شهر مشو تا ننــهم سر در کـوه شور شیرین منما تا نکنــــــــی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریــــادم رس تا به خاک در آصف نرســــــــــــد فریادم
حافظ! از جور تو حاشا که بگردانـــــد روی
من از آن روز که در بند تــــــــــــــوام آزادم

mahdishata
15-04-2010, 23:24
مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی

هشت بهشت
16-04-2010, 00:09
يار مردان خدا باش که در کشتي نوح
هست خاکي که به آبي نخرد طوفان را

برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سيه کاسه در آخر بکشد مهمان را

هر که را خوابگه آخر مشتي خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشي ايوان را

mahdishata
16-04-2010, 00:22
ای دیو سپید پای در بند ***ای گنبد گیتی ای دماوند
از سیم به سر یکی کله خود ***ز آهن به میان یکی کمر بند
تا چشم بشر نبیندت روی *** بنهفته به ابر، چهر دلبند
تا وارهی از دم ستوران *** وین مردم نحس دیومانند
.
.
.

SevenART
16-04-2010, 00:43
دل بدو دادند ترسايان تمامخود چه باش‌د قوت تقليد عام
در درون سينه مهرش کاشتند
نايب عيسيش مي‌پنداشتند
او بسر دجال يک چشم لعين
اي خدا فرياد رس نعم المعين
صد هزاران دام و دانه‌ست اي خدا
ما چو مرغان حريص بي‌نوا
دم بدم ما بسته‌ي دام نويم
هر يکي گر باز و سيمرغي شويم
مي‌رهاني هر دمي ما را و باز
سوي دامي مي‌رويم اي بي‌نياز
ما درين انبار گندم مي‌کنيم
گندم جمع آمده گم مي‌کنيم
مي‌نينديشيم آخر ما بهوش
کين خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زدست
و از فنش انبار ما ويران شدست
اول اي جان دفع شر موش کن
وانگهان در جمع گندم جوش کن
بشنو از اخبار آن صدر الصدور
لا صلوة تم الا بالحضور
گر نه موشي دزد در انبار ماست
گندم اعمال چل ساله کجاست
...
مولوی
بقیش اینجا ....

برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

4MaRyAm
16-04-2010, 10:41
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود

حافظ

Big-Boss
16-04-2010, 11:17
دل دریاییش عاشق باران بود
و این دنباله ی عشقی بود که به آفتاب داشت
برگ زردی همراه بود
او تنها بود
سکوت در عمق قلبش بینا بود
؛

جسارتی می طلبید سبز
برای تمامی لحظاتی که در پی هم می درخشیدند
امید جنگلی بود سبز و انبوه
و عشق آفتاب باران


قاسم حسن نژاد

tirdad_60
16-04-2010, 11:20
دل ز تو برهان طلبد سايه برهان نه تويي * بر مثل سايه برو باز به برهان و مترس
..........................
سايه كه فاني كندش طلعت خورشيد بقا * سايه مخوانش تو دگر عبرت ما كان و مترس

.::SMS::.
16-04-2010, 11:54
سرود سرخ اتش در سکوت سرد جانکاه است
بمان تا خواب سنگین ستم بیدار
تفنگت را زمین مگذار!
اگر چه دشمنی زشت است
اگر چه جنگ زیبا نیست
ولی پیکار با پستی پلشتی ناجوانمردی
عیار ادمی زادی است
و جنگ با تجاوزگر
طلوع سرخ آزادی است
پس اینک ای دلیر عرصه های از خطر سرشار
نگهبان بنای صلح در این خطه خونبار!
بمان بر صخره های سربلند سرزمین عاشقت
آماده پیکار
تفنگت را زمین مگذار!

Big-Boss
16-04-2010, 12:30
رد پای عشق برآن بماند
تا ابد پتکی شود بر سرمان
این عشقیست که ازآن دم می زنیم

سحر شاه محمدی

سیدعلی فلاح
16-04-2010, 12:47
مردم همیشه نور خدا منجلی شود
در سینه ای که مملو مهر ولی شود
من افتخار می کنم آری خدا کند
جانم فدای حضرت سید علی شود

هشت بهشت
16-04-2010, 12:52
دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوي است
سخن بگو که کلامت لطيف و موزون است

ز دور باده به جان راحتي رسان ساقي
که رنج خاطرم از جور دور گردون است

از آن دمي که ز چشمم برفت رود عزيز
کنار دامن من همچو رود جيحون است

.::SMS::.
16-04-2010, 13:20
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
این ره که تو میروی به ترکستان است

.::SMS::.
16-04-2010, 13:31
حذف شود...

mahdishata
16-04-2010, 13:46
تن زجان و جان ز تن مستور نيست
ليک کس را ديد جان دستور نيست

Miss Artemis
16-04-2010, 13:58
تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند
چه هوسها که ندارند هوسناکی چند
یار این طایفه ی خانه بر انداز مباش
از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش

وحشی بافقی

سیدعلی فلاح
16-04-2010, 14:23
ششم ماه تير از سال شصت رهبرم جانباز ايران من است


اي خداوندا نگهدارش تو با ش چون دعاي او نگهبان من است

mahdishata
16-04-2010, 14:58
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه
ای تیره غمت را دل عشاق نشانه.

.::SMS::.
16-04-2010, 15:28
هنوز عکس نگاری به لوح جان باقيست
هنوز مهر ولایت در آسمان باقیست

به جمع خالق صفین دیگر تاریخ
بگو فقط دو ، سه صفحه به نهروان باقیست

AliSub
16-04-2010, 15:43
امروز برای شهدا وقت نداریم


ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم


با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است


ما بهر ملا قات خدا وقت نداریم


چون فرد مهمی شده نفس دغل ما


اندازه یک قبله دعا ، وقت نداریم


در کوفه تن ،غیرت ما خانه نشین است


بهر سفر کرب و بلا ، وقت نداریم


تقویم گرفتاری ما پر شد ه از زرد


ای سرخ ، گل لاله ، تو را وقت نداریم


هر چند که خوب است شهیدانه بمیریم


خوب است ، ولی حیف که ما وقت نداریم

Big-Boss
16-04-2010, 15:49
مرد می گفت که : خورشید از آن زاویه خواهد تافت
نقطه ای را به سرانگشت نشان می داد
ما ، بدان سو نظر افکندیم
نقطه ای سرخ ، در اقصای مه آلوده ی شب می سوخت
مرد ، می گفت که : خورشید، ازین پس نه همان بادیه پیمای کهنسال است
که همه روزه فلق را به شفق می دوخت
بل جوانی است سهی قد و میان باریک
گندمی موی و طلایی چشم
که حریری به صفای نمک و نور به تن داد
نیمتاجی زده بر گیسو ، چون شانه ی پوپک ها
چکمه ای کرده به پا ، سرخ تر از پنجه ی اردک ها
اسب می راند و ، از راه نمی ماند
تا شما را به تماشای جهان خواند
همه ، خورشید جوان را به گمان دیدم
شوق دیدار چنان بود که گرییدیم

نادر نادرپور

mahdishata
16-04-2010, 15:54
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت این پیراهن است افسار نیست
گفت مستی زان سبب افتان وخیزان می روی
گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست
گفت می باید ترا تا خانه ی قاضی برم
گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست
گفت نزدیک است والی راسرای آنجا شویم
گفت والی از کجا در خانه ی خمار نیست
گفت تا داروغه راگوییم درمسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست
گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم
گفت پوسیدست جز نقشی ز تار و پود نیست
گفت آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت در سر عقل باید بی کلاهی عار نیست
گفت می بسیار خوردی زان چنان بیخود شدی
گفت ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست
گفت باید حد زند هوشیار مردم مست را گفت
هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست
پروین اعتصامی

Big-Boss
16-04-2010, 15:58
تو تنها آشنایی ای غریبه
تو این شهر پر از نامهربونی
میخواستم منرو از جسمت و روحت
زجنس خون و قلب خود بدونی
نفهمیدم چی اومد بر سر ما
که افتادم توی بن بست احساس
یه وقت بیدار شدم دیدم که ای وای
که تنها جای خالیته که اینجاس
نفهمیدم ندونستم نباید
ببندم دل به روز آشنایی
باید باور میکردم پیش رومه
غم و تلخی دل کندن جدایی
چه شیرینه روزای آبی عشق
به گوشت هر کلامی یک ترانه اس
ولی وقتی میاد فصل بریدن
همه حرفا فقط شعر و بهانه اس .

