مشاهده نسخه کامل
: مشاعره با انتخاب حرف برای شعر نفر بعدی
F l o w e r
19-10-2010, 19:48
جان چو سوی وطن رود آب به جوی من رود
تا سوی گولخن رود طبع خسیس ژاژخا
بهار
جان چو سوی وطن رود آب به جوی من رود
تا سوی گولخن رود طبع خسیس ژاژخا
بهار
گفت پیغمبر که از باد بهار
تن مپوشانید یاران زینهار
کاین بهاران با بدن ها آن میکند
کان، بهاران با درختان میکند
قربان
در رقص هرگه بستهاي زه بر کمان دلبري
من تير نازت خورده و گرديدهام قربان تو
صبور
F l o w e r
19-10-2010, 23:06
سعدی صبور باش بر این ریش دردناک
باشد که اتفاق یکی مرهم اوفتد
جهل
«آنکس که بداند و بداند که بداند// اسب شرف از گنبد گردون بجهاند// آنکس که بداند و نداند که بداند// بیدار کنندش که بسی خفته نماند// آنکس که نداند و بداند که نداند// لنگان خرک خویش به منزل برساند// آنکس که نداند و نداند که نداند// در جهل مرکب ابدالدهر بماند.»
رفيق
Miss Artemis
20-10-2010, 01:15
زهی رفیق که با چون تو سروبالاییست
که از خدای بر او نعمتی و آلاییست
پیمان
F l o w e r
20-10-2010, 10:14
ای صبر پای دار که پیمان شکست یار
کارم ز دست رفت و نیامد به دست یار
درد
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من میدانم
که تو از دوری خورشید چه ها میبینی
دلبر
F l o w e r
20-10-2010, 10:24
دلبر بیگانه صورت مهر دارد در نهان
گر زبانش تلخ گوید قند دارد در دهان
جهان
Miss Artemis
20-10-2010, 13:02
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
صید
hossein-p30-f
20-10-2010, 13:56
پوریای ولی گفت که صیدم به کمند است
از همت داوود نبی بخت بلند است
افتادگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
محتسب
.
-----------------اشتباه شد.
F l o w e r
20-10-2010, 19:15
تو نیک و بد خود هم از خود بپرس
چرا بایدت دیگری محتسب
خروش
davy jones
20-10-2010, 19:51
برو راست خم کرد و چپ کرد راست ..... خروش از خم چرخ چاچی بخاست
مکر
Miss Artemis
20-10-2010, 20:03
باز چه شد تو را دلا باز چه مکر اندری
یک نفسی چو بازی و یک نفسی کبوتری
عاریت
SevenART
20-10-2010, 20:12
عاريت کس نپذيرفتهام
آنچه دلم گفت بگو گفتهام
شعبده تازه برانگيختم
هيکلي از قالب نو ريختم
لاف
cool evin
20-10-2010, 20:13
کو پيک صبح تا گلههاي شب فراق با آن خجسته طالع فرخنده پي کنم
اين جان عاريت که به حافظ سپرد دوست روزي رخش ببينم و تسليم وي کنم
ح
عاشق آن نیست که هر لحظه زند لاف محبت
مرد آن است که لب بندد و بازو گشاید
گیتی
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
مهدی
davy jones
20-10-2010, 21:24
گلی گم کردهام میجویم او را ...... به هر گل میرسم میبویم او را
گل من نی بود این و نه آنست ...... گل من مهدی صاحب زمان است
دلم اندر هوایش میزند پر ...... شرر افکنده بر جانم چو آذر
خوش آن روزی که با شم یاور او ...... بمانند گدایان بر در او
خوش آن روزی که من پروانه باشم ...... فدای آن گل یکدانه باشم
خوش آن روزی که من بر عهد دیرین ...... نثار او کنم این جان شیرین
الا ای گل کجایی جان فدایت ...... چه باشد گر که گردم خاک پایت
ز درد انتظارت جان به لب شد ...... تن فرسودهام در تاب و تب شد
بسی رفتند و مردند از فراقت ...... ندیدند در جهان آن روی ماهت
اشتیاق
تو قدر خویش ندانی ز دردمندان پرس / کز اشتیاق جمالت چه اشک ها می ریزند!
