مشاهده نسخه کامل
: تاپیک جامع پرسش و پاسخ در رابطه با مسایل، مشکلات و اختلالات روحی و روانی !
havzhini
29-12-2012, 21:27
بیشتر افرادی که گوشه گیر هستن به توجه سایرین نیاز دارن ، گوشه گیری خوب نیست و پیری زودرس میاره.
برادر من اینقدر آدم شاد و اجتماعیه که الان در سن 28 سالگی هرکی ببینتش خیال میکنه 18 سال سن داره.
شــاید شمــــا طرف بدش برات اتفاق افتاده باشه ، ولی من نظرم کاملن برعکس شماست و خیلی از
جمع های اجتماعی لذت میبرم تا بوده که خوب بوده ، شاید جاهایی ناراحت شدم ولی زدم به بیخیالی
اصــولن انسانها باید بتونن یه سری وقتها خیلی راحت از چیزها بگذرن و اصطلاحن Shift + delte انجـام
بدن. یک داستانی میخوندم به نام "لیوان را زمین بگذار". کافیه گوگل کنید جالبه.
دقیقا من هم موافق نظر شمام و توی همون پست قبلی هم گفتم
در کل باید دیده ادم نسبت به زندگی و ادمها عوض بشه تا بتونه با دیگران رابطه برقرار کنه و توی فعالیتهای اجتماعی شرکت کنه.
کاملا قبول دارم حرف شمارو که باید خیلی چیزها رو نبینه و خیلی چیزها رو هم قبول کنه و در کل شرایط پیرامون رو بپزیره و طبق اجتماع اطرافش عمل کنه.
ولی خب برای بعضی ها این خیلی سخته و شخصیت و روحیات شون نمیتونه خیلی چیزها رو قبول کنه و برخورد با یه سری مسادل میتونه بشدت براشون ازار دهنده باشه و صدمه بهشون بزنه در حالی که ادمهای دیگه به قول شما Shift + delte انجام بدن و همین باعث میشه حتی گوشه گیری و تنهایی به نفعشون هم باشه چون با مسائلی که میتونه خیلی حالشون رو بدتر کنه و صدمه بهشون بزنه کمتر برخورد میکنن........ البته نه گوشه گیری و تنهایی بیمارگونه بلکه یه چیز معقول و اصولی در دوری از اجتماعات اسیب زا.
ولی خب این مورد ربطی به انزوا به خاطر مسائلی مثل افسردگی یا بیمارهای روحی نداره و مواردی مثل افسردگی یا اجتماع گریزی و فوبیا و مواردی مثل اینها باید درمان بشه.
havzhini
29-12-2012, 21:46
دلایل دیگه ای نیست؟چطوری دیدم رو به زندگی تغییر بدم؟
خب برای ادمها خیلی تفاوت میکنه نسبت به شرایط. مثلا سن شما خیلی مهمه، دیدی در حال حاظر دارید خیلی مهمه، کسایی که اطرافتون هستن و میتونن بهتون کمک کنن خیلی مهمه، و خیلی چیزهای دیگه.
هرچند من خودم شاید خیلی مشکلات دارم و در جایی نباشم بتونم راهنمایی درستی بهتون بکنم ولی اولین پیشنهادی که میکنم مراجعه به روانپزشک خوب هست....بازم تاکید میکنم روانپزشک خوب و نه دکتری که فقط دارو تجویز کنه.
مورد بعدی میتونم بهتون بگم ورزش هست بخصوص فعالیت های جمعی ورزش ......مثلا کوه رفتن یا پیاده روی در طبیعت خیلی میتونه خوب باشه برای روحیه.
توی فعالیتهای جمعی شرکت کنین.......متاسفانه بدبختی مملکت ما در همینه که جاهایی که فعالیت جمعی انجام بشه و جمع سالمی هم باشه خیلی کم هست......تنها چیزایی که شاید زیاد باشه روضه گذاشتن یا حسینیه زدنه.............ولی حتما توی یه کلاس هنری شرکت کنین حالا هر هنری که علاقه دارین از موسیقی گرفته تا هنر تجسمی مثل خوشنوسی و خراطی و مجسمه سازی فرقی نمیکنه فقط این مهمه که دنبال علاقه خودتون برین و مهمتر اینکه با کسایی که در علایق با شما همفکر هستن برخورد کنین.
برای بهتر کردن دیدتون به زندگی و پیدا کردن راه زندگیتون فقط میتونم مطالعه رو پیشنهاد کنم..........از خوندن رمان گرفته تا کتابهای فلسفی یا اگه سوالهای مذهبی توی ذهنتون دارین حتما برین دنبالش و بپرسین سوالهاتون رو و کلا اطلاعاتون رو بالا ببرین تا جهان اطرافتون و همینطور خودتون رو بهتر بشناسین که باعث بشه هم زندگی رو دوست داشته باشین و هم خودتون رو بیشتر قبول کنین.
ولی اگه حالات افسردگی رو دارید و گوشه گیری زیادی دارین حتما بهتون میگم یه روانپزشک خوب بگردین و پیدا کنین و برین پیشش، چون من خودم خیلی از این جنبه ضربه خوردم در حالی که خیلی راه ها رفتم و خیلی تلاش کردم برای عوض کردن بعضی مسائل و مشکلات روحی ولی تازه به فکر این افتادم که دارو فقط میتونه به من کمک کنه.
MOHAMMAD_ASEMOONI
29-12-2012, 23:28
سلام دوستان کسی میدونه بهترین راه واسه رهایی از گوشه گیری و منزوی شدن ، تنهایی چیه؟ ممنون میشم کمکم کنینسلام . بسیار از مخترعان و مبتکران و اندیشمندان و دانشمندان گوشه گیر بودند . شما باید ببینید چرا گوشه گیری رو دوست دارید و در اون چکار میکنید و دنبال چی میگردین . در ضمن گوشه گیری هم مثل هر چیز دیگه ای حد و اندازه ای باید داشته باشه . پس شد دو چیز : چرا گوشه گیر شدین و هدفتون چیه ؟ چه مدت در روز یا در هفته در انزوا هستین و آیا تاثیر منفی داشته بر شما یا تاثیر مثبت ؟ مثال : جوانی که در یک جامعه فاسد و خراب زندگی میکنه اما فاسد و خراب نیست و تمایلی هم به فساد نداره ,از جامعه اش منزوی میشه اما این انزوا به نفعش هست و از خراب شدنش جلوگیری میکنه تا اینکه راهی پیدا بشه و از اون جامعه ی فاسد بیرون بره
کاربر شماره ی یک
31-12-2012, 11:01
دلایل دیگه ای نیست؟چطوری دیدم رو به زندگی تغییر بدم؟
آدم طوري اطرافش رو ميبنه كه در مورد اونها اونطور فكر ميكنه . تغيير فكر توي حالت كلي وقتي ميتونه تغيير كنه كه از زندگي يه چيز ديگه بخواي ،يعني هدفت از زندگي كردن تغيير كنه ، كسي كه زندگي ميكنه براي خدمت به مردم يه ديدي داره ، يكي كه داره براي لذت بردن زندگي ميكنه يه ديد ديگه ، كسي هم كه فقط بندگي ميكنه يه ديد ديگه و....
سلام دوستان کسی میدونه بهترین راه واسه رهایی از گوشه گیری و منزوی شدن ، تنهایی چیه؟ ممنون میشم کمکم کنین
وقتي سعي كني كمي مثل بقيه فقط كني و زياد افكارت خاص نباشه ، از گوشه گيري و منزوي شدن درمياي ، وقتي دو نفر يه جور فكر كنند يا حداقل درباره ي يه موضوع مشترك فكر كنند ،اونوقت حرف براي گفتن دارند ،احساسات مشترك پيدا ميكنند ، داشتن نقاط مشترك با ديگران باعث ميشه آدم از تنهايي دربياد .
