PDA

نسخه کامل مشاهده نسخه کامل : نثرهای عاشقانه



صفحه ها : 1 2 3 4 5 [6]

Lady parisa
14-06-2011, 13:33
سنگی در چاه انداختم
.
.
.
.
دلم برای 40 عاقل تنگ شده بود

Elahe Goddess
30-09-2011, 13:48
جوری در آغوشت می‌خوابم
که خدا پيدام نکند
خيال کند
اشتباهی به تو
دو تا روح داده است ...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

FARZIN_TANHA
30-09-2011, 22:22
هر گاه که فکر میکنم برخاسته ام پایم به جایی میخورد و میافتم


هر گاه که فکر میکنم که برخاستن کاری است بس دشوار


بر میخیزم وبه راهم ادامه میدهم


حالا بعد از یک بار دیگر به زمین خوردن برخاسته ام


گرد و خاک را از لباسم پاک میکنم


ساکم را بر میدارم و به راه می افتم


این بار راهی را برمیگزینم که تو در مسیرش نباشی


راهی که حتی جای پایت را باد جارو کرده باشد وبویت را باران شسته باشد


دیگر وقتی که داری به زمین می خوری به من تکیه نخواهی داد


اعتماد در رابطه با تو مفهوم خود را برای چندمین بار از دست داده است


و جایش را به تردید داده است . دهانت بوی دروغ میدهد


می خواهم از تو متنفر باشم


به همین سادگی

sara_girl
29-10-2011, 13:02
تاب کشیده ام از این درخت به آن درخت هی با رویاهایم تاب می خورم

بالا که می روم حس تو را می گیرم پایین که می آیم دلم هری می ریزد

اشک می شوم می پرم پایین یک سطل رنگ صورتی می پاشم روی تمام خاطراتمان

raha bash
30-10-2011, 12:32
با تو شادمانم...

برای تو می نویسم....
به دور از وزن و قافیه...
صادقانه تو را می خوانم ای بهترینم..
بی هیچ پرده پوشی سخن می گویم...
من هم انسانم و پر از حس های انسانی...
ميخواهم اعتراف كنم به آرزوهايي كه براي هميشه آروز مي مانند
دلم ميخواهد زانو بزنم و اعتراف كنم كه چقدر بي نهايتي در من!
من محبت واقعی تو را می خواهم...
و خود نیز با تمام قوا سعی می کنم تمام محبتم را خالصانه در اختیارت گذارم...
من تو را همچون پروانگان دوست دارم و از عشقمان پروایی ندارم...
اما چگونه می توانم خود را از دست افکار پریشان دوری خلاص کنم..

sepide.gh
03-11-2011, 12:28
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم

چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و
به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دومین روز بارانی چطور؟
پیش بینی اش را کرده بودی
چتر آورده بودی
و من غافلگیر شدم
سعی می کردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
و سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری
چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
و
و
و
و

چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود
دو قدم از هم دورتر راه برویم
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم
تنها برو
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

دکتر شریعتی

Atghia
09-04-2013, 17:39
عشق زنجیری است که پاهای مضطرب انسانی در طلب آن است که برسر همه ی راههایی که میتواند رفت، آواره مانده است...

V E S T A
09-04-2013, 21:17
اثـر انگشـت ما از قلـبــــــ هایی که لمسشـان کردیم هرگـــز پـاک نمی شود ..



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Mehran
10-04-2013, 23:02
گفتمش بين ما و حضرت دوست
بــازگو از كجـ ـاست تا به كجـ ـا ؟

گفت برداشتن زخود قدمي
گام ديگر نهاده بر دو ســـرا
سومين گام بر در معشوق

اين ره، اين منزل، اين سر، اين سودا !


"مرحوم مهدی الهي قمشه اي"

با تشکر مهران...

malosak23
14-04-2013, 20:25
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]) بچه ها شوخي شوخي به گنجشك ها سنگ مي زنن ولي گنجشك ها جدي جدي مي ميرن .آدما شوخي شوخي به هم زخم مي زنن ولي اونا جدي جدي ميشكنن.تو شوخي شوخي به من لبخند زدي من جدي :n12::n12:جدي عاشقت شدم.تو هم يه روز شوخي شوخي تنهام مي زاري منم جدي جدي بي تو مي ميرم:n12::n12:

hamid_diablo
14-04-2013, 20:50
می نویسم از تو و از موج یادی که می کوبد به ساحل بی قرار قلبم .

تا دورها تو را به نام اشک هایم می شناسم وبا لحن همیشگی گریه می خوانمت .

تو حس می شوی از آن سوی قلبم.از پشت حصارهای وجودم.

نمی دانم تا کی به سینه بیاویزم گل خاطراتت را؟

از کجا به دست های تو برسم ؟

از کدام پنجره تو را ببینم ؟

از کدام هوا تو را نفس بکشم ؟

بگو . به من بگو که صدای تو همان آواز لرزانی است که نام مرا می شناسد .

بگو که می دانی من از جنس تنهایی ام و کوچیده به سرزمین غربت .

به شهر دلتنگی . صدایم کن .

بگو که هنوز هم برای منی.

Atghia
15-04-2013, 23:45
با تو رسیده ام به شبی ابدی آه

تو کوچه کوچه مرا بلدی

من بجز آبی نگاهت،آسمانی نمی شناسم

تا تو سرگرم روزگاری،از نفس بی تو می هراسم

رد شو از قاب لحظه هایم

دیده شو! عاشقانه تنهاست

رهسپارم به سویت اما جاده لبریز سوز سرماست

مرا باور کنی یا نه

تویی پایان ویرانی چه غمگینانه

آزادی از آن عهدی که می دانی...

Atghia
12-05-2013, 00:32
خدایا بار الها سینه ای آگه ما را ده

رفیقی هم زبانی هم دلی هم ره ما را ده

محبت رفته از دلها نمیدانم میدانی

رفاقت گم شده در ما نمیدانم میدانی

خداوندا در این ظلمت دل ما را به نور حق روشن کن

از این کینه

از این نفرت

از این سودا

تو به انسانها ایمن کن

خدایا ايزد یکتا

ز عرش كبريا بنگر

به کام کسی نمیگردد

دگر این چرخ بازیگر

نه جان نه جانانی

نه عشق و ایمانی

که نور حق در دل افروزد

نه کفر انسان را

امید پایانی

جهان در این آتش میسوزد

آه ای بارگان کبریا

خداوندا در این ظلمت دل ما را به نور حق روشن کن

از این کینه

از این نفرت

از این سودا

تو به انسانها ایمن کن

raha bash
28-06-2013, 23:37
قفسی ساخته ام
که در آن آزادم
دور می مانم ز بدی های زمین
و دلی دارم که
در آن یاد خدا موج زند
من به آرامش دنیای خودم می بالم
نه دروغی
نه فریبی
کاش این قصه حقیقت باشد...!!!

aliaghil
29-06-2013, 22:37
اگر همه ما قرار بود درباره عشقمان بنويسم
فكر می كرديد چند صفحه را سياه می كرديم؟
و اگر قرار بود هر روز مطلبی درباره احساس و عشقمون بنويسيم
تا چه مدتی ميتوانستيم مطالب غير تكراری بنويسيم!
چرا بعضی از ما به عشقمان می گوييم يك دنيا حرف داريم كه بايد به او بگوييم
آيا اگر قرار باشد همه آنها را بنويسيم بيش از چند صفحه ميتوانيم بنويسيم؟
بعضی وقتها عشق يك نفر آنقدر بر دل آدم سنگينی می كند
كه آدم فكر ميكنه يك دنيا را در دل خود جا داده است.
در حقيقت ما يك دنيا حرف نداريم ما يك دل احساس داريم.
اگر قرار بود احساس خودمان را هر روز می نوشتيم شايد هر روز مينوشتيم " دوستت دارم "
و كسانی كه عشقی در دل دارند ميدانند كه اين جمله هرگز تكراری نخواهد شد
و هربار شنيدن آن (يا بهتر بگم فهميدن آن) حتی از خواندن يك كتاب حرفهای عاشقانه ارزش بيشتری دارد.

raha bash
30-06-2013, 22:44
حتما ً قبـل خواب ببـوسیـدش

حتی اگه با هم دعـوای بـدی کرده باشیـد .. ببـوسیـدش
حتی اگه بهتـون گفته باشه از این زنـدگی ِکوفتـی خسته شـده ..
ببـوسیـدش
حتی اگه برچسـب ” بد اخـلاق ” بهـتون چسبـونده باشه .. ببـوسیـدش
حتی اگه بهتـون گیر بیخـود داده باشه .. ببـوسیـدش
… گفته باشه از لباسـی که شما عاشقشین متنفـره
نفهمیـده باشه شما موهـاتون رو مِش کردین .. ببـوسیـدش
حتی اگه بـوی عرق و خستگی میـده .. ببـوسیـدش
حتی اگه یـادش میـره جواب سلام ِ شما رو بـده .. ببـوسیـدش
حتی اگه خیلی وقته براتـون گُـل نخـریده .. ببـوسیـدش
وقتی زیرپیـرهنی سفیـد حلقه ای پوشیـده و بـازوهای سفیـدش رو با
اون پیـچ ِ ماهیچه ای مردونه انداخته وقتی صورتش ته ریش جذابی داره
.. وقتی صداش خسته خوابه خمار ِ. ببـوسیـدش
حتی اگه شما رو رنجـونده و غـرورش نمیذاره دلجـویی کنه ..ببـوسیـدش
اگه گرسنه اس و با شما مثل آشپـز دربـارش حتی برخـورد می کنه ..
ببـوسیـدش
حتی اگه یادش میـره ازتـون تشـکر کنه .. ببـوسیـدش
وقتی براتـون یه آهنگ ِ جدیـد میذاره و می گه اینـو برای تـو آوردم !
” وقتی تو چشـاش پـر خواستنه ..وقتی دست های ظریـف دختـرونه
تـون میـون دستای زمخت و مردونه اش گم می شن .. ببـوسیـدش
حتی اگه از عصبانیت داریـد دیوونه می شید .. ببـوسیـدش
حتی اگه شما رو با مادرش مقایسه می کنه .. ببـوسیـدش
حتی اگه با حرص می خوایید از خونه بزنیـد بیـرون و اون محـکم
بـازوهاش رو دورتـون حلقه می کنه و وسـط ِ جیـغ های شما با خنـده
می گه : ” عزیـزم ؛ کجا می خـوای بـری این وقته شب ؟ .. ببـوسیـدش
وقتی ناغافلی لباسـی رو خریـده که هفته ی پیش ، پشت ویتریـن
دیدین و فقـط یه کلمه گفتین این چه خوشگله
وقتی دست هاش پـر از خریـد خونه هست و در رو با پـاش می بنـده
وقتی با نگاهـی پـر از تحسین سر تا پاتـون رو برانـداز می کنه..
ببـوسیـدش
حتی اگه تـوی ِشرکـت پیـاز خورده و تار موهاش بـو میدن .. ببـوسیـدش
حتی اگه با دوست هاش تلفنـی یک ساعـت حرف می زنه و شامتـون
سـرد شده
حتی اگه رو دنـده ی ” نه ” گفتن افتـاده .. ببـوسیـدش
وقتی شمـا رو وسـط ِ آرایش کردن می بوسه .. وقتی باهاتـون کُشتـی
می گیـره و مثل پـَر از رو زمین بلنـدتون می کنه
وقتی تو دلتنگی هاتون داوطلبانه می بردتـون بیـرون و شما رو تو شهـر
می گردونه .. ببـوسیـدش

حتماً قبـل خـواب ببـوسیـدش .. شایـد فـردایی نباشـه

شایـد یکی از شما فـردا نباشـد !!!

aliaghil
07-07-2013, 11:19
همیشه باید کسی باشد

تا بغض‌هایت را قبل از لرزیدن چانه‌ات بفهمد

باید کسی باشد…

که وقتی صدایت لرزید بفهمد

که اگر سکوت کردی، بفهمد…

کسی باشد که اگر بهانه‌گیر شدی بفهمد

کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد

به توجهش احتیاج داری

بفهمد که درد داری که زندگی درد دارد که دلگیری

بفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است

بفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ باران

برایِ بوسیدنش برایِ یک آغوشِ گرم تنگ شده است

همیشه باید کسی باشد همیشه…!