جاويدان
F l o w e r
21-10-2010, 09:49
اگر خورشید جاویدان نگشتی
درخت و رخت بازرگان نگشتی
تاریک
دستانت را می گشایی گره تاریکی می گشاید
لبخند می زنی رشته رمز می لرزد
می نگری رسایی چهره ات حیران می کند
بیا با جاده پیوستگی برویم
خزندگان درخوابند
دروازه ابدیت باز است آفتابی شویم
روزگار
روزگار آیینه را محتاج خاکستر کند
شیشه میسازد مکافات شکستن،سنگ را
نرگس
F l o w e r
21-10-2010, 12:18
گر نرگس خون خوارش دربند امانستی
هم زهر شکر گشتی هم گرگ شبانستی
خلق
خلق را تقلیدشان برباد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
پریشان
Last Night
21-10-2010, 13:12
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست///
محجوب
Miss Artemis
21-10-2010, 14:08
همچو سحر پرده شب را بدر
کاین همه محجوب دو صد پردهاند
امید
davy jones
21-10-2010, 14:58
نسوزد جان من یکباره در تاب .... که امیدت زند گه گه بر او آب
جانگداز
بهار ما ز تبسم لطیف بیزارست
ولی نسیم غم جانگداز بسیارست
گل بهار کجاست؟
گل بهار جوان فتاده در خونست
گل بهار رخ مادران محزونست
چمن کجاست بگو ؟
انتقام
Last Night
21-10-2010, 18:14
گيرم كه خلق را به طريقي فريفتي
با انتقام دست زمانه چه ميكني///
طناز
mohsen_gh1991
21-10-2010, 21:08
طناز منی ناز منی ناز
باز از تو میگم تو شعر و آواز
باز با هم میخندیم
باز با هم میرقصیم
اما نه به این ساز اما نه به این ساز
شاپرک
شاپرک دیگر نبینم من تورا چون خواسته ای!
گویی این دل قفل شده تو خواسته ای!
پارو
با خبر از راز ما گردید شب
بوسه ای دادیم و آن را دید شب
بوسه را شب دید و با مهتاب گفت
ماه خندید و به موج آب گفت
موج دریا جانب پارو شتافت
راز ما گفت و به دیگر سو شتافت
جهل
چشم تدبيرم نميبيند به تاريکي جهل
جرم بخشايا به توفيقم چراغي پيش دار
جاوید
F l o w e r
24-10-2010, 15:12
حسن تو دایم بدین قرار نماند
مست تو جاوید در خمار نماند
خاطره
از دس اون چشای دور از وفات خسته شدم
مثلا من از تو و خاطره هات خسته شدم
کی می دونه تو پشیمون شدی و نوشتی که
حتی از دیدن عکس و هدیه هات خسته شدم
ای خدا ، اینو فقط من و تو و اون می دونیم
نشونم بده یه جور راه نجات ، خسته شدم
مریم
hossein-p30-f
24-10-2010, 18:20
گل مریم تنت دلتنگ باغه
میدونم قصر اونجا بیچراغه
میگن آب و هوای قلبا سرده
گل یخ روی خاکش خونه کرده
تموم لحظهها از جنس سنگه
برای اون دلی که تنگ تنگه
گل مریم ببین راهت چه دوره
فضای خونه بی تو سوت و کوره
گذشتی از همه بارت رو بستی
غریبونه یه جای نو نشستی
.
.
.
تنگنا
.
در درون تنگنا، با کوره اش، آهنگر فرتوت
دست او بر پتک و به فرمان عروقش دست
دائماً فریاد او این است، و این است فریاد تلاش او:
" ـــ کی به دست من
آهن من گرم خواهد شد
و من او را نرم خواهم دید؟
قدم
hossein-p30-f
24-10-2010, 18:41
این دیگه فکر نداره وقتی می شنوی می گم
تو برو باهام نمون حتی اسممو نیار
اگه یک شبه دیگه زیر بارونا قدم زدی بدون
که تمام فکر من پیش تو بود
مثل تو تو زندگیم هیچکی نبود
می دونی حرفی ندارم اگه زمزمه هامون شده یخ تو دلامون
می دونی جایی ندارم جز امشب زیر بارون برم پیش خدامون
.