دوستان بذارین من مشکلمو براتون بگم شاید تونستین یه راه حل بهم بدین
تا سال دوم دبیرستان درسم خوب بود فکر میکنم دلیلش این بود که فعالیت های ذهنیم زیاد بود مثلا زیاد معما حل میکردم درس زیاد میخوندم وبازی های فکری مثل شطرنج زیاد انجام میدادم
بخاطر همین توی مدرسه هر درسی که میدادن میفهمیدم توی خونه حتی اگه لای کتاب رو باز نمیکردم میتونستم نمره ی خوب بگیرم
اما همه چی از اون تابستون لعنتی شروع شد که کارم شده بود بخور و بخواب هیچ فعالیتی نداشتم
مدرسه که دوباره شروع شد مقدار شدیدی افت کردم
هرکاری میکردم نه میفهمیدم معلم چی میگه نه تو خونه میفهمیدم و به عبارتی صفر درصد از مغزم کار نمیکشدم و درگیر یه سری مسائل شده بودم که به سنم مربوط میشد مطمئنا میدونید منظورم چیه؟
اما حالا که کنکور دارم چندین بار تصمیم گرفتم درس بخونم اما واقعا هیچی حالیم نشد و نمیشه انگار خنگ شدم ضریب هوشیم صفره الان
همین موضوع همه ی اعتماد به نفسمو گرفته
بچه که بودم همیشه دوست داشتم مهندسی چیزی بشم البته بچگی منظورم این نیست که 4.5 سالم بوده باشه تا همین دوسال پیش همین حسو داشتم
اما الان که واقعا هیچی از درسا نمیفهمم دارم دیوونه میشم و هی به خودم میگم من که هیچی حالیم نمیشه چجوری میخوام درس بخونم و کاره ای بشم؟؟ پس باید بیخیالش بشم
چند بار به از این راه به خودم امید دادم که اگه دوباره از مخم کار بکشم فعال میشه و بازم اونجوری میشم و این چیزا اما فقط برای چند روز خوبم حتی واقعا اینجوری شدم که فعالیت های ذهنی انجام میدادم و یواش یواش دوباره ذهنم داشت فعال میشد اما هی به خودم میگفتم نه من چیزی نمیفهمم
الان دو چیز با ارزش از دست دادم یکی اعتماد به نفس یکی هم ضریب هوشی
بنظرتون اگه واقعا دست از این بخور بخواب بکشم
بازم میتونم از مغزم استفاده کنم؟؟ یا چیزی که رفته دیگه برنمیگرده؟؟
سر همین موضوعه که دستم به هیچ کاری نمیره
کاش اون تابستون لعنتی به خودم استراحت نداده بودم و خودمو با اون مسئله هایی که همه هم سنام درگیرشن درگیر نمیکردم
بارها به خودم گفتم امسال نشد سال دیگه که هست من چیزی که دارم فرصته اونم زیاد اما خدا نصیب نکنه دیگه این افکار مضخرف رو
بنظرتون چیکار کنم؟؟
havzhini
02-01-2013, 16:51
دوستان بذارین من مشکلمو براتون بگم شاید تونستین یه راه حل بهم بدین
تا سال دوم دبیرستان درسم خوب بود فکر میکنم دلیلش این بود که فعالیت های ذهنیم زیاد بود مثلا زیاد معما حل میکردم درس زیاد میخوندم وبازی های فکری مثل شطرنج زیاد انجام میدادم
بخاطر همین توی مدرسه هر درسی که میدادن میفهمیدم توی خونه حتی اگه لای کتاب رو باز نمیکردم میتونستم نمره ی خوب بگیرم
اما همه چی از اون تابستون لعنتی شروع شد که کارم شده بود بخور و بخواب هیچ فعالیتی نداشتم
مدرسه که دوباره شروع شد مقدار شدیدی افت کردم
هرکاری میکردم نه میفهمیدم معلم چی میگه نه تو خونه میفهمیدم و به عبارتی صفر درصد از مغزم کار نمیکشدم و درگیر یه سری مسائل شده بودم که به سنم مربوط میشد مطمئنا میدونید منظورم چیه؟
اما حالا که کنکور دارم چندین بار تصمیم گرفتم درس بخونم اما واقعا هیچی حالیم نشد و نمیشه انگار خنگ شدم ضریب هوشیم صفره الان
همین موضوع همه ی اعتماد به نفسمو گرفته
بچه که بودم همیشه دوست داشتم مهندسی چیزی بشم البته بچگی منظورم این نیست که 4.5 سالم بوده باشه تا همین دوسال پیش همین حسو داشتم
اما الان که واقعا هیچی از درسا نمیفهمم دارم دیوونه میشم و هی به خودم میگم من که هیچی حالیم نمیشه چجوری میخوام درس بخونم و کاره ای بشم؟؟ پس باید بیخیالش بشم
چند بار به از این راه به خودم امید دادم که اگه دوباره از مخم کار بکشم فعال میشه و بازم اونجوری میشم و این چیزا اما فقط برای چند روز خوبم حتی واقعا اینجوری شدم که فعالیت های ذهنی انجام میدادم و یواش یواش دوباره ذهنم داشت فعال میشد اما هی به خودم میگفتم نه من چیزی نمیفهمم
الان دو چیز با ارزش از دست دادم یکی اعتماد به نفس یکی هم ضریب هوشی
بنظرتون اگه واقعا دست از این بخور بخواب بکشم
بازم میتونم از مغزم استفاده کنم؟؟ یا چیزی که رفته دیگه برنمیگرده؟؟
سر همین موضوعه که دستم به هیچ کاری نمیره
کاش اون تابستون لعنتی به خودم استراحت نداده بودم و خودمو با اون مسئله هایی که همه هم سنام درگیرشن درگیر نمیکردم
بارها به خودم گفتم امسال نشد سال دیگه که هست من چیزی که دارم فرصته اونم زیاد اما خدا نصیب نکنه دیگه این افکار مضخرف رو
بنظرتون چیکار کنم؟؟
اولا ضریب هوشی و هوش هیچوقت از بین نمیره و فقط این عدم تمرکزه که نمیزاره از اون هوش برای هدفی که میخوایم استفاده کرد.
از حرفایی که خودت گفتی به نظرم شما توی سنی هستی که از نظر ج*ن*س*ی فکرت مشغول شده و احتیاج پیدا کردی و همین باعث شده نتونی تمرکز لازم روی درس و کارت داشته باشی و باید از این جنبه تامین بشی و فکرت خالی بشه تا بتونی دوباره به اون تمرکزی که قبلا داشتی برسی.
اولا ضریب هوشی و هوش هیچوقت از بین نمیره و فقط این عدم تمرکزه که نمیزاره از اون هوش برای هدفی که میخوایم استفاده کرد.
از حرفایی که خودت گفتی به نظرم شما توی سنی هستی که از نظر ج*ن*س*ی فکرت مشغول شده و احتیاج پیدا کردی و همین باعث شده نتونی تمرکز لازم روی درس و کارت داشته باشی و باید از این جنبه تامین بشی و فکرت خالی بشه تا بتونی دوباره به اون تمرکزی که قبلا داشتی برسی.
خب اره توی سنی هستم که بیشتر شده و تمرکزم از بین رفته اما خب برادر من این نیازو به هیچ وجه نمیشه تامین کرد
من هنوز 18 سالمه ازدواج که هیچی نامشروعم که غلط بکنم
وقتی هیچ راهی نیس من چیکار کنم؟؟؟
havzhini
02-01-2013, 20:22
خب اره توی سنی هستم که بیشتر شده و تمرکزم از بین رفته اما خب برادر من این نیازو به هیچ وجه نمیشه تامین کرد
من هنوز 18 سالمه ازدواج که هیچی نامشروعم که غلط بکنم
وقتی هیچ راهی نیس من چیکار کنم؟؟؟
من بهت گفتم چیزی که وجود داره حالا کاری به ازدواج و مشروع و غیرمشروعش ندارم اون بحثش جداست..........مغز و بدن ادم از ادم اجازه نمیگره چی مشروع هست چی غیرمشروع طبق اون عمل کنه.
این چیزی هست که مشخصه و راهی براش نیست جز اینکه از این جنبه تامین بشی تا هم روح و جسمت بارور بشه هم فکرت برای مسائل دیگه ازاد بشه که بتونی تمرکز لازم رو داشته باشی.
من بهت گفتم چیزی که وجود داره حالا کاری به ازدواج و مشروع و غیرمشروعش ندارم اون بحثش جداست..........مغز و بدن ادم از ادم اجازه نمیگره چی مشروع هست چی غیرمشروع طبق اون عمل کنه.
این چیزی هست که مشخصه و راهی براش نیست جز اینکه از این جنبه تامین بشی تا هم روح و جسمت بارور بشه هم فکرت برای مسائل دیگه ازاد بشه که بتونی تمرکز لازم رو داشته باشی.
اخه من میدونم پشیمون میشم و در اونصورت هی فکرم میره پیش اینکه چرا این کارو کردم و فلان و فلان چر ااینکارو بکنم؟؟
و وضعم بدتر میشه
havzhini
02-01-2013, 21:01
اخه من میدونم پشیمون میشم و در اونصورت هی فکرم میره پیش اینکه چرا این کارو کردم و فلان و فلان چر ااینکارو بکنم؟؟
و وضعم بدتر میشه
منظورتون از راه نامشروع اگه انجام بدی پشیمون میشید؟؟؟
من در اینباره واقعا نمیدونم واقعا چطور راهنماییت کنم ولی اینو بهت میگم حتما قرار بر انجام کار وحشتناکی نیست که بخوای پشیمون بشی.
با یه رابطه سالم و معقول که بتونه از لحاظ عاطفی تامینت کنه و بهت ارامش بده برات کافیه که از زندگییت لذت ببری.
منظورتون از راه نامشروع اگه انجام بدی پشیمون میشید؟؟؟
من در اینباره واقعا نمیدونم واقعا چطور راهنماییت کنم ولی اینو بهت میگم حتما قرار بر انجام کار وحشتناکی نیست که بخوای پشیمون بشی.
با یه رابطه سالم و معقول که بتونه از لحاظ عاطفی تامینت کنه و بهت ارامش بده برات کافیه که از زندگییت لذت ببری.
بهرحال ممنون
بقیشو با pm ارسال کردم
MOHAMMAD_ASEMOONI
03-01-2013, 08:59
دوستِ عزیز alisv
دانستنِ یک سری اطلاعات در مورد انسان خیلی به درد بخور هست .
1- یک قسمت از بدن انسان هست که اسمش "خود" هست .
البته اسمش اصلاً مهم نیست .
مهم کارش و خصوصیاتش هست .
این "خود" خیلی بیخوده !
فقط دوست داره لذت ببره .
فقط همین .
هر چیزی که یاد بگیره یا تجربه کنه و لذت داشته باشه براش , دیگه همش دوست داره اون کارها رو انجام بده .
این "خود" خیلی هم خطرناکه .
اصلاً شما براش مهم نیستی. نه شما نه سلامتیت نه آبروت نه آینده ات نه اعتبارت نه امنیتت و نه هیچ چیز دیگه .
فقط دوست داره لذت ببره .
بخور و بخواب , سیگار , قلیون , قرص روان گردان , مشروب , مواد مخدر , قرص آرام بخش , انواع سک س و خلاصه هر چیزی رو که امتحان کنه و ازش لذت ببره دیگه ول کنش نیست که نیست .
همین "خود" یا "نفس" ملیونها میلیون نفر رو تا مرز دیوانگی و روانی شدن یا خودکشی یا زندان و اعدام هم برده و نبست و نابودشون کرده
========================
چطوری میشه کنترلش کرد ؟
چند راه داره :
1- پیشگیری
یعنی چیزهائی که لذت داره اما میدونیم که لذتش بی ضرر نیست رو اصلاً امتحان نکنیم تا "خود" اون رو یاد نگیره وگرنه دیگه ولکنش نیست .
همه ی کسانی که اعتیاد رو ترک میکنند (الکل , مواد مخدر , قرص روان گردان ) و دوباره معتاد میشند , علتش همون لذتِ لعنتی هست که در مغزشون جا خشک کرده و نقش بسته و وسوسشون میکنه تا دوباره برند سراغش .
پس بهترین راه برایِ کنترل "خود" پیشگیری هست .
2- راه دوم برایِ کسانی هست که از مرحله ی پیشگیری گذشتند و امتحان کردند یک چیز لذت بخش ضرردار رو و حالا دیگه باید با وسوسه ی نقش بسته در مغزشون مبارزه کنند تا بتونند از انجام اون کار لذتبخشِ مُضر خودداری کنند .
اولین وسیله ی دفاعی گرفتنِ فرصتِ انجام اون لذت از "خود" هست .
مثال :
کسی که به عادتِ سری مبتلا شده و "خود" دائماً وسوسه اش میکنه که اون کار رو برایِ رسیدن به لذت انجام بده , با فرار از تنهائی , فرصتِ انجام ایم کار رو از خودش بگیره .
یعنی تنها نخوابه , هرگز در اتاقش رو قفل نکنه و همیشه باز باشه , تا وسوسه میاد به سراغش به پاهاش بگه بلند شید من رو ببرید جائی که فرصتِ این کار وجود نداشته باشه .
این جور تصمیمها و دستورها از عقل انسان سرچشمه میگیره .
اگر "عقل" قویتر از "خود" نباشه اونوقت محاله انسان بتونه در مقابل وسوسه های "خود" مقاومت کنه .
عقل قوی نمیشه جز با علم و دانش و اطلاعات تا انگیزه ی مبارزه با "خود" براش قوی بشه .