Atghia
08-07-2013, 22:41
عشق را از عشقه گرفته اند...

عشقه آن گیاهی است که درباغ پدید آید در بن درخت ٬

اول بیخ در زمین سخت کند ٬

پس سر برآرد و خود را در درخت می پیچد ٬

و همچنان میرود تا جمله درخت را فرا گیرد ٬

و چنانش در شکنجه کشد که نم در میان رگ درخت نماند٬

و هر غذا که به واسطه آب و هوا به درخت می رسد به تاراج می برد

تا آنگاه که درخت خشک شود...

همچنان است در عالم انسانیت ٬

که خلاصه موجودات است ...


سهروردی

raha bash
10-07-2013, 10:26
هـنـوز هـم مثـل هـرروز در همـان کـافـه نشـسـته ام…
امـا ایـنـبار صنـدلـیِ مقـابـلم خـالـیسـت…
تـو نیـسـتی…
چـشـمانـت نیـسـت…
بـویِ عَـطـرت هـم نمـیـآیـد…
قـهـوه ام تلـخ اسـت،تـلـخــِ تـلـخ مـاننـد زَهـر…
خـاطـرات قـطـره قـطـره از چـشـمانـم مـیـچِکَد…
صـدای خنـده هـایـت در هِـق هِـق حنـجـره ام میـپـیچَد…
بــــیــــــا…بــرگــرد…
هـرچقــدر پُــک مـیـزنـم هـوایـش هـوای تـو نـمیشـود…
ایـن سیــگار لـعنتــی،طَعـمِ تــورا نـدارد…
کـافه یـخ زده…

کـــافـــه چـــــــی قهــــــوه ام را شیــــــــریــن کـــن آن روزهــــــــا که تــــــلــــخ میخــــــوردم روزگــــــارم شیــــــرین بـــــود….

Atghia
12-07-2013, 10:40
هنگامیکه با تند باد حوادث جهان ، دست به گریبانی
و با سرسختی طوفان زندگی ، در نبرد
تا می توانی ایستادگی کن
ولی آنگه که نه پای رفتنت ماند و نه تاب ایستادن
بنشین و صبر کن
و بدان که :
طوفان های زندگی را هم دورانیست
و تندبادهای زمانه را زمانی ...
می گذرد ...
مهم این است که تو برای برخاستن مهیا باشی ...






جلیل محمودی

raha bash
09-08-2013, 14:49
دیشب می خواستم کمی زود تر از آن
ستاره های مغموم به خواب بروم
اما مگر می گذارند
این چشم های همیشه بیدار تو
که این چنین مرا می خوانند به خلوت خویش
.
. ...................
جایت خالی
خلوت کرده بودم دیشب با چشم هایت
چشمانت به چشمانم دوخته شده بود
و من داشتم کنده میشدم از این جهان
.
.....................

سیروان مرادی

aliaghil
16-08-2013, 14:22
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش می کردی
تمامی ذرات وجودت، عشق را فریاد می کرد.
.
.
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم چشمهای خیسم را می‌دیدی
و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می‌دادی.
.
.
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من می دوختی
تا من بر سکوتِ نگاه تو، رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم
ای کاش می دانستی ...
.
.
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم لحظه ای رهایم نمی کردی
که این غریبه ی تنها, جز نگاه معصومت پنجره ای،
و جز عشقت بهانه ای برای زیستن ندارد
ای کاش می دانستی ...
.
.
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم همه چیز را فدایم می کردی
همه‌ی آن چیز ها که یک عمر بخاطرش رنج کشیده ای، و سال ها برایش گریسته ای
.
.
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم همه‌ی آن چیز ها که در بندت کشیده رها می کردی
غرورت را، ...... قلبت را، ...... حرفت را.
.
.
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم خواهشم را برای داشتن امیدی كوچك رد نمی كردی
امیدی كه فقط تو، دلیلی برای گسیخته نشدن، و روزنه ای برای باقی ماندنش بودی
.
.
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم دوستم می داشتی
همچون عشق، که عاشقانش را دوست می دارد
کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم و مرا از این عذاب رها می کردی
ای کاش تمام اینها را می دانستی ...

geojo
16-08-2013, 16:53
از وقتي سقف خانه مان چکه مي کند از باران بدم مي آيد.. از وقتي مادرم پاي دار قالي مرد از قالي بدم مي آيد از وقتي برادرم به شهر رفت و ديگر نيامد از شهر بدم مي آيد از وقتي پدرم شبها گريه مي کند از شب بدم مي آيد از وقتي دستان آن مرد سرم را نوازش کرد و بعد به پدرم سيلي زد از دستهاي مهربان بدم مي آيد.. از وقتي خواهرم پاهايش زير گرماي آفتاب تاول مي زند از آفتاب بدم مي آيد از وقتي سيل آمدو مزرعه را ويران کرد از آب بدم مي آيد و تنها خدا را دوست دارم!!! چون او باران را فرستاد تا مزرعه مان خشک نشود!!! چون او شب را مي آورد که اشک هاي پدرم را هيچ کس نبيند!!! چون او مادرم را برد پيش خودش که او هم گريه نکند!!! چون او به برادرم کمک کرد که برود تا آنجا خوشبخت تر زندگي کند!!! چون من دعا کردم و مي دانم دستهاي آن مرد را که به پدرم سيلي زد فلج خواهد کرد!!! چون او آفتاب را فرستاد تا مزرعه جوانه بزند!!! چون او سيل را جاري کرد تا گناه انسان را از زمين بشويد!!! و من تنها خدا را دوست دارم...

Йeda
06-09-2013, 22:38
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


روزهای زیبا...


الان که به تقویم دیواریِ اتاق نگاه می کنم روزهایی توو ذهنم روشنــ میشــن
روزهایی که دوست داشـــتن هامون ساختنشون

روزایی که از مذاب عمقِ نگاهِ تو و نفس نفس زدنـــای من بارونـــی شده بود...
که زیر چتـــرِ همیـــن نم نمِ برونـــا ،شـــد قلبِ تو و دلِ مـــــــن .....


حتی اگه دیگه کنارِ هم نباشیم،
باز هم این روزا روزای عاشقی می مونن و قلبِ تو، قلبِ تو و دلِ من، دلِ من
کاش کمــی قلبِ تو و دلِ من به هم نزدیکـــتر میشـــد...

به امیـــدِ روزای زیبا ... تــر ... بارونـــی

par--par
09-09-2013, 15:31
دارم راه می افتـم
تـا چـطور با تـو حـرف بـزنم
کـه چـطور به حـرف هایت گـوش کـنم ..
بـرای به تـو رسیـدن
ی ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])ک بـار بـرای همیشه بایـد راه می افتـادم
بـرای با تـو مانـدن امـا
روزی هـزار بـار
بایـد راه افتـاد ..

part gah
10-09-2013, 18:57
با هم قرارِ ملاقات داشتیم!
روزهاست نیامده،
شاید بیمار شده یا زیر قطار رفته؟
شاید کسی نظرش را عوض کرده است
شاید ساعـت مچی‌اش را فرامـوش کرده،
و یا ساعت مچی‌اش، فراموش کرده وقت درست را به او بگوید!
شاید ماشین‌اش روشن نشده و یا وسط راه خراب شده،
شاید درست وقتی که می‌خواسته بیاید کسی به او زنگ زده با پیغامی که او به مراسم تدفینی باید برود.
یا مادرش مُرده است!
شاید آشنای قدیمی را سر راه دیده،
شاید سر کارش دعوا کرده، اخراج شده و سرش را زیر بالش پنهان کرده.
شاید در ترافیک مانده.
شاید چراغ راهنمایی روی قرمز مانده است!
شاید عابر بانک، کارتش را خورده، یا در راه فهمیده که کیف پولش را فراموش کرده.
شاید عینکش را گم کرده شاید نتوانسته از خواندن دست بکشد،
و یا تلویزیون برنامه‌ای داشته که می‌خواسته تا آخرش را ببیند!
شاید حیوان خانگی‌اش را نتوانسته پیدا کند و یا دسته کلیدش را هیچ جا پیدا نکرده،
شاید تلفن در دسترس‌اش نبوده و رستوران را نتوانسته پیدا کند، و یا اشتباهی جایی دیگر منتظر است! -
آخرین امکان غیر قابلِ درک و پیش بینی نشده -
شاید او، دیگر مرا دوست ندارد...!


هاجر پی‌ترز - Hagar Peeters شاعر معاصر هلندی

fati ghasemi
11-09-2013, 11:39
فرقـے نمـے کند !!

بگویم و بدانـے ...!

یا ...

نگویم و بدانـے..!

فاصله دورت نمی کند ...!!!

در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!

جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:

دلــــــــــــــم.....!!!

part gah
13-09-2013, 21:19
کاش همان روز دنبالت کرده بودم.....

همان روزی که تِل قرمز به سر از اتوبوس پیاده شدی....

نگاهی کردی و رفتی......ایستگاه را هم با خود بردی.....همه را بردی....

حتی همین نیمکت زوار در رفته ای که ساعتهای تنهائیم را پر می کرد...

نشد ....پایم در قیر شک بود انگار.....تردید کنده نشد.... سنگین شده بود....

ای کاش برگشته بودی...نگاهی حواله می کردی دوباره....بلکم جانی بگیرد این پای وامانده .......

اتوبوس باز می رود..... اما تو همان یک بار بودی........تکرار نمی شوی.....

fati ghasemi
22-09-2013, 09:54
این روزها دلم از همه بیشتر برای خودم تنگ می شود

برای خودی که هنوز رویا می پروراند
برای خودی که خسته است اما دوام می آورد
این روزها دلم بیشتر برای دلم می سوزد


برای همه خستگی هایش

VAHID
23-09-2013, 19:27
دم از بازی حکـــــــم میزنی ... !
دم از حکــم دل میزنی

پس به زبان " قمــــــــــار " برایت میگویم !

... قمـــار زندگی را به کسی باختم که " تک " " دل " را با " خشـــت " برید

جریمه اش " یک عمر"" حســــرت" شد!

... باخت ِ زیبایی بود!

یاد گرفتم به "دل" ، "دل" نبندم!

یاد گرفتم از روی "دل" حکم نکنم!

"دل" را باید " بُــر" زد

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

VAHID
25-09-2013, 19:46
من او را رها کردم

تا او خود را در یابد

و چقدر سخت است عزیزترینت را رها کنی

اما من انقدر او را دوست دارم

که او را رها میخواهم برای همیشه

رها از تمامی بندهاوزنجیرها

هر چند او هیچگاه در بند من گرفتار نبود

چرا که من خود اینگونه خواستم

و هیچگاه بخاطر همیشه بودن با او برای او بندی نساختم

اما او .......

