گلایه، کلمه ای بود که خیلی دنبالش گشتم ولی به ذهنم نرسید و در نهایت مجبور شدم به جاش از نق زدن استفاده کنم.
در مورد بخش بولد، به هیچ وجه منظور این نبود که یک نفر بگه من اگه جای یکی بودم.
همچنین بحث من در مورد این نیست که نباید گلایه کرد.
بحث در مورد اشخاصی هستش که دائما در حال گلایه هستند. شما جمعی رو تصور کنین که چند نفر دارن با هم صحبت می کنن و جو شادی بینشون حاکم باشه. یه نفر وارد جمع می شه (البته با کمی مبالغه) اینطوری صحبت می کنه: "سلام. لعنت به این زندگی. اینم شد شرایط ما داریم؟ پسره فلان فلان شده، باباش نبود هیچی نمی شد. من اگه نصف سرمایه اونو داشتم الآن نصف ایران رو خریده بودم. حالم از ایران و ایرانی بهم می خوره. یارو لیسانسش رو بذاره سی دی فروشی یه سی دی خام هم بهش اجاره نمی دن بعد دیروز اومده منو نصیحت کنه. بدبخت اگه من پارتی تورو داشتم که الآن رئیس جمهور شده بودم. و . . ."
حالا فکر کنید همین سبک اشخاص مثلا دانشجویی هستن که خانواده داره خرج تحصیلاتشون رو می ده و تنها کاری که می کنن درس خوندنه. یا مثلا شخصی که کارمندی رو انتخاب کرده و کارمند جزء هست و پشت میز و زیر باد کولر می شینه و خودش را با شخصی که سختی بازار آزاد رو قبول کرده و به یه جاهایی رسیده مقایسه می کنه. یا شخصی که تنها علمش مدرک دانشگاهیشه و عملا در بازار کار ناتوانه و فکر می کنه دلیل این که کار گیرش نمیاد اینه که دیگران با پارتی رفتن سر کار و اون پارتی نداره. در حالی که دلیل کار پیدا نکردنش، ضعف توانایی خودش هست.
البته بحثی در این مورد نیست که پارتی و سایر موارد مشابه تو جامعه وجود داره که باعث کند شدن پبشرفت دیگران می شه. اما آیا باید این موارد رو به عنوان دلیلی برای تنبلی در نظر گرفت؟
از طرفی، سکوت (در مثال بالا) باعث می شه هروقت این شخص میاد، روی جو تاثیر منفی بذاره و این افکار مثل یه بیماری مسری به دیگران منتقل بشه و به مرور یه جمع شاد تبدیل به یه جمع غمگین و مفلوک بشن. همچنین سکوت هم می تونه توهم موافق بودن با شخص رو براش ایجاد کنه.
حالا همین مثال رو تو ابعاد وسیع تر در نظر بگیرید، مثلا تو همین انجمن یا اگه باز وسیع ترش کنیم در حد کل جامعه.