مشاهده نسخه کامل
: میزگـــــرد فلـــســفـــــی
Framason
15-06-2010, 17:06
بحث بیش از این که بحث فلسفی باشه داره جنبه ی فرهنگی میگیره
جنبه ی فرهنگی اجتماعی گرفته است نه این که داره میگیره
مشکل کشور ما فلسفه نیست وما مشکل فرهنگی داریم
قبول دارم
دوستان هم لطف کردن مانور دادن
مانوری داده نشده
هر چه گفته شده مستند است .
حالا تکلیف جامعه با این آدمی که مرتد هستش چیه
این دیگه اسمش مرتد نیست چون دلیل آورده ونقش یک دانشمند رو داره ونمونه اش هم گالیله است
وعاقلانه به مناظره بپردازند
عقل این رو حکم میکنه
حتی در قرآن هم اشاره شده که حتی سخن من را هم گوش کنید و بعد تعقل کنید و بعد خود برگزینید هر آنچه حق است
یعنی آزادی برای هم نه برای یک شخص
آزادی مثل یک پارادوکس است وایجاد آزادی زیاد برای یک شخص باعث میشه که فرد دیگر حقش ضایع بشه
پس تعیین حد اون مهمترین کاره.
آزادی مثل یک پارادوکس است وایجاد آزادی زیاد برای یک شخص باعث میشه که فرد دیگر حقش ضایع بشه
پس تعیین حد اون مهمترین کاره.
پارادوکس بودن
آزادی چیزی است که تحقق کامل آن را سخت میکند ولی زندگی اجتماعی این پارادوکس را
حل کرده است به این شکل که در یک جامعه همه به یک اندازه از آزادی برخودار باشند یعنی همان برابری
اجتماعی
که دوستان آن را مطرح کردند والان هم مشغول هستند.
برابری اجتماعی تنها زمانی امکان پذیر است که جامعه خود را اداره کند یعنی جامعه ی جهانی نه دهکده ی
جهانی که یک کدخدا داشته باشد .
جامعه ی جهانی به صورت جمعی اداره میشود وچون همه در آن نقشی یکسان دارند پس اعتراض به هیچ
وجه معنا ندارد .
برابری اجتماعی به گونه ای تحقق می یابد که هرشخص بسته به عمل هایش جایگاهی پیدا میکند وجایگاه
او هم مربوط به خود اوست وغصب جایگاه دیگران نیست.
ترسیم این جامعه فقط زمانی امکان پذیر است که همه ی مردم جهان دست دردست دهند وخواستار این
آرمان باشند.
شاید در نگاه اول این آرمان یک آرمان تخیلی به شمار آید ولی درطول تاریخ تا کنون ادیان ،مذاهب و....
سعی در رسیدن به این آرمان داشتند تا با رسیدن آن صحنه را برای ظهور آدمیت و اصل انسان فراهم
آورند.
اما تنها یک مشکل بزرگ وجود دارد وآن فرهنگ است یعنی وقتی یک جامعه ی جهانی در حال تشکیل
باشد تداخل فرهنگ های کشور های گوناگون به وجود می آید و در نتیجه دوباره به وضعیت کنونی
برمیگردد.
فرهنگ در معنای لغوی یعنی حرکت به سوی نور ونور هم تجلی حقیقت است پس وقتی در مورد فرهنگ
صحبت میشود یعنی رفتن به سوی حقیقت واین کار جز باداشتن آگاهی ممکن نیست ولی دولت های کنونی
درجهان به هیچ وجه علاقه ای به رونمایی از حقیقت ندارد
وبه قول saeeddz مردم عادی را مشغول کار
کرده اند به گونه که وقت ندارند حتی به خود فکر کنند ودر حقیقت فقط زنده هستند ،دانشمندان وروشنفکران
جهان را هم که به 2002،2005،2012ویوفو و موجودات فضایی وپیدا کردن xو....مشغول کرده اند .
ادیان بزرگ جهان هم همگی به شکلی درآمده اند که شخص وقتی وارد آنها میشود خود را گناهکار می یابد
واقعا چرا باید دریک دین گفته شود که عذاب خدا هر جاکه باشید شما را می یابد چرا رحمت خداما را
نمی یابد ،بعد از ایجاد این احساس گناه در لباس آخوند ،اسخف ،پدر روحانی یا هر چیز دیگر به شما
میگویند که راه را به شما نشان خواهند داد وشما غافل از این که این شخص خود انسان است به طرز
خیلی جالبی از او تقلید میکنید که این برای یک شخص آزاد واقعا وحشتناک است !!!!!!!
راه مردم کنونی خود ما راهی ازپیش تعیین شده است واین
موج تقلید کورکورانه باید به گونه ای از بین
رود واین معنی واقعی بصیرت است وبعد از ازبین رفتن این موج میتوان با ایجاد آگاهی در بین مردم
فرهنگ رابا آنان آمیخت تا دیگر هر قدمی که برمیداریم صدای .......و ناسزا رانشنویم تا دیگر به هر
جشنی که میرویم از رفتن به آن پشیمان نشویم وهزاران کار زشت دیگر که نه تنها بازداشتن از آن در
این موج تقلید سخت است بلکه در زمان آزاد بودن نیست سخت است.
باتشکر arzeva
---------- Post added at 10:45 AM ---------- Previous post was at 10:43 AM ----------
من چندتا سوال هم داشتم که دوست دارم دوستان جواب بدن .
1.چرا آرزوهای انسان در هر دوره ی سنی تغییر میکند ؟
2.تغییر در فرهنگ یک کشور اول از کجا شروع میشود؟
3.چه عاملی باعث میشه که یک کشور مثل برزیل که تاخرخره زیر بدهی کشور های صنعتی است بعد از
ده سال توسعه یافته بشه،صنعت یا فرهنگ؟
4.چرا باید دوکشور مثل ایران وآمریکا که فرهنگشان ،نژادشان ،طرز فکرشان و...آنها باهم فرق داشته است امروز خیلی از نظر فرهنگ به هم شباهت پیدا کنند؟
5.سوسیالیست یعنی چه و یک شخص چه دلیلی دارد که سوسیالیست شود؟
6.چه چیزی میتونه کل مردم جهان رو متحد کنه ؟
7.هدف جهان چیه (لطفا جواب های انشایی و خداپرستی ندین)؟
Dexter 2009
16-06-2010, 16:44
1.چرا آرزوهای انسان در هر دوره ی سنی تغییر میکند ؟
چون متناسب با تغییرات روحی و جسمی نیازهای متفاوتی ایجاد می شه...این نیازها همون آرزوهامون هستند چه یه بستنی باشه یا یه آپارتمان
2.تغییر در فرهنگ یک کشور اول از کجا شروع میشود؟
از سیاستمداران و دولتمردان اون کشور....یه حدیثی هست (نمیدونم از کدوم امام بزرگوار) که می فرمایند مردم بیش از پدرانو مادران خود از بزرگان جامعه تقلید می کنند.
3.چه عاملی باعث میشه که یک کشور مثل برزیل که تاخرخره زیر بدهی کشور های صنعتی است بعد از
ده سال توسعه یافته بشه،صنعت یا فرهنگ؟
6.چه چیزی میتونه کل مردم جهان رو متحد کنه ؟
نیازها و خئاسته های مشترک...عدل...توحید....و...
...شما یک انسان رو در نظر بگیرید...این انسان ممکنه از راه درستی به مقامی بالا برسه یه نفر دیگه از راه دروغ و رشوه به همون جا برسه...به نظر من مهمترین چیز در مورد قضاوت در مورد کشورها به دست آوردن اطلاعات در مورد پیشینه و روابط فعلیشونه...
4.چرا باید دوکشور مثل ایران وآمریکا که فرهنگشان ،نژادشان ،طرز فکرشان و...آنها باهم فرق داشته است امروز خیلی از نظر فرهنگ به هم شباهت پیدا کنند؟
منظورتون دقیقا چه جور شباهتیه؟
7.هدف جهان چیه (لطفا جواب های انشایی و خداپرستی ندین)؟
هیچ کدوم از ما اختیاری در انتخاب نقشمون در این جهان نداشته ایم...پس تنها وظیفه ی ما اینه که نقشمون رو به درستی انجام بدیم.
دوست من ویل دورانت معتقد است که برابری مخالف آزادی است . به عنوان مثال در جوامع کمونیستی و سوسیال که معتقد به برابری و حتی مالکیت اشتراکی بوده اند آزادی کمتر بوده و هرچقدر آزادی کمتر باشد پیشرفت جامعه کمتر میشود . البته ویل دورانت عقیده دارد که باید همه از تربیت و تحصیل برابر برخوردار شوند .
اگر یک دانشگاه را فرض کنید شما هیچ گاه دانشجویی را نمی بینید که دوست داشته باشد با همکلاس خود برابر باشد . همیشه انسان دوست دارد تا برتر و بیشتر از افراد دیگر داشته باشد که به این آزادی می گویند .
در جامعه ساسانیان تنها اشراف حق تحصیل داشتند و افراد فقیر نمی توانستند تحصیل کنند حال به نظر شما اینجا برابری وجود نداشته است یا آزادی ؟
خواهش می کنم درباره این جمله بلود شده بیشتر فکر کنید تا راجع به ان بحث کنیم .
اصل برابری فرصت شغلی: بند2ماده21اعلامیه جهانی حقوق بشرمقررمیدارد:"هرکس حق داردباتساوی شرایط به مشاغل عمومی کشورخودنائل آید." وهمینطوربندج ماده7میثاق بین المللی حقوق اقتصادی،اجتماعی وفرهنگی نیز:"تساوی فرصت برای هرکس که بتوانددرخدمت خودبه مدارج مناسب عالی ارتقایابدبدون درنظرگرفتن هیچ گونه ملاحظات دیگری جزطول خدمت ولیاقت" را به عنوان حق هرفردازجامعه به رسمیت میشناسد. بنابراین هرنوع ملاک جنسیتی ونژادی وسیاسی وغیره خلاف این اصل محسوب میشود.
منظورازاین برابری اینست که وقتی قانون برای رسیدن به یک شغل دولتی یاسیاسی ویایک موقعیت اجتماعی شرایطی راتعریف میکند همه افرادباداشتن آن شرایط بتوانندبرای رسیدن به آن شغل یاموقعیت به رقابت بپردازندتالایق ترین فردبه آن شغل وموقعیت دست یابد.دراینجااگرخودقانون امتیازخاصی به قشرخاصی ازجامعه بدهدمیگوییم برابری تحقق نیافته است وچون شخص لایق باداشتن شرایط لازم ازحق خویش محروم شده است اگرحق رامترادف آزادی بدانیم بنابراین آزادی نیزپایمال شده است.
msshamraz
17-06-2010, 12:04
اصل برابری فرصت شغلی: بند2ماده21اعلامیه جهانی حقوق بشرمقررمیدارد:"هرکس حق داردباتساوی شرایط به مشاغل عمومی کشورخودنائل آید." وهمینطوربندج ماده7میثاق بین المللی حقوق اقتصادی،اجتماعی وفرهنگی نیز:"تساوی فرصت برای هرکس که بتوانددرخدمت خودبه مدارج مناسب عالی ارتقایابدبدون درنظرگرفتن هیچ گونه ملاحظات دیگری جزطول خدمت ولیاقت" را به عنوان حق هرفردازجامعه به رسمیت میشناسد. بنابراین هرنوع ملاک جنسیتی ونژادی وسیاسی وغیره خلاف این اصل محسوب میشود.
منظورازاین برابری اینست که وقتی قانون برای رسیدن به یک شغل دولتی یاسیاسی ویایک موقعیت اجتماعی شرایطی راتعریف میکند همه افرادباداشتن آن شرایط بتوانندبرای رسیدن به آن شغل یاموقعیت به رقابت بپردازندتالایق ترین فردبه آن شغل وموقعیت دست یابد.دراینجااگرخودقانون امتیازخاصی به قشرخاصی ازجامعه بدهدمیگوییم برابری تحقق نیافته است وچون شخص لایق باداشتن شرایط لازم ازحق خویش محروم شده است اگرحق رامترادف آزادی بدانیم بنابراین آزادی نیزپایمال شده است.
دوست من
از نظر من چیزی بنام برابری در این بندها وجود ندارد .
"منظورازاین برابری اینست که وقتی قانون برای رسیدن به یک شغل دولتی یاسیاسی ویایک موقعیت اجتماعی شرایطی راتعریف میکند همه افرادباداشتن آن شرایط بتوانندبرای رسیدن به آن شغل یاموقعیت به رقابت بپردازندتالایق ترین فردبه آن شغل وموقعیت دست یابد."
وازه رقابت نشان دهنده این موضوع است که در این بندها آزادی افراد مد نظر است نه برابری آنها . اگر آزادی نباشد استعدادها شکوفا نمی شود .
فرض کنید بنده به شما و دوست شما هزار تومان میدهم ( برابری ) اما اگر شما آزاد نباشید تا به اندازه آن هزار تومان هرچه دوست دارید بخرید و فقط ان چیزی که من میخواهم را خریداری کنید یعنی چه ؟!
اگر من و شما هر دو مجبور به پذیرفتن یک عقیده باشیم و مجبور به عمل به آن عقیده تحمیل شده در این صورت برابری پدید می آید . ولی آزادی از ما گرفته نمی شود ؟
بگذارید یک مثال بهتر بزنم . فلسفه در نتیجه آزادی ها پدید آمده است به عنوان مثال ابوعلی سینا آزاد بود تا نظرات افلاطون و ارسطو را بپذیرد یا رد کند و او این نظرات را بررسی کرده و اشکالاتی بر آنها گرفته و نظرات خود را نوشته و پس از او ملاصدرا نظرات ابوعلی سینا و افلاطون و ارسطو و .... را بررسی کرده و اشکلات را در اورده و پس از او افراد دیگر حال اگر همه این ها نظرات افراد پیش از خود را پذیرفته بودند آیا پیشرفتی در علوم مختلف رخ میداد ؟!
پس میبینیم پیشرفت یک علم و یک جامعه در نتیجه آزادی است نه برابری ! اگر اختلاف نظرها نباشد اگر من و شما در این تاپیک حرف همدیگر را تایید کنیم آیا بحث ما اصلا نتیجه خواهد داشت؟! آیا اصلا پیشرفت می کنیم ! ( یا مثل کارشناسان صدا و سیما که همدیگر را تایید می کنند و نظر مخالف هم ندارند به تک صدایی و تک گویی و دفاع از یک اعتقاد بر می خیزیم و مخالف اعتقاد خود را فتنه گر و اغتشاش گر می نامیم و یا حکم تکفیرش را میدهیم ؟!)
Framason
17-06-2010, 15:16
برابری اجتماعی تنها زمانی امکان پذیر است که جامعه خود را اداره کند یعنی جامعه ی جهانی نه دهکده ی
جهانی که یک کدخدا داشته باشد .
پس چطوری کنترل میشه؟
دولت های کنونی
درجهان به هیچ وجه علاقه ای به رونمایی از حقیقت ندارد
چه سودی به حال آنها داره
شاید در نگاه اول این آرمان یک آرمان تخیلی به شمار آی
چطور یه همچین اتفاقی میخواهد بیافته به نظر من واقعا تخیلی است
چون شما داری میگی که کل باهم برابر میدونین یعنی چی؟
اما اگر محقق بشه بالاترین ارزش انسانی هستش
موج تقلید کورکورانه باید به گونه ای از بین
رود
شما چطور میخواهی به یک خانمی که از اول انقلاب تا الان فکر تقلید از امام ومرجع از سرش بیرون نرفته این رو تلقین کنی
شما درباره ی چگونگی از بین برد تقلید و ایجاد آگاهی صحبت نکردی
من دیشب گفتگوی خبری رو نگاه کردم از سه قوه ی مختلف یک شخص در بحث حضور داشت ودرباره ی چگونگی از بین بردن بدحجابی صحبت میکردند ولی فقط به نظر من گناه رو گردن هم میانداختن واصلا چیزی به نام فرهنگ مطرح نبود.
من هم به عنوان یک خانم دوست دارم حجاب رو رعایت کنم ولی وقتی میرم تو جامعه میبینم هنجار جور دیگه است پشیمان میشم به نظر من الان هنجار جامعه بدحجابی است نه حجاب !!!!
از همان خانم هایی که حجاب را رعایت نمیکنند بپرسید همین جواب را خواهند داد.
.چرا آرزوهای انسان در هر دوره ی سنی تغییر میکند ؟
چون آرزو های جدیدی جایگزینش میشه.
2.تغییر در فرهنگ یک کشور اول از کجا شروع میشود؟
یک روند طبیعیه که آغازش هم دست خود مردمه اما از آگاهی شروع میشه .
.چه عاملی باعث میشه که یک کشور مثل برزیل که تاخرخره زیر بدهی کشور های صنعتی است بعد از
ده سال توسعه یافته بشه،صنعت یا فرهنگ؟
اتحاد وفرهنگی غنی
.چرا باید دوکشور مثل ایران وآمریکا که فرهنگشان ،نژادشان ،طرز فکرشان و...آنها باهم فرق داشته است امروز خیلی از نظر فرهنگ به هم شباهت پیدا کنند؟
چون فرهنگ صادر میشه والان مهم روند صادرات فرهنگ از غرب به شرق است
شما برو کشور های دیگه
اونجا هم داره مثل ایران میشه وهمه دارن غربی میشن!!!!!!!!
.سوسیالیست یعنی چه و یک شخص چه دلیلی دارد که سوسیالیست شود؟پ
معنی :متعصب و وطن پرست
دلیل :نژادپرستیهای بیجا
.چه چیزی میتونه کل مردم جهان رو متحد کنه ؟
هیچی:41:
هدف جهان چیه (لطفا جواب های انشایی و خداپرستی ندین)؟
خیلی دوست دارم بدونم.
یچ کدوم از ما اختیاری در انتخاب نقشمون در این جهان نداشته ایم...پس تنها وظیفه ی ما اینه که نقشمون رو به درستی انجام بدیم.
به نظر من درسته ولی قسمت اول حرفتون با آزادی واختیار مخالف هستش
پس چطوری کنترل میشه؟
به وسیله ی نمایندگان مردم
چه سودی به حال آنها داره
سواستفاده از ما
شما چطور میخواهی به یک خانمی که از اول انقلاب تا الان فکر تقلید از امام ومرجع از سرش بیرون نرفته این رو تلقین کنی
شما درباره ی چگونگی از بین برد تقلید و ایجاد آگاهی صحبت نکردی
من دیشب گفتگوی خبری رو نگاه کردم از سه قوه ی مختلف یک شخص در بحث حضور داشت ودرباره ی چگونگی از بین بردن بدحجابی صحبت میکردند ولی فقط به نظر من گناه رو گردن هم میانداختن واصلا چیزی به نام فرهنگ مطرح نبود.
من هم به عنوان یک خانم دوست دارم حجاب رو رعایت کنم ولی وقتی میرم تو جامعه میبینم هنجار جور دیگه است پشیمان میشم به نظر من الان هنجار جامعه بدحجابی است نه حجاب !!!!
از همان خانم هایی که حجاب را رعایت نمیکنند بپرسید همین جواب را خواهند داد.
چگونگی ایجاد آگاهی رو به 7 بسپارید.
درمورد بقیه ی حرف ها هم فقط یک چیز میتونم بگم........عالی بود
msshamraz
17-06-2010, 20:03
نقل قول:
.سوسیالیست یعنی چه و یک شخص چه دلیلی دارد که سوسیالیست شود؟ پ
معنی :متعصب و وطن پرست
دلیل :نژادپرستیهای بیجادوست من مکتب های بشری راحت به وجود نیامده اند که شما راحت درباره آنها قضاوت می کنید . به سختی پدید آمدند و به سختی از بین میروند
اینکه سوسیالیسم پدید میاید در نتیجه این است که مکتب قبلی مشکلی داشته و برای درمان آن مشکل خواسته اند دوایی بیاورند و سوسیالیسم را ساختند . مثلا شما تب می کنید و برای شما دکتر دارویی تجویز می کند . حالا اگر شما بیش از اندازه از این دارو استفاده کنید ممکن است بلای دیگری سرتان بیاید !
کمونیسم و سوسیالیسم وقتی ظاهر شده اند که نصف بیشتر مردم در فقر و گرسنگی زندگی میکردند و عده کمی ثروت زیادی داشتند !
تعصب و وطن پرستی و نژاد پرستی نتیجه اش ناسیونالیسم و آکائیسم است نه کمونیسم و سوسیالیسم .
کدوم از ما اختیاری در انتخاب نقشمون در این جهان نداشته ایم...پس تنها وظیفه ی ما اینه که نقشمون رو به درستی انجام بدیم. جلال آل احمد در رمان نون و القلم از زبان میرزا اسدالله بیان می کند که : برای من هرکسی امام زمان خودش است . مهم این است که هر آدمی به وظیفه امامت زمان خودش عمل کند . بار امانت یعنی همین .
پیشنهاد می کنم این کتاب را بخوانید .
angello1920
17-06-2010, 20:27
چگونگی ایجاد آگاهی رو به 7 بسپارید.
درمورد بقیه ی حرف ها هم فقط یک چیز میتونم بگم........عالی بود
ايجاد آگاهي رو به كي بسپاريم؟!!!!! تقليد!!!؟؟؟
واقعا چرا باید دریک دین گفته شود که عذاب خدا هر جاکه باشید شما را می یابد چرا رحمت خداما را
نمی یابد ،بعد از ایجاد این احساس گناه در لباس آخوند ،اسخف ،پدر روحانی یا هر چیز دیگر به شما
میگویند که راه را به شما نشان خواهند داد وشما غافل از این که این شخص خود انسان است به طرز
خیلی جالبی از او تقلید میکنید که این برای یک شخص آزاد واقعا وحشتناک است !!!!!!!
