رک گویی یعنی صراحت لهجه و جسارت در بیان حقیقت، اما صراحت بیانی که نفعی برای دیگران داشته باشد نه مایه رنجش آنها شود.
از طرفی کسانی که به بهانه رک گویی هر آنچه را که به ذهن شان می رسد می گویند رکیک گویی را با رُک گویی اشتباه گرفته اند و نشانه بارزی از عدم اعتماد به نفس و دست کم گرفتن خود را به نمایش می گذارند و به نوعی تخلیه روانی انجام میدهند.
از طرفی مغز با واژه های زننده، رکیک و قبیح، متفاوت با سایر لغات رفتار می کند.
به طور کلی، زبان در نیمکره چپ مغز و در قشر مخ پردازش می شود. اما دشنام ها در نواحی پایین تر مغز همراه با غرایز و احساسات پردازش می شوند.
همچنین رک گویی در خیلی از مواقع میتواند منجر به ریختن آبرو یک انسان یا زیر سئوال رفتن شخصیت او بشود، با وجودیکه حق با فرد رک گو است.
==========
این مقدمه خیلی کوتاه رو از رک گویی و رکیک گویی گفتم تا یک بحث جامعه شناختی مفیدی درباب رک گویی داشته باشیم.
خیلی وقت ها ما در تنگناهایی قرار میگیریم، که رک گویی حتی با شیوه صراحت لهجه و با احترام، منجر به آسیب رسیدن جدی به دیگران میشه.
برای مثال دختری یا پسری به شما و به طور کاملا یکطرفه علاقمند میشود.
اما ظاهر او برای شما به هیچ وجه جذاب نیست و ممکنه آزار دهنده هم باشه.
آیا میتوانیم به دلیل رک گویی به یک انسانی بگیم از نظر من تو زشتی؟ یا جذابیتی برای من نداری و ...؟
حتی با بهترین نوع شیوه های بیان هم یکسری رک گویی ها منجر به ناراحتی و آسیب به طرف مقابل میشه.
چون فرد مقابل ازت دلیل قانع کننده برای طرد شدن میخواد !
یا برای مثال فردی که سال ها موجودی رو عبادت کرده و به نظر ما این کار عقلانی نیست.
میشه رفت با بهترین شیوه های ممکنه، کل زندگی گذشته او رو زیر سئوال برد؟
و مثال های فراوان دیگر که تو زندگی هر کسی پیش امده که در سه راهی رک گویی یا دروغ گویی یا بی تفاوتی گیر کرده است !!
در چنین شرایطی به نظر شما موثرترین راهکار چیست؟
اگر از تجارب شخصی خودتون بگین، برای دیگران هم مفید تر خواهد بود.