PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : تکامل (فرگشت)



صفحه ها : 1 [2] 3 4 5 6

V E S T A
22-09-2013, 19:44
خب این امر قطعا زمان میبره
و من میخوام بدونم چجوری تا قبل از این اتفاق تولید مثل میشده و نسل هومونیدها منقرض نشده ؟

هومونیـد ها موجـودات تکامل یافتـه و پیشرفتـه هستن نسبت به یه تک سلـولی یا چنـد سلولی ساده این بحث درباره تکامل تولیـد مثـل از زمـان یه تک

سلولی تا به وجود اومدن یه چند سلولی ساده و بعد ازون یه پر سلـولی هست.فکر می کنم لازم هست درباره زیسـت شناسی و پیدایش موجودات و

رده بندی شون مطالعه بیشتری داشته باشین .

مطالبی که تو پست 258# ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) درباره تکامل تولید مثل توضیح داده شد مربوط به میلیون ها سال قبل میشه که هنوز جانداری به وجود نیومده موجـودات کره

زمین از یک تک سلولی ایجاد شدن و این تک سلولی به تدریج تکامل پیدا کرده این تکامل در مـدت طولانی ایجاد شده و بعد از مدت ها چند سلولی های

ساده ایجاد شدن با تکامل این چند سلولی ها و گذشت میلیون ها سال جاندار پر سلولی به وجـود اومدن درباره تولید مثل و ادامه بقا: تک سلولی مثـل

باکتری که هسته سازمـان یافتـه ای هم نـداره نمی تونـه تقسـیم میتـوز و میـوز یا تولید مثل جن*سی داشته باشه. این باکتری تنها از طریـق تقسـیم

دوتایی ( نوعی تولید مثل غیر جنسی) ادامه بقا داده. سیستم تولید مثلی تک سلولی هم با گذشت زمان و همگام با تکامل های دیگه و تبدیـل شدن

به چند سلولی و سپس پرسلولی های پیشرفته تر تکامل پیدا کرده ..

تولید مثـل بـه صـورت جن*سی و غیـر جن*سی هسـت که غیر جن*سی بیشتر در جانواران ابتـدایی دیده میـشه مثل جوانـه زدن، قطعه قطعه شدن،

تقسیم دوتایی،نو پدیدی و تولید هاگ . و تولید مثل جنسی با تولید گامت های نر و ماده امکان پذیره..

وقتی تولید مثل به حدی از تکامل رسید که دو جنـسیت از هم جدا شدند(در بعضی از جانداران اندام های تولید مثلی نر و ماده روی یه جاندار قرار داره)

به تدریج جانداران پیشرفتـه تـری به وجود اومـدن و تولید مثل جنس*ی جای تولیـد مثل غیـر جن*سی رو گرفت چون در تولید مثل جن*سی امکان تنوع

بیشتر میشه و این تنوع به سازگاری با محیط و بقا کمک می کنه....همونید ها هم دارای جنسیت نر و ماده بودن و هستن.

Demon King
19-10-2013, 15:22
دكتر پل راجرز

در سميناري كه در دانشگاه شيكاگو در زمينه مورفولوژي تكاملي برگزار شد، دانشمند برجسته‌، دكتر پاترسون‌، سؤال ساده‌اي مطرح كرد: آيا در اينجا كسي هست كه بتواند در مورد تكامل‌، نكته‌اي قطعي و ثابت‌شده را عنوان كند؟? سكوتي طولاني بر فضاي تالار حكمفرما شد. سرانجام شخصي از گوشه‌اي گفت‌: ?من يك چيز را با قطع و يقين مي‌دانم‌: اينكه تكامل را نبايد در مدارس تدريس كرد !?

با اينكه بسياري از مردم عادي بر اين باورند كه تكامل پديده‌اي علمي و اثبات‌شده مي‌باشد، واقعيت اين است كه بعد از گذشت 150 سال‌، تكامل فرضيه‌اي است اثبات‌نشده و بدون سنديت‌. در واقع بايد گفت كه قرائن و شواهد بسياري‌ تكامل را رد مي‌كنند.

فرضيه تكامل كه نخستين بار توسط چارلز داروين در كتابش به‌نام "اصل انواع‌" مطرح شد، اين نظر را پيش مي‌نهد كه موجودات زنده از اَشكال ساده نظير باكتري‌، به اَشكال پيچيده‌تر نظير انسان تكامل يافته‌اند. اين تحول و تكامل زاييده تصادف بوده است‌؛ نخستين مولكول نيز در اثر تصادم اتم‌ها در يك ملغمه ابتدايي به‌وجود آمده است‌. نتيجه اين امر پيدايي موجودات زنده بوده است‌.

نابسندگي شواهد و دلايل‌

تأثير و نفود فرضيه تكامل را نمي‌توان دست‌كم گرفت‌؛ اين فرضيه طرز تفكر انسان‌ها را درباره جهان و وجود خودشان دگرگون كرده است‌. اما اكنون بعد از گذشت 150 سال‌، تكامل هنوز در سطح يك فرضيه باقي مانده است‌، و هنگامي‌كه شواهد و دلايل مطرح‌شده را موشكافانه بررسي مي‌كنيد، پي مي‌بريد كه چقدر نابسنده و غيرقطعي هستند.

فسيل‌ها تكامل را اثبات نمي‌كنند

?فسيل‌ها گواه بر تكامل مي‌باشند!? اين ادعايي بوده كه دانشمندان با صدايي بلند عنوان مي‌كردند. اما مشكلي كه در مورد فسيل‌ها وجود دارد، اين است كه ميان حيواناتي كه فسيل‌ها گواه بر وجود آنها هستند، و حيوانات همنوعشان در عصر ما، هيچ فسيلِ مياني وجود ندارد، گويي حيوانات اوليه ناگهان به‌صورت حيوانات امروزي تحول و تكامل يافته‌اند. داروين نيز خود متوجه اين نقصان در فرضيه خود بود، اما بر اين باور بود كه يك روز فسيل‌هاي مياني يافت خواهند شد. هنوز بعد از گذشت 150 سال‌، فسيلي دال بر وجود حيوانات مياني و در حال تكامل يافت نشده است‌.

دانشمندان معتقد به تكامل براي رفع اين نقيصه‌، اين نظر را مطرح كردند كه تحول با چنان سرعتي رخ داد كه فسيلي از آنها باقي نمانده است‌. طبعاً دليل و مدركي علمي در اين زمينه وجود ندارد.

"هومولوژي‌" تكامل را اثبات نمي‌كند

هومولوژي نظريه‌اي است كه معتقد است‌ ارگانيزم‌هاي زنده‌اي كه از ساختاري همسان برخوردارند، از يك اصل واحد ناشي شده‌اند و به اين ترتيب اين نظريه‌، تكامل را اثبات مي‌كند.

مشكل در اينجاست كه نمونه‌هاي فراواني با اين نظريه تناقض دارند. به‌عنوان مثال‌، بافت كليوي جانداران را در نظر بگيريد. كليه‌هاي ماهي داراي شكل جنيني كاملاً متفاوتي با خزندگان و پستان‌داران مي‌باشند. ممكن نيست كه آنها از يك ساختار ناشي شده باشند.

يا به دستگاه گوارش توجه كنيم‌. اگر همه جانداران از يك اصل ناشي شده‌اند، تكامل و تحول اين دستگاه در جانداران مختلف نيز مي‌بايست يكسان باشد. اما عكس اين صادق است‌. كوسه‌، قورباغه‌، خزندگان‌، و پرندگان‌، داراي دستگاه گوارشي‌اي هستند كه به‌گونه‌اي متفاوت تحول يافته‌اند. نمونه‌هاي بسيار ديگري مي‌توان براي اين امر آورد.

زائده‌ها تكامل را اثبات نمي‌كنند

تكامل‌گرايان بر اين نظر پا مي‌فشردند كه بدن جانداران داراي اندام‌هايي است كه امروز ديگر كاربردي ندارند. اندام‌هايي مثل آپانديس و لايه‌هاي نيمه‌كروي در چشم زائده ناميد شده‌اند زيرا در زمان داروين تصور مي‌شد كه اينها بلامصرف مي‌باشند. طبق اين نظريه‌، اين اندام‌ها در دوره‌هاي اوليه هستي كاربردي داشته‌اند، اما به‌تدريج كه انسان خود را با محيط سازگار ساخت‌، كاربرد خود را از دست دادند. به‌عقيده اين دسته از دانشمندان‌، آنها اكنون شاهدي هستند بر آنچه قبلاً بوديم‌.

باز در اين مورد هم شواهد، عليه اين نظريه هستند. تمام آنچه كه زائده ناميده شده‌، امروز نيز كاربردي مفيد دارند. آپانديس در واقع غده‌اي است لنفاوي‌، و لايه نيمه‌كروي نيز همچون يك قاشقك‌، اشياء خارجي را از داخل چشم جمع‌آوري مي‌كند. بسياري از ما شنيده‌ايم كه انسان قبلاً دُم داشته است‌. اين حرف خنده‌دار است‌. ستون فقرات انسان داراي 33 مهره است‌. هيچ شاهدي بر اين مدعا وجود ندارد كه او قبلاً 34 مهره داشته است‌. فردي به‌اسم هِكل بود كه نظريه دم انسان را پيش نهاد؛ او بعدها توسط دانشگاه خودش محكوم به تقلب شد!

زيست‌شناسي مولكولي بيش از ساير عوامل‌، تكامل را رد مي‌كند!

چيزي به‌نام شكل ساده حيات وجود ندارد

در روزگار داروين اين عقيده رواج داشت كه حيات از اَشكال ساده‌تر به‌سوي اشكال پيچيده‌تر حركت مي‌كند. علم امروزه ثابت كرده است كه چيزي به‌نام ? شكل ساده حيات‌ ? وجود ندارد. حتي ساده‌ترين سلول باكتري به‌گونه‌اي باورنكردني پيچيده است‌. آنچه كه سلول‌هاي ساده ناميده مي‌شود، شامل DNA و RNA و پروتئين مي‌باشد كه به يكديگر وابسته و مرتبط هستند. در واقع‌، تمام سيستم‌هاي بيوشيميايي و فيزيولوژيكي به يكديگر وابسته مي‌باشند. لذا اين تصور تكامل‌گرايان كه اندام‌ها به‌گونه‌اي مستقل تحول مي‌يابند، پذيرفتني نيست‌.

اَشكال مياني وجود ندارد

نه فقط فسيل‌هاي مياني يافت نشده‌، بلكه زيست‌شناسي مولكولي نيز با قطعيت ثابت كرده كه در سطح بيوشيمي نيز شكل مياني وجود ندارد.

به‌اين ترتيب‌، مثلاً پروتئين‌ها هيچگاه از يك مرحله تا مرحله ديگر تحول نمي‌يابند، بلكه هميشه از نوع تا نوع ديگر تحول پيدا مي‌كنند. پروتئين‌ها از اسيد آمينه درست شده‌اند. اگر آنها مانند مهره‌هاي رنگي در يك گردنبند تصور كنيم، طبق نظر تكامل‌گرايان‌، پروتئين وقتي به انواع پيشرفته‌تر تبديل شود، بايد مهره‌اي به اين "گردنبند" پروتئين اضافه شود. بنابراين‌، بايد طبعاً انتظار داشت كه در جانداران پيشرفته‌تر، مهره‌هاي بيشتري بر گردنبند پروتئيني وجود داشته باشد. اما در عمل اينطور نيست‌. مثلاً بياييد انسان را با دو نوع ماهي مقايسه كنيم (با توجه به اينكه ماهي در طرح تكاملي‌، پيش از انسان به‌وجود آمده است‌): ماهي بدون آرواره (كه در سير تكامل بسيار قديمي‌تر است‌) و ماهي آرواره‌دار كه جديدتر است‌. با كمال تعجب مي‌بينيم كه پروتئين موجود در هموگلوبين انسان به پروتئين ماهي بدون آرواره بيشتر شبيه است تا به ماهي آرواره‌دار، در حاليكه طبق نظر تكامل‌گرايان مي‌بايست عكس اين باشد.

سه ميخ واپسين بر تابوت تكامل‌

1 - عدم قطعيت در اثبات شواهد

همه شواهدي كه مخالفين تكامل در دست دارند، تكامل را رد مي‌كند. اما هيچيك از شواهدي كه طرف‌داران تكامل مي‌كوشند ارائه دهند، قطعيت ندارد زيرا هيچگاه نمي‌توان آنها را در سير طولاني تكامل اثبات كرد. مثلاً نمي‌توان يك باكتري و يك ماهي را گرفت و گفت كه آنها به مراحل مختلف تكامل تعلق دارند، زيرا طبق نظر تكامل‌گرايان‌، حيات از 300 ميليون سال پيش آغاز شده‌، و در اين مدت هم باكتري تحول يافته و هم ماهي‌. هيچكس نمي‌تواند بگويد كه باكتري ساده قبلاً چطور بوده‌، چون باكتري هم مانند ماهي تحول يافته است‌. اين فرض كه باكتري موجود ساده‌تري است‌، بي‌اساس است‌.

2 - نظم هرگز از بي‌نظمي ناشي نشده‌

طبق نظر تكامل‌گرايان‌، نظم از بي‌نظمي اوليه به‌وجود آمده است‌. اين ادعا كاملاً برخلاف قانون دوم ترموديناميك است كه مي‌گويد هر سيستمي به‌سوي بي‌نظمي و اضمحلال فزاينده پيش مي‌رود. اين اصطلاحات بسيار علمي مي‌باشند، اما ما خودمان در زندگي روزمره شاهد آن هستيم‌. هيچ استثناي شناخته‌شده‌اي در مورد اين قانون وجود ندارد. اما تكامل‌گرايان مي‌كوشند تمام نظريه خود را بر يك استثناء استوار سازند.

3 - تصادفي استهزاءآميز

فرضيه تكامل، پيدايي حيات را يك تصادف مي‌داند. از نظر آماري پيدايي حيات در اثر تصادف امري محال است‌. مثلاً در مورد پروتئيني كه در هموگلوبين وجود دارد، اين احتمال كه اسيدهاي آمينه به‌طرزي درست تركيب شوند، 1 در 10 به توان 167 مي‌باشد، چيزي كه از نظر رياضي غيرممكن است‌. تازه اين فقط در مورد پروتئين موجود در هموگلوبين است‌.

كاهن اعظمِ تكامل‌، ريچارد داوكينز، خودش پذيرفته كه ?هر سلول شامل اطلاعات كدبندي‌شده ديجيتالي است كه اطلاعات موجود در آن‌، بيشتر از مجموعه سي جلدي دائره‌المعارف بريتانيكا است‌.? او اين را مي‌پذيرد، با اين‌حال معتقد است كه بايد انتظار داشت كه افراد هوشمند باور كنند كه كتاب پرحجمي چون دائره‌المعارف بريتانيكا در اثر يك تصادف به‌وجود آمده باشد!

فرضيه تكامل در دادگاه دانش محكوم است‌. ما مسيحيان مي‌توانيم مطمئن باشيم كه تعليم كلام خدا در مورد خلقت بسي متقاعدكننده‌تر از فرضيه تكامل است‌. معتقدين به خلقت الهي نبايد منتظر كشف فسيل‌هاي مياني باشند زيرا مخلوقات هر يك در نوع و جنس خود آفريده شده‌اند (پيدايش 1:‌21 و 24 و 25). معتقدين به خلقت الهي انتظار دارند كه براي هر نوع و هر جنس از جانداران‌، ژن خاص خود آنها يافت شود. ايشان به بعضي از اندام‌هاي انسان به‌عنوان زائده نگاه نمي‌كنند. ايشان از پيچيدگي سلول‌ها آشفته‌خاطر نمي‌شوند بلكه از مهارت و عظمت خالقي كه آنها را ساخته است در حيرت مي‌افتند‌. و سرانجام‌، معتقدين به خلقت نيازي ندارند كه منتظر تصادف و شانس شوند، زيرا مي‌دانند كه ? در ابتدا خدا آسمان‌ها و زمين را آفريد . ?.

منبع : [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

وبلاگ این پست : [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Stream
19-10-2013, 15:50
دكتر پل راجرز

در سميناري كه در دانشگاه شيكاگو در زمينه مورفولوژي تكاملي برگزار شد، دانشمند برجسته‌، دكتر پاترسون‌، سؤال ساده‌اي مطرح كرد: آيا در اينجا كسي هست كه بتواند در مورد تكامل‌، نكته‌اي قطعي و ثابت‌شده را عنوان كند؟? سكوتي طولاني بر فضاي تالار حكمفرما شد. سرانجام شخصي از گوشه‌اي گفت‌: ?من يك چيز را با قطع و يقين مي‌دانم‌: اينكه تكامل را نبايد در مدارس تدريس كرد !?

با اينكه بسياري از مردم عادي بر اين باورند كه تكامل پديده‌اي علمي و اثبات‌شده مي‌باشد، واقعيت اين است كه بعد از گذشت 150 سال‌، تكامل فرضيه‌اي است اثبات‌نشده و بدون سنديت‌. در واقع بايد گفت كه قرائن و شواهد بسياري‌ تكامل را رد مي‌كنند.

فرضيه تكامل كه نخستين بار توسط چارلز داروين در كتابش به‌نام "اصل انواع‌" مطرح شد، اين نظر را پيش مي‌نهد كه موجودات زنده از اَشكال ساده نظير باكتري‌، به اَشكال پيچيده‌تر نظير انسان تكامل يافته‌اند. اين تحول و تكامل زاييده تصادف بوده است‌؛ نخستين مولكول نيز در اثر تصادم اتم‌ها در يك ملغمه ابتدايي به‌وجود آمده است‌. نتيجه اين امر پيدايي موجودات زنده بوده است‌.

نابسندگي شواهد و دلايل‌

تأثير و نفود فرضيه تكامل را نمي‌توان دست‌كم گرفت‌؛ اين فرضيه طرز تفكر انسان‌ها را درباره جهان و وجود خودشان دگرگون كرده است‌. اما اكنون بعد از گذشت 150 سال‌، تكامل هنوز در سطح يك فرضيه باقي مانده است‌، و هنگامي‌كه شواهد و دلايل مطرح‌شده را موشكافانه بررسي مي‌كنيد، پي مي‌بريد كه چقدر نابسنده و غيرقطعي هستند.

فسيل‌ها تكامل را اثبات نمي‌كنند

?فسيل‌ها گواه بر تكامل مي‌باشند!? اين ادعايي بوده كه دانشمندان با صدايي بلند عنوان مي‌كردند. اما مشكلي كه در مورد فسيل‌ها وجود دارد، اين است كه ميان حيواناتي كه فسيل‌ها گواه بر وجود آنها هستند، و حيوانات همنوعشان در عصر ما، هيچ فسيلِ مياني وجود ندارد، گويي حيوانات اوليه ناگهان به‌صورت حيوانات امروزي تحول و تكامل يافته‌اند. داروين نيز خود متوجه اين نقصان در فرضيه خود بود، اما بر اين باور بود كه يك روز فسيل‌هاي مياني يافت خواهند شد. هنوز بعد از گذشت 150 سال‌، فسيلي دال بر وجود حيوانات مياني و در حال تكامل يافت نشده است‌.

دانشمندان معتقد به تكامل براي رفع اين نقيصه‌، اين نظر را مطرح كردند كه تحول با چنان سرعتي رخ داد كه فسيلي از آنها باقي نمانده است‌. طبعاً دليل و مدركي علمي در اين زمينه وجود ندارد.

"هومولوژي‌" تكامل را اثبات نمي‌كند

هومولوژي نظريه‌اي است كه معتقد است‌ ارگانيزم‌هاي زنده‌اي كه از ساختاري همسان برخوردارند، از يك اصل واحد ناشي شده‌اند و به اين ترتيب اين نظريه‌، تكامل را اثبات مي‌كند.

مشكل در اينجاست كه نمونه‌هاي فراواني با اين نظريه تناقض دارند. به‌عنوان مثال‌، بافت كليوي جانداران را در نظر بگيريد. كليه‌هاي ماهي داراي شكل جنيني كاملاً متفاوتي با خزندگان و پستان‌داران مي‌باشند. ممكن نيست كه آنها از يك ساختار ناشي شده باشند.

يا به دستگاه گوارش توجه كنيم‌. اگر همه جانداران از يك اصل ناشي شده‌اند، تكامل و تحول اين دستگاه در جانداران مختلف نيز مي‌بايست يكسان باشد. اما عكس اين صادق است‌. كوسه‌، قورباغه‌، خزندگان‌، و پرندگان‌، داراي دستگاه گوارشي‌اي هستند كه به‌گونه‌اي متفاوت تحول يافته‌اند. نمونه‌هاي بسيار ديگري مي‌توان براي اين امر آورد.

زائده‌ها تكامل را اثبات نمي‌كنند

تكامل‌گرايان بر اين نظر پا مي‌فشردند كه بدن جانداران داراي اندام‌هايي است كه امروز ديگر كاربردي ندارند. اندام‌هايي مثل آپانديس و لايه‌هاي نيمه‌كروي در چشم زائده ناميد شده‌اند زيرا در زمان داروين تصور مي‌شد كه اينها بلامصرف مي‌باشند. طبق اين نظريه‌، اين اندام‌ها در دوره‌هاي اوليه هستي كاربردي داشته‌اند، اما به‌تدريج كه انسان خود را با محيط سازگار ساخت‌، كاربرد خود را از دست دادند. به‌عقيده اين دسته از دانشمندان‌، آنها اكنون شاهدي هستند بر آنچه قبلاً بوديم‌.

باز در اين مورد هم شواهد، عليه اين نظريه هستند. تمام آنچه كه زائده ناميده شده‌، امروز نيز كاربردي مفيد دارند. آپانديس در واقع غده‌اي است لنفاوي‌، و لايه نيمه‌كروي نيز همچون يك قاشقك‌، اشياء خارجي را از داخل چشم جمع‌آوري مي‌كند. بسياري از ما شنيده‌ايم كه انسان قبلاً دُم داشته است‌. اين حرف خنده‌دار است‌. ستون فقرات انسان داراي 33 مهره است‌. هيچ شاهدي بر اين مدعا وجود ندارد كه او قبلاً 34 مهره داشته است‌. فردي به‌اسم هِكل بود كه نظريه دم انسان را پيش نهاد؛ او بعدها توسط دانشگاه خودش محكوم به تقلب شد!

زيست‌شناسي مولكولي بيش از ساير عوامل‌، تكامل را رد مي‌كند!

چيزي به‌نام شكل ساده حيات وجود ندارد

در روزگار داروين اين عقيده رواج داشت كه حيات از اَشكال ساده‌تر به‌سوي اشكال پيچيده‌تر حركت مي‌كند. علم امروزه ثابت كرده است كه چيزي به‌نام ? شكل ساده حيات‌ ? وجود ندارد. حتي ساده‌ترين سلول باكتري به‌گونه‌اي باورنكردني پيچيده است‌. آنچه كه سلول‌هاي ساده ناميده مي‌شود، شامل DNA و RNA و پروتئين مي‌باشد كه به يكديگر وابسته و مرتبط هستند. در واقع‌، تمام سيستم‌هاي بيوشيميايي و فيزيولوژيكي به يكديگر وابسته مي‌باشند. لذا اين تصور تكامل‌گرايان كه اندام‌ها به‌گونه‌اي مستقل تحول مي‌يابند، پذيرفتني نيست‌.

اَشكال مياني وجود ندارد

نه فقط فسيل‌هاي مياني يافت نشده‌، بلكه زيست‌شناسي مولكولي نيز با قطعيت ثابت كرده كه در سطح بيوشيمي نيز شكل مياني وجود ندارد.

به‌اين ترتيب‌، مثلاً پروتئين‌ها هيچگاه از يك مرحله تا مرحله ديگر تحول نمي‌يابند، بلكه هميشه از نوع تا نوع ديگر تحول پيدا مي‌كنند. پروتئين‌ها از اسيد آمينه درست شده‌اند. اگر آنها مانند مهره‌هاي رنگي در يك گردنبند تصور كنيم، طبق نظر تكامل‌گرايان‌، پروتئين وقتي به انواع پيشرفته‌تر تبديل شود، بايد مهره‌اي به اين "گردنبند" پروتئين اضافه شود. بنابراين‌، بايد طبعاً انتظار داشت كه در جانداران پيشرفته‌تر، مهره‌هاي بيشتري بر گردنبند پروتئيني وجود داشته باشد. اما در عمل اينطور نيست‌. مثلاً بياييد انسان را با دو نوع ماهي مقايسه كنيم (با توجه به اينكه ماهي در طرح تكاملي‌، پيش از انسان به‌وجود آمده است‌): ماهي بدون آرواره (كه در سير تكامل بسيار قديمي‌تر است‌) و ماهي آرواره‌دار كه جديدتر است‌. با كمال تعجب مي‌بينيم كه پروتئين موجود در هموگلوبين انسان به پروتئين ماهي بدون آرواره بيشتر شبيه است تا به ماهي آرواره‌دار، در حاليكه طبق نظر تكامل‌گرايان مي‌بايست عكس اين باشد.

سه ميخ واپسين بر تابوت تكامل‌

1 - عدم قطعيت در اثبات شواهد

همه شواهدي كه مخالفين تكامل در دست دارند، تكامل را رد مي‌كند. اما هيچيك از شواهدي كه طرف‌داران تكامل مي‌كوشند ارائه دهند، قطعيت ندارد زيرا هيچگاه نمي‌توان آنها را در سير طولاني تكامل اثبات كرد. مثلاً نمي‌توان يك باكتري و يك ماهي را گرفت و گفت كه آنها به مراحل مختلف تكامل تعلق دارند، زيرا طبق نظر تكامل‌گرايان‌، حيات از 300 ميليون سال پيش آغاز شده‌، و در اين مدت هم باكتري تحول يافته و هم ماهي‌. هيچكس نمي‌تواند بگويد كه باكتري ساده قبلاً چطور بوده‌، چون باكتري هم مانند ماهي تحول يافته است‌. اين فرض كه باكتري موجود ساده‌تري است‌، بي‌اساس است‌.

2 - نظم هرگز از بي‌نظمي ناشي نشده‌

طبق نظر تكامل‌گرايان‌، نظم از بي‌نظمي اوليه به‌وجود آمده است‌. اين ادعا كاملاً برخلاف قانون دوم ترموديناميك است كه مي‌گويد هر سيستمي به‌سوي بي‌نظمي و اضمحلال فزاينده پيش مي‌رود. اين اصطلاحات بسيار علمي مي‌باشند، اما ما خودمان در زندگي روزمره شاهد آن هستيم‌. هيچ استثناي شناخته‌شده‌اي در مورد اين قانون وجود ندارد. اما تكامل‌گرايان مي‌كوشند تمام نظريه خود را بر يك استثناء استوار سازند.

3 - تصادفي استهزاءآميز

فرضيه تكامل، پيدايي حيات را يك تصادف مي‌داند. از نظر آماري پيدايي حيات در اثر تصادف امري محال است‌. مثلاً در مورد پروتئيني كه در هموگلوبين وجود دارد، اين احتمال كه اسيدهاي آمينه به‌طرزي درست تركيب شوند، 1 در 10 به توان 167 مي‌باشد، چيزي كه از نظر رياضي غيرممكن است‌. تازه اين فقط در مورد پروتئين موجود در هموگلوبين است‌.

كاهن اعظمِ تكامل‌، ريچارد داوكينز، خودش پذيرفته كه ?هر سلول شامل اطلاعات كدبندي‌شده ديجيتالي است كه اطلاعات موجود در آن‌، بيشتر از مجموعه سي جلدي دائره‌المعارف بريتانيكا است‌.? او اين را مي‌پذيرد، با اين‌حال معتقد است كه بايد انتظار داشت كه افراد هوشمند باور كنند كه كتاب پرحجمي چون دائره‌المعارف بريتانيكا در اثر يك تصادف به‌وجود آمده باشد!

فرضيه تكامل در دادگاه دانش محكوم است‌. ما مسيحيان مي‌توانيم مطمئن باشيم كه تعليم كلام خدا در مورد خلقت بسي متقاعدكننده‌تر از فرضيه تكامل است‌. معتقدين به خلقت الهي نبايد منتظر كشف فسيل‌هاي مياني باشند زيرا مخلوقات هر يك در نوع و جنس خود آفريده شده‌اند (پيدايش 1:‌21 و 24 و 25). معتقدين به خلقت الهي انتظار دارند كه براي هر نوع و هر جنس از جانداران‌، ژن خاص خود آنها يافت شود. ايشان به بعضي از اندام‌هاي انسان به‌عنوان زائده نگاه نمي‌كنند. ايشان از پيچيدگي سلول‌ها آشفته‌خاطر نمي‌شوند بلكه از مهارت و عظمت خالقي كه آنها را ساخته است در حيرت مي‌افتند‌. و سرانجام‌، معتقدين به خلقت نيازي ندارند كه منتظر تصادف و شانس شوند، زيرا مي‌دانند كه ? در ابتدا خدا آسمان‌ها و زمين را آفريد . ?.

در ابتدا لازمه یادآوری بشه این مطلب بدون قرار دادن منبع کپی پیست شده که کار غیر اخلاقی است.

این یک نمونه دروغگویی و اطلاعات غلط دادن افرادی است که فکر می کنند صحت تکامل از حقانیت مذهبشان می کاهد. این افراد با ترویج اطلاعات غلط و اشتباه درباره تکامل سعی دارن در بین مردم اون رو غیرواقعی جلوه بدن و جلوی آموزشش در مدارس رو بگیرند.

این مطلب می تونه یک مطلب آموزشی باشه که همیشه در این نوع مطالب دروغین خصوصیات خاصی وجود داره که بررسی می کنیم:

1. در ابتدا دو اسم آورده شده، دکتر پال راجرز و دکتر پاترسون. ما اصلا هویت این افراد رو نتونستیم پیدا کنیم. افرادی به این اسامی وجود داشتند ولی نه جایی پیدا شد که این حرف ها رو زده باشن و نه تخصصی در زمینه تکامل یا چیزی مرتبط با زیست شناسی داشتند.

2. ما کنفرانسی در دانشگاه شیکاگو پیدا نکردیم که افرادی با این نام ها در اون شرکت کرده باشند.

3. نتایجی که این افراد بهش معتقد هستند در هیچ ژورنال علمی چاپ نشده.

4. دلایلی که برای رد تکامل آورده شده همون دلایلی است که بیشتر از 100 ساله در همه جا بهش اشاره میشه، و تکرار این دلایل فقط و فقط ناشی از کم دانشی درباره تکامل هست. تکامل نه اعتقاد داره این سلول ها حاصل صرفا تصادف هستند، نه بی نظمی و نه اینکه عمر حیات در زمین 300 میلیون سال است، نه ادعایی درباره تصادفی بودن منشاء حیات دارند، صحبت ها درباره هومولوژی کاملا غلط است و در نهایت هم پریده و بدون دلیل یکدفعه مدعی داستان های مذهبی مسیحیت شده.


دیگه وقتشه این فرومایگی ها رو کنار بگذاریم (منظور من دوستی که مطلب رو کپی کردند نیست، منظورم افرادی هستند که دست به نوشتن این مطالب دروغین می زنند)، اساس کل علم پزشکی نوین بر پایه تکامل هست. ما تکامل رو می تونیم در موجودات زنده مشاهده کنیم و دیگه یک نظریه درباره گذشته نیست، تمام داروها بر این پایه بنا شدن و کل قضیه در آزمایشگاه هزاران و میلیون ها بار تایید شده. از نظر علمی صحت تکامل دقیقا به اندازه صحت گردش زمین به دور خورشید هست.

V E S T A
19-10-2013, 17:48
دكتر پل راجرز

در سميناري كه در دانشگاه شيكاگو در زمينه مورفولوژي تكاملي برگزار شد، دانشمند برجسته‌، دكتر پاترسون‌، سؤال ساده‌اي مطرح كرد: آيا در اينجا كسي هست كه بتواند در مورد تكامل‌، نكته‌اي قطعي و ثابت‌شده را عنوان كند؟? سكوتي طولاني بر فضاي تالار حكمفرما شد. سرانجام شخصي از گوشه‌اي گفت‌: ?من يك چيز را با قطع و يقين مي‌دانم‌: اينكه تكامل را نبايد در مدارس تدريس كرد !?

با اينكه بسياري از مردم عادي بر اين باورند كه تكامل پديده‌اي علمي و اثبات‌شده مي‌باشد، واقعيت اين است كه بعد از گذشت 150 سال‌، تكامل فرضيه‌اي است اثبات‌نشده و بدون سنديت‌. در واقع بايد گفت كه قرائن و شواهد بسياري‌ تكامل را رد مي‌كنند.

فرضيه تكامل كه نخستين بار توسط چارلز داروين در كتابش به‌نام "اصل انواع‌" مطرح شد، اين نظر را پيش مي‌نهد كه موجودات زنده از اَشكال ساده نظير باكتري‌، به اَشكال پيچيده‌تر نظير انسان تكامل يافته‌اند. اين تحول و تكامل زاييده تصادف بوده است‌؛ نخستين مولكول نيز در اثر تصادم اتم‌ها در يك ملغمه ابتدايي به‌وجود آمده است‌. نتيجه اين امر پيدايي موجودات زنده بوده است‌.

نابسندگي شواهد و دلايل‌

تأثير و نفود فرضيه تكامل را نمي‌توان دست‌كم گرفت‌؛ اين فرضيه طرز تفكر انسان‌ها را درباره جهان و وجود خودشان دگرگون كرده است‌. اما اكنون بعد از گذشت 150 سال‌، تكامل هنوز در سطح يك فرضيه باقي مانده است‌، و هنگامي‌كه شواهد و دلايل مطرح‌شده را موشكافانه بررسي مي‌كنيد، پي مي‌بريد كه چقدر نابسنده و غيرقطعي هستند.

فسيل‌ها تكامل را اثبات نمي‌كنند

?فسيل‌ها گواه بر تكامل مي‌باشند!? اين ادعايي بوده كه دانشمندان با صدايي بلند عنوان مي‌كردند. اما مشكلي كه در مورد فسيل‌ها وجود دارد، اين است كه ميان حيواناتي كه فسيل‌ها گواه بر وجود آنها هستند، و حيوانات همنوعشان در عصر ما، هيچ فسيلِ مياني وجود ندارد، گويي حيوانات اوليه ناگهان به‌صورت حيوانات امروزي تحول و تكامل يافته‌اند. داروين نيز خود متوجه اين نقصان در فرضيه خود بود، اما بر اين باور بود كه يك روز فسيل‌هاي مياني يافت خواهند شد. هنوز بعد از گذشت 150 سال‌، فسيلي دال بر وجود حيوانات مياني و در حال تكامل يافت نشده است‌.

دانشمندان معتقد به تكامل براي رفع اين نقيصه‌، اين نظر را مطرح كردند كه تحول با چنان سرعتي رخ داد كه فسيلي از آنها باقي نمانده است‌. طبعاً دليل و مدركي علمي در اين زمينه وجود ندارد.

"هومولوژي‌" تكامل را اثبات نمي‌كند

هومولوژي نظريه‌اي است كه معتقد است‌ ارگانيزم‌هاي زنده‌اي كه از ساختاري همسان برخوردارند، از يك اصل واحد ناشي شده‌اند و به اين ترتيب اين نظريه‌، تكامل را اثبات مي‌كند.

مشكل در اينجاست كه نمونه‌هاي فراواني با اين نظريه تناقض دارند. به‌عنوان مثال‌، بافت كليوي جانداران را در نظر بگيريد. كليه‌هاي ماهي داراي شكل جنيني كاملاً متفاوتي با خزندگان و پستان‌داران مي‌باشند. ممكن نيست كه آنها از يك ساختار ناشي شده باشند.

يا به دستگاه گوارش توجه كنيم‌. اگر همه جانداران از يك اصل ناشي شده‌اند، تكامل و تحول اين دستگاه در جانداران مختلف نيز مي‌بايست يكسان باشد. اما عكس اين صادق است‌. كوسه‌، قورباغه‌، خزندگان‌، و پرندگان‌، داراي دستگاه گوارشي‌اي هستند كه به‌گونه‌اي متفاوت تحول يافته‌اند. نمونه‌هاي بسيار ديگري مي‌توان براي اين امر آورد.

زائده‌ها تكامل را اثبات نمي‌كنند

تكامل‌گرايان بر اين نظر پا مي‌فشردند كه بدن جانداران داراي اندام‌هايي است كه امروز ديگر كاربردي ندارند. اندام‌هايي مثل آپانديس و لايه‌هاي نيمه‌كروي در چشم زائده ناميد شده‌اند زيرا در زمان داروين تصور مي‌شد كه اينها بلامصرف مي‌باشند. طبق اين نظريه‌، اين اندام‌ها در دوره‌هاي اوليه هستي كاربردي داشته‌اند، اما به‌تدريج كه انسان خود را با محيط سازگار ساخت‌، كاربرد خود را از دست دادند. به‌عقيده اين دسته از دانشمندان‌، آنها اكنون شاهدي هستند بر آنچه قبلاً بوديم‌.

باز در اين مورد هم شواهد، عليه اين نظريه هستند. تمام آنچه كه زائده ناميده شده‌، امروز نيز كاربردي مفيد دارند. آپانديس در واقع غده‌اي است لنفاوي‌، و لايه نيمه‌كروي نيز همچون يك قاشقك‌، اشياء خارجي را از داخل چشم جمع‌آوري مي‌كند. بسياري از ما شنيده‌ايم كه انسان قبلاً دُم داشته است‌. اين حرف خنده‌دار است‌. ستون فقرات انسان داراي 33 مهره است‌. هيچ شاهدي بر اين مدعا وجود ندارد كه او قبلاً 34 مهره داشته است‌. فردي به‌اسم هِكل بود كه نظريه دم انسان را پيش نهاد؛ او بعدها توسط دانشگاه خودش محكوم به تقلب شد!

زيست‌شناسي مولكولي بيش از ساير عوامل‌، تكامل را رد مي‌كند!

چيزي به‌نام شكل ساده حيات وجود ندارد

در روزگار داروين اين عقيده رواج داشت كه حيات از اَشكال ساده‌تر به‌سوي اشكال پيچيده‌تر حركت مي‌كند. علم امروزه ثابت كرده است كه چيزي به‌نام ? شكل ساده حيات‌ ? وجود ندارد. حتي ساده‌ترين سلول باكتري به‌گونه‌اي باورنكردني پيچيده است‌. آنچه كه سلول‌هاي ساده ناميده مي‌شود، شامل DNA و RNA و پروتئين مي‌باشد كه به يكديگر وابسته و مرتبط هستند. در واقع‌، تمام سيستم‌هاي بيوشيميايي و فيزيولوژيكي به يكديگر وابسته مي‌باشند. لذا اين تصور تكامل‌گرايان كه اندام‌ها به‌گونه‌اي مستقل تحول مي‌يابند، پذيرفتني نيست‌.

اَشكال مياني وجود ندارد

نه فقط فسيل‌هاي مياني يافت نشده‌، بلكه زيست‌شناسي مولكولي نيز با قطعيت ثابت كرده كه در سطح بيوشيمي نيز شكل مياني وجود ندارد.

به‌اين ترتيب‌، مثلاً پروتئين‌ها هيچگاه از يك مرحله تا مرحله ديگر تحول نمي‌يابند، بلكه هميشه از نوع تا نوع ديگر تحول پيدا مي‌كنند. پروتئين‌ها از اسيد آمينه درست شده‌اند. اگر آنها مانند مهره‌هاي رنگي در يك گردنبند تصور كنيم، طبق نظر تكامل‌گرايان‌، پروتئين وقتي به انواع پيشرفته‌تر تبديل شود، بايد مهره‌اي به اين "گردنبند" پروتئين اضافه شود. بنابراين‌، بايد طبعاً انتظار داشت كه در جانداران پيشرفته‌تر، مهره‌هاي بيشتري بر گردنبند پروتئيني وجود داشته باشد. اما در عمل اينطور نيست‌. مثلاً بياييد انسان را با دو نوع ماهي مقايسه كنيم (با توجه به اينكه ماهي در طرح تكاملي‌، پيش از انسان به‌وجود آمده است‌): ماهي بدون آرواره (كه در سير تكامل بسيار قديمي‌تر است‌) و ماهي آرواره‌دار كه جديدتر است‌. با كمال تعجب مي‌بينيم كه پروتئين موجود در هموگلوبين انسان به پروتئين ماهي بدون آرواره بيشتر شبيه است تا به ماهي آرواره‌دار، در حاليكه طبق نظر تكامل‌گرايان مي‌بايست عكس اين باشد.

سه ميخ واپسين بر تابوت تكامل‌

1 - عدم قطعيت در اثبات شواهد

همه شواهدي كه مخالفين تكامل در دست دارند، تكامل را رد مي‌كند. اما هيچيك از شواهدي كه طرف‌داران تكامل مي‌كوشند ارائه دهند، قطعيت ندارد زيرا هيچگاه نمي‌توان آنها را در سير طولاني تكامل اثبات كرد. مثلاً نمي‌توان يك باكتري و يك ماهي را گرفت و گفت كه آنها به مراحل مختلف تكامل تعلق دارند، زيرا طبق نظر تكامل‌گرايان‌، حيات از 300 ميليون سال پيش آغاز شده‌، و در اين مدت هم باكتري تحول يافته و هم ماهي‌. هيچكس نمي‌تواند بگويد كه باكتري ساده قبلاً چطور بوده‌، چون باكتري هم مانند ماهي تحول يافته است‌. اين فرض كه باكتري موجود ساده‌تري است‌، بي‌اساس است‌.

2 - نظم هرگز از بي‌نظمي ناشي نشده‌

طبق نظر تكامل‌گرايان‌، نظم از بي‌نظمي اوليه به‌وجود آمده است‌. اين ادعا كاملاً برخلاف قانون دوم ترموديناميك است كه مي‌گويد هر سيستمي به‌سوي بي‌نظمي و اضمحلال فزاينده پيش مي‌رود. اين اصطلاحات بسيار علمي مي‌باشند، اما ما خودمان در زندگي روزمره شاهد آن هستيم‌. هيچ استثناي شناخته‌شده‌اي در مورد اين قانون وجود ندارد. اما تكامل‌گرايان مي‌كوشند تمام نظريه خود را بر يك استثناء استوار سازند.

3 - تصادفي استهزاءآميز

فرضيه تكامل، پيدايي حيات را يك تصادف مي‌داند. از نظر آماري پيدايي حيات در اثر تصادف امري محال است‌. مثلاً در مورد پروتئيني كه در هموگلوبين وجود دارد، اين احتمال كه اسيدهاي آمينه به‌طرزي درست تركيب شوند، 1 در 10 به توان 167 مي‌باشد، چيزي كه از نظر رياضي غيرممكن است‌. تازه اين فقط در مورد پروتئين موجود در هموگلوبين است‌.

كاهن اعظمِ تكامل‌، ريچارد داوكينز، خودش پذيرفته كه ?هر سلول شامل اطلاعات كدبندي‌شده ديجيتالي است كه اطلاعات موجود در آن‌، بيشتر از مجموعه سي جلدي دائره‌المعارف بريتانيكا است‌.? او اين را مي‌پذيرد، با اين‌حال معتقد است كه بايد انتظار داشت كه افراد هوشمند باور كنند كه كتاب پرحجمي چون دائره‌المعارف بريتانيكا در اثر يك تصادف به‌وجود آمده باشد!

فرضيه تكامل در دادگاه دانش محكوم است‌. ما مسيحيان مي‌توانيم مطمئن باشيم كه تعليم كلام خدا در مورد خلقت بسي متقاعدكننده‌تر از فرضيه تكامل است‌. معتقدين به خلقت الهي نبايد منتظر كشف فسيل‌هاي مياني باشند زيرا مخلوقات هر يك در نوع و جنس خود آفريده شده‌اند (پيدايش 1:‌21 و 24 و 25). معتقدين به خلقت الهي انتظار دارند كه براي هر نوع و هر جنس از جانداران‌، ژن خاص خود آنها يافت شود. ايشان به بعضي از اندام‌هاي انسان به‌عنوان زائده نگاه نمي‌كنند. ايشان از پيچيدگي سلول‌ها آشفته‌خاطر نمي‌شوند بلكه از مهارت و عظمت خالقي كه آنها را ساخته است در حيرت مي‌افتند‌. و سرانجام‌، معتقدين به خلقت نيازي ندارند كه منتظر تصادف و شانس شوند، زيرا مي‌دانند كه ? در ابتدا خدا آسمان‌ها و زمين را آفريد . ?.




این مقاله تو خیلی از سایت های ایرانی دیدم که هیچ کدوم هم منبع اصلی رو قرار ندادن و معلوم نیست این شخص که این به اصطلاح نطق فلسفی رو داشته دقیقا کی بوده ؟!

اینکه با بیان بعضی دلایل که هنوز مدت زیادی برای کشف شون مونده بخوایم اصل تکامل رو زیر سوال ببریم از اصول یه بحث علمی و عاقلانه به دوره .. خیلی از شواهد که تا به این لحظه دربارش

توضیح داده شده و حتی الان هم برامون قابل مشاهدس تکامل رو تایید می کنن .. یکی از قسمت های این مقاله اشاره به این داره که فسیل میانی کشف نشده ! درحالـی هزاران فسیـل میانه

از خزندگان نخستين، اجداد پستانداران و نيز انسان نماها يافت شده که خود به نوعي حلقة مياني فرگشت جانداران و از جمله انسانها محسوب مي شوند.از مهمترین اون ها آرکئوپتریکس ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] B%8C%DA%A9%D8%B3) هست

همین طور غیر از شواهد فسـیلی می شـه با شواهد زنـده هم اشـاره کرد مثل پلاتی پوس ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 9%DB%8C) که در عین اینـکه جزو پستـانداران طبقه بنـدی می شه مانند پرندگان منقار داره و تخم گذاری می کنه

(واضح ترین دلیل بر وجود تکامل مثال های زنده ای هستن که داریم در اطراف خودمون می بینیم)

ساده ترین توضیح تکامل اینه که در شرایط محیطی متفاوت دو جاندار با یه منشا و اساس طی نسل ها مختـلف و با دخالت عامل محیطی و وراثت (جهش و نو ترکیبی) ویژگی های متـفاوت از هم

رو پیدا می کنن و این تفاوت ها طی نسل های متمادی بیشتر می شه و این دو موجود رو از هم بیشتر متمایز می کنه.

کسی که این مقاله رو نوشته کمترین آشنایی با روش بحث منطقی نداشته چون به صورت قطعی! یه مسئله رو که این همه شواهد براش وجود داره نمی شه تمام و کمال حکمی براش صادر کرد

پس کلا وجود نداره!





سه ميخ واپسين بر تابوت تكامل‌

1- عدم قطعيت در اثبات شواهد

همه شواهدي كه مخالفين تكامل در دست دارند، تكامل را رد مي‌كند. اما هيچيك از شواهدي كه طرف‌داران تكامل مي‌كوشند ارائه دهند، قطعيت ندارد زيرا هيچگاه نمي‌توان آنها را در سير طولاني تكامل اثبات كرد. مثلاً نمي‌توان يك باكتري و يك ماهي را گرفت و گفت كه آنها به مراحل مختلف تكامل تعلق دارند، زيرا طبق نظر تكامل‌گرايان‌، حيات از 300 ميليون سال پيش آغاز شده‌، و در اين مدت هم باكتري تحول يافته و هم ماهي‌. هيچكس نمي‌تواند بگويد كه باكتري ساده قبلاً چطور بوده‌، چون باكتري هم مانند ماهي تحول يافته است‌. اين فرض كه باكتري موجود ساده‌تري است‌، بي‌اساس است‌.

اطلاعات دیرینه شناسی و زیست شناسی این شخص خیـلی کم بــوده که زمــان پیدایـش حیـات رو 300 میلیـون سـال پیش می دونستـه درحالـی کـه بـا پیـداکردن سنگـواره های شبه میـکروب

که 3.5 میلیارد سال قدمت داشتن پیدایش حیات رو 3.5 میلیارد سال تخمین زدن نه 300 میلیون سال .. در ضمن وقتی سنگواره هایی پیدا می شه که وجود باکتری های قدیمی رو روی خودشون

ثبت کردن می شه تحول باکتری های قدیمی و جدید رو خیلی راحت مشاهده کرد..


2 - نظم هرگز از بي‌نظمي ناشي نشده‌

طبق نظر تكامل‌گرايان‌، نظم از بي‌نظمي اوليه به‌وجود آمده است‌. اين ادعا كاملاً برخلاف قانون دوم ترموديناميك است كه مي‌گويد هر سيستمي به‌سوي بي‌نظمي و اضمحلال فزاينده پيش مي‌رود. اين اصطلاحات بسيار علمي مي‌باشند، اما ما خودمان در زندگي روزمره شاهد آن هستيم‌. هيچ استثناي شناخته‌شده‌اي در مورد اين قانون وجود ندارد. اما تكامل‌گرايان مي‌كوشند تمام نظريه خود را بر يك استثناء استوار سازند.

یه توضیحی درباره این قسمت تو یه مقاله می خوندم :

اين ادعا نيز از اساس اشتباه است،

چراکه قوانين ترموديناميک دربارة سيستم هاي بسته که هيچ تبادل انرژي با محيط اطراف خود ندارند،صدق ميکند در حاليکه سيارة زمين سيستم انرژي بسته اي ندارد و هر لحظه انرژي زيادي

از خورشيد به زمين ارسال ميشود و اگر روزي اين انرژي قطع شود، حيات نيز در کرة زمين نابود خواهد شد.



3 - تصادفي استهزاءآميز

فرضيه تكامل، پيدايي حيات را يك تصادف مي‌داند. از نظر آماري پيدايي حيات در اثر تصادف امري محال است‌. مثلاً در مورد پروتئيني كه در هموگلوبين وجود دارد، اين احتمال كه اسيدهاي آمينه به‌طرزي درست تركيب شوند، 1 در 10 به توان 167 مي‌باشد، چيزي كه از نظر رياضي غيرممكن است‌. تازه اين فقط در مورد پروتئين موجود در هموگلوبين است‌.

كاهن اعظمِ تكامل‌، ريچارد داوكينز، خودش پذيرفته كه ?هر سلول شامل اطلاعات كدبندي‌شده ديجيتالي است كه اطلاعات موجود در آن‌، بيشتر از مجموعه سي جلدي دائره‌المعارف بريتانيكا است‌.? او اين را مي‌پذيرد، با اين‌حال معتقد است كه بايد انتظار داشت كه افراد هوشمند باور كنند كه كتاب پرحجمي چون دائره‌المعارف بريتانيكا در اثر يك تصادف به‌وجود آمده باشد!


گرچه بخش اول ادعا درست است، ولي نتيجه گيري آن اشتباه می باشد. در زمان داروين نيز ادعاهاي اين چنيني وجود داشت. منکرين نظرية فرگشت ابتداادعاي پيشرفته بودن چشم موجودات

و مغايرت آن با نظرية فرگشت را مطرح کردند، ولي وقتي با دلايل منطـقي و شواهد زنده روبرو شدند، ادعاهاي نامربـوط ديگري ارائه کردند. براي مثـال يکي از مخالـفان ادعا مي کرد که اگر ما يک

ساعت جيبي دقيق در بيابان پيدا کنيم، حتماً همه اذعان مي کنند که اين ساعت يک سازنده هاي داشته است، ولي نظرية فرگشت ادعا ميکند که موجودات و جهان خودبه خود به وجود آمده اند.

پاسخ داروين و ياران او به اين ادعا اين بود که نظرية فرگـشت فقط چگونگي پيدايش موجودات بر روي سيارة زمين را توضيح ميدهد.ثانياً اينکـه احتمـال به وجود آمدن يک سلول بسـيار پايين است،

دليلي بر به وجود نيامدن آن نيست.

براي مثال اگر شما جعب هاي حاوي يک ميليون کارت با شمار ههاي يک تا يک ميليون را داشـته باشيد و بخواهـيد يک کارت از ميان آنها انتخاب کنيد، در آن صـورت احتـمال بيرون آمدن هر شماره

1000000 / 1 خواهد بود. حال اگر شما دست ببريد و يک کارت ) مثلاً با شمارة 468.238 ( بيرون بيـاوريد، با آنکـه احتمال بيرون آمدن اين کارت بسيار پايين بود، ولي به هر حال غيـرممکن هم نبوده

است ! پس به ياد داشته باشيد که کم بودن احتمال رُخ دادن يک رويداد، دليلي بر غيرممکن بودن آن نيست. همين سيارة زمين ما اگر کرة ماه را نداشت، اگر در فاصلة کنوني با خورشيـد نبود، اگر

قطر آن کمي بزر گتر يا کوچکتر مي بود و ميليو نها اما و اگر ديگر؛ آن وقت حيات بر روي زمين شکل نمي گرفت، ولي به هر حال اين شرايط روي ندادند و ما امروز شاهد وجود حيات در سيارة خود

هستيم در حالي که ميليونها و ميلياردها سيارة ديگر در کهکشانها و تعدادي هم در منظومة شمسي ما وجود دارند که شرايط آنها مثل زمين نبود و به همين دليل حياتي هم در آنها شکل نگرفته

است.
در ضمن سلو لها به همين سادگي هم پديد نيامدند، بلکه بيش از دو هزار ميليون سال )دو ميليارد سال( طول کشيد تا نخستين سلو لها بر سطح سيـارة زمين ظاهر شـوند. در اين مـدت که زمان

بسيار طولاني بود، ميلياردها بار سلو لهاي ناقص ساخته شدند، از بين رفتند و بازمانده ها فرگشت يافتند تا در نهايت به صورت سلولي فعال درآيند. گرچه اين روال در انتخاب طبيعي زمان بسيار

زيادي طول کشيد، ولي امروزه دانشمندان ژنتيک پس از چند سال پژوهش موفق شد ه اند با ساختن يک رشتة سادة DNA و وارد کردن آن به يک باکتري فاقد کروموزوم، نخستين جاندار مصنوعي

را توليد کنند.اين موضوع نشان مي دهد که انسانها مي توانندکار طبيعت را در زماني بسيار کوتاهتر انجام دهند و ما احتمالاً تا چند سال آينده بايد شاهد خبرهاي شگف تانگيزي ازساخت جانداران

جديد باشيم.



بقیه موارد هم که تو مقاله بهش اشاره شده در صورتی که فرصت باشه برای اثبات دروغ و غیر واقعی بودنشون اینجا توضیح داده خواهد شد.

علم چیزی نیست که با دروغ و نفی کردن یا پنهان کردن حقایقش بشه باهاش مقابله کرد. مگر اینکه چشم و گوش و ذهنمون رو به روی حقیقت و علم ببندیم فقط در این

صورت شخص می تونه ادعا کنه که علم وجود نداره چون قادر به دیدنش نیست.

Demon King
19-10-2013, 18:53
در ابتدا لازمه یادآوری بشه این مطلب بدون قرار دادن منبع کپی پیست شده که کار غیر اخلاقی است.

این یک نمونه دروغگویی و اطلاعات غلط دادن افرادی است که فکر می کنند صحت تکامل از حقانیت مذهبشان می کاهد. این افراد با ترویج اطلاعات غلط و اشتباه درباره تکامل سعی دارن در بین مردم اون رو غیرواقعی جلوه بدن و جلوی آموزشش در مدارس رو بگیرند.

این مطلب می تونه یک مطلب آموزشی باشه که همیشه در این نوع مطالب دروغین خصوصیات خاصی وجود داره که بررسی می کنیم:

1. در ابتدا دو اسم آورده شده، دکتر پال راجرز و دکتر پاترسون. ما اصلا هویت این افراد رو نتونستیم پیدا کنیم. افرادی به این اسامی وجود داشتند ولی نه جایی پیدا شد که این حرف ها رو زده باشن و نه تخصصی در زمینه تکامل یا چیزی مرتبط با زیست شناسی داشتند.

2. ما کنفرانسی در دانشگاه شیکاگو پیدا نکردیم که افرادی با این نام ها در اون شرکت کرده باشند.

3. نتایجی که این افراد بهش معتقد هستند در هیچ ژورنال علمی چاپ نشده.

4. دلایلی که برای رد تکامل آورده شده همون دلایلی است که بیشتر از 100 ساله در همه جا بهش اشاره میشه، و تکرار این دلایل فقط و فقط ناشی از کم دانشی درباره تکامل هست. تکامل نه اعتقاد داره این سلول ها حاصل صرفا تصادف هستند، نه بی نظمی و نه اینکه عمر حیات در زمین 300 میلیون سال است، نه ادعایی درباره تصادفی بودن منشاء حیات دارند، صحبت ها درباره هومولوژی کاملا غلط است و در نهایت هم پریده و بدون دلیل یکدفعه مدعی داستان های مذهبی مسیحیت شده.


دیگه وقتشه این فرومایگی ها رو کنار بگذاریم (منظور من دوستی که مطلب رو کپی کردند نیست، منظورم افرادی هستند که دست به نوشتن این مطالب دروغین می زنند)، اساس کل علم پزشکی نوین بر پایه تکامل هست. ما تکامل رو می تونیم در موجودات زنده مشاهده کنیم و دیگه یک نظریه درباره گذشته نیست، تمام داروها بر این پایه بنا شدن و کل قضیه در آزمایشگاه هزاران و میلیون ها بار تایید شده. از نظر علمی صحت تکامل دقیقا به اندازه صحت گردش زمین به دور خورشید هست.

دوست من ممنون که تذکر دادی لطفا به منبع برید و اونجا مطرح کنید منبع رو در پست قبلی نوشتم متاسفم...

Demon King
19-10-2013, 19:02
با وجود این که شروع تکامل انسان به عنوان یک موجود زنده، مانند تمام موجودات زندهٔ دیگر، به زمان پیدایش حیات بر روی کره زمین ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) باز می‌گردد؛ ولی به طور کلی واژهٔ تکامل انسان به تاریخچهٔ تکامل ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) نخستی‌سانان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 7%D9%86%D8%A7%D9%86) (پستانداران شبیه انسان) و به خصوص سرده انسان، از جمله پیدایش انسان‌ها به عنوان گونه‌ای مجزا از انسان‌سایان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 7%DB%8C%D8%A7%D9%86) (کپیهای ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) بزرگ) اطلاق می‌شود. مطالعهٔ تکامل انسان زمینه‌های مختلف علمی از جمله انسان‌شناسی فیزیکی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 6%D8%A7%D8%B3%DB%8C_%D8%B2%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C )، نخستی‌شناسی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 6%D8%A7%D8%B3%DB%8C)، باستان‌شناسی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C)، زبان‌شناسی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 7%D8%B3%DB%8C)، رویان‌شناسی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 6%D8%A7%D8%B3%DB%8C)، و ژنتیک ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) را در بر می‌گیرد.[۱] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%A7%D9%86#cite_note-1)

مطالعات ژنتیک نشان می‌دهند که تکامل نخستی‌سانان احتمالاً در اواخر دورهٔ کرتاسه ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])، ۸۵ میلیون سال پیش، شروع شده‌است. مجموعهٔ سنگواره های ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) گردآوری شده نیز بیانگر آنست که این زمان پیش از دورهٔ پالئوسن ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])، ۵۵ میلیون سال پیش، بوده‌است.[۲] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%A7%D9%86#cite_note-2)[۳] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%A7%D9%86#cite_note-3) خانوادهٔ انسان‌سایان، یا کپی‌های بزرگ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 7%DB%8C%D8%A7%D9%86)، بین ۱۵ تا ۲۰ میلیون سال پیش از خانوادهٔ گیبونها ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) جدا شدند. حدود ۱۴ میلیون سال پیش اورانگوتانها ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 8%A7%D9%86) از خانوادهٔ انسان‌سایان جدا شدند.[۴] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%A7%D9%86#cite_note-4) راه رفتن روی دوپا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) ابتدایی‌ترین انطباق در دودمان انسان‌تباران ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86) است، و نخستین انسان‌تبارانی که بر روی دوپا راه می‌رفته‌اند، ساحل‌مردم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] F%D9%85) و اررین ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) بوده‌اند. آردی‌کپی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] C) که کاملاً بر روی دوپا راه می‌رفته‌است، اندکی بعد تکامل پیدا کرده‌است. گوریلها ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) و شامپانزه ها ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) حدوداً در یک زمان از این دودمان جدا شدند و احتمالاً ساحل‌مردم یا اررین آخرین نیای مشترک ما و آنها بوده‌است. راه رفتن اولیه بر روی دو پا سرانجام منجر به تکامل جنوبی‌کپی‌آسا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] E%DB%8C%E2%80%8C%D8%A2%D8%B3%D8%A7) و بعدها سرده ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) انسان گردید. انسان‌های امروزی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D9%85%D9%86%D8%AF) از انسان‌سایانی که بین ۲٫۳ تا ۲٫۴ میلیون سال پیش در آفریقا می‌زیستند، تکامل یافته‌اند.[۵] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%A7%D9%86#cite_note-encylopediahumanevolution-5)[۶] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%A7%D9%86#cite_note-evolutionthe1st4billionyears-6)
نخستین گونه‌های ثبت شده از سردهٔ انسان، انسان ماهر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%B1) و انسان گاتنگی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D9%86%DA%AF%DB%8C) هستند که در حدود ۲٫۳ میلیون سال پیش تکامل پیدا کردند. بر طبق شواهد موجود، انسان ماهر اولین گونه‌ای بوده که از ابزار استفاده می‌کرده‌است. اندازهٔ مغز این انسان‌های اولیه در حدود اندازهٔ مغز شامپانزه بوده‌است. از آن زمان و در طول این چند میلیون سال تا کنون فرآیند افزایش اندازهٔ مغز ادامه یافته‌است به طوری که با پیدایش انسان راست‌قامت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%AA%E2%80%8C%D9%82%D8%A7%D9%85%D8%AA)، حجم جمجمهٔ آن به دو برابر حجم جمجمهٔ انسان ماهر افزایش یافته بود. انسان راست‌قامت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%AA%E2%80%8C%D9%82%D8%A7%D9%85%D8%AA) و انسان کارورز ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D9%88%D8%B1%D8%B2) نخستین انسان‌هایی بودند که به خارج از آفریقا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) کوچ کردند. این گونه‌ها بین ۱٫۸ تا ۱٫۳ میلیون سال پیش در آفریقا، آسیا و اروپا پراکنده شدند. پنداشته می‌شود که این گونه‌ها، نخستین گونه‌هایی بودند که از آتش و ابزار پیچیده استفاده کردند.
دیدگاه غالب در میان دانشمندان این است که مبدا پیدایش انسان‌های امروزی با فرضیه اخیر «خروج از آفریقا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] %D8%B1%DB%8C%D9%82%D8%A7)» یا «تک مبدائی» توضیح داده می‌شود[۷] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%A7%D9%86#cite_note-7)[۸] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%A7%D9%86#cite_note-8)[۹] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%A7%D9%86#cite_note-9) که بیان می‌دارد آغاز تکامل انسان‌های امروزی در آفریقا بوده‌است و سپس بین ۵۰٫۰۰۰ تا ۱۰۰٫۰۰۰ سال پیش آنها به خارج از قارهٔ آفریقا مهاجرت کردند و کم کم جایگزین انسان‌های راست قامت در آسیا و نئاندرتالها ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 9%84) در اروپا شدند. فرضیهٔ دیگری نیز به نام «فرضیهٔ چند ناحیه‌ای ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%AF_%D9%86%D8%A7%D8%AD%DB%8C%D9%87%E2%80%8C%D8%A 7%DB%8C)» وجود دارد که عنوان می‌کند انسان‌ها پس از مهاجرت انسان‌های راست قامت از آفریقا به سایر نقاط جهان در حدود ۲٫۵ میلیون سال پیش در مناطق جغرافیایی مختلف به صورت جمعیت‌های جداگانه ولی با پیوند بین نژادها تکامل یافتند. شواهد نشان می‌دهد که هاپلوتیپهای ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) متعددی که منشأ نئاندرتالی دارند در حال حاضر در جمعیت‌های غیرآفریقایی یافت می‌شود. شواهد نشان دهندهٔ آن است که نئاندرتال‌ها و گونه‌های دیگر انسان‌سایان مانند انسان‌تبار دنیسووا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 8%D8%A7%D8%B1_%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%88%D9%88 %D8%A7) تا ۶ درصد در ژنهای ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) انسان‌های امروزی (در نژادهای مختلف این مقدار متفاوت است) مشارکت داشته‌اند.[۱۰] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%A7%D9%86#cite_note-pmid21179161-10)[۱۱] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%A7%D9%86#cite_note-pmid20439435-11)[۱۲] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%A7%D9%86#cite_note-10.1126.2Fscience.1209202-12)
انسان امروزی که انسان خردمند نامیده می‌شود تنها گونهٔ بازمانده از انسان‌تباران است. انسان‌های خردمند باستانی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D9%85%D9%86%D8%AF_%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D 9%86%DB%8C) بین ۴۰۰٬۰۰۰ تا ۲۵۰٬۰۰۰ سال پیش تکامل یافتند و از آنان انسان‌های به‌کالبد امروزی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 8C%DA%A9%D8%A7%D9%84%D8%A8%D8%AF_%D8%A7%D9%85%D8%B 1%D9%88%D8%B2%DB%8C) در اواسط دوره پارینه سنگی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] DA%AF%DB%8C)، حدود ۲۰۰٬۰۰۰ سال پیش تکامل پیدا کردند.[۱۳] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%A7%D9%86#cite_note-13) بنابر باور بسیاری از دانشمندان انسان‌هایی با رفتار نوین حدود ۵۰٬۰۰۰ سال پیش تکامل یافتند، هرچند که
عده‌ای آغاز رفتار نوین در انسان‌ها را هم‌زمان با تکامل انسان‌های به‌کالبد امروزی می‌دانند.

منبع :
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%A7%D9%86 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%A7%D9%86#cite_note-14)

shabe.saket
20-10-2013, 02:37
این مطلب و منم چند وقت پیش خونده بودم جای تاسف داره نگارش چنین چیزی و اشاعه آن در سطح گسترده.....

تنها جمله بدرد بخور مطلب:
چيزي به‌نام شكل ساده حيات وجود ندارد

احتمال زیاد البته....
+
با دادن اطلاعات نادرست، خیلی بد میخواد به تکامل ضربه بزنه و جملات احمقانه رو به تکامل ربط میده.....

3 - تصادفي استهزاءآميز

معلومه که تکامل چنین چیزی رو نمیگه...
تکاملی که همچین جمله ای بگه بدرد زباله دان میخوره بیشتر تا تئوری علمی.....یه هویی یه چیزی شد که اون یه چیز یهویی خیلی خفن شد.....این قضیه به تکامل مربوط نمیشه و بیشتر ریاضیات و آمار و کیهانشناسی و فیزیک و زیست شناسی کیهانی باید اظهار نظر کنند.....

تکامل فلسفه آغشته با ریاضیات و زیست کیهانی نیست که بخواد مسائل بغرنج رو کند و کاش کنه...
روندی است که توضیح در مورد دگرگونی حیات در زمین میده...نه ابتدای حیات چگونه شکل گرفته.....

V E S T A
20-10-2013, 18:04
درباره این قسمت :


چيزي به‌نام شكل ساده حيات وجود ندارد

در روزگار داروين اين عقيده رواج داشت كه حيات از اَشكال ساده‌تر به‌سوي اشكال پيچيده‌تر حركت مي‌كند. علم امروزه ثابت كرده است كه چيزي به‌نام ? شكل ساده حيات‌ ? وجود ندارد. حتي ساده‌ترين سلول باكتري به‌گونه‌اي باورنكردني پيچيده است‌. آنچه كه سلول‌هاي ساده ناميده مي‌شود، شامل DNA و RNA و پروتئين مي‌باشد كه به يكديگر وابسته و مرتبط هستند. در واقع‌، تمام سيستم‌هاي بيوشيميايي و فيزيولوژيكي به يكديگر وابسته مي‌باشند. لذا اين تصور تكامل‌گرايان كه اندام‌ها به‌گونه‌اي مستقل تحول مي‌يابند، پذيرفتني نيست‌.



دقیقا متوجه ایرادی که به این قسمت گرفته شده نشدم ولی یه توضیح درباره علت اینکه پروکاریوت ها مثل باکتری ها رو رو نسبت به یوکاریوت ها ساده تلقی می کنن:

از روی شواهد به دست اومده مثل فسیل ها و سنگواره ها از پروکاریوت ها (که باکتری های حقیـقی و یا آرکی باکتری ها و یا سیانو باکتـری ها رو شامل می شوند ) دانشمنـدان تا کنون

قدیمی ترین موجودات رو باکتری ها تشخیص دادن در عین حال به این هم باید توجه کرد که علم هنوز به درجه ای از کمال نرسیده که بتونه درباره تک تک موجودات زنده ای که تا کنون حیات

داشتن توضیح داشته باشه ممکن هست موجوداتی ابتدایی تر از باکتری ها هم وجود داشتن ولی هنوز کشف نشدند ولی همـین تک سلولی های جزو دسته پروکاریوت ها مثل باکتریها

بسیار ساده تر از سلول های موجودات دسته یوکاریوت ها هستن .

پروکاریوت ها فاقد هسته مشخص هستن (در یوکاریوت ها هسته با غشا مشخص از محتویات داخل سلول جدا شده درحالـی که در پروکاریوت ها محتویـات هسـته یعنی ژنوم با محتـویات

داخل سلولی در تماس هست) پروکاریوت ها تک سلولی هستن و سلول های بسیار ابتدایی دارن بر خلاف یوکاریوت ها که پرسلولی(و بعضی تک سولی) هستن و سلول های پیچیده ای

دارند درداخل سلول های پروکاریوت اندامک هایی که غشا مجزا داشته باشند وجود نداره در حالی که در یوکاریوت ها اندامک هایی که دارای غشای جداگانه باشند وجود داره در پروکاریوتـها

ریبوزوم ها بسیار ساده و کوچک و ابتدایی هستن در حالی که ریبوزوم ها در یوکاریوت ها بزرگتر و پیچیده تر هستـن ژن ها در پروکاریوت ها پیوستـه هستـن (به جزآرکی باکتـری ها) ولی در

یوکاریوت ها ژن ها گسسته هستن (اینترون و اگزون )

تک تک این تفاوت ها مزیت هایی رو برای یوکاریوت ها به وجود اورده و این پیشرفته تر شدن و پیچیدگی سلول های یوکاریوت رو نسبت به پروکاریوت نشون میده.


این علل ساده بودن سلول پروکاریوت نسبت به یوکاریوت هست .. ولی باز هم نمی شه وجود موجوداتی ساده تر از پروکاریوت رو رد کرد چون امکان اینکه هنوز کشف نشدن وجود داره .مثلا

موجوداتی مثل ویروس ها که نه پروکاریوت هستن و نه یوکاریوت دارای اسید نوکلئیک از نوع RNA یا DNA هستن ولی قادر به ساختن پروتئین نیستن و از دستگاه پروتئین سازی جاندار زنده

استفاده می کنن برای همین تا زمانی که وارد بدن موجود زنده نشن و فعالیت حیاتی خودشون (پروتئین سازی) رو آغاز نکنن نمی توان نام موجود زنده رو بهشون نسبت داد.

V E S T A
25-10-2013, 18:43
زائده‌ها تكامل را اثبات نمي‌كنند

تكامل‌گرايان بر اين نظر پا مي‌فشردند كه بدن جانداران داراي اندام‌هايي است كه امروز ديگر كاربردي ندارند. اندام‌هايي مثل آپانديس و لايه‌هاي نيمه‌كروي در چشم زائده ناميد شده‌اند زيرا در زمان داروين تصور مي‌شد كه اينها بلامصرف مي‌باشند. طبق اين نظريه‌، اين اندام‌ها در دوره‌هاي اوليه هستي كاربردي داشته‌اند، اما به‌تدريج كه انسان خود را با محيط سازگار ساخت‌، كاربرد خود را از دست دادند. به‌عقيده اين دسته از دانشمندان‌، آنها اكنون شاهدي هستند بر آنچه قبلاً بوديم‌.

باز در اين مورد هم شواهد، عليه اين نظريه هستند. تمام آنچه كه زائده ناميده شده‌، امروز نيز كاربردي مفيد دارند. آپانديس در واقع غده‌اي است لنفاوي‌، و لايه نيمه‌كروي نيز همچون يك قاشقك‌، اشياء خارجي را از داخل چشم جمع‌آوري مي‌كند. بسياري از ما شنيده‌ايم كه انسان قبلاً دُم داشته است‌. اين حرف خنده‌دار است‌. ستون فقرات انسان داراي 33 مهره است‌. هيچ شاهدي بر اين مدعا وجود ندارد كه او قبلاً 34 مهره داشته است‌. فردي به‌اسم هِكل بود كه نظريه دم انسان را پيش نهاد؛ او بعدها توسط دانشگاه خودش محكوم به تقلب شد!

زيست‌شناسي مولكولي بيش از ساير عوامل‌، تكامل را رد مي‌كند!

تکامل گرایان درباره اندام های وستجیال همچین نظری ندارن!

اندام های وستجیال اندام هایی هستن که در نیای مشترک دو یا چند گونه وجود داشتن اما در بعضـی از گونه‌ها نقـش کمرنگ‌تری پیـدا کرده‌اند یا اینکه به کلی بدون استفاده شده‌اند.این اندام‌ها

یا رفتارها بازمانده و تتمه و بازپس‌مانده از دوران‌هایی از تکامل جانوران هستند. از جمله اندام برجای‌مانده تقریبا بی‌استفاده می‌توان به لگن مار، دنبالچه، آپاندیس و دندان عقل در انسـان اشاره نمود.

این زائدمانده‌ها اندام‌های در حال تحلیل رفتنی هستند که یا در دوران جنینی از بین می‌روند یا بعد از تولد به مرور از بین می‌روند یا با موجود باقی می‌مانند.


این زواید ممکن هست کارکرد اصلی خودشون رو نداشته باشن مثل آپاندیس

درباره دنبالچه :

Coccyx استخوانی مثلثی شکل است که در انتهایی‌ترین بخش ستون فقرات در زیر استخوان خاجی (ساکروم) قرار دارد شامل 3-4 مهره به هم جوش خورده می‌باشد. این استخوان جزیی از لگن

خاصره است که در پایین‌ترین قسمت ستون فقرات، در شکاف گلوتئال قابل لمس می‌باشد. دنبالچه با اندازه کوچکش و نیز نداشتن قوس‌های مهره‌ای و بالطبع کانال‌های مهره‌ای مشخص می‌گردد.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



ستون فقرات درپستانداران : در پستاندارن به خصوص انسان، ستون فقرات بسیار تحول یافته‌است. که شامل ۷ مهره گردنی ، ۱۲ مهره پشتی ، ۵ مهره کمری، یک استخوان دنبالچه و یک استخوان

خاجی شده‌است.

دم هم در انتهای ستون فقرات و از مهره های استخوان در دنبالچه به وجود اومده..

انسان جزوی از پستانداران هست و ستون فقراتی مشابه سایر پستانداران داره ولی استخوان های قسمت دنبالچه نسبت به استخوان هایی که در جانداران دارای دم دیده می شه تحلیل رفتـه.

Saeed Dz
08-11-2013, 16:03
دوستان در سال 2006 نویسنده ای مسلمان با نام « هارون یحیی » با انتشار کتابی به نام « جلوه های آفرینش » سعی در ابطال نظریه فرگشت داشت که البته با مخالفت بسیاری از دانشمندان روبرو شد .

این مطلب نقد پروفسور ریچارد داوکینز ( ملقب به داروین معاصر ) استاد زیست شناسی دانشگاه آکسفورد درباره این کتاب می باشد . توجه بفرمایید که ایشان چطور با یک نقد ساده ، بنیان این کتاب را از هم می پاچانند . ( پیشنهاد میکنم... حتما مطالعه نمایید و خواهشا این مطلب را به اشتراک ( Share ) بگذارید تا سایر دوستانتان هم از اصل ماجرا باخبر شوند )

نقد « ریچارد داوکینز » بر کتاب « هارون یحیی »

مارهای سمی [۱]، مارماهی های لغزنده [۲] و هارون یحیی

سال ۲۰۰۶ من هم یکی از ده ها هزار دانشمند دانشگاهی در سراسر جهان بودم که کتاب کاملا رایگان و بسیار پر خرج "جلوه های آفرینش" نوشته ی نویسنده ی مدافع مسلمان ترک، هارون یحیی را ناخواسته دریافت کردم. تز این کتاب، که در یازده زبان منتشر شد، این بود: تکامل نادرست است. مدرک اصلی این کتاب صفحه صفحه شامل تصاویر زیبای فسیل حیوانات است که همراهش یک نوع مدرن آن ذکر شده تا بگوید که این حیوان از زمان فسیلش تا کنون هیچ تغییری نکرده است. این کتاب قطع بزرگ، مملو از تصویر با بیش از ۷۰۰ صفحه رنگی گلاسه با کیفیت بالاست. هزینه ی تولید چنین کتابی می بایستی که بسیار بالا بوده باشد و آدم حیران می ماند که با کدام پول چنین کتابی تولید و رایگان در چندین کپی با زبان های بسیار متعددی توزیع شده.

همان طور که ذکر شد، تمام پیام کتاب مبتنی بر تشابه بین حیوانات مدرن و فسیل همانند آنان می باشد. وقتی بصورت اتفاقی داشتم کتاب را ورق می زدم به صفحه ۴۶۸ بر خوردم که بخش مخصوص "مارماهی ها[۳]" بود، یک فسیل و یک نوع مدرن. عنوان آن چنین بود

۴۰۰ گونه ی مارماهی ِ آنگویلیفرم [۴] وجود دارد که در طی چندین میلیون سال هیچ تغییری نیافته اند که این امر بار دیگر نامعتبر بودن تئوری تکامل را آشکار می کند.

نمی توانم [دقیق] بگویم، فسیل نشان داده شده احتمالا یک مارماهی باشد، اما "مارماهی" مدرنی که یحیی آنرا نشان می دهد (تصویر شماره 1) بدون شک مارماهی نبوده و یک مار دریایی[۵] است، و به احتمال زیاد از دسته زهر داران لاتیکودا[۶] است (البته یک مارماهی، به هیچ وجه مار نیست بلکه یک ماهی استخوانی -teleost fish- می باشد.) . من کتاب را به منظور بررسی بی دقتی های اینچنینی مرور نکرده ام. اما همینقدر بگویم که این اولین صفحه ای بود که بدان نگاه کردم... به چه بهایی این کتاب می خواهد اثبات کند که حیوانات مدرن از زمان فسیل های همتایشان هیچ تغییری نکرده اند؟

ضمنا، در می ۲۰۰۸ هارون یحیی که نام اصلی وی عدنان اکتار است، در دادگاه ترکیه به دلیل "ایجاد یک سازمان غیر قانونی به منظور منفعت شخصی" محکوم به سه سال زندان شد."

بخش افزوده شده در ۸ ام جولای

حال به صفحات بیشتری از این کتاب مهمل نگاه کرده ام. دو صفحه ۵۴ - ۵۵ و ۴۱۵ - ۴۱۶، "کرینوید[۷]" نام گذاری شده اند، و تماما سعی بر آن دارد که نشان دهد چگونه فسیل کرینویدها با نوع مدرن و امروزین آن متشابهت دارد. کرینویدها دنباله ی خویشان ستاره دریایی هستند، و عضو رسته ی اکینودرماتا[۸] محسوب می شوند. بخش زیر عنوان صفحه ۵۴ است، سه صفحه دیگر نیز تقریبا عناوین متشابهی دارند:

فسیل کرینوید ۳۴۵ میلیون ساله، متشابه قراین امروزین خود است که این امر تئوری تکامل را بی اعتبار می کند. کرینویدها که از ۳۴۵ میلیون سال پیش بدون تغییر باقی مانده اند تئوری تکامل را رد می کنند، و خلقت خدا را به عنوان یک فکت(واقعیت) آشکار می کنند و هر سه صفحه یک عکس زیبا از کرینوید مدرن را نشان می دهد تا مقصود را بیان کند. منتها، در تمامی موارد، حیوان مدرن به تصویر کشیده شده، کرینوید نیست. این حیوان حتی اکینودرم [۹] هم نیست. این حیوان حتی یک دئوتروستوم[۱۰] (زیر شاخه ای که اکینودرم و ما بدان تعلق داریم) هم نیست. خوانندگان جانورشناس، متوجه خواهند شد که این تصویر یک کرم آنلید[۱۱] با خانه ی تیوب شکل است، یک [کرم] سابلید[۱۲].

در صفحه ۴۰۲، تصویر چهار فسیل وجود دارد، که به درستی بریتل استار[۱۳] نام نهاده شده اند. بریتل استارها یکی از دسته های بزرگ اکینودرم ها هستند، سایر دسته ها ستاره ی دریایی، خارپوست دریایی و کرینویدها هستند. بار دیگر ما با یک ادعای استاندارد خلقت گرایی مواجه هستیم:

این سنگواره (فسیل) ۱۸۰ میلیون ساله آشکار می کند که بریتل استارها پس از ۲۰۰ میلیون سال همانند سابق هستند. این حیوانات، بدون هیچ تفاوتی با گونه های زنده ی امروزی، بار دیگر نامعتبر بودن تکامل را آشکار می کنند.

در اینجا ما نه یک عکس بلکه دو عکس از موجودات زنده داریم که عدم تغییر از زمان سنگواره ها را نشان می دهد. پس یکی از این حیوانات مدرن بریتل استار است. فسیل دیگر ستاره ی دریایی! که عضو یک دسته ی کاملا متفاوت از اکینودرم هاست و در یک نگاه ساده تفاوت عمیق آن آشکار می شود.

در پایان، آقای پ.ز. مایرز پیشتر مسئله ی زیر را مورد بررسی قرار داده اما برای تکمیل این مسئله این تصویر را هم من اضافه می کنم. در صفحه ۲۴۴، یحیی سعی می کند بگوید که مگس های کادیس[۱۴] از حشرات باقی مانده در کهربا از ۲۵ میلیون سال قبل تا کنون تغییر نکرده اند. بار دیگر با چنین عنوانی مواجهیم:

این موجودات ذی حیات پس از میلیون ها سال بدون هیچ تغییری در ساختارشان زنده مانده اند. حقیقت این است که این حشرات هیچ تغییری نکرده اند و این نشانی از آن دارد که هیچگاه فرگشت نیافته اند.

حال انتظار این را داریم وقتی که به تصویر حیوان مدرن نگاه می کنیم با چیز خوبی مواجه شویم. یک "مگس کادیس" چه می تواند باشد؟ شاید یک کپور؟ یا کرم باغ؟ شاه میگو؟ نه، در واقع از همه ی اینها بهتر: یک طعمه ی ماهیگیری به همراه قلاب فولادی آن!!!

واقعا نمی دانم چه بگویم تا که بین چاپ گران قیمت و گلاسه ی این کتاب و "پوچی نفس گیر" محتوای آن تطبیقی دهم. آیا این واقعا پوچ است یا یک تنبلی آشکار است – یا شاید بدگمانی آگاهانه از نادانی و حماقت مخاطبین آن – که غالبا خلقت گرایان مسلمان هستند. پول آن از کجا آمده است ؟



لینک های مرتبط :

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

این لینک ویدئویی نیز جلسه ای است که پروفسور داوکینز مطالب فوق را مشروح بیان می کنند :

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[1] venomous snakes

[2] slippery eels

[3] eels

[4] Anguilliformes

[5] sea snake

[6] laticauda

[7] crinoid

[8] phylum Echinodermata

[9] echinoderm

[10] deutersotom

[11] annelid

[12] sabellid

[13] brittlestar

[14] caddis fly

Saeed Dz
08-11-2013, 16:30
اگر فرگشت صحت دارد، پس چرا هنوز با آن مخالفت می‌کنند؟
اگر نظریه فرگشت دارای اسناد و مدارک معتبری است ، چرا هنوز برخی با آن مخالفت می کنند و ادعاهای آنان چیست ؟

مخالفان نظریه فرگشت به چند دسته تقسیم می شوند :
...
گروه اول کسانی هستند که آگاهی درست و کافی از نظریه فرگشت ندارند . این افراد بر اساس شایعات و شنیده ها تصور می کنند داروین در نظریه خود ادعا کرده است که آفریننده ای وجود ندارد و انسان ها از میمون ها به وجود آمده اند و چون این سخنان با عقل و آموزه های دینی منافات دارد ، پس در نظر این افراد بی اعتبار است .

گروه دوم مخالفان کسانی هستند که فکر می کنند فرگشت در حد یک فرضیه است ! و از آنجا که هنوز به اصل علمی تبدیل نشده است پس نمی توان به آن استناد کرد ! این افراد هنوز تفاوت فرضیه و نظریه را درک نکرده اند و نمی دانند که فرضیه یک تصور ذهنی و حدسی خیالی است ، در حالی که نظریه یک موضوع علمی است که باید برای آن دلایل و شواهد معتبر آورده شود . این افراد همچنین نمی دانند که نظریه با اصل فرق دارد . اصول علمی در عالم واقعیت و زمان حاضر قابل لمس و آزمایش هستند درحالی که این امکان برای نظریه میسر نیست . در مورد نظریه فرگشت نیز چون امکان بازگشت چند میلیون ساله وجود ندارد ، دانشمندان با استفاده از علوم و مدارک علمی مانند : زمین شناسی ، فسیل شناسی ، آناتومی مقایسه ای ، جنین شناسی ، ژنتیک جمعیتی ، زیست شناسی مولکولی و ده ها دلیل دیگر توانسته اند واقعیت های گذشته را در قالب نظریه ارائه دهند .

کار این دانشمندان مانند کاراگاهان جنایی است . از آنجا که کاراگاه پلیس نمی تواند برای اثبات عمل یک متهم ، فیلم صحنه جرمی را که در گذشته رخ داده است ببیند ، سعی می کند با گردآوری و بررسی دقیق شواهد و آثار جرم ، واقعیت را دریابد و با دلایل و مدارک محکمه پسند محکومیت و یا برائت متهم را در دادگاه اثبات کند . در تمام کشورهای جهان نیز قاضی یا هیئت منصفه ، اسناد و شواهد معتبر را قبول می کنند و هیچ کس ادعا نمی کند که چون فیلم صحنه جرم را ندیده است ، پس این مدارک باطل هستند !!!

گروه دیگر مخالفان تلاش می کنند با طرح ادعاهای عجیب نظریه فرگشت را باطل کرده و با طرح ادعاهای عجیب نزد مرد عامی چنین القا کنند که نظریه داروین یک دروغ بزرگ و طرح اسعمارگر پیر بریتانیا برای بی ایمان کردن مردم است ! و به خیال خود با این ادعاها بتوانند از عقاید دینی مردم محافظت کنند . این افراد با نشان دادن تصویر برخی از حیوانات مانند ماهی ها ، لاک پشت ها و حشراتی که دلیل داشتن همزیستی زیاد با تغییرات محیط طبیعی ، فرگشت کمتری طی میلیون ها سال احیر یافته اند ، ادعا می کنند که این موارد در تناقض با نظریه فرگشت است . آن ها همچنین با ارائه تعدادی اسامی مجهول چنین القا می کنند که بسیاری از دانشمندان هنوز نظریه فرگشت را نپذیرفته اند و نسبت به آن مشکوک هستند ! درحالی که واقعیت کاملا برعکس است . در تمام کشورهای دنیا و اکثر دانشگاه های معتبر جهان ، نظریه فرگشت توسط جامعه علمی پذیرفته شده است و هر روز با پیشرفت فناوری ، دلایل و مدارک جدیدی در صحت اعتبار این نظریه ارائه می شود . این گروه همچنین ادعاهای عجیبی نیز مطرح می کنند . برای مثال می گویند : چرا با وجود میلیون ها سال زندگی موجودات ، امروز در هر گوشه از زمین فسیل های جانوران قدیمی یافت نمی شود ؟ سپس چنین نتیجه گیری می کنند که فرگشت وجود ندارد !!! این افراد نمی دانند و یا نمی خواهند که این حقیقت را کتمان کنند که برای تشکیل یک فسیل شرایط بسیار استثنایی ( در حد یک در چند میلیون مورد ) باید روی دهد . اینکه جسد حیوان و یا گیاه پس از مرگ فورا با توده ای از خاک مرده ( مانند گرد و غبار آتشفشانی یا شن های نمکزار ) پوشیده شود ، موجودات دیگری مانند باکتری ها نتوانند به سرعت جسد را تجزیه کنند ، سپس میلیون ها سال با همین شرایط طی شود و دراین مدت فشار لایه های بالایی چنان باشد که هم جسد له نشود و هم به مرور با وردو قطرات آب لایه های بالایی ، استخوان ها و بخش های سخت جسد با املاح سنگی محلول در قطرات آب جایگزین شود و ده ها عامل دیگر در تشکیل فسیل دخیل هستند . تازه پس از آن احتمال کشف یک فسیل در حد یک در چند میلیون است ، چرا که اغلب فسیل ها در لایه های میانی صخره ها مخفی مانده اند و تا کنون بخت و اقبال با دانشمندان همراه بوده است که تعدادی از آن ها در نتیجه فرسایش تدریجی لایه های بالایی و آن هم به طور اتفاقی کشف شده اند و تا کنون هیچ گروهی حاضر نشده است یک صخره یا کوه عظیم را با مته های گران قیمت برش دهد تا شاید با احتمال یک در چند میلیون به فسیل دست یابد . گذشته از این اگر به فرض محال فسیلی هم در دوران قدیم یافت نمی شد ، نظریه فرگشت جانداران همچنان به قدرت خود باقی بود زیرا دلایل و مدارک علمی دیگر چنان قوی و مستدل هستند که بدون آن ها نیز فرگشت قابل اثبات است .

بنیان گذاران و حامیان نظریه فرگشت آنچنان به آن ایمان دارند که ادعا کرده اند اگر یک مورد ( دقت کنید : اگر و تنها اگر یک مورد ) نقض برای نظریه فرگشت ثابت شود ، حاضرند کل آن را کنار بگذارند و حتی به ثابت کننده آن جایزه نوبل هم اهدا شود ! طی 150 سال اخیر بسیاری از منتقدان و مخالفان تلاش کرده اند مواردی برای نقض این نظریه بیابند ، اما علاوه بر اینکه هیچ موفقیتی کسب نکرده اند بلکه در چند سال اخیر با پیشرفت های حیرت انگیز علوم فیزیک ، شیمی و ژنتیک چنان دلایل محکمی د اثبات این نظریه به دست آمده است که دیگر جای هیچ شک و شبهه ای برای دانشمندان و محققان باقی نذاشته است و به همین دلیل گروه مخالفان به ناچار تلاش های خود را معطوف به افراد عامی و ناآگاه کرده اند و سعی می کنند با فرار به جلو ، از شکست و اعتراف به قبول کردن این نظریه بپرهیزند !!!



نویسنده: بهنام محمد پناه

shabe.saket
09-11-2013, 00:33
بیگ بنگ: نظریه غالب در مورد تاریخ تکامل انسان می گوید که حدود دو میلیون سال قبل سه گونه متمایز از انسان اولیه بر زمین گام می زدند. اما دانشمندان در اروپا اخیرا شواهدی را فاش کرده اند که ممکن است این نظریه را زیر و رو کند.
به گزارش BBC ، اگر این تحلیل درست باشد فسیل های انسان اولیه که قبلا در آفریقا و منطقه اروپا آسیا کشف شده و تصور می شد متعلق به سه گونه جداگانه به نام های هومو هابیلیس، هومو رودولفنسیس و هومو ارکتوس بوده در واقع همگی یک گونه بوده اند. به این معنی که تفاوت های مشاهده شده در آنها بیشتر ظاهری و محلی است نه تفاوت های ریشه ای.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

تصویری از جمجمه کامل یک گونه از انسان مربوط به ۱.۸ میلیون سال پیش


تیم محققان که نتایج مطالعه خود را در گزارشی در نشریه ساینس منتشر کرده می گوید که آن سه گونه بخشی از یک نسل درحال تکامل واحد بوده اند که به شکل گیری انسان امروزی منجر شد. این تیم می گوید یافته هایش بر مطالعه کامل ترین مجموعه فسیل های انسان اولیه که تا به امروز کشف شده استوار است. این مجموعه که در دمانیسی گرجستان پیدا شده شامل یک جمجمه کامل از یک موجود ۱.۸ میلیون ساله است است که جمجمه پنج نام گرفته. همین جمجمه است که در کانون مطالعه تازه قرار دارد. دیوید لوردکیپانیدزه سرپرست این مطالعه از موزه ملی گرجستان در تفلیس به بی بی سی گفته است: “آنچه ما یافته ایم نمایی از دوره ای است که هوموی اولیه تازه درحال خروج از آفریقا بود بنابراین آنچه در دمانیسی پیدا کرده ایم بزرگترین مجموعه از اعضای یک جمعیت تا به امروز است. نمونه اصلی که ما یافتیم خیلی سالم مانده و همه بخش های مختلف که بعضی از آنها در نمونه های کشف شده قبلی وجود نداشت را دارد بنابراین کمک می کند در نگاهمان بازبینی کنیم.” [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] محفظه مغز در این جمجمه کوچک است، آرواره هایش بزرگ با صورتی بلند. این مشخصات وجه مشترک آن با گونه موسوم به هومو هابیلیس است. اما بسیاری از خصوصیات محفظه مغز همچنین شبیه یک گونه دیگر به نام هومو ارکتوس است. در میان همین گروه از فسیل های تازه تفاوت های زیادی دیده می شد که قبلا محققان را سردرگم کرده بود اما پروفسور لوردکیپانیدزه می گوید یکجا یافتن آنها روشن می کند که این مشخصات همه متعلق به یک جمعیت است. آقای لوردکیپانیدزه می گوید: جمعیتی در دمانیسی داریم که هرچند متفاوت هستند اما همه آنها می توانند اعضای یک گونه باشند در نتیجه اغلب آنچه را که قبلا مشخصه های گونه های تازه فرض می کردیم می تواند فقط تفاوت های محلی یا مشخصه های ظاهری یک گروه خاص باشد. به این ترتیب او می گوید که که دانشمندان “اکنون بهترین شواهد موجود از اینکه هوموی اولیه چه بوده است در اختیار دارند.” گفته می شود محوطه باستانی دمانیسی حاوی بزرگترین مجموعه فسیل های کشف شده از انسان اولیه است فسیل های تازه هشت سال قبل کشف شد و از آن زمان دانشمندان مشغول مقایسه آن با سایر فسیل ها در آفریقا که قدمت بعضی از آنها به ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار سال می رسد بوده اند. معلوم شده که نمونه دمانیسی متعلق به همان گونه هومینیدهایی است که قدیمی ترند و در سایر نقاط جهان کشف شده اند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

کشف کامل ترین و قدیمی ترین جمجمه های گونه ای از انسان در سایت تحقیقاتی گرجستان


کریستوفر زولیکوفر از موزه و موسسه مردم شناسی زوریخ که در این مطالعه شرکت داشته می گوید که اگر بخش مغز و صورت این جمجمه به طور جداگانه در نقاط مختلف آفریقا پیدا می شد به گونه های مختلفی نسبت داده می شد. او می گوید که در رکورد فسیل های آفریقا هم تفاوت های اینچنینی مشاهده می شود بنابراین معقول است اگر فرض کنیم که در آن زمان یک گونه واحد هومو در آفریقا وجود داشته.
اما این نظریه بحث انگیز است چون بسیاری از مطالعات و فرضیات قبلی را زیر سوال می برد. فرد اسپور از دانشگاه کالج لندن اما از فسیل شناسانی که می گوید حداقل سه گونه متمایز انسان اولیه در آفریقا زندگی می کرده. او می گوید که شیوه تحلیل فسیل دمانیسی برای رسیدن به این نتیجه که در آن زمان فقط یک گونه وجود داشته کفایت نمی کند. از مشخصه های دیگر فسیل های دمانیسی داشتن ستون فقراتی شبیه به انسان است که برای پیمودن مسافت های طولانی مناسب بوده.

Read More : BBC ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) , newscientist ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

عــــلی
11-11-2013, 19:30
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
اینها فقط یک نظریه هستند و نظریه هم فقط یک نظر هست که پایه و اساس محکمی نداره.مثل نظریه سیاه چاله ها و نظریه تکان دهنده انیشتین.هرکسی دانشمنده و نظرش قابل احترامه.ولی هر چی میگه که پایه و اساس علمی و عقلی درستی نداره مساوی هست با تخیل و داستان سرایی برای بچه ها که زود خوابشون ببره توی رخت خواب!!
نظریه فرگشت داروین هم نظریه ای بی پایه هست و فقط افرادی اونو براحتی قبول میکنن که مطمئن نیستن آیا واقعاً کوچکترین موجود که میشه ازش نام برد اتم هست یا نه.آیا واقعاً کسی اتم رو دیده؟:n13:.خوب طبیعیه وقتی نمیدونید چیه و چطوری کار میکنه پس باید هم قبول کنید که ما همه از یک نوع هستیم.تمام چیزایی که دانشمندان امروز بهش دست پیدا میکنن رو من توی 16 سالگیم توی تخیلاتم میگذروندم.مثل این مستند فیزیک غیر ممکن ها!!!
معمولاً طرفداران این قضیه بی خدایان هستند و کسانی که قائل به نظم جهان نیستند.
چند سوال مطرحه:
1.چطور ممکنه فرگشت به صورت رندوم اونقدر تکرار بشه تا یک موجود درست درمان بمونه و اونایی که خوب از آب در نیومدن از بین برن؟آیا این نظم و خالق رو زیر سوال نمیبره؟کسی که قائل به نظم و خالق هست.چطور ممکنه خداوند اینهمه تست انجام بده تا یک موجود درست خلق بشه؟
پس این نظریع مربوط به کسایی هست که قائل به خالق نیستند.مثل داوکینز و امثالش!!! البته هاوکینز فکر کنم نظرش برگشته ولی داوکینز هنوز از همین نظریه داروین برای رد وجود خدا استفاده میکنه.
2.اگر این نظریه درست بود.حیوانات هم باید از نظر عقلی مثل انسان ها تکامل پیدا میکردند مثل انسان که از نسل میمون ها شد و سپس .....مگر این نظریه بر این پایه نیست که ما بهر حال باید تکامل پیدا کنیم تا از هر نظر به بهترین تبدیل بشیم.پس چرا فقط ما انسان ها عاقل شدیم و تونستیم طی چند صد سال اینقدر سریع پیشرفت کنیم؟
3.اگر این نظریه درست بود باید بین انسان و میمون ها موجوداتی ما بین هم باشند.این عقلانی نیست که بگید اون ها نسلشون منقرض شده.چون در این صورت نسل میمون ها هم باید منقرض میشد.چرا نشد؟پس باید یه موجودی مثل "میمون انسان" هم وجود داشته باشه.پس کجاست؟چرا دنبال استخوان هاشون زیر زمین میگردین در حالی که میمون ها هم هستند و انسان ها هم هستند.پس چرا ما بینشون که موجودی دارای عقل باشه و شبیه میمون ها باشه نیست؟همونطور که توی نقاشی ها میکشید.
4.هنوزم که هنوزه این نظم وجود داره و میمون ها میمون میزایند و انسان ها انسان و پرنده ها هم پرنده.چطور شده بین این مولکول های اولیه یه سری تصمیم گرفتند درخت بشند یه سری تصمیم گرفتند چرنده و یه سری درنده و یه سری پرنده؟مگه قرار نیست همه زنده بمونن؟پس چرا درنده شدن که همدیگرو بخورن؟
5.دایناسور ها چطور!!! فرشگتشون دچار مشکل شده که منقرض شدن؟بنده خدا 50 سال توی این دنیا زندگی کرده از یه میلیارد سال قبلش هم خبر داره که چه اتفاقاتی افتاده!!! بهش بگی دیروز دقیقاً چه کارهایی انجام دادی یادش نمیاد ولی خیلی خوب برات توضیح میده که توی یه میلیون سال قبل چه اتفاقاتی افتاده.منم بر اساس فرضیه و داستان سرایی میتونم وقت میلیون ها نفر رو همینطوری بگیرم و سرشون رو گرم کنم.
6.اگر این نظریه درست بود(چون همه ما موجودات از یک سلول بوجود اومدیم)پس باید با لقاح انسان با موجودات دیگر بارداری صورت بگیره.حتی انسان با شبیه ترین جنس خود توی این زمان.پس مشخصه که خلقت هر موجودی مربوط به خودش هست.و اگر همه ژن ها و اسپرم ها و نطفه ها مثل هم هستند دلیل بر وجود یک خالق و یک نظم خاص هست.نه اینکه همه از نسل یکدیگریم.

علم خوبه یاد بگرید ولی یادتون باشه توش گم نشید تا شمارو از حقیقت ها و ان چیزهایی که وجود دارن دور کنه.
بای

shabe.saket
12-11-2013, 00:46
علم خوبه یاد بگرید ولی یادتون باشه توش گم نشید تا شمارو از حقیقت ها و ان چیزهایی که وجود دارن دور کنه.بای
چشم
بای

حالا جواب ها رو بشنوید:

1.چطور ممکنه فرگشت به صورت رندوم اونقدر تکرار بشه تا یک موجود درست درمان بمونه و اونایی که خوب از آب در نیومدن از بین برن؟

10 نفر هستند
9 تاشون معلول از ناحیه پا و 1 نفر سالم است...در جمع درندگان گرسنه رهایشان میکنیم...یک درخت نیز آنجاست، کدام احتمال بیشتری دارد که زنده بماند؟
کسی که جواب را فرد سالم ذکر میکند، بنظر منطقی تر فکر میکند...در ضمن فرگشت الزامآ اونایی که ناقص هستند رو حذف نمیکنه، نقص کلمه مناقشه بر انگیزه....


2.اگر این نظریه درست بود.حیوانات هم باید از نظر عقلی مثل انسان ها تکامل پیدا میکردند مثل انسان که از نسل میمون ها شد و سپس .....مگر این نظریه بر این پایه نیست که ما بهر حال باید تکامل پیدا کنیم تا از هر نظر به بهترین تبدیل بشیم.پس چرا فقط ما انسان ها عاقل شدیم و تونستیم طی چند صد سال اینقدر سریع پیشرفت کنیم؟
ببینید چجوری می پیچونید قضیه رو:

اگر این نظریه درست بود.حیوانات هم باید از نظر عقلی مثل انسان ها تکامل پیدا میکردند مثل انسان که از نسل میمون ها شد و سپس
داروینیسم چنین چیزی نگفته
برداشتید مصادره بمطلوب میکنید و بیس داروینیسم رو تحریف میکنید و بر اساس قاعده تحریف شده، نتیجه خودتون رو میگیرید.....


مگر این نظریه بر این پایه نیست که ما بهر حال باید تکامل پیدا کنیم تا از هر نظر به بهترین تبدیل بشیم.
این مشکل در وب فارسی شدید است و هی اشاره میشود که در این گرداب کج فهمی نباید افتاد
داروینیسم چنین چیزی نمیگوید.....
اولوشن یعنی فرگشت نه تکامل.....
بر آیندگی
نه تکمیل شدن


3.اگر این نظریه درست بود باید بین انسان و میمون ها موجوداتی ما بین هم باشند.این عقلانی نیست که بگید اون ها نسلشون منقرض شده.چون در این صورت نسل میمون ها هم باید منقرض میشد.چرا نشد؟پس باید یه موجودی مثل "میمون انسان" هم وجود داشته باشه.پس کجاست؟چرا دنبال استخوان هاشون زیر زمین میگردین در حالی که میمون ها هم هستند و انسان ها هم هستند.پس چرا ما بینشون که موجودی دارای عقل باشه و شبیه میمون ها باشه نیست؟همونطور که توی نقاشی ها میکشید.
دودمان انسان به این راحتی ها بررسی نمیشه.....
انسانها در سیر گذر از رده انسانهای رودولفی به انسان دانای دانا فرگشت گسترده یافته اند...بله خب ما نمیتونیم به شما با این نگرش و درک عمومی از واژه نظریه، خیلی چیزا رو نشون بدیم...با این نحوه نگرش به کلمات نظریه داروینیسم ما چیزی برای اثبات ( آنگونه که شما اثبات را معنی میکنید ) نداریم.....
انسان کارورز هم منقرض شده و ما چیزی برای نشان دادن بجز ابزارهایش نداریم.....این ضعف ما نیست


4.هنوزم که هنوزه این نظم وجود داره و میمون ها میمون میزایند و انسان ها انسان و پرنده ها هم پرنده.چطور شده بین این مولکول های اولیه یه سری تصمیم گرفتند درخت بشند یه سری تصمیم گرفتند چرنده و یه سری درنده و یه سری پرنده؟مگه قرار نیست همه زنده بمونن؟پس چرا درنده شدن که همدیگرو بخورن؟

گرگ چرا سگ نمیزاید؟
+ همه قرار نیست زنده بمونن...جملتون دو پهلو هست معلوم نیست میگید قراره همه زنده بمونن یا خلافش رو میگید.....
درخت که موضوعش جداست.....
داروینیسم هم در برآیندهای ابتدایی چندان ورود نمیکنه که چنین نتایجی ازش استخراج بشه...گروهی از داروینیست ها در این مورد اظهار نظر میکنند که مورد تآیید بیولوژیست ها و اجماع علمی نیست...انگار هر داروینیستی هر چی بگه بحساب داروینیسم ه.....


5.دایناسور ها چطور!!! فرشگتشون دچار مشکل شده که منقرض شدن؟بنده خدا 50 سال توی این دنیا زندگی کرده از یه میلیارد سال قبلش هم خبر داره که چه اتفاقاتی افتاده!!! بهش بگی دیروز دقیقاً چه کارهایی انجام دادی یادش نمیاد ولی خیلی خوب برات توضیح میده که توی یه میلیون سال قبل چه اتفاقاتی افتاده.منم بر اساس فرضیه و داستان سرایی میتونم وقت میلیون ها نفر رو همینطوری بگیرم و سرشون رو گرم کنم.
اینجوری خلط مبحث خوب نیست...
انقراض دایناسور هم ربطی به فرگشت نداره که ازش غلط بودن چیزی رو نتیجه بگیرید...

6.اگر این نظریه درست بود(چون همه ما موجودات از یک سلول بوجود اومدیم)پس باید با لقاح انسان با موجودات دیگر بارداری صورت بگیره.حتی انسان با شبیه ترین جنس خود توی این زمان.پس مشخصه که خلقت هر موجودی مربوط به خودش هست.و اگر همه ژن ها و اسپرم ها و نطفه ها مثل هم هستند دلیل بر وجود یک خالق و یک نظم خاص هست.نه اینکه همه از نسل یکدیگریم
کسی همچین حرفی نزده توی داروینیسم...
در مورد قضیه خدا هم اصلآ توضیحی نمیشه داد زیرا استدلال علمی عقلی نمی آورید.....

عــــلی
12-11-2013, 07:31
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
جواب هاتون گنگ بود و در اصل جواب سوال نبود.من در اصل اشکال وارد کردم بزرگوار و در این اشکال ها فرد رو به این نتیجه میرسونه که نظریه دارای اشکالات بسیاری هست.
1.خوب این بسیار صحیح است.اما هیچ انسانی میمون معلول نمی زاید.هیچ میمونی هم انسان معلول نمیزاید.این طبیعت است در نتیجه هر موجودی فقط زایش جنس خود را میکند.من جواب سوال دیگرم را نگرفتم:n13:.سوال اول من یک سوال طولانی و بهم پیوسته بود نه یک سوال جزئی و ناپیوسته.
شما دقت نکردید به این قضیه.موجودات ناقص خودشون هم موجود هستند.چطور یه لاکپشت تصمیم گرفته اینقدر آروم راه بره؟در حالی که یک عقاب راحت اونو از بین میبره.اما همین لاکپشت وقتی عقاب رو میبینه خطر رو احساس میکنه.اگر زندگیش در اب هست چطور عقاب رو میشناسه؟
این فطرت ترس موجودات رو چگونه توجیح میکنید؟مگه فرگشت نمیگه همه از یک سلول و مولکول هستند و کم کم گسترش پیدا کردند.این مولکول ها که از ابتدا همدیگر رو نمیخوردن میخوردن؟اونها در صلح و ارامش تولید مثل میکردن.پس چی شد که وقتی یک لاکپشت یه عقاب میبینه بدون اینکه تجربه قبلی حمله رو داشته باشه فرار میکنه؟از کجا میدونه میخواد بخوردش؟در حالی که هر دو از یک جنس و مولکول تشکیل شده اند.

2.من میدونم داورین چی گفته اون چیزی که گفتم نظر خودم بود و در اصل وارد کردن اشکال بود نه نظر داروین.من کتاب کامل فارسیش رو چند ماه پیش خوندم و خیلی از نظر علمی جالب بود اما نظریه هاش واقعاً بی اساس بود.اون باید با این کتاب زیباش وجود خالقی را اثبات میکرد که همه رو مثل هم و از یک روش خاص آفریده.نه اینکه بگه همه از اول یک چیز بودن بعدش دو چیز شدن و بعدش .....وقتی به اولین مولکول میرسیم کم میارن و جواب ندارن.با اون انفجار عظیم هیچ آبی نمیتونست وجود داشته باشه.این اب ها از کجا اومدن؟

تا جایی که من کتاب داروین رو خوندم کاملا بر سر قضیه تکامل بحث میکنه و نه آیندگی(البته منظورتون رو از آیندگی متوجه نشدم)!! داستان اون پرنده ها با منقار های مختلف رو بیاد بیارید که همه شون از یک پرنده هستن اما چون در مکان های مختلفی وجود دارند برای تغذیه منقار های مختلفی دارند.این یعنی تکامل و زنده ماندن.

3.بسیار خوب.اشکالی ندارد که نمیتوانید اثباتش کنید.اما چرا اینقدر محکم از این نظریه در خیلی از جاها استفاده میکنید در حالی که خودتان میدانید پایه و اساس منطقی نداره؟

4. ببینید بزرگوار نظریه داروین بر این پایه هست که موجودات برای زنده موندن سعی کردن تکامل پیدا کنن.خوب این ها همه از یک مولکول به این اشکال مختلف رسیده اند.خوب اگر همه از یک جنس هستند پس چرا نمیتونن با هم لقاح کنن و موجودی جدید به وجود بیارن؟چرا با تزریق اسپرم گاو به گوسفند موجودی مثل گوسفند گاوی به وجود نمیاد؟مگه مولکولاشون یکی نیستند؟اینا همون مولکولایی هستند که بعد از بیگ بنگ در روی زمین بوجود اومدن در نتییجه پس باید بتونن با هم لقاح کنن.اما اسپرم انسان بدون تعلیم خوب میدونه که به کجا باید بره تا تخمک جنس ماده رو پیدا کنه.اصلاً چرا یه سری تصمیم گرفتن اسپرم بشن در حالی که از میلیون ها اسپرم فقط یکیشون زنده میمونه؟این خودش سیر تکامل رو رد میکنه.اگر فرگشت از این روش استفاده میکرد همه منقرض میشدن.یعنی از هر یه میلیون حیوان فقط یکیش زنده میموند.اسپرم ها هم همون موجودات اولیه هستند منتهی در شکلی متفاوت.البته فداکار و خنگ!!!!
5.فرشگت بر این اساس بود که تکامل رو اثبات کنه.اما دایناسور ها خیلی وحشی بودن و همدیگه رو میخوردن و کاری ندارم که به چه دلیل اونا همون ابتدا که مولکول هایی بیش نبودن تصمیم گرفتن به وحشی ها قول پیکر تبدیل بشن و همدیگر رو بخورن!!!

6.بزرگوار منم میدونم کسی همچین حرفی نزده.اینها اشکال بنده هستند برای رد این نظریه و شما برای این اشکالات باید پاسخ داشته باشید.

در مورد قضیه خدا استدلال میخواهید؟کدام انفجار در جهان هستی باعث همچین نظمی شده که بیگ بنگ دومیش باشه؟
خیلی کوتاه میگم.شما اصلاً انفجار بیگ بنگ رو شبیه سازی کنید با نرم افزار های سه بعدی.بعد به صورت رندوم و تصادفی بگید که منفجر بشه و این رو میلیارد ها بار هم تکرار کنید.میبینید هرگز همچین نظمی بوجود نمیاد.مگر اینکه خودتون به صورت دستی جهان هستی رو شبیه سازی کنید.تازه باید خیلی هم تلاش کنید تا زیبا درش بیارید.حتی یک دایره هم بوجود نمیاد جز خطهای عجق وقج و در هم پیچیده.چطور ممکنه یک انفجار به این عظیمی همچین نظمی رو بجود بیاره که با بزرگترین میکروسکوپ هم نمیشه کوچکترین جزئش رو دید و با بزرگترین تلسکوپ هم نمیشه بزرگترین جزئش رو دید؟
یک افجار کوچیک هم نمیتونه یه نظم خاصی رو بوجود بیاره!!!!!
موفق باشید.

عــــلی
12-11-2013, 07:37
بسم الله الرحمن الرحیم.
یک سوال پیچیده:
همه ما میدونیم که بدن ما از میلیارد ها سلول و مولکول تشکیل شده.و این مولکول ها باید همون مولکول های اولیه ای باشن که در فضا ایجاد شدن طبق نظریه داروین ولی خودشم نمیدونه که اولین مولکول چطوری بوجود اومد.
اما همه ما فقط یک وجود رو احساس میکنم و جسم خودمون رو فقط یک فرد میدونیم.
الان من که اینجا دارم به شما پیام میدم مغزم دارای میلیون ها سلوله.اما کدوم یک از این سلول ها باعث شده من احساس کنم خودم هستم و فقط یکی هستم؟این همه سلول مغز وجود داره من باید احساس کنم ملیون ها تا هستم نه یکی.
کدوم سلول وجود منو توجیح میکنه؟که اگر اون تک سلول رو از بین ببرید دیگه منی وجود نخواهم داشت.کسی میدونه؟

havzhini
12-11-2013, 08:35
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
اینها فقط یک نظریه هستند و نظریه هم فقط یک نظر هست که پایه و اساس محکمی نداره.مثل نظریه سیاه چاله ها و نظریه تکان دهنده انیشتین.هرکسی دانشمنده و نظرش قابل احترامه.ولی هر چی میگه که پایه و اساس علمی و عقلی درستی نداره مساوی هست با تخیل و داستان سرایی برای بچه ها که زود خوابشون ببره توی رخت خواب!!


نظریه فرگشت داروین هم نظریه ای بی پایه هست و فقط افرادی اونو براحتی قبول میکنن که مطمئن نیستن آیا واقعاً کوچکترین موجود که میشه ازش نام برد اتم هست یا نه.آیا واقعاً کسی اتم رو دیده؟
:n13:
.خوب طبیعیه وقتی نمیدونید چیه و چطوری کار میکنه پس باید هم قبول کنید که ما همه از یک نوع هستیم.تمام چیزایی که دانشمندان امروز بهش دست پیدا میکنن رو من توی 16 سالگیم توی تخیلاتم میگذروندم.مثل این مستند فیزیک غیر ممکن ها!!!

جالبه نظریه تکامل رو شما برای بچه ها تعریف میکنید تا خوابشون ببره؟واقعا باید به شما تبریک گفت
وگرنه دیگران در دهان ماهی رفتن و ... برای خواب بچه ها تعریف میکنن

اگر سرسوزنی با علم و مباحث علمی اشنایی میداشتید اعلام یک نظریه رو تخیل و داستان عنوان نمیکردید
نظریه در علم باید شواهد و مدارک همراهش باشه تا قابل بررسی باشه و نظریه تکامل هم از این قاعده مستثنا نیست و هزاران مدرک و سند با خودش داره

بقیه مطالب ۱۶سالگی و ... هم ارزش دنبالکردن در یک انجمن علمی رو نداره و بهتره در یک انجمن مشاوره بالینی مطرحش کنید!




1.چطور ممکنه فرگشت به صورت رندوم اونقدر تکرار بشه تا یک موجود درست درمان بمونه و اونایی که خوب از آب در نیومدن از بین برن؟آیا این نظم و خالق رو زیر سوال نمیبره؟کسی که قائل به نظم و خالق هست.چطور ممکنه خداوند اینهمه تست انجام بده تا یک موجود درست خلق بشه؟
پس این نظریع مربوط به کسایی هست که قائل به خالق نیستند.مثل داوکینز و امثالش!!! البته هاوکینز فکر کنم نظرش برگشته ولی داوکینز هنوز از همین نظریه داروین برای رد وجود خدا استفاده میکنه.

۱-نظریه تکامل برای ردوجودخدا! نیست بلکه فقط یکی از دلایل و مدارک موجود بر شک نسبت وجود خدا! هست و دقیقا نظم و خالق رو شکل که از کتب اسمانی بیان شده کاملا زیر سوال میبره
فرگشت هیچ ارتباطی به رندم و تکراری بودن نداره بلکه گفتار اصلی این هست که یک سیکل و چرخه از ابتادایی ترین شکل حیاط وجود داشته تا به امروز ما و این اشکال پیچیده از حیات رسیده
حالا در این چرخه بخشی به نام بقا وجود داره که موجودات ضعیف از چرخه خارج میشن و موجودات قویتر به بقای خودشون ادامه میدن




2.اگر این نظریه درست بود.حیوانات هم باید از نظر عقلی مثل انسان ها تکامل پیدا میکردند مثل انسان که از نسل میمون ها شد و سپس .....مگر این نظریه بر این پایه نیست که ما بهر حال باید تکامل پیدا کنیم تا از هر نظر به بهترین تبدیل بشیم.پس چرا فقط ما انسان ها عاقل شدیم و تونستیم طی چند صد سال اینقدر سریع پیشرفت کنیم؟

۲-تمام حیوانات به اندازه امکانات و ظرفیتی که در اختیارشون قرار گرفته پیشرفت کردن ولی این پیشرفت بر اساس نیاز تعریف شده نه اینکه کسی از قبل برنامه ریزی کرده باشه
انسان بابر شرایط و همینطور نیازی که وجود داشته عقل و مغزش تکامل پیدا کرده، عقاب چشمش تکامل بیشتری پیدا کرده، یوزپلنگ سرعتش تکامل بیشتری پیدا کرده و ....




3.اگر این نظریه درست بود باید بین انسان و میمون ها موجوداتی ما بین هم باشند.این عقلانی نیست که بگید اون ها نسلشون منقرض شده.چون در این صورت نسل میمون ها هم باید منقرض میشد.چرا نشد؟پس باید یه موجودی مثل "میمون انسان" هم وجود داشته باشه.پس کجاست؟چرا دنبال استخوان هاشون زیر زمین میگردین در حالی که میمون ها هم هستند و انسان ها هم هستند.پس چرا ما بینشون که موجودی دارای عقل باشه و شبیه میمون ها باشه نیست؟همونطور که توی نقاشی ها میکشید.

3-هرچند هنوز سوالات زیادی در این موارد وجود داره ولی جوابهای زیادی هم به سوال شما کشف شده
انسان از خانواده کپی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) ها هست که میمونها هم از اون خانواده هستن و گونه های زیادی از این دسته وجود داشتند که یکی از زیر شاخه های این خانواده "سردهٔ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](%D8%B3%D8%B1%D8%AF %D9%87))انسان ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](%D8%B3%D8%B1%D8%AF %D9%87))" هست که گونه های مثل انسان امروزی و نئاندِرتال و ... در این شاخته قرار دارند
پس بهتره در این زمینه مطالعه بیشتری بکنید و اطلاعات فراوانی میتونید بدست بیارید




4.هنوزم که هنوزه این نظم وجود داره و میمون ها میمون میزایند و انسان ها انسان و پرنده ها هم پرنده.چطور شده بین این مولکول های اولیه یه سری تصمیم گرفتند درخت بشند یه سری تصمیم گرفتند چرنده و یه سری درنده و یه سری پرنده؟مگه قرار نیست همه زنده بمونن؟پس چرا درنده شدن که همدیگرو بخورن؟

4-هنوز در مورد تکثر انواع گونه های حیات خیلی سوالات بی جواب وجود داره که داره روشون کار میشه ولی نداشتن جواب در حال حاظر دلیلی برای پذیرش موارد دیگه که اونها هم مدرکی همراه ندارن نمیشه
نظمی که مورد نظر شماست بهیچ وجه وجود نداره، انسان تا 50سال پیش میانگین سنی 50سال داشت ولی حالا به 70سال رسیده ایا این نظم هست؟
با یک مثال ساده براتون توضیح میدم
هر روز در اخبار حتما میشنوید که ویروسها در حال پیشرفت هستند و نوع جدیدی از ویروس بوجود میاد که به داروهای قبلی واکنش نشون نمیده
این دقیقا یک شکل از تکامل هست که برای ویروس تکامل بسرعت و در کوتاه مدت اتفاق میفته ولی برای موجودات پیشرفته و بزرگتر این تکامل مطمعنا سرعتش بسیار کمتر هست ولی بروشنی میشه این تکامل رو در حال حاظر هم دید




5.دایناسور ها چطور!!! فرشگتشون دچار مشکل شده که منقرض شدن؟بنده خدا 50 سال توی این دنیا زندگی کرده از یه میلیارد سال قبلش هم خبر داره که چه اتفاقاتی افتاده!!! بهش بگی دیروز دقیقاً چه کارهایی انجام دادی یادش نمیاد ولی خیلی خوب برات توضیح میده که توی یه میلیون سال قبل چه اتفاقاتی افتاده.منم بر اساس فرضیه و داستان سرایی میتونم وقت میلیون ها نفر رو همینطوری بگیرم و سرشون رو گرم کنم.

5-بهتره شما اول یک مقدار کمی مباحث علمی اولیه و اصول بحث علمی رو مطالعه کنید تا بتونید بحث علمی رو از داستانسرایی های دینی و مذهبی و رمان و ... تفکیک کنید که اینطور دچار اشتباه نشید




6.اگر این نظریه درست بود(چون همه ما موجودات از یک سلول بوجود اومدیم)پس باید با لقاح انسان با موجودات دیگر بارداری صورت بگیره.حتی انسان با شبیه ترین جنس خود توی این زمان.پس مشخصه که خلقت هر موجودی مربوط به خودش هست.و اگر همه ژن ها و اسپرم ها و نطفه ها مثل هم هستند دلیل بر وجود یک خالق و یک نظم خاص هست.نه اینکه همه از نسل یکدیگریم.

6-از کجا میدونید که این امکان وجود نداره؟ایا تا بحال ازمایشی در این مورد صورت گرفته و ناموفق بوده که شما به این صراحت این مورد رو رد میکنید؟برای هر چیری اول باید تست و ازمایش بشه و این مورد هم هروقت ازمایش شد و ناموفق بود میشه اونو مردود دونست
ولی مثالهای زیادی از لقاح بین حیوانات مختلف وجود داره که موفقیت امیز بوده و موجود جدیدی حتی شکل گرفته مثل لقاح ببر و شیر، لقاح اسب و الاغ،
به این مورد گونه زایی گفته میشه اگر خواستید مطالعه کنید در موردش




1.خوب این بسیار صحیح است.اما هیچ انسانی میمون معلول نمی زاید.هیچ میمونی هم انسان معلول نمیزاید.این طبیعت است در نتیجه هر موجودی فقط زایش جنس خود را میکند.من جواب سوال دیگرم را نگرفتم
:n13:
.سوال اول من یک سوال طولانی و بهم پیوسته بود نه یک سوال جزئی و ناپیوسته.
شما دقت نکردید به این قضیه.موجودات ناقص خودشون هم موجود هستند.چطور یه لاکپشت تصمیم گرفته اینقدر آروم راه بره؟در حالی که یک عقاب راحت اونو از بین میبره.اما همین لاکپشت وقتی عقاب رو میبینه خطر رو احساس میکنه.اگر زندگیش در اب هست چطور عقاب رو میشناسه؟
این فطرت ترس موجودات رو چگونه توجیح میکنید؟مگه فرگشت نمیگه همه از یک سلول و مولکول هستند و کم کم گسترش پیدا کردند.این مولکول ها که از ابتدا همدیگر رو نمیخوردن میخوردن؟اونها در صلح و ارامش تولید مثل میکردن.پس چی شد که وقتی یک لاکپشت یه عقاب میبینه بدون اینکه تجربه قبلی حمله رو داشته باشه فرار میکنه؟از کجا میدونه میخواد بخوردش؟در حالی که هر دو از یک جنس و مولکول تشکیل شده اند.