بهتره به تاريخ زندگاني بشر نگاهي بندازي كه در چه تاريخي شده به مردم بگن كه به عنوان مثال شهوت چهارچوبي دارد و مردم هم اون چهار چوب رو از راه نگفتن اين كه جهنمي وجود دارد رعايت كرده باشن.همين مرجع هايي كه نام برديد در هر دو مورد جهنم و بهشت صحبت مي كنند منتها بايد ديد شخص مخاطب كيست!اكثر مردم اشتباه خودشون رو نمي بينن و فقط روي نقاطي كه فكر مي كنن حقشون هست تمركز مي كنن.حال اگر هم فردي باشد كه تريف درستي از حق ندارد و فقط از حق دفاع مي كند , و كس ديگري پيدا شود مانند مراجع كه حرف درست را بزند آنوقت خواهيم ديد كه فردي كه به اشتباه فكر مي كنه كه حق با خودش هست چطور دفاع از حق كوركورانه مي كند.مثل اين جنبشي كه اخيرا راه افتاده.گمان مي كنند كه حق دارند!! هزاران دليل موجود هست كه چطور نفاق از وجودشان سر مي كشد خود نمي دانند!نقاط ضعف خود را نمي بينند و تعريف درستي از حق ندارند!كسي كه تعريف درستي از حق ندارد چطور مي تواند از حق دفاع كند؟
پيامبر كه پيامبر است نتواست منافق را به راه راست هدايت كند در قرآن به صراحت آمده كه هرگز نخواهي توانست منافق را هدايت كني! حال فكر كنيد كه بايد روحانيون بايد از خوشي ها و بهشت صحبت كنند! همه مي دانند كه يك منافق فقط به دنبال منافع شخصي خودش است و حقوق ديگران برايش اهميتي ندارد!گر اين كه به تمام خواسته هايش رسيده باشد !آن هم انسان بي نهايت طلب.
اين جنبشي كه راه افتاد به جز كشته شدن چند كودك در مهد كودك و حمله به ماشين هاي مردم و شكست اموال عمومي چيزي براي ما مردم نداشت.مردم از جون خود سرمايه اي مي دهند به عنوان ماليات و بعد اين جنبشي ها آن را نابود مي كنند.راي مردم ديگر را نمي بينند.مردم خودشان عقل دارند .عجب تعريفي از آزادي داريد!!!!......
ايجاد آگاهي رو به كي بسپاريم؟!!!!! تقليد!!!؟؟؟
خوشم می آید که آماده هستی
عزیزم7مرجع تقلید نیست که ازش تقلید کنی فقط حقیقت رو میگه تا آگاه تر بشی
اين جنبشي كه راه افتاد به جز كشته شدن چند كودك در مهد كودك و حمله به ماشين هاي مردم و شكست اموال عمومي چيزي براي ما مردم نداشت.مردم از جون خود سرمايه اي مي دهند به عنوان ماليات و بعد اين جنبشي ها آن را نابود مي كنند.راي مردم ديگر را نمي بينند.مردم خودشان عقل دارند .عجب تعريفي از آزادي داريد!!!!......
هفت قراره فقط اطلاعات بده نه این که مردم رو بکشه دوما مربوط به فقط ایرانی ها نیست که بگین......
بهتره به تاريخ زندگاني بشر نگاهي بندازي كه در چه تاريخي شده به مردم بگن كه به عنوان مثال شهوت چهارچوبي دارد و مردم هم اون چهار چوب رو از راه نگفتن اين كه جهنمي وجود دارد رعايت كرده باشن.همين مرجع هايي كه نام برديد در هر دو مورد جهنم و بهشت صحبت مي كنند منتها بايد ديد شخص مخاطب كيست!اكثر مردم اشتباه خودشون رو نمي بينن و فقط روي نقاطي كه فكر مي كنن حقشون هست تمركز مي كنن.حال اگر هم فردي باشد كه تريف درستي از حق ندارد و فقط از حق دفاع مي كند , و كس ديگري پيدا شود مانند مراجع كه حرف درست را بزند آنوقت خواهيم ديد كه فردي كه به اشتباه فكر مي كنه كه حق با خودش هست چطور دفاع از حق كوركورانه مي كند.مثل اين جنبشي كه اخيرا راه افتاده.گمان مي كنند كه حق دارند!! هزاران دليل موجود هست كه چطور نفاق از وجودشان سر مي كشد خود نمي دانند!نقاط ضعف خود را نمي بينند و تعريف درستي از حق ندارند!كسي كه تعريف درستي از حق ندارد چطور مي تواند از حق دفاع كند؟
پيامبر كه پيامبر است نتواست منافق را به راه راست هدايت كند در قرآن به صراحت آمده كه هرگز نخواهي توانست منافق را هدايت كني! حال فكر كنيد كه بايد روحانيون بايد از خوشي ها و بهشت صحبت كنند! همه مي دانند كه يك منافق فقط به دنبال منافع شخصي خودش است و حقوق ديگران برايش اهميتي ندارد!گر اين كه به تمام خواسته هايش رسيده باشد !آن هم انسان بي نهايت طلب.
پس به نظر شما باخوبه که با این حرف ها اون ها یی رو هم که منافق نیستند ازدین بترسانیم و فراری بدیم.
لطفا به صلاح دین صحبت کنید نه به صلاح خود .....
دین دارد از بین میرود ومسئولش هم کسی نیست.......
Framason
18-06-2010, 10:07
دوست من مکتب های بشری راحت به وجود نیامده اند که شما راحت درباره آنها قضاوت می کنید . به سختی پدید آمدند و به سختی از بین میروند
اینکه سوسیالیسم پدید میاید در نتیجه این است که مکتب قبلی مشکلی داشته و برای درمان آن مشکل خواسته اند دوایی بیاورند و سوسیالیسم را ساختند . مثلا شما تب می کنید و برای شما دکتر دارویی تجویز می کند . حالا اگر شما بیش از اندازه از این دارو استفاده کنید ممکن است بلای دیگری سرتان بیاید !
کمونیسم و سوسیالیسم وقتی ظاهر شده اند که نصف بیشتر مردم در فقر و گرسنگی زندگی میکردند و عده کمی ثروت زیادی داشتند !
تعصب و وطن پرستی و نژاد پرستی نتیجه اش ناسیونالیسم و آکائیسم است نه کمونیسم و سوسیالیسم .
به واقعیت ها نگاه کنیم.
چیزی به این نام از بین رفته
من درمورد سوسیالیستی کلمه اطلاع دارم ولی منظورم اون سوسیالیستی است که الان در غرب و شرق اجرا میشه
خیلی ممنونم که کمکم کردی تا منظورم رو برسونم :10:
مطمئن بودم بالاخره یک نفر نقل قولش میکنه
---------- Post added at 05:37 AM ---------- Previous post was at 05:34 AM ----------
اين جنبشي كه راه افتاد به جز كشته شدن چند كودك در مهد كودك و حمله به ماشين هاي مردم و شكست اموال عمومي
وقتی یک جنبش از دست عوام خارج وبه دست قدرت های بزرگ بیافتد این میشه.......
به نظر من این هفتی هم که هست همین طوری میشه.
msshamraz
18-06-2010, 11:48
به واقعیت ها نگاه کنیم.
چیزی به این نام از بین رفته
من درمورد سوسیالیستی کلمه اطلاع دارم ولی منظورم اون سوسیالیستی است که الان در غرب و شرق اجرا میشه
خیلی ممنونم که کمکم کردی تا منظورم رو برسونم :10:
مطمئن بودم بالاخره یک نفر نقل قولش میکنه
---------- Post added at 05:37 AM ---------- Previous post was at 05:34 AM ----------
وقتی یک جنبش از دست عوام خارج وبه دست قدرت های بزرگ بیافتد این میشه.......
به نظر من این هفتی هم که هست همین طوری میشه.
دوست من مکتبی از بین نرفته است ، داخل مکتب های دیگر حل شده است.
جنبش ها را عوام راه می اندازند ولی نخبگان می توانند به انقلاب تبدیلش کنند :46:
ضمن اینکه خشونت یکی از مهمترین عوامل شکل گیری یک انقلاب است .
سلام دوستان :11:
من محمدرضام
با این که رشتم علوم انسانی نیست ولی مطالعه جانبیم و علاقه اصلیم فلسفس
امیدوارم تو این جمع دوستان خوبی پیدا کنم و دوست خوبی برا دیگران باشم :40:
به نظر من اشکالی نداره چون الان مشکل کشور ما فلسفه نیست وما مشکل فرهنگی داریم
از نظر من مشکل ما یکی دوتا نیست ما خیلی مشکلا داریم اصن سرتا پامون مشکله :31:
از نظر من :31:
ببین دوس عزیز فلسفه پایه هرچیزیست
چون فلسفه یعنی اندیشه بدون تعصب و پیشداوری
اگه تعصب و پیشداوری باش باشه میشه سفسطه بازی :13:
Framason
18-06-2010, 16:58
دوست من مکتبی از بین نرفته است ، داخل مکتب های دیگر حل شده است.
منم همین رو میگم
وقتی ظلم و نژاد پرستی رو تو سوسیالیسم حلش کنی میشه ناسیونالیسم مدرن که الان داره اجرا میشه
به نظر شما این از بین رفتن نیست؟
جنبش ها را عوام راه می اندازند ولی نخبگان می توانند به انقلاب تبدیلش کنند [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](45).gif
چند مدت قبل نتیجه اش را دیدیم که واقعا چه انقلابی هم شد:31:
ضمن اینکه خشونت یکی از مهمترین عوامل شکل گیری یک انقلاب است .
خشونت به کی ؟
خشونت در چی؟
msshamraz
19-06-2010, 07:31
منم همین رو میگم
وقتی ظلم و نژاد پرستی رو تو سوسیالیسم حلش کنی میشه ناسیونالیسم مدرن که الان داره اجرا میشه
به نظر شما این از بین رفتن نیست؟
چند مدت قبل نتیجه اش را دیدیم که واقعا چه انقلابی هم شد:31:
خشونت به کی ؟
خشونت در چی؟
دوست من در زمان حال پول پرستی و مد پرستی ، تجمل گرایی و لذت جویی بیشتر از نژاد پرستی و ناسیونالیسم رواج پیدا کرده . نژاد پرستی در زمان هیتلر به اوج رسید ولی مردم وقتی دیدند چه بلایی سرشان آمده است ، رفته رفته نژاد پرستی کمرنگ شد و جهان امروز خیلی کمتر از گذشته و زمان باستان دنبال نژاد پرستی است . همین که امروز یک آفریقایی سیاه با یک سفید اروپایی ازدواج می کند یک ایتالیایی با امریکایی و ... نشان میدهد نژادها دارند اختلاط پیدا می کنند و نژاد پرستی کمرنگ میشود . ظلم همیشه در طول تاریخ بوده است و هرچه ظلم بیشتر باشد سوسیالیسم هم بیشتر تشکیل میشود چون سوسیالیسم یعنی جمع شدن مردم برای یک هدف است.
چیزی از بین نمیرود ، ممکن است مدتی سکوت کند ولی در صورت بازگشت مساعد قبلی آن هم دوباره باز میگردد .
دوست من انقلاب نتیجه جنبش است ولی قرار نیست هر جنبشی انقلاب شود . اگر جنبش ادامه دار باشد به نهضت تبدیل میشود و نهضت روزی به انقلاب تبدیل میگردد.
خاصیت جنبش این است که کوتاه مدت و ضربتی عمل می کند و خودش نتیجه عوامل مختلف است . اگر ادامه یافت و قدرت بسیج مردم را داشت و رهبری پیدا کرد که بتواند احساسات عام را برانگیزد و مردم را بسیج کند به نهضت تبدیل میشود و نهضت ممکن است مدت چند صد سال هم طول بکشد و سپس یک انقلاب را به انجام برساند .
در جنبش خشونت نقش مهمی دارد ، چون جنبش را عوام راه می اندازند .و عوام از روی احساسات برخورد می کنند نه از روی منطق . البته طرف مقابل هم بیکار نمینشیند تا قدرت از دستش برود :46:
به عنوان مثال انقلاب 57 ایران ، نتیجه جنبش های پیش از آن بود . نواب صفوی و ترورهایی که انجام میداد مگر خشونت نبود!؟ یا حتی برخی عوام الناس به آژانهای سر خیابان هم حمله میکردند و کتکشان میزدند ! و حتی چند نفری را کشتند .
به عنوان مثال انقلاب 57 ایران ، نتیجه جنبش های پیش از آن بود . نواب صفوی و ترورهایی که انجام میداد مگر خشونت نبود!؟ یا حتی برخی عوام الناس به آژانهای سر خیابان هم حمله میکردند و کتکشان میزدند ! و حتی چند نفری را کشتند .
راه دیگری هم برای اعلام اعتراض وجود دارد فقط نباید ضرر زدکه!!!!!!:10:
یه جنبش از اول هم یک انقلاب است ولی در سایز کوچکتر وجمع کمتر ولی وقتی تعداد کسانی که آن را قبول دارند بیشتر میشوند این جنبش تاثیر بر حکومت میگذارد اما لازم نیست که حتما مخالف حکومت باشد یا اهداف تخریبی داشته باشد.:10:
مثلا جنبش حماس دیگر نیازی به انقلاب در کشورش ندارد چون چیزی نیست که علیه آن انقلاب شود
انقلاب وقیام برای زمانی است که از راه صلح نتوان کار راادامه داد و7هم اصلا قصد قیام ندارد وحالتی مثل دادن آگاهی را دارد ووقتی آگاهی زیاد شود نیازی به انقلاب نیست که تخریب گری کند در ضمن این 7اصلا مربوط به ایران نیست!!!!!!!
msshamraz
19-06-2010, 10:09
راه دیگری هم برای اعلام اعتراض وجود دارد فقط نباید ضرر زدکه!!!!!!:10:
یه جنبش از اول هم یک انقلاب است ولی در سایز کوچکتر وجمع کمتر ولی وقتی تعداد کسانی که آن را قبول دارند بیشتر میشوند این جنبش تاثیر بر حکومت میگذارد اما لازم نیست که حتما مخالف حکومت باشد یا اهداف تخریبی داشته باشد.:10:
مثلا جنبش حماس دیگر نیازی به انقلاب در کشورش ندارد چون چیزی نیست که علیه آن انقلاب شود
انقلاب وقیام برای زمانی است که از راه صلح نتوان کار راادامه داد و7هم اصلا قصد قیام ندارد وحالتی مثل دادن آگاهی را دارد ووقتی آگاهی زیاد شود نیازی به انقلاب نیست که تخریب گری کند در ضمن این 7اصلا مربوط به ایران نیست!!!!!!!
دوست من جنبش انقلاب نیست ، جنبش اعتراض به وضع موجود است که معمولا حکومت ها با دیدن جنبش ها به اصلاح و رفرم کردن روی می اورند مثلا اخراج کردن یک نفر یا جایگزین کردن کس دیگر یا ارزان کردن یک کالا و ....
انقلاب و قیام برای زمانی است که اصلاح صورت گرفته مورد تایید مردم قرار نگیرد . من که نمیدانم جنبش هفت چیست و کجاست ؟ و هدفش چیست ؟ اما اجازه میدهم جنبش ها راه خودشان را بروند :46:
آگاهی دادن به مردم جنبش محسوب نمیشود ممکن است در نتیجه جنبش های قبلی حاصل شود و یا در یک نهضت برای بسیج کردن بیشتر مردم باشد :20:
تخریب خصوصیت هر انقلاب است وگرنه باید نام انقلاب را گذاشت اصلاحات !
Framason
19-06-2010, 10:34
چیزی از بین نمیرود ، ممکن است مدتی سکوت کند ولی در صورت بازگشت مساعد قبلی آن هم دوباره باز میگردد
حرفها داره به بازی با کلمات تبدیل میشه.
من یه سوال دارم :
الان در کجای جهان کنونی سوسیالیسم وجود داره؟
وقتی یک تئوری به عمل تبدیل نشه عملا اسمش نابودی است.
آگاهی دادن به مردم جنبش محسوب نمیشود ممکن است در نتیجه جنبش های قبلی حاصل شود و یا در یک نهضت برای بسیج کردن بیشتر مردم باشد
وقتی آگاهی باشه شما تازه میفهمی کجایی و یک جنبش آغار میشه.
آگاهی و جنبش دوچیز مکملند .
msshamraz
19-06-2010, 11:42
حرفها داره به بازی با کلمات تبدیل میشه.
من یه سوال دارم :
الان در کجای جهان کنونی سوسیالیسم وجود داره؟
وقتی یک تئوری به عمل تبدیل نشه عملا اسمش نابودی است.
وقتی آگاهی باشه شما تازه میفهمی کجایی و یک جنبش آغار میشه.
آگاهی و جنبش دوچیز مکملند .
بازی با کلمات !! :31:
مگر فلسفه چیزی جز دیالیکتیک و بازی با کلمات است!؟
در این تاپیک پست های زیادی ، این جمله شما رو مدام تکرار کردند " بازی با کلمات " دوبار هم پاسخ دادم و حالا بار سوم هست که باز این جمله معروف بازی با کلمات به چشم میخورد. لطفا پست های قبلی بنده را تماشا کنید .
دوست من سوسیالیسم یعنی چه ؟ حتما شبکه های اجتماعی همچون فیس بوک را دیده اید همانجا واژه social را حتما در گوشه و کنار ملاحظه کرده اید . پس حداقل در دنیای مجازی این سوسیالیسم وجود دارد ! یا غیر از این است ؟:20:
دوست من آگاهی با تبلیغ متفاوت است . اگر قرار است تبلیغ انجام شود معمولا تبلیغات پیش از جنبش ها رخ میدهند . و معمولا تبلیغ یعنی فریب دادن دیگران برای اینکه خودمان نفعی ببریم . اما آگاهی چیزی است برای فریب نخوردن دیگران و قصدش تبلیغات نیست . ( حال باید دید جنبش 7 که می گویند کارش تبلیغات است یا آگاهی ؟!) البته با حرف شما که گفتید " وقتی آگاهی باشه شما تازه میفهمی کجایی و یک جنبش آغار میشه." تا حدودی موافقم .
جنبش اعتراض به وضع موجود است
کی گفته کی اینطوری نیست ؟
من هم میگویم حتی جنبش کنونی هم برای اعتراض بود و حتی هفتی که خواهد شد ولی اعتراض راه وروش دارد .
حتما شبکه های اجتماعی همچون فیس بوک را دیده اید همانجا واژه social را حتما در گوشه و کنار ملاحظه کرده اید
حتما میدونی که دیگه بدون چیز شکن نمیشه رفت تو فیس بوک:31:
حال باید دید جنبش 7 که می گویند کارش تبلیغات است یا آگاهی ؟!)
جنبشی که حتی درآمدش خرج مردم میشود چطور میتواند که هدف تبلیغات داشته باشد
به فرض هم که داشته باشد
شما این رو بزار جای.....هایی که پول میگیرند وهیچ آگاهی هم به مردم نمیدن:20:
Framason
20-06-2010, 10:56
حتما میدونی که دیگه بدون چیز شکن نمیشه رفت تو فیس بوک[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](4).gif
یعنی هنوز دسترسی مجازی هم بهش نداریم:41:
یعنی هنوز دسترسی مجازی هم بهش نداریم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](40).gif
بله دوست عزیز :19::19::19::19:
چقدر اينجا سوت وكور شده
ديگه هيچكي نميخواد بحث كنه
همه ديگه ساكت شدن :2:
من فقط برای این مینویسم که اگر آیندگان از من سوال کردند تو برای آزادی و آگاهی ایران چه کار کردی با غرور سرم را بالا ببرم و بگویم من هر کاری که میتوانستم کردم...
نمیخواستم این پست رو بزارم ولی مجبور شدم و باید بگم که این آخرین پست من در این تاپیک هست به خاطر اینکه جایی که از روی علم و آگاهی بحث نشه معلومه که از روی جهل و نادانی بحث خواهد شد و فضای این تاپیک دقیقآ همینطور هست.
بله این آخرین پستم در اینجاست و تا این تاپیک به روال فلسفی(که فلسفه خودش علم هست)برنگرده من هم به اینجا برنمیگردم.به صراحت بگم من زمانی آدم خیلی مذهبی بودم و زمانی هم دین رو به طور کامل کنار گذاشتم یعنی بی دین شدم و در پایان به اینجا رسیدم که انسان باید دارای اعتقاداتی باشه ولی این اعتقادات باید درست باشن و از روی علم و آگاهی انتخاب شده باشن که بزرگترین فرق و امتیاز انسان نسبت به دیگر موجودات است.
امیدوارم بتونم در این پست که طولانی هم هست ولی کوتاه این جهل که 1400 سال هست داره مثل یک کرم سیب ایران زمین رو میخوره درتون بکشم و البته شما باید خودتون این کار رو بکنید چون کسی رو که خوابیده میشه بیدار کرد ولی کسی که خودشو به خواب زده رو به هیچ وجه!
آقایونی هم که خودشون رو علامه میدونن لطف کنن و این پست رو بخونن و قبل از اینکه بخوان کلید نقل قول رو فشار بدن کمی تامل کنن.آقایون علامه اگر واقعآ علم و فهمتون بالا بود باید مانند درختی میبودین که هرچقدر بارش بیشتر میشه سر خم میکنه و افتاده تر و خاکی تر میشه نه اینکه بر علم(جهل)بالاتون تاکید کنید و با این کار خودتون رو ضایع کنید...