همه انسانها باید "خود" رو یک دشمن حساب کنند و تا میتونند باهاش لجبازی کنند و جلوش رو بگیرند تا نتونه کنترلِ بدن رو به دست بگیره و داغونش کنه .
راه دیگه برایِ مبارزه با "خود" " , رسیدن بهه اون لذت از راهِ صحیح هست .
مثال :
برایِ مبارزه با وسوسه ی خودارضائی , بره ازدواج کنه .
==========================
جالب اینه که بیشتر این وسوسه ها گذرا هست و اگر مدتِ کوتاهی باهاش مخالفت کنین از بین میره .
مثل وسوسه ی رسیدن به لذتِ جن سی که اگر طرف مشغول به کاری بشه اون وسوسه به اصطلاح از سرش میپره .
====================
خلاصه ی مطلب :
"خود" لذت رو دوست داره و دیگه هیچ ویز براش مهم نیست .
بهترین کار اینه که "خود" چشم و گوش بسته بمونه و هرگز لذتِ چیزهای لذتبخشِ خطرناک رو نچشه وگرنه دیگه ول کنش نیست .
اگر اون لذت ضرردار رو چشید , بعدش باید فرصتِ انجام اون کار لذتبخشِ خطرناک رو از "خود" بگیرید .
قوی کردن عقل با علم و دانش و اطلاعات در مورد عاقبِ خطرناکِ اون کار و ضررهاش باعث میشه بهتر با وسوسه های "خود" مبارزه کنیم و باهاش لجبازی کنیم .
رسیدن به اون لذت از راه درست (اگر امکان داشته باشه ) مثل ازدواج برای اجتناب از خودارضائی .
نکته ی مهم دیگه به وگود آوردنِ یک ترس هوشمندانه و عاقلانه از عاقبت انگام کارهای لذتبخشِ مُضر هست که انگیزه ی قوی ایجاد میکنه برایِ ترک کارهای لذتبخشی که خطرناک و مُضر و نابود کننده ی سلامتی و آینده و مال و اموال و آبرو و حیثیت هست .
havzhini
03-01-2013, 10:02
خطر رها کردنِ "خود" به حال خودش و کنترلش بر اعضای بدن انسان
دوست عزیز من یک سوال اساسی از شما دارم و اون اینکه از مطالبی که شما بیان کردید به طور کل لذت مردود و نفی میشه و لذت یک چیزه خطرناک و مضر تشخیص داده میشه که باید به هر نحوی ازش دوری کرد درسته؟؟؟
اگر خواب مثبت باشه پس دیگه بحثی نمیشه کرد...........ولی اگر جواب منفی هست و لذت بردن چیز بدی هم نیست پس چرا باید این خود درون رو به کل سرکوب و نابود کرد تا چیزی رو طلب نکنه؟
به طور مثال شما میگید بهترین کار این هست از لذت ها دروری کرد تا پیشگیری بشه از مضرات لدت بردن، ولی سوال اینجاست تا لذتی چشیده نشه چطور میشه فهمید اصلا این مورد لذتی داره یا نه؟؟؟
من منکر دوری از مسائلی مثل مواد مخدر یا امثال اینها نیستم که باید به طور کل نفی بشه چون در اصل لذتی که اعتیاد داره بیشتر توهم هست تا لذت ولی این مورد رو نمیشه به تمام لدتها سوق داد و گفت به کل از تمام مسائل دوری کرد تا از مضراتش هم دور بود.
من با همچین دیدی به طور کل موافق نیستم و فکر میکنم ترویج همین تفکر در جامعه ماست که باعث شده متاسفانه ماها هیچ لذتی در طول زندگی کسب نکنیم و زندگی برامون تبدیل به سراب میشه و این همه مشکلات در جامعه ما به وجود اومده.
به طور مثال مسئله جن*سی چیزی نیست که بشه به هیچ وجه از این خودی که شما میگید دریغش کرد و سرکوبش کرد و اگر وقتی به سنی که این مسئله رو طلب میکنه میرسیم درست و اصولی تامین نشه و دید درستی نسبت بهش پیدا نکنیم باعث هزار و یک جور مشکلات روحی و روانی و جسمی میشه که اثراتش رو داریم در جامعمون میبینیم، از امار طلاق رو شما برسی کنید که گفته میشه 70درصد طلاقها از مشکلات جن*سی نشعت میگیره تا امار فهشا گرفته یا مشکلات روحی و عصبی در جامعه ما.
من با کمال احترام با این نظریه موافق نیستم و فکر میکنم به هرچیزی باید به دید درست و اصولی نگاه بشه و مسئله ای مثل لذت در زندگی انسان یه چیزی اصولی و اصلی زندگی هست و باید به صورت درستی تامین بشه تا زندگی سالم و راحتی در پیش داشته باشیم.
MOHAMMAD_ASEMOONI
03-01-2013, 10:42
دوستِ عزیز havzhini
با سلام و تشکر از نظرتون .
عنایت بفرمائین بنده در نوشتم لذتِ خطرناک نه لذت .
فرق هست بین این دو .
انسان لذت رو دوست داره چون اینجوری خلق شده و دستِ خودش نیست .
هر کاری هر انسانی انجام میده برای رسیدن به لذت و خوشیو آرامش و آسایش هست
اما لذتها دو نوع هست
مُضر
بدونِ ضرر
تمرکز ما در این بحث و گفتگو بر لذتهای مُضر هست .
بهترین راه برایِ اینکه "خود" اون لذتها رو نفهمه و نره دنبالش اینه که اونها رو تجربه نکنه اصلاً تا به قول معروف مزه اش رو نچشه وگرنه دیگه ول کنشون نیست .
برایِ همین تنها راهِ کاملاً در امان بودن از ضرر مشروبات الکلی و مواد مخدر و خودارضائی وقرصهای روان گردان و غیره فقط سه کلمه هست
هرگز امتحان نکن
اگر کسی لذتِ مواد مخدر رو درک کرد اونوقت دیگه یا باید بکشه یا درد و عذابِ نکشیدنش رو بکشه .
پی بهترین راه اینه که از قبل مغز انسان برنامه ریزی بشه ( آموزش و پرورش و هشیار سازی ) تا به محض قرار گرفتن در موقعیتِ امتحان کردن , امتحان نکنه و فرار کنه از اون فرصت .
درست مثل کامپیوتری که از قبل لیست ویروسهای خطرناک رو داره و به محض نزدیک شدنش با انجام اقدامات امنیتی ازش جلوگیری میکنه .
========+=+=============
اگر از همه ی کسانی که معتاد به سیگار و قلیان و مشروب و مواد مخدر و خودارضائی و قرصهای روان گردان شدند بپرسید چطور شد معتاد شدی همگی میگن اشتباه کردیم و امتحان کردیم و لذت بردیم و لذتش ما رو اسیر کرد .
پدر و مادر و مدرسه نقش خیلی مهمی دارند که این ترس هشیارانه رو در وجود بچه ها از ضررهای لذتهای خطرناک ایجاد کنند تا به محض پیش اومدن فرصت برایِ امتحاِ یک لذتِ خطرناک , بترستند از عاقبتی که در انتظارشونه و امتحان نکنند .
این ترس یک ترس خردمندانه هست . یک وسیله ی دفاعی مثل fire wall
havzhini
03-01-2013, 11:30
دوست من فرمایش شما صحیح هست و من هم تاکید کردم روی مواردی مثل مواد مخدر که باید ازش دوری کرد و نفی بشه.
ولی شما در مطالبی که فرمودید به طور کل این صفتی که شما "خود" اسمش رو گذاشتید یه موجود بد و مضرر و حتی شیطانی که باید سرکوب و خنثی اش کرد معرفی کردید.
مثل این فرمایشات
این "خود" خیلی بیخوده !
همین "خود" یا "نفس" ملیونها میلیون نفر رو تا مرز دیوانگی و روانی شدن یا خودکشی یا زندان و اعدام هم برده و نبست و نابودشون کرده
راه دیگه برایِ مبارزه با "خود" "
"خود" لذت رو دوست داره و دیگه هیچ ویز براش مهم نیست .
من با این طرز برخود و دید نسبت به این "خود" مخالفم و به نظرم این "خود" اصلا چیز بد و خطرناکی نیست بلکه جزعی از وجود ما انسانهاست و در صورت پرورش میتونه مارو بسیار بالاتر و والاتر از حد انسانیمون برسونه و در مقابل این سرکوب و برخود غلط با این "خود" هست که باعث شده میلیونها میلیون انسان تا مرز دیوانگی و روانی شدن و باقی مسائل پیش برن.
و در مورد این "خود" و ربطش به مسایل جن*سی که بیشتر هدف سوال دوست دیگمون بود و شما هم به کل باز هم فرمودید که باید این "خود" و خواست مسائل جنسی رو منکوب کرد و باهاش مبارزه کرد، که من بازهم با این نظریه مخالفم و فکر میکنم این جزعی از وجود ماست و به هیچ وجه قابل سرکوب کردن نیست و فقط میشه محرومش کرد که در صورت محروم کردن این "خود" از لذت و احتیاجش که همون مسلئه جن*سی هست در بحث ما، بجز مشکل و سرخوردگی و مشکلات عدیده روحی و جسمی و به هم خورد تعادل زندگی چیزی در پی نخواهد داشت و در مقابل اگه به صورت صحیح و اصولی انسان از ابتدا این مورد براش روشن و فراهم باشه(جدا از مسائل مذهبی و شرعی و فقط از جنبه رونشناختی هدف بحث من هست) میتونه در زندگی به سعادت و موفقیتی که باید برسه.
دوستان به قانون دهم توجه داشته باشید.