شما در مورد ژنتیک و کدهای ژنتیکی اصلا چیزی میدونید؟این موارد در حین تکامل در کد ژنیتکی هر موجود قرار داده شدند
یعنی وقتی لاپشت شکل گرفت اصل بقا اون رو به این سمت برد که برای حفاظت از خودش روی خودش یک لاک قرار بده تا از خطرات حفظ بشه و وقتی لاک داشته باشه دیگه احتیاجی به سرعت نیست حالا خرگوش هم برعکس سراغ افزایش سرعت خودش رفت
غریزه هم دقیقا در کد ژنیتکی موجودات قرار داره ، یعنی وقتی لاکپشت مورد حمله عقاب قرار گرفت اصل تکامل این ترس رو در کد ژنیتکی موجود قرار داد که با دیدن عقاب باید توی لاک خودش فرو بره




2.من میدونم داورین چی گفته اون چیزی که گفتم نظر خودم بود و در اصل وارد کردن اشکال بود نه نظر داروین.من کتاب کامل فارسیش رو چند ماه پیش خوندم و خیلی از نظر علمی جالب بود اما نظریه هاش واقعاً بی اساس بود.اون باید با این کتاب زیباش وجود خالقی را اثبات میکرد که همه رو مثل هم و از یک روش خاص آفریده.نه اینکه بگه همه از اول یک چیز بودن بعدش دو چیز شدن و بعدش .....وقتی به اولین مولکول میرسیم کم میارن و جواب ندارن.با اون انفجار عظیم هیچ آبی نمیتونست وجود داشته باشه.این اب ها از کجا اومدن؟

با وجود انفجار عظیم هیچ ابی نمیتونست وجود داشته باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

با رسیدن به این جمله از جواب دادن به ادمه مطالبتون صرفنظر میکنم
شما هنوز فرق بیگ بنگ و نظریه تکامل رو نمیدونید
اصلا ربط بین انفجار و وجود اب رو متوجه نمیشم چی هست

بهتره شما اول اصول اولیه مباحث علمی رو مطالعه کنید بعد برید سراغ مطالعه اصل نظریه تکامل و شواهد و مدارکی که بر اثباتش کشف شده و بعد برید سراغ مبحث بیگ و بنگ و ....
وگرنه کسی که هنوز جمع و منها رو یاد نگرفته مسلما با مطالعه مثلثات دچار همین مشکلات میشه که شما در مطالبتون دیده میشه
طوری از تکامل و بیگ بنگ حرف میزنید انگار این نظریه ها دارن میگن امروز بیگ بنگ شد فردا خورشید ساخته شد پسفردا اب پسین فردا انسان!!!!

همون بحث اسپرم که میفرمایید خودش دلیلی بر رد وجود خدا هست!
خدای عالم چرا باید همچین کار بیهوده ای رو انجام بده که میلیون ها اسپرم تولید کنه در حالی که فقط قراره یکیش به مقصد برسه؟ایا این کار عبث و بیهوده نیست؟و وجود خدا از کار عبث مبرا؟پس نتیجه خدا کار عبثی تولید میلیونها اسپرم بیهوده رو انجام نداده نتیجه خدا وجود ندارد

shabe.saket
12-11-2013, 12:15
1.خوب این بسیار صحیح است.اما هیچ انسانی میمون معلول نمی زاید.هیچ میمونی هم انسان معلول نمیزاید.این طبیعت است در نتیجه هر موجودی فقط زایش جنس خود را میکند.من جواب سوال دیگرم را نگرفتم:n13:.سوال اول من یک سوال طولانی و بهم پیوسته بود نه یک سوال جزئی و ناپیوسته.
شما دقت نکردید به این قضیه.موجودات ناقص خودشون هم موجود هستند.چطور یه لاکپشت تصمیم گرفته اینقدر آروم راه بره؟در حالی که یک عقاب راحت اونو از بین میبره.اما همین لاکپشت وقتی عقاب رو میبینه خطر رو احساس میکنه.اگر زندگیش در اب هست چطور عقاب رو میشناسه؟
سوال را با سوال پاسخ دادم
چطور گرگ دیگر سگ نمیزاید؟
چرا اسب ، قاطر میزاید؟
حیوانات نزدیک بهم گونه نزدیک بهم را میزایند...


2.من میدونم داورین چی گفته اون چیزی که گفتم نظر خودم بود و در اصل وارد کردن اشکال بود نه نظر داروین.من کتاب کامل فارسیش رو چند ماه پیش خوندم و خیلی از نظر علمی جالب بود اما نظریه هاش واقعاً بی اساس بود.اون باید با این کتاب زیباش وجود خالقی را اثبات میکرد که همه رو مثل هم و از یک روش خاص آفریده.نه اینکه بگه همه از اول یک چیز بودن بعدش دو چیز شدن و بعدش .....وقتی به اولین مولکول میرسیم کم میارن و جواب ندارن.با اون انفجار عظیم هیچ آبی نمیتونست وجود داشته باشه.این اب ها از کجا اومدن؟
کسی اجبار نداره وجود خدای زیبا رو استخراج کنه.....
متوجه ربط بیگ بنگ و آب نمیشم

تا جایی که من کتاب داروین رو خوندم کاملا بر سر قضیه تکامل بحث میکنه و نه آیندگی(البته منظورتون رو از آیندگی متوجه نشدم)!! داستان اون پرنده ها با منقار های مختلف رو بیاد بیارید که همه شون از یک پرنده هستن اما چون در مکان های مختلفی وجود دارند برای تغذیه منقار های مختلفی دارند.این یعنی تکامل و زنده ماندن.
برآیند گفتم
اولوشن یعنی بر آیندگی، اولوشن باید در زبان فارسی به فرگشت ترجمه بشه نه تکامل...
چه چیز از چه چیز برآیند پیدا میکند...بالا آمدن یعنی داروینیسم.....
تکامل نظریه فلسفی است
داروینیسم = فرگشت = برآیندگی = اولوشن نظریه زیست شناسی است
داروین نظریه تکامل را ارائه نکرده.....


3.بسیار خوب.اشکالی ندارد که نمیتوانید اثباتش کنید.اما چرا اینقدر محکم از این نظریه در خیلی از جاها استفاده میکنید در حالی که خودتان میدانید پایه و اساس منطقی نداره؟
کاملآ بر پایه منطق بنا شده...
داروینیسم خلآ داره درون خودش، خوب چه کارش کنیم؟
ما نمیخوایم از مغلطه استفاده کنیم وگر نه در هر بحث ضد داروینیسم از مغلطه "این نه پس چه" استفاده میکردیم
بهترین توضیح عقلانی برای طبیعت فرگشت هست، چون خلآ داره تعطیلش کنیم؟
در ضمن کلمه اثبات رو به نقطه نظر شما، من قبول ندارم


4. ببینید بزرگوار نظریه داروین بر این پایه هست که موجودات برای زنده موندن سعی کردن تکامل پیدا کنن.خوب این ها همه از یک مولکول به این اشکال مختلف رسیده اند.خوب اگر همه از یک جنس هستند پس چرا نمیتونن با هم لقاح کنن و موجودی جدید به وجود بیارن؟چرا با تزریق اسپرم گاو به گوسفند موجودی مثل گوسفند گاوی به وجود نمیاد؟مگه مولکولاشون یکی نیستند؟اینا همون مولکولایی هستند که بعد از بیگ بنگ در روی زمین بوجود اومدن در نتییجه پس باید بتونن با هم لقاح کنن.اما اسپرم انسان بدون تعلیم خوب میدونه که به کجا باید بره تا تخمک جنس ماده رو پیدا کنه.اصلاً چرا یه سری تصمیم گرفتن اسپرم بشن در حالی که از میلیون ها اسپرم فقط یکیشون زنده میمونه؟این خودش سیر تکامل رو رد میکنه.اگر فرگشت از این روش استفاده میکرد همه منقرض میشدن.یعنی از هر یه میلیون حیوان فقط یکیش زنده میموند.اسپرم ها هم همون موجودات اولیه هستند منتهی در شکلی متفاوت.البته فداکار و خنگ!!!!
من کاملآ میدونم شما چی میگید، اینجا سوال منطقی است...
منظور شما این است:
اگر همه چیز از یک چیز است، چرا یک چیز همه چیز نشود......فرگشت اجازه این کار را نمیدهد،
بیولوژی لقاح توضیح میدهد که چگونه...
اگر بپرسید که فرگشت چرا اجازه نمیدهد، موضوع را از علم تجربی خارج مکنید و به سایر علوم میکشانید.....
فرگشت مجبور نیست توضیح چراها را بدهد زیرا داروینیسم ایدئولوژی نیست...

5.فرشگت بر این اساس بود که تکامل رو اثبات کنه.اما دایناسور ها خیلی وحشی بودن و همدیگه رو میخوردن و کاری ندارم که به چه دلیل اونا همون ابتدا که مولکول هایی بیش نبودن تصمیم گرفتن به وحشی ها قول پیکر تبدیل بشن و همدیگر رو بخورن!!!
فرگشت چیزی را اثبات نمیخواد بکنه، زیرا فرگشت توضیح است


6.بزرگوار منم میدونم کسی همچین حرفی نزده.اینها اشکال بنده هستند برای رد این نظریه و شما برای این اشکالات باید پاسخ داشته باشید.

در مورد قضیه خدا استدلال میخواهید؟کدام انفجار در جهان هستی باعث همچین نظمی شده که بیگ بنگ دومیش باشه؟
خیلی کوتاه میگم.شما اصلاً انفجار بیگ بنگ رو شبیه سازی کنید با نرم افزار های سه بعدی.بعد به صورت رندوم و تصادفی بگید که منفجر بشه و این رو میلیارد ها بار هم تکرار کنید.میبینید هرگز همچین نظمی بوجود نمیاد.مگر اینکه خودتون به صورت دستی جهان هستی رو شبیه سازی کنید.تازه باید خیلی هم تلاش کنید تا زیبا درش بیارید.حتی یک دایره هم بوجود نمیاد جز خطهای عجق وقج و در هم پیچیده.چطور ممکنه یک انفجار به این عظیمی همچین نظمی رو بجود بیاره که با بزرگترین میکروسکوپ هم نمیشه کوچکترین جزئش رو دید و با بزرگترین تلسکوپ هم نمیشه بزرگترین جزئش رو دید؟
یک افجار کوچیک هم نمیتونه یه نظم خاصی رو بوجود بیاره!!!!!
موفق باشید.
خدا را وارد بحث فرگشت نکنید...بیگ بنگ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])رو از فرگشت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])بکشید بیرون
در مورد بیگ بنگ هر سوالی دارید تشریف بیارید انجمن اخترشناسی، اونجا میتونید بهتر بفرمایید که بیگ بنگ یعنی چه،

یک سوال پیچیده:
همه ما میدونیم که بدن ما از میلیارد ها سلول و مولکول تشکیل شده.و این مولکول ها باید همون مولکول های اولیه ای باشن که در فضا ایجاد شدن طبق نظریه داروین ولی خودشم نمیدونه که اولین مولکول چطوری بوجود اومد.
اما همه ما فقط یک وجود رو احساس میکنم و جسم خودمون رو فقط یک فرد میدونیم.
الان من که اینجا دارم به شما پیام میدم مغزم دارای میلیون ها سلوله.اما کدوم یک از این سلول ها باعث شده من احساس کنم خودم هستم و فقط یکی هستم؟این همه سلول مغز وجود داره من باید احساس کنم ملیون ها تا هستم نه یکی.
کدوم سلول وجود منو توجیح میکنه؟که اگر اون تک سلول رو از بین ببرید دیگه منی وجود نخواهم داشت.کسی میدونه؟
احساس خودآگاهی موضوع مناقشه برانگیزی در علم هست و کسی نمیتونه به شما پاسخ کاملآ علمی بده، زیرا علم موفق به درک این مسئله نشده فعلآ، در کل بنظر نمیرسه احساس خودآگاهی نتیجه فعالیت یک سلول باشه، احتمالآ مربوط به توده سلولهاست ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

در نهایت داروین ( ابر مرد، بت علم، کسی که لایق همه فضایل انسانی است )
در مورد پیدایش حیات اشتباه میکرد، ولی فرگشت ربطی به این موضوع ندارد.....

Stream
12-11-2013, 14:57
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
اینها فقط یک نظریه هستند و نظریه هم فقط یک نظر هست که پایه و اساس محکمی نداره.مثل نظریه سیاه چاله ها و نظریه تکان دهنده انیشتین.هرکسی دانشمنده و نظرش قابل احترامه.ولی هر چی میگه که پایه و اساس علمی و عقلی درستی نداره مساوی هست با تخیل و داستان سرایی برای بچه ها که زود خوابشون ببره توی رخت خواب!!
نظریه فرگشت داروین هم نظریه ای بی پایه هست و فقط افرادی اونو براحتی قبول میکنن که مطمئن نیستن آیا واقعاً کوچکترین موجود که میشه ازش نام برد اتم هست یا نه.آیا واقعاً کسی اتم رو دیده؟:n13:.خوب طبیعیه وقتی نمیدونید چیه و چطوری کار میکنه پس باید هم قبول کنید که ما همه از یک نوع هستیم.تمام چیزایی که دانشمندان امروز بهش دست پیدا میکنن رو من توی 16 سالگیم توی تخیلاتم میگذروندم.مثل این مستند فیزیک غیر ممکن ها!!!
معمولاً طرفداران این قضیه بی خدایان هستند و کسانی که قائل به نظم جهان نیستند.
چند سوال مطرحه:
1.چطور ممکنه فرگشت به صورت رندوم اونقدر تکرار بشه تا یک موجود درست درمان بمونه و اونایی که خوب از آب در نیومدن از بین برن؟آیا این نظم و خالق رو زیر سوال نمیبره؟کسی که قائل به نظم و خالق هست.چطور ممکنه خداوند اینهمه تست انجام بده تا یک موجود درست خلق بشه؟
پس این نظریع مربوط به کسایی هست که قائل به خالق نیستند.مثل داوکینز و امثالش!!! البته هاوکینز فکر کنم نظرش برگشته ولی داوکینز هنوز از همین نظریه داروین برای رد وجود خدا استفاده میکنه.
2.اگر این نظریه درست بود.حیوانات هم باید از نظر عقلی مثل انسان ها تکامل پیدا میکردند مثل انسان که از نسل میمون ها شد و سپس .....مگر این نظریه بر این پایه نیست که ما بهر حال باید تکامل پیدا کنیم تا از هر نظر به بهترین تبدیل بشیم.پس چرا فقط ما انسان ها عاقل شدیم و تونستیم طی چند صد سال اینقدر سریع پیشرفت کنیم؟
3.اگر این نظریه درست بود باید بین انسان و میمون ها موجوداتی ما بین هم باشند.این عقلانی نیست که بگید اون ها نسلشون منقرض شده.چون در این صورت نسل میمون ها هم باید منقرض میشد.چرا نشد؟پس باید یه موجودی مثل "میمون انسان" هم وجود داشته باشه.پس کجاست؟چرا دنبال استخوان هاشون زیر زمین میگردین در حالی که میمون ها هم هستند و انسان ها هم هستند.پس چرا ما بینشون که موجودی دارای عقل باشه و شبیه میمون ها باشه نیست؟همونطور که توی نقاشی ها میکشید.
4.هنوزم که هنوزه این نظم وجود داره و میمون ها میمون میزایند و انسان ها انسان و پرنده ها هم پرنده.چطور شده بین این مولکول های اولیه یه سری تصمیم گرفتند درخت بشند یه سری تصمیم گرفتند چرنده و یه سری درنده و یه سری پرنده؟مگه قرار نیست همه زنده بمونن؟پس چرا درنده شدن که همدیگرو بخورن؟
5.دایناسور ها چطور!!! فرشگتشون دچار مشکل شده که منقرض شدن؟بنده خدا 50 سال توی این دنیا زندگی کرده از یه میلیارد سال قبلش هم خبر داره که چه اتفاقاتی افتاده!!! بهش بگی دیروز دقیقاً چه کارهایی انجام دادی یادش نمیاد ولی خیلی خوب برات توضیح میده که توی یه میلیون سال قبل چه اتفاقاتی افتاده.منم بر اساس فرضیه و داستان سرایی میتونم وقت میلیون ها نفر رو همینطوری بگیرم و سرشون رو گرم کنم.
6.اگر این نظریه درست بود(چون همه ما موجودات از یک سلول بوجود اومدیم)پس باید با لقاح انسان با موجودات دیگر بارداری صورت بگیره.حتی انسان با شبیه ترین جنس خود توی این زمان.پس مشخصه که خلقت هر موجودی مربوط به خودش هست.و اگر همه ژن ها و اسپرم ها و نطفه ها مثل هم هستند دلیل بر وجود یک خالق و یک نظم خاص هست.نه اینکه همه از نسل یکدیگریم.

علم خوبه یاد بگرید ولی یادتون باشه توش گم نشید تا شمارو از حقیقت ها و ان چیزهایی که وجود دارن دور کنه.
بای


بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
جواب هاتون گنگ بود و در اصل جواب سوال نبود.من در اصل اشکال وارد کردم بزرگوار و در این اشکال ها فرد رو به این نتیجه میرسونه که نظریه دارای اشکالات بسیاری هست.
1.خوب این بسیار صحیح است.اما هیچ انسانی میمون معلول نمی زاید.هیچ میمونی هم انسان معلول نمیزاید.این طبیعت است در نتیجه هر موجودی فقط زایش جنس خود را میکند.من جواب سوال دیگرم را نگرفتم:n13:.سوال اول من یک سوال طولانی و بهم پیوسته بود نه یک سوال جزئی و ناپیوسته.
شما دقت نکردید به این قضیه.موجودات ناقص خودشون هم موجود هستند.چطور یه لاکپشت تصمیم گرفته اینقدر آروم راه بره؟در حالی که یک عقاب راحت اونو از بین میبره.اما همین لاکپشت وقتی عقاب رو میبینه خطر رو احساس میکنه.اگر زندگیش در اب هست چطور عقاب رو میشناسه؟
این فطرت ترس موجودات رو چگونه توجیح میکنید؟مگه فرگشت نمیگه همه از یک سلول و مولکول هستند و کم کم گسترش پیدا کردند.این مولکول ها که از ابتدا همدیگر رو نمیخوردن میخوردن؟اونها در صلح و ارامش تولید مثل میکردن.پس چی شد که وقتی یک لاکپشت یه عقاب میبینه بدون اینکه تجربه قبلی حمله رو داشته باشه فرار میکنه؟از کجا میدونه میخواد بخوردش؟در حالی که هر دو از یک جنس و مولکول تشکیل شده اند.

2.من میدونم داورین چی گفته اون چیزی که گفتم نظر خودم بود و در اصل وارد کردن اشکال بود نه نظر داروین.من کتاب کامل فارسیش رو چند ماه پیش خوندم و خیلی از نظر علمی جالب بود اما نظریه هاش واقعاً بی اساس بود.اون باید با این کتاب زیباش وجود خالقی را اثبات میکرد که همه رو مثل هم و از یک روش خاص آفریده.نه اینکه بگه همه از اول یک چیز بودن بعدش دو چیز شدن و بعدش .....وقتی به اولین مولکول میرسیم کم میارن و جواب ندارن.با اون انفجار عظیم هیچ آبی نمیتونست وجود داشته باشه.این اب ها از کجا اومدن؟

تا جایی که من کتاب داروین رو خوندم کاملا بر سر قضیه تکامل بحث میکنه و نه آیندگی(البته منظورتون رو از آیندگی متوجه نشدم)!! داستان اون پرنده ها با منقار های مختلف رو بیاد بیارید که همه شون از یک پرنده هستن اما چون در مکان های مختلفی وجود دارند برای تغذیه منقار های مختلفی دارند.این یعنی تکامل و زنده ماندن.

3.بسیار خوب.اشکالی ندارد که نمیتوانید اثباتش کنید.اما چرا اینقدر محکم از این نظریه در خیلی از جاها استفاده میکنید در حالی که خودتان میدانید پایه و اساس منطقی نداره؟

4. ببینید بزرگوار نظریه داروین بر این پایه هست که موجودات برای زنده موندن سعی کردن تکامل پیدا کنن.خوب این ها همه از یک مولکول به این اشکال مختلف رسیده اند.خوب اگر همه از یک جنس هستند پس چرا نمیتونن با هم لقاح کنن و موجودی جدید به وجود بیارن؟چرا با تزریق اسپرم گاو به گوسفند موجودی مثل گوسفند گاوی به وجود نمیاد؟مگه مولکولاشون یکی نیستند؟اینا همون مولکولایی هستند که بعد از بیگ بنگ در روی زمین بوجود اومدن در نتییجه پس باید بتونن با هم لقاح کنن.اما اسپرم انسان بدون تعلیم خوب میدونه که به کجا باید بره تا تخمک جنس ماده رو پیدا کنه.اصلاً چرا یه سری تصمیم گرفتن اسپرم بشن در حالی که از میلیون ها اسپرم فقط یکیشون زنده میمونه؟این خودش سیر تکامل رو رد میکنه.اگر فرگشت از این روش استفاده میکرد همه منقرض میشدن.یعنی از هر یه میلیون حیوان فقط یکیش زنده میموند.اسپرم ها هم همون موجودات اولیه هستند منتهی در شکلی متفاوت.البته فداکار و خنگ!!!!
5.فرشگت بر این اساس بود که تکامل رو اثبات کنه.اما دایناسور ها خیلی وحشی بودن و همدیگه رو میخوردن و کاری ندارم که به چه دلیل اونا همون ابتدا که مولکول هایی بیش نبودن تصمیم گرفتن به وحشی ها قول پیکر تبدیل بشن و همدیگر رو بخورن!!!

6.بزرگوار منم میدونم کسی همچین حرفی نزده.اینها اشکال بنده هستند برای رد این نظریه و شما برای این اشکالات باید پاسخ داشته باشید.

در مورد قضیه خدا استدلال میخواهید؟کدام انفجار در جهان هستی باعث همچین نظمی شده که بیگ بنگ دومیش باشه؟
خیلی کوتاه میگم.شما اصلاً انفجار بیگ بنگ رو شبیه سازی کنید با نرم افزار های سه بعدی.بعد به صورت رندوم و تصادفی بگید که منفجر بشه و این رو میلیارد ها بار هم تکرار کنید.میبینید هرگز همچین نظمی بوجود نمیاد.مگر اینکه خودتون به صورت دستی جهان هستی رو شبیه سازی کنید.تازه باید خیلی هم تلاش کنید تا زیبا درش بیارید.حتی یک دایره هم بوجود نمیاد جز خطهای عجق وقج و در هم پیچیده.چطور ممکنه یک انفجار به این عظیمی همچین نظمی رو بجود بیاره که با بزرگترین میکروسکوپ هم نمیشه کوچکترین جزئش رو دید و با بزرگترین تلسکوپ هم نمیشه بزرگترین جزئش رو دید؟
یک افجار کوچیک هم نمیتونه یه نظم خاصی رو بوجود بیاره!!!!!
موفق باشید.


بسم الله الرحمن الرحیم.
یک سوال پیچیده:
همه ما میدونیم که بدن ما از میلیارد ها سلول و مولکول تشکیل شده.و این مولکول ها باید همون مولکول های اولیه ای باشن که در فضا ایجاد شدن طبق نظریه داروین ولی خودشم نمیدونه که اولین مولکول چطوری بوجود اومد.
اما همه ما فقط یک وجود رو احساس میکنم و جسم خودمون رو فقط یک فرد میدونیم.
الان من که اینجا دارم به شما پیام میدم مغزم دارای میلیون ها سلوله.اما کدوم یک از این سلول ها باعث شده من احساس کنم خودم هستم و فقط یکی هستم؟این همه سلول مغز وجود داره من باید احساس کنم ملیون ها تا هستم نه یکی.
کدوم سلول وجود منو توجیح میکنه؟که اگر اون تک سلول رو از بین ببرید دیگه منی وجود نخواهم داشت.کسی میدونه؟

دوست عزیز پاسخ های دقیق دریافت کردید، من یکم درباره "دید" شما به این موضوع توضیح بدم.

شما این قضیه رو از دید "عواقب سنجی" (نوعی Consequentialism ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])) بررسی می کنید که برای مطالب علمی یک کار کاملا غلط و اشتباهه. عواقب یک نظریه در باورهای غیر علمی ما معیاری برای سنجش صحت اون نظریه در محیط علمی نیستند (دقیقا این تفکر باعث شد جلوی افرادی مثل گالیله گرفته بشه، و چارلز داروین هم در قرن 19 دقیقا با این مشکل روبرو شد). به علاوه چندین و چند مطلب رو با هم مخلوط کردید، پیداش حیات، نحوه پیدایش مولکول ها، بیگ بنگ، تکامل، لقاح و ... . اگه درباره هر کدوم از اینها چیزی براتون گنگ است لازمه جدا مطرح کنید. وصل کردن این همه موضوع به هم کار صحیحی نیست.

از سوالات شما مشخصه دانش شما از زیست شناسی و فیزیک واقعا محدوده و به نظر میاد چه تکامل و چه بیگ بنگ رو درست متوجه نشدید، دست روی موضوعات علمی گذاشتید که در صورت اثبات اشتباه بودنشون شما نیوتن و انیشتین و داروین جدید خواهید بود و در بدترین حالت جایزه نوبل برنده خواهید شد. این رو در باب مغلطه توسل به مرجعیت نمیگم، فقط میخوام وسعت پذیرش این نظریات در جامعه علمی رو بدونید و تصور نکنید "ذهن غیرمتخصص انسان های تحصیل نکرده" در یک موضوع یکدفعه اثباتی رو برای رد قوی ترین نظریه های علمی می تونه بیاره، به خصوص وقتی حتی اون ذهن تحصیل نکرده غیرمتخصص حتی زحمت خوندن چهار صفحه مطلب درباره اون مسئله رو به خودش نداده و قبل از حتی درک درست قضیه شروع به دلیل آوردن برای ردش کرده.

شما از این پست ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) به بعد رو در همین تاپیک مطالعه کنید، تقریبا همه پرسش هاتون بین توضیحاتی که بیان شده پاسخ داده شده.

Saeed Dz
12-11-2013, 15:23
یک سوال پیچیده:
همه ما میدونیم که بدن ما از میلیارد ها سلول و مولکول تشکیل شده.و این مولکول ها باید همون مولکول های اولیه ای باشن که در فضا ایجاد شدن طبق نظریه داروین ولی خودشم نمیدونه که اولین مولکول چطوری بوجود اومد.
اما همه ما فقط یک وجود رو احساس میکنم و جسم خودمون رو فقط یک فرد میدونیم.
الان من که اینجا دارم به شما پیام میدم مغزم دارای میلیون ها سلوله.اما کدوم یک از این سلول ها باعث شده من احساس کنم خودم هستم و فقط یکی هستم؟این همه سلول مغز وجود داره من باید احساس کنم ملیون ها تا هستم نه یکی.
کدوم سلول وجود منو توجیح میکنه؟که اگر اون تک سلول رو از بین ببرید دیگه منی وجود نخواهم داشت.کسی میدونه؟
تعداد زیادی کارگر در یک کارخانه وجود داره، مگر میشه نتیجه گرفت به تعداد کارگر ها کارخانه وجود داره؟!

سوال پیچیده نیست، تصورات و نتیجه گیری شما اشتباه هستش.


در نهایت داروین ( ابر مرد، بت علم، کسی که لایق همه فضایل انسانی است )
در مورد پیدایش حیات اشتباه میکرد، ولی فرگشت ربطی به این موضوع ندارد.....
داروین دقیقن در چه موردی اشتباه میکرد؟

shabe.saket
12-11-2013, 15:28
داروین دقیقن در چه موردی اشتباه میکرد؟

توضیح مکانیسم ترکیببی مواد آلی.....

V E S T A
12-11-2013, 15:32
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
اینها فقط یک نظریه هستند و نظریه هم فقط یک نظر هست که پایه و اساس محکمی نداره.مثل نظریه سیاه چاله ها و نظریه تکان دهنده انیشتین.هرکسی دانشمنده و نظرش قابل احترامه.ولی هر چی میگه که پایه و اساس علمی و عقلی درستی نداره مساوی هست با تخیل و داستان سرایی برای بچه ها که زود خوابشون ببره توی رخت خواب!!
نظریه فرگشت داروین هم نظریه ای بی پایه هست و فقط افرادی اونو براحتی قبول میکنن که مطمئن نیستن آیا واقعاً کوچکترین موجود که میشه ازش نام برد اتم هست یا نه.آیا واقعاً کسی اتم رو دیده؟:n13:.خوب طبیعیه وقتی نمیدونید چیه و چطوری کار میکنه پس باید هم قبول کنید که ما همه از یک نوع هستیم.تمام چیزایی که دانشمندان امروز بهش دست پیدا میکنن رو من توی 16 سالگیم توی تخیلاتم میگذروندم.مثل این مستند فیزیک غیر ممکن ها!!!
معمولاً طرفداران این قضیه بی خدایان هستند و کسانی که قائل به نظم جهان نیستند.


اول باید بدونید بین نظریه و نظر تفاوت هست نظر چیزی هست که من و شما نوعی درباره یه موضوعی بر اساس دیدگاه و طرز فکر و میزان درک و دانشمون نسبت به اون موضوع بیان می کنیم .
ولی یه نظریه علمی ویژگی های علمی داره که به عنوان نظریه مورد قبول قرار گرفته یه توضیح برای نظریه به همراه معیارهای نظریه محسوب شدن و علت اعتبار نظریه لطفا توضیحات رو کامل بخونید:


یك نظریه یا قانون علمی، نماینده یك یا گروهی از فرضیه های مرتبط است كه از طریق آزمایشات و سنجش ها تأیید شده اند. نظریه ها به راحتی كنار گذاشته نمی شوند بلكه هرگاه به نظر رسد كه مشاهدات جدیدی رخ داده اند كه در قالب نظریه موجود نمی گنجند، دانشمندان نظریه موجود را مورد سؤال و بازسنجی بر اساس این مشاهدات قرار می دهند و تلاش می كنند آن را با تغییراتی اصلاح كنند.

در افواه عمومی تلقی ای از نظریه وجود دارد كه نسبت به آن نوعی سهل گیری را به نمایش می گذارد؛ چنانكه گفته می شود«این كه فقط یك نظریه است»؛ اما دانشمندان برای نظریه اعتبار واقع نمایی در ارتباط با وقایع و حقایق جهانی قائلند و هیچ كس به خاطر آنكه نظریه جاذبه صرفا یك نظریه است، پای خود را از لبه یك ساختمان بلند بیرون نمی گذارد.

تغییراتی كه در اندیشه و نظریه های علمی رخ می دهند، دید و نگرش ما به جهان را منقلب می سازند(Kuhn, Thomas. The Structure of Scientific Revolutions, Univ. of Chicago Press, ۱۹۶۲). و نیروی اصلی برای این تغییر، همانا روش علمی و تأكید آن بر آزمایش و تجربه است.

روش علمی شدیدا با خود علم تنیده است. از این رو علم فرایندی از پژوهش بشری است كه حوزه دانش جدید را به سطوح زیادی تسری می دهد. با اینكه روش علمی ساده و به لحاظ توصیف دارای وجه منطقی است، اما می توان گفت هیچ سؤالی دشوارتر از این نیست كه دانایی چگونه رخ می دهد. آنچه تاكنون در این راستا دستگیر بشر شده، این است كه می تواند بنا به ضرورت آزمایش تجربی در روش علمی، با بهره گیری از این روش، تبیین علمی پدیده ها را از تبیین های دیگر جدا كند. در این راستا دانشمندان توانسته اند به روشها و پیشرفتهایی دست یابند تا امكان دخالت جهت گیری های فردی و جمعی را در این آزمایشات و یافته های علمی كاهش دهند. (Introduction to the Scientific Method, in: ibid)

اگر مشاهدات علمی به مثابه سوخت برای قدرت بخشیدن به كشفیات علمی باشند، نظریه های علمی به مثابه موتور این كشفیات هستند. نظریه ها به ما اجازه می دهند تا مشاهدات اولیه را سازمان دهیم و بفهمیم، سپس مشاهدات آینده را پیشگویی نماییم و ایجاد كنیم.
نظریات علمی را می توان بر اساس مختصات مشترك آنها و نیز مختصاتی كه آنها را از نظریات غیر علمی منفك می كنند، توضیح داد. به گونه ای غیر رسمی می توان گفت نظریات علمی باید دارای چند اصل پایه زیر باشند: سازگاری، امساك، اصلاح پذیری، قابلیت آزمایش یا تأیید تجربی، مفید بودن یا كارآمدی، پیشرو بودن.

از نظر دانشمندان، نظریه یك چارچوب مفهومی است كه برای تبیین حقایق موجود و برای پیشگویی حقایق جدید به كار می رود.
همان طور كه روبرت روت برنشتین در مقاله اش(On defining a scientific theory: creationism considered) گفته است: نظریه باید دربردارنده بیشترین – اگر نه همه- معیارهای منطقی، تجربی، اجتماعی و تاریخی باشد. این گروه معیارها مهم هستند؛ چون بیشتر مردم صرفا به معیارهای منطقی توجه می كنند و به راحتی فراموش می كنند كه علم علاوه بر اینها حاوی جاذبه های مهم اجتماعی و تاریخی نیز هست- و این معیارها و جاذبه های اجتماعی در نحوه ارزیابی نظریه ها ایفای نقش میكنند.

معیارهای نظریه بودن یك نظریه را چنین می توان جمع بندی نمود:

۱-سازگاری(درونی و بیرونی)؛
۲-امساك(صرفه جویی در ماهیت ها یا تبیینات پیشنهاد شده)؛
۳-مفید بودن یا كارایی (پدیده های قابل مشاهده را شرح و تبیین می كند)؛
۴-قابلیت رد و تأیید تجربی دارد؛
۵-بر اساس آزمایشات یا تجربیات كنترل شده و قابل تكرار استوار است؛
۶-قابلیت تصحیح دارد و از دینامیسم درونی برخوردار است(همپای پوشش دادن داده های جدید، خود نظریه نیز تغییر و اصلاح می پذیرد)؛
۷-پیشرو است(تمام آنچه را كه نظریه های پیشین در اختیار می گذارند، و نیز بیشتر از آن را در اختیار می گذارد)؛
۸-آزمایشی است(روا می دارد كه عدم صحت آن آشكار شود اما ادعای قطعیت نكند؛ به عبارتی نظریه تن به ابطال می دهد اما ادعای قطعیت نمی كند.)

این یك حقیقت است كه علم واقعی ماهیتا به گونه ای است كه باب آن همواره به روی مذاكره و گفتگو باز است. از این رو درباره فقدان برخی – و نه همه- این معیارهایی كه ارائه شدند، همچنان می توان بحث كرد. با این همه جمع معیارهای فوق توصیف زیبا و خوبی را از مختصاتی به دست می دهد كه انتظار می رود یك نظریه برای آنكه علمی تلقی شود، باید از آنها برخوردار باشد. فقدان یك یا دو مورد از این معیارها ممكن است به معنای خروج نظریه از علمیت آن نباشد اما صرفا به شرطی كه دلایل بسیار بسیار خوبی ارائه شود. با این همه فقدان بیشتر یا همه معیارهای فوق در یك ادعا قطعا آن ادعا را از اصالت علمی خواهد انداخت.

آزمایشات یا سنجش ها ممكن است نظریه را (به عنوان مثال با مشاهده یك جزء یا ذره جدید) مستقیما آزمایش كنند یا ممكن است نتایج به دست آمده از نظریه را با توجه به استفاده آن از ریاضیات و منطق، با همین مؤلفه ها(یعنی با استفاده از ریاضیات و منطق) مورد سنجش قرار دهند. لازم به ذكر است كه ضرورت آزمایش یا سنجش نظریه درواقع تلویحا به معنای ضرورت قابلیت آزمایش یا سنجش داشتن نظریه است؛ چون نظریه هایی كه غیرقابل آزمایش یا سنجش هستند، نمی توانند «نظریه علمی» (scientific theory) تلقی شوند. قابلیت آزمایش یا سنجش داشتن نیز به نوبه خود، قابلیت ابطال پذیری نظریه را می رساند.

اگر معلوم شود پیشگویی های یك نظریه پرسابقه با آزمایشات جدید ناهمخوانی دارند و یا سنجش ها تكرار نتایج آن را تأیید نمی كنند، ممكن است نظریه از مقام تبیین كننده واقعیت كنار گذاشته شود اما همچنان در یك اندازه محدود از پارامترهای قابل اندازه گیری برخوردار بوده، همچنان به كارایی خود- ولو در یك سطح محدود – ادامه دهد. به عنوان مثال نظریه مكانیك قدیم نیوتن(اصول نیوتن) با نظریه نسبیت انشتین جایگزین شد اما هنوز قوانین نیوتن در سطحی كه سرعت اجسام از سرعت نور پایین تر باشد، جواب می دهد و چنانكه می دانیم این حوزه اجسام، سطح عمده ای از حوزه تجارب و فعالیتهای انسانی را پوشش می دهد و درواقع نشان از كارایی قابل توجه نظریه پس از ناهمخوانی آن با برخی مشاهدات جدید دارد. با این همه نظریه نسبیت از یك بعد دیگر چون قابلیت آن را دارد كه حتی در سطح ذرات ریز و سرعت های پایین نیز جوابگو باشد، معتقدیم كه علیرغم جوابدهی نظریه نیوتن، نظریه نسبیت در این سطح نیز بهتر از مكانیك كلاسیك جوابگو است و این نشان از عام بودن نظریه و گستره حوزه عمومیت و شمول آن دارد.

علاوه بر این، نظریه ها باید قابلیت تغییر، اصلاح و تكمیل داشته باشند. نظریه خورشید محور در تبیین گردش سیارات منظومه شمسی جای خود را به نظریه كوپرنیك داد كه زمین را در مركز می نشاند اما همین نظریه كه قائل به حركت دایره ای سیارات بود، بعدا با نظریه حركت بیضوی اصلاح شد و همگی اینها نهایتا در نظریه نیوتن قابلیت توجیه یافتند و حركت دیگر سیارات خارج از منظومه شمسی نیز توجیه گردید.

V E S T A
12-11-2013, 16:37
چند سوال مطرحه:
1.چطور ممکنه فرگشت به صورت رندوم اونقدر تکرار بشه تا یک موجود درست درمان بمونه و اونایی که خوب از آب در نیومدن از بین برن؟آیا این نظم و خالق رو زیر سوال نمیبره؟کسی که قائل به نظم و خالق هست.چطور ممکنه خداوند اینهمه تست انجام بده تا یک موجود درست خلق بشه؟


تعریف نظریه فرگشت :

تکامل یا فرگشت (یا به گونهٔ ویژه‌تر تکامل زیستی یا اندامی) عبارتست از دگرگونی در یک یا چند ویژگی فنوتیپی موروثی که طی زمان در جمعیت‌های افراد رخ می‌دهد.این ویژگی‌های فنوتیپی، که از نسلی به نسل بعد جابجا می‌شوند؛ صفات ساختاری، بیوشیمیایی و رفتاری را تعیین می‌کنند. وقوع تکامل منوط به وجود بستری از گوناگونی ژنی در جمعیت است. این بستر ممکن است از جمعیت‌های دیگر تامین شود؛ که به شارش ژن شهرت دارد. همچنین ممکن است گوناگونی ژنی از درون جمعیت، با سازوکارهایی چون جهش یا نوترکیبی پدید آید.

با توجه به اینکه ویژگی‌های فنوتیپی متفاوت، احتمال بقا و تولیدمثل را تحت تاثیرات متفاوتی قرار می‌دهند؛ انتخاب طبیعی می‌تواند سبب فراگیری ژنوتیپ‌های جدید در خزانهٔ ژنی شود؛ و چهرهٔ فنوتیپی جمعیت را به تدریج تغییر دهد. انتخاب جنسی ممکن است به همه گیری ژن‌هایی منجر شود که نقش مثبتی در افزایش بقای جاندار نداشته باشند؛ و دیگر سازوکارهای تکاملی همچون همبستگی ژنی و رانش ژن، ممکن است ژن‌هایی را انتخاب کنند که امتیاز مستقیمی برای بقا یا تولیدمثل جاندار ارائه نمی‌دهند.

وقوع تکامل بدان معناست که تمام موجودات زنده با همهٔ تنوعی که دارند، از نیاکانی مشترک پدیدار گشته‌اند..تکامل علت پدیدهٔ گونه‌زایی است؛ که طی آن یک گونهٔ اجدادی منفرد به دو یا چند گونهٔ متفاوت تقسیم می‌شود. گونه‌زایی در شباهت‌های ساختاری، جنینی و ژنتیکی جانداران؛ پراکندگی جغرافیایی گونه‌های مرتبط با هم، و ثبت سنگواره‌ای تغییرات، قابل مشاهده‌است. نیای مشترک جانداران امروزی تا بیش از ۳٫۵ میلیارد سال پیش؛ یعنی از زمان پیدایش حیات روی زمین، قدمت دارد.

ازبین رفتن موجودات تحت تاثیر فشار محیطی (ناسازگاری و نداشتن توانایی لازم برای همراهی با تغییرات محیطی) اتفاق می افته و این محیطی هست که زنده بودن یا از بین رفتن موجودات رو تعیین میکنه به این صورت که؛جانوری که ویژگی های و صفاتی داره که می تونه فشار های محیطی رو تحمل کنه زنده میمونه و جانوری که فاقد این صفات و ویژگی هاست از بین میره این صفات و ویژگی ها تحت کنترل ژنوم موجود زنده هستند و این ژنتیک موجود زنده اس که به نسل های بعدی منتقل میشه. به همین ترتیب نسل های بعدی این ویژگی رو دارا هستن ولی موجوداتی که فاقد این ویژگی هستن به تدریج از بین میرن.

به صورت عادی در بدن ما و همه جانوران جهش های ژنی اتفاق می افته که خیلی از این جهش ها خطرناکه و در صورتی که توانایی ظهور (غالب شده) پیدا کنه باعث مرگ میشه ولی در کنار همه این جهش های مرگ آور بعضی جهش ها در ژنوم باعث به وجود اومدن ویژگی های جدیدی در بدن موجود زنده میشن که اون جانور رو برای مقابله با محیط و تحمل فشارمحیطی توانا تر از هم گروه های (گونه های همان جمعیت) میکنه این نوع جهش ها یکی از زمینه ایجاد گونه های جدید و یا تنوع در بین اعضای یه خانواده هست ..

تولید مثل جنسی همیشه از طریق نوترکیبی باعث ایجاد تنوع در جمعیت میشه همچنین شارش ژن (مهاجرت از جمعیتی به جمعیت دیگه) خزانه ژنی اون جمعیت رو متنوع میکنه این تنوع سازگاری محیطی جمعیت رو افزایش میده و در صورتی که تولید مثل جنسی بین این جمعیت اتفاق بیفته تنوع بیشتری به نسل های بعدی منتقل میشه..

در هر برهه زمانی فشارهای محیطی متفاوت هست فشار محیطی هر عاملی که باعث مرگ جانور یا جلوگیری از انتقال محتوای ژنتیکیش به نسل بعدی بشه رو میتوان در نظر گرفت (از رنگ پوستی که به علت عدم سازگاری با شرایط محیطی باعث افزایش میزان شکار و و مرگ جاندار میشه تا شرایط آب و هوایی و حتی ظاهر جانور نر برای جفت گیری و ...)

بنابراین این محیط و تغییرات محیطی هست که احتمال زنده بودن یه جاندار داراری خصوصیات برجسته (افزایش احتمال زنده بودن و موفقیت در زاد و ولد) رو افزایش میده و جانداری که فاقد این صفات هست تحت تاثیر فشار محیطی حذف میشه(انتخاب طبیعی) .این محیط طبیعی هست که صفت مناسب برای زاد و ولد و ادامه بقا رو انتخاب میکنه و به تدریج باعث ایجاد فرگشت میشه. (منظور از به تدریج مدت زمان طولانی از زمان پیدایش حیات روی زمین یعنی 3.5 میلیارد سال پیش تا به امروز هست)


جواب بقیه سوالاتتون در تاپیک توضیح داده شده .اگر فرصت شد دوباره توضیح رو میذارم ولی تاپیک رو حداقل از صفحه 12 به بعد مطالعه کنید..

Saeed Dz
13-11-2013, 02:46
توضیح مکانیسم ترکیببی مواد آلی.....
بیشتر توضیح بدی ممنون میشم.

عــــلی
13-11-2013, 09:48
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

دوست عزیز پاسخ های دقیق دریافت کردید، من یکم درباره "دید" شما به این موضوع توضیح بدم.

شما این قضیه رو از دید "عواقب سنجی" (نوعی Consequentialism ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])) بررسی می کنید که برای مطالب علمی یک کار کاملا غلط و اشتباهه. عواقب یک نظریه در باورهای غیر علمی ما معیاری برای سنجش صحت اون نظریه در محیط علمی نیستند (دقیقا این تفکر باعث شد جلوی افرادی مثل گالیله گرفته بشه، و چارلز داروین هم در قرن 19 دقیقا با این مشکل روبرو شد). به علاوه چندین و چند مطلب رو با هم مخلوط کردید، پیداش حیات، نحوه پیدایش مولکول ها، بیگ بنگ، تکامل، لقاح و ... . اگه درباره هر کدوم از اینها چیزی براتون گنگ است لازمه جدا مطرح کنید. وصل کردن این همه موضوع به هم کار صحیحی نیست.

از سوالات شما مشخصه دانش شما از زیست شناسی و فیزیک واقعا محدوده و به نظر میاد چه تکامل و چه بیگ بنگ رو درست متوجه نشدید، دست روی موضوعات علمی گذاشتید که در صورت اثبات اشتباه بودنشون شما نیوتن و انیشتین و داروین جدید خواهید بود و در بدترین حالت جایزه نوبل برنده خواهید شد. این رو در باب مغلطه توسل به مرجعیت نمیگم، فقط میخوام وسعت پذیرش این نظریات در جامعه علمی رو بدونید و تصور نکنید "ذهن غیرمتخصص انسان های تحصیل نکرده" در یک موضوع یکدفعه اثباتی رو برای رد قوی ترین نظریه های علمی می تونه بیاره، به خصوص وقتی حتی اون ذهن تحصیل نکرده غیرمتخصص حتی زحمت خوندن چهار صفحه مطلب درباره اون مسئله رو به خودش نداده و قبل از حتی درک درست قضیه شروع به دلیل آوردن برای ردش کرده.

شما از این پست ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) به بعد رو در همین تاپیک مطالعه کنید، تقریبا همه پرسش هاتون بین توضیحاتی که بیان شده پاسخ داده شده.
بسیار خوب.این نظر بسیار خوب است.من سوالاتم را یکی یکی مطرح میکنم و از دوستان طرفدار این نظریه درخواست پاسخ دارم.پاسخ دقیق.
من خیلی وقت پیش این نظریه را با سوالاتی کوچک رد کردم اصلاً نیازی به فکر کردن نبود!!
لطفاً کسانی که در مورد نظریه داروین شناخت خوب و دقیق ندارند و سر سرکی این نظریه را پذیرفتند و پاسخ های درست نمیدهند.این کتاب رو دانلود کنند ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]).این کتاب کاملاً فارسی بوده و این نظریه رو کاملاً توضیح داده.
سوالات خودم را یکی یکی تکرار میکنم چون پاسخ دقیقی نگرفتم هر وقت پاسخ اولین سوال به طور کامل داده شد سپس به سوال بعدی روی خواهم آورد.
---------------------------------------
دوستان به سوال اول من اینگونه پاسخ دادند که نظریه داروین برای رد وجود خدا نیست.اما خودشان دلایلی را مطرح میکنند برای رد وجود خدا.همینطور ریچارد داوکینز به نحوی روی این نظریه تعصب دارد که براحتی وجود خداوند را با ان رد میکند البته ایشون نظراتش کمی خنده دار است.از بیگ بنگ هاوکینز تا داروین.
کاری با ریچارد نداریم یکم قاطی داره سوالات پیچیده ازش میپرسی میگه نمیدونم!!!
جالبه که دوستان از یک نظریه برای رد وجود خدا استفاده میکنند.در حالی که این قضیه پذیرفتنی عقل است و من براحتی میتونم اونو براشون اثبات کنم.
بگذریم.
دوستان دانشمندان تا کروموزوم های داخل سلول ها رو تونستند با میکروسکوپ ببینند و داخل کروموزوم رو دیگه قابل مشاهده نبوده و از نظریه ای پیروی میکنه که فقط از نظریه های دیگه بهتره.و بقیشو با اشعه های ایکس بررسی میکنند.
کاری ندارم.
من خودم رو ب عنوان یک نادان فیزیک و شیمی اینجا مطرح میکنم.پس به سوالات من پاسخ بدید و اگر نمیتونید پاسخ بدید نگید شما هیچ اطلاعی از شیمی و زیست ندارید.شما که اطلاع دارید پاسخ بدید وگرنه خودتون زیر سوال میرید که این نظریه رو بدون علم پذیرفتید.
داروین میگه فرگشت اونقدر تکرار میشه تا یک موجود شکلی مناسب با محیط خودش بگیره و این شکل همیشه در حال تکامل هست و روز بروز هم این تکامل در حال انجام شدن هست.مثلاً چیزی به عنوان دندان عقل که کم کم داره از بین میره چون استفاده زیادی ازش نمیره.اونا فقط از ظن و گمان پیروی میکنند در حالی که ظن و گمان نمیتونه انسان رو از حق بی نیاز کنه.
از کجا معلوم انسان های اولیه علف های بسیاری میخوردند پس بخاطر همین علف خوردنشان دندان عقل داشتند.
ببینید ما همه بر اساس نظریه داروین همون مولکول هایی هستیم که العان به این شکل روی زمین داریم زندگی میکنیم.
سوال اینجاست که این مولکول ها خیلی عاقل هستند.یا باید بپذیرید که اونا خیلی هماهنگ و عاقل هستند که تونستند قلب و مغز و اعصاب و هواس پنجگانه و تشخیص رنگها و .... رو برای انسان بوجود بیارن و هر کدوم در بدن انسان وظیفه ای رو به عهده بگیرن و عمر طولانی ای هم ندارند و وجود خدا رو منکر بشید.
یا اینکه خنگ بودن اونارو تایید کنید.اگر خنگ بودن اونارو تایید کنید که اشکالات بسیاری بوجود میاد همچون اینکه اونا هرگز نمیتونستند تکامل پیدا کنند.و اگر باهوش بودن اونارو تایید کنید باز هم اشکال بوجود میاد.چون بین اینهمه موجودات فقط انسان تونسته به بهترین شکل تکامل پیدا کنه.در حالی که همه این مولکول ها از یک جنس هستند و همشون هم عقل یکسانی دارند.پس چرا با عقل یکسانی که دارند فقط یه سری تونستند به بهترین شکل تبدیل بشن.اینایی که انسان شدن همکاری بیشتری نسبت به بقیه داستند؟
چرا با وجود فرگشت و تکامل هنوز میمون ها منقرض نشدن ولی این انسان های نئادرتال منقرض شدن؟اونا چشون بوده؟راهشون رو کج رفتن؟
چطور این مولکول های عاقل تونستن انسان بسازن که توی زمین برج ها میسازه.اما توی دریا و پرنده ها و درختان نتونستن یه موجود عاقل بسازن که در دریا بغیر از خوردن و کشتن همدیگر پیشرفتی داشته باشن مثلاً در دریا برق و لامپ بسازن یا تونل و راه و جاده ایجاد کنن؟
چرا پس از میلیارد ها سال نتونستن دست در بیارن و از دستشون استفاده کنن ولی حیوانات دیگر همه تونستن؟
چرا پرنده ها به جای بال های خسته کننده نتونستن هواپیما تولید کنند و هنوز هم از بالشون استفاده میکنند.
چطور بعد از اینهمه سال با این مولکول های عاقل فقط انسان تشکیل شد؟
سوالات زیاده اما من یک جواب کلی و درست از فرشگت میخوام.این فقط باز شده سوال اول من بود.

عــــلی
13-11-2013, 10:01
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

اول باید بدونید بین نظریه و نظر تفاوت هست نظر چیزی هست که من و شما نوعی درباره یه موضوعی بر اساس دیدگاه و طرز فکر و میزان درک و دانشمون نسبت به اون موضوع بیان می کنیم .
ولی یه نظریه علمی ویژگی های علمی داره که به عنوان نظریه مورد قبول قرار گرفته یه توضیح برای نظریه به همراه معیارهای نظریه محسوب شدن و علت اعتبار نظریه لطفا توضیحات رو کامل بخونید:


یك نظریه یا قانون علمی، نماینده یك یا گروهی از فرضیه های مرتبط است كه از طریق آزمایشات و سنجش ها تأیید شده اند. نظریه ها به راحتی كنار گذاشته نمی شوند بلكه هرگاه به نظر رسد كه مشاهدات جدیدی رخ داده اند كه در قالب نظریه موجود نمی گنجند، دانشمندان نظریه موجود را مورد سؤال و بازسنجی بر اساس این مشاهدات قرار می دهند و تلاش می كنند آن را با تغییراتی اصلاح كنند.

در افواه عمومی تلقی ای از نظریه وجود دارد كه نسبت به آن نوعی سهل گیری را به نمایش می گذارد؛ چنانكه گفته می شود«این كه فقط یك نظریه است»؛ اما دانشمندان برای نظریه اعتبار واقع نمایی در ارتباط با وقایع و حقایق جهانی قائلند و هیچ كس به خاطر آنكه نظریه جاذبه صرفا یك نظریه است، پای خود را از لبه یك ساختمان بلند بیرون نمی گذارد.

تغییراتی كه در اندیشه و نظریه های علمی رخ می دهند، دید و نگرش ما به جهان را منقلب می سازند(Kuhn, Thomas. The Structure of Scientific Revolutions, Univ. of Chicago Press, ۱۹۶۲). و نیروی اصلی برای این تغییر، همانا روش علمی و تأكید آن بر آزمایش و تجربه است.

روش علمی شدیدا با خود علم تنیده است. از این رو علم فرایندی از پژوهش بشری است كه حوزه دانش جدید را به سطوح زیادی تسری می دهد. با اینكه روش علمی ساده و به لحاظ توصیف دارای وجه منطقی است، اما می توان گفت هیچ سؤالی دشوارتر از این نیست كه دانایی چگونه رخ می دهد. آنچه تاكنون در این راستا دستگیر بشر شده، این است كه می تواند بنا به ضرورت آزمایش تجربی در روش علمی، با بهره گیری از این روش، تبیین علمی پدیده ها را از تبیین های دیگر جدا كند. در این راستا دانشمندان توانسته اند به روشها و پیشرفتهایی دست یابند تا امكان دخالت جهت گیری های فردی و جمعی را در این آزمایشات و یافته های علمی كاهش دهند. (Introduction to the Scientific Method, in: ibid)

اگر مشاهدات علمی به مثابه سوخت برای قدرت بخشیدن به كشفیات علمی باشند، نظریه های علمی به مثابه موتور این كشفیات هستند. نظریه ها به ما اجازه می دهند تا مشاهدات اولیه را سازمان دهیم و بفهمیم، سپس مشاهدات آینده را پیشگویی نماییم و ایجاد كنیم.
نظریات علمی را می توان بر اساس مختصات مشترك آنها و نیز مختصاتی كه آنها را از نظریات غیر علمی منفك می كنند، توضیح داد. به گونه ای غیر رسمی می توان گفت نظریات علمی باید دارای چند اصل پایه زیر باشند: سازگاری، امساك، اصلاح پذیری، قابلیت آزمایش یا تأیید تجربی، مفید بودن یا كارآمدی، پیشرو بودن.

از نظر دانشمندان، نظریه یك چارچوب مفهومی است كه برای تبیین حقایق موجود و برای پیشگویی حقایق جدید به كار می رود.
همان طور كه روبرت روت برنشتین در مقاله اش(On defining a scientific theory: creationism considered) گفته است: نظریه باید دربردارنده بیشترین – اگر نه همه- معیارهای منطقی، تجربی، اجتماعی و تاریخی باشد. این گروه معیارها مهم هستند؛ چون بیشتر مردم صرفا به معیارهای منطقی توجه می كنند و به راحتی فراموش می كنند كه علم علاوه بر اینها حاوی جاذبه های مهم اجتماعی و تاریخی نیز هست- و این معیارها و جاذبه های اجتماعی در نحوه ارزیابی نظریه ها ایفای نقش میكنند.

معیارهای نظریه بودن یك نظریه را چنین می توان جمع بندی نمود:

۱-سازگاری(درونی و بیرونی)؛
۲-امساك(صرفه جویی در ماهیت ها یا تبیینات پیشنهاد شده)؛
۳-مفید بودن یا كارایی (پدیده های قابل مشاهده را شرح و تبیین می كند)؛
۴-قابلیت رد و تأیید تجربی دارد؛
۵-بر اساس آزمایشات یا تجربیات كنترل شده و قابل تكرار استوار است؛
۶-قابلیت تصحیح دارد و از دینامیسم درونی برخوردار است(همپای پوشش دادن داده های جدید، خود نظریه نیز تغییر و اصلاح می پذیرد)؛
۷-پیشرو است(تمام آنچه را كه نظریه های پیشین در اختیار می گذارند، و نیز بیشتر از آن را در اختیار می گذارد)؛
۸-آزمایشی است(روا می دارد كه عدم صحت آن آشكار شود اما ادعای قطعیت نكند؛ به عبارتی نظریه تن به ابطال می دهد اما ادعای قطعیت نمی كند.)

این یك حقیقت است كه علم واقعی ماهیتا به گونه ای است كه باب آن همواره به روی مذاكره و گفتگو باز است. از این رو درباره فقدان برخی – و نه همه- این معیارهایی كه ارائه شدند، همچنان می توان بحث كرد. با این همه جمع معیارهای فوق توصیف زیبا و خوبی را از مختصاتی به دست می دهد كه انتظار می رود یك نظریه برای آنكه علمی تلقی شود، باید از آنها برخوردار باشد. فقدان یك یا دو مورد از این معیارها ممكن است به معنای خروج نظریه از علمیت آن نباشد اما صرفا به شرطی كه دلایل بسیار بسیار خوبی ارائه شود. با این همه فقدان بیشتر یا همه معیارهای فوق در یك ادعا قطعا آن ادعا را از اصالت علمی خواهد انداخت.

آزمایشات یا سنجش ها ممكن است نظریه را (به عنوان مثال با مشاهده یك جزء یا ذره جدید) مستقیما آزمایش كنند یا ممكن است نتایج به دست آمده از نظریه را با توجه به استفاده آن از ریاضیات و منطق، با همین مؤلفه ها(یعنی با استفاده از ریاضیات و منطق) مورد سنجش قرار دهند. لازم به ذكر است كه ضرورت آزمایش یا سنجش نظریه درواقع تلویحا به معنای ضرورت قابلیت آزمایش یا سنجش داشتن نظریه است؛ چون نظریه هایی كه غیرقابل آزمایش یا سنجش هستند، نمی توانند «نظریه علمی» (scientific theory) تلقی شوند. قابلیت آزمایش یا سنجش داشتن نیز به نوبه خود، قابلیت ابطال پذیری نظریه را می رساند.

اگر معلوم شود پیشگویی های یك نظریه پرسابقه با آزمایشات جدید ناهمخوانی دارند و یا سنجش ها تكرار نتایج آن را تأیید نمی كنند، ممكن است نظریه از مقام تبیین كننده واقعیت كنار گذاشته شود اما همچنان در یك اندازه محدود از پارامترهای قابل اندازه گیری برخوردار بوده، همچنان به كارایی خود- ولو در یك سطح محدود – ادامه دهد. به عنوان مثال نظریه مكانیك قدیم نیوتن(اصول نیوتن) با نظریه نسبیت انشتین جایگزین شد اما هنوز قوانین نیوتن در سطحی كه سرعت اجسام از سرعت نور پایین تر باشد، جواب می دهد و چنانكه می دانیم این حوزه اجسام، سطح عمده ای از حوزه تجارب و فعالیتهای انسانی را پوشش می دهد و درواقع نشان از كارایی قابل توجه نظریه پس از ناهمخوانی آن با برخی مشاهدات جدید دارد. با این همه نظریه نسبیت از یك بعد دیگر چون قابلیت آن را دارد كه حتی در سطح ذرات ریز و سرعت های پایین نیز جوابگو باشد، معتقدیم كه علیرغم جوابدهی نظریه نیوتن، نظریه نسبیت در این سطح نیز بهتر از مكانیك كلاسیك جوابگو است و این نشان از عام بودن نظریه و گستره حوزه عمومیت و شمول آن دارد.

علاوه بر این، نظریه ها باید قابلیت تغییر، اصلاح و تكمیل داشته باشند. نظریه خورشید محور در تبیین گردش سیارات منظومه شمسی جای خود را به نظریه كوپرنیك داد كه زمین را در مركز می نشاند اما همین نظریه كه قائل به حركت دایره ای سیارات بود، بعدا با نظریه حركت بیضوی اصلاح شد و همگی اینها نهایتا در نظریه نیوتن قابلیت توجیه یافتند و حركت دیگر سیارات خارج از منظومه شمسی نیز توجیه گردید.
من نیومدم اینجا که فرق نظر با نظریه رو متوجه بشم.
اما پاسخ شما رو با منطق میدم نه با زبان و تعاریف.
عقل در مورد جمله ها فقط از چهار حالت پیروی میکنه:
1.شک
2.ظن
3.یقین
4.وهم(خیال)

شما هرگز نمیتونی غیر از این چهار حالت یکی اضافه پیدا کنی چون کاملاً ریاضی هست و غیر قابل رد.
یعنی یک واژه و جمله یا از یک شک پیروی میکنه یعنی 50 درصد صحیح و 50 درصد غلط.یا از ظن پیروی میکنه یعنی بیشتر از 50 درصد به یقین نزدیکه و کمتر از 50 درصد به مردود(مثلاً گمان میره 90 درصد صحیح باشه و 10 درصد غلط).و یا 100 درصد صحیحه مثل 2+2=4 که میشه یقین یا 0 درصد هست که میشه وهم و خیال.
نظر یا نظریه نه یقین هست و نه مردود.پس یا شک هست یا ظن.پس نظر با نظریه هیچ فرقی با هم ندارند.چونکه نظر میتونه صحیح باشه و میتونه غلط باشه.همونطور که بسیاری از نظر ها و نظریه ها با وهم از بین رفتند و بسیاری از آنها با یقین درستی آنها تایید شد.چیزی که بدون عقل و سنجش و علم گفته میشه وهم و خیال هست نه یک نظر یا نظریه.
موفق باشید.

عــــلی
13-11-2013, 10:18
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

تعریف نظریه فرگشت :

تکامل یا فرگشت (یا به گونهٔ ویژه‌تر تکامل زیستی یا اندامی) عبارتست از دگرگونی در یک یا چند ویژگی فنوتیپی موروثی که طی زمان در جمعیت‌های افراد رخ می‌دهد.این ویژگی‌های فنوتیپی، که از نسلی به نسل بعد جابجا می‌شوند؛ صفات ساختاری، بیوشیمیایی و رفتاری را تعیین می‌کنند. وقوع تکامل منوط به وجود بستری از گوناگونی ژنی در جمعیت است. این بستر ممکن است از جمعیت‌های دیگر تامین شود؛ که به شارش ژن شهرت دارد. همچنین ممکن است گوناگونی ژنی از درون جمعیت، با سازوکارهایی چون جهش یا نوترکیبی پدید آید.

با توجه به اینکه ویژگی‌های فنوتیپی متفاوت، احتمال بقا و تولیدمثل را تحت تاثیرات متفاوتی قرار می‌دهند؛ انتخاب طبیعی می‌تواند سبب فراگیری ژنوتیپ‌های جدید در خزانهٔ ژنی شود؛ و چهرهٔ فنوتیپی جمعیت را به تدریج تغییر دهد. انتخاب جنسی ممکن است به همه گیری ژن‌هایی منجر شود که نقش مثبتی در افزایش بقای جاندار نداشته باشند؛ و دیگر سازوکارهای تکاملی همچون همبستگی ژنی و رانش ژن، ممکن است ژن‌هایی را انتخاب کنند که امتیاز مستقیمی برای بقا یا تولیدمثل جاندار ارائه نمی‌دهند.

وقوع تکامل بدان معناست که تمام موجودات زنده با همهٔ تنوعی که دارند، از نیاکانی مشترک پدیدار گشته‌اند..تکامل علت پدیدهٔ گونه‌زایی است؛ که طی آن یک گونهٔ اجدادی منفرد به دو یا چند گونهٔ متفاوت تقسیم می‌شود. گونه‌زایی در شباهت‌های ساختاری، جنینی و ژنتیکی جانداران؛ پراکندگی جغرافیایی گونه‌های مرتبط با هم، و ثبت سنگواره‌ای تغییرات، قابل مشاهده‌است. نیای مشترک جانداران امروزی تا بیش از ۳٫۵ میلیارد سال پیش؛ یعنی از زمان پیدایش حیات روی زمین، قدمت دارد.

ازبین رفتن موجودات تحت تاثیر فشار محیطی (ناسازگاری و نداشتن توانایی لازم برای همراهی با تغییرات محیطی) اتفاق می افته و این محیطی هست که زنده بودن یا از بین رفتن موجودات رو تعیین میکنه به این صورت که؛جانوری که ویژگی های و صفاتی داره که می تونه فشار های محیطی رو تحمل کنه زنده میمونه و جانوری که فاقد این صفات و ویژگی هاست از بین میره این صفات و ویژگی ها تحت کنترل ژنوم موجود زنده هستند و این ژنتیک موجود زنده اس که به نسل های بعدی منتقل میشه. به همین ترتیب نسل های بعدی این ویژگی رو دارا هستن ولی موجوداتی که فاقد این ویژگی هستن به تدریج از بین میرن.

به صورت عادی در بدن ما و همه جانوران جهش های ژنی اتفاق می افته که خیلی از این جهش ها خطرناکه و در صورتی که توانایی ظهور (غالب شده) پیدا کنه باعث مرگ میشه ولی در کنار همه این جهش های مرگ آور بعضی جهش ها در ژنوم باعث به وجود اومدن ویژگی های جدیدی در بدن موجود زنده میشن که اون جانور رو برای مقابله با محیط و تحمل فشارمحیطی توانا تر از هم گروه های (گونه های همان جمعیت) میکنه این نوع جهش ها یکی از زمینه ایجاد گونه های جدید و یا تنوع در بین اعضای یه خانواده هست ..

تولید مثل جنسی همیشه از طریق نوترکیبی باعث ایجاد تنوع در جمعیت میشه همچنین شارش ژن (مهاجرت از جمعیتی به جمعیت دیگه) خزانه ژنی اون جمعیت رو متنوع میکنه این تنوع سازگاری محیطی جمعیت رو افزایش میده و در صورتی که تولید مثل جنسی بین این جمعیت اتفاق بیفته تنوع بیشتری به نسل های بعدی منتقل میشه..

در هر برهه زمانی فشارهای محیطی متفاوت هست فشار محیطی هر عاملی که باعث مرگ جانور یا جلوگیری از انتقال محتوای ژنتیکیش به نسل بعدی بشه رو میتوان در نظر گرفت (از رنگ پوستی که به علت عدم سازگاری با شرایط محیطی باعث افزایش میزان شکار و و مرگ جاندار میشه تا شرایط آب و هوایی و حتی ظاهر جانور نر برای جفت گیری و ...)

بنابراین این محیط و تغییرات محیطی هست که احتمال زنده بودن یه جاندار داراری خصوصیات برجسته (افزایش احتمال زنده بودن و موفقیت در زاد و ولد) رو افزایش میده و جانداری که فاقد این صفات هست تحت تاثیر فشار محیطی حذف میشه(انتخاب طبیعی) .این محیط طبیعی هست که صفت مناسب برای زاد و ولد و ادامه بقا رو انتخاب میکنه و به تدریج باعث ایجاد فرگشت میشه. (منظور از به تدریج مدت زمان طولانی از زمان پیدایش حیات روی زمین یعنی 3.5 میلیارد سال پیش تا به امروز هست)


جواب بقیه سوالاتتون در تاپیک توضیح داده شده .اگر فرصت شد دوباره توضیح رو میذارم ولی تاپیک رو حداقل از صفحه 12 به بعد مطالعه کنید..
این تعریف صحیحی است.مثلاً آفریقایی ها بر اساس محیطشان سیاه پوست میشوند و قطبی ها سفید.اما چرا ژاپنی ها چشم بادامی شدند را نمیدانیم.اما این پاسخ شما دلیل نمیشود که میمون انسان شود.چون میمون ها هنوز زنده هستند و شامپانزه ها و .... هنوز هستند و زندگی میکنند یعنی نیازی نبوده که انسان شوند.لطفاً به سوال کاملی که از پست قبلی ام مطرح کردم بدید.
موفق باشید.

3274
13-11-2013, 10:31
من خیلی وقت پیش این نظریه را با سوالاتی کوچک رد کردم اصلاً نیازی به فکر کردن نبود!!
خیلی جالب بود :n02::n02:
ولی مشکل شما در همون فکر نکردنتون بوده:n02:

havzhini
13-11-2013, 10:50
دوستان به سوال اول من اینگونه پاسخ دادند که نظریه داروین برای رد وجود خدا نیست

نظریه داروین یک نظریه در حوزه زیستشناسی هست و اساس شکل گیری این نظریه با مشاهدات زیست شناسی شکل گرفته نه برای رد یا تایید چیزی
ولی این نظریه هم خیلی از موارد دیگه در خیلی موارد میتونه استفاده بشه و کسی نگفته این نظریه برای رد وجود خدا! ی مکتوب در کتب خاص استفاده نمیشه و این نریه چون با گفتارهای گفته شده در اون کتب خاص در تظاد هست موجب رد شدن اون گفتارها میشه




لطفاً کسانی که در مورد نظریه داروین شناخت خوب و دقیق ندارند و سر سرکی این نظریه را پذیرفتند و پاسخ های درست نمیدهند.

بسیاری از کسانی که این نظریه رو دارن بررسی میکنن و قبول دارن دانشمندانی هستن که سالها روی این مسئله کار پژوهشتی و تحقیقاتی کردن و نمونه برداری ها و ازمایشات و تحقیقات وصیعی هست که داره انجام میشه روی این مسئله نه اینکه فقط با خوندن چند صفحه از یک کتاب ترجمه شده سریع چند سوال مطرح کنن و حتی زحمت نکشن دنبال جواب سوالاتشون برن و روش فکر کنن و دست به رد یا تایید بزنن
پاسخ درست دریافت کردن لازمش اینه شما اطلاعات ابتدایی از علم و زیستشناسی داشته باشن و گرنه وقتی که شما فرق اتم و مولوکل و سلول رو نمیدونید چطور میشه شواهد بیولوژیکی رو برای شما تشریح کرد؟




سوال اینجاست که این مولکول ها خیلی عاقل هستند.یا باید بپذیرید که اونا خیلی هماهنگ و عاقل هستند که تونستند قلب و مغز و اعصاب و هواس پنجگانه و تشخیص رنگها و .... رو برای انسان بوجود بیارن و هر کدوم در بدن انسان وظیفه ای رو به عهده بگیرن و عمر طولانی ای هم ندارند و وجود خدا رو منکر بشید.

شما حتی هیچ درک درستی از ملکول و اتم و سلول ندارید چطور میشه این مسائل رو برای مشا توضیح داد؟
بدن انسان از سلول تشکیل شده نه ملکول و ملکول اجزایی سلول هستن و اتم اجزای ملوکول و ....
مولوکل عاقل نیست بلکه با درکنار هم قرار گرفتن تعداد اتمهای خاص مولوکلهای خاص شکل میکیرین و با در کنار هم قرار گرفتن مولوکولهای خاص سلولهای خاص تشکیل میشن و .... و با در کنار هم قرار گرفتن این اجزا هست که یک خواصی ایجاد میشن مثل عقل و شعور
اینطور میشه مثال زد ایا مشا فن کامپیوترتون رو دارای قدرت پردازش میدونید؟ایا تک سلولها در هسته cpu تک تک دارای عقل و قدرت پردازش هستن که کاپیتور دارای توانایی پردازش شده؟
جواب اینکه خیر این در کنار هم قرار گرفتن عناصر خاص هست که خواص خاص ایجاد میکنه
در مورد انسان و دیگر موجودات دارای حیاط هم همین هست که مولوکلهای خاصی باعث بوجود اومدن انواع سلولهای خاصی شدن که با در کنار هم قرار گرفتن این سلولها تونسته به شکلی از حیات امروزی که ما میبینیم دست پیدا کنه
بحث وجود خدا اصلا ربطی به این تاپیک نداره و تاپیک جداگانه براش هست پس اینجا دربارش بحث نمیشه




یا اینکه خنگ بودن اونارو تایید کنید.اگر خنگ بودن اونارو تایید کنید که اشکالات بسیاری بوجود میاد همچون اینکه اونا هرگز نمیتونستند تکامل پیدا کنند.و اگر باهوش بودن اونارو تایید کنید باز هم اشکال بوجود میاد.چون بین اینهمه موجودات فقط انسان تونسته به بهترین شکل تکامل پیدا کنه.در حالی که همه این مولکول ها از یک جنس هستند و همشون هم عقل یکسانی دارند.پس چرا با عقل یکسانی که دارند فقط یه سری تونستند به بهترین شکل تبدیل بشن.اینایی که انسان شدن همکاری بیشتری نسبت به بقیه داستند؟

کلا شما در تعریف کلمات هم مشکل دارید و من نمیفهمم خنک و باهوش بودن مولوکل یعنی چی؟
ایا در ازمایشگاه یک مولوکل اکسیژن با مولوکول هیدروژن ترکیب میشه و اب میسازه دلیلش چی هست؟با این تعریف شما یعنی اونها باهوش هستن که مولوکل ای شکل دیدن؟

هرگز نمیشه گفت انسان بهترین شکل تکامل هست بلکه فقط مغز انسان هست هست در سیر تکامل از موجودات دیگه پیشرفت بیتری داشته وگرنه در خیلی از جنبه های دیگه بسیار بسیار ضعیفتر از گونه های دیگه هست
و این هم دلایل خیلی مثل شرایط محیطی احساس نیاز و ... غیره داشته که در پست قبلی براتون توضیح دادم اگر خواستین مطالعه کنید




چرا با وجود فرگشت و تکامل هنوز میمون ها منقرض نشدن ولی این انسان های نئادرتال منقرض شدن؟اونا چشون بوده؟راهشون رو کج رفتن؟

چرا در سال گذشته هزاران گونه حیات منقرض شدن؟مثل یوزپلنگ ایرانی
چون محیط زندگی اونها از بین رفته یا توسط موجودات دیگه شکار شدن یا شرایط جوی تغییر کرده و ....
حالا دلایل نئادرتال هم میتونه هر کدوم از این ها باشه ولی چه ربطی داره که حتما میمونها هم باید منقرض میشدن؟




چطور بعد از اینهمه سال با این مولکول های عاقل فقط انسان تشکیل شد؟

بازم میگم مشکل شما اینه هیچ درک درستی نه از واژه مولوکول دارین نه از واژه عقل
عقل تاثیر و برایند فالیت سلولها هست نه اینکه خوده مولوکولهای راسا هر دوم دارای عقل خاص باشن
ایا الکتریسته داخل سیمهای کامپیوتر شما معنیش این هست هر تک مولوکول مس داخل سیم خودش راسا دارای الکتریسیته هست؟


بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

این تعریف صحیحی است.مثلاً آفریقایی ها بر اساس محیطشان سیاه پوست میشوند و قطبی ها سفید.اما چرا ژاپنی ها چشم بادامی شدند را نمیدانیم.اما این پاسخ شما دلیل نمیشود که میمون انسان شود.چون میمون ها هنوز زنده هستند و شامپانزه ها و .... هنوز هستند و زندگی میکنند یعنی نیازی نبوده که انسان شوند.لطفاً به سوال کاملی که از پست قبلی ام مطرح کردم بدید.
موفق باشید.
چرا آنفولانزای معمولی تبدیل به انفولانزای مرغی شد؟چرا با وجود آنفولانزای معمولی و وجود انفولانزای مرغی انفولانزای خوکی شکل گرفت؟ و ....

انسانها دقیقا از همین میمونهای امروزی شکل نگرفتن بلکه انسان و میمونها نیاکان بیولوژیکی یکسانی دارن و در طول زمان این 2شاخه انسان و میمون از هم جدا شدن
درپست قبل با دادن لینک کاملا این موارد براتون توضیح داده شد اگر زحمت بکشید و مطالعه کنید جواب این سوالات خیلی ساده هست

عــــلی
13-11-2013, 12:11
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

نظریه داروین یک نظریه در حوزه زیستشناسی هست و اساس شکل گیری این نظریه با مشاهدات زیست شناسی شکل گرفته نه برای رد یا تایید چیزی
ولی این نظریه هم خیلی از موارد دیگه در خیلی موارد میتونه استفاده بشه و کسی نگفته این نظریه برای رد وجود خدا! ی مکتوب در کتب خاص استفاده نمیشه و این نریه چون با گفتارهای گفته شده در اون کتب خاص در تظاد هست موجب رد شدن اون گفتارها میشه


بسیاری از کسانی که این نظریه رو دارن بررسی میکنن و قبول دارن دانشمندانی هستن که سالها روی این مسئله کار پژوهشتی و تحقیقاتی کردن و نمونه برداری ها و ازمایشات و تحقیقات وصیعی هست که داره انجام میشه روی این مسئله نه اینکه فقط با خوندن چند صفحه از یک کتاب ترجمه شده سریع چند سوال مطرح کنن و حتی زحمت نکشن دنبال جواب سوالاتشون برن و روش فکر کنن و دست به رد یا تایید بزنن
پاسخ درست دریافت کردن لازمش اینه شما اطلاعات ابتدایی از علم و زیستشناسی داشته باشن و گرنه وقتی که شما فرق اتم و مولوکل و سلول رو نمیدونید چطور میشه شواهد بیولوژیکی رو برای شما تشریح کرد؟



شما حتی هیچ درک درستی از ملکول و اتم و سلول ندارید چطور میشه این مسائل رو برای مشا توضیح داد؟
بدن انسان از سلول تشکیل شده نه ملکول و ملکول اجزایی سلول هستن و اتم اجزای ملوکول و ....
مولوکل عاقل نیست بلکه با درکنار هم قرار گرفتن تعداد اتمهای خاص مولوکلهای خاص شکل میکیرین و با در کنار هم قرار گرفتن مولوکولهای خاص سلولهای خاص تشکیل میشن و .... و با در کنار هم قرار گرفتن این اجزا هست که یک خواصی ایجاد میشن مثل عقل و شعور
اینطور میشه مثال زد ایا مشا فن کامپیوترتون رو دارای قدرت پردازش میدونید؟ایا تک سلولها در هسته cpu تک تک دارای عقل و قدرت پردازش هستن که کاپیتور دارای توانایی پردازش شده؟
جواب اینکه خیر این در کنار هم قرار گرفتن عناصر خاص هست که خواص خاص ایجاد میکنه
در مورد انسان و دیگر موجودات دارای حیاط هم همین هست که مولوکلهای خاصی باعث بوجود اومدن انواع سلولهای خاصی شدن که با در کنار هم قرار گرفتن این سلولها تونسته به شکلی از حیات امروزی که ما میبینیم دست پیدا کنه
بحث وجود خدا اصلا ربطی به این تاپیک نداره و تاپیک جداگانه براش هست پس اینجا دربارش بحث نمیشه


کلا شما در تعریف کلمات هم مشکل دارید و من نمیفهمم خنک و باهوش بودن مولوکل یعنی چی؟
ایا در ازمایشگاه یک مولوکل اکسیژن با مولوکول هیدروژن ترکیب میشه و اب میسازه دلیلش چی هست؟با این تعریف شما یعنی اونها باهوش هستن که مولوکل ای شکل دیدن؟

هرگز نمیشه گفت انسان بهترین شکل تکامل هست بلکه فقط مغز انسان هست هست در سیر تکامل از موجودات دیگه پیشرفت بیتری داشته وگرنه در خیلی از جنبه های دیگه بسیار بسیار ضعیفتر از گونه های دیگه هست
و این هم دلایل خیلی مثل شرایط محیطی احساس نیاز و ... غیره داشته که در پست قبلی براتون توضیح دادم اگر خواستین مطالعه کنید


چرا در سال گذشته هزاران گونه حیات منقرض شدن؟مثل یوزپلنگ ایرانی
چون محیط زندگی اونها از بین رفته یا توسط موجودات دیگه شکار شدن یا شرایط جوی تغییر کرده و ....
حالا دلایل نئادرتال هم میتونه هر کدوم از این ها باشه ولی چه ربطی داره که حتما میمونها هم باید منقرض میشدن؟


بازم میگم مشکل شما اینه هیچ درک درستی نه از واژه مولوکول دارین نه از واژه عقل
عقل تاثیر و برایند فالیت سلولها هست نه اینکه خوده مولوکولهای راسا هر دوم دارای عقل خاص باشن
ایا الکتریسته داخل سیمهای کامپیوتر شما معنیش این هست هر تک مولوکول مس داخل سیم خودش راسا دارای الکتریسیته هست؟


چرا آنفولانزای معمولی تبدیل به انفولانزای مرغی شد؟چرا با وجود آنفولانزای معمولی و وجود انفولانزای مرغی انفولانزای خوکی شکل گرفت؟ و ....

انسانها دقیقا از همین میمونهای امروزی شکل نگرفتن بلکه انسان و میمونها نیاکان بیولوژیکی یکسانی دارن و در طول زمان این 2شاخه انسان و میمون از هم جدا شدن
درپست قبل با دادن لینک کاملا این موارد براتون توضیح داده شد اگر زحمت بکشید و مطالعه کنید جواب این سوالات خیلی ساده هست
کاری به این قضیه ندارم که بجای پاسخ دادن به سوالات فقط مجادله و خلط مسائل کردید و سوال رو با سوال پاسخ دادید و همچنین هی تکرار کردید که شما علم کافی نسبت به مولکول ندارید در حالی که سوالات من باید با علم داروینیسم پاسخ داده بشه تا به جواب برسه.سوالات من کلی هست ولی شما اونو شکافتید و از هم جدا کردید برای همین نتونستید پاسخ درستی بدید و بجای پاسخ دادن به سوالات من از من سوال میکنید!!!
در مورد وجود خدا این نظریه کاملا ربط داره.چون اگر وجود خدا رو بپذیرید کاملا این نظریه رد میشه چون یه خالق هرگز طی مسیر فرگشت نمیاد موجودی رو خلق کنه و ولش کنه تا اونقدر تکرار بشه که به تکامل برسه.پس یا باید خدا رو برای شما اثبات کرد و بپذیرید که این جهان خالق داره و با نظم داره پیش میره نه به صورت رندوم و خود بخود.
مساله دوم که من مطرح کردم در مورد دوستان این بحث بود نه دانشمندان داروینیسم.شما دارید از نظریه دانشمندان پیروی میکنید و ازش خیلی جاها استفاده میکنید.اگر عقل دارید باید عقل خود را به دست دیگران بسپارید در حالی که خودتان هم میتوانید فکر کنید و تصمیم گیری کنید.؟اگر یه دانشمند بیاد بگه خورشید به دور زمین میچرخه شما باید بپذیرید؟اگر انیشتین میاد میگه چیزی بالاتر از سرعت نور نیست باید بپذیرید بعدش یکی میاد براحتی ردش میکنه.این یعنی اینکه نظریه هیچ پایه و اساس علمی نداره و راحت با پیشرفت بشر رد میشه حتی اگر بزرگترین دانشمند نظریه داده باشه.
مساله سوم که مطرح کردید این ها رو خودم میدانم که مولکول ها چی هستند و چگونه پیدا شدند.در کتاب داروین هم خیلی راحت توضیح داده.اما میشه بگید اول مولکول چگونه بوجود اومده؟حتماً همونطور که بیگ بنگ کشکی بوده اونم کشکی به وجود اومده.
میدونید شما از یک چیز غیر عقلانی دارید پیروی میکنید برای همین میگم رد کردنش حتی نیاز به فکر کردن نداره.مثل این میمونه که یکی بیاد بگه 2+2=5 این خنده دار هست!!چون این مساله اثبات شده هست و داروینیسم از یک علم بی پایه پیروی میکنه مثل انفجار بزرگ بیگ بنگ.
بالاخره بدن انسان از مولکول تشکیل شده هست یا نه؟اگر از مولکول نیست پس از سلول هم نیست چون خودتون دارید میگید مولکول اجزای سلول هست.شما دارید مغالطه میکنید.لطفاً پاسخ سوال را بدهید.
اما در مورد کامپیوتر خیلی زیبا مثال زدید.
چطور این صفر و یک در کنار هم یک اجزای کامل رو تشکیل دادند و یک خالقی به نام انسان داشته و این جهان هستی خالق نداشته؟اصلاً واقعاً این بی خدا ها چی فکر میکنند دلم میخواد واقعاً بدونم اینا عقلشون از چه اجزایی تشکیل شده!!!
شما توی یک دوراهی گیر کردید.یا باید وجود خالق رو بپذیرید و این خالق این مولکول ها رو کنار هم قرار داده و جسمی رو بوجود اورده همونطور که انسان این صفر و یک ها رو در کنار هم قرار داده تا کامپیوتر رو بوجود بیاره.و یا اینکه وجود خالق رو منکر بشید.
اگر وجود خالق رو منکر بشید نمیتونید از صفر یک مثال بزنید.چون صفر و یک خالق داره و رندوم به وجود نیومده.و همچنین هرگز صفر و یک رندوم نمیتونه یک فایل مورد استفاده رو تشکیل بده.پس باید بپذیرید که این مولکول ها خود دارای عقل و شعور نیستند بلکه یکی اینها رو چیده کنار هم و براشون عقل و شعور قرار داده.
حالا بالاخره خدا وجود دارد یا نه؟اگر بگویید نه دیگر بحث با شما بیهوده خواهد بود چون شما خودتان مثال از کامپیوتر میزنید که خودبخود بوجود نیامده بعد از آنطرف میگویید که مولکول ها و تکامل و فرگشت خودبخود و بدون خالق اینقدر دقیق بوجود اومده.
در مورد یوزپلنگ ایرانی مثال آوردید.مثل اینست که من بگویم نسل من منقرض شده است چون بچه دار نمی شوم.پس یعنی ما از نسل میمون ها هستیم چون نسل پدران اونها منقرض شده اند!!!!
چه ربطی دارد؟
بزرگوار میمون ها و شامپانزه ها و .... وجود دارند و انسان ها هم وجود دارند.چرا بین اینها وجود ندارد؟آیا یک شامپانزه یکدفعه انسان زاییده؟شما حداقل یک مدرک برای اثبات وجود این قضیه ندارید فقط ژن ها رو بررسی میکنید و ساختار کروموزوم ها و یه سری فرمول ها تا به این نتیجه برسید که چون همه اینها از یک چیز تشکیل شده هستند پس همه از نسل همدیگر هستند.
0 و 1 و ریاضیات و فیزیک از قبل وجود داشتند فقط نیاز به کشف کردن بودند.یعنی چیزی که وجود نداره هرگز نمیشه کشفش کرد.من برنامه نویس نرم افزار هستم و از 0 و 1 ای که کشف شده یک نرم افزار مینویسم برای اینکه فایل ها را حذق کند و یک نرم افزار مینویسم برای دانلود فایل ها.آیا این دو نرم افزار از نسل همدیگر هستند حتی اگر شکل و شمایلشون شبیه هم باشه و یک خالق داشته باشه و از یک صفر و یک تشکیل شده باشه؟آیا نرم افزار اول من از نظر صفر و یک هیچ ارتباطی به نرم افزار بعدی داره؟در حالی که من وقتی ورژن جدیدی از یک نرم افزار رو میدم این یعنی اینکه این جدیده از نسل همون قبلی هست و کارایی بهتری از قبلی داره.
خلقت موجودات هم به همین گونه بوده.همه از یک 0 و 1 تشکیل شده اند و یک خالق اونارو خلق کرده ولی هر کدوم از این موجودات نرم افزاری جداگانه هستند نه ورژنی از ورژن قبلی چون هیچکدوم از این ورژن ها همدیگر رو ساپورت نمیکنن.
این پاسخ برای همه سوالاتی بود که در مورد ویروس ها و انفولانزا و ببر مطرح کردید.
من منتظر پاسخ دقیق سوال اولم هستم.

3274
13-11-2013, 12:56
بحث تکامل و توضیح و تشریحش در طول این 29 صفحه بسیار زیاد شده .گفتنی ها گفته شده و تکرار مکررات هیچ سود و حاصلی در پی نداره ... سوالات تکراری و پاسخها هم تکراری .
ولی جالبه که کناری بنشینیم و دو گروه گرفتار رو تماشا کنیم:
یک عده دنبال اثبات علم از راه خدا هستند! مثل این کاربر بالا. در نقطه ی مقابل هم یک عده دنبال اثبات خدا از راه علم هستند! مثل saeed-dz و اذناب(:n02:). غافل اینکه هر دو یک روی سکه اند و در یک چرخه ی باطل گرفتار.

اصولا علم چون بر مبنای شواهد تجربی-عقلانی بنا شده هرگز دین تابحال نتونسته تغییر مسیری در اون بده.هرگز. اگر موردی بوده که دین تونسته در صحت یافته های علمی تردید و یا تغییر مسیری ایجاد کنه یک مثال بیاورید. هیچی توی دست نیست.
در حالیکه برعکسش کاملا درسته و مصداق داره. یعنی پیشرفتهای علمی براحتی تونستن مسیر توجیهات و دعاوی دینی رو تغییر بدن و بعبارتی به پیشرفت دین کمک کنند! مثال ها در این مورد بسیار زیاده ...


در مورد وجود خدا این نظریه کاملا ربط داره.چون اگر وجود خدا رو بپذیرید کاملا این نظریه رد میشه چون یه خالق هرگز طی مسیر فرگشت نمیاد موجودی رو خلق کنه و ولش کنه تا اونقدر تکرار بشه که به تکامل برسه

این برداشت و تصور ذهنی شخصی شما مشکل داره
درست شبیه اینه که کسی بگه اگر من اثر درمانی آسپیرین رو بپذیرم پس وجود خدا زیر سوال میره چون اون خداست که من رو شفا میده پس معنی نداره برم سراغ یک آلی-ماده ی معدنی بی جان. پس نتیجه اینکه کسی که این دارو رو کشف کرده دروغگو بوده و هر کی هم مصرف میکنه مشکل اعتقادی داره و باید خدا رو براش اثبات کرد .

برداشت ذهنی خودتون رو اصلاح کنید بعد وارد بحث علمی بشید وگرنه n صفحه بحث هم بی نتیجست چون توی یک چرخه ی باطل هستید و هی دور خودتون می چرخید.

V E S T A
13-11-2013, 13:38
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

من نیومدم اینجا که فرق نظر با نظریه رو متوجه بشم.
اما پاسخ شما رو با منطق میدم نه با زبان و تعاریف.
عقل در مورد جمله ها فقط از چهار حالت پیروی میکنه:
1.شک
2.ظن
3.یقین
4.وهم(خیال)

شما هرگز نمیتونی غیر از این چهار حالت یکی اضافه پیدا کنی چون کاملاً ریاضی هست و غیر قابل رد.
یعنی یک واژه و جمله یا از یک شک پیروی میکنه یعنی 50 درصد صحیح و 50 درصد غلط.یا از ظن پیروی میکنه یعنی بیشتر از 50 درصد به یقین نزدیکه و کمتر از 50 درصد به مردود(مثلاً گمان میره 90 درصد صحیح باشه و 10 درصد غلط).و یا 100 درصد صحیحه مثل 2+2=4 که میشه یقین یا 0 درصد هست که میشه وهم و خیال.
نظر یا نظریه نه یقین هست و نه مردود.پس یا شک هست یا ظن.پس نظر با نظریه هیچ فرقی با هم ندارند.چونکه نظر میتونه صحیح باشه و میتونه غلط باشه.همونطور که بسیاری از نظر ها و نظریه ها با وهم از بین رفتند و بسیاری از آنها با یقین درستی آنها تایید شد.چیزی که بدون عقل و سنجش و علم گفته میشه وهم و خیال هست نه یک نظر یا نظریه.
موفق باشید.

لازم هست قبل از اینکه صحت نظریه ای که در تمام کشورهای دنیا ودانشگاههاي معتبر جهان، توسط جامعه علمی پذيرفته شده و هر روز با پيشرفت فن آوری، دلايل و مدارک جديدی در صحت اعتبار اين نظريه ارائه ميشه. فرق نظر با نظریه رو بدونید و نظریه رو با تصور یه نظر معمولی زیر سوال نبریم توضیحات مربوط به اعتبار نظریه و دلیل نظریه بودن یه نظریه برای همین تو این تاپیک قرار گرفت.

درباره قسمت منطقی:

برای رسیدن به یه نظریه علمی تمام 4 حالت ممکن در روش علمی بررسی میشن و معیارهای منطقی جزوی از معیارهای پذیرش یه نظریه هست. باید بدونیم که روش علمی، فرایندی است كه طی آن دانشمندان، به طور جمعی یا طی زمان تلاش می كنند یك معرفی واقعی (قابل اعتماد، سازگار، منطقی، و غیر دلبخواهی) از جهان ارائه دهند. پس بحث وهم باید از یه نظریه به طور کامل خط بخوره .

قسمت ظن و شک مراحل ابتدایی یه نظریه رو شامل میشن یعنی زمانی که بعد از فرضیه سازی نیاز به ارزیابی فرضیه هست.و اگر قسمت شک و ظن یه نظریه از بین نره قابلیت نظریه شدن رو نداره .

اگر آزمایشات فرضیه را تأیید كنند، آن فرضیه ممكن است یك نظریه یا قانون طبیعی تلقی شود- كه بیشتر با مفاهیمی از قبیل فرضیه، مدل، نظریه و قانون همراه می شود. اگر آزمایشگر از عهده فرضیه برنیامد، آن فرضیه باید رد شده تلقی گردد یا تغییر و اصلاح بپذیرد.

آنچه در توصیف روش علمی ارائه شده مهم و كلیدی است، قدرت پیشگویی فرضیه یا نظریه است؛ یعنی باید بتواند فضایی بیش از آنچه توسط ما در فرضیه گنجانده شده، را در اختیار بگذارد.(barrow, Theories of everything, ۱۹۹۱ )

برای نظریه همونطور که تو پست قبلی توضیح داده شد باید مراحل یک روش علمی طی بشه :

۱) مشاهده و تبیین یك یا چند پدیده؛
۲) ارائه یك فرضیه برای تبیین پدیده(در فیزیك فرضیه ها اغلب شكل یك مكانیسم علی یا یك رابطه ریاضی به خود می گیرند)؛
۳) استفاده از یك یا چند فرضیه برای پیشگویی در خصوص وجود پدیده ای دیگر یا به منظور پیشگویی كمی نتایج مشاهدات جدید؛
۴) به عمل آوردن آزمایشات یا سنجش های تجربی از پیشگویی ها به واسطه چند آزمایش مستقل كه به گونه ای مناسب اجرا شوند.

این مرحله تعیین کنندس برای اینکه نظریه رو با یقین بپذیریم یا رد کنیم.

برای اینکه درباره نظریه ای به درجه یقین 100 درصد برسیم لازم هست مشابه عمل جمع در عبارت 2+2-4 قابلیت آزمایش و مشاهده وجود داشته باشه تا صحت گزاره با یقین 100 درصد اثبات بشه و در یک نظریه لازم هست به تمام امکانات آزمایشی و برآورد خطاهای سیستمیک تسلط داشته باشیم امکانات آزمایشی مشابه دسترسی به تمام جاندارانی که تا کنون روی زمین زیسته اند و خطاهای سیستمیک شامل از بین رفتن کلیه خطاهای مشاهده گر.

در آزمایشات، در مجموع دو نوع خطا مشاهده می شود: خطای نوع اول به ابزار اندازه گیری بازمی گردد و چون می تواند مقیاس ها را به طور یكسان در جهت زیاد یا كم، غلط نشان دهد، به آن خطای رندمی گفته می شود اما خطای نوع دوم كه مربوط به آزمایشگر است، خطای سیستمی نامیده میشود. در خطای نوع اول حقیقت بیرونی وجود دارد اما فاعل شناسا در اندازه گیری آن اشتباه می كند اما در خطای نوع دوم در جهان بیرون ما با حقیقتی كه ادعا شده، مواجه نیستیم اما فاعل شناسا یا آزمایشگر سعی می كند آن را حقیقی جلوه دهد و خطا از مشاهده گر است. از این رو لازم است در هر آزمایشی و نظریه ای كه نتایج را به صورت آماری ارائه می دهد، درصد خطا تخمین زده شود؛ وگرنه نظریه مبتنی بر آن آمار ارزشی نخواهد داشت(در موارد توصیفی، مؤلفه های كیفی به آمار تبدیل می شوند). تطبیق میان تجربه و نظریه از رهگذر احتساب خطاهای آزمایشی امكان پذیر است. دانشمندان می پرسند چه میزان از خطاها و انحرافات استاندارد حاصل نتایج پیشگویی نظری هستند؟ به عبارتی آیا تمام منابع خطاهای سیستماتیك به گونه ای مناسب اندازه گیری شده اند؟

در علم گفته می شود كه نظریه ها هیچگاه به اثبات نمی رسند بلكه آنها صرفا ابطال می شوند یا عدم امكان اثبات آنها معلوم می گردد؛ چراكه همیشه این امكان وجود دارد كه یك مشاهده یا یك آزمایش جدید با نظریه ای كه مدتهای طولانی در عرصه حضور داشته، تعارض و ناهمخوانی داشته باشد.(Introduction to the Scientific Method, in: ibid)
اگر معلوم شود پیشگویی های یك نظریه پرسابقه با آزمایشات جدید ناهمخوانی دارند و یا سنجش ها تكرار نتایج آن را تأیید نمی كنند، ممكن است نظریه از مقام تبیین كننده واقعیت كنار گذاشته شود اما همچنان در یك اندازه محدود از پارامترهای قابل اندازه گیری برخوردار بوده، همچنان به كارایی خود- ولو در یك سطح محدود – ادامه دهد.

به عنوان مثال نظریه مكانیك قدیم نیوتن(اصول نیوتن) با نظریه نسبیت انشتین جایگزین شد اما هنوز قوانین نیوتن در سطحی كه سرعت اجسام از سرعت نور پایین تر باشد، جواب می دهد و چنانكه می دانیم این حوزه اجسام، سطح عمده ای از حوزه تجارب و فعالیتهای انسانی را پوشش می دهد و درواقع نشان از كارایی قابل توجه نظریه پس از ناهمخوانی آن با برخی مشاهدات جدید دارد. با این همه نظریه نسبیت از یك بعد دیگر چون قابلیت آن را دارد كه حتی در سطح ذرات ریز و سرعت های پایین نیز جوابگو باشد، معتقدیم كه علیرغم جوابدهی نظریه نیوتن، نظریه نسبیت در این سطح نیز بهتر از مكانیك كلاسیك جوابگو است و این نشان از عام بودن نظریه و گستره حوزه عمومیت و شمول آن دارد.

نظریه ها باید قابلیت تغییر، اصلاح و تكمیل داشته باشند. نظریه خورشید محور در تبیین گردش سیارات منظومه شمسی جای خود را به نظریه كوپرنیك داد كه زمین را در مركز می نشاند اما همین نظریه كه قائل به حركت دایره ای سیارات بود، بعدا با نظریه حركت بیضوی اصلاح شد و همگی اینها نهایتا در نظریه نیوتن قابلیت توجیه یافتند و حركت دیگر سیارات خارج از منظومه شمسی نیز توجیه گردید.

آنچه در توصیف روش علمی ارائه شده مهم و كلیدی است، قدرت پیشگویی فرضیه یا نظریه است؛ یعنی باید بتواند فضایی بیش از آنچه توسط ما در فرضیه گنجانده شده، را در اختیار بگذارد.(barrow, Theories of everything, ۱۹۹۱ )

3274
13-11-2013, 13:45
سپس به آفرينش آسمان پرداخت، در حالى كه بصورت دود بود; به آن و به زمين دستور داد: «به وجود آييد، (و شكل گيريد) خواه از روى اطاعت و خواه اكراه!» آنها گفتند: «ما از روى طاعت آمديم.»
شما که ادعای بهره ی وافر داشتن از علم و دین رو دارید،حداقل سعی کنید واژه ی برابر فارسی یعنی مهبانگ رو استفاده کنید و با این تفسیر شخصی که کردید ادعای خودتون رو کاملا زیر سوال بردید

در نظریه مهبانگ اثبات میشه که اصولا فضا و زمانی بدواً وجود نداشت و همه چیز از یک نقطه آغاز شد نه از مقداری دود!:n02:
دود یعنی اتم و یعنی ماده. در حالیکه تولید ماده میلیونها سال بعد از مهبانگ صورت گرفت!

شما آمدید ابرو رو درست کنید چشم رو هم زدید کور کردید.
دوست عزیز بهتر نیست اینجا برای دیگرانی که از شما عاقلترند بی جهت ژست اندیشمند دینی و یا دانشمند علوم طبیعی به خودتون نگیرید؟

عــــلی
13-11-2013, 14:00
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

لازم هست قبل از اینکه صحت نظریه ای که در تمام کشورهای دنیا ودانشگاههاي معتبر جهان، توسط جامعه علمی پذيرفته شده و هر روز با پيشرفت فن آوری، دلايل و مدارک جديدی در صحت اعتبار اين نظريه ارائه ميشه. فرق نظر با نظریه رو بدونید و نظریه رو با تصور یه نظر معمولی زیر سوال نبریم توضیحات مربوط به اعتبار نظریه و دلیل نظریه بودن یه نظریه برای همین تو این تاپیک قرار گرفت.

درباره قسمت منطقی:

برای رسیدن به یه نظریه علمی تمام 4 حالت ممکن در روش علمی بررسی میشن و معیارهای منطقی جزوی از معیارهای پذیرش یه نظریه هست. باید بدونیم که روش علمی، فرایندی است كه طی آن دانشمندان، به طور جمعی یا طی زمان تلاش می كنند یك معرفی واقعی (قابل اعتماد، سازگار، منطقی، و غیر دلبخواهی) از جهان ارائه دهند. پس بحث وهم باید از یه نظریه به طور کامل خط بخوره .

قسمت ظن و شک مراحل ابتدایی یه نظریه رو شامل میشن یعنی زمانی که بعد از فرضیه سازی نیاز به ارزیابی فرضیه هست.و اگر قسمت شک و ظن یه نظریه از بین نره قابلیت نظریه شدن رو نداره .

اگر آزمایشات فرضیه را تأیید كنند، آن فرضیه ممكن است یك نظریه یا قانون طبیعی تلقی شود- كه بیشتر با مفاهیمی از قبیل فرضیه، مدل، نظریه و قانون همراه می شود. اگر آزمایشگر از عهده فرضیه برنیامد، آن فرضیه باید رد شده تلقی گردد یا تغییر و اصلاح بپذیرد.

آنچه در توصیف روش علمی ارائه شده مهم و كلیدی است، قدرت پیشگویی فرضیه یا نظریه است؛ یعنی باید بتواند فضایی بیش از آنچه توسط ما در فرضیه گنجانده شده، را در اختیار بگذارد.(barrow, Theories of everything, ۱۹۹۱ )

برای نظریه همونطور که تو پست قبلی توضیح داده شد باید مراحل یک روش علمی طی بشه :

۱) مشاهده و تبیین یك یا چند پدیده؛
۲) ارائه یك فرضیه برای تبیین پدیده(در فیزیك فرضیه ها اغلب شكل یك مكانیسم علی یا یك رابطه ریاضی به خود می گیرند)؛
۳) استفاده از یك یا چند فرضیه برای پیشگویی در خصوص وجود پدیده ای دیگر یا به منظور پیشگویی كمی نتایج مشاهدات جدید؛
۴) به عمل آوردن آزمایشات یا سنجش های تجربی از پیشگویی ها به واسطه چند آزمایش مستقل كه به گونه ای مناسب اجرا شوند.

این مرحله تعیین کنندس برای اینکه نظریه رو با یقین بپذیریم یا رد کنیم.

برای اینکه درباره نظریه ای به درجه یقین 100 درصد برسیم لازم هست مشابه عمل جمع در عبارت 2+2-4 قابلیت آزمایش و مشاهده وجود داشته باشه تا صحت گزاره با یقین 100 درصد اثبات بشه و در یک نظریه لازم هست به تمام امکانات آزمایشی و برآورد خطاهای سیستمیک تسلط داشته باشیم امکانات آزمایشی مشابه دسترسی به تمام جاندارانی که تا کنون روی زمین زیسته اند و خطاهای سیستمیک شامل از بین رفتن کلیه خطاهای مشاهده گر.

در آزمایشات، در مجموع دو نوع خطا مشاهده می شود: خطای نوع اول به ابزار اندازه گیری بازمی گردد و چون می تواند مقیاس ها را به طور یكسان در جهت زیاد یا كم، غلط نشان دهد، به آن خطای رندمی گفته می شود اما خطای نوع دوم كه مربوط به آزمایشگر است، خطای سیستمی نامیده میشود. در خطای نوع اول حقیقت بیرونی وجود دارد اما فاعل شناسا در اندازه گیری آن اشتباه می كند اما در خطای نوع دوم در جهان بیرون ما با حقیقتی كه ادعا شده، مواجه نیستیم اما فاعل شناسا یا آزمایشگر سعی می كند آن را حقیقی جلوه دهد و خطا از مشاهده گر است. از این رو لازم است در هر آزمایشی و نظریه ای كه نتایج را به صورت آماری ارائه می دهد، درصد خطا تخمین زده شود؛ وگرنه نظریه مبتنی بر آن آمار ارزشی نخواهد داشت(در موارد توصیفی، مؤلفه های كیفی به آمار تبدیل می شوند). تطبیق میان تجربه و نظریه از رهگذر احتساب خطاهای آزمایشی امكان پذیر است. دانشمندان می پرسند چه میزان از خطاها و انحرافات استاندارد حاصل نتایج پیشگویی نظری هستند؟ به عبارتی آیا تمام منابع خطاهای سیستماتیك به گونه ای مناسب اندازه گیری شده اند؟

در علم گفته می شود كه نظریه ها هیچگاه به اثبات نمی رسند بلكه آنها صرفا ابطال می شوند یا عدم امكان اثبات آنها معلوم می گردد؛ چراكه همیشه این امكان وجود دارد كه یك مشاهده یا یك آزمایش جدید با نظریه ای كه مدتهای طولانی در عرصه حضور داشته، تعارض و ناهمخوانی داشته باشد.(Introduction to the Scientific Method, in: ibid)
اگر معلوم شود پیشگویی های یك نظریه پرسابقه با آزمایشات جدید ناهمخوانی دارند و یا سنجش ها تكرار نتایج آن را تأیید نمی كنند، ممكن است نظریه از مقام تبیین كننده واقعیت كنار گذاشته شود اما همچنان در یك اندازه محدود از پارامترهای قابل اندازه گیری برخوردار بوده، همچنان به كارایی خود- ولو در یك سطح محدود – ادامه دهد.

به عنوان مثال نظریه مكانیك قدیم نیوتن(اصول نیوتن) با نظریه نسبیت انشتین جایگزین شد اما هنوز قوانین نیوتن در سطحی كه سرعت اجسام از سرعت نور پایین تر باشد، جواب می دهد و چنانكه می دانیم این حوزه اجسام، سطح عمده ای از حوزه تجارب و فعالیتهای انسانی را پوشش می دهد و درواقع نشان از كارایی قابل توجه نظریه پس از ناهمخوانی آن با برخی مشاهدات جدید دارد. با این همه نظریه نسبیت از یك بعد دیگر چون قابلیت آن را دارد كه حتی در سطح ذرات ریز و سرعت های پایین نیز جوابگو باشد، معتقدیم كه علیرغم جوابدهی نظریه نیوتن، نظریه نسبیت در این سطح نیز بهتر از مكانیك كلاسیك جوابگو است و این نشان از عام بودن نظریه و گستره حوزه عمومیت و شمول آن دارد.

نظریه ها باید قابلیت تغییر، اصلاح و تكمیل داشته باشند. نظریه خورشید محور در تبیین گردش سیارات منظومه شمسی جای خود را به نظریه كوپرنیك داد كه زمین را در مركز می نشاند اما همین نظریه كه قائل به حركت دایره ای سیارات بود، بعدا با نظریه حركت بیضوی اصلاح شد و همگی اینها نهایتا در نظریه نیوتن قابلیت توجیه یافتند و حركت دیگر سیارات خارج از منظومه شمسی نیز توجیه گردید.

آنچه در توصیف روش علمی ارائه شده مهم و كلیدی است، قدرت پیشگویی فرضیه یا نظریه است؛ یعنی باید بتواند فضایی بیش از آنچه توسط ما در فرضیه گنجانده شده، را در اختیار بگذارد.(barrow, Theories of everything, ۱۹۹۱ )

اونچه که بیان کردم کوتاه و مفید و ریاضی بود.دلیل توضیحات اضافی شما را متوجه نمیشوم.وقتی نظری داده میشود یا از ظن پیروی میکند و یا از شک.همانطور که نظریه یا از ظن پیروی میکند یا از شک.و ممکن است بعد ها به وسیله علم یقین رد شود.پس نظر همان نظریه است.منتهی نظریه پیچیده تر از نظر هست وگرنه هر دو یک جنس و قابل رد هستند.




شما که ادعای بهره ی وافر داشتن از علم و دین رو دارید،حداقل سعی کنید واژه ی برابر فارسی یعنی مهبانگ رو استفاده کنید و با این تفسیر شخصی که کردید ادعای خودتون رو کاملا زیر سوال بردید

در نظریه مهبانگ اثبات میشه که اصولا فضا و زمانی بدواً وجود نداشت و همه چیز از یک نقطه آغاز شد نه از مقداری دود!:n02:
دود یعنی اتم و یعنی ماده. در حالیکه تولید ماده میلیونها سال بعد از مهبانگ صورت گرفت!

شما آمدید ابرو رو درست کنید چشم رو هم زدید کور کردید.
دوست عزیز بهتر نیست اینجا برای دیگرانی که از شما عاقلترند بی جهت ژست اندیشمند دینی و یا دانشمند علوم طبیعی به خودتون نگیرید؟

من بعنوان یک محقق و سوال کننده اینجا هستم.دلیلی نمیبینم بیام به شما توضیح المسائل یاد بدم یا بیام حرف شما رو باور کنم که میلیون ها سال پیش چه اتفاقی افتاده اونم بر اثر تصادف همچین نظمی به وجود اومده.من ادعای دانشمند بودن ندارم.دوستان این تاپیک ادعایی کردند من هم اشکال وارد کردم و منتظر پاسخ هستم.فکر کنم اگر دنبال پاسخ دادن نیستید و اگر دنبال جواب برای سوال های خودتون نیستید شخصیت کسی رو زیر سوال نبرید.اینکار معمولا از کسایی سر میزنه که پاسخی نداشته باشن در مقابل حرف های منطقی!!!
موفق باشید.

3274
13-11-2013, 14:00
و در زمین، کوه‌های ثابت و محکمی افکند تا لرزش آن را نسبت به شما بگیرد
بنظر من اینجا هم بدجور اشتباه کردید
شما میدونید تکتونیک یعنی چه؟ اگر میدونستید متوجه می شدید این ترجمه و تفسیری که کردید از ریشه اشتباهه
تکتونیک یعنی ورقه های سازنده ی سنگ کُره ی زمین هر سال چند سانتیمتر کنار هم حرکت میکنند و هر جا دو ورقه از نوع قاره ای بهم فشار بیارن زمین رو به بالا حرکت میکنه و کوه ایجاد میشه
پس برخلاف برداشت شما، محلی که کوهها واقعند معمولا در لبه ی ورقه های سازنده ی سنگ کره ی زمین بوده و بشدت پرلرزش و ناپایدار هست (مثل ایتالیا و ترکیه و مناطق شمالی ایران و افغانستان و پاکستان و... و بطور کلی سرتاسر سرزمینهای حاشیه ی رشته کوه طولانی آرارات-البرز-هزار مسجد-هیمیالیا). لابد شنیدید که کوه اورست هر سال بهمین دلیل چند سانتیمتر بر ارتفاعش افزوده میشه.

واقعا برای من عجیبه شما چطور چشمتون رو به روی این واقعیات روزمره ی علمی بستید و همینطور نظریه های من درآوردی از اوهام دهنی تون داره تراوش میکنه؟ :n23:
همونطور که گفتم ژست عالم برای دیگران گرفتن نیاز داره ابتدا بیش از اینها مطالعه داشته باشید مگر اینکه مخاطبتون جمعی عوام و بیسواد باشند.:n06:

V E S T A
13-11-2013, 14:28
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

اونچه که بیان کردم کوتاه و مفید و ریاضی بود.دلیل توضیحات اضافی شما را متوجه نمیشوم.وقتی نظری داده میشود یا از ظن پیروی میکند و یا از شک.همانطور که نظریه یا از ظن پیروی میکند یا از شک.و ممکن است بعد ها به وسیله علم یقین رد شود.پس نظر همان نظریه است.منتهی نظریه پیچیده تر از نظر هست وگرنه هر دو یک جنس و قابل رد هستند.


جواب سوال و ادعای شما (نظر = نظریه) تو دو تا پست به تفصیل توضیح داده شد علت تفصیل همین ابهاماتی بود که پیش بینی میشد برای شما به وجود بیاد من برای پست اول 2 ساعت و برای پست دوم بیشتر از 1 ساعت وقت گذاشتم وسعی کردم ابهام شما رو رفع کنم ولی به نظر میاد شما متنی که در جواب سوالتون گذاشته شد رو کامل مطالعه نکردین و علاقه ای هم به رفع ابهام ندارین. تمام توضیحاتی که دادم با دلایل منطقی و عقلی بود که به نظر میاد اصلا مطالعه نکردین . اگر نگاه شما به نظریه این طور هست به نظرم این بحث نمی تونه وارد مراحل بعدی یعنی توضیح اصل نظریه فرگشت بشه . چون اساسا شما صحت و اعتبار نظریه رو زیر سوال بردین...




من بعنوان یک محقق و سوال کننده اینجا هستم.دلیلی نمیبینم بیام به شما توضیح المسائل یاد بدم یا بیام حرف شما رو باور کنم که میلیون ها سال پیش چه اتفاقی افتاده اونم بر اثر تصادف همچین نظمی به وجود اومده.من ادعای دانشمند بودن ندارم.دوستان این تاپیک ادعایی کردند من هم اشکال وارد کردم و منتظر پاسخ هستم.....

دوست عزیز اگر واقعا برای رفع ابهام و حل شدن یه مسئله و رسیدن به جواب سوالتون وارد بحث شدین باید جواب هایی که به سوالتون داده میشه رو کامل مطالعه کنید من الان می خواستم جواب زیست شناسی سوالات دیگه شما رو بدم و زمانی که جواب این سوالات میبره برای من شاید به 2-3 ساعت برای هر سوال برسه که بتونم با زبانی که قابل درک باشه نیازی به آشنایی با مقاهیم زیست شناسی نباشه برای شما اصل بحث رو توضیح بدم ولی اگر واقعا برای شما مسئله ای مبهم نیست و جواب سوالات براتون مشخص شده و غیر قابل تغییر هست چه لزومی به سوال پرسیدن شما هست ؟

اینکه کسی ساعت ها برای جواب دادن به سوال شما وقت بذاره و تلاش کنه به زبان ساده اصل موضوع رو برای سوال کننده قابل درک کنه و مخاطب بدون اینکه حتی جواب رو مطالعه کنه اون رو با پیش فرض های ثابت خودش کاملا رد کنه و اصرار به درست بودن نگاه خودش به موضوع داشته باشه این بحث چه نتیجه ای داره ؟

عــــلی
13-11-2013, 15:02
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

جواب سوال و ادعای شما (نظر = نظریه) تو دو تا پست به تفصیل توضیح داده شد علت تفصیل همین ابهاماتی بود که پیش بینی میشد برای شما به وجود بیاد من برای پست اول 2 ساعت و برای پست دوم بیشتر از 1 ساعت وقت گذاشتم وسعی کردم ابهام شما رو رفع کنم ولی به نظر میاد شما متنی که در جواب سوالتون گذاشته شد رو کامل مطالعه نکردین و علاقه ای هم به رفع ابهام ندارین. تمام توضیحاتی که دادم با دلایل منطقی و عقلی بود که به نظر میاد اصلا مطالعه نکردین . اگر نگاه شما به نظریه این طور هست به نظرم این بحث نمی تونه وارد مراحل بعدی یعنی توضیح اصل نظریه فرگشت بشه . چون اساسا شما صحت و اعتبار نظریه رو زیر سوال بردین...



دوست عزیز اگر واقعا برای رفع ابهام و حل شدن یه مسئله و رسیدن به جواب سوالتون وارد بحث شدین باید جواب هایی که به سوالتون داده میشه رو کامل مطالعه کنید من الان می خواستم جواب زیست شناسی سوالات دیگه شما رو بدم و زمانی که جواب این سوالات میبره برای من شاید به 2-3 ساعت برای هر سوال برسه که بتونم با زبانی که قابل درک باشه نیازی به آشنایی با مقاهیم زیست شناسی نباشه برای شما اصل بحث رو توضیح بدم ولی اگر واقعا برای شما مسئله ای مبهم نیست و جواب سوالات براتون مشخص شده و غیر قابل تغییر هست چه لزومی به سوال پرسیدن شما هست ؟

اینکه کسی ساعت ها برای جواب دادن به سوال شما وقت بذاره و تلاش کنه به زبان ساده اصل موضوع رو برای سوال کننده قابل درک کنه و مخاطب بدون اینکه حتی جواب رو مطالعه کنه اون رو با پیش فرض های ثابت خودش کاملا رد کنه و اصرار به درست بودن نگاه خودش به موضوع داشته باشه این بحث چه نتیجه ای داره ؟
ممنونم از اینکه اینهمه وقت میذارید.اما خواهش میکنم چیزی منطقی ای مثل 2+2=4 رو برای کسی توضیح ندید.چون علم منطق چیزی نیست که اونو بخواید توضیح بدید یا بشکافید.من بیان کردم نظریه یک نظر هست.این نظر ممکنه از نگاه علم به یقین 90 درصد باشه یا 60 درصد.پس اگر صد درصد شد دیگه نظریه نیست بلکه اثبات هست.وقتی چیزی هنوز اثبات نشده و ریچارد داوکینز میاد ازش به عنوان رد وجود خدا استفاده میکنه.همچنین کسایی که در این تاپیک هستند و به وجود خدا اعتقاد ندارند من حاضرم باهاشون مناظره ای داشته باشم و حرفاشون رو بشنوم.اما وقتی یک چیزی رو کوتاه و با ریاضیات توضیح میدم دیگر رد کردن یا توضیح دادنش میشه مغالطه و بحث بیهوده.
من منظور شما رو از نظریه متوجه میشم و ثابت کردم که نظریه یه حکم اثبات شده علمی نیست.
موفق باشید

V E S T A
13-11-2013, 15:13
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

ممنونم از اینکه اینهمه وقت میذارید.اما خواهش میکنم چیزی منطقی ای مثل 2+2=4 رو برای کسی توضیح ندید.چون علم منطق چیزی نیست که اونو بخواید توضیح بدید یا بشکافید.من بیان کردم نظریه یک نظر هست.این نظر ممکنه از نگاه علم به یقین 90 درصد باشه یا 60 درصد.پس اگر صد درصد شد دیگه نظریه نیست بلکه اثبات هست.وقتی چیزی هنوز اثبات نشده و ریچارد داوکینز میاد ازش به عنوان رد وجود خدا استفاده میکنه.همچنین کسایی که در این تاپیک هستند و به وجود خدا اعتقاد ندارند من حاضرم باهاشون مناظره ای داشته باشم و حرفاشون رو بشنوم.اما وقتی یک چیزی رو کوتاه و با ریاضیات توضیح میدم دیگر رد کردن یا توضیح دادنش میشه مغالطه و بحث بیهوده.
من منظور شما رو از نظریه متوجه میشم و ثابت کردم که نظریه یه حکم اثبات شده علمی نیست.
موفق باشید.


اصلا پسنت من توضیح درباره 2+2=4 نبود این مثال شما بود که به عنوان یقین 100 درصد بهش اعلام کردین( چون شواهد در دسترس هست و قابلیت آزمایش داره )و من قابلیت آزمایش برای این گزاره رو به قابلیت آزمایش برای نظریه نسبت دادم با این تفاوت که نظریه ممکن هست به تمام امکانات آزمایشی و یا برآورد خطاهای سیستمیک آزمایش تسلط کامل نداشته باشه این به معنی رد صحت نظریه نیست این به معنی کامل نبودن یه نظریه علمی که هنوز به خاطر عدم دسترسی به امکانات و شواهد دیگه نمیشه بهش یقین 100 داد ولی شک و ظن هم نیست چون اگر شک و ظن باشه به مرحله نظریه بودن نمیرسه ..

ما درباره یه نظر معمولی که بدون آزمایش وشواهدیا بدون در نظر گرفتن استاندارد های فرضیه سازی یا بدون دلایل عقلانی و منطقی بیان شده می تونیم حکم ظن و شک رو بدیم ولی به نظریه امکان نداره حکم شک و ظن رو بدیم چون نظریه مراحلی رو طی کرده که از نظر منطقی / علمی ، شواهد و قرائن وآزمایشات و سازگاری قابل توجیه هست..

اگر تفاوت نظر و نظریه و اعتبار نظریه رو قبول دارین به من اعلام کنید که وارد مرحله بعدی بشیم و درباره نظریه فرگشت و سوالاتی که مطرح کردین صحبت کنیم ..

havzhini
13-11-2013, 15:56
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

ممنونم از اینکه اینهمه وقت میذارید.اما خواهش میکنم چیزی منطقی ای مثل 2+2=4 رو برای کسی توضیح ندید.چون علم منطق چیزی نیست که اونو بخواید توضیح بدید یا بشکافید.من بیان کردم نظریه یک نظر هست.این نظر ممکنه از نگاه علم به یقین 90 درصد باشه یا 60 درصد.پس اگر صد درصد شد دیگه نظریه نیست بلکه اثبات هست.وقتی چیزی هنوز اثبات نشده و ریچارد داوکینز میاد ازش به عنوان رد وجود خدا استفاده میکنه.همچنین کسایی که در این تاپیک هستند و به وجود خدا اعتقاد ندارند من حاضرم باهاشون مناظره ای داشته باشم و حرفاشون رو بشنوم.اما وقتی یک چیزی رو کوتاه و با ریاضیات توضیح میدم دیگر رد کردن یا توضیح دادنش میشه مغالطه و بحث بیهوده.
من منظور شما رو از نظریه متوجه میشم و ثابت کردم که نظریه یه حکم اثبات شده علمی نیست.
موفق باشید.



اگر دین و خدا چیز غیر عقلانی و غیر منطقی ای بود من اولین کسی بودم که اونو رد میکردم.من حرفام بر اساس تحقیقاتی هست که خودم بهش رسیدم و براش دلایل ریاضی و عقلانی دارم.نه اینکه از علما و دین پدران خودم پیروی کرده باشم و همچنین در مورد علوم فیزیک و ریاضی و برنامه نویسی هم همینطور هست.من فقط از علومی پیروی میکنم و دنبالش میرم که علم یقین داشته باشم بهش نه ظن و گمان.
موفق باشید.

مشکل شما اینه خودتون اومدین یه معادله بر مبنای اصول ریاضی برای خودتون نوشتین در حالی که هیچکدوم از این اصول رو درست استفاده نکردین و بعد تمام علم ریاضیات رو بر مبنای فرمول شاخته خودتون غلط میدونید
مثلا از 2 و 4 و + = درسته استفاده کردین ولی اونو انطور مینویسید (=4+2 2) و بر اساس این معادله کاملا بی معنی در علم ریاضی کل ریاضیات رو رد میکنید

شما برید فرق تئوری فرضیه نظریه و ... رو در علم مطالعه کنید تا بفهمید چیزی که درباره نظریه میگید کاملا پوچ هست و هیچ معادله 50درصدی و 100درصدی وجود نداره

پس بهتره شما یا اول به اصول اولیه علم شنایی داشته باشین و اونها رو قبول کنید و بعد دنبال دلایل علمی برای رد یا تایید چیزی باشید نه اینکه از خودتون علم اکتشاف کنید و بعد علم صدها ساله رو زیر سوال ببرید
یا اینکه کلا علم رو بیخیال بشید و برید دنبال همون کتاب خودتون و از اون برای تمام مسائلتون استفاده کنید چون مثل اینکه همون کتاب همه چیز درش هسا و دیگه لازم به هیچ علم انسانی دیگری ندارید.

