آیا نفرین یک چیز واقعیست؟

[Geek1337]

چند بار در حالت خشم و کینهء بسیار شدید نفرین کردم... مدت کوتاهی بعدش حوادثی رخ دادند. بطور مثال یک بار 24 ساعت نکشید که هواپیمای ترابری ارتش در شهرمان سقوط کرد... یک بار دیگر حتی تهدید کردم گفتم قدرت نفرین را خواهید دید... حدود 4 ساعت بعد زلزلهء 5 ریشتر در یکی از شهرهای ایران آمد و مدت کوتاهی بعد هم هواپیمای میگ سقوط کرد...
زلزله ها و سیل هایی در کار بوده است.

یوگی های هندی با این قدرتها کاملا آشنا هستند... صحبت های یکی شان در این مورد را گوش میکردم که بنظرم بسیار درست است... میگفت که همه چیز در جهان هستی انرژی است... و اینکه نفرین هم یک انرژی است... انرژی ای با هدفی برای تخریب و نابودی یا صدمه زدن به کسی یا چیزی

این حرفش برایم جرقه ای بود چون خودم هم بنوعی پی برده بودم به این مسئله
نفرین یک انرژی مخرب آزاد میکند... حال بستگی به شخص دارد که میزان/قدرت این انرژی چقدر باشد، و البته آدمهایی مثل ما اعتقاد داریم که تنها نفرین برحق میگیرد و نفرین اثر نمیکند مگر اینکه توسط خداوند تایید شود و مشروع باشد. میگویند نفرین اگر ناحق باشد حتی به سمت خود نفرین کننده برمیگرد!
البته در کل نفرین کردن خوب نیست، ولیکن وقتی ظرفیت انسان کاملا پر شود و راه دیگری نداشته باشد، مثل بنده، نفرین میکند. وقتی نتوانی جلوی خودت را بگیری.

[Geek1337]

یک بار دیگر نفرین کرده بودم...
این را بگویم که نفرین بصورت تصنعی نمیشود... بلکه یک خشم و کینهء بسیار شدید در بنده وقتی به هر علتی بوجود می آید، آنگاه نفرین میکنم و بنظرم در غیر این صورت انرژی نفرین قابل آزاد شدن نیست.
بعد نمیدانم درست یادم نیست شب بود یا روز... در حالتی بودم که نه خواب بود و نه بیداری... گویی در یک بعد دیگری از جهان بودم... دیدم که تعدادی بشقاب پرنده، یعنی سفینهء موجودات فرازمینی، بر فراز چند ساختمان بلند در شهرمان ایستاده بودند، و میدانستم دارند چکار میکنند... فهمیدم که آنها دارند انرژی نفرین مرا از درون زمین به جای دیگری هدایت میکنند، چون آن انرژی به درون زمین فرو رفته بود و اگر تخلیه نمیشد در شهرمان زلزله میامد (که شاید حتی خودم و خانواده ام نیز صدمه میدیدیم).
طوری بود که خواب نبود انگار... یک حالتی بسیار شبیه واقعیت... و برایم جالب بود و متوجه شدم که انگار دیگران متوجه آن سفینه ها نیستند یا انگار به هر دلیلی بی تفاوت بودند.

بنظر بنده ابعاد دیگری در اطراف ما وجود دارد، ولیکن انسانها در حالت عادی از وجود آنها اطلاعی ندارند.

آنهایی که این هستی را ساده و فقط سه بعد میدانند... آدمی خنده اش میگیرد... هر روز جهان عجیب تر میشود. حتی علم فیزیک مدرن به چیزهای عجیبی رسیده (عجایب فیزیک کوانتم).

بنظر بنده انسان باید واقعا نادان و ابله باشد که فکر کند این جهان و وجود و زندگی ما انسانها و دیگر موجودات، فقط از یک مشت ماده و تصادفی است! عقیده ای در نهایت جهل. در پایین ترین سطح شعور.

اخیرا چند بار گفته ام، همان چیزهایی که انسانها باور ندارند و به شوخی میگیرند میتواند موجب نابودی شان شود.