قوانین بخش پزشکی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
نظارت فیل/ترینگ به کلیدواژه های خاص حساسه
ممنون :11:
اقا بذارید من یه چیزیو روشن کنم
فکر کنم دوستان اشتباه متوجه شدن
من گفتم تمرکز ندارم و توی پست اول توضیح دادم اما منظور من این نبود که همه ی زندگیم شده باشه اون کلیدی که انجمن بهش حساسه:n02:
من جدای از اون بیشتر به خاطر تفکرم دارم اذیت میشم و بارها هم شده خواستم تغییرش بدم اما نشده
مثلا الان وقتی دقیق نگاه میکنم هیچ مشکل جدی توی زندگیم ندارم اما خب به اندازه ی دوستام که مثلا خیلی هاشون درگیر مسائل خانوادگی یا چیز های دیگه هستن خوشحال نیستم به نظرم زندگی هیچ معنی خاصی نداره
من خیلی چیزارو دارم که خیلی از همسنام یا ادمای دیگه حسرتشو میخورن اما اونا از من شاد ترن بیشتر میگن و بیشتر میخندن
این مشکلاتم بنظرم از راهنمایی نشدن و اشتباه تعریف شدن یه سری چیزا توی ذهنم نشءت میگیره
مثلا هیچ کس تا حالا بهم نگفته که جوونم فرصت دارم هرطور زندگیمو دوس دارم درست کنم یا از این مسائل که بهم امیدواری بده
من الان تنها چیزایی که میشنوم اینه که درس نخونی بیچاره میشی درس نخونی زندگیت به درد نمیخوره اما تا حالا یه نفر هم بهم نگفته به جز درس راه های زندگی بازم هست یا که امسال قبول نشدی سال دیگه ای هم هست
الان من به این مسئله حساس شدم
بیشتر مامانم رو اعصابه
از هر وسیله ای که استفاده میکنم میگه ما اینو تهیه کردیم که درس بخونی ما فلان کردیم چیکار کنی ینی به چشم یه معامله دارن به درس خوندن من نگاه میکنن
من هیچوقت درباره ی اون کلید که انجمن بهش حساسه:n02: راهنمایی نشدم و اینو به خاطر فرهنگمون میدونم چون هیچکس راهنمایی نمیشه نه فقط من
من هرکاری کردم با یه دید مثبت به زندگی نگاه کنم نشد هرروز یه روش جدیدو امتحان کردم ولی نمیشه
دلیلش هم نمیدونم واقعا
havzhini
03-01-2013, 13:48
دوست من دقیقا بحث حرف من هم همین هست و توضیح هم دادم که ما نباید به همه چیز یک بعدی نگاه کنیم و خیلی چیزها رو بد مطلق بدونیم و همیشه بگیم سرکوبش کن و به سمتش نرو ولی از طرفی دیگه درون ما چیزه دیگه میگه و از ما چیزی میخواد که دیگران میگن زشته، بده، گناه، و امثال اینها و همین باعث تظاد در ما میشه و سرخوردگی و هزارجور مشکل روحی روانی در ما به وجود میاره.
دوست من هیچ چیزی نه بد مطلقه و نه خوب مطلق و این ما هستیم که باید به همه چیز به دید درست نگاه کنیم و زندگی رو یه لذت ببینیم که باید توی این زندگی رو به جلو و در حال پیشرفت باشیم و همینطور از زندگیمون سرحد لذت رو ببریم.
نه درس خوندن با لذت بردن از زندگی منافاتی داره نه لذت بردن از زندگی باعث بدبخت و هیچی نشدن توی زندگی میشه، بلکه باید تعادل رو بین همه چیز برقرار کنیم تا هم موفق باشیم و شاد و خوشبخت، و اگر بین اینها تعادل نباشه هیچکدوم به دست نمیاد و زندگی بجز یه عذاب بیشتر نمیشه برای انسان.
شما توی سنی هستی که به راحتی هم میتونی سرحد لذت رو ببری از زندگیت و هم پایه زندگیت و سرنوشت رو از حالا بسازی.
پس بهتره به این فکر کنی که تعادل رو در زندگیت برقرار کنی و رو به جلو قدم بر داری.
شما توی سنی هستی که به راحتی هم میتونی سرحد لذت رو ببری از زندگیت و هم پایه زندگیت و سرنوشت رو از حالا بسازی.
پس بهتره به این فکر کنی که تعادل رو در زندگیت برقرار کنی و رو به جلو قدم بر داری.
دقیقا
اینو بارها به خودم میگم ولی اثرش اونقدر نیست که بهم کمک کنه
مثلا دو نفر همسن من رو در نظر بگیرین
که یکیشون داره درس میخونه و دیگری به بی خیالی و بطالت میگذرونه
هردو مطمئنا دارن لذت میبرن و تفاوت کارهاشون بخاطر تفاوت در تفکرشونه
نفر اول درس میخونه چون لذت میبره چون لابد درش چیزی دیده که خوبه
نفر دوم هم شاید به ضرر خودش باشه و عمرش تلف شه اما لا اقل داره از کاری که میکنه لذت میبره و این براش مهمه
متاسفانه من نه از درس تعریف درستی دارم نه از خوش گذرونی ( چه خوب چه بد )
بنابراین از هیچ کدوم خوشم نمیاد انگار رو هوا موندم
و حتی در مسیر هیچکدوم قرار ندارم نه به طور جد درس میخونم نه از زندگی لذت میبرم
زندگی ینی پوچ برام
ریشه ی بیشتر بدبختی ها :
افراط و تفریط.
روی این یکم فکر کنیم میبینیم جوابهای زیادی داخلشه.
از هر راهی که بلد بودم رفتم اما همه راه ها به اینجا ختم میشدن که الان هستم و این غیر منصفانه ترین معامله زندگیم بود که وقت کمی مونده حالا که فهمیدم ایه ادمه 36 ساله که تنها تجربه کرد تمام زندگی 36 سالشو
وقتی نظام عقلی تعریف میشه خوبو بد بودن واسه انسان تعریف میشه (یه ادم معتاد خودش میدونه که کار بدی میکنه ) و وقتی نظام های فکری در مقابل هم قرار میگیرن مشکلات روابطی شروع میشه و ادم احساس تنهایی میکنه و وقتی تنها میشه شروع میکنه به نقد خودش و این تلخترین حقیقت زندگی اکثر ماهاست که نظام فکری ما واسه خوب بد بودن فقط 2 مثال داشت مواد مخدر و جنس مخالف
havzhini
05-01-2013, 10:48
کسی نیست بپرسه ادمی که میره مواد مخدر مصرف میکنه چی کم داشت یا چی میخواست از این مواد مخدر که میره مصرف میکنه.
کسی نمیپرسه ما چیو از این ادم گرفتیم که مخبوره برای یا داشتنش یا فراموش کردنش دست به دام چیزی بشه که میدونه فرقی براش نخواهد کرد.
کسی از من نمیپرسه تو که 15سال یه قرص سرماخوردگی هم نمیخوردی حالا چرا داری هزارجور قرص اعصاب و افسرگی رو ازمایش میکنی. حالا چرا قرصات رو با الکل میخوری که زودتر اثر کنه و اعصابت اروم بشه.
ما راهی نداشتیم جز اینکه یا راهی که برامون ساختن رو بریم یا محکوم به این بشیم که حق رفتن هیچ راهی دیگه رو نداشته باشیم.
میگن ادم به امید زندست ولی کسی نگفت اگه امیدت رو گرفتن اونوقت چی؟
hamid_diablo
12-01-2013, 23:47
سلام دوستان
راستشو بخوای من یه مشکل خیلی خاص دارم...شایدم خـــــــاــص نباشه.
من به شدت خودشیفته و خودبزرگ بینم....تو رابطه هام همیشه خودمــــــــــــو سرتر از دیگران میدونم . شاید به ظاهر چیــــز جالبی باشه اما وقتی زمان میگزره آزار دهندس
شده تو برخی از بحثـــــــــــــها اطلاعات کافی نداشتم و به خاطر همین سعی کردم حرف طرف مقابل رو رد کنم
احساس میکنم از حالت نرمال خارج شدم...میخوام این حس رو از خودم دور کنم...اعتمــــــــاد به نفس کاذبی برام ایجاد شده ک دیگه از ش خو شم نمیا د
Переклад не
12-01-2013, 23:56
سلام دوستان
راستشو بخوای من یه مشکل خیلی خاص دارم...شایدم خـــــــاــص نباشه.
من به شدت خودشیفته و خودبزرگ بینم....تو رابطه هام همیشه خودمــــــــــــو سرتر از دیگران میدونم . شاید به ظاهر چیــــز جالبی باشه اما وقتی زمان میگزره آزار دهندس
شده تو برخی از بحثـــــــــــــها اطلاعات کافی نداشتم و به خاطر همین سعی کردم حرف طرف مقابل رو رد کنم
احساس میکنم از حالت نرمال خارج شدم...میخوام این حس رو از خودم دور کنم...اعتمــــــــاد به نفس کاذبی برام ایجاد شده ک دیگه از ش خو شم نمیا د
دورود بر شما حمید جان
اولین قدم رو برداشتی
یه وقتایی هستن کسایی که اینشکلین اما اصلا نمیفهمن.اما وقتی میفهمن که واقعا به زشتی اخلاقشون پی برده باشن
همین که حین حرف زدنت با بقیه ، این احساسو به خودت تلقین کنی آروم آروم تاثیرش رو متوجه میشی.
havzhini
16-01-2013, 13:08
سلام دوستان
راستشو بخوای من یه مشکل خیلی خاص دارم...شایدم خـــــــاــص نباشه.
من به شدت خودشیفته و خودبزرگ بینم....تو رابطه هام همیشه خودمــــــــــــو سرتر از دیگران میدونم . شاید به ظاهر چیــــز جالبی باشه اما وقتی زمان میگزره آزار دهندس
شده تو برخی از بحثـــــــــــــها اطلاعات کافی نداشتم و به خاطر همین سعی کردم حرف طرف مقابل رو رد کنم
احساس میکنم از حالت نرمال خارج شدم...میخوام این حس رو از خودم دور کنم...اعتمــــــــاد به نفس کاذبی برام ایجاد شده ک دیگه از ش خو شم نمیا د
به نظرم بهترین کار میتونه مطالعه و بالا بردن اطلاعات باشه که میتونه ادم رو به این تکاپو بندازه که واقعا هنوز خیلی چیزها رو نمیدونه و باید از دیگران یاد بگیره و حتی خوندن یه رمان بعضی وقتا این اثر رو روی ادم میزاره و دیگه ادم در مقابل دیگران این احساس کاذب که فقط من همه چیز رو میدونم رو نخواهد داشت و سعی میکنه بیشتر بشنوه و یاد بگیره.
پارانویا یا روان گسیختگی پارانوئید، به انگلیسی (Paranoia یا paranoid schizophrenia) در تعریف عام آن، حالتی است که شخص در آن با اهمیت فوق العاده و خارج از اندازهای که به سلامت جانی و مالی خود میدهد، خود را شکنجه میدهد. این گونه از افراد مدام در این فکر هستند که عواملی انسانی، طبیعی یا ماورا طبیعی خودشان، دارایی و افراد خانواده شان را تهدید میکنند و همه، در فکر توطئه چینی بر ضد آنها هستند.
این بیماری یکی از گونه های روان گسیختگی است . روان گیسختگی پارانوئید یک بیماری جدی و مزمن است که فرد گرفتار تماس با واقعیت را از دست داده و شاید شخص را به سوی بسیاری از حالت های خطرناک، مانند کنش های خودکشی، هدایت می کند.نشانگان روان گیسختگی پارانوئید شامل:• توهم های دیداری، مانند شنیدن صدا
• کژانگاری، مانند گمان به این که همکار شما می خواهد شما را مسموم کند• بیزاری• خشم• گوشه گیری
• دشواری های گفتاری• رییس وار رفتار کردن• اندیشه و کنش خودکشی در روان گیسختگی پارانوئید به نظر می رسد که شخص بیشتر گرفتار حالت های بد رفتاری یا اندیشه های بد مانند دشواری در اندیشیدن، تمرکز، یا توجه می باشد.