هاله جهان

.::SMS::.
16-04-2010, 16:00
سامری ها با قلم بت ساختند
فتنه در دامان دین انداختند

مکر داخل کفر خارج را ببین
رونق کار خوارج را ببین

mohammad.ef
16-04-2010, 16:00
نهادم عقل را ره توشه از مي
ز شهر هستيش کردم روانه

نگار مي فروشم عشوه‌اي داد
که ايمن گشتم از مکر زمانه

.::SMS::.
16-04-2010, 16:03
همون سینه زنی که میره هیئت
کلاس عشق بازی با ولایت


همونی که شنیده أین عمّار
دلش آتیش گرفته از غم یار

Big-Boss
16-04-2010, 16:13
رویای من همیشه به یاد تو سبز بود
رفتی و حرفی از غم رویا نمی شود
رفتی و دل میان گلستان غریب ماند
دیگر بهار محو تماشا نمی شود
یک قاصدک کنار من آمد کمی نشست
گفتم که صبح این شب یلدا نمی شود
دل های منتظر همه تقدیم چشم تو
امروز بی حضور تو فردا نمی شود

مریم حیدرزاده

4MaRyAm
16-04-2010, 16:19
در حکمت سلیمان هر کس که شک نماید
بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی

باز ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی
مرغان قاف دانند آیین پادشاهی

mahdishata
16-04-2010, 17:02
يكي زشب گرفتگان چراغ بر نمي كند
كسي به كوچه سار شب در سحر نمي زند
نشسته ام در انتظار اين غبار بي سوار
دريغ كز شبي چنين سپيده سر نمي زند

4MaRyAm
16-04-2010, 17:06
در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم
ساغر می ز کف تازه جوانی به من آر

ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن
یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر

هشت بهشت
16-04-2010, 17:07
روان تشنه ما را به جرعه‌اي درياب
چو مي‌دهند زلال خضر ز جام جمت

هميشه وقت تو اي عيسي صبا خوش باد
که جان حافظ دلخسته زنده شد به دمت

4MaRyAm
16-04-2010, 17:09
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش

حافظ که هوس می​کندش جام جهان بین
گو در نظر آصف جمشید مکان باش

Big-Boss
16-04-2010, 17:29
شهد عشقی پاک و شیرین
یادمه به من می گفتی
که می خوای با من بمونی
شب و روز زمزمه ی عشق
توی گوش من بخونی
هنوزم به یادت هر شب
قطره قطره اشک می ریزم
می دونم یک روز دوباره
تو میای پیشم عزیزم

خسرو نکونام

mahdishata
16-04-2010, 17:31
مانده ام در حسرت بالا بلایی روز و شب
جان دهم از دوری دیر آشنایی روز و شب
هر سحر نام تو را با سوز دل سر داده ام
تا مگر بر تو رسد از من صدایی روز و شب
فکر کنم سهیل محمودی باشه

4MaRyAm
16-04-2010, 17:39
بکن معامله​ای وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صد هزار درست

حافظ

mahdishata
16-04-2010, 19:32
تا ز ميخانه و مى نام و نشان خواهد بود
سر ما خاك ره پير مغان خواهد بود
حلقه ی پيرمغان از ازلم در گوش است
بر همانيم كه بوديم و همان خواهد بود

Big-Boss
16-04-2010, 19:36
درخت پیر تن من ، دوباره سبز می شود
که زخم هر شکست من ، حضور یک جوانه شد

ایرج جنتی عطایی

mahdishata
16-04-2010, 19:40
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
شاید مولانا

Big-Boss
16-04-2010, 19:59
نشان می دهد سرخی آسمان را
سرانجام در گوش من می خروشد
که ای ناجوانمرد حکم از که داری ؟
که در خاک و خون می کشی این و آن را

نادر نادرپور

SevenART
16-04-2010, 21:25
ذره‌اي دوستي آن دمساز
بهتر از صد هزار ساله نماز
ذره‌اي دوستي بتافت از غيب
آسمان را فکند در تک و تاز
باز خورشيد را که سلطاني است
ذره‌اي عشق مي‌دهد پرواز
عشق اگر نيستي سر مويي
نه حقيقت بيافتي نه مجاز
ذره‌اي عشق زير پرده‌ي دل
برگشايد هزار پرده‌ي راز
زير هر پرده نقد تو گردد
هر زمان صد جهان پر از اعزاز
وي عجب زير هر جهان که بود
صد جهان عشق افتدت ز آغاز
باز در هر جهان هزار جهان
مي‌شود کشف در نشيب و فراز
گرچه هر لحظه صد جهان يابي
خويش را ذره‌اي نيابي باز
چون به يکدم تو گم شدي با خويش
چون تواني شد آگه از دمساز
تا تو هستي تو را به قطع او نيست
ور نه‌اي فارغي ز ناز و نياز
او تو را نيست تا تو آن خودي
با تو او نيست، اينت کار دراز
گر درين راه مرد کل طلبي
هرچه داري همه بکل درباز
مي‌شنو از فريد حرف بلند
وز بد و نيک خانه مي‌پرداز

.::SMS::.
16-04-2010, 21:26
این گردبادها که به غیرت در آمده
تسلیم رهبرند که طوفان نمیکنند

پای دفاع از حریممان
مردم دریغ از سر و از جان نمی کنند

SevenART
16-04-2010, 21:47
وز بد و نيک خانه مي‌پرداز


این گردبادها که به غیرت در آمده
تسلیم رهبرند که طوفان نمیکنند

پای دفاع از حریممان
مردم دریغ از سر و از جان نمی کنند

حاج آقا از شما بعیده ...

.::SMS::.
16-04-2010, 21:55
حاج آقا از شما بعیده ... 1- ساعت ارسال پست من و پست خودتون رو نگاه کنید
2- ویرایش پست خودتون رو نگاه کنید
3- حرف آخر شعر قبل از خودتون رو هم نگاه کنید
4- حرف اول شعر من و شعر خودتون رو نگاه کنید
5- از این به بعد بهتر نگاه کنید

ادامه شعر خودم با د

دیشب این طبع، بی‌قرار شما
خواست عرض ارادتی بكند
دست كم از دل شكسته ‌تان
واژه‌هایم عیادتی بكند

چشم بد دور، عمرتان بسیار
كس نبیند ملالتان آقا
ما نمردیم خون دل بخوری
تخت باشد خیالتان آقا

tirdad_60
16-04-2010, 22:06
اي بيخبر، اين شمع شام تار است
کفتار گرسنه چه ميشناسد

اين رسم و ره اسب بي فسار است
غمگين مشو ايدوست، روزگار است

پروین

Big-Boss
16-04-2010, 22:12
ترانه های سیال سبز پیوستن
برای مردم شهر
مردی که زاده ی تجمع توست
و هیمه های بی دریغ تو



شهید خلق خسرو گلسرخی

alireza fatemi
16-04-2010, 22:13
تو که با عاشقان درد آشنايی
تو که هم رزم و هم زنجير مايی
ببين خون عزيزان را به ديوار
بزن شيپور صبح روشنايی

دست بالای دست بسیاره:دی

/////////
واي آيا هيچ سر بر مي کنند از خواب
مهربان همسايگانم ازپي امداد
سوزدم اين آتش بيداد گر بنياد
مي کنم فرياد، اي فريــــــــــــــاد، فريــــــــــــــاد