F l o w e r
24-10-2010, 18:41
جانان هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم
صانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدم
دل
برگرد بی تو بغض فضا وا نمی شود
یک شاخه یاس عاطفه پیدا نمی شود
در صفحه دلم تو نوشتی صبور باش
قلبم غبار دارد و معنا نمی شود
گلدان
mohsen_gh1991
24-10-2010, 21:03
گل گلدون من شکسته در باد
تو بیا تا دلم نکرده فریاد
گل شب بو دیگه شب بو نمیده
کی گل شب بو رو از شاخه چیده
مداد رنگی
تابستان آمد باز با جوجه های رنگي
سبز و زرد و قرمز مثل مداد رنگي
کودکان در فکرند که چطور آرند به دست
دل مادر را تا بیارند جوجه به دست:31:
طومار
hossein-p30-f
25-10-2010, 00:40
تنها درخت كوچه ما در ميان شهر
تيري است بي چراغ
اهل محله مردم زحمتكش صبور
از صبح تا غروب
در انتظار معجزه اي شايد
در كار برق و آب
امضاي اين و آن را طومار مي كنند
شب ها ميان ظلمت مطلق سكوت محض
بر خود هجوم دغدغه را تا سرود صبح
هموار مي كنند
.
.
.
سرنوشت
.
water_lily_2012
25-10-2010, 09:44
عيبم مكن به رندي و بد نامي اي حكيم
كين بود سرنوشت ز ديوان قسمتم
اختيار
My_Beauty
25-10-2010, 10:18
مي خور كه عاشقي نه به كسب است و اختيار
اين موهبت رسيد از ميراث فطرتم
رنجور
water_lily_2012
25-10-2010, 10:43
نزديك است آن دم كه رقيب تو بگويد
دور از رخت اي خسته رنجور نماندست
جگر
من ازین غفلت معصوم تو ، ای شعله ی پاک
بیشتر سوزم و دندان به جگر می فشرم
منشین با من ، با من منشین
تو چه دانی که چه افسونگر و بی پا و سرم ؟
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی ست ؟
جرم
hossein-p30-f
25-10-2010, 11:49
به جرم عشق تو صد زخم کاری بر جگر دارم
جگر سهل است گر خونم بریزی دوستت دارم
نمد
.
به جبر خاطر ما کوش کاین کلاه نمد
بسا شکست که با افسر شهی آورد
شور
F l o w e r
25-10-2010, 12:14
مگر ای عقل تو بر من همه وسواس میریزی
مگر ای ابر تو بر من شراب شور میباری
عاقل
mohsen_gh1991
25-10-2010, 12:22
فتنه بر پا كردي اي دل
من رو رسوا كردي اي دل
ميدونم تو ديگه عاقل نميشي
تو ديگه براي من دل نیمیشی
آهو
سرمست و دوان آهويي بديدم
تراشيده تنـي همتـايش نديدم
با ميل و غريـزه سويـش برفتم
لبخندي برقلب زمهرش بكشتم
مهمونی
گلای ناز شمعدونی
همش می گن نمیمونی
خسته شدی از این خونه
می خوای بری به مهموني
خیانت
F l o w e r
25-10-2010, 16:34
دلم هر شب به دزدی و خیانت
ز لعل بار سلطان وش گرفتست
خصم
گفتمت جان به بوسهای بستان
گفتی ار خصم بوسه بستاند
بستدی جان و بوسه میندهی
این حدیثت بدان نمیماند
رخسار
Miss Artemis
25-10-2010, 17:46
گر به رخسار چو ماهت صنما مینگرم
به حقیقت اثر لطف خدا مینگرم
لطف
لطف تو از حد برون، حسن تویی منتهاست
پیش تو نوش روان، درد تو درمان ماست
عتیقه
خطّی دارم همیشه در دسترس است