Abdolreza2012
19-01-2013, 04:07
سلام دوستان
یه مشکلی چند وقته برام پیش اومده
داغونم کرده خواب و خوراکمو گرفته ازم
من وقتی تو جمع هستم خیلی شادم ولی به محض اینکه تنها میشم مثلا موقع خواب انگار تمومه غم دنیا ریخته سرم
اصلا بعضی اوقات دیونم میکنه
خیلی ناراحتم
همش به مشکلاتم فکر میکنم طوری که ساعت ها با خودم کلنجار میرم تا بتونم بخوابم
چیکار کنم؟
اگه کسی میتونه کمکم کنه
مرسی
دوستان من با دستور پزشک روزانه ناشتا یه فلوکستین20 میخورم ولی هیچ تاثیری توی روحیم نداشته!؟:n21: اگه میشه راهنماییم کنید!:n16:
MOHAMMAD_ASEMOONI
19-01-2013, 07:21
سلام دوستان
یه مشکلی چند وقته برام پیش اومده
داغونم کرده خواب و خوراکمو گرفته ازم
من وقتی تو جمع هستم خیلی شادم ولی به محض اینکه تنها میشم مثلا موقع خواب انگار تمومه غم دنیا ریخته سرم
اصلا بعضی اوقات دیونم میکنه
خیلی ناراحتم
همش به مشکلاتم فکر میکنم
طوری که ساعت ها با خودم کلنجار میرم تا بتونم بخوابم
چیکار کنم؟
اگه کسی میتونه کمکم کنه
مرسی
سلام.
شما خودتون حلی دارین برایِ مشکلاتی که میگین آسایش رو ازتون گرفته ؟
حُسنِ این دنیا اینه که همونطور که مشکلات وجود داره توش , برایِ هر مشکلش هم چندین حل وجود داره .
MOHAMMAD_ASEMOONI
19-01-2013, 07:24
دوستان من با دستور پزشک روزانه ناشتا یه فلوکستین20 میخورم ولی هیچ تاثیری توی روحیم نداشته!؟:n21: اگه میشه راهنماییم کنید!:n16:
سلام.
بنده دوستی داشتم که وضع مالیش خوب نبود .
یه ماشینِ درب و داغون هم داشت که باهاش مسافرکشی میکرد .
واترپمپِ ماشینش خراب بود آب نشت میکرد ازش .
یه گالنِ 20 لیتری آب گذاشته بود تو صندوق عقب .
هر دو سه ساعت یه بار نگه میداشت آب میریخت تو رادیاتور .
یه بار بهش گفتم :
تو که میدونی مشکل چیه . حلش هم که میدونی چیه .
پس چرا نمیری واترپمپ رو عوض کنی و خیالِ خودت رو راحت کنی ؟!!!
گفت : میدونم حلِ ریشه ایِ این مشکل چیه اما پول ندارم الان تعمیرش کنم ( دستِ ما کوتاه و خرما بر نَخیل ) .
فعلاً آب میریزم تو رادیاتور تا وقتی که یه پولی بیاد دستم و برم واتر پمپ رو عوض کنم .
اون بنده خدا با وجودیکه نمیتونست مشکلِ ماشینش رو از ریشه حل کنه اما باز هم تسلیم نشد و یه راهِ حل موقتی براش پبدا کرده بود تا روزی که بتونه مشکل رو اصولی حل کنه
به نظر خودتون چیز دیگه ای غیر از دوا هست که مشکلِ روحیتون رو حل کنه ؟
Abdolreza2012
19-01-2013, 14:32
سلام.
شما خودتون حلی دارین برایِ مشکلاتی که میگین آسایش رو ازتون گرفته ؟
حُسنِ این دنیا اینه که همونطور که مشکلات وجود داره توش , برایِ هر مشکلش هم چندین حل وجود داره .
نه بیشتر افکارم برای یه مشکلمه که کاریش نمیتونم بکنم
MOHAMMAD_ASEMOONI
20-01-2013, 09:00
نه بیشتر افکارم برای یه مشکلمه که کاریش نمیتونم بکنم
سلام .
گرچه اگر بنده میدونستم مشکل چیه بهتر میشد راهی برایِ کنار اومدن باهاش پیدا کرد اما بدونِ دونستنِ مشکل هم میشه راهی براش پیدا کرد چون مشکلات همشون یک ساختار دارند .
مشکل یا حل داره یا نداره , غیر از این هم نیست .
اگر حل داره باید ببینیم چند تا حل داره .
حلها انواع مختلفی داره :
حل سریع
حل کند
حل ریشه ای
حل موقت
حل اقتصادی
حلِ پر خرج و گرانقیمت
حل هوشمندانه و عاقلانه
حل احمقانه
حل قانونی
حل غیر قانونی
حل حلال ( برایِ مُتدیّنها )
حل حرام
و غیره
بیشتر مردم متاسفانه تو انتخابِ حلِ مناسب اشتباه میکنند چون انتخابِ حلِ مناسب یک هنر هست .
اگر مشکل واقعاً بدونِ حل باشه یا حلش بسیار دور از دسترس باشه یا برایِ رسیدن بهش باید مدتی طولانی انتظار کشید اونموقع دیگه فقط باید چند کار انجام بدیم :
اول از همه اینکه تا میتونیم نذاریم مشکل بزرگتر بشه . هیچ آدم عاقلی به خاطر حل نشدنِ مشکلش کاری نمیکنه که مشکل بزرگتر بشه .
دوم اینکه کاری نکنید که به خاطر اون مشکل یک یا چند مشکل دیگه هم بهش اضافه بشه .
مثل غصه خوردن که نه تنها مشکل رو حل نمیکنه بلکه چند تا مشکل دیگه هم بهش اضافه میکنه ( مشکلاتِ سلامتی بدنی و روحی ) .
انسانِ خردمند هرگز چنین کاری نمیکنه چون به خودش میگه
من محتاج حل هستم نه محتاج مشکلاتِ بیشتر
سوم :
صبر و مدارا با مشکل که بدونِ علم و دانش امکان نداره کسی بهش برسه چون :
صبر از امید سرچشمه میگیره و امید هم از علم و دانش و اطلاعات .
برایِ کسی که به معنویات اعتقادی نداره اینجا دیگه آخِر خط هست . نمیتونه جلوتر بره .
مثال :
کسی که عزیزترین آدم زندگیش رو بل اشتباهِ خودش کشته مثلا با بی احتیاطی در رانندگی باعث مرگ زن و بچه هاش شده زن و بچه هائی که همه ی زندگیش بودند .
گمان نکنم راهی برایِ فرار از عذابِ وجدانِ این اشتباه باشه جز با دانشی به اسم معنویات .
اما چطوری ؟
درکش امکان نداره مگر برایِ کسی که دانشش از معنویات زیاد هست .
هر چی این دانش بیشتر باشه قدرت تحمل و صبر در مصیبتهای بزرگ بیشتر و بیشتر میشه .
کسی که به علم و دانش معنویات اعتقادی نداره مجازاتش همینه که نمیتونه با مشکلاتِ حل نشدنی کنار بیاد و دست به کارهایی میزنه که مشکل رو بدتر یا بیشتر میکنه .
یکی از مهمترین چیزهائی که پایه و اساسِ صبر در مشکلاتِ حل نشدنی رو میسازه اینکه که :
ما نیومدیم تو این دنیا فقط برایِ مهمونی و خوشگذرونی
کسی که این مطلب رو درک نکنه محاله بتونه درجه هایِ بالایِ صبر رو در خودش به وجود بیاره
کاربر شماره ی یک
20-01-2013, 12:32
دوستان من با دستور پزشک روزانه ناشتا یه فلوکستین20 میخورم ولی هیچ تاثیری توی روحیم نداشته!؟:n21: اگه میشه راهنماییم کنید!:n16:
داروها بيشتر واسه كنترل به كار ميرن تو مسائل روحي . يه فرجه ايجاد ميكنن كه مسئله رو حل كني ، حل مشكل روحي بيشتر از طريق خودته ، در ضمن نگو هيچ اثري نداره ، شايد پيش زمينه ي يه بيماري روحي شديد رو داري ، دارو ها رو هم كنار نذار ، اگه ميتوني به پزشك مراجع كن .
مشكلي كه داري رو بشناس و بفهم كه اون دارو رو واسه چي داده بهت و قراره چه تاثيري روي تو بزاره ،اونطوري ميتوني همگام با دارو خوردن مشكل رو هم حل كني .
داروها بيشتر واسه كنترل به كار ميرن تو مسائل روحي . يه فرجه ايجاد ميكنن كه مسئله رو حل كني ، حل مشكل روحي بيشتر از طريق خودته ، در ضمن نگو هيچ اثري نداره ، شايد پيش زمينه ي يه بيماري روحي شديد رو داري ، دارو ها رو هم كنار نذار ، اگه ميتوني به پزشك مراجع كن .
مشكلي كه داري رو بشناس و بفهم كه اون دارو رو واسه چي داده بهت و قراره چه تاثيري روي تو بزاره ،اونطوري ميتوني همگام با دارو خوردن مشكل رو هم حل كني .
من ماه گذشته عزیزترین دوستم رو تو حادثه رانندگی از دست دادم. تا چند روز آب و غذا نمیخوردم و فقط گریه میکردم. به زور بزرگترها رفتم روانپزشک اونم واسم فلوکستین نوشت تا شاید حالمو بهتر کنه. البته من خودم احساس میکنم گذر زمان همه چیز رو حل میکنه/ ولی اون کسی که رفت بهترین رفیقم بود دوران بچگی و مدرسه و سربازیم رو باهاش گذرونده بودم و تازه داشتیم واسه آیندمون تصمیم میگرفتیم ولی نشد. حیف!:n27:
MOHAMMAD_ASEMOONI
22-01-2013, 11:40
سلام دوستان .
يه مطلبی در موردِ مشکلات خدمتتون عرض میکنم شاید به دردتون بخوره .
1- بیشتر مردم غصه ی مشکلاتی رو میخورند که هنوز پیش نیومده اصلاً و شاید هرگز هم پیش نیاد
مثال :
غصه میخوره که فرزندش رفته یه مشور دیگه و ممکنه براش مشکلاتی پیش بیاد !!!
اون تو خارج خوشه این بنده خدا اینجا غصه میخوره !!!
غصه نخورید برایِ مشکلاتی که هنوز پیش نیومده و شاید هرگز هم پیش نیاد .