مهدی اخوان ثالث

SevenART
16-04-2010, 22:15
1- ساعت ارسال پست من و پست خودتون رو نگاه کنید
2- ویرایش پست خودتون رو نگاه کنید
3- حرف آخر شعر قبل از خودتون رو هم نگاه کنید
4- حرف اول شعر من و شعر خودتون رو نگاه کنید
5- از این به بعد بهتر نگاه کنید

ادامه شعر خودم با د

دیشب این طبع، بی‌قرار شما
خواست عرض ارادتی بكند
دست كم از دل شكسته ‌تان
واژه‌هایم عیادتی بكند

چشم بد دور، عمرتان بسیار
كس نبیند ملالتان آقا
ما نمردیم خون دل بخوری
تخت باشد خیالتان آقا

شعرم بزرگ بود در ساعت ده و بیست و پنج پیغام دادم کسی با شعر قبلی پیغام نده ... حالا نمی دونم .. ما زنگو زدیم ... 2 دقیقه تا خیر داشتیم .. ضد قانونه ؟

Big-Boss
16-04-2010, 22:17
یک لحظه شامگاه به زیبایی تو بود
جذاب بود و آرام
آرام می گذشت
مدهوش عطرهای نهانش
زیبایی برهنه ی شب رازپوش بود
حتی به ما نگفت که آزادی
ترجیح بر اسارت دارد
یا خیر
شب سرگذشت ما را
از پیش چشم می گذرانید
ما نیز می گذشتیم
زنجیرهای ثانیه بر خواب های ما
و قیچی طلایی
در خاوران مهیا می شد
صبحی که می رسید به تنهایی تو بود



محمدعلی سپانلو

.::SMS::.
16-04-2010, 22:19
دنيا چو حباب است، وليكن چه حباب
نه بر سر آب، بلكه بر روي سراب

آن هم چه سراب؟ آنكه بينند به خواب
آن هم به چه خواب؟ خواب بد مست خراب

منسوب به مولوی

Big-Boss
16-04-2010, 22:22
باش تا نفرین دوزخ. از تو چه سازد.
که مادران سیاه پوش. داغ داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد،
هنوز زسجاده ها. سر بر نگرفته اند

SevenART
16-04-2010, 22:35
دلم دردمند است و هم درد بهتر
طبيب دلم کز دوا مي‌گريزم
مرا چشم درد است و خورشيد خواهم
که از زحمت توتيا مي‌گريزم
خاقانی .....

tirdad_60
16-04-2010, 23:07
مهي کز دوريش در خاک خواهم کرد جا امشب
به خاکم گو ميا فردا، به بالينم بيا امشب

مگو فردا برت آيم که من دور از تو تا فردا
نخواهم زيست خواهم مرد يا امروز يا امشب

هاتف

SevenART
16-04-2010, 23:26
بز جر منصب فرهاديم بده اما
حکم خسرويم سر به کوهسار مده
هزار وعده‌ي پر انتظار دادي و رفت
کنون که وعده قتل است انتظار مده
محتشم کاشانی ...

alireza fatemi
16-04-2010, 23:50
هان ای ایرانیان! ایران اندر بلاست
ایران مال شماست

ای وای دریغا که وطن جمع ندارد
کـَس درد ندارد

سیل خون آلود اشکم بی خبر گیرد تورا
خون مردم آخر ای بیداد گر گیرد تورا

یک مرغ گرفتار درین گلشن ویران
تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند

جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه
ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید

آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانه ی صیاد کنید

ای بر سر سودای تو سر ها شده بر باد
دور از تو چنانم که سری بی بدن افتد

در دست کسانی است نگهبانی ایران
که اصرار نمودند به ویرانی ایران

ای مردم دلخون وطن دغدغه تا کی
دندان فساد و خفقان را بکن از پی

mahdishata
17-04-2010, 08:54
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده، زمین شوق شکفتن دارد
یا مهدی(عج)

4MaRyAm
17-04-2010, 11:32
دل خرابی می​کند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما

حافظ

mohsen_gh1991
17-04-2010, 11:42
اگر سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم
دریغ است که ایران ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود.

Behsood
17-04-2010, 11:44
در کنج دلم ، عشق کسی خانه ندارد
کس جای در اين کلبه ويرانه ندارد

دل را بکف هر که نهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری ديوانه ندارد

4MaRyAm
17-04-2010, 11:52
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

حافظ

mahdishata
17-04-2010, 12:09
یاد وصال می کنم، دیده پر آب می شود
شرح فراق می دهم ،سینه کباب می شود
گر به قلم بیاورم ، وصف جدایی تو را
از قطرات دیده ام،نامه خراب می شود

Big-Boss
17-04-2010, 12:13
دوش آن رشته های یاس که بود
خفته بر سینه ی دل انگیزت
راست گفتی که آرزوی من است
که چنان گشته گردن آویزت
با چه لبخندهای ناز آلود
با چه شیرین نگاه ِ شورانگیز
باز کردی ز گردن و دادی
به من آن یاس های عطر آمیز
بوسه دادم بسی به یاد ِ تواش
دلم از دست رفت و مست شدم
آن چنانش به شوق بوییدم
که به بوی خوشش ز دست شدم
دوش تا وقت ِ بامداد مرا
گل ِ تو در کنار ِ بالین بود
در بر ِ من بخفت و عطر افشاند
بسترم تا به صبح مشکین بود
به شگفت آمدم که این همه بوی
ز گلی این چنین عجب باشد
حیرتم زد که راز ِ این گل چیست
که چنینم از آن طرب باشد
آه ، دانستم ای شکوفه ی ناز !
راز ِ این بوی مستی آمیزت
کاندر آن رشته بود پیچیده
تاری از گیسوی دلاویزت



هوشنگ ابتهاج

mahdishata
17-04-2010, 12:41
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

Big-Boss
17-04-2010, 12:52
یاس که اومد ، صبری نموند
هر چه درخت بود توی باغ
با دل خون ، لب های داغ
از خونه شون دل بریدن
از آب و از گل بریدن
حالا اینجا منم و من
با تو ای خاک ، خاک خسته
با تو هستم که وجودم
ذره ذره به تو بسته

اردلان سرافراز

mahdishata
17-04-2010, 13:17
هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی ******مگر آنروز که شادی خور و غمخوار تو باشم
گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت ******مگر آنروز که در سایه ی زنهار تو باشم

Big-Boss
17-04-2010, 13:26
ما بي ظمأ .. لا شك بي روح عطشان
وما ني عليل وأن بدى سقم حالي

يا ليت ربي ما خلق .. حب وفراق
وإلا خلق حب علـى غيـر فرقـا

أنت العذاب وكيف أنا بك اعذبك
يامن جرحت القلب .. جرحك علاجي

كل يعاتب بعض الاحيان غاليه
والحـب يبقـى فـوق كـل الجروحـي

.::SMS::.
17-04-2010, 13:34
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم؟
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

نیست ما را به جز از وصل تو در سر هوسی
کاین تجارت ز متاع دو جهان ما را بس

از در خویش خدا را به بهشتم مفرست
که سر کوی تو ما را از کون و مکان ما را بس

mahdishata
17-04-2010, 13:36
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد
بزه کردی و نکردند موذنان ثوابی

Big-Boss
17-04-2010, 13:39
يسحبني...
يسحبني...
كأنني شراع
ليلا إلى شواطئ الإيقاع


نزار قباني

.::SMS::.
17-04-2010, 13:45
عاشق شو ارنه روزی، این صبر هم سرآید
اذن ولی نباشد، پنداشتی که جستی؟

یارب شکسته حالان، طاقت دگر ندارند
تا کی کنند اجانب، چندین دراز دستی

محمد صادق باطنی

Big-Boss
17-04-2010, 13:49
يالله ياللي من ترجاك ما خاب
يا من عليه اشكي مشاكل حياتي

.::SMS::.
17-04-2010, 14:04
ياران، نظرى كه نيك انديش شوم
بيگانه ز قيد هستىِ خويش شوم

تكبير زنـــان رو سوى محبوب كنم
از خرقه برون آيـم و درويش شوم

روح خدا

Big-Boss
17-04-2010, 14:06
مشتاق لك ماتدري وش كثر مشتاق
مشتاق لك اكثر من الشوق فيني

كثر المحبة والغلا كثر الاشواق
كثر الغرام اللي فضحني بعيني

AliSub
17-04-2010, 14:07
یادمان باشد سر سجاده عشق؛

جز برای دل محبوب دعایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند

طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم

Big-Boss
17-04-2010, 14:10
من لوعته جزعت واصبحت بالهين
سهل انكساري راجي(ن) يوم لقياه

ومن لوعته فارقت خلان وافين
وصرت الوحيد اللي تعدد خطاياه

ومن لوعته هزت نفوس الملايين
واصبح صواب الحب ينزف من دماه

ومن لوعته حتى طيور الكراويين
في عاليات الجو مات(ن)سراياه

ومن لوعته حتى الزهر والبساتين
ذبلن وصغرن تنتظر يوم سقياه

ومن لوعته في داخل القلب همين
في كل هم(ن) مية هموم تنعاه

ومن لوعته حتى ليال المحبين
زاد الزعل فيها زعل واعدم رضاه

ومن لوعته اضلم سماء الناس راجين
نور(ن) يضوي معتم الصمت بشفاه

ومن لوعته حتى نفوذ المسلمين
صار انكماشه يقرب اليوم بخطاه

ومن لوعته زلزال بام(ن)وبرلين
زادت درجاته وزادت ضحاياه

هذا اعتقادي وارحموا قلب(ن)يلين
في حب مجمول(ن) ولايوم عفناه

SevenART
17-04-2010, 14:28
هاي و هوي عاشقان شد از زمين بر آسمان
نعره‌ي مستان اگر نشنيد هشياري چه شد؟
از خمستان نعره‌ي مستان به گوش من رسيد
رفتم آنجا تا ببينم حال ميخواري چه شد؟
ديدم اندر کنج ميخانه عراقي را خراب
گفتم: اي مسکين، نگويي تا تو را باري چه شد؟
فخرالدین عراقی.... د

Big-Boss
17-04-2010, 14:33
دور از هم چشمی شیطان و یزدان
دور از آزادی و دیوار زندان
دور دور از درد پنهان

مجدالدین میر فخرایی

AliSub
17-04-2010, 15:02
نبودنت شده عادت
چه بی خیال نشستیم
نه کوششی نه وفایی
فقط نشسته و گفتیم
خدا کند که بیایی....

.::SMS::.
17-04-2010, 15:11
یك چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمریست پشیمان زپشیمانی خویشم

از شوق شكرخند لبش جان نسپردم
شرمنده جانان زگران جانی خویشم

سید علی خامنه ای

Miss Artemis
17-04-2010, 15:15
مردان خدا پرده ی پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند
هر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند

فروغی بسطامی

vorojax
17-04-2010, 15:16
دل چو از پیر خرد نقل معانی می کرد
عشق می گفت به شرح آنچه بر او مشکل بود
آه از ان جور تطاول که در این دام گه است
آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود

Big-Boss
17-04-2010, 15:17
در هر تپیدن از دلم، آید صدای پای تو
ای ساقه ی برف آشنا! امید گل کردن کجا
تا خون سبز زندگی، یخ بسته در رگ های تو؟
ای خشک سال جاودان! ای کوری ِ گلزار جان!

سیمین بهبهانی

AliSub
17-04-2010, 15:29
نگار من که سفر کرده باز می‌ آید

چو مهر از پس ابری فراز می ‌آید


از اینکه دیده به راهم چه غم که وقت نیاز

عزیز بنده نوازم به ناز می‌ آید

Miss Artemis
17-04-2010, 15:33
دل دیوانه ی عاشق نشود پند پذیر
بهتر ان است به خود وابگذارید مرا
نیست کاری به شما مردم فرزانه مرا
واگذارید دمی با دل دیوانه مرا

علی اطهری کرمانی

Big-Boss
17-04-2010, 15:34
أجمل حب وأنبل وأصدق حب هو الحب في الله
وكل إنسان يحتاج هذا الحب النقي لتبقى السعاده في قلبه
والبسمة على شفاهه...

SevenART
17-04-2010, 15:56
هشيار شو که مرغ چمن مست گشت هان
بيدار شو که خواب عدم در پي است هي
خوش نازکانه مي‌چمي اي شاخ نوبهار
کشفتگي مبادت از آشوب باد دي
بر مهر چرخ و شيوه او اعتماد نيست
اي واي بر کسي که شد ايمن ز مکر وي
فردا شراب کوثر و حور از براي ماست
و امروز نيز ساقي مه روي و جام مي
حافظ....

AliSub
17-04-2010, 16:03
یکی پند میداد فرزند را
نگه دار پند خردمند را
مکن جور بر خرد کان ای پسر
که یکروزت افتد بزرگی به سر...

Big-Boss
17-04-2010, 16:08
ربما الجذر البشري
وربما جذر الأمواج
وربما لا أدري

AliSub
17-04-2010, 16:14
یا رب زکرم به من نشان ده
آن روی جهان ربای مهدی
یارب زکرم دلی به من ده
ازکف بردش جمال مهدی
یارب توکرم کن وعطا کن
بر عالمیان ظهور مهدی

4MaRyAm
17-04-2010, 17:09
یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آن جا بود

حافظ

vorojax
17-04-2010, 17:14
دردم از یار است و درمان نیز هم***دل فدای او شد جان نیز هم
این که می گویند آن خوشتر ز حسن *** یاز ما این دارد و آن نیز هم




يک جام شراب صد دل و دين ارزد
يک جرعـه مي مملکـت چين ارزد
جز باده لعـل نيسـت در روي زمين
تلـخي کـه هزار جان شيرين ارزد

خیام
باز دیر ارسال شد!

SevenART
17-04-2010, 17:17
پست قبلی ویرایش شود ...
ادامه با شعر مریم خانوم .. :دی
دود آه سینه نالان من
سوخت اين افسردگان خام را
محرم راز دل شيداي خود
کس نمي‌بينم ز خاص و عام را
حافظ...

4MaRyAm
17-04-2010, 17:19
این در جواب پست آقای vorojax


می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند









این در جواب پست آقای SevenART


آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند

دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبم دوا کنند

حافظ

vorojax
17-04-2010, 17:20
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانه خمار دارد پیر ما



اگر فقیه نصحیت کند که عشق مباز
پیاله ای بدهش گو دماغ تر کن
به چشم ابروی جانان سپردم دل و جان
بیا بیا تماشای طاق و منظر کن

ای خدا....! باز دیر ارسال شد!

4MaRyAm
17-04-2010, 17:25
الا ای دولتی طالع که قدر وقت می​دانی
گوارا بادت این عشرت که داری روزگاری خوش

هر آن کس را که در خاطر ز عشق دلبری باریست
سپندی گو بر آتش نه که دارد کار و باری خوش

حافظ

vorojax
17-04-2010, 17:30
شب وصل است و طی شد نامه هجر
سلام فیه حتی مطلع الفجر
دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر
حافظ

4MaRyAm
17-04-2010, 17:33
رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع

گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو
کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع

حافظ

Big-Boss
17-04-2010, 17:36
عشق یعنی مادری از جان گذشت
آن زمانی که ندایش بر نگشت

4MaRyAm
17-04-2010, 17:38
تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چگل
لایق بندگی خواجه جلال الدینی

SevenART
17-04-2010, 17:44
يعني بيا که آتش موسي نمود گل
تا از درخت نکته توحيد بشنوي
مرغان باغ قافيه سنجند و بذله گوي
تا خواجه مي خورد به غزل‌هاي پهلوي
حافظ...

4MaRyAm
17-04-2010, 17:46
یاد باد آن که صبوحی زده در مجلس انس
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود

AliSub
17-04-2010, 18:05
در کربلا دوباره جهان عشق را شناخت
در کربلا جهان دل خود را دوباره ساخت

Big-Boss
17-04-2010, 18:18
ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم
ترا،ای کهن پیر جاوید برنا
ترا دوست دارم ، اگر دوست دارم
ترا ، ای گرانمایه ، دیرینه ایران
ترا ای گرامی گهر دوست دارم

م.امید

AliSub
17-04-2010, 18:25
مثل کبریت کشیدن در باد

دیدنت دشوار است
من که به معجزه عشق ایمان دارم
می کشم آخرین دانه کبریتم را در باد

هر چه بادا باد........

4MaRyAm
17-04-2010, 18:41
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خم این طاق رنگین

به جای لوح سیمین در کنارش
فلک بر سر نهادش لوح سنگین

حافظ

.::SMS::.
17-04-2010, 18:46
نبي را جان شيرين جز حسين نيست
ولي آرامش جانش حسين است

چه صحرايي است يا رب وادي عشق
كه تنها مرد ميدانش حسين است

بگو اهريمنان كربلا را
كه اين صحرا سليمانش حسين است

مؤيد را چه غم باشد به محشر
كه پوزش خواه عصيانش حسين است

mahpesar
17-04-2010, 19:15
ترکـیب پیــالـه‌ای که درهــم پـیـوسـت

بشـکـسـتن آن روا نـمــیـدارد مــسـت


چندین سر و پای نازنین از سر و دست

از مهر که پیوست و به کین که شکست


خیام

.::SMS::.
17-04-2010, 19:25
تقصیــر کسی نیست که اینگونـه غریبیم
شاید کـه خــدا خواسته دل تنـگ بمیریم

فرصت بده ای روح جنون تا غزل بعد
در غیرت ما نیست که از سنگ بمیریم

AliSub
17-04-2010, 19:31
میم مهربانی و الف های امید
دال دوستی و ر کز رحم رسید
مادری که رحمت ایزد در اوست
شادی و مهر و عشق در بر اوست

mahdishata
17-04-2010, 20:20
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

SevenART
17-04-2010, 20:40
هم از خبث نوعي در آن درج کرد
که ناچار فرياد خيزد ز درد
که فکرش بليغ است و رايش بلند
در اين شيوه‌ي زهد و طامات و پند
سعدی ....
دوستان لطفا بفرمایید شعر از کیست ... اگه از خودتون هم هست بنویسید بدونمی.. با تشکر...

mahdishata
17-04-2010, 21:00
دولت فقر خدايا به من ارزاني دار
كاين كرامت سبب حشمت و تمكين من است

vorojax
17-04-2010, 23:45
تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
به چشم خلق عزیز جهان شود حافظ
که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک

alireza fatemi
18-04-2010, 00:11
.
.
.
.
کنون توبه که لرزاندم خاطر یار
به نا حق تــندی کردم بسـیار

خودم

پ.ن : نقطه ها بخاطر اینه که یکی از بیت های قبلش رو قبلا گذاشته بودم

SevenART
18-04-2010, 01:00
رستم ز چار آخور سنگين روزگار
در هشت باغ عشق چريدم به صبح‌گاه
ديدم که گنج خانه‌ي غيب است پيش روي
پشت از براي نقب خميدم به صبح‌گاه
خاقانی

vorojax
18-04-2010, 09:24
هاتفی از گوشه میخانه دوش ## گفت ببخشند گنه می بنوش
لطف الهی بکند کار خویش ## مژده رحمت برساند سروش
این خرد خام به میخانه بر ## تا می لعل آوردش خون به جوش
گر چه وصالش نه به کوشش دهند ## هر قدر ای دل که توانی بکوش
لطف خدا بیشتر از جرم ماست ## نکته سربسته چه دانی خموش
گوش من و حلقه گیسوی یار ##روی من و خاک در می فروش
رندی حافظ نه گناهیست صعب ## با کرم پادشه عیب پوش
داور دین شاه شجاع آن که کرد ## روح قدس حلقه امرش به گوش
ای ملک العرش مرادش بده ## و از خطر چشم بدش دار گوش

هشت بهشت
18-04-2010, 10:30
شاه نشين چشم من تکيه گه خيال توست
جاي دعاست شاه من بي تو مباد جاي تو

خوش چمنيست عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوش کلام شد مرغ سخنسراي تو

Big-Boss
18-04-2010, 12:28
وقتی صدای تبر آمد از پشت خانه ام
گفتم : پلت افتاد
بنشست در خون سبز ، افق شب
ای ایستاده پریشان
شوق هزار همهمه در دستهای تو بیدار
گریان مباش دراین بهار
صدها هزار پلت پایدار خواهم کاشت
در قلب ناگسستنی برادری تو


شهید خلق خسرو گلسرخی

seied-taher
18-04-2010, 12:35
وحشت از سنگ است و سنگ انداز وگرنه من برای تو شعرهای ناب خواهم خواند


...

در اینجا وقت گل گفتن زمان گل شکفتن نیست
نهان در استین همسخن ماری درون هر سخن خاری ست
نازنین من در شگفتم از تو و این پاکی روشن شگفتی نیست ؟
که نیلوفر چنین شاداب در مرداب می روید ؟
از اینجا تا مصیبت راه دوری نیست از اینجا تا مصیبت سنگ سنگش قصه ی تلخ جدایی ها
سر هر رهگذرش مرگ عشق و اشنایی هاست از اینجا تا حدیث مهربانی راه دشواری ست
بیابان تا بیابانش پر از درد است و حسرت
مرا سنگ صبوری نیست
سنگ صبور من باش نازنین من با تو هستم
شب من را روشنایی بخش و دریای نور من باش

Big-Boss
18-04-2010, 12:40
شوق ما در دل
بادبادکهای ما در آسمان سبز
بر تر از آن بامهای کاه و گل اندود
برتر از سر شاخه های کاج
برتر از آن کفتران تشنه در پرواز

سیاوش کسرایی

tirdad_60
18-04-2010, 14:01
ز آن مي که حيات جاودانيست بخور
سرمايه لذت جواني است بخور
سوزنده چو آتش است ليکن غم را
سازنده چو آب زندگاني است بخور


خیام

Ship Storm
18-04-2010, 14:31
حافظ
روی تو مگر آیــــــینه لطف الهــــــــــی است .:.:. حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست

vorojax
18-04-2010, 14:49
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست
لیک کس را دید جان دستور نیست
آتشست این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
آتش عشقست کاندر نی فتاد
جوشش عشقست کاندر می فتاد
مولوی

4MaRyAm
18-04-2010, 14:50
دل که آیینه شاهیست غباری دارد
از خدا می​طلبم صحبت روشن رایی

حافظ

haj mohammade
18-04-2010, 14:53
يار پيمان شکنم با سر پيمان آمد
دل پر درد مرا نوبت درمان آمد



اين چه ماهيست که کاشانه‌ي ما روشن کرد
وين چه شمعيست که بازم به شبستان آمد

عبيد زاكاني

vorojax
18-04-2010, 14:54
در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی
بر می شکند گوشه محراب امامت

حافظ

haj mohammade
18-04-2010, 14:57
تا مقصد عشاق رهي دور و دراز است
يک منزل از آن باديه‌ي عشق مجاز است



در عشق اگر باديه‌اي چند کني طي
بيني که در اين ره چه نشيب و چه فراز است

وحشي بافقي

Miss Artemis
18-04-2010, 14:57
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع با فسانه بسوخت

حافظ

4MaRyAm
18-04-2010, 15:01
تاب بنفشه می​دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می​درد خنده دلگشای تو

حافظ

haj mohammade
18-04-2010, 15:13
وداع جان و تنم استماع رفتن تست

مرو که گر بروي خون من به گردن تست


زمانه دامنت از دست ما برون مکناد
خداي را نروي دست ما و دامن تست

وحشي بافقي

---------- Post added at 04:13 PM ---------- Previous post was at 04:08 PM ----------

ت بدين.............................

4MaRyAm
18-04-2010, 15:13
تو خوش می‌باش با حافظ برو گو خصم جان می‌ده

چو گرمی از تو می‌بينم چه باک از خصم دم سردم

haj mohammade
18-04-2010, 15:16
مشورت با غمزه چشمت را پي تسخير کيست

باز اين تدبير بهر جان بي تدبير کيست


دست ياري کاستين ماليده جيب ما گرفت
جيب ما بگذاشت تا ديگر گريبانگير کيست

وحشي بافقي

vorojax
18-04-2010, 15:16
....
تا به غایت ره میخانه نمی دانستم
ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد
زاهد و عجب و نماز ومن و مستی و نیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
حافظ

4MaRyAm
18-04-2010, 15:18
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است

حافظ

Big-Boss
18-04-2010, 15:19
تیمم کن
باید قدح گرفت
تا ارتفاع مستی
پر پرواز کرد باز


نصرت رحمانی

haj mohammade
18-04-2010, 15:22
تا همتم به دست طلب زد در بلا

دربست شد مسخر من کشور بلا


دست قضا به مژده کلاه از سرم ربود
چون مي‌نهاد بر سر من افسر بلا

محتشم كاشاني

4MaRyAm
18-04-2010, 15:23
اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
صلاح ما همه آن است کان تو راست صلاح

حافظ

هشت بهشت
18-04-2010, 15:23
کلی گشتم تا " ح " پیدا کردم .

حديث چون و چرا درد سر دهد اي دل
پياله گير و بياسا ز عمر خويش دمي

طبيب راه نشين درد عشق نشناسد
برو به دست کن اي مرده دل مسيح دمي

دلم گرفت ز سالوس و طبل زير گليم
به آن که بر در ميخانه برکشم علمي

haj mohammade
18-04-2010, 15:26
حرف عشقت مگر امشب ز يکي سرزده است

که حيا اين همه آتش به گلت در زده است

زده جام غضب آن غمزه مگر غمزده‌اي
طاق ابروي تو را گفته و ساغر زده است
محتشم كاشاني

4MaRyAm
18-04-2010, 15:29
در جواب پست هشت بهشت:
یا بخت من طریق مروت فروگذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد


در جواب پست haj mohammade
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد

haj mohammade
18-04-2010, 15:33
چي شو ويرايش كنم.

4MaRyAm
18-04-2010, 15:35
دیگه هیچی، ادامه بده
د بده

haj mohammade
18-04-2010, 15:37
دل هم که خوي با ستم عشق کرده بود

دنبال آن نگار ستمگر گرفت و رفت

اي محتشم بسوز فراق اين زمان بساز
کان افتاب سايه ز ما برگرفت و رفت
محتشم كاشاني

---------- Post added at 04:37 PM ---------- Previous post was at 04:36 PM ----------

اينم د ت بده

4MaRyAm
18-04-2010, 15:39
تا چه کند با رخ تو دود دل من
آینه دانی که تاب آه ندارد

شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت
چشم دریده ادب نگاه ندارد

haj mohammade
18-04-2010, 15:41
داغ بر دست خود آن شوخ چو در صحبت سوخت

غير در تاب شد و جان من از غيرت سوخت

صورت شمع رخش بر در و ديوار کشيد
کلک نقاش دل خلق به اين صورت سوخت

محتشم كاشاني

4MaRyAm
18-04-2010, 15:42
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک

haj mohammade
18-04-2010, 15:44
کرد چون دانا حکيم نيک‌خواه

شهوت و زن را نکوهش پيش شاه

ساخت تدبيري به دانش کاندر آن
ماند حيران فکرت دانشوران

جامي

4MaRyAm
18-04-2010, 15:45
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

haj mohammade
18-04-2010, 15:47
مي‌شد اندر حشم حشمت و جاه

پادشاوار وزيري بر راه

گرد او حلقه، مرصع کمران
موکبش ناظم عالي گهران
جامي

4MaRyAm
18-04-2010, 15:49
نقشی بر آب می‌زنم از گریه حالیا
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من

هشت بهشت
18-04-2010, 15:51
نمي‌کنم گله‌اي ليک ابر رحمت دوست
به کشته زار جگرتشنگان نداد نمي

چرا به يک ني قندش نمي‌خرند آن کس
که کرد صد شکرافشاني از ني قلمي

سزاي قدر تو شاها به دست حافظ نيست
جز از دعاي شبي و نياز صبحدمي

haj mohammade
18-04-2010, 15:53
در جواب maryam karimi
نوشتم اين غزل نغز با سواد دو ديده

که بلکه رام غزل گردي اي غزال رميده

سياهي شب هجر و اميد صبح سعادت
سپيد کرد مرا ديده تا دميد سپيده

شهريار

---------- Post added at 04:53 PM ---------- Previous post was at 04:51 PM ----------


در جواب هشت بهشت
يار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدي مادر و من با همه پيري پسرم

تو جگر گوشه هم از شير بريدي و هنوز
من بيچاره همان عاشق خونين جگرم
شهريار

4MaRyAm
18-04-2010, 15:55
اقا شما که 2 جور مینویسی باید تهشو یه جور بدی، که نفر بعدی بدونه چی بگه!!!!!!!!!!!!!


من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست
که از آن دست که او می‌کشدم می‌رویم

Big-Boss
18-04-2010, 15:56
هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی
برسد وصال دولت بکند خدا خدایی*

رومی

*به این صورت هم مصرع دوم آمده:
برسد به یار دلدار بکند خدا خدایی

haj mohammade
18-04-2010, 15:57
در جواب مريم كريمي
مرگ سبکروان طلب، آرميدن است
چون نبض، زندگاني ما در تپيدن است

در شاهراه عشق ز افتادگي مترس
کز پا فتادن تو به منزل رسيدن است
صائب تبريزي

4MaRyAm
18-04-2010, 15:58
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

haj mohammade
18-04-2010, 16:00
تا هستم اي رفيق نداني که کيستم
روزي سراغ وقت من آئي که نيستم

در آستان مرگ که زندان زندگيست
تهمت به خويشتن نتوان زد که زيستم

شهريار

4MaRyAm
18-04-2010, 16:01
مگر گشایش حافظ در این خرابی بود
که بخشش ازلش در می مغان انداخت

haj mohammade
18-04-2010, 16:04
خانم كريمي قانون اينه كه حداقل 2 بيت و حداكثر 4 بيت
شما همش 1 بيتي ميفرستي

4MaRyAm
18-04-2010, 16:05
باشه
از این به بعد رعایت میکنم

haj mohammade
18-04-2010, 16:06
تا چشم دل به طلعت آن ماه‌منظر است
طالع مگو که چشمه‌ي خورشيد خاورست

کافر نه‌ايم و بر سرمان شور عاشقي است
آنرا که شور عشق به سر نيست کافر است

شهريار

---------- Post added at 05:06 PM ---------- Previous post was at 05:06 PM ----------

خيلي ممنون از توجه شما

4MaRyAm
18-04-2010, 16:06
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب

در میخانه بسته‌اند دگر
افتتح یا مفتح الابواب

haj mohammade
18-04-2010, 16:08
بر سردر عمارت مشروطه يادگار

نقش به خون نشسته عدل مظفر است

ما آرزوي عشرت فاني نمي‌کنيم
ما را سرير دولت باقي مسخر است

شهريار

4MaRyAm
18-04-2010, 16:09
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار

حافظ چو رفت روزه و گل نیز می‌رود
ناچار باده نوش که از دست رفت کار

haj mohammade
18-04-2010, 16:10
رفتي و در دل هنوزم حسرت ديدار باقي

حسرت عهد و وداعم با دل و دلدار باقي

عقده بود اشکم به دل تا بيخبر رفتي وليکن
باز شد وقتي نوشتي «يار باقي کار باقي»

شهريار

4MaRyAm
18-04-2010, 16:12
یکی به قصد من از ابروان کشیده کمان
یکی چو چشم خود از گوشه‌ها گشوده کمین

ز دست هر دو دل محتشم شکاف شکاف
گهی به تیغ عداب و گهی به خنجر کین

mohsen_gh1991
18-04-2010, 16:13
......................... اشتباه شد

haj mohammade
18-04-2010, 16:14
نالم از دست تو اي ناله که تاثير نکردي

گر چه او کرد دل از سنگ تو تقصير نکردي

شرمسار توام اي ديده ازين گريه‌ي خونين
که شدي کور و تماشاي رخش سير نکردي

شهريار

4MaRyAm
18-04-2010, 16:16
یکی به عارض تابنده رشک ماه فلک
یکی به قامت رعنا بلای روی زمین

یکی ز طره سرچین نموده مشگ ختا
یکی ز عقده گیسو گشوده ناقه چین

haj mohammade
18-04-2010, 16:18
نه وصلت ديده بودم کاشکي اي گل نه هجرانت
که جانم در جواني سوخت اي جانم به قربانت

تحمل گفتي و من هم که کردم سال‌ها اما
چقدر آخر تحمل بلکه يادت رفته پيمانت

شهريار

هشت بهشت
18-04-2010, 16:19
تو نيز باده به چنگ آر و راه صحرا گير
که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد

دلا چو غنچه شکايت ز کار بسته مکن
که باد صبح نسيم گره گشا آورد

haj mohammade
18-04-2010, 16:21
دير آمدي که دست ز دامن ندارمت

جان مژده داده‌ام که چوجان در برارمت

تا شويمت از آن گل عارض غبار راه
ابري شدم ز شوق که اشگي ببارمت

شهريار

4MaRyAm
18-04-2010, 16:22
تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت
همت در این عمل طلب از می فروش کن

پیران سخن ز تجربه گویند گفتمت
هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن

haj mohammade
18-04-2010, 16:24
نالد به حال زار من امشب سه‌تار من
اين مايه‌ي تسلي شب‌هاي تار من

اي دل ز دوستان وفادار روزگار
جز ساز من نبود کسي سازگار من

شهريار

4MaRyAm
18-04-2010, 16:25
ناوک غمزه بیار و رسن زلف که من
جنگ‌ها با دل مجروح بلاکش دارم

حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است
بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم

haj mohammade
18-04-2010, 16:27
ماها تو سفر کردي و شب ماند و سياهي
نه مرغ شب از ناله‌ي من خفت و نه ماهي

شد آه منت بدرقه‌ي راه و خطا شد
کز بعد مسافر نفرستند سياهي

شهريار

4MaRyAm
18-04-2010, 16:29
یا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعره‌های قلقلش اندر گلو ببست

مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع
بر اهل وجد و حال در های و هو ببست

haj mohammade
18-04-2010, 16:30
تا کي در انتظار گذاري به زاريم
باز آي بعد از اينهمه چشم انتظاريم
ديشب به ياد زلف تو در پرده‌هاي ساز
جان سوز بود شرح سيه روزگاريم
شهريار

هشت بهشت
18-04-2010, 16:31
اینجا تا میام جواب را تایپ کنم چهار پنج تا پست عقب میوفتم . یه کم آرومتر

4MaRyAm
18-04-2010, 16:31
haj mohammade
مکن عتاب از این بیش و جور بر دل ما
مکن هر آن چه توانی که جای آن داری

به اختیارت اگر صد هزار تیر جفاست
به قصد جان من خسته در کمان داری



========================
هشت بهشت

در بوستان حریفان مانند لاله و گل
هر یک گرفته جامی بر یاد روی یاری

چون این گره گشایم وین راز چون نمایم
دردی و سخت دردی کاری و صعب کاری

4MaRyAm
18-04-2010, 16:38
اینجا تا میام جواب را تایپ کنم چهار پنج تا پست عقب میوفتم . یه کم آرومتر

با شماست haj mohammade

haj mohammade
18-04-2010, 16:46
خب بفرمائيد چه كار كنيم .
سرعت عمل مهمه ديگه

---------- Post added at 05:46 PM ---------- Previous post was at 05:44 PM ----------

يادم نکرد و شاد حريفي که ياد از او
يادش بخير گرچه دلم نيست شاد از او

با حق صحبت من و عهد قديم خويش
يادم نکرد يار قديمي که ياد از او

شهريار

Big-Boss
18-04-2010, 17:01
وأنا من قبلك لم ادخل مدن الأحزان
لم اعرف أبداً أن الدمع هو الإنسان
وان الإنسان بلا حزن .. ذكرى إنسان

نزار قبانی

mahdishata
18-04-2010, 17:31
ناچشيده جرعه اي از جام او
عشق بازي مي کنم با نام او

.::SMS::.
18-04-2010, 21:50
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
می‌دهند آبی که دل‌ها را توانگر می‌کنند

حسن بی‌پایان او چندان که عاشق می‌کشد
زمره دیگر به عشق از غیب سر بر می‌کنند

بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آن جا طینت آدم مخمر می‌کنند

صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می‌کنند

حافظ

Big-Boss
18-04-2010, 21:56
دقيقة واحدة لديك
تختار فيها كل ما تريده
من قطع الياقوت والزمرد
لاخترت عينَيْكِ
بلا تردد


نزار قباني

alireza fatemi
18-04-2010, 21:57
دختر مجتهد و قِر تو کمر یعنی چه؟!
زیر عمامه فُکُل فرق یه ور یعنی چه؟!
سوی مسجد می روی و راه دگر یعنی چه؟!
ادعای مومنی و کار دگر یعنی چه؟!

شعر محلی بوشهر:دی (تا اونجایی که اطلاع دارم)

sepid12ir
18-04-2010, 22:06
هستی به حقیقت ای سنایی
در دیدهٔ عقل روشنایی
مقبول همه صدور گشتی
این کار تو نیست جز خدایی
آیم بر تو به طبع زیراک
دانم که به نزد من نیایی
لیکن چکنم چگونه آیم
چون نیست خبر که تو کجایی

سنایی

mahdishata
18-04-2010, 22:13
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

.::SMS::.
18-04-2010, 22:15
سالها شعر غریبانه در ابیات خودش
خون دل خورد که با دشمن خود همدم شد

داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم
برگ در برگ مفاتیح پر از شبنم شد

یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده به او کار جهان در هم شد

بیت آخر نکند قافیه غافلگیرت
آی برخیز ز جا قافیه یا قائم شد...

سید حمید برقعی

tirdad_60
18-04-2010, 22:21
دلتنگي هاي آدمي را باد ترانه‌اي مي‌كند

روياهايش را آسمان پرستاره ناديده مي‌گيرد

و هر دانه برفي،

به اشكي نريخته مي‌ماند.



سكوت سرشار از ناگفته‌هاست .. از حركات ناكرده؛

اعتراف به عشقهاي نهان؛ و شگفتيهاي بر زبان نيامده.



در اين سكوت ...

حقيقت ما نهفته است؛

حقيقت تو و حقيقت من



براي تو و خويش چشماني آرزو مي‌كنم

كه چراغها و نشانه‌ها را در ظلماتمان ببيند ...

گوشي كه صداها و شناسه‌ها را

در بيهوشي‌مان بشنود ..



براي تو و خويش

روحي كه اينهمه را در خود گيرد و بپذيرد.