حقیقت مانند نوریست که هر وقت بر مردمک چشم میتابد آن مردمک کوچکتر شده و با بیشتر شدن نور کوچکتر و کوچکتر می شود.
من فقط به حقیقت اشاره میکنم پس شما هم از شنیدن حقیقت امیدوارم ناراحت نشید و اون رو توهین تلقی نکنید...
در قران(سوره شوری،آیه7) گفته شده ما قران را برای تو(محمد)فرستادیم که مردم ام القری(مکه)وپیرامون آن را از روز قیامت بترسانی.
آیا این آیه به آن معناست که محمد برو و مردم را بکش و با زور شمشیر اسلام را بر دیگر ملل تحمیل کن؟
آیا این آیا به این معناست که به نام اسلام امپراتوری عربی خود را گسترش بده؟!
اگر کسی تاریخ رو مطالعه کرده باشه(تاریخی که 99% تاریخ نویسان جهان بر اون اعتقاد دارن و البته اون 1%هم تاریخ نویسان ایرانی هستند که قبلآ هم نظر دیگری داشتند!)میفهمه که اسلام به تمام جهان و به ویژه ایران به زور شمشیر تحمیل شده و این درحالی هست که در موارد متعددی در قران ذکر شده که تو ای محمد فقط مسئول تبلیغ دین هستی و مسئول نیستی که اسلام رو به زور گسترش بدی!
کسی که تاریخ واقعی ایران زمین رو مطالعه کنه به قیامهای متعدد ایرانیان از جاهای مختلف بر میخوره مانند قیام بابک خرمدین و مازیار و ابومسلم و... که همه و همه برعلیه عرب تازی بوده و متعجبم از اینکه این بی فرهنگی عرب 1400 سال هست که نسل به نسل منتقل میشه.
سوالی که اینجا پیش میاد اینکه اگر اسلام یک دین الهی هست چرا در اون مانند زمانی که مردم به بت پرستی مشغول بودند این دین از پدر به فرزند بدون اینکه اون فرزند خودش تحقیق کنه و این دین رو بپذیره یا نپذیره ارث میرسه و جالب اینجاست که هرکس به واقعیت میرسه و میخواد از اسلام خارج بشه حکمش مرگ هست!!!!
ایران
تنها ده کشورند که در حساب تاريخ "هزاره ای " بشمار می آيند، يعنی از چند هزار سال پيش تا کنون بطور مستمر در صحنه تاريخ حضور داشته اند. همه اين کشورها در شرايطی يکسان به هزاره ای که از راه ميرسد پا نميگذارند. کشورهایی از آنها چون ژاپن و ايتاليا بصورت ممالکی کاملا پیشرفته وارد اين هزاره ميشوند. کشورهایی چون چين و هند پس از گذراندن دورانهایی دشوار بسوِی آينده ای بسيار اميد بخشتر پيش ميروند، در عوض کشورهایی چون مصرو اتيوپی(حبشه) و يمن کماکان با زندگانی جهان سومی خود دست به گريبانند و آينده واقعا اميد بخشتری را در پيش روی خود نمی بينند.
در اين ميان تنها دو کشور اسراییل و ايران اند که در شرايط برزخ کنونی خويش با اين معمای حل نشده رويارويند که همچنان با هويت های خاخامی و آيت الهی در درون پيله ای که به دور خويش تنيده اند باقی بمانند يا سراز غار اصحاب کهف بر آورند و به صورت کشورهایی مترقی پا به هزاره تازه ای گذارند که در آن منطقه جایی برای خاخام و آيت اله وجود نميتواند داشته باشد.
هزاره ای که به پايان می رسد هزاره ورشکسته تاريخ ايران است زيرا هزاره ای است که با شاهنامه فردوسی آغاز شده و با توضيح المسایل خمينی پايان يافته است. قرنی نيز که به پايان ميرسد ورشکسته ترين قرن اين هزاره است زيرا قرنی است که با انقلاب مشروطيت شروع شده و با انقلاب اسلامی بسر رسيده است و در همان سالهایی که انسانهایی خود پا به ماه می گذاشتند اينان از دور چهره امام خويش را در آن ديدند!
در جمع کشورهای " هزاره ای " در آغاز قرن بيستم چين امپراتوری فروپاشيده ای بو د که از هر گوشه اش بانک شورش و انقلاب بر ميخاست و دولتهای مستعمراتی اروپایی و ژاپن نورسيده، هر کدام در جابجای آن مناطق نفوذی داشتند که مطلقا حاکميتی از جانب دولت مرکزی بر آن اعمال نميشد، چندانکه دولتهایی چون انگلستان در بخش های اختصاصی خود اصولا "ورود سگ و چينی" را ممنوع اعلام کرده بودند و در پايان قرن همين کشور چين يکی از پنج عضو دایمی شورای امنيت سازمان ملل متحد، يکی از هفت کشور " اتمي"جهان، برخوردار از بالاترين رشد اقتصادی سالانه جهانی و کانديدای اعلام نشده ابرقدرتی قرن بيست و يکم است.
هند که در آغاز قرن مستعمره انگلستان بود و اربابان انگليسی همچنان در آن "صاحب " خطاب ميشدند در پايان قرن نه تنها به استعمار خود و اصولا به عصر استعماری پايان داده است بلکه بصورت بزگترين دمکراسی دنيا و دومين ابر قدرت بالقوه جهان فردا آماده ورود به قرن تازه شده است. ژاپن که بعداز پيروزی دريایی پر آوازه ای بر امپراتوری تزاری پا به قرن بيستم گذاشته بود، عليرغم شکست خود در جنگ دوم جهانی به صورت دومين قدرت اقتصادی اين جهان در پايان قرن در آمده است. يونان و ايتاليا قرن بيستم خود را درموضع کشورهایی کاملا پيشرفته به پايان بردنند. مصر که اين قرن را در موضع تحت الحمايه انگلستان آغاز کرده بود امروز آن را در مقام رهبری جهان عرب به آخر ميرساند و ايران که قرن بيستم خويش را با نخستين انقلاب مشرو طيت در " جهان سوم " شروع کرده بود پس از آزماش پنجاه ساله ای موفق ولی نافرجام تنها کشور هزاره ای است که درجستجوی " اسلام ناب محمدی " به قرون وسطای خويش باز گشته است.
ورود اسلام به ایران
اسلام با همه سنگينی آن برای ايران آزمايشی تازه نيست، تکرار تازه ای از يک سناريوی کهن هزار و چهارصد ساله است و ريشه در ارتباط نا سالمی دارد که از آغاز وجه مشخص ارتباط ايران و اسلام بوده است.
پيش از اسلام هيچ آیینی در تاريخ جهان به این صورت پا به صحنه تاريخ نگذاشته بود. آیين يهود اساسا قابل انتقال به ديگران نبود. آیين مسيحيت توسط چند حواری گمنام عيسی به رم برده شد و سه قرن طول کشيد تا تدريجا در ميان طبقات محروم و غلامان جامعه رومی جا بيفتد و يک امپراتوری حسابگر را وا دارد که با گرايش به مسيحيت اين نيروِی نوخاسته را در خدمت منافع خود به کار گيرد. آیينهای ايرانی ميترا و مانی هيچکدام نفوذ گسترده خويش را در امپراتورِی رم و در سرزمينهای چين و هند به شمشير اشکانی يا ساسانی مديون نبودند. آیين بودا نيز توسط مبلغان بودایی(منجمله شاهزاده ای اشکانی) از هند به چين و ژاپن و ديگر سرزمينهای خاور دور راه يافت بِی آنکه شمشيرِی در اين راه به کار افتاد ه باشد و پيش از همه اينها نيز نه مصريان کهن بنام رع يا آمون جنگيده بودند و نه بابليان به نام مردوخ يا فنيقيان بنام بعل يا هندوان بنام شيوا يا يونانيان و روميان بنام زیوس يا ژیوس يا ژوپيتر. ميان همه مذاهب توحيدی و غير توحيدی جهان تنها اسلام بود که همراه با شمشير عرب برای ديگران برده شد و فقط تازيان حجاز بودند که به تعبير نهج البلاغه " ايمانشان را بر قبضه های شمشيرشان حمل کردند.
اگر آیین تازه همانند ديگر آیينهای جهان باستان به صورتی مسالمت آميز به ايرانيان عرضه شده بود شايد تاريخ مسلمانی ايران به کلی غير از آن ميبود که هست و چه بسا که در طول زمان اين آیين ميتوانست به آن صورت در ايران پذيرفته شود که ميترایيسم و مسيحيت در رم و بودایيسم در چين پذيرفته شدند ولی در عمل اين آیين طوری عرضه شد که استقرار اسلام ملازم قبول حاکميت سياسی عرب نيز بود و پذيرش استيلای بي چون و چرای شمشير کشان باديه(که خود موجودیت خود را مدیون ایران بودند)و اين شمشير کشان نورسيده کسانی نبودند که وارثان حکومت و تمدن و فرهنگی کهن بتوانند آسان به قبول سروری آنان تن در دهند.
هنگاميکه عرب در موج جهانگشایی خود به ايران ساسانی حمله آورد چهارده قرن بر آغاز تاريخ مدون ايران ميگذشت. امروز نيز چهارده قرن بر دوران اسلامی اين تاريخ ميگذرد. در کارنامه تاريخ اين دو کفه ما قبل اسلامی و اسلامی امروز در سطحی هم تراز يکديگر قرار دارند و بر اين مبنا آسانتر ميتوان سودها و زيانهای انها را در ترازوِی سنجش گذاشت. آسانتر نيز ميتوان دريافت که ايران در اين جابجایی دورانها چه از دست داده و چه بدست آورده است.
ولی اين حسابرسی تنها وقتی ميتواند معتبر و بنا براين پذيرفتنِی باشد که در آن با تاريخ تقلب نشده باشد يعنی ملاک حسابرسی قرار ميگيرد واقعيتها وشواهد مسلم باشد و نه پيش داوريها و موضعگيريهای پيش ساخته ای که با مارک تعصب مذهبِی و يا مارک تعصب ملی گرايانه داشته باشند و در چنين صورتی آسان ميتوان دريافت که دراين سودای تاريخ ايران در هر دو زمينه مادی و معنوِی با زنده بوده است يعنی آنچه را که داشته از دست داد ه است و آنچه را که نداشته بدست نياورده است.
ايرانی که عرب در سالهای 14 تا 36 هجری تحويل گرفت يکی از چهار امپراتوری صدرنشين جهان باستان بود با اعتبارِی سياسی و رونقی اقتصادی و شکوهی فرهنگی که عميقا مورد توجه جهانيان بود و ايرانی که همين عرب در قرن سوم هجرِی اجبارا تحويل صاحبان آن داد همانند ايران ديگری که وارثان عرب در قرن پانزدهم هجری در جريان تحويل آن به هزاره سومند ايرانی بود که نه هويت ايرانی داشت، نه اعتبار سياسي، نه رونق اقتصادی،نه شکوه فرهنگي. در هزار و چهار صد ساله نخستين اين تاريخ(به استثنای يک دوران کوتاه هفتاد ساله)ايران بطور دایم يک ابر قدرت جهان باستان بود و در دو قرن از اين مدت اصولا ابر قدرت منحصر به فرد آن بود. در هزار وچهار صد ساله دوم نه تنها نشانی از اين سرفرازی بر جای نماند بلکه در بيش از نيمی از اين مدت ايران حتی حاکميت ساده ای نيز نداشت و تنها بخشی از امپراتوريهای عرب و مغول و غزنوی و سلجوقی و ترک و تاتار بود.
در هزار وچهار صد ساله نخستين تنها چهار سلسله پادشاهي با پادشاهانی ايراني بر سرزمين ايران سلطنت کردند و در هزار و چهار صد ساله دومين 35 سلسله که تنها 7 تای آنها ايرانی و 28 تای ديگر مغول و ترک و تاتار و ترکمن و افغان بودند. در هزار و چهار صد ساله نخستين تنها يک هجوم موفق بيگانه به ايران صورت گرفت و در هزار وچهار صدساله دوم بيش از سی بار از شرق و غرب و شمال و جنوب به ايران حمله آورده شد که تقريبا همه آنها هجومهایی موفق بود. در هزار و چهار صدساله نخستين مشروعيت سنتی پادشاهان اعمال خشونتی را برای تثبيت اين مشروعيت ايجاب نميکرد، در هزار و چهار صد ساله دوم اين مشرو عيت منحصرا در گرو برندگی شمشيرهاِی خانان و ايلخانان و اتابکان و اميران و سر کردگان عشاير ويا راهزنان و ياغيانی قرار گرفت که با منطق خون و شمشير تاج بر سر ميگذاشتند و با منطق خون و شمشير هم تاج و هم سر را از دست ميدادند. در هزار و چهارصدساله نخستين تقريبا هرگز خون ايرانی بدست ايرانی ريخته نشد، در هزارو چهارصد ساله دوم خون ايرانی بيشتر از خارجی بر زمين ريخت و چشمهای ايرانی بدست خود ايرانی بيشتر از دست بيگانگان از کاسه بيرون آورده شد و در هزارو چهار صد ساله نخستين ايرانی پيوسته آقای خود بود و اين آقایی را با سر فرازی توام داشت، در هزار وچهار صد ساله دوم مردان ايران را به بندگی گرفتند و زنان و دخترانش را به کنيزی فروختند!
در ارزيابی نحوه مسلمان شدن ايرانيان تقلب بسيار با تاريخ شده است و اتفاقا اين تقلب بيش از آنکه از جانب بيگانگان صورت گرفته باشد از جانب کسانی از خود ايرانيان صورت گرفته است. وقتيکه بزرگترين مورخ جهان، اين خلدون، مينويسد که "پيش از حمله اعراب ايراينان سر زمينهایی پهناور در اختيار داشتند با جمعيتی بسيار و با تمدنی بزرگ ولی بعد از آنکه عرب با نيروِی شمشير بر آنان استيلا يافت چنان دستخوش تاراج و ويرانی شدند که گویی هرگز وجود نداشتند(زيرا گرايش طبيعی عرب اين است که رزق خويش را سر نيزه خود بجويد اگر در اين مسير به قدرت و حاکميتی دست يابد ديگر حد و حصرِی برای غارتگرِی خود نشناسد و بدين ترتيب است که تمدن اقوام مغلوب منقرض ميشود و اين درست همان امرِی بود که در ايران اتفاق افتاد " فرضيه پردازِی ايراني در سالهای پايانی قرن بيستم ادعا ميکند که "ايرانی اسلام را با آغوش باز پذيرفت و هيچکس نميتواند بگويد که ايرانی از همان اول در برابر اسلام قرار گرفت و نخواست آن را بپذيرد و وقتيکه معتبرترين مورخان خود جهان اسلام مانند طبرِی ابن الاثير، دينوري، يعقوبي، بلاذري، ابن فقيه، راوندي، مسعودی از صد هزار کشته ايرانی در جلولاء نام ميبرند و متذکر ميشوند که اين دشت نبرد به همين دليل از جانب اعراب جلولاء(پوشيده) ناميده شد که اجساد کشته شدگان سراسر آن را در زير پوشانيده بود، فرضه پرداز ايرانی مدعی ميشود که "حمله اعراب به ايران با هيچ مقاومت درخشانی در جلولاء و نهاوند روبرو نشد " (اسلام شناسي) و باز هم وقتيکه همين تاريخ نگاران مسلمان از يکصد و سی شورش پياپی در استانها و شهرستانهای مختلف ایران (ري، همدان، اصفهان، کرمان، استخر، گرگان، قم، گيلان، طبرستان، ديلم، سيستان، فارس، خراسان، آذربايجان، خوارزم، فارياب، نيشابور، بخارا، دارابگرد) و از سرکوبيهای خونين اين شورشها و تجديد های مکرر آنها خبر ميدهند (که گزارش جامعی از آنها را در کتاب "ملاحظاتی در تاريخ ايران " پژوهشگر معاصرعلی مير فطروس ميتوان يافت) باز همين فرضيه پردازان اظهار اطمينان ميکنند که " ايرانی از همان اول احساس کرد که اسلام همان گمشده ای است که بدنبالش ميگشته است برای همين بود که مليت خودش را ولکرد، مذهب خودش را ول کرد، سنتهای خودش را ولکرد و بطرف اسلام رفت "(باز شناسی هويت ايرانی-اسلامي).
ايرانيان ديگری در اين مورد با معيارهایی کاملا دوگانه سخن ميگويند، در کتابی به نام " کارنامه اسلام "که درآستانه انقلاب ولايت فقيه انتشار يافت عبد الحسين زرين کوب که سالها پژوهشگری واقع بين و بيغرض شناخته شده بود با تغيير جهتی صد و هشتاد درجه ای در مورد آنچه خود او پيش از آن نوشته بود. مدعی شد که "همه جا در قلمرو ايران و بيزانس مقدم مهاجمان عرب را عامه مردم با علاقه استقبال کردند. بشر اسلام دربين مردم کشورهاِی فتح شده بزور جنگ نبود و انتشار آن نه از راه عنف و فشار بلکه به سبب مقتضيات و اسباب گونه اجتماعی بود.
روايتی که کتابخانه مداین را اعراب نابود کردند هيچ اساس ندارد و آنچه هم که بيرونی راجع به نابود شدن کتب خوارزم گفته است مشکوک است" و با اينهمه نويسنده اين مطلب همان کسی بود که پيش از آن خود در کتاب ارزنده ای به نام "دو قرن سکوت " در شرح همين ماجرا نوشته بود:
" شک نيست که در هجوم تازيان بسياری از کتابها و کتابخانه های ايران دستخوش آسيب فنا گشته است. اين دعوی را از تاريخ ها ميتوان حجت آورد و قراين بسيار نيز از خارج آن را تاييد ميکنند. با اينهمه بعضی دراين باب ابراز ترديد ميکنند. اين ترديد چه لازم است؟ در آیين مسلمانان آن روزگار تا آنجا که تاريخ ميگويد آشنایی به خط و کتابت بسيار نادر بود و پيداست که چنين قومی تا چه حد ميتوانست به کتاب و کتابخانه علاقه داشته باشد. از همه شواهد پيداست که در حمله عرب بسيارِی از کتابهای ايرانيان از ميان رفته است....عربان فاتح برای اينکه از آسيب زبان ايرانيان در امان بمانند و آن را همواره چون حربه تيزِی در دست مغلوبان خويش نبيند با خط و زبان و کتاب و کتابخانه هرجا که در شهرهای ايران بر خوردند سخت به مخالفت برخاستند. رفتارِی که تازيان در خوارزم با خط و زبان مردم کردند بدين دعوی حجت و هم او در جای ديگری از اين کتاب نوشته بود:
در برابر سيل هجوم تازيان شهرهای بسيار ويران شد و خاندانها و دودمانهای بسيار بر باد رفت. اموال توانگران را تاراج کردند و آنها را غنایم و انفال نام نهادند. دختران و زنان ايرانی را در بازار مدينه فروختند و آنان را سبايا و اسرا خواندند و همه اين کارها را در سايه شمشير و تازيانه انجام دادندو هر گونه اعتراضی را با حد و رجم و قتل و حرق جواب گفتند.... و چنين بود که اندک اندک محرابها و مناره ها جای آتشکده ها را گرفت. گوشهایی که به شنيدن زمزمه های مغانه و سرود های خسروانی انس گرفته بودند بانک تکبير و طنين صدای موذن را با حيرت و تاثر تمام شنيدند. کسانيکه مدتها از ترانه های طرب انگيز باربد و نکيسا لذت برده بودند رفته رفته با بانک حدی و زنگ شتر مانوس شدند. خشن طبعی و تندخویی فاتحان وقتی بيشتر معلوم گشت که زمام قدرت را در کشور فتح شده بدست گرفتند. ضمن فرمانروایی و کارگزاری در بلاد مفتوتح بود که زبونی و ناتوانی و در عين حال بهانه جویی و درنده خویی عربان آشکار گشت زيرا اين " نژاد برتر " که ميدان فکرو عمل او هرگز از جولانگاه اسبان و شترانش تجاوز نکرده بود، برای اداره کشورهاِی وسيعی که بدستش افتاده بود نياز به همين موالی داشت و بناچار دير يا زود برترِی آنها را اذعان نمود در صورتيکه از همان بامداد اسلام ايرانيان نفرت و کينه شديد خود را نسبت به دشمنان و باج ستانان خود آشکار کرده بودند".
و باز هم او در جای ديگری از اين کتاب نوشته بود:
" نبردی که ايرانيان در اين دو قرن با مهاجمان عرب کردند همه در تاریکی خشم نبود، در روشنی دانش و خرد نيز اين نبرد دوام داشت.... برخی از همان اول با آیين مسلمانی به مخالفت و ستيزه برخاستند گویی قبول اين دينی را که عرب آورده بود اهانتی و ناسزایی در حق خويش تلقی ميکردند. از اين رو اگر نيز در ظاهر خود را مسلمان فرا مينمودند در نهان از عرب و آیين او بشدت بيزار بودند و هرجا فرصتی و مجالی دست ميداد سر به شورش بر می آوردند و عربان و مسلمانان را از دم تيغ ميگذرانيدند... هر روزِی به بهانه ای و در جایی قيام و شورش سخت ميکردند و ميکوشيدند عرب را با دينی که آورده است از ايران برانند....در نهضت های پياپی آنان نه فقط نژاد عرب مردود بود بلکه مسلمانانی نيز مورد خشم و کينه قرار داشت و بدينگونه بيشتر اين شورشها رنگ ضد دينی داشت. ايرانيانی که مسلمان شده بودند طعمه نفرت و کينه مردم بودند و اين نفرت و کينه چندان بود که حتی زنهايِی از ايرانيان که به عقد زناشويی عربان در آمده بودند ريش شوهران خود را گرفته از خانه بر می آوردند و بدست مردان ميسپردند تا آنها را بکشند و چنان شد که در همه طبرستان عربان و مسلمانان يکسره بر افتادند ".