2- یه برگ کاغذ و یه خودکار بیارید و مشکلاتتون رو روش بنویسید .
با کمال تعجب میبینید مشکلاتتون فقط دو نوع هست :
الف - مشکلاتی که شما خودتون باعث به وجود اومدنش شدید مثل معلول شدن کسی که با خوردن مشروب و رانندگی در حالت ناهشیاری تصادف کرده و دست یا پاش رو از دست داده .
ب- مشکلاتی که شما دخالتی در به وجود اومدنش نداشتید .
اگر خودتون باعث به وجود اومدنش شدید دیگه کسی رو ملامت نکنید جز خودتون اما غصه نخورید چون حل نمیشه با غصه بلکه بدتر هم میشه .
اگر هم شما مسئولش نبودین باز هم غصه خوردن حلش نمیکنه .
برایِ متدیّنها این مشکلات یا مجازاتِ اشتباه هست و هشدار یا امتحانی برایِ سنجش درجه ی صداقت و اخلاص در عقیده و ایمان .
حق هر انسانی هست که بخواد بدونِ مشکلات زندگی کنه و اگر براش مشکلی پیش اومد بگرده دنبال راهِ حلی مناسب برایِ اون مشکل .
حلها زیاد هست اما مراقب باشین تو انتخابِ راهِ حل دچار اشتباه نشین .
دوستانِ متدین و دیندار که از دانش معنویات بهره مند هستند و به مرحله ای رسیده اند که معتقد هستند به وجود خالق و یکتا بودنش در خداوندی و آزمایش بودنِ زندگی دنیوی و قیامت و حساب و کتاب , پاتون رو از حد و مرزی که خدای متعال تعیین کرده برای حل مشکلات و رسیدن به آرزوها و خواسته ها فراتر نذارید ( حدود الله - حلال و حرام ) .
مشکلاتِ دنیا طراحی و خلق شده برایِ امتحان انسان .
پناه نبردن به حلهایِ حرام یکی از روشهایِ تشخیص صداقت و اخلاص انسان در عقیده و ایمانش هست .
مشکلاتِ دنیا مثل یک فیلتر آدمهایِ مخلص و خوب رو از بقیه جدا میکنه
*Dongfang Bubai*
27-01-2013, 00:51
درود
من دچار افسردگی شدم دلم می خواد گریه کنم نمیدونم چجوری باید از این وضعیت خارج شم هیچی خوشحالم نمیکنه هیچی برام جذاب نیست یکی به من کمک کنه چجوری باید به ارامش برسم؟منو از تجربیاتتون بی نصیب نزارید:n03:
Mr_100_dolari
27-01-2013, 18:00
دوستان من با دستور پزشک روزانه ناشتا یه فلوکستین20 میخورم ولی هیچ تاثیری توی روحیم نداشته!؟
:n21:
اگه میشه راهنماییم کنید!
:n16:
دوست عزیز شما که میگی با دستور پزشک مصرف میکنی اما این قرص قرصی نیستش که سر خود بشه خورد و یا سر خود بخوای قطعش کنی چون عوارض خیلی بدی داره مخصوصا اگر یک دفعه قطع کنی از ما گفتن بود
درود
من دچار افسردگی شدم دلم می خواد گریه کنم نمیدونم چجوری باید از این وضعیت خارج شم هیچی خوشحالم نمیکنه هیچی برام جذاب نیست یکی به من کمک کنه چجوری باید به ارامش برسم؟منو از تجربیاتتون بی نصیب نزارید
باید به روانپزشک مراجعه کنید تا تشخیص بدن افسردگیتون توی چه مرحله ای هستش و اینکه با توجه به سوالاتی که ازتون میکنند و شاید تست های مربوطه متوجه درجه افسردگیتون میشن و براتون دارو تجویز میکنند و در صورتی که لازم باشه براتون جلسات روانشناسی هم در نظر گرفته میشه
خیلی از این حالات روحی به غیر از شرایط زندگی فردی به سن و عوامل ارثی هم بستگی داره که تو بعضی مواقع بیشتر خودش رو نشون میده و بروز میکنه .
من ماه گذشته عزیزترین دوستم رو تو حادثه رانندگی از دست دادم. تا چند روز آب و غذا نمیخوردم و فقط گریه میکردم. به زور بزرگترها رفتم روانپزشک اونم واسم فلوکستین نوشت تا شاید حالمو بهتر کنه. البته من خودم احساس میکنم گذر زمان همه چیز رو حل میکنه/ ولی اون کسی که رفت بهترین رفیقم بود دوران بچگی و مدرسه و سربازیم رو باهاش گذرونده بودم و تازه داشتیم واسه آیندمون تصمیم میگرفتیم ولی نشد. حی
بیشتر باید روی افکار و ذهنتون کار کنید
اگر شب ها قبل از خواب فکر و خیال زیاد میکنید در مورد این مسئله که براتون پیش اومده با دستور پزشک میتونید از دارو های آرام بخش قبل از خواب برای دوره کوتاه استفاده کنید
در طول روز هم سعی کنید روی کار هایی که انجام میدید تمرکز کنید تا افکار دیگه کمتر به ذهنتون خطور کنه
گذشت زمان همه چی رو درست میکنه .
Mr_100_dolari
06-02-2013, 17:45
با سلام
دوستان برای مواردی که کسی بر اثر یک اتفاق یا حرفی یا به هر دلیلی از کوره دره میره و واقعا توی اون لحظه کنترلش رو به طور کامل از دست میده و باعث اتفاقات بدی میشه و ممکنه به طرف مقابل یا خودش آسیب جدی بزنه و بعد که حالش سر جاش میاد بسیار ناراحت و پشیمون از کارش میشه باید چی کار کرد ؟ چه قرصی ؟ چه دارویی ؟ اصلا چرا طرف این طوری شده ؟ و چقدر خطرناک هستش ؟
ممنون
havzhini
06-02-2013, 19:26
با سلام
دوستان برای مواردی که کسی بر اثر یک اتفاق یا حرفی یا به هر دلیلی از کوره دره میره و واقعا توی اون لحظه کنترلش رو به طور کامل از دست میده و باعث اتفاقات بدی میشه و ممکنه به طرف مقابل یا خودش آسیب جدی بزنه و بعد که حالش سر جاش میاد بسیار ناراحت و پشیمون از کارش میشه باید چی کار کرد ؟ چه قرصی ؟ چه دارویی ؟ اصلا چرا طرف این طوری شده ؟ و چقدر خطرناک هستش ؟
ممنون
اولین توصیه و بهترین کار فقط و فقط مراجعه به روانپزشک خوب هست که میتونه کمک کنه.
اینکه چرا این حالت اتفاق میفته دلایل خاص خودش رو داره و این موارد از اختلات عصبی و هورمونی در مغز نشعت میگیره که با دارو کاملا قابل درمان و کنترل هست.
نمیشه دارو اینجا معرفی کرد چون باید فرد توسط پزشک متخصص ویزیت بشه و با توجه به شرایط و نوع مشکل داروی مورد نیاز رو تجویز بشه.
MOHAMMAD_ASEMOONI
06-02-2013, 20:56
سلام . تا درک نکنیم که چرا تو این دنیا زندگی میکنیم محاله بتونیم مشکلاتِ دنیا رو تحمل کنیم .
Abdolreza2012
07-02-2013, 00:42
سلام . تا درک نکنیم که چرا تو این دنیا زندگی میکنیم محاله بتونیم مشکلاتِ دنیا رو تحمل کنیم .
حالا چرا تو این دنیا زندگی میکنیم؟
کاربر شماره ی یک
07-02-2013, 01:58
درود
من دچار افسردگی شدم دلم می خواد گریه کنم نمیدونم چجوری باید از این وضعیت خارج شم هیچی خوشحالم نمیکنه هیچی برام جذاب نیست یکی به من کمک کنه چجوری باید به ارامش برسم؟منو از تجربیاتتون بی نصیب نزارید:n03:
سلام
اول یه جا پیدا کن ، تنهایی بشین یکم گریه کن اگه واقعا گریه ات میاد ، بعدش بشین فکر کن ببین چی شده جدیدا و چه رویه ای توی مدت گذشته پیش اومده که به تدریج تو به اینجایی رسیدی که حس خیلی بدی داری .
وقتی تمام مسائل رو نوشتی ، حالا فکر کن چطور باید تغییر بدی و مقابله کنی با این مسائل ، هر روز بنویس که اون روز چیکار کردی و چقدر بهتر شده حالت و کلا روزت چطور بود ، اگه ناراحتی ، بنویسش ، این کمک میکنه .
نوشتن رو توصیه میکنم همیشه انجام بده ، چون مثل حساب کتاب واسه احساساتت میمونه و هر روز کنترل میکنی که دقیقا چه حسی داری و ذهنت خودکار براش برنامه ریزی میکنه که بهترش کنه .
+ اگه موردتون خیلی حاده به پزشک هم مراجعه کنید ولی به یاد داشته باشید ، دارو های روانی فقط آروم میکنن ، مشکلات و مسائل رو برطرف نمیکنند .باید با اون ها روش مقابله پیدا کنید که در آینده هم دچار مشکل نشید .
امیدوارم روز به روز بهتر بشی :n01:
MOHAMMAD_ASEMOONI
07-02-2013, 09:34
حالا چرا تو این دنیا زندگی میکنیم؟
سلام
اگر به کسی که اشتباه میکنه مستقیماً بگیم "تو اشتباه میکنی" صد سال قبول نمیکنه و میگه "نخیر من اشتباه نمیکنم"
اما اگر براش توضیح بدیم درست چیه غلط چیه اونوقت خودش میفهمه اشتباه کرده .
جوابِ سوال شما هم همینطور هست .
اگر بنده بگم زندگی دنیا فقط یک آزمایش هست و قیامتی هست و حساب و کتابی در کاره و داشتنها و نداشتنها همش امتحانه , مشکلات همش برای امتحانه , فرصتهای خوب و بد همش برایِ امتحانه , خیلیها میگن :
نخیر اینا همش حرفه , اگه راست میگی مدرک رو کن .
حرفشون هم درسته چون اگر این ادعاها درست باشه باید مدرکی برایِ اثباتش وجود داشته باشه وگرنه واقعاً همش حرفه .
================================
این دنیا طوری طراحی و ساخته شده تا هرگز مفت و مجانی چیزی به کسی نده .
به عبارتِ دیگه کسی قدرت نداره ازش چیزی بگیره مگر اینکه قیمتش رو به دنیا پرداخت کنه از مالش یا راحتی و آسایشش یا سلامتیش یا وقت و عمرش .