[Geek1337]

سطح آگاهی درونی اکثریت انسانها در عصر حاضر بخاطر غره شدن به پیشرفت و قدرت مادی و مادیگرایی و فساد اخلاقی انسانها، بسیار پایین است. نزدیک پایین ترین سطح ممکن.
از این رو آنها وجود ماوراء را به سخره میگیرند و همه اش را خرافات میدانند.
و حتی عقل و استدلال درست و حسابی هم ندارند. تنها خودشان فکر میکنند که میفهمند و عقل و فهم دارند، ولیکن نفس بر تمامی قوای آنها منجمله عقل شان سوار شده و هرطور که میخواهد استدلال و نتیجه گیری میکند. نفس انسانها یک ذات حیوانیست و شناختی و کششی نسبت به حقایق بالاتر ندارد، و تنها دنبال منافع مادی و ارضای خواسته های حیوانی خودش است. این است که درواقع آدمها که فکر میکنند خودشان هستند، ولیکن خودشان نیستند و نفس حیوانی کنترل آنها را بدست دارد. این به سبب ضعف روحی ملکوتی در توانایی کنترل نفس است.

[Geek1337]

یادم هست آن سال را...
سالی بود که بسیار ناراحت بودم... چون بی عدالتی و ظلم را دیده بودم و تجربه کرده بودم... عید نوروز بود... و بنده جز مقدار کمی حقوق و عیدی که دریافت کرده بودم چیزی نداشتم. نه ماشین و نه حتی پول خاصی که بشود با آن کاری کرد... سالها مسافرت نرفته بودیم... حتی هنوز هم وضع به همین منوال است. سالهای طولانیست که خانوادهء ما مسافرتی نرفته ایم! یعنی مستضعف هستیم، ولیکن میدانم که آدمهایی که وضعشان از ما بدتر باشد هم بسیار بوده و هستند.
خلاصه بهرحال ناراحت بودم و آدمها را میدیدم که همه اتومبیل دارند و موقع تعطیلات هجوم میبرند برای مسافرت...
نفرین کردم... گفتم خدایا این جامعهء پلید حداقل ترین حقوق انسانی ام را نیز از من سلب کرد... ویران شان کن، باران مرگ را بر آنها ببار...
بعد قضیهء آن باران های ناگهانی و سنگین و سیل ها پیش آمد... و دیدم که اتومبیل های مسافران را سیل میبرد... حقیقتا خوشحال و خشنود شدم

[Geek1337]

به خدا قسم آدمیان را همان چیزهایی نابود خواهد کرد که باور ندارند و به شوخی میگیرند.
این را از بنده داشته باشید.
ولیکن بسیاری آنقدر احمق هستند که هیچوقت نمیفهمند چرا صدمه خوردند و چرا نابود شدند.
در این هستی هیچ چیزی تصادفی نیست، حتی افتادن برگی از درخت.

[aryamehr1368]

دوست عزیز شما در متن های قبل گفتید که مردم اذیتت میکنن خوب کسی این حرف ها رو بزنه معمولا اذیتش میکنن پیشنهاد من اینه خودت رو به یک روانپزشک نشون بده

[Geek1337]

دوست عزیز شما در متن های قبل گفتید که مردم اذیتت میکنن خوب کسی این حرف ها رو بزنه معمولا اذیتش میکنن پیشنهاد من اینه خودت رو به یک روانپزشک نشون بده

بنده این حرفها را در جای دیگر که نزده و نمیزنم، فقط در این محیط نت و بصورت ناشناس بیان میکنم.
در دنیای واقعی، گفتن این حرفها چه فایده ای دارد؟
اتفاقا در دنیای واقعی سیاست کامل دارم و دیدگاه جنگی... هرچه مردم ناآگاه تر و احمق تر بهتر... آنها را در جهل و توهم نگه میدارم... ابتدا ضعیف بودم ولی به مرور در هنر جنگ قوی تر و قوی تر شدم، چنانکه اکنون هیولایی هستم. تمام کارفرماها را به زانو درآوردم و شرایطم را به ایشان تحمیل کردم... و با من با احترام شدید و حتی ترس برخورد میکنند... طوری که بعضی وقتها دیگران تعجب کرده و از علت امر پرسش میکنند!
البته همیشه خداوند و اخلاق و انصاف را درنظر میگیرم و از این قدرت سوء استفاده نمیکنم، تنها برای گرفتن حقوق طبیعی و بدیهی خودم استفاده میکنم.
گفته بودم که نسبت به گذشته هم وضعم بسیار بهتر شده... ولیکن دیدگاهم هنوز نسبت به آدمها و جامعه همانطور است و بطور کلی دیدگاه و استراتژی جنگی دارم، بدین معنا که بصورت پیشفرض تمام انسانها را بعنوان دشمن یا تهدید درنظر میگیریم، مگر اینکه خلافش ثابت شود... خب آنقدر هم آدم شناس شده ام که بتوانم ماهیت آدمها را خیلی سریع از بقول معروف وجنات و سکناتشان تشخیص دهم. ولیکن همیشه سیاست کامل دارم. حتی آدمهایی که فعلا یا به ظاهر خوبند، ممکن است نقاط تاریک پنهانی داشته باشند که به موقعش بروز کند، یا موقعی که بدانها نقطه ضعفی از خودت بدهی، یا اینکه در آینده اصلا عوض و آدم دیگری بشوند. بنابراین همواره باید با همهء انسانها سیاست داشت و سلاح و ابزار دفاعی را بر زمین نگذاشت. یعنی حداقل این پیشفرض بنده است، مگر اینکه خلافش ثابت شود.
این حرفهایی هم که اینجا میزنم، برای روشن شدن حقیقت و اینکه حقیقت عریان را توی صورت بشریت بزنم... وگرنه بنده دیگر راه و برتری و قدرت خویش را پیدا کرده ام، اما هرچقدر حقیقت روشن تر شود و دست دروغگوها و احمق ها و رذل ها رو شود، برای بنده هم بهتر است، چون آیندهء جهان اینطور میتواند بهتر باشد. از بیان حقیقت به کسی ضرر نمیرسد جز دشمنان حقیقت.