واقعيت انکار ناپذير تاريخ اين است که اسلام از راه شمشير به ايران تحميل شد بی آنکه ايرانيان " بدنبالش گشته باشند "همچنانکه از راه شمشير به ديگر سرزمينهای خاور نزديک و شمال آفريقا و اسپانيا نيز تحميل شد بِی آنکه هيچکدام از آنها به استقبالش رفته باشند. به همين دليل وقتيکه شمشير عرب در پواتيه فرانسه از برندگی افتاد گسترش اسلام در اروپای غربِی متوقف شد و وقتی که اين شمشير در قسطنطنيه از کار افتاد راه اروپای شرقی به رويش بسته شد اين افسانه که عرب مساوات اسلامی را با خود به ايرانی آورد که از تبعضات اجتماعی و مذهبی پايان دوران ساسانی رنج ميبرد تقلبِی ديگر با تاريخ است زيرا که هر چند اين تبعيض ها واقعا وجود داشت و اين نارضایتی ها را هم واقعا داشت ولی فاتحان عرب نه تنها هيچکدام از اينها را از ميان نبردند بلکه تبعضات بسيار سنگين تری را نيز بر آنها افزودند که ناپذيرفتنی ترين آنها برای ايرانيان شکست خورده ولی آزاده و سر فراز تبعض نژادی بود. دراين باره نيز واقعيت تاريخ را از زبان يک مورخ سرشناس ديگرِی خود جهان عرب ميتوان شنيد که : "عربهای فاتح خود را برتر از ديگران ميپنداشتند و به ويژه به ايرانيان مباهات ميکردند و آنها را موالی (بندگان آزاد شده) خود ميخواندند و برای تحقير آنان ميگفتند که سه چيز است که نماز را باطل ميکند: سگ و الاغ و ايرانی يک ايرانی دخترِی از قبيله بنی سليم خواست و خانواده دختر با اين ازدواج موافقت کردند اما والی مدينه که از اين جريان خبر يافت امر کرد موِی سر و ريش و ابروان داماد را بتراشند و او را در ملاء عام دويست تازيانه بزنند و دختر را نيز از او بگيرند. محمد بن بشير شاعر معاصر او اين واقعه را به شعر در آورد و در آن گفت: ابوالوليد شرافت دختران ما را حفظ کرد و آن را از زناشویی با بندگان باز داشت و ريش آن مرد بِی ادب را تراشيد و او را تازيانه زد تا برود و بعد از اين با دختران کسرایی ازدواج کند زيرا بنده ميتواند فقط با بنده همسر شود "(جرجی زيدان: تاريخ تمدن اسلامي).
اين ادعای ديگر نيز که مردم ايران آسان به دين تازه گرويدند تقلبی ديگر با تاريخ است زيرا که به تصريح مورخان متعددی از همين جهان اسلام حتی در قرون چهارم و پنجم هجری بخش بزرگی از ايران همچنان بر آیين زرتشتی باقی بودند: " اکثريت مردم فارس(نام قبلی ایران پرشیا بوده) را در حال حاضر (قرن چهارم هجری) زرتشتيان تشکيل ميدهند و هيچ شهر و دهکده ای نيست که در آن آتشگاهی نباشد. در نزد بسياری از دهقانان تصاوير پادشاهان و پهلوانان ايران با علاقه بسيار نگاهدارِی ميشود " (اصطخری : مسالک و الممالک)؛ " در خراسان و نواحی دریای خزر و طبرستان و ديلم و نيز در کرمان عده زرتشتيان بسيار زياد است " (مسعودی : مروج الذهب)، در بخش غربی ايران جماعت عظيمی از خرمدينان به آیين خود باقی مانده اند " (مقدسی : تذکره الموضوعات)، در فارس شهری و روستایی وناحيتی نيست مگر آنکه آتشکده ای داشته باشد و در جبل (شمال غربِی ايران) هنوز زرتشتيان در اکثريت هستند"(اين حوقل : صوره الارض).
اگر برخلاف اسپانيای غرب ايرانيان در نهايت آیين مهاجمان را پذيرفتند بخاطر اين بود که با سقوط امپراتوری ايران ديگر پايگاهی برای آیين زرتشتی باقی نمانده بود در صورتيکه با سقوط اندلس، مسيحيان پشت جبهه وسيعی در اروپای بيرون از مرزهای خود برای خويش داشتند همچنانکه مسيحيان اروپای متصرفی ترکان عثمانی نيز با داشتن چنين پشت جبهه ای توانستند از هويت مذهبِی خود دفاع کنند.
در کتاب معتبر تاريخ قم، نوشته مورخی مسلمان از قرن چهارم هجري در ارتباط با اين واقعيت ميتوان خواند:
" عربان دست بر آوردند و مجموع سدهایی را که در ميان رودخانه ها نهاده شده بود ويران کردند، چندانکه کشتزارهای مردمان بکلی خشک شدند و بديشان مضرت ميرساندند و سدها و رودخانه هايشان را ميشکافتند و لاجرم مردم چون در دفع آنان هيچ چاره و حيلت نداشتند به ناچار حکم آنان فرود آمدند اما چون عرب بانک نماز گفتي دهقانان آن ناحيت او را دشنام دادندی ".
در چنين شرايطی تنها راه مبارزه ای که برای ايرانيان باقی مانده بود اين بود که آیين حاکمان عرب را به رنگ آیين ملی خويش در آوردند و اين درست همان کاری بود که کردند. به تعبير ادوارد براون " تغييرات ناشی از قبول اسلام در نزد ايرانيان از پوست فراتر نرفت و به درون نرسيد. ايرانيان با نو آوريهایی چون تشيع وعرفان خيلی زود آیينی را که با شمشير عرب به کشورشان تحميل شده بود به چيزی تبديل کردند که گرچه همچنان شباهتی با اسلام داشت ولی محتوای آنان با آنچه احتمالا پيامبر عرب در نظر داشت بسيار تفاوت داشت ".
ما
همچنانکه دنيای سامی در طول دو هزار سال سه آیين يهودی و مسيحی و اسلام را به جهان عرضه کرد ه بود جهان ايرانی نيز در همين مدت سه آیين بزرگ ميترایي، زرتشتی و مانوی را عرضه کرد که با آنکه دنيای عرب با داده است مذهبِی توحيدی بود تعبيرِی اشتباه آميز از برداشت دو گانه خير و شر در آنها بدان ها عنوان نهادند همچنانکه پيش از اين دو آیين در مصر باستانی دوران اخناتون نيز نوع جداگانه ای از آیين های توحیدی بود.
گسترش هيچيک از اين آیينها در جهان باستان چه از لحاظ زمانی و چه از نظر مکاني از گسترش آیينهای سه گانه سامی کمتر نبود. آیين مهر (ميترا) چهار قرن تمام آیين شماره يک امپراتوری پهناور رم بود و از دريای سياه تا اقيانوس اطلس و از دريای شمال تا مديترانه را در منطقه نفوذ خود داشت، نفوذ ی که هم امروز آثار آن را در بقايای صد ها مهرابه در ايتاليا و اسپانيا و فرانسه و آلمان و اتريش و انگلستان و رومانی و بالکان و آفريقای شمالی و خاور نزديک و آسيای صغير ميتوان يافت. وقتی هم که مسيحيت جايگزين اين آیين شد، آیين مسيحی تقريبا همه سنتهای مذهبِی خود (روز تولد عيسي، تقدس يکشنبه، تعميد مسيحي، عشاء ربانی و بسيار ضوابط ديگری را که در مقالات بعدیم به اونها اشاره خواهم کرد) از آن اقتباس کرد. آیين مزدایی که بيش از شش قرن آیين شاهنشاهی های هخامنشِی و ساسانی بود خمير مايه همه ساختار ماوراء الطبيعه آیين يهود قرار گرفت که آن نيز تقريبا همه معتقدات خود را درباره جهان ديگر و رستاخيز و روز حساب و بهشت و دوزخ و فرشتگان و شياطين از آن گرفت و بعدا به مسيحيت و اسلام انتقال داد. آیين مانوی در کوتاه مدتی از کرانه های اقيانوس کبير تا سواحل اقيانوس اطلس در آسيا و اروپا و افريقا گسترش يافت و عليرغم بزرگترين سرکوبگری مذهبی تاريخ تا دوران قرون وسطایی اروپا پای بر جا ماند.
اگر اين سه آیين در نهايت جای خود را به مسيحيت و اسلام سپردند، نه برای اين بود که اسلام و مسيحيت ارزشهای معنوِی عاليتری را ارایه کردند، برای اين بود که اين دو با شمشيرهای برنده تری به ميدان آمدند.
توضيحات بيشتری را در اين باره در صفحات تاريخ ميتوان يافت. شمشير زنان عرب از نظر مذ هبی هيچ چيز تازه ای به ارمغان نياوردند که برای ايرانيان ناشناخته باشد. يکصد سال پيش محقق سرشناس فرانسوی در ارزيابِی ظريفانه ای از اين واقعيت نوشت:
" ايرانيان آیين نورسيده را رونوشتی از آیين کهن خودشان يافتند که در آن آسمان از همان فرشته ها و زمين از همان شيطانهایی پر شده بود که خود آنها پيش از آنها جای داده بودند و رستاخيز و بهشت و دوزخ نيز همان روز حساب و جهنم و بهشتی بود که يهوديان و مخصوصا مسيحيان و مسلمانان از خود آنها وام گرفته بودند. تنها تغييرِی که در اين ميان روِی داده بود اين بود که اهورامزدا تبديل به اله شده بود و فرشته ها نام ملایک و اهريمن نام شيطان گرفته بودند.زرتشت نيز نام خود را به محمد داده بود.آنچه اين ايرانيان حقا ميتوانستند از آيين نو رسيده بطلبند بيش از حور و جنت آن جهاني، عدالت و مساواتی بود که در همين جهان تا حد زيادی توسط موبدان ساسانی از ايشان گرفته شده بود و همين آخوند سالارِی بود که جنبش هايِی انقلابِی چون جنبش مزدکی را پديد آورده بود. ولی نه تنها چنين مساواتی را مطلقا به ارمغان نگرفتند، بلکه سر فرازی هزار و چهارصد ساله خويش را نيز از دست دادند و" نا يافته دم دو گوش گم کردند".
مبارزه فرهنگی هزار و چهار صد ساله ای که اين دگرگونی به دنبال آورد بسيار بيش از سر کوفتگی مادی ايرانيان، زاده غرور ملی زخم خورده ای بود که هرگز التيام نيافت.اين مبارزه فرهنگی از آغاز بر پايه اين تضاد فکری شکل گرفت که در آيين های ايرانی هر آدمی فردی بود که با قدرت تعقل آفريده شده بود و بنا براين از توانايی تشخيص و انتخاب آزادانه راهی که بايد در ميان خير و شر و نور و ظلمت برای خويش برگزيند برخوردار بود و به همان اندازه که در اين مورد آزادی داشت مسوليت نيز داشت، آنچه آفريننده او از وی می طلبيد اين بود که وی در اين گزينش راه راستی و نيکويِی را بر گزيند تا ياور خداوند در نبردی باشد که تا به پايان جهان ميان روشنايی و تاريکی در جريان است و می بايد با پيروزی نهايی فروغ بر ظلمت پايان يابد. در جهت مقابل اندیشه زيربنايی آيين های توحيدی بر اين وجه مشترک سامی شکل گرفته بود که سرنوشت آدمی پيشاپيش برای او تعيين شده است و انتخابی که می کند انتخابِی است که قبلا برايش خواسته شده است و خود او در مورد آن اختيارِی ندارد. اين قانون جبر مطلق به خصوص در سومين آيين توحيدی سامي يعنی درست همان آيينی که عرب برای ايران آورد به صورتی قاطع منعکس شده بود زيرا که لااقل يکصد آيه قرآن بدين صراحت داشت که: خدا هر کس را که خود بخواهد به رستگارِی ميبرد و هر که را هم که بخواهد به گمراهی میکشاند،هر کس را که بخواهد مسلمان کند دلش را به اسلام مايل ميکند و هر کس را که نخواهد در پذيرفتن ايمان سخت دل ميکند، هر کس را که بخواهد مشمول رحمت خود ميکند و هر کس را هم که بخواهد عذاب ميدهد، هر کس را که بخواهد عزت ميبخشد و هر کس را هم که بخواهد ذليل ميکند.
برای فرهنگ ايرانی که به ويژه در آثار سخنوران و فلاسفه و عرفای ايران تبلور يافته بود از آغاز اين پرسش مطرح بود که اگر بشر فردی بی اختيار بيش نيست چرا بايد بابت آنچه ميکند جواب پس دهد و بخاطر گناهی که در اختيارش نبوده است کيفر ببيند؟ و به همراه اين پرسش، اين معما نيز برايش مطرح بود که چگونه ديدگاههای ما قبل اسلامی خود را در اين راستا با ديدگاههايِی که اسلام برای او خواسته است تطبيق دهد در حاليکه اين دو عملا تطبيق ناپذيرند؟ بازتابهای اين پرسش و اين معما را تقريبا در تمام صفحات تاريخ فرهنگی ايران مسلمان ازقرن سوم هجری تاقرن خودما ميتوان يافت، گاه به صورتِی نرم، گاه در قالبِی طنز آميز و گاه با صراحت چنان بی پروا که با توجه به شرايت زمانِی شگفتی می آورد مثلا ادعانامه انقلابِی زکريای رازِی در دو کتاب فلسفی او عليه اساس نبوت و انکار ارتباط مذاهب با خدا. هشت صد سال پيش از آنکه ادعانامه مشابهی دراروپای " قرن فروغ " از جانب کسانی چون ولتر و روسو وکانت و هگل و هزار سال پيش از آنکه چنين ادعانامه ای درقرن خود ما از جانب کسانِی ديگر چون فرويد واينشتاين و مترلينگ مطرح شود.
تقلب ديگری با تاريخ، تقلبی است که درمورد " فرهنگ اسلامی " ايران شده است. جهان اسلامی در قرون دوم تا ششم تاريخ خود کانون فرهنگ شکوفايی بود که دانشمندان اسلام شناس قرن گذشته بدان عنوان خود ساخته " فرهنگ اسلامی " داده اند بسياری از نويسندگان کنونی دنيای مسلمان کوشيده اند و می کوشند تا اين شکوفايی را فرع اسلامی بودن اين فرهنگ بدانند و باروری آن را به ضوابط مذهبی آن ارتباط دهند ولی قانون واقعی تاريخ اين است که هيچ فرهنگی را با معيار مذهبِی ارزشيابِی نميتوان کرد و غنای آن را نيز به حساب آیينی که اين فرهنگ در آن شکل گرفته است نميتوان گذاشت و اگر جز اين ميبود ميبايست والاترين آیين جهان آیين اساطيريونان باشد زيرا که والاترين فرهنگ جهان نيز در اين سرزمين شکل گرفته بود و اتفاقا درست همين فرهنگ والا بود که همراه فرهنگ در ارزيابِی آن مينويسد : " يکی از دو رکن بنيادی فرهنگ اسلامی قرار گرفت که يک فرهنگ واقعی ميبايد بر دو پايه علم و فلسفه بنياد نهاده شده باشد، نميتوان اصولا از فرهنگی به نام فرهنگ اسلامی سخن گفت، زيرا پايه گذاران واقعی اين دو در دنيای مسلمان ايرانيان و يونانيان بودند و اعراب خود در اين باره سهمی نداشتند يا سهمی بسيار ناچيز داشتند ". باروری " فرهنگ اسلامی " بسيار بيش از آنکه مربوط به خود اسلام باشد مربوط به محيط مساعدی بود که امپراتورِی نوخاسته عرب با ايجاد يک واحد يکپارچه سياسی و جغرافيایی بخصوص زبانی در اختيار فرهنکسازان ايرانی و سريانی و مصرِی و اندلی وبه طور مستقيم يونانی و هندی و چينی گذاشته بود. چنين شرايطی قبلا در امپراتورِی های غير اسلامی رم و بيزانس و ساسانی نيز بوجود آمده بود و بعدا هم در امپراتوری های مغول و تاتار و امپراتوری های مستعمراتی اروپای قرون شانزدهم تا بيستم بوجود آمد بی آنکه رونق فرهنگی هيچيک از آنها به حساب فرهنگ سازی آیينهای اساطيری رم و يونان يا آیين زرتشتی ايران و يا آیين مسيحی مستعمره داران اروپایی گذاشته شده باشد. اصطلاحاتی از قبيل طب سوزني، نجوم اسلامي، رياضيات اسلامي، همانقدر بی محتوا است که غير منطقی است، زيرا واقعيتهای تغيير نا پذير رياضی يا پزشکی و يا نجومی را با ضابطه مسيحی بودن يا اسلامی بودن يا بودایی و برهمایی بودن و يا الحادی بودن آنها طبقه بندی نميتوان کرد همچنانکه نميتوان آنها را بر اساس نژادی يا زبانی از هم جدا گذاشت انچه در دو قرن گذشته و حاضر از جانب اسلام شناسان جهان عرب فرهنگ اسلامی نام گرفته نتيجه گيری غلطی از اين واقعيت است که در قرون اوليه اسلام آثار مختلف علمی و فلسفی در جهان اسلامی عمد تا به زبان عربِی نوشته ميشدند تا در درون امپراتورِی عرب گسترش بيشترِی داشته باشند ولی در عمل همه اين نوشته ها به حساب مولفان عرب گذاشته شدند در حاليکه بخش اعظم آنها کار دانشمندان، رياضيدانان، پزشکان، هيیت شناسان، فيلسوفان مورخان، جغرافي دانان، نحويان، اديبان يا متالهين غير عرب بخصوص ايرانيانی بودند که اين خلدون درباره آنها نوشت :
" از امور غريب اين است که حاملان علم در جهان اسلام غالبا عجم بودند و اگر هم عالمی يافت ميشد که در نسبت عربی بود در مکتب عجمان پرورش يافته بود زيرا قوم عرب نه از امر تعليم و تاليف اطلاعی داشت و نه اصولا خواهان آن بود، برخلاف پارسيان که بر اثر رسوخ ديرينه تمدن در ميان خود برای اينکار صلاحيت ديرينه داشتند و هيچ قومی چون آنها به حفظ و تدوين علم قيام نکرد".
در قرون يازدهم تا چهاردهم ميلادی (پنجم تا هشتم هجري) تلاش گسترده ای در بخش مسيحی اسپانيا (اندلس) و در جزيره سيسيل که در آن زمان توسط فرماندهان اداره ميشد برای ترجمه کتب علمی و فلسفی جهان اسلامی به زبان لاتينی انجام گرفت که حاصل آن ترجمه صدها اثر برجسته دانشمندان و فلاسفه دنيای مسلمان بدين زبان بود و قسمت مهمی از اين آثار بزرگان دانش و فلسفه ايرانی بود که از جمله آنها ميتوان از رازی و ابن سينا و خوارزمی و مجوسی و ابن مقفع و طبرِی و بيرونی و غزالی و بديع الزمان همدانی و صوفی نام برد و از کتابهایی چون الحاوی رازِی و قانون و شفای ابن سينا و طب ملکی مجوسی که به مدت چند قرن کتابهای درسی دانشگاههای اروپایی بودند با اين ويژگی که برای همه دانش آموزان اين دانشگاهها رازِی پزشک عرب شناخته شد و ابن سينا فيلسوف عرب، طبرِی مورخ عرب و ابن مقفع اديب عرب و خوارزمی رياضيدان عرب متصوف عرب و هنوز هم که هنوز است در خارج از خواصی معدود برای افکار عمومی جهان عرب شناسنامه همه اينان شناسنامه هایی عربی است هر چند که در همين جهان غرب يک نفر از صدها نويسنده ای که در قرون وسطای مسيحيت در کشورهایی چون فرانسه و آلمان و انگلستان و اروپای شمالی و شرقی به زبان لاتينی کتاب و رساله نوشتند ايتاليایی شناخته نميشوند.
همه اين تضاد های بيش از هزار ساله ميان فرهنگ ملی ايرانی و فرهنگ وارداتی سامی در عين آنکه اصالت فرهنگی ايرانی را در کشاکش بحران ها و سرکوبها و قربانی دادن ها استوار نگاه داشت متاسفانه نيروی زاينده اين فرهنگ را در کشمکشی پيگير چنان فرسوده کرد که در چند صد ساله گذشته عملا فرصت نو آوری سنتی را بدان نداد و کار به نوعی سترونی کشيد که هنوز فرهنگ ايرانی در چنيره آن گرفتار است.
قبل از رفتم میگم که هرکس نیاز به اطلاعات علمی داشت من درخدمتشم
درنهایت قسمتی از شعر نوعی که خودم گفتم رو میزارم و از همینجا از همتون خداحافظی میکنم
بدا حال آنکه چیزی فهمید
خوشا حال انکه خر آمد،الاغ رفت
سلام به همه دوستان عزیز وبه خصوص آقاسعید
درادامه صحبتهای شما1400سال تلاش ایرانی ها درزمینه علم ودین فقط به دوجمله ازمحمد(ص)اشاره میکنم که فقط ایرانی ها فهمیدند: دانشمندان وارثان انبیاهستند. یعنی اینکه انسان امروز دیگری نیازی به هیچ پیامبری نداردوخودش میتواند سعادتش راتحصیل کند.آنچه که ما بدان نیازداریم تکیه برهمین آزادی واستقلال اندیشه ای است آخرین پیامبرخدا به مابشارت داده است. ودیگراینکه چنین دانشمندانی حتی ازپیامبران بنی اسراییل که عیسی آخرینشان بود بالاتراند.