هر کسیکه نرفت دنبالِ یافتنِ جوابِ سوالِ "چرا در این دنیا زندگی میکنیم" قسمتی از مجازاتش همینه که طعم آرامشِ روحی رو هرگز نمیچشه .
ممکنه دکتر یا مهندس یا وکیل یا خلبان یا دانشمند بشه و حتی جائزه ی نوبل بگیره یا کلی ثروت جمع کنه یا کلی مشهور بشه یا بشه قوی ترین مرد جهان اما هرگز آرامش روحی پیدا نمیکنه .
اما کسیکه درک کرده حقیقتِ علتِ بودن در دنیا رو , همیشه آرامش روحی داره .
این آدم ممکنه بدنش پوست و استخون باشه مثل گاندی و دچار فقر مادی باشه و بیمار بشه و درد بکشه , گرما و سرما بکشه , گرسنگی و تشنگی بکشه اما همیشه روحش آرامش داره چون میدونه نیومده تو دنیا واسه مهمونی و خوشگذرونی .
این همون دانش معنویات هست که عده ای حتی از اسمش هم متنفرند و تاوانِ این تنفرشون رو هم دارند پس میدند ( ندیدن رویِ آرامش روحی در دنیا ) .
=============================
برید زندگی همه ی کسانی که خودکشی کردند رو بررسی کنید .
توشون ثروتمند هست ,دانشمند هست,پادشاه هست , قدرتمند هست , باهوش هست , مشهور هست .
وجه مشترکِ همشون اینه که درک نکردند چرا تو دنیا زندگی میکنند .
havzhini
07-02-2013, 09:57
دوست من اقا محمد فرمایشات شما کاملا متین هست و من همشو قبول دارم.
فرمایش شما اینه که همه چیز برای امتحانه و اصل قیامت و حساب و کتاب و این دنیا فقط برای اون روز طراحی شده.
من این استدلال رو هر چند باور ندارم خودم ولی کسی بهم بگه حرفش رو قبول دارم و رد نمیکنم.
ولی من این حرف رو فقط از کسانی مثل همون گاندی ها و یا مرتاضان هندی قبول دارم که یا زندگیشون رو در پای هدفشون دادن و یا به کل در معنویات غرق شدن.
سوال من اینه اگر همه چیز فقط و فقط برای روز قیامت هست و همه باید اینو درک کنن چرا باید به این صورت کنونی زندگی کرد؟ یعنی کار کرد، ازدواج کرد، خورد ، پوشید و و و
چرا نباید در معنویات غرق شد مثل مرتاضان یا روحانی ها و کشیش ها و عالمان دینی خودمون؟ چرا باید کفاش شد؟ بقال شد؟ کشاورز شد؟ کارگر شد؟
ایا زندگی رو به این صورت گذروندن با اشتغال به این شغلها پوچ نیست؟چون باید فقط برای روز قیامت اماده شد؟
سلام. بحث داره مذهبی میشه ها... گرچه بحث جالبیه ولی نمیشه واردش شد.:n01:
Drug Man
07-02-2013, 13:01
این آدم ممکنه بدنش پوست و استخون باشه مثل گاندی و دچار فقر مادی باشه و بیمار بشه و درد بکشه , گرما و سرما بکشه , گرسنگی و تشنگی بکشه اما همیشه روحش آرامش داره چون میدونه نیومده تو دنیا واسه مهمونی و خوشگذرونی
من موندم واقعا افرادی مث گاندی چجوری به این درجه میرسن که تو اوج سختی هم ارامش دارن؟
Mr_100_dolari
07-02-2013, 14:26
سلام
اگر به کسی که اشتباه میکنه مستقیماً بگیم "تو اشتباه میکنی" صد سال قبول نمیکنه و میگه "نخیر من اشتباه نمیکنم"
اما اگر براش توضیح بدیم درست چیه غلط چیه اونوقت خودش میفهمه اشتباه کرده .
جوابِ سوال شما هم همینطور هست .
اگر بنده بگم زندگی دنیا فقط یک آزمایش هست و قیامتی هست و حساب و کتابی در کاره و داشتنها و نداشتنها همش امتحانه , مشکلات همش برای امتحانه , فرصتهای خوب و بد همش برایِ امتحانه , خیلیها میگن :
نخیر اینا همش حرفه , اگه راست میگی مدرک رو کن .
حرفشون هم درسته چون اگر این ادعاها درست باشه باید مدرکی برایِ اثباتش وجود داشته باشه وگرنه واقعاً همش حرفه .
================================
با سلام خدمت شما دوست عزیز و ممنون بابت حرفای خوبتون
توضیح شما در مورد درست غلط شاید با توضیح کسی دیگری در مورد درست غلط فرق داشته باشه چون جهان بینی و ایدو لوژی شما قرار نیست با به بقیه یکی باشه
پس نیازی به مدرک هم نیستش به طور فرض اگر توضیح من در مورد درست و غلط شما رو قانع نکنه دلیلی هم وجود نداره توضیح شما من رو قانع بکنه و دلیل اصلی هم دیدگاه متفاوتمون هستش به زندگی و جهان و آدمها و ... نه وجود داشتن یا نداشتن مدرک برای اثبات حرف
این دنیا طوری طراحی و ساخته شده تا هرگز مفت و مجانی چیزی به کسی نده .
به عبارتِ دیگه کسی قدرت نداره ازش چیزی بگیره مگر اینکه قیمتش رو به دنیا پرداخت کنه از مالش یا راحتی و آسایشش یا سلامتیش یا وقت و عمرش .
هر کسیکه نرفت دنبالِ یافتنِ جوابِ سوالِ "چرا در این دنیا زندگی میکنیم" قسمتی از مجازاتش همینه که طعم آرامشِ روحی رو هرگز نمیچشه .
ممکنه دکتر یا مهندس یا وکیل یا خلبان یا دانشمند بشه و حتی جائزه ی نوبل بگیره یا کلی ثروت جمع کنه یا کلی مشهور بشه یا بشه قوی ترین مرد جهان اما هرگز آرامش روحی پیدا نمیکنه .
اما کسیکه درک کرده حقیقتِ علتِ بودن در دنیا رو , همیشه آرامش روحی داره .
این آدم ممکنه بدنش پوست و استخون باشه مثل گاندی و دچار فقر مادی باشه و بیمار بشه و درد بکشه , گرما و سرما بکشه , گرسنگی و تشنگی بکشه اما همیشه روحش آرامش داره چون میدونه نیومده تو دنیا واسه مهمونی و خوشگذرونی .
این همون دانش معنویات هست که عده ای حتی از اسمش هم متنفرند و تاوانِ این تنفرشون رو هم دارند پس میدند ( ندیدن رویِ آرامش روحی در دنیا ) .
کسی که توی یه خانواده ای که پدر و مادری که از همه لحاظ تامینش کنن به دنیا اومده و همه چیز در اختیار داره اگر مفت و مجانی به دست نیاورده پس چطوی به دست آورده
در رفاه و آرامش و آسایش کامل هم داره زندگی میکنه و هیچ تاوانی هم به دنیا و ... پرداخت نکرده حتما میخوایید بگید همه چی پول نیستش و 100% آرامش واقعی نداره و اینا همش ظاهر قضیه هستش خوب منم میگم نه اتفاقا آرامش 100% روحی و جسمی و رفاهی و .. داره و هیچ مشکلی هم نداره و هیچ تاوانی هم پرداخت نکرده و علت حقیقت بودنش رو هم نمیدونه (پس برای این قسمت دلیل نیارید که نه این طوری نیستش )
در مورد این قسمت از حرفم آدم به وجود داشتن عدالت شک میکنه (این قسمت رو دیگه ادامه نمیدم)
برید زندگی همه ی کسانی که خودکشی کردند رو بررسی کنید .
توشون ثروتمند هست ,دانشمند هست,پادشاه هست , قدرتمند هست , باهوش هست , مشهور هست .
وجه مشترکِ همشون اینه که درک نکردند چرا تو دنیا زندگی میکنند .
زندگی کسایی رو هم که خودشون هیچی نبودن ولی الان فرزندانشون در کمال آرامش و رفاه بدون اینکه به قول شما فلسفه زندگی توی این دنیا رو بدونن بررسی کنید البته اینم بگم قرار نیست زندگی این افراد جلوی چشم من و شما باشه چون ممکنه به نبود عدالت (همه نوع عدالتی) بیشتر پی ببرید و موجب بشه سوال های زیادی توی ذهنتون ایجاد بشه که برای جوابش درست به هر کاری بزنید .
پ ن : این پست نه مذهبی بود نه ... فقط جواب صحبت های دوست خوبمون بود .
کاربر شماره ی یک
07-02-2013, 18:45
من ماه گذشته عزیزترین دوستم رو تو حادثه رانندگی از دست دادم. تا چند روز آب و غذا نمیخوردم و فقط گریه میکردم. به زور بزرگترها رفتم روانپزشک اونم واسم فلوکستین نوشت تا شاید حالمو بهتر کنه. البته من خودم احساس میکنم گذر زمان همه چیز رو حل میکنه/ ولی اون کسی که رفت بهترین رفیقم بود دوران بچگی و مدرسه و سربازیم رو باهاش گذرونده بودم و تازه داشتیم واسه آیندمون تصمیم میگرفتیم ولی نشد. حیف!:n27:
من براي درمان از دست دادن عزيز يه سري يه روش زجر آور رو واسه درمان يكي امتحان كردم ، اينقدر موضوع براش تكرار بشه كه بالاخره واسش عادي بشه و رو مسئله فكر كنه و باهاش كنار بياد ، اما شما خب خودتون ميخواييد به درمان بپردازيد و قضيه فرق ميكنه .....:n01:
توصيه ام در اين مورد ، روابط جديده ، دوستان جديد . :n11:
مسائل رواني رو زندگي كردن ميتونه درست كنه ، يعني بدويد و از مشكلات دور شيد ، اينقدر تجربيات جديد و بهتر به دست بياريد كه تجربيات قديمي ازتون دور بشه ! در يك جمله بايد بگم " زندگي كنيد"!!:n01: موندن و فكر كردن به مسائل نميتونه درستش كنه ! من نميگم نبايد گريه
كرد نبايد غصه خورد ،اتفاقا بايد بشيني قشنگ گريه كني ولي بعدش دوباره زندگي رو از سر بگيري و با شتاب بيشتر و سريعتر تا دردت رو آروم تر كني و مطمئن باش كه اون دوستت هم اونطرف منتظره ببيني تويي كه موندي اينطرف چيكار ميكني !! :n01:
بنيان گذار محك ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])، وقتي سرطان بچه اش و مرگش در اثر اون رو ديد ، حركت كرد ، زندگي كرد و يه موفقيت بزرگ درست كرد ! :n01:
براي جبران دردهاي بزرگ بايد موفقيت هاي بزرگ آفريد ...:n16:
اگه ميبينيد نميتونيد كنار بياييد ، تا مدتي با داروهاي مسكن سر كنيد و بزاريد زمان كمكتون كنه ...