[Geek1337]

از آنجا که قدرتم در وادی ذهن و روح و روان بسیار بالا رفته، رسالت آشکارسازی و دفاع از حقیقت راستین را در خودم حس میکنم.
هرکس هر توانایی ای پیدا کند بهرحال ممکن است حس مسئولیت هم بکند. اصلا برایش یک امر طبیعی میشود. مثلا وقتی شما قدرت فیزیکی و شجاعت داشته باشید، بیشتر از افراد دیگر حس میکنید میتوانید و وظیفه دارید از مظلومان دفاع کنید و با ظالمان نبرد کنید. البته به فرض اینکه آدم خوبی باشید، نه اینکه خودتان پلید باشید/شوید و از این قدرت برای ظلم و تباهی استفاده کنید.
روشنی و آگاهی و اطمینانی نیز که بنده از نظر ماهیت شناسی و قدرت اندیشه بدست آورده ام، تاجاییکه دیده ام یکی از برترین هاست، نزدیک ترین ها به حقیقت. قدرت اندیشهء برتر!
حال با این قدرت ذهن و روان و اندیشه با دروغ ها و فریب ها نبرد میکنم. سالهاست.

[Geek1337]

هرچقدر هم که قوی باشی، وقتی در یک جامعه ای متشکل از بیشمار حیوانات عقب افتاده و رذل ها و درندگان زندگی کنی، دچار محدودیت هایی میشوی... بخصوص که آدم سالمی از نظر روح و روان و وجدان باشی؛ چون نمیتوانی دست به هر دروغ و فریب و نامردی و رذالت و فسادی بزنی که بقیهء آدمها بدانها خویش را آلوده میکنند.
ولیکن بنده اکنون راه خویش و حقیقت خویش را یافته ام و سالهاست دارم خودم را قوی تر و سخت تر میکنم... و این راه و هدف همچنان ادامه دارد. روز به روز قوی تر میشوم.
اما در کنار این میتوان و باید در فضای ذهن و اندیشه نیز نبرد کرد و سعی در پاکسازی جهان داشت... اینکه فقط خودم قوی شوم... اگر در جامعه افشاگری نکنم و اگر اندیشه ام را به میدان نفرستم و حقانیت و برتری آن را نشان ندهم، انبوه میمون های عقب مانده و رذل ها و پلیدها، احتمالا جهان را بیش از پیش تسخیر خواهند کرد، و کار برای بنده هم در نهایت غیرممکن یا حداقل بسیار سخت تر خواهد شد.
همزمان هم خود و هم جامعه. هم درون و هم برون. هرکدام به جای خویش و تاحدی که میتوانیم. بنده در وادی قدرت ذهن و اندیشه و بینش/بصریت بسیار قوی هستم، و این بنوعی میدان و رسالت بنده است که باید در آن نبرد کنم و بر دیگران فائق گردم. تلاشی که نمیشود تضمین کرد نتیجه میدهد یا نمیدهد و چقدر، ولیکن بهرحال این ذات و رسالت طبیعی بنده است.

[vahidreza2007]

طرف داره مريخ پيماي رفت و برگشتي ميسازه و ازمايشش رو با موفقيت رد كرده بعد ما درگير نفرين و .... هستيم ! نفرين اگر بگير بود كه ...........................