یک دانۀ آن برای ده پشت بس است
این خط چوکنه همیشه همراه من است
چون سنگ بزرگ بر سر راه من است
خطی پلم است و زیر صفر و فابریک
مانند خودم عتيقه است و آنتیک
خودکار
water_lily_2012
26-10-2010, 06:52
خودکار من قدیمی است گاهی نمی نویسد
یک مارک بی خریدار سیگار پشت سیگار
اعتبار
vahidgame
26-10-2010, 20:16
باده خور غم مخور و پند مقلد منیوش
اعتبار سخن عام چه خواهد بودن
سخن
F l o w e r
26-10-2010, 20:19
طوطی نگوید از تو دلاویزتر سخن
با شهد میرود ز دهانت به در سخن
کلام
Miss Artemis
26-10-2010, 22:05
ای عارف خوش کلام برگو
ای فخر همه کرام برگو
ویرانه
F l o w e r
26-10-2010, 22:32
سیلاب گرفت گرد ویرانهی عمر
وآغاز پری نهاد پیمانهی عمر
بیدار
« ای به دیدار فتنه چون طاووس// وی به گفتار غرّه چون کفتار// عالمت غافلست و تو غافل// خفته را خفته کی کند بیدار»
انقلاب
F l o w e r
26-10-2010, 23:18
ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ
از این فسانه هزاران هزار دارد یاد
سفر
«جز در غم عشق تو سفر مینکنم// جز بر سر کهسار گذر مینکنم// در عشق تو جز بجان خطر مینکنم// گر من زاغم چرا حذر مینکنم»
عذاب
F l o w e r
26-10-2010, 23:51
پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا
فی بعدها عذاب فی قربها السلامه
مهر
من در دلتنگی تو
درد می کشم
عذاب می کشم
سکوت می کنم
وتو ساکتتر
درد می کشی
عذاب می کشی
و هیچ نمی گویی
این حلقه ها
کاری نیست
تنگ می شود
اما من هنوز زنده ام
قلب تو گشاد می شود
جا می دهی مرا در خود
اما هنوز صندلی زیر پای من است!
درد
F l o w e r
26-10-2010, 23:58
من در دلتنگی تو
درد می کشم
عذاب می کشم
سکوت می کنم
وتو ساکتتر
درد می کشی
عذاب می کشی
و هیچ نمی گویی
این حلقه ها
کاری نیست
تنگ می شود
اما من هنوز زنده ام
قلب تو گشاد می شود
جا می دهی مرا در خود
اما هنوز صندلی زیر پای من است!
درد با کلمه مهر باید می گفتین
با کلمه مهر باید می گفتین
شرمنده موقعی که اومد اینجا هنوز پست شما نیومده بود
اشکال نداره نفر بعدی با مهر بگه
F l o w e r
27-10-2010, 00:07
نفر بعدی که خودمم:31:
عاشق به سوی عاشق زنجیر همیدرد
دیوانه همیگردد تدبیر همیدرد
مهر
F l o w e r
27-10-2010, 00:12
خبر کن ای ستاره یار ما را
که دریابد دل خون خوار ما را
نور
کدام ابشار برای فرود از صخره ای بلند
غرورش را شکست ؟
کدام رود برای بستر بک دشت تشنه
عصیانش را فروخت؟
رد پای صدها ستاره در یک نگاه
زمزمه ی موزون چشمه ها در یک صدا
دل داغ افتاب
میان سکوت یک شراب کهنه پنهان شده بود.
من امید را از برگ خشک و زردی اموختم
که تن یه وسوسه ی باد سپرد
... رقصید و چرخید و پوسید
ریشه های درخت را بوسید
و بارها میان ساقه های عریان درخت رویید
سپید مشکی من
اسما ن خاطره هایم - پر از ستاره های مهربانی توست.