جمله بالا نقل قولی از دوست عزیزم a@s هست
با تشکر ازش
sia abedi
22-06-2010, 14:52
من فقط برای این مینویسم که اگر آیندگان از من سوال کردند تو برای آزادی و آگاهی ایران چه کار کردی با غرور سرم را بالا ببرم و بگویم من هر کاری که میتوانستم کردم...
نمیخواستم این پست رو بزارم ولی مجبور شدم و باید بگم که این آخرین پست من در این تاپیک هست به خاطر اینکه جایی که از روی علم و آگاهی بحث نشه معلومه که از روی جهل و نادانی بحث خواهد شد و فضای این تاپیک دقیقآ همینطور هست.
بله این آخرین پستم در اینجاست و تا این تاپیک به روال فلسفی(که فلسفه خودش علم هست)برنگرده من هم به اینجا برنمیگردم.به صراحت بگم من زمانی آدم خیلی مذهبی بودم و زمانی هم دین رو به طور کامل کنار گذاشتم یعنی بی دین شدم و در پایان به اینجا رسیدم که انسان باید دارای اعتقاداتی باشه ولی این اعتقادات باید درست باشن و از روی علم و آگاهی انتخاب شده باشن که بزرگترین فرق و امتیاز انسان نسبت به دیگر موجودات است.
امیدوارم بتونم در این پست که طولانی هم هست ولی کوتاه این جهل که 1400 سال هست داره مثل یک کرم سیب ایران زمین رو میخوره درتون بکشم و البته شما باید خودتون این کار رو بکنید چون کسی رو که خوابیده میشه بیدار کرد ولی کسی که خودشو به خواب زده رو به هیچ وجه!
آقایونی هم که خودشون رو علامه میدونن لطف کنن و این پست رو بخونن و قبل از اینکه بخوان کلید نقل قول رو فشار بدن کمی تامل کنن.آقایون علامه اگر واقعآ علم و فهمتون بالا بود باید مانند درختی میبودین که هرچقدر بارش بیشتر میشه سر خم میکنه و افتاده تر و خاکی تر میشه نه اینکه بر علم(جهل)بالاتون تاکید کنید و با این کار خودتون رو ضایع کنید...
حقیقت مانند نوریست که هر وقت بر مردمک چشم میتابد آن مردمک کوچکتر شده و با بیشتر شدن نور کوچکتر و کوچکتر می شود.
من فقط به حقیقت اشاره میکنم پس شما هم از شنیدن حقیقت امیدوارم ناراحت نشید و اون رو توهین تلقی نکنید...
در قران(سوره شوری،آیه7) گفته شده ما قران را برای تو(محمد)فرستادیم که مردم ام القری(مکه)وپیرامون آن را از روز قیامت بترسانی.
آیا این آیه به آن معناست که محمد برو و مردم را بکش و با زور شمشیر اسلام را بر دیگر ملل تحمیل کن؟
آیا این آیا به این معناست که به نام اسلام امپراتوری عربی خود را گسترش بده؟!
اگر کسی تاریخ رو مطالعه کرده باشه(تاریخی که 99% تاریخ نویسان جهان بر اون اعتقاد دارن و البته اون 1%هم تاریخ نویسان ایرانی هستند که قبلآ هم نظر دیگری داشتند!)میفهمه که اسلام به تمام جهان و به ویژه ایران به زور شمشیر تحمیل شده و این درحالی هست که در موارد متعددی در قران ذکر شده که تو ای محمد فقط مسئول تبلیغ دین هستی و مسئول نیستی که اسلام رو به زور گسترش بدی!
کسی که تاریخ واقعی ایران زمین رو مطالعه کنه به قیامهای متعدد ایرانیان از جاهای مختلف بر میخوره مانند قیام بابک خرمدین و مازیار و ابومسلم و... که همه و همه برعلیه عرب تازی بوده و متعجبم از اینکه این بی فرهنگی عرب 1400 سال هست که نسل به نسل منتقل میشه.
سوالی که اینجا پیش میاد اینکه اگر اسلام یک دین الهی هست چرا در اون مانند زمانی که مردم به بت پرستی مشغول بودند این دین از پدر به فرزند بدون اینکه اون فرزند خودش تحقیق کنه و این دین رو بپذیره یا نپذیره ارث میرسه و جالب اینجاست که هرکس به واقعیت میرسه و میخواد از اسلام خارج بشه حکمش مرگ هست!!!!
ایران
تنها ده کشورند که در حساب تاريخ "هزاره ای " بشمار می آيند، يعنی از چند هزار سال پيش تا کنون بطور مستمر در صحنه تاريخ حضور داشته اند. همه اين کشورها در شرايطی يکسان به هزاره ای که از راه ميرسد پا نميگذارند. کشورهایی از آنها چون ژاپن و ايتاليا بصورت ممالکی کاملا پیشرفته وارد اين هزاره ميشوند. کشورهایی چون چين و هند پس از گذراندن دورانهایی دشوار بسوِی آينده ای بسيار اميد بخشتر پيش ميروند، در عوض کشورهایی چون مصرو اتيوپی(حبشه) و يمن کماکان با زندگانی جهان سومی خود دست به گريبانند و آينده واقعا اميد بخشتری را در پيش روی خود نمی بينند.
در اين ميان تنها دو کشور اسراییل و ايران اند که در شرايط برزخ کنونی خويش با اين معمای حل نشده رويارويند که همچنان با هويت های خاخامی و آيت الهی در درون پيله ای که به دور خويش تنيده اند باقی بمانند يا سراز غار اصحاب کهف بر آورند و به صورت کشورهایی مترقی پا به هزاره تازه ای گذارند که در آن منطقه جایی برای خاخام و آيت اله وجود نميتواند داشته باشد.
هزاره ای که به پايان می رسد هزاره ورشکسته تاريخ ايران است زيرا هزاره ای است که با شاهنامه فردوسی آغاز شده و با توضيح المسایل خمينی پايان يافته است. قرنی نيز که به پايان ميرسد ورشکسته ترين قرن اين هزاره است زيرا قرنی است که با انقلاب مشروطيت شروع شده و با انقلاب اسلامی بسر رسيده است و در همان سالهایی که انسانهایی خود پا به ماه می گذاشتند اينان از دور چهره امام خويش را در آن ديدند!
در جمع کشورهای " هزاره ای " در آغاز قرن بيستم چين امپراتوری فروپاشيده ای بو د که از هر گوشه اش بانک شورش و انقلاب بر ميخاست و دولتهای مستعمراتی اروپایی و ژاپن نورسيده، هر کدام در جابجای آن مناطق نفوذی داشتند که مطلقا حاکميتی از جانب دولت مرکزی بر آن اعمال نميشد، چندانکه دولتهایی چون انگلستان در بخش های اختصاصی خود اصولا "ورود سگ و چينی" را ممنوع اعلام کرده بودند و در پايان قرن همين کشور چين يکی از پنج عضو دایمی شورای امنيت سازمان ملل متحد، يکی از هفت کشور " اتمي"جهان، برخوردار از بالاترين رشد اقتصادی سالانه جهانی و کانديدای اعلام نشده ابرقدرتی قرن بيست و يکم است.
هند که در آغاز قرن مستعمره انگلستان بود و اربابان انگليسی همچنان در آن "صاحب " خطاب ميشدند در پايان قرن نه تنها به استعمار خود و اصولا به عصر استعماری پايان داده است بلکه بصورت بزگترين دمکراسی دنيا و دومين ابر قدرت بالقوه جهان فردا آماده ورود به قرن تازه شده است. ژاپن که بعداز پيروزی دريایی پر آوازه ای بر امپراتوری تزاری پا به قرن بيستم گذاشته بود، عليرغم شکست خود در جنگ دوم جهانی به صورت دومين قدرت اقتصادی اين جهان در پايان قرن در آمده است. يونان و ايتاليا قرن بيستم خود را درموضع کشورهایی کاملا پيشرفته به پايان بردنند. مصر که اين قرن را در موضع تحت الحمايه انگلستان آغاز کرده بود امروز آن را در مقام رهبری جهان عرب به آخر ميرساند و ايران که قرن بيستم خويش را با نخستين انقلاب مشرو طيت در " جهان سوم " شروع کرده بود پس از آزماش پنجاه ساله ای موفق ولی نافرجام تنها کشور هزاره ای است که درجستجوی " اسلام ناب محمدی " به قرون وسطای خويش باز گشته است.
ورود اسلام به ایران
اسلام با همه سنگينی آن برای ايران آزمايشی تازه نيست، تکرار تازه ای از يک سناريوی کهن هزار و چهارصد ساله است و ريشه در ارتباط نا سالمی دارد که از آغاز وجه مشخص ارتباط ايران و اسلام بوده است.
پيش از اسلام هيچ آیینی در تاريخ جهان به این صورت پا به صحنه تاريخ نگذاشته بود. آیين يهود اساسا قابل انتقال به ديگران نبود. آیين مسيحيت توسط چند حواری گمنام عيسی به رم برده شد و سه قرن طول کشيد تا تدريجا در ميان طبقات محروم و غلامان جامعه رومی جا بيفتد و يک امپراتوری حسابگر را وا دارد که با گرايش به مسيحيت اين نيروِی نوخاسته را در خدمت منافع خود به کار گيرد. آیينهای ايرانی ميترا و مانی هيچکدام نفوذ گسترده خويش را در امپراتورِی رم و در سرزمينهای چين و هند به شمشير اشکانی يا ساسانی مديون نبودند. آیين بودا نيز توسط مبلغان بودایی(منجمله شاهزاده ای اشکانی) از هند به چين و ژاپن و ديگر سرزمينهای خاور دور راه يافت بِی آنکه شمشيرِی در اين راه به کار افتاد ه باشد و پيش از همه اينها نيز نه مصريان کهن بنام رع يا آمون جنگيده بودند و نه بابليان به نام مردوخ يا فنيقيان بنام بعل يا هندوان بنام شيوا يا يونانيان و روميان بنام زیوس يا ژیوس يا ژوپيتر. ميان همه مذاهب توحيدی و غير توحيدی جهان تنها اسلام بود که همراه با شمشير عرب برای ديگران برده شد و فقط تازيان حجاز بودند که به تعبير نهج البلاغه " ايمانشان را بر قبضه های شمشيرشان حمل کردند.
اگر آیین تازه همانند ديگر آیينهای جهان باستان به صورتی مسالمت آميز به ايرانيان عرضه شده بود شايد تاريخ مسلمانی ايران به کلی غير از آن ميبود که هست و چه بسا که در طول زمان اين آیين ميتوانست به آن صورت در ايران پذيرفته شود که ميترایيسم و مسيحيت در رم و بودایيسم در چين پذيرفته شدند ولی در عمل اين آیين طوری عرضه شد که استقرار اسلام ملازم قبول حاکميت سياسی عرب نيز بود و پذيرش استيلای بي چون و چرای شمشير کشان باديه(که خود موجودیت خود را مدیون ایران بودند)و اين شمشير کشان نورسيده کسانی نبودند که وارثان حکومت و تمدن و فرهنگی کهن بتوانند آسان به قبول سروری آنان تن در دهند.
هنگاميکه عرب در موج جهانگشایی خود به ايران ساسانی حمله آورد چهارده قرن بر آغاز تاريخ مدون ايران ميگذشت. امروز نيز چهارده قرن بر دوران اسلامی اين تاريخ ميگذرد. در کارنامه تاريخ اين دو کفه ما قبل اسلامی و اسلامی امروز در سطحی هم تراز يکديگر قرار دارند و بر اين مبنا آسانتر ميتوان سودها و زيانهای انها را در ترازوِی سنجش گذاشت. آسانتر نيز ميتوان دريافت که ايران در اين جابجایی دورانها چه از دست داده و چه بدست آورده است.
ولی اين حسابرسی تنها وقتی ميتواند معتبر و بنا براين پذيرفتنِی باشد که در آن با تاريخ تقلب نشده باشد يعنی ملاک حسابرسی قرار ميگيرد واقعيتها وشواهد مسلم باشد و نه پيش داوريها و موضعگيريهای پيش ساخته ای که با مارک تعصب مذهبِی و يا مارک تعصب ملی گرايانه داشته باشند و در چنين صورتی آسان ميتوان دريافت که دراين سودای تاريخ ايران در هر دو زمينه مادی و معنوِی با زنده بوده است يعنی آنچه را که داشته از دست داد ه است و آنچه را که نداشته بدست نياورده است.
ايرانی که عرب در سالهای 14 تا 36 هجری تحويل گرفت يکی از چهار امپراتوری صدرنشين جهان باستان بود با اعتبارِی سياسی و رونقی اقتصادی و شکوهی فرهنگی که عميقا مورد توجه جهانيان بود و ايرانی که همين عرب در قرن سوم هجرِی اجبارا تحويل صاحبان آن داد همانند ايران ديگری که وارثان عرب در قرن پانزدهم هجری در جريان تحويل آن به هزاره سومند ايرانی بود که نه هويت ايرانی داشت، نه اعتبار سياسي، نه رونق اقتصادی،نه شکوه فرهنگي. در هزار و چهار صد ساله نخستين اين تاريخ(به استثنای يک دوران کوتاه هفتاد ساله)ايران بطور دایم يک ابر قدرت جهان باستان بود و در دو قرن از اين مدت اصولا ابر قدرت منحصر به فرد آن بود. در هزار وچهار صد ساله دوم نه تنها نشانی از اين سرفرازی بر جای نماند بلکه در بيش از نيمی از اين مدت ايران حتی حاکميت ساده ای نيز نداشت و تنها بخشی از امپراتوريهای عرب و مغول و غزنوی و سلجوقی و ترک و تاتار بود.
در هزار وچهار صد ساله نخستين تنها چهار سلسله پادشاهي با پادشاهانی ايراني بر سرزمين ايران سلطنت کردند و در هزار و چهار صد ساله دومين 35 سلسله که تنها 7 تای آنها ايرانی و 28 تای ديگر مغول و ترک و تاتار و ترکمن و افغان بودند. در هزار و چهار صد ساله نخستين تنها يک هجوم موفق بيگانه به ايران صورت گرفت و در هزار وچهار صدساله دوم بيش از سی بار از شرق و غرب و شمال و جنوب به ايران حمله آورده شد که تقريبا همه آنها هجومهایی موفق بود. در هزار و چهار صدساله نخستين مشروعيت سنتی پادشاهان اعمال خشونتی را برای تثبيت اين مشروعيت ايجاب نميکرد، در هزار و چهار صد ساله دوم اين مشرو عيت منحصرا در گرو برندگی شمشيرهاِی خانان و ايلخانان و اتابکان و اميران و سر کردگان عشاير ويا راهزنان و ياغيانی قرار گرفت که با منطق خون و شمشير تاج بر سر ميگذاشتند و با منطق خون و شمشير هم تاج و هم سر را از دست ميدادند. در هزار و چهارصدساله نخستين تقريبا هرگز خون ايرانی بدست ايرانی ريخته نشد، در هزارو چهارصد ساله دوم خون ايرانی بيشتر از خارجی بر زمين ريخت و چشمهای ايرانی بدست خود ايرانی بيشتر از دست بيگانگان از کاسه بيرون آورده شد و در هزارو چهار صد ساله نخستين ايرانی پيوسته آقای خود بود و اين آقایی را با سر فرازی توام داشت، در هزار وچهار صد ساله دوم مردان ايران را به بندگی گرفتند و زنان و دخترانش را به کنيزی فروختند!
در ارزيابی نحوه مسلمان شدن ايرانيان تقلب بسيار با تاريخ شده است و اتفاقا اين تقلب بيش از آنکه از جانب بيگانگان صورت گرفته باشد از جانب کسانی از خود ايرانيان صورت گرفته است. وقتيکه بزرگترين مورخ جهان، اين خلدون، مينويسد که "پيش از حمله اعراب ايراينان سر زمينهایی پهناور در اختيار داشتند با جمعيتی بسيار و با تمدنی بزرگ ولی بعد از آنکه عرب با نيروِی شمشير بر آنان استيلا يافت چنان دستخوش تاراج و ويرانی شدند که گویی هرگز وجود نداشتند(زيرا گرايش طبيعی عرب اين است که رزق خويش را سر نيزه خود بجويد اگر در اين مسير به قدرت و حاکميتی دست يابد ديگر حد و حصرِی برای غارتگرِی خود نشناسد و بدين ترتيب است که تمدن اقوام مغلوب منقرض ميشود و اين درست همان امرِی بود که در ايران اتفاق افتاد " فرضيه پردازِی ايراني در سالهای پايانی قرن بيستم ادعا ميکند که "ايرانی اسلام را با آغوش باز پذيرفت و هيچکس نميتواند بگويد که ايرانی از همان اول در برابر اسلام قرار گرفت و نخواست آن را بپذيرد و وقتيکه معتبرترين مورخان خود جهان اسلام مانند طبرِی ابن الاثير، دينوري، يعقوبي، بلاذري، ابن فقيه، راوندي، مسعودی از صد هزار کشته ايرانی در جلولاء نام ميبرند و متذکر ميشوند که اين دشت نبرد به همين دليل از جانب اعراب جلولاء(پوشيده) ناميده شد که اجساد کشته شدگان سراسر آن را در زير پوشانيده بود، فرضه پرداز ايرانی مدعی ميشود که "حمله اعراب به ايران با هيچ مقاومت درخشانی در جلولاء و نهاوند روبرو نشد " (اسلام شناسي) و باز هم وقتيکه همين تاريخ نگاران مسلمان از يکصد و سی شورش پياپی در استانها و شهرستانهای مختلف ایران (ري، همدان، اصفهان، کرمان، استخر، گرگان، قم، گيلان، طبرستان، ديلم، سيستان، فارس، خراسان، آذربايجان، خوارزم، فارياب، نيشابور، بخارا، دارابگرد) و از سرکوبيهای خونين اين شورشها و تجديد های مکرر آنها خبر ميدهند (که گزارش جامعی از آنها را در کتاب "ملاحظاتی در تاريخ ايران " پژوهشگر معاصرعلی مير فطروس ميتوان يافت) باز همين فرضيه پردازان اظهار اطمينان ميکنند که " ايرانی از همان اول احساس کرد که اسلام همان گمشده ای است که بدنبالش ميگشته است برای همين بود که مليت خودش را ولکرد، مذهب خودش را ول کرد، سنتهای خودش را ولکرد و بطرف اسلام رفت "(باز شناسی هويت ايرانی-اسلامي).
ايرانيان ديگری در اين مورد با معيارهایی کاملا دوگانه سخن ميگويند، در کتابی به نام " کارنامه اسلام "که درآستانه انقلاب ولايت فقيه انتشار يافت عبد الحسين زرين کوب که سالها پژوهشگری واقع بين و بيغرض شناخته شده بود با تغيير جهتی صد و هشتاد درجه ای در مورد آنچه خود او پيش از آن نوشته بود. مدعی شد که "همه جا در قلمرو ايران و بيزانس مقدم مهاجمان عرب را عامه مردم با علاقه استقبال کردند. بشر اسلام دربين مردم کشورهاِی فتح شده بزور جنگ نبود و انتشار آن نه از راه عنف و فشار بلکه به سبب مقتضيات و اسباب گونه اجتماعی بود.
روايتی که کتابخانه مداین را اعراب نابود کردند هيچ اساس ندارد و آنچه هم که بيرونی راجع به نابود شدن کتب خوارزم گفته است مشکوک است" و با اينهمه نويسنده اين مطلب همان کسی بود که پيش از آن خود در کتاب ارزنده ای به نام "دو قرن سکوت " در شرح همين ماجرا نوشته بود:
" شک نيست که در هجوم تازيان بسياری از کتابها و کتابخانه های ايران دستخوش آسيب فنا گشته است. اين دعوی را از تاريخ ها ميتوان حجت آورد و قراين بسيار نيز از خارج آن را تاييد ميکنند. با اينهمه بعضی دراين باب ابراز ترديد ميکنند. اين ترديد چه لازم است؟ در آیين مسلمانان آن روزگار تا آنجا که تاريخ ميگويد آشنایی به خط و کتابت بسيار نادر بود و پيداست که چنين قومی تا چه حد ميتوانست به کتاب و کتابخانه علاقه داشته باشد. از همه شواهد پيداست که در حمله عرب بسيارِی از کتابهای ايرانيان از ميان رفته است....عربان فاتح برای اينکه از آسيب زبان ايرانيان در امان بمانند و آن را همواره چون حربه تيزِی در دست مغلوبان خويش نبيند با خط و زبان و کتاب و کتابخانه هرجا که در شهرهای ايران بر خوردند سخت به مخالفت برخاستند. رفتارِی که تازيان در خوارزم با خط و زبان مردم کردند بدين دعوی حجت و هم او در جای ديگری از اين کتاب نوشته بود:
در برابر سيل هجوم تازيان شهرهای بسيار ويران شد و خاندانها و دودمانهای بسيار بر باد رفت. اموال توانگران را تاراج کردند و آنها را غنایم و انفال نام نهادند. دختران و زنان ايرانی را در بازار مدينه فروختند و آنان را سبايا و اسرا خواندند و همه اين کارها را در سايه شمشير و تازيانه انجام دادندو هر گونه اعتراضی را با حد و رجم و قتل و حرق جواب گفتند.... و چنين بود که اندک اندک محرابها و مناره ها جای آتشکده ها را گرفت. گوشهایی که به شنيدن زمزمه های مغانه و سرود های خسروانی انس گرفته بودند بانک تکبير و طنين صدای موذن را با حيرت و تاثر تمام شنيدند. کسانيکه مدتها از ترانه های طرب انگيز باربد و نکيسا لذت برده بودند رفته رفته با بانک حدی و زنگ شتر مانوس شدند. خشن طبعی و تندخویی فاتحان وقتی بيشتر معلوم گشت که زمام قدرت را در کشور فتح شده بدست گرفتند. ضمن فرمانروایی و کارگزاری در بلاد مفتوتح بود که زبونی و ناتوانی و در عين حال بهانه جویی و درنده خویی عربان آشکار گشت زيرا اين " نژاد برتر " که ميدان فکرو عمل او هرگز از جولانگاه اسبان و شترانش تجاوز نکرده بود، برای اداره کشورهاِی وسيعی که بدستش افتاده بود نياز به همين موالی داشت و بناچار دير يا زود برترِی آنها را اذعان نمود در صورتيکه از همان بامداد اسلام ايرانيان نفرت و کينه شديد خود را نسبت به دشمنان و باج ستانان خود آشکار کرده بودند".
