PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : حالات و احوالات کنونی خود را با شعر/نثر بیان کنید [محدودیت: 2 پست در هر روز]



صفحه ها : 1 2 [3] 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18

F l o w e r
08-11-2010, 21:08
من به تنهايي باغ
بعد يك خواب زمستاني مي انديشم
و به گل هاي فرو خفته به دامان سكوت

من به يك كوچه ي گيج
گيج از عطر اقاقي ها مي انديشم
و به يك زمزمه ي عابر مست
كه ز تنهايي خود ناشاد است !

من به دلتنگي شبهاي ملول
و تهي ماندن خود از شادي
باز مي انديشم ، باز مي انديشم !

ذهنم از خاطره ها سرشار است
و فرو آمدن معجزه در هستي من
مثل خوشبختي من
دورترين حادثه است !

من به خوشبختي ماهي هامي انديشم
كه در آن وسعت آبي با هم
باز هم همراهند

من به يك خانه مي انديشم ، يك خانه ي دور
كه در آن فانوسي مي سوزد
و در آن جاي تو مانده است تهي
و به گلهاي فراموشي آن گلدان مي انديشم
كه ز بي آبي پژمرده شدند !


من به تنهايي خويش
و به تنهايي باغ
و به يك معجزه مي انديشم .

paniz68
08-11-2010, 22:23
مترسک ناز می کند
کلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم....
این مزرعه ی زندگی من استخشک و بی نشان

paniz68
08-11-2010, 22:51
چنان تنها و خاموشم که کس من را نمیبیند
که کس حتی ز نام من سراغی هم نمیگیرد
در این گوشه که تاریک است
درون خود میمیرم
دگر حتی خود من هم سراغ از من نمیگیرد

M3HRD@D
09-11-2010, 10:50
من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم
الکی بگم جدا شیم تو بگی که نمیتونم

من فقط عاشق اینم بگی از همه بیزاری
مثل روز پیدام نشه تا ببینم چه حالی داری

من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم
اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم.



من فقط عاشق اینم ، روزایی که با تو تنهام
کار و بار زندگیمو بزارم برای فردا

من فقط عاشق اینم وقتی از همه کلافم
بشینم 1 گوشه ی دنج موهای تو رو ببافم

عاشق اون لحظه ام که .... پشت پنجره بشینم ،
حواست به من نباشه تو رو دزدکی ببینم

من فقط عااشق اینم عمری از خدا بگیرم
اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم

من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم
اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم

F l o w e r
10-11-2010, 01:35
...پایان راه

کاملا پیداست

باز هم تنهایی و تنهایی

میدهم قابش کنند کنایه هایت را

به رسم یادگاری

به همان دیوار می آویزمش.

جای همان دستخط تماشایی...

خداحافظ

F l o w e r
10-11-2010, 01:54
خانه ام ابریست

اما

ابر بارانش گرفته ست

در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم

من به روی افتابم

می برم در ساحت دریا نظاره

و همه دنیا خراب و خرد از

باد است...

F l o w e r
10-11-2010, 13:53
عمری به سر دویدم در جستجوی یار :

جز دسترس به وصل وی ام آرزو نبود...

دادم در این هوس دل دیوانه را به باد

این جستجو نبود.

هر سو شتافتم بی ان یار ناشناس

گاهی ز شوق خنده زدم گه گریستم

بی ان که خود بدانم از این گونه بی قرار

مشتاق کیستم !!!

Miss Artemis
10-11-2010, 14:05
دیروز باز کابوس نبودنت

شب بی کسم را طوفانی می کرد

سوزن می زد به آرامش حبابی ام

خنجر می کشید به حریر دلم

سنگ می انداخت به برکه ی آرام وجودم

جوهر می پاشید به رویاهای سپیدم

دیروز باز کابوس نبودنت

سد چشمانم را می شکست

دیروز باز این شهر ویران

نگهبان نداشت تا کابوس تو را در قفس کشد

rahgozare tanha
10-11-2010, 21:37
او چو در من مرد نا گه هر چه بود
در نگاهم حالتي ديگر گرفت
گوييا شب با دو دست سرد خويش
روح بي تاب مرا در بر گرفت....

SamirH
11-11-2010, 14:05
باید بنویسم كه

برای "تظاهر" به دلبستگی دیگر بهانه‌ای ندارم!

چقدر غریب و مبهم...

چه حس مشکوکی !!!

من و او دیگر "ما" نیستیم...

و من حتی دلتنگش نمی‌شوم

انگار تمام آن روزها

کابوس شکنجه‌ای مزمن برای روح بی قرار و سر کش من بود

مثل پرنده‌ای فراری از قفس

احساس رهایی می‌کنم

همین ...

M3HRD@D
13-11-2010, 00:57
میروم تا در میخانه کمی مست کنم

جرعه بالا بزنم آنچه نبایست بکنم

آنقدر مست که اندوه جهانم برود

استکان روی لبم باشد وجانم برود

rahgozare tanha
13-11-2010, 21:57
بوي يوسف مي دهد پيراهنت
پير كنعانم براي ديدنت ...

ilta
14-11-2010, 00:29
باید بنویسم كه

برای "تظاهر" به دلبستگی دیگر بهانه‌ای ندارم!

چقدر غریب و مبهم...

چه حس مشکوکی !!!

من و او دیگر "ما" نیستیم...

و من حتی دلتنگش نمی‌شوم

انگار تمام آن روزها

کابوس شکنجه‌ای مزمن برای روح بی قرار و سر کش من بود

مثل پرنده‌ای فراری از قفس

احساس رهایی می‌کنم

همین ...



... رویا هایم حماقت زیبائی بودند ...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

hayla
14-11-2010, 01:31
حالا بیا برویم
برویم پای هر پنجره
روی هر دیوار و
بر سنگ هر دامنه
خطی از خواب دوستت دارم تنهایی را
برای مردمان ساده بنویسیم
مردمان ساده بی نصیب من
هوای تازه می خواهند!
ترانه روشن و تبسم بی سبب و
اندکی حقیقت نزدیک به زندگی.
یادت هست؟
گفتی نشانی میهن من همین گندم سبز
همین گهواره بنفش
همین بوسه مایل به طعم ترانه است؟
من به خانه بر می گردم
هنوز هم یک دیدار ساده می تواند
سرآغاز پرسه ای غریب در کوچه باغ باران باشد.

hayla
14-11-2010, 01:32
دلم گرفته است

چه روزهايي

چه روزهايي كه من در آينه زيسته ام

چه روزهايي كه من در آينه خنديده ام

و چه روزهايي كه من در آينه گريسته ام

و امروز

آينه

سفر

تنهايي...

چقدر خسته ام !

...

چه روزهايي!

چه روزهايي ...

دلم مي خواهد

بنشينم و براي روزهايي كه رفته است

براي روزهايي كه ديگر باز نخواهد گشت

بي قرار و كودكانه

گريه كنم

Arash4484
14-11-2010, 02:04
همه هستي من آيه تاريكي ست
كه ترا در خود تكراركنان
به سحرگاه شكفتن ها و رستن هاي ابدي خواهد برد
من در اين آيه ترا آه كشيدم، آه
من در اين آيه ترا
به درخت و آب و آتش پيوند زدم
زندگي شايد
يك خيابان درازست كه هر روز زني با زنبيل از آن مي گذرد
زندگي شايد
ريسماني ست كه مردي با آن خود را از شاخه مي آويزد
زندگي شايد
طفلي ست كه از مدرسه بر ميگردد
زندگي شايد
افروختن سيگاري باشد، در فاصله رخوتنك دو هم آغوشي
يا عبور گيج رهگذري باشد
.........
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی است
هیچ کسی چون فروغ بیان حال نیست......به احترامش![ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

rahgozare tanha
14-11-2010, 17:17
دوتا چشمام همه جا دنبال تو مي گرده ...
با نبودنت دلم با غصه ها سركرده ....

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

mohsen_djd2
14-11-2010, 18:12
گر می نخوری طعنه مزن مستانرا ............ بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می نخوری ..... صد لقمه خوری که می غلام‌ست آنرا

narmine
14-11-2010, 18:27
کـی باشد و کی باشد و کی باشد و کی
می باشد و می باشد و می باشد و می
اوگه لب می بـوسد و من گه لب وی
او مست زمی گـــردد و من مست ز وی

hayla
14-11-2010, 19:12
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
هر کس آزار من زار پسندید ولی
نپسندید دل زار من آزار کسی
آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد
هر که چون ماه برافروخت شب تار کسی
سودش این بس که بهیچش بفروشند چو من
هر که با قیمت جان بود خریدار کسی
سود بازار محبت همه آه سرد است
تا نکوشید پی‌گرمی بازار کسی
غیر آزار ندیدم چو گرفتارم دید
کس مبادا چو من زار گرفتار کسی
تا شدم خوار تو رشگم به عزیزان آید
بارالها که عزیزی نشود خوار کسی
آن که خاطر هوس عشق و وفا دارد از او
به هوس هر دو سه روزیست هوادار کسی
گر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گل
شکر ایزد که نبودیم به پا خار کسی
شهریارا سر من زیر پی کاخ ستم
به که بر سر فتدم سایه‌ی دیوار کسی

rahgozare tanha
15-11-2010, 11:32
چو ماه از كام ظلمتها دميدي
جهاني عشق در من آفريدي
دريغا با غروب نابهنگام
مرا در كام ظلمتها كشيدي ....

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

M3HRD@D
15-11-2010, 18:53
رازقي پرپر شد باغ در چله نشست

تو به خاك افتادي كمر عشق شكست

ما نشستيم و تماشا كرديم



دلم مي‌خواد گريه كنم براي قتل ‌عام گـل

براي مرگ رازقي دلم مي‌خواد گريه كنم

براي نابودي عشق واسه زوال عاشقي



وقتي ‌كه قلبها و گـلها شكسته و پرپر شدن

وقتي ‌كه باغچه‌هاي عشق سوختن و خاكستر شدن

من و تو از گـل كاغذي باغچه‌اي داشتيم توي خواب

با خشتهاي مقوايي خونه مي ‌ساختيم روي آب



وقتي ‌كه ما تو جشن شب ستاره بارون مي ‌شديم

وقتي ‌كه پشت سنگر سايه‌ها پنهون مي ‌شديم

از نوك بال كفترها خون پريدن مي ‌چكيد

صداي بيداري عشق رو خواب شب خط مي ‌كشيد



دلم مي ‌خواد گريه كنم براي قتل‌ عام گـل

براي مرگ رازقي دلم مي ‌خواد گريه كنم

براي نابودي عشق واسه زوال عاشقي



از پشت ديوارهاي شهر انگار صداي پا مياد

آوازخون در به در انگار يه هم صدا مي‌خواد

ابر سياه رفتنيه خورشيد دوباره در مياد

دوباره باغچه گـل ميده از عاشق ها خبر مياد



دلم مي ‌خواد گريه كنم براي قتل‌ عام گل

براي مرگ رازقي دلم مي ‌خواد گريه كنم

براي نابودي عشق واسه زوال عاشقی

F l o w e r
15-11-2010, 18:59
همچنان باران مي بارد

همچنان اشک از چشم من

کوچه ها هنوز خلوت و بي رهگذر

و نگاهم خيره به پيچ کوچه

خانه تاريک و تار

عصري حزن انگيز

غروبي سرخ و پر اشک

سرمازده و سياه پوش تمام بي کسي هايم

بي رمق

باران مي بارد

دل پر از تنهايي ست

Max.Pain
15-11-2010, 19:41
تـا چند زنـم به روی دریاها خشت
بـیزار شـدم ز بت پرستان کنشت

radin22
16-11-2010, 14:27
هر رهگذري نامم كرده است ...

عده اي ديوانه ام دانند ...

عده اي الافم خوانند ...

بگذار خوش باشن ، هيچ نمي گويم ...

آخر آنان نمي دانند اين كهنه راز من

آه باز شب آمد ...

شب آن كهنه آشناي من ...

آنكه مرا مجالي است از حرف مردم ...

اين تنها شاهد راز و نياز من

خشم مي گيرد تنم از حرفشان ...

لایق خشمم كاغذي و سازي ...

كاغذم پاره شد ...

F l o w e r
16-11-2010, 19:32
خسته ام از اين زمونه
خسته از دنياي نامرد

خسته از بازي هر روز
خسته از حرفهاي پردرد

خسته از شعر نگفته
يك بغل حرف تو سينه

حرفامو هميشه خوردم
انگاري قسمت همينه

خسته از آوازوفرياد
حسرت زخمه رو گيتار

خسته از سوختن و ساختن
مثل پروانه پي شمع

چون غريبه گنگ و ساكت
تنها موندن توي يك جمع

خسته از گريه ي هر شب
گريه هايي بي سرانجام

بغضي سنگين توي سينه
هق هقي ساكت و آرام

violi
16-11-2010, 20:03
چو شبروان سرآسیمه ، گرد خانه مگرد
تو خود بهانه ی خویشی پی بهانه مگرد
تو نور دیده ی مایی به جای خویش در ای
چنین چو مردم بیگانه گرد خانه مگرد
تویی که خانه خدایی بیا و خود را باش
برون در منشین و بر آستانه مگرد
زمانه گشت و دگر بر مدار بی مهری ست
تو بر مدار دل از مهر و چون زمانه مگرد
چو تیر گذشتی ز هفت پرده ی چشم
کنون که در بن جانی پی نشانه مگرد
بهوش باش که هرنقطه دام دایره ای ست
تو در هوای رهایی درین میانه مگرد
کمند مهر نکردی ز گیسوان بلند
دگر به گرد سر من چو تازیانه مگرد
تو شعر گمشده ی سایه ای ، شناختمت
به سایه روشن مهتاب خامشانه مگرد


ه ا سایه

ilta
16-11-2010, 23:50
کاش دلتنگی نیز نام ِ کوچکی می داشت
تا به جان اش می خواندی:
نام ِ کوچکی
تا به مهر آوازش می دادی ،
همچون مرگ
که نام ِ کوچک ِ زندگی ست...