Stream
13-11-2013, 17:08
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

بسیار خوب.این نظر بسیار خوب است.من سوالاتم را یکی یکی مطرح میکنم و از دوستان طرفدار این نظریه درخواست پاسخ دارم.پاسخ دقیق.
من خیلی وقت پیش این نظریه را با سوالاتی کوچک رد کردم اصلاً نیازی به فکر کردن نبود!!
لطفاً کسانی که در مورد نظریه داروین شناخت خوب و دقیق ندارند و سر سرکی این نظریه را پذیرفتند و پاسخ های درست نمیدهند.این کتاب رو دانلود کنند ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]).این کتاب کاملاً فارسی بوده و این نظریه رو کاملاً توضیح داده.
سوالات خودم را یکی یکی تکرار میکنم چون پاسخ دقیقی نگرفتم هر وقت پاسخ اولین سوال به طور کامل داده شد سپس به سوال بعدی روی خواهم آورد.
---------------------------------------
دوستان به سوال اول من اینگونه پاسخ دادند که نظریه داروین برای رد وجود خدا نیست.اما خودشان دلایلی را مطرح میکنند برای رد وجود خدا.همینطور ریچارد داوکینز به نحوی روی این نظریه تعصب دارد که براحتی وجود خداوند را با ان رد میکند البته ایشون نظراتش کمی خنده دار است.از بیگ بنگ هاوکینز تا داروین.
کاری با ریچارد نداریم یکم قاطی داره سوالات پیچیده ازش میپرسی میگه نمیدونم!!!
جالبه که دوستان از یک نظریه برای رد وجود خدا استفاده میکنند.در حالی که این قضیه پذیرفتنی عقل است و من براحتی میتونم اونو براشون اثبات کنم.
بگذریم.
دوستان دانشمندان تا کروموزوم های داخل سلول ها رو تونستند با میکروسکوپ ببینند و داخل کروموزوم رو دیگه قابل مشاهده نبوده و از نظریه ای پیروی میکنه که فقط از نظریه های دیگه بهتره.و بقیشو با اشعه های ایکس بررسی میکنند.
کاری ندارم.
من خودم رو ب عنوان یک نادان فیزیک و شیمی اینجا مطرح میکنم.پس به سوالات من پاسخ بدید و اگر نمیتونید پاسخ بدید نگید شما هیچ اطلاعی از شیمی و زیست ندارید.شما که اطلاع دارید پاسخ بدید وگرنه خودتون زیر سوال میرید که این نظریه رو بدون علم پذیرفتید.
داروین میگه فرگشت اونقدر تکرار میشه تا یک موجود شکلی مناسب با محیط خودش بگیره و این شکل همیشه در حال تکامل هست و روز بروز هم این تکامل در حال انجام شدن هست.مثلاً چیزی به عنوان دندان عقل که کم کم داره از بین میره چون استفاده زیادی ازش نمیره.اونا فقط از ظن و گمان پیروی میکنند در حالی که ظن و گمان نمیتونه انسان رو از حق بی نیاز کنه.
از کجا معلوم انسان های اولیه علف های بسیاری میخوردند پس بخاطر همین علف خوردنشان دندان عقل داشتند.
ببینید ما همه بر اساس نظریه داروین همون مولکول هایی هستیم که العان به این شکل روی زمین داریم زندگی میکنیم.
سوال اینجاست که این مولکول ها خیلی عاقل هستند.یا باید بپذیرید که اونا خیلی هماهنگ و عاقل هستند که تونستند قلب و مغز و اعصاب و هواس پنجگانه و تشخیص رنگها و .... رو برای انسان بوجود بیارن و هر کدوم در بدن انسان وظیفه ای رو به عهده بگیرن و عمر طولانی ای هم ندارند و وجود خدا رو منکر بشید.
یا اینکه خنگ بودن اونارو تایید کنید.اگر خنگ بودن اونارو تایید کنید که اشکالات بسیاری بوجود میاد همچون اینکه اونا هرگز نمیتونستند تکامل پیدا کنند.و اگر باهوش بودن اونارو تایید کنید باز هم اشکال بوجود میاد.چون بین اینهمه موجودات فقط انسان تونسته به بهترین شکل تکامل پیدا کنه.در حالی که همه این مولکول ها از یک جنس هستند و همشون هم عقل یکسانی دارند.پس چرا با عقل یکسانی که دارند فقط یه سری تونستند به بهترین شکل تبدیل بشن.اینایی که انسان شدن همکاری بیشتری نسبت به بقیه داستند؟
چرا با وجود فرگشت و تکامل هنوز میمون ها منقرض نشدن ولی این انسان های نئادرتال منقرض شدن؟اونا چشون بوده؟راهشون رو کج رفتن؟
چطور این مولکول های عاقل تونستن انسان بسازن که توی زمین برج ها میسازه.اما توی دریا و پرنده ها و درختان نتونستن یه موجود عاقل بسازن که در دریا بغیر از خوردن و کشتن همدیگر پیشرفتی داشته باشن مثلاً در دریا برق و لامپ بسازن یا تونل و راه و جاده ایجاد کنن؟
چرا پس از میلیارد ها سال نتونستن دست در بیارن و از دستشون استفاده کنن ولی حیوانات دیگر همه تونستن؟
چرا پرنده ها به جای بال های خسته کننده نتونستن هواپیما تولید کنند و هنوز هم از بالشون استفاده میکنند.
چطور بعد از اینهمه سال با این مولکول های عاقل فقط انسان تشکیل شد؟
سوالات زیاده اما من یک جواب کلی و درست از فرشگت میخوام.این فقط باز شده سوال اول من بود.

قبل از پاسخ دادن دو نکته در صحبت هاتون وجود داره که باعث میشه ما نتونیم بحث علمی داشته باشیم. لطفا تجدید نظر داشته باشید.

1. شما نظرهای مختلف افراد در موضوعات مختلف رو به هم ربط میدید. ریچارد داوکینز یا استیفن هاوکینگ درباره خدا موضعشون اینه که متقاعد نشدند خدایی وجود داره، داوکینز درباره تکامل نظرهایی داره و هاوکینگ درباره بیگ بنگ هم نظرهایی داره. این نظرها مستقل از باورهای مذهبی این افراد هست. نه داوکینز کاشف تکامل است و نه هاوکینگ کاشف بیگ بنگ و نه صحت تئوری های تکامل و بیگ بنگ بر اساس باورهای مذهبی این افراد سنجیده میشه. شما اسم این دو نفر رو با هم قاطی کردید و گفتید هاوکینز که من سعی می کنم فکر کنم هدفتون تمسخر نبوده.

2. خیلی از دانشمندان به تکامل و باورهای مذهبیشون همزمان باور دارند حتی خود داروین هم به خدا اعتقاد داشت. در بین علمای مسلمان هم تکامل پذیرفته شده است و اونها اعتقاد ندارند ناهماهنگی وجود داره. کلیسای کاتولیک هم تکامل رو پذیرفته و در مدارس وابسته به این کلیسا تدریس میشه. در مدارس ایران هم تکامل تدریس میشه.

شما برای بررسی هر بحث نیاز به دونستن یک سری پیش زمینه دارید. شما رو از اول ابتدایی سر کلاس فیزیک کوانتوم نمی شنونند و اگه کسی مفهوم اتم رو متوجه نمیشه قرار نیست در یک بحث فیزیک کوانتوم بپرسه اتم یعنی چی؟ شما وقتی درباره تکامل بحث می کنید لازمه ابتدایی ترین مسائل درباره مولکول ها و سلول ها رو بدونید، یاد گرفتنش هم کار سختی نیست. برسیم به پاسخ به سوالات شما، رنگ تکست های من در پاسخ به قسمت های همون رنگی در پست شماست:

داروین چنین چیزی نمی گه. تکامل هم بر اساس استفاده کردن یا نکردن نیست. چیزهایی مثل "ظن" و "گمان" و "حق" هم حرف های بی معنی در زیست شناسی هستند. تکامل بر اساس کاربرد تغییر حاصل شده در راستای افزایش شانس تولید مثل است. یعنی اگه همین امروز انسان ها رو جمع کنیم و براشون غذا در ارتفاع 2.5 متری زمین قرار بدیم، می بینیم فقط انسان هایی زنده می مونن که خودشون یا والدینشون دستشون به غذا می رسه و بعد از زمانی مشخص قد متوسط انسان ها از مثلا 170 به 220 سانتیمتر افزایش پیدا می کنه. اینکه قد یک انسان چقدره می تونه اتفاقی باشه ولی شرایط محیط دیکته می کنه چه افرادی زنده می مونند تا تولید مثل کنند و اونهایی که زنده می مونند نسبت به محیط سازگار تر هستند. دلیل اینکه ما دندان عقل داریم (برای من حداقل) مشخص نیست ولی تکامل با اینکه یک دندان وجود داره که ما نمی دونیم دلیلش چیه رد نمیشه، اتفاقا با تفکر تکاملی کاملا سازگاره چون هر چیزی می تونسته در دورانی مفید باشه و بعد از مدتی فایده خودش رو از دست بده، و نامرتب بودن دندان ها هم به همین دلیل است چون مرتب بودن دندان ها تاثیر مشخصی در کارکرد اونها و افزایش شانس زنده موندن اون موجود نداره. دلیل اینکه حدس می زنیم انسان ها در گذشته های دور گیاه خوار بودند قابلیت سیستم گوارش انسان در هضم و جذب گیاهان است که شباهت های زیادی با سیستم گوارش موجودات گیاه خوار داره و البته تفاوت هایی هم داره چون انسان گوشت پخته خوار هم هست. مثلا آپاندیس یک عضو است که مربوط به این قضیه است نه دندان عقل.

ما مولکول نیستیم، ما مجموعه ای از میلیارد ها سلول هستیم که هر کدوم از میلیون ها مولکول تشکیل شدن. اجزای تشکیل دهنده بدن ما مولکول ها هستند ولی لازم نیست "عقل" داشته باشند. مولکول ها سلول ها رو تشکیل میدن که سلول ها تولید مثل می کنند، موقع تولید مثل همیشه سلول ها جهش های ژنی رندوم خواهند داشت که باعث میشه هر موجود با والدین خودش درصد بسیار بسیار جزئی تفاوت داشته باشه، اگه این تفاوت ها به بقای بیشتر اون موجود اون موجود اضافه کنه (مثل قد بلند برای انسانی که غذا براش در ارتفاع است)، احتمال اینکه این موجود به سن بچه دار شدن برسه بیشتر است و برای همین موجوداتی که این خاصیت رو دارن بیشتر زنده می مونن و بیشتر بچه دار میشن و این تغییرها در نسل بعدی حفظ میشه. این پروسه اینقدر ادامه پیدا می کنه تا این تغییرات جزئی که بر اساس تطابق با محیط یا حفظ میشه یا دور انداخته میشه در نهایت اونقدر زیاد میشه که یک گونه جدید رو شاهد هستیم که هنوز بیشتر از 99 درصد ژنیتکش با گونه پیشین یکسان است ولی قسمت تغییر کرده باعث بوجود اومدن مکانیزم های جدیدی در بدن اون موجود میشه.

سیستم استدلالی شما اسمش مغلطه توسل به جهل هست. به این شکل: من نمی توانم تصور کنم اگر فلان چیز صحیح نباشد، فلان اتفاق چطور پیش می آید. در نتیجه فلان چیز صحیح است. این سیستم استدلالی کاملا اشتباه و غیرواقعی است. شیوه صحیح اینگونه است: من نمی توانم تصور کنم اگر فلان چیز صحیح نباشد، فلان اتفاق چطور پیش می آید. پس من نمی دانم فلان اتفاق چطور می آید. تمام.

چون میمون های فعلی همون میمون های قدیم نیستند. ما و میمون ها اجداد مشترک داریم (ما از نسل این میمون های فعلی نیستیم). دلیل اینکه چرا اینها زنده موندن در حالی که گونه هایی که بیشتر به انسان شبیه بودند نتونستند زنده بمونند شرایط محیط است. چرا موش ها زنده موندن ولی بسیاری از ببرها نتونستن زنده بمونن؟ ما دقیقا گذشته رو نمی تونیم ببینیم ولی احتمال های خیلی زیادی وجود داره، مثلا اگه در جنگل تعداد مثلا شیر ها زیاد بشه میمون ها خیلی راحت تر زنده می مونند تا انسان ها. دلیلش می تونه به همین سادگی باشه، یا دلایل دیگه مثل رقابت با یک گونه دیگه برای غذا یا حتی بیماری های خاص که یک گونه نسبت بهش مقاوم هست و یک گونه مقاوم نیست.

در جنگل زمانی که ما تکامل پیدا می کردیم هوش ما کم کم زیاد شد و کم کم انسان ها شروع به تهیه ابزار کردند، ابتدا ابزار شکار، بعد تله برای درنده ها، بعد ابزار آسایش مثل لباس یا پیدا کردن و ساختن سرپناه و ... . این پروسه ادامه پیدا کرد تا کم کم تمدن ها بوجود آمدند. مولکول ها کاری نمی کنن در این بین، شما هر مولکولی رو از بدن انسان بگیرید دقیقا همون مولکولی است که در بدن سایر موجودات و همینطور سایر اجسام غیر زنده وجود داره. مولکول آب همون هست، آهن همون هست، اکسیژن همون هست و ... ، همه این مولکول ها در همه لحظات هم دارن از قوانین طبیعت پیروی می کنند.

چرا دست در نیاوردند؟ چرا باهوش نشدند؟ چرا مقاومت سیستم ایمنی ما به خوبی سیستم ایمنی سوسک نیست؟ چرا فلان موجود اینطوری نیست؟ چرا فلان موجود اونطوری نیست؟ دلیلش فقط یک چیزه: شرایط طبیعت به گونه ای نبوده که تغییرات بسیار جزئی در این راستا (مثلا بهبود 0.001 درصدی سیستم ایمنی بدن) تاثیر مهمی در بچه دار شدن اون موجود در شرایطی که اون تغییر می تونسته با جهش ها ژنی صورت بگیره داشته باشه، یا اینکه این شرایط وجود داشته ولی برای مدت کافی حفظ نشده تا این تغییر کاملا بوجود بیاد، با اینکه همه اینها وجود داشتند ولی بر اثر یک اتفاق (مثل تغییرات جدی آب و هوا، خشکسالی، کمبود غذا، رقابت با یک موجود قوی تر برای غذا یا مکان زندگی، زلزله، آتشفشان، ریزش کوه، بیماری، برخورد شهاب سنگ و ...) نسل موجودی منقرض شده.

پاسخ نداشتن برای یک سوال، دلیل کافی برای قبول کردن پاسخ های دیگه نیست. اگر سوالی دارید که بر اساس تکامل قادر به پاسخگویی به آن نیستید، فقط میگید نمی دانم. نمی تونید بگید تکامل قادر به پاسخگویی به این سوال نیست پس من قبول می کنم زیزی گولو گفت آسی پاسی و اینطوری شد. به این میگن توسل به جهل یعنی نادانی رو دلیل کافی می دونیم برای صحیح بودن یک ادعا. به خصوص که این سوالات شما سوالات ذهنی هستند و در طبیعت مشاهده نشدند.


بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

ممنونم از اینکه اینهمه وقت میذارید.اما خواهش میکنم چیزی منطقی ای مثل 2+2=4 رو برای کسی توضیح ندید.چون علم منطق چیزی نیست که اونو بخواید توضیح بدید یا بشکافید.من بیان کردم نظریه یک نظر هست.این نظر ممکنه از نگاه علم به یقین 90 درصد باشه یا 60 درصد.پس اگر صد درصد شد دیگه نظریه نیست بلکه اثبات هست.وقتی چیزی هنوز اثبات نشده و ریچارد داوکینز میاد ازش به عنوان رد وجود خدا استفاده میکنه.همچنین کسایی که در این تاپیک هستند و به وجود خدا اعتقاد ندارند من حاضرم باهاشون مناظره ای داشته باشم و حرفاشون رو بشنوم.اما وقتی یک چیزی رو کوتاه و با ریاضیات توضیح میدم دیگر رد کردن یا توضیح دادنش میشه مغالطه و بحث بیهوده.
من منظور شما رو از نظریه متوجه میشم و ثابت کردم که نظریه یه حکم اثبات شده علمی نیست.
موفق باشید

نظریه یک نظر نیست. نظریه یک مدل از مکانیزم کارکرد یک پدیده در طبیعت است. اثبات کردن یک نظریه باعث نمیشه اون دیگه نظریه نباشه.




ما در علم چیزی که "هنوز تئوری حساب بشه" نداریم. ما دو مفهوم داریم که خیلی مواقع با هم اشتباه گرفته میشن:

Scientific law (قانون علمی)
Scientific theory (تئوری علمی)

Scientific law بیان مشاهدات تکرار پذیر ماست. اساس پیش بینی هایی که بر این اساس هستند مشاهدات گذشته است. مثلا:

آب در فشار یک اتمسفر در دمای 100 درجه به جوش می آید.
موجودات موقع تولید مثل جهش های ژنی دارند.
در مدار های خطی، شدت جریان مساوی است با ولتاژ/مقاومت (قانون اهم).
اجرام همدیگر را می ربایند (قانون جاذبه نیوتن).

قانون علمی "مکانیزم" ای رو برای پروسه ای که مشاهده می کنه بیان نمی کنه، مثلا اون جلمه درباره آب توضیح نمی ده چه مکانیزمی باعث این پدیده میشه فقط میگه مشاهدات ما نشون میده زمانی که آب رو در فشار یک اتمسفر به دمای 100 درجه برسونیم آب جوش میاد یا اینکه اگه ولتاژ به یک مدار خطی وارد کنیم همیشه مشاهده کردیم آمپراژ اونقدر خواهد بود. اگه یک توضیح از این مقدار جزئی تر باشه و چیزی بیشتر از صرفا مشاهدات ابتدایی ما رو بیان کنه دیگه اسمش قانون نیست.

Scientific theory مکانیزم پدید اومدن مشاهدات رو توضیح میدن و برای پدیده ها مدل سازی می کنن. پیشبینی هایی که بر این اساس هستند سعی می کنند قبل از آزمایش، نتیجه آزمایش رو پیشبینی کنند و اساسشون یاد گرفتن روابط از آزمایش های گذشته نیست. مثلا:

توضیح دادن پروسه بخار شدن آب، یافتن وابستگی ها با فشار هوا و ...
توضیح دادن تغییرات موجودات در گذر زمان به شیوه انتخاب طبیعی در تکامل (Natural selection)
توضیح ماهیت بارهای الکتریکی و الکترون ها و تاثیرات اختلاف پتانسیل و ...
توضیح چرخش زمین به دور خورشید به دلیل جاذبه

اطلاعات بیشتر:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


این هم آخرین باری است که من به شما میگم بحث تاپیک مذهبی و درباره خدا نیست، پست هایی که مطالبی خارج از موضوع تاپیک داشته باشند حذف خواهند شد.

عــــلی
13-11-2013, 17:29
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.


ما مولکول نیستیم، ما مجموعه ای از میلیارد ها سلول هستیم که هر کدوم از میلیون ها مولکول تشکیل شدن. اجزای تشکیل دهنده بدن ما مولکول ها هستند ولی لازم نیست "عقل" داشته باشند. مولکول ها سلول ها رو تشکیل میدن که سلول ها تولید مثل می کنند، موقع تولید مثل همیشه سلول ها جهش های ژنی رندوم خواهند داشت که باعث میشه هر موجود با والدین خودش درصد بسیار بسیار جزئی تفاوت داشته باشه، اگه این تفاوت ها به بقای بیشتر اون موجود اون موجود اضافه کنه (مثل قد بلند برای انسانی که غذا براش در ارتفاع است)، احتمال اینکه این موجود به سن بچه دار شدن برسه بیشتر است و برای همین موجوداتی که این خاصیت رو دارن بیشتر زنده می مونن و بیشتر بچه دار میشن و این تغییرها در نسل بعدی حفظ میشه. این پروسه اینقدر ادامه پیدا می کنه تا این تغییرات جزئی که بر اساس تطابق با محیط یا حفظ میشه یا دور انداخته میشه در نهایت اونقدر زیاد میشه که یک گونه جدید رو شاهد هستیم که هنوز بیشتر از 99 درصد ژنیتکش با گونه پیشین یکسان است ولی قسمت تغییر کرده باعث بوجود اومدن مکانیزم های جدیدی در بدن اون موجود میشه.

توی همه بحث هاتون فقط این بحث منطقی و زیبا بود اما یه اشکالی که در این بحث وجود داشت این بود که نیازی برای بوجود اومدن عقل در موجودات نبود.چون اونا همینطوری هم میتونستن زندگی کنن.ضمن اینکه عقل هم باید کم کم تکامل پیدا میکرد نه یک دفعه.
شما به صحرای آفریقا برو و به روستا نشین ها نگاه کن بعضی از اونها هنوز پس از سال ها مثل انسان های اولیه زندگی میکنن ولی اگه یکی از بچه های اونارو بیاری و تربیت کنی میبینی که از نظر عقلی هیچ فرقی با شما ندارن و میتونن استعداد دانشمند شدن داشته باشن!!!
پس هیچ موجودی نیست که الان بین میمون ها و انسان ها وجود داشته باشه.این یعنی یک موجود متفاوت ولی با همون ساختار مولکولی.
خوب من از شما سوال میکنم.
اولین مولکول چگونه بوجود اومد؟

3274
13-11-2013, 17:42
اولین مولکول چگونه بوجود اومد؟

حتما منظورتون از اولین مولکول، مولکول آلی هست دیگه؟ وگرنه مولکولهای ترکیبات معدنی به فراوانی در اتمسفر و دریاهای 3.5 میلیارد سال قبل وجود داشتند و از اونها براحتی مولکولهای آلی رو میشه ساخت
مثلا شما در یک بالن آزمایشگاهی شرایط اتمسفر 3.5 میلیارد سال قبل رو میتونید شبیه سازی کنید و خواهید دید در اثر انرژی صاعقه، ترکیبات معدنی انرژی کافی برای برقراری پیوندهای C=C رو کسب خواهند کرد و این یعنی تولید مولکولهای آلی که هسته ی اولیه ی حیات هستند
ولی اینکه مولکولهای آلی چطور تدریجا به سلولهای اولیه تبدیل شدند و بعد در پرکامبرین (3 میلیارد سال پیش) تبدیل به جانداران اولیه ی آبزی شدند مقداری نظرات متفاوته و حتی انتقال میکروارگانیسمها از خارج از جو هم مطرحه ولی معنیش این نیست که سیر و پروسه ی ایجاد سلولهای اولیه نامشخص باشه . در صفحات آغازین همین تاپیک هم بطور کامل بهش اشاره شده.

Stream
13-11-2013, 17:55
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

توی همه بحث هاتون فقط این بحث منطقی و زیبا بود اما یه اشکالی که در این بحث وجود داشت این بود که نیازی برای بوجود اومدن عقل در موجودات نبود.چون اونا همینطوری هم میتونستن زندگی کنن.ضمن اینکه عقل هم باید کم کم تکامل پیدا میکرد نه یک دفعه.
شما به صحرای آفریقا برو و به روستا نشین ها نگاه کن بعضی از اونها هنوز پس از سال ها مثل انسان های اولیه زندگی میکنن ولی اگه یکی از بچه های اونارو بیاری و تربیت کنی میبینی که از نظر عقلی هیچ فرقی با شما ندارن و میتونن استعداد دانشمند شدن داشته باشن!!!
پس هیچ موجودی نیست که الان بین میمون ها و انسان ها وجود داشته باشه.این یعنی یک موجود متفاوت ولی با همون ساختار مولکولی.
خوب من از شما سوال میکنم.
اولین مولکول چگونه بوجود اومد؟

عقل یک چیز 0 یا 1 نیست که یک لحظه نباشه و بعد از اون باشه. عقل مجموعه بسیاری مکانیزم ها با همدیگه است که این مکانیزم ها اکثرا مستقل و طی میلیون ها سال پدید اومدن و هر کدوم از این مکانیزم ها در زمان خودش نوعی به بقا کمک می کرده. ترس از ارتفاع، احساس درد، وجدان، قدرت تصمیم گیری، تنهایی، عشق و ... همگی طی پروسه های تکاملی و بطور مستقل پدید اومدن. ما انسان ها همگی یک گونه هستیم و برای همین هم همگی در اثر آموزش ها و محیط های یکسان پتانسیل مشابهی داریم چه آفریقایی چه آمریکایی و ... .

اتم ها در دل ستارگان و در اثر نتیجه فیوژن هسته ای پدید میان. مولکول ها از ترکیب اتم ها در شرایط خاص. اگه منظورتون اولین مولکول با قابلیت تولید مثل است (Self replicating molecule) که به نظر میاد منشاء حیات بوده، پاسخ قطعی نداریم (گرچه توضیحات قوی وجود داره) ولی همونطور که گفتم پاسخ نداشتن در حال حاضر به معنی ناممکن بودن وجود پاسخ نیست. منشاء حیات ارتباطی با تکامل نداره. تکامل توضیح چگونگی تغییرات موجودات زنده در اثر گذشت زمان و تبدیل گونه ها به گونه های دیگه و توضیح پیچیدگی و گستردگی مکانیزم های بیولوژیکی در بین موجودات زنده است.

همونطور که گفتم ما از نسل میمون ها نیستیم، ما و میمون ها اجداد مشترک داریم. دقت کنید ما چندین گونه میمون داریم که بعضی ها به ما نزدیک تر و بعضی دورتر هستند. اگه الان یگ گونه میمون دیگه هم داشتیم که به ما نزدیک تر بود باز هم می تونستید بپرسید چرا یکی دیگه نیست؟ و چرا یکی دیگه نیست؟ چرا بین 0 و 1 یک عدد دیگه نیست؟ خب اگه بگیم 0.5 باز هم میشه پرسید چرا بین 0.5 و 1 یک عدد دیگه نیست؟ و اگه بگیم 0.75 باز هم میشه پرسید چرا بین 0.75 و 1 یک عدد دیگه نیست؟ و باز هم میشه پرسید چرا بین اون میمون و میمون دیگه یک گونه دیگه نیست؟ فکر کنم واضح باشه که هر چقدر موجود متفاوت بین انسان ها و مثلا شماپانزه ها پیدا کنیم که شباهتشون به هر دو زیاد باشه و اجداد مشترک داشته باشند، در اصل دو جای خالی پیدا میشه که شما می تونید اون سوال رو دوباره بپرسید. مشخصه این سوال کمکی به رسیدن به واقعیت نمی کنه. اجداد مشترک داشتن لزوم وجود بی نهایت موجود میانی رو تایید نمی کنه. نسل ما و میمون ها نسبت به هم ایزوله شدن و بعد از گذشت میلیون ها سال این تفاوت ها بینمون پدید اومده.

عــــلی
13-11-2013, 19:12
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

حتما منظورتون از اولین مولکول، مولکول آلی هست دیگه؟ وگرنه مولکولهای ترکیبات معدنی به فراوانی در اتمسفر و دریاهای 3.5 میلیارد سال قبل وجود داشتند و از اونها براحتی مولکولهای آلی رو میشه ساخت
مثلا شما در یک بالن آزمایشگاهی شرایط اتمسفر 3.5 میلیارد سال قبل رو میتونید شبیه سازی کنید و خواهید دید در اثر انرژی صاعقه، ترکیبات معدنی انرژی کافی برای برقراری پیوندهای C=C رو کسب خواهند کرد و این یعنی تولید مولکولهای آلی که هسته ی اولیه ی حیات هستند
ولی اینکه مولکولهای آلی چطور تدریجا به سلولهای اولیه تبدیل شدند و بعد در پرکامبرین (3 میلیارد سال پیش) تبدیل به جانداران اولیه ی آبزی شدند مقداری نظرات متفاوته و حتی انتقال میکروارگانیسمها از خارج از جو هم مطرحه ولی معنیش این نیست که سیر و پروسه ی ایجاد سلولهای اولیه نامشخص باشه . در صفحات آغازین همین تاپیک هم بطور کامل بهش اشاره شده.
اتفاقاً دقیقا توی نظریه داروین احتمال ساعقه رو مطرح میکنه.مشکل ایجاد شده از جواب شما اینه که خود ابر ها هم دارای مولکول های هوا هستند!!!
من به شما گفتم اولین مولکول چگونه بوجود اومد.
سوال مطرح هست:
اولین مولکول چگونه بوجود اومد؟
شما فرض کن من میخوام از صفر شروع کنم.از چیزی که هیچی نبوده بعد شده اینی که الان هست.


عقل یک چیز 0 یا 1 نیست که یک لحظه نباشه و بعد از اون باشه. عقل مجموعه بسیاری مکانیزم ها با همدیگه است که این مکانیزم ها اکثرا مستقل و طی میلیون ها سال پدید اومدن و هر کدوم از این مکانیزم ها در زمان خودش نوعی به بقا کمک می کرده. ترس از ارتفاع، احساس درد، وجدان، قدرت تصمیم گیری، تنهایی، عشق و ... همگی طی پروسه های تکاملی و بطور مستقل پدید اومدن. ما انسان ها همگی یک گونه هستیم و برای همین هم همگی در اثر آموزش ها و محیط های یکسان پتانسیل مشابهی داریم چه آفریقایی چه آمریکایی و ... .

اتم ها در دل ستارگان و در اثر نتیجه فیوژن هسته ای پدید میان. مولکول ها از ترکیب اتم ها در شرایط خاص. اگه منظورتون اولین مولکول با قابلیت تولید مثل است (Self replicating molecule) که به نظر میاد منشاء حیات بوده، پاسخ قطعی نداریم (گرچه توضیحات قوی وجود داره) ولی همونطور که گفتم پاسخ نداشتن در حال حاضر به معنی ناممکن بودن وجود پاسخ نیست. منشاء حیات ارتباطی با تکامل نداره. تکامل توضیح چگونگی تغییرات موجودات زنده در اثر گذشت زمان و تبدیل گونه ها به گونه های دیگه و توضیح پیچیدگی و گستردگی مکانیزم های بیولوژیکی در بین موجودات زنده است.

همونطور که گفتم ما از نسل میمون ها نیستیم، ما و میمون ها اجداد مشترک داریم. دقت کنید ما چندین گونه میمون داریم که بعضی ها به ما نزدیک تر و بعضی دورتر هستند. اگه الان یگ گونه میمون دیگه هم داشتیم که به ما نزدیک تر بود باز هم می تونستید بپرسید چرا یکی دیگه نیست؟ و چرا یکی دیگه نیست؟ چرا بین 0 و 1 یک عدد دیگه نیست؟ خب اگه بگیم 0.5 باز هم میشه پرسید چرا بین 0.5 و 1 یک عدد دیگه نیست؟ و اگه بگیم 0.75 باز هم میشه پرسید چرا بین 0.75 و 1 یک عدد دیگه نیست؟ و باز هم میشه پرسید چرا بین اون میمون و میمون دیگه یک گونه دیگه نیست؟ فکر کنم واضح باشه که هر چقدر موجود متفاوت بین انسان ها و مثلا شماپانزه ها پیدا کنیم که شباهتشون به هر دو زیاد باشه و اجداد مشترک داشته باشند، در اصل دو جای خالی پیدا میشه که شما می تونید اون سوال رو دوباره بپرسید. مشخصه این سوال کمکی به رسیدن به واقعیت نمی کنه. اجداد مشترک داشتن لزوم وجود بی نهایت موجود میانی رو تایید نمی کنه. نسل ما و میمون ها نسبت به هم ایزوله شدن و بعد از گذشت میلیون ها سال این تفاوت ها بینمون پدید اومده.
پاسختون زیبا بود در مورد صفر و یک و اینکه جوابی برای اولین مولکول نداشتید جالب بود.
شما یه چیز رو در نظر نگرفتید.تمامی گونه های میمون ها که الان هستند هیچکدوم شباهت به انسان ندارند.نه از نظر عقل و نه وجدان و نه چهره و نه .....
اما همه اینها بسیار به هم نزدیک هستند.منم میدونم اجداد انسان ها مشترک هست.البته اجداد من که اینطور نیست.چون اجداد من به یک انسان ختم میشه و پایان پیدا میکنه.یعنی بزرگترین جد بنده یک پروژه تکمیل از یک موجود جدید بوده نه یک ورزن جدید از موجودات قبلی.
سالهاست که انسان ها انسان هستند و از نظر عقل هرگز تکامل بیشتری پیدا نکردند بلکه فقط به علمشون افزوده میشه.یعنی اگر تمام این علوم رو از انسان ها بگیرید و مغزشون رو فرمت کنید دوباره مثل انسان های اولیه چوب میگیرن به دستشون و از خورد و خوراک و نیاز تغذیشون شروع میکنن و دوباره کم کم به علمشون زیاد میشه.تا به انرژی هسته ای برسن.
اما شباهتی که بین میمون ها و شامپانزه ها و این دسته حیوانات هستند هرگز بین انسان و این ها نیست.پس دلیل شما از اینکه بگید بین 0 و 1 یک عدد دیگه رو در نظر بگیرید دلیل نا مناسبی هست.چون انسان ها اصلاً از نظر رده بندی جزو اونا بحساب نمیان.چون اونا مشترکات زیادی دارین.یعنی عقل ندارن و غریزه دارند و عقلشون هم دارای چیز منطقی ای نیست.مثلاً کارایی که این موجودات انجام میدن بر اساس تربیت و غریزه اونهاست مثل تربیت یک دولفین یا یک سگ یا یک موش آزمایشگاهی.اما عقل اینها هرگز باعث پیشرفتشون در زندگی نمیشه و همچنین هرگز دارای احساسات نیستند و وحشی هستند و هنوز غذای خام میخورن و همشون پشمالو هستند و هیچکدوم لباس ندارن.اینها چیز های مشترک بین همه حیوان ها و انسان هاست.
ما چند میلیارد سال باید صبر کنیم تا این میمون ها بشن نزدیک به انسان های نئادرتال؟بر اساس این نظریه باید این اتفاق بیوفته.اما ما از وقتی انسان ها بوجود اومدن فقط شامپانزه ها رو دیدیم نه موجودی بر تر از اون.

Stream
13-11-2013, 19:53
پاسختون زیبا بود در مورد صفر و یک و اینکه جوابی برای اولین مولکول نداشتید جالب بود.
شما یه چیز رو در نظر نگرفتید.تمامی گونه های میمون ها که الان هستند هیچکدوم شباهت به انسان ندارند.نه از نظر عقل و نه وجدان و نه چهره و نه .....
اما همه اینها بسیار به هم نزدیک هستند.منم میدونم اجداد انسان ها مشترک هست.البته اجداد من که اینطور نیست.چون اجداد من به یک انسان ختم میشه و پایان پیدا میکنه.یعنی بزرگترین جد بنده یک پروژه تکمیل از یک موجود جدید بوده نه یک ورزن جدید از موجودات قبلی.
سالهاست که انسان ها انسان هستند و از نظر عقل هرگز تکامل بیشتری پیدا نکردند بلکه فقط به علمشون افزوده میشه.یعنی اگر تمام این علوم رو از انسان ها بگیرید و مغزشون رو فرمت کنید دوباره مثل انسان های اولیه چوب میگیرن به دستشون و از خورد و خوراک و نیاز تغذیشون شروع میکنن و دوباره کم کم به علمشون زیاد میشه.تا به انرژی هسته ای برسن.
اما شباهتی که بین میمون ها و شامپانزه ها و این دسته حیوانات هستند هرگز بین انسان و این ها نیست.پس دلیل شما از اینکه بگید بین 0 و 1 یک عدد دیگه رو در نظر بگیرید دلیل نا مناسبی هست.چون انسان ها اصلاً از نظر رده بندی جزو اونا بحساب نمیان.چون اونا مشترکات زیادی دارین.یعنی عقل ندارن و غریزه دارند و عقلشون هم دارای چیز منطقی ای نیست.مثلاً کارایی که این موجودات انجام میدن بر اساس تربیت و غریزه اونهاست مثل تربیت یک دولفین یا یک سگ یا یک موش آزمایشگاهی.اما عقل اینها هرگز باعث پیشرفتشون در زندگی نمیشه و همچنین هرگز دارای احساسات نیستند و وحشی هستند و هنوز غذای خام میخورن و همشون پشمالو هستند و هیچکدوم لباس ندارن.اینها چیز های مشترک بین همه حیوان ها و انسان هاست.
ما چند میلیارد سال باید صبر کنیم تا این میمون ها بشن نزدیک به انسان های نئادرتال؟بر اساس این نظریه باید این اتفاق بیوفته.اما ما از وقتی انسان ها بوجود اومدن فقط شامپانزه ها رو دیدیم نه موجودی بر تر از اون.

بستگی داره شباهت رو چه چیز معنی کنید. شباهت در زیست شناسی یعنی شباهت در ژن ها و از این نظر انسان ها بسیار شبیه به میمون ها هستند و شباهت های انسان ها با میمون ها بسیار بسیار بیشتر از تفاوت هاشون هست. شما از سیستم خون رسانی و تنفس و تغذیه و دفع سموم و ایمنی و ... بگیرید تا سیستم عای عصبی و حتی کلیات مغز یکسان هستند ولی تفاوت هایی هم هست چون مغز ما پیشرفته تر است البته اونها هم چیزهایی دارند که پیشرفته تر از ما باشه. از نظر شباهت ما انسان ها با همدیگه در حدود 99.5 درصد ژن ها یکسان هستیم (بیشترین تفاوت بین متفاوت ترین انسان ها 0.5 درصد ژن هاست)، نزدیک ترین شامپانزه به ما بونوبو است که 98.7 درصد ژن هاش با ما یکسان است. و مثلا شباهت ما مثلا میمون های Rhesus در 93 درصد ژن های ماست یعنی شامپانزه های بونوبو به ما نزدیک تر هستند تا به این میمون ها.

پاسخ نداشتن برای منشاء حیات هم همونطور که گفتم (1) اصلا مربوط به تکامل نیست و (2) هنوز پاسخ قطعی نداریم نه اینکه هیچ چیزی نمی دونیم یا هرگز نخواهیم دونست.

تاریخی که ما از تمدن انسان ها داریم خیلی کوتاه و جزئی است (حدود 35 هزار سال) نسبت به تاریخ تکاملی انسان (حدود 200 هزار سال). حدود 200 هزار ساله انسان امروزی روی زمین وجود داره و برای همین ما تفاوت در عقل رو مشاهده نکردیم ولی اثراتی از انسان های کم هوش تر رو می بینیم. کافی است جست و جو کنید Human Evolution در ویکیپدیا تا با این گونه های متفاوت آشنا بشید.

شما اگه تا ابد هم صبر کنید میمون های امروزی انسان نخواهند شد چون مثل اینکه شما متوجه نشدید انسان تکامل یافته میمون امروزی نیست بلکه ما و میمون ها اجداد مشترک داریم. یعنی یک موجود بوده (اسمش رو می گذاریم موجود X)، یکی از فرزندانش به یک سمت تکامل پیدا کرده و بعد از حدود 5 میلیون سال شده انسان و یک فرزند دیگه که بعد از حدود 5 میلیون سال شده میمون های امروزی. بر اساس تکامل هرگز قرار نیست میمون های امروز تبدیل بشن به انسان یا موجودی شبیه به انسان. هرگز. این قضیه دید اشتباه شما نسبت به تکامل است. در تکامل هدفی وجود نداره، راهی وجود نداره، صرفا در هر نسل جهش های تصادفی ژنتیک است که تغییرات تصادفی بسیار کوچک رو در موجود بوجود میارن و این تغییرات در صورتی که در محیطی که موجود زندگی می کنه باعث بقای بیشتر موجود و رسیدن به سن تولید مثل بشه حفظ و تشدید میشه،

عــــلی
13-11-2013, 22:26
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

بستگی داره شباهت رو چه چیز معنی کنید. شباهت در زیست شناسی یعنی شباهت در ژن ها و از این نظر انسان ها بسیار شبیه به میمون ها هستند و شباهت های انسان ها با میمون ها بسیار بسیار بیشتر از تفاوت هاشون هست. شما از سیستم خون رسانی و تنفس و تغذیه و دفع سموم و ایمنی و ... بگیرید تا سیستم عای عصبی و حتی کلیات مغز یکسان هستند ولی تفاوت هایی هم هست چون مغز ما پیشرفته تر است البته اونها هم چیزهایی دارند که پیشرفته تر از ما باشه. از نظر شباهت ما انسان ها با همدیگه در حدود 99.5 درصد ژن ها یکسان هستیم (بیشترین تفاوت بین متفاوت ترین انسان ها 0.5 درصد ژن هاست)، نزدیک ترین شامپانزه به ما بونوبو است که 98.7 درصد ژن هاش با ما یکسان است. و مثلا شباهت ما مثلا میمون های Rhesus در 93 درصد ژن های ماست یعنی شامپانزه های بونوبو به ما نزدیک تر هستند تا به این میمون ها.

پاسخ نداشتن برای منشاء حیات هم همونطور که گفتم (1) اصلا مربوط به تکامل نیست و (2) هنوز پاسخ قطعی نداریم نه اینکه هیچ چیزی نمی دونیم یا هرگز نخواهیم دونست.

تاریخی که ما از تمدن انسان ها داریم خیلی کوتاه و جزئی است (حدود 35 هزار سال) نسبت به تاریخ تکاملی انسان (حدود 200 هزار سال). حدود 200 هزار ساله انسان امروزی روی زمین وجود داره و برای همین ما تفاوت در عقل رو مشاهده نکردیم ولی اثراتی از انسان های کم هوش تر رو می بینیم. کافی است جست و جو کنید Human Evolution در ویکیپدیا تا با این گونه های متفاوت آشنا بشید.

شما اگه تا ابد هم صبر کنید میمون های امروزی انسان نخواهند شد چون مثل اینکه شما متوجه نشدید انسان تکامل یافته میمون امروزی نیست بلکه ما و میمون ها اجداد مشترک داریم. یعنی یک موجود بوده (اسمش رو می گذاریم موجود X)، یکی از فرزندانش به یک سمت تکامل پیدا کرده و بعد از حدود 5 میلیون سال شده انسان و یک فرزند دیگه که بعد از حدود 5 میلیون سال شده میمون های امروزی. بر اساس تکامل هرگز قرار نیست میمون های امروز تبدیل بشن به انسان یا موجودی شبیه به انسان. هرگز. این قضیه دید اشتباه شما نسبت به تکامل است. در تکامل هدفی وجود نداره، راهی وجود نداره، صرفا در هر نسل جهش های تصادفی ژنتیک است که تغییرات تصادفی بسیار کوچک رو در موجود بوجود میارن و این تغییرات در صورتی که در محیطی که موجود زندگی می کنه باعث بقای بیشتر موجود و رسیدن به سن تولید مثل بشه حفظ و تشدید میشه،
باز هم یه چیز رو در نظر نگرفتید.اینکه انسان کم هوش بوجود میاد مارو از این نظریه بی نیاز نمیکنه.چونکه اون باز هم یک انسان هست نه یک موجود دیگه.ما توی خونمون پرورش اردک داریم یادمه چندین سال پیش اردکی به دنیا اومده بود که نوک بالاییش نود درجه کج بود.و یه اردک دیگه ای هم یادمه که از نظر هوش کمی خنگ بود و اردکای دیگه رو متعجب میکرد چون همیشه اونارو با نوک زدن های عجیب و غریب اذیت میکرد و حرکات عجیبی از خودش نشون میداد.چطور یک موجود خنگ تر بوجود میاد ولی یه موجود باهوش تر و دقیق تر با چشمانی تیز تر بوجود نمیاد؟
شما میگید اگه میلیون ها سال دیگه هم صبر کنیم دیگه تکاملی این چنینی رخ نخواهد داد.این خودش دال بر رد نظریه داروین هست.چون تکامل همیشه ادامه خواهد داشت و به سوی پیشرفت هست.بالاخره با این نظریه ما باید به روزی برسیم که همه موجودات بر اثر تکامل بتونن حرف بزنن.
اما بعد از میلیون ها سال فقط در انسان این تغییر رخ داده.دقت داشته باشید که در تمام ماهی ها شنا کردن در آب هست و در تمام پرنده ها پرواز کردن هست و در تمام پستانداران(حیوانات)شیر دادن هست.اما فقط یک گونه عاقل شده و تونسته اینقدر سریع پیشرفت کنه.
از وقتی برق اختراع شد انسان از نظر علمی بسیار سریع پیشرفت کرد حتی نیازی نبود اونهمه سال تکامل پیدا کنه.خیلی سریع ماشین ها و ارتباطات و تلفن و هواپیما و اینترنت و میکروسکوپ و تلسکوپ وارد علوم شد.و هنوزم که هنوزه علم داره به سرعت پیشرفت میکنه.اما هیچ تغییری در حیوانات رخ نمیده.
شما میگید جد ما و میمون ها مشترک هست.خوب خدا بیامرزه جدمونو.چرا خودش رفته و میمون ها و ما موندیم؟باز هم میگم که اگر آب و هوا باعث شده اونا از بین برن پس میمون ها هم باید از بین میرفتن.چون اونا عقلشون تا حدودی بیشتر از میمون ها بود و باید برای بقای خودشون باقی میموندن.ضمن اینکه وقتی ما جدمون یکی هست باید همه فرگشت به سمت دقیقی میرفت نه یه عده انسان بشن و یه عده میمون.همونطور که وقتی یه انسانی معلول بدنیا میاد دیگه نمیشه که بچه دار بشه و نسلش منقرض میشه.
شما توی برنامه نویسی نرم افزار اگر فقط هزار بایت رو بطور میلیارد ها بار رندوم تکرار کنید هرگز یک چیز منظم اتفاق نمیوفته چطور فرگشت با اینهمه مولکول بی عقل یک چیزی دقیق مثل انسان بوجود میاد که حتی ریاضیات و اینهمه علوم رو از روی زمین کشف میکنه؟

عــــلی
13-11-2013, 22:43
بسم الله الرحمن الرحیم.
دلایل بسیاری برای رد نظریه تکامل وجود داره.تکامل پس از میلیارد ها سال نتونسته کاری کنه که یک موجود همیشه زنده بمونه.بلکه روز بروز عمر موجودات کمتر میشده.تازه انسان با این همه قوه عاقله خودش به جایی نرسیده که بتونه زندگی رو بوجود بیاره.آیا این اتفاق خواهد افتاد؟آیا وقتی یک موجودی مرد و از بین رفت میتوان سلولش را زنده کرد؟

این عقل و منطق کدام بشر است که این نظریه را میپذیرد در حالی که هیچ چیز در دنیا اتفاقی بوجود نیامده شما از ساختار اتم که ریزترین ذره هست و هنوز اونم کسی نتونسته ببینه و ممکنه ریز تر از اتم هم باشه تا کهکشان ها را نگاه بی اندازید...تو رو خدا آدم دیوونه میشه اگر بخواد به خودش بگه اینا همش تصادفی بوده!!!!:n29:

havzhini
13-11-2013, 22:52
بسم الله الرحمن الرحیم.
دقیقا وقتی اون بنده خدا از داوکینز در مورد چگونگی پیدایش مولکول ها و جان آدمی حرف میزد بنده خدا به تته پته می افتاد و همش میگفت من نمیدونم و من چمیدونم ما اطلاع دقیقی از این قضیه نداریم.خوب تو چجور دانشمندی هستی که چیزی نمیدونی و فقط دوتا نظریه رو به دوش خودت کشیدی و هی میگی اگه خدا رو ببینم بهش میگم تا الان کجا بودی!!!
دلایل بسیاری برای رد نظریه تکامل وجود داره.تکامل پس از میلیارد ها سال نتونسته کاری کنه که یک موجود همیشه زنده بمونه.بلکه روز بروز عمر موجودات کمتر میشده.تازه انسان با این همه قوه عاقله خودش به جایی نرسیده که بتونه زندگی رو بوجود بیاره.آیا این اتفاق خواهد افتاد؟آیا وقتی یک موجودی مرد و از بین رفت میتوان سلولش را زنده کرد؟
اتاقشان که کثیف میشود مادرشان با جارو به سرو دستاشان میزند حال به داروین که میرسد همه چیز به صورت تصادفی واتفاقی تشکلی کروموزوم ها و مولکول ها به وجود می آید!!!!
این عقل و منطق کدام بشر است که این نظریه را میپذیرد در حالی که هیچ چیز در دنیا اتفاقی بوجود نیامده شما از ساختار اتم که ریزترین ذره هست و هنوز اونم کسی نتونسته ببینه و ممکنه ریز تر از اتم هم باشه تا کهکشان ها را نگاه بی اندازید...تو رو خدا آدم دیوونه میشه اگر بخواد به خودش بگه اینا همش تصادفی بوده!!!!:n29:


خب شما با این همه علم و دانش در این موارد نظریتون( یا باید بهتر بگم حکمتون)چیه؟
شما میفرمایید نظریه داروین و بحث تکامل هیچ دلیل و مدرکی براش نیست پس پوچ و بی معنی هست(البته این پوچ بودن در ظما دلیلش این هست اصلا سر سوزنی درباره این نظریه اطلاعات درست ندارید و اون رو تصادفی برای خودتون تعریف کردین که اصلا نظریه تکامل هیچ ربطی به تصادفی و اتفاقی بودن نداره و این کاملات رو مذهبیون به این نظریه چسبوندن برای گمراه کردن افراد عامی)
خب نظریه شما چی هست که با مدرک و دلیل هم همراه هست که اینقدر با اطمینان برش پامیفشارید؟
طوری که مشخص هست شما تته پته و گفتن نمیدانم ندارید همه چیزو میدانید و مدارک و شوهد هم براش دارید پس بهتره دیگه درباره نظریه داروین نظر ندیم و نظریه شما رو بررسی کنیم

چندبار تذکر داده شد اینجا محل بحث داره وجود یا ادم وجود خدا نیست پس بهتره این مبحث رو کنار بزارید و فقط روی بحث تایپیک تمرکز کنید

عــــلی
13-11-2013, 23:15
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

خب شما با این همه علم و دانش در این موارد نظریتون( یا باید بهتر بگم حکمتون)چیه؟
شما میفرمایید نظریه داروین و بحث تکامل هیچ دلیل و مدرکی براش نیست پس پوچ و بی معنی هست(البته این پوچ بودن در ظما دلیلش این هست اصلا سر سوزنی درباره این نظریه اطلاعات درست ندارید و اون رو تصادفی برای خودتون تعریف کردین که اصلا نظریه تکامل هیچ ربطی به تصادفی و اتفاقی بودن نداره و این کاملات رو مذهبیون به این نظریه چسبوندن برای گمراه کردن افراد عامی)
خب نظریه شما چی هست که با مدرک و دلیل هم همراه هست که اینقدر با اطمینان برش پامیفشارید؟
طوری که مشخص هست شما تته پته و گفتن نمیدانم ندارید همه چیزو میدانید و مدارک و شوهد هم براش دارید پس بهتره دیگه درباره نظریه داروین نظر ندیم و نظریه شما رو بررسی کنیم

چندبار تذکر داده شد اینجا محل بحث داره وجود یا ادم وجود خدا نیست پس بهتره این مبحث رو کنار بزارید و فقط روی بحث تایپیک تمرکز کنید
من نمیدونم به ساز کدومتون باهاتون بحث کنم.
خود جناب stream در مورد تصادفی بودن ژنتیک توضیح میده اونوقت شما میایید میگید تصادفی نیست؟

شما اگه تا ابد هم صبر کنید میمون های امروزی انسان نخواهند شد چون مثل اینکه شما متوجه نشدید انسان تکامل یافته میمون امروزی نیست بلکه ما و میمون ها اجداد مشترک داریم. یعنی یک موجود بوده (اسمش رو می گذاریم موجود X)، یکی از فرزندانش به یک سمت تکامل پیدا کرده و بعد از حدود 5 میلیون سال شده انسان و یک فرزند دیگه که بعد از حدود 5 میلیون سال شده میمون های امروزی. بر اساس تکامل هرگز قرار نیست میمون های امروز تبدیل بشن به انسان یا موجودی شبیه به انسان. هرگز. این قضیه دید اشتباه شما نسبت به تکامل است. در تکامل هدفی وجود نداره، راهی وجود نداره، صرفا در هر نسل جهش های تصادفی ژنتیک است که تغییرات تصادفی بسیار کوچک رو در موجود بوجود میارن و این تغییرات در صورتی که در محیطی که موجود زندگی می کنه باعث بقای بیشتر موجود و رسیدن به سن تولید مثل بشه حفظ و تشدید میشه،

بزرگواران شما داروینیسم ها ابتدا تکلیف خودتون رو با خودتون روشن کنید تا ما بدونیم آخر همه چیز تصادفی هست یا نیست.
مبحث من زیاد پیچیده نیست.و دوست ندارم در مورد وجود خدا حرف بزنم که باز بیایید پست های بنده را حذف کنید.
این نظریه من نیست بلکه نظریه دین هست.همون دینی که هزاران سال پیش از علم فیزیک و شیمی و ریاضی حرف میزد در حالی همه مردم جاهل و نادان بودند.حالا که عالم شدند منکر دین میشوند.
همه چیز قبلاً توضیح داده شده و یه سری از پست های بنده حذف شده.

B3HZ@D
13-11-2013, 23:21
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

باز هم یه چیز رو در نظر نگرفتید.اینکه انسان کم هوش بوجود میاد مارو از این نظریه بی نیاز نمیکنه.چونکه اون باز هم یک انسان هست نه یک موجود دیگه.ما توی خونمون پرورش اردک داریم یادمه چندین سال پیش اردکی به دنیا اومده بود که نوک بالاییش نود درجه کج بود.و یه اردک دیگه ای هم یادمه که از نظر هوش کمی خنگ بود و اردکای دیگه رو متعجب میکرد چون همیشه اونارو با نوک زدن های عجیب و غریب اذیت میکرد و حرکات عجیبی از خودش نشون میداد.چطور یک موجود خنگ تر بوجود میاد ولی یه موجود باهوش تر و دقیق تر با چشمانی تیز تر بوجود نمیاد؟
شما میگید اگه میلیون ها سال دیگه هم صبر کنیم دیگه تکاملی این چنینی رخ نخواهد داد.این خودش دال بر رد نظریه داروین هست.چون تکامل همیشه ادامه خواهد داشت و به سوی پیشرفت هست.بالاخره با این نظریه ما باید به روزی برسیم که همه موجودات بر اثر تکامل بتونن حرف بزنن.
اما بعد از میلیون ها سال فقط در انسان این تغییر رخ داده.دقت داشته باشید که در تمام ماهی ها شنا کردن در آب هست و در تمام پرنده ها پرواز کردن هست و در تمام پستانداران(حیوانات)شیر دادن هست.اما فقط یک گونه عاقل شده و تونسته اینقدر سریع پیشرفت کنه.
از وقتی برق اختراع شد انسان از نظر علمی بسیار سریع پیشرفت کرد حتی نیازی نبود اونهمه سال تکامل پیدا کنه.خیلی سریع ماشین ها و ارتباطات و تلفن و هواپیما و اینترنت و میکروسکوپ و تلسکوپ وارد علوم شد.و هنوزم که هنوزه علم داره به سرعت پیشرفت میکنه.اما هیچ تغییری در حیوانات رخ نمیده.
شما میگید جد ما و میمون ها مشترک هست.خوب خدا بیامرزه جدمونو.چرا خودش رفته و میمون ها و ما موندیم؟باز هم میگم که اگر آب و هوا باعث شده اونا از بین برن پس میمون ها هم باید از بین میرفتن.چون اونا عقلشون تا حدودی بیشتر از میمون ها بود و باید برای بقای خودشون باقی میموندن.ضمن اینکه وقتی ما جدمون یکی هست باید همه فرگشت به سمت دقیقی میرفت نه یه عده انسان بشن و یه عده میمون.همونطور که وقتی یه انسانی معلول بدنیا میاد دیگه نمیشه که بچه دار بشه و نسلش منقرض میشه.
شما توی برنامه نویسی نرم افزار اگر فقط هزار بایت رو بطور میلیارد ها بار رندوم تکرار کنید هرگز یک چیز منظم اتفاق نمیوفته چطور فرگشت با اینهمه مولکول بی عقل یک چیزی دقیق مثل انسان بوجود میاد که حتی ریاضیات و اینهمه علوم رو از روی زمین کشف میکنه؟

دوست عزیز شما به کل هیچی از فرگشت رو متوجه نشدین . اگه متوجه شده بودین نباید انتظار داشته باشین که توی این مدت کوتاه که انسان هوشمند شده و توی این دوره زمانی که شما بر روی زندگی خود و محیطتون اشراف دارین شاهد فرگشت و تکامل و بهزیستی باشین .
شما کافیه به تکامل و فرگشتی که در ویروس ها و باکتری ها صورت میگیره رجوع کنین تا در باب این موضوع مثال های امروزی رو کشف کنین .

ویروس سرماخوردگی یک نمونه بارز از اون موجودات به حساب میاد که خودش رو نسبت به آنتی بیوتیک ها مقاوم کرده و میکنه .
همیشه پزشکان توصیه میکنن که هر بار که دچار سرماخوردگی شدین از یک نوع آنتی بیوتیک استفاده نکنین . چون استفاده مکرر از یک آنتی بیوتیک باعث تکامل سریع تر ویروس سرماخوردگی میشه .

چند میلیون سال پیش یک انفجار عظیم باعث میشه بیشتر از 70% حیات روی زمین از بین بره و خیلی از موجودات منقرض شدن .
ولی خیلی از موجودات دیگه بودن که با بهره هوشی بهتر و بدن مقاوم تر و همچنین با پیدا کردن مکان های مناسب برای زندگی و تولید مثل از این سانحه جان سالم به در بردن .
اون موجودات زیر زمین و یا در حفره ها و سوراخ ها خودشون رو پنهان کردن و همین مسئله به مرور زمان و طی سالیان طولانی بر روی جثه و اندازه خیلی از اونا تاثیر گذاشت .

انقراض یک نسل میتونه دلایل زیادی داشته باشه .
اگه یک نسل به دلیل آب و هوایی منقرض میشه دلیل نمیشه که انشعاب های اون نسل هم منقرض بشن .
بهره هوشی و سازگاری با محیط و شرایط سخت همواره خیلی از نسل ها رو نجات داده .

Stream
13-11-2013, 23:35
بسم الله الرحمن الرحیم.
دلایل بسیاری برای رد نظریه تکامل وجود داره.تکامل پس از میلیارد ها سال نتونسته کاری کنه که یک موجود همیشه زنده بمونه.بلکه روز بروز عمر موجودات کمتر میشده.تازه انسان با این همه قوه عاقله خودش به جایی نرسیده که بتونه زندگی رو بوجود بیاره.آیا این اتفاق خواهد افتاد؟آیا وقتی یک موجودی مرد و از بین رفت میتوان سلولش را زنده کرد؟

این عقل و منطق کدام بشر است که این نظریه را میپذیرد در حالی که هیچ چیز در دنیا اتفاقی بوجود نیامده شما از ساختار اتم که ریزترین ذره هست و هنوز اونم کسی نتونسته ببینه و ممکنه ریز تر از اتم هم باشه تا کهکشان ها را نگاه بی اندازید...تو رو خدا آدم دیوونه میشه اگر بخواد به خودش بگه اینا همش تصادفی بوده!!!!:n29:

آیا لازمه صحیح بودن تکامل اینه که بعد از مدت خاص، موجودی پدید بیاد که همیشه زنده باشه؟ خیر. بقیه سوالات شما هم پاسخشون پیشبینی آینده است که فعلا امکان پذیر نیست. آیا میشه ادعا کرد انسان هرگز نخواهد توانست موجود زنده پدید بیاره؟ من از آینده خبر ندارم ولی قطعا این احتمالی است که وجود داره.

شما دانشتون مشخصه چقدر ناقصه و هنوز نمی دونید ریزتر از اتم چیزی وجود داره و این همه آزمایشات صحتش رو تایید کرده (فکر می کنم مدل های ساختار ساب اتامیک در سال های ابتدایی دبیرستان تدریس میشه). نظریه تکامل ادعایی درباره تصادفی بودن دنیا یا موجودات زنده نداره. متاسفانه تا وقتی شما ترجیح میدید مطالب رو نخونید و صحت این قضیه رو با دانش ناکافی و کاملا اشتباه خودتون قیاس می کنید، قطعا به نتیجه اشتباه خواهید رسید. من اگه فرض کنم قانون جاذبه میگه یک غول هست که اجسام رو فوت می کنه، خب مشخصه قابل باور نیست ولی این قانون جاذبه رو نقض نمی کنه، این تصورات اشتباه من درباره جاذبه رو نقض می کنه.

Stream
13-11-2013, 23:40
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

من نمیدونم به ساز کدومتون باهاتون بحث کنم.
خود جناب stream در مورد تصادفی بودن ژنتیک توضیح میده اونوقت شما میایید میگید تصادفی نیست؟


بزرگواران شما داروینیسم ها ابتدا تکلیف خودتون رو با خودتون روشن کنید تا ما بدونیم آخر همه چیز تصادفی هست یا نیست.
مبحث من زیاد پیچیده نیست.و دوست ندارم در مورد وجود خدا حرف بزنم که باز بیایید پست های بنده را حذف کنید.
این نظریه من نیست بلکه نظریه دین هست.همون دینی که هزاران سال پیش از علم فیزیک و شیمی و ریاضی حرف میزد در حالی همه مردم جاهل و نادان بودند.حالا که عالم شدند منکر دین میشوند.
همه چیز قبلاً توضیح داده شده و یه سری از پست های بنده حذف شده.

خب شما متوجه نشدید تقصیر ما نیست. من به شما در اولین پستم لینک محلی که می تونید اطلاعات بیشتر در همین انجمن کسب کنید رو داده بودم. جهش های ژنی موقع تولید مثل تصادفی است، فرآیند انتخاب اینکه کدوم جهش ها حفظ بشه تصادفی نیست. متاسفانه تا وقتی شما به خودتون زحمت یادگیری و خوندن چند صفحه مطلب ساده که بچه های ابتدایی هم قادر به یادگیریش هستند رو نمی دید کاری از دست ما ساخته نیست.

سوالاتی که تکرار سوالات قبلی باشند که قبلا پاسخ داده شده اند حذف خواهند شد.

عــــلی
13-11-2013, 23:43
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

آیا لازمه صحیح بودن تکامل اینه که بعد از مدت خاص، موجودی پدید بیاد که همیشه زنده باشه؟ خیر. بقیه سوالات شما هم پاسخشون پیشبینی آینده است که فعلا امکان پذیر نیست. آیا میشه ادعا کرد انسان هرگز نخواهد توانست موجود زنده پدید بیاره؟ من از آینده خبر ندارم ولی قطعا این احتمالی است که وجود داره.

شما دانشتون مشخصه چقدر ناقصه و هنوز نمی دونید ریزتر از اتم چیزی وجود داره و این همه آزمایشات صحتش رو تایید کرده (فکر می کنم مدل های ساختار ساب اتامیک در سال های ابتدایی دبیرستان تدریس میشه). نظریه تکامل ادعایی درباره تصادفی بودن دنیا یا موجودات زنده نداره. متاسفانه تا وقتی شما ترجیح میدید مطالب رو نخونید و صحت این قضیه رو با دانش ناکافی و کاملا اشتباه خودتون قیاس می کنید، قطعا به نتیجه اشتباه خواهید رسید. من اگه فرض کنم قانون جاذبه میگه یک غول هست که اجسام رو فوت می کنه، خب مشخصه قابل باور نیست ولی این قانون جاذبه رو نقض نمی کنه، این تصورات اشتباه من درباره جاذبه رو نقض می کنه.
چه خوب که چیز های ریزتری هم کشف شده.حقیقتاً من اینارو نمیدونستم چون اون موقع که حدود 10 سال پیش بود و ما زیست میخوندیم کوچیکترین عضو اتم بود.خوب دیدید که بازم نظریه ها رد میشه به همین سادگی و به همین خوشمزگی؟ولی شما هنوز دارید از داروین پیروی میکنید در حالی که وقتی ازتون سوال میشه میگید ما نمیدونیم.
شما آخر باید تکلیف مارو روشن کنید که این نظریه داروین میگه ژن ها به صورت تصادفی بوجود اومدن یا عاقل بودن که بوجود اومدن؟

عــــلی
13-11-2013, 23:50
بسم الله الرحمن الرحیم.

خب شما متوجه نشدید تقصیر ما نیست. من به شما در اولین پستم لینک محلی که می تونید اطلاعات بیشتر در همین انجمن کسب کنید رو داده بودم. جهش های ژنی موقع تولید مثل تصادفی است، فرآیند انتخاب اینکه کدوم جهش ها حفظ بشه تصادفی نیست. متاسفانه تا وقتی شما به خودتون زحمت یادگیری و خوندن چند صفحه مطلب ساده که بچه های ابتدایی هم قادر به یادگیریش هستند رو نمی دید کاری از دست ما ساخته نیست.
بسیار خوب پس این یعنی اینکه وقتی سلولی میخواد تکثیر بشه به صورت تصادفی زن ها جهش پیدا میکنن.همینجا ایست:
اگر اینطوری باشه میدونید چه اتفاقی میوفته؟دیگر انسان اصلاً انسان نمیزاد...میدونید که ژن و کروموزوم و سلول ها خیلی کوچیک هستند.هر جهش تصادفی باعث تشکیل یک سلول جدید میشه و هر سلول تصادفی هرگز نمیتونه متوجه بشه که وظیفه اش چیه توی بدن.
هنوز بعد از سالها سلول های بویایی و یا بینایی در اکثر موجودات دیده میشه.یک جهش تصادفی براحتی میتونه در این اختلال ایجاد کنه.
اتفاقاتی که در آزمایشگاه های آمریکا می افتد را ببینید.فقط یه تغییر کوچیک باعث بوجود اومدن یک موجود جدید و بی نظم میشه!!!!
چطور یک جهش تصادفی باعث میشه ما انسان ها سالم و سلامت باشیم.
یه سوال دیگه هم دارم.اینکه ما چطوری فقط احساس میکنیم یک نفر آدم هستیم با اینکه میلیون ها سلول در بدن ما هست.من یا شما الان کدوم سلول هستیم که احساس وجود میکنیم و داریم بهم از راه دور پیام میدیم؟

Stream
13-11-2013, 23:54
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

باز هم یه چیز رو در نظر نگرفتید.اینکه انسان کم هوش بوجود میاد مارو از این نظریه بی نیاز نمیکنه.چونکه اون باز هم یک انسان هست نه یک موجود دیگه.ما توی خونمون پرورش اردک داریم یادمه چندین سال پیش اردکی به دنیا اومده بود که نوک بالاییش نود درجه کج بود.و یه اردک دیگه ای هم یادمه که از نظر هوش کمی خنگ بود و اردکای دیگه رو متعجب میکرد چون همیشه اونارو با نوک زدن های عجیب و غریب اذیت میکرد و حرکات عجیبی از خودش نشون میداد.چطور یک موجود خنگ تر بوجود میاد ولی یه موجود باهوش تر و دقیق تر با چشمانی تیز تر بوجود نمیاد؟
شما میگید اگه میلیون ها سال دیگه هم صبر کنیم دیگه تکاملی این چنینی رخ نخواهد داد.این خودش دال بر رد نظریه داروین هست.چون تکامل همیشه ادامه خواهد داشت و به سوی پیشرفت هست.بالاخره با این نظریه ما باید به روزی برسیم که همه موجودات بر اثر تکامل بتونن حرف بزنن.
اما بعد از میلیون ها سال فقط در انسان این تغییر رخ داده.دقت داشته باشید که در تمام ماهی ها شنا کردن در آب هست و در تمام پرنده ها پرواز کردن هست و در تمام پستانداران(حیوانات)شیر دادن هست.اما فقط یک گونه عاقل شده و تونسته اینقدر سریع پیشرفت کنه.
از وقتی برق اختراع شد انسان از نظر علمی بسیار سریع پیشرفت کرد حتی نیازی نبود اونهمه سال تکامل پیدا کنه.خیلی سریع ماشین ها و ارتباطات و تلفن و هواپیما و اینترنت و میکروسکوپ و تلسکوپ وارد علوم شد.و هنوزم که هنوزه علم داره به سرعت پیشرفت میکنه.اما هیچ تغییری در حیوانات رخ نمیده.
شما میگید جد ما و میمون ها مشترک هست.خوب خدا بیامرزه جدمونو.چرا خودش رفته و میمون ها و ما موندیم؟باز هم میگم که اگر آب و هوا باعث شده اونا از بین برن پس میمون ها هم باید از بین میرفتن.چون اونا عقلشون تا حدودی بیشتر از میمون ها بود و باید برای بقای خودشون باقی میموندن.ضمن اینکه وقتی ما جدمون یکی هست باید همه فرگشت به سمت دقیقی میرفت نه یه عده انسان بشن و یه عده میمون.همونطور که وقتی یه انسانی معلول بدنیا میاد دیگه نمیشه که بچه دار بشه و نسلش منقرض میشه.
شما توی برنامه نویسی نرم افزار اگر فقط هزار بایت رو بطور میلیارد ها بار رندوم تکرار کنید هرگز یک چیز منظم اتفاق نمیوفته چطور فرگشت با اینهمه مولکول بی عقل یک چیزی دقیق مثل انسان بوجود میاد که حتی ریاضیات و اینهمه علوم رو از روی زمین کشف میکنه؟

تصور شما درباره رندوم بودن تکامل اشتباه است. در همون مثال برنامه نویسی شما، اگه همون بایت ها رو رندوم تکرار کنید ولی یک قانون برای سنجش اینکه کدوم یک بمونه و کدوم یک باقی نمونه داشته باشید در نهایت به نظم خواهید رسید. کافی است سرچ کنید Genetic algorithms که بر همین راستا در هوش مصنوعی کار می کنه.

همونطور که به شما گفتم جهش های ژنی رندوم هستن و نمیشه گفت چه تغییراتی در ژنتیک شکل خواهد گرفت ملی محیط اطراف دیکته می کنه چه تغییراتی کمک به بقا خواهند کرد. این جهش های ژنی هم می تونن موجودی رو کم هوش تر کنند و هم باهوش تر و هر دو اتفاق می افته.

شما تکامل رو متوجه نشدید. تکامل میگه همیشه تغییر خواهد بود ولی نمیگه همیشه چه تغییری. چرا حرف زدن، مگه راه انتقال اطلاعات بهتر از حرف زدن نداریم؟ چرا موجودات تله پاتی نکنند؟ شاید روزی برسه چنین چیزهایی هم در بعضی موجودات ممکن باشه، شاید چنین روزی نرسه چون تکامل یعنی تغییرات کوچک موقع تولید مثل که طی زمان طولانی به تغییرات بزرگی خواهند رسید.

فقط یک گونه عاقل نشده. حیواناتی هستند که از نظر هوشی بیشتر به ما نزدیک هستند تا بقیه حیوانات مثل دلفین ها. تکامل هوش پروسه بسیار پیچیده ای است که بسیار نادر اتفاق افتاده. + ما از نسل ماهی ها هستیم، خوشتون بیاد یا نیاد!

طی این چند هزار سال ما تکامل محسوسی نکردیم و الان همون گونه ای هستیم که قبلا بودیم. دانش ما بر پایه یافته های اجداد ماست و ربطی به تکامل نداره. تغییرات در حیوانات الان قابل مشاهده است. اینطوری نیست که الان تغییری نکنند.

پست قبلی رو تکرار می کنم:



همونطور که گفتم ما از نسل میمون ها نیستیم، ما و میمون ها اجداد مشترک داریم. دقت کنید ما چندین گونه میمون داریم که بعضی ها به ما نزدیک تر و بعضی دورتر هستند. اگه الان یگ گونه میمون دیگه هم داشتیم که به ما نزدیک تر بود باز هم می تونستید بپرسید چرا یکی دیگه نیست؟ و چرا یکی دیگه نیست؟ چرا بین 0 و 1 یک عدد دیگه نیست؟ خب اگه بگیم 0.5 باز هم میشه پرسید چرا بین 0.5 و 1 یک عدد دیگه نیست؟ و اگه بگیم 0.75 باز هم میشه پرسید چرا بین 0.75 و 1 یک عدد دیگه نیست؟ و باز هم میشه پرسید چرا بین اون میمون و میمون دیگه یک گونه دیگه نیست؟ فکر کنم واضح باشه که هر چقدر موجود متفاوت بین انسان ها و مثلا شماپانزه ها پیدا کنیم که شباهتشون به هر دو زیاد باشه و اجداد مشترک داشته باشند، در اصل دو جای خالی پیدا میشه که شما می تونید اون سوال رو دوباره بپرسید. مشخصه این سوال کمکی به رسیدن به واقعیت نمی کنه. اجداد مشترک داشتن لزوم وجود بی نهایت موجود میانی رو تایید نمی کنه. نسل ما و میمون ها نسبت به هم ایزوله شدن و بعد از گذشت میلیون ها سال این تفاوت ها بینمون پدید اومده.

+


بسم الله الرحمن الرحیم.

بسیار خوب پس این یعنی اینکه وقتی سلولی میخواد تکثیر بشه به صورت تصادفی زن ها جهش پیدا میکنن.همینجا ایست:
اگر اینطوری باشه میدونید چه اتفاقی میوفته؟دیگر انسان اصلاً انسان نمیزاد...میدونید که ژن و کروموزوم و سلول ها خیلی کوچیک هستند.هر جهش تصادفی باعث تشکیل یک سلول جدید میشه و هر سلول تصادفی هرگز نمیتونه متوجه بشه که وظیفه اش چیه توی بدن.
هنوز بعد از سالها سلول های بویایی و یا بینایی در اکثر موجودات دیده میشه.یک جهش تصادفی براحتی میتونه در این اختلال ایجاد کنه.
اتفاقاتی که در آزمایشگاه های آمریکا می افتد را ببینید.فقط یه تغییر کوچیک باعث بوجود اومدن یک موجود جدید و بی نظم میشه!!!!
چطور یک جهش تصادفی باعث میشه ما انسان ها سالم و سلامت باشیم.
یه سوال دیگه هم دارم.اینکه ما چطوری فقط احساس میکنیم یک نفر آدم هستیم با اینکه میلیون ها سلول در بدن ما هست.من یا شما الان کدوم سلول هستیم که احساس وجود میکنیم و داریم بهم از راه دور پیام میدیم؟

جهش های ژنتیک در حد بسیار کوچکی (مثلا 0.00001 درصد ژنتیک یک سلول) هستند و همینطوری یک چیز تصادفی نیست. یک تغییر بسیار کوچک است مثلا طول کمی کوتاه تر یا بلند تر یا غشاءی نازک تر یا ... پرسش بعدی شما درباره خودآگاهی است که تاپیک دیگه ای دربارش داریم، در موضع تکامل پاسخ قطعی برای این قضیه نداریم ولی خودآگاهی حاصل پردازش کلی مغز انسان است.

havzhini
13-11-2013, 23:55
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

من نمیدونم به ساز کدومتون باهاتون بحث کنم.
خود جناب stream در مورد تصادفی بودن ژنتیک توضیح میده اونوقت شما میایید میگید تصادفی نیست؟


خوده جناب stream حتما میان دلیل بکار بردن کلمه تصادفی رو توضیح میدن ولی در نظریه تکامل اصلا بحث تصادف و اتفاق نیست
بلکه تحت شرایط محیطی خاص و به وجود اومدن تغییرات محیطی برای همسانسازی خود با محیط و ادامه بقا جهشهای صورت گرفته( و میگیره) که باعث به وجود اومدن شکلهای مختلف حیات و تکوین اونها شده و بهمین خاطر هست اسم این نظریه تکامل هست چون همیشه مبنا بر کاملتر شدن هست برای داشتن بقا و پیدا کردن قدرت بیشتر، نه اینکه تصادفی هر اتفاقی بیفته و هر چیزی در اساس اتفاق به هر سمتی ممکنه بره بدون وجود دلیل و شرایط خاصی که باید باشه
فکر میکنم منظور جنای stream از کلمه تصادف این باشه که چون موجد زنده کنترلی بر محیط اطراف نداره و همه چیزهای خارجی تصادفی هست پس تغییرات ژنی هم بر مبنای این تصادفات تغییر میکنن





بزرگواران شما داروینیسم ها ابتدا تکلیف خودتون رو با خودتون روشن کنید تا ما بدونیم آخر همه چیز تصادفی هست یا نیست.
مبحث من زیاد پیچیده نیست.و دوست ندارم در مورد وجود خدا حرف بزنم که باز بیایید پست های بنده را حذف کنید.
این نظریه من نیست بلکه نظریه دین هست.همون دینی که هزاران سال پیش از علم فیزیک و شیمی و ریاضی حرف میزد در حالی همه مردم جاهل و نادان بودند.حالا که عالم شدند منکر دین میشوند.
همه چیز قبلاً توضیح داده شده و یه سری از پست های بنده حذف شده.

سوال قشنگی مطرح کردید که چرا جاهلان به دین بیشتر گرایش دارند و وقتی عالم و دانا میشن منکر دین میشوند؟؟؟
در ضمن در هزار( نه هزاران) سال پیش و خیلی قبلتر هم در گوشه های دیگه دنبا علم فیزیک و شیمی و ریاضی وجود داشته و اینطور نبوده اون دوران کاملا خالی از علم بوده و یکهو در 100سال اخیر علم به وجود اومده
افلاطون و سقراط و ارسطو و ... بیشتر از هزار سال قبل بودند و علم بسیار بالای هم داشتند

قرار شد شما نظریه متقابل با تکامل رو ارائه بدید که با شوهد و مدارک علمی فیزیک و شیمی و ریاضی سازگار هستن و هیچ شکی در درستیشون وجود نداره




ولی شما هنوز دارید از داروین پیروی میکنید در حالی که وقتی ازتون سوال میشه میگید ما نمیدونیم.
شما آخر باید تکلیف مارو روشن کنید که این نظریه داروین میگه ژن ها به صورت تصادفی بوجود اومدن یا عاقل بودن که بوجود اومدن؟

شما بزرگترین ایراتون اینه ما دز خیلی از مسائل میگیم نمیدانیم بجای اینکه برای تمام سوالات جواب از خودمون داشته باشیم
یعنی از نظر شما کسی عالم و دانشمند هست که برای تمام شوالات و تک تک مسائل جواب داشته؟
بعد هم میفرمایید فقط دادن نظریه ارزش نداره و باید مدرک و دلیل علمی و عقلی هم همراهش باشه تا قابل پذیرش بشه درسته؟
خب حالا خوده شما به همین سوال خودتون جواب بدید با پیششرطهای که خودتون قرار دادید
یعنی تک تک سوالات رو باید جواب بدید و اون هم بامدرک علمی و عقلی ( البته مشخصا میدونم به همه سوالات جواب میدین ولی علم و عقل رو هم خودتون برای خودتون تعریف کردین نه چیزی که واقعا باید باشه)

Zeitgeist
14-11-2013, 07:50
بحث و تلاش برای توضیح یک موضوع به افرادی که در مغز خویش، یک سری "پیشفرض" تعریف کرده و به هیچ وجه حتی یک لحظه نمیخواهند/نمیتوانند در صحت آن پیشفرض شک کنند، بیهوده است. اینگونه افراد، سؤال رو به خاطر دریافت جواب نمیپرسند، بلکه فقط هدف اصرار و جدل بی منطق و متعصبانه برای یافتن "یک دلیل خودساخته" برای توجیه مغزشان بر باقی ماندن بر آن پیشفرض ها است.



- - - -

از مشکلات جانبی ای که افزایش سطح علم و تکنولوژی باعثش شده، دادن شانس زندگی به مجموعه ژن های ضعیف، معیوب، یا ناهمسان با محیطی هست که طبق انتخاب طبیعی بایستی حذف میشدند.

عــــلی
14-11-2013, 08:49
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

دوست عزیز اطلاعات زیست شناسی شما صفر هست (با عرض معذرت) تک تک جمله های و حتی سوالاتتون نشون دهنده عدم آگاهی از کوچکترین و ساده ترین مباحث زیست شناسی هست و وارد بحثی شدین که با وجود عدم آگاهی اصرار به درست بودن نظراتتون دارین ..

و کوچکترین توضیحی درباره هر موضوع و مسئله ای هم باعث میشه به خاطر عدم آگاهی و اطلاعات پایین شما کل زیست شناسی اینجا مرور بشه تا اطلاعات شما افزایش پیدا کنه (اگر شما قبول کنید که حاضر به قبول کردن و افزایش آگاهی نیستین) اگر اصرار دارین که اطلاعات علمی که به شما داده میشه غلط هست می تونید خیلی راحت سرچ کنید یا از یه زیست شناس که مورد قبول تون هست درباره مسائلی که اطلاعاتی ازشون ندارین سوال کنید یا کتاب های زیست شناسی رو مطالعه کنید ولی بدون اطلاعات حتی آشنایی با مفاهیم ساده زیست شناسی (مثل اینکه موجود زنده اصلا چی هست) وارد چنین بحثی نشین چون فقط باعث میشه شما بیشتر گیج بشین ..

درباره سوالتون :

این لینک رو مطالعه کنید درباره ویروس ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) توضیح داده . مطمئن باشین تو انجمن علمی کسی رو هوا از روی عقاید و نظرات شخصی خودش تو بحث شرکت نمی کنه !
بزرگوار خوب نیست من دوباره حرفم رو تکرار کنم.اتفاقاً قبل اینکه بخوام پاسخ شما رو بدم در مورد ویروس خودم مطالعه داشتم.اصلاً خوش ندارم در مورد چیزی با کسی بحث کنم که بهش علم ندارم.
ویروس یک موجود غیر زنده نیست بزرگوار .اگر دانشمندان شما احیانا همچین حرفی زدن بهشون بگو شما دارید اشتباه میکنید.بلکه ویروس یک موجوده زنده و طراحی و برنامه ریزی شده و حتی هوشمند هم هست و وظیفش رو هم خیلی خوب بلده!!!هر کسی هم لینک شما رو مطالعه کنه متوجه میشه که ویروس یک موجود غیر زنده نیست!!یک موجود غیر زنده به سلول حمله نمیکنه و توی سلول تکثیر پیدا نمیکنه!!!

وارد شدن گچ به معده باعث کشته شدن انسان زنده میشه یعنی گچ هم موجود زنده هست؟
افتادن سنگ از دره و خوردن بر سر انسان زنده باعث مرگش میشه یعنی سنگ هم موجود زده هست؟

با این اطلاعات ناقص و نداشتن اطلاعات پایه ای بسیار بسیار ابتدایی مثل فرق اتم و سلول و ملوکول نمیشه چیزی رو برای شما توضیح داد
و بدتر از اون دریافت کردن اطلاعات کاملا غلط و اشتباه هم باعث توهم دانستن همه چیز در شما شده و این خیال که همونها که در مغز شماست درسته باقی صحبتها همه غلط و بیمعنی
ویروس گچ نیست و یا یک سنگ نیست که از اسمون بیوفته روی سر کسی.شما اگر یک تیکه اندازه یک ویروس گچ رو وارد سلول کنید ممکنه سلول رو از بین ببره اما هرگز تکثیر پیدا نمیکنه.


دوست عزیز اگر شما چیزی را نمیفهمی و یا اینکه علمش را نداری لازم نیست در موردش صحبت کنی.
این جمله اخری که بکار بردی کسی که حداقل سواد دیپلم داشته باشه نباید این حرف را بزنه.
کل علوم تجربی که تا به حال وجود داشته را با این جمله ات بردی زیر سوال :n02:

برای خودت میگم یک موقع میری خارج کشور و ادعا میکنی مهندسم و یا کارشناسی دارم. و بعد این حرف را میزنی .باعث میشی کل جامعه تحصیلکرده ها از خجالت خودکشی کنند
نگران نباش.من همیشه سوال کننده بودم و سوالاتم باعث شد که مشخص بشه افراد چقدر نسبت به علمشون آگاهی دارن و توی پاسخ دادن عجله نمیکنن و خیلی خوب پاسخ میدن و اگر یه چیزی رو نمیدونن در موردش تحقیق میکنن یا میگن من نمیدونم.من اونقدر وقت ندارم که بیام اینجا وقت خودم رو بگیرم تا خودم رو مطرح کنم.


تصور شما درباره رندوم بودن تکامل اشتباه است. در همون مثال برنامه نویسی شما، اگه همون بایت ها رو رندوم تکرار کنید ولی یک قانون برای سنجش اینکه کدوم یک بمونه و کدوم یک باقی نمونه داشته باشید در نهایت به نظم خواهید رسید. کافی است سرچ کنید Genetic algorithms که بر همین راستا در هوش مصنوعی کار می کنه.

همونطور که به شما گفتم جهش های ژنی رندوم هستن و نمیشه گفت چه تغییراتی در ژنتیک شکل خواهد گرفت ملی محیط اطراف دیکته می کنه چه تغییراتی کمک به بقا خواهند کرد. این جهش های ژنی هم می تونن موجودی رو کم هوش تر کنند و هم باهوش تر و هر دو اتفاق می افته.

شما تکامل رو متوجه نشدید. تکامل میگه همیشه تغییر خواهد بود ولی نمیگه همیشه چه تغییری. چرا حرف زدن، مگه راه انتقال اطلاعات بهتر از حرف زدن نداریم؟ چرا موجودات تله پاتی نکنند؟ شاید روزی برسه چنین چیزهایی هم در بعضی موجودات ممکن باشه، شاید چنین روزی نرسه چون تکامل یعنی تغییرات کوچک موقع تولید مثل که طی زمان طولانی به تغییرات بزرگی خواهند رسید.

فقط یک گونه عاقل نشده. حیواناتی هستند که از نظر هوشی بیشتر به ما نزدیک هستند تا بقیه حیوانات مثل دلفین ها. تکامل هوش پروسه بسیار پیچیده ای است که بسیار نادر اتفاق افتاده. + ما از نسل ماهی ها هستیم، خوشتون بیاد یا نیاد!

طی این چند هزار سال ما تکامل محسوسی نکردیم و الان همون گونه ای هستیم که قبلا بودیم. دانش ما بر پایه یافته های اجداد ماست و ربطی به تکامل نداره. تغییرات در حیوانات الان قابل مشاهده است. اینطوری نیست که الان تغییری نکنند.

پست قبلی رو تکرار می کنم:



+



جهش های ژنتیک در حد بسیار کوچکی (مثلا 0.00001 درصد ژنتیک یک سلول) هستند و همینطوری یک چیز تصادفی نیست. یک تغییر بسیار کوچک است مثلا طول کمی کوتاه تر یا بلند تر یا غشاءی نازک تر یا ... پرسش بعدی شما درباره خودآگاهی است که تاپیک دیگه ای دربارش داریم، در موضع تکامل پاسخ قطعی برای این قضیه نداریم ولی خودآگاهی حاصل پردازش کلی مغز انسان است.
بزرگوار شما هم که مثال هاتون به حرفاتون نمیخونه.من قبلاً گفتم این مولکول ها هوشمند هستند.بعد اومدید گفتید نه اینچنین نیست.بعدش میاید مثالی از صفر و یک میزنید و میگید یک قانون هست که این صفر و یک هارو تشخیص میده ومثل هوش مصنوعی.تا جایی که من اطلاع دارم هوش مصنوعی با صفر و یک زیاد سرو کار نداره.بلکه نرون های مغز رو شبیه سازی کرده و به صورت دسته این بایت هارو تشخیص و برنامه ریزی میکنند نه یکی یکی.
خوب اگر یک قانون هست که باعث میشه اینا بهم نریزن این یعنی اینکه هوشمند هستند مگه نه؟

بسیار خوب مثالی ا زدلفین ها اوردید.ما انسان ها یک سگ رو هم میتونیم تربیت کنیم طوری که خیلی کار ها میتونه برامون انجام بده.سگ که هیچ یک موش آزمایشگاهی رو میتونید تربیت کنید که توی یک مارپیچ راهش رو پیدا کنه.اما این موجودات هرگز توی مسیر زندگیشون نمیتونن برای پیشرفت خودشون از مغزشون استفاده کنند بلکه به صورت غریزه حیوانی هست.

Stream
14-11-2013, 14:17
بزرگوار شما هم که مثال هاتون به حرفاتون نمیخونه.من قبلاً گفتم این مولکول ها هوشمند هستند.بعد اومدید گفتید نه اینچنین نیست.بعدش میاید مثالی از صفر و یک میزنید و میگید یک قانون هست که این صفر و یک هارو تشخیص میده ومثل هوش مصنوعی.تا جایی که من اطلاع دارم هوش مصنوعی با صفر و یک زیاد سرو کار نداره.بلکه نرون های مغز رو شبیه سازی کرده و به صورت دسته این بایت هارو تشخیص و برنامه ریزی میکنند نه یکی یکی.
خوب اگر یک قانون هست که باعث میشه اینا بهم نریزن این یعنی اینکه هوشمند هستند مگه نه؟

بسیار خوب مثالی ا زدلفین ها اوردید.ما انسان ها یک سگ رو هم میتونیم تربیت کنیم طوری که خیلی کار ها میتونه برامون انجام بده.سگ که هیچ یک موش آزمایشگاهی رو میتونید تربیت کنید که توی یک مارپیچ راهش رو پیدا کنه.اما این موجودات هرگز توی مسیر زندگیشون نمیتونن برای پیشرفت خودشون از مغزشون استفاده کنند بلکه به صورت غریزه حیوانی هست.

مشکل باز هم اینجاست که شما زحمت خوندن به خودتون نمی دید. نه هوش مصنوعی چیزی است که شما تعریف کردید (حتی توصیف شما ذره ای نزدیک به واقعیت نیست) و نه الگوریتم های ژنتیک اینگونه هستند. من حدس زدم شاید شما که به نظر می رسه وارد به کامپیوتر هستید کمی به سیستم تفکر اونجا وارد باشید، که این تصور هم اشتباه بود.

قانون این است که چقدر این تغییرات با طبیعت سازگار هستند. ربطی به هوشمندی مولکول ها نداره. قبلا هم به شما گفتم مولکول های بدن سگ و گربه و انسان و گار و پیاز و سنگ و خاک و آب و اکسیژن و ... همه از یک جنس هستند و همیشه از قوانین طبیعت پیروی می کنند.

شما حتی نمی دونید مولکول یعنی چه. ادامه این بحث فایده ای نداره متاسفانه. آب در هاون کوبیدن است.

Ellion
14-11-2013, 14:56
سلام ببخشید ...

طبق فرضیه تکامل اون موجود اولیه چه جوری زنده شد و به جنبش در اومد؟
فرضیه تکامل غایت بشر رو چی میدونه؟
فرضیه تکامل چه هدفی برای زندگی بشر تعیین کرده؟
فرضیه تکامل پیدایش جهان رو به چه علت میدونه؟
فرضیه تکامل چه مبنایی رو برای تفاوت بین جانداران تعیین کرده؟
فرضیه تکامل آیا به انسان به دید موجود برتر می نگرد و اگر اینگونه هست چه علتی را برای این برتری در نظر دارد و برای عدم برتری میلیونها موجود زنده دیگر و شاید کرات دیگر چه دیدگاهی دارد؟
.
.
.

با تشکر

Saeed Dz
14-11-2013, 15:57
داروین دقیقن در چه موردی اشتباه میکرد؟

توضیح مکانیسم ترکیببی مواد آلی.....
هنوز منتظر توضیحات بیشتر هستم.


بحث تکامل و توضیح و تشریحش در طول این 29 صفحه بسیار زیاد شده .گفتنی ها گفته شده و تکرار مکررات هیچ سود و حاصلی در پی نداره ... سوالات تکراری و پاسخها هم تکراری .
ولی جالبه که کناری بنشینیم و دو گروه گرفتار رو تماشا کنیم:
یک عده دنبال اثبات علم از راه خدا هستند! مثل این کاربر بالا. در نقطه ی مقابل هم یک عده دنبال اثبات خدا از راه علم هستند! مثل saeed-dz و اذناب(:n02:). غافل اینکه هر دو یک روی سکه اند و در یک چرخه ی باطل گرفتار.
احتمالن دوستانی که منو میشناسن به حرف شما چند دقیقه ای خندیده باشن. نظر من کاملن مشخص هستش و فکر میکنم کائنات از ابتدا وجود داشتند (البته من ابتدایی برای این پروسه متصور نیستم چون زمانی وجود نداشت که ابتدایی باشه) و هیچ نیازی هم به وجود سازنده نمیبنیم.
خود سازنده پرادوکس دیگری بوجود میاره و اون اینکه، سازنده نیاز به سازنده دیگری داره و حالا اگر فرض بگیریم که سازنده نیازی به سازنده دیگری نداره این سوال پیش میاد که پس چرا برای کائنات سازنده ای باید باشه؟!

ضمن اینکه منتظر هستم مطلبی از من که از اون نتیجه به جمله قرمز شده بالا رو گرفتید اینجا قرار بدید یا حرفتون رو پس بگیرید.

Stream
14-11-2013, 16:10
طبق فرضیه تکامل اون موجود اولیه چه جوری زنده شد و به جنبش در اومد؟


سوال درباره منشاء حیات (Abiogenesis) و بی ارتباط به تکامل.




فرضیه تکامل غایت بشر رو چی میدونه؟

بحث درباره مرگ/بعد از مرگ. بی ارتباط به تکامل.



فرضیه تکامل چه هدفی برای زندگی بشر تعیین کرده؟

بحث فلسفی / بی ارتباط به تکامل



فرضیه تکامل پیدایش جهان رو به چه علت میدونه؟

بحث فیزیک / بی ارتباط به تکامل.



فرضیه تکامل چه مبنایی رو برای تفاوت بین جانداران تعیین کرده؟

بحث عمومی زیست شناسی و فلسفی / بی ارتباط به تکامل.



فرضیه تکامل آیا به انسان به دید موجود برتر می نگرد و اگر اینگونه هست چه علتی را برای این برتری در نظر دارد و برای عدم برتری میلیونها موجود زنده دیگر و شاید کرات دیگر چه دیدگاهی دارد؟


بحث فلسفی مقایسه رتبه بندی موجودات / بی ارتباط به تکامل

--

تکامل فقط و فقط توضیح میده چگونه مکانیزم های بیولوژیکی متفاوت در اثر گذشت زمان بوجود میان و باعث تفاوت گونه های مختلف با همدیگه میشن. همین و بس.

Saeed Dz
14-11-2013, 16:15
تولید مثل یکی از بنیادی‌ترین مفاهیم زیست‌شناسی است. تولید مثل در زیست‌شناسی به معنای تولید یک نسخۀ مشابه و در نتیجه ادامه پیدا کردن حیات است. گرچه تولید مثل اغلب در راستای تولید اولاد در گیاهان و جانوران به کار می‌رود، ولی این مفهوم بنیادی‌تر از چیزی است که در نگاه اول به نظر می‌رسد. برای درک این موضوع باید به مبدا حیات برگشت. یکی از نخستین ویژگی‌هایی که موجب پیدایش حیات شده ...بایستی توانایی یکسری واکنش‌های شیمیایی در زمین اولیه در تولید کپی از خودشان بوده باشد. تولید مثل در پایه‌ای‌ترین سطح در واقع بازتولید شیمیایی است. در طول فرگشت حیات، بایستی سلول‌هایی با سطح فزاینده‌ای از پیچیدگی پدید آمده باشند؛ و البته تولید چیزهایی مثل خودشان ضروری بوده است. بدیهی است که آنهایی که به هر دلیل قادر به تولید حداقل یک کپی موفق از خودشان نباشند ادامه نمی‌یابند. در ارگانیسم‌هایی (موجودات زنده) که تک‌سلولی هستند تولید مثل یعنی توانایی یک سلول در بازتولید یک سلول جدید از خودش، ولی در ارگانیسم‌های چندسلولی به معنی رشد و باززایی است.

یک راه هر ارگانیسم برای تولید مثل این است که یک کپی همانند خودش بسازد. ارگانیسم‌هایی که به این شکل تولید مثل غیر جنسی دارند قادرند با سرعت و به سادگی تکثیر شوند.

تولید مثل جنسی، در آن سو، بسیار پیچیده و بغرنج است. نه تنها یک ارگانیسم باید اسپرم یا تخمک تولید کند، بلکه او باید همچنین یک فرد از جنس مخالف پیدا کند و معیارهای انتخاب شریک را برآورده کند و سپس با موفقیت جفت‌گیری کند. پس از همۀ اینها، ارگانیسم فقط نیمی از ترکیب ژنتیکی‌اش را به فرزند منتقل می‌کند.

پس از پذیرش گستردۀ نظریه فرگشت، دانشمندان شروع به پرسش کردند. اگر تولید مثل جنسی این اندازه بغرنج و از لحاظ زیست‌شناسی پرخرج است، پس چرا اینقدر رواج دارد؟

تولید مثل جنسی هرگز شروع به رشد و تکامل نمی‌کرد، و هرگز به این رشد و تکامل تا رسیدن به این درجه از پیچیدگی که امروزه در بسیاری از حیوانات و گیاهان وجود دارد، ادامه نمی‌یافت، مگر اینکه فواید فرگشتی قابل توجهی در اختیار بگذارد.

اینکه این فواید چه می‌توانند باشند، به هر روی، همچنان موضوع گفتگوهای مجامع علمی است. نظریه‌ها در مورد فرگشت جنسیت باید توسط آزمون‌های تجربی بسیار مشکل اثبات شوند، پس درهای پاسخ به این موضوع همچنان به روی گمانه‌زنی‌ها باز است.

بازترکیبی ژنتیکی

مشهورترین نظریه در میان زیست‌شناسان این است که، تولید مثل جنسی اجازۀ «بازترکیبی ژنتیکی» را می‌دهد. به عبارت دیگر :

- جهش‌های موفق و سودمند از نسل‌های مستقل می‌توانند با هم ترکیب شوند.

- جهش‌های موفق و سودمند می‌توانند از جهش‌های مضر جدا شوند.

- ویژگی‌های ژنتیکی ناموفق می‌توانند به سادگی از یک جمعیت موجود حذف شوند.

بدون تولید مثل جنسی، انتخاب طبیعی روی کل آرایش ژنتیکی یک ارگانیسم عمل می‌کند، ولی با وجود تولید مثل جنسی، انتخاب طبیعی بر روی صفات ژنتیکی فرد عمل می‌کند.

با تولید مثل جنسی، شمار کمتری از فرزندان بهترین صفات ژنتیکی را از هر دوی پدر و مادر دریافت می‌کنند. هر چند به نظر می‌رسد انتخاب طبیعی در حذف تغییراتِ کمتر موفق بسیار موثر است، به ویژه در شرایط طاقت‌فرسای وحشی و جنگلی، جاییکه تنها جزئی از فرزندان به سن تولید مثل می‌رسند.

افزایش آهنگ و نرخ فرگشت

تولید مثل جنسی عموماً به ارگانیسم‌ها کمک می‌کند که سریعتر فرگشت یابند، زیرا آن ها می‌توانند با سرعت بیشتری به تغییرات شرایط سازگار شوند و در رقابت با تغییرات موفق‌تر باشند.

سرعت رشد هر ارگانیسم وابسته به نرخ جهش‌های آن است. به هر حال، بیشتر جهش‌ها مضر هستند. بسیار به ندرت جهشی اتفاق می‌افتد که برای بقای فرزند و تولید مثل او بیش از پدر و مادرش سودمند و موفقیت‌آمیز باشد.

با تولید مثل غیرجنسی، احتمال اینکه جهش‌های مضر انباشته شوند بیشتر است. بنابراین در تولید مثل غیرجنسی، انتخاب طبیعی عموماً کمترین نرخ جهش را موجب می‌شود.

در سوی دیگر، با تولید مثل جنسی، جهش‌های سودمند می‌توانند از جهش‌های مضر جدا شوند، و بنابراین دستگاه‌های تناسلی ارگانیسم‌های دارای تولید مثل جنسی می‌توانند برای حفظ نرخ بالای جهش رشد و نمو کنند.

جمعیت‌های بزرگتر شانس بیشتری برای ظاهر شدن جهش‌های سودمند دارند، ولی برای ارگانیسم‌های تولید مثل غیرجنسی، زمان قابل توجهی نیاز است تا اینکه جمعیت تغییرپذیر به اندازۀ کافی رشد کند و شانسی برای ظاهر شدن دومین جهش سودمند بوجود آید.

تولید مثل جنسی این محدودیت سرعت را بوسیلۀ اجازه دادن به جهش های سودمند برای منتشر شدن در جمعیت موجود برای ترکیب شدن با دیگر جهش‌های سودمند می‌دهد، و این کار، آهنگ فرگشت را بسیار افزایش می‌دهد.

محتمل است که بدون تولید مثل جنسی، همۀ جهش‌های مفید برای متراکم شدن روی یک نسل آنقدر زمان صرف می‌شد، و آهنگ فرگشت آنقدر آرام بود که زندگی روی زمین فراتر از شکل باکتریایی نمی‌بود.

فرگشت جنسیت

هر چند باکتری‌ها به سادگی با دونیم‌شدن تکثیر می‌شوند، آنها اغلب مواد ژنتیکی را هم مبادله می‌کنند. معمولاً توسط آزاد کردن بخش‌های کوچکی به نام پلاسمید که می‌توانند توسط باکتری مجاور جذب شوند این کار انجام می‌شود. در این مسیر، جهش‌های سودمند تقسیم می‌شوند. این می‌تواند احتمالاً به عنوان پیش‌درآمد جنسیت در نظر گرفته شود.

پس از ظهور گیاهان و حیوانات در اقیانوس‌ها در ۶۰۰ میلیون سال پیش، تنها راه عملی برای این چندسلولی‌های آبزی جدید برای تولید مثل، آزاد کردن دانه‌ها و تخم‌ها بود. سلول‌هایی که شروع به تقسیم شدن کردند، به هم چسبیدند، و هر بار که تقسیم می‌شدند تغییر می‌کردند، تا اینکه در آخر یک بالغ جدید تشکیل می‌دادند.

تنها زمان عملی برای پذیرش بالقوۀ مواد ژنتیکی خارجی سودمند پیش از شروع رشد تخم‌ها و دانه‌ها بود. بسیاری از گیاهان و حیوانات دریایی امروزه گرده یا اسپرم در داخل آب آزاد می‌کنند تا توسط دانه‌ها و تخم‌های نزدیک که تا زمانیکه آنها بارور نشوند شروع به رشد نخواهند کرد، جذب شوند.

هنگامیکه گیاهان به روی زمین رفتند، گرده‌های آنها یا توسط باد حمل می‌شد و یا مستقیماً توسط حشرات به تخم‌ها می‌رسید. در مورد اغلب حیوانات زمینی و بسیاری از حیوانات دریایی، اسپرم به طور بسیار کارآمدی با وارد کردن آن درون حفره‌ای در بدن که حاوی تخمک‌هاست، تحویل داده می‌شود.

فرگشت عموماً طرفدار هر جهشی است که محرک پیدا کردن شریک جنسی را افزایش دهد. در حالیکه موجودات ساده مانند حشرات از الگوهای رفتاری برنامه‌ریزی شده پیروی می‌کنند، حیوانات پیچیده‌تر مانند پستانداران دارای عصب‌های حساس در اندام‌های تناسلی خود هستند که مرکز لذت قدرتمندی را در مغزشان تحریک می‌کند.

نظریه‌های دیگر

یکی از معروف‌ترین نظریه‌های جایگزین برای فرگشت جنسیت این ایده است که می‌گوید تولید مثل جنسی گوناگونی ژنتیکی گسترده‌تری بوجود می‌آورد. این مورد به ویژه در محیط‌هایی که به سرعت تغییر می‌کنند اهمیت دارد، جاییکه برخی از تغییرات ممکن است به خاطر شرایط جدید از بین بروند در حالیکه دیگر تغییرات ممکن است برای بقای جاندار مناسب‌تر باشند.

شاید متعارف‌ترین شکل این نظریه‌ها فرضیۀ ملکه قرمز (Red Queen) باشد که می‌گوید تغییرات ژنتیکی بزرگتر به گونه‌های تولید مثلی جنسی مقاومت بهتری در برابر بیماری‌ها و انگل‌هایی که سرعت سازگاری زیادی دارند می‌دهد.

مشکل این نظریه‌ها این است که ارتباط و پیوند میان تولید مثل جنسی و گوناگونی ژنتیکی بسیار کم است، زیرا گوناگونی و تنوع یک جمعیت می‌تواند وابسته به آهنگ جهش‌ها باشد و نه شیوۀ تولید مثل. برای یک آهنگ جهش معین، تولید مثل جنسی ممکن است تنوع جمعیت را به دلیل همگرا شدن رفتارهای ژنتیکی سودمندتر کاهش دهد. تنها دلیل اینکه چرا تنوع یک جمعیت غیرجنسی کمتر است این است که فرگشت کسانی که کمترین آهنگ جهش را داشته باشند انتخاب می‌کند به این منظور که انباشت جهش‌های مضر را کاهش دهد.

یکی از جنجالی‌ترین نظریه‌های آلترناتیو این ایده است که می‌گوید مردها اساساً انگل هستند. تولید مثل جنسی زمانی آغاز می‌شود که برخی اندام‌های انگلی به مانند ویروس شروع به تزریق مواد ژنتیکی خود به درون بدن یک میزبان بی‌اطلاع به منظور استفاده از دستگاه تولیدمثل او می‌کنند. در سراسر مسیر تاریخ فرگشت، انگل‌ها یک همزیستیِ با هم‌فرگشت (Coevolution) را با میزبان‌های خود بوجود می‌آورند که به دلیل مواد ژنتیکی تقسیم شده و فواید تولید مثل جنسی می‌باشد. از این لحاظ، ممکن است مردها شبیه میزبان‌های مولدی‌شان باشند ولی آنها همچنان اصولاً انگل هستند.

نظریه‌های دیگری در مورد فرگشت تولید مثل جنسی وجود دارد، ولی بیشتر نظریه‌های دیگر معمولاً یا بیان دیگری از نظریه‌های منتشر شده هستند و یا به سادگی قابل رد کردن می‌باشند.



نویسنده: داریوش رهازاد

Ellion
14-11-2013, 16:28
سوال درباره منشاء حیات (Abiogenesis) و بی ارتباط به تکامل.




بحث درباره مرگ/بعد از مرگ. بی ارتباط به تکامل.



بحث فلسفی / بی ارتباط به تکامل



بحث فیزیک / بی ارتباط به تکامل.



بحث عمومی زیست شناسی و فلسفی / بی ارتباط به تکامل.



بحث فلسفی مقایسه رتبه بندی موجودات / بی ارتباط به تکامل

--

تکامل فقط و فقط توضیح میده چگونه مکانیزم های بیولوژیکی متفاوت در اثر گذشت زمان بوجود میان و باعث تفاوت گونه های مختلف با همدیگه میشن. همین و بس.

یعنی تکامل منافاتی با دیدگاه الهی نداره پس؟

عــــلی
14-11-2013, 16:35
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

اوکی، لطفا موجود زنده(جاندار) رو از نظر زیست شناسی تعریف کنید و دلایل علمی و معتبر زیست شناسی برای زنده بودن ویروس خارج از سلول زنده (یاخته) رو نام ببرید.

برای توضیح مجدد :

ویروس قطعه از نوکلئیک اسید (Dna یا Rna) هست که داخل پوشش پروتئینی قرار گرفته و فاقد امکانات لازم برای تولیدمثل و پروتئیین سازی برای ادامه حیات هست و تنها زمانی فعالیت حیاتی (همانند یک موجود زنده) خود رو آغاز میکنه که بتونه از امکانات سلولی سلول زنده مثل دستگاههای پروتئیین سازی و تولیدمثل(تکثیر) استفاده کنه

مثل ویروس ایدز یا آنفولانزا که در خارج از بدن یا سلول هدف موجود زنده نیستند و فعالیت حیاتی ندارند و و به محض ورود به سلول از امکانات سلولی برای تکثیر و فعالیت حیاتی خودشون (پروتیین سازی) استفاده میکنن ..ویروس به هیچ عنوان در طبقه بندی جانداران قرار نمیگیره و رده بندی جدا از جانداران (میکروارگانسیم ها) داره. ویروس یه انگل داخل سلولی هست و تکثیرش وابسته به سلول زنده هست.
"
ویروس‌ها به علتِ فقدانِ ساختمانِ سلولی و هرگونه متابولیسم و فعل وانفعالِ شیمیایی، قادر به مشابه سازی خود نبوده و برای این عمل می‌باید به داخل سلولی حساس راه یافته و محتاجِ انرژی و دستگاهِ پروتئین سازیِ سلولِ زنده می‌باشند. انتقالِ ویروس به داخلِ سلول فقط توسطِ سلول امکان‌پذیر است و این عمل فقط توسطِ سلولِ حساس وحاملِ گیرنده‌های (رسپتورهای) آشنا به ویروس انجام می‌گیرد."
"
در سال ۱۹۳۵ زیست‌شناسی به نام وندل استنلی توانست ویروس موزاییک تنباکو را تخلیص کند. ویروس خالص شده اگر چه به شکل بلور بود اما باز هم می‌توانسات گیاهان سالم را بیمار کند. چون تبلور یک از ویژگی‌ها ی مواد شیمیایی است بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که ویروس داخل یاخته‌ها موجودی زنده وخارج یاخته‌ها یک ماده شیمایی است نه یک موجود زنده."



این قسمت ها مربوط به لییکی میشن که به شما معرفی شد و شما گفتین که مطالعه کردین ولی کوچکترین مطالعه ای نه درباره مطالبی که داده میشه دارین نه حتی صفحات قبل این تاپیک رو نگاه میکنید و نه حتی درباره سوال و جواب خودتون اطلاعاتی دارین و باز هم به اشتباه خودتون مصر هستین.. باز هم تکرار میکنم اگردلایل و مدارک علمی که اینجا گذاشته میشه رو فاقد اعتبار میدونید خودتون سرچ کنید و نتیجه سرچ رو اینجا قرار بدین..

به نظرتون بحثی که یه طرف بحث اصرار به ناآگاهی و کم دانشی درباره موضوعی داره و حاضر به یه مقدار تحقیق و مطالعه درباره صحت نظرات خودش و دیگران نیست فایده ای داره ؟
خوب از نظر زیست شناسی که موجود زنده رو شما تعریف کردید.
حالا تعریف منو بشنوید:
هر موجودی که شناسنامه داشته باشه یعنی تاریخ تولد و تاریخ فوت داشته باشه و بتونه تولید مثل کنه. به این میگن موجود زنده.یه تبصره داره واونم اینه که اگر یک موجود زنده ای از یک موجود زنده دیگر بوجود اومده باشه ولی خودش توانایی تولید مثل نداشته باشه اما از جنس همون قبلی باشه بهش موجود زنده گفته میشه.ساده و ابتدایی و البته تعریفی درست از یک موجود زنده.


مشکل باز هم اینجاست که شما زحمت خوندن به خودتون نمی دید. نه هوش مصنوعی چیزی است که شما تعریف کردید (حتی توصیف شما ذره ای نزدیک به واقعیت نیست) و نه الگوریتم های ژنتیک اینگونه هستند. من حدس زدم شاید شما که به نظر می رسه وارد به کامپیوتر هستید کمی به سیستم تفکر اونجا وارد باشید، که این تصور هم اشتباه بود.

قانون این است که چقدر این تغییرات با طبیعت سازگار هستند. ربطی به هوشمندی مولکول ها نداره. قبلا هم به شما گفتم مولکول های بدن سگ و گربه و انسان و گار و پیاز و سنگ و خاک و آب و اکسیژن و ... همه از یک جنس هستند و همیشه از قوانین طبیعت پیروی می کنند.

شما حتی نمی دونید مولکول یعنی چه. ادامه این بحث فایده ای نداره متاسفانه. آب در هاون کوبیدن است.
بزرگوار اصلاً خوشم نمیاد فعلاً به کسی بگم اطلاعاتش از کامپیوتر یا هوش مصنوعی کمه.ولی بهتره یه جستجو بزنید ببینید چطوری کار میکنه.این یک چیز طبیعی توی علم کامپیوتر هست که بین بیت ها هرگز هیچ قانونی وجود نداره و نمیشه بین بیت ها قانون گذاشت بلکه باید بیت ها به صورت دسته ای به بایت و سپس بایت ها ترکیب شده سپس قانونگذاری انجام بشه.توی علم کامپیوتر معنی نمیده بین دو بیت 0 و 1 قانون بذارید که کدوم انتخاب بشه.چونکه این یعنی رندوم و رندوم یعنی بی نظمی.

منم دارم همین سوالات ساده رو از شما میپرسم.شما میگید بستگی به طبیعت داره.طبیعت کسی رو از بین نبرده و حیوانات سالم همشون هم زنده هستند.چه نیازی بود که انسان بوجود بیاد در حالی که میمون ها و شامپانزه ها و .... ها راحت زندگیشونو میکردن و هنوزم زنده هستند.چرا بین این موجودات انسان های نئادرتال از بین رفتند اگر بخاطر آب و هوا بود یا موجودات پایین تر که کم عقل تر از انسان های نئادرتال
هستند از بین نرفتن؟

havzhini
14-11-2013, 16:50
یعنی تکامل منافاتی با دیدگاه الهی نداره پس؟
نظریه تکامل منافات با دیدگاه الهی نداره بلکه اصول نظریه تکامل با گفتارهای موجود در دیدگاه الهی در تظاد هست
دیدگاه الهی در موارد زیست شناسی مسائلی رو بیان کرده در حوضه داستان و گفتار که نظریه تکامل در همون حوضه ها مسائل کاملا متظادی با دیدگاه الهی با ارائه شوهاد و مدارک به اثبات رسونده
و این تظاد هست که باعث میشه افراد معتقد به دیدگاه الهی دست به هر ریسمان سستی بزنن برای ردکردن نظریه تکامل ولی بدون هیچ دلیل و مدرک علمی و پژوهشی خاصی و فقط در حوضه مغالطه به مقابله برخواستن

Ellion
14-11-2013, 16:57
نظریه تکامل منافات با دیدگاه الهی نداره بلکه اصول نظریه تکامل با گفتارهای موجود در دیدگاه الهی در تظاد هست
دیدگاه الهی در موارد زیست شناسی مسائلی رو بیان کرده در حوضه داستان و گفتار که نظریه تکامل در همون حوضه ها مسائل کاملا متظادی با دیدگاه الهی با ارائه شوهاد و مدارک به اثبات رسونده
و این تظاد هست که باعث میشه افراد معتقد به دیدگاه الهی دست به هر ریسمان سستی بزنن برای ردکردن نظریه تکامل ولی بدون هیچ دلیل و مدرک علمی و پژوهشی خاصی و فقط در حوضه مغالطه به مقابله برخواستن

لطفا چند نمونه از اون دیدگاه های متضاد بین دو دیدگاه رو بگید تا کمی روشن تر شویم...

B3HZ@D
14-11-2013, 16:59
منم دارم همین سوالات ساده رو از شما میپرسم.شما میگید بستگی به طبیعت داره.طبیعت کسی رو از بین نبرده و حیوانات سالم همشون هم زنده هستند.چه نیازی بود که انسان بوجود بیاد در حالی که میمون ها و شامپانزه ها و .... ها راحت زندگیشونو میکردن و هنوزم زنده هستند.چرا بین این موجودات انسان های نئادرتال از بین رفتند اگر بخاطر آب و هوا بود یا موجودات پایین تر که کم عقل تر از انسان های نئادرتال
هستند از بین نرفتن؟

طبیعت فرگشت رو کنترل نمیکنه . طبیعت با توجه به سختی هایی که داره موجب مرگ جانداران میشه مگر این که اون موجود زنده بتونه صفاتی برای بقا در این شرایط کسب کنه و زنده بمونه و تولید مثل کنه .
خیلی از موجودات هم بودن که در مبارزه برای بقا در طبیعیت فرگشت اونها در راه درست پیش نرفته یا خیلی کند بوده و باعث انقراض اونها شده .

دلایل انقراض یک نسل همونطور که گفتم میتونه متعدد باشه.
موجودات دیگه ای هستن که از نظر سیستم گوارشی در سطح بهتری هستن و میتونن مواد غذایی متفاوت تری رو خورده و هضم کنن و تنوع غذایی میتونه تضمین بقای نسل در مقابل موجودات دیگه باشه.
و یا سیستم ایمنی بدنی قوی تر که در شرایط سخت باعث نجات یک موجود یا یک نسل میشه .
قدرت مبارزه با شکارچیان یا دشمنان هم میتونه دلیل دیگه ای برای بقا باشه و خیلی موارد دیگه که میشه عنوان کرد .

بهره هوشی تنها دلیل زنده ماندن موجودات نیست و خیلی موارد دیگه هستن که در بقای یک نسل تاثیر دارن و هستن جاندارانی که از نظر بهره هوشی در سطح بسیار پایینی نسبت به انسان هستن ولی نسلشون بیشتر از انسان ماندگار بوده .

Ellion
14-11-2013, 17:04
هستن جاندارانی که از نظر بهره هوشی در سطح بسیار پایینی نسبت به انسان هستن ولی نسلشون بیشتر از انسان ماندگار بوده .

آیا هدف صرفا بقاست؟

havzhini
14-11-2013, 17:06
لطفا چند نمونه از اون دیدگاه های متضاد بین دو دیدگاه رو بگید تا کمی روشن تر شویم...
فکر میکنم اگر یه مطالعه کلی و خلاصه حتی در حد ویکیپیدا داشتین جواب این سوال درش پیدا میشد
ولی چند نمونه مثل افریده شدن یکهو از گل در مقابل تکامل یافتن تدریجی
داشتن ریشه های یکسان در انواع مختلف موجودات همخانواده در مقابل ساخته شدن کاملا مجزا از هم
اشتباهات بیولوژیکی مثل جایگاه تفکر و مِنی در مقابل یافته های علمی مبتنی بر تکامل
سن تغریبی حیات
و ...


آیا هدف صرفا بقاست؟
در طبیعت هدف معنایی نداره
بلکه طبیعت یک چرخه هست که در این چرخه شرایط تایین کننده حال و اینده همه چیز هست
در مورد حیات کاملا مشخص هست وقتی موجودی به حیات دست یافته برای اداکمه این حیات در تلاش هست و بقا اصل اساسی ادامه حیات موجودات زنده هست وگرنه از همون ابتدا حیات کلا از بین میرفت

Ellion
14-11-2013, 17:10
ولی چند نمونه مثل افریده شدن یکهو از گل در مقابل تکامل یافتن تدریجی

این خودش یعنی کلی منتفات ، پس منافات داره ...

کمال مطلق فرضیه تکامل چیه؟

A/|\IR
14-11-2013, 17:12
دوستان عذر میخوام پریدم وسط بحث


بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

بزرگوار خوب نیست من دوباره حرفم رو تکرار کنم.اتفاقاً قبل اینکه بخوام پاسخ شما رو بدم در مورد ویروس خودم مطالعه داشتم.اصلاً خوش ندارم در مورد چیزی با کسی بحث کنم که بهش علم ندارم.
ویروس یک موجود غیر زنده نیست بزرگوار .اگر دانشمندان شما احیانا همچین حرفی زدن بهشون بگو شما دارید اشتباه میکنید.بلکه ویروس یک موجوده زنده و طراحی و برنامه ریزی شده و حتی هوشمند هم هست و وظیفش رو هم خیلی خوب بلده!!!هر کسی هم لینک شما رو مطالعه کنه متوجه میشه که ویروس یک موجود غیر زنده نیست!!یک موجود غیر زنده به سلول حمله نمیکنه و توی سلول تکثیر پیدا نمیکنه!!!

ویروس گچ نیست و یا یک سنگ نیست که از اسمون بیوفته روی سر کسی.شما اگر یک تیکه اندازه یک ویروس گچ رو وارد سلول کنید ممکنه سلول رو از بین ببره اما هرگز تکثیر پیدا نمیکنه.


.

بسم الله الرحمن الرحیم.

بسیار خوب پس این یعنی اینکه وقتی سلولی میخواد تکثیر بشه به صورت تصادفی زن ها جهش پیدا میکنن.همینجا ایست:
اگر اینطوری باشه میدونید چه اتفاقی میوفته؟دیگر انسان اصلاً انسان نمیزاد...میدونید که ژن و کروموزوم و سلول ها خیلی کوچیک هستند.هر جهش تصادفی باعث تشکیل یک سلول جدید میشه و هر سلول تصادفی هرگز نمیتونه متوجه بشه که وظیفه اش چیه توی بدن.
هنوز بعد از سالها سلول های بویایی و یا بینایی در اکثر موجودات دیده میشه.یک جهش تصادفی براحتی میتونه در این اختلال ایجاد کنه.
اتفاقاتی که در آزمایشگاه های آمریکا می افتد را ببینید.فقط یه تغییر کوچیک باعث بوجود اومدن یک موجود جدید و بی نظم میشه!!!!
چطور یک جهش تصادفی باعث میشه ما انسان ها سالم و سلامت باشیم.
یه سوال دیگه هم دارم.اینکه ما چطوری فقط احساس میکنیم یک نفر آدم هستیم با اینکه میلیون ها سلول در بدن ما هست.من یا شما الان کدوم سلول هستیم که احساس وجود میکنیم و داریم بهم از راه دور پیام میدیم؟


برادر من این چیز ها چیه که دارین میگین؟
چرا علم زیست شناسی رو زیر سوال میبرین؟
شما هیچ اطلاعی از ویروس و سلول و ژنتیک و زیست شناسی نداری چرا میاین اظهار نظر میکنین؟
این چیزایی که شما میگین برای کسانی که یذره از زیست شناسی بدونن خنده داره!!!
ازتون خواهش میکنم وارد بحث زیست شناسی نشین چون با این اطلاعاتی پایینی که دارین هیچکس نمیتونه توجیه تون کنه!!!
همه چی که قانون صفر و یک نیست!!!

بسیار جهش وجود داره که کاملا بی تاثیرِ بعد شما میای از پایه میزنی زیر این موضوع
حالا ویروس و ... بماند.

Saeed Dz
14-11-2013, 17:13
لطفا چند نمونه از اون دیدگاه های متضاد بین دو دیدگاه رو بگید تا کمی روشن تر شویم...
دوستان چرا اصرار دارن بحث و به سمت موضوعات حاشیه ای و مذهبی سوق بدن؟!

نکته اول اینکه نه نظریه فرگشت (تکامل) و نه قسمت های دیگر علم تضادی با دین ندارند و کاملن برعکس این ادعاهای مذهبی هستند که بوجود اورنده ی این تضاد هستند. نظریه فرگشت (تکامل) بر پایه مدارک و شواهد واقعی و مدارک غیر قابل رد و زنده ای استوار هست که برای همه ما قابل مشاهده و بررسی هستند. دوستان فکر نکنن که این نظریه با چهار تا فسیل و اینجور موضوعات پشتیبانی میشه؛ شواهد تایید کننده این نظریه در DNA موجودات قابل بررسی و مشاهده هستش و اینکه ما حتی با باکتری ها هم ژن های یکسان داریم!
نکته دوم اینکه بین چیزی که با شواهد محکم و قابل بررسی پشتیبانی میشه و چیزی که جز افسانه اسم دیگری بهش نمیشه داد چه مقایسه و تضادی میتونه وجود داشته باشه؟! اساس این بررسی غیر منطقی و غیر قابل قبول هست.


این خودش یعنی کلی منتفات ، پس منافات داره ...

کمال مطلق فرضیه تکامل چیه؟
در هیچکدام از مسایل علمی چیزی به نام کمال مطلق نداریم. این موضوعات مسئله ی علم نیست و ادبیات علمی چیزی با این عناوین نداره.

havzhini
14-11-2013, 17:18
این خودش یعنی کلی منتفات ، پس منافات داره ...

کمال مطلق فرضیه تکامل چیه؟

اینجا محل استفاده از کلمات فلسفی و کلا بحث فلسفی نیست بلکه اینجا بحث علمی هست و مدارک و شواهد هست که تایین کننده هست نه بازی با کلمات فلسفی و شاعرانه
کمال و مطلق در مباحث فلسفی مطرح میشه وگرنه در علم بهیچوجه نه کمال معنایی داره و نه مطلق، و علم به تمام موارد به دیده شک نگاه میکنه و همیشه مرحله بالاتری رو متصور میشه
وگرنه اگر در علم بر یک مورد برچسب کمال یا مطلق زده بشه یعنی دیگه کنکاش و پژوهش و جستجو بیعنا هست و به همین باید بسنده کرد
دقیقا چیزی که در فلسفه و دین اتفاق میفته و مسائل یکجا به یک کمال و مطلق میرسن و دیگه جایی برای سوال و فکر کردن باقی نمیگزارن

Ellion
14-11-2013, 17:24
دوستان چرا اصرار دارن بحث و به سمت موضوعات حاشیه ای و مذهبی سوق بدن؟!

نکته اول اینکه نه نظریه فرگشت (تکامل) و نه قسمت های دیگر علم تضادی با دین ندارند و کاملن برعکس این ادعاهای مذهبی هستند که بوجود اورنده ی این تضاد هستند. نظریه فرگشت (تکامل) بر پایه مدارک و شواهد واقعی و مدارک غیر قابل رد و زنده ای استوار هست که برای همه ما قابل مشاهده و بررسی هستند. دوستان فکر نکنن که این نظریه با چهار تا فسیل و اینجور موضوعات پشتیبانی میشه؛ شواهد تایید کننده این نظریه در DNA موجودات قابل بررسی و مشاهده هستش و اینکه ما حتی با باکتری ها هم ژن های یکسان داریم!
نکته دوم اینکه بین چیزی که با شواهد محکم و قابل بررسی پشتیبانی میشه و چیزی که جز افسانه اسم دیگری بهش نمیشه داد چه مقایسه و تضادی میتونه وجود داشته باشه؟! اساس این بررسی غیر منطقی و غیر قابل قبول هست.