در بند خود گرفتار بود ....

ای کاش از خود رها شود

همانگونه که من با او از بند خود رها شدم


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

raha bash
25-09-2013, 21:26
شبی غمگین

شبی بارانی و سرد
مرا در غربت فردا رها کرد
دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد
به من می گفت تنها و غریب است

ببین با غربتش با من چه ها کرد
تمام هستیم بود و ندانست که در قلبم چه آشوبی به پا کرد
و او هرگز شکستنم را نفهمید
اگر چه تا ته دنیا صدا کرد
اگر چه تا ته دنیا صدا کرد

VAHID
09-10-2013, 20:13
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


نقــّـــــــــاشِ خــــوبی نــــبودم...

اما

ایـــــــــــــن روزها...

به لطـــــــــــفِ تــــــــــو...

انـــتظــــــار را دیـــــــــــدنی میکـــــِـــــــشـَـم....!!!!

Йeda
09-10-2013, 22:08
در روزهایـــی که پاییـــز به استقبالِ بارون مــیره، تو در ســرمای خودتــــ محـــو میشـــی
و مــن تمام فصـــل رو به دنبــالِ ردِ پای تو تمــــام برگـــ ها رو زیر و رو میکنـــم...
برگـــــ ها انبوهــــن ولی پشتــــِ تیرگــی سایه ها، یــه صورتـــــِ آشنــــا پیـــداستــــ...
خاموشــــه...و سکــوتــش پاییـــــزم دیوونــه کرده...
مرگــــِ خورشـــید فــرا رســـیده...خورشـــید مـــن وقتــــِ طلوعـــه...
از پشتــــِ سرمــای پاییـــزی طلوع کن...که هنوز تا بهـــار فرسنگــــ ها راه باقیستــــ...
وقتـــی بیــای میبینی که فصــلی عاشقی هم به اوج رســـیده...


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


>ندا<

raha bash
09-10-2013, 22:13
ندانم کجا می‌کشانی مرا،
سوی آسمان یا به خاموش خاک،

نیَم در هراس از تو ، ای ناگزیر !
ندانم کجا میکشانی مرا،
ندانم کجا ؟
لیک دانم ،
یقین
کزین تنگنا میرهانی مرا،
کجا می کشانی نهانی مرا؟!

VAHID
19-10-2013, 19:19
مرد ها ...
خيلي هم خوبند ...
دوست داشتني و مهربان ...
عاشق محبت واقعي !
همان هايي که اگر عرضه عاشق کردنشون را داشته باشي ...
برايت شاملو مي شوند و تو آيدا خواهي شد و بهشت را روي زمين خواهي داشت ...
اين ها مردند ...
همان هايي که اگر عاشق بشند بيستون ميکنند ...
اين ها مردن ...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

V E S T A
20-10-2013, 17:43
مرا شبیــه خــودم؛شبیــه یک ستــاره بِکِــش..

شبیــه مــن که نشــد..!

خــط بــزن دوبــاره بِکــش..

مرا شبیــه خــودم در میـان آتـش و دود شبیـه چِشــم و دلــم غــرق صــد شــراره بِکــش..

و بعد دسـت بکش بر شـــراره ام یک شــب..

بســوز وقلــب مــرا پــاره پــاره بکــش...

و زخـــم های دلــم را ببیــن؛و بعد از آن لبــاس بر تــنِ این قلــبِ بی قـــوارِه بِکــش..

بخنــــد..........................

خنــــده تو شعلـــه می زنــد بر مـــن..

بخنــــد و شعلـــه های مــــرا به یک اشـــاره بکــش..

ببین ستـــاره شـــدم با تــو ای بهانـــه ی مــن....

مرا شبیـــه خـــودم...!

شبیـــه یک ستـــاره بکــش..

Mehran
25-10-2013, 17:36
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

دلــــم بالــکنے مــی خواهـــد رو به شهـــر . .

و ڪمے بــآد خنکــــ و تــاریکـــــی . .

یکــــ فنجــاטּ بــزرگــــ قــهوه . .

یکـــ جرعــﮧ تــو، یکــــ جرعــﮧ من . .

و سـکوتـــــی که در آن دو نگـــاه گـــره خـــورده باشـــد . .

بی کلام . .

میـــــدانے . . !؟

دلــــم یک "مــن" مــی خواهــد بـــرای تــو . .

و یـــکـــــــ "تــو" تـــا ابــــد بــرای مــن . .

و بــاز هـــم سـﮧ نقــطـﮧ هـــاے بـــی پـــایــان مَــن . . .


با تشکر مهران...

shaparak13
29-10-2013, 00:58
به یک زن نگو :
تو که خانه بودی چیکار کردی؟
خستگیت واسه چیه؟
باید دقیق تر نگاه کنی
ریز بین باشی !
او هیچ کاری هم نکرده باشد ، امیدت را در این خانه زنده نگه داشته است.....♥

shaparak13
02-11-2013, 00:13
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


در نهان، به آنانی دل میبندیم که دوستمان ندارند،

و در آشکارا

از آنانی که دوستمان دارند غافلیم.

شاید این است دلیل تنهایی ما

silver65
03-11-2013, 02:50
من ، مرگ را زیسته ام ، من مرگ را به بی نفسی ، آن هنگام که رفتی، و میدانستی ، به هوای بودنت ، دم ، فرو میبرم و بر میاورم. به هوایی که متبرک از نفس هایت بود ، زندگی را تاب می آوردم. ، من مرگ را زیسته ام ، به سکوتت ، با تو گفتم ، بی تو من ، نیستم ، تنهایم مگذار ، بی تو زندگی را زنده بودن را تاب ، نمی آورم ، چشمانت را نگاهت را از من دریغ مدار ، من مرگ را زیسته ام ، آن هنگام که چشمانت نیز ، هیچ نگفتند ، و لبانت نیز هم . رفتی ، جوانی و من نیز هم ، سکوت ماند و ، من که عمریست مرگ را می زییم ، به تمامی .


((نیما نجفی))

raha bash
03-11-2013, 14:11
و بــاز من
و بــاز تــو ..
غــرور .. سکوتــــ !
اما،
تا نزدیکــــ میشوی به احساسَ م ...
میلرزد تن ِ واژه هایــم..
سریــز میشود خواستن َت ..
احســــاس َم پــــُر است
از تـــو !
تــو را شعــر میکنــم ..

Fеlicity
07-11-2013, 19:51
هنوز بدرود نگفته ای، دلم برایت تنگ شده است.

چه بر من خواهد گذشت

اگر زمانی از من دور باشی

هر وقت که کاری نداری انجام دهی

تنها به من بیاندیش.

من در رویای تو شعر خواهم گفت

شعری درباره چشم هایت

و دلتنگی.


/جبران خلیل جبران/

shaparak13
11-11-2013, 02:03
خوش به حال اونایی که دست یار نوازششون میکنه، نه ترکه روزگار

shaparak13
14-11-2013, 21:41
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

در دوردست غوغایی ست و در چشمان تو چه می گذرد؟!
اندوه را فراموش کن
عشق در همین حوالی آهسته نشسته است.
باور کن قلبت را، که آکنده از عشق و پاکی ست.
و بشکن! افسون سیاهی را بشکن و در شب طلوع کن، بی پایان!
نگاه کن! چشمان من غبار می زدایند تا وارث نگاهت بمانند.
تازه باش، تازه!
و طراوت را و تازگی را از عشق دریغ نکن!
و من هم به پاس سخاوت تو و به ظرافت نام عشق،
تمام احساسم را به تو هدیه می کنم.

Fеlicity
15-11-2013, 15:03
بانو!
تو هم باید از این همه بهار ، که می آید و بی تأمل می گذرد
از این همه تابستان
که ترانه و اثر را به خاطر ندارد
از این همه تگرگ
که شکوفه و شادمانی را غارت می کند
و این مهتاب پریشان که بر پیشانی ما می ریزد خسته شده باشی
تو هم باید رویاهایت را در 7 سالگی گم کرده باشی
که با آمدن باران گریه ات می گیرد!

بانو!
چرا یک تقویم بی پاییز در همه ی دنیا پیدا نمی شود!؟
چرا در میان شکوفه های بادام هم، باد بال پروانه ها را می لرزاند!؟
چرا ما می ترسیم در روشنایی دنیا راه برویم!؟
چرا تو در تن پوش بهاری‌ات نیستی بانو!؟

دلواپس تو نیستم
به خاطر بارانی که می بارد...



/محمد رضا رحمانی/

raha bash
16-11-2013, 00:35
تمامِ فکرهایم را کرده ام
بهترین راه همین است که یک شب زلزلهای بیاید
قاره ی من را به قاره ی تو نزدیک کند
همان شب من تنها جاده ی مانده تا رسیدن را بدوم
و بدوم
... و بدوم
صبح تو را کنارِ خانه جنگلی کوچکی ببینم
که بیقرارِ آمدنِ من ایستاده ای
با سرِ انگشتان مردانه ات موهایِ سیاهم را پشتِ گوشم بزنی
و با مهربانی بپرسی
صبحانه نانِ محلی میخوری با پنیر و گردوی تازه؟؟

raha bash
16-11-2013, 20:41
زن زندگیست
و مرد امنیت
و چه خوب می شود وقتی
مردی تمامِ مردانگیش را
خرجِ امنیتِ زندگیش كُند
و چه زیبا می شود وقتی زنی
تمامِ زندگیش را
خرجِ غرورِ امنیتش كُند

silver65
18-11-2013, 17:49
هنوز هم گاهی دلم برای روزهای ابری تنگ می شود...
برای آسمانی که بغض را در چشمانش می توان دید...
گویی خود من است ...
دوستش دارم که انعکاس واقعیت من است...
دوست دارم آسمان غمگین را ...
همان که برای ریختن اشک هایش منت می گذارد
همان که خون بغض می کند در غروب جدایی ها
هنوز هم گاهی دلم برای تو تنگ می شود....
و دوباره باران ....
من که خیره به گریه ی آسمانم چه راحت رنگش عوض می شود ....
چه راحت بغضش می شکند....
خودش را خالی می کند....
دلتنگی اش را بیان می کند....
به قطره قطره ی اشک هایی که می ریزد حسادت می کنم...
خود را به در و دیوار می کوبدشیشه را خیس می کند دیوانگی می کند ، می خندد ، گریه می کند....
هنوز هم گاهی خوابت را می بینم....
صدایت را می شونم....
چگونه می توانی درون من باشی بی آنکه نیمی از وجودت باشم
سرتاسر بودنت بارانی بود ای پناه دیگری...!
ولی من همچون ابرهای غریب غروب تنها با گلویی گرفته خون بغض می کنم!!
خون بغض می کنم ، بغض اشک می ریزم!!
رویایی پنهان می شوم درون لاک همه ی تیرگی ها....
هنوز هم گاهی برای همه ی بد خلقی هایت دلـــــــــم تنگ می شود............
رویا بیات

Йeda
21-11-2013, 09:47
ثانیه ها در قابِ ســــاعت، وا رفته اند!
حـــق دارند
خبــــر ناگـــواری بود..!
زمـــان هم دیگــــر نـــای رفتن ندارد!
می خواهد باز گــــــردد!!
ولی "تو" همیشه هستی...ولی نمی دانم کجا!

شاید در جـــهان ـی مـــوازی من!

لعنت بر خطـــوط موازی!
قوانین هم خدا خدا می کنند از دست آدمها رها شوند!

خدا می داند خط موازی اگر آزاد بود چه می شد!؟
شایـد خطِ متقاطع!

ای آیـــنده ی من در دنیـــایی دیگــــر!!!

روزی که به مختصــــاتُ بردارت با شیبِ مثبت رو به اوج برســـم
حتما دنیای "تو" بر جهانِ من، منطبق شـــده!!

و در آن روزِ عـــزیــز
من ـــی دیگـر نخـواهد بود
هـــر چه هست، همه "تو" ــیی....


و "من" عاشـــقِ این "من ـم" که روزی "تو" می شــود...




»ندا«

raha bash
21-11-2013, 14:20
هجوم خاطرات خیره ای که دست بر دار خیال من نمی شوند
در حزن لحظه های بی تو
صبر ایوب مرا زمین گیر می کند
می دانی ?
اینجا هیچ ستاره ای به آمدن صبح رضایت نمی دهد
مگر از جان خود سیر شده باشد !
و شب ها درازتر از آنند که یلدا ادعایش می شود..
حالا دیگر رفاقت بی برو برگرد شب و سکوت هم نمی تواند
حسی را که فلج شده / سر به راه نوشتن کند ...
پس / من تنهایی ام را
به لحظه های کوتاه بودنت پیوند می زنم
و سادۀ ساده می نویسم که "دلم برای تو تنگ شده.. "

aaaaaaab
22-11-2013, 16:06
عشق را گدایی نکن... زیرا هیچ چیز با ارزشی را به گدا نمیدهند...

raha bash
28-11-2013, 11:18
دکتر ,
گوشی را رویِ سینه ام جابجا می کند :
نفسِ عمیق
عمیق تر
وَ می گوید :
حجمِ شش هایِ شما کم شده است .

من اما فقط ,
دلم برای تو تنگ شده است .

Demon King
28-11-2013, 17:07
انتظار
زیباترین نقاشی دنیاست
وقتی حاصل تصویرش
تـــو باشی . . .

Demon King
28-11-2013, 22:58
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

چـقـدر سـخـت اسـت یـــار را . . .بـا یـــار . . .

دیـــدن . . . ! ! !

silver65
01-12-2013, 23:41
آدم ها از یک جایی در زندگی ات پیدا می شوند که فکرش را نمی کنی, از همانجا که گم می شوند, تعدادشان هم کم نیست, هی می آیند و می روند, اما این تویی که توی آمدن یکی شان گیر می کنی, و وای به حالت اگر که او فقط آمده باشد سلامی بکند و برود!
مهسا ملک مرزبان

- Saman -
02-12-2013, 00:16
مادربزرگ می گفت: دل هر آدمی دری دارد...

می گفت: باید باز کنی در ِ دلت را رویِ لبخند آدمها...

می گفت: هر کدام از این درها یک کلید بیشتر ندارند...

می گفت: کلید ِ دل آدم دست خود ِ آدم نیست...

می گفت: انگاری کلیدها را دم ِ خلقت پخش کرده اند بین آدمها

هر کسی یکی برداشته برای خودش...

می گفت بلند شو برو بگرد... بگرد ببین کلید قلب کیست توی دستهایت؟...

ببین کلید قلبت کجاست؟...

Demon King
02-12-2013, 20:02
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

عشق رو از گل افتاب گردون یاد بگیر.
همیشه رو به سوی عشقش داره,
و به اون نگاه میکنه,
وقتی هم تو شب ستاره ای بهش چشمک بزنه;
سرش رو پایین میندازه و نگاه نمیکنه...:n12:

silver65
04-12-2013, 23:56
اولین بار
که بخواهم بگویم دوستت دارم، خیلی سخت است!
تـب می‌کنم، عـرق می‌کـنم، می‌لَرزم جان می‌دهـم.
هزار بار،
می‌میرم و زنده می‌شوم پیش چشمهای تو
تا بگـویم دوسـتت دارم.
اولین بار
که بخواهم بگویم دوستت دارم، خیلی سخت است!
امّا
آخرین بار آن از همیشه سخت‌تر است
و امروز می‌خواهم برای آخرین بار بگویم دوستت دارم
و بـعد راهم را بگیرم و بروم
چون تازه فهمیدم،
تو هــرگز دوستم نداشتی!

شل سیلور استاین

raha bash
15-01-2014, 21:20
من بود
او بود
خدا هم کنارمان !
و این خدا
آخ از این خدا
که وقتی سماجتِ من و او را می بیند
دست زیرِ چانه اش می زند
و ما را
عاشقانه تماشا می کند
و این تماشا می دانی یعنی چه ؟
یعنی
چشمِ بد
دلِ بد
دور می شود
می رود
می میرد

Demon King
16-01-2014, 17:45
اگر رشته های محبت از هم گسیخته شوند٬
.
اگر عاشقان معشوقه های خویش را فراموش کنند٬
.
اگر دریا صدفهایش را در کام امواج خرد کند
.
و اگر چکاوکان باغ عشق و محبت سرود دوستی نسرایند
.
من هرگز تو را فراموش نخواهم کرد.

fati ghasemi
28-01-2014, 20:42
و من چقدر دلم می خواهد همه داستانهای پروانه ها را بدانم که بی نهایت بار درنامه ها و شعر ها
در شعله ها سوختند
تا سند سوختن نویسنده شان باشند
پروانه ها
آخ
تصور کن
آن ها در اندیشه چیزی مبهم
که انعکاس لرزانی از حس ترس و امید را
در ذهن کوچک و رنگارنگشان می رقصاند به گلها نزدیک می شوند
یادم می آید
روزگاری ساده لوحانه
صحرا به صحرا
و بهار به بهار
دانه دانه بنفشه های وحشی را یک دسته می کردم

عشق را چگونه می شود نوشت
در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت
دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی می خواند
من تو را
او را
کسی را دوست می دارم
برگرفته از اشعار مرحوم حسین پناهی

raha bash
05-02-2014, 23:45
همانقدر که زن را باید فهمید
مرد را هم باید درک کرد
همانقدر که زن بودن می خواهد
مرد هم اطمینان می خواهد
همانقدر که باید قربان صدقه ی رویِ ماهِ بی آرایشِ زن رفت
باید فدایِ خستگی هایِ مرد هم شد
همانقدر که باید بی حوصلگی هایِ زن را طاقت آورد
کلافگی هایِ مرد را باید فهمید
این
- من -
را زمین بگذار !
- ما -
که شدی
دیگر زن بودن و مرد بودن نیست که نمایان است
این - ما - معنا دارد
اینکه تا کجا زنانگی هایت را به پایِ مردت بریزی
اینکه تا چه حد مردانه بانویِ خانه ات را بپرستی
همانقدر که پشتِ فریادها و بغض هایِ یک زن دلتنگی نمایان است
پشتِ سکوت و بی تفاوتیِ مرد هم بی تابی نمایان
تمامِ کاسه کوزه ها را به پایِ اخمِ مردت نشکن دخترک
مردها گاهی اخمشان هزار معنا دارد غیر از آنچه که در خیالِ تو می گذرد
مردِ قصه؛ مردانه پایِ بهانه هایش به ایست
ما زن ها وقتی تمامِ خود را در یک چهار دیواری
با تو تقسیم می کنیم
دنیا را هم که بی آورند بگذارند جلویِ چشممان
تنها تو را می بینیم
تنها تو را می خواهیم
همانقدر که زن باید باشد
مرد هم باید باشد
اینجا من نیست؛ تو نیست
همه اش
می شود
مــــــــــــــــــــا

Sanomas
07-02-2014, 11:53
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


بیا نقاشی بکشیم:


من، تو و دنیای من و تو


اول خورشید می کشم، از مهربانیت بده باید خورشید را رنگ کنم.


نوبت کوه است؛ اقتدار و غرورت را می خواهم...


لحظه لحظه ی مردانگیت را جمع کرده ام، روی تصویر می پاشم؛ زمینمان باید سبز باشد!!!


خورشید، زمین، کوه،...
جای آب خالیست.


بیا یک رودخانه کنارمان بکشیم، این بار از صداقتمان برمی دارم. یادمان باشد، از این آب هر روز می نوشیم، رودخانه باید زلال باشد.


آه آسمان را فراموش کردم!


با آرامش، یک تم آبی روی صفحه می گذارم.


لطفا کمی از دلتنگی هایمان را بیاور، می خواهم چند تکه ابر در آسمان باشد.


از سبد زندگی، محبت و دوست داشتنمان را بیرون می آورم
روی سبزه ها باید گل باشد.


گوش کن....
صدای سکوت را می شنوی؟؟؟


چند تا بچه آهوی شاد، با شیطنتمان....


چند قدم نزدیکتر بیا...


بیا...


قلم مو را بگیر!


حالا نوبت توست؛
من و تو هنوز مانده ایم.....



نويسنده: ساناز خليلی


منبع ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Mehran
08-02-2014, 23:47
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

مـــــــــــــرد است دیگر...

گا ـهـ ــے تنــد میشــود

و گاهـــے عــاشـ♥ ــقانـﮧ میــگوید . .

مــــــــــــــرد استـــــ دیگر . .

غـــــــرورش آســـمــــاטּ

و دلــــــش دریـــــ ـــاست

تــو چـه میدانــی از بغـــــــــض گلـو گیــر کرده ی یک مـــــــــــــرد . . ؟

تو چه میـدانی ڪه چشــمـــانتـــــ دنیــــــای او شده . . ؟

تــو چــهـــ میــدانیــــ ؟!

از هــق ـــهق شبــانه او که فقـــــط خــــودش خبر دارد و بالشش . . ؟

مـــــــــــــرد را فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد


سلامتی مردایی که بغض و ناراحتیشون برای خودشونه و خوشی و خوشحالشون برای دیگران :)

پ.ن: اگه اشتباه نکنم تکراری هست این متن، سرچ کردم به نتیجه
ای نرسیدم. اگر تکراری بود زحمت حذفش با دوستان تیم مدیریت..

با تشکر مهران...

VAHID
13-02-2014, 19:19
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


جایی در این دنیا هست...

یک کوچه ی بسیار بسیار باریک در یک محله ی قدیمی...

انقدر باریک که فقط برای عبور یک نفر جا هست.

یک سر این کوچه به خانه ی من می رسد و یک سرش به خانه ی تو

من از یک طرف وارد کوچه میشوم و تو از طرف دیگر

در کمرکش کوچه به هم می رسیم...

حالا مجبوریم به چشمهای هم نگاه کنیم..

حالا مجبوریم جلوی خنده مان را بگیریم..که نمیشود! و ناگهان میزنیم زیر خنده!

و بعد مجبوریم با هم حرف بزنیم...

حالا یکی از ما باید مسیر آن یکی را دنبال کند..

یا تو مسیری را که آمدی بر میگردی و من به دنبالت می آیم...

یا من باید مسیری را که آمده ام برگردم و تو مرا دنبال کنی

تا ته کوچه.....

یا تو مرا به دنیای خودت می بری...

یا من تورا به دنیای خودم می برم

تا ته دنیا.......


جایی در این دنیا هست...

یک کوچه ی بسیار بسیار باریک در یک محله ی قدیمی...

Sanomas
13-02-2014, 21:36
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




چه عاشقانه است این روز های ابری...
چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی...
چه عاشقانه است شکفتن گل های اقاقیا...
چه عاشقانه است قدم زدن در سرزمین عشق...
و من
چه عاشقانه زیستن را دوست دارم...
عاشقانه لالایی گفتن را دوست دارم...
عاشقانه سرودن را دوست دارم...
عاشقانه نوشتن را دوست دارم...
عاشقانه اشک ریختن را...
عاشقانه خندیدن را دوست دارم...
دفتر عاشقانه ی من پر از کلمات زیبا در نثار
بهترین و عاشقانه ترین کسانم...
و من
عاشقانه می گِریَم...
عاشقانه می خندم...
عاشقانه می نویسم...
و در سکوت تنهایی عاشقانه می میرم...


شاعر: سبحان صائمی

منبع ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Azad/
18-02-2014, 12:12
.




آدمهایی هستند كه شاید كم بگویند "دوستت دارم"

یا شاید اصلا به زبان نیاورند دوست داشتنشان را

بهشان خرده نگیرید!

این آدمها فهمیده اند "دوستت دارم" حرمت دارد،

مسئولیت دارد...

ولی وقتی به كارهایشان نگاه كنی،

دوست داشتن واقعی را میفهمی...

میفهمی كه همه كار میكند تا تو بخندی...

تا تو شاد باشی...

آزارت نمیدهد...

دلت را نمیشكند....




.

Sanomas
28-02-2014, 09:40
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


به من یک کلمه بده
یک کلمه تا با آن
آن جمله ی عاشقانه را بسازم
هر کلمه ای!
چون دیگر الان می دانم سنگ ها هم آواز می خوانند.
به من یک کلمه بده
تا با آن از درونم بجوشی.
خواب کوهستان می دیدم
و آب بی رنگ
که ازشیار سنگ ها می جوشید
جمله ی عاشقانه
آن جمله ی عاشقانه
باید سخت بی حرف باشد
و بی رنگ!
به من یک کلمه بده
تا آن را از میان بردارم
و به تو بپیوندم
بی هیچ حرفی


ع ا ش ق ا ن ه



شاعر: سارا سعادت


منبع ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Sanomas
02-03-2014, 11:07
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


عاشق که میشوی
همه چیز شدن اسان است
عاشقانه باران میشوم
خیس می شوی
غرق در من می شوی.


از من که سرد شدی
روی زمین تکه چوبی میشوم
مرا در آتشت می اندازی
عاشقانه میسوزم
گرمایم به تمام تنت میچسبد
انگار از شرم اغوشم
گونه هایت سرخاب میگیرد.


از اتشم که داغ شدی
کاش فنجانی چای شوم
عاشقانه بر لبت نشینم
و تو تا تمام شدنم
غرق در لذت شوی.
وبعد...
اه
کاش بستری شوم برای خوابیدنت
عاشقانه در برت گیرم
در من ارام گیری
و من...
اه اندوه وارم را میشنوی؟
وقتی شبی تا صبح فقط تو را می نگرم؟
فقط تو را می نگرم.


جان من
عاشق شدن اسان است
عاشقانه ماندن...
دنیای بی رحمیست.




شاعر: نازنين برزگری

تصوير از آلبوم [One] از Mehran عزيز

ontology
02-03-2014, 18:52
مهم نبود که چه کردی یا نکردی
آخر قصه فهمیدم
عشق تو بود که با من چه ها میکرد نه خود تو...

Sanomas
04-03-2014, 20:49
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


چه روز قشنگی است آن روزی که تو پا به این دنیا گذاشتی...
تو پا به دنیای پر از رنگ گذاشتی و باعث شدی که من پا به دنیای عشق بگذارم...
چه دنیای قشنگی!پاییز فصل غم است ولی وقتی تو آمدی رنگ شادی را ب دیوار دلها پاشیدی.من آن لحظه رویایی نبودم ولی تصور می کنم وقتی چشم هایت را گشودی باران می بارید...
برای همین است که من عاشق بارانم!آری باران هم باتو در دنیا فرود آمد٫چه حس زیبایی! ای عشق آبانی من!چه زیباست که من هم آبانی ام و مطلق به پاییز٫فصل تو٫فصل من٫فصل ما...
و چه دل انگیز تر می شود اگر لحظه تلفیق روز من و تو باران هم ببارد...
ومن پشت پنجره با موسیقی باران برایت از عشق بخوانم و تو هم در آن سو با من همراه شوی٫حتی در هجوم فاصله ها...
دوست دارم حتی اگر با تو نبودم و حتی اگر با من نماندی ٫آن روزی که می روم هم پاییز باشد و چه بهتر که روز تو...
عشق من!در آن روز که دیگر نبودم لحظه ای که اولین برگ پاییزی به زمین فرود می آید به یاد من باش و درانتظار باران پشت پنجره بنشین که من روز های بارانی را با هیچ چیز عوض نمیکنم!دوستت دارم و این حس زیبارا به تو تقدیم می کنم....


نويسنده: بهناز بهزاديان‌فر

منبع:


برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

geojo
12-03-2014, 22:32
به مهتاب گفتم ای مهتاب

سر راهت به كوی او

سلام من رسان و گو

تو را من دوست می دارم

ولی افسوس چون مهتاب به روی بسترش لغزید

یكی ابر سیه آمد كه روی ماه تابان را بپوشانید ....

geojo
16-03-2014, 17:50
اي آسماني ترين ستاره ي هستي !
با تو ...
جرقه هاي عاشق شدن ، در آتشکده ي متروک قلبم شعله کشيد !!
و ..
ترانه هاي عاشقانه ام
با تو ...
به حقيقت رسيد !!
و با تو ...
و وجود گرم توست که ميخواهم بمانم ..
و تا هميشه و هميشه ..
در کلبه ي عشقم
ميزبان نفسهاي عاشقانه ات خواهم بود .. !!!

Atghia
31-03-2014, 13:58
پولکهایش را پاک می کنم امشب شام ماهی داریم و یونس
من برای تو مرده بودم.عیسی مرا زنده کرد
طوفان هم که بیاید نوح من و تو را با خود نمی برد.ماهی ها بیرون کشتی زندگی می کنند



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])

Йeda
02-04-2014, 23:35
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

من در مهربانی بی دریغ جانم در عجبم
تو در انتظار چیزی نیستی
مگر کلامی که از اعماق سر برآورد
.
.
بگذار با خیالی آسوده بخوانمت
بنویسمت
من سالهاست میخواهمت به تازگی روز نخست
.
.
جای تو هیچ گاه خالی نبوده است

زیر نگاهت زنده میشوند اشیا...!

بیراه نرو
بیا من در تو بیدار میشوم و نفس میکشم
در آســـمانی که در ماست

تو خواهی بود ثابت و روشن.

Йeda
25-04-2014, 12:03
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



من تـــو را قبل از تولـــدت میشنــــاختم

از زمانی که
از جوهــــر قلمـــم قابل تشخیص نبـودی

ذهن که پُـــرِباور شد، تـــو از جوهر تیره ی خودکارم زاییده شدی
و بر گهواره ی سپیدِ کاغذی ـَت غلتیــــــدی!

آنقدر خوب رشد کردی که همه تـــو را مخاطب دانستند ...

فاصله ی من و تـــو تنها قلم سیاهی ست، که مدام از جوهر، پُر و خالی می شود
و برایت خانواده ای میسازد!

روزی می رسد که از آن مــــن خواهی شد

زمانی که دست از قلـــم کشیدم
و همه گهواره های ســـپید را بـنـــام تـــو ثبت کــردم

آن زمان تـــو از آنِ من خواهی شــد ...


نـכا ...

بانو . ./
28-04-2014, 22:32
.






من می‌گویم باید از بعضی زن‌ها ترسید. من می‌گویم باید از آنها که مهربان‌تر هستند و بخشنده‌تر، بیشتر ترسید.

آنها که همیشه دستشان به نوازش است و چشمانشان یک جور خاصی نرم و پر لطف است.

آنها که برای اشتباهات مردشان، همیشه گنگ هستند؛ انگار که اشتباه طبیعی‌ترین بخش زندگی است، انگار که بس که گیج می‌زنند، نمی‌بینند و نمی‌شنوند.

من می‌گویم باید ترسید از زنانی که همیشه می‌توان محکم در آغوش کشیدشان.

باید ترسید از آنها که عصبانیتشان را فرو می‌دهند و چند دقیقه زمان کافی است تا دوباره لبخند بزنند.

باید ترسید از زنانی که وقف می‌کنند بودنشان را، خنده‌شان را، زندگی‌شان را و فراموش می‌کنند خودشان می‌خواهند کجا بروند و به کجا برسند.

باید ترسید از آنها چون وقتی خسته شوند، یعنی تمام لبخندهایشان تمام شده. تمام بخشش‌هایشان ته کشیده. دیگر از لطف زنانه در چنته چیزی ندارند. وقتی از نفس افتادند یعنی که دیگر باید بروند سرشان را بگذارند یک گوشه و بمیرند. آنوقت هرچقدر هم که صبوری از شما باشد و عشق از شما باشد و لطف از شما، او دیگر تمام شده و رفته پی کارش.

باید از بعضی زن‌ها ترسید، چون وقتی دیگر “نتوانند”، هیچ چیز نمی‌تواند زندگی را به آنها برگرداند. آنوقت باید بارتان را ببندید و زندگی‌تان را بردارید جای دیگر، در سایه‌سار دیگر















.

V E S T A
29-04-2014, 14:12
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]






تـو خـلاصـہ مے شـوے בر فـنـجــاטּ اسپـرسـو و בوבِ مـارلبــرو...




و مــטּ...همــاטּ בرخــت تقـاطــع وصــال و بلــوار ڪشـاورزم! ڪـہ ریشـہ ڪرבـہ ست...




وقتے بــرگــــــ بـבهـــב.. گــــوבو حتـــمـا میــایــــב!






[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







پی نوشـت : نمایشـنامه "در انتظــار گــودو "

بانو . ./
04-05-2014, 21:48
.




دلم یك دوست می خواهد
كه خیلی مهربان باشد
دلش اندازه دریا
به رنگ آسمان باشد

كسی باشد پر از شبنم
پر از پروانه، آهو، آب
صدایش چكه ای آواز
نگاهش تكه ای مهتاب


كســـی باشد كه حرفـــم را
بفهـــمد با دل و جــــانش
پرستوی دلم راحت
بخوابد توی دستانش


دلم می خواهد او چیزی
شبیه برف و مه باشد
و جنس دست هایش از
هوای پاك ده باشد


همیشه صبح تا شب من
در این رؤیای شیرینم
تمام صورتم چشم است
ولی او را نمی بینم



" ناصر كشاورز"





.

بانو . ./
09-05-2014, 15:14
.




حرمت اعتبار خود را

هرگز در میدان مقایسه ی خویش با دیگران
مشکن

که ما هر یک یگانه ایم.
موجودی بی نظیر و بی تشابه

و آرمانهای خویش را

به مقیاس معیارهای دیگران
بنیاد مکن

تنها تو می دانی که « بهترین » در زندگانیت
چگونه معنا می شود.




از کنار آنچه با قلب تو نزدیک است
آسان مگذر
بر آنها چنگ درانداز، آنچنان که
در زندگی خویش
که بی حضور آنان، زندگی مفهوم خود را
از دست می دهد .



با دم زدن در هوای گذشته
و نگرانی فرداهای نیامده
زندگی را مگذار که از لابلای انگشتانت فرو لغزد
و آسان هدر شود .
هر روز، همان روز را زندگی کن
و بدین سان تمامی عمر را به کمال زیسته ای.



و هر گز امید از کف مده
آنگاه که چیز دیگری
برای دادن در کف داری.



همه چیز در همان لحظه ای به پایان می رسد
که قدمهای تو باز می ایستد.
و هراسی به خود را مده
از پذیرفتن این حقیقت که
هنوز پله ای تا کمال فاصله باشد



تنها پیوند میان ما
خط نازک همین فاصله است .
برخیز و بی هراس خطر کن،
در هر فرصتی بیاویز.
و هم بدینسان است که به مفهوم " شجاعت "
دست خواهی یافت.



آنگاه که بگویی دیگر نخواهمش یافت
عشق را از زندگی خویش رانده ای
عشق چنان است که
هر چه بیشتر ارزانی داری
سرشارتر شود
و هر گاه که آن را تنگ در مشت گیری
آسان تر از کف رود
پروازش ده تا که پایدار بماند .

رؤیاهایت را فرومگذار
که بی آنان زندگانی را امیدی نیست
و بی امید، زندگی را آهنگی نباشد.



از روزهایت شتابان گذر مکن
که در التهاب این شتاب
نه تنها نقطه ی سرآغاز خویش
که حتی سرمنزل مقصود را گم کنی



زندگی مسابقه نیست
زندگی یک سفر است
و تو آن مسافری باش

که در هر گامش
ترنم خوش لحظه ها جاریست.

نانسی سیمس / برگردان: دکتر مهدی مقصودی




.

sasha3sh
13-05-2014, 00:48
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
([ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ])
حرف کمی نبود قرار ومدار عشق
اما چه فایده –
که نفهمیم یار را!
ای روح های ناب !
دوباره به پا کنید
قدری برای اهل زمستان
بهار را !

بانو . ./
16-05-2014, 11:25
.



طرح مرا نریز
معماری ام نکن

مرا نساز
مرا بجوی , بگرد , کشف کن , مثل سیاره ای ناشناخته ...

مرا در کتابهایی که خوانده ای
در عکسهایی که دیده ای
در وصف هایی که شنیده ای جستجو نکن!

مرا در آنچه که هرگز نشناخته ای در من جستجو کن ...


ایلیا فراهانی


.

بانو . ./
16-05-2014, 23:23
.



وقتي يك زن چيزي را مي خواهد، يعني آن چيز را حتما مي خواهد ،

یعنی برايش هم مهم نيست براي به دست آوردنش ممكن است ،

چه بهايي را بپردازد . . .



زن ها را نمی شود به زور پایبند چیزی کرد
باید دل شان با تــــو باشد
آنگاه حتی تا پای مرگ هم وفــــــادار می مانند . . .
.
.
.

آن تايلر



.

VAHID
18-05-2014, 23:14
دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

sasha3sh
23-05-2014, 16:53
سخن گفتن با خدا مانند صحبت کردن با یک دوست پشت تلفن است... ممکن است او را در طرف دیگر نبینیم، اما می دانیم که دارد گوش می دهد...

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

raha bash
03-06-2014, 10:05
با تو که هستم مدام برق چشمانم را می پوشانم...

سوال هایم از تو تمامی ندارد. با تو که هستم کودک می شوم. مدام چرا و چگونه می بافم و در انتظار حرکت لب های دست نیافتنی ات تنها نگاه می کنم.
با تو که هستم مدام برق چشمانم را با دو دست مضطربم می پوشانم تا مردمکِ کنجکاوِ نگاه های بی حادثه، خبرچینِ حادثه عاطفه ام نباشند.
تو که می دانی این ستاره بی مکان نیست که آبروریز من شده!

من به نگاه عاشقانه تو دلخوشم و لبخند سخاوتت…

sasha3sh
05-06-2014, 15:08
ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﭘﯿﺶ ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺘﻢ
ﻣﻦ ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ …
ﮔﻔﺖ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﻮ ﻭﺍﺳﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ …
ﭘﺎﻣﻮ ﮐﻮﺑﯿﺪﻡ ﺯﻣﯿﻦ ﮔﻔﺘﻢ …
ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ …
ﺁﺭﻭﻡ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﮔﻔﺖ ﺁﺧﻪ ﻗﻮﻟﺸﻮ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺍﺩﻡ !

بانو . ./
11-06-2014, 21:56
.

اگر کسی را دوست داری، به او بگو.
زیرا قلبها معمولاً با کلماتی که ناگفته می‌مانند، می‌شکنند.



جرج آلن






.

Dejagah
13-06-2014, 14:53
فــــــرهادها
را دربیستـــــون کشتیم
و درکتــــاب تاریخ از او به نیکی یاد می کنیم
تا ثابــــت کنیم حتـــی در
عشـــــــق
هم مــــــــرده پرستـــــیم...
:n27:

sasha3sh
14-06-2014, 21:46
ﺣﺎﻝ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯽ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻦ

ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﻓﻘﻂ ﻣﺎﻝ ﻣــــــﻦ ﺑﺎﺷﺪ !


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

بانو . ./
15-06-2014, 23:36
.

ﺣﺲ ﺧﻮﺏ ﯾﻌﻨﯽ:ﯾﮑﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﯽ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﺑﻬﺖ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻩ

ﺣﺲ ﺧﻮﺏ ﯾﻌﻨﯽ:ﯾﮑﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﻪ ﺑﮕﻪ ﺩﻣﻪ ﺩﺭ ﻣﻨﺘﻈﺮﺗﻤﺎ
ﺣﺲ ﺧﻮﺏ ﯾﻌﻨﯽ:ﯾﮑﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ بی ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺮﺍﺕ ﮔﻞ ﺑﺨﺮﻩ
ﺣﺲ ﺧﻮﺏ ﯾﻌﻨﯽ :ﯾﻪ ﺑﻮﺱ , ﯾﻪ ﺣﺮﻑ , ﯾﻪ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻞ ﻭﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﻪ ﺣﺲ ﺧﻮﺏ


ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮑﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ

ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ
ﺍﻭﻥ ﯾﮑﯽ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯿﺎ ﻧﺪﺍﺭﻥ , ﺧﯿﻠﯿﺎ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻥ ﻗﺪﺭﺷﻮ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻦ
ﻭﻟﯽ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻥ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﻭﺍﺭﻡ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻥ....


.

بانو . ./
23-06-2014, 20:58
.

اگه قدش بلنده
اگه وقتی میخنده خوشگل تر میشه؛
اگه لباسش خیلی بهش میاد
اگه دست پختش خیلی خوبه
اگه خطش محشره
اگه صداش بی نظیره
اگه خوب شرایط ِ بحرانی رو کنترل میکنه
اگه بهتون آرامش میده
اگه میتونه غافلگیرتون کنه
اگه صدای نفساش آرومتون میکنه،
اگه دوست دارین سربه سرش بذارید که بهتون بگه دیوونه!
اگه مهربونه،
اگه ماهه،
اگه خوبه،
اگه دست هاشو دوست دارید...

بهش بگید .. خب؟ ..
بهش بگید .. دیر میشه هــا


.

sasha3sh
02-07-2014, 21:31
مرا دوست بدار،

اندک ولي طولاني .

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] 4ywYkcD4ZHSfjlA7ofc

بانو . ./
05-07-2014, 23:57
.


ﺯﻥ ﻫﺎ ﺗﻨﻬﺎﻳﻨﺪ
ﺁﻧﻬﺎ ﻟﺐ ﻫﺎﻱ ﻟﺮﺯﺍﻥ ﺍﺯ ﺑﻐﻀﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺭﮊﻫﺎﻱ ﺳﺮﺥ ﺭﻧﮓ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ
ﮔﻴﺴﻮﺍﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺷﺎﻝ ﻫﺎﻱ ﻧﺎﺯﻙ
ﻭ ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﺯِ ﺳﺎﻻﺩ ﺷﺐ ﻛﻪ ﻣﺪﺍﻡ ﺍﺷﻜﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻲ ﺁﻭﺭﺩ
ﺯﻥ ﻫﺎ ﺣﺴﻮﺩﻧﺪ
ﭼﻪ ﻛﻨﻨﺪ ﻃﻔﻠﻜﻲ ﻫﺎ
ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺖ
ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﻲ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻣﻲ ﺯﻧﻨﺪ
ﺯﻭﺭ ﻭ ﺑﺎﺯﻭ ﻛﻪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ
ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺟﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ
ﺯﻥ ﻫﺎ ﮔﺎﻫﻲ ﻏﻤﮕﻴﻨﻨﺪ
ﺩﻟﺸﺎﻥ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺍﻣﻨﻴﺖ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺩﻟﺸﺎﻥ ﻳﻚ ﺗﻜﻴﻪ ﮔﺎﻩ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺩﻟﺸﺎﻥ ﻳﻚ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ
ﺩﻟﺸﺎﻥ ﻳﻚ ﻣﺮﺩ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﻪ ﻳﻚ ﻧَﺮ


ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻫﻢ ﺗﻨﻬﺎﻳﻨﺪ
ﮔﺮﻳﻪ ﻛﻪ ﺑﻠﺪ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ
ﻓﻘﻂ ﻣﺜﻞ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﻧﺪ ﻭ ﻧﻖ ﻣﻲ ﺯﻧﻨﺪ ﻭ ﺁﺧﺮ ﻫﻢ ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ
ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻧﻤﻲ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ
ﺍﺻﻠﻦ ﺑﻠﺪ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ
ﻧﻤﻲ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﻓﻜﺮ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻏﺮﻭﺭﺷﺎﻥ ﻣﻲ ﺷﻜﻨﺪ
ﺍﺯﻣﺮﺩﺍﻧﮕﻲ ﺷﺎﻥ ﻛﻢ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ
ﻓﻜﺮ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻢ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ
ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻏﻴﺮﺗﻲ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺭﮒ ﮔﺮﺩﻧﺸﺎﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﻲ ﺯﻧﺪ
ﻣﺎ ﻣﻲ ﻧﻮﻳﺴﻴﻢ ﻏﻴﺮﺕ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺑﺨﻮﺍﻧﻴﺪ ﺣﺴﺎﺩﺕ!
ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺩﺭﺩﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻗﺪﻡ ﻣﻲ ﺯﻧﻨﺪ
ﺳﻴﮕﺎﺭﻱ ﺩﻭﺩ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ
ﺩﺳﺖ ﺁﺧﺮ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪ ﻣﻲ ﺯﻧﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﻲ ﻛﭙﻨﺪ
ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻳﻚ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺁﺭﺍﻣﺶ
ﻳﻚ ﺑﻐﻞ ﺍﺯ ﺯﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﻲ ﺷﺎﻥ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ
ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻲ؟!
ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻫﻴﭽﻲ ﻳﺎﺩ ﻧﮕﺮﻓﺘﻨﺪ
ﭼﻮﻥ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺮﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺁﻣﻮﺧﺘﻨﺪ
ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻲ؟!
ﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﺜﻞ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻴﻢ
ﻓﻘﻂ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺩﺍﺭﻳﻢ
ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻫﺎﻱ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﻲ
ﺷﺎﻳﺪ ﻭﻗﺘﺶ ﺷﺪﻩ
...ﻛﻤﻲ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻫﺎﻳﻤﺎﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ ...


.

sasha3sh
12-07-2014, 22:44
تمام خاطراتمان را مرور کرده ام

زیر همه ی اشک هایم خط کشیده ام

همه ی صبرم را “حفظ” کرده ام

فقط دعایم کن که در “امتحان” نبودنت “رد” نشوم !

VAHID
27-08-2014, 23:17
دل : عاشقم
عقل: عشق؟ یعنی چه؟
دل : مفهوم بودن
عقل : بودن ؟ بودن با که با چه؟
دل :با آن که میخوانمش
عقل : که چه؟
دل : که آرام بگیرم .که پرواز کنم
عقل : پرواز به کجا ؟
دل : به آسمان به اوج به آنجا که فقط من باشم و او
عقل : که چه کنی؟
دل: تا در آغوشش گیرم تا در زیر گوشش نجوا کنم
عقل: نجوا؟ نجوای چه ؟
دل :که دوستت دارم
عقل :دوست داشتن؟
دل : این را دیگر تو نمیفهمی
عقل: من عقلم میتوانم درک کنم
دل :دوست داشتن هر لغتش دریایی از معنی است
{ د } یعنی دل دادن؛ دل سپردن
بعد نوبت { و} که میشود: واحد یکتا نشان یک نفر
{س} سرسپردن در قبال قامت یار یعنی ستایش آن که میخوانمش
حال نوبت {ت }هست تا تجلی دوست را تکمیل کند
{ت} یعنی تمنای وصال یعنی تمنای آغوش یعنی تاراج دل توسط معشوق
حال نوبت داشتن هست
{د} یعنی دیوانگی یعنی جنون یار داغی قلب برای او
حال نوبت قامت بلند {آ } هست
{آ} آغوش یار؛ آغوش آن که { د } دیوانگی را ایجاد کرده است
حال نوبت {ش} شهد شیرین آغوش یار ؛شراب جا و تن ؛شکروجود و شوق پرواز
باز هم نوبت {ت } هست اما این بار فرق میکند
{ت} یعنی تن دادن و تن سپردن یعنی تهی شدن از خود در قبال معشوق
ودر آخر {ن} نماد عشق نشان عشق تا کامل کننده دوست داشتن شود تا نماد نجابت عشقی پاک شود
عقل: چه خوب من هم میتوانم در این پرواز با تو باشم ؟
دل : نه تو بال های این پرواز را نداری
عقل :کدام بال ها ؟
دل ؟ بال های {ع} {ش} {ق}

raha bash
04-09-2014, 16:57
من جايِ تمام كساني كه
دلتنگ نمي شوند برايت
من جايِ تمام كساني كه
بي تابِ چشمهايت نيستند
من جايِ تمامِ كساني كه
گفتند دوستت دارم و تو ماندي
و آن ها نماندند
من جايِ تمامِ بوسه هاي
نيمه راه
آغوش هايِ جا مانده
جايِ تمامِ - يادم تو را فراموش - ها
من اصلا جاي خودِ خدا هم
دلم برايت تنگ شده
بگذار مردم بگويند كفر مي گويد
گفتم مردم ؟
اصلا من را چه به مردم
من را همان خدا كه چشمانِ تو را آفريد
تا من ديوانه ات شوم
كافيست !
همه چيز زيرِ سرِ همين خداست
كه تو را بي هيچ دليلي انقدر
برايِ دلِ من عزيز كرده
كه حتي به وقتِ دلگيري
دلتنگت باشم
همين خدايي كه
مي داند تو گذرت هم اين حوالي نمي خورد
اما باز كلمات را
مجبور به نوشتن براي تو مي كند
من
جاي تمام كساني كه كنارت هستند
جاي تمام كساني كه تو را مي بينند
جاي تمام كساني كه در قابِ چشمانت
جا دارند
جاي تمام كساني كه تو هرروز از حواليِ شان
گذر مي كني
دلم برايت تنگ شده

silver65
11-09-2014, 14:09
وقتی نیستی . . . خاطره هایت مرا به نابودی می کشاند!
خاطره تمام کافه های این شهر که با هم نرفتیم!
خیابان هایی که با عشق زیر باران، بدون چتر گز نکردیم!
ارتفاعاتی که برای جیغ زدنهای دو نفره فتح نکردیم!
سواحلی که رد پای ما را کنار هم نکشید!
قایق هایی که ما را به مرز غروب بهاری دریا نرساند!
تولدهای دو نفره که هرگز متولد نشدند!
هواپیماها، قطارها، متروها، اتوبوس ها، جاده هایی که هیچوقت برای ما دو نفر جا نداشت!
اتاق کوچکی که ظرفیت من کنار تو را نداشت!
رختخوابی که عطر تو را به خود نگرفت!
شب هایی که با تو صبح نشد!
. . .
برگرد به اول داستان،
وقتی تو نیستی ...
خاطره نبودن های همیشگی ات مرا به دیوانگی می کشاند!

VAHID
26-09-2014, 00:23
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم
بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای دردامن اندوه کشیدم
نگسستم نرمیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

- Saman -
16-12-2014, 23:43
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




می ترسم
می ترسم روزی بیاید که دیگر دلی برای لرزیدن نباشد .
می ترسم روزی بیاید که هیچ واژه ای ازته دل نوشته نشود .
دیگر هیچ عاشقی از سر عشق بوسه ای
برگونه ی معشوقش نزند .
می ترسم دیگر دلتنگی رهایمان نکند
شانه ها دیگر مرحم هیچ دردی نباشد
عشق افسانه شود .
حتی
می ترسم سیگار روح بی قرار هیچ مردی را
آرام نکند
و
من هیچ جایی در نوشته های تو نداشته باشم .
وای برمن!
که باوجود اینهمه ترس هنوز
به ستاره ی روی
گل سری خیره مانده ام که تو
در هیچ شعری
ننوشتی اش...
.
.
.

پریساسمیعی

silver65
21-12-2014, 22:04
ﺑـﺮﺧـﯽ ﻭقـﺖ ﻫـﺎ ﻣـﺎ ﺁﺩﻡ ﻫـﺎﻳـﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳـﺖ ﺩﺍﺭﻳـﻢ ﻛـﻪ

ﺩﻭﺳـﺘـﻤـﺎﻥ ﻧـﻤـﯽ ﺩﺍﺭﻧـﺪ ،

ﻫـﻤـﺎﻥ ﮔـﻮﻧـﻪ ﻛـﻪ ﺁﺩﻡ ﻫـﺎﻳـﯽ ﻧـﻴـﺰ ﻳـﺎﻓـﺖ ﻣـﯽ ﺷـﻮﻧـﺪ ﻛـﻪ

ﺩﻭﺳـﺘـﻤـﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧـﺪ، ﺍﻣـﺎ ﻣـﺎ ﺩﻭﺳـﺘـﺸـﺎﻥ ﻧـﺪﺍﺭﻳـﻢ .

ﺑـﻪ ﺁﻧـﺎﻧـﯽ ﻛـﻪ ﺩﻭﺳـﺖ ﻧـﺪﺍﺭﻳـﻢ ﺍﺗـﻔـﺎﻗـﯽ ﺩﺭ ﺧـﻴـﺎﺑـﺎﻥ ﺑـﺮ ﻣـﯽ ﺧـﻮﺭﻳـﻢ ﻭ

ﻫـﻤـﻮﺍﺭﻩ ﺑـﺮ ﻣـﯽ ﺧـﻮﺭﻳـﻢ ،

ﺍﻣـﺎ ﺁﻧـﺎﻧـﯽ ﺭﺍ ﻛـﻪ ﺩﻭﺳـﺖ ﻣـﯽ ﺩﺍﺭﻳـﻢ

ﻫـﻤـﻮﺍﺭﻩ ﮔـﻢ ﻣـﯽ ﻛـﻨـﻴـﻢ ﻭ
ﻫـﺮﮔـﺰ ﺍﺗـﻔـﺎﻗـﯽ ﺩﺭ ﺧـﻴـﺎﺑـﺎﻥ ﺑـﻪ ﺁﻧـﺎﻥ ﺑـﺮ ﻧـﻤـﯽ ﺧـﻮﺭﻳﻢ . . .

" ﺷﻞ ﺳﯿﻠﻮﺭ ﺍﺳﺘﺎﯾﻦ "

- Saman -
26-12-2014, 20:28
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]







خواب ديدم بيداری
من در برابر چشم های زيبايت و نگاه معصومانه ات هميشه کم آوردم.
گفتی زيبا بنويس
اما من معنی انديشه های ترا کم دارم.
ميدانم که هنوز هم مهر بانی ...
دستهای مهربانت کجاست؟

- Saman -
05-01-2015, 11:51
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



بیا گاهی به خودت دروغ بگو...
چند دروغ ساده؛
مثل:
من خوبم...
آرامم، خوشحالم...
بیا گاهی اشتباه کن، اشتباه بنویس...
خواهر، خواستن، خواهش را بدون "واو" بنویس...
ترس را با هر "ط/ت" که دوست داشتی بنویس...
و ببین که آب از آب تکان نمی خورد!
که زندگی راه خودش را می رود!
که چرخ زندگی با اشتباه تو نمی ایستد!
اصلا بیا گاهی خودت را به کوچه علی چپ بزن...
توی کوچه علی چپ قدم بزن...
راه برو، سوت بزن...
نگو یکبار باختم، تعطیل!
دیگر بازی نمی کنم!
زندگی با این باختن ها،
این افتادن ها،
این زمین خوردن هاست که زندگی می شود!
خطر کن بی پروا...
سر چیزهای بزرگ زندگی!
کارت، اعتبارت، جانت حتی...
این همه احتیاط که چه؟!
که خط نیفتد روی شیشهء دلت؟!
بیا یک بار بی هدف، بی نقشه، بی قطب نما راه بیفت...
بی توشه حتی...
برو بباز!
نترس! بازی کن...
آن قدر تا چیزی برای باختن نماند!
تا از دست دادن عادت شود و باختن پالایش روح...
باور کن زمین خوردن جزیی از زندگیست!
بازی کن...

نگار بانو
07-01-2015, 01:06
ساده است. دیوارها را که برداری سقف میریزد. دو ضربدر دو مساوی چهار. چطور انتظار داری که هیچ دیواری بین آدم ها نباشد؟
این همه نزدیک شدن به آدم ها، ویرانی رابطه است.
هندسه بخوان، ریاضی رابطه را بلد باش، گیرم که خودتان ستون باشید بی نیاز از دیوار، اما محاسبه کن، فکر کن، فاصله ها را بشناس....

hp722
28-02-2015, 22:17
خودم پراندمت نازنين
وقتي با حرف هايم بهت بال دادم
حالا رنگ آسمانه اي ديگر را به رخم من مي کشي؟

- Saman -
03-03-2015, 15:17
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]








دارم امید به راه فردا
راز دنیا
باشدش روز و شب در کنارم
او را بینمش در دل عاشقانه
پیمانه در پیمانه فشانم
سوی فردا
راه زیبا
باشدش در راه او گل فشانه
گام به گامش شوم من عاشقانه
یک دم
پاک و زیبا
بینمش او را من در جماعت
بهر او جان دهم هر زمان عاشقانه
خوانم او را
پاک و زیبا
بینمش او را من عاشقانه
بر سرای راه جاودانه .




اسماعیل شجاعیان

silver65
23-05-2015, 00:32
این کاغذ ها را ببین
همه خالی مانده اند
نمی دانم چرا همیشه فکر می کردم یک دنیا حرف برای گفتن دارم
یک دنیا حرف های ناگفته که تا به حال نشنیده ای
همیشه فکر می کردم اگر روزی قرار باشد از تو بنویسم،
تمام این کاغذ ها سیاه میشود.
اما امروز که شروع به نوشتن کردم،دیدم حتی یکی از آنها هم پر نشده اند.
پس این همه حرف که روی دلم سنگینی میکند چیست ؟
دلم پر است
پر است از حرف هایی که دوست دارم فقط تو بدانی
اما راستش نه به زبان می آید و نه می توانم بنویسم آنها را
بیا این کاغذ ها را جمع کن
تازه فهمیدم دلم لبریز از حرف نیست
لبریز از یک حس است
حس دلتنگی ..
حالا من مانده ام و یک دنیا حرف که نه گفتنی است و نه نوشتنی
بیا این کاغذ ها را جمع کن
من چیزی برای نوشتن ندارم …

دلم برای کسی تنگ است

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

Ahmad
06-06-2015, 14:53
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

میلیون ها و میلیارد ها آدم توی این دنیا هستند و همه شان می توانند بی تو زندگی کنند،
آخر من بدبخت چرا نمیتوانم؟


رومن گاری / خداحافظ گری کوپر








وبلاگ حوض نقاشی

V E S T A
22-10-2015, 10:22
آن اوایـل، می تـرسیـدم
مثـل سنـگ شـده بــودم

فکــر می کـردم وقتــی کنـارم نباشــی،
نمی تـوانـم رنـده بمانــم

اما شـب هـای زیـادی را پشـت سـر گذاشتـم
و دربـاره ی ایـن که چگونـه مـرا به اشتبـاه انـداختـی، فکـر کـردم

پـس از آن، قـوی شـدم
و یـاد گرفتـم چگـونه تنهـا بمانـم

و وقتـی از دوردسـت ها برگشتــی
آمــدم تا تـــــــو را ببینــم
ولـی با نــگاه غمگینـت مواجـه شـدم

آن قفـل های لعنتــی را بایـد عــوض می کــردم!
باید کلـــید هایـت را می گرفتــــم!

بـرای یـک بـار هـم که شـده، بایـد می دانستـم کـه
برگشتــه ای تـا آزارم بـدهـی

همیـن حـالا بـرو بیـرون
همیـن حالا بـرگـرد
چـون این جـا دیـگر کسـی به تـو خـوش آمـد نمی گویـد

تــــو همـان کسی هستـی که می خواسـت با خـداحافـظی، به مـن صدمـه بزنـد
فکـر می کنـی فـرو ریختـه ام؟
یا که فکـر می کنـی ( بـدون تـــو ) مــرده ام؟

نــه! زنــده می مانــم
از زمــانی که یــاد گرفــته ام چگــونـه عشــق بـورزم،
می دانــم که زنــده خواهـــم مانـــد

تمـــام هستی ام را وقـف زنــدگی کـرده ام
با تمــام وجــود عشـــق ورزیــده ام
و زنــده خواهــم مانـد

بـرای ایـن که از هم گسســته نشــــوم،
تمـام زورم را زدم

سخــت تـلاش کــردم
تا قلــب شکســته ام را مــداوا کنــم

و شــب هـای زیــادی را ســپری کــردم
در حــالی که بـرای خـودم تاسـف می خــوردم

عــادت داشتـــم گریـــه کنـــم
امـا حـالا ســرم را بالا می گــــیرم

و تـو مــرا می بینــی
که تغییــر کــرده ام

مــن آن فـــرد مقیــد و محقـــر نیستـــم
که همچنـــان به تــــــو عشـــق می ورزد

و حـــالا احســاس می کنـــی که رهـــا شـــده ای
و از مــن انتظـــار داری که با کـــس دیـــگری نباشـــم

ولـــی مــن تمــــام عشقـــم را برای کســی نــگه داشـــته ام،
که عاشقـم باشد

همیـن حـالا بـرو بیـرون
همیــن حـالا برگـرد
چــون ایـن جــا دیــگر کســی به تـــو خـوش آمـــد نمی گویـــد

تو همـاان کسـی هستـی که می خواسـت با خـداحـافـظی، به مـن صدمــه بزنــد
فکـر می کنـی فـرو ریختـه ام؟
یا که فکـر می کنــی ( بـدون تــو ) مــرده ام؟

نـه! زنــده می مانــم
از زمــانی که یــاد گرفتــه ام چگـونــه عشــق بــورزم،
می دانــم که زنــده خواهــم مانــد

تمــام هستـی ام را وقــف زنــدگی کــرده ام
با تمــام وجــود عشــق ورزیــده ام
و زنــده خواهـــم مانـــد

[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]










[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]





[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]








[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]



[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]




[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]














[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]








[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]






[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]


















At first I was afraid
I was petrified

Kept thinking I could never live
without you by my side


But then I spent so many nights
thinking how you did me wrong

And I grew strong
And I learned how to get along

and so you're back
from outer space
I just walked in to find you here
with that sad look upon your face

I should have changed that stupid lock
I should have made you leave your key
If I had known for just one second
you'd be back to bother me


Go on now go walk out the door
just turn around now
'cause you're not welcome anymore

weren't you the one who tried to hurt me with goodbye
Did you think I'd crumble
Did you think I'd lay down and die

Oh no, not I
I will survive
oh as long as i know how to love
I know I'll stay alive
I've got all my life to live
I've got all my love to give
and I'll survive
(I will survive (hey hey

It took all the strength I had
not to fall apart
kept trying hard to mend
the pieces of my broken heart
and I spent oh so many nights
just feeling sorry for myself
I used to cry
But now I hold my head up high
and you see me
somebody new
I'm not that chained up little person
still in love with you
and so you felt like dropping in
and just expect me to be free
But now I'm saving all my loving
for someone who's loving me

Go on now go walk out the door
just turn around now
'cause you're not welcome anymore

weren't you the one who tried to break me with goodbye
Did you think I'd crumble
Did you think I'd lay down and die

Oh no, not I
I will survive
oh as long as i know how to love
I know I'll stay alive
I've got all my life to live
I've got all my love to give
and I'll survive
I will survive oh

Go on now go, walk out the door
just turn around now
'cause you're not welcome anymore

weren't you the one who tried to break me with goodbye
Did you think I'd crumble
Did you think I'd lay down and die

Oh no, not I
I will survive
oh as long as i know how to love
I know I'll stay alive
I've got all my life to live
I've got all my love to give
and I'll survive
I will survive
I will survive...!

green-mind
02-01-2016, 21:19
.


ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ، ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ ، ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ، ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﺮﺍﯼِ ﻣﺎ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ

ﮐﺘﺎﺏ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﺑﻨﺪﯾﻢ ، ﻋﯿﻨﮑﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺑﺮ ﻣﯿﺪﺍﺭﯾﻢ
ﺷﻤﺎﺭﻩﺍﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯾﻢ ﻗﻄﻊ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﮔﻮﺷﯽ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﭘﺎﺭﮎ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼِ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯿﺪﺍﺭﯾﻢ
ﺍﺷﮏﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ

ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻣﯽﺭﻭﯾﻢ
ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ
ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﻭﺵ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﻢ

ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻣﯽﺍﯾﺴﺘﯿﻢ

ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﺎﯾﺴﺘﺪ
ﻭ ﺑﻌﺪ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﺍﻩ ﻣﯽﺭﻭﯾﻢ
ﻭ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ
ﻭ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻣﯽﮔﯿﺮﯾﻢ
ﻭ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ
ﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﯿﻢ
ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ

ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭼﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ؟؟؟
ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝِ ﻗﻮﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﯽﺩﻫﯿﻢ ، ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ، ﻫﯿﭻ ﺣﺮﻓﯽ، ﻫﯿﭻ ﻧﮕﺎﻫﯽ ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺎ ﭘﺲ ﺑﮕﯿﺮﺩ.


ﻧﯿﮑﯽ_ﻓﯿﺮﻭﺯﮐﻮﻫﯽ
کتاب:ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﺎ ﻋﺸﻖ ﮐﺠﺎ ﺿﯿﺎﻓﺖ ﺩﺍﺷﺖ"




این نثر عاشقانه نیست اما من تاپیکی براش پیدا نکردم

Ahmad
22-06-2016, 13:28
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

برادر بزرگترم تا زنده بود، در مزرعه کار نمی‌کرد.

وقتی مرد، لباس هایش را مترسک مزرعه پوشید.
صبح روز بعد، مترسک را با لباس هایش برده بودند.
هرچه گشتیم پیدا نشد. مزرعه‌مان از صدای کلاغ ها، سیاه شد.

چهل سال بعد که پیردختر همسایه مرد، مترسک را توی اتاقش پیدا کردند، در حالیکه دکمه‌های پیراهنش باز بود.


؟
(مترسک-علی ناصری)

green-mind
20-10-2016, 00:11
.



عاشق زنی مشو که می اندیشد،
که می داند،
که داناست،
که توان پرواز دارد،
به زنی که خود را باور دارد!
عاشق زنی مشو که
هنگام عشق ورزیدن، می‌خندد یا می‌گرید،
که قادر است جسمش را به روح بدل کند،
و از آن بیشتر،"عاشق شعر است"!
(اینان خطرناک‌ترین‌ها هستند)
و یا زنی که می‌تواند نیم ساعت مقابل یک نقاشی بایستد،
و یا که توان زیستن بدون موسیقی را ندارد!
عاشق زنی مشو که
پُر،
مفرح،
هشیار،
نافرمان
و جوابده است!
پیش نیاید که هرگز عاشق این چنین زنی شوی؛
چرا که وقتی عاشق زنی از این دست می‌شوی،
چه با تو بماند یا نه،
چه عاشق تو باشد یا نه،
از اینگونه زن
بازگشت به عقب، هرگز ممکن نیست!



.

green-mind
07-04-2017, 16:40
امروز به کلمه‌ی انگلیسی جالبی برخوردم «کراش/Crush» ؛
به دلبر به‌دست نیامده اطلاق می‌شود.
به دلبری که تو هر چقدر دوستش داری، او همانقدر یا خبر ندارد؛ یا دارد و دوستت ندارد. هر چقدر در خیال توست و با او حرف می‌زنی، همانقدر او بودنت را عین خیالش نیست و هیچ نیازی به حرف زدن با تو ندارد. به دلبری که هر چقدر عاشقش هستی و دوست داری با تو باشد، او همانقدر دوست دارد با کسی جز تو باشد!
معانیِ دیگری هم دارد؛ له‌شدن، خرد شدن و با صدا شکستن. به‌نظرم عجیب هر سه‌تایش درست است؛ خصوصاً آخری!
.
.
.

V E S T A
14-04-2017, 09:42
بعضـی آدم هـا را نمی شـود دوسـت نداشـت.
آمـده انـد تا دنیـایـت را همرنـگ لبخنـدشـان کننـد.

و بـه تـو بفهمــانند که دنیـا هنـوز جـای خوبــی اسـت برای نفـس کشیـدن.
حتـی اگـر تمـام عمـرت را بگـردی هـم دلیـل دوسـت داشتنـی بودنشـان را پیـدا نمی کنـی.

اما طـور عجیبـی هستنـد.
انـگار آفریـده شـده اند تا دوستشـان داشتـه باشیـم.
تا مهـربانـی کننـد.

و بـرای ثانیـه ثانیـه ی نبودنشـان حسـرت و دلتنـگی به بـار بیـاورنـد.
ایـن ها همـان آدم هـایی هستنـد که فرامـوش کردنشـان حتـی از ضعـیف تـریـن حـافظـه هـا هـم بر نمی آیـد.

این آدم هـا را نمی شـود دوسـت نداشـت چون بـرای دوسـت داشتـه شـدن آفریـده شـده انـد..!
[ برای مشاهده لینک ، لطفا با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

green-mind
25-04-2017, 12:15
نسبت به خودت صبور باش
در زندگی هیچ چیز تمام سال شکوفه نمیدهد




کارلا سوزا