MOHAMMAD_ASEMOONI
09-02-2013, 00:18
با سلام خدمت شما دوست عزیز و ممنون بابت حرفای خوبتون
توضیح شما در مورد درست غلط شاید با توضیح کسی دیگری در مورد درست غلط فرق داشته باشه چون جهان بینی و ایدو لوژی شما قرار نیست با به بقیه یکی باشه
پس نیازی به مدرک هم نیستش به طور فرض اگر توضیح من در مورد درست و غلط شما رو قانع نکنه دلیلی هم وجود نداره توضیح شما من رو قانع بکنه و دلیل اصلی هم دیدگاه متفاوتمون هستش به زندگی و جهان و آدمها و ... نه وجود داشتن یا نداشتن مدرک برای اثبات حرف
کسی که توی یه خانواده ای که پدر و مادری که از همه لحاظ تامینش کنن به دنیا اومده و همه چیز در اختیار داره اگر مفت و مجانی به دست نیاورده پس چطوی به دست آورده
در رفاه و آرامش و آسایش کامل هم داره زندگی میکنه و هیچ تاوانی هم به دنیا و ... پرداخت نکرده حتما میخوایید بگید همه چی پول نیستش و 100% آرامش واقعی نداره و اینا همش ظاهر قضیه هستش خوب منم میگم نه اتفاقا آرامش 100% روحی و جسمی و رفاهی و .. داره و هیچ مشکلی هم نداره و هیچ تاوانی هم پرداخت نکرده و علت حقیقت بودنش رو هم نمیدونه (پس برای این قسمت دلیل نیارید که نه این طوری نیستش )
در مورد این قسمت از حرفم آدم به وجود داشتن عدالت شک میکنه (این قسمت رو دیگه ادامه نمیدم)
زندگی کسایی رو هم که خودشون هیچی نبودن ولی الان فرزندانشون در کمال آرامش و رفاه بدون اینکه به قول شما فلسفه زندگی توی این دنیا رو بدونن بررسی کنید البته اینم بگم قرار نیست زندگی این افراد جلوی چشم من و شما باشه چون ممکنه به نبود عدالت (همه نوع عدالتی) بیشتر پی ببرید و موجب بشه سوال های زیادی توی ذهنتون ایجاد بشه که برای جوابش درست به هر کاری بزنید .
پ ن : این پست نه مذهبی بود نه ... فقط جواب صحبت های دوست خوبمون بود .
سلام
عرض نکردم اگه مستقیماً بگم که چرا توی این دنیا زندگی میکنیم خیلیها قبول نمیکنند ؟
:20:
همه ی سوالاتتون و اعتراضهاتون پاسخ داره .
پاسخی بسیار ساده که درکش نه مدرک دکترا میخواد نه فوق لیسانس نه دیپلم و نه حتی سوادِ خوندن و نوشتن .
اگر دوست دارین که بدون دارو و دکتر به آرامش روحی برسین
ده دوازده مرحله رو باید طی کنین تا بهش برسین .
به تنها چیزی که احتیاج دارین دلی نرم و حق پذیر هست .
توی هر مرحله گیر کردین دیگه فکر مراحل بعدی رو ار سر بیرون کنین .
درست مثل کسی که امکان نداره ضرب و تقسیم رو درک کنه بدونِ اینکه جمع و تفریق رو درک کرده باشه .
جالب اینجاست که دنیا طوری طراحی و برنامه ریزی شده که همه ی مردم خصوصاً جویندگانِ دانش معنویات در هر زمان و مکانی که باشند همیشه تابلوهایِ راهنما و هدایت کننده رو در مسیرشون میبینند و اگه اونها رو دنبال کنند گم نمیشند .
اگر دوست دارین به آرامش روحی برسین پیامهائی رو که هر روز بهتون میرسه رو دنبال کنین
این پیامها سه دسته هست
هشدار دهنده
نوید دهنده ( امید بخش ) - بشارت دهنده
هدایت کننده
دنیای اطرافمون ظاهراً ساکت و بی صدا هست اما داره حرف میزنه , داد میزنه و صدا میزنه و راهنمائی میکنه هر کسی رو که چشم بینا و گوش شنوا داره و خردمند هست .
اگه به یه آدم کم خِرد بگین کوه حرف میزنه میخنده بهتون اما یک دانشمند زمین شناس میگه بله و من تا حدی زبانش رو یاد گرفتم .
به پیامهای دنیای اطرافتون دقت کنین , راهِ رسیدن به آرامش روحی رو بهتون یاد میدن .
در خانه اگر کس است , یک حرف بس است .
havzhini
09-02-2013, 09:53
سلام
عرض نکردم اگه مستقیماً بگم که چرا توی این دنیا زندگی میکنیم خیلیها قبول نمیکنند ؟
:20:
همه ی سوالاتتون و اعتراضهاتون پاسخ داره .
پاسخی بسیار ساده که درکش نه مدرک دکترا میخواد نه فوق لیسانس نه دیپلم و نه حتی سوادِ خوندن و نوشتن .
اگر دوست دارین که بدون دارو و دکتر به آرامش روحی برسین
ده دوازده مرحله رو باید طی کنین تا بهش برسین .
به تنها چیزی که احتیاج دارین دلی نرم و حق پذیر هست .
توی هر مرحله گیر کردین دیگه فکر مراحل بعدی رو ار سر بیرون کنین .
درست مثل کسی که امکان نداره ضرب و تقسیم رو درک کنه بدونِ اینکه جمع و تفریق رو درک کرده باشه .
جالب اینجاست که دنیا طوری طراحی و برنامه ریزی شده که همه ی مردم خصوصاً جویندگانِ دانش معنویات در هر زمان و مکانی که باشند همیشه تابلوهایِ راهنما و هدایت کننده رو در مسیرشون میبینند و اگه اونها رو دنبال کنند گم نمیشند .
اگر دوست دارین به آرامش روحی برسین پیامهائی رو که هر روز بهتون میرسه رو دنبال کنین
این پیامها سه دسته هست
هشدار دهنده
نوید دهنده ( امید بخش ) - بشارت دهنده
هدایت کننده
دنیای اطرافمون ظاهراً ساکت و بی صدا هست اما داره حرف میزنه , داد میزنه و صدا میزنه و راهنمائی میکنه هر کسی رو که چشم بینا و گوش شنوا داره و خردمند هست .
اگه به یه آدم کم خِرد بگین کوه حرف میزنه میخنده بهتون اما یک دانشمند زمین شناس میگه بله و من تا حدی زبانش رو یاد گرفتم .
به پیامهای دنیای اطرافتون دقت کنین , راهِ رسیدن به آرامش روحی رو بهتون یاد میدن .
در خانه اگر کس است , یک حرف بس است .
متاسفانه اینجا نظر مخالف با نظر شما به هیچ وحه قابل ابراز نیست و با اخطار و تذکر و بن شدن مواجه میشه.
ولی من فقط چند نکته رو بیان میکنم هرچند بازم امکان اخطار دادن صددرصد هست.
اول اینکه همینطور که شما هم نظر دیگران رو قبول ندارید و بر باور خودتون که یدست اوردین راسخ هستین و اونو نجات بخش عالم بشریت میدونید دیگران هم دقیقا همین تفکر رو دارن و تمام کسانی که این نوع به تفکرشون نگاه میکنن باعث میشه تمام اندیشه ها و تفکرات دیگه رو پوچ بدونن و فقط اندیشه خودشون رو نجات بخش و راهگشا ببینن.
ارامش روحی و روانی عوامل بسیار زیادی در اون دخیل هستن و نمیشه فقط گفت شما چشم باز کنید و ببینید و قدم 12گانه رو کار کنید همه چیز درست میشه.
بسیاری از مشکلات روحی و روانی منشا بیماری و مغزی دارن و باید درمان بشن و انسان هرمقدار قدم کار کنه بهیچ وجه اثری نخواهد گذاشت چون مغز و هورمونها و هزاران عامل دیگه اجازه نخواهد داد.
کسی که اسیر زندگی روزمره شده برای امرار معاش در روز باید 20ساعت و 3شیفت کار کنه که زن و بچش گرسنه نمونن و وقت نخواهد کرد قدم کار کنه و دنیا ونشونه ها رو ببینه.
دقیقا اینجاست که پست قبلی من معنی پیدا میکنه که برای راهکار شما باید به این صورت وارد معنویات شد که امرار معاش و زندگیت رو بر پایه معنویاتت استوار کنی مثل کشیشها و روحانی ها و شما مشکلی در امرار معاش و مشکلات زندگی نداشته باشید تا بتونید به معنویاتی که شما بیان میکنید برسید.
دوست من همه چیز به همین راحتی برای همه در دسترس نیست که بتونه بهش برسه و این راهکار شما با احترام بسیار بسیار زیاد چیزی بجز شعار نیست.
هزاران و میلیون ها انسان بدون هیچ معنوایات و دیدن نشانه ها زندگی پر از ارامش و لدتی رو انجام میدن چون هیچ مشکلی ندارن که ارامششون بهم بخوره.(هرچند احتمالا شما خواهید گفت این ارامش پوچ و توهم ارامش هست ولی این فقط پاک کردن صورت مسئله است)
بر هم زننده ارامش مشکلات هستن اعم از مشکلات معیشتی ، مشکلات جسمی، مشکلات خانوادگی و و و که باید این مشکلات برطرف بشن تا انسان به ارامش برسه.
saeediranzad
09-02-2013, 15:14
سلام
فاجعه وقتی است که یک آدمی که تمام عمر دنیا به کامش بوده و حال دنیا را کرده؛
حالا که میانسالی را رد کرده، فیلش یاد هندستون میکنه که اصلاً راز زندگی چیه و ما چرا به دنیا میآییم؟
و بعد یک آدم از همه جا بیخبر و بی کس و کار را بعنوان موش آزمایشگاهی انتخاب میکنه و هر بلایی دلش بخواد (به مدد حماقت و سادیسم که در توده مردم وجود داره)
بر سرش بیاره که بـــله؛ ما داریم این کار را میکنیم که ببینیم انسان در شرایط ناگوار چقدر میتونه دوام بیاره و مفهوم زندگی چیه؟
غافل از اینکه داره از زندگی یک نفر دیگه خرج میکنه و تاوان عمر از دست رفته این آدم را با هیچ ثروتی نمیشه داد.
دوستان عزیز ازین به بعد برای مطرح کردن مشکلات روحی روانی ، تاپیک جدید باز کنید در همین صفحه ی اصلی پرسش و پاسخ پزشکی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
باسپاس.
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.