این نظریه و نظریات مشابه دیگه چه دلیل و مدرک قانع کننده ای مبنی بر هدف پیدایش موجودات و گرایش و سمت و سوی حرکت عالم و نهایت آن برای بشر حقیقت جو و کمال گرا و برتر و هدف مند اراده میده تا تکلیف این انسان از ظن خود بلاتکلیف رو روشن کنه؟

danielo
14-11-2013, 17:25
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

خوب از نظر زیست شناسی که موجود زنده رو شما تعریف کردید.
حالا تعریف منو بشنوید:
هر موجودی که شناسنامه داشته باشه یعنی تاریخ تولد و تاریخ فوت داشته باشه و بتونه تولید مثل کنه. به این میگن موجود زنده.یه تبصره داره واونم اینه که اگر یک موجود زنده ای از یک موجود زنده دیگر بوجود اومده باشه ولی خودش توانایی تولید مثل نداشته باشه اما از جنس همون قبلی باشه بهش موجود زنده گفته میشه.ساده و ابتدایی و البته تعریفی درست از یک موجود زنده.


بزرگوار اصلاً خوشم نمیاد فعلاً به کسی بگم اطلاعاتش از کامپیوتر یا هوش مصنوعی کمه.ولی بهتره یه جستجو بزنید ببینید چطوری کار میکنه.این یک چیز طبیعی توی علم کامپیوتر هست که بین بیت ها هرگز هیچ قانونی وجود نداره و نمیشه بین بیت ها قانون گذاشت بلکه باید بیت ها به صورت دسته ای به بایت و سپس بایت ها ترکیب شده سپس قانونگذاری انجام بشه.توی علم کامپیوتر معنی نمیده بین دو بیت 0 و 1 قانون بذارید که کدوم انتخاب بشه.چونکه این یعنی رندوم و رندوم یعنی بی نظمی.

منم دارم همین سوالات ساده رو از شما میپرسم.شما میگید بستگی به طبیعت داره.طبیعت کسی رو از بین نبرده و حیوانات سالم همشون هم زنده هستند.چه نیازی بود که انسان بوجود بیاد در حالی که میمون ها و شامپانزه ها و .... ها راحت زندگیشونو میکردن و هنوزم زنده هستند.چرا بین این موجودات انسان های نئادرتال از بین رفتند اگر بخاطر آب و هوا بود یا موجودات پایین تر که کم عقل تر از انسان های نئادرتال
هستند از بین نرفتن؟

یکی از مهمترین عوامل تکامل تغییرات زیستی و محیطی و اب و هوایی هست.
همه ما میدونیم که تکامل ما از افریقا هست.
الان برسی های dna هم نشون میده که بالاخره هر انسانی پیشینه افریقایی داره و کاملا از نظر علمی اثبات شده هست.
تغییرات محیطی که در گذشته و در افریقا بوجود امد و باعث از بین جنگل ها شد .بزرگترین عاملی بود که گونه ما به تکامل رسید.
شما الان یک موجود میمون سانی را فرض کن که مجبوری برای بقا به قول معروف بزنه به خشکی و دیگر بقایی در جنگل ها و بالای درختان نداره.
طبیعتا یک میمون سان در روی خشکی از نظر ساختار بدنی شانس چندانی در خشکی نداشت.و همچنین مجبور به گوشتخواری شد.البته من دارم به زبان ساده میگما.
اگر یک میمون سان بخواد در خشکی مثلا با یک شیر رقابت کنه.در حالت عادی شانسی برای بقا نداره.
پس اون موجوداتی زنده موندن که خودشون را با شرایط هماهنگ میکردند.
خوشبختانه این ساختار بدنی میمون سان که به ضررش بود حالا به کمکش اومد.یعنی میتونست با دستش اشیا را جابجا و یا پرت بکنه.
همین الانم در گونه های از میمون سانان پیدا میشه در افریقا که دارند از این راه برای به دست اوردن بقا استفاده میکنند.حتی دانشمندان به در تحقیقی روی گونه ای از میمون سانان به این نتیجه رسیدن
که اینها نسبت به همین 50 سال پیش به خاطر از بین رفتن مواد غذایی در جنگل ها تقریبا ساختار بقا و شکار خود را تغییر دادند و از شیوه های جدید برای بقا استفاده میکنند.که خودم شخصا مستندش را چند وقت پیش دیدم.
البته این تغییرات یک شبه و 10 ساله اتفاق نیوفتاده.
هزاران سال و چندین گونه متفاوت بوجود امدند تا ما شدیم انسان.
الان در کره زمین موجوداتی داریم که در صد ها هزار سال تغییرات انچنانی نداشتند چون نیازی نبوده.چون محیطشون تغییر نکرده .
اصولا این دیده شما اشتباه هست که فکر میکنند x تغییر به y میشه
یعنی دلیلی نیست که اگر ما از نسل ماهی باشیم .اون ماهی دیگر وجود نداشته باشه.
همین الانش حافظه تصویری یک شامپانزه 100 ها برابر یک انسان هست.
چون شامپانزه برای زندگی در جنگل های تودرتو و بلند برای بقایش فقط احتیاج به حافظه قدرتمند داره و هیچ احتیاجی به خلاقیت نداره.
ولی گونه انسان رفته رفته حافظه اش ضعیف تر شد چون خلاقیتش نیاز خودش برای بقا را تامین میکرد.
دیگر با دستش و درک علامت گذاری جایی نیاز به حافظه قوی نداشت..
همین الان دانشمندان برسی داشتند که حافظه ما داره یک روند تکاملی سریعتری نسبت به تضعیف حافظه را دنبال میکنه.
چون با اومدن تکنولوژی دیگر کمتر از حافظه خودمون استفاده میکنیم.
با مثالی که از کم عقل تر بودن دیگر موجودات نسبت به نئادرتال زدید و گفتید چرا اون ها از بین نرفتن.
در واقع معلوم شد که شما کوچکترین درکی از تکامل ندارید.
عزیزم من هدف بقا هست.و تکامل به معنی برتری نیست.
بعضی تکامل ها روند منفی هم داره.
مثلا وقتی در شرایط محیطی موجودی غذا کم بشه.اونهای زنده میمونند که اندام کوچکتری دارند .به خاطر همین بعد از 100 سال مشاهده میشه که گونه هایی که در این فلان محیط هست کوچکتر شدند.
و یا برعکس و هزاران مثالی که میشه زد.
یکی از دلایلی که باعث از بین رفتن دایناسور ها شد این بوده که دایناسور ها اندام بزرگی داشتند و انرژی بیشتری نسبت به دیگر موجودات نیاز داشتند.

Ellion
14-11-2013, 17:29
در هیچکدام از مسایل علمی چیزی به نام کمال مطلق نداریم. این موضوعات مسئله ی علم نیست و ادبیات علمی چیزی با این عناوین نداره.

پس این منبع که واژه ای به نام کمال در اون تعریف نشده و مدام با نقصیات و نسبیات و فرضیات سر و کار داره مبتایی برای اتکای بشر برای آینده خود نیست چون ناقصه

Ellion
14-11-2013, 17:36
اینجا محل استفاده از کلمات فلسفی و کلا بحث فلسفی نیست بلکه اینجا بحث علمی هست و مدارک و شواهد هست که تایین کننده هست نه بازی با کلمات فلسفی و شاعرانه
کمال و مطلق در مباحث فلسفی مطرح میشه وگرنه در علم بهیچوجه نه کمال معنایی داره و نه مطلق، و علم به تمام موارد به دیده شک نگاه میکنه و همیشه مرحله بالاتری رو متصور میشه
وگرنه اگر در علم بر یک مورد برچسب کمال یا مطلق زده بشه یعنی دیگه کنکاش و پژوهش و جستجو بیعنا هست و به همین باید بسنده کرد
دقیقا چیزی که در فلسفه و دین اتفاق میفته و مسائل یکجا به یک کمال و مطلق میرسن و دیگه جایی برای سوال و فکر کردن باقی نمیگزارن

تکامل گریز بر مباحثی داره که پای مباحث جهان بینی و فلسفی و ایدئولوژیک رو به میان میاره و هر انسان مختار و عاقل و کمال گرایی رو به تحرک و واکنش وا میداره...
انسان برتر و هدفمند دوست نداره آینده زندگی بشر رو بر پایه یک سری مباحث علمی متغیر و دائما در خال دگرگونی با فرضیات جدید و سست ببینه و قطعا کمال رو در نقصان نمیبینه

danielo
14-11-2013, 17:38
این نظریه و نظریات مشابه دیگه چه دلیل و مدرک قانع کننده ای مبنی بر هدف پیدایش موجودات و گرایش و سمت و سوی حرکت عالم و نهایت آن برای بشر حقیقت جو و کمال گرا و برتر و هدف مند اراده میده تا تکلیف این انسان از ظن خود بلاتکلیف رو روشن کنه؟

البته این قضیه ربطی به تکامل نداره.ولی کل توصیف شما از اینکه بشر برتر و هدف مند هست کاملا اشتباه هست.
این که بشر موجودی برتر هست یک توهمی بیش نیست.

Saeed Dz
14-11-2013, 17:39
A. این نظریه و نظریات مشابه دیگه چه دلیل و مدرک قانع کننده ای مبنی بر پیدایش موجودات

B. هدف و گرایش و سمت و سوی حرکت عالم و نهایت آن برای بشر حقیقت جو و کمال گرا و برتر و هدف مند اراده میده تا تکلیف این انسان از ظن خود بلاتکلیف رو روشن کنه؟
A. این قسمت چون میتونه در دایره علم هم پاسخ داده بشه، پاسخ میدم و پاسخ شما اینکه صفحات پیشین دوستان توضیحات لازم رو دادن پس برگردید و مطالعه کنید.
B. به حوزه مراجعه کنید. همونطور که پست پیشین گفتم دغدغه ی علم این موارد نیستن و علم بیشتر به دنبال کشف حقایق دنیای ما هست. البته اگر شما واقعن به دنبال جواب هستید برام پ.خ بذارید و تا جایی که در توانم باشه سعی میکنم توضیح بدم از اطلاعاتی که دارم اما اینجا محل مناسبی برای این موارد نیست.


پس این منبع که واژه ای به نام کمال در اون تعریف نشده و مدام با نقصیات و نسبیات و فرضیات سر و کار داره مبتایی برای اتکای بشر برای آینده خود نیست چون ناقصه
این مورد رو میتونید در قسمت علوم انسانی پرسشگری کنید.
به طور ساده اینکه علوم انسانی هم به دنبال کمال، مطلق و این کلمات و اصطلاحات نیستند بلکه معتقد هستند که صلاح هرکس رو خودش بهتر از فرد دیگری میدونه و بنابراین برای بشر حق انتخاب قائل هستند. یعنی کمال رو یک چیز مشترک تعریف نمیکنن بلکه بستگی داره کمال برای هرکس از نظر خودش چه چیزی تعریف بشه. این بحث رو در قسمت علوم انسانی پی بگیرید و بی ربط هستش به این تاپیک.

havzhini
14-11-2013, 17:41
این نظریه و نظریات مشابه دیگه چه دلیل و مدرک قانع کننده ای مبنی بر هدف پیدایش موجودات و گرایش و سمت و سوی حرکت عالم و نهایت آن برای بشر حقیقت جو و کمال گرا و برتر و هدف مند اراده میده تا تکلیف این انسان از ظن خود بلاتکلیف رو روشن کنه؟
با اینکه براتون توضیح داده شد اینجا انجمن فلسفه نیست و جای بازی با کاملات فلسفی ولی انگار تنها اسرار شما بعد اون همه انتشار توهمات از علم حالا برگشته روی استفاده از کلمات فلسفی
کیبورد زیر دست شما قرار نیست شما رو یک شاعر نویسنده فیلسوف و ... کنه که شما وقتی توانایی نوشتن یک خط درست ندارید کیبورد رو بکوبید به دیوار
نظریه تکامل در حوضه زیست شناسی و فیزولوژی هست نه فلسفه نه مذهب نه روانشناسی نه کیهان شناسی نه و ... که شما همچین سوالاتی مطرح میکنید



پس این منبع که واژه ای به نام کمال در اون تعریف نشده و مدام با نقصیات و نسبیات و فرضیات سر و کار داره مبتایی برای اتکای بشر برای آینده خود نیست چون ناقصه
چه کسی برای چه مقصدی بر نظریه تکامل در آیندش تکیه کرده؟
این اطلاعات و دانش شما هست که ناقص و نسبی هست که همچین دید و تفکری درباره علم و مسائل علمی پیدا کردید و مشکل از علم نیست که شما نتونستین اون رو درست درک کنید

دوستان لطفا دیگه بحث رو به حاشیه نبرید و همچین مباحثی رو در تاپیکهای علوم انسانی و فلسفه که وجود دارن دنبال کنید نه در اینجا برای به بیراه بردن مسیر تاپیک
پستهای ناموربوط به موضوع تاپیم ریپورت داده خواهد شد و حذف میشن.

Saeed Dz
14-11-2013, 18:25
1. ترجمه واژه Evolution به "تکامل" صحیح نمی باشد.

واژه Evolution به معنای "برآمدن" و "فرگشت" و اشاره به وجود آمدن چیزی از چیز دیگر دارد مانند وجود آمدن بخار از آب.

برخلاف تصور عموم، Evolution / فرگشت به معنای "کمال یافتن" و یا "کامل شدن" نیست! بلکه به معنای تغییر جاندار برای انطباق بیشتر با محیط است.

2. آنچه پروژه ژنوم انسان (HGP) روشن نموده، اينست كه تمامی انسانها در سطح مولكولی تقريباً يكسانند. يعنی به رغم تفاوت های ظاهری در انسانها، باید بگوییم 99.9 در صد DNAآنها عيناً شبيه يكديگر است. آن يك دهم درصد تفاوت، همان است كه باعث تمامی دگرگونی های ظاهری در انسانهاست مانند: رنگ مو، رنگ چشم، رنگ پوست و كليه تفاوتهای ديگری كه انسانها را از يكديگر متمايز ميكند.
نكته مهمتر اينست كه ژنوم ما انسانها اشتراكات زيادی با ساير حيوانات دارد. تقريبا 95 تا 98 درصد DNA انسان عيناً همانست كه در نخستينيان، مانند ميمون های بزرگ وجود دارد؛ و 85 درصد آن همانست كه در موشها وجود دارد! بين 40 تا 50 در صد DNA انسان را نيز ميتوان در مگس ميوه! يا انواع كرمها يافت! 11 درصد از ژنوم ما با برنج یکسان است!!

به ژنوم خوش آمدید، راب دوسال، مایکل یودل، ص 147

Saeed Dz
15-11-2013, 00:25
مشکل زیست شناسان اینه که سلول رو کوچیکترین عضو زنده بدن میدونن(چون خیلی دوست دارن به انتهای خلقت برسن و فکر میکنن دیگه اتم و اینا تهشه و همینطور برای رو کم کنی نظریه میدن) و کوچکتر از اون رو نمیتونن نظر بدن چون دیگه تشخیصش سخته.
قسمت های مختلف علم محدوده های خاصی دارند و محدوده ی خودشون رو مورد بررسی قرار میدن. اتم و زیر اتم در قسمت فیزیک کلاسیک و کوانتوم بررسی میشن.
ذره ی هیگز کوچکترین واحد جرم دار هستش که وجودش مدتی پیش در آزمایشگاه Large Hadron Collider بررسی و به اثبات رسید و آقای هیگز هم به خاطر پیشبینی این ذره نوبل فیزیک رو دریافت کردند. این یافته مدل کلاسیک رو هم تایید کرد در حالی که امیدی بهش نبود.

Saeed Dz
15-11-2013, 03:09
انسان‌ها روی دو پا راه می‌روند، ولی تقریبا بیشتر پستانداران دیگر روی چهار پا راه می‌روند. آن اندک پستاندارانی هم که روی دو پا می‌ایستند به طریق دیگری عمل می‌کنند. برای نمونه کانگورو‌ها روی دو پا می‌جهند؛ که با راه رفتن و دویدن ما بسیار متفاوت است. گاهی برخی میمون‌ها وِ اِیپ‌ها (میمون‌های بی‌دم و انسان‌نما)، کمی شبیه انسان راه می‌روند. برای نمونه گاهی شامپا...نزه ها که نزدیک‌ترین پسرعموهای فرگشتی [تکاملی] ما هستند، روی دوپا راه می‌روند. ولی اغلب شامپانزه ها چهار دست و پا راه می‌روند. البته با انگشتان خم شده، یعنی به جای اینکه کف دست و پا را روی زمین بگذارند، با انگشتان خم شده حرکت می‌کنند. و تنها در مواقع حمل غذا یا در چمنزارهای بلند ایستاده حرکت می‌کنند.

فرگشت [تکامل] انسان

روی دو پا ایستادن انسان، یکی از پایه ای ترین ویژگی‌های این گونه است. این پدیده باید دلایل خاصی داشته باشد. تا کنون نظریه های گوناگونی مطرح شده، که در ادامه، یک‌یک آنها را از نظر می‌گذرانیم. در پایان هم نتیجه تازه ترین پژوهشی که در این زمینه انجام شده، بررسی می‌کنیم:

آزاد شدن دست:

در سال ۱۸۷۱ چارلز داروین، طراح نظریه فرگشت (یا تکامل)، این مساله را عنوان کرد که شاید راه رفتن بر روی دوپا به خاطر آزاد شدن دست برای نگه داشتن ابزار به وجود آمده است. هر چند این می‌تواند مزیتی فرگشتی محسوب شود؛ ولی به نظر نمی‌رسد چنین بوده باشد؛ زیرا فسیل‌ها و شواهد مولکولی نشان می‌دهند که انسان‌های نخستین، حدود هفت میلیون سال پیش برای نخستین بار کم‌کم شروع به ایستادن کردند، درحالیکه در آن زمان هنوز از ابزار استفاده نمی‌کردند.

همچنین شاید دوپایی بودن به این دلیل به وجود آمده تا دست‌ها برای نگه داشت غذا و حمل نوزاد آزاد باشند.

تغییر شرایط محیطی و دید بهتر:

دگرگونی شرایط زیست‌محیطی، تاثیر شدیدی در فرگشت جانداران دارد. برخی دانشمندان معتقدند که شاید دلیل راست راه رفتن نیاکان انسان‌ها، تغییر شرایط محیطی بوده باشد. چندین میلیون سال پیش با گرم شدن آب و هوا و کاهش جنگل‌های انبوه، اجداد ما مجبور شدند تا بیشتر بر روی زمین و در فضای باز به دنبال غذا بگردند؛ و چه بسا برای پیدا کردن غذا مسافت‌های دورتری را بپیمایند. علاوه بر آن، ایستادن بر روی دوپا در این طور مناطق این مزیت را دارد که می‌توان فواصل دورتری را در ساوانا مشاهده کرد و بهتر از خطر گریخت.

گذشتن از آب:

یک نظریه دیگر هم این است که نخستین انسان‌گونه ها وقتی شروع به راه رفتن بر روی دوپا کردند که از مسیرهای آبی می‌گذشتند. شامپانزه های امروزی هم به این شکل عمل می‌کنند؛ یعنی وقتی می‌خواهند از دریاچه ای عبور کنند، روی دوپا می‌ایستند.

راه رفتن در بالای درخت:

یک نظریه جدید دیگر این است که پیشینیان انسان‌ها، نه بر روی زمین، و بلکه بر روی درخت‌ها راه رفتن روی دو پا را آغاز کرده اند. برای نمونه اورانگوتان‌های امروزی، گاهی روی شاخه های درختان ایستاده راه می‌روند و با دست‌ها در جلو شاخه ی دیگری را می‌گیرند تا تعادلشان را حفظ کنند.

خنک شدن بدن:

پیشنهاد دیگر این است که اجداد ما روی دوپا راه رفتند تا خود را خنک نگه دارند. زیرا ایستادن روی دوپا سطح پوستی را که در معرض آفتاب نیمروزی قرار دارد کاهش می‌دهد.

تصویری از آزمایش انجام شده بر روی انسان و شامپانزه. انسان برای راه رفتن در مجموع انرژی کمتری نسبت به شامپانزه مصرف می‌کند.

صرفه جویی در انرژی:

در تازه ترین پژوهشی که در سال ۲۰۰۷ انجام شد، نتایج جالبی به دست آمد. ابتدا پژوهشگران به شماری از شامپانزه ها راه رفتن روی دوپا و چهارپا روی تردمیل را آموزش دادند. سپس با گذاشتن ماسک‌‌هایی بر روی صورت آنها در هنگام راه رفتن روی تردمیل، میزان اکسیژن مصرفی و درنتیجه انرژی مصرفی را اندازه گیری کردند. داده های به دست آمده با نتیجه آزمایش مشابهی برای انسان مقایسه شد. نتایج نشان داد که برای وزن یکسان، انسان تنها یک چهارم انرژی شامپانزه را برای راه رفتن استفاده می‌کند.

نکته جالب‌تر آزمایش این بود که در میان شامپانزه ها، میزان انرژی مصرفی یکسان نبود. در برخی از شامپانزه ها میزان انرژی مصرفی در حالت دوپا بیشتر از چهارپا بود. برای دیگران میزان انرژی مصرفی در دو حالت یکسان بود. و در یک نمونه جالب، میزان انرژی مصرفی در حالت دوپا کمتر از راه رفتن روی چهارپا بود! این نکته جالبی را نشان می‌دهد. شاید در پیشینیان انسان هم، شماری شبیه به این مورد، به راه رفتن روی دوپا روی آورده باشند. با مقایسه فسیل‌های انسان‌گونه های اولیه با این مورد، تشابهاتی در ساختار اسکلتی آنها مشاهده شده است.

اینها برخی فرضیه هایی بودند که تا کنون مطرح شده است. البته امروزه فرضیه آخر بیشتر مورد توجه است. به طور کلی، عمود ایستادن و راه رفتن روی دو پا در انسان، مانند بسیاری از خصائص دیگر او، حاصل مخلوطی از دلایل فرگشتی مختلف بوده است.



howstuffworks.com

sciencedaily.com

B3HZ@D
21-11-2013, 03:22
مارمولکی که خونش از بشر رنگین تر است

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

رزها قرمز هستند، بنفشه ها بنفش و... خون این مارمولک ها هم سبز است. این یک حقه تصویری نیست!


پراسینوهائما نوعی مارمولک ساکن جزیره گینه نو است که بافت ها، استخوان ها و حتی خون آن با سایر همنوعانش تفاوت بارزی دارد. زیست شناسی به نام کریستوفر آستین از دانشگاه ایالتی لوئیزیانا سال ها پیش تصمیم گرفت پرده از راز این مارمولک بردارد. دکتر آستین که تز دکتری خود را نیز درباره این مارمولک عجیب نوشته، می گوید درست از زمان نوجوانی و پس از مطالعه خبری در مجله علوم علاقه مند شده تا درباره این مارمولک تحقیقات بیشتری انجام دهد. افزود: «در آن زمان برای من جای تعجب فراوانی داشت که چرا کسی در مورد این مارمولک ها بیشتر تحقیق نکرده و همین باعث شد من هدفی تازه را پیش روی خود قرار دهم.»


نگین سبز جزیره سلیمان

از نظر دکتر آستین، درک بهتری از زیستگاه این مارمولک می تواند تا حدی روشنگر شرایط فیزیولوژیکی آن باشد. این مارمولک سبز که انحصارا در جزیره پاپوآ گینه نو یافت می شود، در بدن خود غلظت بسیار زیادی از رنگدانه های بیلیوردین صفراوی دارد. گونه ای دیگر از این مارمولک در جزایر سلیمان دیده شده است.
تنوع بیولوژیکی این جزایر در نوع خود در جهان بی نظیر است. پاپوآ با مساحت ۸۴۰/۴۶۲ کیلومترمربع از نظر جغرافیایی در شمال کشور استرالیا واقع شده و یکی از بزرگ ترین و پرجمعیت ترین کشورهای قاره اقیانوسیه پس از استرالیاست.
جزایر سلیمان، واقع در اقیانوس آرام جنوبی نیز از جهت غرب با جزیره پاپوآ همسایه است. دکتر آستین باور دارد تنوع بیولوژیکی این جزایر بدون تردید در شکل گیری این معمای خارق العاده بی تاثیر نبوده است.


رنگدانه های جادویی

آستین، تحقیقات خود را نخست از جزیره پاپوآ آغاز کرد. وی نخستین دانشمندی است که متوجه غلظت باورنکردنی بیلیوردین صفراوی در این مارمولک ها شد. به طور کلی در بدن انسان و بسیاری از گونه های جانوری، اکسیژن خون توسط هموگلوبین حمل می شود. هموگلوبین خون یک رنگدانه پروتئینی است که در خود عنصر آهن دارد.
ترکیب هموگلوبین و اکسیژن مولد همان رنگ قرمزی است که ما در خون خود آن را مشاهده می کنیم. وقتی هموگلوبین شروع به شکسته شدن می کند، به کبد برده می شود. کبد جایی است که در آن هموگلوبین به مولکول هایی نظیر بیلی روبین و بیلیوردین شکسته می شود.

این رنگدانه ها که حاصل شکست و تجزیه طبیعی هموگلوبین است، در نهایت با زردآب صفراوی از کبد خارج شده و وارد روده ها می شود. لازم به یادآوری است بیلی روبین به عنوان یکی از رنگدانه های زرد صفراوی در اصل مولد رنگ زرد ادرار و رنگ قهوه ای مدفوع است، اما در مقابل بیلیوردین ته رنگ سبز دارد.
این رنگدانه را ما زمانی که پوستمان کبود می شود و رفته رفته بهبود پیدا می کند، در اطراف محل ضرب دیده و به صورت خون مردگی مشاهده می کنیم. بیلیوردین همان رنگدانه ای است که در خون و سایر بافت های مارمولک پراسینوهائما هم به مقادیر بسیار زیاد یافت می شود.
دکتر آستین می گوید رنگ سبز تنها محدود به خون این مارمولک نیست، چراکه در واقع استخوان ها، سایر بافت ها و حتی زبان این جانور هم سبز است. تاکنون در جهان هیچ مهره دار دیگری یافت نشده که چنین ویژگی داشته باشد و این مارمولک بی تردید یکی از عجایب خلقت است.


معمای حل نشده

دکتر آستین معتقد است هنوز یک راز بسیار مهم درباره این مارمولک باقی مانده و آن هم وجود میزان قابل توجه بیلیوردین در بدن یک موجود زنده است. در واقع، بیلیوردین یک ترکیب شیمیایی بسیار سمی است. اگر فقط مقدار ناچیزی بیلیوردین یا بیلی روبین در خون انسان باشد، پوست بدن زرد شده و گفته می شود فرد مبتلا به زردی یا یرقان است. این پدیده تنها زمانی در بدن انسان بالغ اتفاق می افتد که کبد شخص آسیب دیده باشد. البته نوزادان تازه متولدشده که کبد آنها هنوز آغاز به شکستن هموگلوبین های کهنه نکرده نیز گاهی با این وضعیت مواجه می شوند، اما در مورد نوزادان اغلب تحت شرایط ویژه این وضعیت به سرعت از بین می رود،
اما باقیماندن میزان زیاد بیلی روبین و بیلیوردین در شریان های خونی نه تنها خطرناک بلکه حتی کشنده است. دکتر آستین می گوید معمای بزرگ هم درست همینجاست که چرا مقادیر زیادی از این رنگدانه در خون این مارمولک است، اما نه باعث یرقان می شود و نه حتی باعث مرگ جانور.


راز درمان مالاریا؟

دکتر آستین خود در جواب این معما، این فرضیه را مطرح کرده که احتمالا مارمولک پراسینوهائما به نحوی تکامل پیدا کرده که بتواند این میزان رنگدانه سمی را در بدن خود تحمل کند. از دید وی این سازگاری می تواند در راستای حفظ جانور در برابر گروهی از انگل ها به نام پلاسمودیوم صورت گرفته باشد.
پلاسمودیوم ازجمله معروف ترین انگل های هاگ دار است. یکی از شناخته شده ترین مسائلی که درباره آنها مطرح شده، این است که نوعی تک یاخته از جنس پلاسمودیوم عامل بیماری مالاریاست.

پلاسمودیوم نه تنها عامل بیماری مالاریا در بدن انسان است، بلکه حتی می تواند در بدن پرندگان و مارها هم این بیماری را ایجاد کند. آستین می گوید حضور بیلیوردین سمی به جای هموگلوبین در بدن این مارمولک می تواند کار را برای پلاسمودیوم بسیار سخت کند. برای پاسخگویی قاطع تر به این فرضیه، وی درصدد است توالی ژنوم یا اصل محتوی ژنتیکی مارمولک پراسینوهائما را به طور کامل مشخص کند و در نهایت آن را با ژنوم مارمولک هایی که خون قرمز دارند، مورد مقایسه قرار دهد تا مشخص شود آیا این تغییر ژنتیکی راهکاری بوده که این جانور برای مقابله با پلاسمودیوم در پیش گرفته یا پای عامل مهم تری در میان است.


nationalgeographic.com

Zeitgeist
21-11-2013, 23:31
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Saeed Dz
02-12-2013, 20:24
با گذشت بیش از ۱۵۰ سال از انتشار کتاب «منشاء انواع» توسط طبیعیدان مشهور انگلیسی «چارلز داروین»، نظریه فرگشت (تکامل) مورد قبول اکثر زیست‌شناسان جهان است. زیست‌شناسی فرگشتی به یکی از پایه‌های اصلی زیست‌شناسی مدرن تبدیل شده است. یک نظریه علمی خوب نظریه‌ای است که «ابطال‌پذیر» باشد، یعنی همواره امکان رد کردن و اشتباه خواندن آن وجود داشته باشد. نظریه فرگشت نیز یکی از نظریه‌هایی است که از زمان مطرح شدن آن تا به امروز یکی از موضوعات بسیار داغ و مورد بحث بوده است. با وجود تلاش‌های بسیار برای ابطال آن، هنوز مدرک یا شاهدی دال بر اشتباه بودن آن پیدا نشده است، کمااینکه مدارک جدیدتر در طول سالیان روی صحت و درستی آن مهر تایید دوباره و چندباره زده‌اند.
منتقدان و مخالفان نظریه داروین به طور سنتی هفت دلیل عمده برای اثبات اشتباه بودن فرگشت عنوان نموده‌اند، که با توجه به این ۷ دلیل فرگشت را «غیر ممکن» می‌دانستند. با وجود پاسخ‌های علمی به این انتقادات هنوز هم کسانی هستند که با استناد به این دلایل، فرگشت را غیر ممکن می‌پندارند. در این سلسله مقالات سعی شده این هفت دلیل معروف به صورت جداگانه بررسی شده و مردود بودن این ادعاها نشان داد شود. دنیای علم همواره در حال تغییر و تکمیل است، و این سلسله مقالات با توجه به داده‌های علمی ثبت شده تا به امروز نوشته می‌شوند.

بخش اول: آیا فرگشت قانون دوم ترموديناميک را نقض می‌كند؟
این ادعا که -فرگشت با قانون دوم ترمودینامیک در تناقض است- همواره توسط بسیاری از مردم، به ویژه خلقت‌گرایان مطرح می‌شود. آنها بر این باورند که با استناد به قانون ۲ ترمودینامیک، پدیده فرگشت از نظر فیزیکی «غیر ممکن» و محال است. دلیل اصلی این امر، برداشت اشتباه از قانون دوم ترمودینامیک است. فرگشت با هیچ یک از قوانینی که تا به امروز در علم فیزیک مطرح شده در تناقض نیست. تناقض فرگشت با قانون دوم ترمودینامیک یکی از پیش پا افتاده‌ترین بدفهمی‌های رایج در لیست ادله خلقتگرایان برای اثبات نادرستی فرگشت است، که پاسخ بسیار ساده‌ای دارد.
پیش از هر چیز، باید به این نکته توجه داشت که قانون دوم ترمودینامیک یک تعریف علمی کاملا روشن و مشخص دارد، وهیچ شباهتی به یک ایده فلسفی مرموز ندارد. در تعریفی ساده، طبق این قانون «آنتروپی در سیستم‌های بسته همواره با گذر زمان تمایل به زیاد شدن دارد». به این ترتیب جهان با گذشت زمان لحظه به لحظه به سوی بی‌نظمی بیشتر می‌رود. نکته‌ای که خلقت‌گرایان به آن توجه نمی‌کنند اینستکه این قانون تنها در سیستم‌های بسته صادق است. منظور از سیستم بسته سیستمی است که تبادل ماده و انرژی ندارد.

در یک سیستم بسته که از قانون دوم ترمودینامیک پیروی می‌کند هیچ مانعی نیست که جلوی منظم شدن در قسمتی از سیستم را بگیرد، درحالیکه بخش دیگر به سمت بی‌نظمی بیشتر برود. برای مثال، در زندگی روزمره مثال‌های زیادی وجود دارند که این حقیقت را نشان می‌دهند. یک فرد می‌تواند به وسیله میخ و چوب یک کاردستی درست کند. در این حالت بی‌شک میخ و چوب دارای نظم و ترتیب بیشتر شده‌اند، ولی درهمین حین شخصی که در حال ساختن کاردستی بوده مقداری گرما را به محیط وارد کرده که این گرما باعث بالارفتن آنتروپی کلی جهان شده لست. البته وجود انسان به طور مستقیم در چنین پروسه‌ای ضروری نیست. برای مثال وقتی هوا خنک می‌شود، با توجه به تجمع بیشتر ملکول‌ها و حرکت کمتر در هوای سرد نسبت به هوای گرم، آنتروپی کاهش یافته‌است. درنتیجه درحالیکه آنتروپی اطراف فردی در روسیه در حال کم شدن است، در همان زمان آنتروپی محیطی که در اطراف فرد در عربستان است بیشتر می‌شود.به بیان ساده‌تر طبیعت می‌تواند در بی نظمی، بطور موضعی به سمت نظم برود بدون اینکه قانون دوم ترمودینامیک را نقض کند.

یکی از پایه‌های اصلی نظریه فرگشت این است که برخی جهش‌های ژنتیکی برای بقای موجود زنده در محیطی خاص مناسبند و اگر این جهش‌ها بتوانند به نسل بعدی منتقل شوند باعث ایجاد گوناگونی در موجودات زنده می‌شوند. در اینجا شاید اینطور به نظر برسد که این جهش‌ها که تصادفی هستند باعث افزایش آنتروپی در سیستم بسته می‌شوند. ولی مسئله‌ای که باید در نظر داشت اینستکه فرگشت در یک سیستم بسته اتفاق نمی‌افتد. در واقع بدون وجود یک سری عوامل خارجی مثل انتخاب طبیعی فرگشت در بین ارگانیسم‌ها غیرممکن می‌شود.برخی خلقت‌گرایان بر این باورمند که مکانیسم انتخاب طبیعی، خود بخشی از سیستم بسته است. اما دلایل متعددی وجود دارند که این نوع برداشت از قانون دوم ترمودینامیک و رابطه آن با فرگشت نادرست است. اولین مسئله‌ای که مطرح می‌شود این است که هیچ شاهدی گواه بر این وجود ندارد که یک یوکاریوت یا موجود پیچیده نسبت به یک پروکاریوت یا موجود ساده‌تر دارای آنتروپی کمتری است. در اینجا لازم است که به مفهوم آنتروپی توجه شود. آنتروپی روشی برای اندازه‌گیری بی‌نظمی می‌باشد و به هیچ عنوان نمی‌توان از آن نتیجه گرفت گه آنتروپی به معنای سادگی یک ارگانیسم در مقابل پیچیدگی ارگانیسم دیگر است. به عنوان مثال هیچ مدرکی دال بر منظم‌تر بودن ساختار یک انسان در مقایسه با یک شامپانزه در سطح ملکولی وجود ندارد. یک بلور جامد دارای آنتروپی کمتری نسبت به انسان و یا شامپانزه است، و همینطور ساختار بسیار ساده‌تری نسبت به انسان و شامپانزه دارد. به بیان ساده‌تر پیچیده‌تر شدن ارتباط مستقیمی با کاهش آنتروپی ندارد.حتی اگر فرض کنیم که پیچیده‌تر شدن ساختار باعث کاهش آنتروپی می‌شود (که اینطور نیست) باز هم قانون دوم ترمودینامیک تضادی با فرگشت این موجودات دارای آنتروپی کمتر ندارد. محیطی که در آن فرگشت در حال رخ دادن است (زمین) دارای یک منبع بزرگ و قابل توجه انرژی است (خورشید) که هر لحظه انرژی فراوانی به زمین می‌دهد. در عین حال فرآیندهای دیگر مانند گرمایش زمین باعث افزایش آنتروپی می‌شوند و این افزایش آنتروپی بسیار بیشتر از مقداری است که در فرگشت باعث کاهش آنتروپی می‌شود. مسئله فقط فرگشت نیست، بسیاری فرآیندهای غیر زیستی دیگر هم بر روی زمین اتفاق می‌افتند که به کاهش آنتروپی می‌انجامند، اما با توجه به اینکه همواره انرژی فراوانی از سوی خورشید به آنها می‌رسد آنتروپی کلی افزایش می‌یابد.در پایان، همانطور که نشان داده شد, با هر فرضی قانون دوم ترمودینامیک با فرگشت در تناقض نیست. در واقع ارتباط و تاثیر فرگشت با قانون دوم ترمودینامیک همانند ارتباط فرگشت با قانون جاذبه نیوتن است، و هیچکدام یکدیگر را نقض نمی‌کنند. البته باید توجه کرد که مثال‌هایی که زده شد در صورتی بودند که فرگشت را در یک سیستم کاملا بسته در نظر بگیریم، درحالیکه با توجه به وجود خورشید و انرژی مدام آن، فرگشت در یک سیستم باز اتفاق می‌افتد و نیازی به این استدلال ها نیست.فرگشت نیز همانند دیگر نظریه‌های علمی در هر زمان در معرض امتحان و آزمون مجدد است. اگر مدرک محکمی برای نادرست بودن آن پیدا شود دانشمندان از تجدید نظر در نظریات خود استقبال می‌کنند. اما چنین مدرکی کشف نشده و با توجه به انبوه مدارک متنوع در تایید فرگشت بعید به نظر می‌رسد. این عمل خلقت‌گرایان که سعی می‌کنند ادعای خود مبنی برمردود بودن فرگشت را با تغییر دادن یک قانون فیزیکی اثبات کنند به هیچ وجه قابل قبول نیست و کاری غیر اخلاقی به حساب می‌آید.



نویسنده: آریا فهیمی

fargasht.wordpress.com

B3HZ@D
04-12-2013, 15:21
آیا انسان نتیجه و پیوند خوک نر با شامپانزه ماده است؟!

گزارش دیلی میل

روزنامه دیلی میل در صفحه علوم خوددر تاریخ ۲ دسامبر ۲۰۱۳ (۱۱ آذر ۹۲) به چگونگی پیدایش انسان اولیه پرداخته و نظریه دکتر اوگن مکارتی Dr Eugene McCarthy ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) کارشناس بزرگ ژنتیک از دانشگاه جورجیا را این چنین بیان می کند: “بشر اولیه زاییده جفت گیری یک خوک نر با شامپانزه ماده است”. البته این نظریه از سوی شماری دانشمندان مخالف رد شده است.

دکتر مکارتی می گوید که ویژگی های بسیار زیادی میان خوک، شامپانزه و انسان وجود دارد. خصوصیاتی که در انواع دیگر جانوران نخستین روی زمین دیده نشده است. شاید نظر دکتر مکارتی آن باشد که خصوصیات خوک و شامپانزه رویهم همان ویژگی های انسان را می سازد.

دکتر مکارتی می گوید: سوس اسکورفا Sus scrofa نخستین خوک در تاریخ زیست شناسی است که همه نشانه های مشترک با انسان را داشته است. بنابراین، این ویژگی ها و نشانه های کمی متفاوت میتواند نتیجه آمیزش خوک با شامپانزه باشد. گرچه باز هم اختلافات آناتومی زیادی در میان انسان و این حیوانات دیده می شود.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اسکلت سر انسان اولیه که شباهت و نزدیکی بسیار زیادی با خوک و شامپانزه دارد.

تفاوت های انسان از خوک و شامپانزه

پوست بدون مو، لایه ضخیم چربی روی بدن، چشمان روشن و شفاف، بینی برآمده، و ابروهای پرپشت و کلفت نشانه هایی است که در خوک وجود دارد و در انسان دیده نمی شود. ولی در برابر نشانه های بسیاری هستند که انسان را در ساختمان بدن و عضو های داخلی با خوک مشترک می سازد.
بافت پوست، و دریچه قلب خوک با انسان تفاوتی ندارد و در عمل جراحی به عنوان عضو جانشین به کار می رود.

می توان گفت که پیوند خوک و شامپانزه اولیه برای چندین نسل و زاد و ولد گوناگون، همچنان در میان شامپانزه ها می زیست و هرچه بیشتر به نسل های جدید آنان می رسید شباهت آن به خوک کمتر شده و به شامپانزه شبیه تر میماند.
پس از زایش های گوناگون، پیوندهای نو توانستند با یکدیگر آمیزش کنند و نسل جدیدی را برای خود به وجود آورند که از هرکدام خوک و یا شامپانزه فاصله بگیرند. آن تغییری که امروز ما میان انسان و این دو حیوان می بینیم.


مخالفت دانشمندان دیگر

عده ای از دانشمندان زیست شناسی با نظریه دکتر مکارتی مخالفت کردند. یک انتقاد بزرگ آنست که امکان بسیار کمی وجود دارد که خوک و شامپانزه بتوانند جفت گیری کنند. بنا به نظریه تکامل، این دوگروه حیوانات ۸۰ میلیون سال پیش از هم جدا شدند.
نکته دیگر این که اسپرم خوک نمی تواند تخمک شامپانزه را تشخیص دهد و بدان نزدیک گردد. نکته دیگر آن که شامپانزه دارای ۴۸ کروموزوم می باشد در حالی که خوک تنها ۳۸ کروموزوم.

ولی دکتر مکارتی اصرار دارد که تغییر پیوندها در طول زمان که با جفت گیری های مختلف انجام شده پاسخ گوی بسیاری از پرسش ها می باشد که نظریه داروین در تشریح آن با اشکالات برخورد می کند و پاسخ گوی آن ها نیست.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شامپانزه و خوک دو جانوری که به انسان شباهت بسیاری دارند.

نکته پایانی:

نظریه فرگشت و یا تکامل داروین نشان می دهد که جانوران و از جمله انسان، به دنبال پرورش و گسترش موجودات تک سلولی در طی زمان یکی پس از دیگری به وجود آمده و راه فرگشت و تکامل به موجودات کاملتر و بهتر را پیمودند تا به انسان رسیدند.
دکتر اوگن مکارتی کارشناس برجسته ژنتیک دانشگاه جورجیا پس از بررسی های ژنتیکی موجودات گذشته و حال، به این نتیجه می رسد که انسان نخستین در پی آمیزش خوک نر با شامپانزه ماده و طی قرنها زاد و لدهای متوالی و تغییرات تدریجی به وجود آمده است.
سوس اسکورفا نخستین خوک در تاریخ زیست شناسی است که همه نشانه های مشترک با انسان را داشته است.


Humans evolved female chimpanzee mated pig Extraordinary claim American geneticist ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Saeed Dz
04-12-2013, 16:53
بیشتر شبیه یک داستان تخیلی هست این موضوع و تغریبن میشه گفت غلط. حتی اگر فرض کنیم که خوک با شامپانزه جفتگیری کردند و ... به طور طبیعی امکان ترکیب اسپرم و تخمک دو جانور وجود نداره.


نکته دیگر این که اسپرم خوک نمی تواند اسپرم شامپانزه را تشخیص دهد و بدان نزدیک گردد.
بهزاد جان اینجا رو هم اصلاح کن. به جای اسپرم دوم، باید نوشته بشه تخمک.

B3HZ@D
04-12-2013, 17:58
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اونقدر هم بعید نیست . چند سال پیش یک مقاله ای در Nature منتشر شده بود درباره پلاتیپوس [Platypus] که نشون میداد که ژنوم پلاتیپوس شامل کروموزم های پستانداران و پرندگانه .
به نوعی یک حیوان دو رگه از سمور آبی و اردک تلقی میشه . با این که تخم گذاره ولی پستانداره و فرزندانش هم بعد از خروج از تخم از شیر مادر استفاده میکنن .
البته این چیزی رو ثابت نمیکنه . ولی اینقدر راحت هم نمیشه رد کرد . باید بیشتر پیگیرش بشیم و ببینیم تحقیقات آینده چی میگه . {البته اگه ادامه داده بشه} [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

این مطلب رو هم بخونین توضیحات خوبی داده .

Human hybrids: a closer look at the theory and evidence ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

3274
04-12-2013, 18:07
به طور طبیعی امکان ترکیب اسپرم و تخمک دو جانور وجود نداره.
بین راسته ها ،تیره ها و سرده های متفاوت اختلاط نژادی ممکن نیست
بین دو گونه ی متفاوت هم عمدتا بهمین صورته جز موارد نادر که به تولید فرزندی عقیم ختم میشه
البته این چیزیه که ما امروزه (کواترنری) داریم می بینیم. در گذشته های بسیار دورتر که تنوع و تخصصی شدن گونه ها کمتر از امروز بوده طبعا اختلاط بین گونه ها هم دارای روابط متفاوت بوده. پس فرض مطروحه از طرف این دانشمندان هم که راجع به نیاکان پستانداران امروزیه میتونه معتبر باشه
این مقاله (گرچه در ترجمش تعبیرات ژورنالیستی و نادرست علمی هم در اون استفاده شده) داره راجع به حدفاصل کرتاسه و پالئوژن صحبت میکنه که تنوع پستانداران روی زمین بسیار محدودتر از امروز بوده و نه خوکی بصورت امروزین وجود داشته و نه نخستیان امروزی. بحث روی اجداد اولیه و نزدیک بهم اینهاست که احتمال امکان جفتگیری با هم رو همچنان داشتند

MasterGeek
05-12-2013, 01:55
دوستان امیدوارم قوانین این تاپیک رو نقض نکرده باشم. ولی همین الان به یک مقاله ی جالب در New Scientist برخوردم که واقعا هم واسم عجیب بود و هم به نظر من تفسیرهای خیلی جالب تکاملی می‌تونه داشته باشه حالا نمی‌دونم چقدر به بحث فعلی می‌تونه ربط داشته باشه:

Only two genes maketh the man... or mouse ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]|NSNS|2012-GLOBAL|health)

Stream
05-12-2013, 03:02
دوستان :n02:

امروز یکی از بزرگ ترین کشفیات تاریخ تکامل انسان در ژورنال Nature چاپ شد:


A mitochondrial genome sequence of a hominin from Sima de los Huesos

Nature ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
New York Times ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


این فسیل که حاوی DNA بوده مربوط به حدود 400,000 سال پیش هست، یعنی 300,000 سال قدیمی تر از DNA هر گونه انسان که در گذشته در اختیارمون بوده. نکته اینجاست که اینجا DNA و فسیل های 28 نفر هست نه فقط یک انسان که اهمیت قضیه رو نشون می ده. نکته جالب اینجاست که اینقدر اطلاعات جدید و نکات مهم در این DNA ها هست و بعضی از این اطلاعات گاها در تضاد با هم هستند که سوالات تحقیقاتی بسیار مهم و جدیدی رو مطرح می کنند و فرصت مهمی است برای کشفیات جدید درباره تکامل/مهاجرت انسان در گذشته.

bleu2u4u
14-12-2013, 03:25
دوستان :n02:

امروز یکی از بزرگ ترین کشفیات تاریخ تکامل انسان در ژورنال Nature چاپ شد:


A mitochondrial genome sequence of a hominin from Sima de los Huesos

Nature ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
New York Times ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


این فسیل که حاوی DNA بوده مربوط به حدود 400,000 سال پیش هست، یعنی 300,000 سال قدیمی تر از DNA هر گونه انسان که در گذشته در اختیارمون بوده. نکته اینجاست که اینجا DNA و فسیل های 28 نفر هست نه فقط یک انسان که اهمیت قضیه رو نشون می ده. نکته جالب اینجاست که اینقدر اطلاعات جدید و نکات مهم در این DNA ها هست و بعضی از این اطلاعات گاها در تضاد با هم هستند که سوالات تحقیقاتی بسیار مهم و جدیدی رو مطرح می کنند و فرصت مهمی است برای کشفیات جدید درباره تکامل/مهاجرت انسان در گذشته.

تو وبسایتای ایرانی فقط زومیت خبرش رو کار کرد

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


به نظر می‌رسد فسیل‌های یافت شده در غارهای اسپانیا حاوی قدیمی ترین رشته DNA یافت شده تا به حال باشند. این رشته‌های DNA که از استخوان فمور (استخوان ران پا) به دست آمده‌اند قدمتی حدود 400,000 سال دارند. این یافته می‌تواند کمک به سزایی به دانشمندان در فهم روند تکاملی انسان‌ها بکند.


محققان در بررسی‌های اولیه بر اساس آناتومی استخوان‌ها حدس می‌زند که این فسیل‌ها مربوط به نخستین نئاندرتال‌ها باشند، در حالی که در بررسی‌های بعدی بر اساس رشته‌های DNA مشخص شد که این استخوان‌ها به دسته‌ی دیگری از انسان‌ها به نام دنیسوان‌ها (Denisovans) تعلق دارد. برای هر چه بیشتر پیچیده تر شدن داستان باید اشاره کرد که تا به حال DNA دنیسوان‌ها تنها در سیبری (با فاصله‌ای حدود 6,000کیلومتری از این یافته) کشف شده است.

تا پیش از این تصور غالب بر این بود که دنیسوان‌ها تنها در مناطق آسیای شرقی زندگی می‌کردند. ضمن اینکه تصور می‌شد این دسته از انسان‌ها شباهتی به نئاندرتال‌ها ندارند. بنابر این یافته که اخیرا توسط موسسه‌ی ماکس پلانک در نشریه‌ی Nature به چاپ رسیده است می‌توان به این شکل نتیجه گیری کرد که گونه‌ای که در غارهای Sima de los Huesos اسپانیا کشف شده است به نوعی جد دنیسوان‌ها و نئاندرتال‌ها محسوب می‌شود. محققان همچنین بر این باورند که طی روند تکاملی نئاندرتال‌ها برخی از ژن‌های آن‌ها از بین رفته در نتیجه آن‌ها به گونه‌ای جدید و متفاوت از دنیسوان‌ها تبدیل شده اند.

قدیمی ترین DNA یافت شده تا به حال مربوط به 100,000 سال پیش بوده است. این رشته DNA که در لایه‌های یخ عمق زمین یافت شده بود توسط فناوری که در موسسه‌ی ماکس پلانک در سال 1997 توسعه داده شد، بازآوری گردید. با یافتن این رشته سوالات بسیاری مطرح شده که با توجه به 28 اسکلتی که در این غار کشف شده، هنوز بخش زیادی از اطلاعات مانده است که باید استخراج و تحلیل شوند.
منبع
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

3274
14-12-2013, 06:56
تو وبسایتای ایرانی فقط زومیت خبرش رو کار کرد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
لازم به توضیحه که تعبیر رشته ی DNA در اینجا غلط اندازه چون DNA میتوکندریال (mtDNA) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) ، کوچک و حلقوی هست و ارتباطی با رشته ی دوتایی DNA داخل هسته هم نداره. اطلاعات ناچیزی (کمتر از %1) رو هم با خودش منتقل میکنه
گرچه همین میزان ناچیز اطلاعات در mtDNA باعث میشه وقتی جانداری رو کلون میکنند، (برخلاف تصورات رایج افراد) با جاندار اصلی %100 یکسان نباشه و قدری تفاوتهای ژنتیکی با هم پیدا کنند

danielo
21-12-2013, 18:07
دوستان خواهشا یک جواب به این هم بدید.البته خودم هم قبولش ندارم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ورهٔ کامبرین حدود ۵۴۲ میلیون سال پیش آغاز شده و تا حدوداً ۴۸۸/۳ میلیون سال پیش ادامه داشته‌است.
دوره کامبرین نقش اساسی و مهمی در تاریخ حیات بر روی زمین ایفا می‌کند. زمانی که اغلب گروههای بزرگ جانوران اولیه در قالب فسیل ظاهر شدند. این حادثه گاهی (انفجار کامبرین) نامیده می‌شود به دلیل اینکه زمان کمی برای ایجاد آن طی شده‌است. در ابتدا تصور می‌شد که سنگهای این دوره حاوی اولین و قدیمی‌ترین فسیلهای جانوری است.


در این دوره در مدت زمان کمی تعداد زیادی موجودات بوجود آمدند که هنوز هیچ زنجیره ای بین موجوداتی که این دوره پدید آمدند و موجودات دوره ی قبل وجود ندارد!

وبصورت حلقه ی مفقوده باقی مانده است.


تعداد زیادی از دانشمندان خود متعجب هستند که چگونه در این مدت زمان کم در این مقیاس وسیع موجودات بوجود آمده اند درحالی که هیچ دلیلی مبنی بر تکامل این موجودات از موجودات دوره ی قبل وجود ندارد.

و این خود یکی از دلایل رد فرضیه تکاملی داروین است و تنها نظریه ی خلقت توسط یک خالق بزرگ در مورد این دوره صدق می کند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

danielo
21-12-2013, 18:13
بيست زائده غير نياز در انسان كه در حيوانات وجود دارد و به درد انسان نمي خورد و از گذشته به ارث برده است :

موارد زير توسط انجمن پزشكان اروپا ، انجمن پزشكي سلطنتي انگستان ، دانشگاه هاروارد ، دانشكده ملي پزشكان آمريكا تائيد شده است :
بر اساس نظریه تکاملی داروین، باقی مانده از اعضا اجداد انسانهاست که در بدن انسان به صورت کوچک و بدون عملکرد باقی مانده است:

۱. ارگان ومرونازال VOMERONASAL ORGAN:
یا ارگان جاکوبسون که حفره ای است در پل های بینی دو سمت با گیرنده های شیمیایی که در انسان عملکردی ندارند. در جانوران پست تر وظیفه درک ماده شیمیایی فرومون رو بر عهده دارند .

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

عضلات خارجی گوش 2 :
عضله هايي هستند که در بخش خارجی گوش واقع شده اند و در سایر حیوانات نظیر خرگوشها و سگها، وظیفه.حرکت مستقلانه گوش از سر را بر عهده دارند. اما انسانها هنوز دارای آن هستند و توسط این عضلات است که بعضی از افراد می‌توانند گوششان را تکان دهند

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

۳. دندان عقل:
در انسانهای اولیه که مقادیر زیادی از گیاهان رو جهت به دست آوردن انرژی مصرف می‌کردند داشتن یک جفت اضافه دندان آسیا در هر فک مفید به نظر می‌رسید اما در انسانهای امروزی که انواعی از غذاها را مصرف می‌کند، زیاد ضروری به نظر نمی‌آید

۴. دنده گردنی:
حدود یک درصد از مردم یک جفت دنده اضافی در بالای دندهای خود (در بخش گردن) دارند که به نظر می‌رسد باقی‌مانده از اجداد خزنده ما باشد. این دنده می‌تواند در این افراد مشکلات عروقی یا عصبی ایجاد کند.

۵. پلک سوم:
در اکثر پرندگان و پستانداران یک لایه محافظ به عنوان پلک سوم بر روی چشمشان وجود دارد که وظیفه حفاظت از چشم و خروج شن ریزه و گرد و غبار را از چشم بر عهده دارد. باقی مانده این پلک در انسان به صورت یک چین نازک در گوشه داخلی چشم وجود دارد.

۶. تکمه یا نقطه داروین:
اگر لبه خارجی لاله گوش خود رو لمس کنید به یک برجستگی بر‌می‌خورید که به نام دکمه داروین مشهور است. در حیواناتی نظیر خرگوش این تکمه در انتهای گوشها قرار دارد و وظیفه فوکوس صداهای دور را روی گوش بر عهده دارد.

۷. عضله زیر ترقوه:
عضله کوچکی که در زیر شانه قرار دارد و از دنده اول به ترقوه کشیده شده است و در صورتی برای انسان مفید بود که هنوز بر روی ۴ پا راه می‌رفت. البته بعضی از مردم این عضله را ندارند و بعضی نیز یک جفت از آن را دارند.

۸. عضله پالماریس (خیاطه):
عضله بلند و نازکی که از زانو به کمر کشیده شده و ۸۹ درصد مردم دارای این عضله هستند. این عضله در جانوران پست تر در آویزان شدن و بالا رفتن از درخت بسیار مهم است. جراحان معمولا این عضله رو در جراحی های ترمیمی عضلات برداشته و از آن استفاده می‌کنند.

۹. نوک پس/تا‌ن در مردان:
مجاری شیری قبل از اینکه هورمون جنسی مردانه (تستوسترون) در جنین باعث ایجاد صفات مربوط به جنس مذکر بشود به وجود می‌آیند. مردان دارای بافت پس/تا‌نی هستند اما عملا استفاده‌ای از آنها نمی‌کنند.

۱۰. عضلات صاف کننده مو:
در بسیاری از جانوران این عضلات که در قاعده موهای بدن واقع شده اند وظیفه سیخ کردن موهای جانور را در هنگام بروز خطر دارند تا جانور بتواند از آن به عنوان ترساندن مهاجم استفاده کند.

۱۱. زائده آپاندیس:
یک لوله عضلانی باریک در روده بزرگ که در به نظر می‌رسد باقی مانده بخش از روده جانوران باشد که وظیفه هضم سلولز غذا (گیاهان) را بر عهده داشته باشد. اما در انسان بیشتر حاوی گلبول های سفید و غدد لنفاوی است.

۱۲. موهای بدن:
ابروها در جلوگیری از ورود عرق به چشم ها و موها در آقایان در انتخاب جنس‌ی نقش دارند. اما به نظر می‌رسد اکثر موها در بدن نقش موثری را ایفا نمی‌کنند

۱۳. دنده سیزدهم:
در شامپانزه ها و گوریل ها ۱۳ جفت دنده وجود دارد در حالی که در انسانها ۱۲ جفت. اما ۸ درصد از مردم دارای جفت دنده سیزدهم هستند که به نظر نمی‌رسد عملکردی را در آنها ایفا کند

۱۴ । عضله کف پایی:
به نظر می‌رسد در جانوران پست تر وظیفه چنگ شدن و قلاب شدن پاها به شاخه ها را بر عهده داشته است . اما در انسان به نظر می‌رسد فقط کمی کف پا را به پایین خم می‌کند. در ۹ درصد مردم این عضله وجود ندارد

۱۵. رحم مردانه:
باقی مانده از ارگان تناسلی زنانه که از غده پروستات مرد آویزان است

۱۶. انگشت پنجم پا:
در پریماتها و پستانداران پست تر انگشتان پا وظیفه چنگ زدن و آویزان شدن از شاخه ها را بر عهده داشته اند.. اما انسانها احتیاج به انگشتان بزرگ پا دارند تا بتواندد با آنها ایستاده راه رفته و تعادل خود را حفظ کنند. لذا به نظر می‌رسد انگشت پنجم یا کوچکترین انگشت پا نقش اصلی در این مورد ایفا نکند.

۱۷. وازدفران (لوله منی) زنان:
ارگان تکامل نیافته مردانه که انتهای در کنار تخمدانها قرار دارد. فاقد عملکرد است

۱۸. عضله هرمی (پیرامیدال) :
حدود ۲۰ درصد افراد این عضله مثلثی، کوچک و شبیه کیسه را که در استخوان شرمگاهی (پوبیس) است ندارند. به نظر می‌رسد این عضله باقی مانده‌ای از کیسه در جانوران کیسه دار باشد.

۱۹. استخوان دنبالچه (کوکسیس):
مجموعه چند مهره به هم جوش خورده کوچک که درا نتهای ستون مهره ها واقع شده و در پستانداران دیگر وظیفه حفظ تعادل و ارتباط را بر عهده دارد. اما در انسان نقشی را بر عهده ندارد.

۲۰. سینوسهای اطراف بینی:
به نظر می‌رسد در انسانها نخستین این سینوسها سرشار از مخاط بویایی بوده تا به این ترتیب حس بویایی آنها را تقویت کرده و آنها را از خطرات حفظ کند. اما نقش انها در انسان امروزی به شکل دهی به صورت، گرم کردن هوای ورودی به ریه ها و سبکتر شدن سر کمک می‌کند. التهاب این سینوسها باعث سینوزیت می‌شود
اين چند اصل امروز در زيست شناسي به اثبات رسيده كه به آن جهش فيزيكي و جهش مادي مي گويند .

منابع :
1 ـ منشاء انسان ، ميخائيل نستورخ ، مترجمين : مشرف الملك دهكردي ـ دكتر محمد طيوري ؛ ص :143 ـ 174

3274
21-12-2013, 18:21
دوستان خواهشا یک جواب به این هم بدید.البته خودم هم قبولش ندارم


تعداد زیادی از دانشمندان خود متعجب هستند که چگونه در این مدت زمان کم در این مقیاس وسیع موجودات بوجود آمده اند درحالی که هیچ دلیلی مبنی بر تکامل این موجودات از موجودات دوره ی قبل وجود ندارد.

و این خود یکی از دلایل رد فرضیه تکاملی داروین است و تنها نظریه ی خلقت توسط یک خالق بزرگ در مورد این دوره صدق می کند.

دوست عزیز تمام 36 ص اخیر این تاپیک پاسخ دادن به همین اشکالات بی مبنا بوده
در دو خط آخرش می بینید بقدری نتیجه گیری آبکی و کودکانه ای از خودش تحویل داده که اصلا ارزش مطالعه هم نداره

danielo
21-12-2013, 18:59
دوست عزیز تمام 36 ص اخیر این تاپیک پاسخ دادن به همین اشکالات بی مبنا بوده
در دو خط آخرش می بینید بقدری نتیجه گیری آبکی و کودکانه ای از خودش تحویل داده که اصلا ارزش مطالعه هم نداره

دوست عزیز من هم میدونم که چرت و پرت هست.
ولی خواهشا یک جواب به همین بدید.من انشا ضعیفی دارم

Stream
21-12-2013, 19:10
دوستان خواهشا یک جواب به این هم بدید.البته خودم هم قبولش ندارم

ورهٔ کامبرین حدود ۵۴۲ میلیون سال پیش آغاز شده و تا حدوداً ۴۸۸/۳ میلیون سال پیش ادامه داشته‌است.
دوره کامبرین نقش اساسی و مهمی در تاریخ حیات بر روی زمین ایفا می‌کند. زمانی که اغلب گروههای بزرگ جانوران اولیه در قالب فسیل ظاهر شدند. این حادثه گاهی (انفجار کامبرین) نامیده می‌شود به دلیل اینکه زمان کمی برای ایجاد آن طی شده‌است. در ابتدا تصور می‌شد که سنگهای این دوره حاوی اولین و قدیمی‌ترین فسیلهای جانوری است.


در این دوره در مدت زمان کمی تعداد زیادی موجودات بوجود آمدند که هنوز هیچ زنجیره ای بین موجوداتی که این دوره پدید آمدند و موجودات دوره ی قبل وجود ندارد!

وبصورت حلقه ی مفقوده باقی مانده است.


تعداد زیادی از دانشمندان خود متعجب هستند که چگونه در این مدت زمان کم در این مقیاس وسیع موجودات بوجود آمده اند درحالی که هیچ دلیلی مبنی بر تکامل این موجودات از موجودات دوره ی قبل وجود ندارد.

و این خود یکی از دلایل رد فرضیه تکاملی داروین است و تنها نظریه ی خلقت توسط یک خالق بزرگ در مورد این دوره صدق می کند.


منشاء این ادعا از سه کتاب است که توسط سایت های خارجی و داخلی روش مانور داده میشه.

Wells, Jonathan, 2000. Icons of Evolution, Washington DC: Regnery, pp. 40-45
Morris, Henry M. 1985. Scientific Creationism. Green Forest, AR: Master Books, pp. 80-81.
Watchtower Bible and Tract Society. 1985. Life--How Did It Get Here? Brooklyn, NY, pp. 60-62.

این نظرها در هیچ ژورنال علمی چاپ نشده و مستقیما وارد یک سری کتاب هایی شده که برای عموم نوشته شدن (در حالی که کتاب های علمی صحیح که برای عموم نوشته میشن ابتدا مباحثشون در ژورنال های علمی چاپ میشه، بعد از اینکه توافق نظر کلی درباره اون مفاهیم پیدا شد وارد کتاب های علمی برای مخاطب های علمی میشه و بعد از اون به زبان ساده وارد کتاب های علمی برای عموم میشه).

اما چرا این نظرها اشتباه است:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

در این لینک ها بطور علمی توضیح داده شده و من خلاصه می کنم:


* دوره کامبرین به هیچ وجه نشون نمی ده تمام این گروه های بزرگ جانوران همزمان و بطور کامل پدید آمده اند. ادعایی که در متن این خبر و در اون کتاب ها شده دروغگویی و تغییر واقعیت های علمی است.

* دوره کامبرین اولین دوره ای بوده که اعضای بدن سخت و محکم (استخوان، صدف، ...) پدید اومدن و این بسیار طبیعی است که برای دوره های قبل از اون فسیل های کمی باشه. این دقیقا پیشبینی است که بر اساس تکامل میشه که کاملا با واقعیت و یافته ها سازگاری داره.

* فسیل های قبل از دوره کامبرین که یافته شده همگی تماما در تایید اجداد موجوداتی هستند که در این دوره وجود دارند و این ادعا که هیچ زنجیره ای وجود نداره دروغگویی محض است.

* شواهد ژنتیک که در دسترس است صحت تمامی یافته های فسیلی رو در این دوره تایید می کنه.


خیلی واضح هست این خبر با دروغگویی و اطلاعات غلط سعی در مخفی کردن واقعیت ها داره. در لینک اول از سایت talkorigins توضیحات کامل در این باره داده شده و رفرنس های علمی هم ارائه شده.

danielo
22-12-2013, 13:26
منشاء این ادعا از سه کتاب است که توسط سایت های خارجی و داخلی روش مانور داده میشه.

Wells, Jonathan, 2000. Icons of Evolution, Washington DC: Regnery, pp. 40-45
Morris, Henry M. 1985. Scientific Creationism. Green Forest, AR: Master Books, pp. 80-81.
Watchtower Bible and Tract Society. 1985. Life--How Did It Get Here? Brooklyn, NY, pp. 60-62.

این نظرها در هیچ ژورنال علمی چاپ نشده و مستقیما وارد یک سری کتاب هایی شده که برای عموم نوشته شدن (در حالی که کتاب های علمی صحیح که برای عموم نوشته میشن ابتدا مباحثشون در ژورنال های علمی چاپ میشه، بعد از اینکه توافق نظر کلی درباره اون مفاهیم پیدا شد وارد کتاب های علمی برای مخاطب های علمی میشه و بعد از اون به زبان ساده وارد کتاب های علمی برای عموم میشه).

اما چرا این نظرها اشتباه است:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

در این لینک ها بطور علمی توضیح داده شده و من خلاصه می کنم:


* دوره کامبرین به هیچ وجه نشون نمی ده تمام این گروه های بزرگ جانوران همزمان و بطور کامل پدید آمده اند. ادعایی که در متن این خبر و در اون کتاب ها شده دروغگویی و تغییر واقعیت های علمی است.

* دوره کامبرین اولین دوره ای بوده که اعضای بدن سخت و محکم (استخوان، صدف، ...) پدید اومدن و این بسیار طبیعی است که برای دوره های قبل از اون فسیل های کمی باشه. این دقیقا پیشبینی است که بر اساس تکامل میشه که کاملا با واقعیت و یافته ها سازگاری داره.

* فسیل های قبل از دوره کامبرین که یافته شده همگی تماما در تایید اجداد موجوداتی هستند که در این دوره وجود دارند و این ادعا که هیچ زنجیره ای وجود نداره دروغگویی محض است.

* شواهد ژنتیک که در دسترس است صحت تمامی یافته های فسیلی رو در این دوره تایید می کنه.


خیلی واضح هست این خبر با دروغگویی و اطلاعات غلط سعی در مخفی کردن واقعیت ها داره. در لینک اول از سایت talkorigins توضیحات کامل در این باره داده شده و رفرنس های علمی هم ارائه شده.

برای پاسختون ممنونم.
فقط یک سوال دیگه داشتم.
من همیشه فکر میکردم که که استفاده یا عدم استفاده از یک چیزی باعث فرگشت میشه
.مثلا در یک جا خونده بودم که در اینده بشر از نظر حافظه ضعیف تر میشه چون خیلی کمتر دیگه به خاطر تکنولوژی چیزی را حفظ میکنه.
یا مثلا دندان های بشر قبلا تیزتر بوده و الان کندتر شده و دلیلش هم همین کمتر استفاده کردن از تیزی دندان طی قرن ها بوده

ولی با این مطلب برخورد زیر برخورد کردم میشه من را توجیه کنید

لامارکیسم


بنا به نظرِ لامارک (۱۷۴۴–۱۸۲۹) و بسیاری از زیست شناسان همزمانِ او و پس از وی، عواملِ گوناگونی که در طولِ زندگی فرد بر وی اثر می‌گذارند، در سرشت فرزندانِ او نیز موثر واقع می‌شوند. این دیدگاه که امروزه تحت عنوانِ لامارکیسم (به انگلیسی: Lamarckism)‏ شناخته می‌شود، در حال حاضر به کلی منسوخ شده‌است. لامارکیست‌ها عقیده داشتند در صورتِ زیاد بکاربردنِ یک اندام، آن اندام رفته رفته تقویت می‌شود و شکلِ جدیدی مناسب با عادتی که کسب کرده حاصل می‌کند. به عنوان مثال، بنابر این نظر، دراز شدنِ گردن و پاهای زرافه به همین روش صورت گرفته‌است. از طرفی، چنانچه از یک اندام استفاده نشود، آن اندام رفته رفته تحلیل می‌رود و کوچک می‌شود، تا جایی که ممکن است به کلی از میان برود. به نظر لامارک، نبودِ چشم در جاندارانِ ساکنِ غارهای تاریک و یا همچنین نبودِ دست و پا در مارها به همین سبب بوده‌است.[۱]
لامارک به موروثی بودنِ صفاتِ اکتسابی معتقد بود. به عقیدهٔ او تمامی تغییراتی که به دلیلِ اکتساب (سازش) در طولِ دورهٔ زندگی در ساختارِ افراد ظاهر می‌شوند، در طی زادآوری حفظ شده و به نسلهای بعد منتقل می‌شوند. مثلاً فرزندانِ یک آهنگر صاحبِ بازوانِ قوی خواهند بود چرا که پدر آنها از بازوانش کار بسیار کشیده‌است. این اصل معروفترین اصل در نظریهٔ لامارک است که به رواجِ لامارکسیم انجامید.
رد لامارکیسم

بر خلاف نظرِ لامارک و همفکرانش، امروزه می‌دانیم که صفاتِ اکتسابی به ارث نمی‌رسند، زیرا ناشی از اثراتِ محیط و رشدِ جاندارند، نه اثراتِ ژنهای جاندار. فقط صفاتِ وابسته به ژن‌ها می‌توانند از نسلی به نسل بعد منتقل شوند، آن هم به شرطی که ژن‌های کنترل کنندهٔ آن صفات در سلول‌های «جنسی» (گامتها) موجود باشند.[۲] هرگونه تغییری که بر اثر بکار بردن و یا به کارنبردنِ اندام، و یا به هر علت دیگر، در سلولهای دیگرِ بدن، غیر از سلول‌های جنسی رخ دهد، تاثیری در صفاتِ نسلِ بعدی نخواهد داشت. آزمایشاتِ بسیاری در این زمینه صورت گرفته‌است. مثلاً برای آزمودنِ اثرِ عدمِ استعمالِ یک اندام، آزمایشی ترتیب داده شد که در آن مگسها تا ۶۹ نسل در تاریکی جفت گیری کردند، در پایان مشاهده شد که بینایی نسلِ آخر آسیبی ندیده و واکنش افرادِ آن در مقابلِ نور کاملاً طبیعی است
منبع:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

3274
22-12-2013, 15:54
برای پاسختون ممنونم.
فقط یک سوال دیگه داشتم.
من همیشه فکر میکردم که که استفاده یا عدم استفاده از یک چیزی باعث فرگشت میشه
.مثلا در یک جا خونده بودم که در اینده بشر از نظر حافظه ضعیف تر میشه چون خیلی کمتر دیگه به خاطر تکنولوژی چیزی را حفظ میکنه.
یا مثلا دندان های بشر قبلا تیزتر بوده و الان کندتر شده و دلیلش هم همین کمتر استفاده کردن از تیزی دندان طی قرن ها بوده

ولی با این مطلب برخورد زیر برخورد کردم میشه من را توجیه کنید

لامارکیسم


بنا به نظرِ لامارک (۱۷۴۴–۱۸۲۹) و بسیاری از زیست شناسان همزمانِ او و پس از وی، عواملِ گوناگونی که در طولِ زندگی فرد بر وی اثر می‌گذارند، در سرشت فرزندانِ او نیز موثر واقع می‌شوند. این دیدگاه که امروزه تحت عنوانِ لامارکیسم (به انگلیسی: Lamarckism)‏ شناخته می‌شود، در حال حاضر به کلی منسوخ شده‌است. لامارکیست‌ها عقیده داشتند در صورتِ زیاد بکاربردنِ یک اندام، آن اندام رفته رفته تقویت می‌شود و شکلِ جدیدی مناسب با عادتی که کسب کرده حاصل می‌کند. به عنوان مثال، بنابر این نظر، دراز شدنِ گردن و پاهای زرافه به همین روش صورت گرفته‌است. از طرفی، چنانچه از یک اندام استفاده نشود، آن اندام رفته رفته تحلیل می‌رود و کوچک می‌شود، تا جایی که ممکن است به کلی از میان برود. به نظر لامارک، نبودِ چشم در جاندارانِ ساکنِ غارهای تاریک و یا همچنین نبودِ دست و پا در مارها به همین سبب بوده‌است.[۱]
لامارک به موروثی بودنِ صفاتِ اکتسابی معتقد بود. به عقیدهٔ او تمامی تغییراتی که به دلیلِ اکتساب (سازش) در طولِ دورهٔ زندگی در ساختارِ افراد ظاهر می‌شوند، در طی زادآوری حفظ شده و به نسلهای بعد منتقل می‌شوند. مثلاً فرزندانِ یک آهنگر صاحبِ بازوانِ قوی خواهند بود چرا که پدر آنها از بازوانش کار بسیار کشیده‌است. این اصل معروفترین اصل در نظریهٔ لامارک است که به رواجِ لامارکسیم انجامید.
رد لامارکیسم

بر خلاف نظرِ لامارک و همفکرانش، امروزه می‌دانیم که صفاتِ اکتسابی به ارث نمی‌رسند، زیرا ناشی از اثراتِ محیط و رشدِ جاندارند، نه اثراتِ ژنهای جاندار. فقط صفاتِ وابسته به ژن‌ها می‌توانند از نسلی به نسل بعد منتقل شوند، آن هم به شرطی که ژن‌های کنترل کنندهٔ آن صفات در سلول‌های «جنسی» (گامتها) موجود باشند.[۲] هرگونه تغییری که بر اثر بکار بردن و یا به کارنبردنِ اندام، و یا به هر علت دیگر، در سلولهای دیگرِ بدن، غیر از سلول‌های جنسی رخ دهد، تاثیری در صفاتِ نسلِ بعدی نخواهد داشت. آزمایشاتِ بسیاری در این زمینه صورت گرفته‌است. مثلاً برای آزمودنِ اثرِ عدمِ استعمالِ یک اندام، آزمایشی ترتیب داده شد که در آن مگسها تا ۶۹ نسل در تاریکی جفت گیری کردند، در پایان مشاهده شد که بینایی نسلِ آخر آسیبی ندیده و واکنش افرادِ آن در مقابلِ نور کاملاً طبیعی است
منبع:
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نظریه ی داروین، انتخاب طبیعی نام داره که در کتاب منشأ انواع مطرح شد
انتخاب طبیعی یعنی طبیعت موجود سازگارتر رو انتخاب میکنه و اونی که با محیط سازگار نیست رو تدریجا از میان می بره . یک مثال ابتدایی: خرگوشی در محیط قطب باقی می مونه که همرنگ محیط باشه تا از سوی شکارچی شناسایی نشه و خرگوشی در جنگل سازگارتره که سفید نباشه تا همرنگ محیط باشه و از سوی شکارچی شناسایی نشه ...
این نظریه کاملا توجیه گر تکامل جانداران از شکلهای ابتدایی اولیه به شکلهای پیچیده تر فعلی و آینده هست

نظریه ی لامارک طی آزمایشات ویسمن و بسیاری دیگر بطور کامل رد شد گرچه جدیدا مواردی تازه از صحتش به اثبات رسیده
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

.مثلا در یک جا خونده بودم که در اینده بشر از نظر حافظه ضعیف تر میشه چون خیلی کمتر دیگه به خاطر تکنولوژی چیزی را حفظ میکنه.
یا مثلا دندان های بشر قبلا تیزتر بوده و الان کندتر شده و دلیلش هم همین کمتر استفاده کردن از تیزی دندان طی قرن ها بوده
مورد اول که صرفا یک پیش بینی تخیلی هست و نمیشه فعلا روی اون حساب باز کرد
مورد دوم هم چندان صحیح نیست. شما فسیل جمجمه ی اجداد انسان رو خودتون تا 5 میلیون سال قبل که جد مشترکی با شامپانزه داشته دنبال کنید هیچوقت نمی بینید دارای دندانهای نوک تیز (نیش) به تعداد بیشتر و یا خیلی بزرگتری مثل گوشتخواران بوده باشه (مثل تصویر زیر که یک جد 3 میلیون ساله رو نشون میده) گرچه آرواره ها بلحاظ تغییرات آناتومی و فیزیولوژیک تدریجا کوچکتر شدند.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

danielo
27-12-2013, 18:17
دوستان یک جواب علمی به این متن بدید:

اما مسئله اینجاست که این DNA با RNA و سایر ملکولهای داخل یک سلول، که دائما در حال ساخت و ساز و رفت و آمدهای عالمانه هستند، دارای یک شعوری میباشند!
بجز اینها، ملکول DNA و سایر ملکولهای بدن از اتم ساخته شده /و اتمها از الکترون و پروتون و نوترون/ که الکترون با تعداد، نحوه چرخش و قرارگیری خود دور هسته اتم یک صفاتی رو برای آن ملکول ایجاد میکنند.
اینجا یک سؤال مهم مطرح هست:

این انرژی وغریزه چرخش از کجا می آید؟
یعنی چه کسی این نیروی مغناطیسی، ساختار زوجیت الکترون و پروتون، شعور نحوه قرارگیری و چرخش رو مقرر کرده که اینطور دقیق، ملکول ها رو بسازند و ملکولها کنار هم طوری کار کنند که سلول را بسازند و برای این سلول صفات ویژه ای رو ایجاد کنند که منجر به تولید و حیات موجود زنده ای بشه که بشر از خلق آن عاجزه!

بعبارت دیگر آن سلول با این صفات ویژه دارای توان و شعور ساخت و ساز، عملکرد، تشخیص، غریزه و.... بشه.

چه عامل و نیرویی باعث حفظ این موقعیت برای اتمها میشه؟
آیا اینها یک ایجاد کننده٬ کنترل کننده و مدبر ندارند و اگر آن ناظر حقیقتی بجز خداست آن حقیقت رو کی خلق کرده؟! آیا خالق این حقایق و آفرینشها نباید فردی عالم باشد و دقیق و توانا؟

آیا اینها یک مدبّری نداشته که اراده کرده که جهان بر این مبنا و اساس، اینگونه دقیق، از روی علم و حساب و کتاب و منظم باشد؟

ما معتقدیم که خداوند تمام خلقت رو بر اساس تدبیر و وسیله بنا کرده و هیچ اقدامی رو بدون ایجاد اسباب و علل مقرر نکرده... یعنی هرچیزی در کنار دلیل علمی آن، گواهی بر ایجاد کننده حکیمانه و باتدبیر آن اسباب و علل است.

Stream
28-12-2013, 01:10
دوستان یک جواب علمی به این متن بدید:

اما مسئله اینجاست که این DNA با RNA و سایر ملکولهای داخل یک سلول، که دائما در حال ساخت و ساز و رفت و آمدهای عالمانه هستند، دارای یک شعوری میباشند!
بجز اینها، ملکول DNA و سایر ملکولهای بدن از اتم ساخته شده /و اتمها از الکترون و پروتون و نوترون/ که الکترون با تعداد، نحوه چرخش و قرارگیری خود دور هسته اتم یک صفاتی رو برای آن ملکول ایجاد میکنند.
اینجا یک سؤال مهم مطرح هست:

این انرژی وغریزه چرخش از کجا می آید؟
یعنی چه کسی این نیروی مغناطیسی، ساختار زوجیت الکترون و پروتون، شعور نحوه قرارگیری و چرخش رو مقرر کرده که اینطور دقیق، ملکول ها رو بسازند و ملکولها کنار هم طوری کار کنند که سلول را بسازند و برای این سلول صفات ویژه ای رو ایجاد کنند که منجر به تولید و حیات موجود زنده ای بشه که بشر از خلق آن عاجزه!

بعبارت دیگر آن سلول با این صفات ویژه دارای توان و شعور ساخت و ساز، عملکرد، تشخیص، غریزه و.... بشه.

چه عامل و نیرویی باعث حفظ این موقعیت برای اتمها میشه؟
آیا اینها یک ایجاد کننده٬ کنترل کننده و مدبر ندارند و اگر آن ناظر حقیقتی بجز خداست آن حقیقت رو کی خلق کرده؟! آیا خالق این حقایق و آفرینشها نباید فردی عالم باشد و دقیق و توانا؟

آیا اینها یک مدبّری نداشته که اراده کرده که جهان بر این مبنا و اساس، اینگونه دقیق، از روی علم و حساب و کتاب و منظم باشد؟

ما معتقدیم که خداوند تمام خلقت رو بر اساس تدبیر و وسیله بنا کرده و هیچ اقدامی رو بدون ایجاد اسباب و علل مقرر نکرده... یعنی هرچیزی در کنار دلیل علمی آن، گواهی بر ایجاد کننده حکیمانه و باتدبیر آن اسباب و علل است.



ببینید مسئله داره اعتقادی میشه دوباره... در کوانتوم مکانیک توضیحات خیلی دقیق و خوبی وجود داره برای اینکه چرا الکترون اون رفتار خاص رو در اطراف هسته اتم داره، استفاده از ادبیات علمی که نزدیک یک قرن هست منسوخ شده (بعد از مدل اتمی بور) کمکی به یافتن حقایق نمی کنه. ما در علم نادانسته های بسیار زیادی داریم. یا میشه رفت و دید این نادانسته ها چی هستند یا میشه گفت "بشر از درک این ها عاجزه و تا ابد عاجز خواهد بود و هیچ توضیحی به جز یک خالق غیر ممکن است وجود داشته باشد". اگر همه انسان ها تفکر دوم رو داشتند الان داشتیم در غار ها زندگی می کردیم و رعد و برق رو خشم آسمان می دونستیم و براش انسان قربانی می کردیم.

پیامد های فلسفی یک موضوع علمی ربطی به اون موضوع علمی نداره. علم از طریق آزمایش و مشاهدات جهان طبیعت پیشرفت می کنه نه از تفکرات فلسفی.

V E S T A
28-12-2013, 02:31
ا
ما مسئله اینجاست که این DNA با RNA و سایر ملکولهای داخل یک سلول، که دائما در حال ساخت و ساز و رفت و آمدهای عالمانه هستند، دارای یک شعوری میباشند!


ملکولها کنار هم طوری کار کنند که سلول را بسازند و برای این سلول صفات ویژه ای رو ایجاد کنند که منجر به تولید و حیات موجود زنده ای بشه که بشر از خلق آن عاجزه!

چیزی که توصیف شده شعور نیست ساختار شیمیایی نوکلئیک اسید هست هرنوکلئوتید از یک مولکول اسید فسفریک ،یک مولکول قند 5 کربنی ،یک مولکول باز نیتروژن‌دار تشکیل شده در ساختار یه DNA (و RNA)دو زنجیره از طریق باز های نیتروژن دار به هم متصل شدن ساختار این باز ها به گونه ای هست که تنها بر اساس موقعیت جفت خودشون رو تکمیل میکنن(مثلا باز A مکمل باز T هست و با باز G پیوندی برقرار نمیکنه )




ساختار DNA





[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


مثل ساختار یه کلید با قفل چیزی که با اسم شعور ازش یاد شده در واقع قفل شدن دو ساختار مکمل هم هست (درست مانند قفل و کلید) و پیوند بین باز ها هم از طریق پیوند هیدرژنی اتفاق می افته.
با این توضیحات و با دیدگاه نویسنده قفل و کلید هم باید ذاتا دارای شعور باشند چون کلید می داند باید قفل خودش رو باز کنه و قفل دیگری رو باز نمی کنه قفل هم تنها با کلید خودش باز میشود..


اگر شعور ذاتی عامل فعالیت سلول ها و مولکول های بدن باشه باید بدونیم که سلول ها و مولکول ها گاهی شعورشون رو از دست میدن وفعالیت های عالمانه خودشون رو فراموش می کنن مثلا در بیماری های خودایمنی از جمله ام اس یا ویتیلیگو دستگاه ایمنی بدن بدون دلیل سلول خودی رو بیگانه تلقی می کنه و اون ها رو تخریب میکنه .

صفات سلول رو تنها ژن ها تعیین می کنن کنار هم قرار گرفتن ژن ها و به ارث رسیدنشون طی تولید مثل(میوز) از الگوی خاصی پیروی نمی کنه که وجود این الگو رو بخوایم به شعور مولکول ها نسبت بدیم به صورت تصادفی امکان داره هر ژنی به سلول دختر منتقل بشه و سلول دختر صفاتی رو داشته باشه که سلول دختر مشابه اون از همان سلول مادر این صفات رو نداشته باشه یعنی به ارث رسیدن صفات تحت کنترل ژن ها کاملا تصادفی هست و امکان داره موجود زنده ای ایجاد بشه که از نظر ژنتیکی نرمال نباشه .. این موارد با شعور ذاتی مورد نظر نویسنده در تضاده ..

danielo
28-12-2013, 14:10
[SIZE=4][COLOR=#0000cd]ا



چیزی که توصیف شده شعور نیست ساختار شیمیایی نوکلئیک اسید هست هرنوکلئوتید از یک مولکول اسید فسفریک ،یک مولکول قند 5 کربنی ،یک مولکول باز نیتروژن‌دار تشکیل شده در ساختار یه DNA (و RNA)دو زنجیره از طریق باز های نیتروژن دار به هم متصل شدن ساختار این باز ها به گونه ای هست که تنها بر اساس موقعیت جفت خودشون رو تکمیل میکنن(مثلا باز A مکمل باز T هست و با باز G پیوندی برقرار نمیکنه )




ساختار DNA





[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


مثل ساختار یه کلید با قفل چیزی که با اسم شعور ازش یاد شده در واقع قفل شدن دو ساختار مکمل هم هست (درست مانند قفل و کلید) و پیوند بین باز ها هم از طریق پیوند هیدرژنی اتفاق می افته.
با این توضیحات و با دیدگاه نویسنده قفل و کلید هم باید ذاتا دارای شعور باشند چون کلید می داند باید قفل خودش رو باز کنه و قفل دیگری رو باز نمی کنه قفل هم تنها با کلید خودش باز میشود..


اگر شعور ذاتی عامل فعالیت سلول ها و مولکول های بدن باشه باید بدونیم که سلول ها و مولکول ها گاهی شعورشون رو از دست میدن وفعالیت های عالمانه خودشون رو فراموش می کنن مثلا در بیماری های خودایمنی از جمله ام اس یا ویتیلیگو دستگاه ایمنی بدن بدون دلیل سلول خودی رو بیگانه تلقی می کنه و اون ها رو تخریب میکنه .

صفات سلول رو تنها ژن ها تعیین می کنن کنار هم قرار گرفتن ژن ها و به ارث رسیدنشون طی تولید مثل(میوز) از الگوی خاصی پیروی نمی کنه که وجود این الگو رو بخوایم به شعور مولکول ها نسبت بدیم به صورت تصادفی امکان داره هر ژنی به سلول دختر منتقل بشه و سلول دختر صفاتی رو داشته باشه که سلول دختر مشابه اون از همان سلول مادر این صفات رو نداشته باشه یعنی به ارث رسیدن صفات تحت کنترل ژن ها کاملا تصادفی هست و امکان داره موجود زنده ای ایجاد بشه که از نظر ژنتیکی نرمال نباشه .. این موارد با شعور ذاتی مورد نظر نویسنده در تضاده ..

با تشکر برای جوابتون
لطفا به این هم پاسخ بدید



متأسفانه مطلب من رو درست نخوندید. آنچه من بهش اشاره کردم، شعور کار منظم و انرژی حاصل از چرخش تعداد خاصی از الکترونها به دور هسته اتم و ایجاد صفات برای ملکول بود. این خواص رو کی تعیین کرده؟
و کی سبب ساز این بوده که از ترکیب ملکولها سلولی ایجاد کنه که آن سلول برای خودش یک کارخانه غذاسازی و تولید مثل باشه و موجودات از همین سلول ایجاد بشن.
و چه کسی از همین سلول انواع موجودات رو خلق کرده
چه کسی این روال رو مدیریت میکنه

3274
28-12-2013, 18:07
با تشکر برای جوابتون
لطفا به این هم پاسخ بدید



متأسفانه مطلب من رو درست نخوندید. آنچه من بهش اشاره کردم، شعور کار منظم و انرژی حاصل از چرخش تعداد خاصی از الکترونها به دور هسته اتم و ایجاد صفات برای ملکول بود. این خواص رو کی تعیین کرده؟
و کی سبب ساز این بوده که از ترکیب ملکولها سلولی ایجاد کنه که آن سلول برای خودش یک کارخانه غذاسازی و تولید مثل باشه و موجودات از همین سلول ایجاد بشن.
و چه کسی از همین سلول انواع موجودات رو خلق کرده
چه کسی این روال رو مدیریت میکنه
دوست محترم سوالات شما و اصولا این جنس سوالات ربطی به نظریه انتخاب طبیعی داروین و این تاپیک نداره!
ضمن اینکه اینجور پرسشها رو باید برید از فلاسفه و متخصصان علوم انسانی بپرسید چون مطلقا ارتباطی با تحقیقات جاری در علوم پایه و مهندسی نداره. اصولا علوم تجربی به این موضوعات هیچ کاری نداره و موضع رد یا اثبات هم نمیتونه اتخاذ کنه چون فراطبیعه و یا برداشت های عقیدتی از علم به خود علم مربوط نیستند
انجمن علوم انسانی جای بهتریه برای طرح این دست سوالات شما

danielo
28-12-2013, 19:05
دوست محترم سوالات شما و اصولا این جنس سوالات ربطی به نظریه انتخاب طبیعی داروین و این تاپیک نداره!
ضمن اینکه اینجور پرسشها رو باید برید از فلاسفه و متخصصان علوم انسانی بپرسید چون مطلقا ارتباطی با تحقیقات جاری در علوم پایه و مهندسی نداره. اصولا علوم تجربی به این موضوعات هیچ کاری نداره و موضع رد یا اثبات هم نمیتونه اتخاذ کنه چون فراطبیعه و یا برداشت های عقیدتی از علم به خود علم مربوط نیستند
انجمن علوم انسانی جای بهتریه برای طرح این دست سوالات شما
البته فکر کنم پاسخ علمی هم داشته باشه.
چون درباره عملکرد dna هست.

Stream
29-12-2013, 04:32
با تشکر برای جوابتون
لطفا به این هم پاسخ بدید



متأسفانه مطلب من رو درست نخوندید. آنچه من بهش اشاره کردم، شعور کار منظم و انرژی حاصل از چرخش تعداد خاصی از الکترونها به دور هسته اتم و ایجاد صفات برای ملکول بود. این خواص رو کی تعیین کرده؟
و کی سبب ساز این بوده که از ترکیب ملکولها سلولی ایجاد کنه که آن سلول برای خودش یک کارخانه غذاسازی و تولید مثل باشه و موجودات از همین سلول ایجاد بشن.
و چه کسی از همین سلول انواع موجودات رو خلق کرده
چه کسی این روال رو مدیریت میکنه


البته فکر کنم پاسخ علمی هم داشته باشه.
چون درباره عملکرد dna هست.

سوالتون درباره عملکرد DNA نیست، سوالتون اینه که چه کسی DNA رو طراحی کرده که اینطوری عمل کنه. علم "چگونگی" ها رو توضیح می ده، که چگونه DNA این طوری که ما مشاهده می کنیم عمل می کنه، پرسش شما کماکان باقی خواهد بود که "چه کسی" میگه DNA اینطوری کار کنه و چه کسی این ها رو اینطوری خلق کرده.

سوال شما یک سوال مطلقا فلسفی و خارج از دامنه علم است. تا جایی که به علم مربوط است DNA خلق نشده بلکه بر اثر تکامل پدید اومده. باز سوال شما باقی است که چه کسی اون مکانیزم طبیعت که باعث شد DNA پدید بیاد رو طراحی کرده و این یک پرسش فلسفی است.

danielo
01-01-2014, 22:15
سوالتون درباره عملکرد DNA نیست، سوالتون اینه که چه کسی DNA رو طراحی کرده که اینطوری عمل کنه. علم "چگونگی" ها رو توضیح می ده، که چگونه DNA این طوری که ما مشاهده می کنیم عمل می کنه، پرسش شما کماکان باقی خواهد بود که "چه کسی" میگه DNA اینطوری کار کنه و چه کسی این ها رو اینطوری خلق کرده.

سوال شما یک سوال مطلقا فلسفی و خارج از دامنه علم است. تا جایی که به علم مربوط است DNA خلق نشده بلکه بر اثر تکامل پدید اومده. باز سوال شما باقی است که چه کسی اون مکانیزم طبیعت که باعث شد DNA پدید بیاد رو طراحی کرده و این یک پرسش فلسفی است.
مگه دانشمندان نمیگن از بیگ بنگ به بعد به طور کامل میشه حیات موجودات را توضیح داد ؟؟
من نمیخوام بدونم چه کسی این ها را این طوری خلق کرده.پرسش من این هست که توضیح علمیش چیه.
ایا خواص این 4 عنصر اصلی هستی حیات دلیلش هست؟؟
یعنی عملکرد دی ان ای هیچ توضیح زیست شناسی نداره؟؟

Stream
01-01-2014, 22:24
مگه دانشمندان نمیگن از بیگ بنگ به بعد به طور کامل میشه حیات موجودات را توضیح داد ؟؟
من نمیخوام بدونم چه کسی این ها را این طوری خلق کرده.پرسش من این هست که توضیح علمیش چیه.
ایا خواص این 4 عنصر اصلی هستی حیات دلیلش هست؟؟
یعنی عملکرد دی ان ای هیچ توضیح زیست شناسی نداره؟؟

دانشمندان بعد از بیگ بنگ مدعی نیستند که میشه حیات موجودات رو بطور کامل توضیح داد. سوال شما "Begging the question" هست. توافق نظر علمی برای اینکه این چیزها "خلق شدن" وجود نداره و پیدایش DNA بر اساس تکامل هم اسمش "خلق شدن" نیست.

اگه سوال خاصی درباره تکامل DNA دارید می تونید بپرسید. "عملکرد DNA" پرسش نیست، شما ویکیپدیای فارسی DNA ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] B%8C) رو بخونید تا با DNA آشنا بشید و چگونگی پیدایش DNA هم توضیحات تکاملی داره و البته موضوع تحقیقات علمی است که در صورت نیاز میشه بهتون رفرنس داد. پرسش این که چه کسی این ها رو اینطوری "خلق کرده" یک پرسش فلسفی است و نه علمی.

3274
02-01-2014, 11:16
ایا خواص این 4 عنصر اصلی هستی حیات دلیلش هست؟؟
مفهوم عناصر چهارگانه در هیچ جایی از علم موضوعیت نداره و صرفا برداشتهای خرافی پیشینیان از طبیعت بوده ... این مهم و لازمه که در یک گفتگوی علمی چهارچوب گفتگوی خودتون رو روشن کنید
حرف از خرافه، نظریات فلسفی و عقاید برگرفته از مذاهب و جهان بینی ها رو نباید به میان بیارید چون واضحه با اینکار از چهارچوب علم خارج شدید


مگه دانشمندان نمیگن از بیگ بنگ به بعد به طور کامل میشه حیات موجودات را توضیح داد ؟؟

بشر به تدریج در حال کشف ناشناخته هاست و از ابتدا توضیحی حاضر و آماده برای همه ی سوالات علمی و شبه علمی وجود نداشته
طی چند سال اخیر با تکمیل و ساخت ابزارهای دقیقتر تونستیم روند پیدایش جهان رو از یک میلیونیوم ثانیه پس از مهبانگ تا به امروز (در همون چهارچوب علمی) بطور دقیقی توصیف کنیم
برخلاف تصور عده ای که پی هوچیگری هستند، ابهاماتی که در گوشه و کنار هنوز وجود داره (مثل انرژی/ماده تاریک و... ) باعث نمیشه توصیفهای رسمی فعلی ما هم بی پایه و اشتباه باشه. ناقص هست ولی غلط نیست
بعنوان مثال، مکانیک نیوتنی ناقص بود اما اشتباه نبود. نسبیت اینشتین اون رو جلو برد و تکمیل کرد. مکانیک کوانتوم پلانک هم نسبیت رو جلو برد و تکمیل کرد و این روند تکامل علم و رسیدن به مدل های دقیقتر و کارامدتر همواره و بدون توقف با ساخت ابزارهای بهتر ادامه داره ...

danielo
03-01-2014, 16:36
مفهوم عناصر چهارگانه در هیچ جایی از علم موضوعیت نداره و صرفا برداشتهای خرافی پیشینیان از طبیعت بوده ... این مهم و لازمه که در یک گفتگوی علمی چهارچوب گفتگوی خودتون رو روشن کنید
حرف از خرافه، نظریات فلسفی و عقاید برگرفته از مذاهب و جهان بینی ها رو نباید به میان بیارید چون واضحه با اینکار از چهارچوب علم خارج شدید

بشر به تدریج در حال کشف ناشناخته هاست و از ابتدا توضیحی حاضر و آماده برای همه ی سوالات علمی و شبه علمی وجود نداشته
طی چند سال اخیر با تکمیل و ساخت ابزارهای دقیقتر تونستیم روند پیدایش جهان رو از یک میلیونیوم ثانیه پس از مهبانگ تا به امروز (در همون چهارچوب علمی) بطور دقیقی توصیف کنیم
برخلاف تصور عده ای که پی هوچیگری هستند، ابهاماتی که در گوشه و کنار هنوز وجود داره (مثل انرژی/ماده تاریک و... ) باعث نمیشه توصیفهای رسمی فعلی ما هم بی پایه و اشتباه باشه. ناقص هست ولی غلط نیست
بعنوان مثال، مکانیک نیوتنی ناقص بود اما اشتباه نبود. نسبیت اینشتین اون رو جلو برد و تکمیل کرد. مکانیک کوانتوم پلانک هم نسبیت رو جلو برد و تکمیل کرد و این روند تکامل علم و رسیدن به مدل های دقیقتر و کارامدتر همواره و بدون توقف با ساخت ابزارهای بهتر ادامه داره ...

البته اینکه چون ابهامات وجود داره کل یک چیز را رد کنیم کاملا با شما موافقم و کلا بزرگترین مغلطه افراد مذهبی همین هست و روی این مانور میدند.
منظور از عناصر چه گانه هم منظورم اب باد و خاک نبود.
منظورم الکترون و غیره بود که در یک مستند دیده بودم.

ببین خودمن هم مخالف این هست که کسی که مثل ما انسان ها باشه یا همون خدای ادیان ابراهیمی بیاد و دستورات dna را تعریف کرده باشه.
حداقل یک فرضیه یا یک تئوری علمی که برای توصیفش وجود که داره.
من شاید سوالم را بد پرسیدم.که شاید ناشی از بی سوادی من در زیست شناسی باشه.
من اینطور فهمیدم که موجودات اولیه از انزیم ها و rna ها بوجود امدن و تا امروزه اینجور تکامل یافتند که موادی مثل rna هم از موادی هستند که بوسیله شهاب سنگها روی زمین اومدن.
اگر اشتباه میکنم بگید.
سوال من این هست که اولیه dna خلق شده چطور و بر طبق چه عامل تکاملی تونست هوشمند بشه.اصلا این میل به بقا یعنی تولید مثل(تکثیر) و اب و غذا بر چه اساسی و بر طبق چه خواصی بوجود امده .حداقل دانشمندان فرضیه هایی که برای این دارند.؟

Stream
03-01-2014, 20:31
البته اینکه چون ابهامات وجود داره کل یک چیز را رد کنیم کاملا با شما موافقم و کلا بزرگترین مغلطه افراد مذهبی همین هست و روی این مانور میدند.
منظور از عناصر چه گانه هم منظورم اب باد و خاک نبود.
منظورم الکترون و غیره بود که در یک مستند دیده بودم.


الکترون و ... هم عناصر چند گانه ای نیستند و تعدادشون هم 4 تا نیست. در Particle physics ما هزاران و میلیون ها ذره متفاوت داریم که اصلی ترین هاشون رو در لینک زیر توضیح داده:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



ببین خودمن هم مخالف این هست که کسی که مثل ما انسان ها باشه یا همون خدای ادیان ابراهیمی بیاد و دستورات dna را تعریف کرده باشه.
حداقل یک فرضیه یا یک تئوری علمی که برای توصیفش وجود که داره.
من شاید سوالم را بد پرسیدم.که شاید ناشی از بی سوادی من در زیست شناسی باشه.
من اینطور فهمیدم که موجودات اولیه از انزیم ها و rna ها بوجود امدن و تا امروزه اینجور تکامل یافتند که موادی مثل rna هم از موادی هستند که بوسیله شهاب سنگها روی زمین اومدن.
اگر اشتباه میکنم بگید.

قسمت اول صحیح است ولی فضایی بودن منشاء RNA فقط در حد یک فرضیه است (که می تونه صحیح باشه یا نباشه / ولی صرفا فقط یکی از صدها فرضیه در این رابطه است).



سوال من این هست که اولیه dna خلق شده چطور و بر طبق چه عامل تکاملی تونست هوشمند بشه.اصلا این میل به بقا یعنی تولید مثل(تکثیر) و اب و غذا بر چه اساسی و بر طبق چه خواصی بوجود امده .حداقل دانشمندان فرضیه هایی که برای این دارند.؟

فرضیه زیاد هست ولی پاسخ دقیق وجود نداره. این "میل به تولید مثل" استارت حیات بوده یعنی اولین مولکولی که شروع به تکثیر کرد (که اصلا DNA نداشت) تبدیل شد به منشاء حیات که فقط یک مولکول RNA بود، و در هر تکثیر این مولکول "اندکی" با مولکول قبلی تفاوت داشت که این پروسه تبدیل شد به اساس تکامل و از این راه مولکول های پیچیده تر پدید اومدن تا DNA تکامل پیدا کرد (احتمالا صدها میلیون سال بعد). حرکت به سمت "غذا" به این دلیل بوده که برای تولید مثل از ابتدا نیاز به مواد اولیه بوده و از هیچی که نمیشه مولکولی مشابه خود تولید کرد.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%A7%D8%AA

فرهنگ دانشجو
11-01-2014, 09:49
درود بر همگی دوستان؛
من همین امروز با این تاپیک آشنا شدم. باید به همه دست مریزاد بگم. سپا س فراوان...................................... ....................... .
من مرور گذرایی به مباحث عمیق وگستردهء این تاپیک داشتم .وبه دلیل علاقه به این موضوع چندروز وقت میزارم وهمه ءمطالب رو مطالعه می کنم .
اما یه مطلب و یه سئوال :
به نظر من اگه گفته بشه علم ناقصه _که البته در این لحظه نسبت به آینده چنینه _ چیزی از ارزش علم کم نمی کنه . برداشت من از کامل بودن در پروسهء تکامل یعنی توقف،یعنی رکود ،یعنی سنگ شدن. به نظر من این بزرگ ترین مزیت علمه که از مطلق گویی پرهیز میکنه وهمواره احتمال درصدی از خطا رو برای یافته های خودش در نظر میگیره .واصولا رمز پیشرفت های سریع انسان در این حوزه دارا بودن همین ویژگیست.
بزرگترین آفت علم مطلق اندیشی ست وبیشترین آسیب هایی که متوجه انسان شده مربوط به زمان هایی بوده که انسان در دام مطلق اندیشی گرفتار آمده . به نظر من توجه همیشگی به این امر موجب میشه که بتونیم خویشتن داری بیشتری به خرج بدیم ونخواههیم که که حرف آخر رو زده باشیم و اینکه نخواهیم حتما در گفتگوهامون به نتیجهء نهایی برسیم.

اما یک سئوال : آیا ویروس ها با ویژگی های خاصی که دارند میتونند به عنوان یک حلقهء رابط بین دنیای زنده وغیر زنده در نظر گرفته بشند؟

سپاس:n16:

3274
11-01-2014, 10:33
به نظر من این بزرگ ترین مزیت علمه که از مطلق گویی پرهیز میکنه وهمواره احتمال درصدی از خطا رو برای یافته های خودش در نظر میگیره .واصولا رمز پیشرفت های سریع انسان در این حوزه دارا بودن همین ویژگیست.
بزرگترین آفت علم مطلق اندیشی ست وبیشترین آسیب هایی که متوجه انسان شده مربوط به زمان هایی بوده که انسان در دام مطلق اندیشی گرفتار آمده . به نظر من توجه همیشگی به این امر موجب میشه که بتونیم خویشتن داری بیشتری به خرج بدیم ونخواههیم که که حرف آخر رو زده باشیم و اینکه نخواهیم حتما در گفتگوهامون به نتیجهء نهایی برسیم.
اینکه در علوم پایه منهای علم ریاضیات ما نمیتونیم مطلق گو باشیم بدلیل وجود پارامترهای ناشناخته ی متعدد و ضعف اندازه گیری ما در همان پارامترهای شناخته شده ی موجود هست.
حالا شما میتونید پیش خودتون این رو مزیت در نظر بگیرید! یا مثل خیلیهای دیگه این رو ضعف بشمرید. مهم نیست.

اما در علم ریاضی اینگونه نیست و همیشه پاسخ یک معادله مشخصه (فرضا دو پاسخ دقیق مثبت و منفی داره که منفیش رو در نظر نمی گیریم) . پس مطلق گویی وجود داره! و همینه که وقتی هر علم دیگه ای رو با ریاضیات تلفیق کنیم دقت اون علم رو هم بالا می بریم اما چون سایر علوم پایه _مثل فیزیک_ وابسته به ابزارند، همین وابستگیشون به ابزارها باعث کاهش دقت نسبت به ذات ریاضی مساله میشه.
مثلا شما تا وقتی روی کاغذ دارید محاسبات رو انجام میدید (که یک کار نظری هست) به جوابهای مطلق و دقیق (حتی در موارد بینهایت اعشاری) می رسید ولی وقتی خطکش و متر دست می گیرید و میخواید مرزهای یک شیء (خواه ویروس باشه خواه یک جزیره) رو اندازه بگیرید وارد قلمرو ابزارهای فیزیکی و ضعف و دقت اونها شُدید. هر چه زمان بره جلوتر، ابزار شما هم کاملتر و دقیقتر میشه
لذا گفته میشه شما هیچوقت نمیتونید بطور مطلق و دقیق طول مرزهای یک جزیره رو اعلام کنید و برای بالاتر بدن دقت باید متر و خطکش رو کنار بذارید و دست بدامن هندسه ی فراکتال ها بشید

اون برداشتهای فلسفی هم که از مسأله ی مطلق اندیشی و ... کردید یک برداشت شخصی هست و لزوماً معنیش این نیست که درسته

اما یک سئوال : آیا ویروس ها با ویژگی های خاصی که دارند میتونند به عنوان یک حلقهء رابط بین دنیای زنده وغیر زنده در نظر گرفته بشند؟
بدیهیه و در تعریف ویروس گفته میشه مرز بین دنیای زنده و غیر زنده هست

alone-boy
13-01-2014, 01:40
البته اینکه چون ابهامات وجود داره کل یک چیز را رد کنیم کاملا با شما موافقم و کلا بزرگترین مغلطه افراد مذهبی همین هست و روی این مانور میدند.
منظور از عناصر چه گانه هم منظورم اب باد و خاک نبود.
منظورم الکترون و غیره بود که در یک مستند دیده بودم.

ببین خودمن هم مخالف این هست که کسی که مثل ما انسان ها باشه یا همون خدای ادیان ابراهیمی بیاد و دستورات dna را تعریف کرده باشه.
حداقل یک فرضیه یا یک تئوری علمی که برای توصیفش وجود که داره.
من شاید سوالم را بد پرسیدم.که شاید ناشی از بی سوادی من در زیست شناسی باشه.
من اینطور فهمیدم که موجودات اولیه از انزیم ها و rna ها بوجود امدن و تا امروزه اینجور تکامل یافتند که موادی مثل rna هم از موادی هستند که بوسیله شهاب سنگها روی زمین اومدن.
اگر اشتباه میکنم بگید.
سوال من این هست که اولیه dna خلق شده چطور و بر طبق چه عامل تکاملی تونست هوشمند بشه.اصلا این میل به بقا یعنی تولید مثل(تکثیر) و اب و غذا بر چه اساسی و بر طبق چه خواصی بوجود امده .حداقل دانشمندان فرضیه هایی که برای این دارند.؟
بخشيد ميپرم وسط بحث، من يه كمي در اين مورد اطلاعات دارام كه دقيق و كاملا درست هم نيست
ببين RNA رو ميشه گفت يه نوع ملوكول پيچيده هست، شايد استفاده از واژه RNA يكم گيچ كننده باشه
اولين ملوكولي ( كه منشا اون مي تونست يه شهاب سنگ باشه يا به طور اتفاقي از اتم هاي اطراف شكل گرفته باشه يا ...) كه تونست همانند سازي كنه اغاز حيات هست ( اين تونستن از هوشمنديش نمياد خاصيتش هست خيلي ساده، دقيقا مثل خاصيت ملوكول هاي فلز كه مي تونن برق رو عبور بدن)
بعد اين روند كم كم هي پيچيده تر ميشه
توليد مثل ويژگي اصلي هست ، ميل به بقا به وجود مياد چون باعث توليد مثل ميشه، تغذيه به وجود مياد چون باعث توليد مثل ميشه، هوشمندي به وجود مياد چون باعث توليد مثل ميشه

عــــلی
17-01-2014, 13:53
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
یک سوال در مورد تکامل و فرگشت دارم.
آیا فرگشت به صورت تصادفی اونقدر تکرار شده تا به اینجا رسیده؟

Erfan.
17-01-2014, 14:35
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
یک سوال در مورد تکامل و فرگشت دارم.
آیا فرگشت به صورت تصادفی اونقدر تکرار شده تا به اینجا رسیده؟

درود.

تغییرات و جهش های ژنتیکی (که یکی از اصلی ترین عوامل فرگشت هستند) تصادفی صورت میگیرن اما انتخاب طبیعی تصادفی نیست، موجودات برای زنده موندن با یک دیگر رقابت میکنن و شایسته ترین ها که تونستن خودشون رو تا موقع تولید مثل زنده نگه دارن نسلشون ادامه پیدا می کنه.

یک مثال برای تکمیل پاسخ، بین گروهی از زرافه ها، اگه ادامه حیات وابسته به خوردن برگ های درخت های مرتفع باشه، اون هایی که گردن دراز تری دارن کمتر بر اثر گشنگی میمیرن پس ژنِ گردنِ دراز به نسل بعدی، بیشتر انتقال داده میشه(انتخاب طبیعی) اما توی نسل بعد که به دنیا میان اندازه گردن ها دقیقا یکسان نخواهد بود(تغییرات ژن ها به طور تصادفی) و باز از نو، نبرد برای زنده موندن صورت میگیره.

Sent from my Nexus 7 using Tapatalk

عــــلی
17-01-2014, 16:25
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

درود.

تغییرات و جهش های ژنتیکی (که یکی از اصلی ترین عوامل فرگشت هستند) تصادفی صورت میگیرن اما انتخاب طبیعی تصادفی نیست، موجودات برای زنده موندن با یک دیگر رقابت میکنن و شایسته ترین ها که تونستن خودشون رو تا موقع تولید مثل زنده نگه دارن نسلشون ادامه پیدا می کنه.

یک مثال برای تکمیل پاسخ، بین گروهی از زرافه ها، اگه ادامه حیات وابسته به خوردن برگ های درخت های مرتفع باشه، اون هایی که گردن دراز تری دارن کمتر بر اثر گشنگی میمیرن پس ژنِ گردنِ دراز به نسل بعدی، بیشتر انتقال داده میشه(انتخاب طبیعی) اما توی نسل بعد که به دنیا میان اندازه گردن ها دقیقا یکسان نخواهد بود(تغییرات ژن ها به طور تصادفی) و باز از نو، نبرد برای زنده موندن صورت میگیره.

Sent from my Nexus 7 using Tapatalk
تشکر از پاسختون.
تصادف هیچوقت نمیتونه هوشمند عمل کنه.من تمام موجودات منقرض شده و موجود رو بررسی کردم همشون از یک جهتی تقارن و برابری داشتن.شما به سمت چپ و سمت راست بدنتون اگر دقت کنید میبینید که با اینکه شباهتی به دیگران ندارید ولی سمت چپ بدنتون شبیه سمت راست بدنتون هست...آیا تصادف میتونسته اینقدر دقیق کار کنه؟اگر بر اثر صدفه و تصادف بود ما باید در یک نسلی از موجودات زنده حیواناتی رو داشتیم که دارای تقارن نباشند یا حداقل سمت راست صورت من برابری با سمت چپ صورت یک فرد دیگه بکنه.

در مورد زرافه فرمودید....آیا زرافه ها فقط از برگ درختان تقضیه میکنند؟اگر نه و اینطوری استدلال کنیم در نتیجه همه حیوانات باید گردنشون دراز میشد چون همه دوست داشتن از برگ درختان تغذیه کنند.
یعنی اگر ما اینرو به تکامل بچسبونیم و بگیم چون زرافه ها در مکانی زندگی میکردن که روی زمین علفی نبود که بخورن پس برای همین طی چند میلیون نسل گردنشون دراز شده استدلالی غلط میشه.چون اگر علف روی زمین وجود نداشت در یک نسل همشون منقرض میشدن چون غذایی روی زمین پیدا نمیکردن که بخورن و قدشون دراز بشه.از اون طرف اگرم روی زمین غذا پیدا میشد نیازی هم نبود که گردنشون دراز بشه....حالا روی زمین علف بود یا نبود؟
تشکر.

Stream
17-01-2014, 17:06
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

تشکر از پاسختون.
تصادف هیچوقت نمیتونه هوشمند عمل کنه.من تمام موجودات منقرض شده و موجود رو بررسی کردم همشون از یک جهتی تقارن و برابری داشتن.شما به سمت چپ و سمت راست بدنتون اگر دقت کنید میبینید که با اینکه شباهتی به دیگران ندارید ولی سمت چپ بدنتون شبیه سمت راست بدنتون هست...آیا تصادف میتونسته اینقدر دقیق کار کنه؟اگر بر اثر صدفه و تصادف بود ما باید در یک نسلی از موجودات زنده حیواناتی رو داشتیم که دارای تقارن نباشند یا حداقل سمت راست صورت من برابری با سمت چپ صورت یک فرد دیگه بکنه.


حرف شما کاملا صحیحه و کسی هم نمیگه تکامل تصادف هست بلکه انتخاب طبیعی دقیقا نقطه مخالف تصادف است. // مکانیزم ها و ظاهر بدن (مثلا رنگ، جنس پوست، کم و زیاد بودن مو و ...) معمولا ناشی از یک ژن هست نه ژن های متفاوتی که مستقل از هم پدید اومده باشند یا مثلا سمت چپ توسط ژن های متفاوتی نسبت به سمت راست کنترل بشه.



در مورد زرافه فرمودید....آیا زرافه ها فقط از برگ درختان تقضیه میکنند؟اگر نه و اینطوری استدلال کنیم در نتیجه همه حیوانات باید گردنشون دراز میشد چون همه دوست داشتن از برگ درختان تغذیه کنند.
یعنی اگر ما اینرو به تکامل بچسبونیم و بگیم چون زرافه ها در مکانی زندگی میکردن که روی زمین علفی نبود که بخورن پس برای همین طی چند میلیون نسل گردنشون دراز شده استدلالی غلط میشه.چون اگر علف روی زمین وجود نداشت در یک نسل همشون منقرض میشدن چون غذایی روی زمین پیدا نمیکردن که بخورن و قدشون دراز بشه.از اون طرف اگرم روی زمین غذا پیدا میشد نیازی هم نبود که گردنشون دراز بشه....حالا روی زمین علف بود یا نبود؟
تشکر.

صحبت احتمالات است.. چون غذا در بلندی بیشتر بوده و برای غذایی که روی زمین بوده زرافه ها باید با بقیه حیوانات رقابت می کردند ولی برای غذایی که در بلندی بوده رقیب جدی وجود نداشته، شانس بقا و تولید مثل زرافه هایی که قد نسبتا بلند تری داشتند بیشتر بوده، یعنی از 100 زرافه ای که وجود داشتند اگه برای سادگی فرض کنیم 50 تا کوتاه و 50 تا بلند بودند، از 50 تای کوتاه 10 تا زنده می موندند تا به سن تولید مثل برسند ولی از 50 تای بلند 40 تا، یعنی در نسل بعدی به جای اینکه نسبت بلند و کوتاه ها 50-50 باشه، این نسبت تبدیل به 80-20 میشه، و دوباره بلند تر های نسل های بعدی شانس زنده موندن بیشتری داشتند و این پروسه تکرار شده.

عــــلی
17-01-2014, 17:40
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

حرف شما کاملا صحیحه و کسی هم نمیگه تکامل تصادف هست بلکه انتخاب طبیعی دقیقا نقطه مخالف تصادف است. // مکانیزم ها و ظاهر بدن (مثلا رنگ، جنس پوست، کم و زیاد بودن مو و ...) معمولا ناشی از یک ژن هست نه ژن های متفاوتی که مستقل از هم پدید اومده باشند یا مثلا سمت چپ توسط ژن های متفاوتی نسبت به سمت راست کنترل بشه.

تشکر از پاسختون...
ما این مورد رو در درختان هم میبینیم.مثلاً همانطور که از یک انسان یک انسان بدنیا میاد(از جنس خودش) از یک درخت سیب هم یک درخت سیب بدنیا میاد.ولی در درختان این تقارن وجود نداره.
اگر ما بگوییم انتخاب طبیعی یک تصادف هست و به صورت تصادفی موجودات پیشرفت کردند و بزرگ شدن پس چگونه این تقارن همیشه وجود داشته در حالی که در تصادف ما دو چیز یکسان نخواهیم داشت؟و در درختان هم این مورد صدق میکنه که هیچ تقارنی از پدر به فرزند انتقال پیدا نمیکنه؟


صحبت احتمالات است.. چون غذا در بلندی بیشتر بوده و برای غذایی که روی زمین بوده زرافه ها باید با بقیه حیوانات رقابت می کردند ولی برای غذایی که در بلندی بوده رقیب جدی وجود نداشته، شانس بقا و تولید مثل زرافه هایی که قد نسبتا بلند تری داشتند بیشتر بوده، یعنی از 100 زرافه ای که وجود داشتند اگه برای سادگی فرض کنیم 50 تا کوتاه و 50 تا بلند بودند، از 50 تای کوتاه 10 تا زنده می موندند تا به سن تولید مثل برسند ولی از 50 تای بلند 40 تا، یعنی در نسل بعدی به جای اینکه نسبت بلند و کوتاه ها 50-50 باشه، این نسبت تبدیل به 80-20 میشه، و دوباره بلند تر های نسل های بعدی شانس زنده موندن بیشتری داشتند و این پروسه تکرار شده.
اما فرگشت فقط زرافه رو گردن دراز کرده...یعنی گونه های دیگه حیوانات چرا گردنشون دراز نشده؟در حالی که زرافه ای که گردنش کوچک بوده نسلش منقرض شده و این یعنی در زمین غذا نبوده که اونا منقرض شدن....حالا یا ما باید چگونه این احتمال رو بررسی کنیم:
1.در زمین علف بوده و درختان هم بودند و زرافه ها هم بودند...زرافه هایی که قداشون بلند تر بوده تصمیم گرفتن که بیشتر کش بیان تا از درخت تغذیه کنند و زرافه های قد کوتاه همراه با علف های روی زمین منقرض شدن یعنی هم علف ها تموم شدن و هم زرافه ها بنابر این نسلشون منقرض شد.
2.فرض کنیم فرضیه بالا درست باشه پس ما باید طی این سال ها فسیل هایی از تمامی نسل های زرافه ها داشته باشیم که نشون بده زرافه ها کم کم قدشون بلند شده.آیا همچین چیزی هست؟
سوالی که پیش میاد اینه که اصلاً چقدر طول کشیده تا زرافه از گردن کوچیکش به گردن بزرگش برسه؟

Stream
17-01-2014, 17:58
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

تشکر از پاسختون...
ما این مورد رو در درختان هم میبینیم.مثلاً همانطور که از یک انسان یک انسان بدنیا میاد(از جنس خودش) از یک درخت سیب هم یک درخت سیب بدنیا میاد.ولی در درختان این تقارن وجود نداره.
اگر ما بگوییم انتخاب طبیعی یک تصادف هست و به صورت تصادفی موجودات پیشرفت کردند و بزرگ شدن پس چگونه این تقارن همیشه وجود داشته در حالی که در تصادف ما دو چیز یکسان نخواهیم داشت؟و در درختان هم این مورد صدق میکنه که هیچ تقارنی از پدر به فرزند انتقال پیدا نمیکنه؟


خب ما همچین چیزی نمی گیم و نسبت دادن تصادف به انتخاب طبیعی کاملا غلط است و هم من و هم عرفان این رو توضیح دادیم.



اما فرگشت فقط زرافه رو گردن دراز کرده...یعنی گونه های دیگه حیوانات چرا گردنشون دراز نشده؟در حالی که زرافه ای که گردنش کوچک بوده نسلش منقرض شده و این یعنی در زمین غذا نبوده که اونا منقرض شدن....حالا یا ما باید چگونه این احتمال رو بررسی کنیم:
1.در زمین علف بوده و درختان هم بودند و زرافه ها هم بودند...زرافه هایی که قداشون بلند تر بوده تصمیم گرفتن که بیشتر کش بیان تا از درخت تغذیه کنند و زرافه های قد کوتاه همراه با علف های روی زمین منقرض شدن یعنی هم علف ها تموم شدن و هم زرافه ها بنابر این نسلشون منقرض شد.
2.فرض کنیم فرضیه بالا درست باشه پس ما باید طی این سال ها فسیل هایی از تمامی نسل های زرافه ها داشته باشیم که نشون بده زرافه ها کم کم قدشون بلند شده.آیا همچین چیزی هست؟
سوالی که پیش میاد اینه که اصلاً چقدر طول کشیده تا زرافه از گردن کوچیکش به گردن بزرگش برسه؟

کاملا فرضیه ای که گفتید غلط است. زرافه ها "تصمیم نگرفتند کش بیان"، بلکه زرافه های که بلند قد شانس غذا پیدا کردنشون بیشتر بود برای همین زنده موندن. اینکه چرا سایر حیوانات بلند قد نشدن به این برمی گرده که احتمالا در اون شرایط حیوان دیگه ای در شرایطی نبوده که بتونه از برگ درختان تغذیه کنه.

بطور مثال فرض کنید برگ درختان در ارتفاع بین 2 تا 6 متری قابل دسترسی باشه، و زرافه های اون دوران بطور متوسط قدی بین 180 تا 220 سانتیمتر داشتند و برای همین تعدادی از زرافه ها قدشون به غذای درختان می رسیده و تعدادی نمی رسیده. اونهایی که قدشون می رسیده تونستند غذا پیدا کنند و زنده موندند و اونهایی که قدشون کمتر از 2 متر بود نتونستند و نسلشون منقرض شد. حالا در نسل های بعدی اکثر زرافه ها قدشون بین 200 تا 220 سانتیمتر هست و جهش هاش ژنی باعث میشه بعضی از این زرافه ها قد بلند تری هم داشته باشند (جهش های ژنی بسیار زیادی هست ولی تنها جهش های ژنی مهم فعلا همین جهش هایی است که باعث بلندی قد میشه) و برای برگ اون درختانی که در ارتفاع 2 متری هست همه زرافه ها با هم رقابت می کنند ولی زرافه هایی که مثلا 230 سانتیمتر هستند قدشون به غذاهای بیشتری می رسه و بیشتر زنده می مونند و این پروسه ادامه پیدا می کنه. بر اساس فسیل ها پروسه بلند شدن گردن زرافه ها حدود 55 میلیون سال هست و هر چقدر به گذشته می ریم این گردن کوچکتر می شده ولی اکثر رشد اون طی 5 میلیون سال گذشته صورت گرفته. ما فسیل های زیادی داریم از خیلی از اجداد زرافه های فعلی ولی از تمامی نسل ها فسیل نداریم چون بطور متوسط از هر چند ده میلیون موجودی که می میرند فقط یک فسیل باقی می مونه و پروسه فسیل شدن یک پروسه بسیار نامحتمل در طبیعت هست.