و باز هم او در جای ديگری از اين کتاب نوشته بود:
" نبردی که ايرانيان در اين دو قرن با مهاجمان عرب کردند همه در تاریکی خشم نبود، در روشنی دانش و خرد نيز اين نبرد دوام داشت.... برخی از همان اول با آیين مسلمانی به مخالفت و ستيزه برخاستند گویی قبول اين دينی را که عرب آورده بود اهانتی و ناسزایی در حق خويش تلقی ميکردند. از اين رو اگر نيز در ظاهر خود را مسلمان فرا مينمودند در نهان از عرب و آیين او بشدت بيزار بودند و هرجا فرصتی و مجالی دست ميداد سر به شورش بر می آوردند و عربان و مسلمانان را از دم تيغ ميگذرانيدند... هر روزِی به بهانه ای و در جایی قيام و شورش سخت ميکردند و ميکوشيدند عرب را با دينی که آورده است از ايران برانند....در نهضت های پياپی آنان نه فقط نژاد عرب مردود بود بلکه مسلمانانی نيز مورد خشم و کينه قرار داشت و بدينگونه بيشتر اين شورشها رنگ ضد دينی داشت. ايرانيانی که مسلمان شده بودند طعمه نفرت و کينه مردم بودند و اين نفرت و کينه چندان بود که حتی زنهايِی از ايرانيان که به عقد زناشويی عربان در آمده بودند ريش شوهران خود را گرفته از خانه بر می آوردند و بدست مردان ميسپردند تا آنها را بکشند و چنان شد که در همه طبرستان عربان و مسلمانان يکسره بر افتادند ".
واقعيت انکار ناپذير تاريخ اين است که اسلام از راه شمشير به ايران تحميل شد بی آنکه ايرانيان " بدنبالش گشته باشند "همچنانکه از راه شمشير به ديگر سرزمينهای خاور نزديک و شمال آفريقا و اسپانيا نيز تحميل شد بِی آنکه هيچکدام از آنها به استقبالش رفته باشند. به همين دليل وقتيکه شمشير عرب در پواتيه فرانسه از برندگی افتاد گسترش اسلام در اروپای غربِی متوقف شد و وقتی که اين شمشير در قسطنطنيه از کار افتاد راه اروپای شرقی به رويش بسته شد اين افسانه که عرب مساوات اسلامی را با خود به ايرانی آورد که از تبعضات اجتماعی و مذهبی پايان دوران ساسانی رنج ميبرد تقلبِی ديگر با تاريخ است زيرا که هر چند اين تبعيض ها واقعا وجود داشت و اين نارضایتی ها را هم واقعا داشت ولی فاتحان عرب نه تنها هيچکدام از اينها را از ميان نبردند بلکه تبعضات بسيار سنگين تری را نيز بر آنها افزودند که ناپذيرفتنی ترين آنها برای ايرانيان شکست خورده ولی آزاده و سر فراز تبعض نژادی بود. دراين باره نيز واقعيت تاريخ را از زبان يک مورخ سرشناس ديگرِی خود جهان عرب ميتوان شنيد که : "عربهای فاتح خود را برتر از ديگران ميپنداشتند و به ويژه به ايرانيان مباهات ميکردند و آنها را موالی (بندگان آزاد شده) خود ميخواندند و برای تحقير آنان ميگفتند که سه چيز است که نماز را باطل ميکند: سگ و الاغ و ايرانی يک ايرانی دخترِی از قبيله بنی سليم خواست و خانواده دختر با اين ازدواج موافقت کردند اما والی مدينه که از اين جريان خبر يافت امر کرد موِی سر و ريش و ابروان داماد را بتراشند و او را در ملاء عام دويست تازيانه بزنند و دختر را نيز از او بگيرند. محمد بن بشير شاعر معاصر او اين واقعه را به شعر در آورد و در آن گفت: ابوالوليد شرافت دختران ما را حفظ کرد و آن را از زناشویی با بندگان باز داشت و ريش آن مرد بِی ادب را تراشيد و او را تازيانه زد تا برود و بعد از اين با دختران کسرایی ازدواج کند زيرا بنده ميتواند فقط با بنده همسر شود "(جرجی زيدان: تاريخ تمدن اسلامي).
اين ادعای ديگر نيز که مردم ايران آسان به دين تازه گرويدند تقلبی ديگر با تاريخ است زيرا که به تصريح مورخان متعددی از همين جهان اسلام حتی در قرون چهارم و پنجم هجری بخش بزرگی از ايران همچنان بر آیين زرتشتی باقی بودند: " اکثريت مردم فارس(نام قبلی ایران پرشیا بوده) را در حال حاضر (قرن چهارم هجری) زرتشتيان تشکيل ميدهند و هيچ شهر و دهکده ای نيست که در آن آتشگاهی نباشد. در نزد بسياری از دهقانان تصاوير پادشاهان و پهلوانان ايران با علاقه بسيار نگاهدارِی ميشود " (اصطخری : مسالک و الممالک)؛ " در خراسان و نواحی دریای خزر و طبرستان و ديلم و نيز در کرمان عده زرتشتيان بسيار زياد است " (مسعودی : مروج الذهب)، در بخش غربی ايران جماعت عظيمی از خرمدينان به آیين خود باقی مانده اند " (مقدسی : تذکره الموضوعات)، در فارس شهری و روستایی وناحيتی نيست مگر آنکه آتشکده ای داشته باشد و در جبل (شمال غربِی ايران) هنوز زرتشتيان در اکثريت هستند"(اين حوقل : صوره الارض).
اگر برخلاف اسپانيای غرب ايرانيان در نهايت آیين مهاجمان را پذيرفتند بخاطر اين بود که با سقوط امپراتوری ايران ديگر پايگاهی برای آیين زرتشتی باقی نمانده بود در صورتيکه با سقوط اندلس، مسيحيان پشت جبهه وسيعی در اروپای بيرون از مرزهای خود برای خويش داشتند همچنانکه مسيحيان اروپای متصرفی ترکان عثمانی نيز با داشتن چنين پشت جبهه ای توانستند از هويت مذهبِی خود دفاع کنند.
در کتاب معتبر تاريخ قم، نوشته مورخی مسلمان از قرن چهارم هجري در ارتباط با اين واقعيت ميتوان خواند:
" عربان دست بر آوردند و مجموع سدهایی را که در ميان رودخانه ها نهاده شده بود ويران کردند، چندانکه کشتزارهای مردمان بکلی خشک شدند و بديشان مضرت ميرساندند و سدها و رودخانه هايشان را ميشکافتند و لاجرم مردم چون در دفع آنان هيچ چاره و حيلت نداشتند به ناچار حکم آنان فرود آمدند اما چون عرب بانک نماز گفتي دهقانان آن ناحيت او را دشنام دادندی ".
در چنين شرايطی تنها راه مبارزه ای که برای ايرانيان باقی مانده بود اين بود که آیين حاکمان عرب را به رنگ آیين ملی خويش در آوردند و اين درست همان کاری بود که کردند. به تعبير ادوارد براون " تغييرات ناشی از قبول اسلام در نزد ايرانيان از پوست فراتر نرفت و به درون نرسيد. ايرانيان با نو آوريهایی چون تشيع وعرفان خيلی زود آیينی را که با شمشير عرب به کشورشان تحميل شده بود به چيزی تبديل کردند که گرچه همچنان شباهتی با اسلام داشت ولی محتوای آنان با آنچه احتمالا پيامبر عرب در نظر داشت بسيار تفاوت داشت ".
ما
همچنانکه دنيای سامی در طول دو هزار سال سه آیين يهودی و مسيحی و اسلام را به جهان عرضه کرد ه بود جهان ايرانی نيز در همين مدت سه آیين بزرگ ميترایي، زرتشتی و مانوی را عرضه کرد که با آنکه دنيای عرب با داده است مذهبِی توحيدی بود تعبيرِی اشتباه آميز از برداشت دو گانه خير و شر در آنها بدان ها عنوان نهادند همچنانکه پيش از اين دو آیين در مصر باستانی دوران اخناتون نيز نوع جداگانه ای از آیين های توحیدی بود.
گسترش هيچيک از اين آیينها در جهان باستان چه از لحاظ زمانی و چه از نظر مکاني از گسترش آیينهای سه گانه سامی کمتر نبود. آیين مهر (ميترا) چهار قرن تمام آیين شماره يک امپراتوری پهناور رم بود و از دريای سياه تا اقيانوس اطلس و از دريای شمال تا مديترانه را در منطقه نفوذ خود داشت، نفوذ ی که هم امروز آثار آن را در بقايای صد ها مهرابه در ايتاليا و اسپانيا و فرانسه و آلمان و اتريش و انگلستان و رومانی و بالکان و آفريقای شمالی و خاور نزديک و آسيای صغير ميتوان يافت. وقتی هم که مسيحيت جايگزين اين آیين شد، آیين مسيحی تقريبا همه سنتهای مذهبِی خود (روز تولد عيسي، تقدس يکشنبه، تعميد مسيحي، عشاء ربانی و بسيار ضوابط ديگری را که در مقالات بعدیم به اونها اشاره خواهم کرد) از آن اقتباس کرد. آیين مزدایی که بيش از شش قرن آیين شاهنشاهی های هخامنشِی و ساسانی بود خمير مايه همه ساختار ماوراء الطبيعه آیين يهود قرار گرفت که آن نيز تقريبا همه معتقدات خود را درباره جهان ديگر و رستاخيز و روز حساب و بهشت و دوزخ و فرشتگان و شياطين از آن گرفت و بعدا به مسيحيت و اسلام انتقال داد. آیين مانوی در کوتاه مدتی از کرانه های اقيانوس کبير تا سواحل اقيانوس اطلس در آسيا و اروپا و افريقا گسترش يافت و عليرغم بزرگترين سرکوبگری مذهبی تاريخ تا دوران قرون وسطایی اروپا پای بر جا ماند.
اگر اين سه آیين در نهايت جای خود را به مسيحيت و اسلام سپردند، نه برای اين بود که اسلام و مسيحيت ارزشهای معنوِی عاليتری را ارایه کردند، برای اين بود که اين دو با شمشيرهای برنده تری به ميدان آمدند.
توضيحات بيشتری را در اين باره در صفحات تاريخ ميتوان يافت. شمشير زنان عرب از نظر مذ هبی هيچ چيز تازه ای به ارمغان نياوردند که برای ايرانيان ناشناخته باشد. يکصد سال پيش محقق سرشناس فرانسوی در ارزيابِی ظريفانه ای از اين واقعيت نوشت:
" ايرانيان آیين نورسيده را رونوشتی از آیين کهن خودشان يافتند که در آن آسمان از همان فرشته ها و زمين از همان شيطانهایی پر شده بود که خود آنها پيش از آنها جای داده بودند و رستاخيز و بهشت و دوزخ نيز همان روز حساب و جهنم و بهشتی بود که يهوديان و مخصوصا مسيحيان و مسلمانان از خود آنها وام گرفته بودند. تنها تغييرِی که در اين ميان روِی داده بود اين بود که اهورامزدا تبديل به اله شده بود و فرشته ها نام ملایک و اهريمن نام شيطان گرفته بودند.زرتشت نيز نام خود را به محمد داده بود.آنچه اين ايرانيان حقا ميتوانستند از آيين نو رسيده بطلبند بيش از حور و جنت آن جهاني، عدالت و مساواتی بود که در همين جهان تا حد زيادی توسط موبدان ساسانی از ايشان گرفته شده بود و همين آخوند سالارِی بود که جنبش هايِی انقلابِی چون جنبش مزدکی را پديد آورده بود. ولی نه تنها چنين مساواتی را مطلقا به ارمغان نگرفتند، بلکه سر فرازی هزار و چهارصد ساله خويش را نيز از دست دادند و" نا يافته دم دو گوش گم کردند".
مبارزه فرهنگی هزار و چهار صد ساله ای که اين دگرگونی به دنبال آورد بسيار بيش از سر کوفتگی مادی ايرانيان، زاده غرور ملی زخم خورده ای بود که هرگز التيام نيافت.اين مبارزه فرهنگی از آغاز بر پايه اين تضاد فکری شکل گرفت که در آيين های ايرانی هر آدمی فردی بود که با قدرت تعقل آفريده شده بود و بنا براين از توانايی تشخيص و انتخاب آزادانه راهی که بايد در ميان خير و شر و نور و ظلمت برای خويش برگزيند برخوردار بود و به همان اندازه که در اين مورد آزادی داشت مسوليت نيز داشت، آنچه آفريننده او از وی می طلبيد اين بود که وی در اين گزينش راه راستی و نيکويِی را بر گزيند تا ياور خداوند در نبردی باشد که تا به پايان جهان ميان روشنايی و تاريکی در جريان است و می بايد با پيروزی نهايی فروغ بر ظلمت پايان يابد. در جهت مقابل اندیشه زيربنايی آيين های توحيدی بر اين وجه مشترک سامی شکل گرفته بود که سرنوشت آدمی پيشاپيش برای او تعيين شده است و انتخابی که می کند انتخابِی است که قبلا برايش خواسته شده است و خود او در مورد آن اختيارِی ندارد. اين قانون جبر مطلق به خصوص در سومين آيين توحيدی سامي يعنی درست همان آيينی که عرب برای ايران آورد به صورتی قاطع منعکس شده بود زيرا که لااقل يکصد آيه قرآن بدين صراحت داشت که: خدا هر کس را که خود بخواهد به رستگارِی ميبرد و هر که را هم که بخواهد به گمراهی میکشاند،هر کس را که بخواهد مسلمان کند دلش را به اسلام مايل ميکند و هر کس را که نخواهد در پذيرفتن ايمان سخت دل ميکند، هر کس را که بخواهد مشمول رحمت خود ميکند و هر کس را هم که بخواهد عذاب ميدهد، هر کس را که بخواهد عزت ميبخشد و هر کس را هم که بخواهد ذليل ميکند.
برای فرهنگ ايرانی که به ويژه در آثار سخنوران و فلاسفه و عرفای ايران تبلور يافته بود از آغاز اين پرسش مطرح بود که اگر بشر فردی بی اختيار بيش نيست چرا بايد بابت آنچه ميکند جواب پس دهد و بخاطر گناهی که در اختيارش نبوده است کيفر ببيند؟ و به همراه اين پرسش، اين معما نيز برايش مطرح بود که چگونه ديدگاههای ما قبل اسلامی خود را در اين راستا با ديدگاههايِی که اسلام برای او خواسته است تطبيق دهد در حاليکه اين دو عملا تطبيق ناپذيرند؟ بازتابهای اين پرسش و اين معما را تقريبا در تمام صفحات تاريخ فرهنگی ايران مسلمان ازقرن سوم هجری تاقرن خودما ميتوان يافت، گاه به صورتِی نرم، گاه در قالبِی طنز آميز و گاه با صراحت چنان بی پروا که با توجه به شرايت زمانِی شگفتی می آورد مثلا ادعانامه انقلابِی زکريای رازِی در دو کتاب فلسفی او عليه اساس نبوت و انکار ارتباط مذاهب با خدا. هشت صد سال پيش از آنکه ادعانامه مشابهی دراروپای " قرن فروغ " از جانب کسانی چون ولتر و روسو وکانت و هگل و هزار سال پيش از آنکه چنين ادعانامه ای درقرن خود ما از جانب کسانِی ديگر چون فرويد واينشتاين و مترلينگ مطرح شود.
تقلب ديگری با تاريخ، تقلبی است که درمورد " فرهنگ اسلامی " ايران شده است. جهان اسلامی در قرون دوم تا ششم تاريخ خود کانون فرهنگ شکوفايی بود که دانشمندان اسلام شناس قرن گذشته بدان عنوان خود ساخته " فرهنگ اسلامی " داده اند بسياری از نويسندگان کنونی دنيای مسلمان کوشيده اند و می کوشند تا اين شکوفايی را فرع اسلامی بودن اين فرهنگ بدانند و باروری آن را به ضوابط مذهبی آن ارتباط دهند ولی قانون واقعی تاريخ اين است که هيچ فرهنگی را با معيار مذهبِی ارزشيابِی نميتوان کرد و غنای آن را نيز به حساب آیينی که اين فرهنگ در آن شکل گرفته است نميتوان گذاشت و اگر جز اين ميبود ميبايست والاترين آیين جهان آیين اساطيريونان باشد زيرا که والاترين فرهنگ جهان نيز در اين سرزمين شکل گرفته بود و اتفاقا درست همين فرهنگ والا بود که همراه فرهنگ در ارزيابِی آن مينويسد : " يکی از دو رکن بنيادی فرهنگ اسلامی قرار گرفت که يک فرهنگ واقعی ميبايد بر دو پايه علم و فلسفه بنياد نهاده شده باشد، نميتوان اصولا از فرهنگی به نام فرهنگ اسلامی سخن گفت، زيرا پايه گذاران واقعی اين دو در دنيای مسلمان ايرانيان و يونانيان بودند و اعراب خود در اين باره سهمی نداشتند يا سهمی بسيار ناچيز داشتند ". باروری " فرهنگ اسلامی " بسيار بيش از آنکه مربوط به خود اسلام باشد مربوط به محيط مساعدی بود که امپراتورِی نوخاسته عرب با ايجاد يک واحد يکپارچه سياسی و جغرافيایی بخصوص زبانی در اختيار فرهنکسازان ايرانی و سريانی و مصرِی و اندلی وبه طور مستقيم يونانی و هندی و چينی گذاشته بود. چنين شرايطی قبلا در امپراتورِی های غير اسلامی رم و بيزانس و ساسانی نيز بوجود آمده بود و بعدا هم در امپراتوری های مغول و تاتار و امپراتوری های مستعمراتی اروپای قرون شانزدهم تا بيستم بوجود آمد بی آنکه رونق فرهنگی هيچيک از آنها به حساب فرهنگ سازی آیينهای اساطيری رم و يونان يا آیين زرتشتی ايران و يا آیين مسيحی مستعمره داران اروپایی گذاشته شده باشد. اصطلاحاتی از قبيل طب سوزني، نجوم اسلامي، رياضيات اسلامي، همانقدر بی محتوا است که غير منطقی است، زيرا واقعيتهای تغيير نا پذير رياضی يا پزشکی و يا نجومی را با ضابطه مسيحی بودن يا اسلامی بودن يا بودایی و برهمایی بودن و يا الحادی بودن آنها طبقه بندی نميتوان کرد همچنانکه نميتوان آنها را بر اساس نژادی يا زبانی از هم جدا گذاشت انچه در دو قرن گذشته و حاضر از جانب اسلام شناسان جهان عرب فرهنگ اسلامی نام گرفته نتيجه گيری غلطی از اين واقعيت است که در قرون اوليه اسلام آثار مختلف علمی و فلسفی در جهان اسلامی عمد تا به زبان عربِی نوشته ميشدند تا در درون امپراتورِی عرب گسترش بيشترِی داشته باشند ولی در عمل همه اين نوشته ها به حساب مولفان عرب گذاشته شدند در حاليکه بخش اعظم آنها کار دانشمندان، رياضيدانان، پزشکان، هيیت شناسان، فيلسوفان مورخان، جغرافي دانان، نحويان، اديبان يا متالهين غير عرب بخصوص ايرانيانی بودند که اين خلدون درباره آنها نوشت :
" از امور غريب اين است که حاملان علم در جهان اسلام غالبا عجم بودند و اگر هم عالمی يافت ميشد که در نسبت عربی بود در مکتب عجمان پرورش يافته بود زيرا قوم عرب نه از امر تعليم و تاليف اطلاعی داشت و نه اصولا خواهان آن بود، برخلاف پارسيان که بر اثر رسوخ ديرينه تمدن در ميان خود برای اينکار صلاحيت ديرينه داشتند و هيچ قومی چون آنها به حفظ و تدوين علم قيام نکرد".
در قرون يازدهم تا چهاردهم ميلادی (پنجم تا هشتم هجري) تلاش گسترده ای در بخش مسيحی اسپانيا (اندلس) و در جزيره سيسيل که در آن زمان توسط فرماندهان اداره ميشد برای ترجمه کتب علمی و فلسفی جهان اسلامی به زبان لاتينی انجام گرفت که حاصل آن ترجمه صدها اثر برجسته دانشمندان و فلاسفه دنيای مسلمان بدين زبان بود و قسمت مهمی از اين آثار بزرگان دانش و فلسفه ايرانی بود که از جمله آنها ميتوان از رازی و ابن سينا و خوارزمی و مجوسی و ابن مقفع و طبرِی و بيرونی و غزالی و بديع الزمان همدانی و صوفی نام برد و از کتابهایی چون الحاوی رازِی و قانون و شفای ابن سينا و طب ملکی مجوسی که به مدت چند قرن کتابهای درسی دانشگاههای اروپایی بودند با اين ويژگی که برای همه دانش آموزان اين دانشگاهها رازِی پزشک عرب شناخته شد و ابن سينا فيلسوف عرب، طبرِی مورخ عرب و ابن مقفع اديب عرب و خوارزمی رياضيدان عرب متصوف عرب و هنوز هم که هنوز است در خارج از خواصی معدود برای افکار عمومی جهان عرب شناسنامه همه اينان شناسنامه هایی عربی است هر چند که در همين جهان غرب يک نفر از صدها نويسنده ای که در قرون وسطای مسيحيت در کشورهایی چون فرانسه و آلمان و انگلستان و اروپای شمالی و شرقی به زبان لاتينی کتاب و رساله نوشتند ايتاليایی شناخته نميشوند.