تلخ
آرامتر ز دریا مواجتر ز طوفان
شهری به نام ایران قلبی به اسم تهران
ای از تبار البرز ای زاده ی دماوند
در کوچه کوچه هایت مردان همیشه مردند
شعر و سرودم از تو بود و نبودم از تو
فر و شکوه این خاک آری ، وجودم از تو
ای شهر دین و ایمان ای در پناه یزدان
از توست هر حماسه ای شهر خوب تهران
تهران شب از تو دور است تهران همیشه نور است
تهران و کوچه هایش یاد آور غرور است
آرامتر ز دریا مواجتر ز طوفان
شهری به نام ایران قلبی به اسم تهران
ای از تبار البرز ای زاده ی دماوند
در کوچه کوچه هایت مردان همیشه مردند
آن شب که طوفان در گرفت شه نامه هم افسانه بود
وقتی که پیر شهر ما شعر شهادت را سرود
ای قلب سرخ ایران ای عرصه ی دلیران
ای جایگاه هستی ای شهر خوب تهران
تهران شب از تو دور است تهران همیشه نور است
تهران و کوچه هایش یاد آور غرور است
تلخ
F l o w e r
27-10-2010, 00:39
:18:عجب مشاعره ای شد
سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش
مذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ و از شورش
یاد
vahidgame
27-10-2010, 01:44
ای روی تو رویم را چون روی قمر کرده
اجزای مرا چشمت اصحاب نظر کرده
باد تو درختم را در رقص درآورده
یاد تو دهانم را پرشهد و شکر کرده
دانی که درخت من در رقص چرا آید
ای شاخ و درختم را پربرگ و ثمر کرده
از برگ نمینازد وز میوه نمییازد
ای صبر درختم را تو زیر و زبر کرده
بار
F l o w e r
27-10-2010, 01:46
بار دگر آن جان پر از آتش و از آب
در لرزه چو خورشید و چو سیماب درآمد
تنها
vahidgame
27-10-2010, 01:50
دو تنها و دو سرگردان دو بیکس
دد و دامت کمین از پیش و از پس
بیا تا حال یکدیگر بدانیم
مراد هم بجوییم ار توانیم
شتر
F l o w e r
27-10-2010, 01:54
پیش به سجده میشدم پست خمیده چون شتر
خنده زنان گشاد لب گفت درازگردنا
جاده
F l o w e r
27-10-2010, 01:55
پیش به سجده میشدم پست خمیده چون شتر
خنده زنان گشاد لب گفت درازگردنا
جاده
F l o w e r
27-10-2010, 01:55
پیش به سجده میشدم پست خمیده چون شتر
خنده زنان گشاد لب گفت درازگردنا
جاده
amatraso
27-10-2010, 11:31
انتهای جاده کجاست؟
مفهوم نهایت چیست؟
این دو پرسش راپاسخی در شعر نیست
لیک بیندیش...
هر چه باشد زمان زمان جدایی ست
عصر روزهای وصل نیست
قارچ
محبوب من
به تماشا منشین
هنگام وزیدن
طوفان ِ قارچ هایِ آتشین..
پشه
(شاهنامه ی فردوسی)
----------------------------
چنین گفت با نامور مهتران/که گیتی مرا از کران تا کران
اگر پیل با پشه کین آورد/همه رخنه در داد و دین آورد
نخواهم به گیتی جز از راستی/که خشم خدا آورد کاستی
گراز
چون ز صيد پلنگ و شير و گراز
خواست تا سوي خانه گردد باز
نصیحت
davy jones
28-10-2010, 00:31
باباطاهر عریان:
دلی دیرُم که درمونش نمی بو .......... نصیحت می کنُم سودش نمی بو
به بادش می نهُم نِش می بره باد ..... بر آتش می نهُم دودش نمی بو
فتیله
F l o w e r
28-10-2010, 10:41
عاشق که چو شمع می بسوزد
او را چو فتیله ناگزیریم
از ما مگریز زانک با تو
آمیخته همچو شهد و شیریم
شکار
water_lily_2012
28-10-2010, 11:11
من در کنار دره مرگ ایستاده ام
از آخرین شکار من، ای مخمل سپید
خرگوش ماده ای که دلش سپید و زرد بود
طبیعت
F l o w e r
28-10-2010, 11:13
کنون به سختی و آسانیش بباید ساخت
که در طبیعت زنبور نوش باشد و نیش
بیگانه
water_lily_2012
28-10-2010, 11:23
جمعه ها با ساعتم بیگانه ام با غریبی شما همخانه ام
جمعه ها ثانیه ها دق می کنند شکوه ها از صبح صادق می کنند
آسان
F l o w e r
28-10-2010, 11:25
چرا آسان نماید کار دشوار
که تقدیر از کمین عقلت رباید
سخت
water_lily_2012
28-10-2010, 11:33
چشم تو خدنگ از سر جان کذراند
بیمار که دیدست بدین سخت کمانی
سالم
F l o w e r
28-10-2010, 11:45
از حملههای جند او وز زخمهای تند او
سالم نماند یک رگت بر چنگ ما بر چنگ ما
دشت
water_lily_2012
28-10-2010, 11:49
اینم دو دشت به جای یکی:
در دشت روم خیمه زدی و غریو کوس
از دشت روم رفت به صحرای سیستان
معرفت
F l o w e r
28-10-2010, 11:53
بی معرفت مباش که در من یزید عشق
اهل نظر معامله با آشنا کنند
دوست
water_lily_2012
28-10-2010, 12:00
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کام دل ما آن بشد و این آمد
مکه
F l o w e r
28-10-2010, 12:03
نگر به احمد مرسل که مکه را بگذاشت
کشید لشکر و بر مکه گشت او والا
سفر
water_lily_2012
28-10-2010, 12:13
دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
تینا
ميگن تينا سوار ماتيزه ، عشقش چه تندو تيزه
همش تو جنگ و ستيزه ، خنده از لبش مي ريزه
بيد مجنون
Miss Artemis
28-10-2010, 22:18
بید مجنون
گرچه سیلی خور باد است
ولی
هر طرف باد بخواهد برود
عاشق باد است
ساحل
davy jones
28-10-2010, 22:22
این یه تیکه از یه ترجیع بنده:
ای همه حاصل من
به غم ساحل من
عشقت قاتل من
ای خدای کرم
شلوار:31:
Miss Artemis
28-10-2010, 22:27
خواب از شب او مرده شلوار گرو کرده
کس نیست در این پرده تو پشت کی میخاری
بردی ز حد ای مکثر بربند دهان آخر
نی عاشق عشقی تو تو عاشق گفتاری
چینی
davy jones
29-10-2010, 00:04
از قضا آیینه ی چینی شکست ... خوب شد اسباب خودبینی شکست
زیرآبی
water_lily_2012
29-10-2010, 10:39
ای کلک ، حالا زیرآبی می ری باسه ما
من چیزای آسون بدم، تو چیزای سخت بدی ما
چیزی نیست دادا، ما عادت داریم به این کارای هلندیا
حالا تو هم، با مرد هلندی یه شعر بساز باسه ما
davy jones
29-10-2010, 11:51
مرد هلندی برفت در پی دور دنیا ... از قضا او کشف بنمود قاره ی آمریکا:31:
دل (دیگه از این آسون تر:31:)
F l o w e r
29-10-2010, 11:53
قصد کنی بر تن من شاد شود دشمن من
وانگه از این خسته شود یا دل تو یا دل من
عشق
davy jones
29-10-2010, 11:54
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ ... قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت
مراد
F l o w e r
29-10-2010, 11:59
عمری ز پی مراد ضایع دارم
وز دور فلک چیست که نافع دارم
فلک
water_lily_2012
29-10-2010, 12:01
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
مشکین
F l o w e r
29-10-2010, 12:02
اگر گلاله مشکین ز رخ براندازی
کنند در قدمت عاشقان سراندازی
رخ
water_lily_2012
29-10-2010, 12:08
فلک هم داره باید قشنگ ببینی
---------- Post added at 02:08 PM ---------- Previous post was at 02:06 PM ----------
بر رخ ساقی پری پیکر
همچو حافظ بنوش باده ناب ز
زمانه
اکنون که گل سعادتت پربار است/دست تو زجام می چرا بیکار است
می خور که زمانه دشمنی غدار است/دریافتن روز چنین دشوار است
کوچه
Miss Artemis
29-10-2010, 13:13
شاعر از کوچه ی مهتاب گذشت
لیک شعری نسرود
نه که معشوق نداشت
نه که سر گشته نبود
سال ها بود دگر کوچه ی مهتاب خیابان شده بود
پیک
شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار/زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد.