واضحه اگه بطور متوسط مثلا قد آهو ها بین 100 تا 130 سانتیمتر باشه هیچ کدوم از آهوها قدشون به برگ درختان نمی رسه که از اونها تغذیه کنند و زنده بمونند، و مثلا آهویی که گردنی 5 سانتیمتر بلند تز بقیه آهو ها داره باز هم قدش 135 سانتیمتر هست و فرقی به حال اون غذایی که در ارتفاع 2 متری وجود داره نمی کنه و برای همین شانس زنده موندن و تولید مثل بیشتری نداره که این جهش ژنی حفظ و تشدید بشه.

عــــلی
17-01-2014, 18:09
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

خب ما همچین چیزی نمی گیم و نسبت دادن تصادف به انتخاب طبیعی کاملا غلط است و هم من و هم عرفان این رو توضیح دادیم.
خوب نظر شما چی هست؟ریچارد داوکینز چی؟من با خیلی ها بحث کردم در مورد تکامل توی پیج های مذهبی و یا توی فیسبوک و.... همه شون روی این تصادفی بودن تاکید داشتن؟ البته اونایی که روی تصادف نظر داشتن به وجود خالق اعتقادی نداشتند.فلذا سوالات من بی جواب موند.
یعنی تکامل و فرشگت میدونه و یا شعورش رو داره که باید چیکار کنه؟



کاملا فرضیه ای که گفتید غلط است. زرافه ها "تصمیم نگرفتند کش بیان"، بلکه زرافه های که بلند قد شانس غذا پیدا کردنشون بیشتر بود برای همین زنده موندن. اینکه چرا سایر حیوانات بلند قد نشدن به این برمی گرده که احتمالا در اون شرایط حیوان دیگه ای در شرایطی نبوده که بتونه از برگ درختان تغذیه کنه.

بطور مثال فرض کنید برگ درختان در ارتفاع بین 2 تا 6 متری قابل دسترسی باشه، و زرافه های اون دوران بطور متوسط قدی بین 180 تا 220 سانتیمتر داشتند و برای همین تعدادی از زرافه ها قدشون به غذای درختان می رسیده و تعدادی نمی رسیده. اونهایی که قدشون می رسیده تونستند غذا پیدا کنند و زنده موندند و اونهایی که قدشون کمتر از 2 متر بود نتونستند و نسلشون منقرض شد. حالا در نسل های بعدی اکثر زرافه ها قدشون بین 200 تا 220 سانتیمتر هست و جهش هاش ژنی باعث میشه بعضی از این زرافه ها قد بلند تری هم داشته باشند (جهش های ژنی بسیار زیادی هست ولی تنها جهش های ژنی مهم فعلا همین جهش هایی است که باعث بلندی قد میشه) و برای برگ اون درختانی که در ارتفاع 2 متری هست همه زرافه ها با هم رقابت می کنند ولی زرافه هایی که مثلا 230 سانتیمتر هستند قدشون به غذاهای بیشتری می رسه و بیشتر زنده می مونند و این پروسه ادامه پیدا می کنه. بر اساس فسیل ها پروسه بلند شدن گردن زرافه ها حدود 55 میلیون سال هست و هر چقدر به گذشته می ریم این گردن کوچکتر می شده ولی اکثر رشد اون طی 5 میلیون سال گذشته صورت گرفته. ما فسیل های زیادی داریم ولی از تمامی نسل ها فسیل نداریم چون بطور متوسط از هر چند ده میلیون موجودی که می میرند فقط یک فسیل باقی می مونه.

واضحه اگه بطور متوسط مثلا قد آهو ها بین 100 تا 130 سانتیمتر باشه هیچ کدوم از آهوها قدشون به برگ درختان نمی رسه که از اونها تغذیه کنند و زنده بمونند، و مثلا آهویی که گردنی 5 سانتیمتر بلند تز بقیه آهو ها داره باز هم قدش 135 سانتیمتر هست و فرقی به حال اون غذایی که در ارتفاع 2 متری وجود داره نمی کنه.
این فرضه شما هم فقط در صورتی میتونه درست باشه که هیچ علفی نتونه روی زمین رشد کنه فلذا زرافه های قد کوتاه منقرض شده باشن.
من فسیل هارو هم بررسی کردم یک فسیل پیدا کردم که البته دانشمندان اونو به یک زرافه نسبت داده بودن که بگن در چندین میلیون سال پیش زرافه گردنش کوچیک بوده...ولی این فسیل در این مسئله نمیتونه صادق باشه.چون باید زرافه هایی با گردن های متوسط و بلند هم وجود میداشتن و فسیلش وجود داشته باشه تا بشه همچین تصمیمی رو صادق دونست.
در مورد کش اومدن زرافه ها فقط تلقین به ذهن بود نه یک بحث...:n02:

Stream
17-01-2014, 18:29
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

خوب نظر شما چی هست؟ریچارد داوکینز چی؟من با خیلی ها بحث کردم در مورد تکامل توی پیج های مذهبی و یا توی فیسبوک و.... همه شون روی این تصادفی بودن تاکید داشتن؟ البته اونایی که روی تصادف نظر داشتن به وجود خالق اعتقادی نداشتند.فلذا سوالات من بی جواب موند.
یعنی تکامل و فرشگت میدونه و یا شعورش رو داره که باید چیکار کنه؟


من جایی ندیدم ریجارد داوکینز گفته باشه انتخاب طبیعی تصادف هست. این جمله از پروفسور داوکینز هست که درباره این قضیه توضیح میده:

Natural selection is quintessentially non-random, yet it is lamentably often miscalled random. This one mistake underlies much of the skeptical backlash against evolution.

افرادی که میگن انتخاب طبیعی بر اساس تصادف هست دو حالت داره، یا اطلاع ندارن یا قصد دروغپردازی دارند. همین بحث ما درباره زرافه ها یعنی انتخاب طبیعی که مشخصه "بلند شدن گردن زرافه ها در این پروسه" تصادفی نبوده. بحث خالق خارج از موضوع این تاپیک هست و صحیح یا اشتباه بودن تکامل هم ارتباطی با خالق نداره (اگه تکامل صحیح باشه ثابت نمیشه خالقی وجود نداره / اگه تکامل اشتباه باشه ثابت نمیشه خالقی وجود داره). بحث فرگشت صرفا یک بحث علمی است و باید به شواهد علمی قضیه نگاه کرد نه به تبعات فلسفی.



این فرضه شما هم فقط در صورتی میتونه درست باشه که هیچ علفی نتونه روی زمین رشد کنه فلذا زرافه های قد کوتاه منقرض شده باشن.
من فسیل هارو هم بررسی کردم یک فسیل پیدا کردم که البته دانشمندان اونو به یک زرافه نسبت داده بودن که بگن در چندین میلیون سال پیش زرافه گردنش کوچیک بوده...ولی این فسیل در این مسئله نمیتونه صادق باشه.چون باید زرافه هایی با گردن های متوسط و بلند هم وجود میداشتن و فسیلش وجود داشته باشه تا بشه همچین تصمیمی رو صادق دونست.
در مورد کش اومدن زرافه ها فقط تلقین به ذهن بود نه یک بحث...:n02:

نیازی نیست "هیچ علفی" روی زمین رشد نکنه، همین که علف های کمتری روی زمین باشه و اینکه علفهای روی زمین توسط همه حیوانات قابل دسترسی هستند برعکس چیزهایی که بالای درختان است خودش یک امتیاز مثبت هست برای بقای بیشتر موجوداتی که به این منابع بیشتر غذا دسترسی دارند. حرف شما در صورتی صحیح می بود که علف های روی زمین به حدی زیاد بود که جوابگوی همه نیازهای همه موجودات اون منطقه بود که اینطور نیست ولی مثلا چون در باغ وحش به همه زرافه ها غذا می رسه و کوتاه یا بلند بودن گردن کمکی به بقای اونها نمی کنه دیگه اون زرافه ها گردنشون از اینی که الان دارن بلندتر نمیشه.

همونطور که گفتم فسیل از همه موجودات وجود نداره چون پدید اومدن فسیل ها پروسه بسیار نامحتملی است نه اینکه اون موجودات وجود نداشتند. اگه یکی از فسیل های مثلا زرافه در ترتیب اشتباه پیدا شده بود، مثلا اونی که قدیمی تر بود گردنش بلند بود مثلا، کل قضیه منتفی بود. "نبودن فسیل" دلیلی برای نقض قضیه نیست، همین که همه فسیل ها بدون هیچ استثنایی یکدست این تئوری رو پشتیبانی می کنند نشون دهنده قدرت پشتیبانی برای این تئوری است. شما خیلی راحت می تونید بر اساس تکامل حدس بزنید مثلا اجداد زرافه ها بین چیزی که ما داریم و چیزی که مثلا در فسیل های 20 میلیون سال پیش داشتیم به چه شکل هست، و وقتی فسیل هایی پیدا میشه دقیقا با این پیشبینی ها همخونی داره، اگه نداشت کل تئوری منحل می شد و کسی که این رو نشون می داد هم احتمالا لقب بزرگ ترین شخصیت در بیولوژی قرن اخیر رو می گرفت و صد درصد جایزه نوبل هم پشت سرش.

عــــلی
17-01-2014, 18:48
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

من جایی ندیدم ریجارد داوکینز گفته باشه انتخاب طبیعی تصادف هست. این جمله از پروفسور داوکینز هست که درباره این قضیه توضیح میده:

Natural selection is quintessentially non-random, yet it is lamentably often miscalled random. This one mistake underlies much of the skeptical backlash against evolution.

افرادی که میگن انتخاب طبیعی بر اساس تصادف هست دو حالت داره، یا اطلاع ندارن یا قصد دروغپردازی دارند. بحث خالق خارج از موضوع این تاپیک هست و صحیح یا اشتباه بودن تکامل هم ارتباطی با خالق نداره (اگه تکامل صحیح باشه ثابت نمیشه خالقی وجود نداره / اگه تکامل اشتباه باشه ثابت نمیشه خالقی وجود داره). بحث فرگشت صرفا یک بحث علمی است و باید به شواهد علمی قضیه نگاه کرد نه به تبعات فلسفی.

اگر انتخاب طبیعی به صورت تصادفی نیست.پس چه چیزی اونو هوشمند کرده؟اینطور به نظر میاد که فرگشت میدونسته چگونه حیوانات و موجودات رو طراحی کنه تا بتونن زنده بمونن...
چون قطعاً تصادف نمیتونه دقیق کار کنه.پس بعد از انفجار بیگ بنگ از موجوداتی که شعور نداشتند چگونه موجوداتی با شعور به وجود اومدن که فرق زنده بودن رو با مرده بودن متوجه میشن.
اگر در مورد این قضیه که گفتید تصادفی نیست توضیحی دارید که چگونه از یک موجود بی شعور یک موجود با شعور بوجود اومده ممنون میشم توضیحاتتون رو ارائه بدید.
البته ریچارد به خالق اعتقادی نداره...دوست دارم بدونم که چگونه خودش رو توجیه کرده که موجودات تونستن اینقدر دقیق رشد کنند؟
ایشون درختان رو چطوری توجیه میکنند؟


نیازی نیست "هیچ علفی" روی زمین رشد نکنه، همین که علف های کمتری روی زمین باشه و اینکه علفهای روی زمین توسط همه حیوانات قابل دسترسی هستند برعکس چیزهایی که بالای درختان است خودش یک امتیاز مثبت هست برای بقای بیشتر موجوداتی که به این منابع بیشتر غذا دسترسی دارند. حرف شما در صورتی صحیح می بود که علف های روی زمین به حدی زیاد بود که جوابگوی همه نیازهای همه موجودات اون منطقه بود که اینطور نیست ولی مثلا چون در باغ وحش به همه زرافه ها غذا می رسه و کوتاه یا بلند بودن گردن کمکی به بقای اونها نمی کنه دیگه اون زرافه ها گردنشون از اینی که الان دارن بلندتر نمیشه.

همونطور که گفتم فسیل از همه موجودات وجود نداره چون پدید اومدن فسیل ها پروسه بسیار نامحتملی است نه اینکه اون موجودات وجود نداشتند. اگه یکی از فسیل های مثلا زرافه در ترتیب اشتباه پیدا شده بود، مثلا اونی که قدیمی تر بود گردنش بلند بود مثلا، کل قضیه منتفی بود. "نبودن فسیل" دلیلی برای نقض قضیه نیست، همین که همه فسیل ها بدون هیچ استثنایی یکدست این تئوری رو پشتیبانی می کنند نشون دهنده قدرت پشتیبانی برای این تئوری است. شما خیلی راحت می تونید بر اساس تکامل حدس بزنید مثلا اجداد زرافه ها بین چیزی که ما داریم و چیزی که مثلا در فسیل های 20 میلیون سال پیش داشتیم به چه شکل هست، و وقتی فسیل هایی پیدا میشه دقیقا با این پیشبینی ها همخونی داره، اگه نداشت کل تئوری منحل می شد و کسی که این رو نشون می داد هم احتمالا لقب بزرگ ترین شخصیت در بیولوژی قرن اخیر رو می گرفت و صد درصد جایزه نوبل هم پشت سرش.
پس این قضیه هنوز در مرحله احتمال وجود داره درسته؟

V E S T A
17-01-2014, 18:48
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

خوب نظر شما چی هست؟ریچارد داوکینز چی؟من با خیلی ها بحث کردم در مورد تکامل توی پیج های مذهبی و یا توی فیسبوک و.... همه شون روی این تصادفی بودن تاکید داشتن؟ البته اونایی که روی تصادف نظر داشتن به وجود خالق اعتقادی نداشتند.فلذا سوالات من بی جواب موند.
یعنی تکامل و فرشگت میدونه و یا شعورش رو داره که باید چیکار کنه؟


این فرضه شما هم فقط در صورتی میتونه درست باشه که هیچ علفی نتونه روی زمین رشد کنه فلذا زرافه های قد کوتاه منقرض شده باشن.
من فسیل هارو هم بررسی کردم یک فسیل پیدا کردم که البته دانشمندان اونو به یک زرافه نسبت داده بودن که بگن در چندین میلیون سال پیش زرافه گردنش کوچیک بوده...ولی این فسیل در این مسئله نمیتونه صادق باشه.چون باید زرافه هایی با گردن های متوسط و بلند هم وجود میداشتن و فسیلش وجود داشته باشه تا بشه همچین تصمیمی رو صادق دونست.
در مورد کش اومدن زرافه ها فقط تلقین به ذهن بود نه یک بحث...:n02:

گزینش طبیعی یا انتخاب طبیعی فرایندی است که در طی نسل‌های پیاپی، سبب شیوع آن دسته از صفات ارثی می‌شود که احتمال زنده ماندن و موفقیت زاد و ولد یک ارگانیسم را در یک جمعیت افزایش می‌دهند.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]





بید بال فلفلی روشن (Biston betularia typica)





[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




بید بال فلفلی تیره (Biston betularia carbonaria)



این فرایند از مکانیسم‌های کلیدی فرگشت (تکامل) محسوب می‌گردد. درون یک جمعیت از موجودات زنده، تنوع ژنتیکی سبب می‌شود که در زیستگاه کنونی آن جمعیت، بعضی از افراد گروه برای بقا و زاد و ولد احتمال موفقیت بیشتری نسبت به دیگران داشته باشند. به عنوان نمونه می‌توان بید بال فلفلی (Biston betularia) را نام برد که در بریتانیا یافت می‌شود و هر دو رنگ روشن و تیره آن را می‌توان در طبیعت دید. در طول انقلاب صنعتی، که بسیاری از درختانی که بیدها بر روی آنها استراحت می‌کردند توسط دوده سیاه شدند بیدهای تیره‌رنگ به دلیل پنهان بودن از دید شکارچیان امتیاز بیشتری برای زنده ماندن و تولید مثل پیدا کردند و تنها با گذشت چند نسل اکثر بیدها را گروه تیره‌رنگ تشکیل دادند.


این مفهوم ساده ای از انتخاب طبیعی هست. دوستان درباره تصادف در انتخاب طبیعی توضیحات واضحی رو دادن :


درود.

تغییرات و جهش های ژنتیکی (که یکی از اصلی ترین عوامل فرگشت هستند) تصادفی صورت میگیرن اما انتخاب طبیعی تصادفی نیست، موجودات برای زنده موندن با یک دیگر رقابت میکنن و شایسته ترین ها که تونستن خودشون رو تا موقع تولید مثل زنده نگه دارن نسلشون ادامه پیدا می کنه.



جمله ای که آبی رنگ هست جواب سوال شما درباره تصادف در انتخاب طبیعی هست . یکی از عوامل ایجاد فنوتیپ های متفاوت در یک جمعیت زیستی جهش هست جهش به صورت تصادفی اتفاق می افته ولی انتخاب طبیعی بر اساس اینکه کدام موجود صفات مورد نظر محیط رو داره امکان بقای اون موحود رو تضمین میکنه. .. در واقع این محیط هست که تعیین میکنه کدام جانور زنده بماند (با توجه به صفانی که دارد) و کدام نمی تواند ادامه بقا دهد.. نقش تصادف ( در جهش و نوترکیبی و عوامل دیگر) در ایجاد صفات هست نه انتخاب طبیعی..

درباره زرافه ها هم به همین صورت مطابق با تعریف انتخاب طبیعی :




صحبت احتمالات است.. چون غذا در بلندی بیشتر بوده و برای غذایی که روی زمین بوده زرافه ها باید با بقیه حیوانات رقابت می کردند ولی برای غذایی که در بلندی بوده رقیب جدی وجود نداشته، شانس بقا و تولید مثل زرافه هایی که قد نسبتا بلند تری داشتند بیشتر بوده، یعنی از 100 زرافه ای که وجود داشتند اگه برای سادگی فرض کنیم 50 تا کوتاه و 50 تا بلند بودند، از 50 تای کوتاه 10 تا زنده می موندند تا به سن تولید مثل برسند ولی از 50 تای بلند 40 تا، یعنی در نسل بعدی به جای اینکه نسبت بلند و کوتاه ها 50-50 باشه، این نسبت تبدیل به 80-20 میشه، و دوباره بلند تر های نسل های بعدی شانس زنده موندن بیشتری داشتند و این پروسه تکرار شده.

و



کاملا فرضیه ای که گفتید غلط است. زرافه ها "تصمیم نگرفتند کش بیان"، بلکه زرافه های که بلند قد شانس غذا پیدا کردنشون بیشتر بود برای همین زنده موندن. اینکه چرا سایر حیوانات بلند قد نشدن به این برمی گرده که احتمالا در اون شرایط حیوان دیگه ای در شرایطی نبوده که بتونه از برگ درختان تغذیه کنه.

بطور مثال فرض کنید برگ درختان در ارتفاع بین 2 تا 6 متری قابل دسترسی باشه، و زرافه های اون دوران بطور متوسط قدی بین 180 تا 220 سانتیمتر داشتند و برای همین تعدادی از زرافه ها قدشون به غذای درختان می رسیده و تعدادی نمی رسیده. اونهایی که قدشون می رسیده تونستند غذا پیدا کنند و زنده موندند و اونهایی که قدشون کمتر از 2 متر بود نتونستند و نسلشون منقرض شد. حالا در نسل های بعدی اکثر زرافه ها قدشون بین 200 تا 220 سانتیمتر هست و جهش هاش ژنی باعث میشه بعضی از این زرافه ها قد بلند تری هم داشته باشند (جهش های ژنی بسیار زیادی هست ولی تنها جهش های ژنی مهم فعلا همین جهش هایی است که باعث بلندی قد میشه) و برای برگ اون درختانی که در ارتفاع 2 متری هست همه زرافه ها با هم رقابت می کنند ولی زرافه هایی که مثلا 230 سانتیمتر هستند قدشون به غذاهای بیشتری می رسه و بیشتر زنده می مونند و این پروسه ادامه پیدا می کنه. بر اساس فسیل ها پروسه بلند شدن گردن زرافه ها حدود 55 میلیون سال هست و هر چقدر به گذشته می ریم این گردن کوچکتر می شده ولی اکثر رشد اون طی 5 میلیون سال گذشته صورت گرفته. ما فسیل های زیادی داریم از خیلی از اجداد زرافه های فعلی ولی از تمامی نسل ها فسیل نداریم چون بطور متوسط از هر چند ده میلیون موجودی که می میرند فقط یک فسیل باقی می مونه و پروسه فسیل شدن یک پروسه بسیار نامحتمل در طبیعت هست.

واضحه اگه بطور متوسط مثلا قد آهو ها بین 100 تا 130 سانتیمتر باشه هیچ کدوم از آهوها قدشون به برگ درختان نمی رسه که از اونها تغذیه کنند و زنده بمونند، و مثلا آهویی که گردنی 5 سانتیمتر بلند تز بقیه آهو ها داره باز هم قدش 135 سانتیمتر هست و فرقی به حال اون غذایی که در ارتفاع 2 متری وجود داره نمی کنه و برای همین شانس زنده موندن و تولید مثل بیشتری نداره که این جهش ژنی حفظ و تشدید بشه.



من فسیل هارو هم بررسی کردم یک فسیل پیدا کردم که البته دانشمندان اونو به یک زرافه نسبت داده بودن که بگن در چندین میلیون سال پیش زرافه گردنش کوچیک بوده...ولی این فسیل در این مسئله نمیتونه صادق باشه.چون باید زرافه هایی با گردن های متوسط و بلند هم وجود میداشتن و فسیلش وجود داشته باشه تا بشه همچین تصمیمی رو صادق دونست.

درباره فسیلی که تحقیق کردین من متوجه توضیح شما نشدم ..ممکنه عکس فسیل رو اینجا قرار بدین و توضیح بیشتری بدین ؟ ممنون

V E S T A
17-01-2014, 19:01
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

اگر انتخاب طبیعی به صورت تصادفی نیست.پس چه چیزی اونو هوشمند کرده؟اینطور به نظر میاد که فرگشت میدونسته چگونه حیوانات و موجودات رو طراحی کنه تا بتونن زنده بمونن...
چون قطعاً تصادف نمیتونه دقیق کار کنه.پس بعد از انفجار بیگ بنگ از موجوداتی که شعور نداشتند چگونه موجوداتی با شعور به وجود اومدن که فرق زنده بودن رو با مرده بودن متوجه میشن.
اگر در مورد این قضیه که گفتید تصادفی نیست توضیحی دارید که چگونه از یک موجود بی شعور یک موجود با شعور بوجود اومده ممنون میشم توضیحاتتون رو ارائه بدید.
البته ریچارد به خالق اعتقادی نداره...دوست دارم بدونم که چگونه خودش رو توجیه کرده که موجودات تونستن اینقدر دقیق رشد کنند؟
ایشون درختان رو چطوری توجیه میکنند؟

پس این قضیه هنوز در مرحله احتمال وجود داره درسته؟

محیط چیه ؟ محیط شامل درخت، زمین، هوا، باران ،طوفان، غذا ،خورشید، گرما، سرما ،زلزله ،رعد و برق و .... هست.

بر اساس شرایط جوی سرمایی در منطقه حاکم میشه (محیط) و تعداد زیادی از موجودات از بین میرن ولی باز هم تعدادی زنده موندن : جانوران که قدرت تحمل سرما رو دارن (یا چربی بیشتری دارند یا بدن اون ها از مو های متراکم ساخته شده یا جانورانی که مقاومت نسبت به سرما دارن)

این جانوران این صفات رو به صورت ژنتیکی دارا بودن (مثلا جهش به صورت تصادفی باعث ایجاد این صفات شده یا نوترکیبی باعث به ارث رسیدن صفت مقاومت در برابر سرما شده(تصادفی)) محیط (عامل محدود کننده محیط :هوای سرد) انتخاب میکنه که کدام جانور زنده بماند و کدام به دلیل نقص برخی صفات مورد نظر محیط از بین برود.

در طول زمان جانورانی که این صفات برتر رو داشتن برتری خود رو به نسل های بعدی منتقل کردن و ژن های مفید به تدریج به هر نسل منتقل شده و باعث به وجود اومدن موجوداتی شده که قدرت سازگاری بالایی دارن..


منظور شما از هوشمندی محیط (در این مثال سرمای حاکم) چیه ؟ یعنی محیط خودش به صورت هوشمند سرما ایجاد کرده که بعضی موجودات رو از بین ببره ؟ اگر منظورتون این هست که باید وارد مباحث جغرافیایی و زمین شناسی بشیم و دلیل ایجاد سرما و گرما و باران و طوفان و ... بررسی بشه

عــــلی
17-01-2014, 19:21
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

گزینش طبیعی یا انتخاب طبیعی فرایندی است که در طی نسل‌های پیاپی، سبب شیوع آن دسته از صفات ارثی می‌شود که احتمال زنده ماندن و موفقیت زاد و ولد یک ارگانیسم را در یک جمعیت افزایش می‌دهند.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]





بید بال فلفلی روشن (Biston betularia typica)





[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




بید بال فلفلی تیره (Biston betularia carbonaria)



این فرایند از مکانیسم‌های کلیدی فرگشت (تکامل) محسوب می‌گردد. درون یک جمعیت از موجودات زنده، تنوع ژنتیکی سبب می‌شود که در زیستگاه کنونی آن جمعیت، بعضی از افراد گروه برای بقا و زاد و ولد احتمال موفقیت بیشتری نسبت به دیگران داشته باشند. به عنوان نمونه می‌توان بید بال فلفلی (Biston betularia) را نام برد که در بریتانیا یافت می‌شود و هر دو رنگ روشن و تیره آن را می‌توان در طبیعت دید. در طول انقلاب صنعتی، که بسیاری از درختانی که بیدها بر روی آنها استراحت می‌کردند توسط دوده سیاه شدند بیدهای تیره‌رنگ به دلیل پنهان بودن از دید شکارچیان امتیاز بیشتری برای زنده ماندن و تولید مثل پیدا کردند و تنها با گذشت چند نسل اکثر بیدها را گروه تیره‌رنگ تشکیل دادند.


این مفهوم ساده ای از انتخاب طبیعی هست. دوستان درباره تصادف در انتخاب طبیعی توضیحات واضحی رو دادن :


جمله ای که آبی رنگ هست جواب سوال شما درباره تصادف در انتخاب طبیعی هست . یکی از عوامل ایجاد فنوتیپ های متفاوت در یک جمعیت زیستی جهش هست جهش به صورت تصادفی اتفاق می افته ولی انتخاب طبیعی بر اساس اینکه کدام موجود صفات مورد نظر محیط رو داره امکان بقای اون موحود رو تضمین میکنه. .. در واقع این محیط هست که تعیین میکنه کدام جانور زنده بماند (با توجه به صفانی که دارد) و کدام نمی تواند ادامه بقا دهد.. نقش تصادف ( در جهش و نوترکیبی و عوامل دیگر) در ایجاد صفات هست نه انتخاب طبیعی..

درباره زرافه ها هم به همین صورت مطابق با تعریف انتخاب طبیعی :



و




درباره فسیلی که تحقیق کردین من متوجه توضیح شما نشدم ..ممکنه عکس فسیل رو اینجا قرار بدین و توضیح بیشتری بدین ؟ ممنون
من نمیدونم اینچیزی که اینا میگن چقدر درسته فقط به خاطر اینکه کمی به نفع فرگشت سخن گفته باشم تا جوابم رو بگیرم تحقیق کردم درمورد حیوانات منقرض شده در ویکی پدیا که اینو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])پیدا کردم.




محیط چیه ؟ محیط شامل درخت، زمین، هوا، باران ،طوفان، غذا ،خورشید، گرما، سرما ،زلزله ،رعد و برق و .... هست.

بر اساس شرایط جوی سرمایی در منطقه حاکم میشه (محیط) و تعداد زیادی از موجودات از بین میرن ولی باز هم تعدادی زنده موندن : جانوران که قدرت تحمل سرما رو دارن (یا چربی بیشتری دارند یا بدن اون ها از مو های متراکم ساخته شده یا جانورانی که مقاومت نسبت به سرما دارن)

این جانوران این صفات رو به صورت ژنتیکی دارا بودن (مثلا جهش به صورت تصادفی باعث ایجاد این صفات شده یا نوترکیبی باعث به ارث رسیدن صفت مقاومت در برابر سرما شده(تصادفی)) محیط (عامل محدود کننده محیط :هوای سرد) انتخاب میکنه که کدام جانور زنده بماند و کدام به دلیل نقص برخی صفات مورد نظر محیط از بین برود.

در طول زمان جانورانی که این صفات برتر رو داشتن برتری خود رو به نسل های بعدی منتقل کردن و ژن های مفید به تدریج به هر نسل منتقل شده و باعث به وجود اومدن موجوداتی شده که قدرت سازگاری بالایی دارن..


منظور شما از هوشمندی محیط (در این مثال سرمای حاکم) چیه ؟ یعنی محیط خودش به صورت هوشمند سرما ایجاد کرده که بعضی موجودات رو از بین ببره ؟ اگر منظورتون این هست که باید وارد مباحث جغرافیایی و زمین شناسی بشیم و دلیل ایجاد سرما و گرما و باران و طوفان و ... بررسی بشه
اگر میشه در مورد جهش تصادفی یه توضیح کامل بدید تا درموردش بحث کنیم.ممنون.
در مورد هوشمند یعنی اراده و اختیار داشتن و بر خلاف قواعد عمل کردن.مثلاً باد به موج دریا میزنه ولی دریا هیچوقت نمیتونه بر خلاف وزش باد موج بزنه چون اراده ای از خودش نداره....چگونه از همین آب بی اراده ممکنه یک موجود با شعور و اراده به صورت تصادف بوجود بیاد تشکر!

Stream
17-01-2014, 19:26
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

اگر انتخاب طبیعی به صورت تصادفی نیست.پس چه چیزی اونو هوشمند کرده؟اینطور به نظر میاد که فرگشت میدونسته چگونه حیوانات و موجودات رو طراحی کنه تا بتونن زنده بمونن...
چون قطعاً تصادف نمیتونه دقیق کار کنه.پس بعد از انفجار بیگ بنگ از موجوداتی که شعور نداشتند چگونه موجوداتی با شعور به وجود اومدن که فرق زنده بودن رو با مرده بودن متوجه میشن.
اگر در مورد این قضیه که گفتید تصادفی نیست توضیحی دارید که چگونه از یک موجود بی شعور یک موجود با شعور بوجود اومده ممنون میشم توضیحاتتون رو ارائه بدید.
البته ریچارد به خالق اعتقادی نداره...دوست دارم بدونم که چگونه خودش رو توجیه کرده که موجودات تونستن اینقدر دقیق رشد کنند؟
ایشون درختان رو چطوری توجیه میکنند؟

وستا پاسخ سوال شما رو خیلی خوب دادند ولی همونطور که گفتم بحث خالق خارج از بحث این تاپیک هست. درباره تصادف یا طراحی هوشمندانه هم این دو تا به قولی Mutualy exclusive نیستند یعنی هر چیزی که تصادفی نبود حتما هوشمندانه طراحی شده یا برعکس. انتخاب طبیعی کاملا بر اساس قوانین طبیعت و دنیا رفتار می کنه و اگه پرسش شما این هست که اون قوانین آیا تصادفی هستند یا خیر، یا مثلا آیا هوشمندانه طراحی شدند یا خیر، ما نمی دونیم اون قوانین از کجا اومدن و آیا تصادفی هستند یا خیر.

ما تعریف علمی از شعور نداریم. از نظر زیست شناسی تفاوت انسان و شامپانزه یک نصف کروموزوم هست یا چند هزار ژن، یا حدود 1.5 درصد کل ژن ها، بطور مثال تفاوت دو انسان با همدیگه 0.1 درصد ژن هاست که این تفاوت ها خیلی ساده با فرگشت توضیح داده میشه. این بحث های فلسفی و اراده و ... ربطی به تکامل نداره و صرفا تعریف های ذهن ها از مشاهداتمون در علوم انسانی است.



پس این قضیه هنوز در مرحله احتمال وجود داره درسته؟

چیزی که من درباره زرافه ها گفتم، بله. این "بهترین توضیح" ای است که ما در اختیار داریم که تابحال با 100 درصد شواهدی که پیدا شده مطابقت داشته. درباره کل تکامل خیر، بحث احتمالات نیست چون ما می تونیم این رو مشاهده کنیم. مثلا آزمایشاتی که روی مگس ها انجام دادن و مثلا یک گروه رو در محیطی متفاوت نسبت به یک گروه دیگه قرار میدن و صبر می کنند چندین نسل بگذره و بعد اون مگس ها رو با هم مقایسه می کنند و تفاوت ها رو مشاهده می کنند، در خیلی از مواقع مثلا مگس هایی که در محیط سرد بودن و تونستن زنده بمونن پوست ضخیم تری پیدا کردن یا مثلا اونهایی که در جای کم اکسیژن بودن و تونستن زنده بمونن شش های بهینه تری پیدا کردن، و مگس های دو گروه متفاوت هم دیگه با همدیگه قادر به تولید مثل نبودند. هزاران آزمایش اینگونه روی موجودات مختلف داریم که صحت قدرت انتخاب طبیعی در تغییر موجودات رو نشون میدن که این تعریف فرگشت هست.

عــــلی
17-01-2014, 19:35
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

وستا پاسخ سوال شما رو خیلی خوب دادند ولی همونطور که گفتم بحث خالق خارج از بحث این تاپیک هست. درباره تصادف یا طراحی هوشمندانه هم این دو تا به قولی Mutualy exclusive نیستند یعنی هر چیزی که تصادفی نبود حتما هوشمندانه طراحی شده یا برعکس. انتخاب طبیعی کاملا بر اساس قوانین طبیعت و دنیا رفتار می کنه و اگه پرسش شما این هست که اون قوانین آیا تصادفی هستند یا خیر، یا مثلا آیا هوشمندانه طراحی شدند یا خیر، ما نمی دونیم اون قوانین از کجا اومدن.
اینکه پاسخ شخصی خوب بوده یا بد نظر شخصی شماست ولی من اصلاً پاسخی ندیدم.به سوال بنده و نقل قول و پاسه ایشون که دقت میکنم جوابی از سوالات خودم پیدا نمیکنم.بالاخره پاسخ سوال من اره یا نه هست که شما پاسخش رو دادید.من گفتم فرگشت و تکامل تصادفی هست؟شما گفتید نیست و ایشون گفتن جهش های ژنی تصادفی هست.اگر جهش های ژن تصادفی هست چطور تکامل تصادفی نیست؟اینکه تناقض داره!!




چیزی که من درباره زرافه ها گفتم، بله. این "بهترین توضیح" ای است که ما در اختیار داریم که تابحال با 100 درصد شواهدی که پیدا شده مطابقت داشته. درباره کل تکامل خیر، بحث احتمالات نیست چون ما می تونیم این رو مشاهده کنیم. مثلا آزمایشاتی که روی مگس ها انجام دادن و مثلا یک گروه رو در محیطی متفاوت نسبت به یک گروه دیگه قرار میدن و صبر می کنند چندین نسل بگذره و بعد اون مگس ها رو با هم مقایسه می کنند و تفاوت ها رو مشاهده می کنند، در خیلی از مواقع مثلا مگس هایی که در محیط سرد بودن پوست ضخیم تری پیدا کردن یا مثلا اونهایی که در جای کم اکسیژن بودن شش های بهینه تری، و مگس های دو گروه متفاوت هم دیگه با همدیگه قادر به تولید مثل نبودند. هزاران آزمایش اینگونه روی موجودات مختلف داریم که صحت قدرت انتخاب طبیعی در تغییر موجودات رو نشون میدن که این تعریف فرگشت هست.
بسیار عالی...این کاملاً صحیحه اما این قضیبه رو چطور توجیه میکنید که موجوداتی از نسل یکدیگر هستند؟مگس ها همیشه مگس بودند...آیا تونستند کاری کنند که به شکل یه موجود غیر از مگس بشن؟اگر غیر از مگس شدن این میشه تعریف فرگشت....اما اگر همیشه مگس بودن خوب معلومه دیگه!!! ولی تکامل میگه همه ما از نسل یک سلولیم!!

Stream
17-01-2014, 20:02
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

اینکه پاسخ شخصی خوب بوده یا بد نظر شخصی شماست ولی من اصلاً پاسخی ندیدم.به سوال بنده و نقل قول و پاسه ایشون که دقت میکنم جوابی از سوالات خودم پیدا نمیکنم.بالاخره پاسخ سوال من اره یا نه هست که شما پاسخش رو دادید.من گفتم فرگشت و تکامل تصادفی هست؟شما گفتید نیست و ایشون گفتن جهش های ژنی تصادفی هست.اگر جهش های ژن تصادفی هست چطور تکامل تصادفی نیست؟اینکه تناقض داره!!


جهش های ژنی بخشی از تکامل هست، بخش های دیگه ای هم وجود داره. اگه یک بخش تصادفی در مکانیزمی وجود داشته باشه نتیجه نمیده کل اون مکانیزم تصادفی است. انتخاب طبیعی تصادفی نیست.



بسیار عالی...این کاملاً صحیحه اما این قضیبه رو چطور توجیه میکنید که موجوداتی از نسل یکدیگر هستند؟مگس ها همیشه مگس بودند...آیا تونستند کاری کنند که به شکل یه موجود غیر از مگس بشن؟اگر غیر از مگس شدن این میشه تعریف فرگشت....اما اگر همیشه مگس بودن خوب معلومه دیگه!!! ولی تکامل میگه همه ما از نسل یک سلولیم!!

گونه = Species بر اساس تعریف یعنی دو موجود که می تونند با هم تولید مثل کنند و وقتی دیگه نمی کنند با هم تولید مثل کنند یعنی دو گونه متفاوت هستند و دیگه هر دو مگس نیستند، هر دو از نسل مگس ها هستند که ظاهری مشابه مگس ها دارند (نه دقیقا البته!) ولی قادر به تولید مثل با مگس ها نیستند. دلیل اینکه تغییرات خیلی بیشتری رو نمی تونیم مشاهده کنیم اینه که برای اون تغییرات نیاز به صدها هزار بار تولید مثل هست که هزاران سال طول می کشه و انجام چنین آزمایش هایی از محدوده عمر ما انسان ها خارج است. تعریف فرگشت هم چیزی که شما تصور می کنید نیست، صرفا تغییر گونه ها یا مکانیزم ها در بدن موجودات در گذشت زمان است.

دلیل وجود اجداد مشترک بین همه موجودات بحث Genome است نه چنین آزمایش هایی. در لینک زیر اگه انگلیسیتون خوب هست شواهد این قضیه گذاشته شده:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

همونطور که می بینید 8 نوع شواهد و مدارک متفاوت وجود داره که سه تا از اون ها وابسته به تکامل هست و بقیه مستقل هستند و تئوری های موجود همگی در هر 8 نوع زمینه مختلف بطور مستقل به یک نتیجه یکسان می رسند و شواهدی هم بر خلاف این قضیه یافته نشده و برای همین میگیم بر اساس بهترین علم و دانشی که در اختیار داریم به نظر می رسه موجودات زنده همگی یک جد مشترک دارند. شما اگه یک موجود زنده در زمین پیدا کنید که یکی از این 8 نوع دلایل رو نقض کنه کل قضیه رد خواهد شد ولی چنین اتفاقی نیفتاده هنوز.

V E S T A
17-01-2014, 20:26
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

من نمیدونم اینچیزی که اینا میگن چقدر درسته فقط به خاطر اینکه کمی به نفع فرگشت سخن گفته باشم تا جوابم رو بگیرم تحقیق کردم درمورد حیوانات منقرض شده در ویکی پدیا که اینو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])پیدا کردم.



درود

لینکی که گذاشتین درباره معرفی یک superfamily (بالا خانواده) به نام Giraffoidea هست بالاخانواده یکی از طبقه ها در تاکسونومی هست قسمت پایین هم معرفی خانواده های این Giraffoidea هست. کدوم قسمت از توضیحات لینکی که دادین درباره فرگشت هست ؟ متوجه نشدم توضیحاتی که براتون سوال ایجاد کرده رو لطفا اینجا قرار بدین..





اگر میشه در مورد جهش تصادفی یه توضیح کامل بدید تا درموردش بحث کنیم.ممنون.



جهش یا موتاسیون یک تغییرِ ژنتیکیِ است که صفاتِ زیستی بعضی از افرادِ یک گونه را تغییر می‌دهد. به عبارتِ دقیق تر، جهش‌ها تغییراتی در توالیِ DNA هستند. جهش‌ها می‌توانند در هر ناحیه‌ای از DNA رخ دهند.

در هر یک از فعالیتهای سلولی نظیر فرایندهای همانندسازی، رونویسی، ترجمه، ترکیب مجدد یا نوترکیبی کروموزومها و بروز و ظهور اطلاعات ژنتیکی احتمال خطا و اشتباه وجود دارد.


در مواردِ نادر ممکن است تغییرِ خود بخودی در قسمتی از DNA رخ دهد. این تغییر که جهش نامیده می‌شود، ممکن است تغییر در رمز ایجاد نموده و به تولیدِ یک پروتئین ناقص منجر شود. گاهی نتیجهٔ خالص به صورت ِ تغییری در ظاهرِ فرد و یا تغییری در یک شاخص قابلِ اندازه گیریِ موجود زنده، بنامِ ویژگی یا صفت مشاهده می‌گردد. طی فرایند جهش، یک ژن ممکن است به دو یا چند شکلِ متفاوت به نامِ آلل تغییر یابد.

عوامل جهش زای زیادی در محیط هست که همیشه در حال وقوع هستن. جهش یکی از عوامل ایجاد کننده تغییر ساختار ژن و یا ایجاد گوناگونی در محیط هست. از عوامل دیگه ایجاد کننده گوناگونی میشه نوترکیبی، شارش ژنی، کراسینگ اور رو نام برد .




در مورد هوشمند یعنی اراده و اختیار داشتن و بر خلاف قواعد عمل کردن.مثلاً باد به موج دریا میزنه ولی دریا هیچوقت نمیتونه بر خلاف وزش باد موج بزنه چون اراده ای از خودش نداره....چگونه از همین آب بی اراده ممکنه یک موجود با شعور و اراده به صورت تصادف بوجود بیاد تشکر!

دلیل وزش باد از خشکی به ساحل یا برعکس اینه :

در مدت روز دمای خشکی در اثر تابش خورشید از دمای دریا بالاتر می رود. زیرا ظرفیت گرمایی ویژه خاک کمتر از آب است. علاوه بر این سطح دریا در اثر حرکت امواج دائماً به هم می خورند و لایه آب گرم سطح دریا با لایه های سرد زیر مخلوط می شود. بنابراین هوای مجاور خشکی گرم شده و انبساط می یابد و بالا می رود. لذا هوای سرد روی دریا بطرف خشکی حرکت می کند تا جای آنرا بگیرد . به عبارت دیگر باد از دریا به خشکی میوزد. در شب برعکس، سطح خشکی به سرعت سرد می شود در صورتی که دمای دریا تغییر محسوسی نمی کند و هوای بالای دریا از هوای بالای خشکی گرمتر می شود و باد از خشکی به دریا می وزد.


درباره موج :

ترکبیی از باد و شکل بستر دریا موجب ایجاد امواج می شود. بادی که بر لایه های سطحی دریا می وزد به تدریج باعث شکل گیری حرکت دورانی یا غلتان امواج می شود موج در واقع حرکت بالا و پایین ذرات آب است. وقتی که در نزیکی ساحل قسمت پایینی موج به زمین برخورد می کند، به علت وجود اصطکاک از سرعت آن کاسته می شود. قسمت بالای موج به حرکت خود ادامه می دهد و سپس واژگون می شود و این دقیقآ چیزی است که به آن آب خیز یا آبکوهه می گوییم.

علاوه بر باد حرکت همرفتی آب باعث ایجاد موج میشه در کنار این مورد گرانش زمین و ماه و جزر و مد هم باعث تقویت موج میشه.



توضیحات و بحث بیشتر در این انجمن: کشاورزی، منابع طبیعی، علوم زمین ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

اینکه پاسخ شخصی خوب بوده یا بد نظر شخصی شماست ولی من اصلاً پاسخی ندیدم.به سوال بنده و نقل قول و پاسه ایشون که دقت میکنم جوابی از سوالات خودم پیدا نمیکنم.بالاخره پاسخ سوال من اره یا نه هست که شما پاسخش رو دادید.من گفتم فرگشت و تکامل تصادفی هست؟شما گفتید نیست و ایشون گفتن جهش های ژنی تصادفی هست.اگر جهش های ژن تصادفی هست چطور تکامل تصادفی نیست؟اینکه تناقض داره!!




سوال شما درباره فرگشت :



آیا فرگشت به صورت تصادفی اونقدر تکرار شده تا به اینجا رسیده؟

جواب به شما درباره سوالتون :


درود.

تغییرات و جهش های ژنتیکی (که یکی از اصلی ترین عوامل فرگشت هستند) تصادفی صورت میگیرن اما انتخاب طبیعی تصادفی نیست،

Sent from my Nexus 7 using Tapatalk



توضیح شما درباره انتخاب طبیعی:


اگر ما بگوییم انتخاب طبیعی یک تصادف هست

جواب ما :


خب ما همچین چیزی نمی گیم و نسبت دادن تصادف به انتخاب طبیعی کاملا غلط است و هم من و هم عرفان این رو توضیح دادیم.



نقش تصادف ( در جهش و نوترکیبی و عوامل دیگر) در ایجاد صفات هست نه انتخاب طبیعی..




لطفا به صورت واضح ارتباطی که از توضیحات داده شده در ذهن خودتون ایجاد کردید به همراه نتیجه گیری که داشتین و تناقضاتی که با نتیجه گیری شما در ذهنتون ایجاد شده رو توضیح بدین.

قسمت هایی از توضیحات من رو که متوجه نشدین سوال بپرسین تا دوباره توضیح بدم

عــــلی
17-01-2014, 20:27
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
لطفاً یک توضیح مفید در مورد جهش های تصادفی ژنی ارائه کنید.
پینشهاد میکنم دوستان این ویدئو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])رو مشاهده کنند و اگر جایی دروغه نقدش کنند.تشکر.

عــــلی
17-01-2014, 20:45
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

درود

لینکی که گذاشتین درباره معرفی یک superfamily (بالا خانواده) به نام Giraffoidea هست بالاخانواده یکی از طبقه ها در تاکسونومی هست قسمت پایین هم معرفی خانواده های این Giraffoidea هست. کدوم قسمت از توضیحات لینکی که دادین درباره فرگشت هست ؟ متوجه نشدم توضیحاتی که براتون سوال ایجاد کرده رو لطفا اینجا قرار بدین..
متوجه نشدم چی میخواین؟اونچه که من لینک دادم نمونه ای از یک زرافه بوده که در لیست حیوانات منقرض شده در آسیا قرار گرفته.



جهش یا موتاسیون یک تغییرِ ژنتیکیِ است که صفاتِ زیستی بعضی از افرادِ یک گونه را تغییر می‌دهد. به عبارتِ دقیق تر، جهش‌ها تغییراتی در توالیِ DNA هستند. جهش‌ها می‌توانند در هر ناحیه‌ای از DNA رخ دهند.

در هر یک از فعالیتهای سلولی نظیر فرایندهای همانندسازی، رونویسی، ترجمه، ترکیب مجدد یا نوترکیبی کروموزومها و بروز و ظهور اطلاعات ژنتیکی احتمال خطا و اشتباه وجود دارد.


در مواردِ نادر ممکن است تغییرِ خود بخودی در قسمتی از DNA رخ دهد. این تغییر که جهش نامیده می‌شود، ممکن است تغییر در رمز ایجاد نموده و به تولیدِ یک پروتئین ناقص منجر شود. گاهی نتیجهٔ خالص به صورت ِ تغییری در ظاهرِ فرد و یا تغییری در یک شاخص قابلِ اندازه گیریِ موجود زنده، بنامِ ویژگی یا صفت مشاهده می‌گردد. طی فرایند جهش، یک ژن ممکن است به دو یا چند شکلِ متفاوت به نامِ آلل تغییر یابد.

عوامل جهش زای زیادی در محیط هست که همیشه در حال وقوع هستن. جهش یکی از عوامل ایجاد کننده تغییر ساختار ژن و یا ایجاد گوناگونی در محیط هست. از عوامل دیگه ایجاد کننده گوناگونی میشه نوترکیبی، شارش ژنی، کراسینگ اور رو نام برد .

ببینید از نظر ریاضیات اگر ما از کوچکترین عملیات ریاضی شروع کنیم و اون رو به همون روش گسترش بدیم به اعدادی متفاوت میرسیم.
مثلاً ما دارای 4 عدد هستیم:
1
2
3
4

اگر اونارو دوتا دوتا تقسیم کنیم و یکی در میان یه دونه اضافه کنیم به این شکل میشه:
1
2

2
3

3
4

4
5
و اگر این روش رو بار دیگر تکرار کنیم(به راست اضافه میشه):
12
23

23
34

34
45

45
56

اگر همینطور پیش بریم و باید تا میلیارد ها بار تکرار کنیم تا به عددی به نام انسان برسیم.
حالا این یک نتیجه ساده جمع + 1 بود و اگر این جهش تصادفی باشه و در هر باری به صورت تصادفی جهش پیدا کنه فرد قبل اینکه انسان بشه شبیه کتلت در میاد!!!! پس وازه تصادفی بودن در جهش ها مورد صحیحی نیست.ژن ببر میدونه به کدوم سمت جهش پیدا کنه تا ببر تشکیل بشه و زن انسان برنامه ریزی شده و میدونه به کدوم سمت جهش پیدا کنه...و تصادف در زن هیچوقت زیبایی و تقارن در موجودات رو پدید نمیاره بلکه تصادف در سمت چپ یه شکل دیگه بوجود میاره و سمت راست یه شکل دیگه...سمت چپ و راست موجودات شبیه هم هست و مشخصه که سلول های سمت راست میدونن که باید هماهنگ با سلول های سمت چپ جهش داشته باشن...ممکنه تغییرات کوچیکی داشته باشیم که اهمین تغییرات کوچیک جهش تصادفی نیستند و شکل و شماسل انسان رو تشکیل میدن.





دلیل وزش باد از خشکی به ساحل یا برعکس اینه :

در مدت روز دمای خشکی در اثر تابش خورشید از دمای دریا بالاتر می رود. زیرا ظرفیت گرمایی ویژه خاک کمتر از آب است. علاوه بر این سطح دریا در اثر حرکت امواج دائماً به هم می خورند و لایه آب گرم سطح دریا با لایه های سرد زیر مخلوط می شود. بنابراین هوای مجاور خشکی گرم شده و انبساط می یابد و بالا می رود. لذا هوای سرد روی دریا بطرف خشکی حرکت می کند تا جای آنرا بگیرد . به عبارت دیگر باد از دریا به خشکی میوزد. در شب برعکس، سطح خشکی به سرعت سرد می شود در صورتی که دمای دریا تغییر محسوسی نمی کند و هوای بالای دریا از هوای بالای خشکی گرمتر می شود و باد از خشکی به دریا می وزد.


درباره موج :

ترکبیی از باد و شکل بستر دریا موجب ایجاد امواج می شود. بادی که بر لایه های سطحی دریا می وزد به تدریج باعث شکل گیری حرکت دورانی یا غلتان امواج می شود موج در واقع حرکت بالا و پایین ذرات آب است. وقتی که در نزیکی ساحل قسمت پایینی موج به زمین برخورد می کند، به علت وجود اصطکاک از سرعت آن کاسته می شود. قسمت بالای موج به حرکت خود ادامه می دهد و سپس واژگون می شود و این دقیقآ چیزی است که به آن آب خیز یا آبکوهه می گوییم.

علاوه بر باد حرکت همرفتی آب باعث ایجاد موج میشه در کنار این مورد گرانش زمین و ماه و جزر و مد هم باعث تقویت موج میشه.



توضیحات و بحث بیشتر در این انجمن: کشاورزی، منابع طبیعی، علوم زمین ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

الان مثلاً این جوابی که دادید آب رو دارای اراده و اختیار کرده؟متوجه نشدم که به چه دلیل مثالی رو که زدم اینطوری پاسخ دادید.لطفاً مجدد پست بنده رو بخونید.من سوال نکردم دلیل اینکه آب به سمت خشکی میره چیه!!! بلکه گفتم آب بر خلاف اونچه براش در نظر گرفته شده (وزش باد) حرکت نمیکنه.حالا چطور از این آب بی اراده موجودی با اراده بوجود میاد؟







سوال شما درباره فرگشت :



جواب به شما درباره سوالتون :





توضیح شما درباره انتخاب طبیعی:


جواب ما :






لطفا به صورت واضح ارتباطی که از توضیحات داده شده در ذهن خودتون ایجاد کردید به همراه نتیجه گیری که داشتین و تناقضاتی که با نتیجه گیری شما در ذهنتون ایجاد شده رو توضیح بدین.

قسمت هایی از توضیحات من رو که متوجه نشدین سوال بپرسین تا دوباره توضیح بدم
شما توضیح بدید چگونه جهش میتونه تصادفی باشه ولی فرگشتی که از همین جهش ها تشکیل شده نمیتونه تصادفی باشه؟یا هر دو باید تصادفی باشند یا هیچکدوم....فرگشت داره از عوامل محیط پیروی میکنه پس جهش ژنتیکی هم باید همینطور باشه.

V E S T A
17-01-2014, 21:30
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

متوجه نشدم چی میخواین؟اونچه که من لینک دادم نمونه ای از یک زرافه بوده که در لیست حیوانات منقرض شده در آسیا قرار گرفته.


:n02:

به پست قبلی خودتون مراجعه کنید که لازم نشه دوباره سوالات و توضیحات صفحه قبل نقل قول بشه من چیزی نمیخوام شما سوال پرسیدین و لینکی دادین که ربطی به سوال خودتون نداشت و من از شما توضیح خواستم که لینکتون چه ارتباطی به سوال داره ؟

توضیح شما :




من نمیدونم اینچیزی که اینا میگن چقدر درسته فقط به خاطر اینکه کمی به نفع فرگشت سخن گفته باشم تا جوابم رو بگیرم تحقیق کردم درمورد حیوانات منقرض شده در ویکی پدیا که اینو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])پیدا کردم.



جواب من :


درود

لینکی که گذاشتین درباره معرفی یک superfamily (بالا خانواده) به نام Giraffoidea هست بالاخانواده یکی از طبقه ها در تاکسونومی هست قسمت پایین هم معرفی خانواده های این Giraffoidea هست. کدوم قسمت از توضیحات لینکی که دادین درباره فرگشت هست ؟ متوجه نشدم توضیحاتی که براتون سوال ایجاد کرده رو لطفا اینجا قرار بدین..



و جواب شما :


بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

متوجه نشدم چی میخواین؟اونچه که من لینک دادم نمونه ای از یک زرافه بوده که در لیست حیوانات منقرض شده در آسیا قرار گرفته.




گیج کنندس من هنوز متوجه نشدم دقیقا دنبال چه چیزی بودین در لینکی که به من دادین ؟




اگر همینطور پیش بریم و باید تا میلیارد ها بار تکرار کنیم تا به عددی به نام انسان برسیم.
حالا این یک نتیجه ساده جمع + 1 بود و اگر این جهش تصادفی باشه و در هر باری به صورت تصادفی جهش پیدا کنه فرد قبل اینکه انسان بشه شبیه کتلت در میاد!!!! پس وازه تصادفی بودن در جهش ها مورد صحیحی نیست.ژن ببر میدونه به کدوم سمت جهش پیدا کنه تا ببر تشکیل بشه و زن انسان برنامه ریزی شده و میدونه به کدوم سمت جهش پیدا کنه...و تصادف در زن هیچوقت زیبایی و تقارن در موجودات رو پدید نمیاره بلکه تصادف در سمت چپ یه شکل دیگه بوجود میاره و سمت راست یه شکل دیگه...سمت چپ و راست موجودات شبیه هم هست و مشخصه که سلول های سمت راست میدونن که باید هماهنگ با سلول های سمت چپ جهش داشته باشن...ممکنه تغییرات کوچیکی داشته باشیم که اهمین تغییرات کوچیک جهش تصادفی نیستند و شکل و شماسل انسان رو تشکیل میدن.


جهش ها قدرت اینو دارن که باعث ایجاد انسانی عجیب الخلقه بشن! این چندان عجیب نیست مثل زمانی که جهش باعث ایجاد ناهنجاری های ژنی و تولد نوزاد ناقص میشه .. مثلا جهش باعث بشه یه نفر به جای 46 کروموزوم 47 تا داشته باشه .

باز هم به توضیح پست قبلی من مراجعه کنید توضیحات رو کامل بخونید :




عوامل جهش زای زیادی در محیط هست که همیشه در حال وقوع هستن. جهش یکی از عوامل ایجاد کننده تغییر ساختار ژن و یا ایجاد گوناگونی در محیط هست. از عوامل دیگه ایجاد کننده گوناگونی میشه نوترکیبی، شارش ژنی، کراسینگ اور رو نام برد .



جهش تنها عامل ایجاد گوناگونی بین موجودات نیست. در کنار جهش عوامل دیگری هم برای ایجاد گوناگونی و تنوع در محیط وجود دارند. تفاوت ها در نتیجه تمام این عوامل به تدریج و طی نسل های متمادی جانداران رو از هم متفاوت و متمایز کرده ..

ممکنه در نتیجه جهش تصادفی فردی به یک عقب مانده ذهنی تبدیل شه یا بر عکس جهش باعث تیزهوشی فردی بشه..این جهش ها هدفی رو ندارن همه بر اساس عوامل و شرایط محیطی ایجاد میشن مثلا مصرف الکل امکان ایجاد جهش رو بیشتر میکنه ..

توضیحاتتون درباره تقارن و هماهنگی درست نیست چون مثال نقض هم داره مثلا چرا در یک سمت بدن قلب وجود داره و قسمت دیگه فاقد قلب هست؟ تقارن در دو سمت چپ و راست بدن نتیجه اطلاعاتی موجود در ژن هاست این تقارن میتونه از به طرق مختلف و تحت عوامل مختلف از جمله جهش به بخوره مثلا یه نفر یه سمت بدنش دست و پا نداشته باشه ..(اسیب دیدن ساختار دی ان ا هدفمند نیست به صورت تصادفی ست.)





الان مثلاً این جوابی که دادید آب رو دارای اراده و اختیار کرده؟متوجه نشدم که به چه دلیل مثالی رو که زدم اینطوری پاسخ دادید.لطفاً مجدد پست بنده رو بخونید.من سوال نکردم دلیل اینکه آب به سمت خشکی میره چیه!!! بلکه گفتم آب بر خلاف اونچه براش در نظر گرفته شده (وزش باد) حرکت نمیکنه.حالا چطور از این آب بی اراده موجودی با اراده بوجود میاد؟



:n02: نه اراده وشعور رو که شما به آب نسبت دادین ! دوباره برمیگردیم به پست و سوال خودتون! :



در مورد هوشمند یعنی اراده و اختیار داشتن و بر خلاف قواعد عمل کردن.مثلاً باد به موج دریا میزنه ولی دریا هیچوقت نمیتونه بر خلاف وزش باد موج بزنه چون اراده ای از خودش نداره....چگونه از همین آب بی اراده ممکنه یک موجود با شعور و اراده به صورت تصادف بوجود بیاد تشکر!

و جواب من :






دلیل وزش باد از خشکی به ساحل یا برعکس اینه :

در مدت روز دمای خشکی در اثر تابش خورشید از دمای دریا بالاتر می رود. زیرا ظرفیت گرمایی ویژه خاک کمتر از آب است. علاوه بر این سطح دریا در اثر حرکت امواج دائماً به هم می خورند و لایه آب گرم سطح دریا با لایه های سرد زیر مخلوط می شود. بنابراین هوای مجاور خشکی گرم شده و انبساط می یابد و بالا می رود. لذا هوای سرد روی دریا بطرف خشکی حرکت می کند تا جای آنرا بگیرد . به عبارت دیگر باد از دریا به خشکی میوزد. در شب برعکس، سطح خشکی به سرعت سرد می شود در صورتی که دمای دریا تغییر محسوسی نمی کند و هوای بالای دریا از هوای بالای خشکی گرمتر می شود و باد از خشکی به دریا می وزد.


درباره موج :

ترکبیی از باد و شکل بستر دریا موجب ایجاد امواج می شود. بادی که بر لایه های سطحی دریا می وزد به تدریج باعث شکل گیری حرکت دورانی یا غلتان امواج می شود موج در واقع حرکت بالا و پایین ذرات آب است. وقتی که در نزیکی ساحل قسمت پایینی موج به زمین برخورد می کند، به علت وجود اصطکاک از سرعت آن کاسته می شود. قسمت بالای موج به حرکت خود ادامه می دهد و سپس واژگون می شود و این دقیقآ چیزی است که به آن آب خیز یا آبکوهه می گوییم.

علاوه بر باد حرکت همرفتی آب باعث ایجاد موج میشه در کنار این مورد گرانش زمین و ماه و جزر و مد هم باعث تقویت موج میشه.




ارتباط توضیح من به سوال شما و دلیل توضیحات من!

نتیجه گیری آب دارای اراده و شعور نیست چون ایجاد موج و وزش باد بر اساس قوانین فیزیکی حاکم بر طبیعت است.





شما توضیح بدید چگونه جهش میتونه تصادفی باشه ولی فرگشتی که از همین جهش ها تشکیل شده نمیتونه تصادفی باشه؟یا هر دو باید تصادفی باشند یا هیچکدوم....فرگشت داره از عوامل محیط پیروی میکنه پس جهش ژنتیکی هم باید همینطور باشه.



تو پست های قبلی هم من و هم سایر دوستان درباره انتخاب طبیعی و فرگشت توضیح دادن و شما درباره توضیحات واضح نتیجه گیری نادرستی داشتین و از من برای نتیجه گیری نادرست توضیح میخواین؟

چرا یا باید هر دو تصادفی باشن یا هیچکدوم چه بایدی وجود داره ؟ مثل این میمونه که بگیم : آبِ شیرین ، شکلات ِشیرین، جوشِ شیرین چون کلمه شیرین در هر سه یکسان هست یا هر سه از یه جنس هستن و باید مزه شیرین داشته باشن یا هیچ کدام!

عــــلی
18-01-2014, 11:06
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

جهش های ژنی بخشی از تکامل هست، بخش های دیگه ای هم وجود داره. اگه یک بخش تصادفی در مکانیزمی وجود داشته باشه نتیجه نمیده کل اون مکانیزم تصادفی است. انتخاب طبیعی تصادفی نیست.



گونه = Species بر اساس تعریف یعنی دو موجود که می تونند با هم تولید مثل کنند و وقتی دیگه نمی کنند با هم تولید مثل کنند یعنی دو گونه متفاوت هستند و دیگه هر دو مگس نیستند، هر دو از نسل مگس ها هستند که ظاهری مشابه مگس ها دارند (نه دقیقا البته!) ولی قادر به تولید مثل با مگس ها نیستند. دلیل اینکه تغییرات خیلی بیشتری رو نمی تونیم مشاهده کنیم اینه که برای اون تغییرات نیاز به صدها هزار بار تولید مثل هست که هزاران سال طول می کشه و انجام چنین آزمایش هایی از محدوده عمر ما انسان ها خارج است. تعریف فرگشت هم چیزی که شما تصور می کنید نیست، صرفا تغییر گونه ها یا مکانیزم ها در بدن موجودات در گذشت زمان است.

دلیل وجود اجداد مشترک بین همه موجودات بحث Genome است نه چنین آزمایش هایی. در لینک زیر اگه انگلیسیتون خوب هست شواهد این قضیه گذاشته شده:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

همونطور که می بینید 8 نوع شواهد و مدارک متفاوت وجود داره که سه تا از اون ها وابسته به تکامل هست و بقیه مستقل هستند و تئوری های موجود همگی در هر 8 نوع زمینه مختلف بطور مستقل به یک نتیجه یکسان می رسند و شواهدی هم بر خلاف این قضیه یافته نشده و برای همین میگیم بر اساس بهترین علم و دانشی که در اختیار داریم به نظر می رسه موجودات زنده همگی یک جد مشترک دارند. شما اگه یک موجود زنده در زمین پیدا کنید که یکی از این 8 نوع دلایل رو نقض کنه کل قضیه رد خواهد شد ولی چنین اتفاقی نیفتاده هنوز.
لطفاً توضیح بدید که اگر تصادفی نیستند پس چگونه عمل میکنند؟اگر نظر خود داوکینز رو هم بگید ممنون میشم.

V E S T A
18-01-2014, 12:44
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

لطفاً توضیح بدید که اگر تصادفی نیستند پس چگونه عمل میکنند؟اگر نظر خود داوکینز رو هم بگید ممنون میشم.


دوست عزیز تمام پست های این تاپیک به خصوص پست هایی که در این 2-3 صفحه ارسال شد توضیح نحوه عمل انتخاب طبیعی بود لطفا پست های قبلی رو مطالعه کنید سوالات شما تکرار سوالات صفحات قبل هست :

توضیحات با مثال:


درود.

تغییرات و جهش های ژنتیکی (که یکی از اصلی ترین عوامل فرگشت هستند) تصادفی صورت میگیرن اما انتخاب طبیعی تصادفی نیست، موجودات برای زنده موندن با یک دیگر رقابت میکنن و شایسته ترین ها که تونستن خودشون رو تا موقع تولید مثل زنده نگه دارن نسلشون ادامه پیدا می کنه.

یک مثال برای تکمیل پاسخ، بین گروهی از زرافه ها، اگه ادامه حیات وابسته به خوردن برگ های درخت های مرتفع باشه، اون هایی که گردن دراز تری دارن کمتر بر اثر گشنگی میمیرن پس ژنِ گردنِ دراز به نسل بعدی، بیشتر انتقال داده میشه(انتخاب طبیعی) اما توی نسل بعد که به دنیا میان اندازه گردن ها دقیقا یکسان نخواهد بود(تغییرات ژن ها به طور تصادفی) و باز از نو، نبرد برای زنده موندن صورت میگیره.

Sent from my Nexus 7 using Tapatalk


خب ما همچین چیزی نمی گیم و نسبت دادن تصادف به انتخاب طبیعی کاملا غلط است و هم من و هم عرفان این رو توضیح دادیم.

کاملا فرضیه ای که گفتید غلط است. زرافه ها "تصمیم نگرفتند کش بیان"، بلکه زرافه های که بلند قد شانس غذا پیدا کردنشون بیشتر بود برای همین زنده موندن. اینکه چرا سایر حیوانات بلند قد نشدن به این برمی گرده که احتمالا در اون شرایط حیوان دیگه ای در شرایطی نبوده که بتونه از برگ درختان تغذیه کنه.

بطور مثال فرض کنید برگ درختان در ارتفاع بین 2 تا 6 متری قابل دسترسی باشه، و زرافه های اون دوران بطور متوسط قدی بین 180 تا 220 سانتیمتر داشتند و برای همین تعدادی از زرافه ها قدشون به غذای درختان می رسیده و تعدادی نمی رسیده. اونهایی که قدشون می رسیده تونستند غذا پیدا کنند و زنده موندند و اونهایی که قدشون کمتر از 2 متر بود نتونستند و نسلشون منقرض شد. حالا در نسل های بعدی اکثر زرافه ها قدشون بین 200 تا 220 سانتیمتر هست و جهش هاش ژنی باعث میشه بعضی از این زرافه ها قد بلند تری هم داشته باشند (جهش های ژنی بسیار زیادی هست ولی تنها جهش های ژنی مهم فعلا همین جهش هایی است که باعث بلندی قد میشه) و برای برگ اون درختانی که در ارتفاع 2 متری هست همه زرافه ها با هم رقابت می کنند ولی زرافه هایی که مثلا 230 سانتیمتر هستند قدشون به غذاهای بیشتری می رسه و بیشتر زنده می مونند و این پروسه ادامه پیدا می کنه. بر اساس فسیل ها پروسه بلند شدن گردن زرافه ها حدود 55 میلیون سال هست و هر چقدر به گذشته می ریم این گردن کوچکتر می شده ولی اکثر رشد اون طی 5 میلیون سال گذشته صورت گرفته. ما فسیل های زیادی داریم از خیلی از اجداد زرافه های فعلی ولی از تمامی نسل ها فسیل نداریم چون بطور متوسط از هر چند ده میلیون موجودی که می میرند فقط یک فسیل باقی می مونه و پروسه فسیل شدن یک پروسه بسیار نامحتمل در طبیعت هست.

واضحه اگه بطور متوسط مثلا قد آهو ها بین 100 تا 130 سانتیمتر باشه هیچ کدوم از آهوها قدشون به برگ درختان نمی رسه که از اونها تغذیه کنند و زنده بمونند، و مثلا آهویی که گردنی 5 سانتیمتر بلند تز بقیه آهو ها داره باز هم قدش 135 سانتیمتر هست و فرقی به حال اون غذایی که در ارتفاع 2 متری وجود داره نمی کنه و برای همین شانس زنده موندن و تولید مثل بیشتری نداره که این جهش ژنی حفظ و تشدید بشه.

نظر داوکینز:



من جایی ندیدم ریجارد داوکینز گفته باشه انتخاب طبیعی تصادف هست. این جمله از پروفسور داوکینز هست که درباره این قضیه توضیح میده:

Natural selection is quintessentially non-random, yet it is lamentably often miscalled random. This one mistake underlies much of the skeptical backlash against evolution.

افرادی که میگن انتخاب طبیعی بر اساس تصادف هست دو حالت داره، یا اطلاع ندارن یا قصد دروغپردازی دارند. همین بحث ما درباره زرافه ها یعنی انتخاب طبیعی که مشخصه "بلند شدن گردن زرافه ها در این پروسه" تصادفی نبوده. بحث خالق خارج از موضوع این تاپیک هست و صحیح یا اشتباه بودن تکامل هم ارتباطی با خالق نداره (اگه تکامل صحیح باشه ثابت نمیشه خالقی وجود نداره / اگه تکامل اشتباه باشه ثابت نمیشه خالقی وجود داره). بحث فرگشت صرفا یک بحث علمی است و باید به شواهد علمی قضیه نگاه کرد نه به تبعات فلسفی.


نحوه عملکرد انتخاب طبیعی با مثال:


گزینش طبیعی یا انتخاب طبیعی فرایندی است که در طی نسل‌های پیاپی، سبب شیوع آن دسته از صفات ارثی می‌شود که احتمال زنده ماندن و موفقیت زاد و ولد یک ارگانیسم را در یک جمعیت افزایش می‌دهند.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]





بید بال فلفلی روشن (Biston betularia typica)





[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




بید بال فلفلی تیره (Biston betularia carbonaria)



این فرایند از مکانیسم‌های کلیدی فرگشت (تکامل) محسوب می‌گردد. درون یک جمعیت از موجودات زنده، تنوع ژنتیکی سبب می‌شود که در زیستگاه کنونی آن جمعیت، بعضی از افراد گروه برای بقا و زاد و ولد احتمال موفقیت بیشتری نسبت به دیگران داشته باشند. به عنوان نمونه می‌توان بید بال فلفلی (Biston betularia) را نام برد که در بریتانیا یافت می‌شود و هر دو رنگ روشن و تیره آن را می‌توان در طبیعت دید. در طول انقلاب صنعتی، که بسیاری از درختانی که بیدها بر روی آنها استراحت می‌کردند توسط دوده سیاه شدند بیدهای تیره‌رنگ به دلیل پنهان بودن از دید شکارچیان امتیاز بیشتری برای زنده ماندن و تولید مثل پیدا کردند و تنها با گذشت چند نسل اکثر بیدها را گروه تیره‌رنگ تشکیل دادند.



توضیح عملکرد انتخاب طبیعی با مثال:


محیط چیه ؟ محیط شامل درخت، زمین، هوا، باران ،طوفان، غذا ،خورشید، گرما، سرما ،زلزله ،رعد و برق و .... هست.

بر اساس شرایط جوی سرمایی در منطقه حاکم میشه (محیط) و تعداد زیادی از موجودات از بین میرن ولی باز هم تعدادی زنده موندن : جانوران که قدرت تحمل سرما رو دارن (یا چربی بیشتری دارند یا بدن اون ها از مو های متراکم ساخته شده یا جانورانی که مقاومت نسبت به سرما دارن)

این جانوران این صفات رو به صورت ژنتیکی دارا بودن (مثلا جهش به صورت تصادفی باعث ایجاد این صفات شده یا نوترکیبی باعث به ارث رسیدن صفت مقاومت در برابر سرما شده(تصادفی)) محیط (عامل محدود کننده محیط :هوای سرد) انتخاب میکنه که کدام جانور زنده بماند و کدام به دلیل نقص برخی صفات مورد نظر محیط از بین برود.

در طول زمان جانورانی که این صفات برتر رو داشتن برتری خود رو به نسل های بعدی منتقل کردن و ژن های مفید به تدریج به هر نسل منتقل شده و باعث به وجود اومدن موجوداتی شده که قدرت سازگاری بالایی دارن..



در یکی از پست های قبلیتون اشاره کردین درباره فسیلی تحقیق کردین و براتون ابهامی ایجاد شده عکس فسیل و توضیح دانشمندان و ابهامی که ایجاد شده رو لطف میکنید توضیح بدین ؟




من فسیل هارو هم بررسی کردم یک فسیل پیدا کردم که البته دانشمندان اونو به یک زرافه نسبت داده بودن که بگن در چندین میلیون سال پیش زرافه گردنش کوچیک بوده...ولی این فسیل در این مسئله نمیتونه صادق باشه.چون باید زرافه هایی با گردن های متوسط و بلند هم وجود میداشتن و فسیلش وجود داشته باشه تا بشه همچین تصمیمی رو صادق دونست.

عــــلی
18-01-2014, 17:04
سرکار VESTA بزرگوار.
لطفاً مثل کامپیوتر کپی و پیست نکنید.
اول اینکه بنده نحوه عملکرد رو خواستم در ثانی تصادف رو هم به شما توضیح دادم با یک عملیات ساده ریاضی.و تصادف نمیتونه در موجودات تقارن دو طرفه ایجاد کنه.این یک امر مسلمی هست.نظر داوکینز در مورد نحوه عمل کرد نیست بلکه فقط تصادفی نبودن رو نشون میده.
البته اگر قرار بود از شما توضیح بخوام شخصاً متن شمارو نقل قول میکردم.من هرچی پست های خودم با پست های شما رو میخونم میبینم که شما به اصلاً متوجه پست های بنده نمیشید!!و بجای اینکه پست های منو از اول بخونید که ببینید بحث سر چی بوده از نصفه اونو کپی میکنید....
در مورد فسیل عرض کردم برای اینکه ما به فرگشت پی ببریم باید فسیل یک نسل از زرافه ها رو داشته باشیم که گردن هاشون در حال بزرگ شدن باشه.نه اینکه یک فسیل پیدا کنیم و گوشت و پوستشون رو شبیه زرافه کنیم که مثلاً گردنش کوچیک بعد با یه زرافه مقایسه کنیم بعدش هم بگیم بله این تکامل یافته است.
موفق باشید.

V E S T A
18-01-2014, 17:37
سرکار VESTA بزرگوار.
لطفاً مثل کامپیوتر کپی و پیست نکنید.
اول اینکه بنده نحوه عملکرد رو خواستم در ثانی تصادف رو هم به شما توضیح دادم با یک عملیات ساده ریاضی.و تصادف نمیتونه در موجودات تقارن دو طرفه ایجاد کنه.این یک امر مسلمی هست.نظر داوکینز در مورد نحوه عمل کرد نیست بلکه فقط تصادفی نبودن رو نشون میده.
البته اگر قرار بود از شما توضیح بخوام شخصاً متن شمارو نقل قول میکردم.من هرچی پست های خودم با پست های شما رو میخونم میبینم که شما به اصلاً متوجه پست های بنده نمیشید!!و بجای اینکه پست های منو از اول بخونید که ببینید بحث سر چی بوده از نصفه اونو کپی میکنید....
در مورد فسیل عرض کردم برای اینکه ما به فرگشت پی ببریم باید فسیل یک نسل از زرافه ها رو داشته باشیم که گردن هاشون در حال بزرگ شدن باشه.نه اینکه یک فسیل پیدا کنیم و گوشت و پوستشون رو شبیه زرافه کنیم که مثلاً گردنش کوچیک بعد با یه زرافه مقایسه کنیم بعدش هم بگیم بله این تکامل یافته است.
موفق باشید.

جناب آقای علـــی گرامی

اگر لطف کنید پست های من و دوستان رو کامل بخونید نه سوالاتتون رو دوباره تکرار میکنید و نه بنده مجبور میشم جواب ها رو دوباره کپی پیست کنم.

نحوه عملکرد به صورت واضح در تمام پست ها توضیح داده شد همراه با مثال های مختلف اگر لازم هست بفرمایید تا کپی پیست بشه. تقارن رو براتون توضیح دادم که تحت تاثیر اطلاعات ژن هست و اگر بر مبنای توضیح شما باشه باید هر دو طرف بدن قلب وجود داشته باشه! اگر لازم هست این توضیحات رو دوباره کپی پیست کنم.

شما درباره غیر تصادقی بودن انتخاب طبیعی و نظر داوکینز سوال کردین و جواب به شما داده شد برای اطلاعات بیشتر و کامل تر درباره مفهوم انتخاب طبیعی و نظریات دانشمندان بهتر هست از یه منبع علمی مناسب و دقیق سرچ کنید .

این تاپیک و تمام تاپیک های این انجمن یک بحث ازاد برای شرکت تمام یوزرهای انجمن هست و لزومی برای دریافت اجازه از طرف سایر یوزرها برای شرکت در بحث وجود نداره. تمام پست های من وسایر دوستان در جواب به سوالات شما ارسال شده اگر تمایل دارین جوابی داده بشه که شما دوست دارین ، متاسفانه در انجمن علمی چنین چیزی امکان نداره تمام پاسخ ها بر اساس مدارک و شواهد و تعاریف علمی ارائه میشه.

پست های شما به صورت کامل خونده میشه قسمت هایی که سوال پرسیدین و من متوجه نشدم براتون نقل قول کردم. که پستی که این توضیح رو دادین یادآوری بشه ..

عکسی که در لینک گذاشتین فسیل! نیست دوست عزیز تنها یک شبیه سازی از Sivatherium هست. مگر اینکه فسیل این مورد رو دیده باشین که اگر فسیل رو دیدن لطفا عکس فسیل رو در این تاپیک هم قرار بدین در لینکی که دادین هیچ کدوم از توضیحاتی که اینجا نوشتین رو نداشت دقیقا از کجا و از روی چه منبعی چنین برداشتی رو داشتین ؟

سَنگواره یا فُسیل به بازمانده‌های کانی‌شده جانوران و گیاهان یا بازمانده‌های دیگر مثلآ ردپا گفته می‌شود. فرآیند سنگواره‌شدن فرایندی کم‌اتفاق است زیرا کانی‌های طبیعی معمولاً تجزیه شده و دوباره وارد چرخه مواد می‌گردند. برای اینکه یک سازواره (ارگانیسم)، سنگواره شود میبایست روی آن هرچه سریعتر با مواد رسوبی پوشیده شود. سنگواره‌ها و روند سنگوارگی انواع گوناگونی دارند. سنگواره‌ها معمولاً از خود مواد بازمانده از سازواره تشکیل شده‌اند، ولی هستند سنگواره‌هایی که تنها شامل اثر و رد یک سازواره مثلآ رد پای یک دایناسور یا خزنده می‌شوند. به اینگونه سنگواره‌ها، سنگواره‌های ردّی می‌گویند. دانش بررسی سنگواره‌ها دیرین‌شناسی نام دارد.

عــــلی
18-01-2014, 20:17
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

جناب آقای علـــی گرامی

اگر لطف کنید پست های من و دوستان رو کامل بخونید نه سوالاتتون رو دوباره تکرار میکنید و نه بنده مجبور میشم جواب ها رو دوباره کپی پیست کنم.

نحوه عملکرد به صورت واضح در تمام پست ها توضیح داده شد همراه با مثال های مختلف اگر لازم هست بفرمایید تا کپی پیست بشه. تقارن رو براتون توضیح دادم که تحت تاثیر اطلاعات ژن هست و اگر بر مبنای توضیح شما باشه باید هر دو طرف بدن قلب وجود داشته باشه! اگر لازم هست این توضیحات رو دوباره کپی پیست کنم.

شما درباره غیر تصادقی بودن انتخاب طبیعی و نظر داوکینز سوال کردین و جواب به شما داده شد برای اطلاعات بیشتر و کامل تر درباره مفهوم انتخاب طبیعی و نظریات دانشمندان بهتر هست از یه منبع علمی مناسب و دقیق سرچ کنید .

این تاپیک و تمام تاپیک های این انجمن یک بحث ازاد برای شرکت تمام یوزرهای انجمن هست و لزومی برای دریافت اجازه از طرف سایر یوزرها برای شرکت در بحث وجود نداره. تمام پست های من وسایر دوستان در جواب به سوالات شما ارسال شده اگر تمایل دارین جوابی داده بشه که شما دوست دارین ، متاسفانه در انجمن علمی چنین چیزی امکان نداره تمام پاسخ ها بر اساس مدارک و شواهد و تعاریف علمی ارائه میشه.

پست های شما به صورت کامل خونده میشه قسمت هایی که سوال پرسیدین و من متوجه نشدم براتون نقل قول کردم. که پستی که این توضیح رو دادین یادآوری بشه ..

عکسی که در لینک گذاشتین فسیل! نیست دوست عزیز تنها یک شبیه سازی از Sivatherium هست. مگر اینکه فسیل این مورد رو دیده باشین که اگر فسیل رو دیدن لطفا عکس فسیل رو در این تاپیک هم قرار بدین در لینکی که دادین هیچ کدوم از توضیحاتی که اینجا نوشتین رو نداشت دقیقا از کجا و از روی چه منبعی چنین برداشتی رو داشتین ؟

سَنگواره یا فُسیل به بازمانده‌های کانی‌شده جانوران و گیاهان یا بازمانده‌های دیگر مثلآ ردپا گفته می‌شود. فرآیند سنگواره‌شدن فرایندی کم‌اتفاق است زیرا کانی‌های طبیعی معمولاً تجزیه شده و دوباره وارد چرخه مواد می‌گردند. برای اینکه یک سازواره (ارگانیسم)، سنگواره شود میبایست روی آن هرچه سریعتر با مواد رسوبی پوشیده شود. سنگواره‌ها و روند سنگوارگی انواع گوناگونی دارند. سنگواره‌ها معمولاً از خود مواد بازمانده از سازواره تشکیل شده‌اند، ولی هستند سنگواره‌هایی که تنها شامل اثر و رد یک سازواره مثلآ رد پای یک دایناسور یا خزنده می‌شوند. به اینگونه سنگواره‌ها، سنگواره‌های ردّی می‌گویند. دانش بررسی سنگواره‌ها دیرین‌شناسی نام دارد.
1.من در مورد تقارن داخل بدن صحبت نکردم.کاملاً مشخصه که قلب و تمامی اعضای بدن در داخل بدن وظایفشون رو انجام میدن اما اونچه که تصادفی بودن نظر شما رو نقض میکنه ظاهر انسان هست.تصادف هیچگاه تقارن به وجود نمیاره.شما ادعا کردید که تحت تاثیر اطلاعات ژن هست و همین یعنی اینکه اونا میدونن چطوری جهش پیدا کنن پس تصادفی بودنی در کار نیست.
2.شما ادعا کردید پست های منو کامل خوندید پس دقت کنید که شما چطوری پاسخ بنده رو دادید:
پاسخ من به جناب Stream:


اما فرگشت فقط زرافه رو گردن دراز کرده...یعنی گونه های دیگه حیوانات چرا گردنشون دراز نشده؟در حالی که زرافه ای که گردنش کوچک بوده نسلش منقرض شده و این یعنی در زمین غذا نبوده که اونا منقرض شدن....حالا یا ما باید چگونه این احتمال رو بررسی کنیم:
1.در زمین علف بوده و درختان هم بودند و زرافه ها هم بودند...زرافه هایی که قداشون بلند تر بوده تصمیم گرفتن که بیشتر کش بیان تا از درخت تغذیه کنند و زرافه های قد کوتاه همراه با علف های روی زمین منقرض شدن یعنی هم علف ها تموم شدن و هم زرافه ها بنابر این نسلشون منقرض شد.
2.فرض کنیم فرضیه بالا درست باشه پس ما باید طی این سال ها فسیل هایی از تمامی نسل های زرافه ها داشته باشیم که نشون بده زرافه ها کم کم قدشون بلند شده.آیا همچین چیزی هست؟
سوالی که پیش میاد اینه که اصلاً چقدر طول کشیده تا زرافه از گردن کوچیکش به گردن بزرگش برسه؟

پاسخ جناب Stream:


کاملا فرضیه ای که گفتید غلط است. زرافه ها "تصمیم نگرفتند کش بیان"، بلکه زرافه های که بلند قد شانس غذا پیدا کردنشون بیشتر بود برای همین زنده موندن. اینکه چرا سایر حیوانات بلند قد نشدن به این برمی گرده که احتمالا در اون شرایط حیوان دیگه ای در شرایطی نبوده که بتونه از برگ درختان تغذیه کنه.

بطور مثال فرض کنید برگ درختان در ارتفاع بین 2 تا 6 متری قابل دسترسی باشه، و زرافه های اون دوران بطور متوسط قدی بین 180 تا 220 سانتیمتر داشتند و برای همین تعدادی از زرافه ها قدشون به غذای درختان می رسیده و تعدادی نمی رسیده. اونهایی که قدشون می رسیده تونستند غذا پیدا کنند و زنده موندند و اونهایی که قدشون کمتر از 2 متر بود نتونستند و نسلشون منقرض شد. حالا در نسل های بعدی اکثر زرافه ها قدشون بین 200 تا 220 سانتیمتر هست و جهش هاش ژنی باعث میشه بعضی از این زرافه ها قد بلند تری هم داشته باشند (جهش های ژنی بسیار زیادی هست ولی تنها جهش های ژنی مهم فعلا همین جهش هایی است که باعث بلندی قد میشه) و برای برگ اون درختانی که در ارتفاع 2 متری هست همه زرافه ها با هم رقابت می کنند ولی زرافه هایی که مثلا 230 سانتیمتر هستند قدشون به غذاهای بیشتری می رسه و بیشتر زنده می مونند و این پروسه ادامه پیدا می کنه. بر اساس فسیل ها پروسه بلند شدن گردن زرافه ها حدود 55 میلیون سال هست و هر چقدر به گذشته می ریم این گردن کوچکتر می شده ولی اکثر رشد اون طی 5 میلیون سال گذشته صورت گرفته. ما فسیل های زیادی داریم از خیلی از اجداد زرافه های فعلی ولی از تمامی نسل ها فسیل نداریم چون بطور متوسط از هر چند ده میلیون موجودی که می میرند فقط یک فسیل باقی می مونه و پروسه فسیل شدن یک پروسه بسیار نامحتمل در طبیعت هست.

واضحه اگه بطور متوسط مثلا قد آهو ها بین 100 تا 130 سانتیمتر باشه هیچ کدوم از آهوها قدشون به برگ درختان نمی رسه که از اونها تغذیه کنند و زنده بمونند، و مثلا آهویی که گردنی 5 سانتیمتر بلند تز بقیه آهو ها داره باز هم قدش 135 سانتیمتر هست و فرقی به حال اون غذایی که در ارتفاع 2 متری وجود داره نمی کنه و برای همین شانس زنده موندن و تولید مثل بیشتری نداره که این جهش ژنی حفظ و تشدید بشه.

پاسخ من به ایشان:


این فرضه شما هم فقط در صورتی میتونه درست باشه که هیچ علفی نتونه روی زمین رشد کنه فلذا زرافه های قد کوتاه منقرض شده باشن.
من فسیل هارو هم بررسی کردم یک فسیل پیدا کردم که البته دانشمندان اونو به یک زرافه نسبت داده بودن که بگن در چندین میلیون سال پیش زرافه گردنش کوچیک بوده...ولی این فسیل در این مسئله نمیتونه صادق باشه.چون باید زرافه هایی با گردن های متوسط و بلند هم وجود میداشتن و فسیلش وجود داشته باشه تا بشه همچین تصمیمی رو صادق دونست.
در مورد کش اومدن زرافه ها فقط تلقین به ذهن بود نه یک بحث...:n02:

شما اینطور سوال کردین:

درباره فسیلی که تحقیق کردین من متوجه توضیح شما نشدم ..ممکنه عکس فسیل رو اینجا قرار بدین و توضیح بیشتری بدین ؟ ممنون

این یعنی اصلاً پست های بالا رو نخوندین.دلیل بنده کاملاً واضه:


ولی این فسیل در این مسئله نمیتونه صادق باشه.چون باید زرافه هایی با گردن های متوسط و بلند هم وجود میداشتن و فسیلش وجود داشته باشه تا بشه همچین تصمیمی رو صادق دونست

اما شما در جوابی که من درمورد مدرک درباره فسیل آوردم:

بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

من نمیدونم اینچیزی که اینا میگن چقدر درسته فقط به خاطر اینکه کمی به نفع فرگشت سخن گفته باشم تا جوابم رو بگیرم تحقیق کردم درمورد حیوانات منقرض شده در ویکی پدیا که اینو ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])پیدا کردم.

من طبق درخواست شما مدرک رو آوردم اما شما برای من توضیحات بی ربط درباره سوال بنده ارائه دادید:

درود

لینکی که گذاشتین درباره معرفی یک superfamily (بالا خانواده) به نام Giraffoidea هست بالاخانواده یکی از طبقه ها در تاکسونومی هست قسمت پایین هم معرفی خانواده های این Giraffoidea هست. کدوم قسمت از توضیحات لینکی که دادین درباره فرگشت هست ؟ متوجه نشدم توضیحاتی که براتون سوال ایجاد کرده رو لطفا اینجا قرار بدین..


امیدوارم که متوجه شده باشید!!

گفتید عکسی که گذاشتم فسیل نیست.خوب این بیشتر مراد بنده است برای همین گفتم که خواستم کمی به نفع فرگشت و شما سخن بگم.خود شما اعتراف کردید که این فقط شبیه سازی شده.پس شما چطوری پی بردید که زرافه های قدیم گردنشون کوتاه بوده؟

V E S T A
18-01-2014, 20:44
شما وارد یک انجمن علمی و یک بحث علمی شدین و دوست دارین بر اساس مراد شما جواب داده بشه که امکانش همونطور که گفتم وجود نداره .

هر چی مراده شماست ! من بهتره بگم به مراد شما ایمان میارم! تا وقت بذارم ودلایل و مدارک علمی رو اینجا بیارم و شما دوباره برگردین به پرسش اولتون در تاپیک و من و سایرن دوباره 41 صفحه رو برای شما مرور کنیم.

دکتر مسعود
25-01-2014, 20:45
قانون دوّم ترمودینامیک تئوری تکامل را مردود میسازد



يکی از قوانين اصلی فيزيک قانون دوبم ترموديناميک ،آنچه که در هستی در شرايط طبيعی هر سيستمی بحال خود رها گردد،در طیّ زمان در راستای بی نظمی،پاشيدگی و خراب شدن قدم بر ميدارد.هر چيز جاندار غيرجاندار در طیّ زمان فرسوده،تخريب،پوسيده وتجزيه شده و از هم ميپاشد و اين يک حادثه اجتناب ناپذير برای همه ميباشد که راه برگشتی وجود ندارد.اين حقيقتی است که در زندگانی ما توسّط همه رسد شده است.مثلاً يک ماشينی را در بيابان بگذاريم بعد از ماهها نبايد انتظار داشت که در وضع ماشين پيشرفتی شده است بلکه بالعکس لاستيکهايش ترکيه شيشه هايش شکسته و بدنه پوسيده و از بين رفته خواهيم ديد.قانون دوّم ترموديناميک اين طيف طبيعی زمان را که بطور طبيعی ميباشد چه از نظر فيزيکی وچه از نظر محاسبات مطرح ميسازد.اين قانون معروف فيزيکی قانون انتروپی نيز ناميده ميشود.انتروپی معياری بر بی نظميهای موجود در سيستمهای فيزيکی ميباشد.گذر يک سيستم از نظم به طرف بی نظمی انتروپی آن را افزايش ميدهد.يک سيستم هر چقدر بی نظمی اش بيشتر باشد به همان اندازه انتروپی اش افزايش ميابد.قانون انتروپی تمام هستی را به اينکه بسرعت بی نظمی،بی برنامگی که برگشتی هم وجود ندارد ميکشاند.



قانون دوّم ترموديناميک و يا با نام ديگر قانون انتروپی درستی اش چه از نظر عملی به اثبات رسيده و قانونی است که مطلقاً به اثبات رسيده است.بزرگترين دانشمند اين قرن بنام آلبرت اينشتن اين قانون را قانون اوّل علمها قبول کرده است:قانون انتروپی،در مرحله دوّم از تاريخ بعنوان يک نظم حکم کننده عمل خواهد کرد.در کنار آلبرت اينشتن،سر آرتور ادينگستون از آن بعنوان برترين قانون متافيزيک تمام هستی بحث ميکند.در حاليکه تئوری تکامل يک ادّعايی است بطور کلّی از يک چنين قانونی چشم پوشی کرده است.تکامل با اين قانون يک مکانيزمی که از ريشه باهم تداخل دارند را مطرح ميسازد.تئوری تکامل اينکه تمام اين اتمها و مولکولهای بی نظم و بی جان بمرور زمان بر حسب تصادفات در يک نظم خاصّی قرار گرفته و مولکولهای بسيار پيچيده «د.ن.آ.»و«ر.ن.آ» را بوجود آورده و از آنهم فراتر رفته و مولکولهای پيچيده تری را نيز بوجود آورده در کلّ با قانون انتروپی تفاوت دارد و با حقايقی که قانون انتروپی مطرح ميسازد متغاير ميباشد.




بهمين خاطر طيف زمانی مثل تکامل از ابتدا تا آخر در هيچيک از اين مراحل امکان پذير نميباشد.

دانشمندان تکامل گرا هم متوجّه اين قضيه ميباشند و اين فرق بارز را راش چنين ميگويد:تکامل در مسير پيچيده حيات،آن تمايلی که قانون دوّم ترموديناميک دارد اختلاف آشکاری را پديدار ميسازد.دانشمند تکامل گرا بنام راجر لوين در يک مجلّه علمی ديگر تحت نام ساينس در مقاله اش بن بست ترموديناميک تکامل چنين برزبان می آورد:مسئله ای که زيستشناسان با آن روبرو هستند،تفاوتی است که ميان قانون دوّم ترموديناميک وتکامل وجود دارد.سيستمها بمرور زمان بايستی به ساختارهايی که بيشتر خراب ميشوند تبديل گردد.جرج استاوروپلس که يک تکامل گرا ميباشد،اينکه زندگانی خود بخود بوجود می آيد از نظر ترموديناميکی امکان ناپذير و اينکه ريشه مکانيزم موجودات زنده مثل فوتوسنتز که قابل توضيح توسّط قوانين طبيعت نميباشد را در نشريّه معروف تکامل گرا« امريکان ساينتيست » چنين قبول ميکند:در شرايط معمولی،در راستای قانون دوّم ترموديناميک هيچوقت هيچ يک از مولکولهای پيچيده اَرگانيک خودبخود بوجود نمی آيد،بالعکس تجزيه می گردد.در حقيقت يک چيز هرقدر پيچيده تر باشد بهمان نسبت بی قرار ميماند و در نهايت تجزيه شده و از هم ميپاشد.فوتوسنتز،در تمام مراحل زندگانی وخود زندگانی،پيچيده و اينکه قصداً پيچيده شده است هنوز با ترموديناميک و يا توسّط يک علم ديگر مطلقاً فهميده نشده است.همانطوريکه مشاهده ميگردد،ادّعای تکامل در کلّ ادّعايی است که با قوانين فيزيک مغاير ميباشد.قانون دوّم ترموديناميک،يک سدّ فيزيکی در برابر سناريوی تکامل چه از نظر علمی و چه از نظر منطقی.اين مانع را که تکامل گرايان بهيچ وجه قادر به دفع آن نميباشند فقط توسّط نيروی تخيّل ميتوانند از آن گذر کنند.بعنوان مثال،از تکامل گرايان معروف بنام جرمی ريفکين،تکامل را با يک نيروی سحری توانسته بر قوانين فيزيک غلبه کند را باور دارد.



قانون انتروپی ادّعای اينکه تکامل،انرژی لازم برای حيات در اين سيّاره را از همديگر می گسايد.درک تکامل ما متفاوت از اين ميباشد.ما اينکه تکامل بشکل سحر آميزی با ارزشهای افزوده تر و نظم بيشتر بر روی کره زمين آمده اعتقاد داريم. تکامل گرايان،در برابر تمام اين حقايق آشکار،اينکه قانون دوّم ترموديناميک فقط برای سيستمهای بسته مورد قبول ميباشد ولی برای سيستمهای باز مورد قبول نيست بيک چنين اشتباه انداختن رجوع ميکنند.سيستم باز،از بيرون ورود خروج انرژی و موادّ وجود دارد يک سيستم ترموديناميکی است تکامل گرايان بهمين خاطر اينکه دنيا يک سيستم باز ميباشد و مدام تحت تابش اشعه نور خورشيد قرار ميگيرد قانون انتروپی نميتواند برای دنيا مورد قبول باشد و از ساختارهای بی نظم،ساده و بی جان ميتوان.در حاليکه اينجا يک فريب وجود دارد.زيرا وارد شدن انرژی به اين سيستم از بيرون برای اينکه اين سيستم بيک نظمی در آيد کافی نميباشد.برای کاربرد اين انرژی نياز به مکانيزمهای بخصوص ميباشد.بعنوان مثال يک ماشين برای استفاده از سوخت نياز به موتور،سيستمهای ترانسميسيون و برای کنترل اينها نياز به مکانيزمهای مخصوص خود داردد.اگر يک چنين مکانيزم بر گشتی وجود نداشته باشد انرژی موجود در بنزين برای حرکت اتوموبيل بوجود نخواهد آمد.همين وضعيّت برای جانداران نيز برقرار ميباشد.زندگانی انرژيش را از خورشيد ميگيرد.فقط انرژی خورشيد توسّط سيستمهای خيلی پيچيده(مثل عمل فوتوسنتز و يا عمل حضم غذا در موجودات)تبديل به انرژی شيميايی ميشود.اگر اين سيستمهای تبديل وجود نداشته باشد هيچيک از جانداران ادامه حيات نميتوانند بکنند.خورشيد برای جاندارانی که سيستم تبديل ندارد چيزی جز تابش سوزناک و تجزيه کننده نميباشد.همانطوريکه مشاهده ميگردد اگر در يک سيستمی مکانيزم تبديل وجود نداشته باشد حال ميخواهد باز باشد ويا بسته از نظر تکامل هيچ آوانتاژی تشکيل نخواهد داد.در شرايط دنيای اوّليه هيچ کسی وجود چنين چيزی را نميتواند قبول کند.ذاتاً از نظر تکامل گرايان مسئله ای که در اينجا وجود دارد مثل عمل فوتوسنتز سوال اين است که يک چنين مکانيزم تبديل چطور ميتواند بوجود آيد.همينطور در شرايط دنيای اوّليه نفوذ انرژی خورشيد از بيرون بهيچ وجه تاثيری در نظم نخواهد داشت.زيرا هر چفدر حرارت بالا برود آمينواسيدها در برابر زنجير مرتّب از خود واکنش نشان خواهند داد.آمينواسيدها برایتشکيل مولکولهای خيلی پيچيده تر مثل پروتئينها و پروتئينها نيز برای تشکيل ساختارهای پيچيده تر از خود مثل سلّولها باز فقط انرژی کافی نميباشد.فاکتوری که در اصل مورد نياز ميباشد،يک طرّاحی آگاه و يا به تعبير ديگر خلّاقيّت ميباشد.

Stream
25-01-2014, 22:48
قانون دوّم ترمودینامیک تئوری تکامل را مردود میسازد



يکی از قوانين اصلی فيزيک قانون دوبم ترموديناميک ،آنچه که در هستی در شرايط طبيعی هر سيستمی بحال خود رها گردد،در طیّ زمان در راستای بی نظمی،پاشيدگی و خراب شدن قدم بر ميدارد.هر چيز جاندار غيرجاندار در طیّ زمان فرسوده،تخريب،پوسيده وتجزيه شده و از هم ميپاشد و اين يک حادثه اجتناب ناپذير برای همه ميباشد که راه برگشتی وجود ندارد.اين حقيقتی است که در زندگانی ما توسّط همه رسد شده است.مثلاً يک ماشينی را در بيابان بگذاريم بعد از ماهها نبايد انتظار داشت که در وضع ماشين پيشرفتی شده است بلکه بالعکس لاستيکهايش ترکيه شيشه هايش شکسته و بدنه پوسيده و از بين رفته خواهيم ديد.قانون دوّم ترموديناميک اين طيف طبيعی زمان را که بطور طبيعی ميباشد چه از نظر فيزيکی وچه از نظر محاسبات مطرح ميسازد.اين قانون معروف فيزيکی قانون انتروپی نيز ناميده ميشود.انتروپی معياری بر بی نظميهای موجود در سيستمهای فيزيکی ميباشد.گذر يک سيستم از نظم به طرف بی نظمی انتروپی آن را افزايش ميدهد.يک سيستم هر چقدر بی نظمی اش بيشتر باشد به همان اندازه انتروپی اش افزايش ميابد.قانون انتروپی تمام هستی را به اينکه بسرعت بی نظمی،بی برنامگی که برگشتی هم وجود ندارد ميکشاند.



قانون دوّم ترموديناميک و يا با نام ديگر قانون انتروپی درستی اش چه از نظر عملی به اثبات رسيده و قانونی است که مطلقاً به اثبات رسيده است.بزرگترين دانشمند اين قرن بنام آلبرت اينشتن اين قانون را قانون اوّل علمها قبول کرده است:قانون انتروپی،در مرحله دوّم از تاريخ بعنوان يک نظم حکم کننده عمل خواهد کرد.در کنار آلبرت اينشتن،سر آرتور ادينگستون از آن بعنوان برترين قانون متافيزيک تمام هستی بحث ميکند.در حاليکه تئوری تکامل يک ادّعايی است بطور کلّی از يک چنين قانونی چشم پوشی کرده است.تکامل با اين قانون يک مکانيزمی که از ريشه باهم تداخل دارند را مطرح ميسازد.تئوری تکامل اينکه تمام اين اتمها و مولکولهای بی نظم و بی جان بمرور زمان بر حسب تصادفات در يک نظم خاصّی قرار گرفته و مولکولهای بسيار پيچيده «د.ن.آ.»و«ر.ن.آ» را بوجود آورده و از آنهم فراتر رفته و مولکولهای پيچيده تری را نيز بوجود آورده در کلّ با قانون انتروپی تفاوت دارد و با حقايقی که قانون انتروپی مطرح ميسازد متغاير ميباشد.




بهمين خاطر طيف زمانی مثل تکامل از ابتدا تا آخر در هيچيک از اين مراحل امکان پذير نميباشد.

دانشمندان تکامل گرا هم متوجّه اين قضيه ميباشند و اين فرق بارز را راش چنين ميگويد:تکامل در مسير پيچيده حيات،آن تمايلی که قانون دوّم ترموديناميک دارد اختلاف آشکاری را پديدار ميسازد.دانشمند تکامل گرا بنام راجر لوين در يک مجلّه علمی ديگر تحت نام ساينس در مقاله اش بن بست ترموديناميک تکامل چنين برزبان می آورد:مسئله ای که زيستشناسان با آن روبرو هستند،تفاوتی است که ميان قانون دوّم ترموديناميک وتکامل وجود دارد.سيستمها بمرور زمان بايستی به ساختارهايی که بيشتر خراب ميشوند تبديل گردد.جرج استاوروپلس که يک تکامل گرا ميباشد،اينکه زندگانی خود بخود بوجود می آيد از نظر ترموديناميکی امکان ناپذير و اينکه ريشه مکانيزم موجودات زنده مثل فوتوسنتز که قابل توضيح توسّط قوانين طبيعت نميباشد را در نشريّه معروف تکامل گرا« امريکان ساينتيست » چنين قبول ميکند:در شرايط معمولی،در راستای قانون دوّم ترموديناميک هيچوقت هيچ يک از مولکولهای پيچيده اَرگانيک خودبخود بوجود نمی آيد،بالعکس تجزيه می گردد.در حقيقت يک چيز هرقدر پيچيده تر باشد بهمان نسبت بی قرار ميماند و در نهايت تجزيه شده و از هم ميپاشد.فوتوسنتز،در تمام مراحل زندگانی وخود زندگانی،پيچيده و اينکه قصداً پيچيده شده است هنوز با ترموديناميک و يا توسّط يک علم ديگر مطلقاً فهميده نشده است.همانطوريکه مشاهده ميگردد،ادّعای تکامل در کلّ ادّعايی است که با قوانين فيزيک مغاير ميباشد.قانون دوّم ترموديناميک،يک سدّ فيزيکی در برابر سناريوی تکامل چه از نظر علمی و چه از نظر منطقی.اين مانع را که تکامل گرايان بهيچ وجه قادر به دفع آن نميباشند فقط توسّط نيروی تخيّل ميتوانند از آن گذر کنند.بعنوان مثال،از تکامل گرايان معروف بنام جرمی ريفکين،تکامل را با يک نيروی سحری توانسته بر قوانين فيزيک غلبه کند را باور دارد.



قانون انتروپی ادّعای اينکه تکامل،انرژی لازم برای حيات در اين سيّاره را از همديگر می گسايد.درک تکامل ما متفاوت از اين ميباشد.ما اينکه تکامل بشکل سحر آميزی با ارزشهای افزوده تر و نظم بيشتر بر روی کره زمين آمده اعتقاد داريم. تکامل گرايان،در برابر تمام اين حقايق آشکار،اينکه قانون دوّم ترموديناميک فقط برای سيستمهای بسته مورد قبول ميباشد ولی برای سيستمهای باز مورد قبول نيست بيک چنين اشتباه انداختن رجوع ميکنند.سيستم باز،از بيرون ورود خروج انرژی و موادّ وجود دارد يک سيستم ترموديناميکی است تکامل گرايان بهمين خاطر اينکه دنيا يک سيستم باز ميباشد و مدام تحت تابش اشعه نور خورشيد قرار ميگيرد قانون انتروپی نميتواند برای دنيا مورد قبول باشد و از ساختارهای بی نظم،ساده و بی جان ميتوان.در حاليکه اينجا يک فريب وجود دارد.زيرا وارد شدن انرژی به اين سيستم از بيرون برای اينکه اين سيستم بيک نظمی در آيد کافی نميباشد.برای کاربرد اين انرژی نياز به مکانيزمهای بخصوص ميباشد.بعنوان مثال يک ماشين برای استفاده از سوخت نياز به موتور،سيستمهای ترانسميسيون و برای کنترل اينها نياز به مکانيزمهای مخصوص خود داردد.اگر يک چنين مکانيزم بر گشتی وجود نداشته باشد انرژی موجود در بنزين برای حرکت اتوموبيل بوجود نخواهد آمد.همين وضعيّت برای جانداران نيز برقرار ميباشد.زندگانی انرژيش را از خورشيد ميگيرد.فقط انرژی خورشيد توسّط سيستمهای خيلی پيچيده(مثل عمل فوتوسنتز و يا عمل حضم غذا در موجودات)تبديل به انرژی شيميايی ميشود.اگر اين سيستمهای تبديل وجود نداشته باشد هيچيک از جانداران ادامه حيات نميتوانند بکنند.خورشيد برای جاندارانی که سيستم تبديل ندارد چيزی جز تابش سوزناک و تجزيه کننده نميباشد.همانطوريکه مشاهده ميگردد اگر در يک سيستمی مکانيزم تبديل وجود نداشته باشد حال ميخواهد باز باشد ويا بسته از نظر تکامل هيچ آوانتاژی تشکيل نخواهد داد.در شرايط دنيای اوّليه هيچ کسی وجود چنين چيزی را نميتواند قبول کند.ذاتاً از نظر تکامل گرايان مسئله ای که در اينجا وجود دارد مثل عمل فوتوسنتز سوال اين است که يک چنين مکانيزم تبديل چطور ميتواند بوجود آيد.همينطور در شرايط دنيای اوّليه نفوذ انرژی خورشيد از بيرون بهيچ وجه تاثيری در نظم نخواهد داشت.زيرا هر چفدر حرارت بالا برود آمينواسيدها در برابر زنجير مرتّب از خود واکنش نشان خواهند داد.آمينواسيدها برایتشکيل مولکولهای خيلی پيچيده تر مثل پروتئينها و پروتئينها نيز برای تشکيل ساختارهای پيچيده تر از خود مثل سلّولها باز فقط انرژی کافی نميباشد.فاکتوری که در اصل مورد نياز ميباشد،يک طرّاحی آگاه و يا به تعبير ديگر خلّاقيّت ميباشد.



از سال 2006 تا به حال این قضیه چندین بار توسط کاربر های مختلف توضیح داده شده در همین تاپیک. متاسفانه نویسنده این مقاله نه درک صحیحی از قانون دوم ترمودینامیک داشته و نه از تکامل.

تعریفی که از قانون دوم ترمودینامیک در ابتدای این پست ارائه شده اشتباه است. این قانون میگه در یک سیستم بسته، میزان انتروپی در کل سیستم هیچ وقت کاهش پیدا نمی کنه اما این به این معنی نیست که انتروپی در هر نقطه در هر جا و هر زمان در اون سیستم در حال افزایش هست، بلکه همیشه بطور کلی و حاصل جمع در کل سیستم، به ازای هر جا که انتروپی کاهش پیدا می کنه حداقل همون قدر یا بیشتر در جای دیگه ای انتروپی افزایش پیدا می کنه.

در تکامل هم این قضیه بسیار ساده است چون اگه کل جهان رو یک سیستم بسته در نظر بگیریم درسته که در پیدایش و تکامل موجودات زنده این انتروپی کاهش پیدا کرده ولی برای رشد و زندگی این موجودات هزاران و احتمالا میلیون ها برابر انتروپی افزایش پیدا کرده در انرژی ای که برای این پروسه نیاز بوده که در خورشید پدید اومده و هیچ تناقضی در این بین با قانون دوم ترمودینامیک وجود نداره.

Saeed Dz
29-01-2014, 19:12
نتایج تحقیقات اخیر دانشمندان انگلیسی نشان می دهد، کار شبانه علاوه بر نقش مهمی که در خواب فرد بازی می کند، روی دی ان ای (DNA) فرد نیز موثر است.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

بدن انسان به گونه ای طراحی شده است که با توجه به ریتم شبانه روزی به دو مرحله تقسیم شده است: مرحله نخست فعالیت روزانه و مرحله دوم خواب شبانه.
پیش از این دانشمندان کشف کرده بودند که تغییر در این ریتم منظم موجب تغییرات هورمونی می شود که با عواقبی نظیر تغییرات خلق و خوی، درجه حرارت بدن و عملکرد مغز همراه است اما یافته جدید محققان نشان می دهد تغییر در روند خواب تاثیرات عمیق تری بر بدن می گذارد.
بر اساس نتایج تحقیقی که در مجموعه مقالات مجله آکادمی ملی علوم آمریکا منتشر شده است، محققان انگلیسی 22 زن و مرد را که در سلامت کامل به سر می بردند، از لحاظ تغییر در ساعت خواب مورد بررسی قرار دادند.
محققان خواب این افراد را در سه روز متوالی به مدت چهار ساعت به تاخیر انداختند.
همچنین هر روز برای ارزیابی فعالیت ژن های این افراد از آنها آزمایش خون گرفته شد.
نتیجه تجزیه و تحلیل نمونه های خونی این افراد نشان داد که در حالت عادی که فرد خواب مناسب دارد، شش درصد ژن ها طوری برنامه ریزی شده اند که در زمان های خاصی در طول روز فعال تر باشند.
با این حال، زمانی که این ریتم به هم می ریزد (هنگامی که داوطلبان در شب کار می کردند)، برنامه ژن ها روی دی ان ای آشفته می شود.
«سیمون آرچر» از مرکز تحقیقات خواب دانشگاه سوری در این مورد گفت: در واقع، به هم ریختن چرخه خواب باعث تغییرات عمیقی روی دی ان ای می شود. بیش از 97 درصد از ژن های دخیل در تنظیم ریتم زیستی با خواب ناکافی مرتبط هستند.
به گفته وی، این امر توضیح می دهد که چرا سفرهای طولانی با تغییر ساعت زیاد و یا تغییرات ساعت کار برای انسان مشکل است.
این نتایج، مطالعات دیگر دانشمندان را که نشان می دهد کار شب برای بدن مضر است و تاثیر مستقیم بر قند خون با خطر ابتلا به دیابت نوع 2 دارد، تکمیل می کند.
این پژوهش همچنین نشان می دهد که کار در شب موجب افزایش وزن می شود و خطر ابتلا به حمله قلبی را افزایش می دهد. علاوه بر این کار شبانه خطر ابتلا به سرطان سینه را تا دو برابر افزایش می دهد.


ایرنا

3274
30-01-2014, 08:33
کار شبانه جهش ژنی را افزایش می دهد
ربط این خبر به تاپیک تکامل؟
این تنها مصداقی از نظریه ی دووریس هست نه تأییدی جدید بر نظریه ی انتخاب طبیعی داروین

Saeed Dz
30-01-2014, 13:36
فرگشت اینکه طبیعت انتخاب میکنه افراد قوی رو از ضعیف یا برای مثال تغییراتی ایجاد میشه برای سازگاری با طبیعت و شرایط؟!
بنیان فرگشت بر تغییر در ژنتیک موجودات و به ارث رسیدن اونها استواره و اینکه پروزه ژنوم انسان کار رو تموم کرد و دیگه شکلی باقی نذاشت که بخواد با این کشفیات فرگشت تایید بشه.


تکامل یا فرگشت (یا به گونهٔ ویژه‌تر تکامل زیستی یا اندامی) عبارتست از دگرگونی در یک یا چند ویژگی فنوتیپی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) موروثی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) که طی زمان در جمعیت‌های ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) افراد رخ می‌دهد.

ویکی پدیا

3274
30-01-2014, 14:08
فرگشت اینکه طبیعت انتخاب میکنه افراد قوی رو از ضعیف یا برای مثال تغییراتی ایجاد میشه برای سازگاری با طبیعت و شرایط؟!
برخلاف تصور و گفته ی شما نظریه ی انتخاب طبیعی نمیگه که طبیعت افراد قوی یا ضعیف رو انتخاب میکنه!! (بیچاره داروین که چه چیزهایی بهش نسبت داده شده) بلکه طبیعت افراد سازگارتر رو انتخاب میکنه
پروژه ی ژنوم دیگه چه ربطی به مطلب داشت که اون رو دخالت دادید؟
با ترفند قاطی کردن رگباری مباحث مختلف که نمیشه توجیه علمی از توش درآورد دوست عزیز

V E S T A
31-01-2014, 16:03
طبیعت افرادی که نسبت به بقیه دارای مزیت(از نظر محیط) هستن رو انتخاب میکنه اگر قوی بودن و سازگار بودن یک نوع مزیت باشه افرادی که این مزیت رو دارن ادامه بقا میدن و سایر افراد که فاقد این مزیت هستن تحت فشار های محیطی حذف میشن.(مزیت شامل صفاتی هست که احتمال زنده ماندن و موفقیت زاد و ولد افراد درون یک جمعیت رو افزایش میده.)

جهش ماده خام انتخاب طبیعی هست. به این صورت که جهش ها عامل ایجاد گوناگونی ژنی در جمعیت هستن و گوناگونی ژنی احتمال وجود افرادی که شانس زنده موندن و موفقیت در زاد و ولدشون بیشتر از سایرین هست رو افزایش میدهد.

دکتر مسعود
04-02-2014, 20:56
دانلود کتاب نیرنگ تکامل نوشته هارون یحیی



برای دانلود کلیک کنید ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Saeed Dz
04-02-2014, 21:59
دانلود کتاب نیرنگ تکامل نوشته هارون یحیی



برای دانلود کلیک کنید ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


ایشون در رابطه با هنر و فلسفه تحصیل کردن و صلاحیت لازم برای اضهار نظر در این رابطه را ندارند!

با نگاهی کوچک به آثار ایشون کاملن واضح هستش که به توهم توطئه و تخیلات باور دارند.

Saeed Dz
04-02-2014, 22:50
زیست شناسان عملکرد گروهی از ژن هایی که زیاد شناخته شده نیستند را مورد مطالعه قرار دادند؛ این ژن ها بجای پروتئین، مولکول های RNA طویلِ فاقد رمزگذاری را تولید می کنند. برخی از این ژن ها در حین فرگشت حفظ می شوند و در ۱۱ گونه از انسان گرفته تا قورباغه وجود دارند. این تحقیق در دانشگاه لاسن با همکاری EPFL و موسسه ی سوئیسیِ بیوانفورماتیک (SIB-SIB) انجام شد و در مقاله ی نیچر منتشر شد. نقش «کلاسیک» یک ژن تولید پروتئین است؛ پروتئین ها برای عملکرد سلول ها ضروری هستند. هرچند، ژنوم های ما ژن هایی که RNAهای طویلِ فاقد رمزگذاری (۱) را تولید می کنند و عملکردشان اسرارآمیز است را نیز رمزگذاری می کنند. با این حال، از سه یا چهار سال پیش می دانستیم که هزاران عدد از این ژن هایی که زیاد شناخته شده نیستند در ژنوم های انسان و موش حضور دارند. این ژن ها چگونه و در چه اندام هایی فعال هستند؟ آیا این «ماده ی تاریک» با هیچ چیزی کاری ندارد یا چیز دیگری برایش جالب تر است؟

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


یک گروه به سرپرستی پروفسور هنریک کائسمن در مرکز تحقیقات ژنومیک (CIG-UNIL ) کاتالوگی موثق از RNAهای طویلِ فاقد رمزگذاری را در ۱۱ گونه گردآوری کرد. آنها با اتخاذ روشی تکاملی کشف کردند که حدود ۲۵۰۰ RNA طویلِ فاقد رمزگذاری در ابتدا حداقل ۹۰ میلیون سال پیش در اجدادِ بیشتر پستاندارانِ وابسته به جفت جنین ظاهر شدند. از دیدگاه کاربردی، این ژن های «قدیمی» جالب هستند.
اولین نویسنده ی مقاله ی نیچر، آناماریا نسول، دانشمند در آزمایشگاه ژنومیکِ تکاملیِ EPFL، حیطه ی بررسی را تا این RNAهای طویلِ فاقد رمزگذاری در ۶ گونه ی پستانداران (انسان، بوزینه ی دم کوتاه شبیه انسان، شامپانزه، نوعی شامپانزه ی قد کوتاه، گوریل و اورانگوتان) و همچنین در موش، صاریغ (نوعی پستاندار کیسه دار)، نوعی پستاندارآبزی و منقاندار و صدف خوار در جنوب استرالیا (پستاندار تخمگذاری که به فرزندش شیر می دهد و از او مراقبت می کند) و «گروه خارجیِ» متشکل از پرندگان (مرغان) و دوزیستان (قورباغه) گسترش داد. زیست شناسان از بسترِ ژنومیک CIG و مرکز محاسباتیِ Vital-IT در موسسه ی سوئیسی بیوانفورماتیک استفاده کردند تا RNAهای طویلِ فاقد رمزگذاری را در چند اندام اصلیِ ۱۱ گونه ی تحت بررسی شناسایی کنند. نسول افزود : «به لطف بیوانفورماتیک، توالی های RNA های (۲) تولید شده از محل های ژنومِ فاقد ژن را کشف کردیم؛ سپس، این ژن ها را آنالیز کردیم تا متوجه شویم که آیا پروتئین ها را رمزگذاری کرده اند یا خیر. بنابراین، بسته به نوع گونه ها باید بین ۳۰۰۰ تا ۱۵۰۰۰ ژنِ RNA طویلِ فاقد رمزگذاری را شناسایی کنیم.» در مرحله ی دومِ تحقیق، مقایسه ی گونه های مختلف دانشمندان را قادر ساخت تا به ظهور این ژن ها در تاریخچه ی تکاملی با دقت اشاره کنند. در حالیکه ۱۱۰۰۰ RNA طویلِ فاقد رمزگذاری بین تمام پستاندارانِ نخستین تقسیم شده اند، از حدود ۹۰ میلیون سال پیش ۲۵۰۰ RNA در جد مشترک انسان و موش وجود دارد. فقط ۱۰۰ عدد از این نوع ژن ها از جد مشترک تمام ۱۱ گونه ی مورد نظر از جمله پرندگان و دوزیستان ناشی شده اند. «یکی از یافته های اصلی مان این است که فعالیت این ژن های فاقد رمزگذاری بوسیله ی فاکتورهای یکسانِ رونوشت کنترل می شود؛ این فاکتورها فعالیت ژنی که پروتئین را رمزگذاری می کند را تنظیم می کنند. همچنین دریافتیم که ۲۵۰۰ عدد از قدیمی ترین ژن های RNA طویلِ فاقد رمزگذاری به وسیله ی فاکتورهایی که برای تکامل جنینی مهم هستند تنظیم می شوند. این امر حاکی از آن است که احتمالأ درصد زیادی از ۲۵۰۰ RNA طویلِ فاقد رمزگذاری در حین تکامل پستانداران وابسته به جفت، در تکامل جنینی نقش ویژه ای دارند.» سومین مرحله از تحقیق دانشمندان را قادر ساخت تا یک شبکه از فعل و انفعالات (به ویژه فعل و انفعالات مربوط به بیان مشترک، یعنی ژن ها در اندام ها یا سلول های مشترک فعال می شوند) را ایجاد کنند که مستلزم RNAهای طویلِ فاقد رمزگذاری و ژن هایی است که پروتئین را رمزگذاری می کنند. مثلأ آنها دریافتند که برخی از ژن های فاقد رمزگذاری با ژن هایی که پروتئین ها را رمزگذاری می کنند به شدت در ارتباطند؛ این ژن ها در فعالیت های مغزی یا تشکیل نطفه نقش دارند که این امر نشان می دهد این ژن های RNA طویلِ فاقد رمزگذاری عملکردهای یکسانی دارند. در نمونه ی ژنِ H19X، یکی از قدیمی ترین ژن های RNA طویلِ فاقد رمزگذاریِ شناسایی شده به تشخیصِ عملکردِ ژن H19X کمک کرد.
آناماریا نسولا گفت: «ژن H19 مانع از آن می شود که جفت در درون رحم مادر رشد کند. فرض می کنیم که ژن H19X نیز منجر به این عملکرد می شود. اکنون تصمیم می گیریم این ژن را در موش ها از کار بیاندازیم تا عملکردش در جفت را آزمایش کنیم. در میان زیرشاخه های RNAهای تولید کننده ی ژن ها، آیا ژن های RNA طویل سودمندتر از آن چیزی هستند که تصور می شد؟ این مطالعه ی جدید در مقیاسِ بی سابقه با پیگیری ژن های RNA در ۱۱ گونه ی مختلف نشان می دهد که «ماده ی تاریک» در برخی از ژنوم های ما احتمالأ در فرگشت و عملکرد بیشتر اندام های بدنمان نقش دارد. مطالعه ی تجربیِ آتی نقش این ژن ها که اولین اسرارشان را برایمان فاش کرده اند را بیشتر نشان می دهد.


بیگ بنگ

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




_____________
1) RNAهای طویلِ فاقد رمزگذاری رونوشتی از پروتئین های فاقد رمزگذاری هستند که از بیش از ۲۰۰ نوکلئوتید، تشکیل شده اند. ۲) RNA خویشاوند نزدیکِ DNA، اولین مولکول ژنتیکی بوده که حدود چهار میلیارد سال پیش به شکل ابتدایی پدیدار شده و بعدأ به شکل مولکول های RNA و DNA که در زندگیِ امروز داریم نمو پیدا کرده است.

Saeed Dz
04-02-2014, 22:53
تمام موجوداتی که دارای ستون فقرات هستند – حداقل موجوداتی که فک (آرواره) دارند – دارای چهار باله یا دست و پا هستند. این اندام ها در حین فرگشت (تکامل) به طور چشمگیری اصلاح شدند و به شکل انواع شگفت انگیزی از باله، پا، دست، باله شنا و بال در آمدند. اما اجداد اولیه مان چگونه به چنین سازماندهیِ ثابتی از دو جفت زائده دست یافتند؟ – چون ما یک شکم داریم.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تصویری از جنین مارماهی، ماهی خاویاری و موش، که توسط میکروتوموگرافی اشعه ایکس، عکس برداری شده است.