همه اين تضاد های بيش از هزار ساله ميان فرهنگ ملی ايرانی و فرهنگ وارداتی سامی در عين آنکه اصالت فرهنگی ايرانی را در کشاکش بحران ها و سرکوبها و قربانی دادن ها استوار نگاه داشت متاسفانه نيروی زاينده اين فرهنگ را در کشمکشی پيگير چنان فرسوده کرد که در چند صد ساله گذشته عملا فرصت نو آوری سنتی را بدان نداد و کار به نوعی سترونی کشيد که هنوز فرهنگ ايرانی در چنيره آن گرفتار است.
قبل از رفتم میگم که هرکس نیاز به اطلاعات علمی داشت من درخدمتشم
درنهایت قسمتی از شعر نوعی که خودم گفتم رو میزارم و از همینجا از همتون خداحافظی میکنم
بدا حال آنکه چیزی فهمید
خوشا حال انکه خر آمد،الاغ رفت
هر كس عقيده اي داره ؛شما اين عقيده را داريد ما هم يك عقيده ي ديگه اي داريم دنياي آزاد يعني اينكه شما به همين صورت كه الان عقيدتون را بيان كرديد بيان كنيد ما هم اگر خواستيم بپذيريم اگر هم نخواستيم نپذيريم.فقط مهم اينه كه به هم ديگه توهين نكنيم و به عقيده ي هم ديگه احترام بگذاريم.من بعضي از حرف هاي بالا را قبول دارم بعضي ها را هم نه:11:
دوستان من به دليل سفر وكمبود وقت نميتوانم همه ي پست را نقل قول كنم ولي چون اين آيه ي قرآن است و واجب پس فقط در باره ي آن مينوسم:
من فقط به حقیقت اشاره میکنم پس شما هم از شنیدن حقیقت امیدوارم ناراحت نشید و اون رو توهین تلقی نکنید...
در قران(سوره شوری،آیه7) گفته شده ما قران را برای تو(محمد)فرستادیم که مردم ام القری(مکه)وپیرامون آن را از روز قیامت بترسانی.
آیا این آیه به آن معناست که محمد برو و مردم را بکش و با زور شمشیر اسلام را بر دیگر ملل تحمیل کن؟
درسوره ي آْل عمران آيات 5و6و7درباره ي شما دوست عزيز مطالبي نوشته شده پس حتما بخون چون مخصوص خود شماست.
بريد ببينيد در آل عمران خداوند چه ميگويد و درباره ي برداشت تحريفي لز قرآن چه ميفرمايد،دوست من شما به دنبال حقيقت هستي اما حقيقت اسلام ستيزي پس طبق سوره ي آْل عمران برداشتت هم ..............
توصيه ميكنم برويد و كتاب روش برداشت از قرآن را مطالعه كنيد.
قرآن شعر نيست كه يك بيتش را بخوانيد كتاب خدا است
براي دوستان ديگر هم فقط يك توصيه دارم واينكه به دنبال اسلام ستيزي نباشند
اسلام حتي درز كوچك ندارد كه با دست بردن درون آن برزگش كنيد
بياييد وبه اسلام حقيقي بپيونديد عوض اينكه اسلام دروغين را نقد كنيد.
اميدوارم كسي ناراحت نشده باشد چون من به عنوان يك مسلمان و ازروي قرآن برايم واجب شده كه اينها را بگويم وگرنه اصلا علاقه اي به مباحثه دردين ندارم چون در بحث تقليد گفته شده كه اين كار براي شخصيكه فقه نخوانده واز آن هيچ نميداند حرام است واين حرف يك شخص نيست بلكه حرف 2مليارد مسلمان است.
هركس مسلمان است بر طبق شريعت اسلام تشكر كردن از اين پست برايش واجب است.
دوستاني هم كه از پست آقا سعيد دفاع كردند پاي لرزش خواهند نشست.....
دوستان من به دليل سفر وكمبود وقت نميتوانم همه ي پست را نقل قول كنم ولي چون اين آيه ي قرآن است و واجب پس فقط در باره ي آن مينوسم:
درسوره ي آْل عمران آيات 5و6و7درباره ي شما دوست عزيز مطالبي نوشته شده پس حتما بخون چون مخصوص خود شماست.
بريد ببينيد در آل عمران خداوند چه ميگويد و درباره ي برداشت تحريفي لز قرآن چه ميفرمايد،دوست من شما به دنبال حقيقت هستي اما حقيقت اسلام ستيزي پس طبق سوره ي آْل عمران برداشتت هم ..............
توصيه ميكنم برويد و كتاب روش برداشت از قرآن را مطالعه كنيد.
قرآن شعر نيست كه يك بيتش را بخوانيد كتاب خدا است
براي دوستان ديگر هم فقط يك توصيه دارم واينكه به دنبال اسلام ستيزي نباشند
اسلام حتي درز كوچك ندارد كه با دست بردن درون آن برزگش كنيد
بياييد وبه اسلام حقيقي بپيونديد عوض اينكه اسلام دروغين را نقد كنيد.
اميدوارم كسي ناراحت نشده باشد چون من به عنوان يك مسلمان و ازروي قرآن برايم واجب شده كه اينها را بگويم وگرنه اصلا علاقه اي به مباحثه دردين ندارم چون در بحث تقليد گفته شده كه اين كار براي شخصيكه فقه نخوانده واز آن هيچ نميداند حرام است واين حرف يك شخص نيست بلكه حرف 2مليارد مسلمان است.
هركس مسلمان است بر طبق شريعت اسلام تشكر كردن از اين پست برايش واجب است.
آقا سعید از کمکهایی که کردین ممنونم:11:
کلید تشکر چرا برای من فعال نیست؟
arzeva به نظر من خود شما دارید اشتباه می کنید
آقا سعید که برداشت تریحیفی نکرده و همون آیه قران رو گذاشته دیگه
به نظر من شما پست(درست گفتم دیگه اسشو؟)
رو کامل نخوندین
به قول آقا سعید دیگه الان ما نمیگیم که همه چیز به دور زمین میچرخه و نمیگیم که آدم و حوا اولین انسان ها بودند و نمیگیم...
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
خیلی قشنگ و به جا بودش
danial_848
22-06-2010, 18:43
خوب اول اینکه اساساً در یک نوشته موارد خاصی (ارجاع دقیق منابع و بیطرفی و عدم غرضورزی و...) باید رعایت بشه که بهش بگیم «مقاله» (ظاهراً هیچیک رعایت نشده) و حجمش خیلی زیاده ولی 60-70 درصدشو خوندم و اینها حقایق جدیدی نبودند شما باید بگی نتیجهای که میخوای از این حقایق بگیری چیه؟ البته ظاهرا گفتههای اول پست نتیجهات هست و من به همونها پاسخ میدم:
و باید بگم که این آخرین پست من در این تاپیک هستتلویحاً گفتید کسی به پست من جواب نده چون جوابشو نمیدم
و متعجبم از اینکه این بی فرهنگی عرب 1400 سال هست که نسل به نسل منتقل میشه.«بی فرهنگی عرب»نامیدن اسلام توهین به عقاید دیگران محسوب میشه
آیا این آیه به آن معناست که محمد برو و مردم را بکش و با زور شمشیر اسلام را بر دیگر ملل تحمیل کن؟
آیا این آیا به این معناست که به نام اسلام امپراتوری عربی خود را گسترش بده؟!برخلاف دوران سه خلیفه اول پیامبر اسلام هیچ وقت دنبال «امپراطوری عرب» نبوده، برخلاف توان مسلمانها کشورگشایی پیامبر خیلی محدود و اون هم فقط در شبه جزیره عربستان بود، و کاری که بیشتر انجام میشد فرهنگسازی بود که در دوران مثلاً عمر [لع(=لعنةاللهعلیه)] دقیقاً برعکس شد یعنی 100% کشورگشایی و 0% فرهنگسازی (چون فقط لشکرکشی بلد بود و کتابخانه آتش زدن).
اگر کسی تاریخ رو مطالعه کرده باشه(تاریخی که 99% تاریخ نویسان جهان بر اون اعتقاد دارن و البته اون 1%هم تاریخ نویسان ایرانی هستند که قبلآ هم نظر دیگری داشتند!)میفهمه که اسلام به تمام جهان و به ویژه ایران به زور شمشیر تحمیل شده و این درحالی هست که در موارد متعددی در قران ذکر شده که تو ای محمد فقط مسئول تبلیغ دین هستی و مسئول نیستی که اسلام رو به زور گسترش بدی!
کسی که تاریخ واقعی ایران زمین رو مطالعه کنه به قیامهای متعدد ایرانیان از جاهای مختلف بر میخوره مانند قیام بابک خرمدین و مازیار و ابومسلم و... که همه و همه برعلیه عرب تازی بوده و متعجبم از اینکه این بی فرهنگی عرب 1400 سال هست که نسل به نسل منتقل میشه.این که عربها بدستور خلیفه وقت (لع) حمله کردند و شورش ایرانیها و سرکوب عربها بیسابقه بوده کمتر کسی هست که قبول نداشته باشه، ولی نمیدونم با این حقیقت چی رو میخواهید اثبات کنید؟ اگر میخواهید به اسلام خرده بگیرید؛ علی شریعتی: «عمل و اشتباه من رو پای دینام مگذار». نتیجه دیگری هست که میخواهی بگیری؟
سوالی که اینجا پیش میاد اینکه اگر اسلام یک دین الهی هست چرا در اون مانند زمانی که مردم به بت پرستی مشغول بودند این دین از پدر به فرزند بدون اینکه اون فرزند خودش تحقیق کنه و این دین رو بپذیره یا نپذیره ارث میرسهبرخلاف ظن شما در اسلام یک «مسلمانشده» (کسی که با بینش و تحقیق اسلام میاره) با یک «مسلمانزاده» (کسی که چون پدرانش مسلمان بودند، اسلام میاره) نهتنها تفاوت داره بلکه مورد دومی دقیقاً چیزیه که اسلام باهاش مبارزه کرده:
آیه 104 و 105:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنیدآیه 170:
برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید
وگرنه اصلا علاقه اي به مباحثه دردين ندارم چون در بحث تقليد گفته شده كه اين كار براي شخصيكه فقه نخوانده واز آن هيچ نميداند حرام است واين حرف يك شخص نيست بلكه حرف 2مليارد مسلمان است.
این کاملاً یک بحث کلامی-عقیدتی هست نه فقهی و اتفاقاً باید واردش بشی.
هركس مسلمان است بر طبق شريعت اسلام تشكر كردن از اين پست برايش واجب است.
فتوای کدوم مجتهده؟ :31:
این کاملاً یک بحث کلامی-عقیدتی هست نه فقهی و اتفاقاً باید واردش بشی.
مگه وارد نشدم
فتوای کدوم مجتهده؟ [ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](4).gif
كل مراجع از جمله آيت الله مكارم شيرازي
عزيزم من شوخي نميكنم دارم صريح حرف ميزنم
sia abedi
22-06-2010, 21:58
من واقعا در مباحث ديني هيچ مطالعه اي ندارم و با اينكه اطلاعاتم در اين زمينه كمه راحت تونستم از متن ايشون ايراداتي بگيرم مطمئن هستم كه حدود 80% مطالبي دوستمون نوشته اشتباه هست ايشون بعضي چيز هاي نا مربوط را به هم ربط ميدن(اينقدر زياده كه اندازه نداره من هم اصلا وقت ندارم و به قسمتي از اون خرده ميگيرم ولي اين به اين معني نيست كه فقط همين قسمت اون ايراد داره!)
" از امور غريب اين است که حاملان علم در جهان اسلام غالبا عجم بودند و اگر هم عالمی يافت ميشد که در نسبت عربی بود در مکتب عجمان پرورش يافته بود زيرا قوم عرب نه از امر تعليم و تاليف اطلاعی داشت و نه اصولا خواهان آن بود، برخلاف پارسيان که بر اثر رسوخ ديرينه تمدن در ميان خود برای اينکار صلاحيت ديرينه داشتند و هيچ قومی چون آنها به حفظ و تدوين علم قيام نکرد".
خوب اين مطلب واقعا براي ايراني ها خوبه كه بيشتر سازندگان دينند مگر بايد چون قرآن به عربي نازل شد ما بقي اقوام نتوانند در آن فعاليتي داشته باشند!اين واقعا حرف نا به جايي هست.قرآن به عربي نازل شد چون دلايل محدودي داشت(البته دلايل آن بي شمار است اما همه ي آن را نميتوان شمرد)1-چون عرب آن موقع(و حتي الآن:27:)جاهل هست.2-چون كه تمام اقوام دين خارج از قوم خود را ميپذيرند اما اعراب آنقدر جاهل اند كه در كتاب تفسير نمونه (اگر اشتباه نكنم)گفته شده كه اگر خدا قرآن را به زبان غير عربي ميفرستاد عربان به خدا ميگفتن كه اگر قرآن عربي بود ما مسلمان ميشديم و بهانه هاي اين چنيني ميآوردنند3-واقعا از نظر سوقالقيشي عربستان مناسب گسترش دين اسلام بود و . . . .
حتي گفته شده كه اين واقعا امتياز مثبتي براي فارسان است كه با آنكه اسلام ديني عرب هست آن را پذيرفتنند حال آنكه اگر اسلام ديني پارسي بود اعراب آن را نميپذيرفتنند
سرزمين پارس آنقدر مردمي خوش فكر داره كه حتي از اوايل تاريخش (در همان بدو تشكيلش) مردمي با دين الهي داشته(كه حتي آيين زرتشتي در قرآن هم به عنوان ديني الهي نام برده شده و . . .) ولي اين اعراب آنقدر جاهل اند كه در همان زمان بت (:13:)را به عنوان خدا ميپرستيدنند
بدبختانه چون بعضي از افراد به اسم اسلام زنا ودزدي ميكنند ، مشروب ميخورند و هر غلطي كه دلشان خواست ميكنند (كه اين امر الآن هم زياد شده و باعث شده چنين وضعي كه الآن داخل ايران به وجود آمده ، به وجود بياد )اسم اسلام را ميان مردم بدنام ميكنند(همين قضيه اي كه الآن باهاش زياد مواجه هستيم).دوستان توجه داشته باشيد كه هيچ وقت اشتباه فرع به اصل مربوط نميشود(همان طور كه اشتباه مسلمان خطا كار به اصل اسلام مربوط نميشود)(براي جواب به اين موضوع دوست عزيزمون آقاي arzeva سخن قشنگي از دكتر شريعتي ذكر كردنند)
فقط دوستان لطف كنند اگر در بحث شركت ميكنند به هيچ كس و هيچ عقيده اي توهين نكنند.:11:
ايرني هر جور كه باشد و در هر ديني كه باشد دوستش دارم:40:
Alireza_SA
22-06-2010, 22:09
با تمامی غرور خویش
نعره می زند بدون باور است!
فکر می کند
در برابر شکوه کبریایی تو
ایستاده است
فکر می کند
از تمام کائنات برتر است!
بی که ذهن کوچکش گمان بَرد
آنچه نفی می کند تو نیستی،
سایه ای
توهمی
تصوری
بتی است از تو
مثل نقش مضحکی که در میان دفتر است!
[خنده دار اینکه این خدای کودکانه را
محمد و مسیح هم نمی شناختند!]
گر خدای عارفان و عاشقان
این خدای وهمگونه نیست،
یک خدای دیگر است،
من چرا خیال می کنم که مومنم
او چرا خیال می کند که کافر است؟!
شاعر: دکتر محمدرضا ترکی
1400 سال دروغ
سلام
اولا که چرا نگارشت به شیوه عربی بود.
ثانیا الی آخر اینکه بحثت سر چیه؟
مگه خودت نمیگی پیامبر گفته دانشمندان وارثان پیامبرانند؟
مگه تا حالا قرآن دستت نگرفتی؟
مگه اعجاز قرآن بهت ثابت نشده؟
مگه بهت ثابت نشده که تمام ادیان حتی اسلام تحریف شدند.
چیو می خوای ثابت کنی؟
می خوای بگی زرتشت و مانوی و.... خوبن و بقیه بد؟
مگه از قرن 21 صحبت نکردی؟
مگر نه اینکه الان دانشمندان پیامبران ما هستند؟
مگر نه اینکه پیامبر گفت اگر علم در ثریا هم باشد مردانی از سرزمین پارس بدان دست خواهند یافت؟
این بحث های مسخره به چه درد ما می خوره؟
مگر نه اینکه به علم و به علم و به علم سفارش شدیم؟
علم ما اینه که در مورد چیزهائی بحث کنیم که به هیچ دردی نمی خوره؟
خودت داری میگی ژاپن و انگلیس ومصر وهند وچین و... فلان و بهمان. منم میگم جوونا و مردم ژاپن و انگلیس ومصر وهند وچین و... فلان و بهمان.
مگر نه اینکه مردم ژاپن بعد از جنگ برای دولتشون هر روز یک ساعت مجانی کار می کردند؟ مردم ایران چی؟ ادارات ما چی؟ مگر نه اینکه مردم چین با زحمت شبانه روزی اسلام وقناعت اسلام به اینجا رسیدن؟ مشکل ریشه ایه، ولی تقصیر کیه؟ وقتی آخوند ما درست اسلام رو نمی فهمه ونمی فهمونه به اسلام و محمد(ص) چه ربطی داره؟ وقتی مردم ایران که اینقدر میگی امپراطوری امپراطوری شعور کار وزحمت ندارند به اسلام چه ربطی داره؟ وقتی غربی ها اصول اسلام رو رعایت می کنند و ما نه به اسلام چه؟
طبق آيه ي 6و7 آل عمران ايشون هدفش تخريب اسلام ونفاق است چون برداشت مشابه از قرآن كرده است و طبق همين دوآيه قصد فتنه دارد
ولي به قول آقاي لاريجاني :غافل از اينكه فتنه در پارس برنميخيزد.
آقا سعید از کمکهایی که کردین ممنونم[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ](17).gif
کلید تشکر چرا برای من فعال نیست؟
arzeva به نظر من خود شما دارید اشتباه می کنید
آقا سعید که برداشت تریحیفی نکرده و همون آیه قران رو گذاشته دیگه
به نظر من شما پست(درست گفتم دیگه اسشو؟)
رو کامل نخوندین
به قول آقا سعید دیگه الان ما نمیگیم که همه چیز به دور زمین میچرخه و نمیگیم که آدم و حوا اولین انسان ها بودند و نمیگیم...
من پست رو هم كامل خوندم وهدفش رو هم ميدونم
از منتقدين شديد اسلام هم هستم ولي ايشون دارن دست به تخريب ميبرند نه نقد .
من پست روخوندم ولي شما اصلا رفتي لاي قرآن را باز كني وبري سراغ اون دو آيه كه به طور حتم اشاره به همين افراد دارد.
فرهنگ را كه از غرب وارد ميكنيم .
لباس را از غرب وارد ميكنيم .
اسمهايمان عربي شده است.
حرف هايمان فحش ها ي افغاني شده است.
لغبمان ترك شده است .
به كمك آقا سعيد تاريخ رو هم داريم از غرب وارد ميكنيم و ديگه ايران رو كه افتخارش به تاريخش است داريم از بين ميبريم
در دنيا 2مليارد مسلمان وجود دارد واين آقا ميفرمايد كه يك درصد تاريخ دانان از اسلام دفاع كردند يعني در 2مليارد آدم و يك سوم كل جهان يك درصد تاريخ دارن وجود دارد ودر چهار مليارد ديگر نودونه درصد واقعا خيلي خنده دار است:31:
من تا وقتي كه اين گونه باشد بحث را ادامه نخواهم داد چون در بين اين همه همشان پست آقا سعيد رو كاملا مطالعه كردن وحتي به دو آيه ي قرآن كه من از طرف خدا قرار دادم كسي توجهي نكرد !!!!!!!!!!!!
اينجا بحث يكطرفه است و هيچ كس به منتقد آقا سعيد كاري ندارد.
*Necromancer ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]), aafsoongar ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]), Dreamland ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]), gameselect ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]), Lee_Young_Ae2027 ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]), msshamraz ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]), sia abedi ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]), Yahay ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]), ZURG ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
اين دوستان اگر قرار بود كه اين پست را تاييد كنند حداقلش اين بود كه سه روز بايد به كتاب هاي تاريخ نگاه ميكردند واصلا ميديدند كه اين چيزي كه اين آقا نوشته از كجا آمده .
همه اين ها مخالف تقليد كوركورانه بودند(در بحث هاي قبلي)ولي اينجا همين كار را كردند
واقعا متاسفم .