کاغذین
F l o w e r
29-10-2010, 14:03
رفتیم سوی شاه دین با جامههای کاغذین
تو عاشق نقش آمدی همچون قلم در رنگ شو
سنگ
Miss Artemis
29-10-2010, 14:05
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خواست
وندر طلب طعمه پر و بال بیاراست
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت
امروز همه ملک جهان زیر پر ماست
خرم
F l o w e r
29-10-2010, 14:07
خرم آن روز کز این منزل ویران بروم
راحت جان طلبم و از پی جانان بروم
دریا
davy jones
29-10-2010, 14:10
به دریا بنگرم دریا تِ بینم ............ به صحرا بنگرم صحرا تِ بینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت .... نشان از قامت رعنا تِ بینم
مروارید
«شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقل// هست شاعر آنکسی کین طرفه مروارید سفت// صنعت و سجع قوافی هست علم و، شعر نیست// ای بسا ناظم که نظمش نیست، الا حرف مفت// شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد زلب// باز در دلها نشیند هرکجا گوئی شنفت// ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نساخت// وی بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت»
سراب
Miss Artemis
29-10-2010, 14:13
از آن که هر که جز این آب زندگی باشد
سراب مرگ بود پشت بر سراب کنید
آشنا
davy jones
29-10-2010, 14:14
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی ... به نوای آشنایی بنوازد آشنا را
غریبه
F l o w e r
29-10-2010, 14:15
...........
«سپیدهدم چو شود تازه از صبا شیراز// خوشا هوای مصلی و حبذا شیراز// ز شهرهای جهان شهر عشق شیراز است// بدین دلیل بود برج اولیا شیراز»
قبرستان
water_lily_2012
29-10-2010, 17:14
آید آنروز که بر قبرستان افتد گذرت
روی سنگ سیه من افتد نظرت
جمله ای خوانی و خاموش نمایی شررت
جز پشیمانی و غم هیچ نگردد ثمرت
کاشانه
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
فردا
Miss Artemis
29-10-2010, 17:40
عمر بر اومید فردا میرود
غافلانه سوی غوغا میرود
روزگار خویش را امروز دان
بنگرش تا در چه سودا میرود
صهبا
صهباي من زيباي من ، سيمين تو را دلدار نيست
وز شعر او غمگين مشو ، کو در جهان بيدار نيست
گر عاشق و دلداده اي ، فارغ شو از عشقي چنين
کان يار شهر آشوب تو ، در عالم هشيار نيست
کبریت
F l o w e r
29-10-2010, 18:11
در دل آتش روم لقمه آتش شوم
جان چو کبریت را بر چه بریدند ناف
غوغا
Miss Artemis
29-10-2010, 18:28
یک پند ز من بشنو خواهی نشوی رسوا
من خمره افیونم زنهار سرم مگشا
آتش به من اندرزن آتش چه زند با من
کاندر فلک افکندم صد آتش و صد غوغا
گر چرخ همه سر شد ور خاک همه پا شد
نی سر بهلم آن را نی پا بهلم این را
یا صافیه الخمر فی آنیه المولی
اسکر نفرا لدا و السکر بنا اولی
شیرین
يکي گفت از اين نوع شيرين نفس
در اين شهر سعدي شناسيم و بس
سعادت
F l o w e r
29-10-2010, 20:00
آن صبح سعادتها چون نورفشان آید
آن گاه خروس جان در بانگ و فغان آید
آسمان
water_lily_2012
29-10-2010, 20:16
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
شرابخانه
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.