محققان در بخش زیست شناسی نظری در دانشگاه وینا و موسسه ی کونراد لورنز برای تحقیقات در زمینه ی فرگشت و شناخت مدل جدیدی را ارائه دادند تا به پرسشِ مجله ی فرگشت و پیشرفت پاسخ دهند. لائورا نونو دلا روسا ( Laura Nuño de la Rosa)، نویسنده ی اصلی این مطالعه و دستیار فوق دکترا در موسسه ی کونراد لورنز در آلتنبرگ استرالیا گفت: «حجم بسیار زیادی از کارهای جنین شناسی را با نتایج بدست آمده از فسیل شناسی (دیرین شناسی) و مورفولوژی کلاسیک با هم ادغام کرده ایم تا توضیح دهیم که جنین در مهره داران چگونه جفت زائده ها را در کنار هم تشکیل می دهد و فقط دو جفت در جلو و عقب بدن قرار می گیرند.» این مدلِ پیشنهادی در واقع نتایج تحقیقات قبلی را با یکدیگر ادغام می کند، از جمله اطلاعاتی در مورد بیان ژن و فعل و انفعالات بین بافت های مختلفی که جنین در مهره داران را تشکیل می دهند. جنین در مراحل اولیه ی تکامل، به سه لایه ی اصلی از بافت تفکیک می شود: لایه ی خارجی (اکتودرم) که پوست و سیستم عصبی را تشکیل می دهد، لایه ی درونی (آندودرم) که به دستگاه گوارش تبدیل می شود و لایه ی میانی (مزودرم) که در نهایت ماهیچه ها، استخوان ها و اندام های دیگر را شکل می دهد. مزودرمِ اولیه به دو لایه تقسیم می شود که مرز بین درون حفره ی بدن و خارج از دل و روده را تشکیل می دهد.
فرضیه ی جدید پیشنهاد می دهد که باله ها یا دست ها و پاها فقط در جاهایی تشکیل می شوند که دو لایه به اندازه ی کافی تفکیک می شوند و به طور مناسب با بافت های اکتودرمال – یعنی در دو انتهای دل و روده – ارتباط برقرار می کنند. بین آنها هیچگونه تشکیلِ باله/ دست و پا رخ نمی دهد زیرا دو لایه ی مزودرم یک تفکیکِ باریکتر را حفظ می کنند و طبق پیشنهاد نویسندگان، با دل و روده ی در حال رشد ارتباط برقرار می کنند. پشت دستگاه گوارش (دهانه ی مقعد) در پایین دم، دو لایه ی مزودرم با بسته شدن دیواره ی بدن به هم می رسند و یک باله (میانی) جداگانه را تشکیل می دهند. در طول دل و روده ی در حال رشد، دیواره ی بدن نمی تواند کاملأ بسته شود، بنابراین باله ها یا دست و پاها در سمت چپ و راستِ خط وسط شکم می گیرند و بجای رشدِ باله های میانی منجر به رشد باله های جفتی می شوند. “دلا روسا” افزود: «می توانید بگویید که دلیل اینکه چهار دست و پا داریم این است که یک شکم داریم. مهمترین عملکرد چنین مدلی این است که چارچوبی منسجم را برای فرمول بندیِ فرضیه های ویژه ارائه می دهد و می توان آن را با استفاده از روش های مولکولی و دیگر روش های آزمایشگاهی آزمایش کرد.»


بیگ بنگ

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Saeed Dz
12-02-2014, 15:06
باورها و شایعاتی وجود دارند مبنی بر اینکه زندگی برای بشر به نسبت هزاران سال پیش زیادی راحت شده است. ادعا می شود بشری که با غذای سوپر مارکت، آب فیلتر شده، دارو، واکسن و به دور از خطرات مستقیم تنازع بقا، در محیطی امن در حال تکثیر است از نظر فیزیکی روز به روز ضعیف تر می گردد. بر همان اساس نتیجه گیری می شود که با افزایش جمعیت، کمبود غذا و گرم شدن زمین، عاقبت بدی در انتظار بشر است.

اما تحقیقات ژنتیکی جدید بر خلاف سناریوهای سیاهی که برای آینده بش...ر ترسیم شده، خبر از اتفاقات خارق العاده در ذات فیزیکی انسان می دهد. در تحقیقی که هفته نامه بین المللی تحقیقات علمی « Nature» به آن استناد می کند ثابت شده است که بخصوص در طی ۵ هزار سال گذشته، ژن بشر با شتاب بسیار زیاد مشغول برخورداری از منافع ناشی از تنوعِ انبار ژنتیکی و طبیعتاً جهش های ژنتیکی ناشی از آن است.

یکی از محققین گزارش علمی مورد نظر، متخصص دی ان ای در دانشگاه واشنگتن، Josh Akey می گوید افزایش نمونه های متنوع از ساختار پروتئینی ژن ها، زمینه قابل توجهی را برای جهش ژنتیک فراهم کرده است تا بدانجا که جهش های فوق در تارخ معاصردر طی ۲۰۰ نسل گذشته، در هر نسل بشری نیز دیده می شود

بی شک افزایش جهش های ژنتیکی می تواند همراه باشد با افزایش اشتباهات ناخواسته ساختمان ملکولی در ژن انسانها و حتی آمادگی برای بیماری های جدید را افزایش می دهد ولی همه این تغییرات و تحولات ژنتیکی در یک مفهوم کلی همان چیزی است که در علم زیست شناسی و حیات، بسترِ تغییراتِ تکاملی است. تغییراتی که در طی ۵ هزار سال گذشته تکامل نوع انسان را تسریع کرده است.


محمد رادفر

مجله مرد روز

Humans Have Been Evolving Like Crazy Over the Past Few Thousand Years

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Past 5,000 years prolific for changes to human genome

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

polestar98g
16-02-2014, 09:18
ایشون در رابطه با هنر و فلسفه تحصیل کردن و صلاحیت لازم برای اضهار نظر در این رابطه را ندارند!

با نگاهی کوچک به آثار ایشون کاملن واضح هستش که به توهم توطئه و تخیلات باور دارند.

با اين ملاکي که شما اينجا ارائه داديد پس هيچ يک از افراد در اين تاپيک صلاحيّت لازم براي اظهار نظر در اين رابطه رو نداشته​اند!:n09:

B3HZ@D
16-02-2014, 12:04
طبق معمول مقاله ها و داستان هایی بلند بالای بدون مدرک و منبع و زائیده شده از ذهن و تخیل نویسنده که فقط توی سایت ها و بلاگ های به شدت معمولی کپی میشه .

برای اطلاعات بیشتر و شفاف سازی بهتره پست آرمان عزیز [Stream] مطالعه بشه

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دکتر مسعود
18-02-2014, 10:31
چرا تعداد انگشت های انسان 10 عدد است؟ چرا انسان دو دست دارد به جای سه یا چهار یا پنج دست و شش پا؟ چرا انسان یک قلب دارد؟ اگر دو قلب داشت که می توانست ساده تر زنده بماند. چرا اعضای بدن انسان در پیری ضعیف می شوند؟ چرا قد انسان ده برابر قد کنونی نیست؟ چرا بدن انسان اینقدر بهینه است؟ مگر اینکه یک خالق دانا و توانا این بدن را طراحی کرده باشد و باور اینکه این همه نظم و طراحی بی نظیر بدون یک طراح باشد عقلانی نیست.
یا حق

عــــلی
18-02-2014, 13:37
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

چرا تعداد انگشت های انسان 10 عدد است؟ چرا انسان دو دست دارد به جای سه یا چهار یا پنج دست و شش پا؟ چرا انسان یک قلب دارد؟ اگر دو قلب داشت که می توانست ساده تر زنده بماند. چرا اعضای بدن انسان در پیری ضعیف می شوند؟ چرا قد انسان ده برابر قد کنونی نیست؟ چرا بدن انسان اینقدر بهینه است؟ مگر اینکه یک خالق دانا و توانا این بدن را طراحی کرده باشد و باور اینکه این همه نظم و طراحی بی نظیر بدون یک طراح باشد عقلانی نیست.
یا حق


بحث خالق نیست.متاسفانه یا خوشبختانه بسیاری از دوستان مدعی هستند که تکامل هیچ ربطی به وجود داشتن یا نداشتن خالق نداره.
در حالی که خالق هرگز نمیاد یک موجود بسازه که بر اثر تکامل میلون ها سال طول بکشه تا به انسان برسه.
اگر به مخلوقات دور و برمون نگاه کنید میبینید که اصلاً چیزی به عنوان تکامل وجود نداره و همه اونا برای زندگی خودشون تکمیل هستند.
اصل در بدنیا اومدن موجودات، سالم بودن هست ولی اگر این اصل زیر پا گذاشته بشه و موجود بدنیا اومده ناقض و ناسالم باشه دلیل علمی داره.
---------------------------------------
سوال از تکامل گرایان:
به چه علت درختان میوه دارای میوه های شیرین خوشمزه هستند تا موجودات از اون استفاده کنند.... دقت کنید علت خوشمزه بودن میوه ها رو نمی خوام بدونم.... میخوام بدونم چطور تکامل به این نتیجه رسیده که میوه هارو خوشمزه قرار بده ولی منقرض نشده!! خوشمزه بودن باعث منقرض شدن میشه ولی درختان منقرض نشدن.
مثلاً درخت نخل یا خرما!!!

havzhini
18-02-2014, 14:12
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

بحث خالق نیست.متاسفانه یا خوشبختانه بسیاری از دوستان مدعی هستند که تکامل هیچ ربطی به وجود داشتن یا نداشتن خالق نداره.
در حالی که خالق هرگز نمیاد یک موجود بسازه که بر اثر تکامل میلون ها سال طول بکشه تا به انسان برسه.
اگر به مخلوقات دور و برمون نگاه کنید میبینید که اصلاً چیزی به عنوان تکامل وجود نداره و همه اونا برای زندگی خودشون تکمیل هستند.
اصل در بدنیا اومدن موجودات، سالم بودن هست ولی اگر این اصل زیر پا گذاشته بشه و موجود بدنیا اومده ناقض و ناسالم باشه دلیل علمی داره.


اتفاقا بحث فرگشت بسیار با بحث خالق ارتباط داره ولی موضوع این هست که اینجا جای بحثش نیست و انجمن به لطف دوستان شما مجاز به باز کردن اینگونه بحثها نیست و دچار مشکل میشه
وگرنه بحث تکامل یکی از اصول و دلایل بی اعتبار کننده ادعای وجود خالق هست.

کدام موجودات برای زندگی خودشون تکمیل هستن؟ تعریف شما از تکمیل چی هست؟
ایا یک اهو که سرعتش از شیر کمتر هست برای زندگیش تکمیل هست؟
ایا یک خرس قطبی که ساعتها باید بر سر یک چاله بشینه برای شکار یک فک ولی ناموفق هست برای زندگیش تکمیل هست؟
مشکل شما این هست وسعت دید بسیار بسیار ناچیزی دارید وگرنه هیچ موجودی رو نمیشه تکمیل دونست.



اصل در بدنیا اومدن موجودات، سالم بودن هست ولی اگر این اصل زیر پا گذاشته بشه و موجود بدنیا اومده ناقض و ناسالم باشه دلیل علمی داره.

موضوعی مثل خلقت یا تکامل نمیتونه علمی باشه و علم هیچ حق نظری نداره برای توضیح و داخل شدن ولی ناقص بودن یک مخلوق مربوط به علم میشه و خالق نقشی در تولید یک مخلوق ناقص نداره خیر؟؟؟



---------------------------------------
سوال از تکامل گرایان:
به چه علت درختان میوه دارای میوه های شیرین خوشمزه هستند تا موجودات از اون استفاده کنند.... دقت کنید علت خوشمزه بودن میوه ها رو نمی خوام بدونم.... میخوام بدونم چطور تکامل به این نتیجه رسیده که میوه هارو خوشمزه قرار بده ولی منقرض نشده!! خوشمزه بودن باعث منقرض شدن میشه ولی درختان منقرض نشدن.
مثلاً درخت نخل یا خرما!!!

درختان میوه درست نمیکنن برای اینکه موجودات از اون استفاده کنن بلکه میوه درخت فقط از جهت تولید مثل درخت هست و درچرخه تولید مثل درخت میوه تولید میشه حالا موجودات از این میوه ممکنه استفاده کنن مثل برگ یا ساقه یا ریشه و هرچیزی دیگه درخت و گیاه که ممکنه انرژی در خودش داشته باشه
حالا اینکه یک میوه شیرین یا ترش یا شور یا تلخ یا هر طعم دیگه ممکنه داشته باشه برمیگرده به ساختار موادی که درخت از زمین میگیره و ممکنه میوه درخت هر طعمی از دید ما داشته باشه

حالا چرا خوشمزه بودن باید باعث انقراض بشه سوال هست؟؟؟ چه کسی گفته خوشمزگی باعث انقراض میشه؟؟؟

درخت خرما فقط اگر بتونه یک درخت مثل خودش تولید کنه برای بقاش کافی هست ولی بدلیل همینکه میوش خوشمزه! هست و موجودات دیگه ازش استفاده میکنن یا دهها دلیل دیگه که ممکنه یک هسته خرما تبدیل به درخت نشه میاد و صدها دانه تولید میکنه تا شاید یکیش تبدیل به درخت بشه
دلیل منقرض نشدن خیلی از موجودات کثرت تولید مثل اونهاست ، مثل لاکپشتی که هزاران تخم میزاره ولی فقط ممکنه یکی از این هزاران به سن بلوغ برسه.
پس تولید این همه میوه برای سیر کردن و لذت بردن موجوداتی که اینها میخورن نیست بلکه برای جلوگیری از انقراض هست که درخت مجبوره این همه میوه تولید کنه.

Stream
18-02-2014, 15:01
چرا تعداد انگشت های انسان 10 عدد است؟ چرا انسان دو دست دارد به جای سه یا چهار یا پنج دست و شش پا؟ چرا انسان یک قلب دارد؟ اگر دو قلب داشت که می توانست ساده تر زنده بماند. چرا اعضای بدن انسان در پیری ضعیف می شوند؟ چرا قد انسان ده برابر قد کنونی نیست؟ چرا بدن انسان اینقدر بهینه است؟ مگر اینکه یک خالق دانا و توانا این بدن را طراحی کرده باشد و باور اینکه این همه نظم و طراحی بی نظیر بدون یک طراح باشد عقلانی نیست.
یا حق



چون تکامل نمیاد و بنشینه یک انسان رو اینطوری که هست طراحی کنه، تغییرات بسیار جزئی هستند و هر مرحله تغییر اندکی صورت می گیره و هر مرحله با ناآگاهی کامل از مراحل بعدی است. اون اعداد هم بالاخره یک عددی خواهند بود حالا اگه انسان به جای 10 انگشت، 50 انگشت داشت یا 60 تا پا داشت باز هم شما می پرسیدید چرا 50 تا انگشت و 60 تا پا داره. الان یه قلب داره، اگه دو تا قلب هم داشت شما می گفتین چرا 4 تا نداره؟ اگه قد انسان 100 متر هم بود می گفتید چرا 500 متر نیست... توصیه می کنم فقط همون صفحه ویکیپدیا درباره فرگشت رو بخونید.


بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

بحث خالق نیست.متاسفانه یا خوشبختانه بسیاری از دوستان مدعی هستند که تکامل هیچ ربطی به وجود داشتن یا نداشتن خالق نداره.
در حالی که خالق هرگز نمیاد یک موجود بسازه که بر اثر تکامل میلون ها سال طول بکشه تا به انسان برسه.
اگر به مخلوقات دور و برمون نگاه کنید میبینید که اصلاً چیزی به عنوان تکامل وجود نداره و همه اونا برای زندگی خودشون تکمیل هستند.
اصل در بدنیا اومدن موجودات، سالم بودن هست ولی اگر این اصل زیر پا گذاشته بشه و موجود بدنیا اومده ناقض و ناسالم باشه دلیل علمی داره.

هیچ چیز برای زندگی خودش تکمیل نیست! 99.9 درصد تمام موجوداتی که روی زمین وجود داشتند به دلیل اینکه نتونستن زنده بمونن نسلشون منقرض شده! چه تکمیلی... تکامل همین الان هم در حال شکل گیری هست مثلا بال پرسطو هایی که نزدیک جاده ها زندگی می کنند کوچکتر شده، باکتری ها به آنتی بیوتیک ها واکنش نشون نمیدن، سگ ها متفاوت هستند و ... این تغییرات قابل مشاهده هستند! واژه تکامل برای همینه که کمی کج فهمی داره چون قضیه کامل شدن و تکمیل و ... نیست، لغت صحیح فرگشت هست.



---------------------------------------
سوال از تکامل گرایان:
به چه علت درختان میوه دارای میوه های شیرین خوشمزه هستند تا موجودات از اون استفاده کنند.... دقت کنید علت خوشمزه بودن میوه ها رو نمی خوام بدونم.... میخوام بدونم چطور تکامل به این نتیجه رسیده که میوه هارو خوشمزه قرار بده ولی منقرض نشده!! خوشمزه بودن باعث منقرض شدن میشه ولی درختان منقرض نشدن.
مثلاً درخت نخل یا خرما!!!

میوه ها خوشمزه نیستند، همون خرما و سیب و گلابی رو ما می خوریم ولی هزاران حیوان دیگه نمی خورن، و حیوانات دیگه چیزهایی رو می خورن که ما نمی خوریم. خوشمزه یا بدمزه بودن میوه هم ربطی به انقراضش نداره (و اتفاقا خوشمزه بودن میوه ها کمک می کنه به تولید مثل بیشترشون چون دانه های میوه ها بهتر جابجا میشه).

عــــلی
18-02-2014, 15:29
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

اتفاقا بحث فرگشت بسیار با بحث خالق ارتباط داره ولی موضوع این هست که اینجا جای بحثش نیست و انجمن به لطف دوستان شما مجاز به باز کردن اینگونه بحثها نیست و دچار مشکل میشه
وگرنه بحث تکامل یکی از اصول و دلایل بی اعتبار کننده ادعای وجود خالق هست.

کدام موجودات برای زندگی خودشون تکمیل هستن؟ تعریف شما از تکمیل چی هست؟
ایا یک اهو که سرعتش از شیر کمتر هست برای زندگیش تکمیل هست؟
ایا یک خرس قطبی که ساعتها باید بر سر یک چاله بشینه برای شکار یک فک ولی ناموفق هست برای زندگیش تکمیل هست؟
مشکل شما این هست وسعت دید بسیار بسیار ناچیزی دارید وگرنه هیچ موجودی رو نمیشه تکمیل دونست.
همه موجودات تکمیل هستند...تغذیه میکنند و تولید مثل میکنند و برای بدست آوردن روزی خودشون تلاش میکنند.... اینکه یکی میاد به زندگی اونا حمله میکنه ربطی به کامل بودن یا نبودن خودشون نداره.چراکه موجودات هر کدوم تامین کننده زندگی خودشون هستند و برای توانایی های خودشون خلق شدن و اگر یکی میاد اونارو از بین میبره تقصیر خودشون نیست.


موضوعی مثل خلقت یا تکامل نمیتونه علمی باشه و علم هیچ حق نظری نداره برای توضیح و داخل شدن ولی ناقص بودن یک مخلوق مربوط به علم میشه و خالق نقشی در تولید یک مخلوق ناقص نداره خیر؟؟؟
شما میتونید مثلاً در مورد یک بچه ای که مینور و ماژور هست تحقیق کنید ببینید که مقصر پدر و مادرش هستند یا خالقش... علم امروز به شما اجازه میده که از امکاناتش استفاده کنید و به شما میگه که امروز اگر فرزندی دچار بیماری هایی شده به چه علت هست.... برای مثال اگر مادر سیگار بکشه بچه دچار بیماری آسم میشه و...



درختان میوه درست نمیکنن برای اینکه موجودات از اون استفاده کنن بلکه میوه درخت فقط از جهت تولید مثل درخت هست و درچرخه تولید مثل درخت میوه تولید میشه حالا موجودات از این میوه ممکنه استفاده کنن مثل برگ یا ساقه یا ریشه و هرچیزی دیگه درخت و گیاه که ممکنه انرژی در خودش داشته باشه
حالا اینکه یک میوه شیرین یا ترش یا شور یا تلخ یا هر طعم دیگه ممکنه داشته باشه برمیگرده به ساختار موادی که درخت از زمین میگیره و ممکنه میوه درخت هر طعمی از دید ما داشته باشه

حالا چرا خوشمزه بودن باید باعث انقراض بشه سوال هست؟؟؟ چه کسی گفته خوشمزگی باعث انقراض میشه؟؟؟

درخت خرما فقط اگر بتونه یک درخت مثل خودش تولید کنه برای بقاش کافی هست ولی بدلیل همینکه میوش خوشمزه! هست و موجودات دیگه ازش استفاده میکنن یا دهها دلیل دیگه که ممکنه یک هسته خرما تبدیل به درخت نشه میاد و صدها دانه تولید میکنه تا شاید یکیش تبدیل به درخت بشه
دلیل منقرض نشدن خیلی از موجودات کثرت تولید مثل اونهاست ، مثل لاکپشتی که هزاران تخم میزاره ولی فقط ممکنه یکی از این هزاران به سن بلوغ برسه.
پس تولید این همه میوه برای سیر کردن و لذت بردن موجوداتی که اینها میخورن نیست بلکه برای جلوگیری از انقراض هست که درخت مجبوره این همه میوه تولید کنه.
درختان بر اساس تکامل طی میلیون ها سال تا الان باید میوه هایی تولید میکردند که کسی نتونه ازشون تغذیه کنه و اصلاً هیچ علتی وجود نداره که مثلاً درخت سیب بیاد میوه هم تولید کنه میتونسته مثل لوبیا و عدس فقط تخم داشته باشه... میوه چرا؟



هیچ چیز برای زندگی خودش تکمیل نیست! 99.9 درصد تمام موجوداتی که روی زمین وجود داشتند به دلیل اینکه نتونستن زنده بمونن نسلشون منقرض شده! چه تکمیلی... تکامل همین الان هم در حال شکل گیری هست مثلا بال پرسطو هایی که نزدیک جاده ها زندگی می کنند کوچکتر شده، باکتری ها به آنتی بیوتیک ها واکنش نشون نمیدن، سگ ها متفاوت هستند و ... این تغییرات قابل مشاهده هستند! واژه تکامل برای همینه که کمی کج فهمی داره چون قضیه کامل شدن و تکمیل و ... نیست، لغت صحیح فرگشت هست.
علم امروز نشون داده که فرگشت هر موجود مربوط به خودش هست نه مربوط به موجودات دیگه.... اما تکامل میگه همه از یک چیز بودند و پراکنده شدند.... هیچ دلیلی وجود نداره که از موجودی که تخم میذاره بچه زا و دارای پستان و شیر ده پدید بیاد!و این مساله کاملاً فرگشت تبدیل شدن از یک موجود به موجود دیگه رو نقض میکنه. حالا سال های پی در پی مثل میلیون ها سال فقط یک توجیه غیر قابل قبول هست!


میوه ها خوشمزه نیستند، همون خرما و سیب و گلابی رو ما می خوریم ولی هزاران حیوان دیگه نمی خورن، و حیوانات دیگه چیزهایی رو می خورن که ما نمی خوریم. خوشمزه یا بدمزه بودن میوه هم ربطی به انقراضش نداره (و اتفاقا خوشمزه بودن میوه ها کمک می کنه به تولید مثل بیشترشون چون دانه های میوه ها بهتر جابجا میشه).
قرار نیست برای اینکه ما فرگشت رو تایید کنیم چیزی رو که خودمون درک میکنیم رد کنیم! میوه ها خوشمزه هستند.
ولی خوب چه دلیلی وجود داشته که اصلاً میوه ها میوه بدهند.... بعد از اینهمه سال باید فقط میوه هایی میموندن که شانس بقای بیشتری داشتند...
اون جمله داخل پرانتز شما مورد تایید بنده هست... بنظر میاد درختان در این عمل برای میوه دادن خیلی هوشمندانه عمل کردند... چونکه اونا میتونستن فقط تخم بدن و کسی تخم هاشونو نمیخورد و امکان تکثیرشون زیاد بوده ولی با اینکار تونستن میوه هاشون رو پخش هم بکنند میدونستن؟

Stream
18-02-2014, 15:54
علم امروز نشون داده که فرگشت هر موجود مربوط به خودش هست نه مربوط به موجودات دیگه.... اما تکامل میگه همه از یک چیز بودند و پراکنده شدند.... هیچ دلیلی وجود نداره که از موجودی که تخم میذاره بچه زا و دارای پستان و شیر ده پدید بیاد!و این مساله کاملاً فرگشت تبدیل شدن از یک موجود به موجود دیگه رو نقض میکنه. حالا سال های پی در پی مثل میلیون ها سال فقط یک توجیه غیر قابل قبول هست!


فرگشت هر موجود مربوط به تغییر خودش به شکل دیگری از حیات است. تبدیل شدن یک موجود به موجود دیگه قابل مشاهده است و چیزی که قابل مشاهده است توسط تئوری های ذهنی نقض نمیشه (شما بطور ذهنی نمی تونید چرخش زمین به دور خورشید رو نقض کنید چون یک پدیده است که مشاهده میشه). این باور بسیار عجیب و اشتباه (که متاسفانه خیلی هم روش مانور داده میشه) که فرگشت قادر به تولید موجود جدید نیست کاملا غلط و اشتباه است. ما در آزمایشگاه صرفا با تغییر دادن شرایط محیط و جدا کردن نمونه های یک گونه از همدیگه و در محیط های متفاوت از هم قرار دادن می تونیم موجودات جدیدی بوجود بیاریم که دیگه نه ظاهرشون شبیه به موجود قبلی است و نه می تونند با قبلی ها تولید مثل کنند. معروف ترین این آزمایش ها، آزمایش معروف اهلی کردن روباه های نقره ای است (Domestication of Silver Fox) که طی 50 سال از نسل روباه های نقره ای تیره، موجودات جدیدی بدست اومد که اهلی هستند، رنگشون فرق می کنه، خصوصیات کاملا متفاوتی دارند، با روباه های نقره ای وحشی قادر به تولید مثل نیستند و کاملا یک گونه و موجود متفاوت به حساب میان. این آزمایش در اهلی کردن گرگ ها هم تکرار شده که بعد از چندین نسل گرگ ها خصوصیاتی مشابه سگ ها پیدا می کنند (سگ ها از نسل گرگ ها هستند).



قرار نیست برای اینکه ما فرگشت رو تایید کنیم چیزی رو که خودمون درک میکنیم رد کنیم! میوه ها خوشمزه هستند.
ولی خوب چه دلیلی وجود داشته که اصلاً میوه ها میوه بدهند.... بعد از اینهمه سال باید فقط میوه هایی میموندن که شانس بقای بیشتری داشتند...
اون جمله داخل پرانتز شما مورد تایید بنده هست... بنظر میاد درختان در این عمل برای میوه دادن خیلی هوشمندانه عمل کردند... چونکه اونا میتونستن فقط تخم بدن و کسی تخم هاشونو نمیخورد و امکان تکثیرشون زیاد بوده ولی با اینکار تونستن میوه هاشون رو پخش هم بکنند میدونستن؟

دوست گرامی خوشمزه بودن یک مفهوم کلی و مطلق نیست. چیزی که از دید ما خوشمزه است از دید یک حیوان دیگه خوشمزه نیست و نمیشه بگیم چون ما خوشمون میاد پس میوه ها بطور مطلق خوشمزه هستند به خصوص وقتی هزاران میوه در طبیعت هست که ما انسان ها اصلا قادر به خوردنشون نیستیم. واضحه که ما به یک سری میوه ها نیاز داریم و دقیقا به دلایل تکاملی میشه توضیح داد چرا ما این میوه ها رو خوشمزه فرض می کنیم (دقیقا چیزی که شما گفتید توضیح ندیم!). ما منطقی فکر می کنیم ولی شما به نظر میاد برای رد کردن فرگشت حاضر به پذیرفتن هر موضع غیرعقلانی و غلطی هستید.

نقش میوه ارائه مواد غذایی برای دانه است که برای رشد به اون ها نیاز داره. بدون میوه اون مواد غذایی به دانه نمی رسه (یا سخت تر می رسه). درختان هوشمندانه عمل نمی کنند بلکه درختانی که مثلا میوه نداشتند یا دانه هایشان پخش نمی شد منقرض شدند و اونهایی که ساختارشون برای زندگی در محیط اطراف (که حیوانات هم حضور داشتند) مناسب تر و مطابق تر بود زنده ماندند و نسلشون به درختان فعلی رسیده.

B3HZ@D
18-02-2014, 16:36
درود


همه موجودات تکمیل هستند...تغذیه میکنند و تولید مثل میکنند و برای بدست آوردن روزی خودشون تلاش میکنند.... اینکه یکی میاد به زندگی اونا حمله میکنه ربطی به کامل بودن یا نبودن خودشون نداره.چراکه موجودات هر کدوم تامین کننده زندگی خودشون هستند و برای توانایی های خودشون خلق شدن و اگر یکی میاد اونارو از بین میبره تقصیر خودشون نیست.

اول این که تعریف شما از تکمیل چیه ؟! یک موجود کامل چیه ؟!
ماهی های Astyanax Mexicanus که درون غار زندگی میکنن چشم دارن ولی کور هستن و این چشم ها هیچ تاثیری روی روند زندگی اونا نداره ! حضور عضوی بر روی بدن که بدون استفاده است ما رو به خالق هوشمند میرسونه ؟!

وجود بال در پرندگانی که توانای پرواز ندارن و خیلی موارد دیگه که خلقت هوشمند رو کاملا زیر سوال میبره و یا رد میکنه .

موجودات برای حفظ بقا در زندگی تلاش میکنن و هر نسلی که فرگشت مناسب تری داشته باشه میتونه مدت زمان بیشتری رو به زندگی ادامه بده . خیلی از نسل ها و موجودات دیگه بودن که اسیر جبر محیط شدن یا فرگشت مناسبی نداشتن و بخاطر همین ضعف نسلشون به کلی منقرض شده .


شما میتونید مثلاً در مورد یک بچه ای که مینور و ماژور هست تحقیق کنید ببینید که مقصر پدر و مادرش هستند یا خالقش... علم امروز به شما اجازه میده که از امکاناتش استفاده کنید و به شما میگه که امروز اگر فرزندی دچار بیماری هایی شده به چه علت هست.... برای مثال اگر مادر سیگار بکشه بچه دچار بیماری آسم میشه و...
بارها شاهد بودیم که پدر و مادر بدون هیچ گونه دخالت مستقیم یا غیر مستقیم فرزاندنشون دچار جهش ژنتیکی نامناسب شده . با این که همه موارد بهداشتی در مورد بچه ها رعایت شده ولی این جهش صورت ژنتیکی نامناسب صورت گرفته .


درختان بر اساس تکامل طی میلیون ها سال تا الان باید میوه هایی تولید میکردند که کسی نتونه ازشون تغذیه کنه و اصلاً هیچ علتی وجود نداره که مثلاً درخت سیب بیاد میوه هم تولید کنه میتونسته مثل لوبیا و عدس فقط تخم داشته باشه... میوه چرا؟

سوالتون رو درست متوجه نشدم .
ولی در کل گیاهان از نظر ژنتیکی و پرورش هسته دو نوع هستن ... یک نوع میوه هایی است که می بینیم و نوع دیگه خشک هستن .

بافت میوه ای که دور هسته قرار داره در اصل برای حفاظت از هسته و دانه های داخل میوه از شرایط سخت زیست محیطی که باعث آسیب رسوندن به اونا میشه , مورد استفاده قرار میگیره .
از طرف دیگه به عنوان مواد مغذی برای رشد دانه استفاده میشه که در اصل حکم جنین یا بچه اون درخت یا گیاه رو داره .

هر دانه و یا میوه هم معمولا شامل مکانیسم های خاصی برای پراکندگی در نقاط مختلف داره که به خصوصیات اون گیاه برمیگرده .

الان هم گیاهان و درختانی داریم که میوه هایی سمی تولید میکنن که معمولا هیچ موجودی ای قادر به تغدیه از اون نیست و بعد از مصرف باعث بیماری و درد و حتی مرگ میشه . و بعضی دیگر میوه هایی سمی دارن که فقط یک یا دو سه حیوان خاص میتونن از اون استفاده کنن .


علم امروز نشون داده که فرگشت هر موجود مربوط به خودش هست نه مربوط به موجودات دیگه.... اما تکامل میگه همه از یک چیز بودند و پراکنده شدند.... هیچ دلیلی وجود نداره که از موجودی که تخم میذاره بچه زا و دارای پستان و شیر ده پدید بیاد!و این مساله کاملاً فرگشت تبدیل شدن از یک موجود به موجود دیگه رو نقض میکنه. حالا سال های پی در پی مثل میلیون ها سال فقط یک توجیه غیر قابل قبول هست!

فرگشت و تکامل هر دو در اصل یک واژه هستن که برای Evolution به کار برده میشن . ولی فرگشت لغت مناسب تری نسبت به تکامله ... چون که فرگشت به معنای بهزیستی با محیط پیرامون معنی میده .
و مورد دیگه این که شما به درستی فرگشت رو متوجه نشدین و از طرف دیگه بدون تحقیق ادعا میکنین .

پلاتیپوس یک حیوان تخم گذار و پستانداره یا میشه از Echidna و همینطور Short beaked echidna که اون هم از تخم گذاران پستاندار به حساب میاد .

عــــلی
18-02-2014, 17:07
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

فرگشت هر موجود مربوط به تغییر خودش به شکل دیگری از حیات است. تبدیل شدن یک موجود به موجود دیگه قابل مشاهده است و چیزی که قابل مشاهده است توسط تئوری های ذهنی نقض نمیشه (شما بطور ذهنی نمی تونید چرخش زمین به دور خورشید رو نقض کنید چون یک پدیده است که مشاهده میشه). این باور بسیار عجیب و اشتباه (که متاسفانه خیلی هم روش مانور داده میشه) که فرگشت قادر به تولید موجود جدید نیست کاملا غلط و اشتباه است. ما در آزمایشگاه صرفا با تغییر دادن شرایط محیط و جدا کردن نمونه های یک گونه از همدیگه و در محیط های متفاوت از هم قرار دادن می تونیم موجودات جدیدی بوجود بیاریم که دیگه نه ظاهرشون شبیه به موجود قبلی است و نه می تونند با قبلی ها تولید مثل کنند. معروف ترین این آزمایش ها، آزمایش معروف اهلی کردن روباه های نقره ای است (Domestication of Silver Fox) که طی 50 سال از نسل روباه های نقره ای تیره، موجودات جدیدی بدست اومد که اهلی هستند، رنگشون فرق می کنه، خصوصیات کاملا متفاوتی دارند، با روباه های نقره ای وحشی قادر به تولید مثل نیستند و کاملا یک گونه و موجود متفاوت به حساب میان. این آزمایش در اهلی کردن گرگ ها هم تکرار شده که بعد از چندین نسل گرگ ها خصوصیاتی مشابه سگ ها پیدا می کنند (سگ ها از نسل گرگ ها هستند).
ببینید اگر قرار باشه هرکسی آزمایش انجام بده و درست از اب در بیاد باید ازمایش های ما و حقایقی که ما میبینیم هم درست از اب در بیاد. درسته؟ اگر اون روباه فقط طی 50 سال همچین تغییر عظیمی کرده چطور مسلمونا طی 1400 سال هنوز ختنه شده بدنیا نمیان در حالی که از ابتدای تولد ختنه میشن و زمان بسیاری هم از این قضیه میگذره... چرا راه دور بریم؟ به چه دلیل مرد ها هنوز پستان دارن و هنوز این سیستم در بدن اونا وجود داره و از بین نرفته؟چقدر باید صبر کنیم تا این اتفاقات بیوفته در حالی که دانشمندان شما خیلی زود توی ازمایشگاهاشون جواب میگیرن؟این مسائل وجود دارن و چطور یک فرد میره جفت گیری دو روباه رو میبینه و نتیجه گیری میکنه؟ ایا همین ازمایش کافیه در حالی که انسان ها با قومیت های مختلف در قسمت های مختلف دنیا هستند و بیش از اینهم سال ها گذشته و اختلالی در تولید مثل اونا رخ نداده؟




دوست گرامی خوشمزه بودن یک مفهوم کلی و مطلق نیست. چیزی که از دید ما خوشمزه است از دید یک حیوان دیگه خوشمزه نیست و نمیشه بگیم چون ما خوشمون میاد پس میوه ها بطور مطلق خوشمزه هستند به خصوص وقتی هزاران میوه در طبیعت هست که ما انسان ها اصلا قادر به خوردنشون نیستیم. واضحه که ما به یک سری میوه ها نیاز داریم و دقیقا به دلایل تکاملی میشه توضیح داد چرا ما این میوه ها رو خوشمزه فرض می کنیم (دقیقا چیزی که شما گفتید توضیح ندیم!). ما منطقی فکر می کنیم ولی شما به نظر میاد برای رد کردن فرگشت حاضر به پذیرفتن هر موضع غیرعقلانی و غلطی هستید.

نقش میوه ارائه مواد غذایی برای دانه است که برای رشد به اون ها نیاز داره. بدون میوه اون مواد غذایی به دانه نمی رسه (یا سخت تر می رسه). درختان هوشمندانه عمل نمی کنند بلکه درختانی که مثلا میوه نداشتند یا دانه هایشان پخش نمی شد منقرض شدند و اونهایی که ساختارشون برای زندگی در محیط اطراف (که حیوانات هم حضور داشتند) مناسب تر و مطابق تر بود زنده ماندند و نسلشون به درختان فعلی رسیده.
گزینه اول رو که نمیشه پذیرفت... بهرحال چیزی که شیرینه مسلمه و حتی مورچه ها به چیز های شیرین علاقه بیشتری نشون میدن و چیزی که شیرینه زودتر منقرض میشه.
اما در مورد گزینه دوم که گفتید تامین نیاز های درخت هست بنظر من میتونست مثل عدس و لوبیا باشه که براتون مثال زدم.... و تا زمانی که میوه به درخت متصل هست درخت میتونه مواد غذایی میوه رو تامین کنه و به محض کنده شدن از درخت بلافاصله میوه از بین میره و تجزیه میشه!! و از بین رفتن درختانی که میوه های شیرینی دارن به علت اینکه مورد حجوم بیشتری قرار میگیرن خیلی بیشتر هست.

havzhini
18-02-2014, 17:57
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

ببینید اگر قرار باشه هرکسی آزمایش انجام بده و درست از اب در بیاد باید ازمایش های ما و حقایقی که ما میبینیم هم درست از اب در بیاد. درسته؟ اگر اون روباه فقط طی 50 سال همچین تغییر عظیمی کرده چطور مسلمونا طی 1400 سال هنوز ختنه شده بدنیا نمیان در حالی که از ابتدای تولد ختنه میشن و زمان بسیاری هم از این قضیه میگذره... چرا راه دور بریم؟ به چه دلیل مرد ها هنوز پستان دارن و هنوز این سیستم در بدن اونا وجود داره و از بین نرفته؟چقدر باید صبر کنیم تا این اتفاقات بیوفته در حالی که دانشمندان شما خیلی زود توی ازمایشگاهاشون جواب میگیرن؟این مسائل وجود دارن و چطور یک فرد میره جفت گیری دو روباه رو میبینه و نتیجه گیری میکنه؟ ایا همین ازمایش کافیه در حالی که انسان ها با قومیت های مختلف در قسمت های مختلف دنیا هستند و بیش از اینهم سال ها گذشته و اختلالی در تولید مثل اونا رخ نداده؟

1-این 1400سال شما در مقابل میلیاردها سال کره زمین و میلیونها سال فرگشت انسان هیچ هست
2-ختنه شما فقط امری خارجی از بدن هست ولی اون روباره در شرایط ازمایشگاهی و با تغییر زنتیکی این تغییر درش ایجاد شده و چون شما درکی از شرایط ازمایشگاهی ندارین اینطور براتون قابل قبول نیست
3-متاسفانه همونطور که گفتم اینجا نمیشه ادعاهای خلقت گرایانه شما رو بحث کرد وگرنه همین سوال ما هم هست که خالق شما چرا ین همه عضو بلا استفاده و عبث مثل همین پستان در مردان و اپاندیش و لوزه سوم و .... در بدن انسن قرار داده؟؟؟



گزینه اول رو که نمیشه پذیرفت... بهرحال چیزی که شیرینه مسلمه و حتی مورچه ها به چیز های شیرین علاقه بیشتری نشون میدن و چیزی که شیرینه زودتر منقرض میشه.
اما در مورد گزینه دوم که گفتید تامین نیاز های درخت هست بنظر من میتونست مثل عدس و لوبیا باشه که براتون مثال زدم.... و تا زمانی که میوه به درخت متصل هست درخت میتونه مواد غذایی میوه رو تامین کنه و به محض کنده شدن از درخت بلافاصله میوه از بین میره و تجزیه میشه!! و از بین رفتن درختانی که میوه های شیرینی دارن به علت اینکه مورد حجوم بیشتری قرار میگیرن خیلی بیشتر هست.

با این استدلال شما پس تمام درختان دارای میوه شیرین باید و حتما تا حالا منقرض شده باشن هیچ میوه شیرینی دیگه تولید نمیشد چون همشون خورده شدن
پس بذر و تولید مثل این درختان چطور انجام میگیره؟؟؟نکنه بذر این درختان با باران و از اسمان! پایین میاد؟؟؟

L͠øneWolf
18-02-2014, 18:11
سلام. این اولین پست من تو این انجمنه. خوشحالم که در این جمعم.


درختان بر اساس تکامل طی میلیون ها سال تا الان باید میوه هایی تولید میکردند که کسی نتونه ازشون تغذیه کنه و اصلاً هیچ علتی وجود نداره که مثلاً درخت سیب بیاد میوه هم تولید کنه میتونسته مثل لوبیا و عدس فقط تخم داشته باشه... میوه چرا؟
اشتباه شما همین جاست عــــلی عزیز. خوشمزه بودن دلیل بر بقاست، نه انقراض. یکی از مکانیزم های دانه افشانی درختان همین تولید میوه های خوشمزه ست. پرنده ها دانه ها رو می خورن، دانه ها در محلی دورتر همراه با فضولات پرنده ها پراکنده می شه و این دور شدن از درخت والد باعث می شه تراکم جمعیت در یک نقطه کم بشه و کمبود منابع انرژی پیش نیاد و نسل این گونه به خطر نیفته. به همین سادگی.

ضمنا همون طور که جناب havzhini اشاره کردن، خوشمزه/بدمزه بودن نسبی هست نه مطلق...


به چه دلیل مرد ها هنوز پستان دارن و هنوز این سیستم در بدن اونا وجود داره و از بین نرفته؟چقدر باید صبر کنیم تا این اتفاقات بیوفته در حالی که دانشمندان شما خیلی زود توی ازمایشگاهاشون جواب میگیرن؟
به پستان مرد ها و ... می گن اندام های وستیجیال. برای این که برای موجود زنده مضر نیستن، از بین رفتنشون فقط شامل مکانیزم هایی می شه که بسیار بسیار طول می کشن. بنابراین خیلی شاهد موجوداتی هستیم که دارای اندام های بلااستفاده یا با استفاده تغییر یافته هستن.


این مسائل وجود دارن و چطور یک فرد میره جفت گیری دو روباه رو میبینه و نتیجه گیری میکنه؟
تمام نظریه ها از مشاهده ی پیش بینی هاشون به اثبات می رسن.

Stream
19-02-2014, 01:54
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

ببینید اگر قرار باشه هرکسی آزمایش انجام بده و درست از اب در بیاد باید ازمایش های ما و حقایقی که ما میبینیم هم درست از اب در بیاد. درسته؟ اگر اون روباه فقط طی 50 سال همچین تغییر عظیمی کرده چطور مسلمونا طی 1400 سال هنوز ختنه شده بدنیا نمیان در حالی که از ابتدای تولد ختنه میشن و زمان بسیاری هم از این قضیه میگذره... چرا راه دور بریم؟ به چه دلیل مرد ها هنوز پستان دارن و هنوز این سیستم در بدن اونا وجود داره و از بین نرفته؟چقدر باید صبر کنیم تا این اتفاقات بیوفته در حالی که دانشمندان شما خیلی زود توی ازمایشگاهاشون جواب میگیرن؟این مسائل وجود دارن و چطور یک فرد میره جفت گیری دو روباه رو میبینه و نتیجه گیری میکنه؟ ایا همین ازمایش کافیه در حالی که انسان ها با قومیت های مختلف در قسمت های مختلف دنیا هستند و بیش از اینهم سال ها گذشته و اختلالی در تولید مثل اونا رخ نداده؟


چون ختنه کردن (و هر نوع قطع عضو بدن) در DNA شخص تاثیری نمی گذاره که در نسل بعدی حفظ بشه. شما اگه موقع تولد هر دو دست نوزادان (چه انسان و چه حیوان) رو قطع کنید باز هم وقتی بچه دار میشن نسل جدید دست خواهند داشت. اگه انسان هایی که مثلا دست دراز دارند فقط با همدیگه ازدواج و تولید کنند در گذر نسل ها دست اون گروه از انسان ها به مرور زمان طولانی تر خواهد شد. اینطور جزئیات در انسان ها هم قابل مشاهده است مثلا انسان هایی که در کوهستان های هیمالیا و تبت زندگی می کنند ژن هایی دارند که قابلیت جذب اکسیژن بسیار قوی تری رو بهشون میده چون در اون ارتفاعات اکسیژن کمتر هست (طی قرن ها افرادی که این ژن ها رو نداشتند یا کشته شدند یا مهاجرت کردند و فقط افرادی باقی موندند که این ژن ها رو داشتند و این افراد با هم تولید مثل کردند). دلیل اینکه پستان در مردان از بین نرفته اینه که حذف پستان کمکی به بقای بیشتر مردان نمی کرده. اختلالات در تولید مثل انسان ها بسیار است و علم پزشکی چیزی است که باعث میشه این اختلالات به حداقل برسه یا در صورت رخداد باهاشون مقابله بشه.

آزمایش اهلی کردن روباه نقره ای مربوط به نگاه کردن به جفت گیری روباه ها نیست بلکه برای مدت 50 سال جفت گیری روباه ها رو کنترل کردند یعنی دقیقا مشخص کردند کدوم روباه با کدوم روباه تولید مثل کنه و بعد از گذشت 50 سال موجودات کاملا جدیدی از نسل این روباه ها پدید آمد. من و شما شاید خوشتمون نیاد ولی اینها چیزهایی است که مشاهده میشه.



گزینه اول رو که نمیشه پذیرفت... بهرحال چیزی که شیرینه مسلمه و حتی مورچه ها به چیز های شیرین علاقه بیشتری نشون میدن و چیزی که شیرینه زودتر منقرض میشه.
اما در مورد گزینه دوم که گفتید تامین نیاز های درخت هست بنظر من میتونست مثل عدس و لوبیا باشه که براتون مثال زدم.... و تا زمانی که میوه به درخت متصل هست درخت میتونه مواد غذایی میوه رو تامین کنه و به محض کنده شدن از درخت بلافاصله میوه از بین میره و تجزیه میشه!! و از بین رفتن درختانی که میوه های شیرینی دارن به علت اینکه مورد حجوم بیشتری قرار میگیرن خیلی بیشتر هست.

مورچه ها به چیزهای شیرین علاقه دارند، هزاران حیوون دیگه ندارند. گیاهان نیاز دارند به حیوانات برای نقل و انتقال بذر و هسته و حیوانات به گیاهان برای تغذیه و این اکوسیستم با همدیگه تکامل پیدا کرده و اینطور نبوده که یک شبه تصمیم گرفته بشه میوه باشه یا نباشه. فکر می کنم شما اصول ابتدایی فرگشت رو اصلا نمی دونید.

عــــلی
19-02-2014, 11:45
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

درود



اول این که تعریف شما از تکمیل چیه ؟! یک موجود کامل چیه ؟!
ماهی های Astyanax Mexicanus که درون غار زندگی میکنن چشم دارن ولی کور هستن و این چشم ها هیچ تاثیری روی روند زندگی اونا نداره ! حضور عضوی بر روی بدن که بدون استفاده است ما رو به خالق هوشمند میرسونه ؟!

وجود بال در پرندگانی که توانای پرواز ندارن و خیلی موارد دیگه که خلقت هوشمند رو کاملا زیر سوال میبره و یا رد میکنه.
یک موجود کامل اینه که میتونه تغذیه و رشد کنه و تولید مثل داشته باشه.
اون ماهی ای که در غار نام بردید توی محیط تاریک نیازی به داشتن چشم نداشته... همچنان که خیلی از موجودات که در روشنایی هستند و نیازی به چشم ندارند.مثلاً شما درختان رو دقت کنید که مثل ما نور وصدا بهشون میرسه ولی چشم و گوش ندارن.... یا برخی مورچه یا مار ها... خوب اینا همش نشون میده که اینا تکامل پیدا نکردن... چون اگر بحث تکامل باشه چیزی که باعث میشه وجود داشته باشه باید در همه وجود داشته باشه.... مثلاً تکامل گرایان بحث قرینه در بدن موجودات رو تعادل معنی میکنن و در درختان تقارن وجود نداره چون حرکت نمیکنند ولی چطور قرینه در برگ درختان رو میتونن توجیه کنن؟ اینها همش دلیل هستند و بحث خلقت هوشمند که چیز واضحی هست و بحث کردن نداره چون پذیرفتن تصادفی پدید اومدن همچین چیزی غیر ممکنه.


موجودات برای حفظ بقا در زندگی تلاش میکنن و هر نسلی که فرگشت مناسب تری داشته باشه میتونه مدت زمان بیشتری رو به زندگی ادامه بده . خیلی از نسل ها و موجودات دیگه بودن که اسیر جبر محیط شدن یا فرگشت مناسبی نداشتن و بخاطر همین ضعف نسلشون به کلی منقرض شده .


بارها شاهد بودیم که پدر و مادر بدون هیچ گونه دخالت مستقیم یا غیر مستقیم فرزاندنشون دچار جهش ژنتیکی نامناسب شده . با این که همه موارد بهداشتی در مورد بچه ها رعایت شده ولی این جهش صورت ژنتیکی نامناسب صورت گرفته .
اینکه پدر مادر دخالتی ندارن درست نیست.... بلکه علم امروز به شما پاسخ میده که چرا فرزندتون دچار اختلال شده و اگر علم نتونه پاسخ بده بر میگرده به کمبود علم.مثلاً در قدیم کسی نمیدونست که مینور و ماژور چیه و چرا بچه های بعضی از افراد دارای بیماری های کم خونی و بیماری های دیگری میشن و . .... اما کسی نمیاد بگه که چرا این بچه سالمه؟ چون روند سلامت رو بدرستی طی کرده.امروز اگر به علم پزشکی رجوع کنید و از ابتدای انعقاد نطفه تا تولد به پزشک مراجعه داشته باشید بهتون میگن که چرا فرزند شما دجار اختلال ژنتیکی شده و هیچکس نمیگه بخاطر جهش تصادفی ژن هاست.




سوالتون رو درست متوجه نشدم .
ولی در کل گیاهان از نظر ژنتیکی و پرورش هسته دو نوع هستن ... یک نوع میوه هایی است که می بینیم و نوع دیگه خشک هستن .

بافت میوه ای که دور هسته قرار داره در اصل برای حفاظت از هسته و دانه های داخل میوه از شرایط سخت زیست محیطی که باعث آسیب رسوندن به اونا میشه , مورد استفاده قرار میگیره .
از طرف دیگه به عنوان مواد مغذی برای رشد دانه استفاده میشه که در اصل حکم جنین یا بچه اون درخت یا گیاه رو داره .

هر دانه و یا میوه هم معمولا شامل مکانیسم های خاصی برای پراکندگی در نقاط مختلف داره که به خصوصیات اون گیاه برمیگرده .

الان هم گیاهان و درختانی داریم که میوه هایی سمی تولید میکنن که معمولا هیچ موجودی ای قادر به تغدیه از اون نیست و بعد از مصرف باعث بیماری و درد و حتی مرگ میشه . و بعضی دیگر میوه هایی سمی دارن که فقط یک یا دو سه حیوان خاص میتونن از اون استفاده کنن .

متوجه منظورتون نشدم.دانه حکم جنین رو داره یا میوه؟


چون ختنه کردن (و هر نوع قطع عضو بدن) در DNA شخص تاثیری نمی گذاره که در نسل بعدی حفظ بشه. شما اگه موقع تولد هر دو دست نوزادان (چه انسان و چه حیوان) رو قطع کنید باز هم وقتی بچه دار میشن نسل جدید دست خواهند داشت. اگه انسان هایی که مثلا دست دراز دارند فقط با همدیگه ازدواج و تولید کنند در گذر نسل ها دست اون گروه از انسان ها به مرور زمان طولانی تر خواهد شد. اینطور جزئیات در انسان ها هم قابل مشاهده است مثلا انسان هایی که در کوهستان های هیمالیا و تبت زندگی می کنند ژن هایی دارند که قابلیت جذب اکسیژن بسیار قوی تری رو بهشون میده چون در اون ارتفاعات اکسیژن کمتر هست (طی قرن ها افرادی که این ژن ها رو نداشتند یا کشته شدند یا مهاجرت کردند و فقط افرادی باقی موندند که این ژن ها رو داشتند و این افراد با هم تولید مثل کردند). دلیل اینکه پستان در مردان از بین نرفته اینه که حذف پستان کمکی به بقای بیشتر مردان نمی کرده. اختلالات در تولید مثل انسان ها بسیار است و علم پزشکی چیزی است که باعث میشه این اختلالات به حداقل برسه یا در صورت رخداد باهاشون مقابله بشه.

آزمایش اهلی کردن روباه نقره ای مربوط به نگاه کردن به جفت گیری روباه ها نیست بلکه برای مدت 50 سال جفت گیری روباه ها رو کنترل کردند یعنی دقیقا مشخص کردند کدوم روباه با کدوم روباه تولید مثل کنه و بعد از گذشت 50 سال موجودات کاملا جدیدی از نسل این روباه ها پدید آمد. من و شما شاید خوشتمون نیاد ولی اینها چیزهایی است که مشاهده میشه.
شما دلیل از بین نرفتن پستان در مردان رو اینطور جواب دادید که کمکی به بقای انسان نمیکرده... خوب مگر دم کمک به بقای انسان میکرده که از بین رفته؟ یا مثلاً گوشه ی گوش... بذارید ساده تر بیان کنم کلاً هیچ دلیل تکاملی ای وجود نداشته که انسان ها بوجود بیان چونکه نسل قبلتر از ما هنوز زنده هستن و دلیلی برای پیشرفته تر شدن مغز و از بین رفتن دم در انسان یا شامپانزه ها و یا تغییر ساختار انگشتان دست و پا و.. وجود نداشته.



مورچه ها به چیزهای شیرین علاقه دارند، هزاران حیوون دیگه ندارند. گیاهان نیاز دارند به حیوانات برای نقل و انتقال بذر و هسته و حیوانات به گیاهان برای تغذیه و این اکوسیستم با همدیگه تکامل پیدا کرده و اینطور نبوده که یک شبه تصمیم گرفته بشه میوه باشه یا نباشه. فکر می کنم شما اصول ابتدایی فرگشت رو اصلا نمی دونید.
خوب من به عنوان یک تکامل گرا اینجا نیستم و دارم سوالاتی میپرسم و اشکالاتی میکنم... طبق مطالعاتی که بنده از تکامل و فرگشت داشتم اینگونه دارم به این فرضیه یا نظریه اشکال وارد میکنم. طبیعیه.
من فکر میکنم اگر میوه فقط تخم بوده باشه برای توجیه دلیل تکاملی بهتر باشه.چونکه نیازی به وجود میوه نیست وقتی درخت نیاز تخم رو بر آورده میکنه و بعد از افتادن تخم بلافاصله میوه از بین میره و تجزیه میشه یا خورده میشه و تخم میمونه.

Stream
19-02-2014, 12:14
شما دلیل از بین نرفتن پستان در مردان رو اینطور جواب دادید که کمکی به بقای انسان نمیکرده... خوب مگر دم کمک به بقای انسان میکرده که از بین رفته؟ یا مثلاً گوشه ی گوش... بذارید ساده تر بیان کنم کلاً هیچ دلیل تکاملی ای وجود نداشته که انسان ها بوجود بیان چونکه نسل قبلتر از ما هنوز زنده هستن و دلیلی برای پیشرفته تر شدن مغز و از بین رفتن دم در انسان یا شامپانزه ها و یا تغییر ساختار انگشتان دست و پا و.. وجود نداشته.


تا وقتی قبل از رسیدن به سن تولید مثل مرگ و میر وجود داره، فرگشت صورت می گیره و مکانیزم فرگشت بطور قوی فعال هست. شما چطور به این نتیجه رسیدید نسل های قبل از ما دلیلی برای پیشرفته تر شدن نداشتند؟ یعنی شما معتقد بودید اکثریت قریب به یقین اون موجوداتی که به دنیا میومدند به سن تولید مثل می رسیدند؟ دقت کنید ما انسان ها هم شاید طی 50-100 سال گذشته به این مرحله رسیدیم که اکثریتمون به سن تولید مثل می رسن، 500 سال گذشته از هر 5 کودک انسان فقط یک نفر به سن تولید مثل می رسید بعد شما یکدفعه میگید هیچ دلیلی برای فرگشت انسان وجود نداشت!

نسل قبل از ما هنوز زنده نیستند. ما و شامپانزه های امروزی اجداد مشترک داریم. ما از نسل اونها نیستیم و اونها از نسل ما نیستند. فکر می کنم بار 20 ام باشه که این رو در تاپیک داریم توضیح میدیم.

درباره "دم" هم باید گفت دم انسان نیمه کاره است، ما استخوان مربوط به دم رو که سایر موجودات دارند داریم ولی اون قسمت گوشتی رو نداریم. حتی رویان انسان (قبل از تبدیل شدن به جنین) کاملا "دم" داره. در دورانی در تکامل ها این ژن ها بصورت مخفی و خاموش در اومدن و این دم رشد نمی کنه، البته به دلایل جهش ها و تغییرات ژنتیکی (اساس فرگشت)، گاهی وقت ها جهش های ژنی رو می بینیم که باعث میشه این ژن ها فعال بشن و هر از گاهی کودک های انسانی که "دم" دارند به دنیا میان.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




خوب من به عنوان یک تکامل گرا اینجا نیستم و دارم سوالاتی میپرسم و اشکالاتی میکنم... طبق مطالعاتی که بنده از تکامل و فرگشت داشتم اینگونه دارم به این فرضیه یا نظریه اشکال وارد میکنم. طبیعیه.
من فکر میکنم اگر میوه فقط تخم بوده باشه برای توجیه دلیل تکاملی بهتر باشه.چونکه نیازی به وجود میوه نیست وقتی درخت نیاز تخم رو بر آورده میکنه و بعد از افتادن تخم بلافاصله میوه از بین میره و تجزیه میشه یا خورده میشه و تخم میمونه.

مسئله اینجاست که این اصول ابتدایی در همین تاپیک بارها توضیح داده شدند، خود شما هم دربارشون سوالات ریز پرسیدید و حالا طوری سوال می پرسید که انگار کل مکالمات قبلی هیچ بوده و از صفر شروع شده. من به سختی باور می کنم هدف شما پرسش برای کسب اطلاعات باشه چون کسی که به دنبال کسب اطلاعات هست وقتی اطلاعات ارائه میشه، می خونه، یاد می گیره و سوالاتش یک مرحله به جلوتر میرن نه اینکه عقب گرد داشته باشه و چیزهایی که به طور مرتب قبلا توضیح داده شدن رو به شکل غلط و ناصحیح "فرض" می کنه و میاد پرسش های دیگه ای می پرسه.

میوه ها بلافاصله تجزیه نمیشن، ما میوه هایی داریم که ماه ها می تونن سالم بمونن.. شما در بحث تکامل میوه نباید میوه های امروزی رو نگاه کنید بلکه زمان تکامل میوه شکل کلی این میوه ها بسیار متفاوت بوده. شما باید محیط زمین در حدود 1-2 میلیارد سال پیش رو در ذهنتون تداعی کنید که نه باکتری ها مثل باکتری های امروزی بودن و نه گیاهان و نه حیوانات. میوه های امروزی که می بینید اکثرا توسط انسان ها پرورش یافتن مثل بعضی حیوانات اهلی مثل سگ ها (که انسان ها رفتن گرگ هایی که آرام تر بودن رو گرفتن، گذاشتن با هم تولید مثل کنن، در نسل های بعدی گرگ های ناآرام و وحشی رو کشتن و آرام تر ها رو نگه داشتن تا به سگ ها رسیدیم). این ها در طبیعت تکامل پیدا نکردن بلکه انسان ها فشار وارد کردن تا این موجودات رو با ما هماهنگ کنند.

V E S T A
19-02-2014, 12:47
خوب من به عنوان یک تکامل گرا اینجا نیستم و دارم سوالاتی میپرسم و اشکالاتی میکنم... طبق مطالعاتی که بنده از تکامل و فرگشت داشتم اینگونه دارم به این فرضیه یا نظریه اشکال وارد میکنم. طبیعیه.
من فکر میکنم اگر میوه فقط تخم بوده باشه برای توجیه دلیل تکاملی بهتر باشه.چونکه نیازی به وجود میوه نیست وقتی درخت نیاز تخم رو بر آورده میکنه و بعد از افتادن تخم بلافاصله میوه از بین میره و تجزیه میشه یا خورده میشه و تخم میمونه.

توصیه میکنم درباره میوه و بذر (به قول شما تخم) بیشتر مطالعه و سرچ کنید.

لینک هم نمیدم که خودتون سرچ کنید با منابع مختلف آشنا بشین.

عــــلی
19-02-2014, 13:33
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

تا وقتی قبل از رسیدن به سن تولید مثل مرگ و میر وجود داره، فرگشت صورت می گیره و مکانیزم فرگشت بطور قوی فعال هست. شما چطور به این نتیجه رسیدید نسل های قبل از ما دلیلی برای پیشرفته تر شدن نداشتند؟ یعنی شما معتقد بودید اکثریت قریب به یقین اون موجوداتی که به دنیا میومدند به سن تولید مثل می رسیدند؟ دقت کنید ما انسان ها هم شاید طی 50-100 سال گذشته به این مرحله رسیدیم که اکثریتمون به سن تولید مثل می رسن، 500 سال گذشته از هر 5 کودک انسان فقط یک نفر به سن تولید مثل می رسید بعد شما یکدفعه میگید هیچ دلیلی برای فرگشت انسان وجود نداشت!

نسل قبل از ما هنوز زنده نیستند. ما و شامپانزه های امروزی اجداد مشترک داریم. ما از نسل اونها نیستیم و اونها از نسل ما نیستند. فکر می کنم بار 20 ام باشه که این رو در تاپیک داریم توضیح میدیم.

درباره "دم" هم باید گفت دم انسان نیمه کاره است، ما استخوان مربوط به دم رو که سایر موجودات دارند داریم ولی اون قسمت گوشتی رو نداریم. حتی رویان انسان (قبل از تبدیل شدن به جنین) کاملا "دم" داره. در دورانی در تکامل ها این ژن ها بصورت مخفی و خاموش در اومدن و این دم رشد نمی کنه، البته به دلایل جهش ها و تغییرات ژنتیکی (اساس فرگشت)، گاهی وقت ها جهش های ژنی رو می بینیم که باعث میشه این ژن ها فعال بشن و هر از گاهی کودک های انسانی که "دم" دارند به دنیا میان.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اگر اجداد ما مشترک باشند پس هر دو گونه باید به سمتی برن که گونه دیگه میره.... عقل فقط در انسان شکل گرفت... شما به تفاوت های ظاهری انسان هم دقت کنید میبینید که با حیوانات کاملاً متفاوت هستند در حالی که این سیر تکاملی اصلا برای حیوانات شکل نگرقته.... چطور ما اجداد مشترکی داریم ولی اینهمه گونه هامون با هم تفاوت دارن؟ فرگشت تکامل گوش رو واکنش نسبت به صدا و تکامل چشم رو واکنش نسبت به نور توجیه میکنه تکامل عقل رو چطور توجیه میکنه؟
خیلی به تکامل گرایان تخفیف بدیم باید یه حیوانی میبود که بعد از اینهمه سال اونم عقلش تکمیل میشد...با این تفاوت که اونم دم داشت و ... دقت داشته باشید مثلاً میمون ها و شامپانزه ها و گوریل ها چقدر به هم نزدیک هستند؟ ولی انسان ها رو ببینید... گونه ای غیر از انسان ها میبینید؟شاید بخواهید بین سیاه پوستان و سفید پوستان فرق هایی قائل بشید ولی از نظر ژن ما فرقی با هم میکنیم؟ همه گونه های انسان میتونن با هم تولید مثل کنن همه گونه های میمون ها میتونن؟





مسئله اینجاست که این اصول ابتدایی در همین تاپیک بارها توضیح داده شدند، خود شما هم دربارشون سوالات ریز پرسیدید و حالا طوری سوال می پرسید که انگار کل مکالمات قبلی هیچ بوده و از صفر شروع شده. من به سختی باور می کنم هدف شما پرسش برای کسب اطلاعات باشه چون کسی که به دنبال کسب اطلاعات هست وقتی اطلاعات ارائه میشه، می خونه، یاد می گیره و سوالاتش یک مرحله به جلوتر میرن نه اینکه عقب گرد داشته باشه و چیزهایی که به طور مرتب قبلا توضیح داده شدن رو به شکل غلط و ناصحیح "فرض" می کنه و میاد پرسش های دیگه ای می پرسه.

میوه ها بلافاصله تجزیه نمیشن، ما میوه هایی داریم که ماه ها می تونن سالم بمونن.. شما در بحث تکامل میوه نباید میوه های امروزی رو نگاه کنید بلکه زمان تکامل میوه شکل کلی این میوه ها بسیار متفاوت بوده. شما باید محیط زمین در حدود 1-2 میلیارد سال پیش رو در ذهنتون تداعی کنید که نه باکتری ها مثل باکتری های امروزی بودن و نه گیاهان و نه حیوانات. میوه های امروزی که می بینید اکثرا توسط انسان ها پرورش یافتن مثل بعضی حیوانات اهلی مثل سگ ها (که انسان ها رفتن گرگ هایی که آرام تر بودن رو گرفتن، گذاشتن با هم تولید مثل کنن، در نسل های بعدی گرگ های ناآرام و وحشی رو کشتن و آرام تر ها رو نگه داشتن تا به سگ ها رسیدیم). این ها در طبیعت تکامل پیدا نکردن بلکه انسان ها فشار وارد کردن تا این موجودات رو با ما هماهنگ کنند.
به دلیل اینکه جواب های شما قانع کننده نیست و من فرقی بین ظن و گمان و وهم و نظریه و فرگشت و تکامل و از اینجور علوم قائل نیستم... یکی میره فیلم سازی میخونه و با تخیل خودش داستان ها و فیلم های تخیلی میسازه یکی هم میره علوم زیست میخونه و با تخیلش میخواد نظریه پردازی کنه....
وجود درختان کاملاً نظریه تکامل رو رد میکنه.... تفاوت های اونا با حیوانات بسیار زیاده....
چطور اونا به صدا و نور واکنش نشون ندادن و دارای چشم و گوش نشدن ولی حیوانات دادند؟ چیزی که ما دوروبرمون میبینیم اینه که هر گونه ای برای خودش استقلال داره...
تقریباً مثل نرم افزار هایی میمونه که روی یک سیستم عامل اجرا میشن... ولی هیچکدوم از این نرم افزار ها از نسل اون یکی نیست.... در حالی که هر ورژن از نرم افزار نشون دهنده تکامل خود اون نرم افزار برای خودش هست نه برای تبدیل شدن به یک نرم افزار دیگه.
علم تکامل علم خوبی هست ولی کمی در این مورد زیاده روی کرده... و مدارک و شواهدس کافی نیستند و بیشتر از ظن و گمان و تخمین حدس پیروی میکنند.
موفق باشید.

Stream
19-02-2014, 14:02
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

اگر اجداد ما مشترک باشند پس هر دو گونه باید به سمتی برن که گونه دیگه میره.... عقل فقط در انسان شکل گرفت... شما به تفاوت های ظاهری انسان هم دقت کنید میبینید که با حیوانات کاملاً متفاوت هستند در حالی که این سیر تکاملی اصلا برای حیوانات شکل نگرقته.... چطور ما اجداد مشترکی داریم ولی اینهمه گونه هامون با هم تفاوت دارن؟ فرگشت تکامل گوش رو واکنش نسبت به صدا و تکامل چشم رو واکنش نسبت به نور توجیه میکنه تکامل عقل رو چطور توجیه میکنه؟
خیلی به تکامل گرایان تخفیف بدیم باید یه حیوانی میبود که بعد از اینهمه سال اونم عقلش تکمیل میشد...با این تفاوت که اونم دم داشت و ... دقت داشته باشید مثلاً میمون ها و شامپانزه ها و گوریل ها چقدر به هم نزدیک هستند؟ ولی انسان ها رو ببینید... گونه ای غیر از انسان ها میبینید؟شاید بخواهید بین سیاه پوستان و سفید پوستان فرق هایی قائل بشید ولی از نظر ژن ما فرقی با هم میکنیم؟ همه گونه های انسان میتونن با هم تولید مثل کنن همه گونه های میمون ها میتونن؟


فرضیات شما اشتباه است که مرتب می گویید اگر تکامل صحیح است پس باید ... ، اگر اجداد ما مشترک باشند پس باید ... ، چرا باید اینطور باشه که شما میگید؟ هیچ دلیلی ندارید به جز خیالات خودتون (نه خیالات زیست شناس ها!). :n01:

محض اطلاع، فاصله گوریل ها و شامپانزه ها بیشتر از فاصله انسان ها و شامپانزه هاست یعنی شامپانزه ها به ما نزدیک تر هستند تا گوریل ها و این رو از تشابه ژنتیک و DNA متوجه میشیم. تازه گونه های دیگری از میمون ها هم هستند (مثل میمون رزوس) که فاصله اونها با شامپانزه ها خیلی خیلی بیشتر از فاصله ما با شامپانزه ها و حتی ما با اون میمون هاست. بقیه حرف هاتون هم اشتباه هست، گونه های مختلف میمون ها نمی تونند با هم تولید مثل کنند.

فرضیات غلط به نتایج غلط ختم میشن. این چیزی است که ما در صحبت های شما شاهد هستیم.



به دلیل اینکه جواب های شما قانع کننده نیست و من فرقی بین ظن و گمان و وهم و نظریه و فرگشت و تکامل و از اینجور علوم قائل نیستم... یکی میره فیلم سازی میخونه و با تخیل خودش داستان ها و فیلم های تخیلی میسازه یکی هم میره علوم زیست میخونه و با تخیلش میخواد نظریه پردازی کنه....
وجود درختان کاملاً نظریه تکامل رو رد میکنه.... تفاوت های اونا با حیوانات بسیار زیاده....
چطور اونا به صدا و نور واکنش نشون ندادن و دارای چشم و گوش نشدن ولی حیوانات دادند؟ چیزی که ما دوروبرمون میبینیم اینه که هر گونه ای برای خودش استقلال داره...
تقریباً مثل نرم افزار هایی میمونه که روی یک سیستم عامل اجرا میشن... ولی هیچکدوم از این نرم افزار ها از نسل اون یکی نیست.... در حالی که هر ورژن از نرم افزار نشون دهنده تکامل خود اون نرم افزار برای خودش هست نه برای تبدیل شدن به یک نرم افزار دیگه.
علم تکامل علم خوبی هست ولی کمی در این مورد زیاده روی کرده... و مدارک و شواهدس کافی نیستند و بیشتر از ظن و گمان و تخمین حدس پیروی میکنند.
موفق باشید.

یک نفر نمیره علوم زیست بخونه، تمام دانشمندان زیست شناسی دنیا مثل اینکه با تخیلشون فرگشت رو قبول کردند ولی شما بدون هیچ تحصیل و حتی بدون داشتن یک دانش ابتدایی که مطالعه یک توضیح یک صفحه ای از فرگشت به انسان میده، فهمیدید مدارک و شواهدش کافی نیستند. :n01: لطفا دفعه بعدی که به پزشک مراجعه کردید و براتون دارو نوشت مصرف نکنید چون فرضیه ابتدایی تمام علم داروسازی و پزشکی مدرن فرگشت هست و در صورتی که فرگشت غلط باشه اکثریت این داروها نباید تاثیر مثبت داشته باشند. یا برید ترویج کنید به والدین کودکی که فرزندشون سل گرفته که این آنتی بیوتیک ها رو مصرف نکنند چون تاثیر نخواهد داشت! همونطور که قبلا هم گفتم شما هدفتون یادگیری نیست بلکه هدفتون Evangelism باورهای آنتی فرگشتی و ضد علمی است چون قبلا تصمیمتون رو درباره این موارد گرفتید و الان فقط دنبال بهانه هستید. فرگشت در کتب درسی و آموزشی مدارس و دانشگاه های ایران هم تدریس میشه و اون افراد (چه زیست شناس ها و چه سایر افراد دخیل در قضیه) که باورهای پایه ای مشترکی با شما هم دارند مشکلی در این قضیه نمی بینند.

V E S T A
19-02-2014, 14:54
نظریه فرگشت داروین را می توان به صورت زیر خلاصه كرد:

۱- تعداد زادگان (نوزادان) بیشتر از والدین است.
۲- تعداد افراد در جمعیت تقریباً عددی ثابت است.
۳- زادگان تفاوتهایی جزئی با والدین خود دارند.
۴- تنها زادگانی زنده می مانند كه سازش بیشتری با محیط داشته باشند.

در طبیعت، افرادی كه مزیتی هرچند اندک، بر دیگران داشته باشند شانس بیشتری برای زنده ماندن و تولید مثل دارند. در دراز مدت نسل این افراد، جمعیت غالب گونه را تشكیل خواهد داد. داروین این فرایند را انتخاب طبیعی نامید. با پیشرفت فزاینده ی علوم مختلف، نظریه ی فرگشت نیز منسجم تر شد و حیطه های جدیدی مانند علم ژنتیک و زیست شناسی مولكولی را در بر گرفت. امروزه از نظریه ی پیشرفته تر فرگشت تحت عنوان «تلفیق نوین» یا «سنتز جدید» استفاده می شود.

مكانیسم فرگشت

ژن

یك CD صوتی حاوی اطلاعات لازم برای پخش موسیقی است اما سر و صدا نمی كند! برای شنیدن موسیقی باید اطلاعات CD را در دستگاهی اجرا كرد. ژن ها هم حاوی اطلاعات هستند و برای انجام كار باید این اطلاعات اجرا بشود. به بیان علمی باید ژن بیان بشود. بیان شدن ژن بدین صورت است كه از روی اطلاعات موجود بر روی ژن، پروتئین ساخته می شود و پروتئین ها هر کدام كاری را در بدن انجام می دهند. ژن قسمتی از مولكولی خطی به نام DNA است كه اطلاعات لازم برای ساخت یک پروتئین را در خود دارد. این اطلاعات در DNA به وسیله توالی مشخصی از چهار كد مختلف حفظ می شود. DNA از چهار زیرواحد آدنین(A) ، تیمین (T) ، سیتوزین(C) و گوانین (G) تشكیل شده است.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

ژنوم

به مجموعه ی كل DNA های موجود در سلول ژنوم گفته می شود. ژنوم اطلاعات لازم برای تمام اعمال سلول را در خود دارد. ژنوم باكتری ها به صورت یک DNA خطی و حلقوی است، اما ژنوم دیگر جانداران بصورت چندین قطعه جداگانه است كه كروموزوم نامیده می شوند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

جهش


گفتیم كه DNA دارای توالی مشخصی از چهار كد است. هر گونه تغییر در این كدها جهش نام دارد. عوامل گوناگونی می توانند جهش ها را بوجود آورند. برخی مواد شیمیایی (كه در درون سلول ها هم وجود دارد) جهش زا هستند. عوامل فیزیكی مانند حرارت و پرتوهای ماورا بنفش و پرتوهای رادیواكتیو نیز جهش زا هستند. جهش در فرایند تولید مثل نیز رخ می دهد. در تولید مثل، كد ژنتیكی باید دو برابر شود ولی در این فرایند اشتباه هایی هم رخ می دهد و موجب می شود كه كپی دقیقاً برابر با اصل نباشد.

جهش ها انواع گوناگونی دارند. تغییر در یک حرف از كد ژنتیكی جهش نقطه ای نامیده می شود. جهش های وسیعتر مجموعه ای از كدها را دستخوش تغییر می كنند. تغییر در كروموزوم ها به طور همزمان چند هزار ژن را تغییر می دهد. یكی از مهمترین انواع این جهش ها مضاعف شدن است. در مضاعف شدن دو نسخه از یک ژن بوجود می آید. هر یک از این ژن ها می توانند جداگانه دستخوش جهش های جدید شوند و بدین ترتیب با حفظ ژن قبلی، ژن جدیدی به ژنوم جاندار اضافه شود كه اندكی با ژن قبلی فرق دارد.

بیش از نود درصد از جهش ها مضر هستند. اما باقی جهش ها كم اثر، بی اثر یا مفیدند. جهش های مضر اغلب موجب مرگ جاندار می شود و به نسل بعد انتقال پیدا نمی كند، اما جهش های كم اثر، بی اثر و مفید به نسل بعد منتقل می شوند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دو سیستم وراثت ژن

باكتری ها و برخی تک سلولی ها تولید مثل غیر جنسی دارند. در این شیوه ژنوم فرزندان و والدین كاملاً شبیه هم است؛ و فرگشت فقط به جهش ها بستگی دارد. اما در تولید مثل جنسی، فرزند نیمی از ژن هایش را از پدر و نیم دیگر را از مادر دریافت می كند. این سیتم دو مزیت فرگشتی دارد: الف) ایجاد تنوع در جاندار تنها وابسته به جهش نیست. ب) ژنها در میان جمعیت توزیع می شوند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

توزیع ژن


فرض كنید در شهری همه مردم ژن A را دارند. در اثر جهش در یک نفر از آنها ژن A به B تبدیل می شود. این فرد پس از ازدواج ژن B را به فرزندانش منتقل می كند. پس از گذشت چند قرن با ازدواج و زاد و ولد های مكرر ژن B در سطح شهر پراكنده شده است به طوری كه مثلاً ۹۰٪ درصد از مردم ژن A و ۱۰٪ باقیمانده ژن B را دارند. به همین ترتیب هر ژن جدیدی در میان جمعیت پراكنده می شود.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

انتخاب طبیعی

به دلیل محدود بودن جمعیت هر جاندار همه ی نوزادان توانایی زنده ماندن را ندارند. در مثال بالا فرض كنید ژن A عامل لاغری بوده و ژن B چاقی را بوجود می آورد. با فرا رسیدن عصر یخبندان، چاق ها دارای مزیت ذخیره سازی غذا هستند و لاغرها بیشتر می میرند.

بنابراین صاحبان ژن B بیشتر زنده می مانند. پس توزیع ژن در جمعیت دگرگون می شود، به شكلی كه ۹۰٪ ژن B را دارند. با پایان یخبندان، چاقی نه تنها مفید نیست بلكه دردسر ساز است. همین امر دوباره توزیع ژن A را به ۹۰٪ می رساند. به این ترتیب توزیع ژن ها با تغییر محیط دچار تغییر می شود. تغییر محیط گاه آنچنان وسیع است كه یكی از ژن ها را به طور كامل منقرض می كند. توجه داشته باشید كه هر جاندار دارای هزاران ژن است و توزیع همه این ژن ها مرتباً در حال تغییر است. بنابراین خصوصیات جمعیت های جانداران دائماً در حال تغییر است، به صورتی كه پس از گذشت چند صد هزار یا چند میلیون سال ممكن است به جاندار جدیدی تبدیل شده باشد.

جدایی تولید مثلی

گفتیم كه هر جمعیت در طول زمان دچار تغییر می شود و این تغییرات در تمام جمعیت توزیع می شود. پس چگونه است كه گونه های جدید بوجود می آیند؟ همانطور كه همه اندام های جاندار تغییر می كنند، تغییراتی هم در خصوصیات تولید مثلی بوجود می آید. به گونه ای كه ممكن است جمعیت به دو گروه تقسیم شود كه دیگر توانایی تولید مثل با یكدیگر را نداشته باشند. جدایی تولید مثلی علت های مختلفی دارد:
جغرافیایی: پیشروی بیابان میتواند یک جنگل را به دو قسمت تقسیم كند؛ و جانداران این دوقسمت دیگر ارتباطی با هم نخواهند داشت. همچنین مهاجرت عده ای از افراد به سرزمینی دور، آنها را از بقیه جمعیت جدا می كند.

فیزیولوژیک: تغییر در اندام تناسلی باعث می شود كه یک گروه از جمعیت توانایی تولید مثل با بقیه را نداشته باشند.

تغییر در زمان یا فصل تولید مثل: ممكن است فصل جفت گیری در برخی افراد با بقیه متفاوت شود. مثلاً همه مگس های میوه را می توان در آزمایشگاه مجبور به تولید مثل كرد ولی در طبیعت دو گروه از این مگس وجود دارد. گروهی صبح جفت گیری می كند و گروه دوم بعد از ظهر.

تغییر در عادات جفت گیری: این تغییر موجب می شود كه گروهی از افراد، جفت خود را تنها از میان دیگر اعضای گروه خودش انتخاب كنند.

تغییرات سلولی: جفت گیری بین دو گروه انجام می شود، ولی لقاح ناقص است یا نوزاد می میرد. حتی ممكن است نوزاد زنده بماند ولی عقیم باشد (مثل قاطر).

جدایی تولید مثلی به هر علتی كه روی دهد موجب می شود تا توزیع ژنی هر گروه از جمعیت به طور جداگانه تغییر كند، و جهش های بوجود آمده تنها در میان افراد همان گروه باقی بماند. به عبارت دیگر دو جمعیت وجود خواهد داشت كه هر كدام به راه خودش می رود. پس از گذشت هزاران سال، میزان تغییرات در هر گروه آنقدر زیاد می شود كه دیگر به دو گونه جاندار متمایز تبدیل می شوند. به این ترتیب دو گونه جدید از گونه اولیه بوجود می آید.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


فرگشت(تکامل) چیست/فرخ فرپژوه

عــــلی
19-02-2014, 20:26
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

]فرضیات شما اشتباه است که مرتب می گویید اگر تکامل صحیح است پس باید ... ، اگر اجداد ما مشترک باشند پس باید ... ، چرا باید اینطور باشه که شما میگید؟ هیچ دلیلی ندارید به جز خیالات خودتون (نه خیالات زیست شناس ها!). :n01:[/B]

محض اطلاع، فاصله گوریل ها و شامپانزه ها بیشتر از فاصله انسان ها و شامپانزه هاست یعنی شامپانزه ها به ما نزدیک تر هستند تا گوریل ها و این رو از تشابه ژنتیک و DNA متوجه میشیم. تازه گونه های دیگری از میمون ها هم هستند (مثل میمون رزوس) که فاصله اونها با شامپانزه ها خیلی خیلی بیشتر از فاصله ما با شامپانزه ها و حتی ما با اون میمون هاست. بقیه حرف هاتون هم اشتباه هست، گونه های مختلف میمون ها نمی تونند با هم تولید مثل کنند.

فرضیات غلط به نتایج غلط ختم میشن. این چیزی است که ما در صحبت های شما شاهد هستیم.
دقیقاً مساله همینجاست.شما خودتون فرگشت رو تعریف میکنید و میگید هرکسی که بتونه زنده بمونه میتونه تکثیر پیدا کنه و نسل اونایی که نتونستن تکثیر بشن منقرض میشه اما سر علت ها و دلیل ها که میرسه میگید چرا باید اینطور باشه؟ مثلاً برای از بین رفتن دم دلیل میارید ولی هیچ دلیلی برای موندن پستان و داشتن ریش برای مردان نمیارید!!! 50 سال روباه تغییر زنتیکی میده ولی 1400 سال انسان ها تغییر ژنتیکی نمیدن.
عجیبه.... آزمایش های شما درست از آب در میاد آزمایش های ما خلاف از آب در میاد...
یک میلیارد سال هم بشینید تماشا کنید فکر نمیکنم میمون ها دارای عقل و شعور بشن:n01:. اگر قرار بود بشن تا الان شده بودن.
خلاصه و ختم کلام...
موجوداتی که شما ازش به عنوان تکمیل فرایند فرگشتی نام میبیرید همینطوری به وسیله جهش های تصادفی بوجود نیومدن! چیزی که مسلمه اینه که سیستم و بدن اونا طوری طراحی شده که در اثر عوامل واکنش نشون میدن.... قوی شدن شش های افرادی که در نقاط کوهستانی هستند مثل کسی میمونه که باشگاه بدن سازی میره و سلول ضعیف خودش رو میکشه و سلول قوی رو تقویت میکنه تا تکثیر بشن... نه اینکه سلولی از چیزی به چیز دیگری تبدیل بشه... حتی به مرور زمان اینکار انجام نشده.
دلایل ردی که برای این قضیه در این تاپیک بنده آوردم:
1.تقارن در بدن موجودات که تصادفی بودن جهش های زنی رو رد میکنه و همچین فرگشتی که فقط به وسیله این جهش های زنی شانس برای بقا پیدا میکنه به وسیله تقارن در برگ درختان رد میشه.
2.قربانی هایی که در هستی وجود دارن مثل درختان و میوه هایشان
3.عدم واکنش نشان دادن درختان برعکس حیوانات و داری چشم و گوش شدن!!



][/B]یک نفر نمیره علوم زیست بخونه، تمام دانشمندان زیست شناسی دنیا مثل اینکه با تخیلشون فرگشت رو قبول کردند ولی شما بدون هیچ تحصیل و حتی بدون داشتن یک دانش ابتدایی که مطالعه یک توضیح یک صفحه ای از فرگشت به انسان میده، فهمیدید مدارک و شواهدش کافی نیستند. :n01: لطفا دفعه بعدی که به پزشک مراجعه کردید و براتون دارو نوشت مصرف نکنید چون فرضیه ابتدایی تمام علم داروسازی و پزشکی مدرن فرگشت هست و در صورتی که فرگشت غلط باشه اکثریت این داروها نباید تاثیر مثبت داشته باشند. یا برید ترویج کنید به والدین کودکی که فرزندشون سل گرفته که این آنتی بیوتیک ها رو مصرف نکنند چون تاثیر نخواهد داشت! همونطور که قبلا هم گفتم شما هدفتون یادگیری نیست بلکه هدفتون Evangelism باورهای آنتی فرگشتی و ضد علمی است چون قبلا تصمیمتون رو درباره این موارد گرفتید و الان فقط دنبال بهانه هستید. فرگشت در کتب درسی و آموزشی مدارس و دانشگاه های ایران هم تدریس میشه و اون افراد (چه زیست شناس ها و چه سایر افراد دخیل در قضیه) که باورهای پایه ای مشترکی با شما هم دارند مشکلی در این قضیه نمی بینند.
البته همه دانشمندان هم با فرضیه تکامل موافق نیستند و این خودش نشون میده که فرضیه و نظریه چیزی جز حدس و گمان نمیتونه باشه.ضمن اینکه دارو سازی و پزشک رفتن ربطی به تکامل نداره... داروها بر اثر تکامل خود بخود بوجود نمیان بلکه یکی از این علم استفاده میکنه و اونارو میسازه.. خیلی مهمه که چیزی با علم ساخته بشه یا چیزی خودبخود بوجود بیاد... هیچکس نمیاد قرصی رو بخوره که نمیدونه چه قرصی هست... به این علت که نسبت بهش علم داریم.... ولی همین رو اگر به دست یک بچه بدی میخوره و شاید باعث مرگش بشه....
هدف من اینه که هیچوقت توی زندگیم از حدس و گمان پیروی نکنم.چون هیچ نفعی برای من نداره.
موفق باشید.

Stream
19-02-2014, 20:41
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

دقیقاً مساله همینجاست.شما خودتون فرگشت رو تعریف میکنید و میگید هرکسی که بتونه زنده بمونه میتونه تکثیر پیدا کنه و نسل اونایی که نتونستن تکثیر بشن منقرض میشه اما سر علت ها و دلیل ها که میرسه میگید چرا باید اینطور باشه؟ مثلاً برای از بین رفتن دم دلیل میارید ولی هیچ دلیلی برای موندن پستان و داشتن ریش برای مردان نمیارید!!! 50 سال روباه تغییر زنتیکی میده ولی 1400 سال انسان ها تغییر ژنتیکی نمیدن.
عجیبه.... آزمایش های شما درست از آب در میاد آزمایش های ما خلاف از آب در میاد...
یک میلیارد سال هم بشینید تماشا کنید فکر نمیکنم میمون ها دارای عقل و شعور بشن:n01:. اگر قرار بود بشن تا الان شده بودن.


من فرگشت رو تعریف نمی کنم، من چیزی رو میگم که مورد تایید جامعه علمی دنیاست و وقتی از فرگشت صحبت میشه منظورشون همون توضیحی است که من میدم نه چیزی که در تخیل شماست. ممکنه در یک میلیارد سال آینده موجوداتی که از نسل میمون های امروزی هستند عقل و شعور بالایی داشته باشند یا نداشته باشند. من علم اینکه پیشگویی کنم رو ندارم چون آگاهی ندارم شرایط زمین چگونه خواهد بود ولی شما مثل اینکه دارید :n01: لطفا نتایج یافته هاتون رو در ژورنال های علمی زیست شناسی منتشر کنید تا همه دنیا ازش بهره مند بشن.




خلاصه و ختم کلام...
موجوداتی که شما ازش به عنوان تکمیل فرایند فرگشتی نام میبیرید همینطوری به وسیله جهش های تصادفی بوجود نیومدن! چیزی که مسلمه اینه که سیستم و بدن اونا طوری طراحی شده که در اثر عوامل واکنش نشون میدن.... قوی شدن شش های افرادی که در نقاط کوهستانی هستند مثل کسی میمونه که باشگاه بدن سازی میره و سلول ضعیف خودش رو میکشه و سلول قوی رو تقویت میکنه تا تکثیر بشن... نه اینکه سلولی از چیزی به چیز دیگری تبدیل بشه... حتی به مرور زمان اینکار انجام نشده.
دلایل ردی که برای این قضیه در این تاپیک بنده آوردم:
1.تقارن در بدن موجودات که تصادفی بودن جهش های زنی رو رد میکنه و همچین فرگشتی که فقط به وسیله این جهش های زنی شانس برای بقا پیدا میکنه به وسیله تقارن در برگ درختان رد میشه.
2.قربانی هایی که در هستی وجود دارن مثل درختان و میوه هایشان
3.عدم واکنش نشان دادن درختان برعکس حیوانات و داری چشم و گوش شدن!!

هر سه این موارد توضیح داده شده در همین تاپیک. چیز جدیدی برای اضافه کردن وجود نداره.




البته همه دانشمندان هم با فرضیه تکامل موافق نیستند و این خودش نشون میده که فرضیه و نظریه چیزی جز حدس و گمان نمیتونه باشه.ضمن اینکه دارو سازی و پزشک رفتن ربطی به تکامل نداره... داروها بر اثر تکامل خود بخود بوجود نمیان بلکه یکی از این علم استفاده میکنه و اونارو میسازه.. خیلی مهمه که چیزی با علم ساخته بشه یا چیزی خودبخود بوجود بیاد... هیچکس نمیاد قرصی رو بخوره که نمیدونه چه قرصی هست... به این علت که نسبت بهش علم داریم.... ولی همین رو اگر به دست یک بچه بدی میخوره و شاید باعث مرگش بشه....
هدف من اینه که هیچوقت توی زندگیم از حدس و گمان پیروی نکنم.چون هیچ نفعی برای من نداره.
موفق باشید.

در علم روز زیست شناسی هیچ شک و تردیدی در صحت فرگشت وجود نداره، برید با یک بیولوژیست صحبت کنید شما رو توجیه می کنند. پزشکی و داروسازی مدرن هم بر اساس صحت فرگشت و جهش های ژنتیکی در سلول ها و باکتری ها و ویروس هاست. هدفی که من از شما دیدم اینه که تمام سعیتون رو می کنید باوری که قبل از بررسی مدارک و شواهد تصمیم گرفتید داشته باشید رو به هر قیمتی حفظ کنید! :n26:

موفق باشی د ./

V E S T A
19-02-2014, 21:07
یک مقاله :چرا فرگشت واقعی است ؟





مقاله «پمپ نامحتمل‌ها» نوشته جری کوین، اکولوژیست و نویسنده کتاب «چرا فرگشت صحت دارد» در جواب به کتاب چرا داروین اشتباه کرده بود و مقاله چرا خوک‌ها پرواز نمی‌کنند نوشته جری فودور.

اگر امروز کسی بگوید که تئوری میکروب ها واقعیت ندارد و بیماری ها نه از طریق موجودات میکروسکوپی، بلکه در نتیجه خشم خدایان بوجود می آیند، واکنش همگانی ترکیبی از ناباوری و تحقیر است. ما کوهی از شواهد داریم که نشان می دهد تئوری میکروب ها، مستند است. بنابراین لفظ تئوری، نبایستی ما را به اشتباه بیاندازد.

اما چرا وقتی کسی در فضای عمومی با تئوری دیگری مخالفت می کند مورد تمسخر قرار دادن اش نادرست انگاشته می شود؟ بله از تئوری فرگشت حرف می زنیم. بر خلاف ادعای مخالفین، تئوری فرگشت، به اندازه تئوری میکروب ها دارای سند و شاهد است.


کتاب «چرا داروین اشتباه کرده بود» با اینکه فرگشت را می پذیرد، ولی می گوید که داروین در فهم موضوع اشتباه کرده بود. اما تئوری فرگشت از طریق انتخاب طبیعی چه می گوید:

زندگی بروی زمین، به آرامی شکل گرفت، از یک موجود ابتدایی شروع شد و با شاخه شاخه شدن به موجودات پیچیده تر و جدید ظاهر شدند که توهم طراحی (نظم) را در ساختار بدن ایشان ایجاد می کند.
داکینز در کتاب «بزرگترین نمایش روی زمین» به خوبی نشان می دهد که فرگشت، تئوری لرزان و در معرض سقوط نیست. بلکه بخش بزرگی از دانش امروز، وابسته به این تئوری ست.

اغلب مردم تصور می کنند که برای اثبات فرگشت نیاز به فسیل ها هست. در واقع، داروین تنها فسیل های کم شماری در اختیار داشت و تئوری او بسیار کم از این فسیل ها تاثیر گرفت. اما داکینز می گوید حتی اگر یک دانه فسیل هم بروی زمین نبود، هیچ خللی به تئوری فرگشت وارد نمی شد.

این شواهد کدام هستند؟

یکی‌اش در آناتومی بدن ماست. راست شدن مو به وقت ترس، هیچ فایده ای برای ما انسان ها ندارد،ولی در اقوام پستاندار مان همچون گربه ها، با انقباض عضله ای ذره بینی در کنار هر مو، باعث گرم نگاه داشتن بدن ش با موهایش می شود و همین طور وقت رویارویی با موجود دیگر، باعث بزرگتر و ترسناک تر به نظر آمدن ش می شود.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 9%81%DB%8C%DA%A9-%DB%B1%DB%B0-%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D8%A8%DB%8C%E2%80%8C%D9%81%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D9%8 7-%D9%88-%D8%B2%D8%A7%D8%A6%D8%AF/)

اینفوگرافیک ۱۰ اندام زائد و بی‌فایده بدن انسان. کاری از آگاهی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 9%81%db%8c%da%a9-%db%b1%db%b0-%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%a7%d9%85-%d8%a8%db%8c%e2%80%8c%d9%81%d8%a7%db%8c%d8%af%d9%8 7-%d9%88-%d8%b2%d8%a7%d8%a6%d8%af/)


دانش ژنتیک، شواهد بسیار بیشتری ارایه کرده است: در زنجیره ژنی ما، بخش هایی هست که کارایی ندارند ولی از اجداد خزنده مان به جای مانده اند. مثلا در ماده وراثت انسان ژنی هست که در خزنده ها مسئول تولید سفیده تخم هست. جنین شناسی هم شواهد بیشتری ارایه می کند. در جنین انسان بروی گردن چین هایی هست که دقیقا معادل آبشش های ماهی هاست ولی در انسان تبدیل به حنجره و مجرای استاش می شود.


و همین طور اشتباهاتی که ما را مستقیما به اجداد غیر انسان مان وصل می کند. این اشتباهات نشان می دهد که ما بی شک، توسط یک فرآیند غیرهوشمند پدید آمده ایم.

مورد مشهور عصب راجعه حنجره که از مغز می آید و به جای اینکه چند سانتی متر پایین تر وارد حنجره بشود، به داخل قفسه سینه می رود و دوباره بالا میآید به این دلیل که در دوران جنینی، از زیر یک قوس شریانی عبور می کند که با بلوغ این قوس تغییر محل می دهد به داخل قفسه سینه و عصب را هم با خودش می برد. نتیجه این می‌شود که در زرافه، این عصب چندین متر درازا دارد!

در اجداد ماهی ما،این عصب پشت یک رگ ساده قرار داشت و به آبشش ها عصب دهی می کرد ولی حالا که رگ، قوس آئورت را تشکیل می دهد، می بایست در گردن فرو برود.خویشاوندی جنینی!

هر کسی تا به حال جسدی حیوانی را تشریح کرده باشد اعتراف خواهد کرد که هیچ اثری از هوشمندی در آن موجود نیست. یک هزارتوی شلوغ و بی نظم از رگ و پی و عصب هست که اگر می خواستید منظم بچینید، قطعا نتیجه بسیار بهتر می شد.

شاهد دیگر، جزایر جدا افتاده در اقیانوس هاست. در آنجا شما تنها گونه های مشابه از خزندگان را می بینید ولی اثری از پستانداران مدرن وجود ندارد. دلیل‌ش این است که با جدا شدن از نظر جغرافیایی، تنها از رده خزندگان گونه های جدید مشتق شدند ولی به دلیل نبود فشار فرگشتی برای تحول پیدا کردن، رده های جدید پدید نیامده اند. نتیجه این شده که توزیع گونه ها در کره زمین بسیار نامتوازن است.


داکینز در فصل «تو خودت در نه ماه انجام ش دادی» به پاسخ هالدن به یک زن که گفته بود امکان ندارد موجودات زنده از یک سلول تنها بوجود آمده باشند پرداخته و دیگری به این موضوع پرداخته که اکوسیستم ها نه نشانه

یک برنامه ریزی مرکزی و با هوش بلکه نتیجه انتخاب طبیعی بوده است. اگر قرار به برنامه ریزی طبیعی و نه رقابت میان گونه ها بود، درختان برای جذب آفتاب بیشتر، به ده‌ها متر سر نمی کشیدند.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])



اما این انتخاب طبیعی که محور تئوری داروین هست چرا از سوی نویسندگان کتاب چرا داروین اشتباه کرد، مورد حمله قرار گرفته است.
اول بایستی توجه کرد که انتخاب طبیعی یک مکانیسم یا اصل علمی نیست بلکه تنها یک فرآیند است که اگر دو شرط برقرارباشد، رخداد آن حتمی است.


اول اینکه می بایست بوسیله جهش، تنوعی در ژن ها وجود داشته باشد و دوم، بعضی از ژن ها با دیگران در شانس بقا تفاوت داشته باشند. مثلا ژن های رنگدانه سفید برای مو و پوست خرس قطبی، شانس بیشتری برای زندگی و دیده نشدن و استتار فراهم می کند تا رنگدانه قهوه ای.با شانس بیشتر برای شکار فوک ها، آن‌ها زندگی بهتری دارند و بیشتر بچه دار می شوند و به مرور نسل ها، رنگدانه سفید میان خرس قطبی همه گیر می شود.

در توصیف انتخاب طبیعی با اینکه معمولا از اول شخص استفاده می کنیم ولی هیچ عامل یا خالقی مد نظر نیست. تنها فرآیند انتخاب است. داکینز به خوبی این پروسه غیرهوشمند را توصیف می کند: ژن یک ببر، می گوید «من را تکثیر کن» ولی وقتی می خواهد این کار را بکند، می بایست اول تمام پیچیدگی های یک ببر مثل پنجه و خط و خال را تولید بکند.

انتخاب طبیعی، موضوعی است که حتی دانشمندان هم به سختی آن را قبول می کردند. با اینکه تئوری فرگشت داروین مبنی بر تحول یافتن و داشتن جد مشترک پذیرفته شد ولی تا هفتاد سال بعد، کسی حاضر نبود قبول بکند که هیچ عقل هوشمندی در هدایت‌ش دخیل نیست.


امروزه هم تشکیک در این است که اگر این فرآیند این قدر آهسته است که در طبیعت با چشمان ما قابل مشاهده نیست چرا بایستی قبولش کرد.


داکینز می گوید امروز دیگر کسی در فرگشت نمی تواند تشکیک بکند برای همین به فرآیند انتخاب طبیعی حمله می کنند. اما واقعیت این است که انتخاب طبیعی، توسط اکثریت زیست‌شناسان به عنوان تنها مکانیسم پیشبرد تنوع زیستی شناخته شده است.


دیگر تئوری های رقیب همگی نادرست اند. لامارکیسم می گوید که صفاتی که در یک نسل توسط فرد اندوخته می شود به طریقی به نسل بعد به ارث می رسد. ولی این درست نیست: با وجود اینکه هزاران سال است که پسران را ختنه می کنند، پوست آلت کوتاه نشده است. اما به عکس، انتخاب مصنوعی به شدت موفق بوده است. همه غذاها و خوراکی های ما، از گونه های وحشی با روش انتخاب مصنوعی پدید آمده اند. فراموش نکنید که اجداد سگ خانگی، گرگ بوده‌اند.

در اینجا، داکینز می‌گوید که به جای محیط زیست، ما انسان ها تصمیم می گیریم که کدام ها از یک گونه اجازه جفت گیری داشته باشند و در واقع یک آزمایش صحت انتخاب طبیعی است. مثلا ما فقط لوبیا های ساقه بلند را با هم ترکیب می کنیم و نتیجه این می شود که فراوانی ساقه بلندی در تمام فرزندان آن دانه افزایش می یابد.


افزون بر این، توزیع ژن ها دقیقا همانطوری ست در طبیعت که ما از انتخاب طبیعی انتظار داریم. مثلا هیچ موجودی، صفتی را حمل نمی کند که فقط برای گونه دیگر مفید باشد. ماهی پاک کن درست است که دندان های ماهی های بزرگ را تمیز می کند ولی غذای مجانی هم گیرش می آید.

رفتارهای دگرخواهانه و ایثارگرانه، به شکل جهت داری، متمایل به اعضای گونه خود است، چون ژن های مشابه بیشتری با ما دارند. به علاوه، ما صفاتی می بینیم که بیش از جامعه، فرد را تقویت می کند مثل وقتی که یک شیر نر، ماده ها را از نر دیگری به ارث می برد، بچه شیرهای او را می کشد که در نتیجه، کل تعداد گونه کاهش می یابد ولی شانس بقای ژن های نر جدید افزایش می یابد.

نهایتا اینکه، ما انتخاب طبیعی را در زندگی مان تجربه می کنیم: باکتری ها، به آنتی بیوتیک ها مقاومت پیدا می کنند. حشره کش ها دیگر از پس حشرات که به انها مقاوم شده اند بر نمی آیند. این انتخاب طبیعی است اگرچه در پاسخ به دستکاری هایی که انسان در زیست محیط انجام می دهد. افزون بر همه اینها، بیولوژیست ها لیست بلند بالایی از بروز گونه های جدید را در اختیار دارند.


البته انتخاب طبیعی، تنها پیشران فرگشت نبوده است، اما اکثریت بیولوژیست ها توافق دارند که رانه اصلی است.

پس چرا نویسندگان کتاب چرا داروین اشتباه کرد معتقد هستند که چنین نیست؟ آیا حق با آن‌هاست؟ نامحتمل است که همه جامعه علمی در ۱۵۰ سال اخیر اشتباه کرده باشد ولی ما پیشتر هم با وجود توافق جمعی دانشمندان، اشتباه کرده ایم. پس به دلایل نویسندگان بپردازیم:


فودور و همکارش می نویسند که موجودات زنده، به قدری با فیزیک شان و شرایط بدنی شان محدودیت دارند که حتی اگر بخواهند هم نمی توانند تغییر کنند.آنها لیست بلند بالایی از این محدودیت ها بر می شمارند مثل انتقال افقی ژن ها، رانه مولکولی و… ولی هیچ کدام از اینها مانعی بر سر کارکرد انتخاب طبیعی نیستند.

مثلا آنها می گویند توانایی موجودات در تغییر در یک نسل (مثل تیره شدن پوست بدن در مقابل آفتاب) یک دلیل رد انتخاب طبیعی است. در حالی که این توانایی تغییر هم خودش یک صفت به ارث رسیدنی است و تابع انتخاب طبیعی! لیست بلندبالای کتاب فودور، برای خواننده غیر متخصص این تصور را ایجاد می کند که آنها می دانند از چه حرف می زنند. ولی با خود فکر کنید اگر واقعا تغییر این قدر ناممکن بود، چطور انتخاب مصنوعی تابه این حد موفق عمل کرده؟

فودور و دیگر نویسنده، می گوید شما هیچ وقت یک خوک پرنده نمی بینید. دلیلش همین محدودیات است. آیا آنها می دانند که خفاش یک قوم و خویش نزدیک خوک است؟ خفاش از یک پستانداران چهارپا فرگشت یافته. بر خلاف ادعای آنها، این اتفاق افتاده و فرگشت، تمام مشکلات مربوطه را حل کرده: پاهای جلویی را تبدیل به دستان دراز و بال مانند کرده و استخوان ها را سبک کرده و سیستم عصبی را هم تغییر داده.

آنها در طول کتاب شان مرتب اشتباهات نابخشودنی می کنند. یک نمونه: آنها می گویند که قوانین وراثت مندلی که در کتب مرجع به عنوان پایه وراثت تدریس می شوند، بیشتر یک استثنا هستند تا اصل. اگر چنین بود مشاوره ژنتیک بی معنا بود. مرتب یک یافته کوچک را که در تضاد با یافته های قبلی هست انتخاب می کنند و طوری وانمود می کنند که مابقی یافته های علمی، هیچ است. این رویکرد غیرعلمی در سرتاسر کتاب به چشم می خورد و اگر از یک ژورنالیست قابل پذیرش باشد از نویسندگان این کتاب نیست.


نقد دوم فودور ، فلسفی است و انتظار می رود در حیطه تخصصی خودشان بهتر عمل بکنند ولی افسوس که چنین نیست.


آنها می گویند انتخاب طبیعی نمی تواند موقعیت های غیرواقعی را توضیح بدهد. یعنی نمی تواند به ما بگوید اگر شرایط زیستی به گونه دیگری بود، چه اتفاقی برای فرگشت موجود می افتاد. آنها می گویند در موجود زنده، فرگشت اغلب چندین و چند صفت را با هم عوض می کند و هیچ وقت معلوم نمی شود کدام ژن هدف تغییر بوده و کدام‌ها، صرفا به دلیل همراهی با ژن اصلی انتخاب شده اند.


برای مثال وقتی که پستانداران از خزندگان مشتق شده اند اتفاقات زیادی با هم افتاد مثل اینکه جمجمه بزرگ شد و آرواره کوچک و دست و پاها به زیر بدن منتقل شد. آیا ممکن نیست که کوچکی آرواره تنها محصول جانبی بزرگی جمجمه باشد؟

مثال دیگر: هموگلوبین،پروتئین حمل کننده اکسیژن در خون، قرمز است. از کجا معلوم فرگشت به جای قابلیت حمل اکسیژن، رنگ قرمز را انتخاب نکرده است؟

آنها می گویند که فرگشت به دلیل اینکه نمی تواند میان نتایج یک تغییر تمایزی قابل بشود (موقعیت های غیر فکتی یا غیر رخداده) بنابراین نمی تواند دست به انتخاب بزند! آنها دچار این اشتباه می شوند که چون ما نمی توانیم چگونگی کارکرد یک پدیده را توضیح بدهیم، بنابراین پدیده رخ نداده است! به مانند این است که بگوییم چون ما نمی دانیم گرانش چطور کار می کند، پس گرانش وجود ندارد.


ناامیدکننده‌تر این است که با وجود بی‌خبری نویسندگان، دانشمندان برای دهه ها به دنبال روش هایی برای تعیین این تمایز میان صفات اصلی و فرعی بوده اند و روش های آماری و تحقیقی فراوانی برایش ابداع کرده اند. در مورد هموگلوبین، پاسخ واضح است:خون از زیر پوست دیده نمی شود و بنابراین رنگ اهمیت فرعی دارد. به علاوه موجودات جهش یافته ای که رنگ خونشان قرمز است ولی توانایی حمل اکسیژن را ندارد زنده نمی مانند.




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

نمونه‌ای از فرگشت در دنیای حال حاضر: پروانه‌های دوران صنعتی بریتانیا


یک نمونه روشن دیگر، بید های انگلستان است. در گذشته، بید های سیاه بسیار نایاب بودند. با انقلاب صنعتی و دود اندود شدن همه چیز، سیاه ها اکثریت شدند و وقتی دهه پنجاه قانون هوای پاکیزه تصویب شد، دوباره سفید ها اکثریت شدند.

دو تئوری برای توضیح این پدیده وجود دارد یکی اینکه هدف انتخاب نه رنگ بلکه کرم هایی ست که این تنوع رنگی را در بلوغ ندارند بلکه تنها ژن آن را دارند. تئوری دیگر می گوید که رنگ بید ها اهمیت داشته به دلیل اینکه باعث کمتر طعمه شدن می شدند.


مطابق حرف های فودور می بایست اکنون دست بکشیم چون نمی توانیم «انتخاب شده برای» را پاسخ بدهیم. ولی ما می توانیم! در واقع دانشمندان تحقیقات متنوعی انجام دادند که نشان می داد بقای این موجود نه به بقای کرم‌هایش بلکه به بقای بید ها بستگی دارد. آنها بید های مرده را بروی درختان همرنگ بستند و مشاهده کردند که بیشتر طعمه می شوند و انتخاب برای رنگ قوی تر است. در واقع بروی صدها گونه دیگر تحقیقات مشابهی انجام شده که نشان می دهد کدام ژن، رانه اصلی انتخاب بوده و کدام یکی سواری مجانی گرفته. شوربختانه نویسندگان هیچ نشانه ای از آگاهی از این تحقیقات که به هیچ وجه ناپیدا هم نیستند نشان نمی دهند.

اما پاسخ نویسندگان پس از رد تئوری چیست؟ هیچ. آن‌ها می گویند که هیچ نظری ندارند ولی بعد از کمی اظهار خاکساری می گویند احتمالا چیزهای مختلفی هست و صفات از اکوسیستم «گرفته» می شوند. مثل سرماخوردگی که گرفته می شود. اما از نظر اکولوژی این بی معنی ست. چطور ممکن است وال ها ژن های دست و پا زدن در آب را از آب پیرامون شان بگیرند؟

من با خود فکر می کردم که چطور دو اندیشمند تا به این حد دچار اشتباه شده اند. به نظرم رسید که مخالفت آنها با انتخاب طبیعی به خاطر مخالفت شان با روانشناسان فرگشتی است که ادعا می کنند هر رفتار انسانی را می شود با فرگشت توضیح داد.


فودور یک منطق گرای افراطی است که فکر می کند همه پدیده های دنیا را بایستی بشود در ماشین بی نقض ذهن انسان تولید و توجیه کرد. به همین دلیل او با تئوری رفتارگرایی اسکینر که بسیار شبیه به انتخاب طبیعی است دشمنی می کند.

اسکینر می گوید انسان هم مانند دیگر حیوانات از طریق آزمون و خطا پدیده ها را می فهمد نه تفکر منطقی.فودور حق دارد به روانشاسان فرگشتی انتقاد کند و آنها هم حق دارند پاسخ بدهند ولی زیر سئوال بردن یکی از افتخار آمیز ترین دست آوردهای بشر برای تسویه حساب تنها نشانه غرور نفس گیر و جهالت عمدی است.

V E S T A
27-02-2014, 22:07
انسان‌ها روی دو پا راه می‌روند، ولی تقریبا بیشتر پستانداران دیگر روی چهار پا راه می‌روند. آن اندک پستاندارانی هم که روی دو پا می‌ایستند به طریق دیگری عمل می‌کنند. برای نمونه کانگورو‌ها روی دو پا می‌جهند؛ که با راه رفتن و دویدن ما بسیار متفاوت است. گاهی برخی میمون‌ها وِ اِیپ‌ها (میمون‌های بی‌دم و انسان‌نما)، کمی شبیه انسان راه می‌روند.

برای نمونه گاهی شامپانزه ها که نزدیک‌ترین پسرعموهای فرگشتی [تکاملی] ما هستند، روی دوپا راه می‌روند. ولی اغلب شامپانزه ها چهار دست و پا راه می‌روند. البته با انگشتان خم شده، یعنی به جای اینکه کف دست و پا را روی زمین بگذارند، با انگشتان خم شده حرکت می‌کنند. و تنها در مواقع حمل غذا یا در چمنزارهای بلند ایستاده حرکت می‌کنند.




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

فرگشت [تکامل] انسان


روی دو پا ایستادن انسان، یکی از پایه ای ترین ویژگی‌های این گونه است. این پدیده باید دلایل خاصی داشته باشد. تا کنون نظریه های گوناگونی مطرح شده، که در ادامه، یک‌یک آنها را از نظر می‌گذرانیم. در پایان هم نتیجه تازه ترین پژوهشی که در این زمینه انجام شده، بررسی می‌کنیم:


آزاد شدن دست:

در سال ۱۸۷۱ چارلز داروین، طراح نظریه فرگشت (یا تکامل)، این مساله را عنوان کرد که شاید راه رفتن بر روی دوپا به خاطر آزاد شدن دست برای نگه داشتن ابزار به وجود آمده است. هر چند این می‌تواند مزیتی فرگشتی محسوب شود؛ ولی به نظر نمی‌رسد چنین بوده باشد؛ زیرا فسیل‌ها و شواهد مولکولی نشان می‌دهند که انسان‌های نخستین، حدود هفت میلیون سال پیش برای نخستین بار کم‌کم شروع به ایستادن کردند، درحالیکه در آن زمان هنوز از ابزار استفاده نمی‌کردند.

همچنین شاید دوپایی بودن به این دلیل به وجود آمده تا دست‌ها برای نگه داشت غذا و حمل نوزاد آزاد باشند.


تغییر شرایط محیطی و دید بهتر:

دگرگونی شرایط زیست‌محیطی، تاثیر شدیدی در فرگشت جانداران دارد. برخی دانشمندان معتقدند که شاید دلیل راست راه رفتن نیاکان انسان‌ها، تغییر شرایط محیطی بوده باشد. چندین میلیون سال پیش با گرم شدن آب و هوا و کاهش جنگل‌های انبوه، اجداد ما مجبور شدند تا بیشتر بر روی زمین و در فضای باز به دنبال غذا بگردند؛ و چه بسا برای پیدا کردن غذا مسافت‌های دورتری را بپیمایند. علاوه بر آن، ایستادن بر روی دوپا در این طور مناطق این مزیت را دارد که می‌توان فواصل دورتری را در ساوانا مشاهده کرد و بهتر از خطر گریخت.


گذشتن از آب:

یک نظریه دیگر هم این است که نخستین انسان‌گونه ها وقتی شروع به راه رفتن بر روی دوپا کردند که از مسیرهای آبی می‌گذشتند. شامپانزه های امروزی هم به این شکل عمل می‌کنند؛ یعنی وقتی می‌خواهند از دریاچه ای عبور کنند، روی دوپا می‌ایستند.


راه رفتن در بالای درخت:

یک نظریه جدید دیگر این است که پیشینیان انسان‌ها، نه بر روی زمین، و بلکه بر روی درخت‌ها راه رفتن روی دو پا را آغاز کرده اند. برای نمونه اورانگوتان‌های امروزی، گاهی روی شاخه های درختان ایستاده راه می‌روند و با دست‌ها در جلو شاخه ی دیگری را می‌گیرند تا تعادلشان را حفظ کنند.

خنک شدن بدن:

پیشنهاد دیگر این است که اجداد ما روی دوپا راه رفتند تا خود را خنک نگه دارند. زیرا ایستادن روی دوپا سطح پوستی را که در معرض آفتاب نیمروزی قرار دارد کاهش می‌دهد.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

تصویری از آزمایش انجام شده بر روی انسان و شامپانزه.
انسان برای راه رفتن در مجموع انرژی کمتری نسبت به شامپانزه مصرف می‌کند.



صرفه جویی در انرژی:

در تازه ترین پژوهشی که در سال ۲۰۰۷ انجام شد، نتایج جالبی به دست آمد. ابتدا پژوهشگران به شماری از شامپانزه ها راه رفتن روی دوپا و چهارپا روی تردمیل را آموزش دادند. سپس با گذاشتن ماسک‌‌هایی بر روی صورت آنها در هنگام راه رفتن روی تردمیل، میزان اکسیژن مصرفی و درنتیجه انرژی مصرفی را اندازه گیری کردند. داده های به دست آمده با نتیجه آزمایش مشابهی برای انسان مقایسه شد. نتایج نشان داد که برای وزن یکسان، انسان تنها یک چهارم انرژی شامپانزه را برای راه رفتن استفاده می‌کند.

نکته جالب‌تر آزمایش این بود که در میان شامپانزه ها، میزان انرژی مصرفی یکسان نبود. در برخی از شامپانزه ها میزان انرژی مصرفی در حالت دوپا بیشتر از چهارپا بود. برای دیگران میزان انرژی مصرفی در دو حالت یکسان بود. و در یک نمونه جالب، میزان انرژی مصرفی در حالت دوپا کمتر از راه رفتن روی چهارپا بود! این نکته جالبی را نشان می‌دهد. شاید در پیشینیان انسان هم، شماری شبیه به این مورد، به راه رفتن روی دوپا روی آورده باشند. با مقایسه فسیل‌های انسان‌گونه های اولیه با این مورد، تشابهاتی در ساختار اسکلتی آنها مشاهده شده است.

اینها برخی فرضیه هایی بودند که تا کنون مطرح شده است. البته امروزه فرضیه آخر بیشتر مورد توجه است. به طور کلی، عمود ایستادن و راه رفتن روی دو پا در انسان، مانند بسیاری از خصائص دیگر او، حاصل مخلوطی از دلایل فرگشتی مختلف بوده است.




" فرگشت "

منابع سودمند مرتبط با موضوع:


howstuffworks.com ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
sciencedaily.com ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

V E S T A
01-03-2014, 02:10
فرگشت (تکامل) نظریه‌ای علمی و مجموعه‌ای از واقعیت‌‌هایی است كه این نظریه در پی توضیح و تشریح آن‌هاست. جانداران پیوسته در حال تغییر و تحول‌اند و فرگشت در پی درک چگونگی و اساس این تغییر و تحول است. نظریه‌ی فرگشت از راه انتخاب طبیعی، كه داروین حدود ۱۵۰ سال پیش آن را تشریح كرد، توضیحی برای این تغییر و تحول همیشگی است. البته، این نظریه طی سال‌های اخیر پخته‌تر شده و اكنون یكی از استوارترین و موثرترین اندیشه‌های علمی محسوب می‌شود كه تاكنون علم برای بشر به ارمغان آورده است .

به بیان ریچارد داوكینز، جانورشناس بریتانیایی، «اگر جاندارانی از سیاره‌های دیگر می‌خواستند سطح توسعه هوشی ما را بسنجند، نخستین چیزی كه می‌خواستند بدانند این بود كه آیا ما تا به حال فرگشت را كشف كرده ایم.»


شواهد زیادی از فرگشت پشتیبانی می‌كنند . امروزه برعكس زمان داروین، این شواهد به بقایای فسیلی محدود نمی‌شوند. زیست‌شناسی مولكولی شواهد محكمی بر تایید آن فراهم كرده است . با وجود این، برخی برداشت‌های نادرست باعث شده‌اند كه برخی از افراد آن را نپذیرند و برخی سخنان غیر علمی را به عنوان شواهدی علمی علیه فرگشت عرضه كنند .

اغلب این افراد تلاش می‌كنند از «جنبه منفی معلومات بشر» برای اثبات ادعاهای خود بهره گیرند. به عبارت دیگر، آنان توان اثبات ادعای خود را ندارند، بلكه همواره تلاش می‌كنند نقص‌های احتمالی یک نظریه را دلیل ادعای خود مطرح كنند. اما با افزایش آگاهی ما از فرایندهایی كه حیات را پیش می‌برند، بسیاری از این نقص‌ها كه در واقع مجهول‌های ما و نه نقص‌های فرگشت بوده‌اند، رفع شده‌اند.


در این مقاله، برخی از مهم‌ترین برداشت‌های نادرست از فرگشت، گردآوری و بررسی شده‌اند.



۱. فرگشت یک حقیقت یا قانون علمی نیست بلكه فقط یک نظریه است(نادرست)


نظریه فرگشت به ما می‌گوید كه حیات در زمین چگونه تغییر پیدا كرده است. در بیان دانشمندان، «نظریه» (Theory) آن گونه كه در زبان محاوره به كار می‌بریم، به مفهوم حدس و گمان نیست، نظریه‌های علمی، توضیحی برای پدیده‌های طبیعی هستند كه به صورت منطقی از مشاه‌ها و فرضیه‌های قابل آزمایش به دست می‌آیند. فرگشت زیستی بهترین توضیح علمی برای مشاهده‌های بی‌شماری است كه ما هر روزه در جهان زنده با آن‌ها روبه رو می شویم.


دانشمندان در اغلب موارد برای توصیف یک مشاهده، از واژه «حقیقت» (Fact) استفاده می‌كنند. اما حقیقت در واقع به یک پدیده طبیعی می‌گویند كه مشاهده‌ها همواره آن را تایید می‌كنند. برای مثال، ۲۲۵ روز طول می‌كشد تا زهره یک دور به گرد خورشید بچرخد. بنابراین، فرگشت را كه در واقع تغییر پیوسته سیمای حیات است، می‌توان یک حقیقت علمی نیز در نظر گرفت.

بقایای فسیلی و شواهد فراوان دیگری كه قابل آزمایش نیز هستند، ثابت می‌كنند فرگشت طی زمان رخ داده است. هر چند كسی این تغییرها را با چشم خود مشاهده نكرده است، اما شواهد غیر مستقیم، روشن، صریح و در خور توجه هستند.


همه‌ی رشته‌های علمی در اغلب موارد بر شواهد غیر مستقیم متكی هستند. فیزیک‌دانان هنوز نتوانسته‌اند ذره‌های درون اتم‌ها رابه طور مستقیم مشاهده كنند، اما كسی در وجود آن‌ها شكی ندارد و دانشمندان درباره‌ی ویژگی‌های آن‌ها پژوهش می‌كنند.


« قانون» (Law) علمی، توصیفی است برای این كه یک پدیده‌ی طبیعی در شرایط معین چگونه رخ خواهد داد. اما نظریه، آن پدیده‌ی طبیعی را توضیح می‌دهد. برای مثال، قانون‌های ترمودینامیک آن چه را توصیف می‌كنند كه در شرایط معین رخ می‌دهد، اما نظریه‌های ترمودینامیک توضیح می‌دهد كه این واقعیت‌ها چرا رخ می‌دهند.
قانون‌ها مانند حقیقت‌ها و نظریه‌ها، با به دست آمدن داده‌های بهتر می‌توانند تغییر كنند. بنابراین، تصور نكنید یک قانون علمی تغییر ناپذیر است و فقط نظریه‌ها هستند كه قطعیت علمی ندارند. به علاوه، نظریه‌ها با به دست آمدن شواهد بیش‌تر به قانون تبدیل نمی‌شوند، بلكه روز به روز كامل‌تر و روشن‌تر می‌شوند. نظریه‌ها هدف نهایی علم هستند‌.



۲. تعداد زیادی از دانشمندان نظریه فرگشت را نپذیرفته‌اند(نادرست)


این طور نیست. اجماع علمی درباره فرگشت شگفت‌انگیز است. آن دسته از دانشمندانی كه سخنان آنان به عنوان مخالفان نظریه‌ی فرگشت مطرح می‌شود، در خود فرگشت شكک ندارند، بلكه جنبه‌هایی از چگونگی فرگشت را نمی‌پذیرند.

برای مثال، برخی از زیست‌شناسان در این مورد با هم اختلاف نظر دارند كه سرعت تغییر گونه‌ها همواره ثابت و تدریجی است، یا این كه پس از گذشت دوره‌ای طولانی از تغییرهای كوچک، تغییرهای ژرف‌تری روی می‌دهند. چنین اختلاف نظرهایی درسایر شاخه‌های علم نیز دیده می‌شود.



۳. بقایای فسیلی پر از «حلقه های گمشده» است(نادرست)


منظور از حلقه‌های گمشده، فسیل‌های جاندارانی است كه بینابین جانداران شناخته شده قرار می‌گیرند. هر چند در قرن نوزدهم حلقه‌های گمشده مهمی در شواهد فسیلی وجود داشت، اما بسیاری از آن‌ها به تدریج پیدا شدند. از جمله آن‌ها می‌توان به «آرکئوپتریکس» اشاره كرد كه جانوری بینابین خزندگان و پرندگان بوده است. نیاكان وال‌ها، چهار پا داشتند و روی زمین راه می‌رفتند و جانداران بینابین آن‌ها Ambulocetus و Rodhocetus امكان گذار از زندگی خشكی به زندگی آبی را برای آن‌ها فراهم كردند. فسیل‌هایی كه به تازگی كشف شده‌اند، این نظریه را تایید می‌كنند.