و زباني كه در صداقت خود، ما را از خاموشي خويش بيرون كشد

و بگذارد از آن چيزها كه در بندمان كشيده است... سخن بگويي

Big-Boss
18-04-2010, 22:23
يحدث أحيانا أن أبكي
مثل الأطفال بلا سبب
يحدث أن أسأم من عينيك الطيبتين
. . بلا سبب
يحدث أن أتعب من كلماتي
من أوراق من كتبي
يحدث أن أتعب من تعبي


نزار قباني

mahdishata
18-04-2010, 22:27
يادمان باشد اگر حال خوشي دست بداد
جز براي فرج يار دعايي نكنيم

.::SMS::.
18-04-2010, 22:27
ما در کنار دختر موسی نشسته ایم
عمریست محو او به تماشا نشسته ایم

اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست
ما روبروی پهنه ی دریا نشسته ایم

قم سالهاست با نفسش زنده مانده است
باور کنید پیش مسیحا نشسته ایم

بوی مدینه می وزد از شهر ما،بیا
ما در جوار حضرت زهرا نشسته ایم


برقعی

tirdad_60
18-04-2010, 22:33
مرا به دشت شقايق مخوان، كه لبريز است
روان خلق ز غوغاي بيش و كم.. لبريز

به پاي گل چه نشينم در اين ديار، كه لبريز است
فضاي دهر ز خونابه‌ي ستم.. لبريز

Big-Boss
18-04-2010, 23:03
ز دو ديده خون فشانم ز غــمت شب جدايي
چــه كنم كه هست اينها گـل باغ آشــــنايي

مــــژه‌ها و چشم يارم به نظر چــــنان نـمايد
كه مـــيان سنبلــستان چرد آهــوي ختــايي

سر برگ گــل ندارم به چه رو روم به گــلشن
كه شــــنيده‌ام ز گلها هـــمه بوي بي‌وفـايي

بكدام مذهبست اين؟ بكدام ملت‌است اين؟
كه كشند عاشقي را كه تو عاشـقم چرايي

به طواف كــعبه رفتم به حــرم رهـــم ندادند
كه تو در بـرون چه كردي كه درون خانه آيي؟

به قـــمارخانه رفتم، هــــــمه پاكــــباز ديدم
چـو به صــومعه رســــيدم همه زاهد ريايي

در ديــر مي‌زدم مــــــن، که نـــدا ز در درآمد
كه درآ درآ عــــــراقي، كه تو هم ازآن مــايي


عراقی

mahdishata
18-04-2010, 23:18
يا رب مددي ساز كه يارم به سلامت
باز آيد و برهاندم از بند ملامت
خاك ره آن يار سفر كرده بياريد
تا چشم جهان بين كنمش جاي اقامت

SevenART
18-04-2010, 23:23
تو را تا دهن باشد از حرص باز
نيايد به گوش دل از غيب راز
حقايق سرايي است آراسته
هوي و هوس گرد برخاسته

mahdishata
18-04-2010, 23:47
هرچندکه ازآینه بی رنگ تراست
ازخاطرغنچه هادلم تنگ تراست
بشکن دل بی نوای ماراای عشق
این ساز،شکسته اش خوش آهنگ تراست

.::SMS::.
18-04-2010, 23:49
تفنگت را زمین مگذار!
که چشم فتنه بیدار است
و خصم خیره سر در کار
تفنگت را زمین مگذار!
تفنگ تو زبان شعله در کاه است
سرود سرخ اتش در سکوت سرد جانکاه است
بمان تا خواب سنگین ستم بیدار

SevenART
18-04-2010, 23:53
تو بر دریای قدم چو زنی
چو مردان که بر خشک تردامني؟
سعدی ...

---------- Post added at 12:51 AM ---------- Previous post was at 12:50 AM ----------

sms خان دوباره .... :دی .. پست شماره3735 ویرایش شود ...

---------- Post added at 12:53 AM ---------- Previous post was at 12:51 AM ----------

نه نمیشه .... باز هم اشتباه کردین ... باید با ی شروع کنی .... :دی ... :دی....:27:

.::SMS::.
18-04-2010, 23:54
یک نفر گفت برو این اشعار
با غزل های دلت یکسان نیست

چه خیالات تو را بازی داد
شعر خواندن بر او آسان نیست

دیدم از دور که تحسین کردی
مجلسی بود شب شعر جدید؟

شاعرانش همه بی سر بودند
شاعرانش همه بودند شهید...

SevenART
18-04-2010, 23:58
دي وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گويد و بازش چه در سر است
شيراز و آب رکني و اين باد خوش نسيم
عيبش مکن که خال رخ هفت کشور است
حافظ....

mahdishata
18-04-2010, 23:59
تو خفته ای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله از این ره که نیست پایانش

SevenART
19-04-2010, 00:03
شهر خاليست ز عشاق بود کز طرفي
مردي از خويش برون آيد و کاري بکند
کو کريمي که ز بزم طربش غمزده‌اي
جرعه‌اي درکشد و دفع خماري بکند

---------- Post added at 01:03 AM ---------- Previous post was at 01:03 AM ----------

حافظ.......

Dew Drop
19-04-2010, 00:08
درويش مكن ناله زشمشير احبا
كاين طايفه از كشته ستانند غرامت
در خرقه زن اتش كه خم ابروي ساقي
بر مي شكند گوشه محراب امامت

حافظ

mahdishata
19-04-2010, 00:09
تو که کیمیا فروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکنده ایم دامی

SevenART
19-04-2010, 00:21
(ببین ما صبذ می کنیم ویرایش کنید بعد جواب می دیم ... چقد بچه خوبیم :دی)
يا رب اين شمع دل افروز ز کاشانه کيست
جان ما سوخت بپرسيد که جانانه کيست
حاليا خانه برانداز دل و دين من است
تا در آغوش که مي‌خسبد و همخانه کيست
حافظ

Big-Boss
19-04-2010, 00:33
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم

فریدون مشیری

SevenART
19-04-2010, 00:40
ما را به جام هندی
ما را به رسم رندی
ما را به رنج دوری
ما را به عشق و شوری
ما را به راز فاشی
ما را به آش و لاشی....
محسن نامجو جو جو جون...

Big-Boss
19-04-2010, 00:42
یک روز تا غروب سفر کردم
دنیا چه کوچک است

فریدون مشیری

alireza fatemi
19-04-2010, 00:54
تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
ندارم جز زبانِ دل -دلی لبریزِ مهر تو-
تو ای با دوستی دشمن

.::SMS::.
19-04-2010, 01:39
نکند با شتر معرکه همراه شوی
نکند مثل “بنی ساعده” گمراه شوی

خصم خصم است ولو یار نماید خود را
در پس دین تو انکار نماید خود را

دشمن این مرتبه قرآن سر نی خواهد برد
آنکه اهلست به این شعبده پی خواهدبرد

نیزه نیزه است ولو بر سر او قرآن ها
کفر کفری است که بر خواسته از ایمان ها

محمد علی مهران فر

haj mohammade
19-04-2010, 09:11
الا اي نوگل رعنا که رشک شاخ شمشادي
نگارين نخل موزوني همايون سرو آزادي

به صيد خاطرم هر لحظه صيادي کمين گيرد
الا اي خسرو شيرين که خود بي‌تيشه فرهادي

شهريار

seied-taher
19-04-2010, 09:48
بر سر خوان بلا ، ایوب و شاه کربلا
هردو مهمان اند ، اما اين کجا و آن کجا
يونس اندر بطن هوت واصغر اندر گاهوار
هردو عطشان اند، اما اين کجا و آن کجا
پور ابراهيم ،اسماعيل،و اكبر درنينوا
هردو قربان اند ، اما اين کجا و آن کجا
ماه گردون در فلک ، ماه بني هاشم به خاک
هردوتابان اند ، اما اين کجا و آن کجا
مريم از هجر مسيح ، زينب از داغ حسين
هر دو گريان اند ، اما اين کجا و آن کجا
يوسف اندر فعر چاه ، شاه دين در قتلگاه
هردو عريان اند ، اما اين کجا و آن کجا

4MaRyAm
19-04-2010, 10:04
اي همنشين ديرين، باري بيا و بنشين
تا حال دل بگويد، آواي نارسايم

شب‌ها براي باران گويم حكايت خويش
با برگ‌ها بپيوند تا بشنوي صدايم

ديدم كه زردرويي از من نمي‌پسندي
من چهره سرخ كردم با خون شعرهايم

روزي از اين ستمگاه خورشيدوار بگذر
تا با تو همچو شبنم بر آسمان برآيم.

فریدون مشیری

haj mohammade
19-04-2010, 11:28
اين جا يه اشتباه شده بعد از من بايد با "ي" شروع مي شد .