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

radin22
17-11-2010, 12:40
لبم محکوم شد به ساده بودن
غرورم محکوم شد به خونسرد بودن
احساسم محکوم شد به کم حرف بودن
دلم محکوم شد به گوشه گیر بودن
چشمانم محکوم شد به مهربان بودن
دستهایم محکوم شد به سرد بودن
پاهایم محکوم شد به تنها رفتن
آرزوهایم محکوم شد به محال بودن
وجودم محکوم شد به تنها بودن
عشقم محکوم شد به محبوس بودن
و اما امروز تو عشق من محکوم میشوی به خاطر اسیر بودن
و من باز هم مثل همیشه خودم رو محکوم میکنم به عاشق
بودن

Miss Artemis
17-11-2010, 15:21
صدا کن مرا


صدای تو خوب است


صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است


که در انتهای صمیمیت حزن می روید


در ابعاد این عصر خاموش


من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم


بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است


و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد


و خاصیت عشق این است


کسی نیست


بیا زندگی را بدزدیم آن وقت


میان دو دیدار قسمت کنیم




سهراب

violi
17-11-2010, 22:41
...زمستون
برای تو قشنگه پشت شيشه
بهاره زمستونها برای تو هميشه
تو مثل من زمستونی نداری
که باشه لحظه چشم انتظاری
گلدون خالي نديدي
نشسته زير بارون
گلای کاغذی داری تو گلدون
تو عاشق نبودی
ببينی تلخه روزهای جدايی
چه سخته
چه سخته
بشينم بی تو با چشمای گريون
...زمستون

تن عريون باغچه شد بيابون
درختا با پاهای برهنه زير بارون
نميدونی تو که عاشق نبودی
چه سخته مرگ گل برای گلدون
گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه
واسه هم قصه گفتن عاشقانه
چه تلخه
چه تلخه
بايد تنها بمونه قلب گلدون
مثل من که بی تو
نشستم زير بارون زمستون

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](3).jpg

F l o w e r
17-11-2010, 22:45
....روزام تقویم خط خورده.....

....شبهام در سوگت پژمرده....

....دنیا جفت دستات پوچه....

....بنبست آغاز هر کوچه....

....رفتن پر سوزو افسوسه....

....ماندن،اینجا یه کابوسه....

....دنیا جفت دستات پوچه....

....بنبست آغاز هر کوچه....

SamirH
18-11-2010, 00:56
مرا دردیست اندر دل اگر گویم زبان سوزد
اگر مخفی كنم آنرا از ان ترسم كه مغز استخوان سوزد

.

Miss Artemis
18-11-2010, 00:58
شب را نوشیده ام

و بر این شاخه های شکسته می گریم.

مرا تنها گذار

ای چشم تبدار سرگردان !

مرا با رنج بودن تنها گذار.

مگذار خواب وجودم را پر پر کنم.

مگذار از بالش تاریک تنهایی سر بردارم

و به دامن بی تار و پود رویاها بیاویزم.


سپیدی های فریب

روی ستون های بی سایه رجز می خوانند.

طلسم شکسته خوابم را بنگر

بیهوده به زنجیر مروارید چشم آویخته.

او را بگو

تپش جهنمی مست !

او را بگو: نسیم سیاه چشمانت را نوشیده ام.

نوشیده ام که پیوسته بی آرامم.

جهنم سرگردان!

مرا تنها گذار

Miss Artemis
18-11-2010, 15:28
به سراغ من اگر می آیید،

پشت هیچستانم .

پشت هیچستان جایی است.

پشت هیچستان رگ های هوا ،

پر قاصد ها ییست که خبر می آرند،

از گل واشده ی دورترین بوته ی خاک .

روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است

که صبح،به سر تپهی معراج شقایق رفتم


پشت هیچستان ، چتر خواهش باز است:


تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،

زنگ باران به صدا می آید.

آدم اینجا تنهاست

و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست .

به سراغ من اگر می آیید،


نرم و آهسته بیایید

مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من.

F l o w e r
18-11-2010, 15:42
از
سر شــــــــب
ابرهاي سياه و
نبودن باران آزارم مي دهد
پشت پــــــنجره نيستم
باز كردم پنجره را
و تو را نفس مي كشم
و غم دوريت را
با هق هق هايم سر مي دهم
و زندگــــــــي را
با آه سردي مـــــــي نوازم
پنجره را مي بندم
نگاهم پشــــــــت پنجره مي ماند
سكوت مي كنم
و مي چكـــــــم بر پرده هاي
ايستاده بر پنجره ها

sasan_fda
18-11-2010, 23:16
شکوه انتظارم
آمدنت را بي رنگ کرده
ديگر نيا...!

sasan_fda
18-11-2010, 23:22
باور کن که نيازي نيست
به ياد کسي که نيست ......
اولش ترسناک ، بعد دردناک ، و بعد آزاد و رها و شاد ...........
فراموش مي کنم!
:20:

SamirH
19-11-2010, 00:31
اینجا ساعت حضور ناکوک است !
روحم ،
به لطافت گذشته ،
به انعطاف مدفون ...
و به اُمید ِ سال خورده ی حضورش حسود می شود !
روحم ...
روحم می لنگد رفیق !
وقتی روی آینده ی خیال جز چین و چروک نگاه ،
نقش دیگری حرام است ...
و صدا جز سکوت ،
به هیچ حقیقتی رضا نیست !
ماندنم بی دل ست ، رفیق ...
و پای رفتنم را سر بُریده اند !
تنگ ست ، حوصله ی عاشقی ام ...
و مژگان زن ِ درونم بی تاب اشک های کودکی ست !
آری ،
آری من بر مرگ تدریجی رویاهایم بود که گریستم !
پس ساعتم را فروختم ،
تا نفهمی َ م ستایش نشود !
دست بردار رفیق !
اینجا " تعطیل " است ،
شایعه ی بیهوده گی هاست !
اینجا فقط – کمی – اندکی ،
ساعت حیاتش – ناکوک – است ...
وقت می خواهد ، برای تعمیر عقربه هایش!
آری آری ،
اینجا گردش عقربه ها ،
زخمه می زند بر دوام محدود شادی ها !
و ساز پیاده هایش ناکوک ،
کفش پابرهنه هایش پاره ،
و حرف نگاهش لنگه به لنگه است !
اینجا ؛
اینجا آری ؛
" ساعتش ناکوک است "

sepid12ir
19-11-2010, 16:06
دلم گرفته است
دلم گرفته است



به ايوان مي روم و انگشتانم را
بر پوست كشيده ي شب مي كشم
چراغ هاي رابطه تاريكند
چراغ هاي رابطه تاريكند


كسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد كرد
كسي مرا به ميهماني گنجشك ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار

پرنده مردني ست

rahgozare tanha
19-11-2010, 22:15
امشب شب آخره مزاحمت شدم ...
خورشيد فردا مال تو ...
ببخش كه عاشقت شدم ....
ببخش كه عاشقت شدم ....
ببخش كه عاشقت شدم ....
ببخش كه عاشقت شدم ....
ببخش كه عاشقت شدم ....

F l o w e r
19-11-2010, 22:46
شب سردی است من افسرده
راه دوری است و پايی خسته
تيرگی هست وچراغی مرده
ميکنم تنهااز جاده عبور
دور ماندند زمن ادم ها
سايه ای از سر ديوارگذشت
غمی افزود مرا بر غم ها
فکر تاريکی واين ويرانی
بی خبرآمد تابا دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نيست رنگی که بگويد با من
اندکی صبر سحر نزديک است
هردم اين بانگ برآرم از دل
وای اين شب چقدر تاريک است

سهراب سپهری

F l o w e r
19-11-2010, 22:56
درتخیلات بی هیاهوی لحـــــظه هایم،

باد پرده ها را آرام تکان می دهد.

رقص ساعـــــت دیواری،

گذر ثانیه ها را به تصویر می کشد

و در امـــتداد همه ی بودنها

دلم شور تازه ای در سر می پروراند

دلم آواز باران را زمزمـــــه می کند

و پاییز در کنار سنجاقک های خفته بر بالین شب

قصه ی آمــــدن را می خواند...

mrgenereux
20-11-2010, 08:02
please delete this post

rahgozare tanha
20-11-2010, 21:59
تكيه به شونه هام نكن
من از خودت خسته ترم ...
ما كه بهم نمي رسيم ..
بسه ديگه بزار برم ...

rahgozare tanha
21-11-2010, 14:52
تا تو بودی در شبم من ماه تابان داشتم


رو به روی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم


حال گر چه هیچ نذری عهده دار وصل نیست


یک زمان پیشامدی بودم که امکان داشتم


ماجراهایی که با من زیر باران داشتی


شعر اگر می شد غریب پنج دیوان داشتم


بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود


من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟


ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من


من به این یک جمله سخت ایمان داشتم


لحظه تشییع من از دور بویت می رسید



تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم...

rahgozare tanha
21-11-2010, 15:12
مرا بازیچة خود ساخت چون موسی که دریا را

فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را

نسیم مست وقتی بوی گل می‌داد حس کردم

که این دیوانه پرپر می‌کند یک روز گل‌ها را!

خیانت قصة تلخی است اما از که می‌نالم؟

«خودم» پرورده بودم در حواریون یهودا را

خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست

چه آسان ننگ می‌خوانند نیرنگ زلیخا را!

کسی را تاب دیدار سر زلف پریشان نیست

چرا آشفته می‌خواهی خدایا خاطرما را؟!

نمی‌دانم چه نفرینی گریبانگیر مجنون است

که وحشی می‌کند چشمانش آهوهای صحرا را!

چه خواهد کرد با ما عشق؟! پرسیدیم و خندیدی

فقط با پاسخت پیچیده‌تر کردی معما را

MOHAMMAD2010
21-11-2010, 18:02
این همه دنبال تو بودم که چی
از تو نوشتم و سرودم که چی
عمری شدی بود و نبودم که چی
شدی تمومه تارو پودم که چی

دیگه زمونه دشمنه عاشقه
تشنه به خونه عاشقه صادقه
در به دری بخته دل لایقه
عاقبت عشقه حقیقی دقه

دیگه دلم بی غزل و ترانست
بدون نغمه های عاشقانست
دیگه کسی نمی خره دلم رو
این دله بی رفیق غافلم رو


چون دیگه از هرچی دله بریده
یه خط قرمز رو خودش کشیده
خسته شدم از تو و از خیالت
از همه ی محبته محالت

violi
21-11-2010, 19:27
خبر به دور ترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
چه می کنی ؟ اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد
رها کنی برود از دلت جدا باشد
به آن که دوست ترش داشته به ان برسد
رها کنی بروند و دوتا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
گلایه ای نکنی بغض خویش را بخوری
که هق!هق! تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که … نه! نفرین نمی کنم …نکند
به او _ که عاشق او بوده ام _ زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد

نجمه زارع

M3HRD@D
21-11-2010, 23:56
تو برام خورشيد بودي توي اين دنياي سرد
گونه‌هاي خيسم رو دستهاي تو پاك مي‌كرد
حالا اون دستها كجاست اون دوتا دستهاي خوب
چرا بي‌صدا شده لب قصه‌هاي خوب
من كه باور ندارم اونهمه خاطره مرد
عاشق آسمونها پشت يك پنجره مرد
آسمون سنگي شده خدا انگار خوابيده
انگار از اون بالاها گريه‌هام رو نديده

ياد تو هرجا كه هستم با منه
داره عمر من رو آتيش مي‌زنه
ياد تو هرجا كه هستم با منه
داره عمر من رو آتيش مي‌زنه
ياد تو هرجا كه هستم با منه
داره عمر من رو آتيش مي‌زنه

F l o w e r
22-11-2010, 01:32
چشمهايم شكســته است

و از مژه‌هايــــم گريه مي‌چكد

حال، تو را چگـــونه باور كنم

سايه ها آنقــدر آفتاب خورده‌اند

كه پوســـــيدن را انكار مي كنند

از نگاهت بارها زمين خوردن را آزمـــــوده ام

اكـــنون تو در چشمهاي شكسته ام

كدام آفتاب را جســـــتجو مي كني

در حاليكه سالــــــهاست

كفشـــــها يم را بر گـردن آويخته‌ام

و پاهايم فاصـــــــله را در سكوت كوچـــــه مي‌نوشد

mrgenereux
22-11-2010, 06:27
please delete this post

rahgozare tanha
23-11-2010, 10:00
صبح روزی ، پشت در می آید و من نیستم
قصه دنیا به سر می آید و من نیستم

یک نفر دلواپسم این پا و آن پا می کند
کاری از من بلکه بر می آید ومن نیستم

خواب و بیداری خدایا بازهم سر می رسد
نامه هایم از سفر می آید و من نیستم

هرچه می رفتم به نبش کوچه او دیگر نبود
روزی آخر یک نفر می آید و من نیستم

در خیابان در اتاقم روی کاغذ پشت میز
شعر تازه آنقدر می آید و من نیستم

بعد ها اطراف جای شب نشینی های من
بوی عشق تازه تر می آید و من نیستم

بعد ها وقتی که تنها خاطراتم مانده است
عشق روزی رهگذر می آید و من نیستم

Mahdi/s
23-11-2010, 11:17
خسته ام از آرزو ها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین، پله های رو به پایین
سقف های سرد و سنگین، آسمانهای اجاری

با نگاهی سر شکسته، چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری

صندلی های خمیده، میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده، گریه های اختیاری

عصر جدول های خالی، پارکهای این حوالی
پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری

رو نوشت روزها را، روی هم سنجاق کردم
شنبه های بی پناهی، جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را، با غبار آرزو ها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری

روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیت ها، نامی از ما یادگاری


قیصر امین پور

violi
23-11-2010, 20:13
خورشیدِ پشتِ پنجره‌ی پلک‌های من
من خسته‌ام! طلوع کن امشب برای من
می‌ریزم آن‌چه هست برایم به پای تو
حالا بریز هستی خود را به پای من
وقتی تو دل‌خوشی، همه‌ی شهر دل‌خوشند
خوش باش هم به جای خودت هم به جای من
تو انعکاسِ من شده‌ای... کوه‌ها هنوز
تکرار می‌کنند تو را در صدای من
آهسته‌تر! که عشق تو جُرم است، هیچ‌کس
در شهر نیست باخبر از ماجرای من
شاید که ای غریبه تو همزاد با منی
من... تو... چه‌قدر مثل تو هستم! خدای من!!

red white
23-11-2010, 21:40
سلامم را پاسخ گوي، در بگشاي!
منم من، ميهمان هر شبت، لولي وش مغموم
منم من، سنگ تيپا خورده رنجور
منم، دشنام پست آفرينش، نغمه ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بيرنگ بيرنگم

بيا بگشاي در، بگشاي، دلتنگم
حريفا! ميزبانا! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج ميلرزد
تگرگي نيست، مرگي نيست،
صدائي گر شنيدي، صحبت سرما و دندانست
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را كنار جام بگذارم
چه ميگوئي كه بيگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فريبت ميدهد، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست
حريفا! گوش سرما برده است اين، يادگار سيلي سرد زمستانست
و قنديل سپهر تنگ ميدان، مرده يا زنده،
به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود، پنهانست
حريفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز يكسانست

Rahgozar66
23-11-2010, 22:33
از تمام عادت هااز تمام بودن ها
از تمام باور ها
از تمام آلودگی ها
رفتم ...
پشت دشت ها ، پشت کوه ها
پشت جنگل ها ، پشت دریاها ...


آه
هرگز
کسی نفهمید که چه اندازه
دلم سخت گرفت،
وقتی که از همه ی پایان ها گذشتم ،
و باز ،به نقطه تلخ آغاز رسیدم.
و چقدر ناجوانمردانه،
زمین مرا فریفت.
اکنون،
اندوهِ "گالیله" را خوب درک می کنم.










نوشته خودم


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عکس از : Dinco

rahgozare tanha
23-11-2010, 23:08
تقصير من نيست ...

راه خانه ات از حافظه ي كفش هايم پاك نمي شود ...

F l o w e r
24-11-2010, 00:41
پر كن پيـالــــــــه را

كين آب آتـــــــشين

ديريست ره به حال خرابـــــــــم نمي برد

اين جامها كه در پي هم مي شود تهي

درياي آتش اســـــت كه ريزم به كام خويش

گرداب مي ربايد و آبم نمـــــــي برد...

F l o w e r
24-11-2010, 01:55
در خون و در ســــتاره و در باد ، روز و شب

دنبال شعر گمــــــشده خود دویده ام

بر هر کــــــلوخ پاره ی این راه پیچ پیچ

نقشی زشعر گمشده خویــــــش کشیده ام

F l o w e r
24-11-2010, 02:00
...........

F l o w e r
24-11-2010, 02:00
زنده ، این گونه به غــم

خفته ام در تابــــوت

حرف ها دارم در دل

می گزم لب به ســـکوت

mrgenereux
24-11-2010, 03:55
please delete this post

violi
24-11-2010, 20:56
با یادت سرمستم ای نگاه آسمانی
یادم کن تا هستم ای امید زندگانی
تا به هر ترانه می‌کشد زبانه شور عاشقانه من
حال دل می‌گویم با زبان بی زبانی
هر لبخندت با من گوید دل مده به دست غم در این عالم
بنشین با عشق تا گل روید زین شب خزانی
تا که از نگاه تو نور شادی می‌بارد
دل ز مهربانیت شور و شادی‌ها دارد
با تو خزان من بهاران با تو شبم ستاره باران از نورافشانی
چه بخواهی چه نخواهی دل عاشق ره تو پوید به هر نشانی
دل و جان سرمست از شوق نگاه تو همه جا حیرانم دیده به راه تو
که بدین روح افزایی زیبایی رویایی چون بهشت جاودانی
چه شود گر بازآیی چون نفس باد سحر می رسدم جان دگر
دیده کشد سوی تو پر همسفرم شو که می‌توانی
پر و بالم را با دیدارت کی بگشایی؟
تب و تابم را با لبخندت کی بنشانی؟
با یادت سرمستم ای نگاه آسمانی
یادم کن تا هستم ای امید زندگانی

rahgozare tanha
24-11-2010, 21:24
نه راه است اين كه بگذاري مرا در خاك

و بگريزي ....

pegah16
25-11-2010, 00:31
شراب تلخ مي خواهم كه مرد افكن بود زورش كه تا يكدم بر آسايم ز دنيا و زر و زورش

rahgozare tanha
25-11-2010, 01:02
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Traceur
25-11-2010, 08:28
بیمارم و بیماریم از دست طبیب است ....
دردا که طبیبم سر بیمار ندارد
گویند که رنجت ز دیدار شود به ....
این چشم ترم طاقت دیدار ندارد
غمخواری یار است علاج دل بیمار ....
آن یار ولیکن دل غمخوار ندارد
غم بود چاره ی این دل که غریبست ...
که نامی ز خودش نزد یار ندارد

F l o w e r
25-11-2010, 12:39
بهم ریخته ام
سکـــوت در رخســـاره ام رخنه کرده
همه حرفهایم را روی صندلـــي های کلاس تلخ نوشتم
آرام نیــــستم
درونم موجی از شـــهابهای نگفته هاســـت که میسوزد
وهیچ کس را مرحـــم شنیدنش نمی دانم
آشـــکارم در تنهای خود ودر پناهگـــاه تنهایم
با دغدغه های نگـــفته ام ...

D,Freeman
25-11-2010, 13:28
سالها رفته از آن روز که رفتی اما
یاد تو یک نظر از خاطر من دور نشد
چشم من خواست که بی نور شود دور از تو
کور شد چشم،ولی چشم دلم کور نشد
سالها رفت و تو رفتی و دلت بازنگشت
غم ز من دور نشد،قلب تو رنجورنشد
باغ چشمان من از دیدن تو سبز نشد
دل دریایی تو شور نزد، شور نشد...

Traceur
25-11-2010, 13:39
می سوزم و از سوختن باکی ندارم ...

می سازم و زین سازشم راهی ندارم ...

از دست بی مهری این دور و زمانه ...

فکرم فرار است و ولی جایی ندارم ...

درسرخیال عاشقیست اما چه افسوس ...

این دل شده خاموش و دلداری ندارم .

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Mahdi/s
25-11-2010, 18:51
غلط است هرکه گوید دل به دل راه دارد
دل من زغصه خون شد دل او خبر ندارد

rahgozare tanha
25-11-2010, 21:43
روزهاست

از سقف لحظه هایم

یاد تو چکه می کند
.
.
.

اگر باران بند بیاید

از این خانه می روم ...

F l o w e r
25-11-2010, 21:45
پشت بر صندلي خالی قلبم نزنید

بر تب حنجره ام آتش نم نم نزنید

گرهش باز کنید پنجره زندگیش

نه او را به لب سرخ جهنم نزنید

شور آزادی وچنگ خفقان دست به دست

زیرکی ضربه به دندانه این بم نزنید

زندگی گم شدن واژه خوشبختی ماست

اینقدر رنگ به این صفحه مبهم نزنید

قصه ی کشتن مارا به تبر یاد دهید

ولی از پشت به این جنگل ما دم نزنید

یک نفر باته گلدان بهار آمدنیست

SamirH
26-11-2010, 00:14
غزل ...



نگاه ...



سکوت ... آفتاب ...



پنجره ... تو ...



نه! نثرنیست، نه! درهم شکسته شاعرتو



در آفتاب غزل بارها بخار شده



و باز گریه نموده فقط به خاطر تو



کسی نیامده هرگز برای بدرقه اش



و آب ریخته پشت خودش مسافر تو!



نگاه کن که چه بی ریشه راه افتاده



خلاف حرکت طوفان، گل مهاجر تو



اگر چه نیمه پنهان ماه تاریک است



همیشه وسوسه انگیز بوده ظاهر تو



شهاب سوخته دل به هر دری زده است



مگرعبور کند روزی از مجاور تو



پلیسها همه در جستجوی خود هستند



که گم شدست خیابان درون عابر تو!!




« سید مهدی موسوی »

saeedadash
26-11-2010, 10:02
حالا که حوصله مون از خودمون سر رفته
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

حا ل قلب های شکسته روبه بد تر رفته
تا میای بگی که من با تو صداقت دارم
میون قلب حقیقت نیش خنجر رفته
بگذارید گریه کنم
عمر من فاصله را پیموده است
سر زنش کردن من بیهوده است
در شناسائی پاکیزه دلان
سهم من از همه کمتر بوده است
حالا که حوصله مون از خودمون سر رفته
حا ل قلب های شکسته روبه بد تر رفته
تا میای بگی که من با تو صداقت دارم
میون قلب حقیقت نیش خنجر رفته
بگذارید گریه کنم
عمر من فاصله را پیموده است
سر زنش کردن من بیهوده است

rahgozare tanha
26-11-2010, 12:07
چشم هایم

مدام از تو خبر می‌گیرند

.

.

.

بگویم کجا رفته‌ای؟

rahgozare tanha
26-11-2010, 12:20
تنهایی ،


شاخه‌ی درختی ست‌ پشت پنجره ام


گاهی لباس برگ می‌پوشد


گاهی لباس برف


اما همیشه هست...

ilta
26-11-2010, 12:52
من در این کلبه خوشم
تو که در اوج نشستی خوش باش
من به یاد تو خوشم
تو به یاد هر که هستی خوش باش ...
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

M3HRD@D
26-11-2010, 13:45
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

قسم به زندگي كه مرده / قسم به مرگ اون شهيد
قسم به قصه دل و / كه اخرش سر نرسيد
قسم به مهر مادري / قسم به يار و ياوري
قسم به اون خدايي كه / بين ما كرده داوري
قسم به همه وجود / قسم به سجده و سجود
قسم به لحظه ودا / قسم به مرگ اين صدا
قسم به بغض سينه ها / قسم به خيسي نگاه
قسم به اون حقيقتي / كه گم شده توي صدا
قسم به اون جووني كه زندگي كرده اس و پاس
قسم به زجه يه مرد واسه رسيدن به نون
قسم به گريه دل و قسم به اسم بي نشون
قسم به زخم دشنه ها قسم به مرد قصه ها
قسم به گرمي وجود قسم به غم اين صدا
قسم به چشم بسته و خواب دروغ
قسم به ادماي مرده شهر شلوغ
قسم به قصه گوي قصه و مرثيه خون
قسم به وسعت عشق و به مرز جنون

M3HRD@D
26-11-2010, 13:45
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

قسم به زندگي كه مرده / قسم به مرگ اون شهيد
قسم به قصه دل و / كه اخرش سر نرسيد
قسم به مهر مادري / قسم به يار و ياوري
قسم به اون خدايي كه / بين ما كرده داوري
قسم به همه وجود / قسم به سجده و سجود
قسم به لحظه ودا / قسم به مرگ اين صدا
قسم به بغض سينه ها / قسم به خيسي نگاه
قسم به اون حقيقتي / كه گم شده توي صدا
قسم به اون جووني كه زندگي كرده اس و پاس
قسم به زجه يه مرد واسه رسيدن به نون
قسم به گريه دل و قسم به اسم بي نشون
قسم به زخم دشنه ها قسم به مرد قصه ها
قسم به گرمي وجود قسم به غم اين صدا
قسم به چشم بسته و خواب دروغ
قسم به ادماي مرده شهر شلوغ
قسم به قصه گوي قصه و مرثيه خون
قسم به وسعت عشق و به مرز جنون

Arezo 110
26-11-2010, 15:01
خوشبختی

در نقوش ته فنجان بود.!!!

طرح های سیاه و در هم

که با اندک بهایی

فالگیر محله به من فروخت.



اگر هست،!!!

چرا من احساسش نمیکنم؟

violi
26-11-2010, 15:09
هر كس به تماشايي رفتند به صحرايي
ما را كه تو منظوري خاطر نرود جايي
يا چشم نمي بيند يا راه نمي داند
هر كو به وجود خود دارد ز تو پروايي
ديوانه عشقت را جايي نظر افتادست
كا نجا نتواند رفت انديشه دانايي
اميد تو بيرون برد از دل همه اميدي
سوداي تو خالي كرد از سر همه سودايي
زيبا ننمايد سرو اندر نظر عقلش
انكس نظري باشد با قامت زيبايي
گويند رفيقانم در عشق چه سر داري
گويم كه سري دارم در باخته در پايي
ز نهار نمي خواهم كز كشتن امانم ده
تا سيرترت بينم يك لحظه مدارايي
من دست نخواهم برد الا به سر زلفت
گر دسترسي باشد يكروز به يغمايي
گويند تمنايي از دوست بكن سعدي
جز دوست نخواهم كرد از دوست تمنايي

Alireza_SA
26-11-2010, 18:59
تنهای بی سنگ صبور
خونه ی سرد و سوت و کور
توی شبات ستاره نیس
موندی و راه چاره نیس

اگر چه هیچ کس نیومد
سری به تنهاییت نزد
اما تو کوه درد باش
طاقت بیار و مرد باش.

rahgozare tanha
26-11-2010, 23:06
اشکهایم

طعم خاک گرفته اند

.

.

.


باز در دلم چیزی را دفن میکنند..

F l o w e r
26-11-2010, 23:16
مانند سنگریزه ای اینجا نشســـــته ام
در منتهای نقشه ی دنیا نشسته ام
زیر شکــــنجه ی شن و شلـاق تشـــنگی
زندان مــــــوج را به تماشا نشسته ام

SamirH
26-11-2010, 23:33
دلسرد چین های چروکیده ام نباش
دلسرد لبخند های نارنجی
پاییز که دیگر پیر شدن ندارد !
...
درختی قدیمی ام
آن قدر قدیمی
که فراموش کرده ام
روزی
سیب زاییده ام یا گلابی !!!!


با آرزوهایی غمگین
مثل یک عصا
تخت خواب
یا تکه های چوب
در کنار بخاری !



* گروس

sasan_fda
27-11-2010, 17:04
دلم مي خوست بهانه اي باشي براي فراموش كردن همه چيز...
اما حالا دلم مي خواهد بهانه اي باشد براي فراموش كردن تو ...
:46:

SamirH
27-11-2010, 18:58
لحظه های تهی بودن را چگونه خط کنم ؟!
می دانم باید نوشت ..
می دانم !
اما از چه ؟!
از کدام حس ناب..؟!
از کدام دریچه ؟!
گرچه فهمیده ام ، نوشتنم از فریاد رساتر است !
و سکوت ...
انتهای زیبای آوازی ست که در سمفونی ِ یک پرنده ی عاشق نجوا می شود
می نویسم عمرم رفت ، قلبم سوخت ... جانم ساخت !
می نویسم ، او آمد .. چشمم دید ... قلبم باخت !!
آری
این رسم زندگی ست
روزی کسی می آید
و روز بعد ، بودن ناب ِ تنهایی ...
روزی او می رود ،
روزی من می روم
و همه چیز تمام می شود
مثل یک مهمانی که به آخر می رسد
به همین سادگی !!

ilta
27-11-2010, 19:03
چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم
تمبر و پاکت هم هست
و یک عالمه حرف
کاش کسی جایی منتظرم بود...

Arezo 110
27-11-2010, 20:44
تمام روزها
روی تنهاییم راه می روم
به همه جا نگاه می کنم
مدام
خورشید
از لای پنجره نمی تابد به اتاق
و پروانه
پریدن را لای کتاب جا گذاشته است
ای کاش می توانستم
آبی آسمان رابیاورم توی شعرم
ای کاش
دوستم می داشتید!

rahgozare tanha
27-11-2010, 21:19
ديدمت ولي چه دور ....
ديدمت ولي چه دير ....

narmine
27-11-2010, 22:39
طعم خیس اندوه اتفاق افتاده
یه آه خداحافظ یه فاجعه ساده
خالی شدم از رویا حسی منو از من برد
یه سایه شبیه من پشت پنجره پژمرد
ای معجزه خاموش یه حادثه روشن شو
یه لحظه فقط یه آه از جنس شكفتن شو
از روزن این كنج خاكستریی پرپر
مشغول تماشای ویران شدن من شو
برگرد و برگشتن از فاصله دورم كن
یه خاطره با من باش یه گریه مرورم كن
از گل گل بی رحم این تجربه من سوز
پرواز رهایی باش به ضیافت دیروز
به كوچه كه پیوستی شهراز تو لبالب شد
لحظه آخر لحظه شب عاقبت شب شد
آغوش جهان رو به دل شوره شتابان بود
راهی شدنت حرف نقطه چین پایان بود
ای معجزه خاموش یه حادثه روشن شو
یه لحظه فقط یه آه از جنس شكفتن شو
از روزن این كنج خاكستریی پرپر...

معجزه خاموش
داریوش

Alireza_SA
27-11-2010, 23:43
این من
چون اسیری
گمکرده راهم
هر دم
درد دوری
کرده تباهم

ای که راحت
جدا گشته ز راهم
دیگه مرده نگاهم
من امیدی ندارم
که تو باشی کنارم
در کنارم

به یادت از چشم غمینم
میریزه روی دامن خاک
اشک شور و غمناک
اشک شور و غمناک...

این تو
آرمیده
در خواب نور
تنها
پر کشیده
تا عرش دور

ای که راحت
جدا گشته ز راهم
دیگه مرده نگاهم
من امیدی ندارم
که تو باشی کنارم
در کنارم

به یادت از چشم غمینم
میریزه روی دامن خاک
اشک شور و غمناک
اشک شور و غمناک...

rahgozare tanha
28-11-2010, 16:14
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



این روزها
آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست
که رخت های دلتنگیم را
فرصتی برای
خشک شدن نیست...

MOHAMMAD2010
28-11-2010, 16:24
گل پونه های وحشی دشت امیدم
وقت سحر شد
خاموشی شب رفت و فردایی دگر شد
من مانده ام تنهای تنها
من مانده ام تنها میان سیل غمها

گل پونه ها نا مهربانی آتشم زد
گل پونه ها بی همزبانی آتشم زد

می خواهم اکنون تا سحر گاهان بنالم
افسرده ام دیوانه ام آزرده جانم

saeedadash
28-11-2010, 17:23
ما نگوئیم بد و میل به نا حق نکنیم
جامه کس سیه و دلق خود ارزق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
رقم مقلطه بر دفتر دانش نکشیم
سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم
خوش برانیم جهان در نظر رهروان
فکر اسب سیه و زین مغرق نکنیم
آسمان کشتی ارباب هنر می شکند
تکیه آن به که بر این بحر معلق نکنیم
گر بدی گفت حسودی " رفیقی رنجید
گو توخوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم

Arezo 110
28-11-2010, 18:11
خودم را خوب یادم هست تا یک روز او دق کرد
و من ققنوس را شاید همین (دق کرد) عاشق کرد
زمان بر اسبی از پاییز وقتی آمد و رد شد
تباهی بود و نامردی که در حق شقایق کرد
زمان در ساعتم چرخید با خود فکر می کردم
که شاید هرچه با من کرد این مرگ دقایق کرد
و بغض آسمان ترکید باران هم دلش پر بود
سرش را بر زمین کوبید و بی صبرانه هق هق کرد

F l o w e r
29-11-2010, 01:18
در نهفته ترین باغ ها دستم میوه چید
و اینک «شاخه نزدیک» از سر انگشتم پروا مکن
بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست عطش آشنایی است
وسوسه چیدن در فراموشی دستم پوسید
دورترین آب
ریزش خود را به راهم فشاند
پنهان ترین سنگ
سایه اش رابه پایم ریخت
و من، «شاخه نزدیک»
از آب گذشتم از سایه به در رفتم
رفتم غرورم بر ستیغ عقاب شکستم
و اینک در خمیدگی فروتنی به پای تو مانده ام
خم شو شاخه نزدیک

سهراب

Hadi King
29-11-2010, 17:38
من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
هر کسی می خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند
شرط وارد گشتن
شستشوی دلهاست
شرط ان داشتن یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی میکوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار خانه ما اینجاست

M3HRD@D
29-11-2010, 20:48
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده​ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری بر گزیده ام که مپرس
آنچنان در هوای خاک درش
می رود آب دیده ام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیده ام که مپرس
سوی من لب چه می گزی که مگوی
لب لعلی گزیده ام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش
رنج هایی کشیده ام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیده ام که مپرس

Alireza_SA
30-11-2010, 17:24
روزی صد بار پیش این دل دیوونه ...
از نبودنت شکایت کرده بودم ...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

narmine
30-11-2010, 21:32
قول بده که خواهی آمد
اما هرگز نیا!
اگر بیایی
همه چیز خراب میشود
دیگر نمیتوانم
اینگونه با اشتیاق
به دریا و جاده خیره شوم
من خو کرده ام
به این انتظار
به این پرسه زدن ها
در اسکله و ایستگاه
اگر بیایی
من چشم به راه چه کسی بمانم؟

Hadi King
30-11-2010, 22:26
زمستان سردي است ...
شيشه هاي دنيا از هرم تنهايي من بخار گرفته است!
هيچ نوري رخصت ورود ندارد...
تمام دريچه ها را بسته اند...
تا هيچ عشقي به حريم من راه نيابد...
تا هيچ غمي توانايي خروج نداشته باشد...

پس از كدامين راه عزيزانم را يكي پس از ديگري از من جدا ميكني؟
و مرا تنهاتر ؟
:45:

F l o w e r
30-11-2010, 22:54
دیگر نه دلم شوق تماشــــــا دارد

نه پنجــــره ای به سمت فردا دارد

تنهایی دیـــــــگری برو پیدا کن

این غار برای یک نـــــــفر جا دارد

Alireza_SA
01-12-2010, 18:55
تو که نیستی غم غربت با منه
همیشه یه دنیا حسرت با منه

تو که نیستی روزا با شب یکی ان
هر دو شون تاریکن و تاریکی ان

تو که نیستی همه چی دلگیره
بیا که بی تو دلم میمیره ....

s_paliz
01-12-2010, 21:13
سلام ای شبی که
چشم‌های گرگ‌های بیابان را
به حفره‌های استخوانی
ایمان و اعتماد بدل می‌کنی...

ilta
02-12-2010, 01:13
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


دلم كه می گیرد

به خودم وعده روزهای خوب را می دهم

از همان روزهای خوبی

كه سالهاست

به امید رسیدنشان

تقویم را خط خطی می كنم ...............

SamirH
02-12-2010, 18:34
فکر ندیدن آن چشم ها

پایان رؤیاهاست !

و لمس خالی آن دست ها

زوال شب بوها !

باران قصیدۀ رفتن بود

و من پنجره ای ...

پای بست دیوار ها

چقدر سخت می شود

گریه نکرد !

rahgozare tanha
03-12-2010, 00:04
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


من عابری غریبم تنم پر از غباره

تا مرز بی نهایت شبم ادامه داره

تنم اجاق سرده تو آخرین شراره

برو بزار بمیرم گرمم نکن دوباره....

rahgozare tanha
03-12-2010, 00:20
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ilta
03-12-2010, 23:08
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Gharibane
04-12-2010, 22:56
I Love You more than yesterday!:40:

M3HRD@D
04-12-2010, 23:59
روبروم شب و سیـــــــاهی،

بی کسی پشت سرم

نمیتونم که بمونم

باید از تو بگذرم

دارم از نفس میفتم

تو هجوم سـایه هـــــــــــــــا

کاشکی بشکنـه دوباره بغض این گلایه هــا

اون که میشکنه تو چشمای تو، تصویر منه!

گم شدن تو این شب برهنــــــه، تقدیر منه!

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Snow_Girl
05-12-2010, 14:07
سلام مهربون...حرفه امشبم از دلتنگیه
دلتنگی که شاید سهم تو از اون کمتره...
اما سهمه دله من آه...چه بگم
خلاصه یک روز که نیست این قصه...
تصور کن دلی که فقط به یک شوق و یک امید میتپه
تصور کن چشمی که فقط یک تصویر رویایی داره
تصور کن دستی که گرمایه یک دست رو حس داره
تصور کن...دلتنگیه من که تو تصورت هم جا نمیگیره
s دلتنگتم امروز آغاز رفتنت نیست دلتنگتم
دلتنگه لحظه ایی هستم که پیشم نیستی
من همیشه دلتنگتم...
s زیبایی هام و همه عشقم
تصور کن مردی که زنی رو دوست داره
تصور کن پشته اون همه دلتنگی خدا باز براش دلتنگی کنار گذاشته
آه...تصور کن...
تصور کن تو که تو تصورت هم دوست داشتنه من نمیگنجه
چشمات...آه و هزاران آه...
و دستای گرمت خدایا....

Gharibane
05-12-2010, 18:28
در دايره قسمت ما نقطه تسليميم

لطف آنچه تو انديشي حكم آنچه تو فرمايي

Alireza_SA
06-12-2010, 01:09
تو مثه ستاره بودی
توی لحظه های سردم
واسه پیدا کردن تو
توی آسمون می گردم!

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

M3HRD@D
06-12-2010, 22:32
مسافر خسته من، بار سفــــر رو بستـــــــه بــــود

تو خلوت آیینــــــــه هـــــا به انتظـــار نشسته بـود

میخواست که از اینجا بره؛ اما نمی دونست کجـا!

دلش پر از گلایه بود ولی نمی دونست چـــــــــــرا!

دفتر خاطراتشـــو رو طاقچــــه جــــا گذاشت و رفت

عکســـــای یادگاریشو بـــــــرای ما گذاشت و رفت

دل که به جاده میسپرد، کسی اونا صـــــــــدا نکرد

نگــــــــــــاه عاشقونه ای برای اون دعـــــــــــا نکـرد

حالا دیگه تو غربتش ستــــــاره ســـــــرنمـی زنــه!

تو لحظه هــای بی کسیش پرنده پر نمی زنـــــــه!

با کوله بار خستگـــــــی تو جاده های خاطــــــــره

مســـــــافر خستـــه من، یه عمره که مســـــافره!
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ][COLOR="Silver"]

narmine
06-12-2010, 22:33
بی تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها
می‌شوم بی‌اعتنا دیگر به خیلی چیزها


تا چه پیش آید برای من نمی‌دانم هنوز
دوری از تو می‌شود منجر به خیلی چیزها


غیر معمولی است رفتار من و شک کرده است
ـ چند روزی می‌شود ـ مادر به خیلی چیزها


عکس‌هایت، نامه‌هایت، خاطرات کهنه‌ات
می‌زنند اینجا به روحم ضربه خیلی چیزها


هیچ حرفی نیست دارم کم‌کم عادت می‌کنم
من به این افکار ضجرآور، به خیلی چیزها


می‌روم هر چند بعد از تو برایم هیچ چیز ...
بعد من اما تو راحت‌تر به خیلی چیزها

ilta
06-12-2010, 23:25
----------------

narmine
06-12-2010, 23:29
من سردم است …
من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد
ای یار ای یگانه‌ترین یار ” آن شراب مگر چند ساله بود ؟ ”
نگاه کن که در اینجا
زمان چه وزنی دارد
و ماهیان چگونه گوشت‌های مرا می‌جوند
چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه میداری ؟

من سردم است و میدانم
که از تمامی اوهام سرخ یک شقایق وحشی
جز چند قطره خون
چیزی به جا نخواهد ماند .
خطوط را رها خواهم کرد
و همچنین شمارش اعداد را رها خواهم کرد
و از میان شکل‌های هندسی محدود
به پهنه‌های حسی وسعت پناه خواهم برد
من عریانم، عریانم، عریانم
مثل سکوت‌ها میان کلام‌های محبت عریانم
و زخم‌های من همه از عشق است
از عشق، عشق، عشق
من این جزیره سرگردان را
از انقلاب اقیانوس
و انفجار کوه گذر داده‌ام
و تکه تکه شدن، راز آن وجود متحدی بود
که از حقیرترین ذره‌هایش آفتاب به دنیا آمد …

سلام ای شب معصوم
سلام ای شبی که چشم‌های گرگ‌های بیابان را
به حفره‌های استخوانی ایمان و اعتماد بدل می‌کنی
و در کنار جویبارهای تو، ارواح بیدها
ارواح مهربان تبرها را می‌بویند
من از جهان بی‌تفاوتی فکرها و حرف‌ها و صداها می‌آیم
و این جهان به لانه‌ی ماران مانند است
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست
که همچنان که ترا می‌بوسند
در ذهن خود طناب دار ترا می بافند …

سلام ای شب معصوم
میان پنجره و دیدن
همیشه فاصله‌ایست …

فروغ فرخزاد

Yoo00ooVenToo00ooS
07-12-2010, 11:19
کـی باشد و کی باشد و کی باشد و کی
می باشد و می باشد و می باشد و می
اوگه لب می بـوسد و من گه لب وی
او مست زمی گـــردد و من مست ز وی

narmine
07-12-2010, 15:02
یوسف مصری نمی آید به کنعان دلم



بازسر را میگذارد غم به دامان دلم



بی حضورچتر دستانت ببین یعقوب وار



مانده ام امشب دوباره زیر باران دلم


خوب می دانی زلیخای جنون با من چه كرد



پاره شد در ماتم عصمت گریبان دلم



نوح من ! خاصیت عشق است امواج بلند



كشتی ات را بشكن و بنشین به طوفان دلم



كی بهارت می وزد برگیسوان حسرتم



كی نگاهت می شود ای خوب مهمان دلم ؟



تا بگویی با من ازعریانی اندوه خویش



تا بگویم با تو از اسرار پنهان دلم



بوی پیراهن مرا کافی است تا روشن شود



چشم تاریك و شب خاموش كنعان دلم ....

Snow_Girl
07-12-2010, 17:37
بی گمان ، نقش رخت از دل بی تاب نرفت
چشم بیمار من از عشق تو در خواب نرفت


قاصدک با دل من بی خبر از عشق ، نگفت
بی سبب ، قاصدک از عشق به مرداب نرفت


گفتی و چنگ زدی بر دل مجروح ، انگار
آه و فریاد من از " فرش" به مهتاب نرفت


سالها در پی تو بودم و از بی خبری
مزدی از جانب تو بر منِ بی خواب نرفت


یارب آن وقت رسیدست که با من باشی
دست من گیر ، که دستم ز می ِ ناب نرفت

Alireza_SA
07-12-2010, 18:56
دل توی دلم نباشد ای دوست
وقتی ز دلت جـــــــــــدا بیفتد

نگذار دلـــــــــــــم ز گیسوانت
واگشتــــــــه بــــه زیرپا بیفتد

ماتم که چــو از کفت رها شد
چون گردد یـــــــــــا کجا بیفتد؟

ترسم کــــه ز بند عشق عالی
در تیه جنـــــــــــــون رها بیفتد




این قرعه ی غم ز نـام مجنون
برگشته به نــــــــــام ما بیفتد

از معرکــــــــــــه ی بلا در آید
در معرکــــــــــــه ی بلا بیفتد



ماننده به برخــــــــــی اتفاقات
آهستـــــــه و بیصــــــدا بیفتد

یا عین فشـــــــــــار کارمندان
نا غافل و بی هـــــــــــوا بیفتد

در راه معـــــاش همچو ایشان
دستــــــی دستــــی ز پا بیفتد

چون بحث فســــــاد اقتصادی
در فـــاز سه نقطه ها.... بیفتد!

یا همچو سوالهـــــای مسکوت
در ورطــــه ی بی جوابی افتد!



ای شاعـــــر بی ثمر! چه گویی؟
اینقدر نگــــو چـــــــــــرا بیفتد؟

بگذار بیفتــــــــــــد و بمیــــــــرد
تا از سرش این هـــــــــــوا بیفتد

هی بر ســــر دل بزن دو دستی
تا منطق عقــــــل جــــــا بیفتد

در قافیه غَمض «عین»؟ هیهات!
کـــــــز حیّز اِنتفــــــــا(!) بیفتد!!

Snow_Girl
07-12-2010, 18:57
عشق یعنی آتش افروخته / عشق یعنی خیمه های سوخته
عشق یعنی حاجی بیت الحرام / دل بریدن ها وحج ناتمام
عشق یعنی غربت نور دوعین / عشق یعنی گریه برقبر حسین
عشق را گویم فقط در یک کلام /]یا اباالفضل وحسین و والسلام

Gharibane
07-12-2010, 20:30
سفر بايد يه روز به آخر برسه....

rahgozare tanha
07-12-2010, 20:41
اما روح من يه درياست
پره از موج و تلاطم
ساحلش تويي و موجهاش
خنجراي حرف مردم .....

F l o w e r
07-12-2010, 20:54
دوباره گم شدم
اما نه در خیابان
امروز پاییز است
و هیچ بارانی نخواهد امد
من در پیراهنم نیستم
دست‌هایم
پاهایم
رفته‌اند
من در یک روز
در ساعت هشت و پنجاه و پنج دقیقه
گم شده‌ام.

rahgozare tanha
07-12-2010, 21:14
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

M3HRD@D
07-12-2010, 22:11
نه بسته ام به کس دل
نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها رها من

ز من هر آن که او دور
چو دل به سينه نزديک
به من هر آنکه نزديک
از او جدا جدا من

نه چشم دل به سويي
نه باده در سبويي
که تر کنم گلويي
به ياد آشنا من

ستاره ها نهفته
در آسمان ابري
دلم گرفته اي دوست
هواي گريه با من
هواي گريه با من

hasibi01
07-12-2010, 22:11
بیا تا بر اریم دستی ز دل
که نتوان براورد فردا ز گل

Gharibane
07-12-2010, 22:13
مي بده تا دهمت آگهي از سر قضا
كه به روي كه شدم عاشق و از بوي كه مست

كمر كوه كم است از كمر مور اينجا
نااميد از در رحمت مشو اي باده پرست

sepid12ir
07-12-2010, 22:24
باید امشب چمدانی را که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
که صدای پر مرغان اساطیر آنجاست
رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

rahgozare tanha
08-12-2010, 00:16
ت مثل تو مثل تردید ، ت مثل آخره طاقت
مثل تنهایی مثل تب ، مثل آخره خیانت

N O V A L I S
08-12-2010, 00:30
نه دل مفتون دلبــــــندی، نه جان مدهوش دلخواهی،
نه بر مژگان من اشکی، نه بر لبهای من آهی

کیم من؟ آرزو گم کرده ای تنــــــها و سرگردان،
نه آرامی، نه امیــدی، نه همدردی، نه همـراهی..!

rahgozare tanha
08-12-2010, 00:44
دلم گرفته از اينجا ، از اين هواي غريبي
خوشا كنار تو بودن ، خوشا هواي قديمي ....

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

SamirH
08-12-2010, 00:59
تـــــــــــو رفته ای...

و من مانده ام؛


قصه‌ی تکراری !...


نوشتن نـدارد !!

violi
08-12-2010, 01:07
عاشقت باشم می‌میرم
یا عاشقت نباشم؟

نمی‌دانم کجا می‌بری مرا
همراهت می‌آیم
تا آخر راه
و هیچ نمی‌پرسم از تو
هرگز.


عاشقم باشی می‌میرم
یا عاشقم نباشی؟

این که عاشقی نیست
این ‌که شاعری نیست
واژه‌ها تهی شده‌اند
به حساب من نگذار
و نگذار بی تو تباه شوم!


با تو عاشقی کنم
یا زندگی؟

در بوی نارنجی پیرهنت
تاب می‌خورم
بی‌تاب می‌شوم
و دنبال دست‌هات می‌گردم
در جیب‌هام
می‌ترسم گمت کرده باشم در خیابان
به پشت سر وا می‌گردم


و از تنهایی خودم وحشت می‌کنم.


بی تو زندگی کنم
یا بمیرم؟

نمی‌دانم تا کی دوستم داری
هرجا که باشد
باشد
هرجا تمام شد
اسمش را می‌گذارم
آخر خط من.
باشد؟


بی تو زندگی کنم
یا بگردم؟

همین که باشی
همین که نگاهت ‌کنم
مست می‌شوم
خودم را می‌آویزم به شانه‌ی تو.


با تو بمیرم
یا بخندم؟
امشب اسبت را می‌دزدم
رام می‌شوم آرام
مبهوت عاشقی کردنت .

با تو
اول کجاست؟
با تو
آخر کجاست؟

از نداشتنت می‌ترسم
از دلتنگیت
از تباهی خودم
همه‌اش می‌ترسم
وقتی نیستی تباه شوم.

بی تو
اول و آخر کجاست؟

واژه ها را نفرین می­کنم
و آه می کشم
در آیینه­ی مه­آلود
پر از تو می­شوم
بی چتر.
من
بی تو
یعنی چی؟

غمگین که باشی
فرو می‌ریزم
مثل اشک.
نه مثل دیوار شهر
که هر کس چیزی بر آن
به یادگار نوشته است.

تو بیش‌تر منی
یا من تو؟

در آغوشت
ورد می‌خوانم زیر لب
و خدا را صدا می‌زنم.
آنقدر صدا می‌زنم که بگویی:

جان دلم!



از : عباس معروفی

A1000000000000000A
08-12-2010, 11:45
تویی یار منو یار دگر را از چه می خواهم؟

به تو مشغولمو کار دگر را از چه می خواهم؟

F l o w e r
08-12-2010, 12:46
تمام رگ هــــايم را قدم مي زند
از وقتي سايه ها
روي پلكــــــ هايم كشيك مي دهند

به دست هاي دربه درم كه مـــــي رسد
بوي كاغــــــذ آرامم مي كند

چندي ست هــــــر صبح
دريا در دفـــترم به دنيا مي آيد .

Snow_Girl
08-12-2010, 13:30
گرچه من دیگر نمی بینم گل روی تو را
خاطراتت را در این غمخانه مهمان می کنم
گوهر یکدانه ام ای همدم دیرینه ام
تا ابد یاد تو را در این سینه مهمان می کنم

F l o w e r
08-12-2010, 14:13
گریه در چشـــــمان من طوفان غمــــ دارد
ولیـــــــــ
خنده بر لبــــــ میزنم
تا کَس ندانــــــــد راز من . . .

Snow_Girl
08-12-2010, 15:52
چقدر حرف هست و من فقط سکوت میکنم




آمدنت را سکوت کردم.



داشتنت را سکوت کردم.



رفتنت را سکوت کردم.



انتظار بازگشتت را هم.....




حالا نوبت توست...



باید در سکوت به تماشا بنشینی




سوختنم را



************************************************** *******


با این درد زبان چه کنم

کلماتی از سر استفهام و لکنت بی واژه!…

با تو چه کنم

هی دردت به جان بی قرار این دل ناماندگاربی درمان

تو که هی بی وقفه می باری

تو که عزیز کرده ی خدای ناکرده ای !

با تو چه کنم که دستم از دار دراز دنیا کوتاه و

گیسوان بید بریده ی به دست هر چه باداباد خانه خراب کنی...



این روزها خاطره می خرم

قیمت چه تلخ

دل چه تنگ

و هوای حوصله ابری…

من اشک ابرم

روی گونه ی زمین افتاده ام

با سر انگشت تردت مرا پاک کن

Alireza_SA
08-12-2010, 17:02
اگه با بودن من
باغ تو ویروونه میشه...
میرم
اما میدونم
دل بی تو دیوونه میشه ...

outpost
08-12-2010, 17:34
فاش ميگويم و از گفته خويش دلشادم --:40:-- بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

narmine
08-12-2010, 21:05
برنگرد،
که بر نمی گردی تو هیچوقت
نمی خواهم داشته باشمت،نترس
فقط بیا
در خزان خواسته هام
کمی قدم بزن
تا ببینمت
دلم برای راه رفتنت تنگ شده است...



كامران فريدي

Snow_Girl
08-12-2010, 21:56
بزرگترین غمها همیشه پشت خنده های دروغین گم می شود، زیباترین احساسها همواره با توقعات بیجا اشتباه می شود.

bath maaaaaaaaaan
08-12-2010, 22:26
میروم دیگر شما یادم کنید / من که رفتم این غزل ها را شما دفتر کنید

میروم تا دل نبندم دل به خوبی هایتان / باز هم دل بستم و زخمی شدم ، باور کنید . . .

The Darkness
09-12-2010, 02:48
زیر کدام سقف مانده ای

که من این گونه

ثانیه ها را گاز می زنم.

اصلا" تک خوری قرارمان نبود.

از ثانیه ها می گذرم

می زنم بیرون کمی قدم بزنم

نا غافل قدم به قدم

پاهایم قلم می شود،

سر هر کوچه مرا کاشته اند،

افسوس که

قدم های کالم

هیچ گاه نخواهند رسید

sasan_fda
09-12-2010, 13:49
حال من دست خودم نيست / ديگه آروم نميگيرم
دلم از کسي گرفته / که ميخوام براش بميرم . . .

The Darkness
09-12-2010, 13:54
مرامجنون همی دانی وپرسی ازچه حیرانم

بدام افتاده عشقم توی صیاد این جانم

مرادیوانه پندارندو گویند برکه دل بستی

جنون عشق رابانی توی کالای د کانم

چه شبها تاسحررندان بخواب وچشم من بردر

که چون یعغوب بینا گرددازروی توچشمانم

به رویت گل نمی گویم که گل لایق نمی دانم

چو بینم پرتو حسنت به روی گل که میدانم

بپروردم گلستانها زخون دیده درراهت

که گاه آمدن گیرد زعطرت باغ وبستانم

زوصفت ناقه صالح فرو میماند اندر گل

بگوید دمبدم داود توی آرامش جانم

part gah
09-12-2010, 16:39
دیدی ای غمگین تر از من
بعد از آن دیر آشنایی
آمدی خواندی برایم
قصه ی تلخ جدایی
مانده ام سر در گریبان
بی تو در شب های غمگین
بی تو باشد همدم من
یاد پیمان های دیرین
آن گل سرخی كه دادی
در سكوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت
در خزان سینه افسرد
اكنون نشسته در نگاهم
تصویر پر غرور چشمت
یك دم نمی رود از یادم
چشمه های پر نور چشمت
آن گل سرخی كه دادی
در سكوت خانه پژمرد

SamirH
09-12-2010, 16:50
دوستی ها رنگ باخته اند رفیق .
دلت را بردار و برو به جایی که هنوز ماهی های قرمز حرمت دارند
و کسی تنک دل کسی را نمی شکند
من که سال هاست تنک دلم ترک بر داشته
و دیگر این ماهی قرمز بی قرار، نفس های آخر را می زند
حالا سنگ بر داشتی که چه ؟ ...تو هم بزن ...اگر هنوز جایی برای شکستن میابی بزن
اما آنچنان بزن که این ماهی قرمز هم جان دهد .
دیگر تاب تماشای جان دادنش را ندارم ...در این خشکسالی محبت و عشق
امیدی به جان دوباره اش نیست .نه دستی که به آبی برساندش و نه راهی که به دریایش ...وقتی که تقدیر حکم شکستن می دهد که راه گریزی نیست .
بزن رفیق
سنگ آخر را تو بزن ... بشکن ...که به دست دوست جان دادن هم عالمی دارد .
آنچنان بشکن ...که این ماهی قرمز بی تاب ، رویای دریا را هم از سر بیرون کند
بشکن و بنشین به تماشای آخرین نفس های دلم ... حیف که این دست ها سنگی بود نه پلی به دریا
اگر هنوز جایی برای شکستن در تنک دلم یافته ای ارزانی دستان تو ...بشکن
سنگ آخر را تو بزن ...

F l o w e r
09-12-2010, 17:12
ســــــرم درد می كنـــــــد
تلفن را بر می دارم،
زنگ میزنم به تو...

كه مُسكنــــی بی عوارض تر
و آرام بخـــــــش تر از صدایـــــــ تو
پیدا نمی شود
برای درد ِ مــــــن

Gharibane
09-12-2010, 17:16
نميخوام در به در پيچ و خم اين جاده شم
واسه آتيش همه يه هيزم آماده شم

يا يه موجود كم و خالي پرافاده شم
وايسا دنيا ، وايسا دنيا من ميخوام پياده شم

Gharibane
09-12-2010, 18:09
به شهر و دياري ببر تو مرا
كه نور خدا باشه و من و تو

نباشه به دل‌ها نشونه غم
اميد و صفا باشه و من و تو

sasan_fda
09-12-2010, 20:14
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی‌اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند
در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی‌حبیب خود نمی‌کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا :41:

Alireza_SA
09-12-2010, 23:38
چشام بسته است ...
جهانم
شکل خوابه ...
عذابه ...
اضطرابه ...
اضطرابه ...
روبروم...
دیواری از مه...
دیواری از سنگ ...

بگو بیهوده نیست
فاصله ی آب و سراب
بگو سپیدی کاغذ بیهوده نیست
بگو از کوچ پراکنده
فقط کابوس و تنهایی


بگو خواب بود هرچی که دیدم
افسانه بود هرچی شنیدم
نگاه کن شوق دل زدن به دریا
برام شد مرگ تدریجی رویا


بیا تا مه توی چشام بمیره
بیا تا قصمون پایان نگیره
بذار یادم بیاد خورشید ...
منو کم کن از این تردید ...

تو باشی شب نیست...
تو باشی آزادم ...

SamirH
10-12-2010, 00:13
صبح روزی ، پشت در می آید و من نیستم
قصه دنیا به سر می آید من نیستم
یک نفر دلواپسم این پا و آن پا می کند
کاری از من بلکه بر می آید ومن نیستم
خواب و بیداری خدایا بازهم سر می رسد
نامه هایم از سفر می آید و من نیستم
هرچه می رفتم به نبش کوچه او دیگر نبود
روزی آخر یک نفر می آید و من نیستم
در خیابان در اتاقم روی کاغذ پشت میز
شعر تازه آنقدر می آید و من نیستم
بعد ها اطراف جای شب نشینی های من
بوی عشق تازه تر می آید ومن نیستم
بعد ها وقتی که تنها خاطراتم مانده است
عشق روزی رهگذر می آید ومن نیستم

ilta
10-12-2010, 11:24
----------------

rahgozare tanha
10-12-2010, 11:25
هوا بسیار سرد است


این پالتوی کهنه هم دیگر برایم کافی نیست

باید دوباره به تو فکر کنم تا گرم شوم...

Alireza_SA
10-12-2010, 18:02
شکسته بال عقابم تپیده در شن گرم
نگاه تشنه ی من در پی سرابی نیست
دلم به پرتو غمناک ماه خرسند است
که در غبار افق برق آفتابی نیست

Shademan69
10-12-2010, 23:37
بوی عطر نون مادرم پیچیده
مادر زیبایم کی بهت خندیده

دستاتو می بوسم می پرستم بابا
از خودم از دنیا خیلی خسته م بابا ...

narmine
11-12-2010, 20:36
امروز را به باد سپردم
امشب کنار پنجره بیدار مانده ام
دانم که بامداد
امروز ِ دیگری را با خود می آورد
تا من دو باره آن را
بسپارمش به باد ....

فریدون مشیری

rahgozare tanha
11-12-2010, 21:56
چله نشين فنا در شب طوفاني ام

داغ كدامين گناه خورده به پيشاني ام ؟

همسفر بادها ،رفته ام از يادها

فاصله ايي بيش نيست تا شب ويراني ام ....

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

rahgozare tanha
11-12-2010, 22:13
رفته است و مهرش از دلم نمي رود


اي ستاره ها چه شد كه او مرا نخواست ؟


ستاره ها ،ستاره ها، ستاره ها


پس ديار عاشقان جاودان كجاست ؟

Alireza_SA
12-12-2010, 08:42
طرز نگاهت
اون صورت ماهت
چشمای نازت
دل عاشق نوازت...

میکشه منو والا
میکشه منو میبره به رویا
میکشه منو والا
میبره اون بالاها ....!!


ای عشق آسمانی من
رویای جاودانی من
نمیخوام بی تو من دنیا رو
گرمی زندگانی من ...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Snow_Girl
12-12-2010, 11:35
رنگ عشق.
و این رنگ همیشه تازه است و هرگز خشك نخواهد شد.

Miss Artemis
12-12-2010, 13:54
گاهی گمان نمی کنی ولی می شود
گاهی نمی شود، نمی شود که نمی شود.
گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود.
گاهی گدای گدای گدایی و بخت نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود.

SamirH
13-12-2010, 00:11
اشک خورشید را دیده ای آن هنگام كه خود را در انبوه ظلمانی ابر های باران زده اسیر می بیند؟


من آن قطره اشك دردمند دردناكم!


لبخند شب بی ستاره را دیده ای كه بر لب جغد شومی نقش می بندد؟


من آن لبخند تلخ بی خواهانم!


غم را دیده ای وقتی سر بر دیوار زندان سرد می كوبد؟


من آن غم محبوسم در حصار خاطره های مرده ام.


من آن اشك نورانیم كه بر گونه ی خشكیده ی دخترك فقیر قصه ها میمیرد.


من آن لبخند بی رحمی ام كه بر اشك غم ترحم می كند!


من آن اندوه ابدی ام كه تمام رنج های عالم به حال زارش می گریند......

M3HRD@D
13-12-2010, 00:43
بردی از یادم

بردی از یادم . دادی بر بادم . با یادت شادم

دل به تو دادم . در دام افتادم . از غم آزادم
دل به تو دادم . فتادم به بند
ای گل بر اشک خونینم نخند
سوزم از سوز نگاهت هنوز
چشم من باشد به راهت هنوز

چه شد آنهمه پیمان . که از آن لب خندان
بشنیدم و هرگز خبری نشد از آن

کی آیی به برم . ای شمع سحرم
در بزمم نفسی . بنشین تاج سرم . تا از جان گذرم

پا به سرم نه . جان به تنم ده
چون به سر آمد . عمر بی ثمرم

نشسته بر دل غبار غم . زآنکه من در دیار غم
گشته ام غمگسار غم

امید اهل وفا تویی . رفته راه خطا تویی
آفت جان ما تویی

بردی از یادم . دادی بر بادم . با یادت شادم

دل به تو دادم . در دام افتادم . از غم آزادم
دل به تو دادم . فتادم به بند
ای گل بر اشک خونینم نخند
سوزم از سوز نگاهت هنوز
چشم من باشد به راهت هنوز

F l o w e r
13-12-2010, 12:43
دلم گرفته،بغض دارمــــ،دلتنگمــــ...!

به قول مادرمــــــ

حتما باز سرما خورده امــــــ!!!

Snow_Girl
13-12-2010, 14:48
نازنین باور تنهایی من


شعله قلب مرا باور کن

i :40: u

ilta
13-12-2010, 22:05
------------------

Miss Artemis
13-12-2010, 22:39
بیهوده تلاش نكن !
هر چقدر هم كه چشمانت را محكم بفشاری
رویای از دست رفته ات باز نمی گردد
وقتی
از خواب پریده باشی ...

Alireza_SA
13-12-2010, 23:33
باور نمیکنم این تو خود تویی:41:

این تو که از خودش بی خود شده تویی:41:

باور نمیکنم عشق منی هنوز :40:

گاهی به قلب من سر میزنی هنوز:41:

mmiladd
14-12-2010, 00:03
وه که جدا نمی شود نقش تو از خیال من


تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من

F l o w e r
14-12-2010, 00:52
دست و بالم از حرفـــــــ
خالی خالیستــــــ . . .
هر چــــــه هستــــــــ تویی
وتو
حرفــــــ نداری . . .

vahid0801
14-12-2010, 11:33
در پی انم که گر ز دست براید
دست به کاری زنم که غصه سر اید
.
.
.

Miss Artemis
14-12-2010, 16:26
هر بار که نامت را می برند دیواری در دلم فرو می ریزد ...

M3HRD@D
15-12-2010, 02:04
آدم ساده
آدمهای ساده را دوست دارم. همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند.

همان ها که برای همه لبخند دارند. همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند.

آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد؛ عمرشان کوتاه است.

بسکه هر کسی از راه می رسد یا ازشان سوءاستفاده می کند یا زمینشان میزند یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.

آدم های ساده را دوست دارم. بوی ناب “آدم” می دهند.

M A H M O U D
15-12-2010, 10:48
گفتی: دوستت دارم، تا روز قیامت ...


چه زود قیامت شد ...

rosenegarin13
15-12-2010, 11:02
انسانی را در خود کشتم
انسانی را در خود زادم

و در سکوتِ دردبارِ خود مرگ و زندگی را شناختم.
اما میانِ این هر دو، لنگرِ پُررفت‌وآمدِ دردی بیش نبودم:
دردِ مقطعِ روحی
که شقاوت‌های نادانی‌اش ازهم‌دریده است...
تنها
هنگامی که خاطره‌ات را می‌بوسم در می‌یابم دیری‌ست که مرده‌ام
چرا که لبانِ خود را از پیشانیِ خاطره‌ی تو سردتر می‌یابم. ــ
از پیشانیِ خاطره‌ی تو
ای یار!
ای شاخه‌ی جدا مانده‌ی من!

احمد شاملو

F l o w e r
15-12-2010, 17:29
دارکوب بی وقفه
در سینه تنگم
پی چه میگردی
عشق یا اندوه...؟
من از جدال زندگی باز می گردم
و پاییز بازیگوش
باید بداند
درختی که بر لبه دنیا ایستاده
تکیه گاه مطمینی نیست

Scary Feelings
16-12-2010, 14:36
کاش از اول میفهمیدم تو مغروری

کاش میدونستم از دنیای من دوری

کاش آروم آروم از قلب من میرفتی

چه دروغهای شیرینی تو به من میگفتی

من که عاشق بودم تو نفهمیدی

با تو صادق بودم تو نفهمیدی

M3HRD@D
16-12-2010, 17:45
لحظه های کاغذی

خسته ام از آرزوها ، آرزوهاي شعاري

شوق پرواز مجازي ، بالهاي استعاري

لحظه هاي کاغذي را، روز و شب تکرار کردن

خاطرات بايگاني،زندگي هاي اداري

آفتاب زرد و غمگين ، پله هاي رو به پايين

سقفهاي سرد و سنگين ، آسمانهاي اجاري

با نگاهي سر شکسته،چشمهايي پينه بسته

خسته از درهاي بسته، خسته از چشم انتظاري

صندلي هاي خميده،ميزهاي صف کشيده

خنده هاي لب پريده ، گريه هاي اختياري

عصر جدول هاي خالي، پارک هاي اين حوالي

پرسه هاي بي خيالي، نيمکت هاي خماري

رو نوشت روزها را،روي هم سنجاق کردم:

شنبه هاي بي پناهي ، جمعه هاي بي قراري

عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها

خاک خواهد بست روزي ، باد خواهد برد باري

روي ميز خالي من، صفحه ي باز حوادث

در ستون تسليتها ، نامي از ما يادگاري
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Gharibane
17-12-2010, 16:04
قاصدک هان چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی اما اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی . . .

انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیّار و دیاری باري
برو آنجا که بود چشمي و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
...

قاصدک
....
دست بردار ازین در وطن خویش غریب

rahgozare tanha
17-12-2010, 16:29
من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد و از من برای تو مهربان تر.

من تو را به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از دور، در خشم، در مهربانی،

در دلتنگی، در خستگی، در هزار همهمه ی دنیا، یکه و تنها بشناسد.


من تو را به کسی هدیه می دهم که راز معصومیت

گل مریم و تمام سخاوت های


عاشقانه این دل معصوم دریایی را بداند؛ و ترنم دلپذیر هر آهنگ، هر نجوای



کوچک، برایش یک خاطره باشد.



او باید از نگاه سبز تو تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی است؛ یا آن



دلی که من برایش می میرم، سرد و بارانی است.




ای.... ، ای بهانه ی زنده بودنم؛ من تو را به کسی هدیه می دهم که قلبش بعد



از هزار بار دیدن تو، باز هم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بتپد.



همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم...



تو را با دنیایی حسرت به او خواهم بخشید؛



ولی آیا او از من عاشق تر و از من برای تو مهربان تر است؟ آیا او بیشتر از



من برای تو گریسته است؟؟ نه... هرگز...هرگز



ولی، تو در عین ناباوری، او را برگزیدی...



می دانم... من دیر رسیدم...خیلی دیر...خیلی...



یك بار دیگر بگذار بی ادعا اقرار كنم كه هر روز دلم برایت تنگ می شود.



روزهایی که تو را نمی بینم، به آرزوهای خفته ام می اندیشم، به فاصله بین



من و تو...

rahgozare tanha
17-12-2010, 17:01
از خانه بیرون می زنم اما کجا؟ امشب
شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب
پشت ستون سایه ها روی درخت شب
می جویم اما نسیتی در هیچ جا امشب
می دانم آري نیستی اما نمی دانم
بیهوده می گردم بدنبالت چرا امشب ؟
هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما
نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب
ها … سایه ای دیدم شبیهت نیست اما حیف
ایکاش می دیدم به چشمانم خطا امشب
هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز
حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب
امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه
بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب
گشتم تمام کوچه ها را یک نفس هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب
طاقت نمی آرم تو که می دانی از دیشب
باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب
ای ماجرای شعر و شبهای جنون من
آخر چگونه سرکنم بی ماجرا امشب...

miss leila
17-12-2010, 17:27
تو را با غير ميبينم صدايم در نمي آيد
دلم ميسوزدو كاري زدستم بر نمي آيد

F l o w e r
17-12-2010, 17:31
پروانه دل من...
در تاری افتاده استـــــ که عنکبوتش سیر استـــــ...
نه میتواند پرواز کند...
و نه بمیرد...

Enamela
17-12-2010, 17:37
دلم مي خوست بهانه اي باشي براي فراموش كردن همه چيز...
اما حالا دلم مي خواهد بهانه اي باشد براي فراموش كردن تو ...

Enamela
17-12-2010, 17:46
افسون توام
مجنون توام
اين عاشقي رو مديون توام
اقفال توام
دنبال توام
اگه بخواي نخواي من مال توام

narmine
17-12-2010, 22:33
لبت صريح ترين آيه ي شکوفائي ست
و چشمهايت شعر سياه گويائي ست
چه چيز داري باخويشتن که ديدارت
چو قله هاي مه آلود محو و رويائي ست
چگونه وصف کنم هيئت نجيب ترا
که در کمال ظرافت کمال ِ والا ئي ست
تو از معابد مشرق زمين عظيم تري
کنون شکوه تو و بهت من تماشائي ست
در آسمانه ي در ياي ديدگان تو شرم
شکوهمند تر از مر غکان در يائي ست
شميم وحشي گيسوي کوليت نازم
که خوابناک تر از عطر هاي صحرائي ست
مجال بوسه به لب هاي خويشتن بدهيم
که اين بليغ ترين مبحث شناسائي ست


پناه غربت غمناک دستهائي باش
که دردناک ترين ساقه هاي تنهائي ست .

vahid0801
18-12-2010, 10:48
انکه تاج سرمن خاک کف پاییش بود
پادشاهی کنم گر به سرم باز اید

rahgozare tanha
19-12-2010, 17:15
هيچ وقت


خياط خوبی نخواهی شد



ببين باز هم دلم را تنگ کرده ای...


منبع: وبلاگ چريك پير
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

rahgozare tanha
19-12-2010, 17:57
خدایا کمکم کن تا آه نکشم برای کسانی که دلم را شکستند...



وصبرم ده تا فراموش کنم آنچه را که با من کردند...



و امیدم ده تا باز به سوی تو برگردم...

Gharibane
19-12-2010, 18:46
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

F l o w e r
20-12-2010, 23:20
آرامـــــــ در ساحل دریا نشسته ایـــــ
دل به دریا بزن
تا بفهمی چرا طوفانــــــی ام

F l o w e r
20-12-2010, 23:48
این روزها با تو و بدون تو می گذرند ...
روزها همیشه گذشتـه اند، بی بازگشتــــ ...
بدون نگاهـــــی به پشتــــــ سر !
من نشسته امــــ و نگاه می کنـــــم ...
هوایی برای ماندن نیستـــــــــ ...
.
.
.
باید گذشتـــــــ...!

M3HRD@D
21-12-2010, 19:00
امشب به بر من است آن مایة ناز یا رب تو کلید صبح در چاه انداز
ای روشنی صبح به مشرق برگرد ای ظلمت شب با من بیچاره بساز
امشب شب مهتابه ، حبیبم رو می‌خوام حبیبم اگر خوابه ، طبیبم رو می‌خوام
....................
کـی باشد و کی باشد و کی باشد و کی
می باشد و می باشد و می باشد و می
اوگه لب می بـوسد و من گه لب وی
او مست زمی گـــردد و من مست ز وی
امشب شب مهتابه ، حبیبم رو می‌خوام حبیبم اگر خوابه ، طبیبم رو می‌خوام
....................
خواب است و بیدارش کنید مست است و هشیارش کنید
گویید فلانی آمده آن یار جانی آمده
آمده حال تو ، احوال تو سفید روی تو ، سیه موی تو
ببیند برود
امشب شب مهتابه ، حبیبم رو می‌خوام حبیبم اگر خوابه ، طبیبم رو می‌خوام

Alireza_SA
21-12-2010, 20:15
من میگم منو شکستن
چشم فانوسمو بستن

تو میگی خدا بزرگه
ماهو میده به شب من

من میگم آخه دلم بود
اون که افتاده به خاکه

تو میگی سرت سلامت
آینه ها زلال و پاکه

Gharibane
21-12-2010, 21:19
اين كه فاصله ها رو نميشه با گريه پر كرد
يكيمون بهار سرخوش يكيمون پاييز پر درد....

من میگم فاصله مرگه بین دستای تو تا من
تو میگی زندگی اینه حاصل عشق تو با من

من میگم حالا بسوزم یا که با غصه بسازم
تو میگی فرقی نداره من که چیزی نمیبازم

من میگم اینجا رو باختی عمری که رفته نمیاد
تو میگی قصه همین بود تو یک برگی توی این باد

Enamela
22-12-2010, 17:07
هرثانیه که میگذرد
چیزی از تو را با خود می برد
زمان غارتگر غریبی ست
همه چیز را بی اجازه می برد
و تنها یک چیز را
همیشه فراموش می کند
حس" دوست داشتن " تو را...

V E S T A
22-12-2010, 18:13
مپرسید، ای سبکباران! مپرسید



که این دیوانه ی از خود به در کیست؟







چه گویم! از که گویم! با که گویم!



که این دیوانه را از خود خبر نیست







به آن لب تشنه می مانم که ناگاه



به دریایی درافتد بیکرانه



لبی، از قطره آبی تر نکرده



خورد از موج وحشی تازیانه



........


...

F l o w e r
22-12-2010, 19:29
گفتــــه بودمـــــــ که به دریا نزنم دل امــــــا. . .
کو دلی تا که به دریا بزنمــــ یا نزنمـــ.. . .

vahid0801
23-12-2010, 00:54
حالات و احوالات کنونی خود را با شعر بیان کنید.


تویی سرودی که رو لبامه
بردنه اسمت اوجه صدامه

ببین با عشقت زیبا پرستم
.....به پات میمونم تا وقتی هستم.....
.
.
.
.

rosenegarin13
23-12-2010, 00:58
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطف‌ها می‌کنی ای خاک درت تاج سرم
دلبرا بنده نوازيت که آموخت بگو
که من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرم
...

alone girl 22
23-12-2010, 01:04
چرا گرفته دلت، مثل آن که تنهایی
-چقدر هم تنها!
-خیال میکنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.
-دچار یعنی
- عاشق
-و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک ، دچار آبی دریای بیکران باشد.
-چه فکر نازک غمناکی!
......
-نه وصل ممکن نیست،
همیشه فاصله ای هست.

این شعر از صفحه 22 کپی کردم واقعا حال الانمو وصف میکنه
ممنون از Miss Artemis عزیز بابت این شعر زیبا 3>

Sara Seven
23-12-2010, 15:48
خانه خراب تو شدم
بسوي من روانه شو

سجده به عشقت ميزنم
منجي جاودانه شو

اي كوه پر غرور من
سنگ صبور تو منم

اي لحظه ساز عاشقي
عاشق با تو بودنم

روشنترين ستاره ام
ميخواهمت ميخواهمت

تو ماندگاري دردلم
ميدانمت ميدانمت

اي همه ي وجود من
نبود تو نبود من

M3HRD@D
23-12-2010, 17:39
رگ خواب این دل، تو دستای تو بوده

ترک های قلبم، شکست تو بوده

منو با یه لبخند، به ابرا کشوندی

با یک قطره اشکت، به آتیش نشوندی

Alireza_SA
23-12-2010, 19:18
کسی که هستیشو به وعده ها داده ...
یه بار بپرس چرا به این روز افتاده ...

JIKJIKJIK
23-12-2010, 19:35
قانع به يك استخوان چو كركس بودن
به زان كه طفيل خوان ناكس بودن
با نان جوين خويش حقا كه به است
كه آلوده و پالوده هر خس بودن

ilta
23-12-2010, 20:51
-----------

part gah
23-12-2010, 21:25
ازت خواستم نفهميدي چي ميخواستم نپرسيدي چي ميخواستم نپرسيدي
تو دنياي خودت بودي و ميرفتي تو دائم زير لب چيزي رو ميگفتي
تو روي آسمون ها در سفر بودي همش آشفته و آسيمه سر بودي
حالا از من مي پرسي من کجا بودم مگه يک لحظه من از تو جدا بودم
تو نشنيدي صدات کردم نمي ديد ي نگات کردم نمي ديدي نگات کردم
تو که عزم ديار عشق و کردي که تا عاشق نشد دل بر نگردي
تو که نامهربوني پرپرت کرد گل عشق و ولي پرپر نکردي
چرا از گذر سينه ما گذر نکردي چرا اين عاشق آشفته رو خبر نکردي
تو نشنيدي صدات کردم نمي ديد ي نگات کردم نمي ديدي نگات کردم
ازت خواستم نفهميدي چي ميخواستم نپرسيدي چي ميخواستم نپرسيدي

narmine
24-12-2010, 12:55
ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
از بس که دست می‌گزم و آه می‌کشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرود
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو
بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش
خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد
بگذر ز عهد سست و سخن‌های سخت خویش
وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون
آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش
ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام
جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش...

Alireza_SA
24-12-2010, 14:07
من
تمام سهمم از بهشت و حوریانش را داده ام
که تو را بگیرم
حالا
...تنها در جهنم نشسته ام
که بیایی

Alireza_SA
24-12-2010, 14:15
من بی تو هیچم تو باورم نکن
خیسم ز گریه تنهاترم نکن
عاشق نبودم تا با تو سر کنم
آتش نبودم خاکسترم نکن

اگه عاشقت نبودم اگه بی تو زنده بودم
تو بمون که بی تو غصه میخورم
اگه دل به تو نبستم اگه این منم که هستم
ولی از هوای گریه ات پرم

اگه شکوه دارم از تو اگه بی قرارم از تو
تو بمون که آشیانه ام تویی
به هوایت ای ستاره به تو می رسم دوباره
اگه عاشقم بهانه ام تویی

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دل کنده بودم از همزبونی ات
پنهون نکردی از من نشونی ات
من پا کشیدم از عهد بسته ام
تو پا فشردی بر مهربونی ات

اگه همزبون نبودم اگه مهربون نبودم
چه کنم دل این دل شکسته رو؟
اگه سرد و مرده بودم اگه پر نمی گشودم
به تو بستم این دو بال خسته رو...

اگه شکوه دارم از تو اگه بی قرارم از تو
تو بمون که آشیانه ام تویی
به هوایت ای ستاره به تو می رسم دوباره
اگه عاشقم بهانه ام تویی

Sara Seven
24-12-2010, 16:17
هیچ اندیشیده ای که کدامین اندیشه ات به تو تعلق دارد ؟

همه منشاء دیگری دارند ، عاریه ای اند .

یا دیگران این اندیشه ها را در تو انباشته اند

و یا خود احمقانه آن را در خود انبار کرده ای

اما هیچ کدام از آن تو نیستند .

narmine
24-12-2010, 16:27
من و تو قصه‌ی یک کهنه کتابیم، مگه نه؟
یه سوالیم، یه سوال بی‌جوابیم، مگه نه؟


یه روزی قصه‌ی پرغصه‌ی ما تموم می‌شه
آخرش نقطه‌ی پایان کتابیم، مگه نه؟


پشت هم موج بلا می‌شکنه و جلو می‌آد
وای بر ما که رو آب مثل حبابیم، مگه نه؟


کی می‌گه ما با هم‌ایم ، ما که با هم جفت غمیم
دو تا عکسیم و به زندون یه قابیم، مگه نه؟


ای خدا ابر محبت چرا بارون نداره
آسمون خشکه و ما تشنه‌ی ابریم، مگه نه؟


کار دنیا رو که چشمم دیده بود گفت به دلم
ما دو تا پنجره‌ی رو به سرابیم، مگه نه… مگه نه؟

Gharibane
24-12-2010, 16:28
سر دوراهي ميشينم خودم تنها ميبينم

دونه دونه اشكهاي حسرت كه از ديده ميره ميشمرم


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

narmine
24-12-2010, 16:38
بسان رهنورداني كه در افسانه ها
گويند
گرفته كوله بار زاد ره بر دوش
فشرده چوبدست خيزران در مشت
گهي پر گوي و گه خاموش
در آن مهگون فضاي خلوت افسانگيشان راه مي پويند
ما هم راه خود را مي كنيم آغاز
سه ره پيداست
نوشته بر سر هر يك به سنگ اندر
حديثي كش نمي خواني بر آن ديگر
نخستين : راه نوش و راحت و شادي
به ننگ آغشته ، اما رو به شهر و باغ و آبادي
دوديگر : راه نميش ننگ ، نيمش نام
اگر سر بركني غوغا ، و گر دم در كشي آرام
سه ديگر : راه بي برگشت ، بي فرجام
من اينجا بس دلم تنگ است
و هر سازي كه مي بينم بد آهنگ است
بيا ره توشه برداريم
قدم در راه بي برگشت بگذاريم
ببينيم آسمان هر كجا آيا همين رنگ است ؟
تو داني كاين سفر هرگز به سوي آسمانها نيست
سوي بهرام ، اين جاويد خون آشام
سوي ناهيد ، اين بد بيوه گرگ قحبه ي بي غم
كه مي زد جام شومش را به جام حافظ و خيام
و مي رقصيد دست افشان و پاكوبان بسان دختر كولي
و اكنون مي زند با ساغر مك نيس يا نيما
و فردا نيز خواهد زد به جام هر كه بعد از ما
سوي اينها و آنها نيست
به سوي پهن دشت بي خداوندي ست
كه با هر جنبش نبضم
هزاران اخترش پژمرده و پر پر به خاك افتند
بهل كاين آسمان پاك
چرا گاه كساني چون مسيح و ديگران باشد
كه زشتاني چو من هرگز ندانند و ندانستند كآن خوبان
پدرشان كيست ؟
و يا سود و ثمرشان چيست ؟
بيا ره توشه برداريم
قدم در راه بگذاريم
به سوي سرزمينهايي كه ديدارش
بسان شعله ي آتش
دواند در رگم خون نشيط زنده ي بيدار
نه اين خوني كه دارم ، پير و سرد و تيره و بيمار
چو كرم نيمه جاني بي سر و بي دم
كه از دهليز نقب آساي زهر اندود رگهايم
كشاند خويشتن را ، همچو مستان دست برديوار
به سوي قلب من ، اين غرفه ي با پرده هاي تار
و مي پرسد ، صدايش ناله اي بي نور
كسي اينجاست ؟
هلا ! من با شمايم ، هاي ! ... مي پرسم كسي اينجاست ؟
كسي اينجا پيام آورد ؟
نگاهي ، يا كه لبخندي ؟
فشار گرم دست دوست مانندي ؟
و مي بيند صدايي نيست ، نور آشنايي نيست ، حتي از نگاه مرده اي هم رد پايي نيست
صدايي نيست الا پت پت رنجور شمعي در جوار مرگ
ملول و با سحر نزديك و دستش گرم كار مرگ
وز آن سو مي رود بيرون ، به سوي غرفه اي ديگر
به اميدي كه نوشد از هواي تازه ي آزاد
ولي آنجا حديث بنگ و افيون است - از اعطاي درويشي كه ميخواند
جهان پير است و بي بنياد ، ازين فرهادكش فرياد
وز آنجا مي رود بيرون ، به سوي جمله ساحل ها
پس از گشتي كسالت بار
بدان سان باز مي پرسد سر اندر غرفه ي با پرده هاي تار
كسي اينجاست ؟
و مي بيند همان شمع و همان نجواست
كه مي گويد بمان اينجا ؟
كه پرسي همچو آن پير به درد آلوده ي مهجور
خدايا به كجاي اين شب تيره بياويزم قباي ژنده ي خود را ؟
بيا ره توشه برداريم
قدم در راه بگذاريم
كجا ؟ هر جا كه پيش آيد
بدانجايي كه مي گويند خورشيد غروب ما
زند بر پرده ي شبگيرشان تصوير
بدان دستش گرفته رايتي زربفت و گويد : زود
وزين دستش فتاده مشعلي خاموش و نالد دير
كجا ؟ هر جا كه پيش آيد
به آنجايي كه مي گويند
چوگل روييده شهري روشن از درياي تر دامان
و در آن چشمه هايي هست
كه دايم رويد و رويد گل و برگ بلورين بال شعر از آن
و مي نوشد از آن مردي كه مي گويد
چرا بر خويشتن هموار بايد كرد رنج آبياري كردن باغي كز آن گل كاغذين رويد ؟
به آنجايي كه مي گويند روزي دختري بوده ست
كه مرگش نيز چون مرگ تاراس بولبا
نه چون مرگ من و تو ، مرگ پاك ديگري بوده ست
كجا ؟ هر جا كه اينجا نيست
من اينجا از نوازش نيز چون آزار ترسانم
ز سيلي زن ، ز سيلي خور
وزين تصوير بر ديوار ترسانم
درين تصوير
عمر با تازیانه شوم و بي رحم خشايارشاه
زند دويانه وار ، اما نه بر دريا
به گرده ي من ، به رگهاي فسرده ي من
به زنده ي تو ، به مرده ي من
بيا تا راه بسپاريم
به سوي سبزه زاراني كه نه كس كشته ، ندروده
به سوي سرزمينهايي كه در آن هر چه بيني
بكر و دوشيزه ست
و نقش رنگ و رويش هم بدين سان از ازل بوده
كه چونين پاك و پاكيزه ست
به سوي آفتاب شاد صحرايي
كه نگذارد تهي از خون گرم خويشتن جايي
و ما بر بيكران سبز و مخمل گونه ي دريا
مي اندازيم زورقهاي خود را چون كل بادام
و مرغان سپيد بادبان ها را مي آموزيم
كه باد شرطه را آغوش بگشايند
و مي رانيم گاهي تند ، گاه آرام
بيا اي خسته خاطر دوست ! اي مانند من دلكنده و غمگين
من اينجا بس دلم تنگ است
بيا ره توشه برداريم
قدم در راه بي فرجام بگذاريم

Enamela
24-12-2010, 20:46
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید.*****قفسم برده به جایی و دلم شاد کنید.

Miss Artemis
24-12-2010, 22:56
دیر که می آمدی

من می ماندم و

تک تک قدم های مضطرب آن راه کوتاه

این روزها

دیگر نه راه مانده است نه من ،

چه درد غریبیست دیگر نیامدن!

Gharibane
24-12-2010, 23:34
کوله بارم بر دوش
سفری بی همراه
گم شدن تا ته تنهایی محض
سازکم با من گفت:هرکجا لرزیدی
از سفر ترسیدی
تو بگو از ته دل
من خدا را دارم

Sara Seven
25-12-2010, 17:47
این وقت شب انگار

کسی دارد دانه دانه دلتنگیهایش را

لای برفها می کارد ...

کم می آورم

برف چشمانم هی آب می شوند...

زمستان

همین است که هست

حالا در این باغچه

حتی

دلتنگی هم

نمی روید!

Sara Seven
25-12-2010, 17:52
امشب به ياد زلف رهايت گريستم

تنها ميان خاطره هايت گريستم

غمگين ز عمق غربت ايام بي توام

خوبم! غريب وار برايت گريستم

ديگر به انتظار كدامین بهانه ای؟!

مانند ابرها به هوايت گريستم

در من نمرد اشك تو در واپسين غروب

من هر غروب بي تو به جايت گريستم

بنگر كه ماند دل به كمندت؟ نگاه كن!

جز من كه جاودانه به پايت گريستم...

Hadi King
25-12-2010, 21:29
مترسک ناز می کند

کلاغ ها فریاد می زنند


و من سکوت می کنم ...
این مزرعه ی زندگی من است


خشک و بی نشان

Gharibane
25-12-2010, 22:17
تو اين دنياي وانفسا
تويي تنها منم تنها

مكن امروز را فردا
بيا با مــــا بيا با مـــا

rosenegarin13
25-12-2010, 22:33
وقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنم؟
گل های خواب آلوده رو واسه کی بیدار بکنم؟

JIKJIKJIK
26-12-2010, 00:22
نا آمدگان اگر بدانند كه ما
از دهر چه ميكشيم نيايند دگر

Miss Artemis
27-12-2010, 14:59
این روزها آنقدر شکسته ام

که دست به عصا راه می رود دلم ...

M3HRD@D
27-12-2010, 15:31
عیب کار از جعبه تقسیم نیست ،

سیم سیار دل ما سیم نیست

این هم هزاران طول موجش ،

دیش احساسات ما تنظیم نیست . . .

saeedadash
27-12-2010, 17:35
باز به دنبال پریشانی ام طاقت فرسودگی ام هیچ نیست

F l o w e r
27-12-2010, 19:07
یک جایی وجود دارد
بنام سیم آخر
من "دقیقا" همانجا هستم ...

Gharibane
27-12-2010, 23:19
عیب کار از جعبه تقسیم نیست ،

سیم سیار دل ما سیم نیست

این هم هزاران طول موجش ،

دیش احساسات ما تنظیم نیست . . .

اين هم از مصرع سوم:20::
عیب کار از جعبه ی تقسیم نیست
سیم سیّار دل ما، سیم نیست


این خدا ، این هم هزاران طول موج
دیش احساسات ما تنظیم نیست

مطمئنم اين شعر از طرف يك مخابراتي است:46: الحق كه خوب شعري گفته:31:

Arash4484
28-12-2010, 01:03
شب است و دیر وقت است وهوا سرد است و این دانلود صاب مرده به مویی بند است.....!

دوستان به هیچ روی مزاح نبود . واقعن حال و احوال کنونی است !

F l o w e r
28-12-2010, 17:04
دلمــــــ گرفتــــه هوایـــــــ بهار کرده دلمـــــــ
هوای گریـــه ی بی اختیار کرده دلمـــــــ

رها کن از لبــــــ بام آن دو بافـــــه گیســـــو را
هوایـــــــ یک شبــــــ دنباله دار کرده دلم

Ghorbat22
28-12-2010, 19:38
دلتنگم

و این درد کمی نیست

که پشت ِ هیچ خط تلفنی صدای تو نیست

دلتنگم

و این درد کمی نیست

که وقتی رو بر می گردانم

جای تو خــــــــالیست

...

part gah
28-12-2010, 20:15
تو هم، اي خوب من ! اين نكته به تكرار بگو !

اين دلاويزترين حرف جهان را، همه وقت،

نه به يك بار و به ده بار، كه صد بار بگو !

« دوســـــــتم داري » ؟ را از من بسيار بپرس !

« دوســــــتت دارم » را با من بسيار بگو !

M3HRD@D
28-12-2010, 20:23
دیدی که بعضی‌ وقت‌ها بغضی تو گلوته؟

نمی‌خوای گریه کنی‌ جلو کسی‌ که پهلوته

هی‌، امان از این زمان

زمانی‌ که دیگه برد توان از این زبان

Gharibane
28-12-2010, 21:52
دلم از خيلي روزا با كسي نيست

تو دلم فرياد و فرياد رسي نيست

شدم اون هرزه گياهي كه گلهاش

پرپر دستاي خار و خسي نيست...

Alireza_SA
28-12-2010, 22:02
تو اگه رفتی هر کجا... من همه حرفا یادمه ...

دل اگه کم داره تو رو... غصه ی تو زیادمه!!!!

M3HRD@D
28-12-2010, 22:49
بس کن ای دل نابسامانی بس است
کافرم دیگر مسلمانی بس است
در میان خلق سر در گم شدم
عاقبت آلوده ی مردم شدم
بعد از این با بی کسی خو می کنم
هر چه در دل داشتم رو می کنم
نیستم از مردم خنجر به دست
بت پرستم ، بت پرستم ، بت پرست
بت پرستم ، بت پرستی کار ماست
چشم مستی تحفه بازار ماست
درد می بارد چو لب تر میکنم
طالعم شوم است ، باور می کنم
من که با دنیا تلاطم کرده ام
راه دریا را چرا گم کرده ام

Bahar-via
28-12-2010, 23:05
غروب غم انگيز خورشيد را زماني دوست دارم،كه بدانم فردايش تورا ميبينم!

MOHAMMAD2010
29-12-2010, 21:26
وقتی می شد دل و به پنجره دوخت

یا می شد چشمها رو به جاده فروخت

هیچ کسی سراغ مارو نگرفت

هیچ کسی دلش برای ما نسوخت

غم اومد ثانیه ها رو غم گرفت

زندگی هم ما رو دست کم گرفت

غم اومد با دست های خاکستری

هر چی داشتم ، همه رو ازم گرفت

M O B I N
30-12-2010, 11:38
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]غم دل با که بگویم که مرا یاری نیست
جز تو ای روحِ روان، هیچ مددکاری نیست[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]غم عشق تو به جان است و نگویم به کسی
که در این بادیه غمزده، غمخواری نیست[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]قلم سرخ کشم بر ورق دفتر خویش
هان که در عشق من و حُسن تو، گفتاری نیست[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

shab67
30-12-2010, 12:42
با بارش باران ببار ای ابرک بی ادعا
تا ساعتی آرام شود این ساحت بی انتها

F l o w e r
30-12-2010, 12:55
ثانیه ها مـــــی گذرند
سرکش و نا آرامــــــ ...
کسی می گوید: "چهـــــــ خوبـــــــــ"
نمی دانـــــد که جوانیمان استــــــ ؟!...