با وجود این، برخی از تغییرهایی كه در جمعیت‌ها رخ داده‌اند، ممكن است آن اندازه سریع روی داده باشند كه فسیلی از آن‌ها بر جای نمانده باشد. به علاوه از بسیاری از جانداران، به علت عادت‌های خاصی كه داشتند، به دلیل شرایط محیطی و یا به این دلیل كه هیچ بخشی از پیكر آن‌ها قابلیت فسیل شدن نداشته، فسیلی بر جای نمانده است.

البته،‌ فسیل‌های جانداران بین ماهی‌های ابتدایی و دوزیستان، دوزیستان و خزندگان، خزندگان و پستانداران، و پرندگان و خزندگان به روشنی از نظریه‌ی فرگشت حمایت می‌كنند. صرف نظر از مدارک فسیلی،‌ یافته‌های زیست‌شناسی مولكولی نظریه فرگشت را بیش از پیش تقویت كرده‌اند.



۴. جانداران، چه در سطح كالبدشناسی، سلولی و چه در سطح مولكولی، پیچیدگی بسیار زیادی دارند كه به وجود آمدن آن از راه فرگشت غیرممكن به نظر می‌رسد (نادرست)


برخی از مخالفان فرگشت عنوان می‌كنند ، بعضی نظام‌ها آن اندازه پیچیده‌اند كه شكل‌گیری آن‌ها با تغییرها و اصلاح‌های متوالی مشكل به نظر می‌آید. آنان به عنوان مثال به تله موش اشاره می‌كنند كه تشكیل شده از: (۱) قطعه‌ای چوب به عنوان پایه؛ (۲) یک قطعه سیم فلزی كه موش را له می‌كند؛ (۳) فنری كه نیروی لازم را فراهم می‌سازد؛ (۴) گیره‌ای كه فنر را آزاد می‌‌كند؛ (۵) میله‌ای كه به گیره متصل است و قطعه سیم فلزی را عقب نگه می‌دارد.


آنان می‌گویند با هیچ كدام از قطعه‌های یک تله‌موش به تنهایی نمی‌توان موشی را به دام انداخت. پیش از این كار، همه این قطعه‌ها باید در موقعیت مناسب كنار یكدیگر قرار بگیرند. بنابراین، بسیار بعید به نظر می‌رسد، تغییرهای اندک و متوالی بتوانند نظام‌های پیچیده‌ای به وجود آورند. زیرا اگر هر یک از پیش‌سازه‌ها‌ی یک نظام پیچیده، یک بخش ضروری را نداشته باشند، نمی‌توانند عملی را انجام دهند.


این گروه ادعا می‌كنند انتخاب طبیعی فقط نظام‌هایی را بر می‌گزیند كه از پیش وجود داشته باشند. بدون شک یک نظام ناكارآمد و ناقص انتخاب نخواهد شد. چنین نظام‌هایی را در همه جای جهان زنده مشاهده می‌كنیم.

تاژک باكتری‌ها نمونه خوبی است. تاژک‌ها رشته‌های شلاق مانند درازی هستند كه یک موتور مولكولی آنها را می‌چرخاند. تاژک با یک مفصل پروتئینی به موتور متصل می‌شود. پروتئین‌هایی كه به عنوان تثبیت كننده عمل می‌كنند، موتور را در مكان خود نگه می‌دارند.

قطعه‌های دیگر نیز به عنوان «بوش» عمل می‌كنند و «شافت» متحرک را در غشای باكتری نگه می‌دارند. بنابراین برای این كه یک تاژک كار كند، بیش از ۱۲ نوع پروتئین متفاوت لازم است. در غیاب هر یک از این پروتئین‌ها، تاژک كار نمی‌كند یا حتی سلول‌ها نمی‌تواند آن را بسازد.


برای پاسخ دادن به این ابهام، از همین مثال تله‌موش بهره می‌گیریم. دو قطعه از آن (گیره و میله فلزی) را در نظر بگیرید. با این دو قطعه شما تله موش ندارید، اما می‌توانید از آن‌ها به عنوان گیره‌ی كاغذ استفاده كنید. از گیره‌ی برخی از تله‌موش‌ها نیز می‌توان به عنوان قلاب ماهی‌گیری استفاده كرد. از قطعه چوب تله‌موش نیز می‌توان در كارهای گوناگونی بهره گرفت. بنابراین، قطعه‌های یک ماشین پیچیده به تنهایی می‌توانند كاربردهای متفاوت، اما مفیدی داشته باشند.


فرگشت ‌از راه كپی كردن، اصلاح كردن و تركیب‌كردن پروتئین‌های از پیش موجود، ماشین‌های بیوشیمیایی پیچیده‌ای را به وجود آورده كه پیش از این برای كارهای دیگری از آن استفاده می‌شده است. برای مثال، بار دیگر به تاژک باكتری‌ها دقت كنید. تعداد اندكی از پروتئین‌های این ماشین، می‌توانند در غیاب بقیه‌ی پروتئین‌های آن نیز كار مفیدی را انجام دهند.

این پروتئین‌ها در بسیاری از باكتری‌ها به عنوان ابزاری برای تراوش سم به بیرون از باكتری به كار می‌روند. اگر چه این پروتئین‌ها به تنهایی كارهای متفاوتی را انجام می دهند، اما انتخاب طبیعی آن‌ها راحفظ می‌كند.


پروتئین‌های كلیدی انعقاد خون نیز چنین وضعیتی دارند. در واقع، آن‌ها نمونه‌های اصلاح شده‌ی پروتئین‌هایی هستند كه در دستگاه گوارش نقش بازی می‌کنند. پروتئین‌های سازنده‌ی عدسی چشم، آنزیم‌هایی مانند «لاكتات دهیدروژناز» و «انولاز» هستند كه پیش از فرگشت چشم وجود داشته‌اند، اما فرگشت با كنار هم قرار دادن آن‌ها به شیوه‌ای جدید، نقش جدیدی به آن‌ها بخشیده است.


عدسی‌های چشم از سلول‌های بافت پوششی به وجود می‌آیند و دارای پروتئین‌های محلول (از جمله دو آنزیمی كه نام برده شد) در غلظت بسیار بالا هستند. غلظت نسبی این پروتئین‌ها از حاشیه عدسی به سمت مركز آن تغییر می‌كند. همین تغییر است كه كارآیی عدسی را در متمركز كردن نور، به همراه دارد. این پروتئین‌ها از بقیه‌ی پروتئین‌ها شفاف‌تر نیستند، بلكه چگونگی توزیع غلظت آن‌ها در چشم و سازمان‌یابی ویژه‌ی آن‌ها در كنار یكدیگر، این توان ویژه را به آن‌ها بخشیده است.


بنابراین، فرگشت با تغییر میزان تولید، چگونگی توزیع و سازمان‌یابی مولكول‌های از پیش‌موجود، دست به نوآوری می‌زند و لازم نیست همه چیز از صفر شروع شود.



۵. بیشتر جهش‌های DNA مضرند. بنابراین انتخاب طبیعی آن‌ها را حذف می‌كند. جهش‌هایی كه باعث مقاومت باكتری‌ها به آنتی‌بیوتیک‌ها می‌شوند، فقط بر فرایندهای شیمیایی تاثیر می‌گذارند. حال آن كه تغییر‌های فرگشتی بزرگ، ‌به جهش‌هایی نیاز دارند كه تغییرهای كالبدشناختی مفیدی ایجاد كنند. یک یا دو جهش (حتی در صورتی كه مفید باشند) نیز نمی‌توانند چنین تغییرهایی را ایجاد كنند. (نادرست)


كشف ژن‌های HOM و HOX در جانوران گوناگون (از جمله اسفنج‌ها ، مگس سركه و پستاندران) نشان داد كه گاهی حتی یک جهش، می تواند باعث تغییرهای كالبد‌شناختی ژرفی شود.

این ژن‌ها طرح پیكری یک جاندار (یعنی تفاوت اساسی كه بین یک حلزون و یک پشه یا یک اسفنج و یک عنكبوت وجود دارد) را در فرمان خود دارند؛ و فعال یا غیر فعال بودن آن‌ها، در قطعه‌قطعه ‌شدن بدن و تولید پیوست‌هایی مانند شاخک، پا و بال دخالت دارند. جهش در این ژن‌ها با پدیده‌هایی نظیر حذف پا در مارها، تغییر باله‌‌های لب‌دار به دست و ایجاد آرواره در مهره‌داران ارتباط دارد.


البته، ‌امروزه دانشمندان برای تشریح ویژگی‌های جانداران تنها بر جهش‌های نقطه‌ای و انتخاب طبیعی تكیه ندارند و از فرایندها و ساز و كارهای گوناگونی بهره می‌گیرند كه داروین از آن‌ها اطلاع نداشت. از جمله جا‌به‌جایی ژن، هم‌زیستی اندامک‌هایی نظیر میتوكندری و كلروپلاست، دوتایی شدن ژن، نقش ژن‌های تنظیمی، بازآرایی كروموزومی، پردازش گزینشی mRNA (قطعه ژن‌های كارآمد می‌توانند به شیوه‌های جدیدی به یكدیگر متصل شوند). ساختار ماجولی پروتئین‌ها نیز راه را برای آفرینش پروتئین‌هایی با كارهای جدید هموار كرده است.



۶. بر اساس قانون دوم ترمودینامیک، سیستم‌ها با گذشت زمان بی‌نظم‌تر می‌شوند. بنابراین، سلول‌های زنده نمی‌توانند از مواد بی‌جان به وجود آمده، و جانداران پرسلولی نمی‌توانند از جانداران تک‌سلولی فرگشت یافته باشند.(نادرست)


این استدلال از برداشت نادرستی از قانون دوم ترمودینامیک ناشی می‌شود. اگر این استدلال درست باشد، كانی‌ها و دانه‌های برف نیز هرگز نباید تشكیل شوند، زیرا آن‌ها نیز ساختار پیچیده‌ای هستند كه خود به خود از اجزای بی‌نظم به وجود می‌آیند.


قانون دوم ترمودینامیک در واقع می گوید، انتروپی كل یک سیستم بسته (سیستمی كه هیچ‌گونه مبادله‌ی انرژی یا ماده ندارد)، نمی‌تواند كاهش یابد. آنتروپی یک مفهوم فیزیكی است كه اغلب به طور اتفاقی به بی‌نظمی معنا می‌شود، اما مفهوم این واژه با آنچه كه در محاوره به كار می‌رود، بسیار متفاوت است.


به علاوه، قانون دوم اجازه كاهش آنتروپی را در بخش‌هایی از سیستم می‌دهد، در حالی كه بخش‌های دیگر دچار افزایش آنتروپی می‌شوند. بنابراین، كل سیاره‌ی ما می‌تواند متحمل افزایش پیچیدگی شود، زیرا نور و گرمای خورشید وارد آن می‌شود. جانداران نیز می‌توانند با دریافت انرژی از مواد زنده و غیر زنده، بر پیچیدگی خود بیفزایند.



۷. با محاسبه ریاضی می‌توان دریافت كه تشكیل حتی یک مولكول زیستی (یک آنزیم) به طور تصادفی ممكن نیست. (نادرست)


مخالفان نظریه‌ی فرگشت عنوان می‌كنند، یک آنزیم دست كم از ۱۰۰ اسید آمینه تشكیل شده است. از آن جا كه ۲۰ اسید آمینه متفاوت وجود دارد، ۱۰۰ ۲۰ تركیب متنوع از اسید آمینه وجود خواهد داشت و احتمال ایجاد توالی خاص، حدود ۱ در ۱۰ با ۱۳۰ صفر جلوی آن است.


این محاسبه بسیار دقیق و جالب است، اما یک محاسبه وقتی ارزشمند است كه فرض‌های مرتبط با آن، فرض‌های درستی باشند. اشتباه این استدلال این است كه برای تشكیل یک‌باره یک آنزیم جدید، به یک توالی خاص نیاز دارد. اما در نظر نمی‌گیرد كه بهبود تدریجی آنزیم‌های مفیدی كه از پیش وجود داشته‌اند، می‌تواند به ایجاد تدریجی آنزیم‌هایی با ویژگی‌های جدید بیانجامد. تغییرهای كوچک در توالی اسیدآمینه‌های یک آنزیم می‌تواند به تشكیل آنزیم‌های بینابینی منجر شود كه كار زیستی خود را نیز انجام دهند.


در سال‌های اخیر، باكتری‌ها دارای آنزیم‌های جدیدی شده‌اند كه به آن‌ها امكان اثرگذاری بر تركیب‌های صنعتی سمی را بخشیده‌اند. هیدروكربن‌های كلردار و فلوردار، كه پیش از این در طبیعت وجود نداشتند، از جمله این تركیب‌ها هستند. یكی از آنزیم‌ها كه نایلون هیدرولاز نام گرفته، حاصل «جهش تغییر چارچوب» است . این نوع جهش، كل ساختمان یک پروتئین را تغییر می‌دهد.

بنابراین، آنزیم جدید شاهكار تازه فرگشت است كه حتی در نتیجه یک تحول (نه تدریجی) به وجود آمده است. البته همان‌گونه كه انتظار می‌رود، كارایی این آنزیم در مقایسه با سایر آنزیم‌ها بسیار پایین است. اما آن چه كه اهمیت بیش‌تری دارد، این است كه این گونه آنزیم‌ها كار می‌كنند. در گام‌های بعدی، كارایی این آنزیم‌ها می‌تواند بهبود پیدا كند.


نسخه بازیافتی از سایت فرگشت

ویدیوی علمی فارسی: پاسخ به ۱۰ انتقاد مخالفان از فرگشت ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])



منابع مورد استفاده:

1. Jhon Rennie, 15 Answer to creationist nonsense , scientific American , July 2002

2. ConstanceJ . Jeffery , Moonligting proteins , TIBS , January 1999

3. Richard E. Lenski , Evolution: Fact and Theory

V E S T A
10-03-2014, 20:00
دوستان دقت کنید مطالب این پست فقـط جهت آشنــایی با فرضیــه های حیــات و توضــیح فرضیــه های معتبــر علمــی ارســال شده.



نخستین اظهار نظر معتبر علمی در زمینه ی منشاء حیات را چارلز داروین در قرن نوزدهم ارائه کرد. نظریه فرگشت ، پیدایش تدریجی موجودات زنده را از یک یا چند سلول اولیه اثبات کرد. .

اما پاسخ به این پرسش که سلول های اولیه از کجا آمده اند به دانشمندان قرن بیستم و بیست و یکم سپرده شد. فرضیه ی پیدایش حیات از ماده بیجان حاصل تلاشهای علمی این دانشمندان بود که هنوز هم پژوهش های گسترده ای در باره ی آن ادامه دارد.

پیدایش حیات مبحثی پیچیده است که درک جرئیات آن نیاز به تسلط بر علوم بیوشیمی و بیوفیزیک دارد. در این نوشتار سعی شده است تا فقط شمایی کلی از فرضیه ی علمی پیدایش حیات ارائه شود. به علاوه، در مورد برخی از مفاهیم علمی مربوط به این بحث، مانند جهش، انتخاب طبیعی و تصادف توضیحی داده نشده است.


سه فرضیه:

خلقت (Creation): حیات را خالقی هوشمند آفریده است. این رویکرد بیشترین تعداد طرفدار را دارد. طرفداران این باور سه دسته هستند.

گروه اول فرگشت را باطل و خلقت را یکباره (مثلاً در عرض شش یا هفت روز) می دانند، و این باور خود را نظریه علمی خلقت (آفرینش) [۱] می نامند.

گروه دوم که طرفداران کمتری دارد فرگشت را می پذیرند، ولی پیدایش سلول های اولیه را حاصل تدبیر خالق می دانند.

گروه سوم که انگشت شمارند سلول اولیه را نیز حاصل پیدایش از ماده می دانند، اما کل فرآیند ایجاد حیات از ماده ی بیجان را حاصل تدبیر الاهی می شمارند. پس هر سه گروه پیدایش حیات را حاصل طرح و نقشه قبلی می دانند و تنها اختلاف نظرشان در تعیین مرحله ای است که خدا را وارد ماجرای پیدایش حیات می کنند.

منشاء خارجی (Extraterrestrial origin or Panspermia): حیات خارج از سیاره زمین شکل گرفته است و بعد به زمین منتقل شده است.

پیدایش خود به خود (Spontaneous Origin): حیات در اثر واکنش های شیمیایی خاصی به صورت تدریجی از ماده بیجان پدید آمده است.


کدام فرضیه علمــی است؟

فرضیه ی «منشاء خارجی» یک فرضیه ی علمی است، اما شواهد اندکی بر تایید آن وجود دارد. تاکنون وجود حیات در هیچ نقطه ای از کیهان اثبات نشده است. دانشمندان می افزایند که «منشاء خارجی» بر اساس پیدایش حیات از ماده بیجان در مبداء و انتقال آن به مقصد یعنی زمین است. با وجود شواهد اندکی که در مورد «منشاء خارجی» وجود دارد،‌ روش علمی اقتضا می کند که تحقیق بیشتری در مورد آن انجام شود. دو کاوشگر مریخ یعنی روح [۲] و فرصت [۳] در قسمتی از همین تحقیقات فعالیت می کنند. ( انستیتو اخترزیست شناسی NASA ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]))

فرضیه «پیدایش خود به خود» فرضیه ای علمی است. صدها مدرک، شاهد و آزمایش در تایید آن وجود دارد و مورد پذیرش زیست شناسان و دانشمندان است. با این وجود روش علمی هنوز اجازه نمی دهد تا کسی آن را نظریه بنامد، هرچند که این فرضیه ی معتبر در آستانه ی تبدیل شدن به یک نظریه است.


نویسنده: فرخ فرپژوه


[۱] Scientific creationism
[۲] Sprite [۳] Opportunity

V E S T A
10-03-2014, 20:33
فرضیه پیدایش خود به خود (Spontaneous Origin)


جستجو در اعماق تاریکی

بسیاری از حوادثی که در طول چند میلیارد سال پیش اتفاق افتاده، در پرده ابهام قرار دارند. احتمال تبدیل یک مولکول به فسیل نزدیک به صفر است و حتی اگر چنین فسیلی وجود داشته باشد، چگونه می توان آنرا یافت؟ حتی یافتن فسیل سلول ها هم کار بسیار دشواری است. با این حال فسیل سلول های ساده ی اولیه متعلق به ۲.۵ میلیارد سال پیش یافت شده است.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])شکل ۱

عدم توانایی زمین شناسان در تعیین کاملاً دقیق شرایط شیمیایی و زمین شناختی زمین اولیه نیز به این ابهام ها می افزاید.

زمینی که سبز نبود

تقریباً ۳.۸ میلیارد سال پیش، دمای زمین بین ۴۹ تا ۸۸ درجه سانتیگراد متغیر بود. جو زمین مملو از دی اکسید کربن، نیتروژن، بخار آب، هیدروژن، سولفید هیدروژن، آمونیاک و متان بود. اکسیژن در جو وجود نداشت. لایه اوزون وجود نداشت و به همین دلیل پرتو فرابنفش بی هیچ حفاظی به زمین می رسید. آتشفشان ها فعالیت زیادی داشتند. ابرها بخشهای وسیعی از آسمان را می پوشاندند و بارش و رعد و برق های متعددی اتفاق می افتاد.

آیا مولکول های زیستی از ماده بیجان پدید می آیند؟

برای پاسخ به این پرسش در دهه ۱۹۵۰، هارولد اوری [۴] و استنلی میلر [۵] آزمایش هایی را انجام دادند. آنها مخلوطی از متان، آمونیاک، آب و هیدروژن را در معرض تخلیه های الکتریکی مشابه صاعقه قرار دادند. این آزمایش ها به صورت کاملاً غیرتصادفی (تکرار پذیر) منجر به تولید مخلوطی از ترکیبات آلی زیستی مانند اسیدهای آمینه ی آلانین، گلایسین، اسید گلوتامیک و لوسین می شدند.

با افزودن یکی دیگر از مواد زمین اولیه یعنی سیانید هیدروژن مولکول های زیستی دیگری مانند آدنین (مورد نیاز برای ساخت DNA و RNA) تولید شد. امروزه با پیشرفت علم شیمی تجزیه مشخص شده است که در آزمایش اوری-میلر بیش از ۱۳۰ ترکیب زیستی مختلف تولید می شود. باید توجه داشت که ترکیبات شیمیایی استفاده شده در این آزمایش بسیار کمتر از تعداد مواد موجود در زمین اولیه است و نکته دوم اینکه نیروهای موجود در آزمایش بسیار محدودتر از نیروهای موجود در طبیعت است.

نکته سوم زمان اندک آزمایش است. تاکنون آزمایش های فراوانی از این دست صورت پذیرفته است و هر بار با طبیعی تر کردن آزمایش ها تنوع و مقدار مواد زیستی تولید شده افزایش چشمگیری پیدا کرده است.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])شکل ۲

انواع مختلفی از این آزمایش ها انجام شده و در همه موارد مولکول های زیستی تولید شده اند. پس از این آزمایش ها، پژوهش های مختلفی در این زمینه انجام شد و مشخص شد که مولکول های تولید شده در این آزمایش ها می توانند بصورت خود به خود با هم واکنش داده و مولکول های متنوع دیگری را پدید آورند. همچنین در اثر این واکنش ها مولکول های خطی زیستی نیز تولید می شوند.

آیا مولکول ها هم فرگشت می یابند؟

سل اسپیگلمن [۶] در سال ۱۹۶۷ این موضوع را بر روی یک مولکول RNA آزمایش کرد. [۷] این RNA طولی برابر با 3300b دارد و در حضور نوعی پروتئین[8] در زمان 20 دقیقه تولید مثل می کند. توجه کنید که در لوله آزمایش تنها RNA و پروتئین تکثیر کننده ی آن وجود داشت، نه سلول. اسپیگلمن مشاهده کرد که در شرایط عادی تمام جمعیت های تولید شده طولی معادل 3300b دارند و مشابه مولکول های اولیه هستند.

او با تغییر شرایط لوله آزمایش، زمان تولید مثل را از ۲۰ دقیقه به ۵ دقیقه رساند. پس از ۷۵ نسل جمعیت موجود در لوله آزمایش 550b طول داشتند و ۱۵ بار سریعتر از مولکول های اولیه تولید مثل می کردند. اسپیگلمن تغییرات محیطی دیگری مانند افزودن مهار کننده ها یا محدود کردن مواد مورد نیاز برای تولید مثل را اعمال کرد و مشاهده کرد که در هر حالتی پس از چند نسل مولکول ها به شکلی تغییر کرده اند که بتوانند در شرایط جدید با بالاترین کارایی ممکن تولید مثل کنند.

پس از آن دانشمندان آزمایش های متعددی را برروی انواع مولکول ها انجام دادند و فرگشت مولکولی را مشاهده و بررسی کرده اند. امروزه این فرآیندها در سیستم های شبیه سازی فرگشت مولکولی به نام SLEX مطالعه می شوند.

مرغ یا تخم مرغ؟

اکثر واکنش های های زیستی بوسیله آنزیم ها تسریع می شوند. در شیمی به چنین مولکول هایی کاتالیزور می گویند. تقریباً تمامی آنزیم ها از جنس پروتئین هستند. بدون وجود آنزیم، واکنش های زیستی بین چند ساعت تا چند هزار سال زمان می برند، ولی آنزیم ها سرعت این واکنش ها را به چند هزارم تا چند میلیونم ثانیه می رسانند. یکی از واکنش هایی که نیازمند به آنزیم است تکثیر DNA می باشد.

ماده ی ژنتیکی اکثر موجودات زنده از DNA ساخته شده است. DNA برای تولید مثل نیاز به پروتئین (آنزیم) دارد و پروتئین از روی DNA ساخته می شود. حال کدام مولکول می تواند آغازگر حیات باشد در حالی که تولید هر کدام به دیگری وابسته است؟

سوال قدیمی «اول مرغ بود یا تخم مرغ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])؟» جواب مشخصی در زیست شناسی دارد: هیچکدام، اجداد مرغ.
پاسخ به سوال «اول DNA بود یا پروتئین» نیز چنین پاسخی دارد: هیچکدام، RNA.

RNA نخستین مولکول

تا پیش از دهه ۱۹۸۰ تصور می شد که تمام آنزیم ها از جنس پروتئین هستند. سپس، تام کچ [۹] و سیدنی آلتمن [۱۰] کشف کردند که برخی از مولکول های RNA خاصیت آنزیمی دارند. پس از آن صدها RNA ی مختلف با خاصیت آنزیمی کشف شد. پس از این کشف ها، فرانسیس کریک [۱۱] بیان کرد که RNA اولین مولکول زیستی بوده است.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

شکل ۳

RNA، مولکولی شبیه به DNA و نوعی کد ژنتیکی است که تفاوت آن در داشتن یک اتم اکسیژن بیشتر از DNA است. همین اتم اکسیژن است که موجب می شود RNA بتواند طیف وسیعی از واکنش ها را به صورت آنزیمی تسریع کند. برخی مولکول های RNA مثل IVS-19 واکنش ساخته شدن RNA ها را انجام می دهند. به عبارت دیگر، RNA می تواند RNA بسازد.

جهان RNA

با آغاز حیات مولکولی، مواد زیستی که از ماده بیجان بوجود آمده بودند، برای تولید RNA های جدید استفاده می شد. جهش ها باعث بوجود آمدن RNA های جدید می شد که با والد خود اندکی تفاوت داشتند. بزودی سوپ اولیه حیات بوجود آمد که مخلوطی از هزاران نوع RNA ی مختلف بود. RNA می تواند اتصال اسیدهای آمینه به یکدیگر را کاتالیز [تسریع] کند. در نتیجه از جمله مولکول هایی که در این زمان تولید شد، پروتئین ها بودند. پروتئین ها خاصیت آنزیمی بسیار بیشتری دارند و طیف واکنش هایی که به وسیله آنها می تواند انجام شود بسیار بیشتر از RNA است.

انرژی،‌ مسئله این است

تا به این جای نوشتار درباره حرکت اتوموبیلی صحبت می کردیم که انگار در باکش بنزین نداشت. تولید مثل و واکنش های مولکول ها نیاز به انرژی دارد. انرژی واکنش ها در سوپ اولیه ی حیات از کجا تامین می شد؟ انرژی الکتریکی یا برق،‌ شکل رایج انرژی در خانه ها و شهرها است. در موجودات زنده نیز مولکولی پر انرژی به نام ATP، نقش سوخت رایج در بین همه سلول ها و جانوران بر عهده دارد.

همانطور که در آزمایش اوری-میلر مشاهده کردیم، اسیدهای آمینه مانند گلایسین به مقدار بسیار بالایی به صورت خود به خود تولید می شده است. با شکسته شدن این اسید آمینه ها، ATP تولید می شود. همچنین واکنش هایی شیمیایی در دهانه آتشفشان ها انجام می شود که منجر به تولید ATP و دیگر مولکول های پر انرژی می شوند.

از RNA به DNA

RNA مولکول بسیار مقاومی است اما مقاومت DNA در برابر تجزیه و آسیب تقریباً صد برابر بیشتر است. همچنین DNA توانایی تشکیل مولکول های دورشته ای را دارد که مزایای گوناگونی را ایجاد می کند. همانطور که پیش تر گفته شد تفاوت این دو مولکول تنها در یک اتم اکسیژن است.

با بوجود آمدن انواع متفاوتی از پروتئین ها، واکنش های متعددی امکان پذیر شد که یکی از آنها تبدیل پیش سازهای RNA به پیش سازهای DNA بود [۱۲]. با بوجود آمدن DNA وظیفه حفظ و انتقال اطلاعات ژنتیکی بر دوش مولکول پایداری سپرده شد که می تواند طول زیادی داشته باشد، به عبارتی دیگر توانایی ذخیره اطلاعات بسیار بیشتری را دارد.

نخستین سلول ها

یکی از موادی که در اثر وجود پروتئین ها تولید می شود، فسفولیپید ها یعنی مولکولهای سازنده ی غشاء سلول است. فسفولیپید ها، مولکول هایی دو قطبی هستند. همانطور که همه ی ما تجربه کرده ایم با استفاده از آب-صابون می توان به سادگی صدها حباب تولید کرد. (حباب ها ساختار مولکولی پیچیده ای دارند، ولی توسط فوت کردن ساده ی بچه ها درست می شوند) (برهان نظم و مسئله گزینش فزاینده) مولکول های صابون دو قطبی هستند. فسفولیپیدها نیز چنین خاصیتی دارند و در اثر تکان های آب، محفظه های حباب مانند میکروسکوپی تولید می کنند.

تولید میلیونها محفظه ی کوچک در مکانی که میلیون ها مولکول در حال زندگی هستند به طور حتم سبب می شود که تعدادی از این مولکول ها در درون این محفظه ها قرار بگیرند.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])شکل ۴

قرار گرفتن مولکول ها در درون یک محیط بسته مزایای زیادی مثل افزایش سرعت واکنش ها را در بر دارد. همچنین مواد تولید شده بوسیله مولکول ها در محیط پخش نمی شود و در دسترس تولید کنندگان باقی می ماند. خصوصیات متعدد سلول باعث می شود که سرعت فرگشت آن بسیار بالاتر از حیات مولکولی باشد [۱۳].

پروکایوت ها [۱۴]

سلول های ساده ی اولیه کم کم به شکلی از سلول تبدیل شدند که در زبان علمی به آنها پروکاریوت می گویند؛ که همان باکتری ها هستند. رقابت و انتخاب طبیعی موجب پیشرفته تر شدن سلول ها برای کسب شانس بقای بیشتر می شود.

پروکاریوت ها سرعت تولید مثل و فرگشت بالایی دارند. این سلولها توانایی زندگی در سخت ترین شرایط را دارا هستند. باکتری هایی وجود دارند که در دمای ۱۰۰ و حتی تا ۲۵۰ درجه سانتیگراد زندگی می کنند. برخی از باکتری ها در اسیدهای سوزان یا آب های بسیار شور هم به حیات خود ادامه می دهند. اولین سلول ها نیز پروکاریوت بودند که توانایی زندگی در بدترین شرایط ممکن را دارند.



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شکل ۵

انرژی، مسئله این است

یک سلول برای انجام واکنش های خود نیاز به انرژی زیادی دارد. مهمترین ترین شیوه ی تولید انرژی زیستی، فتوسنتز است. اما در باکتری های ابتدایی [۱۵] روش دیگری برای تولید انرژی وجود دارد که شیموسنتز نامیده می شود. باکتری های شیموسنتز کننده، انرژی موجود در مواد شیمیایی را به انرژی زیستی یعنی ATP تبدیل می کنند. با استفاده از این روش مقدار بسیار زیادی انرژی در اختیار سلول قرار می گیرد. پروکایوت های اولیه نیز از چنین روشی استفاده می کرده اند.
یوکاریوت ها [۱۶]

نوع دیگر سلول را یوکاریوت می نامند که شامل سلول های دارای هسته و اندامک های سلولی است. پیشرفت پروکاریوت ها موجب شد تا برخی از آنها دارای اندامک های سلولی مانند هسته بشوند. بررسی اندامک ها نشان می دهد که آنها از بخش های مختلف سلول پروکاریوت بوجود آمده اند. مثلاً هسته در اثر تغییر شکل یک زائده ی سلولی در باکتری ها به نام مزوزم پدید آمده است. اندامکی به نام میتوکندری، نوعی باکتری بوده که توانسته در درون سلول یوکاریوت زندگی (همزیستی) کند و با گذشت زمان به جزئی از سلول یوکاریوت تبدیل شده است. کلروپلاست نیز در اثر همزیستی باکتری های فتوسنتز کننده با سلول یوکاریوت بوجود آمده است.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])شکل ۶

انرژی، مسئله حل شد

فتوسنتز منبع بی پایانی از انرژی یعنی نور را به انرژی زیستی تبدیل می کند. فتوسنتز فرآیند پیچیده ای است که حاصل همکاری چندین پروتئین با یکدیگر است. اما این ساختار از سیستم فتوسنتز ساده و تک پروتئینه ای بوجود آمده است که هنوز هم در برخی باکتری های آب شور وجود دارد. با وجود پیچیدگی فرایند فتوسنتز، اصول آن بسیار ساده است.

در لامپ های التهابی، جریان الکتریسیته موجب می شود تا الکترون های اتم ها به لایه بالاتری بروند و پس از بازگشت به لایه اصلی، انرژی خود را بصورت نور و گرما از دست بدهند. در فتوسنتز عکس این فرآیند اتفاق می افتد. نور پس از برخورد به یک اتم روی (Zn) ، ‌الکترون را به لایه ی بالاتری می فرستد. این الکترون پس از بازگشت به لایه ی اصلی،‌ جریان الکتریکی ایجاد می کند. انرژی موجود در این جریان الکتریکی به مولکول پرانرژی زیستی یعنی ATP منتقل می شود. ادامه یافتن این فرایند در طول روز مقدار بسیار زیادی ATP تولید می کند. یکی از موادی که در فرایند فتوسنتز تولید می شود اکسیژن است.


اگر فکر می کنید اکسیژن ماده ای ضروری برای وجود حیات است کاملاً در اشتباه هستید. اکسیژن سمی کشنده برای موجدات زنده است. اگر سلولی نتواند اثر سمی اکسیژن را از بین ببرد به سرعت می میرد. سلول هایی که این توانایی را ندارند «بیهوازی اجباری» می نامند. این سلول ها در مکان هایی زندگی می کنند که دور از اکسیژن است.

با آغاز فتوسنتز، اکسیژن وارد جو شد و رفته رفته جو زمین و اقیانوس ها پر از اکسیژن شد. به این ترتیب قتل عام سلول های اولیه که همگی بیهوازی اجباری بودند آغاز شد [۱۷]. تنها سلول هایی توانستند باقی بمانند که مکانیسم مقابله با سمیّت اکسیژن در آنها ایجاد شد. به چنین سلول هایی «هوازی» می گویند.

فراوانی اکسیژن فرصت جدیدی را برای سلول های هوازی بوجود آورد. سلول های بیهوازی مواد غذایی را به الکل یا اسید تبدیل می کنند و از این راه مقداری انرژی بدست می آورند. در سلول های هوازی مکانیسمی بوجود آمده است که مواد غذایی را به کمک اکسیژن به دی اکسید کربن تبدیل کنند و از این راه مقدار زیادی انرژی بدست آورند. به این فرایند تنفس سلولی می گویند. بیشتر سلول های هوازی آنچنان به انرژی زایی از راه تنفس وابسته شده اند که بدون وجود اکسیژن می میرند. به چنین سلولهایی «هوازی اجباری» می گویند.

فراوانی اکسیژن و تغییرات وسیعی را در زمین بوجود آورد. اکسید شدن مواد موجود در خشکی ها، خصوصیات سطح زمین را تغییر داد. مقدار کمی از اکسیژن O2 در اثر واکنش های شیمیایی به اکسیژن O3 یا اوزون تبدیل می شود [۱۸]. بوجود آمدن لایه ی اوزون در جو، خشکی ها را آماده ی پذیرایی از موجودات زنده کرد.

کلونی ها و تمایز سلولی

برخی تک سلولی ها به صورت دسته جمعی زندگی می کنند که به این اجتماعات کلونی می گویند. همه سلول های کلونی مشابه هم هستند. با بوجود آمدن کلونی ها این امکان فراهم شد که بین سلول ها تقسیم کار بوجود بیاید، و هرسلول اندکی با دیگر سلول ها تفاوت داشته باشد. به این فرآیند تمایز سلولی [۱۹] گفته می شود. تمایز بسیار ابتدایی که در برخی موجودات مثل جلبک ها دیده می شود، در طول میلیون ها سال بعد موجب پدید آیی موجوداتی با تمایز بسیار بیشتر و دارای ده ها عضو و اندام شد.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])شکل ۷

انتقادهای نادرست

انتقاد های مشترک با نظریه فرگشت

([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])( هفت انتقاد بی اساس به نظریه فرگشت) ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

زیست زایی (Biogenesis)

ایراد: آزمایش های پاستور نشان داده که حیات بصورت خلق الساعه پدید نمی آید. هر موجودی از والدین خود بوجود می آید، نه از ماده بیجان.

تا مدت ها این عقیده وجود داشت که برخی موجودات بصورت خلق الساعه (spontaneous generation) بوجود می آیند. مثلاً مگس ها از مرداب، کرم ها از میوه و میکروب ها از غذا بوجود می آیند. لوئی پاستور و جان تندال با آزمایش هایی نشان دادند که هیچ موجودی بصورت خلق السائه بوجود نمی آید، به این معنی که هر موجود زنده ای، والدی دارد.

نظریه زیست زایی مورد تایید تمامی زیست شناسان است اما تعارضی با پیدایش حیات ندارد. شاید ریشه ی این انتقاد برابر دانستن خلق الساعه (spontaneous generation) با پیدایش خود به خود (spontaneous origin) باشد.

در فرضیه پیدایش خود به خود، حیات بصورت خلق الساعه بوجود نمی آید. هر موجودی والدی دارد که سلسله این والدها به سلول های ساده ابتدایی می رسد. والد سلول های ابتدایی، بیومولکول های سوپ اولیه حیات است و والد این بیومولکول ها، ماده بیجان است. آیا این سلسله والد ها تعارضی با زیست زایی دارد؟

در مورد آزمایشهای پاستور و موارد مشابه باید به نکات زیر توجه کرد:

۱- شرایط مکانی: پیدایش حیات در شرایط خاص زمین اولیه صورت پذیرفته، ولی آزمایش پاستور در شرایط فعلی زمین انجام می شود. در شرایط کنونی اکسیژن موجود در جو هر بیومولکولی را اکسید می کند و از بین می برد. هنوز هم بیومولکول ها در دهانه آتشفشان ها و در اثر صاعقه تولید می شوند ولی این مواد بسرعت توسط موجودات زنده مصرف می شوند. اگر در آزمایشی شرایط اولیه زمین بازسازی شود شاهد پیدایش بیومولکول ها خواهیم بود.

۲- محدودیت مکانی: آزمایش های پاستور، اوری-میلر و دیگر آزمایش ها در ظروف آزمایشگاهی انجام می شود، ولی پیدایش حیات نیاز به ظرفی به بزرگی زمین دارد.

۳- محدودیت زمانی: زمان انجام آزمایش ها کوتاه است، و این زمان قابل قیاس با زمان لازم برای پیدایش حیات نیست. اگر فرض کنیم هر سال را برابر با یک سانتیمتر است، یک میلیارد سال مسافتی به طول ده هزار کیلومتر خواهد بود.

تصادف

ایراد: مگر می شود حیات حاصل تصادف باشد؟ پیدایش حیات تصادفی نیست. پیدایش حیات همانقدر تصادفی است که پیدایش ابر و بارش باران. در کاربرد این کلمه باید به مفهوم علمی تصادف توجه کرد.

پیچیدگی

ایراد: حیات پیچیده تر از آن است که از ماده بیجان بوجود آید. هربخش از سلول به دیگر بخش های آن وابسته است. زیست شناسان بیش از منتقدان به پیچیدگی حیات آگاهی دارند. اما تولید مرحله به مرحله ی هر ساختار از ساختار ساده تر پاسخ این ایراد را در خود دارد. ( برهان نظم و مسئله گزینش فزاینده) چنین ادعاهایی پیش از مشاهده حداقل یک مورد از آن فاقد هرگونه اعتبار علمی است. شیوه پیدایش هر ساختار سلولی ای یا کشف شده و یا در دست تحقیق است.

قانون دوم ترمودینامیک

ایراد: همه چیز به سمت بی نظمی پیش می رود، و نظم هیچوقت از بی نظمی بوجود نمی آید. به همین دلیل امکان ندارد حیات از ماده بیجان بوجود آید. این اظهارات حاصل کج فهمی و تحریف عمیق قانون دوم ترمودینامیک است. نخست اینکه قانون دوم ترمودیک درباره ی آنتروپی است نه نظم. نظم یک مفهوم ذهنی است نه عینی و علمی. اگر بخواهیم از کلمه ی نظم در علم استفاده کنیم باید به مفهوم علمی آن یعنی آنتروپی توجه کنیم. دوم اینکه باید دید قانون دوم ترمودینامیک چه می گوید:

Disorder increases in closed systems. بی نظمی در سیستم های بسته افزایش می یابد.

سیستم بسته، سیستمی است که با محیطش ماده و انرژی مبادله نکند. برای انجام کار انرژی لازم است. زمین سیستمی بسته نیست و هر ثانیه چند ترلیون ژول (معادل چند بمب اتم) انرژی از طریق نور خورشید به زمین می رسد که این انرژی منجر به کار می شود. مثل بخار شدن آب دریاها و فرایندهای زیستی.

ایراد: «همه چیز به سمت بی نظمی پیش می رود» ؟!!!

اگر چنین قانونی جاری بود تقریباً همه چیز متوقف می شد. از بخار آب ابری و بارانی بوجود نمی آمد، گیاه از خاک نمی رویید و یک نوزاد تبدیل به خواننده این مقاله نمی شد.

هر ساختاری که به سمت نظم پیش می رود، بی نظمی محیط اطرافش را افزایش می دهد. وقتی در یک لیوان آب نمک ساختاری منظم یعنی بلور نمک تشکیل می شود، آب به حالتی بسیار بی نظم یعنی بخار تبدیل می شود. پیدایش حیات نیز که منجر به پیدایش موجودات منظم شد، چهره ی ساده ی زمین را تبدیل به سطحی به هم ریخته، شخم زده و دارای صدها ماده مختلف کرد.


ایراد: هنوز هیچ دانشمندی نتوانسته حیات را در آزمایشگاه بوجود آورد.

علمی بودن یک ادعا وابسته به شبیه سازی کامل آن در آزمایشگاه ندارد. برخی پدیده ها بنا به سرشت خود قابل شبیه سازی آزمایشگاهی نیستند، بلکه وجودشان را به شیوه های علمی دیگر می شناسیم و تحقیق می کنیم. هیچ دانشمندی نتوانسته یک کوه یا یک سیاهچاله را در آزمایشگاه بوجود آورد.

دانشمندان چگونگی تشکیل کوه ها و سیاهچاله ها را به شیوه های علمی دیگر پژوهیده اند و به نتایج قابل اعتمادی دست یافته اند. درباره ی درستی هر ادعای علمی باید بر اساس روش علمی به قضاوت نشست، و روش علمی منحصر به شبیه سازی آزمایشگاهی نیست. پیدایش حیات نیاز به شرایط خاص و زمان طولانی دارد که سبب می شود پیدایش حیات در آزمایشگاه بسیار بعید باشد. ( آزمایشهای پاستور در همین نوشتار) با این وجود شنیدن این خبر در سال ها یا دهه های آینده چندان عجیب نیست.





نویسنده: فرخ فرپژوه

[۱] Scientific creationism

[۲] Sprite

[۳] Opportunity

[۴] Harold Urey

[۵] Stanley Miller

[۶] Sol Spiegelman

[۷] اين RNA ژنوم باكترويفاژ Qβ است كه باكتری ايشريشيا كولی را آلوده می كند.

[۸] Qβ رپليكاز

[۹] Tom Cech

[۱۰] Sidney Altman

[۱۱] Francis Crick

[۱۲] پيش ساز RNA يعنی ريبونوكلوتيد فسفات توسط آنزيم روبونوكلئوتيد ردوكتاز به پيش ساز DNA يعنی داكسی ريبونوكلئوتيد فسفات تبديل می شود.

[۱۳] سلول ها همواره در معرض نيرويی به نام فشار اسمزی هستند. اگر اين نيرو كنترل نشود پس از مدتی غشاء سلول از بين می رود. سلول های اوليه، تا زمانی كه مكانيسم های مقابله با فشار اسمزی تكوين نيافته بود، ساختارهايی موقتی بودند، اما سرعت فرگشت همين سلول های موقتی نيز بسيار زيادتر از حيات مولكولی بود و به همين دليل مكانيسم های پايداری در برابر فشار اسمزی و ديگر مكانيسم های حياتی به سرعت بوجود آمدند.

[۱۴] پرو به معنی پیش و كاریوت به معنی هسته است. پروكاریوت ها فاقد هسته و ساير اندامک های سلولی هستند.

[۱۵] Archaebacteria دسته ای از باكتری ها كه باقیمانده اولین سلول های پديد آمده بر روی زمین هستند. مطالعه بر روی اين باكتری ها بخش بزرگی از پژوهش های فرگشتی را در بر می گیرد، و اين پژوهش ها استفاده های فراوانی در صنعت و پزشكی دارند.

[۱۶] يو به معنی پیش و كاریوت به معنی هسته است. یوكاریوت ها دارای هسته و ساير اندامک های سلولی هستند.

[۱۷] Oxygen holocaust

[۱۸] O2 در حضور پرتو فرا بنفش تبدیل به O3 می شود و O3، لايه اوزون را برای حفاظت در برابر پرتو فرا بنفش بوجود می آورد.

[۱۹] Cell differentiation

آقای دکتر
11-03-2014, 16:55
فرضيه تكامل انواع داروين، موجودات زنده را در يك روند تكاملي از موجودات قبل از خود مي داند، مثلا جد انسان و ميموني به نام شامپانزه را يك نوع حيوانِ شبيه به انسان يا شبه ميمون مي داند. طبق اين فرضيه روند تكاملي موجودات زنده از تك سلولي شروع شده و در اثر تكامل رفته رفته پيشرفته تر و كامل تر شده اند و آخرين موجود اين سلسله، انسان است. حال در اين مقاله به ارزش هاي علمي اين فرضيه و اشكالات آن مي پردازيم. اميد است كه سودمند واقع بشه.

ارزش علمي فرضيه تكامل از دیدگاه فلسفه علم
دانشمندان فلسفه علم كه ارزش نظريّات علمي را بررسي مي كنند، معتقدند كه فرضيه تكاملِ انواع داروين، به طور كلّي فاقد خصوصيّات يك نظريه علمي- تجربي است. چون از نظر فلسفه علم، يك نظريه علمي- تجربی، بايد دارای سه ويژگي باشد:
1- ويژگي آزمايش پذيری
2- ويژگي پيش بيني كنندگی
3- ويژگي ابطال پذيری.
خاصيت آزمايش پذيري يعني اينكه بايد بتوان با ترتيب دادن آزمايش و تكرار آن آزمایش به دفعات متعدد،‌صحّت نظريه را تأييد كرد؛ مثلا می توان آب را بارها و بارها جوشاند و درجه جوش آن را اندازه گرفت؛ وملاحظه نمود که آیا آب خالص همیشه در صد درجه به جوش می آید یا نه؟ در حالي كه ادعای فرضيه تكامل انواع داروین، كه می گوید موجودات زنده از همدیگر منشعب می شوند، قابل آزمايش نيست؛ و ما هيچ گاه نمي توانيم پديده تكامل را در طبیعت یا در آزمایشگاه با حواسّمان ـ چه بدون وسائل و چه با وسائل ـ مشاهده كنيم. آنچه در دست دانشمندان دیرینه شناس است تنها يك سري فسيل است؛ كه آن هم يقينا فسيل تمام موجودات گذشته نيست؛ چون اوّلا هر استخواني تبديل به فسيل نشده است؛ چرا كه تبدیل استخوان به فسیل در شرایط خاصّی رخ می دهد؛ ثانيا دانشمندان نمي توانند تمام زمين را براي يافتن فسيلها كاوش كنند.

در فرضيه تكامل داروين، از تشابه فسيلها به اين نتيجه مي رسند كه صاحبان اين فسيلها، تكامل يافته از يكديگرند. در حالي كه اين كافي براي اثبات يك فرضيه نيست؛ و در واقع نوعی فرضیه سازی علمی تخیلی است. آنچه براي ما يقيني است اين است كه در گذشته موجوداتي زندگي مي كرده اند؛ و برخي از آنها شبيه هم بوده اند؛ ولي ما از هيچ راه علمي و تجربي نمي توانيم به دست آوريم كه حتما بعضي از اين موجودات مشابه، از بعض ديگر مشتق شده اند. چون ما تنهاخود فسيلها و تشابه آنها را مي بينيم نه تبديل آنها به همديگر را؛ و لازمه تشابه بين دو موجود؛ ارتباط آنها باهم نيست؛ اگر لازمه تشابه دو موجود زنده ارتباط آنها با همدیگر بود در آن صورت می توانستیم با یقین حکم کنیم که هر دو انسان شبیه به هم فرزندان دوقلوی یک پدر و مادرند؛ اما چنین حکمی عقلانی نیست؛ آيا با ديدن دو انسان بسيار شبيه به هم مي توان به طور قطع و يقين گفت كه آن دو، فرزندان دوقلوي يك پدر و مادرند؛ بلي از نظر روانشناختي ما يقين مي كنيم كه اين دو نفر فرزندان دوقلو ي يك پدر و مادرند؛ ولي از نظر منطقي چنين يقيني حاصل نمي شود؛ چون ممكن است؛ دو نفر كه شباهت بسيار زيادي به هم دارند؛ در عالم واقع هيچ رابطه فاميلي باهم نداشته باشند؛ لذا از شباهت فسيلها تنها مي توان حدس زد كه اين موجودات از همديگر مشتق شده اند؛ و علم به دنبال یقین منطقي است نه حدس و گمان كه يقين روانشناختي است.
خصوصيت دوم يك نظريه علمي خاصيت پيش بيني كنندگي آن است؛ يعني يك نظريه علمي بايد بتواند با فرمولهاي خود اتفاقات بعدي را پيش بيني كند. مثلا بر اساس قانون جاذبه عمومي نيوتن مي توان از مطالعه وضع فعلي خورشيد و زمين و ماه، پيش بيني كرد كه در چه روزي كسوف رخ خواهد داد. ولي با فرضيه تكامل داروين نمي توان پيش بيني كرد كه مثلا صدميليون سال بعد موجودات زنده فعلي به چه صورتي درخواهند آمد. مثلا این فرضيه نمی تواند به طور قطع پیش بینی کند که آيا گردن زرّافه در صد میلیون سال دیگر باز درازتر خواهد شد یا نه ؟ اگر فرضيه تكامل انواع، يك قانون علمي بود بايد با بررسی وضع فعلی موجودات زنده مي توانست آینده آنها را پيش بيني كند؛ همانطور که نظریه جاذبه عمومی نیوتن با بررسی وضع فعلی سیارات می تواند موقعیّت آنها را در زمان آینده پیش بینی نمايد.

خاصيت سوم يك نظريه علمي، خاصيت ابطال پذيری است؛ يعني يك نظريه علمي بايد بگويد كه در چه شریطي ابطال مي شود؛ مثلا نظريه جاذبه عمومي نيوتن مي گويد كه اگر ماده اي پيدا شود كه جذب مواد ديگر نشود و عدم جذب آن نيز ناشي از يك نيروي مزاحم نباشد در آن صورت قانون جاذبه عمومي از عموميت مي افتد؛ و نقض می شود؛ يا نظریه نسبيّت خاصّ اینشتين مدّعي است كه اگر ذره اي مادّي يافت شود كه سرعت آن بالاتر از سرعت نور باشد در آن صورت، نظریه نسبيّت خاصّ باطل مي شود.يعني از خصوصيّات نظريه علمي يكي هم اين است كه بتواند موارد نقض خود را بيان كند. اگر چنين نباشد آن نظريه توتولوژيك خواهد بود؛ و فرضيه تكامل انواع داروین، يك فرضيه توتولوژيك است؛ يعني با هر فرضي سازگار است؛ و نمی گوید که در چه شرایطی ابطال می شود. مثلا زرّافه الآن گردن دراز است. فرضيه تكامل مدّعي است كه شرايط ويژه اي باعث گردن دراز شدن زرّافه شده است؛ اگر گردن زرّافه كوتاه بود باز نظريه تكامل مي گفت كه شرايط ويژه اي باعث كوتاهي گردن آن شده است؛ لذا اين نظريه نمي گويد كه چرا موجودات چنين هستند كه مي بينيم بلكه مي گويد چون موجودات چنين هستند پس در گذشته چنان بوده اند؛ آن هم با حدس و گمان مبتني بر يافته هاي فسيل شناسان، نه بر اساس مشاهده ی واقعي و تجربه.
بنابر اين فرضيه تكامل انواع هنوز، قطعيت علمي كه سهل است،به حدّ يك نظريه علمي-تجربی هم نرسيده است. لذا اين فرضيه در بين دانشمندان غربي هم منتقدين زيادي دارد؛ لكن فرهنگ و سياست سكولار غربي بر آن است كه اين فرضيه را به عنوان يك نظريه علمي به خورد بشريت دهد؛ چرا كه اين فرضيه مي تواند پايه مناسبي براي چنان فرهنگ و سياستي باشد؛ چون بنا به اصل انتخاب اصلح که در این نظریه وجود دارد؛ پيام آن در نظام سياسي آن است كه : «حق با قوي تر است؛ و بقا با آن كسي است كه قويتر باشد» و اين همان شعار كشورهاي غربي است.

اشکالات نقضي فرضيه تکامل داروین:
1- گفته شد که مدعای فرضيه تکامل در مورد موجودات بزرگ و پرسلولی مثل حشرات و پرندگان و... قابل آزمایش نیست؛ چرا که اولا به ادعای این نظریه این روند میلیونها سال طول کشیده است؛ و ثانیا میلیونها عامل بر آن تاثیر داشته اند که عملا نمی توان همه را مشخص نمود. اما ادعای این نظریه در دو مورد قابل آزمایش است:
الف) در مورد چگونگی تبدیل مواد شیمیایی -مثلا اسیدهای آمینه- به موجودات زنده
ب) در مورد چگونگی تبدیل تک سلولی ها به موجودات پر سلولی.
ما در جهان امروزمان هم مواد شیمیایی تشکیل دهنده موجودات زنده را در دست داریم، هم تک سلولی ها را؛ همچنین می دانیم که شرایط تبدیل این ترکیبات شیمیایی به تک سلولی ها و شرایط تبدیل تک سلولی ها به پر سلولی ها محدود و قابل مشابه سازی در آزمایشگاهند. بنابراین اگر فرضيه تکامل داروین درست است، پس باید بتوان در این دو مورد آن را در آزمایشگاه به اثبات رساند؛ در حالی که هیچ دانشمندی تا به حال نتوانسته است یک تک سلولی كامل را از ترکیبات شیمیایی بدست آورد؛ یا نشان دهد که از ترکیب چند تک سلولی یک چند سلولی درست می شود.
2- هم اکنون موجودات زنده ای در روی زمین زندگی می کنند که در زمان دایناسورها نیز به همین شکل کنونی وجود داشته اند و فسیلهای آنها که از زمان دایناسور ها به دست آمده است نشان می دهد که در طی این میلیونها سال هیچ تغییری نکرده اند. فرضيه تکامل از توجیه این امر که چرا این موجودات در طی میلیونها سال تغییر نکرده اند عاجز است؛ در حالی که در این مدت شرائط زندگی این موجودات تغییرات بسیاری کرده است.
3- فرضيه تکامل انواع، مدعی است که بنا به اصل تنازع بقا یا انتخاب اصلح، همواره آن موجودی به حیات خود ادامه خواهد داد که از دیگر رقبای خود در حیات قویتر و با طبیعت سازگارتر است. یافته های فسیل شناسان، نشان داده است که قبل از نسل انسان و میمون (شامپانزه) نسلی می زیسته است که از نظر مغزی کاملتر از میمون ولی ناقص تر از انسان بوده است؛ فرضيه تکامل مدعی است که برخی از این موجودات در شرایط خاصی تبدیل به میمون شده اند و برخی دیگر در شرایط خاص دیگری تبدیل به انسان شده اند؛ حال سؤال این است که چرا این موجود انسان نما، مغز متکامل خود را از دست داده و تبدیل به میمون شده است؛ چگونه است که این موجود با آن مغز کاملتر از مغز میمون، نتوانسته است به حیات خود ادامه دهد ولی میمونی که ناقصتر از او بوده توانسته است به حیات خود ادامه دهد؛ طبق اصل انتخاب اصلح همواره عامل مثبت می ماند و عامل منفی از بین می رود. آیا باهوش بودن برای حفظ حیات عامل منفی بود؟ شکی نیست که هوش قویترین عامل بقا است.بنابر این اصل تنازع بقا یا اصل انتخاب اصلح نمی تواند اصلی کلی باشد.
4- بین موجودات زنده تفاوت مغزی و هوشی چندانی ملاحظه نمی شود؛ مثلا شامپانزه که کاملترین مغز را بین حیوانات دارد، تنها اندکی از یک نوع میمون دیگر به نام اورانگوتان، باهوشتر است؛ اورانگوتان نیز تنها کمی از باهوشترین حیوان قبل از خود ــ در رتبه هوشی ــ باهوشتر است و... اما بین انسان و شامپانزه فاصله هوشی، به شدت زیاد است؛ میمون اعداد کوچک را می شناسد؛ اما انسان، دم از بی نهایتها می زند. میمونها برای ارتباط باهمدیگر تنها چند علامت محدود دارند؛ و زبان به معنی واقعی کلمه در آنها وجود ندارد؛ در حالی که انسانها با میلیون ها واژه و با هزاران زبان و لهجه با همديگر سخن می گویند. قدرت کشف و اختراع میمونها نیز با انسان قابل مقایسه نیست. همچنین هنر و اخلاق و عقیده و آرمان و... همگی اموری مختص انسانند. حال سؤال این است که این فاصله عمیق بین انسان و حیوان چگونه به وجود آمده است؟ فرضيه تکامل انواع داروین قادر به جواب گویی به این سوال نیست. لذا برخی از اندیشمندان انسان را از پدیده تکامل استثناء کرده و گفته اند : فرضیه تکامل فقط شامل حیوانات می شود؛ و خلقت انسان از خلقت دیگر موجودات جداست. برخی نیز گفته اند مغز انسانهای بدوی ناقص تر از انسان فعلی بوده است؛ و به مغز میمونها نزدیکتر بوده است؛ اما یافته های فسیل شناسان نشان داده است که اندازه مغز انسانهای غارنشین هفت هزار سال قبل با مغز انسان های فعلی تفاوتی نداشته است.
5- در زمان اجداد زرّافه ها حيوانات زيادي بودند كه از برگ درختان تغذيه مي كردند پس چرا آنها در رقابت با زرّافه ها از بين نرفتند؛ يا چرا آنها گردن دراز نشدند؟ و ...

منبع [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

V E S T A
11-03-2014, 17:15
آقای دکتر ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

تمام اشکلات نادرستی که در پستتون ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) به نظـریــه فرگشــت وارد شد در مقاله های صفحه 44 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])پاسخ داده شــده قبل از کپی پیست مطلبــی، تاپیک یا حداقل مقاله های صفحه 44 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) رو مطالعه کنید.

L͠øneWolf
11-03-2014, 18:42
طبق اين فرضيه روند تكاملي موجودات زنده از تك سلولي شروع شده و در اثر تكامل رفته رفته پيشرفته تر و كامل تر شده اند و آخرين موجود اين سلسله، انسان است
سلام. شما در تعریف فرگشت دچار اشتباه هستید. تمامی موجودات به سمت سازگاری با محیط (بیشترین موفقیت تولید مثلی) پیش می رن و نه پیشرفته شدن و نه کامل شدن. قدم اول برای نقد هر نظریه اینه که متوجه بشیم اون نظریه چی می گه که شما این مرحله رو هم طی نکردید.

Saeed Dz
12-03-2014, 00:57
فکر میکنم این دو نکته بسیار مهم که نیاز به تکرار دارن، لطفن دوستانی که فرگشت رو نقد میکنن مطالعه کنن.


1. ترجمه واژه Evolution به "تکامل" صحیح نمی باشد.

واژه Evolution به معنای "برآمدن" و "فرگشت" و اشاره به وجود آمدن چیزی از چیز دیگر دارد مانند وجود آمدن بخار از آب.

برخلاف تصور عموم، Evolution / فرگشت به معنای "کمال یافتن" و یا "کامل شدن" نیست! بلکه به معنای تغییر جاندار برای انطباق بیشتر با محیط است.

2. آنچه پروژه ژنوم انسان (HGP) روشن نموده، اينست كه تمامی انسانها در سطح مولكولی تقريباً يكسانند. يعنی به رغم تفاوت های ظاهری در انسانها، باید بگوییم 99.9 در صد DNAآنها عيناً شبيه يكديگر است. آن يك دهم درصد تفاوت، همان است كه باعث تمامی دگرگونی های ظاهری در انسانهاست مانند: رنگ مو، رنگ چشم، رنگ پوست و كليه تفاوتهای ديگری كه انسانها را از يكديگر متمايز ميكند.
نكته مهمتر اينست كه ژنوم ما انسانها اشتراكات زيادی با ساير حيوانات دارد. تقريبا 95 تا 98 درصد DNA انسان عيناً همانست كه در نخستينيان، مانند ميمون های بزرگ وجود دارد؛ و 85 درصد آن همانست كه در موشها وجود دارد! بين 40 تا 50 در صد DNA انسان را نيز ميتوان در مگس ميوه! يا انواع كرمها يافت! 11 درصد از ژنوم ما با برنج یکسان است!!

به ژنوم خوش آمدید، راب دوسال، مایکل یودل، ص 147

Hamid2545
13-03-2014, 11:57
چرا هوش بشر تکامل پیدا کرد ولی هوش سایر حیوانات تکامل پیدا نکرد ؟

گونه هائی که براثر تکامل به انسان امروزی تبدیل شدند نسبت به جانوران دیگر هم اندازه خود موجودی ضعیف بودند و از نظر قدرت بدنی هنوز هم ضعیف هستند . یک انسان معمولی بدون سلاح و وسیله تقریبا در مبارزه با 90درصد حیوانات هم اندازه خود شکست می خورد . انسان نه قدرت بدنی بالائی داشت نه قدرت فرار ( حداکثر سرعت دویدن یک انسان متوسط به 20کیلومتر در ساعت هم نمی رسد که ان هم برای زمان طولانی نمی تواند ادامه یابد) با پوستی لطیف (نسبت به سایر موجودات ) در مقابل طبیعت ( سرما و گرما و شرایط خشن طبیعی ) هم ضعیف و ناتوان بود البته اجداد ما نسبت به ما بسیار قوی تر و مقاوم تر بودند ولی آن هم فایده نداشت .

طبق اصل انتخاب طبیعی چنین موجودات ناتوانی باید از مدت ها قبل نسلشان از بین می رفت و در واقع نسل بسیاری از آنها هم از بین رفت ( همچون انسان : هایدلبرگی , رودولفی ,... نئاندرتال) و نسل انسان امروزی " هومو سیپین" هم در آستانه انقراض قرار گرفت (در یک بازده زمانی کمتر از 10 هزار نفر باقی ماندند) در عوض همه این ضعف ها انسان ویژگی های مثبت زیادی هم داشت.بخاطر راه رفتن روی دوپا دستانی آزاد داشت که می توانست از آنها در هنگام حرکت و ... آزادانه استفاده کند شکل دست ها و پنجه ها و هم کمک می کرد که بتواند بسیاری از کارهائی که سایر حیوانات نمی توانند انجام دهند انجام دهد . قدرت تکلم ( که ناشی از حنجره ها و دستگاه صوتی او است ) به آنها کمک می کرد که بتوانند در هنگام ضرورت با هم بهتر ارتباط برقرار کنند.اجتماعی بودن و... بسیاری از ویزگی های دیگر ولی از همه مهمتر هوش آنها بود.

بنابراین انتخاب طبیعی همه تمرکز خود را روی هوش این گونه ها معطوف کرد بدین گونه که : گونه ها و افرادی که زودتر و بهتر توانستند به هوش بالاتری برای مقابله با این ضعف ها دست یابند توانستند باقی بمانند و گونه هائی که نتوانستند به هوش بالائی دست پیدا کنند و با ضعف های خود مقابله کنند نسلشان از بین رفت . و باز هم این روند ادامه پیدا کرد و دوره به دوره هوش این موجودات ارتقا پیدا کرد تا به بشر امروزی رسید در واقع نسل تمام این گونه ها کامل از بین رفت و فقط نسل بشر امروزی " هومو سیپین " باقی ماند و کار به جائی رسید که بشر از تمام جهات از همه موجودات برتر و بالاتر شد و اشرف مخلوقات شد .

در حالی که اگر بشر از ابتدا مانند سایر جانوران از این همه ضعف برخوردار نبود دلیلی نداشت که تا این درجه هوش او توسعه یابد همچنان که در مورد بقیه جانوران همچین اتفاقی نیفتاد بنابراین ما هوش و پیشرفت خود را مدیون ضعف های اجدادمان می دانیم .

havzhini
17-03-2014, 11:34
پژوهشگران مشخصات یک موجود کهن شبیه انسان که می تواند از اجداد مستقیم ما باشد را تشریح کرده اند.


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ارزیابی این موجود 4/4 میلیون ساله به نام آردیپیتکوس رامیدوس طی مقاله ای توسط دانشمندان در نشریه "ساینس" انجام شده است.
تیم محققان می گویند حتی اگر این موجود از اجداد مستقیم انسان نباشد، چگونگی تکامل انسان از جد مشترکش با شامپانزه را روشن تر می کند.
فسیل های آردیپیتکوس رامیدوس ابتدا در سال 1992 در اتیوپی پیدا شد اما ارزیابی اهمیت آن 17 سال طول کشید.
مهم ترین نمونه این فسیل ها اسکلت ناقص یک موجود ماده است که بر آن نام "آردی" نهاده اند.
تیم بین المللی محققان استخوان های مهمی از جمله جمجمه با استخوان فک و دندان، بازوها، دست ها، خاصره، لنگ و پاها را پیدا کردند.
اما پژوهشگران همچنین قطعاتی را یافته اند که می تواند به حداقل 36 موجود منفرد آردیپیتکوس تعلق داشته باشد.
پروفسور تیم وایت از دانشگاه کالیفرنیا در برکلی که از محققان ارشد این پروژه است گفت که تحقیقات گروه موشکافانه بوده است.
او به نشریه ساینس گفت که تمیز کردن استخوان ها و بعد مطالعه و مقایسه آن با سایر فسیل های شناخته شده آفریقا و سایر نقاط سال های سال وقت گرفت.
پروفسور وایت گفت: "این یک فسیل معمولی نیست. یک شامپانزه نیست. انسان نیست. این به ما نشان می دهد که زمانی در گذشته چه بوده ایم."
زندگی روی درخت

این فسیل در حدود 230 کیلومتری شمال شرقی آدیس آبابا پایتخت اتیوپی کشف شد.
گفته می شود برخی از مشخصات اسکلت این موجود منعکس کننده مشخصات قابل مشاهده در گوریل های بسیار کهن است؛ همچنین آثاری از گونه های انسان نما که بعدا ظاهر شدند در آن دیده می شود.
دانشمندان می گویند که آردی با قدی 120 سانتیمتری در بالا رفتن از درختان مهارت داشته است، اما همچنین روی دو پا راه می رفته است. با این حال کف پاهایش مثل انسان امروزی قوسدار نبوده، که نشان می دهد نمی توانسته در فواصل طولانی راه برود یا بدود.
پروفسور اوئن لاوجوی از دانشگاه کنت در اوهایو به بی بی سی گفت: "نصف زندگی اش روی درختان می گذشته است؛ در درختان لانه می کرده و گهگاهی هم آنجا غذایش را می خورده است، اما وقتی پایین می آمده صاف راه می رفته تقریبا همانطور که من و شما قدم برمی داریم."
محققان می گویند اینکه این موجود 4/4 میلیون سال قبل در ناحیه ای که جنگلی بوده زندگی می کرده است تا حدودی مشکل زاست. تصور می شد که تکامل اولیه انسان حداقل تا حدودی ناشی از ناپدید شدن درختان و تشویق آنها به راه رفتن بر زمین بوده است.
پروفسور وایت گفت: "این موجودات در زیستگاهی جنگلی زندگی می کرده و می مرده اند، نه در یک دشت باز (ساوانا)."
و چون بسیاری از مشخصه های آردیپیتکوس رامیدوس در میمون های امروزی در آفریقا دیده نمی شود، احتمال دارد که این جد مشترک، از لحاظ زمانی خیلی عقبتر از آنچه تاکنون تصور می شد می زیسته است - شاید هفت یا نه میلیون سال پیش.
تکامل سریع

این تیم در پاسخ به اینکه آیا آردیپیتکوس رامیدوس جد مستقیم ما بوده است یا نه، گفت برای پاسخگویی به این سوال باید فسیل های بیشتری از نقاط مختلف و متعلق به دوره های زمانی مختلف جمع آوری و بررسی شود.
دانشمندان در سندی که به مقاله آنها در نشریه ساینس ضمیمه شده نوشته اند: "ما برای دادن پاسخی مطمئن به این سوال در آینده نیازمند کشف فسیل های بسیار بیشتری از دوران 3-5 میلیون سال قبل هستیم."
"اما اگر آردیپیتکوس رامیدوس عملا گونه ای نباشد که جد انسان مستقیما به آن برسد، باید ارتباط نزدیکی با آن داشته باشد، و در ظاهر و تطبیق پذیری شبیه آن بوده باشد."
بدوی بودن ظاهر آردیپیتکوس رامیدوس در مقایسه با آسترالوپیتسین ها - گروهی از هومینیدها در آفریقا که از لحاظ زمانی کمی به ما نزدیک تر بوده اند - کارشناسان را شگفت زده کرده است.
به خصوص فسیل یک آسترالوپیتکوس آفرنسیس موسوم به "لوسی" که در سال 1974 پیدا شد به علت توانایی آن در راه رفتن ارتباط نزدیکی با انسان دارد.
پروفسور کریس استرینگر از موزه تاریخ طبیعی لندن اظهار نظر کرد که برای آنکه آردیپیتکوس رامیدوس روی خط مستقیمی از دودمان انسان بنشیند همچنین لازم است که تغییرات تکاملی سریعی روی داده باشد.
او به بی بی سی گفت: "آسترالوپیتکوس چهار میلیون سال قبل ظاهر شد بنابراین تصور این است که پیشرفت تکامی در 4/4 میلیون سال قبل باید بیشتر (از آردیپیتکوس رامیدوس) می بوده باشد."
او افزود: "خوب باید گفت که شاید تغییرات خیلی سریع هم ممکن باشد یا اینکه آردیپیتکوس ممکن است نوعی بازمانده تاریخی از یک مرحله قدیمی تر تکامل باشد. شاید هم چیزی شبیه به آسترالوپیتکوس در 4/4 میلیون سال قبل در جای دیگری در آفریقا پیدا کنیم."
BBC

Ardi ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

danielo
23-03-2014, 20:12
یک سوال داشتم.
ژنوم dna موجودات اولیه مثل باکتری ها و یا اولین موجودی که داری ژنوم بود ایا ژنوم و خواص پیچیده بود یا بسیار ساده تر ساختار دی ان ای های موجودات فعلی
لطفا در این مورد توضیح بدید

V E S T A
25-03-2014, 01:14
یک سوال داشتم.
ژنوم dna موجودات اولیه مثل باکتری ها و یا اولین موجودی که داری ژنوم بود ایا ژنوم و خواص پیچیده بود یا بسیار ساده تر ساختار دی ان ای های موجودات فعلی
لطفا در این مورد توضیح بدید

به طور کل یوکاریوت ها (موجودات پیشرفته تر از پروکاریوت ها) ژنوم پیچیده تر و بزرگ تر از پروکاریوت ها دارن که اونا رو قادر میکنه فعالیت گسترده تر و پیچیده تری رو با کمک ژن هاشون داشته باشن ، ژنوم پروکاریوت ها به صورت یه مولکول DNA حلقوی پیچ خورده هست و ژنوم یوکاریوت ها به صورت رشته ای هست ( کروموزم )


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

V E S T A
25-03-2014, 21:14
فرگشت تولید مثل جنسی

تولید مثل یکی از بنیادی‌ترین مفاهیم زیست‌شناسی است. تولید مثل در زیست‌شناسی به معنای تولید یک نسخۀ مشابه و در نتیجه ادامه پیدا کردن حیات است. گرچه تولید مثل اغلب در راستای تولید اولاد در گیاهان و جانوران به کار می‌رود، ولی این مفهوم بنیادی‌تر از چیزی است که در نگاه اول به نظر می‌رسد.

برای درک این موضوع باید به مبدا حیات برگشت. یکی از نخستین ویژگی‌هایی که موجب پیدایش حیات شده بایستی توانایی یکسری واکنش‌های شیمیایی در زمین اولیه در تولید کپی از خودشان بوده باشد. تولید مثل در پایه‌ای‌ترین سطح در واقع بازتولید شیمیایی است. در طول فرگشت حیات، بایستی سلول‌هایی با سطح فزاینده‌ای از پیچیدگی پدید آمده باشند؛ و البته تولید چیزهایی مثل خودشان ضروری بوده است.

بدیهی است که آنهایی که به هر دلیل قادر به تولید حداقل یک کپی موفق از خودشان نباشند ادامه نمی‌یابند. در ارگانیسم‌هایی (موجودات زنده) که تک‌سلولی هستند تولید مثل یعنی توانایی یک سلول در بازتولید یک سلول جدید از خودش، ولی در ارگانیسم‌های چندسلولی به معنی رشد و باززایی است.

یک راه هر ارگانیسم برای تولید مثل این است که یک کپی همانند خودش بسازد. ارگانیسم‌هایی که به این شکل تولید مثل غیر جنسی دارند قادرند با سرعت و به سادگی تکثیر شوند. تولید مثل جنسی، در آن سو، بسیار پیچیده و بغرنج است. نه تنها یک ارگانیسم باید اسپرم یا تخمک تولید کند، بلکه او باید همچنین یک فرد از جنس مخالف پیدا کند و معیارهای انتخاب شریک را برآورده کند و سپس با موفقیت جفت‌گیری کند. پس از همۀ اینها، ارگانیسم فقط نیمی از ترکیب ژنتیکی‌اش را به فرزند منتقل می‌کند.

پس از پذیرش گستردۀ نظریه فرگشت، دانشمندان شروع به پرسش کردند. اگر تولید مثل جنسی این اندازه بغرنج و از لحاظ زیست‌شناسی پرخرج است، پس چرا اینقدر رواج دارد؟ تولید مثل جنسی هرگز شروع به رشد و تکامل نمی‌کرد، و هرگز به این رشد و تکامل تا رسیدن به این درجه از پیچیدگی که امروزه در بسیاری از حیوانات و گیاهان وجود دارد، ادامه نمی‌یافت، مگر اینکه فواید فرگشتی قابل توجهی در اختیار بگذارد.

اینکه این فواید چه می‌توانند باشند، به هر روی، همچنان موضوع گفتگوهای مجامع علمی است. نظریه‌ها در مورد فرگشت جنسیت باید توسط آزمون‌های تجربی بسیار مشکل اثبات شوند، پس درهای پاسخ به این موضوع همچنان به روی گمانه‌زنی‌ها باز است.

بازترکیبی ژنتیکی

مشهورترین نظریه در میان زیست‌شناسان این است که، تولید مثل جنسی اجازۀ «بازترکیبی ژنتیکی» را می‌دهد. به عبارت دیگر :

• جهش‌های موفق و سودمند از نسل‌های مستقل می‌توانند با هم ترکیب شوند.
• جهش‌های موفق و سودمند می‌توانند از جهش‌های مضر جدا شوند.
• ویژگی‌های ژنتیکی ناموفق می‌توانند به سادگی از یک جمعیت موجود حذف شوند.

بدون تولید مثل جنسی، انتخاب طبیعی روی کل آرایش ژنتیکی یک ارگانیسم عمل می‌کند، ولی با وجود تولید مثل جنسی، انتخاب طبیعی بر روی صفات ژنتیکی فرد عمل می‌کند.
با تولید مثل جنسی، شمار کمتری از فرزندان بهترین صفات ژنتیکی را از هر دوی پدر و مادر دریافت می‌کنند. هر چند به نظر می‌رسد انتخاب طبیعی در حذف تغییراتِ کمتر موفق بسیار موثر است، به ویژه در شرایط طاقت‌فرسای وحشی و جنگلی، جاییکه تنها جزئی از فرزندان به سن تولید مثل می‌رسند.

افزایش آهنگ و نرخ فرگشت

تولید مثل جنسی عموماً به ارگانیسم‌ها کمک می‌کند که سریعتر فرگشت یابند، زیرا آن ها می‌توانند با سرعت بیشتری به تغییرات شرایط سازگار شوند و در رقابت با تغییرات موفق‌تر باشند.
سرعت رشد هر ارگانیسم وابسته به نرخ جهش‌های آن است. به هر حال، بیشتر جهش‌ها مضر هستند. بسیار به ندرت جهشی اتفاق می‌افتد که برای بقای فرزند و تولید مثل او بیش از پدر و مادرش سودمند و موفقیت‌آمیز باشد.

با تولید مثل غیرجنسی، احتمال اینکه جهش‌های مضر انباشته شوند بیشتر است. بنابراین در تولید مثل غیرجنسی، انتخاب طبیعی عموماً کمترین نرخ جهش را موجب می‌شود.

در سوی دیگر، با تولید مثل جنسی، جهش‌های سودمند می‌توانند از جهش‌های مضر جدا شوند، و بنابراین دستگاه‌های تناسلی ارگانیسم‌های دارای تولید مثل جنسی می‌توانند برای حفظ نرخ بالای جهش رشد و نمو کنند.

جمعیت‌های بزرگتر شانس بیشتری برای ظاهر شدن جهش‌های سودمند دارند، ولی برای ارگانیسم‌های تولید مثل غیرجنسی، زمان قابل توجهی نیاز است تا اینکه جمعیت تغییرپذیر به اندازۀ کافی رشد کند و شانسی برای ظاهر شدن دومین جهش سودمند بوجود آید.

تولید مثل جنسی این محدودیت سرعت را بوسیلۀ اجازه دادن به جهش های سودمند برای منتشر شدن در جمعیت موجود برای ترکیب شدن با دیگر جهش‌های سودمند می‌دهد، و این کار، آهنگ فرگشت را بسیار افزایش می‌دهد.

محتمل است که بدون تولید مثل جنسی، همۀ جهش‌های مفید برای متراکم شدن روی یک نسل آنقدر زمان صرف می‌شد، و آهنگ فرگشت آنقدر آرام بود که زندگی روی زمین فراتر از شکل باکتریایی نمی‌بود.

فرگشت جنسیت

هر چند باکتری‌ها به سادگی با دونیم‌شدن تکثیر می‌شوند، آنها اغلب مواد ژنتیکی را هم مبادله می‌کنند. معمولاً توسط آزاد کردن بخش‌های کوچکی به نام پلاسمید که می‌توانند توسط باکتری مجاور جذب شوند این کار انجام می‌شود. در این مسیر، جهش‌های سودمند تقسیم می‌شوند. این می‌تواند احتمالاً به عنوان پیش‌درآمد جنسیت در نظر گرفته شود.

پس از ظهور گیاهان و حیوانات در اقیانوس‌ها در ۶۰۰ میلیون سال پیش، تنها راه عملی برای این چندسلولی‌های آبزی جدید برای تولید مثل، آزاد کردن دانه‌ها و تخم‌ها بود. سلول‌هایی که شروع به تقسیم شدن کردند، به هم چسبیدند، و هر بار که تقسیم می‌شدند تغییر می‌کردند، تا اینکه در آخر یک بالغ جدید تشکیل می‌دادند.

تنها زمان عملی برای پذیرش بالقوۀ مواد ژنتیکی خارجی سودمند پیش از شروع رشد تخم‌ها و دانه‌ها بود. بسیاری از گیاهان و حیوانات دریایی امروزه گرده یا اسپرم در داخل آب آزاد می‌کنند تا توسط دانه‌ها و تخم‌های نزدیک که تا زمانیکه آنها بارور نشوند شروع به رشد نخواهند کرد، جذب شوند.

هنگامیکه گیاهان به روی زمین رفتند، گرده‌های آنها یا توسط باد حمل می‌شد و یا مستقیماً توسط حشرات به تخم‌ها می‌رسید. در مورد اغلب حیوانات زمینی و بسیاری از حیوانات دریایی، اسپرم به طور بسیار کارآمدی با وارد کردن آن درون حفره‌ای در بدن که حاوی تخمک‌هاست، تحویل داده می‌شود.

فرگشت عموماً طرفدار هر جهشی است که محرک پیدا کردن شریک جنسی را افزایش دهد. در حالیکه موجودات ساده مانند حشرات از الگوهای رفتاری برنامه‌ریزی شده پیروی می‌کنند، حیوانات پیچیده‌تر مانند پستانداران دارای عصب‌های حساس در اندام‌های تناسلی خود هستند که مرکز لذت قدرتمندی را در مغزشان تحریک می‌کند.

نظریه‌های دیگر

یکی از معروف‌ترین نظریه‌های جایگزین برای فرگشت جنسیت این ایده است که می‌گوید تولید مثل جنسی گوناگونی ژنتیکی گسترده‌تری بوجود می‌آورد. این مورد به ویژه در محیط‌هایی که به سرعت تغییر می‌کنند اهمیت دارد، جاییکه برخی از تغییرات ممکن است به خاطر شرایط جدید از بین بروند در حالیکه دیگر تغییرات ممکن است برای بقای جاندار مناسب‌تر باشند.

شاید متعارف‌ترین شکل این نظریه‌ها فرضیۀ ملکه قرمز (Red Queen ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])) باشد که می‌گوید تغییرات ژنتیکی بزرگتر به گونه‌های تولید مثلی جنسی مقاومت بهتری در برابر بیماری‌ها و انگل‌هایی که سرعت سازگاری زیادی دارند می‌دهد.

مشکل این نظریه‌ها این است که ارتباط و پیوند میان تولید مثل جنسی و گوناگونی ژنتیکی بسیار کم است، زیرا گوناگونی و تنوع یک جمعیت می‌تواند وابسته به آهنگ جهش‌ها باشد و نه شیوۀ تولید مثل. برای یک آهنگ جهش معین، تولید مثل جنسی ممکن است تنوع جمعیت را به دلیل همگرا شدن رفتارهای ژنتیکی سودمندتر کاهش دهد. تنها دلیل اینکه چرا تنوع یک جمعیت غیرجنسی کمتر است این است که فرگشت کسانی که کمترین آهنگ جهش را داشته باشند انتخاب می‌کند به این منظور که انباشت جهش‌های مضر را کاهش دهد.

یکی از جنجالی‌ترین نظریه‌های آلترناتیو این ایده است که می‌گوید مردها اساساً انگل هستند. تولید مثل جنسی زمانی آغاز می‌شود که برخی اندام‌های انگلی به مانند ویروس شروع به تزریق مواد ژنتیکی خود به درون بدن یک میزبان بی‌اطلاع به منظور استفاده از دستگاه تولیدمثل او می‌کنند.

در سراسر مسیر تاریخ فرگشت، انگل‌ها یک همزیستیِ با هم‌فرگشت (Coevolution ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])) را با میزبان‌های خود بوجود می‌آورند که به دلیل مواد ژنتیکی تقسیم شده و فواید تولید مثل جنسی می‌باشد. از این لحاظ، ممکن است مردها شبیه میزبان‌های مولدی‌شان باشند ولی آنها همچنان اصولاً انگل هستند.

نظریه‌های دیگری در مورد فرگشت تولید مثل جنسی وجود دارد، ولی بیشتر نظریه‌های دیگر معمولاً یا بیان دیگری از نظریه‌های منتشر شده هستند و یا به سادگی قابل رد کردن می‌باشند.

اطلاعات بیشتر: WikiPedia

| نوشته: داریوش رهازاد | سایت فرگشت |

danielo
26-03-2014, 19:58
به طور کل یوکاریوت ها (موجودات پیشرفته تر از پروکاریوت ها) ژنوم پیچیده تر و بزرگ تر از پروکاریوت ها دارن که اونا رو قادر میکنه فعالیت گسترده تر و پیچیده تری رو با کمک ژن هاشون داشته باشن ، ژنوم پروکاریوت ها به صورت یه مولکول DNA حلقوی پیچ خورده هست و ژنوم یوکاریوت ها به صورت رشته ای هست ( کروموزم )


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



چگونگی شکل گیری ژنوم اولین موجود دارای ژنوم مشخص شده؟؟
میشه توضیح بدی

V E S T A
26-03-2014, 23:35
چگونگی شکل گیری ژنوم اولین موجود دارای ژنوم مشخص شده؟؟
میشه توضیح بدی

البته جواب سوالتون این پست داده شده بود درباره چگونگی شکل گیری ژنوم : #373 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

لینکی از ویکی پدیا تو این پست هست که به سوالتون مربوطه میشه.

این پست هم یه توضیحاتی اضافه شد :

نیای مشترک همۀ موجودات: همان گونه که انسان و شمپانزه در 10 میلیون سال پیش تاریخچۀ مشترکی داشته اند، همۀ اشکال امروزی حیات نیز تاریخچۀ مشترکی دارند که به قدمت اشتقاق سه دامین شناخته شدۀ موجودات زنده ( آرکی ها، باکتری ها و یوکاریوت ها) برمی گردد.

LUCA یا last universal common ancestor (نیای مشترک همۀ موجودات) موجودی است که همۀ جانداران کنونی از آن منشأ گرفته اند. LUCA نمایش دهندۀ اولین مرحلۀ تکامل حیات نیست. امروزه پذیرفته شده که پیش از تکامل پروتئین ها و DNA مرحله ای وجود داشته که در آن RNA همان نقشی را بر عهده داشته است که امروزه پروتئین ها و DNA ایفا می کنند. چرا که RNA هم می تواند خود را همانند سازی کند و هم می تواند نقش آنزیمی پروتئین ها را ایفا کند (1).

تلاش های بسیاری برای بازسازی ژنوم LUCA صورت گرفته است که تحت عنوان «پروژۀ ژنوم حداقل» نامیده می شود. این پروژه به دنبال ژن هایی می گردد که فراگیر هستند یعنی همۀ فرم های جانداران دارای این ژن ها هستند. لیستی که از این ژن ها تهیه می شود خود احتمال دیگری را مطرح می کند.

احتمالاً این لیست ماهیت اصلی حیات سلول را مشخص می کند به عبارت دیگر تعداد حداقل ژن های لازم برای تشکیل یک سلول را تعیین می کند. در سال 1996 دانشمندان با تعیین توالی ژنوم دو باکتری ((Mycoplasma genitalium & Haemophilus influenzae تلاش کردند ژنوم حداقل را مشخص کنند. حاصل تحقیقات آنها به صورت زیر خلاصه شد:

ژن شالودۀ حیات را تشکیل می دهد.

هیچ ماشینی برای سنتز DNA مورد نیز نیست.

از این تحقیق مشخص گردید که LUCA اطلاعات ژنتیکی خود را در RNA (و نه DNA) ذخیره می کرده است. البته هنوز بحث های زیادی در مورد ماهیت مادۀ ژنتیکی LUCA DNA) یا (RNA وجود دارد ولی اکثر دانشمندان بر این نظریه اتفاق نظر دارند که در دوره ای از حیات RNA به جای DNA منبع ذخیرۀ اطلاعات بوده است (1) چنان چه امروزه نیز چنین امری در برخی از ویروس ها از جمله ویروس بیماری ایدز دیده می شود و جالب است که بدانیم حتی در عصر کنونی نیز فرم هایی از حیات به سادگی یک مولکول RNA وجود دارد که فاقد هر گونه غشاء یا اندامک سلولی هستند. به عنوان مثال ویروئیدها (مولکول های RNAای که در برخی گیاهان ایجاد بیماری می کنند) نوعی از این این گونه حیات هستند (2) که حتی اگر هم ما آنها را به عنوان موجوداتی زنده به شمار نیاوریم، نشان گر این هستند که حتی یک مولکول هم می تواند خصوصیات حیاتی را دارا باشد.



1)

Poole. A., M. 2002. My name is LUCA. [online]. Available: [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [2008, February 20].

2)

Matousek, J., Orctova, L., Patzak, J., Svoboda, P., Ludvikova, I. 2003. Molecular sampling of hopstunt viroid (HSVd) from grapevines in hop production areas in the Czech Republic and hop protection. Plant soil environment. 49, 168-175.

danielo
27-03-2014, 14:44
دوستان در یک انجمن دیگه طرف پستی داده که خودم میدونم مسخره هست ولی چون انگلیسی من خیلی خوب نیست خواهشا به این نظر جواب بدید


واقعا این همه تعصب نوبر است!......اطلاعات غلط دادن اون هم از ویکی پدیایی که بعضا جهت دار است و نمونه بارزش حذف صفحه شهید خلیلی هم جالب است!

نکته جالبتر هم اینکه اقایون نمیدانند به روش علمی این فرضیه نقد و رد شده ......و فرد نقاد جایزه نوبل هم گرفته است!
heory of biological origins that was well received and widely accepted for years was creative evolution. This theory attempted to deal with some of the major problems of Darwin's theory, especially the origin of biological information. Developed by Henri Bergson, the level of the theory's acceptance is indicated by the fact that the author was awarded the Nobel Prize† for his work in this area. It is the only Nobel ever awarded for an anti-Darwinian theory of biological origins. Introduction
The key elements of neo-Darwinism are creation of biological variety and natural selection of the more fit organisms. Survival of the fittest has been well documented. Difficulties that still remain include the problem of the arrival of the fittest and the transformation of one species into another. Darwin was aware that his solution to this problem was merely "a provisional hypothesis or speculation," but he believed that it was the best theory so far devised that could explain the origin of the species "until a better one be advanced." He also believed that his theory would "serve to bring together a multitude of facts which are at present left disconnected by any efficient cause" (Darwin 349-350).
In the decades around 1900, several neo-Darwinian theories were developed to explain the origin of new biological information, most all of which have now been rejected (Bowler 1990). In the past century, one of the most successful non-Darwinian theories developed to explain the source of new biological forms was creative evolution, formulated by French philosopher, Henri Bergson (1859-1941).
Bergson's major book, Creative Evolution (1907, translated into English in 1911), was a bestseller translated into twenty languages and reprinted numerous times. The success of the book was partly because Bergson, the most important French philosopher of his age, attracted a large number of readers (Fiero 1998). For his work, Bergson, professor and chair of the Philosophy Department at the Collége de France from 1921 to 1926, was elected to the French Academy, and received the Nobel Prize in 1927.
Creative Evolution
The creative evolution theory was developed by Bergson to deal with what were then regarded as the major difficulties of Darwinism. The most serious one that Bergson tried to explain was the fact that Darwinism offered no satisfactory explanation for the source of new genetic information from which natural selection could select. Bergson's theory proposed a non-Darwinian mechanism to produce new genetic information that, in turn, allowed well documented mechanisms, including natural selection, to function (Bothamley 2002).
Bergson's theory postulated that all life results, not from mechanical forces as Darwinism taught, but from a vital impulse that caused evolution (Fiero 1998). The "real facts of evolution were to be found, not in a mechanical elimination of the unfit, but in the creative surge of life, in an élan vital" (Edman 1944, xii). Bergson's theory was actually a teleological view that appealed to this non-material élan vital (vital impetus) to guide evolution in a specific direction. This élan vital, Bergson concluded, is infused in all matter and is the source of an almost infinite variety of life forms. It was also the original impetus of the first life (Goudge 1967).
The élan vital, Bergson explained, is a basic force like gravity or electromagnetism and, like them and many other physical phenomenon, its origin cannot be explained. Bergson used "detailed scientific arguments as well as philosophical ones" to support his view and gained many followers among well-educated intellectuals, including Alfred North Whitehead and philosopher George Santayana (Bothamley 2002). The theory did not gain lasting followers among naturalistic biologists, though, and his theory of origins has now been abandoned, largely due to a lack of empirical evidence.
Although deeply influenced by Herbert Spencer, John Stewart Mill, and Charles Darwin, Bergson's theory was largely a reaction to their philosophy and naturalistic worldview. Some claim that he was trying to accommodate evolutionism and theism, but his writings argue his élan vital was the only viable solution to the very real and serious problems that he identified with Darwinism.
Among the many problems with Darwinism that Bergson's theory tried to deal with was the fact that a multicellular organ is a "functional whole made up of coordinated parts" and if "just one or a few of the parts happened to vary . . . the functioning of the whole would be impaired" (Goudge 1967, 292). This concept, now known as irreducible complexity, is the basis of the modern Intelligent Design movement. Bergson also concluded that, due to irreducible complexity, at every stage of an animal's history and development
all the parts of an animal and of its complex organs |must| have varied contemporaneously so that effective functioning was preserved. But it is utterly implausible to suppose, as Darwin did, that such coadapted variations could have been random. . . . Some agency other than natural selection must have been at work to maintain continuity of functioning through successive alterations of form (Goudge 1967, 292).
Bergson also concluded that Darwinism had failed to explain why life
evolved in the direction of greater and greater complexity. The earliest living things were simple in character and well adapted to their environments. Why did the evolutionary process not stop at this stage? Why did life continue to complicate itself "more and more dangerously"? (Goudge 1967, 292).
Bergson further argued that the mechanism of natural selection did not answer the critical problem that something "must have driven life on to higher and higher levels of organization, despite the risks involved" (Goudge 1967, 292). That something was the élan vital.
A major problem that Bergson unsuccessfully tried to deal with was explaining the origin of this vital force and demonstrating exactly how it functions to produce new life forms. Among the many other problems with the theory was the fact that it did not explain well why evolution took the route that it did instead of a chaotic path (Bothamley 2002).
Although in the public mind Bergson's Nobel award was linked directly to "his masterwork Creative Evolution," the Nobel was actually awarded for the full scope of his philosophical work including his creative evolution ideas, his biology work, and his writings in aesthetics that dealt with the implications of his theory (Schlessinger and Schlessinger 1986, 56). The Nobel citation read "in recognition of his rich and vitalizing ideas and the brilliant skill with which they are presented."
Discussion
Bergson's theory was honored with a Nobel because it appeared to a large number of scholars to be a plausible explanation for the source of genetic variety which natural selection could fine tune. When it was discarded, those who put their faith in Bergson's theory were forced to postulate another mechanism.
One mechanism that was popular for several decades was orthogenesis. This theory taught that evolution occurs due to the influence of internal organismic forces that guide variation into specified directions. The result is organisms are driven to perfection just as an embryo is driven to develop into an adult by internal forces. This theory was also eventually discarded when no mechanism was found that could supply the forces or direction.
Another major theory of the source of variations was macromutations. Hugo De Vries (1848-1935) demonstrated from his research on the evening primrose that dramatic new varieties and traits can arise suddenly without explanation. He and others believed that these macromutations finally gave evolutionists a mechanism for producing new genetic traits. Further research found De Vries's changes were not due to mutations, but unequal chromosome numbers in evening primroses that cause hybrid plants to appear, producing new varieties.
The idea of macromutations was briefly resurrected in the 1940s by University of California Berkeley geneticist Richard Goldschmidt. He concluded that the origin of major new animal and plant varieties was due to "hopeful monsters," single mutations involving large and complex changes. We now know that hundreds or thousands of mutations are required to produce all the changes needed to evolve a new animal order. Additionally, no satisfactory mechanism for macromutations has been proposed by modern neo-Darwinists.
Today, many evolutionists assume that a large number of small mutations can account for macroevolution. This conclusion is not based on experimental evidence, but on the assumption that the evidence for microevolution can be extrapolated to macroevolution. The empirical evidence, however, is clear -- neither macromutations nor micromutations can provide a significant source of new genetic information. "Mutation accumulation does not lead to new species or even to new organs or tissues" (Margulis and Sagan, 2002, 11). What it eventually leads to is sickness and death. Margulis, when president of Sigma Xi, the honor society for scientists, added that "many biologists claim they know for sure that random mutation (purposeless chance) is the source of inherited variation that generates new species of life. . . . `No!' I say" (Margulis, 2006, 194). Intelligent Design postulates an intelligent source, and creationists conclude the source is the Creator we call God.
Summary
Almost a century after Bergson, neo-Darwinists still hotly debate the source of new genetic information that they believe propels macroevolution (Sterelny 2001). This state of affairs has not been due to a lack of hypotheses. Theories such as creative evolution and others that "substituted for the Darwinian mechanism" (Bothamley, 2002, 127) have received wide support but, when carefully examined, were all eventually abandoned as untenable (Bergman, 2003).
So far, no post-Darwinian theory has been able to deal with the major inadequacy of neo-Darwinism, the source of new biological information. As stated by a Harvard biochemist, "evolutionary theory is a tumultuous field where many differing views are now competing for dominance" (Esensten 2003, 2).

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

جایزه نوبل علمی سال 1927

A.M.D.D.E.V.I.L
27-03-2014, 15:11
سلام دوستان ، یک سوالی همیشه منو درگیر کرده و اونم اینکه چرا (نمی پرسم چطور) میمون (ape) مجبور به تغییر(تکامل) شد و انواع مختلف جدید رو به وجود آورد که هوموسپین ها یکیش بودن؟
یعنی آخه چرا یه موجودی به ضعیفی هوموسپین که نه پوست کلفتی داره نه جثه ی بزرگی نه عضله های قوی و نه سریع میتونه بدوه به وجود اومد؟ و چرا اصلا منقرض نشد (البته خب به خاطر هوشش)

Stream
27-03-2014, 15:44
سلام دوستان ، یک سوالی همیشه منو درگیر کرده و اونم اینکه چرا (نمی پرسم چطور) میمون (ape) مجبور به تغییر(تکامل) شد و انواع مختلف جدید رو به وجود آورد که هوموسپین ها یکیش بودن؟
یعنی آخه چرا یه موجودی به ضعیفی هوموسپین که نه پوست کلفتی داره نه جثه ی بزرگی نه عضله های قوی و نه سریع میتونه بدوه به وجود اومد؟ و چرا اصلا منقرض نشد (البته خب به خاطر هوشش)

Ape های اون زمان رو نباید با Ape های امروزی مقایسه کرد، همیشه موجوداتی که در جنگل هستن و در حضور شکارچی های بسیار قوی تر و سریع تر زندگی می کنن (مثل Ape ها در جنگلی که حیواناتی مشابه ببر و شیر و پلنگ و خرس و ... امروزی داشته)، تعداد بسیار بالایی از اون ها شکار میشن و همیشه خطر مرگ سرعت بالایی به فرگشت میده و اون Selection criteria یعنی فاکتوری که بر اساسش موجودات بهتر زنده می مونن فرار از دست شکارچی هاست که هوش قطعا تاثیر خیلی مثبتی داشته، خیلی بیشتر از پوست کلفت یا جثه بزرگ تر (در یک نسل به نسل بعد، 1 درصد هوش بیشتر تاثیر خیلی بیشتری داره تا 1 درصد پوست کلفت تر!).

دلفین ها در دریا هم معادل انسان ها در خشکی هستن، از نظر بدن و فیزیکی و ... برتری خاصی ندارن ولی به خاطر هوش بالاشون تقریبا دیگه اصلا کسی نمی تونه شکارشون کنه.

V E S T A
27-03-2014, 19:10
دوستان در یک انجمن دیگه طرف پستی داده که خودم میدونم مسخره هست ولی چون انگلیسی من خیلی خوب نیست خواهشا به این نظر جواب بدید


واقعا این همه تعصب نوبر است!......اطلاعات غلط دادن اون هم از ویکی پدیایی که بعضا جهت دار است و نمونه بارزش حذف صفحه شهید خلیلی هم جالب است!

نکته جالبتر هم اینکه اقایون نمیدانند به روش علمی این فرضیه نقد و رد شده ......و فرد نقاد جایزه نوبل هم گرفته است!

heory of biological origins that was well received and widely accepted for years was creative evolution. This theory attempted to deal with some of the major problems of Darwin's theory, especially the origin of biological information. Developed by Henri Bergson, the level of the theory's acceptance is indicated by the fact that the author was awarded the Nobel Prize† for his work in this area. It is the only Nobel ever awarded for an anti-Darwinian theory of biological origins. Introduction
The key elements of neo-Darwinism are creation of biological variety and natural selection of the more fit organisms. Survival of the fittest has been well documented. Difficulties that still remain include the problem of the arrival of the fittest and the transformation of one species into another. Darwin was aware that his solution to this problem was merely "a provisional hypothesis or speculation," but he believed that it was the best theory so far devised that could explain the origin of the species "until a better one be advanced." He also believed that his theory would "serve to bring together a multitude of facts which are at present left disconnected by any efficient cause" (Darwin 349-350).
In the decades around 1900, several neo-Darwinian theories were developed to explain the origin of new biological information, most all of which have now been rejected (Bowler 1990). In the past century, one of the most successful non-Darwinian theories developed to explain the source of new biological forms was creative evolution, formulated by French philosopher, Henri Bergson (1859-1941).
Bergson's major book, Creative Evolution (1907, translated into English in 1911), was a bestseller translated into twenty languages and reprinted numerous times. The success of the book was partly because Bergson, the most important French philosopher of his age, attracted a large number of readers (Fiero 1998). For his work, Bergson, professor and chair of the Philosophy Department at the Collége de France from 1921 to 1926, was elected to the French Academy, and received the Nobel Prize in 1927.
Creative Evolution
The creative evolution theory was developed by Bergson to deal with what were then regarded as the major difficulties of Darwinism. The most serious one that Bergson tried to explain was the fact that Darwinism offered no satisfactory explanation for the source of new genetic information from which natural selection could select. Bergson's theory proposed a non-Darwinian mechanism to produce new genetic information that, in turn, allowed well documented mechanisms, including natural selection, to function (Bothamley 2002).
Bergson's theory postulated that all life results, not from mechanical forces as Darwinism taught, but from a vital impulse that caused evolution (Fiero 1998). The "real facts of evolution were to be found, not in a mechanical elimination of the unfit, but in the creative surge of life, in an élan vital" (Edman 1944, xii). Bergson's theory was actually a teleological view that appealed to this non-material élan vital (vital impetus) to guide evolution in a specific direction. This élan vital, Bergson concluded, is infused in all matter and is the source of an almost infinite variety of life forms. It was also the original impetus of the first life (Goudge 1967).
The élan vital, Bergson explained, is a basic force like gravity or electromagnetism and, like them and many other physical phenomenon, its origin cannot be explained. Bergson used "detailed scientific arguments as well as philosophical ones" to support his view and gained many followers among well-educated intellectuals, including Alfred North Whitehead and philosopher George Santayana (Bothamley 2002). The theory did not gain lasting followers among naturalistic biologists, though, and his theory of origins has now been abandoned, largely due to a lack of empirical evidence.
Although deeply influenced by Herbert Spencer, John Stewart Mill, and Charles Darwin, Bergson's theory was largely a reaction to their philosophy and naturalistic worldview. Some claim that he was trying to accommodate evolutionism and theism, but his writings argue his élan vital was the only viable solution to the very real and serious problems that he identified with Darwinism.
Among the many problems with Darwinism that Bergson's theory tried to deal with was the fact that a multicellular organ is a "functional whole made up of coordinated parts" and if "just one or a few of the parts happened to vary . . . the functioning of the whole would be impaired" (Goudge 1967, 292). This concept, now known as irreducible complexity, is the basis of the modern Intelligent Design movement. Bergson also concluded that, due to irreducible complexity, at every stage of an animal's history and development
all the parts of an animal and of its complex organs |must| have varied contemporaneously so that effective functioning was preserved. But it is utterly implausible to suppose, as Darwin did, that such coadapted variations could have been random. . . . Some agency other than natural selection must have been at work to maintain continuity of functioning through successive alterations of form (Goudge 1967, 292).
Bergson also concluded that Darwinism had failed to explain why life
evolved in the direction of greater and greater complexity. The earliest living things were simple in character and well adapted to their environments. Why did the evolutionary process not stop at this stage? Why did life continue to complicate itself "more and more dangerously"? (Goudge 1967, 292).
Bergson further argued that the mechanism of natural selection did not answer the critical problem that something "must have driven life on to higher and higher levels of organization, despite the risks involved" (Goudge 1967, 292). That something was the élan vital.
A major problem that Bergson unsuccessfully tried to deal with was explaining the origin of this vital force and demonstrating exactly how it functions to produce new life forms. Among the many other problems with the theory was the fact that it did not explain well why evolution took the route that it did instead of a chaotic path (Bothamley 2002).
Although in the public mind Bergson's Nobel award was linked directly to "his masterwork Creative Evolution," the Nobel was actually awarded for the full scope of his philosophical work including his creative evolution ideas, his biology work, and his writings in aesthetics that dealt with the implications of his theory (Schlessinger and Schlessinger 1986, 56). The Nobel citation read "in recognition of his rich and vitalizing ideas and the brilliant skill with which they are presented."
Discussion
Bergson's theory was honored with a Nobel because it appeared to a large number of scholars to be a plausible explanation for the source of genetic variety which natural selection could fine tune. When it was discarded, those who put their faith in Bergson's theory were forced to postulate another mechanism.
One mechanism that was popular for several decades was orthogenesis. This theory taught that evolution occurs due to the influence of internal organismic forces that guide variation into specified directions. The result is organisms are driven to perfection just as an embryo is driven to develop into an adult by internal forces. This theory was also eventually discarded when no mechanism was found that could supply the forces or direction.
Another major theory of the source of variations was macromutations. Hugo De Vries (1848-1935) demonstrated from his research on the evening primrose that dramatic new varieties and traits can arise suddenly without explanation. He and others believed that these macromutations finally gave evolutionists a mechanism for producing new genetic traits. Further research found De Vries's changes were not due to mutations, but unequal chromosome numbers in evening primroses that cause hybrid plants to appear, producing new varieties.
The idea of macromutations was briefly resurrected in the 1940s by University of California Berkeley geneticist Richard Goldschmidt. He concluded that the origin of major new animal and plant varieties was due to "hopeful monsters," single mutations involving large and complex changes. We now know that hundreds or thousands of mutations are required to produce all the changes needed to evolve a new animal order. Additionally, no satisfactory mechanism for macromutations has been proposed by modern neo-Darwinists.
Today, many evolutionists assume that a large number of small mutations can account for macroevolution. This conclusion is not based on experimental evidence, but on the assumption that the evidence for microevolution can be extrapolated to macroevolution. The empirical evidence, however, is clear -- neither macromutations nor micromutations can provide a significant source of new genetic information. "Mutation accumulation does not lead to new species or even to new organs or tissues" (Margulis and Sagan, 2002, 11). What it eventually leads to is sickness and death. Margulis, when president of Sigma Xi, the honor society for scientists, added that "many biologists claim they know for sure that random mutation (purposeless chance) is the source of inherited variation that generates new species of life. . . . `No!' I say" (Margulis, 2006, 194). Intelligent Design postulates an intelligent source, and creationists conclude the source is the Creator we call God.
Summary
Almost a century after Bergson, neo-Darwinists still hotly debate the source of new genetic information that they believe propels macroevolution (Sterelny 2001). This state of affairs has not been due to a lack of hypotheses. Theories such as creative evolution and others that "substituted for the Darwinian mechanism" (Bothamley, 2002, 127) have received wide support but, when carefully examined, were all eventually abandoned as untenable (Bergman, 2003).
So far, no post-Darwinian theory has been able to deal with the major inadequacy of neo-Darwinism, the source of new biological information. As stated by a Harvard biochemist, "evolutionary theory is a tumultuous field where many differing views are now competing for dominance" (Esensten 2003, 2).

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

جایزه نوبل علمی سال 1927

به دوستتون بگین این انجمن عضو بشن و سوالاتشون رو همین تاپیک بپرسن که جوابشون اینجا داده بشه .

کمترین کاری که دوستتون میتونستین انجام بدن این بود که حداقل پاراگراف اول این متن رو درباره هانری برگسون مطالعه میکردن و یه تحقیق کوچیک میکردن که ایشون چرا و در چه حوزه ای برنده جایزه نوبل شده.

این مطالبی هم که بهتون دادن مربوط به کتاب «تحول خلاق» Henri Bergson هست. که تو کتاب هاش عقاید دینی و فلسفی خودشون رو مطرح میکردن.

برای اطلاع :

Henri Bergson ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

فهرست یهودیان برنده جایزه نوبل ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%AF%DB%8C%D8%A7%D9%86_%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%AF%D 9%87_%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87_%D9%86%D9%88%D 8%A8%D9%84)



«آنری برگسون» ششمین نویسنده فرانسوی که جایزه نوبل سال 1927 را به نام خود ثبت کرد. وی تا نیمه اول قرن بیستم مهمترین فیلسوف فرانسوی به حساب می‌آمد که بسیاری از متفکران را متقاعد کرد که تجربه و شهود، راهی مناسب‌تر از عقل و علم برای درک واقعیت است.

جایزه نوبل ادبیات برای قدردانی از ایده‌های غنی وی و مهارت تحسین برانگیزش در ارائه این ایده‌ها به وی تعلق گرفت. علاوه‌بر جایزه نوبل ادبیات، در سال 1930 مدال افتخار لژیون دونور نیز به وی اهدا شد. او در کتاب‌هایش بیش از هرچیز به بیان عقاید فلسفی و دینی‌اش می‌پرداخت. وی در کتاب مشهور خود «تحول خلاق» به تحلیل نظریه داروین و جایگاه تکامل انسان در این نظریه می‌پردازد. این کتاب در دهه‌های نخست قرن بیستم و پیش از طرح نظریه‌های "نئو داروینی" از پرفروشترین کتاب‌های آن دوره به حساب می‌آمد.

دلیل دریافت جایزه نوبل:



"in recognition of his rich and vitalizing ideas and the brilliant skill with which they have been presented"

Saeed Dz
28-03-2014, 00:44
به دوستتون بگین این انجمن عضو بشن و سوالاتشون رو همین تاپیک بپرسن که جوابشون اینجا داده بشه .

کمترین کاری که دوستتون میتونستین انجام بدن این بود که حداقل پاراگراف اول این متن رو درباره هانری برگسون مطالعه میکردن و یه تحقیق کوچیک میکردن که ایشون چرا و در چه حوزه ای برنده جایزه نوبل شده.

این مطالبی هم که بهتون دادن مربوط به کتاب «تحول خلاق» Henri Bergson هست. که تو کتاب هاش عقاید دینی و فلسفی خودشون رو مطرح میکردن.

برای اطلاع :

Henri Bergson ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

فهرست یهودیان برنده جایزه نوبل ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] D8%AF%DB%8C%D8%A7%D9%86_%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%AF%D 9%87_%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87_%D9%86%D9%88%D 8%A8%D9%84)



«آنری برگسون» ششمین نویسنده فرانسوی که جایزه نوبل سال 1927 را به نام خود ثبت کرد. وی تا نیمه اول قرن بیستم مهمترین فیلسوف فرانسوی به حساب می‌آمد که بسیاری از متفکران را متقاعد کرد که تجربه و شهود، راهی مناسب‌تر از عقل و علم برای درک واقعیت است.

جایزه نوبل ادبیات برای قدردانی از ایده‌های غنی وی و مهارت تحسین برانگیزش در ارائه این ایده‌ها به وی تعلق گرفت. علاوه‌بر جایزه نوبل ادبیات، در سال 1930 مدال افتخار لژیون دونور نیز به وی اهدا شد. او در کتاب‌هایش بیش از هرچیز به بیان عقاید فلسفی و دینی‌اش می‌پرداخت. وی در کتاب مشهور خود «تحول خلاق» به تحلیل نظریه داروین و جایگاه تکامل انسان در این نظریه می‌پردازد. این کتاب در دهه‌های نخست قرن بیستم و پیش از طرح نظریه‌های "نئو داروینی" از پرفروشترین کتاب‌های آن دوره به حساب می‌آمد.

دلیل دریافت جایزه نوبل:



"in recognition of his rich and vitalizing ideas and the brilliant skill with which they have been presented"


این مسئله و سوال قبلن هم در یکی از تاپیک های قدیمی که اسمش رو به یاد ندارم مطرح شده بود. یکی از مسائلی که معمولن طرفداران شبه علم در رابطه با فرگشت مطرح میکنن همین مسئله بود و هست. تعجب اور بود برام که این مسئله با اینکه چندین سال میگذره باز هم مطرح شده در حالی که پاسخ مشخصی داره!

danielo
28-03-2014, 13:19
البته جواب سوالتون این پست داده شده بود درباره چگونگی شکل گیری ژنوم : #373 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

لینکی از ویکی پدیا تو این پست هست که به سوالتون مربوطه میشه.

این پست هم یه توضیحاتی اضافه شد :

نیای مشترک همۀ موجودات: همان گونه که انسان و شمپانزه در 10 میلیون سال پیش تاریخچۀ مشترکی داشته اند، همۀ اشکال امروزی حیات نیز تاریخچۀ مشترکی دارند که به قدمت اشتقاق سه دامین شناخته شدۀ موجودات زنده ( آرکی ها، باکتری ها و یوکاریوت ها) برمی گردد.

LUCA یا last universal common ancestor (نیای مشترک همۀ موجودات) موجودی است که همۀ جانداران کنونی از آن منشأ گرفته اند. LUCA نمایش دهندۀ اولین مرحلۀ تکامل حیات نیست. امروزه پذیرفته شده که پیش از تکامل پروتئین ها و DNA مرحله ای وجود داشته که در آن RNA همان نقشی را بر عهده داشته است که امروزه پروتئین ها و DNA ایفا می کنند. چرا که RNA هم می تواند خود را همانند سازی کند و هم می تواند نقش آنزیمی پروتئین ها را ایفا کند (1).

تلاش های بسیاری برای بازسازی ژنوم LUCA صورت گرفته است که تحت عنوان «پروژۀ ژنوم حداقل» نامیده می شود. این پروژه به دنبال ژن هایی می گردد که فراگیر هستند یعنی همۀ فرم های جانداران دارای این ژن ها هستند. لیستی که از این ژن ها تهیه می شود خود احتمال دیگری را مطرح می کند.

احتمالاً این لیست ماهیت اصلی حیات سلول را مشخص می کند به عبارت دیگر تعداد حداقل ژن های لازم برای تشکیل یک سلول را تعیین می کند. در سال 1996 دانشمندان با تعیین توالی ژنوم دو باکتری ((Mycoplasma genitalium & Haemophilus influenzae تلاش کردند ژنوم حداقل را مشخص کنند. حاصل تحقیقات آنها به صورت زیر خلاصه شد:

ژن شالودۀ حیات را تشکیل می دهد.

هیچ ماشینی برای سنتز DNA مورد نیز نیست.

از این تحقیق مشخص گردید که LUCA اطلاعات ژنتیکی خود را در RNA (و نه DNA) ذخیره می کرده است. البته هنوز بحث های زیادی در مورد ماهیت مادۀ ژنتیکی LUCA DNA) یا (RNA وجود دارد ولی اکثر دانشمندان بر این نظریه اتفاق نظر دارند که در دوره ای از حیات RNA به جای DNA منبع ذخیرۀ اطلاعات بوده است (1) چنان چه امروزه نیز چنین امری در برخی از ویروس ها از جمله ویروس بیماری ایدز دیده می شود و جالب است که بدانیم حتی در عصر کنونی نیز فرم هایی از حیات به سادگی یک مولکول RNA وجود دارد که فاقد هر گونه غشاء یا اندامک سلولی هستند. به عنوان مثال ویروئیدها (مولکول های RNAای که در برخی گیاهان ایجاد بیماری می کنند) نوعی از این این گونه حیات هستند (2) که حتی اگر هم ما آنها را به عنوان موجوداتی زنده به شمار نیاوریم، نشان گر این هستند که حتی یک مولکول هم می تواند خصوصیات حیاتی را دارا باشد.



1)

Poole. A., M. 2002. My name is LUCA. [online]. Available: [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [2008, February 20].

2)

Matousek, J., Orctova, L., Patzak, J., Svoboda, P., Ludvikova, I. 2003. Molecular sampling of hopstunt viroid (HSVd) from grapevines in hop production areas in the Czech Republic and hop protection. Plant soil environment. 49, 168-175.



بابت پاسختون ممنونم.
میخواستم جوابتون را در مورد این جمله بدونم

شگفتی هست که در کارکرد سلول وهمانند سازی ژنوم هست واقعا شگفت انگیز هست منظور من از نظم توالی ژنوم هست که از چهار نوکلئوتید این همه تنوع خلق شده.......ترتیب این هاست که این همه تنوع به وجود آورده گفتم زبان حیات از چهار کلمه تشکیل شدهA_T_C_G ..............همه چیز با نظم خاصی پیش میره که وجود یک طراح
را ثابت میکنه

danielo
28-03-2014, 13:27
یک سوال دیگه .چرا دندان عقل که نیازی بهش نیست با مرور زمان حذف نمیشه.
لطفا به این هم پاسخ بدید
معذرت میخوام که اینقدر سوال میپرسم

Stream
28-03-2014, 13:48
بابت پاسختون ممنونم.
میخواستم جوابتون را در مورد این جمله بدونم

شگفتی هست که در کارکرد سلول وهمانند سازی ژنوم هست واقعا شگفت انگیز هست منظور من از نظم توالی ژنوم هست که از چهار نوکلئوتید این همه تنوع خلق شده.......ترتیب این هاست که این همه تنوع به وجود آورده گفتم زبان حیات از چهار کلمه تشکیل شدهA_T_C_G ..............همه چیز با نظم خاصی پیش میره که وجود یک طراح
را ثابت میکنه

نظر ایشون هست و تقریبا 99.9 درصد زیست شناسان متخصص فرگشت نظر متفاوتی با ایشون دارن. فرگشت بر اساس Natural Selection توضیح میده چطور بدون وجود طراح میشه به این همه پیچیدگی رسید.


یک سوال دیگه .چرا دندان عقل که نیازی بهش نیست با مرور زمان حذف نمیشه.
لطفا به این هم پاسخ بدید
معذرت میخوام که اینقدر سوال میپرسم

چیزی که بهش نیازی نیست حذف نمیشه، فقط در صورتی حذف میشه که تداخل با ژن دیگه ای داشته باشه که وجودش مثبت باشه، یا اینکه حذفش کمکی به شانس بیشتر انسان برای تولید مثل کنه که برای دندان عقل همچین شرایطی وجود نداشته.

danielo
28-03-2014, 15:02
نظر ایشون هست و تقریبا 99.9 درصد زیست شناسان متخصص فرگشت نظر متفاوتی با ایشون دارن. فرگشت بر اساس Natural Selection توضیح میده چطور بدون وجود طراح میشه به این همه پیچیدگی رسید.



چیز%:@MM/20که بهش نیازی نیست حذف نمیشه، فقط در صورتی حذف میشه که تداخل با ژن دیگه ای داشته باشه که وجودش مثبت باشه، یا اینکه حذفش کمکی به شانس بیشتر انسان برای تولید مثل کنه که برای دندان عقل همچین شرایطی وجود نداشته.
میتونی همین Natural Selection را به زبان ساده توضیح بدی
با تشکر

Stream
28-03-2014, 15:26
میتونی همین Natural Selection را به زبان ساده توضیح بدی
با تشکر

قبلا بارها توضیح داده شده، از صفحه 13 به بعد رو یک نگاه بندازید:

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

danielo
28-03-2014, 18:30
این ادم های کوتوله که قیافه بسیار شبیه به هم دارند را میشه یک گونه دیگه فرض کرد ؟؟

عــــلی
28-03-2014, 18:34
بسم الله الرحمن الرحیم.

نظر ایشون هست و تقریبا 99.9 درصد زیست شناسان متخصص فرگشت نظر متفاوتی با ایشون دارن. فرگشت بر اساس Natural Selection توضیح میده چطور بدون وجود طراح میشه به این همه پیچیدگی رسید.
سلام.
آیا تکامل در صورتی که نیازی به حذف یا تولید هم نباشه بازم کار میکنه؟ چطور جهش ژن اینقدر دقیق کار میکنه؟
برای مثال من حتی تعداد موهای روی بند دوم انگشت انگشترم (دست راستم) برابری میکنه با تعداد موهای بند دوم انگشت انگشترم در دست چپم.... حالا شما به من بگین این تقارن دقیق چه دلیل علمی داشته؟!!
من فکر میکنم نیازی به توضیح نباشه که وقتی تکامل فقط بر اساس شرایط زیست محیطی "حذف" و "بوجود" میاره بتونه چیزهای جدیدی رو خلق کنه.... مثلاً پستان رو خلق کنه... میدونسته که بچش نیاز به تغذیه داشته؟ از چه وقتی این اتفاق افتاده؟ دقت داشته باشید اگر پستان نبوده باشه بچه ها همون اول میمیرن... یا پستان باید یه دفعه بوجود اومده باشه یا اگر کم کم به بوجود میومده بچه ها میمردن..
من قبلاً هم گفتم بازم تکرار میکنم.بحث علمی خوبه که در راستای منطق باشه.... یا باید بپذیریم که تکامل بدون طراح خود بخود هوشمند بوده! یا وجود طراح رو بپذیریم... چطور چیزی که هوشمند نیست میدونه که تعداد موهای سمت راست بدن منو برابر با تعداد موهای سمت چپ بدنم کنه؟ در حالی میدونیم تکامل فقط در صورتی کار میکنه و جهشی صورت میگیره که "نیاز" باشه.مثلاً نیاز باشه برای زنده موندن بشنوی و ببینی و بخوری و ...
حتی در بحث های داروینیسم ها هم تناقض زیادی وجود داره.... مثلاً دم از بین میره چون مورد استفاده قرار نمیگیره ولی پستان در مردان از بین نمیره:n29:!!...اگر اینها بشه دلیل علمی که باید درش رو تخته کرد...
موفق باشید.

عــــلی
28-03-2014, 18:44
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

این ادم های کوتوله که قیافه بسیار شبیه به هم دارند را میشه یک گونه دیگه فرض کرد ؟؟
در مورد آکندروپلازی و تکامل پیشنهاد میکنم این ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])مطلب رو مطالعه کنید.
تمامی مقالات ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]).

Stream
28-03-2014, 18:48
بسم الله الرحمن الرحیم.

سلام.
آیا تکامل در صورتی که نیازی به حذف یا تولید هم نباشه بازم کار میکنه؟ چطور جهش ژن اینقدر دقیق کار میکنه؟
برای مثال من حتی تعداد موهای روی بند دوم انگشت انگشترم (دست راستم) برابری میکنه با تعداد موهای بند دوم انگشت انگشترم در دست چپم.... حالا شما به من بگین این تقارن دقیق چه دلیل علمی داشته؟!!

اگه یکسان بودن تعداد موهای انگشت های شما دلیلی در نقض فرگشت هست، آیا یکسان نبودنشون دلیلی بر تایید فرگشته؟ چون تعداد موهای روی بند های انگشت های دست چپ و راست من یکسان نیست. اثر انگشت دست چپ و راست من هم یکسان نیست، حتی خط های کف دست هم یکسان نیست (مال شما هم نیست)، تعداد مو های روی بند اول انگشت های دست شما هم یکسان نیست. این تقارن های دقیق که میگید اصلا وجود ندارن.

شما تاثیر ژن ها رو درست متوجه نشدید. اینطور نیست که ژن های متفاوت مسئول موهای دست چپ و راست باشند. در خیلی از مواقع تاثیر یک ژن در کل موهای بدن مشخص هست.


من فکر میکنم نیازی به توضیح نباشه که وقتی تکامل فقط بر اساس شرایط زیست محیطی "حذف" و "بوجود" میاره بتونه چیزهای جدیدی رو خلق کنه.... مثلاً پستان رو خلق کنه... میدونسته که بچش نیاز به تغذیه داشته؟ از چه وقتی این اتفاق افتاده؟ دقت داشته باشید اگر پستان نبوده باشه بچه ها همون اول میمیرن... یا پستان باید یه دفعه بوجود اومده باشه یا اگر کم کم به بوجود میومده بچه ها میمردن..

خب شما درست فرگشت رو متوجه نشدید دوست عزیز. اینطور نبوده که کودک انسان همیشه مثل الان باشه و نیاز به تغذیه از پستان مادر داشته باشه ولی پستان مادر ذره ذره تکامل پیدا کرده باشه، خب واضحه در اون صورت می مرده! یعنی شما فکر می کنید هیچ زیست شناس تکاملی در دنیا این مسئله ساده به عقلش نرسیده بوده؟

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

پروسه فرگشت تکامل مفهوم پستانداری در اینجا توضیح داده شده. هر نسل جدیدی مثل والدینش هست و بر همون اساس زندگی می کنه، تغییرات بسیار جزئی طی میلیون ها سال باعث میشه یک تغییر در مکانیزم مثلا غذا دادن به کودک پدید بیاد.


من قبلاً هم گفتم بازم تکرار میکنم.بحث علمی خوبه که در راستای منطق باشه.... یا باید بپذیریم که تکامل بدون طراح خود بخود هوشمند بوده! یا وجود طراح رو بپذیریم... چطور چیزی که هوشمند نیست میدونه که تعداد موهای سمت راست بدن منو برابر با تعداد موهای سمت چپ بدنم کنه؟ در حالی میدونیم تکامل فقط در صورتی کار میکنه و جهشی صورت میگیره که "نیاز" باشه.مثلاً نیاز باشه برای زنده موندن بشنوی و ببینی و بخوری و ...