خداحافظ
از پيامبر گرامى اسلام (ص ) نقل شده كه فرمود:
((سوگند به آن كس كه جانم در دست اوست ، بر امت من قومى فرمانروايى كنند كه اگر دم برآورند آنها را كشته و اگر سكوت نمايند همه چيز آنها را مباح مى شمرند، اموال آنان را از آن خود گردانده و با زير پا گذاشتن نواميس آنها، خون آنان را ريخته ، و دلهاشان را مالامال از كينه و وحشت مى گردانند، آنان را پيوسته هراسان و پريشان و بيمناك مى بينى در اين هنگام گروهى از مشرق و جمعى از مغرب آمده و بر امت من فرمانروائى كنند، پس واى به حال ضعيفان امت من از دست آن ستم پيشگان ، و واى بر ستمگران از عذاب الهى ، چرا كه آنها نه به كوچك رحم نموده ، و نه حرمت بزرگ و پير را نگاه مى دارند، و از هيچ كارى روى گردان نيستند. اندامشان اندام آدميان ، اما دلهايشان دلهاى شياطين است .))
sia abedi
23-06-2010, 12:09
اين دوستان اگر قرار بود كه اين پست را تاييد كنند حداقلش اين بود كه سه روز بايد به كتاب هاي تاريخ نگاه ميكردند واصلا ميديدند كه اين چيزي كه اين آقا نوشته از كجا آمده .
همه اين ها مخالف تقليد كوركورانه بودند(در بحث هاي قبلي)ولي اينجا همين كار را كردند
واقعا متاسفم .
خداحافظ
bebakhshid fingelish minevisam
dooste aziz man key harhaye agha saeed ra taeiid kardam mage post haye enteghadi man ra nemibinid!:18:
aslan tashakoram ra hazf kardam ke dige enghadr be ma badbin nashid
من این مطالب رو از صفحه 52 به بعد خوندم و فکر میکنم این جا لازم باشه که من از دکتر علی شریعتی نقل قول کنم:
مارکسیسم می گوید: رفیق، نانت را خودت بخور،
حرفت را من می زنم.
فاشیسم می گوید: رفیق نانت را من می خورم،
حرفت را هم من می زنم
و تو فقط برای من کف بزن.
اسلام حقیقی می گوید: نانت را خودت بخور،
حرفت را هم خودت بزن
و من فقط برای اینم که تو به این حق برسی.
اسلام دروغین می گوید: تو نانت را بیاور به ما بده
و ما قسمتی از آن را جلوی تو می اندازیم،
اماّ آن حرفی را که ما می گوییم بزن.
---------- Post added at 02:57 PM ---------- Previous post was at 02:57 PM ----------
و این:
من آرزو می کنم که روزی سطح شعور و شناخت مذهبی ، در این تنها کشور شیعه جهان ، به جایی برسد که سخنگوی رسمی مذهب ما «فاطمه» را آنچنان که سلیمان کتانی - طبیب مسیحی - شناسانده است، و «علی» را آنچنان که دکتر جورج جرداق - طبیب مسیحی - توصیف میکند و «اهل بیت» را آنچنان که ماسینیون کاتولیک تحقیق کرده است و «ابوذر غفاری» را آنچنان که جودة السحار نوشته است و حتی «قرآن» را آنچنان که بلاشر - کشیش رسمی کلیسا - ترجمه نموده است و «پیغمبر» را آنچنان که ردنسن - محقق یهودی - میبیند، بفهمد و ملت شیعه و محبان اهل بیت و متولیان رسمی ولایت و مدعیان مذهب حقه جعفری روزی بتوانند به ترجمه آثار این کفار رسمی!! توفیق یابند.
خدایا این مردم شیعه اند ، شیعه علی ، تنها پیروان اهل بیت ، تنها ملتی که حق را تشخیص داده اند و چهره پرشکوه علی را و عظمت های خاندان علی را یافته اند؟؟
و دکتر بنت الشاطی ، استاد دانشگاه و نویسنده توانایی ، که قلمش و عمرش همه در خدمت زنان اهل بیت ، که میگفت:(من در این خانه زندگی میکنم )، سنی است؟
و بلاشر که روحانی رسمی مسیحیت بود و چهل سال در تحقیق و ترجمه قرآن رنج برد و بر روی آیات کور شد کافر است؟
و ماسینیون که دریایی از دانش بود و ۲۷ سال تمام در زندگی سلمان، نخستین بنیانگذار تاریخ شیعه در ایران، غرق شد و هرگاه از فاطمه ، از عرفان اسلامی و از سلمان سخن میگفت ، سراپا مشتعل میشد کافر است؟
خدایا:
به من بگو ، تو خود چگونه میبینی؟ چگونه قضاوت میکنی؟
آیا عشق ورزیدن به اسمها تشیع است؟ یا شناخت مسمی ها ؟؟
با آقا سعید صحبت کردم(یاهو چت)
مطالبی که شما همه گفته بودین در من سوالاتی ایجاد کرد که جوابش را گرفتم
و گفتن که بگم
اینجا حوزه نیست!
دوستان دقت کنید اینجا حوزه نیست و همه هم به اسلام اعتقاد ندارن
از جمله من پس اینکه از قران برام مطلب بزارید به درد نمیخوره
لطف کنید علمی بحث کنید تا منم وارد بحث بشم
این حرفایی که شما زدین به قدری پیش پا افتاده هست که راحت نقد که چه عرض کنم...
علمی بحث کنید!
من حقیقت رو گفتم و حقیقت توهین نیست!
اگر حقیقت رو نمیگفتم میشد دروغ و در اسلامتون گفته شده که دروغ نگین
شما از من چه انتظاری دارین؟!!!
پست آیندم به مسئله اینکه اسلام از کجا اومده میپردازه و این نوید رو به دوستان میدم...
من این مطالب رو از صفحه 52 به بعد خوندم و فکر میکنم این جا لازم باشه که من از دکتر علی شریعتی نقل قول کنم:
مارکسیسم می گوید: رفیق، نانت را خودت بخور،
حرفت را من می زنم.
فاشیسم می گوید: رفیق نانت را من می خورم،
حرفت را هم من می زنم
و تو فقط برای من کف بزن.
اسلام حقیقی می گوید: نانت را خودت بخور،
حرفت را هم خودت بزن
و من فقط برای اینم که تو به این حق برسی.
اسلام دروغین می گوید: تو نانت را بیاور به ما بده
و ما قسمتی از آن را جلوی تو می اندازیم،
اماّ آن حرفی را که ما می گوییم بزن.
برای این پست گفتن که اینو بزارم
من قبلنم توضیح دادم که یک حقیقت هست و یک واقعیت
حیقت چیزی هست که باید باشه و واقعیت چیزی هست که هست
اینا که شما گفتین واقعیت مارکسیسم و فاشیسم و احتمالا اگر میگفتین لیبرالیسم هست
حقیقت همه ی اینا خوبه و این واقعیتشون هست که بده
موضوع این نیست که اسلام حقیقی و یا اسلام دروغین
موضوع اینکه عرب بی فرهنگ چیزی رو به نام اسلام به ما تحویل داده که خودمون چند برابر بهترش رو داشتیم
فکر کنید یک تلویزیون ledداشتیم با زور اونو گرفتن و بهمون تلویزیون crt دادن!!!!
پست من رو مطمئنم هیچ کس کامل مطالعه نکرده
مقایسه هایی که شده و واقعیت هایی که مطرح شده
از پيامبر گرامى اسلام (ص ) نقل شده كه فرمود:
((سوگند به آن كس كه جانم در دست اوست ، بر امت من قومى فرمانروايى كنند كه اگر دم برآورند آنها را كشته و اگر سكوت نمايند همه چيز آنها را مباح مى شمرند، اموال آنان را از آن خود گردانده و با زير پا گذاشتن نواميس آنها، خون آنان را ريخته ، و دلهاشان را مالامال از كينه و وحشت مى گردانند، آنان را پيوسته هراسان و پريشان و بيمناك مى بينى در اين هنگام گروهى از مشرق و جمعى از مغرب آمده و بر امت من فرمانروائى كنند، پس واى به حال ضعيفان امت من از دست آن ستم پيشگان ، و واى بر ستمگران از عذاب الهى ، چرا كه آنها نه به كوچك رحم نموده ، و نه حرمت بزرگ و پير را نگاه مى دارند، و از هيچ كارى روى گردان نيستند. اندامشان اندام آدميان ، اما دلهايشان دلهاى شياطين است .))
برای اینجا هم گفتن که اینو بزارم
منم شدم آینه:31:
این قسمتی از متن استوانه حقوق بشر کوروش هست که خیلی پیش از پیامبرتون گفته شد
با توجه به اینکه اسمش در قران هم اومده معلومه که یکی از الگوهای محمد بوده!
اينك كه به ياري مزدا ، تاج سلطنت ايران و بابل و كشورهاي جهات اربعه را به سر گذاشته ام ، اعلام مي كنم
كه تا روزي كه من زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهددين و آيين و رسوم
ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت كه حكام و زير
دستان من ، دين و آئين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم يا ملتهاي ديگر را مورد تحقير
قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند .
من از امروز كه تاج سلطنت را به سر نهاده ام ، تا روزي كه زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به
من مي دهد ،هر گز سلطنت خود را بر هيچ ملت تحميل نخواهم كرد و هر ملت آزاد است ، كه
مرا به سلطنت خود قبول كند يا ننمايد و هر گاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند ، من براي سلطنت
آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم كرد .
من تا روزي كه پادشاه ايران و بابل و كشورهاي جهات اربعه هستم ، نخواهم گذاشت ،كسي به
ديگري ظلم كند و اگر شخصي مظلوم واقع شد ، من حق وي را از ظالم خواهم گرفت و به او
خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم كرد .
من تا روزي كه پادشاه هستم ، نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگري را به زور يا به
نحو ديگر بدون پرداخت بهاي آن و جلب رضايت صاحب مال ، تصرف نمايد
من تا روزي كه زنده هستم ، نخواهم گذاشت كه شخصي ، ديگري را به بيگاري بگيردو بدون
پرداخت مزد ، وي را بكار وادارد
من امروز اعلام مي كنم ، كه هر كس آزاد است ، كه هر ديني را كه ميل دارد ، بپرستد و در هر
نقطه كه ميل دارد سكونت كند ،مشروط بر اينكه در آنجا حق كسي را غضب ننمايد ،و هر شغلي
را كه ميل دارد ، پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو كه مايل است ، به مصرف برساند ، مشروط به
اينكه لطمه به حقوق ديگران نزند
من اعلام مي كنم ، كه هر كس مسئول اعمال خود مي باشد و هيچ كس را نبايد به مناسبت
تقصيري كه يكي از خويشاوندانش كرده ، مجازات كرد .
مجازات برادر گناهكار و برعكس به كلي ممنوع است و اگر يك فرد از خانواده يا طايفه اي مرتكب
تقصير ميشود ، فقط مقصر بايد مجازات گردد ، نه ديگران
من تا روزي كه به ياري مزدا ، سلطنت مي كنم ، نخواهم گذاشت كه مردان و زنان را بعنوان غلام
و كنيز بفروشندو حكام و زير دستان من ، مكلف هستند ، كه در حوزه حكومت و ماموريت خود ،
مانع از فروش و خريد مردان و زنان بعنوان غلام و كنيز بشوندو رسم بردگي بايد به كلي از جهان
برافتد .
و از مزدا خواهانم ، كه مرا در راه اجراي تعهداتي كه نسبت به ملتهاي ايران و بابل و ملتهاي ممالك
اربعه عهده گرفته ام ، موفق گرداند .
من پست رو هم كامل خوندم وهدفش رو هم ميدونم
از منتقدين شديد اسلام هم هستم ولي ايشون دارن دست به تخريب ميبرند نه نقد .
من پست روخوندم ولي شما اصلا رفتي لاي قرآن را باز كني وبري سراغ اون دو آيه كه به طور حتم اشاره به همين افراد دارد.
فرهنگ را كه از غرب وارد ميكنيم .
لباس را از غرب وارد ميكنيم .
اسمهايمان عربي شده است.
حرف هايمان فحش ها ي افغاني شده است.
لغبمان ترك شده است .
به كمك آقا سعيد تاريخ رو هم داريم از غرب وارد ميكنيم و ديگه ايران رو كه افتخارش به تاريخش است داريم از بين ميبريم
در دنيا 2مليارد مسلمان وجود دارد واين آقا ميفرمايد كه يك درصد تاريخ دانان از اسلام دفاع كردند يعني در 2مليارد آدم و يك سوم كل جهان يك درصد تاريخ دارن وجود دارد ودر چهار مليارد ديگر نودونه درصد واقعا خيلي خنده دار است:31:
من تا وقتي كه اين گونه باشد بحث را ادامه نخواهم داد چون در بين اين همه همشان پست آقا سعيد رو كاملا مطالعه كردن وحتي به دو آيه ي قرآن كه من از طرف خدا قرار دادم كسي توجهي نكرد !!!!!!!!!!!!
اينجا بحث يكطرفه است و هيچ كس به منتقد آقا سعيد كاري ندارد.
اين دوستان اگر قرار بود كه اين پست را تاييد كنند حداقلش اين بود كه سه روز بايد به كتاب هاي تاريخ نگاه ميكردند واصلا ميديدند كه اين چيزي كه اين آقا نوشته از كجا آمده .
همه اين ها مخالف تقليد كوركورانه بودند(در بحث هاي قبلي)ولي اينجا همين كار را كردند
واقعا متاسفم .
خداحافظ
arzeva واقعآ اونجا تحریف نبود و به نظر من آقا سعید حقیقت را گفت
حداقل من را که توجیح کرده
خب بله دیگه
فرهنگمون را که عرب ها از بین بردن
خب دیگه لباس که در کشورمون تولید میشود(کشور اسلام)بی کیفیته
تاریخ را آقا سعید درست میگه
به من گفتش که پاکسازی تاریخ ایران از دروغ ها وظیفه ملیست
در دنيا 2مليارد مسلمان وجود دارد واين آقا ميفرمايد كه يك درصد تاريخ دانان از اسلام دفاع كردند يعني در 2مليارد آدم و يك سوم كل جهان يك درصد تاريخ دارن وجود دارد ودر چهار مليارد ديگر نودونه درصد واقعا خيلي خنده دار است:31:
گفتن که اینو بزارم
دیگه خسته شدم
آقا سعید بیا خودت بزار:13:
شما که پستم رو کامل نخوندنی اظهار نظر نکنی بهتره
من در این پستم اسم هیچ تاریخ دان غربی رو نیاوردم
همش مسلمان بودن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
arzeva شما از کجا میدونی هیچکس دو پست را مطالعه نکرده
شاید مثل من مطالعه کردن و پست سعید را درستتر یافتم
به نظر من کسی تقلید نکرده
اینجا هم هر پستی که من میبینم نقد پست 1400 سال دروغ است دیگه
arzeva ناراحت نشید ولی به نظرم شما خودتون را عقل کل میدونید و به خاطر همین فکر میکنید پست شما را همه باید تایید کنن
ولی پست آقا سعید هم کاملتر و هم منطقی تر از شماست
طبق آيه ي 6و7 آل عمران ايشون هدفش تخريب اسلام ونفاق است چون برداشت مشابه از قرآن كرده است و طبق همين دوآيه قصد فتنه دارد
ولي به قول آقاي لاريجاني :غافل از اينكه فتنه در پارس برنميخيزد.
اینو گفتن بزارم
ای خدا:19:
علمی بحث کنید!
من فتنه و...قصدش رو ندارم و به نظرم میخوای پستم رو تحریف کنی
همینه دیگه
هرکس حقیقت رو میگه یا کافره یا شیطان پرسته و یا منافقه و یا...
شما مسلمونا همه چیز رو نقد میکنید و به همه کس تهمت میزنین و...
ولی خودتون نمیتونید یک انتقاد که حقیقت هم هست قبول یا حتی ببینید!!!!
تقصیری هم نداریدا از بچکی فقط تعصب یاد گرفتین!
آقا لاریجانی هم از امل هستن یعنی شمال کشور پس اصلیتشون به پارت میرسه
بهتره از زبان فارس صحبت نکنن و بهتره پول بیت المالی که از الان برای انتخابات تبلیغ میکنن رو برگردونن
سلام
اولا که چرا نگارشت به شیوه عربی بود.
ثانیا الی آخر اینکه بحثت سر چیه؟
مگه خودت نمیگی پیامبر گفته دانشمندان وارثان پیامبرانند؟
مگه تا حالا قرآن دستت نگرفتی؟
مگه اعجاز قرآن بهت ثابت نشده؟
مگه بهت ثابت نشده که تمام ادیان حتی اسلام تحریف شدند.
چیو می خوای ثابت کنی؟
می خوای بگی زرتشت و مانوی و.... خوبن و بقیه بد؟
مگه از قرن 21 صحبت نکردی؟
مگر نه اینکه الان دانشمندان پیامبران ما هستند؟
مگر نه اینکه پیامبر گفت اگر علم در ثریا هم باشد مردانی از سرزمین پارس بدان دست خواهند یافت؟
این بحث های مسخره به چه درد ما می خوره؟
مگر نه اینکه به علم و به علم و به علم سفارش شدیم؟
علم ما اینه که در مورد چیزهائی بحث کنیم که به هیچ دردی نمی خوره؟
خودت داری میگی ژاپن و انگلیس ومصر وهند وچین و... فلان و بهمان. منم میگم جوونا و مردم ژاپن و انگلیس ومصر وهند وچین و... فلان و بهمان.
مگر نه اینکه مردم ژاپن بعد از جنگ برای دولتشون هر روز یک ساعت مجانی کار می کردند؟ مردم ایران چی؟ ادارات ما چی؟ مگر نه اینکه مردم چین با زحمت شبانه روزی اسلام وقناعت اسلام به اینجا رسیدن؟ مشکل ریشه ایه، ولی تقصیر کیه؟ وقتی آخوند ما درست اسلام رو نمی فهمه ونمی فهمونه به اسلام و محمد(ص) چه ربطی داره؟ وقتی مردم ایران که اینقدر میگی امپراطوری امپراطوری شعور کار وزحمت ندارند به اسلام چه ربطی داره؟ وقتی غربی ها اصول اسلام رو رعایت می کنند و ما نه به اسلام چه؟
گفتن اینو بزارم
مامان:37:
نگراشم به شیوه عربی بود برای اینکه شما بتونین بخونین!
اگه دوست دارین از این به بعد اوستا بزارم
a@s (a@s) من نیستم
دقت کنید که اون پست نقل قول بود
قران دستم گرفتم ولی به عنوان یک کتاب معمولی
اعجازی هم ندیدم
من میخوام بگم که اسلام یا دینای دیگه همه از فرهنگ و دین و علم ما برداشته شدن و به خودمون به عنوان برتر تحمیل شدن!
بیشتر حرفاتون در مورد علم درسته و قبول دارم
در نهایت اینکه من دوست ندارم برم کهریزک پس ترجیح میدم در مورد دین حرف بزنم ولی در مورد آخوند نه!!!
دین من انسانیت من هست
sia abedi
24-06-2010, 06:49
اولا من خودم به شخصه پست را کامل خوندم!
دوما مگر ما با کوروش هفتاد پشت قریبیم که آدرس این مرحوم را میدید دیگه فکر میکنم امضا و آواتار من گواه این امر باشه!
سوما مگر کسی دین زرتشت را زیر سوال برد یا گفت کوروش زبونم لال آدم دزد یا آدمکشی بوده!
ما میگیم پیامبر و یارانش(فقط اونا ولا غیر نه کل عرب ها) دینی که آوردند مثل LCD بوده که با CRT صفحه تخت عوضش کردیم!اون موقع که همه رادیو هم نداشتند!(مدل خودتون گفتم)
شما گفتید که فقط تاریخ دانان عرب و ایرانی را گفتید ولی یک جای نوشتتون نوشته بودید که ۹۹٪ تاریخدانان کل جهان حرف من را میزنند الا ۱٪ ایرانی ها!
بعدشم مگر همه ی تاریخ دانان درست میگن شاید یک فرضیه ی اشتباه کلا تاریخ را عوض کنه چه بسا که قبلا میگفتنند اولین تمدن جهان در بین النحرین بوده اما در جنوب غرب ایران(اگر اشتباه نکنم) آثاری پیدا شده که به قبل از تمدن های بین النحرین برمیگرده! و اگر اثبات بشه ایران کهن ترین تمدن جهان را داره! پس اصلا اصل تاریخ عوض شد !
دو تا تذکر هم داشتم یکی اینکه لطفا بحث سیاسی نکنید!که تاپیک منحرف نشه!(البته اینطور که صحبت میکنید از نظر سیاسی نقطه نظر داریم:27:)
دوم اینکه چرا شما خودتون نمیاید اینجا بحث کنید چرا مثل کلاه قرمزی قحر کردید و به پسر خاله میگید برامون پیغام بیاره:31:
زرتشتی بودن که مشکلی نداره شما بالاخره به این نتیجه رسیدید که زرتشت دین بهتری داره خوب اینکه مشکلی نداره و حتی زرتشتی ها هم خدا پرست هستند و فقط آتیش را مظهر پاکی و حیاط میدونن فقط یک سوال داشتم آیا شما واقعا زرتشتی هستید ؟آیا برای عبات اهورا مزدا به آتشکده میرید؟ آیا اصول این دین را به طور تمام و کمال اجرا میکنید؟ اگر این کارها را می کنید که مشکلی نداریم با هم .ولی شما توی مقدمه ی توضیحاتتون نوشته بودید که من کافرم!مگر زرتشتی کافره!
به قول شیخ بهایی عالم بزرگ:
در ميکده و دير که جانانه تويي تو مقصود من از کعبه و بتخانه تويي تو
مقصود تويي، کعبه و بتخانه بهانه
تاپیک میتونه به کار خودش ادامه بده ، بحث سیاسی و مذهبی هم ممنوع
vBulletin , Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.