شما لطفا مسائل ایدئولوژی خودتون رو برای محل مناسب نگه دارید، تکامل کاری با وجود یا عدم وجود خالق نداره و صرفا توضیح میده پروسه پدید آمدن پیچیدگی و گسترگی گونه های حیات روی زمین چگونه است. موهای سمت راست بدن شما هم با سمت چپ بدنتون یکسان نیست، بیخود اطلاعات دروغ و اشتباه علمی ندید. توصیفات شما از تکامل فقط نشون میده اطلاعات دقیق و صحیحی ندارید، اگه به تعداد کلماتی که شما در این تاپیک بیخود و بدون اطلاع به جنگ فرگشت مطلب نوشتید، درباره فرگشت مطلب می خوندید مطمئنا هیچ وقت این حرف ها رو نمی زدید.




حتی در بحث های داروینیسم ها هم تناقض زیادی وجود داره.... مثلاً دم از بین میره چون مورد استفاده قرار نمیگیره ولی پستان در مردان از بین نمیره:n29:!!...اگر اینها بشه دلیل علمی که باید درش رو تخته کرد...
موفق باشید.

فرگشت نمیگه دلیل از بین رفتن دم انسان، عدم استفاده بوده، شما این رو به دروغ به فرگشت نسبت میدید. قبلا این مسئله توضیح داده شد در تاپیک و شما بدون توجه به توضیحات قبلی دوباره حرف اشتباهی رو به فرگشت نسبت میدید.

عــــلی
28-03-2014, 19:01
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

اگه یکسان بودن تعداد موهای انگشت های شما دلیلی در نقض فرگشت هست، آیا یکسان نبودنشون دلیلی بر تایید فرگشته؟ چون تعداد موهای روی بند های انگشت های دست چپ و راست من یکسان نیست. اثر انگشت دست چپ و راست من هم یکسان نیست، حتی خط های کف دست هم یکسان نیست (مال شما هم نیست)، تعداد مو های روی بند اول انگشت های دست شما هم یکسان نیست. این تقارن های دقیق که میگید اصلا وجود ندارن.

شما تاثیر ژن ها رو درست متوجه نشدید. اینطور نیست که ژن های متفاوت مسئول موهای دست چپ و راست باشند. در خیلی از مواقع تاثیر یک ژن در کل موهای بدن مشخص هست.
من بقیه رو نشمردم یعنی نتونستم بشمرم ولی اونی که کمتر بود رو تونستم بشمرم... متقارن نبودن دلیل بر تایید فرگشت یا تقارن داشتن دلیل بر رد فرگشت نیست... بنده دارم در مورد طراح سخن میگم...شما ادعا کردید که بحث Natural Selection میتونه توضیح بده که تکامل چطوری بدون وجود طراح به اینهمه پیچیدگی رسید... "اینهمه" پیچیدگی و دقت؟ اینقدر توضیحش راحته؟ اونم فقط با انتخاب طبیعی و بدون وجود طراح؟ خیلی آوانس بدیم یا باید فیزیک رو دارای هوش کنیم یا تکامل رو... نمیشه از چیزی که دارای فهم و وجود و شعور نیست چیزی دارای فهم و شعور وجود بوجود بیاد یعنی اصلاً نیازی نیست که چیزی با این ساختار و پیچیدگی بوجود بیاد.بهترین دلیلی که کاملاً وجود طراح رو اثبات میکنه و کاملاض منطقی و خارج از هر گونه تعصبی هم هست همین بحث تقارن و پیچیدگی دقیق در ساختار بدن موجودات هست که قبلاض در موردش بحث کردیم.



خب شما درست فرگشت رو متوجه نشدید دوست عزیز. اینطور نبوده که کودک انسان همیشه مثل الان باشه و نیاز به تغذیه از پستان مادر داشته باشه ولی پستان مادر ذره ذره تکامل پیدا کرده باشه، خب واضحه در اون صورت می مرده! یعنی شما فکر می کنید هیچ زیست شناس تکاملی در دنیا این مسئله ساده به عقلش نرسیده بوده؟

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

پروسه فرگشت تکامل مفهوم پستانداری در اینجا توضیح داده شده. هر نسل جدیدی مثل والدینش هست و بر همون اساس زندگی می کنه، تغییرات بسیار جزئی طی میلیون ها سال باعث میشه یک تغییر در مکانیزم مثلا غذا دادن به کودک پدید بیاد.
خوب ممنون. میتونید توضیح بدید که چطور تصمیم بر این گرفته شده که پستان بوجود بیاد اونم کم کم؟ مردا چرا پستان در اوردن:n02:؟ من فکر کنم بخوایم این قضیه رو توجیه کنیم اینطوری بگیم که: در ابتدا بدن صافه صاف بوده بعد چون پدر و مادر بچه رو بقل میکردن بچه هم سینه هاشونو گاز میگرفته و بمرور زمان پستان شکل گرفته منتها چون مادر ها بیشتر بچه رو بقل گرفتن پستان در سینه اونا بزرگتر بوده.... حالا شیر چرا در پستان بوجود اومده رو هرچی فکر میکنم نمیتونم توجیه کنم :n02:.




فرگشت نمیگه دلیل از بین رفتن دم انسان، عدم استفاده بوده، شما این رو به دروغ به فرگشت نسبت میدید. قبلا این مسئله توضیح داده شد در تاپیک و شما بدون توجه به توضیحات قبلی دوباره حرف اشتباهی رو به فرگشت نسبت میدید.
خوب شما در یک جمله کوتاه و مناسب توضیح بدید که چرا دم از بین رفت؟

havzhini
28-03-2014, 19:02
آیا تکامل در صورتی که نیازی به حذف یا تولید هم نباشه بازم کار میکنه؟ چطور جهش ژن اینقدر دقیق کار میکنه؟

شما نیاز رو چه تعریف میکنید؟ مشکل از تعریف شما از نیاز هست و نداشتن درک درست از اناتومی و بیولوژیک بدن انسان
مثلا همین تقارن در تعداد موهای دست چپ و راست شما رو چرا یک نیاز به زیبایی و جذب جنس مخالف نمیتونید تصور کنید؟
یا نیاز به کم کردن تعداد ژنم و تولید دو دست توسط فقط یک ژن؟
و ...




مثلاً دم از بین میره چون مورد استفاده قرار نمیگیره ولی پستان در مردان از بین نمیره:n29:
!!...اگر اینها بشه دلیل علمی که باید درش رو تخته کرد...

اولا فعلا در چیزهای دیگه روزبه روز در حال تخته شدن و علم و داوینیسم روز به روز دلایل و مدارک بیشتری در تاییدش پیدا میشه

دم از بین رفته چون انرژی زیادی صرف میکرده و نه تنها بلا استفاده بوده بلکه شاید مزاحم و مخل هم بوده پس حذف شده
پستان از بین نرفته چون انرژی زیادی مصرف نمیکرده و در چرخه اناتومی بدن و زندگی انسان اختلالی ایجاد نکرده

danielo
28-03-2014, 19:04
نظر ایشون هست و تقریبا 99.9 درصد زیست شناسان متخصص فرگشت نظر متفاوتی با ایشون دارن. فرگشت بر اساس Natural Selection توضیح میده چطور بدون وجود طراح میشه به این همه پیچیدگی رسید.



چیزی که بهش نیازی نیست حذف نمیشه، فقط در صورتی حذف میشه که تداخل با ژن دیگه ای داشته باشه که وجودش مثبت باشه، یا اینکه حذفش کمکی به شانس بیشتر انسان برای تولید مثل کنه که برای دندان عقل همچین شرایطی وجود نداشته.


جواب این نظر را لطفا بده



حذف در ژن ها به هیچ عنوان وجود نداره مگه میشه قسمتی از ژنوم حذف بشه!!فقط اون ژن ها بیان نمیشن.همین ...........مثلا ژن های انسولین در تمامیDNA سلول های ما وجود داره اما این ژن فقط در لوزوالمعده بیان میشه................و در بقیه سلول ها خاموش هست..............اگه به چیزی نیازنباشه ژن هاش بیان نمیشن وپروتئین آن ژن نیز ساخته نمیشه بنابراین عمل انجام نمی گیره

عــــلی
28-03-2014, 19:09
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

شما نیاز رو چه تعریف میکنید؟ مشکل از تعریف شما از نیاز هست و نداشتن درک درست از اناتومی و بیولوژیک بدن انسان
مثلا همین تقارن در تعداد موهای دست چپ و راست شما رو چرا یک نیاز به زیبایی و جذب جنس مخالف نمیتونید تصور کنید؟
یا نیاز به کم کردن تعداد ژنم و تولید دو دست توسط فقط یک ژن؟
و ...
دقیقاً مساله همینجاست و اینها نشون میده که زیبایی و دقت چیز مهمی هست... اما "بدون طراح" و "زیبایی" در کنار هم.... نظر شما چیست؟



اولا فعلا در چیزهای دیگه روزبه روز در حال تخته شدن و علم و داوینیسم روز به روز دلایل و مدارک بیشتری در تاییدش پیدا میشه

دم از بین رفته چون انرژی زیادی صرف میکرده و نه تنها بلا استفاده بوده بلکه شاید مزاحم و مخل هم بوده پس حذف شده
پستان از بین نرفته چون انرژی زیادی مصرف نمیکرده و در چرخه اناتومی بدن و زندگی انسان اختلالی ایجاد نکرده
به نظر میاد تعداد موجودات دم دار بیشتر از تعداد موجودات بی دم هست... هنوزم فکر میکنید به خاطر مصرف زیاد انرژی حذف شده؟

havzhini
28-03-2014, 19:18
من بقیه رو نشمردم یعنی نتونستم بشمرم ولی اونی که کمتر بود رو تونستم بشمرم... متقارن نبودن دلیل بر تایید فرگشت یا تقارن داشتن دلیل بر رد فرگشت نیست... بنده دارم در مورد طراح سخن میگم...شما ادعا کردید که بحث Natural Selection میتونه توضیح بده که تکامل چطوری بدون وجود طراح به اینهمه پیچیدگی رسید... "اینهمه" پیچیدگی و دقت؟ اینقدر توضیحش راحته؟ اونم فقط با انتخاب طبیعی و بدون وجود طراح؟ خیلی آوانس بدیم یا باید فیزیک رو دارای هوش کنیم یا تکامل رو... نمیشه از چیزی که دارای فهم و وجود و شعور نیست چیزی دارای فهم و شعور وجود بوجود بیاد یعنی اصلاً نیازی نیست که چیزی با این ساختار و پیچیدگی بوجود بیاد.بهترین دلیلی که کاملاً وجود طراح رو اثبات میکنه و کاملاض منطقی و خارج از هر گونه تعصبی هم هست همین بحث تقارن و پیچیدگی دقیق در ساختار بدن موجودات هست که قبلاض در موردش بحث کردیم.

اگر وجود تقارن و مثالهای که شما میزنید رد مسئله فرگشت هست میلیونها مثال میشه زد که مردود کننده طراحی هوشمند هست
طراح هوشمند چرا در مردان پستان قرار داده؟
طراح هوشمند چرا در انسان بی دم استخوان دنبالچه قرار داده؟
طراح هوشمند چطور این همه اختلال ژنتیکی در نوزادان قرار میده؟
طراح هوشمند چرا دنده گردنی و دنده سیزدهم رو فقط در بعضی افراد ایجاد میکنه که مشکلات تنفسی و عروقی ایجاد میکنه؟

و دهها و صدها مورد دیگر که طراحی هوشمند نتنها هیچ جوابی براشون نداره بلکه کاملا نظریه طراحی هوشمند رو مردود میکنه

ولی نظریه داروین به اکثریت این سوالها تا بحال جواب داده و روز به روز این نظریه داروین هست که داره جواب منطقی به سوالات بی جواب میده

danielo
28-03-2014, 19:22
اون موجوداتی که دم دارند.شرایط زندگیشون طوری بوده که دمشون ارزش انرژِی تلف شده را داشته و براشون سودمند بوده.و باعث نابودی اون ها نشده این اتلاف انرژی.

عــــلی
28-03-2014, 19:32
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

اگر وجود تقارن و مثالهای که شما میزنید رد مسئله فرگشت هست میلیونها مثال میشه زد که مردود کننده طراحی هوشمند هست
طراح هوشمند چرا در مردان پستان قرار داده؟
طراح هوشمند چرا در انسان بی دم استخوان دنبالچه قرار داده؟
طراح هوشمند چطور این همه اختلال ژنتیکی در نوزادان قرار میده؟
طراح هوشمند چرا دنده گردنی و دنده سیزدهم رو فقط در بعضی افراد ایجاد میکنه که مشکلات تنفسی و عروقی ایجاد میکنه؟

و دهها و صدها مورد دیگر که طراحی هوشمند نتنها هیچ جوابی براشون نداره بلکه کاملا نظریه طراحی هوشمند رو مردود میکنه

ولی نظریه داروین به اکثریت این سوالها تا بحال جواب داده و روز به روز این نظریه داروین هست که داره جواب منطقی به سوالات بی جواب میده
بنده به وسیله تقارن نیومدم که فرگشت رو رد کنم بلکه وجود طراح رو اثبات کردم.
وجود پستان در مردان بخاطر زیبایی هست همونطور که وجود ابرو و کلاً متقارن بودن سمت چپ بدن هر انسانی با سمت راست خودش باعث زیبایی هست و هیچکس تقارن بدنش شبیه دیگری نیست... این نشون میده که طراحی هوشمند بوده نه تصادفی و فرگشت... چون فقط در صورتی میشه گفت فرگشت بدون وجود طراح بوده که همه انسان ها کپی همدیگه باشن و اگر سمت راست بدن منو بزنن به سمت چپ بدن شما هیچ مشکلی پیش نمیاد ولی اگر الان اینکار رو انجام بدی میبینی که اصلاً بدن نا متقارن میشه.

اگر علم پزشکی رو دقیق مطالعه کنید میبینید که اختلالات زنتکی همه اش دلیل علمی دارد و بر میگرده به نوع تغذیه و رفتار مادر و پدر قبل و بعد از بارداری... و این ارتباطی به طراح نداره بلکه این مشکل از بی مسئولیتی های ما انسان هاست که با اینکه علمش به ما داده شده ولی بازم سهل انگاری میکنیم.
موفق باشید.

V E S T A
28-03-2014, 20:19
بابت پاسختون ممنونم.
میخواستم جوابتون را در مورد این جمله بدونم

شگفتی هست که در کارکرد سلول وهمانند سازی ژنوم هست واقعا شگفت انگیز هست منظور من از نظم توالی ژنوم هست که از چهار نوکلئوتید این همه تنوع خلق شده.......ترتیب این هاست که این همه تنوع به وجود آورده گفتم زبان حیات از چهار کلمه تشکیل شدهA_T_C_G ..............همه چیز با نظم خاصی پیش میره که وجود یک طراح
را ثابت میکنه



باز های نیتروژن دار A, T , C , G بر اساس ساختارشون با باز مکمل خودشون جفت میشن مثل قفل و کلید و نوع پیوند شیمیایی بین هر کدوم با دیگری متفاوت هست مثلا بین گوانین - سیتوزین پیوند سه گانه هیدروژنی برقراره و بین آدنین - تیامین پیوند دو گانه هیدروژنی

توضیحات مربوط به بازهای نیتروژن دار این پست : 364# ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])


جواب این نظر را لطفا بده



حذف در ژن ها به هیچ عنوان وجود نداره مگه میشه قسمتی از ژنوم حذف بشه!!فقط اون ژن ها بیان نمیشن.همین ...........مثلا ژن های انسولین در تمامیDNA سلول های ما وجود داره اما این ژن فقط در لوزوالمعده بیان میشه................و در بقیه سلول ها خاموش هست..............اگه به چیزی نیازنباشه ژن هاش بیان نمیشن وپروتئین آن ژن نیز ساخته نمیشه بنابراین عمل انجام نمی گیره



جهش حذفی مفهومی متفاوت از بیان ژن (ژن روشن) یا خاموش بودن ژن داره:

بیان ژن: منظور از بیان ژن یعنی استفاده ازآن ژن به منظور تولید RNA و یا پروتئین است .

وقتی ژنی مورد استفاده قرار می گیرد می گویند آن ژن بیان شده و روشن است و وقتی كه یك ژن مورد استفاده قرار نگیرد می گویند ان ژن خاموش است.

اینكه در زمان مشخصی كدام ژن روشن و كدام ژن خاموش باشدبه تنظیم بیان ژن معروف است. تنظیم بیان ژن در دو حالت نقش مهمی را ایفا می كند:

۱) پاسخ به تغییر شرایط محیط (مثلاً در دسترس بودن یا نبودن یك منبع غذائی)
۲) در نمو جاندار

توضیح (۱): باكتری E.coli در دستگاه گوارش ما زندگی می كند و منبع انرژی آن قند گلوكز است. در صورت فقدان گلوكز می تواند ازلاكتوز (گلوكز+گالاكتوز) نیز برای تأمین انرژی استفاده كند. پس درفقدان گلوكز این باكتری نیاز به آنزیم های جذب و تجزیه لاكتوز دارد. بنابراین در صورت وجود گلوكز نیازی به این آنزیم ها نمی باشد و ژن مربوط به آن خاموش است ولی وقتی كه گلوكز در محیط نیست و لاكتوز وجود دارد ژن مربوط به جذب و تجزیه لاكتوز بیان شده و روشن است.

توضیح (۲) بدن هر فرد از صدها نوع سلول مختلف تشكیل شده است (سلول عصبی، خونی، ماهیچه ای….) كه همگی حاصل تقسیم میتوز سلول اولیه زیگوت می باشند. چون در تقسیم میتوز مقدار DNA تغییری نمی كند پس ماده ژنتیك همه آنها یكسان است.


جهش حذف :

جهش هاي حذفي يا نقصاني ( Deletion M. ) : در اين نوع تغييرات , بر خلاف تغييرات گروه دوم يك يا پند نوكلئوتيد از زنجيره اسيد نوكلئيك حذف شده است.

جهش حذف و اضافه

این جهش‌ها اثر نامطلوبی دارند. اگر تعداد مضرب اسید آمینه در سطح نوکلئوتیدهای حذف اضافه شده سه یا مضربی از سه باشد به تعداد مضربها اسید آمینه در پروتئین حذف یا اضافه می‌شود. رمزها از جایگاه جهش به بعد تغییر می‌کنند. و پروتئین حاصل از توالی جهش یافته فعالیت نخواهد داشت مگر در مواردی که فقط تعداد کمی اسید آمینه در انتهای کربوکسیل پروتئین عوض شده باشد. این نوع جهشها ، جهش تغییر چارچوب می‌نامند.

جهش هاي گسترده :

برخي از تغييرات جهشي در محدوده يك يا چند نوكلئوتيد ژنتيكي فراتر رفته و شامل حذف , افزايش , قطع و وصل و جابجائي قسمتهائي از , و يا تمامي يك يا چند ژن و كروموزم مي گردد كه در آن صورت دامنه اثرات آنها بسيار گسترده تر از جهش هاي محدود مي باشد و ممكن است يك يا چند ژن وي ا كروموزم را در بر گيرد.



+


جهش


گفتیم كه DNA دارای توالی مشخصی از چهار كد است. هر گونه تغییر در این كدها جهش نام دارد. عوامل گوناگونی می توانند جهش ها را بوجود آورند. برخی مواد شیمیایی (كه در درون سلول ها هم وجود دارد) جهش زا هستند. عوامل فیزیكی مانند حرارت و پرتوهای ماورا بنفش و پرتوهای رادیواكتیو نیز جهش زا هستند. جهش در فرایند تولید مثل نیز رخ می دهد. در تولید مثل، كد ژنتیكی باید دو برابر شود ولی در این فرایند اشتباه هایی هم رخ می دهد و موجب می شود كه كپی دقیقاً برابر با اصل نباشد.

جهش ها انواع گوناگونی دارند. تغییر در یک حرف از كد ژنتیكی جهش نقطه ای نامیده می شود. جهش های وسیعتر مجموعه ای از كدها را دستخوش تغییر می كنند. تغییر در كروموزوم ها به طور همزمان چند هزار ژن را تغییر می دهد. یكی از مهمترین انواع این جهش ها مضاعف شدن است. در مضاعف شدن دو نسخه از یک ژن بوجود می آید. هر یک از این ژن ها می توانند جداگانه دستخوش جهش های جدید شوند و بدین ترتیب با حفظ ژن قبلی، ژن جدیدی به ژنوم جاندار اضافه شود كه اندكی با ژن قبلی فرق دارد.

بیش از نود درصد از جهش ها مضر هستند. اما باقی جهش ها كم اثر، بی اثر یا مفیدند. جهش های مضر اغلب موجب مرگ جاندار می شود و به نسل بعد انتقال پیدا نمی كند، اما جهش های كم اثر، بی اثر و مفید به نسل بعد منتقل می شوند.
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


#432 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
منبع تعاریف:
ویستا
دانشنامه رشد
توضیحات بیشتر : بیان ژن ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

havzhini
28-03-2014, 20:28
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

بنده به وسیله تقارن نیومدم که فرگشت رو رد کنم بلکه وجود طراح رو اثبات کردم.
وجود پستان در مردان بخاطر زیبایی هست همونطور که وجود ابرو و کلاً متقارن بودن سمت چپ بدن هر انسانی با سمت راست خودش باعث زیبایی هست و هیچکس تقارن بدنش شبیه دیگری نیست... این نشون میده که طراحی هوشمند بوده نه تصادفی و فرگشت... چون فقط در صورتی میشه گفت فرگشت بدون وجود طراح بوده که همه انسان ها کپی همدیگه باشن و اگر سمت راست بدن منو بزنن به سمت چپ بدن شما هیچ مشکلی پیش نمیاد ولی اگر الان اینکار رو انجام بدی میبینی که اصلاً بدن نا متقارن میشه.



یک جا زیبایی رو انکار میکنید در بحث فرگشت حالا زیبایی دلیل طراحی هوشمند میشه؟
این چیزی جز سفسطه میشه نام گذاشت؟

موارد دیگه بجز پستان چه؟ دنده ها، اپاندیش، ومرونازال ،عضلات خارجی گوش، دندان عقل، پلک سوم، عضله زیر ترقوه، عضله پالماریس، عضله کف پایی و ...
دلیل وجود اینها چیست؟
چرا بعضی اعضا مثل عضله پیرامیدال در بعضی افراد وجود دارد در بعضی خیر؟نکنه خالق هوشمند خواسته بعضی ادمها کیسه دار باشن بعضی بدون کیسه؟
دلیل وجود عضله کف پا چیست؟ نکنه قراره در اینده از درخت بالا بربم اگر گذشته بالای درخت نبودیم؟
دلیل طراح هوشمند برای وجود وازدفران زنان و رحم مردانه چی هست؟
و .....

نظریه طراحی هوشمند چه جوابی برای این موارد داره؟ زیبایی؟ انسانهای بی مسئولیت؟



اگر علم پزشکی رو دقیق مطالعه کنید میبینید که اختلالات زنتکی همه اش دلیل علمی دارد و بر میگرده به نوع تغذیه و رفتار مادر و پدر قبل و بعد از بارداری... و این ارتباطی به طراح نداره بلکه این مشکل از بی مسئولیتی های ما انسان هاست که با اینکه علمش به ما داده شده ولی بازم سهل انگاری میکنیم.
موفق باشی

بنده ادعایی در علم و پزشکی ندارم ولی شما که مطالعه کردین ایا دلیل بیماری سندرم داون تغذیه هست یا رابطه نامشروع قبل ازدواج؟
آتاکسی فردریش چطور؟ سندرم مارفان؟ و ....

متاسفانه شما کوچکترین اشنایی در مواردی که مطرح میکنید ندارید ولی ادعای مطرح میکنید که کسی کوچکترین اشنایی داشته براش مزحک هست

مشخص نیست این چه طراحی هوشمندی هست که انسانهای بی مسئولیت میتونن در طراحی به این هوشمندی برای خودشون نقطه داروین درست کنن و گوشهاشون رو تکان بدن!!!

عــــلی
28-03-2014, 21:22
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

یک جا زیبایی رو انکار میکنید در بحث فرگشت حالا زیبایی دلیل طراحی هوشمند میشه؟
این چیزی جز سفسطه میشه نام گذاشت؟

موارد دیگه بجز پستان چه؟ دنده ها، اپاندیش، ومرونازال ،عضلات خارجی گوش، دندان عقل، پلک سوم، عضله زیر ترقوه، عضله پالماریس، عضله کف پایی و ...
دلیل وجود اینها چیست؟
چرا بعضی اعضا مثل عضله پیرامیدال در بعضی افراد وجود دارد در بعضی خیر؟نکنه خالق هوشمند خواسته بعضی ادمها کیسه دار باشن بعضی بدون کیسه؟
دلیل وجود عضله کف پا چیست؟ نکنه قراره در اینده از درخت بالا بربم اگر گذشته بالای درخت نبودیم؟
دلیل طراح هوشمند برای وجود وازدفران زنان و رحم مردانه چی هست؟
و .....

نظریه طراحی هوشمند چه جوابی برای این موارد داره؟ زیبایی؟ انسانهای بی مسئولیت؟ بنده ادعایی در علم و پزشکی ندارم ولی شما که مطالعه کردین ایا دلیل بیماری سندرم داون تغذیه هست یا رابطه نامشروع قبل ازدواج؟
آتاکسی فردریش چطور؟ سندرم مارفان؟ و ....

متاسفانه شما کوچکترین اشنایی در مواردی که مطرح میکنید ندارید ولی ادعای مطرح میکنید که کسی کوچکترین اشنایی داشته براش مزحک هست

مشخص نیست این چه طراحی هوشمندی هست که انسانهای بی مسئولیت میتونن در طراحی به این هوشمندی برای خودشون نقطه داروین درست کنن و گوشهاشون رو تکان بدن!!!

زیبایی به وسیله صدفه و تصادف هرگز به وجود نخواهد امد انهم به صورت مکرر... برای همین است که فرگشت بدون وجود طراح بی معنی خواهد بود.
همه این موارد خلق شده تا شما علم اونو کسب کنید همچنین خلقت بیماری ها انسان رو مجبور کرده تا علم پزشکی رو یاد بگیره... تمامی سوالاتی رو که کردید رو میتونید از علم بپرسید و علم به شما علت رو پاسخ میده نه دین و مذهب ربطی به این مسائل ندارن..اما متاسفانه علوم تعصبی چون دلیل وجود چیزی رو نمیدونن میگن وجود این در بدن بی فایده هست :n01:. من یه بنده خدایی رو میشناسم وقتی کیس کامپیور رو باز میکنه و میبنده کلی وسیله اضافی از توش در میاره و میگه اینا هیچ فایده ای ندارن... این ها همه از سر بی علمی هست و تا وقتی شما علم چیزی ندارید میتونید بگید وجود این شی در بدن بی فایده خواهد بود. شاید وجود اون شی در برهه زمانی خاصی فایده داشته و امروزه بشر دیگر به اون احتیاجی نداره... دقیقاً چیزی که تکامل به برای اون پاسخ های بسیاری داره.
موفق باشید.

havzhini
28-03-2014, 21:37
زیبایی به وسیله صدفه و تصادف هرگز به وجود نخواهد امد انهم به صورت مکرر... برای همین است که فرگشت بدون وجود طراح بی معنی خواهد بود.
همه این موارد خلق شده تا شما علم اونو کسب کنید همچنین خلقت بیماری ها انسان رو مجبور کرده تا علم پزشکی رو یاد بگیره... تمامی سوالاتی رو که کردید رو میتونید از علم بپرسید و علم به شما علت رو پاسخ میده نه دین و مذهب ربطی به این مسائل ندارن..اما متاسفانه علوم تعصبی چون دلیل وجود چیزی رو نمیدونن میگن وجود این در بدن بی فایده هست :n01:. من یه بنده خدایی رو میشناسم وقتی کیس کامپیور رو باز میکنه و میبنده کلی وسیله اضافی از توش در میاره و میگه اینا هیچ فایده ای ندارن... این ها همه از سر بی علمی هست و تا وقتی شما علم چیزی ندارید میتونید بگید وجود این شی در بدن بی فایده خواهد بود. شاید وجود اون شی در برهه زمانی خاصی فایده داشته و امروزه بشر دیگر به اون احتیاجی نداره... دقیقاً چیزی که تکامل به برای اون پاسخ های بسیاری داره.
موفق باشید.
من بالاخره متوجه نشدم شما ناقد فرگشت و علم هستین و اونها رو مردود میدونید یا تایید کننده اونها هستین؟ یا شاید هم هنوز شما معنای فرگشت رو نمیدونید واقعا
بله دقیقا زمانی این اجزا استفاده داشتن در بدن ولی حالا ندارن و این یعنی فرگشت

بله علم پاسخگو هست و جواب بسیاری از سوالات رو درست داده و داره میده و هیچ تعصبی هم نداره و فقط به دنبال جواب درست هست

و دقیقا دین اصلا به این مسائل کار نداره و تا حالا هرچه درباره این موارد گفته علم مدرک مردود و غلط بودن اونها رو به اثبات رسونده و نشون داره مطالب دین کوچکترین نزدیکی به واقعیت و درستی نداره بلکه برعکس در مواردی که دین وارد حوضه علم شده بجز اشتباه و اغلاط عجیب غریب مثل مرکز تفکر دوستن قلب ، گذشتن من*ی از سینه و کمر، هفت طبقه بودن اسمان ، تخت بودن زمین و ... چیزی نگفته

V E S T A
29-03-2014, 00:00
اگر علم پزشکی رو دقیق مطالعه کنید میبینید که اختلالات زنتکی همه اش دلیل علمی دارد و بر میگرده به نوع تغذیه و رفتار مادر و پدر قبل و بعد از بارداری... و این ارتباطی به طراح نداره بلکه این مشکل از بی مسئولیتی های ما انسان هاست که با اینکه علمش به ما داده شده ولی بازم سهل انگاری میکنیم.
موفق باشید.

یه گروهی از جهش ها ارثی و یه گروهی هم اکتسابی هستن منظور از جهش ارثی جهش هایی هست که در هنگام تشکیل سلول تخم ایجاد میشن و از والد به ارث میرسن و جهش های اکتسابی در طول زندگی فردی ایجاد میشن و عواملی مثل تشعشات کیهانی و اتمی ، اشعه ایکس، عوامل شیمیایی و .. در ایجادشون دخیل هستن

danielo
30-03-2014, 20:42
لطفا جواب این ادعا را بدید

نظریه تکامل داروین رد شد - عصر ایران ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 56%2F%25D9%2586%25D8%25B8%25D8%25B1%25DB%258C%25D9 %2587-%25D8%25AA%25DA%25A9%25D8%25A7%25D9%2585%25D9%2584-%25D8%25AF%25D8%25A7%25D8%25B1%25D9%2588%25DB%258C %25D9%2586-%25D8%25B1%25D8%25AF-%25D8%25B4%25D8%25AF&ei=nUM4U__vH83csgakhoG4Aw&usg=AFQjCNHz26xeJhI0qWhCF6JSYGQCdgFfRA&bvm=bv.63808443,d.Yms)


دانشمندان آمریکایی اسناد جدیدی ارائه دادند که نشان می‌دهد نظریه تکامل بشری داروین اشتباه بوده است. این تحقیقات که توسط گروهی از دانشمندان زیست شناسی در دانشگاه «کین ستیت» و «کالیفرنیا» ارائه شده در پی کشف اسکلت باقیمانده از یک انسان‌ اولیه در اتیوپی که عمری بیش از 4 میلیون سال دارد، مربوط می‌شود.
این اسکلت که «اردی» نامگذاری شده ثابت می‌کند که ابنای بشر از اسلاف تکامل یافته از خانواده میمون‌ها و شامپانزه نبوده است.
در این گزارش آمده است پیش از این دانشمندان غربی مدعی بودند که میمون‌ها و شامپانزه‌ها اجداد اولیه انسان‌ها بودند که در سیر تکامل تاریخی به انسان‌های امروزی بدل شدند.
این گزارش تصریح می‌کند: در حال حاضر هیچ شامپانزه‌ای کشف نشده که به «اردی» شبیه باشد.
به گزارش شبکه الجزیره، دانشمندان «اردی» را جزو نخستین انسان‌های ساکن روی کره زمین می‌دانند.

Discovery Suggests Humans didn't Evolve from Chimpanzee-Like Ancestors

Scientists said the findings suggest that hominids and African apes have each followed different evolutionary paths, and that we can no longer consider chimps as "proxies" for our last common ancestor.
(Washington D.C. Xinhua) - An international team of scientists reported Thursday that the skeleton of an early human who lived 4.4 million years ago shows humans did not evolve from chimpanzee-like ancestors.
The 17-year investigation into the discovery of the extremely fragile remains of the small "ground ape" found in the Afar region of Ethiopia will be described Friday in a special issue of the journal Science. The journal will also contain 11 papers about the discovery.
The fossil, nicknamed "Ardi," is the earliest skeleton known from the human branch of the primate family tree. The branch includes Homosapiens as well as species closer to humans than to chimpanzees and bonobos. The discoveries provide new insights about how hominids -- the family of "great apes" comprising humans, chimpanzees, gorillas and orangutans -- may have emerged from an ancestral ape.
Until the discovery of Ardi, the earliest well-known stage of human evolution was Australopithecus, the small-brained, fully bipedal "ape man" that lived between four million and one million years ago. The most famous Australopithecus fossil is the 3.2-million-year-old "Lucy," which was named after the Beatles song "Lucy in the Sky with Diamonds." Lucy was found in 1974 about45 miles north of where Ardi would later be discovered. Ardi's skeleton and associated Ardipithecus ramidus remains are older and more primitive than Australopithecus.
After Lucy's discovery, there was some expectation that when earlier hominid remains were found, they would converge to a chimpanzee-like anatomy, based on the genetic similarity of humans and chimps. The Ardipithecus ramidus fossils do not, however, corroborate this expectation.
Ardi's skeleton contains enough of the skull, teeth, pelvis, legs, feet, arms, and hands to estimate her body weight and height; that she walked on two legs on the ground, but climbed trees and spent time in them as well; and that she probably was omnivorous. What may come as a surprise is that Ardi and her companions did not have limb proportions like chimps or gorillas, but rather like those of extinct apes or even monkeys, and that her hands are also not chimpanzee- or gorilla-like, but more closely related to earlier extinct apes.
Scientists said the findings suggest that hominids and African apes have each followed different evolutionary paths, and that we can no longer consider chimps as "proxies" for our last common ancestor.
"Darwin was very wise on this matter," Tim White from the University of California Berkeley, who helped lead the research team, observed.
"Darwin said we have to be really careful. The only way we're really going to know what this last common ancestor looked like is to go and find it. Well, at 4.4 million years ago we found something pretty close to it. And, just like Darwin appreciated, evolution of the ape lineages and the human lineage has been going on independently since the time those lines split, since that last common ancestor we shared," White said.
Editor: Zhang Xiang

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


نکته بعد جناب آخر هم نگفتین رشته تحصیلی داروین چه بوده و ربطش به این ادعا که نظریه داده است چیست!....و جالب است که میفرمائید علم.....داروین پروفسوریش رو از کجا گرفته؟

V E S T A
31-03-2014, 22:47
هر کسی ادعایی داره این انجمن : [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] عضو بشه و در تاپیک ◄◄ تـــــکــــامـــــل ►► ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) ادعای خودش رو مطرح کنه تا جواب داده بشه ..

danielo
31-03-2014, 23:24
هر کسی ادعایی داره این انجمن : [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] عضو بشه و در تاپیک ◄◄ تـــــکــــامـــــل ►► ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) ادعای خودش رو مطرح کنه تا جواب داده بشه ..

دوست عزیز حتما برای خودم سوال پیش امده که دارم میپرسم دیگه .

V E S T A
31-03-2014, 23:31
دوست عزیز حتما برای خودم سوال پیش امده که دارم میپرسم دیگه .

این تاپیک یکی از کاملترین تاپیک های انجمن علمی هست تقریبا تمام شبهات مربوط به نظریه فرگشت بارها و بارها توضیح داده شده به همراه مقالات و کتاب های مختلف.

این تاپیک رو یه مرور کنید ببینید سوالات شما چندین بار دربارش بحث شده.

havzhini
31-03-2014, 23:51
لطفا جواب این ادعا را بدید

نظریه تکامل داروین رد شد - عصر ایران ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 56%2F%25D9%2586%25D8%25B8%25D8%25B1%25DB%258C%25D9 %2587-%25D8%25AA%25DA%25A9%25D8%25A7%25D9%2585%25D9%2584-%25D8%25AF%25D8%25A7%25D8%25B1%25D9%2588%25DB%258C %25D9%2586-%25D8%25B1%25D8%25AF-%25D8%25B4%25D8%25AF&ei=nUM4U__vH83csgakhoG4Aw&usg=AFQjCNHz26xeJhI0qWhCF6JSYGQCdgFfRA&bvm=bv.63808443,d.Yms)


دانشمندان آمریکایی اسناد جدیدی ارائه دادند که نشان می‌دهد نظریه تکامل بشری داروین اشتباه بوده است. این تحقیقات که توسط گروهی از دانشمندان زیست شناسی در دانشگاه «کین ستیت» و «کالیفرنیا» ارائه شده در پی کشف اسکلت باقیمانده از یک انسان‌ اولیه در اتیوپی که عمری بیش از 4 میلیون سال دارد، مربوط می‌شود.
این اسکلت که «اردی» نامگذاری شده ثابت می‌کند که ابنای بشر از اسلاف تکامل یافته از خانواده میمون‌ها و شامپانزه نبوده است.
در این گزارش آمده است پیش از این دانشمندان غربی مدعی بودند که میمون‌ها و شامپانزه‌ها اجداد اولیه انسان‌ها بودند که در سیر تکامل تاریخی به انسان‌های امروزی بدل شدند.
این گزارش تصریح می‌کند: در حال حاضر هیچ شامپانزه‌ای کشف نشده که به «اردی» شبیه باشد.
به گزارش شبکه الجزیره، دانشمندان «اردی» را جزو نخستین انسان‌های ساکن روی کره زمین می‌دانند.

Discovery Suggests Humans didn't Evolve from Chimpanzee-Like Ancestors

Scientists said the findings suggest that hominids and African apes have each followed different evolutionary paths, and that we can no longer consider chimps as "proxies" for our last common ancestor.
(Washington D.C. Xinhua) - An international team of scientists reported Thursday that the skeleton of an early human who lived 4.4 million years ago shows humans did not evolve from chimpanzee-like ancestors.
The 17-year investigation into the discovery of the extremely fragile remains of the small "ground ape" found in the Afar region of Ethiopia will be described Friday in a special issue of the journal Science. The journal will also contain 11 papers about the discovery.
The fossil, nicknamed "Ardi," is the earliest skeleton known from the human branch of the primate family tree. The branch includes Homosapiens as well as species closer to humans than to chimpanzees and bonobos. The discoveries provide new insights about how hominids -- the family of "great apes" comprising humans, chimpanzees, gorillas and orangutans -- may have emerged from an ancestral ape.
Until the discovery of Ardi, the earliest well-known stage of human evolution was Australopithecus, the small-brained, fully bipedal "ape man" that lived between four million and one million years ago. The most famous Australopithecus fossil is the 3.2-million-year-old "Lucy," which was named after the Beatles song "Lucy in the Sky with Diamonds." Lucy was found in 1974 about45 miles north of where Ardi would later be discovered. Ardi's skeleton and associated Ardipithecus ramidus remains are older and more primitive than Australopithecus.
After Lucy's discovery, there was some expectation that when earlier hominid remains were found, they would converge to a chimpanzee-like anatomy, based on the genetic similarity of humans and chimps. The Ardipithecus ramidus fossils do not, however, corroborate this expectation.
Ardi's skeleton contains enough of the skull, teeth, pelvis, legs, feet, arms, and hands to estimate her body weight and height; that she walked on two legs on the ground, but climbed trees and spent time in them as well; and that she probably was omnivorous. What may come as a surprise is that Ardi and her companions did not have limb proportions like chimps or gorillas, but rather like those of extinct apes or even monkeys, and that her hands are also not chimpanzee- or gorilla-like, but more closely related to earlier extinct apes.
Scientists said the findings suggest that hominids and African apes have each followed different evolutionary paths, and that we can no longer consider chimps as "proxies" for our last common ancestor.
"Darwin was very wise on this matter," Tim White from the University of California Berkeley, who helped lead the research team, observed.
"Darwin said we have to be really careful. The only way we're really going to know what this last common ancestor looked like is to go and find it. Well, at 4.4 million years ago we found something pretty close to it. And, just like Darwin appreciated, evolution of the ape lineages and the human lineage has been going on independently since the time those lines split, since that last common ancestor we shared," White said.
Editor: Zhang Xiang

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


نکته بعد جناب آخر هم نگفتین رشته تحصیلی داروین چه بوده و ربطش به این ادعا که نظریه داده است چیست!....و جالب است که میفرمائید علم.....داروین پروفسوریش رو از کجا گرفته؟
اگر فقط 2صفحه قبل این انجمن رو مطالعه میکردید کاملا درباره این مورد توضیح داده شده
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

اردی به هیچ وجه یک انسان امروزی نیست و بسیار با انسان امروزی فاصله داشته و حتی با شامپانزه هم تفاوتهای اشکار داره
حالا یک تیتر مغلطه وار از یک نشریه فاقد وجاهت علمی کوچکترین ارزشی نداره و هیچ مرجع علمی در هیچ کجای جهان تیتر این مثلا خبر رو انتشار نداده
اردی نه تنها فرگشت رو رد نمیکنه بلکه مهر تایید و مدرکی هست در اثبات نظریه فرگشت درباره نسل انسان


درباره رشته تحصیلی داروین و مطالعات و تحقیقات اون هم یه سرچ خیلی ساده در گوگل و ویکیپیدا اصلاعات سرشاری میشه پیدا کرد و
تا اونجا که من میدونم داروین دانشجوی پزشکی بوده ولی تحصیلش رو نمیکه رها میکنه و شروع به مطالعه و تحقیق و اکتشاف در حوضه زیست شناسی میکنه
ولی اینکه از جایی مدرک پروفسوری! گرفته باشه تا حالا نشنیدم
ولی داشتن مدرک اکادمیک یا نداشتن هیچ ارتباطی به تحقیقات و اکتشافات یک فرد نداره

danielo
01-04-2014, 00:57
این تاپیک یکی از کاملترین تاپیک های انجمن علمی هست تقریبا تمام شبهات مربوط به نظریه فرگشت بارها و بارها توضیح داده شده به همراه مقالات و کتاب های مختلف.

این تاپیک رو یه مرور کنید ببینید سوالات شما چندین بار دربارش بحث شده.
خوب دوست عزیز نزدیک 500 تا پست.ادم برای امتحان اینقدر صفحه نمیخونه .سرچ های انجمن ها هم که معمولا مشکل داره و مطلب درست سرچ نمیشه.

danial_848
01-04-2014, 01:22
لطفا جواب این ادعا را بدید

نظریه تکامل داروین رد شد - عصر ایران ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 56%2F%25D9%2586%25D8%25B8%25D8%25B1%25DB%258C%25D9 %2587-%25D8%25AA%25DA%25A9%25D8%25A7%25D9%2585%25D9%2584-%25D8%25AF%25D8%25A7%25D8%25B1%25D9%2588%25DB%258C %25D9%2586-%25D8%25B1%25D8%25AF-%25D8%25B4%25D8%25AF&ei=nUM4U__vH83csgakhoG4Aw&usg=AFQjCNHz26xeJhI0qWhCF6JSYGQCdgFfRA&bvm=bv.63808443,d.Yms)


دانشمندان آمریکایی اسناد جدیدی ارائه دادند که نشان می‌دهد نظریه تکامل بشری داروین اشتباه بوده است. این تحقیقات که توسط گروهی از دانشمندان زیست شناسی در دانشگاه «کین ستیت» و «کالیفرنیا» ارائه شده در پی کشف اسکلت باقیمانده از یک انسان‌ اولیه در اتیوپی که عمری بیش از 4 میلیون سال دارد، مربوط می‌شود.
این اسکلت که «اردی» نامگذاری شده ثابت می‌کند که ابنای بشر از اسلاف تکامل یافته از خانواده میمون‌ها و شامپانزه نبوده است.
در این گزارش آمده است پیش از این دانشمندان غربی مدعی بودند که میمون‌ها و شامپانزه‌ها اجداد اولیه انسان‌ها بودند که در سیر تکامل تاریخی به انسان‌های امروزی بدل شدند.
این گزارش تصریح می‌کند: در حال حاضر هیچ شامپانزه‌ای کشف نشده که به «اردی» شبیه باشد.
به گزارش شبکه الجزیره، دانشمندان «اردی» را جزو نخستین انسان‌های ساکن روی کره زمین می‌دانند.

Discovery Suggests Humans didn't Evolve from Chimpanzee-Like Ancestors

Scientists said the findings suggest that hominids and African apes have each followed different evolutionary paths, and that we can no longer consider chimps as "proxies" for our last common ancestor.
(Washington D.C. Xinhua) - An international team of scientists reported Thursday that the skeleton of an early human who lived 4.4 million years ago shows humans did not evolve from chimpanzee-like ancestors.
The 17-year investigation into the discovery of the extremely fragile remains of the small "ground ape" found in the Afar region of Ethiopia will be described Friday in a special issue of the journal Science. The journal will also contain 11 papers about the discovery.
The fossil, nicknamed "Ardi," is the earliest skeleton known from the human branch of the primate family tree. The branch includes Homosapiens as well as species closer to humans than to chimpanzees and bonobos. The discoveries provide new insights about how hominids -- the family of "great apes" comprising humans, chimpanzees, gorillas and orangutans -- may have emerged from an ancestral ape.
Until the discovery of Ardi, the earliest well-known stage of human evolution was Australopithecus, the small-brained, fully bipedal "ape man" that lived between four million and one million years ago. The most famous Australopithecus fossil is the 3.2-million-year-old "Lucy," which was named after the Beatles song "Lucy in the Sky with Diamonds." Lucy was found in 1974 about45 miles north of where Ardi would later be discovered. Ardi's skeleton and associated Ardipithecus ramidus remains are older and more primitive than Australopithecus.
After Lucy's discovery, there was some expectation that when earlier hominid remains were found, they would converge to a chimpanzee-like anatomy, based on the genetic similarity of humans and chimps. The Ardipithecus ramidus fossils do not, however, corroborate this expectation.
Ardi's skeleton contains enough of the skull, teeth, pelvis, legs, feet, arms, and hands to estimate her body weight and height; that she walked on two legs on the ground, but climbed trees and spent time in them as well; and that she probably was omnivorous. What may come as a surprise is that Ardi and her companions did not have limb proportions like chimps or gorillas, but rather like those of extinct apes or even monkeys, and that her hands are also not chimpanzee- or gorilla-like, but more closely related to earlier extinct apes.
Scientists said the findings suggest that hominids and African apes have each followed different evolutionary paths, and that we can no longer consider chimps as "proxies" for our last common ancestor.
"Darwin was very wise on this matter," Tim White from the University of California Berkeley, who helped lead the research team, observed.
"Darwin said we have to be really careful. The only way we're really going to know what this last common ancestor looked like is to go and find it. Well, at 4.4 million years ago we found something pretty close to it. And, just like Darwin appreciated, evolution of the ape lineages and the human lineage has been going on independently since the time those lines split, since that last common ancestor we shared," White said.
Editor: Zhang Xiang

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


این جوک خبری رو قبلا خونده بودم، مشکلش اینه که مترجم فارس نیوز کوچکترین دانشی درباره موضوع مقاله نداشته و طبق برداشت خودش تیتر زده. به طور خلاصه گزارش داره میگه شامپانزه ها یه مسیر تکاملی جدا داشتن و جد انسان نبودن (درواقع، با انسان جد مشترک دارن). اینا هیچکدوم به این معنی نیست که نظریه تکامل رد شده.

V E S T A
01-04-2014, 01:29
خوب دوست عزیز نزدیک 500 تا پست.ادم برای امتحان اینقدر صفحه نمیخونه .سرچ های انجمن ها هم که معمولا مشکل داره و مطلب درست سرچ نمیشه.

نه اصلا لازم نیست 500 تا پست رو بخونید تاپیک با سوالات تکراری و بدون سرچ به 500 پست رسیده . من و سایر دوستان هم از همین سرچ انجمن برای ارجاع به پست های قبلی استفاده میکنیم

بالای تاپیک قسمت Search thread واژه کلیدی رو سرچ کنید مثل: اردی یا ژنوم یا باز نیتروژن دار یا انتخاب طبیعی و ..از طریق سرچ میتونید به تمام پست هایی که درباره این واژه ها توضیح داده شده دسترسی پیدا کنید

عــــلی
01-04-2014, 01:34
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
آخر ما متوجه نشدیم "تکامل و تصادف" یا "تکامل و شعور"؟
بگذریم.
سوالی ذهنم را مشغول کرده.
تکامل، بلوغ و تولید اسپرم (برای باروری) در مردان را چگونه توجیه میکند؟
میدانیم که اگر تولید اسپرم هرچه زودتر باشد احتمال بقای موجود بیشتر است چون سریعتر میتواند شروع به تولید مثل کردن کند(با زنان کاری ندارم مساله در مورد مردان است)
فرگشت چه جوابی برای این مساله دارد؟
موفق باشید.

B.Russell
01-04-2014, 02:14
ب
میدانیم که اگر تولید اسپرم هرچه زودتر باشد احتمال بقای موجود بیشتر است چون سریعتر میتواند شروع به تولید مثل کردن کند(با زنان کاری ندارم مساله در مورد مردان است)
فرگشت چه جوابی برای این مساله دارد؟
موفق باشید.

این میدانیم رو شما دقیقا از کجا دانستین؟
یعنی شما یکسری موجودات رو میشناسین که خیلی زود تولید اسپرم میکنن و بقاشون هم بیشتر شده؟

یا صرفا حدس میزنین اگه اینطوری باشه نتیجه بهتری میده ؟

من هم میتونم بگم انسان اگر دوتا چشم پشت سرش داشت، خیلی بهتر بود.
اگر آبشش داشت تو آب غرق نمیشد.
اگر ستون فقراتش محکم تر طراحی میشد با یک ضربه فلج نمیشد و......

بحث پیرامون اما و اگرها و فرضیات، بحث پیرامون موهومات هست قربان.
حقیقت همینی هست که میبینین، در علم به جای بودن دنبال چرایی ها باید دنبال چگونگی ها گشت.

L͠øneWolf
01-04-2014, 02:41
آخر ما متوجه نشدیم "تکامل و تصادف" یا "تکامل و شعور"؟)


"تکامل" و "تکامل"، یعنی تکامل و "جهش، رانش و شارش ژنی و انتخاب طبیعی" که نتیجه قوانین پایه ای فیزیک هست. شعور و تصادف واژه های گمراه کننده هستن. ساخت موجودات پیچیده کاهش ناپذیر (Irreducibly Complex) غالبا با تصادف حاصل نمی شه، اما به هوش هم احتیاج نداره. جالبه بدونید ساختار های پیچیده به شیوه تکاملی الآن در علوم مختلف تولید می شن. شما می تونید با الگوریتم ژنتیک مدارهای خیلی پیچیده ای بسازید که هر قطعهای ازش حذف بشه از کار می افته. یا برنامه ای بنویسید که هر خطی ازش حذف بشه ساختارش به هم بریزه. در صورتی که وجود شعور لازمه تشکیل این ساختار های پیچیده نیست.



میدانیم که اگر تولید اسپرم هرچه زودتر باشد احتمال بقای موجود بیشتر است چون سریعتر میتواند شروع به تولید مثل کردن کند(با زنان کاری ندارم مساله در مورد مردان است)


خیر، زایمان در سنین پایین موجب حفظ بقای بیشتر جانور نمی شه. چون انسان در سنین پایین قابلیت به دنیا آوردن فرزند سالم و مراقبت از فرزندان خود رو کمتر داره.


در کل موجودات به دو شیوه تولید مثل می کنن: فرزندان زیادی رو در طبیعت رها می کنن (استراتژی r، مثل قورباغه ها) یک یا چند فرزند به دنیا میارن و ازش مراقبت می کنن (استراتژی k، مثل وال ها) بلوغ زودرس مربوط به گروه اول هست. حداکثرسازی هر دو این قابلیت ها هم ممکن نیست.

عــــلی
01-04-2014, 08:01
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

این میدانیم رو شما دقیقا از کجا دانستین؟
یعنی شما یکسری موجودات رو میشناسین که خیلی زود تولید اسپرم میکنن و بقاشون هم بیشتر شده؟

یا صرفا حدس میزنین اگه اینطوری باشه نتیجه بهتری میده ؟

من هم میتونم بگم انسان اگر دوتا چشم پشت سرش داشت، خیلی بهتر بود.
اگر آبشش داشت تو آب غرق نمیشد.
اگر ستون فقراتش محکم تر طراحی میشد با یک ضربه فلج نمیشد و......

بحث پیرامون اما و اگرها و فرضیات، بحث پیرامون موهومات هست قربان.
حقیقت همینی هست که میبینین، در علم به جای بودن دنبال چرایی ها باید دنبال چگونگی ها گشت.
خوب اینایی که میگید از کجا میدونید که اگر بود این چنین میشد ؟! آیا من به جواب سوالم رسیدم؟



"تکامل" و "تکامل"، یعنی تکامل و "جهش، رانش و شارش ژنی و انتخاب طبیعی" که نتیجه قوانین پایه ای فیزیک هست. شعور و تصادف واژه های گمراه کننده هستن. ساخت موجودات پیچیده کاهش ناپذیر (Irreducibly Complex) غالبا با تصادف حاصل نمی شه، اما به هوش هم احتیاج نداره. جالبه بدونید ساختار های پیچیده به شیوه تکاملی الآن در علوم مختلف تولید می شن. شما می تونید با الگوریتم ژنتیک مدارهای خیلی پیچیده ای بسازید که هر قطعهای ازش حذف بشه از کار می افته. یا برنامه ای بنویسید که هر خطی ازش حذف بشه ساختارش به هم بریزه. در صورتی که وجود شعور لازمه تشکیل این ساختار های پیچیده نیست.
این ادعا چند وقت پیش در بحث تقارن کاملاً رد شده که اول اینکه آیا اصلاً فیزیک دارای فهم و شعور هست؟ و دوم اینکه اگر چیزی دارای فهم و شعور نباشد چگونه تولید میکند؟
همچنانکه که گفتیم که حیوانات ما قبل تاریخ مثلاً دایناسور ها هم دارای تقارن در بدن بودند.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

همچنین وجود چند حیوان نا متقارن نشون میده که اگر حیوانات و انسان ها نامتقارن باشن میتونن به زندگیشون ادامه بدن پس تقارن آنقدر هم که دقیق باشه نمیتونه به حیات حیوانات زیاد ربط داشته باشه.
اینجا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) رو مطالعه کنید.
خرنچنگی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) که همه چیزش دستاشه چطور با یه دست پس از میلیون ها سال زنده مونده؟
مثلاً اگر انگشت کوچیکه دست سمت چپم با دست سمت راستم نامتقارن باشه چقدر توی زنده موندن من تاثیر گذار هست؟ تقریباً هیچ.
کسانی ادعا کردند که تقارن بر اثر تکامل بوجود اومده.پرسیدم تقارن نداشتن درختان رو چگونه توجیه می کنید؟ دقیقاً ساعت ها مونده بودن که جواب سوال منو چطور بدن و گفتن برای اینکه درختان حرکت نمیکنند نیازی به تقارن در شاخ و برگشون نبوده... اما وقتی گفتم تقارن در برگ درختان رو چگونه توجیه میکنید هنوز در حال فکر کردن برای پاسخ دادن به سوال بنده هستند!

میشه بپرسم این الگوریتم ها رو کجا استفاده میکنن و توی تولید چه چیزی از این الگوریتم نکامل استفاده میکنن؟






خیر، زایمان در سنین پایین موجب حفظ بقای بیشتر جانور نمی شه. چون انسان در سنین پایین قابلیت به دنیا آوردن فرزند سالم و مراقبت از فرزندان خود رو کمتر داره.


در کل موجودات به دو شیوه تولید مثل می کنن: فرزندان زیادی رو در طبیعت رها می کنن (استراتژی r، مثل قورباغه ها) یک یا چند فرزند به دنیا میارن و ازش مراقبت می کنن (استراتژی k، مثل وال ها) بلوغ زودرس مربوط به گروه اول هست. حداکثرسازی هر دو این قابلیت ها هم ممکن نیست.
اتفاقاً برای راهنمایی کردن گفتم که فعلاً با زنان کاری ندارم.
میدونید که بلوغ در مردان دیرتر هست... بنابر این کلام شما کاملاً مردود هست که علت رو بدنیا اوردن فرزند سالم در سنین پایینتر میدونید... چون مردا که بچه بدنیا نمیارن این زنها هستند که بچه بدنیا میارند ولی در واقع بلوغشون زودتر انجام میشه...
البته من به تمامی جواب هایی که میدید قبل از مطرح کردن سوالم فکر کرده بودم:n02:.
موفق باشید.

havzhini
01-04-2014, 09:25
این ادعا چند وقت پیش در بحث تقارن کاملاً رد شده که اول اینکه آیا اصلاً فیزیک دارای فهم و شعور هست؟ و دوم اینکه اگر چیزی دارای فهم و شعور نباشد چگونه تولید میکند؟
همچنانکه که گفتیم که حیوانات ما قبل تاریخ مثلاً دایناسور ها هم دارای تقارن در بدن بودند.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

همچنین وجود چند حیوان نا متقارن نشون میده که اگر حیوانات و انسان ها نامتقارن باشن میتونن به زندگیشون ادامه بدن پس تقارن آنقدر هم که دقیق باشه نمیتونه به حیات حیوانات زیاد ربط داشته باشه.
اینجا ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) رو مطالعه کنید.
خرنچنگی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) که همه چیزش دستاشه چطور با یه دست پس از میلیون ها سال زنده مونده؟
مثلاً اگر انگشت کوچیکه دست سمت چپم با دست سمت راستم نامتقارن باشه چقدر توی زنده موندن من تاثیر گذار هست؟ تقریباً هیچ.

در کدام مباحثه تقارن رد شد؟ در همان بحث که موهای انگشت انگشتری شما دقیقا مساوی هم بود؟ولی حتی موهای انگشت بغلی رو شمارش نکردین؟
استفاده از مجهولات و برپایه سوالهای بی پاسخ موضوعی رو مطرح کردن که هیچ اساس و بنیان علمی نداره چیزی نیست جز مغلطه توصل به جهل
شما با چه تعریفی تقارن رو دلیل بر وجود هوشمندی میدونید؟ بهتون جواب داده شد که چه دلایلی ممکنه برای تقارن وجود داشته باشه
شما ایا این دلیل که تقارن یعنی خلاصه کردن کدهای ژنتیکی رو چطور میخواید رد کنید؟
دلیل تقارن زیبایی هست برای جفت یابی رو رد کنید؟( البته رد کردن با دلیل و منطق علمی نه توسط مغلطه و توهم)

وقتی شما تقارن رو دلیل وجود هوشمندی میدونید پس طبیعتا باید عدم تقارن رو دلیل رد هوشمندی بپذیرید و نمیتونید دست به گزینش بزنید
دلیل وجود عدم تقارن در طراحی هوشمند چیست؟
شما دلیل وجود پستان در مردان رو زیبایی میدونید ولی دلیل اینکه طراحی هوشمند چه نازی به زیبایی داره رو مطرح نمیکنید؟
چرا با ساخت یک چیز عبث و بلااستفاده به دنبال زیبایی هست؟




کسانی ادعا کردند که تقارن بر اثر تکامل بوجود اومده.پرسیدم تقارن نداشتن درختان رو چگونه توجیه می کنید؟ دقیقاً ساعت ها مونده بودن که جواب سوال منو چطور بدن و گفتن برای اینکه درختان حرکت نمیکنند نیازی به تقارن در شاخ و برگشون نبوده... اما وقتی گفتم تقارن در برگ درختان رو چگونه توجیه میکنید هنوز در حال فکر کردن برای پاسخ دادن به سوال بنده هستند!

شما تقارن در برگ رو چگونه توجیه میکنید؟ عدم تقارن در کل درخت رو چگونه توجیه میکنید؟
حتما با توصل به مغلطه توسل به جهل

میشه بپرسم در کدام مناظره حضوری و انلاین حضور داشتین که طرف مقابلتون ساعتها در سکوت برای جواب دادن به شما بسر برده؟ چون اینجا مباحثه افلاین هست و هرکسی ممکنه هرزمانی دسترسی داشت پست بزنه

شما هنوز به دهها سوالی که از ادعاهاتون پرسیده شده کوچکترین جوابی ندادین و حالا دوباره ادعاهای مجدد مطرح میکنید
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید




میدونید که بلوغ در مردان دیرتر هست..

رفرنس برای این دانستتون ارائه بدید
حتما میدونید اینجا انجمن علمی هست و رفرنس علمی منظور هست نه ادعاها و نظریات نامرتبط از مراجعه و کتابهای کاملا نامرتبط با مراجع علمی
ما همچین چیزی نمیدانیم که مطلقا مردان زودتر از زنان به بلوغ میرسن




البته من به تمامی جواب هایی که میدید قبل از مطرح کردن سوالم فکر کرده بودم

این یعنی بی منطقی و عدم سلامت فکری در میاحثه و کسب علم که فرد احساس کنه از قبل همه چیز را میداند( البته اگر این رو توهین اسم نزارید و فقط یه حقیقت علمی و پزشکی هست)

B.Russell
01-04-2014, 10:48
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

خوب اینایی که میگید از کجا میدونید که اگر بود این چنین میشد ؟! آیا من به جواب سوالم رسیدم؟



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
علیک السلام.

اخوی، قبل از اینکه به بخش های علمی حرف های شما برسیم، ابتدا باید ببینین نوع نگرشتون به این جهان چیست؟

1- حقایقی در جهان وجود دارند که بر اساس اون حقایق، ما قوانینی رو تدوین میکنیم.

2- قوانینی از پیش تعیین شده وجود دارند که بر اساس اون قوانین، حقایقی موجودیت پیدا میکنند.


آنچه که من در دیدگاه شما میبینم مورد دوم هست، یعنی به دلیل جهان بینی خاصی که دارین، حقایق رو برآمده از قوانینی پیش فرض میبینین.
مثلا میگین اگر خورشید به زمین نزدیک تر بود، همه چیز ذوب میشد.


بله با توجه به شرایط امروزی که محصول فاصله دیگری از خورشید هست همه چیز ذوب میشد، اما ممکن بود حیاتی هم به وجود بیاد با اجسامی با نقطه ذوب های بالاتر که اونوقت اگه به فاصله امروزی برمیگشتیم از نظر شما همه چیز یخ میزد !!!


اینکه شما در ذهن خودت ابتدا یکسری قوانین رو مینویسی بعدا فکر میکنی جهان با الزام روی این قوانین در حال شکل گیری و گسترش هست اشتباهه.


در کنار نظم های ذاتی حاصل از دو قطبی های موجود در این کره خاکی، که به دلیل وجود یکسری قیدها دو قطبی شدن، در مورد هر پدیده نامتقارن دیگری هم اگر قید بذاری، میتونه متقارن بشه. برای اون درخت که میگی چرا نا متقارن رشد میکنه چون قیدی براش نبوده، اما برای برگ قیدی هست.

اون قیدها هم در طبیعت هستن اما الزاما در هر موردی کنار موجودیت یک چیز قرار نمیگیرن تا متقارن در بیاد.


برعکس بسیاری از دوستان که میخوان همه چیو با علم امروز جواب بدن، مسلما علم امروز هنوز به اکثر سئوالات اساسی جوابی نداده.

اما دلیل خوشحالی شما چیه این وسط؟


کسی که در مقطع ابتدایی نشسته چطوری به کسی که در مقطع دبیرستان نشسته و هنوز به دانشگاه نرفته میخنده که چرا ابن نرفته دانشگاه !!!
باز علم یکسری حرکت هایی برای توجیه شباهت ظاهری انسان و میمون سانان انجام داده از شما همین سئوال رو هم بپرسن که چرا انسان از نظر ظاهری شبیه میمون هست هیچ جوابی ندارین.

من ازتون خواهش میکن قبل از اینکه بگین من برای این سئوالم جواب قانع کننده نشنیدم، جواب خودتون رو هم در کنارش بنویسین.
یک مباحث خوب کسی نیست که همه چیو زیر سئوال ببره، کسی هست که وقتی یک چیزی رو زیر سئوال برد، جواب جایگزینش رو هم بگه.
که فعلا هیچکدوم از این جواب های جایگزین از شما شنیده نشده.
اونوقت مچ گیری کردنتون از علم خیلی جالبه.

L͠øneWolf
02-04-2014, 03:02
همچنین وجود چند حیوان نا متقارن نشون میده که اگر حیوانات و انسان ها نامتقارن باشن میتونن به زندگیشون ادامه بدن پس تقارن آنقدر هم که دقیق باشه نمیتونه به حیات حیوانات زیاد ربط داشته باشه.
مثلاً اگر انگشت کوچیکه دست سمت چپم با دست سمت راستم نامتقارن باشه چقدر توی زنده موندن من تاثیر گذار هست؟ تقریباً هیچ.
کسانی ادعا کردند که تقارن بر اثر تکامل بوجود اومده.پرسیدم تقارن نداشتن درختان رو چگونه توجیه می کنید؟ دقیقاً ساعت ها مونده بودن که جواب سوال منو چطور بدن و گفتن برای اینکه درختان حرکت نمیکنند نیازی به تقارن در شاخ و برگشون نبوده... اما وقتی گفتم تقارن در برگ درختان رو چگونه توجیه میکنید هنوز در حال فکر کردن برای پاسخ دادن به سوال بنده هستند!
این که "اگر حیوانات و انسان ها نامتقارن باشن میتونن به زندگیشون ادامه بدن" دلیل کافی برای وجود انسان های نامتقارن نیست. (لطفا مقاله های مربوط به گونه زایی این تاپیک رو مطالعه بفرمایید) تقارن در انسان به این علت هست که سلول های تشکیل دهنده هر طرف بدن در دوران جنینی در معرض همون سیگنالهای بین سلولی قرار می گیرن که طرف دیگه بدن، بنابراین ژن ها تقریبا به یک شکل در دو طرف بیان می شن و یک مجموعه از اندام ها رو شکل می دن که در طرف دیگه شکل می گیره. دلیل وجود تقارن چیز عجیب و موهومی نیست و حاصل تصادف هم نیست. یک جهش می تونه هر دو عضو یکسان در دو طرف رو تحت تاثیر قرار بده.


میشه بپرسم این الگوریتم ها رو کجا استفاده میکنن و توی تولید چه چیزی از این الگوریتم نکامل استفاده میکنن؟
توی بسیاری از حوزه ها! الگوریتم ژنتیک یکی از الگوریتم های پرکاربرد برای حل مسئله ست.

عــــلی
02-04-2014, 10:30
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

این که "اگر حیوانات و انسان ها نامتقارن باشن میتونن به زندگیشون ادامه بدن" دلیل کافی برای وجود انسان های نامتقارن نیست. (لطفا مقاله های مربوط به گونه زایی این تاپیک رو مطالعه بفرمایید) تقارن در انسان به این علت هست که سلول های تشکیل دهنده هر طرف بدن در دوران جنینی در معرض همون سیگنالهای بین سلولی قرار می گیرن که طرف دیگه بدن، بنابراین ژن ها تقریبا به یک شکل در دو طرف بیان می شن و یک مجموعه از اندام ها رو شکل می دن که در طرف دیگه شکل می گیره. دلیل وجود تقارن چیز عجیب و موهومی نیست و حاصل تصادف هم نیست. یک جهش می تونه هر دو عضو یکسان در دو طرف رو تحت تاثیر قرار بده.
جوابتون صحیح است ولی برای امروز نه برای وقتی که قرار بود تقارن شکل بگیه.. در ابتدای پیدایش حیات که قرار نبوده چیزی به عنوان تقارن بوجود بیاد و موجود اولیه تقرییاً نامتقارن بودن.من در مورد این صحبت نمیکنم که اگر یک طرف نامتقارن باشه فرد میتونه به زندگی ادامه بده یا نه... ولی همه میدونن که اگر فرد در ابتدای زندگی یک انگشت در سمت راست یا چپ نداشته باشه نمیمیره!
ضمن اینکه در مورد برخی موجودات نامتقارن هم میخوام نظر شمارو بدونم که چگونه این سلول های تشکیل دهنده در دو طرف بدن موجودات نامتقارن تاثیر نمیذارن؟

havzhini
02-04-2014, 15:25
جوابتون صحیح است ولی برای امروز نه برای وقتی که قرار بود تقارن شکل بگیه.. در ابتدای پیدایش حیات که قرار نبوده چیزی به عنوان تقارن بوجود بیاد و موجود اولیه تقرییاً نامتقارن بودن.من در مورد این صحبت نمیکنم که اگر یک طرف نامتقارن باشه فرد میتونه به زندگی ادامه بده یا نه... ولی همه میدونن که اگر فرد در ابتدای زندگی یک انگشت در سمت راست یا چپ نداشته باشه نمیمیره!

من اصلا متوجه نمیشم شما از چه تقارنی صحبت میکنید
طوری که از نظر شما برمیاد مثل اینکه دارید میگید بدن انسان در طرف چپ و طرف راست کاملا متقارن و یکسان هست
در حالی که اصلا اینطور نیست و هیچ تقارنی وجود نداره و حتی در موجودیت اندامها در طرف راست و چپ تفاوت هست و برخی اندامها در طرفی از بدن وجود دارن و در طرف دیگه وجود ندارن یا حتی اندامهای که جفت هم هستن ولی دارای تقارن نیستن
مثل قلب، کبد ، معده و ... که تقارنی ندارن یا مغز ، ششها و ... که حتی جفت هستن و هیچ تقارنی با هم ندارن
حتی در اندامهای ظاهری هم تقارن 100درصد وجود نداره که شما اینطور دارید از تقارن صحبت میکنید
میشه گفت اکثریت بافت بدن انسان نامتقاران هست و درصد بسیار کمتری دارای تقارن هست



ضمن اینکه در مورد برخی موجودات نامتقارن هم میخوام نظر شمارو بدونم که چگونه این سلول های تشکیل دهنده در دو طرف بدن موجودات نامتقارن تاثیر نمیذارن

به همون صورت که مغز انسان در طرف راست با چپ بسیار متفاوت هست، ریه سمت راست با چپ بسیار متفاوت هست و ...

L͠øneWolf
02-04-2014, 15:44
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.

جوابتون صحیح است ولی برای امروز نه برای وقتی که قرار بود تقارن شکل بگیه.. در ابتدای پیدایش حیات که قرار نبوده چیزی به عنوان تقارن بوجود بیاد و موجود اولیه تقرییاً نامتقارن بودن.من در مورد این صحبت نمیکنم که اگر یک طرف نامتقارن باشه فرد میتونه به زندگی ادامه بده یا نه... ولی همه میدونن که اگر فرد در ابتدای زندگی یک انگشت در سمت راست یا چپ نداشته باشه نمیمیره!
ضمن اینکه در مورد برخی موجودات نامتقارن هم میخوام نظر شمارو بدونم که چگونه این سلول های تشکیل دهنده در دو طرف بدن موجودات نامتقارن تاثیر نمیذارن؟
سلول ها از ابتدای تشکیل جنین برنامه این که چه چیزی تولید کنن رو دارن. لزومی نداره این برنامه تقارن دو طرفه باشه. در مورد اندام هایی که در دو طرف وجود دارن، دلیل بیان ژن های یکسان در چپ و راست هست. اندام های یکسان به طریق مجزا به وجود نمیان که حاصل تصادف باشن.

برای این که ببینیم دقیقا چه طور سلول ها در دو طرف قرار می گیرن باید یه نگاه دقیق تر به سلول اولبه بندازیم. Even-Skipped ژنی هست که نقش مهمی در تکامل جنین مگس سرکه بازی می کنه. اگر این ژن با جهش غیر فعال بشه جنین به مگس سرکه تبدیل نمی شه و در مراحل اولیه می میره. در مراحل تکامل وقتی که Eve برای اولین بار روشن می شه، هنوز جنین فقط یک سلول بزرگ هست با چند هسته که داخل یک سیتوپلاسم شناور هستن. این جنین از تقسمات مکرر هسته داخل سلول تخم بدون تقسیم سلولی به وجود اومده. در نهایت هر هسته با یک پوسته پوشیده می شه و سلول های جدید رو می سازه.
توی این سلول بزرگ سیتوپلاسم جهت دار هست. قسمت جلویی پروتئین های متفاوتی از قسمت عقبی داره. اگه پروتئین های قسمت جلو رو از سلول تخلیه کنیم، قسمت سر جنین تشکیل نمی شه و اگه پروتئین هایی که از قسمت عقب سلول دیگه گرفته شده رو به سلول جدید تزریق کنیم، در جایی که قرار بود سر جنین تشکیل بشه، یک قسمت عقبی دیگه تشکیل می شه.


اگر دقیق تر پروتئین ها رو بررسی کنیم می بینیم که پروتئین هایی که روی بیان ژن تاثیر می ذارن به صورت طولی در طول سلول قرار گرفتن. بنابراین هسته های داخل سلول تخم با توجه به این که در معرض چه مواد قرار بگیرن به صورت متفاوت شروع به بیان شدن می کنن. مثلا هسته هایی که در عقب قرار دارن ژن متفاوتیشون بیان می شه. به این شکل مکان سلول های هر قسمت در تکامل جنین مکانشون مشخص می شه. چون این پروتئین ها به صورت طولی قرار می گیرن، سلول های اطراف در معرض یک ماده قرار می گیرن و چپ و راست رو یک شکل می کنن.

V E S T A
02-04-2014, 22:22
قسمت اول

مفهوم تغییر گونه ها به گونه هاى دیگر، مانند بسیارى از ایده هاى خوب دیگر، در یونان باستان در هوا معلق بود. اما این ایده تا قرن هیجدهم به فراموشى سپرده شد تا آنکه سرانجام در ذهن اندیشمندان پیشتازى نظیر پیر دو موپرتوئى [۱]، اراسموس داروین [۲] و مردى که خویش را شوالیه دولامارک [۳] مى نامید، از نو ظاهر شود.

این ایده در نیمه نخست قرن نوزدهم در حلقه هاى فکرى، به ویژه در محافل زمین شناختى، ایده نامتعارفى نبود، اما همواره به شکلى بسیار گنگ و مبهم و بدون هیچ تصویر روشنى از مکانیسم پدید آورنده تغییرات به آن اشاره مى شد. این چارلز داروین [۴] -نوه اراسموس داروین- بود که به تحریک کشف مستقل اصل انتخاب طبیعى توسط آلفرد راسل والاس [۵] سرانجام با انتشار کتاب مشهورى که عنوانش معمولاً به صورت «اصل انواع» [خاستگاه گونه ها] [۶] خلاصه مى شود، در سال ۱۸۵۹ نظریه تکامل [فرگشت] [۷] را پایه ریزى کرد.




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

تصویر چارلز داروین جوان چند سال پس از سفر دریایی مشهور بیگل؛ بر روی جلد مجله ساینس در ژانویه ۲۰۰۹؛ به مناسبت ۲۰۰ امین سالگرد تولد این دانشمند بزرگ و ۱۵۰ امین سالگرد انتشار کتاب انقلابی وی «خاستگاه گونه ها». سال ۲۰۰۹ به افتخار این دانشمند «سال داروین» نام گرفته است. (این تصویر در مقاله اصلی نیست) *



باید میان دو بخش متمایز مشارکت داروین تفاوت قائل شد. او در تایید این واقعیت که فرگشت رخ داده است، مقدار زیادى شواهد قاطع گرد آورد و همراه با والاس -به طور مستقل- به تنها نظریه امکان پذیر شناخته شده «انتخاب طبیعى» دست یافت که تبیین مى کند چرا فرگشت به بهبود سازشى مى انجامد.

داروین از برخى شواهد سنگواره اى آگاه بود اما بیشتر از شواهد دیگرى استفاده کرد که گرچه ارتباط چندان مستقیمى با واقعیت رویداد فرگشت نداشتند اما از بسیارى جهات متقاعد کننده تر بودند. اصلاح سریع جانوران و گیاهان در اثر اهلى سازى هم براى این واقعیت که تغییر فرگشتی امکان پذیر است و هم براى نشان دادن کارایى معادل مصنوعىِ انتخاب طبیعى شاهدى قانع کننده بود.

داروین خود به ویژه در نتیجه شواهد مربوط به انتشار جغرافیایى جانوران متقاعد شده بود. براى مثال، حضور نژاد هاى جزیره اى موضعى، با نظریه فرگشت به آسانى توجیه پذیر است

رده بندى سلسله مراتبى که جانوران و گیاهان به طور طبیعى در آن جاى مى گیرند، قویاً دلالت بر وجود یک درخت خانوادگى دارند.

از این گذشته داروین این واقعیت که بعضى اندام هایى که در فرد بالغ و جنین دیده مى شوند ظاهراً بقایایى هستند را نیز به عنوان شاهدى براى نظریه اش به کار برد. براساس نظریه فرگشت، اندام هایى نظیر استخوان هاى کوچک و فرورفته ضمائم حرکتى عقبى در وال ها آثار پاهاى متحرک نیاکان خشکیزى آنهاست.

در کل شواهد تأیید کننده این واقعیت که فرگشت روى داده است از تعداد بسیار زیادى مشاهدات دقیق تشکیل مى شود که اگر نظریه فرگشت را بپذیریم همگى معنا مى یابند، شواهد مولکولى مدرن، واقعیت [فکت] [۹] وجودى فرگشت را فراتر از افسارگسیخته ترین رویا هاى داروین تقویت کرده و واقعیت فرگشت اکنون مانند هر واقعیت دیگرى در علم با اطمینان تایید شده است.

از واقعیت فرگشت که بگذریم به نظریه مکانیسم آن یعنى انتخاب طبیعى مى رسیم که از قطعیت کمترى برخوردار است. مکانیسمى که داروین و والاس پیشنهاد کردند و معناى آن بقاى غیر تصادفى صفات وراثتى است که به طور تصادفى تغییر مى کنند.
انگلیسى هاى دیگر عصر ویکتوریا از جمله پاتریک ماتیو [۱۰] و ادوارد بلاى [۱۱] چیزى شبیه به این را پیشنهاد کرده بودند، اما از قرار معلوم آن را تنها یک نیروى منفى مى دیدند. ظاهراً داروین و والاس نخستین کسانى بوده اند که توان کامل آن را به عنوان نیرویى مثبت که فرگشت کل حیات را در جهات سازشى هدایت مى کند، درک کردند. بیشتر فرگشت گرایان قبلى، از جمله اراسموس پدربزرگ داروین، به نظریه دیگرى درباره مکانیسم فرگشت گرایش داشتند، که اکنون معمولاً تداعى کننده نام لامارک است.

براساس این نظریه، بهبود هایى که در طول عمر یک جاندار کسب مى شوند، مانند رشد اندام ها در اثر کاربرد و تحلیل رفتن شان در اثر عدم کاربرد، به ارث مى رسند. این نظریه وراثت صفات اکتسابى جاذبه عاطفى دارد (مثلاً براى جورج برناردشاو در مقدمه بازگشت به متوشالح) اما شواهد تاییدش نمى کنند. گذشته از این به لحاظ نظرى نیز قابل قبول نیست. در روزگار داروین تردید در این رابطه بیشتر بود و داروین هنگامى که نظریه انتخاب طبیعى اش به مشکل برخورد، خودش هم به سبک و سنگین کردن نسخه اى شخصى از لامارکیسم پرداخت.

آن مشکل از دیدگاه هاى رایج درباره ماهیت وراثت ناشى شد. در قرن نوزدهم تقریباً همگان مى پنداشتند که وراثت فرآیندى آمیزنده است طبق این نظریه وراثت آمیخته، نه تنها فرزندان در صفات ظاهرى و خلقى حد واسط میان دو والد خویش هستند، بلکه آن عوامل وراثتى که به بچه هایشان انتقال مى دهند نیز خود به شکلى تفکیک ناپذیر در هم ادغام مى شوند.

مى توان نشان داد که اگر وراثت از این نوع آمیخته باشد، تقریباً غیرممکن است که انتخاب طبیعى داروینى عملى باشد، زیرا تغییرات موجود، در هر نسل نصف مى شود. داروین از این مسئله آگاه بود و همین او را چنان نگران ساخت که در جهت لامارکیسم رانده شد.

شاید این مسئله حتى روى این واقعیت عجیب بى تاثیر نبوده است که داروینیسم در ابتداى قرن بیستم دچار یک دوره موقت از مدافتادگى شد. راه حل این مسئله که آنچنان داروین را نگران ساخته بود، در نظریه وراثت ذره اى گرگور مندل [۱۲] نهفته بود که در سال ۱۸۶۵ به چاپ رسید، اما متاسفانه نه داروین و نه عملاً هیچکس دیگر تا پس از درگذشت داروین آن را نخواند.

پژوهش مندل که در آغاز قرن بیستم مجدداً کشف شد نشان داد همانطور که داروین خود زمانى به طور مبهم دریافته بود، وراثت ذره اى است نه آمیخته. فرزندان چه از نظر جسمانى حدواسط میان دو والد خود باشند یا نباشند، ذرات وراثتى ناپیوسته اى را به ارث مى برند و انتقال مى دهند که امروزه آنها را ژن مى نامیم.

یک فرد یک ژن خاص را از یک والد خاص یا قطعاً به ارث مى برد یا قطعاً به ارث نمى برد. از آنجا که همین را در مورد والدینش نیز مى توان گفت، نتیجه مى شود که یک فرد یک ژن خاص را از یک پدر/ مادر بزرگ خاص به ارث مى برد یا به ارث نمى برد، هر یک از ژن هاى شما از یک فرد خاص از پدر/ مادربزرگ هایتان و پیش از آن از یک فرد خاص از اجداد تان به شما رسیده است.

همین استدلال را مى توان بارها براى تعداد نامحدودى از نسل ها به کار برد. ژن هاى منفرد ناپیوسته در امتداد نسل ها مانند ورق هاى یک دست به طور مستقل از هم بُر مى خورند، نه آنکه مانند اجزاى سازنده پودینگ با هم مخلوط شوند.

این در پذیرفتگى ریاضى نظریه انتخاب طبیعى تفاوت اساسى ایجاد مى کند. اگر وراثت ذره اى باشد، انتخاب طبیعى واقعاً مى تواند عمل کند. همانطور که نخستین بار ریاضیدان انگلیسى هاردى [۱۳] و دانشمند آلمانى ویلهم واینبرگ [۱۴] دریافتند، هیچ گرایش ذاتى در ژن ها براى ناپدید شدن از خزانه ژنى وجود ندارد.

در نتیجه چنانچه ژنى ناپدید شود، یا به دلیل بدشانسى بوده است یا در اثر انتخاب طبیعى؛ زیرا آن ژن به طریقى روى احتمال بقا و تولید مثل افراد دارنده خود موثر بوده است.

نسخه مدرن داروینیسم، که اغلب نوداروینیسم [۱۵] خوانده مى شود، بر این بینش مبتنى است. این درک توسط ژنتیک دانان جمعیت رونالد فیشر [۱۶] جان هالدین [۱۷] و سوال رایت [۱۸] در دهه هاى ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ حاصل شد و بعد ها در تلفیق دهه ۱۹۴۰ که به نوداروینیسم معروف است، ادغام شد.
انقلاب اخیر در زیست شناسى مولکولى که در دهه ۱۹۵۰ آغاز شده، بیش از آنکه نظریه تلفیقى دهه هاى ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ را تغییر دهد، آن را تقویت و تایید کرده است.

نظریه ژنتیکى مدرن انتخاب طبیعى را مى توان به شرح زیر جمع بندى کرد.

ژن هاى یک جمعیت از گیاهان یا جانورانى که با یکدیگر زادآورى جنسى دارند، یک خزانه ژنى را تشکیل مى دهند. ژن ها در خزانه ژنى با یکدیگر رقابت مى کنند، همانطور که مولکول هاى همانند ساز اولیه در سوپ نخستین با هم رقابت مى کردند. ژن ها در خزانه ژنى عملاً وقتشان را یا صرف نشستن در بدن فردى مى کنند که در ساختنش کمک کرده اند یا در فرآیند تولید مثل جنسى از طریق اسپرم یا تخمک، از بدنى به بدن دیگر مسافرت مى کنند.

تولید مثل جنسى، مدام ژن ها را بُر مى زند و بدین معنا است که زیستگاه بلندمدت یک ژن، خزانه ژنى است. هر ژن مفروض در خزانه ژنى در نتیجه یک جهش پدید مى آید که خطایى تصادفى در فرآیند نسخه بردارى ژن است. هرگاه که جهش جدیدى رخ دهد، مى تواند به وسیله آمیزش جنسى در خزانه ژنى انتشار یابد. جهش منشاء نهایى تغییرات ژنتیکى است. تولیدمثل جنسى و نوترکیبى ژنتیکى ناشى از کراسینگ آور [مبادله مواد ژنتیکى میان کروموزوم هاى همانند در طول میوز - م] تضمین مى کند که تغییرات ژنتیکى به سرعت در خزانه ژنى توزیع و نوترکیب شود.

هر ژن خاص در یک خزانه ژنى احتمالاً به شکل چندین نسخه رونوشت وجود دارد که یا همگى از همان جهش اولیه حاصل شده اند یا محصول جهش هاى موازى مستقل هستند.

از این رو مى توان گفت که هر ژن داراى یک فراوانى در خزانه ژنى است. بعضى از ژن ها، مثل ژن آلبینو در خزانه ژنى نادرند و بعضى دیگر فراوان. در سطح ژنتیکى، فرگشت را مى توان فرآیندى تعریف کرد که در اثر آن فراوانى ژن در خزانه ژنى تغییر مى کند.

تغییر فراوانى ژن دلایل گوناگونى دارد: مهاجرت به داخل، مهاجرت به خارج، رانش تصادفى و انتخاب طبیعى. سه عامل نخست، گرچه ممکن است در عمل بسیار مهم باشند، اما از نقطه نظر سازشى چندان مورد توجه نیستند.


"با حذف موارد غیر زیستی و ویرایش"

ادامه (به همراه پاورقی) در قسمت دوم

V E S T A
03-04-2014, 00:37
قسمت دوم

انتخاب طبیعى است که پاسخگوى کمال سازش، سازمان کارکردى پیچیده حیات و چنان ویژگى هاى پیشرونده اى است که تکامل مى تواند به نمایش بگذارد. ژن ها در بدن روى تکوین آن بدن تاثیر مى گذارند. بعضى بدن ها در بقا و تولید مثل از بدن هاى دیگر بهترند. بدن هاى خوب، یعنى بدن هایى که در بقا و تولیدمثل موفق ترند، نسبت به بدن هایى که در بقا و تولید مثل بد عمل مى کنند، معمولاً در ژن هاى خزانه ژنى آینده سهم بیشترى دارند.

به عبارت دیگر، ژن هایى که بدن خوب مى سازند در خزانه ژنى غالب خواهند شد. انتخاب طبیعى، بقاى افتراقى و موفقیت تولیدمثلى افتراقى بدن ها است: اهمیت آن در پیامد هایى است که بر بقاى افتراقى ژن ها در خزانه ژنى دارد.

تمام مرگ و میرهاى انتخابى به تغییر فرگشتی نمى انجامند. بلکه برعکس، بیشتر انتخاب طبیعى انتخاب به اصطلاح پایدارگر است، یعنى ژن هایى را از خزانه ژنى حذف مى کند که تمایل به ایجاد انحراف از یک شکل تاکنون بهینه داشته باشند. اما هنگامى که شرایط محیطى تغییر مى کند، چه از طریق فاجعه هاى طبیعى و چه از طریق بهبود فرگشتی جانداران دیگر (شکارچیان، طعمه ها، انگل ها و نظایر آن)، انتخاب مى تواند به تغییر فرگشت منجر شود. فرگشت تحت تاثیر انتخاب طبیعى به بهبود سازشى مى انجامد. فرگشت، چه تحت تاثیر انتخاب طبیعى باشد یا خیر، به واگرایى و تنوع مى انجامد.


از یک نیاى نخستین، در طول زمان، صد ها میلیون گونه جداگانه فرگشت یافته اند. فرآیندى که طى آن یک گونه به دو گونه منشعب مى شود، گونه زایى نام دارد. واگرایى پس از گونه زایى به جدایى هرچه بیشتر واحد هاى رده بندی – جنس، خانواده، راسته، رده و غیره- مى انجامد. حتى جاندارانى بسیار متفاوت از هم، مثل حلزون و میمون، از نیاکانى مشتق شده اند که در ابتدا از یک گونه واحد در یک رویداد گونه زایى واگراییده شده اند.

از دهه ۱۹۴۰ مورد پذیرش همگانى قرار گرفته است که نخستین گام در پیدایش گونه ها عموماً جدایى جغرافیایى است. یک گونه به شکلى تصادفى به دو جمعیت جدا از نظر جغرافیایى تقسیم مى شود. زیر جمعیت ها اغلب به شکل جزیره از هم جدا مى شوند، در حالى که این کلمه در مفهوم کلى آن به کار برده مى شود تا جزایر آب در خشکى (دریاچه ها)، جزایر پوشش گیاهى در بیابان (واحه ها) و غیره را در برگیرد.

حتى درختان یک علفزار ممکن است براى برخى ساکنان کوچک خود عملاً در حکم جزیره باشند. جدایى جغرافیایى یعنى توقف در جریان ژن، به عبارت دیگر عدم آلایش جنسى هر یک از خزانه هاى ژنى به دیگرى. تحت این شرایط، چه در نتیجه فشارهاى انتخابى متفاوت و چه در اثر تغییرات آمارى تصادفى در این دو ناحیه، میانگین فراوانى ژن ها در دو خزانه ژنى مى تواند تغییر کند.

این دو زیر جمعیت پس از آنکه در دوره جدایى جغرافیایى دچار واگرایى ژنتیکى کافى شدند، حتى اگر بعدها در اثر تغییر شرایط دوباره به هم بپیوندند، دیگر قادر به زادآورى با هم نیستند. هنگامى که دیگر نتوانند با هم زادآورى کنند، گفته مى شود که گونه زایى رخ داده و یک گونه جدید (یا دو گونه) به وجود آمده است. این نکته محل اختلاف نظر است که آیا جدایى جغرافیایى همواره الزاماً در گونه زایى دخالت دارد.

داروین میان انتخاب طبیعى که اندام ها و ترفندهای در جهت بقا را برمى گزیند و انتخاب جنسى که موفقیت رقابتى در به دست آوردن جفت است، چه به صورت نبرد مستقیم با اعضاى همان جنس و چه به صورت جذاب بودن براى جنس مخالف برمى گزیند (این دو را گاهى به ترتیب انتخاب درون جنسى و انتخاب بین جنسى مى نامند، اما این نحوه کاربرد گمراه کننده است)، تمایز قائل شد. داروین مجذوب این واقعیت بود که ویژگى هاى جذابیت جنسى اغلب عکس ویژگى هایى هستند که به بقاى فرد مى انجامند.

دم پرزرق و برق و دست و پاگیر پرنده هاى بهشتى مثالى معروف از این ویژگى ها است. چنین دمى در هنگام پرواز حتماً براى صاحب خود زحمت آفرین است و قطعاً او را براى شکار چیان قابل رویت مى سازد، اما داروین دریافت که این دم چنانچه در عین حال براى ماده ها نیز جذاب باشد، باز به «زحمتش مى ارزد». اگر نرى بتواند کارى کند که ماده اى قانع شود به جاى رقیب با او جفت شود، احتمالاً ژن هایش را به خزانه ژنى آینده خواهد رساند. ژن هاى سازنده دمى که از نظر جنسى جذاب باشد، خواهى نخواهى امتیازى دارند که نقطه ضعف هاى به جان خریده آنها را جبران مى کند.

دانیل دنت [۱۹] فیلسوف نوشته است: «بگذارید دستم را رو کنم. اگر قرار بود من به بهترین ایده اى که تاکنون کسى داشته است پاداشى بدهم، پیش از نیوتن، اینشتین و هر کس دیگرى آن را به داروین مى دادم.» انجام قضاوت هاى مقایسه اى نظیر این دشوار است، اما براساس یک معیار، بدون تردید نقش داروین از همه پررنگ تر است.

قدرت محض این ایده، که مى توان آن را با تقسیم حجم کار تبیین کنندگى آن بر سادگى فوق العاده خود ایده فرگشت اندازه گرفت، آدمى را غرق در حیرت مى کند که چرا بشریت مى بایست تا نیمه قرن نوزدهم انتظار مى کشید، تا آنکه سرانجام یکى از ما به پاسخ مسئله دست یابد.


"نسخه بازیافتی از سایت فرگشت

نوشته: ریچارد داوکینز | ترجمه: کاوه فیض اللهی | [با اندکی تغییر در ترجمه] | منبع: b bc.com/darwin "



* درباره مقاله: این نوشته در ۱۲ فوریه «روز داروینِ» سال ۲۰۰۶ در یادبود داروین منتشر شد. ۱۲ فوریه (۲۴ بهمن) هر سال، روز داروین نام گذاری شده است. در این روز مردم در سراسر گیتی یاد داروین را گرامی می دارند و به یادگیری و آموزش هرچه بیشتر دانش فرگشت [تکامل] می پردازند.خالی از لطف نیست که اشاره کنیم روز داروین سال ۲۰۰۹ میلادی/ ۱۳۸۷ خورشیدی باشکوه تر و گسترده تر از همیشه در دانشگاه ها و مراکز علمی فرهنگی جهان جشن گرفته شد. به این جهت که سال ۲۰۰۹ دقیقا برابر با ۲۰۰ امین سالگرد تولد داروین و ۱۵۰ امین سالگرد انتشار کتاب کلیدی او در مورد فرگشت بود.


[۱] Pierre Louis Maupertuis

[۲] Erasmus Darwin پدربزرگ چارلز داروین

[۳] Jean-Baptiste Lamarck

[۴] Charles Darwin

[۵] Alfred Russel Wallace

[۶] The Origin of Species کتاب تاریخساز داروین که در ۲۴ نوامبر سال ۱۸۵۹ (بیش از۱۵۰ سال پیش) منتشر شد.

[۷] Evolution by means of Natural Selection

[۸] Creationism اعتقاد به اینکه خدا موجودات زنده را به وجود آورده است.

[۹] Fact فکت: شواهد و مدارک مسلم می‌گویند. مثلا اینکه اصفهان شهری در ایران است یک فاکت است؛ یا اینکه زمین به دور خورشید می‌چرخد یک فکت علمی است. – در همین رابطه داریم:
Hypothesis فرضیه: در جهان دانش به معنی حدس علت یک پدیده است. در روش علمی دانشمندان ابتدا چندین پیشنهاد (فرضیه) برای وقوع یک امر مطرح می‌کنند و یک به یک آنها را آزمون می‌نمایند. Theoryنظریه: به توضیحات علمی مورد آزمون دقیق و مداوم قرار گرفته می‌گویند. مثلا نسبیت عام اینشتین در فیزیک که به توضیح هندسی گرانش می‌پردازد یک نظریه است. یک نظریه تا زمانی که مدرکی در ردش نباشد معتبر است. نظریه در واقع یک فرضیه قوی شده است. نظریه در جهان دانش بسیار بااهمیت است و با مفهوم روزمره که در زندگی عادی به کار برده می‌شود تفاوت دارد. فرستادن انسان به کره ماه، درمان بیماری ها و دیگر پیشرفت‌ها به مدد نظریه‌ها ممکن شده است. (برخی عوام به اشتباه تا اسم نظریه می‌آید می‌پندارند چیز مهم یا اثبات شده‌ای نیست!)

[۱۰] Patrick Matthew

[۱۱] Edward Blyth

[۱۲] Gregor Mendel

[۱۳] G. H. Hardy

[۱۴] Wilhelm Weinberg

[۱۵] Neo-Darwinism نئوداروینیزم یا نوداروینیسم یا نوداروین-گرایی، بر اساس سنتز نوین تکاملی (فرگشتی) شکل گرفت. سنتز نوین با موفقیت توانست وراثت را در فرگشت داروینی بر اساس ژنتیک مندلی توضیح دهد. این ایده مکتب لامارکیسم (ارثی بودن صفات اکتسابی) و فرضیه های مشابه وراثت را که توسط داروین مطرح شده بود مردود شمرد؛ و فرگشت را تنها بر پایه انتخاب طبیعی و ژنتیک جمعیتی مدرن توضیح داد. بر اساس نئوداروینیزم، مکانیسم وراثت در فرگشت یک امر دیجیتال و بر پایه ژن هاست (چیزی که برای داروین ناشناخته بود).

[۱۶] Ronald Fisher

[۱۷] J. B. S. Haldane

[۱۸] Sewall Wright

[۱۹] Daniel C. Dennett

MasterGeek
04-04-2014, 12:32
بررسی فرگشت در انسان‌های مدرن (علاوه بر حیوانات اهلی شده، بخصوص سگ) هم جالب هست من نتونستم بحثی توی فروم راجع به هاپلوگروپ‌ها ببینم. نظریه‌ی نسبتا جدیدی که تاریخجه‌ی مهاجرت و اختلاط‌های انسان‌ها رو در طی ۵۰-۶۰ هزار سال اخیر نشون میده...اثرات خیلی مهمی هم در بحث‌های تاریخی و درک ما از گذشته داره اما هنوز توی وب فارسی جا نیافتاده و چندان تاپیک آشنائی نیست.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

خود رفرنس‌های ویکی‌پدیا مطالب وسیع زیادی داره.

danielo
04-04-2014, 12:50
اخرین نسل قبلی از انسان که میشده بهش یک موجود دیگه گفت چه موجودی بوده و چه بقایایی ازش تا به حال کشف شده؟

B3HZ@D
04-04-2014, 22:17
احتمالا این تصویر بهتون کمک کنه.

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

danielo
05-04-2014, 16:18
دوستان یک سوال.
آیا ژن نر و ماده در میمون و انسان بر عکس هم هست؟؟
اگر هست چرا ؟؟

danielo
05-04-2014, 20:02
دوستان من این متن را خوندم ایا به نظرتون احتمال دارد ما و شامپانزه ها اجداد متفاوتی داشتیم ؟؟؟

جدایی انسان و میمون در سطح بیان ژن
چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1387




بیش از ۹۸ درصد DNA و ۹۹ درصد ژنهای انسانها و شامپانزه ها یکسان است. با این همه، ما و آنها از نظر ظاهر و رفتار تفاوت زیادی با هم داریم. برای بیش از ۳۰ سال، پیش از آنکه توالی ژنوم انسان یا شامپانزه ها تعیین شود، دانشمندان بیان کرده اند که این تفاوت میتواند از شیوه ی بیان ژنهای یکسان و نه تفاوت در خود ژنها، برخاسته باشد. پژوهش جدیدی که در مجله ی Nature چاپ شده است، به نظر میرسد این نظریه را ثابت میکند.

یاوو گیلاد( Yoav Gilad )، ژنتیکدانی از دانشگاه شیکاگو و همکارانش، از روش تازهای برای برسی ژنهای سلولها کبدی چهار نخستی(پریمات)، انسان، شامپانزه، اورانگوتان و مکاک(میمون ژاپنی)، بهره گرفتند. پژوهشگران میتوانستند ۹۰۰ ژن را در هر چهار نخستی باهم مقایسه کنند و تفاوت آنها را در زمینهی بیان ژن ارزیابی کنند. پژوهشگران دریافتند که در هر چهار نخستی میزان تولید مولکول mRNA در بیش از نیمی از ژنها(۶۰ درصد) تفاوتی ندارد. اما در بیان ژن ۱۹ ژن، بین انسان و دیگر نخستی ها تفاوت چشمگیری وجود دارد.

گیلاد میگوید:" زمانی که ما بیان ژن را در نظر گرفتیم، دریافتیم که طی ۶۵ میلیون سال از تکامل مکاک، اورانگوتان و شامپانزه، تغییر بسیار اندکی رخ داده است. اما طی ۵ میلیون سال جدایی انسان از این نخستی ها، تغییر زیادی در این گروه از ژنهای ویژه انباشته شده است."

حدود نیمی از ژنهایی که در انسان بیشتر بیان میشوند، ژنهای عامل های رونویسی هستند؛ یعنی، ژنهایی رمزدهندهی پروتیینهایی که بیان ژن را در دیگر ژنها تنظیم میکنند. با تغییر اندکی در این ژنهای کارفرما، فرایند تکامل میتواند اثر ژرفی بر بیان ژن بگذارد، بی آنکه احتمال رخ دادن جهش های منفی را افزایش دهد. گیلاد میگوید: " من فکر نمیکنم نتیجهی پژوهشهای ما سازوکار تازهای را مطرح میکند، اما نخستین گواه تجربی است بر این نظریه که در نخستیها عالی، تکامل ممکن است از راه تغییر بیان ژن کار کند."

گیلاد گمان میکند که تغییر بهنسبت تند در ژنتیک کبد انسان ممکن است پیامد تغییرهای پیش آمده در رژیم غذایی، مانند وابستگی فزاینده به غذای پخته، باشد. او میگوید:" شاید چیزی در فرایند پختن نیاز زیست شیمیایی را برای بیشترین دستی ابی به مواد غذایی و نیز نیاز به پردازش کردن زهرهای طبیعی موجود در گیاهان و غذاهای جانوری، تغییر داده است."

این یافته علاوه بر نظریه ی تکامل دستاوردهایی برای پزشکی نیز دارد: ۹ ژن از ۱۰۰ ژن بسیار پایدار، وقتی که تغییر میکنند، در روند سرطان درگیر میشوند. به نظر پژوهشگران " این یافته پیشنهاد میکند که توجه به ژنهایی با میزان بیان ژن حفظ شده در میان نخستی ها، در شناسایی ژنهای نامزد برای پژوهشهای مرتبط با بیماریها، میتواند سودمند باشد." همچنین، این یافته تا اندازهای از این راز پرده بر میدارد که چگونه انسان و شامپانزه، که ژنهای مشترک زیادی دارند، میتوانند این همه متفاوت باشند.

منبع:
David Biello, Separation of Man and Ape Down to Gene Expression,[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] March ۰۹, ۲۰۰۶

danielo
05-04-2014, 20:03
همچنین میخواستم نظرتون را درمورد نظریه ترکییبی تکامل بدونم

ترکییبی تکامل
نقطه عطف بسیارمهم برای تکامل تولدژنتیک جمعیت ها بود که با تاکید بر گسترش گوناگونی های ژنتیکی در درون جمعیت ها وراثت کمی را موردتوجه قرار میدهد باپیشرفت ژنتیک جمعیت هادر دهه 1930مندل باوری و داروین باوری با یگدیگر تلفیق شدند و نظریه ترکیبی تکامل یا نیوداروینیسم در اوبل دهه 1940ارایه کردند نظریه ترکیبی تکامل نوعی برداشت متطقی است که مشاهدات داروین را از تفاوت های بین زاده ها را در رابطه با جهش توضیح میدهد به این معنی که جهش فراهم کننده گوناگونی های ژنتیکی است که گزینش طبیعی ضنن تکامل بر انها تاثیر میگذارد
منبع : جزوه درس تکامل

V E S T A
07-04-2014, 18:28
دوستان یک سوال.
آیا ژن نر و ماده در میمون و انسان بر عکس هم هست؟؟
اگر هست چرا ؟؟


من متوجه منظور این سوال نشدم منظورتون اینه که کروموزوم های جنسی در میمون و انسان بر عکس هم هستند ؟

بین همه پستانداران کروموزوم های جنسی ماده XX و نر XY هست


همچنین میخواستم نظرتون را درمورد نظریه ترکییبی تکامل بدونم

ترکییبی تکامل
نقطه عطف بسیارمهم برای تکامل تولدژنتیک جمعیت ها بود که با تاکید بر گسترش گوناگونی های ژنتیکی در درون جمعیت ها وراثت کمی را موردتوجه قرار میدهد باپیشرفت ژنتیک جمعیت هادر دهه 1930مندل باوری و داروین باوری با یگدیگر تلفیق شدند و نظریه ترکیبی تکامل یا نیوداروینیسم در اوبل دهه 1940ارایه کردند نظریه ترکیبی تکامل نوعی برداشت متطقی است که مشاهدات داروین را از تفاوت های بین زاده ها را در رابطه با جهش توضیح میدهد به این معنی که جهش فراهم کننده گوناگونی های ژنتیکی است که گزینش طبیعی ضنن تکامل بر انها تاثیر میگذارد
منبع : جزوه درس تکامل


نظریه مدرن داروینی یا نو داروینیسم هم تو مقاله صفحه قبل توضیح داده شده :

نسخه مدرن داروینیسم، که اغلب نوداروینیسم [۱۵] خوانده مى شود، بر این بینش مبتنى است. این درک توسط ژنتیک دانان جمعیت رونالد فیشر [۱۶] جان هالدین [۱۷] و سوال رایت [۱۸] در دهه هاى ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ حاصل شد و بعد ها در تلفیق دهه ۱۹۴۰ که به نوداروینیسم معروف است، ادغام شد.
انقلاب اخیر در زیست شناسى مولکولى که در دهه ۱۹۵۰ آغاز شده، بیش از آنکه نظریه تلفیقى دهه هاى ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ را تغییر دهد، آن را تقویت و تایید کرده است.

نظریه ژنتیکى مدرن انتخاب طبیعى را مى توان به شرح زیر جمع بندى کرد.

ژن هاى یک جمعیت از گیاهان یا جانورانى که با یکدیگر زادآورى جنسى دارند، یک خزانه ژنى را تشکیل مى دهند. ژن ها در خزانه ژنى با یکدیگر رقابت مى کنند، همانطور که مولکول هاى همانند ساز اولیه در سوپ نخستین با هم رقابت مى کردند. ژن ها در خزانه ژنى عملاً وقتشان را یا صرف نشستن در بدن فردى مى کنند که در ساختنش کمک کرده اند یا در فرآیند تولید مثل جنسى از طریق اسپرم یا تخمک، از بدنى به بدن دیگر مسافرت مى کنند.

تولید مثل جنسى، مدام ژن ها را بُر مى زند و بدین معنا است که زیستگاه بلندمدت یک ژن، خزانه ژنى است. هر ژن مفروض در خزانه ژنى در نتیجه یک جهش پدید مى آید که خطایى تصادفى در فرآیند نسخه بردارى ژن است. هرگاه که جهش جدیدى رخ دهد، مى تواند به وسیله آمیزش جنسى در خزانه ژنى انتشار یابد. جهش منشاء نهایى تغییرات ژنتیکى است. تولیدمثل جنسى و نوترکیبى ژنتیکى ناشى از کراسینگ آور [مبادله مواد ژنتیکى میان کروموزوم هاى همانند در طول میوز - م] تضمین مى کند که تغییرات ژنتیکى به سرعت در خزانه ژنى توزیع و نوترکیب شود.



توضیحات کاملتر :

مقاله فرگشت، داروین و داروینیسم : قسمت اول ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) و قسمت دوم ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

V E S T A
07-04-2014, 18:30
دوستان من این متن را خوندم ایا به نظرتون احتمال دارد ما و شامپانزه ها اجداد متفاوتی داشتیم ؟؟؟

جدایی انسان و میمون در سطح بیان ژن
چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1387




بیش از ۹۸ درصد DNA و ۹۹ درصد ژنهای انسانها و شامپانزه ها یکسان است. با این همه، ما و آنها از نظر ظاهر و رفتار تفاوت زیادی با هم داریم. برای بیش از ۳۰ سال، پیش از آنکه توالی ژنوم انسان یا شامپانزه ها تعیین شود، دانشمندان بیان کرده اند که این تفاوت میتواند از شیوه ی بیان ژنهای یکسان و نه تفاوت در خود ژنها، برخاسته باشد. پژوهش جدیدی که در مجله ی Nature چاپ شده است، به نظر میرسد این نظریه را ثابت میکند.

یاوو گیلاد( Yoav Gilad )، ژنتیکدانی از دانشگاه شیکاگو و همکارانش، از روش تازهای برای برسی ژنهای سلولها کبدی چهار نخستی(پریمات)، انسان، شامپانزه، اورانگوتان و مکاک(میمون ژاپنی)، بهره گرفتند. پژوهشگران میتوانستند ۹۰۰ ژن را در هر چهار نخستی باهم مقایسه کنند و تفاوت آنها را در زمینهی بیان ژن ارزیابی کنند. پژوهشگران دریافتند که در هر چهار نخستی میزان تولید مولکول mRNA در بیش از نیمی از ژنها(۶۰ درصد) تفاوتی ندارد. اما در بیان ژن ۱۹ ژن، بین انسان و دیگر نخستی ها تفاوت چشمگیری وجود دارد.

گیلاد میگوید:" زمانی که ما بیان ژن را در نظر گرفتیم، دریافتیم که طی ۶۵ میلیون سال از تکامل مکاک، اورانگوتان و شامپانزه، تغییر بسیار اندکی رخ داده است. اما طی ۵ میلیون سال جدایی انسان از این نخستی ها، تغییر زیادی در این گروه از ژنهای ویژه انباشته شده است."

حدود نیمی از ژنهایی که در انسان بیشتر بیان میشوند، ژنهای عامل های رونویسی هستند؛ یعنی، ژنهایی رمزدهندهی پروتیینهایی که بیان ژن را در دیگر ژنها تنظیم میکنند. با تغییر اندکی در این ژنهای کارفرما، فرایند تکامل میتواند اثر ژرفی بر بیان ژن بگذارد، بی آنکه احتمال رخ دادن جهش های منفی را افزایش دهد. گیلاد میگوید: " من فکر نمیکنم نتیجهی پژوهشهای ما سازوکار تازهای را مطرح میکند، اما نخستین گواه تجربی است بر این نظریه که در نخستیها عالی، تکامل ممکن است از راه تغییر بیان ژن کار کند."

گیلاد گمان میکند که تغییر بهنسبت تند در ژنتیک کبد انسان ممکن است پیامد تغییرهای پیش آمده در رژیم غذایی، مانند وابستگی فزاینده به غذای پخته، باشد. او میگوید:" شاید چیزی در فرایند پختن نیاز زیست شیمیایی را برای بیشترین دستی ابی به مواد غذایی و نیز نیاز به پردازش کردن زهرهای طبیعی موجود در گیاهان و غذاهای جانوری، تغییر داده است."

این یافته علاوه بر نظریه ی تکامل دستاوردهایی برای پزشکی نیز دارد: ۹ ژن از ۱۰۰ ژن بسیار پایدار، وقتی که تغییر میکنند، در روند سرطان درگیر میشوند. به نظر پژوهشگران " این یافته پیشنهاد میکند که توجه به ژنهایی با میزان بیان ژن حفظ شده در میان نخستی ها، در شناسایی ژنهای نامزد برای پژوهشهای مرتبط با بیماریها، میتواند سودمند باشد." همچنین، این یافته تا اندازهای از این راز پرده بر میدارد که چگونه انسان و شامپانزه، که ژنهای مشترک زیادی دارند، میتوانند این همه متفاوت باشند.

منبع:
David Biello, Separation of Man and Ape Down to Gene Expression,[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]), March ۰۹, ۲۰۰۶

این مقاله برای پاسخ به این پرسش هست :

چرا انسانها تا این اندازه از شامپانزه ها متفاوت هستند؟ علت این اختلاف زیاد چیست ؟

این تحقیق ثابت میکنه تفاوت انسان با شامپانزه به علت تفاوت در خود ژن ها نیست(اگر شامپانزه و انسان اجداد متفاوت داشته باشند تفاوت باید در خود ژن ها باشد) بلکه تفاوت زیاد بین انسان و شامپانزه به علت تفاوت در بیان ژن های این دو هست. تو متن مقاله هم اشاره شده 98 تا 99 درصد از ژن های شامپانزه و انسان یکسان هست .



دانشمندان شواهد جدیدی برای یک تئوری 30 ساله عرضه کرده اند که در یک مقاله قدیمی از ماری کلایر کینگ و آلن ویلسون (Mary-Claire King & Allan Wilson) از برکلی پیشنهاد شده بود. این مقاله در سال 1975 بیان کرده بود که شباهت ژنها بین انسان و شامپانزه 99 درصد است و در آن پیشنهاد شده بود که تغییر بیان ژن بیش از تغییر در رمزگذاری ژن، ممکن است چگونگی تغییرات بسیار اندک ژنتیکی که می تواند اختلافات وسیع رفتاری و آناتومی بین این دو را ایجاد کند را توضیح دهد.




اختلافات وسیع بین انسان و شامپانزه بیشتر ناشی از تغییرات موجود در تنظیم ژن تا اختلاف در خود ژنها است. محققانی از یال(Yale)، دانشگاه شیکاگو و انستیتوی هال(Hall) در پارک ویل، ویکتوریا، استرالیا در 9 مارس 2006 در ژورنال Nature این موضوع را مورد بحث قرار داده اند.

دانشمندان شواهد جدیدی برای یک تئوری 30 ساله عرضه کرده اند که در یک مقاله قدیمی از ماری کلایر کینگ و آلن ویلسون (Mary-Claire King & Allan Wilson) از برکلی پیشنهاد شده بود. این مقاله در سال 1975 بیان کرده بود که شباهت ژنها بین انسان و شامپانزه 99 درصد است و در آن پیشنهاد شده بود که تغییر بیان ژن بیش از تغییر در رمزگذاری ژن، ممکن است چگونگی تغییرات بسیار اندک ژنتیکی که می تواند اختلافات وسیع رفتاری و آناتومی بین این دو را ایجاد کند را توضیح دهد.

با استفاده از تکنولوژی آرایه ژنی، برای اندازه گیری میزان بیان ژن از هزاران ژن همزمان، این مطالعه نشان می دهد، همچنانکه انسانها از اجداد میمونی خود در 5 میلیون سال پیش، مشتق شده اند، ژنهای مربوط به فاکتورهای رونویسی کننده، که بیان ژنهای دیگر را کنترل می کنند، احتمالا الگوهای بیان خودشان را بصورتی تغییر داده اند، که ژنهایی، آنها را تنظیم می کنند. به دلیل آنکه آنها بر فعالیت بسیاری از اهداف ژنتیکی تاثیر می گذارند، تغییرات اندک در بیان این ژنهای تنظیمی می تواند اثر بسیار شدیدی داشته باشد.

به گفته پروفسور گیلاد (Gilad)، استاد ژنتیک انسانی در دانشگاه شیکاگو، "زمانی که ما بیان ژن را بررسی می کنیم، تغییرات نسبتا اندکی در 65 میلیون سال تکامل اورانگوتان ها و شامپانزه ها می یابیم، بدنبال تغییر سریع، در طی 5 میلیون سال مربوط به دودمان انسانی، تغییرات روی این گروه خاص از ژنها متمرکز بوده است. این تکامل سریع در فاکتورهای رونویسی تنها در انسانها رخ داده است."

به گفته پروفسور کوین وایت (Kevin White) استاد ژنتیک، اکولوژی و تکامل "مدت 30 سال دانشمندان تصور می کردند که تنظیم ژن در تکامل انسان نقشی محوری داشته است. علاوه بر تایید این نظریه که تغییراتی که در تنظیم ژن، بخش اصلی تاریخچه تکاملی ماست، این نتایج جدید، به توضیح این نکته که فاکتورهای تنظیمی ممکن است حداقل دربعضی بافتها اهمیت داشته باشند، کمک می کند. این موضوع به بازشدن دریچه ای برای تشریح عملکرد نقش تنظیم ژن در طی تکامل انسان جدید، کمک می نماید."

برای اندازه گیری تغییرات بیان ژن در گونه های مختلف، وایت و گیلاد(White & Gilad) اولین آرایه ژنی چند گونه ای را ابداع نمود. این روش به آنها امکان می دهد که در سطح بیان بیش از 1000 ژن بین انسانها، شامپانزه ها، اورانگوتانها و میمونهای دنیای قدیم (Rhesus macaques)که حدود 70 میلیون سال تکامل را نشان می دهد، مقایسه شود. برای این که نمونه ها قابل مقایسه شوند، محققان بافت کبد، یکی از همانندترین منابع، پنج نر بالغ از هرکدام از چهارگونه را مطالعه کردند.

آنها تحقیقاتشان را روی سطوح بیان ژن دوسری ژن که در هرچهار گونه بدون تغییر باقی مانده اند، متمرکز کردند و نشان دادند که نیاز کمی برای اصلاح و یا تغییر وجود داشته است و آنهایی که شدیدا تغییر کرده اند، معمولا در نسل انسان، نشانه ای از انگیزه ای قوی برای سازگاری با تغییرات محیطی بوده است.
از بین 1056 ژن از هر چهارگونه، 60 درصد، سطوح بیان نسبتا ثابتی در هرچهار گونه داشتند. به نظر می رسد سطح بیان این ژنها به مدت 70 میلیون سال ثابت باقی مانده است و این نشان می دهد که تنظیم آنها تحت فشار تکاملی است.

بسیاری از این ژنها در فرآیندهای پایه ای سلولی شرکت دارند. محققان پیشنهاد می کنند که تغییر تنظیم این ژنهای پایه و اجدادی، ممکن است زیان آور باشد. در حقیقت پنج تا از 100 تا با ثبات ترین ژنها، دارای سطوح بیان تغییر یافته در سرطان کبد می باشند.

زمانی که آنها ژنهای انسانی را با سطوح بیانی که بطور معنی داری بالاتر و پایینتر هستند، بررسی کردند، 14 ژن با افزایش بیان و 5 ژن با کاهش بیان، پیدا شدند. در حالی که تنها 10 درصد ژنها فاکتورهای رونویسی بودند، 42درصد ژنها با افزایش بیان درانسانها همراه بودند. هیچکدام از آنهایی که بیان پایینتری داشتند، فاکتورهای رونویسی نبودند، به نظر دانشمندان، این الگو با انتخاب جهتدار سازگار است.
مطالعات قبلی نشان دادند که بسیاری از این ژنهای یکسان در انسانها نیز سریعا تکامل یافته اند و تغییراتی در ترادف رمزگذاری و نیز در سرعتهای بیان آنها تجمع یافته است. این محققان اضافه می کنند این یافته ها چنین احتمالی را نشان می دهند که عملکرد و تنظیم فاکتورهای رونویسی به طور ذاتی در نسل انسان تغییر یافته است.

این یک روش بسیار موثر برای ایجاد تغییرات بزرگ با تلاشی بسیار اندک است (طبق نظریه گیلاد). به وسیله تغییر فاکتورهای رونویسی، کل شبکه تنظیمی می تواند با جهشهای بسیار اندک، تغییر کند.
وی می گوید پرسش اصلی این است که چرا انسانها تا این اندازه متفاوت هستند، چه نوع تغییرات محیطی یا روش زندگی چنین تغییر سریعی دربیان ژنها، در این مورد درکبد، در انسانها و نه در دیگر نخستیان ایجاد می کند؟

به اعتقاد وی بخشی از جواب در تغییرات سریع رژیم غذایی است که احتمالا در استفاده از آتش و مصرف غذای پخته مربوط می شود. وی می گوید: هیچ یک از جانوران غذای پخته نمی خورند، شاید چیزی در فرآیند پختن، نیازهای بیوشیمیایی برای دسترسی حداکثر به مواد غدایی و نیز نیاز به فرآیندهای یافتن سموم طبیعی در غذاهای گیاهی و جانوری را تغییر داده است.

گیلاد می گوید: این فقط اولین سری از مطالعات مشابهی است که تغییرات بیان ژن در طی تکامل را بررسی خواهد کرد. مراحل بعد، بررسی آرایش ژنها و تمرکز روی انواع دیگر بافتی خواهد بود.


منبع: University of Chicago Medical Center, 10 March 2006


بیان ژن چیست ؟ ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

danielo
08-04-2014, 11:22
ممنون بابت پاسختون.
فقط یک سوال خیلی ها را میبینم که میگن تکامل داروینی را قبول ندارم ولی انتخاب طبیعی را قبول دارم.
مگه انتخاب طبیعی جز تکامل نیست؟؟

B3HZ@D
08-04-2014, 14:20
انتخاب طبیعی هم توسط داروین مطرح شده .
اون کسانی هم که تکامل {فرگشت} قبول ندارن احتمالا بخاطر رابطه خویشاوندی انسان و اجداد گذشته اش که هومونیدها هستن شاید حسی بد و ناخوشایند بهشون دست میده .

برای همین شروع به تفکیک سازی واژه ها کردن و فرگشت رو کنار گذاشتن ولی انتخاب طبیعی رو قبول کردن !

به هر حال قبول داشتن یا نداشتن توی این مورد یا موارد این چنینی زیاد مهم نیست . اصل قضیه اونجاست که شواهد و مدارک به ما چی میگه و چه چیزی رو اثبات میکنه .
وقتی فسیل ها و سنگواره ها و ژنتیک ارتباط بسیار نزدیک انسان با گونه های جانوری رو نشان میده , دیگه با تفکیک موارد و انتخاب واژه های دلخواه نمیتونیم این حقیقت فعلی رو منکر بشیم .

یک نقل قول هست که میگه : انکار فرگشت , انکار مدرک است .

danielo
08-04-2014, 18:05
انتخاب طبیعی هم توسط داروین مطرح شده .
اون کسانی هم که تکامل {فرگشت} قبول ندارن احتمالا بخاطر رابطه خویشاوندی انسان و اجداد گذشته اش که هومونیدها هستن شاید حسی بد و ناخوشایند بهشون دست میده .

برای همین شروع به تفکیک سازی واژه ها کردن و فرگشت رو کنار گذاشتن ولی انتخاب طبیعی رو قبول کردن !

به هر حال قبول داشتن یا نداشتن توی این مورد یا موارد این چنینی زیاد مهم نیست . اصل قضیه اونجاست که شواهد و مدارک به ما چی میگه و چه چیزی رو اثبات میکنه .
وقتی فسیل ها و سنگواره ها و ژنتیک ارتباط بسیار نزدیک انسان با گونه های جانوری رو نشان میده , دیگه با تفکیک موارد و انتخاب واژه های دلخواه نمیتونیم این حقیقت فعلی رو منکر بشیم .

یک نقل قول هست که میگه : انکار فرگشت , انکار مدرک است .

مرسی برای پاسخ ولی سوال من این هست که چطوری میتونند انتخاب طبیعی را از تکامل جدا کنند؟؟اصلا با عقل جور در نمی اد

V E S T A
08-04-2014, 18:32
یکی از ساز و کارهای مهم فرگشت انتخاب طبیعی هست در کنار انتخاب طببیعی عواملی مثل رانش ژن، جهش، انتخاب جنسی(عواملی که در زاد و ولد موفق اهمیت دارن) و .. در فرگشت نقش مهمی دارن.
از طریق انتخاب طبیعی ژن های افرادی که موفقیت بیشتری در زاد و ولد پیدا کردند به تدریج در محیط گسترش پیدا میکنه و زمینه برای ایجاد یه ارگانیسم جدید (گونه زایی)به وجود میاد .



گزینش طبیعی یا انتخاب طبیعی فرایندی است که در طی نسل‌های پیاپی، سبب شیوع آن دسته از صفات ارثی می‌شود که احتمال زنده ماندن و موفقیت زاد و ولد یک ارگانیسم را در یک جمعیت افزایش می‌دهند.

برای اینکه انتخاب طبیعی بتواند منجر به فرگشت، صفات تازه و گونه‌های جدید گردد، گوناگونی ژنتیکی قابل توارث که سبب تنوع سازواری افراد می‌شود ضروری است.

گوناگونی ژنتیکی نتیجه جهش، بازترکیبی (شکستن یک اسید نوکلئیک واتصال دوباره آن به یک مولکول اسید نوکلئیک دیگر مانند آنچه در تقسیم میوز رخ می‌دهد) و تغییرات کاریوتیپی (تغییر در تعداد، شکل، اندازه و آرایش داخلی کروموزم‌ها) است.

B.Russell
17-04-2014, 18:03
من یک سئوالی در مورد قدرت تکلم داشتم.
کدام بخش مغز یا بدن بیشترین تاثیر رو در یادگیری زبان و تکلم کردن داره؟

من در مستندهایی دیدم که میرفتن انسان هایی که در یکسری قبائل و به شیوه ای کاملا وحشی زندگی میکردن رو میاوردن و در عرض چند ماه بهشون زبان یاد میدادن و اونا هم همه چیو یاد میگرفتن و عین انسان هایی میشدن که بهشون آموزش میدادن.
از طرفی اون آدمای وحشی غذای خام هم میخوردن مثل کرم و ماهی خام و...، طوری نبود که بگیم خوردن غذای پخته روی اونها و اجدادشون تاثیر داشته از هیچ تمدن و دین و خدا و.... دیگری هم اطلاع نداشتن.

یک جایی تو این تاپیک گفته شد انسان و شامپانزه 98 درصد دارای DNA مشترک هستند.
اما چرا نمیشه به اون شامپانزه که فرقی با اون انسان وحشی خام خوار نداره، تکلم رو آموخت؟
هسته اصلی خودآگاهی در انسان در خلق واژه و فراگیری و انتقال اونها رو چی تشخیص دادن؟
تشکر. :n16: